هرم پشک!

بازتاب «افشاگری‌های» ویکی‌لیکس تا آنجا که به مسائل سیاسی مربوط می‌شود گام به گام از پردة ابهام بیرون می‌افتد. این افشاگری‌ها نخست به تأئید طرح‌های ریاست جمهوری ایالات متحد برای افغانستان انجامید. طرح‌هائی که ماه‌ها روی میز سناتورها «خاک می‌خورد»، و به ناگاه مورد تأئید سنای آمریکا قرار گرفت، بودجه‌ای متجاوز از 30 میلیارد دلار جهت اعزام ده‌ها هزار نظامی تازه‌نفس به کوهستان‌های افغانستان تأمین خواهد کرد! همانطور که در وبلاگ «رابین‌هود مجازی» توضیح دادیم در مورد تقویت حضور نظامی در افغانستان و یا ترک زودهنگام این کشور ظاهراً میان طرف‌های غربی عدم تفاهم وجود داشت و اظهارات ضد و نقیض وزارت دفاع آمریکا و انگلستان نشان می‌داد که تفاهم کلی در اینمورد تحصیل نشده بود؛ گویا افشاگری‌های ویکی‌لیکس کار خودش را کرد و این توافق به قیمت فروپاشانی بخشی از «اعتبار» ارتش‌های غربی به دست آمد، البته به نفع نقطه‌نظرهای جناح اوباما!

از طرف دیگر، با علنی شدن «تفوق» مقطعی جناح اوباما در سیاست‌های منطقه‌ای بر «رقبا»، شاهد تغییرات کلی در موضع‌گیری دولت جمکران نیز می‌شویم. احمدی‌نژاد اینک به صورتی صریح‌تر مواضع جناح خود را در مورد مذاکره با ایالات متحد آشکار کرده، و رسماً از طریق برخی رسانه‌ها که «نزدیک» به دولت معرفی می‌شوند از تمایل دیرپا و ابدمدت حکومت اسلامی جهت آغاز مذاکره با واشنگتن پرده بر می‌دارد! روزآن‌لاین، رسانة وابسته به جناح هاشمی رفسنجانی، روز چهارشنبه، 6 مرداد 1389، اظهارات احمدی‌نژاد در «پرس تی‌وی» را اینچنین انتشار داده:

«من حتی اعلام کردم آماده‌ام با آقای بوش گفت‌وگو کنم. با اینکه به علت شخصیت ویژه‌اش کسی حاضر به مذاکره با وی نبود. سال گذشته گفتم حاضرم با آقای اوباما هم مذاکره کنم.»

ولی مسلماً آنچه باعث معلق‌ ماندن هر گونه مذاکره ‌شده بود بر خلاف اظهارات مهرورزی به هیچ عنوان «پافشاری‌های‌» حکومت اسلامی بر مواضع ظاهراً استقلال طلبانه‌اش نمی‌باید تلقی گردد. زمانیکه حاکمیت ایالات متحد در ارتباط با جنبش‌های «دین‌خو» که خود به راه انداخته به این نتیجه‌گیری صریح برسد که روابط «فی‌مابین» دیگر نمی‌تواند در پردة ابهام باقی بماند، بهترین راه جهت جلوگیری از فروپاشی این هرم «پشک» قبول همکاری و هم‌صدائی بین واشنگتن و اسلام‌فروشان خواهد بود. در ادامه، سایت سردار اکبر سازندگی از قول احمدی‌نژاد می‌نویسد:

«معتقدیم گفت‌و گو برای تفاهم، صلح و تعمیق دوستی‌ها است»

این سخنان به صراحت نشان می‌دهد که انتظارات واقعی جناح احمدی‌نژاد از «گفتگو» با آمریکا چیست: صلح و صفا و دوستی و … در حالیکه انتظارات آمریکا از به قدرت رساندن اسلامگرایان در ایران از طریق کودتای 22 بهمن 57 به هیچ عنوان در این مسیر تحول نمی‌یافت.

سیاست آمریکا از یکسو ابترکردن چپ‌های وابسته به مسکو بود، که تهدیدی برای منافع غرب در منطقه به شمار می‌آمدند، و از سوی دیگر، پنهان داشتن وابستگی دولت‌ها و تشکیلات اسلامی به سیاست‌های ایالات متحد، جهت پوشش دادن به درگیری‌هائی که واشنگتن در افغانستان پیش‌بینی کرده بود از طریق استفاده از پردة جادوئی «نبرد با آمریکا»، اینهمه با توسل به «جنگ زرگری». ولی گویا دم خروس از لای عبا واقعاً بیرون زده باشد!

به همین دلیل است که اینبار پس از اظهارات صریح احمدی‌نژاد در مورد «مذاکره با آمریکا»، شاهد موضع‌گیری‌های شداد و غلاظ برادران لاریجانی، علی خامنه‌ای، حتی میرحسین موسوی «چپ‌گرا» و دیگر چپ‌نمایان و انقلابیون و … نمی‌شویم. با این وجود نمی‌باید فراموش کرد که اگر موضع‌گیری احمدی‌نژاد دقیقاً جوابی است مساعد به تغییر سیاست‌های جهانی در مورد افغانستان، سکوت اوباشی از قماش لاریجانی‌ها و علی خامنه‌ای نیز فقط به دلیل «بی‌پدر» شدن برخی سیاست‌ها پیش آمده. سیاست‌هائی که از دیرباز خواهان تبدیل جنگ در افغانستان به نبردی فرسایشی، درازمدت و نهایت امر اهرمی «اعتبارساز» برای جنبش‌های دین‌خو و ساخته و پرداختة غرب بودند.

در توضیح این مسئله می‌باید دو مطلب را مورد توجه قرار داد. نخست اینکه جنگ افغانستان از نخستین دقایق یک جنگ «بی‌چهره» باقی ماند. به عبارت دیگر، نه خطوط اصلی جبهه‌ها مشخص شد، و نه طرف‌های درگیر در این جبهه‌ها صریحاً شناسائی شدند. جنگی بود بین کشورهای به اصطلاح «متمدن» و آنچه «تروریسم» لقب داشت، بدون آنکه مرزهای واقعی این دو جبهه مشخص شده باشد. در نظام رسانه‌ای هر چه خوب و نیکو و انسانی بود، به جبهة «متمدن‌ها» منسوب می‌شد، بقیة مسائل نیز با «تروریست‌ها» نسبت داشت. به همین دلیل برای نخستین بار پس از جنگ جهانی اول، نظام رسانه‌ای در سطح بین‌المللی جهت آرایش و بزک این جنگ استعماری و ضدانسانی، به ویژه در عراق عملاً امر اطلاع‌رسانی و خبررسانی از جبهه‌ها را «متوقف» کرد! هدف اصلی نیز آراستن این عملیات جنایتکارانه و تبدیل «جنگ» به یک فیلم مفرح «کابوئی» بود. جنگی که در آن نیکومنشان همیشه «یانکی» و طرفدار «یانکی‌ها» باقی خواهند ماند! انتشار سندهای ظاهراً «محرمانه» توسط سایت ویکی‌لیکس این زنگ خطر را در گوش بعضی‌ها به صدا در آورد که ممکن است مدارک «گویاتری» نیز از «قهرمانی‌های» مغرب زمینی‌ها در جبهه‌های افغانستان و عراق به رسانه‌ها نفوذ کند. و گویا برای بسیاری از آدمخواران در سنای آمریکا همین زنگ خطر کفایت کرد.

و اما مطلب دوم این است که عقب‌نشینی، فرار و یا قبول شکست در جنگ افغانستان از طرف غرب در شرایط فعلی به هیچ عنوان گامی در مسیر آرامش منطقه نمی‌تواند به شمار آید؛ چنین رخدادی به سرعت تبدیل به مهم‌ترین اهرم سیاسی جهت تأمین «وجاهت عقیدتی» برای گروه‌هائی خواهد شد که با این «اشغال» گویا مخالفت‌های نظامی و عملیاتی صورت داده بودند، البته در نظام رسانه‌ای! جای بحث ندارد؛ این گروه‌ها تماماً وابستگان به محافل‌ غرب‌اند، و همگی‌ اسلامگرا، سرکوبگر، آشوب‌طلب و ظاهراً ضدامپریالیست به شمار می‌روند! با این وجود در یک اصل کلی همگی به توافقی اساسی رسیده‌اند: ضدیت با مسکو!

می‌بینیم که احمدی‌نژاد که امروز سخن از «دوستی و صداقت و پاکی و صفا» و غیره با دولت آدمکش آمریکا به میان می‌آورد ـ دولتی که حداقل طی 8 سال گذشته در کشورهای همسایة ایران صدها هزار غیرنظامی را فقط به دلیل حرص و طمع سیری‌ناپذیر خود به چپاول و غارت به کام مرگ و نیستی فرو افکنده، مرتباً به اهداف مسکو نیز حمله‌ور می‌شود. در همان مصاحبه با «پرس تی‌وی»، احمدی‌نژاد می‌فرمایند:

«ما الان اطلاعات دقیقی داریم که امریکائی‌ها یک سناریوئی نوشته‌اند که جنگ تبلیغاتی سنگینی علیه ایران راه اندازند و این حرف‌هائی که رئیس جمهور روسیه زد، در واقع آگهی پخش آن نمایش است.»

البته ما نیز بارها و بارها مواضع دولت روسیه را در مورد ایران شدیداً محکوم کرده‌ایم، و این سیاست‌ها را در چارچوبی استراتژیک «ضدایرانی» خواندیم، ولی سنگری که احمدی‌نژاد به عنوان یک اسلامگرا در آن نشسته و بر مواضع روسیه می‌تازد با سنگر یک دمکرات و طرفدار دمکراسی و انسان‌محوری از زمین تا آسمان فاصله دارد. احمدی‌نژاد به این دلیل به روسیه حمله می‌کند که مدودف حاضر نیست مسئولیت عملیات «نمایشی» یک حکومت اسلامگرا و دین‌خو را در مرزهای جنوبی فدراسیون روسیه در ساختار بین‌المللی تقبل کرده، از این مفر دست‌ آمریکا را در اعمال سیاست‌های اسلامگرایانه هر چه بیشتر در منطقه باز بگذارد. این است دلیل «عصبانیت» احمدی‌نژاد! و اینک که مسیر «دوستی و رفاقت» با مسکو بر دولت احمدی‌نژاد بسته می‌شود، شاهدیم که واشنگتن مجبور است به هر ترتیب ممکن مسئولیت بساط «اسلام‌فروشی» خود را در منطقه بر عهده گیرد. به این ترتیب هم سلاح قتال «نبرد با آمریکا» از دست نوکران‌‌اش به زمین خواهد افتاد، و هم یانکی‌ها مجبور خواهند شد تا گلوگاه در منجلاب بده‌بستان با آخوند و خاخام و کشیش و پاسدار و قاری و … و هر نوع «دین فروش» دیگر شناور شوند.

پیش از ادامة مطلب لازم است درمورد سوءتفاهمی که برای برخی از خوانندگان گرامی پیش آمده بود توضیحاتی بیاوریم. ما مواضع روسیه در قبال ایران و دیگر کشورهای آسیائی را در چارچوب یک استنباط تاریخی از مسیر شکل‌گیری قدرت‌های حاکم بر کرملین مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم. و این تمایل را در ساختار حکومت فعلی روسیه که جهت هم‌فکری و همراهی با قدرت‌های استعماری غرب در هر گام «متحول» می‌شود محکوم می‌کنیم. ما با تکیه بر تجربیات تاریخی صریحاً می‌گوئیم که روسیه در صورت دنباله روی از این مسیر با فروپاشی داخلی روبرو خواهد شد. به عبارت دیگر، کرملین از آنچه بر علیه ملت‌ها و در مسیر همکاری‌های آتی با سیاست‌های استعماری غرب در منطقه می‌کارد، خود نیز بهره‌ای نخواهد برد.

حال نگاهی خواهیم داشت به دیگر ابعاد «چرخش» سیاسی واشنگتن. پیشتر نیز گفته بودیم که اعزام چند ده‌هزار نیروی مسلح با بودجه‌ای متجاوز از 30 میلیارد دلار به یک منطقة جنگزده نمی‌تواند پیامدهائی ناچیز و قابل چشم‌پوشی داشته باشد. اگر اعزام این نیروها در عمل صورت پذیرد و همچون دیگر «پروژه‌ها» در بحر تعلیق شناور نماند ، حضور این نیروهای تازه نفس در منطقه چند مسئلة کلی را به همراه خواهد آورد.

نخست اینکه آمریکا مجبور خواهد شد روابط خود را با «اسلام‌گرائی» شفاف و روشن‌ کند. می‌دانیم که حمایت واشنگتن از اسلام‌گرائی تا حال «زیرجلکی» بوده. در زرادخانة غرب اسلام‌گرائی ابزاری بوده که از دیرباز «ضدبلشویک» تلقی می‌شد، ولی پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز همین ابزار تبدیل به سلاحی جهت مقابله با کلیسای ارتدوکس و فدراسیون روسیه شده است! در شرایط فعلی آمریکا مشکل می‌تواند در چارچوب منافع استراتژیک خود از این سلاح «خداداد» دست بشوید. با اعزام نیروهای تازه نفس به افغانستان، واشنگتن بالاجبار می‌باید موضع‌گیری‌های نظامی خود را در ارتباط با اسلامگرائی مشخص‌تر نماید. ولی اگر این موضع‌گیری‌ها در مسیر حمایت از فاشیسم اسلامی همچون نمونه‌های ایران، پاکستان و نهایت امر ترکیه متحول شود روسیه در چارچوب منافع خود به ‌ناچار در برابر این سیاست‌ها عکس‌العمل نشان می‌دهد، و از آنجا که مسکو در منطقه اهرمی جهت فشار بر آمریکا ندارد، این فشارها را می‌باید در مناطق دیگر جهان دنبال کرد.

به همین دلیل است که دیوید کامرون، نخست وزیر دولت ائتلافی انگلستان، طی چند روز گذشته دیداری از هندوستان داشت. می‌دانیم که نطفه‌های اصلی «اسلام‌گرائی» در آسیای مرکزی و خاورمیانه تحت نفوذ انگلستان فعال‌اند. با حضور در هند، امید دیوید کامرون بر این پایه استوار شده که از طریق وعده و وعیدهای منطقه‌ای، و احیاناً «هوار» کشیدن بر سر دولت پاکستان و یادآوری این «اصل» که مبارزه با تروریسم یک الزام سیاسی و جهانی است، بتواند هر چه بیشتر هندوستان را از معادلاتی که روسیه پای در آن خواهد گذاشت دور نگاه دارد. چرا که در معادلات منطقه‌ای، در صورت پافشاری غرب بر حمایت از اسلام‌گرائی، هند می‌تواند با هم‌صدائی در مسیر سیاست‌های مسکو نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای ایفا نماید.

با این وجود، به استنباط ما حضور پررنگ‌تر نیروی‌های نظامی ایالات متحد در افغانستان بازتابی سوای آنچه دولت ائتلاف در لندن به دنبال آن است خواهد داشت. آمریکا در این راستا، همانطور که ماه‌ها پیش نوشته بودیم ناگزیر خواهد شد با دوستان واقعی خود یعنی ملایان و پاسداران و قاریان بر سر میز مذاکره بنشیند و تیغة سلاح «نبرد با آمریکا» هم اینک بر زمین افتاده. از این «سلاح» مرگبار امروز فقط دسته‌ای شکسته باقی مانده که عمدتاً در چنگ میرحسین موسوی و جناح خاتمی قرار گرفته. هم اینان‌اند که به احتمال زیاد سعی خواهند داشت با شعار حمایت از «آراء عمومی»، «سیاست‌های امام راحل»، و … فوت کردن در آستین شعارهای دیرپای حکومت اسلامی، میدان‌داری برای تداوم «نبرد با آمریکا» را بر عهده گیرند. ولی امروز برای آیندة سیاسی اصلاح‌طلبان مشکل می‌توان پرونده‌ای «مثبت» و مساعد باز نمود. اگر آمریکا مجبور شود با آدمک‌های اسلام‌گرای خود در ایران پای میز مذاکره بنشیند، این عمل را فقط به این شرط انجام خواهد داد که «طرف‌های» مذاکره در قدرت باقی بمانند. به عبارت دیگر آمریکا حاضر نخواهد شد، هم مسئولیت عملیات اسلامی را در منطقه بر عهده گیرد، و هم چرخش‌های سیاسی‌اش بازتابی باشد از منافع لندن! در چنین شرایطی است که جناح خاتمی و موسوی اصولاً فلسفة وجودی‌شان را از دست می‌دهند، و دلیل انتشار مدارک گستره و متفاوت از قبیل «نامة» استعفای موسوی، پروندة قتل‌عام سال‌های 1360 و … بر شبکة اینترنت نیز همین است.

طی ماه‌های آینده هم اسلام‌گرایان اصلاح‌طلب حکومت اسلامی و هم دولت احمدی‌نژاد جهت حفظ موجودیت سیاسی خود مجبور خواهند شد که به هر ترتیب ممکن پای در مسیر ائتلاف با غیرمذهبی‌ها بگذارند. و در کمال تعجب این «غیرمذهبی‌ها» نمی‌تواند شامل چپ‌نمایانی شود که هم اینک با حمایت از شعارهای «صدر انقلاب» در صحنة سیاست داخلی‌ حاضر و مهیا نشسته‌اند، چرا که اینان نهایت امر دنباله‌رو همان سیاستی به شمار می‌روند که پیشتر گفتیم «تیغه‌اش» افتاده. در نتیجه می‌باید در جناح اصلاح‌طلب و حتی در جناح دولتی منتظر «فوران‌های» سیاسی و جایگزینی‌های «نمایشی» باشیم. چرا که در صورت باقی ماندن امثال موسوی، خاتمی و … در صحنة اصلاح‌طلبی، آمریکا ترجیح خواهد داد که در دنبالة بده‌بستان‌های احتمالی با دولت فعلی، وابستگان ظاهراً‌ «غیرمذهبی‌تر» را در طیف احمدی‌نژاد پیش بیاندازد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس




فیلترشکن‌های جدید31ژوئیه2010

toblerone.co.cc
face-huge.co.cc
bench-q.co.cc
lawyer-attorney.tk
abortioni.tk
tribalcore.co.cc
selfsurf.co.cc
rightplacement.co.cc
kernelmemory.tk
fastwayline.co.cc
highest-yielding.co.cc
needsurf.co.cc
lwiki.info
tips4timemanagement.info
fdog.info
ookay.info
hfox.info
wsumo.info
hokay.info
cokay.info
usumo.info
dsumo.info
twoprox.info
nsumo.info
vsumo.info
vwiki.info
slamsurf.com
owiki.info
bsumo.info
psumo.info
iokay.info
lostproxy.info
wokay.info
nitrosurf.com
asumo.info
kokay.info
filterdog.info
proxville.info
jdog.info
rsumo.info
surfy.info
ywiki.info
zokay.info
unlocky.info
yfox.info
fsumo.info
pokay.info
vfox.info
zfox.info
windowsproxyserver.info
yokay.info
jwiki.info
awiki.info
nationalgarantee.co.uk
mokay.info
wwiki.info
xsumo.info
xdog.info
proxybug.info
zsumo.info
csumo.info
eokay.info

رابین‌هود مجازی!

در مطلب امروز دو موضوع ظاهراً متفاوت را مورد بررسی قرار می‌دهیم. نخست در مورد مواضع روسیه در قبال «تحریم‌های» شورای امنیت بر علیه ملت ایران سخن خواهیم گفت،‌ و در مرحلة بعد بازتاب «افشاگری‌های» سایت «ویکی‌لیکس» در مورد طالبان را در ارتباط ساختاری غرب با حکومت اسلامی مطرح می‌کنیم. پس نخست به مواضع روسیه بپردازیم.

بارها در مورد حمایت مسکو از اعمال تحریم‌های شورای امنیت بر ملت ایران سخن گفته‌ایم، پر واضح است که نیازی به تکرار مکررات نیست؛ روسیه نه از امکانات دریانوردی، بانکی و بازرگانی کافی جهت نظارت بر این «تحریم‌ها» برخوردار است، و نه اصولاً «طرف» اصلی در تجارت و امور مالی ایران به شمار می‌رود. در نتیجه، حمایت مسکو از این «تحریم» فقط یک موضع‌گیری ضدایرانی بود، با این پیش‌فرض که با بسته شدن مسیر بده‌بستان‌های جمکرانی‌ها با انگلستان و خصوصاً آلمان فدرال کانال‌های روسیه می‌توانند در مرزهای شمالی و حتی غربی به سرعت جایگزین شبکة کشتیرانی غرب در خلیج‌فارس شوند! باید قبول کرد که در شرایط فعلی این پیش‌فرض بیش از آنچه قابل‌اعتنا باشد بازتابی است از برخوردی سوداگرانه و خصوصاً بسیار خوش‌بینانه از جانب مسکو.

در نتیجه، اظهارات اخیر آندری نسترنکو،‌ سخنگوی وزارت امور خارجة روسیه، در نکوهش تحمیل تحریم‌های «یک‌جانبة» اقتصادی بر ملت ایران از جانب ایالات متحد، اروپای غربی و کانادا، فقط کاربردی مردمفریبانه می‌تواند داشته باشد. مسلماً روسیه پیش از آنکه این «تحریم‌ها» را به صورت قانونی مورد تأئید قرار دهد بخوبی می‌دانست که از اهرم‌های کافی جهت جلوگیری از تحریم‌های «یک‌جانبه» برخوردار نیست. خلاصة کلام، مسئلة اعمال تحریم‌ اقتصادی بر ملت ایران، در چارچوب سیاست خارجی روسیه دقیقاً همتراز «مخالفت» ظاهری مسکو با اشغال عراق است!

رادیوفردا، مورخ 5 مردادماه 1389 اعتراض روسیه به تحریم‌های یک‌جانبه را چنین بازتاب می‌دهد:

«[نسترنکو] تحریم‌های تازة اتحادیه اروپا را بیانگر تحقیر و کوچک شمردن موضع کار شده و هماهنگ شورای امنیت سازمان ملل دانسته است.»

بله، همانطور که گفتیم ارتباطی تنگاتنگ میان شیوه‌های عمل قدرت‌های بزرگ در مورد تحریم‌های اقتصادی و تهاجم یانکی‌ها به عراق می‌توان یافت. باید به آقای نسترنکو یادآوری کنیم که «تحقیر» شورای امنیت سازمان ملل هنگام جنگ دوم خلیج‌فارس نیز به صراحت به منصة ظهور رسید و همانطور که شاهد بودیم مسکو بجای مخالفت اصولی با این جنگ‌افروزی ترجیح داد دل‌اش را به نقل‌ونبات‌هائی که یانکی‌ها وعده داده بودند خوش کند. آمریکا و انگلستان و شرکای دیگرشان نه تنها بر خلاف تمامی مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی دست به اشغال یک کشور مستقل و عضو سازمان ملل متحد زدند، که حتی در چارچوب مسئولیت‌های قانونی که همین مقاوله‌نامه‌ها «نیروی اشغالگر» را موظف به رعایت‌شان می‌کند هیچگاه به وظایف مطروحه تن نداده‌اند. حال باید پرسید چه شده که چشمان شهلای آقای «نسترنکو» تحقیر شورای امنیت را در مورد اعمال تحریم‌های یک‌جانبه بر علیه ملت ایران به این «خوبی» رویت می‌کند، ولی از مشاهدة تحقیری که همین ایالات متحد با اشغال غیرقانونی عراق اینک 8 سال است بر جامعة جهانی تحمیل کرده عاجز مانده؟

مسلماً زمانیکه روسیه اشغال نظامی عراق توسط نیروهای غرب را در خفا مورد تأئید قرار می‌داد هیچگاه فکر نمی‌کرد که «تحقیر» بنیادها و تشکیلات و اصولاً حقوق بین‌الملل روز و روزگاری گریبان منافع خودش را نیز خواهد گرفت. به قولی، «آسیاب به نوبت!» حال که روسیه قصد دارد به خیال خود از طریق متوقف کردن بازرگانی سنتی ایران با اروپای غربی، جائی برای منافع مالی خود در ایران بگشاید، و این مهم را تحت عنوان «قانونیت» مصوبات بنیادهای بین‌المللی به ملت‌های جهان حقنه کند، به یک باره متوجه می‌‌شود که قضیه به این سادگی‌ها هم نیست. خلاصة کلام، نمی‌توان هم بر ‌قانون شکنی‌ها و وحشیگری‌ها در عراق و افغانستان چشم بست، هم تحت عنوان برخورد «قانونی» نان خوبی در ایران به تنور چسباند! و اینجا بود که ناگهان تشت از آسمان فروافتاد، و حضرت نسترنکو از خواب بیدار شدند:

«این حرکت تازة اتحادیه اروپا به تلاش مشترک ما در جست‌وجوی راه حل سیاسی ـ دیپلماتیک برای برنامه هسته‌ای ایران لطمه می‌زند».
همان منبع!

ما هم به ایشان عرض می‌کنیم که پدیده‌ای به نام «برنامة هسته‌ای» ایران اصولاً وجود خارجی نداشته و ندارد، و این واقعیت را ما ایرانیان بخوبی می‌شناسیم. ما می‌دانیم که این «برنامه» تماماً ساخته و پرداختة هیاهوئی است که رسانه‌های غرب به راه انداخته‌اند، و همانطور که از سال‌های پیش نیز مشخص شده، این هیاهو به دلیل جنگ و درگیری قدرت‌های جهانی با یکدیگر بر سر تقسیم بازارها و منابع مالی و معدنی در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی به راه افتاده. بحث کلی در اینمورد گسترده‌تر از آن است که بتواند در چند صفحه خلاصه شود، در نتیجه نه ایرانیان را سفیه به شمار آورید و نه خودتان را بیش از این‌ها سنگ روی یخ کنید. اگر سر پول دعوای‌تان شده مشت و لگدش را حوالة چانة ملت‌های دیگر نفرمائید.

مشخص است که با کرنش در برابر سربازان آمریکائی هیچ کشوری نمی‌تواند نزد ملت‌های منطقه ارج و قرب یافته و منافع «عالیة» خود را در برابر غرب به ارزش بگذارد. بارها هم در همین وبلاگ نوشته‌ایم که امروز مسکو در عمل همان راهی را انتخاب کرده که در گذشته تزارها و بلشویک‌ها پیمودند: همکاری نزدیک با غرب جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب ملت‌ها در شرق! نتیجة چنین سیاستی نیز به احتمال زیاد همان خواهد بود که دوبار در سال‌های 1917 و 1991 تکرار شد. این شیوة برخورد در عمل فقط به عمیق‌تر شدن بن‌بست‌های سیاسی، که انعکاسی است از انقطاع ارتباطات منطقه‌ای منجر خواهد شد، و نهایت امر به فلج تشکیلاتی که پیامد مستقیم فساد حاکم بر نظام اداری و سیاسی مستبدانه است منتهی می‌گردد. جالب اینجاست که در چنین چشم‌اندازی، و بر اساس تحلیل‌هائی که آکادمیسین‌های شوروی سابق بارها و بارها در کتب و مقالات خود ارائه کرده‌اند، از منظر تاریخی تنها راه شناخته شدة «خروج» ملت‌ها‌ از این سیر قهقرائی «سقوط حاکمیت» است.

