فرشتگان «صفرکیلومتر»!

می‌باید از خود پرسید تحولات تند و شتابزده‌ای که طی روزهای اخیر بر فضای سیاسی کشور حاکم شده از کجا ریشه می‌گیرد؟ شناخت ابعاد و ریشه‌یابی این تحولات به این دلیل از اهمیت برخوردار می‌شود که می‌دانیم در حکومت اسلامی تمامی کانال‌های سیاسی، چه حکومتی و چه مخالف‌نما، همگی در چنگال محافل وابسته به غرب قرار گرفته. به عبارت ساده‌تر، پس از کودتای 22 بهمن، این آمریکا بود که حکومت اسلامی را علیرغم مقاومت‌ قشرهای مختلف اجتماعی بر مردم کشور حاکم کرد. البته در «مسلمان» بودن اکثریت قاطع مردم ایران جای شک و شبهه نیست، ولی «تعبیر» این نوع مسلمانی و سازماندهی مطلوب به آن در چارچوب یک حکومت استعماری مسلماً از شاهکارهای سازمان سیا است. همین سازمان بود که، اوباش ساواک را یک‌شبه از اتاقک‌های کمیتة مشترک ضدخرابکاری بیرون کشید، و آن‌ها را در خانه‌های امن «ساواما» در میان «برادران‌دینی» از نو به صورت مطلوب سازماندهی کرد. «برادرانی» که دیگر هم‌قطار و جناب ‌سرهنگ خطاب نمی‌شدند؛ «برادر» بودند، و بجای دو تیغه کردن ریش‌ها، ته ریش کثیفی هم به نشانة «برادری» و پیروی از فرامین امامان و معصومین بر رخسارشان «می‌درخشید»!

از آنجا که هیچ عملیاتی، چه سیاسی و فرهنگی و چه هنری و تشکیلاتی در حکومت اسلامی نمی‌تواند از چنگال محافل جهنمی‌ وابسته به غرب خارج شود، پر واضح است بحران‌ فزاینده‌ای که طی چند روز گذشته در سراسر کشور به راه افتاده تحت نظارت همین محافل شکل گرفته. به صورتی فهرست‌وار می‌توان این تحولات را مشخص کرد. سخنرانی «پر آب و تاب» حجت‌الاسلام و المسلمین «سابق»، مجتهد شبستری در انجمن اسلامی دانشگاه اصفهان فقط یک نمونه است. ایشان سخنانی ایراد فرموده‌اند که از بررسی چند و چون آن می‌گذریم ـ آنچه ایشان گفته‌اند به هیچ عنوان مشکل اصلی نیست ـ مسئله «طوفانی» است که محافل دیگر در اطراف این «گفته‌ها» یا حتی «ناگفته‌ها» به راه می‌اندازند.

«لشکرکشی» در اصفهان برای «مخالفت» با سخنان شبستری، که احمد خاتمی، پیش‌نماز موقت جمعه‌های تهران آن را «کفرآلود» نیز خوانده، نهایت امر به درگیری و کتک‌کاری و شایعة بسته شدن انجمن اسلامی در دانشگاه اصفهان منجر می‌شود. و از طرف دیگر شاهدیم که باز هم در فضای آموزش عالی، خبرگزاری‌ها از حملات غافلگیرکنندة دولت بر علیه دانشجویان دانشگاه امیرکبیر سخن به میان آورده‌اند؛ دستگیری، بازداشت، تفتیش منازل و … ولی می‌دانیم که فعالیت‌ انجمن‌ها و تشکیلات دانشگاهی در حکومت اسلامی همچون دوران سلطنت تحت نظر مستقیم سازمان‌های «امنیتی» صورت می‌گیرد. خلاصه می‌گوئیم، در کشوری که به دلیل عدم هماهنگی عقیدتی، در تابستان سال 67 هزاران جوان، دانشجو و دانش‌آموز، بدون محاکمه اعدام می‌شوند، عقل سلیم مشکل می‌تواند برای فعالیت‌های دانشجوئی جائی باز کند.

این دانشجویان اگر خود نیز شخصاً از وابستگی‌های‌شان به اهرم‌های سیاست‌گذاری حکومتی و خصوصاً دنباله‌روی‌هایشان از خطوط سیاسی محافل اجنبی بی‌اطلاع‌اند، برای‌شان خبر بسیار بدی آورده‌ایم: فعالیت‌های شما در چارچوب همان برنامه‌هائی تنظیم شده که نهایت امر نتیجه‌اش چماقی شد که با تمام قدرت بر فرق خودتان و هم‌میهنان‌تان کوبیدند. «تجربیات» سیاسی در جنبش‌های دانشجوئی در این خلاصه نمی‌شود که در کدام کوچة بن‌بست آتش بیافروزیم و کدام در ورودی دانشکده را مسدود کنیم! این «اراجیف» و مزخرفات به درد اوباشی می‌خورد که در 22 بهمن دست یک ملای آدمکش را گرفته بودند و قصد داشتند حکومت عدالت، اسلام، برادری، و خلاصه بسیار چیزهای دیگر زیر دماغ ارتش شاهنشاهی و ساواک آمریکائی با همین لشکر ملایان و قاری‌ها بسازند!‌ بهتر است دانشگاه‌ 22 بهمن را فراموش نکنیم، آن دانشگاه و آن دانشگاهی نتیجه‌اش همین رژیمی است که ملاحظه می‌فرمائید. پس امروز بهتر است چشم بعضی‌ها باز شود و تا دیر نشده ببینند که سیاست یک کشور چه مفاهیم و معانی‌ای می‌تواند داشته باشد!

اعضای انجمن‌های اسلامی، و یا غیراسلامی دانشگاه اگر امروز فعال شده‌اند، دولت را نیز می‌بینیم که همزمان جهت «سرکوب» اینان تا به این اندازه خود را در معرض «انتقادهای» جهانی و داخلی قرار می‌‌دهد! چرا بعضی‌ها از خود نمی‌پرسند محافل وابسته به ساواک چگونه برای دولت دردسر درست می‌کنند؟ هدف اصلی از این «بحران‌سازی‌ها» چیست؟ به هر تقدیر زمانیکه این مجموعه‌ها به صورت «خودجوش» در طرفه‌العینی «فعال» می‌شوند، فقط یک دلیل می‌تواند وجود داشته باشد: محافل غرب که بر امور ایران حاکم‌اند، این فعالیت‌ها را مورد حمایت قرار داده‌اند. غیر از این به دنبال هر دلیلی بروید کارتان به بازار نخودسیاه خواهد افتاد.

محافل غرب به دلائلی به یکباره شروع به داد و فریاد می‌کنند. هم هیاهو در کانال‌های دانشگاهی را مورد حمایت قرار می‌دهند، و هم عوامل خود را در دولت به طرقی در برابر همین تحولات «پیش» می‌اندازند، تا از این طریق نتایج مورد نیاز یعنی حاکم کردن آشوب و هیاهو را بر جامعه تأمین کنند. در همینجا بگوئیم، این آشوب‌ها جز ایجاد فضای ناامنی و سرکوب هیچ نتیجه‌ای برای ملت نخواهد داشت؛ همانطور که می‌دانیم اگر کسی قصد آن داشته باشد که «سنگ بر روی سنگ» بگذارد، در گام نخست همین حکومت در برابرش قد علم خواهد کرد. پس از گذشت سه دهه می‌باید دریافت که اهداف این حاکمیت چیست!‌ اگر کسی در هیبت دانشجو از حداقل شناخت از مسائل مملکت عاجز می‌ماند، چه بهتر که خفقان بگیرد. البته در مملکتی که تاریخ‌نویسی «جرم» است، از جوانان نمی‌توان انتظار داشت که با گذشتة کشور آشنا باشند. با این وجود در دوران شاه سابق نیز هر گاه نیازهای غرب ایجاب می‌کرد دانشگاه‌ها در عرض چند ساعت به «آتش» کشیده می‌شد. این خیمه‌شب‌بازی آنقدر ادامه یافت که در برخی از دانشکده‌ها بودجة شیشه‌ انداختن به پنجره‌ها در بعضی مواقع از حقوق هیئت‌های علمی نیز بیشتر می‌شد! البته این مسئله را کتمان نمی‌کنیم که یکی از مهم‌ترین عوامل ایجاد آشوب در دانشگاه ساواک و شاخه‌های آشکار و پنهان حکومت شاهنشاهی بود.

ولی همانطور که نمونة فعلی نشان می‌دهد هیاهو و عربده به «صنف» دانشجونما محدود نمی‌ماند. کار حتی به ناطق نوری، یکی از نزدیکان علی خامنه‌ای رسید که در سخنرانی مسخرة خود در شهر مشهد عملاً حق دولت بحرین در اعمال سیاست بر این جزیره را به زیر سئوال برد!‌ آنهم در شرایطی که وزیر امور خارجة روسیه، یک قدرت جهانی که از قضای روزگار همسایة ایران نیز هست، برای دیدار رسمی در این کشور به سر می‌برد. این «غلط‌های زیادی» اگر از چشم عوام‌‌الناس پنهان می‌ماند از چشم کسانی که سیاست‌های استراتژیک منطقه را می‌شناسند مفاهیمی کاملاً روشن و واضح دارد. آقای ناطق نوری با این عمل در واقع به جهانیان ثابت کرد که نوکر انگلستان و آمریکا است. این یک سر آخوند مسلماً در «مقام» رئیس دفتر بازرسی رهبر حکومت اسلامی اگر مورد حمایت علنی و مشخص محافل غرب قرار نمی‌گرفت هیچگاه به خود اجازه نمی‌داد که در برابر روسیه چنین شکرخورهائی کند. عمل ایشان از نظر سیاسی کاملاً «معنا» دارد.

