بن‌بست «حسینی»!

 

در مطلب امروز نخست به بهانة اطلاعیة اخیر سازمان «گزارشگران بدون مرز» در مورد «مرتبة» آزادی مطبوعات در ایران و عکس‌العمل وزیر ارشاد حکومت اسلامی به این اطلاعیه سخن خواهیم گفت. می‌دانیم که چندی پیش «سازمان گزارشگران بدون مرز» کشور ایران را عملاً در پائین‌ترین سطح جهانی از نظر آزادی مطبوعات قرار داد؛ این گزارش فقط وضعیت کشورهای کرة شمالی، ترکمنستان و اریتره را از نظر مطبوعات وخیم‌تر از ایران معرفی می‌کند!

در اینکه حکومت اسلامی یکی از سانسورچی‌ترین حاکمیت‌های جهان است هیچ تردیدی نیست. این حکومت در مقام یک دستگاه استعماری و اجنبی‌پرست نخستین مأموریت خود را سرکوب فرهنگ ملی ایرانیان مقرر نموده، و از نخستین روزهائی که پس از غائلة 22 بهمن 57، اهرم‌های قدرت را ساواک و ارتش ‌شاهنشاهی به اوباش آیت‌الله خمینی تفویض کردند شمشیر این حکومت دست‌نشانده بر علیه روزنامه‌نگاری، هنر، مطبوعات، رمان، ادبیات و شعر و خلاصة کلام اهل قلم و اهل هنر از رو بسته شد. این حکومت از آنجا که رسماً خود را نمایندة اوباش شهری، یا به قول روح‌الله خمینی همان «پابرهنه‌ها» معرفی می‌کرد حتی نیازمند هنردوستی‌های «نمایشی» دوران پهلوی نیز نبود؛ سرکوب فرهنگ و مجامع فرهنگی «شاه‌کلید» روابط حکومت اسلامی با جامعة ایران شد. شاید امروز فقر ادبیات، هنر و خصوصاً زبان نگارش فارسی در کشور ایران، طی تاریخچة چند سدة اخیر فقط با دوران فترت حملة مغول و غارت تاتار قابل مقایسه باشد. با این وجود، جهان نه در دورة چنگیزخان می‌زید و نه دوران تاتارها را می‌باید ملاک بررسی‌های امروز خود قرار دهیم.

کشور ایران از قافلة تمدن جهانی به صورتی غیرقابل بازگشت عقب افتاده؛ این یک واقعیت است که می‌باید قبول کرد. این عقب‌ماندگی در زمینه‌های علمی و فناوری‌های دنیای معاصر به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی دیگر قابل جبران نیست، با این وجود عملکرد حکومت اسلامی کار را بجائی کشانده که در دیگر شاخه‌های فعالیت‌های‌ انسانی، هنری، ادبی و غیره نیز این عقب‌ماندگی تبدیل به یک واقعیت غیرقابل برگشت شود. چه گزارشگران بدون مرز بگویند و چه نگویند، ما ایرانیان بخوبی می‌دانیم که امروز در کشورمان نه خبرگزاری‌های رسمی و نیمه‌رسمی معتبر داریم، نه روزنامه و مجله و هفته‌نامه و فصل‌نامه‌ای قابل ذکر. آنچه در ایران تحت عنوان «خبرگزاری» فعال است تشکیلاتی است در مسیر هیاهوی حکومت، و آنچه تحت عنوان مطبوعات به زیر چاپ می‌رود «بولتن‌هائی» است پوسیده و متعفن که وظیفة اصلی‌شان نه آگاه کردن مخاطب و طرح مسائل و معضلات جامعه، ‌ که پوشش دادن به تبلیغات حکومت به شمار می‌رود. با چنین کارنامه‌ای، مسلماً اگر فردی مسئول در مقام وزارت ارشاد قرار می‌گرفت به دلیل سرافکندگی و تحقیری که عملکرد وی به همراه آورده بود، سعی می‌کرد از حضور در مجامع و بلبل‌زبانی تا حد امکان اجتناب کند. ولی از آنجا که «حکومت اوباش» طی 80 سال گذشته در عمل سیاست را در کشور تبدیل به نوکری در بارگاه استعمار کرده، سیدمحمد حسینی، وزیر ارشاد این حکومت نیز در کمال پرورئی و بیشرمی در واکنش به اطلاعیة «گزارشگران بدون مرز» می‌گوید:

«هدف از اعلام رتبه 176 براي ايران ارائة چهره نامناسب از نظام است.»
رادیو فردا، جمعه 8 آبان‌ماه 1388

البته در این گزارش، حکومت اسلامی نه 176‌امین که 172‌امین در میان 175 کشور رده‌بندی شده! عدم توجه وزیر «مسئول» به این «رده‌بندی» در عمل نشان می‌‌دهد که ایشان اصلاً با این حرف‌ها کاری ندارند!‌ شاید «ناخودآگاه» ترجیح می‌دادند که از 175 کشور، ایران همان 176‌امین باشد، یعنی اصلاً از صفحة جغرافیای جهانی محو شود، تا ایشان بتوانند عملکرد «درخشان» خود را بجای آنکه در آئینة تاریخ کشور به قضاوت ایرانیان بگذارند، با خود به زیر خاک برده در همان بهشت‌ موعود نزد روح‌الله خمینی و حوریان و غلمان‌های «دینی» مطرح کنند! با این وجود به این «حسینی»، همچون دیگر حسینی‌ها بگوئیم که عملکردشان در این دنیا مورد بررسی قرار خواهد گرفت، زیاد هم به موضع «معهودشان» نزد حوریان بهشتی دل‌ خوش نکنند.

ولی اگر «گزارشگران بدون مرز»، تشکیلاتی که ما به هیچ عنوان حامی مواضع سیاسی و جهانی‌ا‌ش نیستیم، ایران را در ردة کشوری چون «اریتره» قرار می‌دهد ما ایرانیان که کور نیستیم؛ حتماً نویسندة این وبلاگ هم قصد «ارائة چهرة نامناسب از نظام» دارد که در مورد وضعیت فرهنگی‌ای که حکومت اسلامی در کشورش ایجاد کرده اینچنین سخن می‌گوید! اولاً این آقای حسینی که بجای اشغال مقام وزارت ارشاد شاید بهتر بود همچون ابوی به دلالی و تیغ‌کشی در بازار ادامه می‌دادند، بدانند که دولت‌ها و حکومت‌ها می‌آید و می‌رود،‌ ملت‌ها و فرهنگ‌هاست که می‌ماند. در نتیجه حداقل نویسندة این سطور با قبول این اصل قصد ندارد «چهرة نامناسب از نظام» ارائه دهد؛ این نظام خود بدترین و نامناسب‌ترین چهره‌ها را از خود در جهان نشان می‌دهد و لزومی ندارد کسی وقت خود را برای این «مهم» تلف کند. در عمل یکی از مهم‌ترین مأموریت‌های این حکومت ارائه چهرة نامناسب از ملت ایران است، و در همینجا بگوئیم که چهرة این حکومت خردرچمن به هیچ عنوان چهرة ایرانی نیست. ما این اصل را قبول کرده‌ایم که «نظام» جنابعالی نیز همچون دیگر نظام‌های استعماری و دست‌نشانده روزی گورش را گم خواهد کرد، ولی عملکرد سرکار امروز در حافظة تاریخی ما ملت به ثبت رسیده. در نتیجه بی‌خود برای خودتان «پناهگاه» درست نکنید، تا زمانیکه در پس سرکوب فرهنگی یک ملت به صندلی شکستة یک «وزارتخانة» پوسیده چسبیده‌اید پناهگاهی نخواهید داشت.

به هر تقدیر عملکرد وزارت ارشاد این حکومت که بنیانگزارش همان سیدمحمد خاتمی، معروف به «سیدممد سبزه‌قبا» است، امروز در برابر ما ملت قرار گرفته و آقای «حسینی» بدانند که ملت ایران برای بررسی عملکردشان هیچ گونه نیازی به مطالعة گزارش سازمان‌های جهانی ندارد.

اینک در دنبالة مطلب امروز نگاهی به وضعیت سیاسی در جبهه‌بندی‌های داخلی می‌اندازیم. همانطور که پیش‌بینی می‌کردیم، سخنرانی علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی در نشست با «نخبگان»، که طی آن به شدت از «مخالفان نتایج انتخابات» انتقاد به عمل آورده بود، اینک می‌رود تا حداقل برای کسانیکه سعی در فضاسازی و داغ کردن تنور «انتقام‌جوئی‌ها» دارند وسیله‌ای جهت سرکوب پدیده‌ای شود که در بطن حکومت اسلامی توسط محافل مختلف ساخته و پرداخته شده. هر چند به غلط و مسلماً از روی برخی اغراض آنرا تحت عنوان «جنبش سبز» به ملت ایران منسوب می‌کنند. در ظاهر امر، برخی گروه‌ها و محافل که به احتمال زیاد محفل روزی‌نامة «کیهان» و حسین شریعتمداری در رأس آتش‌بیاران آن قرار دارند سعی می‌کنند از سخنرانی علی خامنه‌ای وسیله‌ای جهت سرکوب «جنبش سبز» فراهم کنند. ولی اگر می‌گوئیم «در ظاهر» به هیچ عنوان بی‌دلیل نیست. استنباط ما این است که هر دو گروه، چه اصولگرایان و چه اصلاح‌طلبانان اینک سعی دارند از راه رفته بازگردند؛ هر چند این عمل دیگر غیرممکن ‌می‌نماید.

پیش از پای گذاشتن در بررسی و تحلیلی که در این مقطع ارائه می‌دهیم، می‌باید چند مسئله جانبی را نیز مدنظر قرار داد. در درجة نخست برداشت ما از شرایط این است که کل حکومت اسلامی امید به پیروزی میرحسین موسوی بسته بود. در توجیه این «موضع» بارها توضیحاتی آورده‌ایم ولی به طور خلاصه باید گفت که صحنة سیاست منطقه، در صورت پیروزی گستردة آنچه «خط امام» به شمار می‌رود می‌توانست در چارچوب نیازهای منطقه‌ای ایالات متحد و خصوصاً انگلستان متحول شود. و دلیل حمایت‌های گستردة غرب از دستیابی «خط امام» به قدرت در همین نیاز بی‌نهایت اساسی می‌باید جستجو شود. البته همانطور که دیدیم در راه به ارزش گذاشتن «جنبش سبز» تمامی اهرم‌های داخلی و خارجی به کار گرفته شد؛ با این وجود حکومت در یک کشور فوق‌العاده کلیدی و استراتژیک همچون ایران در چارچوب‌هائی ورای چند موضع محفلی پایه‌ریزی می‌شود و شاهد بودیم که علیرغم اجماع تمامی اهرم‌های حکومت اسلامی و خصوصاً هماهنگی اکثریت اربابان خارجی آن، ساختار سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای، قدرت‌یابی میرحسین موسوی، یا بهتر بگوئیم هیاهوی «خط امام» را برنتافت.

اینکه «ساختار سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای» از چه ابعادی برخوردار است، مسلماً‌ نیاز به تحلیل و بررسی گسترده‌تری خواهد داشت؛ از آنجا که این تحلیل‌ها ما را از بحث امروز دور می‌کند، آن را به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم.

ما عدم دستیابی میرحسین موسوی به مقام ریاست جمهوری جمکران را یک شکست سیاسی بزرگ برای غرب در ایران تلقی می‌کنیم، شکستی که علیرغم اجماع گستردة داخلی و خارجی به همراه آمد، و اینک کل حکومت، حتی شخص احمدی‌نژاد را شدیداً تحت فشار گذاشته. اینان که خود را برای واگذاری قدرت و مسئولیت قوة مجریه به «خط امام» آماده کرده بودند، و هر کدام قصد داشتند پای به نقش‌آفرینی‌های جدید خود در رابطه با سیاست‌های علنی و یا پنهانی «دولت خط امام» بگذارند، اینک در چنبرة‌ یک شرایط پیش‌بینی نشده گرفتار آمده‌‌اند.

همانطور که می‌بینیم دولت احمدی‌نژاد چه در مسیر ادامة سیاست‌های داخلی، و چه در راهبردهای خارجی خود دیگر از خطوط «راهنما» برخوردار نیست. به طور مثال، در زمینة سیاست‌های خارجی، علی‌الخصوص «مذاکرات هسته‌ای» همانطور که پیش‌بینی کرده بودیم این دولت دیگر «حرفی» برای گفتن ندارد! چرا که سیاست ایالات متحد بر پایة گریز از هرگونه بحران‌زدائی از مسئلة هسته‌ای ایران متمرکز شده بود، گریزی که از طریق هیاهوی میرحسین موسوی می‌توانست تشدید شود. امروز اگر احمدی‌نژاد حرفی برای ارائه در محافل بین‌الملل ندارد و هر آنچه تحت عنوان «قرارداد هسته‌ای» در برابرش بگذارند امضاء می‌کند، به این دلیل نیست که در شمارش آراء میرحسین موسوی «تقلب» شده؛ سیاست غرب در مسیر تشدید بحران هسته‌ای شکست خورده! از طرف دیگر در کل منطقه، خصوصاً در مورد درگیری‌های «فلسطین ـ اسرائیل» نیز احمدی‌نژاد که در محاسبات خود روی قدرت «خط‌امام» و فضاسازی‌های ضداسرائیلی میرحسین موسوی حساب می‌کرد، راهی در برابر خود نمی‌بیند. به همین دلیل با استقرار مشائی، در رأس نهاد ریاست جمهوری قصد دارد نوعی «گشایش» در این صحنة استراتژیک برای محفل خود ایجاد کند.

از این گذشته در مسیر حفظ امنیت داخلی نیز شاهد بودیم که بیرون کشیدن پیمان زنگ‌زدة «سنتو» از گنجه‌های خاک‌گرفتة وزارت دفاع، تنها راه ممکن جهت نجات «روابط» آیندة ایران با کشورهای پاکستان و ترکیه تحلیل شد! «تحلیلی» که به استنباط ما با واقعیات منطقه به هیچ عنوان هم‌آهنگی نخواهد داشت. خلاصة کلام حکومت اسلامی حداقل طی 4 سال آینده از نظر سیاست خارجی در وضعیتی کاملاً تدافعی دست و پا خواهد زد. دولت فعلی نمی‌تواند همچون گروه «خط امام» با تکیه بر زمینه‌های مناسب داخلی آشوب‌آفرینی در کل منطقه را دامن زند. و از طرف دیگر ایجاد هیاهو‌ در عرصة داخلی نیز برای این دولت عملاً غیرممکن شده. «دو قطبی کردن» کاذب فضای جامعه، عملی که اوباش «خط‌امام» با شعارهای توخالی و پوچ‌گوئی‌های امثال خاتمی، کروبی و موسوی می‌توانستند به راحتی در تضاد و درگیری و کتک‌کاری با لباس‌شخصی‌ها در سطح شهرها ایجاد کنند، در دولت احمدی‌نژاد غیرممکن شده. چرا که این دولت هم از نظر مردم کوچه و خیابان یک دولت کودتائی و غاصب است، و هم جهت حفظ موجودیت خود می‌باید همزمان جهت آشوب‌آفرینی به مخالفانی که ظاهراً با «کودتا» تارومارشان کرده میدان بدهد! فراهم آوردن زمینة مناسب جهت تحمیل چنین ملغمه‌ای به ملت ایران در عمل غیرممکن خواهد بود!

حال که حکومت اسلامی از مهم‌ترین ابزار سیاستگزاری‌های داخلی و خارجی خود یعنی «بحران‌آفرینی» محروم مانده، شیشة عمرش در بغل سنگ افتاده!‌ در چنین شرایطی موجودیت این حکومت هر لحظه می‌تواند مورد تهدید قرار گیرد. به همین دلیل است که اوباش حکومت اسلامی پس از برگزاری آنچه «انتخابات» قلمداد ‌شد، سعی در ایجاد هیاهو و درگیری خیابانی داشتند. اینان نیازمند شکل‌گیری دو قطب کاذب در بطن جامعة ایران و در قلب یک حاکمیت واحد بودند تا بتوانند از طریق هیاهو و غوغای بی‌معنا هر دم موجودیت حکومت اسلامی را به «ارزش» گذارند و مخالفان را سرکوب و مقهور کنند. ولی این حرکت نیز در چارچوب سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای مورد تهدید قرار گرفت و علی خامنه‌ای که در مطلب پیشین به دلائل هماهنگی‌اش با «جنبش سبز» اشاراتی کرده بودیم مجبور شد در مخالفت با این سیاست موضع‌گیری کند.

طی چند صباحی که از این «انتخابات» می‌گذرد شاهدیم که مقامات حکومت اسلامی در هر مقطع و هر بزنگاه سعی در ایجاد بحران و درگیری دارند. نخست مسئلة «تظاهرات» در خیابان‌ها مطرح شد، و در حکومتی که تظاهرات فقط مختص سازمان‌های دولتی است گروهی از اوباش شناخته شدة حکومت مرتباً خواستار حضور «شهروندان» در تظاهرات «خودجوش» می‌شدند! بعد که پروندة این آشوبگری‌ها بسته شد، مسئلة موضع‌گیری‌های شخص علی خامنه‌ای در مورد «علوم انسانی» به راه افتاد و در هنگامه‌ای که دانشگاه‌ها عملاً از کنترل دولت خارج شده این فرد با طرح این مزخرفات سعی در ایجاد آشوب در دانشگاه داشت؛ اینبار نیز بته‌شان گر نگرفت.

نهایت امر کار به سخنرانی اخیر مقام معظم در برابر «فرهیختگان» کشید که در مطلب پیشین آنرا به تفصیل مورد بررسی قرار داده‌ایم. ولی در شرایط فعلی گویا اصولاً بحران‌آفرینی به هیچ عنوان و به هیچ ترتیب برای این حکومت امکانپذیر نخواهد بود. چرا که پس از ترهات علی خامنه‌ای در «محکومیت» آنان که انتخابات را مخدوش اعلام می‌کنند، تلاشی کم‌رنگ از جانب برخی محافل که ظاهراً اصول‌گرای‌اند به راه افتاد تا جهت آشوب اجتماعی زمینه‌سازی کنند، ولی سریعاً بر این بحران‌آفرینی‌ها سرپوش گذاشته شد.

کار بجائی کشید که سایت‌های وابسته به «جنبش سبز» و کارگزاران سازندگی و اصلاح‌طلبان دست اوباش «هیئت مؤتلفه» را گرفته به میدان آورده‌اند! در همین راستا، روزآن‌لاین که یکی از همین سایت‌ها به شمار می‌رود، در کنار عکس «سبزها» عکس مکش‌مرگ‌مائی از «عسگراولادی مسلمان»، عضو «هیئت مؤتلفه» به چاپ رسانده می‌نویسد:

«عسگر اولادی در دیدار با حامیان حزب موتلفه، افرادی را که خواستار محاکمة موسوی و کروبی هستند افراطیون خشن لقب داد و آنان را متهم به دشمن تراشی کرد.»
روزآن‌لاین، 7 آبان‌ماه 1388

بله، همانطور که می‌بینیم مرده‌شور نیز به گریه افتاده. این جملات نشاندهندة وابستگی هیئت مؤتلفه به حامیان «جنبش‌سبز» است. اگر بالاتر گفتیم که تمامی حاکمیت منتظر تاجگزاری میرحسین موسوی بود، ‌دلیل داشته. در چنین شرایطی، موجی که علی خامنه‌ای از طریق سخنرانی اخیر خود، و با تکیه بر موضع «رهبری» قصد داشت در محافل سیاسی کشور به راه بیاندازد و زمینه‌ساز بحران‌آفرینی‌های اجتماعی شود عملاً روی به ساحل مرگ گذاشته. آقای خامنه‌ای دیگر جائی برای بحران‌آفرینی ندارند، می‌باید راه دیگری جهت حفظ موجودیت خود و همپالکی‌های‌شان در قلب این حکومت خردرچمن بجویند.

در همین راستاست که پیشتر عنوان کردیم، حکومت اسلامی در شرایط فعلی قصد «بازگشت از راه رفته» را دارد. این حکومت می‌خواهد دولت احمدی‌نژاد را از خطی که ناخواسته تحت عنوان «خط کودتا» پای در آن گذاشته، خارج کرده به نوعی «خط میانه» بکشاند. ولی چنین تغییری در شرایط فعلی غیرممکن است، سیاست‌های بزرگ منطقه که با کنار کشیدن میرحسین موسوی و «خط امام» از قدرت‌های اجرائی دست احمدی‌نژاد را باز گذاشتند تا در کل منطقه خود را از شر هیاهوسالاری «خط امام» و اصلاح‌طلبان خلاص کنند در مسیر سیاستگزاری‌های نوین خود در حال حرکت‌اند. این قدرت‌ها قبول نمی‌کنند که بار دیگر «خط امام» ابزاری در دست آمریکا جهت ایجاد تنش در منطقه شود. اگر خامنه‌ای، عسگراولادی، احمدی‌نژاد و … یک دل نه صد دل عاشق روی چون ماه موسوی و کروبی و خاتمی‌اند، و موجودیت سیاسی خود را فقط در راستای حفظ تمامیت اوباش حکومت اسلامی بر صفحة شطرنج سیاست منطقه می‌بینند،‌ سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای آنقدرها از اینان دل‌ خوشی ندارند و تصور نمی‌رود که قصد حمایت از اینان را داشته باشند.

در همینجا بگوئیم، حضور سیاسی و اجتماعی پدیده‌ای به نام «خط امام» در آیندة کشور از چشم‌انداز استراتژی‌های واقع‌بینانه بسیار به دور می‌نماید. حکومت اسلامی تا آغاز روندی جدید در روابط اجتماعی و سیاسی در قلب جامعه، روندی که نهایت امر طی ماه‌های آینده ابعاد واقعی‌ خود را نشان خواهد داد، می‌باید زندگی سیاسی در «بن‌بست» فعلی را که هم بر ارتباط میان محافل داخلی و خارجی سایه انداخته و هم ارتباط میان ملت ایران و حاکمیت را رقم می‌زند، به هر ترتیب ممکن «هضم» کند. این بن‌بست که نتیجة به بن‌بست رسیدن استراتژی‌های غرب در منطقه است بر کل حاکمیت اسلامی اعمال شده، اگر راه خروج از این بن‌بست نه برای اصولگرایان وجود دارد و نه برای اصلاح‌طلبان، ملت ایران از این بن‌بست سرفراز بیرون خواهد آمد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید31اکتبر2009

utry.info
firstseek.info
keyboardbox.info
moreuse.info
prontoficus.info
lopealot.info
thisgets.info
quippple.info
meseek.info
surfmode.info
thishides.info
accessthrough.info
youhere.info
bajingo.info
howimetyourproxy.info
wiggleproxy.info
fulllook.info
unblockproxyurl.cn
proxywii.info
memeed.info
beatcloaks.info
2gimps1proxy.info
quickhere.info
uhere.info
mehave.info
morecloaked.info
schoolproxybypass.info
bobloblaw.info
brownbox.info
ilikeproxy.info
spiket.info
reeferproxy.info
spockproxy.info
fastproxies.org
alluse.info
bunghoe.info
jiggalicious.info
accesstoday.info
surecloak.info
poinker.info
popopop.info
nohere.info
certainaccess.info
proxoka.info
alltry.info
canget.info
mybetter.info
morein.info
yourcloaks.info
triunblock.info


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معنای نصیحت!

 

امروز چهارشنبه 28 اکتبر 2008، علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی در جمع گروهی از اوباش حکومتی که خبرگزاری‌ها آنان را نخبگان «فرهنگی ـ علمی» معرفی کرده‌اند مطالب جدیدی در مورد خیمه‌شب‌بازی «انتخابات» به زبان آورده. پر واضح است که این مطالب «جدید» با در نظر گرفتن بحران رو به گسترش سیاسی در بطن حکومت اسلامی، و بن‌بستی که اربابان و پایه‌گذاران اجنبی این تشکیلات در سطح منطقه با آن روبرو شده‌اند در رأس مسائل سیاسی جمکران قرار گیرد. در نتیجه سعی در ارائة یک بررسی مجمل از این «مطالب» خواهیم داشت.

یکی از مهم‌ترین نکاتی که در مورد رفتار ناهنجار سیاسی علی خامنه‌ای طی بحران دست‌ساز «انتخابات» مطرح می‌‌شود سکوت طولانی وی در برابر تحرکات مخالفان فرضی است. طی یک هفته، میرحسین موسوی و کروبی بدون هیچگونه دلیلی از مردم کوچه و خیابان تقاضا می‌کردند که در راه‌پیمائی‌های «غیرقانونی» شرکت کرده به تقلبات انتخاباتی پاسخ دندان‌شکن بدهند!‌ در شرایطی که نتیجة انتخابات هنوز توسط شورای نگهبان به رسمیت شناخته نشده بود! آیا در یک حکومت استبدادی و سرکوبگر، حکومتی که همین آقای میرحسین موسوی زمانیکه در رأس امور آن قرار داشت صدها نفر را صرفاً به جرم «راهپیمائی غیرمجاز» دستگیر کرد و طی چند ماه به دار آویخت، می‌توان این رفتار را از سوی «نامزدهای انتخاباتی» که از صافی‌های «امنیتی ـ عقیدتی» تشکیلات نیز گذشته‌اند توجیه نمود؟ اینکه چند عنصر وابسته به رأس هرم حاکمیت یک‌ شبه، علناً دست به اغتشاش می‌زنند فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد: این اغتشاشات همچون نمونة بحران‌سازی‌های مصدق و خمینی و نهایت امر کودتاهای 28 مرداد و 22 بهمن از رأس هرم تشکیلات «امنیتی ـ نظامی» رهبری می‌شود. این اعمال توسط همان مرده‌ریگ نفرت‌انگیزی صورت می‌گیرد که در این وبلاگ بارها از آن به نام «محافل استعماری» در کشور یاد کرده‌ایم.

از «سکوت» پرمعنای حضرت رهبر فقط یک برداشت اساسی می‌توان ارائه داد؛ خامنه‌ای، احمدی‌نژاد و دیگر اوباش در رأس این حکومت، در مسیر تأئید آشوب‌های دست‌سازی که پس از برگزاری این «انتخابات» نمایشی به راه افتاده بود همگی دست در دست میرحسین موسوی و باند «خط‌امام» داشتند. این جناح‌ها امیدوار بودند که پس از این نمایشات با روی کار آوردن میرحسین موسوی هم بتوانند سیرک «دولت مردمی» را از نو به صحنه آورند، و هم در قفای این هیاهوی «مردمی» برنامة درگیری‌ها و کتک‌کاری‌های متداول با لباس‌شخصی‌ها را تبدیل به معضل اصلی کشور ایران و برنامه‌ریزی حکومت ایران زمین کنند. آرزوئی که نهایت امر بر باد رفت!

