کبک و کودتا!

مسئلة بدرفتاری با زندانیان سیاسی، یعنی با افرادی که اصولاً در یک نظام بهنجار دلیلی به تحمیل حبس بر آنان وجود ندارد، در کشور ایران سکة رایج است. قتل‌عام زندانیان سیاسی پیشتر در نظام‌های فئودال سنتی «حق مسلم» حاکم به شمار می‌رفت، و بسیاری از این حکام «مشروعیت»‌ خود را با شمار زندانیان مقتول می‌سنجیدند.‌ در دوران میرپنج و تحکیم پایه‌های دولت کودتا که توسط عوامل انگلستان در ایران به راه افتاد، کسب «مشروعیت» از طریق باند «دکتر» در زندان‌های قزل‌حصار و قصر صورت می‌گرفت. معروف بود که «دکتر» بر سینة زندانیان می‌نشیند و شریان‌شان را «باز» می‌کند! خلاصه این «دکتر» که به احتمال زیاد یک بیمار روانی خطرناک بوده،‌ در دوران «بنیانگزار ایران نوین» مسئولیت قتل بسیاری از مخالفان میرپنج و به ویژه آنان‌هائی را که صرفاً از نظر امپراتوری انگلستان «خطری» بالقوه تلقی می‌شده‌اند بر دوش گرفته: پسر ارشد فرمانفرما، تقی ارانی، تیمورتاش و … از آن جمله‌اند.

باید اذعان داشت که با مداقة نظر در چند و چون سیاست سنتی ایران، وحشیگری‌های «دکتر» در مقام مقایسه با قتل‌عام‌هائی که به طور مثال امیرکبیر و سپهسالار جهت حفظ قدرت ناصرالدین میرزای قاجار مرتکب شدند نوعی «پیشرفت» در امر حقوق بشر به شمار می‌رود! با این وجود، همین مداقة نظر به ما یادآوری می‌کند که با نگرش امروزی به تحولات اجتماعی و سیاسی کشور این اصل را همیشه می‌باید در نظر داشت که اعمال خشونت بر «مخالف» در تاریخ ایران از ریشه‌ای «عمیق» برخوردار است. ایران کشوری است که «حاکمیت» در آن،‌ در قوالب سنتی‌اش به معنای اعمال نظر یک «خان» و یا یک «پادشاه» بر جمع «رعایا» تلقی می‌شد. و هر چند پس از کودتای 22 بهمن 57 این سنت به عملکرد پدیده‌ای دیگر به نام «امام» نیز سرایت کرد، در تاریخچة سیاسی ایران هنوز راه خروج از این روش بدوی گشوده نشده؛ شاید در آینده!

پس از فروپاشی سلطنت پهلوی‌ها و آغاز حکومت اسلامی، همانطور که دیدیم جامعه پای در همین سنت «تاریخی» گذاشت. اینکه مشتی افراد به خود اجازه دهند تحت عنوان پیروی از دستورات مافوق با انسان‌های دیگر بدرفتاری کرده و احیاناً آن‌ها را شکنجه کنند از این اعتقاد ریشه می‌گیرد که افراد متحمل بدرفتاری‌ها اگر به قدرت دست یابند همین برخورد را با مخالفان‌شان صورت خواهند داد. این «اعتقاد» احمقانه که ریشه در روش‌های سنتی کشورداری ایران دارد،‌ امروز نیز همچنان به قدرت خود باقی مانده.

در کلام بسیاری از سخنرانان حکومت اسلامی واژة «دشمن» پیوسته مورد استفاده قرار می‌گیرد، این واژه‌ای است که می‌باید برخوردهای غیرانسانی را نهایت امر «توجیه» کند؛ طبیعی است که دشمن را باید از میان برداشت! ولی این «دشمن» کیست؟ مسلماً اگر دشمن کذا، همچون صدام حسین، رئیس دولتی دست‌نشانده باشد، جهت حمله به ایران از حکومت اسلامی اجازه نخواهد گرفت، و اگر یک قدرت جهانی همچون آمریکا و یا روسیه به این صرافت بیافتد که به ایران حمله‌ور شود، همانطور که نمونه‌های افغانستان و عراق نشان داد از آقای خامنه‌ای و آخوندها هراسی به دل راه نخواهد داد. پس این سئوال مطرح می‌شود که سخنرانان حکومت اسلامی اصولاً چه کسی را «دشمن» می‌شمارند؟ پاسخ به این پرسش روشن است؛ در ذهن اینان «دشمن» همان ایرانی‌ای است که همفکرشان نباشد!

در سخن‌پردازی از نوع «حکومت اسلامی» سخنران همان نمایندة امام زمان است، و «دشمن» کسی است که فرضاً می‌باید توسط اینحضرت از میان برداشته شود. ولی در کمال تأسف این «جایگاه‌سازی‌ها» که ریشه در سنت‌های «مقدس» دارد فقط به عمال و سخنگویان حکومت اسلامی محدود نمی‌ماند؛ تمامی گروه‌های سیاسی و عقیدتی که در زندگی سیاسی ایران معاصر حضور دارند، ضمن بازتولید ادبیات قدرت، به همین «امام زمان» و «دشمن» به عناوین متفاوت متوسل می‌شوند. یکی «امام زمان» کارگران می‌شود و «دشمن‌اش» نیز کسی نیست جز سرمایه‌دار؛ یکی می‌شود «امام زمان» مردم‌ و آراءشان، و «دشمن‌اش» همان «ضدمردم» است؛ دیگری «امام زمان» حقانیت و انسانیت است و «دشمن‌اش» در موضع «نامردمی‌ها» ایفای نقش می‌کند، و این رشتة امام زمان سردراز دارد. ریشة «فاشیسم» در فرهنگ سیاسی ایران، یا بهتر بگوئیم در «بی‌فرهنگی» مزمنی که فضای جامعه را عملاً به عوامل استبدادپرور و گفتمان فاشیست آلوده، می‌باید در همین «امام زمان‌سازی‌ها» و تقدس‌ها جستجو شود.

البته سخنگویان جریانات سیاسی چه حاکم و چه غیر، از آنجا که موضع خودشان غیرقابل تردید و توجیه شده است، هیچگاه از «ماهیت» دشمن سخن به میان نمی‌آورند. طبیعی است که اگر گفتار و کردار این «دشمن» مد نظر قرار گیرد و تحلیل شود، ردای ناشناس و موهن و مبهمی که بر اندام وی انداخته‌اند به کناری خواهد رفت و این واقعیت علنی می‌شود که «دشمن» یک انسان است. می‌بینیم که چنین نمی‌کنند و دلیل دارد! امام زمان در سنگر حق نشسته، و «دشمن» در سنگر باطل؛ «دشمن» نیز می‌باید همچون «امام زمان» در هاله‌ای از ابهام فروافتد، تا سرکوب او به معنای سرکوب انسان دیگر تلقی نشود؛ در نتیجه امام زمان یک «شیئی» را سرکوب خواهد کرد، ‌ نه یک انسان دیگر را.

البته در مورد اینکه حکومت اسلامی چه قماش «دشمنی» دارد، داستان‌های مفصلی از توطئة اجانب به سرگردگی آمریکا بر علیه اسلام، و خصوصاً استقلال «بی‌مثال» حضرت امام خمینی و قصه‌های خاله سوسکة دیگری نقل شده، ولی با در نظر گرفتن ریشة مذهبی این نوع «دشمن» می‌باید بپذیریم زمانیکه حتی در حکایات و قصص دینی نیز بر حضور «دشمن» تأکید می‌شود، داستان «توطئة»‌ آمریکا بر علیه اسلام بیش از آنچه یک واقعیت معاصر را بازتاب دهد، نوعی استناد سنتی به قصه‌هائی است که نهایت امر به «عادت» اجتماعی تبدیل شده. و همین قصه‌ها به صراحت می‌گوید که حضرت امام زمان روزی که ظهور می‌فرمایند، آنقدر از گناهکاران و دشمنان خواهند کشت که خون تا زانوی اسب محترم‌شان برسد!‍ این تصویر همان است که بالاتر عنوان کردیم؛ توجیه خشونت، و کسب مشروعیت بر اساس اعمال خشونت.

در نتیجه، وجود «دشمن» که در نظریة معاصر فاشیسم کاربرد عملی خود را بخوبی نشان داده، در شرایط سیاسی فعلی ایران می‌باید ریشه‌های‌اش را در اعتقادات شیعی‌مسلکان جستجو کنیم. «بیانات» مذهبی و «ارزشی» اینان بخوبی نشان می‌دهد که آرمان‌های‌شان چیست:‌ قتل‌عام مقدس و «فرخندة» مخالفان! خلاصه می‌توان گفت، حکومت و مخالفان‌اش در ایران، از دیرباز این سرزمین را با «میدان جنگ» و ملت ایران را با سرباز و جیره خوارشان اشتباه گرفته‌اند! این «توهم» در جامعة ایران بسیار فراگیر است؛ همانطور که گفتیم تاریخی و مذهبی نیز هست، و خصوصاً در مقام ایدئولوژی «قدرت‌ساز»‌ پدیده‌ای است که در صحنة‌ سیاست کشور هنوز منحصر‌به‌فرد باقی مانده. به عبارت ساده‌تر هیچکس از این فرضیه پای را فراتر نگذاشته و نظریة سیاسی کشور را از مرحلة تحجر خارج نکرده.

در برابر این «ایدئولوژی‌سازی‌» که فرضاً پایه‌های قدرت سیاسی را می‌باید «تبیین» کند، هیچ ایدئولوژی دیگری وجود ندارد. امروز از چپ تا راست، و از مرکز تا رأس هر گروه سیاسی و عقیدتی را که در ایران «بکاویم» به همین مشروعیت سیاسی «خشونت» برخورد خواهیم کرد. البته با تفاوت‌هائی که بیشتر زینتی است تا «اصولی». و در میانة همین میدان است که موضع‌گیری‌های خونین کاملاً «توجیه» می‌شود؛ «خشونت» سیاسی مشروعیت می‌یابد، و هر گروه با «سربازگیری» در جامعه سعی می‌کند وزنة «نظامی ـ عملیاتی» خود را به شیوة جنگ خان‌ها در دورة «شاه‌وزوزک» سنگین‌تر کرده و نهایت امر در جایگاه «شاه شاهان» بنشیند.

خلاصة کلام «قدرت» در نظریة سیاسی ایران قرار نیست بجز «زورگوئی» و تأمین مشروعیت جهت جماعت زورگو، خصوصاً از طریق ایجاد ترس و وحشت در توده‌های مردم به کار دیگری اختصاص یابد. ایدئولوژی‌ پردازی‌های غلط‌انداز «جمع محور»، که طی چند دهة گذشته بر اساس «آراء مردم»، «حقوق کارگران و کشاورزان» و … در ایران مدروز شده بیشتر نشاندهندة مسیر «توجیهی» این خشونت‌هاست نه احتراز از آن. و همانطور که بالاتر گفتیم بیشتر به درد آراستن «عملیات خشونت‌بار» می‌خورد تا جستجوی راهکاری جهت بیرون کشیدن جامعه از توهمات قرون وسطائی.

به یاد داشته باشیم که حاکمیت بلامنازع این نوع «قدرت»، ‌ برای ملتی که فرضاً از «تمدنی» کهن نیز برخوردار است، آنقدرها موجب سربلندی و احترامات فائقة بین‌المللی نخواهد شد. با این وجود در ایران هیچ تلاشی از جانب محافل و گروه‌های اجتماعی، مذهبی و صنفی جهت گذاشتن نقطة پایان بر این «زور باوری» صورت نمی‌گیرد. با اینهمه تضاد بطنی و پایه‌ای این نوع «نظریة قدرت» با شرایط سیاسی جهانی، مناسبات منطقه‌ای و حتی سازوکارهای ساختار درونی جامعه دیگر علنی‌تر از آن است که بتوان به حاکمیتی تکیه داشت که با استناد بر مرده‌ریگ «باورها» به جان مخالفان خود می‌افتد.

البته آنچه تا این مرحله مطرح کردیم صرفاً جنبة «نظری» داشت؛ در ساختار قدرت، خصوصاً در کشورهائی که وابستگی‌های تاریخی به محافل استعماری دارند، فقط «باورهای» عمومی نیست که نقش‌آفرینی می‌کند. سیاست‌های جهانی معمولاً همچون قارچ بر زمینة همین «باورهای» جمعی متمرکز شده و با جدا کردن آن‌ها از مسیر تاریخی‌شان،‌ و با تشدید عادات ناپسند اجتماعی سعی خواهند داشت تا جامعه را به سود منافع خود از مسیر طبیعی تحولات اجتماعی، فرهنگی و خصوصاً رشد مالی و اقتصادی منحرف کنند. واکنش یک حاکمیت شایسته به چنین رزمایش‌های سیاسی و استعماری، هم بازتابی است از امکانات واقعی حاکمیت، ‌ و هم نمایه‌ای است از خاستگاه داخلی آن.

یکی از مهم‌ترین تجربیات تاریخی معاصر در ایران که طی آن «زور باوری» و مشروعیت زورمداری به بهترین وجه خود را به نمایش گذارد، میعاد 22 بهمن 1357 بود. در این تاریخ،‌ کودتائی تشکیلاتی، دولتی و خصوصاً امنیتی،‌ خود را به عنوان نقطة «اوج» شش ماه آشوب خیابانی که توسط برخی محافل اداره می‌شد بر جامعه تحمیل نمود. آشوب‌هائی که با حمایت سیاست‌های خارجی و خصوصاً مجموعة چشم‌گیری از محافل وابستة داخلی بر نظام سلطنتی می‌تاخت، تا فرضاً «جمهوری» را بجای سلطنت بنشاند. ولی این جابجائی آنچنان «صوری» و بی‌سروصدا و «فوری» صورت گرفت که دیرباورترین افراد به کودتائی بودن حکومت برخاسته از این «رخداد» اذعان داشتند.

در عمل، تنها مشکلی که بر سر راه کودتاچیان قد علم کرد، مسئلة بغرنج قومیت‌ها خصوصاً در کردستان و آذربایجان بود. این مسئله به دلیل الهام کردها و آذری‌ها از رهبران دینی متفاوت با رهبران کودتا نهایت امر به نوعی «تقابل» نظامی و عقیدتی نیز منجر شد. خارج از این موارد، سازمان‌های رنگارنگ «سیاسی و عقیدتی» که از چپ ‌افراطی تا ‌فاشیست‌ها را شامل می‌شدند با فلسفة پایه‌ای «کودتا» و آنچه «حقانیت انقلاب» می‌خواندند مخالفتی نداشتند. ولی با در نظر گرفتن ریشه‌های این «قدرت‌پرستی» می‌باید بگوئیم که این هماهنگی‌ها جز «فرصت‌طلبی» و تقلب سیاسی مسیر دیگری را دنبال نمی‌کرد. اینان بخوبی می‌دانستند که به گواهی تاریخ، در میانة چنین‌ میدانی معمولاً متقلبان رنگارنگ و فرصت‌طلب سیاسی نهایت امر لقمة چپ «متقلب‌تر‌» از خود خواهند شد. پر واضح است که در پیروی از این موج «پوپولیست» و «مردمفریب» تمامی این گروه‌ها و تشکل‌های سیاسی به این ریسمان پوسیده امید بسته بودند که خودشان از «متقلب‌ترین‌ها» هستند! ولی در تجربه‌ای که ملت ایران از سر گذراند به صراحت ثابت شد که قشر آخوند، خصوصاً شخص روح‌الله خمینی در این میانه از دیگران به مراتب متقلب‌تر، فاسدتر و شقی‌تر بوده.

علیرغم تمامی نظربازی‌ها و شوخ‌چشمی‌ها که محافل داخلی «انقلابی» را به بسیاری از مخالف‌نمایان خارج از کشور متصل کرده،‌ این امر را نمی‌توان از نظر دور داشت که جامعة ایران نه با این «مخالف‌نمایان» کاری دارد و نه با آن «انقلابی‌ها!» در واقع، شرایط سیاسی و استراتژیک کشور مسائل ایران را در مرحله و مقطع دیگری مطرح می‌کند؛ مرحله‌ای که به دلیل وابستگی پایه‌ای مخالف‌نمایان به ساختارهای پوسیده و سنتی دیگر نمی‌تواند آرمان‌های خود را در گفتمان اینان بجوید.

امروز جامعة ایران در برابر یک پرسش بسیار پایه‌ای قرار گرفته، پرسشی که بیشتر از آنچه مربوط به «سرنوشت» انقلاب بشود به این بازمی‌گردد که تکلیف ملت ایران با این «انقلاب» چیست؟ به طور خلاصه، تکلیف ملت ایران و نسل‌های آیندة این کشور با این «تقلب سیاسی» و جماعت متقلبی که پیرامون آن تجمع کرده‌‌اند چیست و چگونه می‌توان از این بن‌بست خارج شد؟ چگونه می‌توان هم از گذشته تجربه آموخت و هم مرده‌ریگ این «تقلب» گسترده را همچون ملت‌های شوروی سابق،‌ و یا اروپای شرقی و بسیاری مناطق دیگر از سر گذرانده، از منظر موجودیت «تاریخی و فرهنگی» بر امتداد شوم این «تقلب» و جیب‌بری سیاسی نقطة پایان گذاشت؟ این سئوالی است که بیش از پیش ذهن ایرانیان به خود مشغول داشته، نه «آیندة انقلاب آخوندها» و بدقولی‌های امام خمینی و مظلومیت‌های مجاهدین و فدائیان و … و خلاصه حوادث سال‌های 1360! پس بهتر است این موضوع را با تحلیل اظهارات کسانیکه در «بی‌بی‌سی»، مهم‌ترین شبکة خبرپراکنی دوران «انقلاب آقای خمینی»‌ گرد هم آمده‌اند دنبال کنیم.

اینان تلاش دارند از طریق «بازگوئی» تحولات جامعة ایران طی سال‌های 1360، به نوعی «گفتمان» جهت تداوم همین «تقلب» تاریخی دست یابند. خلاصه، هر سازمان و تشکیلات سعی دارد از نمد کودتا برای خود «کلاهی» بدوزد. ولی همانطور که در مطالب دیگر این وبلاگ بارها گفته‌ایم، آنچه طی دهة 1360 اتفاق افتاد مؤخره‌ای بود هماهنگ و متناسب با کودتای 22 بهمن 57، همان کودتائی که اینان حاضر به قبول موجودیت‌اش نیستند. با این وجود، اگر این کودتا را به عنوان یک پدیدة تاریخی «قبول» کنیم، مسیری که آقای خمینی طی کرد، بر خلاف آنچه اینان عنوان می‌کنند بسیار هم قابل پیش‌بینی می‌شود. مسئله اینجاست که قبول این کودتا برای این گروه‌ها و جماعات به معنای رد فلسفة وجودی خودشان خواهد شد؛ به معنای قبول تقلب سیاسی و لاپوشانی از جانب رهبران‌شان،‌ و به معنای بسیار مسائل و مطالب دیگری که در این مقطع جای بحث پیرامون‌شان نیست. جمشید طاهرپور، عضو سابق فدائیان، در سایت بی‌بی‌سی، روز 30 خردادماه 1390 می‌گوید:

«حکومت اسلامی از آسمان نیفتاده! برساختة ایران دهه‌های منتهی به انقلاب بهمن 57 است و از ماست که بر ماست.»

همین امر که برخی افراد قبول کرده‌اند، «حکومت اسلامی از آسمان نیفتاده» فی‌نفسه‌ امر مثبتی می‌باید تلقی شود، چرا که اکثر تبلیغاتی که حکومت اسلامی در جهان به راه انداخته در مسیر مخالف طی طریق می‌نماید. بر پایة این تبلیغات‌ حکومت اسلامی «مائده‌ای» است آسمانی! طاهرپور در ادامه می‌گوید:

«آموزش لنین، لیبرال‌ها را دشمن انقلاب معرفی می‌کرد و چشم بر ضرورت دموکراسی و حقوق بشر و حقوق شهروندی فرو می‌بست.»

می‌بینیم که چگونه سروکلة «دشمن» کذائی در گفتار یک مارکسیست فرضی آفتابی می‌‌شود. حضورشان باید بگوئیم، اگر لیبرال را «دشمن» بدانیم، به هیچ عنوان در دشمنی با لیبرال متوقف نمی‌شویم؛ گشودن «سرفصل» دشمن و «دشمن‌شناسی» به سرعت به دیگر افراد و گروه‌ها سرایت خواهد کرد. این همان تجربه‌ای بود که «لنینیسم» مورد نظر آقای طاهرپور در اتحاد شوروی طی سال‌های هولناک استالینیسم از سرگذراند. ولی زمانیکه ایشان از همراهی جناح اکثریت فدائیان با حکومت اسلامی سخن می‌گویند دو رخداد تاریخی و اساسی را به طور کلی از تاریخ‌نویسی‌شان حذف می‌کنند.

نخست اینکه رهبری این سازمان در آغاز غائلة 22 بهمن 57 از تأئید حکومت اسلامی در رفراندوم مسخره‌ای که ملاها به راه انداخته بودند سر باز زد و به این حکومت «شترگاوپلنگ» رأی منفی داد؛ اینهمه پس از آنکه «بیت امام» در یکی از نخستین اطلاعیه‌های‌اش فدائیان خلق را «نجس» خواند و هر گونه ارتباط با آن‌ها را با ارتباط با «نجاست» در ترادف قرار داد! در ثانی،‌ آنچه در اظهارات ایشان به عنوان موضع «مترقی»‌ برخی بنیادهای واپس‌گرا در مصاف با امپریالیسم مطرح می‌شود،‌ به هیچ عنوان به لنین مربوط نیست؛ این سرفصل‌ها را استالینیسم به مارکسیسم افزود.

نویسندة این وبلاگ در مجموعه‌ای به نام «مارکسیسم‌ها» در یک بحث فراگیر به تفصیل این چرخش تئوریک را که بیشتر بازتابی بود از منافع نومان‌کلاتورای مسکویت مطرح کرده. اتحاد شوروی در ارتباط با «انقلاب» ایران همان برخوردی را صورت داد که پیشتر استالین با چیانکای‌چک کرده بود. استالین کمونیست‌های چین را به آمریکا فروخت با این پیش‌فرض که از شکل‌گیری نطفه‌های خارج از کنترل مسکو در مرزهای‌اش جلوگیری به عمل خواهد آورد. ولی دیدیم که حداقل در مورد چین چنین نشد، هر چند در ایران نقش «هماهنگ کنندة» حزب توده توانست بخوبی در خدمت سیاست شرق و غرب عمل کند. خلاصه، با جود تمامی مستنداتی که از عملکرد ضدمارکسیست مسکو در دست است، آقای طاهرپور می‌فرمایند:

«لنینیسم [نظریه‌ای جهت] شناسائی جمهوری اسلامی به عنوان متحد چپ در نبرد علیه امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بود.»

باید اذعان داشت که خارج از ضدونقیض‌گوئی‌هائی که جنبة نظری و تاریخی دارد و خلاصه‌ای از آن بالاتر ارائه شد، در این برخورد چند پیش‌فرض پایه‌ای نیز به طور کلی نادیده گرفته شده؛ این نگرش دبستانی‌تر از آن است که بتواند به عنوان یک استراتژی مورد استناد قرار گیرد. پس بپردازیم به مهم‌ترین و اساسی‌ترین سئوالی که این موضع‌گیری به ذهن متبادر می‌کند؛ بر اساس کدام شواهد و مستندات جمهوری اسلامی در «نبرد» با امپریالیسم جهانی شرکت کرده بود؟ بر اساس وق‌وق‌های خیابانی «حزب‌الله» یا اظهارات آیت‌الله بهشتی و آقای خمینی روی بالکن؟

می‌بینیم که نظریه‌پردازان و «داستان‌نویسان» چپ‌نما با چه ترفندهائی همان تبلیغات حکومت اسلامی را با رنگ و لعاب «لنینیسم» به خورد ملت ایران می‌دهند. البته ما وکیل مدافع لنین نیستیم؛ علاقه‌ای هم به اتخاذ چنین موضعی نداریم،‌ ولی جفنگ‌گوئی حد و مرزی دارد که نمی‌باید از آن فراتر رفت. این کدام «شیرپاک‌خورده‌ای» بود که روح‌الله خمینی را «ضدامپریالیست» معرفی می‌کرد، و کودتاچیان 22 بهمن 57 را که با کمک ارتش شاهنشاهی قدرت را در ظاهر امر به آیت‌الله خمینی «تفویض» کرده بودند «انقلابیون» می‌خواند؟ اگر برای این پرسش‌ها پاسخ مناسب بیابیم، مسلماً سخنان آقای طاهرپور نیز معنا و مفهوم واقعی خود را خواهد یافت. در غیر اینصورت جامعه همچنان در نشیب و فراز یک «انقلاب» فرضی باقی می‌ماند و ملت ایران در ارتباط با این رخداد می‌باید تا ابد این کاسة «چه‌کنم، چه کنم» را از این دست به آن دست بیاندازد. شاید هدف اصلی امثال طاهرپور، از سر هم کردن این قصه‌ها گسترش و امتداد همین «چه کنم، چه کنم» ‌باشد!

ولی در کمال تأسف طاهرپور تنها نیست. سعید شاهسوندی، یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق در همین مجموعه مطالب که به بررسی بحران سال‌های 60 اختصاص یافته می‌گوید:

«آیت‌الله خمینی در رأس روحانیت یک تنه نقش تمامی احزاب مخالف را بازی کرد و با شخصیت کاریزماتیک و سازش‌ناپذیر خود رهبر بلامنازع انقلاب شد و امام لقب گرفت.»

این اظهارات نیز از قماش سخنان آقای طاهرپور نیازمند بازنگری است. جالب اینکه، آنچه از زبان شاهسوندی می‌شنویم، تکرار «لغت به لغت» تبلیغات روزنامه‌های «سوبسیدخوار» جمکران است! چطور ممکن است که یک توده‌ای نادم، و یک مجاهد خلق،‌ در تحلیل چگونگی به قدرت رسیدن آقای خمینی نهایت امر به بازگوئی جفنگیات مداحان در روزنامه‌های حکومت اسلامی،‌ اینبار در سایت بی‌بی‌سی برسند؟ آقای خمینی کجایش «کاریزماتیک» بود؟ این پیرمرد مفلوک با آن زبان الکن و مبتذل، نه سواد داشت و نه احاطه بر امور دینی. «کاریزمای» ایشان از انواع رضا میرپنجی بود؛ ساخته و پرداختة کودتا! یادتان رفته بر سر شرکت دولت موقت در کنفرانس سران «عدم تعهد» این رهبر کاریزماتیک چه قشقرقی به راه انداخته بود؟ ایشان حتی نمی‌دانستند «عدم تعهد» چیست! خمینی با آنهمه «کاریزما» سر و صدای‌اش درآمده بود که ما «به اسلام متعهد» هستیم، دولت حق ندارد در کنفرانس «عدم تعهد» شرکت کند. اگر چنین موجود کودن و بی‌نوائی در قاموس سرکار «کاریزماتیک» بوده؟ گوش و عینک‌تان را عوض کنید. آنچه کاریزماتیک می‌نمود، کودتا بود، نه روح‌الله.

آقای شاهسوندی که بر اساس نظریات حاکم بر سازمان‌شان مسلماً از مسلمانان معتقد و مکتبی نیز هستند و روزی حداقل پنج شش ‌بار نماز به کمر مبارک‌شان می‌زنند، چه پیش آمده که نمی‌دانند یکی از ویژگی‌های بنیاد شیعة اثنی‌عشری طی تاریخچة آن تعدد مراجع و تخالف آراء به شمار می‌رفته؟ از خودتان پرسیده‌اید چطور شد که ناگهان هم ارتش و ساواک و شهربانی وابسته به آمریکا پشت سر خمینی رفت، و هم حوزه‌های علمیة شیعی‌مسلکان که از نخستین روزهای موجودیت مرکز برخوردهای فقهی بین «علماء» بود، همگی در برابر آقای خمینی رنگ باختند؟ حتماً اینهمه به یمن حضور حضرت امام‌زمان صورت گرفته، حداقل تحلیل سرکار از ماوقع، «دلیل» دیگری جز معجزه باقی نمی‌گذارد. جالب اینکه، این روحانیتی که سرکار خمینی را در رأس‌اش انداخته‌اید شامل حال مهم‌ترین مراجع تقلید شیعیان جهان نشده، ‌چرا؟ همچنین لازم است بدانیم مشروعیت مذهبی این فرد روانپریش از کدام منبع «تأمین» شده؟ ولی آقای شاهسوندی با این پرسش‌های بی‌اهمیت کاری ندارند؛ چرا که مبارزات آقای خمینی با آمریکا و «کاریزمای‌شان» حرف ندارد؛ از اینرو شاهسوندی هم با تأئید گروگانگیری در آستین امام فوت می‌کند:

«این ماجرا [گروگانگیری] شور و هیجانی در جامعه به ‌وجود آورد. مجاهدین با شعارهای خاص خود از حرکت پشتیبانی کردند.»

