پیمان‌های مهلک!

اخبار سیاسی و نظامی نشان از تحولات بسیار گسترده در سطح جهانی دارد. البته به دلیل بن‌بست‌هائی که هم کاخ سفید اخیراً در آن پای گذاشته بود، و هم روسیه به دلیل موضع‌گیری‌های منطقه‌ای با آن‌ها رودررو قرار داشت، آغاز تحولات گسترده بسیار محتمل می‌نمود. خلاصه تلاشی جهت خروج از بن‌بست حتمی بود. ولی پس از تأئید رسمی توافقنامة «ستارت» توسط باراک اوباما،‌ توافقی که وی در مصاحبة مطبوعاتی کاخ سفید آن را مهم‌ترین توافقنامه‌ طی دو دهة اخیر جهت «کنترل تسلیحات نظامی» لقب داد، مسلم بود که مواضع جهانی به شدت تحت تأثیر این «توافقنامه» قرار گیرد. مسلماً هضم آنچه تحت عنوان «ستارت» معرفی می‌شود و تلویحاً به امضاء رسیده،‌ و بازتابی است از همکاری‌ها و همراهی‌های مسکو و واشنگتن، برای برخی محافل سنگین و ثقیل خواهد بود. انفجار در دو ایستگاه مترو در پایتخت روسیه نشانی است از واکنش همین محافل.

خبرگزاری‌ها اطلاع می‌دهند که انفجار دو بمب در دو ایستگاه متروی مسکو تلفات و خسارات جانی چشم‌گیری به همراه آورده. این تلفات که در ساعات آینده مسلماً بیش از این‌ها خواهد شد، تا کنون به 40 نفر بالغ می‌شود. در یک عملیات تروریستی «شهری»، خصوصاً در کشوری که رسماً درگیر جنگ و اشغال نظامی نیست، این تعداد تلفات هولناک است. خبرگزاری «ایرنا»، در توصیف این عملیات می‌نویسد:

«عوامل انفجارهاي امروز مسکو از منطقة قفقاز شمالي به پايتخت آمده و با انفجار بمب در ايستگاههاي متروي مسکو انتقام قتل سران کشته شده خود را از روسيه گرفتند.»
منبع: ایرنا، کدخبر: 1028376

این «اظهارات» که از قول «منابع خبری» در ایرنا عنوان شده، در شرایط فعلی بیشتر به دمیدن در بوق پروپاگاند شباهت دارد، تا یک موضع‌گیری مسئولانه. چرا که حتی اگر این «منابع خبری» در مورد ریشه‌های «قومی» سوءقصدکنندگان و اهداف و انگیزه‌های آنان اطمینان کامل نیز داشته باشند ـ این اطمینان در حال حاضر بسیار نامحتمل می‌نماید ـ اینکه این افراد بتوانند از منطقة شمال قفقاز با چنین نیات و احتمالاً «محموله‌هائی» به مسکو آمده و بدون اطلاع شبکه‌های مختلف اطلاعاتی، چه روسی و چه غیر در ایستگاه متروی زیرزمینی «وزارت اطلاعات» روسیه چنین انفجاری صورت دهند نشان دهندة «مسائل دیگری» نیز هست. و شاید عجلة این «منابع خبری»، که ایرنا نیز در میان‌‌شان نشسته، برای گرفتن انگشت اتهام به سوی مخالفان فدراسیون روسیه در قفقاز، بیشتر جهت قرار دادن همان «مسائل دیگر» در پس پردة ابهام باشد.

می‌دانیم که مواد منفجرة نظامی، آنهم در حدی که بتواند چنین قتل‌عامی صورت دهد در اختیار هر کس و ناکسی قرار نمی‌گیرد. این مواد می‌باید از صافی شبکه‌های «نظامی ـ اطلاعاتی» گذشته و با تأئید «مقامات» به دست تروریست‌ها برسد. اینکه پس از فروپاشی اتحاد شوروی، گروهی ساکنان مناطق مختلف «قفقاز» به دلیل برخی سیاست‌های نابخردانه در میانة آتش «واشنگتن ـ مسکو» قرار گرفته، و نهایت امر به این سوی و آن سوی جذب شدند، مسئلة تازه‌ای نیست. آنچه اهمیت دارد این است که چگونه می‌توان این افراد را تا این حد «عملیاتی»‌ کرد. شاید بهتر بود «منابع خبری» بجای بیرون کشیدن اتهامات نخ‌نمای همیشگی و ریختن آب به آسیاب «نژادپرستی» مسکویت‌ها و متهم کردن «سیاه‌ها» به تروریسم و آدمکشی ـ «سیاه» لقبی است که روس‌ها به ساکنان منطقة قفقاز داده‌اند ـ می‌گفتند که چنین عملیاتی در درون روسیه با حمایت چه شبکه‌ای ‌توانسته «اجرائی» شود؟

در ثانی، اینکه دقیقاً چند روز پس از «لو» رفتن شبکة 101 نفری القاعده در عربستان، شبکه‌ای که نهایت امر از منظر سیاسی «به فروش» رسید، و در شرایطی که امضاء قرارداد همکاری‌های نظامی «واشنگتن ـ مسکو» در راه است، چند تروریست دست به چنین عملیاتی بزنند به صراحت نشان می‌دهد که حتی اگر تروریست‌ها هم اهل قفقاز باشند، مواد منفجره و شبکة لوژیستیک حامی‌‌شان به هیچ عنوان «قفقازی» نمی‌تواند تلقی گردد.

البته جزئیات این «مسائل» بیشتر به ملت روسیه مربوط می‌شود تا به ما ایرانیان، ولی از آنجا که بازتاب این عملیات به صراحت می‌تواند به مرزهای ایران نیز سرایت کند در همینجا می‌باید عنوان کرد که موضع‌گیری «برخی منابع» بسیار عجولانه، اگر نگوئیم از «پیش تعیین شده» می‌نماید. و این موضع‌گیری صرفاً نشان می‌دهد که محافلی در سطح جهانی و خصوصاً منطقه‌ای قصد آن دارند که بجای اتخاذ سیاست‌های متین و حمایت از برقراری صلح درازمدت در منطقه، با دمیدن در تنور درگیری‌های قومی خرده‌حساب‌ها را ـ این خرده‌حساب‌ها الزاماً ارتباطی با قفقاز و مسئلة قومیت‌ها هم نمی‌باید داشته باشد ـ «تصفیه» کنند. باید گفت در صورت بروز چنین عکس‌العملی از جانب روسیه، شرایط بسیار تأسف‌بار خواهد شد.

ولی در ادامه، «ایرنا» بالاجبار از لاک «منابع خبری» بیرون آمده، سخنان دیمیتری روگزین در مورد این «دیپلماسی نفرت‌پراکنی» را نیز منعکس می‌کند، روگزین می‌گوید:

«هدف تروريست‌ها از ارتکاب اين اقدامات، روياروئي پيروان مذاهب مختلف در روسيه و تضعيف اين کشور است»
همان منبع!

می‌باید پرسید کدام محافل در قفای شبکة 101 نفری القاعده برای خودشان در عربستان سعودی خواب و خیال دیده بودند،‌ و یا اینکه امضاء قرارداد «ستارت» از جانب مسکو و واشنگتن به چه محافل و نطفه‌های سیاسی در سطح جهانی صدمه وارد خواهد آورد؟ اگر پاسخ این دو سئوال روشن شود، خط تروریسمی که مسکو را امروز لرزاند نیز به صراحت علنی خواهد شد.

ولی تا علنی شدن این «خط تروریسم»، نگاهی داشته باشیم به مسائل علنی شدة منطقه. یکی از مهم‌ترین مسائل «روشن شدة‌» منطقه وضعیت بسیار دشوار پاکستان و عربستان سعودی در شرایط استراتژیک فعلی است. ساختار حاکمیت در این دو کشور که در فردای جنگ دوم جهانی و در چارچوب نیازهای غرب شکل گرفت امروز به سرعت به نقطه‌ای می‌رسد که می‌توان از آن تحت عنوان «نقطة پایان» یاد کرد. نخست پاکستان را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

این کشور توسط انگلستان از بدنة شبه‌ قارة هند جهت فراهم آوردن زمینة دخالت‌های سیاسی در منطقه بیرون کشیده شد، و تحت عنوان حمایت از شکل‌گیری نخستین «دولت اسلامی تاریخ معاصر»، نهایت امر در منطقة آسیای جنوبی و مرکزی جز آشوب و درگیری نتیجه و ثمره‌ای نه برای پاکستانی‌ها و نه برای همسایگان به همراه نیاورده. در شرایطی که هند عملاً گام به گام تبدیل به یک قدرت جهانی و تعیین‌کننده می‌شود، پاکستان همچنان در حد یک منطقة نفوذ سیاست‌های خارجی درجا می‌زند. نقش مخربی که این «منطقة آشوب‌زده» در آسیا ایفا کرده در بحران طالبانیسم افغانستان، درگیری‌های کشمیر، تهدیدات مستقیم ملت ایران در مرزهای بلوچستان و هزاران مورد دیگر به صراحت قابل تشخیص است.

پاکستان در واقع تبدیل به یک پایگاه اجنبی در منطقه شد، تا پس از استقلال هند به تدریج جهت حمایت از محافل غرب، تمامی شبکة استعماری انگلستان را از شبه ‌قاره به درون مرزهای خود منتقل نماید. نقش استعماری پاکستان در شکل‌گیری «پیمان منطقه‌ای سنتو» و نقش رابط‌ نزدیک غرب با رژیم‌های دست‌نشاندة پهلوی و حکومت اسلامی، به صراحت اهداف منطقه‌ای اسلام‌آباد را نشان داده. این اسلام‌آباد اینک پای در فروپاشی گذاشته و در صحنة استراتژی منطقه‌ای ادامة شرایط استراتژیکی که طی سال‌ها به این «کشور» حق موجودیت اعطا کرده بود دیگر امکانپذیر نیست. خلاصه کنیم، پاکستان هم به عنوان یک کشور،‌ و هم به عنوان یک پایگاه اجنبی فلسفة وجودی خود را از دست داده. می‌باید دید جهت جلوگیری از فروپاشی در کل منطقه،‌ قدرت‌های هند و روسیه چگونه قادر خواهند بود در فردای خروج آمریکا از افغانستان،‌ کشور پاکستان را همچنان سر پا نگاه دارند.

ولی در این مرحله چین نیز حرفی برای گفتن دارد. نیازی به توضیح نیست ولی مائوئیست‌های پکن از دیرباز در پروژة پاکستان اسلامی سرمایه‌گذاری کلان کرده بودند. حمایت از تحولات «اسلام‌گرایانه» که طی دوران بوتوها ـ پدر و دختر ـ در پاکستان آغاز شد و شدت گرفت پیوسته مورد حمایت چین قرار داشت. البته این اصل را نیز فراموش نکنیم که در قفای «سیاست» منطقه‌ای چین، می‌باید واشنگتن را مد نظر داشت! ولی حمایت‌های چین از پاکستان در وحلة نخست از استقلال این کشور آغاز شد و صرفاً جهت به چالش کشاندن قدرت همسایه یعنی هند صورت می‌پذیرفت، اما به تدریج ابعاد دیگری نیز به خود گرفت. و طی سال‌های ریاست جمهوری رونالد ریگان و جنگ ایران و عراق، چین دست در دست حکومت اسلامی و «هنگ‌های عرب سعودی» در عمل جبهة کرملین را به نفع ایالات متحد در منطقه تضعیف می‌کرد. نیاز مستمر ایالات متحد به نقش‌آفرینی‌های چین و عملکرد این حکومت در حمایت از اسلام‌گرایان در ایران، پاکستان و افغانستان کار را نهایت امر بجائی کشاند که چین تبدیل به دلال اصلی ایالات متحد در منطقه شد. در عمل رشد چشم‌گیر اقتصادی چین که در رابطه با بازارهای آمریکای شمالی و بعدها اروپای غربی به اوج می‌رسد دنباله‌ای است «منطقی» بر این نیازهای استراتژیک.

حال اگر با تضعیف بیش از پیش پاکستان، ساختار ژئوپولیتیک منطقه به طور کلی از هم فروپاشد تکلیف چین چه خواهد بود؟ این سئوالی است که خبرگزاری نووستی در مطلبی از «آندره سیرنکو»، تحلیل‌گر صدای روسیه به آن پاسخ می‌دهد. سیرنکو می‌گوید:

«[…] برهة دیگری از روابط [و همکاری] روسیه و آمریکا آغاز شده [ولی] مسئلة توسعه طلبی چین در فضای شوروی سابق مطرح است [اینک] در فضای شوروی سابق، رقیب سختگیر و شدیداً فعال جدیدی [بجای روسیه در برابر آمریکا قرار گرفته]»
منبع: نووستی 9 فروردین ماه 1389

تحلیل‌گر «صدای روسیه» در ادامه از فضای حاکم بر آنچه محدودة اتحاد شوروی سابق معرفی می‌کند پای فراتر گذاشته مستقیماً کشور ایران را نیز مد نظر قرار می‌دهد. و از همکاری‌های گستردة چین با حکومت اسلامی «پرده» بر می‌دارد. نویسنده مدعی است که روابط تهران اخیراً با مسکو رو به سردی گذاشته چرا که یکی از خبرگزاری‌های دولتی روسیه در تهران تعطیل شده و انتقادات از روسیه در روزنامه‌های دولتی حکومت اسلامی بالا گرفته! وی چنین نتیجه می‌گیرد که:

«مسلم است که این تنها نشانه‌های اولیة سردی روابط روسیه و ایران است، اما آخرین نیست.»
همان منبع!

ولی در تشریح این مواضع شاید بهتر باشد این واقعیت را نیز در نظر آوریم که فعال‌مایشائی چین در منطقه بدون حمایت مستقیم واشنگتن اصولاً امکانپذیر نخواهد بود. این مطلبی است که تحلیل‌گر صدای روسیه به طور کلی از آن چشم‌پوشی کرده. خلاصة کلام،‌ اگر بخواهیم در چارچوبی منطقی‌تر سخن بگوئیم، چین نمی‌تواند همزمان هم به بازارهای ایالات متحد و واردات و ارز این کشور وابسته باشد، و هم مواضع اقتصادی و مالی آمریکا را در قفقاز و دیگر مناطق اتحاد شوروی سابق به چالش بطلبد! آنچه تحلیل‌گر صدای روسیه فراموش کرده این اصل کلی است که بارها در همین وبلاگ‌ها تکرار کرده‌ایم: هیئت حاکمة ایالات متحد به چند شاخه تقسیم شده و هر شاخه سعی دارد مواضع خود را مستقلاً به پیش راند. اینکه این وضعیت یعنی «چندشاخگی» تعمدی در هیئت حاکمة ایالات متحد چه نتایجی به بار خواهد آورد در شرایط فعلی قابل پیش‌بینی نیست، ولی این شرایط مسلماً نخستین بار است که در تاریخ تجربه می‌شود. تجربه‌ای که طی آن «انسجام» در قلب یک قدرت جهانی، حداقل در ظاهر امر به این صورت از میان رفته.

نیازی به توضیح نیست که «همکاری‌های نزدیک» با چنین آمریکائی، به همان اندازه برای روسیه خطرناک خواهد بود که برای چین! به طور مثال، ریشة انفجارهای امروز در متروی مسکو را به استنباط ما در همین ساختار «ویژة» حاکمیت ایالات متحد در دهة اخیر می‌باید جستجو کرد. به همچنین است «خطری» که با فروپاشانی احتمالی پاکستان منافع چین را در قارة آسیا تهدید خواهد کرد. عکس‌العمل محافل مختلف در کشورهای روسیه و چین در برخورد با این «پدیده» متفاوت است، ولی هر یک سعی دارد که آمریکا را به هر ترتیب در «اردوگاه» خود قرار دهد. به استنباط ما این یک اشتباه استراتژیک است که هزینة سنگینی هم برای مسکو و هم برای پکن به دنبال خواهد آورد.

ولی خبرهای «بد» برای چین فعلاً در شبه‌ جزیرة عربستان متمرکز شده! محلی که همکاری‌های نزدیک روسیه و جناح «روسوفیل» واشنگتن نهایت امر به لو رفتن شبکة چینی القاعده و همکاران واشنگتنی آن منجر شد. البته این عملیات جهت حمایت از مواضع شرکت‌های نفتی ایالات متحد در عربستان صورت گرفت ولی روسیه مسلماً از اینکه عربستان در مقام رقیب بازارهای صادراتی نفت و گاز این کشور در ناز و نعمت به سر برد آنقدرها دل‌خوشی ندارد. اینجاست که به صراحت دلیل چند شاخه شدن سیاست ایالات متحد آشکار می‌شود. شاخه‌ای از هیئت حاکمة ایالات متحد با مسکو همکاری می‌کند، شاخه‌ای دیگر دست در دست پکن دارد، و …

در صورتی که اگر ایالات متحد سیاستی «متمرکز» اتخاذ می‌کرد، به طور مثال در اینمورد بخصوص می‌بایست بین همکاری با چین و قیمت‌سازی برای نفت خام یکی را انتخاب کند؛ امروز در عمل هر دو را انتخاب کرده. هم قیمت نفت مصرفی چین را بالا نگاه داشته، و پکن را می‌دوشد؛ هم با روسیه همکاری می‌کند و هم رقیب نفتی روسیه، یعنی عربستان را که همکار چین است از طریق همکاری با مسکو از خطر فروپاشی می‌رهاند! این صورتبندی همانطور که می‌بینیم بسیار پیچیده شده، و در روند گسترش و تحول آن در هر مقطعی امکان دست‌یابی به نتایجی انفجاری قابل پیش‌بینی است. استراتژی فعلی ایالات متحد که به نظر بسیار «زیرکانه» می‌آید در واقع یک استراتژی انفجاری است و همچون گماشتن یک رنگین پوست در مقام ریاست جمهوری، فقط جهت جلوگیری از فروپاشی در داخل مرزها اتخاذ شده. اگر دقایق این استراتژی مورد عنایت و توجه قرار نگیرد، به صراحت می‌تواند در میانمدت دیگر کشورها را نیز با خود به ورطة فروپاشانی بکشاند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید30مارس2010

farmvillprox.co.cc
voyeurproxy.co.cc
new-freedom-surfing.co.cc
wreathforex.co.cc
proxysong.co.cc
nitraforex.co.cc
pinkypussy.co.cc
unblockgirls.co.cc
worldproxyforex.co.cc
greatluxurious.co.cc
palateforex.co.cc
kiclik.co.cc
ketikregspasiproxy.co.cc
parasurfilia.co.cc
getpipforex.co.cc
schooltogirl.co.cc
getprofitforex.co.cc
quaforex.co.cc
hidemeforex.co.cc
fastpipforex.co.cc
keybca.co.cc
satellitetvspecial.info
takepipforex.co.cc
forexfans.co.cc
fastride.co.cc
fubayashi.co.cc
highsecureschool.co.cc
conveyforex.co.cc
europeairlines.co.cc
ipmocha.info
tophides.co.cc
14proxy.co.cc
securesurf.cz.cc
secure-on-school.co.cc
websfilter.info
antispyware.cz.cc
slyforex.co.cc
my-internet.cz.cc
failover.co.cc
surfing.cz.cc
driforex.info
elecvalium.co.cc
default-theme.co.cc
reaseforex.co.cc
brokenspirits.co.cc
catforex.info
default.cz.cc
thegirl.co.cc
internet-addict.co.cc

«کاکو» و کمیسیون!

در مورد نقش مهم اینترنت در پایه‌ریزی تحولات فکری و اجتماعی، خصوصاً در کشورهائی همچون ایران که با تکیه بر سنت‌های دیرینة سرکوب فرهنگی از طرف حاکمان، استبداد بر «نوشتار» به مورد اجرا گذاشته می‌شود، هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم. در مطلبی که تحت عنوان «اتحادیه و آی دزد» نوشتیم، به صراحت گفتیم که پدیدة اینترنت با حذف واسطة «سخت‌افزاری» از ارتباط میان انسان‌ها عملاً مهم‌ترین اهرم کنترل بر جوامع را از دست حاکمان مستبد بیرون کشیده. به طور مثال،‌ نویسندة ایرانی بر روی خطوط اینترنت دیگر درگیر مشکلات چاپ،‌ ممیزی، چاپخانه و نشر و توزیع نمی‌شود؛ بی‌رودربایستی بگوئیم، پدر حاکمان در آمده.

این حاکمان طی سال‌های پس از ورود صنعت چاپ به کشور صرفاً با تکیه بر همین ارتباط «سخت‌افزاری» حکومت را بین نویسنده و خواننده به «داورنهائی» تبدیل کردند و آخرالامر توانستند ملت ایران را از دستیابی به هر گونه تحول مثبت در راه گسترش فرهنگی محروم کنند. اینک اگر قرار باشد روند تأثیر روزمرة اینترنت بر زندگی ایرانیان همچنان ادامه یابد، پس تکلیف «نان استعمار» چه خواهد شد‌ که رو به آجر شدن می‌گذارد. راه نجات چیست؟ پای گذاشتن عوامل استعمار،‌ مراکز تصمیم‌گیری استعماری و نوکران نشاندار و بی‌نشان استعمار در میانة میدان اینترنت، آنهم تحت عنوان «حمایت از کاربر ایرانی»!

دیدیم که اتحادیة اروپا که خود در زمینة سانسور اینترنت بسیار فعال است، چند روز پیش با صدور بیانیه «فیلترینگ اینترنت» در ایران را محکوم کرده بود! ‌ البته در اینکه حکومت جمکران یک تشکیلات آزادی‌ستیز و دست‌نشانده است، جای تردید وجود ندارد، در زمینة آزادی‌بیان نیز ما قصد نداریم کشورهای فرانسه و آلمان و انگلیس را با حکومت آخوندهای جمکران مقایسه کنیم، ولی اتحادیة کذا بجای «به‌به‌وچه‌چه» کردن در راه «آزادی بیان» بهتر است نخست در برابر افکار عمومی خود توضیح دهد، به چه دلیل اکثر وبلاگ‌نویسان اروپائی برای فعالیت‌های‌شان، بجای استفاده از سایت‌های بومی، به سایت‌ها و خدمات غیراروپائی روی می‌آورند؟ می‌بینیم که در زمینة آزادیخواهی، تا آنجا که مربوط به سیاست‌بازان و لات‌ولوت‌های محافل حاکم می‌شود، حتی در کشورهای «دمکراتیک»، معمولاً آنچه هدف اصلی قرار گرفته ادعای پوچ است نه افعال و اعمال آزادیخواهانه. چرا که «آزادیخواهی» امروز تبدیل به یک شعار توخالی شده و با تکیه بر آن به راحتی می‌توان انسان‌ها را به بیراهه کشاند.

در دنبالة «زنجیرة» آزادیخواهی‌های نمایشی که با اظهارات حسین اوباما در پیام «تبریک» نوروزی کاخ سفید آغاز شد، اینک به اظهارات خررنگ‌کن سناتور «کافمن»، رئیس «کميتة آزادی جهانی اينترنت سنا» می‌رسیم. بله، اشتباهی در کار نیست! کنگرة آزادی‌ستیز ایالات متحد که حداقل طی نیم سدة اخیر کلیة عملیات سانسور، سرکوب نوشتار و گفتار و ممیزی فیلم و هنرهای دیگر را در خاورمیانه، خصوصاً در کشور ایران رهبری کرده، امروز کمیته‌ای جهت «آزادی جهانی اینترنت» به راه انداخته! حتماً این کمیته نیز همچون القاعده می‌باید با همکاری و سرمایة «سعودی‌ها» در راه ارتقاء آزادی‌بیان فعالیت کند! همانطور که می‌بینیم هزارة سوم میلادی میعادی است جهت ملاقات با «عجایب هفتگانه!»

سنای ایالات متحد که از جمله‌ شاهکارهای تاریخی‌اش تأئید اشغال عراق و افغانستان و حمایت‌های سیاسی و نظامی از شیخ‌های آزادی‌ستیز عربستان سعودی و آدمکشان القاعده است، اینک آتش‌بیار معرکة «آزادی بیان» می‌شود. خلاصة کلام شرکت‌های اسلحه‌سازی، بانک‌های چپاولگر، شرکت‌های چند ملیتی، سازمان‌های نظامی و شبه‌نظامی و … که هر یک نوچه‌های‌شان را با تکیه بر «آراءعمومی» به سنای ایالات متحد اعزام می‌کنند، اینک «مهر» حمایت از «آزادی بیان» به دل‌شان افتاده. کمیته‌ای نیز جهت همین «آزادی» در محل افتتاح شده!

