محفل‌نامه!

به موعد «انتخابات» مجلس شورای اسلامی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم، بدون آنکه عملاً جناح‌‌بندی قابل توجهی در سطح جامعه به چشم آید؛ این سئوال مطرح می‌شود که اهمیت و یا بی‌اهمیتی «انتخابات» اخیر را در کدامین منطق سیاسی می‌باید جستجو کرد؟ اگر این «انتخابات» بی‌اهمیت است، چرا هر از گاه «مقامات» حکومت اسلامی برای بازندگان فرضی آن خط‌ونشان می‌کشند و «برندگان» را به ارزش می‌گذارند؟ و اگر این «انتخابات» از اهمیت برخوردار است چرا این «ارزش» سیاسی و تشکیلاتی را به صراحت در جبهه‌بندی‌های درون و بیرون کشور مشاهده نمی‌کنیم؟ نهایت امر باید گفت، «انتخابات» حتی اگر از منظر تشکیلاتی بی‌ارزش باشد، در چارچوب تبلیغاتی نمی‌تواند «بی‌اهمیت»‌ تلقی شود، چرا که راهگشای «توجیهات» محفلی است و بعضی‌ها را در آخر کار «وجیه‌الملله» خواهد نمایاند. پس علت سکوت تشکیلاتی پیرامون این «انتخابات» چیست؟ این است موضوع بحث امروز ما.

در گام نخست می‌باید جبهه‌بندی‌ها را آنچنانکه می‌بینیم ترسیم کنیم. در چارچوب تئوری‌هائی که بارها و بارها مطرح کرده‌ایم، بر خلاف تبلیغات رایج ، علی خامنه‌ای و دارودستة موسوی را متعلق به یک جریان سیاسی واحد می‌بینیم. در نتیجه، اصولگرا و اصلاح‌طلب را در یک سنگر قرار می‌دهیم. ‌ در «سنگری» که ما آن را «محفل کودتای 22 بهمن 57» خوانده‌ایم،‌ و البته در ظاهر امر، شخص علی خامنه‌ای در جایگاه ریاست آن نشسته! ولی به صراحت بگوئیم، این محفل فراگیرتر از آن است که به یک شخص و یا یک گروه مشخص محدود بماند. ریشة این محفل در کودتای میرپنج و چرخش گسترده‌ای است که پس از فروپاشی تزاریسم روس در خاورمیانه به وجود آمده. عوامل وابسته به محفل کودتا چه در داخل و چه در خارج از مرزها همگی تحت تأثیر الهامات لندن و واشنگتن قرار دارند؛ خارج از این الهامات تصمیمی نخواهند گرفت، و دکان‌هائی که هر یک تحت عناوین مختلف همچون آزادی، استقلال، اسلام، چپ‌گرائی و خلق‌پرستی و غیره به راه انداخته‌اند از یک آخور مشخص تغذیه می‌شود: سرمایه‌داری غرب.

محفل کذا، در پایان جنگ اول جهانی، پس از فروپاشی امپراطوری تزارها و از تلفیق قزاق‌ایسم با لژ‌نشین‌های وابسته به بریتانیا تشکیل شد. رضاشاه «کبیر»، محمدرضا پهلوی، محمد مصدق، خمینی و خامنه‌ای و نوچه‌ها و بادمجان‌دورقاب‌چینان‌شان همگی نانخورهای همین جریان به شمار می‌روند. تا زمانیکه امپراتوری کارگری مسکو برقرار و استوار بود، این محفل می‌توانست به صورتی «آمرانه» سیاست‌هائی را اعمال کند که نهایت امر بازتاب منافع غرب بود. همانطور که دیدیم طی سالیان دراز، نه در «رهبری» میرپنج و خدایگانی محمدرضا پهلوی سکته‌ای می‌افتاد،‌ و نه دیوانه‌ای به نام خمینی سد و راه‌بندی در برابر خود می‌دید. دلیل نیز روشن بود، طی این برهه، «تحرک سیاسی» توسط محفل کودتا مصادره شده بود، هر گونه مخالفتی به شدت سرکوب می‌شد و هر صدائی به جز صدای حکومت، محکوم به خاموشی بود.

در کمال تعجب، فقط پس از فروپاشی اتحاد شوروی است که شاهد به زیر سئوال رفتن برخی «رهبرها» در خاورمیانه می‌شویم. به زبان ساده‌تر، آن زمان که قرنطینة سیاسی غرب در ایران و دیگر کشورهای منطقه فرومی‌ریزد، و سرمایه‌داری نوپای روسیه با تکیه بر زرادخانة هولناکی که از اتحاد شوروی به یادگار مانده پای به میدان رقابت با سرمایه‌داری غرب می‌گذارد. در این مقطع رهبرانی که غربی‌ها یک شبه از «فاضلاب» برای ملت‌های منطقه می‌تراشیدند،‌ تقدس‌شان را از دست می‌دهند. صدام حسین شاید نخستین آنان باشد، هر چند همانطور که شاهدیم آخرین‌شان هم نبود.

در نتیجه،‌ علیرغم تمامی «ادعاها»، امروز مشکل می‌توان میان محافلی تمایز قائل شد که رهبران‌شان جناح‌بندی‌های دوران «جنگ سرد» را در ایران سازماندهی کرده‌اند: اصلاح‌طلبان، خط‌امام، نهضت‌عاظادی، جبهة ملی، مجاهدین خلق، فدائیان اسلام و دیگران تنها تفاوت‌شان با یکدیگر این است که تا کجا خود و عوامل وابسته به خود را به استبداد، سرکوب و خونریزی آلوده‌اند؛ تا چه حد «قربانی» بوده‌اند،‌ و تا چه مرحله‌ای با «دژخیمان» همکاری داشته‌اند.

نامة فردی به نام محمد ملکی برای نشان دادن این «رابطة» نامیمون که عملاً تمامی جناح‌‌های سیاسی را طی سدة اخیر در کشور شامل شده می‌تواند در این بررسی ملاک قرار گیرد. چند روزی است «نامه‌ای» به قلم «ملکی» در سایت‌ها انتشار یافته و ایشان در مقام یکی از اولین فدائیان اسلام و حکومت اسلامی با نامة‌ کذا آب‌پاکی را روی دست حکومت اسلامی ریخته و رسماً اعلام کرده‌اند که از آغاز رفراندوم «جمهوری اسلامی» آمار شرکت و میزان آراء «دروغ» و بهتانی بیش نبوده! بله، از اول به اصطلاح «انقلاب» اصل بر دروغ و تقلب بود:

«این حکومت از همان اول بر پایه‌ی دروغ و کلاه گذاشتن بر سر مردم بنیان نهاده شد. دروغگوئی که از انتخابات فروردین 58 آغاز شد و در انتخابات خرداد 88 به مرزهای تازه‌ای رسید.»

البته آقای ملکی اذعان دارند که از آغاز حکومت اسلامی در جریان این «دروغ‌‌ها» و تقلب‌ها بوده‌اند و حداقل در یک نوبت نیز ریاست حوزه‌ای را که در آن تقلب می‌شد بر عهده داشته‌اند! ولی از آنجا که ایشان در «اعتقاد» به حقانیت حکومت اسلامی تردیدی به خود راه نمی‌داده، به این دروغ‌ و تقلب‌ها نیز وقعی نمی‌گذاشت!

ما بارها در همین وبلاگ نوشته‌ایم، اولین قربانیان فاشیسم همان‌ها هستند که چرخة منحوس این عفریتة «هزارداماد» را به حرکت در می‌آورند، در نتیجه، قربانی شدن امثال ملکی و مجاهدین‌خلق و فدائیان و برخی توده‌ای‌ها فقط می‌تواند تأئیدی باشد بر صحت همین «تئوری». تئوری‌ای که ریشه‌اش را نه در اظهارات نویسندة این وبلاگ، که در آثار اندیشمندانی می‌یابیم که بررسی و تحقیق پیرامون فاشیسم،‌ در مقام یک «منطق‌ستیزی» همه جانبه را به زندگی علمی، دانشگاهی و تخصصی خود تبدیل کرده‌اند.

هر چند مشخص نیست نویسندة این نامه‌قصد به ارزش گذاشتن چه پدیده‌ای را دارد، ولی سکوت امثال ملکی، در نخستین روزهائی که «تقلب»، «رأی‌سازی»، و آمار دروغ به پدیدة‌ منفور و انسان‌ستیزی به نام حکومت اسلامی موجودیت می‌بخشید، دقیقاً به همان اندازه سئوال برانگیز است که شکستن این «سکوت» پس از 33 سال. به عبارت ساده‌تر، اینکه ایشان ساکن ایران هستند و اینچنین «آزادانه» پتة یک حکومت فاشیست و آدمکش را بر آب می‌اندازند، به صراحت نشان می‌دهد که با عمال حکومت هم‌کاسه‌اند. در غیراینصورت همچون صدها ایرانی آزاده در سیاه‌چال‌های «اسلام انسان‌ساز» توسط عمال حکومت به قتل می‌رسیدند و کسی صدای‌شان را نمی‌شنید.

هدف از بسط زمینة سیاسی ایران، با تکیه بر نامة یکی از عمال شناخته شدة حکومت اسلامی این است که نشان دهیم عوامل شبکة «کودتا»، کودتائی که ریشه در دوران میرپنج دارد همگی در قدرت حضور دارند. امروز تنها تفاوت با گذشته اینست که این عوامل دیگر نمی‌توانند همچون گذشته با توسل به یقه‌گیری و از طریق دعواهای درون گروهی، حکومت و انقلاب و رفرم و غیره بر ملت ایران حاکم کنند. به همین دلیل است که مشکلی به عنوان «سیاست روز» در ایران به وجود آمده.

منبع الهام عوامل کودتا یگانگی‌اش را از دست داده؛ در نتیجه کودتاچیان می‌توانند با استفاده از منابعی که فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» به ارمغان آورده، هم با مرکزیت تصمیم‌گیری‌های «واشنگتن ـ لندن» مخالفت کنند، و هم سعی داشته باشند خود را به عنوان «بهترین گزینه» به همان‌ «پایتخت‌های مأنوس» بفروشند. این است تنها تفاوت فضای سیاسی کشور با گذشته. به همین دلیل است که مسئلة «انتخابات»‌ مجلس متناقض شده، همزمان هم سرنوشت‌ساز است و هم بی‌ارزش.

