خر، دکان، بحران!

Saeed_Saman_19_04_22

 

پس از استقرار پاسدارها در فهرست تروریسم کاخ‌سفید،  شاهد عکس‌العمل‌های هول‌هولکی و گاه خارج از متانت و ادب  و نزاکت بسیاری در داخل و خارج مرزها بودیم.  در تهران اشغال‌شده،  بساط زوزة «حسین‌، حسین» مرضیه به راه اوفتاد؛   «دشمن شناسان‌» مادرزاد از علی خامنه‌ای گرفته تا پاسدار و نمایندة ولی‌امر و شرکاء عربده‌کشی به راه انداخته،  در هر مناسبتی  برای ترامپ خط و نشان ‌کشیدند.   در خارج مرزها نیز کم نبودند کسانیکه ادعای وطن‌پرستی داشتند،  و مخالفان تصمیمات ترامپ را وطن‌فروش،  هوادار آخوند و در ادبیات نئوفاشیست‌‌شان «بلشویک» ‌خواندند!    از سوی دیگر،   برخی تشکل‌های سیاسی را نیز می‌دیدیم که علیرغم سرنگونی هزار بارة تشت‌رسوائی‌شان از بام‌ها،  در کنار همین «وطن‌پرستان» دوآتشه از جان و دل تصمیمات کاخ‌سفید را می‌ستودند!   خلاصه بگوئیم،  طی چند روزی که دکان «خرداغ‌کنی» جدید توسط ترامپ افتتاح شده بود،  کبابی کذا «مشتری» زیادی داشت؛   همه از سروکول یکدیگر بالا می‌رفتند تا به هر ترتیب،  حتی با زدن نعل‌وارونه هم که شده،  بر پشم کاخ‌سفید قشوئی به علامت «محبت و ارادت» بکشند.

 

البته به عادت همیشگی احدی از خود نپرسید،   به چه دلیل یک روز ترامپ از خواب بیدار شده و تصمیم گرفت که لات‌ولوت‌های پاسدار «تروریست» باشند؟   ولی اگر بخواهیم غیرجانبدارانه به مسائل بنگریم،  ‌ ترامپ آنقدرها هم بی‌پایه و اساس نگفته؛   پاسداران و به طور کلی تمامی نیروهای نظامی و انتظامی در ایران تروریست‌اند.   عملکرد اینان چه در گذشته‌های دور،  و چه طی 40 سالی که از عمر حکومت اسلامی می‌گذرد به صراحت نشان داده که این تشکل‌ها کوچک‌ترین اعتنائی به حقوق انسان‌ها،  موازین بین‌المللی،  و حتی قوانین جاری در کشور ایران ندارند.  شخصیت‌های نظامی و انتظامی در حکومت ملایان نیز،  نمونه‌های به‌روز شده‌ای از همان بوذرجمهری‌ها،  کاظم سیاح‌ها،  مسعود‌ کیهان‌ها و … هستند.  کسانیکه از ماله‌کشی،  دلالی و پااندازی،  یک‌شبه به مقامات و موقعیت‌های نظامی و سیاسی رسیده‌‌اند.   در نتیجه نمی‌باید انتظاری از اینان داشت،   و مسلماً کسانیکه چشم‌شان به دنبال این حضرات است دل‌شان با منافع ایران و ایرانی بیگانه باقی خواهد ماند.

 

ولی علیرغم این واقعیات،‌  زمانیکه حاکمیت ایالات‌متحد،  که خود پایه‌گزار حکومت ملا و  بساط پاسداربازی بوده،   اینان را تروریست می‌خواند،‌  می‌بایست به مسئله با دقت‌نظر بیشتری نگریست.   چرا که تروریست خواندن پاسدارجماعت همسنگ تروریست خواندن القائده،  طالبان و داعش است.   اگر نیم‌نگاهی به تاریخچة روابط واشنگتن با القائده،  داعش و …  بیندازیم درمی‌یابیم،   زمانی واشنگتن اینان را تروریست خواند که در صحنة‌ عملیاتی دیگر امیدی به پیروزی‌شان نداشت.   واشنگتن در واقع با تروریست خواندن القائده در افغانستان قصد آن داشت تا بر بیش از دو دهه همکاری صمیمانة سازمان‌های اطلاعاتی غرب و پنتاگون با این شبکة تروریستی نقطة پایان بگذارد؛   مسئولیت‌های خود را در قبال جنایات این تشکل انکار کند،   و در جبهة نوینی که در شرف گشایش بود،   برای واشنگتن حق حیات سیاسی و عملیاتی و پرستیژ و اعتبار کسب کند.   اینکه در این «مهم» موفق بوده یا خیر،  موضوع بحث امروز ما نیست.