ولی می‌بینیم که اربابان حکومت اسلامی طی چند سال گذشته، یعنی از دوران به اصطلاح اصلاح‌طلبی به این طرف، برای حمایت از نوچه‌های مسلمان‌نمای‌شان در تهران شاخک‌های متفاوتی اختراع کرده‌اند. یکی از مهم‌ترین این شاخک‌ها که در تاریخ ایران استفادة استعماری از آن بسیار محدود بود، شاخک‌سازی در ینگه‌دنیا و اروپای غربی است. به عبارت دیگر دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی چند سر اوباش وابسته به ساواک و عوامل سرکوب داخلی را چند روزی در «روزی‌نامه‌ها» و تبلیغات خود به «زندان» می‌اندازد و سپس اینان را از در پشتی تحت عنوان «آزادیخواه» و «مبارز» و غیره به ینگه‌دنیا و اروپای غربی صادر می‌کند! شمار این «آزادیخواهان» شناخته شده که امروز از قضای روزگار همگی «نویسنده»، «تحلیل‌گر»، «متخصص» و … نیز هستند هر روز بنا بر نیازهای فرامرزی حکومت اسلامی افزایش یافته! ‌ نخست این اصل را در همینجا عنوان کنیم که حتی به فرض مخالف بودن اینان با حکومت اسلامی، هر کس که با این حکومت مخالف است الزاماً «آزادیخواه» نیست.

شاهد بودیم که چه آدمکشانی با حکومت شاه مخالفت می‌کردند، و زمانیکه به قدرت رسیدند عملکردشان را خوب دیدیم. از اینرو امروز مخالفت با احمدی‌نژاد، خامنه‌ای و حتی مخالفت با دین اسلام و حکومت اسلامی را به هیچ عنوان نمی‌باید دلیل بر «آزادیخواه» بودن افراد دانست. این نوع «ترادف‌های» ساختگی و «خودبه‌خود» یکی از شگردهای تبلیغاتی اجنبی در جامعة ایران است. «آزادیخواه» می‌باید در عمل، و در تئوری نشان دهد که آزادی را ارج می‌نهد، و نه تنها قادر است از این آزادی «تعریفی» فراگیر و انسانی و اجتماعی و سازنده ارائه دهد که می‌تواند محدودة آزادی‌های مورد نظر خود را نیز به صراحت روشن کند.

آیت‌الله خمینی هم کم از «آزادی» سخن نمی‌گفت! ولی آزادی مورد نظر ایشان اجرای احکام دین و سرکوب مخالفان حکومت آخوند در ایران بود. در نتیجه تعجبی ندارد که اکثریت کسانیکه تحت عنوان مخالفت با این حکومت خود را در جرگة آزادیخواهان جا زده‌اند، همچون «بت‌عیارشان» حضرت آیت‌الله خمینی به هیچ عنوان محدودة آزادی‌های سیاسی و اجتماعی‌شان را مشخص نکنند. اینان نیز فقط «آزادیخواه‌» هستند، همانطور که محسن رضائی، عسگراولادی مسلمان، لاجوردی و … آزادیخواه بودند. ولی می‌باید ملت ایران، خصوصاً دانشجویان از مرز این فریب بگذرند، می‌باید پرده از اعتقادات و عقاید سیاسی گروه‌ها و اشخاصی که خود را در جرگة آزادیخواهی به زور جا کرده‌اند برداشت و نشان داد که اینان چه هستند.

امروز از زبان این «آزادیخواهان» کم نمی‌شنویم و از قلم‌شان کم نمی‌خوانیم که ملت ایران تحت ستم یک رژیم مستبد قرار گرفته! ولی اینکه اگر اینان به قدرت برسند چه خواهند کرد صدائی از کسی در نمی‌آید. در همین ساختار تماماً استعماری و مصنوعی که بر فضای سیاست کشور حاکم شده به طور مثال، حزب‌توده خود را طرفداری آزادی مطبوعات معرفی می‌کند؛ وارث مقام سلطنت از خود به عنوان یک فرد «لائیک» نام می‌برد؛ مجاهدین خلق از اعتقادات اسلامی خود در چارچوب روابط اجتماعی و تحجرهای دینی هیچ سخنی به میان نمی‌آورند، تو گوئی اینان برای اسلام و امام حسین و دیگر ترهات دینی نبوده که دوستان و همفکران‌شان را در دهان گرگ انداخته‌اند؛ جبهة ملی از همکاری‌های خود با جناح‌های آخوندی هیچ سخنی به میان نمی‌آورد، و … خلاصه بگوئیم تمامی این جناح‌ها خود را در هاله‌ای از «تقدس» سیاسی پنهان کرده‌اند. آنچه در ایران می‌گذرد، و آنچه در این کشور گذشته هیچ ارتباطی با اینان نداشته، نه از دور و نه از نزدیک! اینان هم امروز همگی از آسمان رسیده‌اند؛ فرشتگانی «صفرکیلومتر» هستند.

البته از سیاست‌باز جماعت انتظار نداریم دست خود را در برابر ملت رو کند. اینان همگی مشتی فرصت‌طلب‌اند که قصد قبضه کردن قدرت را دارند، همانطور که امام خمینی‌شان هم در نوفل‌لوشاتو گفت، «کمونیست‌‌ها حق اظهار عقیده دارند!» و روزی که پای به تهران گذاشت گفت، «نجس‌اند! ملت مسلمان با اینان حرف نزند!» آنزمان هم که حسابی بر خر مراد سوار شد گفت، «مخالفان اسلام را زنده نگذارید!» این روند برخورد یک حیوان سیاسی با مسائل یک کشور است، و مسلم بدانیم که تمامی «حیوانات» سیاسی از همین روند پیروی خواهند کرد. آنچه اهمیت دارد این نکتة ظاهراً کوچک و بی‌ارزش است که مردم جامعه برای خود، فرزندان‌شان، دوستان و اقوام و نزدیکان، همشهری‌ها و هم‌وطنان‌شان چه ارزش و احترامی قائل هستند. اگر ملتی برای خود احترام قائل نیست، نمی‌تواند از دست و زبان مشتی قدرت‌طلب، فاسد و هزار خط احترام و عزت کسب کند، چرا که جوابی جز توسری و زندان و نکبت دریافت نخواهد کرد. و این نصیب نهائی و غائی ملت ایران از هر گونه تغییر سیاست در کشور خواهد بود، اگر در برخورد با مسائل سیاسی همچنان در مسیر ساده‌لوحی و خوش‌باوری طی طریق کنیم.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

فیلترشکن‌های جدید27فوریه2009

www.hnss.info
www.bigcoolfun.info
www.tbnr.info
website-unblocker.com
www.ejmn.info
www.etgb.info
www.myvtunnel.com
roxzo.info
www.iaie.info
www.ralae.info
www.hidedoctor.info
www.bslh.info
hide24.com
hidebehindawall.co.uk
www.rilocia.info
www.mfdd.info
www.itsvet.sk/proxy
bypass24.com
www.libraryprox.com
www.jujc.info
0-afastproxy.info
www.boogeymen.info
a26.info
www.nystatebar.info
www.dagt.info
givemercy.info
www.tiasia.info
www.mksd.info
www.payfortoday.com
ectr.info
wholesalerlists.info
www.avoiddetection.info
besp.info
www.nunj.info
www.surfdoctor.info
www.kfhf.info
www.hlpu.info
www.tbju.info
www.ujuf.info
www.wmhl.info
maxmix.info
allfree4fun.info
www.lostwebpage.info
dehu.info
zaphunter.info
0-aplusproxy.info
www.wuak.info
cogr.info
www.hid3.net
chinesecalender.info

فرهنگ و فرهنگ‌شناسی!

در ادامة مطلب دیروز بهتر است نخست از «فرهنگ» سخن به میان آوریم، چرا که دیروز گفته بودیم، «فرهنگ به معنای آداب و رسوم خلق‌الله و عوام‌الناس نیست». و در تأئید همین نگرش بحث امروز را نیز ادامه می‌دهیم. با این وجود می‌باید قبول کرد، «فرهنگ» از آن ظرف‌هاست که در درون آن همه چیز می‌توان جای داد. چرا که معمولاً زمانیکه فردی از «فرهنگ» سخن به میان می‌آورد، گزینه‌ای مشخص‌ و محدود از این واژه ملکة ذهن اوست؛ این «گزینه» مفهوم واژة فرهنگ را در کلام، رفتار و افق دید سیاسی و اجتماعی و اقتصادی وی آناً محدود خواهد کرد. با این وجود هنگام به کارگیری واژة «فرهنگ» در گفتمان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سخنگویان سعی دارند محدودیت‌های نظری خود را معمولاً پنهان ‌دارند. ولی به عنوان مستمع می‌باید حضور ذهن داشت، و این اصل را شناخت که محدودیت فوق در عمل به موضع‌گیری‌های فردی سخنگو باز می‌گردد، و هیچ اصل کلی و جهانشمولی جهت «تعریف» واژة فرهنگ وجود ندارد.

به طور مثال، زمانیکه یک کشیش کاتولیک سخن از فرهنگ می‌گوید، اصول حاکم بر کلیسای کاتولیک در بطن «فرهنگ» رسمی، برای وی پذیرفته شده است. به طور مثال او «معتقد» خواهد بود که حضور افراد در مراسم مذهبی روزهای یکشنبه به فرهنگ جامعه «کمک» شایانی خواهد کرد! و در مسیر عکس، مسلماً بر این مطلب پای خواهد فشرد که تظاهرات همجنس‌گرایان که هر از گاهی در شهرهای اروپا و یا آمریکا بر پا می‌شود، برای تعالی «فرهنگ» جامعه مضر است! خلاصه بگوئیم هر کس واژة «فرهنگ» را از نگاه خود، برداشت خود، و یا همانطور که مارکس عنوان کرده از دیدگاه «منافع» طبقاتی و قشری خود تعریف می‌کند. به طور مثال کمتر کسی را خواهیم یافت که حاضر باشد «فرهنگ» را در واقعیت امر، خارج از هر گونه تعلقات قشری و طبقاتی بررسی کرده و موجودیت مستقل «فرهنگ» را به ارزش بگذارد.