در عمل فقط دو جناح در کشور وجود دارد. جناح اول همان محفل کودتاست و از مجاهدین خلق تا حزب‌توده و خامنه‌ای گرفته تا اصلاح‌طلبان و موتلفه و غیره همه در همین جناح هستند. اینان بین خود دست به آدمکشی می‌زنند، ‌ غوغا و هیاهو به راه می‌اندازند، دست یکدیگر را در برابر «ارباب» رو می‌کنند، و … و تمامی این تلاش‌ها برای این است که ارباب اینان را به عنوان «گزینة مناسب» مورد توجهات «ملوکانه» قرار دهد؛‌ یعنی همان صورتبندی‌ای که پس از جنگ اول بر کشور ایران حاکم شده بود.

ولی بر خلاف دوران «جنگ‌سرد» جناح دیگری نیز در کشور فعال شده. این جناح در سایه حرکت می‌کند و هر چند تحت عنوان «باند احمدی‌نژاد» از آن‌ یاد می‌شود، آنقدرها ارتباطی با شخص احمدی‌نژاد ندارد. این جریان می‌کوشد درگیری میان اعضای «محفل کودتا»، و تهدید «نظامی ـ امنیتی» اربابان‌شان در غرب را، ‌ به ابزاری جهت نفوذ یک سیاست نوین تبدیل کند. سیاستی متشکل از الهامات «مسکو ـ واشنگتن» که منافع انگلستان را هدف گرفته. به همین دلیل است که بعضی‌ مانورهای سیاسی همچون «اشغال» سفارت انگلستان که امروز در تهران صورت گرفت، بیش از آنچه «سیاسی» و استراتژیک باشد باعث خنده و انبساط خاطر ما شد. رادیوفردا، مورخ 8 آذرماه سالجاری چنین تیتر می‌زند:

«شورای امنيت سازمان ملل حمله به سفارت بريتانيا و باغ قلهک در تهران را محکوم کرد»

جای تعجب هم ندارد! هر انسان منطقی‌ چنین رفتار غیرقانونی و وحشیانه‌ای را محکوم خواهد کرد. ولی در یک حکومت استعماری و دست‌نشانده، زمانیکه عدة‌ انگشت شماری لات‌ولوت با چوب و چماق و تحت حمایت «نیروی انتظامی» خود را نمایندة «ملت ایران» جا زده، به سفارتخانة بریتانیا حمله‌ور می‌شوند، در پشت صحنه باید دست دولت انگلیس را دید. همان دولتی که مقام معظم و لات ولوت‌ها را در ظاهر به جان منافع لندن می‌اندازد تا بتواند در صحنة بین‌المللی برای حمایت از آخوند و سیاست‌های ضدایرانی‌اش «مشتری» پیدا کند. یادمان نرفته که همین چند روز پیش مدیرکل بانک‌ ملی کشور تبعة کانادا از آب در آمد و می‌دانیم که بر سکه‌های کشور کانادا نیم‌رخ ملکة انگلستان نقش بسته!

چنین صحنه‌سازی‌های مضحکی، از زمانیکه آقای چیل‌کات، «دیپلمات برجسته» در مقام سفیر دربار انگلستان به ایران «ارسال» شدند قابل پیش‌بینی بود. در وبلاگ «سردار چیلکات» به صراحت نوشتیم که مأموریت اصلی این «دیپلمات» جز آشوب‌آفرینی و فراهم آوردن زمینة تهاجم نظامی نیست، همان وظیفه‌ای که پیشتر در «اتاق عراق» بر عهدة ایشان بود. ولی در اینکه در شرایط فعلی، محفل کودتا با تکیه بر این دلقک‌‌بازی‌ها بتواند گلیم‌پاره‌اش را از سیلاب تحولات منطقه‌ای و جهانی بیرون بکشد جای تأمل بسیار است. این محفل با به راه انداختن کاروان خرهای «لنگ» دجال سعی دارد به اربابان ابزار مناسب برای تحمیل سیاست‌های ضدایرانی‌ بدهد. خلاصه همان دلقک‌بازی‌ای را به راه بیاندازد که پیشتر خط امام لعنتی‌شان برای سفارت آمریکا به راه انداخته بود. با یک تفاوت عمده؛ اینبار لندن و واشنگتن در تهران تنها تصمیم‌گیرندگان نیستند و نوکران‌شان نیز جایگاه متکلمین وحده را از دست داده‌اند. همانطور که بالاتر نیز گفتیم، این حکومت با بازی کردن کارت سوختة «اشغال سفارت‌» همچون غریقی سعی دارد به هر تخته پاره‌ای برای نجات خود متوسل شود، ولی اینبار مشکل بتواند جان خود را نجات دهد.

با توجه به تحولات روزهای اخیر: انفجار ملارد، لات‌بازی در برابرسفارت انگلستان، ممانعت از عبور هواپیمای صالحی از آسمان مجارستان و … برنامة «محفل کودتا» برای «انتخابات» آینده مشخص شده. برنامه‌ای که بر اساس لات‌بازی، دادن آدرس عوضی به ملت، فوت کردن در آستین لشوش، و نهایت امر سرسپردگی همین اوباش به «مقام معظم»‌ طرح‌ریزی شده. برنامة سنتی لندن که توسط همة شاخک‌های وابسته به «محفل کودتا»، از چپ‌نمای افراطی‌ گرفته تا راست‌گرایان مذهبی که «جای مهر بر پیشانی» دارند، با تمام قوا گام به گام دنبال خواهد شد. ولی مشکل آنهنگام آغاز می‌شود که علیرغم تمامی این لات‌بازی‌ها، حکومت اسلامی برای ادارة مملکت از کسب مشروعیتی هر چند ناچیز عاجز بماند. این حکومت فاقد مشروعیت است، و عملیاتی از قماش «حمله به سفارت» دیگر نمی‌تواند برای‌اش کسب مشروعیت کند.

جناح «دیگر»‌ که هنوز نامی در خور برای‌اش نیافته‌ایم، همانطور که گفتیم فقط بر این اهرم تکیه کرده که لات‌بازی محافل وابسته به آنگلوساکسون‌ها،‌ یا همان عملیاتی که عادتاً از صدر انقلاب مشروطه آب به آسیاب لندن می‌ریخت، نهایت امر بهترین عامل جهت بی‌آبروئی «محفل کودتا» شود. نگرشی که با در نظر گرفتن مسخره‌بازی امروز آنقدرها هم دور از تصور نیست. خلاصة کلام، امروز در کشور ایران کار به تدریج بجائی رسیده که کوچک‌ترین و کم‌اهمیت‌ترین مشروعیت در میان مردم کشور فقط می‌تواند از طریق مخالفت با علی خامنه‌ای، حکومت اسلامی و خصوصاً «اسلام حکومتی» تحصیل شود. این «کودتای» لعنتی که بر آن نام «انقلاب اسلامی» گذاشته‌اند، همان ماشین جهنمی فاشیسم است که تمامی فرزندان و نوچگان‌اش را یک به یک خواهد بلعید؛ چه خود را «رهبر» انقلاب بخوانند، چه ریاست جمهور!


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید30نوامبر2011

favoritekick.tk
bypassquickly.info
bluespreadz.tk
anonymousfacebook.info
forexoptions.tk
unblockthesite.tk
moreanonym.info
opentheworld.info
planetanonym.info
securedbypass.info
workunlocker.info
callmepro.info
lameprox.tk
knocklockover.tk
perfectlifeproxy.info
dropstock.tk
mottospeed.info
gaberspeed.info
123proxyservers.info
unlock-anonymous.info
anonymunlocking.info
nextgenproxy.info
bulkunlock.info
secure-tunnel-server.info
bypass-points.info
world-unlock.info
fast-proxy.in
freespeedunlock.info
2-7club.info
universityunlock.info
clz.us
websiteanonym.info
unblockerapp.com
expressunlock.info
faceannon.tk
forexticker.tk
abrokersday.tk
blockedforex.tk
georgeproxy.info
maplefalls.info

 

بادمجان هسته‌ای

همزمان با اوج‌گیری «بحران»‌ بانکی در اروپا، شاهد جنجال اروپائی‌های بحران‌زده بر علیه حکومت اسلامی نیز هستیم. به چه دلیل دولت‌های اروپائی، در شرایطی که بنیادهائی از قماش «گلدمن ساکس» ادارة بانک مرکزی اروپا و دولت‌های ایتالیا و یونان را در دست می‌گیرند، با این شدت و حدت به دنبال «دشمن» می‌گردند؟ پاسخ به این پرسش روشن ‌ است؛ این «دشمن‌طلبی‌ها»، در واقع همان است که در ادبیات سنتی ما «جنگ زرگری» خوانده می‌شود. مطلب امروز را به ابعاد این «جنگ زرگری» اختصاص می‌دهیم.

نخست ببینیم چرا دستگاه چپاولگران یا همان به اصطلاح بانک «گلدمن ساکس» که در نیویورک استقرار یافته، اکنون به جان اروپا افتاده؟ البته دلائل زیاد است،‌ ولی در اینجا به یک نمونة صرفاً «مالی» آن‌ها اشاره می‌کنیم. در جهان سرمایه‌داری،‌ اوراق قرضة دولتی توسط افراد، بنیادها، کلوپ‌ها و محافل خریداری می‌شود. و از آنجا که این نوع سرمایه‌گزاری کلان که در برابر ارقام آن حداقل 9 صفر «ناقابل» مشاهده می‌شود فقط مخصوص «از ما بهتران» است، ضرر و زیان صاحبان سرمایه نیز با فروپاشی «تمدن» و «تاریخ» و … در ترادف قرار می‌گیرد، از اینرو ورشکستگی‌ دم‌کلفت‌ها غیرقابل قبول می‌شود. به همین دلیل، سرمایه‌گزاران «محترم» هنگام خرید اوراق قرضة دولت‌ها از بیمة سرمایه‌گزاری نیز به عنوان «ضمانت» استفاده می‌کنند، و از قضای روزگار در مورد اوراق قرضة یونان و ایتالیا، این بانک «گلدمن ساکس» است که طی سال‌ها، بیمة کذا را به بهای طلای ناب به اینان فروخته و می‌فروشد! در نتیجه، اگر یونان و ایتالیا به دلیل بحران مالی کنونی از هم فروپاشند، خریداران «محترم» اوراق قرضه که معمولاً از دم‌کلفت‌های جهان سرمایه‌داری به شمار می‌روند گریبان «گلدمن ساکس» را خواهند گرفت و این بانک می‌باید بیمة زیان‌های حضرات را پرداخت کند. و از آنجا که بانک مذکور قادر به جبران چنین خسارتی نخواهد بود، دست در دست گروه کثیری از سرمایه‌داران بزرگ لندن و نیویورک می‌باید اعلام ورشکستگی کند. از این مجمل بخوانیم «حدیث» مفصل! بله، این است دلیل اعزام «توپخانة سنگین» گلدمن‌ساکس به اروپا.

