«پالین» و پنج‌تن!

از صحنة انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحد، هر روز خبر تازه‌ای می‌رسد. امروز نوبت به معرفی معاون پیشنهادی مک‌کین، نامزد حزب جمهوریخواه رسید؛ سرکار خانم سارا پالین! اینکه مک‌کین در 72 سالگی بخواهد رئیس جمهور ایالات متحد شود خود مسئله‌ای است که به صورت جدی برخی رأی‌دهندگان را به فکر انداخته. می‌دانیم که ریاست جمهوری آمریکا معمولاً نه برای 4 سال که برای مدت 8 سال برنامه‌ریزی می‌شود، و اگر مک‌کین با این سن و سال پای به کاخ‌سفید بگذارد، این احتمال وجود دارد که حضرت عزرائیل در نیمه‌راه گریبان‌اش را بگیرد؛ جان مک کین امروز با معرفی یک زن 44 ساله به عنوان معاون خود در واقع در داژبال سیاسی، «توپ» را از دست دمکرات‌هائی گرفت که دوست می‌داشتند اولین نامزد زن برای انتخابات ریاست جمهوری از سوی حزب دمکرات معرفی شود! به این می‌گویند «کلک مرغابی»! هر چند که در پشت صحنه مسئله بیش از این حرف‌ها ریشه‌دار است.

خانم پالین که از سال 2006 فرماندار ایالت نفتخیز آلاسکا هستند، یکی از مهره‌هائی بودند که حضورشان در انتخابات آینده آنقدرها جدی تلقی نمی‌شد. با این وجود، با در نظر گرفتن «سجایای» سیاسی ایشان می‌باید قبول کرد که «حاجیه» خانم مهرة مناسبی برای این دوره از فعالیت‌های سیاسی در کشور آمریکا هستند. ایشان که به تنهائی، و بدون دریافت کوچکترین کمکی از دیگران، 5 فرزند برومند نیز به دنیا آورده‌اند، یکی از سرکردگان و مبلغان «محافظه‌کاری» آمریکا به شمار می‌روند. می‌دانیم که بر اساس این نوع «تبلیغات»، ایفای نقش «مادری»، آنهم برای این شمار «چشم‌گیر» نوباوه، به هیچ عنوان سدی در راه فعالیت‌های سیاسی و شغلی «حاجیه‌» خانم‌ها ایجاد نخواهد کرد! و طی هفته‌های آینده می‌باید این «صورتبندی» جادوئی را مرتباً از رادیوها و تلویزیون‌ها تحویل گرفت که حاجیة محترمه نمونه‌ای بارز از یک «مادر فعال» و اجتماعی نیز هستند! مخالفت‌های «تند» حاجیه خانم با «سقط جنین» نیز نمی‌باید از نظر دور بماند؛ خلاصه بگوئیم معاون پیشنهادی مک‌کین خودش به تنهائی یک «حضرت پاپ» است!

البته قصة مادران فعال، بیشتر برای خواب کردن کودکان است، چرا که وارونه نشان دادن واقعیات اجتماعی در ایالات متحد می‌رود تا تبدیل به یکی از مهم‌ترین برگ‌های انتخاباتی در روزهای آینده شود؛ خانم پالین به عنوان یک «فعال سیاسی»، مسلماً آنقدرها وقت برای رسیدگی به امور «فرزندان‌» برومند‌شان نخواهند داشت. و این «نوباوگان» در واقع، در دامان خدمه و نوکر و کلفت‌های بی‌شماری که منازل و ویلاهای متعدد خانم «فرماندار» را نگه‌داری می‌کنند، به امید تلاش‌های معلمین سرخانه، مربی‌های اسب‌سواری، گلف، نقاشی و موسیقی رها شده‌اند!‌ اگر امیرعباس هویدا می‌گفت، «به امید روزی که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد!» ما هم می‌باید به حاجیه پالین بگوئیم، «به امید روزی که هر مادری بتوانند چنین خدمة‌ دلسوزی داشته باشد!»

ولی اصل «توالد و تناسل» هر چند بخوبی در فضاسازی و جوسازی‌های سیاسی می‌تواند دست رقبا را در پوست گردو بیاندازد، آنقدرها که می‌نماید اساس انتخاب حاجیه خانم را رقم نزده؛ این صحبت‌ها بیشتر جنبة تزئینی و نمایشی دارد! در حالیکه مطلب اصلی همانطور که پیشتر نیز گفتیم مسئلة «نفت و گازطبیعی» است! در مطلبی تحت عنوان «نفت و آلاسکا»‌ که در تاریخ 8 ماه اوت سالجاری نوشتیم، شمه‌ای از مسائل ژئوپولیتیک منطقة وسیع آلاسکا، مشکل انرژی و نفت در ایالات متحد، و نهایت امر مشکلات امنیتی و نظامی‌ای که فعالیت‌های گستردة اقتصادی می‌تواند در آلاسکا بر علیه منافع آمریکا و کانادا ایجاد کند، ارائه دادیم. همانطور که می‌دانیم آلاسکا از نظر جغرافیائی تنها منطقه‌ای است که آمریکای شمالی را به قارة آسیا، یا بهتر بگوئیم به کشور روسیه متصل می‌کند، و هجوم جمعیت به این منطقه می‌تواند معضلات امنیتی برای آمریکا به همراه آورد. معضلاتی که پس از وقایع 11 سپتامبر، آمریکا به هر ترفندی سعی در احتراز از آنان داشته.

با این وجود، حاجیه «پالین» یکی از طرفداران پرشور احداث خطوط لولة گاز طبیعی و ارسال گاز از آلاسکا به دیگر مناطق آمریکا هستند!‌ ایشان «درخواست» عاجل دارند که نوعی «انفجار» اقتصادی، آلاسکا را نیز در ردة ایالت‌های ثروتمندی چون تگزاس و کالیفرنیا به قدرتی اقتصادی در بطن ایالات متحد تبدیل کند! و جالب اینجاست که محافظه‌کاران، که خانم پالین نیز ظاهراً جزئی از گروه آنان به شمار می‌رود، در تمامی موضع‌گیری‌های خود، به طور کلی با نگرش «نفتی» به ایالت آلاسکا مخالفت کرده بودند! از این «مختصر» می‌توان به شکاف ایجاد شده در میان محافل محافظه‌کار آمریکا نیز پی‌ برد. و این شکاف نشان می‌دهد که مسئلة نفت دیگر نمی‌تواند در چارچوبی رتق‌وفتق شود که کاخ‌سفید معمولاً با تکیه بر شرایط «جنگ‌سرد» آنرا راهبری می‌کرد.

همانطور که دیدیم، باراک اوباما به عنوان یک رنگین‌پوست در جامعة نژادپرست آمریکا می‌توانست مواضع‌ «دمکراتیک» گسترده‌تری اتخاذ کند! البته دست‌های وی تا حدود زیادی بسته بود، چرا که در عمل رأی‌دهندگان آمریکائی، یا حداقل آندسته از شهروندان که به پای صندوق‌های رأی می‌روند چندان با مواضع‌ دمکراتیک هماهنگی ندارند!‌ با این وجود، اوباما با انتخاب جوزف بایدن، یک «کهنه‌» سیاست‌باز و فردی نه چندان خوش‌نام به عنوان معاون خود، و همزمان از طریق دفاعیات مضحک از «اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل»، و نهایت امر مسافرت‌های تبلیغاتی و به راه انداختن هیاهوی بی‌معنا در اروپای غربی، عضوگیری سیاسی خود را چه در اردوگاه داخلی و چه در محافل خارجی، نه در اردوی پیشروها و مترقی‌ها که در دخمة «محافظه‌کاران» به پایان رساند! به عبارت دیگر، حزب دمکرات صرفاً به دلیل رنگ پوست نامزد خود به این صرافت افتاده بود که معرفی وی، به خودی خود یک «گام بسیار دمکراتیک» به شمار خواهد آمد! ولی روند مسائل نشان داد که این «گمانه» احمقانه‌تر از آن است که بتواند کلید ورود به کاخ‌سفید را به حزب دمکرات تحویل دهد.

امروز با معرفی نامزد معاونت ریاست جمهوری، مک‌کین میخ دیگری بر تابوت پوسیدة باراک اوباما کوبیده! حاجیه «پالین»، هر چند از نظر سیاسی، خصوصاً سیاست جهانی فقط یک دختربچة شهرستانی به شمار می‌رود، آراء بسیاری از زنان ایالات متحد را، به دلیل شرایط ویژة اجتماعی و صرفاً به خاطر حضور یک زن در کنار ریاست جمهور، به سود جمهوریخواهان منحرف خواهد کرد! و این مسئله تأسف را دو چندان می‌کند چرا که در شرایط عادی، زنان می‌بایست منطقاً به سود حزب دمکرات موضع‌گیری کنند! با آنچه در بالا آوردیم امکان برد اوباما در انتخابات آینده، هر روز بیش از پیش «به دور» از انتظار می‌نماید. و با موضع‌گیری‌هائی که اخیراً از وی دیده‌ایم این سئوال پیش می‌آید که آیا واقعاً ورود او به کاخ‌سفید گامی مثبت در روابط جهانی به شمار خواهد آمد یا خیر؟

از طرف دیگر، مک‌کین با فروپاشاندن اجماع محافل محافظه‌کار نشان داد که نه تنها در مورد نفت و گازطبیعی، که به طور کلی در تمامی رئوس اقتصادی، مالی و اجتماعی «دورة اجماع» به صورتی که پیشتر وجود داشته، به پایان خود نزدیک می‌شود! ‌ این موضع‌گیری نشان داد که مسائل از امروز به صورتی نوین در سطوح مختلف مطرح خواهد شد. شکاف ایجاد شده در بطن محافل محافظه‌کار در مورد آلاسکا، مسلماً تأثیر یک «بمب سیاسی» در روابط موجود در ایالات متحد را خواهد داشت. و بحرانی که در چارچوب عملیات نظامی در گرجستان، فضای سیاست جهانی را در حال حاضر «آلوده» کرده، امروز می‌تواند زمینة موضع‌گیری‌های مختلف در امور انرژی در داخل و خارج از مرزهای ایالات متحد شود. موضع‌گیری‌هائی که مسلماً از تأئید اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل، و یا معرکه‌گیری برای جوانان آلمانی و فرانسوی سرنوشت‌سازتر است!

در کمال تأسف در علوم سیاسی یک اصل کلی پیوسته حضور خود را بر «ناظر» تحمیل می‌کند، و آن اینکه در یک جامعة پویا و زنده، تحولات نه به دست نیروهای مترقی و پیشرو که صرفاً به دلیل تغییر مواضع ایجاد شده در مسیر حرکت محافل «محافظه‌کار» به وجود ‌آمده! البته در این میان می‌باید ملاحظاتی را نیز منظور داشت، ولی این اصل هر چند «متناقض» بنماید، و هر چند «پوچ‌گوئی» به نظر آید، بارها و بارها طی تاریخ بشر به اثبات رسیده؛ تغییراتی که در ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه ماندگار‌اند، معمولاً نتیجة عملکرد محافل محافظه‌کار بوده‌اند! در این مقطع شاید آنان که معتقد به «مأموریت» انسانی نیروهای مترقی هستند می‌باید تعریفی دوباره از این نیروها و اهداف آنان ارائه دهند. باشد که در صورتبندی فوق، هم در عمل، و هم به صورت «نظری» بازنگری شود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

پیوند این مطلب در گوگل

فیلترشکن‌های جدید30اوت2008

http://kabf.info
http://www.5ev.info
http://www.0ev.info
http://www.lovelysurf.com
http://www.6end.info
http://perusahaanonline.info
http://www.beyondschool.info
http://www.ytunnel.cn
http://www.ltunnel.cn
http://berserkepisode.info
http://www.3turn.info
http://misf.info
http://www.3fish.info
http://www.dutchprox.info
http://www.7turn.info
http://inbap.info
http://www.bypasstheban.com
http://mysecretip.info
http://www.ttunnel.cn
http://greq.info
http://internalbrowser.info
http://easyninja.com
http://proxfacebook.com
http://smoothload.info
http://www.5hv.info
http://www.4end.info
http://www.6turn.info
http://www.5start.info
http://www.0turn.info
http://www.web-php-proxy.com
http://www.kidonweb.info
http://glea.info
http://www.workup.info
http://www.4hv.info
http://www.my-webproxy.de
http://www.qtunnel.cn
http://www.2pill.info
http://www.proxyboost.net
http://www.unblocktime.com
http://thediabetes.info
http://www.undercurtain.info
http://www.2end.info
http://www.4start.info
http://tubewars.org
http://berserkinternet.info
http://www.otunnel.cn
http://showcams.us
http://www.9ev.info
http://berserkgateway.info
http://givemeway.info

دائی‌جان در اوکراین

بحران گرجستان نهایت امر دولت کارگری انگلستان را از وادی سکوت بیرون کشید. دیوید میلیبند، در دیدار اخیر خود از اوکراین نشان داد که قصد برخورد با سیاست‌های گستردة روسیه را دارد. «بی‌بی‌سی» از قول میلیبند عنوان می‌کند که وی در شهر «کیف» خواستار تشکیل یک «ائتلاف بین‌المللی در تقابل با تجاوزات» روسیه به گرجستان شده! البته تا آنجا که به یاد داریم دولت انگلستان پیشتر ترجیح می‌داد از زبان سرکوزی و یا آنجلا مرکل عدم رضایت خود را بیان کند!‌ می‌باید پرسید چه شده که انگلستان بالاجبار خود را وارد صحنة تقابلات سیاسی با روسیه کرده؟ به این سئوال فقط در چارچوبی می‌توان پاسخ گفت که تحولات اخیر در افغانستان، بحران سیاسی گسترده در پاکستان و نگرانی‌‌های محافل نفتخوار غرب از سرنوشت تیره و تار خط لولة «نابوکو» منظور شود.

انگلستان شاید هیچوقت فکر نمی‌کرد که مجبور باشد در چنین شرایط نامساعدی‌، شرایطی که سرنوشت ارتش این کشور در افغانستان و جنوب عراق را عملاً در دست‌هائی «ناشناس» و شاید نه چندان «خوش‌نیت» رها کرده، مواضع خصمانه‌ای نیز بر علیه روسیه اختیار کند. ولی از آنجا که بحران برخاسته از «حملات» اخیر بر ضد ارتش فرانسه در افغانستان می‌رود تا خود تبدیل به یک «سریال فروپاشانندة سیاسی» برای سرکوزی شود، تکیه بر فعالیت‌های کاخ الیزه دیگر برای پیشبرد یک سیاست گسترده کفایت نمی‌کند، و حضور مستقیم انگلستان در کنار خط لولة کذا، و تلاش جهت حفظ منافع درازمدت استعماری انگلیس در پاکستان گویا اجباری شده.

نخست می‌باید در مورد بحران فرانسه بگوئیم! به گفتة روزنامه‌های این کشور، گویا چهار نظامی توسط مهاجمین به نیروهای فرانسوی در افغانستان به گروگان گرفته شده بودند. و این چهار نظامی پس از مدتی به قتل می‌رسند!‌ ولی دولت و ارتش فرانسه از این گروگان‌گیری هیچ سخنی در مطبوعات و یا گزارشات رسمی به میان نیاورده. اینکه دولت در کمال خونسردی به گروگان رفتن نظامیان این کشور را توسط کسانیکه «تروریست» معرفی می‌شوند زیر سبیلی در می‌کند، آنقدرها در افکار عمومی فرانسه نمی‌تواند مدافع و حامی داشته باشد. این گزارشات اینک به صورت رسمی در روزنامه‌های مختلف از جمله «لوموند» و «فیگارو» به چشم می‌خورد و هنوز دولت در برابر آن موضعی اتخاذ نکرده. این بحران می‌تواند حتی سرنگونی دولت سرکوزی را به همراه آورد.

اینجاست که به دلیل تضعیف شدید دولت سرکوزی در برابر افکار عمومی، بریتانیا خود دست به کار «مقابله» با تجاوزات روسیه شده!‌ ولی می‌باید قبول کرد که نقطة آغازین این برخورد دیپلماتیک نیز آنقدرها از روی آینده‌نگری انتخاب نشد. سفر میلیبند به «کیف» با شرحی که در مورد وضعیت استراتژیک این کشور و مسائل جمعیتی ویژة آن در مطلب چند روز پیش آوردیم، بیشتر به نوعی «خودکشی» سیاسی می‌ماند تا اتخاذ مواضعی روشن‌بینانه!‌ «کیف» در شرایطی نیست که بتواند در منطقة دریای سیاه، به عنوان تکیه‌گاهی مستحکم مواضع ضدروسی از جانب انگلستان را مورد حمایت قرار دهد! در عمل، سفر اخیر میلیبند به این کشور و اظهارات وی بیشتر نشان از «عدم رضایت» لندن است، تا برنامه‌ریزی‌‌ای روشن در مسیر سیاست‌های آینده!

مشکل دیگری که در شرایط فعلی ایجاد شده، فرو افتادن سیاست آمریکا در نوعی خلاء است. این کشور در انتخاباتی که طی چند ماه آینده سرنوشت هیئت دولت را رقم خواهد زد، می‌رود تا از دورة‌ وانفسای حکومت نئوکان‌ها پای بیرون گذارد؛ ولی همانطور که پیشتر گفتیم، چه حزب دمکرات پای پیش گذارد و چه مک‌کین، نتیجه بیشتر نوعی «انزواطلبی» خواهد بود. آمریکا نمی‌تواند همچون دوران «جنگ‌سرد» به سیاست‌های جهانی خود ارزشی جهانشمول نیز اعطا کند؛ سقوط کمونیسم مهم‌ترین فلسفة وجودی یک ایالات متحد قدرتمند در سطح جهانی را به زیر سئوال برده، و دیگر طرف‌های صحبت آمریکا حاضر به قبول مواضع غیرقابل تغییر واشنگتن که معمولاً به دست پنتاگون طراحی می‌شود، نیستند. طی چند هفتة گذشته شکست حزب دمکرات را در تعیین قیمت نفت ـ بهتر است بگوئیم فروپاشاندن قیمت نفت ـ به صراحت مشاهده کردیم. آمریکا دیگر نمی‌تواند به صورتی یک‌جانبه بر بازار انرژی جهانی همچون گذشته چنگ اندازد؛ و در چنین شرایطی است که لندن بالاجبار پای در میدان «مبارزه» با مسکو گذارده!

ولی انگلستان نیز دیگر آن امپراتوری قدرتمند نخستین دهه‌های قرن بیستم نیست. اگر روزی و روزگاری در این امپراتوری خورشید هیچگاه غروب نمی‌کرد، در روزگار ما، طی هر شبانه روز ساعاتی متمادی را انگلستان می‌باید در تاریکی مطلق بگذراند. تکیه‌گاه اصلی انگلیس در شرایط فعلی، همانطور که گفتیم نه آمریکاست و نه فرانسه؛ لندن فقط می‌تواند از وحشت فزاینده در سرزمین‌ها و میان ملت‌های اروپای شرقی بهره‌برداری کند، وحشت از فروافتادن دوباره به چنگال یک روسیة «گسترش‌طلب». این وحشت از نظر تاریخی بسیار قابل‌ بهره‌برداری است؛ و بی‌جهت نیست که میلیبند سخن از تشکیل یک «ائتلاف بین‌المللی» به میان آورده! می‌دانیم که در حال حاضر «ائتلاف‌های» متفاوت، به صور مختلف از سال‌ها پیش دول کشورهای غربی را در پیگیری اهدافی مشترک و استراتژیک به یکدیگر متصل کرده، و تنها «ائتلاف نوینی» که میلیبند می‌تواند در این مقطع به آن اشاره داشته باشد، تشکیل جهبه‌ای متحد از کشورهای اروپای شرقی، خصوصاً کشورهای سابقاً شورائی در شرق اروپا، و قرار دادن این جبهه تحت نظارت مستقیم سازمان آتلانتیک شمالی، و در تقابل با روسیه است! به معنای دیگر، میلیبند قصد دارد «جنگ» را به مرزهای روسیه بیاورد!