بله، یادمان نرود؛ این «ماجرا!» باید خدمت این مجاهد بسیار «شریف» خلق بگوئیم، گروگانگیری کذا به هیچ عنوان «ماجرا» نبود، دنبالة منطقی کودتای 22 بهمن 57 بود، که سازمان شما را عین گاو شیرده به لوله‌های مکندة گاوداری آمریکا وصل کرد تا هر آنچه در چنته دارید تقدیم «مبارزات» فرضی آقای خمینی با «شیطان بزرگ» بکنید. ولی از قرار معلوم سازمان مجاهدین، حداقل در ویراست شاهسوندی سعی کرده بود در میدان مقابله با مارکسیست‌ها و اسلامگرایان سنتی برای خود سنگر مناسبی تهیه کند:

«مجاهدین در مقابله با دو جریان مذکور به افزایش استحکام تشکیلاتی و افزایش اقتدار رهبری و به ‌طور مشخص رهبری مسعود رجوی متوسل شدند.»

به عبارت دیگر حضرات برای مبارزه با «کیش‌شخصیت»، خودشان یک کیش‌شخصیت «خانگی» ساختند. و آقای مسعود رجوی، «رهبر» مجاهدین که جای خمینی را در سازمان گرفته بود می‌فرمایند:

«تا وقتی یک مجاهد خلق در میهن ما وجود دارد، آمریکا نباید و نخواهد توانست که به این کشور بازگردد.»

همانطور که دیدیم نیازی به بازگشت آمریکا نبود. آن‌هائی که می‌پنداشتند چپاول یک ملت مستلزم حضور مستقیم استعمارگران است، به توهم دچار شده و استعمار نوین را نمی‌شناختند. اینان مسلماً خیلی پیش‌فرض‌های آبکی دیگری را هم قبول کرده‌اند که بعدها اثرات‌اش را شاهد خواهیم بود. دیدیم که آمریکا، حداقل به صورت رسمی بازنگشت ولی اینک بیش از سه دهه است که «انقلاب ضدامپریالیستی» امام خمینی کشور ایران را به چپاول بانک‌های آمریکائی داده. و آفتاب آمد دلیل آفتاب؛ خود شما و دوستان و همفکران‌تان هم امروز تحت نظارت ارتش آمریکا «نان» می‌خورید. به این می‌گویند محاسبة غلط! و در دنیای سیاست آنکه محاسبة غلط کرده، دهان‌اش را به اندازة همان اشتباه‌اش باز می‌کند، نه بیشتر.

در کمال تأسف تمامی مطالب ارائه شده در این مجموعه را نمی‌توان مورد بررسی قرار داد، در نتیجه، از آنجا که علاقة زیادی به ملیجک امام، ابوالحسن بنی‌صدر داریم، مطلب امروز را با نگاهی شتابزده به اظهارات ایشان به پایان می‌بریم. خصوصاً که بی‌بی‌سی به ایشان لطف کرده عکس دست‌بوسی «رئیس جمهور» منتخب را با عکس دیگری که از بنی‌صدر تصویری «مقتدرتر» ارائه می‌دهد جایگزین نموده!

آقای بنی‌صدر ضمن تأکید بر اینکه «اطلاعیه‌های خمینی را در پاریس «ما» می‌نوشتیم و مقصودشان از «ما» حتماً مشخص نیز هست، ادعا می‌کنند که آقای خمینی حرف‌اش را در مورد ولایت فقیه 5 بار عوض کرده! البته ایشان در این باره نیز «توضیحات» مفصل ارائه می‌دهند که به هیچ عنوان جای شک و تردید باقی نماند. ولی ما به آقای بنی‌صدر عرض می‌کنیم بهتر است دست از خشتک این آخوند منفور بردارید. ایشان اگر یک میلیون بار هم حرف‌شان در مورد ولایت‌فقیه عوض کرده باشند، برای ما ملت هیچ تفاوتی نمی‌کند. در عمل، استبداد دینی که خمینی بر ملت ایران تحمیل کرد نه نتیجة «حرف و سخن» امام شما که بازتابی بود از نیازهای استراتژیک قدرت‌های بزرگ جهانی. اگر کبک با فرو بردن سر به زیر برف می‌پنداردکه روباه او را شکار نخواهد کرد، تقصیر کبک نیست؛ کبک حیوان است، ادعائی هم ندارد! سرکار فرضاً انسان‌هستید، می‌باید به صراحت بدانید که سرنوشت صدها میلیارد دلار نفت ارسالی از تنگة هرمز را آقای خمینی و اظهارات ضدونقیض‌شان در مورد ولایت فقیه تعیین نکرده و نخواهد کرد.

در پایان جهت ارائة این مجموعه، از «بی‌بی‌سی» سپاسگزاری کرده در همینجا می‌گوئیم، اگر چند بار دیگر این «مخالف‌نماها» را به صورتی که اینبار به صف کرده بودید روی سایت‌تان بگذارید شاید این امکان برای ملت ایران به وجود آید که از شر همگی‌شان خلاص شود. چرا که تشابه اظهارات اینان با تبلیغات حکومت اسلامی فقط از کور و کر و ابله پنهان می‌ماند. جالب‌تر اینکه هیچکدام از این حضرات نه کودتای 22 بهمن 57 را مطرح می‌کنند، و نه حاضرند مسئولیت خود و سازمان‌های‌شان را در کش دادن به این «حادثة میمون» به رسمیت بشناسند. به این جنابان بگوئیم، تشت رسوائی «سیاست انسداد» آمریکائی‌ها در منطقه از بام‌ها فرو افتاده. هر چه زودتر به این بازی «خر بیار، امام ببر» خاتمه ‌دهید، که ملت ایران جهت ترسیم آینده‌اش منتظر سازمان‌ها و تشکیلات شما نخواهد ماند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید26ژوئن2011

splineforex.tk
proxy-for-facebook.info
myip-besthide.info
transparentproxylist.info
youtubeproxyfree.info
wasterlo.tk
proxypanda.info
unblockip.co.cc
proxybaloon.tk
rushcards.tk
convolut.tk
pliekaceh.co.cc
firebux.tk
tombup.tk
pandor.tk
getproxifying.info
glow-ipadd.tk
anonymousdaily.tk
page014.info
statusup.info
garageproxy.tk
dalavale.tk
action07.tk
saletoptargetip.tk
greatslidingip2011.tk
business07.tk
todayhide.tk
action06.tk
honda-cbr1100xxproxy.tk
ducati-1098sproxy.tk
surforex.tk
business06.tk
sparkienewip.tk
cadillac-surfproxy.tk
solar-proxy.info
proxyweaver.tk
proxy-2011.info
anonymousfreeproxy.info
vtunnelwebproxy.info
freeninjaproxy.info
epictunnel.com
fastmatrixtheory.com
afroproxy.info
proxywebproxy.info
halfmoonbeach.in
proxyenter.com
fastprojection.com
proxfree.info
myip-proxy.info
ipchanging.com
digitalconverters.info
blazetunnel.com
hideyourcheese.com
proxyrainbow.info
myspacesurf.tk
overblank.tk

تجاوز و تبریک!

نخست از خوانندگان محترم به دلیل اشتباهی که در وبلاگ «مترسک و فاجعه» پیش آمده می‌باید عذرخواهی کنیم. در این وبلاگ روزنامة «اعتماد» و «اعتماد ملی» با هم قاطی شدند؛ خلاصه به قول معروف،‌ «خر تو خر شد» و به دلیل همین اشتباه، ‌ ما نیز به خطا پای شیخ مهدی کروبی را به میانة بحث کشیدیم. به هر تقدیر همانطور که مسلماً‌ اکثر خوانندگان متوجه شده‌اند روزنامة «آزاد شده» اعتماد است، نه «اعتمادملی!» با این وجود تا آنجا که مسئله مربوط به تحلیل پیرامون شرایط سیاسی کشور می‌شود، مسیر تحلیل در وبلاگ گذشته همچنان معتبر باقی خواهد ماند؛ فقط بجای شبکة‌ شیخ کروبی می‌باید محفل خاتمی و دارودستة «خط امام» را بنشانیم. خلاصه چه علی خواجه چه خواجه علی؛‌ از آنجا که این دو شبکه در تقابل با دولت احمدی‌نژاد مطالبات مشابهی دارند،‌ باز هم مسیر تحلیل همچنان از اعتبار برخوردار خواهد بود. حال که مراتب عذرخواهی را طی کردیم، بپردازیم به مسئلة «تجاوزهای» گروهی که چندی است انعکاس‌شان صحنة رسانه‌های داخلی را به تب و تاب انداخته.

همانطور که اخیراً نمونة زندان‌های «صحرائی» حکومت اسلامی در کهریزک به وضوح نشان داد تجاوز و سوءاستفاده‌های جنسی در جامعة ایران، از جمله سکه‌های «رایج» حکومت به شمار می‌رود، هر چند که این اعمال در چارچوب قوانین به مقولة «جنایت»‌ مرتبط می‌شود و مجازات‌شان سنگین است. البته در جوامعی نظیر ایران، که تمایلات جنسی چه از طرف خانواده و چه از طرف دولت و حاکمیت و … و حتی همشهری‌ها به شدت سرکوب می‌شود، امیال طبیعی جوانان در ترادف با «گناه کبیره» و غیره در هاله‌ای از «گنهکاری» بزک ‌شده. در این جوامع، نظام‌های حاکم نیز که با تکیه بر باورهای عصر حجر نزد عوام‌‌الناس «قدرت سیاسی» را در چنگ گرفته‌اند به هیچ عنوان حاضر نیستند پایگاه ویژة خود، یعنی باورهای پوسیدة عوام را از دست بدهند. در نتیجه، پیوسته می‌کوشند معضلات جنسی رایج در جامعه را از چشم مطبوعات، رسانه‌ها و حتی دادسراها به دور نگاه دارند. چرا که بازتاب گستردة اینگونه رخدادها فقط نشان خواهد داد که حکومت از اجرای آنچه مرتباً بادش را در گلو انداخته،‌ یعنی حاکمیت «نجابت» و «عفاف» در جامعه عاجز مانده است. و پذیرش عجز و ناتوانی در قاموس فاشیست‌ها به معنای فروهشتگی تمامی پایه‌های حکومت و فروپاشی جلال و جبروت رهبران «فره‌وش» آن خواهد بود. چرا که «رهبران» اینگونه حکومت‌ها هیچگاه اشتباه نمی‌کنند و همچون مقدسین «نظر کردة» باریتعالی هستند؛ در نتیجه، اخبار تجاوز جنسی نیز نمی‌باید منتشر ‌شود!

ولی عدم انتشار اخبار به هیچ عنوان بر نبود این معضلات و جنایات و انحرافات دلالت ندارد. در ایران، چه بسیار تجاوزات جنسی که در حریم خانواده‌ها صورت می‌گیرد و به دلیل همین لاپوشانی‌ها که معمولاً لعاب اصلی آن «حفظ آبروی خانوادگی» معرفی می‌شود، حق قربانیان زیر پای گذاشته شده، مجرم و مجرمین با خیال راحت در کنف حمایت آنچه به غلط «فرهنگ» جامعه می‌خوانند، ‌ از هر گونه تعقیب و دادرسی مبری می‌شوند. اینان با استقرار در سنگر پدرسالاری و «نجابت» و «عفاف» اجتماعی و تقدس از چنگ عدالت می‌گریزند.

یادآور شویم،‌ یک اصل کلی غیرقابل انکار است. و ‌آن اینکه در رابطة جنسی بین دو فرد بالغ اگر توافق دوجانبه وجود نداشته باشد، این رابطه تجاوز به عنف تلقی شده و مجازات بسیار سنگینی دارد. در بعضی کشورها، و حتی برخی ایالت‌های آمریکا مجازات این عمل تا مرز اعدام نیز می‌رسد.

ولی آنچه بالاتر عنوان کردیم شامل جوامع بهنجار می‌شود؛ جامعه‌ای که حکومت اسلامی طی سه دهه برای ما ایرانیان «ساخته» به هیچ عنوان «بهنجار» نیست، چرا که بر این جامعه قوانین ناهنجار حاکم شده. پس بهتر است ابتدا چند کلمه در مورد محدوده‌های «حقوق اسلامی» بگوئیم. در جامعة ما محدودة «حقوقی» معنا و مفهوم خود را از دست داده، چرا که «باورهای» پوسیده جایگزین روند علمی جرم‌شناسی معاصر شده. به طور مثال، در آنچه فقه شیعة اثنی‌عشری می‌خوانند هیچ اشاره‌ای به «تجاوز شوهر به همسر» نشده! رابطة مرد با همسر و یا همسران‌اش در چارچوب «روابط حلال» قرار می‌گیرد،‌ از اینرو در هیچ موردی این بررسی حقوقی نمی‌تواند وجود داشته باشد که «رابطة حلال» از «دوسویگی» برخوردار بوده و بر اساس توافق طرفین صورت گرفته یا خیر. این واقعیت در تمامی متون «حقوق اسلامی» قابل رویت است؛ هر کس خلاف آن را بگوید قصد «رنگ کردن» عوام‌‌الناس را دارد.

از سوی دیگر، رابطة پدر با افراد خانواده همان رابطه‌ای است که گویا «خدواند» با بندگان برقرار کرده؛ نمونة آن حق پدر بر «حق حیات» و زندگی فرزندان است! بر اساس فقه شیعة اثنی‌عشری اگر پدری فرزندش را به قتل برساند «قصاص» شامل حال‌اش نمی‌شود؛ چرا که خود وی «صاحب دم» به شمار می‌رود! اگر به این مجموعة حقوقی قرون‌وسطائی حق شرعی «کودک‌بارگی» را نیز اضافه کنیم،‌ نتیجه روشن است: حکومت اسلامی اصولاً حقوق انسان را در معیار هزارة سوم میلادی به رسمیت نمی‌شناسد. باید قبول کرد که در محدودة حقوقی متحجر حکومت اسلامی به هیچ عنوان نمی‌توان از «انسان»‌ و نیازهای انسانی سخن به میان آورد، چرا که در این محدودة «استخوانی شده»، انسان‌ مفهوم معاصر خود را از دست داده و به دوران پیامبر سقوط کرده؛ به همان دورانی که در باب رفتار «شایسته» با برد‌گان و کنیزکان صدها روایت و حدیث نبوی و علوی و غیره به هم بافته‌ شده.

این «فقه» که پایة اصلی «قوانین اسلامی» در ایران است، از دهه‌ها پیش توسط مشتی لنگی و لختی تحت عنوان «آیت‌الله» سر هم شده و نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای امروزی جامعة بشری باشد. به طور مثال، اگر در چنین جامعه‌ای یک پدر دیوانه و بیمار به فرزندان‌اش تجاوز کند، مجازات‌اش در فقه شیعی‌مسلکان جمکران چیست؟

پاسخ روشن است: هیچ! در برابر احقاق حقوق قربانیان تعدیات جنسی در ایران چندین و چند سد سکندر قرار داده‌اند. همانطور که بالاتر گفتیم، ‌ «باورهای قرون‌ وسطائی»، از قماش «عفاف» و «کرامت» و «آبرو» و … که توسط دولت دست‌نشانده در جامعه تبلیغ می‌شود در برابر قربانی قد علم کرده به او تحکم می‌کند که از این «عمل ناشایست»،‌ یعنی علنی کردن اینگونه جنایات دست بشوید. خلاصة کلام، در این جو ضدانسانی قربانی تجاوز جنسی، می‌باید به نوبة خود قربانی تعصبات و تقدسات حاکم بر جامعه نیز بشود! یعنی بجای تلاش جهت احقاق حقوق انسانی خود و سپردن مجرم به پنجة عدالت،‌ قربانی می‌باید بیشتر به فکر «تصویر زشتی» باشد که یک جامعة بدوی و انسان‌ستیز از «قربانی تجاوز جنسی» در ذهن علیل‌اش ترسیم می‌کند!

در گام بعدی، روند احقاق حقوق قربانی با مشکلات دیگری نیز برخورد خواهد کرد که در رأس‌شان محدودیت‌های حقوقی قرار گرفته و بالاتر نیز به آن‌ها اشاره کردیم. «نظام حقوقی» حکومت اسلامی شمار چشم‌گیری از جنایات و «تجاوز به عنف» را تحت عناوین متفاوت از محدودة «جرم» خارج کرده. و از آنجا که برای عملی که «جرم» شناخته نمی‌شود، نمی‌توان «مجرم» تعیین کرد،‌ قربانی جرم نیز می‌باید «احقاق حق» خود را فراموش کند!

در گام‌های بعدی، قربانی با بن‌بست‌های «تبلیغاتی» حاکمیت پوشالی نیز برخورد می‌کند؛ بن‌بست‌هائی که قبول «وجود» چنین مسائل «غیرشرعی» و «گناهان قبیح» را فی‌نفسه از منظر سیاسی «جرم» به شمار خواهد آورد. بر اساس این تبلیغات نظام «حق و عدالت» بر ایران حاکم شده، در نتیجه این نوع پرونده‌ها اصولاً بهتر است «دنبال» نشود. شعار اصلی این نوع حکومت‌ها اگر هم بر زبان رانده نمی‌شود این است که، «نخود، نخود هر که رود خانة خود!» وقتی روزنامه‌نگار را به جرم نوشتن یک مقاله اعدام می‌کنند؛ متجاوز جنسی که حقوق انسانی را لگدمال می‌کند، تبدیل می‌شود به همکار نزدیک دستگاه تبلیغاتی کشور؛ که از قدیم گفته‌اند، «کبوتر با کبوتر، باز با باز!»

بله، همانطور که نمونة زندان «عقیدتی» کهریزک نشان داد، تجاوز به عنف در نظام‌های استبدادی ابزاری جهت ادارة بهینة امور کشور نیز تلقی می‌شود! در چنین شرایطی طبیعی است که متجاوز و شکنجه‌گر تبدیل به کارمند صدیق دولت شود. این «متجاوز» کسی نیست جز یک کارمند شریف و خدمتگزار که جهت حفظ دستاوردهای «انقلاب پرشکوه» امام خمینی، ‌ باتوم به مقعد زندانی فرو می‌کند؛ از حق نگذریم این «انقلاب» و این «امام» همان باتوم و مقعد پاره را می‌طلبد. اگر این مدال‌های زرین را به سینة حضرت امام و انقلاب‌شان بزنیم هم مشکل جهان اسلام حل می‌شود و هم مشکل حکومت دست‌نشاندة آمریکا در ایران.

و آنچه این روزها تحت عنوان تجاوزات جمعی اوباش به گروهی از زنان در رسانه‌های حکومت اسلامی انعکاس یافته بخوبی از ابعاد امنیتی و کاربرد سیاسی ابزار تجاوز نیز پرده برمی‌دارد. شاهد بودیم که با به قدرت رسیدن باند احمدی‌نژاد، بین شاخک‌های حکومت اسلامی در مورد شیوه‌های تحمیل حجاب اجباری به زنان و ایجاد مزاحمت برای جوانان شقاق و چنددستگی ایجاد شد. بحث در مورد ریشه‌یابی این «شقاق» در حال حاضر ما را از زمینة اصلی وبلاگ خارج می‌کند، در نتیجه ریشه‌یابی را به فرصت دیگری موکول کرده و فقط به بررسی این شقاق می‌پردازیم.

حکومت اسلامی در هنگامة کودتای 22 بهمن از دو جناح اصلی تشکیل می‌شد؛ دو جناح «خط ‌امام» و «اصولگرایان سنتی!» اینان تمامی لات‌ولوت‌هائی را شامل می‌شوند که پس از کودتای 22 بهمن 57، تا زمان به قدرت رسیدن جناح احمدی‌نژاد قدرت سیاسی را در کشور در ید اختیار خود داشتند. ایندو جناح که از قضای روزگار حضرت میرحسین موسوی در واقع بز زنگوله‌دار اصلی‌شان به شمار می‌رود، با الهام از پیش‌فرض‌های علم جامعه ‌شناسی، و با بهره‌گیری از رهنمودهای استعمار،‌‌ بین سرکوب زن در جامعه و تحمیل استبداد سیاسی رابطة بسیار شیرین و مستقیمی ایجاد کردند! دلیل حملات تند روح‌الله خمینی به زنان ایران، و عربدة «بانوان حجاب اسلامی را رعایت کنند!» که دقیقاً چند روز پس از پیروزی کودتای 22 بهمن از حلقوم «رهبر کبیر» و شرکاء بیرون ‌زد، ‌ همین نیاز استعماری به استقرار استبداد در کشور بود.

علم جامعه‌شناسی به صراحت می‌گوید که در جوامع پدرسالار، «استفادة ابزاری از زن» بهترین وسیله جهت سرکوب کل جامعه است. زن در مقام «نماد تقدس» به همان میزان کارساز این سرکوب خواهد شد، که زن در مقام «نماد فساد!» این بحث گسترده است و در این مقطع به صورت بسیار فشرده آن را مطرح می‌کنیم. به طور مثال، می‌بینیم که در ترهات امامان جمعه و جفنگیات تقدس‌گستری که تحت عنوان روزنامه و مجله و کتاب و … از دیرباز در ایران «تولید» ‌شده پیوسته به این دو نمونه «زن» اشاره می‌‌شود؛ یک نمونه جهت ارائة‌ الگوی تقدس و نمونة دیگر جهت ارائة‌ الگوی ابتذال. الگوی نخست مورد ستایش و تمجید قرار می‌گیرد، حال آنکه الگوی دوم، مورد اهانت و هتاکی و لیچارگوئی. ولی از منظر جامعه‌شناختی و کاربردی هیچ تفاوتی بین «زن مقدس» و «زن فاسد» وجود ندارد؛ هر دو از چارچوب انسانی‌ات‌شان خارج شده، بجای گام برداشتن در مسیر رشد اجتماعی و شخصیتی در چارچوب قوانین انسان‌محور یک جامعة بهنجار، به آلت سیاست‌گزاری در یک حکومت دست‌نشانده و ناهنجار تبدیل می‌شوند.

ساده‌انگاری در مورد زن و محدود کردن حقوق وی به «حضور در جامعه»، «پرورش فرزندان»، «شوهرداری»، و خصوصاً جلوگیری از «اذالة بکارت» قبل از ازدواج بخشی است از همین سیاست که با توسل به آن زن را از انسانیت‌اش تهی می‌کنند. در این «مواضع»، زن ابزاری می‌شود جهت قوام و دوام یک نگرش قرون‌وسطائی؛ عصای دست آداب و رسوم جامعة پدرسالار، آدابی که در آن‌ جائی برای زن به عنوان یک انسان مستقل پیش‌بینی نشده.

روزی که باند احمدی‌نژاد پای به دایرة قدرت گذاشت، و به طرق مختلف،‌ گروه کثیری از اوباش شهری را از حیطة فعالیت‌های «اجتماعی» حذف نمود، جریانات اصلی حکومت اسلامی،‌ در کنار دیگر مقاومت‌هائی که در برابر انزوای اوباش صورت ‌دادند،‌ تهاجم به زنان را آغاز کردند. ‌ شاهد بودیم که نیرو‌های «انتظامی» در سطح شهرها به زنان حمله‌ور شدند. هر چند این حملات عموماً به دولت نسبت داده ‌شد، در عمل بازتاب عدم رضایت محفل کودتای 22 بهمن از دستگیری شبکة اوباش شهری بود. همان روزها نوشتیم که برخلاف هیاهوی رسانه‌ای، نیروهای انتظامی به مراتب به سردارسازندگی و خاتمی و خامنه‌ای نزدیک‌تراند تا به باندی که جدیداً به قدرت رسیده، و نمی‌باید رهبری این عملیات را به دولت نسبت داد. ماه‌ها بعد احمدی‌نژاد شخصاً در مصاحبه‌ای تلویزیونی اعلام داشت، «دولت بنا ندارد که هر از گاه شهرها تحت عنوان مبارزه با بدحجابی به آشوب کشیده شود!»

آنچه امروز تحت عنوان اخبار «تجاوزات گروهی»، در کشور بازتاب رسانه‌ای یافته، اگر اصولاً چنین رخدادهائی «صحت» داشته باشد، فقط می‌تواند تحت نظارت محفل کودتای 22 بهمن، یعنی باند خط امام، سرداران سازندگی، دارودستة خاتمی و کروبی و موسوی سازماندهی شده باشد. اینان هستند که طی سه دهه نان «اوباش» شهری و حجاب اجباری را جویده‌اند، و امروز آیات عظامی که حامیان همین کودتای 22 بهمن به شمار می‌روند «بدحجابی» را دلیل این تجاوزات معرفی می‌کنند. «بدحجابی‌ای» که به ادعای همین حضرات دولت حاضر به واکنش «مناسب» و اسلامی در برابر آن نیست.

البته همانطور که گفتیم ما اصولاً نمی‌دانیم که این تجاوزات واقعی است یا «رسانه‌ای». اینگونه «اخبار» می‌تواند صرفاً دروغ‌پردازی‌هائی جهت جوسازی و ارعاب ایرانیان باشد. در هر حال «متجاوزجنسی»‌ بیمار روانی است، و کاری به «حجاب» و «بدحجابی» ندارد؛ ولی اگر اینروزها متجاوزین «بدحجاب‌ها» را انتخاب می‌کنند، فقط به دلیل «اعتماد»‌ به یک خط سیاسی مشخص است. خطی که امروز از طریق آیات عظام و رهبر حکومت اسلامی،‌ در تقابل با موضع‌گیری‌های اجتماعی دولت مدیریت می‌شود.

از سوی دیگر، این شیوة عمل به صراحت استفادة ابزاری از «زن» را در شرایط اجتماعی‌ای که یک حکومت فاشیست ایجاد کرده به منصة ظهور می‌رساند. و بی‌دلیل نیست که همان روزنامة «اعتماد»، مورخ 31 خردادماه سالجاری مطلبی را به قلم عباس عبدی،‌ تحت عنوان «ضرورت سخن به موقع و مربوط» به این «رخدادها» اختصاص دهد. البته با آقای عبدی آشنائی داریم. ایشان از جمله فعلة استعمارند‌ که با شرکت در «تسخیر» سفارت آمریکا و گروگانگیری در عمل زمینه‌ساز گسترش نوعی سخن‌ «بی‌موقع و نامربوط» در کشور ایران شدند.

ولی از آنجا که ایشان پس از انجام فرائض دینی، یعنی همان «تسخیر لانة جاسوسی» ریش‌شان را تراشیدند؛ «شمال شهر» ‌نشستند و پس از آشتی با «باری روزن»، گروگان سابق ـ مراسم آشتی‌کنان تحت رهبری «اریک رولو»‌، ‌ کارمند لوموند برگزار شد ـ کاپشن «فرنگی» هم به تن کردند؛ فقط مانده بود که روشنفکر و روزنامه‌نگار ‌شوند، که می‌بینیم شدند!‌ در واقع، با توجه به سوابق درخشان این فرد، حضور وی در روزنامة اعتماد به صراحت نشاندهندة خط سیاسی‌ای است که این روزنامه دنبال خواهد کرد؛ «چپ‌نمائی و راستگرائی افراطی»، یعنی همان خط امام روشن‌ضمیر بعضی‌ها!