یادآور شویم، با در نظر گرفتن ارقام و آمار، اگر دولت ایتالیا بخواهد خود را از منظر مالی به توازن مطلوب متخصصین ارسالی «گلدمن ساکس» در بانک‌مرکزی اروپا برساند، می‌باید در سال نزدیک به 6 درصد «تولید ناخالص ملی» را افزایش دهد؛ عملی که حتی برای اقتصاد آمریکا نیز در شرایط فعلی «رویائی» تلقی می‌شود. در نتیجه تحلیل‌گران مستقل اروپا در فروپاشی یونان و ایتالیا متفق‌القول‌اند؛ فقط می‌ماند «زمان» و چگونگی فروپاشی. البته اشتباه نکنیم، فروپاشی شامل ملت‌های یونان و ایتالیا نمی‌شود؛‌ این ساختار دولت‌های دست‌نشانده است که دیگر نخواهد توانست با تکیه بر پولشوئی، جنگ‌سازی، برده‌فروشی و دیگر فعالیت‌های «سازنده» انتظارات مالی امثال گلدمن‌ساکس را برآورده کند. به عبارت دیگر، این سقف دکان ‌سرمایه‌داران لندن و نیویورک‌ است که بر سرشان فرو خواهد ریخت.

به همین دلیل محافل سرمایه‌داری که هر یک سعی در حفظ کشتی شکستة خود دارند، از طریق عوامل، نوچه‌ها و محافل دست‌نشانده‌شان در دیگر مناطق جهان دست به «انقلاب»، «طغیان»، جنگ‌سازی و نهایت امر «بهار سازی» زده‌اند. اینان که از سال 2001 میلادی تاکنون، جهت حفظ منافع‌شان، ارزش طلا را در برابر دلار آمریکا،‌ 300 درصد افزایش داده‌اند، مسلماً به این سادگی‌ها از دکان پرمنفعتی که باز کرده‌اند دست نخواهند شست. از اینرو طی سال‌های آتی، «جنگ خیابانی» در جهان عرب، «انقلاب» و خردجال اینجا و آنجا، و به راه انداختن «حمام خون» در مناطق مختلف جهان قسمت مهمی از فعالیت‌های «سازنده» این جماعت تلقی خواهد شد.

با این وجود، از منظر «ژئوپولیتیک»، محدوده‌هائی که حضرات در چارچوب منافع‌شان بتوانند در آن‌ها «آتش‌افروزی» کنند، به سرعت محدود و محدودتر می‌شود‌. در آمریکای لاتین به دلیل ارتباط زمینی‌اش با ینگه‌دنیا و فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ سرد» اینکار غیرممکن شده؛ از سوی دیگر، آفریقای سیاه به مرز انفجار رسیده، و برای غارت آه در بساط‌اش نمانده؛ آسیای شرقی نیز به سرعت توسط دو غول هند و چین بلعیده می‌شود و محلی برای تاخت‌وتاز امثال «گلدمن‌ساکس» باقی نمی‌ماند؛ اروپای شرقی نیز زیر دماغ مسکو، آنقدرها برای گردوخاک کردن محل مناسبی نیست؛ در نتیجه، فقط می‌ماند «جهان عرب».

همان «جهانی» که به دلائل بسیار، طی دوران «جنگ سرد»، هم از موضع‌گیری مستقیم و خصوصاً ایدئولوژیک در مخاصمات میان «شرق ـ غرب» به دور ماند، و هم به دلیل برخورداری از ذخائر نفت و گاز‌طبیعی،‌ هنوز چند قطره خون برای دراکولای «سرمایه‌خوار»، در رگ‌های‌اش باقی مانده. البته طرف‌های درگیر در کشاکش سیاسی جهان عرب فقط غربی‌ها نیستند؛ روس‌ها و چینی‌ها هم به دنبال منافع جدید، خصوصاً در مسیر کنترل شاهرگ‌های ارتباط آبی می‌دوند. ولی از آنجا که محافل حاکم در «جهان عرب» همگی به صورت سنتی و تاریخی دست‌نشانده‌های انگلستان و فرانسه بوده‌اند، «جنگ» میان این عوامل نیز به درگیری فرانسه و انگلستان با «دیگران» منجر شده! جالب‌تر از همه اینکه، مهم‌ترین کشور مسلمان‌نشین جهان، یعنی ایران که در زمینة تحولات فکری، سیاسی، فلسفی و تاریخی و فرهنگی مرکزی‌ات غیرقابل تردید دارد، حاشیه‌نشین این «جهان» شده.

ولی حاشیه‌نشینی استراتژیک ایران در این «هیهات» به هیچ عنوان از اهمیت کشورمان در میانة این میدان نخواهد کاست. حاشیه‌نشینی فوق دلائل متعدد دارد؛ از یک سو، ایران به عنوان کشور هم‌مرز روسیه در دریای خزر عملاً قسمتی از «منافع ملی» مسکو تلقی می‌شود. روسیه حتی اگر هم بخواهد، نمی‌تواند از منظر استراتژیک ایران را در ردة افغانستان، عراق و یا پاکستان تحلیل کند. اهمیت استراتژیک ایران به این دلیل افزایش می‌یابد که محور اصلی ادامة سیطرة مسکو بر منطقة قفقاز، دریای خزر و آسیای مرکزی، در کمال تعجب در ایران قرار گرفته، نه در خاک روسیه. مسکو در مسیر اهداف ملی خود نه می‌تواند ایران را همچون روسیة سفید، اوکراین، قزاقستان و … اشغال کند، و نه در درون ایران از اهرم‌های قابل اتکاء در ساختار اداری و نظامی و انتظامی برخوردار است. در نتیجه کرملین خواسته یا ناخواسته در ایران پای به «بازی‌های» سیاسی پیرامون «اهداف و منافع غرب» گذاشته. این مطلبی است که نیازمند توضیحات گسترده خواهد شد و در حال حاضر نمی‌توان به بررسی آن پرداخت.

از سوی دیگر، به دلیل حضور پیگیر و تاریخی عوامل انگلستان و آمریکا در ساختارهای نظامی، امنیتی و اطلاعاتی‌، ایران «ملک‌طلق» غرب به شمار می‌رود. و در صورت تغییر سیاست جاری از سوی مسکو، در ایران است که عملاً «تقابل» استراتژیک «نظم نوین جهانی» به اوج خود خواهد رسید. ولی این مشکل به این سادگی‌ها قابل‌حل نیست، مرکزیت جهانی ایران چنان کرده که هر آنچه در تهران اتفاق بیافتد نهایت امر بر کلیة کشورهای «بهار زده» و منطقة خاورمیانه تأثیر فوری و قاطع خواهد داشت؛ و این است دلیل «دست‌به‌عصا» شدن سیاستمداران جهان ـ هم غربی و هم شرقی ـ در برخورد با مسائل ایران. اینان نمی‌خواهند در تقابل با منافع قدرت‌های تعیین‌کنندة جهانی، یا بهتر بگوئیم در برخورد با «رقبا»، خود و مواضع‌شان را به خطر بیاندازند. حال ببینیم در کشورمان چه می‌گذرد؟

در ایران یک هیئت حاکمة دست‌نشانده، از تاریخ 22 بهمن 1357 توسط ساواک و ارتش شاهنشاهی قدرت را در دست گرفته. در درون این ساختار استعماری، ارتش و نیروهای انتظامی از همان کانال‌هائی دستور می‌گیرند که پیش از 22 بهمن و در دوران شاهنشاهی الهام‌بخش‌شان بود؛ سفارتخانه‌های غربی و محافل وابسته به اینان. سپاه پاسداران نیز تحت نظارت همان محافل جهت «انقلابی‌نمائی‌های» آخوندی به راه افتاده. با نیم‌نگاهی به «شخصیت‌های»‌ بنیانگزار این سپاه به اهداف واقعی این تشکل پی خواهیم برد. ویژگی اصلی امثال محسن سازگارا، محسن رضائی، علی لاریجانی، ابوشریف، و … هیچ نیست جز وابستگی‌شان به محافل و تشکیلات «سیاسی ـ امنیتی» غرب.

از سوی دیگر، ساختار دولت و دستگاه‌های اداری نیز همان است که طی دوران شاهنشاهی بود. تشکیلاتی ناکارآمد، فاسد، کاهل و بی‌قابلیت که نهایت فعالیت‌اش به تضمین منافع محافل غرب در ایران محدود است. در عملکرد این «نظام اداری»، چه در زمینة واردات و صادرات، و چه در محدودة تولید، ‌ توزیع و خدمات، «شاه‌کلید» اصلی همان حفظ منافع غرب است. و هر چند این «اصل کلی» صریحاً بر زبان هیچیک از رؤسای این تشکیلات جاری نخواهد شد، فرار مدیر عامل بانک ‌ملی «حکومت اسلامی» به کانادا، و «تأئید» استعفای وی توسط وزیر اقتصاد و دارائی، و خصوصاً سکوت مجلس جمکران در برابر چنین افتضاحی، به صراحت نشان داد که «برادر» خاوری تنها مدیر حکومت «ضدآمریکائی» آخوندها نیستند که شب‌ها پاسپورت کانادائی زیر «نازبالش‌شان» می‌گذارند.

به همین دلیل است که کار غرب در ایران به «خیمه‌شب‌بازی» و به راه انداختن «جنگ‌زرگری» رسیده. غربی‌ها می‌خواهند با توسل به مهره‌های سوخته و شیوه‌های نخ‌نما و شناخته شده‌، از مشتی اوباش و لات‌ولوت و خودفروخته، سیاستمدار، روزنامه‌نگار، نویسنده، روشنفکر و … «استخراج»‌کنند؛ کاری که شدنی نیست. در همین راستاست که به طور مثال شاهد «ظهور» فردی به نام سیدمحمد خاتمی می‌شویم. این شیاد خودفروخته که بنیانگزار «کیهان اسلامی» است، پس از 8 سال رهبری تبلیغات جنگ استعماری، و دو سال فرهنگ‌ستیزی در دستگاه سردار سازندگی به یک‌باره از افق سیاست کشور سر بیرون می‌آورد، و ادعا پشت ادعا که ایشان همان «خاتم‌الانبیاء» در زمینة آزادی و استقلال و ایران آباد و آزاد هستند. نوکران غرب نیز چه در داخل و چه در خارج آناً سفره را برای‌ ایشان پهن می‌‌کنند؛ و بادمجان است که دور قاب آقای «خاتم‌الانبیاء» چیده می‌شود!

