مالش قهرمانانه!

saeed_saman_15_12_26

 

 

در پی سفر رئیس سنای فرانسه به تهران، سایت خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی، ایرنا از دیدار رسمی حسن روحانی،   رئیس‌جمهور منتخب بیت‌رهبری از کشورهای ایتالیا و فرانسه خبر ‌داد. در اینکه چنین خبری را چگونه می‌توان تحلیل کرد جای بحث‌وگفتگو فراوان است.   در این فرصت کوتاه تلاش خواهیم داشت تا حد امکان این موضوع را بشکافیم. در نتیجه، نخست نگاهی به ارتباطات دولتی و سهم‌ ملت‌ها بیاندازیم. سپس تاریخچة کوتاهی از روابط حکومت اسلامی با جهانیان را بشکافیم، تا نهایت امر برسیم به تحلیل سفر «احتمالی»‌ روحانی به ایتالیا و فرانسه و تبعات آتی آن.

 

انزوای سیاسی، اقتصادی و خصوصاً دیپلماتیک هرگز برای هیچ ملتی منفعت به همراه نداشته.   کشورها و ملت‌ها نیازمند ارتباط با یکدیگرند، و طی دهه‌های اخیر این «نیاز» را آمریکائی‌ها و اروپائیان غربی ‌بیش از دیگران شناخته‌اند، همان‌ها که مرتباً در چارچوب منافع‌شان در حال «تحریم» این و آن‌اند!   اینان می‌دانند که با ادعای اعمال تحریم دولت‌ها در واقع هر چه بیشتر ملت‌ها، منافع عمومی و ملی آن‌ها را از معادلات حذف می‌کنند. اینهمه به این امید که با حذف ملت‌ها بتوان از طریق افزایش فشار بر دولت‌ها همین ملت‌ها را هر چه بیشتر و بهتر چاپید.   چرا که، انزوای سیاسی و اقتصادی ملت‌ها دست قاچاقچی، شرخر،   اوباش و فاشیست را باز می‌گذارد، و آنان که از این مسیر منفعتی دارند همان‌ها هستند که در پی تحریم‌های چندین سالة ملت ایران به نان و آب رسیده‌اند.

 

ولی با وجود تمامی داده‌های عینی و غیرقابل بحث که تاریخ ارتباطات ملل ارائه می‌کند، و علیرغم وابستگی‌های واقعی سیاسی و اقتصادی ملت‌ها به یکدیگر، شاهدیم که منافع تنگ‌نظرانة قشر کودتاچی 22 بهمن 57 بر مصالح واقعی ملت ایران دهه‌هاست که می‌چربد. خمینی، رئیس اوباش کودتا رسماً اعلام کرد، «ما رابطه با آمریکا را نمی‌خواهیم!» ولی وانمود کردن اینکه رابطه با آمریکا به معنای وابستگی به آمریکاست،   بیشتر یک افسانه است.   اتحادجماهیر شوروی و دولت امروز روسیه، علیرغم تمامی تخالف‌های سیاسی با آمریکا،   بیش از هر دولت دیگر با واشنگتن «ارتباط» داشته و دارد؛   «ارتباط»‌ دولت‌ها با یکدیگر به «وابستگی» مربوط نمی‌شود؛ ایجاد ترادف بین «ارتباط» و «وابستگی» از جمله تبلیغات پوپولیست‌ها و مردمفریبان است.

 

ولی در کمال تأسف در تاریخ معاصر ایران این نوع دیپلماسی عوام‌پسندانه بارها اعمال شده، و پیش از وق‌وق‌های خمینی نیز شاهد بودیم کودتاچیان 28 مرداد 32 تقریباً همان حرف‌های خمینی را اینبار در مورد اتحاد شوروی می‌زدند:  «با شوروی نمی‌خواهیم ارتباط داشته باشیم!» ولی عینیت مسائل استراتژیک و سیاسی نشان می‌دهدکه چنین موضع‌گیری‌های «جاهلانه‌ای» بدون حمایت قدرت‌های بزرگ جهانی عملی نیست. به عبارت ساده‌تر، ملت ایران از منظر نظامی، اطلاعاتی و اقتصادی نمی‌تواند برای اتحاد شوروی دیروز، روسیة امروز و ایالات‌متحد «گردن کلفتی» کند!   از سوی دیگر، رهبران کودتای 22 بهمن که پیش از جلوس بر «تخت‌طاووس» نامه‌های فدایت شوم برای سازمان سیا می‌نوشتند،   در شرایطی نبوده و نیستند که از این شکرخوری‌ها کنند. درخواست عاجزانة روح‌الله خمینی از آمریکا نمونة‌ کوچکی است از این وابستگی‌ها که پس از گذشت 4 دهه علنی شده و در برخی رسانه‌ها نیز انعکاس یافته:

 

«[خمینی] در تمام پیام‌های خود از آمریکا می‌خواهد نظامیان را مهار کند، مانع کودتا در ایران شود و در مقابل وعده می‌دهد حکومت آینده «صادرکنندۀ انقلاب به سایر کشورهای منطقه» نخواهد بود و اگر بختیار و ارتش در امور دخالت نکنند و»ما ملت را ساکت کنیم ضرری برای آمریکا ندارد».»

منبع: دویچه‌وله، 15 نوامبر 2015

 

معنا و مفهوم این نوع بده‌بستان‌ها از نظر سیاسی روشن است.   به عبارت بهتر:   «شما به ارتش بگوئید بجای حمایت از دولت قانونی بختیار از اوباش ما حمایت کند، ما هم منافع آمریکا را منظور خواهیم کرد!» جملة ما «انقلاب صادر نمی‌کنیم» نیز، به این معنا بود که اتحاد شوروی از شاهکارهای سازمان سیا در ایران نمی‌بایست «نگران» باشد! البته مسلماً استالینیست‌های کرملین علیرغم کوته‌بینی‌های ایدئولوژیک‌شان این یکی را دیگر «باور» نکرده بودند. چرا که، اصل اساسی در زمینه‌سازی جهت عروج «اسلام سیاسی» در ایران، معضل افغانستان بود و این را همه می‌دانستند، حتی بلشویک‌هائی که در کاخ امپراتوری کارگری‌شان در انتظار زایش زودرس «تاریخ» چرت می‌زدند!

 

در جریان کودتای 22 بهمن 57، همة بازیگران، جز ملت ایران به اهداف‌شان رسیدند.  آمریکا ملایانی را که قصد داشت بجای محمدرضا پهلوی به قدرت برساند بر مسند حاکمیت نشاند؛ ملایان نیز که دهه‌ها داغ تشکیل ام‌القراء و زن‌ستیزی و عربده‌جوئی خیابانی به دل‌شان اوفتاده بود جهت تشکر از الطاف یانکی‌ها‌ جنبش‌های چپ، انسان‌محورهای دمکرات، لیبرال‌ها، و … را در ایران به جرم وابستگی به آمریکا سرکوب کردند! از سوی دیگر، همین آمریکا و اروپای «متمدن» زمینة لازم را فراهم نمودند تا ملایان با بهره‌گیری از مزخرفاتی که «شارژه دافرهای» انگلیسی از دورة‌ شاه‌وزوزک در نجف و کربلا به مراجع تقلید اماله کرده بودند، کارگاه‌ کربلائی‌سازی و حاجی‌‌بازی دائر کنند، و راه هر گونه تحول اجتماعی را بر ملت ایران ببندند. در این شرایط گام نهادن ایرانیان به کنونیت‌های روابط جهانی «حرام شرعی» اعلام شد؛ راه «بهشت» نیز می‌دانیم چیزی نبود جز حمایت از جنگ یانکی بر علیه ارتش سرخ در افغانستان! خلاصه،  فهرست خدمات شیعة اثنی‌عشری به منافع غرب به مراتب طولانی‌تر از این حرف‌‌هاست.

 

کودتاچیانی از قماش ابوالحسن بنی‌صدر، ابراهیم یزدی، علی خامنه‌ای، محمد خاتمی و قبیلة خمینی که در این بده‌بستان‌ها نقش‌آفرینی کردند،   مسلماً در شرایطی نبودند که بعداً به قول خمینی «توی دهن آمریکا بزنند!» این تودهنی را آخوند با تکیه بر حمایت‌ یانکی به منافع ملی ایرانیان زده. خلاصه بگوئیم، دولت آمریکا که چهارگوشه جهان را به آتش کشیده،   از یک ملای زیردم‌دریدة وامانده «تودهنی» نمی‌خورد. «ما رابطه با آمریکا را نمی‌خواهیم» به این معنا بود که نمی‌خواهیم ارتباط روحانیت شیعه و حکومت اسلامی با ارتش آمریکائی شاهنشاهی و ساواک 28 مردادی علنی شود.   این «ارتباط» از منظر تبلیغاتی نمی‌بایست وجود داشته باشد، تا آخوند بتواند تحت عنوان «نبرد با آمریکا» تمامی بنیة اقتصادی، مالی، انسانی و صنعتی کشور را از میان برداشته، هر گونه مخالفتی با حکومت قرون‌وسطائی و مسخره و ضدانسانی را در داخل کشور سرکوب کند. در غیراینصورت روابط بین‌الملل به واشنگتن اجازه نمی‌داد در افغانستان مرکز تولید تروریست «افتتاح» کند و تحت عنوان فرائض شیعة اثنی‌عشری، کشور ایران را به پشت‌جبهة همین مرکزیت «جنایت‌سالاری» تبدیل نماید. این بود «رموزی» که در جملة خمینی دجال پنهان بود و در عمل، شعار «نبرد با آمریکا» در ارتباط مستقیم با همین وابستگی‌ها بعدها از حلقوم شبکة ولایت‌فقیه بیرون زد.

 

ولایت‌فقیه جهت پنهان داشتن ننگ کودتا، و همکاری‌های جنایتکارانة ملا با سازمان‌های غارتگر و جنایت‌پیشة آتلانتیست، چهار دهه تلاش کرده تا با شعارهای پوچ، ملت ایران را منکوب کند. و همین شبکه، اینک تفنگ را از این دوش به آن یک انداخته؛ از خاک‌ریز «خودی» بیرون آمده، و در خاک‌ریز به اصطلاح «دشمن» نشسته!   بله، کار بجائی رسیده که پس از نرمش قهرمانانه، به قول خودشان، اینک می‌خواهند «چرخش قهرمانانه» هم بکنند!  ولی این چرخش قهرمانانه به همان اندازه نشان وابستگی و پیشخدمتی در آستان آتلانتیسم است که آن «نبردهای» رسانه‌ای پیشین!