از اینرو برخلاف تمامی قلم‌زن‌هائی که انتشار دوبارة روزنامة اعتماد را به یکدیگر «تبریک» می‌گویند، ‌ در همینجا عنوان می‌کنیم که بازگشائی این روزنامه در شرایطی که قوانین و یا بهتر بگوئیم «بی‌قانونی‌های» حاکم بر فضای مطبوعات به هیچ عنوان تغییر نکرده، نه یک گام مثبت که عملی است موذیانه جهت ایجاد بحران در سطح جامعه با هدف کسب «مشروعیت‌» برای انتخابات فرمایشی مجلس جمکران.

بجای «تبریکات صمیمانه» جهت تجدید انتشار یک روزنامه که به قلم‌به‌مزدهائی از قماش عبدی، با آن پیشینة سوء «تریبون» می‌دهد، نویسندگان و خبرنگاران ایران بهتر است فکری سازنده برای آیندة مطبوعاتی کشور بکنند. امثال عبدی که با مزدوری و خوردن نان‌به‌نرخ روز و خوشرقصی و گروگانگیری و «امام امام گوئی»،‌ همانطور که شاهد بودیم سال‌ها پیش به حقوق ملی ایرانیان «تجاوز» کرده‌اند، و حق حاکمیت ملی را در بارگاه مقدس استعمار قربانی فرمودند، برای محکومیت «تجاوزات جمعی» در خمینی‌شهر و غیره سخنگویان مناسبی به شمار نمی‌آیند؛ این حضرات خود از جمله متجاوزان‌اند و بهتر است دست پلیدشان را از «قلم» برداشته، به شغل اصلی‌شان، یعنی کلاشی و مزدوری در بارگاه استعمار بپردازند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید23ژوئن2011

lilisurf.info
astani.tk
masterbrowser.co.tv
supervpn.info
simplevpn.info
vpnfreenow.info
broadbandwan.tk
greatsliding.tk
proxyfoster.com
freesurf-proxy.co.cc
freeproxysurfing.co.cc
sparkie.tk
craigle.info
surfnut.tk
typeunblockweb.co.cc
aiolous.tk
newhide-internet2011.info
wanoptimizedvpn.tk
furiousproxy.co.cc
gemsurf.tk
bypassbrowser.co.cc
toptarget.tk
fayyadhq.co.cc
gloriousproxy.tk
citiscape.tk
muffliato.tk
surfexpert.tk
what-my-ip.info
besthidemyip.info
freeanonymousproxylist.info
proxyunblockfacebook.info
kalea.tk
1st-tunnel.info
secret-proxy.info
hidemeweb.info
proxy-websites.info
surfhonda.tk
kicklock.tk
bypass-site.info
surftop.tk
narrowsurfer.tk
schoolinternetfreedom.info
sneakapeak.info
forexplop.tk
sqlservers.info
spearpoint.tk
proxfree.info
zoepy.com
blazetunnel.com
digitalconverters.info
freeninjaproxy.info
boomtunnel.com
proxy-2011.info
myip-proxy.info
keepunlimitedweb.info
hiddenbrowser.com
anonymousfreeproxy.info
epictunnel.com
ubertunnel.com
vtunnelwebproxy.info
afroproxy.info
fastmatrixtheory.com
proxyenter.com
proxywebproxy.info
fastprojection.com
halfmoonbeach.in

مترسک و فاجعه!

نخست بهتر است کمی از فاجعة 1367 یا به طور کلی دوران «انقلاب» و خصوصاً دهة 60 و روزهای سروری «خط امام» بگوئیم. ولی همانطور که شاهدیم تغییرات سیاسی در افغانستان، لبنان، ترکیه و سوریه گام به گام دنبال می‌شود و مشکل می‌توان سرنوشت ملت ایران را امروز خارج از این تحولات بررسی کرد. در نتیجه، در دنباله سعی خواهیم داشت بازتاب این تحولات را تا حد امکان در سطح سیاست منطقه و خصوصاً سیاست داخلی حکومت اسلامی دنبال کنیم. پس نخست بپردازیم به فاجعه!

در 22 بهمن 57، روزی که ارتش شاهنشاهی، با چرخشی 180 درجه، بر دوران پهلوی‌ها و «مدرنیسم» آبکی «پیمان سنتو» خط بطلان کشیده، آخوندیسم را به دامان «پرمهر» خود فراخواند، کم‌تر کسی سخن از هم‌سوئی «قدرت وابسته» و سرکوبگر نظامیان با «جنبش»‌ به اصطلاح آزادیخواهانة «اسلامی»‌ به میان آورد. با این وجود، مورخان این سرزمین بخوبی می‌دانستند که این «ارتش» پیشتر نیز در شهریور 1320، 28 مرداد 1332، و حتی دوران «انقلاب سفید» دقیقاً همین چرخش‌ها‌ را به صور متفاوت انجام داده بود. خلاصه بگوئیم، اقدام «نوآورانه» و «نابی» در میان نبود. این محدودیت شدید نگرش سیاسی و فروهشتگی دست‌اندرکاران سیاست کشور بود که به ایرانیان اجازه نداد تا با این واقعیات آشنا شوند.

شرایط به نحوی فراهم آمد تا هر کس از این «چرخش‌ منحوس» امنیتی به عنوان کودتا بر علیه مطالبات دمکراتیک و آزادیخواهانة ملت ایران سخن به میان آورد،‌ به سرعت منفور و منزوی شود. ایرانیان بسیاری منزوی شدند، تا هیاهوی «پیروزی» بتواند فضای کشور را بیالاید، و گردان‌های سازماندهی شده متشکل از ساواکی‌ها، لات‌ولوت‌ها و اوباش «انقلابی» با عربدة «الله‌اکبر» فضای شهری را به تصرف خود در آورند. ولی امروز نیز، پس از گذشت بیش از سه دهه، احدی از آنچه بر ما ملت گذشته سخن نمی‌گوید، هر چند بسیاری چنین می‌نمایانند که سعی تمام در تحلیل و بررسی «تبعات» آن دارند! خلاصه بگوئیم، حضرات ریشه‌ها را رها کرده به بررسی ساقه‌ها مشغول شده‌اند!

ولی «نمایش» روحوضی و مفتضحانة 22 بهمن 57، از منظر تاریخی و منطقی نمی‌توانست نتیجه‌ای جز آنچه در دهة 1360 شاهد بودیم به ارمغان آورد. آنان که بدون عنایت به ریشه‌های امنیتی و نظامی این فاشیسم که در ارتباط با ساختارهای دوران پهلوی به وجود آمده بود تحولات دهة 60 را که به تحکیم «رسمی» و «قانونی‌نمای» پایه‌های یک فاشیسم وابسته و خونریز منجر شد بررسی می‌کنند،‌ مخاطب را به کژراهه خواهند انداخت. ساختار قدرت نه یک‌شبه ایجاد می‌شود و به طریق اولی یک‌شبه نیز تفویض نخواهد شد! اگر مشتی لات‌ولوت با جنجال و هیاهو به قول خودشان «کمیتة انقلاب» تشکیل دادند، این کمیته‌ها تحت نظارت شهربانی میرپنج و ساواک آریامهری «اداره» می‌شد؛ و در همینجا بگوئیم، شق دیگری نمی‌تواند از منظر کارورزی و عملی قابل اعتنا باشد و تحلیل شود.

در همین راستا، روح‌الله خمینی به همان اندازه «مسئول» شرایط آنروزها بود که میر‌حسین موسوی، خامنه‌ای، ابراهیم یزدی و بنی‌صدر و … خلاصة کلام، اینان همچون عروسک‌های خیمه شب‌بازی هیچ‌کاره بودند، یا بهتر بگوئیم همان ساختار نظامی کودتاچی ‌ بندهای این لعبتکان را از پشت صحنه می‌کشید و برای‌شان «سناریو» می‌نوشت. دیدیم که هر کدام از این آدمک‌ها زمانیکه به پایان نقش خود در «سناریو‌» می‌رسید چگونه بادش در می‌رفت و نقش زمین می‌شد! به عبارت دیگر، نفخ وجیه‌الملگی و نمایندگی تام‌الاختیار «مردم» از غبغب‌اش در می‌رفت؛ فس‌اش در می‌آمد، و هم رخسارش گلگون می‌شد و هم خشتک‌‌اش «پرخون»! آخرین نمونه از این لعبتکان کسی نیست جز میرحسین موسوی، جنایتکار شناخته شدة دهة 1360 و نخست‌وزیر «محبوب» امام خمینی.

امروز شاهدیم که پیرامون جنایاتی که طی دهة 60 در زندان‌های کشور به وقوع پیوسته ـ در این دوره میرحسین موسوی و ملاممد خاتمی به ترتیب نخست‌وزیر و وزیر ارشاد بودند ـ گروهی به قصد رایزنی تاریخی قیام کرده‌اند. البته این عمل فی‌نفسه بسیار دلنشین است، به شرط آنکه مسیر تحلیل درست دنبال شود و بعضی‌ها در پی زدن به بیراهه نباشند. نخست بگوئیم، مرتبط نمودن قتل‌عام نزدیک به هفت هزار زندانی سیاسی به موجود مفلوک و بی‌اهمیتی چون میرحسین موسوی در واقع ارائة‌ تصویر «قدرقدرت» از یک مترسک است.

موسوی همانطور که بارها با تکیه بر روند «عروج» سیاسی‌اش گفته‌ایم، یک «آدمک» بیش نیست، موجودی که در جالیز خیار و کمبزه برای ترساندن پرندگان نصب می‌شود. این فرد اصولاً در جایگاهی نیست که بتواند پاسخگوی چنین کشتار گسترده‌ای شود. و دیگر «دولت‌مردان» و چهره‌های شناخته شدة حکومت اسلامی نیز اگر از موسوی کمتر نباشند به هیچ عنوان بیشتر نیستند. همانطور که گفتیم، اینان آدمک‌هائی هستند که در چارچوب سناریوهای «نظامی ـ امنیتی» یک‌شبه سر از لگن و کاسه و چاله به در آورده‌اند. این چهره‌های مفلوک، و «مسئولیت» در برابر چنین عملیات گسترده‌ای دو مقولة متفاوت و متنافر است.

ما،‌ نقش این جماعت را در کشتار سال‌های 60 انکار نمی‌کنیم و آن را قابل اغماض و چشم‌پوشی نمی‌دانیم، ولی به «حکم منطق»،‌ در برابر کسانیکه ساختارهای «نظامی ـ امنیتی» و خصوصاً «محافل» را از این جنایات مبرا می‌نمایانند به شدت مقاومت می‌کنیم. مسئولان اصلی این جنایات، هم امروز در ایران هستند و در چارچوب ساختارهای «امنیتی ـ نظامی» شاهدیم که با چه تردستی تمامی بحران‌سازی‌ها، مشروعیت‌بافی‌‌ها، لشکرکشی‌های خیابانی و سربازگیری‌های «سیاسی ـ امنیتی» را سازماندهی می‌کنند. مسئولان واقعی آنچه بر ملت ایران گذشته همین ساختارهای مزدور و خودفروخته‌اند. ساختارهائی که پس از کودتای میرپنج نخست توسط انگلستان و بعدها با همکاری آمریکائی‌ها در ایران پایه‌ریزی شده‌، و هنوز نیز تحت اوامر هم‌ اینان، امور کشور را به طور مستقیم اداره می‌کنند. اینان نه چهره‌های شناخته شده‌ دارند، و نه بنیادهای رسمی به نام‌شان افتتاح شده؛ اینان محفل‌نشینان‌اند.

این محافل، از خانواده‌ها، گروه‌های کم‌شماری از «دوستان»، و روابط و بده‌بستان‌هائی ظاهراً «بی‌خطر» و «بی‌نظر» و سرشار از مهر و محبت تشکیل شده‌اند. ولی آنچه در این میانه از اهمیت برخوردار می‌شود ریشة ارتباطات واقعی این محافل با ساختارهای نظامی استعماری، و خصوصاً سفارتخانه‌های کشورهای استعمارگر در ایران است. به طور مثال، در تحلیل مسائل دهة 60، بعضی‌ها فراموش می‌کنند که خانوادة خیامی هنوز نمایندة تام‌الاختیار شرکت انگلیسی «هیلمن» در ایران است، و خودروهائی که «آقازاده‌ها» از طریق چپاول اموال عمومی گویا در کشور می‌سازند، ‌قطعات‌اش با «اجازة» خیامی‌ها به ایران صادر می‌شود. در سال‌های 60 نیز همین خانواده برای حکومت اسلامی «قطعات» می‌فرستاد. خلاصه، اینکه چگونه آیت‌الله یزدی تبدیل می‌شود به «سلطان کاغذ» و تجارت کاغذ کشور را به زیر نگین انگشتری‌اش می‌گیرد، و یا اینکه محفل محسن رضائی به چه دلیل توانسته قاچاق سیگار ایران را به ملک «پدری‌اش» تبدیل کند، و یا فرزندان خلف لژها به چه دلیل به این صرافت افتادند که محمدرضا مهدوی‌کنی را بجای شریف‌امامی در مقام «پدرمعنوی‌شان» ارتقاء درجه بخشند، در بررسی جنایات دهة 60 گویا هیچ اهمیتی ندارد! ولی در همینجا بگوئیم، این محافل هستند که جنایات دهة 1360 را سازماندهی کردند و تحت نظارت استعمار به مورد اجرا گذاشتند.

به عنوان ایرانی نمی‌پذیریم که تحت عنوان «بررسی» تاریخی مسائل معاصر کشور،‌ دست اینگونه محافل از جنایات پاک شده، و موجود مفلوک و بی‌ستاره‌ای به نام موسوی جهت نجات مسئولان واقعی این کشتارها به میانة میدان «جرم‌شناسی» کشور پرتاب شود. هر چند نویسندة این وبلاگ برای موسوی کمترین احترامی قائل نیست، مزین کردن وی به «مدال جنایات سال‌های 60» فقط توطئه‌ای است جهت تطهیر دست‌اندرکاران اصلی این جنایات. توطئه‌ای که اخیراً مستقیماً از آمریکا آغاز شد، و در سایت‌هائی که تا حال تمایلات «موسوی‌پرستی‌شان»‌ بی‌عیب و نقص می‌نمود به شدت انعکاس پیدا کرده. حضورشان بگوئیم، موسوی «مسئول» این جنایات نیست، یکی از ابزار و ادوات جنایتکاران است.

در عمل، به همین دلیل است که بررسی تبعات سیاست‌های خارجی در کشور ایران در این مقطع از اهمیت برخوردار می‌شود. الیزابت دوم، ملکة انگلستان که امروز نظارت عالیه بر شبکة امپراتوری بریتانیا را عهده‌دار است و از قضای روزگار رهبر واقعی کودتاچیان ایرانی‌نما نیز به شمار می‌رود، طی چند سال گذشته دست به سه سفر تعیین‌کننده زده. نخست به ایالات متحد رفت تا ارتباطات بنیادین بین سرمایه‌داری‌های بریتانیا و آمریکا را که دولت جرج بوش دوم متزلزل کرده بود «قوام» بخشد. نتیجة این سفر بسیار با اهمیت پس از فروپاشی نئوکان‌ها در آمریکا و برکناری «تونی بلر» علنی شد. علیاحضرت سپس سری به آنکارا زدند تا به روسیه، چین و هند حالی کرده باشند، ترکیه هنوز از جمله «املاک» پدری‌ ایشان است. و نهایت امر سفر ملکه را به امارات شاهد بودیم. سفری که بازتابی است از حساسیت‌های لندن به خلیج‌فارس و تنگة هرمز؛ اگر نگوئیم حساسیت به «نفت رایگان» که از این مسیر به دست حضرات می‌رسد.

ولی تا آنجا که به وضعیت و سرنوشت امپراتوری بریتانیا مربوط می‌شود، به مصداق مثل معروف «خر همیشه خرما نمی‌آورد»، سفرهای علیاحضرت نتوانست نتایج مثبتی به همراه بیاورد، اینهمه به این دلیل که روسیه، پس از سر برداشتن از انزوای بلشویسم، شاید هم به دلیل تجربة ناموفق گذشته، دیگر حاضر نیست همچون دوران «جنگ سرد»، جهت تقابل مقطعی با سیاست‌های واشنگتن به بریتانیائی «باج» استراتژیک بدهد که اکنون به سختی نفس می‌کشد. امروز روشن است که دلیل اصلی به قدرت رسیدن اوباما در واشنگتن، حمایت همه جانبة‌ انگلستان از «نامزدی» وی بوده؛ اوباما رئیس‌جمهوری بود که گویا می‌بایست دست در دست کامرون، کمر سیاست روسیه را در اروپای مرکزی «خرد» کند! ولی همان روزها در تحلیل سفر رسمی اوباما به جمهوری چک نوشتیم،‌ نه اوباما مرد این میدان است و نه دیگر آمریکا می‌تواند چنین ریخت‌وپاش‌هائی را تحمل نماید. نشان به این نشانی که آمریکا همانطور که می‌بینیم اروپای مرکزی را بکلی «فراموش» کرده.

مسئلة اعمال «تحریم‌های» اقتصادی بر علیه ملت ایران نیز پروندة دیگری شد که چوب آن را اگر ایرانیان خوردند، لندن نیز به نوبة خود آن را نوش‌جان کرد. همزمان، هم شرکت‌های انگلیسی در لندن ورشکست شدند، هم طرف‌های «ایرانی‌نما» و وابستگان به انگلیس در تهران به افلاس افتادند، و هم اینکه فروپاشی تجارت «زیرجلکی» جمکرانی‌ها با امارات، صدها میلیون دلار به این کشور خسارت وارد آورد. خسارتی که جبران آن در شرایط فعلی غیرممکن می‌نماید. در نتیجه سفر علیاحضرت به امارات همانطور که آنروزها در وبلاگ «امارات و خسارات» گفتیم، بیشتر «خسارات» به همراه آورد تا منفعت!

از این مجموعه سفرها فقط سیطرة انگلستان بر ترکیه باقی مانده بود، که این پرونده نیز با «انتخابات» اخیر ترکیه و «پیروزی» کم‌رنگ و بی‌فردای اردوغان، و عقب‌نشینی‌های تماشائی‌ای که پیشتر آنکارا در مورد «نوار غزه» و پروندة «صلح»‌ خاورمیانه صورت داده بود، تیر خلاص را دریافت کرد. شاید به همین دلیل است که امروز اوباما سراسیمه پرچم انگلستان را از زمین برداشته و همان راهی را برگزیده که شش سال پیش وزیر دفاع انگلیس در اینکشور دنبال می‌کرد: مذاکره با طالبان!

به صراحت بگوئیم، برای این نوع سیاستگزاری مشکل می‌توان عاقبت خوش متصور شد. نمی‌باید فراموش کرد که «مذاکره با طالبان» در وحلة نخست به معنای تهدید روسیه است. اگر آمریکا می‌توانست در محدودة نفوذ کرملین، طالبان و اسلامگرایان آسیای مرکزی را در قدرت سیاسی «شریک» کند، دیگر نه دلیلی برای عملیات 11 سپتامبر وجود داشت و نه اصراری جهت حضور نظامی در افغانستان. خلاصه این ره که اوباما می‌رود نه به انگلستان که به ترکستان است؛ و همانطور که بالاتر گفتیم فقط یک معنا می‌تواند داشته باشد: تهدید مستقیم مسکو، جهت باجگیری در بحران‌هائی که واشنگتن و لندن دیگر از پس مهارشان بر نمی‌آیند. به عبارت دیگر، از طریق تهدید مسکو، اوباما از کرملین می‌خواهد که جهت پایان دادن به مسئلة بغرنج لیبی و بحرانی که در سوریه به راه افتاده با غرب همراهی بیشتری نشان دهد. باید دید این همراهی خود را در چه مسیرهائی «نشان» خواهد داد؛ اگر اصولاً چنین همراهی‌ای عملی باشد.

پرواضح است که بازتاب این بحران‌سازی‌ها مستقیماً پای به مرزهای ایران بگذارد. حکومت اسلامی در درون مرزها، در جنگی اعلام نشده بر علیه ملت ایران شرکت کرده. امروز تحت عنوان مبارزه با مواد مخدر بیشتر از آنچه سربازان انگلیسی و آمریکائی در جبهه‌های افغانستان و عراق آدم می‌کشند، آیت‌الله لاریجانی انسان بر سر دار می‌فرستد. باید پرسید در مملکتی که سر هر کوچه‌اش فروشندگان مواد مخدر به شمار فراوان حی و حاضرند اینهمه «اعدام» برای مبارزه با مواد مخدر چه معنا و مفهومی جز قتل‌عام ملت ایران می‌تواند داشته باشد؟ به صراحت بگوئیم، مسئله مبارزه با مواد مخدر نیست؛ این جنگی است که حکومت اسلامی بر علیه ایرانیان به راه انداخته و سعی دارد با عناوین دهان‌پرکن آن را بزک کند.

با فعالیت دوبارة روزنامة «اعتماد ملی» که عمدتاً مواضع شیخ مهدی کروبی را منعکس می‌کند، این گمانه به یقین تبدیل می‌شود که تهدید آمریکا بر علیه روسیه به افغانستان محدود نخواهد ماند. این مسئله‌ مسلماً‌ نیازمند توضیح و تشریح بیشتری است، ولی به صورت سربسته بگوئیم که تریبون دادن به شیخ کروبی، یعنی به اصلاح‌طلبان، خصوصاً به شیوه‌ای که سفارت انگلستان توصیه می‌نماید، یعنی از طریق «مردم‌سالاری» و غوغاپروری به صراحت به معنای تهدید منافع روسیه در خاورمیانه، و حتی تعلیق مذاکرات صلح «اسرائیل ـ فلسطین» می‌باید تلقی شود. به همین دلیل بالاتر نیز گفتیم که عکس‌العمل سیاسی و دیپلماتیک روسیه در راه خواهد بود، عکس‌العملی که در قبال تهدیدات جدید آمریکا شکل می‌گیرد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید20ژوئن2011

fastultimateweb.info
dietproxy.co.cc
gisproxy.tk
lockhoney.tk
newbiepass.info
quicksecurehide.info
proxyparade.tk
greathelp.info
surfdebthelp.tk
freedeltaoptions.tk
razorsharp.tk
backslash.tk
surfrewards.tk
lossesproxy.co.cc
proxy-me.tk
forexracing.tk
exoticforex.tk
normalforex.tk
androidwebnetworkinfo36.tk
surffb.tk
monumentalforex.tk
proxsieloopsurfer.tk
smart08.tk
rareforex.tk
strikingforex.tk
zoepy.com
fastprojection.com
digitalconverters.info
fastmatrixtheory.com
hiddenbrowser.com
epictunnel.com
boomtunnel.com
halfmoonbeach.in
ubertunnel.com
keepunlimitedweb.info
blazetunnel.com
topunlimited.tk
happyhope.tk
nitecore.tk
forexlover.us
anonymousproxying.tk
surfbuddy.tk
page011.info
brokerproxy.info
proxy-acne.co.cc

 

دائی‌جان ایر!

بحث امروز را به بررسی مصاحبة سخنگوی «فارسی‌زبان» وزارت امورخارجة ایالات متحد با رادیوفردا اختصاص می‌دهیم. البته در ارتباط با همین مصاحبه و مطالبی که ایشان پیرامون مسائل منطقه عنوان کرده‌اند، می‌بایست نگاهی نیز به تحولات خاورمیانه، خصوصاً جنگ ‌داخلی و «اعلام نشده» در سوریه، و بن‌بست سیاسی اسلامگرایان در ترکیه می‌داشتیم؛ مباحثی که به روزهای آینده موکول خواهد شد. پس برویم به سراغ آقای «الن ایر!»

در گام نخست، از آنجا که سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحد به زبان فارسی تسلط دارند،‌ امیدواریم تمامی دوستداران انگلیسی‌زبان وبلاگ سعید سامان که از ما تقاضای ارائة‌ «خلاصة مطالب» به زبان انگلیسی دارند، تا از شر گوگل و دیگر نرم‌افزارها که قادر به ترجمة درست متن نیستند خلاص شوند، از ایشان تبعیت کرده، زحمت و مرارت فراگرفتن زبان فارسی را بر خود هموار نمایند؛ فارسی شکر است! با این وجود،‌ علیرغم احترامی که به دلیل فراگرفتن زبان فارسی برای سخنگوی وزارت امور خارجة آمریکا قائل‌ایم، از نقد و بررسی اظهارات ایشان غافل نخواهیم شد؛ چه این اقدام خوشایند باشد، ‌ چه بعضی‌ها را دل‌چرکین کند.

بخشی از مصاحبة مذکور که روز جمعه صورت گرفته در رادیوفردا، مورخ 23 خردادماه 1390 منعکس شده، و گزیدة مطالب این مصاحبه در وبلاگ امروز را از سایت رادیوفردا برگرفته‌ایم. در برابر این پرسش که اکثر ایرانیان مطرح می‌کنند، و بر اساس آن «تحریم‌های‌» اعمال شده بر کشور ایران بیشتر شامل حال توده‌ها و خصوصاً طبقات آسیب‌‌پذیر می‌شود، سخنگوی محترم می‌فرمایند:

«هدف ما به طور قطع اين نيست که مردم ايران آسيب ببينند.»

البته ما مطمئن هستیم که هدف آمریکا آسیب رساندن به مردم ایران نیست، چرا که این عمل فی‌نفسه منفعتی برای آمریکا ندارد. همانطور که «ب ـ 52ها» هنگام بمباران هانوی و دهات اطراف سایگون فقط ویت‌کنگ‌ها را هدف قرار می‌دادند! تصاویر پیکر صدها کودک که بر اثر انفجار بمب‌های فسفری بدن‌شان سوخته بود،‌ کار این کمونیست‌های «چش چپ» بوده!‌ امروز نیز در افغانستان هر بار جنگنده‌های «محترم» و «بشر دوست» آمریکائی بر سر کودکان و زنان در مجالس عروسی و عزا بمب می‌اندازند و جماعتی را لت و پار می‌کنند، وزارت امور خارجه و یا سخنگویان محترم‌اش آناً از مردم «عذرخواهی» می‌فرمایند تا یادآور ‌شوند اشتباهی در کار آمده؛ «جت‌های جنگی ما برای کشتار مردم به آسمان افغانستان نیامده‌اند.» جالب اینجاست که خارج از ادعاهای «رسانه‌ای» و عوامفریبانه،‌ دلیل واقعی حضور آمریکا در افغانستان هنوز به صورت رسمی اعلام نشده! بگذریم.

ولی مورخان،‌ رد این نوع «سخنوری» بیشرمانه را حتی در واپسین روزهای جنگ دوم جهانی و بمباران‌های بی‌دلیل ملت آلمان، و یا انفجارهای اتمی در کشور ژاپن نیز مشاهده می‌کنند. یعنی در یک بررسی تاریخی که از روابط دولت ایالات متحد با ملت‌های جهان صورت می‌دهیم، در برهه‌های مشخصی شاهد بازتولید این «سخنوری» هستیم. به طور مثال، هنگام پایان جنگ در ژاپن و در مقطعی که مرگ هیتلریسم دیگر قطعی شده بود، این سخنوری سر از کاسه به در می‌آورد. در این دوره بود که «دعوای واقعی» بین آمریکا، شوروی و انگلستان بالا گرفت. در این برهه ارتش ایالات متحد می‌بایست نشان دهد تا کجا می‌تواند از طریق قتل‌عام غیرنظامیان و ایجاد وحشت در مناطق جنگ‌زده،‌ نیروهای متفاوت «ملی‌گرا»، آزادیخواه و حتی نطفه‌های مارکسیست‌ را که طی مبارزات ملت‌ها بر علیه اشغال نازی‌ها و یا ژاپنی‌ها به وجود آمده بودند نابود کرده، دولت‌های دست‌نشاندة واشنگتن را در سراسر اروپای غربی و جنوبی، و آسیای شرقی و جنوبی سر کار بیاورد. بله، در این مقطع تاریخی نیز همین «سخنوری» را شاهد هستیم.

