تا رسیدن به آزادی!

امروز در سایت اینترنتی «بی‌بی‌سی»، به محاکمة احتمالی چند تن از زنان تظاهرکننده در روز 22 خرداد ماه گذشته، اشاره شده بود. هر چند بررسی مسئلة زنان در حکومت اسلامی می‌باید نخست از جانب زنان ایران صورت گیرد، از آنجا که در بحث کلی «آزادی» در جامعه، جامعه‌شناسان متفوق‌القول‌اند که «آزادی‌های اجتماعی» فقط در دامان «آزادی زن» در بطن جامعه می‌تواند رشد کند، و به صراحت اعلام داشته‌اند که «آزادی‌های اجتماعی»، که خود پایة دیگر آزادی‌هاست ـ سیاسی، فرهنگی، هنری؛ در ارتباط مستقیم با «آزادی زن»، و درجة «آزادی» زن قرار می‌گیرد، بهتر است وبلاگ امروز را به بررسی مسائل آزادی زنان اختصاص دهیم، چرا که نهایت امر، در چارچوب یک بحث انتزاعی و فلسفی، بر خلاف «توهمات» مشتی «دین‌باور»، «آداب و رسوم ‌پرست» و «خرافه دوست»، بدون «آزادی زن»، آزادی برای هیچ موجودی در جامعة بشری امکانپذیر نخواهد بود! ولی در اینکه این «آزادی» چیست؟ و اینکه مقصود، «تعریف»، و نهایت غائی این «آزادی» به کدامین جهت روی دارد، این مسائل، تماماً به ریشه‌های فرهنگی هر جامعة ویژه باز می‌گردد. به عبارت دیگر، نه می‌توان زن را «مجبور» به آزادی کرد، و نه «محروم» از آن!
ادامه نوشته «تا رسیدن به آزادی!»

خیار یا نوار؟

امروز هر چه به سایت‌های ایرانی و خارجی نگاه کردم عقل‌ام به جائی قد نداد؛ متوجه شدم که، هر چه بنویسم هم برای خودم تکراری است و هم برای خواننده! «مطالب» ما ایرانیان در چند نقطه «منجمد» شده: حملة «فرضی» آمریکا، بحران «فرضی» هسته‌ای، مبارزات «فرضی» بعضی‌ها، و … این موضوعات همانطور که می‌بینیم همه «فرضی‌اند»! بله، همه چیز «فرضی‌» شده، جز یک مسئله: این حاکمیت که «واقعیت» است، و به قول بعضی‌ها ‌باید، «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید»، که این‌ها را آورد سرکار! ولی همیشه که نمی‌توان سر آمریکا فریاد کشید، خصوصاً که سایت‌ها را فیلتر کرده‌اند و صدای‌تان به گوش کسی نمی‌رسد. حکایت ما حکایت کسی است که رمان می‌نویسد و در دجله می‌اندازد، «بنویسید به این امید که بالاخره روزی کسی رمان را از آب بگیرد و بخواند؟» البته در «حکایت» کذائی، نان می‌پختند و در آب می‌انداختند و می‌دانیم که «نان» خواصی دارد که «وبلاگ» ندارد. یعنی نان را نمی‌توان نخورد، ولی وبلاگ را می‌توان نخواند! کیست که برای حفظ بقاء «وبلاگ» بخواند؟
ادامه نوشته «خیار یا نوار؟»