پس از پایان جنگ دوم، هنگامی که در سال 1948، اعلامیة جهانی حقوق بشر به پیشنهاد ایالات متحد در مجمع عمومی سازمان ملل به رأی گذاشته شد، کمتر کسی می‌توانست حدس بزند که چگونه کشورهای قدرتمند خواهند توانست با تکیه بر سوءتعبیر از همین «اعلامیه»، میلیون‌ها انسان‌ را در سراسر جهان از حقوق پایه‌ای خود محروم کنند. آنروزها تنها سخنی که در لفافه و در مسیر مخالفت با این «اعلامیه» بر زبان رانده شد از دهان نمایندگان «بلشویسم» روس بیرون آمد، همان‌ها که این «30 اصل» را وسیله‌ای جهت تخفیف مشروعیت جهانی «نظام بلشویک» معرفی می‌کردند! کسی حتی در خواب هم نمی‌دید که استفادة گزینشی و ابزاری از «اعلامیة جهانی حقوق بشر» به 70 سال تهاجم و به زیر پای گذاشتن همین حقوق منجر شود. کسی نمی‌توانست تصور کند که سال‌ها پس از تصویب این «اعلامیه»، یانکی‌جماعت با تکیه بر شعار «آزادی» به خود اجازه دهد که ویتنام را سال‌ها و سال‌ها به بمب‌های فسفری ببندد. ولی این جنایات به نام «آزادی» صورت گرفت، همانطور که ملت افغانستان نیز تحت عنوان حمایت از «سوسیالیسم» قتل عام شد.

در این مقطع شاید بهتر باشد نگاهی شتابزده به روند «مشروعیت ‌سازی» در تاریخ بشر داشته باشیم. می‌دانیم که ایده‌ها و نظریات انسان‌ها فقط زمانی می‌تواند در صحنة زندگی روزمره تبدیل به اهرم‌های کارورزانه شود که در اطراف خود نوعی «مشروعیت» عمومی ایجاد کند. به عبارت ساده‌تر اگر این «مشروعیت» ساخته نشود ایده‌ها و نظریات از اهمیت کاربردی، خصوصاً در جهان سیاست برخوردار نخواهد شد، در نتیجه در جلب نظر سیاست‌بازان و نوکران محافل قدرت‌پرست نیز ناکام خواهد ماند. به طور مثال، اگر گسترة جغرافیائی نظریات مسیح به همان منطقة خاورنزدیک محدود می‌شد و هیچگاه پای به ساختار قدرتمند امپراتوری رم نمی‌گذاشت، مسیحیت هرگز نمی‌توانست تبدیل به یکی از مهم‌ترین اهرم‌ها در سرکوب و کشتار ملت‌های جهان شود. جنایاتی که به نام حمایت از مسیحیت توسط شوالیه‌های «توتونیک» در اروپای شرقی صورت گرفت، حتی از ارتش آدولف‌ هیتلر نیز دیده نشده. جالب است که این «وحشیگری‌ها» به نام حمایت از آموزه‌های کسی صورت می‌گرفت که در تمام عمر وحشیگری را محکوم کرده بود!

چرا راه دور برویم، بهترین نمونه از روند انسان‌ستیز «مشروعیت‌سازی» عملکرد حکومت اسلامی در ایران است. این حکومت در چارچوب یک «دین»، انسان‌ها را عملاً تبدیل به حیوانات درنده کرده. همانطور که در سرکوب‌های انتخاباتی اخیر شاهد بودیم این موجودات وحشی که در روند «مشروعیت‌سازی» یک دستگاه ددمنش و ضدبشری تولید شده‌اند، از هر حیوان درنده‌ای با حقوق انسانی بیگانه‌تر خواهند بود. اینان از انسانیت خود مبری شده، پای در ارتباطی گنگ و بی‌معنا می‌گذارند که «انسانیت» را بار دیگر، و اینبار در چارچوب منافع یک حکومت دست‌نشانده و در ارتباط با نطفة «مشروعیت‌سازی» تعریف می‌کند. نظریة «انسان» در مخیلة اینان نه آن است که هر انسانی طی دوران زندگی به تدریج در ذهن خود ساخته و پرداخته، «انسان» نزد اینان به شیوه‌ای جدید و تحت الزامات «مشروعیت‌سازی» از نو تعریف ‌‌شده. خلاصه بگوئیم، اینان فرزندان والدین خود نیستند؛ بچه‌های کوچه و خیابان‌های خود نیستند؛ برادران و خواهران و اقوام و دوستان و خویشاوندان خود را نخواهند شناخت، اینان فرزندان یک ایدئولوژی انسان‌ستیزاند که در نخستین گام جز خدمت به قدرت و انسان‌ستیزی هدفی دنبال نخواهند کرد. اینچنین است که از مجموعه‌ای «ایده‌ها» و نظریات، که شاید برخی در آغاز انسانی نیز بنماید، یک گشتاور پوچ و توخالی به نام «ایدئولوژی» ساخته می‌شود و در محراب این «ایدئولوژی» انسان‌ها هستند که به قربانگاه می‌روند.

در تاریخ جهان، همین گشتاور توخالی و ضدانسانی توانست از زرتشتی‌گری حکومت هولناک موبدان ساسانی را بیرون بکشد. همین گشتاور بود که اسطوره و قصه‌ای به نام «مسیح پسر خدا» را تبدیل به مهم‌ترین ابزار سرکوب و جنایت در تاریخ قارة اروپا نمود. همین گشتاور است که بعدها از ایدة انسانی سوسیالیسم، دیکتاتوری و استالینیسم جنایتکار و خونریز را استخراج می‌کند، و همین عمل را بعدها در ایران معاصر با دین اسلام کرده‌اند. خلاصة کلام تجربه نشان داده که پیشرفت «انسانیت» در جامعه در ارتباطی واژگونه با عمق «مشروعیت‌سازی‌ها» قرار می‌گیرد؛ در هر مقطعی که مشروعیت‌سازی در جوامع بشری عمیق‌تر شده، درجة «ازخودبیگانگی» و فروهشتگی انسان‌ها نیز گسترده‌تر بوده.

ولی انسان‌ها بدون حکومت، و به دور از هر گونه ساختار «مشروعیت‌ساز» و … و خصوصاً بدون سیمان و ملاطی که «جامعه» نام گرفته فقط پای در روابط جهان وحش خواهند گذارد. پس تکلیف چیست؟ اینجاست که مسئلة «انتخاب» انسان مطرح می‌شود، و می‌باید این اصل کلی را همیشه مد نظر قرار داد که انسان فقط در صورتی می‌تواند انسانیت خود را محفوظ نگاه ‌دارد که از «حق‌انتخاب» برخوردار باشد. انتخابی که برای انتخاب‌کننده در سطح جامعه ایجاد مسئولیت می‌کند. اگر در جامعه‌ای حق انتخاب به زیر سئوال رفت، بدانیم که دیر یا زود کل انسانیت نیز به تعطیل کشانده خواهد شد. چرا که در چنین جامعه‌ای مسئولیت «انتخاب» نیز به دیگری تفویض می‌شود؛ همانطور که در جوامع فاشیست و دیکتاتورزده می‌بینیم احدی پاسخگوی اعمال خود نیست. همه به فرمان «پیشوا» عمل می‌کنند، کسی جرمی مرتکب نمی‌شود! و در حکومت اسلامی نیز «رهبر» مجرم نیست، چرا که فقط مجری «اوامر الهی» است! خلاصة کلام اگر از آنچه می‌گذرد نارضایتی دارید بی‌دلیل سراغ رهبر نروید، می‌باید گریبان «خداوند» را گرفت! این همان سیطرة پوچی است که بر روابط اجتماعی حاکم شده، و جامعة امروز ایران را همچون موریانه از درون می‌جود.

اینک که نگاهی به مسئلة «مشروعیت‌سازی» و محدودیت‌ها و الزامات آن داشتیم به مصاحبة سناتور کافمن بازمی‌گردیم. ایشان جهت توجیه فعالیت‌های فرامرزی ایالات متحد، خصوصاً آنچه بر شبکة اینترنت می‌گذرد، به تاریخ 5 فروردین‌ماه 1389، در «رادیوفردا» می‌فرمایند:

«بودجه‌ای […] در اختیار وزارت خارجة آمریکا قرار گرفته تا به افراد و کمپانی‌های اینترنتی داخل و خارج از ایران که در مبارزه با سانسور فعالیت می‌کنند کمک کند.»

چقدر این سخنان خنده‌دار است! نخست اینکه در ایران نمی‌توان انگشت بر فرد و یا کمپانی‌ای گذاشت که با سانسور اینترنت که از طرف دولت تحمیل می‌شود «مبارزه» ‌کند! اگر محافل کوچک و منزوی‌ای نیز وجود دارند که به صور مختلف با سانسور سرشاخ شده‌اند، مسلماً فعالیت‌های‌شان در ابعادی نخواهد بود که بتوانند از «کمک‌های مالی» کمیتة کذا در سنای آمریکا بهرهمند شوند! پس می‌باید از جناب سناتور پرسید، مقصود واقعی‌تان کمک به آزادی اطلاع‌رسانی در ایران است، یا اهداف دیگری را دنبال می‌کنید؟ شما اگر شناختی هر چند محدود از مسائل ایران می‌داشتید، می‌بایست می‌دانستید که در ساختار اقتصادی و تشکیلاتی حکومت اسلامی نمی‌توان بر یک «کمپانی» انگشت گذاشت و آن را مخالف سانسور دولتی معرفی کرد. پس خلاصة کلام در همینجا بگوئیم که جنابعالی از مسائل ایران چیز زیادی نمی‌دانید. ولی جناب سناتور آناً برای پرسش ما پاسخی از آستین بیرون می‌کشند:

«بودجة شبکة صدای آمريکا را برای پوشش کامل‌تر اخبار بالا برديم»

خوب! این درست است. یعنی شما می‌توانید بودجة صدای آمریکا را در چارچوب سیاست‌های‌تان بالاوپائین کنید، ولی اینکه «بشین و پاشوی» سنای آمریکا در راه «صدای آمریکا» قدمی مثبت در راه «آزادی بیان» در اینترنت تحلیل شود جای شک و شبهه دارد. نخست اینکه صدای آمریکا یک تشکیلات دولتی است، و همانطور که خودتان می‌گوئید بودجه‌اش را هم سنای آمریکا تأمین می‌کند. در نتیجه اگر بخواهیم بپذیریم که این تشکیلات برای حمایت از «آزادی بیان» فعال شده، می‌باید همزمان قبول کرد که دولت آمریکا نیز طرفدار «آزادی بیان» است! البته برای شما شاید این یک اصل مسلم تلقی شود، ولی برای ما ایرانیان این مسئله آنقدرها «روشن» و غیرقابل تردید نیست. نخست اینکه عملکرد شما طی دوران شاه سابق در چارچوب همکاری کامل با سانسور حاکم قرار داشت، و پس از برقراری حکومت اسلامی، کم نبوده بده‌بستان‌های‌تان با ملایان و اسلام‌باوران و شیخ‌ها و شیخک‌ها!

دوماً، عملکرد شما در مناطقی که تحت نظارت ارتش ناتو قرار دارد جز این است که ادعا می‌کنید. اگر بخواهیم قبول کنیم که حکومت ایالات متحد طرفدار «آزادی بیان» است، می‌باید پرسید به چه دلیل کشورهای عراق و افغانستان که توسط ارتش آمریکا اشغال شده از صحنة ارتباطات اینترنت به طور کلی غایب‌اند؟ این چه نوع حمایت دولت آمریکا از «آزادی‌بیان» می‌باید تحلیل شود که در افغانستان، فعالیت اینترنت عملاً با قانون «سانسور اینترنت» آغاز شده؟ قانونی که اخیراً دولت کرزای سرهم‌بندی کرده. ما که از آنچه در بالا آمد فقط نتیجه می‌گیریم، جناب سناتور به بهانة مبارزه در راه «آزادی بیان» می‌خواهند اضافه حقوق نورچشمی‌ها را در «صدای آمریکا» تأمین کنند! جناب سناتور در ادامه، و به عنوان نتیجة نخستین نشست «کمیسیون» کذا می‌فرمایند:

«در بارة ديگر حقوق انسانی از جمله آزادی مطبوعات، آزادی بيان، و آزادی اجتماعات گفتگو شد»

و ما هم با شنیدن این سخنان واقعاً امیدواریم شدیم! می‌بینیم که کار این کمیسیون خیلی «اساسی» است، به اینترنت و این‌حرف‌ها محدود نمی‌ماند. مطبوعات، اجتماعات و … و مسلماً اگر جناب سناتور ادامه می‌دادند، تظاهرات، خصوصاً با دستبند سبز و در حمایت از «خط امام» و میرحسین موسوی و کروبی و مبارزه با نفوذ کرملین در ایران در همین کمیسیون مطرح می‌شد. اصلاً ما پیشنهاد می‌کنیم که جناب سناتور در جلسات بعدی حتماً «آزادی بیان» در اینترنت را به بحث شیرین «بمب‌اتم» که سال‌هاست واشنگتن می‌خواهد با کمک مائوئیست‌های پکن لای عبای شیخ‌های قم و کاشان بگذارد نیز مرتبط کنند. حیف است که ملت ایران «آزادی بیان» و خصوصاً «بمب‌اتم» را در این برهه از دست بدهد. خلاصه آنچه ما دریافتیم این بود که:

بودجه‌ای […] در اختیار وزارت خارجة آمریکا قرار گرفته تا به افراد و کمپانی‌های اینترنتی داخل و خارج از ایران که برای دستیابی حکومت اسلامی به بمب اتم مبارزه می‌کنند،‌ کمک کند!

به عنوان یک وبلاگ‌نویس فارسی زبان که سال‌هاست نوشته‌هایش توسط حکومت اسلامی سانسور شده به کمیتة کذا صریحاً می‌گوئیم، تنها خدمتی که ما و هم‌سنخ‌های ما از شما انتظار دارند این است که گورتان را گم کنید. اگر با مشتی آخوند مملکت‌مان را سه دهه است به کثافت کشیده‌اید، حداقل فضای مجازی فارسی‌زبانان را به نکبت سیاست‌های‌تان آلوده نکنید! نوکرهای عمامه‌به‌سر و هر چه شیخ و آخوند و پاسدار و حزب‌اللهی و ساواکی «سبز» هم دیدید ببرید پهلوی خودتان به واشنگتن! خلاصة کلام «کاکو»! به خیر تو امید نیست، شر مرسان!

هر که مشهور شد به بی‌ادبی
دیگر از وی امید خیر مدار
(سعدی)

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید27مارس2010

waldenproxy.co.tv
quatiforex.info
theonlynow.co.cc
fanas.co.cc
transgenic-unblocker.co.cc
lesshalf.co.cc
yuanitaforex.co.cc
anonymsurfen.co.cc
nbacom.co.cc
bestsurfing.co.cc
fanart.co.cc
sureforex.co.cc
authentic-secure.co.cc
careonly.info
safeanon.info
1anonymousssl.tk
ayuforex.co.cc
unknownworks.co.cc
123anonymousservers.tk
luckontheside.co.cc
spirithighway.co.cc
oci-kitty.co.cc
legalexpert.co.cc
kebumen.cz.cc
kusumaforex.co.cc
anybody-free.co.cc
facenetwork.co.cc
tovfha.cz.cc
shortertunnel.co.cc
autan.co.cc
sand-dollar.co.cc
truitforex.info
inquirernow.co.cc
lovefilm1.co.cc
websvision.info
agentmozilla.co.cc
kazemaru.cz.cc
doesntblock.co.cc
ajengforex.co.cc
installed.co.cc
putra.cz.cc
unblock-lover.co.cc
passwordcracked.co.cc
vpsmonster.co.cc
cloakmyspace.info
friskforex.co.cc
prox-i.cz.cc
highlight-hotsurf.co.cc
studentacces.co.cc
hottestforex.co.cc

باطوم‌درمانی!

با انتشار اطلاعیة وزارت امور خارجة ایالات متحد در مورد «خطر» مسافرت ایرانی‌تبارهای آمریکائی به کشور ایران، لایة نوینی از سیاست جدید دولت اوباما گشوده شد. این سیاست با تکیه بر بازی‌های رسانه‌ای و زدن «نعل‌وارونه»، در ظاهر «تلاش جهت گسترش دمکراسی» در ایران معرفی می‌شود. در این اطلاعیه، در پس ظاهرسازی‌های مردم‌فریبانه تحت عنوان «دلسوزی» برای ایرانیان قصه‌ای بی‌سروته نقل می‌شود که در واقع پیام دولت اوباماست به ایرانی‌تبارهای آمریکا. این اطلاعیه به ایرانی‌تبارها چنین تفهیم می‌کند که می‌باید ارتباط خود را با کشور ایران به طور کامل قطع کنند! این لایة دیگری است از همان کودتائی که آمریکا در پی حمایت از دولت احمدی‌نژاد بر ملت ایران تحمیل کرده، و جالب اینجاست که این عمل ضددمکراتیک، و این پروپاگاند مزورانه و ضدایرانی در شرایطی صورت می‌گیرد که وابستگی حکومت جمکران و آخوندجماعت و حزب‌اللهی‌ها به سیاست‌های ایالات متحد هر روز از روز گذشته علنی‌تر ‌شده:

«وزارت امور خارجه ایالات متحده روز سه ‌شنبه با انتشار بیانیه‌ای به شهروندان خود و به‌ویژه افراد دارای تابعیت دوگانة ایرانی و آمریکائی در مورد سفر به ایران و خطر آزار و اذیت یا دستگیری هشدار اکید داد.»
منبع: رادیوفردا، 4 فروردین‌ماه 1389

مسئلة تابعیت‌های دوگانه و چندگانه از دیرباز برای کشورهای به اصطلاح «دمکراتیک» بحران‌ساز بوده. این امر برای نخستین بار در ارتباط با کشورهای اروپای غربی خود را نشان داد. می‌دانیم که گروه‌ کثیری از فرزندان مهاجران ترک و مغربی در کشورهای فرانسه و آلمان برخی اوقات با پاسپورت‌های اروپائی به کشور آباواجدادی‌شان مسافرت می‌کنند. از قضای روزگار در رژیم‌های دست‌نشانده‌ای که با حمایت سرمایه‌داری‌های غرب، خصوصاً فرانسه و آلمان در مراکش، تونس، الجزایر و حتی ترکیه به قدرت رسیده، رفتار سیاسی و اجتماعی «نسل دوم» مهاجران ایجاد اشکال می‌کند. اینان در کشورهای آباواجدادی خود «غریبه» نیستند و اغلب در ارتباط با خانواده‌ها و اقوام نزدیک قرار می‌گیرند، که زحمت «مهاجرت» بر خود تحمیل نکرده‌اند. خلاصة کلام گسترش این مراودات به سرعت می‌تواند «نظم استعماری مطلوب» را در این سرزمین‌ها مخدوش کند. چرا که معمولاً نسل دوم مهاجران در این دیدارها و مراودات نهایت امر با مأموران پلیس، ادارات و گروه‌های مختلفی که وظیفة اصلی‌شان فقط سرکوب اجتماعی است، سرشاخ می‌شوند. البته برخورد مسافران ‌«نسل دوم» مهاجر با عمال رژیم‌های دست‌نشانده، بیشتر از آنچه برای دولت‌های تونس و مراکش و ترکیه دردسر درست کند،‌ آب در لانة مورچه در کشورهای «متمدن» می‌اندازد.

به طور مثال، به زندان انداختن جوانی که در کشور تونس متولد شده، و در همان کشور به مدرسه رفته و زندگی کرده، آنقدرها مشکل ایجاد نخواهد کرد. هم جوان «جهان سومی» رفتار پلیس سرکوبگر تونس را کاملاً «طبیعی» تحلیل می‌کند، و هم پلیس به خود حق می‌دهد که با تکیه بر حمایت‌ محافل استعماری، هم‌وطن‌اش را شکنجه کرده،‌ مورد تحقیر قرار داده و حتی به قتل برساند. ولی انجام چنین اعمالی در مورد جوانی که در آلمان متولد شده، و در این کشور به مدرسه رفته و احیاناً از موضعی «حرفه‌ای» در کشور آلمان برخودار است،‌ مشکل‌آفرین خواهد شد. یک تلفن از طرف سفارت آلمان کافی است که پلیس فاسد و دست‌نشاندة تونس را به لرزه بیاندازد. این فرد اگر در زندان به قتل برسد و یا مورد شکنجه و آزار قرار گیرد، همکاران و همسر و فرزندان‌اش در آلمان گریبان دولت را خواهند گرفت، و کافی است که با انتشار چند مقاله در روزی‌نامه‌های آلمان فدرال آبروی «نداشتة» دولت از دست برود. اگر فرد مذکور از زندان و محبس آزاد شود می‌تواند از وزارت امور خارجة آلمان یا فرانسه و یا انگلستان به دلیل بی‌توجهی‌ مقامات به سرنوشت اتباع‌شان شکایت کرده کار را به افتضاحات سیاسی بکشاند. خلاصة کلام، به این ترتیب بود که مسئلة نسل‌دوم مهاجران از سال‌ها پیش بر روی میز مسئولان وزارت‌خانه‌های مختلف در فرانسه و آلمان و انگلستان و هلند و دانمارک و … قرار گرفت.

ولی پاسخ دولت‌های اروپای غربی به این «مشکل» بسیار ساده بود، چرا که هیچگونه تمایلی برای تغییر سیاست‌های ضدانسانی غرب در این کشورها وجود نداشته و ندارد. در نتیجه، بر اساس «تصمیمات» این دولت‌ها، اگر مسافری مراکشی‌الاصل است نمی‌تواند در مراکش از خدمات کنسولی دولت‌ فرانسه و یا آلمان استفاده کند! ‌ خلاصة کلام مهاجر «نسل دوم» همه جا آلمانی و فرانسوی و انگلیسی و … خواهد بود، جز در مملکت پدر و مادرش!‌ قطع ارتباط مهاجران «نسل دوم» با سرزمین‌ پدری به این ترتیب عملی شد، چرا که بدرفتاری پلیس محلی با اینان «عمداً» صورت می‌گرفت، البته با حمایت دولت‌های غربی و مهاجر «نسل‌دوم» هم دست‌اش بجائی نمی‌رسید. در نتیجه به مرور زمان «مسافرت» به سرزمین «مادری» تعطیل شد! ولی از منظر حقوقی و انسانی آنچه صورت گرفت فقط یک قانون‌شکنی و وحشیگری از طرف دولت‌هائی است که خود را «متمدن» معرفی می‌کنند. جالب اینجاست که در مخالفت با نقض آشکار حقوق بشر تا به حال کوچکترین عکس‌العملی نیز از طرف سازمان‌های رنگارنگ حمایت از حقوق ‌بشر و شهروند و غیره صورت نگرفته!

می‌دانیم که محدود کردن حقوق «تبعة یک کشور» در مرزهای جغرافیائی در عمل به معنای به زیر پای گذاشتن حقوق بین‌الملل و محبوس کردن وی در چارچوب مشخص جغرافیائی است. به عبارت دیگر دولت آمریکا، حق ندارد به یکی از اتباع خود بگوید، «در این مناطق آمریکائی هستی! آنجا که رفتی از نظر قانونی و کنسولی ایرانی‌ و ترک و عرب و … خواهی شد!» ولی در کمال تعجب این عمل صورت گرفته، و سازمان‌های حقوق‌بشر در کشورهای «متمدن» که برای یک موی سگ جانی‌هالیدی «تظاهرات میلیونی» به پا می‌کنند، خفقان مرگ گرفته‌اند.

وزارت امور خارجة ایالات متحد، با انتشار بیانیة کذا در عمل لایه‌های پنهان سیاست حزب دمکرات را در حمایت از اوباش سبز، حزب‌الله و لات‌ولوت‌های مقام معظم علنی کرده. سیاستی که در امتداد همان سیاست‌های رایج طی این سه دهه قرار می‌گیرد. این سیاست از قتل وحشیانة زهرا کاظمی در زندان اوین آغاز شد و هدف اصلی از اعمال آن فقط سرکوب ملت ایران و مخالفان واقعی توحش شیعی‌مسلکان است. همانطور که پیشتر نیز شاهد بودیم، به دنبال قتل فجیع خانم کاظمی، ایرانی‌تبارهائی که به ایالات متحد پای می‌گذاشتند، چه با پاسپورت آمریکائی و انگلیسی و چه با مدارک ایرانی، از زن و مرد به بهانة بازرسی بدنی عملاً توسط پلیس در فرودگاه‌ها، بنادر و مرزهای زمینی مورد «تجاوز» قرار می‌گرفتند! کسی هم در «مهدآزادی» و کشور گاوچران‌های «لیبرال» به این عمل وحشیانه هیچ‌ اعتراضی نکرد!

پس از آنکه علیرغم تحمیل این وحشی‌گری‌ها توسط اوباش ادارة مهاجرت آمریکا بر شهروندان ایرانی، دولت واشنگتن نتوانست نتیجة مطلوب را که همان قطع کامل ارتباط ایرانیان با سرزمین‌ مادری‌شان باشد به دست آورد، در اوائل دوران احمدی‌نژاد عوامل آمریکا در ایران دست به نمایشات و صحنه‌سازی‌های احمقانة دیگری زدند. در چارچوب «نمایشات» جدید،‌ افراد شناخته شده‌ای که از دیرباز از جمله عوامل و رابط‌های سازمان‌های جاسوسی غرب با حکومت جمکران به شمار می‌رفتند در تهران دستگیر می‌شدند، و حکومت طی نمایشات «هیجان‌انگیز» از اینان «اعترافات» می‌گرفت، و ماه‌ها و ماه‌ها در «زندان‌» به زنجیر می‌کشیدشان،‌ البته این صحنه‌ها همه «ساختگی» بود. دستگیری اینان درست از الگوی دستگیری اوباش سبز در حکومت اسلامی پیروی می‌کند!