این پروژه در واقع همان لات‌بازی‌ای بود که طی دوران 8 سالة خاتمی به راه افتاد؛ و بر اساس تجربه می‌باید اذعان داشت که استعمار بیشتر دوست دارد از مسیرهای شناخته شده بر علیه ملت‌ها توطئه کند. با این وجود، بحرانی که عمداً و با استفاده از تمامی اهرم‌های دولتی و تشکیلاتی به راه افتاده بود به دلائلی نتوانست به اهداف مورد نظر دست یابد. یکی از مهم‌ترین دلائل همان است که شخص خامنه‌ای در سخنان امروز خود به آن اشاره دارد:

«در همان ساعات اول به [کروبی، موسوی، و …] پیغام خصوصی دادم که شما در حال شروع برخی مسائل هستید، اما دیگران از آن‌ها سوءاستفاده می‌کنند و شما نمی‌توانید ماجرا را کنترل کنید و همان طور هم شد».
بی‌بی‌سی، 28 اکتبر 2009

البته بیانات بالا خصوصاً زمانیکه سخن از «سوءاستفادة‌» دیگران به میان می‌آید قسمتی از واقعیات جامعة امروز کشور را بازتاب داده، ولی آقای خامنه‌ای در این مقطع اگر مستمعین مستقیم خود را در این به اصطلاح «نشست» به حق «احمق» به شمار ‌آورده‌اند، بهتر است این نتیجه‌گیری را به تمامی ایرانیان تعمیم ندهند. عنوان اینکه «در همان ساعات اول» ایشان به اغتشاش‌گران «پیغام خصوصی» داده‌اند، در شرایط فعلی فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد: تلاش مذبوحانة‌ علی خامنه‌ای جهت تبرئة شخص خود از اتهام همکاری با اغتشاش‌گران و به «ارزش» گذاشتن این دروغ شاخدار که گویا ایشان با دیگران همدست نبوده‌اند!

ولی زمانیکه در سخنان علی خامنه‌ای به جملة «شما نمی‌توانید ماجرا را کنترل کنید» می‌رسیم پرده از ابعاد گسترده‌تری از این توطئه برداشته می‌شود. اینبار دیگر «مسلم»‌ است که این «ماجرا» در چارچوب یک طرح کلی قرار داشته و گویا بر سر اینکه «تحت کنترل» باقی می‌ماند یا خیر «تشتت آراء» هم پیش آمده! به عبارت دیگر اگر به قول خامنه‌ای این «ماجرا» تحت کنترل قرار می‌گرفت، گویا ایشان با بحران‌سازی و قانون‌شکنی علنی از طرف موسوی و کروبی، و به زیر سئوال بردن «صحت انتخابات»، عملکرد وزارت کشور و نهاد شورای نگهبان هیچ مشکلی نداشتند! خلاصة کلام ایشان با زبان بی‌زبانی می‌فرمایند، گوربابای دولت، وزارت کشور، شورای نگهبان و دیگران، زنده باد استعمار! این سخنان شخص علی خامنه‌ای است که همچون گذشته‌ها فقط از روی حماقت ذاتی بر زبان آورده شده، و اینچنین است که مشت حکومت دست‌نشانده و استعماری آخوندی در برابر ملت ایران باز می‌شود.

ولی ضدونقیض‌گوئی در کلام علی خامنه‌ای به این مختصر محدود نمی‌ماند. ایشان در ادامة افاضات خود می‌فرمایند:

«زیر سئوال بردن انتخابات بزرگ‌ترین جرم است!»
رادیوفردا، 28 اکتبر 2008

باید از ایشان پرسید از کی تا به حال «رهبر» یک حکومت به خود اجازه می‌دهد در یک میعاد مهم سیاسی همچون «انتخابات» ـ به فرض آنکه اصولاً انتخاباتی در کار بوده ـ دست مهره‌های طراز اول حکومتی را در قانون‌شکنی بازبگذارد، و در برابر «اعمالی» عقب‌نشینی کند که امروز رسماً آنرا «بزرگ‌ترین جرم» به شمار می‌آورد؟ مگر شما خودتان نگفتید که بر سر اینکه «دیگران سوءاستفاده» کنند یا خیر «بین دو و سه شک» کردید؟ حال این عمل، یعنی به قول خودتان به زیر سئوال بردن انتخابات فی‌نفسه «بزرگ‌ترین جرم» می‌شود و حضرتعالی به عنوان رهبر حکومت اسلامی یک هفته اجازه می‌دهید افرادی در سطوح عالی مملکت دست به «بزرگ‌ترین جرم» بزنند، بدون آنکه، در مقام فرماندة کل قوا، رسماً از نیروهای انتظامی بخواهید که اینان را سرجای‌شان بنشانند؟ از این «بی‌عملی» جز همکاری و هم‌یاری شما با اینان چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟

همانطور که گفتیم سخنان علی خامنه‌ای قسمتی از واقعیات جامعة ایران امروز را نیز بازتاب داده؛ زمانیکه وی می‌گوید، «دیگران از آن‌ها سوءاستفاده می‌کنند […] و همان طور هم شد»! باید پرسید مقصود حضرت‌شان از «دیگران» چه کسانی‌اند؟ اگر اشتباهی در کار نباشد، بر اساس آماری که بلندگوهای وابسته به سازمان‌های ناتو و پنتاگون، البته با تکیه بر زرادخانه‌های‌شان در منطقه، در نظام رسانه‌ای جهانی به صورت «رسمی» اعلام نموده‌اند، حکومت اسلامی از حمایت 45 میلیون ایرانی بالغ و عاقل برخوردار است! حال باید از علی خامنه‌ای پرسید این «بقیه» چه کسانی‌ هستند که بخواهند برای چنین رژیم «مردم پسندی» مشکل و معضل درست کنند؟ بالاخره در چارچوب نظام رسانه‌ای معاصر حکومت اسلامی می‌باید بر سر یک مسئلة کلی با مخاطبان‌اش در سراسر جهان به توافق برسد: آیا شما از 85 درصد حمایتی که ادعا دارید، واقعاً برخوردار هستید یا خیر؟ اگر هستید دیگر نگرانی‌تان چیست؟ و اگر نیستند بهتر است بجای قمپز در کردن در برابر مشتی اوباش و ایراد سخنرانی‌های نمایشی در نشست فرهیختگان «فرهنگی ـ علمی» دهان‌تان را ببندید. ما برگزاری این نمایشات مهوع را در سطح کشور محکوم می‌کنیم و در برابر این محکومیت مستدلاتی داریم؛ نمایشات مهوع «فاشیسم سبز» در عمل جهت ایجاد همان اجماع مطلوب استعمار غرب بر محور حکومت اسلامی به راه افتاده، نمایشاتی که پیشتر نیز گفته بودیم نمی‌تواند تحت هیچ شرایطی به نتایج مورد نظر دست یابد. و بهترین دلیل بر صحت ادعای‌مان همین سخنرانی احمقانه‌ای است که جنابعالی در مقام رهبر این حکومت پس از حدود 5 ماه از پایان «انتخابات» ایراد می‌فرمائید.

وقتی «رهبر» می‌فرمایند، «و همان طور هم شد»! حق دارند! همانطور هم شد و دیدیم که فقط پس از گذشت یکهفته، مخالفت واقعی مردم کشور با این تشکیلات اجنبی‌پرست چه ابعادی به خود گرفت. اینجاست که حضرت رهبر دست به دامان «قانون‌گرائی» می‌شوند و در تضاد با عملکرد خود در آغاز این غائله، و برخلاف همان توافقات محفلی، پای به نماز چمنزار دانشگاه سابق تهران گذاشته عربدة «هل‌من‌مبارز‌طلبی» و قانونگرائی سر می‌دهند! البته باید اذعان داشت که «قانونگرائی» کذا جهت حضور در سخنرانی‌های رهبر حکومت اسلامی سه دهه در سردخانه منتظر ایستاده بود! این حکومتی است که ریشه و پوست و استخوان‌اش بر اساس قانون‌ستیزی شکل گرفته و هیچکدام از مفاد همان قانون اساسی مفتضح و بی‌سروتهی را که مشتی بچه‌آخوند و نوکراستعمار تحت عنوان قانون اساسی «جمهوری» اسلامی نوشته‌اند تاکنون به مورد اجرا نگذاشته. در چنین شرایطی فریاد «قانونگرائی» از حلقوم کسی بیرون می‌آید که طی سه دهه با قانون‌شکنی، زورگوئی، جنایت و آدمکشی خود را از موضع و مقام اجتماعی روضه خوانی به مقام رهبری شیعیان جهان رسانده:

«ابتدا پیغام خصوصی و نصیحت لازم داده شد اما وقتی انسان ناچار می‌شود، برخی مسائل را علناً نیز ابراز می‌کند».
همان منبع

البته دلیل «ناچاری» علی خامنه‌ای در ابراز «برخی مسائل» هنوز روشن نیست. حتماً فردا اوباش و بلندگوهای مقام معظم در بوق خواهند انداخت که ناچاری ایشان جهت «حفظ نظام مقدس» بوده! ولی به استنباط ما اربابان ایشان دریافتند، «مسجد جای گو…یدن نیست». و اگر در شرایط فعلی می‌خواهند یک حکومت «اسلامی» آنهم بر اساس آراء عمومی و به قول خبرگزاری‌ها «85 درصدی»، به ملت‌ ایران و خصوصاً ملت‌های منطقه بچپانند، تا از این رهگذر سیاست‌های معلق‌مانده‌شان را در کل منطقه کامل کنند، ممکن است این کاکتوس «هزار شاخ» تا دسته به ماتحت خودشان برود! اینجا بود که دامان «خط امام» را رها کرده، به چماق شناخته شده، مقبول و دوست‌داشتنی «مهرورزی» قناعت فرمودند. ولی از آنجا که هر عقب‌نشینی‌ای را می‌باید در افکارعمومی به نوعی «آرایش» و بزک کرد، در این مقطع نیز «حاجعلی» را جهت رنگ و رونق بساط جدید روانة چمن «نماز جمعه» کردند!

بله، «اجبار» کذا از همین نکتة‌ پیش پا افتاده ناشی شده!‌ هر چند در ابعاد داخلی می‌توان به این «اجبار» زوایای دیگری نیز افزود. به طور مثال، آقای خامنه‌ای گویا بخوبی دریافته‌اند که خط سیاسی «امام و اسلام»، یعنی همان مزخرفاتی که توسط بلندگوهای استعماری در غائلة 22 بهمن 57 تبلیغ می‌شد اینک واقعاً به خطر افتاده. در اینکه چگونه این «خط استعماری» با خطر فروپاشی روبروست چندین مطلب نوشته‌‌ایم، ولی مهم‌ترین این دلائل را به احتمال زیاد می‌باید در استیصال فزایندة دولت‌های غربی در مسیر حمایت از اسلام‌گرائی در منطقه جستجو کرد. امروز هیلاری کلینتن، وزیر امورخارجة ایالات متحد در پاکستان است، و به احتمال زیاد این دیدار نیز آنچه ایشان در پی‌اش افتاده‌اند، یعنی زمینه‌سازی جهت استقرار یک ساختار قابل‌اتکاء مذهبی برای پیشبرد سیاست‌های منطقه‌ای واشنگتن، در تضاد با روسیه، هند و حتی چین عملی نخواهد شد. قرارداد همکاری‌های امنیتی که میان سه کشور مذکور به امضاء رسیده، و نزدیک کردن حکومت اسلامی به ساختارهای فروریخته و از هم پاشیده‌ای همچون «پیمان سنتو» نه برای آمریکا نان و آبی دارد، و نه می‌تواند برای علی خامنه‌ای و محافل مفتضح اسلامی لانه‌ای جهت پنهان ماندن از خشم مردم فراهم کند.

در همین نشست با «فرهیختگان»، خامنه‌ای با اشاره به مخالفت‌های مردم با شعارهائی از قبیل «مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» می‌پرسد:

«معناى واقعى اين مسائل چيست؟»

باید خدمت‌شان عرض کنیم، معنای این «مسائل» این است که دنیای کوچک و بستة‌ «خط‌امام» به پایان رسیده. امروز چه «جنبش سبز»، که به استنباط ما تماماً جهت سرکوب ملت ایران سازماندهی شده، پیروز شود، و چه دولت احمدی‌نژاد بتواند میخ خود را محکم کند، هر دو فقط میخی نهائی خواهند بود بر تابوت پدیده‌ای استعماری و نفرت‌انگیز که تحت عنوان «حکومت اسلامی» سه دهة تمام بر این مملکت خاک مرگ پاشید. این است معنای آنچه امروز زندگی می‌کنید ولی بی‌شعورتر از آنید که محتوای واقعی آنرا دریابید.

بله، آقای خامنه‌ای ترجیح می‌دادند در این روز و روزگار «پیری و کوری» بجای افتادن به زیر لگد «باند» اوباش مهرورزی، دست در زلفان میرحسین و اوباشان «آشنای» خود داشته باشند. ولی ایشان که پایان جریان «خط امام» را بو کشیده‌اند می‌پندارند جهت حفظ موجودیت منفور خود می‌توانند اصلاح‌طلبان و خط‌امامی‌ها را فدای قد و قامت‌شان کرده، اینان را به زیر تیغ بی‌دریغ مهرورزی بیاندازند. به همین دلیل هم مرتباً تکرار می‌فرمایند، «ما نصیحت کردیم»!‌ گویا ایشان برای «نصیحت کردن» رهبر یک حکومت شده‌اند! این حکومت نه قانون لازم دارد، نه قاعده و نه چارچوب؛ همة امور بر اساس نصایح «پدرخواندگان» می‌باید به مورد اجراء درآید. ولی امروز بگوئیم که انداختن کروبی و موسوی در دهان گرگ نه خامنه‌ای را نجات می‌دهد، نه دولت مهرورزی را از بی‌برنامگی و فروهشتگی و گدائی بر درگاه سیاست‌های بین‌المللی آزاد می‌کند، و نه قادر است به سیاست‌های بازندة کاخ‌ سفید در خاورمیانه و آسیای مرکزی جان و توانی دوباره ارزانی دارد.

«تجدیدنظر» کلی در سیاست‌های خاورمیانه‌ای به احتمال زیاد تنها راه باقی مانده برای کاخ سفید طی چند ماه آینده خواهد بود. تنها راه باقی مانده، پیش از آنکه شکست همه جانبه در جبهه‌های افغانستان و عراق صورتی رسمی، علنی و تاریخی به خود بگیرد. هر چند این «تجدیدنظر» ابعاد عظیمی دارد و بررسی آن در یک وبلاگ عملی گزافه است، در رأس آن‌ها می‌باید از به زیر سئوال بردن «پروژة آمریکائی حکومت اسلامی» سخن به میان آورد؛ چه در ایران و چه در دیگر کشورهای مسلمان‌نشین منطقه. و می‌دانیم که «اصل» حمایت از حکومت‌های مذهبی از دیرباز در رأس سیاست‌های کاخ‌ سفید قرار داشته، شاید در چارچوب تلاشی هر چند مذبوحانه در راه دوام و بقاء همین «خط سیاسی» است که امروز هیلاری کلینتن سراسیمه پای به پاکستان می‌گذارد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید29اکتبر2009

proxi4u.info
boingoproxy.info
proxyhits.info
secretsnoop.info
proxitup.info
flupe.info
sprawkit.info
proxywii.info
squiggleproxy.info
jiggalicious.info
roflcoptrz.info
entertainmentawards.info
ilikeproxy.info
housebox.info
hashproxy.info
fastproxies.org
squak.info
webproxyweb.cn
reeferproxy.info
florn.info
pengopango.info
niximproxy.info
zoombas.info
frenchbox.info
nunoo.info
jiggawatt.info
gigasurf.info
quippple.info
lmaoproxy.info
thebigblob.info
2goats1proxy.info
schoolproxybypass.info
jimboree.info
prowxy.info
drinkalot.info
thebigprox.info
proxoka.info
jimbles.info
noforex.info
yingpao.info
comproxy.info
chugsky.info
poofies.info
popopop.info
anonymousunblockproxy.cn
hooglez.info
bingaling.info
pingaling.info
needmanaplz.info
pandatango.info


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمکران در نیویورک!

طی چند روز گذشته چرخشی جدید در استراتژی‌های منطقه علنی شده. در این راستا برخورد نوینی را از طرف حکومت اسلامی با مسائل و معضلات «اسلامگرائی» در افغانستان، پاکستان و عراق شاهدیم. این چرخش که با سوءقصدهای اخیر در ارتباط با بحران قومی بلوچستان همزمان شد بخوبی نشان داد که نقطة اتکاء سیاست‌های منطقه‌ای حکومت اسلامی بر خلاف آنچه بارها و بارها از طرف مقامات این تشکیلات عنوان شده ارتباطی با «استقلال» ندارد. حکومت اسلامی دقیقاً برخلاف آنچه در شرایط فعلی می‌توانست نشانی از استقلال عمل تهران باشد، درست پای در جریانی گذاشت که نیازهای استراتژیک غرب و در رأس آن نیازهای آمریکا را تأمین می‌کند. تهران به جانب اسلام‌آباد و آنکارا پیچید در وضعیتی که هم اسلام‌آباد رو به فروپاشی دارد و هم در آنکارا نمی‌توان امید چندانی به باقی ماندن اسلام‌گرایان فکل‌کراواتی در رأس قدرت داشت. اتحاد تهران با بازندگان صحنة استراتژیک منطقه هر چه تلقی شود مسلماً نشانة‌ استقلال عمل نخواهد بود.

بارها گفته‌ایم که ارتباط تنگاتنگ حکومت اسلامی با الزامات استراتژیک غرب امری است غیرقابل تکذیب و کاملاً علنی؛ تکرار مکررات نمی‌کنیم ولی چرخشی که اخیراً در مواضع سنتی حکومت اسلامی پیش آمده شاهدی است بر این مدعا. امروز تهران دقیقاً در هم‌سرائی کامل با واشنگتن موضع‌گیری خود در قبال مسائل کلیدی منطقه را «مبارزه با تروریسم» معرفی می‌کند! می‌باید پرسید برای حکومتی که خود، هر چند فقط در راستای یک سیاست نمایشی، در صدر فهرست دولت‌های تروریستی واشنگتن قرار گرفته این جهت‌گیری چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟ این نوع برخورد از طرف تهران در شرایطی در بوق و کرنا گذاشته شده که هنوز «تروریسم» مورد نظر آمریکا معنا و مفهوم درستی نیز ندارد. این «تروریسم» رفته رفته به نوعی فضاسازی صرفاً سیاسی در سطح جهانی نزدیک می‌شود. نوعی فضاسازی مضحک که فقط در راستای منافع استراتژیک واشنگتن در مقاطع متفاوت از معنا و مفاهیمی گاه کاملاً متضاد و آشفته نیز برخوردار می‌شود! به طور مثال پس از گذشت سال‌های دراز از اشغال غیرقانونی کشور عراق و حملات وحشیانه علیه مردم افغانستان، هنوز معلوم نیست که ارتش‌های فوق‌مدرن آمریکا و متحدان نظامی‌اش در این کشورها به دنبال چه هستند!

از طرف دیگر کشور پاکستان که در راستای سیاست‌های ضدشوروی واشنگتن پس از جنگ دوم جهانی به صورت خلق‌الساعه از دامان هندوستان جدا و به اردوگاه استعماری غرب ضمیمه شد، امروز در ابعاد منطقه‌ای، سیاسی و استراتژیک دیگر فلسفة وجودی خود را از دست داده. برای دریافت آندسته از مسائل استراتژیک که دولت اسلام‌آباد را طی بیش از نیم‌قرن توانست بر صفحة شطرنج منطقه پابرجا نگاه دارد نیم‌نگاهی به نقشة جغرافیای منطقه کفایت خواهد کرد. اگر از باریکة سنتی «پنچ‌شیر» در افغانستان بگذریم، مسئلة «پرمخاطرة» کشمیر و حکایت‌ اسلام‌گرائی در این خطه از قضای روزگار دقیقاً در باریکة دیگری به وقوع پیوسته که تنها راه ارتباط سرزمین اتحاد شوروی سابق با هندوستان است! دلیل بحران‌های کذا در این باریکه و ادعای همزمان هند و پاکستان در ادارة آن فقط و فقط به جنگ اقتصادی میان اتحاد شوروی سابق و کشورهای غربی باز می‌گردد.

در عمل «بحران کشمیر» یکی از مهم‌ترین مهره‌های شطرنج استراتژیک غرب در محاصرة جغرافیائی اتحاد جماهیر شوروی سابق در آسیا به شمار می‌رفت. و امروز این بحران که یادگار سیاست‌های استعماری دیروز است به صور مختلف هم پای در بحران افغانستان گذاشته و هم چین و هند را تا گریبان درگیر معادلات پیچیدة آسیای مرکزی کرده. طرح‌های محاصرة جغرافیائی شوروی سابق امروز از منظر غرب زمینه‌ای است جهت محاصرة اقتصادی روسیه؛ آنهم با تکیه بر همان مهره‌های سابق! این مهره‌ها همان کشورهای چین، پاکستان و گروه‌های تندرو اسلامی‌اند که همگی تحت فرمان واشنگتن در منطقه فعال شده‌اند.

ولی این مهره‌ها به سرعت کارآئی‌ خود را در معادلات منطقه‌ای از دست می‌دهند. نخست گروه‌های تندرو اسلامی در آسیای مرکزی یک به یک آبروئی را که غرب طی سالیان دراز از طریق زدن نعل وارونه برای‌شان تحصیل کرده بود از دست دادند. و پس از افتضاح طالبانیسم در افغانستان نهایت امر غرب مجبور به اتخاذ سیاست‌های نظامی نوین در آسیای مرکزی شد. سیاست‌هائی که در عمل حمایت نظامی و تشکیلاتی از طالبانیسم و اسلام‌گرائی بود، هر چند در هیاهوی بوق‌های استعماری و تبلیغاتی ظاهراً غرب در «تضاد» با این گروه‌ها قرار داشت!‌ ولی بحران در افغانستان متوقف نماند؛ در مسیری کاملاً ‌طبیعی و قابل‌ پیش‌بینی پای به پاکستان یعنی مهم‌ترین مرکز هماهنگ کنندة حمایت لوژیستیک از طالبانیسم منطقه گذاشت. نهایت امر شاهد شورش و بحران‌های فزاینده در مناطق مسلمان‌نشین چین نیز بودیم. در حال حاضر لهیب این بحران دامان یکی دیگر از مراکز مهم و زیرجلکی طالبان‌پروری و اسلام‌گرائی یعنی حکومت جمکران را گرفته. در دامان همین بحران است که شاهد خوش‌رقصی‌های حکومت ظاهراً ضدآمریکائی جمکران در همراهی با نوکران شناخته شدة غرب در منطقه، آنهم به آهنگ «مبارزه با تروریسم» واشنگتن هستیم!

ولی جهت شناخت مسائل منطقه شاید بهتر باشد نخست سرفصل‌های حیاتی غرب را در آسیای مرکزی مورد بررسی قرار دهیم. محاصرة اقتصادی روسیه در مرزهای جنوبی همانطور که بالاتر گفتیم از اولویت اساسی در فهرست منافع غرب برخوردار است. عاملان اعمال این محاصره چند دولت عمدة منطقه‌اند. نخست از چین مائوئیست می‌باید سخن گفت که با حمایت سرمایه‌داران غرب هم بازار تولیدات «محدودة دلار» را در ارتباط با کشورهای منطقه محفوظ نگاه می‌دارد و در تقابل با هند و روسیه، از منافع آمریکا محافظت می‌کند، و هم با فراهم آوردن حمایت‌های لوژیستیک و ظاهراً «غیرآمریکائی»، دولت‌های دست‌نشاندة آمریکا از قماش اسلام‌آباد و جمکران را از نظر تسلیحاتی تغذیه می‌کند.

البته شبکة فوق چه در ابعاد اقتصادی و مالی و چه در زمینة نظامی به شدت ضربه خورده و مهره‌های اصلی آن فروپاشیده‌اند. بحرانی که چندی پیش در چارچوب قرض‌های گستردة واشنگتن به پکن وجود بیش از یک‌هزار و 500 میلیارد دلار «اوراق قرضة» دولت واشنگتن در دست چین را علنی کرد، فقط قسمتی از فروپاشی ابعاد مالی این شبکه بود. و در مورد شبکة نظامی نیز فقط اشاره‌ای می‌کنیم به علنی شدن افتضاحی که اخیراً توسط خبرگزاری‌ها از آن پرده برداشته شد. این «خبرها» از ارسال تجهیزات نظامی از طریق چین، کرة شمالی و سپس استرالیا و امارات به حکومت اسلامی حکایت داشت؛ این مسیر از نظر حرکت کشتی‌های استرالیائی بسیار «غیرطبیعی» است و در عمل فقط وابستگی نظامی جمکرانی‌ها را به استراتژی‌های واشنگتن به نمایش می‌گذارد. ولی قسمت دیگری از همین شبکة نظامی در حال حاضر در ظاهری کاملاً متفاوت در جنوب پاکستان فعال شده. این شبکه همه روزه صدها کامیون و «تریلر» تجهیزات نظامی و آذوقه از بنادر پاکستان به مقصد «وزیرستان» یعنی همان منطقه‌ای ارسال می‌کند که ظاهراً‌ مرکز سرفرماندهی طالبان در آن استقرار یافته!

حمایت از شورشیان اسلام‌گرا در مناطق مسلمان‌نشین هند و روسیه روی دیگری از سکة نقش‌پذیری‌ مائوئیست‌های پکن در مسیر منافع واشنگتن است. این «نقش» نیز همانطور که شاهد بودیم طی چند هفتة گذشته، به دلیل بحران‌های فزاینده در مناطق مسلمان‌نشین چین به شدت متزلزل شد.

عامل دیگری که در محاصرة اقتصادی روسیه در منطقه نقش مهمی ایفا می‌کند سیاست‌های واپس‌گرایانه و آمریکائی در جمکران است. جمکرانی‌ها نخست تحت عنوان «حق مسلم هسته‌ای» قصد بازکردن درهای کشور به روی محافل نظامی غرب و چین را داشتند، تا از این طریق محاصرة مرزهای روسیه را در جنوب کامل کنند. ولی این طرح استعماری که در پس هیاهو و بحران‌سازی‌های نمایشی و به اصطلاح «دمکراتیک» ملامحمد خاتمی به راه افتاده بود نتوانست به کار خود ادامه دهد. براندازی و کودتا نیز عملی نشد؛ «اصلاح‌طلبان» به دلیل شکست در مأموریت‌های محوله پای از چنبرة قدرت بیرون گذاشته، دولت احمدی‌نژاد به سرعت مأمور تکمیل پروژة «جنگ» شد تا از این طریق ارتش آمریکا را به سواحل خزر رهنمون شود. ولی در این مأموریت نیز همای سعادت بر سر جمکرانی‌ها ننشست. احمدی‌نژاد این «جنگ‌سازی» را باخت و ارتش آمریکا و انگلستان در مرزهای عراق زمین‌گیر شدند. به همین دلیل بود که برنامة «انتخابات» کذا را در بوق و کرنا گذاشتند.