البته فراموش نکنیم، آنچه امروز روسیه جهت سرکوب ملت‌های شرق در ارتباطات‌اش با غرب در «طبق اخلاص» می‌گذارد، هنوز که هنوز است «خنزرپنزرهای» یادگار دوران «طلائی» اتحاد شوروی است، ولی این نیز بگذرد. در آینة تاریخ خواهیم دید که چنین ساختار «هشل‌هفی» که در روسیه حاکمیت را به دست گرفته و صرفاً از طریق «مردود شمردن» نقش تاریخی ملت‌ها و منافع آنان سعی در سیاستگزاری مشترک با استعمار غرب در روابط منطقه‌ای دارد تا کجا می‌تواند اصولاً به موجودیت خود ادامه دهد. پس بهتر است دکان «مافیای» غرب‌دوست و جدیدالتأسیس روس را رها کرده به بررسی افشاگری‌های «ویکی لیکس» بپردازیم. چرا که «رادیوفردا»، مورخ 5 مردادماه 1389، تنور ویکی‌لیکس را اینبار برای چسباندن نان کاخ‌سفید حسابی داغ کرده:

« روز یک‌شنبه، سوم مردادماه، بیش از 92 هزار سند سری ارتش آمریکا در بارة جنگ افغانستان توسط وب‌سایت ویکی‌لیکس افشا شد […] »

البته سایت ویکی‌لیکس متعلق به یک «استرالیائی» به نام «جولین آسانژ» است، و ایشان بارها و بارها عنوان کرده‌اند که غیروابسته هستند و در چارچوب منافع قدرت‌ها عمل نمی‌کنند. به عبارت دیگر ایشان در کنار «مردم» نقش «رابین‌هود» مجازی را بر عهده گرفته‌اند. ولی اگر استقلال این سایت واقعی می‌بود، آنان که به قولی 92 هزار سند فوق‌محرمانة ارتش آمریکا را از سفارت این کشور در افغانستان «کش» رفته‌اند، این اسناد را در اختیار ویکی‌لیکس «مستقل» نمی‌گذاشتند. و در صورت دسترسی «ویکی‌لیکس» به چنین اسنادی، اگر محافل قدرتمندی از این تشکیلات حمایت به عمل نمی‌آوردند، مسئول سایت به خود اجازه نمی‌داد با انتشار مدارکی که مسلماً به صورت «غیرقانونی» در اختیارش قرار گرفته، یک عملیات نظامی را در سطح جهانی اینگونه به «سخره» بگیرد. همچنین ارباب جراید و گردانندگان سایت‌ها و خبرگزاری‌های دیگر جهان «خبر» این افشاگری‌ها را آنطور که شاهدیم در بوق نمی‌گذاشتند؛ قضیه خفه می‌شد و کسی هم صدایش در نمی‌آمد، آنچنان که در بسیاری موارد چنین شده. خلاصة کلام «استقلال» رسانه‌ای در غرب خود داستانی است که می‌باید حکایت‌اش را از نو نوشت.

ولی آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم، چرا حاکمیت ایالات متحد و شاید برخی دیگر از دوستان گرمابه و گلستان‌اش جهت اعمال کنترل نسبی بر جریانات افغانستان نیاز دارند بر فضاسازی‌ها و مسخره‌بازی‌هائی از این دست تکیه کنند؟ چرا که وابستگی تشکیلاتی ارتش پاکستان و سازمان «آی. اس. آی» به آنچه مجاهدین افغان و «هنگ‌های عرب» نام داشت و بعدها «طالبان» و «القاعده» خوانده شد روشن‌تر، علنی‌تر و غیرقابل تردیدتر از آن است که از طرف مورخین، تحلیل‌گران بی‌غرض و بی‌مرض، و حتی ناظران منصف به زیر سئوال برده شود. از طرف دیگر، این وابستگی‌ها در قالب آثار گسترده و تحلیل‌های تاریخی از دیرباز توسط مورخین و آکادمیسین‌ها در دانشگاه‌های ایالات متحد، انگلستان، فرانسه و به احتمالی در بسیاری دیگر از کشورها به رشتة تحریر در آمده! خلاصة کلام، حداقل تا آنجا که به افتضاحات برخاسته از سیاست‌های دستپاچة ایالات متحد و مجموعه نیروهای نظامی ناتو طی درگیری‌های سی سالة افغانستان مربوط می‌شود، جامعة جهانی به هیچ عنوان نیازمند افشاگری‌های «ویکی‌لیکس» نبوده و نیست. این نقش‌ها به مراتب بیش از آنچه این اسناد بتواند علنی کند در چشم صاحب‌نظران عیان و آشکار بوده. به همین دلیل، امروز بجای کنکاش در چند و چون این «اسناد» بهتر است به این سئوال بپردازیم که چه محافلی در سطح جهانی و حتی در داخل ایالات متحد از بی‌اعتبار کردن عملیات نظامی در افغانستان حمایت می‌کنند؟ و اینکه این محافل چرا می‌باید منافع خود را در مسیر بی‌اعتباری ارتش‌های‌شان در افغانستان دنبال کنند؟

تحلیل دقیق مسائل در این مقطع بسیار وقت‌گیر خواهد شد، با این وجود به صورت بی‌پرده و شتابزده بگوئیم که به استنباط ما دو جریان بسیار قدرتمند در غرب در این مرحله در برابر یکدیگر صف‌آرائی کرده‌اند. نیازی به توضیح نیست ولی هر دو جریان تحمیل حکومت اسلامی بر ملت‌های منطقه را مورد «تأئید» قرار می‌دهند، با این وجود، در مورد جزئیات با یکدیگر کنار نمی‌آیند و هر کدام تحلیل‌های ویژة خود را از بحران افغانستان، جنگ سی‌ساله در منطقه، سیاست‌های حاکم بر جمکران، و خصوصاً ارتباطات مطلوب با حوزة اتحاد شوروی سابق ارائه می‌دهد. تحلیل‌ها و انتظاراتی که ظاهراً هماهنگی چندانی با یکدیگر ندارد.

به طور مثال، شاهدیم که علیرغم برخورداری از اکثریت دمکرات، برنامة اعلام شدة اوباما طی مسابقات انتخاباتی، مبنی بر اعزام نیروهای گستردة آمریکا به افغانستان از طرف سنای این کشور مورد تأئید قرار نمی‌‌گیرد! طرح اوباما توسط سنا مدفون شده. یا اینکه، در مورد خروج غرب از افغانستان و واگذاری اهرم‌های حاکمیت به نیروهای وابسته به طالبان، بین انگلستان و آمریکا تخالف نظر کلی دیده می‌شود. انگلیس به دلیل محدودیت‌های شدید مالی، انسانی و سیاسی که می‌باید بازتابی از بن‌بست‌های داخلی تلقی شود، جهت خروج هر چه سریع‌تر مرتباً این تمایل را نشان می‌دهد تا به سوی «نسخة طالبان» جذب ‌شود، و ایالات متحد به دلیل بده‌بستان‌های گسترده‌تر با روسیه، و نبود همان بن‌بست‌ها در داخل مرزهای‌اش این صورتبندی را به طور کلی تأئید نمی‌کند!

در ثانی اعزام ده‌ها هزار نیروی نظامی جدید و تازه‌نفس به افغانستان و یا خروج شتابزدة ارتش‌های اشغالگر از این کشور تبعاتی خواهد داشت که مسلماً در یک وبلاگ نمی‌توان به آن پرداخت. به عنوان نمونه، حضور این نیروها به سرعت زمینة تنش‌های منطقه‌ای خصوصاً در ارتباط با هند و چین و روسیه را فراهم خواهد آورد. آمریکا در چارچوب این نقش‌پذیری نظامی موظف خواهد شد که به طور کلی در روابط منطقه‌ای خود با قدرت‌های جهانی «تجدیدنظر» کرده، و مقام و مرتبة امپراتوری سابقاً کبیر انگلستان در این «تجدیدنظر» مشخص نیست! از طرف دیگر، پروژة «فرار» غرب از افغانستان که به صراحت در دستورکار برخی محافل قرار گرفته بازتابی بسیار گسترده در سطح جهانی خواهد داشت و امروز نمی‌توان در مورد آن اظهارنظر کرد.

ولی جهت نشان دادن عمق بحرانی که این افشاگری‌ها می‌تواند به همراه آورد، به بررسی ابعاد مختلف یک خبر دیگر در همین «افشاگری‌ها» می‌پردازیم. در برخی اسناد افشا شدة ارتش آمریکا چنین آمده که، طالبان به موشک‌های «ردیاب حرارتی» مجهز شده‌اند! می‌دانیم که این نوع موشک نخستین بار به نام موشک‌های «سام 7» توسط اتحادشوروی سابق در ویتنام به آزمایش گذاشته شد، و برای جنگنده‌های تیزپرواز مرگ‌آور است. ولی با در نظر گرفتن اینکه هیچیک از جنگنده‌های ایالات متحد طی عملیات افغانستان سرنگون نشده‌اند، این موشک‌ها را مسلماً‌ ایالات متحد جهت کنترل نیروهای نظامی کشورهای دیگر در اختیار طالبان قرار داده! و یا اینکه از طریق انتشار این «اطلاعات» قصد دارد به قدرت‌های منطقه‌ای هشدار دهد که در صورت دخالت هوائی در افغانستان با موشک‌های «ردیاب حرارتی» طالبان روبرو خواهند شد. خلاصة کلام این مسائل به هر طریق که تحلیل شود فقط نشانه‌ای است باز هم بارزتر از همکاری نزدیک ارتش‌های اشغالگر با طالبان. و به دلیل «افشاگری‌ها» مجموعة گسترده‌ای از همین نوع «مسائل» به تدریج با تکیه بر این اسناد تبدیل به معضلی اساسی برای غرب خواهد شد. معضلی که ابعاد واقعی بحران افغانستان را، نه در چارچوب تبلیغات کاخ‌سفید که در مقیاس اصلی‌اش علنی خواهد کرد، و به احتمال زیاد در پی همین تحولات می‌باید منتظر خروج قریب‌الوقوع غرب از منطقه باشیم.

بله، علیرغم تمامی شقاق‌های فکری، طی روزهای اخیر شاهدیم که «صحنة سیاست» منطقه بیش از پیش به سوی پروژة «ترک مخاصمه» و رها کردن افغانستان کشیده ‌می‌شود. و انتشار اسناد و مدارکی دال بر همکاری ارتش پاکستان و نیروهای اشغالگر با طالبان و نهایت امر با حکومت اسلامی در تهران به صراحت فقط به بی‌اعتباری هر چه بیشتر این عملیات نظامی کمک خواهد کرد. در همین چارچوب است که رادیوفردا نیز در ادامة خبر خود می‌نویسد:

«[…] بخشی از [این اسناد] به نقش تهران در حمایت‌های پنهان مالی، تسلیحاتی، آموزشی و پناه دادن به شورشیان طالبان در خاک خود به منظور مبارزه علیه نیروهای ائتلاف در افغانستان اختصاص داشت.»

البته اینکه حکومت اسلامی با طالبان همکاری کند مسئلة روشن و واضحی است. این حکومت از نخستین روزها همکار اصلی ایالات متحد در نبرد «مقدس‌» برضد اتحاد شوروی بوده. پروژة «چپ‌ستیزی» از همان روز نخست تحت عنوان «این‌‌ها نجس هستند»، از زبان روح‌الله خمینی شنیده شد و در نخستین اطلاعیة «بیت‌امام» نیز انتشار یافت. ولی مشکل اصلی زمانی ایجاد می‌شود که همین مدارک همزمان نشان می‌دهد طالبان مورد حمایت حکومت اسلامی، همکاران ارتش‌های غرب نیز به شمار می‌روند! خلاصة کلام غرب در افغانستان هر چه بیشتر پای در یک کلاف سر در گم می‌گذارد و مشکل می‌توان خارج از «ترک ‌مخاصمه» مفر دیگری برای این سناریو پیدا کرد.

فقط این مطلب باقی می‌ماند که چرا بعضی محافل غرب سعی دارند جهت خروج هر چه سریع‌تر نیروهای اشغالگر از افغانستان صحنه‌ را به صورتی که می‌بینیم از طریق انتشار هزاران سند محرمانة نظامی آمریکا «آرایش»‌ کنند؟ تجربة دخالت‌های نظامی ایالات متحد پس از جنگ دوم نشان داده که این قدرت «استعماری» همیشه سعی داشته نخست با ارائة‌ تصویر یک «ارتش جهانی» دخالت‌های خود را تحت حمایت سازمان ملل به نام عملیات بین‌المللی به ارزش بگذارد. آنگاه که یک به یک همکاران و همرزمان، آمریکا را در جبهه تنها می‌گذارند، هنگام «ضعیف‌نمائی‌» واشنگتن فرا می‌رسد. در این مرحله آمریکا صحنه را ترک گفته و شکست را می‌پذیرد! از این برهه است که واشنگتن نوکران خود را جهت به ارزش گذاشتن همان اهدافی که اشغال نظامی دنبال می‌کرده، تحت عنوان «برندگان جنگ» بر علیه آمریکا به میدان سرکوب ملت‌ها می‌آورد. این روند در کرة شمالی و ویتنام دقیقاً به همین ترتیب تکرار شد و صحنة افغانستان نیز نخست در همین رابطه متحول می‌شد. ولی می‌باید قبول کرد که امروز تکرار این نمایش امکانپذیر نیست. شاید برای پاسخگوئی به این نیاز استراتژیک است که نقش «ویکی لیکس» و برخی محافل افشاگر تا این حد جهت حفظ سیاست‌های استعماری غرب در افغانستان و نهایت امر در عراق حیاتی شده.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس




فیلترشکن‌های جدید28ژوئیه2010

zdog.info
cwiki.info
eokay.info
qdog.info
ofox.info
oneprox.info
yfox.info
beautyforum.org.uk
slamsurf.com
zenproxy.org
awiki.info
fwiki.info
csumo.info
msumo.info
selldomain.org.uk
gsumo.info
daceparty.co.uk
jokay.info
cfox.info
ldog.info
fokay.info
xdog.info
pdog.info
filtercow.info
ookay.info
lwiki.info
freepublicproxy.org/view.site
vokay.info
esumo.info
royalaccounts.co.uk
bwiki.info
fdog.info
tsumo.info
rokay.info
ysumo.info
ydog.info
dwiki.info
nwiki.info
xsumo.info
jwiki.info
rsumo.info
wsumo.info
psumo.info
hfox.info
idealgifts.org.uk
osumo.info
qokay.info
pwiki.info
asumo.info
jsumo.info

دندان هسته‌ای!

طی چند روز گذشته مسائل داخلی ایران و ارتباطات حکومت اسلامی در سطوح منطقه‌ای دچار تغییرات گسترده‌ای شد. پس بهتر است نگاهی سریع به ابعاد مختلف این «تغییرات» بیاندازیم. در درجة نخست حضور وزیر امورخارجة حکومت اسلامی در کنفرانس بین‌المللی صلح در کابل، آنهم در کنار نمایندگان 70 کشور جهان و دبیرکل سازمان ملل مسئلة قابل توجهی است. به احتمال زیاد آنچه «تغییرات» نام گذاردیم، می‌باید در ارتباط مستقیم با پیش‌درآمدها و پیامد‌های همین «کنفرانس» مورد بررسی قرار گیرد. ولی شاهدیم که «بحران‌سازی‌ها» علیرغم مواضع مشخص و بی‌تردید قدرت‌های بزرگ جهانی همچنان در اطراف مسائل مختلف منطقه‌ای ادامه می‌یابد، و این خود نشانی است از آنکه محافلی بسیار قدرتمند در سطوح جهانی با آنچه در کابل مطرح شده «موافقت» اصولی ندارند.

در گام اول قصة «فکاهی» شهرام امیری را بررسی می‌کنیم که در رسانه‌های جمکران و یا خارج مطرح شده. در این «بازی» در دیگ گشاد‌تر از آن است که احدی بتواند ارتباطات امیری در داخل و خارج ایران، و یا اطلاعات فرضی وی را از برنامه‌های «هسته‌ای» و «مسائل سری سازمان سیا» باور کند. شهرام امیری به احتمال زیاد یک عنصر پیش‌پاافتاده و وابسته به وزارت اطلاعات حکومت اسلامی است که در چارچوب ارتباطات گسترده و دیرینة این حکومت با یانکی‌ها به بهانة مسافرت به عربستان پای در یک برنامة تبلیغاتی ‌گذاشت، که شاید خود وی نیز از چند و چون آن اطلاع درستی نداشته.

به هر تقدیر از آنجا که بحران‌سازی پیرامون برنامة «فرضی» هسته‌ای حکومت جمکران یکی از خطوط تبلیغاتی سازمان سیا جهت فضاسازی‌های مطلوب در سطح جهانی در رابطه با مسائل منطقة خلیج‌فارس شده، حضور امیری در ایالات متحد را مسلماً می‌باید در چارچوب داغ‌تر کردن تنور «خطرات هسته‌ای» جمکران در تبلیغات سازمان سیا تحلیل کرد؛ مطلب دیگری متصور نیست.

با این وجود در تحلیل آنچه پیش آمد، یعنی «فرار» فرضی این‌حضرت از دست نیروهای امنیتی سازمان سیا، و پناه بردن‌شان به نمایندگی دیپلماتیک پاکستان در ایالات متحد و سپس پیدا شدن سروکلة محترم‌شان در فرودگاه تهران، مسئله به هیچ عنوان «ساده» نیست. خلاصة کلام در چارچوب این طرح سیاسی که به احتمال زیاد «لو» رفته، نه بعضی‌ها توانستند برنامه‌های‌‌شان را به مورد اجرا بگذارند، و نه اینکه خود را از شر یک «عنصر مزاحم» به شیوه‌های مرضیة سازمان‌های اطلاعاتی «خلاص» کنند. این مسئله یک رسوائی همه جانبه برای خانم هیلاری کلینتن به ارمغان آورد و یک افتضاح جدید برای حکومت «ضدآمریکائی» اسلامی در تهران! آخرالامر روزنامة بریتانیائی ساندی تایمز، مورخ 25 ژوئیة 2010 سرآسیمه دست‌ها را بالا زده و می‌نویسد:

«به ظن سازمان سیا دانشمند اتمی ایران که به تهران بازگشت یک جاسوس دوجانبه است!»

باید اذعان داشت که این جملة «جادوئی» بیش از آنچه سازمان سیا را تبرئه کند، و یا شخص شهرام امیری را متهم به عملی نابخردانه نماید، فقط این امر را مورد تأئید قرار می‌دهد که حداقل به صورت رسمی و از منظر سازمان سیا، شهرام امیری جاسوس این سازمان بوده! چنین اظهارات خام و شتابزده که از این روزنامه و آن رسانه در مورد شهرام امیری مخابره می‌شود، فقط این گمانه را تقویت می‌کند که سازمان‌های اطلاعاتی غرب به هیچ عنوان انتظار نداشتند دست‌های‌‌شان اینچنین در پوست گردو بیفتد. و تا آنجا که «همزمانی» کشف «شهرام امیری» و شبکة جاسوسی روسیه در آمریکا به ما می‌گوید، این «جاسوس دوجانبه» و فرداعلا می‌باید هدیه‌ای از سوی مخالفان سیاست هیلاری کلینتن در داخل و خارج مرزها تلقی شود. باشد که خانم کلینتن در پرتو انوار جانبخش «کشف» این جاسوس‌دوجانبة سازمان سیا، هنگام شرکت در «کنفرانس صلح کابل» دندان ‌مصنوعی‌های براق و جدیدشان را در قالب لبخندهائی شیرین‌تر از عسل آنطور که باید و شاید در برابر دیافراگم دوربین عکاسان به نمایش بگذراند. تصاویر نشست صلح در کابل به راستی شهادت داد که خانم کلینتن طی این «کنفرانس» بسیار شیرین و دوست‌داشتنی بوده‌اند!

یکی از پیامدهای «مخفیانة» کنفرانس کابل و عشوه‌های نمکین و لبخندهای «شکرشکن» خانم کلینتن، گیر افتادن گروه گلبدین حکمت‌یار در چنبرة طالبان بود! البته می‌دانیم که امروز واژة طالبان آنقدرها که بعضی‌ها فکر می‌کنند از منظر سیاسی و نظامی روشن نیست. سال‌هاست که در تبلیغات جهانی سخن از «طالبان» به میان می‌آید، ولی امروز مشکل می‌توان گفت اصولاً این طالبان چه کسانی‌‌اند، و چه خط‌فکر سیاسی و استراتژیکی را خصوصاً در ارتباط با قدرت‌های بزرگ دنبال می‌کنند. در نتیجه، آنهنگام که در افغانستان بعضی‌ها بخواهند خود را از شر یک گروه «نظامی ـ سیاسی» خلاص کنند، چه کسی بهتر از همین طالبان! بله، طالبان به مزاحمان حمله می‌کنند و پدرشان را هم در می‌آورند!

ولی اگر این طالبان می‌توانند مجهول‌الهویه‌ باقی بمانند، جریانات وابسته به حکمتیار از روز هم روشن‌تر و شفاف‌ترند. این جریانات که برخی اعضای شناخته شدة القاعده هنوز در آن‌ها حضور فعال دارند، خود را «حزب اسلامی» می‌خوانند و از همکاران نزدیک حکومت‌های اسلامی جمکران و سعودی‌ها به شمار می‌روند، هر چند همچون دیگر ساختارهای حامی القاعده نهایت امر تحت امر آمریکائی‌ها طرح‌ها را عملیاتی می‌کنند. طی جنگ‌های داخلی افغانستان، حکمتیار همزمان از تمامی گروه‌ها هم حمایت ‌کرد و هم با آنان جنگید! به طور مثال، از طالبان حمایت می‌کرد و بر علیه شاه ‌مسعود می‌جنگید، و سرانجام نیز پس از سقوط افغانستان در چنبرة طالبان به ایران گریخت و تحت حمایت حکومت اسلامی با طالبان «مبارزه» می‌نمود! با این وجود کشتار غیرنظامیان در کابل و دیگر شهرها همیشه به موشک‌باران نیروهای وابسته به حکمتیار نسبت داده شده! خلاصة کلام «مشکل» ایشان ارتباط زیادی با مسائل افغانستان ندارد، هر که بیاید و برود، حکمتیار کار خودش را می‌کند و به عنوان عامل جنگ‌افروزی بساط کشتار به راه خواهد انداخت. حکمتیار در عمل، آغازگر اصلی برنامة اسلامیزه کردن جنبش ضدشوروی در افغانستان بود و طی سالیان دراز مهم‌ترین رابط بین گروه‌های اسلامی منطقه، سعودی‌ها و اربابان آمریکائی‌شان به شمار می‌رفت. البته در این راه متحدان اصلی منطقه‌ای او، یعنی سازمان «آی. ‌اس. ‌آی» پاکستان و جمکرانی‌ها نیز از هیچ کمک و همراهی‌ای دریغ ‌نکرده‌اند. اینکه پس از لبخندهای شیرین کلینتن در کابل، ریش همین حکمتیار را بعضی‌ها در افغانستان بگیرند مسلماً تا آنجا که به برقراری صلح در منطقه مربوط می‌شود خبر خوبی است.

ولی دو رخداد عمده پس از کنفرانس کابل، حداقل در ارتباط با ایران، مربوط به از سرگیری مذاکرات گروه «برزیل ـ ایران ـ ترکیه» یا همان «بات»، و تهدیدهای مکرر احمدی‌نژاد بر علیه آمریکا می‌شود. نخست مسئلة «بات» را بررسی کنیم. همانطور که دیدیم، پس از اعلام مواضع روسیه و چین در مورد تأئید تحریم اقتصادی علیه ملت ایران، نقش‌پذیری سیاسی‌ای که ظاهراً قرار بود ترکیه و برزیل در مورد «مذاکرات هسته‌ای» بر عهده گیرند تا حدودی در پردة ابهام فروافتاد. حتی وزیر امورخارجة برزیل این ابهام را تا به آنجا پیش راند که ادعا کرد، «دیگر برزیل حاضر نیست در اینمورد دخالت کند!» با این وجود، پس از مذاکرات صلح کابل شاهدیم که نه تنها برزیل و ترکیه «پیشقدم» شده‌اند که وزرای امور خارجة این کشورها در استانبول رسماً از حکومت اسلامی می‌خواهند که با «جامعة جهانی» همگامی و همراهی از خود نشان دهد:

«سلسو آموريم، وزير امورخارجة برزيل […] با اشاره به اينكه طرحى براى مذاكرات فنى آماده است اظهار داشت: ما همواره ايران را تشويق كرده‌ايم تا موضعى انعطاف‌پذير داشته و در گفت‌وگوها حضور پيدا كند.»
رادیوفردا، 25 ژوئیه، 2010

می‌بینیم که چند «لبخند شیرین»، آنهم با دندان مصنوعی چه معجزاتی به همراه می‌آورد! کشورهائی که رسماً از ادامة هر گونه مذاکره سرباز می‌زدند حتی «طرح‌های فنی»‌ نیز در دست دارند و از همه می‌خواهند که به میز مذاکره بازگردند! این «انعطاف» که بیشتر به دلیل عقب‌نشینی محفل کلینتن‌ها صورت گرفته، به احتمال زیاد بازتابی است از چندین عامل سیاسی که در میان آن‌ها می‌توان به خلع‌سلاح تبلیغاتی آمریکا در پی رسوائی پروژة «شهرام امیری» و حملاتی اشاره نمود که حکمتیار را در افغانستان زمین‌گیر کرده.

در اینکه نتیجة عملی این به اصطلاح «مذاکرات هسته‌ای» چه باشد، جای بحث و گفتگو بسیار باقی است. چرا که به استنباط ما این «مذاکرات» هیچ ارتباطی با اورانیوم و یا «حق و حقوق هسته‌ای» جمکرانی‌ها ندارد؛ بلکه به ارتباطات استراتژیک میان قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و اعضای ناتو در خاورمیانه و آسیای مرکزی مربوط می‌شود. ولی از آنجا که این «دم‌کلفت‌ها» برای سروسامان دادن به اوضاع و احوال‌شان معمولاً بر سر ملت‌های ضعیف‌تر «هوار» ‌شده و می‌شوند، اینبار نیز قرعه به نام ملت ایران افتاده، و حکومت اسلامی که در این معرکه به حساب خود سوراخ دعای مناسبی پیدا کرده به هیچ عنوان حاضر نیست دست از این استراتژی ضدایرانی بشوید.

قرار دادن ملت ایران در برابر لولة توپ استعمار در شرایطی گام به گام از طرف تهران دنبال می‌شود که قدرت‌های بزرگ در صورت توافقات فی‌مابین از موشک‌باران صدها هزار غیرنظامی در شهرها و روستاهای ایران هیچ ابائی نخواهند داشت. در عمل، چرخش روسیه در مورد تحریم‌های اقتصادی بر علیه ایران به صراحت نشان داد که تکیه بر استراتژی‌های مسکو نیز آنقدرها عمل بخردانه‌ای نمی‌تواند باشد.

پیشتر گفته بودیم که در چارچوب استراتژیک متعارف، مسکو نمی‌باید از حملات نظامی سازمان ناتو در مرزهایش «حمایت» کند. این یک اصل استراتژیک است و نمی‌توان در شرایط عادی آن را به زیر سئوال برد، ولی در وضعیتی که روسیه مرتباً خود را متحد غرب و اروپای غربی جا می‌زند، و همزمان توسط ایالات متحد، در زمینة برخی فناوری‌های پیشرفته به «تحریم فنی» دچار شده و «بررسی» تقاضای عضویت‌اش‌ در سازمان تجارت جهانی مرتباً به «تعویق» می‌افتد، مشکل می‌توان از «شرایط متعارف» سخن به میان آورد. سیاست عاقلانه برای شرایط فعلی در ایران فقط می‌تواند در چارچوب دور کردن هر چه بیشتر مراکز تنش از مرزهای کشور شکل گیرد، نه قرار دادن کشور در «چشم طوفان» و پای گذاشتن در عمق بحران‌های منطقه‌ای.