هیچکس با این‌ها کاری نداشت،‌ ولی پس از انتشار «خبر» دستگیری‌شان در سایت‌های رادیوزمانه، رادیوفردا، بی‌بی‌سی، صدای‌آمریکا و … فریاد رئیس‌جمهور و وزرای کابینه و شخصیت‌های گاوچران‌ها را می‌شنیدیم که از «حقوق» اینان به شدت حمایت می‌کردند!

این عمل که با هدف ایجاد وحشت نزد ایرانی صورت می‌گرفت تا همین چند ماه پیش رسماً مورد تأئید دولت آمریکا قرار داشت. هنوز هم می‌بینیم که برخی «ازمابهتران‌ها» ظاهراً در زندان‌های حکومت اسلامی «آب خنک» میل می‌فرمایند. ولی ادامة این خیمه‌شب‌بازی در عمل بسیار مشکل شده. رادیوفردا در ادامة مطلب خود در کمال بیشرمی می‌نویسد:

«ایران تابعیت دوگانه را برای افراد به رسمیت نمی‌شناسد و در صورت بازداشت ایرانی ـ آمریکائی‌ها آن‌ها را ایرانی قلمداد می‌کند.»

اتفاقاً در همینجا باید گفت، آنکه اتباع ایرانی‌تبار ایالات متحد را آمریکائی تلقی نمی‌کند، دولت ایران نیست؛ دولت ایالات متحد است. چرا که دولت‌های پیاپی در ایران، از زمان هاشمی رفسنجانی بارها و بارها مسئلة ایرانیان چندتابعیتی را مطرح کرده‌، بر شناخت تابعیت دوگانه و چندگانه مهر تأئید گذاشته‌اند. این شما هستید که در این مقطع می‌خواهید سیاست اروپای غربی در شمال آفریقا و خاورمیانه را بر شهروندان ایرانی‌تبار آمریکا نیز تحمیل کنید. خلاصه می‌گوئیم، رفت و آمد ایرانیان به سرزمین‌ مادری‌شان گویا «نظم مطلوب» استعماری که واشنگتن با کمک لات‌ولوت‌های حوزه و بازار در ایران به راه انداخته مخدوش می‌کند، و به همین دلیل دست خونین دولت ایالات متحد اینبار رسماً در حمایت از کودتای احمدی‌نژاد از آستین بیرون آمده؛ البته با توسل به «واژگون‌نمائی»!

بهتر است دولت آمریکا بجای لاف‌ و گزاف در مورد «آزادیخواهی‌» گاوچران‌ها به این پرسش‌های ساده پاسخ دهد: کدام شهروند آمریکائی به مأمور مهاجرت در مرزهای ایالات متحد اجازه می‌دهد که صرفاً به دلیل مسافرت به یک کشور، و یا تعلق به یک اقلیت اجتماعی مورد تجاوز و آزار جنسی نیز قرار گیرد؟ و شما به عنوان «دولت» چگونه به خود اجازه می‌دهید که چنین اعمالی را به عنوان «اجرای قانون» بر یک شهروند آمریکائی تحمیل کنید؟ این وحشیگری عملاً فقط در مورد ایرانیان صورت گرفت، و بسیاری از اینان اتباع ایالات متحد شناخته می‌شدند. تنها صورتبندی ممکن این است که دولت ایالات متحد اینان را آمریکائی به شمار نمی‌آورد و حقوق شهروندی برای‌شان قائل نیست.

پیام این عملیات روشن بود: یا با پاسپورت ایرانی به کشورتان می‌روید، یعنی مورد تأئید سفارت جمکران در واشنگتن هستید و هر گونه تعهدات کنسولی در قبال اقامت‌تان در ایران از سر دولت آمریکا باز می‌شود، یا اگر با پاسپورت آمریکائی رفتید، هنگام بازگشت، دم مرز مأمور مهاجرت باطوم به ماتحت‌تان می‌کند! اسم این را هم گذاشته بودند: قانون فدرال! شما که قوانین مترقی‌ دمکراسی‌تان را مدیون مونتسکیو هستید، تجاوز با باطوم را از «روح‌القوانین» استخراج کرده‌اید یا از قوانین حکومت اسلامی که دست‌پخت خودتان است؟ قوانینی که پس از سه دهه، منبع الهام‌تان در زمینة مقررات داخلی آمریکا هم شده.

خلاصه بگوئیم، اینبار دیگر «مسئله» از لات‌بازی دولت‌های اروپای غربی در مورد پاسپورت‌ فرانسوی و آلمانی و انگلیسی «نسل دوم» مهاجران به مراتب فراتر رفته بود؛ و همانطور که شاهد بودیم در امر مقدس «لات‌بازی» گاوچران‌ها شهرة آفاق‌اند. ولی ما بررسی ابعاد مختلف این اطلاعیة احمقانه و پامنبری‌ها و دروغ‌بافی‌های «رادیوفردا» را در همینجا خاتمه می‌دهیم. فقط یادآوری می‌کنیم که این «اطلاعیه» دقیقاً دو روز پس از «پیروزی» بزرگ اوباما یعنی رأی مجلس نمایندگان به پروژة «بیمة درمانی همگانی»، از طرف وزارت امور خارجه صادر شده! این «تقارن» زمانی معنای ویژه‌ای دارد، که به صورتی شتابزده در همینجا آن را بررسی می‌کنیم.

همانطور که بارها گفته‌ایم به دلیل فروپاشی اتحاد شوروی،‌ هیئت حاکمة ایالات متحد نیز پای در نوعی فروپاشی گذاشت. هر چند فروپاشی فوق در حال حاضر بیشتر به صورت شکاف‌های عمیق سیاسی در قلب ساختار حاکمیت آمریکا خود را به نمایش ‌گذارده. مسلماً «رأی مثبت» مجلس نمایندگان به پروژة پیشنهادی اوباما، پروژه‌ای که حتی بیل کلینتن «سرفراز» را نیز به زانو در آورد و به خنس‌فنس انداخت، می‌باید به عنوان تثبیت موضع دولت اوباما در مقام یک پایة مستحکم سیاسی در این آشفته‌بازار تلقی شود. حال می‌باید پرسید چرا همزمان با «تحکیم» مواضع اوباما، دولت وی، هم مانند دولت‌های پیشین پای در «بن‌بست» مذاکرات صلح خاورمیانه می‌گذارد، و هم مواضع مفتضحانة خود را در مورد ایران ـ این موضع با انتشار اعلامیة اخیر وزارت امور خارجه صریحاً اتخاذ شده ـ رسماً و بدون رودربایستی به نمایش در می‌آورد؟

این پرسش‌ها پاسخی روشن دارد: اوباما پس از تثبیت موضع خود در ردای یک دولت «نوگرا»،‌ البته فقط در سیاست‌های داخلی، اینک سعی دارد که در زمینة سیاست‌های خارجی درست پای جای پای بیل‌کلینتن و پیشینیان‌اش در حزب دمکرات بگذارد. خلاصة کلام، برخورد اخیر اوباما با مسائل سیاست جهانی، خصوصاً پس از تحکیم مواضع وی در واشنگتن به صراحت نشان داد که محفل اوباما، خارج از طرح‌های متداول «دمکرات‌ها» هیچ برنامة دیگری ندارد. و به استنباط ما این مقطع زمانی در واقع نه آغاز «پیروزی» اوباما که پایان پیروزی‌ها و فتوحات ایشان می‌باید تلقی شود. محفل اوباما اینک قصد دارد که با سیمان و چسب و بزک سیاست خارجی، این «پیروزی‌ها» را که به قیمت ایجاد شکاف و نفرت اجتماعی و طبقاتی در جامعة آمریکا تحصیل شده به هم وصله‌پینه کند! خلاصة کلام ایشان قصد دارند از دیگ‌ودیگ‌بر سوراخ و دودگرفتة «توماس جفرسون» بارگاه ویکتوریائی درست کنند. در همینجا بگوئیم، شرایط جهانی مشکل می‌تواند به آمریکا امکان چنین بازگشتی به مواضع «قدرقدرتی» بدهد، هر چند همراهی‌های اخیر مسکو و چین با سیاست‌های آمریکا نشان از رضایت خاطر این دولت‌ها از تحکیم مواضع اوباما در داخل داشته باشد.

در چارچوب همین «رضایت‌هاست» که «بی‌بی‌سی» از عقب‌نشینی یک شرکت نفتی روسیه در پروژه‌های نفتی جمکران گزارش می‌دهد!‌ البته خبرگزاری‌های غربی از همکاری احتمالی چین در اعمال تحریم اقتصادی علیه ایران نیز سخن می‌رانند. و شبکه‌های جنگ‌طلب غرب و وابسته به غرب مرتباً توپ و تفنگ اسرائیل و آمریکا را به رخ ما ملت می‌کشند، و چنین وانمود می‌کنند که گوئی این ‌کشورها آمادة حملة نظامی به ایران شده‌‌اند.

حال باید پرسید این مانورهای «سیاسی» و خبرسازی‌ها در عمل چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟ می‌دانیم که روسیه سال‌‌هاست در طرح «اناران» این دست و آن دست می‌کند؛ مسئله به هیچ عنوان «جدید» نیست. در ثانی، آمریکا که «ظاهراً» حامی تحریم اقتصادی علیه ایران است، چگونه انتظار دارد که در فردای دعوا و گرفتاری مالی و «رسانه‌ای» و تبلیغات ضددولتی که برای پکن درست کرده، این کشور دقیقاً پای در مسیر سیاست واشنگتن نیز بگذارد؟ باید اذعان داشت که این خبرسازی‌ها و صحنه‌آرائی‌ها بیش از آنچه عقل سلیم بتواند قبول کند خوشبینانه و کودکانه می‌نماید.

آخرالامر شاهدیم که در این هیهات، علیرغم برنامه‌ریزی‌های گستردة جهانی و لاف‌وگزاف‌ کلان واشنگتن پیرامون «طرح‌ صلح» در اسرائیل، بحران در منطقة اشغالی فلسطین و اسرائیل عملاً توسط محافل خرابکار پای به همان آشوب‌آفرینی‌های دوران بیل کلینتن گذاشته!‌ سئوال این است: کدام انسان عاقلی ایالات متحد را امروز در موضع دوران بیل کلینتن می‌بیند؟ می‌دانیم که امروز آمریکا از موضع بسیار ضعیف‌تری برخوردار است، و مسلماً آقای اوباما بیش از هر کس دیگر با این واقعیت آشنا هستند.

با نگاهی به آنچه در بالا آوردیم می‌باید بالاجبار قبول کرد که «سنگرسازی» کودکانة دولت اوباما در سیاست‌ خارجی که بر پایة «قدرت‌گیری‌های داخلی» تکیه دارد، هیچ نیست جز نوعی «فرا افکنی» مشکلات درونی. هیئت حاکمة ایالات متحد جهت پنهان داشتن بحران درونی خود سعی دارد که در صحنة خارجی «قدرت‌نمائی» کند! حال که به این جمع‌بندی رسیدیم، یک سئوال در مورد «رضایت» ظاهری مسکو و پکن از موضع‌گیری‌های اخیر آمریکا نیز مطرح می‌شود. می‌باید پرسید این دو پایتخت تا کجا و تا کی خواهند توانست جهت جلوگیری از فروپاشی‌های سیاسی و اجتماعی در درون ایالات متحد، هم از سیاست کلاسیک حزب دمکرات آمریکا، یعنی سیاست تهاجمی و مخرب در صحنة بین‌المللی حمایت ضمنی صورت دهند، و هم این واقعیت را نادیده انگارند که «این آمریکا دیگر آن آمریکا نیست؟»

به استنباط ما «برخورد» روسیه و چین با آمریکا طی چند روز آینده به سرعت در مسیر جدیدی متحول خواهد شد. مسیری که هم بازتابی است از ضعف‌های واقعی آمریکا و هم نشانه‌ای خواهد بود از تغییرات گستردة جهانی در مرزهای جنوبی روسیه، یعنی ترکیه و ایران!

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید25مارس2010

cornproxie.co.cc
karaokemad.co.cc
hidework.co.cc
deathprophet.tk
top-security.co.cc
unblocksoft.cz.cc
overforex.info
breakerforex.co.cc
votewisely.co.cc
private-job.co.cc
proxmespace.info
3005.co.cc
online-anonymous.info
demonware.co.cc
teleportation.tk
fastforyou.co.cc
surfatcollege.info
metalpolish.co.cc
proxyadult.co.cc
ireportnow.co.cc
ninjaweb.info
the-surfer-act.co.cc
introduceforex.co.cc
fastsurf.tk
sugardaddy.tk
tounlock.co.cc
reportnewsflash.co.cc
quadcore.co.cc
thebestbrowser.co.cc
schoolsystems.co.cc
chipbroker.co.cc
utubevideoforex.co.cc
twenty-one.co.cc
jiffyforex.co.cc
freesurf-feature.co.cc
instafxforex.co.cc
pimp-o-matic.co.cc
papeforex.info
bindtunnel.co.cc
never-give-up.co.cc
supportproxie.co.cc
starlightz.co.cc
purebinaural.co.cc
ourspace.co.cc
feliforex.co.cc
premiumbrowser.co.cc
pretamax.co.cc
absolutfast.co.cc
policetheworld.co.cc

«اتحادیه» و آی دزد!

در وبلاگ امروز نگاهی خواهیم داشت به مسئلة ارتباطات در قلب حکومت اسلامی. پر واضح است که خارج از یک بررسی کلی در مورد نقش ارتباطات در رژیم‌های مستبد و فاشیست چنین بحثی قابل ارائه نخواهد بود. پس در گام نخست می‌پردازیم به نقش ارتباطات در انواع نظام‌های سیاسی، چه دمکرات و چه مستبد. آنگاه تصمیمات و تهدیدات «نمایشی» اتحادیة اروپا در محکومیت پارازیت‌های ارسالی از سوی حکومت اسلامی بر روی شبکة ماهواره‌ها و سانسور اینترنت را بررسی می‌کنیم. پس ابتدا بپردازیم به نقش ارتباطات.

از آنجا که «ارتباطات» فقط پس از اختراع صنعت چاپ در عرصة اجتماعی حضور یافت، می‌باید به نقش گوتنبرگ اشاره کنیم. مورخان در مورد اهمیت صنعت چاپ کم نگفته‌اند، ولی زمانیکه در تاریخ 22 اکتبر 1454، گوتنبرگ نخستین نمونة یک متن در 31 سطر را به چاپ رساند در واقع در عرصة ارتباطات انقلابی ایجاد کرد که دقایق‌اش را هنوز بشریت یک به یک «تجربه» می‌کند. با این وجود، آنچه در سال 1454 صورت گرفت، نه یک «اختراع» فناورانه و ماشینی که پذیرش یک بینش نوین در زمینة ارتباط انسان با انسان بود. مورخانی که در مورد گوتنبرگ مقالات و کتب مفصل نوشته‌اند همگی در این مورد اتفاق نظر دارند که «صنعت چاپ» را گوتنبرگ از نمونه‌های موجود در چین و دیگر مناطق جهان اقتباس کرده بود. در عمل، آنچه رخداد «اختراع صنعت چاپ» نبود ـ جزئیات این «صنعت» را پیشتر ملت‌های مختلف می‌شناختند ـ در این تاریخ این اصل کلی مورد قبول قرار گرفت که «متن» می‌تواند در مقیاسی وسیع «تولید» و نهایت امر در میان خوانندگان «توزیع» شود. و این بود لایة اصلی در انقلابی که گوتنبرگ تحت عنوان «صنعت چاپ» برای ملت‌ها به ارمغان آورد.

اگر زمینة فکری و اجتماعی دوران «انقلاب صنعتی» اختراع گوتنبرگ را از نظر «زمانی» دنبال نکرده بود مسلماً صنعت چاپ در اروپا نیز به سرنوشت نمونه‌های آسیائی خود تبدیل می‌شد؛ نوعی صنعت درباری و روحانی جهت «خوش‌خطی» کتاب‌هائی که خواننده هم ندارد. ولی انقلاب صنعتی اروپا از «صنعت چاپ» در مقام یک پایه و ستون اصلی استفاده کرد و همین امر باعث شد که چشم‌انداز اروپای قرون وسطی طی چند سده به طور کلی تغییر کند و جهان پای در مراحلی بگذارد که پیشینیان حتی تصورش را هم نمی‌کردند.

زمانیکه پس از جنگ‌های استقلال در آمریکا و شکست سخت امپراتوری انگلستان، مواضع لندن به شدت در اروپا تضعیف ‌شد، صنعت چاپ در عمل به انقلاب دیگری جان داد که امروز آنرا انقلاب کبیر فرانسه می‌خوانیم. این صنعت، نهایت امر طی چند سال توانست تمامی تجربیات آزادیخواهانه در مبارزات آمریکائی‌ها را از قارة جدید به اروپای کهنسال انتقال دهد. انتقالی که بدون تکیه بر این صنعت امکانپذیر نمی‌بود. از نظر تاریخ‌سازی در جهان،‌ انقلاب کبیر فرانسه به دلیل تغییر «شیوة‌ تولید»‌ یکی از محورهای اصلی به شمار می‌رود، پس به صراحت می‌توان عنوان کرد که صنعت چاپ به صورتی پایه‌ای سرنوشت بشر را تغییر داده.

مسلماً چنین پدیدة مهمی نمی‌تواند از منظر قدرت‌پرستان و سیاست‌بازان بی‌ارزش و بی‌مقدار تلقی گردد. به همین جهت صنعت چاپ همزمان در دو جبهه مورد استفاده قرار گرفت؛ جبهة آزادیخواهان و طرفداران تغییرات گستردة اجتماعی، فرهنگی، و … و جبهة حاکمان و زور‌پرستان و محافظه‌کاران!‌ خلاصة کلام، تا آنجا که مربوط به پخش افکار و عقاید و بحث‌ها و نگرش‌ها می‌شود، ابزار مطلوب آزادیخواهان می‌تواند مورد استفاده آزادی‌ستیزان نیز قرار گیرد. با یک تفاوت کلی، عمل آزادی‌ستیزان از اصالت برخوردار نیست. اینان در واقع به عنوان واکنش در برابر آزادیخواهی به بهره‌برداری از صنعت چاپ روی آوردند، چرا که تیره‌اندیشی و گسترش اقتدارگرائی فقط زمانی نیازمند «تبلیغات» می‌شود که اهرم‌های مؤثرش، یعنی خفقان به دلیل حضور پررنگ آزادیخواهان «ابتر» ‌شود. پس نمی‌باید متعجب شد که نتیجة «منطقی» گسترش صنعت چاپ بیشتر از آنچه در میدان آزادیخواهی چشم‌گیر شود، حداقل در اروپای قرون وسطی و اوائل روند انقلاب صنعتی، به چاپ و توزیع و فروش متون مذهبی کلیسا منجر شد! همان کلیسائی که سواد خواندن و نوشتن را برای مؤمنان «ممنوع» کرده بود تا ایمان‌شان متزلزل نشود! همین کلیسا به دلیل وحشت از گسترش کتب غیرمذهبی با وجود آنکه به شدت مخالف کتاب و کتاب‌خواندن بود، دست به چاپ و نشر گستردة کتاب می‌زد!

ولی انقلاب کبیر فرانسه توانست نقطة پایان بر حاکمیت وحش بر جامعة بشری بگذارد؛ حاکمیت روحانی‌جماعت در فردای این انقلاب از جامعه رخت بربست و هر چند برخی محافل روحانی‌دوست همچنان در سایه به موجودیت خود تا به امروز در فضای اروپای غربی ادامه داده‌اند، کلیسا با رشد بورژوازی برای همیشه به حاشیة قدرت سیاسی رانده شد.

صنعت چاپ که به این ترتیب در اروپای غربی عملاً نقش راهبری «انقلاب‌های ضدکلیسائی» را بر عهده گرفته بود، پس از به انزوا کشاندن محافل «زورپرست» توانست طی سالیان دراز مبارزه جهت تأمین حقوق اجتماعی نویسندگان و روزنامه‌نگاران و شعرا و قلم‌زنان، به تدریج پدیده‌ای به نام «آزادی مطبوعات» و حق نگارش و خلق آثار قلمی را نیز در جوامع غرب «نهادینه» کند. ولی زمانیکه صنعت چاپ با چندین دهه تأخیر همچون توپخانه و باروت و تفنگ، و به قولی «شصت‌تیر» به کشورهای دیگر خصوصاً به ایران پای گذاشت، زمینة انزوای قدرت‌پرستان و زورمداران به هیچ عنوان فراهم نبود. این صنعت نیز همچون دیگر صنایع تبدیل شد به چماقی نوین در دست حاکمان مستبد. در همین راستا، و در چارچوب همین «پیشینة» نه چندان افتخارآفرین است که حرفة روزنامه‌نگاری هیچگاه در ایران شکل نگرفت، این حرفه عملاً همان شد که در غرب «بولتن‌نویسی» می‌خوانند.

مسلم است که در چنین بستری، مطبوعات در ایران شکل و شمایل قابل احترام به خود نگیرد و حرفة مهم و سرنوشت‌ساز روزنامه‌نگاری در عمل نوع تغییر شکل یافتة «مداحی» و «مجیزگوئی»‌ شود. همان کاری که شعرای قرون وسطی جهت گرفتن «خلعت» از حاکمان و پادشاهان صورت می‌دادند. اینهمه با یک تفاوت بسیار کلی؛ کار روزنامه‌نگار مستبدپرور فاقد هر گونه ارزش هنری و هر گونه صنعت ادبی بود؛ صریح‌تر بگوئیم، در این میان «کیفیت» نیز فدای «کمیت» شد! خلاصة کلام، اگر صنعت چاپ در فضای انقلاب صنعتی در اروپای غربی و قارة آمریکا، حتی در کشورهائی با سنت‌های مستبدانه همچون روسیه تزاری زمینه‌ساز غنای چشم‌گیر ادبیات، روزنامه‌نگاری و تاریخ‌نویسی شد، حضور صنعت چاپ در کشور ایران به دلیل ساختار ویژة قدرت سیاسی نتیجه‌ای جز فقر مضاعف فرهنگی به بار نیاورد! دربار دیگر حتی خود را مجبور نمی‌دید که از شعرای صاحب‌نام «تجلیل» به عمل آورد. در چنین شرایطی است که جامعة ایران پای به میدان انقلاب مشروطه می‌گذارد.

طی این دوره بود که چند قلم‌زن و شاعر و نویسندة شجاع و بی‌باک پای به میدان گذاشتند و نهایت امر همچون صوراسرافیل، فرخی یزدی، عشقی، و بسیاری دیگر به دست زورپرستان سر در راه آرمان نهادند. به این ترتیب نخستین تجربة «ارتباطات» نوین در کشور ایران به سرنوشت شومی دچار شد که پیشتر و در عهد قدیم شامل حال شعرا و عرفای صاحب‌نام این سرزمین همچون ابوسعید ابوالخیر، حلاج، سهروردی و … شده بود. انقلاب «ارتباطات» در ایران فدای عادت شوم «استبداد پرستی» و زورمداری شد.

البته نیازی به توضیح نیست ولی، این «روند» پس از گذشت بیش از یکصدسال همچنان بر مطبوعات کشور سایه انداخته. در عمل «ارتباطات» در جامعة ایران، به دلیل دیرپائی ساختار استبداد سیاسی، حتی پس از انقلابی که فراگیر شدن «رادیو» و سپس آغاز فعالیت «تلویزیون» در کشور به راه انداخت، دستخوش هیچگونه تغییرات پایه‌ای نشد. «ارتباطات» میان شهروندان همچنان از طریق نظارت عالیة حکومت مستبد برقرار می‌شد، حکومتی که برای خود حق سانسور، تحکیم پایه‌های عقیدتی حاکمان بر مطبوعات، انتشارات و هنرهای تصویری و رادیو و تلویزیون را، به بهانه‌های مختلف محفوظ نگاه داشته بود.

البته طی دوران «جنگ‌سرد» این بهانه که بیشتر ساختگی بود تا واقعی به مبارزات بی‌امان دولت‌های دست‌نشانده با کمونیسم بین‌الملل مربوط می‌شد! ولی می‌دانیم که طی دوران جنگ سرد، سرنوشت دولت‌های دست‌نشاندة غرب در ایران را نه مبارزات‌شان با کمونیسم بین‌الملل که سازش و ساخت‌وپاخت و بده‌بستان‌ بلشویک‌های مسکو با گاوچران‌های واشنگتن رقم می‌زد. بهانة کذا بیشتر جهت «توجیه» مناسب اعمال سرکوب استعماری بر ملت ایران از پایه و اساس «اختراع» شده و در خدمت دستگاه‌های استعماری قرار داشت تا بتوانند به شیوه‌های بهینه ملت ایران را بچاپند و همزمان صدای هر گونه اعتراضی را در حلقوم‌شان خفه کنند.

