سال 1400 هجری شمسی را در شرایط ویژهای آغاز میکنیم. یک رئیس جمهور جدید در در کاخسفید، یک بحران اجتماعی و فرهنگی ناشی از بیماری فراگیر کوید 19، یک فروپاشی در لایههای گستردۀ مالی و اقتصادی جهانی، و خصوصاً آغاز یک بازنگری در روابط ژئواستراتژیک توسط قدرتهای بزرگ جهانی، از جمله مسائلی است که در سال جدید گام به گام با ملت ایران همقدم خواهد بود. و اگر بخواهیم به این مجموعه بساط گربهرقصانیهای حکومت ملائی و به اصطلاح «انتخابات ریاستجمهوری» آن را نیز بیافزائیم، مسلماً قضیه بیش از اینها «شیرین» خواهد شد.
جوزف بایدن، رئیس جمهور جدید ایالات متحد، چند صباحی است که بحرانهای وسیع سیاسی و اجتماعی را از سر گذرانده و به کاخسفید وارد شده. ولی برنامۀ وی جهت خروج از بحرانهای داخلی که نتیجۀ مسائل و مشکلات تاریخی ایالاتمتحد است، روشن و واضح در برابر ماست؛ سلب مسئولیت از خود و صدور این مشکلات به خارج از مرزها. بحرانسازی با روسیه؛ شاختوشاخ نمایشی با چین؛ دوستی و مودت خالهخرسکی با اروپای غربی، و خلاصه دعوا و مرافعۀ آشکار و پنهان با تمامی کشورهای جهان «برنامه» بایدن است! گویا محافل حاکم در آمریکا این نوع برخورد با مسائل جهانی را به عنوان نوشداروی تمامی دردها و معضلات تاریخی و اجتماعی ایالاتمتحد شناسائی کردهاند. در نتیجه نمیتوان انتظار داشت که طی چهار سال آینده تغییر شگرفی در این «برنامه» ظاهر شود.
با این وجود فراموش نکنیم که بیماری فراگیر کوید 19 فهرست مشکلات و معضلات آمریکا را به مراتب گستردهتر کرده. این بیماری نه فقط اکثر قربانیاناش را در ایالاتمتحد از میان فقرا و تهیدستان شهر و روستا دستچین میکند، که فقر وسیع منتج از آن، باز هم هر چه بیشتر گریبان همان قشرها را در چنگال خود میفشارد. در این میانه میباید دید «برنامۀ اجتماعی» بایدن و بودجۀ فرعونی هزار و نهصد میلیاردی وی خواهد توانست بر این بحران داخلی نقطۀ پایانی باشد یا خیر. این مسئله از این جهت حائز اهمیت که، تجربه نشان داده تشدید بحرانهای داخلی در ایالاتمتحد به گسترش بحرانسازی هیئت حاکمه در خارج مرزها منجر میشود؛ افزایش فشارها و تنشهای بینالمللی! و پر واضح است در چنین شرایطی، تا آنجا که به کشور ایران مربوط میشود ـ کشوری که به یمن «انقلاب اسلامی» به جایگاه کیسهبکس و کتکخور اصلی واشنگتن ارتقاء درجه یافته ـ هولناکترین ضربات نصیب ایرانیان خواهد شد.
با این وجود نمیباید مسائل سال نو ایرانی را با الگوسازیهای گذشته و تاریخ یکصدسال گذشتۀ کشور طاق زد. همانطور که بالاتر اشاره کردیم ژئواستراتژی جهانی تغییرات گستردهای به خود دیده و دیگر نمیتوان جهان را با مرزبندیهای «امنیتی ـ نظامی» دوران جنگ سرد تقسیمبندی کرد، و در رأس هر تقسیمبندی کشور و هیئت حاکمهای را قرار داد. در عمل گسترشطلبیهای ایالاتمتحد دقیقاً در برخورد با همین ژئواستراتژی جدید شدیداً به چالش کشیده شده، و در داخل مرزها، قسمت عمدۀ مشکلات امروز آمریکا نتیجۀ مستقیم انسداد در ادامۀ همین گسترشطلبیهاست. به طور مثال نقطه پایانی چرخش نقدینگی جهانی دیگر به صورت «طبیعی» وارد دخل بانکهای آمریکائی نمیشود. و هر چند مباحث مالی لایۀ محدودی از مسائل امروز جهانی به شمار آید، این نمونه به صراحت نشان میدهد که شرایط به طور کلی تغییر کرده.