 

ولی با توجه به شرایط ویژه‌ای که از منظر سیاسی در ایران وجود دارد،   در مرحلة نخست،  استنباط کلی بر این بود که ترامپ می‌خواهد با تروریست خواندن پاسدارها،   به جو «انقلابی‌گری» در ایران دامن زده،   اوباش و نانخورهای آخوند را هر چه بیشتر به گرد حکومت متمرکز کند.  استنباطی که بر اساس عملکرد گذشتة آمریکا کاملاً منطقی به نظر می‌رسید.  فراموش نکرده‌ایم که لندن و واشنگتن چگونه یک‌شبه در میعادهای مختلف،  دست به محفل‌سازی زده،   جماعت سرداران سازندگی،  اصلا‌ح‌طلبان،  سبزها،   بنفش‌ها،  مهرورزی‌ها و … را از کیسة مارگیری بیرون کشیدند.  در نتیجه منطقی به نظر می‌آمد که آمریکا از «تروریست» خواندن پاسدارها سکوئی جهت محفل‌سازی‌های نوین بسازد.  ولی،  با در نظر گرفتن رخدادهائی که به دنبال آمد به صراحت می‌توان نتیجه گرفت که شرایط بین‌الملل اینبار اجازه نداد تا برنامة ترامپ مدت طولانی‌ای روی میز طراحی پنتاگون باقی بماند.

 

جهت ترسیم یک چشم‌انداز سیاسی از آنچه در شرف وقوع است،   می‌باید نیم‌نگاهی به نقش‌ حکومت ملایان در عراق و سوریه داشته باشیم.   نقشی که عموماً گنگ،  مبهم،  متناقض و به دور از صراحت ‌بوده.   به طور مثال در عراق،  حکومت ملایان پس از آنکه صدام حسین و دولت بعث توسط ارتش آمریکا سرنگون می‌شود،  دست‌دردست دولت دست‌نشاندة واشنگتن با شعار «نبرد با آمریکا» وارد میدان ‌شد!  جمکرانی‌ها در عراق،   علیرغم مخالفت علنی رهبران مذهبی اینکشور دست به تشکیل شبه‌نظامیان شیعه ‌زدند؛   در درگیری‌های نظامی‌ای که پس از سقوط حزب بعث رخ ‌داد،   بدون مشخص کردن مواضع کلی خود شرکت فعال داشتند؛  از کلیة گروه‌های سیاسی متفاوتی که در عراق تشکیل شد به صور مقطعی حمایت‌های علنی و زیرجلکی ‌کردند؛  و …  این سئوال پیش آمد که اصولاً حکومت ملایان در عراق به دنبال چیست؟  با این وجود،  در مورد عراق پاسخ به این پرسش ساده به نظر می‌رسید؛  تهران به دلیل تحولاتی که پس از سقوط حزب بعث در مرزهای‌ کشور به وجود آمده بود،  در جستجوی عمق استراتژیک در عراق به هر ابزاری متوسل می‌شد،   چرا که موجودیت خود را در گرو همین تحولات می‌دانست.

 

ولی در کمال تعجب شاهد بودیم که چند سال بعد،  در سوریه نیز که هیچ ارتباط زمینی و دریائی با ایران ندارد،  حکومت اسلامی جمکران دقیقاً دست به همین «بازی» ‌زد.  و در مورد سوریه،   پاسخ به این پرسش که ملایان به دنبال چه هستند،  به هیچ عنوان ساده نبود.  ولی از سوی دیگر،  اعمال اینان در سوریه ثابت کرد،  که پروژة «عمق استراتژیک» در عراق نیز صحت نداشته؛  تبلیغاتی،  صوری و غیرواقعی بوده.   در نتیجه،  می‌بایست دلائل دیگری برای این سیاستگزاری‌ها می‌یافتیم.   و چشم‌انداز مسائل در منطقه نشان ‌داد که حکومت اسلامی،   در عراق و سوریه فقط در مقام «پلان ب» پنتاگون وارد عمل شده بود!   فقط به همین دلیل جمکرانی‌ها می‌توانستند،   در دو مورد متفاوت عراق و سوریه،   به شیوه‌ای یک‌سان دست به عمل زده‌ باشند.

