کدخدا و پدرکشتگی!

saeed_saman_16_09_25

 

با عذر‌خواهی رسمی جان کری،  وزیر امورخارجة دولت اوباما از حملات هوائی ارتش آمریکا علیه ارتش سوریه،   به این «مرحله» پای گذاشته‌ایم که، ‌  دولت آمریکا ناچار شده مسئولیت حمله به نظامیان سوری را که با داعش می‌جنگند بپذیرد!   و این مسئله به خودی خود از اهمیت بسیار برخوردار است.  برای نخستین بار واشنگتن رسماً «تقبل» می‌کند که به نفع تروریست‌هائی که ادعای مبارزه با آنان را دارد دست به عملیات نظامی زده.   در واکنش به «معذرت‌خواهی» ایالات‌متحد،   لاوروف،  وزیر امورخارجة روسیه اعلام داشت،   «بله،   عذرخواهی کرده‌اند،  ولی وزنة اعمال از کلام سنگین‌تر است!»   اظهارات لاوروف نشان می‌دهد که عذرخواهی در مقابل چنین عملیات وحشیانه‌ای کاری است بی‌معنا،   اگر نگوئیم موهن!    به هر تقدیر باید ببینیم چه پیش آمده که هم‌سوئی کاخ‌سفید با تروریسم برملا شده و حاکمیت ‌آمریکا در محذور قرار گرفته.   خصوصاً که حکومت جمکران نیز دقیقاً به دلیل همین شرایط متلاطم همچون کشتی بی‌لنگر جهت را از دست داده و «کژومژ» می‌شود.   در مطلب امروز نخست نگاهی می‌اندازیم به «خروجی» احتمالی بحران سوریه،   و نهایت امر به مسائل حکومت جمکران.

 

از آغاز بحران‌سازی‌های «بهارعرب» بهانة اصلی ایالات‌متحد برای به آشوب کشاندن کشورهای مسلمان‌نشین،  «حمایت» از دمکراسی و میدان دادن به الهامات توده‌ها عنوان می‌شد!  و جالب‌تر اینکه،   بهارعرب از ایران آغاز شد؛  با جنبش سبز و لات‌بازی‌های میرحسین موسوی و کروبی!   خلاصه بگوئیم،   دکترین سیاسی واشنگتن در دوران اوباما بر نوعی چپ‌نمائی و لیبرال‌پروری نمایشی و ظاهری متمرکز بود!    این صحنه‌گردانی به   کاخ‌سفید امکان می‌داد تا مطالبات استراتژیک،   تمایلات چپاولگرایانة کانی و مالی و انسانی،  میلیتاریسم،  برتری‌طلبی‌های بین‌المللی،  و … را با چپ‌نمائی و حمایت صوری از لیبرالیسم بیاراید!

 

در این راستا،   یانکی‌ها از جریانات اسلامگرائی که طی دهه‌های متمادی توسط شبکه‌های سازمان سیا در تمامی کشورهای مسلمان‌نشین ایجاد کرده بودند قصد بهره‌برداری‌های استراتژیک داشتند.   و در رأس این جریانات خارج از نحله‌های کم‌اهمیت‌تر،   دو محفل شناخته شدة اسلامگرا و دست‌نشانده را تشخیص می‌دادیم،  تروریست‌های اخوان‌المسلمین  با مرکزیت قاهره و آنکارا،   و شیعی‌گری جنون‌زده و هرزه‌مَرس‌ با مرکزیت قم و تهران و مشهد.   ایندو محفل که منطقاً دشمنان تاریخی یکدیگر به شمار می‌روند،   در آغوش ارباب مشترک بخوبی با هم کنار ‌آمدند!   همکاری‌های گرم و صمیمانة‌ دولت اخوانی‌ها در آنکارا با شیعی‌مسلکان تهرانی به کنار،   سفر «شکوهمند» محمد مرسی به جمکران ـ  این عامل سازمان سیا در مصر به مقام ریاست‌‌جمهور تکیه زده بود ـ   بخوبی این همگرائی را به نمایش ‌گذارد.   مرسی و علی خامنه‌ای،   شیعی روان‌پریش و افسار گسیخته،   با شوق و ذوق ریش و پشم یکدیگر را لیسیدند و بوئیدند،   و شکم‌شان را برای خدمت به ارباب حسابی صابون زدند.   همزمان،   مرسی مست پیروزی «اسلام»،   خواستار همکاری نزدیک با تهران جهت سرنگونی بشار اسد نیز شد،   هر چند اظهارات وی را ایرنا «سانسور عقیدتی» کرد!   جالب‌تر اینکه،   برنامة مهوع ریش‌بوسی در تونس نیز به راه بود.   و مرزوقی،  ملای بی‌دستار که به عنوان رئیس‌دولت در تونس به قدرت رسانده بودند،   اینبار میزبان علی لاریجانی،   نوچة لندن شد تا دست در دست «مقامات» فرانسه،   در نخستین جلسة مجلس مقننة «نخاله‌های اسلامگرا» شرکت کنند،  و حسابی ریش و گوش یکدیگر را بلیسند.

 

تمامی این صحنه‌های مهوع که رایحة تعفن استعمار کهن از آن به مشام می‌رسید،   زیر سبیل فدراسیون روسیه،   مهم‌ترین قربانی تاریخی اسلامگرائی به روی صحنه آمده بود.   عربدة بوق‌های تبلیغاتی آتلانتیسم،   و قربان ‌صدقه رفتن‌های کاخ‌سفید از ملا و اوباش و ریش و نعلین و عمامه و چادرسیا چند هدف تبلیغاتی و استراتژیک دنبال می‌کرد؛   تداعی شکست ارتش سرخ از اتحاد ارتجاع سیاه با آتلانتیسم؛   محاصرة‌ مسکو در چنبرة «تعصبات ملت‌های مسلمان»؛   و نهایت‌امر باجگیری استراتژیک،  اقتصادی و نظامی از روسیه.   تو گوئی ملت‌هائی که از بد روزگار در مسیر ماجراجوئی‌های تاریخی بادیه‌نشینان جزیره‌العرب قرار گرفته بودند،  حتماً و الزاماً می‌بایست امروز در هزارة سوم میلادی هم با روسیه پدرکشتگی داشته باشند!

 

ولی طی «بهار عرب» در سوریه،   کارت‌ها به نحو دیگری بازی شد.   روسیه سر از کابوس «پساشوروی» برداشته بود،   و همانطور که پیش‌بینی می‌شد بار دیگر پای به مراودات بین‌الملل می‌گذارد.   و این «برخورد» برای آمریکائی‌ها که پس از دوران مسخرة گورباچف و یلتسین به لات‌بازی در سطح جهانی «خو» گرفته بودند،  خیلی گران تمام شد.