ولی غرب برای خاتمی فقط یک مأموریت در نظر گرفته بود؛ وارد کردن ایران به باشگاه اتمی، و قرار دادن ملت ایران در برابر لولة توپ روسیه. برنامه‌ای که با انفجارهای هولناک «قطار نیشابور» که نیمی از خراسان را عملاً به لرزه درآورد، به پایان رسید و همانطور که دیدیم، هیچ خبرنگاری از این انفجار عظیم «گزارش» تهیه نکرد. دیگر قضایا از قماش «مردم‌سالاری»، «قانونمندی»، و غیره، «شر و ورهائی» بود جهت بزک کردن اهداف اصلی «جنبش اصلاحات!»

ولی همزمان با این برنامه‌ها، برای آنکه آقای خاتمی مجبور نباشند «اهداف واقعی‌شان» را رسماً اعلام کنند، غرب همان‌ لات‌هائی را که به او «رأی» داده بودند، و شب هنگام صندوق‌ها را برای «سردار اصلاحات» این ور و آن ور می‌کردند، به خیابان‌ها ‌آورد تا در برابر «اصلاحات» ایشان قد علم کرده، بهانة خوبی جهت توجیه کم‌کاری «ملاممد» فراهم کنند. به طور مثال، مجلس مفتضح حکومت ملائی با تکیه بر عملیات همین لشکر اوباش، حضور چند چاقوکش را در آنسوی خیابان بهانه قرار داد، تا بتواند «قانون مطبوعات» را از دستور کار خود خارج کند! بعد هم گریبان علی خامنه‌ای را گرفتند تا ایشان با استفاده از حیثیت نداشتة‌ خود پدیده‌ای به نام «حکم حکومتی» را در ایران «باب» نمایند. این همان «حکم حکومتی» بود که حتی روح‌الله خمینی هم در مورد «اعلامیة 8 ماده‌ای» به خود اجازة استفاده از آن را نداد. دیدیم زمانیکه لندن تأئید ‌کند، کاری را که خمینی نمی‌توانست انجام دهد، موجودی به مراتب مفلوک‌تر و بی‌ارزش‌تر از وی بخوبی به انجام می‌رساند.

امروز در قلب همین شرایط است که پای به تحولات جدید می‌گذاریم. به طور مثال نگاهی بیاندازیم به پدیدة انتصاب سفیر دربار انگلستان در ایران! فردی به نام دومینیک چیل‌کات ظاهراً از سوی ملکة انگلستان استوارنامه‌ای دریافت کرده تا نمایندة تاج و تخت بریتانیای کبیر در ایران باشد؛‌ ولی این ظاهر امر است. در مطلبی تحت عنوان «سردار چیل‌کات» با توجه به سابقة سیاسی اینحضرت نوشتیم که ایشان نه دیپلمات هستند و نه از وزنة سیاسی لازم جهت تصدی چنین مقامی برخوردارند. گفتیم که آقای چیل‌کات یک کارمند سادة وزارت امور خارجه است، و اگر حکومت اسلامی از همان «استقلالی» که مرتب دم می‌زند برخوردار می‌بود، اصلاً به ایشان اجازة‌ ورود به کشور نمی‌داد. بعد هم دیدیم که آقای «سفیر» بجای تقدیم استوارنامه به رئیس جمهور و یا رهبر حکومت اسلامی، استوارنامة کذا را در «باغ‌ملی» به دست وزیر امور خارجة ‌جمکران دادند. صحنه‌سازی از این بهتر نمی‌شود؛ چیل‌کات «سفیر» نیست، و اعزام وی به ایران فقط برای زمینه‌سازی جهت «جنگ‌زرگری» صورت گرفته. هیچیک از «مقامات» حکومت «پشم‌وکشک» هم به خودش اجازه نداد در برابر ماجراجوئی علنی لندن در ایران سخنی بر زبان آورد. اگر علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد استوارنامة سفیرکبیر بریتانیا را نگرفتند فقط به این دلیل بود که راه را برای آشوب‌آفرینی‌های بعدی باز بگذارند، که گذاشتند! «رادیوفردا»، ‌مورخ دوم آذرماه سالجاری می‌نویسد:

«مجلس شورای اسلامی […] در واکنش به تحريم بانک مرکزی ايران توسط بريتانيا، طرح دو فوريتی کاهش رابطه با اينکشور را تصويب کرد و همزمان رئيس کميسيون امنيت ملی مجلس خواستار اخراج سفير بریتانیا از تهران شد.»

فراموش نکنیم این همان بنیاد «انتخابی» و «مردمی» است که در دوران سردار اصلاحات از چند رأس چاقوکش ترسید و ماست‌ها را همانطور که دیدیم «کیسه» کرد! همین بنیاد زپرتی امروز بر علیه امپراتوری بریتانیا اعلان جنگ داده، مملکت خیلی پیشرفت کرده آقا! یادآور شویم برنامة «کاهش روابط دیپلماتیک» با بریتانیا از دوران سفارت سایمون گاس مطرح شده بود و اکنون همین برنامه گام به گام دنبال می‌شود. حال آن‌ها که نمی‌دانستند خوب می‌فهمند چرا وزارت امور خارجة انگلستان چیل‌کات را به ایران می‌فرستد، و چرا خامنه‌ای نمی‌بایست «استوارنامة» فرضی این دیپلمات «بزرگ» را شخصاً دریافت کند. باید پرسید، کدام دیپلمات شناخته شده که سرش به تن‌اش بیارزد، و یا کدام شخصیت سیاسی جهانی حاضر می‌بود به سفارت کبرای انگلستان در ایران برود، و همزمان مشتی «لات» مقیم یک مجلس فرمایشی، مفتضح و «توسری‌خور» به خود اجازه دهند استوارنامه‌اش را اینچنین به زیر سئوال برند؟ برای اینکار فقط چیل‌کات به درد می‌خورد. بله، این است کاربرد امثال چیل‌کات در مأموریت‌های جهانی‌شان؛ بحران‌سازی آبکی یا بهتر بگوئیم، کره گرفتن از آب!

یا به طور مثال، شاهدیم که سردبیر روزنامة ایران، جوانفکر توسط نیروهای انتظامی و بر اساس حکم دادگاه «اسلام و مسلمین» جلب شده. آناً تمامی خطوط تبلیغاتی غرب بسیج می‌شود تا به طور مستقیم و یا تلویحی «ثابت» کند که «جلب» جوانفکر توسط نیروهای انتظامی با محکومیت و یا حکم زندان برای روزنامه‌نگاران «اصلاح‌طلب» کاملاً متفاوت است! باید پرسید چرا؟

در یک حکومت فاشیست، تمامیت‌خواه و سرکوبگر، نه تنها مدیریت یک نشریه، که حتی روزنامه‌نگاری نیز همان «بولتن‌نویسی» برای سازمان‌های امنیتی است‌؛ پس چه تفاوت «عمده‌ای» بین روزنامة «اعتماد» و «ایران» می‌تواند وجود داشته باشد؟ سردبیران این روزنامه‌ها همگی از صافی‌های امنیتی، عقیدتی و سیاسی و خصوصاً جلسات دست‌بوسی، پابوسی و «ک…ن بوسی» گذشته‌اند. فردی که به فعالیت مطبوعات التزام داشته باشد، در این رژیم سیاسی پای‌اش به روزنامه و مطبوعات باز نخواهد شد. ولی همانطور که می‌بینیم، اصل بر این است که پیرامون افراد و جریانات ویژه‌ای «گردوخاک» به راه بیفتد. به همین دلیل بی‌بی‌سی، مورخ دوم آذرماه سالجاری در مطلبی به قلم «ح. باستانی» می‌نویسد:

«مطابق فرضیة عبور هدفمند تیم رئیس جمهور از خط قرمزهای حکومتی، برای اعضای این تیم بیش از مضمون اظهارات تحریک کننده علیه محافظه کاران رقیب، نفس تحریک آن‌ها موضوعیت دارد»

ترجمة متن فوق به زبان فارسی چنین است: «باند احمدی‌نژاد از طریق این گونه اظهارات می‌خواهد در میان محافظه‌کاران تنش به راه اندازد.» ولی ما بخوبی می‌دانیم که آقای احمدی‌نژاد چه اهدافی دنبال می‌کنند، نیازی به «پادرمیانی» بی‌بی‌سی نداریم. مشکل آنهنگام شروع می‌شود که بی‌بی‌سی در برابر همین «رفتار» غیرمسئولانه، زمانیکه پای اصلاح‌طلبان در کار می‌آید تحلیل متفاوتی ارائه می‌دهد. خلاصه بگوئیم، برخورد «گزینشی» رسانه‌های غرب با لات‌بازی‌های سیاسی در ایران است که مسئله‌ساز شده؛ نه وجود لات و اوباش! حتماً نوری‌زاد که «کیهان‌زاد» هم هست، زمانیکه از زندان بر علیه خامنه‌ای «نامه» می‌نویسد و سایت‌های متعدد نیز نامه‌اش را منعکس می‌کنند، قصد «دمکراسی» کرده!

به رسانه‌های غرب رک و راست بگوئیم، دوران خرسواری گذشته، این ملت دیگر سواری نمی‌دهد! حکومت اسلامی از پایه و اساس بر لات‌ها‌ تکیه کرده، و اگر چنین تکیه‌گاهی وجود نمی‌داشت، علیاحضرت ملکه یک کارمند مفلوک را به سفارت کبرای انگلستان در تهران منصوب نمی‌کردند، تا همزمان با دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده، یعنی جاخالی دادن در برابر روسیه، دربار انگلستان را هم در جایگاه «حسین مظلوم» قرار دهند. شاید بهتر باشد بی‌بی‌سی و امثالهم، قبل از جر دادن خوب و دقیق «گز» کنند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید24نوامبر2011

mohat.info
surf-unlocker.info
achute.info
furths.info
scattle.info
entious.info
announ.info
affort.info
prepart.info
brition.info
rathem.info
degreek.info
propean.info
yarmor.info
mately.info
exculpt.info
indon.info
allocal.info
critis.info
viction.info
anation.info
justic.info
spened.info
partem.info
arguese.info
seawal.info
whiskin.info
ameras.info
gunt.info
enland.info
chenna.info
teachi.info
oppolar.info
unting.info
mcclose.info
puging.info
guine.info
ngoyo.info
baksha.info
sniffin.info
tyrenes.info
mornism.info
guering.info
daught.info
arned.info
glacin.info
determs.info
declark.info
slamin.info
pocked.info

 

سیل و سرمایه!