در چنین شرایط ویژهای است که حکومت ملایان قصد برگزاری نمایشات «انتخاباتی» خود را نیز دارد. پس نخست نیمنگاهی به بساط انتخابات در این حکومت بیاندازیم. همانطور که میدانیم در چارچوب «قانون اساسی» این حکومت عصر حجر، قدرت تصمیمگیری عملاً در ید ولیفقیه متمرکز شده، نه در دفتر ریاستجمهور. با این وجود، طی سالهای سیاهی که بر ملت ایران گذشته، پیرامون انتخابات مجلس خبرگان که تعیینکنندۀ ولایتفقیه به شمار میرود هیچگونه تبلیغات و سروصدائی به راه نمیافتد. این «انتخابات» در عمل در سکوت مطلق برگزار میشود، و نمایندگان منتخب این «مجلسک» بدون هیچ سروصدائی ولیفقیه هم تعیین میکنند! در صورتیکه در همین حکومت پیرامون انتخابات ریاستجمهوری از هر سوراخ داخلی و خارجی، هزاران عربده و فریاد و جیغوفغانی به گوش میرسد. میباید پرسید چرا؟ به چه دلیل مقامی که هیچ اهمیتی از نظر تصمیمگیری ندارد، و اصولاً مقامی تشریفاتی است، میباید تا به این حد به ارزش گذاشته شود؟
به استنباط ما پاسخ روشن است. انتخابات ریاستجمهوری در حکومت ملایان مضحکهای است جهت تأمین مشروعیت برای حکومت، ارتباطی هم با آراء عمومی، تمایلات اجتماعی، نیازهای مردم و … ندارد. دستگاه ولایتفقیه در این میعاد، مشتی نانخور دکاناش را به خط کرده، از عوامالناس میخواهد تا با شرکت در نمایشاتی که توسط شبکههای خبرسازی «سرنوشتساز» معرفی شده یکی را «انتخاب» کنند. ولی میباید اذعان داشت که بر این «نمایشات خیابانی» نمیتوان نام «انتخابات» گذارد.
با این وجود به دلیل سروصدائی که هر چهار سال یکبار شبکههای خبرسازی جهانی پیرامون این خیمهشببازی به راه میاندازند، این اصل نیز غیرقابل تردید شده که اگر «انتخابات» کذا برای ایرانیان نانی ندارد، آب به دهان خیلیها در سطوح بینالمللی میاندازد؛ و به همین دلیل نیز گریز از آن و به زیر سئوال بردناش کار حضرت فیل شده!