 

جالب اینجاست! شبکة خررنگ‌کن تبلیغاتی آتلانتیست اینک دست همان‌هائی را گرفته و جلو آورده که کورکورانه، با شوری کودکانه،   اگر نگوئیم «احمقانه و مزورانه» دل به «نبرد با آمریکا» خوش کرده بودند. آتلانتیسم می‌خواهد از این حضرات طرفداران «رابطة منطقی و حقوقی با آمریکا» بسازد!  ولی علیرغم فروپاشی اتحادشوروی، و تغییرات گسترده در اروپا، آسیا و آفریقا،   بسیاری واقعیات «سیاسی ـ استراتژیک» از چهار دهة پیش تاکنون به هیچ عنوان تغییر نکرده.   به عبارت ساده‌تر، روابط سیاسی و اقتصادی مشتی کودتاچی که در مرزهای روسیه به بحران‌سازی در رکاب واشنگتن مشغول‌اند، امروز به همان اندازه از حساسیت برخوردار است که دیروز. این روابط نمی‌تواند صرفاً متغیری از تحولات داخلی و ساختاری در یک حکومت دست‌نشانده تصور شود. ولی گویا برخی محافل در سپاه پاسداران از درک این اصل اساسی عاجزند. و در همین راستا تشکیلاتی که تحت عنوان «مركز مطالعات خليج فارس» فعال شده ـ این تشکیلات از زیر مجموعه‌های سپاه پاسداران به شمار می‌رود ـ در کانال تلگرام خود مطلبی منتشر کرده و در آن عملاً از علی خامنه‌ای می‌خواهد تا با قبول هماهنگی با سیاست‌های اوباما، راه ورود حکومت اسلامی را به «اقتصاد جهانی» باز کند:

 

«دولت اوباما با تصویب قانون محدودیت مسافرتی به آمریکا فشار آزاردهنده‌ای علیه ایران اعمال می‌کند. […] اکنون نوبت رهبر ایران است که در پاسخ دیپلماسی اوباما، یا دستور مذاکرات علنی با هدف عادی سازی روابط دیپلماتیک را صادر کند، یا از خیر بخشی از دستاوردهای اقتصادی پس از برداشته شدن تحریم‌ها بگذرد.»

منبع: پیک نت،   مورخ 3 دیماه سالجاری

 

ولی اگر خشتِ «کج‌ اوفتادة» حکومت اسلامی، روزگاری به ملا امکان داد تا به بهانة قطع «فرضی» رابطه با آمریکا برای ملت ایران کابوسی به نام حکومت اسلامی بسازد، امروز حکومت اسلامی نمی‌تواند با تکیه بر همین «خشت لعنتی»، دست‌اندرکار ساختمان رفیع «روابط حقوقی» با واشنگتن شود. نخست اینکه،   تشکیلات حاکم در واشنگتن آنقدرها علاقه‌ای به روابط حقوقی ندارد؛ حکومت اسلامی نیز مسلماً ترجیح می‌داد عین موش کور در همان سوراخ «نبرد با آمریکا» بماند و ملت ایران را نیز «زنده به گور» نگاه دارد. در ثانی، در برخورد دولت آمریکا با جهان ابهامی نمی‌بینیم، ایندولت مجموعه‌ای است کودتاپرور و آشوب‌گر، و منافع ایالات‌متحد همچنانکه تا حال در تمامی مناطق جهان دیده‌ایم،   به بهترین وجه ممکن از طریق آشوب‌آفرینی و جنگ‌افروزی تأمین می‌شود. همکاران و کارگزاران این جنگ‌افروزی‌ها نیز همان‌ها هستند که در اقصی‌نقاط جهان تحت عناوین «دهان‌پرکن» با دست‌های پر مهر سازمان سیا، دولت، انقلاب، سازمان و … به راه می‌اندازند.  خلاصه بگوئیم، آمریکا با جلو کشیدن حکومت اسلامی به عنوان «طرف» رسمی صحبت، فقط گره در کار خود می‌اندازد. خصوصاً که تشکیلات موجود در حکومت اسلامی از هیچ نظر قادر به ادارة روابط حقوقی در چارچوب مقررات بین‌المللی نیست؛ باندهای حاکم در این حکومت را برای لات‌بازی، چپاول، درگیری‌های خیابانی، شرخری، کتک‌کاری و شکنجه و دزدی به میدان آورده‌اند.  خلاصه، کار این «بز» نیست خرمن کوفتن!

 

همانطور که بارها گفته‌‌ایم،  واشنگتن فقط در صورت رودرروئی با قدرت‌های بزرگ جهانی و به دلیل وحشت از شکست استراتژیک و نظامی، تن به مذاکرات و یا به قول خودشان «احترام به موازین حقوقی» می‌دهد.   در غیر اینصورت، نمونه‌های سوریه، عراق، لیبی، افغانستان و … نشان داده که جنگ، محبوب‌ترین گزینة ایالات‌متحد در روابط بین‌الملل بوده و هست. و ساختار اقتصادی حاکم بر اینکشور نیز جز جنگ نمی‌جوید.

در نتیجه، اگر آمریکا امروز در ایران «متین و منطقی» شده، به دلیل تهدیدات نظامی‌ای است که تا مغز استخوان‌اش را منجمد کرده. «متانت» سیاسی آمریکا را نمی‌باید نتیجة تلالو انوار خورشید الهی در پشم مقام‌معظم، ته‌ریش کثیف فلان پاسدار و بسیجی، و یا انگشتر عقیق بهمان سردار جستجو نمود. و حکماً تغییر در استراتژی‌های ایالات‌متحد نیز برخلاف توهمات «مرکز مطالعات خلیج‌فارس» نمی‌تواند بازتابی از موضع‌گیری‌های علی خامنه‌ای تلقی گردد. آمریکا به «مذاکرات هسته‌ای» پای گذارد چرا که، در غیراینصورت محافل حاکم در ایالات‌متحد مجبور بودند از منظر استراتژیک، اقتصادی و حتی نظامی ضرباتی به مراتب مهلک‌تر از تبعات این «مذاکرات» متحمل شوند.

 

حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر ایالات‌متحد خواستار مذاکرات نبوده، و حکومت اسلامی نیز اصولاً پتانسیل لازم جهت بهره‌برداری از چنین مذاکراتی را ندارد، کدامین قدرت‌ها در این میان اعمال نظر می‌کنند. کدامین قدرت‌های جهانی حاضر نیستند که پایان تحریم‌های اقتصادی بر علیه ملت ایران به معنای حضور بلاواسطة شبکه‌های کارچاق‌کنی، جاسوسی، یارگیری و لات‌بازی عوامل اتحادیة اروپا و اربابان یانکی‌شان در مرزهای جنوبی روسیه شود؟

 

طی چند ماه آینده مسلماً در سیاست کشور آمریکا، جمهوریخواهانی که در حال حاضر با در دست داشتن اکثریت کنگره در ساخت‌وپرداخت قوانین جدید «ویزا» دست داشته‌اند، نقشی به مراتب تعیین‌کننده‌تر از دمکرات‌ها ایفا خواهند نمود. در نتیجه، منطق حکم می‌کند که قانون جدید «ویزای» آمریکا را نه در مقام «شاخ‌درشاخ» شدن‌های علی خامنه‌ای با اوباما، که در مسیر سیاست درازمدت ایالات‌متحد در خاورمیانه بررسی نمود. سیاستی که در چارچوب شرایط فعلی بیش از آنچه بعضی‌ها دوست دارند، تحت‌تأثیر منافع روسیه، چین و هند تنظیم خواهد شد.

 

اوباما در برابر روسیه بارها و بارها مجبور به عقب‌نشینی شده، و به استنباط ما توشیح شتابزدة «قوانین جدید ویزا» از سوی وی، یکی از همین عقب‌نشینی‌ها می‌باید تلقی شود و دلیل هم روشن است. گسترش بی‌رویة روابط اقتصادی، مالی و حتی ارتباطات بین ساختار مفلوک و بی‌برنامه و استعماری‌ای به نام حکومت اسلامی با جهانیان ـ بخوانید با کشورهای سرمایه‌داری غرب ـ فقط به این معنا خواهد بود که غرب رسماً دست به ادارة امور ایران بزند. چرا که،  دولت ایران فاقد ساختار اداری و تشکیلاتی لازم جهت «مانیتورینگ» چنین عملیات گستردة اقتصادی و مالی است.  و در این میانه، فدراسیون روسیه قبول نخواهد کردکه پایان فصل تحریم‌های استعماری بر علیه ایران به معنای گسترش حضور سیاسی و تشکیلاتی اعضای سازمان ناتو در مرزهای جنوبی‌اش تحلیل شود. بارها و بارها در مطالب این وبلاگ گفته‌ایم که دوران جابجائی‌های هول‌هولکی و لات‌بازی‌های گذشته ـ میرپنج، دولت قوام، مصدق‌السلطنه، خمینی، بنی‌صدر، جنبش‌سبز، و … ـ حداقل در ایران برای آمریکائی‌ها دیگر سپری شده. اگر ایالات‌متحد خواستار حضور در فضای کشور ایران است،   اینکار را می‌باید در چارچوب قبول مسئولیت خود در قبال تغییر پایه‌ای در ساختار و کردار و برخوردهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عمال علنی و پنهان واشنگتن در حکومت اسلامی صورت دهد. ظاهراً واشنگتن چنین برخوردی با مسائل ندارد. برای اوباما و مسلماً همتایان جمهوری‌خواه او، ایران همان «پل‌پیروزی» کذاست؛ با این تفاوت که دیگر جای اتحادشوروی به عنوان حامی اصلی این نگرش استعماری در صحنة سیاست جهانی خالی مانده. در همین راستا می‌باید اضافه کنیم که سفرهای اروپائی حسن روحانی نیز با در نظر گرفتن واقعیات اقتصادی، تشکیلاتی و سازمانی موجود در حکومت اسلامی، اگر هم تحقق یابد، نتایجی که محافل حاکم در ایران انتظار دارند به دست نخواهد داد. خلاصه، نرمش و چرخش قهرمانانه که هیچ، این بار سنگین را «مالش قهرمانانه» هم به مقصد نخواهد رساند.