 

بی‌دلیل نیست که تروریست‌ خواندن پاسدارها از سوی کاخ‌سفید دقیقاً با شکست علنی و نهائی پروژة «اسد باید برود» همزمانی نشان ‌داده.   همانطور که بالاتر گفتیم،  آمریکا زمانی دست‌پروردگان خود را تروریست می‌خواند که دیگر نمی‌تواند از خدمات‌شان بهرهمند شود.   به عبارت بهتر،  واشنگتن رسماً به طرف‌های مربوطه ـ  روسیه،  چین و هند ـ  اعلام می‌دارد که دست از «آب‌قنات» پاسدارها شسته.  ترامپ با تروریست خواندن پاسدارها به طرف‌های خود پیام می‌فرستد که یک‌بار و برای همیشه خواهان گسستن ارتباط گستردة واشنگتن با تروریسم اسلامی است.  در واقع،  ترامپ چنین القاء‌ می‌کند که در هنگامة تقابل قدرت‌های دیگر با اسلامگرائی طرف پاسدارها را نخواهد گرفت،   و به دلیل این وانهادگی خواهان پای گذاردن در روند مسائل و ارتباطاتی شده که در شرف وقوع است،  و می‌باید دوران «پسااسلامگرائی» تلقی شود.

 

ولی چنین عملیاتی،  هر چند روی کاغذ ساده به نظر آید به دلیل روابط عمیقی که از دیرباز محافل سرمایه‌داری غرب با تروریسم اسلامی برقرار کرده‌اند،  مخالفان قدرتمندی خواهد داشت.  فراموش نکنیم که محافلی در غرب،   طی یکصدسال گذشته از طریق تشویق اسلامگرائی،  آخونددوستی،  دین‌خوئی و … به روابطی میدان داده‌اند که همه ساله میلیاردها دلار به بانک‌های‌شان سرازیر ‌کرده؛   اینان به سادگی میدان را خالی نخواهند کرد.   و از سوی دیگر،   اگر ترامپ بر اساس آنچه استنباط می‌شود قصد «خداحافظی» تشکیلاتی با اسلامگرائی دارد،  مشکل بتوان تصور کرد که تمامی پل‌های ارتباطی میان واشنگتن و اسلامگرائی به یک‌باره سوزانده شود.

 

به همین دلیل است که طی چند روز گذشته شاهد نمایشات هولناکی در کلیساهای جهان هستیم.  واقعیت اینستکه،‌  آتش گرفتن نتردام در پاریس و بمبگزاری در مراسم مذهبی مسیحیان در سریلانکا،   راه ورود گروه‌هائی را به مباحث اجتماعی و سیاسی در غرب باز کرده که عموماً به دلیل لائیسیتة حاکم بر بنیادها جائی در این مباحث نداشته‌اند.   امروز،  در رسانه‌های غرب،  بحث و گفتگو پیرامون مسئله‌ای به نام «تهاجم به مسیحیت»،  برخلاف دوران گذشته «خارج از موضوع» تلقی نمی‌شود.   رسانه‌ها به این مسئله دامن می‌زنند و سیاست‌بازان تلاش دارند از آب گل‌آلود به شیوة مرضیه ماهی‌های خوش‌خوراک صید کنند.   ولی احدی نمی‌گوید که درگیری کذا «غربی ـ غربی» است؛  کشورهای مسلمان‌نشین در وضعیتی نیستند که بتوانند «خطری» برای مسیحیت تلقی شوند.  و از منظر تاریخی،   تهاجم به مسیحیان در مصر و ‌سوریه نیز همانطور که شاهد بودیم پیامد حمایت غرب از اخوان‌المسلمین در ایندو کشور بوده!

 

بله،  محافل حاکم بر غرب به دلیل تغییرات «کلان ـ ‌استراتژیکی» که نتیجه ترامپیسم است،   به جان یکدیگر افتاده‌اند؛  قصة ناتمام و نامعلوم برکیست در بریتانیا؛   برنامة هفتگی و تکراری جلیقه‌زردها در فرانسه؛  اوج‌گیری فاشیست‌ها در اسپانیا و ایتالیا؛  میدانداری «جمعه‌های» سبزها در اروپا،   و اینک از سر گیری کشت‌وکشتار مخالفان در ایرلند به صراحت نشان می‌دهد که بحران در قلب حاکمیت‌های اروپای غربی در جریان اوفتاده.   اینان‌اند که تکلیف خود را در شرایط فعلی نمی‌دانند و همچون غریق در سیلاب به هر خس‌‌وخاشاکی متوسل می‌شوند،  باشد تا به هر ترتیب ممکن منافع‌شان را محفوظ نگاه دارند.

