اظهارات اخیر سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجۀ روسیه در مصاحبه با شبکۀ ریانووستی، از بسیاری نکات تاریک پیرامون جنگ در نوار غزه، پرده برداشته است. این مصاحبه در واقع موضعگیری رسمی هیئت حاکمۀ روسیه در مورد جنگ غزه، و شاید مهمترین نمایه از دکترین کرملین در خاورمیانه میتواند تلقی شود. در مطلب امروز نخست نگاهی به درگیریهای نوار غزه به نقل از خبرگزاریهای مختلف میاندازیم؛ بازتاب موضعگیری جدید مسکو را در اینمورد بررسی میکنیم، و نهایت امر تأثیر این رخدادها را بر سیاست ایران و خصوصاً بر اوپوزیسیون خارجنشین مورد بحث قرار میدهیم. پس نخست به نوار غزه برویم.
همانطور که اطلاع داریم، در تاریخ 7 اکتبر سالجاری، گروههای مسلح فلسطینی از مرزهای نوار غزه به درون مناطقی که سالهاست توسط ارتش اسرائیل اشغال شده، نفوذ کرده، و بر اساس گزارشات خبرگزاریها گروه کثیری از شهروندان اسرائیل در این حملات غیرمنتظره به قتل رسیده و دهها تن دیگر به گروگان گرفته شدهاند. از آغاز این عملیات در همین وبلاگ نوشته بودیم که حماس و دیگر تشکلهای تروریستی از چنین امکانات گستردۀ نظامی و عملیاتی برخوردار نیستند. نتیجتاً، این گمانه میتواند مطرح شود که این عملیات تحت حمایت محافل نظامی اسرائیل و حتی شبکههای اطلاعاتی غرب صورت گرفته باشد.
درگیری در نوار غزه تا تاریخ نگارش این وبلاگ همچنان ادامه دارد. و باز هم بر اساس گزارش خبرگزاریها بمباران مداوم شهرهای این منطقه توسط اسرائیل بیش از 20 هزار تن را به قتل رسانده است! سخنگویان ارتش و دولت اسرائیل رسماً اعلام داشتهاند که «تا نابودی کامل حماس، و دیگر تشکلهای اسلامگرا و تروریست به عملیات خود ادامه خواهند داد و به هیچ عنوان به آتشبس، عقبنشینی و حتی مذاکره رضایت نمیدهند!» به استنباط ما طرح چنین مسائلی، آنهم در شرایط ویژۀ خاورمیانۀ عربی، منوط به این امر خواهد بود که اسرائیل نگرشی از پیشتعیین شده و کاملاً مشخص، از اهداف، حمایتهای بینالمللی، هزینههای انسانی و مالی چنین عملیاتی در دست داشته باشد. ولی با توجه به اینکه در میانۀ جنگ، «دادههائی» از این دست پیوسته متغیرند و در هیچ مقطعی مشخص نیستند، میباید بپذیریم که اسرائیل در جنگ غزه پای به یک مبارزۀ صرفاً تبلیغاتی گذارده، و قصد دارد با تکیه بر پروپاگاند شبکههای خبری غرب سیاست مشخصی را بر کل خاورمیانه حاکم کند. سیاستی که به دلیل انزوای شخص نتانیاهو در جامعۀ اسرائیل، الزاماً مورد تأئید هیئت حاکمۀ اینکشور نیز نخواهد بود. به عبارت سادهتر، اسرائیل با این جنگ ناخواسته در دهان گرگ اوفتاده.
طی روزهای گذشته، در توضیح چرائیهای جنگ غزه، پیشفرضهای گوناگونی توسط خبرگزاریهای رسمی و نیمهرسمی ارائه شده. از آنجمله است، تمایل اسرائیل به اشغال نظامی نوار غزه؛ کوچاندن ساکنان این منطقه به صحرای سینا؛ طمع شرکتهای غربی به منابع گازی و نفتی این منطقه؛ تثبیت موضع متزلزل نتانیاهو در هیئت حاکمه؛ بیرون کشیدن اسرائیل از بنبست سیاسی و اجتماعی و … ولی احدی نمیگوید چگونه اسرائیل خواهد توانست با سیاستی «یککلام» و انعطافناپذیر، هم جنگ را پیش ببرد، و هم اهداف پساجنگ را همزمان مشخص نماید! صاحبنظران میدانند که عملیاتی در چنین ابعاد، در مقیاس یک منطقه نمیتواند از سوی دولت کوچک و ضعیفی همچون اسرائیل صورت گرفته و تداوم یابد. در نتیجه، میباید کل «قضیه» با نگرشی نوین مورد بررسی قرار گیرد. و در این مقطع است که نیمنگاهی به ژئواستراتژی اسرائیل الزامی میشود.