ملت‌ها در برابر «دولت‌ها»؟

آن‌ها که نمی‌خواهند افغانستان روی آرامش ببیند، به دنبال چه هستند؟ این سئوال را امروز، در روز 24 ماه فوریة 2007، زمانی مطرح می‌کنیم که خبرگزاری رویترز اعلام می‌دارد: «طالبان مدعی تسلیح دوباره شده، آمادة مبارز با نیروهای خارجی» هستند. در همین خبر آمده که نیروئی مرکب از 6 هزار نفر از افراد طالبان، مسلح به سلاح‌های کاملاً‌ مدرن، آماده‌اند که با فراهم آمدن شرایط جنگ در فصل بهار، به نیروهای خارجی هجوم ببرند! ملائی به نام «دادالله» که گویا یکی از فرماندهای طالبان باید باشد، به رویترز می‌گوید، «سلاح‌های جدید ما می‌تواند هلیکوپترها و نیروهای هوائی را نیز به راحتی ساقط کند!» و اینکه، «افغانستان با نیروهای خارجی چنان خواهد کرد که در گذشته خوابش را هم ندیده‌اند!» البته این جمله شاید اشاره‌ای باشد به شکست رسوائی‌آور ارتش سرخ در دامنة کوه و تپه‌های افغانستان! ولی در این «مصاحبه» چند مطلب هنوز روشن نشده: نخست اینکه این «تجهیزات»‌ فوق پیشرفته که میلیون‌ها دلار هزینه‌ بر می‌دارد، و استفاده از آنان مسلماً نیازمند کارآموزی‌های پیشرفته و حضور کارشناسان خارجی است، از کدام «مجرا»، و با کدام «سرمایه» تأمین می‌شود؟ و اینکه این 6 هزار نیروی جنگی، که در برخی «اسناد»، تا 10 هزار تن نیز تخمین زده می‌شوند، از نظر «لوژیستیک» ـ غذا، مهمات، سوخت، آب آشامیدنی، دارو، و از همه مهم‌تر اطلاعات نظامی و امنیتی ـ چگونه تحت پوشش قرار می‌گیرند؟ اگر از این دو سئوال «ابتدائی»‌ نیز بگذریم، این سئوال اساسی‌تر مطرح می‌شود، که مقصود اصلی از این «جنگ» اصولاً چیست؟ و به فرض «بیرون» راندن نیروهای اشغالگر، که مسلماً خواستی کاملاً «مشروع» است، چه اهدافی در دستورکار این مجموعة «جنگاور» قرار دارد؟ آیا برقراری مجدد حاکمیت طالبان مسئلة این‌ها است، و یا اینکه این گروه خواستار برقراری حکومتی متکی بر «قوانین» مدنی‌‌اند، و یا صرفاً «تجدید» شرایط اجتماعی دوران خانخانی به رسم قبایل افغان‌ها مورد نظر آن‌هاست؟ می‌بینیم که در شرایط فعلی هیچ ناظر «آگاهی» قادر به ارائة پاسخی منطقی، به هیچکدام از این پرسش‌ها نخواهد بود!
ادامه نوشته «ملت‌ها در برابر «دولت‌ها»؟»

«مجاهدات» سوم اسفندماه!

امروز «کاشف» به عمل آمد که دولت احمدی‌نژاد، به قول بی‌بی‌سی، «از قبول قطعنامة شورای امنيت رسماً سرپيچی می‌کند!» اینکه این دولت سر و ته‌اش «چیست» که از قبول یک «قطعنامه» سرپیچی کند، آنهم «رسماً»، بماند! فعلاً این امر مورد بحث نیست؛ ولی قبول بفرمائید که، کسانی که این جملة «اعجازآور» را در سایت خبررسانی علیاحضرت ملکة انگلستان ـ بی‌بی‌سی ـ درست همانجائی چاپ کرده‌اند، که دو روز پیش «جزئیات» حملات هوائی ارتش آمریکا به مناطق نظامی و استراتژیک ایران را «چاپ» کرده بودند. و در فردای همان روز، مجبور شدند سخنان آقای بلر ـ یعنی در واقع آنچه هنوز از آنتونی بلر، نخست وزیر فعلی انگلستان باقی مانده ـ در رد هر گونه «گزینة نظامی» بر علیه ایران را همانجا بگذارند! و قبل از آنهم، در چند سطر بالاتر، تهدیدات رسمی وزارت دفاع آمریکا را بر علیة تمامی کسانی چاپ کنند، که به شایعه‌پراکنی پیرامون «حملة نظامی» به ایران «دامن» می‌زنند، و از طرف وزارت دفاع آمریکا چند تا دشنام «دیپلماتیک» هم‌ نثار این افراد بکنند، و نهایت امر، آنان را «دشمنان» آمریکا بنامند، حتماً می‌دانند چه می‌کنند!
ادامه نوشته ««مجاهدات» سوم اسفندماه!»

در باب «قدرت باد»!