طی این «انتخابات» قرار بر این بود که شبکة گسترده‌ای از عمال غرب در پوشش «مسلمانان متجدد» با ریش و عبا و عمامه و چادر و روضه و زوزه قدرت سیاسی را در کشور قبضه کنند و با تکیه بر حمایت فرضی «85 درصد» واجدین شرایط نوعی انقلاب اسلامی از قماش کودتای 22 بهمن را از نو در ایران به راه بیاندازند! نتیجة استراتژیک این نوع فضاسازی کاملاً‌ مشخص بود: در بوق و کرنا کردن دوبارة «ارزش‌های اسلام انسان‌ساز» و داغ کردن تنور اسلام‌گرائی در تمامی منطقه. در رأس این برنامه نیز می‌باید از دامن زدن به بحران با اسرائیل، درگیری‌های روزانه در داخل کشور تحت عنوان «درگیری اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان»، و نهایت امر ایجاد بحران در مرزهای جنوبی روسیه سخن به میان آورد. ولی در راه تکمیل این پروژه نیز غرب به تمام و کمال شکست خورد. نه تنها میرحسین موسوی که «قهرمان» نشان‌دار سرمایه‌داری انگلستان است در این میانه کاملاً بی‌آبرو شد، که کل رژیم دست‌نشاندة جمکران و همکاران درون‌مرزی و فرامرزی آن به دلیل درگیری‌های «ساختگی» و نمایشی در افکار عمومی «حیثیت» سیاسی‌شان را از دست دادند.

شرایط کشور را در بطن سیاست‌های جدید استراتژیک می‌توان به صورت زیر خلاصه کرد. نخست اینکه بحران هسته‌ای ایران امروز عملاً یک «بحران مرده» می‌باید تلقی شود. در مرحلة بعدی، پروژة جنگ در ایران نیز علیرغم تهاجمات تروریستی اخیر در مرزهای شرقی پروژه‌ای متروک و از میان رفته است. نهایت امر بحران‌سازی بر محور «انتخابات» نیز کار به جائی نبرد و موضع‌گیری‌های مرتجعانة حکومت اسلامی چه در قبال دانشگاه‌ها و «علوم‌انسانی» و چه در ارتباط با مسائل سیاسی و اجتماعی نتوانست بحرانی جدی در کشور ایجاد کند. بحرانی که بتواند فضاسازی مورد نیاز غرب را به همراه آورد. خلاصة کلام دولت جمکران سلاح‌های اصلی و کارساز خود را یک به یک از دست می‌دهد، و در راه ایجاد بحران و فضاسازی‌های مبتذل اجتماعی و سیاسی نیز ابزار جدیدی از دست اربابان خود دریافت نمی‌کند.

در این مقطع است که چرخش آشکار دولت جمکران به سوی بازگشائی دوبارة پروندة پیمان استعماری «سنتو» و همکاری علنی حکومت اسلامی با دولت‌های اسلام‌آباد و آنکارا از معنا و مفهومی به مراتب گسترده‌تر از گذشته‌ها برخوردار خواهد شد. حکومت اسلامی به دلیل از دست دادن مهره‌های تعیین کننده، جهت حفظ موجودیت خود دیگر نمی‌تواند به همکاری زیرجلکی با ایالات متحد و همکاران غربی آن تکیه کند. این همکاری‌های پنهانی که طی سه دهه موجودیت آخوندیسم را در ایران پابرجا نگاه داشت امروز غیرممکن شده، و اینبار جمکران می‌باید مستقیماً با همان عمامه و عبا در زیر پروژکتور خبرگزاری‌ها و در برابر افکارعمومی جهانیان در اردوگاه غرب در کنار آمریکا و انگلستان بنشیند. از طرف دیگر، غرب نیز به دلیل شکست‌های پی‌درپی در سیاست‌های کلیدی خود در افغانستان و عراق و پاکستان نمی‌تواند در برابر ایران سیاست قلندری اختیار کرده دست به صحنه‌سازی‌ و جنگ‌های زرگری معمول بزند.

ولی ارتباط علنی ایالات متحد با حکومت اسلامی که هفته‌ها پیش در چندین مطالب متفاوت به آن اشاره کرده‌ بودیم و امروز در حال شکل‌گیری است هم به شدت به حیثیت ایالات متحد در منطقه ضربه خواهد زد و هم الزامات دیگری به همراه می‌‌آورد. به همین دلیل است که آمریکا با صرف سرمایه و ایجاد مراکزی جهت سازماندهی، ‌ سعی دارد تشکیلاتی را تحت عنوان «حکومت اسلامی در هجرت» برای جایگزینی دولت فعلی سرهم‌بندی کند. دولت احمدی‌نژاد همانطور که می‌بینیم نه از حمایت وسیع «مردمی» برخوردار است و نه می‌تواند جهت کسب این حمایت دست به عملیات محیرالعقول سیاسی و نمایشی و یا رفرم‌های «مردم‌پسندانه» بزند. رئوس سیاست‌های احمدی‌نژاد تا آنجا که عنوان شده صرفاً در چارچوب حمایت بی‌قید و شرط از رشد منافع محافل سرمایه‌داری غرب در ایران قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر «سیاستی» در روال مرسوم حکومت اسلامی همراه با سرکوب معمول عمومی؛ دولت حتی اگر بخواهد و مایل باشد جهت تغییر مسیر هیچ اهرمی در اختیار ندارد. در نتیجه غرب اگر مایل به حفظ اهرم‌های فشار مذهبی بر مسکوست ـ این بعد از روابط استراتژیک را در مطالب پیشین بررسی کرده‌ایم ـ می‌باید به هر ترتیب ممکن برای حفظ حیثیت سیاسی خود و «اسلام حکومتی» دست به اقداماتی بزند. اینجاست که دست برخی اوباش وابسته به حکومت اسلامی را در غرب به دفترودستک بند کرده‌ و اینان را تبدیل به بلندگوهای «آیندة حکومت اسلامی‌» نموده‌اند. ولی این سیاست نیز به استنباط ما با شکست کامل روبرو خواهد شد، ملت‌ها را نمی‌توان هزار بار از یک سوراخ واحد گزید.

حال که در مرحلة پایانی شکست پروژة «انتخابات»، حکومت اسلامی از تمامی ابزار سنتی خود در مسیر بحران‌سازی‌های معمول نیز محروم مانده، و در راه حفظ موجودیت‌اش می‌باید به آمریکا مستقیماً و بدون پرده‌پوشی «تکیه‌» کند، این سئوال پیش می‌آید که کشور ایران از نظر تاریخی پای به کدام مرحله ‌گذاشته؟ می‌دانیم که تکیة «علنی» بر سیاست‌های استعماری در تاریخ کشور ایران پس از شهریور 1320 «مرسوم» شد. پیش از آن در دورة رضاخانی همچون دوران خمینی، دولت در تهران «مستقل» می‌نمود، هرچند همان روابط پنهانی و استراتژیک زیرجلکی نیز برقرار بود! ولی امروز خارج از تغییرات گسترده‌ای که در مسائل استراتژیک به وجود آمده، نه احمدی‌نژاد در شرایط قوام‌السلطنه قرار دارد و نه ایران همان ایران شهریور 20 است. خلاصة کلام نمی‌توان موجودیت سیاست فعلی را در درازمدت به هیچ عنوان متصور شد.

در شرایط فعلی، پیمان سنتو یا دیگر پیمان‌هائی که در آینده احتمالاً آمریکائی‌ها از گنجه بیرون خواهند کشید، فاقد هرگونه پایه و استراتژی مستحکم خواهد بود. چرا که در این منطقه بازیگران وابسته به سیاست‌های واشنگتن روزبه‌روز بیشتر تضعیف می‌شوند. و سفر اخیر جرج بوش ـ این فرد سخن‌گوی یکی از مهم‌ترین محافل دلالان نفت‌خام در جهان به شمار می‌رود ـ به کشور کانادا و حمایت از روابط نفتی با این کشور به ضرر ارتباطات ایالات متحد با خاورمیانه، به صراحت نشان داد که آمریکا آنقدرها به نتایج عملیات نظامی خود در این منطقه از جهان خوش‌بین نیست. اگر حمایت‌های آمریکا از ساختارهای دست‌نشانده‌اش در منطقه رو به کاهش بگذارد، در شرایطی که حکومت اسلامی بیش از پیش نیازمند این حمایت‌ها شده آیندة این حکومت بسیار تیره و تار خواهد بود. با این وجود به استنباط ما نمی‌باید در جبین جناحی که آمریکائی‌ها برای جایگزینی دولت فعلی «زین کرده‌اند» نور رستگاری دید. می‌ماند فروپاشی تدریجی حکومت اسلامی در بطن یک پروسة طولانی و گسترده که آن را «پروسة جایگزینی» می‌نامیم. این پروسه در عمل کشور ایران را به تدریج از اردوگاه غرب بیرون کشیده به آرامی در بطن روابط منطقه‌ای جایگیر می‌کند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید26اکتبر2009

inetshield.co.cc
44usprox.info
tekshack.co.cc
hidemyip.co.cc
freeproxywebsites.info
proxy-yxorp.co.cc
52usprox.info
youtubepr0xy.co.cc
yourbasket.co.cc
justclickme.co.cc
pr0xyname.co.cc
zagty.co.cc
unblock-it-all.co.cc
security-br0wsing.co.cc
8surfallow.info
trialbase.co.cc
51usprox.info
elite-fast-proxy.co.cc
teklists.co.cc
ourproxy-com.co.cc
oteoh.co.cc
50usprox.info
unblocked-br0wsing.co.cc
49usprox.info
dotcoper.co.cc
sci-fi-pr0xy.co.cc
freedomrepublic.co.cc
timetoenjoy.co.cc
48usprox.info
securebypass.co.cc
47usprox.info
securetoweb.co.cc
pr0xyfy.co.cc
howtogetpast.info
forexhearth.co.cc
surfclouds.co.cc
46usprox.info
pr0xy-safe-surfing.co.cc
chooseforex.co.cc
45usprox.info
bluethings.co.cc
surf-by-pr0xy.co.cc
wobcora.co.cc
nowforex.co.cc
allsurf.co.cc
imcb-proxy.co.cc
upmia.co.cc
gracora.co.cc
techolopass.co.cc
vimuto.co.cc

اسکولاستیک و اینترنت!

حکومت اسلامی اخیراً پس از برگزاری آنچه «انتخابات» نام گرفت، همانطور که دیدیم پای در میدان تضادی بنیادین با قسمت عمده‌ای از بدنة خود گذاشت. این حکومت همزمان می‌باید هم سعی در «بازتولید» گفتمان به اصطلاح «انقلابی» داشته باشد، و هم با علم به این امر که فاقد هر گونه پایگاه اجتماعی است، می‌باید این به اصطلاح «انقلاب» را که فراگیر و همه جانبه و به قول خود «مردمی» هم معرفی می‌شود حداقل در شعار و تبلیغات حکومتی «راهبری» کند! نیازی به توضیح نیست، ولی این «تضاد کلی» کار را نهایت امر به فروپاشی خواهد کشاند. حکومت اسلامی پای در سراشیبی گذاشته که بازگشت از آن و گام نهادن در مسیر نوعی «اعتلای» دستگاه حاکمیت دیگر عملاً امکانپذیر نیست. اگر جهت نشان دادن زمینة فروپاشی این حاکمیت استبدادی دیگر نیازی به شعبده و چشم‌بندی نداریم، جامعه هنوز درگیر مسائلی باقی مانده که همان مرده‌ریگ حاکمیت 80 سالة فاشیسم دست‌نشانده و استعماری در کشور است. خلاصة کلام با فروریختن کاخ استبداد آخوندی مشکلی در عمل و در سطح جامعه حل نخواهد شد؛ تمامی مشکلاتی که این حکومت و حکومت‌های پیشین در سطح جامعه ایجاد کردند باقی می‌ماند و این بر عهدة ملت ایران است که مسائل و مشکلات کشور را با حوصله و صرف وقت و سرمایه در حد امکان یک به یک مورد حل و فصل قرار دهد!‌ یکی از مهم‌ترین مشکلات فوق نبود یک نظریة مستحکم و بنیادین در تفکر سیاسی معاصر است.

در اینکه این «فقر» در نظریه‌پردازی به چه دلیل امروز گریبانگیر ملت ایران شده جای بحث و گفتگو مسلماً بسیار فراخ‌تر از آن است که برخی گمان می‌کنند. به طور مثال، تاریخ پرفراز و نشیب ملت ایران شاید یکی از مهم‌ترین دلائل در توضیح «فقر» کنونی باشد؛ دین اسلام و سپس اختراع شاخة من‌درآوردی «شیعی‌گری»، که امروز مذهب ملت ایران معرفی می‌شود می‌تواند زمینة بحث دیگری قرار گیرد؛ شکست‌های سیاسی در برابر ترک‌های آسیای مرکزی و سپس فروپاشی سلسله‌های ایرانی مسلماً در ساخت و پرداخت آنچه «تقابل طبیعی ملت ایران با ساختار دولت» می‌نامیم به احتمال زیاد نقشی اساسی بازی می‌کند؛ و مسائل دیگری از این دست! تمامی تحولاتی که ملت ایران طی چند هزار سال پای در آن گذاشته، امروز همچون حافظة یک «سوپرکامپیوتر» عظیم در شیوة ریزپردازی لایه‌های مختلف اجتماعی نقشی ریشه‌ای و اساسی بازی می‌کند. خلاصه می‌کنیم،‌ ملت ایران شب پیش با باران از آسمان بر زمین فرونیافتاده، این ملت پیشینه‌ای دارد که فرار از آن امکانپذیر نیست. و بر اساس نظریة «حذف» و تحدید عملکرد لایه‌های مختلف اجتماعی ملت ایران نمی‌تواند از یک زندگی بهنجار و سازمان‌یافته برخوردار شود.

ولی هر چند مسائل مطرح شده در بالا را نمی‌باید در بررسی مشکلات جامعه فراموش کرد، اصل دیگری نیز در تفکر سیاسی بسیار پایه‌ای و اساسی است؛ شاخة علمی‌ای که تحت عنوان «بررسی نظریة سیاسی معاصر یک جامعه» مطرح می‌شود، شاخه‌ای بسیار نوین است. این شاخه خود سوغاتی است که گذار از مرحلة مدرنیته به پسامدرنیته برای علوم انسانی در غرب به ارمغان آورده. در نتیجه در شرایطی که تفکر سیاسی رایج در کشور ایران هنوز پای در جریان «مدرنیته» هم نگذاشته، انتظار اینکه یک حرکت منتج از جاافتادگی نظریة پسامدرن بتواند در عمل بر تفکر اجتماعی حاکم شود کمی دور از ذهن می‌نماید. همانطور که می‌بینیم بحث در اینمورد گسترده‌تر از آن است که بتوان در یک مطلب کوتاه آنرا به نتیجه‌ای رساند، با این وجود امروز به بررسی مسئلة دین و مذهب در جامعة معاصر ایران و نقش بنیاد دین در آیندة کشور می‌پردازیم. اینهمه به این امید که آیندة سیاسی ایران در چارچوبی دمکراتیک ترسیم شود.

در این بررسی شاید بهتر است از پای گذاشتن به بحث‌های «اسکولاستیک» اجتناب کنیم. ولی کیست که نداند، یکی از اصول تفکر ادیان ابراهیمی، همان «اصل اثبات» وجود خداست! در جامعة ایران بنیاد دین با تکیه بر توجیهاتی کاملاً کلاسیک «موجودیت خدا» را صدها و هزارها بار در روز از طریق شبکة تبلیغاتی رادیو و تلویزیون و روزی‌نامه‌ها و مجلات رنگارنگ «بازتولید» می‌کند. و یکی از مهم‌ترین کلیشه‌های بحث «اسکولاستیک» در مورد اثبات وجود خدا همان «نظمی است که بشر در روند مسائل جهانی و کهکشان‌ها از دیرباز مشاهده کرده»!‌ بر اساس این استنتاج، وجود این نظم خود نشان از وجود خدا دارد!‌ باید گفت که این برخورد از نظر فلسفی متعلق به مشتی عقب‌افتادة ذهنی است. اگر بشر به عنوان «مخلوق» مدعی وجود نوعی «نظم» می‌شود، این «نظم» را الزاماً در چارچوب منطقی از آن خود «دریافت» کرده، و این چارچوب منطقی متعلق به «مخلوق» است. مخلوق نمی‌تواند با تکیه بر منطق خود وجود «خالق» را اثبات کند! اگر در این روند به اصطلاح «فلسفی» عمل «اثبات» صورت گیرد، «خالقی» که پای از این بحث بیرون می‌گذارد بیشتر ساختة ذهن و ذهنیات و «منطق» همان مخلوق خواهد بود، تا موجودیتی مستقل و خارج از «مخلوق»! خلاصة کلام بسیاری از پایه‌های فکری و نظری در اسکولاستیک اسلامی و غیره، همانطور که نمونة بالا نشان داد، خود پای در «دورهای باطل فلسفی» و پوچ‌گوئی می‌گذارد. اندیشمندان بزرگ ایرانی در دورة اسکولاستیک همچون بوعلی‌سینا و فارابی مسلماً از جمله افتخارات هر ایرانی‌اند، ولی اینان متعلق به دورة دیگری از موجودیت بشرند، با ابزار اسکولاستیک نمی‌توان به استقبال هزارة سوم و عصر اتم و اینترنت و فضا رفت. «وجود خدا» در چارچوب تفکر اسکولاستیک در دنیائی به اثبات می‌رسد که فقط یک «منطق» بر آن حکومت می‌کرد، امروز ده‌ها نوع منطق بر فضای علمی، نظری و صنعتی حاکم شده؛ حتی سخن از «منطق مبهم» نیز به میان می‌آید! در چنین فضائی سخن گفتن با تکیه بر اسکولاستیک یا نشانة عقب‌ماندگی است، یا دلیلی است غیرقابل تردید بر مردم‌فریبی و دکان‌داری!

این خلاصه را گفتیم تا مسئلة برخورد «اعتقادی» و «تعبدی» با دین و مذهب را به طور کلی از بحث «نظریة سیاسی ایران معاصر» خارج کرده باشیم. با این وجود اگر افرادی معتقد به وجود خدا هستند ـ «موجودیت» را به هر ترتیبی که مایل‌اند به اثبات برسانند ـ این مسئله مربوط به خودشان خواهد بود، وارد کردن این مباحث، در علوم انسانی و فلسفة «غیراسکولاستیک» و وانمود کردن اینکه این مباحث موضوعیتی معاصر نیز می‌تواند داشته باشد، عملی است کاملاً غیرقابل توجیه.

اینک سعی می‌کنیم به موضوع اصلی وبلاگ بپردازیم. همانطور که شاهدیم مدتی است بحث گسترده‌ای بر محور دین و نقش دین در جامعة ایران آغاز شده. در عمل دستیابی ملایان به قدرت سیاسی به صورتی طبیعی راه بر این بحث‌ها گشوده. در اینکه زمینة سیاسی و استراتژیک این «بحث‌ها» چه می‌تواند باشد، ده‌ها وبلاگ نوشته‌‌ایم. بارها گفته‌ایم که منافعی در پشت‌پرده «دین» را ابزار چپاول کرده، بارها نوشته‌ایم که برخورد محافل استعماری با مسئلة دین اسلام در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی برخاسته از منافع پیچیده‌ای است، و در پناه همین منافع است که محافل کذا از طریق اوباش وابسته به خود سعی در طبیعت‌زدائی از دین و تبدیل آن به یک «ایدئولوژی» کرده‌اند. با این وجود دین به عنوان یک بنیاد در تمامی کشورهای جهان وجود دارد،‌ و اگر «اثبات وجود خدا»، همانطور که دیدیم فراتر از اسکولاستیک‌ها می‌رود، جهت اثبات اینکه بنیاد دین در جامعة ایران وجود دارد نیازمند هیچ استدلال و اثباتی نیستیم.

پس در این مبحث می‌باید نخست به بررسی «بنیادها» پرداخت. همانطور که گفتیم دین یک بنیاد است، و اگر استدلال‌هائی جهت ایجاد «تقدس» در اطراف دین به وجود آمده، صرف موجودیت این «استدلال‌ها» به هیچ عنوان دلیلی بر «تقدس‌» این بنیاد نخواهد بود. بنیاد دین همچون دیگر بنیادهای جامعه برخاسته از شیوة تولید حاکم بر کشور است، و همچون دیگر بنیادها بالاجبار هم در روند «تولید» شرکت می‌کند، هم در روند «عرضه» و هم در بازار«مصرف». فقط «تولید» بنیاد دین تولیدی ویژه است؛ این همان است که پیشینیان‌مان آنرا به سخره «دین‌فروشی» نامیده‌ بودند. خلاصة کلام، بنیاد دین نیازمند ارتزاق است، نیازمند ارتباط با جامعه است و در نتیجه نمی‌تواند همانطور که گروهی از مخالفان حکومت اسلامی امروز عنوان می‌کنند «خارج از حکومت» قرار گیرد! اینکه دین خارج از حکومت قرار داشته باشد، دقیقاً به این معناست که گروهی بخواهند مثلاً بازار، شرکت و یا یک مرکز تولیدی و صنعتی را خارج از دولت و ارتباط اندام‌وار با مسائل روزمرة کشور قرار دهند.

این روش غیرمنطقی، خصوصاً آنجا که «ارتباط دین با حکومت» را افرادی به زیر سئوال می‌برند که به اصطلاح مدعی نوع بخصوصی از «دمکراسی» نیز هستند، بیشتر مشکل‌آفرین می‌شود. البته اینان تعریف ویژه‌ای از «دمکراسی» ارائه می‌دهند! می‌دانیم که دمکراسی بر خلاف آنچه اینان تبلیغ می‌کنند به هیچ عنوان حاکمیت اکثریت بر اقلیت نیست؛ این تحریف دمکراسی است و نهایت امر فاشیسم و سرکوب فردیت‌ها را در بطن جامعه به ارزش می‌گذارد. این روشی است که حکومت فعلی اسلامی با تکیه بر آن خود را بر افراد جامعه تحمیل کرده. دمکراسی سیاسی در نخستین گام در چارچوب احترام به فردیت‌هاست که می‌تواند شکل گیرد. در گام‌های بعد مسئلة انسان‌محوری و تاریخ‌شمولی قوانینی است که بر افراد جامعه حاکم می‌شود،‌ و این روند همچنان به پیش خواهد تاخت. حکومت اکثریت بر اقلیت و حکومت مردم، همان است که آدولف هیتلر تعریف کرده!

در ثانی، زمانیکه طرفداران این نوع به اصطلاح «دمکراسی»، هر چند بیشتر فاشیسم است تا دمکراسی، همزمان خواهان کنار گذاردن دین از معادلات حکومتی نیز می‌شوند، کار دیگر واقعاً بیخ پیدا می‌کند. چگونه می‌توان بنیاد دین را خارج از دولت قرار داد، و همزمان ادعا داشت که این دولت نمایندة تمایلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اکثریت مطلق افراد جامعه نیز هست؟ خلاصه بگوئیم، این برخوردها فقط نشان می‌دهد که بحث «نظریة سیاست معاصر در کشور» به هیچ عنوان مورد التفات قرار نگرفته، و کسانی سعی دارند که هر گونه بحث در این موارد را به بیراهه کشانده از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. بنیاد دین نمی‌تواند خارج از حکومت قرار گیرد، خصوصاً در یک دمکراسی، و آنان که امروز سخن از بیرون بردن بنیاد دین از دولت به میان می‌آورند بخوبی می‌دانند که بنیاد دین اگر خارج از حکومت قرار گیرد، هم تبدیل به عامل بحران‌زائی در روابط اجتماعی خواهد شد و هم به مشروعیت دینی حکومت ضربه وارد خواهد آورد. چنین جامعه‌ای هم بنیاد روابط اجتماعی‌اش متزلزل است و هم بنیاد دولت و حکومت‌اش. پرواضح است که ایرانیان خواهان چنین جامعه‌ای نباشند.

امروز کشورهای جهان برای معضلی به نام «بنیاد دین» و ارتباط آن با مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر یک جوابی در حد فرهنگ، تاریخ و نقش خود در سطح جهان یافته‌اند؛ مشکل ایران این است که «بنیاد دین»، به صورتی که حاکمیت فعلی در چارچوب نیازهای استعماری غرب تعریف کرده، در کارزار سیاست و اقتصاد و امور مالی اینک به بن‌بست رسیده. در غرب سرمایه‌داری و بورژوازی به طور کلی دین را به عقب نشانده و رابطة اندام‌وار «دنیوی» و «اخروی» به طور کلی از هم گسسته؛ میان ایندو فضا حد فاصلی ایجاد شده که غیرقابل فروپاشی است. یا به طور مثال در کشور عربستان سعودی روابط به شیوه‌ای شکل گرفته که یک «بنیاد دینی» بسیار متحجر دهه‌هاست گام به گام با پیشرفت و رشد اقتصادی جامعه همراه است، و به هیچ عنوان در کلاف روابط اجتماعی مورد تعرض قرار نمی‌گیرد! این «ایستائی» در جامعة سعودی‌ها البته نمی‌تواند ایده‌آلی برای کل بشریت تعریف شود، ولی مشکل ارتباط بنیاد دین با جامعه در این کشور وجود ندارد. در شرایطی که این مسئله در همسایگی عربستان سعودی و در ایران در اوج خود قرار گرفته.

آنچه در کشور ایران بر محور مسئلة دین بحران‌آفرین شده ارتباطی است که دین، علی‌الخصوص مذهب شیعه پیوسته با ایدئولوژی سیاسی برقرار می‌کند. خلاصة کلام ارباب مذهب شیعه خود را صرفاً روحانی به حساب نمی‌آورند، اینان در چارچوب نوعی تعلیم و تعلم هم نمایندگان «الهیت» هستند و هم تنظیم‌کنندگان غائی و نهائی روابط زمینی و مادی!‌ و در توجیه این مأموریت «الهی ـ زمینی» یا بهتر بگوئیم «اخروی ـ دنیوی» آناً بر سنت پیامبر اسلام و برخی امامان که بیشتر الگوی اینان را بازتاب می‌دهند تکیه می‌کنند! بی‌دلیل نیست که امام اول شیعیان که خود نهایت امر «امپراتور» هم شد، و امام سوم که در راه دستیابی به قدرت سیاسی و نظامی به قتل رسید از نظر اینان مهم‌ترین الگوها باشند! خلاصة کلام این برخورد سیاسی نتیجة نوعی التقاط میان مادیت و معنویت است که نهایت امر بهترین وسیله جهت به دست گرفتن قدرت سیاسی ‌شده.

همانطور که می‌بینیم این طبیعت ویژه، به بنیاد شیعة اثنی‌عشری قابلیت عجیبی در ایجاد بحران سیاسی نیز اعطا می‌کند. اینان به نام «خدا» و با استفاده از موضع روحانی تحت عنوان رتق‌وفتق امور مسلمین هم سخنگوی معنویت می‌شوند و هم مدعی ادارة امور روزمرة مردم. گروهی را به امید به دست آوردن بهشت موعود و گروه دیگر را به امید چپاول و مال‌اندوزی در اطراف خود جمع می‌کنند! به قولی «شانس» را از همه طرف محاصره کرده‌اند؛ فقط با یک اشکال عمده: چنین صورتبندی ایده‌آلی نهایتاً به نتیجه‌ای نه چندان مشعشع می‌رسد که امروز شاهدیم. بسیاری از همین روحانیون و دین‌خویان و دین‌باوران تلاش دارند تا از طریق «بازتعریف» این مذهب خلق‌الساعه هم گلیم دین را از آب‌های پرتلاطم سیاست معاصر بیرون بکشند، هم گلیم منافع مالی و اقتصادی محافل و تشکیلات خودشان را.

