تاتار و تنبان!

بالاخره محافل بین‌الملل، یعنی همان‌ها که از یک ستوان نیروی هوائی ارتش استعماری لیبی «شخصیتی» به نام «سرهنگ قذافی» ساخته بودند، پس از آنکه طی 42 سال فوت کردن در آستین‌های پارة این «شخصیت» دیوانه، چپاول لیبی را به صورت بهینه سازمان دادند، به دلائلی که هنوز معلوم نیست کنترل شهرهای مهم این‌کشور را به گروه‌هائی سپردند که همچون «جناب سرهنگ» ماهیت و اهداف‌‌شان در پرده‌ای از ابهام فروافتاده.

به نظر می‌رسد آنچه رسانه‌ها از آن تحت عنوان «شورای ملی انتقال» لیبی نام می‌برند، ملغمه‌ای باشد مهوع از قماش «شورای انقلاب اسلامی» که پس از غوغاسالاری اوباش و «خیابانی‌ها»، یک‌شبه از ناکجاآباد سر بیرون آورد و با عناصری که در صف نوکران اصلی سیاست‌ غرب در منطقه قرار گرفتند، به اصطلاح «رهبری» جریانات «انقلاب اسلامی» را عهده‌دار شد. در نتیجه، می‌توان حدس زد که در تنور داغ و مشتعل این «شورای انتقالی» نیز به احتمال زیاد نانی برای ملت لیبی پخته نخواهد شد.‌ تحت فرماندهی شورای کذا‌ نان‌ها همان جائی خواهد رفت که پیشتر «جناب سرهنگ» می‌فرستادند: سر سفرة اربابان در غرب!

با این وجود، در مقطع فعلی نیم نگاهی به آنچه پس از وقایع 11 سپتامبر به «چک‌ سفید امضاء» برای یانکی‌ها و متحدان‌شان جهت اعمال سیاست‌های جنگ‌طلبانه تبدیل شده، خالی از لطف نیست. روند کلی روشن است؛ پس از 11 سپتامبر، جزئیات جنایات و نامردمی‌هائی که طی درگیری‌های گسترده در مناطق مسلمان‌نشین خاورمیانه و آسیای مرکزی صورت گرفته و هنوز نیز جریان دارد، تحت هیچ عنوان به روی ریل خبرگزاری‌ها نخواهد رفت! حتی دولت‌های به اصطلاح «انقلابی» نیز از مطرح‌ کردن‌ این فجایع به هر ترتیب ممکن طفره می‌روند، و «منافع» مالی و اقتصادی محافل غرب که ریشة اصلی این درگیری‌هاست در قفای خبرسازی‌های بیشرمانة ‌نظام رسانه‌ای در پس پرده باقی می‌ماند. این «نظام‌های خبری» در «تشریح» مسائل مربوط به این «درگیری‌ها» تحت سانسور مقامات نظامی عمل می‌کنند، و پر واضح است که جز مزخرفات و چرندیات تحویل افکار عمومی نداده و نخواهند داد.

رسانه‌ها در این میانه فقط یک خط اساسی برای خود می‌شناسند: «توجیه» جنگ؛ «ستایش» تهاجم نظامی به ملت‌ها؛ تقدیس «الهامات و نیات» دولت‌‌های غربی، و نهایت امر در بوق گذاشتن همراهی و همکاری فرضی «جامعة جهانی»، با همین «الهامات والا!» به صراحت بگوئیم، پس از مردمفریبی‌های دوران جنگ اول جهانی در آمریکا، یعنی انتشار تبلیغاتی که در آن‌ها جهت تشویق فرودستان به شرکت فعال در جنگ اول،‌ آلمانی‌ها را با شاخ و دم به روی صفحة سینماهای صامت به نمایش درمی‌آوردند، نظام رسانه‌ای جهانی تا این حد به منجلاب جنفگ‌گوئی و ابتذال سقوط نکرده بود؛ اینهمه دروغ و مزخرف به ملت‌های جهان تحویل نداده بود؛ و اگر امروز چنین می‌کند، مسلماً دلیل موجه دارد.

بله، از قدیم‌الایام «جنگ‌فروشی» یعنی تبدیل غیرنظامیان به «گوشت دم توپ» در میانة درگیری‌های مسلحانه‌ای که عمداً و با بهانه‌های احمق‌پسند به راه می‌افتاد، برای نظام‌های رسانه‌ای عملی نکوهیده به شمار نمی‌آمد، دلیل هم روشن بوده و هست. این روند برای نظام حاکم جهانی ثروت، قدرت و گسترش نفوذ به همراه می‌آورد! همان دلائلی که از عصر حجر تا به امروز «بهترین دلائل» در تمدن انسان‌ها معرفی ‌شده. انسان برای این «دلائل» حکومت اختراع کرد، دین اختراع کرد، و همانطور که دیدیم ایدئولوژی‌های انسان‌محور از قبیل سوسیالیسم و لیبرالیسم و غیره را نیز به ابزاری جهت پیشبرد همین دلائل در دنیای معاصر تبدیل کرده. و در این هیهات، برای رسانه‌ها «جنگ» حکم همان «پسته و بادامی» را یافته که در «فیلم‌فارسی»، داش‌مشتی‌های عرق‌خور هر از گاه مشتی از آن را به عنوان مزة عرق کشمش به دهان می‌گذاشتند.

قدیمی‌ترها به یاد دارند که خصوصاً در ایام تابستان برخی دهقانان که با هزاران امید و آرزو، یا شاید فقط برای فرار از گرسنگی، به بیغوله‌های اطراف تهران و شهرهای بزرگ‌ پناه می‌آوردند، جهت گذران زندگی دست به ساخت و فروش ابزاری می‌زدند که آن را «وغ وغ صاحاب» می‌خواندند. این «ابزار» که از جمله صنایع بدیعة ملت ایران به شمار می‌رفت، کارش فقط و فقط «وغ وغ» بود! کودکانی که تابستان‌ها جز مردم‌آزاری «سرگرمی» دیگری نداشتند، خریداران «وغ وغ صاحاب» بودند.

کم نبودند پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هائی که به عادت دیرینه می‌خواستند بعدازظهرهای گرمازدة تهران را با چرتی در خنکای زیرزمین پشت سر بگذارند، ولی به دلیل حضور گستردة «وغ‌وغ‌صاحاب» در دست بچه‌های تخس محله به عذاب‌ می‌آمدند. این ابزار که همچون کامپیوترهای «لپ‌تاپ» اپل سهل و ساده عمل می‌کرد، از یک استوانة کاغذی ساخته شده بود که قاعده‌های‌اش از دو قرص گلی که هر کدام یک سوراخ هم داشتند تشکیل می‌شد! به دلائلی که هنوز برای «مهندسان» وطنی ناشناخته باقی مانده، اگر بچة تخس و نامردی این دو قاعدة گلی را به یکدیگر نزدیک می‌کرد، از درون این ابزار چنان عربدة گوشخراشی به آسمان می‌رفت که فقط می‌توان آن را با نعرة «وغ وغ صاحاب» طاق زد. این دستگاه سرنوشت‌ساز سال‌های سال ابزار کوچک‌ترها در مبارزات مقدس‌شان با بزرگ‌ترها بود، با همان‌ها که بازی و جیغ‌ویغ و احیاناً شنا در حوض و استخر را هم برای خواب بعدازظهرشان در زمرة‌ «منکرات» قرار داده بودند.

امروز اگر عربدة نظام‌ رسانه‌ای جهان را با گوش عقل بشنویم،‌ در این نعرة گوشخراش همان صدائی به گوش‌مان خواهد خورد که سال‌های دراز، خواب پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها را پریشان می‌کرد: عربدة وغ‌وغ ‌صاحاب! در اخبار «رسانه‌ها» چند پیش‌فرض بسیار «علمی»، غیرقابل تردید و خصوصاً «انسانی» در کمال استادی آنقدر خوب جاسازی شده که به هیچ عنوان نمی‌توان آن‌ها را به زیر سئوال برد. چند نمونه از این پیش‌فرض‌ها عبارت است از، «مردم» قذافی را نمی‌خواهند، «مردم» خواهان سرنگونی بشار اسد هستند؛ «مردم» طرفدار تشکیلات، سازمان‌ها و ارگان‌های خلق‌الساعه‌ای شده‌اند که اصلاً معلوم نیست از کجا با چترنجات یک‌شبه روی سرشان انداخته‌اند؛ «مردم» طرفدار آزادی‌اند، هر چند برای دستیابی به این «آزادی» با اسلحة اهدائی محافل آدمخواری از قماش محفل مرداک، توتال، بریتیش‌پترولیوم و … جنگ داخلی و برادرکشی به راه اندخته‌اند؛ «مردم» تا نابودی کامل «دشمن» از پای نخواهند نشست، و … و اگر به این کلیشه‌ها مزة جدید سیاست بین‌الملل یعنی «مخالفت» مسکو و پکن را هم اضافه کنیم، کار تاریخنگاری «رسمی» در یکصدسال آینده بسیار سهل و آسان خواهد شد.

در پکن مشتی متقلب و خودفروخته با توسل به ساختار تمامیت‌خواه و سرکوبگری که سنت مائوئیسم به آن‌ها اهداء کرده، میلیون‌ها‌ انسان را به «آلت فعل» یک سیاست «تولیدی» تبدیل کرده‌اند. در پناه همین سیاست است که ماشین غول‌آسای تولید با تمام ظرفیت همه ساله میلیاردها دم‌پائی، تنکه و تنبان و پستان‌بند و صدها تن سس گوجه‌فرنگی و خنزر پنزرهای دیگر را تولید می‌کند! در برابر ارسال این اجناس بنجل، که همه ساله میلیون‌ها تن از آن‌ها تحویل ایالات متحد و یا منطقه‌های نفوذ «دلار» می‌شود، چین از واشنگتن اوراق قرضة دولت ورشکستة آمریکا را ‌خریداری می‌کند! اگر قدیمی‌ترها در جوک‌های‌شان «خریت» را به دیگر ملل و اقوام نسبت می‌دادند، اینبار حتماً باید جوک‌هائی مخصوص هیئت حاکمة «چینی‌ها» بسازیم. ولی جالب‌تر اینکه، هر وقت آمریکائی‌ها قصد دارند در یک مسئلة بین‌المللی دم چینی‌ها را از بیخ ببرند، کافی است که همچون مورد اخیر معاون ریاست جمهوری، واشنگتن را به قصد پکن ترک کنند و همان رسانه‌هائی که بالاتر از کارآئی‌شان کم نگفتیم، همه یکصدا فریاد بزنند: «جوزف بایدن در مورد ارزش اوراق قرضة ایالات متحد پکن را مطمئن کرد!» بله همین کافی است که پکن مطمئن ‌شود؛ هر چند ما می‌گوئیم، «خر خودشانند!»

دولت ایالات متحد در شرایط اقتصادی و مالی فعلی حتی از حفظ موجودیت و تمامیت ارضی پدیده‌ای به نام «ایالات متحد» نیز نمی‌تواند «مطمئن» باشد؛ چنین تشکیلاتی با تکیه بر چه امکاناتی می‌تواند دولت چین را، در آنسوی اقیانوس آرام از ارزش اوراق بهاداری «مطمئن» کند که تکیه‌گاهی جز همین جنگ‌ها ندارد؟ جنگ‌هائی که نهایتاً روزی از این روزها می‌باید پایان پذیرد.

حکایت ایالات متحد، حکایت خودفروشی است که به دلیل افزایش سن بهای همخوابگی‌اش پیوسته کاهش می‌یابد، و سعی دارد با بالا بردن دفعات همآغوشی‌ درآمد خود را «ثابت» نگاه دارد! می‌دانیم که دوام چنین شرایطی ممکن نیست. روزی از این روزها هیچ مشتری‌ای به سراغ خودفروش ما نخواهد آمد. به عبارت دیگر، آمریکا که سعی دارد با بالا بردن تعداد درگیری‌های نظامی درآمدش را در داخل مرزها ثابت نگاه دارد، روزی بجائی خواهد رسید که چنین عملی را دولت، ملت و کنگرة ایالات متحد غیرممکن خواهند دید. باید پرسید در چنین مقطعی شعبده‌بازان طرار و تردست واشنگتن از کلاه‌شان چه نوع خرگوشی برای ملت‌ها، خصوصاً برای مائوئیست‌ها بیرون می‌کشند؟

ولی در این میانه چینی‌ها تنها نیستند. در روسیه هم گروهی از ساواکی‌های بلشویسم سابق قدرت را قبضه کرده‌اند، و نوعی «اولیگارشی» تازه به دوران رسیدة امنیتی سر کار آورده‌اند. آرزوی اصلی و هر چند «ناگفتة» بازیگران این «اولیگارشی» جز تبدیل مسکو به واشنگتن ثانی نیست! آقا این «رفقا» خیلی دل‌شان برای واشنگتن دوم پر می‌کشد. آنقدر این آرزو در دل‌شان قند آب ‌کرده که در برابر دوربین‌ رسانه‌هائی که بالاتر از نقش «انسانی‌شان» مختصری گفتیم، لبخند آن‌ها از قند پارسی هم که به بنگاله می‌رفت «شیرین‌تر» می‌شود. آنقدر «شیرین» که جهت تشریح آن حتماً باید به ادبیات کلاسیک مراجعه کنیم؛ به ادبیاتی که قدما در آن لب معشوق را «قند مکرر» می‌خواندند! بله، مسکو هم «قند مکرر» شده، و هر وقت در مورد تحلیل جنگ‌های استعماری نظر دولت‌مردان اولیگارشی ساواکی‌ها در رسانه‌های جمعی مطرح می‌شود، جهانیان در می‌یابند که:

دیده چون آن دو لب شیرین دید
معنی قند مکرر فهمید

چه نشسته‌اید که این تاتارتباران قندشان دیگر «مکرر» شده. در تئاتری که سرمایه‌داری جهانی تحت عنوان «جنگ‌های انسانی» در سراسر جهان به راه انداخته، اینان هم قندشان مکرر است و هم قرار شده نقش قابل تقدیر «نعش» را ایفا کنند! نعشی که «مخالفت» می‌کند؛‌ با چه چیز، معلوم نیست. یعنی معلوم است، ولی هیچکس آن را بر زبان نمی‌آورد.

مخالفت مسکونشینان «شیرین‌دهان»، بر خلاف آنچه بر سر زبان‌ها افتاده با سیاست‌های آمریکا و انگلستان نیست؛ با هم می‌خورند جانم! مخالفت اینان با موجودیت انسان‌ در کشورهای جهان سوم است. این موضع را هم تحت عنوان «مخالفت» با سیاست‌های آمریکا در سطح جهانی اعلام می‌کنند، تا به خیال خودشان همچون دورة خروشچف برای کرملین «اعتبار» کسب کرده باشند! خلاصه کاری می‌کنند که اگر فردا تلنگ سیاست آمریکا در رفت و خشتک‌ عموسام در فلان و بهمان منطقه پاره شد، افسار «ارابه‌ای» که آمریکا به میدان آورده در دست مسکو باقی بماند. البته برای پیشبرد چنین سیاست انساندوستانه‌ای حضرات نیازمند «قدرت نظامی» هستند، ولی مگر ارثیة استالینیسم آدمخوار از دست رفته؟ همانطور که مائوی گوربه‌گور شده کارساز شرکت‌های تنبان‌دوزی در چین شد، قدرت نظامی بلشویک‌های «ضدآمریکائی» نیز بهترین وسیله‌ جهت عشوه‌گری و ناز و غمزة «قند مکرر» شده است. حال که نقش این حضرات را کمی به زبان «طنز» سرد شکافتیم، بازمی‌گردیم به موضوع اصلی این وبلاگ، یعنی «انسان‌ها!»