 

 

بن‌بست در پل پیروزی!

saeed_saman_15_12_23

 

خبر خروج گستردة سپاه قدس از دوکشور سوریه و لبنان چند روزی است که توسط خبرگزاری‌ها به صور مختلف مخابره می‌شود. و هم‌زمانی خروج گردان‌های نظامی جمکران از ایندو کشور، با قتل «سمیر قنطار»، از مهم‌ترین عوامل وابسته به حکومت اسلامی در جنبش «حزب‌الله لبنان» به این گمانه دامن می‌زند که دیدار ولادیمیر پوتین با علی خامنه‌ای آنی نبوده که رسانه‌ها وانمود می‌کنند.   در واقع، با در نظر گرفتن تبعات این دیدار،   مواضع اتخاذ شده توسط کرملین، نه نشانة نزدیکی مواضع روسیه به حکومت جمکران است و نه می‌تواند به عنوان وزنه‌ای جهت گسترش نفوذ حکومت ولایت‌فقیه در منطقه تلقی گردد. به عبارت ساده‌تر،   به نظر می‌رسد ولادیمیر پوتین رسماً به علی خامنه‌ای پیرامون نقش گردان‌های مسلح حکومت اسلامی در سوریه و لبنان هشدار داده.   هشداری که به استنباط ما در زمان مقتضی گروه‌های مسلح جمکران در عراق را نیز شامل خواهد شد.   در وبلاگ امروز بررسی نقش جمکران در سوریه و لبنان الزامی می‌شود و در راستای این بررسی، نگاهی شتابزده خواهیم داشت به شکل‌گیری استراتژی‌های ضدایرانی آمریکا طی سال‌های گذشته، و نهایت امر می‌پردازیم به تنها گزینة موجود واشنگتن در ایران. پس نخست بپردازیم به شکل‌گیری حکومت اسلام سیاسی و نقشی که این حکومت طی چند دهة اخیر در عراق، سوریه و لبنان ایفا کرده.

 

از نخستین روزهای به قدرت رسیدن باند کودتای 22 بهمن 57 در تهران، روشن بود که محفل کودتا را جهت داغ‌تر کردن تنور استراتژی‌های منطقه‌ای غرب به قدرت رسانده‌اند. و اینکه، در استراتژی‌ای که توسط سازمان سیا برای حکومت اسلامی تنظیم شده،   شعارهای مسخره از قماش «نبرد با آمریکا‌؛ مرگ بر اسرائیل؛ و …» به همان اندازه کاربرد پیدا ‌کرده که تبلیغات شبکه‌های خبرسازی غرب پیرامون «انقلاب شکوهمند اسلامی!»  بله، کم نبودند و نیستند بادمجان ‌دورقاب‌چینان غرب که تحت عنوان مفسر و تحلیل‌گر و روشنفکر و غیره هر دم دمب این «انقلاب» را به صور مختلف در پشقاب انداخته و می‌اندازند.   و در مملکتی که واپس‌ماندگی تفکر اجتماعی یک واقعیت غیرقابل انکار به شمار می‌رود، مشتی «شخصیت» فرضاً علمی با مهر دانشگاه‌های جرج واشنگتن و سوربن و کمبریج و … همان ترهاتی را که در خلای حوزه‌های علمیه بر زبان شیخ پشم‌الدین‌ها جاری می‌شد، به زبان‌های زندة فرنگی به خورد «دانش‌پژوهان» داده و می‌دهند! اینچنین است که احدی «حقانیت» این به اصطلاح «انقلاب» را به زیر سئوال نمی‌برد، چرا که،   عوام را آخوند به زنجیر دین و صحرای کربلا گرفتار آورده؛  قلادة «خواص» کم‌سواد و مدرک‌پرست را هم «پروفسورهای» فرنگی محکم به دست گرفته‌اند.

 

در عمل، بر اساس این سناریوی هولناک سیاسی که به روی صحنه آوردند، شبکة خبرسازی غرب پیش‌فرض‌های یک قشر مذهب‌زده، قرون‌وسطائی و خشک‌فکر را با «عظمت» فرضی یک انقلاب که در واقع کودتائی بیش نبود، تلفیق می‌کرد و از آن عارضه‌ای بیرون می‌کشید که به قول خودش فرهنگ «شیعة اسلامی» نام داشت! ولی این عارضه هر چه بود،   به هیچ عنوان نمی‌توان بر آن نام «فرهنگ» نهاد. چرا که ویژگی‌های پایه‌ای و اساسی فرهنگ را ندارد؛ فاقد قابلیت گسترش، تعمق و تطبیق است، و صرفاً بر مجموعه‌ای پیش‌داوری‌های قشری، و شماری آداب و رسوم قرون‌وسطائی تکیه کرده. این ضدفرهنگ، نه ایرانی است و نه اسلامی؛ چرا که، نمونه‌های هم‌سان آن را در تمامی کشورهای واپس‌ماندة جهان از شرق تا غرب می‌توان یافت. و نهایت امر، این «عارضه» با کنونیت جامعة بشری هماهنگی نشان نمی‌دهد، چرا که، فاقد بعد انسان‌محوری است.   خلاصه بگوئیم، این عارضه مستقیم از لابراتوار سازمان سیا بیرون کشیده شده بود، و هدفی جز هبوط و سقوط ملت ایران در آن متصور نبوده و نیست.

 

مشتی ارباب مفتخور دین،   این «عارضة» شوم را دو دستی چسبیدند و با چند «الله‌اکبر» پشت‌بامی و چند «مرگ بر این و آن» خیابانی برای خلق‌الله از آ‌ن «ایدئولوژی» ساختند!   اسم‌اش را هم گذاشتند ایدئولوژی دینی! پر واضح است که اینهمه داستان و حکایت برای پر کردن جیب لات‌الله و به قدرت رساندن روح‌الله نبوده؛  قضیه بیش از این‌ها ریشه داشت.  پیروزی ملا و بچه‌ملا بر ارتش سرخ در افغانستان؛ شعار جنگ، جنگ تا پیروزی در جبهة عراق و به خاک و خون کشیدن میلیون‌ها انسان؛‌ قتل‌عام مخالفان «عارضة شیعی‌مسلکی» در داخل کشور و ‌صاف کردن جاده جهت استراتژی‌های گستردة عموسام در منطقه؛ چپاول منابع انسانی کشور در قالب تولید انبوه «پناهنده»؛ چپاول منابع طبیعی ایران از طریق گسترش شبکة اقتصاد زیرزمینی، با شعار مخالفت با صادرات نفت خام و … و نمونه‌ها فراوان‌تر از این‌هاست.

 

ولی آیا تا حال این سئوال مطرح شده که، چرا حکومت اسلامی جمکران در همة زمینه‌هائی که به رفاه و سعادت عمومی،   ارتقاء سطح زندگی،   افزایش تولیدات و صادرات، کنترل مرزهای کشور، مبارزه با قاچاقچیان و … مربوط می‌شود به سختی شکست می‌خورد؛   ولی آنهنگام که به صادرات اوباش و تفنگ‌چی به کشورهای مختلف و فضولی در امور دیگر کشورها و شرکت فعال در کشت‌وکشتار ملت‌های منطقه همگام با قدرت‌های استعماری می‌رسیم، همین حکومت جمکران که قادر نیست یک قرص آسپیرین تولید کند، «طرف» صحبت جهانیان می‌شود؟!   این سئوالی است که زمانیکه پای به بررسی تحولات کشور می‌گذاریم منطقاً می‌باید مطرح کنیم.   روی سخن با آن‌هاست که همچون حزب توده، کارگزاران و لات‌ولوت‌های سپاه و بسیج و جبهه‌ملی و نهضت عاظادی و … این روزها برای گربه‌رقصانی‌های «انتخاباتی» پشم‌شان خیلی برق اوفتاده.

 

در همین راستاست که می‌باید به بررسی نقش جمکرانی‌ها در بحران‌های سوریه و عراق بپردازیم. این واقعیت که دولت‌ها نمی‌توانند در برابر درگیری‌های نظامی در منطقه‌شان بی‌اعتنا باشند و می‌باید نهایت امر اتخاذ مواضع کنند غیر قابل تردید است.   ولی اینکه هر گاه در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی بحرانی نظامی به راه می‌افتد،   حکومت جمکران مواضعی بی‌نهایت گنگ، مشکوک و مبهم اتخاذ می‌کند، نشان اقتدار نیست. این موضع‌گیری‌ مبهم نشان می‌دهد که حکومت اسلامی دنباله‌رو است؛ آتش‌بیاری می‌کند؛ و نهایت امر فاقد یک استراتژی منطقه‌ای است. و نبود استراتژی منطقه‌ای نشانة اقتدار نیست؛ کاملاً بر عکس! از وابستگی به قدرت‌های فرامرزی حکایت دارد.   بهترین نمونة وابستگی حکومت اسلامی به استعمار غرب را در عراق می‌بینیم.

 

پس از به قدرت رسیدن محفل نئوکان‌ها و جرج والکر بوش در ایالات‌متحد، نقش حکومت ولایت‌فقیه در عراق روشن بود.   حمایت از سیاست‌های اتحادیة اروپا در راستای فراهم آوردن زمینة مناسب جهت تجزیة عراق به سه منطقة کرد و شیعه و سنی.   در همین راستا شاهد حمایت تهران از شیعیان جنوب و دولت قبیله‌ای بارزانی در کردستان عراق هستیم. و همین دولت به اصطلاح «خودمختار» بارزانی است که بعدها به دلیل شکست سیاست‌های تجزیه‌طلبانة غرب دست‌های‌اش از آستین دادوستد با سازمان‌های اسلامگرا در سوریه بیرون می‌آید.   خلاصه،   کاشف به عمل می‌آید که دولت کذا در دزدی نفت و فروش آن به قاچاقچیان غربی، و نهایت امر تأمین بودجة عملیات مزدوران اروپائی در سوریه نقشی کلیدی ایفا ‌کرده.

 

در مورد شیعیان عراق نیز نقش دولت ولایت‌فقیه روشن بود؛ حمایت از الهامات تمامیت‌خواهانة شیعیان اینکشور تحت عنوان حمایت از نظرات «اکثریت قومی و مذهبی!» اینهمه با علم کردن مشتی ملای شیعه در مناطق جنوبی و مرکزی عراق! به همین دلیل نیز هنوز شاهدیم که قسمت عمدة ذخیرة ارزی کشور،   در میعادهای «زیارتی شیعیان» به اعزام مزدوران رنگارنگ رژیم به مناطق مختلف عراق اختصاص داده می‌شود. به شیوه‌ای که طی مراسم عزاداری اخیر، دولت حسن روحانی با افتخار تمام ادعا می‌کند که دو میلیون زائر به عراق «اعزام» کرده‌ایم! گروهی با اتوبوس و حتی کامیون به عراق رفته‌اند، جماعت پول‌دارتر و پارتی‌دار را نیز با هواپیما فرستاده‌اند:

 

«دبیر انجمن شرکت‌های هواپیمائی با اعلام اینکه روزانه حدود ۸ هزار زائر با حمل و نقل هوائی‌ به عراق اعزام می‌شوند‌، پیش‌بینی کرد: در ایام اربعین امسال، ۱۴۰ هزار زائر با حمل و نقل هوائی جابه‌جا شوند.»