با این وجود، شرایطی که کودتای 22 بهمن 1357 ایجاد کرد ـ این کودتا توسط «دین‌خویان» وابسته به سرمایه‌سالاری جهانی در ایران به راه افتاد ـ حتی پس از سقوط اتحاد شوروی و پایان یافتن دکان «جنگ‌سرد» نیز همچنان سانسور و ممیزی ارتباطات میان ایرانیان را توسط دولت امکانپذیر می‌کرد! اینبار بهانه کم‌شمارتر بود و مبارزة «مقدس» با کمونیسم بین‌الملل دیگر از میان رفته بود، ولی «حمایت از بیضة اسلام» همچنان بر تارک سانسورچی‌گری و سرکوب استعماری می‌درخشید! خلاصة کلام آنچه برخلاف اسلام بود قابل سانسور تشخیص داده می‌شد، و از آنجا که سانسورچی و حاکم و ناشر و ویراستار و صاحبان چاپخانه و … همگی سر در یک آخور مشترک داشتند، مشکل می‌شد متن، داستان، تحلیل، روایت، نمایشنامه و … و خصوصاً نشریه‌ای یافت که خارج از سیاست‌های استعماری دولت دست‌نشانده قرار گیرد. مداحان از همه رنگ و همه نوع جمع شده و همچون گذشته، جملگی کمر به گسترش «فقرفرهنگی» و یک‌سویه‌نگری بسته بودند.

این وضعیت همچنان ادامه یافت تا پای به دوران «اینترنت» و انقلاب «دیجیتالی» گذاشتیم. تا آنجا که مسئله به تاریخچة اینترنت و دلائل استراتژیک گسترش پدیدة اینترنت مربوط می‌شود، به طور خلاصه بگوئیم که گسترش «دیجیتالیزاسیون» و اینترنت در عمل توسط ایالات متحد و جهت به بن‌بست کشاندن سرمایه‌داری‌های نوین روسیه، چین و هند شکل گرفت. استنباط ایالات متحد این بود که با گسترش «ارتباطات» دیجیتالی و نوین، به دلیل برتری غرب در این زمینه‌ها خواهد توانست در حیطة رشد صنایع مختلف، خصوصاً آنچه «نرم‌افزاری» تلقی می‌شود، موضع هیئت حاکمة ایالات متحد را در مقام «داورنهائی» هر چه بهتر و بیشتر تثبیت کرده، شرایط «کنترل از راه دور» را برای واشنگتن عملی سازد. اینکه واشنگتن به اهداف تعیین شده دست یافته یا خیر، موضوع بررسی امروز ما نیست. ولی گسترش دیجیتالیزاسیون و اینترنت در محدودة نفوذ واشنگتن، خصوصاً در قلب دولت‌های دست‌نشاندة غرب در کشورهای جهان سوم در این بررسی نمی‌تواند از نظر دور بماند. چرا که کشورمان ایران نیز صریحاً در همین «حیطه» قرار می‌گیرد.

یکی از دلائل رشد سرسام‌آور «دیجیتالیزاسیون» و استفاده از اینترنت در کشورمان را می‌باید در همین نیاز استراتژیک واشنگتن جستجو کنیم. البته دلائل دیگری نیز همچون «نشت» دلارهای نفتی، فرار جوانان از محدودیت‌های بی‌حد و حصر دولتی، تمایل طبقات مرفه به پیروی از مدروز، و … را نیز می‌توان در اینمورد دخیل دانست ولی زیرساخت‌های دیجیتالیزاسیون و اینترنت از روز نخست تحت نظارت واشنگتن و صرفاً جهت به بن‌بست کشاندن سیاست‌های روسیه و هند در فضای مجازی ایران پایه ریزی شد.

استنباط ایالات متحد در این میان کاملاً روشن بود. آمریکا اطمینان داشت که در گام نخست دولت دست‌نشانده با اینترنت نیز همچون مطبوعات و رادیو و تلویزیون برخورد خواهد کرد؛ و برای حکومت جمکرانی‌ها اینترنت فقط یک «منبر» دیگر جهت حقنه کردن تبلیغات حوزه و مزخرفات لات‌ولوت‌های دولتی تلقی ‌خواهد شد. اشتباهی نیز در کار نیامد. در نتیجه، همانطور که در مورد صنعت چاپ در اروپای قرون وسطی عنوان کردیم، اینترنت نیز در ایران بجای خدمت به آزادیخواهی آناً تبدیل به سنگر «محافظه کاری» و حمایت از استبداد شد! تمامی کتاب‌دعاها، توضیح‌‌المسائل‌ها، «ادبیات» حوزوی و دولتی و مقدس‌نگاری‌ها و دیگر چرندیات شیعی‌مسلکان با سرعت نور «دیجیتالیزه» شده خطوط اینترنت کشور را در اختیار گرفت! خلاصة کلام در منظر دولت دست‌نشانده، کانال جدیدی از «تلویزیون جمکرانی» روی خطوط اینترنت افتتاح شده بود؛ فقط مانده بود که از کانال جدید جهت پیشبرد «اهداف» ولایت‌امر استفادة بهینه شود!

این «توهم» کودکانه، در دوران استاد اعظم، ملاممد خاتمی آغاز شد و فقط چند ماهی بیشتر به طول نیانجامید، چرا که «بحرانی» عظیم ساختار تبلیغاتی دولت را فراگرفت. اینترنت و اصولاً دیجیتالیزاسیون به دلیل از میان بردن نیاز «سخت‌افزاری»، متعلق به عهد گوتنبرگ نیست. ارتباطی با رادیوی رضاشاهی و تلویزیون کودتای 28 مرداد نیز ندارد؛ اگر کتاب خواننده دارد، اگر رادیو، شنونده و تلویزیون بیننده دارد، اینترنت «کاربر» دارد. و بنابرتعریف «کاربر» عاملی است فعال! خلاصه بگوئیم، اینترنت مرحلة دیگری از «ارتباطات» است،‌ و اینرا مسلماً دولت «شترگاوپلنگ» اصلاً «حدس» نمی‌زد. و طبیعی است که در چنین شرایطی دولت دست‌نشانده قصد بازگشت به گذشته داشته باشد!

در همان دورة «درخشان» اصلاح‌طلبی، شاهدیم که دولت خاتمی شیاد رسماً دست به تصفیه و سرکوب هولناک کاربران اینترنت زد. این اعمال وحشیانه که از جانب اصلاح‌طلبان آغاز شد، و بعدها اوباش احمدی‌نژاد آنرا قدم به قدم دنبال کردند، در عمل زیرساخت ادبیات اینترنت و فارسی‌نویسی در فضای مجازی را همچون موریانه پوک کرده، از میان برداشت. هزاران وبلاگ از میان رفت، ده‌ها وبلاگ‌نویس یا کار نگارش در فضای مجازی را بکلی کنار گذاشتند، یا دستگیر شده و به زندان افتادند، یا به طور کلی مجبور به خروج از کشور شدند، و یا رسماً به جمع حقوق‌بگیران و «مداحان» ولایت‌امر پیوستند! استبداد خاتمی شیاد همان کاری را با «اینترنت» کرد که گزمه‌های کودتای رضاخانی 80 سال پیش با اهل قلم کردند.

ولی آنان که با فضای مجازی آشنائی فناورانه دارند بخوبی می‌دانند که «مسدود» کردن تمامی مجاری توسط عمال یک حکومت مفلوک در چنین فضائی امکانپذیر نیست. خلاصة کلام اگر زیرساخت‌های «اینترنت» پای به کشوری گذاشت و در ادارات، دانشگاه‌ها، مؤسسات و شرکت‌ها به صورتی پایه‌ای جایگیر شد مشکل می‌توان آنرا تماماً تحت کنترل درآورد. از طرف دیگر، حکومت پوشالی ولایت امر نمی‌تواند حتی با کنترل 90 درصد فضای مجازی به حیاط ننگین خود ادامه دهد؛ این نوع «باغ‌وحش» فقط در صورتی می‌تواند به موجودیت‌اش ادامه دهد که 100 درصد فضاهای اجتماعی، فرهنگی و مالی و اقتصادی را به ویروس شخصیت‌پرستی و دریوزگی خود آلوده کند. در غیراینصورت مقام‌معظم دست در دست دیگر جنایتکاران می‌باید با چمدان‌های پر از دلار عین صدام حسین به سوراخی خزیده منتظر دق‌الباب «ارباب» شوند.

اینجاست که طی مسابقات «انتخابات» مسخرة جمکرانی و در اوج سرکوب ملت ایران، کاشف به عمل می‌آید که محافل حامی حکومت اسلامی در اروپای غربی و آمریکا، دست در دست تعدادی شرکت‌های چندملیتی از سانسور ملایان تهران و اعمال کنترل «دیجیتالی» بر ایرانیان نیز حمایت کامل می‌کنند. البته در این میان سخن از نوکیا و زیمنس به میان آمده، ولی مسلماً بسیاری شرکت‌های ناشناخته، به صور مختلف در این تجارت ضدانسانی که با حمایت دلارهای نفتی صورت می‌گیرد شریک‌اند. همانطور که گفتیم کنترل فضای مجازی امکانپذیر نیست؛ نه برای آزادیخواهان و نه برای مستبدان! در نتیجه این شرکت‌ها می‌توانند به طرق مختلف از سرکوب ایرانیان حمایت کنند: اعزام کارشناس‌ها به محل، کنترل سایت‌ها و ارتباطات و اعمال سانسور حتی بر ایرانیان خارج از کشور، بستن ایمیل‌های «خارج» به روی ایرانیان، مسدود کردن فیلترشکن‌ها برای «آی‌پی‌های» ایرانی، قرار دادن آدرس‌های ایمیل در اختیار نیروهای سرکوب، و … و در کمال تأسف این فهرست بسیار گسترده است!

مسئله برای این دولت‌ها، شرکت‌ها و سهامداران‌شان کاملاً روشن است، یا اینترنت ایران و کاربر ایرانی اینترنت را سرکوب می‌کنیم یا می‌باید در ایران حضور فضای آزاد مجازی را که نهایت امر به سقوط استبدادهای استعماری خواهد انجامید بپذیریم. و جواب کاملاً روشن است، می‌باید از استبداد حمایت کرد. می‌دانیم که نان این‌ها بر خلاف «روزی» مقام معظم از ک…ن آسمان نمی‌افتد، اینان نان ملت ایران را آجر می‌کنند تا خود بتوانند نان کوفت کنند.

سروصدائی که اخیراً دولت‌های اتحادیة اروپا در مورد «محکومیت» سانسور اینترنت در ایران و ارسال پارازیت بر روی امواج تلویزیونی ماهواره‌ها به راه انداخته‌اند دقیقاً در همین راستا می‌باید تحلیل شود. نخست باید پرسید، شما که تا این حد طرفدار «آزادی‌بیان» هستید چرا تا حال از سرکوب و سانسور در ایران حمایت می‌کردید؟ مگر شرکت‌های زیمنس، نوکیا و دیگران «خودمختارند» که در فعالیت‌های استراتژیکی همچون «ارتباطات جهانی» رأساً و بدون حمایت‌ سیاسی دولت‌ها فعالیت کنند؟ ما که می‌دانستیم دولت مفلوک جمکران نمی‌تواند اینترنت را کنترل کند، این موضوع را نیز به شهادت مطالب گسترده‌ای که در همین وبلاگ‌ها طی 5 سال گذشته نوشته‌ایم بارها و بارها تکرار و تحلیل کردیم. حال بجای اینکه سروصدای «آی دزد!» به راه انداخته‌اید،‌ بهتر است اول از همه «لحاف ما ملت» را از زیربغل‌تان زمین بگذارید. بعد هم به صراحت بگوئید که دلیل ژست‌های احمق‌فریب‌تان چیست؟ چرا که این را نیز ما می‌دانیم. اگر شما عادت کرده‌اید ملت ایران را در آئینة نوکران خودفروخته‌‌ای که در جمکران به قدرت ‌رسانده‌اید بنگرید، ملت ایران به هیچ عنوان احمق نیست، شما قیاس به نفس کرده‌اید. در ثانی، در پس این هیاهو آیا می‌خواهید از آزادی‌بیان در ایران حمایت کنید، یا می‌خواهید تحت عنوان «حمایت» سروصدا به راه انداخته محدودیت‌ها را گسترش دهید؟

به هر تقدیر، در شرایط فعلی اروپای «متمدن» فقط می‌تواند از گسترش سرکوب ملت ایران توسط حکومت جمکران حمایت به عمل آورد؛ و دلیل جیغ‌وفریادتان هم همین است! اگر این بحث را در همینجا متوقف می‌کنیم، بررسی شرایطی که به جیغ‌وفریاد اتحادیة اروپا و «طرفداری» گرم و عاشقانه‌اش از «آزادی بیان» در ایران منجر شده، مسلماً در روزهای آینده موضوع وبلاگ مفصل دیگری خواهد شد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید23مارس2010

fasthiden.info
earthforex.co.cc
holyrobe.co.cc
galapago.co.cc
repeat-unblocker.co.cc
surveylovers.co.cc
blindnessed.co.cc
noskin.co.cc
fastanonym.info
zanonymousservers.tk
live-unblocker.co.cc
metalunblocker.co.cc
proxserveranonymous.tk
autosol.co.cc
healthbypass.co.cc
red-alertlight.co.cc
mvpraced.co.cc
tugiyo.co.cc
massquote.co.cc
freeway-forever.co.cc
jutaforex.co.cc
gangsterhills.co.cc
slopeforex.co.cc
section-one.co.cc
everywherego.co.cc
mymichelle.co.cc
taghoopz.co.cc
proxysiteonline.info
thekingofproxies.info
newproxysite.info
openblock-site.co.cc
magiciphide.info
forexnewbie.co.cc
hide-my-ip-now.info
savetheblonde.co.cc
rentitnow.co.cc
sucubus.co.cc
go-unblocked.info
freesurfingsite.info
drunkgames.co.cc
freehideip.info
free-access-reload.co.cc
visitorspads.co.cc
callbox.co.cc
tradepact.co.cc
huddforex.info
exchangecom.co.cc
accelerated-surf.co.cc
browserwork.co.cc
analystforex.co.cc
abyforex.co.cc
pacquiaonow.co.cc
dancingdragon.co.cc
playohh.co.cc
newcopy.co.cc
insipidforex.co.cc
proxy-addon.co.cc
kcicode.co.cc
landpacnow.co.cc
ustrip.co.cc
maxprofitforex.info
transformer-surfer.co.cc
iptoday.info
sodomizer.co.cc

جنون «فرزانه»!

ساختار پوپولیسم در حکومت اسلامی اینک به اوج و نقطة «فوران» خود نزدیک می‌شود. نمی‌باید فراموش کرد که فاشیسم در روند اوج‌گیری نهایت امر پای به جنون خواهد گذاشت؛ جنون حکومت اسلامی از راه می‌رسد! در سخنرانی «سال نو» از زبان علی خامنه‌ای مطالبی عنوان شد که صراحتاً بیانگر جنون حاکم بر تشکیلات حکومت اسلامی بود. سخنان رهبر این حکومت در باب «پیروزی بر دشمن» در شرایطی عنوان می‌شود که عملاً شخص وی به دلیل عملکرد ضعیف در راهبری مسائل استراتژیک داخلی تبدیل به دشمن اصلی ملت ایران شده. اینکه در یک رژیم استبدادی،‌ شبه‌انتخابات و ژست‌های «دمکرات‌منشانة» مرتبط با چنین «میعادی» تا چه حد می‌تواند از قبول عام برخوردار باشد مطلبی است که آقای خامنه‌ای در سخنرانی‌اش اصولاً فراموش کرده‌. حکومت ایران دیربازی است که بر محور «مردم‌سالاری» و پوپولیسم اداره می‌شود و در چنین تشکیلاتی اصولاً سخن گفتن از «پیروزی» گزافه است؛ می‌باید از رهبر حکومت اسلامی پرسید، پیروزی بر چه کسانی، و بر چه تشکیلاتی؟

در مرحله فعلی شاید بهتر باشد نگاهی به تاریخچة پدیدة «مردم» بیاندازیم، همان «مردم» که در پروپاگاند حکومت اسلامی مرتباً تکرار می‌شود. می‌دانیم که در کمال تأسف ساختارهای دمکراتیک، بر خلاف بسیاری کشورهای دیگر، طی سدة گذشته نتوانست در کشورمان چشم به جهان بگشاید. و هر گاه از جانب شخصیت‌ها و افراد متفاوت تلاشی در مسیر دمکراتیزاسیون صورت گرفت با سرکوب اجنبی، همکاری محافل استعماری و استبدادپرست داخلی، و نهایت امر با «بی‌تفاوتی» طبقات اجتماعی روبرو شد. در چنین ساختاری است که امروز یک پوپولیسم کوردل، تحت عنوان «مردم‌سالاری» سخن از حضور و شوق و ذوق توده‌ها جهت تحقق اهداف و آرمان‌هایش به میان می‌آورد.

این ساختار «مردم‌سالار» از منظر تاریخی به تحولاتی مربوط می‌شود که در اواسط دورة ناصرالدین میرزای قاجار در سطح جامعه شروع به رشد و نمو نمود. تحولاتی که نهایت امر طی دهه‌های بعد به دلیل گسترش پدیدة شهرنشینی دو «قطب حاکم» در سطح جامعه از خود بر جای گذاشت. یک «قطب» همان حاکم مستبد و دربارنشین بود، و قطب دیگر «مردم»!‌ البته باز هم در کمال تأسف این «مردم» از منظر «جامعه‌شناسانه» هیچگاه به تحلیل علمی و تحقیقی کشانده نشده!‌ ولی به طور خلاصه بگوئیم، این «مردم» همان است که ریشه در ساختار بازار و بازاریان دارد، و الهام‌بخش‌اش نیز محفلی جز قشر مشخصی از روحانیت شیعی‌مسلک و «آزادی‌خواه‌نما» نبوده. پرواضح است که این «تضاد» از منظر تاریخی طی دورة پهلوی‌ها شدت گیرد؛ تزریق روزمرة صدها میلیون دلار درآمد نفت در قلب یک نظام سرمایه‌داری سنتی که در تعاریف امروزی و مدرن کلمه اصولاً با فعالیت اقتصادی و مالی «بیگانه» باقی مانده بود، نهایت امر زمینة «نشئه‌‌ای» درازمدت از منظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فراهم آورد که به تدریج به آن «فرهنگ انقلاب اسلامی» لقب دادند، میوة شوم این «ضدفرهنگ» همان است که امروز حکومت اسلامی می‌خوانیم.

اینکه در صور سنتی کلمه، این «مردم» با آن «حاکم» در تضاد باشند جای بحث و گفتگو ندارد. چرا که اینان دو پدیدة متفاوت‌ و متنافرند، و از یکدیگر بیزار! با این وجود در یک اصل کلی همزبان و هم‌نفس‌‌اند، نه «حاکم مستبد» با دمکراسی سیاسی کاری دارد و نه «مردم»! اگر روز و روزگاری از راه برسد که دمکراسی سیاسی در تیررس متفکران و کارورزان جامعة ایران قرار گیرد، مسلم بدانیم که دو پدیدة «حاکم» مستبد و «مردم» بر علیه دمکراسی بسیج خواهند شد. این همان صورتبندی «شیخ و شاه» است که طی سدة گذشته بارها به صور مختلف از سوی مورخان مطرح شده.

از این مختصر نتیجه می‌گیریم که «مردم» در چارچوب پروپاگاند حکومت اسلامی هیچگونه ارتباطی نمی‌تواند با «دمکراسی» سیاسی برقرار کند؛ ارتباط غیرممکن «ایندو» به توهم مرگ‌زائی جان داد که برخی «متفکران» و فرهیختگان دوران شاه سابق در برخورد با هیاهوی دجال‌بزرگ به آن مبتلا شدند. اینان از هول حلیم در دیگی افتادند که بیرون آمدن از آن فعلاً برای‌شان میسر نیست. خلاصه کنیم، «مردم» در بنیاد فکری حکومت اسلامی هیچ ارتباطی با «آراء عمومی» در یک دمکراسی پارلمانی ندارد، و مسلم بدانیم که هیچگاه نیز چنین «ارزش» و کاربردی نخواهد داشت.

پس زمانیکه علی خامنه‌ای «رهبر» همین «مردم» سخن از شکست دشمن به میان می‌آورد، مسلماً روی سخن‌اش با میرحسین موسوی و یا شیخ مهدی کروبی نیست. خود وی بارها اینان را نامزدهای «نظام» معرفی کرده، روی سخن ایشان با همان پدیده‌ای است که جریان «مردم» وجودش را نمی‌تواند تحمل کند؛ به عبارت دیگر همان حرکتی که در مسیر تحقق دمکراسی سیاسی قرار می‌گیرد. بله، آنچه در سخنان علی خامنه‌ای طی سال‌ گذشته «شکست» خورد، و دشمن لقب یافت، جز همان حرکت در مسیر «دمکراسی» سیاسی نیست.

به عقیدة ما این همان نکتة اساسی است که می‌باید طرفداران دمکراسی سیاسی با حامیان جنبش سبز به صورتی جدی در میان بگذارند. می‌باید مشخص شود که دمکراسی سیاسی، و تبعات طبیعی و سیال اجتماعی آن یعنی آزادی‌مطبوعات، آزادی اتحادیه‌های کارگری، حضور فعال احزاب و گروه‌های سیاسی، و نهایت امر توافق «فراگیر» میان تمامی جنبش‌های سیاسی در مسیر تقبل حاکمیت بلامنازع نظریات «انسان‌محور»، تا کی و تا چه مرحله‌ای می‌باید در تاریخ ایران به تعویق بیافتد؟ خلاصة‌ کلام از نظر تاریخی به صراحت به اثبات رسیده که «تقبل» این اصل کلی جهت برقراری دمکراسی ضروری است: اصل «انسان‌محوری» در تدوین قوانین بنیاد و اساس یک دمکراسی است. خارج از این بنیاد نمی‌توان زمینه‌سازی جهت برقراری دمکراسی سیاسی صورت داد.

ولی آقای احمدی‌نژاد نیز، در پیام نوروزی خود، که از کنار آب‌نمای «کاخ» ریاست جمهوری خطاب به ملت ایران قرائت شد، به صراحت فرمودند، این «انتخابات» نهایت امر انقلاب‌مان را جهانی کرد! البته به استنباط ما نمی‌باید از سخنان ایشان متعجب شد. چرا که احمدی‌نژاد دقیقاً در مسیر همان حرکت «مردم» سخن می‌گوید، با این تفاوت که طی سه دهة گذشته این «مردم» توانسته‌ با تکیه بر حمایت‌های مستقیم و مقطعی که برخی محافل شرق و غرب از آن صورت داده‌اند، عملاً «ترک‌تاز» منحصربه‌فرد جهان ما ایرانیان شود. نتیجتاً کاملاً قابل قبول می‌نماید که با بهره‌برداری از حمایت‌های اجنبی این «مردم» خود را هر چه بیشتر صاحب‌اقتدار ببیند! اینان دقیقاً پای در مسیر «حاکم مستبد» گذاشته‌اند و دیگر کار زیادی با توده‌های ایرانیان که در قشرهای متفاوت در سطح کشور پراکنده‌اند ندارند. به همین دلیل است که سخنرانی‌های مقامات جمکران هر چه بیشتر به هذیانگوئی محتضری شباهت می‌یابد که آخرین لحظات زندگی را می‌گذراند.

«رهبر و رئیس جمهور ایران: سال 88 سال شکست دشمنان بود»
رادیوفردا، اول فروردینماه 1389

ولی همانطور که بالاتر نیز گفتیم بحران «جنون» فاشیسم در جمکران متأسفانه هنوز به پایان نرسیده. این «تحول» می‌باید نهایت امر در عمل به اوج رسیده، و شخصیت‌ها و حاکمان رسماً به مرحلة جنون و دیوانگی پای بگذارند. امروز شاهدیم که همزمان با باریک‌تر شدن قشر حاکم، که خود یکی از مهم‌ترین پدیده‌های رشد ساختاری فاشیسم است، «جنون» در جمکران پای به مرحلة جالب توجهی گذاشته؛ شکاف بین دولت «اصولگرا» و مجلس «اصولگرا» بر سر یارانه‌ها!

در همین مقطع است که باز هم در کلام «دولت»،‌ دولتی که خود را بیش از دیگر تشکیلات به همان «مردم» کذا نزدیک معرفی می‌کند، رفراندوم برای تعیین تکلیف «یارانه‌ها» مطرح می‌‌شود! می‌باید قبول کرد که پدیدة پیچیده‌ای به نام «یارانه‌های» مالی و اقتصادی و تأثیر گسترده‌ای که چنین سیاست‌هائی می‌تواند در سطح جامعه داشته باشد، به هیچ عنوان نمی‌باید موضوع «رفراندوم» ‌شود؛ این‌ مسائل می‌باید مورد کارشناسی قرار گرفته، مسئولیت مستقیم دولت، مجلس و مخالفان و موافقان آن در برابر افکار عمومی مشخص شود. ولی نه دولت قصد قبول «مسئولیت» این عملیات مالی گسترده را دارد، و نه مجلس «فرمایشی» به خود اجازه می‌دهد دولتی را که خارج از محدودة حقوقی خود قصد برقراری رفراندوم کرده، ‌ آنهم در یک موضوع فناورانة «کلان ـ ‌اقتصادی» به استیضاح بکشاند.