شاید در میان احزاب و گروه‌هائی که طی یکصد سال اخیر در بطن روابط سیاسی کشور به صورتی فعال حضور داشته‌اند، داستان حزب توده از همه «شنیدنی‌تر» باشد. می‌گوئیم «شنیدنی»، چرا که این حزب، از قضای روزگار، و بر اساس آنچه سعی در تفهیم به طرفداران و هواداران خود داشته، تشکیلاتی است «مارکسیست لنینیست»! به عبارت دیگر، این حزب در چارچوب تفکر لنینیستی، قاعدتاً نمی‌بایست برای دیگر مواضع سیاسی احترامی قائل باشد؛ در واقع، این «حزب»، در چارچوب تفکر «سوسیالیسم علمی» خود، موجودیت تشکیلات مخالف را می‌باید نوعی «بی‌حرمتی» به شخصیت «انسانی» تلقی کند! آنچه در اینجا عنوان می‌کنیم، به هیچ عنوان «شعبده» نیست، برنهاده‌ای است برخاسته از نظریات سیاسی شخص «لنین»!
ادامه نوشته «در باب «قدرت باد»!»

لولة آمریکائی

زمانیکه در سال 1934، «چودهری رحمت‌علی»، معروف به «رحمت‌علی‌خان» در دفترچه‌ای تحت عنوان «یا امروز یا هرگز»، از نظریة «استقلال» کشور «پاک‌ها» از «نجس‌های» هندی و هندو حمایت کرد، شاید کمتر کسی در میان روشنفکران مسلمان و استقلال طلب آنروز، پاکستان امروز را به چشم می‌دید. «چودهری»‌ همانند دیگر «پیام‌آوران» استقلال شبه‌قارة هند تحصیل‌کردة انگلستان بود ـ دانشگاه «نامدار» کمبریج! او نیز همانند «علامه اقبال» معتقد بود که «مسلمانان» هندوستان می‌باید از طریق «اصلاحاتی» پایه‌ای خود را از جامعة هندیان «جدا» کنند، تا بتوانند «هویت» اسلامی خود را محفوظ دارند! ولی «چودهری»، چون دیگر عوامل استعمار، روزگار خود را در راه آنچه «اکسیری» جهان‌شمول می‌دید، به سر آورد. این «اکسیر» نه تنها مسائل منطقه را حل نکرد، که خود او را نیز در «انزوا» به کام مرگ کشاند. او که در واقع بنیانگذار نظریة کشور «پاک‌ها» به شمار می‌آید، بیشترین سال‌های عمر خود را در انگلستان ـ مرکز آنگلیکانیسم مسیحی ـ گذراند. و در واقع، پس از آنکه استقلال شبه‌قاره به دنبال مبارزات چشمگیر مهاتما گاندی و جواهر لعل‌نهرو حاصل شد، «چودهری» از انگلستان به کشور «پاک‌ها» بازگشت، ولی پس از درگیری با دیگر محافل استقلال طلب، پیرامون مرزهای پاکستان «فرضی»، حاکمیت، پاسپورت پاکستانی او را بازپس گرفته «رحمت‌علی‌خان» با نخستین هواپیما، راهی مأوای خود، کمبریج شد!
ادامه نوشته «لولة آمریکائی»

کوله‌باری از «هیچ»!

درست به خاطر ندارم کی بود و کجا، زمانی که برای اولین بار، کتاب معروف احسان طبری، «فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایه‌داری در ایران» را خواندم.  از آنروز سال‌های دراز می‌گذرد،  آنزمان کتاب‌های دیجیتالی نداشتیم،  ولی دولت همین بود که امروز هست؛  تمامیت‌خواه، سانسورچی، و دست‌نشانده!  در نتیجه،  آنزمان نه تنها کتاب‌ خواندن «هنر» بود، که «کتاب داشتن»، هنری بود بس بزرگ‌تر!  کتاب‌هائی هم که جوان‌ترها به دنبال خواندن‌شان بودند،  چاپ نمی‌شد!  مگر  در نسخه‌هائی «پلی‌کپی»‌ شده، با کیفیت بسیار بد و حروف بسیار ریز.  به یاد دارم اولین بار که مجموعه‌ای تحت عنوان «مبارزات خلق»، که در واقع نوعی شرح وقایع از جنگ‌های خیابانی برادران رضائی بود خواندم،  آنقدر نوشته‌ها کوچک بود که روزهای متمادی به را با سر درد گذراندم.   ولی با این وجود، همانطور که هدایت در «توپ‌مرواری» می‌گوید: «[…]برای تعلیمات عمومی پستان به تنور نمی‌چسباندند، اما هم مردم با سواد بیشتر از حالا پیدا می‌شد، و هم خیلی بیشتر کتاب حسابی چاپ می‌کردند[…]»   ادامه نوشته «کوله‌باری از «هیچ»!»