کسانیکه تعلق خود را به شاخة «شناخته‌» شده‌ای از «فرهنگ» به ارزش می‌گذارند، معتقد خواهند بود که تعریف مستقل اصولاً وجود ندارد. و ما در همینجا می‌باید بگوئیم، چنین تعریفی وجود دارد، ولی از آنجا که کارساز بحث «محافل» نمی‌شود، آنان که «فرهنگ» را زندانی منافع طبقاتی، سیاسی، تشکیلاتی و … در اردوگاه خود کرده‌اند تمایلی ندارند که این واژه به صورتی مستقل بتواند مطرح شود. خلاصة کلام در کشورهائی که سیاست بر مبنای «مجازات» و سرکوب شکل گرفته، واژه‌ها نیز هر کدام از «ارزش» کاربردی خود برخوردار شده‌اند. زمانیکه تعریف و گسترة یک واژه بتواند بهرهمندی محافلی را به زیر سئوال ببرد، در برابرش قد علم خواهند کرد. مقاومتی که به دلیل حاکمیت استبدادی کاملاً طبیعی است!

ولی ملت‌های جهان در بحث واژه‌ها همگی در یک مقطع قرار نمی‌گیرند. به طور مثال در قرن نوزدهم، ماتیو آرنولد، متفکری که متعلق به جنبش رومانتیک‌های انگلستان است معتقد بود که «فرهنگ» وسیله‌ای جهت «پالایش والای انسان» می‌باید باشد. و بر اساس تعریف وی «فرهنگ همان بهترین‌هاست که در جهان ساخته و یا بر زبان آورده شده!» می‌بینیم که این نوع تعریف امروز که نزدیک به دویست ‌سال از عمرش می‌گذرد سعی دارد که نوعی برخورد «جهانشمول» نیز با پدیدة فرهنگ داشته باشد. همانطور که گفتیم مقولة «فرهنگ» و تعریف فرهنگ، پیوسته بازتابی از منافع سخنگو خواهد بود. برای امثال آرنولد که در اوج قدرت جهانی امپراتوری بریتانیا زندگی می‌کرده‌اند، فرهنگ «جهانشمولی» خود را دارد؛ جهانی که منافع عالیة امپراتوری بر تمامی مناطق آن حاکم است! ولی در غرب، به تدریج تعریف «فرهنگ» از افق‌های دور و نگرش‌های افلاطونی جدا ‌شد. و نگرش مقطعی به فرهنگ در واقع اگر از ابداعات آمریکائی‌ها نبود، توسط آمریکائی‌ها گسترش یافت.

این «ابداع» نخست «فرهنگ‌شناسی» را جایگزین «فرهنگ» کرد، و به این توهم میدان داد که ناظر «بی‌طرف» می‌باید در برخورد با «فرهنگ ‌غیر»، علمی رفتار کرده و موضعی غیرجانبدارانه اتخاذ کند. در کمال تأسف این نوع «علمی‌نگری» بازتاب‌های بسیار منحوسی برای بشریت به ارمغان آورد، و در رأس آن می‌باید از «نژادپرستی»، «دین‌پرستی»، «قوم‌پرستی» و هزاران مصیبت دیگر نام برد. چرا که «بررسی» غیرجانبدارانة فرهنگ‌ها در عمل دو لایة متفاوت دارد. اگر نوعی بررسی «علمی» در ظاهر امر حاکم می‌شود، در باطن «ناظر» به خود اجازه می‌دهد تا یک موجود بشری را «غیر» تلقی کند. و بر اساس همین «تلقی» نیازهای «واقعی» او را از آنچه برای خود می‌خواهد و برای خود می‌پسندد، جدا بداند. ولی نمی‌باید تعجب کرد، این نوع «بشرشناسی»، که در کمال تأسف بسیار هم مدروز شده، در کنه خود باز هم بازتاب منافع طبقات حاکم بر غرب است. خلاصه بگوئیم هیچ نوع «علمیتی» در این به اصطلاح نگرش نمی‌توان یافت.

غرب دیروز ترجیح می‌داد که «جهانشمول» بنگرد، ولی امروز بجای موضع‌گیری در برابر عقب‌افتادگی‌ها، واپس‌گرائی‌ها، تحجرها و پوسیدگی‌ها، تمامی این بلایا و مصیبت‌ها را که بر توده‌های گسترده‌ای در سراسر جهان حاکم شده، «فرهنگ» می‌نامد! از این شرایط تا آنچه آرنولد فرهنگ را «بهترین‌ها» تعریف کرده بود مسلماً راه درازی است. ولی امروز غرب به خود حق می‌دهد تا برخورداری از یک «فرهنگ» متفاوت را برای ملت‌های جهان حقی مسلم بداند! و در عمق همین ستم‌ها، از حاکمیت‌هائی حمایت کند که به این بلایا جان می‌دهند، از همین‌ جنایات تغذیه می‌کنند، و با توسل به حمایت غرب کشور را چپاول کرده منابع مالی و طبیعی را در اختیار محافل غربی قرار می‌دهند!

این برخورد همانطور که گفتیم در عمل آغازگر مصیبتی شده که امروز به فرهنگ‌های حاکم و محکوم در جهان بشری «جان» می‌دهد. به طور مثال به کار گرفتن کودکان در فاحشه‌خانه‌های کشور تایلند، یک «جنایت» علیه بشریت نیست، یک «فرهنگ» است! یا به طور مثال «ختنة» دختران در کشورهای شاخ آفریقا که عملاً تحت نظر نیروهای سازمان ملل نیز اداره می‌شود، جنایت به حساب نمی‌آید، «فرهنگ» ملل مسلمان آفریقای شرقی است! در چارچوب همین «بشریت نسبی» است که سربازان انگلستان در عراق به خود اجازه می‌دهند مردم این کشور را تا سر حد مرگ در بازداشتگاه‌ها شکنجه کنند، و نه تنها به این جنایات دست می‌زنند که عکس و تفصیلات‌اش را هم بر خطوط اینترنت به نمایش می‌گذارند. ولی می‌دانیم که در کشور انگلستان اگر همین سرباز با سگ خود بدرفتاری کند، از طرف پلیس بازداشت شده در برابر قاضی به جرم آزار حیوانات مجبور به پرداخت جریمة نقدی بسیار سنگینی خواهد شد!‌ این نیست مگر قرار دادن بشر در دو کفة ترازوی متفاوت، که در دورة معاصر دست سرمایه‌سالاری جهانی را برای سرکوب و چپاول ملت‌ها هر چه بیشتر باز گذاشته.

حال پس از این بررسی کوتاه سری به کشور خودمان می‌زنیم. به کشور ایران که امروز به دست مشتی اوباش مسلمان‌نما عملاً تبدیل به یک غسالخانه شده. در همین کشور نیز مسئلة «نسبیت بشر» کاملاً چشم‌گیر است. فراموش نکرده‌ایم زمانی را که چند جاشوی انگلیسی را به دلائلی در مرزهای آبی کشور دستگیر کردند، و حضرت ریاست جمهور برای بدرقه‌شان شخصاً به فرودگاه مهرآباد تشریف‌فرما شدند!‌ این خوش‌رقصی‌ها در کشوری صورت می‌گیرد که صدها ایرانی در شرایط مرگ‌بار همه روزه توسط دژخیمان مسلمان‌نما تا سر حد مرگ شکنجه می‌شوند. همانطور که می‌بینیم «بشریت‌نسبی» فقط از دیدگاه غربی‌ها بر ما ایرانیان حاکم نشده، اوباشی که به دست غرب بر سرنوشت ملت ایران حاکم می‌شوند، خود آئینة تمام نمای «انتظارات» و نگرش غربی‌ها نسبت به ما ملت‌اند!

در ایران نیز فرستادن جوانان کشور بر سر چاه جمکران «خرافه» و مستهجنات نیست؛ فرهنگ «شیعة اثنی‌عشری» است! بر اساس نگرشی که در واشنگتن ساخته و پرداخته شده، ایرانیان «حق» دارند اسیر دست اوهام و خرافه باشند، و اگر در برابر آن از خود مقاومت نشان دهند دولت جمکران که خود را «متولی فرهنگ» ملت ایران می‌داند «حق» خواهد داشت که معترضین را تا سر حد مرگ سرکوب کند. و همة این روند استعماری که نهایت امر منافع‌اش به جیب اوباش نیویورک سرازیر می‌شود، بر اساس «حق فرهنگی» ما و بهره‌وری ملت ایران از «حق تمایز فرهنگی» به جریان افتاده!

البته همانطور که می‌توان حدس زد مخالفان فاحشه‌‌خانه‌های کودکان در تایلند هم کم نیستند، ولی صدای‌شان را نخواهید شنید!‌ از آنجا که «بعضی‌» ابعاد فرهنگی به دهان غربی‌ها بیشتر خوش می‌آید، همچون نمونة کشور خودمان، اوباشی تحت حمایت قرار می‌گیرند که بهتر توبرة چپاول‌ غربی‌ها را پر می‌کنند. آخوند و ملا در ایران، رؤسای فاحشه‌خانه‌ها در تایلند، رئیس قبیله و جادوگر‌ها در شاخ‌آفریقا، شیخ‌های دمپائی به پا در خلیج‌فارس، آدمکشان و کودتاچی‌های ارتش در ونزوئلا، طالبان در افغانستان، و این فهرست به این زودی‌ها تمامی نخواهد داشت.