ولی ما باز هم تعجب نمی‌کنیم. همانطور که گفتیم این «جنون»، ‌ که اینبار در قالب بی‌مسئولیتی کامل «شخصیت‌های» سیاسی این رژیم «شترگاوپلنگ» خود را نشان داده، می‌باید به فوران برسد. روشن است که دعوا بر سر یارانه‌ها همان دعوای محافل بر سر چپاول اعتبارات ارزی است که از طریق حراج نفت‌خام کشور در بانک‌های مغرب زمین انبار ‌می‌شود. نخست بگوئیم، این «ارزها» به هیچ عنوان تحت کنترل دولت احمدی‌نژاد نیست، و هیچ دولت دیگری نیز در ساختار سیاسی و اقتصادی فعلی نخواهد توانست بر این اعتبارات کوچک‌ترین نظارتی اعمال کند. در نتیجه، بار دیگر می‌باید دست‌های اجنبی را ببینیم که در مقام مبارزات «دولت مردمی» با «مجلس فرمایشی»، بر سر ثروت ملت ایران نوکران‌شان را در کشور به جان یکدیگر انداخته‌اند. آیا این همان دعوائی نیست که 8 ماه پیش تحت عنوان «رأی من کو!» به راه افتاده بود؟

به استنباط ما این همان دعواست. این همان دعوای بنی‌صدر و رجائی است؛ این همان دعوای خاتمی و هاشمی است؛ و ریشه‌شان را می‌باید در همان دعوای میرپنج و مدرس جستجو کرد. فقط امروز به دلیل تورم سرسام‌آور تشکیلات مفلوج دولتی و سازماندهی به یک شهرنشینی متورم و بی‌هدف و استعماری این «دعوا» به این صورت خود را نشان می‌دهد. خلاصة کلام از دورة میرپنج تا به امروز ملت ایران را همچون اسب عصاری بر گرد یک چرخة فریبنده می‌چرخانند و سرش را به ترهات و جفنگیات گرم می‌کنند.

دولتی که حق هیچگونه اظهار نظری در شیوة بهره‌برداری از ارز حاصل از چپاول نفت را ندارد، اینک برای تحقق «اهداف اقتصادی» به جان مجلسی افتاده که نوکران همین دولت اعضایش را تک تک از درون صندوق‌، با آرائی از همان قماش «22 خردادی» بیرون کشیده‌اند. اگر این جنون نیست، تعریف بهتری برای جنون پیدا کنیم.

ولی از آنجا که هنوز تحول جنون‌آمیز حکومت اسلامی پایان نگرفته، علی خامنه‌ای در سخنرانی امروز خود در مشهد می‌فرماید:

«مخالفان مى‌خواستند كه با ايجاد اغتشاش جنگ را در داخل كشور مغلوبه كنند و جنگ داخلى راه بياندازند.»
همان منبع!

در جواب علی خامنه‌ای می‌باید گفت، حداقل جنابعالی که 8 سال جنگ «تفریحی» در جنوب و غرب کشور را «رهبری» فرمودید نمی‌باید آنقدرها از «جنگ» بدتان بیاید. اینکه چرا جنگ ایران و عراق، و جنگ‌های داخلی ـ کردستان، ترکمن‌صحرا، بلوچستان، و … ـ که اصولاً نمی‌بایست آغاز می‌شد، هنوز هم هر کدام به شیوه‌ای ویژه در جریان است،‌ نشان می‌دهد که نطفة حکومت اسلامی با جنگ‌های استعماری در ارتباطی تنگاتنگ بسته شده. حال بر شما چه گذشته که اینهمه از جنگ داخلی، همان جنگی که سه دهه است دستگاه حکومت اسلامی در هر میعاد تعمداً بر کشور حاکم کرده اینهمه ابراز «نگرانی» می‌کنید؟ می‌بینیم که اینجا نیز لایه‌ای از همان «جنون فاشیسم» آشکارا‌ به چشم می‌خورد. یک جنگ‌طلب، که سه دهه است نان جنگ و بحران‌سازی اجتماعی و هیاهوسالاری خورده، و برای حفظ چند روز «حکومتگری» قصابی پیشه کرده، اینک در مخالفت با جنگ داخلی «پیراهن عثمان» هم پاره می‌کند.

در همینجا به سیدعلی روضه‌خوان می‌گوئیم، برنامة میرحسین موسوی و احمدی‌نژاد دقیقاً همان جنگ داخلی بود، خودتان هم می‌دانید، و این برنامه تحت نظارت ارتش آمریکا که در مرزهای شرق و غرب ایران و در چارچوب همکاری‌های گسترده و منطقه‌ای با دولت اسلامی سنگر گرفته سازماندهی شده بود. این جنگ نیز همچون دیگر جنگ‌ها می‌بایست در چارچوب سیاست‌های منطقه‌ای‌ بیگانگان بر ملت ایران تحمیل می‌شد، ولی روی‌تان سیاه که اینبار دیگر نتوانستید خدمت به ارباب را کامل و تمام کنید. توسری که از مسکو رسید هم به احمدی‌نژاد و هم به میرحسین موسوی، و هم به جنابعالی حالی کرد که مسجد جای گو…یدن نیست. حال چه شده که حضرتعالی، پس از به خیابان آوردن هنگ‌های شورش ساواک و پاسدار و بسیجی در سطح کشور، و به راه انداختن «حمام خون» در بازداشتگاه‌ها که فقط جهت تشویق تظاهرکنندگان به شورش صورت گرفت، صلح‌طلبی پیشه کرده‌اید؟ چه شده که از «جنگ» ابراز انزجار می‌فرمائید؟

همانطور که بالاتر گفتیم، بحران فاشیسم،‌ بحرانی که در کلام رهبران حکومت اسلامی تا این مرحله دنبال کردیم، همچنان ادامه خواهد یافت. اینکه این فاشیسم تا چه مرحله‌ای می‌تواند خود را از این قلة جنون به دیگر قله‌ها بکشاند، مسلماً جای بحث و گفتگو دارد. موجودیت فاشیسم در کشورمان در گرو چند مسئلة روشن و واضح است، و مهم‌ترین‌شان مسلماً همان بحران‌سازی است. اگر نخست از «اجماع» تمامی گروه‌ها و تشکیلات سیاسی بر اصل «انسان‌محوری» سخن گفتیم، اجماعی که هنوز تا دستیابی به آن راه درازی در پیش است، نمی‌باید سیاست‌گزاری‌های بین‌المللی را نیز در زمینة حمایت از فاشیسم به دست فراموشی سپرد. پرواضح است، در مرحلة فعلی که علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد عملاً دست به هذیان‌گوئی برداشته‌اند، و در سخنرانی‌های‌شان هم پرت‌وپلا می‌گویند و هم «بند را آب می‌دهند»، این حکومت فقط از طریق حمایت خارجی سر پای خود ایستاده. این حکومت کارگزار استعمار در ایران است و تا زمانیکه به همت ایرانیان ساختارهای جایگزین شکل نگیرد، بر این دورباطل پایانی متصور نخواهد بود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید22مارس2010

freestep-access.co.cc
forexlearner.co.cc
filedofstudy.co.cc
blackmelon.co.cc
manchestered.co.cc
pleaseunblockthis.info
ngutilizer.co.cc
toplead.co.cc
beyondtronick.co.cc
proxserve.co.cc
cestina.co.cc
tracking-freedom.co.cc
proxyrobot.co.cc
surferhigh.co.cc
annbypass.info
annbypass.info/index.php
nocached.co.cc
paceforex.co.cc
redpotion.co.cc
buludubur.co.cc
top-access.co.cc
lesbiansed.co.cc
cosmosproxy.co.cc
spammerknight.co.cc
hot-surf.co.cc
bholder.co.cc
freetop-access.co.cc
moneystealer.co.cc
whetforex.co.cc
bestofhide.co.cc
allbestbypass.info
separateds.co.cc
petirmenyambar2.co.cc
hidemylife.co.cc
hotsurf-unblock.co.cc
litespeed.co.cc
celticscom.co.cc
takeyoutimes.co.cc
rideword.co.cc
top-surfer.co.cc
rapidchampz.co.cc
access-on-freesurf.co.cc
socks4.co.cc
stoutforex.co.cc
theblackmamba24.co.cc

نوروز پیروز!

بر امروز ایرانیان تیرگی‌ها حاکم شده، طنین فریاد شادی‌ها هر دم دورتر و دورتر می‌شود. نفیر ددمنشان ندای انسان‌ها را جایگزین شده، و زاغ و زغن بر باغ‌های‌مان آوای شوم ستیزه با نوروز سرداده،‌ به گوش مردمان می‌خوانند که نوروز دیگر «روز نو» جمشیدی نیست؛ آغاز فصل بهار است!‌ تو گوئی ایرانیان همان کشاورزان فلات بلند‌اند و این گذر فصل‌هاست که این‌سان جشن گرفته‌ می‌شود. دیری است که در سرزمین‌مان آتش به زنجیر اسارت تیرگی گرفتار آمده:

هم آتش بمردی به آتشکده
شدی تیره نوروز و جشن سده

ولی خورشید نوروزی تا ابد در پس ابرهای تاریک‌‌اندیشی و تیره‌باوری پنهان نخواهد ماند. روزی خواهد رسید که بار دیگر در همین سرزمین هلهلة شادی در کوی و برزن طنین افکند:

به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند

نوروز ایرانیان پیروز!

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید20مارس2010

monthlytoday.co.cc
mytunnelspace.co.cc
pantatmembara.co.cc
fast-machine.co.cc
copysurfer.co.cc
keep-on-freeaccess.co.cc
lawmoot.co.cc
top-net.co.cc
traceroutes.co.cc
demononthebooks.co.cc
damnads.co.cc
ganalbanar.co.cc
unblocksite-maneuver.co.cc
westfileforex.co.cc
dokaebi.co.cc
novaya.co.cc
energy-surf.co.cc
marginforex.co.cc
4x4x4.co.cc
movietunnel.co.cc
hideinmycar.tk
passbyyou.com
solarmatte.co.cc
securewebsurfing.co.cc
hgeo.info
comperativelaw.co.cc
transmitted.co.cc
ehozt.com
countryforoldmanz.co.cc
keep-on-surf.co.cc
securesecret.info
uratmadu.co.cc
top-hide.co.cc
bonk2.info
countmeinman.co.cc
open-all-access.co.cc
warpportal.co.cc
d0s.info
onlinewebproxy.info
laiditnowtonight.co.cc
unblock-frontline.co.cc
supersize.co.cc
fast-unblock.co.cc
freeaccess-toplight.co.cc
wraith.co.cc
tokyomachinez.co.cc
duburayam.co.cc
top-unblock.co.cc
vioxxxlawsuit.co.cc
proproxian.tk

اکبرپالیسی!

مجلة معروف «فارین‌پالیسی»‌ که به صورت «دوماه‌نامه» در ایالات متحد به چاپ می‌رسد برخلاف آنچه نزد برخی سخنگویان سبزهای جمکرانی متداول شده به هیچ عنوان یک نشریة «مستقل» و آزاد به شمار نمی‌رود. نخست بگوئیم که نشریة «آزاد» وجود خارجی ندارد. ولی فارین‌پالیسی در سال 1970 توسط محفل «هانتینگتن» بنیانگزاری شد، و این خود نشان از خاستگاه سیاسی و محفلی آن دارد. این مجله مستقیماً تحت نظارت دفتر و دستک «واشنگتن پست» منتشر می‌شود و آنان که با سیاست‌های جاری در ایالات متحد آشنائی دارند بخوبی می‌دانند که «واشنگتن پست» سخنگوی رسمی دولت تلقی می‌شود. خلاصة کلام از آنجا که بر پایة قانون اساسی ایالات متحد دولت فدرال حق ندارد در داخل مرزها روزنامة رسمی داشته باشد، طی سالیان دراز نقش سخنگوی رسانه‌ای دولت به تدریج بر عهدة «واشنگتن پست» و همین «فارین پالیسی» گذاشته شده.

تمامی سیاست‌های کلان در ایالات متحد ابتدا در قالب مقالات «علمی» و «تحقیقی» در همین فارین‌پالیسی منتشر می‌شود و در عمل این نشریه زمینة سیاسی لازم در طبقات حاکم را جهت اعمال برخی سیاست‌های مطلوب فراهم می‌آورد. به طور مثال، بحرانی که نهایت امر به اشغال نظامی عراق توسط ایالات متحد انجامید، از سال‌های 1980 به صورت مداوم در همین فارین‌پالیسی در مقالاتی تحت عنوان «خطرهای عراق اتمی» منتشر می‌شد. از همان سال‌ها «محققین» صاحب‌نظر در مورد خطرات «عدیدة» رژیم صدام حسین برای امنیت آمریکا در این نشریه قلم‌فرسائی می‌کردند.

چندی پیش شاهد بودیم که این فارین‌پالیسی «آزاد» و مستقل، همسر میرحسین موسوی را، علیرغم مواضع زن‌ستیزی که این فرد سال‌ها و سال‌ها بانی و حامی آن بوده، به همراه مشتی دیگر از آخوندبچه‌ها و تروریست‌ها و چاقوکشان اسلام‌گرای منطقه، در جمع «برجسته‌ترین» روشنفکران سال 2009 به جهانیان معرفی کرد. در اینمورد مطالبی نوشتیم و نیازی به تکرار مکررات نیست. ولی در تاریخ 16 ماه مارس 2010،‌ فارین‌پالیسی باز هم نوک قلم را متوجه ایران کرده، و در مطلب مفصلی به قلم «جنویو عبدو»، تحلیل و تفسیری از موضع‌گیری‌های هاشمی رفسنجانی در بحران دست‌ساز «انتخابات» نمایشی جمکران ارائه داده.

در تجزیه و تحلیل «عبدو» از مواضع هاشمی رفسنجانی در ارتباط با انتخابات اخیر، طرز برخورد با مسائل ایران دقیقاً بر الگوئی استوار شده که از دیدگاه ایالات متحد، «زاویة رسمی» واشنگتن می‌باید تلقی شود. به عبارت ساده‌تر، در چارچوب این «زاویة رسمی»، سه دهة پیش در کشور ایران پدیده‌ای به نام «حکومت اسلامی» یک شبه از آسمان بر زمین افتاد و افرادی همچون علی خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی، خاتمی، خمینی و … فقط و فقط به دلائلی که مسلماً نویسندة «محترم» از برشمردن‌شان عاجز خواهد ماند، به ناگاه موضع روضه‌خوانی، منبرداری، دعانویسی و پیشنمازی را ترک کرده، در مجمعی به نام «شورای انقلاب» حضور به هم رسانده‌اند، و در همینجا بود که برق نخستین جرقه‌های دولت «اسلامی» در تاریخ جهان چشم‌ها را خیره کرد؛ اینهمه در مرزهای ابرقدرت اتحاد شوروی سوسیالیستی سابق، و خصوصاً در اوج جنگ‌سرد!

این است ویراست رسمی غرب و شرق از پدیده‌ای که در نظام‌های رسانه‌ای خود به ‌آن عنوان «انقلاب اسلامی» داده‌اند!‌ ولی مشکل می‌توان این تجزیه و تحلیل را جدی تصور کرد. این «سکتة» مرگ‌آور در تاریخ کشور ایران، از جمله مسائلی است که مسلماً بر محور آن توافقی اصولی بین قدرت‌های بزرگ جهانی صورت گرفته، توافقی که هنوز به قدرت خود باقی است. و از آنجا که هر کدام از این «قدرت‌ها» در پس این توافقنامه «نان» خود را به تنور می‌چسبانند، صدای مخالفان این توافق ضدایرانی و ضدبشری باید به هر ترتیب ممکن در گلو خفه شود. ولی واقعیات تاریخی به ما یادآوری می‌کند که آنچه تحت عنوان «زاویة رسمی» واشنگتن مطرح شده، جز جفنگیات نیست.

این حکومت در پشت صحنه نتیجة عملکرد سازمان‌های «نظامی ـ امنیتی» شاهنشاهی در مرزهای اتحاد شوروی سابق بود، هر چند در «جلوی» صحنه، از طریق هیاهوی رسانه‌ای و توده‌ای همین تشکیلات توجیهی بر مشروعیت حکومت دست‌نشانده نیز تحصیل کرده باشد. خمینی از همان روزهای نخست جایش در زباله‌دان بوده، و فقط از طریق بحران‌سازی و کشاندن اراذل و اوباش به خیابان‌ها و نهایت امر سرکوب هر گونه «تفکر»، تعمق، و بازنگری در مسائل جاری و سیاسی و اقتصادی کشور بود که این خیمه‌شب‌بازی هولناک را پایتخت‌های قدرت‌های بزرگ بر ملت ایران تحمیل کرده‌اند. این حکومت بر خلاف تمامی ادعاها از روز نخست هیچ پایه‌ای در میان ایرانیان نداشت، و ایرانی برخلاف ترهات محافل یانکی‌ها منتظر «افتضاحات» خردادماه اخیر جهت مخالفت اصولی با این به اصطلاح «انقلاب اسلامی» نشده بود.

پس از این «یادآوری» نگاهی به ترهات «عبدو» در فارین‌پالیسی می‌اندازیم. تمایل کلی این «مقالة تحلیلی» بر این پایه قرار گرفته تا رابطة اندام‌وار علی خامنه‌ای، رفسنجانی و دیگر لات‌ولوت‌های سابقه‌دار حکومت اسلامی را با یکدیگر «مخدوش» جلوه داده، چنین وانمود کند که به طور مثال، علی خامنه‌ای، علیرغم وابستگی کامل به همین لات‌های «صدرکودتا» در مخالفت با منافع اینان از احمدی‌نژاد «حمایت» می‌کند! البته ما دلیلی نمی‌بینیم که علی خامنه‌ای با محافلی «مخالفت» کند که وی را رسماً و بر اساس همان «ورق‌پاره‌ای» که قانون اساسی نام گرفته، بر مسند ولایت امر مسلمین نشانده‌‌اند. ولی نویسندة «دانشمند» فارین‌پالیسی از آنجا که خوانندگان را «احمق» می‌انگارد، می‌نویسد:

«خامنه‌ای که در سال 1989 به ولایت برگزیده شد نشان داده بود که سیاستمداری زیرک است و بر پایة توافق‌ها عمل می‌کند. ولی قدرت وی به دلیل عمیق‌ترین بحرانی که از 1979 انقلاب اسلامی با آن روبرو شد به شدت متزلزل شده. کنترل وی بر بنیادهای سپاه پاسداران، قانونگزاری، قضائی، و ریاست جمهوری از دست رفته.»
فارین‌پالیسی، 16 مارس 2010

بله، همانطور که می‌بینیم بر اساس اظهارات نویسنده، این آقای خامنه‌ای که از سال 1989 قرار بوده گویا بر پایة «توافق‌ها» عمل کنند، امروز به شدت تضعیف شده‌اند، و به همین دلیل در برابر دوستان و همکاران و حامیان اصلی خود به نفع کسانی که ایشان را تضعیف کرده‌اند موضع‌گیری می‌فرمایند!‌ باید اذعان داشت که این «خامنه‌ای» کارش تمام است. چرا که معمولاً سیاستمداران با تکیه بر کسانی دست به عمل می‌زنند که حامیان‌شان به شمار می‌روند، نه در ارتباط با افرادی که زیر پای‌شان را می‌کشند.

نویسندة فارین پالیسی، در همین مطلب نتیجه می‌گیرد که هاشمی رفسنجانی جهت «کمک» به رهبری پای پیش گذاشته و حمایت خود را از ایشان به صورت «شرطی» مطرح کرده، و این حمایت امروز به دلیل تضعیف‌ موضع خامنه‌ای برای آیندة مقام معظم بسیار مهم و حیاتی تلقی می‌شود! خلاصه در شرایطی که آقای خامنه‌ای به قول «عبدو» کنترل خود را بر تمامی اهرم‌های سیاست‌گزاری و حقوقی و امنیتی از دست می‌دهد، آقای هاشمی از ایشان حمایت می‌کنند! نمی‌دانستیم این هاشمی تا به این اندازه «ضعیف‌ دوست» بوده و به ما نمی‌گفته، و نمی‌دانستیم سیاست استعماری عرصة امورخیریه می‌باید تلقی شود. ولی خوب حمایت هاشمی نیز از خامنه‌ای «شرط» دارد:

«در ازای سرسپردگی رفسنجانی به نظر می‌رسد که خامنه‌ای نیز به وی اجازه داده باشد تا یک کمیسیون ملی انتخابات به راه انداخته و در قانون انتخابات بازنگری کند[…]»
همان منبع!

نویسندة محترم مقالة فارین‌پالیسی نمی‌گوید، هاشمی رفسنجانی که خود طی سه دهه بر اساس تقلب و خرید رأی‌ و ریختن «رأی باطله» در صندوق‌ها به پست و مقام و موقعیت در این حکومت دست‌ یافته چرا اینک به دنبال جلب نظر فردی برآمده که دیگر کنترل‌ بر اهرم‌های تصمیم‌گیری را نیز از دست داده است؟ این «فرد»، یا همان علی خامنه‌ای در چنین موضعی از نظر سیاسی برای هاشمی چه ارزشی می‌تواند داشته باشد؟ نهایت امر و به ادعای نویسنده، در ازای سرسپردگی به چنین فردی است که هاشمی نیز خواهان «بازنگری» در قوانین انتخاباتی‌ای می‌شود که سه دهه است برای وی و امثال وی ناندانی درست کرده! این سئوال مطرح می‌شود، جانور موذی و موجود آدمکشی همچون هاشمی رفسنجانی که از سه دهة پیش رسماً در تمامی ترورها و انفجاراتی که گروه گروه «شخصیت‌ها» را از مسیر ترقی شخصی و فامیلی ایشان حذف کرده شرکت داشته،‌ چرا می‌باید تا به این اندازه برای «قانون انتخابات» سرودست بشکند؟ مگر در «انتخابات» جمکران چه می‌گذشت، یا چه می‌تواند بگذرد، که این فرد تا به این حد به چند و چون ‌آن دل بسته؟

در کمال تأسف بررسی تمامی دقایق این مقاله در حوصلة یک وبلاگ نمی‌گنجد، در نتیجه بررسی ضدونقیض‌گوئی‌های نویسنده را در همینجا به پایان می‌بریم. به خوانندگان عزیز توصیه می‌کنیم که به متن اصلی این مقاله مراجعه کنند، تا در آن رأساً ضدونقیض‌گوئی‌های بسیار مفتضحانه‌تری از آنچه در بالا آوردیم را ببینند.

ولی آنچه اهمیت دارد این است که مقالة «فارین‌پالیسی» همچون دیگر مقالات به اصطلاح تحلیلی که در مجلات و رسانه‌های وابسته به قدرت‌های جهانی منتشر می‌شود، مسائل جامعة ایران را همیشه در یک قوطی کنسرو بررسی می‌کند. در این بررسی‌ها نه محافل کلان‌سرمایه‌داری حضور دارند، نه قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای نقشی ایفا می‌کنند!‌ خلاصة کلام دولت ایران مستقلاً تصمیم می‌گیرد و عمل می‌نماید، و در این بررسی‌ها هیچ نقشی به «قدرت‌های بزرگ» و تعیین‌کننده داده نخواهد شد.

البته این «بی‌توجهی» عمدی چند دلیل دارد. در وحلة نخست، زمانیکه دولت‌های دست‌نشانده از منظر رسانه‌های بین‌المللی، مسائل داخلی‌شان با سیاست‌های بزرگ و جهانی کاملاً نامرتبط نمایانده می‌شود، در نظر خلق‌الله و طرفداران و نانخورهای کله‌پوک‌شان آناً «مستقل» جلوه می‌کنند! در عمل «مستقل» نمایاندن حکومت‌های دست‌نشانده، هم برای نوکرها کارساز است، و هم دست اربابان‌شان را خارج از مرزها جهت اعمال سیاست کاملاً باز می‌گذارد. از طرف دیگر، رسانه‌های رسمی قدرت‌های جهانی، خصوصاً رسانه‌ای همچون «فارین‌پالیسی» که رسماً سخنگوی هیئت‌ حاکمة آمریکا است، آنچه را هیئت حاکمه می‌خواهد به زبان می‌آورند! اینان «تحلیلی» جهت روشن‌‌تر کردن فضای سیاست جهانی ارائه نخواهند داد. این رسانه‌ها وظیفه دارند خواست حاکمیت را خواست و تمایل عناصر دست‌نشاندة همان حاکمیت در منطقة مربوطه معرفی ‌کنند! در مورد علی خامنه‌ای و رفسنجانی نیز «فارین‌پالیسی» دقیقاً به همین ترتیب عمل کرده.

در نتیجه دلیل ندارد که فارین‌پالیسی به این واقعیت اشاره‌ای داشته باشد که آقای خامنه‌ای پس از سه دهه تعظیم و تکریم به درگاه شرکت‌های چند ملیتی نفتی و تسلیحاتی و غیره، امروز مجبور شده قبله‌گاه خود را از واشنگتن به سوی دیگری منحرف نماید.