البته در این «سخنوری‌های» عالمانه، عوامل ارتش «پیروزمند» ایالات متحد از مبارزه با «بلشویسم» و حفظ آزادی‌ انسان‌ها همانطور که بارها گفته‌ایم استفادة بهینه می‌کردند. اینان از وحشت توده‌ها از «بلشویسم» همان استفاده‌ای را می‌کردند که پیشتر در آغاز جنگ دوم، از نژادپرستی آلمانی‌ها صورت می‌دادند! جالب اینکه، ارتش ایالات متحد در شرایطی سوار بر کشتی‌های جنگی به مصاف «نژادپرستان نازی» می‌شتافت که سربازان رنگین پوست آمریکائی حق نداشتند در نهارخوری سربازان سپیدپوست غذا بخورند! ارتباط جنسی سربازان سیاه‌پوست با زنان سپیدپوست در کشورهای «اشغال‌شده» نیز جرم به شمار می‌رفت و به محاکمة «مجرم» در دادگاه صحرائی و صدور حکم اعدام منجر می‌شد! شاید این «برگ افتخارآفرین» هنوز در ارتش ینگه‌دنیا به ثبت نرسیده باشد، ولی تاریخ معاصر شهادت می‌دهد که ده‌ها سرباز رنگین پوست به «جرم» همین ارتباط به جوخه‌های آتش در اروپا سپرده شدند. ‍ این بود «آزادیخواهی‌ای» که آمریکا طی جنگ بر علیه نازی‌ها مبلغ‌اش به شمار می‌رفت. خلاصه، کشوری که خود قادر نبود، و هنوز هم قادر نیست تجربة شوم نژادپرستی و برده داری را پشت سر بگذارد، برای جهانیان نسخة «آزادیخواهی» می‌پیچید. و امروز هم در بر همین پاشنه می‌چرخد. آقای «ایر» می‌گویند:

«26 سال دود چراغ خوردم تا فارسی ياد بگيرم، اما هنوز ايران نرفته‌ام.»

ما هم به ایشان می‌گوئیم، اگر به ایران تشریف نبرده‌اید، به محله‌های فقیرنشین واشنگتن و شیکاگو و نیویورک‌ هم نرفته‌اید؟ آنجا که پلیس محترم شبکه‌های «مردم» را به جان رنگین‌پوست‌هائی می‌اندازد که روی سر هم انباشته‌اید؟ ایران همان است که شما در همسایگی‌تان دارید، حکومت زور، سرکوب خیابانی، خودفروشی، ‌ اعتیاد و همانکه در همسایگی‌تان هرگز به آن نگاه نکرده‌اید. بهتر است نگاه کنید، درست نگاه کنید. شما ایران را ندیده‌اید، ولی نویسندة این وبلاگ سنگ سنگ ایالات متحد را از زیر پای به در برده. از «ال‌پاسو» در جنوب تا آبشار نیاگارا در شمال!‌ اگر خوانندگان فارسی‌زبان ما «وودی گوتری» را نمی‌شناسند، شما حتماً در حزب دمکرات به آثار این هنرمند مفتخر هستید! «گوتری» می‌گوید:

از کالیفرنیا تا جزیرة نیویورک
از جنگل «رد وود» تا آب‌های گلف‌ستریم

ما همة این آمریکا را دیده‌ایم؛ از تونل‌های کالیفرنیا که روزها کارگران فراری مکزیکی را در آن‌ها پنهان می‌کنید تا شب‌هنگام به انگورچینی «مفت و مجانی» برای مزرعه‌داران محترم مشغول شوند، تا «کانتری‌کلاب‌هائی» که توحش، توجیه‌شدگی، کله‌پوکی و تازه به دوران رسیدگی اعضای آن هر انسان آزاده‌ای را به حال تهوع می‌اندازد؛ ما این‌همه را دیده‌ایم! و خدمت‌تان بگوئیم، این آمریکا اصلاً جای آدم نیست؛ شما هم اگر در این مملکت زندگی می‌کنید به این دلیل است که عادت کرده‌اید؛ دور از جان شما می‌گویند آدمیزاد به ک…ن دادن هم عادت می‌کند،‌ زندگی در ایالات متحد که جای خود دارد. در مطلبی تحت عنوان «چرخه و چارپایه» گفته بودیم، آخوندها جامعة ایران را به قرون وسطی برگردانده‌اند تا بتوانند موجودیت و حضور خودشان را در جامعه توجیه کنند؛ شما هم با بمب‌افکن‌، ناوشکن‌ و موشک و لات‌ولوت‌های مسلح‌تان به جان جهانیان افتاده‌اید تا دنیا را به جهنم تبدیل کنید و ملت‌ها بالاجبار در جبین آمریکای شما «سایة بهشت» ببینند. عزیز جان! چقدر شما و آخوندها به هم نزدیک‌ هستید و نمی‌دانید:

«ما [با] تشديد فشار برحکومت ايران […] [می‌خواهیم این حکومت] […] در ارتباط با منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای و در ارتباط با حقوق مدنی و سياسی، به تعهدات بين‌المللی خود پای‌بند [باشد] و مطالبات مردم ايران را برآورده [کند].

عرض نکردم به آخوندها خیلی شبیه هستید؟ از قضای روزگار آخوندها هم دقیقاً همین حرف‌ها را می‌زنند. فقط مسئله این است که این «سلاح‌های» به اصطلاح هسته‌ای معلوم نیست از کدام سوراخ سر درآورده؟ حتماً این حکومت مفلوک اسلامی که تخصص‌اش «شک بین دو و سه» است، رأساً به ساخت و پرداخت «بمب اتمی» مشغول شده. ولی موضوع دیگری هم مطرح می‌شود، این «مطالبات مردم ایران» که شما از آن دفاع می‌فرمائید دیگر چه صیغه‌ای است؟ بازگشت یک جنایتکار شناخته شده به نام میرحسین موسوی به ریاست قوة مجریه چه ارتباطی با «مطالبات ملت‌» دارد؟ بعید می‌دانیم که خواست ملت ایران همان باشد که شما می‌گوئید؛ مگر اینکه شما بیش از ما ایرانی باشید، و خواست ما را بهتر از خودمان بشناسید.

در مورد «بمب»، حکومت اسلامی بارها و بارها در سطح بین‌المللی رسماً عنوان کرده که قصد ساختن بمب اتمی ندارد؛ نمی‌دانیم درست می‌گوید یا خیر!‌ ولی شما عکس حرف این‌ها را می‌زنید، بعد هم با وقاحت تمام از ملت ایران می‌خواهید حرف شما را قبول کند، و حرف حکومت اسلامی را رد کند؛ هیچ سند و مدرکی هم در کار نیست! چند عکس هوائی می‌اندازید و در رسانه‌ها هیاهو و غائله به پا می‌کنید. ولی آنچه غیرقابل تردید است، بهرة اقتصادی و مالی‌ای است که شما از اعمال تحریم‌ها به جیب مبارک‌تان می‌زنید. تمامی مایحتاج خلق‌الله را چندلاپهنا می‌فروشید؛ نه گارانتی‌ در کار است و نه تعهدی! وجود «فرضی» این عملیات «بمب سازی» بهترین بهانه برای شما شده؛ ملت ایران را می‌چاپید.

نفت ایران بشکه‌ای یکصد دلار در بازارهای جهانی به «فروش» می‌رسد، هر روز ملت ایران فقیرتر، گرسنه‌تر و درمانده‌تر می‌شود. هر وقت هم آب‌ها از آسیاب می‌افتد نوکران‌تان در داخل هیاهو به راه می‌اندازند، یا به قول رادیوها، «غنی‌سازی» می‌کنند. بلندگوها هم هیاهوی نوکران‌تان را بازتاب می‌دهند، تا باج‌تان را از طرف‌های مربوطه، چه ایرانی و چه غیرایرانی بگیرید. بعد سروصدا فروکش می‌کند؛ تا دوباره سر بزنگاه جیغ‌وویغ‌تان در بیاید و در ایران «غنی‌سازی»‌کشف کنید! «دی‌یر» آلن جان! با این روئی که شما دارید اگر ایران رفتید حتماً سری به حوزه‌ها بزنید که جای‌تان همانجاست:

«[…] اصل مطلب نفت و منابع طبيعی ايران نيست. اصل مطلب اين است که مردم ايران درست مثل مردم سراسر دنيا حق دارند يک حکومت پاسخگو و شفاف داشته باشند. اگر چنين حکومتی داشته باشند هم به نفع مردم ايران است و هم به نفع دولت آمريکا.»

باید قبول کنیم که مستر «ایر» از مطالبات «مردم» خیلی خوب دفاع می‌کنند! دست‌تان درد نکند! چرا از مطالبات ملت‌های دیگر که مستقیماً تحت نظارت ارتش آمریکا زندگی می‌کنند حمایت نمی‌کنید؟ مثلاً ساکنان عربستان و عراق، و یا مردم افغانستان و پاکستان و امارات و … راستی چرا چسبیده‌اید به «حق» ملت ایران و از دیگران دفاع نمی‌کنید؟ مگر دیگران نمی‌خواهند «آزاد» باشند؟ چرا حقوق‌شان مورد حمایت کاخ‌سفید قرار نمی‌گیرد؟ اصلا «منطقه» به کنار، چرا همین چند سال پیش در تایلند کودتا کرده بودید؟ حتماً برای حمایت از «مطالبات مردم» بوده.

قبلاً هم برای حمایت از «مطالبات مردم»‌،‌ امام خمینی را از نجف به تهران آورده بودید؛ یادتان که نرفته؟ ما هنوز یادمان است؛ چه «مطالباتی» بود، آدم کیف می‌کرد: «مرگ بر شاه»، «چپ و راست نابود است، اسلام پیروز است»، مرگ بر منافق، مرگ بر اسرائیل! باز هم برای‌تان بگوئیم؛ «مرگ بر بی‌حجاب»، «مرگ بر …» به این می‌گویند «مطالبات مردم!» آهای مردم! یاد بگیرید.

روزی بود روزگاری بود، پشت حموم گودالی بود! یک بلشویسم احمق و کوردل در مسکو حکومت می‌کرد که خودش نتیجة کودتای ارتش تزارها بود! در این روزگار پرگودال، یانکی‌ها از «مردم» خیلی می‌ترسیدند؛ حزب توده هم در ایران اسم روزی‌نامه‌اش را گذاشته بود «مردم!» برای ترساندن یانکی‌ها. چرا؟ چون «مردم» با بلشویسم ارتباطی خطرناک برقرار کرده بودند، به همین دلیل لات‌ولوت‌های نانخور یانکی‌ها مرتباً برای حفظ «حقوق ‌بشر» کودتا می‌کردند. در ایران، در یونان، در ترکیه، ‌ در عراق، در پاکستان، در … آقا! روزی نبود که برای حمایت از «حقوق‌بشر» کودتا نشود. آن روز و روزگار خیلی از «حقوق‌بشر» حمایت می‌شد، آره جونم! یادش بخیر! چند سالی گذشت. این بلشویک‌های احمق آنقدر کثافتکاری کردند که عین تاپاله «هبوط» فرمودند و افتادند توی مبال. اینگونه بود که خطر «مردم» از میان رفت و حالا کودتاچی‌ها بجای دفاع از «حقوق‌بشر»،‌ از «مردم» حمایت می‌کنند:

«پول‌های گزافی در اين راه صرف شده تا مردم اين منطقه بتوانند به اينترنت دسترسی پيدا کنند.»

آخر کار ما ملت‌ مدیون یانکی‌ها خواهیم شد؛ کلی برای اینترنت ما «سرمایه‌گزاری» کرده‌اند و نمی‌دانیم. در کویت، عراق، امارات، عربستان سعودی، بحرین، پاکستان، افغانستان، کشورهائی که تحت اشغال ارتش‌ آمریکا و متحدان‌اش است نیز برای اینترنت و آزادی دسترسی به «اطلاعات» خیلی زحمت کشیده شده. به طور مثال، کشور عراق، در مقام یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان، پس از سال‌ها اشغال نظامی توسط همین ارتش آمریکا عملاً شبکة اینترنت ندارد! آقا! القاعده نمی‌گذارد؛ همان القاعده‌ای که بالاخره جسد «رهبرش» را مجبور شدند بعد از ده سال از آب نمک دربیاورند و بیاندازند توی آب دریا!

آن‌ها که حرف ما را قبول ندارند به آمار جهانی اینترنت که خود آمریکائی‌ها منتشر می‌کنند مراجعه فرمایند! به آمار اینترنت جهانی مراجعه کنید تا به میزان «صحت» اظهارات و حسن‌نیت آقای «سخنگو» پی ببرید. خلاصه ایشان پنداشته‌اند با «بچه»‌ حرف می‌زنند! حالا که برای اینهمه «ملل» اینترنت خوب و آزاد آورده‌اند،‌ قرار شده تحت نظارت حکومت آخوندی، البته به ریاست میرحسین موسوی جنایتکار و همسر متقلب و چادرسیاه‌‌اش برای ما ایرانیان هم دست‌ها را بالا زده، به قول خودشان «انشاالله» اینترنت خوب بیاورند؛ مثل اسلام خوب. اینقدر آمریکا برای شما زحمت کشیده، «کفر نعمت» می‌کنید؟ تف به روی‌تان! معلوم نیست این آمریکا که اینهمه کشته مردة‌ «اینترنت آزاد» است، چرا روسیه را به دلیل سانسور اینترنت «محکوم» نمی‌کند؟! قرار نشد ها:

«آدم ياد دائی جان ناپلئون می‌افتد و اينکه کار کار انگليسی‌ها است و مش قاسم تفنگم را بياور.»

نه! جان من تفنگ نیارید! ما از تفنگ آمریکائی‌ها خیلی می‌ترسیم. از روزی که در تهران با شعبان بی‌مخ کودتا کردید، و بعد هم ماشاالله قصاب با تفنگ‌چی‌های ارتش شاهنشاهی کودتای 22 بهمن را به «حساب‌ ملت» نوشت، از تفنگ آمریکائی هراس عظیمی به دل‌مان افتاده. ولی با شنیدن اظهارات شما دلگرم می‌شویم؛ موش بخوره شما رو! به قول خودتان «انشاالله»، موش شما را بخورد!

ما که می‌دانیم یانکی‌جماعت فقط به نوکرهای‌‌اش «دستور» می‌دهد، شما چرا پنهان می‌کنید جناب سخنگو؟ شما که طوطی «شکرشکن» هستید و قند پارسی به «واشینگتن» می‌برید. چینی‌ها برای‌تان تنبان و پستان‌بند و «فتخ‌بند» مجانی می‌دوزند، مرتباً به آن‌ها ایراد می‌گیرید که چرا اینترنت را سانسور می‌کنند!‌ برای ملاها که هروئین خالص و تریاک دبش تقدیم‌تان می‌کنند، فیلترشکن درست کرده‌اید! ولی روسیه و هند که توی سرتان می‌زنند و مرتباً با موشک‌های مجهز به کلاهک‌های هسته‌ای مانور می‌دهند و زیر گوش‌تان می‌نوازند، اینترنت‌شان «نقص» ندارد؟

ای داد و بیداد! آقای سخنگو را خیلی ناراحت کردیم. بالاخره مجبور می‌شوند از «مردم» و «مطالبات مردم» جهت سرکوب ما و امثال ما کمک بگیرند؛ حق دارند. آقا! این موسوی کدام جهنم‌دره پنهان شده؟ بیاید صدای این سعید سامان را هم مثل صدای همان‌ها که اول «کودتای 22 بهمن» فضولی می‌کردند در زندان خفه بکند. نمی‌گذارد آقای «ایر» حرف‌شان را بزنند! مستر «ایر» همانطور که از اسم‌شان برمی‌آید می‌باید سراپا «گوش» باشند ولی به مصداق «به عکس نهند نام زنگی، کافور»، ‌ ایشان گوش‌شان به حرف کسی بدهکار نیست، سراپا «حرف» هستند:

«من معتاد به کتاب ايرانی شده‌ام و می‌خواهم بروم آنجا و قفسه به قفسه کتاب بخرم يک روز انشاءالله.»

دیدید؟ این آقای «ایر» مرد با خدائی است؛ آخر سر گفت «انشاالله!» فقط ایشان نمی‌دانند که در ایران نام‌ مبارک‌شان، خصوصاً اگر به تور رندان و لوطی‌ها بخورند خطرآفرین می‌شود. بر ما واضح و مبرهن است که «ایر» بر وزن «قیر» بوده و واژگان هموزن «قیر» در فارسی فراوان داریم، همچون «شیر» و … و خصوصاً و غیره. حال که ایشان فارسی خوب بلد هستند، و آمریکا هم برای ما «خیلی دمکراسی هست»، نظرمان را خدمت‌شان در همینجا به زبان فارسی می‌نویسم.

ما نه تظاهرات می‌خواهیم، نه فروپاشی، نه «اصلاحات» و نه «انقلابات رنگی!» ما در درجة نخست آزادی بیان می‌خواهیم، تا به سازماندهی زندگی اجتماعی،‌ شکل‌گیری اتحادیه‌های کارگری و تشکل‌های اصناف و مشاغل و حرفه‌ها بپردازیم؛ آنچه سیاست‌های استعماری طی سدة‌ گذشته از ایرانی دریغ کرده‌اند. جایگزینی حسن با حسین پیشکش خودتان؛ ما نه حسن را می‌خواهیم و نه حسین را. فارسی که خوب بلدید؛ «نه قم خوبه نه کاشون، لعنت به هر دوتاشون!» باری، در این مسیر نیز،‌ یعنی تأمین آزادی بیان در کمال تأسف دولت‌های خارج کمکی به ما ملت نخواهند کرد، چرا که دستیابی ایرانی به مطالباتی که در بالا آمد به هیچ عنوان به معنای بهبود شرایط کشورهای استعمارگر از قبیل آمریکا نیست. اگر آنچه بالاتر گفتیم تحصیل شود، نقطة آغازین مرگ محافل و تشکیلات «نظامی ـ امنیتی‌ای» خواهد بود که انگلستان و سپس آمریکا پس از کودتای میرپنج در ایران پایه‌ریزی کرده‌اند. تشکیلات و محافلی که تا به همین امروز بجای ایرانی نشسته‌، و برای ایرانی در مسیر منافع غرب «تصمیم» می‌گیرند. دمکراسی‌ ساخت آمریکا،‌ میرحسین موسوی جنایتکار و نوکر نشاندارتان علی خامنه‌ای پیشکش خودتان. حتی در کشور غارت‌ شده‌ای همچون ایران، سیاست‌های شناخته شدة دوران جنگ سرد دیگر رمقی ندارد. «بازگشت به گذشته» توهمی بیش نیست؛ حال بگوئید «دائی‌جان ناپلئون» کیست؟!


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید15ژوئن2011

knockdaily.tk
totalhide.info
backtoschoolprivacy.info
ipv6online.tk
typeunblockweb.tk
fullhideonme.tk
forexbanking.tk
page008.info
improvecredit.tk
waterbroker.tk
proxyforwardsite.tk
myvpnproxy.tk
skylinebreak.tk
bypassbrowser.tk
nowsurffree.tk
motherproxy.info
homestock.tk
safesurfnet.tk
livingbypass.info
ipv6ipad.tk
goldinvestors.tk
heartrateproxy.co.cc
stockfutures.tk
backslash.tk
proxy4proxy.tk
noschoolrestrictions.info
flexpen.tk
toprankbreak.tk
startproxying.tk
unblockmys.info
webproxyprovider.tk
unblockfindweb.tk
throughstock.tk
surfingfree.tk
hidefb.info
futuresurfnow.tk
rocketzoom.info
forexbanks.tk
myvpnprovider.info
speedconnection.co.tv
thevpnprovider.info
vpnprovidersite.info

 

کشتی و کازرون!

قرار گرفتن یکی از مهم‌ترین شرکت‌های کشتیرانی انگلستان در مرز ورشکستگی کامل، که به ادعای خبرگزاری‌ها بازتابی است از تحمیل تحریم اقتصادی سازمان ملل بر ملت ایران، همزمان پرده از چند مسئله برداشت. نخست اینکه، ارتباطات حکومت اسلامی با سرمایه‌سالاری غرب به مراتب بیش از آن است که جمکرانی‌ها بتوانند با ریش‌وپشم و سجاده و چادرسیاه پنهان‌اش دارند. خلاصه، اینکه ارتباطات جمکران با شرکت‌های غرب به چه مواردی «محدود» می‌ماند، در شرایطی که دولت‌های پیاپی در تهران، آمریکا را «شیطان بزرگ» و انگلستان را از «اذناب» آن می‌خوانند، اهمیتی ندارد. این ارتباطات از دیرباز وجود داشته، و موجودیت حکومت اسلامی منوط به حضور و تقویت همین ارتباطات است. بارها گفته‌ایم باز هم می‌گوئیم، ‌ بدون حمایت غرب، خصوصاً سرمایه‌داری‌های واشنگتن و لندن، و بدون پشتیبانی لوژیستیک سازمان ناتو، اصولاً روز 22 بهمن 57، حکومت اسلامی نمی‌توانست بر ملت ایران تحمیل شود. دود این غائلة «دین‌فروشی» و «انسان‌ستیزی» از کندة آمریکا و متحدان‌اش برمی‌خیزد.

اما ورشکستگی شرکت کذا مطلب دیگری را نیز علنی کرد؛ تحریم‌ها به هیچ عنوان ارتباطی با تسلیحات و ارتباطات «نظامی ـ هسته‌ای»‌ با حکومت جمکران ندارد. چرا که این نوع محموله‌ها نه از طریق شرکت‌های عادی که از راه‌های ویژه به دست جمکرانی‌ها رسیده و خواهد رسید. بله، این را نیز همان روزها که سازمان به اصطلاح «ملل» تحریم‌ها را مورد تأئید قرار داد گفتیم که این سازمان رسوا در عمل محاصرة اقتصادی ملت ایران را مورد تأئید قرار داده، نه محاصرة نظامیان در حکومت اسلامی را. مگر ارسال جنگ‌افزار به کشور ایران در چه حدی صورت می‌گیرد که توقف فرضی آن بتواند یک شرکت کشتی‌رانی انگلستان را ورشکست کند؟ در واقع صادرات غیرنظامی به ایران متوقف شده، صادراتی که مربوط به مصارف خانگی، شخصی و صنایع عادی می‌شود.

اگر بخواهیم تصویری کلی‌تر از شرایط ارائه دهیم، می‌باید بگوئیم که دولت‌های غرب و طرف‌های غیرغربی با کشاندن حاکمیت دست‌نشاندة آخوندی به نقطة مورد نظر، در عمل هر یک سعی دارد درآمدهای مالی و اقتصادی‌اش را از قبل سرکوب و تاراج ملت ایران «بهینه» کند. ‌ دعوا بر سر «بمب» نیز بهانه‌ای است جهت دستیابی به همین نقطة مطلوب! نقطه‌ای که پس از فروپاشی شرایط «جنگ‌سرد» در مرزهای روسیه، خصوصاً در پی شکل‌گیری حکومت جدید فدراسیون روسیه که نوعی الیگارشی «نظامی ـ امنیتی» است به اوج خود رسیده. جالب اینکه، پاسخ غرب به تهدید منافع مالی‌اش سر هم کردن بساط «اصلاح‌طلبی» بود؛ مشتی عمال دست‌نشانده‌اش را تحت عنوان «آزادیخواه» به میدان فرستاد تا از درون حکومت اسلامی به خیال خود سدی در برابر گسترش نفوذ روسیه ساخته باشد. دولت‌های غرب که در خواب و خیال‌شان «خواب پشم»‌ ما ملت را خیلی خوب در کف داشتند، فراموش کرده بودند که اعمال سیاست‌ در تقابل با مواضع‌ یک قدرت جهانی، خصوصاً در مرزهای جغرافیائی این قدرت، دیگر نمی‌تواند در چارچوب «توافقات» دوران «جنگ‌سرد» انجام شود.

این همان واقعیتی است که امروز در برابر غرب قد علم کرده. پایتخت‌های غرب نه می‌خواهند از دکان پرمنفعت «اسلام‌فروشی» دست بشویند، نه می‌توانند بار دیگر این «ریش‌پهن‌ها» را به بهانه‌های خلق‌الساعه به ملت ایران بفروشند، و نه از منظر دیپلماتیک این امکان وجود دارد که روسیه را به «خرابکاری» در امر اصلاحات «متهم» کنند! از این مجمل بخوانیم حدیث مفصل! نتیجه این شده که «رادیوفردا»، مورخ 21 خردادماه 1390، از قول مدیر شرکت روبه‌ورشکستگی که نمایندگی کشتیرانی حکومت اسلامی را در اختیار دارد و بر مزار مشتری خوب خود اشک ماتم می‌ریزد، چنین می‌نویسد:

«حال که یک مشتری بزرگ را از دست داده‌ایم، جایگزین کردن آن با یک مشتری بزرگ دیگر، در کوتاه‌مدت کار بسیار دشواری خواهد بود.»

مسلم است! مگر بازار صدساله را می‌توان یک‌شبه به دست آورد؟ ولی آنچه در خبرهای «رادیوفردا» نخواهیم خواند این است که «ورشکستگی» شرکت کشتیرانی کذا در عمل به معنای افتادن نان یک یا چند شرکت دیگر در روغن حکومت اسلامی است. شرکت‌هائی که یا با سرمایة مشترک «روسیه ـ آمریکا» تأسیس شده،‌ و یا سرنوشت‌شان به دست محافل دیگری افتاده، و نام‌شان را فقط زمانی از بلندگوی رادیوفردا خواهیم شنید که همچون شرکت «جانسون استیونس» نان‌شان آجر شده و تشت رسوائی‌شان از بام‌ بیفتد. مسلم بدانیم اینگونه اخبار از داخل ایران نیز به دست‌مان نخواهد رسید. از روز نخست، برای عملی کردن همین «لاپوشانی‌ها» اعمال دیکتاتوری، سانسور مطبوعات و سرکوب ملت ایران توسط ملاها و قمه‌کش‌های‌شان تحت عنوان «حکومت مقدس» بر ملت ایران تحمیل شده.

در شرایطی که فهرست شرکت‌های غربی مرتبط با تجارت خارجی حکومت اسلامی از کشور اسرائیل و جزایر اشغال شدة مالت و قبرس گرفته تا آلمان و آمریکا هر روز مفصل‌تر و طویل‌تر می‌شود‌، طنین عربدة «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» که در تظاهرات «فرمایشی» از حلقوم عملة فاشیسم در ایران به گوش می‌رسد تماشائی‌تر از دیگر صحنه‌هاست. در همین راستا، نوکران آمریکا جهت تأمین منافع طرف‌های غربی در تهران دست به عملیات ایذائی زده و با دستگیری مشتی افراد «ناشناس» که حجت‌الاسلام مصلحی آنان را «جاسوسان» آمریکا معرفی می‌کند، به درگیری‌های «مسکو ـ واشنگتن» بر سر اموال ملت ایران و ملاخور کردن «سهم انگلستان» مرحلة جدیدی افزوده‌اند.

شاهد بودیم که علی خامنه‌ای، مقام معظم رهبری جمکران، با استعفای مصلحی از وزارت اطلاعات به شدت مخالفت کردند. ایشان پس از آنکه آستین‌ها را بالا زده و پای به میدان سیاست روز گذاشتند، هم احمدی‌نژاد را سنگ روی یخ نمودند و هم ثابت کردند که حرف آخر در حکومت اسلامی از مبال «بیت رهبری» به گوش «امت» خواهد رسید. ولی این دعوا از روز نخست از انواع تقلبی و ساختگی بود. دلیل هم اینکه لات‌هائی که تحت عنوان «جنبش سبز»‌ طی 2 سال گذشته فضای جامعه را با «مبهمات‌» و پوچ‌گوئی‌های‌شان آلوده‌اند، و یکی از مهم‌ترین شعارهای «خررنگ‌کن‌شان» ظاهراً «اجرای تمام و کمال قانون اساسی» بوده،‌ هیچکدام به عمل غیرقانونی خامنه‌ای اعتراضی ننمودند. بله، امروز پس از ورشکستگی شرکت انگلیسی، بهتر می‌توان به دلائل «ابقای»‌ مصلحی پی برد؛ تو گوئی وقت آنچنان تنگ است که می‌باید هرچه زودتر نانی به تنور ارباب چسباند. از اینرو مصلحی برای گرم کردن دکان «سبزها»، درست سر موعد مقرر دست به «جاسوس‌گیری» زده! «رادیوفردا»، مورخ 21 خردادماه 1390 «خبر» عملیات خررنگ کن مصلحی را اینچنین بازتاب می‌دهد:

«حيدر مصلحی، وزير اطلاعات جمهوری اسلامی، روز جمعه از بازداشت جاسوس‌های آمريکا در بدنة مديريتی اين کشور خبر داده و گفته است، اوج نفوذ انگليسی‌ها در ايران در دوران دوم خرداد بوده است.»