با این وجود پس از سرکوب گستردة شبکة عربستان سعودی در افغانستان، سرکوبی که به احتمال زیاد با آغاز حرکت «امنیتی ـ نظامی» هند به درون مرزهای افغانستان همزمان خواهد شد، شاهدیم که احمدی‌نژاد نیز به نوبة خود پای به «میدان جنگ» گذاشته! به عبارت ساده‌تر، در شرایطی که آمریکا در افغانستان عقب نشسته؛ و چین از اهرم‌های تاکتیکی خود در افغانستان و پاکستان که همان «جماعات اسلامی» باشند محروم می‌شود، و به دلیل مانورهای جنگی در مرزهای‌اش قادر به عکس‌العمل در برابر هند نیست، رفیق گرمابه و گلستان برخی محافل آمریکائی یعنی همان احمدی‌نژاد جنگی از نوع «یانکی‌پسند» در رسانه‌ها به راه می‌اندازد! رئیس دولت جمکران در سخنرانی شب جمعة اخیر خود در تاریخ 23 ژوئیه 2010 می‌گوید:

«آن‌ها (آمریکائی‌ها) با برخی نیز در داخل هماهنگ کرده‌اند که فضای سنگینی را به قول خودشان علیه ما در دنیا ایجاد کنند و در اوج فشارها به یکی دو کشور خاورمیانه که دوست ما هستند با کمک صهیونیست‌ها حمله نظامی کنند.»
رادیوفردا، 25 ژوئیه، 2010

اولاً باید پرسید پس از طی سه دهه سیاستگزاری حکومت اسلامی کدام «کشور دوست» برای ملت ایران بر کرة ارض باقی مانده که به قول رئیس به اصطلاح «جمهور» جمکران، صهیونیست‌ها به آن حمله کنند؟ اگر مقصود احمدی‌نژاد لبنان و سوریه است، در همینجا بگوئیم که تجربة جنگ 33 روزه به صراحت نشان داد که اسرائیل خطوط قرمز در مرزهای شرقی و شمالی‌اش را می‌باید بدون هیچگونه بازبینی «رعایت» کند. خلاصه بگوئیم در شرایط فعلی، اسرائیل جرأت حمله به لبنان را نخواهد داشت، مگر اینکه از موجودیت خود دست شسته باشد.

از طرف دیگر، آنچه امروز در منطقه دچار تحول شده به هیچ عنوان شرایط استراتژیک در مرزهای اسرائیل نیست. نمی‌توان انتظار داشت که در این «شرایط»، که طی 5 سال گذشته به هیچ عنوان تغییری نکرده، تحولات به صورتی انجام گیرد که به یک‌باره زمینة جنگ فراهم آید! بله، آقای احمدی‌نژاد آدرس عوضی می‌دهند! ولی ملت ایران دیگر فریب این صحنه‌سازی‌ها را نخواهد خورد. هدف از ایراد چنین سخنرانی‌هائی افزایش تنش سیاسی در منطقه و به تعویق انداختن تحولات صلح‌طلبانه است. تظاهرات بر علیه اسرائیل در ترکیه شاهدی است بر این مدعا. امروز، 25 ژوئیة 2010، احمدی‌نژاد در سخنرانی خود بار دیگر بر همین مسیر پای فشرده، می‌گوید:

«هر کشوری که با این سناریو [حمله به کشورهای دوست حکومت اسلامی] همکاری و همراهی کند ایران اقدام [اش] را دشمنانه تلقی کرده و جواب او را خواهد داد».
رادیوفردا، 25 ژوئیه 2010

«هر کشوری» در این جمله بسیار پرمعناست! آقای احمدی‌نژاد گویا فراموش کرده‌اند که به دلیل بازی کردن آخوندها در زمین امپریالیسم آمریکا، و با وعدة جلوگیری از نفوذ اقتصادی روسیه و هند در منطقه، حکومت اسلامی موفق شده نزدیک به یک میلیون سرباز وابسته به سازمان ناتو، از پاکستانی گرفته تا آمریکائی و انگلیسی و ترک و افغان و عراقی را در مرزهای جنوبی، شرقی و غربی ایران مستقر کند. در چنین شرایطی وعدة «عکس‌العمل» نظامی بر علیه «هر کشوری» که در این طرح به اصطلاح «شیطانی» نقش‌آفرینی کند، دیگر از آن وعده‌هاست که انصافاً «سر خرمن‌اش می‌گویند!» روشن‌تر بگوئیم، مهرورزی شکر زیادی خورده! حکومت اسلامی جز از طریق تکیه بر سیاست نظامی ایالات متحد نمی‌تواند در چنین شرایطی دست به «عکس‌العمل» نظامی بزند. اگر با این دادوفریادها از واشنگتن «کمک» می‌خواهد بهتر است فراموش کند. به ریاست جمهور «منتخب» توصیه می‌کنیم که پیش از طلب کمک و مساعدت از واشنگتن، کمی به عربده‌های «یا اسلامای» حکمتیار در کوه ‌وکمر مناطق قبایلی گوش بسپارد، یا به ناله‌های شبگیر شیخ عبدالله در حجاز بیاندیشد، و از همه مهم‌تر به لبخندهای شیرین هیلاری کلینتن در کابل و دندان‌های «هسته‌ای» ایشان بنگرد، باشد که فضیلتی کسب کرده و دیگر از خداوندگارش انتظارات بی‌جا نداشته باشد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر




فیلترشکن‌های جدید26ژوئیه2010

asos.info
onlyfinance.org.uk
pause.com.es
parttime.com.es
unlimitedwayto-goal.tk
1-ping-pong1.tk
output.com.es
messages.com.es
wefinance.org.uk
proxybypassfilters.info
memory.com.es
proxybypassfirewalls.info
fastfreeproxies.info
jpoplldshk.tk
legal-lawyer.tk
hiddensurfer.info
likethis-hole.co.cc
fastreel.co.cc
onlyfinance.org.uk
crayoonshinchan.co.cc
wefinance.org.uk
forex-pip.tk
selldomain.org.uk
generate-decent.tk
filmdownloads.org.uk
powersix.co.cc
forexterminal.co.cc
accessmeproxy.info
surfingeasy.info
studentbrowser.info
multiplehideschool.tk
hiddensurfer.info
bypassunblockfirewall.info
bypassproxynow.info
bypassmyblocked.info
anthraxian.tk
unfinishedtryal.tk
workinghideserver.tk
seretpisan.tk
forexlonger.tk
makevanished.tk
myipgone.info
letz-hide.tk
jitz-hide.tk
proxyquality.tk

پالایش و آلایش!

از لحظه‌ای که دیوار برلین در 19 ماه اوت 1989 فروریخت، چند عامل جدید پای به مباحث استراتژیک جهانی گذاشت. در این میان مسلماً مسئلة «تعیین حاکمیت» در اروپای شرقی یکی از عمده‌ترین عوامل روز تحلیل می‌شد؛ پیشتر نیز گفته بودیم که استراتژهای کرملین به غلط بر این باور بودند که سرنوشت جهان در اروپای شرقی رقم خواهد خورد! در نتیجه بحران عوامل نوین استراتژیک از اروپای شرقی آغاز شد. اوباش‌گری‌های ارتش ناتو و یانکی‌ها در اروپای شرقی به تجزیة کشورها، نابودی ساختارهای سیاسی و نظامی، فروپاشی‌های اجتماعی و حتی قتل‌عام و کشتار غیرنظامیان توسط متحدان اروپای غربی و آمریکا انجامید، و هنوز نیز در برخی نقاط همچون کوسوو شاهد اوج‌گیری «الهامات ملی‌گرایانه» هستیم که بیشتر تحت تأثیر سیاست‌های فرامرزی به منصة ظهور می‌رسد. سپس نوبت به یکی دیگر از عوامل نوینی رسید که به نوبة خود پای در میدان استراتژی‌های جهانی گذاشت: مسئلة نفت در سایة استراتژی‌ «پساجنگ‌سرد!»

مورخین، صاحب‌نظران، استراتژ‌ها و خصوصاً آنان که خود را «اقتصاددان» جا زده‌اند، در مورد اهمیت نفت‌خام در ساختار اقتصادی و صنعتی‌ای که سرمایه‌داری غرب طی بیش از یک سده، قدرت تشکیلاتی‌اش را بر آن استوار کرده کم مطلب ننوشته‌اند. ولی اغلب اینان فراموش کرده‌اند که نقش نفت‌خام در نظام «اقتصادی ـ مالی» که طی انقلابات صنعتی غرب پای گرفت، پیوسته دوگانه بوده. نفت هم «خوراک» اساسی و پایه‌ای این پیکرة «تولیدی» را تشکیل می‌دهد، و هم در نقش آب آشامیدنی می‌باید این نظام اقتصادی را از اجرام ناخوشایند بپالاید. پر واضح است که در تمامی «کتب» نگاشته شده پیرامون نفت در نظام صنعتی، اشارة اصلی فقط به همان نقش «خوراکی» نفت‌خام محدود می‌ماند. دلیل نیز روشن است، نقش «پالایشی» اقتصاد نفتی پیچیده‌تر، پنهان‌تر و نهایت امر «امنیتی‌تر» از آن است که بتواند جهت خوراک خوانندگان «مغرب‌ زمینی» ارائه شود. با این وجود، باید قبول کرد که نقش «پالایشی» نفت‌خام در اقتصاد غرب به همان اندازة نقش «صنعتی» سرنوشت‌ساز است.

در مطلب امروز سعی می‌کنیم به صورتی شتابزده از این «نقش» تا حدودی پرده برداریم. به طور مثال نگاهی خواهیم داشت به روند قیمت‌سازی برای نفت‌خام در سال 1973. به یاد داریم که دولت محمدرضا پهلوی تحت عنوان «حمایت» از منافع ملی، قیمت نفت‌خام را در سال 1973 ناگهان چند برابر کرد! البته چند ماه قبل از این موضع‌گیری «انقلابی» و آریامهری، سرهنگ قذافی، کودتاچی و نمایندة شرکت‌های نفتی آمریکا در کشور لیبی پیشنهادی تقریباً مشابه در زمینة بین‌المللی ارائه نمود، و شاه ایران نیز به دلیل همین پیشنهادات، قذافی را یک دیوانه خواند! البته در اینکه قذافی یک دیوانة‌ زنجیری است حداقل نویسندة این وبلاگ تردیدی ندارد، و مسلماً دلیل عشق جاودان شرکت‌های نفتی غرب به این مردک آدمکش همین دیوانگی‌های ‌اوست؛ ولی از آنجا که منطق دوران از چنگ ما خارج است، دیدیم که «عاقل» رفت و «دیوانه» هنوز برجاست.

نتیجة مستقیم افزایش صوری قیمت نفت در سال 1973 کاملاً مشخص بود. چرا که در چارچوب اقتصادی که غرب بر منطقة نفتخیز خاورمیانه تحمیل می‌کرد، این افزایش قیمت معنائی جز افزایش اعتبارات ارزی دولت ایران نزد بانک‌های غربی نداشت! در نتیجه، دولت کودتای 28 مرداد در سایة این افزایش «چشم‌گیر» منافع ملی، راه دیگری جز افزایش واردات کالاهای تولیدی غرب به بازارهای داخلی نداشت. و می‌دانیم که این کالاها نیز با دقت و کنکاش بسیار یک به یک از نظر غرب مورد بررسی قرار می‌گرفت تا به هیچ عنوان نتواند پتانسیل تولیدات صنعتی داخلی و یا امکانات خودکفائی تولیدات کشاورزی را افزایش داده، نهایت امر زمینه‌ای هر چند کوچک جهت کسب استقلال صنعتی و فناورانه در ایران فراهم آورد. در نتیجه،‌ در آغاز افزایش بهای نفت، واردات به انواع بلوجین، کت‌وشلوار، روژلب، سایة چشم و … محدود ماند، هر چند اشتهای سیری‌ناپذیر سرمایه‌داری غرب جهت چپاول ملت‌های نفتخیز در این مقطع متوقف نماند.

این روند چپاول به سرعت پای به تأسیس گستردة صنایع مونتاژ در کشور گذاشت، و در تمامی مناطق «صنعتی» شاهد برپائی کارگاه‌هائی جهت مونتاژ تولیدات غرب می‌شویم. اینبار غرب محصولات خود را نه در داخل مرزهای‌اش که در درون مرزهای جغرافیائی کشورهای نفتخیز تولید می‌کرد، و از اینراه چند منفعت همزمان کسب می‌نمود: تولیدات با بهای مناسب‌تری به بازار تحویل ‌داده می‌شد؛ مسئولیت تولیدات و ضمانت محصولات نه بر عهدة شرکت «مادر» که بر دوش شرکت‌هائی سنگینی می‌کرد که با تکیه بر صادرات نفت‌خام در داخل کشور تأسیس شده بودند. نهایتاً فروپاشی ساختارهای مستقل در درون اقتصاد منطقه‌ای با هجوم جمعیت از روستا به شهر شتاب بیشتری می‌گرفت و در این راستا حفظ روند تولیدات استراتژیک از قبیل گندم، جو، شکر، گوشت قرمز و … عملاً غیرممکن می‌شد.

این روند سازمان یافتة «چپاول» که جماعت آریامهری آن را حرکت به سوی «دروازه‌های تمدن بزرگ» نام نهاده بودند، با وسواس فراوان گام به گام دنبال ‌شد، و در این مسیر، افزایش قیمت نفت معنا و مفهومی جز تزریق هر چه بیشتر پول و نقدینگی در بانک‌های غربی نداشت. بی‌جهت نبود که 5 سال پس از اوج‌گیری بهای نفت، شاهد بلواهای منجر به کودتای 22 بهمن 1357 هستیم. ولی علیرغم ادعاهای «ضدغربی» آریامهر، تا آغاز این بلواها دولت‌ها در‌ کشورهای صنعتی از حکومت شاه در ایران حمایت همه‌جانبه صورت ‌دادند. مسیر استراتژیکی که دربار برای خود تعیین کرده بود روشن‌تر از آن است که چند و چون پذیری داشته باشد. تحلیل این بود که غرب نیازمند یک مرکزیت «ضدشوروی» در منطقة خلیج‌فارس است، و دولت‌های منطقه می‌باید با دنباله‌روی از خط «شاهنشاهی ـ کودتائی» در ایران، تهران را بزسرگلة این «مرکزیت» ببینند.

ولی ادامة همکاری‌های استراتژیک غرب با دولت‌های پوشالی، کودتائی و شیخی در منطقة خلیج‌فارس در شرایطی که روابط جهانی پای در بحران گذاشت دیگر امکانپذیر نبود. دولت‌های دست‌نشاندة آمریکا در منطقه که همگی به «دمب» اعلیحضرت آویزان شده بودند در صورت درگیری مستقیم با اتحاد شوروی ـ مسئله‌ای که بحران افغانستان نوید دهندة آن بود ـ قادر به مقابلة به مثل نبوده، در چارچوب سیاست‌های «کلان ـ منطقه‌ای»، ارتش آمریکا می‌بایست در برابر لولة توپ استالینیست‌ها می‌نشست؛ «داده‌ای» که به هیچ عنوان برای واشنگتن قابل هضم نبود.

اگر این لقمه برای واشنگتن قابل‌هضم نبود دلائلی داشت. نخست اینکه غرب به دلیل حمایت چندین ساله از حاکمیت‌های استبدادی و فاسد و سرکوبگر، به هیچ عنوان از محبوبیت در منطقة خاورمیانه برخوردار نبود، و ایجاد یک تحرک سیاسی وسیع و جنگاورانه‌ تحت عنوان حمایت از منافع دولت‌های وابسته به غرب در مسیر سیاست‌های واشنگتن در سطح منطقه محال و غیرممکن بود. از طرف دیگر همانطور که بالاتر نیز اشاره کردیم ساختار این «دولت‌های منطقه‌ای» لرزان‌تر و بی‌بنیادتر از آن بود که در بحران‌های گسترده بتواند جهت دخالت‌های مقطعی واشنگتن پوشش لازم سیاسی و تبلیغاتی را فراهم آورد. این دولت‌ها به سرعت به نفع ارتش آمریکا عقب می‌نشستند و آمریکا در برابر تجربة دیگری از قبیل ویتنام قرار می‌گرفت!

اگر در تجربة ویتنام واشنگتن دست در دست دولت وابسته و فاسد سایگون در برابر موج حملات ویت‌کنگ‌ها قرار گرفت، در منطقة خاورمیانه آمریکا دست‌هایش در گروی بیعت با امثال آریامهر، شیخ عربستان، شیخ کویت و دیگر مهره‌ها باقی می‌ماند، و در برابر خود می‌بایست امواج گستردة چپ‌گرائی را که دخالت‌های غیرمشروع واشنگتن طی سه دهة گذشته در منطقه به آن دامن زده بود متحمل می‌شد. برای فرار از این شرایط «غیرقابل قبول» زیر آب آریامهر را زدند و نوکر شناخته شدة ایشان، به نام روح‌الله خمینی را از عراق به میدان سیاست ایران آوردند.

در این مرحله است که سیاست نفتی منطقه پای به دوران «پالایشی» می‌گذارد. در این دوره صادرات نفت به سرعت کاهش یافته و در کمال تعجب، قیمت نفت نیز همزمان سقوط می‌کند! اعتبارات «گران‌سنگ» دولت‌های دست‌نشاندة منطقه در بانک‌های غرب یا همچون نمونة ایران ملاخور می‌شود، و یا همچون نمونة عربستان سعودی و کویت به مصرف تأمین هزینة جنگ‌ در افغانستان می‌رسد.

در مرحلة «پالایشی» اقتصاد نفت خام، وظیفة دولت‌های دست‌نشاندة منطقه روشن بود. به دلیل نبود امکانات جهت افزایش تولیدات مونتاژ و «وابسته»، و همزمان تزریق نقدینگی هر چه بیشتر به قلب بانک‌های غرب، تولیداتی که در دهة 1350 در ایران باب شده بود دیگر نمی‌بایست معیاری جهت «تجارت شهری» تلقی شود؛ قیمت بالا برای نفت‌خام در چنین زمینه‌ای دیگر غیرقابل قبول بود! چرا که به دلیل نبود امکانات، بهره‌برداری لازم برای سرمایه‌داری غرب از این قیمت بالا امکانپذیر نمی‌شد. در نتیجه، شاهد بودیم که نوکران غرب که یک به یک از دامان به اصطلاح «انقلاب اسلامی» به درون تشکیلات دولتی پرتاب شدند، از همان روز نخست تبلیغات دولت «انقلاب اسلامی» را بر مسیر درویش‌دوستی، فقیرپروری، حمایت از پابرهنه‌ها، مستضعف‌پرستی، و … استوار کردند. البته بعضی از جماعات چپ‌نما و مفلوک و بدبخت هم در این میان صحنه را باور کرده، هم‌صدا با «امام مستضعفان» پا به پای تبلیغات غرب در بوق مبارزة «فرضی» با امپریالیسم می‌دمیدند! ولی در عمل تغییر اعمال شده بر الگوهای مصرف شهری که از آغاز کودتای «انقلاب اسلامی» شروع شد، بر خلاف تمامی «دین‌خوئی‌ها» و پیروی از سجایای فلان امام و بهمان پیامبر ریشه در این اصل داشت که افزایش قیمت نفت جهت تأمین الگوهای پیشین مصرفی در ایران دیگر منافع غرب را بازتاب نمی‌داد، و از اینرو دمیدن در بوق «درویش‌دوستی» تبدیل به یکی از مهم‌ترین اهرم‌های تبلیغاتی غرب در جامعة پساکودتای 22 بهمن شد.

در این دورة پالایشی، همانطور که شاهد بودیم غرب جهت تحمیل اهرم‌های سیاسی خود بر جامعه حتی دست به جابجائی جمعیت نیز زد. طی این پروسة ضدایرانی، دولت‌های پی‌درپی تحت حمایت مهره‌های آدمکش غرب در ایران توانستند به بهانه‌های واهی بیش از 7 میلیون ایرانی از سرزمین‌شان کوچ دهند. اینهمه تا سیاستگزاری‌های نفتی بتواند الگوهای مورد نظر را، با از میان بردن سدهای اجتماعی، فرهنگی و طبقاتی تحت عنوان «تحکیم مواضع اسلام ناب امام خمینی»، آنطور که باید و شاید بر جامعة ایران تحمیل کند.

دورة «پالایشی» سیاست نفتی منطقه، تا پایان صدارت میرحسین موسوی همچنان ادامه یافت؛ و طی این دوره، نفت ایران که در بهار 1357 به بهای هر بشکه 38 دلار به فروش می‌رسید، در بهترین صورت ممکن فقط به قیمت 9 دلار معامله ‌می‌شد! ولی با آغاز فروپاشی اتحاد شوروی داده‌های دوران «پالایشی» نفت بکلی از میان رفت و با به قدرت رسیدن دارودستة «لات‌های» هاشمی بهرمانی کشور ایران پای در مرحلة نوینی گذاشت.

به طور کلی استنباط ما بر این استوار شده که طی دوران هاشمی رفسنجانی تلاش غرب بر این محور متمرکز بود که ایران به هر صورت ممکن به دوران اقتصاد آریامهری عودت داده شود، چرا که برداشت غرب از روابط استراتژیک در دوران بلبشوی یلتسین در روسیه کاملاً روشن بود. در این چشم‌انداز روسیه دیر یا زود تسلیم خواست‌های استراتژیک غرب می‌شد و به این ترتیب احیای دوبارة اقتصاد آریامهری در ایران، اینبار با چادر و چاقچور و ریش و پشم نه تنها مانعی در راه بهره‌برداری‌های آتی ایجاد نمی‌کرد که به خودی خود می‌توانست اهرمی جهت کشاندن جمهوری‌های سابقاً شورائی به جانب نوکران آمریکا در کشور ایران باشد.

جالب اینجاست که نخستین ضربة استراتژیک که غرب از روسیه سرمایه‌داری متحمل می‌شود دقیقاً مربوط به همین دوره است. دوره‌ای که با حذف دستجات «نوسرمایه‌دار»، روسیه بار دیگر پای به مرحلة دولت امنیتی می‌گذارد. غرب شاید به خواب هم نمی‌دید که روز و روزگاری جهت بهینه کردن الگوهای نفتی خود مجبور به تقابل مستقیم با مسکو باشد؛ باید قبول کرد که به دلیل اهمیت نفت در روند تحولات صنعتی غرب چنین کابوسی برای سرمایه‌داری‌های غربی از هر نوع دیگر هولناک‌تر است. ولی جهان دقیقاً پای در همین مسیر ‌گذارده بود!

اینبار غرب جهت تنظیم اقتصاد چپاول نفتی خود با مشکلاتی واقعی روبرو شد. چرا که در این روند چپاول هم می‌بایست چارچوب منافع‌اش را همچنان سر پا نگاه دارد، و هم منافع درازمدت هیئت حاکمة روسیه را ـ این هیئت حاکمه «کف ثابتی» برای قیمت نفت خام در حدود 70 دلار تعیین کرده ـ تأمین نماید! ولی این فقط ظاهر امر است. چرا که این «کف قیمت» تا آنجا که به نفت روسیه مربوط می‌شود دیگر به درون اقتصاد آمریکا تزریق نخواهد شد. اعمال کنترل و نظارت بر این نقدینگی از دست آمریکا خارج است، مگر آنکه بخواهد با روسیه از نظر نظامی سرشاخ شود! همین «بحران» نفتی بود که نهایت امر فردی به نام جرج بوش دوم را، که وابستگی‌اش به خانواده‌های نفتی در آمریکا از چشم احدی دور نمانده بود، از صندوق‌ آراء یانکی‌ها تحت عنوان حضرت ریاست جمهور بیرون کشید.

برنامه‌ای که محفل «جرج بوش» برای اقتصاد نفتی پیش‌بینی می‌کرد کاملاً روشن بود. افزایش سرسام‌آور قیمت نفت و گسترش «دمکراسی» ـ خصوصاً از نوع آریامهری ـ در کشورهای نفتخیز! و برای آنکه ابعاد اقتصاد وابسته را در این سیاستگزاری‌ها ببینیم نیازمند هوش و ذکاوت فراوان نخواهیم بود. الگوی پیش‌بینی شده بر این اصول تکیه داشت که از طریق افزایش سرسام‌آور بهای نفت، رشد وابستگی‌ کشورهای نفتخیز به غرب می‌تواند گسترشی به همان اندازه چشمگیر داشته باشد. و در این راستا، هم روسیه در مسیر گسترش نفوذ خود به مناطق جنوبی متوقف می‌ماند و هم مناطق نفتخیز، از طریق به چپاول دادن معادن نفت‌خام و گازطبیعی‌شان تبدیل می‌شدند به چین و هنگ‌کنگ و کرة جنوبی ثانی، مناطقی در دام نوع ویژه‌ای از «اقتصاد» سرمایه‌داری. و بالاتر دیده بودیم که رشد این گونه سرمایه‌داری چگونه در ایران به معنای تضعیف هر چه بیشتر استقلال سیاسی، گسترش وابستگی به مراکز تصمیم‌گیری غرب و نهایت امر متحمل شدن سیاست‌های سرکوبگرانة واشنگتن شد. نمی‌باید فراموش کرد که تحمیل فاشیسم اسلامی بر ملت ایران نیز خود امتدادی بر همان «آریامهری‌ایسمی» بود که سوغات غرب به شمار می‌رفت.

هیاهوسالاری دوران خاتمی فقط برای تأمین امکانات لازم جهت کودتا و به قدرت رساندن دولت مورد نظر محافل نفتی به راه افتاد. خاتمی پدیده‌ای بود دقیقاً در مسیر سیاست‌های مصدق‌السلطنه: کودتاساز، مردمفریب و بحران‌آفرین. ولی با شکست پروژة خاتمی دیدیم که فروپاشی اتحاد شوروی فقط در ابعاد سیاستگزاری‌های نفتی متوقف نمانده بود؛ اینجا نیز آمریکا دستش در حنا افتاد و 8 سال دوران دولت سیدخندان فقط به پرگوئی، پرحرفی و مجیزگوئی مستقیم و غیرمستقیم از دیکتاتوری و فاشیسم دینی محدود ماند. خاتمی هنوز هم، علیرغم ادعاهای پوچ و سخن‌پرانی‌های مهوع و ظاهرفریب‌اش، مهم‌ترین مبلغ فاشیسم و دیکتاتوری دینی در ایران است. ولی میان آنچه این دیکتاتور «کوچولو» امروز برایش پیراهن چاک می‌دهد، و آنچه جرج بوش دوم خوابش را دیده بود «تفاوت از زمین تا آسمان است.»

اما تا آنجا که به سیاستگزاری جهت قیمت نفت مربوط می‌شود دوران احمدی‌نژاد روشن‌تر و بی‌دغدغه‌تر می‌باید تلقی گردد. چرا که در این دوره تنظیم قیمت نفت‌خام تحت نظارت مسکو به یک واقعیت «مقبول» سیاسی و اقتصادی تبدیل شد و آمریکا نیز به صراحت دریافت که دوران بندبازی‌های نفتی واشنگتن در منطقه دیگر سپری شده. با اینهمه غرب هنوز از حمایت‌های خود از پیش‌فرض‌های اقتصادی دست نشسته، و ریشة بحران‌سازی‌هائی که هر از گاه در منطقه به بهانه‌های «ایران هسته‌ای»، «فعالیت‌های القاعده»، حضور طالبان، و … در بوق تبلیغاتی غرب گذاشته می‌شود بازتاب همین تعلق خاطر حضرات به سیاستگزاری در مورد قیمت نفت است.