می‌باید اذعان داشت که این «پروژه»، هر چند بسیار زیرکانه می‌نماید، در حال حاضر بیش از آن «بلندپروازانه» است که بتواند تحقق یابد. امروز قارة اروپا، هم در شرق و هم در غرب، با اجماع سیاسی فاصلة بسیار دارد، آنهم اجماعی بر علیه این روسیه! چرا که این روسیه هم سرمایه‌داری است، و هم صاحب سومین ذخیرة ارزی جهان! این روسیه هم نفت دارد و هم گاز، و هم یک نیروی نظامی که مسلماً از دوران بلشویک‌ها به هیچ عنوان ضعیف‌تر نشده. نفوذ این روسیه از نظر فرهنگی، علمی، فناورانه و … تا عمق کشورهای اروپای غربی امروز امتداد پیدا کرده، و بنیادهای مختلف مالی، بانکی و … در ارتباط با روسیه در حال تحول‌اند!‌ انگلستان فقط با گسترش نوعی «منطق‌ستیزی» و پوپولیسم می‌تواند جبهه‌ای متکی بر بنیادهای مالی، صنعتی و بانکی در اروپا بر علیه روسیه بسازد! ولی دوران این نوع «منطق‌ستیزی‌ها» دیگر در اروپا به سر آمده، این تجربه‌ای بود که بانک‌های غربی در دوران آدولف هیتلر و در مصاف با استالین‌ایسم از سر گذراندند! ‌ گسترش پوپولیسم و فاشیسم در عمق قارة اروپای شرقی نه تنها برای میلیبند نام‌نیکی در تاریخ باقی نخواهد گذاشت که امروز کاملاً از واقع‌بینی به دور است.

در ثانی، به فرض محال، اگر چنین «جبهه‌ای» بتواند تشکیل شود، جهت عملیاتی کردن آن به سالیان دراز «زمان» نیاز خواهد بود، در حالیکه نیازهای واقعی انگلستان، آلمان و فرانسه نه طی سال‌های آینده که در همین روزها می‌باید رقم زده شود! این کشورها در برآوردن نیازهای سوختی خود نمی‌توانند سال‌های دراز صبر پیشه کنند.

با در نظر گرفتن آنچه در بالا آمد، فقط می‌توان نتیجه گرفت که انگلستان به این دلیل سکوت خود را شکسته، که دیگر نمی‌توانسته بیش از این در سطح جهانی «سکوت» کند!‌ لندن از طریق این موضع‌گیری‌ها به متحدان محلی خود چنین القاء می‌کند که با الهامات آنان همگام است! ولی می‌دانیم که «سخنان» میلیبند از پایه و اساسی قابل تحقق برخوردار نیست. مواضع فعلی اروپای غربی، بر خلاف آنچه سیاست‌بازان در بوق و کرنا کرده‌اند، ارتباط زیادی با ساکاشویلی، «گسترش‌طلبی‌های‌ روسیه»، حق و حقوق ملت‌ها و دیگر شعارهای «مردمفریب» ندارد. همانطور که پیشتر نیز گفتیم، برنامة «نفتخواری» غربی‌ها ایجاب می‌کند، که پس از گذشت یک دورة طولانی که با قیمت‌سازی‌های بالای نفت توأم بوده، امروز قیمت نفت سقوط کند!

این سقوط در عمل به اقتصاد غرب امکان خواهد داد که به نوعی بازسازی داخلی، با تکیه بر چپاول‌های انجام شده طی جنگ عراق، افغانستان و غارت گستردة طبقة متوسط در کشورهای صنعتی، کمر همت ببندد. پول‌های انباشته شده از طریق این چپاول‌ها اینک می‌باید به دیگر صنایع از قبیل اینترنت، خدمات، امور بانکی، و … سرازیر شده، تبدیل به ساختارهائی «ماندگار» در بطن اقتصاد صنعتی و غیرنظامی غرب شود!‌ ولی در این صورتبندی اگر همه چیز در جای خود قرار گرفته، یک اصل کلی در نظر گرفته نشده: «منافع روسیه»! این منافع با چنین تغییری هماهنگی ندارد!

روسیه هنوز در عمق یک اقتصاد رانت‌خواری دست و پا می‌زند، و جهت تبدیل نقدینگی‌ها به سرمایه‌های اجتماعی، صنایع غیرنظامی، خدمات، و … از ساختارهای ضروری برخوردار نیست، و از طرف دیگر می‌باید قبول کرد که اقتصاد غرب در اینمورد روسیه را به هیچ عنوان مورد حمایت قرار نخواهد داد. در این شرایط، سقوط قیمت نفت برای روسیه فقط به معنای از دست دادن رانت‌هائی است که دولت از طریق فروش نفت خام به دست می‌آورد. و جهت اعمال سیاست‌های داخلی خود به آن نیازمند است؛ از دست رفتن این رانت‌ها امنیت روسیه را مستقیماً به خطر خواهد انداخت! همانطور که گفتیم، غرب در فروپاشاندن قیمت نفت طی چند روز گذشته تلاش بسیار کرد، و دیدیم که موفقیت چندانی به دست نیاورد. حال، سیاست‌مداران غرب جهت پیش بردن نیازهای اقتصادی خود، به عادت همیشگی دست به تهدید نظامی و امنیتی زده‌اند؛ آنهم بر علیه یک قدرت نظامی جهانی، و خصوصاً در شرایطی که چنین تهدیداتی حتی مرغ پخته را هم به خنده می‌اندازد. امروز اگر جنگ و «جنگ‌طلبی» دیگر نمی‌تواند کاری از پیش ببرد، می‌باید قبول کرد که زمان تجدید نظر پایه‌ای در سیاست‌های اقتصادی غرب فرا رسیده.

دیر یا زود میلیبند و شرکاء می‌باید «دکان‌» مردمفریبی را تعطیل کرده، به فکر چاره‌ای عملی باشند؛ چاره‌ای که هم امنیت رژیم‌های غربی را تأمین کند و هم تهدیدی برای دیگر ملت‌ها به شمار نیاید. هر چند روسیه با تأئید «استقلال» ابخازی و اوسه‌تیای جنوبی عملاً پای در تلة غرب گذاشت، منافع عالیة جهانی امتداد چنین سیاست‌هائی را نمی‌تواند تأئید کند. غرب حق ندارد که از یک سو صورتبندی‌های یک‌جانبة اقتصادی خود را بر مردم دنیا تحمیل کند، و از سوی دیگر، در صورت مقاومت کشورهای دیگر، جهان را به جنگ تهدید نماید! چنین برخوردی در اینمورد بخصوص امکانپذیر نیست، و کشورهای عضو ناتو با پیش راندن روسیه به نقطة «انفجار» مسلماً هیچگونه منفعتی تحصیل نخواهند کرد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

پیوند این مطلب در گوگل

فیلترشکن‌های جدید28اوت2008

http://www.lovelysurf.com
http://glea.info
http://www.2pill.info
http://www.otunnel.cn
http://www.5start.info
http://fudg.info
http://www.5end.info
http://euth.info
http://boxf.info
http://derl.info
http://www.btunnel.cn
http://www.9turn.info
http://www.gtunnel.cn
http://greq.info
http://www.5hv.info
http://www.pinkysurfer.com
http://www.80q.info
http://www.4end.info
http://www.4hv.info
http://www.atunnel.cn
http://www.9start.info
http://www.1end.info
http://www.ltunnel.cn
http://www.utunnel.cn
http://www.wtunnel.cn
http://inbap.info
http://www.9end.info
http://buddywars.com
http://wowgoldglobal.info
http://www.0start.info
http://www.2end.info
http://berserkepisode.info
http://www.70q.info
http://www.wowcheatsite.info
http://grea.info
http://www.hidebehindme.info
http://www.8turn.info
http://berserkinternet.info
http://tehmyspace.info
http://www.7end.info
http://www.6end.info
http://www.daysurf.info
http://webexplore.info
http://www.dtunnel.cn
http://givemeway.info
http://www.8end.info
http://www.7start.info
http://wowpimp.net
http://www.proxycell.info
http://www.unblocktime.com

شیرین و فضله!

از قدیم و ندیم گفته‌اند، «چرا دعوا می‌کنید؟ شریکی بخورید آقا!» البته آمریکائی‌ها تقریباً همین مفاهیم را به بیان دیگری آورده‌اند، «اگر حریف‌اش نمی‌شوی، شریک‌اش بشو!» این همان «حکایت» حاجیة شیرین عبادی و «مؤسسة تحقیقاتی» کیهان است! قبلاً در سینماهای تهران پیش از نمایش فیلم، یک تبلیغ نشان می‌دادند که خانمی می‌آمد، و البته بدون حجاب اسلامی می‌گفت، «ارج، نامی که می‌شناسید، و به آن اطمینان دارید!» ما هم امروز این «حاجیه» را همه می‌شناسیم، هر چند به او اصلاً اطمینان نداریم، ولی از قبل «بذل و بخشش‌های»‌ بنیاد نوبل که یکی از نخستین لژهای ماسونی فراملیتی در اروپا بود، با ایشان خیلی خوب آشنا شده‌ایم!

حضرت نوبل و خانواده، نفت آذربایجان را خوب چپاول می‌کردند، منطقه‌ای که در آن دوره ایالتی از امپراتوری تزارها به شمار می‌رفت! بعدها این «لژ» زیبا و پاستوریزه را نوبل‌جان پایه‌گذاری کردند، و پس از مرگ آنحضرت، «بنیاد نوبل» که با پول‌های چپاول‌شدة این فرد «خیرخواه» و «بشردوست» به موجودیت خود ادامه می‌داد، برنامة جایزه‌بگیری و های و هوی و داد و فریاد بین‌المللی را هم بر پایة «جوایز نوبل» به راه انداخت! چند سال بعد هم کشور «مستقل» نروژ را انگلیسی‌ها از سوئد جدا کردند، تا تبدیل شود به پادگان نظامی در شمال اروپا، و این لژ عین خشتک ملایان «دو پاره» شد؛ یک لنگه‌اش ماند در سوئد و لنگة دیگرش افتاد دست اعلیحضرت پادشاه نروژ! به همین خاطر جایزه‌بگیران یک قسم در سوئد می‌خورند، یک تعظیم بلندبالا هم در نروژ می‌کنند! این بود داستان ‌نوبل، البته به صورت بسیار فشرده و «زیپ‌شده»!

امروز پس از هیاهوی فراوان در اطراف حاجیه شیرین عبادی، فردی به نام «فضلی نژاد» که خود را عضو «مؤسسة تحقیقاتی» کیهان معرفی می‌کند، در فارس نیوز اعلام داشته:

«شيرين عبادي، روز دوم بهمن 1356 در تالار اجتماعات كاخ دادگستري و در مراسم بزرگداشت انقلاب سفيد، آمادگي خود را براي جانبازي در راه شاهنشاه آريامهر (شاه مخلوع) اعلام كرده بود. همان روز، اين خبر را به نحو مشروح خبرگزاري پارس (پانا) روي خروجي عادي خود مخابره كرد و سپس در رسانه‌ها بازتاب يافت.»

همانطور که می‌دانیم پیشتر حاجیه عبادی هر گونه ارتباط «احساسی» و «تشکیلاتی» میان خود و رژیم گذشتة ایران را کاملاً مردود شمرده بودند، و در یکی از همان جملات «حقوقی»‌ و بسیار شکیل که نشاندهندة عمق دانش و ادب و تربیت اجتماعی ایشان است فرموده بودند: «مرده‌شور شاهنشاه آريامهر را ببرند! من هيچ‌وقت و در هيچ‌كجا نگفته‌ام كه جانباز شاهنشاه آريامهرم»!‌ بله، واقعاً از نظر نزاکت و ادب در گفتار، خصوصاً در مقام برندة جایزة نوبل «صلح»، می‌باید به ایشان تبریک گفت چرا که استفادة بسیار بهینه از واژه‌ها کردند و نشان دادند که زبان فارسی تا کجا می‌تواند در قلب ملت‌ها نفوذ کند. ما از محفل نوبل تقاضا می‌کنیم که هر چه زودتر یک جایزة نوبل «ادبی» هم به ایشان بدهند چون ممکن است فرصت از دست برود!

البته ما کاری به «فدائی» بودن یا نبودن ایشان اصلاً نداریم، مگر ما فدائی خلق‌ایم؟ به ما چه مربوط است که یک دختر بچه را که هنوز عرق امتحانات سال آ‌خر دانشکدة حقوق تهران روی پیشانی‌اش خشک نشده، می‌آورند و تبدیل به اولین «قاضی» زن در دادگستری شاهنشاهی می‌کنند؟ مگر ما فضول‌ایم؟ ولی اگر ایشان فدائی بودند، وزیر دادگستری می‌شدند، «قاضی» که اهمیت ندارد! امر قضاوت در ایران کار مشکلی نیست؛ از شاهرودی بپرسید! تصمیمات حقوقی قبلاً گرفته ‌شده، قاضی فقط تصمیمات را به طرفین «ابلاغ» می‌کند! زن باشد یا مرد چه تفاوتی دارد؟ اگر بجای این مردک زبان‌نفهم عراقی که رئیس قوة قضائیه شده یک دختر شوخ و شنگ و مینی‌ژوپ پوش بنشیند، آدم به این قوة قضائیه واقعاً دلگرم می‌شود؛ حکم سنگسار را اگر بدهند، چه بهتر که از دست چنین لعبتی دریافت کنید! این مردک نره‌خر زبان‌نفهم که عمامه‌اش هنوز بوی کله‌پاچه‌های گندیدة صدر اسلام نجف و کربلا را می‌دهد اگر به نفع شما هم حکم صادر کند، می‌خواهید سر به تنش نباشد. این را گفتیم تا معلوم شود که این آخوندها اصلاً «روابط ‌عمومی‌شان» ضعیف است؛ این‌ها از علم «روابط‌ عمومی» هیچ نمی‌دانند، هر چند وانمود می‌کنند که «روابط‌ خصوصی‌شان» خیلی قوی است!

حال بر گردیم سر «دعوا»! آقای «فضلی‌نژاد» ـ حتماً با «احمدی‌نژاد» هم نسبتی دارند ـ مچ حاجیه را گرفته‌اند که تو «فدائی اعلیحضرت بودی!» مثل این است که فردا کودتا بشود، و کسی مچ آقای «فضلی‌نژاد» را بگیرد و بگوید تو فدائی حکومت آخوندها بودی! ایشان به عقیدة شما چه می‌گویند؟ خواهند گفت، «مرده‌شور این مردک چلاق را ببرند، من هیچوقت فدائی علی‌خامنه‌ای نبودم!»‌ ولی خوب!‌ ایشان هنوز فکر می‌کنند که این رژیم بدبخت و وابسته و «شترگاوپلنگ» نظر کردة امام زمان است و پا بر جا؛ روزی که «نظر» لطف امام زمان افتاد، و با یک تلفن خشتک مقام‌معظم را در ملاء‌عام لوطی‌ها به حراج گذاشتند، کم نخواهند بود از قماش همین «فضلی‌نژادها» که آناً شروع به خوش‌رقصی برای رژیم جدید کنند. اصلاً ما قبلاً هم می‌دانستیم که «مؤسسة تحقیقاتی کیهان» وابسته به ساواک است؛ هر چند جدیداً عبدالله شهبازی، عضو رسمی این سازمان جهنمی و نوکر اجنبی شاهکارهای به چاپ رسیده از طرف این «مؤسسه» را نتیجة تحقیقات شخصی خودش عنوان کرده! حال می‌باید پرسید که یک ساواکی تا چه حد اعتبار دارد که در مورد زندگی افراد اظهار نظر کرده، رأی «محکمه‌پسند» هم صادر کند؟

بله جناب «فضلی‌نژاد»! آن روزها که اوباش و حاجی‌های بازاری با تعظیم و تکریم در برابر وزراء تأئید شده از جانب دربار، مدیران کل، و حق حساب‌بگیران در همین اتاق بازرگانی زمین ادب می‌بوسیدند، تا از ارز حاصله از چپاول نفت این مملکت، «اعتبار» بگیرند و خنرز و پنزر وارد کنند و شش‌لاپهنا به خلق‌الله بیاندازند، حتماً با شعار «بگو مرگ بر شاه!» به وزارت بازرگانی مراجعه می‌کردند! این بازاری‌های خودفروخته همان‌ها نیستند که خرج کثافتکاری‌های حوزوی‌ها، حجج اسلام، و آیت‌الله‌ها را سالیان دراز در نجف و کربلا و قم و کاشان و هزار خراب‌ شدة دیگر می‌فرستادند؟ یادتان رفته که حاج‌ مانیان گور به گور شده، در «آغاز» انقلاب اسلامی‌، به نمایندگی از طرف بازار تهران 60 میلیون تومان ـ آنروز معادل 10 میلیون دلار آمریکا ـ برای حضرت امام خمینی پول توجیبی «حواله» کرده بود؟ این پول‌ها از کجا می‌آمد؟ امضاء کدام حرام‌زاده‌ها در پشت این برگه‌های واردات و صادرات نقش می‌بست؟ اگر وزراء و مدیران کل وابسته به دربار نبودند، حتماً امام‌زمان‌تان از چاه جمکران امضاء ‌کرده بود!‌ یادتان رفته؟ یادآوری کنیم که حاج مانیان به اصطلاح چرخ خیاطی وارد می‌کردند، از کشور ایالات متحد!

بودجة مخصوص روحانیت در نخست‌وزیری هم حتماً یادتان رفته؛ همان نخست‌وزیری که اگر به قول شماها «بهائی» بود و نجس، پول‌اش را خوب می‌گرفتید و دستش را خوب می‌بوسیدید، و نان‌ و گوشت‌اش را خوش می‌خوردید. صدوقی که یادتان هست؟ همان آخوندی را می‌گویم که به دست خودتان کشتید تا مثل دست‌غیب، مدنی، اشرفی اصفهانی و نهایت امر شریعتمداری مزاحم وطن‌فروشی عمال حکومت اسلامی نشود، قتل‌اش را هم انداختید گردن همکاران‌تان در تشکیلات مجاهدین خلق! همان آخوندی را می‌گویم که در یزد و کاشان و کرمان «لژ» فراماسونی به راه انداخته بود و به دلیل حمایت دربار نصف منطقه را عملاً «غصب» کرده بود. چرا از ایشان و فعالیت‌های حسنة خانواده‌های معروف یزد و کرمان در تأئید انقلاب سفید حرفی نمی‌زنید که آمده‌اید یقة یک زن عامی و کم‌سواد را گرفته‌اید؟ مچ چه کسی را می‌خواهید بگیرید؟ حتماً فکر می‌کنید که این مملکت همان برهوتی است که در روزهای «انقلاب اسلامی» از قبل جنگ‌ سرد تبدیل به طویله‌ شده بود تا امثال شریعتی، مهدی‌ بازرگان و بنی‌صدر متفکران اجتماعی‌اش باشند!‌ خیلی عوضی گرفتی عزیز!