برای «فارین‌پالیسی» تغییر اجباری قبله‌گاه مقام معظم کاملاً «روشن» است، پس دلیلی جهت «تبلیغات» برای تغییر قبله‌گاه کذا نمی‌بیند! در نتیجه چنین وانمود می‌کند که امروز، «رهبر» حکومت اسلامی که اصلاً معلوم نیست از کجا آمده و وابسته به کدامین محافل جهانی بوده کنترل مسائل را هم از دست داده، و بالاجبار به هاشمی رفسنجانی نزدیک شده است! ولی ما به عنوان یک ایرانی می‌گوئیم، آنکه کنترل مسائل را از دست داده به هیچ عنوان علی خامنه‌ای نیست؛ این فرد مفلوک از روز نخست کنترلی بر مسائل نداشت که آن را از دست بدهد. آنکه کنترل فضای سیاست کشور ایران را از دست داده دولت حسین اوباما در ایالات متحد است.

به همین دلیل دولت آمریکا سعی دارد تا در پوشش «بازنگری» در قوانین انتخابات در جمکران، تغییراتی را که مورد نظر محفل اوباما است بر ملت ایران تحمیل کند. البته در جواب خوش‌باورها در همینجا بگوئیم که این «قوانین» اصولاً معلوم نیست در چه مسیری تدوین خواهد شد؛ در نتیجه هورا کشیدن برای «تغییر» قوانین انتخاباتی عمل بسیار بچگانه و غیرمسئولانه‌ای است. از طرف دیگر، اینکه این «قوانین»، چه مترقی و چه مفتضحانه، اصولاً چه نقشی در زمینه‌های مختلف می‌تواند ایفا کند، مطلبی است که مستلزم بررسی‌های دقیق فناورانه، کارورزانه، حقوقی و ساختاری می‌شود. قانون قبل از آنکه یک تکه کاغذ باشد، می‌باید از زمینة اجرائی برخوردار شود، به همین دلیل «بازنگری» آقای رفسنجانی، با شناختی که ما از ساختارهای حکومت اسلامی داریم بیشتر نفخ عمه‌جان محترمه‌شان را درمان خواهد کرد، تا دردی از دردهای ملت را.

ولی در همینجا توضیحاً می‌باید گفت، فروپاشی سیادت بلاواسطة سیاست‌های نظامی و امنیتی ایالات متحد بر ایران، که طی سه دهة اخیر به صورت زیرجلکی اعمال می‌شد، و امروز صریحاً چند و چون آنرا از زبان «فارین‌پالیسی» می‌شنویم، نه دلیلی بر استقلال احمدی‌نژاد می‌تواند تلقی شود، و نه مهر تأئیدی است بر مشروعیت حکومت اسلامی. این حکومت در کودتای 22 بهمن 57 توسط ارتش شاهنشاهی به قدرت رسید و نقش اصلی آن حمایت از اسلام‌گرائی در منطقه بود. این سیاست میوه‌های شیرین و پرثمرش را بر میز «تنقلات» هیئت حاکمة ایالات متحد یکی پس از دیگری ارائه کرد، و «پیروزی» بر ارتش سرخ در افغانستان، به راه انداختن بساط اسلام‌پروری در مناطق اشغالی فلسطین و لبنان، قرار دادن کشورهای سوریه، یمن کمونیست، عراق بعثی و حتی سلطان‌نشین اردن در برابر تهدید اسلام‌گرائی و … همه و همه از جمله سیاست‌هائی بود که طی اینمدت مو به مو به مورد اجرا گذاشته شد.

ولی اینک صحنه تغییر کرده. ایالات متحد، به شهادت آنچه امروز در اسرائیل می‌گذرد دیگر قادر به حمایت از جنگ‌افروزی در منطقه نیست. ترکیه در حال فروپاشی است، و در این فروپاشی یونان، به عنوان عضوی از اتحادیة اروپا این کشور را همراهی خواهد کرد. یادمان نرفته که همین یک دهة پیش بود که سران اروپای متحد دم از «احتمال قبول» روسیه در اتحادیة اروپا می‌زدند؛ امروز این روسیه است که «اتحادیة» خود را با «روبل» به راه انداخته! کشورهای اروپائی‌ اینک می‌باید یک به یک جهت «عضویت» در همین کلوپ صف بکشند. این‌هاست واقعیاتی که فضای سیاست جهانی را منقلب کرده، و در راستای منطقه‌ای، فضای سیاست ایران را نیز به نوبة خود متحول نموده؛ کار بجائی کشیده که ملاحظه می‌کنیم. ولی نقش آقایان خامنه‌ای و رفسنجانی و غیره، در این میان همچون دیگر نقش‌پذیری‌های این جماعت آخوند و بچه‌آخوند فقط به روضه‌خوانی و «نیش‌خند» زدن به دوربین خبرگزاری «فارس» و همکاران‌اش محدود خواهد ماند. اینان جز پیروی از مسیری که در برابرشان گشوده شده کاری دیگری نمی‌توانند انجام دهند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید19مارس2010

opnextforex.co.cc
cloakfb.info
faaceboke.co.cc
adprox.info
adprox.info
birkoff.co.cc
thetimescom.co.cc
bananajamma.info
natureforex.co.cc
turn-on-access.co.cc
proxywithme.com
umpanforex.co.cc
proxyshow.tk
unblock-freepass.co.cc
playdead.co.cc
medsthingz.co.cc
multitunnel.info
newcracksurf.co.cc
groundhops.co.cc
hidengine.co.cc
1enter.info
nearforex.co.cc
fantasytunnel.co.cc
flirtinggirls.co.cc
takeup-freeaccess.co.cc
forexfantasy.co.cc
socio-legal.co.cc
freedomlines.co.cc
fresh-proxy.cz.cc
eastproxy.co.cc
jailbreakforex.co.cc
undetectedaccess.co.cc
33×33.co.cc
trustedbrowser.co.cc
gajomart.co.cc
hide-tunnelinfo.co.cc
moveyourbody.co.cc
gomennasai.co.cc
webcloackers.info
back-to-freesurf.co.cc
first-tunnel.co.cc
readonly.co.cc
starandmoonz.co.cc
intimidateforex.co.cc
jewelleryworld.co.cc
toilforex.co.cc
lordforex.info
collietalbitz.co.cc
forextunel.co.cc
norepick.tk
creditplanning.co.cc
yulgangforex.co.cc
showstopperss.co.cc
enterhide.co.cc
favoriteforex.co.cc
personalgeeks.co.cc
incurforex.co.cc

چین و چهارشنبه!

اوباش حکومت اسلامی یعنی همان‌ شبکة منفوری که نزدیک به 8 دهه است سیاست کشور ایران را همه روزه در کوچه و خیابان تعیین می‌کند، در عملیات «مقدس» خود نهایت امر به در خانة مهدی کروبی، یکی از رؤسای سابق همین جماعت رسیده! محفل اوباش‌سالاری که از طریق لات‌بازی، سرکوب مردم بی‌دفاع در ملاءعام و خلاصة کلام فراهم آوردن زمینة کودتاها و «خیزش‌های» فرمایشی و خلق‌الساعه، 8 دهه است کمر به خدمت استعمار در کشور ایران بسته، امروز که دیواره‌های «جنگ سرد» یکی پس از دیگری در کشورمان فرومی‌ریزد قلاده‌اش گسسته، و به اربابان و رهبران خود می‌پرد! همسر مهدی کروبی در مصاحبه‌ای با سحام ‌نیوز می‌گوید:

«تجمع‌کنندگان نزدیک به 50 نفر بودند که در میان آنان چهار یا پنج زن نیز دیده می‌شد و تحت حمایت نیروهای انتظامی و امنیتی به ایجاد رعب و وحشت برای همسایگان و نیز تخریب و سرقت از ساختمان پرداخته‌اند.»
رادیوفردا، 24 اسفندماه 1388

بله، خانم کروبی بهتر بود زمانیکه همین اوباش همسر مهربان‌شان را از موضع روضه‌خوانی یک شبه بر مسند سیاست‌مداری در کشور ایران نشاندند چشمان‌ شهلای‌شان این روند «مقدس» را می‌دید و از خود می‌پرسیدند، این چه نوع حکومت و «انقلاب مردمی» است که اوباش و اراذل خیابانی تعیین‌کنندگان مسیر حرکت آن شده‌اند؟ این سئوال پرسیده نشد چرا که «صرف»‌ نداشت، و امروز کار به همینجا که می‌بینیم کشیده.

ولی ما می‌دانیم چرا به خانة کروبی حمله شده. شاید خانم کروبی هم بداند، هر چند احدی در رسانه‌ها از این مسئله سخن به میان نیاورده و نخواهد آورد. با نزدیک شدن میعاد «چهارشنبه سوری» همانطور که شاهد بودیم هم علی خامنه‌ای، رهبر پفیوز حکومت اسلامی در محکومیت این روز و خصوصاً مراسم ویژة آن قد قد کرد و برای ملت ایران «تخم طلا» گذاشت، و هم آخوند مکارم در اینمورد «ترهات» بافته این مراسم را «خرافی» خواند! ولی میرحسین موسوی، از آنجا که از روز نخست یک خشک‌فکر احمق و توسری‌خور و ساواکی بیش نبوده، منتظر خامنه‌ای و مکارم هم نشد، رسماً و رأساً پیش از این‌ها این «مراسم» را محکوم کرد و تکلیف خودش را با چهارشنبه سوری کاملاً مشخص نمود! همسر متقلب ایشان هم با همان چارقد گل‌منگلی این روز را فقط جهت «سوگواری» مناسب تشخیص دادند!‌ خلاصه امسال نوروز را ایرانیان در چارچوب رهنمودهای «رهبران جنبش سبز» می‌باید با عزاداری و گریه و ضجه و شیون آغاز کنند! ولی در این میان کروبی هنوز هیچ نگفته؛ دلیل فرستادن پیامبران «انقلاب اسلامی» به درگاه الوهیت شیخ کروبی، یعنی همان خانة غصبی که از مال دزدی خریداری شده، همین است. پیام کاملاً روشن است، یا مراسم چهارشنبه سوری را عین موسوی و خامنه‌ای و … محکوم می‌کنی یا خانة غصبی‌ات را روی سر خودت و زن‌وبچه‌ات خراب خواهیم کرد!‌ این است روند سیاستگزاری که در حکومت اسلامی باب شده! خلاصه شیخ کروبی نمی‌تواند هم از توبرة اوباش زاهدنمای حکومت اسلامی نواله نوش جان کند و هم از آخور «مخالفت» با بنیان همین حکومت! ترجمان پیام اوباش امام‌زمان دم در خانة مهدی کروبی به زبان فارسی سره این است: «تاکنون در سنگر حق با ما بودی، در همین سنگر هم باید بمانی، حق انتخاب در کار نیست.»

ولی ما با این مسائل اصلاً کاری نداریم. نخست اینکه چهارشنبه سوری سنتی «غیرمقدس» و انسانی است و به استنباط ما به هیچ عنوان نمی‌باید این ویژگی فرهنگ ایرانی را به نکبت و ادبار سیاست،‌ آنهم یک سیاست‌ استعماری و ضدایرانی آلوده کرد. ملت ایران این چهارشنبه سوری را هم همچون دیگر میعادها در حد امکانات و انتظارات خود برگزار خواهند کرد و تأئیدات و تکذیب‌های این سرخر و آن کره‌الاغ آنقدرها نقشی در این مراسم نخواهد داشت. آن‌ها که در چهارشنبه سوری نقطة اوج و غلیان «توده‌ای» و اسلامی و یا سیاسی جستجو می‌کنند، بهتر است دست از سر سنت‌های غیرمقدس و انسانی این سرزمین برداشته، دنبال «آلو انک» دیگری بگردند. بله، مشکل ما نه میعاد چهارشنبه سوری است و نه حضور اوباش در ساختار تعیین‌کنندة سیاست در روزمرة حکومت اسلامی. چرا که اگر چهارشنبه‌ سوری را مسلماً ایرانیان به هر ترتیب برگزار خواهند کرد، ما تکلیف‌مان را از خیلی پیشترها با این حکومت و خصوصاً ساختارهای بجا مانده از کودتای میرپنج در بطن جامعة ایران روشن کرده‌ایم.

حضور اوباش در ساختار حکومت‌های دست‌نشاندة ایران طی 8 دهه مشکل ایرانی نیست، مشکل استعمار است. چرا که امروز به یمن تجربه‌ای 80 ساله، راه حل برای ایرانی کاملاً روشن است: در هر صورت همگی این اوباش را می‌باید به همراه سازمان‌ها، پادگان‌ها، کلانتری‌ها و مراکز مختلف خفیه و علنی‌شان به زباله دان ریخت. و خصوصاً در برابر کسانیکه در کمال وقاحت دم از «گشودن آغوش ملت به روی نیروهای نظامی و امنیتی» می‌زنند می‌باید به صراحت موضع‌گیری کرد. اینان قصد دارند این چماق‌ها را بر علیه ملت ایران به کار گیرند. نیروهای امنیتی و نظامی در ساختار سیاسی و تشکیلاتی‌ای که سوغات استعمار برای ما ملت است، در همین رخداد «دم در خانة کروبی» خلاصه می‌شود. خارج از آنچه تا به حال دیده‌ایم، «تشکل» امنیتی و نظامی در این مملکت وجود خارجی ندارد. این تشکل‌ها فقط جهت سرکوب ملت و فراهم آوردن زمینة تاراج کشور فعال‌اند، نقش دیگری نداشته و نخواهند داشت! در نتیجه، مشکل ما یافتن راه‌حلی جهت «برون‌رفت» از بن‌بست سیاسی‌ای است که استعمار طی 8 دهه از طریق استقرار اوباش در سازمان‌ها و نیروهای انتظامی کشور بر ملت حاکم کرده.

ولی جهت شناخت بیشتر از رخدادها می‌باید نگاهی به روند جریانات سیاسی در جهان نیز داشته باشیم. می‌دانیم که اگر ما ایرانیان با چهارشنبه سوری ارتباطی عاطفی و تاریخی برقرار کرده‌ایم، سیاست‌های جهانی با این «معیاد» کار زیادی ندارند.

همانطور که شاهدیم سیاست پیچیده‌ای در مورد ایران در حال شکل‌گیری است. نخست اینکه پس از علنی شدن ارتباط دلال‌های نفت سفید و بنزین در پالایشگاه‌های اروپای غربی با حکومت امام زمان، چند پالایشگاه در اروپا عملاً به تعطیل کشیده شده،‌ چند هزار نفر هم بیکار شدند! فرآورده‌های این پالایشگاه‌ها گویا مستقیماً در ازاء دریافت نفت خام «رایگان» از حکومت اسلامی به بازارهای داخلی کشورمان سرازیر می‌شد! و زمانیکه شرکت‌های نفتی و پالایشگاه‌های حوزة «لیرة‌ استرلینگ» علناً مجبور به عقب‌نشینی از بازار فرآورده‌های نفتی ایران می‌شوند، به ناگاه سخن از «سرازیر شدن بنزین تولید چین» به بازارهای کشور در میان می‌آید! ولی در اینکه کشور چین اصولاً چنین پتانسیل تولیدی و صادراتی داشته باشد یا خیر جای بحث باقی است. با این وجود ملت ایران می‌باید از همین دولت‌مردان «مستقل» حکومت اسلامی بپرسد، چگونه در روندی استعماری، طی سه دهه نفت‌ خام کشور را در مسیر فعال کردن صادرات و تولیدات پالایشگاه‌های حوزة «لیرة استرلینگ» به چپاول داده‌اید و این را از ملت پنهان داشتید؟

امروز می‌باید به نمایندگان مفتخور و مفت‌گوی مجلس شوربای امام زمان حالی کرد که دولت و مسئولان وزارت نفت می‌باید به دلیل پنهانکاری و غارت نفت ‌خام کشور استیضاح شوند. البته اطمینان داشته باشیم که این مجلس دست‌نشانده و فرمایشی از این شکرها نخواهد خورد. نمایندگان این «مجلس» فقط برای لفت و لیس و «دست‌بوسی» و استفادة بهینه از دستمال ابریشمی حضور به هم رسانده‌اند، اینان آنقدر احمق و بی‌شعورند که مسلم بدانیم اکثریت مطلق‌شان اصلاً‌ نمی‌دانند نفت خام چه صیغه‌ای است و به چه مصارفی می‌رسد. ولی ما ملت می‌باید حرف‌مان را بزنیم. اگر به آنچه تا به حال گذشته عنوان «سیاست مستقل» حکومت اسلامی می‌دهند، پس الاغ ملانصرالدین حتماً‌ باید سقراط باشد.

به صراحت بگوئیم، این نوع «تجارت»، یعنی صادر کردن مواد خام و وارد نمودن محصولات و فرآورده‌های همان مادة خام از سرزمین ارباب از ابتدائی‌ترین و پایه‌ای‌ترین شیوه‌های استعمار اقتصادی و مالی است. این همان روند استعمار اقتصادی بود که مهاتما گاندی در هند بر آن نقطة پایان گذاشت.

یکی از تصاویر معروف مهاتما گاندی عکسی است که او را در کنار یک دوک‌نخ‌ریسی نشان می‌دهد. بله، در هندوستان نیز انگلستان طی دورة اشغال نظامی همان کاری را می‌کرد که در حکومت مستقل و انقلابی اسلام و مسلمین سه دهه است به آن اشتغال دارد! ولی از آنجا که در هند نفت وجود نداشت، انگلیسی‌ها پنبة هندوستان را به هیچ می‌خریدند و پارچة تولید انگلستان را به قیمت خون پدرشان به هندی‌ها می‌انداختند. مهاتما گاندی از هندی‌ها خواست که از خرید پارچة انگلستان خودداری کرده، با پنبة هند و دوک‌نخ‌ریسی پارچه ببافند. این عمل بود که کمر اقتصاد انگلستان در «هند انگلیس» را به دو نیم کرد. ولی عملکرد سابق انگلستان در هند، طی سه دهة اخیر طابق‌النعل‌بالنعل در ایران «انقلابی» توسط همین هیئت حاکمه «بازتولید» شده! البته آنروزها دولت استعماری هند مسلماً ادعای استقلال و اسلام و مبارزه با امپریالیسم نداشت؛ این ادعاها و گه‌خوری‌ها مختص آخوند جماعت است.

جای تعجب ندارد که چنین عقب‌نشینی مفتضحانه‌ای که فقط تحت فشار روسیه و جهت بیرون راندن انگلستان از مرزهای جنوبی‌اش در دریای خزر اعمال شده، عکس‌العمل تند لندن را در دیگر مقاطع به دنبال داشته باشد. البته همانطور که شاهد بودیم دولت جمکران در میانة این میدان نقش «نخودی» بازی می‌کرد. در جنگ اقتصادی‌ای که بین لندن و مسکو بر سر محدودة نفوذ در مرزهای جنوبی روسیه درگرفت، دولت «مستقل»، انقلابی و شهیدپرور مهرورزی و رهبر از جان گذشتة حکومت اسلامی خفقان مرگ و خناق گرفته بودند. اینان که از نوکران حلقه به گوش لندن‌اند، حتی جرأت نمی‌کردند هنگام عقب نشستن چندملیتی‌ها از بازارهای فرآورده‌های نفتی در کشور رسماً این عقب‌نشینی را در رسانه‌های گوساله‌پرورشان «اعلام» کنند. نوکری و پابوسی این جماعت کارش بجائی رسید که این عقب‌نشینی به سکوت کامل برگزار شد، و چندین هفته پس از اجرائی شدن این عقب‌نشینی بود که از زبان رسانه‌های غرب: «بی‌بی‌سی»، «رادیوفردا» و … ماوقع به اطلاع ایرانیان رسید! چنین حکومت خانه‌زاد و نوکرمنشی امروز جهت خدمت هر چه بیشتر به اربابان در لندن و واشنگتن ایرانی را به جرم «جاسوسی» برای آمریکا به اعدام محکوم می‌کند!

ولی عکس‌العمل لندن در برابر سیاست روسیه در منطقه کاملاً قابل پیش‌بینی بود، اعمال فشار بر چین، جهت به بن‌بست کشاندن سیاست‌های «روسیه ـ هند»! به همین دلیل است که روز گذشته وزیر امورخارجة انگلستان راهی چین شده خواستار حمایت این کشور از محاصرة اقتصادی ایران می‌شود! بله، وقتی پول و منافع تجارت به جیب آقایان لندن‌نشین نمی‌رود، این تجارت اصلاً «تجارت» نیست، نوعی «جنایت» است!‌ به همین دلیل بود که هو و چو در اطراف «بنزین چینی» در ایران به راه انداخته بودند!‌ ولی همانطور که گفتیم از پتانسیل‌های چین در چنین صادراتی اطلاع درستی در دست نیست، و اگر سخنان میلیبند در پکن را درست بررسی کنیم به صراحت می‌بینیم که انگلستان نمی‌تواند هم صحنه را در برابر روسیه ببازد و بازار صادرات فرآورده‌های نفتی را به چین تحویل دهد و هم از چین بخواهد که از محاصرة اقتصادی ایران حمایت کند! بالاخره جفنگ‌گوئی هم حد و حدودی دارد، هر چند در شرایط فعلی دیگر حد و حدود هم از دست رفته.

کار جلب نیروی کافی جهت پیشبرد سیاست‌های لندن طی چند روز گذشته خیلی بالا گرفت و نهایت امر لندن به دامان شیخک‌های کازینونشین عربستان سعودی نیز متوسل شد! به همین دلیل بود که رابرت گیتس، طرف «آمریکائی» سیاست «نفتی روسیه» پس از فراهم آوردن زمینة خیمه‌شب‌بازی احمدی‌نژاد در کابل، راهی عربستان می‌شود!‌ مأموریت گیتس امروز کاملاً روشن است، دادن گوشی به دست شیخک‌های عربستان که حق پیروی از سیاست‌های لندن را در اینمورد نخواهند داشت. به دنبال سفر گیتس و به احتمال زیاد در جواب به درخواست مستقیم انگلستان از عربستان جهت حمایت از فشار بر چین، وزیر امور خارجة سعودی‌ها تلویحاً چنین می‌گوید: یا اخی! دست از چفیه عقال ما بردارید که خر ما از کره‌گی دم نداشت:

«سعود الفیصل، وزیر خارجة عربستان سعودی، در واکنش به مواضع نسبت داده شده به این کشور در قبال برنامة هسته‌ای ایران، اظهار داشت که چین به مسئولیت‌های بین‌المللی خود آگاه است و عربستان در پی اعمال نفوذ به چین برای تحریم ایران نیست.»
رادیوفردا، 24 اسفندماه 1388

خلاصه همین مانده بود که شیخ سعودالفیصل بفرمایند، «همانطور که آقای گیتس فرمودند، گور بابای میلیبند کرده!» بله، این‌ها فقط و فقط قطره‌ای است از دریای «استقلال» حکومت اسلامی که با استفاده از چند خبر در رسانه‌ها به اطلاع خوانندگان عزیز رساندیم. ما فکر می‌کنیم که یکی از دلائل مخالفت اصولی مقام معظم با چهارشنبه سوری امسال در همین مبارزات «نفتی» می‌باید جستجو شود.

از یک سو نفتی که امت همیشه در صحنه بر بوته‌ها می‌ریزد تا آتش‌شان بزند، اصلاً معلوم نیست از دست‌های «مقدس» و پاک و منزه انگلستان دریافت شده، یا این چشم‌بادومی‌های «کمونیست» آن را برای مقام معظم فرستاده‌اند. در نتیجه، این نفت می‌تواند نجس باشد، و می‌دانیم که پریدن از روی نفت کمونیست‌ها طبق قوانین مترقی فقه اسلامی از دیر باز از نظر شرعی «حرام» بوده، خصوصاً که جای نفت ارباب دین‌پرور را گرفته باشد. در ثانی چینی‌ها در صنعت ترقه‌سازی و فشفشه، خصوصاً «خمپاره ‌دستی» شهرة آفاق‌اند!‌ و به همین دلیل گروهی ضدانقلاب و نامسلمان چند کشتی ترقه و فشفشه از چین و ماچین برای این جشن «خرافی» وارد کرده‌ و می‌خواهند با توسل به این انفجارات زبان‌مان لال «مقام معظم» را بترسانند و تخم‌های‌شان را حسابی جفت کنند. اینکار نیز از منظر شرعی هیچ جایز نیست، چرا که‌ ممکن است با جفت‌شدن تخم‌های مقدس،‌ چشم‌های مقام معظم نیز «چپ» شده، همانطور چپ بماند!‌ در چنین شرایطی تکلیف شرعی ولی فقیه چه خواهد شد: چپ‌نگری؟!

به همین دلیل است که ما به مهدی کروبی پیشنهاد می‌کنیم تا به نوبة خود به تخم‌های مقام معظم متوسل شده، در یک سخنرانی داغ و تند و آتشین هر چه به دهانش می‌آید به این گبرهای آتش‌پرست و از خدابی‌خبر بگوید، بعد هم با عصبانیت مخالفت خود را با وارد کردن بنزین و نفت‌سفید «غیرانگلیسی» اعلام دارد. به این ترتیب سپاهیان اسلام و مسلمین دیگر دم در خانه‌اش را رنگ نمی‌زنند، فرزند دلبندش را هم تهدید به تجاوز و این «حرف‌ها» نخواهند کرد.

جشن بزرگ و دیرپای «چهارشنبه سوری» بر همة ایرانیان خجسته باد!