منبع: بولتن‌نیوز، مورخ 8 آذرماه سالجاری.

 

آنان که با ابعاد لوژیستیک جابجائی 140 هزار مسافر با هواپیما آشنائی دارند می‌دانند که چه مبالغ نجومی‌ای برای این جابجائی‌ها هزینه شده است. البته سیاستگزاری‌هائی که حکومت ولایت فقیه در عراق عهده‌دار شده،   همچون نمونه‌های‌اش در ایران، تحت عنوان احترام به فرائض دینی شیعیان اعمال می‌شود! حکومت جمکران هرگز نخواهد گفت که، این عملیات برای به ارزش گذاردن سیاست‌های قوم‌گرائی و تجزیه‌طلبی عموسام در عراق به اجرا در می‌آید. و مسلم است که اگر این فریضه‌ها آب به آسیاب برخی سیاست‌ها نریزد قابلیت اجرائی خود را نیز از دست خواهد داد.   به طور مثال،   در آغاز بحران سوریه نیز تهران حضور اوباش مسلح خود را در اینکشور تحت عنوان حمایت از «زائران‌» و حفاظت از اماکن مقدس شیعیان مطرح می‌کرد. حال با توجه به کاهش شمار نظامیان جمکرانی‌ در سوریه این سئوال مطرح می‌شود که حمایت از زائران بر عهدة چه کسانی خواهد بود؟ و اینکه اماکن مقدس و عزیزتر از جان علی‌ خامنه‌ای را چه گروه‌هائی از حملات داعشی‌های جنایتکار و خرابکار حفاظت خواهند کرد؟

 

نمونه‌های «زیارتی» عملیات نظامی حکومت ولایت‌فقیه به صراحت نشان می‌دهد که چگونه یک حکومت وابسته به غرب، مذهب و تعلقات مذهبی را در عراق و سوریه به اهرمی جهت گسترش سیاست استعماری آتلانتیست‌ها تبدیل کرده. به عبارت دیگر، حکومت جمکران دقیقاً همان مسیری را در اینکشورها طی کرده که چهار دهه است در ایران دنبال می‌کند. در ایران تمرکز یک حاکمیت فاشیست مورد نظر بود، و در عراق و سوریه پیشبرد اهداف آتلانتیسم از طریق تجزیه‌طلبی امکانپذیر می‌شد. در نتیجه ولایت‌فقیه در ایران تمرکزگرا شد، و در عراق و سوریه به حمایت از تجزیة اینکشور‌ها «همت گماشت!»‌ اروپای غربی مزدور مسلمان و مسیحی به شمال سوریه اعزام می‌کرد ـ مسلمانان طرفدار داعش بودند، و مسیحیان نیز گویا «داوطلبانی» بودند جهت مبارزه با داعش؛ آمریکائی‌ها کردهای سوریه،   عراق و ترکیه را مسلح می‌نمودند تا بساط «کردستان بزرگ» به راه اندازند؛   جمکرانی‌ها هم آب به آسیاب شیعه‌بازی می‌ریختند تا بالاخره پروژة عموسام هر چه هست از آب و گل درآید. و این بود واقعیت امر در سوریه،   خارج از تمامی پروپاگاندهای موهوم و گمراه‌کنندة شبکه خررنگ‌کن آتلانتیست!

 

ولی حال اگر مسکو قلم پای ولایت‌فقیه را در سوریه خرد کرده،   و قاسم سلیمانی و هنگ‌های وابسته به سپاه قدس،‌ «زنده یا مرده»، باید گورشان را از سوریه گم کنند، و بزودی از عراق نیز اخراج خواهند شد،   تکلیف ولایت‌فقیه در مسائل منطقه‌ای چه خواهد بود؟   این سئوالی است که مطرح کردن‌اش مسلماً چند گره به ابروی رهبر جمکرانی‌ها خواهد انداخت.  واقعیت را بخواهید باید گفت که آمریکا تا آنجا که به نقش‌پذیری‌های آخوند شیعی‌مسلک در چارچوب نیازهای استراتژیک واشنگتن مربوط می‌شود به آخر خط رسیده.   امروز حکومت جمکران دقیقاً در همان بن‌بستی که حکومت میرپنج در آستانة جنگ دوم، و حکومت آریامهر در هنگامة بحران نظامی افغانستان با آن روبرو بودند فروافتاده.

 

آمریکا مشکل می‌تواند با حفظ مواضع گذشته‌اش،   برای حکومت ملایان نیز نوعی نقش‌آفرینی در خیمة جنگ‌افروزانة خود محفوظ نگاه دارد. بیرون کشیدن مهر‌ه‌های بحران‌ساز رژیم از قماش‌ رفسنجانی، خاتمی، حسن خمینی و دیگر پادوهای غرب تحت عنوان «انتخابات» نمی‌تواند برای آمریکا آبی گرم کند. چرا که این موجودات فقط هنگام انعکاس دادن به عربده‌های اصولگرایان و بیت‌رهبری می‌توانستند برای خود کسب «آبرو» کنند. از سوی دیگر، تغییر رژیم در ایران به شیوه‌ای که رضامیرپنج و آریامهر را یک‌شبه کله‌پا کردند دیگر میسر نیست. در نتیجه، به قول فرانسوی‌ها، آمریکا می‌خواهد «از کهنه، نو بسازد!» و از امثال رفسنجانی، خاتمی و دیگر اراذلی که دست‌های‌شان به خون هزاران ایرانی آلوده است، رهبران خردمند و صلح‌طلب و خصوصاً «آزادیخواه» خلق کند. ولی برای آمریکا خبر بدی آورده‌ایم، عربده‌های اصولگرائی بزودی به پایان خود می‌رسد،   و این واقعیت علنی خواهد شد که تغییر شخص خامنه‌ای در رأس این «هرم پشک» نخواهد توانست،   هم ساختار ضدانسانی رژیم اسلامی را در ایران دست‌نخورده نگاه دارد،   و هم زمینة مناسب جهت خدمتگزاری فقهای شیعه در آستان واشنگتن را فراهم آورد.

 

آمریکائی‌ها اگر دست روی دست بگذارند به همان نتایجی در ایران خواهند رسید که در سوریه، ترکیه و عراق رسیده‌اند.  با تصویب قوانین ضدایرانی در کنگره و هیاهوی مسخرة سیاسی هم نمی‌توانند به حمایت از عروسک‌های کوکی و عمامه‌برسرشان ادامه دهند؛ واشنگتن چه بخواهد و چه نخواهد تغییر سیاست در ایران غیرقابل اجتناب است.

 

 

 

 

 

شاخ و شکارگاه!

'I get really tired of him blowing his own horn all the time!'

 

 

در پی سفر ولادیمیر پوتین به ایران جهت شرکت در نشست سران کشورهای تولیدکنندة گاز، شیوة برخورد پوتین با دولت روحانی، راه به حدس و گمان‌های فراوان گشود. درکنار این سفر، سخنرانی پوتین در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک و عملیات تروریستی 13 نوامبر در پاریس، رابطة حکومت ایران در صحنة سیاست منطقه‌ای را در سه زمینة متفاوت متحول کرد. در وبلاگ امروز سعی خواهیم داشت تا این «زمینه‌ها» و بازیگران اصلی آن را تا حد امکان شناسائی کرده، وضعیت حکومت اسلامی جمکران در برابر داده‌های استراتژیک منطقه‌ای را هر چه بیشتر روشن کنیم. در این میانه، دو زمینة قابل تحول در درون حکومت اسلامی وجود دارد که از قضای روزگار هر دو به سیاست‌های غرب تعلق دارد،   و سومین زمینة تحول نیز از آن حاکمیت روسیه است. پس بپردازیم به بررسی این «سه زمینه!»

 

نخستین «زمینة تحول»، غرب‌گراست و اجرای آ‌ن به دولت روحانی واگذار شده. همانطور که پیشتر هم به کرات گفته بودیم، دولت روحانی نوزاد ناقص‌الخلقه‌ای است که حکومت اسلامی جهت برون‌رفت از بحران دوران احمدی‌نژاد، آن را با هزار شامورتی از رحم «اسلام ‌سیاسی» بیرون کشیده.   ایندولت وظیفه داشت تا بر زیاده‌خواهی‌های دوران جرج‌والکر بوش،   که طی آن جنگ با ایران در افکار عمومی تبدیل به گزینه‌ای «مقبول» شده بود،‌   نقطة پایان بگذارد.   در عمل، طی نخستین‌سال‌های حکومت والکر بوش بود که ایالات‌متحد دریافت قادر نیست سیاست جنگ‌آورانة خود را از عراق به ایران صادر کند.   در نتیجه، سیاستی که آمریکا از طریق بیرون کشیدن دولت احمدی‌نژاد و باند پاسدارهای بیت‌رهبری قصد اعمال‌اش را داشت، عین شاخ‌گاو در جیب واشنگتن گیر کرده بود.  وظیفة باند روحانی بیرون کشیدن این شاخ از جیب عموسام بود، به شیوه‌ای که زبان‌مان لال عموجان «سام» آسیبی نبینند و خدای ناکرده «نفله» نشوند!

 

طی همین جلسات «شاخ‌درمانی» بود که تحت فشار شدید روسیه، یانکی‌ها مجبور شدند همراه با عقب‌نشینی‌ نظامی، استراتژی اتمی کردن ملایان جمکران را نیز ‌از روی میزهای طراحی حذف کنند. و خوشبختانه ملایان اتمی همانجائی رفتند که حملة «رهائی‌بخش» ارتش یانکی‌ها به سرزمین ایران رفته بود: زباله‌دان تاریخ! ولی از آنجا که یانکی‌ها ول کن قضیه نیستند و اگر از در بیرون اوفتند از پنجره سر به در می‌آورند،‌   واشنگتن تلاش کرد تا با استفاده از فرصت پیش آمده،   علیرغم عقب‌نشینی‌های استراتژیک تماشائی،‌ به قولی چند امتیاز سیاسی هم بگیرد!   اینجا بود که انتشار عکس‌های مکش‌مرگمای حاج مم‌جواد ظریف در کنار جان ‌کری، در رسانه‌های آتلانتیسم مثل ایدز شیوع یافت و مم‌جواد که تا چندی پیش در هفت آسمان یک‌ ستاره هم نداشت تبدیل شد به «طرف» صحبت آتلانتیسم در منطقة خاورمیانه!