اگر کسی ارتباط «اظهارات» مصلحی را با ورشکستگی شرکت انگلیسی نبیند، مسلماً «چشماش کوره!» در جفنگیات مصلحی، جالب‌ترین قسمت همان تعلق این 30 جاسوس انگلستان به «بدنة مدیریتی» کشور می‌باید تلقی شود. البته مصلحی در اظهارات خود به شدت انگلستان را «نواخته» و سعی کرده «دوم خردادی‌ها» را تا حد امکان به انگلیس بچسباند. ولی اگر وزیر اطلاعات جمکران حضور یک شبکة گستردة انگلیس در حکومت اسلامی را به «دوم خردادی‌ها» مربوط کرده، همزمان سعی دارد علی خامنه‌ای را که طی سه دهة گذشته عملاً در رأس این حکومت قرار داشته «آلودة» انگلستان نکند. خلاصه مصلحی که گویا در مسجدی در شهرری «وق‌وق» می زده، با زبان بی‌زبانی می‌خواهد به ما حالی کند،‌ «فقط دوم خردادی‌ها افتخار نوکری داشته‌اند؛ حضرت خامنه‌ای نوکر انگلیس نیستند»، چرا که ایشان حامی دولت نهم بوده و هستند:

«خيلی‌ها گفتند اين تدبير ما بود اما من تأکيد می‌کنم که اين تدبير و مديريت ولی فقيه بود که دولت نهم شکل گرفت.»

فراموش نکنیم که «دولت نهم» همان تشکیلاتی است که عین دائی‌جان ناپلئون در جنگ کازرون، ظاهراً «انگلیس‌ها» را تارومار کرده! باید از این ساواکی دستاربند بپرسیم، اگر با «تدبیر» ولی‌فقیه دولت نهم شکل گرفت، چرا «ولی‌فقیه» ‌و دولت مثل سگ‌ هار به پاچة یکدیگر پریده‌اند؟ در ثانی، مگر همین دولت «ضدانگلیسی» جنابعالی را از پست وزارت اطلاعات برکنار نکرد؛ سرکار از جمله «انگلیسی‌ها» نبودید؟

ادامة بحث در اینمورد را می‌باید در ابعادی دیگر دنبال کنیم. حکومت اسلامی به تمامی معنا به آخر خط موجودیت‌اش رسیده. وزارت اطلاعات با عنوان کردن اینکه گروه‌هائی در «بدنة مدیریتی» کشور وابسته به انگلستان بوده‌اند و قصد داشتند در مسائل کشور اخلال نمایند، نه برای رژیم کسب مشروعیت می‌کند و نه برای وزارت اطلاعات. این چه نوع وزارت اطلاعات است که در رابطه با یک وبلاگ هفتاد نفر را دستگیر می‌کند، ‌ولی در «بدنة مدیریتی» کشور یک شبکة «خرابکار» و وابسته به انگلستان را سال‌ها و سال‌ها «نمی‌بیند»؟ چنین «وزارت اطلاعاتی» یا کور است، یا خودش به انگلستان وابستگی دارد.

در عمل، فقط جهت گرم کردن تنور «جنبش سبز» بود که علی خامنه‌ای پا در میانة دعوای احمدی‌نژاد و مصلحی گذاشت؛ سکوت عوامل «سبز» در این دعوا بهترین دلیل بر ادعای ماست. امروز هم در دنبالة همین جریان‌سازی‌هاست که وزارت اطلاعات در «بدنة مدیریتی» کشور شبکة انگلیسی کشف می‌کند! منابع تغذیة حکومت اسلامی، همانطور که ورشکستگی شرکت کشتی‌رانی انگلیسی به صراحت نشان ‌داده،‌ به سرعت محدود و محدودتر می‌شود و این حکومت که از ریشه وابسته به سیاست‌های استعماری است جهت توجیه موجودیت خود اینبار دست از مبارزه با آمریکا برداشته، یقة انگلستان را گرفته. ولی این سئوال مطرح می‌شود که بر این زورق شکسته، با بادبان فرسودة مبارزه با آمریکا و انگلیس تا کجا می‌توان به دریانوردی نشست.

البته دستگیری اعضای یک شبکة گسترده از عوامل انگلستان در «بدنة مدیریتی» کشور می‌تواند صحت داشته باشد، و می‌تواند صرفاً یک دروغ تبلیغاتی و هیاهوی رسانه‌ای باشد. ولی عمل وزارت اطلاعات در انعکاس این «خبر» می‌باید اعلام خطر به عوامل همین «شبکه» تلقی گردد. به این ترتیب، مصلحی همزمان دو پیام را به مخاطب ارسال می‌کند. نخست اینکه اگر 22 خرداد نجنبید، ‌ اهرم‌ها بکلی از دست‌مان به در می‌رود و همه‌تان «بی‌پدر» خواهید شد. پیام دوم نیز روشن است. وزیر اطلاعات «محبوب» مقام معظم، با سخنرانی خود در واقع مراتب چاکری و دست‌بوسی علی‌ خامنه‌ای را به محضر «سیاست‌های» جدید «مخابره» کرده! ولی شمشیر این نوع سخنرانی‌ها همیشه دو لبه دارد؛ چرا که هم آب در لانة «دولتی‌ها» و به قول خودشان «بدنة مدیریتی» خواهد انداخت و چه بسا که پشت حاکمیت را خالی ‌کند،‌ و هم راه مقام معظم را جهت سیاست‌بازی‌های آینده سد خواهد کرد.

اما تلاش‌های مصلحی در زمینة به ارزش گذاشتن میعاد 22 خرداد، آنقدرها تأثیر نخواهد داشت. نخست اینکه، اگر ملت ایران دو سال پیش،‌ در اعتراض به آنچه «نتایج» انتخابات خوانده شد به خیابان‌ها آمد،‌ کاری با این به اصطلاح «انتخابات» نداشت. مسئلة اصلی بیشتر تلاشی عمومی و خیزشی فراگیر جهت رهائی از سلطة توحش حکومت اسلامی بود؛ ملت ایران با شعار «مرگ بر حکومت اسلامی» به خیابان آمده بود. مشکل می‌توان پیش‌بینی کرد که روز 22 خردادماه آینده ملت ایران جهت بزرگداشت «تقلب‌های انتخاباتی» و جانب‌داری از احمدی‌نژاد و یا موسوی به خیابان‌ها بیاید.

به استنباط ما آقای مصلحی این امر را بهتر از هر کس دیگری می‌داند؛ ‌ جاسوسان و خبرچینان ایشان گزارش‌ها را قبلاً داده‌اند! در نتیجه مصلحی با فراافکنی و سخنرانی‌های کودکانه سعی دارد نبود هر گونه تحرک خیابانی را در این «میعاد» به اعتبار و قدرت فرضی وزارت اطلاعات «سنجاق» کند؛ به قولی روغن چراغ ریخته را نذر مسجد کرده‌!

اگر وزارت اطلاعات قصد دارد چنین بنمایاند که «سکوت» مرگبار روزهای آینده در شهرهای بزرگ فقط به دلیل «دلیری» مقام معظم، کارآئی وزارت اطلاعات و هشیاری «سربازان گمنام امام زمان» صورت گرفته، لاف در غربت می‌زند. کسی برای «بساط» جنبش سبز و الله‌اکبر گفتن به خیابان‌ها نخواهد آمد، چرا که موسوی، کروبی و دیگر «سبزها» اعتباری ندارند؛ آتشی که زیر خاکستر خوابیده اینبار نه برای حمایت از اینان که فقط به قصد گذاشتن نقطة پایان بر موجودیت حکومت آخوندها شعله‌ور خواهد شد. و در چنین میعادی مشکل می‌توان از «خرد» فرضی مقام معظم و کارآئی شبکة انگلیسی‌های «بدنة مدیریتی» کمک گرفت.

برخلاف توهمات وزارت اطلاعات، در مقطع «رد تمامیت حکومت اسلامی» است که کارت‌ها بازی خواهد شد، نه در شرایطی که امثال مصلحی تمامی عملة استعمار را همچون «چارپایانی» که برای داغ زدن بر کپل‌های‌‌شان به صف کرده‌اند، به خیابان‌ها می‌فرستند تا زمینة مناسب جهت مذاکرات اربابان‌ در فرنگ با قدرت‌های «غیرخودی» فراهم آید. خدمت وزارت اطلاعات بگوئیم، دورة این نوع «انقلاب‌های» رنگارنگ و نمایشی دیگر به سر رسیده؛ نه انقلابی در کار خواهد بود، و نه کشت‌وکشتار و آتش‌سوزی و براندازی. خلاصه،‌ حکومت اسلامی و ابواب‌جمعی‌اش می‌باید شرشان را برای همیشه از سر ملت ایران کم کنند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید12ژوئن2011

vacationsurf.tk
proxy-unblock.tk
surf-speedy-web-speed.tk
surf-hide-web-undefined.tk
mostradingforexproxy.tk
sole06.tk
exxon-forex.tk
galaxyhide.tk
proxysevere.tk
fetchnet.tk
fasterwebproxy.tk
sole05.tk
unblockmoskepu.tk
lamborghini-proxy.tk
ipad-app-developer-proxy.tk
yesinsurance18.tk
lawaccessloan.tk
mustbrowsing.co.cc
yarddog.tk
flashanonymous.info
freebroker.tk
itsproxytime.co.cc
unblockontwitter.info
downtheroad.tk
anonimouszone.co.cc
unblock-sites.tk
wiredfunny.tk
fatherproxy.info
slidingclose.tk
memberproxies.co.cc
seeproxy2011.tk
amazingdeep.tk
surfdepot.tk
you-proxified.info
solarpanelnet.tk
collegefund.tk
page006.info
blastproxy.tk
dropproxy.com
undersurfnet.tk

 

جن ارجمند

میعاد انتخاباتی آینده برای حکومت اسلامی دردسر بزرگی است. ‌مشکل «عدم حضور مردم» در این مراسم،‌ یعنی از دست رفتن «مشروعیت خیابانی» حکومت جمکران برای عمال حکومت مذکور، رفته رفته به کابوسی هولناک تبدیل می‌شود. بدیهی است در این هیاهوی «کسب مشروعیت» که از جانب حکومت و عوامل بی‌نشان و نشان‌دارش به راه افتاده، ارزش «انتخابات» در چنین رژیمی، ‌ چه از منظر سیاسی و چه اجتماعی آنقدرها مورد توجه و مداقة نظر قرار نگیرد. شاهدیم که بوق‌های استعماری در تفسیر «شبه فراگیر» و در واقع «بی‌دروپیکر» خود، فلسفة وجودی «انتخابات» در یک رژیم سیاسی را فی‌نفسه مثبت معرفی می‌کنند. و به همین دلیل از لحظه‌ای که حکومت اسلامی با تمامی تمایلات «پوپولیست» و سرکوبگرش سر از کاسة کودتای 22 بهمن 57 به در آورد، اینان جهت سرپوش گذاشتن بر نامردمی‌ها، پدیدة گنگ و مبهمی به نام «انتخابات اسلامی» را علم کرده، و طرفداران دمکراسی سیاسی را در برابر مشکل بغرنجی قرار دادند. به طوریکه، گروه کثیری از آنان به صف طرفداران «انتخابات» پیوستند، به این امید واهی که در مقاطعی خواهند توانست «سر خر‌» را کج کرده به سر منزل مقصود برسند. چنین توهمی به کابوس تبدیل شد، کابوسی که نخستین قربانیان‌اش همین متوهمین بودند.

با این وجود،‌ سابقة تاریخی «شبیه‌سازی»، ‌ یعنی تحریف و پوچ‌سازی روند و ساختارهای دمکراتیک کاملاً شناخته شده بود. بارها و بارها عنوان کرده‌ایم، توسل فاشیست‌ها‌ به «انتخابات» به هیچ عنوان به تجربة تاریخی ایران محدود نمی‌شود. رژیم‌های سرکوبگر آلمان نازی و فاشیست‌های ایتالیا نیز در قرن بیستم از طریق برپائی همین قماش «انتخابات» قدرت سیاسی را به دست گرفتند. از این گذشته در سراسر جهان شاهدیم که رژیم‌های تمامیت‌خواه و سرکوبگر همه روزه از همین «صندوق‌ها» سر به در ‌آورده و می‌آورند. گسترش این «معجون» و در هم آمیختن استبداد بی‌قید و شرط با دمکراسی سیاسی، به این دلیل در محضر استعمارگران ارجمند «قبول‌عام» یافته که بوق‌های تبلیغاتی اینان با توسل به پوچ‌بافی و یاوه‌پردازی می‌تواند «دمکراسی سیاسی» را تا مرحلة ابتدائی‌ترین و بی‌محتواترین رژیم‌های سرکوبگر تنزل دهد.

به طور مثال، کسی نمی‌گوید که حضور و یا عدم‌حضور «مردم» در انتخابات به هیچ عنوان نشانة «سلامت» یک رژیم سیاسی نیست. چرا که حضور یا عدم حضور در انتخابات اهمیتی ندارد؛ مسئلة اساسی این است که یک رژیم سیاسی اگر به دمکراسی سیاسی التزام دارد، می‌باید به دولت‌ها و مجلس‌های برآمده از «انتخابات» تفهیم کند که شرط اصلی برقراری دمکراسی، حفظ موجودیت سیاسی، فرهنگی، مالی و اقتصادی مخالفان است! اگر چنین التزامی در یک رژیم سیاسی وجود نداشته باشد، دمکراسی هم در کار نخواهد بود؛ در نتیجه، چه خلق‌الله دم حوزه‌ها صف بکشند و چه غایب باشند، ‌ «صندوق‌های» رأی‌گیری‌ بیشتر به درد جمع‌آوری فضلة موش می‌خورد تا انعکاس آراء عمومی. حکومتی که به حضور فراگیر «توده‌های مردم» در حوزه‌های رأی‌گیری نیاز دارد «دمکراسی سیاسی» نیست، فاشیسم است. نظامی که با توسل به این ترفندها می‌خواهد برای خود «مشروعیت خیابانی» بسازد؛ مشروعیتی که جهت بهرهمندی از آن نیازمند افکارعمومی نیست.

به صراحت می‌توان دید که چگونه با بهره‌گیری از رهنمودهای حضرت «هیتلر سلام‌الله»، از همان نخستین لحظات،‌ امام خمینی و فرزندان «معنوی‌» و دینی‌‌اش سرنای حکومت اسلامی را برای ما ملت از سر گشادش می‌زدند. اگر قرار باشد حکومتی تحت عنوان برخورداری از «اکثریت آراء» برای خود حق ایفای نقش «وکیل تسخیری» مادام‌العمر قائل شود، دیگر چه نیازی به انتخابات است؟ یک «انتخابات» کافی خواهد بود، دیکتاتوری که انتخابات لازم ندارد. ولی اگر رژیم اسلامی کاری با افکارعمومی ندارد، انباشتن توده‌ها در برابر حوزه‌ها به درد کار دیگری می‌خورد: کسب مشروعیت «مردمی» برای حکومت دست نشاندة استعمار،‌ یا بهتر بگوئیم، ‌ توجیه سرکوب و تاراج ایرانیان.

این مضحکه، یعنی بازی با افکارعمومی که از دوران امام «روشن‌ضمیر» مدروز شد، در عمل زمینة مناسبی جهت تحمیل پیش‌فرض‌های آخوندیسم بر جامعة ایران فراهم آورد. در هر میعاد، تعدادی «صندوق‌شکسته» در برابر توده‌ها گذاشتند و پس از شمارش «آراء»،‌ «برنده» را هم اعلام کردند! در شرایطی که مخالفان ، یعنی مخالفان دولت و مجلس «منتخب»، و به ویژه مخالفان «نظام مقدس» پشت میله‌های زندان بودند! نام این پدیدة «شترگاوپلنگ» را هم گذاشتند انتخابات در «جمهوری اسلامی!» ولی این رژیم کاری با دمکراسی ندارد؛ همان «آریامهریسم» است با ریش و سجاده، چادرسیاه وصندوق‌هائی که مرتباً «پروخالی» می‌‌شود.

جالب اینکه از منظر تئوریک، اسلام، به عنوان دین هرگز نمی‌تواند «جمهور» را به رسمیت بشناسد. مگر محمد، پیامبر اسلام جهت رد و یا قبول قرآن و «اصول دینی» که ادعا می‌کرد خدا بر او نازل کرده، در مکه و مدینه رأی‌گیری به راه انداخت که امروز مشتی آخوند مزدور و جنایتکار تحت عنوان پیروی از «مشی پیامبر»، ‌ هر روز برای ما ملت «انتخابات» به راه می‌اندازند؟ این دین،‌ همچون دیگر ادیان بر پایة «پیش‌فرض‌» تعبد ساخته شد، نه براساس آراء عمومی. از سوی دیگر، «جمهور» به دلیل وابستگی مطلق به الهامات ملت، الهاماتی که در هر دوره و زمانه متحول ‌شده و رنگ و روئی نوین به خود می‌گیرد، ‌ نمی‌تواند در محدوده‌ای «دینی ـ بومی» محبوس شود. در یک رژیم سیاسی، محدودیت‌های «دینی ـ بومی» با اصل جمهور تضاد دارد و جمهوری‌ات را هدف می‌گیرد. علیرغم این واقعیات، بیش از سه دهه است که موجود ناقص‌الخلقه‌ای به نام «جمهوری» اسلامی توسط دست‌های استعماری همچون‌ اژدهای هفت‌سر، به جان ملت ایران افتاده.

امروز شاهدیم که افرادی در درون و ظاهراً در بیرون محدودة حاکمیت، نگران «مشروعیت» رژیم اسلامی شده‌اند، همان‌ها که ریسمان امیدشان به همین صندوق‌شکسته‌ها و همان «رأی‌دهندگانی» است که هیچگاه از خود نخواهند پرسید، به چه دلیل در یک حکومت استبدادی و سرکوبگر می‌باید دم در حوزه‌های رأی‌گیری ساعت‌ها به صف ایستاد؟ ولی دورة اینگونه صحنه‌سازی‌ها نیز دیگر سپری شده؛ حکومت فعلی می‌باید از پوستة پوک «اسلام‌پرستی» و امام‌دوستی پای بیرون گذاشته، موجودیت جامعة ایران را در تمامیت‌ ابعاد فرهنگی، هنجاری، ادبی، هنری و سیاسی و مالی‌اش بپذیرد، در غیر اینصورت خطر فروپاشی برخلاف تصور بعضی‌ها به هیچ عنوان دور نیست.

در راستای تلاش محافل استعماری جهت توجیه پدیدة «انتخابات» در فاشیسم آدمخوار اسلامی، سایت فاشیست‌های «سبز» با فردی به نام «امیرارجمند» مصاحبه‌ای صورت داده که در تاریخ هجدهم خردادماه سالجاری در سایت «رادیوفردا» نیز انعکاس یافته. آقای امیرارجمند در مصاحبه‌شان می‌فرمایند:

«به برگزاری انتخابات آزاد و سالم توسط حکومت ایران اعتمادی نیست»

البته ایشان که «مشاور ارشد» نخست‌وزیر محبوب «دوران جنگ»، یا همان میرحسین موسوی معرفی شده‌اند، نمی‌فرمایند در چه مقطعی چنین «اعتمادی» به حکومت اسلامی وجود داشته؟ می‌بینیم که عمال حکومتی که فرامین «اسلام انسان‌ساز»، از قماش حجاب‌، سنگسار و قصاص و وحشیگری و کودک‌آزاری را زمانشمول و جهانشمول کرده‌اند‌، در شرایطی که «دمب» مبارکشان در تله می‌افتد همه چیز را شامل مرور زمان می‌کنند. اینگونه است که جناب «مشاور ارشد» فراموش می‌کنند کارنامة‌ درخشان «نخست‌وزیر» محبوب دوران جنگ چیزی نبود جز سرسپردگی‌‌اش به رأس هرم استبداد و سرکوب. از اینرو در سخنان حضرت «مشاور»، آقای موسوی در جایگاه قدیسان کلیسا می‌نشینند، به دور از هرگونه خطا! به ارادة الهی، میرحسین «قدیس» همین امروز از آسمان هفتم به تهران فرو افتاده‌، و از آنجا که خیلی «خداترس» است قرار بر این شده که ملت را از استبداد نجات دهد! این قماش «نجات» هم فقط از طریق برپائی «انتخابات» امکانپذیر می‌شود، ‌نه هر انتخاباتی؛ انتخاباتی که «سالم» و «منصفانه» باشد و سلامت‌اش هم به تأئید امثال امیرارجمند برسد:

«[…] البته انتخابات آزاد، منصفانه و سالم. شاید بتوان گفت انتخابات برای ما هم استراتژی است، هم تاکتیک.»

حضور مشاور ارشد موسوی جلاد بگوئیم، اتفاقاً ما هم می‌دانیم که نیاز شما و هم‌پالکی‌های‌تان به «انتخابات» از نیاز به نان شب هم فراتر رفته. بالاتر هم گفتیم که دلیل «سرسپردگی» عملة فاشیسم به انتخابات چیست. گفتیم و نشان دادیم که دلائل انتخابات‌پرستی را کجاها می‌باید جستجو کرد. ولی اینکه به ادعای امیرارجمند،‌ انتخابات کذا هم «استراتژی» شده و هم «تاکتیک»،‌ بستگی به این دارد که چارچوب حقوقی واژگان فوق در زبان الکن «سبزها» چگونه تعریف می‌شود. پس جناب ارجمند!‌ بهتر است جفنگ‌گوئی را پایان دهید، و نخست چارچوب «انتخابات آزاد، منصفانه و سالم» را در «جفنگیات مبهم» آخوندی و «سبز» تشریح کنید تا همه بدانند در بارة چه پدیده‌ای سخن می‌گوئید؟ انتخابات، یک پروسة قانونی و حقوقی است؛ استفاده از واژگان غیرحقوقی جهت تفسیر یک روند حقوقی نشانة «نااهلی» سخنگوست. به عبارت دیگر،‌ جهت توصیف یک روند حقوقی و قانونی نمی‌توان واژگان ملاهای سر منبر را معیار و میزان قرار داد.

نخست به واژة «آزاد» بپردازیم. حکومت اسلامی از روز نخست مشخص کرد که غیر از معدود افرادی که مورد تأئید یک هستة مرکزی «ناشناس و مبهم» قرار می‌گیرند، فرد دیگری حق نامزدی در «انتخابات» نخواهد داشت. مسلماً آقای موسوی «محبوب» هم خودشان می‌دانند که «نظارت استصوابی» که «سبزها» اینهمه بر سر آن جیغ‌وویغ به راه انداخته‌اند، از همان روزهای اول بر روند «شبه‌انتخابات» در حکومت اسلامی حاکم بوده، با یک تفاوت. به طور مثال، در دوران امام «روشن‌ضمیر» افرادی از قبیل قاسملو و کریم سنجابی می‌توانستند در انتخابات «نامزد» شوند، ولی پس از «رأی‌گیری»، رژیم سیاسی «شترگاوپلنگ» این حق مسلم را برای امام و امت محفوظ نگاه داشته بود که اولی را ضدانقلاب بخواند و آراء آن دیگری را هم دستکاری کند تا هیچکدام به مجلس نروند. باید اذعان داشت که اینروزها «کار» راحت شده، از اول نمی‌گذارند کسی نامزد شود تا بعداً دکان‌ انتخابات‌شان بهم نخورد. حال که چارچوب «آزادی» مطلوب مشاور ارشد موسوی روشن شد، «آزادی انتخابات» را در یک جمله توضیح می‌دهیم، باشد که دیگران هم بدانند ایشان واقعاً چه می‌فرمایند. از قضای روزگار این همان آزادی مورد نظر «امام» اینان است. ایشان می‌فرمودند: آزادی برای ما، به معنای آزادی در سرکوب و تحمیل استبداد بر مخالفان‌. با در نظر گرفتن پیشینة تاریخی و عملکرد افرادی از قماش امیرارجمند، این است «آزادی انتخابات» مورد نظر ایشان.

حال بپردازیم به واژة «منصفانه!» نخست باید پرسید این واژة‌ مبهم در یک روند حقوقی چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟ «انصاف» چیست که می‌خواهید بر «انتخابات» حاکم شود؟ مگر در خیمة علی‌ابن‌ابی‌طالب شیر بز می‌نوشید و به جماع «حلال» با سمیه و جلیله و طلیله مشغول‌اید که باد به غبغب می‌اندازید، و دم از «انصاف» برای ما ملت می‌زنید؟ در کدام کتاب حقوقی ـ مقصود کتبی است که به حقوق انسان‌ها اختصاص یافته، نه آن ورق‌پاره‌ها که بار الاغ می‌کنند؛ ورق‌پاره‌هائی که بیشتر از بندة خدا و جماع‌اش با بز و گوسفند و شتر می‌گوید. بله، در کدام کتاب حقوقی سخن از «انصاف» به میان آمده که سرکار انتخابات منصفانه می‌طلب‌اید؟ در یک جامعة بهنجار اگر قانون‌شکنی صورت گیرد، قانون شکن را «مجرم» می‌خوانند، نه «بی‌انصاف». مسئولیت رسیدگی به جرم هم به دادگاه صالحه سپرده می‌‌شود. در غیر اینصورت، یعنی اگر جرمی واقع نشده، روند کذا «قانونی» به حساب خواهد آمد.

پس «انتخاب» با خودتان، شما که مرتباً ملت را به «انتخابات» حواله می‌دهید، بهتر است اول «انتخاب‌تان» را بکنید تا معلوم شود هدف‌تان لفاظی و جفنگبافی است یا می‌خواهید مفاهیمی روشن و صریح را به مخاطب ارائه دهید. و اگر هم چنین نیتی دارید، به دلیل «عدم شناخت» قادر به انجام چنین کاری نیستید! باری از بررسی «انتخابات سالم» هم صرفنظر می‌کنیم، چرا که اگر امتحان کلاس اول ابتدائی را با موفقیت پشت سر گذاشتید، در کلاس دوم، ‌ حتماً معلم در مورد این عبارت نیز برای‌تان توضیحات کافی خواهد داد. در همینجا بگوئیم، شما که با جن و پری و علوم غریبه دست به گریبان هستید، با انتخابات چکار دارید؟ یادتان رفته در «نقد» دولت احمدی‌نژاد چه گفتید؟ ما فراموش نکرده‌ایم، و برای خوانندگان گرامی اظهارات «سالم، آزاد و منصفانة‌» شما را نقل می‌کنیم:

«[…] دروغ گفتند با جن‌گیران و رمالان و راویان خرافه هم‌پیمان شدند، به نام عدالت و مبارزه با فساد، اموال عمومی را به یغما بردند[…]»

چشم این «جنبش سبز» واقعاً روشن! جنابعالی که مشاور «ارشد» میرحسین موسوی هستید و می‌خواهید «انتخابات» سیاسی جهت تعیین سرنوشت ملت ایران به راه اندازید، همزمان از آنان که با جن‌گیران و رمالان هم‌پیمان شده‌اند تبری می‌جوئید؟! به این می‌گویند «مشاور خوب»؛ هم «انتخابات» می‌کند، هم مخالف جن‌گیری است! خدمت این سیاستمدار «فرهیخته» می‌باید عرض کنیم، در میدان سیاست ایران دیگر جائی برای این مزخرفات و خرافات باقی نمانده، طی این سه دهه آنقدر جفنگ به ملت تحویل داده‌اید که حتی خرافاتی‌ترین و خرفت‌ترین موجودات در این مملکت هم در برابر «خرافه» واکسینه شده. باعث تأسف است که موسوی و دیگر لات‌های «سبز» هنوز این نکتة پیش‌پاافتاده را درنیافته‌اند؛ نمی‌دانیم چرا فارین پالیسی به اینان جایزه نمی‌دهد؟! باری، جناب امیرارجمند! میدان برای شما و امثال شما تنگ و تنگ‌تر می‌شود، فکر دیگری برای آیندة سیاسی‌تان کنید.