به دلیل هیاهوئی که طی هفتهها پیش از آغاز جنگ غزه، به بهانۀ واپسگرائیهای ساختاری و شرکت اصولگرایان یهودی در کابینۀ نتانیاهو در سراسر اسرائیل به راه اوفتاده بود، این گمانه زده میشد که بنبست ساختاری و سیاسی در جامعه، اسرائیل را به تدریج به «چرخش به شرق» بکشاند. با این وجود، در این گمانهها، نه پیشبینی جنگ وجود داشت، و نه ابقاء نتانیاهو در رأس قوۀ مجریه! به عبارت سادهتر، احدی به این صرافت نیافتاده بود که احتمال «چرخش به شرق» بتواند نهایتاً ملتهای اسرائیل، فلسطین و همسایگانشان را به دامان جنگ بکشاند. جنگی ناخواسته با اهدافی، هر چند تبلیغاتی و پرسروصدا، ولی در عمل گنگ و مبهم! ولی این جنگ به وقوع پیوسته؛ همچنان ادامه دارد، و امروز منطقه میباید با تبعات آن زندگی کند.
همانطور که بالاتر نیز گفتیم موضعگیری «دکترینال» مسکو که اخیراً از زبان لاوروف بیان شده، نشاندهندۀ تحولات گستردهای است که جنگ غزه به همراه خواهد آورد. لاوروف حماس و دیگر تشکلهای اسلامگرا را در همان کفۀ ترازوئی نشانده که فاشیستهای اوکراین، دولت دستنشاندۀ «میدان» و شخص زلنسکی! در نتیجه، آنقدرها که ملایان، اسلامپرستان و خصوصاً راستگرایان افراطی و ایرانینما میپندارند، مسکو برای اسلام سیاسی پستان به تنور نخواهد چسباند:
«اهداف اعلام شده در درگیریهای جاری بر علیه عوامل حماس در غزه مشابه اهداف مسکو در نبرد بر علیه دولت اوکراین است. […] از منظر تاریخی جنگ بر علیه نازیسم عامل اتحاد روسیه با کشورهای خاورمیانه به شمار میرود.»
منبع: ریانووستی، 23 دسامبر 2023
البته سخنان لاوروف نیازمند توضیحاتی است. چرا که از منظر تاریخی، خاورمیانه پس از جنگ اول جهانی میدان تاختوتاز امپراتوری بریتانیا شد. و در این میدان، کشورهای «کهن» از قبیل ترکیه، ایران و مصر صریحاً توسط کنسولگریهای انگلستان اداره میشدند! کشورهای «خلقالساعه» نیز ـ عراق، سوریه، اردن و … ـ عملاً دستنشاندگان ارتش انگلستان به شمار میرفتند. نتیجتاً روابط حسنۀ دربار انگلستان با فاشیستها، پیش از کودتای دولتی چرچیل و به حاشیه راندن باند «دربار ـ چمبرلن»، منطقه را عملاً در هماهنگی کامل با نازیها قرار داده بود. و با در نظر گرفتن سابقۀ همکاریهای «درخشان» شبکههای دستنشاندۀ خاورمیانه با نازیسم، سخنان لاوروف میتواند نوعی هشدار به دولتهای غربی مبنی بر خودداری از حمایت از فاشیستها ـ فدائیان اسلام، اخوانالمسلمین، مککارتیستها، و… ـ در خاورمیانه نیز تلقی شود.
ولی در ابعاد دیگر، این موضعگیری به صراحت برنامهای را که برخی گروههای ایرانی و ایرانینما در ارتباط با مسکو، در ذهن و خیال پروراندهاند نیز هدف قرار داده. روسیه به این ترتیب اعلام داشته که حاضر نیست در قلمرو نفوذ خود، به عملیات تروریستیای که عموماً بر پایۀ «اسلامگرائی» به منصۀ ظهور میرسد و از کانال دولتهای اسلامگرا تغذیه میشود میدان دهد. البته موضعگیری مسکو اگر در خاورمیانه «نوین» تلقی شود، آنقدرها هم جدید نیست؛ از دیرباز بر همین محور متحول شده بود. و در همین راستا سرکوب اسلامگرایان در چچنی که منجر به قتلعام 25 درصد نفوس این منطقه شد، نشان داد که کرملین جائی برای خوشوبش با اسلامگرائی باز نکرده.