 

در میانة این بلاتکلیفی‌ها،   سرنوشت آنالیست‌های وطنی جالب‌تر است.   اینان که طی شش سال درگیری سوریه تلاش داشتند تا با خوشرقصی برای لندن و  واشنگتن،   روسیه و به ویژه شخص پوتین را حامی و رفیق و شیفتة‌ ملایان جا بزنند،  اینک که آمریکا میدان را خالی کرده و ملا بی‌پدر شده،  مسلماً موتورهای‌شان به روغن‌سوزی خواهد اوفتاد.   بله،  پس از تصمیم اخیر ترامپ،  دیدیم که  لشکرهای شیعی‌‌ای که ملایان در عراق و لبنان به راه انداخته بودند،   تحت پوشش کمک به سیلزدگان به ایران سرازیر شده‌اند.  ولی این پروسه نه اشغال نظامی است و نه کمک به سیلزدگان.   به صراحت بگوئیم،  اینان را به همراه امثال سردار سلیمانی از سوریه و عراق «اخراج» کرده‌اند!   از سوی دیگر،  زمزمة درگیری‌های مقطعی بین نیروهای روسیه و ملایان که از اینسو و آنسو به گوش می‌رسد،  پروسه‌ای است که تمامی تحلیل‌های «واشنگتن‌دوستانه» و پیشخدمت‌مآبانة تحلیل‌گران وطنی و غیروطنی را نقش بر آب خواهد کرد.  در این میانه فقط کافی است به مقالة «الشرق الاوسط» در باب اختلافات روسیه با حکومت مستقل جمکران در سوریه نیم نگاهی بیاندازیم،‌  تا به افلاس آتلانتیسم پی ببریم!   باید دید در آینة رخدادهای جدید،‌  «تحلیل‌ها» به کدامین سوی می‌چرخد،  ولی اذعان داریم که استراتژی‌های جهانی منتظر این چرخش‌‌ها نخواهد ماند.

 

ترامپ میدان را خالی کرده؛  محافل حاکم بر اروپای غربی به جان یکدیگر اوفتاده‌اند؛‌  حکومت اسلامی برای نخستین بار در تاریخ موجودیت‌اش با بحرانی روبرو شده که جهت حل آن دیگر نمی‌تواند به واشنگتن تکیه کند؛   روسیه خصومت تاریخی خود با ملاسالاری را به تدریج علنی می‌کند؛  شبکة «تجاری ـ دلالی‌‌ای»که در سایه چپاول نفت و گاز طی یکصدسال گذشته اقتصاد ایران را به نابودی کشانده،   به بن‌بست‌های فونکسیونل خود پای گذارده؛   و …  و برای کامل کردن این چشم‌انداز شاهدیم که پوروشنکو،  عامل اتحادیة اروپا و سازمان ناتو نیز رأس قدرت در اوکراین را با بی‌آبروئی ترک می‌کند و ملایان و حواریون اردوغان را تنها می‌گذارد!  در این چشم‌انداز ملا دیگر در ایران حرفی برای گفتن نخواهد داشت.   باید دید آیا طی ماه‌های آتی ایرانیان به مجموعه معضلات جدیدی که در فضای سیاسی،‌  اقتصادی و مالی کشور ایجاد می‌شود پاسخی خواهند داشت،   یا چون گذشته چشم امیدشان همچنان به واشنگتن خیره می‌ماند و در صف دکان «خرداغ‌کنی» می‌ایستند.

 

 

ترامپ و ترکستان!