پس از این مقدمة بسیار طولانی می‌باید نگاهی به سیاست‌های جدید دولت احمدی‌نژاد در مورد ارتباط ارزی ایران با کشورهای غربی بیاندازیم. همانطور که پیشتر نیز گفتیم نفت‌خام ماده‌ای است متعلق به ساختار اقتصادی و صنعتی در غرب؛ برای ایرانی نفت‌خام پشیزی ارزش ندارد، چرا که در روند تولید صنعتی کشور این «ماده» قادر به ایفای هیچ نقشی نیست. در نتیجه صادرات نفت‌خام بیش از آنچه عملی جهت برآوردن نیازهای درونی کشور به شمار آید، گامی است در جهت تأمین منافع غرب. این غرب است که از نفت ایران بهره‌برداری صنعتی می‌کند، این غرب است که با تکیه بر ارز حاصل از چپاول نفت خنزرپنزرهای شبه‌صنعتی‌اش را در ایران «تخلیه» می‌کند، این غرب است که با قرار دادن این «اعتبارات» ارزی در دست اوباش محلی گروه‌هائی از قبیل دولت احمدی‌نژاد و موسوی، و رهبرانی از قماش خامنه‌ای و خمینی برای ملت ایران می‌سازد.

خلاصة کلام، سیاست کشور ایران در آغاز هزارة سوم میلادی خارج از ساختاری که نفت‌خام به وجود آورده نه موجودیت دارد و نه لحظه‌ای می‌تواند موجودیت خود را محفوظ نگاه دارد. در نتیجه تمامی اعمال و افعال و تحرکات دولتی در زمینة نفت و ارز حاصل از صادرات نفت، هر چند در بوق‌ها نمائی از «استقلال» معرفی شود، فقط می‌باید به عنوان گام نهادن دولت‌ها در مسیر اقتصاد مورد نظر غرب تعبیر شود.

امروز همانطور که می‌بینیم دولت احمدی‌نژاد این تمایل را نشان می‌دهد که در فروش نفت‌خام از به کارگیری ارزهای اروپائی و دلار خودداری کرده، از یوآن چین استفاده کند! البته همچون دیگر میعادها این موضع‌گیری نیز به عنوان حمایت از استقلال کشور در بوق گذاشته شده. بی‌بی‌سی، خبرگزاری حاکمیت انگلستان روز 23 ژوئیه 2010، خبر فوق را چنین گزارش کرده:

«مقامات ایرانی از خروج از دلار و یورو در معاملات نفتی سخن گفته و گزارش‌هائی از احتمال استفاده از پول چین در معاملات ایران با این کشور منتشر شده است.»

البته استنباط ما این است که استفادة هر چه بیشتر از «یوآن» در معاملات نفتی، علیرغم ادعای تهران و خبرگزاری‌های غربی بیشتر بازتاب منافع غرب می‌باید تلقی شود تا یک موضع‌گیری در تضاد با غرب. نخست اینکه آنچه در کشور چین می‌تواند از منظر تجاری مورد توجه عمال حکومت اسلامی قرار گیرد جملگی تولیدات شرکت‌های آمریکائی در کشور چین است. در عمل با قرار دادن ارز حاصل از چپاول نفت ایران در دست چین این غرب است که دولت احمدی‌نژاد را مجبور به ابتیاع خنزرپنزرهای تولیدی شرکت‌های خود در چین می‌کند!‌ به این ترتیب جامعة ایران محکوم خواهد بود که از طریق تأمین انرژی مورد نیاز دولت مائوئیست چین، همزمان ارز حاصل از چپاول نفت خام را نیز در همان کشور به طرف‌های غربی «تسلیم» نماید. به این ترتیب زمینة بازاریابی و احتمال هر گونه رقابت بین محصولات کشورهای دیگر نیز فیصله می‌یابد و «دوراقتصادی» نوینی در منطقة آسیای جنوبی تشکیل خواهد شد، دوری که همان چرخة اقتصاد بسته و وابسته به غرب است: دور «چین ـ ایران»!

از طرف دیگر، این سئوال الزامی می‌شود که اگر دولت احمدی‌نژاد تا به این حد طرفدار «استقلال» اقتصادی است چرا در جهت تأمین این «استقلال»، حداقل در زمینه‌های استراتژیک هیچگونه گامی برنداشته و برنمی‌دارد؟ خلاصه بگوئیم، وابستگی و نوکرصفتی این حکومت دیگر از حد و مرز گذشته و جالب اینجاست که بازندة واقعی در این میانه روسیه خواهد بود!

شاهد بودیم که دولت کرملین از اعمال تحریم‌های اخیر اقتصادی بر علیه ملت ایران توسط شورای امنیت سازمان ملل حمایت به عمل آورد. ولی زمانیکه بیش از 40 شرکت عمده به دلیل اعمال همین «تحریم‌ها» در دوبی به تعطیل کشانده شدند، روند جریانات به صراحت نشان داد که استنباط کودکانة مسکو بر این امر تکیه داشته که با منزوی کردن شبکة انگلستان در ارتباطات سنتی‌اش با حکومت اسلامی، راه جهت نفوذ شبکة روسیه به درون ایران هموار خواهد شد! می‌بینیم که مسکو همچون تجربه‌های گذشته «گز نکرده جر داده بود.» و در عمل، به تعطیل کشاندن شرکت‌های انگلیسی و آلمانی در امارات به اینجا منجر شد که واشنگتن دست نوکران‌اش را در تهران در دست مائوئیست‌های چین بگذارد. آمریکا با این عمل یک «قرنطینة» مالی مخصوص خاورمیانه در قلب چین و هند افتتاح کرده!

اینک صحنه به طور کلی می‌تواند به ضرر روسیه متحول شود. اگر تولیدات آمریکا در خارج از مرزها در چین و سپس در هند متمرکز گردد، و انرژی مورد نیاز جهت این «تولیدات» از طریق چپاول نفت ایران، عراق، و دیگر کشورهای نفتخیز منطقه تأمین شود، چرخة تأمین سوخت که طی سالیان دراز محافل پوتین و مدودف برای‌اش پستان به تنور چسبانده بودند، دیگر به درد کسی نخواهد خورد. در چنین ساختار محدود و بی‌آینده‌ای روسیه می‌ماند با نفت 70 دلاری‌اش و اروپائی‌ها که به سرعت نیازهای «هیدروکربور» خود را متحول کرده، تولیدات نفتی را یک به یک از رده خارج می‌نمایند.

بررسی حکایت روسیه و زرنگی‌ها‌یش را در همینجا خاتمه می‌دهیم، هر چند این امکان را از نظر دور نخواهیم داشت که فشار منطقه‌ای بر چین به دلیل همراهی مزورانه با طرح‌های یانکی‌ها می‌تواند روز به روز افزایش یابد. باید دید مسکو تا کجا می‌تواند هم دهلی‌نو را از پیوستن به پروژة «کلان ـ ‌اقتصادی» ایالات متحد منصرف کند، و هم در برابر چین و ارتباطات جمکرانی‌اش سنگ‌اندازی نماید. به هر تقدیر بازارهای اوراق بهادار طی دو روز گذشته، به بهانه‌های مضحکی از قبیل «آمار مساعد» و … از افزایش چشم‌گیری برخوردار شده‌اند؛ حداقل این را می‌باید قبول کرد که کرکس‌ها و مرده‌خوران بورس‌های نیویورک و لندن، با طرح‌های خانم کلینتن هم‌صدائی می‌کنند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر




فیلترشکن‌های جدید24ژوئیه2010

forbisforex.co.cc
proxytube.info
risingmoon.co.cc
surfdeal.co.cc
seeunblock.info
kewlman.cz.cc
most-often.co.cc
myproxier.info
vitoline.co.cc
home-mortgage-refinance-rates.tk
duckinn.co.cc
proxyism.co.cc
bfox.info
netleech.info
osumo.info
idealgifts.org.uk
misterip.com
https://www.bypas.in
https://www.rarp.in
jsumo.info
https://www.disturb.in
qokay.info
qdog.info
talkprox.info
https://www.burrow.in
ydog.info
filtercat.info
vokay.info
https://www.yourmom.in
ssldedicatedserver.info
proxysamurai.net
notgoogle.info
daceparty.co.uk
facebookproxyeasy.info
todayprox.info
hsumo.info
ksumo.info
https://www.sneakmyass.in
https://www.getus.in
https://www.unfilter.in
tsumo.info
seedrs.info
passme.in
idealgifts.org.uk
daceparty.co.uk
d0p.co.uk
refinance-interest-only.tk
facebookfree.com
ubint.info

چرتکه و چاقو!

طی هفتة گذشته بر محور آنچه «اعتصاب» در بازارهای تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور معرفی می‌شد شاهد بحران‌سازی بودیم. مسئلة افزایش مالیات بر درآمد بازاریان، نارضایتی برخی گروه‌های بازاری از این افزایش، نگرانی‌های گسترده از احتمال جنگ‌افروزی بر پایة سیاست‌های دولت احمدی‌نژاد، نبود مدیریت اقتصادی کارآمد بر فضای صنعتی و تجاری کشور، گسترش روزافزون نفوذ اقتصادی محافل سپاه‌پاسداران در بازارها، و … از جمله مسائلی معرفی می‌شد که محافل مختلف سعی داشتند به عنوان دلائل «واقعی» اعتصاب کذا به ملت ایران حقنه کنند. البته از این امر گریزی نخواهد بود که تمامی دلائل فوق می‌تواند به نحوی از انحاء باعث گسترش نارضایتی در میان قشرهای متفاوت اجتماعی باشد، و به طبع‌اولی بازاریان نیز از این قاعده مستثنی نخواهند شد. با این وجود شاهدیم که به تدریج «بازگشائی» بازارها آغاز می‌شود و دولت احمدی‌نژاد بدون ایجاد تغییر چشم‌گیری در روش‌های سیاسی، مالی و اقتصادی خود بار دیگر با موفقیت تمام این «بحران» را نیز از سر می‌گذراند. در این مقطع است که می‌باید سعی در ارائة تحلیلی از بحران‌سازی در بازار داشته باشیم، چرا که بازارهای ایران به عنوان یکی از شاهرگ‌های اصلی اقتصاد شهری، و یکی از مراکز تصمیم‌گیری در مورد تولیدات «شبه‌صنعتی»‌ نمی‌تواند در تحلیل تحرکات سیاسی «غایب» باشد. چه بهتر که این تحلیل هر چه زودتر خارج از ملاحظات در جبهه‌گیری‌های نمایشی «سبز» و «اصولگرا» و «اصلاح‌طلب» و غیره آغاز گردد.

در بررسی جایگاه فعلی بازار به عنوان شاهرگ اصلی اقتصاد شهری می‌باید نگاهی به تاریخچة پدیدة بازار بیاندازیم. هر چند این بررسی نیازمند مراجعه به منابع و کتبی خواهد شد که ابعاد مختلف تاریخچة بازار را در ایران می‌شکافند، در مرحلة یک وبلاگ می‌توان با شتابزده‌تر کردن نگاه، به بررسی استخوان‌بندی تاریخی این پدیده بسنده کنیم. همانطور که پیشتر نیز در مطالب گذشته عنوان کرده بودیم، جامعة ایران به دلیل حملة مغول در زمینة گسترش بورژوازی شهری و منطقه‌ای ناکام ماند. به عبارت ساده‌تر به دلیل شکاف سیاسی و نظامی‌ای که حملة مغول در کشور ایجاد نمود، «صنعتگر» هیچگاه نتوانست خود را از «دربار» جدا کند. در نتیجه قشر «صنعتگر» موفق نشد به عنوان تولیدکنندة مایحتاج عمومی ضمن استحکام موضع خود، هم زمینة مصرف صنعتی را در جامعه گسترش دهد و هم تاحدودی خود را همچون صنعتگران اروپای غربی از قیمومت مستقیم دربار برهاند. اگر این فرصت به صنعتگر ایرانی داده نشد، نتیجه‌اش روشن است؛ جامعة ایران به صورتی ممتد پای در ساختاری دو قطبی گذاشت. ساختاری که قطب‌های آن را دربار مستبد و «مردم» تشکیل می‌دادند. «مردم»، در معنای تمامی قشرهای موجود در ساختار شهری که هر چند به عناوین مختلف با دربار و سیاست‌های استبدادی دربار در ارتباط کارورزانه قرار می‌گرفتند، از عوامل کلیدی‌ نظیر روحانی، بازاری، اوباش سرشناس و… برخوردار بودند و اینان بر این باور پای می‌فشردند که ارتباط کذا‌ نمی‌تواند «حیاتی» تلقی شود!

پرواضح است که در این چشم‌انداز دربار یا دربارهای مستبد در فلات بلند ایران جایگاه پادشاهان و خان‌های خونریز خواهد بود، همان‌ها که در ارتباطی مداوم با یکدیگر یا اتحاد برقرار می‌کردند و یا بر علیه هم شوریده، و برندگان دست به قتل‌عام بازندگان می‌زدند. با این وجود، موضع «مردم» در این میان هر چند از منظر تاریخنگاری آنقدرها مورد توجه قرار نگرفته بسیار جالب‌ است. این «مردم» همان گروه‌های متفرقه‌ای بودند که در عمل حاشیه‌نشین شهرها به شمار می‌آمدند ـ متنفذین اقلیت‌های مذهبی،‌ دهقانان فراری، خان‌های ‌زمین و ملک باخته، تجار و مهاجران کشورهای همسایه که حمایت دربار را از دست ‌داده بودند، و … و نهایت امر روسپیان، دلالان محبت، قماربازان و دزدان و کلاشان و خصوصاً ملایان.

اگر در دوره‌ای از تاریخ ایران «صلح» در جامعه به صورتی پیوسته ادامه می‌یافت، در ساختاری که بالاتر به آن اشاره کردیم، می‌توان این چشم‌انداز را متصور شد که به تدریج بر شمار این «مردم» مجتمع در اطراف خیمه‌وخرگاه «دربار مستبد» افزوده ‌شود. این تجربه‌ای بود که صلح چهل‌ساله در دوران ناصرالدین میرزای قاجار برای کشور ایران به ارمغان آورد و نخستین بازتاب آن همانطور که تاریخ نیز به ما گوشزد می‌کند انقلاب مشروطه بود. یعنی تلاشی از جانب همین «مردم» جهت محدود نمودن اختیارات دربار مستبد!

البته تا آنجا که به طبیعت تل ناهمگن «مردم» مربوط می‌شود، می‌باید از احساسات و یا پیشداوری‌های اجتماعی و فلسفی و تاریخی خودداری کنیم. تل «مردم» فاقد هر گونه ساختار اجتماعی، طبقاتی و نظری و فلسفی بوده، اعضای وابسته به این تل نامشخص و مبهم، همانطور که بالاتر نیز اشاره کردیم از «قدسی‌ترین» زوایا تا «لدنی‌ترین» فعالیت‌ها را در حواشی دربار مستبد در ید اختیار خود داشتند. خوشبختانه خانم هما ناطق با انتشار چند مقاله که «خاستگاه» تاریخی روحانیت شیعی‌مسلک را در جامعة ایران تا حدودی روشن می‌کند، بر سکوت ناخوشایندی که تاریخنگاری اجتماعی کشور طی یکصدسال گذشته در آن غوطه خورده نقطة پایان گذاشته‌اند، امیدواریم که این نوع تلاش‌ها ادامه یابد. ولی تا آنجا که به مطلب امروز ما مربوط می‌شود به صراحت بگوئیم که ارتباط عناصر موجود با یکدیگر در میان این تل موهوم «مردم»، می‌باید در ساختاری سوای آنچه «برخورد طبقاتی» در جوامع غربی و یا آسیای شرقی معرفی می‌شود مورد توجه قرار گیرد. خلاصة کلام «طبقه‌ای» در میان نبوده، و اجزاء این ساختار به صورتی تقریباً آزادانه از این قشر به آن قشر در حرکت بودند. حتی شاهدیم که در تب و تاب تحولات اجتماعی،‌ عناصر وابسته به دربار و یا شخصیت‌هائی که منطقاً می‌بایست جذب دربار مستبد می‌شدند، از قبیل ملک‌الشعرای بهار، عشقی، و یا ایرج میرزا در جبهة تزهای مخالف دربار مستبد می‌نشینند.

ولی بررسی نقل‌وانتقالات درون ساختاری «مردم» مسلماً امروز از اهمیت بیشتری برخوردار می‌شود، چرا که طومار تاریخی دربار مستبد در هم پیچیده شده، و آنچه اینک اهمیت دارد ارتباط عناصر دربار با تل موهوم «مردم» نیست؛ ارتباط درونی عناصر متشکل همین تل موهوم است که پای در تحولاتی بطنی گذاشته‌اند. باز هم با تکیه بر مطالب خانم هما ناطق،‌ و در مسیر تعمیم نقطه‌نظرهائی که ایشان در مقالات‌شان در مورد روحانیت شیعی‌مسلک عنوان کرده‌اند، می‌توان به صراحت دید که طی دو قرن گذشته، پدیده‌هائی از قماش «بازاری»، «روحانی»، کلاشان و طراران و … در شهرهای ایران «طبقه» به شمار نمی‌رفتند، و از جایگاه مشخص اجتماعی برخوردار نبودند. به همین دلیل اینان می‌توانستند به مراتب آزادانه‌تر از درباریان «مستفرنگ» و «دمکرات‌ شده» حلقه‌های «قشری» خود را شکسته از این گروه اجتماعی به آن گروه نقل مکان کنند. خلاصة کلام به این نتیجه می‌رسیم که ریشة تاریخی قشر بازاری و ملا به هیچ عنوان از شفافیت تاریخی در کشور ایران برخوردار نیست.

آنان که امروز تاریخچة حوزه‌های علمیه را همچون پیشینة واتیکان، کلیسای آنگلیکن بریتانیا و یا کلیسای ارتدوکس امپراتوری رم شرقی به چندسدة پیش می‌رسانند، در قفای این «تلاش‌ها» سعی دارند که موجودیت روحانیون وابسته به «شیعة‌‌ ‌اثنی‌عشری» را نیز از طریق چند دست‌نوشتة منسوب به این قدیس و آن «آخوند» به قصة غدیر خم مرتبط کنند! ولی می‌باید قبول کرد که این عمل بیشتر به پشتک‌وارو می‌ماند تا تاریخنگاری. همانطور که پیشینة پهلوی‌ها را نمی‌توانستیم به کورش و داریوش هخامنشی وصل کنیم، آنانکه امروز نیز در ایران خود را روحانی «شیعی‌مسلک» قلمداد می‌کنند، مشکل می‌توانند موجودیت‌شان را به جزیره‌العرب در صدر اسلام، خصوصاً با توسل به قصصی که از منظر تاریخی نیز صحت و سقم‌شان به اثبات نرسیده متصل کنند.

به صراحت بگوئیم، ساختار سیاسی روحانیت شیعی‌مسلک فاقد تاریخچه به معنای یک امتداد تاریخی است. ریشة اینان را معمولاً می‌باید در میانة «هنگ‌» اوباشان و طراران شهری جستجو کرد ـ خانم هما ناطق از اینان به عنوان لختی‌ها، لنگی‌ها، و … یاد کرده‌اند ـ محافلی که در آن‌ها فردی صرفاً به دلیل آشنائی با چند آیة‌ قرآن پس از پیچیدن یک دستمال به دور سر خود موضع‌اش را در مقام «روحانی» از دیگر افراد گروه متمایز می‌نمود. و از همین موضع، نمایندة «تقدسی» می‌شد که معمولاً مفاهیمی صرفاً «بومی» و «عوام‌پسندانه» داشت و به دلیل بیسوادی مزمن مدعی و یا مدعیان این تقدس، محدوده‌های شرعی، فلسفی، حقوقی و اجتماعی آن نیز مبهم و گنگ باقی می‌ماند.

به دلیل همین عدم صراحت در «مرزبندی‌ها» بود که طی تحولات انقلاب مشروطه، شاهد حضور «پررنگ» روحانیون شیعی‌مسلک در تمامی جبهه‌ها می‌شویم! «حضوری» که بازماندگان این قشر از آن به تدریج، «بهانه‌ای» جهت توجیه «مردمی» بودن و فراگیر بودن الهامات این به اصطلاح روحانیت ‌ساختند! بله، طی انقلاب مشروطه، این روحانیون مواضعی را به تصرف درآوردند که از جبهة حامیان آتشین مزاج دربار مستبد تا محدودة آزادیخواهان «دمکرات»‌ و گاه «اومانیست» گسترش می‌یافت! البته اینهمه فقط به دلیل عدم شناخت کافی این قشر از اصولی پیش آمد که روحانی جماعت ظاهراً می‌بایست بر آن اشراف داشته باشد. این عدم آگاهی‌ به سوءتفاهمی دامن زد که هم رژیم پهلوی سال‌های سال در تنور آن دمید، و هم نوقلمان و نوروشنفکران سلطنتی و آخوندی در ثنای آن کم نگفتند و کم ننوشتند؛ سوءتفاهمی به نام «آخوند مردمی»! ولی امروز، سه دهه پس از کودتای 22 بهمن 57 شاهدیم که مواضع آخوندها بیش از پیش از دیگر قشرهای اجتماعی فاصله گرفته، «تبلوری» در نظریات اجتماعی، اقتصادی و مالی و سیاسی نزد این قشر به وجود آمده، و دیگر مشکل می‌توان پدیده‌ای به نام «آخوند مردمی» را به صور سابق تعریف و تشریح نمود.

خلاصة کلام در 22 بهمن 57 دربار مستبد فروریخت و بجای آن آخوند مستبد بر جامعه حاکم شد، ولی برخلاف آنچه در بوق و کرنا کرده‌اند، این قشر فاقد هر گونه نظریة سیاسی منسجم جهت ادارة امور کشور بود، و شاهد بودیم که تنها گزینة عملی و واقعی در حکومت اسلامی همان جایگزین کردن پادشاه مستبد با آخوند مستبد شد. عمل دیگری صورت نگرفت، و هنوز نیز پس از گذشت سه دهه هیچ تغییری در این روند به وجود نیامده. آخوندیسم اینبار در عمل میراث‌خوار سلطنت استبدادی شد، و بجای حکم راندن بر هنگ اوباش در حاشیة کاخ‌های سلطنتی، همین اوباش را به یونیفورم مزین کرد و آنان را پاسداران انقلاب و یا بسیج میلیونی لقب داد! اینهمه بدون آنکه این دگردیسی «ساختاری» که در قشر آخوند به وقوع پیوست به صراحت به معرض نمایش گذاشته شود. آخوند هنوز خود را نمایندة تمامی مردم ایران و آزادیخواه می‌انگارد، و با تکیه بر سلاح مرگباری که در دهة 1960 از ادبیات چپ‌ به سرقت برده، هنوز به نبرد با «امپریالیسم» مشغول است !

آنچه در مورد دگردیسی قشر آخوند بیان کردیم، و با تکیه بر رخدادهای معاصر کشور تصویر آن را ترسیم نمودیم، به طبع‌اولی در مورد قشر بازاری نیز صادق خواهد بود. چرا که این قشر نیز به دلیل دور ماندن از اهرم‌های سیاستگزاری و دنباله‌روی صرف از دیگر اقشار همچون روحانیت در دورة سلطنت استبدادی، فاقد خط‌مشی مشخص سیاسی، اجتماعی و فلسفی شده. بازاری‌ها در شرایط فعلی می‌توانند همچون آخوند در نخستین ماه‌های بلوای 22 بهمن 57 هم در کنار «چپ» بایستند، و هم یار و همکار استبداد راستگرای حاکم باشند؛ نبود خاستگاه مشخص اجتماعی نزد اینان، در عمل به معنای پیروی کورکورانه از تمامی تحولات و تحرکات سیاسی کشور شده!

از طرف دیگر به دلیل فروپاشی در اردوگاه بلشویسم و از میان رفتن پایگاه مستحکم استالینیسم در اروپای شرقی، قشر بازاری که از آخوندها نیز در برخورد با حوادث اجتماعی «محافظه‌کارتر» و «دست‌به‌عصاتر» عمل می‌کرد جرأت و جسارت یافته، با این پیش‌فرض که هر چه پیش آید مسلماً منافع بیشتری برای بازار و بازاریان به ارمغان خواهد آورد،‌ در هر بزنگاه خود را در صف نخست «مبارزه» قرار می‌دهد! و با در نظر گرفتن همین ریشه‌های «گنگ و مبهم» روحانیت شیعی‌مسلک و همکاران قدیم و رفقای گرمابه و گلستان آخوندیسم‌ یعنی بازاریان، امروز به جرأت می‌توان بر این امر تأکید کرد که بازار جهت قبضة قدرت خیز برداشته! با دنباله‌روی از تجربة روحانیت شیعی‌مسلک، بازار نیز از طریق اعتصابات نمایشی در عمل پتانسیل سیاسی و تشکیلاتی خود را محک می‌زند تا نهایت امر بتواند با حذف روحانیون از قدرت سیاسی و انزوای اوباش یونیفورم پوش حکومت که هوای «میرپنج‌بازی» به سرشان افتاده، خود را به عنوان آلترناتیو «طبیعی» حکومت اسلامی معرفی کند.

با این وجود همانطور که تجربة آخوندیسم نشان داد، قشرهای فاقد موضع و خاستگاه اجتماعی، پس از قبضة قدرت به سرعت در ساختارهائی پوسیده ایستا و ساکن خواهند شد. تجربة آخوندیسم را همگان به چشم دیده‌ایم، و پیش از آن نیز تجربة «کودتاچی‌گری» و استبداد «روشن‌ضمیران» را پدران و پدربزرگان‌مان در دورة میرپنج شاهد بوده‌اند. در آن دوره نیز استبدادی که فرضاً می‌بایست بر موجودیت دربار «فاسد» قاجار نقطة پایان بگذارد، و همزمان جامعه را به قلل مرتفع رشد و تعالی رهنمون شود نتیجه‌ای جز استبداد ننگین آخوند به ارمغان نیاورد.

در آخر می‌باید عنوان کنیم که صاحب‌نظران امور سیاسی کشور و آنان که پروژة دمکراسی سیاسی را در جامعة ایران به طور جدی و پیگیر دنبال می‌کنند، در برابر تحرکاتی از قبیل اعتصابات اخیر بازار می‌باید عکس‌العمل‌هائی بسیار سنجیده‌تر از آنچه شاهد بودیم به منصه‌ظهور برسانند. خلاصه بگوئیم، بازار و تحولات امروز بازار «بازتولید» تحرکات روحانیت شیعی‌مسلک است با سه دهه فاصله! اگر امروز در برابر این تحرکات پیش‌فرض‌های درست و منطقی ارائه نکنیم، فردا که در برابر عمل‌انجام‌شده قرار گرفتیم مسلماً حرف زیادی برای گفتن نخواهیم داشت. پیش‌فرض‌های تحرک جامعه به سوی دمکراسی سیاسی، همان آزادی بی‌قید و شرط مطبوعات و حمایت از حاکمیت بلامنازع مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر است؛ مشکل می‌توان قبول کرد که بازار و بازاریان در صورت تحکیم مواضع سیاسی خود بتوانند مدافع چنین «خط سیری» باشند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر




فیلترشکن‌های جدید19ژوئیه2010

quitinsure.tk
startstock.tk
insurenote.tk
ditchdebt.co.uk
goldtunnel.info
explorehistory.co.uk
mostaccepted.tk
goodproxyunblock.info
quite-confusing.tk
surfproxycentral.info
purchase-well.tk
powermix.tk
borderless-bucket.tk
ladystock.tk
allsize.tk
acnefacial.tk
treamproxy.tk
quickunblockip.tk
guide-every.tk
dark-wet.tk
loanpict.tk
fifaproxy.info
laptopcard.tk
numerous-items.tk
frontliner-point.tk
realistictrack.tk
lead-come.tk
getcrushes-point.tk
clareonproxy.tk
bristleback.tk
hostinganer.tk
lastfender.tk
forexdark.tk
paidonline.tk
getrush-point.tk
androidcellphone.tk
allriskinsurance.tk
growingfans.tk
neverstop-point.tk
creepleader.tk
fastpassproxy.tk
blackshoot.tk
buyfarmville.tk
safety-shield.info
clear-hide.tk
namefasthide.tk
arcadetunnel.tk
rescueparty.co.uk
ninjutsuproxy.tk
lite-way.tk
canstock.tk
myfavschool.tk
ecanstock.tk
hidetrilogy.tk
ninjastyle.tk

تریلوژی!