حکومتی که با تکیه بر سانسور، سرکوب، کشتار و اختناق سر پا ایستاده بهتر است گ… زیادی نخورد! ما که می‌دانیم کجای‌تان پاره شده! ما که می‌دانیم از ترس سیاست‌های جدید منطقه‌ای زیر دم سگ جرج بوش دنبال «چاه‌ جمکران» می‌گردید. بی‌خود نیست که رئیس جمهورتان که تا دیروز می‌خواست اسرائیل را از روی نقشه «پاک» کند، خودش یک‌پا طرفدار اسرائیلی‌ها شده!‌ همفکران‌تان را در گرجستان نقره‌داغ کردند؛ کور که نیستید! ام‌الطالبان‌تان را در پاکستان ترکاندند؛ فردا هم نوبت به «خاندان» علی‌اوف و نوازشریف و کرزائی و دیگر شرکاء‌تان می‌رسد. حالا هی داد و فریاد بی‌خودی راه بیاندازید، سعی کنید با جفنگ‌بافی‌، از یک زن عامی مجسمة سیاست‌های «جاری» برای ما ملت بسازید!‌ این ملت بخوبی می‌داند که سایت مسخرة «فارس ‌نیوز» از بیخ و بن وابسته به جناح پاسداران و آخوندهای سلطنت‌طلب است. این روزی‌نامة «مصادره» شدة کیهان بدبخت را هم که دیگر خواننده ندارد! چرا بی‌خود این ورق‌پاره را دنبال دم‌تان می‌کشید؟

با این وجود خبر بسیار بدی برای‌تان آورده‌ام؛ حتی سلطنت‌طلبی و نوکرصفتی هم دیگر شما و امثال شما را از سرنوشت محتوم‌تان نجات نخواهد داد. اگر در جائی و در مکانی به عنوان «فدائی امام و امت» ترهات فرموده‌اید، تا دیر نشده «پاک‌اش» کنید!‌ تا چند صباح دیگر «فدائیان امام و امت» پناهگاه‌شان همان سوراخ زیر دم سگ جرج بوش خواهد بود!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

پیوند این مطلب در گوگل

فیلترشکن‌های جدید26اوت2008

http://berserkfactor.info
http://www.hidebehindme.info
http://hotproxy.nl
http://chry.info
http://www.berserkwow.info
http://www.wowcheatsite.info
http://www.unblock-internet.info
http://www.hide2seek.net
http://grea.info
http://boxf.info
http://derl.info
http://www.proxygossip.info
http://anyt.info
http://hidetheweb.net
http://www.unblockinschool.info
http://outofdoor.info
http://www.proxygossip.com
http://www.pinkysurfer.com
http://www.unblockedway.com
http://sms4u.in/net
http://fastsevers.info
http://denied.in
http://www.monsterbrain.nl
http://hide-my.com
http://www.vproxy.biz
http://berserkgateway.info
http://ix-one.info
http://berserkepisode.info
http://gatewaybypass.info
http://greq.info
http://barackobama4president.info
http://hid3.info
http://zapdom.info
http://wegito.info
http://uncorktheweb.com
http://www.greataflam.com
http://scienceparadox.info
http://9i2.info
http://foxxoo.info
http://ifastnet.info
http://wowpimp.net
http://www.spaceunblocker.info
http://banknba.info
http://1mall.info
http://zizzoo.info
http://buddywars.com
http://lookingforfree.info

کشتی‌شکستگان!

ویکتور یوشچنکو، رئیس دولت اوکراین امروز به مناسبت سالگرد استقلال اینکشور، سخنرانی مهمی ایراد کرد، و طی آن اعلام داشت، « تنها راه حفاظت از جان مردم اوکراین و رفاه آنان عضویت این کشور در پیمان ناتوست!» این خبری است که امروز «بی‌بی‌سی» در سایت خود منتشر کرده! البته نمی‌باید از حق گذشت که همکار و همدم یوشچنکو، ساکاشویلی نیز با تکیه بر همین نوع الهامات، به خوبی توانست طی چند روز گذشته «از جان و رفاه ملت گرجستان» حفاظت کند!‌ اینکه در چنین مقطعی از نظر شکل‌گیری تاریخ روابط «روسیه ـ ناتو»، رئیس دولت اوکراین چنین موضع‌گیری مستقیمی صورت می‌دهد این سئوال را مطرح می‌کند که، این «دولت به دنبال چیست؟» البته آقای یوشچنکو به خود زحمت داده در دنبالة سخنان‌شان می‌فرمایند: «هیچکس نباید به اوکراین بگوید که چه مسیری را باید انتخاب کند!» ما هم با ایشان هم‌عقیده‌ایم، به این شرط که اگر موضع‌گیری‌های مسکو را مخالف شأن یک دولت مستقل می‌دانند، همین استقلال را نیز در برابر محافل غربی اتخاذ کنند! و اینجاست که «استقلال‌طلبی» آقای یوشچنکو مسلماً کفگیرش به ته دیگ خواهد خورد؛ ما هم نوباوة دنیای سیاست نیستیم و می‌دانیم که امثال ایشان را غربی‌ها از کدام زباله‌دان یک‌شبه بیرون می‌کشند و تبدیل به شخصیت «سرنوشت‌ساز» می‌کنند. متأسفانه نمونه‌های ایرانی یوشچنکو در مملکت‌مان نایاب نیست، و حداقل از این نظر ما ایرانیان به خودکفائی کامل دست یافته‌ایم.

ولی افاضات ریاست جمهور اوکراین، بر خلاف آنچه «بی‌بی‌سی» سعی در القاء آن دارد فقط نشان می‌دهد که خود ایشان دریافته‌‌اند که دوران خداحافظی با قدرت‌نمائی‌های سیاسی دیگر فرا رسیده. خلاصه می‌گوئیم، غرب اگر نتوانست از ساکاشویلی و در نتیجه از سیاست‌های نفتی خود در دریای خزر حمایت کند، پر واضح است که از حمایت «آتلانتیست‌های» اوکراین نیز عاجز خواهد بود. موضع استراتژیک گرجستان که این سرزمین را به منطقه‌ای حائل میان ارتش ناتو در ترکیه، دریای سیاه و امپراتوری «علی‌اف‌ها» در آذربایجان تبدیل کرده بود، در مرزهای شمالی به سرزمین اوکراین نیاز داشت. ولی امروز گرجستان عملاً هر گونه ارتباط آبی با دریای سیاه را از دست داده، و نیروهای ترکیه نیز از وحشت ارتش روسیه مرزهای جنوبی گرجستان را رها کرده و ده‌ها کیلومتر به داخل خاک ترکیه عقب‌نشینی کرده‌اند؛ امروز دلیلی وجود ندارد که غرب همچنان از آقای یوشچنکو حمایت کند. به طور کلی ساختار نقشة استراتژیک منطقه بدون مهرة مهم و سرنوشت‌ساز گرجستان تماماً در هم می‌ریزد، و اگر امروز رئیس دولت اوکراین، در پهنة گستردة سایت‌های «امپراتوری» بریتانیا شیرژیان شده، به احتمال زیاد یال و دم و اشکم‌اش را فراموش کرده. شیری است بی‌دندان که فریاد می‌زند، «به داد ما برسید که برای‌تان اینهمه خوش‌رقصی کردیم و اینک بی‌پناه در این گوشه گیر افتاده‌ایم»!

وضعیت آتلانتیست‌های اوکراین از «همکاران» گرجی‌شان به مراتب سخت‌تر شده. اینان نه تنها دیگر فلسفة وجودی خود را برای سیاستگزاران غرب از دست داده‌اند، که از نظر ژئوپولیتیک در وضعیت خطرناک‌تری فروافتاده‌اند. نخست اینکه «پیشینه‌ای» تحت عنوان حضور نظامی روسیه در مناطق سابقاً شورائی به وجود آمده، و دیدیم که غربی‌ها با تمام هارت‌وپورت‌های آبکی‌شان در مخالفت با این روند جیک‌شان‌ در نیامد! از طرف دیگر، همانطور که می‌دانیم نزدیک به نیمی از جمعیت کشور اوکراین خود را روس‌زبان و روس‌تبار می‌داند، و این میزان در مناطق صنعتی، شهرهای بزرگ و بنادر استراتژیک تا 90 درصد ساکنان را شامل می‌شود!‌ حتی شهر «کیف» که از نظر سیاست‌های غربی پیوسته به عنوان پایگاه اصلی «آتلانتیست‌های» اوکراین معرفی شده، بیش از 30 درصد روس‌زبان و روس‌نسب را در خود جای داده. می‌باید از حضرت یوشچنکو سئوال کرد، امنیت مردم این کشور را در جوار یک قدرت نظامی که بارها ثابت کرده جهت حفظ منافع ملی خود هیچ حسابی از ارتش‌های غربی‌ نمی‌برد، به چه دلیل به این سادگی به خطر می‌اندازید؟

مگر مردم دنیا کور هستند و ندیده‌اند که نخست وزیر بریتانیای «کبیر» و جوانکی که به عنوان وزیر امور خارجه پای به کابینه گذاشته پس از لگدی که ارتش روسیه به دهان ساکاشویلی کوبید، دو هفته است زبان‌شان بند آمده،‌ و در زیرزمین ننه‌بزرگ‌شان سنگر گرفته‌اند؟ مگر مردم دنیا ندیدند که هارت‌وپورت‌های آبکی سرکوزی، در افغانستان برای ارتش فرانسه چه «نعمتی» به بار آورد؟ فرانسه که حکومت اسلامی نیست تا چند دلال‌محبت و قداره‌بند حوزه و بازار سانسور مطبوعات و اینترنت را بر عهده بگیرند!‌ بیائید و ببیند که چه‌ها می‌نویسند و آبروی چه افرادی در این میان بر باد رفته!‌ مردم دنیا خوب می‌دانند که در این صحنه چه‌ها می‌گذرد، فقط آقای یوشچنکو هستند که خودشان را به خریت زده‌اند، و «بی‌بی‌سی» هم در نقش «شیپور حمار» ظاهر شده.

تصویری که پس از فروپاشی اتحادشوروی از کشور روسیه در سطوح مختلف ارائه شد، برای همگان گویا تا به امروز «کارساز» تلقی شده! ادعاهائی مبنی بر اینکه دیگر «روسیه از میان رفت»، و یا اینکه «غرب تنها قدرت جهانی است»، و آمریکا چنین می‌کند و چنان خواهد کرد، در صحنة رسانه‌ای و دیپلماتیک طی این دو دهه «نایاب» نبوده، ولی اگر روسیه هنوز علاقه دارد نقش «موش‌مرده» را بازی کند، دو تجربة سهمگین، یکی جنگ 33 روزه، و دیگری جنگ گرجستان نشان داد که بهتر است این موش نیمه‌جان را از خواب بیدار نکنیم!‌ حالا می‌بینیم که حضرت یوشچنکو زیر دماغ همین خرس‌ ظاهراً «نیمه‌جان»‌ هل‌من‌مبارز هم می‌طلبد!‌ آنهم با تکیه بر محافل غرب که یکی در زیرزمین پناه گرفته، دیگری به جمع‌آوری اجساد نظامیان‌اش در افغانستان و فحش‌خوردن در افکار عمومی مشغول است، و آخری هم برای نجات جان خود به تنبان پارة چند تا آخوند شیعی‌مسلک در ایران و جنوب عراق آویزان شده. خلاصه می‌گوئیم، برای سوار شدن بر عرشة کشتی شکسته‌ای که یوشچنکو به آب انداخته، واقعاً می‌باید از مخ خلاص بود!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

پیوند این مطلب در گوگل

فیلترشکن‌های جدید25اوت2008

http://www.proxuk.info
http://www.unblockedway.com
http://anon-browse.info
http://wowgamesonline.info
http://lookingforfree.info
http://www.monsterbrain.nl
http://fastsevers.info
http://www.citric101.info
http://denied.in
http://gameplay1.info
http://sms4u.in/net
http://hidetheweb.net
http://www.unblock-internet.info
http://bcgz.ca
http://1mall.info
http://buddywars.com
http://proxyfreely.com
http://www.sweeties.info
http://hotproxy.nl
http://wegito.info
http://www.spaceunblocker.info
http://berserkfactor.info
http://9i2.info
http://www.trueviewer.com
http://zizzoo.info
http://smsfreetoday.com
http://www.greataflam.com
http://ifastnet.info
http://www.proxygossip.info
http://cancerprice.info
http://hide-my.com
http://www.unlockmybrowser.com
http://www.silentsurfer.info
http://scienceparadox.info
http://unblockism.info
http://bclicks.info
http://uncorktheweb.com
http://www.neatsurfer.com
http://wowpimp.net
http://orpyx.info
http://wizzoo.info
http://banknba.info
http://www.unblockinschool.info
http://outofdoor.info
http://anyt.info
http://www.hidebehindme.info
http://hid3.info
http://barackobama4president.info
http://newjewel.net

ارباب و کباب!

با شتاب گرفتن روند رقابت‌های انتخاباتی میان مک‌کین و اوباما، بنگاه «بی‌بی‌سی» هم تبلیغات خود را برای اکبر رفسنجانی آغاز کرده. به ادعای بنگاه کذا، حاج اکبر مخالف و خامنه‌ای طرفدار احمدی نژاد است. و از آنجا که خامنه‌ای و احمدی نژاد منفور خاص و عام‌اند، نتیجتاً در توهمات استعمار ما ایرانیان می‌باید نوع دیگری از «حماسة دوم خرداد» را تجربه کنیم! با این وجود، محفل حامی اوباما از توهم کاملاً به دور است. و انتخاب جوزف بایدن، به عنوان معاون وی در عمل شاهدی است بر این مدعا.

بالاخره باراک اوباما، نامزد ریاست جمهوری ایالات متحد، تخم‌دوزردة خود را گذاشت و معلوم شد که معاون خوشبخت این تحفة ینگه‌دنیا در انتخابات ریاست جمهوری کسی نیست جز «جوزف بایدن»! انتخاب «بایدن» برای بسیاری از افراد در حزب دمکرات شوک بزرگی بود، هر چند که خارج از «حزب»، این گزینه کاملاً منطقی می‌نمود. همانطور که گفتیم شانس اوباما برای احراز مقام ریاست جمهوری بسیار ضعیف است، خصوصاً که در جامعة نژادپرست و «قوم‌دوست» ایالات متحد، اقلیت‌های قومی مسلماً به اوباما رأی نخواهند داد. از اینرو انتخاب «بایدن»، که یک کاتولیک مسلک دوآتشه است، در عمل گوشه چشمی است به اقلیت‌های کاتولیک آمریکائی که معمولاً اسپانیولی نسب‌اند و اصلاً ‌چشم دیدن سیاه‌پوست جماعت را ندارند‍! قصد بررسی مواضع «بایدن» را در این خلاصه نداریم، چرا که وی در مقام سناتور ابدمدت ایالت «دلاور»، یکی از عقب‌مانده‌ترین و منزوی‌ترین ایالات کشور آمریکا، نمی‌تواند نمایندة محفل قدرتمندی تلقی شود. با این وجود، نمی‌باید فراموش کرد که نخستین منتقد اوباما در حزب دمکرات کسی نبود جز همین «بایدن»! وی در مخالفت با نامزدی اوباما اظهار داشت، «مقام ریاست جمهوری محلی برای کارآموزی نیست، اوباما تجربة کافی برای اینکار ندارد!» و امروز این جملة «جادوئی» در اکثر روزی‌نامه‌های ایالات متحد «تیتر» شده بود. به هر تقدیر امروز که اوباما قرار شده، حداقل از نظر حزب دمکرات، نخستین رئیس جمهور سیاهپوست آمریکا باشد، به عنوان معاون چه کسی بهتر از یک کاتولیک دوآتشه که مستقیماً وابسته به راست‌گراترین محافل حزب دمکرات است؟

حال بهتر است سری هم به مملکت خودمان بزنیم. سخنرانی اخیر علی خامنه‌ای در تأئید بی‌قید و شرط عملکرد دولت احمدی‌نژاد، که طی ملاقات اعضاء کابینه با «رهبر»، در روز 2 شهریورماه سالجاری صورت گرفت، در عمل دامن زدن به نوعی تنش اجتماعی است. علی خامنه‌ای بخوبی می‌داند که احمدی‌نژاد از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست، و طی سه سال گذشته که وی بر امور قوة اجرائی ریاست داشته، عملکردی قابل دفاع ارائه نداده. با در نظر گرفتن غرغرهای اخیر سردار سازندگی، در مورد سیاست‌های «غلط» دولت که دیروز به صورت رسمی بیان شد، دفاع خامنه‌ای از احمدی‌نژاد را می‌توان تلاشی جهت توجیه مواضع «مترقی» سردار سازندگی در افکار عمومی تلقی کرد.

حکومت اسلامی به تجربه فراگرفته که با مهره‌های داخلی خود چگونه «بازی» کرده، افکار عمومی خلق‌الله را به مسیر مورد نظر سوق دهد. این بازی «مردمفریبانه» را طی انتخابات سیدخندان شاهد بودیم، و دیدیم که چگونه با شامورتی‌بازی، یک ساواکی شناخته شده به نام محمد خاتمی را در مقام «ناجی ملی» از صندوق‌های مارگیری جمکران بیرون کشیدند. امروز «مقام معظم» گویا قصد تکرار همان تجربة شیرین را دارد، ولی خدمت ایشان می‌باید عرض کنیم، خر همیشه باقلا نمی‌آورد!

این حکومت که سه دهه است تحت عنوان یک حکومت «مردمی»، تعریفی کاملاً ساختگی و استعماری از واژة «مردم» ارائه داده، مسلماً در شعبده‌بازی‌ای که طی چند ماه آینده به نام «انتخابات» ریاست جمهوری به راه می‌اندازد، سعی خواهد داشت از روندهای متداول نهایت استفاده را بکند. یکی از این «روندها» بهره‌برداری از نفرت عمیقی است که مردم ایران از شخص علی خامنه‌ای دارند. این فرد، به عنوان سمبل محافل «اصولگرای» حکومت موفق شده خود را به نقطة تلاقی تمامی نفرت‌ها از این دستگاه استعماری تبدیل کند. و فراموش نکنیم که این نوع «شخصیت‌سازی» بر خلاف آنچه برخی فکر می‌کنند کاملاً تعمدی است.

خلاصه بگوئیم، همانطور که از «محبوبیت» می‌توان استفاده کرد، «نفرت عمومی» نیز کاربردهای سیاسی و تبلیغاتی‌ای از آن خود خواهد داشت. بهترین شاهد بر این مدعا عملیات سیاسی «مقام معظم» طی انتخاباتی بود که منجر به حضور سیدخندان در رأس هیئت دولت شد!‌ علی خامنه‌ای عمداً دست به نابودی شانس پیروزی «ناطق نوری» زد، و سیاست‌های رسانه‌ای در کشور توانستند دست خاتمی را گرفته وی را به عنوان برندة انتخابات بر مردم ایران تحمیل کنند. و سپس دو دوره بعد، در انتخابات سال 1384 باز هم نفرت عمومی از علی خامنه‌ای توانست جهت تعیین خطوط سیاست داخلی در ایران مورد استفاده قرار گیرد. شاهد بودیم که حضور معین، نامزد اصلاح‌طلبان، فقط پس از تأئیدات ضمنی «رهبر» از صلاحیت وی امکانپذیر شد! و در چنین شرایطی باخت معین غیرقابل تردید بود.