بله، برخلاف تمامی «شر و ورهائی» که سر هم کرده‌اند، در جنگ‌ انسان‌ها می‌میرند؛ کودکان یتیم می‌شوند و قربانی خشونت؛ در جنگ انسان‌ها از خانه‌ و کاشانه آوارة کوه و بیابان شده و به نوبة خود متحمل سرکوب و خشونت خواهند شد. در جنگ، زندگی‌ها از هم فرومی‌پاشد، گروه‌های وسیعی از انسان‌ها زخم جنگ را به صورت آشکار و پنهان، به صور عینی و ذهنی تا آخرین لحظات زندگی به دنبال می‌کشند،‌ و زجر به روزمره‌شان تبدیل می‌شود؛ برخی هیچگاه از این فاجعه سر بر نمی‌آورند. و این‌هاست واقعیاتی که در پس «قند مکرر» مسکو، پستان‌بند فروشی پکن، و مزخرفات و جفنگیات رسانه‌های جمعی که نان مرگ می‌فروشند پنهان باقی ‌مانده. کسی از قربانیان واقعی این جنگ‌ها سخن به میان نمی‌آورد، چرا که بمب‌ها در رسانه‌های احمق‌پرور فقط روی سر قذافی می‌ریزد، همانطور که قبلاً نیز فقط صدام حسین و ملا عمر هدف قرار می‌گرفتند.

ولی این روزها نیز بگذرد! ملت‌ها طی تاریخ خود چنگیز و تاتار و عمر و اسکندر و آتیلا هم دیدند، بدون اینکه برای هیچکدام پروندة «تاریخی» و انسانی بگشایند، نمی‌دانیم چرا بعضی‌ها می‌خواهند امروز برای یانکی‌ها، تنبان‌فروش‌های پکن، و «شیرین دهنان» مسکویت پروندة تاریخی باز کنند! آن‌ها که برای برخی ملت‌ها به دلیل عملکرد به اصطلاح «انسانی‌شان» اوراق زرین تاریخ را «پیش‌خرید»‌ می‌کنند بهتر است با دقت بیشتری به فجایع امروز بنگرند. مطمئن ‌باشیم در میدانی که در قالب جنگ‌های «انسانی» در برابرمان گسترده‌اند، برای هیچیک از قدرت‌های جهانی نقش انسانی پیش‌بینی نخواهد شد. چرا که یک سئوال اساسی هنوز بی‌جواب مانده.

اگر دولت‌هائی که با خون ملت‌ها در چارچوب منافع دولت‌های استعماری به قدرت رسیده‌اند، امروز با خون همین ملت‌ها در چارچوب اهدافی گنگ و بی‌معنا از صحنه خارج می‌شوند، کجای این خروج می‌تواند «افتخار‌آفرین» تلقی شود؟ در آینده‌ای نه چندان دور برای اعطای «افتخارات» به دولت‌ها و «شخصیت‌ها»، جامعة جهانی معیارهائی انسانی و به مراتب صریح‌تر را ملاک قرار خواهد داد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید28اوت2011

freewebproxy.biz
amazingofgod.info
worldwide-proxy.info
gplusproxy.com
cupfulbrowsing.info
whereyoushouldgo.com
fatherinheaven.info
proxiedroid.info
feelproxie.info
purchasetradeproxies.info
outputproxy.info
freemanofblessip.info
alivehole.info
harmfulbrowsing.info
teaspeed.info
unblockall.info
9od.info
invoicesurf.info
usaproxie.info
agape4youip.info
getonthis.info
soaptunnel.info
go-pki.com
speksnoeten.com
blackherb.info
giftsecuresurf.info
informsurf.info
nicesurfing.com
proxyzilla.com
proxy2k.net
backslashunblock.info
highwaypass.info
unblockthat.us
unblocksite.us
moreproxie.info
newhidesurfexpedia.info
decidehost.net
9ob.info
blackscreen.info
bg-proxy.com
tunnelhelper.info
autobodydesign.com
gamejustforkidip.info
bypassoption.info
augspeed.info
companyanonymous.info

 

عمامه و عدالت!

در مطلب امروز دو موضوع متفاوت را مورد بررسی قرار می‌دهیم. نخست به تحولات اخیر خاورمیانه اشاره‌ای شتابزده خواهیم داشت، تا «دلائل» بحران‌آفرینی‌های اخیر در آسیای مرکزی و خاورمیانة عربی را تا حدودی روشن کنیم. در گام بعد پیرامون نقش جناح‌های مختلف سیاسی، در ساخت و پرداخت فضای کلی کشور و ترسیم خطوط «سیاسی ـ تشکیلاتی» توضیحاتی می‌آوریم. پس نخست نگاهی داشته باشیم به خاورمیانه و مسئلة شناسائی کشور فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل.

با نزدیک شدن میعاد 20 سپتامبر، تحولات در منطقة خاورمیانه و آسیا شتاب ‌گرفته؛ دلائل نیز روشن است. در این روز ویژه قرار بر آن شده که هیئت نمایندگی فلسطین، تقاضای شناسائی کشور فلسطین را در مجمع عمومی سازمان ملل رسماً مطرح کرده و این تقاضا به رأی گذاشته شود. از آنجا که در مجمع عمومی، برخلاف شورای امنیت هیچ کشوری از حق «وتو» برخوردار نیست، تأئید عمومی بر تشکیل کشور فلسطین به احتمال بسیار زیاد از هم امروز قابل پیش‌بینی است. با این وجود، برخی محافل در غرب که در کمال تأسف آقای اوباما، رئیس جمهور ایالات متحد نیز در میان آن‌ها دیده می‌شود، با اعلام موجودیت کشور فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل مخالفت پایه‌ای ابراز داشته‌اند.

در اینکه این «مخالفت‌ها» و «موافقت‌ها» تا چه حد اصولی و اساسی است،‌ جای بحث و گفتگو باقی است. در همینجا بگوئیم، تأئیدات ظاهری و یا تکذیب‌های «رسانه‌ای» پیرامون حقوق فلسطینی‌ها به هیچ عنوان نمی‌تواند در این میانه مواضع واقعی کشورها را نشان دهد. در کمال تعجب، در میان مجموعه کشورهای همسایة فلسطین، و یا در جمع طرف‌های ذینفع در سطوح بین‌المللی، مخالفان موجودیت یک کشور فلسطینی و یا طرفداران آن به یکسان با شرایط «نوین» و غیرقابل محاسبه روبرو خواهند شد. و در چنین مواقعی معمولاً تمایل سیاسی به سوی حفظ شرایط موجود و حمایت از «سکون» میل می‌کند تا پشتیبانی از «تحولات!» چرا که شرایط جدید به همان اندازه برای طرفداران کشور فلسطین مسئله‌ساز خواهد شد که برای مخالفان تشکیل آن.

به همین دلیل است که «تحولات» نظامی و سیاسی در کل منطقة آسیای میانه و خاورمیانه با سرعت بیشتری به سوی بحرانی‌تر شدن در حرکت اوفتاده. عملیات تروریستی در پاکستان، افغانستان و عراق از ابعاد گسترده‌تر و هولناک‌تری برخوردار شده؛ پس از ماه‌ها شاهدیم که درگیری‌های مسلحانه بین آنچه «اسلامگرایان نوار غزه» می‌خوانند با نیروهای مسلح اسرائیل از سر گرفته می‌شود؛ حملات هوائی به نوار غزه صورت می‌گیرد؛ مصر سفیر خود را از تل‌آویو فرا می‌خواند؛ ترکیه با شدت و سبعیتی کم سابقه مناطق کردنشین خود را بمباران می‌کند؛ و از همه جالب‌تر اینکه، پس از گذشت ماه‌ها و ماه‌ها از دستگیری دو جوانک آمریکائی در کوه‌ و‌ کمرهای کردستان، امروز دادگاه «انقلاب اسلامی» اینان را به 8 سال زندان آنهم به جرم «جاسوسی» محکوم می‌کند!

خلاصه تمامی محافل وابسته به غرب دست‌اندرکارند تا اگر شانس یاری کرد، هم دولت‌های دست‌نشاندة منطقه را که برای فلسطینی‌ها در رسانه‌های‌شان «پستان به تنور می‌چسبانند»، از خطر «صلح» به دور نگهدارند، و هم با معرفی جیره خواران «تندروی» خود به عنوان مسبب درگیری‌ها،‌ به آتش جنگی در این منطقه دامن زنند که تمامی منافع‌اش نهایت امر به بانک‌های غرب سرازیر می‌شود. باید بگوئیم که صورتبندی کذا بسیار پیچیده‌ است و اینجاست ریشة‌ معضلی که تحلیل شرایط سیاسی پیرامون مسئلة به رسمیت شناختن کشور فلسطین به وجود می‌آورد. ولی علیرغم تمامی این تحرکات، استنباط ما از شرایط این است که با عقب‌نشینی دولت فعلی اسرائیل و پای پیش گذاشتن «حزب کارگر» در اینکشور، به رسمیت شناختن آتی کشور فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل امری است که می‌باید نهایت امر صورت پذیرد. با این وجود، پس از به رسمیت شناختن کشور فلسطین،‌ نمی‌باید منتظر شرایط بهتری باشیم؛ «صلح مسلح» در وضعیتی نه چندان مطلوب بر منطقه حاکم خواهد شد! «صلحی» که در هر مقطع از طریق عملیات نظامی دولت‌های ملهم از منافع آمریکا آشفته شده، تلاش پایه‌ای و اساسی همانا بازگرداندن تنش‌های منطقه‌ای و نظامی به میانة میدان سیاست خاورمیانه خواهد بود. در اینکه غرب تا کجا بتواند بر این شاخ بکوبد و به پیش تازد، جای بحث و گفتگو دارد، باید دید که آیندة منطقه چگونه رقم خواهد خورد. پس بپردازیم به مسائل دیگر.

در هر جامعه‌ای، در مقاطع مشخص مواضع و نظریه‌های ویژه‌ای بیش از دیگر مواضع مقبولیت عام می‌یابد. به طور مثال، پس از بحران‌های سال 1968 در قلب اروپا، اگزیستانسیالیسم، سوسیالیسم و حتی مائوئیسم در میان دانشجویان بیش از لیبرالیسم و حتی پارلمانتاریسم مقبولیت پیدا کرده بود. خلاصه بگوئیم، انسان‌هائی که در یک جامعه زندگی می‌کنند، خصوصاً روشنفکران و آندسته که از فرصت فکر کردن و «نظریه‌سازی» برخوردارند، در هر دوره تحت تأثیر شرایط به محورهای فکری مشخصی جذب می‌شوند؛ جاذبه‌ای که آنقدرها هم آگاهانه نیست. «جو» اجتماعی همه را به نحوی از انحاء گرفتار می‌کند، و مسلماً ایران نیز از این اصل کلی مستثنی نبوده و نیست. همانطور که امروز می‌توان به صراحت مشاهده کرد، سکولاریسم و نظریة «حقوق شهروندی» بیش از دیگر مواضع در ایران «خریدار» پیدا کرده.

البته پس از به بن‌بست رسیدن نسخه‌های معجزه‌آسا و درمان‌های عاجلی که «دین‌باوران» در سایة حکومت عدل الهی به ملت ایران نوید ‌داده بودند،‌ چرخش عمومی به سوی نوعی «ماتریالیسم نظری» و خصوصاً «حقوقی» قابل پیش‌بینی بود. در اینجا جهت روشن‌ شدن شرایط نگاهی به تاریخ گذشتة ایران می‌اندازیم. برخلاف آنچه مورخان «رسمی» در بوق و کرنا کرده‌اند، در دوران مشروطیت، محافل مخالف استبداد دربار قجر همزمان با آخوندها و مباشران‌شان که همان اوباش شهری بودند نیز درگیری داشته‌اند. در آندوره نیز به دلیل همکاری آخوند و دیگر عمال شیعة اثنی‌عشری با درباریان، مردود دانستن ملایان از طرف مشروطه‌خواهان یک واقعیت اجتماعی و سیاسی بوده.

همکاری‌ ملایان با دربار، که در هیئت حاکمیت بلامنازع اینان بر «محاکم شرعی» متبلور می‌شد، در عمل منافع طبقة حاکم را بازتاب می‌داد و از نخستین روزهای شکل‌گیری «جنبش مشروطه» آخوند مورد حملة مشروطه‌طلبان قرار داشت. عدلیة «شرعی» که بیشتر جنبة «درباری ـ شرعی» داشت؛ «فرمایشی» بود. چرا که نقطه‌نظر فئودالیسم حاکم و دربار مستبد در رأس آن قرار می‌گرفت، و «مشروعیت» آن نیز از طریق «قلب» احکام و احادیث و روایات بر عهدة آخوندها گذاشته شده بود. این «محاکم» به آخوند امکان می‌دادند که بر حسب نیازها منافع دربار و طبقات حاکم را در قالب احکام «دین مبین» بزک کند!

دقیقاً به همین دلیل بود که یکی از مهم‌ترین خواست‌های اصلی و پایه‌ای مشروطه‌طلبان تأسیس «عدالتخانه» و تعطیل این «محاکم» بوده. استعمار انگلستان نیز در تقابل با خواست شهرنشینان ـ انقلاب مشروطه اغلب به عنوان یک تحول در نگرش شهرنشینی مورد بررسی قرار می‌گیرد ـ در چند جهش ضدبشری تمامی سعی خود را به خرج داد تا قشر آخوند را به هر ترتیب ممکن از زیر ضربة انقلاب مشروطه خارج کند. به نحوی که امروز پس از گذشت دهه‌ها از انقلاب «مدرنیتة» ایران، بلندگوهای حکومت ملا در تهران با اهن‌وتلپ از «نهضت عدالتخانه» به عنوان حرکتی به سوی جنبش «اسلام سیاسی» نام می‌برد! بله، این چرندیات در زبان، ‌ و از قلم مشتی نانخورهای رژیم امروز تبدیل به تاریخ کشور ایران شده:

«مفهوم عدالتخانه در بستر خاصي شكل گرفت، زيرا هم انديشه اساسي عدالت‏خواهي با دل و جان مردم مسلمان آشنا بود و از عمق باورهاي ديني حمايت مي‏شد و هم برخي سازوكارهاي قانوني و رسمي از دوران ناصرالدين شاه در نظر گرفته شده بود و با فراز و نشيب‏ها و كاستي‏هاي اساسي مي‏خواست به عطش عدالت‏خواهي مردم پاسخ گويد.»
منبع: ‌سامانة نشریات، موسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی

روشن است که نویسندة جفنگیات فوق به دلیل نانی که از دست خونین سپاه پاسداران تحویل می‌گیرد، هنگام نگارش این «اثر»، به نقش ملا در تنظیم همان «فراز و نشیب‌ها» در دورة ناصرالدین‌شاه کوچک‌ترین اشاره‌ای نداشته باشد! به هر تقدیر، «جهش اول» انگلستان برای به قدرت رساندن «اسلام سیاسی» با بیرون کشیدن کارت منحوس «سیدضیاء»، از عناصر وابسته به سفارت انگلیس در ایران آغاز شد، جهشی که با شکست کامل توأم بود. ولی در «جهش دوم» انگلستان به پیروزی رسید، و شاهد پایه‌ریزی حکومت ملائی پهلوی‌ها می‌شویم. حکومتی که علیرغم تمامی قمپزها و بادی که در راه «ایران نوین» به غبغب‌اش انداخته بود، طی 57 سال اجازه نداد یک داستان، یک حکایت و یا حتی یک کاریکاتور در مورد زندگی و گذران و شیوة مبتذل حاکم بر حوزه‌های جهلیة اثنی‌عشری در ایران به چاپ برسد.