نویسندۀ این وبلاگ طی سالهائی که از فعالیتاش میگذرد، هر نوع انتخابات در این حکومت را مطلقاً محکوم کرده. از منظر ما هیچگونه سازشی با پروسههای انتخاباتی حکومت اسلامی قابل قبول نیست؛ شرکت در این انتخابات نمیباید اشتباه سیاسی، سادهفهمی، سادهلوحی، و خوشباوری تلقی شود، شرکت در رأیگیری بیابانی این حکومت خیانت به منافع ملی و حمایت از تشکیلات دستنشاندهای است که ارتباطی با نیازهای ملت ایران نداشته و ندارد. از زمانی که گربهرقصانی «تسخیر» سفارت در ایران کلید خورد، شاهکلید موجودیت این حکومت نیز تبدیل ملت ایران به گوشتدمتوپ سیاستهای جهانی شده. به همین دلیل در هر مضحکهای که در سطح جهانی به راه میافتد، حاکمیتهای قدرتمند جهان، نوچهای به نام حکومت ملایان در کنار خود دارند. از عموسام گرفته تا جمبول، و از تاواریشها گرفته تا فاشیستها و بانکداران و … حکومت ملایان در صور آشکار و پنهان ـ چه در تأئید و چه در تکذیب ـ نقش روغن بر آتش ایفا میکند. فلسفۀ وجودی این حکومت در این جمله خلاصه شده که، «از ما حمایت کنید؛ هر آنچه بخواهید انجام میدهیم!» شرکت در جنگهای منطقهای؛ اعزام نیروی نظامی و تروریست و خرابکار به اقصینقاط جهان؛ پولشوئی و شرکت در تجارت برده، اسلحه، و مواد مخدر؛ تبلیغات دینفروشانه در مناطق مختلف؛ دامن زدن به بحرانهای دینی، قومی و … و فهرست «خدمات» حکومت اسلامی، همچون «منوی» رستورانهای فرانسوی، هر روز کاملتر و مفصلتر شده.
انصاف داشته باشیم، اگر پیشخدمتی دارید که هر آنچه میخواهید انجام میدهد، از موجودیتاش حمایت نمیکنید؟ در نتیجه مشخص است که مخالفت با این حکومت مخالفت با مجموعه ساختارها و محافلی میشود که از قبل خوشخدمتیاش منافعشان را به بهترین وجه در سطح جهانی تأمین کردهاند. به همین دلیل است که حکومت ملایان، علیرغم نفرت عمومی و حتی نارضایتی قشرهای «درون حکومتی» اینچنین سختجان به نظر میآید. ولی فراموش نکنیم که مبارزه با هر ساختار حکومتی از ویژگیهائی برخوردار است. مبارزه با این حکومت نیز معنا و مفهوم ویژۀ خود را خواهد داشت؛ نمیتوان به صورتی کلیشهای پای پیش گذارده و به موفقیت امید داشت.
حال نیمنگاهی به آرایش نیروهای سیاسی مخالف حکومت ملایان بیاندازیم. در کمال تأسف علیرغم تغییرات گستردۀ ژئوپولیتیک، قسمت عمدۀ این نیروها هنوز اسیر فضای «سیاه و سفید» جنگ سرد باقی مانده. طیف گستردهای از اینان دل در گرو «عشق به آمریکا» دارد، هنگام سخن گفتن از آمریکا تو گوئی از باباجان و عموجاناش سخن میگوید! دشمن نیز از منظر اینان همان «اتحاد شوروی» است! هر چند شوروی دیگر وجود ندارد، اینان آن را در چهرۀ ولادیمیر پوتین رویت میکنند؛ فردی که ظاهراً نقش «شوهر ننهشان» را بر عهده گرفته. اگر منصفانه تحلیل کنیم مسلماً برای این دارودسته آیندۀ سیاسیای در ایران نمیتوان پیشبینی کرد. اینان در همان ایالاتمتحد و برخی کشورهای اروپای غربی به پای هم پیر میشوند، تأثیری هم بر روند مسائل کشور نخواهند گذارد.
ولی در طیف مخالف گروه اخیر، یعنی ساکنان اردوگاه «سابق شرق» هم مشکل بتوان راهحلی متصور شد. این حضرات نیز در همان جنگ سرد و ایدئولوژیهای خنک و نخنمای مارکسیسم لنینیسم و یا بلشویسم گیر اوفتادهاند. برای اینان، حتی آندسته که به قول خودشان کمونیستهای غیرروسیاند، آمریکا نقش «شوهر ننه» را برعهده گرفته، و روسیۀ فعلی شده «باباجان!» به طور مثال، در سایت وابسته به حزبتوده هنوز با جملاتی از قماش «مواضع ضدامپریالیستی امام خمینی» برخورد میکنیم!