امروز نیز تبلیغات رسانه‌ای در سطح جهانی بار دیگر دست به همین شخصیت‌‌سازی زده‌. در داخل مرزهای کشور، مطبوعات وابسته به حکومت که دیگر عملاً خواننده ندارد، از طریق چاپ عکس‌ و یا تیترهای درشت وابستگی احمدی‌نژاد را به «مقام‌معظم» به طرق مختلف در بوق و کرنا ‌می‌گذارند. در خارج از مرزها، شبکه‌های وابسته به حکومت اسلامی، از تشکیلات حزب‌توده گرفته، تا سایت‌های «مخالف‌نما» که توانسته‌اند گستره‌ای بسیار وسیع پیدا کنند، با مطرح کردن نظرات «مترقی» این و یا آن آخوند و یا طرح‌های «دمکراسی‌پرور» این پاسدار و آن ریش‌وپشمی، سعی در ایجاد این توهم و شبهه را دارند که در بطن این حکومت افرادی خوش‌سابقه، منزه، وطن‌دوست، و … می‌توان یافت که با علی خامنه‌ای بسیار «دشمن‌اند» و منتظر فرصت‌اند تا اهداف والای «انقلاب 22 بهمن» را به منصة ظهور برسانند! ورای این دو گروه «مخرب»، می‌توان به «براندازان» نیز اشاره کرد؛ اینان فاقد هر گونه‌ پروژه‌ای جهت آیندة کشوراند؛ در بهترین نوع خواستار جامعه‌ای «آرمانی» می‌شوند، جامعه‌ای از قماش حکومت کارگری و یا حکومت آخوندان «بی‌دستار»! ولی می‌باید اذعان داشت که برای این گروه از «سیاسی‌نمایان»، براندازی به خودی خود تبدیل به هدف اصلی شده! امری که از نظر سیاسی به هیچ عنوان نمی‌تواند قابل قبول باشد. در میان این سه جریان مخرب و «سیاسی‌نما»، جامعة ایران در عمق خیزابه‌‌های عظیم سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای دست و پا می‌زند.

نیازی به توضیح نیست، ولی گام نهادن در مسیر هر یک از این سه برخورد فقط یک «نتیجه» برای ما ایرانیان خواهد داشت: از دست دادن فرصت‌ها و امکانات پیشرفت جامعه و نهایت امر سرازیر کردن ثروت‌های ملی در جیب اجنبی! کشورهای استعمارگر غرب از روزی که کودتای 22 بهمن را بر کشور ایران حاکم کردند، به صراحت انتخاب خود را از میان این سه «گزینه» صورت داده‌اند: آخوندها! برای غربیان، آخوند یکی از بهترین ابزارهای سیاسی ممکن جهت ادامة چپاول ملت ایران است. همانطور که تجربیات چند ماهة اخیر نشان داد، حتی 10 ‌برابر شدن درآمدهای نفتی کشور هم نمی‌تواند هیچگونه تغییر مثبتی در ساختارهائی ایجاد کند که هدف اصلی آن فقط چپاول ملت ایران است. ایرانی در هر حال، روز به روز فقیرتر، گرسنه‌تر، درمانده‌تر و سرکوب‌شده‌تر خواهد بود. این است صورتبندی‌ای که استعمار برای ما ایرانیان در آستین دارد.

در حال حاضر ایرانیان در فاز اول پس از کودتای 22 بهمن قرار دارند؛ در این «فاز» تمامی تلاش‌های رسانه‌ای بر مسیر حفظ آخوندیسم متمرکز شده. بی‌دلیل نیست که در هر فرصت شاهد حضور آخوندها‌ و یا توله‌آخوندهای سرشناس و ناشناس در سایت‌ها، رادیوها و تلویزیون‌های داخل و خارج هستیم. و طی افاضات این «جنابان» و یا «علیامخدره‌ها» هدف اصلی، توجیه افراد در برخورد با مسائل اجتماعی در چارچوب «دین» است. همانطور که می‌دانیم غرب که با خروج از تفکر دینی توانست ارادة انسان بر ماده را عملی کند و زمینه‌ساز پیشرفت به معنای واقعی کلمه شود، اینک تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهد که «ماده‌گرائی» را نزد ملت‌های استثمار شده، از طریق بلندگوهای وابسته به خود پیوسته «محکوم» کند. این «حکایت»، داستان همان اربابی است که کباب می‌خورد و به نوکران خود سپرده بود تا نزد روستائیان در مذمت «کباب» داد سخن دهند!‌ چون اگر همه بخواهند «کباب» بخورند، کمبود «کباب» ایجاد می‌شود، چه بهتر که اکثریت مردم را به دنبال «نخودسیاه» بفرستند!

هر چند استعمارگران بخوبی می‌دانند که حکایت رهبر «بد» و آخوندهای «خوب»، دیر یا زود به پایان خواهد رسید، دست از بهره‌برداری‌های متداول بر نمی‌دارند. همه می‌دانند که علی خامنه‌ای با هاشمی رفسنجانی توافقاتی به مراتب عمیق‌تر از احمدی‌نژاد می‌تواند داشته باشد. هر دوی اینان آخوند هستند؛ و هر دو متعلق به یک گروه سنی! و فراموش نکنیم که پس از مرگ روح‌الله خمینی، زوج خوشبخت حکومت اسلامی همین «هاشمی ـ خامنه‌ای»‌ بوده، دو آخوندی که دوران چپاول «سازندگی» را چون دو کبوتر عشق در آغوش یکدیگر سپری کردند!‌ و در پایان دو دورة ریاست جمهوری رفسنجانی، حتی شایعة تجدیدنظر در قانون اساسی و فراهم آوردن زمینة ریاست «ابدی» رفسنجانی بر قوة مجریه نیز از طرف همین خامنه‌ای مطرح شده بود! حال چه شده، که «بی‌بی‌سی» از سخنان اخیر خامنه‌ای نتیجه می‌گیرد که هدف «انتقادات» وی هاشمی رفسنجانی است؟

«هر چند اشارات رهبر جمهوری اسلامی به تخریب کنندگان دولت و جنجال آفرینی‌ها کاملا واضح نیست اما در هفته‌های اخیر اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری از سیاست های دولت محمود احمدی نژاد انتقادهای کم سابقه‌ای انجام داده بود.»
منبع: «بی‌بی‌سی»، 2 شهریورماه سالجاری

بله، مفهوم واقعی مطلب فوق کاملاً روشن است، و نیازی به تحلیل فلسفی و سیاسی نیست: میدان دادن به این «توهم» که رفسنجانی در خط مقابل خامنه‌ای قرار گرفته! در صورتیکه تا آنجا که به منافع ملت ایران مربوط می‌شود، خط خامنه‌ای و رفسنجانی، از روز 22 بهمن 1357 در تقابل با منافع ملی ایرانیان مشخص شده، تقابلی که هر روز علنی‌‌تر می‌شود.

رابطة مضحکی که ارباب استعمار در بطن حکومت اسلامی، سعی در ساخت و پرداخت آن دارد، می‌باید به دست ما مردم نابود شود. مطمئن باشیم که در ماه‌های آینده تاروپود این رابطة مسخره و ساختگی از هم خواهد گسیخت، و مردم ایران از این بن‌بست پای بیرون خواهند گذاشت، ولی برای ما ایرانیان اصل کلی، به «خروج» از این صورتبندی محدود نمی‌شود؛ می‌باید به شیوه‌ای از این بن‌بست بیرون آمد که نتیجه‌ای عاید ملت شود.

همانطور که می‌بینیم امروز حکومت اسلامی به طرق مختلف دست به «صادرات» عناصر وابسته به خود تحت عنوان «مخالف»‌ به آمریکا زده!‌ این «مخالف‌ها» که حضورشان در داخل، بر اساس تبلیغات رسانه‌ای بسیار «خطرناک» و سرنوشت‌ساز معرفی می‌شود، در واقع نامزدهائی جهت عملی کردن برنامه‌های آ‌یندة استعمار در ایران‌‌اند! همانطور که گفتیم خلاصی از دست استعمار صرفاً با فروپاشاندن حکومت اسلامی میسر نخواهد شد. ولی این اصل هنوز در پردة ابهام قرار گرفته که چرا این عناصر «بسیار خطرناک»، که با تأئید صریح حکومت اسلامی به خارج «صادر» می‌شوند، با چنین سرعتی مورد استقبال محافل استعماری قرار گرفته و برای‌شان دفتر و دستک و همکار و مشاور حقوقی و وکیل و غیره تأمین می‌‌شود، در صورتیکه از تلاش‌های کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران برای بنیانگذاری یک اتحادیة صنفی به هیچ عنوان حمایت صورت نمی‌گیرد؟ پاسخ به این سئوال بسیار ساده‌ است؛ عناصر منفرد و عمدتاً وابسته به محافل مختلف استعماری و حکومتی بر خلاف تمامی تبلیغاتی که در اطراف‌شان به راه می‌اندازند، هیچ خطری برای آیندة روابط استعماری در ایران ندارند؛ ولی کاملاً بر عکس، یک اتحادیة کارگری زمانیکه برخاسته از الهامات صنفی و واقعی یک گروه کاری در کشور باشد، برای استعمار مشکل‌آفرین خواهد بود.

در این وبلاگ بارها عنوان کرده‌ایم که نمی‌باید از تجمعات غیرصنفی که مبلغ اهداف «گنگ» و «فرار» است حمایت صورت داد، و در رأس این تجمعات می‌توان از تحرکات سیاسی در دانشگاه‌ها سخن به میان آورد. تجمعات دانشجوئی به دلیل وابستگی مادی دانشجویان به خانواده، دولت و یا محافل دیگر، و عدم حضور «مادی» دانشجو در سطح جامعه، یکی از بدترین نمونه‌ها در تحرکات سیاسی در کشورهای جهان سوم است. و بی‌دلیل نیست که تنش‌های دانشجوئی تا این حد از طرف نظام رسانه‌ای مورد «التفات» قرار می‌گیرد. ولی همانطور که بارها گفته‌ایم در کشوری که نانوایان هم از اتحادیه‌ای صنفی برخوردار نیستند، سخن گفتن از اتحادیة دانشجوئی و احزاب و گروه‌های فلان و بهمان فقط یک گزافه‌ است. برای گذاردن نقطة پایان بر دسیسه‌های استعماری در کشورمان می‌باید از شکل‌گیری اتحادیه‌های انتخابی و صنفی که اهدافی روشن و واضح را در ارتباط مستقیم با حکومت دنبال می‌کنند حمایت کرد، و از فرو افتادن به دامان تبلیغات احمقانة رسانه‌ای مبنی بر وجود «شکاف» در میان فلان «افراد» و یا بهمان «گروه» به شدت پرهیز نمود؛ این نوع «شکاف‌ها» حتی اگر وجود خارجی هم داشته باشد، دردی از دردهای ما ملت درمان نخواهد کرد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

پیوند این مطلب در گوگل

فیلترشکن‌های جدید24اوت2008

http://scienceparadox.info
http://www.unlockmybrowser.com
http://cancerprice.info
http://www.starthere2.com
http://sms4u.in/net
http://wizzoo.info
http://www.revisionlookup.info
http://www.unblockinschool.info
http://gameplay1.info
http://www.hideallday.info
http://proxyfreely.com
http://anon-browse.info
http://www.starterone.com
http://lookingforfree.info
http://www.revisionforum101.info
http://www.prooxie.com
http://www.trueviewer.com
http://ifastnet.info
http://www.greataflam.com
http://www.citric101.info
http://outofdoor.info
http://unblockerscity.info
http://gatewaybypass.info
http://berserkfactor.info
http://uncorktheweb.com
http://1mall.info
http://www.silentsurfer.info
http://berserkdirect.info
http://www.neatsurfer.com
http://barackobama4president.info
http://unblockism.info
http://wowgamesonline.info
http://www.sweeties.info
http://www.slaphappy.com
http://www.unblock-internet.info
http://bcgz.ca
http://orpyx.info
http://www.starter10.com
http://www.proxy105.info
http://denied.in
http://newjewel.net
http://www.proxuk.info
http://smsfreetoday.com
http://wegito.info
http://crystalunblocker.info
http://www.unblockedway.com
http://bclicks.info
http://zizzoo.info
http://hid3.info

ونک یونیورسیتی

چند روز پیش، پرسش و پاسخ یکی از عمال حکومت اسلامی با بعضی «افراد»، بر روی سایت «بی‌بی‌سی» منتشر شد. فردی که مورد پرسش قرار گرفته بود، کسی نبود جز احمد باطبی! می‌دانیم که به دلیل حمایت‌های رسانه‌ای در سطح جهان، ایشان تبدیل به یکی از عمده‌ترین مخالفان و سازش‌ناپذیرین مبارزان در راه تحکیم حکومت «عدل و داد» در ایران شده‌اند. البته این «اطلاعات» همانطور که می‌دانیم خود نتیجة یک روند تبلیغاتی است، روندی که در چند و چون آن شاید بهتر باشد زیاده از حد موشکافی نکنیم. با این وجود به طور خلاصه می‌گوئیم، از نظر نویسندة این وبلاگ، فردی که از طرف دادگاه انقلاب اسلامی حکمی تأئید شده به جرم «فعالیت‌های براندازانه» در جیب دارد، معمولاً به اندازة آقای باطبی سرحال و شوخ و شنگ نمی‌باید باشد. ایشان نه تنها امروز از ایران به ینگه‌دنیا «اسباب‌کشی» فرموده‌اند، که طی دوران محکومیت «امنیتی» خود در زندان اوین، بارها از طرف جلادان به مرخصی‌های «استحقاقی» رفته‌اند!‌ در عمل، اگر حکومت اسلامی با یک مجرم و یا حتی یک متهم به «براندازی»، با چنین سخاوت و گشاده‌روئی‌ای برخورد ‌کند، می‌باید نمک روی شست «رهبرفرزانه» ریخت، چرا که مسلماً در هیچ رژیم سیاسی در جهان یک «برانداز» اینهمه از لطف و رحمت و گذشت حاکمان برخوردار نخواهد شد. ما امیدواریم که تمامی کسانیکه به جرم «براندازی» و «اقدام علیه امنیت حکومت اسلامی» در زندان‌های این رژیم «ستم دینی» اسیراند، بتوانند از امکانات آقای باطبی استفاده کنند. یعنی اگر روزی به چنین صورتبندی جادوئی‌ای دست پیدا کنیم مطمئن باشیم که حداقل این قلم از نوشتن باز خواهد ماند، چرا که دیگر هدفی باقی نمی‌ماند تا در راه آن این انگشتان همچنان بر تخته کلید بکوبد.

از بررسی پرسش‌ها و پاسخ‌ها اجتناب می‌کنیم، ولی در یک مورد ویژه نمی‌توان سکوت اختیار کرد، و آن اینکه احمد باطبی ادعا دارد به صورت غیرقانونی و با همکاری حزب‌دمکرات کردستان از طریق مرزهای غربی کشور به آمریکا رفته! این امر کاملاً امکانپذیر است، ولی چند پیش‌فرض غیرقابل اجتناب خواهد شد: نخست اینکه حزب‌دمکرات با ایشان چنین همکاری‌ای داشته باشد؛ و ما هنوز منتظریم که این «حزب» در اطلاعیه‌ای رسمی مواضع خود را در مورد همکاری با مهره‌های سوختة کودتای نافرجام «سیدخندان» به اطلاع عموم مردم ایران برساند. در درجة بعد، ایشان ادعا دارند که بدون در دست داشتن هیچ سند معتبری از نظر مراجع بین‌المللی، سندی که دال بر تأئید هویت‌شان باشد، به یک یا چندین کشور خارجی وارد شده و از آن‌ها خارج شده‌اند! و نهایت امر، آنچنان که احمد باطبی می‌گوید، با کمک یک وکیل در ایالات متحد اجازة اقامت گرفته‌! این «روایات» آنقدرها قابل قبول نیست. همه ساله هزاران نفر از فراریان کشورهای مختلف به عناوین متفاوت قصد سفر به ایالات متحد دارند، و کمتر کسی دیده شده که در چنین مدت کوتاهی بتواند به «اهداف» خود دست یابد. از طرف دیگر، ایشان ادعا دارند که «پناهنده» هم نیستند! و این ادعا فقط یک دروغ محض می‌تواند باشد! یک ایرانی در ایالات متحد، یا تحت حمایت دولت متبوع خود قرار دارد، و از پاسپورت رسمی و معتبر حکومت اسلامی استفاده می‌کند، و یا خود به خود تحت حمایت دفتر پناهندگان در وزارت امورخارجة آمریکا قرار می‌گیرد. شق سومی در میان نیست، مگر اینکه حضرت باطبی به صورت قاچاقی و غیرقانونی در ایالات متحد رحل اقامت افکنده باشند!

ولی می‌باید قبول کرد که در اظهارات احمد باطبی، همچون سخنرانی‌ها و مقالات هم‌پالکی‌های ایشان از قماش اکبر گنجی، بهنود، و دیگر تیغ‌کش‌ها و قلم‌به‌مزدهای آخوندی حرف‌مفت کم نمی‌بینیم؛ مزخرف‌بافی، دروغ و «آسمان‌ریسمان» بافتن در عمل از جمله «هنرهای» اصلی گوسپندان این گلة «رهبر گم‌ کرده» است! با این وجود به عقیدة ما دسترسی به اظهارات این افراد فرصتی است، تا ایرانیان بتوانند از «نزدیک» با شیوه‌های استدلال و دروغ‌بافی‌های این «مبارزان» فرضی آشنا شوند. و این آشنائی در آیندة سیاسی ایران نقشی بسیار سازنده ایفا خواهد کرد. ولی با این وجود فرصت امروز را مسلماً فقط به تحلیل «ترهات» یکی از نوچه‌های محفل «تحکیم‌ وحدت حوزه و دانشگاه» اختصاص نخواهیم داد. مسائل بسیار مهم‌تری برای تحلیل در برابرمان قرار دارد.

به طور مثال می‌باید به ارتباطات گسترده میان محافل حکومتی در آمریکا، و فعالیت‌ نوچه‌های قمه‌کش این محافل در ایران اشاره کرد که، به تدریج از پردة رسوائی بیرون می‌افتد. خارج از صدور چند «تحفة» محمد خاتمی به آمریکا، که آخرین‌شان همین باطبی باشد، شاهد رفت و آمد چند «رابط» حکومتی آمریکا به ایران نیز هستیم. در رأس این گله «ایرانی‌نمایان» مسلماً می‌باید هوشنگ امیراحمدی و فردی به نام پروفسور مولانا را معرفی کنیم!