به دلیل «موفقیت» طرح کذا، همزمان با آغاز سلطنت اعلیحضرت رضاشاه «کبیر» حوزة علمیة قم نیز با بودجة دربار افتتاح شد! پس از انقلاب مشروطه، فقط طی این دوره است که آخوندیسم از نو جان می‌گیرد و اوباش دستاربرسر که از بیم مشروطه‌طلبان عمامه‌های‌شان را در بقچة حمام قایم می‌کردند، یک به یک تبدیل می‌شوند به «حضرت آیت‌الله العظمی!» تاریخ‌نگاری فرمایشی و درباری نیز جهت قوام قدرت و شوکت خود، در پس همین پردة دود و آتش، آخوند «مشروعه‌طلب» و ضدبشر را تبدیل می‌کند به حامی مشروطیت!

به هر تقدیر از آن دوره سالیان دراز می‌گذرد، و مسلماً ملت ایران با برخورداری از تجربیات گسترده‌اش دیگربار پای در این منجلاب نخواهد گذاشت. با این وجود، از آنجا که منجلاب‌هائی از قماش آنچه بالاتر عنوان کردیم در تاریخ بشر بی‌نهایت‌ است، قلم‌زنان می‌باید خود را موظف ببینند که پیوسته واقعیات را بازگو کرده،‌ تحولات اجتماعی همدورة خود را در آینة پیشینة تاریخی بکاوند. به همین دلیل در این مقطع سعی خواهیم کرد «تعریف» مشخص و گسترده‌ای از یک جامعة دمکراتیک ارائه دهیم. جامعه‌ای که در آن شهروند با مفهوم حقوقی موجودیت خود آشناست، و قشرهای مختلف اجتماعی نیز هر یک در موضع خود به نوعی «شناسائی» دست می‌یابند.

شناسائی نه به عنوان «دشمن» این و یا آن قشر، به شیوه‌ای که بلشویسم آن را «جنگ طبقاتی» می‌خواند، که در مقام قشرهائی با منافع مشخص و متخالف اجتماعی و سیاسی. این «شناسائی» به شهروند اجازه خواهد داد که هم خود را در قشر اجتماعی متبوع خود ببیند، و هم حضور، موجودیت و منافع قشرهای دیگر را در عمل بشناسد. در کمال تأسف پس از گذشت دهه‌ها از آغاز حاکمیت فاشیسم «بی‌طبقة توحیدی» و وابسته در ایران، هنوز چنین پروسه‌ای در مسیر نگارش‌ مقالات اجتماعی و سیاسی در زبان فارسی آغاز نشده!

مقالات و مطبوعات، حتی آن‌ها که «ظاهراً» از شر قیچی سانسور در خارج از مرزها آزادند، جامعة ایران را در مقام یک «تل انبوه» به رشتة تحریر می‌کشند. در این «تل» نه طبقات اجتماعی وجود دارد، نه منافع نظری و فلسفی و نه نگرش‌های متفاوت. همه و همه خود را مجبور می‌بینند که با دامن زدن به گسترة این «تل» گنگ و نامفهوم که ملت ایران و مردم و مسلمانان و … می‌خوانند مسیر کژراهه را تشویق کنند. تشویق فروانداختن ملت به کژراهه دلیل دارد. نبود بحث‌های اجتماعی فقط راه به ناکجاآباد خواهد برد، همانجا که قدرت‌های «استعماری» معمولاً تله‌های‌شان را در کوره‌‌راه‌ها تعبیه کرده‌اند.

در راستای همین «مبحث» چند موضوع کژراهه در جامعة ایران را به صورتی بسیار شتابزده مورد بحث قرار می‌دهیم، به این امید که نظریات و نوشته‌های دیگری نیز در این زمینه به قلم آورده شود. نخست مسئلة سلطنت را مطرح می‌کنیم. سلطنت یک نظام فئودال و وابسته به فئودالیسم و ساختار مذهب است. به همین دلیل بدون آنکه قصد قتل‌عام سلطنت‌طلبان را داشته باشیم، در همینجا می‌گوئیم که عباراتی از قبیل «سلطنت سکولار» و یا «شاهنشاهی ضدملا» و … دقیقاً همان تناقض‌گوئی‌ای است که ترکیب رذیلانة‌ «جمهوری»‌ با «اسلامی» به همراه ‌آورد. چرا که چنین آمیزه‌هائی در تضادی درونی و بطنی گرفتار آمده و از منظر پدیده‌شناسی فاقد معناست. اگر کسانی با تکیه بر تبلیغات دوران «جنگ‌سرد» و خصوصاً تجربیات دوران پهلوی اول و دوم، این «عبارات» متناقض را پشت سر هم تکرار می‌کنند باید در نظر آورند که حکومت پهلوی اصولاً یک نظام سلطنتی نبوده. این حکومت تسلسلی پیگیرانه از مجموعه کودتاهائی بود که یکی پس از دیگری بر جامعه تحمیل ‌شد. توصیة ما این است که سخنگویان و قلم‌زنان در شناخت ماهیت رژیم‌ها دقت به خرج دهند!

اگر گزینة «سلطنت کودتائی» را حذف کنیم، در جامعة ایران فقط دو شق از سلطنت می‌تواند به صورت جدی مورد بحث قرار گیرد: سلطنت استبدادی و سلطنت مشروطه. از آنجا که استبداد اصولاً مورد نظر ما نیست، و سلطنت استبدادی نیز زمینة تاریخی خود را بکلی از دست داده، آن را رها کرده می‌پردازیم به سلطنت مشروطه. این نوع سلطنت بالاجبار بر پایة اتحاد دو ساختار «دربار» و «روحانیت» تکیه دارد. این ساختارها در حکومت مشروطه حق اعمال حاکمیت نخواهند داشت، و فقط به عنوان نماد سنتی و تاریخی اجازة حضور در عرصة جامعه را می‌یابند. در نتیجه، آن‌ها که خود را «پادشاه سکولار» می‌خوانند، و یا سکولاریسم را نتیجة مستقیم استقرار «سلطنت» معرفی می‌کنند راه دیگری جز از میان بردن ساختار واقعی سلطنت و پای گذاشتن به نظریه‌های‌ کودتائی ندارند. اینان نه می‌توانند پادشاه باشند و نه مشروطه‌خواه؛ در عمل مشتی کودتاچی‌اند.

ولی در ادبیات سیاسی معاصر کشور، مشکل فقط به گروه سلطنت‌طلب محدود نمی‌ماند. تقریباً تمامی گروه‌های سیاسی در همین «التقاط» مفاهیم درگیرند، و کم نیستند «سیاست‌بازانی» که از این التقاط استقبال نیز می‌کنند. به طور مثال، مدتی است که فردی به نام اردشیر امیرارجمند در صحنة سیاست خارج از کشور فعال شده. گروهی او را جاسوس حکومت اسلامی می‌خوانند، گروهی دیگر، نمایندة تام‌الاختیار موسوی! انصافاً بگوئیم، به عنوان یک ایرانی تفاوت چندانی بین جاسوسی برای آخوندها و نمایندگی کردن موسوی در خارج از کشور نمی‌بینیم، هر چند کم نیستند افراد و گروه‌هائی که سعی دارند این به اصطلاح «خطوط قرمز» موهوم را ترسیم کنند.

یکی از ترفندهای وزارت اطلاعات در خارج از کشور، جهت بی‌اعتباری افراد، گروه‌ها و جریانات این است که «طرفداران» فرضی اینان را طرف صحبت «منافقین»، « بهائیان»، سلطنت‌طلب‌ها و خصوصاً سکولارها جا زده، از هم‌نشینی این افراد با «هم‌جنس‌گرایان» نیز برای ملت ایران قصه‌ و داستان سر هم می‌کند! ولی در واقع اگر روز و روزگاری در کشور ایران یک حکومت قانونی و مشروع بتواند بر اریکة قدرت بنشیند، همانطور که بالاتر اشاره کردیم نخستین مرحله جهت دستیابی به «صلح‌ اجتماعی» از مسیر قبول موجودیت «دیگران» در جامعه می‌گذرد.

اگر قرار باشد یک مسئول امور اجرائی کشور، همچون احمدی‌نژاد در دانشگاه کلمبیا ادعا کند که در ایران «هم‌جنس‌گرا» نداریم، مشکل می‌توان برای این نوع حکومت آینده‌ای‌ متصور شد. از طرف دیگر، ادعای اینکه «امت مسلمان» می‌تواند همة «مخالفان» را ارشاد کرده و برتری «اصول دین اسلام» را بر تمامی نظریه‌ها به «اثبات» برساند فقط مزخرفاتی است که از دهان کارگزاران اجنبی بیرون می‌ریزد. «امت مسلمان» اگر می‌خواهد در صلح زندگی کند بالاجبار می‌باید بپذیرد که افرادی در جامعه وجود دارند که نه این دین را قبول می‌کنند و نه منکوب «تبلیغات» و روضه و زوزه‌های‌اش خواهند شد. در غیر اینصورت کار به لشکرکشی می‌کشد، و اگر دیروز «امت مسلمان» با برخورداری از حمایت یانکی‌های نامسلمان «پیروز» این لشکرکشی‌ها شد، نتیجة رویاروئی فردا به هیچ عنوان «روشن» نیست.

در راستای این به اصطلاح «آبرورویزی‌های» حوزوی و ملائی، سایتی که با استفاده از «بانر» و عکس‌های سایت «جرس»، در یک آدرس دیجیتال بسیار نزدیک به «سایت» مذکور و مسلماً توسط وزارت اطلاعات ساخته و پرداخته شده، بر روی خطوط اینترنت فعال است. این سایت «خبری» به شرح زیر از امیرارجمند منتشر ‌کرده:

«مشاور ميرحسين موسوي با دفاع قاطعانه از وجود سکولارها در جنبش سبز، تصريح کرد: مي‌بايست نقطه نظرات سکولارها در تمامي تصميم‌گيري‌ها مورد توجه قرار بگيرد. […] شايان ذکراست، [وی] در حالي اعتراف مي‌کند که تمام گروه‌ها در جنبش به اصطلاح سبز حضور دارند که […] در جريان فتنه 88 نيزگروه‌هاي سلطنت طلب، بهائي، منافقين و همجنس‌بازان همبستگي و همراهي خود را با جنبش و سران آن اعلام کرده بودند.»

البته ما به دلیل شناختی که از اینگونه «صحنه‌آرائی‌ها» داریم، نه از «جنبش‌سبز» انتظار زیادی در مسیر تأمین مطالبات ملت ایران خواهیم داشت، و نه جفنگ‌پردازی‌‌های وزارت اطلاعات حکومت مفلوک ملائی برای‌مان «ثقیل» و سنگین می‌نماید. چرا که این نوع «ضدتبلیغات» در واقعی نوعی «تبلیغات» است که حکومت ملائی برای گرم کردن تنور میرحسین موسوی سر هم کرده‌. مسئلة ما همانطور که پیشتر هم گفته‌ایم به هیچ عنوان با آقای موسوی و همکاران و مشاوران‌شان ارتباطی نمی‌تواند برقرار کند؛ اینان می‌باید در برابر دادگاه صالحه جوابگوی جنایاتی باشند که طی حکومت 8 سالة موسوی در مقام «نخست‌وزیر» محبوب امام خمینی مرتکب شده‌اند. جنایاتی از قبیل کشتار زندانیان سیاسی، ادامة یک جنگ استعماری و «خانمانسوز»، به راه انداختن گروه‌های چماق‌کش شهری، سرکوب روزنامه‌ها و تعطیل مطبوعات، و … و به عبارت دیگر، برخلاف هارت‌وپورت‌های متداول، «فصل» ریاست جمهوری برای حضرت موسوی در کشور ایران از راه نخواهید رسید.

ولی زمانیکه وزارت اطلاعات جمکرانی‌ها، به دستور اربابان ینگه‌دنیائی‌اش «آش‌درهم‌جوش» بالا را بر روی خطوط اینترنت می‌گذارد چندین و چند هدف کلی دنبال می‌شود. نخستین و مهم‌ترین هدف از این وقاحت و کثافتکاری تحمیل این دروغ شاخدار به ملت ایران است که میرحسین موسوی با حکومت فعلی، به قول آخوندک‌ها «زاویه» پیدا کرده! باید پرسید این چه نوع «زاویه‌ای» است که پس از سه دهه حضور فعال ایشان در تمامی سرکوب‌های خیابانی، دانشگاهی، نظامی و فرهنگی به یک‌باره از پشت‌بام خانه‌ای فوران می‌کند که تحت نظارت وزارت اطلاعات دهه‌هاست میرحسین موسوی و همسرش را از سوءقصد و تعدی مخالفان حکومت اسلامی مصون نگاه داشته؟ صحنه‌گردانی‌ای که استعمار با کمک و همراهی علی خامنه‌ای و رفسنجانی برای میرحسین موسوی و کروبی به راه انداخته دیگر از حد تزویر و ریا فراتر رفته؛ تبدیل به توهین مستقیم به شعور ملت ایران شده.

ولی چنین «خبررسانی‌هائی» اگر به درد یک نظام رسانه‌ای مسئول نمی‌خورد، التقاط و درهم‌ریختگی نظری‌ای که به همراه می‌آورد، به هیچ عنوان قابل اغماض نیست. به طور مثال، شبکة جهنمی تبلیغات ساواک جمکران بر روی اینترنت آنقدر بر طبل توخالی خاتمی و اسلام خوب و «آخوند مترقی» و غیره زده، که یکی از نویسندگان اینترنتی که معمولاً با آخوند کار زیادی ندارد و بیشتر به مباحث آزادی و حقوق‌بشر عنایت می‌کند در یکی از مطالب‌اش در سایت گویا در رد مجازات قصاص چنین می‌نویسد:

«[…] پس این حکم قرار بوده چه چیز، چه کیفیت، کدام عدالت را به اجرا بگذارد؟! وقتی همه از اجرا نشدن حکم شرع نه تنها خوشحال می‌شوند بلکه حتا در مقام روحانیِ همان شرع از زمامداران کشور می‌خواهند از کسی که مانع اجرای آن حکم شده بیاموزند[…] و قلم‌ها در ستایش کسی که پاسخ نه به آن حکم داده است به چرخش در می‌آید، و هم مجرم و هم قربانی از اجرا نشدن حکم احساس سبکباری و خوشحالی می‌کنند، پس چرا اصلاً چنین حکم و قانونی وجود دارد؟!»

البته همانطور که می‌توان حدس این سخنان در باب رد حکم قصاص از جانب یکی از قربانیان جامعة «بی‌عیب و‌نقص» اسلامی به رشتة تحریر درآمده، و روحانی‌ای که در این متن گویا مخالف اجرای قصاص بوده کسی نیست جز سیدممد خاتمی جنایتکار معروف به سیدخندان! البته مطلبی که در گویانیوز به چاپ رسیده ظاهراً «بی‌خطر» می‌نماید، ولی در همینجا بگوئیم که خطر واقعی در جامعة‌ ایران از جانب همین نوع مقالات متوجه شهروندان می‌شود. در عمل، تمامی تبلیغات رسانه‌های استعماری در مورد مسائل ایران معاصر فقط و فقط جهت به ارزش گذاردن نگرشی بوده که در این مقاله به صراحت می‌بینیم. ولی به دلیل ضیق وقت، به بحثی کوتاه پیرامون همین چند جمله بسنده خواهیم کرد.