ولی اشتباه نکنیم، مشکلی که ایندو گروه در مجموع خلق میکنند هیچ ارتباطی نه با آمریکا دارد و نه با روسیه؛ عملیات اینان همچون دو تیغۀ قیچی ملت ایران را مثله میکند. ما ملت، بر اساس پیشفرضهای اینان، یا میباید به حکومتهای آمرانۀ یک نظام غربگرا رضایت دهیم، و یا امیدهایمان را در دامان استبداد وابسته به شرق بجوئیم! ولی صورتبندیهای ایندو گروه زمانی مضحکتر میشود که بدانیم در شرایط فعلی، اصولاً غرب و شرق به طور کلی معنایشان را از دست دادهاند! و ملتهای جهان در برابر صورت ویژهای از مراودات «غرب و شرق» قرار گرفتهاند، شرایطی که بر آن صورتبندیهای کلاسیک آغازین قرن بیستم را نمیتوان تعمیم داد.
به طور مثال چند روز پیش رضا پهلوی، ولیعهد سابق ایران در سخنانی که ظاهراً از یک جلسۀ خصوصی به بیرون درز کرده، نظام جمهوری را بر حکومت پادشاهی ترجیح داده:
« […] شخصاً یک نظام حکومتی جمهوری را به پادشاهی موروثی ترجیح [میدهم] زیرا […] یک دوره انتخاباتی مشخص دارد و افراد مسئوول هستند.»
منبع: بیبیسی، 26 اسفندماه 1399
نخست باید پرسید به چه دلیل شبکههای خبرسازی غربی به خود اجازه دادهاند، اظهارات یک فرد در جلسهای خصوصی را روی خطوط اینترنت بیاندازند. به این «عملیات» میگویند جاسوسی و تجاوز به حریم خصوصی افراد! از سوی دیگر، از آنجا که این نوع اظهارات در سایتهای وابسته به رضا پهلوی به چشم نمیخورد، به استنباط ما جنجال بوقهای غرب، ریشه در نشست مجازی سناتورهای یانکی با رهبر گروه مجاهدین خلق ـ مریم رجوی ـ دارد! شیپورهای غرب در ارتباط با این نشست به خیال خود دست به یک رزمایش سیاسی زدهاند تا تبلیغاتی جهت گزینۀ جمهوری از نوع مجاهدین خلق برای ملت ایران به راه انداخته باشند! در همینجا، هم سیاست خبرسازیهای غربی را محکوم میکنیم و هم کمپین «نه! به جمهوری اسلامی» را. چرا که این نوع ابهامگستریها از نظر سیاسی منطقی به نظر نمیآید. از یک سو، آنچه افراد در جلسات خصوصی میگویند نمیباید به عرصۀ رسانهای راه یابد. و از سوی دیگر، ایجاد تحرکات سیاسی بدون ارائۀ برنامه و طرحهای مشخص نخواهد توانست آیندۀ سیاسیای برای کشور رقم زند. تحرک سیاسی بر پایۀ «نفی و ابهام» سیاستگزاری نیست؛ مردمفریبی است. تداومی است بر آنچه در دوران خمینی در هر میعادی زمینهساز تأئیدات و تکذیبات «مردمی» میشد و منافع استعمار را تأمین میکرد!