هوشنگ امیراحمدی یکی از دلالان و پاکش‌های حکومت اسلامی در آمریکاست. ایشان از سال‌ها پیش نه تنها در معاملات مختلف حکومت اسلامی ـ اسلحه، خرید و فروش ارز، حق و حساب گرفتن از شرکت‌های داخلی، و … ـ با شرکت‌های آمریکائی به شغل شریف دلالی و پااندازی مشغول بودند، که اخیراً با متزلزل شدن پایه‌های حکومت امام‌زمان آمریکائی در تهران، فعالیت‌شان را گسترش داده‌اند. محفل مورد نظر و «مأنوس» هوشنگ جان، محفل سه نخالة معروف حکومت اسلامی ـ ناطق، هاشمی، خاتمی ـ است و اگر بر روی خطوط اینترنت راه گم کردید، و سری به سایت سرنوشت‌ساز «انتخاب» زدید، خواهید دید که کمتر اتفاق می‌افتد در صفحات آن با عکس‌های مکش‌مرگ‌مای «هوشی‌جان» برخورد نکنید! ایشان همانطور که از محفل مورد علاقه‌اشان پیداست، اهل «بخیه»، «اصلاح‌طلبی» و همکاری با «سرداران سازندگی» هستند. ولی آمریکائی‌ها جدیداً نوع «خاکی»‌ و «مردمی» پادوهای ایرانی‌نمای خود را نیز رو کرده‌اند: پروفسور مولانا!

«پروفسور»، همانطور که نام مبارک‌شان تشعشع می‌کند، در یکی از اتاق‌خرابه‌های ینگه‌دنیا دست‌ خود را به میز «مدرسی» بند کرده‌اند! و همانجا در «آمریکن یونیورستی» نانی در روغن برشته می‌کنند. البته معلوم نیست که ایشان واقعاً چه کاره‌اند، ولی اگر کمی وقت و حوصله داشته باشیم، با نیم نگاه به خزعبلات ایشان در مقالات «علمی‌ای» که برای شریعتمداری به روزی‌نامة کیهان می‌فرستند، می‌توانیم به حال این اتاق‌خرابه، که نان و آب چنین «دانشمندانی» را تأمین می‌کند، تأسف فراوان بخوریم. اصلاً استاد شریعتمداری گفته‌اند که، برای «مولانا سفارش مقاله می‌فرستیم!» و از همین مجمل می‌خوانیم حدیث مفصل!

شاید بهتر باشد از «آمریکن یونیورسیتی» هم حرفی به میان آوریم. دنیا را چه دیدید شاید روزی بچه‌اتان گفت، «می‌خوام برم آمریکن یونیورسیتی»، آنوقت شما اگر ندانید این «یونیورسیتی» چیست، چه جوابی خواهید داد؟ شایعات در اطراف این «یونیورسیتی» فراوان است!‌ عین چاه جمکران خودمان!‌ مورخینی اصلاً معتقد‌اند که جرج واشنگتن شخصاً خواستار گشایش این «دانشگاه» شده بود؛ البته مرگ جرج واشنگتن و «گشایش» این دانشگاه ده‌ها سال با هم فاصله دارند! شاید مقاطعه‌کار ساختمان یکی از نیاکان همین «پروفسور مولانا» بوده، و تا چند صد میلیون دلار پول جرج واشنگتن مادرمرده را بالا نکشید، دانشگاه را نساخت! بالاخره این «دانشگاه» در سال 1914 گویا «افتتاح» شد! آن‌ها که با تاریخ جهان آشنائی دارند می‌دانند که سال 1914 زمانی است که ایالات متحد پای به جنگ اول جهانی گذاشت! و باز هم می‌دانند که در برابر حضور آمریکا در این جنگ مخالفت‌های وسیع اجتماعی، از سوی اتحادیه‌های کارگری، تشکلات وابسته به جنبش زنان و دانشجویان صورت گرفت، تحرکاتی که به شدت و با خشونتی بی‌سابقه در تاریخ آمریکا سرکوب شد! به هر تقدیر این «دانشگاه» پرافتخار در زمانیکه ارتش ایالات متحد، بدون موافقت مردم آمریکا پای به میدان جنگ اول جهانی گذاشت، «افتتاح» شده‌ و هدف خود را نیز در سایت اینترنتی‌اش اینچنین توصیف می‌کند:

«در مقام یک دانشگاه متعلق به ملت، وظیفة دانشگاه آمریکائی تربیت خادمان اجتماعی است که به بهترین وجه ممکن به کشورشان خدمت کنند!»

فکر می‌کنیم که عملیات جناب «مولانا» امروز ثابت کرده، بنیانگذاران این «اتاقک‌شکسته» در اهداف‌شان کاملاً موفق بوده‌اند؛ همکاری نزدیک هیئت‌های به اصطلاح «علمی» این دانشگاه، با عمال فاشیسم، شکنجه‌گران و عاملان سرکوب‌های سازمان ‌یافته در دیگر کشورهای جهان، حتماً یکی از اهدافی بوده که در هنگام «افتتاح» این دانشگاه مورد نظر قرار داشته، و امروز خود را در هم‌فکری‌های پروفسور مولانا با شریعتمداری و مهرورزی به صورت علنی به منصة ظهور رسانده. می‌باید به حضرت جرج واشنگتن در بنیانگذاری چنین مؤسسة «معتبری» تبریک گفت! از حق نگذریم، جرج واشنگتن هم اگر زنده می‌بود مسلماً پای جای پای «پروفسور» می‌گذاشت، چرا که در هنگام حیات از سازش با بانک‌های انگلیسی و سرکوب و کشتار استقلال‌طلبان آمریکائی به هیچ عنوان چشم‌پوشی نکرد! خلاصه بگوئیم، این نوع همکاری‌ها تو گوئی چون خون در رگ‌های این حضرات جاری است.

ولی «نزدیکی‌های»‌ پروفسور به محفل مهرورزی حسادت بسیاری را به شدت تحریک کرده! و در این میان می‌باید از سایت «تابناک» که همچون ماه شب چهارده بر تارک اینترنت فارسی می‌درخشد نام برد. این سایت در رأس اخبار خود از انتصاب حضرت پروفسور سخن می‌گوید و تحت عنوان «حاشيه‌هاي انتصاب يك شهروند آمريكا به ‌عنوان مشاور رئيس‌جمهور»، در ادامه می‌گوید:

«انتصاب پروفسور حميد مولانا، شهروند [تبعة دولت] آمريكا و مؤسس دانشكدة ارتباطات دانشگاه امريكن، پرسش‌هائي را به وجود آورده است.»

البته تابناک مسلماً این «انتصاب» را دیده؛ و خیلی هم پسندیده! ولی در ادامه می‌گوید:

«[…] ملک وسيعي در حوالي ميدان ونک در اختيار حميد مولانا قرار داده شده تا بنياد فرهنگي مولانا را در آن راه‌اندازي نمايد.»

همانطور که می‌بینیم، حضرت پروفسور هنوز از گرد راه نرسیده، از آنجا که «خدمات‌شان» غیرقابل چشم‌پوشی است، در حال حاضر رسماً شریک مال و اموال ملت ایران در منطقة ونک شده‌اند!‌ و اینهم نیست جز یکی دیگر از آرزوهای جرج واشنگتن؛ که «مدرس‌های» این دانشگاه ملک و املاکی در ونک داشته باشند! به احتمال زیاد «نگرانی‌های» تابناک ریشه در همان املاک ونک دارد، چرا که قرار بوده این ملک‌ها را بدهند به توله‌های رفسنجانی برای‌مان «برج» بسازند. حالا یک برج «علوم ارتباطات» به دست پروفسور در همان ونک می‌سازند، و از آنجا که ایشان در «ارتباطات» تخصص دارند، رابطة خوبی هم با مهرورزی برقرار کرده، نان‌شان را بازهم در روغن می‌اندازند و نان رقبا را هم آجر می‌کنند. توفیق پروفسور مولانا را در چپاول و لات‌بازی و همکاری با شریعتمداری و مهرورزی، از صمیم قلب از خداوند منان مسئلت داریم و امیدواریم که هر چه زودتر شاهد فعالیت‌های ایشان در باغات منطقة «ونک» باشیم!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

فیلترشکن‌های جدید22اوت2008

http://s1.bigproxy.org
http://berserkfactor.info
http://fastcashonline.co.cc
http://be-xtra.info
http://mindprox.co.cc
http://www.starter10.com
http://wegito.info
http://newjewel.net
http://orpyx.info
http://www.starterone.com
http://anon-browse.info
http://www.trueviewer.com
http://cloakninja.info
http://wowitsgreat.info
http://www.proxuk.info
http://www.citric101.info
http://nanostore.info
http://www.revisionlookup.info
http://berserkdirect.info
http://hid3.info
http://www.unblockedme.info
http://kungfuwuxi.com
http://www.proxy105.info
http://wanesgroup.com
http://anonymouswebbrowse.info
http://www.starthere2.com
http://atomicsurfing.info
http://onlyme.biz
http://wizzoo.info
http://www.greataflam.com
http://gameplay1.info
http://www.sweeties.info
http://scienceparadox.info
http://www.prooxie.com
http://www.monsterbrain.nl
http://proxyfreely.com
http://smsfreetoday.com
http://www.proxyx.nl
http://bclicks.info
http://www.hideallday.info
http://www.potentpew.com
http://bcgz.ca
http://www.google.com
http://www.neatsurfer.com
http://www.slaphappy.com
http://cancerprice.info
http://crystalunblocker.info
http://g-4.in
http://www.unlockmybrowser.com
http://zizzoo.info
http://berserkfactor.info
http://unblockism.info
http://unblockerscity.info
http://www.revisionforum101.info
http://www.silentsurfer.info

«ژنرال» و مردم!

 

چند روز پس از «پایان» درگیری‌های نظامی در گرجستان، ابعاد سیاسی و دیپلماتیک آن در خطوط اتخاذ شده از جانب دولت‌های غرب و روسیه علنی می‌شود. غرب به صراحت سخن از «عقب‌نشینی» به میان آورده، و روسیه عنوان می‌کند که این «عقب‌نشینی» اگر‌ در قرارداد ترک مخاصمه گنجانده شده، «تاریخ‌» ندارد؛ به عبارت دیگر، هر زمان که روسیه صلاح بداند عقب خواهد نشست! معنا و مفهوم این برخوردها کاملاً روشن است. غرب سعی دارد به مواضع از دست رفتة خود بازگردد، مواضعی که به دلیل تهاجم گرجستان به اوستیای جنوبی فروپاشیده؛ روسیه نیز به نوبة خود می‌خواهد از فرصت پیش‌آمده استفاده کرده، قفقاز و مناطق شرقی اتحادجماهیر سابق را از محافل وابسته به سازمان سیا و نوچه‌های پنتاگون پاک‌سازی کند. و در فهرست این «نوچه‌ها»، سردمداران محافل حکومتی در گرجستان و اوکرائین مسلماً از جایگاه «ممتازی» برخوردارند.

ولی انعکاس عملیات نظامی در منطقة قفقاز، همانطور که بارها گفتیم در مرزهای گرجستان متوقف نخواهد ماند. بازتاب این عملیات اینک در گستره‌ای بسیار پهناور و در سطح جهان قابل رؤیت شده. نخست می‌باید فروپاشی علنی حاکمیت در پاکستان را مورد نظر قرار داد. استعفای ژنرال مشارف، بسیار سریع و بی‌سروصدا صورت گرفت؛ چنین عقب‌نشینی‌ای غیرقابل تصور می‌نمود. محافلی که چندی پیش، این «ژنرال» چهارستارة آمریکائی را با هزار ترفند از صندوق‌ها بیرون کشیدند، و آن‌ها که ترور بی‌نظیر بوتو را در گوشه‌ای از دفتر فعالیت‌های استعماری‌شان در پاکستان «یادداشت» کردند، مسلماً انتظار نداشتند که مهرة مورد اعتمادشان به این سادگی‌ها مجبور به ترک صحنه شود! مشارف عملاً مسند ریاست دولت را بدون متصدی و مسئول رها کرده، و «بی‌بی‌سی» مورخ 28 مردادماه سالجاری، از قول وی می‌نویسد: «آیندة خود را به دست مردم می‌سپارم!» شنیدن این سخنان از زبان یک کودتاچی، که تا چندی پیش نیز عملاً از طریق سیاست‌های گستردة سرکوب عمومی و اعمال شرایط ویژة «نظامی»، قصد داشت به حکومت کودتائی خود چهره‌ای «مشروع» و مردمی نیز اعطا کند، واقعاً شرم‌‌آور است. می‌باید از ایشان پرسید، به چه دلیل، اینک که حامیان‌تان پشت سر شما را خالی کرده‌اند، «آیندة» خود را به دست مردمی می‌سپارید که جز سرکوب نظامی و سیاسی برای‌شان هیچ دستاوردی نداشته‌اید؟ چرا آنروزها که با تکیه بر «شرایط ویژه»، حکومت نظامی بر همین مردم اعمال می‌کردید، آینده‌تان را به دست این «مردم» نمی‌سپردید؟ البته دیکتاتورها همگی به یک بیماری واحد، هر چند بسیار مزمن گرفتاراند؛ اینان می‌پندارند که «مأموریتی الهی» دارند! اگر از نظر «ژنرال»، دیروز این «مردم» از شرایط کافی جهت اعلام مواضع خود در مورد سیاست‌های کشور برخوردار نبودند، امروز که دیگر ریسمانی برای توسل باقی نمانده، همین مردم «قضات عالی‌مقامی»‌ شده‌اند که می‌باید آیندة یک «دیکتاتور» نظامی را نیز رقم زنند!‌ این است سرنوشت واقعی دیکتاتورها؛ سرنوشت آن‌هائی که مردم را همیشه به «هیچ» می‌گیرند، و در آخرین دقایق موجودیت اجتماعی‌ خود بالاجبار دست به دامان همین «هیچ» می‌شوند!

ولی مسلماً در بحث امروز جای گریه و لابه برای «آیندة» مهره‌های خودفروخته‌ای چون مشارف نخواهیم داشت؛ امثال مشارف در کمال تأسف بسیارند! آنچه در این میان عجیب می‌نماید، این است که «مشارف‌ها» در این منطقه، معمولاً ندای حق را پس از نوش‌جان کردن چند گلولة داغ و یا دریافت موشک‌ و خمپاره «لبیک» می‌گفتند؛ باقی ماندن مهره‌های خودفروختة استعمار در صحنة سیاست جاری یکی از داده‌های بسیار مهم و نوین از نظر استراتژیک است. این مهره‌ها در صورت باقی ماندن در صحنة سیاست، جبهة استعمار را دچار شکاف کرده، و ارائة تصویر «مقدس» از رهبر سیاسی را عملاً غیرممکن خواهند کرد. به زبان ساده‌تر، اکنون که فردی چون مشارف در حاشیة صحنة سیاست جاری پاکستان «خیمه‌» زده، جناح نظامیان و اوباش وابسته به «آی‌.اس.آی»‌ نمی‌تواند به صورتی متمرکز در چهرة «مقدس» دیگری روابط خود را باز یابد.

این همان سیاستی است که در ایران و ترکیه نیز پیش آمد، و پیشتر شاهد اعمال آن بودیم. در همان روزها گفتیم که باقی ماندن محمدخاتمی، و احتمالاً تا چند ماه دیگر کناره‌گیری و باقی‌ماندن «مهرورزی»، چگونه خیمة «حاکمان» را متزلزل می‌کند، و چه نتایج «شومی» برای سیاست‌های استعماری در حکومت اسلامی به همراه می‌آورد؛ در مورد افشای «کودتای» اخیر در ترکیه نیز پیشتر سخن گفته‌ایم، کودتائی که هدف اصلی آن ارائه تصویر «مقدس» از احزاب اسلام‌گرا بود.

با این وجود، اگر حکومت در پاکستان همیشه «تصویری» مقدس از خود ارائه ‌داده، از نظر سیاسی و استراتژیک این حکومت‌ها فقط «صورتکی» بی‌معنا بوده‌اند، ولی امروز این «صورتک» بی‌معنا و مردمفریب نیز از میان رفته، و در شرایط فعلی نمی‌توان به بقاء آنچه «بی‌بی‌سی» عنوان «دولت ائتلافی پاکستان» می‌دهد امیدی داشت. بخوبی می‌دانیم که پاکستان یک «منطقة» آشوبزده و تحت‌الحمایة استعمار است؛ و این منطقه هیچوقت «کشور» نبوده، و با پف‌ونم‌های‌ استعماری و گزارشات خبرگزاری‌ها نمی‌توان از یک «منطقة نفوذ»، یک «کشور» و یک «تاریخ» تحویل مردم داد. مهم‌ترین مشکل پاکستان در حال حاضر، خارج از بحرانی که خلاء ناشی از سقوط حاکمیت طی روزهای آینده بر فضای داخلی تحمیل خواهد کرد، حل معضلات پیچیدة پاکستان با هند و افغانستان است. این معضلات آنقدر پیچیده است که می‌تواند پاکستان را به تجزیه کشانده، و به چندین «منطقة» مختلف تبدیل کند. البته اگر «دست‌هائی» مشارف را در حاشیة امن سیاسی نگاه داشته‌، همچون ملاعمر و بن‌لادن، برای وی نیز مأموریت‌ ویژه‌ای پیش‌بینی شده. و در شرایط فعلی جلوگیری از فروپاشی این کشور شاید یکی از مهم‌ترین مأموریت‌های «پنهان» مشارف باشد.

ولی بحران پاکستان کاملاً قابل پیش‌بینی بود، و یکی از دلایلی که جرج بوش پیش از ترک کاخ‌سفید سعی داشت هند، همسایة قدرتمند پاکستان را از طریق «همکاری‌های هسته‌ای» به آمریکا نزدیک کند، در واقع نیاز آمریکا برای برخورداری از متحدانی قابل اتکاء در منطقه بود. هر چند ابعاد سقوط سیاسی حاکمیت پاکستان را امروز مشکل می‌توان حدس زد، ممکن است این «منطقة نفوذ» علیرغم تمایل برخی سیاست‌های بزرگ جهانی، به طور کلی دچار تجزیه شده و برخی مناطق آن به دیگر کشورها ملحق‌ شود. ادامة شرایط فعلی در این «منطقة نفوذ» که دیگر نه حاکمی دارد و نه ملتی، به صورت فعلی دیگر ممکن نیست. به همین دلیل قدرت‌های استعماری جهت سر پا نگاه داشتن «پروژة»‌ پاکستان که طی «جنگ سرد» یکی از خاک‌ریزهای مورد اعتماد غرب به شمار می‌رفت می‌باید در ارتباط با ایران، ترکیه، افغانستان و هند تصمیم‌گیری‌های مهمی در روزهای آینده صورت دهند.

در راستای همین تصمیم‌گیری‌هاست که شاهد گسترش شکاف در جبهة «اصولگرایان» در ایران هستیم. همانطور که پیشتر نیز گفتیم، نمی‌باید به عملکرد «اصلاح‌طلبان» در آیندة سیاسی ایران هیچگونه امیدی بست؛ اینان کارشان تمام است و اگر در صحنة سیاست باقی مانده‌اند، فقط به همان دلیل است که مشارف را در صحنه نگاه داشته‌اند! در نتیجه، سیاست‌های استعماری چشم امید به گروه «اصولگرا» دارد! و از میان این جناح است که مهره‌ای وفادار و خانه‌زاد بیرون خواهد کشید. به همین دلیل شاهد اظهارات «اسرائیل‌نواز» و تعجب‌آور یکی از اعضای دولت نهم هستیم، اظهاراتی که بهانة مناسبی جهت موضع‌گیری‌های «هیجان‌انگیز» از جانب محافل حکومتی فراهم آورده! می‌دانیم که بدون «بحران» یک حکومت فاشیستی قادر به حفظ موجودیت خود نیست. اگر بحرانی در کار نباشد، تو گوئی فلسفة وجودی این نوع حاکمیت از میان می‌رود. چرا که اینان، حتی در کلام خودشان، جهت رویاروئی با «مفاسد جهانی»‌ پای به میدان ‌گذاشته‌اند، و «وجود» این نوع «مفاسد» می‌باید مرتباً از طریق بلندگوهای داخلی و خارجی به مردم گوشزد شود.