ولی پیش از وداع با مشاور ارشد به ایشان بگوئیم: نگاهی به عکس‌شان در سایت‌ها بیاندازند! شما که از جن و جن‌گیر و علوم‌غریبه «واهمه» دارید، با آن ریش مسخره و انگشتر عقیق خودتان عین جن شده‌اید. این انگشتر عقیق چیست که به انگشت انداختی جانم؟ با نگین‌اش سجادة بهشتی و شخص امام زمان را هدف گرفته‌ای‌؟ شکل و شمایل شما بیشتر به اجنه می‌ماند تا هیبت آن مرتاض هندی و جن‌پرستی که گویا در پس پرده «انتخابات‌تان» را طلسم کرده! اگر آینه در دم و دستگاه‌تان نیست، برای‌تان بیاوریم.

ولی جالب‌تر از جن و جن‌گیری،‌ این است که «شورای هماهنگی راه سبز امید» که جناب امیرارجمند گویا سخنگوی اصلی آن به شمار می‌روند،‌ از طرف دیگر شاخک‌های «مخالف‌نما» و «سبزینه‌دار» به رسمیت شناخته نمی‌شود! بله، سرکار خانم «خاله‌خرسه»، «مشاور ارشد» میرحسین موسوی را اصلاً قبول ندارند! حسن بساط حضرات اینجاست که «محمودی» میرحسین را ممنوع‌الملاقات کرده تا یک‌هو تشت‌ها از بام نیافتد، و در این هیهات هر کس بتواند هر آنچه می‌خواهد در «وجنات» این جنایتکار شناخته شده «ببیند»! خلاصه بگوئیم، به تقلید از بساط ساواک آریامهر، نوعی برنامة «امام‌سازی» برای موسوی و کروبی سر هم کرده‌اند، که ساواکی‌های ساکن ینگه‌دنیا نیز بیکار نمانند! در این راستا، مهرانگیز کار که بسیار «کار» دارد، در مطلب «جویده و نجویده‌ای» که به عادت همیشگی در سایت «روزآن‌لاین» قلمی کرده، به شدت به آقای «مشاور ارشد» و همکاران‌اش حمله‌ور شده!

البته نوک پیکان زهرآلود «کار» ـ با «پیکان کار» اشتباه نشود ـ «ناشناس» بودن اعضای رهبری این «جنبش» را هدف گرفته. خانم «کار» به شوخی یا به جدی از ناشناس ماندن کادرهای رهبری این جریان ابراز نارضایتی کرده و می‌نویسند، اگر ناشناس بمانید و دستگیر نشوید، «مردم» برای شما خطر نخواهند کرد:

«[می‌گویند] اعضای شورا فعالان سیاسی شناخته شده‌ای هستند که اگر خود را معرفی کنند دستگیر می‌شوند!»

به عبارت دیگر مهرانگیزکار از آخوند مصلحی صریحاً می‌‌خواهد با دستگیری اینان راه را برای آشوب‌های خیابانی هموار کند تا مهرانگیز بتواند به کارش برسد. خانم کار در ادامه می‌افزایند اگر نمی‌خواهید دستگیر شوید، چگونه انتظار دارید دیگران به خیابان بیایند و برای شما دستگیر شوند؟ البته این سخنان نغز به قول همان «قدیس مبارز» که بالاتر شرح حال‌اش را دادیم بسیار «منصفانه» می‌نماید، به شرط اینکه از دهان کسی بیرون آید که «رطب» نخورده باشد؛ از قدیم گفته‌اند رطب خورده منع رطب کی کند! خانم «کار» پس از لنباندن چندین تن رطب، به بافتن «رطب و یابس» مشغول شده و این مطلب مضحک را سر هم کرده‌اند. مهرانگیز اصولاً اهل «کار» است! این فرد در زندگی خود هم «خطر» کرده‌، و هم بسیار «شناخته ‌شده» است! حداقل اگر بسیاری از ایرانیان با سوابق درخشان این فرد آشنائی ندارند، ایشان برای صندوقدار سوپرمارکت حوالی محل سکونت‌شان در ینگه دنیا یکی از شخصیت‌های سیاسی جمکران به شمار می‌روند. باور نمی‌کنید از «کی‌مارت» یا از ملاممد خاتمی و هاله اسفندیاری بپرسید که سر در آخور کیهان داشته و دارند!

روز‌نامة کیهان که علاوه بر تأمین مخارج منقل و وافور پاسدار شریعتمداری، نان اردوگاه اصلاح‌طلبان «در هجرت» را نیز تأمین می‌کند، در تاریخ 18 خردادماه 1390، خبر ویژة خود را به بازتاب مطلب کاری خانم «کار» اختصاص داده و با استفاده از «زیر و بم‌های» لطیف مطلب ایشان آیه نازل می‌کند که، چه نشسته‌اید! بین دم‌کلفت‌های «جنبش سبز» دعوا و درگیری به راه افتاده:

«مزروعي و امير ارجمند مايلند ژستي اصلاح طلبانه به خود بگيرند اما هر يك ساز خود را مي‌زنند در حاليکه واحدي به خاطر دست كم گرفته شدن از ابتدا ساز مخالف مي‌زند تا بيشتر ديده شود.»

اینهم «فشرده‌ای» از تراوشات ذهنی پاسدار «شیردل»،‌ که شیره را خورد و گفت «شیرینی‌اش» کمه! امیدواریم دست‌های الهی کام این پاسدار استعمار را با شیرة مرغوب، شیرین کند و «سردی» خیار از جانش بزداید. به تمامی «بازیگران» این نمایش مهوع، از امیرارجمند و کار گرفته تا شریعتمداری و همکاران‌شان در خارج و داخل یادآور شویم بی‌خود «آب در هاون» نکوبید! عرض خود می‌برید و زحمت ما می‌دارید. آیندة سیاسی ایران بدون شما و امثال شما رقم خواهد خورد. جامعة ایران دیگر افرادی از قماش شما را تحمل نخواهد کرد؛ کسانیکه با پا پیش می‌کشند و با دست پس می‌زنند. شما و دارودسته‌تان از همان روزی که رهبر فرهیخته‌تان، «ملاممد اردکانی‌» به صراحت گفت، من یک «تدارکات‌چی» هستم از ریشه سوختید و پی‌کارتان رفتید. می‌پندارید ملت ایران برای برقراری سیطرة امثال شما بر سرنوشت‌اش به خیابان‌ها خواهد آمد؟ خواب دیده‌اید! ملت ایران زیر مشت و لگد دوستان و همپالکی‌های شما در خیابان لت و پار شود تا مشتی اوباش به قدرت برسند و عین امام روشن‌ضمیرشان بین «دو و سه» شک کنند؟ و نهایتاً حدیث گوز‌نقلی‌های‌شان را به سیاست کشور تبدیل نمایند؟ بی‌خود به همدردی‌های سازمان سیا و قول‌وقرارهای علی خامنه‌ای و این قواد و آن جنایتکار دل خوش نکنید؛ محافل پوسیده و مافیائی ‌شما در آیندة ایران و ایرانی جائی نخواهد داشت!


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید10ژوئن2011

forexbug.co.cc
proxy.unblockyour.net
topliner.tk
i-hide.tk
leatherman.tk
unblockbox.co.cc
highway2proxy.tk
openround.tk
zate.tk
equityloanfast.tk
forcepowerproxy.tk
sensibleproxy.tk
serverproxxy.co.cc
redfilters.info
unfilter.tk
revolution-proxy.tk
emergencyloan.tk
stableproxy.info
slambrowser.co.cc
equityhomeloan.tk
stockembracess.tk
failtunnel.info
yellowtunnel.info
paydayloanadvance.tk
alltimetradeip.tk
prox-y.info
newbiepass.info
bypass-internet-block.info
openedlock.tk
collagiate.tk
pingwebunblock.co.cc
tympa.tk
leafterstock.tk
schoolprpxyfree.co.cc
onlinecashadvances.tk
proxy-fast.com
penxproxy.tk
surfclouds.tk
backtrackinfo.tk
mybong.tk
anrod.tk
ctip.tk
ipnull.com
unlock-servers.info
unlock-server.info
getonthis.info
tunnel.ws
proxiessurf.com
cloyo.com
enterurltovisit.com
filterunblockers.info
proxy.gs
keepunlimitedweb.info
ssms.com.br
quicktrig.com
hiddenbrowser.com
zoepy.com
boomtunnel.com
usvpnonline.info
vpndistributor.info
surfnowmobile.tk
thecheapvpn.info
freewire.tk
free-surfing.tk
moskepu.tk
likethisproxy.info

چرخه و چارپایه!

پس از آنکه در «بت‌کدة» مطلای‌ حکومت اسلامی، یا همان «مقبرة مطهر امام خمینی»، موافقان و مخالفان علی و محمود و حسن و حسین و … و خلاصه تقی و نقی حین سخنرانی و زوزه و روضه هر چه به دهان‌شان آمد به یکدیگر تحویل دادند، و زیر لبی اول و آخر هم را بیرون کشیده و نواختند، همگی «خرم و شادان» کار خود را از سر گرفتند! آقای خامنه‌ای رفت به بیت‌رهبری، محمود احمدی‌نژاد هم دوباره شد ریاست جمهور! و از نو گزارشات مختلف پیرامون «فعالیت‌های» اینان به تیتر خبری تبدیل خواهد شد. ولی آنچه طی چند سال گذشته، خصوصاً پس از به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد بر حکومت اسلامی گذشت کم‌تر مورد تحلیل قرار می‌گیرد. این خاموشی رسانه‌ای، که همچون جدول خاموشی برق در مناطق مختلف کشور «برنامه‌ریزی» می‌شود بی‌دلیل نیست؛ و ابعاد آن را می‌توان از زوایای مختلف بررسی کرد. مطلب امروز را به بررسی سکوت رسانه‌ای اختصاص می‌دهیم.

نخستین دلیل توجیه این سکوت سیاسی تلاش جهت تداوم همان توهمی است که بر اساس آن «اتحاد مسلمین کشور» بر محور امامت و رهبری علی خامنه‌ای روز و روزگاری به وجود آمده بود، و پرچم این «اجماع» نیز همچنان در اهتزاز است! بله، این «اجماع» هر چند دیگر موجودیت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود را بکلی از دست داده، از آنجا که به «دمب» شیعی‌مسلکی دوازده‌امامی وصله شده نمی‌باید به زیر سئوال برود. علنی کردن نقش مخرب مضحکه‌هائی به نام «امام خمینی» محبوب، و «رهبر معظم» فرزانه نه تنها برای حکومت لش‌ولوش‌های فعلی دردسر ایجاد می‌کند که برای محافلی که چه در داخل و چه در خارج مرزها، دهه‌هاست نان‌شان را به تنور اسلام چسبانده‌اند گرفتاری‌های فراوان به همراه خواهد آورد.

ایجاد هر گونه شکاف تشکیلاتی و واقعی در قلب این حکومت، چند مطلب اساسی و خصوصاً تاریخی را در بوتة آزمایش خواهد انداخت. نخست اینکه عوام‌الناس ارتباط این امام‌های «تقلبی» را با دیگر امامان و سخن‌گویانی که بیشتر در قصه‌ها موجودیت دارند، ولی «تقلبی» به شمار نمی‌آیند چگونه می‌باید در ذهن خود حلاجی کنند؟ می‌دانیم که قصة شیرین و مأکول «دین» از الزامات موجودیت هر جامعه‌ای است؛ جامعة بشری به صورتیکه تاکنون شناخته‌ایم، بدون «اعتقاد»، اعتقادی که همیشه در ابعادی علنی و حتی پنهان تعبدی از آب درمی‌آید، موجودیت نداشته و به احتمال زیاد در آینده نیز موجودیت نخواهد داشت. برخلاف باورهای گسترده، پیش‌فرض‌های اجتماعی و سیاسی و فلسفی هر چه باشد آنقدرها در «اصل قضیه» تغییری ایجاد نمی‌کند. به طور مثال، در جوامعی که دهه‌ها توسط لنینیست‌ها و استالینیست‌ها اداره می‌شد، «آپاراتچیک‌ها» که نقش «مردم» در حکومت اسلامی را ایفا می‌کردند، به نوبة خود «معتقد» بودند. اعتقادی که هر چند به شیوه‌ای «مدرن» و بر پایة «تعبدی نوین» شکل گرفته بود، آنقدرها با «اعتقاد» به چاه جمکران و خواص جادوئی آن تفاوت نداشت. خلاصه بگوئیم، اگر امکان تأئید پدیده‌ای به نام «خدا» و الهیت و دین و مذهب وجود ندارد، رد آن نیز به همان اندازه غیرممکن است. در نتیجه، از منظر فلسفی «آپاراتچیک‌ها» در شوروی به همان اندازه متوهم بودند که تل موهوم «مردم» و طرفداران «فرضی» امامت و ولایت.

ولی تجربة عملی از ساختار تفکر لنینیست در زیربنای تاریخی جامعة بشری عامل «تمدن‌ساز» به وجود نیاورد. به طور مثال، امروز مشکل می‌توان از «تمدن لنینیست» سخن گفت؛ تلاش‌های 70 سالة اینان نه در اتحاد شوروی و نه در اروپای شرقی چنین «زیربنائی» را در تاریخ بشر به وجود نیاورده. به طور خلاصه، لنینیسم و نهایتاً بلشویسم در این جوامع به همان اندازه «میرا» شد که پدیده‌های دیگری همچون «زبان فرانسه» در سنت‌پترزبورگ! امروز دیگر کسی از لنینیسم و اتحاد شوروی سخن به میان نمی‌آورد، هر چند کلیسای اورتدوکس همچنان پابرجاست و گویا حال‌اش هم خیلی خوب است!

در این مقطع در مورد جوامعی سخن خواهیم گفت که تحولات‌شان در ارتباط با «ماده» نتوانست به شیوة غرب «متحول» شود. امروز این جوامع «عقب‌مانده» خوانده می‌شوند، و این عقب‌افتادگی فقط به دلیل ناتوانی اینان در کنترل «ماده» و بهره‌برداری از جهان مادی به شیوه‌ای است که انقلاب صنعتی غرب برای برخی مناطق جهان به ارمغان آورد. این جوامع، پس از آنکه تلاقی منافع‌شان با غرب به اوج خود رسید، هر یک برای حفظ موجودیت‌ راهی متفاوت انتخاب کردند.

به طور مثال، یکی از این راه‌ها مائوئیسم بود. و همانطور که هنوز تجلیات‌اش را در چین به چشم می‌بینیم، در عمل به معنای به عاریت گرفتن نظریات فلسفی از غرب، جهت «نوسازی» در شرق پای به منصة ظهور گذاشت. ولی این تجربیات نیز به نوبة خود پای در «توهمات» گذاشتند؛ مائوئیسم که خود را ضدسرمایه‌داری و ماده‌گرا «تعریف» می‌کند، جهت حفظ موجودیت‌اش نهایت امر پای در «نیپونیسم» و وابستگی ساختاری به سرمایه‌داری و ایده‌آلیسم تئوریک آن گذاشت. به زبان ساده‌تر، مائوئیست‌های چین همان راهی را برگزیدند که ژاپن 60 سال پیشتر از آن‌ها در شرایطی متفاوت در مسیر آن قرار گرفته بود. خلاصة کلام، مائوئیسم هم در تاریخ‌سازی ناکام ماند.

در نتیجه، با فروپاشی شوروی، تجربة «وام‌گیری» فلسفی از غرب جهت به ارزش گذاشتن ساختارهای نوین در «شرق» عملاً به نقطة پایانی خود رسید. به استنباط ما و با تکیه بر آنچه تجربیات لنینیسم می‌خوانیم، ماجراجوئی مائوئیسم نیز به آیندة درخشانی دست نخواهد یافت. هر چند جوامع مختلف، جهت حفظ موجودیت‌شان همچنان به ساخت و پرداخت و بهره‌گیری از آنچه «چرخه‌های تمدن‌ساز» می‌نامیم ادامه خواهند داد. این «چرخه‌ها» همان تلاش انسان‌ها جهت حفظ موجودیت، یعنی مقابله با نفوذ پدیده‌هائی است که «غیرخودی»، اجنبی و خصوصاً متخالف با الهامات‌شان معرفی می‌شوند. ولی در این مقطع، در بررسی مسائل ایران نیازمند توضیحاتی هم می‌شویم.

ما پیوسته از «انقلاب اسلامی» به عنوان کودتای غرب در ایران نام برده‌ایم، و در اینجا نیز بر همین استدلال تکیه می‌کنیم. ولی رخداد 22 بهمن 57 اگر یک کودتای سازمانی و تشکیلاتی جهت جایگزینی «شاه با شیخ» بود؛ آنچه توانست زمینه‌های لازم را از منظر اجتماعی، فرهنگی و تاریخی جهت این کودتا فراهم آورد دیگر ساخته و پرداختة «غرب» نبوده. این «اعتقاد» در جامعة ایران وجود داشت که با تکیه بر روندی که هنوز هم «مبهم» مانده، و هر روز نام جدیدی بر خود خواهد گذاشت، و ما در مفهومی فراگیر و حتی جهانی آن را «چرخة تمدن‌ساز» خوانده‌ایم، ایرانی می‌تواند معضل رودرروئی با نظام‌هائی را «حل» کند که از نظر رشد «مادی» حریف‌شان نمی‌شود. این یک آرزو، یک الهام و یک آرمان بود؛ هنوز هم می‌توان در قشرهای مختلف اجتماعی این «چرخه‌» را بازشناخت.

این همان «اعتقادی» است که جوانان ایران را با دست خالی به میادین مین می‌فرستاد؛ شیخ و شیخ‌الاسلام و دین و مزخرفات صحرای حجاز در این میانه هیچ‌کاره‌اند! اینان بردارهائی توخالی و پوک‌اند که «چرخه‌های تمدن‌ساز» در فرهنگ ایرانی آن‌ها را در هر مقطع تاریخی «پر و خالی» کرده. با این وجود غرب، در میانة این هیهات، از ساختار مذهبی و پیش‌فرض‌های مضحک شیعی‌مسلکان در راستای منافع خود به تدریج «راهکار» ساخت؛ و با تکیه بر همین پیش‌فرض‌ها، ارتباطی اندام‌وار بین نیازهای «تمدن‌ساز» جامعة ایران، و حضور متولیان دین ساخته و پرداخته شد! ولی واقعیت جز این است که اینان ادعا دارند، نیازهای تمدن‌ساز، در هر تمدنی دیده می‌شود، ارتباطی با حضور شیخ و شیخ‌الاسلام ندارد. این نیازها همچون عکس‌العمل بدن در برابر موج تهاجماتی است که از خارج بر آن حمله‌ور می‌شود. این واکنش کاملاً طبیعی و غیرارادی است!

آنچه امروز در برابر روشنفکران ایران قد علم کرده، به هیچ عنوان مبارزه با اسلام نیست. با دین جامعه «مبارزه» نمی‌کنند؛ می‌باید به ارتباط اندام‌واری حمله‌ور شد که غرب از طریق نظام رسانه‌ای‌‌اش بین نیاز ایرانی به حفظ موجودیت تاریخی و اجتماعی و فرهنگی‌ خود و متولیان دین اسلام ایجاد کرده. برای روشن‌تر شدن موضوع، شاید بهتر باشد کمی از منظر تاریخی به ساختار ادیان الهی نگاهی داشته باشیم.

یکی از ویژگی‌های ادیان ابراهیمی ـ اسلام، مسیحیت و یهودیت ـ قابلیت چشم‌گیر و غیرقابل تردید ارتجاع‌شان است. به عبارت ساده‌تر، اگر متولیان این نوع ادیان خود را در قدرت ببینند همانطور که می‌‌بینیم دست به دین‌فروشی، دجال‌‌سازی، سرکوب و چپاول خواهند زد. ولی اگر روزی اینان خود را از قدرت دور دیدند، به اولین جریان اجتماعی‌ای که آن را قدرتمند «تحلیل» می‌کنند متوسل شده، ادعا خواهند کرد که «دین» از روز نخست عین همین «جریان» بوده! به عبارت ساده‌تر، اینان کاری با ریشه و پایة جریانات ندارند، بلکه همچون ویروسی هولناک‌ بر اندام جامعه می‌تازند تا پویاترین عوامل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را جهت حفظ موجودیت خود «درونی» کنند.

تجربة تاریخی نشان داده که اگر این ادیان مورد حمله قرار گیرند، سریعاً قدرتمند می‌شوند؛ چرا که به دلیل قابلیت ارتجاعی‌شان، قادرند در عناصر مهاجم عوامل قدرتمند را شناسائی کرده و خود را به آن‌ها متصل کنند! تجربة هولناک حملة مغول به کشورمان به بهترین وجه این زاویه از ادیان ابراهیمی را به معرض نمایش گذاشت. ایرانیان که پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی توسط عمر، عثمان و علی دست از کشاورزی، صناعت و تجارت شسته، تحت نظارت خلفای راشدین به تجارت احترام‌برانگیز جزیره‌العرب یعنی همان برده‌فروشی روی آورده بودند، پایه‌گزار اقتصاد ویژه‌ای شدند که بعدها زمینة فروپاشی در ایران و دیگر مناطق جهان را فراهم آورد.

بر اساس «تعالیم عالیه» بهتر بود برده‌ها «غیرمسلمان» می‌بودند، چه بسا به دلائل مالی از «تشرف» اینان به اسلام نیز در عمل جلوگیری به عمل می‌آمد. در نتیجه بهترین محل جهت شکار اینان ریگزارهای آسیای مرکزی بود. این تجارت اسلامی نه تنها بازماندة تمدن ایرانی را طی چند دهه از پایه و اساس نابود کرد و زمینة آوارگی میلیون‌ها انسان را فراهم آورد که نهایت امر امپراتوری رم شرقی را نیز از قدرت ساقط نمود.

زمانیکه چند سده بعد مغول به ایران حمله‌ور شد، از آنجا که دیگر امکان اسلام‌فروشی و دین‌پناهی باقی نمانده بود، ‌ متولیان همین اسلام به تدریج در خیمة مغول وارد شده، وحشیگری‌ خان‌ها را عین «اسلام» معرفی می‌نمودند! به همین دلیل نیز خان‌های مغول به این نتیجه‌گیری «اسلامی ـ منطقی» رسیدند که جهت سرکوب و چپاول چه بهتر که مسلمان باشند!

بسیاری از «قوانین» توحش‌گستر در دین اسلام، خصوصاً نزد شیعیان، همچون قوانین مربوط به «صیغه» و ازدواج موقت، و تساهل‌ آخوندجماعت در زمینة کودک‌آزاری و «فرزندآزاری»، نتیجة سازش متولیان دین اسلام با مغول وحشی بوده. ولی در بررسی ارتجاع متولیان دین راه دور نمی‌باید رفت، در نمونه‌های معاصر نیز دقیقاً همین رفتار را از اینان می‌بینیم.

به طور مثال، پس از کودتای آمریکائی‌ها در 28 مرداد 1332، طبیعی بود که فضای اجتماعی، خصوصاً نزد روشنفکران، سیاسیون و متفکران به شدت ضدآمریکائی شود! و هر چند مصدق خود از عوامل انگلستان به شمار می‌رفت، و جریان «ملی کردن نفت» نیز ابزاری جهت خروج امپراتوری انگلیس از بن‌بست «پساجنگ دوم» در مناطق مختلف جهان بود، به دلائلی که بالاتر تحت عنوان «چرخه‌های تمدن‌ساز» به آن اشاره کردیم، استنباط مردم از تحولات اجتماعی بر این «اعتقاد» پوچ تکیه داشت که مصدق خردمندی است ملی‌گرا و کودتای آمریکائی‌ها راه دستیابی ملت به بهشت موعود را سد کرده! جهت دربانی چنین بهشت برینی چه کسی بهتر از آخوند؟ در نتیجه همان آخوندهائی که چند صد سال پیش قانون صیغه را جهت خان‌های مغول در دین اسلام «کشف» کرده بودند تا تجاوز اینان به زنان و کودکان ایرانی «عمل خلاف اسلام» تفسیر نشود، ضدآمریکائی هم شدند.

از سوی دیگر، به دلیل حاکمیت فضای «جنگ‌سرد»، آمریکا در ارتباطی متخالف و جنگاورانه با سوسیالیسم علمی قرار می‌گرفت. به همین دلیل در مقام عکس‌العملی عمومی در برابر دولت کودتای 28 مرداد، در فضای جامعة ایران، جریان قدرتمندی با تمایلات سوسیالیست به وجود آمد. و از آنجا که رایحة «گرایشات اکثریت» در جامعه همیشه مشام آخوند و کشیش و خاخام را «نوازش» می‌دهد، آخوندها بیکار ننشستند. برنامة مبارزه با «آمریکا» را در چارچوب اسلام و دین و روضه و زوزه، حتی به ضدیت نظری و فلسفی با سرمایه‌داری کشاندند! دیدیم که در ادعاهای «ضدیت با سرمایه‌سالاری» کار خمینی دجال بجائی کشید که شمار گسترده‌ای از مطبوعات غرب در هیاهوسالاری‌های «انقلاب اسلامی» وی را رسماً کمونیست معرفی می‌کردند! «کنیه‌ای» که هنوز نیز توسط مک‌کارتیست‌های فراری در اکثر بقالی‌ها و چلوکبابی‌های لس‌آنجلس برای امام خمینی محفوظ مانده!

ولی هر چند غرب توانست جهت گسترش منافع خود، ضدیت فرضی آخوند با سرمایه‌داری را به مسیر «فاشیسم» منحرف کرده و به قولی از آب گل‌آلود آنچه می‌خواست بگیرد؛ کار این نعل‌وارونه زدن بجائی رسید که امروز، حتی پس از فروپاشی امپراتوری استالینیست‌ها نیز متولیان شیعی‌مسلکی خود را ضدآمریکائی معرفی می‌کنند! در پس این ضدیت کاذب با آمریکا چندین لایه پروژه‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نیز فعال شده که ارتباط زیادی با آمریکا نمی‌تواند داشته باشد.

ولی جهت مقابله با آنچه تهاجمات فرهنگی در «نگرش ملائی» معرفی می‌شود، این پروژه‌ها بسیار لازم و حیاتی به شمار می‌رود. مهم‌ترین این پروژه‌ها القاء این توهم محض به جامعه است که از طریق انداختن چادرسیاه بر سر زنان و کودکان،‌ «مردانه ـ زنانه» کردن زندگی اجتماعی، تحمیل محدودیت‌های کلامی، اعمال سانسور بر مطبوعات، سرکوب «منهیات» و به قول خودشان گسترش «واجبات»، مسئلة فلسفة وجودی و حضور ایران در صحنة‌ بین‌المللی از موضع «قدرت» و به نفع مملکت «حل» خواهد شد! ولی این ادعا یک دروغ محض است، آنچه تا به امروز از طریق این تبلیغات و فعالیت‌ها «حل» شده، هر چند به صورتی گذرا و بسیار مقطعی، به هیچ عنوان مشکل جامعة ایران در مصاف تاریخی‌اش با تحولات مادی غرب نبوده؛ مشکل همچنان پابرجاست. مسائلی که «حل» شده، مشکل حضور آخوندیسم در هزارة سوم میلادی در کشور ایران است و هیچ ارتباطی با «چرخة تمدن‌ساز» ملت ایران ندارد. آخوندیسم با پیوند موجودیت خود به این «چرخه» سعی دارد از تمامی الهامات و مطالبات ایرانیان به نفع خود بهره‌کشی کند.