گامی تا «بیداری»!

همگام با سرعت گرفتن تحولات در منطقة خاورمیانه، خصوصاً حضور مستقیم رأس هرم قدرت روس، ولادیمیر پوتین، در مناطق نفت‌خیزی که از دیرباز مهم‌ترین شکارگاه‌های خصوصی شرکت‌های بزرگ نفتی غرب به شمار می‌آیند، در کشور ایران نیز شاهد بحران‌های سیاسی گسترده می‌شویم. از یک سو دولت «دین‌پناه» شیعه ‌مسلک، به آئین گذشتة «ملائی» خود ـ به آئین همان روزها که مائو را هم «مسلمانی» خداشناس معرفی می‌کرد، و لباس متحد‌الشکل مائوئی را با «چادر» زنان در اسلام طاق می‌زد ـ دست به «چپ‌نوازی» زده، و با پخش محاکمة گلسرخی از تلویزیون «جام‌جمکران» به نمایشی مهوع، «مردم فریب» و «مردم هیچ انگار» پرداخته. حکومت اسلامی، با اینکار یک بار دیگر نشان داد که اصولاً در زمینة سیاست‌های جاری کشور، بر خلاف تمامی «خودنمائی‌ها»، «اصولگرائی‌ها» و «کرکری‌خواندن‌ها» از «ذره‌ای» حس مسئولیت و آرمان‌گرائی بی‌بهره است. این حاکمیت که سال‌های سال فرزندان این سرزمین‌ را صرفاً به دلیل تعلق به گرایش چپ، بدون محاکمه اعدام می‌کرد، و در گورهای جمعی به صورت ناشناس دفن می‌نمود، امروز از چه رو به خود اجازه می‌دهد که چنین بساط «مردم‌فریبی‌ای» را در مقابل چشم مردم ایران به نمایش در آورد؟ مگر این حاکمیت ایرانیان را «مهجور» و «دیوانه» پنداشته، که قصد دارد چنین «فریب» مهوع و مسخره‌ای را به خورد ما ملت دهد؟
ادامه نوشته «گامی تا «بیداری»!»

از «کوکا» تا «کوکائین»!

امروز مشکلات پیچیده‌ای در مرزهای ایران با افغانستان به وجود آمده، و در رأس آنان مسلماً مشکل تجارت گستردة مواد مخدر قرار می‌گیرد. در بسیاری از مقالات و بررسی‌های متداول در تحلیل ریشه‌های مسئلة تجارت مواد مخدر در منطقه، شاهدیم که نویسندگان عملاً ارتباط‌های اندام‌وار میان عوامل مختلف را عمداً و یا سهواً از نظر دور نگاه می‌دارند. مسلم است که تجارت مواد مخدر، که پس از خرید و فروش اسلحه، دومین تجارت سودآور جهان امروز به شمار می‌آید، نمی‌تواند در خلائی سیاسی و اقتصادی، بدون دخالت‌ دولت‌ها و قدرت‌های بزرگ صورت گیرد. این در حالی است که اغلب رسانه‌ها، خصوصاً رسانه‌های غربی، تمایل بسیار دارند که مسئلة با اهمیت تجارت مواد مخدر و ابعاد مختلف آنرا به چند گروه «جنایتکاران حرفه‌ای» محدود کنند! این تمایل مسلماً ریشه در منافعی دارد، و این منافع به دلیل کهن بودن خاستگاه‌های‌شان، امروز در چارچوب حاکمیت‌های غربی گویا هنوز از «قابلیت» بررسی برخوردار نشده!

ادامه نوشته «از «کوکا» تا «کوکائین»!»