با این وجود باید قبول کرد که مشکل امروز ایران از نظر تاریخی سابقه‌ای طولانی در دیگر کشورها نیز داشته. اگر نمونة اروپای غربی را مشاهده کنیم، حکومت کشیش‌ها بر این منطقه از جهان شاید یکی از تاریک‌ترین دوره‌های تاریخ بشری باشد، کشیشان نیز در همین رابطة جادوئی دست و پا می‌زدند: همزمان هم ادارة کنندة امور دنیوی بودند و هم تنظیم‌کنندگان امور «اخروی»!

ولی در کمال تأسف جهت بیرون رفتن از بحران فعلی ایرانیان نمی‌توانند بر تجربة ملت‌های دیگر تکیه کنند. نمونة اروپا به ما نشان داد که رشد گسترده و فراگیر بورژوازی می‌تواند بر حاکمیت دین بر جامعه نقطة پایان بگذارد، ولی چنین رشدی برای کشور ایران در شرایط فعلی غیرقابل تحقق است. از طرف دیگر کشورهائی همچون ژاپن توانسته‌اند بر دین‌خوئی‌ها و نقش روحانی‌جماعت در روزمرة مردم نقطة پایان بگذارند، ولی دین در ژاپن از ویژگی‌های دین در ایران برخوردار نیست. نهایت امر در کشور کوبا، فیدل کاسترو توانست با تکیه بر پیشینة آفریقائی مهاجران و میدان دادن به مذاهب این خطه از جهان در کوبا به شدت با رشد نفوذ کاتولیک‌ها و قدرت گیری اهرم‌های سیاستگزاری «پاپ» در این کشور مبارزه کند، ولی پیشینة دینی ایرانیان در حال حاضر قادر به جایگزینی شیعی‌گری نیست. اگر هم چنین جایگزینی‌ای صورت گیرد موبدان در دورة ساسانی خود پایه‌گذاران التقاط «اخروی ـ دنیوی» بوده‌اند؛ اینان خود یک‌پا صاحب منافع‌اند.

از همین رو برخورد با پدیدة دین و نقش دین در ایران فردا را ما از منظر یک بررسی نظری، البته در چارچوب یک جامعة دمکراتیک در همینجا در مقام یک «پیشنهاد» مطرح می‌کنیم. امیدواریم که دیگران، خصوصاً صاحب‌نظران در این امور قبول زحمت کرده این مفاهیم را تا آنجا که امکان دارد حتی در چارچوب استنباط‌های شخصی و گروهی خود به پیش رانند.

نخست اینکه در چارچوب نظریة سیاسی‌ای که ما مبلغ آن هستیم جامعة ایران نمی‌تواند به صورت یک جمع‌گرائی و امت‌پروری اداره شود. ملت ایران از پیروان ادیان و مذاهب و باورها و آداب و رسوم متفاوت تشکیل شده، و به اعتقاد راسخ ما، حضور چندگانة قومیت‌ها و زبان‌ها و مذاهب و ادیان مختلف در دامان یک سرزمین و در متن یک هویت تاریخی مشترک رمز اساسی در حفظ موجودیت ملت ایران، فرهنگ ایران و خصوصاً زبان ایرانیان است. ایرانی می‌تواند مسلمان باشد، ولی ایرانی الزاماً مسلمان نیست. در نتیجه برخورد «یک کشور، یک مذهب» که پس از ایجاد کشورهای اسرائیل و پاکستان در فردای جنگ دوم جهانی تبدیل به اهرمی جهت اعمال سیاست‌های استعماری در منطقه شد، اگر از طرف برخی بلندگوها تبلیغ می‌شود، برخوردی در خور ایرانی و شایستة ملت ایران نخواهد بود.

در مورد نقش «بنیاد دین» نیز همانطور که پیشتر گفتیم ادعای اینکه این بنیاد می‌باید خارج از دولت و مسئولیت حکومت قرار گیرد، از نظر ما ادعائی کاملاً بی‌اساس است. این بنیاد همچون دیگر بنیادهای یک جامعه نه تنها نمی‌تواند خارج از حیطة مسئولیت دولت و حکومت قرار گیرد، که در ساختار حکومت و دولت نیز می‌باید نقش داشته باشد. حکومتی که «بنیاد دین» را به حاشیة روابط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‌راند از دین عامل ایجاد بلوا و آشوب خواهد ساخت؛ خصوصاً دینی که آمادگی و تجربة این نوع بلواها را نیز از نظر تاریخی دارد. پس به استنباط ما راه دیگری جز «نوسازی» ساختار بنیاد دین باقی نمی‌ماند، ولی برخلاف مسیری که تحت عنوان «اصلاح‌طلبی» در حال حاضر در کشور در جریان است، ما قبول نمی‌کنیم که در چارچوب این «نوسازی» به دین نقشی بازهم فزاینده‌تر از گذشته در زمینة سیاسی و عقیدتی اعطا شود. این مسیری است که «اصلاح‌طلبان» در پیش گرفته‌اند، و بی‌دلیل نیست که از نظر ما اینان پیروان همان خط استعماری «یک کشور، یک مذهب» می‌باید تلقی شوند.

بحث را کوتاه می‌کنیم و به یک جمع‌بندی کوچک بسنده خواهیم کرد. امروز دین اسلام در ایران در موضع تدافعی قرار گرفته. با این وجود نمی‌توان نتیجه گرفت که پایان دین‌سالاری و دین‌فروشی در کشور ایران از راه می‌رسد، چرا که نظریه‌های مخالف دین‌خوئی در کمال تأسف هنوز از صیقل کافی جهت تقابل و رودرروئی با این عامل برخوردار نیستند. در چارچوب همین نقصان و ضعف است که گروه‌هائی تحت عنوان «اصلاح‌طلبی» قصد دارند که به نام مبارزه با استبداد دینی، در عمل دین را در زمینه‌هائی باز هم گسترده‌تر و فراگیرتر بر فعالیت‌های روزمرة جامعه حاکم کنند، و این از نظر ما می‌باید یک خطر جدی تلقی شود. به استنباط ما، ایرانیان در آینده‌ای نه چندان دور راه‌هائی جهت خروج از بن‌بست حکومت دینی خواهند یافت، تاریخ ملت‌ها را یک‌شبه ننوشته‌اند. ‌ اگر امروز این بحث را پیشنهاد می‌کنیم فقط برای آن است که در راه فراهم آوردن الزامات این خروج، خروجی که غیرقابل اجتناب خواهد بود، ابزاری هر چند کوچک جهت کارورزان ارائه کرده باشیم.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید24اکتبر2009

tekshack.co.cc
hidemyip.co.cc
webaccessatschool.co.cc
surf-proxy-jet.info
rsstown.co.cc
safe-proxy-browsing.co.cc
oolnento.co.cc
proxir.info
43usprox.info
myipchanger.co.cc
websurf-proxy.info
42usprox.info
phpproxy.cn
81i.info
unblockedeons.info
howtobypass.info
ipus.info
81l.info
menshealthcare.info
81f.info
81j.info
blitzsurf.info
schoolproxyunblocked.net
phproxypro.cn
hid3.org
phproxysite.cn
pwerb.com
ditisgeenproxy.eu
forabetteramerica.info
unblocked-xanga.info
freewebunblock.info
unblockers.com.au
investmentglobal.info
weightlossenergy.info
invisiblesurf.net
81d.info
81k.info
unblocked-piczo.info
kisslover.info
freestealthsurf.info
proxyunblocksites.info
phpr0xy.cn
helpmesurf.net
unblocked-mylife.info
45usprox.info
bluethings.co.cc
surf-by-pr0xy.co.cc
wobcora.co.cc
nowforex.co.cc
allsurf.co.cc
imcb-proxy.co.cc
upmia.co.cc
gracora.co.cc
techolopass.co.cc
vimuto.co.cc
inetshield.co.cc
44usprox.info

«چنج» در سپاه!

پس از انفجارهای اخیر در بلوچستان که به قتل گروهی از فرماندهان سپاه و متنفذان محلی منجر شد، امروز خبرگزاری‌ها از تهاجم مسلحانه به پاسگاه‌های مرزی در ایرانشهر خبر دادند. خلاصة کلام بحرانی که دولت احمدی‌نژاد و در مجموع، حکومت اسلامی کشور را در آن فرو افکنده، برخلاف تمامی بحران‌های امنیتی و حتی نظامی که طی سه دهة گذشته شاهد بودیم از ریشه‌هائی بسیار عمیق برخوردار است. و این صورتبندی فقط نشان می‌دهد که شرایط استراتژیک منطقه به طور کلی تغییر کرده و حکومت اسلامی در مقام یک ساختار دست‌ساز و بی‌اراده هنوز نتوانسته خود را با تحولات منطقه آنطور که باید و شاید همراه کند.

درک تغییرات گسترده‌ای که در منطقه پیش آمده نیازمند هوش و ذکاوت و کنکاش فوق‌العاه‌ای نیست؛ حضور چند صدهزار سرباز ارتش ناتو که در عمل جهت تقسیم دوبارة کارت‌های «امنیتی ـ نظامی» در منطقه پای به میدان جنگ گذاشته‌اند به صراحت مسیر این تغییرات را نشان می‌دهد. فقط مشتی خوش‌خیال قبول خواهند کرد که ارتش‌های غرب با صرف صدها میلیارد دلار هزینه برای دستگیری ملاعمر، سرنگونی صدام حسین و برقراری دمکراسی در عراق پای به میدان جنگ در منطقه گذاشته‌اند. مسائل پشت پردة این جنگ گسترده‌تر از آن خواهد بود که امروز حتی در بحث‌های «کلان ـ استراتژیک» بتواند مورد بررسی قرار گیرد. ولی تا آنجا که این بحث‌ها به کشور ایران مربوط می‌شود می‌باید قبول کرد که صورتبندی‌های حکومت اسلامی و برنامه‌هائی که ایالات متحد برای این حکومت در سر می‌پروراند کاملاً غلط از آب درآمده و پای در هوا دارد.

مطلب امروز را در گام نخست با یک بررسی کوتاه و بسیار موجز از نقش سپاه‌پاسداران در صحنة سیاست و مسائل امنیتی ایران آغاز می‌کنیم، چرا که به استنباط ما آنچه تحت شرایط فعلی در حال تغییر است وضعیت سپاه‌پاسداران و صورتبندی‌هائی است که این سپاه در ارتباط با «قدرت» در حکومت اسلامی برقرار کرده. می‌دانیم که این سپاه در هنگامه‌ای که طی کودتای 22 بهمن ایجاد شده بود، توسط مهره‌هائی که امروز وابستگی‌شان به سازمان‌های امنیتی غرب دیگر از جمله «اسرارمگو» به شمار نمی‌رود پایه‌ریزی شد. افرادی از قماش محسن‌ سازگارا، ابراهیم یزدی، علی لاریجانی و … که مسیر حرکت‌شان در چارچوب سیاست‌های غرب در ایران کاملاً واضح است از جمله کسانی بودند که در قلب هیاهوی تبلیغاتی، به درست یا به غلط از جمله «بنیانگزاران» و حامیان اصلی نظریة «سپاه پاسداران» معرفی می‌شوند. به هر تقدیر این ساختار «نظامی ـ عقیدتی» در عمل به چند دلیل پایه ریزی شد.

نخست اینکه از نظر «عقیدتی»، ارتش سابقاً شاهنشاهی از نظر آمریکائی‌ها که خود آنرا از پایه و اساس سازماندهی کرده بودند قابل اطمینان نمی‌نمود. در عمل،‌ در بطن کودتای 22 بهمن که توسط ایالات متحد و با تکیه بر سوءاستفاده از تعلقات مذهبی توده‌ها صورت گرفته بود، علیرغم حضور فعال و خاضعانة ارتش در خدمت آخوندیسم،‌ این ساختار با سابقه‌ای که در اذهان توده‌ها ایجاد کرده بود نمی‌توانست بازیگری «مؤثر» در صحنة هیاهوی «اسلام‌گرائی» نیز تحلیل شود. از طرف دیگر نزد برخی قشرهای اجتماعی حمایت از «انقلاب اسلامی» در ضدیتی اندام‌وار با ارتش عجین شده بود! می‌توان گفت که حتی به دلائلی، این ارتباط تبدیل شده بود به یک اصل «انقلابی» و تغییر این برخورد در کوتاه مدت امکانپذیر نبود. از این گذشته،‌ ارتش در ساختار خود نمی‌توانست در مقام اهرم «اسلام‌گرائی» در برابر گروه‌ها، قشرها و دستجات سکولار «قد» علم کند. خلاصة کلام پایه‌ریزی یک «ارتش دینی» پس از «پیروزی» غائلة 22 بهمن امری اساسی تلقی شد؛ بخصوص که گروه‌های چپ ـ این گروه‌ها آنروزها از حامیان چشم‌گیری در میان مردم برخوردار بودند ـ انحلال ارتش را مطرح می‌کردند. در نتیجه، پافشاری دولت‌ اسلامی در حفظ ارتش و پیش‌انداختن این «تشکیلات» در برخوردهای سیاسی و اجتماعی آتی می‌توانست برای این دولت‌ زمینة سرشکستگی‌های «انقلابی» فراهم آورد.

به این ترتیب نقش واقعی سپاه پاسداران، با در نظر گرفتن مسائلی که در بالا مطرح کردیم کاملاً‌ روشن می‌شود. حکومت اسلامی زمانیکه قدرت را به دست گرفت تحت تأثیر فضای چپ‌گرایانة کشور نمی‌توانست دست در دست ارتشی آمریکائی شرایط کودتائی را نیز بر شهرها و مناطق مختلف تحمیل کند.‌ در نتیجه با تشکیل پدیده‌ای به نام سپاه پاسداران، حکومت اسلامی هم در برابر قشرهای حامی «انقلاب» خود را انقلابی جا می‌زد، و هم جهت سرکوب مردم کشور می‌توانست از همان ابزاری استفاده کند که به صورتی سنتی پس از کودتای میرپنج در ایران تبدیل به تنها اهرم سیاستگزاری در سطح کشور شده بود: سرکوب نظامی!

بارها و بارها در ترهاتی که اوباش حکومت اسلامی تحت عنوان موعظه و سخنرانی و غیره تحویل مخاطبین ‌داده‌اند، بر این اصل تکیه ‌شده که سپاه پاسداران یک «ارتش» عادی نیست؛ سپاهی عقیدتی است!‌ باید اذعان داشت که ملا جماعت در چرندبافی واقعاً ید طولائی دارد؛ در کدام کشور دنیا و در کدام برهه از «تاریخ بشر» می‌توان ارتشی یافت که «عقیدتی» نباشد؟ خلاصة کلام ارتش‌ها، چه ارتش آلمان هیتلری، چه ارتش سرخ، چه لشکر تازیان صدراسلام، و چه ارتش مدرن آمریکای امروز همه و همه «عقیدتی» هستند؛ هر چند پایه‌های این بنیادهای «عقیدتی» متفاوت باشد!‌ خلاصه می‌گوئیم، اگر از بنیاد یک ارتش ساختارهای عقیدتی را بیرون بکشیم، سازماندهی ارتش غیرممکن شده، در دم فرو خواهد ریخت. با این وجود اگر ملایان علاقة عجیبی به تکرار اوراد و آیات و قصص دارند و طوطی‌وار سخن گفتن یکی از «ویژگی‌های» اینان شده، تکرار این مزخرفات دلیل دیگری هم دارد. اینان با تکرار این سخنان سعی می‌کنند ساختار سپاه پاسداران را که در عمل بیش از آنچه وامدار حوزه‌های علمیه و ملا و «انقلابی‌جماعت» باشد، وامدار ساواک آریامهری، ارتش شاهنشاهی و خصوصاً‌ «ادارة دوم» است تبدیل به یک نیروی نظامی ویژه از آن ملایان کنند! به عبارت دیگر این ارتش هم سازماندهی‌اش از «آسمان» رسیده، هم تجهیزات‌اش را «امام زمان» فرستاده، هدف اصلی‌اش نیز فقط خدمت به ملایان است! این تصویری است که ملایان از سپاه پاسداران ساختند، و باید قبول کنیم تا زمانیکه سیاست غرب ـ در این مبحث بیشتر انگلستان و آمریکا مورد نظر است ـ در مسیر جان دادن به خزعبلات اینان گام برمی‌داشت، کار سپاه هم روبه‌راه بود، و ایام به کام!

طی دو دهة اول حکومت اسلامی، شاهد بودیم که سپاه پاسداران به تدریج تبدیل به یک حکومت در درون حکومت اسلامی شد. و تمامی قلم‌به‌مزدهائی که امروز فریاد «کودتا! کودتا!» به هوا بلند کرده‌اند، و با دفاع جانانه از «اوباش سبز» سعی در مبارزه با «نظامیان» دارند، آنروزها حال‌شان خوب بود و رشد سرطانی این غدة استعماری را به هیچ عنوان «مخالف» آزادیخواهی‌های فرضی خود تحلیل نمی‌کردند!

ولی با فروپاشی دیواره‌های امنیتی غرب در منطقه که بازتابی از تغییرات گستردة پس از 11 سپتامبر می‌باید تحلیل شود، در حمایت ساختاری غرب از رشد سرطانی پدیده‌ای به نام سپاه پاسداران در ایران سکته‌ای اساسی پیش آمد. در معادلات منطقه‌ای، این «سپاه» که طی دو دهه در حکومت اسلامی عزیزدردانة رهبری و «مردم» و غیره معرفی می‌شد، و همیشه چرب‌ترین لقمه‌ها از سفرة ملت ستمدیدة ایران توسط استعمار به دهان اینان گذاشته می‌شد، نه تنها تشت‌رسوائی‌اش از بام فروافتاد و کاشف به عمل آمد که همچون تمامی «سپاه‌ها» طی قرون و اعصار «عقیدتی» است و کوچک‌ترین تفاوتی با هیچ ارتش دنیا ندارد، که پس از فروپاشی‌ای که در منطقه پیش آمد فلسفة وجودی‌اش را نیز از دست داد!‌ اینجا بود که در عمل قصة «سپاه» به پایان رسید، آنچه از «سپاه» باقی ماند این امر خطیر بود که قلم استعمار چگونه مؤخرة این دفتر ادبار را به نگارش در آورد.

دیدیم که این امر چگونه صورت گرفت. اوباشی که با حمایت غرب مسلح شدند تا ملت ایران را سرکوب کنند، یک به یک از صحنه کنار ‌رفتند. بحران «سپاه» عملاً در هفته‌های آخر دورة ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی آغاز گشت و طی این دوره بود که سقوط بی‌بازگشت سپاه پاسداران در معادلات سیاسی علنی ‌شد و به همین دلیل نیز شاهد فریادهای «آزادیخواهانة» اوباشی بودیم که تا دیروز در کنار «سپاه» خوش و خرم می‌خرامیدند و تضعیف این ساختار استعماری را تهدیدی برای موجودیت‌شان می‌دیدند. از تکرار نام اینان، محافل و تشکیلات‌شان خودداری می‌کنیم ولی خوانندگان به صراحت می‌دانند که مقصود چه کسان و چه محافل و سازمان‌هائی هستند.

در چارچوب همین تغییر سیاست، مهم‌ترین نطفه‌های سخت‌افزارانه و سرکوبگرانة سپاه پاسداران در سوانح و حوادث «غیرمترقبه» از میان رفتند؛ بسیاری دیگر «خانه‌نشین» شدند،‌ و برخی دیگر را که بی‌ارزش‌تر و بی‌بنیه‌تر می‌دیدند به لفت و لیس، کثافتکاری و خرید و فروش اجناس قاچاق و خدمات صدمن‌یک‌قاز در «شرکت‌هائی» واداشتند که وابسته به سپاه معرفی می‌شد! خلاصة کلام یک سپاهی مسلح که می‌توانست در راه سیاست‌های استعماری خدمات گسترده‌ای ارائه دهد، یا جسدی بود در سردخانة پزشکی قانونی، یا یک بازنشستة خانه‌نشین و یا یک تاجر قاچاق‌فروش، کارچاق‌کن و دلال! این تصویری بود که ایالات متحد به دلیل فشارهای عدیده‌ای که سیاست‌های منطقه‌ای بر الزامات استعماری‌اش اعمال می‌کردند نهایت امر از چهرة عزیزدردانة خود، یا همان سپاه پاسداران ارائه کرد.

البته طی این پروسه فریاد «کودتا! کودتا!» همچنان از حلقوم طرفداران واقعی نظریة «سپاه» به گوش می‌رسید. چه بسا که ورود سپاه پاسداران به مجموعه‌های اقتصادی از طرف برخی محافل دلیلی روشن و غیرقابل تردید بر صحت امر کودتا تلقی شد؛ در واقع قضیه جز این بود! و در مطلبی که تحت عنوان «کشک‌ولوژی» پیشتر نوشتیم در عمل جوابی به همین هیاهوها ارائه داده، نظریة «ارتش سرمایه‌دار» را که در آغاز حاکمیت پهلوی‌ها توسط انگلستان در ایران پایه‌ریزی شد و بعدها سر از حکومت اسلامی نیز به در آورد، در شرایط ایران امروز غیر قابل تحقق دانستیم.

اگر به سوءقصدهائی که اخیراً به جان چندین تن از فرماندهان سپاه پاسداران صورت گرفته، تغییرات جدید در ساختار سپاه و «بسیج مستضعفان» را نیز اضافه کنیم تصویری دقیق‌تر از روند جریانات به دست خواهیم آورد. می‌دانیم که طی چند روز گذشته تصمیمات بسیار مهمی در مورد سپاه پاسداران اتخاذ شد. اگر این اطلاعات صحیح باشد، در درجة نخست واگذاری «اطلاعات سپاه» به وزارت اطلاعات حکومت اسلامی از اهمیت کلیدی برخوردار می‌شود. «اطلاعات سپاه» سالیان دراز در مقام یک سازمان اطلاعاتی و امنیتی مستقل از دولت عمل می‌کرد، و در واقع وزارت اطلاعات را در زمینة ضداطلاعات به پشت پرده رانده بود. وزارت اطلاعات همچنانکه از نامش پیداست بیشتر امنیتی است تا نظامی!‌ در نتیجه عکس‌العمل نظامی در برابر دولت و تغییراتی که طی روزهای آینده به احتمال زیاد شاهد خواهیم از طرف این وزارتخانه قابل تصور نیست. از طرف دیگر بساط «نظامیان بسیج» به طور کلی برچیده شد و به قول خودشان نظامیان بسیج در سپاه «ادغام» شدند! البته ما هنوز مطمئن نیستیم که پدیده‌ای به نام «نظامیان بسیج» وجود داشته، و این صحبتی است که از بلندگوهای حکومت می‌شنویم.

از آنچه در بالا آوردیم می‌توان به صراحت نتیجه گرفت که بنیاد سپاه پاسداران به سرعت پای به مرز نابودی تشکیلاتی خواهد ‌گذارد. چرا که با یک ساختار وابسته به ایالات متحد به نام سپاه پاسداران، ورود ایران به فضای «امنیتی ـ نظامی» جدید، فضائی که ملهم از داده‌های «پیمان شانگهای» روابط منطقه را تنظیم خواهد کرد، نمی‌تواند قابل تصور باشد. در این چشم‌انداز اگر سپاه پاسداران موجودیت‌اش هم محفوظ بماند، تحت عنوان یک ساختار کلیدی نقش اصلی خود را از دست خواهد داد. در این راستا ادغام سپاه و بسیج بر خلاف آنچه برخی عنوان می‌کنند از میان رفتن بسیج نیست؛ نابودی سپاه پاسداران است.

ولی سعی خواهیم کرد مسئلة فروپاشی بنیادهای وابسته به آمریکا را تا آنجا که فرصت اجازه می‌دهد در ابعاد منطقه‌ای نیز بررسی کنیم. می‌دانیم که در افغانستان پایه‌های حکومت حمید کرزای در حال فروریختن است. «تقلب» انتخاباتی ایشان را آمریکائی‌ها هم «کشف» کردند و در بوق و کرنا هم گذاشتند. بارها گفته‌ایم که کرزای در دوران حکومت طالبان، به عنوان نمایندة پیشنهادی شخص ملاعمر جهت حضور در سازمان ملل معرفی شده بود! کرزای در واقع یکی از بلندپایگان تشکیلات طالبان به شمار می‌رود. و امروز که عبدالله عبدالله شاخ در شاخ وی انداخته، و واشنگتن نیز اینچنین در برابر این عمل «عقب‌نشینی» کرده، چرخش کابل به سوی قدرت‌های منطقه‌ای و دور شدن هر چه بیشتر افغانستان از سیاست‌های آمریکا بیش از پیش قابل پیش‌بینی است.

از طرف دیگر بحران پاکستان نه تنها پایان نیافته که هر دم بر آتش این فتنه افزوده می‌شود. حکومت پاکستان امروز حتی در کراچی و اسلام‌آباد نیز کنترل مسائل امنیتی را از دست داده،‌ و یکی از تجلیات فروپاشی در پاکستان همان است که امروز در قالب ترور در مرزهای بلوچستان ایران شاهدیم. برخلاف آنچه حکومت اسلامی عنوان می‌کند دولت آمریکائی پاکستان از بدو تشکیل حکومت اسلامی یک شریک استراتژیک برای آخوندها بوده؛ هنوز اسکناس‌های رایج در حکومت اسلامی با عکس «حضرت امام» در چاپخانه‌های کراچی، تحت نظر کارشناسان انگلیسی به چاپ می‌رسد. چطور ممکن است دولت اسلام‌آباد در ترور بر علیه عمال درجة یک آمریکا، یعنی سران سپاه پاسداران دست داشته باشد؟ شرایطی که امروز در مرزهای بلوچستان پیش آمده فقط نتیجة این اصل کلی است که به دلیل الزامات جدید ایالات متحد دیگر قادر نیست از عمال خود در رده‌های مختلف امنیتی، نظامی و اطلاعاتی حمایت صورت دهد!‌ با این وجود، اینکه اینان به چه ترتیب و تحت چه شرایطی از بین می‌روند آنقدرها اهمیت ندارد؛ مهم جایگزین شدن‌شان با عناصر نوینی است که پاسخگوی شرایط جدید باشند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید21اکتبر2009

81d.info
7c7.info
bossofplay.info
blitzsurf.info
phproxyurl.cn
7a7.info
0nn.info
blockedbypass.info
0rr.info
kisslover.info
unblocked-mylife.info
freestealthsurf.info
inetmediator.com
unblockers.com.au
4ll.info
81f.info
unblocked-hi5.info
unblocked-badoo.info
phpproxy.cn
81i.info
tuxunhide.info
81h.info
unblocked-43things.info
tuxcloak.info
81j.info
2p2.info
6r6.info
81l.info
0vv.info
81a.info
81b.info
ninjax.info
forabetteramerica.info
unblockedmylife.info
proxypenguin.info
cloaktux.info
phproxyfirefox.cn
insuranceproxy.info
ninjaa.info
twitteranyplace.com
0ww.info
unblockedfriendster.info
phproxypro.cn
proxyserverdownload.cn
unblocked-gaia.info
81k.info
doww.org
captainspock.info
unblocked-piczo.info
sneakyrat.net


بلوچستان و ایران!