در پاسخ نویسندة محترم این مطلب بگوئیم، این «حکم» وجود دارد، چرا که در ایران یک قانون اساسی با الهام از فقه شیعه به رشتة تحریر کشیده شده. اگر این «قانون» را دوست ندارید، به آن‌هائی که در کنارشان قلم می‌زنید و به همین قانون اساسی رأی مثبت داده‌اند «ایراداتان» را همانطور که لازم است «وارد» کنید. این قانون اساسی در اوج توحش و واپس‌نگری ایرانی را به قهقرا برده. اگر شما فراموش کرده‌اید، ما هنوز یادمان نرفته که ملت ایران در چه شرایطی زندگی می‌کند. ولی آنکه به قول شما در «مقامِ روحانی همان شرع» می‌خواهد حکم کذا اجرا نشود، و کسی نیست جز سیدممد خاتمی به عقیدة ما «گ… زیادی خورده» که چنین درخواستی می‌کند. این ملای مزدور و آدمکش اگر با حکم شرع مخالف است، بجای دودوزه‌بازی و قوادی و میدانداری بهتر است اول عمامة صاحب‌مرده‌اش از سر بردارد، بعد بر علیه فقهی نظریه‌پردازی کند که موجودیت‌ او را در مقام ملا «تعریف» کرده.

ما فکر نمی‌کنیم که آقای خاتمی قصد نگارش «فقه جدیدی» بر شیعة اثنی‌عشری داشته باشند، و در عمل نیز باید قبول کرد، ایشان اصولاً در چنین موضع و مقامی قرار ندارند. در نتیجه، «گ…خوری‌های» ایشان فقط حکایت همان استری می‌شود که از توبره و آخور می‌خورد. هم می‌خواهد «مدنی» باشد، هم «دینی!» به چه زبان باید گفت که «مدنیت» بشر معاصر نمی‌تواند با این دین و دیگر ادیان هماهنگی داشته باشد؟

از قضای روزگار با مطالعة مقالة نویسندة مذکور به این نتیجه می‌رسیم که ایشان نیز به عادت «دیرینة» خود گویا قصد تناول دوجانبه کرده‌اند؛ از آخور و از توبره! بر اساس اظهارات ایشان، ملت ایران امروز بجای فرستادن خاتمی و امثال خاتمی به جایگاه واقعی‌شان، یعنی گوشة حوزه‌های جهلیة شیعة اثنی‌عشری می‌باید اینان را به روی سر گذارده، در مقام داوران مردم‌پسند و «متحرک» از این محله به آن محله ببرند. فقط مانده بود که نویسنده بگوید:

آقایان! خانم‌ها! چه نشسته‌اید، یک روحانی روشن‌ضمیر پیدا کرده‌ایم که با قصاص مخالف است. ببینید «اسلام»‌ چقدر خوب است.

بله،‌ فقط مانده بود که لاشة خاتمی خودفروخته نیز بر گردة مردم این مملکت سنگینی کند، و حداقل در برخی «نوشته‌ها» این مهم انجام شد! ولی در جواب باید گفت، خیر! هم‌صدا با تمامی دمکرات‌ها و طرفداران انسان‌محوری و دمکراسی در همینجا می‌گوئیم، اسلام به هیچ عنوان در مقام یک مبحث اجتماعی، اخلاقی، حقوقی و سیاسی «خوب» نیست؛ اسلام و هر آنچه به این دین مربوط می‌شود، همچون دیگر ادیان متعلق به دوره‌ای است که دیگر تکرار نخواهد شد. این دوره سپری شده، ولی بشر می‌باید به مسیر اعتلائی خود ادامه دهد. اسلام فقط در اوهام، باورهای انسان‌ستیز و منافع برخی محافل که «قلم به مزد» اجیر می‌کنند، از طبیعت قرون‌وسطائی خود خارج ‌شده؛ امروزی، مدرن، انسانی، دانشمندانه، محققانه و غیره می‌شود. همان محافلی که حاضر نیستند خودشان دو دقیقه هم‌صحبتی یک کشیش و یا خاخام را تحمل کنند!

بهتر است آنان که از جمله «قلم به مزدها» نیستند، در نگارش مطالب‌شان ذکاوت، دقت و موشکافی بیشتری به خرج ‌دهند. چرا که دامن زدن به موجودیت یک «اسلام مترقی»، و خصوصاً یک آخوند «مترقی»، همچون دامن زدن به آتشی است که نهایت امر همچنانکه پیشتر دیدیم تر و خشک را با هم می‌سوزاند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید21اوت2011

unlimitedproxies.com
bigprox.com
freesurfproxy.com
proxsie.com
freeproxynet.com
hidebuzz.me
geometrytunnel.com
proxify.net
linkmetube.com
virtual-browser.com
aptunnel.com
newproxynetwork.com
fastproxynetwork.com
anonymousunblock.com
keepanonymous.com
onetunnel-ip.info
gadgetsurf.tk
snowinghope.tk
educationidserve.tk
kupongaringerag.tk
newproxywebsites.info
motoinsurances.tk
proxiesunlimited.tk
supportbypass.info
rensile.tk
sunstock.tk
goldsurfer.tk
proxyeducation.tk
carinsurancesurfer.tk
onlineanonymoussurf.info
finduniversity.tk
canondale.info
bestonlinebroker.tk
findvacation.tk
your-new-vpn.info
x-security.info
romeoliving.tk
speedyforex.tk
worldwide-proxy.info
security-proxy.tk
vidproxy.com

 

لندن و خاتون!

دعواهای انتخاباتی در حکومت اسلامی نهایت امر در روزنامة «ایران» به انعکاس «رسانه‌ای» خود دست یافت. این رسانه که رسماً وابسته به دولت است، با ارسال ضمیمة مردادماه سالجاری، تحت عنوان «خاتون یک» به دکة روزنامه‌فروشان فتیله‌ای را آتش زد که نهایت امر به انبار باروت راه خواهد برد. انباری که شاید باروت‌های‌اش آنقدرها هم «انفجاری» نباشد، ولی علیرغم «نم» فراوان که به جان این باروت‌ها افتاده، شرایط نوین کشور حفظ احتیاط را در تحلیل مسائل الزامی می‌کند. چرا که، جرقة‌کذا از قضای روزگار در شرایطی به فتیله می‌رسد که مسائل دیگری نیز سر از کاسة سیاست‌های منطقه‌ای و داخلی سر به در آورده. نتیجة این عملیات «احتراقی» هر چه باشد: فضای سیاسی کشور را به صورتی غیرقابل بازگشت دچار تحول کرده. تحولی که از مدت‌ها پیش در انتظار‌اش بودیم، ولی در تحلیل‌ نیز نمی‌باید شتاب به خرج داد، چرا که شرایط کذا از هر نظر تازگی دارد و در این گیرودار وزنة قدرت می تواند به هر سو کشیده شود. پس در گام نخست به مسائل «جنبی» بپردازیم.

ابتدا سفر آتی «نیکلای پاتروشف»،‌ دبیر شورایعالی امنیت ملی روسیه به تهران مطرح می‌شود. جالب اینکه این دیدار ظاهراً به دعوت سعید جلیلی، طرف مذاکرات «هسته‌ای» جمکران با انگلستان، یا همان گروه 5+1 صورت خواهد گرفت! آقای جلیلی، در مقام «دبیر شورایعالی امنیت ملی» از نیکلای پاتروشف دعوت به عمل آورده‌اند. و اگر در کنار دعوت «برادرانة» جناب جلیلی، مواضع شداد و غلاظ یکی دیگر از نزدیکان سیاست انگلستان در ایران، علی لاریجانی را که در مصاف با برخی «عناصر» به منصة ظهور رسیده بیفزائیم، تصویر روشن‌تر می‌شود.

به یاد داریم که سرلشکر فیروزآبادی، جانشین فرماندة کل قوا، که حداقل در مطبوعات جمکران به عنوان یکی از نزدیکان «بیت‌رهبری» معرفی می‌شود، اخیراً به عادت همیشگی پس از آروغ‌های «پساافطاری» پیرامون مواضع ضد اسلامی و مخالفت‌های دولت باکو با حجاب، چند ناسزای «ارزشی» نثار جمهوری آذربایجان فرموده بودند! در این مقطع است که به ناگاه «برادر» لاریجانی با لباس «رزم» از خاک‌ریز خارج شده، با یک عدد قیچی برنده و جادوئی «نوک» جناب سرلشکر را قیچی می‌فرمایند؛ خلاصه، ایشان را دعوت به خفقان می‌کنند!

از ادامة این «جنگ و نبرد» برادرانه هنوز اطلاعی در دست نیست، ولی اگر جانشین فرماندة کل قوا، در یک حکومت «نظامی ـ امنیتی» اینچنین دم‌اش را «لای» پای‌اش گذاشته و خفقان می‌گیرد، می‌باید قبول کرد که حداقل دولت انگلستان از طریق سازش‌های مقطعی با برخی سیاست‌های منطقه‌ای توانسته یکی از عناصر اصلی خود، یعنی آقای علی لاریجانی را در جایگاهی که از پیش مد نظر داشته قرار دهد: موضع «مرد قدرتمند» رژیم!

البته از زمانیکه آقای لاریجانی با زدوبندهای رایج و معمول‌شان در شهر قم، به عنوان نمایندة اول این شهر به مجلس شورای اسلامی راه یافتند، نزدیک به چهار سال می‌گذرد، و اگر فراموش نکرده باشیم، تلاش‌های انگلستان به هیچ عنوان تبدیل لاریجانی به مقام «مؤثر» از طریق تکیه بر سیاست‌های منطقه‌ای نبوده. لندن ترجیح می‌داد لاریجانی در میدان انگلستان بدود، نه در میادین‌ «مختلط»! ولی شرایط، «استقلال» و «قدرت» آقای علی لاریجانی را منوط به تأئیدات محافلی جز انگلستان کرد، و می‌بینیم که این «مهم» نهایت امر صورت گرفت. در چارچوب سیاست جاری کشور، سخنان لاریجانی در باب رعایت برخی مسائل، بیشتر می‌تواند «خفه شو» به مقام معظم رهبری تحلیل شود، تا تعرض به سرلشکر فیروزآبادی!

حال که لاریجانی از طریق تکیه بر سیاست‌های چندگانة انگلیس توانسته به مواضع مورد نظر لندن در داخل «چنگ» بیاندازد، مقام معظم به معنای واقعی کلمه گرفتار شده‌اند. اگر ایشان در مسیر سیاست معمول یانکی‌ها باز هم به عربده‌جوئی و لات‌بازی ادامه دهند، از پایگاه «اصولگرایان» نیز بی‌بهره خواهند ماند و اگر سکوت کنند، اصولگرایان هر چه بیشتر به مواضع دوگانة «مسکو ـ لندن» نزدیک شده، سر دوستان واقعی «بیت‌رهبری»، یعنی همان «خط‌امام» و کارگزاران و نهضت عاظادی و غیره که از دیرباز شرکای مالی و اقتصادی دارودستة علی خامنه‌ای بوده‌اند بی‌کلاه می‌ماند. تعرض علی لاریجانی به فیروزآبادی به استنباط ما نقطة آغازین حذف سیاسی علی خامنه‌ای می‌باید تلقی شود، و در کمال تعجب این پروسة «حذفی» از نقطه‌ای اعمال ‌می‌شود که علی خامنه‌ای کم‌تر از آن بیم و هراس داشته؛ از موضع انگلستان!

با توجه به دستگیری «شتروس کان»، نامزد سوسیالیست‌ها در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، کشتار و بحران‌سازی هولناک در نروژ، یعنی در مهم‌ترین «لنگرگاه» استراتژیک و اقتصادی لندن در قارة اروپا، جنجال مرداک، و نهایت امر آشوب‌های اخیر در شهرهای انگلستان شاید تحلیل‌گران بهتر به دلائل آشکار و پنهان مسائل پی ببرند. البته در این نوع تحلیل‌ «ویراست‌ها» متفاوت است، و نمی‌باید صرفاً به ویراستی واحد تکیه داشت. ولی نهایت امر نتیجة کلی این است که لندن دیگر نمی‌تواند همچون دوران جنگ سرد و آغاز نخست‌وزیری «تونی بلر»، صرفاً با تکیه بر سیاست‌های واشنگتن، خود و منافع دیرینه‌اش را از گزند سیاست‌های مسکو و پکن در امان دارد.

به عبارت دیگر،‌ بندناف یکصدوپنجاه سالة لندن از واشنگتن جدا شده. همین گسست باعث شده که علی لاریجانی، عامل «اصلی» سیاست انگلستان در تهران «بالاجبار» به میدان آمده و رأساً گریبان «مقام معظم» را در مورد مسئلة «حجاب» بگیرد! مسئله‌ای که می‌دانیم سیاست‌های بین‌المللی با چه ترفند و تردستی‌هائی در اطراف‌اش حساسیتی توده‌پسندانه و مردمفریبانه ایجاد کرده‌اند.

جالب اینکه، در جناح احمدی‌نژاد نیز با انتشار «خاتون یک» دقیقاً همین مواضع بار دیگر و به صورتی متفاوت «تکرار» و تشدید می‌شود! در این میان، از همه تماشائی‌تر فریاد و عربدة برخی عناصر به اصطلاح «اصولگرا» در مجلس شورای اسلامی بر علیه «خاتون یک» است. این حضرات «از همه‌ جا بی‌خبر» همان‌ها هستند که می‌باید قاعدتاً تحت تأثیر «نگرش» لاریجانی، رئیس اصولگرای مجلس کذا موضع‌گیری کنند! این آشفتگی نشان می‌دهد که بنیادهای رسمی در حکومت اسلامی کارآئی خود را به کلی از دست داده‌اند.

در این «شیرتوشیر» که واقعاً برازندة حکومت اسلامی است، اعلام جرم نمایشی «دولت‌آبادی»، دادستان تهران، بر علیه علی‌اکبر جوانفکر، سرپرست روزنامة ایران، آنهم به اتهام جریحه‌دار کردن عفت و اخلاق عمومی، گسترة آشفتگی در حکومت جمکران را به نمایش می‌گذارد. البته «اوضاع» دولت‌آبادی که مسلماً تحت تأثیر برخی محافل به جانب خامنه‌ای خزیده، خراب‌تر از آن است که بتواند در میدان سیاست جاری برای خود محلی از اعراب قائل شود. با این وجود، نزدیک‌تر شدن «اجباری» لندن به مواضع مسکو و پکن، پیامدهای بسیار مخربی برای حزب دمکرات ایالات متحد خواهد داشت.