 

هر چند جزئیات آنچه در سوریه به وقوع خواهد پیوست به هیچ عنوان روشن نیست،   خطوط اصلی و کلی این عملیات مشخص است.   این عملیات بار دیگر،  همانطور که در مطالب پیشین نیز عنوان کرده‌ایم،   عمق استراتژیک فدراسیون روسیه در مرزهای غربی را مشخص خواهد کرد.   عمقی که از کشور‌های بالت آغاز می‌شود و تا قلب یونان،  قبرس،  لبنان، ‌ سوریه،  عراق و کویت  تداوم می‌یابد،   و نهایت‌امر می‌باید در آب‌های نیلگون خلیج «همیشه» آمریکائی فارس پایان گیرد.   در نتیجه،  اگر عملیات روسیه در سوریه،   غرب را به وحشت انداخته به هیچ عنوان به بشار اسد،  حکومت داعش،  و … مربوط نمی‌شود.   مسئله از یک سو به دلیل از دست شدن کنترل غرب بر عمق استراتژیک سرزمین‌های غربی فدراسیون روسیه است،   و از سوی دیگر بازتاب نگرانی غرب از سرنوشت سرزمین‌هائی است که در قفای همین عمق استراتژیک تا پکن امتداد دارد.   بله،  گرفتاری غرب در سوریه به دلیل سکته‌ای است که در مسیر «جهان‌خواری» پیش آمده.   در این میانه است که شبکة خبرسازی «کدخدا» سعی دارد،   نوعی «پدرکشتگی» بین ملت‌هائی که در خط این عمق استراتژیک قرار گرفته‌اند با روسیه «بسازد.»

 

اگر «پدرکشتگی» تمامی ملت‌های منطقة خاورمیانه با روسیه،  قصه‌ای صرفاً ساخته و پرداختة سازمان سیا است،   در عوض در لایه‌های متفاوت «ادبیات» استعماری و «لات‌نوشته‌های» عوامل آتلانتیسم در منطقة خاورمیانه با استقبال بسیار روبرو شده.   از روزمزدان قلم‌زن جمکرانی و اخوانی‌های ترک و عرب هم اگر بگذریم،   این «پدرکشتگی» حتی در آثار قلمی آنان که با هزار دوز و کلک و صحنه‌سازی از سوی سازمان‌های اطلاعاتی در ینگه‌دنیا و لندن دکان «دمکراسی» باز کرده‌اند نیز به صراحت دیده می‌شود.  در همین راستاست که با «اثر» نغز و بی‌مغز و گران‌سنگ پاسدار اکبر فراری در رادیوفردا روبرو می‌شویم.  مطلبی بی‌سروته که صرفاً جهت کوبیدن مُهر «روس‌گرائی» بر پیشانی علی خامنه‌ای ساخته و پرداخته شده.   پاسدار «سبزالله» می‌گوید،  از آنجا که خامنه‌ای روس‌گراست،  از بهبود روابط دولت روحانی با غرب ممانعت می‌کند:

 

«[…] سیاست «روس‌گرائی» خامنه‌ای در برابر سیاست بهبود روابط با دولت‌های غربی به رهبری دولت حسن روحانی قرار دارد.»

منبع:  رادیوفردا،  25 سپتامبر 2016

 

ادعای سرشار از نبوغ پاسدار اکبر در واقع بازتولید همان ترهاتی است که سازمان سیا از آغاز استقرار حکومت ملایان در مورد خمینی و شیخ مهدی بازرگان سر هم کرده بود.  و پاسداری که به قول خودش دیگر «دمکراسی‌خواه» شده،  با تکیه بر همان تبلیغات فرسوده و  کوچه‌وبازاری سازمان سیا ابراز فضل کرده.   ولی تحلیل سیاسی و استراتژیک به استدلال و تفکر نیاز دارد و از شایعات کوچه‌وبازاری و دست چندم سازمان سیا،   و «به‌به‌وچه‌چه» رادیوفردا به مراتب فراتر می‌رود!   از اینرو،   به مصداق مال بد بیخ ریش صاحب‌اش،   ما هم «مشق سیا» پاسدار اکبر را بیخ ریش رادیوفردا می‌گذاریم و می‌پردازیم به شرایط فعلی کشور.   شرایطی که صرفاً در سایه تحولات «نظامی ـ امنیتی» در سوریه و نهایت امر در عراق معنا خواهد داشت.   و در این میانه بررسی چگونگی عملکرد پروسة «پدرکشتگی با روسیه» لایه‌ای است غیرقابل چشم‌پوشی.

 

همانطور که گفتیم،  تلاش شبکه‌های وابسته به سازمان سیا بر این متمرکز شده تا از شکل‌گیری عمق استراتژیک مطلوب مسکو در مرزهای غرب فدراسیون روسیه جلوگیری به عمل آورند.  و الصاق برچسب روس‌گرائی به علی خامنه‌ای،   بشار اسد،  رجب اردوغان،  و دیگر دیکتاتورهای خون‌ریز،  منفور و دست‌نشاندة غرب در این مناطق به یکی از مهم‌ترین محور‌های تبلیغاتی غرب تبدیل شده.   از سوی دیگر،   سیاست مسکو نیز همانطور که بارها گفته‌ایم،   به دلیل بن‌بست‌های کارورزانه‌ای که نتیجة نوپائی ساختار روسیة نوین است،   فقط بر حمایت از حکومت‌های موجود و برنامه‌ریزی در راه همکاری و امتداد منافع مسکو می‌تواند پی‌ ‌ریزی شود.   ولی امتداد همکاری مسکو با رژیم‌های دست‌نشاندة غرب،   به دلیل رشد روزافزون قدرت دیپلماسی روسیه،   نهایت امر به ماهیت غرب‌پرست این دولت‌ها شدیداً لطمه وارد خواهد آورد.   و در عمل،   امروز این امر علنی شده که بپا کردن بلوای «بهار عرب» از سوی واشنگتن در مناطق مختلف خاورمیانه دقیقاً به این دلیل صورت گرفت که واشنگتن و لندن دریافتند،   در «عمق استراتژیک» مسکو،   حمایت از ساختار «غرب‌پرست» فرسوده دیگر غیرممکن شده.

 

حمایت از پوپولیسم،   به میدان آوردن اوباش اسلام‌باور،  میدان دادن به افراط‌گرائی،   قتل‌عام ملت‌ها،  و … جملگی پاسخ آتلانتیسم بود به رشد دیپلماسی مسکو در «عمق استراتژیک» روسیه!   در این میانه،   در مناطقی که غرب در آغاز کار به خیال خود «موفق» عمل کرد ـ  مصر،  تونس،  لیبی ـ   اوباش شهری در لوای اسلامگرائی به قدرت رسیدند،   و آ‌نجا که تیر آتلانتیسم به سنگ خورد درگیری نظامی به راه اوفتاد.   ولی تحولات بعدی نشان داد که موارد «موفق» غرب در اسلامگرائی هم آنقدرها پایدار نبود؛   مصر،  تونس و حتی لیبی به تدریج از حیطة قدرت اوباش اسلامگرا بیرون ‌خزیدند و غرب صلاح خود در آن دید که به سیاست‌های «گذشته» روی آورده،   دست از خیره‌سری بردارد.   به طور مثال،  در این دیدگاه استراتژیک،   «انتخاب» مجدد احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری جمکران همان معنا را می‌دهد که کودتای ال‌سیسی در مصر؛  عقب‌نشینی غرب از سیاست فروپاشانی و قبول برتری دیپلماسی روسیه،   هر چند احمدی‌نژاد و ال‌سیسی عوامل رژیم‌های دست‌نشاندة غرب تلقی می‌شوند.