پس در آخر می‌باید اضافه کنیم که اگر سخن از «فرهنگ» به میان آوردیم برای نشان دادن گوشه‌ای از مشکلاتی بود که تعابیر متفاوت از پدیدة «فرهنگ» می‌تواند در بطن یک جامعه به همراه بیاورد. یک نگرش سیاسی می‌باید با ابعاد متفاوتی که چنین تعابیری می‌تواند به خود بگیرد آشنائی کامل داشته باشد. این کافی نیست که با تکیه بر یک نظریة «فلسفی» تعبیری از «فرهنگ» در چارچوبی کتابی و محدود ارائه دهیم. نخست می‌باید قبول کرد که «فرهنگ» هیچ ارتباطی با «آداب و رسوم» ندارد، و نمی‌باید این ارتباط بیمارگونه‌ را، ارتباطی که به صراحت در چارچوب منافع غرب بر روابط فرهنگی در جهان سوم حاکم شده، تحت هیچ شرایطی قبول کرد. از طرف دیگر، اگر افراد در انتخاب آداب و رسوم‌ خود آزاداند، مرز این آزادی‌ها و حق افراد در تحمیل این «آداب و رسوم» به دیگران و گسترش آن در سطح جامعه می‌باید به صورتی کاملاً قانونی و مشخص خارج از هر گونه ابهام قرار گیرد.

سخن از اعمال دیکتاتوری نیست، سخن از انسان‌محور کردن قوانین و مقررات در کشور است. و کشوری می‌تواند مدعی انسان‌محوری در مقررات و قوانین خود باشد که به اصل «آزادی» انسان‌ها احترام بگذارد. ولی می‌دانیم که بحث «آزادی» گسترده‌تر از آن است که در این مقدمه بگنجد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

فیلترشکن‌های جدید25فوریه2009

www.fhfg.info
besp.info
www.boogeymen.info
proxyabc.info
coyi.info
www.tiasia.info
www.itsnotblock.info
www.mfdd.info
blyt.info
www.proxyr.info
www.tlbl.info
takeadvice.info
www.whitefilter.info
givemercy.info
www.tgcg.info
007site.info
www.passmeoff.info
www.filterprox.info
hidebehindawall.co.uk
www.wmhl.info
www.jujc.info
www.filterthat.info
www.z-1.info
netbitch.info
www.orangefilter.info
www.filterme.info
proxyflag.com
unblocker24.com
www.ujuf.info
www.jfwn.info
www.etgb.info
www.czg.mobi
chinesecalender.info
freebeelive.info
www.tbju.info
www.smalltoys.info
maxmix.info
www.acnr.info
www.yasrinu.info
surf4now.info
www.dontcatchme.info
www.rilocia.info
hidee.info
freeproks.info
www.payfortoday.com
www.proxycrowd.com
www.hidespeed.info
proxybum.info
www.fjx.biz
fanfirm.info

اسکیزوفرنی «همراه»!

از قدیم گفته‌اند: «گذشته چراغ راه آینده است!» البته بستگی به این دارد که هر کدام از این واژه‌ها را در چه راستائی «تحلیل» کنیم. برخی با دیدن این جمله، «گذشته» را ایده‌آل تصور کرده، آیندة خود و جامعه را در آئینة همین «گذشته» به تصویر می‌کشند. برخی دیگر اصولاً اقتداء به این جملة کوتاه را نشانة «خشک‌فکری» و عقب‌ماندگی می‌دانند. مسلماً تحلیل‌های دیگری نیز وجود دارد، ولی یک اصل را در همینجا عنوان کنیم که بشر و جامعة بشری یک تسلسل است، نه یک گسست! خلاصة کلام با تکیه بر هیچ ترفندی، از نوع فلسفی، سیاسی، عملیاتی، مذهبی و … نمی‌توان در یک جامعه تأثیراتی را که تحولات تاریخی و تجربیات گذشته بر اذهان مردم گذاشته زدود. بشر هر قدر که خود را «امروزی»، «مدرن»، متفکر و فیلسوف قلمداد کند، آگاهانه و یا ناخودآگاه پای در گذشته‌های خود و جامعه‌اش دارد.

از اینرو تحلیل ما از جملة کوتاهی که در بالا آوردیم، این خواهد بود که اگر آگاهانه و یا ناخودآگاه همگان پای در گذشته‌ها داریم، و از چنگال این «جبر» تاریخی و فرهنگی خلاصی متصور نیست، حداقل تلاش بخرج دهیم تا تأثیرات گذشته‌ها را هر چه جامع‌تر بشناسیم و امروز خود را، هر چند تحت این تأثیرات، تا حد امکان از اشتباهات واضح و پررنگ گذشتگان به دور نگاه داریم. البته این فقط یک تلاش خواهد بود، می‌دانیم که احتمال دستیابی به یک نگرش صددرصد عینی غیرممکن است. این بحث در تمامی موارد، حتی در مورد گزینه‌هائی که فیزیکدان‌ها در آزمایشات خود به کار می‌برند صادق خواهد بود، و بر خلاف آنچه بسیاری می‌پندارند، گزینه‌های «دانشمندان» هر چند بازتابی است از قوانینی که بر روابط میان اعداد و اجسام و مجموعه‌ها به صورت «علمی» حاکم شده، نهایت امر بر تجربیات فردی و فرهنگی همان عالمان تکیه می‌کند. حال اگر در بحث تجربیات علمی از قبیل فیزیک و شیمی، که به قولی «عینی‌ترین» علوم به شمار می‌روند محقق درگیر ارزش‌های شخصی و اجتماعی و تاریخی خود شود، پر واضح است که این تأثیر در بررسی احوالات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به مراتب پررنگ‌تر خواهد بود.

اگر به دنبال این مقدمه بخواهیم پای در بحث مسائل اجتماعی و سیاسی کشور ایران بگذاریم، نیازمند شناخت عمیق‌تری از تجربیات گذشته‌ایم. ولی این تجربیات ابعادی وسیع دارد، از جنبش مزدکیان یا شاید حتی پیش از آن آغاز می‌شود، و تا آنروز که ستارخان محلات تبریز را از دست غلامان استبداد بیرون کشید ادامه می‌یابد. سپس طی مبارزات جسته و گریختة ایرانیان با استعمار و عوامل استعمار همین روند تا به امروز به صور مختلف ادامه یافته!‌ حال بررسی این تجربیات را از کجا می‌باید آغاز کرد، و در کدام نقطه پایان داد؟ از نظر نویسنده در بررسی مسائل سیاسی و اجتماعی ایران می‌باید تجربیات را در محدودة آنچه «شهرنشینی» نوین و تحولات وابسته به این نوع «شهرنشینی» می‌خوانیم محدود نمود.

همانطور که در مطالب پیشین آوردیم، در کمال تأسف تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور ایران نه بر پایة تغییر شیوة تولید ایجاد شده، و نه در پی تغییرات پایه‌ای در ساختار حکومت؛ جامعة ایران صرفاً در سایة یک اقتصاد وابسته به تولید و فروش نفت خام متحمل فهرستی از «تغییرات» شد، و در چارچوب همین تغییرات توده‌های روستائی پس از جدائی از زمین آبااجدادی خود حاشیه‌نشین شهرها شدند! گروهی از همین روستائیان طی گذشت چند نسل موفق شده‌اند که از طریق راهیابی به ساختارهای دولتی، انتظامی، و یا مجموعه‌هائی که در حواشی یک اقتصاد مصرفی و بر محور «بازار» و بازارچه‌ها شکل گرفته، نهایت امر حلبی‌آبادها را ترک کرده، به تدریج «شهرنشین» شوند! ولی در همینجا عنوان کنیم، همانطور که پیشتر نیز گفته‌ایم «شهرنشینی» در جامعة ایران را نمی‌باید همتراز با پدیده‌ای به نام «شهروندی» قرار داد. چرا که ایرانی «شهرنشین» را نمی‌توان «شهروند» تلقی کرد؛ زنجیرهای فکری و عقیدتی نظام «ارباب و رعیتی» هنوز بر دست و پای این به اصطلاح «شهرنشینان» سنگینی می‌کند، تا حدی که در عمل راهنمای رفتار اجتماعی، سیاسی و حتی اخلاقیات عمومی نزد اینان است. ایرانی هنوز از مرحلة ارباب و رعیتی پای بیرون نگذاشته.

طبیعی است که در این ساختار اجتماعی، تحولات سیاسی و دیگر تغییرات نیز تحت تأثیر فرهنگ عمومی، یا به صراحت بگوئیم «نبود فرهنگ» عمومی قرار خواهد گرفت. «سیاست» در جامعة ایران، در شرایطی که قلب اقتصاد و امورمالی کشور در شهرهای بزرگ از قبیل تهران، اصفهان و تبریز می‌طپید، در افکار عمومی نتوانسته بود از جایگاهی برخوردار شود که «سیاست» در معنای واقعی می‌باید اشغال کند. می‌دانیم که در کشور ایران به یمن ترجمه‌هائی که از آثار غربی‌ها صورت گرفته، واژة «سیاست» در ترادف با «پالیتیکس» در زبان‌ انگلیسی قرار می‌گیرد! ولی آیا این هم‌سانی و ترادف درست است؟ در شرایطی که ریشة لغوی «پالیتیکس» در زبان‌های اروپائی به واژة یونانی «پولیس» به معنای «شهر» باز می‌گردد، که به معنای «علم» هماهنگ کردن امکانات اجتماعی، اقتصادی و غیره جهت دست‌یابی به اهدافی است که در قاموس شهروندان «ارزشمند» تلقی ‌می‌شود، در غیبت مهم‌ترین عنصر این ساختار یعنی «شهروند»، علم سیاست در ایران چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟

از طرف دیگر، کم نیستند نمونه‌های «ادبی» در آثار سیاستمداران قدیم ایران، که در آن‌ها «سیاست» در ترادف با «مجازات» مجرمان و یا خاطیان قرار گرفته! در نتیجه از آغاز کار بالاجبار می‌باید قبول کرد که ما ایرانیان «اسب سیاست» را در این کشور آنطور که باید و شاید «نعل» نکرده‌ایم. هم مفاهیم علم سیاست را به صورتی «فله‌ای» از غرب به عاریت گرفته‌ایم، و هم مانند فردی که نه لابراتوار دارد، نه ابزار بررسی و نه حتی «اهداف» مشخص علمی، نقش فیزیکدان و شیمیدان را بر عهده گرفته‌ایم.