Saeed_Saman_19_04_09

 

نوروز امسال با فاجعه و بحران آغاز شد؛  بحران برای حکومت اسلامی و فاجعه برای ملت ایران.  آخوندیسم پای در بحرانی گسترده گذارده،  چرا که در صحنة سیاست جهانی،‌ علیرغم تمامی مارمولک‌مسلکی‌هایش دیگر امکان ندارد از طریق قربانی کردن منافع ملی،  برای خود موجودیتی منطقه‌ای حفظ نماید.   خروج از بحران فعلی برای آخوندیسم بدون یک بازنگری اساسی در شیوة حکومت و دستکاری‌های پایه‌ای در دگم‌هائی که «اهداف انقلاب اسلامی» می‌خواند امکانپذیر نیست،  عملی که شاید غیرممکن نیز باشد.   از سوی دیگر،‌  ملت ایران در ویرانی‌ها و مصائب ناشی از سیل،   بار دیگر با پوست و گوشت خود طعم تلخ بی‌تفاوتی،  بی‌لیاقتی و بی‌توجهی به نیازهای عمومی و به ویژه دریدگی جماعتی را چشید که دهه‌هاست تحت عنوان رهبران «محبوب و مردمی» و طرفدار «مستعضعفین» خود را انقلابیون «ضدغربی» جا زده،  سر سبیل ملت نقاره‌ می‌زنند.

 

حضرات که در داخل مرزها امکان زندگی انسانی را از ایرانیان سلب کرده‌اند،  اوباشان‌شان را در پایتخت‌های اروپا و آمریکا اسکان داده‌اند،  و نوچه‌های‌شان را به خرج ملت ایران به همان فرنگستانی می‌فرستند که از سر تا پای آن را نفی می‌کنند،  باشد تا اینان با کسب مدارک تحصیلی دهان‌پرکن و غالباً «ساختگی» ابزاری شوند جهت فخرفروشی به جوانانی که در مخروبه‌ها کرک و دیگر مواد مخدر وارداتی مصرف می‌کنند،  و یا در بهترین نوع ممکن قربانی نظام سرکوبگر آموزش «اسلامی‌» شده‌اند.  بله،   همین جماعت فخرفروشان و چپاولگران،  ‌زمانیکه سیل بنیان‌کن از راه می‌رسد،  پاسدار مسلح را برای سرکوب سیل‌زدگان اعزام می‌کند و ضمن پهن کردن بساط نوحه‌خوانی و سلفی‌گرفتن در سیلاب،‌   کاسة گدائی‌ از غرب به دست‌ می‌گیرد؛  ‌ بی‌توجهی و سهل‌انگاری خود را به حساب تحریم‌های آمریکا می‌گذارد، ‌ و … و نفس‌کش می‌طلبد و ارث پدر نداشته‌اش را از قربانیان سیل طلبکار می‌شود.

 

اگر به این مجموعة تأسف‌بار آنچه را که شرایط «معمول» حکومت اسلامی به شمار می‌آید،‌  یعنی فساد سازمان یافتة‌ دستگاه اداری،  گرانی‌کمرشکن،  نبود دادرسی به مطالبات صنفی،  تجاری، حرفه‌ای و خصوصاً فروپاشی تولید داخلی را نیز اضافه کنیم تصویر کامل‌تر خواهد شد.   حال باید پرسید این «ره» قرار است به کجا برود؟!   برای یافتن مقصد چنین حکومتی می‌باید نخست از بررسی شرایط بین‌المللی آغاز کنیم.

 

ملایان از روزی که با دست‌های گرم و مهربان سازمان سیا در ایران به قدرت رسیدند،  در اطراف خود دست به بحران‌سازی‌ زدند،‌  به این امید که بتوانند همزمان با همکاری‌های مستمر و زیرجلکی با واشنگتن به موجودیت‌شان تا حد امکان امتداد دهند.   پرواضح است که در این بحران‌سازی هر دو طرف درگیر ـ  تهران و واشنگتن ـ همکار و همرزم به شمار می‌روند.  و هم‌ اینان در توافق هسته‌ای نیز به غلط مفری دیدند جهت امتداد موجودیت فاشیسم اسلامی.   به عبارت ساده‌تر چنین پنداشتند که با پای بیرون گذاردن از بحران‌های خودساختة گذشته،‌  یعنی گروگان‌گیری،  هیاهوی نبرد با آمریکا،  و … زمینة‌ مساعدتری جهت همکاری‌های «سازنده» و یا به قول برایان هوک،  مسئول ایران در وزارت امور خارجه آمریکا،  امکان «مصالحه» خواهند یافت.   ولی کاملاً مشخص بود که «ایدة» کودکستانی اینان ره به ترکستان خواهد برد.  هر چند در قفای برجام،  پایه‌گذاری یک عربستان سعودی شیعی‌مسلک در ایران،  کودن‌هائی را در تهران و واشنگتن «نشئه» کرده،  در عمل امکانپذیر نیست.  و دیدیم که رویای «آریامهریسم» چادروچاقچوری کارش به کجا کشیده.  پس از 40 سال دونالد ترامپ،  رئیس جمهور ایالات‌متحد مجبور شد پاسداران عزیزتر از جان واشنگتن،  یعنی تفنگ‌چی‌های «ضدکمونیستی» را که آمریکا در ایران پایه‌ریزی کرده بود ـ  اینان همزمان با خلق هنگ‌های عرب و القاعده در افغانستان و پاکستان سر از قنداق در آوردند ـ  در لیست تروریسم جهانی بگذارد!   واشنگتن با اینعمل به عیان نشان داد که ژئواستراتژی کاخ‌سفید گام دیگری در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی به عقب برداشته:

 

«[من] سپاه پاسداران جمهوری اسلامی […] شامل نیروی قدس [را]  به عنوان یک سازمان تروریستی خارجی […] اعلام می‌کنم.  […] رژیم ایران نه تنها حامی حکومتی تروریست است،   که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالانه در تروریسم،  به عنوان یک ابزار حکومت‌داری، مشارکت کرده و آن را تأمین مالی و ترویج می‌کند.  سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ابزار اصلی دولت ایران برای هدایت و اجرای کارزار تروریسم بین‌المللی آن [رژیم] است.»

منبع:  صدای آمریکا،  19 فروردین‌ماه 1398

 

مفهوم سیاسی و استراتژیک پیام دونالد ترامپ کاملاً روشن است،   ولی گروه‌های دولتی و اوپوزیسیون «رسمی» خارج‌نشین از این اظهارات برداشت‌هائی دارد که به نظر آنقدرها با واقعیت مرتبط نیست.   اوپوزیسیون «رسمی» زبان به ستایش تصمیمات رئیس جمهور آمریکا گشوده،‌   «داخلی‌ها» نیز داغ و درفش به هوا برده‌اند و از زبان مم‌جواد ظریف،‌  توله‌حاجی‌ای که وزارتخارجه را ظاهراً «اداره» می‌کند، ‌  دست به تهدید واشنگتن برداشته‌اند:

 

«محمد جواد ظریف، […] به ادعاهائی مبنی بر آمادگی کاخ سفید برای ثبت نام سپاه پاسداران اینکشور در فهرست گروه‌های تروریستی آمریکا واکنش نشان داده و به مقامات واشنگتن نسبت به پیآمدهای این اقدام هشدار داد.»

منبع: خبرگزاری آناتولی، 7 آوریل 2019

 

بله!  کار بجائی رسیده که وزیر امورخارجة حکومت دست‌نشاندة آمریکا به واشنگتن هشدار می‌دهد!   حکایت هشدار سگ دست‌آموز شده به صاحبش!  از سوی دیگر،  اپوزیسیون «رسمی و رسانه‌ای» خارج‌نشین نیز عمل ترامپ را به یکصد زبان «ستوده!»‌   برخی خوشحال‌اند که «جنگ در راه است»،   توگوئی جنگ جای خوشحالی و خرسندی دارد؛   گروهی دیگر تحریم‌های اقتصادی و تروریست‌ خواندن پاسدارها را مکمل یکدیگر معرفی می‌کنند،   و چنین می‌پندارند که با این مانورها حکومت ملایان با آنچه آنان در ذهنیت‌ و رویاهای‌شان ساخته‌اند یک‌شبه جایگزین خواهد شد؛  گروهی دیگر پای را فراتر گذارده آمادگی خود را جهت تشکیل دولت گذار اعلام کرده‌اند،  خلاصه بگوئیم آماده‌اند تا همچون موش بر قالب  پنیر بنشینند؛  و … و خلاصه هر کدام از اینان به شیوة خود برای صاحب‌شان دمی جنبانده‌.   با این وجود،  به استنباط ما،  هم مم‌جواد و هم این اپوزیسیونی که نظام رسانه‌ای قصد دارد آن را «رسمی» جا بزند،‌   هیچکدام ابعاد واقعی چرخش واشنگتن را یا ندیده‌اند،  و یا اگر هم دیده‌اند،  می‌خواهند با هیاهو و جنجال این عقب‌نشینی استراتژیک را پوشش دهند.