خارج از تمامی تحولاتی که موضعگیریهای «نوین» مسکو در منطقه به وجود خواهد آورد، تا آنجا که به کشورمان مربوط میشود، گسترش این نوع موضعگیریها نهایت امر خلاء گستردهای در ارتباط اوپوزیسیون خارجنشین با ایالات متحدۀ آمریکا ایجاد خواهد نمود. همانطور که میدانیم اپوزیسیون کذا بر پایۀ چند پیشفرض «تبلیغاتی»، اگر نگوئیم استعماری شکل گرفته. این تبلیغات چند محور مشخص دارد و خارج از اینکه مسکو را حامی اصلی ملایان و کمونیستها جا زده، برای واشنگتن نیز فضیلتهائی فرضی قائل شده! از آنجمله است، واشنگتن مخالف حکومت اسلامی است؛ از شکلگیری دولت لائیک حمایت میکند؛ حامی حقوق بشر است؛ طرفدار آزادی زنان است؛ در برقراری حکومت ملایان هیچ نقشی نداشته؛ و … خلاصه کنیم اگر سرفصلهای تبلیغاتی مذکور را از نوشتهها و پیشفرضهای اوپوزیسیون خارج از کشور حذف کنیم، چیز قابل عرضی از اینان باقی نخواهد ماند! به عبارت سادهتر، طی سالها موجودیت سیاسی، اینان جز پیروی کورکورانه از اوامر پایتختهای غربی کار دیگری نکردهاند. از منظر غرب، هدف اصلی از حفظ موجودیت اینان تأمین آلترناتیو مطلوب برای جایگزینی ملایان است. در نتیجه، هر گونه ارتباط با قدرتهای بزرگ جهانی، تشکلهای سیاسی و حتی محفلکهای داخلی و خارجی ایرانی و خصوصاً تودههای ملت ایران از سوی این اوپوزیسیون میباید الزاماً از کانال سیاست غرب عبور کند! یادآور شویم این نوع سیاستگزاری متعلق به دوران «جنگسرد» است، آیندۀ روشنی در شرایط فعلی جهانی نخواهد داشت.
از سوی دیگر، تحولات داخلی آمریکا که با انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری همزمان میشود خطر بزرگی برای این اپوزیسیون به شمار میرود. در صورت ابقاء حزب دمکرات در قدرت، واشنگتن و دولت نتانیاهو که بالاجبار به جان حماس و تشکلهای اسلامگرائی اوفتادهاند که دهههاست هزینهشان را تأمین میکنند، تمامی تلاششان را مبذول خواهند داشت تا اسلامگرائی را از زیر ضربه خارج کرده، بزکاش کنند و بار دیگر به میانۀ میدان سیاست منطقه بیاورند. و اینجاست که موضعگیری اخیر مسکو در جنگ غزه، دست حزب دمکرات آمریکا و محافل وابستهاش را در تلآویو به عنوان حامیان اصلی اسلامگرائی در خاورمیانه رو میکند.
و اما چنانچه کسانی در اوپوزیسیون در انتظار بازگشت جمهوریخواهان آمریکا به قدرتاند، برایشان خبرهای بسیاری بدی داریم. چرا که در صورت پیروزی این حزب و به قدرت رسیدن افرادی از قماش ترامپ، پیروی از سیاست «تنشزدائی» با مسکو در رأس سیاستهای واشنگتن قرار خواهد گرفت. در نتیجه وضعیت اوپوزیسیون از اینهم بدتر خواهد شد. حضور گستردۀ حکومت ملائی در پروژههای منطقهای و جهانی ـ پیمان شانگهای، عضویت در بریکس، شاهراه «شمال ـ جنوب»، اوراسیا، و … ـ واشنگتن را مجبور خواهد کرد تا به مطالبات مسکو در قبال ایران هر چه بیشتر نزدیک شود.
در نتیجه، دنبالهروی سنتی این اپوزیسیون از سیاستهای ضدروسی، فحاشی به پوتین، گرفتن انگشت اتهام به سوی کرملین، حمایت از فاشیستهای اوکراین، و … این جماعت را به بنبست کشانده، ناچار به موضعگیری نوینی میکند. به استنباط ما، اینان یا با قبول سیاستهای روسیه در ایران، چرخشی مضحک در پروپاگاندهای چندین سالهشان به وجود آورده، مضحکۀ عوامالناس و تودههای مردم میشوند. یا به امید تغییر سیاست آمریکا در آینده، از طریق نزدیکتر شدن به ملایان و گروههای «اصلاحطلب» و خطسومیها و … عملاً با انتقال شبکۀ فعالیتهای سیاسیشان به تهران و شهرهای بزرگ، شبکۀ مذکور را تحت نظارت حکومت ملایان قرار میدهند! البته شق سومی نیز وجود دارد؛ رها کردن دنیای سیاست و بسنده کردن به پرورش و فروش سگ و گربه در بلاد فرنگ!
در آخر میباید اضافه کنیم، آنچه اوپوزیسیون وطنی «حمایت مسکو از اسلامگرائی» میخواند با واقعیات سیاسی میلیونها سال نوری فاصله دارد. همکاری روسیه با جریانات اسلامگرا در واقع از این تشکلها که عموماً با بودجه و سازماندهی کشورهای غربی سر هم شدهاند، گوشت دم توپ ساخته. پر واضح است، زمانیکه روسیه احساس کند اینان خطری برای موجودیتاش به شمار میروند، و یا اینکه امکان بهرهبرداری از اینان دیگر وجود ندارد، بر سرشان همان خواهد آمد که امروز بر سر حماس میآید.
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.