از هم اکنون تحلیلگران شکست این حزب را در انتخابات آینده «پیش‌بینی» می‌کنند. چرا که اوباما فقط در چارچوب پایان دادن به «جنگ‌ها» و گسترش روابط با لندن، یعنی با «اروپا» به قدرت رسیده. و اگر بحران‌های استراتژیک هر چه بیشتر ایالات متحد را به گرداب «تعهدات نظامی» بکشاند، و روابط با لندن نیز، نهایت امر به دلیل دخالت روسیه و فشار چین، به «بن‌بست» برسد، دولت اوباما در صحنة سیاست جهانی و داخلی دیگر حرفی برای گفتن نخواهد داشت. در این شرایط است که «پان‌آمریکن‌ایست‌ها» به قدرت خواهند رسید و سیاست‌های اینان در چارچوبی متحول می‌شود که ارتباط با اروپا و آسیا را کاهش دهد. در مطلب امروز فرصتی برای مطرح کردن موضع‌گیری «پان‌آمریکن‌ایست‌ها» نداریم، فقط به تأکیدات اینان بر «پایان جنگ» اشاره می‌کنیم. اینان در برابر افکارعمومی که از ادامة جنگ وحشتزده شده، چنین وانمود می‌کنند که از یک‌سو دمکرات‌ها با حکومت اسلامی جمکران سر جنگ دارند، و از سوی دیگر تهاجم به افغانستان و عراق برنامة حزب دمکرات بوده! مبحث سیاست آمریکا را رها کرده، در این مقطع، با استفاده از داده‌های نوین سعی می‌کنیم یک «جمع‌بندی» از مواضع سیاسی جاری در ایران داشته باشیم.

پیشتر گفته بودیم که خروج از بحرانی که «دین دولتی» و عمال آن به وجود آورده‌اند فقط یک راه دارد و آن این است که دولت و دیگر محافل نزدیک به قدرت عملاً سیاست «دین‌پناهی» را به زیر سئوال ببرند. چرا که طی طریق در مسیر «دین‌پناهی» فقط به فروپاشی ساختار سیاسی در کشور خواهد انجامید. البته بارها گفته‌ایم که غرب، خصوصاً انگلستان از این فروپاشی استقبال خواهد کرد، به این دلیل که لندن با برخورداری از اهرم‌های گسترده در محافل سیاسی و روحانی و بازاری، قادر است از طریق تکیه بر نیروهای «نظامی ـ امنیتی»، باز هم یک خیمه‌شب‌بازی «نوین» تحت عناوین دهان‌پرکن در ایران به راه اندازد.

به همین دلیل نیز علی خامنه‌ای را پس از بحران «جنبش سبز» زین کردند تا وسیله‌ساز این فروپاشی شود. عملیات مسخره‌ای همچون تعطیلی رشته‌های علوم انسانی که زیر نظر زندانیان تزئینی «خط‌امام» صورت گرفت، در کنار سرکوب گستردة رسانه‌ای و ادعاهای احمقانه مبنی بر «فرهیختگی» خامنه‌ای و احاطة همه جانبة وی بر مسائل سیاسی و کشوری و لشکری غیره، همه و همه در راستای سیاست «شاه‌سازی» و تبدیل «بیت ‌رهبری» به نقطة تمرکز نفرت عمومی بود تا این نفرت بتواند وسیله‌ساز فروپاشی شود. ولی مسکو از اینکه انگلستان در همسایگی‌اش اینچنین دست به لگد‌پرانی زده، و شرایط اضطراری بر مرزهای روسیه تحمیل کند استقبالی به عمل نیاورد. و اینگونه بود که «رهبر» معنوی جنبش‌سبز، «سایمون گاس» از سفارت انگلستان به افغانستان ارسال شد. دوران جنگ‌سرد سپری شده و الزامات دیگری از منظر استراتژیک در کار است. و دیدیم که خیمه‌شب‌بازی‌های لندن، برخلاف روال یکصد سال گذشته با ناکامی روبرو شد و شخصیت‌هائی که از آغاز پروسة «اصلاحات»، طی این خیمه‌شب‌بازی‌ها نماد‌های «نفرت عمومی» بودند، نه تنها جای خود را به «امام حسین‌های معصوم» و به اصطلاح «دوست‌داشتنی» نسپردند، که همگی بر مسند قدرت باقی ماندند. طی گذشت چند سال هم‌اینان تبدیل به «شخصیت‌های ماندگار» سیاسی نیز شدند! شخصیت‌هائی که انگلستان نیز نهایت امر مجبور است با آن‌ها، در برابر چشم جهانیان از در دوستی و مذاکره در آید! باید قبول کرد که اگر به آنچه در ایران پیش آمده، جریانات اخیر لندن را نیز اضافه کنیم، حال دیوید کامرون باید خیلی خراب باشد؛ ‌ هیچکس از شکست خشنود نمی‌شود.

در راستای همین شکست‌هاست که شاهد نزدیکی مقطعی «مسکو ـ لندن» در ایران می‌شویم. در مسیر این «نزدیکی مقطعی»، مسلماً «خط امام» که یکی از استعماری‌ترین خطوط سیاسی تاریخ معاصر کشور است جائی نخواهد داشت. «اصلاح‌طلبان» نیز که نخستین «نامزد» لندن جهت فراهم آوردن زمینة فروپاشی و کودتا بودند به پشت صحنه پرتاب می‌شوند. ایندو جریان استعماری به دلیل وابستگی بیش از حد به «دین‌پناهی» و «اسلام‌دوستی» و تلاش جهت تلفیق «دین با سیاست»، نگرشی را در بوق انداخته‌اند که در شرایط فعلی فقط در واشنگتن و نزد دولت اوباما محبوبیت دارد. دیگر سیاست‌ها به اینان «پشت» کرده‌اند، چرا که به قدرت رسیدن این دو جریان تهدیدی است سیاسی و استراتژیک برای روسیه در مرزهای جنوبی‌اش. به همین دلیل است که تحت عنوان حمایت از «آزادیخواهان»، تمامی تلاش‌های محافل آمریکائی جهت بزک کردن «خط امامی‌ها»، «اصلاح‌طلبان» و «جنبش‌سبز» به کار گرفته ‌شده، تا از این مفر بتوانند بر سیاست‌های منطقه‌ای روسیه تأثیرات مطلوب اعمال کنند.

ولی دچار توهم نشویم، علی خامنه‌ای، خود نیز جزئی از همین «خط امام» و اصلاح‌طلبی است! از اینرو روزی‌نامة کیهان جمکران با تأسی به «خط» نوینی که به علی لاریجانی تحمیل شده، در مطلبی تحت عنوان «رفتي انگليس نامه بنويس!» در خبر ویژه‌اش عملاً خروج امیرارجمند از تهران و جریان موسوم به «راه سبز امید» را وابسته به وزارت اطلاعات حکومت اسلامی معرفی می‌کند:

«گروه‌هاي ضدانقلاب، دربارة چگونگي خروج وي از كشور، در حالي كه از زندان به مرخصي آمده و تحت مراقبت شديد ماموران اطلاعاتي بود، مشكوك هستند و معتقدند شوراي موسوم به شوراي هماهنگي سبز از سوي وزارت اطلاعات راه اندازي شده است!»

به عبارت دیگر شریعتمداری، سردبیر کیهان جمکران همزمان با «بازگوئی» مواضعی که به قول خودش از آن «ضدانقلاب» است، در عمل وزارت اطلاعات، و وزیر کذائی آن را که با اصرار خامنه‌ای در این وزارتخانه ابقاء شده به زیر سئوال ‌برده. البته اینکه «گروه‌های ضدانقلاب» خروج یک زندانی سیاسی را از کشور در شرایطی که به مرخصی آمده و تحت مراقبت شدید مأموران اطلاعاتی بوده، یک توطئه بر علیه ایرانیان به شمار آورند کاملاً منطقی است. چه آقای شریعتمداری این «منطق» را قبول داشته باشند چه خیر، عقل سلیم در صحت آن نمی‌تواند تردید روا دارد.

خروج از کشور الزاماتی دارد، و «معمولاً» این الزامات در اختیار افرادی قرار نمی‌گیرد که از زندان به مرخصی آمده‌اند و تحت نظارت وزارت اطلاعات زندگی می‌کنند. آقای شریعتمداری بهتر بود بجای داغ کردن تنور «علی لاریجانی» از خروج دیگر عوامل «ضدانقلاب» در شرایط مشابه و به قول ایشان «تحت نظارت وزارت اطلاعات»، خبرهای موثق دیگری نیز به چاپ می‌رساندند تا معلوم شود در واقع این «وزارتخانه» برای کدام پایتخت «کار» می‌کند. ولی خارج از تمامی «شواهد»، ما این نوع برخورد «مطبوعاتی» با وزارت اطلاعات و رئیس «دوست‌داشتنی» آن را که با اصرار خامنه‌ای بر این مسند نشسته، در امتداد همان پروسه‌ای تحلیل می‌کنیم که پیشتر لاریجانی سخنگوی آن شده و نهایت امر می‌باید به حذف شخص خامنه‌ای از سیاست کشور منجر شود.

به همین دلیل سعی تمامی گروه‌های سیاسی باقیمانده در حکومت اسلامی،‌ یعنی باند احمدی‌نژاد و انگلیسی‌های «جدیداً معطوف» به مسکو، صرف این مهم خواهد شد تا به هر ترتیب ممکن ساختار سیاسی و خصوصاً تشکیلات «نظامی ـ امنیتی» حکومت را از قید وابستگی به «دین‌پناهی»، چه در ابعاد داخلی و چه در مقاطع بین‌المللی برهانند تا بتوانند نظرات مسکو را در چارچوب استراتژی‌های منطقه‌ای تأمین نمایند. و مطمئن باشیم که این روند در روزها و ماه‌های آینده شتاب بیشتری خواهد گرفت. در وضعیتی که آمریکا و اسلام‌پناهی ساخت واشنگتن هر چه بیشتر منزوی می‌شود، و انگلستان، به عنوان مهم‌ترین شریک ایالات متحد، با بحران اجتماعی‌ای دست به گریبان شده که اعتبار جهانی‌اش را به بازی گرفته، راه دیگری در برابر جیره خواران انگلیس در تهران دیده نمی‌شود.

با این وجود، در اینکه تلاش اینان تا چه حد به اهداف تعیین‌شده دست یابد جای تأمل فراوان باقی است. همانطور که شاهدیم، برخی محافل رسماً پای شهبانوی ایران و «میراث» شاپور بختیار را به حیطة «اخبار» و «رخدادهای» سیاسی ایران کشانده‌اند! اینهمه فقط به این امید که در برابر «خروج اجباری» حکومت اسلامی از مرداب «دین‌پناهی»،‌ گزینة دیگری نیز از ویراست‌های جاری سیاست غرب روی میز «مذاکرات» با مسکو و پکن قرار دهند. گزینه‌ای که به استنباط ما جهت دستیابی به کارآئی سیاسی و هماهنگی با فضای سیاست امروز و خصوصاً ایجاد ارتباط با الهامات نسل جوان کشور نیازمند بازنگری‌هائی است که سخنگویان فعلی آن به هیچ عنوان قادر به اجرائی کردن‌شان نیستند.

البته تمامی این مسائل به این نقطه منتهی خواهد شد که سیاست‌های جهانی در مسیر تعیین خطوط پایه‌ای تا چه حد خود را ناچار به پیروی از الهامات ایرانیان ببینند. و در همین راستاست که ما از هم‌میهنان‌مان می‌خواهیم در برخورد با مسائل کشور از خود سعة صدر و ذکاوت و تیزهوشی نشان داده، سیاست را با «هیجان‌‌سازی‌های» خیابانی و غوغاسالاری در ترادف نبینند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید15اوت2011

lastmile.tk
coolvpn.info
fast-vpnnow.info
dreamconnect.tk
internetfreedomsurf.info
blondeproxy.tk
appsurf.tk
summersurfer.tk
accessopen.tk
browsingarea.tk
surf-roundworld.info
slickstock.tk
surf4ip.tk
unblockfaceb.tk
allstaplesurf.info
updatebypass.info
abcdian.com
hotrainsweet.tk
mobilebrokers.tk
ninjawebsiteunblocker.info
androidunblockweb.info
stockcompression.tk
budiman.tk
bluestromonline.info
usvpnshop.info
mosthelper.tk
secretaccessweb.tk
hideipaddressfree.info
gimmesurf.tk
hidebuzz.me
vpernet.com
freemysurf.com
anonysafe.info
linkmetube.com
blockedwebsites.info
anonydude.com
accessmeproxy.net
2fastsurfer.us
proxy4free.me
fiberprox.net
jordiweinstock.com
stay-anon.com
academyproxy.info
tunnel.im
hidemydude.info
ipfreedom.info
hidecloud.net
microbigest.tk
safebrowser.tk


 

شمشیر شکسته!

امسال در سالروز ترور شاپور بختیار، رسانه‌ها دست به تبلیغات گسترده‌ای پیرامون شخصیت وی و مسائل و جریاناتی زدند که آن‌ها را «وابسته» به بختیار می‌خواندند. این «شخصیت‌سازی‌ها» پیرامون بختیار از ابعاد متفاوتی برخوردار بود که در اینجا در کمال تأسف امکان بررسی تمامی آن‌ها وجود ندارد. ولی اگر می‌گوئیم «شخصیت‌سازی» بی‌دلیل نیست؛ به استنباط ما بت‌سازی و دامن‌زدن به تبلیغات پیرامون یک فرد، حتی اگر این روند تبلیغاتی به «واقعیات» نزدیک هم باشد خطاست. چرا که تجربه به صراحت نشان داده که چنین هیاهوسالاری‌ای نهایت امر نه تنها اهداف اصلی شخصیت مورد نظر را از دیدگان پنهان می‌دارد، که ابزاری خواهد شد جهت برآوردن نیازها و امیال کسانیکه هیچ ارتباطی با شخصیت مورد نظر نداشته و ندارند.

به همین دلیل ما تبلیغات گسترده‌ای را که برخی رادیوها و سایت‌های وابسته به دولت‌های غربی اخیراً پیرامون بختیار به راه انداخته‌اند با قاطعیت محکوم می‌کنیم، و به هم‌میهنان‌مان پیشنهاد می‌کنیم که در تحلیل رخدادهای تاریخ معاصر کشور در مسیر یک نگرش «منطقی» و «انسانی» گام برداشته، از هر گونه بت‌سازی پرهیز کنند. به استنباط ما آنچه هدف اصلی شاپور بختیار می‌تواند عنوان شود، نه تبدیل شدن وی به «ستارة» فلان و یا بهمان رادیوی اجنبی، که گام برداشتن جامعة‌ ایران در مسیر یک نگرش منطقی و انسانی است.

البته در اینکه چرا شاپور بختیار را به صورت نابهنگام از «فراموشکدة» رسانه‌ای بیرون کشیده، و او را به «ستارة» اصلی تبلیغات برخی سایت‌ها تبدیل کرده‌اند هیچ تردیدی نداریم. به عبارت دیگر، پس از اوج‌گیری بحران فزایندة سیاسی و استراتژیک در خاورمیانه، و خصوصاً پس از آنکه ناکامی طرح‌های استعماری «جنبش سبز» به صراحت علنی شد، استعمار غرب برای ایران یک راه بیشتر نمی‌بیند و آن بازگشت به گذشتة «پیش انقلابی» است. و این است دلیل «تولد دوبارة» شاپور بختیار در پروپاگاند رسانه‌ای. در این وبلاگ تلاش خواهیم داشت تا حد امکان ابعاد سیاست‌های جدید غرب، خصوصاً سیاست انگلستان را در کشور ایران بگشائیم. پس نخست از ناکامی و بن‌بست «جنبش سبز» آغاز کنیم.