 

و امروز،  اگر خواستار ارائة تحلیلی از شرایط منطقه و سیاست خاورمیانه هستیم،   دریافت ظرائف «دیپلماسی» روسیه یک الزام غیرقابل چشم‌پوشی است.  آنان که بدون در نظر آوردن این ظرائف،   تحلیل ارائه می‌دهند یا نادان‌اند یا منفعت‌طلب و مغرض.   هر چند که  غرض‌ورزی و منفعت‌طلبی،  نهایت امر خود بهترین نمایة نادانی است.

 

به طور مثال،  در چارچوب همین غرض‌ورزی‌ها و نادانی‌هاست که سایت «فرارو»،    دست به انتشار ترجمة مطلبی می‌زند که «گویانیوز» نیز به نوبة خود آن را ‌پسندیده و «بازتاب» ‌داده.   این مطلب که تحت عنوان «آمریکائی‌ها جمهوری اسلامی را اینگونه می‌بینند!»  به چاپ رسیده،   خلاصه‌ای است از اظهارات چندین فرد ظاهراً مطلع از مسائل خاورمیانه در یک «نشست.»   اظهارات «دنیس راس،  جی سولومون،  جیمز دابینز،  و…» و کسانیکه یا در دولت‌های پیاپی آمریکا مسئولیت‌های «سیاسی ـ امنیتی» داشته‌اند،   و یا تحت عنوان محقق و روزنامه‌نگار «متخصص» خاورمیانه معرفی شده‌اند.  البته مطالعة این مطلب برای آنان که از سیاست منطقه اطلاع کافی دارند آنقدرها خالی از «لطف» نیست،   چرا که از یک‌سو به ساده‌لوحی ـ  واقعی یا نمایشی ـ  «صاحب‌منصبان» یانکی پی می‌برند،  و از سوی دیگر،   عمق تبلیغات سازمان سیا را که در قالب «تحلیل و بررسی» روشنفکرنمایانه ارائه شده درمی‌یابند.   البته در این مقطع،   قصد ما پای گذاردن به بررسی گفتمان بی‌پایه و اساس شرکت‌کنندگان در این «نشست» نیست،    فقط تلاش می‌کنیم «فضای» حاکم بر این «نشست» را تا حدودی بررسی کنیم،  باشد تا نقش‌پذیری عوامل درونی حکومت اسلامی را نیز تا حدکافی نشان داده باشیم.

 

نخستین ویژگی حاکم بر فضای «نشست» کذا،   حکایت از تلاش آمریکا دارد جهت نزدیک شدن به حکومت اسلامی!   به عبارت دیگر،   سخن از همگرائی بین سیاست‌های آمریکا و جمکران در منطقه به میان می‌آید؛   همگرائی‌هائی که به دوران پس از رخدادهای 11 سپتامبر بازمی‌گردد.   و «بازتابی» است از رضایتمندی جمکرانی‌ها از حملة آمریکا به افغانستان و عراق ـ  نابودی طالبان و صدام حسین:

 

«[…] سه هفته پس از تهاجم آمریکا به عراق،  ایران دقیقاً همان کاری را که دربارة تعامل با ما در افغانستان انجام داده بود […] ‌به این معنا که اعلام کرد از این اقدام آمریکا در عراق حمایت می‌کند و حاضر است با آمریکا در عراق همکاری داشته باشد[…]»  

منبع:  گویانیوز، «آمریکائی‌ها جمهوری اسلامی را اینگونه می‌بینند!»،  24 سپتامبر 2016

 

ولی احدی نمی‌گوید،  چگونه است که فقط پس از رخدادهای 11 سپتامبر چنین تمایلی مطرح شده؟  به چه دلیل همگرائی‌های فیمابین پیشتر وجود نداشته،   و یا اگر وجود داشته مورد توجه «علنی» واشنگتن قرار نگرفته؟   نهایت امر اگر چنین همگرائی‌هائی از آغاز کودتای 22 بهمن 57 وجود نداشته،   به چه دلیل ارتش آمریکائی شاهنشاهی به نفع استقرار حکومت  ملایان،  دولت شاپور بختیار را سرنگون ‌کرده؟

 

دومین ویژگی این «نشست» تمایل شرکت‌کنندگان به تثبیت این دروغ شاخدار است که «برجام» به دلیل برخورد «مثبت» آمریکا با مسئلة هسته‌ای ایران و همکاری‌های دولت حسن روحانی حاصل شده؛  روسیه در این میان هیچکاره بوده؛  چین و دیگران نیز به هم‌چنین:

 

«[…] ‌درست است که بازیگران متعددی در روند مذاکرات حضور داشتند اما درنهایت باید گفت که ایالات متحده و ایران،  بازیگران اصلی این میدان بودند[…]»

همان منبع

 

بله،   ایالات متحد ناگهان از تهاجم نظامی منصرف شده و علاقمند شده با ایران مذاکره کند!     باید پرسید،  این حسن‌نیت یانکی به چه دلیل در این مقطع ویژه به اینصورت «قلنبه» شده و بیرون زده؟   در ثانی هنوز بر اساس مدارک و شواهد سازمان انرژی اتمی این «شق» مورد تأئید طرف‌های مذاکره قرار نگرفته که حکومت اسلامی قصد تولید بمب اتمی داشته.   اگر روسیه و تغییرات کلان استراتژیک در دیپلماسی اینکشور در شکل‌گیری برجام «بی‌اهمیت است»،   در شرایطی که «کنش و واکنش نظامی» حکومت اسلامی،  طی سالیان دراز هیچ «تغییری» نکرده،   چرا و به چه دلیل در این برهة خاص شاهد تمایل واشنگتن به «مجالست» با رژیم فرسوده و منفور ملایان می‌شویم؟  و اما ویژگی سوم این «نشست» مطرح کردن نقش سرنوشت‌ساز اسرائیل در معادلات منطقه‌ای است:

 

«[…] بهار و تابستان سال ۲۰۱۲ میلادی،  نقطه اوج نگرانی‌ها درباره احتمال اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران بود. اما […]‌ آمریکا […] واقعاً بر این باور بود که این خطر جدی است[…]‌ اگر رویکردی جدی برای تأثیرگذاری بر برنامه هسته‌ای ایران وجود نمی‌داشت،  احتمالاً اسرائیل به اقدام نظامی مبادرت می‌کرد[…]‌»

همان منبع

 