امروز در استان سیستان و بلوچستان گروهی از سرداران سپاه پاسداران و سران محلی در یک عملیات انتحاری به قتل رسیدند. دولت احمدی‌نژاد تاکنون به صورت رسمی شمار کشته‌شدگان را 42 تن گزارش کرده! ولی از آنجا که در چنین حوادثی مسائل مختلف نظامی، امنیتی و قومی نیز مطرح می‌شود، ‌ مسلماً برای در دست داشتن آمار صحیح از اسامی و مصادر مقتولین می‌باید چند روزی دندان روی جگر گذاشت. ویژگی بسیار چشم‌گیر انفجار امروز نه تعداد کشته‌شدگان است و نه مصادر آنان. این انفجار در واقع «پیش‌انفجاری» است که می‌باید سیاست خارجی و داخلی حکومت جمکران را از پایه و اساس دیگرگون کند، و مطلب امروز را به همین بحث اختصاص می‌دهیم.

نخست نگاهی به مسائل منطقة بلوچستان می‌اندازیم. حکومت اسلامی که خمیرمایة آن را همان دستگاه کودتای 22 بهمن 57 و ارتش سابقاً شاهنشاهی و فعلاً «جمهوری اسلامی» تشکیل می‌دهد از روز نخست در ارتباط با قومیت‌ها شمشیر خود را از رو بست! برخلاف تمام توجیهات دینی و مذهبی و خزعبلات ملایان و اوباش انقلابی، این سیاستی بود که طی دوران «جنگ سرد» و پس از کودتای میرپنج همواره از طرف انگلستان و سپس از سوی ایالات متحد در ایران مورد تشویق قرار می‌گرفت و هیچ ارتباطی با موجودیت حکومت جمکران و به اصطلاح «انقلاب اسلامی» نداشته و ندارد. در بررسی دلائل واقعی این سیاست استعماری نمی‌باید راه درازی پیمود. می‌دانیم که اتحاد جماهیر شوروی سابق، حداقل در ظاهر امر حکومت را بر اساس شوراهای «انتخابی» در مناطق مختلف با قومیت‌های متفاوت پی‌ریزی کرده بود. از اینرو در کشور ایران بوق‌های استعمار هر گونه حمایتی از «قومیت‌ها»، فرهنگ و زبان اینان، و حتی منافع مالی، صنعتی و اقتصادی‌شان را به معنای دفاع از سیاست‌های اتحاد شوروی تفسیر می‌کردند!

این سیاست ضدایرانی و استعماری که با دقت و وسواس بسیار از طریق اوباش دست‌نشاندة استعمار طی 8 دهه در ایران دنبال شده نهایت امر کار را به جائی کشانده که امروز شاهدیم. حتی پس از فروپاشی اتحاد شوروی، دولت جمکران بجای پایه‌ریزی آغازی نوین در ارتباط با قومیت‌ها، بده بستان‌هائی از نوع دیگر با محافل استعماری برقرار کرد. و این روابط که در رأس آن «شیعی‌پروری» اجباری و سرکوب محلی توسط سپاه پاسداران و ارتش خودفروختة حکومت اسلامی قرار گرفته، مسائل بسیار پیچیده‌ای در مناطق مختلف کشور به همراه آورد. بحث در مورد پیامدهای این سیاست کار را به درازا خواهد کشاند، با این وجود در همین مرحله صریحاً عنوان کنیم که تحولات منطقه‌ای،‌ خصوصاً در مرزهای کشور دیگر جائی برای حمایت «محفلک‌های» داخلی از سیاست‌های 80 سالة انگلستان در ایران باقی نخواهد گذاشت. آنان که دست در دست لندن سرکوب قومیت‌های ایرانی را در رأس سیاست‌های داخلی قرار داده‌اند یا از خواب خرگوشی بیدار می‌شوند یا زیر آواری که پیامد فروریختن کاخ استعماری 80 ساله‌ است جان خواهند باخت؛ راه دیگری متصور نیست.

از طرف دیگر منطقة بلوچستان از ویژگی‌ بسیار پیچیده‌ای برخوردار است. نخست اینکه طی تاریخ ایران، پس از دوران باستان، این منطقه هیچگاه قسمتی از خاک ایران به شمار نمی‌رفته. حتی در دوران «پرشکوه» شاه‌عباس و نادرشاه نیز این منطقه تحت نظارت شبه‌قارة هند و خوانین محلی بلوچ اداره می‌شد. اگر اصفهان به قولی آنروزها نصف‌جهان بود، بلوچستان به نصف دیگر جهان تعلق داشت. ولی حکومت مرکزی ایران طی دوران آغامحمدخان قاجار بلوچستان را به یک منطقة ایرانی‌نشین تبدیل کرد. به دلائلی الحاق بلوچستان به ایران در آن روزها اگر حساسیت قدرت‌های استعماری را برانگیخت به اینان امکان عکس‌العمل نداد. در درجة نخست انگلستان که در «شبه ‌قاره» به شدت فعال بود از نظر نظامی از استراتژی‌های خیره‌کنندة آغامحمدخان وحشت فزاینده‌ای داشت. انگلستان ترجیح داد بجای آنکه در تضاد با آغامحمدخان، لشکر پیوسته فاتح و بسیار خونریز وی را به جان کابل و شاه‌ شجاع افغانی، دست نشاندة انگلستان که در برابر نفوذ روسیه مهرة سرنوشت‌سازی بود بیاندازد، بلوچستان را به تهران واگذار کند. از طرف دیگر سیاست روسیه نیز در آن دوران از منطقة بلوچستان بسیار دور بود و ارتباطی با فتوحات گستردة آغامحمدخان در این منطقه نمی‌توانست برقرار کند، خصوصاً اینکه در نبرد با لشکر آغامحمدخان، چه در منطقة قفقاز و چه در آسیای مرکزی مسکو همیشه بازندة اصلی بود! این بود شمه‌ای از دلائل «الحاق» درازمدت بلوچستان به خاک ایران، الحاقی که اینک نزدیک به 200 سال از آن می‌گذرد.

با این وجود مسئلة بلوچستان در دوران قاجارها تغییر ماهیت داد. پس از تضعیف چشم‌گیر سیادت دولت در اواسط دوران فتحعلی‌شاه، بلوچستان به صورت غیررسمی توسط حاکمان دست‌نشاندة انگلستان، و حتی فرماندار انگلیسی در «هندانگلیس» اداره می‌شد. انگلستان دلیلی نمی‌دید که رسماً خود و سیاست‌هایش را در ادارة امور بلوچستان ایران دخیل کرده برای لندن تعهدات دیپلماتیک ایجاد کند. طی سالیان دراز، از اواسط دوران سلطنت فتحعلی‌شاه تا پایان جنگ دوم جهانی، روابط فوق همچنان برقرار بود! پس از استقلال هند، ساختار استعماری انگلستان در جنوب آسیا از هم فرومی‌پاشد، و اینجاست که با تجزیة هند و ایجاد کشور مسلمان‌نشین پاکستان، لندن دست به بازسازی استراتژی‌های استعماری خود زده، و بار دیگر در این راستا بلوچستان موضع خود را در محور سیاست‌های منطقه‌ای انگلستان محفوظ نگاه می‌دارد. قسمتی از بلوچستان به دست کشور خلق‌الساعة پاکستان می‌افتد و قسمت دیگر نصیب ایران می‌شود، جالب اینکه هر دو کشور توسط رژیم‌های دست‌نشاندة لندن اداره می‌شدند!

آنچه در ادبیات اوباش حکومت جمکران «انقلاب اسلامی» خوانده می‌شود، به هیچ عنوان در صورتبندی بالا، حداقل تا آنجا که مربوط به سرنوشت بلوچستان خواهد شد تغییری ایجاد نمی‌کند. کاملاً برعکس، وابستگی محافل محلی در این منطقه به سیاست‌های استعماری، به دلیل آغاز جنگ «مقدس» سازمان سیا با ارتش سرخ در افغانستان شدت می‌گیرد. اینک منطقة بلوچستان در چارچوب منافع واشنگتن و لندن از اهمیت استراتژیک فوق‌العاده‌ای نیز برخوردار است. طی جنگ «مقدس» یانکی‌ها با ارتش سرخ، جریان نقدینگی عظیمی از خزانة کشورهای نفتخیز منطقه تحت نظارت سازمان سیا به درون افغانستان سرازیر گشت، و در مسیر این سیل نقدینگی بلوچستان به یکی از شاهرگ‌های ارتباطی سازمان سیا با آنچه «مجاهدین افغان» لقب گرفته، تبدیل می‌شود. ولی نقدینگی‌هائی که نتیجة جنگ‌های استعماری‌اند هیچگاه برای ساکنان یک منطقه آرامش، آبادی و صلح و صفا به همراه نخواهند آورد، این نقدینگی‌ها توسط گروه‌های ماجراجو، جانی و سازمان‌یافته از قماش «طالبان» یا اوباش وزیرستان، هنگ‌های عرب، و حتی برخی ایرانی‌نمایان «ضدکمونیست» نهایت امر تبدیل به ثروت‌های مافیائی در خدمت قاچاق مواد مخدر، آدم‌ربائی، خرید و فروش تسلیحات و مواد منفجره، دزدی و باند‌بازی می‌شود.

در چنین شرایطی است که دولت «مستقل» جمکران بجای برنامه‌ریزی جهت خروج منطقة بلوچستان از بحران، دست در دست سیاست‌های استعماری سعی در گرم کردن دکان طالبان‌بازی، شیعی‌گری، قاچاق مواد مخدر و به قول زعمای قوم «کسب حلال» دارد‌. چند روز پیش از انتخابات مفتضح حکومت اسلامی، دولت احمدی‌نژاد در همگامی کامل با قوة قضائیه چند تن از وابستگان به گروه‌های مخالف حکومت را در زاهدان بدون هیچگونه محاکمه‌ای صرفاً جهت ایجاد رعب و وحشت اعدام کرد! در محکوم کردن سیاست اعدام‌ در مقام یک سیاست «کشورداری» در همین وبلاگ نوشتیم و به صراحت عنوان کردیم که واکنش مردم را در برابر ستم قومی نمی‌توان با سرکوب و ایجاد وحشت از میان برداشت. مسلماً اوباشی که دست در دست استعمار، بلوچستان را به خون و آتش کشیده‌اند بخوبی از این مسئله آگاه‌اند، راه خروج این است که شرایط را به نحوی سازمان داد که گروه‌های محلی همکاری با دولت مرکزی را در مسیر منافع واقعی منطقه تحلیل کنند؛ سیاستی که به صراحت از عهدة یک دولت دست‌نشانده و عروسکی برنخواهد آمد. در واقع آنچه امروز در بلوچستان پیش آمد یک بار دیگر صورتبندی کلی را در مورد این حکومت بی‌اراده به اثبات رساند: جمکران یک مجموعة دست‌نشانده است و در عمل قادر به حکومت بر کشور ایران در چارچوب منافع ملی نیست.

ولی انفجار یک بمب، آنهم در شرایطی که ظاهراً شمار قابل توجهی از اوباش «صاحب‌منصب» جمکران را به دیار عدم فرستاده نمی‌تواند صرفاً در چارچوب یک مسئلة قومی و استانی مورد حل و فصل قرار گیرد. می‌دانیم که جمکرانی‌ها می‌باید فردا، 19 اکتبر 2009 در مورد مسئلة «فعالیت‌های هسته‌ای» در برابر گروه «1+5» جوابگو باشند. و در همین راستا نیز شاهد بودیم که سیاست‌های استراتژیک قدرت‌های منطقه‌ای طی چند روز گذشته فعال شده. در همین راستا وزیر امور خارجة روسیه، سرگئی لاوروف به صراحت از ایران درخواست کرد که با اسرائیل در مورد مناقشات میان دو «حکومت» ـ این مناقشات ساخته و پرداختة دستگاه استعمار است و هیچ ارتباطی با ملت‌های ایران و اسرائیل ندارد ـ وارد گفتگو شود. طی چند روزی که از اظهار نظر مستقیم لاوروف در مورد اسرائیل و ایران گذشت شاهد بودیم که اوباش حکومت جمکران در مناصب مختلف و مراسم متفاوت هر کدام با شدت و حرارت به صورت تلویحی و غیرمستقیم از این «پیشنهاد» ابراز «انزجار» کردند!

در همینجا شاید بهتر است اضافه کنیم که سیاست پیروی کورکورانة جمکران از اهداف منطقه‌ای واشنگتن که پس از کودتای مفتضحانة 22 بهمن 57 به خط سیاسی حاکم بر ایران تبدیل شده در شرایط فعلی به شدت تزلزل یافته. عربده‌کشی‌های اوباش جمکران در مقاطعی از این قبیل می‌تواند برای حکومت بسیار گران‌تر از آنچه اربابان‌اش در واشنگتن تخمین زده‌اند تمام شود. حکومت اسلامی بر دو شاخة «مقدس» و استعماری موجودیت نفرت‌انگیز خود را مستقر کرده: مبارزة فرضی با اسرائیل و آمریکا، و فرار از مذاکرات مستقیم با آمریکا در مورد مسئلة هسته‌ای. البته این دو «شاخه» در واقع به یک شاخة واحد‌ منتهی می‌شوند: سیاست‌های استعماری در منطقة خاورمیانه.

ظاهراً مقامات جمکران می‌پندارند که هنوز می‌توانند بدون هیچگونه هزینة سیاسی، نظامی و استراتژیک،‌ صرفاً با زدن چوب حراج به مایملک ملت ایران، و وانمود کردن اینکه مشغول سرکوب میرحسین موسوی و «جنبش سبز» هستند، و از طریق فروش مستقیم و یا غیرمستقیم نفت‌خام به شرکت‌های آمریکائی، از رودرروئی با سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای بگریزند. حداقل می‌باید قبول کرد که طرف‌های حکومت اسلامی در پایتخت‌های کشورهای قدرتمند غربی توانسته‌اند این صورتبندی جادوئی را به عنوان معجزة «امام غایب» در جیب‌ اینان بگذارند! به همین دلیل نیز شاهدیم صفار هرندی از اوباش حکومت می‌خواهد تا در سالروز «تسخیر» سفارت سابق آمریکا به خیابان‌ها بیایند و فریاد «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» سر دهند! جالب این است که «جنبش سبز» نیز از خلق‌الله از همه‌جابی‌خبر درخواست کرده تا جهت «مبارزه با دیکتاتوری» در همین روز به تظاهرات بپیوندند!

ولی محسن رضائی نامزد «خوش‌اقبال» انتخابات اخیر کارش بالاتر از این حرف‌هاست! ایشان به خود اجازه ‌داده در برابر پیشنهادات لاوروف، در سایت «تابناک» دادوفریاد نیز به راه انداخته، گردن‌کشی کند!‌ می‌باید از جناب «سردار» پرسید سرکار که خیلی اهل مبارزه و گردن‌کشی هستید بهتر است بفرمائید با تکیه بر کدام اهرم‌ها امروز در برابر مسکو عربده می‌کشید! جنابعالی در انتخاباتی شرکت کردید که دوستان و برادران‌ دینی‌تان به راه انداخته بودند،‌ و اینان برای فردی به نام محسن رضائی ـ نام واقعی‌تان هر چه هست اصلاً برای ما اهمیت ندارد ـ حتی در حد «گنجشک اشی‌مشی» هم رأی در آمار ساختگی‌شان منظور نکردند!‌ حال باید دید کدام محفل داخلی و خارجی از جنابعالی حمایت کرده که به خود اجازه می‌دهید در مرزهای یک قدرت جهانی به سیاستی که رسماً از طرف مسکو اعلام شده در یک سایت نیمه‌رسمی «اعتراض» کنید؟! ولی از آنجا که گویا «نبرد با آمریکا» نوعی مرض واگیردار است، طی چند روز گذشته، افراد دیگری نیز بودند که از قماش شریعتمداری و … در برابر آمریکا، البته در ظاهر امر دوباره شمشیرشان را از رو بستند!‌ به عبارت دیگر افرادی در این حاکمیت پوسیده و مندرس هنوز می‌پندارند که اربابان‌شان در چارچوب حمایت‌های معمول از موضع‌گیری‌های «انقلابی‌شان» دفاع خواهند کرد! این یک برداشت احمقانه و غیرقابل درک است؛ اربابان شما پشت‌تان را خالی کرده‌اند.

خلاصه بگوئیم، تا آنجا که مربوط به موضع رسمی دولت در برابر مسائل منطقه‌ای می‌شود نه محسن رضائی حرفی برای گفتن خواهد داشت، نه شریعتمداری و صفارهرندی و «جنبش سبز» جائی برای خودنمائی و خودشیرینی. این سیاست‌ها با توسری به دولت احمدی‌نژاد و شخص علی خامنه‌ای «ابلاغ» می‌شود، اینان نیز سیاست‌های کذا را به مورد اجرا می‌گذارند. روند کار همان است که طی مذاکرات مختلف از 4 سال پیش شاهد بودیم و مسلماً در ادامة کار دولت احمدی‌نژاد نیز این روند امتداد خواهد یافت. در چارچوب همین فضای احمقانه که نتیجة ندانم‌کاری‌های حکومت اسلامی است، انفجار یک بمب در میان گروهی «صاحب منصب» و قتل‌عام چند تن از سران سپاه اگر بتواند برای دولت مفلوک احمدی‌نژاد بهانه‌ای جدید جهت سرکوب قومی در بلوچستان فراهم آورد، به صراحت بگوئیم بهترین وسیله جهت ایجاد ارعاب در میان همان اوباشی است که هنوز خود را با الزامات اجباری دولت احمدی‌نژاد در شرایط فعلی هماهنگ نکرده‌اند.

حکومت اسلامی از نخستین روزهای دستیابی به قدرت در عمل ثابت کرده که در راه هماهنگ کردن «دستگاه کودتا» با الزامات سیاست‌های بزرگ جهانی همیشه حاضر به قبول تصفیه‌های خونین خواهد بود. کشتارهائی که از دوست و دشمن طی سه دهه، چه از طریق بمبگزاری و چه در مسیر ترور افراد توسط عمال حکومت اسلامی صورت گرفته جائی برای تردید در این صورتبندی باقی نمی‌گذارد. تأثیر این انفجار را در موضع‌گیری‌های آیندة دولت و سخنان و خبرپرانی‌های نگون‌بخت حکومت استعماری، چه در قبال مسئلة هسته‌ای و چه در ارتباط با سیاست استعماری «نبرد با اسرائیل» مسلماً شاهد خواهیم بود. حکومت اسلامی پای در مقطعی گذاشته که این «قضیه» دیگر سوخت و سوز ندارد، دیر یا زود دارد!

با این وجود مسئلة بلوچستان و خصوصاً ارتباطاتی که این منطقه و ساکنان ستمدیدة آن را مستقیماً به بحران‌های جهانی متصل کرده در این خلاصه نمی‌گنجد،‌ امیدواریم که این موضوع را در آینده مورد بررسی وسیع‌تری قرار دهیم.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید19اکتبر2009

inetmediator.com
schoolproxysites.org
0vv.info
unblocked-hi5.info
proxiesunblock.com
saferip.com
7c7.info
tuxunhide.info
insuranceproxy.info
unblockedmylife.info
myproxy.me
captainspock.info
doww.org
81b.info
sneakyrat.net
proxyserverdownload.cn
unblocked-43things.info
facebookbypass.cn
0rr.info
ninja9.info
unblocked-gaia.info
matttwine.com
proxypenguin.info
inetfixer.com
4ll.info
bypassblocking.info
bossofplay.info
ncdhome.com
81a.info
bodyzip.co.uk
stayinschool.info
browsetunnel.info
bypassgmail.info
tuxcloak.info
cloaktux.info
ninjaa.info
facebookproxyserver.cn
phproxyfirefox.cn
81h.info
leonafans.com
invisible.bz
0nn.info
blockedbypass.info
0ww.info
unblocked-badoo.info
7a7.info
twitteranyplace.com
ninjax.info
phproxyurl.cn
unblockedfriendster.info

میثاق استعمار!

شاید بهتر باشد امروز نگاهی به مسائل داخلی داشته باشیم. سایت «پارلمان نیوز» که به ادعای خبرگزاری‌ها نظرات نمایندگان «اصلاح‌طلب» را در مجلس حکومت اسلامی بازتاب می‌دهد از دیدار و ملاقات محمد خاتمی با میرحسین موسوی سخن به میان آورده. گویا طی این دیدار که هنوز جزئیات دقیق آن در دست نیست مسائلی در مورد وضعیت «امنیتی» که پس از انتخابات بر کشور سایه انداخته مطرح شده است. آقایان اصلاح‌طلب خواهان برچیده شدن «فضای امنیتی» هستند و جهت توجیه این تقاضا فرموده‌اند:

«اگر تريبون‌هاى رسمى و رسانه‌هائى كه بايد در خدمت آرمان‌هاى انقلاب و مصالح جامعه باشند […] فضا را آلوده‌تر كنند، بى‌ترديد مناسب‌ترين موقعيت براى فعال شدن جريان‌هائى پديد خواهد آمد كه با اصل انقلاب و نظام سر سازگارى ندارند.»
رادیوفردا، 16 اکتبر 2009

در همین چند عبارت کوتاه می‌توان به صراحت دلائل واقعی نگرانی پیروان «خط‌امام» را از مسائل دریافت. اینان با توجه به این واقعیت که حکومت اسلامی در وضعیتی قرار گرفته که امکان ادامة حیات ندارد، تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهند تا حکومت را حتی به صورت مقطعی از بحران خارج کنند. اینکه «خروج» موقت این حکومت از بحران کار را در عمل به کجا خواهد کشاند، همانطور که تجربة 8 سالة دولت خاتمی نشان داد آنقدرها مشکل «خط امام» و «اصلاح‌طلبان» نیست. اینان به عنوان «سوپاپ ‌اطمینان» سعی دارند وسیله‌ای جهت امتداد حیات حکومت ولی‌فقیه فراهم کنند، بقیة مسائل هیچ اهمیتی برای‌شان ندارد.

بی‌دلیل نیست که طی تمامی سخنرانی‌ها و ترهاتی که «اصلاح‌طلبان» با استفاده از تریبون‌های دولتی و حکومتی تحویل ملت ایران داده‌اند، حتی یک بار نیز اشاره‌ای به یک برنامة سیاسی منسجم جهت ایجاد تغییرات واقعی و فراهم آوردن زمینة خروج کشور از بحران «فاشیسم اسلامی» ارائه نشده. به صراحت بگوئیم «فاشیسم» حاکم بر کشور را اصلاح‌طلبان بسیار هم مقبول و مناسب «برآورد» می‌کنند!‌ آقای میرحسین موسوی پس از هیاهوئی که تمامی حکومت برای به ارزش گذاشتن شخص وی و «اصلاح‌طلبان» و «خط‌امام» به راه انداخت، با تکیه بر آنچه حضور فرضی 85 درصدی واجدین شرایط در حوزه‌های رأی‌گیری عنوان شده توانست با کمک رسانه‌های داخلی و خارجی از سلطنت‌طلبان گرفته تا مجاهدین و توده‌ای‌ها همه را در چنتة هواداران خود «جاسازی» کند!‌ باید به چشم‌بندی و قدرت خیمه‌شب‌بازی ایشان و اربابان‌شان واقعاً «ای‌ول» آورد! چرا که همین آقای میرحسین موسوی زمانیکه بر اریکة قدرت تکیه زده، نخست‌وزیر «عزیز» جنگ امام خمینی‌شان بودند، و از حمایت‌های انقلابی نیز برخوردار می‌شدند چنین «اقبال» عمومی و گسترده‌ای نصیب‌شان نشده بود! حال چه شده که پس از گذشت سه دهه، و اعمال جنایاتی که اعدام‌های سال 67 در زندان‌ها فقط گوشة بسیار «کوچکی» از آن به شمار می‌رود، حکومت اسلامی و «خط امام» اینچنین هوادار و خریدار پیدا کرده؟ اگر آقای موسوی به این سئوال جواب بدهند مسلماً کارشان درست است!

بله، این است رمز «پیروزی» و نیک‌بختی «اصلاح‌طلبان»: دروغگوئی، شیادی و به بیراهه انداختن ملت ایران. در «ملاقات» سرنوشت‌ساز خاتمی با موسوی که مسلماً در چاردیواری خانه‌های «امن» حکومتی و تحت حفاظت چاقو‌کش‌های وزارت اطلاعات نیز صورت گرفته ـ همان‌ وزارت اطلاعات که سر شاپور بختیار را برید و دکتر سامی را در مطب‌اش سر به نیست کرد و … ـ «رهبران» اصلاح‌طلب تأکید فرموده‌اند:

«ملت با زور و فشار از راه خود منحرف نخواهد شد»

حداقل در یک مورد گویا ما با ایشان کاملاً هم‌ عقیده‌ایم: زور و زر و سرکوب فقط در کوتاه ‌مدت عمل می‌کند، ملت‌ها راه خود را در دراز مدت دنبال خواهند کرد! فقط می‌ماند این مسئلة «کم‌اهمیت» که این به اصطلاح «راه ملت» را اصلاح‌طلبان اصولاً چگونه در شیوة برخورد خود با جامعه «تبیین» می‌کنند؟ نخست باید پرسید، از چه رو مشتی غاصب که مناصب دولتی را طی سه دهه با اعمال جنایاتی که همگان به چشم دیده‌ایم، و با برخورداری از حمایت محافل بین‌المللی، در تخالف با خواست ملی در کشور مسخر کرده‌اند امروز به خود اجازه می‌دهند که از «زبان» همین ملت نیز سخن بگویند؟ آقای محمدخاتمی ده‌ سال تمام در وزارتخانة «ارشاد اسلامی» پست وزارت داشته‌اند، آیا حاضرند در برابر محاکم صالحه و خصوصاً آندسته از ایرانیان که صاحب‌قلم و صاحب‌نظر و هنرمند و هنردوست تلقی می‌شوند از عملکرد ده سالة خود و خصوصاً از پایه‌ریزی این وزارتخانه، با تکیه بر آمار، ارقام و مستندات «حمایت» به عمل آورند؟ اگر حاضرند چنین عملی را انجام دهند بهتر است بجای اولتیماتوم دادن به دولت احمدی‌نژاد، از برنامه‌های خود حمایت کرده، نخست تکلیف خود را با همین «ملت» که گویا در بوق‌های استعمار خیلی هم طرفدار ایشان هستند روشن کنند.