خلاصة‌کلام، «شبه‌متفکران» این حکومت تلاش دارند موجودیت جامعه و مسائل توده‌های مردم را بر پایة زیربنائی پوسیده و متحجر «تحلیل» کنند. به همین دلیل اینان در عمل دست به «بازتولید» شرایط قرون‌ وسطائی زده‌اند! شرایطی که دیگر وجود خارجی ندارد، و امکان بازتولید آن فقط به صورت مقطعی و تحت سرکوب رژیم‌های آمرانه می‌تواند تأمین ‌شود. دلیل گسترش روزافزون استبداد،‌ بالا رفتن شمار اعدام‌ها، افزایش تعداد زندانیان سیاسی، و … همین نیاز رژیم به بازتولید شرایط قرون‌وسطائی است. شرایطی که دیگر نه برای انسان‌ها «طبیعی» تلقی می‌شود، و نه امکان حضور به جامعة ایران در سطوح بین‌المللی خواهد داد. آخوندیسم می‌پندارد از طریق «بازتولید» چنین شرایطی خواهد توانست «توهمات» خود را نیز نهایت امر به «تفکری منسجم» و «بنیادی قدرتمند» جهت ارائة «الگوهای» معاصر تبدیل کند. باید اذعان کنیم که چنین توهماتی فقط در ذهن افرادی می‌تواند شکل گیرد که با مشکلات کلاسیک روانی و پریشان‌گوئی و جنون‌ دست به گریبان‌اند! از این گذشته، تجربة «هولناک» و ضدبشری حکومت اسلامی در عمل ناکام بوده؛ این حکومت پس از گذشت بیش از سه دهه، فاقد «تفکر منسجم» و ساختار تشکیلاتی است، این یک واقعیت است که حرافی‌های مقام معظم، و طراری‌های وزرا و نمایندگان «تسخیری» ملت ایران در مجلس شورای اسلامی تغییری در چند و چون آن نخواهد داد.

ولی اگر حکومت اسلامی برای جامعة ایران یک معضل است، جهت مبارزة پایه‌ای با این «جریان» نفرت‌انگیز می‌باید به سرچشمة مشکلات بازگشت. به همان مرحله‌ای که نهایتاً به کودتای 22 بهمن 57 منتهی شد، به همان اجماعی که با کمک نظام رسانه‌ای، خصوصاً شاهرگ‌های اطلاعاتی غرب، «چرخة تمدن‌ساز» کشور را پیرامون «بازگشت به ارزش‌های» جاودان جهان اسلام مورد حمایت بی‌دریغ قرار ‌داد. این همان «سرچشمه» است، که امروز نیز به توهمات اسلامی در ایران و منطقه دامن می‌زند و چنین می‌نمایاند که «بازگشت به گذشته» امکانپذیر است، و میوه و ثمره‌‌اش نیز همان خواهد بود که انتظار می‌رود: پایه‌ریزی یک جامعة نوین آرمانی!

در این راستا نقش روشنفکران کشور در مقطع کنونی بسیار واضح است؛ جای تردید و تذبذب هم نیست. این نقش در تقابل با این توهمات و رویاهای آرمانی شکل می‌گیرد نه در هماهنگی و هم‌سوئی با آنان. شاهدیم که به دلیل تغییرات فراگیری که استراتژی‌های جهانی پای در آن گذاشته‌اند، الهامات آزادیخواهانه که شاید فاقد ابعاد فلسفی و بیشتر عوام‌دوستانه و عامه‌پسند به نظر می‌رسد، فضای کشورمان را فراگرفته. از قضای روزگار بی‌دلیل نیست که شاهد حضور فراگیر آخوند در کنار همین جریانات پرقدرت اجتماعی می‌شویم. ولی روشنفکران می‌باید از خود بپرسند، آخوند به چه دلیل در کنار جنبشی می‌نشیند که خواستار رهائی از چنگال استبداد آخوند و دین است؟

در کمال تأسف، این سئوالی است که هیچکدام از قلم‌زنان ایران زحمت پرداختن به آن را به خود نمی‌دهد. ولی ما می‌گوئیم که شامة سیاسی‌ آخوند بار دیگر تحریک شده،‌ و جهت قدرت را تشخیص داده. این موجودات قصد دارند همین جریان «آزادیخواهانة» عامیانه را نیز همچون دیگر جریانات ببلع‌اند و «ملاخور» کنند. خلاصه اگر به آخوند، آخونددوست و اسلام‌گرا فرصت دهیم، با الهامات آزادیخواهانة امروز ایرانیان همان خواهد کرد که پیشتر با انقلاب مشروطه کرد و پس از آن با «سوسیالیسم‌باوری» در دوران آریامهر.

به عبارت ساده‌تر، آخوندها همچون انگل بر پیکر این تحولات خواهند چسبید، تا خون و حیات‌شان را بمکند و این جریانات را از هر گونه توان و کشش تهی کنند. به طور مثال، طی چند روز گذشته مرگ هالة سحابی در خیابان‌های تهران بر روی ریل‌های خبری گذاشته شد. ما در هر حال مرگ یک انسان را آنهم در چنین شرایطی بی‌نهایت غم‌انگیز می‌دانیم، ولی از ماوقع بی‌اطلاع‌ایم، و در چند و چون آن نمی‌توانیم سخن بگوئیم. اما به گروه‌هائی که با انتشار عکس آخوندهای حاضر در این صحنه،‌ تلاش دارند مرگ یک انسان را در این شرایط تأسف‌بار در هماهنگی کامل با نقش «آزادیخوانة» بعضی آخوند‌ها برای ملت ایران «ترسیم» کنند هشدار می‌دهیم که دست از این مضحکه بشویند. شرایط فعلی و این دورة ویژه، دیگر جائی برای این باج‌خواهی‌ها باقی نگذاشته.

اینبار ملت ایران با چشم باز پای در میدان سیاست کشور خواهد گذاشت و اجازه نمی‌دهد که مشتی متولی دین، در پس تحولات اجتماعی و با بهره‌گیری از محفل‌بازی و کثافت‌کاری‌های متداول، نهایت امر به متولیان و وکلای تسخیری ملت ایران تبدیل شوند. نام برخورد ما را هر چه بگذارید، تفاوتی ندارد. تاریخ مشروطه، تاریخ 5 دهة اخیر ایران، و تاریخچة مبارزات ملت ایران در برابرمان گشوده است. امروز بهتر است آخوند جایگاه واقعی خود را در تحولات ایران به درستی بشناسد؛ جای آخوند نه در کنار «تحولات» که در برابر آن‌ها است. هیچ روحانی‌ای در جهان از تحولات در اجتماع، آداب و رسوم، فرهنگ و هنر و نقاشی و ادبیات حمایت نکرده که روحانیت شیعی‌مسلک به خود اجازه دهد چنین ادعای مسخره‌ای را به ملت ایران حقنه کند.

آن‌ها که تحت عنوان «نظریه‌پرداز» و حزب سیاسی و «آزادی‌دوستان بی‌ضرر و بی‌خطر» چارپایه‌شان را در کنار آخوند گذشته‌اند، و انواع متفاوت روحانی، از «لیبرال» گرفته تا «فاشیست» و کمونیست و غیره برای ملت ایران «کشف» می‌کنند بهتر است در مورد جایگاه خودشان به هیچ عنوان دچار تردید نشوند. موضع اینان نیز همچون آخوند نه در همگامی با ملت، که در تقابل با مطالبات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایرانیان خواهد بود.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید7ژوئن2011

dofy.tk
unblockallbrowser.co.cc
tourismtargetsproxy.co.cc
zoti.tk
apendixstock.tk
heavenproxie.info
breakingwall.tk
proxiesforproxies.info
tunnelgrass.info
seadive.tk
viri.tk
schoolsecretserver.info
cherrybypass.info
mywebsurf.tk
freebypasssites.co.cc
whitea.tk
seeproxy.tk
proxylog.tk
vofo.tk
firstwebunblock.co.cc
fastnfurius2.tk
cachingproxyserver.info
freefutures2.tk
knockingdoor.tk
chilean.tk
duzo.tk
fastrailproxy.tk
uproxyfree.tk
pocketzoom.info
great-vpn.info
cheapvpntoday.info
247-proxy.tk
newfacebookunblock.info
elimination.tk
getmoreproxy.co.cc
vufa.tk
ouzo.tk
stayconnectproxy.tk
magnetoproxy.tk
vely.tk
singlehole.info
tubanproxy.tk
mexe.tk
proxygalaxy.tk
mastercutter.tk
penxproxy.tk
filter-unblock.info
gumip.tk
trymyproxy.tk
wisdomspeed.info

دراکولا و دقیانوس!

در منطقة خاورمیانه و شمال آفریقا تحولات شدت گرفته؛ هم سوریه عملاً پای در جنگ ‌داخلی گذاشته، هم رژیم یمن،‌ علیرغم «ادعاها» از کنار آمدن با آنچه نیروهای قبائل عنوان می‌شود عاجز مانده، و هم اینکه سه عضو «گروه4»، یعنی فرانسه، آمریکا و خصوصاً روسیه، طرف‌های درگیر در «بن‌بست» مذاکرات صلح خاورمیانه، به صراحت از بازگشت اسرائیل و فلسطین به پشت میز مذاکره سخن می‌گویند. اگر به این چشم‌انداز، بحران فزایندة لیبی و تلاش‌های «صلح‌آمیز» اخیر بریتانیا در بحرین را اضافه کنیم، به صراحت می‌توان گفت که تا رسیدن مشکلات به دروازه‌های تهران راه دوری نمانده. بی‌دلیل نیست که رادیوفردا، مورخ 12 خردادماه 1390 به نقل از وزیر امور خارجة‌ فرانسه، آلن ژوپه می‌نویسد:

«پیش از نشست پیش روی مجمع عمومی سازمان ملل، مذاکرات نیمه‌تمام صلح خاورمیانه [باید] احیا [شود]»

ولی تا آنجا که به یاد داریم در میعادهای پیشین فرانسه هیچگاه از تعلیق مذاکرات صلح خاورمیانه ابراز نگرانی نکرده بود! به هر تقدیر، تا آنجا که به شرایط داخلی ایران مربوط می‌شود، به دلیل «بازداشت موقت» دیپلمات جمکرانی در قاهره، یکی از مهم‌ترین لایه‌های دیپلماتیک منطقه در ارتباط با حکومت اسلامی، لایه‌ای که به برکت «سیاست انسداد» به طور کلی از چشم پنهان نگاه داشته شده بود از چنبرة «اسرار مگو» بیرون افتاد. این بازداشت که به تعلیق سفر یک هیئت 50 نفرة مصری به ایران منجر شد، به صراحت نشان داد که نقش حکومت اسلامی در همکاری مستقیم با سیاست‌های اسرائیل بیش آنچه بعضی‌ها فکر می‌کنند علنی شده، در نتیجه زدن نعل‌وارونه دیگر کارساز نیست.

می‌دانیم که گذرگاه «رفح» و ارتباط زمینی بین مصر و نوار غزه یکی از مهم‌ترین ابزار «سیاسی ـ انتظامی» است که می‌تواند بر انزوای این منطقه و سلطة انسان‌ستیز سازمان حماس بر ساکنان غزه نقطة پایان بگذارد. مهم‌ترین نقش حماس، سازمان اسلام‌گرائی که با حمایت مستقیم «آریل شارون»، نخست وزیر وقت اسرائیل و همتایان منطقه‌ای او در نوار غزه فعال شده، زمینه‌سازی جهت تأمین حاشیة امن برای اسرائیل است.

البته از آنجا که تبلیغات دولت اسرائیل همچون تبلیغات بسیاری از دول جهان در مسیر واژگون‌نمائی طی طریق می‌کند، «حاشیة امن» برای تل‌آویو می‌باید همان باشد که حماس به وجود می‌آورد! به عبارت ساده‌تر، تحریک افکار عمومی جهانیان پیرامون حضور فعال یک تشکیلات «خطرناک» و اسلامگرا که به هیچ عنوان «موجودیت» اسرائیل در منطقه را تحمل نخواهد کرد! بدیهی است، چنین سازمانی که سال‌ها مورد حمایت «تساهال»، ارتش اسرائیل قرار گرفته جهت به بن‌بست کشاندن مذاکرات صلح پیوسته نقشی حیاتی ایفا ‌کند. کافی است دولت اسرائیل حضور «قدرتمند» حماس در منطقة غزه را خطری جدی برای امنیت خود معرفی کرده، و جهت اثبات خطر این مسلمانان «پشم‌آلو» و از جان‌گذشته، سناریوی چند عملیات ایذائی توسط سازمان‌های رنگارنگ داخلی و خارجی به روی صحنه برده شود. افکار عمومی در غرب آماده خواهد بود که از هرگونه وحشیگری دولت‌های «تل‌آویو» در منطقه حمایت «معنوی» و نهایتاً «مالی» و اقتصادی صورت دهد. این سناریوی انسان‌ستیزی است که در مناطق اشغالی، پس از به قدرت رسیدن آخوندها در ایران توسط سازمان سیا گام به گام به پیش برده شده.

زمانیکه دکان حسنی مبارک، «فرعون» انگلیسی و «ابدمدت» مصر، در چارچوب دیپلماسی‌های نوین منطقه «تعطیل» شد، همانطور که دیدیم در گام نخست حکومت اسلامی خیز برداشت تا از فروپاشی سیاست‌های حامی جمکران در مورد «گذرگاه رفح» جلوگیری به عمل آورد. جمکرانی‌ها از اینکه ساکنان نوار غزه امکان ایجاد ارتباطات منطقی و طبیعی با همسایگان مصری خود داشته باشند به شدت مضطرب شدند، و به همین دلیل نیز کاروان‌های خردجال در تهران با کفن و تابوت و زوزة شهادت‌طلبی به راه افتاده بود تا به «ملت مسلمان» «نوار غزه» کمک‌رسانی‌ کند! یادمان نرفته که دولت ترکیه نیز از طریق «او. ان. جی‌های» وابسته به محافل آمریکائی، کشتی آذوقه و محموله‌های «انساندوستانه» برای «مسلمانان» غزه می‌فرستاد! بله، هدف تمامی این تلاش‌های خیرخواهانه، در واقع ممانعت از برقراری ارتباط طبیعی ساکنان غزه با همسایگان مصری‌شان بود. این ارتباط سیاست «حماس‌سازی» و شهیدپروری و لات‌بازی دولت اسرائیل را در غزه با شکست روبرو می‌کرد و خطری بود برای دولت‌های وابسته به غرب. با این وجود، شکست محاصرة زمینی ساکنان نوار غزه امروز علنی شده، و حنای اینگونه رزمایش‌های انسان‌ستیز که تحت عنوان «کمک» به ملت‌ها صورت می‌گیرد دیگر رنگی ندارد.

پس از شکست طرح‌های اربابان حکومت اسلامی برای تداوم انسداد گذرگاه رفح، چشم امید جمکرانی‌ها به تحولات سیاسی در مصر خیره ماند. در وادی این امیدهای واهی، حمایت مالی جمکران از نامزدی محمد البرادعی، از وابستگان محفل اخوان‌المسلمین و رئیس سابق سازمان انرژی اتمی در انتخابات آتی ریاست جمهوری، به عنوان مهم‌ترین سنگ زیربنای سیاسی جمکران در منطقة خاورمیانه تعیین شد. اینجاست که فروپاشی روابط «حسنه» ملایان با بازماندگان رژیم حسنی‌مبارک در مصر از اهمیت استراتژیک برخوردار می‌شود. جمکرانی‌ها که برای پیشبرد سیاست اربابان‌شان حساب سیاسی قرص و محکمی در مصر باز کرده بودند، ‌ پس از اخراج دیپلمات‌شان و منتفی شدن سفر هیئت 50 نفرة مصری به تهران، بالاجبار عقب‌نشسته و ملت مصر را به حال خود رها کرده‌اند. حال باید دید تا کی این عقب‌نشینی ادامه خواهد یافت؟

از طرف دیگر، در مورد سوریه نیز شاهدیم که دولت خاندان اسد پای به مرحلة نوینی در سرکوب شورش‌ها گذاشته. اینکه «شورش خیابانی» نهایتاً به نفع چه محافلی تمام خواهد شد، مسئله‌ای است که بارها و بارها در همین وبلاگ مطرح کرده‌ایم؛ شورش‌های شهری، بی‌پایه و بی‌هدف هیچ منفعتی برای ملت‌ها به ارمغان نخواهد آورد، نکبت و توحش برخاسته از «انقلاب اسلامی» در برابرمان قرار دارد. ولی اگر دود این شورش‌ها به چشم ملت‌ها می‌رود، مسلماً کباب‌اش نصیب قدرت‌های بزرگ خواهد شد. و دقیقاً به همین دلیل است که عوامل حزب بعث سوریه از یک‌سو، و عناصر وابسته به سیاست‌های استعماری از سوی دیگر سعی دارند به آتش شورش‌های شهری و آشوب‌های خیابانی هر چه بیشتر دامن بزنند. جالب اینکه، همزمان با اوج‌گیری این تنش‌ها و درگیری ارتش سوریه با آنچه «مردم» عنوان می‌شود، در ترکیه نیز برخی محافل قصد کودتای نظامی داشتند و امروز «اوپوزیسیون» سوریه با آقای اردوغان در ترکیه مذاکره می‌کند! رادیوفردا، مورخ 12 خردادماه 1390 می‌نویسد:

«در حالیکه رهبران و شخصیت‌های اپوزیسیون سوریه برای بررسی وضعیت این کشور و آینده آن در ترکیه گردهم آمده‌اند، خبرگزاری‌ها از مرگ 41 تن از مردم شهر الرستن در اثر بمباران این شهر خبر می‌دهند.»

باید قبول کرد که هم «شخصیت‌های» اپوزیسیون به موقع در ترکیه جمع شده بودند، و هم نیروی هوائی «خاندان اسد» بمب‌ها را درست سربزنگاه بر سر مردم ریخت؛ اگر هم بمبارانی در کار نبوده، حداقل «خبرش» را آنطور که باید و شاید در بوق انداختند. خلاصه نوعی «17 شهریور سوری» تهیه دیده شده بود که احتمالاً حلوای‌اش را نیز قرار بوده، ژنرال نیروی هوائی ترکیه پس از انجام کودتای فرخنده بین مردم «تسهیم به نسبت» کنند! می‌بینیم که همتایان قره‌باغی‌ها و فردوست‌ها در سوریه نیز فعال‌‌اند، هر چند پایان این نوع سیاستگزاری دیگر فرارسیده و بهترین دلیل اینکه تمامی تلاش‌های محافل استعماری جهت جایگزینی دیکتاتورهای فرسوده با انواع نوین و «مردمی» و «دوست‌داشتنی» و … بر ملت‌های منطقه به بن‌بست می‌‌رسد!

جالب اینکه روابط تاریخی، فرهنگی و سیاسی بین دو ملت ترکیه و سوریه، که مرزهای آبی و زمینی مشترک‌شان به صدها کیلومتر بالغ می‌شود، طی 70 سال گذشته در پستوی روابط جهانی «خاک» خورده. این دو کشور به صورتی «رفتار» می‌کنند، تو گوئی هر کدام در یک سیارة مستقل و مجزا قرار گرفته‌اند! ولی آنچه این ملت‌ها را از یکدیگر جدا کرده،‌ و مرزهای‌شان را به زباله‌دان تبدیل نموده، منافع محافل استعمارگر است. محافلی که امروز در چارچوب روابط نوین پای در مرحلة‌ فروپاشی گذاشته‌اند.

از اینرو دولت ترکیه دیگر نمی‌تواند نسبت به آنچه در مرزهای جنوبی‌اش می‌گذرد همچون دوران گذشته «بی‌تفاوت» بماند. حکومت جمکران نیز نمی‌تواند هم با سوریه روابط تنگاتنگ و دوستانه داشته باشد، هم ترکیه، شریک استراتژیک دولت اسرائیل را کشور دوست و برادر بخواند و همزمان خواستار نابودی اسرائیل نیز بشود. دورة این نوع «لات‌بازی‌های» دیپلماتیک که مرده‌ر‌یگ روابط «جنگ‌ سرد» است به پایان رسیده. و به همین دلیل است که امروز دولت ترکیه با همان ارتش «سازمان ناتو» که در مرزهای‌اش استقرار یافته مجبور است در مورد مسائل داخلی سوریه مستقیماً «قبول مسئولیت» کرده و ایفای «نقش» نماید. این «نقش‌پذیری» نوین را با کودتا نمی‌توان از صحنة سیاست داخلی ترکیه محو کرد.

جهت اجتناب از اطالة کلام، بررسی مسائل منطقه را در همینجا متوقف کرده، پیش از پایان مطلب نگاهی به تحولات داخلی کشورمان می‌اندازیم. در ایران دولت احمدی‌نژاد، همانطور که بارها گفته‌ایم در برابر دو میعاد انتخاباتی قرار گرفته. نخستین انتخابات مربوط است به کنترل مجلس شورای اسلامی، و دومین آن حفظ و یا حذف «باند احمدی‌نژاد» در قدرت اجرائی را مشخص خواهد کرد. به همین دلیل جناح‌های سیاسی موجود در بافت حکومت اسلامی، به صورتی که شاهدیم به جان یکدیگر افتاده‌اند. با این وجود این امر را نمی‌توان از نظر دور داشت که «حملاتی» که محافل متفاوت سیاسی‌ در داخل مرزهای ایران بر علیه یکدیگر صورت می‌دهند، به هیچ عنوان تناسبی با شرایط استراتژیک نوین منطقه‌ ندارد. به عبارت ساده‌تر، اینکه لات‌ولوت‌های وابسته به بیت‌رهبری بر سر مشائی و «جن‌گیری‌های» او چه سروصدائی به راه بیاندازند و چه لفاظی‌ها کنند، اگر هنوز از منظر حقوقی و سیاسی در شرایط حکومت اسلامی امکانپذیر باشد، دیگر ثمره و میوة مأکول گذشته را به بار نخواهد آورد. در وبلاگ «نعل‌طلا» گفتیم، هیاهوی «مقام معظم» بر سر مصلحی، هر چه بود و نبود، میخ آخر به تابوت احمدی‌نژاد نمی‌باید تلقی شود؛ احمدی‌نژاد هر لحظه می‌تواند همچون کنت دراکولا سر از تابوت به در آورده و به راه بیافتد.

اما از طرز برخورد محافل استعماری و حامیان خامنه‌ای و‌ روزی‌نامة کیهان و برخی مراجع مذهبی نزدیک به اینان، چنین برمی‌آید که ارتباط‌شان با فضای سیاست‌گزاری کشور قطع شده. علی خامنه‌ای همچون اصحاب کهف از غار بیرون دویده، قصد دارد با سکه‌های عهد دقیانوس به بازار رفته و به خیال خود «خرید» کند. سکة دقیانوس علی خامنه‌ای چیزی نیست جز همان «انقلاب» اسلامی، و به اصطلاح «ارزش‌هائی» که گویا سه دهة پیش امام خمینی از جیب‌ مبارک‌شان بیرون آورده و کف دست ملت ایران گذاشته‌اند! امروز خارج از طیف پاسدار و بسیجی و آنان که شستشوی مغزی شامل حال‌شان شده مشکل می‌توان برای این شعارها «مشتری» پیدا کرد. ملت ایران پاسدار نیستند؛ در تفکر سیاسی جاری نزد ایرانیان این حرف‌ها دیگر خریدار ندارد. آقای خامنه‌ای می‌تواند با بسیج لات‌ولوت‌ها و پاسدار جماعت یک یا دو انتخابات دیگر را هم به نفع محفل خود «تمام» کند،‌ ولی این سیاست دیگر به پایان خط رسیده و پس از این عملیات «محیرالعقول» فقط پرتگاه مرگ و نیستی در برابرش آغوش خواهد گشود. به عبارت دیگر، اگر مرور زمان شامل حال دقیانوس شده، این امر در مورد دراکولا صادق نیست؛ بر اساس افسانه‌ها، جاودانگی کنت دراکولا ریشه در مرگ «ویژة» ایشان دارد.

البته در اینکه بعضی‌ها این بساط «باورشان» شده، جای تردید نیست. نه تنها این «بساط» که حتی «نبرد با آمریکا» نیز در کلة پوک بعضی‌ها حسابی «جاافتاده»، ولی استفادة پیوسته از قرص‌ خواب‌آور فقط یک نتیجه دارد؛ تأثیر قرص را روز به روز کاهش می‌دهد. باری در دنبالة همین «بساط»‌ شاهدیم که می‌خواهند سالگرد «ارتحال»‌ خمینی دجال را به میعادی جهت لبیک به افکار بلند و عالمانة آنحضرت تبدیل کنند! خبرگزاری‌های جمکران از چند روز پیش عملیات مسخرة خود را آغاز کرده‌، و با بیرون کشیدن «حسن و حسین» از پستو و «خاطره‌سازی» پیرامون رشادت و سجایا و مبارزات و به ویژه «ادب» و تربیت حضرت آیت‌الله خمینی دست پیش گرفته‌اند تا پس نیفتند. کار داغ کردن تنور «اسلام انقلابی» به این مرحلة «حساس و سرنوشت‌ساز» رسیده که ‌آیا احمدی‌نژاد در مراسم یادبود ارتحال این جناب «سخنرانی» خواهد کرد یا خیر! باید بگوئیم این مسخرگی‌ها جان کسی را از مرگ سیاسی نجات نخواهد داد؛ به بیراهه می‌روید. چه احمدی‌نژاد سخنرانی کند و چه اصلاً در این «مراسم» شرکت ننماید، مسائل سیاسی کشور در همین مرحله‌ای که منجمد شده باقی خواهد ماند.

بن‌بست سیاسی‌ای که در ساختار نوین منطقه‌ای، حکومت اسلامی پای در آن گذاشته با شرکت و یا عدم شرکت احمدی‌نژاد در مراسم «ارتحال»؛ جن‌گیری‌های مشائی و یا اخلاص بی‌شبهة امام خمینی به حضرت باریتعالی حل نخواهد شد. روزگاری بود که این نوع لات‌بازی‌ها و «برخوردهای» تبلیغاتی می‌توانست از حمایت محافل بین‌المللی برخوردار شود، چرا که سانسور حاکم بر ملت‌ها و «کنار» آمدن محافل متخالف کارساز این قماش صحنه‌گردانی‌ها بود و تفکر اجتماعی را در این صورت‌بندی‌ها به قهقراء می‌برد و همان می‌شد که پس از کودتای میرپنج تا به امروز شاهدیم؛ حکومت برای اوباش، و سرکوب برای ملت! ولی این صورتبندی در شرایطی که مسئولیت سیاسی هر روز «علنی‌تر» و الزامی‌تر می‌شود، و حتی دولت آتاترکی‌های دست‌نشانده نیز مجبور شده به یاد مرزهای جنوبی‌اش بیفتد و راه چاره‌ای برای بحران سیاسی در سوریه بیابد، دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت.

حکومت اسلامی در تمامیت‌اش ـ اصولگرا، اصلاح‌طلب، سبز، مجاهدین انقلاب و … ـ می‌باید امروز این سئوال را در برابر ملت ایران پاسخ دهد. آیا حملات اخیر روزی‌نامة کیهان به اکبر رفسنجانی؛ فحاشی‌ و تهدیدات گروه‌هائی از ملایان بر علیه مشائی؛ بازداشت 50 تن از نزدیکان احمدی‌نژاد؛ دعوا بر سر محدودة مسئولیت‌ها و اختیارات قوة مجریه؛ قهرهای «جدید» جناب ریاست جمهوری با مقام ‌معظم و عدم شرکت ایشان در برخی «جلسات»؛ و مزخرفاتی از این قماش می‌تواند ارتباطی با مسائل و مشکلات ایرانیان داشته باشد؟ به اینان بگوئیم، به تدریج می‌باید قبول کنید که قدرت اگر در گذشته می‌توانست فقط به دلیل موفقیت در مردمفریبی به شما تفویض شود، در شرایط فعلی می‌باید به نحوی از انحاء جوابگوی نیازهای ملت ایران باشید. حواله دادن یک ملت به روز قیامت، و فریاد و هیاهو بر علیه «ظلم» و «ستم»، کاری که تخصص تمامی ملایان و بچه‌ملایان است، دیگر در سیاست کشور جائی ندارد، و مطمئن باشیم روز به روز موضوعیت‌ چنین «مبهماتی» هر چه بیشتر به زیر سئوال خواهد رفت.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید2ژوئن2011

creditreview.tk
your-free-proxy.tk
dietsolutionproxy.co.cc
proxdsl.tk
cybersafe.tk
proxie4all.info
eclickhere.tk
managedomainnet.tk
showedup.tk
tunnelhollow.info
indexvalue.tk
morejackass.tk
proxy-game.co.cc
e-proxygamez.tk
health-proxy.info
creditcardrelief.tk
jackhello.tk
unblockableweb.co.cc
openstarter.tk
eurozone.tk
allycard.tk
proxiserver.info
proxystone.com
creditcleanup.tk
hotsurfage.tk
fastanonimousweb.co.cc
creditsurfer.tk
stockonforce.tk
diamondtradegw.tk
magnumbreak.com
zoster.tk
bobfish.tk
ssms.com.br
proxiessurf.com
cloyo.com
ipnull.com
quicktrig.com
unlock-servers.info
forexunmeterd.tk
daghproxy.tk
rightmore.tk
safetybypass.info
crackofdawn.tk
autoinsuranceproxy.co.cc
fastspeedonline.tk
boostcredit.tk
you-tunnel.info
prowjones.tk
toplight.tk
hideipproxysite.tk
lemonhide.info
webcredit.tk
suspectattempt.tk
bulkservice.info
loadernet.tk
browserunblind.co.cc

 

اینترنت و یوتوپیا!