در اینکه دولت‌های «مدعی برتری قوم یهود» در اسرائیل،‌  به دلیل برخورداری از حمایت‌های استراتژیک ایالات‌متحد،  همچون دول اسلامگرا تبدیل به عوامل بی‌ثباتی در منطقه شده‌اند شک و تردیدی نیست.   ولی اگر بنا بر ادعای شرکت‌کنندگان در این «نشست»،   آمریکا جهت جلوگیری از حملة اسرائیل به ایران مذاکرات هسته‌ای را پیش کشیده باید پرسید به چه دلیل دولت ایالات‌متحد خطر اسرائیل را پیشتر،  اینهمه جدی نمی‌گرفت؟  یعنی زمانیکه با بیرون کشیدن احمدی‌نژاد از صندوق‌های مارگیری برنامة جنگ‌سازی به راه افتاده بود.  خلاصه بگوئیم،   دولت‌های اسرائیل و جمکران دیروز از آسمان نیافتاده‌اند،  4 دهه است که در منطقه آشوب‌آفرینی و جنگ‌افروزی می‌کنند،  و خطر حملة اتمی اسرائیل به ایران به چه دلیل در این مقطع مشخص اهمیت یافته؟ و نهایت امر،   آخرین ویژگی این «نشست» که بیشتر به جلسة «جن‌گیری» خاله‌خانم‌ها شبیه است،   همانطور که می‌توان حدس زد به جناح‌بندی‌های موجود در حکومت اسلامی جمکران می‌رسد.  خلاصه،   به همان نقطه‌ای که بالاتر،   شمه‌ای از آن را در «ادبیات» تکراری و فرسوده و سرشار از نبوغ پاسدار «سبزالله» مورد مُداقه قرار دادیم.

 

حضرات حاضر در جلسه هر کدام از درگیری‌های بیت‌رهبری و نقش خامنه‌ای در مبارزه با حسن روحانی و … داستان‌های سرگرم‌کننده‌ تعریف می‌کنند،‌   بدون آنکه در نظر آورند،    برنامة تکراری،  مضحک و نخ‌نمای مخالفت «رهبر» با «دولت» که از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 در ایران به راه افتاده،  نه ارتباطی با خامنه‌ای مفلوک دارد و نه موضع‌گیری‌های فرضاً «مترقی» حسن روحانی زمینه‌سازش شده.   این همان «سیابازی» حسین و یزید است که در هر میعاد بین «رهبر» و «دولت» در حکومت ملایان به راه می‌افتد،   و نهایتاً برندة واقعی آن در واشنگتن نشسته.   «جنگ» خمینی و بازرگان؛   «نبرد» خمینی با ملیجک‌اش،  بنی‌صدر؛   چشم‌وهم‌چشمی‌های خامنه‌ای با میرحسین موسوی؛   درگیری بیت‌رهبری با اصلاح‌طلبان؛  و … و نهایت امر بساط گیس‌کشی احمدی‌نژاد و خامنه‌ای صحنه‌هائی است که پیشتر نیز بارها و بارها تکرار شده،  ارتباطی هم با تلاش‌های آمریکا جهت «بهبود شرایط اقتصادی» ایران نداشته و ندارد.   قضیة حسن روحانی با خامنه‌ای نیز از همین صورتبندی مجزا نیست.  حکومت اسلامی جمکران یک مجموعة فاشیست و دست‌نشانده است،   اگر حضرات «آگاه» در نشست کذا،  عوامل،  بازیگران و عمله‌واکره این حکومت را خارج از بستة «فاشیسم وارداتی» آن مورد بررسی قرار داده‌اند،   و «برجام» را حاصل تلاش آمریکا معرفی کرده‌اند،  فقط برای زدن به بیراهه است!

 

به استنباط ما،  همانطور که «برجام» معنای خروج از روند بحران‌سازی منطقه‌ای به خود گرفته،  پای گذاردن به نقطة پایانی بحران در سوریه نیز،  می‌باید بر دورة جنگ‌های‌زرگری و لشکرکشی‌های «عقیدتی» در حکومت اسلامی نقطة پایان باشد.  و به دلائلی که کاملاً قابل درک است،‌   این همان مسئلة اصلی‌ای است که حضرات حاضر در «نشست» نخواسته‌اند ببینند.  از قضای روزگار،‌  شبکه‌های وابسته به سازمان سیا در درون ایران نیز به عادت مرضیة‌ چهار دهة گذشته،   بساط جنگ «رهبر ـ دولت» را ادامه می‌دهند،   و شبکه‌های «خبرسازی» ملائی نیز به این جنگ دامن می‌زنند.‌   ولی رخدادهای کشور به صراحت ناتوانی آمریکا را در به مقصد رساندن تئوری «جنگ‌زرگری» چهار دهه‌ای نشان می‌دهد.   در شرایط فعلی این «جنگ» بیش از آنچه به یکی از طرف‌ها «مشروعیت» بیشتری اعطاء کند،  صرفاً زمینه‌ساز تضعیف هر دو طرف خواهد شد.

 

با این همه،   شبکه‌های وابسته به آتلانتیسم تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهند تا در بادبان هزارپارة «نبرد رهبر با دولت» باد بیاندازند.   به عبارت ساده‌تر،   نارضایتی سراسری از عملکرد دولت را به بهانه‌ای تبدیل کنند،  تا در سایة آن علی خامنه‌ای و باند بیت‌رهبری بتوانند به عنوان «حلال‌مشکلات» پای به میدان گذارده،‌  عمل دولت را به قول آخوندها «اصلاح» کنند!   اظهارات علی سعیدی،   نمایندة خامنه‌ای در سپاه فقط مشتی است نمونة خرواری از این قماش تبلیغات:

 

«[…] علی سعیدی: دولت روحانی در پناه برجام به دنبال ارتباط با آمریکا بود.»

منبع:  رادیوفردا،‌  مورخ 2 مهرماه سالجاری

 

جالب اینجاست که رادیوفردا،  ‌ در ادامة مطلب،   به اظهارات عباس عراقچی در مورد موافقت خامنه‌ای با عبور از خطوط قرمزی که خود او تعیین کرده بود نیز اشاره دارد:

 

«[…] عباس عراقچی […] ۲۷ تیرماه [ سالجاری]‌گفته بود که […]‌ با موافقت رهبر ایران […]خطوط قرمز تعیین شده از سوی او در طول مذاکرات جابه‌جا شده […] یکی از خط قرمزها لغو همه تحریم‌ها علیه ایران بود[…]»

همان منبع

 

بله،   آن زمان که شخص خامنه‌ای زرد شدن «خطوط قرمز» را پذیرفته بود،  حتماً «علی سعیدی» در رحم مادرش بوده،  یا کور و کر و لال بوده،   و اخیراً شفا یافته!   و این برخورد بیشرمانه با ملت ایران در شرایطی صورت می‌گیرد که ارتباط بیمارگونة «دولت ـ  رهبر» از دیرباز در کشور برقرار است،   و عملاً دولت و بیت‌رهبری بدون اجازة مرکزیت قدرت که همان مجموعة «ارتش ـ سپاه» باشد حتی نفس هم نمی‌کشند.   این صحنه‌سازی استعماری سال‌های دراز خوش‌خیال‌ها و هالوها را فریفته،   ولی استعمار غرب در ایران مشکل بتواند در شرایط فعلی به این بازی مهوع همچنان ادامه دهد.  در عمل،  تحولات آتی منطقه که مسلماً تا پیش از انتخابات آمریکا سرعت بیشتری نیز خواهد گرفت نشان خواهد داد که بن‌بست‌های واقعی رژیم ولایت‌فقیه چیست،  و نهایت امر اگر واشنگتن علاقمند به باقی ماندن در منطقه است،  چه امتیازاتی می‌باید به ملت‌ها و به قدرت‌های رقیب بدهد.