جامعة ایران به آرامی به میعاد «انتخابات» مجلس حکومت اسلامی نزدیک می‌شود، و علیرغم تمامی تبلیغات پیرامون تقدس «انتخابات» در حکومت «شرع و دین»، هیچ سروصدائی پیرامون این نمایشات به راه نیفتاده. نمایشاتی که طی 33 سال گذشته پیوسته مرکز توجهات «عالیة» رژیم ملائی بوده! مسئله روشن‌تر از آن است که نیازمند توضیح باشد. تا آنجا که به اصلاح‌طلبان مربوط می‌شود، اگر اینان در «انتخابات» آیندة مجلس با قبول «پیش‌فرض‌های» دارودستة خامنه‌ای به میدان بیایند بر موجودیت سیاسی‌شان نقطة پایان گذاشته‌اند. چرا که رأی‌دهندگان طی بحران‌های خیابانی 2 سال پیش، «مواضع مقام رهبری» را صریحاً مردود دانستند. در نتیجه، عدم شرکت در این به اصطلاح «انتخابات» بیش از همیاری فعالانه به نفع اصلاح‌طلبان است!

از سوی دیگر، باند احمدی‌نژاد نیز به دلیل برخوردهائی که اخیراً با «بیت‌رهبری» داشته، زمینة تبلیغاتی و «سربازگیری‌اش» به شدت تضعیف شده. احمدی‌نژاد قصد داشت همچون بنی‌صدر، هم «ریاست» کند و هم این ریاست ‌و آقائی‌ را به حساب تأئیدات و تحسین‌های «قشر حاکم روحانی» بنویسد! دیدیم که این «زرنگی سیاسی» برای بنی‌صدر گران تمام شد، و در این مسیر احمدی‌نژاد هم با راه‌بندهائی روبرو شده که استحکام‌شان بیش از انتظار او بوده!

خلاصة کلام، پروژة حکومت «استعماری ـ اسلامی» بر روی میزهای طراحی پایتخت‌های بزرگ جهان، می‌باید بیش از این‌ها بر قشر ملا متکی باشد؛ شاخ‌وبرگ‌های «اجتماعی و طبقاتی» این حکومت از قماش پاسدار، «روشنفکر دینی»، ملای «بیداردل» و چرندیاتی از این قماش، و خصوصاً بسیجی‌ها فقط برای «تزئین» حکومت آخوند مورد استفاده قرار خواهند گرفت. در نتیجه، اکثر لات‌ولوت‌هائی که اطراف احمدی‌نژاد تجمع کرده و «حمایت‌های» بی‌دریغ‌‌شان از مقام «ریاست جمهوری» بیشتر متوجه بهره‌وری‌های آتی از اموال عمومی بود تا طرح‌های «فرضی» جناب ریاست جمهور، دیگر از احمدی‌نژاد حمایت نخواهند کرد. به همین دلیل «سربازگیری» مقام ریاست جمهوری به صورت کلی با بن‌بست روبرو شد، و میرپنج‌ایسم اسلامی کارش همانطور که می‌بینیم به افتضاح کشید.

امروز باند احمدی‌نژاد برای آنکه در صحنة سیاست کشور جائی برای خود باز کند، یا می‌باید صریحاً در برابر نطفة اصلی قدرت در حکومت اسلامی یا همان «قشر حاکم آخوندی» موضع‌گیری کرده مواضع خود را در تخالف با «روحانیون» به صورت علنی ابراز نماید، و یا از طریق خداحافظی با انتخابات عملاً در جبهة «اوپوزیسیون» بنشیند! برداشت ما از شرایط این است که اگر «باند» احمدی‌نژاد رسماً «خداحافظی» با انتخابات را عنوان نکند، ‌ در عمل به پروسة انتخابات حکومت اسلامی پشت خواهد کرد. و نهایت امر این «باند» یا متلاشی می‌شود و یا قسمت اعظم آن به خارج از کشور منتقل خواهد شد.

پس به نقطه‌ای می‌رسیم که پیشتر نیز به آن اشاره کرده بودیم: «علی مانده و حوض‌اش!» البته در اینکه چرا به چنین مرحله‌ای رسیده‌ایم آنقدرها جای بحث و گفتگو نیست. سربسته بگوئیم، آنچه امروز در حکومت اسلامی پیش آمده، تداوم منطقی تاریخی‌ای است که نهایت امر ماهیت ریشه‌ای فاشیسم را به صراحت عیان کرده. فاشیسم، خصوصاً نوع استعماری آن نه یک روند روبه‌رشد و «پویا» و برخوردار از قابلیت تداوم، که صرفاً یک پروسة سیاسی حذفی است. و این پروسة حذفی، از نخستین ساعاتی که فاشیسم اسلامی با کودتای ارتش شاهنشاهی به قدرت رسید تا به ‌امروز گام به گام در کشورمان دنبال شده. به عبارت دیگر، طیف حاکمیت و یا طیف‌هائی که به مقبولیت حاکمیت رأی می‌دادند،‌ در هیچ مقطعی نتوانسته از روز پیشین «وسیع‌تر» شود؛ کاملاً بر عکس! این طیف روزبه‌روز باریک‌تر، و عناصر حاکم بر جامعه روزبه‌روز سبک‌‌تر، بی‌بارتر و بی‌مایه‌تر شده‌اند. این است ماهیت پایه‌ای فاشیسم. در چنین حاکمیت‌هائی مهجورترین عناصر، رژیم رو به مرگ را تا «دروازه‌های» زباله‌دان تاریخ همراهی خواهند نمود. و بی‌دلیل نیست که شایعات «درون‌حکومتی» به صراحت از «انتصاب» علی‌اکبر ولایتی، نوچة علی‌ خامنه‌ای به مقام ریاست جمهوری آینده سخن به میان می‌آورد! چرا که حتی از طریق برگزاری یک انتخابات نمایشی و فرمایشی هم نمی‌توان فردی را که پای منقل تریاک و نگاری شیره‌کش‌خانه عمری را سپری کرده در چنین «جایگاهی» قرار داد.

«باند» علی خامنه‌ای که اینک ظاهراً از حمایت «هیئت مؤتلفه»، خانوادة لاریجانی‌ها، آیت‌الله طبسی خراسانی، برخی لات‌ولوت‌های معمم و کلاهی در قم و تهران برخوردار است، با استفاده از تشکیلاتی که هنوز در کف حکومت اسلامی باقی مانده، دیگر قادر به برگزاری انتخابات، حتی در صور فرمایشی و معمول آن نیست. کار رسماً به انتصابات خواهد کشید و به استنباط ما از تحرکات احمدی‌نژاد جهت به پایان بردن نمایشنامة «انتخابات آزاد در حکومت اسلامی» حداکثر استفاده صورت خواهد گرفت. یا احمدی‌نژاد به دست خود پای در هیاهوی سیاسی می‌گذارد تا همزمان با کناره‌گیری از قدرت، «انتخابات» را نیز از پروژة حکومت اسلامی حذف کند، و یا علی خامنه‌ای رأساً جهت حفظ «منافع» اسلام دست به حذف انتخابات در مقاطع آینده خواهد زد. نتیجه نیز در عمل یک‌سان است؛ حکومت پای به مرحلة نهائی فروپاشی خواهد گذاشت.

در این مرحله است که با بن‌بست سیاست‌های جهانی در ارتباط با پروژة ننگین‌شان که همان استقرار حکومت اسلامی در کشور ایران بوده به صراحت رودررو می‌‌شویم. و در همین مقطع می‌توان به دلائل «تولد دوبارة» شاپور بختیار در رسانه‌های فرامرزی نیز بهتر پی ‌برد. در اینکه امروز قسمتی از سیاست جهانی در کشور ایران جهت «توجیه» مواضع بختیار به جنب و جوش درآمده جای تردید نیست. ولی سئوال هنوز پابرجاست: آن «بختیار» که بی‌بی‌سی و شبکه‌های سخن‌پراکنی ایالات متحد می‌خواهند در آستین‌اش فوت کنند آ‌یا همان بختیاری است که ما طی 37 روز حکومت دمکراتیک ‌شناختیم؟ به هیچ عنوان! بختیار رسانه‌ای ویراستی است از بختیار تاریخی، که استمعار از میراث سیاسی او «رونوشتی کذب» در دست تهیه دارد. بی‌پرده بگوئیم این «بختیار» هیچ وجه مشترکی با واقعیت شاپور بختیار ندارد.

به همین دلیل در برخورد با مسائل مربوط به بختیار، به استنباط ما می‌باید فقط بر اساس عملکرد وی طی 37 روز صدارت‌اش تکیه داشت. میراث بختیار امروز تکیه‌گاهی است برای تمامی طرفداران دمکراسی؛ برای همة آن‌هائی که با غوغاسالاری‌ و مردم‌فریبی مخالف‌اند و حاضر نیستند «منطق» را با عربدة «الله‌اکبر» و نعرة «مرگ بر این، و مرگ بر آن» طاق بزنند. تکیه‌گاهی است برای تمامی ایرانیانی که انسان و محوریت انسان در جامعه را به مصاف «باورها» و پیشداوری‌ها و ادیان و تقدس‌ها نمی‌فرستند و حاضر نخواهند شد در سایة پوپولیسم استعماری کشورشان را به نقطه‌ای برسانند که اوباش طرفدار خمینی و امثال بازرگان و بنی‌صدر رسانده‌اند.

پرواضح است، بختیاری که نیروهای طرفدار دمکراسی در ایران می‌شناسند،‌ با بختیاری که مسببان اصلی تحکیم استبداد مذهبی در کشورمان امروز در قفای «تبلیغات رسانه‌ای» جستجو می‌کنند از زمین تا آسمان متفاوت خواهد بود. و این تفاوت را مسلماً طرفداران واقعی دمکراسی در ایران بیش از آن‌هائی می‌شناسند که ‌ پس از سال‌ها خبرچینی برای سفارتخانه‌های حکومت اسلامی و همدستی با عوامل اصلاح‌طلب و حزب‌الله و «آقازاده‌»، اینک در قفای تبلیغات بختیار دوستی «از انبان تهی پنیر می‌جویند!»

حکومت اسلامی با سرعت به آخر خط نزدیک می‌شود، بر ماست که از فروافتادن دوباره در دام «اوهام» و شخصیت‌پرستی و بت‌سازی اجتناب کرده، مبلغ برخوردی منطقی و هوشمندانه با تحولات اجتماعی کشورمان باشیم. اینکار را اجنبی برای ما ملت نخواهد کرد، چرا که منافع‌اش در مسیری متخالف شکل می‌گیرد.

همانطور که گفتیم، آخرین «کارت‌های» فاشیسم اسلامی، که همان انتصابی کردن کلیة مقامات از طرف «رهبر» است به صورت رسمی و یا نیمه‌رسمی پای به مرحلة شکل‌گیری نهائی گذاشته. دیری نخواهد گذشت که در افکارعمومی مسئولیت تمامی ندانم‌کاری‌ها و جنایات و خودفروشی‌ها، همچون دوران محمدرضا پهلوی بر شانة چند موجود مفلوک سنگینی کند. موجوداتی که در عمل هیچگاه از حق انتخاب برخوردار نبوده‌اند. البته در این مختصر به هیچ عنوان قصد «توجیه» اعمال اینان در کار نیست، مسئله مربوط به تحولاتی می‌شود که چنین جوی در کشور به وجود خواهد آورد.

به دلیل اهمیت فراوان، یک‌بار دیگر تکرار کنیم، در هنگامة فروپاشی یک فاشیسم مشکل اصلی فقط در فردای این فروپاشی علنی خواهد شد. در فردائی که سیاستمدارانی در قلب میراث فاشیسم، یعنی در یک جامعة بی‌ارتباط و فروهشته، که فقط در «خشونت» و نفی دیگری موجودیت خود را می‌جوید، می‌باید با دست‌های خالی مسئولیت‌های «واقعی» در ادارة امور کشور را قبول کنند. در این بزنگاه مسئولیت ادارة یک مملکت در شرایطی صورت می‌گیرد که نه شناخت درستی از مسائل در دست است، و نه ابزاری جهت اعمال شایستة سیاست‌ها! به تبع‌اولی، نبود تجربة عینی و واقعی نزد سیاستمداران نیز به این مجموعه اضافه خواهد شد. و اینچنین است که انسان‌های «بی‌ارتباط» و پراکنده در جامعه‌ای که «ارتباط» را هرگز تجربه نکرده، هر یک‌ سعی خواهند کرد تا از طریق برخوردهای فراقانونی، خشن، زودگذر و بی‌آینده،‌ اگر نخواهیم بگوئیم «محفلی ـ سیاسی» به خیال خام خود «خرلنگ از پل بگذرانند!» خشونت، بی‌توجهی به قوانین، و یا وجود‌ قوانین بی‌پایه و اساس که فقط ثمرة یک نظام استبدادی است، و خصوصاً نبود بنیادهای قابل اتکاء حقوقی و قانونی «کار» را تمام خواهد کرد. این قماش جامعه به صورت «طبیعی» باز هم بر سر سفرة فاشیسم خواهد نشست، فاشیسم نو،‌ و استبدادی تازه نفس!

بارها در مورد «خودبراندازی» فاشیسم دست‌نشانده سخن گفته‌ایم. اگر امروز حکومت اسلامی در برابر تشکل‌های سیاسی، صنفی، مدنی و حتی فرهنگی و هنری تحت عنوان «دهان‌پرکن» مغایرت با «دین مبین اسلام» شمشیر شکسته‌اش را از رو بسته، فقط و فقط به این دلیل است که در فردای فروپاشی این «خیمه‌شب‌بازی» مهوع، اربابان این دستگاه استعماری بتوانند جامعه‌ای در اختیار داشته باشند که فاقد هرگونه ابزار جهت ادارة امور خویش است. «مخالفت‌ها» با ایجاد تشکل‌های مدنی، سیاسی و فرهنگی و غیره فقط و فقط نشانة دست‌نشاندگی حکومت اسلامی است، دلیل دیگری نمی‌باید جستجو کرد. از این «مفر» است که فاشیست‌ها و نوکران اجنبی بار دیگر خواهند توانست در تداوم «کودتا، پس از کودتا» جامعه را به مرحله‌ای برسانند که امروز رسانده‌اند.

با نیم‌نگاهی به تحولات «جهان عرب» به صراحت می‌بینیم، ‌ حتی زمانیکه شکل‌گیری یک حکومت کودتائی به صورت علنی و بین‌المللی در دستورکار سیاست‌های کلان نیست ـ نمونة مصر، تونس و … ـ آزادی عمل شهروند از منظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به خودی‌خود نخواهد توانست برای جامعه رفاه، آسایش و آرامش به ارمغان آورد. رفاه مالی، شکوفائی فرهنگی و زندگی شهروندی در دامان صلح و آرامش نیازمند آزادی است، ولی «آزادی عمل» فی‌نفسه اینهمه را به ارمغان نخواهد آورد.

این‌ها ارمغان عملکرد درست و مناسب بنیادهای ضروری، تشکیلات منظم حقوقی و ساختارهای اداری کارآمد است که همگی در ادارة امور کشور دخیل‌اند. در کشوری که توسط دولت، حکومت و نهادهای وابسته به حکومت، دستیابی شهروند به ابزاری که بتواند اهرم‌های سرنوشت‌ساز را در چارچوب منافع ملی متحول کند غیرممکن شده، آیندة سیاسی قابل احترام نمی‌توان پیش‌بینی کرد. در نتیجه، تکیة صرف بر «فروپاشی»، و یا مخالفت کورکورانه با این و آن «شخصیت» فقط کار را مشکل‌تر خواهد نمود.