از اوّل شاید اصلاً نمی‌بایست آغاز مى‌شد. اگر دست و پا بسته و اسیرِ این لحظات شدیم، دیگر آخر خط خواهد بود. یکى از آخرخط‌ها همین لحظه است. دست و پا بستة احمق‌آباد فرنگستان شده‌ایم. این ملت‌ها که برای خود آینده‌ای نمى‌بینند و برای آیندگان هم پیامى ندارند؛ ملتى‌هائى که برای فرزندان‌شان جز خفت، خواری و سرافکندگى نمى‌خواهند، ملت‌هائى که در غم گذشته‌ای ‌بى‌معنا نشسته‌اند و چشم به آینده‌ای مبهم دوخته‌اند، برای ما چه خواهند داشت؟ اگر شریک اوهام و خرافه‌های‌شان نشویم، اگر حماقت‌های‌شان را ستایش نکنیم، آخرالامر حتماً مى‌گویند، شما خارجى هستید. چه بهتر! در دوزخ نوینِ مرد چارپایِ غرب حداقل ما خارجى باقی می‌مانیم.

ولی خوب زیاد هم نباید تند رفت! اصولاً ما از همان نخستین روز زندگی خارجى بودیم! هر جا رفتیم خارجى و بى‌پناه شدیم، هیچکس هم نمى‌تواند بگوید: «از پدیده‌ای خروج کرده‌اید»! خارجى حتماً باید از محل بومى خود خارج شود، ولى تنها محل بومىِ ما شاید رحم مادر بود. وقتى در آستانة‌ در خروجى ایستاده بودیم یادمان نمى‌آید به خود چه‌ها می‌گفتیم، حتماً زیر لب زمزمه می‌‌کردیم: «بیچاره! اگر بیرون رفتى دیگر همیشه خارجى خواهى ماند. به خود بیا و تصمیم بگیر!» همانطور که امروز ملاحظه مى‌کنیم، آنروز تصمیم گرفته شد، و نمى‌توان به تحقیق گفت که چه کسى این تصمیم را گرفت! تصمیمی که طبیعت با تمام قهر و جلال و جبروت‌اش آن را بر هر یک از ما در همان لحظة شگفت به نحوی تحمیل کرده! پس خارج شدیم و پای در جامعه گذاشتیم. همانجا که در مورد بعضی‌ها باز هم به صورت تحمیلى حد شرعى در مورد آلت تناسلى به اجراء گذارده ‌شد؛ این دسته تبدیل شدند به «ایرانیان ذکور»!   …

دنباله در نسخة «پی‌دی اف»

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

فیلترشکن‌های جدید16ژوئیه2010

soundofdut.co.cc
ownsurf.co.cc
cmsforex.cz.cc
aragonez.co.cc
proxy.me.uk
forex-profits-education.tk
drive-targeted.co.cc
silkysurf.com
unlimitedprox.info
bypassrestrictions.info
flyingprox.info
unblockmefromtheweb.info
wowspeed.co.uk
hideurls.info
watchprox.info
greatspeed.co.uk
myproxytunnel.com
voiceprox.info
fleetprox.info
unprotectit.com
systemprox.info
proxy-online.net
neoonline.info
123fast.co.uk
niftysurf.com
00zero.co.uk
swifttunnel.com
surfinganonymousfree.info
prettysurf.info
cmsforexproxy.tk
ahlanwassahlan.co.cc
dropa.co.cc
definitelysurf.co.cc
antoinette.co.cc
surffun.co.cc
speedaway-hole.co.cc
mokelemobembe.co.cc
gsuforex.co.cc
free-lawyer-online.tk
crepesproxy.co.cc
fastnetfree.co.cc
gruforex.co.cc
caviarx.co.cc
gquforex.co.cc
cunsoltier.co.cc

برق و بازار!

در شرایطی که دولت احمدی‌نژاد در گرمای طاقت‌فرسای تابستان امسال به بهانة صرفه‌جوئی در مصرف برق با صدور یک اطلاعیه عملاً ایران را برای مدت 5 روز به تعطیل کشاند، شاهد تغییرات چشم‌گیری در روند مسائل منطقه نیز هستیم. مسلماً فروپاشی محور نظامی‌ای که فرانسه به عنوان شاخة دوم سیاست غرب در خلیج‌فارس با عربستان سعودی و نهایت امر با شیخک‌نشین‌های خلیج‌فارس به راه انداخته بود یکی از مهم‌ترین رخدادهای هفتة گذشته می‌باید تلقی شود، هر چند «جاسوس‌گیری» اخیر در روسیه و آمریکا، سفر مدیرعامل «بی. پی» به مسکو و آذربایجان جهت عقد قرارداد صدور گاز، و نهایت امر تغییراتی که در افغانستان آغاز شده نیز نمی‌باید از نظر دور نگاه داشته شود.

پس نخست نگاهی داشته باشیم به تحولات داخلی. اینکه یک کشور را برای صرفه‌جوئی در مصرف برق تعطیل کنند از آن بهانه‌هاست که واقعاً در دکان کمتر دستفروشی می‌توان یافت. دولت‌ اگر می‌بیند که در شرایطی قادر به تأمین برق مورد نیاز کشور نیست می‌باید برای تولید برق برنامه‌ریزی و سرمایه‌گزاری کند. عملی که دولت‌های پیاپی در حکومت اسلامی، سال‌هاست با پنهان شدن در قفای جنگ و سپس «بدقولی روس‌ها» در مورد نیروگاه هسته‌ای بوشهر، هم تقصیرش را به گردن سیاست‌های مبهمی در سطح جهانی انداخته و هم از خود سلب مسئولیت کرده‌اند. بر اساس آمار رسمی سازمان سیا در سال 2005 ، تولید سرانة برق در کشور ایران یک سوم تولید سرانه در کشور عربستان سعودی برآورده شده! و با در نظر گرفتن سطح بسیار پائین «شهرنشینی» در عربستان، می‌توان نتیجه گرفت که یک سعودی متوسط‌الحال به مراتب بیش از سه برابر یک ایرانی برق مصرف می‌کند!‌ براساس همین آمار کشورهای آفریقای جنوبی و اسپانیا، که نمونه‌های پیشرفتة صنعت و خدمات هم به شمار نمی‌آیند هر کدام فقط با 50 میلیون جمعیت، هر سال تقریباً 30 درصد بیش از ایران برق تولید می‌کنند. خلاصه بگوئیم این آمار روشن‌تر از آن است که دولت‌ها بتوانند در پس پردة برخی «شبهات» مسئولیت‌های خود را پنهان دارند؛ حکومت اسلامی در زمینة تولید انرژی، همچون بسیاری دیگر از زمینه‌ها قادر به ایفای وظایف خود نیست.

گزارشات سازمان‌های حامی محیط زیست به صراحت نشان می‌دهد که در مناطقی همچون فلات بلند ایران از نور خورشید می‌توان به صورت دائمی و کاملاً «رایگان» همه ساله صدها میلیون مگاوات برق تولید کرد. ولی دولت‌های پیاپی در ایران هیچکدام تلاشی جهت گسترش شبکة تولید خاذن‌های خانگی و استقلال مناطق گرمسیری کشور در زمینة تولید برق نکرده‌اند. در کشوری که دولت‌ها به بهانة حفظ منافع «نظام» هر گونه فعالیت صنعتی و تولیدی را عملاً متوقف می‌کنند و خود نیز نه از کیاست کافی جهت برنامه‌ریزی برخوردارند و نه اصولاً در این موارد احساس مسئولیتی در کار است، کار به همینجا کشیده خواهد شد. یادآور شویم که حکومت‌های ایران طی 40 سال گذشته قادر به تولید برق مورد نیاز کشور نبوده‌اند! طی اینمدت دولت‌های بسیار آمده و رفته‌اند و حتی حکومت‌ها هم عوض شده‌اند؛ مسئلة تولید برق مورد نیاز کشور هنوز حل نشده!

ولی نمی‌باید فراموش کرد که طی اینمدت همین حکومت‌ها بیش از 7 میلیون ایرانی متعلق به طبقات متوسط و یا مرفه شهری، یعنی مصرف کنندگان واقعی انرژی را، از کشور به غرب کوچانده‌اند و تمامی تلاش خود را نیز به خرج داده‌اند تا در برابر تحولات گستردة خدمات شهری، رشد صنایع، و … سنگ‌اندازی کرده کشور ایران را تا حد امکان در مرحلة وابستگی صنعتی و خدماتی به غرب «متوقف» نگاه دارند. نتیجة این «خدمات ملی و میهنی» در برابرمان قرار گرفته: آنچه امروز شرایط زندگی شهری در ایران تعریف می‌شود در عمل زندگی در «زباله‌دانی» است که شرکت‌های غرب برای ما ملت سر هم کرده‌ا‌ند! جالب اینجاست که علیرغم تحمیل این «توقف» ساختاری، اجباری و استعماری در خدمات و صنایع، همین حکومت‌ها هنوز نتوانسته‌اند به حد نصاب تولید مورد نیاز برق کشور دست یابند! اگر مغول‌ها را همچون دورة چنگیز بر ایران حاکم کرده بودند مسئلة تولید برق در شرایط بسیار بهتری از امروز قرار گرفته بود. و آن‌ها که با قمپزهای توخالی از صنعتگران به قول خودشان «قدردانی» می‌کنند و یا در محافل جهانی افتخارات «انقلاب اسلامی» را غرغره می‌فرمایند بهتر است بدانند که کارنامه‌شان آنطور که باید و شاید در اختیار ملت ایران قرار گرفته.

ولی خارج از بی‌مسئولیتی‌‌ دولت‌ها در امر خدمات صنعتی و اجتماعی، مسئلة تعطیلی کشور به بهانة صرفه‌جوئی در مصرف برق زمانی پیش آمده که بحرانی فراگیر دولت را گرفتار کرده است. همانطور که در مطالب پیشین عنوان کردیم با چرخش صریح محافظه‌کاران در انگلستان، چرخشی که سیاست حزب کارگر را در ایران دچار فروپاشی کامل کرد، زمینة فعالیت‌های دولت احمدی‌نژاد نیز به شدت محدود شد. این دولت که قصد داشت از طریق تکیه بر مشروعیتی که فرضاً علی خامنه‌ای با اعمال حق شرعی «ولایت بر امور کشور» برایش تأمین ‌کرده بود دست به میدان‌داری بزند امروز گرفتار شده، چرا که با تغییر سیاست‌های لندن، افسار علی خامنه‌ای به سوی دیگری کشیده شده.

در همین راستا نخست شاهد موضع‌گیری «ضددولتی» خامنه‌ای در مورد دانشگاه آزاد بودیم، سپس بازارها به صورتی تهدیدآمیزتر از گذشته به مخالفت با مالیات‌بندی‌های جدید دولتی برخاستند، و نهایت امر روز یکشنبه 20 تیرماه سالجاری، خامنه‌ای در جمع مسئولان و معاونان دفاتر نهاد نمایندگی ولی‌فقیه در دانشگاه‌ها، با اظهار رضایت از «فضای کنونی محیط‌های دانشگاهی»، عملاً شکرخوری‌های سابق خود در مورد وضعیت «غیراسلامی» دانشگاه‌ها را پس گرفت، و فاصلة مقام‌معظم را یک گام دیگر با دولت «خدمتگزار» بیشتر کرد:

«برخی افراد متأسفانه فقط بر روی برخی نکات منفی متمرکز می‌شوند و آن‌ها را بزرگنمائی می‌کنند و هنگامی هم که از وضعیت دانشجویان و جوانان اظهار رضایت می‌شود، آن را نشانة بی‌اطلاعی از وضع دانشگاه‌ها تفسیر می‌کنند.»
منبع: سخنان علی خامنه‌ای، بی‌بی‌سی. 11 ژوئیه 2010

البته آقای خامنه‌ای گویا فراموش کرده‌اند که چند ماه پیش خودشان «باب» این مسائل را گشودند، و سخن از علوم «غیراسلامی» به میان آوردند که جوانان را «فاسد» کرده! در هر حال اینکه علی خامنه‌ای تا کجا بتواند به این بازی «موش‌وگربه» با دولت احمدی‌نژاد ادامه دهد جای سئوال باقی است، هر چند باید قبول کرد که این «بازی» به تدریج باری گران و گران‌تر بر دوش دولت احمدی‌نژاد ‌می‌گذارد. اگر بر این روند «نامرادی‌ها» عقب‌نشینی سیاست ثانویة غرب در منطقه را که به صورت سنتی توسط پاریس اعمال می‌شود اضافه کنیم دلیل مسافرت شتابزدة منوچهر متکی به اسپانیا نیز بیش از پیش روشن خواهد شد.

برای تحلیل مسافرت «متکی» به اسپانیا نیازمند توضیحاتی هستیم که شاید خارج از موضوع بنماید ولی جهت تشریح مطلب از آن گریزی نیست. به صورتی فشرده و بسیار «خلاصه شده» باید گفت که سیاست سنتی پاریس در خاورمیانه خوردن همزمان از «آخور و توبره» بوده. به طور مثال، در خاورمیانة عربی، فرانسه از دیرباز خود را «حامی» جهان عرب جا زده، حال آنکه در میانة میدان درگیری‌های خونین منطقه‌ای همیشه پشتیبان بی‌قید و شرط اسرائیل بوده! از طرف دیگر، طی جنگ «ایران ـ عراق»، فرانسه فروشندة عمدة سلاح‌های جنگی به عراق بود، در حالیکه فرانسوا میتران، رئیس جمهور وقت این کشور به عنوان تنها رئیس یک دولت غربی برنامة مسافرت رسمی به تهران، مرکز «انقلاب اسلامی» را در پروژه‌های سیاسی خود گنجاند! پروژه‌ای که با قتل فجیع بختیار در پاریس معلق ‌ماند. خلاصة کلام برنامة فرانسه در منطقه روشن است: همکاری با همة طرف‌ها، بازگذاشتن تمامی درها، به امید چپاول تمامی جناح‌ها!

در دورة جنگ‌های «خلیج‌فارس» نیز شاهد بودیم که دولت‌های پیاپی در فرانسه، حتی از شرکت در «جنگ اول» خلیج‌فارس نیز عملاً سر باز زدند، و در جنگ دوم که به اشغال کشور عراق توسط ارتش‌های انگلیس و آمریکا انجامید ظاهراً شرکت نکردند! ولی زمانیکه روزنامة فیگارو سخنان منسوب به شیخ سعودی‌ها در مورد «عدم حق موجودیت» ایران و اسرائیل در منطقه را منتشر کرد، و در پی آن سفر رسمی پادشاه سعودی به پاریس «لغو» شد، می‌باید از فروپاشی سیاست «سنتی» فرانسه در منطقه سخن به میان آوریم. امروز فرانسه می‌باید بالاجبار خود را در چارچوب یک سیاست مشخص و معین منطقه‌ای قرار داده از آن حمایت «رسمی» صورت دهد و به احتمال زیاد پیروی از این «خط نوین» بازتاب تمامی منافع پاریس نیز نخواهد بود. به همین دلیل است که دولت سوسیالیست‌نمای اسپانیا که با حمایت راستگرایان فرانسه توانست «راستگرایان» اسپانیا را که از حامیان همکاری علنی با نیروهای نظامی آمریکا و انگلستان در عراق بودند به عقب‌ بنشاند، در این «خط نوین» از نقشی کلیدی برخوردار می‌شود، و سفر هول‌هولکی متکی به اسپانیا می‌باید تلاشی جهت یافتن پناهگاهی در قلب سیاست‌های نوین جهانی برای دولت احمدی‌نژاد تلقی گردد.

البته بحث‌های استراتژیک را در منطقه همچنان می‌توان ادامه داد، ولی در شرایط فعلی شاید بهتر باشد به بررسی تبعات چرخش «آنگلوساکسون‌ها» در سیاست خاورمیانه‌ای‌‌شان، خصوصاً در باب مسائل مربوط به ایران بازگردیم. همانطور که پیشتر نیز گفتیم نخستین بازتاب چرخش سیاسی لندن، همان حذف حمایت فرضی و مادام‌العمر «مقام‌معظم» از دولت احمدی‌نژاد می‌باید تلقی شود. خامنه‌ای هر چند هنوز به صراحت در برابر احمدی‌نژاد موضع نگرفته، طی چند روز گذشته به هر بهانه‌ای مرتباً پاچة دولت خدمتگزار را به دندان گزیده‌، و اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، دیری نخواهد گذشت که تضاد بین رهبر و احمدی‌نژاد علنی شود. با این وجود می‌باید قبول کرد که علنی شدن این تضاد بیش از آنچه به نفع جناح‌های درونی حکومت اسلامی تمام شود، ضربه‌ای خواهد بود هولناک بر اندام آنچه «جنبش سبز» معرفی شده.

اگر فراموش نکرده باشیم، مغلطه‌ای بی‌معنا و بی‌هدف به نام «جنبش سبز» که از تمامی جناح‌های منتفع از ‌حکومت اسلامی تشکیل شده، با تکیه بر گربه‌رقصانی‌های کودتای ناکام 22 خرداد سال گذشته، مخالفت با «مقام معظم» و ولایت‌ استبدادی فقیه را پل‌پیروزی «جنبش» معرفی می‌کرد! البته می‌دانیم که این موضع‌گیری‌ها همانطور که در مورد تمامی مواضع «جنبش سبز» به صراحت نشان داده‌ایم، فقط بر پایة نوعی ارتجاع سیاسی استوار شده. ارتجاعی که همزمان از ارائة اهداف واقعی طفره می‌رود، و ابهام حاکم بر مسیر سیاسی مطلوب این به اصطلاح «جنبش» را نیز به خودی خود دلیلی اساسی بر «دمکراتیک» بودن آن معرفی می‌کند! باید اذعان داشت که ارتجاع نمی‌تواند بیش از این در نظریه‌سازی‌های «جعلی» به پیش بتازد.

در مراحل ابتدائی شکل‌گیری این به اصطلاح «جنبش» شاهد بودیم که آقایان موسوی و کروبی خیلی «اسلام، اسلام» ‌کردند! خلاصة کلام دردشان «اسلام» بود و جز اسلام نمی‌جستند. از همان نوع نمایشنامه‌هائی به روی صحنه برده بودند که امام دین‌فروش‌‌شان در 22 بهمن 57 به مورد اجرا گذاشت. استنباط اینان و اربابان‌شان کاملاً روشن بود. از آنجا که طی سه دهة گذشته حملة بلاانقطاع بر علیه ملت ایران پیوسته از سوی مطبوعات و رسانه‌های غرب به صورتی سازماندهی شده بود که ایران را ملک طلق «جهان اسلام» و ایرانی را محکوم به «مسلمانی» معرفی کنند، برداشت شبکه‌های تبلیغاتی غرب نیز این بود که با تکیه بر همان چند کتاب‌دعا و چند رأس شیخ و شیخک مسئله به نفع اسلام و مسلمین حل خواهد شد. خلاصه شیخ‌های «جدید» انواع «قدیم» را جایگزین می‌شوند، و قضیه فیصله خواهد یافت و دوباره مسیر حرکت حکومت اسلامی در سیلان سرمایه‌داری غرب در منطقه «بهینه» می‌شود! ولی علیرغم همکاری جانانة جناح‌های غیراسلامی از قماش مک‌کارتیست‌های سلطنت‌طلب، چپ‌نمایان ملهم از حزب توده، و حتی برخی وابستگان به سازمان مجاهدین خلق دیدیم که به هیچ عنوان چنین نشد.

ایرانیان در اکثریتی چشم‌گیر نسبت به مسئلة اسلام سیاسی حساسیت شدیدی پیدا کرده‌اند و همانطور که بارها در مطالب همین وبلاگ‌ها گفته‌ایم ایرانی دیگر حاضر نخواهد بود برای به ارزش گذاشتن «اسلام» پای به میدان فعالیت‌های سیاسی بگذارد. این «ممه» را واقعاً دیگر لولو برده. به همین دلیل بود که عمال «جنبش سبز» در جریان تبلیغاتی خود بالاجبار دست به تغییراتی زدند. گروه‌هائی که سابقاً با «ریش و پشم» اسلامی و برخورداری از حمایت سفارتخانه‌ها در خارج از کشور «محفل» برپا کرده بودند، و از طریق «خاصه ‌خرجی» با دست‌ودل‌بازی دلارهای حاصل از چپاول نفت‌خام کشور را در خارج به پای «لات‌ولوت‌ها» می‌ریختند و اینان را‌ به استخدام حکومت اسلامی در می‌آوردند، اینک برای جلوگیری از فروپاشی منافع‌شان، پای به مسیر جدیدی گذاشتند. مسیری که هم‌وزن و هم‌سنگ «سیاست درهای باز» در دوران آریامهری و رستاخیزی می‌باید تلقی شود.

ارتجاع پرستان حکومت اسلامی که در شرایط جدید موجودیت و منافع خود را در خطر می‌دیدند دو خط مشی ظاهراً متفاوت برگزیدند. گروهی همچون کدیور مزدور و مهاجرانی دزد و حرمسرادار رسماً شمشیر خود را بر علیه آن‌هائی از رو بستند که «غیراسلامی» تلقی می‌شدند و گویا آرزوی «ذوب» در جنبش سبز سخت به دل‌شان افتاده بود! کدیور و مهاجرانی هر کدام به صورت جداگانه و با پدرسوختگی‌های ویژة خود بر علیه غیراسلامی‌های حاضر در این «جنبش» موضع‌گیری کرده آن‌ها را «غیرخودی» خواندند. کدیور از طریق قلب شعارهای تظاهرات «مردم» در مصاحبه با رادیو آمریکا، و شوهر خواهرش از طریق «مقالاتی» که در سایت‌های وابسته به سبزها انتشار یافت. البته در مورد اهداف کدیور و مهاجرانی به هیچ عنوان نمی‌باید دچار ابهام شد، موضع‌گیری این خودفروختگان روشن‌تر از آن است که بتواند پنهان ماند. محافل بین‌المللی حامی اسلام‌گرائی در ایران مسیر مشخصی در برابر این دو عنصر بی‌آبرو گذاشته‌اند تا در صورت بروز تغییر و تحولات پیش‌بینی نشده در شرایط سیاسی، کنترل جناح‌های اسلامگرا در درون ساختار حکومت جمکران از دست غرب خارج نشود. خلاصه شرایطی به وجود نیاید که میرحسین و لات‌ولوت‌هایش «بی‌کس و کار» بمانند!

ولی همانطور که گفتیم یک گروه دیگر نیز در قلب «اوباش سبز» به وجود آمد که به نوبة خود دست به عملیات جالب‌تری زد! وابستگان به این گروه دوم که تا همین چند ماه پیش بر علیه واژگانی از قبیل سکولار، سکولاریسم، سوسیالیسم، دمکراسی و … قیامی حسینی کرده و در تمامی سایت‌های حامی «اوباش سبز» که تحت نظارت عالیة «بی. ‌بی. ‌سی» اداره می‌شود از به کارگیری این واژگان «غیردینی» به شدت اجتناب می‌کردند، همگی به یک‌باره «منقلب» شده سیاست «درهای باز» در پیش گرفتند! در همان مقطع گفتیم، امروز هم تکرار می‌کنیم، این حضرات همان ریش‌وپشمی‌های حکومت اسلامی‌اند که به دستور اربابان صورت منحوس‌شان را دوتیغه کرده، دست اندر کار «سکولاریسم» شده‌اند! در واقع، با نیم نگاهی به «جفنگیات‌» این جماعت به صراحت می‌بینیم که اینان از این «مسائل» اصولاً سررشته‌ای هم ندارند و خلاصة کلام این کلاه برای کله‌شان خیلی گشاد است.

اگر آنروزها بعضی‌ خوانندگان این وبلاگ، نویسنده را به «بدبینی» متهم نمودند،‌ امروز که سایت «روزآن‌لاین» به عنوان سخنگوی برون‌مرزی سردار اکبر سازندگی مصاحبه‌ای آتشین و «اختصاصی» با زهرا رهنورد صورت داده،‌ می‌باید «شبهات‌شان» برطرف شده باشد. این سایت بی‌آبرو که در واقع یکی از سخنگویان استعمار غرب به زبان فارسی است در مصاحبه‌اش با این «زن فرهیخته» از زبان ایشان می‌نویسد:

«همة کسانی که به تغییر و تحول به سوی آزادی، دموکراسی، انتخابات آزاد، عدم دخالت نظام و حکومت در زندگی شخصی مردم اعتقاد دارند، سبز هستند.»
روز‌آن‌لاین، 21 تیرماه 1389

بسیار جالب است! اولاً دمکراسی نه به مفهوم «عدم دخالت در زندگی شخصی» که به معنای محترم شمردن «حریم خصوصی انسان‌ها» است. در ثانی، براساس اظهارات‌ خانم رهنورد، ایشان و آقای میرحسین موسوی نمی‌توانند «سبز» باشند! چرا که ایندو در کارنامه‌ای که طی سه دهه از خود بجای گذاشته‌اند، دقیقاً و در عمل مخالف تمامی این شعارها و اهداف حرکت کرده‌اند! نمونه‌ها نیز کم نیست. سخنرانی‌هائی که طی آن بارها و بارها موسوی چه در مقام نخست‌وزیر خمینی و چه غیر، «دمکراسی» را به عنوان یک شیوة حکومت غیراسلامی و غیرشرعی شدیداً محکوم نموده هنوز در دسترس است. از طرف دیگر، موسوی که به عنوان نخست‌وزیر طی 8 سال تحت نظارت خود چندین و چند «انتخابات» برگزار کرده بهتر است در برابر افکار عمومی ایرانیان به عیان بگوید که این «انتخابات» و نتایج اعلام شده‌شان در چه ابعادی می‌تواند با آنچه از زبان همسرشان «انتخابات آزاد» معرفی می‌شود همخوانی داشته باشد؟ آیا زمانیکه در دوران صدارت میرحسین موسوی، دوبار علی خامنه‌ای با بیش از 90 درصد آراء به ریاست جمهوری جمکران «انتخاب» می‌شود، این «انتخابات» از همان نوع است که ایشان امروز معرفی می‌کنند، یا می‌باید آن را انتخاباتی «متفاوت» تلقی کرد؟

نهایتاً زهرا رهنورد که حتی عمال حکومت اسلامی نیز او را یکی از حامیان اصلی «حجاب اجباری» معرفی می‌کنند بهتر است در زمینة ایده‌آل‌های اجتماعی این «جنبش»، خصوصاً حمایت فرضی از «عدم دخالت حکومت در زندگی خصوصی افراد» بیش از این‌ها احتیاط به خرج دهد. «احتیاط» حکم می‌کند که ایشان به عنوان «مدیر» همان مدرسه مخروبه‌ای که در آن بارها و بارها سخنرانی کردند و در توجیه «حجاب اجباری»، زنان این سرزمین را «فاطمه» و «زینب» خطاب ‌نمودند، «قاطرچموش بلندپروازی‌ها» را بیش از این‌ها به جفتک‌ نیاندازند. ملت ایران که به مرض فراموشی دچار نشده‌، این شما هستید که از حرص قدرت فراموشکار شده‌اید،‌ و به طمع این دنیا کور و کر.