 

 

 

 

 

 

 

تطهیرنامه!

saeed_saman_16_09_14

 

انتشار یادداشت مم‌جواد ظریف،   وزیر امور خارجة ملایان در روزنامة نیویورک‌تایمز عملاً بر تمامی شعارهای ضدآمریکائی جمکرانی‌ها پیرامون روابط بین‌المللی «انقلاب اسلامی» نقطة پایان گذارد.  انتشار این یادداشت در شرایطی صورت می‌گیرد که حزب دمکرات آمریکا،  برخلاف جناح ترامپ،  عملاً بر علیه سیاست‌های جهانی مسکو اسب خود را زین کرده.    باید دید به چه دلیل در چنین شرایطی شیپور حزب دمکرات،   «نیویورک تایمز» به مم‌جواد تریبون می‌دهد؟  در مسیر بررسی این شرایط نخست نگاهی به رابطة خصمانة حزب دمکرات با مسکو می‌اندازیم،   سپس این سئوال را مطرح می‌کنیم که آیا حکومت برخاسته از کودتای 22 بهمن 57 که در قصه‌های کربلائی خود مدفون شده،   در وضعیتی قرار دارد که بر علیه آنچه «وهابیت منسوخه» می‌نامد موضع‌گیری نماید؟   پس نخست بپردازیم به مسائل دمکرات‌های ینگه‌دنیا با مسکو.

 

دشمنی ریشه‌دار حزب دمکرات با سیاست‌های جهانی مسکو دیگر کسالت‌آور و تکراری شده.  خارج از تمامی وراجی‌های «روزنامه‌نگارانه» و متلک‌پرانی‌هائی که به تناوب در محافل سیاسی مغرب زمین نصیب روسیه و بخصوص شخص ولادیمیر پوتین می‌شود،  خصومت برهنه،  اگر نگوئیم احمقانه و به دور از دیپلماسی را در اظهارات اخیر باراک اوباما به صراحت می‌بینیم.   اوباما،  که روز گذشته جهت حمایت از نامزدی هیلاری کلینتن در انتخابات ریاست‌جمهوری در فیلادلفیا سخنرانی می‌کرد،   ضمن ابراز انزجار از مصاحبة دونالد ترامپ،  نامزد حزب جمهوری‌خواه با «راشا تودی»،   ولادیمیر پوتین را با صدام حسین به قیاس ‌کشیده:

 

«[…] زمانیکه خبرنگار از [ترامپ] پرسید،  چرا از پوتین حمایت می‌کنید؟  جواب می‌دهد،  مرد قدرتمندی است،  از 82 درصد حمایت عمومی برخوردار است!   خوب،  صدام حسین در آمار از 90 درصد برخوردار بود!  اگر رسانه‌ها را سانسور کنید،   حق آزادی بیان را از میان بردارید،   مخالفان‌تان را زندانی کنید، ‌ به این آمار هم می‌رسید.»

منبع: اسپوتنیک،  13 سپتامبر 2016

 

در اینکه،  سیاست ولادیمیر پوتین یک سیاست دمکراتیک است یا خیر،   مسلماً جای بحث و گفتگو باقی است.  به طور کلی بگوئیم،  مسائل و معضلات کشور روسیه را،   خصوصاً پس از فروپاشی اتحاد شوروی نمی‌توان در یک پاراگراف خلاصه کرد.  ولی این سئوال مطرح می‌شود که،  دلیل واقعی تهاجم باراک اوباما به شخص پوتین چیست؟  سئوال فوق شاید از این نظر حائز اهمیت است که،   تجربه نشان داده دولت‌مردان ایالات‌متحد آنقدرها برای دمکراسی و ‌آزادی‌بیان در کشورهای جهان پستان به تنور نچسبانده و نمی‌چسبانند؛ حمایت‌های رسانه‌ای کاخ‌سفید از «حقوق بشر» ابزاری است جهت اعمال سیاست‌های مخرب و پیشبرد منافع استعماری.   خلاصه،   تاریخ معاصر جهان به صراحت نشاندهندة حمایت بی‌شائبة دولت‌ ایالات‌متحد از کودتاها،  جنگ‌ها و آشوب‌طلبانی است که کم‌ترین ارتباطی با اصول دمکراسی و آزادی‌بیان نداشته و ندارند.   در کشور خودمان،  کودتای 22 بهمن 57 و حمایت‌های آشکار یانکی‌ها از انقلاب‌چی‌های حامی آیت‌الله خمینی،   نمونة زندة این آشوب‌پرستی نزد یانکی‌جماعت است.   پس اگر این روزها ترمز اوباما اینچنین در سرازیری بریده،   و دست به فحاشی به پوتین زده،  مسلماً دلائلی مهم‌تر از «عدم رعایت حقوق بشر» در روسیه می‌باید برای آن جستجو کرد.

 

در درجة نخست یادآور شویم،   برخوردی اینچنین موهن با دولت روسیه،‌   از سوی رئیس‌جمهور آمریکا نشاندهندة عمق روابط تنش‌زائی است که میان دو پایتخت برقرار شده.  چرا که،  آمریکائی‌ها بخوبی می‌دانند جهت ادارة امور جهان نیازمند همکاری،  همراهی و تبادل نظر با حاکمیت روسیه هستند؛  نمونه‌ها فراوان است.  و جهت نشان دادن این وابستگی‌ها اشاره‌ای کوچک به آنچه امروز در سوریه در جریان اوفتاده،  به نظر ما کفایت می‌کند.  پس به آتش کشیدن پل‌هائی که می‌تواند نهایت امر واشنگتن و مسکو را در چارچوب منافعی مشترک به یکدیگر نزدیک کند،   چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟   به استنباط ما،   این نوع سخن‌پرانی‌ها نشاندهندة این واقعیت «تلخ» است که،   حزب دمکرات برای خود،  هم‌محفلی‌ها و هم‌پالکی‌های‌اش،  حداقل طی سالیان آینده،   هیچ مفری نمی‌بیند.   فقط در چنین شرایطی است که رئیس‌جمهوری از حزب دمکرات می‌تواند به خود اجازه دهد تمامی پل‌های ارتباطی با مسکو را از طریق هتاکی و  فحاشی تخریب کرده،   آیندة محفل و حزب‌اش را در گرو «هیچ‌وپوچ»‌ بیاندازد.