ای آتش فروزان!
سرخی تو از من
زردی من از تو

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید16مارس2010

frigforex.info
ipbrowser.co.cc
fliforex.info
italianoforex.co.cc
blackhidden.info
school10.co.cc
unblockspirit.co.cc
mjistheking.co.cc
dabauforex.info
webproxysite.co.cc
versteckt.info
hidemyip-asu.co.cc
itsforex.co.cc
cosforex.info
flirtforex.co.cc
boxingp4ps.co.cc
breforex.info
socks5.co.cc
bettforex.info
freeaccess-reload.co.cc
betenforex.info
domainparkingshere.co.cc
blocked-sites.info
accessblockedsite.info
superseiya.co.cc
semforex.info
thunderstorm.co.cc
stoopidity.co.cc
purseforex.co.cc
foretunblock.co.cc
dinamicforex.co.cc
unblocksurf-on.co.cc
bypass-from-job.info
backdoorsurf.info
fast-school-proxy.info
online-anonym.info
school-ip-hide.info
ip-anonym.info
southforex.co.cc
very-light-jet.co.cc
sackforex.info
skimedplaced.co.cc
quebforex.info
measureforex.co.cc
rlogin.co.cc
pinnforex.info
onehide.co.cc
paleyforex.info

سنگر «شجاعان»!

نخست مطلبی را در مورد موضع‌گیری مجاهدین خلق ایران به مناسبت روز 8 مارس می‌باید در همینجا عنوان کنیم. در سالروز 8 مارس در این وبلاگ مطلبی تحت عنوان «زن و زورپرستان» منتشر کردیم که در آن به شیوه‌ای ویژه موضع سازمان مجاهدین خلق را در موارد اجتماعی مورد انتقاد قرار دادیم. این موضع برخلاف آنچه برخی خوانندگان تصور کرده‌اند کاملاً متین و مستند است و به طور کلی، به عقیدة ما یک سازمان مدعی «اصالت دین و مذهب» در هزارة سوم نمی‌تواند موضوعی به نام «8 مارس» را اصولاً مطرح کند. چرا که «روز جهانی زن» هیچ ارتباطی با اعتقادات مابعدطبیعه ندارد، و سالروز استقرار نگرش و نظریه‌پردازی‌ای است «سکولار». جهت اظهار نظر پیرامون 8 مارس ناظر نمی‌تواند یک پای در صحرای کربلا بگذارد و پای دیگر در هزارة سوم میلادی و بحث‌های «انسان‌محور» معاصر.

از قضای روزگار سایت «زمانه» در مطلبی تحت عنوان «31 سال پیش در چنین روزی»، ضمن نقل قول مستقیم از همین سازمان در مورد حجاب می‌گوید:

«[…] دنبال‌گیری مسایلی که در شرایط کنونی از مسایل اصلی جامعه و جنبش ما نمی‌باشد و به هر نحوی که باشد موجب انحراف از مسیر و به بیراهه رفتن نیروها و انرژی‌ها شده و فرصت‌ها و زمینه‌هایی برای توطئه‌ها و تحریکات ضدانقلاب فراهم خواهد نمود و از آن جمله است درگیری‌هایی که این روزها در مورد مسأله حجاب ایجاد شده.»
رادیوزمانه، 23 اسفندماه 1388

باید به آتش‌بیاران این سازمان گفت که «مسئلة حجاب» در یک موضع گیری سیاسی، خصوصاً زمانیکه یک نیروی مدعی مبارزه با امپریالیسم در برابر «آخوندیسم» در مقام مهم‌ترین حامی تفکر فئودال قرار گرفته، نه تنها «انحرافی» نیست که صریحاً و به صورتی غیرقابل انکار «اساسی» و پایه‌ای است. سازمان مجاهدین خلق در اینمورد همچون تمامی شبکة ظاهراً منتفع از کودتای 22 بهمن مرتکب یک اشتباه استراتژیک شد، و دیدیم چگونه چوب‌اش را هم خورد. حجاب نه یک تکه پارچه، که نمادی از حاکمیت مرد و مردسالاری «سنتی» و فئودال بر جامعه است، و «مسئلة» حجاب نیز مسلماً در حد همان یک تکه پارچه متوقف نخواهد ماند. انتظار ما این است که این سازمان در سایت‌های خود مواضع جدیدش را در مورد مسئلة زن در جامعة ایران رسماً عنوان کرده، از مواضع گذشتة خود به صراحت برائت جوید. در غیراینصورت گذاشتن یک «کلیپ» مسخره به عنوان حمایت از آزادی زنان در سایت‌های وابسته به این سازمان نه مشکلی را حل می‌کند و نه قادر است بر گذشتة شوم این تشکیلات در مورد مسائل اجتماعی، خصوصاً موضع زن در جامعه نقطة پایان بگذارد. در دنبالة‌ مطالب سازمان مجاهدین در سایت زمانه می‌خوانیم:

«[…]ما مطمئنیم که خواهران و برادران انقلابی ما همان‌گونه که تاکنون در عمل نشان داده‌اند این ضرورت [حجاب اسلامی] را به بهترین وجه رعایت نموده و خواهند نمود. لذا هر موضع‌گیری خصمانه برای تحمیل جبری هر شکل از حجاب بر زنان این میهن […] که تازه می‌خواهد نظم فاسد و منحط آریامهری را که در آن هیچ مرزی بین آزادی و بی‌بند و باری وجود نداشت پشت سر بگذارد، نامعقول و نامقبول است.»
همان منبع!

البته ما هم مطمئن‌ایم که این سازمان امروز دیگر از این جفنگیات سر هم نمی‌کند. «خواهران و برادران انقلابی» که حجاب را به بهترین وجه رعایت می‌کنند جای‌شان در یک سازمان به اصطلاح مترقی که می‌باید «انسان‌محوری» را نیز مد نظر قرار دهد نمی‌تواند باشد، جای اینان در آغوش حوزه‌ها و ملاهاست. همانجا که اعضای این سازمان جا خوش کرده بودند و فقط به دلیل ضدیت محافل آخوندی، از شغل شریف پیشخدمتی «آیات عظام» محروم شده، سفینة «تقدس‌پروری و زوزه و روضه» را در خارج از کشور به لنگرگاه امپریالیسم نشانده‌اند.

بارها گفته‌ایم و بازهم می‌گوئیم، یک سازمان سیاسی به هیچ عنوان حق ندارد شیوة زندگی گروهی از شهروندان را «بی‌بندوباری» ارزیابی کرده، برای شهروندی که «آزاد» و مستقل از ایدئولوژی‌ها معرفی می‌شود، در یک جامعه نسخة «اخلاقی» بنویسد. مسائل سیاسی کشور نیازمند برخورد سیاسی است، و در فردای ایران خطابه‌های «اخلاقی» محلی از اعراب نخواهد داشت، چرا که این نوع «خطابه» فقط و فقط جهت عوام‌فریبی بر زبان رانده می‌شود؛ خوشبختانه نمونة حکومت «اخلاقی» آقایان خمینی و خامنه‌ای در برابرمان قرار گرفته و هیچ نیازی به توضیح بیشتر احساس نمی‌شود. سازمان مجاهدین خلق بجای پنهان کردن گذشتة خود و مواضع پیشین‌اش خصوصاً در زمینة برخورد با مسائل زنان بهتر است بجای ادعای پوچ شجاعت در عمل شجاعت نشان داده،‌ آرشیو کامل و سی و یک سالة نشریة «مجاهد» را بر روی خطوط اینترنت قرار دهد تا «مردمی» که اینهمه سنگ‌شان را به سینه می‌زند با محتوای «ایدئولوژیک» این سازمان بهتر آشنا شوند. امیدواریم که این انتظار «برخورنده» تلقی نشود! اینک به موضوع وبلاگ امروز بازمی‌گردیم.

فضای سیاسی در کشور ایران همزمان بر مسیر رد دو گزینة «حکومتی» در بطن حاکمیت اسلامی در هر گام متحول می‌شود. پر واضح است که نخستین «دست رد»، از جانب افکار عمومی و در محکومیت «گزینه‌های» حکومتی، شامل حال دولت احمدی‌نژاد شود. ولی نمی‌باید فراموش کرد آنچه «جنبش سبز» معرفی شده نیز از روند «تردید» و محکومیتی که در بالا گفتیم، مجزا نخواهد بود. در چنین شرایطی است که قاعدتاً می‌باید شاهد بازگشت هر چه گسترده‌تر کلید‌واژه‌های استبداد شاهنشاهی و قاصدکان فرهنگ «بن‌بست ـ شاهی» به نظام رسانه‌ای ‌شویم. چرا که، هر چه عوامل حکومت اسلامی، یا بهتر بگوئیم همان غلام‌بچگان محفل کودتای ننگین 22 بهمن 57 به یکدیگر «نزدیک‌تر» می‌شوند، و هر چه بیشتر می‌کوشند با فشرده نمایاندن صفوف خود استحکامی را که دیگر در این جبهة استعماری وجود خارجی ندارد به رخ ملت ایران بکشند، از پر کردن خلاء ایجاد شده در جامعه ناتوان و ناتوان‌تر شده، این فضای خالی را به طرف‌های به اصطلاح «مخالف» یا همان «استبدادیون درباری» تفویض خواهند نمود!

این یک واقعیت سیاسی است که دولت احمدی‌نژاد و مجموعه ساختار کودتای 22 بهمن همزمان به قعر زباله‌دان سرنگون خواهند شد، و این نیز مسلم است که پاسخ بلاتردید استعمار به مطالبات یکصدسالة آزادیخواهان ایرانی،‌ تلاش جهت استقرار دوبارة نظریة دستگاه ‌شاهنشاهی و دربار در مرکز حاکمیت ایران خواهد بود!‌ اینجاست که نقش نیروهای آزادیخواه می‌تواند در آیندة کشور کلیدی شود. نیروهائی که خارج از گزینه‌های ننگین و تکراری «شیخ و شاه» سعادت ملی را در آزادی و دمکراسی و احترام به انسان‌محوری و انسانیت جستجو می‌کنند. نیروهائی که از صمیم قلب آرزو دارند بساط دست‌بوسی‌ها و نکبت و ادبار شخصیت‌‌پرستی‌ها و آخوندنوازی‌ها و نوچه‌پروری‌ها را از تاریخ سیاسی ایران زمین بزدایند و به ایرانی این امکان را بدهند تا پای در شاهراه تاریخ معاصر بشر بگذارد.

تردیدی نبود که پس از انتخابات آنچنانی، و جریانات پساانتخاباتی، دولت احمدی‌نژاد به سرعت در جامعه منزوی ‌شود. این انزوا را پیشتر هم مطرح کرده بودیم، هر چند تلاش برخی افراد در ساختار دولت را شاهدیم که قصد بیرون کشاندن کابینه از منجلاب استعماری را دارند. این تلاش‌ها همان «بر شاخ نشستن و شاخ بریدن» خواهد بود. خلاصه بگوئیم، دولت در حکومت اسلامی خارج از همان مناسبات استعماری موضوعیت و موجودیت نخواهد داشت. خروج از این وضعیت برای احمدی‌نژاد غیرممکن می‌نماید. ولی امروز دولت در حکومت اسلامی درگیر یک دگردیسی عمیق از منظر موضع اجتماعی نیز شده. این تشکیلات که با تکیه بر عملکرد «محافل استعماری» در شیوة پوپولیسم رایج، با تکیه بر هیاهوسالاری پیوسته خود را به پدیده‌ای به نام «مردم» پیوند می‌‌داد، یا دولت‌ها را برخاسته از آرمان‌های «مذهبی» و گاه «ملی» معرفی می‌کرد امروز دیگر دست‌های‌‌اش خالی است. وحشیگری‌ نیروهای انتظامی، همان سبعیتی که به درست و یا به غلط در چنتة دولت احمدی‌نژاد گذاشته شد کار این دولت را تمام کرد.

اگر می‌گوئیم «به درست یا به غلط» به هیچ عنوان اشتباهی در کار نیامده. می‌دانیم که دستگاه استعمار نوکران‌اش را به موقع به قدرت می‌رساند و هنگام «نیاز» درست سربزنگاه از قدرت ساقط‌شان خواهد کرد. در «دقت» این زمانبندی «استعماری» هیچ تردیدی نداشته باشیم. وحشیگری‌های واقعی و یا فرضی از جانب نیروهای انتظامی در قبال طرفداران حکومت اسلامی، یا همان جماعت «سبزها»، دقیقاً نوع دیگری از نامه‌نگاری «رشیدی مطلق» بود که به امضاء جعلی در روزنامة انگلیسی خانوادة مسعودی «به موقع» به چاپ ‌رسید. فراموش نکنیم،‌ آنچه در ایران پس از سقوط سلطنت قاجار بر جامعه حاکم شده، خارج از «بحران‌سازی» هیچ نیست. این وظیفة نیروهای ایران دوست است که اجازه ندهند این «بحران‌سازی‌ها» شاهرگ عصبی جامعه را در دست گیرد. اگر کنترل عصبیت‌ها در تحولات از دست برود، بجای دستیابی به آرامش، سازندگی و صلح و آشتی و احترام به آزادی انسان‌ها و حق گزینش آزاد و رعایت قوانین، جامعه از یک بحران‌ به سوی بحران‌ دیگر خواهد رفت؛ و نهایت امر در چنین مرداب متعفنی است که دیکتاتورهای «نجات‌بخش» از گرد راه می‌رسند و جامعه بار دیگر در محراب منافع کلان‌سرمایه‌داری‌های جهانی قربانی خواهد شد.

دولت احمدی‌نژاد که خود نتیجة قربانی کردن نیروهای دیگری در عرصة جامعه بود، همانطور که دیدیم به نوبة خود «جام زهر» را نوش‌جان کرد. و در این میان گروه‌های موسوم به اصلاح‌طلب و سبز سعی تمام دارند که با بهره‌برداری از حمایت دولتی نوعی «نیروی» جایگزین تولید کرده، جامعه را در برابر گزینشی مضحک قرار دهند: یا سبزها را انتخاب می‌کنید و یا به احمدی‌نژاد رضایت می‌دهید. این نوع «دوراهی» انتخاب، از همان انواع «طاعون را بیشتر دوست داری یا وبا» است. خلاصه بگوئیم در واقع و عمل «انتخابی» در میان نیست.

نخست اینکه دولت احمدی‌نژاد امتحان خود را پس داده، و این محفل که بر اساس «ذوب در مقام رهبری» پای پیش گذاشت و قرار بر این بود که طی چند سال تمامی مشکلات را از سر راه «انقلاب» بردارد، امروز حتی حمایت علی خامنه‌ای را هم از دست داده. از طرف دیگر، «اصلاح‌طلبان» طی 8 سال دولت خاتمی و یک دوره برخورداری از اکثریت مطلق در مجلس شورای اسلامی، به صراحت نشان دادند که اصولاً از مرحلة شعارهای «دهان‌پرکن» و پوچ پای فراتر نخواهند گذاشت. عملکرد اصلاح‌طلبان که پدران بنیانگزار همین «جنبش سبز» به شمار می‌روند امروز در برابرمان است؛ آن‌ها که به این تاریخچه‌ عنایتی ندارند مصلحت در آن دیده‌اند که خود را به کوری بزنند. در ساختار سیاسی و تشکیلاتی فعلی، اصلاح‌طلبان به فرض اینکه خواستار تغییراتی نیز باشند، در عمل قادر به اجرائی کردن هیچ برنامة اساسی‌ نخواهند بود. اینان حتی اگر همچون دورة خاتمی با هیاهو و به قول خودشان از طریق «میلیون‌ها» رأی به قدرت برسند، محور اصلی فعالیت‌های‌شان بر بحران‌سازی‌های مقطعی در سطح جامعه و ساخت‌وپاخت با سیاست‌های منطقه‌ای غرب متمرکز خواهد شد. همان ساخت‌وپاختی که نهایت امر طی دورة محمد خاتمی به روابط گسترده با چین و برنامه‌ریزی جهت پیوستن ایران به گروه «پاکستان ـ اسرائیل»، یعنی کلوپ «اتمی‌های» زیرزمینی کشیده شد. پیروی از این «خط»، به استنباط ما در همسایگی روسیه عمل بسیار نابخردانه‌ای است و به صراحت کشور ایران را به گروگان سیاست‌های غرب در منطقه تبدیل خواهد نمود.

ولی جریان اصلاح‌طلبی خود به صراحت دریافته که دیگر محلی از اعراب ندارد، چرا که فضای سیاست کشور تا حد زیادی باز شده و برخورد انتقادی از طرف مخالفان واقعی حکومت اسلامی با موضع‌گیری‌های اصلاح‌طلبان که بیشتر بر محور «نه سیخ بسوزد و نه کباب» استوار است، حقانیت اصلاح‌طلبی را به شدت به چالش کشانده. در فضائی که اصلاح‌طلبان و سبزها سر هم کرده‌اند، ملت ایران می‌باید تحت عنوان تغییرات اساسی و پایه‌ای در حکومت اسلامی بار دیگر به دورة «امام» خمینی بازگردد! واقعیت را بگوئیم، از منظر سیاسی این نوع «موضع‌گیری» یک شوخی خنک تلقی می‌شود، خصوصاً که خمینی از نخستین روزهائی که به برکت کودتای 22 بهمن به قدرت دست یافت، فقط با تکیه بر چماق‌کش‌های ارتش و ساواک و گروه‌های سرکوب شهری سیاست‌های اجتماعی، و به اصطلاح فرهنگی و اقتصادی و مالی اربابان خود را بر جامعه تحمیل نمود. حال در کلام عملة سبز، این خمینی که در عمل فقط یک کودتاچی بود، امروز می‌باید در پوشش شعارهای «خررنگ‌کن» به مرحلة نظریه‌پردازی یک نظام و حاکمیت «نوین» نیز ارتقاء درجه یابد! این «نگرش» مسخره‌تر از آن است که بتواند امکانی جهت حیات واقعی در سیاست کشور پیدا کند. به استنباط ما سبزها و اصلاح‌طلبان این «بن‌بست» ساختاری و تشکیلاتی را امروز به صراحت دریافته‌اند.

نزدیکی بیش از حد محافل کودتای 22 بهمن به یکدیگر و علنی‌تر شدن ارتباطات اینان به دلیل همین «آگاهی» از شکست است. امروز تقریباً تمامی گروه‌هائی که در «جشن استعماری» 22 بهمن شرکت فعال داشتند در جمع «سبزها» دست در دست یکدیگر گذاشته‌اند. باید اضافه کرد که در کمال تعجب، سلطنت‌طلبان نیز به رهبری رضا پهلوی در کنار همین «جریان» برای خود چارپایه‌ شکسته‌ای دست و پا کرده‌اند. اینکه ولیعهد خاندان پهلوی، در مصاحبه‌های متعددی که بر شبکة اینترنت منتشر می‌شود «شجاعت» میرحسین موسوی را مورد ستایش قرار دهد واقعاً جای «خوشحالی» دارد. می‌دانیم که این آقای موسوی بارها و بارها در تلویزیون و رادیو و روزی‌نامه‌های حکومت جمکران اول و آخر این خانواده را از صدر تا ذیل گفته! می‌باید ما هم به نوبة خود به «شهامت» رضا پهلوی «تبریک» بگوئیم که به خود اجازه می‌دهد مجیز فردی را بگوید که نه تنها دست‌های‌اش به خون هزاران جوان ایرانی آلوده است، که طی سه دهه هیچ فرصتی را برای فحش و هتاکی به مادر و پدر و پدربزرگ «محترم» ایشان از دست نداده!

در چنین شرایطی است که به عقیدة ما قاعدتاً نسخة «شاه» بر میز طراحی سیاست‌های جهان سومی غرب، می‌باید جایگزین نسخة «شیخ» در ایران شود. با این وجود در مورد شانس موفقیت چنین طرحی سئوالاتی چند مطرح است. نخست اینکه فضای یک‌سویة جنگ‌ سرد دیگر از میان رفته، و همانطور که می‌بینیم از سرعت «تغییرات» در محدودة تحت نفوذ سیاست‌های غرب، به دلیل تعلل‌های «آزاردهندة» مسکو به شدت کاسته شده. اینکه دینامیسم «تعلل» مسکو بر چه پایه‌هائی متکی است می‌باید موضوع مطلب جداگانه‌ای شود، ولی در اینکه چنین تعللی در عمل وجود دارد و تغییرات سیاسی را به صورتی غیرقابل انکار برای غرب «شرطی» کرده جای بحث و گفتگو نیست. در نتیجه،‌ روند تغییر امروز در دو لایة متفاوت، هر چند مرتبط در جریان خواهد افتاد. در این جریان می‌توان یک «لایة سنتی»، یا همان سیاست استعماری غرب و آنگلوساکسون‌ها در منطقه را دید، و در کنار آن یک «لایة نوین» وجود دارد که فقط به دلیل «تعلل» پیوستة مسکو در سطح سیاسی فعال شده.

ولی مسکو همانطور که پیشتر نیز بارها گفته‌ایم از پایه و اساس با موجودیت یک حکومت مسلمان‌پرور و زاهد‌نما در مرزهای‌اش مخالف خواهد بود. هر چند دلائل این مخالفت بسیار گسترده است و بررسی آن در این مختصر غیرممکن، به طور خلاصه بگوئیم که در تحلیل شرایط منطقه، در صورت قبول این «مخالفت» اصولی، تجمع «نیروهای» وابسته به غرب در دامان جنبش سبز، «نیروهائی» که به صراحت امروز از علی خامنه‌ای تا رضا پهلوی را شامل شده، فقط یک نتیجه به ارمغان می‌آورد: منزوی شدن تمامی اینان طی چند سال آینده از منظر سیاسی!

در شرایط فعلی، غرب محتاج بازسازی ساختار سیاست استعماری خود در منطقه است و تمامی تلاش خود را ـ این تلاش‌ها به صراحت در تمامی ابعاد با شکست روبرو شده ـ بر این محور متمرکز کرده که از مهره‌های سوخته حداکثر استفاده را به عمل آورد. ولی این مهره‌ها در متن شرایط نوین واقعاًٌ سوخته‌اند، جای بحث و گفتگو ندارد، و استفاده از آنان دیگر امکانپذیر نیست. اگر مخالفت علی خامنه‌ای با موسوی از منظر سیاسی فقط یک «هذیان‌گوئی» است، موافقت و همراهی علنی رضا پهلوی و حزب توده و اکثریتی‌ها، و همراهی زیرجلکی مجاهدین خلق با همین موسوی نیز فقط می‌تواند یک «هذیان‌گوئی» سیاسی تحلیل شود. ولی در عمل، آنچه در این میان به نمایش گذاشته شد، همراهی و هم‌گامی تمامی اینان به عنوان چارپایان آخوری است واحد: چارپایان اصطبل امپریالیسم غرب!

اینکه غرب چگونه می‌تواند با این مهره‌ها فضای سیاست منطقه را «بازسازی» کند، به این بازمی‌گردد که یک بنا چگونه ‌خواهد توانست با خرده‌آجر و تیر موریانه زده ساختمان بسازد! به صراحت بگوئیم، سرمایه‌داری نوین روسیه در مقام یک نیروی روبه رشد حضور هیچیک از اینان را در رأس سیاست‌های کشور ایران و در مرزهای جنوبی خود تحمل نخواهد کرد؛ غرب ناگزیر است که در ساختار فعلی تجدید نظری پایه‌ای و بسیار اساسی صورت دهد، و این عمل ورای جایگزینی احمدی‌نژاد با موسوی خواهد بود.

در نتیجه غرب، نه با تکیه بر مهره‌های سنتی و معمول خود می‌تواند در ایران «تغییرات» یک‌شبه و گسترده ایجاد کند، و نه حاضر است از منافع کلان‌استعماری دست شسته حضور اتحادیه‌های کارگری، تشکل‌‌های صنفی، حرفه‌ای و … و خصوصاً احزاب و گروه‌های سیاسی را در مسیر بازسازی‌های نوین بپذیرد. اینجاست که به صراحت کار سیاست کشور به بن‌بست کشیده،‌ و تا زمانیکه غرب وادار به عقب‌نشینی نشود این بن‌بست همچنان ادامه خواهد یافت. امروز مدیریت کشور در عمق این «بن‌بست»، تحت عنوان رئیس جمهور، بر گردن احمدی‌نژاد افتاده، کسی که مسلماً خود نیز ترجیح می‌داد در 22 خرداد 1388 پست ریاست جمهوری را به میرحسین موسوی واگذار کند!

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید15مارس2010

accessinput-free.co.cc
vpnetwork.co.tv
vulkans.co.cc
schoolunblockr.co.cc
reverseproxy.co.cc
clickproxie.co.cc
the-blockout.co.cc
centraltunnel.info
corsikasurf.co.cc
nocoke.co.cc
noutron.co.cc
verywet.co.cc
briefforex.co.cc
access-x.co.cc
passgmail.tk
passanything.tk
passblocking.tk
aunblocker.info
hiddenip.co.tv
no-cache.co.cc
royalunblocker.co.cc
blockbreaker.co.cc
comodoproxy.co.cc
nutrinos.co.cc
deniasforex.co.cc
hideforexserv.info
stufftohide.co.cc
private-office.co.cc
beggforex.info
vpnmaster.co.tv
ryeforex.co.cc
varforex.info
crosshair.co.cc
tandforex.info
highanonymitea.co.cc
campusers.co.cc
xboxgurux.co.cc
proxyug.com
bitforex.co.cc
taffforex.info
authproxy.co.cc
oftforex.info
officehide.info
freefunsurf.co.cc
pasarpagi.info
jointproxy.com
offorex.info
xboxgurux.co.cc
bypuss.co.cc
jettyforex.co.cc
menforex.info
yepyepforexhide.info
name-secure.co.cc
cokicoki.co.tv
unblockform.info

نبرد «کابلون»!