البته «مردم» در این نوع رابطة حاکمیت با ملت، فقط به گروه‌های فشار خیابانی محدود می‌شود، ولی این «مردم» می‌باید پیوسته نبرد «حاکمان» را با «مفاسد» جهانی دنبال کند، و گام به گام گزارشات این نوع «نبردهای» پیگیر در قالب حکایت، قصه و ترهات تبلیغاتی در اختیارش قرار گیرد. اگر زمانی «مفاسد» از بین برود، تو گوئی این حضرات نیز می‌باید کرة ارض را از شر وجودشان پاک کنند. رابطة اندام‌وار یک نظام فاشیستی با دشمنان فرضی‌اش، و نیاز ایندو در حفظ موجودیت یکدیگر، در همین نکته نهفته! اگر فراموش نکرده باشیم در دوران فاشیسم پهلوی نیز از آخوندهای قشری و آنان که «مارکسیست‌های اسلامی» معرفی می‌شدند، کم داستان نمی‌گفتند. ولی جهت فروپاشاندن فضای «روحانیت» و «چپ‌نمائی» که به دست ساواک سازمان یافته بود، و در اطراف همین آخوندها و جوجه روشنفکران ساواک‌زدة دانشگاه و بازار ساخته و پرداخته می‌شد، حکومت سلطنتی دست به هیچ عملی نمی‌زد. این حکومت فقط سعی در تندتر کردن تضاد میان اینان و دولت داشت، و فلسفة وجودی خود را به «مبارزه» با قشریون و «چپ‌نمایان» محدود ‌کرده بود، همان گروه‌هائی که به دست خود بزرگ‌شان می‌کرد! به دلیل اعمال این سیاست، فلسفة وجودی‌ حکومت بیش از پیش به موجودیت همین قشریون و چپ‌نمایان وابسته ‌شد، و زمانی رسید که حتی حکومت را نیز تسلیم‌شان کرد. مبارزه با «اسرائیل» در حکومت اسلامی نیز یکی از همان حکایت‌های «مردمی» شده، البته تفاوت‌ها را می‌باید در این مسئله در نظر گرفت.

زمانیکه اربابان دیگر نتوانند در خارج از مرزها، «سوژه»، «میدان» و «میدان‌دار» خلق کنند، ایجاد بحران در فضای داخلی مشکل می‌شود، در چنین شرایطی جوسازی و بحران‌سازی می‌باید مستقیماً در داخل مرزها صورت ‌گیرد. خلاصه بگوئیم، «دشمن» پای به میدان سیاست داخلی می‌گذارد! سخنان «اسرائیل نواز» یکی از اوباش حکومتی نیز درست در همین راستاست. همانطور که می‌دانیم دولت اسرائیل بالاجبار به سرعت از مواضع «سیاست انسداد» آمریکا‌ فاصله می‌گیرد، و با شکست ناتو در لبنان و اینک در جنگ گرجستان، این روند سرعت خواهد گرفت. دولت نهم قصد آن دارد که از طریق ابراز عقاید «مشعشعانة» یکی از عمال خود، در سیاست‌های آیندة آمریکا در منطقه جائی برای مهرورزی و محافل وابسته به او باز کند. به این ترتیب دولت نهم تمایل خود را جهت اشغال فضای خالی‌ای که عقب‌نشینی «سیاست انسداد» در منطقه ایجاد کرده، به منصة ظهور می‌رساند! البته این تمایل مسلماً آنقدرها که می‌نماید «معصومانه» و یا برخاسته از نیازهای «ملی و میهنی» نیست، دلائل واقعی آنرا می‌باید در بحرانی جستجو کرد که منطقة وسیعی را اینک فراگرفته. کشور ایران، منطقة قفقاز، کشورهای ترکیه، افغانستان، پاکستان، و اگر فراموش نکرده باشیم عراق، همگی در مرکز این بحران فزاینده دست و پا می‌زنند. ولی مشکلات استراتژیک ایران مسلماً با چند سخنرانی در تأیید و تکذیب یک موضع‌گیری بر طرف نخواهد شد. گفتیم که «اصلاح‌طلبان» جائی در آیندة سیاسی ایران ندارند، و امروز شاهدیم که مخالفان «غرب‌‌نشین» نیز از صحنة سیاست منطقه جدا افتاده‌اند، و این در شرایطی است که شاهد فروپاشی هر چه گسترده‌تر ارتباطات اندام‌وار «مخالف‌نمایان» با محافل داخلی نیز هستیم. فراموش نکنیم که این «مخالف‌نمایان» همان‌ها هستند که فرضاً می‌بایست پس از «نبرد» با آمریکا، به داخل منتقل شده، با حفظ آخوندیسم و محافل استعماری قدرت سیاسی را در دست گیرند! حال می‌باید دید که اربابان آخوندیسم برای جایگزینی نظام استعماری اسلامی چه گزینه‌ای در آستین دارند، چرا که در شرایط فعلی حتی ژست‌های «اسرائیل‌دوستی» نیز دیگر مشکل می‌تواند این حاکمیت را مدت طولانی در قدرت نگاه دارد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

فیلترشکن‌های جدید20اوت2008

http://unblockerscity.info
http://deepeace.info
http://www.secretsurfonline.info
http://www.ynml.com
http://www.proxuk.info
http://sourcebox.info
http://www.unknownsurfsite.info
http://wowitsgreat.info
http://www.keytofirewall.info
http://onebigonion.com
http://g-4.in
http://windsorcommunityblog.com
http://kungfuwuxi.com
http://www.creepinaroundonline.info
http://www.zxvz.com
http://bcgz.ca
http://www.slaphappy.com
http://www.proxator.com
http://showitall.info
http://www.proxyx.nl
http://freefilter.info
http://cloakninja.info
http://lucent.in
http://privacyhead.info
http://www.theprofilekey.com
http://www.fascism.biz
http://www.xopp.net
http://www.veonh.com
http://wirelesinfo.com
http://www.unblockedme.info
http://www.potentpew.com
http://vip-surf.net
http://www.creepinaround.info
http://www.yvte.com
http://anonymouswebbrowse.info
http://www.starterone.com
http://webislife.com
http://www.nanoclopedia.com
http://www.keytodoor.info
http://advetise.net
http://nanostore.info
http://www.sweeties.info
http://iimb.net.in
http://www.starthere2.com
http://samandsukh.com
http://proxyfreely.com
http://www.keytobypass.info
http://www.proxy105.info
http://www.smoothtraffic.info
http://www.secretsurf.info

تلاشی و تولد


پس از قدرت‌نمائی ارتش روسیه در گرجستان شاهد «رزمایش‌» دولت‌های غربی بر محور احترام به «آتش بس» هستیم! البته همانطور که پیشتر هم گفتیم این «آتش‌بس» فقط در گفتگوهای انجام شده میان سران کشورهای درگیر و محافل غرب معنا و مفهوم دارد. و هر چند امروز «بی‌بی‌سی» به صورتی فهرست‌وار مفاد این «قرارداد» آتش‌بس را منتشر کرده، مشکل می‌توان با تکیه بر چند «جمله» شرایط استراتژیک یک منطقه را تحلیل کرد! با این وجود، چند روزی است که سایت‌های رسمی در غرب، در مورد نوع عقب‌نشینی ارتش روسیه دست به «خبرپراکنی» می‌زنند؛ به عبارت دیگر صریحاً دروغ‌پردازی می‌کنند، و بعد هم یکی از طرفین پای به میدان گذاشته ادعا می‌کند که اشتباهی رخ داده. سخن گفتن از «عقب‌نشینی» ارتش روسیه را چون دیگر رزمایش‌های اخیر در گرجستان سایت «بی‌بی‌سی» آغاز کرد. البته این سایت ترجیح می‌دهد از زبان سیاستمداران انگلستان سخنی به میان نیاورد؛ اگر لوله‌های گاز و نفت که طی این جریان بسته شده متعلق به «بریتیش پترولیوم» است، دولت انگلستان گویا ترجیح می‌دهد که خبرگزاری رسمی‌اش عقب‌نشینی روسیه را از زبان دیگران: جرج بوش، مرکل، ساکاشویلی، سرکوزی و … به گوش جهانیان برساند. این در حالی است که به احتمال زیاد روسیه قبل از فراهم آوردن زمینة فروپاشی محافلی که ساکاشویلی را تحت نظارت سازمان سیا در گرجستان به قدرت رسانده، عقب‌نشینی «واقعی» نخواهد کرد. یعنی اگر چنین عقب‌نشینی‌ای را شاهد باشیم صرفاً می‌باید قبول کرد که روسیه از نظر استراتژیک عقب نشسته، نه تحت عنوان برندة این درگیری، که به عنوان یک بازنده!

سایت «بی‌بی‌سی» مورخ 17 اوت سالجاری، در مطلبی تحت عنوان «تعیین تاریخ خروج ارتش روسیه از گرجستان!» مجموعة نقل قول‌هائی پراکنده از رؤسای دول مختلف را گنجانده، تا به خوانندگان تفهیم کند که در مورد عقب‌نشینی ارتش روسیه از گرجستان «اجماع» کامل در میان رهبران غرب وجود دارد! از مرکل تا رایس، سرکوزی، جرج بوش و ساکاشویلی، و حتی «یک ژنرال» روس نقل‌قول‌هائی مبهم در این «گزارش»‌ آمده، ولی همانطور که گفتیم «طرف اصلی»، یعنی نخست‌وزیر و وزیر امورخارجة انگلستان گویا اصلاً کاری به این حرف‌ها ندارند! خلاصه بگوئیم دولت انگلستان در «تعطیلات» است. با این وجود، در همین گزارش نکتة جالبی به چشم می‌خورد، آنجا که می‌گوید:

«[…] نیروهای گرجی، در تاریخ 7 ماه اوت، عملیات تهاجمی را برای باز پس‌گیری استان جدائی طلب اوستیای جنوبی براه انداختند.»

این جملة کوتاه نشان می‌دهد که شمارة 10 در «داونینگ ستریت» این اصل را پذیرفته که درگیری‌ها را گرجستان آغاز نموده!‌ یعنی نظام رسانه‌ای در کشور انگلستان مسئولیت آغاز درگیری‌ها را به گردن دولت گرجستان می‌اندازد، و این «متجاوز» کسی جز ساکاشویلی نمی‌تواند باشد. حال می‌باید به این سئوال پاسخ گفت که، بر اساس کدام پروژة قابل قبول از نظر نظامی، کشوری با یک ارتش 10 هزار نفره به خود اجازه می‌دهد که به نیروهای صلح‌بان یک ابرقدرت نظامی، آنهم در مرزهایش حمله‌ور شود؟ خارج از فناوری‌های نظامی روسیه، که هنوز مرده‌ریگ قدرت شوروی سابق را یدک می‌کشد، این کشور در شرایط صلح فقط نزدیک به 30 میلیون نظامی و شبه‌نظامی دارد! جواب به این سئوال روشن است: محافلی در غرب به این درگیری دامن زدند و قصد آن داشتند که با توسل به این عملیات ضدانسانی زمینه‌ساز حضور گرجستان و اوکرائین در نشست بعدی سازمان ناتو به عنوان اعضای رسمی این تشکیلات باشند. ورود این دو کشور به جرگة ناتو به صراحت روسیه را از هر گونه اعمال قدرت در شرق اروپا و منطقة قفقاز باز می‌داشت؛ این عملیات مسلماً از طرف قدرت‌های حاکم سرمایه‌سالاری مورد حمایت قرار گرفته بود. ولی در اینکه چرا این حمایت سراسری و همه‌جانبه نیست، جای بحث و گفتگو فراوان است.

بارها در این وبلاگ مطالبی در مورد استراتژی‌های مختلف در دورة «جنگ‌سرد» آورده‌ایم؛ تکرار مکررات نمی‌کنیم ولی این نکتة بسیار مهم را می‌باید بار دیگر گوشزد کرد که قدرت سرمایه‌داری غرب و توانائی‌های رهبری آن یعنی ایالات متحد در سطح جهان، قدرتی که پس از سال‌های 1950 دیگر بی‌رقیب می‌نمود، بیشتر از آنچه نتیجة هوشمندی‌های فوق‌العادة این شیوة تولید باشد، مدیون قبول این ایدة کلی در سطح جهان بود که اگر نمی‌خواهید کمونیست و وابسته به شوروی باشید، از آمریکا حمایت کنید! البته در مورد برخی کشورهای نفتخیز این «صورت‌بندی» تفاوت‌هائی کرد؛ در کشورهائی چون لیبی، عراق و نمونه‌ای جدید که آنرا حکومت اسلامی خواندند، این صورتبندی به دلیل نیازهای متفاوت غرب متحول شد. در نمونة لیبی و عراق نوعی سیاست وابسته به شرق، و اقتصاد ملهم از غرب بر فضای این کشورها حاکم شد، و در مورد پاکستان، ایران و سپس افغانستان، حکومت‌های اسلامی در عمل با زدن نعل‌وارونه، کشورهای‌شان را به جبهة جهادیون آمریکائی در برابر شوروی تبدیل کردند. عملی که نتیجتاً حمایت اصولی غرب را از این حکومت‌ها در پی داشت، و همزمان زمینه‌ساز قدرت‌نمائی‌های طالبان شیعه و سنی‌مسلک در این کشور‌ها شد. ولی به هر تقدیر آنچه باعث قدرت‌گیری غرب بود، ریشه در بنیادهای فکری، فلسفی، مالی و اقتصادی‌ای داشت که تماماً می‌باید نتیجة عملکردهای «جنگ سرد» عنوان شود. و اگر بارها گفته‌ایم که «جنگ‌سرد» به پایان رسیده، مقصود این است که «سازوکارهائی» از قبیل آنچه در بالا آوردیم دیگر نمی‌تواند آب به آسیاب غربی‌ها بریزد. و بهترین شاهد بر این مدعا، حضور ارتش‌های غربی در مناطق نفتخیز و مسلمان‌نشین است. در این مناطق، چپاولی که طی جنگ سرد با چند پیام تلفنی از طریق تهدیدات نظامی، جنگ‌افروزی، بحران‌سازی، و … عملی می‌شد، در ساختارهای استراتژیک فعلی می‌باید از طریق درگیری صدها هزار نظامی غربی با مردم در کوچه‌ و خیابان‌ها تأمین شود. این نیست مگر فروپاشی امپراتوری غرب!

در بازگشت به موضوع وبلاگ امروز می‌باید مطالبی را که در مورد فروپاشی دیواره‌های امنیتی جنگ سرد در بالا آوریم مد نظر قرار داد. اگر «اجماع» در میان بسیاری ملل، خصوصاً سران کشورهای صنعتی، یکی از کلیدی‌ترین اصول در به قدرت رساندن ایالات متحد در رأس سرمایه‌داری جهانی بوده، امروز که سرمایه‌داری دشمن «مقدس» خود، کمونیسم را از دست داده، آیا این «اجماع» همچنان امکانپذیر خواهد بود؟ مسلماً خیر. هر چند آمریکا تلاش خواهد داشت که از طرق مختلف ـ اشغال عراق و افغانستان در واقع تحرکی در همین مسیر بوده ـ این اجماع را «زنده و پویا» نگاه دارد، می‌باید قبول کرد که تلاش همیشه معنای دستیابی به اهداف ندارد. بهترین نمونه از این «تفرق» را امروز در بحران گرجستان مشاهده می‌کنیم. انگلستان همانطور که بارها گفتیم گویا در شرایط فعلی، حاضر به قبول هیچگونه نقشی در اروپا نیست!‌ شکافی در این وسعت مسلماً نخستین نمونه در سال‌های پساشوروی است، ولی می‌باید انتظار نمونه‌های چشم‌گیرتر آن را نیز داشت؛ متلاشی شدن «اجماع» جهانی که جهت حمایت از ایالات متحد شکل گرفته بود یکی از مهم‌ترین اصول کلیدی در بررسی تغییرات استراتژیک پساشوروی است.

ریشة بحران گرجستان را به عقیدة نویسندة این وبلاگ می‌باید در بن‌بست‌های هیئت حاکمة ایالات متحد جستجو کرد؛ از نظر آمریکا دست‌یابی به صورت‌بندی‌های قابل قبول در آخرین روزهای ریاست جمهوری جرج بوش از اهمیتی حیاتی و تعیین‌کننده برخوردار شده. اگر در انتخابات آینده «مک‌کین» به کاخ‌سفید راه یابد، به این معنا خواهد بود که آمریکا می‌باید خود را برای دوره‌ای طولانی در بطن «پان‌آمریکن‌ایسم» و نتیجتاً انزوای گستردة جهانی آماده کند. در افکار عمومی جهانیان، اگر رأی‌دهندگان آمریکائی حمایت خود را در مسیر امتداد سیاست‌های جرج بوش، خصوصاً پس از 8 سال افتضاحات گستردة جهانی تمدید کنند، حیثیت جهانی آمریکا به شدت لطمه خواهد خورد. این لطمات می‌تواند پایان کار آمریکا را در مقام یک داور بزرگ در مسائل جهانی به همراه آورد. آمریکا در چنین شرایطی به دوران «پیش ویلسونی» خود پای خواهد گذاشت، و در چنبرة اقتصادی گرفتار می‌آید که هر روز بیش از پیش ارتباطات جهانی‌اش تضعیف خواهد شد.

از طرف دیگر در شرایط فعلی به قدرت رسیدن باراک اوباما بسیار دور از انتظار می‌نماید. نخست اینکه، محافل حزب دمکرات با انتخاب یک رنگین پوست به نامزدی ریاست کاخ‌سفید، دستیابی این حزب به مسند ریاست جمهوری را عملاً بسیار مشکل کرده‌اند! اینهمه در شرایطی که احتراز از چنین مشکلاتی به سادگی امکانپذیر بود. می‌باید پرسید این «انتخاب» آیا خود بهترین نشانه از عدم تمایل حزب دمکرات به پیروزی در این انتخابات نیست؟ در مسیر انتخابات کاخ سفید در کمال تأسف مسائل «نژادی» نقشی بسیار حساس بازی می‌کند، و در مملکتی که فقط 16 درصد ساکنان‌اش سیاه‌‌پوست هستند، نامزدی یک سیاه‌‌پوست برای احراز مقام ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟

خارج از مسائل داخلی، پیروزی اوباما در ارتباط با استراتژی‌های بین‌المللی نیز بسیار مشکل می‌نماید. نزدیکی حزب دمکرات به محافل اروپائی ـ این نزدیکی سیاسی طی مسافرت اخیر اوباما به فرانسه و خصوصاً آلمان کاملاً علنی شد ـ در حال حاضر نگرانی‌هائی در آسیا و شرق اروپا ایجاد کرده. از طرف دیگر، برنامة همکاری هسته‌ای میان آمریکا و هند به احتمال زیاد حساسیت‌ شدیدی در چین به همراه می‌آورد، و حمایت‌های «بی‌دلیل» اوباما از اسرائیل در منطقة آشوب‌زدة خاورمیانه، این احتمال را مطرح می‌کند که در صورت حضور وی در کاخ‌سفید، در جهت پیشبرد «سیاست انسداد»، که از دورة جیمی کارتر بر منطقه حاکم شده گام‌های بلندتری برداشته خواهد شد. خارج از تمامی این مسائل می‌باید به «نفت و گازطبیعی» نیز اشاره داشته باشیم. حزب دمکرات از دیرباز با محافل نفت‌فروشان فاصله‌ای سیاسی داشته، و حمایت این حزب از قیمت‌های بالای نفت در عمل غیرممکن است. ولی می‌دانیم که قیمت بالای نفت امروز آب به آسیاب اقتصاد روسیه می‌ریزد، و این درآمد سرشار را کرملین به هیچ قیمت حاضر نیست از دست بدهد.