 

بله، طی نخستین ماه‌های دولت روحانی، علیرغم عشق وافر ریاست‌جمهور و باند وی به چاهک آتلانتیسم، فشار روسیه آمریکا را در زمینة جنگ‌آوری‌های منطقه‌ای به عقب‌نشینی واداشت.  در زمینة تهدیدات اتمی بر علیه مسکو نیز شکستی مفتضحانه نصیب واشنگتن شد، ولی چه باک! حال که برنامه‌های طراحی شده در «تینک‌تنک‌های» پنتاگون به آب گوزیده بود، واشنگتن سناریوی جدیدی برای حکومت اسلامی تنظیم فرمود؛  تبدیل حکومت اسلامی ملایان به پل پیروزی از نوع محمدرضا شاهی! و این موضوع را در وبلاگ‌های ـ سگ‌دوانی سیاسی، مثی‌زمونی‌شا و … ـ تا حد امکان تحلیل کرده‌ایم.

 

در همین رابطه است که «زمینة دوم» تحول سیاسی حکومت اسلامی که باز هم متعلق به سیاست‌های آتلانتیست است سر از کاسه به در می‌آورد.  بله، درست حدس زدید؛ این زمینة تحول با عربده‌های مستانة‌ علی خامنه‌ای و باندهای وابسته به بیت‌رهبری بر علیه «مذاکره با غرب» آغاز شد. هر چند جهت توضیح این «زمینه»،   نیازمند بازکردن پرانتزی برای بررسی شرایط استراتژیک جهانی خواهیم بود.

 

همانطور که می‌دانیم، در دوران جدید، به دلیل فروپاشی راه‌بندهای ایدئولوژیک،   برخلاف دوران «جنگ‌سرد»، نزدیک شدن غرب به یک حکومت به هیچ عنوان به معنای دور شدن مسکو از آن حکومت نیست؛ کاملاً بر عکس!  آنچه برای غرب وحشت‌آفرین شده همین مسئله است که به صورت طبیعی هر گونه همکاری مستمر غرب با یک دولت در جهان سوم، نهایت امر این امکان را فراهم خواهد آورد که روسیه، چین و هند نیز به این دولت‌ «نزدیک» شوند.   و دقیقاً به دلیل همین «مشکل» اساسی است که در مناطق نفتخیز،‌ به دلائل اقتصادی و استراتژیک شاهد آشوب «بهارعرب» بودیم. غرب تلاش داشت تا شرایطی در کشورهای نفتخیز و شمال آفریقا به وجود آورد که سدی باشد در برابر همکاری اقتصادی اینان با اعضای بریکس. تلاشی که به نوبة خود به صراحت با شکست روبرو شده.

 

در چارچوب همین تلاش‌ها، اینبار در حکومت اسلامی ملایان بود که،   «رهبر» با سر دادن عربده‌های ضدآمریکائی‌ وظیفه داشت چند پیام مشخص به فضای سیاست منطقه‌ای و جهانی بفرستد.   البته، این پیام‌ها علیرغم ظاهر «ضدامپریالیستی‌شان» صددرصد‌ آتلانتیست و در مسیر نیازهای سیاست غرب تنظیم می‌شد. خلاصه، «مخالفت‌های» مقام معظم جمکران افرادی را هدف قرار داده بود که گویا در دولت روحانی قصد «مذاکرات گسترده» با غرب دارند. مخالفت‌هائی که در بوق و کرنا می‌افتاد تا روسیه بداند و آگاه باشد که باند روحانی «تنها» نیست؛ ارباب دارد و ارباب‌اش حاضر نخواهد بود در ایران دست روسیه را به ضرر منافع غرب باز بگذارد.

 

به زبان ساده‌تر، عربدة خامنه‌ای از این رو فضای سیاست داخلی و خارجی را پر کرده بود که در صورت هر گونه تلاش از سوی مسکو جهت نزدیک شدن به باند روحانی و امضاء قراردادهای تجاری، اقتصادی و صنعتی و غیره، واشنگتن با استفاده از «مقام معظم» قادر خواهد بود با یک فتوی تمامی تلاش‌های مسکو را نقش بر آب کند. بله، ایران از منظر یانکی‌ها حیاط خلوت ایالات‌متحد به شمار می‌رود؛   شکارگاهی است اختصاصی که اگر احدی در آن جز یانکی دست به شکار بزند خون‌اش را مقام معظم حلال خواهند کرد!   شاهد بودیم که، این عربده‌جوئی‌های ملائی همزمان با نزدیک شدن دولت روحانی به آتلانتیست‌ها همچنان ادامه داشت؛ ولی تو گوئی احدی در حکومت اسلامی حاضر نبود به «سخنان مهم و سرنوشت‌ساز» مقام معظم توجهی نشان دهد. واقعیت جز این بود؛ دولت روحانی در مسیری که آمریکا به دلیل فشار روسیه در آن فروافتاده بود تلاش داشت مشکلات واشنگتن را حل کند، مقام معظم هم در این میانه به مسکو پیام می‌فرستادند که نزدیک نشود. باشد که مشکلات آمریکا در منطقه حل شود،‌ و مشکلات مسکو همچنان پابرجا بماند!

 

این خیمه‌شب‌بازی و گربه‌رقصانی‌‌ها که در اروپا و آمریکا و سازمان ملل «درباغ‌سبز» دولت را به نمایش می‌گذارد و در تهران و شهرستان‌ها «شمشیر به خون‌نشستة» علی خامنه‌ای را به صحنه آورده بود، همچنان ادامه پیدا کرد تا رسیدیم به میعاد عملیات تروریستی پاریس!   عملیاتی که در قلب شهر پاریس جان ده‌ها تن را گرفت، و نهایت امر تبدیل شد به نقطة عطفی در روابط دولت روحانی با پایتخت‌های غرب. و در این معیاد، آن سیاست جهانی‌ای که از طریق مم‌جواد بساط «درباغ‌سبز» روحانی، و توسط مقام معظم «عدم‌سازشکاری» با غرب را «علم» کرده بود، مجبور به عقب‌نشینی شد.   از قضای روزگار شاهد بودیم که هر دو ـ هم مم‌جواد و هم علی خامنه‌ای ـ همزمان خفقان گرفتند! ولی از آنجا که تحلیل رخدادهای پاریس موضوع اصلی این وبلاگ نیست،‌ از بررسی آن چشم‌پوشی کرده،‌ می‌پردازیم به تحلیل شرایطی که پس از حوادث پاریس در منطقه با آن روبرو شده‌ایم.

 

موضع‌گیری مستقیم و غیرقابل انعطاف روسیه در برابر اسلامگرائی‌های غرب در منطقه،   که در سخنرانی ولادیمیر پوتین در قالب «دکترین نظامی» مسکو، از تریبون سازمان ملل عنوان شد جای بحث باقی نگذاشته.   مسکو حاضر نیست تن به حضور «اسلام‌سیاسی» در سیاست‌های منطقة خاورمیانه بدهد، و هر چند این موضع ظاهراً فقط در رابطه با بساط «داعش» عنوان شده، جای هیچگونه تردیدی نیست که مخالفت مسکو با داعش فقط قسمت نمایان کوه‌یخ است.   تا آنجا که به مسکو مربوط می‌شود، دیگر بازیکنان «نمایشنامة» اسلام‌سیاسی نیز می‌باید شمشیرشان را از هم‌اینک غلاف کنند.   و در عمل، واکنش ابلهانة نیروی هوائی ترکیه ـ سرنگونی جنگندة روسی و قتل یکی از خلبانان آن ـ به صراحت نشان داد که چوب مسکو برای چه محافل، چه تشکل‌ها و چه دولت‌هائی بلند شده.

 

در همین چارچوب است که می‌باید نهایت امر به تحلیل دیدار «غیرمنتظرة» ولادیمیر پوتین از بیت رهبری بپردازیم.   دیدار پوتین از خامنه‌ای، حتی پیش از تماس با اعضای دولت روحانی،   که از منظر «پروتکل» طرف‌های صحبت وی به شمار می‌روند، به صراحت نشان داد که مسکو کار روحانی را «تمام شده» می‌داند؛  دلیلی نمی‌بیند بیش از این به ریشة درخت خشکیده آب بریزد.   از سوی دیگر، در این دیدار،   تأکید پوتین بر اینکه «ما از پشت به متحدان‌مان خنجر نمی‌زنیم»، در واقع دولت روحانی و تلاش‌ها و هم‌راهی‌های مم‌جواد با جان کری را هدف قرار داده بود.   به استنباط ما هدف پوتین از این دیدار روشن‌تر از آن است که جای بحث باقی بگذارد؛ و می‌بینیم همان گروه‌ها که پیوسته تلاش داشته‌اند پوتین را «متحد» حکومت اسلامی جا بزنند، اینک جملگی خفقان گرفته‌اند. و جز چند وبلاگ‌نویس که با مسائل استراتژیک بیگانه‌اند، تحلیلی در توجیه «همزیستی‌های مسالمت‌آمیز» پوتین و خامنه‌ای نمی‌بینیم!   این سئوال مطرح می‌‌شود که چرا؟! به چه دلیل دیگر «بعضی‌ها» سعی ندارند، در عرصة استراتژیک خامنه‌ای و پوتین را انگشتان یک‌دست ببینند؟! پاسخ روشن است؛ طی سفر پوتین به تهران، دولت روحانی در عرصة استراتژیک منزوی شد، در نتیجه خامنه‌ای که آن روی سکة روحانی است اهمیت‌اش را از دست داد.

 

در عمل، پوتین با پرتاب بساط روحانی و مم‌جواد به زباله‌دان آتلانتیسم، همزمان علی خامنه‌ای را نیز خلع‌سلاح کرد. و همانطور که بارها گفته بودیم ـ در اینجا فقط تکرار می‌کنیم ـ اصلاح‌طلبی و اصول‌گرائی دو روی یک سکة واحد،  ‌یا بهتر بگوئیم دو بازوی یک سیاست‌اند. یکی می‌بُرد، برای آنکه دیگری بتواند بدوزد. اگر یکی از بازوان قطع شود، ‌آن دیگری ابتر خواهد شد. و آن‌ها که طی سالیان دراز تلاش کرده‌اند با «آسمون ریسمون» این دکان «دوزندگی» متعفن را در انظار ملت ایران «معطر» بنمایانند، فقط به منافع محفلی‌شان فکر می‌کنند.