احمدی‌نژاد، رئیس دولت جمکران روز چهارشنبه «نبرد کازرون» دائی‌جان را در کابل باز تولید کرد. اینکه ایشان چرا چند ساعت پس از آنکه رابرت گیتس کابل را ترک کرده جهت «نبرد کابلون» به این شهر وارد می‌شوند، و اینکه چرا چند ساعت پس از ورود ایشان کرزائی هم به پاکستان می‌رود جای بحث و گفتگو دارد. می‌دانیم که این جابجائی‌ها اتفاقی نیست! به عبارت دیگر وزیر دفاع ایالات متحد برای شکار قوچ و میش به کشور جنگ‌زدة افغانستان و کابل نمی‌روند. جهت به دست دادن یک تحلیل فراگیرتر از این سفرها بهتر است نگاهی به کل مسائل منطقه داشته باشیم. البته این نگاه بالاجبار در سطح باقی می‌ماند چرا که امکان تحلیل فراگیرتر در این مختصر نداریم. در این راستا نخست نگاهی به وضعیت ایالات متحد در افغانستان می‌اندازیم، سپس مواضع قدرت‌های دیگر از قبیل روسیه، چین و هند را در اینمورد بررسی می‌کنیم و در پایان نگاهی خواهیم داشت به عملکرد دو جناح حاضر در حکومت اسلامی، یعنی اصلاح‌طلبان و اصولگرایان.

پس نخست مسئلة آمریکا را در افغانستان بررسی کنیم. می‌دانیم که پس از حملات هولناک به برج‌های دوقلو در نیویورک، ایالات متحد به بهانة‌ «مجازات» طالبان به کشور افغانستان لشکرکشی کرد. البته این «بهانه» از همان روزها مسخره و مضحک بود؛ طالبان کوه‌نشین نمی‌توانستند در مرکز تجارت جهانی در قلب شهر نیویورک چنین عملیاتی را سازماندهی کنند، قضیه هر چه هست و هر چه بود، کار طالبان نبوده. ولی از آنجا که اربابان هنگام گرفتاری جز زدن توی سر نوکران چاره‌ای در برابر خود نمی‌بینند، آمریکا نیز توی سر نوکران‌اش زده، به افغانستان لشکرکشی نمود! بهانة اینکار نیز از بین بردن «اسلام‌گرایان» و مستبدان معرفی شد.

ولی در پس این لشکرکشی مسائل استراتژیک فراوانی پنهان بود که هنوز از منظر رسانه‌ای همچنان پنهان و در خفا نگاه داشته شده. خلاصة کلام پس از عقب‌نشینی محفل یلتسین در مسکو، و حضور دوبارة روسیه در مقام یک قدرت تصمیم‌گیرنده، در معادلات بین‌المللی، استراتژ‌های ایالات متحد بر افغانستان به عنوان سکوی پرش دیپلماتیک و نظامی واشنگتن در آسیای مرکزی و خاورمیانه انگشت گذاشتند. البته سیر تحولات نشان داد که کشورهای دیگری نیز در این معادلات حضور داشتند. چرا که پیش از بحران افغانستان شاهد به قدرت رسیدن «نمایشی» اصلاح‌طلبان در ایران و نارنجی‌ها در اوکراین می‌شویم، و پس از حضور نظامی غرب در افغانستان، جنگ قفقاز، بحران آذربایجان، و … همگی نشان می‌دهد که همین استراتژها جهت دستیابی به اهداف کلی خود محورهای دیگری را نیز مدنظر قرار داده بودند. ولی همانطور که دیدیم پایه‌های این استراتژی در دیگر مناطق به سرعت از هم فروپاشید و تنها محورهائی که هنوز فعال باقی مانده همان افغانستان و عراق است، به عبارت دیگر، کشورهائی که آمریکا و متحدان‌اش با توسل به نیروی نظامی به تصرف خود درآورده‌اند.

خلاصة کلام، دلیل حضور ایالات متحد در افغانستان و سپس اشغال نظامی عراق را می‌باید در همین مسائل «کوچک و بی‌اهمیت» جستجو کرد. مسائلی که از کنترل شاهرگ‌های ارتباطات زمینی در آسیای مرکزی، تا صادرات نفت‌خام و اشراف بر خلیج‌فارس آغاز می‌شود و در امتداد همین الزامات به روابط استراتژیک ایالات متحد با هند و چین، و نهایت امر مهار قدرت سرمایه‌داری روسیه در مرزهای جنوبی این کشور می‌رسد. مسئلة امروز افغانستان همانطور که می‌بینیم نه اشغال یک کشور جهت برقراری «دمکراسی» و فرستادن خلق‌الله پای صندوق‌های رأی، که پایه‌ریزی یک سیاست جهانی در فردای فروپاشی مراودات «جنگ ‌سرد» است. سیاستی بسیار پیچیده که ساده‌ کردن آن،‌ به شیوه‌ای که در رسانه‌ها و اخبار و گزینه خبرها ارائه می‌شود فقط ایجاد انحراف و دور کردن افکارعمومی از محتوای واقعی این عملیات می‌باید تحلیل شود.

همانطور که پیشتر نیز گفتیم یکی از هنرهای چشمگیر هیئت حاکمة امروزی روسیه ایجاد شکاف در هیئت حاکمة ایالات متحد بود. این شکاف که در دوران نخست‌وزیری پوتین ایجاد شد، نهایت امر پس از گذشت چند سال تبدیل به چندین و چند درة هولناک شده. دره‌هائی که بر فراز هر کدام جناح‌های مختلف سیاسی در ایالات متحد نشسته‌اند، جناح‌هائی که در بسیاری موارد قادر به کنار آمدن با یکدیگر نیستند. در مطالب گذشته یادآور شدیم که در حال حاضر فقط در قلب قدرت حاکم در واشنگتن سه جبهة عمده از نظر سیاسی بر مسند قدرت‌ نشسته‌اند؛ امری که طی دوران «جنگ سرد» قابل تصور نیز نمی‌بود. پر واضح است که این سه جبهه تا آنجا که آیندة مسائل جهانی را شامل می‌‌شود هر کدام نگرش ویژة خود را دارد و منافع خاص محافل وابسته به خود را دنبال خواهد کرد. اگر به این سه جبهه، منافع محافل اروپائی، روسی، چینی، هندی و منطقه‌ای و محلی را نیز اضافه کنیم، دلیل هیاهوئی که در افغانستان، پاکستان و خصوصاً در ایران و ترکیه به راه افتاده روشن‌تر می‌شود.

در این چشم‌انداز، مسائل روسیه کاملاً روشن است؛ این کشور خواهان اعمال کنترل مستقیم بر مرزهای جنوبی مناطق تحت سلطة سنتی خود، یعنی مرزهای اتحادجماهیر شوروی سابق است. جای تعجب ندارد که افغانستان، ایران و ترکیه در این «جدول» قرار ‌گیرند. از طرف دیگر، غرب بخوبی می‌داند که اگر کنترل خود را به نفع روسیه و هند بر محور «افغانستان، ایران، ترکیه» از دست بدهد، نهایت امر شبکة «تجارت جهانی»، که از دوران ملکه ویکتوریا، با تکیه بر ناوگان‌ها و آبراه‌های اشغال‌شده سازمان یافته و در دست انگلستان و متحدان فرامرزی‌اش قرار دارد، نابود می‌شود. و محور جدید تجارت جهانی به شبکة «هند، روسیه و چین» انتقال خواهد یافت. غرب در این راستا دیگر حتی فلسفة وجودی خود را نیز از دست می‌دهد و برای همیشه می‌باید با کنترل بازار جهانی خداحافظی کند.

می‌بینیم که «دلائل»، در مقیاس هزاران میلیارد دلار تجارت سالانة جهانی و منطقه‌ای، بسیار قابل توجه است. در عمل بر سر کنترل بازار تجارت جهانی چند محور عمده تشکیل شده که هر کدام به چندین شاخة کوچک‌تر تقسیم می‌شوند. روسیه که در رأس یکی از محورهای اصلی قرار گرفته از یک طرف نگران از دست دادن کنترل فضاهای تجاری در کشورهای سابقاً‌ شورائی و حتی جنوب مرزهای اتحادجماهیر شوروی سابق است، و از طرف دیگر نمی‌تواند از نظر سیاسی و نظامی آنقدرها بر آمریکا فشار اعمال کند؛ کافی است که آمریکا در مرزهای جنوبی فدراسیون روسیه اسلام‌گرایان را به جان مسکو بیاندازد، در چنین چشم‌اندازی تمامی برنامه‌های سیاسی و اقتصادی مسکو به تعلیق درمی‌آید. و دلیل تکیة روزافزون تبلیغات سیاسی و هیاهوسالاری‌های غرب بر محور اسلام و دولت‌های اسلامی همین نکتة باریک‌تر از موست. می‌بینیم که ایالات متحد پس از طی سه دهه حکومت اسلامی در ایران، در شرایطی که اصولاً مواضع اسلامی در موضع تدافعی و ضعف کامل قرار گرفته، به هیچ عنوان حاضر به تغییر موضع نیست و همچنان از طریق شبکه‌های وابسته به خود مبلغ اسلام و مسلمین شده. در عمل این «اسلام» تهدیدی است مستقیم علیه روسیه و هند، و اگر چین تا چند ماه پیش خود را از تیررس «اسلام‌گرائی» واشنگتن به دور می‌دید، بحران‌هائی که در مناطق مسلمان‌نشین این کشور طی چند ماه گذشته به وجود آمد به صراحت نشان داد که غرب و حتی دیگر کشورهای قدرتمند در شرق برای اعمال فشار بر چین توسط اسلام‌گرایان هیچ فرصتی را از دست نخواهند داد. به این ترتیب بود که چین نیز بالاجبار پای به باشگاه کشورهای آسیب‌پذیر گذاشت.

مسئلة طالبان و گروه‌های اسلام‌گرا در افغانستان و پاکستان در چارچوب ریشه‌یابی‌های تاریخی کاملاً روشن است؛ آمریکا اینان را در دوران «جنگ‌سرد» جهت نبرد با کمونیسم روسی، نه تنها در کشورهای منطقه که حتی در پایتخت‌ کشورهای غربی سازماندهی کرده بود. ایالات متحد در منطقة آسیای مرکزی شبکة مساجد را برای اینکار در اختیار گرفت و تحت عنوان «تعالیم دینی» همه روزه نوعی شستشوی مغزی بر صدها هزار جوان مسلمان و کم‌بضاعت تحمیل ‌کرد. این افراد سپس از طریق تزریق نقدینگی که تحت نظارت آمریکا از محل اعتبارات شیوخ عربستان و امارات تأمین می‌شد در هنگ‌های «مسلمان» پای به معرکه‌ای می‌گذاشتند که تقابل میان منافع مسکو و واشنگتن در منطقه بر پا کرده بود. ولی شبکه‌های گستردة جهانی نیز در این میان بیکار نبودند، هدف اصلی این شبکه‌ها مهاجران مسلمان در کانادا، آمریکا، انگلستان و بسیاری کشورهای دیگر بود.

این مهاجران گروه، گروه توسط شبکة‌ مذکور به جمع «اسلام‌باوران» و مساجدی رهنمون می‌شدند که در پس فعالیت‌های ظاهراً «دینی‌» آنان سازمان سیا و «ام. آی. 6» نشسته بودند. به این ترتیب، مهاجرانی که کشورهای مسلمان‌نشین جهان سوم را با امید و آرزو ترک می‌کردند تا در کانادا و استرالیا و ایالات متحد «زندگی» نوینی آغاز کنند، توسط شبکه‌های محلی به سرعت جذب همین مجامع شده تبدیل به خشک‌فکرهای مذهبی و نهایت امر تروریست‌هائی می‌شدند که قرار بود تحت نظارت سازمان سیا به جان کمونیست‌های طرفدار مسکو، نه فقط در افغانستان و پاکستان که در سراسر کشورهای مسلمان‌نشین بیافتند.

این نگرش تاریخی در مورد ریشه‌یابی تحولات ظاهراً «دینی» در منطقه معتبر و قابل قبول به نظر می‌رسد، تا حدی که اغلب متحدان ایالات متحد، یعنی دولت‌های فرانسه، آلمان، ایتالیا و … رسماً بر وجود این شبکة شیطانی که جوانان بی‌بضاعت و کم‌تجربه را به تروریست و آدمکش و ملا و روضه‌خوان تبدیل می‌کرد صحه گذاشته‌اند.

در عمل طی نخستین سال‌ها پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شاهدیم که اعضای شبکة کذا حتی در درون مرزهای فدراسیون روسیه و دیگر کشورهای سابقاً شورائی دست به عملیات تروریستی و «اسلام‌گرائی‌های» نمایشی می‌زنند. قتل، آدمربائی، شورش مسلحانه، جدائی‌طلبی، و … از جمله فعالیت‌های «مذهبی» و «فرهنگی» نزد این گروه‌ها به شمار می‌رفت. البته در پس این جریانات، سایة حمایت‌های اطلاعاتی و لوژیستیک ایالات متحد و به طور کلی مجموعه کشورهای سرمایه‌داری غرب بخوبی دیده می‌شد. خوشبختانه، به دلیل تحرک سیاسی و نظامی فدراسیون روسیه، ایالات متحد مجبور شد که بر این قماش «اسلام‌گرائی»، حداقل در مناطق تحت نفوذ این فدراسیون نقطة پایان بگذارد. و طی گذشت سال‌ها اگر در صحنة بین‌الملل واشنگتن هنوز به بازی با کارت «اسلام» همچنان امید بسته، گزینة «تحرک‌های سیاسی» از طریق تکیه بر عامل دین به تدریج ضعیف ‌و ضعیت‌تر شده.

با این وجود اگر ایالات متحد در زمینة «اسلام‌گرائی» در درون مرزهای روسیه عقب‌نشینی کرده، خارج از این مرزها، بیم و امید همچنان بر روابط «مسکو ـ واشنگتن» در زمینة «دین‌باوری» مسلمانان حاکم است. به طور مثال شاهدیم که سازمان «حماس»، سوگلی دولت اسرائیل در مناطق اشغالی، که فقط جهت به انزوا کشاندن لائیک‌ها در جنبش «الفتح» توسط سازمان سیا و ارتش اسرائیل «اختراع» شده بود، چگونه نهایت امر پای به انزوای سیاسی می‌گذارد. به طور خلاصه باید گفت، در صورتبندی فعلی، از منظر فعالیت‌های سیاسی بر پایة «دین‌خوئی»، به هیچ عنوان زمان به نفع «کارت‌های» ایالات متحد متحول نمی‌شود.

با این وصف در شرایط فعلی مشکل می‌توان گفت که ارزش کاربردی «اسلام» از منظر سیاسی دقیقاً در چه رده‌ای قرار گرفته. مشکل می‌توان گفت که این «دین»، که به دلیل فقر و استبداد حاکم بر مناطق مسلمان‌نشین و نبود بنیادهای فرهنگ‌ساز و زندگی‌ساز در این مناطق هنوز به نقش‌آفرینی خود در زمینة «امیدسازی‌های واهی» ادامه می‌دهد، تا کی قادر خواهد بود این صحنه‌آرائی‌ را تداوم بخشد؟ تا کی محافل «دین‌فروش» می‌توانند با تکیه بر تاریک‌اندیشی‌های قرون‌وسطائی و تحریک توده‌های متعصب تحت عنوان «دین» سایة منافع ایالات متحد و پایتخت‌های غربی را بر مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در کشورهای مسلمان‌نشین تحمیل کنند؟ و از آنجا که سیاست همیشه دنباله‌رو اقتصاد و منافع مالی است، اینهمه فقط در گرو پاسخ به یک سئوال اساسی خواهد بود: تا کی با تکیه بر تاریک‌اندیشی‌ها می‌توان در جوامع مسلمان‌نشین آتش تحرکات پوپولیستی دینی و فرهنگ‌ستیزی مذهبی را مشتعل نگاه داشت؟

در همین چارچوب اگر در مورد شبکة طالبان‌سازی و القاعده محافل تصمیم‌گیرنده در سطح جهانی ظاهراً به نوعی «اجماع اصولی» در زمینة جلوگیری از رشد و توسعة آن دست یافته‌اند، این «اجماع» به دلائلی که در بالا آمد فقط صوری باقی می‌ماند. منافع محفلی و گروهی زمانیکه تحرکات نظامی و شبه‌نظامی ایجاب کند می‌تواند در قالب طالبان‌سازی در دست این و یا آن گروه فعال شود! ‌ امروز مشکل می‌توان گفت آنچه «تروریسم اسلامی» معرفی ‌شده به چند شاخه تقسیم می‌شود و هر کدام از این شاخک‌ها در خدمت کدام گروه و محفل و کشور قرار گرفته. ولی در چارچوب همین «اجماع»، هر چند متزلزل، شاهدیم که حتی بی‌نظیر بوتو، «ام‌الطالبان» را در پاکستان ترور می‌کنند، تا او نتواند بار دیگر فضای سیاست منطقه را به «اسلام‌گرائی» بیالاید.

حال پس از این مقدمة طولانی، به ایران بازمی‌گردیم. ولی زمانیکه در تحلیل فضای دین‌خوئی به مسائل حکومت اسلامی در ایران نگاه می‌کنیم، شقاق و چندجانبه‌گرائی میان محافل بین‌المللی بسیار مشهود می‌شود. و این مسئله می‌تواند بازتابی از چند واقعیت تاریخی، منطقه‌ای و سیاسی باشد.

اگر تحولات جهان سنی‌مذهبان، یا همان طالبان و القاعده را به طور کلی در چارچوبی قبول نمائیم که در بالا مطرح کردیم، دلیلی بر رد گسترش این نظریه به جهان تشیع وجود ندارد. خلاصة کلام اگر طالبان‌سازی را آمریکا صورت داده، دلیلی وجود ندارد که حکومت اسلامی شیعی‌مسلکان در ایران ساخته و پرداختة محافل دیگر، و یا به صورتی کودکانه «مستقل» از هر گونه روند مسائل جهانی مورد بررسی قرار گیرد. واقعیت تاریخی این است که تحمیل «سیاست انسداد» بر منطقه اصولاً با برقراری حکومت اسلامی در ایران آغاز شده! آنچه بعدها به عنوان «اسلام‌گرائی» موضوع بحث و گفتگو ‌شد فقط پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران پای به منصة ظهور گذاشته. در نتیجه منطقاً می‌باید حکومت اسلامی را ریشة اصلی این بحران در جهان اسلام معرفی کنیم. بی‌دلیل نیست که در میان سیاست‌های کلیدی جهانی هنوز بر سر مسئلة «اسلام ایرانی» هیچگونه توافقی صورت نگرفته!

احمدی‌نژاد رئیس دولت همین «حکومت اسلامی» دیروز در کابل در سخنرانی خود شدیداً از آمریکائی‌ها انتقاد به عمل آورد، و در رد نظریة مبارزة آمریکا با تروریسم، به قول روزنامة روسی کامرسانت، «شو ضدآمریکائی» به راه انداخته و می‌گوید:

«(آمریکائی‌ها) خود طالبان و القاعده را ایجاد کرده و تأمین کرده‌اند و همه جانبه از آن‌ها حمایت می‌کنند. حال هم از واژة تروریسم برای توجیه حضور [نظامی] خود استفاده می‌کنند[…]»
خبرگزاری نووستی، 20 اسفندماه 1388

آیا احمدی‌نژاد که چنین «نمایشی» در شهر اشغال شدة کابل به راه می‌اندازد، خود می‌داند که نهایت امر دست حکومت اسلامی نیز می‌تواند زیر سنگ همین استدلال بیافتد؟ این پرسشی است که مسلماً نیازمند تحلیل و بررسی گسترده‌ای خواهد بود. ولی به طور خلاصه بگوئیم، چنین اظهارنظرهائی، در شهری که توسط ارتش ایالات متحد اشغال نظامی شده، خصوصاً چند ساعت پس از خروج رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد آنقدرها که بعضی‌ها فکر می‌کنند بی‌دلیل بر زبان رانده نمی‌شود. این رفتار را از منظر دیپلماتیک ما نمی‌توانیم به هیچ عنوان نشانة قدرت و استقلال حکومت اسلامی به شمار آوریم. و همانطور که بالاتر نیز گفتیم دلیلی در دست نیست که آمریکا طالبان سنی‌مذهب را سال‌ها و سال‌ها در این منطقه «تجهیز» کند ولی از انجام همین کار در حق طالبان «شیعی ‌مسلک» خودداری به عمل آورد! آنان که پای بر «تفاوت‌ها» میان دو جریان شیعی و سنی،‌ در زمینة مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می‌فشارند، استدلالی را به پیش نمی‌رانند، بیشتر آب در هاون می‌کوبند. بسیاری از این «تفاوت‌ها» فقط ریشه در تفاوت‌‌های سطح زندگی و ساختارهای اجتماعی در کشورهای ایران و افغانستان دارد تا ریشه در نظریة سیاسی و خاستگاه‌های اجتماعی! خلاصه بگوئیم، چنین تفاوت‌هائی اصولاً وجود خارجی ندارد، بیشتر حکایت «خواجه علی» و «علی خواجه» است.

جهت اجتناب از اطالة کلام، بدون ارائه تحلیل‌های جنبی در همینجا به صراحت بگوئیم، استنباط ما از سخنرانی احمدی‌نژاد در کابل این است که حکومت اسلامی به صورتی پایه‌ای خود را بیش از پیش به محفلی نزدیک می‌کند که نتیجة اتحاد «مافیای نفتی روسیه» با «بازهای حاکم بر پنتاگون» است. محفل فوق در دو جبهة متفاوت همزمان حرکت می‌کند: جبهة نخست در مسیر پیشگیری از تقابل نظامی و امنیتی بین مسکو و واشنگتن فعال شده، و جبهة دوم در مسیر استفاده از اهرم‌ قیمت‌سازی نفت و گاز جهت انباشت سرمایه و کنترل محافل مخالف. بهای گزاف نفت خام نتیجة عمل همین محفل می‌باید تحلیل شود. پر واضح است که نزدیک شدن احمدی‌نژاد به محفل کذا خطر قرار گرفتن دولت در تیررس محافل «مخالف» را چه در داخل و چه در خارج از کشور بیشتر خواهد نمود. و ژست‌های «ضدآمریکائی» که اخیراً در مجلس فرمایشی جمکران از طریق «فحاشی‌های دینی و ارزشی» به ژنرال پترئوس از سوی لاریجانی مشاهده شد، در عمل تلاشی بود جهت تأمین «حاشیة امن» برای دولت احمدی‌نژاد در برابر مخالفان. می‌بینیم که همین «فحاشی‌ها» به نحوی از انحاء اینبار در کشوری از دهان احمدی‌نژاد بیرون می‌ریزد که مستقیماً تحت اشغال ارتش آمریکا است!‌ خلاصه بگوئیم این نمایش «ضدآمریکائی» و بسیار مهوع، از همان نمایشات امام راحل است. همان خمینی که در دامان کودتای 22 بهمن 57 و در رختخواب گرم و نرمی که ارتش آمریکائی شاهنشاهی و ساواک و شهربانی برای‌اش پهن کرده بودند لمیده بود و به «آقای آمریکا» نصیحت می‌کرد!‌ در ایران امروز این ژست‌ها فقط «دبستانی‌ها» را خواهد فریفت، چرا که در عمل نوعی لبیک است به اتحاد محافل. حال می‌باید دید اصلاح‌طلبان که نمایندة اتحاد محافل دیگری به شمار می‌آیند، در برابر این «ژست‌ها» تا چه اندازه می‌توانند از خود ابتکار عمل نشان دهند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید12مارس2010

non-degree.co.cc
schoolunblockerz.info
defoamforex.co.cc
proxwarez.info
geforex.info
shellscript.co.cc
high-anonymous.co.cc
anonymousmyip.info
caripipsforex.co.cc
siteunblock.co.tv
fivforex.info
breakup-wayout.co.cc
facuforex.info
faqtec.co.cc
gemrobyos.co.cc
erinforex.info
roxygood.info
lotforex.co.cc
sacredsilence.co.cc
ezpzproxy3.info
exclusive-selection.co.cc
crayforex.info
inwayprogress.co.cc
coutforex.info
tunnelassasin.co.cc
getpastfiltersa2.info
securestyle.co.cc
diamondstone.co.cc
hotbutton.co.cc
valueforex.co.cc
toptohide.co.cc
fetchaproxie3.info
masterspeed.co.cc
eztohidehere5.info
specialforex.co.cc
studenthealthservice.co.cc
availforex.co.cc
tunneloil.co.cc
brrrnomoresnow4.info
lordhider.co.cc
volcanobits.co.cc
tentative.co.cc
booyaunblox3.info
shintoforex.co.cc
desmoney.co.cc
straightproxy.co.cc
hidemylogin.info
womenforex.co.cc
entireforex.co.cc
seal-opened.co.cc