مسیر مبارزه امروز روشن است. همانطور که در وبلاگ «هو و هگل» گفتیم، می‌باید با تمامی قوا از فروپاشانی «تقدس‌ها» حمایت به عمل آورد. و این عمل را نه به عنوان یک حرکت «سیاسی ـ نظامی» که در مقام یک «تفریح» و خوشگذرانی در معابر عمومی به مرحلة انجام رساند. خشونت، حتی بر علیه عوامل حکومت کارساز نیست. چهرة عبوس و تحکم‌ به همچنین. چرا که اعمال هر نوع خشونت، حتی خشونت زبانی به عوامل استعمار امکان خواهد داد که با خشونت بیشتر پای به میدان سرکوب بگذارند.

فراموش نکنیم که خنده‌روئی، شوخی، مزاح، بذله‌گوئی و … و شادی و تفریح از مهم‌ترین سلاح‌های مبارزه با فاشیسم است. سلاح‌هائی که در زندگی ملت‌های دیگر کاربرد معجزه‌آسای خود را بارها و بارها به اثبات رسانده. فاشیسم به عبوس بودن و «جدی» بودن خود «مفتخر» است، فاشیست ها را می‌باید از ابزار «افتخار» محروم کرد؛ «افتخار» به مقدسات دین، و به هر آنچه طنز را برنمی‌تابد. با خنده و شادی است که ابزار فاشیست‌ها خرد می‌شود.

همزمان با عقب‌نشاندن فاشیسم در عرصة معابر و ادارات و شرکت‌ها، می‌باید سازماندهی به تشکل‌های کوچک و هر چند بسیار محدود را جهت پایه‌ریزی «ارتباطات اجتماعی» در دستورکار قرار دهیم. به فاشیسم اجازه ندهیم ارتباطات را در انحصار تشکل‌های وابسته به خود نگاه دارد. کوچه به کوچه و محله به محله می‌باید این «ارتباطات اجتماعی» پایه‌ریزی شود، ارتباطاتی که هیچ دلیلی ندارد «سیاسی»، ایدئولوژیک، فلسفی و نظامی باشد. مبارزة شهروندی با فاشیسم در عمل به معنای باز پس گرفتن فضاهای اجتماعی است، نه تسخیر آن‌ها توسط نیروهای مخالف!

تسخیر فضای اجتماعی توسط نیروهای مخالف مسیر اشتباهی است. مسیری که توسط چپ‌گرایان و لیبرال‌های اروپای مرکزی طی دهة 1930 دنبال شد و نهایت امر در مصاف با فاشیسم به فاجعه انجامید. تجربه‌ای که در برخورد با حکومت اسلامی پیشتر عدم کارآئی خود را به صراحت نشان داده.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید10اوت2011

luxurysurf.tk
vpn-usfast.tk
proxysmartweb.info
unblocknetwork.info
unlockbrowsing.tk
surf-roundworld.tk
stockssurf.tk
tabandroid.tk
luxuryvacations.tk
entrancesurf.tk
backinsurfip.info
cyberfast-proxy.tk
custerbrowser.tk
notgiveup.tk
goodproxysite.info
alivehole.info
forexcritical.tk
generalspeed.info
spolga.info
primestock.tk
luxuryvacation.tk
hollowspeed.info
minecraft-serve.eu
anonysafe.info
linkmetube.com
academyproxy.info
stay-anon.com
die-pkw-maut.de
anonydude.com
hidebuzz.me
hidecloud.net
whereyoushouldgo.com
auto-aufladen.de
blockedwebsites.info
2fastsurfer.us
vpernet.com
proxy4free.me
go-pki.com
freemysurf.com
mylife2god.com
mobilerisk.net
fiberprox.net
god2mylife.com
homevpn.info
californianproxy.tk
peacesense.tk

بورس و داروین!

اگر به سایة بحران فزایندة مالی‌ای که بر سر تمامی بورس‌های اوراق بهادار سنگینی می‌کند بحران استراتژیک شرق اروپا را نیز بیافزائیم، بن‌بست‌های آیندة هزارة سوم میلادی با صراحت بیشتری به چشم خواهد آمد. در وبلاگ امروز ابتدا نگاهی خواهیم داشت به دو لایه از مشکلاتی که می‌تواند در بحران بازارهای بورس جهانی نقش‌آفرینی کند، هر چند به دلیل تعدد لایه‌ها، ‌ بررسی تمامی‌شان عملاً غیرممکن می‌نماید. در دنباله می‌پردازیم به شرایط استراتژیک اروپای شرقی،‌ یا بهتر بگوئیم، به «دروازه‌های سازمان ناتو» در ترکیه و یونان. پس نخست برویم به سراغ «بحران مالی!»

بحران‌های مالی یا آنچه «دورهای اقتصادی» نام گرفته‌، از ویژگی‌های نظام سرمایه‌داری است. به طور «معمول» هر از گاه این بحران‌ها از بستر امور اقتصادی، تولیدی و خدماتی سر برداشته،‌ نوعی «نگرانی» پیرامون آیندة امور اقتصادی به وجود می‌آورد. این «نگرانی‌ها» نیز پس از طی چند مرحله «جذب» شده و اوضاع به روال سابق ادامه می‌یابد. با اینحال برخی اوقات این «بحران‌ها» موقت و گذرا نیست؛ بازتابی است از لایه‌های عمیق‌تری در بطن شیوة تولید سرمایه‌داری. و مسلماً بهترین نمونة این نوع بحران‌های پایه‌ای را می‌باید همان برهه‌های هولناکی دانست که عملاً به دو جنگ جهانی انجامید و به پدیدة موهن و ضدانسانی «جنگ ‌سرد» شکل داد.

پس از فروپاشی اتحاد شوروی، سرمایه‌داری غرب دست به یکه‌تازی‌های معمول خود زد. خارج از «مسخرگی‌های» واشنگتن پیرامون سیاست‌ کرملین، که در آن روزها درگیر فعل‌وانفعالات ریشه‌ای شده بود، یکه‌تازی سرمایه‌داری غرب طی اینمدت برای جهانیان هزاران میلیارد دلار خسارت و برای غرب به همین مقدار «منفعت» به همراه آورد. استدلال پایتخت‌های غرب روشن بود: «سرمایه‌داری پیروز شده!» در نتیجه اینان می‌بایست پروژه‌های «مدیریت»، «کشورسازی» و جبهه‌گشائی‌ها، و دیگر عملیات مالی، اقتصادی و استراتژیک خود را از این پس نه فقط در نیم‌کره‌ای که از منظر تاریخی تحت استیلای‌شان قرار داشت، که بر تمامی مناطق جهان گسترش داده و «دیگران» نیز جز دنباله‌روی از حضرات مفری نمی‌بایست داشته باشند.

البته می‌باید اذعان کنیم، طی نخستین دهه پس از فروپاشی اتحاد شوروی، این تحلیل «بچگانه» کاملاً درست از آب در آمده بود! ولی از آنجا که جهان در تحول و حرکت مداوم است، صورتبندی‌ها به سرعت تغییر می‌کند و نهایت امر، در اینمورد ویژه نیز شرایط دیگری از بوتة آزمایش سر برون آورد. شرایطی که رخدادهای 11 سپتامبر نیویورک را مسلماً می‌باید «نماد» تعیین‌کننده‌ای از آن به شمار آوریم.

در مورد وقایع این روز بخصوص هزاران کتاب و مقاله و مطلب و تحلیل و تفسیر به چاپ رسیده، ولی در میان این انبوه «انتشارات و مندرجات» کمتر می‌توان مطلبی یافت که خارج از تمامی پیشداوری‌های دینی و بومی و ایدئولوژیک و تبلیغاتی، خود را اساساً وقف بررسی چرخش سیاست جهانی کرده باشد. به صراحت بگوئیم، در آن روز و روزگار اصولاً چنین چرخشی در افق دید تحلیل‌گران قرار نمی‌گرفت و اگر هم شمار اندکی از آنان چنین اعتنائی می‌داشتند، به دلائل سیاسی‌ای که روشن‌تر از آن است که نیازمند بررسی باشد، تحلیل‌شان پای به جراید کثیرالانتشار نگذاشت. ولی اگر بخواهیم «پیام» عملیات 11 سپتامبر را خارج از تمامی کلیشه‌های تبلیغاتی و انساندوستانة نمایشی و غیره که در نظام‌های مختلف برای آن فراهم آورده‌اند بررسی کنیم به این نکتة پایه‌ای خواهیم رسید که وقایع 11 سپتامبر به سرمایه‌داری غرب «پیام» روشنی فرستاد: اگر خواهان ادامة این روند چپاول جهانی هستید، هزینه‌های روزافزون بین‌المللی و سنگین این عملیات را نیز می‌باید «پرداخت» کنید.

در این مقطع تاریخی بود که بر سیاست‌های «ملت‌سازی»، «جبهه‌گشائی» و دیگر فعالیت‌های متداول ایالات متحد که پس از پایان «جنگ ‌سرد» به عنوان بازوهای «نظامی ـ ایدئولوژیک» آمریکا عمل می‌کردند، نقطة پایان گذاشته شد. به عبارت دیگر، تجربة خونین یوگسلاوی که در چارچوب پیش‌بینی‌ استراتژهای کاخ‌سفید می‌بایست تا قلب مسکو به پیش رانده می‌شد در نیمه‌راه متوقف ماند و سناریوی «جنگ کلاسیک»،‌ به عنوان مهم‌ترین مفر سرمایه‌داری غرب جهت خروج از بحران‌های مالی و استراتژیک بار دیگر همچون دوران آغازین «جنگ ‌سرد» به روی صحنه آمد. تحلیل بر این پایه استوار بود که اگر پروژة ملت‌سازی و جبهه‌گشائی با بحران روبرو شده، از طریق «جنگ‌سازی»، آنهم به شیوة «کلاسیک ـ استعماری» می‌توان به رفاه و آسایش دوران آیزنهاور دست یافت و باز هم چرخة چپاول را تداوم و گسترش بخشید.

حضور جورج والکر بوش در کاخ‌ سفید، پیش از وقایع 11 سپتامبر نشاندهندة این واقعیت بود که روال کذا قبل از پایان دوران «پربرکت» کلینتن مد نظر بوده و می‌بایست دنبال می‌شد. «روالی» که نخست به پدیدة گنگ و بی‌معنائی به نام «مبارزه با تروریسم» جان داد،‌ و سپس در افغانستان و عراق کار را به جنگ‌های «کلاسیک ـ استعماری» کشاند. ماهیت این به اصطلاح «جنگ‌های آزادیخواهانه» روشن‌تر از آن است که نیازمند توضیح باشد. طی این «نمایشات»، دولت‌های استعمارگر در قلب رژیم‌های دست‌نشاندة خود در «طرفه‌العینی» جبهه‌های «مخالف» می‌آفرینند و کشف می‌کنند و با تکیه بر حضور و حمایت گستردة صاحب‌منصبان همین رژیم‌ها، دست به تصفیه‌های درون‌سازمانی می‌زنند!

تصفیه‌هائی که می‌باید تحت نظارت مستقیم نیروهای نظامی «آزادیبخش» و وابسته به غرب صورت گیرد. پایتخت‌های همسو و همنوا با این سیاست‌ها نیز بدون فوت ‌وقت این تشکل‌های خلق‌الساعه را به عنوان «تنها نمایندگان واقعی ملت‌ها» در بوق و کرنا می‌اندازند! در همین راستا بود که طالبان وابسته به حمید کرزای در افغانستان و مشتی سیاست‌پیشة بی‌ریشه در عراق در یک چشم‌برهم‌زدن به قدرت رسیدند. نتیجة اعمال سیاست از جانب اینان نیز در برابر‌مان قرار گرفته؛ ناامنی، تسلیم منافع عالیة کشور به معادلات استعماری، شرکت در نمایشات سیاسی و بین‌المللی جهت توجیه تهاجم غیرقانونی و ضدانسانی ارتش‌های اشغالگر به ملت‌ها، و …

فراموش نکنیم که هر چند تمامی این «عملیات» تحت عنوان دفاع از دمکراسی و آزادی‌های سیاسی و دفاع از مطبوعات و غیره به راه افتاد، در قفای آن فقط سرنگونی رژیم‌های پوسیده و جایگزینی‌شان با تشکل‌هائی دنبال می‌شد که از «طول‌عمر» بیشتری برخوردار باشند. البته در بررسی این «روند» که بیشتر به کودتای تشکیلاتی می‌ماند تا به حملة ارتش بیگانه، اگر می‌خواستیم تمامی ابعاد را بررسی کنیم می‌بایست به «باز تولید» تحولات اروپای شرقی طی نخستین‌ سال‌های فروپاشی استالینیسم اشاراتی می‌داشتیم. تحولاتی که طی آن صاحب‌منصبان کمونیسم «مستقل» رومانی امثال چائوشسکو و همسرش را در یک حیاط خلوت «محاکمة انقلابی» کرده و به قتل ‌رساندند، و یا در قلب استبداد حاکم بر چکسلواکی، یک زندانی «تزئینی» به نام واکلاو هاول یک‌شبه تبدیل شد به شخصیت سرنوشت‌ساز تاریخ اروپای مرکزی! ولی پیروی از این «خط‌ها» همانطور که تجربة چند سال گذشته نشان می‌دهد هر روز مشکل و مشکل‌تر ‌شده.

به همین دلیل است که به دنبال سقوط اهرم‌های تصمیم‌گیرنده در مراکز مهم و استراتژیک خاورمیانه، آفریقای شمالی و حتی آسیای مرکزی، شاهد برخوردی متفاوت از طرف مراکز استعماری با مسائل سیاسی در این کشورها می‌شویم. اینبار ارتش‌های سازماندهی شده و تا به دندان مسلح آمریکا و انگلستان و فرانسه و … به این ملت‌ها حمله‌ور نمی‌شوند، بلکه تل موهوم «مردم» بر علیه دولت‌هائی «شورش» می‌کنند که خط سیاسی‌شان دیگر از منظر غرب آنقدرها مطلوب نمی‌نماید.

طی ماه‌های اخیر، شاهد سقوط و یا تزلزل جدی در ساختار چندین حکومت خاورمیانة عربی بودیم. رسانه‌ها از این تحولات به عنوان «بهار عرب» یاد می‌کنند، ولی «بهار عرب» به صراحت نشان داد که «بهار» سیاستگزاری‌های غرب رو به خزان گذاشته. حال این سئوال مطرح می‌شود که دلیل این تغییر «فصل» چیست؟

مسلماً پاسخ به این سئوال به بررسی بسیار دقیق داده‌های مالی، اقتصادی و نظامی نیاز دارد، ولی به طور «سربسته» می‌توان گفت، سیستم اقتصادی «جنگ ـ بهره‌وری» دیگر آنطور که در دوران آیزنهاور «روشن‌ضمیر» عمل می‌کرد قادر نیست منافع مالی حاصل از جنگ‌ها را «گرده‌بر» در جیب واشنگتن بیاندازد. در شرایط استراتژیک کنونی، قدرت‌های بزرگ جهان را بین خود تقسیم کرده‌اند، در نتیجه، این منافع به نحوی از انحاء «تسهیم به نسبت» می‌شود، و این بود دلیل بحران فراگیر مالی‌ای که چند سال پس از آغاز جنگ‌های افغانستان و عراق، در دوران جرج والکر بوش تقریباً تمامی بانک‌های غرب را به ورشکستگی کشاند. این بانک‌ها امروز تماماً تحت نظارت دولت‌ها و با بودجة ملی اداره می‌شوند! در اینمورد در وبلاگ‌های گذشته توضیحات فراوان آورده‌ایم و به تحلیل دوباره نیاز نیست.