در آخر می‌باید اضافه کرد که آنچه زهرا رهنورد «قرار گرفتن موسوی و کروبی در کنار جنبش» معرفی می‌کند در واقع از همان استراتژی‌های قدیمی‌ای ناشی شده که فاشیست‌ها در آلمان نازی و ایتالیای موسولینی «باب» کرده بودند.

«[…] خود آقای موسوی و آقای کروبی همیشه می‌گویند در کنار جنبش و در کنار مردم هستند»

بله، در آغاز غائلة «انقلاب» اسلامی، یا همان کودتای 22 بهمن 57 نیز از این نمونه استراتژی‌ها کم ندیدیم. یادمان نرفته که خمینی مستبد و آدمکش و خونخوار خود را «خدمتگزار» مردم معرفی می‌کرد، و مرتباً به دولت مستبد و خودکامة‌ میرحسین موسوی سرکوفت می‌زد که اگر این «کوخ‌نشینان» نبودند شما هنوز در زندان «آن پدر و آن پسر» بودید! ایشان سپس چنین نتیجه می‌گرفتند که، «دولت خدمتگزار مردم باشد!» ولی مسائل سیاسی نیازمند فوران واژگان مبهم و بی‌معنای «خدمتگزار»، «مردم»، «کوخ‌نشین»،‌ «ظلم»، «حق»، «عدالت»، «ستم» و غیره نیست.

حرکت سیاسی می‌باید افق متقن خود را به صراحت روشن کرده،‌ آنزمان که حامیان «فرضی» آن همچون میرحسین موسوی و کروبی عضوی فعال در ساختار قدرت حاکم نیز به شمار می‌روند با بهره‌گیری از امکانات حقوقی، ابزاری و تشکیلاتی اهداف خود را در قالب طرح‌های اجرائی به دولت، مراجع تصمیم‌گیری، نمایندگان طرفدار «جنبش» و نهادهای مختلف ابلاغ کند. این مزخرفات و جفنگ‌گوئی‌ها و کوبیدن دائم بر طبل «مردم، مردم» و «حق مردم» و غیره فقط مردمفریبی است، خلاصة کلام این ترهات «برای فاطی تنبان نخواهد شد.»

مسئله روشن‌تر از آن است که نیازمند تشریح و توضیح باشد. تحرکات فاشیستی همگی «مردم‌گرا» و «توده‌پرست» هستند، و در چارچوب همین مردمفریبی‌ها همیشه افرادی که به عنوان «رهبران» این نوع تحرکات «انتخاب» می‌شوند بجای ارائة برنامة مشخص سیاسی، حقوقی و کارورزانه، فقط دست به «عوام‌ستائی» زده، در مسیر گسترش «ابهامات سیاسی» در جامعه گام برمی‌دارند. آقای موسوی نیز اگر شرایط سیاسی حاکم بر کشور را، در چارچوب اهداف «جنبش سبز» غیرقابل بهره‌برداری تخمین می‌زند، راهی جز به زیر سئوال بردن کل رژیم اسلامی نخواهد داشت. در غیر اینصورت، راهکارهای ارائه شده از طرف ایشان می‌باید به نتایجی ملموس در زمینة تبیین اهداف جنبش سبز در چارچوب همین حکومت اسلامی بیانجامد. امروز شاهدیم که هیچکدام از این حضرات نه حکومت اسلامی را نفی می‌کنند و نه دست از روی دست برمی‌دارند و عملی در جهت تحقق شعارهای پوچ و توخالی و مبهم خود صورت می‌دهند! در نتیجه، باید اذعان کرد که اینان فقط دست به مردمفریبی و «وقت‌کشی» زده‌اند، نوعی استراتژی که فقط برای حفظ «حکومت اسلامی فعلی» جوابگوی نیازهای بین‌المللی شده. این همان صحنه‌گردانی‌ای است که سیدخندان شیاد طی 8 سال ریاست جمهوری بر ملت ایران حاکم کرده بود، و نتیجه‌اش نیز امروز در برابرمان قرار گرفته.

خلاصة کلام با تکیه بر همین مردم‌فریبی نوعی گربه‌رقصانی توسط نانخورهای‌شان در سایت «ارباب اکبر» نیز به راه انداخته‌اند، باشد که چند صباحی دیگر موسوی و رهنورد و دیگر جنایتکاران این رژیم در کنف حمایت لات‌ها و چاقوکش‌های وزارت اطلاعات بتوانند در خانه‌های امن خیابان پاستور لانه کنند. ولی در همینجا بگوئیم که شرایط سیاسی ایران دیگر شرایط دوران خمینی دجال نیست، و این قماش خودفروختگان دیر یا زود دست‌های‌شان در برابر ملت‌ ایران باز خواهد شد. این افراد نمی‌توانند همچنان با توسل به ابزار مردمفریبی هم از تحولات اجتماعی و سیاسی کشور در تخالف با استبداد دینی جلوگیری کنند، و هم به خیال خام خود، «رهبری بلافصل» بر تمامی تحرکات سیاسی کشور را در چنگ «جنبش سبز» اسیر محافل دست‌نشاندة‌ استعمار کنند. این خواب خوشی است که اینان برای آیندة سیاسی‌شان دیده‌اند، غافل از آنکه دیر یا زود می‌باید با کابوس هولناکی چهره به چهره شوند. کابوسی که واقعیات غیرقابل تردید اجتماعی و سیاسی کشور را بازتاب می‌دهد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر




فیلترشکن‌های جدید13ژوئیه2010

nearer-target.co.cc
surf911.co.cc
schoolscks.co.cc
proxydoo.co.uk
cybermaximum.tk
acmforexdemo.co.cc
anonymousfreesurfing.info
unloadblock.co.cc
looksurf.co.cc
before-start.co.cc
csaproxy.co.cc
jumpfree.co.cc
fzuforex.co.cc
nukesurf.co.cc
hidelinuxpackage.tk
paul-octpus.tk
lolcake.info
forexianita.tk
transflash.co.cc
webcoffeeshop.com
ceat-hide.tk
proxydoo.co.uk
flyingboar.tk
NOMOREFIREWALLS.TK
VIEWMENOW.TK
WALKINGSERVER.TK
thetune.net
proxythree.info
proxysafari.com
THEPROXIFIER.TK
kelamin.co.cc
PROXIFIER.TK
FREETOSURF.TK
LETITUNBLOCK.TK
SCHOOLISBACK.TK
sinore-streel.tk
CYBERSCHOOLUNBLOCKER.TK
CYBERBLUESERVER.TK
WEBFREEDOMTOSURF.TK
PRIVACYRIGHT.TK
THEREDBARONSERVER.TK
systemprox.info
can-yougo.co.cc
tourismspot.tk
hidelinkonline.tk
lanangjagat.co.cc
holdingparty.tk
forexdraw.co.cc
newiplaunch.info
fastfreesurf.tk
freehighlight.co.cc
runningfree.co.cc
GETMEINSIDE.TK
punah.tk
code-line.co.cc

عنتر و افشا!

همانطور که پیش‌بینی می‌شد، پس از فروپاشی پروژة «جنگ برق‌آسا» که فرضاً می‌بایست از طریق دخالت‌ نظامیان آمریکائی از افغانستان صورت گیرد و شبکة حکومت اسلامی را در ایران در مسیر سیاست‌های مشخصی هدایت کند، اصل بازگشت به گذشته در رأس امور ایالات متحد قرار گرفته. اهداف اصلی این «بازگشت» که توسط حزب محافظه‌کار انگلستان و جناح هیلاری کلینتن در حزب دمکرات در بوق گذاشته شده، به این شرح می‌تواند خلاصه شود: به انزوا کشاندن هر چه بیشتر روسیه در روابط سیاسی، مالی و اقتصادی؛ گسترش بحران در مرزهای جنوبی و شرقی این کشور از طریق کوفتن بر طبل «حقوق‌بشر» و حمایت از محافل طرفدار غرب در کشورهای اروپای شرقی و مناطق سابقاً شورائی؛ تعمیم محاصرة جغرافیائی روسیه به آسیای دور؛ و …

البته «اهداف» این «بازگشت» را ما صرفاً در ارتباط با روسیه عنوان کردیم. دلیل نیز روشن است، چرا که به استنباط ما بازتاب چگونگی «تحکیم» سیاست‌های نوین غرب در ارتباط با روسیه، نهایت امر می‌تواند اهداف دیگر این «بازگشت» را نیز در دیگر مناطق جهان رقم زند. به عبارت دیگر در مورد سیاست‌های جدیدی که از سوی ایالات متحد در ترکیه، ایران، افغانستان و … به مورد اجرا گذاشته خواهد شد، خارج از بازتاب ارتباطات تعیین شده با مسکو نمی‌توان سخن به میان آورد. متأسفانه تا آنجا که به ارتباط مسکو با این تحولات مربوط می‌شود، شبکة اطلاع‌رسانی روسیه همچون دوران بلشویک‌ها در پوسته‌ای سخت و نفوذناپذیر فرو افتاده. و با پناه گرفتن در قلب همین «رویة سخت» و خشک، دولت روسیه از هر گونه اظهارنظر مستقیم در مورد اظهارات موهن هیلاری کلینتن در اروپای شرقی، حضور شرکت‌های نفتی انگلستان در آذربایجان، موضع‌گیری‌های خصمانة واشنگتن در اقیانوس آرام و … خودداری به عمل می‌آورد! شاید مسکو، به دلائلی که برای ما روشن نیست، از این وحشت دارد که با شکستن «سکوت بلشویک‌وار» خود، سکوتی که نتیجة 80 سال حاکمیت دیکتاتوری کارگری بر روابط اجتماعی و سیاسی در روسیه می‌باید تلقی شود، سپر دفاعی تبلیغاتی را در سطح جهانی بکلی از دست بدهد.

به هر تقدیر در چارچوب هیاهوئی که غرب به راه انداخته، و در برابر سکوت مسکو، جهت ارائة تحلیل از روند مسائل، «مستندات» آنقدرها فراوان و مهیا و در دسترس نخواهد بود. نتیجتاً تحلیل‌ها هر چه بیشتر پای در عرصة «پیش‌فرض‌ها» خواهد داشت.

به همین دلیل جهت بررسی شرایط نوین در ایران می‌باید نگاهی به فعالیت‌ افراد و گروه‌های داخلی داشته باشیم. به طور مثال، طی چند روز گذشته شاهد موضع‌گیری‌های غیرعادی در مورد برخی مسائل داخلی از جانب محافل مشخصی بودیم. نخست اینکه علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی طی دو نامة جداگانه به احمدی‌نژاد و هاشمی رفسنجانی از هر گونه دخل و تصرف در برنامة دانشگاه آزاد اسلامی ابراز نارضایتی کرده، خواستار توقف هر گونه «تغییر» در امور این دانشگاه می‌شود! این موضع‌گیری از این نظر حائز اهمیت است که تاکنون فردی که در حکومت اسلامی «مقام معظم» لقب دارد، هرگز با اهداف اعلام شده در تظاهرات «دولتی» که اوباش شهری در خیابان‌ها به راه می‌انداختند، در تضاد قرار نگرفته بود. طی سال‌های دراز کار به صورتی برنامه‌ریزی می‌شد که نظریات «مقام معظم» پیوسته در مسیر «الهامات» اوباش خیابانی قرار داشته باشد. به عنوان نمونه در مسیر مطالبات افرادی که چند روز پیش در برابر مجلس جمکرانی‌ها تجمع کرده، خواستار تحکیم هر چه بیشتر کنترل دولتی بر امور دانشگاه آزاد بودند. ولی می‌بینیم که چنین نشد!

پس از شکست سیاست‌ داخلی که برخی محافل بر سر بحران «غزه» به راه انداخته بودند، این «رخداد» می‌باید یکی از مهم‌ترین عقب‌نشینی‌های سیاسی محفل علی خامنه‌ای در ساختار قدرت تلقی شود. و برخلاف آنچه بلندگوهای طرفدار سبزها در بوق انداخته‌اند نمی‌باید در آن نشانه‌ای از پیروزی جنبش سبز جستجو کرد. این موضع‌گیری علی خامنه‌ای به دولت احمدی‌نژاد حالی می‌کند که محافل حامی «رهبری»، که به احتمال زیاد مهره‌های اصلی آن در حزب محافظه‌کار انگلستان و جناح هیلاری کلینتن لانه کرده‌اند، دیگر به هیچ عنوان حاضر نخواهند شد که قلادة خامنه‌ای را بدون شرط و شروط در دست دولت «خدمتگزار» احمدی‌نژاد رها کنند؛ عملی که طی 5 سال گذشته هزینة مخالفت با مجموعه‌ای از سیاست‌ها را که به درست یا به غلط منسوب به «ولایت فقیه» می‌شد، صرفاً به حساب اصلاح‌طلبان ‌نوشته بود.

ولی با شناختی که از علی خامنه‌ای و ساختار قدرت در حکومت اسلامی داریم مسلماً این «تغییر» روش صرفاً بازتابی است از همان اصل کلی «بازگشت» محافل غرب به اهداف اولیة «انقلاب اسلامی‌شان» در منطقه. اهدافی که از روز نخست در ایران بر چند مسئلة کلی تکیه داشته: به ارزش گذاشتن نقش اجتماعی و سیاسی و «فرهنگی» روحانیت شیعه؛ توجیه الهامات زر‌پرستانة محافل بازاری از طریق تزریق دلارهای نفتی در بانک‌های غرب و «اهداء» اعتبار ارزی به این محافل که به نوبة خود به گسترش تولیدات «غیراستراتژیک» و بنجل‌های شبه‌صنعتی در کشور انجامید؛ تحمیل ایستائی و سکون بر جامعة ایران از طریق سرکوب فراگیر تحولات اجتماعی، فرهنگی و مالی و اقتصادی تحت عنوان جلوگیری از «مفاسد» و … از این جمله‌اند. جای تعجب نیست که در مرکز این «توجیهات» سیاسی که ساخت‌وپرداخت آن در مرحلة نخست از شاهکارهای محافل غرب بوده، نظریات افرادی از قماش میرحسین موسوی، خاتمی و دیگر آتش‌بیاران جنبش سبز از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شود.

دولت احمدی‌نژاد که به تدریج خود را خارج از میدان سیاستگزاری می‌بیند، و مهم‌ترین اهرم تحمیل سیاست‌های دولتی را که همان حمایت «فرضی» مقام معظم از شخص رئیس جمهور «منتخب» بوده به این ترتیب از دست‌ می‌دهد، جهت تأمین میدان مناسب برای جفتک‌اندازی‌های سیاسی دست به عمل بسیار جالبی ‌زده. اینبار نیز همچون نخستین دورة ریاست «جمهوری» مهرورزی، عنصری از اوباش حکومتی دست به «افشاگری» ‌می‌زند! فراموش نکرده‌ایم که در دورة نخست ریاست احمدی‌نژاد، فردی به نام «عباس پالیزدار» در اردیبهشت‌ماه 1387 مقامات حکومت اسلامی را در سخنرانی‌های دانشگاهی به فساد مالی، رشوه‌خواری و حتی قتل مقامات «ناراضی» دولتی متهم نمود! امروز نیز همین استراتژی از محفل دولت «خدمتگزار» سر به بیرون آورده، و فردی به نام «مشفق» در یک «نوار صوتی» زیروبم حکومت اسلامی را «علنی» می‌کند!

البته از آنجا که افشاگری‌های «طوفانی» حضرت پالیزدار که آن روزها بر حمله به هاشمی رفسنجانی و خانواده‌اش تمرکز یافته بود به نتیجة ملموسی نیانجامید، نمی‌باید انتظار داشت که افشاگری‌های «مشفق» نیز به چیزی گرفته شود. پر واضح است که در این نوع «حکومت» دست‌نشانده و اجنبی‌پرست اکثریت مقامات از میان فاسدترین و بی‌حیثیت‌ترین مهره‌های سیاسی کشور انتخاب می‌شوند، و افشاگران در چنین میدانی مسلماً خود نیز آنقدرها با «افشا شده‌ها» تفاوتی ندارند. در کل این «پروسه» مسئلة اصلی این است که چه کسانی می‌توانند برای چه افرادی پاپوش بدوزند؛ شاهد بودیم که قوة قضائیة حکومت اسلامی نیز نهایت امر بجای بررسی حقوقی اظهارات و مستندات فرضی عباس‌ پالیزدار ترجیح داد که همین حضرت آقا را به زندان بیاندازد؛ جرم نیز مشخص بود: فساد مالی!

ولی افشاگری «جدید» جناح احمدی‌نژاد که با شرکت فردی به نام «مشفق» آغاز شده در واقع همان اهداف گذشته در «افشاگری‌های» زنجیره‌ای را دنبال می‌کند؛ ایجاد هیاهو در اطراف مهره‌هائی که در درون حکومت اسلامی مهر «اصلاح‌طلبی» بر پیشانی‌شان الصاق شده. اینکه این «اصلاح‌طلبی» چیست و آن «اصولگرائی» چه صیغه‌ای می‌تواند باشد و هر یک چه اهدافی دنبال می‌کنند، دیگر آنقدرها اهمیت نخواهد داشت. در اینجا از بررسی محتوا و جزئیات این به اصطلاح «نوار صوتی» اجتناب می‌کنیم چرا که با در نظر گرفتن شرایط جدید، این نوع «افشاگری‌ها» به احتمال زیاد بار دیگر از طرق متفاوت در سطح جامعه پخش خواهد شد. هر چند که در صحت و سقم‌شان جای حرف و سخن بسیار است، یک مسئله را نیز نمی‌باید فراموش کرد و آن اینکه در «مجموع» هدف اصلی از پخش این نوع «نوارها»، «شب‌نامه‌ها»، افشاگری‌ها و … چیزی نیست جز لوث کردن مطالبات ملت ایران. زمانیکه مشتی مهرة خودفروخته دست به افشاگری بر علیه هم‌نوعان و هم‌پالکی‌های خود می‌زنند، هدف اصلی مخدوش کردن مرز مسئولیت‌ها در جامعه است، نه برخورد حقوقی و صادقانه با عوامل فساد مالی و سوءاستفاده از قدرت سیاسی.

به این ترتیب، زمانیکه ناطق ـ این ناطق همان «مشفق» معرفی شده ـ در «نوار صوتی» کذا اظهار می‌دارد که موسوی‌خوئینی‌ها عامل سازمان سیاست، هم یک واقعیت غیرقابل تردید را بیان می‌کند و هم قصد دارد که این واقعیت را تبدیل به ابزار سلطة یک دولت تمامیت‌خواه نماید. ما بارها و بارها در مطالب این وبلاگ به صراحت نشان داده‌ایم که با در نظر گرفتن تبعات اشغال سفارتخانة آمریکا در تهران این عملیات مستقیماً از جانب سازمان سیا برنامه‌ریزی شده بود. امروز دیگر در این مورد جای تردید نیست؛ ولی اگر آقای خوئینی‌ها مأمور سازمان سیا هستند، وابستگی ایشان به سازمان سیا به هیچ عنوان دلیل بر حقانیت مواضع «مشفق» و دولت احمدی‌نژاد نخواهد بود. در ثانی، این آقای «مشفق» که برای حضرت امام خمینی پستان‌اش را در همین «نوارصوتی» هزار بار به تنور می‌چسباند گویا فراموش کرده که آقای خوئینی‌ها به دستور مستقیم شخص خمینی به ریاست و سرپرستی اوباشی که «دانشجویان خط امام» لقب گرفتند منصوب ‌شده بود. اگر در چنین هیاهوئی، یک جاسوس سازمان سیا از دست خمینی فرمان ریاست و سرپرستی یک برنامة جنجالی و فوق‌امنیتی را تحویل می‌گیرد، مسلماً موضع آقای خمینی نیز نمی‌تواند خارج از همراهی با اهداف سازمان سیا در ایران مورد بررسی قرار گیرد.

خلاصة کلام شیوة بهره‌برداری از «هیاهوی اجتماعی» و «افشاگری‌های قطره‌ای» از طرف جناح احمدی‌نژاد همان است که پیشتر در مورد «مقام معظم» صورت ‌گرفت: اعمال فشار بر برخی محافل جهت همراه کردن آنان با طرح‌های دولت! زمانی بود که اعمال فشار بر هاشمی رفسنجانی متمرکز ‌شد چرا که رابطة «خامنه‌ای ـ رفسنجانی» در قلب یک دستگاه فساد مالی که اینان طی متجاوز از دو دهه در آن همکاری و شراکت فراگیر داشتند، غیرقابل انکار بود. افشاگری‌ها با اعمال فشار بر هاشمی، به دولت احمدی‌نژاد امکان داد تا افسار علی خامنه‌ای را در دست بگیرد. اینک که قلادة علی خامنه‌ای به دلیل تغییرات سیاست جهانی گویا از دست بعضی‌ها به در رفته، آناً شاهد تلاش جناح احمدی‌نژاد جهت کنترل دیگر محافل می‌شویم.

پیام این نوع «نوارهای صوتی»، شب‌نامه‌ها و افشاگری‌ها نیز کاملاً روشن است. محفل احمدی‌نژاد پیغام می‌دهد: «شیشة عمرتان در دست ماست!» این پیام از نوع پیام‌هائی است که ساواک در دوران آریامهری برای دم‌کلفت‌های لژهای ماسونی ارسال کرد، و به قلم اسماعیل رائین که به احتمال زیاد خودش هم کارمند ساواک بود، با انتشار تفصیلات فراوان پیرامون مقامات حکومتی و چاپ عکس‌‌شان با «پیشبندهای» ماسونی به قول شریف امامی، «آبروی همه را برد!» تو گوئی امثال شریف‌امامی، ریاضی، فروغی، اقبال، هویدا و … «آبرو» هم داشتند. حال باید گفت آنکه نمی‌داند موسوی خوئینی‌ها، نمایندة تام‌الاختیار خمینی در بحران «دانشجویان خط امام» نوکر سازمان سیا است، فقط می‌تواند «خواجه حافظ شیرازی» باشد!

با این وجود افشاگری‌های «قطره‌ای» جناح احمدی‌نژاد اگر آنقدرها خوشمزه نیست که آب به دهان ایرانیان آگاه بیاندازد، از یک حسن و وجاهت غیرقابل تردید برخوردار خواهد بود، و آنهم لو رفتن اهداف، آرمان‌ها و کنه توهمات جناح اصلاح‌طلب اسلامی است. می‌دانیم که آقایان موسوی و خاتمی که به دروغ و تحت هیاهوی رسانه‌ای تبدیل به رهبر «آزادیخواهان» در ایران شده‌اند، سریعاً در برابر «نوارسازی» جناح احمدی‌نژاد عکس‌العمل نشان داده و روز دوشنبة گذشته، طی دیدار با یکدیگر شدیداً این «اتهامات» را محکوم کرده‌اند!

«[در این نوار ادعا می‌شود] هدف اصلى اصلاح‌طلبان به زیر کشیدن مقام رهبرى بوده است.»
رادیوفردا، چهارشنبه 7 ژوئیه، 2010

البته نمی‌باید نگران بود! همانطور که گفتیم، این جماعت، چه اصولگرا و چه اصلاح‌طلب احمق‌تر از آن است که برای فضای سیاسی کشور کوچک‌ترین اهمیتی قائل باشد. اصلاح‌طلبان گوساله می‌پندارند، اینک که فضاسازی بین‌المللی به نفع رابطة سنتی «خامنه‌ای ـ رفسنجانی» راهش را کج کرده و پیچیده، ملت ایران نیز می‌باید همچون واشنگتن و لندن «بپیچند»! این سبک‌سری و حماقت تا به آنجا رسیده که اینان فریاد «مرگ بر خامنه‌ای» را اصلاً نشنیده‌اند! فریادی که در شهرهای بزرگ کشور طنین افکند و گوش فلک را کر کرد. به عبارت ساده‌تر، حال که «مقام معظم» با هزار دردسر از شر سواری دادن به احمدی‌نژاد و باندهای وی خود را خلاص کرده، موسوی و خاتمی «خیز» برداشته‌اند تا به نوبة خود سوار گردة علی خامنه‌ای شده، یک سواری سیر از حضرت «رهبری» بگیرند:

«[آن‌ها]‌ عدم برخورد قاطع با این توهم پراکنى‌ها، دروغ پردازى‌ها و اقرار به اقدامات غیرقانونى و همسوئى رفتارهاى شمارى از نهادهاى رسمى و تبلیغى با این جریان را مایة شگفتى خواندند.»
همان منبع!

بله، همانطور که می‌بینیم در ذهن علیل اینان خلاصی از «شر» حکومت اسلامی، ولی فقیه، و شخص علی خامنه‌ای «توهم‌پراکنی» و دروغ‌پردازی می‌باید تلقی شود. این سخنان از دهان افرادی بیرون پریده که سال‌هاست با تقلب و مفتگوئی خود را به رهبران اوپوزیسیون دمکراتیک ملت ایران تبدیل کرده‌‌‌اند! باید خدمت «شیاد اردکان» و «میرجلاد خامنه» عرض کنیم، از قضای روزگار، آنان که فریب صحنه‌پردازی‌های شما را خوردند، به غلط بر این باور بوده‌اند که آنچه امروز «توهم‌پراکنی‌» می‌خوانید از اهداف «جنبش سبز» به شمار می‌آمده! و امروز که دم خروس از زیر عبای شیخ‌ممد خاتمی بیرون می‌زند دیگر مشکل می‌توان برای امثال شما صحنه‌گردانی به راه انداخت.

ولی شتاب نکنیم، چرا که «سر گنده» هنوز زیر لحاف مانده. به دنبال همین آقابالاسری‌ها برای ملت ایران است که مزدوران در «مجمع روحانیت مبارز»، روز 4 ژوئیة سالجاری به ریاست شیاد اردکان تشکیل جلسه داده، و با صدور اطلاعیه‌ای رسماً مخالفت خود را با قلم و قلم‌زن به صورتی که می‌بینیم به مرحلة کلامی ‌رساندند:

«مجمع در این جلسه بر لزوم آزادی هر چه سریعتر زندانیان بی‌گناه حوادث پس از انتخابات و برخورد با متجاسرین و جریانات افراطی خشونت‌گرا و قلم بدستان مشکوکی که در شرایط حساس کنونی عملاً در مسیر اهداف دشمنان و همگام با منافقان به اختلاف افکنی و تخریب بنیان‌های انقلاب و شخصیت‌های ممتاز و بزرگ آن مشغولند را خواستار شد.»
منبع: ایسنا، اطلاعیة مجمع روحانیون مبارز، كدخبر: 8904-07814، 4 ژوئیه 2010

تو گوئی آوای شوم جغد جمکران است که بار دیگر از جماران به گوش می‌رسد. همان جغد گوربه‌گور شده‌ای که اگر هنوز در قید حیات می‌بود، و به دست جوانان این مملکت می‌افتاد زنده زنده گوشت تن‌اش را کنده بودند. در اطلاعیة مجمع روحانیون مبارز بار دیگر با «واژگان و عبارات » فاشیسم اسلامی برخورد می‌کنیم، عباراتی که تحت عنوان حمایت از «آزادی» یک به یک در این اطلاعیه به نمایش گذاشته می‌شود: «زندانیان بی‌گناه، قلم به دستان مشکوک، متجاسران‌ و …» و می‌دانیم که زندانی سیاسی در این مملکت بر دو نوع است: بی‌گناه و گناه‌کار! بی‌گناه همان‌ است که برای تزئین «جلسات» دیدار با هیئت‌های «حقوق ‌بشری» غرب در زندان مشغول به «کار» شده، حقوق‌بگیر دولت است و وظیفه‌اش بزک کردن سیمای جذام زدة این فاشیسم دست‌نشانده!‌ گناهکار آن است که خون‌اش را حضرت امام‌شان «حلال» کرده، «نجس‌» است و گروه گروه‌شان را می‌باید از سقف زندان‌ها حلق‌آویز کرد.