خلاصة کلام علم سیاست در کشور ایران نیز درست در کنار دیگر علوم نشست. به طور مثال، اگر صنایع در مفهوم واقعی کلمه نداریم، همانطور که می‌بینیم لشکر مهندس کم نمی‌آوریم. اگر خدمات شهری، بانکی، بهداشتی و … وجود خارجی ندارد، در عوض میدان شهرداری، بانک‌های رنگارنگ و بیمارستان‌های خوش و آب رنگ در همة شهرها حضور دارند! اگر وزارت دادگستری کارش آنقدر آشفته و درهم‌برهم است که کلاه‌مان هم آنجا بیافتد به سراغش نمی‌رویم، در عوض قوة قضائیه، ساختمان‌های مختلف وزارت دادگستری و بنا‌های گوناگون و دادگاه‌های چپ و راست کم نداریم. در چنین ساختاری که فقط می‌توان آنرا استعماری، واگرفته از یک فهرست روابط غیرانسانی، و خصوصاً سرکوبگر تحلیل کرد، «مفاهیم» جای خود را در عمل به «ظواهر» داده‌. و پرواضح است که «سیاست»، هم در مفهوم «امروزی» آن، و هم در مفهوم سنتی از این قاعدة «ظاهر‌الصلاحی» مستثنی نماند.

در جامعه‌ای که «سیاست» را در کتب دانشگاهی‌ با تکیه بر آثار و عقاید ارسطو، توکویل و یا مونتسکیو تدریس می‌کنند، در میدان عمل، سیاست همان است که خواجه ‌نظام‌المک در سیاست‌نامه گفته، یعنی «مجازات»! و اینجاست که مرزهای تفکر سیاسی در هم فرومی‌پاشد. نوعی اسکیزوفرنی یا «چندپارگی روانی» بر فضای فکری حاکم خواهد شد، و نتیجة آن گمگشتکی جوانان و خصوصاً تحصیل‌کرده‌ترها است. کسانیکه با تکیه بر همان «مفروضات» اکتسابی در نظام آموزشی همه روزه تلاش دارند به نحوی از انحاء موجودیت خود، و ارتباط اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی و … را در بطن این نظریه‌ها «توضیح» دهند. مشخص است که چنین «توضیحی» غیرممکن خواهد شد.

ولی نمی‌باید در تحلیل شرایط خاص کشور ایران صرفاً به این نمونه‌ بسنده کرد، «چندپارگی روانی» نزد جوانان و متخصصین، یکی از خصوصیات اصلی در تمامی رژیم‌های استعماری در سراسر جهان شده. و در همین راستا بود که تفکر «سیاسی» در جامعة ایران راه خروج از «بن‌بست» استعماری را در بازگشت به گذشته، بازگشت به اصول «انسان‌ساز» اسلام و سنت‌های کهن «صدراسلام» یافت! البته در همینجا بگوئیم که این «بازگشت» در حد خود بازتابی بود از بی‌سوادی مزمن حاکم بر حوزه‌های علمیه، و ساده‌اندیشی کودکانه نزد روشنفکران و سیاسیون دینی و غیردینی. چرا که «چندپارگی روانی» در فضای اجتماعی کشورهای جهان سوم، برخلاف تمامی تبلیغاتی که بوق‌های استعماری طی سه دهة گذشته به راه انداخته‌اند به هیچ عنوان «فرهنگی» نیست.

این «چندپارگی» در عمل ریشه در شیوة تولیدی دارد که فهرستی از محصولات مصرفی را به همراه فرهنگ برخاسته از هر یک از آنان همه روزه بر این جوامع تحمیل می‌کند. به طور مثال، در جوامعی که تا دیروز پشم‌ و شیرشتر مهم‌ترین «محصولات» به شمار می‌رفت، به یک‌باره شاهدیم که سیل تلفن‌های همراه با ارزش اضافة صنعتی و علمی «سرسام‌آور» بر توده‌های مردم می‌تازد. گسترش غیرقابل تصور ارتباطات، بر پایة استفاده از همین تلفن‌ها، در چنین جوامعی «پیامی» به همراه خواهد آورد که فقط «اسکیزوفرونی» جامعه را صد چندان می‌کند. هر چند در جواب این سئوال که چرا این جوامع با چنین ساختارهای شکننده و سنتی، خود را اینگونه به دست محصولات و ارتباطاتی می‌دهند که برخاسته از فرهنگ‌هائی بی‌نهایت توسعه‌یافته‌تر است، همیشه ‌باید گفت: نیازهای مالی و اقتصادی آنان که این «ابزار» را تولید می‌کنند، موتور اصلی این «ارتباطات» شده، آنان تولیدکننده‌اند و ما بالاجبار مصرف‌کننده.

زنی را تصور کنیم با چادر سیاه سوار شتر، که شوهرش هر شب وی را بر اساس «روابط سنتی» در دین مبین اسلام به باد کتک می‌گیرد. دولت هم این زن را نصف مرد به شمار می‌آورد. حال استفادة این زن فلک‌زده و شترسوار از تلفن همراه «مجاز» است یا خیر؟ مسلماً حجج اسلام، همان‌ها که عمری نان انگلیس و آمریکا را در قم و مشهد می‌خورند خواهند گفت، «تلفن اگر جهت صحبت کردن با افراد محرم باشد اشکالی ندارد!» بر اساس این «فتوی»، زن مذکور در صورت استفاده از تلفن همراه تحت تأثیر «فرهنگ» غرب قرار نمی‌گیرد! ولی می‌دانیم که چنین نیست. چرا که «فرهنگ»، در هیچ زبان و در هیچ کشوری، بر خلاف آنچه در ایران بسیار مرسوم شده رفتار و کردار و اعتقادات عوام‌الناس نیست؛ فرهنگ توجیه خود را نه از دهان این و یا آن آخوند، که از پیامی به دست می‌آورد که خود مستقلاً می‌سازد.

فرهنگ مجموعه‌ای است که می‌باید خود در ساختارهائی توجیه‌پذیر پیام‌آور باشد. این «پیام» ساخته ‌شده، صیقل خورده، و نهایت امر از قدرت انتقال برخوردار خواهد شد. و مسلماً به دلیل گسترش «ارتباطات» در بطن زندگی همان زن «فرضی»، نوشیدن شیرشتر و کتک خوردن از همسر به تدریج قابلیت توجیه‌پذیری خود را از دست خواهد داد. در نتیجه ارتباطات، در نمونه‌ای که ذکر کردیم، حتی با همان به اصطلاح «محارم» قادر است «پیام» مستقل خود را بسازد.

در پایان، باز هم نگاهی به اصول کلی در علم سیاست ایران خواهیم داشت. جای تعجب و پرسش ندارد، حکومتی که در ایران با آن روبرو هستیم دست‌ نشانده است. چرا که از یک سو با سرکوب عمومی زمینة فراگیرتر شدن «چندپارگی روانی» جامعه را فراهم می‌آورد، و به قولی «قبر خود را به دست خود حفر می‌کند»، و از سوی دیگر فراهم آوردن بازار مصرف محصولات غربی در رأس وظایف‌اش قرار گرفته. این رژیم آن زمان که «چندپارگی روانی» جامعه بیش از حد عمق ‌گیرد، خود از درون دچار فروپاشی خواهد شد. چرا که برخلاف آنچه عنوان می‌شود، «شخصیت‌ها» در این رژیم‌ مفلوک خود بیش از دیگران در مسیر تهاجم این «اسکیزوفرنی» قرار دارند؛ ناباوری از آنچه خود «تبلیغ» می‌کنند، نخست دامنگیر خودشان خواهد شد، و اسکیزوفرنی به جان‌شان چنگ خواهد انداخت. اینان حکم گلة گاوی را دارند که کامیونی آن‌ها را به سوی کشتارگاه می‌برد، شاید راضی و خرسند هم باشند، چرا که از سرنوشت محتومی که برایشان رقم خورده بی‌اطلاع‌اند.

مسلماً با نگریستن در آئینة توهمات این انسان‌نماها نمی‌توان مشکلات جامعة ایران را به تحلیل کشید. اما برای اجتناب از اطالة کلام بالاجبار بحث در مورد علوم سیاسی، در چارچوبی که بتواند تأثیرات این «اسکیزوفرنی» فروپاشاننده را در نظریه‌پردازی به حداقل برساند، به وقت دیگری موکول می‌کنیم.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

فیلترشکن‌های جدید24فوریه2009

www.gearonline.info
www.dcloak.info
www.gojiraproxy.info
www.vipersurf.info
xepo.info
www.anvensmom.info
www.fringesurf.info
www.viperstrike.info
www.ehands.info
www.browse1.info
www.allher.info
www.myvtunnel.com
www.streetspirit.info
www.15step.info
surf4now.info
www.filtereverything.info
www.shyproxy.info
proxyflag.com
www.sallysurf.info
www.qcloak.info
proxyabc.info
www.doyourpart.info
www.scloak.info
www.vcloak.info
www.kimonia.info
www.bypass14.info
www.schoolcool.info
www.steviejobs.info
allfree4fun.info
www.czp.mobi
www.whitefilter.info
www.proxyw.info
www.dietcookies.info
www.tgcg.info
www.halo50accounts.info
www.silverfilter.info
cleanway.info
www.physicstest.info
www.monorailcat.info
www.salivasurf.info
www.dontcatchme.info
www.bzr.mobi
www.trashtunnel.info
www.filterbebo.info
www.webproxyservice.info
www.zcloak.info
www.bypass17.info
myspaceproxy69.info
conp.info
www.beckysurf.info

بورس‌های «انتحاری»!