در وبلاگ امروز از دو موضوع متفاوت سخن خواهیم گفت؛ شرایط «سیاسی ـ اجتماعی» در اروپا، و زمینه‌سازی‌ جهت تهاجمات نظامی در خاورمیانه و شمال آفریقا. برای ارائة شتابزدة ارتباط ساختاری این دو موضوع می‌توان به تغییرات سیاسی در اروپا اشاره کرد. در قلب اروپای غربی چرخش‌هائی در حال تکوین است، و اگر این چرخش‌ها را بازتاب «منطقی» تغییرات استراتژیک جهانی بدانیم، نتیجتاً در قالب‌هائی متفاوت انعکاس‌شان را در خاورمیانه نیز شاهد خواهیم بود. پس نخست بپردازیم به نقطة آغازین این بحث که به اروپای غربی مربوط می‌شود.

تاریخچة قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم میلادی اروپای غربی را مرکز ثقل تحولات فراگیر روشنفکرانه، علمی، تحقیقی و خصوصاً اجتماعی و سیاسی معرفی می‌کند؛ و به صراحت بگوئیم هیچ اغراقی در کار نیست. غرب، شرق و خلاصه زندگی امروز انسان‌ها در سراسر جهان، تحت تأثیر تحولات مذکور در اروپای غربی قرار گرفته. بدون آنکه قصد «ارزش گذاری» فلسفی بر آن‌ها داشته باشیم، می‌باید اذعان کنیم که بدون این تحولات انسان و انسانیت موجودیتی متفاوت با امروز می‌داشت. خلاصه «مرکزیت» اروپای غربی غیرقابل انکار است.

این منطقه پس از فروپاشی امپراتوری‌های روسیة تزاری، عثمانی، «اطریش ـ مجارستان» و پروس نهایت امر پس از پایان جنگ اول جهانی در کف انگلستان قرار گرفت، ولی پس از پایان جنگ دوم جهانی این «مرکزیت» به دلیل شکست انگلستان در برابر جنبش‌های استقلال‌طلبانه در هندوستان و سپس در چین فروپاشید. تزلزل موضع انگلستان نتیجة نهائی و غائی جنگ دوم بود؛ بریتانیا عملاً به زانو درآمد، و همانطور که بعدها، یعنی در اوائل دهة 1950 شاهد بودیم این امپراطوری جهت حفظ موجودیت محافل «آنگلوفیل‌» در عراق، لبنان، یونان، ترکیه و نهایت امر در ایران، مجبور به همکاری مستقیم با واشنگتن شد. نیازی نیست یادآور شویم که در ایران، این «همکاری» همان هیاهوی «ملی‌کردن» نفت توسط مصدق‌السلطنه بود. عملیاتی که در کشورمان،‌ ایالات متحد، رهبر نوپای سرمایه‌داری جهانی را بجای لندن به مرکز تصمیم‌گیری تبدیل کرد.

در این برهه، یعنی پس از عقب‌نشینی «اجباری» لندن در برابر فشار واشنگتن، در اروپا نیز شاهد قدرت‌گیری جنبش‌های «سوسیال ـ دمکرات» می‌شویم. بررسی تاریخچة این جنبش‌ها را به فرصتی دیگر موکول می‌کنیم، ولی یک نکته را نمی‌باید از نظر دور داشت. و آن اینکه «سوسیال ـ دمکراسی» به شیوه‌ای که شاخک‌های «آنگوساکسون» در اروپای غربی به آن دامن زدند دو هدف اصلی و استراتژیک دنبال می‌کرد. هدف نخست ارائة ویترین «دلپذیر» از«سوسیالیسم» در اروپا، ‌ و نکوهش استالینیسم در اتحاد شوروی بود. «ویترین» کذا این امکان را فراهم می‌آورد که شبکة رسانه‌ای وابسته به غرب «ثابت» کند که «سوسیالیسم» نیز زمانیکه تحت نظارت عالیة سرمایه‌داری عمل نماید قابل قبول خواهد بود. خلاصة کلام، در گام نخست، پایه‌ریزی جنبش‌های «سوسیال ـ ‌دمکرات» در اروپای پساجنگ را می‌توان نوعی «جنگ تبلیغاتی» بر علیه اتحاد شوروی به شمار آورد.

ولی همانطور که بالاتر نیز گفتیم، اوج‌گیری جلال و جبروت «سوسیال ـ ‌دمکراسی» در اروپا دلیل استراتژیک دیگری نیز داشت. در عمل، واشنگتن با دمیدن «زیرجلکی» در بوق سوسیالیسم اروپای غربی می‌توانست هزینة «تولید» و سرمایه‌گزاری را در این منطقه افزایش داده، شرایط اقتصادی و مالی در ایالات متحد را جهت پذیرش و انباشت سرمایه‌های جهانی «مساعدتر» از اروپا بنمایاند. این عمل با منزوی کردن کانادا، استرالیا و زلاندنو، کشورهائی که برای رشد فزایندة سرمایه‌داری امکانات فراوان داشتند امکانپذیر شد. به همین دلیل بود که پس از جنگ دوم جهانی، اغلب سرمایه‌های صنعتی، تجاری و خدماتی، اروپا را به مقصد ایالات متحد ترک گفتند.

با این وجود، نقش محوری اروپای غربی از چند منظر همچنان در استراتژی‌های جهانی محفوظ ماند. هر چند در این مختصر مشکل بتوان فهرست کاملی از این محوری‌ات ارائه داد، اروپای غربی در بسیاری موارد همچنان الهام‌بخش ایالات‌متحد و حامی نظری، فرهنگی و ترسیم‌کنندة خطوط اجتماعی و سیاسی در مسیر گسترش پدیده‌ای به نام «ینگه‌دنیا» باقی ماند. آمریکائی «دهاتی‌مسلک»، منزوی و خودبزرگ‌بین که مهم‌ترین آرزوی‌اش بازگشت به دوران شیرین گاوچرانی‌ و دشت‌ها و چمنزارهای «طبیعی» بود، بدون آنکه آگاه باشد، تحت تأثیر اروپا و در دامان نوعی نگرش اروپائی رشد می‌کرد و شکل ‌می‌گرفت! البته این رابطة «دوجانبه» مسائلی ایجاد کرد که در این مقطع امکان بررسی‌شان را نداریم.

خلاصة کلام، آمریکا که فاقد «تاریخ»، به معنای واقعی کلمه است، از طریق همین ارتباط ساختاری با مراکز الهام اروپائی عملاً به اختراع «تاریخ» خود نیز دست یازید. هر چند «تاریخ» اختراعی مشکل می‌توانست در یک جامعة مهاجرنشین، اکثریت «شهروندان» را حول یک محور گرد آورد و در تمامی قشرهای اجتماعی برای خود مفاهیمی یک‌سان و هم‌تراز ایجاد کند. از طرف دیگر، شرایط اجتماعی آمریکا به «سردمداران» این کشور امکان نمی‌داد که به این «تاریخ‌سازی» در برابر تحولات اجتماعی قابلیت دوام و بقاء اعطا کنند. تحولاتی که معمولاً بازتابی از سیل خروشان «تحرک سرمایه» تلقی می‌‌شود!

اگر واشنگتن طی نخستین دهه‌های قرن بیستم به گدائی این «تحرک سرمایه» به هر در ‌‌زد، و پس از پایان جنگ دوم در زمینه‌های مالی و اقتصادی عملاً نان این «تحرک» را می‌جوید، پس از فروپاشی اتحاد شوروی، «تحرک» مذکور به سیلی خروشان تبدیل شد. در کمال تأسف جهت شکافتن و بررسی این «مفاهیم تاریخی» نیز فرصتی نداریم؛‌ آنچه به صورت فشرده در بالا آمد، جهت توضیح مسائل دیگر بود.

تحرک «ناخواستة» سرمایه در آمریکا طی دهة اخیر بحرانی ایجاد کرد که نتایج آن را امروز شاهدیم: بی‌اعتباری بانک‌های ایالات متحد، فروپاشی ارزش ارزهای غربی در برابر الماس، طلا و دیگر فلزات گرانبها، ورشکستگی مهم‌ترین و قدیمی‌ترین صنایع ایالات متحد و اروپای غربی، و … و این قصه سر دراز دارد! ‌زمینة این بحران را پیشتر در وبلاگ‌های گذشته توضیح داده‌ایم، به طور خلاصه می‌توان گفت، ساختاری که بر اساس تحرک سرمایه در آمریکا طی بیش از 60 سال «جان» گرفته بود، می‌بایست همزمان بر زیرساخت‌هائی تکیه می‌کرد که پس از فروپاشی اتحاد شوروی یکی پس از دیگری فرومی‌ریخت. «زیرساخت‌هائی» از قبیل بازارهای موازی، شبکة بانکی گسترده جهت کلاهبرداری در سطح جهانی ـ ماجرای رسوائی «مدوف» بهترین نمونة آن به شمار می‌رود ـ حمایت از اقتصاد زیرزمینی، قاچاق اسلحه، برده‌فروشی، مواد مخدر و … و اینهمه فقط بخش نمایان کوه یخی است. آنهنگام که این «زیرساخت‌ها» فروپاشد، «سرمایه» دیگر نمی‌تواند در مسیر «مطلوب» به حرکت در آید، و همچون رودخانه‌ای که از بستر خود خارج ‌شود دست به خرابی و کشتار خواهد زد. گسترش فقر، گرانی کمرشکن و فوران دیگر «نعمات» در ایالات متحد و اروپای غربی پیامد ملموس «خروج از بستر» سرمایه است.

در این میان، پاسخ واشنگتن به این بحران همان است که بارها و بارها مطرح کرده‌ایم: بحران‌آفرینی و جایگزینی یک بحران با بحرانی فراگیرتر و سهمگین‌تر! این است دلیل لشکرکشی ایالات متحد در سراسر جهان. از استرالیا و زلاندنو گرفته تا عراق و افغانستان و … در همه جا،‌ نشان «ژاندارم جدید» جهانی را می‌بینیم: سرباز آمریکائی، از نسل مهاجران فرودست. فردی که برای زنده ماندن جز خدمت در ارتش راهی ندارد؛ همان سرباز آمریکائی که در یونیفورمی بی‌قواره اسلحه‌اش را به سوی انسان‌های دیگر نشانه گرفته. این است تصویری که ایالات متحد از خود و خاستگاه‌اش در آغاز هزارة سوم میلادی در سراسر جهان منعکس می‌کند؛ تصویری هولناک که ابعاد سرکوبگرانة «الهامات» واشنگتن در تقابل با منافع ملت‌ها را بازتاب می‌دهد. البته اینهمه تحت عنوان حمایت از «دمکراسی» آغاز شده، ولی تا آنجا که شاهدیم نتیجة ملموس این عملیات با دمکراسی، به مفهوم حاکمیت انسان‌محور، قانون‌مدار، و متعهد به رعایت «حریم خصوصی» انسان‌ها هیچ ارتباطی ندارد.