البته تا آنجا که مربوط به مخالفت با «قلم به دستان مشکوک» می‌شود نمی‌باید فراموش کرد که از دیرباز حکومت اسلامی اصولاً با «قلم به دستان» آبش در یک جوی نمی‌رفت. آن «وحشی بیابانی» نیز از نخستین روزهائی که پای کثیف‌اش را به این سرزمین گذاشت با «قلم به دست» گرفتاری پیدا کرد. این گوساله‌ها اگر به قول خودشان «اهل کتاب‌اند»، اهل قلم که نیستند! این‌ها یک مشت کتاب‌دعا دارند که مرتباً می‌خوانند و در جفنگیات و ترهات آن به قول خودشان «غور» می‌کنند. تفکر، نگارش، قلم، ادبیات، و خلاصه هر آنچه با «دماغ» انسان در ارتباط افتد برای زالوهای عمامه‌برسری که از نکبت و ادبار قرون وسطی تغذیه می‌کنند اصلاً «مضر» تلقی خواهد شد. اینان اهل قلم و کتاب و بحث و فحص نیستند؛ فقط برای خودنمائی و به قول خودشان «بعضاً» برای گنده‌گوزی است که چنین می‌نمایانند! حال باید دید اوباش «جنبش سبز» تا کجا می‌خواهند به آهنگ این زالوهای خون‌آشام که اینک انگلستان قلادة علی خامنه‌ای را نیز به دست‌شان داده برقصند؟

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید8ژوئیه2010

freemenow.tk
privatwebserver.tk
memphisgirls.tk
flyingprox.info
camesurf.tk
improveways.tk
testoff.tk
edomainmail.tk
hidetoolsolution.tk
proxycoco.info
backupways.tk
forcenature.tk
pr0xy-web-server.tk
proxyenter.info
marketinginitiatives.tk
nomorefilsters.tk
proxyicon.info
https://hra1.info
robinaccess.tk
techaccess.tk
teachersarenotallowed.tk
stationwebserver.tk
smileyprox.info
speng.co.uk
various-targets.tk
hraicp.com
once-used.tk
gemstonesjewelry.co.cc
aftermarketcarparts.co.cc
ecutloss.tk
enternityproxy.tk
beforelock.tk
hotelairconditioner.co.cc
expectant-result.tk
1—2—31.tk
domainhits.tk
jobconsult.tk
camhosting.tk
proxyheat.tk
bedcovero.tk
removeip.info
powprofit.tk
2010summer.tk
fallstock.tk
secrethide.tk
unlockiphoneonline.tk
hidemyeyes.tk
proxydo.info
freepublicservers.tk
proxyjok.info
code-net.tk
greecelaw.tk
mesotheliomalawyersr.tk
surfonweb.info
proxyrivers.tk
freewebservers.tk
loadserver.tk
legalproxy.info
loadhosting.tk
boatinsure.tk
eyourforex.tk
califorlaw.tk
girlsprooxyserver.tk
bypasstactics.tk
no-web-filter.tk
octagonserver.tk

بادمجان‌سالاران!

فشارهای دیپلماتیک که سفر هیلاری کلینتن به منطقة قفقاز و اروپای شرقی به همراه آورد، در کنار آنچه می‌باید برنامه‌های «برباد رفتة» هیئت حاکمة ایالات متحد در افغانستان و ایران لقب گیرد، شرایط جدیدی بر کشورمان حاکم کرده. این شرایط در گام نخست در میان محافلی شکاف سراسری به وجود آورد که تحت عنوان «اپوزیسیون» ریشه‌های‌شان را می‌باید در دورة کودتای میرپنج در اروپا و سپس در آمریکا یافت. این «محافل» که طی بحران‌های سیاسی قرن معاصر پیوسته در مقام شامخ «چرخ پنجم» گاری استعمار در کشورمان فعالیت‌هائی برعهده می‌گرفتند، از ویژگی‌هائی مشخص برخوردارند. اینان که به طور سنتی جهت ایجاد هیاهو «طرف صحبت» غرب به شمار می‌آیند، یا منفردانی‌اند، به اصطلاح «مستقل» و یا افرادی بی‌نشان‌تر و بی‌هویت‌تر‌اند در بطن مجموعه‌هائی متشکل‌‌. مجموعه‌هائی که از قماش «جبهه ملی»، «نهضت آزادی»، و دیگر محافل خلق‌الساعه به یک‌باره در صحنة سیاست کشور همچون قارچ سر بر می‌آورند، و دست به عملیاتی ظاهراً «سرنوشت‌ساز» هم می‌زنند!

جالب این است که طی سدة معاصر عملیات اینان پیوسته به حذف خودشان از برنامه‌های سیاسی داخل کشور انجامیده! سپس دولت‌های برآمده از سیاست آنگلوساکسون‌ها در تهران، همین «منفردها» و «تجمع‌ها» را بار دیگر در مقام «شامخ» اپوزیسیون در خارج و گاه در داخل کشور از طریق اعمال سیاست‌های «نعل‌وارونه» سازمان داده و می‌دهند! همزمان، سرمایه‌داری غرب نیز به موقع، از طریق تبلیغات رسانه‌ای در آستین همین «اپوزیسیون» فوت خواهد کرد! این ساختاری است که از دورة کودتای میرپنج توسط انگلستان در ایران پایه‌ریزی شد، و دیدیم که حتی در اواسط دوران میرپنج با «بازگشت آزادیخواهان» و واگذاری برخی فعالیت‌های اقتصادی به نورچشمی‌های این به اصطلاح «اپوزیسیون» چگونه ریشه‌های حکومت میرپنج در ایران تقویت می‌شود. نهایت امر طی بحران‌سازی‌های قوام‌السلطنه که در شهریور 1320 پس از کودتای ارتش بر علیه میرپنج رخ داد، و سپس در هیاهوسالاری مصدق‌السلطنه و تغییر شرایط استراتژیک به نفع انگلستان، و خصوصاً در زمان اوباش‌گری‌های «انقلاب اسلامی» و تشکیل پشت‌جبهة طالبان در ایران، همین شبکة منفور و «ضدایرانی» را می‌بینیم که در چارچوب سیاست‌های غرب بخوبی «عمل» می‌کند!

البته فریب تفاوت‌های ظاهری واژگان ادبیات سیاسی این «محافل» و «تجمع‌ها» را نمی‌باید خورد؛ میان اهداف «اعلام» شده از سوی این محافل و اهداف واقعی‌شان تفاوت از زمین تا آسمان است. این جریانات بر خلاف ادعاهای‌شان همگی دست در دست دولت‌های دست‌نشانده در تهران دارند، و در یک اصل پایه‌ای با هم به توافق کامل رسیده‌اند: غرب «ارباب» روابط سیاسی در ایران است، و می‌باید به هر طریق ممکن، در همین مسیر موضع غرب را مستحکم‌تر کرد! کلیدواژة فعالیت‌های سیاسی این حضرات تحکیم جایگاه غرب شده. البته این «موضع» در دوران جنگ‌سرد اجباراً ضدیت با مسکو را نیز به همراه می‌آورد؛ خلاصه میدان‌داری این «منفردها» و «تشکل‌ها» یک تیر بود و دو نشان! هم دنباله‌ای بر امتداد سیاست‌های غرب در کشور ایران ایجاد می‌کرد، و هم الزاماً «مک‌کارتیسم» مورد نظر غرب به صورت کاملاً طبیعی در قلب این جریانات «لانه» داشت.

ولی این «شرایط افلاطونی» پس از فروریختن دیوار برلین به طور کلی تغییر کرد، و به صراحت دیدیم که چگونه خطوط ترسیم شده که از دیرباز ارتباط «دولت ـ اپوزیسیون» را در جغرافیای سیاسی ایران در چارچوب منافع کلان غرب تعیین می‌کرد دچار فروپاشی شد. «آزادیخواه» شدن اوباش جمکران ـ خاتمی، میرحسین موسوی، کروبی، و … ـ در کنار «مهاجرت» مهره‌ها و عوامل شناخته شده و سرکوبگر همین حکومت به غرب و هیاهوئی که تحت عنوان «آزادیخواهی» به راه انداختند نمونة همین فروپاشی‌هاست. اینهمه در شرایطی صورت می‌گیرد که برخی از این «نئوآزادیخواهان» گوی آزادیخواهی را در میدان سیاست حتی از عوامل گذشتة غرب نیز می‌ربایند، عواملی که سال‌ها پیش در صف آزادیخواهی کذا «نوبت»‌ گرفته، و قرار بوده نقش «مرحمتی» را در آینده ایفا کنند!

به طور مثال، در این آشفته‌بازار با افرادی همچون حاج‌فرج دباغ برخورد می‌کنیم که پس از سال‌ها شرکت فعال در سرکوب و توجیه تضییق‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جامعة ایران، امروز سر در آغوش پر محبت کارل‌ پوپر، پوزیتیویست و به قول خودشان «صهیونیست» می‌گذارند و با الهام از نام وی و نه از «فلسفة وی» آنچنان فریاد «آزادیخواهی» به هوا بلند می‌کنند که دیگر احدی جلودارشان نیست! البته «ژاژخائی‌های» اینان را نمی‌توان فعالیت سیاسی و یا نظریه‌پردازی در چارچوبی منسجم، مسئولانه و ساختاری به شمار آورد؛ غرب با فوت کردن در آستین این «جماعت» در عمل خدا، خدا می‌کند تا شرایط گذشته باز هم به جغرافیای سیاسی ایران بازگردد و بتواند «یک‌شبه» با تکیه بر ترهات و ژاژهائی از قماش «تراوشات» نظری این جماعت، حکومت و دولت و نظام در ایران سر کار بیاورد! آرزوئی که همچون بسیاری طرح‌های غرب نقش بر آب است و مشکل می‌توان برای آن در شرایط فعلی آینده‌ای متصور شد.

در توضیح شرایطی که به دلیل تغییرات «کلان‌ ـ استراتژیک» در منطقه پیش آمده، شاید بهتر باشد کمی به عقب بازگردیم. ماه‌ها پیش در وبلاگی تحت عنوان «نبرد کابلون»، موضع‌گیری «عجایب» احمدی‌نژاد را در شهر کابل مورد بررسی قرار دادیم. در این مطلب عنوان کردیم که سخنرانی «ضدآمریکائی» احمدی‌نژاد در شهری که به اشغال نیروهای نظامی آمریکا در آمده، از آن برنامه‌هاست که نمی‌باید فریب چند و چون‌اش را خورد. امروز به جرأت می‌توان گفت که توطئة وسیع ایالات متحد، که توسط محافل متفاوت در افغانستان و نهایتاً در ایران دنبال می‌شد، و سخنرانی «ضدآمریکائی» احمدی‌نژاد مسلماً قسمتی از همین صحنه‌سازی‌ها به شمار می‌رفت که، لو رفته و خلاصه «نقش بر آب شده»!

از طرف دیگر چند روز پیش در مطلبی تحت عنوان «بمب و بلوف» نوشتیم که برنامة جنگ‌افروزی در ایران در شرایط فعلی برای غرب مشکل «هیدروکربورها» را به همراه خواهد آورد، و طرح «جنگ‌افروزی» دیگر نمی‌تواند همچون دورة صدام حسین و جنگ خلیج‌فارس برای آمریکائی «نان و کباب» داشته باشد. و طی چند روز گذشته نیز صریحاً محافلی سخن از فروپاشی پروژه‌های جنگی آمریکا در ایران به میان ‌آوردند که تأئیدی بود بر نقطه‌نظرهای عنوان شده در «بمب و بلوف». طی همین مدت در محفل «چتم هاوس» در چارچوب «کمبود احتمالی نفت» سخنرانی‌هائی صورت گرفت، و سپس شاهد «آبروریزی» فرماندة کل قوای ناتو در افغانستان و بازنشستگی «زودرس» ایشان بودیم. نهایت امر رئیس نیروهای امنیتی «پرزیدنت» کرزای در افغانستان نیز برکنار شده، به «ولایت» باز می‌گردند!

از آنجا که تحولات کلان است، جهت اجتناب از اطالة کلام از بازگوئی یک به یک آنان خودداری کرده، مستقیماً به اصل مطلب می‌پردازیم. پروژة کذا روشن‌تر از آن است که نیازی به بررسی عمیق‌تر داشته باشد. طرحی بوده کلی که همچون دیگر طرح‌های استعماری در منطقه، به احتمال زیاد محور اصلی آن ایجاد شرایط مناسب جهت حمله‌ای برق‌آسا از طرف نیروهای ارتش آمریکا به ایران بوده. این طرح که می‌بایست با همکاری دولت احمدی‌نژاد عملی می‌شد، همزمان محور «ترکیه ـ برزیل ـ ایران» را نیز با حمایت ارتش آمریکا تقویت می‌کرد. هدف طرح مذکور مشروعیت بخشیدن به حکومت اسلامی و قرار دادن ملت ایران در شرایط ویژه بود. شرایطی که نیازمند اتخاذ روش‌هائی «فوق‌العاده» می‌شد، و نهایت امر راه بر حضور عملیاتی کانال‌های ارتباطی غرب در ایران می‌گشود. خلاصة کلام همان پروژة اصلاح‌طلبان در دورة خاتمی بود، که اینبار می‌خواستند آن را از طریق جنگ مستقیم از آستین مهرورزی بیرون بکشند! روزی که برای نخستین بار احمدی‌نژاد سر از صندوق‌های رأی بیرون آورد نوشتیم، ایشان «گزینة جنگ» هستند؛ می‌بینیم که هنوز هم «در» بر همین پاشنه می‌چرخد.

ولی در این میان پس از فروپاشیدن «طرح کذا» دیدیم که کاسه‌وکوزة آنرا روزنامة فرانسوی فیگارو بر سر شیخ عربستان شکست و از زبان وی اعلام داشت، «ایران حق موجودیت ندارد!» تو گوئی شیخ عرب شخصاً فرمان «حملة» کذا را صادر کرده بود! ولی شرایط نشان داد که نه تنها ایران حق موجودیت دارد، که دولت‌ دست‌نشاندة احمدی‌نژاد علیرغم هیاهوسالاری‌ها و غوغاهای نمایشی نمی‌تواند همزمان هم در ظاهر امر از کاسة «اتحاد» با دولت روسیه بخورد و هم زمینه‌ساز حملة نظامی آمریکائی‌ها بر علیه ملت ایران بشود. این «نمایش» رسواتر از آن بود که در شرایط فعلی به روی صحنه برود.

محاصرة اقتصادی ملت ایران با تکیه بر قطعنامة «شورای امنیت سازمان ملل» نیز در واقع پیش‌زمینه‌ای جهت فراهم آوردن همین شرایط تهاجم نظامی می‌باید تلقی شود. در همان روزها هم گفتیم که «تحریم» از نظر تجربة تاریخی طی دوران معاصر در ارتباط کامل با طرح «جنگ‌افروزی» قرار دارد و نمی‌باید از جنگ‌ به هیچ عنوان حمایت کرد. از منظر تاریخی پس از پایان جنگ دوم جهانی دولت ایالات متحد در مقام «مدیرمسئول» نظام سرمایه‌داری پیوسته به خود اجازه داده که تحت عناوین مختلف بر ملت‌ها «تحریم» مالی، اقتصادی و صنعتی و علمی اعمال کند. این تحریم‌ها که از مرحلة‌ سیاستگزاری منطقه‌ای همچون مورد کوبا، به زمینه ‌سازی جهت حملات نظامی همچون مورد کرة شمالی رسید، اخیراً شاهدیم که حتی اشغال سرزمین‌ها را نیز به بهانه‌های واهی «توجیه» می‌کند! البته به صراحت بگوئیم که چنین «حقی» به هیچ عنوان نمی‌تواند قانونی تلقی شود؛ این فقط یک وحشیگری است! و بارها شاهد بوده‌ایم که این «تحریم‌ها» در عمل نتیجة سازوکارها و فعالیت‌های عوامل واشنگتن‌ در منطقه نیز بوده. «فعالیت‌هائی» که هدف اصلی‌شان فقط ایجاد شرایط مساعد در افکار عمومی جهان جهت اعمال تحریم‌ها و حملات نظامی می‌باید عنوان شود!

امروز افکار عمومی در جهان نمی‌باید برای دولت آمریکا چنین حق و حقوقی قائل باشد. اینکه دولت‌های پیاپی در واشنگتن به خود اجازه دهند، به دلیل اختلاف نظر با دولت‌های دیگر در سطح جهان، با تکیه بر ساختارهائی از قماش سازمان‌های بین‌المللی و «حقوق‌بشری»، ملت‌‌ها را مورد محاصرة اقتصادی قرار دهند دیگر از آن مزخرفاتی است که فقط در چنتة گاوچران جماعت می‌توان یافت. آمریکا اگر مایل است که ملت‌ها را به محاصره درآورد چه بهتر که شهامت به خرج دهد و این تمایل را رأساً در سطح جهانی اعلام دارد و بجای پناه گرفتن در قفای «قطعنامه‌ها»، سازمان‌های رنگارنگ «حقوق‌ بشر»، و … مسئولیت این جنایات را نیز بر عهده گیرد. حق تحمیل محاصرة اقتصادی در چارچوبی «قانونی‌نما» بر علیه ملت‌ها، از آنجمله حقوق‌هاست که امروز فقط در تضاد با مفاهیم واقعی حقوق بین‌الملل قرار خواهد گرفت. به همین دلیل ما نیز همراهی دولت روسیه با این «تحریم» را محکوم کردیم، و در آینده نیز محکوم خواهیم کرد.

با این وجود همانطور که پیشتر گفتیم «بحران» اخیر آب در لانة مورچگان ایرانی‌نمای داخلی و خارجی انداخته. و در این راستا چند مسیر حرکت سیاسی را می‌توان به صراحت دنبال کرد. مسیر نخست در داخل کشور شامل حال حامیان «پنهان» جنبش سبز می‌شود. در مطالب‌مان بارها نشان داده‌ایم که «بدنة» حکومت اسلامی، و خصوصاً رأس تصمیم‌گیری آن با برنامة «اوباش سبز» کاملاً همراه بود. اگر اینان، خصوصاً شخص خامنه‌ای نتوانستند به حمایت از این لات‌بازی که تحت عنوان «فعالیت ‌آزادیخواهانه» به ملت ایران حقنه شد بپیوندند فقط و فقط شرایط ویژه‌ای بود که حمایت بین‌المللی از سبزها را غیرممکن می‌کرد. شخص احمدی‌نژاد نیز بالاجبار پست ریاست جمهوری «نیست در جهان» را قبول کرد، چرا که قانوناً نمی‌توانست «انصراف» بدهد.

با بیرون کشیدن میرحسین موسوی از صندوق‌ها کار برنامه‌ ریزی‌های غرب در ایران روبه‌راه می‌شد. از یک طرف، حمایت کلان و خصوصاً «پنهان» آمریکائی‌ها از راه می‌رسید تا به صور مختلف «برنامه‌های حقوق‌بشری» حکومت عدل الهی را آبیاری «دینی» کنند، از طرف دیگر، امکان حضور فلاسفة «عصر حجر» بار دیگر فراهم می‌آمد تا اینان با دستمالی «فقه» و «شریعت» و کتاب‌دعا و روضه و زوزه و اجتهاد برای ما ملت یک اساسنامة «دینی ـ بشری» از نو تهیه نمایند! جنگ با اسرائیل و فریادهای «امام، امام! کجائی که راهت ادامه دارد!» می‌توانست فضای کشور را بیالاید و راه را بر هر گونه برخورد جدی با پدیده‌ای استعماری، ضدبشری و ضدایرانی به نام حکومت اسلامی سد کند. دیدیم که چنین نشد و حال که همگی طرفدار جنبش سبز شده‌اند، خامنه‌ای، احمدی‌نژاد و دیگر اوباشی که مهر مخالفت با «سبزها» بر پیشانی‌شان زده شده، «کون‌خیزک‌» به سوی سبزها در حال حرکت‌اند!

البته این حرکت «کون‌خیزکانه» که از طرف رهبر و احمدی‌نژاد دنبال می‌شود، در ادبیات «سبزها» نشانة پیروزی این جنبش بر «رژیم ولایت فقیه» معرفی خواهد شد! ولی واقعیت این است که سبزها و ولایت‌فقیه فاصله‌ای با یکدیگر نداشته و ندارند؛ اینان از جنس یکدیگرند و در این میانه فقط ملت ایران را مسخره تصور کرده‌اند. امروز با تهاجمی شدن سیاست‌های منطقه‌ای کاخ‌سفید که به دلیل شکست پروژة «جنگ برق‌آسا» پیش آمده، جناح‌های داخلی و خارجی «سبزها» به سرعت به یکدیگر نزدیک می‌شوند، و هدف اصلی‌شان این است که بر علیه «دیگران» ـ این دیگران اصل انقلاب اسلامی را اصولاً قبول نکرده‌اند ـ لشکرکشی کنند. این جماعت بخوبی می‌داند که هم از حمایت انگلستان و آمریکا برخوردار است و هم لات‌ولوت‌های حکومت اسلامی در کنارش قرار خواهند گرفت، در نتیجه از «برد» خود مطمئن شده!

از طرف دیگر، مخالف‌نمایان داخلی و خارج‌نشین که پیشتر گفتیم از منظر تاریخی سرنوشت‌شان با سرنوشت‌ حکومت‌های دست‌نشاندة غرب در ایران گره خورده، سعی دارند که با زدن «نعل‌وارونه» به صور مختلف این حکومت را تطهیر کنند. پخش آنچه مصاحبه‌ای «منتشرنشده» از سحابی عنوان می‌شود، در عمل یکی از همین تلاش‌هاست.

خلاصه در این مصاحبه، آقای سحابی از سنگر رسوای «نهضت عاظادی» مدعی می‌شوند که آقای خمینی اصلاً اهل کودتا نبوده‌اند و آنچه پیش آمد «تقصیر» حضرت امام‌شان نبود! البته ما می‌دانیم که خمینی اهل کودتا نبوده، ولی آقای سحابی بهتر است بفرمایند این پیرمرد خرفت و کودن و احمق اصولاً اهل چه چیزی می‌توانسته باشد؟ خمینی‌ای که ما دیدیم درجة شناخت و درک و فهم‌اش از مسائل یک مملکت از توله سگ عمه‌بزرگ اینجانب فراتر نمی‌رفت؛ این امثال شما و باباجان محترم‌تان بودید که با فوت کردن در آستین این احمق «دونبش»، مسائل استراتژیک کشوری چون ایران را بازتاب «نظریات» عالمانة این فقیه عالیقدر وانمود می‌کردید. جالب اینجاست که این نوع «تجدید حیات» برای آقای خمینی درست با حضور نوچة «برون‌مرزی» حکومت اسلامی تقارن زمانی پیدا می‌کند، و اینبار حضرت بنی‌صدر «پیرانه‌سر» از سوراخ بیرون آمده و می‌فرمایند، خیر! آقای خمینی خودش کودتا کرد!

بله، یکی می‌گوید خمینی «شریف» و ضدکودتا بود، یکی هم می‌گوید «شیطان» و کودتاچی بود؛ در هر حال تفاوتی ندارد! چرا که از این دو «اظهارنظر»، علیرغم تفاوت ظاهری‌شان فقط یک نتیجه می‌توان گرفت و آن اینکه خمینی از درک و فهم کافی و خصوصاً‌ از قدرت سیاسی و تشکیلاتی لازم جهت تعیین این نوع مسائل، آنهم در منطقة حساس شاهرگ‌های حیاتی نفتی برخوردار بوده! خلاصه بگوئیم هر دو «اظهارنظر» فقط یک هدف را دنبال می‌کند: گذاردن دم امام خمینی در بشقاب و چیدن بادمجان به دور قاب ایشان!

به این آقایان باید گفت، اگر در سیاست ایران جز وراجی در مورد این موجود احمق حرف دیگری برای گفتن ندارید، بهتر است سکوت اختیار کنید،‌ چرا که برای ملت ایران آیت‌الله خمینی مرده، و این مردة گوربه‌گور شده چه کودتا کرده باشد و چه نکرده باشد نه دیگر ارزشی از نظر ایرانیان دارد، و نه شما می‌توانید امکانات گذشته‌تان را با چسبیدن به کفن وی از نو زنده کنید.

ولی حال که بادمجان چیدن به دور قاب امام «مدروز» شده، شاهدیم که بعضی دیگر از خارج‌نشینان، از قماش عطاالله مهاجرانی که می‌بایست توسط دادگاه‌ لاهه به دلیل شرکت فعال در قتل‌عام‌ زندان سیاسی در سال‌های 60 محاکمه شود، از پستوی منزل «اهدائی» سردار سازندگی در لندن برای «مبارزان» غیرخودی در «جنبش سبز» اطلاعیه صادر می‌کند که اگر شما از روز اول طرفدار انقلاب نبودید، امروز نمی‌توانید طرفدار سبزها باشید! خلاصه ایشان می‌فرمایند این جنبش متعلق به شما نیست، مال من است و سردارسازندگی که برای من خانه‌ای به این خوبی و قشنگی خریده! البته برای نویسندة این وبلاگ اصلاً مهم نیست که این جنبش چه کوفتی است و چه اهدافی دنبال می‌کند، ولی از حق نگذریم که خیلی «خوش‌خیال‌ها» دل به این سبزبازی‌ها بسته بودند و زمانیکه امیدشان را حاج عطاالله به یأس بدل می‌کند آناً دادوفریاد به راه می‌اندازند که، «ما هم حق داریم سبز باشیم، سبز متعلق به ملت ایران است، نه فقط متعلق به شما!»

می‌بینیم که این رنگ لعنتی «سبز» هم درست حکایت همان امام خمینی گوربه‌گور شده است! هر که سعی می‌کند با آویزان شدن به آن نانی برای خودش به تنور بچسباند! ولی اگر عطاالله که امروز «مهاجرت» هم کرده، دم در می‌آورد فقط به این دلیل است که بوی کباب به مشامش خورده؛ هر چند در واقع «خر» داغ ‌کنند! ایشان که حرکت لات‌ولوت‌های حزب‌الله به سوی جنبش‌سبز را دیده‌اند و مشاهده فرموده‌اند که چگونه رهبر معظم کون‌خیزک‌کنان به جانب «سبزها» در حرکت‌اند، به این صرافت افتاده‌اند که چند صباحی دیگر خواهند توانست با همان 7 سر حرمسرای‌شان در جلسة سخنرانی ولی فقیه «سبز» شرکت کنند، در نتیجه، دلیلی نمی‌بینند که این «مائدة» آسمانی را با «غیراهل» شریک شوند.

باید اذعان داشت که این جماعت سیاست پیشه، با حضور و فعال مایشائی‌شان فضای سیاسی کشور‌ ایران را واقعاً «خر در چمن» کرده‌اند. در جواب این حضرات باید گفت، اصولاً بازگشت به صدر «انقلاب» اسلامی، چه حضرت امام‌تان کودتا کرده باشد و چه نکرده باشد امکانپذیر نیست. در ثانی اگر خامنه‌ای مفلوک و احمدی‌نژاد دل به «تغییر» سیاست آمریکا در منطقه دوخته‌اند و می‌پندارند حال که «ماست‌ها» همه در یک کیسه رفته دوباره زوج خوشبخت «خامنه‌ای ـ هاشمی» هم به قدرت بازمی‌گردند بسیار اشتباه کرده‌اند. در آخر می‌باید به بعضی سیاست‌بازان داخلی گوشزد کنیم که اگر در صف «آزادیخواهی» نوبت گرفته‌اند بهتر است فراموش کنند! در دمکراسی فردای ایران نه «صف» وجود دارد و نه «نوبت»، هر چند برای حسابرسی به آنچه شما جنایتکاران کرده‌اید مسلماً صف طویلی تشکیل خواهد شد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید6ژوئیه2010

yuaniro.co.cc
norestriction.tk
proxybucket.tk
quickweb-server.tk
SCHOOL-UNBLOCKER.TK
catpets.co.cc
pojokdomain.info
inserttoken.tk
anonymousunblockproxy.info
linkeddoor.co.cc
nissanmaning.co.cc
s8.lustmen.com
s1.okao.info
0-o-0-01.tk
discontol.co.cc
accessfaster.info
insertcoins.tk
mixmaxs.tk
0—-01.tk
proxyanswers.info
realityip.tk
2-0-1-0.tk
hidemyipaddress.org
hidelandtunnel.tk
needholp.co.cc
2-3-4-5.tk
ipodlove.co.cc
argentinabelanda.co.cc
hideschoolroof.tk
inonehole.co.cc
totallyhidden.info
factoring1.tk
ghanauruguay.co.cc
tinyipschool.tk
leechproxy.tk
f4cebook1.tk
goforexrate.info
imhide.tk
ipoff.info
proxychance.info

هیلاری برگر!