 

از سوی دیگر،  برخلاف ادعای اوباما،   ترامپ در مصاحبه‌اش با صدای روسیه به هیچ عنوان چنین «مطالبی» ابراز نداشته!   بلکه این نیویورک‌تایمز بوده که تیتر «نامربوطی» برای این مصاحبه انتخاب کرده،  و از قضای روزگار،   باراک اوباما در سخنرانی‌اش تیتر نیویورک تایمز را تحت عنوان اظهارات ترامپ به خورد طرفداران هیلاری کلینتن داده!   صراحتاً بگوئیم،   کشور آمریکا حتی در دوران کابوی‌ها و رینگوی طپانچه ‌طلائی،  از منظر سیاست داخلی به چنین هرج‌ومرجی دچار نشده بود.   و اگر کار به اینجا کشیده فقط و فقط به این دلیل است که بحران سیاسی در ایالات‌متحد که بازتابی است صریح از بن‌بست‌های سیاست بین‌المللی واشنگتن،   بیش از آنچه می‌نماید عمیق و ریشه‌دار شده.

 

مشکل ایالات‌متحد با فدراسیون روسیه،‌  و شخص پوتین مسلماً با تکیه بر فحاشی‌‌های باراک اوباما حل‌وفصل نخواهد شد.   چرا که،   فصل شکست‌های ایالات‌متحد در زمینة سیاست بین‌المللی که اخیراً در میدان «ناکامی» کودتای ترکیه به اوج خود رسید،   و رنگ از رخسار نوچه‌های منطقه‌ای واشنگتن پراند،   نه فقط به پایان نرسیده که هنوز در خم اولین کوچه است.   و در این روند شتابنده،   «بساطی» که حزب دمکرات با هتاکی به ولادیمیر پوتین به راه انداخته بیشتر مشکل‌آفرین می‌نماید تا ‌حلاّل.

 

البته می‌باید این واقعیت را نیز در نظر بگیریم که پس از فروپاشی اتحادشوروی،   ایالات‌متحد دست به نوعی «آپ‌لود» سیاست‌های بین‌المللی خود زده.   و در این راستا حمله به یوگسلاوی،‌  حمایت از طالبان در افغانستان،   انقلاب‌های رنگین و مخملی در جمهوری‌های سابقاً شورائی و … و محاصرة عراق در دوران بیل کلینتن آغاز چنین تلاشی در مسیر «آپ‌لود» تلقی می‌شود!   ولی این سیاست‌ها در واقعیت به جائی نرسید و جملگی به بی‌اعتباری هر چه بیشتر ایالات‌متحد منجر شد.   به همین دلیل نیز نهایت امر حاکمیت آمریکا در چرخشی «خارج از طیف سیاسی جاری» فردی به نام جرج والکر بوش را جهت خروج از بن‌بست به میدان آورد.   ولی نتیجة عملیات نظامی والکر بوش و باند نئوکان‌ها نیز در برابر‌مان قرار دارد:   عراق که قرار بود پس از حملة آمریکا تبدیل شود به بزرگ‌ترین مرکز جاسوسی و راهبردی واشنگتن در جهان،   هنوز در آشوب دست‌وپا می‌زند؛   تکلیف افغانستان،  طالبان و القاعده نیز هنوز روشن نشده،   هر چند این جریانات در گوشه و کنار جهان ده‌ها «قوم‌وخویش» ایدئولوژیک برای خود به راه انداخته‌اند!   خلاصه،‌  «جهانی» که جرج والکر بوش و باند نئوکان‌ها قصد داشتند با توپ و تفنگ ایالات‌متحد مهارش کنند،‌   اینک تبدیل شده به غول بی‌شاخ و دمی که احدی حریف‌اش نیست.

 

در این میدان،   متحدان آشکار و نهان ایالات‌متحد،   جهت فرار از شر اژدهای هفت‌سر و غیرقابل کنترل تروریسم اسلامی،   یا همچون مصر،  سوریه،  عربستان،  ترکیه،  پاکستان و … با حمایت‌های مقطعی از سیاست‌های مسکو قصد دارند در پناه روسیه جایگاه امنی بیابند،   و یا همچون انگلستان با به راه انداختن به اصطلاح «رفراندوم»،   دست به بازنگری پایه‌ای در سیاست‌های استراتژیک و منطقه‌ای خود می‌زنند.   ولی علیرغم شکست‌های علنی و غیرقابل انکار،   هیئت‌حاکمة ایالات‌متحد گویا هنوز بر این باور است که امکان بازیابی مقام «شامخ» واشنگتن در بده‌‌بستان‌های جهانی همچنان وجود دارد.   به همین دلیل باز هم «خارج از طیف سیاسی جاری» دل به عملکرد فردی به نام ترامپ بسته.   فردی که به هیچ عنوان پیشینة «سیاسی ـ دیپلماتیک» ندارد،  و بیشتر یک کاسبکار است تا سیاست‌مدار و دولت‌مرد.

 

در میانة این محشر خر است که شاهدیم دولت «نزدیک‌بین» و مفلس ولایت‌فقیه قصد دارد با جلب حمایت ایالات‌متحد،  و دست‌یازیدن به مانورهای «رسانه‌ای»،   همچنان در سیاست‌های منطقه‌ای در پناه واشنگتن جایگاه امنی برای خود دست‌وپا کند!  همان  واشنگتن که دیگر حتی برای اوباما و کلینتن نیز پناهگاه مناسبی به شمار نمی‌آید.   بله،   اگر جماعت نزدیک‌بین در اتحادیه اروپا دست به کارهای خنده‌دار می‌زند و به تهاجم زبانی بر علیه ترامپ می‌پردازد،   جمکرانی‌ها به عادت مرضیه و سنت «نامه‌نگاری علی به مالک‌اشتر»،   دست به نامه‌نگاری می‌زنند.   و مم‌جواد،  سرجوخة کودتای «ناکام» ترکیه نیز به نیویورک‌تایمز نامه می‌فرستد و عربستان را «نصیحت» می‌کند که رفتارش را تغییر دهد:

 

«[…] واقعیات جدید منطقه ما حتی می‌تواند پذیرای ریاض باشد،   چنانچه سعودی‌ها مشی فعلی خود را تغییر دهند[…]»

منبع: رادیوفردا،   14 سپتامبر 2016

 

سطور‌ فوق یادآور خزعبلات روح‌الله خمینی است که می‌گفت،   «قلم‌ها خودشان را اصلاح کنند!»  ولی پیش از ادامة مطلب یک پرانتز باز می‌کنیم و نگاهی به روابط «ایران ـ  عربستان» می‌اندازیم.  پر واضح است که خارج از تمامی مسائل تاریخی و منطقه‌ای،  آنچه امروزه روابط ایران و عربستان را تحت تأثیر قرار ‌داده،  پدیده‌ای است به نام «انقلاب اسلامی!»   چرا که،  حکومت جمکران خود را «نمایندة بلافصل انقلاب اسلامی جهانی» به شمار می‌آورد،  و در نتیجه به همة مسلمانان جهان درس «اسلام» می‌دهد؛   حتی به مسلمانانی که محمد،  پیامبر اسلام از میان‌شان بپا خواسته،  به زبان‌شان قرآن را آورده،   و در قلب آداب ‌ورسوم‌شان روابط اجتماعی این به اصطلاح «اسلام انسان‌ساز» را جاسازی کرده!    بله،  در میانة همین محشرخر است که آخوندهای «مجوس» و شیخ‌های «وهابی» گریبان یکدیگر را می‌گیرند،   و هر یک برای دیگری «دستورالاسلام» صادر می‌کند!