امروز در بسیاری از کشورهای اروپای غربی، پس از افتضاحات دست‌راستی‌ها، شاهد ظهور «چپ‌نمایان» هستیم. همان‌ها که طی دوران «جنگ سرد، «سوسیال ـ ‌دمکراسی» ویراست پنتاگون را به ارزش می‌گذاشتند، و اینک رسماً در فرانسه جهت به دست گرفتن قدرت خیز برداشته‌اند. در اینکه امکان مانور سیاسی، مالی و اقتصادی این نوع چپ‌گرائی چه‌ها باشد جای بحث و گفتگو باقی است؛ خلاصه بگوئیم، جای مانور برای این‌ها باقی نمانده، و به احتمال زیاد همچون دولت «سوسیالیست‌نمای» حضرت زاپاتروس در اسپانیا پس از چند ماه با حفظ «سمت»، رسماً به تحکیم سیاست‌های راست افراطی خواهند پرداخت.

ولی مسئلة جایگزینی هیئت‌های حاکمه در کشورهائی که در رسانه‌ها «بحران‌زده» معرفی می‌شوند ـ یونان، ایتالیا، و … ـ پیچیده‌تر از این‌هاست. در اینکشورها، افرادی از قماش «لوکاس پاپادموس» و «ماریو مونتی»، کارمندان سابق بنیادهای مالی «وال‌ستریت» و دیگر ساختارهای «فراملی» و چندملیتی سرنوشت ملت‌ها را به دست گرفته‌اند! به زیر پای گذاشتن حاکمیت ملی در قلب اروپای «متمدن» هیچگاه تا به این حد روشن و صریح نبوده. در رابطه با چنین شرایط اسف‌باری این سئوال مطرح می‌شود که به چه دلیل کشوری همچون ایتالیا که در زمینة فناوری و صنایع خانگی، خودروسازی، و حتی ساختارهای «پایه»، از فرانسه نیز به مراتب پیشرفته‌تر است، می‌باید در چنین مخمصه‌ای بیفتد؟

البته سیلویو برلوسکونی که «باثبات‌ترین» دولت پساجنگ را در ایتالیا «رهبری» کرد، نمی‌تواند نمایندة واقعی هیئت حاکمة اینکشور به شمار آید، و آغاز کار امثال «مونتی» بخوبی نشان داد که استقرار برلوسکونی‌ها در قدرت اهداف مشخصی را دنبال می‌کرد که امروز به صورتی عریان خود را به نمایش ‌گذارده: تقابل سیاست‌های مالی جهانی با الهامات ملت‌ها و، ضدیت با حاکمیت‌های ملی و برخاسته از منافع ملی! دیروز این «تقابل» با تکیه بر لودگی‌های برلوسکونی به نمایش درآمد، و امروز جهت ادامة همان برنامه دست به دامان کارمندان عالیرتبة بنیادهای مالی «چندملیتی» نظیر «گلدمن ساکس» شده‌اند. در هر حال، «صورت مسئله» هیچ تغییری نکرده. در روابط نوینی که بر اروپای مرکزی و غربی سایة خود را هر روز سنگین‌تر می‌کند، منافع ملی می‌باید قربانی منافعی شود که محافل متضرر از فروپاشی ساختارهای اقتصادی «جنگ سرد» قصد دارند به هر ترتیب ممکن، حتی اگر شده از طریق سرکوب علنی ملت‌ها «دست نخورده» نگاه‌شان دارند. در امتداد همین سیاست انسان‌ستیز است که دیوید کامرون، نخست‌وزیر راستگرای بریتانیا امروز به آلمان تشریف‌فرما شده و به گزارش خبرگزاری فرانسه، مورخ 18 نوامبر سالجاری به آنجلا مرکل، صدراعظم اینکشور می‌فرمایند:

«من حتی یک لحظه نیز تعهد کشوری همچون آلمان و دیگر ممالک حوزة یورو را جهت تضمین موفقیت واحد پول مشترک به زیر سئوال نخواهم برد.»

حال این سئوال مطرح می‌شود که به چه دلیل «تعهد کشوری همچون آلمان»، برای آقای کامرون مهم شده؟ ایشان که پول واحد اروپا را بارها تقبیح کرده و مورد شماتت قرار داده بودند، منطقاً، و با در نظر گرفتن مواضع پیشین می‌بایست از تزلزل حوزة یورو «استقبال» کرده، و آن‌ را تأئیدی بر مواضع «برحق» بریتانیای «کبیر» معرفی کنند! می‌بینیم که به هیچ عنوان چنین نیست؛ دلیل هم اینکه برای آمریکا و انگلستان، همچنانکه به کرات در این وبلاگ گفته‌ایم،‌ «یورو» خاک‌ریزی بوده در برابر نفوذ روبل، یوآن و روپیه. از اینرو آقای کامرون، علیرغم حمایت از «ارز انگلستان» و هتاکی‌های «دیپلماتیک» و نمایشی بر علیه واحد پول اروپا تا این حد نگران «یورو» شده‌اند.

از طرف دیگر، افتتاح خط لولة «نورت‌ستریم»‌ نقطة پایانی بر «قنات‌داری» لندن می‌باید تلقی شود. دهه‌هاست که لندن با تکیه بر چپاول منابع نفت و گازطبیعی خاورمیانه، خصوصاً منابع انرژی کشورمان ـ کنسرسیوم هنوز نفت ایران را به تاراج آنگلوساکسون‌ها می‌دهد ـ ‌ جایگاه خود را به عنوان «میراب انرژی» اروپا مستحکم کرده. ولی خط لولة «نورت‌ستریم» و افتتاح آتی «سات‌ستریم»، امکانات لندن در تنظیم سیاست‌های منطقه‌ای‌اش را به طور کلی از میان خواهد ‌برد. این است دلیل مسافرت دیپلماتیک آقای کامرون به برلن؛ تلاش جهت یافتن «حبل‌المتینی» هر چند پوسیده و ناکارآمد در آلمان فدرال برای جایگزینی اهرم‌های از دست رفته. حال که یورو چماقی نشد که بتواند کارگشای لندن و واشنگتن شود، تلاش کامرون بر این متمرکز شده که چماق کذا به دست مسکو نیافتد.

حال بازگردیم به خاورمیانه و نگاهی داشته باشیم به ایران و سوریه. اگر دولت‌های یونان و ایتالیا تحت نظارت سازمان‌های «چندملیتی» قرار گرفته‌اند، فقط به این دلیل است که اروپا دیگر نمی‌تواند منافع پوند انگلیس و دلار آمریکا را آنچنانکه شایسته و بایسته بوده تأمین نماید. و این ضعف تشکیلاتی بازتاب خود را در سیاست‌های خاورمیانه بخوبی نشان داد: عقب‌نشینی صریح واشنگتن و لندن در برابر بحران سوریه. هدف غرب بازتولید سناریوی لیبی در سوریه بود. حضرات می‌خواستندبا هیاهو، جنجال و «خردجال»، ‌ مشتی آخوند عمامه‌دار و بی‌عمامه را بر سرنوشت ملت سوریه حاکم کنند تا از این طریق، هم زمینه‌ساز بحران در منطقه باشند، و هم مذاکرات «اسرائیل ـ فلسطین» را به بن‌بست بکشانند. به همین دلیل بود که از باراک اوباما گرفته، تا «آنجلینا جولی»، همه و همه خواهان سرنگونی دولت سوریه و به قدرت رسیدن «مردم» شده بودند! «مردمی» که حداقل ما ایرانیان بخوبی با طبیعت ضدانسانی‌شان آشنائی داریم و می‌دانیم آخور اصلی‌شان کجاست.

طی چند ماه اخیر، در راستای برقراری حکومت «مردم»، چندین کودتا در درون ساختار ارتش سوریه صورت گرفت، تا همچون نمونة ایران در سال 1357، به قول رسانه‌های غرب، «ارتش در کنار مردم» قرار گیرد! ولی دیدیم، اگر مسکو از این نمایشات در «مرز» حیاط‌خلوت‌های‌اش حمایت نکند هیچ نتیجه‌ای به بار نخواهد آمد؛ از اینرو کودتاهای کذا در سوریه ابتر ماند! به همین دلیل برنامة «موشک‌بازی» مقام‌معظم را در سپاه پاسداران تعطیل کردند و جوجه‌پاسدارهائی که با سرکوب ملت ایران، از راه چپاول اموال عمومی و تحت نظارت سازمان سیا برای ما ملت «فشفشک» هوا می‌کردند،‌ فدای همان باروت و زرنیخ اهدائی یانکی‌ها شدند.

اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، تشت رسوائی حکومت اسلامی، انقلاب «مردمی آخوندها»، و وابستگی‌های دستگاه دینفروشان به ینگه‌دنیا تا چند صباح دیگر از بام‌ها فرو خواهد افتاد؛ از هم امروز می‌باید برای این میعاد آماده باشیم. غرب دیگر در کشور ایران امکان حمایت از دولت دین‌فروش را ندارد، و آخوندها فقط با تکیه بر توافقات «واشنگتن ـ مسکو» توانسته‌اند سر پا بایستند. توافقاتی که با تغییرات گستردة آتی در اروپای «متحد»، به سرعت رنگ خواهد باخت. در آیندة نزدیک، خاورمیانه منطقاً می‌باید با سوریه‌ای روبرو باشد که به آرامی در راه تحولات انسان‌محور و دمکراسی گام برمی‌دارد. در همین خاورمیانه،‌ ترکیه نیز به تدریج از چنگال عمال آمریکا یعنی اسلامگرایان «فکل‌کراواتی» خارج شده، بالاجبار پای در روابطی تنگاتنگ با کشورهای منطقه خواهد گذاشت. تکلیف طرفداران دمکراسی در این میانه روشن است، حمایت از برقراری یک حکومت انسان‌محور با الهام از چارچوب‌های حقوقی مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر. این همان صورتبندی‌ای است که امروز واشنگتن در برابرش قد علم کرده. ولی فراموش نکنیم که در این زمینة ویژه، شناخت دوست و دشمن آنقدرها هم آسان نیست.