بحران اقتصادی در سطوح مختلف سازماندهی‌های مالی در جهان سرمایه‌سالاری را به شدت متزلزل کرده. زمانیکه سخن از «سازماندهی‌های» مالی به میان می‌آوریم، نمی‌باید در مشخص‌ کردن «اهداف» دچار توهم شد. سرمایه‌سالاری جهانی، پس از پایان جنگ دوم، در یک اجماع کامل شروع به رشد کرده بود؛ اجماع بر ضد کمونیسم! بر اساس «قوانین‌ نانوشتة» این اجماع تمامی سرمایه‌ها می‌بایست نهایت امر تحت نظارت محافلی در ایالات متحد متمرکز می‌شد، و این «مرکز تصمیم‌گیری» چگونگی به کارگیری این سرمایه‌ها را در صور بهینه مورد تأئید قرار می‌داد. در همین چارچوب است که به طور مثال امروز شاهد بروز بحران در صنایع خانه‌ سازی در آمریکا می‌شویم! طی سالیان دراز، سرمایه‌هائی که در اروپا، آسیا، و حتی در بطن کشورهای جهان سوم انباشته می‌شد، نهایت امر می‌بایست در ایالات متحد سرمایه‌گذاری شود. اینهمه بر اساس یک صورتبندی بسیار روشن: جهان سوم غارت می‌شد، جهان دوم، یعنی اروپای غربی و ژاپن کار می‌کرد و ثروت می‌اندوخت، آمریکائی مصرف می‌کرد!

این «اجماع» ضد بشری به پدیده‌ای جان داده بود که به آن اقتصاد «جنگ ‌سرد» می‌گفتند. در چارچوب این «اجماع»، هیئت‌های حاکمه در هیچیک از کشورهای بزرگ اروپای غربی، و یا ژاپن از اینکه شهروندان‌شان زیر فشار شدید مالی کمر خرد می‌کنند تا آمریکائی مصرف کند ابائی نداشتند! در نتیجه زمانیکه چند ماه پیش فروپاشی مؤسسات مالی در آمریکا آغاز شد به صراحت دیدیم که بانک‌های بزرگ در کشورهای انگلستان و فرانسه ـ این کشورها با بحران‌های شدید کمبود مسکن روبرو هستند ـ طی سال‌های دراز بجای تلاش جهت تأمین مسکن در کشورهای متبوع خود، صدها میلیارد دلار سرمایة شهروندان انگلستان و فرانسه را جهت تأمین مسکن ارزان‌قیمت و فراوان در ایالات متحد سرمایه‌گذاری کرده بودند! ولی این فقط قسمت نمایان کوه یخی‌ است که اقتصاد «جنگ سرد» می‌نامیم.

این اقتصاد مسلماً از ابعاد دیگری نیز برخوردار است. و اگر فروش جنگ‌افزار و تجهیزات استراتژیک صنعتی و نظامی را از بحث امروز جدا کنیم ـ پر واضح است این «محصولات» متعلق به فضای نظامی و امنیتی‌اند ـ باز هم زمینه‌های متفاوتی برای بررسی باقی می‌ماند. به طور مثال یکی از این نمونه‌ها، دکان شیادی و کلاهبرداری‌ای است که امثال «مدوف» در ایالات متحد باز کرده‌اند. آقای مدوف که امروز از سوی مأموران «اف.‌بی.آی» تحت نظر قرار گرفته، با کمک ده‌ها بانک بین‌المللی سرمایه‌های مردم را از سراسر جهان تحت عنوان سرمایه‌گذاری در بورس به آمریکا منتقل می‌کرد. این «انتقال»، حداقل تا آنجا که به مبالغی مربوط می‌شود که مورد «کلاهبرداری» تشخیص داده شده، آنقدرها هم قابل چشم پوشی نیست، و حدوداً 50 میلیارد دلار برآورد می‌شود!‌ با این وجود، امروز بر همگان روشن است که این «سرمایه‌گذاری‌ها» بیشتر کلاهبرداری بوده، چرا که شرکت‌هائی از قبیل دفاتر آقای مدوف ـ این شرکت‌ها تعدادشان در سراسر جهان بسیار زیاد است ـ خود در چارچوب همان صورتبندی‌ای عمل می‌کرده‌اند و هنوز نیز عمل می‌کنند که بالاتر تحت عنوان «اقتصاد جنگ سرد» معرفی کرده بودیم.

تصور اینکه تعداد قابل ملاحظه‌ای از بانک‌های بین‌المللی چشم ‌بسته صدها میلیارد دلار سرمایه‌ را به دفتر امثال آقای مدوف منتقل کنند، تا ایشان در بورس سرمایه‌گذاری بفرمایند کمی دور از ذهن می‌نماید. می‌دانیم که این بانک‌ها خود در زمرة لاشخورهای فضای بورس‌بازی و امور مالی‌اند، کسی نمی‌تواند سر این مؤسسات کلاه بگذارد، حتی آقای مدوف! در نتیجه فقط یک صورتبندی باقی می‌ماند، بانک‌ها همدستان مدوف و امثال ایشان هستند، و همگی در بطن همان نظام اقتصادی «جنگ‌ سرد» مشغول چپاول و انتقال نقدینگی‌ها به ینگه‌دنیا بودند.

چند روز پیش نیز یک میلیاردر تگزاسی به نام «ستانفورد» به سرنوشت آقای مدوف دچار شد، و گویا مأموران «اف.‌بی‌.آی» اینحضرت را نیز تحت نظر قرار داده‌اند، هر چند ایشان فقط 8 میلیارد دلار کلاهبرداری کرده‌اند! مسلماً اگر بحران «استراتژیک» همچنان ادامه یابد، مدوف‌ها و ستانفوردهای بیشتری تحت نظارت قرار خواهند گرفت. ولی این نظارت‌‌ها به هیچ عنوان مشکل سرمایه‌سالاری جهانی را حل نمی‌کند؛ امثال مدوف بازیگران یک صحنة اقتصادی بوده‌اند که سالیان دراز با حمایت دولت‌ها و مؤسسات مختلف رسمی فعالیت داشته‌؛ به طور مثال دو سال پیش از فروپاشی بورس در نیویورک گزارش مفصلی در مورد فعالیت‌های دفتر آقای مدوف از طرف مأموران تحقیقات بورس به سازمان‌های مربوطه ارائه شده بود، گزارشی که در یکی از گنجه‌ها هنوز هم خاک می‌خورد. همه می‌دانسته‌اند که چه می‌گذرد، فقط ماوقع همان بود که می‌بایست باشد. در نتیجه کسی از خود عکس‌العمل نشان نمی‌داد.

امروز شاکیان فرانسوی مدوف تلاش کردند بانک‌ها نیز را به نوبة خود در مورد عملکردهای وی در برابر قانون «مسئول» معرفی کنند! ولی «قضات» با این امر به شدت مخالفت کرده، مسئولیت بانک‌ها را در این کلاهبرداری تأئید نکردند! البته می‌باید قبول کرد که در ظاهر امر حق با قضات است، بار مسئولیت بر دوش آقای مدوف خواهد بود، ولی می‌باید پرسید، کدام شیرحلال‌خورده‌ای این مبالغ سرسام‌آور را بدون هیچگونه تضمینی به دست آقای مدوف داده! این سئوالی است که اگر بحران بازار بورس همچنان ادامه یابد، قضات محترم شاید در روزهای آینده مجبور به پاسخگوئی به آن نیز باشند. در هر حال در شرایط فعلی هیئت‌های حاکمه در غرب سعی تمام دارند خود را از شر شخصیت‌های «مزاحم» برهانند؛ آقایان مدوف و ستانفورد از این جمله‌اند. اینان مسلماً بدون تأئید تشکیلات بانکی و مالی کشور نمی‌توانستند چنین امپراتوری‌های مالی‌ای، آنهم با تکیه بر تقلب و کلاهبرداری پایه‌ریزی کنند. ولی امروز که گند کار در آمده، چه بهتر که این «شخصیت‌های» منفور را مسببین تمامی بلایا معرفی کرده، به این ترتیب هیئت‌های حاکمه بتوانند بانک‌ها را از گزند حملات حقوقی در امان دارند. جای تعجب نخواهد بود اگر طی چند ماه آینده اکثر بانک‌های غرب رسماً دولتی شوند. در اینصورت دولت ترجیح می‌دهد که کار بانک‌های دولتی شده را با تأمین خسارت هزاران شاکی خصوصی آغاز نکند.

حال شاید بهتر باشد ببینیم به چه دلیل این سرمایه‌ها به ینگه‌دنیا سرازیر می‌شده‌اند؟ می‌دانیم که آنچه «امنیت» سرمایه‌گذاری عنوان می‌شود، از نظر سرمایه‌دار از مهم‌ترین عوامل به شمار می‌رود؛ خلاصه می‌گوئیم اگر این «امنیت» تأمین نشود، سرمایه انباشته نخواهد شد، و اگر هم انباشت پیش آید، در صورت نبود «امنیت»، سرمایه سریعاً به مراکز «امن» مهاجرت می‌کند. در نتیجه بر خلاف تمامی ادعاهای نظام سرمایه‌داری جهانی، بحران‌، جنگ، فتنه، غائله، و دیگر بلایا و معضلات در ساختاری که تا به امروز از نظر شکل‌گیری سرمایه‌داری بین‌المللی حاکم بوده، از دوستان و نزدیکان سرمایه‌سالاری «جهانی» به شمار می‌روند. کافی‌ است که در یک منطقه بحرانی «قومی» و یا ملی و دینی و مذهبی به راه بیافتد، تمامی سرمایه‌ها به سرعت از مجاری مختلف از منطقه خارج شده به مناطق «امن» پناه می‌برند؛ و نیازی به توضیح نیست که «امن‌ترین» جایگاه برای سرمایه، طی 80 سال گذشته کشور ایالات متحد بوده! یعنی بهتر بگوئیم، این «اجماع» پس از جنگ دوم به وجود آمده که این «امنیت» در ایالات متحد به حداکثر برسد. ولی برای انتقال سرمایه روند جنگ و آشوب و انقلاب و دیگر بلایا، در مورد کشورهای جهان سوم الزامی است. در مورد کشورهای جهان دوم، یعنی اروپای غربی و ژاپن مسائل به صور دیگری که معمولاً با ایجاد راه‌بند در برابر فعالیت‌های اقتصادی تؤام می‌شود، بروز می‌کند.