 

رابطة آمریکا با دولت‌های دست‌نشانده‌اش در سراسر جهان حکایتی است تکراری؛   آنقدرها نیازی به تجزیه و تحلیل نداریم.   نیم‌نگاهی به کشورهائی که دولت‌های‌شان توسط آتلانتیست‌ها در قدرت نگاه داشته شده‌اند نشان می‌دهد که این «رابطه» بر چه اساسی استوار است.   راه دور نرویم!   نگاهی گذرا به سرنوشت محمدرضا شاه پهلوی نشان خواهد داد که واشنگتن با وابستگانی که دیگر قصد حمایت‌شان را ندارد چگونه «رفتار» می‌کند.   و این رفتار بر اساس «آشی که برای من نجوشد،  سر سگ در آن بجوشد» تنظیم شده.   به عبارت دیگر،   آنزمان که حکومتی مطالبات صددرصدی واشنگتن را به هر دلیلی،   نخواهد و یا نتواند اجابت کند،   هم می‌باید سرنگون شود و هم سرزمین‌اش به خاک‌وخون کشیده شود!   طی دوران جنگ سرد،   این استدلال آتلانتیسم در ارتباط با مناطق تحت نفوذش بوده،   و امروز نیز علیرغم تغییرات گسترده در شرایط اقتصادی،‌  مالی و حتی صنعتی جهان،  و بازگشت روسیه به مراودات جهانی،  واشنگتن هنوز دقیقاً در همین مسیر گام برمی‌دارد.

 

موضع‌گیری‌های کاخ‌سفید در مورد صدام حسین در عراق،   بن‌علی در تونس،  سرهنگ قذافی در لیبی و … و اینک مادورو در کاراکاس دقیقاً همان مسیری است که واشنگتن همیشه طی کرده؛  «از شما حمایت می‌کنیم،  و آنزمان که دیگر به شما نیازی نداشته باشیم،  قتل‌عام‌تان خواهیم کرد و خاک‌تان را به توبره می‌کشیم!»  ولی اگر این موضع‌گیری در شرایط «جنگ سرد» پاسخگوی نیازهای آتلانتیسم شده بود،   امروز نمونه‌های شکست‌خوردة کودتای ترکیه،  جنگ داخلی سوریه،‌   هیاهوی ونزوئلا،  کودتا در عربستان سعودی،   و حتی مضحکة اصلاح‌طلبی،‌ اصولگرائی و بازگشت به «رضاشاه‌پرستی» در حکومت اسلامی جمکران به صراحت نشان ‌داده،   که کارآئی ندارد.

 

آمریکا نمی‌تواند به دور از هر گونه مسئولیت‌پذیری در سطح جهانی دست به بازی با مهره‌های خود در کشورهای تحت نفوذش زده،   با نشاندن سگ بجای کله‌پز،  هم موقعیت خود را مستحکم‌تر کند و هم رقبای جهانی ـ  روسیه،  چین،  هند ـ  را پس بزند.   خلاصه بگوئیم،  واشنگتن با تروریست‌ خواندن  لشوشی که از روز نخست جهت به راه انداختن تروریسم دولتی،‌  سرکوب آزادی‌ بیان ایرانیان،  قتل‌عام مخالفان،‌  سر به نیست کردن چپ‌گرایان،  حاکم کردن شرایط قرون‌وسطائی و … در ایران سازمان داده، ‌ دیگر نمی‌تواند به منافع استعماری خود در ایران امتداد دهد.

 

و این است آنچه در اظهارات اخیر دونالد ترامپ و تروریست خواندن پاسدارها از اهمیت برخوردار می‌شود.  همانطور که در رابطه با حملة جنایتکارانة عموسام به ملت بی‌پناه عراق در همین وبلاگ بارها نوشته‌ایم،   اینبار نیز آمریکا عقب‌نشینی خواهد کرد،  ولی برخلاف گذشته‌ها «پشت‌جبهه‌ای» جز مرزهای طبیعی خود نخواهد داشت.   بله «پشت جبهه» به درون خاک ‌آمریکا رسیده،   به همین دلیل است که ماه‌ها پس از تروریست خواندن محفل اخوان‌المسلمین توسط دولت آمریکا،‌   شاهد جولان اعضای شناخته شدة این تشکل تروریست در مجلس نمایندگان و حضور چشمگیرشان در رکاب «شخصیت‌های» آمریکائی هستیم!   در نتیجه،   تعجبی ندارد اگر چند صباح دیگر شاهد آفتابی شدن سروکلة چند سر از «سرداران» جمکران در دامان عموسام شویم.