قدرت‌های منطقه از عروج یک ملت کهنسال در خاورمیانه آنقدرها دل‌خوشی ندارند؛ بی‌دلیل نیست که تقارن حملات وحشیانة ارتش ناتو بر علیه ملت‌ها، با جشن‌های فلات بلند، به ویژه با «نوروز جمشیدی» ما ایرانیان مورد استقبال برخی پایتخت‌ها قرار می‌گیرد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید19نوامبر2011

illus.info
elecome.info
daught.info
embour.info
1proxy.de
estin.info
autonov.info
alread.info
propods.info
hospite.info
dacious.info
plaint.info
zealan.info
vermone.info
traging.info
typic.info
webproxyusa.com
argumen.info
dollace.info
reinca.info
iodiver.info
joist.info
counces.info
ensuing.info
greates.info
ineffer.info
retross.info
capacy.info
hidessl.com
britan.info
secess.info
ultic.info
nevised.info
defing.info
relance.info
tunner.info
redien.info
aligure.info
leath.info
biodic.info
verbert.info
varies.info
greemed.info
marily.info
durine.info
unblock-surfers.info
ethnika.info
enford.info
hundra.info
olmost.info
serient.info
amerize.info
transparent-filter.info
stries.info
portant.info
mappear.info
surple.info
eventh.info
bused.info
bypass-points.info
adonate.info
determ.info
amond.info

 

شاه‌ستریت

بار دیگر شبکة‌ رسانه‌ای وابسته به سازمان سیا، در بوق «جنگ» می‌دمد؛ جنگ بریتانیای سابقاً «کبیر» و آمریکا بر علیه حکومت اسلامی! جالب اینکه، «بوق» مذکور همچون دیگر بوق‌های تبلیغاتی دو دهنه دارد، از اینرو،‌ نفیر نکبت‌بار آن،‌ همچون فاضل‌آب‌های سابق جنوب تهران، به یک‌سان از هر دو دهنه‌اش بیرون می‌زند. یک دهنه به کشور ورشکستة ایالات متحد و همکاران «مخالف‌نما» و ایرانی‌نمای‌اش در داخل و خارج تعلق دارد، و دهنة دوم را هم در اختیار علی خامنه‌ای و دارودسته‌ای گذاشته‌اند که در واقع همکاران اصلی اصلاح‌طلبان، نهضت‌عاظادی و جنبش سبز‌ به شمار می‌روند، هر چند که، «دست‌شان کوتاه و خرما بر نخیل!»

باراک اوباما در سیاست داخلی و خارجی ایالات متحد دیگر عملاً «همراه» و همفکر ندارد،‌ راستش را بخواهید دیگر به دنبال همفکر‌ هم نمی‌دود. ایشان زمانیکه با اهن‌وتلپ و تظاهرات و جشن و پایکوبی و پارتی و رقص و آتش‌بازی به کاخ سفید آمدند قرار بود عین «امام» خمینی، در یک چرخش معجزه‌آسا هم داخل را سروسامان دهند، و هم خارج را. نتیجة اینهمه «آرمان‌‌فروشی‌های» کشکی چه بود؟ هیچ! یا بهتر بگوئیم همان که آش آرمانگرائی «مردمی ـ اسلامی» با پیازداغ «چپ‌نمائی» برای ملت ایران به ارمغان آورد. در واقع آقای اوباما عین «امام» عمل کرده، در داخل «تغوط» فرموده و در خارج همین «تغوط‌» را در بوق گذارده‌‌اند.

به عنوان نمونه، جهت خروج از بحران فراگیر داخلی بود که پدیده‌ای به عنوان «وال‌ستریت را اشغال کنیم» توسط شاخک‌های حزب دمکرات در شهرهای بزرگ ایالات متحد به راه افتاد. هدف «امت وال‌ستریت» از توسل به این ترفند، مهار «جوش و خروش عمومی»،‌ و به انزوا کشاندن ده‌ها‌ میلیون‌ آمریکائی گرسنه و عصبی بود. حضرات می‌خواستند این «تظاهرات» را به حساب همان محافلی بنویسند که صد سالی است در حاکمیت لنگر انداخته‌اند؛ همان‌ها که مسئولین واقعی این بحران‌اند و حاضر نیستند یک قدم هم به عقب بردارند.

اینچنین بود که با الهام از عملیات ساواک «آریامهر»، دولت واشنگتن نیز نورچشمان «حزب دمکرات» را به خیابان‌ها آورد. اگر ساواکی‌های آریامهر در گیرودار کودتای 22 بهمن 57 برای تظاهرات بر علیه «شاه» به خیابا‌ن‌ها اعزام می‌شدند، تا برای «امام» خمینی بازار گرمی کنند، خواست ساواکی‌های ایالات متحد اشغال «وال‌ستریت» است! در دوران «نورانی» جیمی کارتر قرار بود «شاه‌ستریت» در ایران اشغال شود، امروز نوبت به «وال‌ستریت» در نیویورک رسیده! ولی این ترفندهای کودکانه اگر در مسیر به قدرت رساندن یک حکومت دست‌نشانده و کودتائی «فکر بکر» به شمار آید، مشکل می‌تواند افسار امپریالیسم بین‌الملل را به این سادگی‌ها به دست «بعضی‌ها» بدهد؛ و دیدیم که این قاطر چموش به این راحتی‌ها سواری نمی‌دهد. حتی اگر، همانطور که شاهد بودیم، برای گرم کردن تنور «کربلای وال‌ستریت»، یک رأس «حسین» را هم در اوکلند به ضرب گلولة پلیس «یزیدی» به خاک و خون کشیده و شهید کنند؛ باز هم فایده‌ نخواهد کرد.

به همین دلیل است که بلندگوهای ایالات متحد و هم کاسه‌ای‌های‌اش با طبل «جنگ» گوش جهانیان را کر کرده‌اند. خلاصه بگوئیم، عربدة «جنگ، جنگ» از بوق‌های بین‌المللی، از منظر استراتژیک همان «معنا و مفهومی» را دارد که عربدة «بیت ‌رهبری» در مورد «اسناد و مدارک» محکمه‌پسند پیرامون نقض حقوق‌بشر از سوی کاخ‌سفید! رادیوفردا که در این هیاهوی رسانه‌ای نقشی بسزا بر عهده گرفته، ‌ در تاریخ 12 آبان‌ماه سالجاری از قول «مقام معظم» می‌نویسد:

«آيت‌الله خامنه‌ای: با 100 سند آبروی آمريکا را می‌بريم!»

اگر در این محشر خر آمریکا آیت‌الله خامنه‌ای را هم نداشت چه خاکی بر سر می‌کرد؟! باید از «مقام معظم» پرسید، با کدام سند می‌خواهید آبروی آمریکا را ببرید؟ با سند تفویض حاکمیت کشور توسط ارتشبد فردوست و ژنرال هویزر به «شورای انقلاب اسلامی»، یا با سند اقامت تنها دیپلمات سفارت آمریکا در سوئیت سلطنتی وزارت امور خارجه طی دوران «گروگانگیری»؟ با سند ساخت‌وپاخت با حزب جمهوریخواه می‌خواهید آبروی آمریکا را ببرید یا با اسناد اعدام 7‌ هزار مخالف سیاسی در زندان‌های‌تان؟ می‌بینیم که ایشان بی‌دلیل «رهبر» جمهوری اسلامی نشده‌اند؛ کس دیگری حاضر نمی‌شد، تحت عنوان «سخنرانی سیاسی» اینهمه جفنگ به خورد ملت ایران بدهد. ولی با توجه به این اصل اساسی که نوکر نمی‌تواند ارباب را تهدید کند؛ علی خامنه‌ای با این حرف‌ها ایرانیان را تهدید می‌کند. هم اوباما و هم علی‌خامنه‌ای ملت ایران را هدف گرفته‌اند.

همانطور که صدام حسین، معمر قذافی و … در محشرخری که برای سرکوب ملت‌های‌شان به راه افتاده بود، با عربده‌جوئی بر علیه آمریکا، اسب «اجنبی» را نعل می‌کردند، آقای خامنه‌ای هم آمریکا را «تهدید» می‌کند! دیدیم بر سر عراق و لیبی چه آمد؛ بی‌دلیل نیست که امروز بعضی‌ها در واشنگتن و لندن در توهم تکرار «نبرد» شیرین با صدام و قذافی برای ملت ایران کیسه دوخته، و نوکران فرامرزی‌شان را به «سرپیچی» فرامی‌خوانند. ولی از قدیم‌الایام گفته‌اند: «هر گردی گردو نیست!» در مرزهای روسیه و با کشوری چون ایران مشکل می‌توان شرایطی همچون عراق، افغانستان و لیبی به وجود آورد.

با اینهمه، واکنش ایالات متحد در برابر بن‌بست‌ها، از نخستین روزی که واشنگتن پس از پایان جنگ دوم، در روابط بین‌الملل حضور مستقیم داشته پیوسته یک‌سان بوده: حل بحران‌های موجود، از طریق ایجاد بحران‌های نوین و سنگین‌تر! ولی باید دید اینبار صورتبندی سنتی «عموسام»، واشنگتن و عمله‌واکره‌اش را در شرایط فعلی به کجا خواهد کشاند؛ زمینة سیاسی و اقتصادی دیگر آن نیست که طی یکصدسال گذشته بوده.

یکی از مشکلات عمدة ایالات متحد، همانطور که ماه‌ها پیش در این وبلاگ در بارة «بحران یونان» عنوان کردیم، فروپاشی مرزهای شرقی اروپای «متحد»، یا بهتر بگوئیم ابتر شدن زمینة عملیاتی «سازمان ناتو» در شرق اروپاست. اینکه امروز کشور یونان عملاً با برکناری رئیس دولت و جایگزینی وی با یک کارمند عالیرتبه بانک مرکزی اروپا، پای در مسیر «خروج» از حیطة نفوذ واشنگتن گذاشته، فقط قسمت نمایان کوه‌یخ می‌تواند تلقی شود. مشخص بود که همگرائی‌های مذهبی و تاریخی یونان با روسیة ارتدوکس، و خصوصاً نفرت عمومی یونانیان از آلمان به دلیل تاریخچة اشغال کشورشان توسط نازی‌ها، و انزجار عمومی از آمریکا به دلیل کودتای «سرهنگ‌ها» عواملی است که زمینه‌ساز خروج نهائی یونان از مجموعة «رویائی» اروپای متحد و سازمان ناتو خواهد شد. به عبارت ساده‌تر، تاریخ و حافظة تاریخی یک ملت را هرگز نمی‌توان با رنگ‌وروغن تذهیب کرد، ملت‌ها زخم‌های گذشته را به هیچ عنوان فراموش نمی‌کنند. این فاشیست‌ها هستند که با پیش نهادن ویراست‌های متعفن، مخدوش و مبتذل از «گذشته‌ها» قصد فریب افکار عمومی را دارند. ملت‌ها خوب می‌دانند که گذشته چه بوده، و نهایت امر بخوبی از این گذشته‌ها درس‌ می‌گیرند.