 

عربستانی‌،   ایرانی شیعه را مجوس،  کافر،  بت‌پرست و ضریح‌ستا و خلاصه فرزند کفر می‌خواند،  و جمکرانی که نمی‌تواند مستقیماً بر علیه محمد و جماعت وحش‌سالار صدراسلام سخنوری کند،  گریبان باند وهابی را می‌گیرد و اینان را که بدعت‌گزاری شیعی‌مسلکان را در اسلام محکوم کرده‌اند،  کافر می‌خواند!   خلاصه،‌   هر دو وکیل تسخیری اسلام ‌شده‌اند،  و با عربدة «اسلام این نیست؛ و اسلام آن است!»   فضای منطقه را اشباع کرده‌اند!  ولی واقعیت چیست؟  واقعیت این است که «اسلام» در واقع معلوم نیست چه صیغه‌ای است.   بله،  این اسلام فقط و فقط به این دلیل پای به روابط بین‌المللی گذارده و به چنین پایه‌ای از «اهمیت استراتژیک» رسیده،   که ابزاری است در دست سیاست‌های جهانی.   در عالم واقعیت اسلام،  شیافی است از قرآن و شریعت که علماء در حوزه‌های علمیه به یکدیگر می‌چپانند؛    نه داروی روح است،   و نه خوردنی است و نه نوشیدنی.   گندابه‌ای است از قصه‌های مقدس‌نما و معجزات نادیده و ناشنیده‌ای که بیشتر دردهای لندن و واشنگتن را درمان می‌کند،  و سفرة ملت ایران را نیز خالی!

 

و دقیقاً در چارچوب همین درمان‌های ینگه‌دنیائی است که با نامة سرجوخة کودتای «ناکام»،  مم‌جواد ظریف در نیویورک‌تایمز روبرو می‌شویم.   همانطور که می‌دانیم دولت عربستان سعودی به دلیل دریافت توسری محکم از سوی مسکو امسال رخصت نیافت میهمان‌دار لات‌واوباش جمکران برای آشوب و غائله در «مراسم حج» باشد.  و همین خلف وعده از سوی دولت عربستان به عربده‌جوئی‌ خامنه‌ای و دیگر ملایان حکومتی منجر شده.    چرا که،  مراسم حج برای اینان،   هم میعادی است حیاتی جهت پولشوئی و  بده‌بستان و کثافتکاری‌های مرسومة حجج با طرف‌های آمریکائی،   و هم میدانی است جهت مخابرة آنچه «پیام» انقلاب اسلامی به جهانیان می‌خوانند!

 

ولی حال که اوباما به آخر خط رسیده و به دلیل سخن‌پرانی‌های اخیرش به صراحت می‌توان پیش‌بینی کرد که کار حزب دمکرات طی دهة آینده مشکل از آب‌وگل در خواهد آمد،  مم‌جواد هم فرصت را غنمیت شمرده و در نامه‌اش به نیویورک‌تایمز از نتایج «شوم» حملة ارتش آمریکا به عراق یاد می‌کند:

 

«تردیدی نیست که حمله به عراق به سردمداری امریکا در سال ۲۰۰۳ درگیری‌هائی را که امروز شاهد آن هستیم به راه انداخت و تشدید نمود […]»

همان منبع

 

اگر کسی نداند که باراک اوباما،  رئیس‌جمهور فعلی ایالات‌متحد تنها سناتوری بود که به ادعای رسانه‌ها رسماً با جنگ عراق مخالفت کرد،‌   این سئوال را مطرح خواهد نمود که چگونه نیویورک‌تایمز اجازه داده،   وزیر امورخارجة حکومتی که بارها از سوی سنا و دولت آمریکا به حمایت از تروریسم متهم شده،   عملیات نظامی ارتش آمریکا را در عراق،  آنهم در یک نشریة وابسته به حزب دمکرات به زیر سئوال برد؟  بله،   حال که اوباما به نفس‌نفس اوفتاده پادوهای جمکرانی‌ به یاری‌اش‌ شتافته،   از مواضع سیاسی کاخ‌سفید حمایت جانانه به عمل می‌آورند.   ولی مواضع باراک اوباما،   اگر روز و روزگاری می‌توانست «پیشرو» تلقی شود،   امروز با افتضاح «بهارعرب» و کشت‌وکشتاری که در پی آن به راه اوفتاد،   به هیچ عنوان نمی‌تواند مترقی تلقی گردد.

 

به ادعای رسانه‌ها،  باراک اوباما در سنا با جنگ عراق مخالفت کرد،  ولی در عمل،   زمانیکه به قدرت رسید،  چندین و چند جنگ در منطقه به راه انداخت که هر کدام به مراتب از جنگ عراق هولناک‌تر بوده‌.   بهتر می‌بود که مم‌جواد قبل از کشیدن دستمال ابریشمین به آنجای یانکی،   نگاهی هم به نتایج اسف‌بار «بهارعرب» که نتیجة مستقیم سیاست‌گزاری واشنگتن در منطقه است می‌انداخت.

 

ولی در واقع،   مم‌جواد در نامة «علی‌وار» خود آنقدرها با آمریکا و سیاست‌های استعماری کاری ندارد،   و حتی با حمله به دولت عربستان سعودی سعی می‌کند آمریکا را از زیر ضربه خارج نماید.  به این می‌گویند،  پیشخدمت وفادار!   بله،  مقامات رسمی عربستان ـ  باز هم به دلیل همان توسری شیرین و کذا ـ  وارد جر و بحث با جمکرانی‌ها نشده و فقط تأکید کرده‌اند که «حج را نمی‌توان به ابزار تبلیغ برای یک نحلة دینی تبدیل کرد!»   و این خونسردی دیپلماتیک خون جمکرانی‌ها را که از آغاز غائلة 22 بهمن 57 برای دادوفریاد و لات‌بازی تحت نظارت مستقیم سازمان سیا گیوه‌های‌شان را ورکشیده‌ بودند،  ‌ سخت دل‌خور کرده.