 

در همین راستاست که زمینة سوم تحول استراتژیک را می‌باید بررسی ‌کنیم.   در این «زمینه» است که سیاست مسکو جهت به عقب راندن آتلانتیسم در منطقه به حرکت در ‌آمده.   حکومت اسلامی ملایان، همانطور که دیدیم اینک «اخته» شده‌،   و تلاش‌هائی از قماش عملیات محفل مسعودی‌ها و چاپ عکس‌های خاتمی در روزی‌نامة اطلاعات، و … آنقدر مضحک است که قادر به میدانداری نخواهد شد! در آینة تحولات منطقه‌ای ملایان دیگر قادر نیستند با ایجاد قطب‌های کاذب در درون ساختار دولت کودتائی‌شان ـ عملی که از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 به آن مبادرت ورزیده‌اند ـ دست به صحنه‌آرائی‌های «قاطعانه» زده، گاه دمکراتیک شوند، و گاه مستبد!   در نتیجه، همچون موضوع «انرژی هسته‌ای»، اینان مجبور خواهند بود در موارد مشخص دیگری از قبیل رابطه با ترکیه، امارات،  قطر و بحرین نیز موضع‌گیری روشن داشته باشند! از سوی دیگر،‌ در سرزمین‌های عراق، سوریه، پاکستان و افغانستان، یعنی مناطقی که سپاه پاسداران تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» در مقام همکار و همدست ارتش سازمان ناتو‌ و سازمان‌های اطلاعاتی غرب فعالیت می‌کند نیز موضع‌گیری جمکرانی‌ها می‌باید «روشن‌تر» از این‌ها شود!   چرا که پوتین با اظهارات‌اش در سازمان ملل، و طی دیدارش با خامنه‌ای عملاً بر توافق «مسکو ـ واشنگتن» در مورد مبارزة مشترک با تروریسم نقطة پایان گذارده، و اگر مواضع جمکرانی‌ها روشن نباشد، این امکان وجود دارد که کرملین مواضع جمکران را «خنجری از پشت» تلقی کند! بله، پوتین برخلاف ادعای بعضی‌ها که تلاش می‌کردند وی را همدست خامنه‌ای جا بزنند، در این دیدار مشخص کرده که پاسخ «خنجر از پشت» را خواهد داد. و همین موضع‌گیری مختصر کافی بود تا چرت علی خامنه‌ای، مم‌جواد و حسن فوتبال برای همیشه پاره شود.

 

اینک باید دید چگونه روابط کودتاچیان اسلامگرای 22 بهمن 57 می‌تواند با منبع الهامات‌شان یعنی ارتش سازمان ناتو در ترکیه «روشن» شود؟   چگونه خواهند توانست همچنان به پایگاه‌های امنیتی، نظامی و سیاسی آنگلوساکسون‌ها تکیه کنند،  و همزمان عملیات منطقه‌ای‌شان را به صورتی تنظیم نمایند که مسکو آن را «خنجر از پشت» تعبیر نکند؟   چگونه جمکران که تا خرخره وابسته به غرب است خواهد توانست هم از شبکة بانکی مستقر در امارات، قطر و کویت «تغذیه» کند،   و هم به «مبارزه» با آنچه خمینی و دارودسته‌اش «شیخ‌های خلیج» می‌خواندند ادامه دهد؟   چگونه خواهد توانست هم کردهای ایران را سرکوب کند و هم به شیوة محمدرضا پهلوی، لوژیستیک و اسلحه به کردهای عراق،‌ ترکیه و سوریه ارسال کند؟  خلاصه بگوئیم، دنباله‌روی از سیاست‌هائی که از دیرباز پدیدة موهوم و بی‌معنائی به نام محفل «شیخ‌وشاه» را بر ایران حاکم نگاه داشته، هر لحظه بیش‌ازپیش برای دولت و رهبر و لات‌ولوت‌های سپاه و دیگر بازیگران درونمرزی و برونمرزی‌شان مشکل و مشکل‌تر می‌شود. حلقة محاصره بر گرد جمکرانی‌ها تنگ‌‌ترشده، و با جنجال پیرامون مصاحبة روزنامة لبنانی با محمد خاتمی و چاپ عکس وی در روزی‌نامة مسعودی‌ها، نمی‌توان این محاصره را شکست.

 

 

 

 

 

 

 

گرداب و گنداب!

saeed_saman_15_12_01

در مطلب امروز سه رخداد را که ظاهراً آنقدرها ‌ارتباطی با یکدیگر ندارند مورد بررسی قرار می‌دهیم. این سه رخداد به استنباط ما از محور مشترکی برخوردارند که آن را فروپاشی جبهة شرقی سازمان ناتو، یعنی تزلزل ساختار پیمان آتلانتیک شمالی در ترکیه می‌خوانیم. البته به این فروپاشی می‌باید احساس خطر فزایندة غرب از تزلزل تکیه‌گاه‌های‌ شیعی‌مسلکی آتلانتیسم در ایران را نیز بیافزائیم.

نخستین رخداد، همانطور که می‌توان حدس زد به ترکیه و وضعیت اینکشور پس از جریان «حملة نظامی» به جنگندة روسیه مربوط می‌شود. در این چارچوب، به تجزیه و تحلیل حضور داوات‌ اوغلو، نخست‌وزیر ترکیه در جلسة عمومی اتحادیة اروپا در بروکسل ـ یک روز پیش از نشست «کاپ 21» ـ می‌پردازیم. در مرحلة دوم نگاهی خواهیم داشت به نامة دوم علی خامنه‌ای برای جوانان غرب! و در آخر موضع متزلزل اصلاح‌طلبان در «انتخابات» آیندة مجلس جمکران و هماهنگی اینان با بیت‌رهبری و خزیدن‌شان به سوی اصولگرایان را بررسی می‌کنیم. هماهنگی‌ای که اگر در دوران پایانی محمد خاتمی، شیاد اردکانی زیرسبیلی در می‌‌رفت، امروز دیگر «اسرار مگو» نیست. پس نخست برویم به سراغ ترکیه و نشست بروکسل!

بحران نظامی ناشی از تحولات سوریه در منطقه، پس از آنکه حملة «نظامی ـ نمایشی» نیروی هوائی ترک به سقوط جنگندة روسی منجر شد، پای به مراحل بسیار خطرناک گذارده. در اینکه، جنگندة روسی را کدام قدرت‌ نظامی هدف قرار داده، می‌توان ساعت‌های متمادی بحث‌وگفتگو به راه انداخت، ولی آنچه از اهمیت برخوردار می‌شود این واقعیت است که چنین رخدادی در سطح بین‌المللی تبدیل به یک خبر «جدی» در نظام رسانه‌ای شده. و از این مرحله به بعد، دیگر هیچ اهمیتی ندارد که شرایط واقعی سقوط جنگنده چه بوده، و اینکه مقصر اصلی کیست؛ آمریکا، انگلستان، ارتش ترکیه، دولت اردوغان و یا هر کس دیگری.

دولت اردوغان که حتی پیش از این عملیات محیرالعقول و به دور از عقل، آنقدرها از منظر سیاسی پایگاه مستحکم و تزلزل‌ناپذیر نداشت، و طی انتخابات اخیر با دردسر فراوان موفق به تشکیل کابینه شده بود، پس از این رخداد عملاً به آخر خط رسیده. و اگر قرار باشد آتلانتیسم به معنای واقعی «شکست» در ماجراجوئی سوری خود را بپذیرد و بر آن صحه بگذارد، مسلماً نظام رسانه‌ای در معرفی «مقصر» اصلی این شکست انگشت اتهام را به سوی دولت اسلامگرایان ترکیه خواهد گرفت. امروز در منطقه، و در میان دست‌نشاندگان «رسمی» آتلانتیسم مشکل بتوان دیواری کوتاه‌تر از دیوار اردوغان و حزب «عدالت و توسعه» وی یافت. به همین دلیل نیز تلاش مراکز آتلانتیست بر این مهم متمرکز شده تا ترکیه به تدریج موضع‌اش را در جایگاه «مقصر» تثبیت کند. مقصری که نهایت امر در نظام رسانه‌ای «ورشکسته به تقصیر» هم معرفی خواهد شد، و هر آنچه به سرش بیاید حقش خواهد بود! چرا که نظام رسانه‌ای آتلانتیست تمامی حمایت‌های غرب، حتی «وعدة» ورود ترکیه به اتحادیة اروپا را نیز در جیب دولت حزب «عدالت و توسعه» قرار داده!

بله، طی دیداری که روز گذشته داوات‌اوغلو، نخست‌وزیر ترکیه با مقامات رسمی اتحادیة اروپا داشت، رسماً عنوان شد که «بررسی» عضویت ترکیه در اتحادیة اروپا بار دیگر روی میز مذاکرات خواهد بود! همان به اصطلاح «بررسی‌ای» که طی یازده‌سال گذشته از دستور کار اتحادیة بیرون اوفتاده و در گنجه‌ها خاک می‌خورد و اینبار هم ترکیه برای بررسی آن تقاضائی نداده بود. پس طرح دوبارة آن، خصوصاً با این «اهن‌وتلپ» از سوی رئیس کمیسیون اروپا، مسلماً دلائل و معانی‌ای از آن خود دارد.

در این مرحله، به صورتی فهرست‌وار به مهم‌ترین این دلائل نگاهی می‌اندازیم چرا که، ‌ بحث پیرامون جزئیات کار را به درازا خواهد کشاند. مهم‌ترین دلیل «ابراز تمایل» رسمی اخیر کمیسیون اروپا به ورود ترکیه به جرگة این اتحادیه برخاسته از یک نیاز استراتژیک است. مسئولین اتحادیه، در شرایطی که حتی بنیانگزاران‌اش دیگر به بقاء و دوام این اتحادیه آنقدرها خوش‌بین نیستند، نیک می‌دانند که بررسی ورود یک دولت متزلزل به حلقة اتحادیه نمایة مثبتی ارائه نخواهد داد. و اینکه، برخلاف گذشته، این روزها در داخل اتحادیه و حتی در میان ترک‌ها، مخالفان پیوستن آنکارا به این اتحادیه به مراتب بیش از سابق است. خصوصاً که طی تحولات نظامی اخیر در سوریه، چهرة دولت اسلامگرای ترک در داخل و خارج مرزها به شدت مخدوش شده. در نتیجه ابراز تمایل کمیسیون اروپا فقط نشاندهندة «حمایت» ساختارهای سیاسی اروپا از رژیم حاکم بر آنکارا می‌تواند تلقی شود. کمیسیون با این عمل برای روسیه شاخ‌وشانه می‌کشد. و نشان می‌دهد که، هر چند در شرایط پذیرش عضو جدیدی نباشد، دست از حمایت از ترکیه نخواهد شست.