اگر آقای خاتمی چنین عملی انجام نمی‌دهند به دلیل وجود «جو امنیتی» در جامعه و ندانم‌کاری‌های دولت احمدی‌نژاد نیست، ایشان اصولاً موضع قابل دفاعی طی سه دهة گذشته نداشته‌اند؛ امروز هم ندارند. تنها راهی که اصلاح‌طلبان جهت پیش انداختن تزهای خود در جامعه پیدا کرده‌اند، تکذیب دولت و به راه انداختن هیاهو در انتقاد از عملکردهای احمدی‌نژاد است! باید گفت که اگر احزاب در کشورهای دمکراتیک به خود اجازه می‌دهند که برخی اوقات با بی‌مسئولیتی به مسائل جامعه نگاه کرده، بجای ارائه برنامة هدف خود بر تخریب احزاب مخالف متمرکز کنند، کشور ایران به هیچ عنوان در شرایط یک حکومت دمکراتیک و آزاد قرار نگرفته. به عبارت دیگر، هر چه زودتر می‌باید تکلیف ملت ایران با این فاشیسم دست‌نشانده و خونریز روشن شود. شاید بهتر است به آقای خاتمی این نکتة کوچک را گوشزد کنیم که بر خلاف آنچه خیلی هم «دوست» دارند، ایشان رئیس قوة مجریة انگلستان و سوئد و فرانسه نیستند. در نتیجه، تا زمانیکه شرایط سیاسی کشور تغییری پایه‌ای و اساسی در مسیر احترام به آزادی‌های فردی، حمایت از مطبوعات و گسترش حقوق مدنی به خود ندیده، شخص ایشان دست در دست احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای و چماق‌کش‌ها و اوباش حکومتی فقط یک آدمکش، ‌ مزور، غاصب و فاشیست به شمار خواهند آمد. این یادآوری برای پاره‌کردن چرت بعضی‌ها که روی امواج رادیوهای «دوست» شب را به صبح می‌رسانند ضروری به نظر می‌آید. اگر روزی شرایط بالا ایجاد شد، و ملت ایران در چنین شرایطی به جنابعالی و یسار و یمیین‌تان «رأی» داد،‌ آنوقت به خود اجازه دهید که از طرف ملت ایران سخنرانی بفرمائید.

با در نظر گرفتن آنچه در بالا آوردیم، استنباط ما این است که ملت ایران به هیچ عنوان طرفدار آقایان خاتمی و موسوی نیست، و اینکه دکان خیمه‌شب‌بازی «اصلاح‌طلبی» که یکی از مهم‌ترین پروژه‌های استعماری پس از کودتای ننگین 22 بهمن 57 می‌باید به شمار آید، بهتر است هر چه زودتر از پایه و اساس تعطیل شود. ولی گویا این آقایان حرف‌های ما را شنیده‌اند، چرا که به عنوان «راه‌حل» در برابر بحران چماق «قانون اساسی» حکومت اسلامی را بیرون کشیده می‌فرمایند:

«آنچه امروز بيش از هر چيز مورد نياز است بازگشت به قانون اساسى و پرهيز از نقض، تحريف يا توجيهات ناروا نسبت به اين ميثاق گرانسنگ ملى است.»

البته سخن گفتن از «قانون» حتی اگر این قانون «یاسای چنگیزی» هم باشد، برای فاشیست‌ها همیشه یک «گام به عقب» می‌باید تحلیل شود؛ اینان اصولاً از قانون خوش‌شان نمی‌آید! چرا که مسئولیت تشکیلاتی که نتیجة قانون‌پذیری و نظم‌پذیری در جامعه خواهد بود در مسیر منافع متلون و رنگارنگ و متغیر اینان قرار نمی‌گیرد. فراموش نکنیم که «مسئولیت» این به اصطلاح «دولتمردان» نه در برابر ملت ایران که در برابر اربابان اجنبی‌شان معنا و مفهوم دارد. به همین دلیل نیز ترجیح می‌دهند با سرکوبی مردم در بی‌قانونی کامل، برای اربابان‌شان هر چه بهتر خوش‌رقصی کنند. با این وجود حتی طی تجربیات بشری در روند رشد و نمو فاشیسم‌های به اصطلاح «مستقل» نیز مورخان صراحت دارند که بهترین قانون برای این اوباش همان اصل «بی‌قانونی» است. و در کنف حمایت همین «بی‌قانونی‌ها» است که اینان می‌توانند هر گونه عمل ضد بشری را در هر مقطعی توجیه کنند!‌ این است راه و رسم فاشیست‌ها جهت حکومت‌!

با این وجود می‌باید از این دو شیاد حیله‌گر و مزدور، محمدخاتمی و موسوی پرسید، روزی که «فرمان 8 ماده‌ای خمینی» صادر شد، یکی از شما دو نفر نخست وزیر بود، و دیگری وزیر ارشاد، چرا از این «فرمان» در روزنامه‌ها، سخنرانی‌ها و جلسات مجلس حمایت نکردید؟ و چه شده که امروز، پس از گذشت نزدیک به سه دهه همچون سگ‌ هرزه‌مرس فریاد «قانون! قانون!» به آسمان بلند کرده‌اید؟ مگر این مملکت طی دورانی که امثال شماها وزیر و نخست‌وزیرش بودید بر اساس «قانون اساسی» حکومت اسلامی اداره می‌‌شد که امروز اینچنین «قانون‌گرا» و «قانون‌دوست» شده‌اید؟ بالاخره شما که خود را آمادة حکومت بر یک مملکت کرده‌اید آیا حاضرید به این سئوال پاسخ بدهید، یا فقط دوست دارید از احمدی‌نژاد انتقاد کنید؟ احمدی‌نژاد هیچ عملی انجام نداده که قادر به دفاع منطقی و مستدل از آن باشد؛ اینرا همه می‌دانند! ‌ شما بگوئید طی دورانی که بر رأس امور تکیه زده بودید چه غلطی کرده‌اید و اگر باز هم در رأس امور قرار بگیرید خارج از شعارهای پوچ چه غلطی خواهید کرد؟

بر پایة قانون اساسی بود که تمامی مجلات و روزنامه‌های کشور را تعطیل کردید، کادرهای‌اش را به زندان انداختید و از صافی‌های امنیتی و ایدئولوژیک عبور دادید؟ بر اساس «قانون» بود که شخص خمینی تمامی احزاب را «غیراسلامی» و وسیلة «تشتت آراء نزد مسلمین» معرفی کرد و به تعطیل کشاند؟ بر اساس قانون اساسی بود که سال‌ها دانشگاه‌ها را بستید و صدها دانشجو و استاد را اخراج کردید و به قتل رساندید؟ بر اساس قانون بود که جوانان را در مدارس دستگیر کردید، به زندان انداختید و بدون محاکمه فقط با مجوز «حاج آقا» اعدام‌شان کردید؟ بر اساس قانون بود …؟ نه بر اساس «قانون» نبود در چارچوب منافع اربابان‌تان بود! همان‌ اربابانی که امروز قلادة جواهرنشان و رنگین‌تان را در «رادیوفردا» باز کرده‌اند، و مزخرفات و خزعبلات‌تان را به خورد ملت ایران می‌دهند؛ جعلیاتی که آناً در سایت‌های توده‌ای‌ها، سلطنت‌طلب‌ها، مجاهدها و اکثریتی‌ها «بازتولید» می‌شود تا به حساب خودشان به آن «انعکاس» هم بدهند. بله ما می‌دانیم شماها کجا نشسته‌اید، حتی اگر خودتان احمق‌تر از آن باشید که جایگاه واقعی‌تان را بشناسید.

در ثانی، این به اصطلاح «قانون اساسی حکومت اسلامی» مگر نمی‌گوید که «ولی‌فقیه» می‌تواند بر همة امور این مملکت نظارت عالیه اعمال کند؟ چرا به چنین قانون احمقانه‌ای رأی دادید؟ ما که به این ورق‌پارة مفتضح و این فاضلاب استعماری رأی ندادیم؛ شما بودید که رأی دادید و فاضلاب کذا را به چشم و روی‌‌تان می‌مالیدید!‌ اگر مسائلی در این به اصطلاح «قانون اساسی» می‌بینید که با «روح» انقلاب‌تان، همان کودتای احمقانة ارتشبدهای شکم‌گندة آریامهری را می‌گوئیم، همسازی ندارد چرا دهن‌تان را باز نمی‌کنید و مواضع‌تان را در مورد این قانون به صراحت بیان نمی‌کنید؟ مگر قرار نیست شما را اربابا‌ن‌تان روزی از روزها از صندوق‌ شکسته‌ها بیرون بکشند و عین «کرزای» با یک وافور «خوش‌دست» و یک من تریاک اعلای سناتوری بر تخت سلطنت بنشانند؟ چرا خفقان گرفته‌اید؟ اینهم حتماً تقصیر «جو امنیتی» است! اگر این جو امنیتی برای ما ملت «بد» است، برای شماها که در چنین جوی نخست‌وزیری و وزارت می‌کردید که زیاد هم بد نبوده!

در پایان، «رادیوفردا» دست شیخ کروبی را هم گرفته، ایشان را نیز وارد «صحنة مبارزات» می‌کند!‌ این رادیو عنوان می‌کند که کروبی و موسوی از مقامات حکومت اسلامی درخواست کرده‌اند که فرصتی فراهم آورند تا اینان دلائل خود را دال بر «تقلب در انتخابات» در تلویزیون به اطلاع عموم برسانند! باید پرسید این «دلائل» را چرا در اختیار همان رادیوها و روزی‌نامه‌ و سایت‌هائی نمی‌گذارند که اربابان‌شان از راه چپاول نفت ما ملت به راه انداخته‌اند؟ مگر این سایت‌ها و رادیوها نمی‌توانند «ملت» را از تقلب آگاه کنند، مگر همچون احکام انسان‌ساز اسلامی این سایت‌ها و رادیوها بچة کنیز صیغه‌ای هستند که «حق» و حقوق ندارند:

«در اين ديدار ميرحسين موسوى و مهدى كروبى[…] از مقام‌هاى جمهورى اسلامى خواسته بودند‌، به آن‌ها اين فرصت را بدهند كه با حضور در تلويزيون مدارك خود را (درباره تقلب در انتخابات) ارايه كنند.»

در اینجا مسئلة «بحران انتخاباتی» کاملاً روشن می‌شود. اوباش حکومت اسلامی که همگی با حمایت مستقیم سازمان سیا بر کشورمان حاکم شده‌اند، بر خلاف تمامی ادعاها هیچ کاری با ملت ایران و مسائل کشور ندارند. اینان با فریاد و هیاهو بر سر «تقلب» می‌خواهند از «ارباب» اجازه بگیرند که این هیاهو را به «رادیو ـ تلویزیون» استعماری جمکران نیز بکشانند!‌ البته پرواضح است که در این «انتخابات» تقلب شده؛ ولی ما از جمکرانی‌ها می‌خواهیم که نخست نشان دهند در کدام یک از «انتخابات» طی سه دهه تقلب نشده، بعد ثابت کنند که در این یکی هم تقلب کرده‌اند. نشان دادن اینکه در انتخابات حکومت اسلامی «تقلب» می‌شود، حتی از عهدة شیخ پلید و احمقی همچون کروبی نیز برمی‌آید.

ولی همانطور که می‌بینیم مسئله در جای دیگری و در مقطع دیگری مورد بحث و گفتگو قرار گفته، و به همین دلیل است که به یک‌باره سروکلة خاتمی و موسوی در رادیوفردا پیدا شده!‌ بله، بی‌دلیل نیست که درست پس از تأئید «تقلب» در انتخابات افغانستان از طرف سازمان ملل متحد و اتحادیة رسوای اروپا، این نوع «موضع‌گیری‌های» رادیوئی در شاخک سازمان سیا، یا همان «رادیوفردا» از نو شروع می‌‌شود. خلاصه بگوئیم، اینکه احمدی‌نژاد رئیس دولت جمکران باشد یا میرحسین موسوی، مشکل ما ملت را حل نخواهد کرد، در روند فعلی مسائل صرف گذشت زمان بر مشکلات ایران خواهد افزود، چرا که مشکل اصلی کشور موجودیت این حکومت و افرادی از قماش موسوی و احمدی‌نژاد در رأس امور است. اینان همانطور که نمونة خبرسازی «رادیوفردا» نشان داد، افسارشان در دست کسانی است که هدف اصلی از سیاستگزاری‌های‌شان غارت ملت ایران، سرکوب فرهنگ این سرزمین و نابودی ایران است.

اربابان این حکومت به هیچ عنوان حاضر به قبول یک حکومت دمکراتیک،‌ مسئول و منتخب در چارچوب مرزهای کشور ایران نخواهند بود؛ با توسل به مترسک‌های پوسیده‌ای همچون موسوی و خاتمی نمی‌توان راه خروج از بحران معاصر کشور را جستجو کرد. هر چند که محافل مفتضحی از قماش هم آن‌ها که بالاتر نام‌شان را آوردیم قصد داشته باشند راه خروج را به موضع‌گیری‌های این اوباش وصله کنند، راه خروج واقعی فقط از طریق برچیده شدن کامل حکومت‌های مقدس، و گشودن راه بر انسان‌محوری، آزادی مطبوعات، آزادی‌های انسانی و نهایت امر پیروی کامل و بی‌قید و شرط از اصول اعلامیة جهانی حقوق بشر در مسیر تعیین حکومت آتی ایران خواهد بود. راه دیگری وجود ندارد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید17اکتبر2009

mustseek.info
covertrail.info
keepmany.info
allowfun.info
myproxy.me
musthide.info
bypassblocking.info
stayinschool.info
likehide.info
actyou.info
newwaysin.info
proxymyspacesite.cn
inetfixer.com
inetmediator.com
hostmediator.com
newwants.info
musttry.info
firstthere.info
startcloaked.info
safefum.info
81a.info
newseeks.info
bypassfiltering.info
mustsurf.info
justmany.info
ncdhome.com
aboutthere.info
123school.info
mustuse.info
startseek.info
trickthem.info
newhere.info
captainspock.info
jugadi.info
addthere.info
firtstlook.info
saferip.com
justcome.info
newprivacy.info
schoolproxysites.org
newhunts.info
mixingblogging.com
newcloaks.info
magicalwarfare.info
invisible.bz
81h.info
themust.info
proxiesunblock.com
bodyzip.co.uk
blockedbypass.info


محفلک‌ها!

امروز سقوط آتی حکومت اسلامی دیگر از جمله پیش‌گوئی‌های بعید به شمار نمی‌آید، چشم‌بندی هم نخواهد بود؛ این حکومت در حال فروپاشی است و بدنة شبکه‌های نانخور حکومت به صراحت در حال ریزش است. حکومت اسلامی دقیقاً حکایت یک بنای فرسوده را پیدا کرده که در اثر کوچک‌ترین لرزشی بن‌وبنیادش فروخواهد ریخت. با این وجود شاهدیم که سیاست‌های حامی این حکومت از خود کوچک‌ترین عکس‌العملی در جهت تقویت بنیة سیاسی آن صورت نمی‌دهند. حمایت‌ها فقط در مسیر تأمین امتداد حیات سیاسی این حکومت و در شرایطی متمرکز می‌شود که فروپاشی آن نیز از طرف همان سیاست‌های حامی در دستورکار قرار گرفته! این نوع «حمایت» که در بطن خود یک «تضاد» بنیادین را به نمایش می‌گذارد از همان نوع حمایت‌هائی است که پیشتر در دورة حکومت پهلوی‌ها و در برابر غائلة 22 بهمن آمریکا از تهران صورت می‌داد.

در مطلب امروز سعی خواهیم کرد این نوع «فروپاشی» را که همچون مرگ بیماران محتضر تحت نظارت پزشک و پرستار و حتی توأم با کمک‌های فناورانة پرسنل بیمارستان صورت می‌گیرد از نزدیک بررسی و تحلیل کنیم؛ باشد که حداقل برای برخی از هم‌میهنان زمینه‌ای هر چند محدود جهت تحلیل گسترده‌تر رخدادها در کشور فراهم آوریم. پرواضح است که نخست می‌باید به «طبیعت» این نوع رژیم‌ها اشاره کرد.

بارها در مطالب این وبلاگ از حکومت اسلامی تحت عنوان یک رژیم استعماری سخن گفته‌ایم؛ و فلسفة وجودی این نوع رژیم‌ها را نمی‌باید در بطن روابط درون مرزی و ارتباطات موجود میان محافل داخلی و حتی ارتباط این محافل با خارج از کشور جستجو کرد. رژیم‌های استعماری در عمل فاقد نطفة سیاسی به معنای واقعی کلمه‌اند. نطفة این گونه رژیم‌ها در ارتباطی بسته می‌شود که دستگاه‌های سرکوب «نظامی ـ امنیتی»‌ در چارچوب پیروی از فرامینی که معمولاً از «اجنبی» دریافت می‌کنند، با برخی محافل که در اینجا می‌باید آن‌ها را «محفلک» بنامیم، پایه‌ریزی می‌کنند. و در همینجا عنوان کنیم که این نوع «ارتباط» به هیچ عنوان با نیازهای داخلی هماهنگی و هم‌آوائی ندارد. این ارتباط توسط هنگ‌های علنی و پنهان استعماری حتی بر این «محفلک‌ها» تحمیل می‌شود و مسیر اصلی و نهائی و غائی آن نیز توسط استعمار مشخص خواهد شد. به همین دلیل است که معمولاً رژیم‌هائی از نوع حکومت اسلامی قادر به بازساخت سیاسی، ایدئولوژیک و سازمانی خود نیستند.

برای بررسی این عجز و ناتوانی که رژیم‌های استعماری در بازسازی خود خواهند داشت می‌باید ورای سخن گفتن از طبیعت نطفة سیاسی نگاهی نیز به آنچه بالاتر «محفلک» خواندیم داشته باشیم. این «محفلک‌ها» نوع بسیار «اتمیزه» و تحلیل رفته‌ای از محافل‌اند، و اعضای‌شان معمولاً از چند ده تن فراتر نمی‌رود. برخلاف آنچه تصور می‌شود این محفلک‌ها بازتابی از آنچه می‌نمایند نیز نیستند، به طور مثال طی دوران پهلوی «محفلک» دربار برخلاف معمول نمایندة فئودالیسم و ساختارهای فئودال از قبیل بنیاد مذهب، خوانین و قدرت‌مداران و حتی سرمایه‌داران کشور نبود؛ «محفلک» دربار یک روبنای مضحک از سلطنت را به نمایش می‌گذاشت، و این «روبنا» قدرت تشکیلاتی و کارورزانه‌اش را نه از بنیادهای حامی تاج و تخت که از دست نیروهای سرکوبگر «نظامی ـ امنیتی» که توسط ایالات متحد در ایران تشکیل شده بودند دریافت می‌کرد. دریافت درست این «مهم» از طرف تحلیل‌گر حائز اهمیت فراوان است،‌ چرا که در بررسی روش‌ها و اسلوب کار یک حاکمیت استعماری که نهایت امر استبدادی نیز هست شناخت از عملکرد «محفلک‌ها» یکی از کلیدی‌ترین مسائل خواهد شد.

به طور مثال، فقط با استفاده از آنچه «تعریف» واژة محفلک خواندیم امروز می‌توان ارتباط ویژه‌ای را مورد بررسی قرار داد که میان «شخصیت‌های» به اصطلاح طراز اول حکومت اسلامی با حوزه‌های علمیة شیعی‌مسلکان، آیات عظام و حتی مراجع‌ تقلید به راه افتاده. هر چند ما به هیچ عنوان مبلغ توهمات و الهامات شیعی‌مسلکان نیستیم، این حق را برای هم‌وطنان‌ قائل‌ایم که در اعتقادات شخصی خود آزاد باشند. در نتیجه دلیلی بر محکومیت دربست تعلقات دینی نمی‌بینیم، با این وجود به صراحت شاهدیم دولتی که خود را نمایندة مذهب شیعة اثنی‌عشری معرفی می‌کند، نه امروز که از دیرباز هر گونه ارتباط خود را با «محافل» مذهبی به طور کلی قطع کرده!‌ طی نماز عیدفطر امسال، هیچ یک از مراجع تقلید روز عید فطر را با علی خامنه‌ای همزمان «جشن» نگرفتند؛ و می‌دانیم که اصولاً علی خامنه‌ای از نظر حوزوی در شرایطی نیست که حق تعیین عیدفطر را داشته باشد!‌ این سئوال پیش می‌آید که «اسلام» و مسائل شرعی و فقهی‌ای که حوزه‌ها مدعی حل و فصل‌ آن هستند، توسط چه کسانی رتق‌وفتق می‌شود؟ آیات‌عظام و مراجع تقلید یا افرادی به نام‌های علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد؟

این دقیقاً همان معضلی است که طی دوران پهلوی‌ها بر فضای سیاست کشور سایه انداخت. و همان سئوالی است که پیشتر نیز مطرح کرده بودیم. مطلب را خلاصه می‌کنیم، تشکیلاتی که امروز به نام مذهب بر کشور حاکم شده هیچ ارتباطی با بنیادهای مذهب در ایران ندارد؛ یک سازماندهی کودتائی است که نه پس از هیاهوی 22 خرداد، که با تکیه بر نخستین غائله‌هائی که نهایت امر به فروپاشی حکومت پهلوی در 22 بهمن 57 انجامید بر کشور تحمیل شده. خواست‌ها و انتظارات این بنیاد کودتائی کاملاً روشن است: فراهم آوردن زمینة چپاول نفت، سرکوب نهضت‌های آزادیخواه ایران از هر قبیل و هر قماش، فراهم آوردن زمینة نابودی بنیادهای اقتصادی، ‌ مالی و صنعتی و نهایت امر فراهم آوردن زمینة فروپاشی آتی! فروپاشی‌ای که باز هم در راستای منافع سیاست‌های استعماری می‌باید یکی از همین روزها گریبان این حکومت دست‌نشانده را نیز بگیرد!‌ این خلاصه‌ای است از آنچه در پروندة سیاسی و تاریخی حکومت اسلامی آیندگان در قالب «تاریخ» خواهند خواند. بقیة مسائل تزئین واقعیاتی است که در بالا آوردیم؛ پیشرفت‌های صنعتی، خدمت به اسلام، استقلال سیاسی و فرهنگی و غیره تماماً تزئینات نطفة استعماری است که در 22 بهمن توسط ساواک و شهربانی پهلوی‌ها پایه‌ریزی شده.

در مطلب پیش این سئوال را مطرح کرده بودیم که در شرایط فعلی «چه می‌باید کرد؟» مسلماً ملت ایران هنوز جوابی بر این پرسش مهم و تاریخی نیافته، ولی نبود جواب بر این معضل دلیلی بر گنگ‌گوئی نیست؛ می‌باید راه حلی یافت. استعمار غرب که در عمل پدرخواندة این حکومت به شمار می‌رود در برنامه‌های خود دچار بحران شده، و دیدیم که چگونه طرح‌های استعماری «اصلاح‌طلبی» بجای آنکه راه‌حل‌های کودتائی و «ایده‌آل» برای غرب در ایران بگشاید نهایت امر هم آمران کودتاهای آینده را بدنام کرده و هم حکومت اسلامی را از هر گونه اعمال سیاست عاجز! دولت احمدی‌نژاد امروز دیگر موجودیت سیاسی و تشکیلاتی ندارد، فقط با نیم‌نگاهی به فرار مهره‌های این رژیم از کشور و تقاضای پناهندگی اینان از غرب می‌توان به شمه‌ای از جو حاکم بر جامعه دست یافت. دیروز سخن از تقاضای پناهندگی زن جوانی به نام نرگس کلهر، دختر مشاور رسانه‌ای احمدی‌نژاد از کشور آلمان بر صفحة سایت‌ها خودنمائی می‌کرد، امروز فرار مهدی رستم‌پور، از مجریان و برنامه‌سازان «صداوسیما» و تقاضای پناهندگی وی از دانمارک مطرح می‌شود! این فرار و گریزها فقط قسمت نمایان کوه‌یخی‌ است که حکومت اسلامی در بطن جامعه در کار برپائی آن است. همانطور که گفتیم حکومت مجری فروپاشاندن خود نیز خواهد بود؛ این یکی از همان فرامین فرامرزی است که در دستورکار این نوع حکومت‌ها قرار می‌گیرد.

فرار این افراد از کشور که فقط نمونه‌های کوچکی از آن بر سایت‌ها خودنمائی می‌کند نشاندهندة این اصل کلی است که اگر خروج از حکومت اسلامی از دهه‌ها پیش تبدیل به یک «آرمان» گروهی برای جوانان ایران شده بود، امروز افرادی همچون دو نمونة بالا، از بطن حکومت اسلامی خود را جدا کرده به دامان مخالفان فرار می‌کنند! آقای رستم‌پور فرموده‌اند:

«به ندرت کسی در صدا و سیما با حاکمیت همراه است!»
رادیوفردا، 21 مهرماه 1388

ما هم این مسئله را در همینجا عنوان کنیم که ورای سخنان ایشان افرادی که در صداوسیما کار می‌کنند همگی تحت یک رژیم فوق‌امنیتی به استخدام در آمده‌اند و پرونده‌های استخدامی‌شان به توشیح «معرف‌های» امنیتی و شناخته شدة سپاه پاسداران، دولت‌، بسیج و دیگر نهادهای سرکوبگر رسیده! در نتیجه ابراز این سخنان از جانب این فرد را می‌باید در چارچوبی بسیار ویژه مورد بررسی قرار داد. چارچوبی که نهایت امر ما را به تحلیل شیوه‌های فروپاشانی در حکومت‌های دست‌نشانده توسط سازمان‌های عریض و طویل استعماری می‌رساند. ما بر خلاف کسانیکه در اوپوزیسیون ایران جا خوش کرده‌اند و مرتباً سخن از «گشودن راه خروج» برای هواداران حکومت اسلامی جهت پیوستن اینان به اوپوزیسیون بر زبان می‌رانند، معتقدیم که بجای «گشودن راه خروج» بر اینان، بهتر است «راه ورود» برای عناصر آزادیخواه، انسان‌محور، دمکرات و آزادی‌طلب در بطن این به اصطلاح اوپوزیسیون باز کنند. ما این سئوال را به صورتی بسیار جدی امروز در برابر خوانندگان این وبلاگ مطرح می‌کنیم و انتظار داریم کسانیکه ادعای «رهبری» حداقل گروهی از مخالفان حکومت اسلامی را مرتباً با افتخارات فراوان یدک می‌کشند بر این سئوال پاسخی بیابند: چرا برای «ورود عناصر» آزادیخواه به بطن این جریانات سیاسی تلاشی صورت نمی‌گیرد، و در عوض تمامی عملة ظاهراً «نادم» فاشیسم آخوندی مورد عنایت‌های فراوان قرار می‌گیرند؟ آیا این «لطف» و عنایت به این دلیل نیست که حضرات ترجیح می‌دهند با افرادی همکار و هم‌خور و همراه باشند که در امر نوکری برای یک نظام فاشیست و سرکوبگر تجربیات موفقی را پیشتر از سر گذرانده‌اند؟

به این عمل که امروز توسط اوپوزیسیون «ایرانی‌نما» صورت می‌گیرد، مبارزه در راه آزادی کشور نمی‌گویند؛ این اعمال به معنای «سربازگیری» جهت برپائی پادگان‌های جدید است. همانطور که روح‌الله خمینی نیز بجای حمایت از گروه‌های سیاسی، ‌ احزاب، تشکل‌های مختلف کارگری و سندیکاها و سازمان‌های اصناف و غیره، از کودتای ارتشیان و هماهنگی اوباش و اراذل خیابانی قدردانی می‌کرد، از کسانیکه که به قول وی «به انقلاب پیوستند!» در عمل دیدیم، و امیدواریم دیگران نیز دیده باشند که این «قدردانی‌ها» از نظامیان نادم، شهربانی‌چی‌های پوست عوض کرده، ساواکی ریش‌دار شده، و لات‌واوباش «جاویدشاه» که تبدیل به «حزب‌الله» شده بود نهایت امر حکومت اسلامی را در چه مسیر و جهتی رهنمون شد: فاشیسم، سرکوب، آدمکشی و نهایت امر نوکری در بارگاه استعمار. پس آنان که امروز مرتباً بر طبل «گشودن راه خروج» برای نوکران حکومت اسلامی می‌کوبند در عمل و در واقع آرزوهای باطنی خود را جهت برقراری یک حکومت از نوع «ولایت فقیه»، البته با آب و رنگی متفاوت، و با تکیه بر همین مهره‌ها و کارکنان به نمایش ‌گذاشته‌اند. می‌بینیم که نزدیکان و مشاوران‌‌شان را هم عملاً از میان همین نوکران سابق و نادم دستگاه «ولایت فقیه» انتخاب می‌فرمایند.