اگر گزینة تشکیل یک «دولت آشتی ملی» را در انتخابات آیندة ایالات متحد کنار بگذاریم، مطالب بالا این اصل را به ما یادآوری می‌کند که بر پایة این مفروضات، اوباما منطقاً نمی‌باید پای به کاخ‌سفید بگذارد، ولی از آنجا که تحمیل یک «پان‌آمریکن‌ایسم» بر فضای ایالات متحد از نظر محافل متعددی در جهان گزینه‌ای بی‌نهایت هولناک تلقی می‌شود، عکس‌العمل‌های تند و حتی جنون‌آمیز از طرف این محافل، جهت به ارزش گذاشتن «گزینة» اوباما را نمی‌باید از نظر دور داشت. بحران گرجستان به احتمال زیاد ریشه در همین عکس‌العمل‌ها دارد؛ و در ماه‌های آینده، ریشة بحران‌هائی را که در اطراف مسئلة گرجستان و یا در ارتباط با ایران، خلیج‌فارس و بهای نفت خام ایجاد خواهد شد، می‌باید در همین بن‌بست‌های آمریکا‌ جستجو کرد. با این وجود می‌باید اذعان داشت که چه اوباما به کاخ‌سفید برود و چه حریف وی، یک اصل در شرایط فعلی غیرقابل اجتناب باقی می‌ماند؛ بن‌بست امروز آمریکا نهایت امر مرگ یک ابرقدرت، و تولد یک کشور جدید را به همراه خواهد آورد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

فیلترشکن‌های جدید18اوت2008

http://www.keytobypass.info
http://www.type44.com
http://www.ynml.com
http://samandsukh.com
http://windsorcommunityblog.com
http://www.keytofirewall.info
http://hiddenpark.net
http://orpxy.info
http://www.browsefreely.cn
http://iimb.net.in
http://lucent.in
http://webislife.com
http://nanostore.info
http://www.xhide.us
http://onebigonion.com
http://a6k.info
http://wirelesinfo.com
http://www.unknownsurfsite.info
http://www.surfpore.info
http://speedytunnel.info
http://privacyhead.info
http://www.xopp.net
http://freefilter.info
http://www.unblockedme.info
http://sourcebox.info
http://getfreesites.info
http://www.theprofilekey.com
http://www.lolxy.com
http://www.creepinaround.info
http://apple-gen.com
http://www.uoip.net
http://www.proxy12345.org.ru
http://www.fascism.biz
http://vip-surf.net
http://www.smoothtraffic.info
http://www.creepinaroundonline.info
http://showitall.info
http://www.qlicq.eu
http://freealaska.info
http://justclik.info
http://advetise.net
http://www.testswap.us
http://speedyprox.info
http://www.secretsurf.info
http://www.nanoclopedia.com
http://www.yvte.com
http://deepeace.info
http://www.x-a-c.com
http://g-4.in
http://www.zxvz.com

«گزینه‌ها» و شتاب!


امروز «بی‌بی‌سی»، خبرگزاری رسمی امپراتوری بریتانیا اعلام داشت که حضرت ساکاشویلی قرارداد «آتش بس» را که بر اساس اظهارات محافل مختلف به دست فرانسه «تدوین» شده، توشیح کرده‌اند! در اینکه این «قرارداد» اصولاً چیست و مفاد آن چه «اهدافی» را دنبال می‌کند، ظاهراً نمی‌باید زیاد «موی از ماست کشید!» خلاصه بگوئیم، داستان و هیاهوی «جنگ و صلح» در جمهوری گرجستان، ‌ که سرفصل‌های تبلیغات رسانه‌ای را در جهان به خود اختصاص داده بود، تا آنجا برای ملت‌ها اهمیت دارد، که با نشان دادن مردم ستم‌دیده، بمباران شده، قتل‌عام‌شده، و … بر احساسات عمومی انگشت بگذارند. قضایای دیگر در این جنگ از هیچ اهمیتی برخوردار نیست؛ مفاد این «قرارداد» همانطور که می‌توان حدس زد در گنجه‌ها خاک خواهد خورد، هر چند که آلبوم‌های عکس‌ از این و یا آن دسته «تفنگچیان» می‌رود تا سال‌های سال قسمتی از «تاریخ» منطقه شود. این نیز یکی از ترفندهای «پروپاگاند» از جانب محافل حاکم جهانی در هزارة سوم میلادی است.

با این وجود، هر چند ابعاد ساخت‌وپاخت قدرت‌های جهانی بر محور «بحران گرجستان» تا سال‌های دراز در پس پرده‌ پنهان خواهد ماند، ناظران بین‌المللی چند «درس» ابتدائی را از این برخوردهای نظامی در یاداشت‌های خود محفوظ نگاه خواهند داشت. نخست اینکه، روسیه اگر امروز «شوروی» نیست، هیچ علاقه‌ای ندارد که تا ابد روسیة «یلتسین» و یا حتی روسیة «پوتین» باقی بماند. همانطور که دیدیم در دورة «درخشان» امپراتوری پوتین نیز، متحدین کرملین در سطح جهانی بارها به بهانه‌های مختلف مورد تهاجم قرار گرفتند، و تنها پاسخ مسکو در برابر این تهاجمات «سکوت» بود!‌ امروز این «دیوار سکوت» همچون «دیوار برلین» فرو ریخت! اینکه تبعات این «فروپاشی» چه‌ها خواهد بود جای بحث و گفتگو دارد، ولی می‌توان اذعان داشت که اگر «دیوار برلین» که به اسم کمونیسم میان ملت‌ها حائل شد، و منافع سرمایه‌داری را به بهترین وجه تأمین کرد، در هنگام فروریختن در معنائی وسیع، آزادی بسیاری ملت‌ها را از چنگال یک «جنگ سرد» ناخواسته به همراه آورد، فروریختن «دیوار سکوت» مسکویت نیز نهایت امر می‌تواند به نوعی منافع ملل کوچک‌تر را بازتاب دهد.

امروز جرج بوش در اظهارات خود در مورد «بحران گرجستان» صریحاً ابراز داشت که «جنگ سرد» به پایان رسیده! وی سپس تلویحاً این اصل را عنوان کرد که آمریکا و روسیه به یکدیگر نیازمندند! این پیام آینة تمام نمای «برنهاده‌ای» است که در مطلب پیشین به تفصیل توضیح داده‌ایم. آنان که امروز سخنان جرج بوش را تدوین کردند تا وی آنرا در برابر دوربین‌ها قرائت کند، بخوبی می‌دانند که تحمیل دو گزینة «ابرقدرت» و کشور «درجة دوم» با استفاده از چه اهرم‌هائی می‌تواند در مورد روسیه عملی شود. خلاصه بگوئیم، امروز جرج بوش با زبان بی‌زبانی از روسیه تقاضا می‌کند که گزینة «ابرقدرتی» را کنار گذاشته، همچون بچه‌های سر به راه در کنار دیگر کشورهای صنعتی اروپا جائی در جمع نوکران کاخ‌سفید برای خود بجوید! این بود معنا و مفهوم واقعی «سخنرانی» حضرت بوش، هر چند که به صراحت می‌دانیم خود وی از مفهوم آنچه به زبان آورد بی‌اطلاع است. خلاصه بگوئیم، اگر روسیه موجودیت خود را در نظریة «یک کشور درجة دوم» جستجو می‌کرد، هرگز به گرجستان لشکر نمی‌کشید.

البته در اینکه آمریکا و روسیه جهت چپاول هر چه بهتر ملت‌ها به یکدیگر «نیاز» دارند، جای شک و شبهه نیست، ولی از آنجا که اصحاب امپراتوری‌ها، معمولاً در شناخت واقعیات دچار «توهماتی» درازمدت می‌شوند، می‌باید به جناب بوش یادآوری کنیم که پس از عکس‌العمل تند ارتش روسیه در گرجستان، ادامة همکاری‌های دوجانبه میان روسیه و ایالات متحد، بر خلاف سخنان امروز ایشان فقط می‌تواند در چارچوب یک نوع «جنگ سرد» جدید عملی شود! جنگی که بر دیگر ملل جهان تحمیل می‌کنند، تا فلسفة وجودی ملل دیگر از قبل همین جنگ به یک حضور «اقماری» تنزل درجه یابد. اینجاست که اصل چپاول «متبلور» می‌شود، و در این مقطع است که فوران پول و ثروت‌های به یغما رفته پایتخت‌هائی را غرقه خواهد کرد، هر چند در سطح جهانی برای توده‌های وسیع مردم فقر به همراه ‌آورد.

ولی اگر فراموش نکرده باشیم طی همان مطلب پیشین گفته بودیم، از آنجا که عملکردهای یک «جنگ سرد» جدید بیش از آنچه منافع روسیه را بازتاب دهد، به نفع آمریکا تمام خواهد شد، روسیه از پای گذاشتن در این «تله» به هر صورت ممکن خودداری خواهد کرد. و تلاش‌های کاخ‌سفید جهت مجاب کردن کرملین برای قبول یکی از این دو «گزینه»، نهایت امر محکوم به شکست است. امروز روسیه برای حضور فعال در سطح جامعة جهانی نیازمند گزینه‌ای از آن خود شده، گزینه‌ای که اهرم‌های مؤثر بر سرنوشت آن دیگر در دست‌های واشنگتن قرار نگرفته باشد؛ این است بازتاب واقعی «بحران گرجستان» در سطح جهانی! بازتابی که عمال کاخ‌سفید در راه «عدم رویت» آن با هزار ترفند خود را به کوری مصلحتی زده‌اند؛ بهترین نمونه از این نوع «کوری مصلحتی» سخنرانی امروز جرج بوش بود!

اگر جهت شناخت ابعاد محدودی از این «گزینة جدید»، خود را بر مسائل گرجستان متمرکز کنیم، می‌باید بر چند عامل اصلی در سیاستگزاری‌های نوین در این کشور تکیه کرد. نخست اینکه، روسیه با عنوان کردن مسئولیت سازمان ملل در این منطقه،‌ به هیچ عنوان «مسئولیت» ادارة امور مناطق «آزاد شدة» گرجستان را بر عهده نخواهد گرفت؛ هر چند که حضور رسمی و یا غیررسمی عمال سازمان‌سیا و یا پنتاگون را نیز در این مناطق قبول نخواهد کرد. به عبارت دیگر، مدیریت نظامی و یا اداری در این مناطق، توسط ارتش و یا سازمان‌های وابسته به مسکو که به سرعت می‌تواند «ترانة دل‌آزار»‌ جنگ سرد را در گوش مستمعین ترنم کند، از داده‌های امروز دولت روسیه کاملاً خارج شده. می‌دانیم که کافی است با حضور نظامی در این مناطق، روسیه بهانة لازم را جهت حضور آمریکا در دیگر مناطق گرجستان فراهم آورد، و داستان تکراری «برلن» غربی و شرقی بار دیگر نقل محافل «پروپاگاندیست‌» غرب شود. برنامه‌ای که باخت روسیه به دلیل عدم برخورداری از امکانات مالی گسترده، تبلیغاتی، و … در آن کاملاً قابل پیش‌بینی است.

از طرف دیگر فروانداختن محفل ساکاشویلی از اریکة قدرت، با توسل به اقدامات نظامی و یا کودتا به طور کلی از برنامة کرملین کنار گذاشته شده. روسیه نظر منفی خود را نسبت به این محافل در سطح جهانی رسماً‌ اعلام کرده، ولی مطمئن باشیم که این «سقوط» بر خلاف آنچه آمریکائی‌ها دوست دارند و «ترجیح» می‌دهند، در چارچوب نوعی مراجعه به آراء عمومی برنامه‌ریزی خواهد شد. از طرف دیگر، روسیه منفعتی ندارد که سرمایه‌گذاری‌ها در گرجستان و یا دیگر مناطق قفقاز متوقف شود. مسئله فقط این است که منافع حاصله از این سرمایه‌گذاری نهایتاً به جیب کدام محافل ریخته خواهد شد، و اهرم‌های کنترل‌کنندة این سرمایه‌ها در دست کدام پایتخت‌ها قرار می‌گیرد؟ در نتیجه، اگر انتقال انرژی از طریق خطوط لولة «باکو، تفلیس، جیهان» و دیگر خطوط لولة وابسته به «بریتیش پترلیوم» چند روزی است دچار وقفه شده، مسلماً در شرایط دیگری از سر گرفته خواهد شد، ولی نه بر اساس آنچه تا به حال، و با تکیه بر «بحران‌سازی‌های» ساکاشویلی در گرجستان عملی شده بود.

همانطور که می‌بینیم طی چند روز گذشته، با روشن‌‌تر شدن برخی مواضع از طرف کرملین در مورد نفت و مسائل وابسته به نفت و منطقة قفقاز، «آب در لانة مورچگان افتاده!» سفر محمود احمدی‌نژاد رئیس دولت اسلامی به آنکارا که پیشتر برنامه‌ریزی شده بود، عملاً تا آنجا که به تجارت نفت و گاز مربوط می‌شود، با ناکامی تمام به پایان رسید!‌ قرارداد فروش گاز طبیعی آسیای مرکزی که فرضاً می‌بایست از طریق ایران و با خطوط لوله، به ترکیه و سپس اروپا ارسال شود منعقد نشد، و در شرایط فعلی به احتمال زیاد منعقد نخواهد شد. خلاصه می‌گوئیم، حکومت اسلامی در شرایطی که خطوط لولة بریتیش پترولیوم را مسکو می‌بندد، نمی‌تواند در مسیری موازی برای آمریکائی‌ها خط‌لوله به راه بیاندازد!

از طرف دیگر از ظواهر بر می‌آید که آمریکا مجبور شده عذر مشارف را نیز بخواهد! این ژنرال چهارستاره، ظاهراً به دلیل رأی عدم اعتماد «مجلس» قدرت را واگذار خواهد کرد!‌ البته می‌دانیم که این نوع مجلس «رأی» نمی‌دهد، «آراء» داده شده را صرفاً «قرائت» می‌کند!‌ و در پاسخ به این «عقب‌نشینی‌ها»، امروز حکومت لهستان اعلام می‌کند که اجازة استقرار سیستم دفاع ضدموشکی آمریکا در یک پادگان لهستانی را صادر کرده!‌ «بی‌بی‌سی» از قول رئیس جمهور روسیه می‌نویسد:

«در معاملة لهستان با آمریکا، در حقیقت فدراسیون روسیه هدف قرار گرفته است.»

همانطور که می‌بینیم، نقش‌هائی که طی دوران جنگ سرد ترسیم شده بود، اینک جابجا شده!‌ اگر شوروی فکر می‌کرد که برندة «جنگ سرد» می‌باید قلب اروپا را در دست داشته باشد، امروز این آمریکاست که دچار این «توهم» شده. اگر شوروی طی 50 سال، بی‌جهت خود را برای مقابله‌ای فرضی با ارتش ناتو در اروپای شرقی آماده نکرده بود، شاید زمینه‌ای فراهم نمی‌آمد که مشتی جهادگر حرفه‌ای بر «سوسیالیسم علمی» نقطة پایان بگذارند. امروز نیز همین نقطه نظرها را در اردوگاه غرب می‌باید به ترتیبی دیگر به آمریکائی‌ها حالی کرد.

اگر کشوری چون لهستان در قلب اتحادیة اروپا برای حفظ موجودیت خود نیازمند «سپر دفاعی ضدموشکی‌» می‌شود، دیگر این اتحادیه چه آینده‌ای می‌تواند داشته باشد؟ اگر امروز روسیه از زبان ژنرال‌های خود ملت لهستان را در حد یک «هدف» جنگی تخفیف می‌دهد، دیگر سرمایه‌گذاری‌های جدید در این منطقه چگونه و با چه هزینه‌ای عملی خواهد شد؟ جای تعجب نیست، به ملت‌ها دروغ می‌گویند، به ملت‌ها تفهیم کرده‌اند که در پس این موشک‌ها و فشفشک‌ها می‌توان به «امنیت» دست یافت! در حالیکه این نوع «تسلیح» فقط راه به تسلیحاتی باز هم تهاجمی‌تر خواهد برد، و این راهی است که آمریکا طی جنگ سرد در آن پای گذاشت و با بهره‌گیری از بسیاری عوامل توانست ظاهراً پیروزمندانه از آن بیرون آید. ولی هیچ دلیلی نیست که این «صورتبندی» در شرایط فعلی جهان به همان نتایج مناسب منجر شود؛ از قدیم ‌الایام گفته‌اند‌: «خر همیشه باقلا نخواهد آورد!»

همانطور که می‌بینیم تکیة کاخ‌سفید فقط بر دو گزینة محدود سنتی متمرکز باقی مانده: یا دوران خروشچف را هدف قرار می‌دهد، و یا دورة یلتسین را! این «داده‌»، به احتمال زیاد فقط برخاسته از کوته‌فکری و شتابزدگی غربی‌ها در تحلیل شرایط جدید است. و نمی‌باید فراموش کرد که در دنیای بازی‌های سیاسی و استراتژیک، بازندگان معمولاً کوته‌فکران و شتابزدگان‌اند!



فیلترشکن‌های جدید16اوت2008

http://speedytunnel.info
http://www.browsefreely.cn
http://www.proxmania.com
http://totallyunblocked.info
http://getfreesites.info
http://privacyhead.info
http://www.xhide.us
http://www.hottiez.cn
http://samandsukh.com
http://a6k.info
http://www.x-a-c.com
https://ssltube.com
http://unknownunblocker.info
http://www.veonh.com
http://www.smoothtraffic.info
http://www.uoip.net
http://sharedproxy.net
http://www.igooqle.com
http://speedyprox.info
http://totallyunseen.info
http://www.lolxy.com
http://www.swiftunblock.com
http://www.surfbyproxyonline.info
http://www.stuffunblock.info
http://funprox.info
http://freealaska.info
http://www.surfpore.info
http://www.hieranfangen.de
http://www.accessmyspace.info
http://www.surfcore.info
http://www.accessfacebook.info
http://orpxy.info
http://www.keytofirewall.info
http://www.proxy12345.org.ru
http://www.u-x-e.com
http://www.keytodoor.info
http://www.cazed.com
http://www.pharst.com
http://www.bestsurfbyproxy.info
http://www.type44.com
http://www.keytobypass.info
http://www.qlicq.eu
http://totallyhidden.info
http://www.proxbrowse.com
http://apple-gen.com
http://www.testswap.us
http://filterssolution.info
http://deepeace.info
http://justclik.info
http://www.danzarella.com

روسیه و دریای سیاه


هر چند جنگ چندروزة ارتش روسیه با نیروهای گرجی با اعلام رسمی ترک مخاصمه از سوی کرملین، از نظر دیپلماتیک به پایان رسیده، می‌باید عنوان کرد که نه تنها این جنگ و تبعات متفاوت آن تا پایان خود راه درازی در پیش دارد، که با در نظر گرفتن ابعاد وسیعی که این تخاصم نظامی می‌تواند در یکی از استراتژیک‌ترین مناطق جهان به خود گیرد، هنوز در مرحلة آغازین قرار داریم. از سال‌ها پیش سازمان آتلانتیک شمالی برای اعمال حاکمیت سیاسی بر مناطق مشخصی از اتحادشوروی سابق دندان تیز کرده بود. و جای تعجب نیست که در میان این مناطق گرجستان و اوکراین از الویت‌های استراتژیک برخوردار باشند. اگر به دریای سیاه که یکی از مهم‌ترین شاهرگ‌های ارتباطی قارة‌ اروپا و آسیاست نگاهی داشته باشیم، به صراحت در می‌یابیم که حساسیت‌های ناتو بر چه پایه‌هائی استوار شده.