از سوی دیگر، مسئلة کنترل آوارگان که پس از شکست ماجراجوئی آتلانتیسم در سوریه به ترکیه هجوم آورده‌اند نیز بر تصمیم اخیر کمیسیون اروپا تأثیر زیادی گذارده. به عبارت دیگر، اگر اتحادیة اروپا می‌خواهد، هم از وجود ارتش ترکیه جهت کنترل موج مهاجران استفاده کند، موجی که دیگر دولت‌های اروپای غربی قادر به کنترل آن نیستند، و هم انتظار داشته باشد که دولت اسلامگرا با تحمل هزینه‌های سنگین از نظر امنیتی، سیاسی و اجتماعی این آوراگان جنگی را در خاک خود سکنی دهد،‌ «منطقی» به نظر می‌آید تا دهان دولت آنکارا را با چند نقل‌ونبات «شیرین» کرده، ابزاری جهت توجیه سیاست‌های داخلی، خارجی و منطقه‌ای در اختیار رجب اردوغان قرار دهد. و به همین دلیل نیز آب‌نبات «بررسی مجدد ورود ترکیه به اتحادیه» را توی لپ اوغلو انداخته‌اند. باشد که روزنامه‌های وابسته به دولت ترکیه، ایدة «اروپائی شدن» تمام و کمال اینکشور را هر یک به نوبة خود تذهیب کرده و از آن شاهراهی جهت تبلیغات دولتی فراهم آورد.

ولی یکی دیگر از مشکلات عدیده‌ای که به اعلام بررسی مجدد الحاق ترکیه به اتحادیة اروپا منجر شده، چرخش استراتژیک روسیه در قبال ترکیه است. چرخشی که برای آنکارا مشکلات اقتصادی وسیعی به وجود آورده. این چرخش برای ترکیه به قیمت از دست شدن میلیاردها دلار مبادلات تجاری در قالب صادرات و واردات، توریسم، و حتی همکاری‌های منطقه‌ای تمام می‌شود. و در این میانه،‌ اتحادیة اروپا در مقام یکی از شاخک‌های اصلی آتلانتیسم به این نتیجه رسیده که،‌ اگر دیر بجنبد ممکن است ساختارهای «سیاسی ـ امنیتی»‌ ترکیه در رهگذر این تحولات مالی و اقتصادی آنچنان متزلزل شود که، نهایت امر کنترل غرب بر ارتش و نیروهای انتظامی ترک نیز از دست سازمان ناتو بیرون رود. به همین دلیل نیز بروکسل تحت عنوان حمایت از پناهندگان با پرداخت مبلغ 3 میلیارد دلار به دولت ترکیه موافقت کرده! ولی در عمل، این کار نیز آ‌نقدرها «بی‌خطر» نیست!

چرا که، مشکل می‌توان قبول کرد ساختار فاسد دولت ترکیه اجازه دهد، این پول هنگفت خرج پناهندگان شود! و این مسئله‌ای است که به استنباط ما دولت‌های اروپای غربی بخوبی از آن آگاه‌اند؛ ‌ این پول در رسانه‌ها به نفع پناهندگان به دولت ترکیه تحویل داده می‌شود، ولی در واقعیت صرف تجهیز هر چه گسترده‌تر نیروهای اسلامگرا در خاک سوریه خواهد شد. در واقع اتحادیة اروپا با اینکار در آیندة نزدیک برای بروکسل دردسرهای فراوان به همراه می‌آورد. چرا که اینک نقش اتحادیه اروپا در جنگ‌افروزی ورای مرزهای‌اش علنی شده، و در صورت شکست در پروژة سوریه، شکستی که تصور آن آنقدرها هم دور از انتظار نیست، گرداب بحران‌زای سوری قربانیانی به مراتب متعددتر از چند سیاست‌مدار انگلیسی و فرانسوی را به درون خود خواهد کشاند. حال که سخن از گرداب به میان آمد، چه بهتر که ترکیه را رها کرده، نگاهی به علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی بیاندازیم که مدتی است در گنداب دست‌وپا می‌زند.

همانطور که می‌دانیم رهبر حکومت اسلامی یک‌بار دیگر بساط نامه‌نگاری به «جوانان» اروپا و آمریکا ر اپهن کرده. نخست باید پرسید به چه دلیل خامنه‌ای پس از هر عملیات تروریستی در فرانسه به یاد جوانان غرب می‌افتد و به آنان نامه می‌نویسد؟ چرا خامنه‌ای به جوانان اروپا و ‌آمریکا اینچنین علاقمند است، و به طور مثال برای جوانان آمریکای لاتین و آفریقا و آسیا،‌ و یا حتی جوانان آوارة ایرانی در غرب و شرق نامه‌نگاری نمی‌کند؟ بله، درست حدس زدید؛ هر کسی بت‌عیار و قبلة خودش را دارد؛ ایشان هم از این قاعده مستثنی نیستند. از سوی دیگر، نامه‌نگاری یک ملای شیعه به جوانان غرب، چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟ اگر هم جوان مؤمن و مسلمانی در غرب یافت شود،‌ بی‌شک سنی مذهب خواهد بود، و دلیلی ندارد که نامة یک ملای شیعه برای‌اش ارج و قُربی داشته باشد. ولی از آنجا که، نامه‌نگاری در فضای ملازدة ایران نوعی ابزار جهت به ارزش‌ گذاردن تحجر و توحش دین تلقی می‌شود، علی خامنه‌ای نیز به شیوة «مولاعلی» که در بی‌بی‌گوزک‌ها به مالک اشتر نامه نوشته بود، برای «مالک عنتر» در بلاد غرب نامه‌ای نوشته و در آن ضمن تکرار عناوین ریل‌های خبری،‌ همچون دیگر ملایان و اسلامگرایان دوآتشه، ضمن تعریف از خود و مظلوم‌نمائی و پدرسوختگی‌های رایج سری هم به فلسطین زده و اشک تمساح ریخته! خامنه‌ای «جنایات» اسرائیل را برشمرده، بدون اینکه بگوید اسلامگرائی‌ای که وی به ستایش آن نشسته، خود از منجلاب غرب سرچشمه گرفته، و در ایران چه جنایاتی مرتکب می‌شود:

«چگونه می‌توان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد،‌ و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آن‌ها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! […] جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است.»
منبع: نامة علی خامنه‌ای به جوانان اروپا و آمریکا، 8 آذرماه 1394

اشتباه نکنیم! خامنه‌ای بخوبی می‌داند «چگونه می‌توان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد!» در عمل، وی نه تنها دست در دست اربابان یانکی‌اش کشور ایران را طی چهار دهه به ویرانه تبدیل کرده‌،‌ که اینک می‌خواهد برای ملت‌های دیگر نیز جهت خودتخریبی «نسخه» بنویسد! آنوقت بعضی‌ها بگویند، ملا پر رو و وقیح و دریده نیست؛ بعضی‌ها مثل خامنه‌ای بگویند، ملا «ذهنیتی» ندارد که تنها هنرش «آراستن اغراض موذیانه» باشد. ولی ایرانیانی که به یمن حکومت دین و اوباش دین‌باور چهار دهه تاریخ و زندگی‌شان به فاضلاب اسلام شیعی آلوده شده، به این نتیجه رسیده‌اندکه‌ نزد آخوند و کشیش و خاخام و دیگر ارباب دین، «آراستن اغراض موذیانه» فریضه‌ای است الهی! هم‌این ارباب دین‌اند که با تکرار مشتی قصه و داستان بی‌سروته و گسترش «تقدس» انسان‌ستیز و تعبدآور، ملت‌ها را به خود مشغول ‌داشته‌اند. ‌ باشد تا احدی نپرسد، در بهشت‌هائی که این جانوران وحشی بر شالودة تزویر، دودوزگی، خودفروختگی و انسان‌ستیزی بر پا کرده‌اند کدامین ابلیس‌ها حکم‌ می‌رانند. ابلیس‌هائی که در آستین دستگاه ارباب دین بزرگ می‌شوند، و هر روز خون ملت‌ها را می‌مکند:

«[…] رئیس سازمان بازرسی کل کشور از فرار فردی پس از دریافت ۱۰۰ میلیارد تومان از وزارت نفت خبر داده و گفته است که این فرد به کانادا گریخته است.»
منبع: رادیوفردا، 9 آذرماه 1394

علی خامنه‌ای در نامة‌ خود به «فعالیت‌های انسان‌ساز»، از نوعی که رئیس بازرسی کل جمکرانی‌ها در باره‌اش سخن رانده، و در دستگاه حکومت اسلامی بسیار رایج است هیچ اشاره‌ای نمی‌کند. در مورد فعالیت‌های دیگری که روزمرة‌ ایرانیان را به جهنم تبدیل کرده نیز هیچ نمی‌گوید. در نامة وی از سرکوب، سانسور، آقابالاسری دولت، تعیین نوع خوراک و پوشاک برای انسان‌ها، سرکوب اجتماعی و … سخنی به میان نیامده. باید پرسید، در اینصورت مقصود اصلی خامنه‌ای از «ذهنیت آلوده» و تزویز چیست؟ چه بهتر که «شیخ علی» در نامه‌ای که به مالک‌ یانکی‌‌اش می‌نویسد مشخص کند، «آلودگی» چیست و «آلوده» کیست؟