 

 

روزنامة «وال‌ستریت جورنال» متعلق به «روپرت مرداک» که صدای حاکمیت و به ویژه حزب جمهوری‌خواه آمریکا را به گوش جهانیان می‌رساند، در نسخة اینترنتی خود، مورخ 28 ماه مه 2011، مطلبی در مورد رزمایش‌های آتی حکومت اسلامی در مورد سانسور اینترنت منتشر کرده. البته مسلم بود که «اینترنت» برای حکومت اسلامی مشکل‌آفرین خواهد شد، ولی پاسخ به این پرسش که اینترنت برای چه نوع حکومت‌ها «مضر» و جهت کدامین آن‌ها «مفید» واقع خواهد شد، به این سادگی‌ها نیست. به همین دلیل وبلاگ امروز را به کنکاش در مورد اینترنت و راهکارهای «سیاسی ـ امنیتی» مرتبط به این ابزار ارتباطی در رژیم‌هائی اختصاص می‌دهیم که یا همچون جمکران دست‌نشانده و سرکوبگرند، و یا بدون اینکه دست نشانده باشند، ‌ «تبادل آزاد» اطلاعات را برنمی‌تابند؛ رژیم‌هائی که در مفهوم کلی مخالف «آزادی بیان» به شمار می‌روند، چرا که «مصلحت عمومی» را در این می‌بینند!

زمانیکه بیل‌ کلینتن، رئیس جمهور وقت ایالات متحد، پروژة ارتباطات «اینترنتی» را در قالب «شاهراه ارتباطی» در سطح جهان مطرح کرد، شبکة اینترنت در مراکز ارتباطی، مدارس فنی شمال آمریکا و بسیاری مراکز دیگر جهان فعال بود! اصولاً فناوری‌هائی که امروز تحت عنوان «آخرین‌ داده‌های» تکنولوژیک به خورد خلق‌الله داده می‌شود، از دیرباز در گنجة پنتاگون و دیگر مراکز تصمیم‌گیری نظامی، چه در اردوگاه غرب و چه نزد بلشویک‌ها خاک می‌خورد. به طور مثال، تکنولوژی «دی‌. اس. ال» که امروز «مقصر» اصلی در مبادلة فایل‌های حجیم ویدئوئی و صوتی در اروپای غربی معرفی می‌شود، و مشتی وکیل و «صاحبان حقوق» با عملیات‌شان پیرامون آن بحرانی عظیم به راه انداخته‌اند، متعلق به سال‌های 1960 است! ارتباطات ایجاد شده از طریق این فناوری آنقدر «افت کیفی» داشت که پس از سال‌های 1970،‌ حتی در بسیاری از مدارس مهندسی و علوم ارتباطات تدریس واحد‌های «دی. ال. اس» به حال تعلیق در‌آمد.

خلاصة کلام، هیچکدام از فناوری‌های «نرم» و «سخت» که امروز در زمینة ارتباطات به بازار ارسال شده، ساخته و پرداختة بیل گیتس و دیگر «نخبگان» نوجوان جهان ارتباطات نیست. در دورانی که داده‌های «جنگ سرد» بر مسائل جهانی سنگینی می‌کرد، محدودیت ارتباطات به دلیل «ارزش امنیتی» آن بود. شرایط امنیتی حاکم بر روابط جهانی به بلوک‌بندی‌های شرق و غرب اجازه نمی‌داد که سیستم‌های ماهواره‌، اینترنت، تلفن‌های همراه و دیگر ابزار ارتباطی را در دسترس عموم بگذارند. به طور مثال، از سال‌های 1950 در برخی کشورهای غرب ابزاری همتراز با تلفن‌های همراه امروزی به بازار آمده بود. این تلفن‌ها می‌توانست با ارسال امواج «فوق‌کوتاه» به نخستین خط تلفنی موجود، با استفاده از شبکة تلفن شهری با شمارة آبونه‌ها تماس برقرار کند! مسلم است که پلیس و مراکز امنیتی سریعاً از گسترش این نوع «تلفن»، خصوصاً در مناطق تحت نظارت و چپاول سرمایه‌داری جهانی ممانعت به عمل آوردند، چرا که «کنترل تلفنی» از دیرباز بهترین و کارسازترین شیوه جهت اعمال سرکوب در جهان بوده و هنوز هم در بر همین پاشنه می‌چرخد.

به همین دلیل است که فقط پس از سقوط بلشویسم ماهواره، اینترنت و سپس تلفن‌های همراه سر از کاسة شرکت‌های غرب به در می‌‌آورد. البته هیاهوی اینترنت نیز وسیله‌ای شد تبلیغاتی جهت قرار دادن «پیشرفت‌های» صنعتی جهان غرب بر ویترین‌های پروپاگاند برتری‌طلبان. حال آنکه این پیشرفت‌ها هر چند در شرکت‌های به اصطلاح «نوین» و در مناطق تحت نظارت سرمایه‌داری غرب حاصل شده‌، فناوری‌های‌شان به همان اندازه شرقی‌ است که غربی!

پس از خروج از سیلان «جنگ‌سرد»، در مرحلة نخست شاهد شکل‌گیری «معضلی» به نام ماهواره و شبکه‌های متفاوت تلویزیونی بودیم. خلاصة کلام در کشورهائی که اصولاً «آزادی بیان» وجود ندارد، و ابراز عقیده و سخن گفتن «آزادانه» به هر صورت که باشد «جرم» به شمار می‌رود، دریافت صدها شبکة تلویزیونی به زبان‌ها و فرهنگ‌ها و سبک و سیاق متفاوت و مختلف به راحتی می‌تواند بحران‌ساز تلقی گردد. چنین بحرانی پس از سقوط اتحاد شوروی، طی سال‌های سیاه دیکتاتوری اسلامی پای به مرحلة موجودیت خود در ایران گذاشت. حکومت اسلامی نیز شمشیر شکسته‌اش را بر علیه «ماهواره» از رو بست و به بهانه‌های مرضیه،‌ و تحت عنوان «مبارزه با منکرات» و دفاع از «دین» همان کرد که دیگر رژیم‌های تمامیت‌خواه و مستبد در مناطق متفاوت جهان می‌کنند: سانسور و سرکوب!

البته در بررسی «ارزش‌» سیاسی و عملی شبکه‌های ماهواره‌ای هر دو طرف «اشتباه» کرده بودند. مخالفان رژیم‌های مستبد بر این باور بودند که صرفاً با چند برنامة تلویزیونی «شاخ غول» را شکسته، رژیم را به قول معروف «ضربه‌فنی» خواهند کرد! طرفداران استبدادهای محلی و حاکم نیز در همین توهم دست‌وپا می‌زدند. اینان می‌پنداشتند با پخش چند برنامة مخالفان کارشان به پایان خواهد رسید؛ دیدیم که به هیچ عنوان چنین نشد. ولی از آنجا که اکثر رژیم‌های سرکوبگر دست‌نشانده‌اند، موجودیت‌شان بر خلاف تصور «حاکمان» احمق و عروسکی، نه در ارتباط با افکارعمومی و خواست توده‌های مردم که در رابطه با الزامات اربابان‌شان شکل می‌گیرد. در نتیجه، پس از یک جنجال و هیاهوی مصلحتی و گذرا، هم طرفداران رژیم‌ها و هم مخالفان‌شان، به قول معروف «گوشی به دست‌شان» آمد. به همین دلیل،‌ در اکثر رژیم‌های دست‌نشاندة‌ جهان سوم، هیئت‌های حاکمه شبکة ماهواره‌‌ای را به حال خود گذاشته به دنبال کسب‌وکارشان رفتند.

در مورد اینترنت و ارتباطات «تلفن همراه» نیز در اولین گام‌ها دقیقاً همین بساط مسخره به راه افتاده بود. با این تفاوت که بهره‌مندی از این شبکه‌های ارتباطی نیازمند زیرساخت‌های گسترده و گرانبهائی می‌شد که اغلب کشورهای غارت شده قادر به سرمایه‌گزاری‌های لازم در آن نبودند. از طرف دیگر، در این کشورها توده‌های وسیع جهت استفاده از این شبکه‌ها، خصوصاً در مورد اینترنت از فناوری‌های مورد نیاز بهره‌ای نداشتند. خلاصة کلام، مشکل حکومت‌های دست‌نشانده، در مصاف با فناوری‌های نوین، پس از چند سال بحران‌سازی‌ از طریق استفاده از چند اهرم اساسی نظیر دست‌نشاندگی و فقر‌ «حل و فصل» شد.

حاکمیت‌هائی از قماش کرةجنوبی، تایلند، سنگاپور، و … ساختار‌های‌شان آنچنان پوشالی است که بود و نبود اینترنت در سرنوشت ملت‌ها آنقدرها تغییری ایجاد نمی‌کند؛‌ و در اکثر کشورهای آمریکای لاتین و یا پاکستان و افغانستان و مغولستان دامنة فقر آنقدر گسترده است که اینترنت بجای اینکه به یک شبکة ارتباطی توده‌ای تبدیل شود، به عنوان «تفنن» و سرگرمی جدید در خدمت طبقات حاکم قرار می‌گیرد. در نتیجه برای بسیاری از حکومت‌های دست نشانده «مشکل» حل شده بود. با این وجود، چند نمونه در میان کشورهای جهان می‌توان یافت که صورتبندی بالا در موردشان «صدق» نمی‌کند. به طور مثال روسیه، چین، هند، ایران، عربستان سعودی، و …که هر کدام به دلائلی متفاوت با اینترنت به طور کلی مخالف‌اند.

به طور مثال، روسیه کشوری است که اینترنت را سانسور می‌کند؛ البته طرف‌های غربی از ابراز این مطلب به دلائل دیپلماتیک خودداری می‌کنند، ولی «خودداری» اینان به هیچ عنوان واقعیت را نمی‌تواند پنهان دارد. در روسیة امروز پدیده‌ای به نام «آزادی بیان»، خصوصاً آنچنانکه اینترنت مطرح می‌کند، نه در ابعاد سیاسی و اجتماعی، که حتی در ابعاد فرهنگی وجود ندارد. با اینهمه نمی‌توان روسیه را نه از منظر فناوری و نه از بعد مالی و سرمایه‌گزاری با کشورهائی که بالاتر عنوان کرده بودیم مقایسه نمود. چین نیز کشور دیگری است که با اینترنت دشمنی دیرینه دارد.

حکومت مائوئیست‌های پکن که از دیکتاتوری سیاه مائو و «کتاب سرخ» کذا به یک‌باره پای در میدان «سرمایه‌داری» از نوع بهره‌کشی و سرکوب توده‌ای گذاشته‌، به هیچ عنوان حاضر نیست موضع‌گیری‌های «مائوئیستی» دولت خیرخواه ملت را با «آزادی بیان» به زیر سئوال ببرد. از اینرو در برنامه‌‌های پکن، سرکوب «آزادی بیان»‌ اولویت ویژه دارد و‌ از جایگاه بسیار مستحکم و توجیه‌شده‌ای برخوردار است.

کشور دیگری که با اینترنت به قول جمکرانی‌ها «زاویه» پیدا کرده، ‌ در کمال تعجب دمکراسی هند است. ساختار سیاسی این کشور، علیرغم دمکراسی غیرقابل تردید حاکم برآن، ساختاری است باستانی و متکی بر مجموعه پیشداوری‌هائی که «آزادی بیان» از نوع اینترنت پایه‌های‌اش را به لرزه در خواهد آورد. در دمکراسی هند، «محدودیت کلام» در قالب ارتباطات قشرهای اجتماعی هنوز بر گویش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم باقی مانده، و اگر اینترنت این «محدودیت کلامی» را به زیر سئوال برد دمکراسی سیاسی به شدت آسیب خواهد دید. البته همانطور که می‌توان حدس زد، اگر نمونه‌های روسیه، هند و چین با «آزادی بیان» به شیوة آمریکائی که سوغات اینترنت است مخالفت می‌کنند،‌ و این مخالفت را به صورتی بسیار فشرده و خلاصه در بالا ریشه‌یابی کردیم، مخالفت‌های اینان با مخالفت عربستان سعودی و جمکران تفاوت ماهوی دارد؛ مرکز تصمیم‌گیری سیاسی در روسیه و چین و هند «درونی» است، حال آنکه در عربستان و جمکران چنین نیست. ‌ در این کشورها استعمار و منافع استعماری تصمیم‌گیرندة نهائی خواهند بود.

حال ببینیم مشکل عربستان، امارات، کویت و حکومت جمکران با اینترنت چه می‌تواند باشد؟ در مرحلة نخست می‌باید این اصل اساسی را بپذیریم که حاکمیت‌ در این کشورها استبدادی، فاسد و متحجر است، در نتیجه به صورت خودبه‌خود با «آزادی بیان» مشکل پیدا خواهد کرد. ولی مشکل اینان با مشکل دیگر کشورها که در بالا به آن‌ اشاره کردیم متفاوت است. فضای سیاسی‌ای که تحت «انقیاد» این حکومت‌ها قرار گرفته، یوتوپیائی است؛ به این معنا که ارتباط‌اش را به طور کلی با واقعیات اجتماعی گسسته. این حکومت‌ها در خلاء فکری، فلسفی و عقیدتی بر مجموعه‌ای حکم می‌رانند که در واقع وجود خارجی ندارد. به طور مثال، تکیة‌ آخوندها بر پدیدة موهوم «مردم» به بهترین وجه نشان می‌دهد که «مردم» مورد نظر اینان با افرادی که در شهرها و روستاهای ایران ساکن‌اند تفاوت بسیار دارد. چرا که محبوبیت و مشروعیت ادعائی حاکمیت اسلامی را نزد اینان نمی‌بینیم. این نوع «مشروعیت» فقط در نمایش‌های «فرمایشی ـ دولتی» خود را به منصة ظهور می‌رساند. در شرایط عادی، احدی برای حاکمیت جمکران پشیزی ارزش و اعتبار قائل نیست، طیف حکومتی اگر به چنگ ملت ایران بیفتد تکة بزرگ‌اش گوش‌اش خواهد بود.

ولی در کنار این «واقعیت» غیر قابل انکار،‌ یعنی نفرت مردم از نظام‌های استبدادی و ضدبشری،‌ این نوع حکومت‌ها مشکل دیگری نیز دارند. اینان مشروعیت خود را از کانال‌هائی کسب می‌کنند که اینترنت و آزادی بیان موجودیت‌شان را به خطر خواهد انداخت. نخستین کانال «مشروعیت‌بخش» این قماش رژیم‌ها «تقدس»، یعنی «باورهای» دینی‌ و بومی و قومی در کشورهای متبوع‌شان است. باورهائی که همچون دیگر «پیشداوری‌ها» بر کوردلی، تاریک‌اندیشی،‌ خرافه،‌ مبهمات عصرحجر و تعصبات و توهمات تکیه کرده. تزلزل پایة این باورها، ارکان رژیم پوسیده و استخوانی را چنان به لرزه در می‌آورد که مفری جز فروپاشی نخواهد داشت.

به عنوان نمونه،‌ اگر خاندان سعود در افکار عمومی عربستان، جایگاه «کلیددار کعبه» را از دست بدهد، چگونه می‌توان برای این «خاندان» فلسفة وجودی دیگری جز نوکری در بارگاه شرکت «آرامکو» آمریکا یافت؟ روشن است که چنین «فلسفة وجودی‌ای »، حتی در عربستان سعودی نیز که از منظر نظریه‌پردازی سیاسی یکی از عقب‌مانده‌ترین کشورهای جهان به شمار می‌رود مشکل می‌تواند پایه‌ای جهت یک مشروعیت مطلوب به حاکمیت اعطا کند.

در نتیجه در حکومت‌هائی از قبیل عربستان و جمکران،‌ که هم از امکانات مالی کافی جهت سرمایه‌گزاری در فناوری‌های نوین برخوردارند، و هم تخصص برخی طبقات اجتماعی امکان استفادة بهینه از ابزارهای ارتباطی را فراهم می‌آورد، مشکلی که اینترنت به وجود آورده، ایجاد تزلزل در باورهائی است که این حکومت‌ها بر آن تکیه زده‌اند.

سانسور اینترنت،‌ این امید واهی را به این حکومت‌ها داده که از این طریق قادر خواهند بود در برابر تحولاتی که در تفکر اجتماعی پیش می‌آید، و یا در مقابل تغییراتی که در ساختار رفتاری و الگوهای فکری به وجود خواهد آمد ایستادگی کرده، جامعه را در ایستائی نگاه دارند، تا نظرات استعمار تأمین شود. باید اذعان کرد که چنین برخوردی جز توهم نیست. جامعة بشری در مسیر تحولات خود منتظر «تصمیمات» مشتی شیخ و شیخک باقی نخواهد ماند، و دیر یا زود طوفان‌های اجتماعی و فرهنگی برگ‌های دفتر فرسودة موجودیت این نوع رژیم‌ها را به گردباد تحولات خواهد سپرد. ولی تا زمان وزیدن چنین گردبادهائی، سانسور همه جانبة‌ اینترنت تنها راه باقی مانده در برابر اینان خواهد بود.

این نوع حکومت‌ها نه همچون روسیه و هند و چین،‌ که در مسیری متخالف اینترنت را سانسور می‌کنند. چرا که سه کشور مذکور در مسیر حفظ مراکز تصمیم‌گیری داخلی و در مصاف با سرمایه‌داری غرب فعال‌اند، حال آنکه دست‌نشانده‌ها و نوکران غرب در مسیر حفظ موجودیت وابستة خود به همین سرمایه‌داری‌ها اینترنت را مثله می‌کنند. این حکومت ها هرگز منافع غرب را به خطر نمی‌اندازند، این تحولات فکری، اجتماعی و سیاسی ملت‌هاست که منافع غرب را متزلزل خواهد کرد و اینان جهت مقابله با همین تحولات دست به سانسور می‌زنند.

به همین دلیل است که بارها و بارها گفته‌ایم و بازهم می‌گوئیم که «فرمان» سانسور اینترنت در کشورهای نفتخیز از سوی کانال‌های وابسته به غرب صادر می‌شود. در وبلاگی تحت عنوان «فیلترینگ و گه‌خورینگ»‌ این مسئله را در مورد امارات متحدة عربی تا حدودی شکافته بودیم. حال پس از این مقدمة طولانی که جهت قرار دادن مخاطب در رابطه‌ای نزدیک‌تر با واقعیات ارتباطات نگاشته شد، نگاهی داشته باشیم به مقالة حضرت «وال‌ستریت جورنال»! در این مقاله نویسنده به صراحت از گسست ارتباط اینترنتی ایران با جهان سخن به میان آورده و می‌گوید:

«ایران قطع تماس با اينترنت بين‌المللی را تدارک می‌بيند!»

اینکه تشکیلاتی از قماش حکومت اسلامی بخواهد به طور کلی رابطه‌اش را با خارج از کشور قطع کند تعجب ندارد؛ «انزوا»، از مهم‌ترین الزامات یوتوپیاست و رابطه با خارج از کشور، هر چه باشد تهدید این انزواست. چرا که ارتباط و تبادل به معنای ورود عوامل و عناصری به درون ساختار اجتماعی است که با یوتوپیای «شترگاوپلنگ» اسلامی هماهنگی نخواهد داشت. ولی آنچه به معنای واقعی در این میانه ایجاد ابهام می‌کند، این است که چرا حکومت اسلامی، در روزنامه‌های آمریکا قصد دارد ارتباط کشور را با خارج قطع نماید؟

به عبارت دیگر چه دلیلی دارد که حکومت اسلامی از بیان اهداف سرکوبگرانة خود اجتناب ورزد، در صورتیکه به گواهی تاریخچة 33 ساله‌شان، حضرات در هیچ موردی چنین ملاحظاتی به خرج نداده و برای ابراز برنامه‌های ایرانی‌ستیزشان از هر فرصتی استفاده کرده و می‌کنند. خلاصه بگوئیم رسانة «روپرت مرداک» پیش از حکومت اسلامی از «تدارکات» این حکومت برای قطع رابطه با جهان خبر می‌دهد! یک وقت فکر نکنید برای تدارکات کذا از حضرات در غرب کمک می‌گیرند!

در هر حال نویسندة مقاله در ادامه، ضمن اشاره به طرح «اینترنت ملی» که پیشتر توسط حکومت ملایان مطرح شده بود، می‌گوید، این طرح به معنای سرآغاز قطع ارتباط ایرانیان با جهان خارج خواهد شد. پس اگر نویسندة «وال ستریت جورنال» از شدت خوشحالی در پوست نمی‌گنجد، تعجبی ندارد. در چنین شرایط ایده‌آلی، ایران به دورة‌ «گوتنبرگ» عودت داده شده،‌ و تا دنیا دنیاست، ‌ یانکی‌ها خواهند توانست نفت ما را به رایگان ببرند و هیچکس نیز بالای حرف «مقام معظم» حرفی نخواهد زد. درست مثل دوران نورانی «امام» روشن‌ضمیر سبزها. ولی همینجا بگوئیم، قلم‌زن «وال‌ستریت جورنال» شکمش را بی‌جهت صابون زده؛ «اینترنت ملی» طرحی است کشکی و «آبدوخیاری» که فقط می‌تواند از ذهن علیل ملا و بچه‌ملا تراوش کند. از مخیلة همان‌ها که اصولاً ساختار فنی ارتباطات اینترنتی و کاربرد ابزارهائی از قبیل «ابر اطلاعاتی» را نمی‌شناسند. اینان می‌پندارند که ارتباط اینترنتی بین دو نقطه، یک شبکة «قائم به ذات» است که با آن می‌توان از خانة حسن به دفتر حسین نامه فرستاد! این برخورد تبلیغاتی که پیشتر هم در بارة آن سخن گفته‌ایم، سوءاستفاده از ناآگاهی عمومی است.

«اینترنت ملی» که نویسندة «وال‌‌ستریت جورنال» قصد دارد با آن بچه‌ها را بترساند، همان است که امروز وزارت اطلاعات با شبکة «ایمیل» صورت داده. این «وزارتخانه» در داخل کشور با استفاده از فناوری‌هائی که شرکت «نوکیا» در آغاز دورة دوم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به ملاها فروخت، و از قضای روزگار «گندش» هم در روزنامه‌های جهان درآمد، اینک شروع به کار کرده. تمامی ایمیل‌های ارسالی به ایران، حتی «جی‌میل‌ها» از طریق این شبکه تحت نظارت وزارت اطلاعات قرار می‌گیرد و طرف‌هائی که «ایمیل» را در داخل دریافت می‌کنند در صورت «لزوم» تحت نظر‌ قرار خواهند گرفت. این است «اینترنت ملی!» نوعی شبکة بولتن‌نویسی دولتی که با کمک‌های فناورانة غرب در اختیار ملایان قرار گرفته.

ولی اینکه چنین شبکة بولتن‌نویسی‌ای بتواند جایگزین اینترنت شود جای بحث و گفتگوی فراوان دارد. اما نویسندة «وال‌ستریت جورنال» بدون توجه به این مسائل، «هدف» حکومت اسلامی را از «اینترنت ملی» برای‌مان بازگو می‌کند. به زعم ایشان، از آنجا که حکومت جمکران «اسلامی» است اینترنت‌اش هم می باید «حلال» باشد؛ یعنی شبکه‌ای برای پخش روضه و زوزه و پوچیات:

«شبکه‌ای واقعاً حلال برای مسلمانان خواهد بود که اخلاقيات و معنویات را هدف می‌گيرد»

گویا اینک راست‌گرایان ایالات متحد قصد دارند زمینه‌ای فراهم آورند تا با گسترش همین شبکة «ایمیل» که با پول نفت چپاول‌ شدة ملت ایران خریداری شده، تمامی خدمات اداری و غیره که با تکیه بر اینترنت انجام می‌گیرد، در صور تغییر شکل یافتة «شبکة ایمیل» جاسازی کنند. به ادعای اینان شبکة کذا دیگر «حلال» خواهد بود. خلاصه بگوئیم، ملایان و اربابان‌شان می‌خواهند ضمن «بازگشت به گذشته»، نوع ابتدائی اینترنت را از نو «اختراع» کنند؛ همان نوع که در سال‌های 1970 مهندسین شرکت «بل» در آمریکا، با استفاده از آن برای یکدیگر «جوک دیجیتال» ارسال می‌کردند! نام این «ماموت» بدهیبت و عصرحجری را هم رسانه‌های غرب گذاشته‌اند «اینترنت ملی!»

ولی چه این «ماموت» خوش‌تیپ از یخ‌های قطبی سر برآورد،‌ و چه در خاک بپوسد، یک اصل را نمی‌باید فراموش کرد؛ حکومت اسلامی با اصل «آزادی بیان» که پایه و اساس ارتباطات اینترنتی است کنار نخواهد آمد. این حکومت بر اساس خفقان، تقدس و نوچه‌پروری پا گرفته و تا زمانیکه عمال آن نفس بکشند حامی همین «ارزش‌های» ضدانسانی باقی خواهد ماند. نام انسان‌ستیزی، سرکوب و چپاول را هم گذاشته «دین اسلام!» در اینجا فقط یک پرسش بی‌پاسخ ‌مانده و آن اینکه، چرا روزنامة «روپرت مرداک» برای ما ملت و آزادی‌ اینترنت‌مان «اشک تمساح» می‌ریزد؟

پاسخ به این پرسش روشن است؛ اشکی که امروز «وال‌ستریت جورنال» برای «آزادی اینترنت» در ایران می‌ریزد، همان اشکی است که جیمی کارتر برای رعایت «حقوق‌بشر» درکشورمان ‌ریخت. دیدیم که تحت نظارت ایشان چقدر حقوق‌بشر رعایت شد! مسلم بدانیم رهنمودهای پیامبرگونة‌ «وال‌ستریت‌جورنال» نیز در باب «آزادی اینترنت»، همچون «حقوق‌بشر» اهدائی جیمی کارتر،‌ ایران و ایرانی را گلباران خواهد کرد. هر چند به استنباط ما دیگر دوران واژگون‌نمائی و این نوع سیاستگزاری‌ها در ایران گذشته و کارفرمایان «وال‌ستریت جورنال» بهتر است فکری برای ماتحت «مبارک‌شان» بکنند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

 

فیلترشکن‌های جدید31مه2011

speedtrack.tk
inlineblast.info
memorialday.tk
stockambience.tk
unlockside.tk
proxyware-free.tk
freebestblog.co.cc
lifeonspeed.tk
pageproxyfree.info
easy2hideip.co.cc
lifeonhide.tk
scriptdigitalproxy.co.cc
proxyfreesocialblock.info
page002.info
freeproxy1.info
stayafterschool.info
tornadoproxy.tk
just4proxy.co.cc
fullextraproxy.tk
justwanted.tk
silverhideout.com
stocktamount.tk
caddysurf.tk
memorialdaysurf.tk
fastnfurius.tk
fastnsimplesurfer.co.cc
justforexampleproxy.co.cc
fasttrackproxy.tk
enterurltovisit.com
getonthis.info
tunnel.ws
unlock-server.info
minesurf.info
cybercloak.info
proxyanonymouswebsite.info
greatvpn.info
americavpn.info
proxypublic.tk
servetounblock.info
hideproxyfree.co.cc
clearbrowser.cz.cc
fullspeed-proxy.tk
webfetch.info
basedjam.tk
sonicwallbypass.info
hdsurf.tk
fastonhide.tk
setupdomains.tk
surfbars.tk
unblockmyspacenow.com