به دلیل همین شرایط نوین است که غرب از مسیر گسترش جنگ‌های «کلاسیک ـ استعماری» منحرف شده و به جانب آشوب‌آفرینی و «مردم‌نوازی» گرایش یافته. تمایل استراتژها در این شرایط مسلماً بر این اصل استوار بوده که بتوانند از منافع این «جنگ‌های داخلی» برای جبران زیان جنگ‌های ناکام «کلاسیک ـ استعماری» استفاده کنند. در این شرایط دامن زدن به آتش جنگ‌های داخلی، سازماندهی به کودتاهای «مردمی‌»، فوت کردن در آستین انقلاب‌ها و هیجانات عمومی، و خصوصاً سازماندهی به «هسته‌های مقاومت مردمی» و مبهم که در برابر رژیم‌های استبدادی مقاومتی «چشم‌گیر» از خود نشان می‌دهند، در رأس سیاست‌های غرب قرار گرفت.

ولی نمایشی بودن این «سیرک آزادیخواهی» از آنجا علنی می‌شود که می‌بینیم این نوع «تحولات»‌ گستردة اجتماعی و سیاسی چگونه در پشت بعضی مرزها متوقف می‌ماند، و به طور مثال عربستان سعودی، یکی از متزلزل‌ترین تشکیلات سیاسی جهان با چه سهولتی از درون طوفان «بهار عرب» می‌گذرد، بدون آنکه تک‌برگی از تاک‌اش بر زمین افتد!

در کشور ایران این جریان استعماری تحت عنوان «جنبش سبز» سر از کاسه به در آورد و کم نبودند ایرانیانی که همچون میعادهای گذشته آلت فعل برنامة یانکی‌ها در کشور شدند. در اینجا پرانتزی باز می‌کنیم و یادآور می‌شویم که بر خلاف آنچه به اذهان عمومی تزریق شده، مسئلة اصلی «جنبش سبز» به هیچ عنوان ریاست جمهوری این و یا آن نامزد انتخاباتی نبود. هدف اصلی از به راه انداختن این بحران تحمیل شرایط اضطراری بر ملت ایران بوده. شرایطی که بتواند توجیه کنندة سرکوب‌های گستردة اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باشد؛ و دیدیم که حداقل در این مرحله با تکیه بر ساده‌لوحی بسیاری از هم‌وطنان‌مان خر لنگ عموسام بخوبی از پل گذشت. با این وجود، اگر «خرلنگ» به سلامت به مقصد رسید، خورجین‌اش خالی ماند؛ حساب‌های بانکی و بهره‌وری‌های مالی نتوانست آنچنان که بعضی‌ها انتظار داشتند به باروری برسد؛ همان «تسهیم به نسبت» کذا که پیشتر دامان منافع حاصله از جنگ‌های «کلاسیک ـ استعماری» را گرفته بود شامل منافع برآمده از «آشوب‌آفرینی‌ها» و جنگ‌های داخلی نیز شد.

البته در آغاز گفتیم که فقط دو دلیل پایه‌ای را در اینجا مورد بحث قرار می‌دهیم، ولی اگر ناکامی‌های مالی یانکی‌ها از منافع جنگ‌های کلاسیک و آشوب‌آفرینی‌های مدل مصدق‌السلطنه نخستین دلیل بحران مالی امروز به شمار آید؛ دلیل دوم روشن‌تر از آن است که نیاز به توضیح و تفسیر داشته باشد. چرا که، زمانیکه ارابة جنگ به سربالائی می‌افتد قاطرها بجای کشیدن گاری شروع می‌کنند به گاز گرفتن یکدیگر.

«جنگ تن به تن» اوباما و اعضای کنگره بر سر آنچه «سقف بدهی‌های» دولت فدرال معرفی می‌شود و بیشتر همان «لحاف ملانصرالدین» خودمان باید باشد، در واقع صحنة تماشائی‌ای است از جنگ و دعوای قاطرها. هر کدام از محافل ایالات متحد از راست‌افراطی گرفته تا چپ نزدیک به سوسیال دمکرات‌های اروپائی سعی دارد بحران فعلی را به نفع خیمه و خرگاه خود تمام کند. و این خود بحث گسترده‌ای است که در وبلاگ «کوکاکولا و خرگوش» به صورت شتابزده آن را مطرح کرده بودیم.

امروز، هم دولت چین، به دلیل در دست داشتن بیش از دو هزار میلیارد دلار اوراق قرضة آمریکا خود را در تصمیمات مالی ایالات متحد صاحب‌نظر به شمار آورده، به واشنگتن و سیاست‌های «گنگ» مالی اوباما حمله‌ور می‌شود، و هم طرف‌های اروپائی به دلیل بی‌توجهی روزافزون واشنگتن به سرنوشت «دمکراسی‌های» غرب، برای رئیس جمهور «منتخب» قر و قمیش می‌آیند. پر واضح است که در چنین شرایطی سرمایه‌ها هر چه بیشتر در مسیری قرار خواهد گرفت که از صدمة احتمالی در امان باشد؛ افزایش سرسام آور بهای طلا، خارج از تمامی دلائل استراتژیک، که فروش طلای روسیه در بازارها به وجود آورده، یکی از همین‌ مسیرهاست که گویا «امنیت سرمایه‌» را تأمین خواهد کرد!

خلاصه بگوئیم، سرمایه‌داری جهانی پس از طی مسیری 300 ساله، اینک به نقطة آغازین خود یعنی دوران «طلائی» انباشت فلزات گرانقیمت عودت داده شده. و این «بازگشت» یا بهتر بگوئیم این پس‌روی،‌ جز رسیدن این شیوة‌ تولید به بن‌بستی تاریخی پیامی‌ ندارد. باید دید سرمایه‌داری غرب تا کجا می‌خواهد بجای پاسخگوئی به معضلات و نیازهای جامعة بشری خود را به دست پس‌روی بسپارد. در چارچوب نظریة داروین اجداد نخستین انسان‌ میمون‌ها‌ بوده‌اند، ولی طی تاریخ، نوادة میمون نشان داد که بازگشت به گذشته را مدنظر ندارد و به آینده می‌نگرد. به استنباط ما اگر برخی محافل، شیوة‌ تولید را به گذشته‌ها سوق داده‌اند، این شیوه نمی‌خواهد در گذشته‌ها پناه جوید. چرا که بازگشت به گذشته یعنی مرگ و سکون. در کمال تأسف این بحثی است که ادامة آن ما را از مسیر اصلی مطلب امروز به دور خواهد برد. در نتیجه، باز می‌گردیم به بحران در بازارهای بورس و اروپای شرقی.

به طور خلاصه، یکی از ریشه‌های بحران مالی فعلی را می‌باید در مشکلاتی جستجو نمود که در مسیر جایگزینی رژیم‌های پوسیده با همزادهای «مردمی‌شان» به وجود آمده. غرب که با پیروی از شیوة مرضیة تبلیغاتی‌اش شتابان و با هیاهو و جشن و پایکوبی به میدان جنگ‌های «کلاسیک ـ استعماری» رفت، و امروز کارش به کودتاسازی‌های «مردمی» کشیده،‌ سعی داشت تا در پروسة جایگزینی نوکرهای «تاریخ ‌مصرف گذشته»، با انواع «قابل مصرف» با تمام قدرت به پیش تازد، ولی با مشکلاتی روبرو شد که پیشتر با آن‌ها بیگانه بود. مشکلاتی که مهم‌ترین‌شان به روند تخلیة «منافع» جنگ و «کودتاسازی» در مسیر اقتصادهای غرب مربوط می‌شد؛ این مسیر دیگر به سبک و سیاق گذشته نمی‌توانست ادامه یابد! خلاصة کلام، مدل‌های آیزنهاوری دیگر به شرایط جاری پاسخ مساعد نخواهد داد و می‌باید روند جدیدی «ابداع» ‌شود. روندی که مشکل می‌توان در شرایط فعلی به صورت یک شعبده از آستین سیاست‌مداران کنگره و یا متخصصین سازمان سیا بیرون کشید.

شاید به دلیل همین بن‌بست مالی و اقتصادی باشد که شاهد شدت گرفتن بحران سیاسی در اروپای شرقی و مرکزی نیز هستیم. پس بهتر است به مطلب دوم وبلاگ امروز یعنی اروپای شرقی بپردازیم.

همانطور که بارها عنوان کرده‌ایم، «پاسخ» تاریخی سرمایه‌داری غرب به معضلاتی که بهره‌کشی وحشیانة این شیوة تولید در ویراست استعماری‌اش در جهان سوم به وجود می‌آورد، جنگ، سرکوب و تحمیل رژیم‌های استبدادی است. کشور خودمان اینک یکصد سال است که به آهنگ بهره‌کشی‌های غرب از منابع طبیعی و نیروی انسانی ایران به رقصی مرگ‌بار ادامه می‌دهد. و دیدیم که چگونه مراکز تصمیم‌گیری غرب در این بهره‌وری‌ها با مشکلات و معضلاتی روبرو شدند که در دستورالعمل‌های ویژة خود پاسخ مناسبی برای آن‌ها پیش‌بینی نشده بود. ولی در دوران معاصر، «پاسخ» تاریخی غرب به همین رقم معضلات در اروپای مرکزی و حتی تا حدودی در اروپای شمالی، به حمایت از تشکل‌های فاشیست محدود مانده. پدیده‌ای که طی دهة 1930 در کشور فرانسه تحت عنوان «جبهة ملی» شاهد تولد نامیمون‌اش بودیم و بعدها توسط ایتالیای فاشیست و آلمان نازی به اوج خود دست یافت و زمینه‌ساز قتل‌عام «فرخنده‌ای» شد که ده‌ها میلیون انسان را قربانی کرد و صدها میلیون معلول و بی‌خانمان برجای گذارد.

طبیعی است که به عادت مرضیه و مرسوم، پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز، سرمایه‌داری غرب در واکنش به بحران‌های ساختاری، خصوصاً در اروپای مرکزی، شرقی و شمالی به پس‌روی روی آورد و به تثبیت مواضع فاشیست‌ها بپردازد. فاشیست‌هائی که نخست در اطریش به صورتی ناگهانی با «اقبال عمومی» روبرو شدند و رهبر فره‌وش‌شان، «هایدر» به دلائل نامعلوم محبوبیت «فراوان» یافت! ولی با مرگ «جانگذاز» آقای هایدر در یک تصادف اتوموبیل، این لایه از سیاست سرمایه‌داری غرب در اروپای مرکزی تا حدودی «آرام» گرفت. خلاصه حضرات فهمیدند که زیر گوش کرملین، «مسجد اروپای شرقی جای گ…زیدن نیست!» خصوصاً گ…زیدن فاشیست‌های وابسته به غرب و ملهم از تعالیم کلیسای کاتولیک. کلیسائی که به گواهی تاریخ هم از پایه‌های هیتلریسم و دستگاه موسولینی بوده و هم از دشمنان قسم خوردة ارتدوکسی روس!

سرمایه‌داری غرب با بیرون کشیدن کارت فاشیست‌ها در اروپای مرکزی و حتی در کشورهائی همچون فرانسه اشتباه بسیار بزرگی مرتکب شد. اینان که در عمل قصد داشتند منافع روسیه را از طریق فعال کردن این محافل پوسیده در منطقه به مصاف بخوانند، خود در دام افتادند. البته «جنگ منافع» بین اروپای شرقی به رهبری روسیه و اروپای غربی به زعامت انگلستان از منظر تاریخی بسیار هم طبیعی است. غیرطبیعی بودن این بدیعه‌نوازی سیاسی از جانب محافل سرمایه‌داری غرب فقط از آنجا ناشی می‌شود که رشد محافل بازمانده از گندابة هیتلریسم در اروپا بیش از آنچه به روسیه صدمه وارد کند اروپا را در معرض خطر قرار خواهد داد. و چند روز پیش، در نروژ شاهکار یکی از همین محافل فاشیست‌ را شاهد بودیم. محافلی که با توسل به مبهماتی از قماش «راست‌گرایان مردمی» چهرة‌پلیدشان را بزک می‌کنند!

فروپاشی ارتباط استراتژیک ترکیه با اروپای شرقی، مسئلة دیگری است که در پی همین رزمایش‌های «زیرکانة» سرمایه‌داری غرب به وجود آمده. ترکیه که پس از پایان جنگ دوم پیوسته به عنوان اهرم سیاست انگلستان در خاورمیانه و جنوب غربی روسیه نقشی کلیدی ایفا می‌کرد، امروز به سرعت از مواضع خود خارج می‌شود و دیگر قادر به اجرای نقش محوله نیست. به همین دلیل دیر یا زود آنکارا در معدة کرملین از هضم رابع نیز خواهد گذشت. این مطلبی بود که سال‌ها پیش در همین وبلاگ‌ها به صور مختلف توضیح دادیم و گفتیم که ‌ماندن ترکیه در اردوگاه «نظامی ـ استراتژیک» غرب مشکل می‌تواند بیش از این قابل دوام باشد.

البته غرب از دور شدن ترکیه آنقدرها هم ناراضی نیست، چرا که به خیال خود با اینکار «افعی اسلامگرائی» را در آستین کرملین ‌انداخته! ولی حتی اگر این پیش‌بینی درست از آب در آید، کار ارتدوکسی روس در اروپای شرقی هنوز ناتمام مانده؛ و این است دلیل «خندق‌سازی» یونان در برابر مرزهای ترکیه و «کمک‌های» چند صد میلیارد دلاری اتحادیة اروپا به کشوری که جمعیت‌اش از 10 میلیون نفر هم کمتر است.

در آغاز مطلب از بحران بورس اوراق بهادار در سراسر جهان سرمایه‌داری سخن گفتیم، و در این مقطع می‌بینیم که این «بحران» تحت تأثیر دو عامل اساسی در حال شکل‌گیری است. بن‌بست‌های «درون‌ساختاری» ایالات متحد، به دلیل عدم کارآئی صورتبندی‌های استعماری متداول در کشورهای جهان سوم، و بن‌بست‌های سیاسی سرمایه‌داری غرب در قلب اروپای مرکزی و شرقی.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایلزواپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید7اوت2011

max-proxy.info
topmarketproxy.info
oxezones.tk
academyproxy.info
forexhype.tk
vpnreview.info
directbrowse.info
hiddensurfers.tk
vpn-planet.info
sweeperblox.tk
dprproxy.tk
outputproxy.info
solarcell-price.info
pineline.tk
bublestock.tk
pray4thelordip.info
surfhideip.tk
forexgenius.tk
nextbrowsing.tk
goodbetter.tk
free-unblock.info
surf2002.tk
telkomzero.tk
unlock-socialsite.co.tv
attrackproxy.tk
die-pkw-maut.de
mobilerisk.net
blockedwebsites.info
fiberprox.net
anonysafe.info
whereyoushouldgo.com
mylife2god.com
hidebuzz.me
stay-anon.com
auto-aufladen.de
god2mylife.com
proxy4free.me
linkmetube.com
go-pki.com
vpernet.com
hidecloud.net
anonydude.com
2fastsurfer.us
minecraft-serve.eu
freemysurf.com