ولی در چارچوب این وبلاگ، آنچه اهمیت دارد این است که، انتشار صحبتهای رضاپهلوی در یک جلسۀ خصوصی سیل حملات و تأئیدات را به سوی وی روانه کرده. دلیل این عکسالعمل تند و سراسری نیز روشن است؛ ایرانیان عادت به رویت مسائل جهان از دریچۀ تنگوتاریک ایدئولوژی دارند؛ و این نیست جز ارثیۀ شومی که نتیجۀ حاکمیت بلامنازع یکصدسال فاشیسم بر سرنوشت کشور بوده. در این میعاد چپگرایان هارتوپورت به راه انداختهاند که، «خیلی کار خوبی کردی، مفتخوری دربار را به زیر سئوال بردی!» سلطنتچیها هم عربده میکشند که، «این نوع سخنرانیها خیانت به آرمانهای ملت است!» ولی واقعیت اینجاست که این «حرفها» حرف است؛ نه خیانت است و نه میتواند مفتخوری را در جامعه از میان بردارد. چه بهتر که چپگراها بجای گشودن پروندۀ مفتخوری و قدرتهای موروثی درباری، نیم نگاهی هم به پروندۀ مفتخوریها و سوءاستفادههای موروثی در تاریخچۀ حکومتهای «کارگری و انقلابی» بیاندازند، و اینهمه برای جوامع انسانی نسخۀ «مردمی» ننویسند. سلطنتچیها هم بهتر است با این واقعیت رودررو شوند که اگر مقام سلطنت موروثی است؛ سلطنت ارث پدری آنها نیست، سلطنتطلبی هم برخلاف آنچه پنداشتهاند موروثی نیست.
ما بارها در این وبلاگ اعلام کردهایم که با بازگشت سلطنت به کشور هیچگونه مخالفتی نداریم، ولی بازگشت سلطنت در ایران نمیتواند به معنای بازگشت به دوران وحشت و سرکوب میرپنجایسم و آریامهریسم باشد. چرا که چنین حاکمیت «نظامی ـ پلیسیای» را نمیتوان سلطنت نامید. در نتیجه آنها را که مرتباً از «خرد» رضامیرپنج و رشد و سعادت جامعه و بهشت دوران پهلوی برایمان داستان میگویند سلطنتطلب به شمار نمیآوریم. اینان فعلۀ فاشیسماند، و اغلب در جرگۀ حقوقبگیران مینیژوپ پوش و کراواتیهای حکومت اسلامی قرار میگیرند. وظیفۀ اصلی این حضرات در ترادف قرار دادن سلطنت قانونی با وحشیگری آریامهریسم، و در نتیجه، توجیه تداوم حیات حکومت اسلامی و دستگاه ملایان است. مهمترین نمایۀ دروغین بودن ادعاهای اینان اینکه، پس از چهار دهه دریدن پیرهن برای میرپنج و آریامهر هیچ بررسی متقن و ریشهداری از شرایط اجتماعی، سیاسی، مالی و اقتصادی دوران پهلوی از چنتۀ اینان تراوش نکرده. این شبکۀ دروغ پرداز صرفاً با انتشار چند عکس از زنان بیحجاب در خیابانهای تهران، و یا رقص در کابارهها سخن از آزادی زنان میگوید، بدون آنکه کودکهمسری، تعدد زوجات، خشونت بر علیه زن، و موضع فروهشتۀ زنان ایران را که قربانیان جامعۀ سنتپرست و زنستیز بودهاند مد نظر قرار دهد. به استنباط ما، «تحلیلهای» این گروه افراد، بیشتر جهت به ارزش گذاردن استبداد صورت میگیرد تا حمایت از سلطنت قانونی.
امید آن است که در سال جدیدی که آغاز شده جامعۀ ایران بتواند نهایت امر از لاکهای پیشساختهای که از دههها پیش به دست استعمار بر او تحمیل شده پای بیرون گذارد، و جهان را نه از روزنۀ یک ایدئولوژی پیشساخته، که از دریچۀ منطق انسانی بنگرد. واقعیت این است که هیچ تقدسی در جهان نمیپاید؛ تقدسها هر چند دیرپایاند، میآیند و میروند، و این تنها «آزادی بیان» انسانهاست که پایدار خواهد ماند. نهایتاً از منظر ما، آنها که به آزادی بیان انسانها در ایران احترام نگذاشتند و نمیگذارند، و به صور مختلف قصد سرکوب آن را دارند، نه ایرانیاند و نه خواستار بهبود شرایط ایران.
نوروز جمشیدی بر ایرانیان خجسته باد!
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.