در مطلب امروز نگاهی خواهیم داشت به آرایش استراتژیک در منطقة خاورمیانه و قفقاز. مدت‌ها پیش در مطلبی تحت عنوان «روسیه و آسیا» عنوان کرده بودیم که هیئت حاکمة روسیه در برابر فشارهای مشخصی از سوی غرب «عقب‌نشینی» کرده. امروز این عقب‌نشینی‌ها به صورتی علنی‌تر عواقب و بازتاب‌های خود را به نمایش گذاشته. مسلماً نخستین دلیل این عقب‌نشینی را می‌باید در تحلیل حاکمیت روسیه از احتمال قریب به یقین قدرت‌گیری حزب محافظه‌کار در انگلستان تلقی کرد. می‌دانیم که این حزب در عمل شاهرگ حاکمیت در انگلستان به شمار می‌رود و سیاست‌های کلی حاکمیت همیشه از طریق «محافظه‌کاران» در فضای استراتژیک انگلستان اعمال می‌شود، نه از طرف حزب کارگر. در شرایط فعلی، به قدرت رسیدن حزب محافظه‌کار به این معناست که ارتباط استراتژیک جناح اوباما با حزب کارگر گسسته شده، ارتباطی که بسیاری از بده‌بستان‌های کاخ‌سفید، چه در عراق و چه در افغانستان بر آن تکیه داشت و نهایت امر روسیه نیز در آن دخیل شده بود!

اولین نشان عقب‌نشینی روسیه، تأئید تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل بر علیه ملت ایران بود. تحریم‌هائی که روسیه با پذیرفتن‌شان، در کمال تعجب خطر زمینه‌سازی جهت ایجاد تنش و درگیری نظامی در مرزهای خود را نیز همزمان افزایش داد! به عنوان دومین نشان «عقب‌نشینی» کرملین در برابر فشار غرب، می‌باید از حضور «شبه‌رسمی» دیمیتری مدودف در ایالات متحد و استقبال «سرسری» کاخ‌سفید از وی سخن به میان آوریم. دیدیم که به افتخار دیدار رئیس دولت روسیه از ایالات متحد نه مجلس ضیافت نمایشی در کاخ‌سفید بر پا کردند، نه از ایشان برای حضور در سنا و مجلس نمایندگان دعوت به عمل آوردند، و نه سخنرانی در دانشگاه‌های معروف آمریکا برای‌شان برنامه‌ریزی شد! این «سفر» که اوج آن را در «برگر ضیافت» ریاست جمهوری آمریکا در «هل ‌برگر»، همبرگرفروشی آرلینگتون شاهد بودیم، بیشتر به نوعی قهر دیپلماتیک می‌ماند، تا گسترش روابط بین دو قدرت جهانی!

امروز می‌بینیم که پس از فروپاشی‌های استراتژیک در مواضع آتاترکی‌های آنکارا، ابعاد جدیدی به این «عقب‌نشینی» افزوده می‌شود. و مسلماً سفر هیلاری کلینتن به 5 کشوری که در قلب منطقة نفوذ کرملین قرار دارند یعنی به اوکراین، لهستان، آذربایجان، ارمنستان و گرجستان به احتمال زیاد انفجاری است دیپلماتیک که روسیه جهت «هضم» آن نیازمند ماه‌ها و ماه‌ها فرجه خواهد بود.

البته در آغاز کار، و هنگام برنامه‌ریزی این «عقب‌نشینی»، طی سخنرانی دیمیتری مدودف «اهداف» مورد نظر از سوی کرملین صراحتاً مطرح شده بود. مدودف در سخنرانی خود، هدف اصلی از کشاندن روابط دیپلماتیک بین کرملین و کاخ‌سفید به نقطة «کور» فعلی را در چارچوب تلاشی جهت مدرنیزاسیون کشور روسیه مطرح کرد! و دیدیم که در پس این دیپلماسی «خضوع و خشوع» دو گزینة مشخص مرتباً در دیدارهای دیپلماتیک بین شخصیت‌های سیاسی روس و آمریکائی به سطح کشانده شده: عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی، و سرمایه‌گذاری‌های کلان صنایع فوق‌پیشرفتة ایالات متحد در این کشور!

ولی در شرایطی که هنوز عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی قطعی نشده، و صنایع «سیلیکان ولی» ایالات متحد یک دینار هم جهت انتقال تکنولوژی در روسیه سرمایه‌گذاری نکرده‌اند، فقط و فقط به دلیل عقب‌نشینی کرملین شاهدیم که برخی محافل که پیشتر از صحنة سیاستگزاری عقب رفته بودند، برای تجدید شرایط پیشین در منطقة خاورمیانه، قفقاز و اروپای شرقی خیز برداشته‌اند. سفر هیلاری کلینتن در واقع اوج همین تلاش‌ها می‌باید تلقی شود.

هیلاری کلینتن نخست در جمهوری اوکراین در شرایطی که میهمان دولت طرفدار روسیه است، ابراز می‌دارد:

«راه برای ورود این کشور [اوکراین] به ناتو همچنان باز است!»
بی‌بی‌سی، 2 ژوئیه 2010

می‌دانیم که یکی از دلائل اصلی به قدرت رسیدن «ویکتور یانکوویچ»، در ساختار دولت فعلی اوکراین در عمل ایجاد راه بند در برابر جذب این کشور به درون سازمان ناتو و نهایت امر اتحادیة اروپا بوده. در نتیجه، اظهارات خانم کلینتن در شرایط سیاسی فعلی به هیچ عنوان نمی‌تواند مورد تأئید کرملین قرار گیرد. این «عمل» نوعی بازی کردن با سیستم عصبی هیئت حاکمة روسیه می‌باید تلقی شود، بازی‌ای که خانم کلینتن آنرا با لذت فراوان دنبال خواهند کرد! حال این سئوال پیش می‌آید که چگونه جناح هیلاری کلینتن که به دلیل عقب نگاه داشته شدن هیئت حاکمة انگلستان از تحولات منطقة قفقاز تاکنون در مسائل منطقه مجبور به سکوت و عقب‌نشینی بوده، اینک پای پیش گذاشته و در اوکراین مستقیماً لبة تیز دیپلماسی بحران‌آفرینی را متوجه شاهرگ مسکو می‌کند؟

از طرف دیگر، اگر از اهداف سفر هیلاری کلینتن به لهستان هنوز اطلاع «موثقی» در دست نیست، به احتمال زیاد باز هم مسئلة «سپر دفاعی» ایالات متحد در اروپای مرکزی از صندوقچة وزیر امور خارجة آمریکا که اینک جان تازه‌ای گرفته، بیرون کشیده خواهد شد! پر واضح است که استقرار موشک‌های «ضدموشک» در اروپای مرکزی حساسیت شدیدی در مسکو برمی‌انگیزد و به احتمال زیاد در شرایط فعلی عملی نخواهد شد، ولی هیئت حاکمة ایالات متحد با طرح مواضع خود، در عمل مرتباً به کرملین گوشزد می‌کند که از اهداف خود در اروپای مرکزی حاضر به عقب‌نشینی نیست.

ولی سفر وزیر امور خارجة آمریکا به آذربایجان، ارمنستان و گرجستان حکایتی است کاملاً‌ متفاوت. می‌دانیم که این سه کشور در منطقة حساس قفقاز عملاً شاهرگ ارتباطی روسیه با تمدن‌های بزرگ در جنوب تلقی می‌شوند ـ کشورهای ایران و ترکیه و به طبع اولی منطقة زرخیز بین‌النهرین! پس از سفر اخیر رابرت گیتس به آذربایجان، آمریکا تحت عنوان مبارزه با تروریسم تمایل خود را جهت ارسال نیروهای نظامی از طریق راه‌های زمینی جمهوری آذربایجان، گرجستان و … به افغانستان اعلام کرده:

«در جمهوری های آذربایجان و ارمنستان، هیلاری کلینتون خواستار حل مناقشه‌های منطقه شده و همچنین در صدد تسهیل دسترسی آمریکا به راه های زمینی منطقه، برای اعزام نیرو به افغانستان برخواهد آمد.»
همان منبع!

آنان که با جغرافیای سیاسی منطقه آشنائی‌ مختصری داشته باشند، می‌دانند که جهت اعزام نیرو به افغانستان پای گذاشتن به منطقة‌ قفقاز به هیچ عنوان نمی‌تواند «ضروری» تلقی شود! پرواضح است که این اظهارات، حداقل تا آنجا که لشکرکشی به افغانستان را شامل شود، از نظر استراتژیک از ‌معنا و ‌محتوا خالی است. اعزام نیروی نظامی، خصوصاً از طریق راه‌های زمینی، از منطقة قفقاز به افغانستان از آن داستان‌ها است که فقط شوخی و مزاح می‌تواند تلقی شود. ولی با تکرار این شوخی «خنک» واشنگتن گویا سعی دارد که شکاف ایجاد شده در قلب هیئت حاکمة روسیه را در مورد چگونگی برقراری روابط نوین با غرب تا حد ممکن عمیق‌تر کند.

جهت به دست دادن چشم‌اندازی فراگیرتر از آنچه در بالا آوردیم می‌باید نگاهی به مطالب گذشتة همین وبلاگ در مورد استراتژی‌های احتمالی روسیه در سطح جهانی داشته باشیم. کرملین دو گزینة پایه‌ای در ارتباط با قفقاز می‌تواند داشته باشد. گزینة نخست پای نهادن در ارتباطی نوین و مستقیم با ملت‌های جنوب ـ ایرانیان و ترک‌ها ـ و استقرار روابطی بر پایة حسن‌همجواری در منطقه است. پرواضح است که در صورت اتخاذ این گزینه کرملین در تقابل با سیاست‌های جاری کاخ‌سفید و دیگر متحدان آمریکا در قفقاز قرار خواهد گرفت. در چنین شرایطی نوعی «جنگ پنهان» استعماری آغاز می‌شود که شاید روسیه نه شهامت کافی جهت پایه‌ریزی آن را دارد، و نه خود را آنقدر قدرتمند می‌بیند که بتواند از عهدة چنین پروژه‌ای برآید.

گزینة دوم روسیه در مورد قفقاز به همکاری با شبکة استعماری غرب در ایران و ترکیه محدود می‌شود، همکاری‌ای که روسیه را در روابط‌اش با تهران و آنکارا نهایت امر «مدیون» غرب خواهد کرد، هر چند در ازای این «همکاری» مسکو امکان داشته باشد که با پرداخت حق‌و‌حساب‌های سیاسی به آمریکا و انگلستان در ردة شریک درجه دوم از چپاول ملت‌های منطقه تا حدودی بهرهمند شود. از شرایط فعلی چنین می‌توان استنباط کرد که جناح دیمیتری مدودف می‌باید از پیروان گزینة دوم، یعنی همگامی با شبکة چپاول غرب در جنوب باشد. آنچه پیشتر در همین مطلب به عنوان «عقب‌نشینی» کرملین مطرح کردیم، در واقع بازکردن مسیر همین «همکاری‌ها» می‌باید تحلیل شود، همکاری‌هائی که به روسیه موضع متحد درجه دوم اعطا خواهد کرد! ولی گزینة آقای مدودف همچون دیگر گزینه‌ها «تبعات» ویژه‌ای نیز از آن خود دارد، و پیروی از این سیاست «بخردانه» همانطور که می‌بینیم نهایتاً در قفقاز منجر به کشاندن گیتس و کلینتن به آذربایجان، و تکرار تقاضاهای اینان جهت نصب «سپردفاعی» و یا اعزام نیروهای نظامی از طریق این منطقه به افغانستان شده!

ولی آنچه نه روسیه و نه آمریکا هیچکدام صریحاً به زبان نمی‌آورند، این اصل پایه‌ای است که «پیشنهاد» اعزام نیروهای زمینی ناتو از طریق ارمنستان و آذربایجان به افغانستان، فقط و فقط به معنای اشغال نظامی قفقاز توسط ارتش ناتو و قطع ارتباط زمینی روسیه با کشورهای جنوب ـ ایران و ترکیه ـ خواهد بود. این عمل فقط به معنای گسترش ناتو به منطقة قفقاز می‌باید تحلیل شود. و به دلیل حساسیت مسئله مشکل می‌توان قبول کرد که در هیئت حاکمة فعلی روسیه تمامی آراء موجود به نفع گزینة مدودف «مصادره» شده باشد. اما در شرایط فعلی که جناح مدودف حداقل در ظاهر قدرت را در دست گرفته، همانطور که بارها و بارها عنوان کرده‌ایم تمایل شدیدی در هیئت حاکمة روسیه به غرب و فرار از همکاری و همیاری با ملت‌های منطقه و آسیا به چشم می‌خورد. لیکن این «فرار» برخلاف آنچه هیئت حاکمة فعلی تصور می‌کند به هیچ عنوان منجر به الحاق روسیه به اروپای «دمکراتیک» و ثروتمند غربی نخواهد شد. چرا که موضع‌گیری‌های هیئت حاکمة ایالات متحد در اروپای شرقی، موضع‌گیری‌هائی که هیلاری کلینتن پیام‌آور چند و چون آن در سفر اخیر به لهستان خواهد بود، دقیقاً جهت مهار همین جهش روسیه به سوی اروپای غربی شکل خواهد گرفت.

نتیجة تحمیل این «کلان ـ ‌سیاست» در قفقاز بر روسیه، برخلاف آنچه هیئت حاکمة فعلی در کرملین می‌نمایاند فقط و فقط این کشور را تبدیل به یک متحد درجة دوم اروپای غربی خواهد کرد. روسیه‌ای که از این ارتباط منطقه‌‌ای سر بیرون می‌آورد، در جنوب با دیوارة «موشک‌های» ضدموشک آمریکائی محاصره شده، و در مرزهای غربی با مجموعه سیاست‌های تهاجمی‌‌ای که نمونة آن را خانم هیلاری کلینتن در سفر اخیرشان به اوکراین عملاً به نمایش گذاشتند! خلاصة کلام از آنچه آقای مدودف در سفر به «سیلیکان ولی» انتظار داشتند، حداقل در این سیاست منطقه‌ای مشکل می‌توان اثر و آثاری دید.

البته لازم به یادآوری نیست ولی در همین مقطع است که باز هم مسلماً شاهد ایفای نقش «تبلیغاتی» سپردفاعی آمریکائی‌ها در اروپای مرکزی خواهیم بود. و روسیه که در چنین شرایطی عملاً همچون دورة استالین به محاصره در آمده، مشکل می‌تواند در انتخاب شیوه‌های رشد و مدرنیسم آینده آنقدرها که آقای مدودف دوست دارند از خود استقلال رأی نشان دهد. در عمل، ایالات متحد به بهانة مبارزه با تروریسم پیشنهاد ویژه‌ای به هیئت حاکمة روسیه ارائه می‌دهد، پیشنهادی که به دلیل حساسیت شدید استراتژیک مستتر در آن هیئت حاکمة فعلی را در قلب کرملین چندپاره خواهد کرد. تمایل بیمارگونة سیاست‌مداران ینگه‌دنیا در پافشاری بر حضور نظامی در قفقاز و استقرار موشک‌های ضدموشک در اروپای شرقی و آذربایجان فقط و فقط برای دامن زدن به این بحران داخلی و گل‌آلود کردن آب‌ها در مسکوست؛ می‌دانیم که بیشترین‌ ماهی‌ها را معمولاً در آب‌های گل‌آلود صید می‌کنند.

در پایان مطلب جهت حسن ختام نگاهی نیز می‌باید به مسائل ایران در پرتو تغییرات گستردة استراتژیک اخیر داشته باشیم. در پی این تغییرات شاهدیم جناح‌هائی که نزدیک به انگلستان تحلیل می‌شوند، به تدریج بار دیگر به سطوح روابط سیاسی ایران بازمی‌گردند. در بساط تبلیغاتی حکومت اسلامی باز هم سر و کلة افرادی از قماش «حسین موسویان» پیدا شده، ایشان از پایگاه «انقلاب اسلامی‌‌شان» در آمریکا، و در بلندگوی رادیوهای سازمان سیا، هم برای آمریکا و هم برای ایران «تعیین تکلیف» می‌فرمایند!

«حسین موسویان، دیپلمات ارشد سابق جمهوری اسلامی به واشینگتن پیشنهاد کرده خصومت‌ها را کنار گذاشته و در منافع مشترک منطقه‌ای، با تهران گفت وگو کند.»
رادیوفردا، 29 ژوئن 2010

ولی زمانیکه ناظر بی‌طرف به اهداف اصلی واشنگتن از اعمال این «تحریم‌ها» نگاهی بیاندازد به صراحت می‌بیند که «عدم تمایل» آمریکا به گشودن باب مذاکره، و خصوصاً تلاش‌های واشنگتن جهت بحران‌آفرینی در مرزهای جنوبی روسیه از جمله مهم‌ترین اهداف واشنگتن است که خود را در پس پردة «تحریم‌های سازمان ملل» پنهان داشته! نتیجتاً، سخنان آقای موسویان اگر تحت حمایت روزنامه‌های راستگرا و محافل مشخص سیاسی در ایالات متحد در بوق گذاشته شده، مسلماً در چارچوب سیاست فعلی کاخ‌سفید آنقدرها حامی و پشتیبان نخواهد داشت.

از طرف دیگر، بحران‌سازی یانکی‌ها این امکان را فراهم آورده تا جایگاه «مبارزان ضدامپریالیست» دیرینه در درون حکومت اسلامی تقویت شود، و این موج «امپریالیستی» امثال برادران «لاریجانی» را تبدیل به سخنگویان ضدامپریالیست و مدافعان «منافع ملی» کند.

«در نخستین واکنش رسمی از سوی مقامات جمهوری اسلامی به خواستة کشورهای غربی مبنی بر آغاز دور تازه گفت‌وگوهای ایران با اعضای گروه 5+1، رئیس مجلس ایران با متهم کردن غربی‌ها و آمریکائی‌ها به فریب‌کاری و دادن پز سیاسی خواستار تعیین شرایط تازه برای این گفت‌وگوها شد.»
رادیوفردا، 3 ژوئیه 2010

در اینکه غربی‌ها فریبکاری می‌کنند، مسلماً جای تردید نیست، اگر فریبی در کار نمی‌بود غرب می‌توانست روابط دیرینة خود را با حکومت اسلامی آشکار کند. و با اینکار بجای حمایت زیرجلکی از اقتصاد «سپاه پاسداران» در ایران، و تلاش جهت تحکیم پایه‌های فضای امنیتی و نظامی‌ای که با ظاهرسازی و حمایت‌های «آبکی» و دروغین، تحت عنوان «دمکراسی» در منطقه به راه انداخته، امکان حضور واقعی ملت‌های منطقه را در صحنة سیاست کشورهای‌شان فراهم آورد. البته این پرده‌دری‌ها «هزینه‌ای» سنگین خواهد داشت که غرب در منطقه حاضر به قبول آن نیست. و می‌بینیم در مسیر این جبونی و عافیت‌طلبی چگونه روسیه را نیز با خود در این بیراهه «همراه» کرده. به خاطر اجتناب از قبول همین هزینه‌های سیاسی و استراتژیک است که کار به «صحنه‌آرائی» امروز کشیده، و در تبلیغات رسانه‌ای غرب، یک جانی شناخته شده به نام میرحسین موسوی تبدیل به رهبر «آزادیخواهان» کشور ایران می‌شود!‌ ولی این را نیز می‌باید به صراحت دید که از طریق همین «فریبکاری‌ها» است که غرب برای محفل لاریجانی‌ها «نان و آب» فراهم کرده، و به مصداق «از کرامات شیخ ما چه عجب»،‌ شرایطی به وجود آورده تا ایشان نخست «پنجه را گز نموده»‌‌ و سپس بفرمایند «وجب!»

حضرت لاریجانی در این سخنوری‌ها «شرایطی» را جهت مذاکرات پیش می‌کشند که اگر غرب از روز نخست آن‌ها را قبول کرده بود دیگر نیازی به اینهمه شوروشر در کار نمی‌آمد. شرایطی ایجاد می‌شد که آقای لاریجانی هم نمی‌توانستند با آراء سپاه پاسداران و بسیج از شهر قم به ریاست قوة مقننه دست یابند! بر اظهارات مفتضحانة لاریجانی هر نامی بگذاریم، عنوان اصلی‌‌اش مسلماً «نان ‌قرض دادن محافل» خواهد بود، نه حمایت از «منافع ملی»! نتیجة منطقی اظهارات آقای لاریجانی که به نوعی «حقیقت‌گوئی» دیپلماتیک منجر شده، همان چرخش علنی ایشان و دیگر همفکران‌شان به محافل «مغبون» در «انقلاب» اسلامی، یعنی خط‌ امامی‌ها و سبزها خواهد بود.

از طرف دیگر، همزمان با ایجاد بن‌بست در فضای دیپلماتیک منطقه که نمونة اظهارات لاریجانی یکی از آن‌هاست، بار دیگر این تمایل را در بوق‌های تبلیغاتی آمریکا می‌بینیم که نقش «شیطانی» جمکران در مناسبات منطقه‌ای کلیدی شده. این تبلیغات چنین القاء می‌کندکه ارسال «تکنولوژی» رادارهای نظامی جمکران به سوریه خطری است منطقه‌ای:

«سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، بدون تأئید گزارش‌ها در مورد ارسال سیستم رادار از سوی ایران به سوریه، هشدار داده است که برنامه‌های ایران در منطقه تأمین‌کننده منافع سوریه نیست!»
رادیوفردا، 3 ژوئیه 2010

اینکه جمکرانی‌ها «رادار نظامی» داشته باشند از آن حرف‌هاست؛ ولی اینکه این رادارها را به سوریه «صادر» کنند و از طریق همین عملیات «الهی»، بر اساس اظهارات مسخرة فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت امورخارجة آمریکا که در رادیوفردا در بوق گذاشته شده، «تعادل» نظامی منطقه را بر هم زنند دیگر از آن جفنگیات ناب و اصیل است که فقط در دکان وزارت امورخارجة یانکی‌ها و «هل برگر» می‌توان یافت. ولی این «مانورهای» سیاست‌بازانه را در عمل می‌باید دنباله‌ای منطقی بر عملیات خانم کلینتن در منطقة قفقاز و اوکراین تلقی نمود.

تبلیغات و هیاهوی اخیر که آمریکا بر سر رادارهای جمکران در منطقة خاورمیانه به راه انداخته، مسلماً هدفی جز تأمین انزوای هر چه بیشتر برای اسرائیل و آتش‌افروزی میان ملت‌های منطقه جهت جلوگیری از مذاکرات صلح دنبال نمی‌کند. این همان سیاست انسداد جناح سنتی دمکرات‌هاست که خانم کلینتن در رأس آن قرار گرفته. و همانطور که بالاتر عنوان کردیم، محور اساسی این دیپلماسی در شرایط فعلی همان کشیدن «مرز» حائل بین روسیه و مناطق جنوبی می‌باید تحلیل شود.

اما در ترکیه نیز این بحران همچون ایران ابعادی گسترده یافته و به تدریج دولت اسلام‌گرای آتاترکی را در مقام حامی اصلی حماس، و دیگر جنبش‌های اسلامی در منطقه قرار داده! در پناه بحران‌سازی‌های اخیر کرملین و کاخ‌سفید، کشور ترکیه که تا چندی پیش از طرف برخی محافل اروپائی و آمریکائی به سوی اتحادیة اروپا رانده می‌شد، و قرار بود تبدیل شود به الگوی «دمکراسی» در یک کشور اسلامی، اینک گام به گام به جانب جریانات تندروی مسلمان‌نما از قماش حماس، اخوان‌المسلمین، حزب‌الله و … نزدیک می‌شود! اگر روند جریانات در همین مسیر ادامه یابد دیری نخواهد پائید که عکس‌های آتاترک ریش و پشم پیدا کرده، با اجباری شدن حجاب اسلامی، روابط ترکیه با آمریکا و اسرائیل نیز به روابط پشت پرده تبدیل شود!

خلاصة کلام، هر چه زودتر ایالات متحد موفق شود که «خط» حائل میان روسیه و جنوب را از نظر استراتژیک ترسیم کند، هم کرملین بهتر و به صورتی دائمی‌تر در دام «سپردفاعی» واشنگتن گرفتار خواهد آمد، و در ارتباط با ملت‌های منطقه نیازمند «صلاحدید» غرب خواهد شد، و هم نتیجتاً در ارتباط با منافع ایالات متحد «رام‌تر» و سربه‌زیرتر رفتار خواهد نمود. البته خانم کلینتن که پس از خروج دوباره از «تخم» ـ این «خروج» در کمال تعجب با به قدرت رسیدن محافظه‌کاران انگلستان همزمان شده ـ شروع به جیک‌جیک‌ کرده‌اند، می‌باید در شرایطی روسیه و کل منطقه را به بن‌بست سیاسی و استراتژیک بکشانند که بحران اقتصادی در غرب همچنان ادامه دارد و مشکل می‌توان مفری جهت خروج از آن یافت!

نمی‌باید فراموش کرد، در شرایطی این سیاست‌ها از طرف آمریکا در پیش گرفته شده‌ که وزارت کار ایالات متحد رسماً اعلام می‌کند، جهت بازسازی فضای «کار» در آمریکا نیازمند سال‌ها و سال‌ها گذشت زمان هستیم! در ادامة این سیاست‌ها باید دید که خانم کلینتن با این «جیک‌جیک‌ها» تا کجا می‌توانند با تکیه بر شرایط هولناک مالی و اقتصادی حاکم بر ایالات متحد، سیاست‌های جنگ‌افروزانة این کشور را نیز همزمان در منطقة قفقاز و خاورمیانه، چه با حمایت روسیه و چه بدون حمایت این کشور با موفقیت دنبال کنند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید4ژوئیه2010

SONAILS.COM
freeplan.tk
billabongvolcom.co.cc
proxyadmin.tk
sitinsuren.tk
prowebsurf.tk
feelbetter.tk
SPORTVACATION.COM
STARSOL.INFO
targethideschools.tk
call-it.tk
expectationsurf.tk
starter-pack.tk
privateproxy007.info
rightdecision.tk
underdown.tk
slither.tk
bypassing-them.tk
schooltunnelaway.tk
forextracker.tk
quickdig.tk
weekhideoffice.tk
laweforex.tk
bettforex.tk
creweforex.tk
lingeriebikini.co.cc
greathideschool.tk
any.com.es
ahorra.com.es
SPANISHCLASSES.INFO
SPORTINGBALL.COM
electric.com.es
SELLOS.MOBI
SEGURAS.INFO
SEDUZIR.COM
proxycentury.info
SAFESHIP.INFO
biking.com.es
copiadoras.com.es
factor.com.es