به همین دلیل نیز در اینجا گفتیم که اظهارات امثال رستم‌پور و کلهر را در محکوم کردن حکومت اسلامی نمی‌باید جدی گرفت و نباید برای آن‌ها در مقام یک برخورد اجتماعی اهمیت قائل شد. این «رفتار» بازتاب یک سیاست‌گزاری استعماری است؛ هر چند این افراد خود از عملکردشان هیچ اطلاعی نداشته باشند. امروز می‌بینیم که با سخنرانی‌های امثال حسینعلی منتظری، صانعی و … دولت اسلامی دقیقاً در مقام یک حکومت غیرمذهبی خود را در برابر «استفهامات» شرعی مذهبیون گرفتار می‌بیند! اگر روحانیت وابسته و جنایتکار شیعه پس از سه دهه سرکوب امروز با چرخاندن فرمان خودروی «استعمار» قصد دارد اربابان‌اش را در مسیر «ایده‌آل» رهنمون شود، می‌باید از کسانیکه در منجلاب متعفن همین روحانیت، آنهم پس از عملکرد هولناک‌اش، به دنبال مرورایدهای غلطان می‌گردند پرسید، شما اگر بر اساس اظهارات‌تان با فاشیسم و سرکوب و استعمار و استبداد بیگانه‌اید، با روحانیتی که مستقیم و غیرمستقیم، حداقل طی سه دهة اخیر به صورتی علنی همکار استبداد بوده چه کار دارید؟ چرا اینهمه آب به آسیاب اینان می‌ریزید؟

در گام‌های نخست این سئوال را مطرح کردیم که «چه باید کرد؟» اینک سعی در ارائة مسیرها و جریانات امکانپذیر داریم. نیروهای آزادیخواه، دمکرات و انسان‌محور می‌باید تکلیف خود را با جریانات فاشیست، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، که از تاریخچه‌ای دیرینه نیز در کشورمان برخوردارند روشن کنند. فروافتادن در عمق منجلاب تبلیغات این گروه‌ها، و سعی در پنهان نمودن آرمان‌های انسان‌محور به بهانة «میدان ندادن به تضادها» کار را به همان فاجعة 22 بهمن خواهد کشاند؛ اگر کسی فکر می‌کند که فروپاشی ابرقدرت کمونیست در شمال ایران، دیگر جائی برای قتل‌عام مخالفان فاشیسم در کشور باقی نگذاشته، در همینجا بگوئیم سخت در اشتباه است. سرمایه‌داری‌های جهان از جمله سرمایه‌داری نوپای روسیه به این سادگی‌ها با آزادیخواهی در ایران کنار نخواهند آمد، این آزادیخواهی که نهایت امر می‌باید کار را به پایه‌ریزی مطبوعات آزاد، جامعة قانونی و شکل‌گیری احزاب و فعالیت‌های سیاسی در چارچوب‌های «عرفی» و «قانونی» برساند، مستقیماً با منافع اینان از نظر اقتصادی، مالی و تجاری در تضاد قرار می‌گیرد. در مورد هماهنگی فساد دستگاه اداری در حکومت‌های مستبد و منافع مستقیم استعمار هزاران کتاب و جزوه به رشتة تحریر در‌آمده و در اینجا هر چه ما بگوئیم فقط دوباره‌گوئی و تکرار مکررات خواهد بود. از طرف دیگر عملکرد سیاسی محافل سرمایه‌داری جهانی در برابر معضلاتی که امروز مبتلا به جامعة ایران است به صراحت نیات واقعی و اساسی‌شان را از هم اینک به نمایش ‌گذارده.

هیچ کشوری در میان دمکراسی‌های اروپائی، آمریکائی و حتی انواع آسیائی آن از جنبش‌های دمکراتیک در ایران حمایت نمی‌کند. همانطور که دیدیم و کور هم نبودیم، اینان تحت عنوان حمایت از دمکراسی یک آدمکش شناخته شده به نام میرحسین موسوی را مورد «عنایات» فراگیر رسانه‌ای قرار داده‌اند! این عمل بخوبی نشان داد که مقصود نهائی غرب از دمکراسی و آزادی در ایران همان خط جهنمی امام‌خمینی‌ است که با دست‌های مقدس «ام. ‌آی. ‌6» در بطن کودتای آمریکائی 22 بهمن در ایران مستقر شده بود. اگر کسانی دچار توهم هستند بهتر است هر چه زودتر ابر توهم‌ را از افکار و دیدگان‌شان بشویند، در غیراینصورت بر سرشان همان خواهد آمد که بر سر همفکران و همرزمان‌شان.

در مطلب پیشین از بن‌بست تشکیلاتی که استعمار در برابر ملت ایران قرار داده سخن گفته‌ایم، تکرار مکررات نمی‌کنیم، ولی در اینجا می‌باید تأکید کرد که این «بن‌بست» یک ساختار قدرتمند «راهبردی» است و به این سادگی‌ها نمی‌توان از چنبرة چرخ‌دنده‌های انسان‌سوز آن گریخت. با غر‌غره کردن آیات قرآن، یا بازگوئی طوطی‌وار «تئوری‌های» چپ،‌‌‌ و یا حتی به کشتن دادن چندین هزار نفر راه خروج از این بن‌بست گشوده نخواهد شد؛ این راهی است که می‌باید با سلاح عقل از آن گذشت، عقلی که امروز بیش از پیش در بطن اوپوزیسیون ایران نایاب شده.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید15اکتبر2009

proxiies.com
superprivacy.info
nqjo.com
facebookproxyserver.cn
bypassfiltering.info
justmany.info
hideus.info
unblockproxysite.cn
newthere.info
likeprivacy.info
firsthere.info
inetfixer.com
musttry.info
supercloak.info
addus.info
hurricanedatacenter.com
mustget.info
unblockpal.com
allowin.info
8a0.com
firstmove.info
startseek.info
bypassgmail.info
trickthem.info
justhunt.info
magicalwarfare.info
allowfun.info
newprivacy.info
likecloaks.info
keepprivate.info
firstprivacy.info
mustuse.info
newwaysin.info
covertrail.info
likebest.info
pageall.info
thesneeky.info
likesome.info
keepmany.info
mixingblogging.com
firsthide.info
coolsend.cn
themust.info
mustsurf.info
addthere.info
justcome.info
myfreetunnel.com
thecloaked.info
facebookunblockproxy.cn
newseeks.info

تابوی گنگ‌گوئی!

در وضعیت نامعلوم سیاسی که در حال حاضر بر کشور سایه افکنده این سئوال مطرح می‌شود که، «چه ‌باید کرد؟» مسلم است که هر یک از گروه‌های مختلف سیاسی در برابر این پرسش جوابی در چارچوب نگرش‌، انتظارات، طرزتفکر و آرمان‌های خود دارند. در همینجا بگوئیم که یکی از مهم‌ترین مشکلات و معضلاتی که در برابر جامعة ایران طی سال‌های آینده قد علم خواهد کرد، نه وجود این نگرش‌ها و انتظارات و آرمان‌های مختلف، که «پنهان‌کاری» گروه‌ها در نمایاندن، علنی کردن و تئوریزه کردن این نگرش‌هاست.

مرده‌ریگ زیستی 80 ساله در بطن فاشیسم دست‌نشانده، فرهنگ سیاسی کشور را به مرحلة «ضدفرهنگ» سوق داده. ساختار تفکر سیاسی دچار آنچنان فروپاشی‌ای شده که مشکل می‌توان طی چند سال از سیطرة این «ضدفرهنگ» پای بیرون گذاشت. از طرف دیگر هنوز برخی نمایندگان سیاسی حکومت اسلامی و حتی برخی خارج‌نشینانی که خود را «اوپوزیسیون» معرفی می‌کنند سعی دارند همین «ضدفرهنگ» را در مقام «فرهنگ سیاسی معاصر» به ملت ایران تحمیل کنند. در کمال تأسف تلاشی جهت از میان بردن این «توهمات» و جایگزین کردن نوعی نگرش ساختارگرایانه ـ نه در مفهوم فلسفی که در قالب شکل دادن به بنیادها و تحرکات سیاسی ـ صورت نمی‌گیرد.

بارها در مورد فقر تأسف‌بار فرهنگ سوسیالیسم در ایران سخن گفته‌ایم؛ مسببین این فرهنگ فروهشته را نیز در درجة نخست چپ‌گرایان کشور معرفی کرده‌ایم. ولی این فروهشتگی به هیچ عنوان مختص «چپ» نیست. اگر این مسئله را در مورد چپ به دفعات عنوان کردیم به این دلیل بود که تفکر جهان‌وطنی و انترناسیونال را در مفاهیم کلی‌شان غیرقابل تلفیق با فروهشتگی‌هائی می‌دانیم که بنیاد «ضدفرهنگ» سیاسی کشور به آن آغشته شده. با این وجود گروه‌های راستگرا به همین اندازه دچار از هم گسیختگی ساختاری هستند. با یک تفاوت کلی؛ راست‌گرایان همیشه گزینة چرخش به جانب فاشیسم را در صور مختلف خود ـ بومی، دینی، مذهبی، قومی، و … ـ در چنته محفوظ نگاه می‌دارند، در شرایطی که این گزینه برای «چپ»، حتی اگر به صورت دیکتاتوری استالینیست به مرحلة ظهور برسد پایان کار و آغاز سقوط خواهد بود. همچنانکه در اروپای شرقی نیز به صراحت دیدیم.

یکی از «داده‌های» غیرقابل تردید که برآمده از تجربیات ملت‌ها در آغاز هزارة سوم میلادی است، خصوصاً در مباحث «چپ»، همان احترام به آزادی و اجتناب از فروافتادن در منجلاب دیکتاتوری خواهد بود. این دیکتاتوری در صورت «تحقق» نخستین گام‌های خود را در مسیر نابودی نقش توده‌ها برمی‌دارد و ساختارهای برآمده از چنین سرکوبی دیگر به کار کسی جز مستبدان و منتفعان از قدرت نخواهد آمد. پس چه بهتر که بحث امروز را با بررسی «آزادی» آغاز کنیم. اگر قرار است «آزادی» نهایت امر تبدیل به سرفصلی تعیین‌کننده در مسیر مبارزات ملت‌ها جهت تحقق آرمان‌های کهن باشد بحث در مورد آن اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. و در همین چارچوب است که می‌باید «آزادی» را نه صرفاً در بطن یک استدلال کلامی که در مسیر یک حرکت «ساختارسازانه» مورد توجه قرار داد.

می‌دانیم که بحث «آزادی» بسیار گسترده‌تر از آن است که برخی سیاست‌بازان در بوق‌وکرنا می‌گذارند. به طور مثال در تمامی سایت‌ها، حتی از دهان پیروان علی خامنه‌ای سخن از «آزادی» می‌شنویم؛ همه امروز طرفدار آزادی‌اند! با این وجود می‌باید قبول کرد که واژة «آزادی»، خارج از مفاهیمی که در بطن یک ساختار مشخص و معین می‌تواند به خود گیرد، اصولاً فاقد هر گونه مفهومی است. آزادی می‌باید در چارچوب‌های فلسفی، اجتماعی،‌ مالی و اقتصادی مورد بررسی قرار گرفته، ساختارهای حقوقی و مناسب جهت حمایت از آزادی و به ارزش گذاشتن آن در جامعه پیش‌بینی شود. در غیراینصورت شعار آزادی نه تنها برای جامعه «آزادی» به ارمغان نخواهد آورد که فقط وسیله‌ای خواهد شد در دست شیادان و صحنه‌گردانان جهت تشویق و فراهم آوردن زمینة سرکوب جامعه در گستره‌ای هر چه فراگیر‌تر.

اینجاست که «پنهان‌کاری» به عنوان یکی از فعالیت‌های «اساسی» و «سیاسی» کشور در مسیر آینده بحران‌آفرین می‌شود. ولی این «پنهانکاری» نیز دلائلی دارد. به طور مثال، طرز برخورد حکومت اسلامی با پدیده‌های مختلف تا حدودی روشن شده؛ و علیرغم عشق عمیق فاشیسم به «گنگ‌گوئی» و «توهم‌پراکنی»، یک حکومت نهایت امر در حد و حدودی پای از «گنگ‌دوستی‌های» معمول بیرون گذارده مواضع خود را «روشن» می‌کند. موضع‌گیری مخالفان حکومت نیز سریعاً تبدیل به بازتابی در برابر همین «شفافیت‌هائی» خواهد شد که مسلماً آنقدرها از اهمیت و ارزش برخوردار نیست. باید قبول کرد که این رابطة «دوگانه» مولود عوامل مشخص «مادی» است.

طی سالیان دراز به دلیل دست‌نشاندگی حکومت و گسترش اقتصاد وابسته به صدور نفت‌خام، جامعه از شکل دادن به هر گونه فعالیت اقتصادی و مالی خارج از کنترل مستقیم و یا غیرمستقیم دولت محروم مانده. و از آنجا که در مباحث سیاسی و اجتماعی مسائلی همچون آزادی، حقوق‌انسان‌ها، حقوق شهروندی، نقش مطبوعات و … می‌باید در چارچوب ساختارهای حاکم مالی و اقتصادی مورد بحث قرار گیرد تا بتواند از پایه‌ای عملیاتی، شفاف و انسان‌محور برخوردار شود، حضور بلاانقطاع یک دولت مستبد در رأس تمامی فعالیت‌های اقتصادی به صراحت هم دولت را بیش از پیش مستبد و خودرأی کرده و هم جامعه را در برابر این تحکم و آمریت بی‌سلاح‌تر و بی‌دفاع‌تر. شرایط سیاسی کشور نتیجة یک «چشم‌بندی» نیست، و بی‌دلیل هم نیست که امروز دولت احمدی‌نژاد بجای آنکه در کشور پالایشگاه بسازد، ترجیح می‌دهد بنزین را از خارج وارد کند!

ساخت پالایشگاه، آنهم در حد نیازهای امروز کشور به تحرک سرمایه، اشتغال گستردة توده‌های کارگری و کارمندی، شکل‌گیری اجتناب‌ناپذیر شبکه‌های توزیع و تولید موازی و هزار و یک پدیدة مستقیم و غیرمستقیم صنعتی و حرفه‌ای و اجتماعی منجر خواهد شد که هر کدام نیازمند مدیریت و کارشناسی است. در چنین ساختاری نقش گروه‌های مختلف شهروندان پررنگ‌تر می‌شود، و دولت در برابر صفوف فشردة کارگران، کارمندان، حقوق‌بگیران، مقاطعه‌کاران و غیره قرار خواهد گرفت. ادارة این گروه پرشمار برای دولتی که سعی دارد ملت را در هر مقطع تشکیلاتی به عقب‌ بنشاند یک دردسر سیاسی و سازمانی به همراه خواهد آورد. در صورتیکه سفارش بنزین به خارج از کشور و فروش آن در سطح شهرها نیازمند چنین ساختاری نیست.

می‌بینیم که بیکاری گستردة جوانان، بی‌برنامگی «ظاهری» دولت، اقتصاد بیمار و مفلوک و تشکیلات دولتی که به بیمار روبه‌مرگ ماند، هر کدام دلائلی دارد؛ اگر حکومت جمکران مدعی است که از آسمان «مأموریت» الهی دریافت کرده، مصائبی که طی سه دهه بر ملت ایران حاکم شده هیچ ارتباطی با عرش اعلی نداشته، تماماً زمینی، مادی و دست‌ساز منافع محافل در داخل و خارج است. خلاصه می‌کنیم این دولت و این نظام سیاسی در ساختاری که در بطن آن شکل گرفته، جهت حفظ موجودیت خود نیاز دارد که هر چه بیشتر جوانان، فرهیختگان، صاحبان‌فن، و به طور کلی نیروی کار را منجمد کرده، از طریق این انجماد که با حمایت صنایع و بانک‌ها و محافل غرب بر ملت ایران تحمیل می‌کند برای عجز «دستگاه» در برآوردن نیازهای ملت پوشش و توجیه مناسب ارائه دهد.

به طور کلی دولت فاشیست بر خلاف تمامی شعارهائی که معمولاً با آن‌ها سر خلق‌الله را گرم نگاه می‌دارد یک هدف غائی و اساسی بیشتر نخواهد داشت: حفظ موجودیت فاشیسم به هر قیمت بر اریکة قدرت! اگر این دولت با فروپاشاندن ساختارهای اقتصادی و مالی و وابسته کردن هر چه گسترده‌تر کشور،‌ از آب‌ آشامیدنی گرفته تا نان شب به محافل استعماری می‌تواند به حفظ موجودیت خود ادامه دهد مسلم بدانیم که همچون نمونة حکومت اسلامی یک لحظه نیز در اینکار تردید نخواهد کرد. این حکومت در راه حفظ موجودیت خود دو نسل کامل از جوانان کشور را نابود کرده‌، یک اقتصاد قرون‌وسطائی و شیخی بر ملت ایران حاکم نموده‌ و جامعه را به مرز اخلاقیات و روابط قرون‌وسطی هدایت کرده‌‌؛ اگر بیش از این نیز به پس‌رفت نیاز داشته باشد، و اربابان‌اش اجازه دهند کوچک‌ترین تردیدی نخواهد کرد.

حال این سئوال مطرح می‌شود که در بطن ساختاری که در هر گام ملت را به حاشیه می‌راند تا دولت و روابط مستبدانة نشأت گرفته از نقش دولت را در بطن جامعه به صورتی ساختگی «تزریق» ‌کند، چگونه می‌توان بحث آزادی، آنهم در ساختاری اجتماعی و مالی و اقتصادی و فرهنگی را آغاز کرد؟ نتیجة عملیات گسترده‌ای که حذف ملت از روابط اجتماعی و اقتصادی بوده امروز در برابرمان قرار دارد؛ ملت مجبور خواهد شد که چهره به چهرة یک دولت دست‌نشانده و مستبد «بحث‌آزادی» را نیز به پیش راند! مسلم است که چنین بحثی، در چنین فضائی راه بجائی نخواهد برد. دولت پیوسته بر امتیازاتی که به دلیل عقب‌راندن ملت از روابط اجتماعی و اقتصادی و مالی به ناحق و از طریق ساخت‌وپاخت با اجنبی کسب کرده پافشاری خواهد کرد، و ملت نیز نهایت امر جز «نفی» تمام و کمال این حاکمیت راه دیگری در برابر خود نخواهد دید. این است نتیجة عملکرد یک استبداد دست‌نشانده که اهرم‌های اصلی و حامی آن در خارج از کشور قرار گرفته.

شورش‌هائی که تحت عنوان مخالفت با «تقلب در انتخابات» سراسر کشور را فراگرفت، اگر از طرف برخی محافل غرب به دلائلی مورد حمایت قرار گرفته بود، از نظر «زمینة عملی» وامدار همین بن‌بستی است که در بالا آوردیم؛ بن‌بستی که گسترش روابط استعماری طی 8 دهه سیطرة غرب بر «دولت»،‌ ساختار دولت و دستگاه حاکمه تحمیل کرده، و اینان را اینچنین به سهولت در برابر ملت قرار می‌دهد. دولت اگر واقعاً از نظر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مالی نمایندة کنش‌ها و واکنش‌های توده‌ها و ساختارهای مالی و اقتصادی داخلی می‌بود نمی‌توانست با چنین وحشیگری مردم را در کوچه و خیابان سرکوب کند. بعد هم نمایندگانش را برای «هارت و پورت» به رادیو و تلویزیونی بفرستد که ظاهراً با اعتبارات برآمده از همین روابط و ضوابط اداره می‌شود! آنچه طی بحران «پساانتخاباتی» در ایران گذشت، خارج از تمامی ابعاد تحلیلی‌اش ـ این ابعاد را طی مطالب گسترده تشریح کرده‌ایم ـ نشاندهندة وابستگی حکومت اسلامی به مراکز تصمیم‌گیری خارج از مرزها بود.

حال می‌باید دید این ساختار دست‌نشانده چگونه می‌تواند در گفت و شنودی سازنده در برابر ملت بنشیند؟ از یک اصل کلی گریزی نیست؛ ملت ایران اگر می‌خواهد به اهدافی در راستای تأمین آزادی‌های سیاسی، مطبوعاتی و دستاوردهائی مالی و اقتصادی نائل آید نهایت امر می‌باید این ساختار را به پای میز مذاکره بنشاند، ولی شاهدیم که این ساختار با جمع کردن اوباش و اراذل در اطراف خودروی علی خامنه‌ای طی سفرهای استانی هنوز سعی دارد خود را «نمایندة» گروهی از ایرانیان معرفی کند که در عمل دیگر موجودیتی خارج از یارانه‌های دولتی ندارند. خلاصه می‌کنیم این حکومت در عمل هم نمایندة این «بن‌بست» همه‌جانبه شده، و هم یکی از منتفعان واقعی آن به شمار می‌رود!

در همینجا بگوئیم که محافل استعماری غرب، یعنی همان‌ها که این بن‌بست‌ها را در زندگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جوامع ضعیف‌تر به وجود می‌آورند بخوبی از وجود بن‌بست‌ها آگاه‌اند. و همانطور که در بحران‌های دست‌سازی که طی 8 دهه سرنوشت ملت ایران را هر کدام در مسیری رقم زده شاهد بودیم،‌ بهره‌وری از این «بن‌بست» نهایت امر تبدیل به یکی از تخصص‌های استعمار غرب در جهان سوم شده.

ولی امروز شرایط تا حدودی تغییر کرده، چرا که اگر غرب بنیانگزاری «بن‌بست‌ها» را به امر تخصصی خود تبدیل نموده، امروز خود نیز پای در بن‌بست وسیعی گذاشته. و جهت خروج از همین «بن‌بست» که به دلیل روابط ویژة محافل غرب با سرمایه‌داری نوپای روسیه ایجاد شده، غرب سعی تمام داشت تا طی چند تجربة «ناموفق» در حکومت اسلامی «دخل‌وتصرف‌هائی» در مسیر منافع استراتژیک خود صورت دهد. البته شکست غرب در اعمال این «دخل‌وتصرفات» نه به دلیل «مقاومت‌های» فرضی مقام‌معظم و این چرندبافی‌ها، که صرفاً به دلیل مخالفت روسیه با دست‌درازی غرب به محدودة همسایگی مسکو رخ داده. روسیه همانطور که پیشتر نیز در وبلاگ‌ها به کرات گفته‌ایم، بر خلاف روند حاکم طی دوران «جنگ‌سرد» در دو مورد ویژه که ترکیه و ایران باشد، با شکل‌گیری ساختارهای استراتژیک و درازمدت استعماری غرب، ساختارهائی که تبعات درازمدت بر اقتصاد، سیاست و مسائل نظامی در این ممالک به همراه بیاورد کنار نخواهد آمد!

اهمیت این مسئله به دلیل نیازهای آتی سرمایه‌داری روسیه آنچنان حیاتی شده که امروز شاهد عقب‌نشینی ساختارهای نظامی و حتی امنیتی غرب هم در ایران و هم در ترکیه هستیم. دیروز انصراف رسمی ترکیه از برگزاری مانورهای مشترک با نیروهای اسرائیل و آمریکا ـ روزی‌نامة کیهان این عقب‌نشینی را ترس از جمکران معرفی کرد ـ به صراحت نشان داد که عضویت ترکیه در سازمان آتلانتیک شمالی هر چه بیشتر جنبة فرمالیته و روبنائی به خود گرفته. ترکیه در چشم‌اندازی که قراردادهای اخیر با ارمنستان نشان داد بیشتر متعلق به محدودة نفوذ مسکو خواهد بود تا چرخی از گاری نظامی ناتو! این صورتبندی‌ای است که در مورد ایران نیز به همین صراحت از هم اکنون می‌باید قبول کرد.

حکومت اسلامی ایران و حکومت ترکیه در واقع هر کدام قسمت‌های نمایان کوه‌یخ سنت‌های استعماری منطقه‌اند؛ ریشه‌های‌شان را عملاً می‌باید در محافل کودتاهای میرپنج و آتاتورک جستجو کرد. با این وجود اگر دیروز محافل کودتائی در ایران برای غرب مایة نعمت مالی و اقتصادی بودند، امروز در چارچوب روابط جدید وبال گردن و مزاحم شده‌اند! به همین دلیل شاهد تحرکات «اصلاح‌طلبانة» یک آخوند حکومتی به نام سیدمحمد خاتمی هستیم، و دنبالة این تحرکات امروز به بحرانی به نام «جنبش سبز» نیز کشیده شده. ولی اینکه «جنبش سبز» تا چه حد می‌تواند نیازهای جامعة ایران را در رفع سلطة استعماری برآورده کند جای بحث و گفتگو هنوز باقی است.

اگر این به اصطلاح «جنبش سبز» قصد بیرون بردن جامعه از همان «بن‌بست» کذائی را دارد، می‌باید در نخستین گام بجای ایجاد فضاهای ملتهب و هیجان‌زده، تظاهرات و «مرده باد! زنده باد»، سعی در ایجاد فضای «گفتگو» در جامعه داشته باشد. فضائی که نهایت امر ساختار دولت را در قوالب سنتی و ضددمکراتیک آن بشکند. ولی می‌بینیم که چنین فضائی در حرکت «جنبش سبز»‌ به هیچ عنوان محلی از اعراب ندارد. خلاصه می‌گوئیم به دلائل بالا استنباط ما این است که «جنبش سبز» را می‌باید صرفاً تحرکی استعماری در چارچوب تلاش‌های نوین غرب در مسیر دست‌کاری‌ حکومت اسلامی ایران و هماهنگ کردن آن با نیازهای نوین غرب در منطقة آسیای مرکزی به شمار آورد.