هیاهوئی که «طبل جنگ» آمریکا پیرامون «حمله» به کشور ایران به راه انداخته ریشه در همین عقب‌نشینی و شکست استراتژیک لندن و واشنگتن در اروپا دارد. طبیعی است که با فروریختن دیواره‌های مالی در یونان، ایتالیا و نهایت امر در بسیاری دیگر از کشورهای اروپا، این منطقه تا آنجا که به نفوذ فراگیر استراتژی واشنگتن مربوط می‌شود، پای به مرحلة جدیدی در روابط بین‌الملل خواهد گذارد. خلاصه بگوئیم، تمامی آنچه آلمان فدرال و فرانسه تحت نظارت عالیة انگلستان، پس از فروپاشی اتحاد شوروی در این منطقه رشته بودند «پنبه»‌ شده.

اینان که با شتاب زمینه‌ساز پایه‌ریزی «یورو» شدند تنها امیدشان این بود که در غیبت استراتژی‌های «جنگ‌سرد»، پشت خاک‌ریز «یورو»، از برتری دلار و پوند در مراودات مالی بین‌المللی حمایت به عمل آورند. ولی با فروریختن سنگر یونان، و فروپاشی دستگاه حکومتی ایتالیا، و دیگر رخدادها که برای ارائة فهرست‌وارشان نیز در این مقال فرصتی نیست، «روبل» روسیه، «یوآن» چین و روپیة هند پای به مراودات بین‌المللی خواهند گذارد. به این ترتیب می‌باید منتظر فروپاشی سنگرهای دیگری نیز در اروپای شرقی باشیم. فروپاشی‌هائی که سرنوشت کشورهای بالت، لهستان، رومانی و بلغارستان را رقم خواهد زد.

«سازمان تجارت جهانی» که ریشه‌های تاریخی‌اش را می‌باید در اوج جنگ سرد، یعنی در سال 1949 در کنفرانس «آنسی» فرانسه دنبال کرد، امروز عملاً تمامی جهان را فراگرفته. البته تمامی جهان جز روسیه، ایران، لیبی، الجزایر و چند کشور کم‌اهمیت‌تر! خلاصه اگر در نشست «گروه 20»، ‌ آقای مدودف، رئیس فدراسیون روسیه نسبت به ورود آتی اینکشور به سازمان کذا اظهار خوش‌بینی کرده بود، هم امروز شاهدیم که مواضع وی از سوی سازمان تجارت جهانی نیز مورد تأئید قرار می‌گیرد. این تأئیدیه به زبان بی‌زبانی پایان‌نامه‌ای است بر کار شبکة اقتصادی‌ای که «مک‌کارتیست‌ها» از سال 1949 جهت به بن‌بست کشاندن اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی پایه‌ریزی کرده بودند. ورود رسمی روسیه به این سازمان می‌تواند چند پیامد مثبت برای ملت ایران داشته باشد، که مهم‌ترین‌شان مسلماً فروپاشی شبکة قاچاقی است که پس از کودتای 22 بهمن 57 تحت نظارت بریتانیا، به دست اوباش سپاه پاسداران و دارودستة «خط‌امام» در بنادر جنوبی کشور به راه افتاده. شبکه‌ای که عملاً تمامی مایحتاج عمومی را به صورت قاچاق به بازارهای ایران سرازیر می‌کند و گروه کثیری از اوباش حکومت اسلامی را به ثروت‌های بادآورده رسانده. این شبکه تورم سنگین کشورهای صنعتی را به صورت زیرزمینی و «چندلاپهنا» به قدرت خرید ایرانی تحمیل می‌نماید.

بی‌جهت نیست که اروپا ـ بهتر است بگوئیم محافل اروپائی آنگلوفیل ـ زوزة تشدید تحریم ملت ایران سرداده و تهدید می‌کند که به شورای امنیت سازمان ملل «متوسل» خواهد شد. شورائی که به دلیل موضع‌گیری صریح چین و روسیه از تصویب هر گونه قطعنامه بر علیه ملت ایران عاجز خواهد بود! و در این هیهات، امروز مسکو رسماً اعلام داشت که نیروگاه‌های هسته‌ای دیگری در ایران خواهد ساخت! به عبارت دیگر ارتباط اقتصادی ایران و روسیه گسترش خواهد یافت و همین «جریان» مالی دلائل روشنی است بر «الهامات جنگ‌طلبانة» غرب بر علیه ملت ایران. بارها در همین وبلاگ‌ گفته‌ایم که غرب هیچگونه مفری از این چرخش مسیر اقتصادی نخواهد داشت؛ این تغییر استراتژی‌های جهانی است که وضعیت فعلی را به وجود آورده و طرف‌های «متضرر» می‌باید این شرایط «ناخوشایند» را بپذیرند.

با این وجود، هنوز مسئلة سیاست داخلی ایران لاینحل باقی مانده. برج‌وباروی حکومت اسلامی بیش از پیش متزلزل و مخروبه می‌نماید. در ایران عملاً دولت، حکومت، مجلس و دیگر بنیادها حتی کارائی‌های‌ «معمول»، «آبکی» و نمایشی خود را از دست داده‌اند. در چنین شرایطی کشور به سوی یک «انتخابات» نمایشی و صحنه‌سازی‌های مربوط به آن گام برمی‌دارد، بدون آنکه هیچگونه زمینة قابل‌قبولی جهت به ارزش گذاشتن الهامات آزادیخواهانه و دمکراتیک ملت در این به اصطلاح «انتخابات» پیش‌بینی شده باشد. طرف‌های درگیر در زمینه‌سازی برای این «انتخابات»، یا بهتر بگوئیم همان محافل متنافری که از به اصطلاح اصولگرایان «سابق» بر جای مانده‌اند، از ارائة هر گونه راهکار جهت خروج از بحران عاجزند. اینان بجای ارائه راهکار به جان یکدیگر افتاده‌اند، و هر یک سعی دارد با بی‌اعتبار کردن دیگری برای خود کسب وجهه کند.

این عمل هر چند در دمکراسی‌ها به عنوان نوعی برخورد سیاسی رایج باشد، نه در ارزش واقعی آن می‌باید «اغراق» کرد و نه می‌توان آن را جهت خروج از مرده‌ریگ فاشیسم که ملت ایران گرفتار آن شده مورد استفاده قرار داد. ایران در این مرحله نیازمند چارچوب‌هائی قانونمند و حقوقی است؛ خصوصاً شرکت مستقیم و فعال عوامل مالی، صنعتی، تولیدی، خدماتی، کارگری و خلاصة کلام «شهروندی» در ساختار حاکمیت می‌باید بدون قید و شرط و به صورتی هماهنگ تشویق و ترغیب شود. بدون ایجاد چنین زمینه‌ای اعتبار و یا عدم اعتبار افراد هیچ مفهومی نداشته،‌ فاقد پایة حقوقی و سیاسی مشخص است.

به یاد داشته باشیم که بی‌اعتباری سیاسی یک فرد و یا یک جریان، نه از طریق «نیش‌چاقو» و یا عربدة اوباش خیابانی که از مسیر دمکراتیک، حقوقی و قانونی می‌باید «تحصیل» شود و این «مسیر» تا زمانیکه ابزار کارش در اختیار نباشد، وجود خارجی نخواهد داشت. خلاصة کلام، در یک جامعة بهنجار، بی‌اعتباری و اعتبار به هیچ عنوان ارتباطی با «سخنرانی» و افشاگری برقرار نمی‌کند.

به طور مثال، اینکه اخیراً آقای احمدی‌نژاد ادعا ‌کرده در فرصتی «نیم‌ساعته» و صرفاً با چند جمله می‌تواند کاخ پوشالی مخالفان‌‌شان را فروپاشانند شاید به هیچ عنوان گزافه نباشد. وابستگی محافلی از قماش پیروان خط‌امام، اصلاح‌طلبان، سبزها و نهضت‌آزادی به محافل بیگانه و ضدایرانی، و عملکرد اینان طی سه دهة اخیر به هیچ صورت قابل «دفاع» نیست. ولی برای یک «دولت‌مرد» اینهمه فقط به این معناست که می‌باید زمینه‌ای جهت گسترش حقوق اجتماعی شهروندان مهیا شود. فقط از طریق گسترش حقوق اجتماعی شهروندان است که می‌توان «زمینة» حقوقی و قانونی جهت بی‌اعتباری برخی جریانات را فراهم آورد، و با تکیه بر قوانین این بی‌اعتباری را به تأئید حقوقی رساند. خارج از این چارچوب ابراز مطالبی از این دست فقط از تمایل «سخنگو» به خروج از یک گفتمان مردمفریب جهت پای گذاشتن به نوع دیگری از مردمفریبی نشان دارد.

جامعة ایران دیگر ظرفیت پذیرش فاشیسم نظری و عقیدتی را از دست داده. شرایط منطقه‌ای و جهانی نیز در مسیر ایجاد و تقویت چنین «ظرفیتی» گام برنمی‌دارد. باید ببینیم، همزمان با خروج هر چه گسترده‌تر عوامل غرب از ساختارهای سیاسی ایران و دیگر کشورها، دولت‌های قدرتمند منطقه تا چه حد خواهند توانست بر گسترش حقوق شهروندی تکیه کرده و «قانونیت» را جایگزین «وحشیگری» حاکم بر تاریخچة سدة گذشته ایران کنند. مطمئن باشیم که این «میعاد» در راه است، و مسلماً ملت ایران جهت دریافت چند و چون آن آنقدرها انتظار نخواهد کشید.

نتیجه در هر حال مشخص است: یا به سوی قانونیت می‌رویم و یا ساختارهای جدید منافع خود را در تقابل با ملت ایران خواهند یافت. ولی یک درس تاریخی را نمی‌باید فراموش کرد، بارها و بارها به اثبات رسیده که در چنین میعادهائی بازندة اصلی ایرانیان نیستند، خصوصاً در شرایطی که برخلاف دوران جنگ سرد، جایگزینی ساختارهای استعماری با یکدیگر آنقدرها کار مشکلی نیست.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید11نوامبر2011

fermen.info
webunlocker.info
offshore-surfing.info
edsee.info
aligure.info
divist.info
expressarrive.com
chical.info
dragonflyproxy.com
bypasspoints.info
freeunlock.info
pigeonproxy.com
unfirms.info
serotis.info
fastusaproxy.com
counces.info
peregrineproxy.com
illus.info
allocal.info
ecstate.info
bibling.info
xeronet-proxy.net
untine.info
marchip.info
denough.info
retary.info
hiderapp.com
coffer.info
imporas.info
tocopal.info
throyd.info
iloveprivacy.eu
pyright.info
hulag.info
amond.info
bacted.info
somal.info
pened.info
jords.info
perming.info
greemed.info
tamily.info
salmost.info
charact.info
highspeedarrive.com
shamas.info
announ.info
lidosis.info
wahooproxy.com
berley.info
washion.info
perime.info
patrict.info
newyorkproxy.com
stsci.info
descene.info
endance.info
otton.info