دریای سیاه در سواحل جنوبی خود به کشور ترکیه محدود می‌شود، و می‌دانیم که این کشور سال‌هاست عضو رسمی پیمان آتلانتیک شمالی است. طی دوران جنگ سرد، اشراف کامل ترکیه بر آبراه‌های مدیترانه در دریای سیاه، یکی از دلائلی بود که توانست در تقابل با نفوذ اتحاد شوروی سابق بر مدیترانه به نفع غرب نقش‌آفرینی کند؛ دیگر سواحل این دریا طی دوران جنگ سرد در دست شوروی‌ها و یا متحدان‌شان بود. امروز نه تنها کشور ترکیه هنوز بر جغرافیای استراتژیک جنوب دریای سیاه حاکمیت خود را حفظ کرده، که کشورهای رومانی، بلغارستان، اوکراین و گرجستان، در سواحل این دریا در کنار روسیه قرار گرفته‌اند! و اگر اوکراین و گرجستان کشورهائی سابقاً شورائی به شمار می‌روند، رومانی و بلغارستان هم از نظر تاریخی و هم از نظر قانونی مستقل‌اند، و در چارچوب روابط اقتصادی و سیاسی، به دلیل ناکامی‌های گستردة اقتصادی و مالی در نظام سوسیالیسم علمی، در فضائی که در حال حاضر بر سواحل دریای سیاه حاکم شده، از خود تمایل شدیدی برای نزدیکی به محافل سرمایه‌داری غرب نشان می‌دهند.

ولی همانطور که می‌توان حدس زد غرب صرفاً به دلیل نیازهای استراتژیک خود قادر نیست پای به یک منطقه‌، آنهم در جوار یک قدرت نظامی جهانی بگذارد. غرب نیازمند است که زمینة نفوذ خود را گام به گام فراهم آورد، و در این راه ادغام کشورهای گرجستان و اوکراین در بطن پیمان آتلانتیک شمالی یکی از مهم‌ترین اهداف استراتژیک در دریای سیاه به شمار می‌رود. بی‌دلیل نیست که در اجلاس گذشتة ناتو پیوستن ایندو کشور به این پیمان نظامی رسماً مطرح شد، هر چند که اعضای ناتو، تحت فشار روسیه، از الحاق آن‌ها به پیمان آتلانتیک شمالی ممانعت کردند. ولی با در نظر گرفتن روند مسائل اگر دخالت مستقیم نظامی و دیپلماتیک از جانب روسیه پیوستن این دو کشور به پیمان آتلانتیک شمالی را به طور کامل از دور مذاکرات خارج نکند، دیر یا زود این نامزدی بار دیگر مطرح خواهد شد، و در شرایط ویژه‌ای ورود گرجستان و اوکراین به پیمان نظامی ناتو غیرقابل اجتناب می‌شود. حال می‌باید دید این «عضویت» معنا و مفهوم واقعی‌اش چیست؟

همانطور که در مطالب پیشین آورده‌ایم، ساختارهای صنعتی، خدمات و ارتباطات در کشورهای اوکراین و گرجستان به دلیل وابستگی بسیار گسترده به امپراتوری کارگری سابقاً «شوروی» به دور از ارتباط مستقیم با ساختارهای روسیة فعلی عملکردی نخواهند داشت. خطوط راه‌آهن، خطوط انتقال نیرو، شبکه‌های آبرسانی، خطوط نفت و گاز، و … همگی در «نرم‌های»‌ اتحاد شوروی سابق‌اند. غرب به هیچ عنوان حاضر نیست همچون تجربة آلمان فدرال جهت بازسازی شبکه‌های ارتباطی و خدمات در این دو کشور صدها میلیارد دلار سرمایه‌گزاری کند؛ آنهم در مرزهای روسیه! حضور گستردة غربی‌ها در گرجستان طی سال‌های گذشته، که به برکت چپاول نفت آذربایجان «پول‌ساز» نیز بوده، آنقدرها که شبکة تبلیغات جهانی عنوان می‌کند، در بالا بردن سطح زندگی گرجی‌ها دخالت نداشته. این کشور کم یا بیش در شرایط گذشته دست و پا می‌زند، به اضافه آنکه همه ساله صدها میلیون دلار جنگ‌افزار به بهانه‌های مختلف از مجاری مختلف خریداری می‌کند! می‌باید دید یک کشور کوچک و کم‌جمعیت اینهمه جنگ‌افزار را برای چه «انبار» کرده؟ هدف این جنگ‌افزارها چه کشورها و چه سیاست‌هائی‌اند؟

برای پاسخ دادن به این سئوالات کافی است به عملکرد شرکت‌های اسلحه‌سازی غرب در دیگر کشورها نگاهی داشته باشیم. به طور مثال کشورهای عربی در جنوب خلیج‌فارس در این میان نمونه‌ای بسیار جالب‌اند. همه ساله صدها میلیون دلار از درآمدهای نفتی این کشورها به حساب کمپانی‌های اسلحه‌سازی در غرب تزریق می‌شود، ولی جنگنده‌های فوق‌مدرن آمریکا، انگلیس و گاه فرانسه بدون مستشاری و حمایت‌های «لوجیستیک» غربی قادر نخواهند بود فرودگاه‌های دوبی، عربستان سعودی و کویت را حتی برای 5 دقیقه ترک کنند. این نوع «تسلیح» گسترده، جز چپاول بودجة ملت‌ها و به اسارت گرفتن دولت‌ها در چنبرة منافع قدرت‌های بزرگ معنائی ندارد. این تسلیحات، همانطور که نمونة ایران پس از کودتای 22 بهمن نشان داد، فقط به درد قمپز در کردن در روزهای رژة نظامی می‌خورد. ‌ خلاصة کلام، تسلیحات نظامی بدون وجود «صنایع ‌نظامی» مرتبط با آن، فقط قوزی است بالای قوز!

حال که «موضع» واقعی گرجستان، و نه مواضع «تبلیغاتی» آنرا توضیح دادیم، به این موضوع باز می‌گردیم که این «گرجستان»، با در نظر گرفتن وابستگی‌های گسترده‌ای که طی دوران ساکاشویلی به منابع غربی و الهامات اوکراین ایجاد کرده، شکست فعلی از ارتش روسیه را در ابعاد سیاسی آن چگونه هضم خواهد کرد؟ بر کناری گروه ساکاشویلی از قدرت، اگر چه مستقیماً تحت عنوان یکی از پیش‌شرط‌های روسیه جهت ترک مخاصمه اعلام نشده، ولی می‌توان حدس زد تحت ضوابط و شرایطی که مسلماً در روزهای آینده علنی خواهد شد، در رأس توافقاتی قرار داشته که منجر به ترک مخاصمه شده. محافل وابسته به سازمان سیا، پنتاگون و گروه‌های دلالی اسلحه که در گرجستان تحت عنوان «فعالیت‌های اقتصادی، سیاسی و امنیتی» سال‌هاست پای به صحنة اقتصاد، مسائل مالی و حتی تشکیلات امنیتی و اطلاعاتی گذارده‌اند، پس از این جنگ فلسفة وجودی خود را به طور گسترده از دست خواهند داد. روسیه اگر بر کناری ساکاشویلی را در کنار این «پیروزی» نظامی تحصیل نکند، در واقع در این درگیری شکست خورده.

از طرف دیگر، حال که مواضع روسیه در قبال «رزمایش‌های» غرب در منطقة سابقاً شورائی دیگر کاملاً علنی شده، نمی‌توان روابط دیپلماتیک جهانی را در پشت صورتک‌های ظاهرالصلاح‌، همچون گذشته‌ها پنهان نگاه داشت. پس از فروپاشی اتحاد شوروی، از نظر غرب دو گزینه برای آیندة سیاسی کشور روسیه در سطح جهانی «قابل قبول» تلقی می‌شد! اگر می‌گوئیم «قابل قبول» به این معناست که این دو گزینه می‌توانست بازتاب منافع کلی غرب باشد! گزینة نخست تبدیل روسیه به یک کشور اروپائی بود؛ کشوری در قالب فرانسه و یا آلمان ثانی، که هر چند از پیشرفت‌های «چشم‌گیری» در زمینة فناوری‌ها و مواضع مالی و اقتصادی در سطح جهانی برخوردار است، حرف آخر را واشنگتن در مورد آیندة آن می‌زند!‌ کشوری که استقلال سیاسی‌اش فقط در ارتباط با همکاری‌های «ترانس‌آتلانتیک» معنا و مفهوم پیدا می‌کند. این نوع «روسیه» می‌توانست به عنوان بهترین اهرم سیاسی در دست واشنگتن تبدیل به وسیله‌ای برای کنترل کامل چین، هند و جهان اسلام شود! اما گزینة دیگری نیز در میان بود، و غرب می‌توانست آنرا «قابل قبول» تلقی کند. این «گزینه»، باز گرداندن روابط سیاسی جهان در قالب نوع جدیدی از روابط «جنگ‌سرد» بود. در این گزینه، آمریکا و اروپای غربی با تحمیل یک «جنگ سرد» و اعمال دوبارة «قرنطینة» سیاسی و ایدئولوژیک بر روسیه و کشورهای همراه با روسیه، می‌توانستند همچون دورة پربرکت استالین و خروشچف کیسه‌های‌شان را از قبل چپاول جهان سوم پر کنند؛ تقصیرها را نیز به گردن «دیکتاتوری»‌ کرملین بیندازند! در دورة «پربرکت» جنگ سرد، شاهد جنایاتی از قبیل تحمیل نیم‌قرن حکومت برده‌داری در آفریقای جنوبی، برقراری مداوم حکومت نظامی بر ملت‌های آمریکای لاتین، تحمیل فاشیسم نظامی و دینی بر بسیاری از مناطق مسلمان نشین، جنگ‌های ویتنام و غیره بودیم، و بدیهی است که اینهمه، نه به دلیل سودجوئی و چپاول سرمایه‌داری غربی، که صرفاً برای جلوگیری از گسترش خطر «استبداد کمونیسم» بوده!

از نخستین سال‌های پس از فروپاشی، کشور روسیه سعی کرده حرکت خود را در مرز این دو «گزینه» متوقف کند، بدون آنکه به صورتی غیرقابل بازگشت پای به درون هر یک از اینان بگذارد؛ ورود قطعی و درازمدت به درون هر کدام از این گزینه‌ها، به معنای شکست و ناکامی روسیه خواهد بود. امروز که با اعلان جنگ بر علیه مواضع محافل غربی در گرجستان، سیاست روسیه گامی در جهت «گلاسنوست» برداشته، پر واضح است که تمایل اصلی غرب فراهم آوردن زمینة لازم برای فروانداختن این کشور به درون گزینة «جنگ سرد» نوین باشد. از هم اینک بلندگوهای غربی سعی دارند روسیه را به عنوان یک قدرت خیره‌سر و متجاوز نظامی معرفی کنند. در اینکه «مقصر» اصلی در این جنگ کدام طرف است، آنقدرها نمی‌باید به تحقیق و بررسی پرداخت؛ یکی از «هنرهای» تبلیغات نوین در عمل خلق «مقصر» است! کافی است که شبکة تبلیغاتی مورد نیاز در اختیار یک سیاست مشخص قرار گیرد. نمونة عراق و افغانستان اینک در برابرمان قرار گرفته، بلندگوهای غربی اینچنین وانمود می‌کنند که کشته شدن سربازان اشغالگر در عراق و افغانستان یک فاجعه است! هر چند اینان به خود اجازه می‌دهند که با «افتخار» فراوان به قتل رساندن «مخالفان» خود را در این کشورها تحت عنوان پیروزی «بشریت» بر «بربریت» معرفی کنند! در دورة جنگ ویتنام نیز همین تعاریف پیش‌ساخته در مورد سربازان آمریکائی و ویت‌کنگ‌ها حاکم بود، یکی پیام‌آور «آزادی» و «بشریت» شده بود، و دیگری سمبل «وحشیگری»! مسلماً در مورد جنگ گرجستان نیز مسئله به همین صورت حل و فصل خواهد شد؛ می‌باید دید کدام طرف از نظر تبلیغاتی از امکانات گسترده‌تری برخوردار می‌شود!

با این وجود اعلام پایان درگیری‌ها از طرف کرملین پیام دیگری نیز به همراه دارد؛ در صورت تهاجمات نوین تبلیغاتی و نظامی بر علیه روسیه، مقصر اصلی طرف‌های مخالف خواهند بود، و مسئولیت درگیری‌های جدید دیگر نمی‌تواند به گردن روسیه بیافتد! به عبارت دیگر اینک غرب می‌باید خود را «اجباراً» برای رتق‌وفتق شرایط صلح آماده کند. ولی این سئوال مطرح است که در شرایط فعلی آیا «صلح»‌ از معنا و مفهومی می‌تواند برخوردار شود؟ اصولاً مقصود از «صلح» چیست؟ روسیه همانطور که در مورد گرجستان نشان داد نمی‌تواند از حضور گستردة نیروهای سازمان سیا و پنتاگون در مرزهای خود حمایت کند؛ این موضعی است کاملاً منطقی. عکس‌العمل به چنین شرایطی اگر جنگ نباشد، حداقل گسترش تنش‌های بسیار عمیق سیاسی خواهد بود. از سوی دیگر، مواضع روسیه در منطقة دریای سیاه و قفقاز، همانطور که پیشتر گفتیم، محدود به گرجستان نمی‌شود؛ اوکراین، رومانی و بلغارستان نامزدهای آتی در سیاستگذاری‌های نوین روسیه‌اند. و این سیاست‌ها از ابعاد دیگری نیز خصوصاً در شمال اروپا برخوردار خواهد شد ـ بررسی شرایط کشورهای «بالت» را به فرصت دیگری واگذار می‌کنیم. آیا غرب حاضر است در قبال حمایت از رژیم‌هائی متزلزل و بحران‌زده در این کشورها ـ این رژیم‌ها همانطور که گفتیم هنوز تا گریبان در گیر ساختارهای صنعتی شوروی سابق‌اند ـ خود را در سطح جهانی رو در روی روسیه قرار دهد؟ البته صورتبندی «جنگ‌سرد» را فراموش نکنیم، ولی این سئوال را در شرایطی می‌باید پاسخ گفت که امروز کنترل روسیه بر بازارهای نفت‌خام و گازطبیعی در جهان بیش از پیش علنی ‌شده.

از طرف دیگر، حفظ سیادت غرب بر اقتصاد جهانی بدون حضور گسترده در مرزهای روسیه برای آمریکا و اروپای غربی امکانپذیر نیست. به عبارت دیگر، این همان حکایت قدیمی «یک اقلیم و دو پادشاه» است! سخنان مک‌کین، نامزد حزب جمهوریخواه، در مورد «اخراج» روسیه از «ژ8»، و یا دیگر دست‌اندرکاران در مورد پیش‌گیری از ورود روسیه به «سازمان تجارت جهانی» موضع‌گیری‌هائی کاملاً بچگانه است، این موضع‌گیری‌ها فقط مصرف انتخاباتی دارد! همانطور که گفتیم از سال‌ها پیش روسیه رابطة خود را با کشورهای جهان بر پایه‌ای بنیانگذاری کرده که دیگر پای به بن‌بست و «قرنطینة»‌ جنگ سرد نگذارد، در نتیجه برخوردهائی از نوع «مک‌کین» از پیش محکوم به شکست خواهد بود. پیش راندن اظهارات امثال «مک‌کین» و پافشاری بر مواضع «روس‌ستیز»، به احتمال زیاد خواست واقعی کرملین است. در چنین شرایطی است که «پیروزی» دوبارة جمهوری‌خواهان در انتخابات کاخ‌سفید به معنای یک «شکست» استراتژیک برای هیئت حاکمة آمریکا خواهد بود؛ شکستی که شاید مهم‌ترین شکست ایالات متحد طی سدة گذشته در دیپلماسی جهانی به شمار آید. اگر آمریکا به این نتیجه‌گیری «انتخاباتی» دست یابد که جرج بوش را می‌باید با «مک‌کین» جایگزین کرد، آمریکا پای به دوران «پیش ویلسونی» خواهد گذارد، و دیگر این روسیه نیست که منزوی می‌شود، واشنگتن در سطح جهانی منزوی خواهد شد. و در این ویراست واشنگتن نه تنها می‌باید خود را برای انزوا آماده کند، که به دلیل وابستگی‌های وسیع به واردات مواد خام، عملاً تبدیل به گاوشیردة مسکو نیز خواهد شد.

به اعتقاد نویسندة این وبلاگ غرب برای پیشگیری از چنین شرایطی می‌باید در ساختارهای کلی خود دست به نوعی بازنگری زند. خلاصه می‌گوئیم، پس از فروپاشی در اتحاد شوروی، کشورهای غربی نیز می‌باید به نوعی بازنگری در سیاست‌های کلیدی خود تن در دهند. بن‌بست فعلی اگر می‌تواند به اقتصاد روسیه ضربه وارد کند، در شرایط کنونی پس از تأئید انزوای کاخ‌سفید، صدمات مالی و اقتصادی‌ای که غرب متحمل می‌شود چندین برابر خواهد بود. شاید بهتر است، قبل از آنکه این بازنگری به صورت «اجباری» بر غرب تحمیل شود، محافل تصمیم‌گیرنده رأساً این بازنگری را اعمال کنند.

 



فیلترشکن‌های جدید14اوت2008

http://www.bestsurfbyproxy.info
http://funprox.info
http://www.accessfacebook.info
http://speedytunnel.info
http://www.browseranonymous.com
http://www.hottiez.cn
http://orpxy.info
http://www.surfbyproxyonline.info
http://berserkzone.info
http://supahproxy.com
http://speedyprox.info
http://www.proxatwork.info
http://www.accessmyspace.info
http://totallyunseen.info
http://sharedproxy.net
http://bbcreport.info
http://www.unblockcreditcard.info
http://unknownunblocker.info
http://www.proxmania.com
http://www.proxincollege.info
https://ssltube.com
http://totallyhidden.info
http://www.igooqle.com
http://www.cazed.com
http://www.swiftunblock.com
http://surfanywebsite.info
http://www.browsefreely.cn
http://acecancer.info
http://diabetesblog.info
http://filterssolution.info
http://unblockwebsites.co.mk
http://www.ndblocks.net
http://www.pharst.com
http://www.proxbrowse.com
http://hideipe.com
http://www.proxinschool.info
http://totallyunblocked.info
http://www.xhide.us
http://www.testswap.us
http://www.stuffunblock.info
http://impureflash.info