ولی تا آنجا که به «ذهنیت آلوده به تزویر» در سرزمین‌مان مربوط می‌شود،‌ ایرانیان بخوبی می‌دانند کدامین ذهنیت‌ها به تزویر آلوده است. جوانان اروپا و آمریکا هم نیازی به نصایح نوکر خیرخواه عموسام ندارند! هر چند اگر می‌خواهند در ذلت و ادبار بزی‌اند، نسخة ذلت را ملای شیعه برای‌شان نوشته. می‌توانند «ذهنیت‌های آلوده‌ای» را که امثال علی خامنه‌ای برای‌شان یافته‌اند نابود کنند! آلودگی‌هائی از قبیل آزادی‌بیان، حقوق بشر، حقوق شهروندی، جامعة مختلط، شعر و رمان و باله و تئاتر و علم و فلسفه و صنعت، و روابط اجتماعی و تفریح و خنده و شادی و بازی و … و در واقع «آزادی تفکر و تخیل!» این‌هاست آنچه خامنه‌ای و امثال او «ذهنیت‌های آلوده‌« نامیده‌اند و نمی‌پسندند. در عوض، دزدی، جنایت، فروش مواد مخدر، به راه انداختن هنگ‌های چماقدار و چاقو‌کش، روضه‌خوانی و تجاوز به عنف در زندان‌ها، اعدام هزاران تن بدون محاکمه، و … از جمله «ذهنیت‌های پاک»، اسلامی و انسان‌ساز به شمار می‌رود! این «ذهنیت‌ها سازنده» می‌تواند دست در دست یک حکومت دست‌نشانده و نوکر، به نفع ملا و یانکی و به زیان یک ملت کاری کند کارستان! قبول نمی‌فرمائید، نگاهی به ایران بیاندازید. ملت‌ها با این «ذهنیت‌ها»،‌ به شهرهای ویران نمی‌روند، سوار بر بال فرشتگان به بهشت‌های «خیالی» پرواز می‌کنند! به همان بهشت‌هائی که ده‌‌ها ایرانی برای فرار از آن در اردوگاه‌ پناهندگان لب‌های‌شان را با نخ‌وسوزن می‌دوزند، در شرایطی که بعضی‌ها برای چند روز «آقائی» موجودیت‌‌شان را به ماتحت ‌مقام معظم دوخته‌اند! حال که به دوزندگی رسیدم، نگاهی هم به «بخیه‌کاران» دنیای سیاست جمکران بیاندازیم.

نگاهی داشته باشیم به بازی «ذهنیت‌های آلوده‌ای» که در کشورمان تحت عناوین اصلاح‌طلب و اصولگرا و پایدار و ناپایدار و … فعال شده‌‌اند. از شوخی گذشته، این «بنگاه‌های» مسخره بی‌اختیار مرا به یاد حزب رستاخیز آریامهر و دو شاخک آن یعنی، «سازنده» و «پیشرو» می‌اندازد! خلاصه آن خوش‌خیال‌ها که روز کودتای 22 بهمن 57 مجسمه‌های شاه را پائین کشیده بودند و به حساب خودشان شق‌القمر فرمودند، خواب می‌دیدند! به اینان بگوئیم، جای دور نرفته‌ایم، به یمن خوش‌باوری شما هالوها هنوز هم در قلب تاریخچة فاشیسم معاصر ایران دست‌وپا می‌زنیم. هر چند امروز، بجای رستاخیز سازنده و پیشرو، «ولایت» اصلاح‌طلب و «ولایت» اصولگرا و پایدار پیدا کرده‌ایم. ولی خوب این‌ها با هم تفاوت دارد. بجای سروصورت تراشیده و کت‌وشلوار برازندة سازنده‌ها و پیشتروهای دیروز، می‌باید به صورت کثیف و ته‌ریش و لباس مندرس، عمامه و پیشانی‌ای که جهت دین‌فروشی با واکس بر آن جای مهر نقاشی کرده‌اند بسنده کنیم. و این خود از جمله «پیشرفت‌هائی» است که نمی‌باید نادیده انگاشته شود.

اینکه، دولت ملاحسن فریدون، پس از طی فقط دو سال، دقیقاً در موضع روزهای پایانی دولت ملاممد اردکانی نشسته دیگر از اسرار مگو نیست. به عبارت بهتر،‌ با آنچه در ترکیه رخداده، و آنچه آیندة سوریه را مسلماً رقم خواهد زد، دولت روحانی نمی‌تواند، هم به عادت دیرینة حکومت اسلامی فشار بر ملت را افزایش داده و سرکوب را سازماندهی کند، و هم دم از «اصلاحاتی» بزند که دیگر خودش نمی‌داند در کدامین مسیرها می‌باید محقق شود. خلاصه، اصلاحات روحانی نوزاد ناقص‌الخلقه‌ای از آب در آمد که در دو سالگی می‌باید «گوز را داده و قبض را بگیرد!» با این وجود، در این مقطع، بدنیست سئوالی مطرح کنیم و آن اینکه آلترناتیوسازی مضحک «اصولگرا ـ اصلاح‌طلب» که خود نشئتی است متعفن از «ذهنیت‌های آلودة» اربابان علی خامنه‌ای در واشنگتن و لندن، ‌ تا کجا و تا کی می‌باید ملت ایران را در گنداب حکومت اسلامی نگاه داشته، برای حرکات احمقانة این گله‌‌های جنایتکار نقش «سرنوشت‌ساز» دینی و بومی خلق کند؟

این سئوالی است که مسلماً ایرانیانی که به سرنوشت کشورشان حساسیت نشان می‌دهند از خود خواهند پرسید. ولی کسانی می‌توان یافت که آنقدرها اهل این حرف‌ها نیستند؛ اینان یا در درون دستگاه دولت مشغول بهره‌برداری شخصی و گروهی از ولایت‌ فقیه‌اند، یا با مخالف‌خوانی‌های صوری، در عمل نقش مخالف‌نما ایفا کرده، از پشت پرده بر آتشی روغن می‌ریزند که مشتی ماجراجوی خائن آن را حکومت الهی و اسلامی می‌خوانند!

در ردة دولتی‌ها و نانخوران دولت، از پاسدار و بسیجی گرفته تا همان دزدها که به دلیل تساهل و تسامح قوه قضائیه و مجریه، یک‌شبه بودجة کشور را با خودشان به کانادا می‌برند، «بازی» اصولگرا و اصلاح‌طلب در حکومت اسلامی خیلی هم خوب و بجاست. اگر کسی در گلة این طراران سابقه‌دار «ناراضی» باشد آنقدرها مهم نیست؛ مثل دیگر دزدان و لات‌ها برای‌اش سوروسات به راه می‌اندازند. در لندن و واشنگتن و پاریس خانه و حساب‌بانکی و زمینة مساعد زدوبند و لات‌بازی فراهم می‌شود و می‌تواند در آغوش «ذهنیت‌های آلوده» تحت عنوان «مخالف»، در واقع برای حکومت اسلامی، اسلام سیاسی، و نهایت امر اربابان جمکران از طریق تریبون‌هائی که در اختیارش قرار خواهند داد، «دل‌» بسوزاند. امثال اینان کم نیستند؛ بعضی‌ها‌شان اصلاً به خیمة سلطنت‌طلبان اسبابکشی کرده‌اند! خلاصه، مال «حلال» راه دور که نمی‌رود، مال دزدی نیست؛ مال عموسام است! اینان از جمله اصلاح‌طلبان و اصولگرایانی هستند که ترجیح داده‌اند «پیشرو» و یا «سازنده» ‌شوند. عیب و نقصی هم در این دگردیسی نمی‌بینیم!

ولی از همه جالب‌تر وضعیت آن‌هاست که در داخل مانده‌اند؛ در جلسات سینه‌زنی خیابانی شرکت می‌کنند؛ ‌ روضه هم بعضاً می‌خوانند، و معلوم نیست چرا و به چه دلیل «طرفدار» اصلاح‌طلبان هستند. این گروه که معمولاً خود را وابسته به جریان «چپ» می‌نمایانند، امروز شدیداً نگران «انتخابات» شده‌اند. نمی‌دانستیم استالینیست‌ها هم طرفدار «انتخابات» تحت نظارت شورای نگهبان جمکران هستند. بله،‌ این‌ باید از معجزات اسلام باشد. به هر تقدیر، حال که بساط حسن فوتبال بکلی در هم ریخته، و معلوم نیست آیندة دولت و ارتباطات داخلی، خارجی و منطقه‌ای آن به کجا کشیده خواهد شد،‌ «بعضی‌ها» رسماً خواهان ائتلاف اصلاح‌طلبان با اصولگرایان «میانه‌رو» شده‌اند! باشد که این حکومت بتواند بدون تحمل هر گونه فروپاشی ساختاری و درونی همچنان به موجودیت ضدانسانی‌اش در مسیری که چهار دهه به طول انجامیده طی طریق کند.

در مرحلة نخست بگوئیم، تا آنجا که به دمکراسی، انسان‌محوری، آزادی بیان و حقوق بشر مربوط می‌شود، اصولگرا و اصلاح‌طلب هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. این فقط حاکمیت‌های انگلستان، آلمان و فرانسه‌اند که ادعا دارند ایندو «قبیله» متفاوت‌اند. در ثانی، به فرض که این تفاوت‌ها وجود داشته باشد، و اصلاح‌طلبان با اصولگرایان به اصطلاح «میانه‌رو» هم‌قدم شوند، برنامه‌شان چیست،‌ و منفعت ایران و ایرانی در این میانه چه می‌شود؟ به طور مثال، اینکه ریاست مجلس جمکران از دست قبیلة لاریجانی به دست قبیلة مطهری بیفتد «پیشرفت» به شمار می‌آید؟ ما که در این بساط پیشرفت نمی‌بینیم، پس حتماً آنان که پیشرفت می‌‌بینند نانی در تنور دارند که اینچنین پستان‌ پشمالوی‌شان را به آن ‌چسبانده‌اند.

به هر تقدیر، «انتخابات» جمکران اگر صورت بگیرد، و در این میانه اصولگرا و یا اصلاح‌طلب به پیروزی برسد، آنقدرها اهمیت ندارد، اصل کلی مسائل منطقه است که به مراتب فراتر از این «بازی‌ها» خواهد بود. روسیه شاهرگ اقتصادی اسلامگرائی در سوریه را از طریق بمباران گسترده از هم فروخواهد پاشاند، این یک ایده و پروپاگاند نیست، یک واقعیت نظامی است. و این عقب‌نشینی بر خلاف آنچه در مطبوعات علم شده بیش از آنچه اردوغان را هدف قرار دهد، حکومت ولایت‌فقیه را به خطر می‌اندازد. در مطالب پیشین، دلائل روسیه را در عدم قبول اسلامگرایان در سوریه عنوان کرده بودیم؛ از تکرار این دلائل در این مقطع خودداری می‌کنیم، ولی همین «دلائل» نهایت امر ملابازی را هم در ایران به پایان خط نزدیک می‌کند؛ و از این سرنوشت محتوم، چه با اصلاح‌طلب باشید و چه همراه اصولگرا هیچ گریزی نیست.