با این وجود برخی از تشکیلات سیاسی که در میان‌شان حتی عناصر «چپ» نیز دیده می‌شود از این وحشت دارند که با فروپاشی نظام اسلامی نوعی حکومت نظامی به صورت مستقیم و یا در همگامی با یک سلطنت ظاهری به کشور بازگردد. نخست باید گفت که حکومت نظامی از دورة میرپنج تا به امروز بر کشور حاکم بوده، و طی هیچ دوره‌ای این حکومت نظامی دچار «سکته» و گسست نشده. هر چند که ایران از بحران‌های گسترده عبور کرده، و حتی تغییراتی ظاهراً بسیار «پایه‌ای» نیز در بنیادهای حکومتی ایجاد شده باشد. در نتیجه جواب ما به این جماعت صریح و روشن است: حمایت از حکومت اسلامی، جنبش سبز یا دیگر محافل، به بهانة اجتناب از کودتای نظامی و جلوگیری از بازگشت سلطنت نظامی و فاشیست هیچ محلی از اعراب ندارد. حکومت اسلامی سوای ریش و پشم و چادرسیاه و لات‌بازی‌های معمول همان حکومت نظامی و سلطنت فاشیست پهلوی است. خلاصة کلام سوای «ظواهر»، بنیادهای ایندو رژیم یک‌سان‌اند، تکیه‌گاه‌های داخلی و خارجی‌شان نیز به همچنین. پس این گروه‌های سیاسی بهتر است توضیحات مقبول‌تری در توجیه مواضع‌شان ارائه دهند. در کشور ایران پس از کودتای میرپنج هیچ ساختاری جز «پادگان» جهت حمایت از دستگاه دولت وجود نداشته،‌ این دولت‌ها از آن‌ روزگار تاکنون نه احزاب‌ سیاسی را به رسمیت شناختند، نه اتحادیه‌های اصناف و تجار و بازرگانان و محصلین و مربیان و حتی کارگران را. تکیه‌گاه تمامی این دولت‌ها فقط نیروهای مسلح بوده، پس بهتر است موضع برخی چپ‌نماها بهتر از این‌ها روشن شود. در ثانی، همانطور که پیشتر نیز گفتیم شرایط استراتژیک منطقه به طور کلی تغییر کرده، و سخن گفتن از بازگشت به حکومت‌هائی که تنها دلیل موجودیت‌شان حاکمیت روابط «جنگ‌سرد» بوده، در شرایطی که دیگر «جنگ‌سرد» وجود خارجی ندارد، بیشتر به هذیانات بیمارگونه می‌ماند تا تحلیل سیاسی.

در اینجا در مقام یک نتیجه‌گیری عملی، سعی خواهیم داشت خلاصه‌ای از آنچه در بالا آوردیم ارائه کنیم. نخست اینکه جهت برون‌رفت از بحران امروز، ملت ایران نیازمند پایه‌ریزی تشکل‌های اجتماعی، سیاسی، صنفی و حرفه‌ای است. خارج از حضور گسترده و مسئولانة مردم نمی‌توان از بن‌بست فعلی بیرون رفت؛ البته نیاز به توضیح نیست ولی این «حضور» با خیابان‌گردی و تظاهرات و هیجانات و شعار «زنده باد، مرده باد» تأمین نخواهد شد. می‌باید راه‌کارهای حقوقی،‌ قانونی و تشکیلاتی را جستجو کرد. ولی همانطور که بالاتر عنوان کردیم موجودیت این نوع حکومت در گرو نابودی «گفت‌وگو» در سطح جامعه و انزوای قشرها، گروه‌ها و دستجات مختلف مردم است. گفتیم که دولت‌های برآمده از کودتاها این روش سرکوبگرانه را از دیرباز بر ایرانیان حاکم کرده‌اند، هر چند امروز به سرکوب‌ها عناوینی از قبیل «مبارزه با ضدانقلاب» و یا حمایت از «ارزش‌های اسلامی» و خزعبلاتی از این قماش داده باشند، ما ملت از دیرباز با این ترفندها آشنائیم‌. اگر این گفت‌وگو در سطح جامعه جان بگیرد، نخستین بازتاب آن نفی اعمال حاکمیت سرکوبگرانة دولت در موارد مالی، اقتصادی، صنعتی،‌ فرهنگی و … خواهد بود. ولی فلسفة وجودی این دولت‌ها همانطور که گفتیم به ریشه‌های مالی، اقتصادی و صنعتی، در بطن محافل استعماری باز می‌گردد. در نتیجه ملت ایران امروز رو در روی استعمار ایستاده، نه در برابر احمدی‌نژاد و خامنه‌ای که کارگزاران استعمارند.

در همین راستاست که ما از احزاب و گروه‌های سیاسی می‌خواهیم بدون پنهانکاری سعی در گسترش واقعی تفکرات سیاسی و ساختاری خود داشته باشند. برخورد «کودتائی» و زیرجلکی با مسائل کشور، به صورتی که طی شرایط «جنگ‌سرد» بر ایران حاکم شده بود برخوردی بسیار مخرب است. میدان سیاست کشور تحت تأثیر این «برخورد» موذیانه و مزورانه تبدیل به یک صحنة بالماسکه شده، صحنه‌ای که در آن شرکت‌کنندگان همگی لباس‌های مبدل بر تن دارند و سعی در تحریف گفتار و نظرات و کردار خود می‌کنند. این «خودانکاری » یا بهتر بگوئیم «تقیه»، که در کمال تأسف فضای سیاست کشور را اشباع کرده به پدیده‌ای جان داده که به آن «فقرفرهنگ سیاسی» کشور می‌گوئیم. این «فقر» را فقط ملت ایران می‌تواند از میان بردارد، و در این راه مسلماً تکیه کردن به اعمال دولت دست‌نشانده مشکلی را حل نخواهد کرد.

از طرف دیگر تعمیم گذشته‌ها به شرایط کنونی، که از سوی بسیاری گروه‌ها و افراد صورت می‌گیرد به استنباط ما یک برخورد غلط و شتابزده، اگر نگوئیم ضدایرانی است. حکومت اسلامی پس از بساط «انتخابات» اخیر به طور کلی از هم فروپاشیده. تکیة روزافزون دولت بر گروه‌های فشار خیابانی و تحریک اوباش یونیفورم‌پوش و یا لباس شخصی و انداختن اینان به جان مردم اگر در کوتاه مدت برای بعضی‌ها «دولت و مکنت» به همراه بیاورد نهایت امر محکوم به شکست خواهد بود. ولی آنچه از امروز می‌باید به فکر پایه‌ریزی‌اش باشیم ایجاد شرایطی است که بتواند بر حاکمیت 80 سالة محافل استعماری در کشور نقطة پایان بگذارد. این مهم گویا از دستورکار اکثر آنان که خود را فعال سیاسی می‌نامند خارج شده. بازگرداندن این مسئله به بطن گفت‌وگوها و بحث‌های سیاسی مهم‌ترین عملی است که در شرایط فعلی می‌توان صورت داد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید13اکتبر2009

likeprivacy.info
schoolproxynow.cn
8a0.com
123school.info
allowin.info
proxydemon.net
addus.info
justmany.info
likesome.info
justhunt.info
pageall.info
newlooks.info
newwants.info
flashsurf.info
proxyyoutube.cn
aboutthere.info
thesneeky.info
nocensorship.co.uk
mustsurf.info
newprivacy.info
globalproxy.org
bypassproxymyspace.cn
addthere.info
highanonymityproxy.info
coolsend.cn
thecloaked.info
publicproxyserver.info
newhunts.info
bypassinternet.info
hideus.info
trickthem.info
allowfun.info
proxy.mx
unblockproxysite.cn
mustuse.info
thunderproxy.net
firstcloak.info
newcloaks.info
likecloaks.info
mustseek.info
mustcloak.info
themust.info
proxiies.com
musttry.info
ec1.org.cn
covertrail.info
actthere.info
proxymyspacesite.cn
likebest.info
justcome.info

ملامحمد کلینتن!

خانم هیلاری کلینتن، وزیر امور خارجة ایالات متحد هفتة آینده عازم روسیه خواهد شد. در رأس تبلیغات رسانه‌ای که در اطراف این سفر دیپلماتیک به راه افتاده، از عزم ایشان جهت متقاعد کردن روسیه برای تحریم‌های اقتصادی علیه ایران سخن به میان می‌آید! باید قبول کرد که دیگر این نوع «تبلیغات» رسانه‌ای تا حدود زیادی افسانه‌ای، اگر نگوئیم مضحک شده. در شرایطی که هیئت حاکمة ایالات متحد عملاً به سه شاخة متفاوت تقسیم شده، و یکی از این شاخک‌ها یعنی شاخه‌ای که شخص اوباما در رأس آن قرار دارد سخن از اعزام بیش از 40 هزار نظامی تازه ‌نفس به مرزهای مناطق تحت نفوذ مسکو، و خصوصاً افغانستان بحران‌زده به میان می‌آورد، بوق‌های تبلیغاتی غرب از قماش رادیو فردا، بی‌بی‌سی و دیگر بنگاه‌های سخن‌پراکنی جهت انحراف افکار عمومی جهان از بحرانی که هم در قلب هیئت حاکمة آمریکا در جریان است، و هم در ارتباطات گستردة استراتژیک بین مسکو و واشنگتن عملاً ‌صلح جهانی را به مخاطره افکنده، بار دیگر دست چلاق نوکران عموسام، یعنی اوباش حکومت اسلامی را گرفته اینان را «مسئلة» اصلی منطقه و دلیل سفر دیپلماتیک خانم کلینتن معرفی می‌کنند!

نخست بهتر است از بحران در بطن هیئت حاکمة ایالات متحد سخن به میان آوریم. شاهدیم که برای نخستین بار در تاریخ بنیادهای سیاسی و نظامی در ایالات متحد ریاست سازمان پنتاگون که در عمل مهم‌ترین ارگان تصمیم‌گیری در سیاست خارجی و حتی اقتصاد ایالات متحد به شمار می‌رود، نه از طرف رئیس جمهور که به صورتی «پنهان» به فردی به نام رابرت گیتس تفویض شده! حضور آقای گیتس،‌ فردی که نه متعلق به خانوادة سیاسی دمکرات‌هاست و نه هیچگونه تمایلی به شخص ریاست جمهور و سیاست‌های وی از خود نشان داده، در رأس مهم‌ترین بنیاد تصمیم‌گیری اقتصادی، ‌ نظامی و سیاسی در آمریکا یعنی تشکیلات پنتاگون ماه‌هاست که نه تنها از طرف تحلیل‌گران «شایستة» بررسی معرفی نشده که به هر بهانه و تمهیدی سعی در زیر سبیلی درکردن آن داشته‌اند! اینجا می‌باید اذعان داشت که آقای حسین باراک اوباما علیرغم دریافت «نوبل صلح» عملاً پست ریاست جمهوری ایالات متحد را در اختیار نگرفته‌اند؛ تصمیمات را اگر در گذشته در بطن محافل می‌گرفتند و جهت اعلام رسمی و عمومی به ریاست جمهوری ایالات متحد «ابلاغ» می‌کردند، امروز حتی به ریاست جمهور ابلاغ هم نخواهد شد! بنیادها خود تصمیم می‌گیرند و در چارچوب منافع خود این تصمیمات را به مرحلة اجرا می‌گذارند. این است آنچه در حال حاضر از نظر سیاست بین‌المللی و خصوصاً اقتصاد پایه‌ای در کشور ایالات متحد در جریان است. این شرح مختصری بود از شاخک اول دیپلماسی ایالات متحد که مسلماً جهت رتق‌وفتق امور با طرف‌های روسی منتظر سفر خانم کلینتن هم نمانده؛ این مسائل پیش از سفر ایشان مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته است.

رهبری شاخک دوم را خانم کلینتن به همراه «گروهی» که از دورة ریاست جمهوری بیل کلینتن به جای مانده بر عهده گرفته‌اند! این گروه همانطور که طی مسابقات انتخاباتی شاهد بودیم هیچگونه تمایلی به سیاست‌های باراک اوباما نشان نمی‌دهد. اینان در عمل همان جناح راست‌گرایان سنتی در قلب حزب‌ دمکرات‌اند که در اغلب ایالات جنوبی و مرکزی، سخنگوی قشرهای روستائی و شهرک‌نشینان‌ سپیدپوست به شمار می‌روند. قشرهائی که نه رنگین‌پوست‌ها را تحمل می‌کنند، نه از اخلاقیات «جهان‌وطنی» نزد ساکنان شهرهای بزرگ سواحل شرقی و غربی آمریکا دل‌خوشی دارند، و نهایت امر رفتار و کردار میلیاردرهای حزب جمهوریخواه نیز به مذاق‌شان خوش نمی‌آید. اینان به امثال کلینتن‌ها رأی می‌دهند؛ به هم ولایتی‌‌های به اصطلاح «فرهیخته»، که پیرو «مدرنیسم» من‌درآوردی «ولایات» نیز هستند! اینان پیشتر نیز به جیمی‌کارتر و روزولت رأی داده بودند.

ولی حسین باراک اوباما با اینان متفاوت است. در مرحلة نخست وی نمایندة گروه‌های فرضاً «آوانگارد» به شمار می‌رود، از قماش خانوادة کندی‌ها که در بطن حزب دمکرات دهه‌هاست لانه کرده‌اند. در مرحلة بعدی قشر دیگری نیز از وی حمایت می‌کند، قشری که پس از مهاجرت گروه‌های وسیع صاحبان فن از کشورهای آفریقای سیاه و یا آسیا طی دهة 1980 و با تکیه بر «ریگانیسم» حاکم، به سرعت در شهرهای بزرگ ساحل شرقی و غربی متمرکز شده‌اند. اینان نه دهقان‌اند نه کارگر کم‌جیره و مواجب و نه شهرک‌نشین یک لاقبا؛ ارزش‌های مقدس مشترکی هم ندارند. در نتیجه جهان‌وطن به شمار می‌روند و به دلیل برخورداری از فناوری‌هائی که نیازهای مالی و اقتصادی و صنعتی قشرهای ثروتمند و سرمایه‌گذاران را می‌تواند بخوبی ارضاء ‌کند به سرعت تبدیل به مهره‌هائی غیرقابل حذف و غیرقابل سرکوب در بطن جامعة آمریکا شده‌اند. با اینان نمی‌توان همان معامله‌ای را صورت داد که دهه‌‌ها پیش با بردگان، و پس از آن با مهاجران مکزیکی و پورتوریکوئی صورت ‌پذیرفت؛ به عبارت دیگر اینان را نمی‌توان مورد بهره‌کشی قرار داده، سپس به حاشیه راند. این قشر که در عمل «جدیدترین» پدیدة برخاسته از روند مهاجرت در جامعة آمریکاست، دست در دست گروهی از آمریکائی‌های سپیدپوست و به اصطلاح «آوانگارد»، امروز قصد آن دارد که حکومت را به دست گیرد. و حضور باراک اوباما در کاخ سفید نشان داد که این قشر از قدرت عمل مناسبی نیز برخوردار است.

با این وجود ساختار حاکمیت، خصوصاً زمانیکه از یک ابرقدرت سخن به میان می‌آوریم، به مراتب از آنچه در بالا عنوان شد پیچیده‌تر است. در نتیجه حضور اوباما و چنددستگی فعلی در هیئت حاکمة ایالات متحد را نمی‌باید صرفاً در چرخش‌های جمعیتی و تغییرات در ارزش‌ها و مقدسات اجتماعی جستجو کرد. به استنباط ما این چنددستگی نتیجة مستقیم فروپاشی‌ای است که سیاست‌های جنگ‌سرد به طور کلی متحمل شده‌. مطلبی که توضیح بیشتر در مورد آن کار را به درازا خواهد کشاند، ولی همینجا به صورتی سر بسته می‌باید گفت که شرایط فعلی ـ چنددستگی در هیئت حاکمه ـ به طور خلاصه راه حلی است که حاکمیت آمریکا در مجموع جهت جلوگیری از فروپاشی کشور اتخاذ کرده. در شرایط فعلی تمامی محافل و گروه‌های اجتماعی کم‌یابیش خود را به نحوی از انحاء در آئینة حاکمیت می‌بینند؛ هم سرمایه‌داران و گردنکشان در بطن پنتاگون از حضور «همفکرانی» قابل اعتماد برخوردارند، هم آمریکای سپیدپوست و سنتی فرهیختگان «ولایات» را در رأس امور به چشم می‌بیند، و هم «آوانگاردها» و طرفداران جامعة چندنژادی در شهرهای پرجمعیت در شکل و شمایل اوباما پایان «نژادپرستی» را جشن گرفته‌اند. ‌ هر چند که در این میان گروه اصلی و تصمیم‌گیرنده فقط همان گروه نخست و حلقة «همفکران» پنتاگون باشد.

همانطور که بالاتر نیز گفتیم، خانم کلینتن به عنوان نمایندة قشرهای سنتی و فرهیختة «ولایات»، طی مسافرت دیپلماتیک آتی خود به مسکو، مطالبی به مراتب مهم‌تر از سانتریفوژهای جمکران در کیف دیپلماتیک به همراه خواهد داشت. سعی می‌کنیم رئوس این مطالب را در همینجا به صورتی بسیار فشرده و فهرست‌وار ارائه دهیم. در اولین مرحله مسلماً می‌باید افزایش نیروهای نظامی آمریکا و متحدان‌اش را در مرزهائی که محدودة مستقیم و سنتی نفوذ کرملین به شمار می‌رود ـ مرزهای اتحاد جماهیر شوروی سابق ـ مورد نظر قرار داد. به استنباط ما جناح خانم کلینتن از طرح افزایش نیروهای نظامی «استقبال» به عمل نیاورده. برای اثبات این مطلب نیز عملکرد «گروه» کلینتن‌ها طی دوران ریاست جمهوری بیل‌کلینتن کفایت خواهد کرد. می‌دانیم که پروژة «رهاسازی» افغانستان به چنگ «طالبان» یکی از پروژه‌های طلائی دوران بیل کلینتن بود. اگر آنروز «رهاسازی» افغانستان در دست طالبان و گروه‌های مسلح اسلامگرا پاسخگوی منافع جناح کلینتن‌ها ‌بوده، دلیلی در دست نیست که امروز جز این باشد. در نتیجه «شایعة» خروج نیروهای نظامی غرب از افغانستان که چندی پیش از طریق همین جناح در بوق و کرنا گذاشته شده بود بخوبی نشان داد که تضاد منافع «دمکرات‌های سنتی» با مسکو همان است که سابقاً بوده و نتیجة آن نیز همان خواهد بود که شاهد بودیم: حمایت از اسلامگرائی از طرف اینان، فشار سیاسی و امنیتی از طرف روسیه!

البته موضع‌گیری خانم کلینتن در شرایط ویژه‌ای صورت خواهد گرفت. چرا که می‌دانیم رابرت گیتس در رأس پنتاگون مذاکراتی «جداگانه» با روسیه بر محور مسائل استراتژیک دو جانبه آغاز کرده، مسائلی که نهایت امر گوشة قبایش به افغانستان نیز مربوط خواهد شد. از طرف دیگر اوباما نیز با حمایت علنی از افزایش نیروهای نظامی، خواهان برخوردی قاطعانه‌تر با مسئلة «طالبانیسم» در افغانستان است!‌ لازم به تذکر است که این برخورد چندجانبه از طرف هیئت حاکمة آمریکا «آش در هم جوشی» در سطوح دیپلماتیک ایجاد کرده، و آنچه در بالا آوردیم فقط چند لایة ابتدائی از این بحران را نشان می‌دهد.

البته در مسیر مجاب کردن مسکو جهت «تقبل» سیاست‌های واشنگتن در افغانستان، خانم کلینتن از اهرم‌هائی منطقه‌ای نیز برخوردارند. خارج از محافل سنتی طالبان‌پروری و مدارس دینی در پاکستان و وزیرستان و افغانستان و … می‌توان از لشکریان «طیبه» و جدائی‌خواهان کشمیر و غیره نیز سخن به میان آورد. و در همین مقطع است که نقش هیئت حاکمة دست‌نشاندة آمریکا در جمکران در معادلات سیاسی منطقه‌ای کلیدی می‌شود. و عربدة بلندگوی بنگاه‌های سخن‌پراکنی در همین راستا به آسمان رفته.

آنچه سابقاً «بحران هسته‌ای» نام داشت و امروز تبدیل به «حمایت» از محاصرة اقتصادی علیه ایران شده، در عمل نشاندهندة خط سیر جناح سنتی حزب‌دمکرات در دیپلماسی ایالات متحد با روسیه است. و دقیقاً در رابطه با همین دلائل سرفصل‌های خبری رادیو فردا را دنبال می‌کنیم. نخست همچنانکه انتظار نیز داشتیم «تهدیدات» هیلاری کلینتن علیه ملت ایران منعکس می‌شود! در گام بعد، سخنان آقای متکی وزیر امور خارجة دولت دست‌نشانده را می‌خوانیم که می‌فرمایند:

«دربارة روابط ايران و آمريکا هنوز به مرحلة تصميم گيری نرسيده‌ايم!»

این اظهارات را می‌باید «در باغ سبز» جمکران به خانم کلینتن تلقی کرد. متکی با چنین بیاناتی به عنوان یکی از طرف‌های حامی سیاست کلینتن در تهران به ایشان «اطمینان» می‌دهد که هر آنچه واشنگتن هنگام خروج از جلسة مشترک با مدودف و لاورف اعلام کند مورد تأئیدشان قرار خواهد گرفت! به عبارت دیگر متکی با پنهان شدن پشت سر کلینتن به مدودف و روسیه پارس می‌کند، و حداقل تا آنجا که به موضع تهران مربوط می‌شود دست خانم کلینتن را در مذاکرات با مقام‌های روسیه باز می‌گذارد. همزمان با انعکاس شیرین‌کاری‌های متکی، شاهد پخش «خبر» دیگری نیز در همین رادیوفردا هستیم:

«سایت خبری سی‌بی‌اس می‌نويسد که همزمان با افزايش تنش در روابط ايران و آمريکا، دولت ايران با کمک مالی و تسليحاتی به طالبان جنگ در افغانستان را تشديد می‌کند!»

این «خبر» در چارچوب مواضعی که بالاتر تشریح کردیم دیگر نیازمند توضیح و تفسیر نیست. کلینتن خواهان «رهاسازی» افغانستان به دست گروه‌های طالبان و آغاز جنگ امنیتی با روسیه است و در این مسیر سیاست‌های «هم‌خوان» در آمریکا در «سی‌بی‌اس» تأکید می‌کنند که جمکران نیز در این امر «مقدس» با آمریکا هم‌داستان خواهد شد. این خلاصه‌ای است از روشی که ایالات متحد طی سه دهه در چارچوب یک جنگ زرگری با حکومت اسلامی اعمال کرده. طی این سه دهه آمریکا توانسته پیروزی فرضی جمکران در این جنگ زرگری را تبدیل به هدفی «ملی» و مذهبی و دینی برای خلق‌الله در ایران کند؛ منافع این «جنگ» نیز تا شاهی آخر به جیب واشنگتن سرازیر شده.

با این وجود می‌دانیم که جنگ و درگیری در افغانستان بحرانی است که از دیرباز «جایگیر» شده، و طی سالیان دراز ابعادی بسیار متفاوت پیدا کرده. علیرغم سکوت نظام رسانه‌ای در مورد «طبیعت» اصلی و پایه‌ای این بحران، کاملاً واضح است که ریشة آن را می‌باید در ارتباط تنگاتنگ قدرت‌های مهم منطقه و واشنگتن و اروپای غربی در این کشور جستجو کرد. به طور مثال شاهدیم که هنوز هفته‌ها پس از برگزاری یک «انتخابات» نمایشی، طرف‌های درگیر تصمیم خود را در مورد ریاست جمهور افغانستان «نهائی» نکرده‌اند! این بلا‌تکلیفی فقط می‌تواند بازتاب بحرانی باشد که بر اینان حاکم شده. در چنین فضائی، و با در نظر گرفتن شکافی که پیشتر در سطح سیاست خارجی آمریکا مورد اشاره قرار گرفت، مشکل می‌توان برای سفر آتی خانم کلینتن «معجزه‌ای» متصور شد.

در ارتباط با مسئلة افغانستان که تبدیل به نوعی تقابل مستقیم غرب با روسیه شده، جناح جمهوریخواه معتقد به ایجاد بحران نظامی است، در صورتیکه دمکرات‌های سنتی از قبیل خانم کلینتن طرفدار بحران‌سازی‌های امنیتی هستند. ریاست جمهوری فعلی آمریکا یعنی آقای اوباما نیز در میانة این میدان گرفتار آمده. از یک سو نمی‌تواند دست از اهرم‌های اسلام‌گرای واشنگتن در منطقه بردارد؛ امروز این‌ اهرم‌ها پس از سالیان دراز ندانم‌کاری تنها تکیه‌گاه‌های واشنگتن در آسیای مرکزی و خاورمیانه‌ هستند!‌ و از سوی دیگر جهت پایان گذاشتن بر بحران افغانستان، اوباما جز توسل به نیروهای نظامی راه دیگری در برابر خود نمی‌بیند، گزینه‌ای که نهایت امر جناح رابرت گیتس را به مرحلة تصمیم‌گیری می‌رساند. و می‌دانیم که ویراست جمهوریخواهان از «صلح» در افغانستان با ویراست جناح اوباما بسیار متفاوت است.

به استنباط ما سفر آتی خانم کلینتن در عمل نوعی تهدید توخالی علیه مسکو در ارتباط با بحران افغانستان خواهد بود. ایشان از یک سو قصد دارند با استفاده از اهرم‌های سنتی حزب دمکرات که همان گروه‌های طالبان و طالبان‌پروران‌ هستند مسکو را تحت فشار بگذارند و از سوی دیگر در پس این فشارها تا حد ممکن عقب‌نشینی از مواضع طالبان‌پروری را برای واشنگتن ساده‌تر و کم‌هزینه‌تر کنند. در مورد این عقب‌نشینی که دیگر غیرقابل اجتناب می‌نماید شاید در آینده توضیحاتی بیاوریم.

اینکه حکومت اسلامی در این میان چه نقشی می‌تواند بر عهده گیرد آنقدرها از اهمیت برخوردار نیست. شاهدیم که «شخصیت‌های» حکومت اسلامی، همانطور که نمونة اظهارات متکی در بالا نشان داد، بیشتر ترجیح می‌دهند مواضع خود را در مورد افغانستان در پوشش «نبردهای» رنگارنگی که گویا بر علیه واشنگتن در دستورکار گذاشته‌اند «عنوان» کنند. حال باید ببینیم دولتی که مواضع خود را در قبال کشور همسایه نمی‌تواند رسماً اعلام ‌دارد، چگونه می‌تواند در سطح جهانی در تضاد با سیاست‌های آمریکا قرار گیرد؟ خلاصة مطلب، چنین دولتی چگونه به خود اجازه می‌دهد که ادعای «نبرد با آمریکا» را اینچنین در بوق و کرنا بگذارد؟

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید10اکتبر2009

surfoxi.info
nocensorship.co.uk
damnschoolproxy.cn
33p.info
firstcloak.info
proxyitnow.com
jobsasap.info
highanonymityproxy.info
bypassing.info
fitnessteen.info
pplsearcher.com
findzone.info
proxy.clan-cdf.com
privacynow.info
weblooker.info
idlezone.info
proxyyoutube.cn
proxyitnow.org
ifadminsayno.info
proxymyspaceschool.cn
n777.info
publicproxyserver.info
goldentunnel.info
noblockedwebsite.info
proxyanonymity.info
flashsurf.info
freelypass.com
tunneldirect.com
scruffles.me
findresources.info
aoxy.info
freeglobalproxy.com
proxyserverslist.info
proxyserveraddress.info
unbloxu.info
thunderproxy.net
boxbox.info
99tunnel.com
easysurfing.info
proxing.info
ranjha.info
ivorcutler.info
proxyanonymoussite.info
globalproxy.org
unblockertime.info
proxydemon.net
ricr.com
safemyspace.info
bypassproxymyspace.cn
twitter1.info