 

در واکنش به این خونسردی و نزاکت دیپلماتیک است که مم‌جواد در نامه‌اش «علی‌وار» گریبان عربستان را در میانة جنگ و درگیری‌های سوریه می‌گیرد.   در این «نامه»،   بهانة فحاشی به دولت عربستان چیزی نیست جز محکومیت ادعای حجاز مبنی بر جدائی جبهة النصره از القاعده!  خلاصه،   مم‌جواد نگران شده که اینک النصرة تروریست،   خواهد توانست به صورت «رسمی» مورد حمایت محافل غرب قرار گیرد:

 

«[…] تلاش برای تطهیر جبهه النصره با این هدف صورت می‌گیرد تا ارسال دلارهای نفتی به گروه‌های افراطی در سوریه که تا قبل از این با شیوه‌های پنهان صورت می‌گرفت،  در آینده به طور علنی و آشکار انجام پذیرد و حتی برخی دولت‌های غربی را وسوسه نماید تا از این به اصطلاح «معتدلین» حمایت نمایند.»

همان منبع

 

باید پرسید نگرانی مم‌جواد اصولاً چه ریشه‌ای دارد؟   مگر حمایت از گروه‌های تروریستی اگر از صورت «پنهان» خارج شده و «علنی» گردد،   در داده‌های منطقه‌ای چه‌ تغییری به وجود می‌آورد که «نامه‌نگاری» وی را الزامی کرده؟   جهانیان واقعیات را می‌دانند،   و هزاران تحلیل در فضای رسانه‌ای و اینترنتی بر این واقعیت صحه گذارده که حامیان گروه‌های تروریستی اسلامگرا در واشنگتن و لندن نشسته‌اند.   در ثانی،   پس از شکست کودتای «ناکام» ترکیه،   چگونه می‌توان انتظار داشت که غرب،  خصوصاً در دوران پسااوباما،   دست به بازسازی خطرناک اسلامگرائی در منطقه بزند؟   چنین گزینه‌ای غیرقابل پیش‌بینی و به دور از عقل می‌نماید.   جالب‌تر از همه اینکه،   در عمل،‌  شرایط منطقه دقیقاً در مسیر عکس آنچه «نگرانی» مم‌جواد نشان می‌دهد در حال تحول است.

 

بله،  طی درگیری‌های سوریه که چهار سال پیش به راه اوفتاد،   جمکرانی‌ها هر از گاه،  به صورت زیرسبیلی نقش عربستان را در سوریه مورد «شماتت» قرار می‌دادند،‌  ولی به یاد نداریم که جمکران صریحاً سیاست‌های عربستان را در سوریه محکوم کرده باشد.   حال چه پیش آمده که کارشان به «نامه‌نگاری» کشیده؟   و کار نیویورک‌تایمز به کجا کشیده،   که نامة «علی‌وار» اینان را منتشر می‌کند؟   تنها نتیجه‌گیری منطقی از آنچه پیش آمده،  به استنباط ما این است که جمکران دیگر امکان ادامة سیاست‌های گذشته‌ و بازی «پلان ب» آمریکا را ندارد.   و به همین دلیل نیز وحشت‌زده شده و دست به نامه‌نگاری زده.   همانطور که پیشتر نیز گفتیم،   بعضی دول منطقه جهت فرار از دست اوباش اسلامگرا،   هر از گاه و به صورت مقطعی به دامان روسیه پناهنده شده‌اند،  و دولت عربستان یکی از همین دول است.   ظاهراً چنین پناهگاهی برای جمکرانی‌ها پیش‌بینی نشده.  و این است دلیل «نگرانی» مم‌جواد و توسل وی به دامان یانکی‌ها.

 

البته در این نامه،   وزیر امور خارجة حسن فوتبال سمنانی،  به سنت قصه‌‌نویسی‌ شیعی‌مسلکی و مظلوم‌نمائی‌ حسینی و نمایشی وفادار مانده.   و با اشاره به بریدن سر یک پسربچة 12 ساله،  گریزی هم به جنایات گروه النصره زده،   باشد تا خود و هم‌پالکی‌های جنایت‌کارش را تطهیر کند و مهر جنایتکار بر پیشانی «دیگران» بچسباند:

 

«چنانچه تاکنون ابهامی وجود داشت،  صحنه‌های پخش شده از گردن زدن یک پسر بچه ۱۲ ساله توسط این به اصطلاح «معتدلین» نمایش دلهره‌آوری از واقعیت موجود است.»

همان منبع

 

آنان که اشک تمساح را به چشم ندیده‌اند،  بار دیگر جملة بالا را بخوانند!  بله،  برای حکومتی که ده‌ها جوان را در همین ردة سنی در زندان‌های‌اش به جرم حمایت نظری از گروه‌های سیاسی «مخالف» حلق‌آویز کرده،  سرازیر کردن «اشک تمساح» برای کودک 12 ساله واقعاً وقاحت می‌خواهد.   به مم‌جواد بگوئیم،  «زیادی به خودتان زحمت ندهید!»  واقعاً هیچ نمایشی دلهره‌آورتر از جنایاتی نیست که حکومت اسلامی جمکران بر علیه ملت ایران مرتکب شده.  جنایاتی که هنوز نیز همه روزه تکرار می‌شود.   همان روزها که محمد جواد ظریف،  با پارتی‌بازی،   «بخیه» و پدرسوختگی،  در دوران «دفاع مقدس»،   دورة سربازی‌اش را در شهر نیویورک و در دفاتر سازمان ملل می‌گذراند،  در زندان‌های ایران اوباشی که زمینة کودتا و لات‌بازی برای امثال وی فراهم آوردند،‌   کم از این کودکان به قتل نمی‌رساندند.   و چرا راه دور برویم،   فیلم‌های‌شان هنوز در دست است؛   افتخارات این جنایات را هنوز «برادران» سپاه پاسداران،  اعضای «دانشمند» حوزه‌های علمیه،  و عملة بیت‌رهبری همه روزه غرغره می‌کنند.

 

اگر امروز بن‌بست سیاست‌های آتلانتیست کار را بجائی کشانده که گروهی از اعضای مجلس عوام انگلیس حمله به کشور لیبی را محکوم می‌کنند؛   رسانه‌های غرب حمله به عراق را نتیجة اطلاعات نادرست سرویس‌های امنیتی فرانسه می‌دانند؛   و تجزیة یوگسلاوی را هم به گردن آلمان می‌اندازند،  بعید نخواهد بود که حکومت جمکران مسئول بسیاری از بن‌بست‌های منطقه‌ای معرفی شود.   ولی اگر وزیر امور خارجة جمکران دل برای اسلام می‌سوزاند،  مسئله به خودش مربوط می‌شود.   همانطور که بالاتر هم گفتیم،  اسلام جز برای یانکی نان و آب نیاورده.   ولی با سابقه‌ای که از دولت ولی‌فقیه و جمکرانی‌ها در دست است،‌   دل‌سوزاندن مم‌جواد برای انسانیت،  از هر جنایتی هولناک‌تر است.