ولی چه در کشورهای جهان سوم، و چه در کشورهای اروپای غربی و ژاپن، یک اصل را نمی‌باید از نظر دور داشت و آن اینکه، جریان نقدینگی به صورتی که در بالا آوردیم، تحت فشارهای سیاسی، نظامی و تهدیدات مستقیم امنیتی «تأمین» می‌شود. خلاصة کلام افراد، شرکت‌ها و مؤسسات مختلف از روی میل باطنی به این جریان نقدینگی نمی‌پیوندند. و حال که این ساختار «کازینوئی» در حال فروپاشی است، مسلماً مقاومت در برابر تحمیل روند انباشت سرمایه به نفع واشنگتن در پایتخت‌های مختلف جهان شدت خواهد گرفت. و این مقاومت سرآغازی خواهد بود بر فروپاشی آنچه اقتصاد جنگ سرد معرفی کردیم.

اما پیش از پایان دادن به مطلب امروز بهتر است نگاهی نیز به «اقتصادموازی» داشته باشیم. امروز درگیری بین واشنگتن و زوریخ در مورد حساب‌های «سری» بانک‌ها بالا گرفت. می‌دانیم «یو.‌بی.اس» که در عمل بزرگ‌ترین بانک سوئیس به شمار می‌رود متهم شده که بیش از 52 هزار حساب سری متعلق به شهروندان ایالات متحد را در گاوصندوق‌هایش نگاهداری می‌کند! وزارت دادگستری ایالات متحد معتقد است که اکثر این حساب‌ها توسط شهروندان ایالات متحد جهت فرار از پرداخت مالیات گشوده شده. نخست می‌باید بگوئیم که گریز از پرداخت مالیات در ایالات متحد جرمی بسیار سنگین است، در شرایطی که تقلب مالیاتی در اکثر کشورهای جهان به گوشزد و جریمة نقدی منجر می‌شود، در ایالات متحد،‌ به دلیل تقلب مالیاتی، مجرم می‌تواند تا 25 سال به زندان بیافتد!‌ مجازاتی کاملاً قابل مقایسه با مجازات قتل‌عمد! در ثانی می‌باید از وزارت دادگستری ایالات متحد پرسید، در چه شرایطی هزاران شهروند آمریکائی بجای گذاشتن پول در حساب‌های عادی، و دریافت بهره، پول را در حساب‌هائی می‌گذارند که همه ساله «حق نگاهداری» نیز به بانک بپردازند؟ اینان اگر «متخلف» نیستند، چه هستند؟

یک اصل را نمی‌توان پنهان داشت و آن اینکه این فعالیت‌های «اقتصادی» طی سال‌های دراز سکة رایج بوده، دولت‌ها و وزارت دادگستری از این فعالیت‌ها کاملاً آگاهی داشته‌اند، و چه بسا که رؤسای جمهور و وزرای کابینه‌های ایالات متحد نیز خود پول‌هایشان را به همین حساب‌ها واریز می‌کرده‌اند، در نتیجه اگر امروز زوزة وزارت دادگستری ایالات متحد به هوا رفته، مشکل را می‌باید در جای دیگری جستجو کرد.

پیشتر قرار شده بود وزارت دادگستری ایالات متحد با دریافت 780 میلیون دلار از «یو.بی.اس» قضیة حساب‌های سری آمریکائی‌ها را زیر سبیلی در کند! ولی گویا کار بالا گرفته و سروصدای بعضی‌ها بلند شده. در نتیجه وزارت دادگستری ادعا دارد که مبالغ موجود در حساب‌های سری متعلق به آمریکائی‌ها بر بیش از 15 میلیارد دلار بالغ می‌شود، و خواستار دریافت مشخصات دارندگان حساب‌ها شده! روزی‌نامه‌های سوئیس که همگی نان همان «حساب‌های سری» را می‌جوند طی 24 ساعت گذشته حملات شدیدی بر علیه دولت ایالات متحد به راه انداخته‌اند، و معتقدند که فشار آمریکا بر علیه بانک‌های سوئیس یک «گانگستریسم» اقتصادی است! خلاصة امر روزنامه‌ها می‌گویند، آمریکا نمی‌تواند خارج از مرزهایش برای دولت‌های دیگر تعیین تکلیف کند! می‌بینیم که اگر مسئله حمله به عراق و افغانستان و قتل‌عام مردم در اینکشورها باشد روزنامه‌های سوئیس «مخالفتی» ندارند، همچنانکه کمتر روزی‌نامه‌ای در این کشور بر علیه جنگ عراق و افغانستان موضع‌گیری می‌کند، در این شرایط قوانین آمریکا می‌تواند شامل حال خارج از مرزها ‌شود! ولی اگر پای منافع اتباع «محترم» سوئیس در میان آید، دیگر وارد مبحث «گانگستریسم» اقتصادی می‌شویم، و اصلاً صحیح نیست که یک دولت خارجی در امور بانک‌های سوئیس دخالت کند.

به هر تقدیر «در خروجی» از این بحران هر چه باشد کوچک‌ترین اهمیتی ندارد. ولی اوج‌گیری بحران بین دو کشور آمریکا و سوئیس نشان می‌دهد که «اجماع» اقتصادی در همة ابعاد در حال فروپاشی است. دولت ایالات متحد مسلماً بخوبی می‌داند که این حساب‌ها متعلق به چه کسانی است، و همانطور که گفتیم بسیاری از دم‌کلفت‌های سیاست و امور مالی ایالات متحد در میان دارندگان همین حساب‌ها‌ هستند. اگر هم به فرض محال اسامی دارندگان حساب‌های «سری» به واشنگتن ارسال شود، مسلم بدانیم در میان آنان فقط نام کسانی از قماش «مدوف» و یا «ستانفورد» به روزنامه‌ها خواهد کشید، یعنی همان‌ها که رژیم سیاسی حاکم بر ایالات متحد در حال حاضر قصد دارد از شرشان خلاص شود. ولی مهم این است که درگیری بالا نشان می‌دهد ساختار اقتصاد «جنگ‌سرد» در چه ابعادی صدمه دیده. در چنین شرایطی فروپاشی این ساختار را به صراحت می‌توان در افق اقتصادی و استراتژیک جهانی پیش‌بینی کرد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

فیلترشکن‌های جدید21فوریه2009

www.mcloak.info
www.lowrise.co.uk
www.healthfreek.info
www.bypass4.info
aeol.info
www.escapeism2.info
www.filterprox.info
www.kevinrose.info
ubint.net
www.dietcookies.info
www.bypass17.info
www.ballsfast.info
www.gotproxy.info
www.eddysurf.info
www.ucloak.info
www.notreally.info
www.pushprox.info
www.doyourpart.info
www.ddv9.com
www.longandhard.info
www.todaysautoarticles.info
www.left4alive.info
www.bendersurf.info
www.freddysurf.info
www.rcloak.info
daliandi-thesurrealstory.com
www.21stcenturybusiness.info
www.screamandshout.info
www.childrensarticles.info
www.roserose.info
www.20thcenturyenergy.info
thesaurer.com
www.15step.info
www.codysurf.info
www.halogenerals.info
proxy.neonxone.com
www.maptheway.info
www.debtwebsite.info
www.maxcandy.info
www.spartanproxy.info
www.qfilter.info
www.perfectsoul.info
proxyflag.com
www.xcloak.info
dbftp.com
www.surfsmarter.info
www.promote-health.info
www.foodnut.info
www.passmath.info
www.viperstrike.info

«تی‌وی» و مخرج مشترک!

امروز شبکة تلویزیونی «بی‌بی‌سی» مصاحبه‌ای با رضاپهلوی صورت داده بود. چند بار این مصاحبه را نگاه کردم، و هر بار در پایان از خود پرسیدم: «نهایت امر آیا مشکل کشور ایران قابل حل است، یا خیر؟» البته این سئوالی است که فقط برای آندسته از ایرانیانی مطرح خواهد شد که آرزوی «حل» مسائل کشور را دارند؛ برخی ایرانیان اصولاً معتقدند که مسائل ایران با همین حکومت اسلامی قابل حل است! گروه‌هائی دیگر نیز مسلماً دل به موضع‌گیری‌هائی خواهند بست که شبکة «بی‌بی‌سی» و یا دیگر «مراجع» خبرپراکنی از زبان رضاپهلوی یا شخصیت‌های دیگر برای ملت ایران اتخاذ خواهند کرد. ولی در این میان افرادی نظیر نویسندة این وبلاگ هستند که به دلائلی کاملاً مشخص امکان دستیابی به هر گونه راه حلی را در بطن این حکومت استبدادی و مذهبی منتفی می‌دانند، در ضمن دلیلی هم نمی‌بینند که در بطن یک بحران و فروپاشی، یا آنچه «انقلاب مخملی» توصیف می‌شود، ملت ایران متحمل یک فروپاشی دیگر شود. و منافع چنین بحران‌سازی‌ها نیز نهایت امر به جیب اوباش نیویورک‌نشین سرازیر شده و اسم آنرا «دفاع از حقوق ملت ایران» بگذارند.