 

حال ببینیم تغییر مواضع آمریکا در خاورمیانه،  چه تغییراتی را می‌تواند در درون مرزهای ایران به همراه آورد.   دولت روسیه از «برجام» آنچه را که می‌خواست،  یعنی تعطیلی تهدید اتمی جمکران بر علیه مواضع منطقه‌ای کرملین به دست آورده.  حال اینکه آمریکا و اقمار اروپائی‌اش بتوانند خنزرپنزرهای‌شان را به جمکران صادر کنند،   تا آنجا که کار را به حضور کارشناسان سازمان سیا در محل نکشاند،   از منظر مسکو اهمیتی ندارد.  ولی برخورد واشنگتن نشان داد که مقصود اصلی اینکشور از روابط تجاری نه آن است که به صورت رایج برداشت می‌شود.  برای واشنگتن تجارت،  یعنی چپاول،   فراهم آوردن شرایط سرنگونی برنامه‌ریزی شدة دولت،  حمایت از گروه‌های فشار،  فروپاشانی تولید ملی،  و …  اهدافی که به دلیل فشار روسیه نمی‌توانست با تکیة صرف بر «برجام» تحقق یابد،   به همین دلیل نیز آمریکا دکان برجام را تعطیل کرد.   با این وجود،  مسیر شاهراه‌های «شمال ـ جنوب» و احیای «جادة ابریشم»،   ایران را در مرکز تجارت جهانی‌ای قرار داده که در طرح‌های میانمدت و درازمدت کرملین از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.   و نتیجتاً هیاهو و مغلطه بر سر اصول‌گرائی و اصلاح‌طلبی و یا «رضاشاه پرستی» نخواهد توانست اصل مسئله،  یعنی تأمین راه‌های ارتباط جهانی را برای مسکو تحت‌الشعاع قرار دهد.   و اگر همزمان،  مسیر کودتا و جنگ،  سرنگونی و براندازی نیز بسته بماند،   در شرایطی که سیاست‌های احتمالی در حکومت جمکران در میدانکی بسیار محدود محصور می‌شود،   ایندولت چه راهکارهائی در اختیار خواهد داشت؟

 

به استنباط ما شمار راهکارها بسیار قلیل است.   نخستین پیامد دور شدن غرب از ایران آن خواهد بود که اقتصاد کشور با سرعت از مرحلة طفیلی‌گری اقتصاد آتلانتیست منحرف شده،  به سوی مراوده با همسایگان،  و خصوصاً چین و روسیه برود.   این ارتباط گستردة اقتصادی که ابعادی صنعتی،  تجاری و نهایتاً فرهنگی نیز به خود می‌گیرد،  آیندة تحولات اجتماعی ایران را رقم خواهد زد.

 

از منظر سیاسی و نظامی نیز،   اگر آمریکا مجبور شود پای خود را از حیطة مسائل ایران بیرون بکشد،  باید دید جامعة ایران تا چه مرحله‌ای حاضر است بدون حمایت واشنگتن از ملایان موجودیت فیزیکی اینان را در رأس قدرت بپذیرد.  موجودیتی که آخوندها با تکیه بر بده‌بستان با طرف‌های آتلانتیسم برای خود فراهم آورده‌اند.  فراموش نکنیم که رابطة «بده‌بستان» آمریکائیان با جمکرانی‌ها مهم‌ترین عامل حفظ «مشروعیت» ملاها بوده.   این رابطه‌ای است که در باورهای عوام عنوان «نبرد با آمریکا» گرفت،  هر چند به واقعیتی انجامیده که جز «جنگ ‌زرگری» نام دیگری نمی‌توان بر آن نهاد.  جنگی که در عرصه واقعیت،  کشور ایران را عملاً به طفیلی اقتصاد نفتی واشنگتن تبدیل کرده.   حال اگر مجموعه روابط و عایدی‌های ـ   مالی،  تجاری و خصوصاً درآمدهای ناشی از قاچاق پاسدارها ـ  تعطیل شود،   نانخورهای پرشمار اینان سر بر آستان کدامین قدیس خواهند گذارد؟  به استنباط ما،  این‌هاست آنچه آیندة سیاسی و اقتصادی ایران را رقم می‌زند،   و نه اخم و تروشروئی رسانه‌ای دونالد ترامپ.