شاید برای ارائة یک تحلیل متقن‌تر می‌باید نگاهی به مسائل جامعة ایران از نزدیک داشته باشیم. به طور مثال به «آزادی» می‌پردازیم. امروز سخن گفتن از «آزادی» در کشور ایران نه هزینه‌ای دارد و نه می‌تواند برای سخنگو تکلیفی به همراه بیاورد! همانطور که می‌دانیم در جامعة ایران همه طرفدار آزادی‌اند! همین چند روز پیش به مناسبت سالروز بحران‌سازی‌هائی که به کودتای سرکوبگر 22 بهمن انجامید، تمامی مطبوعات و شبکه‌های خبررسانی حکومت اسلامی به مدت بیش از 15 روز «حَب»‌ آزادی خورده بودند! بله، این‌ها هم برای «آزادی» به اصطلاح «انقلاب» کردند! اگر از یک معتاد به تریاک بپرسیم «آزادی چیست؟» مسلم است که آزادی کشیدن تریاک در مقاطع مختلف روز در فهرست آزادی‌های مورد نظر وی قرار خواهد گرفت. و اگر از یک دزد حرفه‌ای همین سئوال را بپرسیم، «آزادی» دزدی می‌تواند محور نظریة وی باشد. ولی در میان شهروندان عادی نیز هیچکس در ایران امروز «آزادی» را به زیر سئوال نخواهد برد.

البته روزگاری بود که «آزادی» را قدغن کرده‌ بودند! و به قول شادروان آدمیت «فکر آزادی» در تقابل با حاکمیت قرار می‌گرفت. ولی آنروزها با افق سیاسی ما ده‌ها سال نوری فاصله دارد. با این وجود اگر این فاصلة «نظری» ایجاد شده، ببینیم آیا جامعه نیز با استبداد سیاسی و تشکیلاتی فاصله‌ای «عینی» پیدا کرده یا نه؟ در کمال تأسف باید گفت که این فاصله از نظر عملی به هیچ عنوان تأمین نشده. در بحران دورة مشروطیت که در واقع «فکر آزادی» در اذهان شهرنشینان ایران شروع به رشد و نمو کرده بود، «حکم قبلة عالم» لازم‌الاجرا بود، و در ارتباط با این حکم کسی حرف و سخن به میان نمی‌آورد! پس از کودتای میرپنج شاهدیم که همان «حکم» باز هم لازم‌الاجرا می‌شود، ولی اینبار استبداد بهانة خوبی پیدا کرده بود، برای دفاع از «مدرنیسم» و بنیانگذاری «ایران نوین» استبداد اعمال می‌شد! و همانطور که شاهد بودیم در تاریخ کشورمان این «قصه» ادامه پیدا می‌کند تا می‌رسیم به هم امروز، یعنی به دوره‌ای که همان «احکام» باز هم لازم‌الاجرا هستند، و اینهمه جهت دستیابی به «اسلام‌ناب محمدی»! مسلماً اگر به همین منوال ادامه بدهیم روزی هم خواهد رسید که برای دستیابی به «سکولاریسم»، «دمکراسی»، «آزادی زنان»، «جدائی دین از سیاست»، و … همان احکام استبدادی و سرکوبگر نهایت امر لازم‌الاجرا باقی خواهد ماند.

نیازی به توضیح نیست که مسئلة نافرجام سروسامان گرفتن «آزادی» در ایران، بیشتر یک «دورباطل» تاریخی است تا امتدادی نظریه‌پردازانه. خلاصه بگوئیم، طی یکصدوپنجاه سال جامعة ایران درجا زده! حال شاید این سئوال مهم باشد که چرا در میان تمامی ملت‌هائی که توانسته‌اند تا حدودی به آزادی‌هائی در سطوح سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و … دست یابند، ایرانیان هم بیش از دیگران تلاش کرده‌اند، و هم سهم‌شان از همه کم‌تر و ناچیزتر بوده؟ اینجاست که می‌باید کلاه را درست قاضی کرد، دست از شعار دادن در برابر دوربین تلویزیون‌ها برداشت، و مشخص کرد که موضع‌گیری یک «دمکرات»، در مقام یک انسان آزادیخواه که آزادی را نه برای ارضاء تمایلات شخصی، سیاسی و اقتصادی خود که در جهت اوج‌گیری فرهنگ اجتماعی، فرهنگ سیاسی و عروج یک جامعه الزامی می‌داند چه می‌تواند باشد؟

نخست در همینجا عنوان کنیم که «آزادی» حق انسان‌هاست، نه «ارث پدری» دولت‌ها و یا سیاستمداران! اگر روزی یک دولت و یا یک شخصیت سیاسی که تمامی هم و غم‌اش فراهم آوردن امکانات و اهرم‌های سیاستگذاری است، خود را طرفدار «آزادی» معرفی کرد، بدانید دروغ می‌گوید. دولت‌ها هیچکدام طرفدار «آزادی‌» نیستند. و این اصل در کمال تأسف در تمامی کشورهای جهان صادق است. حتی در همان‌ها که خود را «مهد دمکراسی» معرفی می‌کنند! «آزادی» پیوسته در تقابل میان گروه‌های اجتماعی، فرهنگی، هنری، … و با اهداف سیاست‌بازان است که معنا می‌گیرد. و اگر در برخی مناطق جهان «سیاست» نمی‌تواند این گروه‌ها را رسماً و یا علناً سرکوب کند، دلائل را نه در «مصاحبه‌های» آتشین تلویزیونی، و یا در وعظ و خطابه‌های «انسان‌نماها»، که در جائی دیگر می‌باید جستجو کرد.

عواملی تاریخی این دولت‌ها را در این مناطق مجبور کرده که «قدرت سیاسی» را با محافل مخالف خود «تقسیم» کنند. و همین «تقسیم» قدرت است که به گروه‌هائی از مردمان امکان ‌داده تا بتوانند بدون ترس از سانسور و سرکوب، افکار، عقاید، احساسات و اعتقادات خود را در قوالب مختلف از نوشتاری گرفته تا گفتاری و تصویری به منصة ظهور برسانند. اگر این «تقسیم» قدرت، که در مفاهیم اقتصادی و مالی به معنای چندقطبی شدن اقتصاد جامعه معرفی می‌شود، در میان نیاید، مطمئن باشیم که همین آقای «اوباما» در شهر واشنگتن همان خواهد کرد که میرپنج، محمدرضا شاه و یا خمینی در تهران کردند. این یک اصل کلی است، و سیاست و سیاستمدار به هیچ عنوان با «آزادی» رابطه‌ای سازنده برقرار نمی‌کند، هر چند که از مصرف‌کنندگان عمدة تبلیغاتی همین «واژه» باشد.

حال که می‌بینیم «آزادی» در ارتباطی تنگاتنگ با عوامل دیگر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار می‌گیرد، برای آنکه ناکامی ایرانیان را در دستیابی به حداقلی از همین آزادی بررسی کنیم، شاید بهتر باشد بپرسیم که این «عوامل» چرا در بحث‌ها مورد توجه و عنایت «سیاست‌بازان» وطنی قرار نمی‌گیرد؟ جواب بسیار ساده است، «آزادی» در کلام «سیاست بازان» وطنی حکم «چماق» را پیدا کرده، چرا که امروز علی‌خامنه‌ای و رئیس سپاه پاسداران‌اش هم از «آزادی» برای‌مان می‌گویند! خلاصة کلام ناکامی ما ایرانیان در دستیابی به حداقلی از «آزادی»، کار را بجائی کشانده که «آزادی» طی گذشت سالیان دراز موضع خود را به عنوان مشعلی رهائی‌بخش در خیمة «مخالفان» حاکمیت استبدادی از دست داده، و تبدیل به چماقی در دست مستبدان شده! امروز با تکیه بر «آزادی» مردم را در ایران سرکوب می‌کنند! با این وجود، این حکایت فقط مختص مردم ایران نیز نبوده و نیست. و در تأئید آنچه در بالا آوردیم، حتی تاریخ جهان منتظر نماند تا عجوزه‌ای به نام «حکومت اسلامی» چون بختک بر سر مردم ایران بیافتد تا عمق این «انحراف‌» را نشان دهد؛ استالین نیز به نام آزادی صدها هزار تن را به قتل ‌رساند، خلاصة کلام می‌باید موضوع را در محتوای واقعی‌اش بررسی کنیم، نه صرفاً در چارچوبی تبلیغاتی‌!

جامعة ایران امروز، پس از دهه‌ها استیلای حاکمیت‌های دست‌نشاندة استعمار، از نظر سازماندهی فعالیت‌های اقتصادی، مالی و تولیدی به هیچ عنوان امکان دست‌یابی به یک «آزادی» حداقلی را ندارد. همانطور که در بالا گفتیم، «آزادی» فقط در مصاف نیروهائی معنا می‌گیرد که نخست سازندگان اصلی فرهنگ، هنر و نهایت امر حضور اجتماعی قشرهای مختلف در یک جامعه‌ باشند. در مراحل بعدی، این «حضور» می‌باید با تکیه بر گونه‌گونگی‌های اقتصادی، مالی و خصوصاً تولیدی مورد حمایت محافل مختلف سیاسی و سیاست‌گذاران قرار گیرد. چنین شرایطی می‌تواند نهایت امر به نوعی «آزادی» حداقلی منجر شود، ولی ما ایرانیان از این مراحل بسیار فاصله داریم.

در جامعة ایران یک اقتصاد استعماری و تک‌محصولی دولت را عملاً تبدیل به «میرابی» کرده که بر سر مسیر ارتزاق عمومی با چماق ایستاده. جالب اینجاست که همین دولت «قدرت» عمل خود را در زمینه‌های اقتصادی و مالی از دست‌ محافل غرب دریافت می‌کند، چرا که این غربی‌ها هستند که نفت را می‌برند و بهائی که فرضاً برای آن می‌پردازند، در بانک‌هایشان «انبار» می‌کنند! این رابطة استعماری، که پس از کودتای میرپنج تا به امروز بر جامعة ما حاکم شده، در عمل ایرانیان را تبدیل به طعمة مالی و اقتصادی صنایع غرب کرده. چنین جامعه‌ای نمی‌تواند از فضائی برخوردار شود که «آزادی» در آن معنا و مفهومی بگیرد.

از طرف دیگر پدیده‌ای به نام «دولت»، در چنین ساختاری اصولاً وجود خارجی ندارد. این «دولت» کارگزار اجنبی است، و توسط اجنبی مسئولیت پخش مایحتاج عمومی را بر عهده گرفته؛ این دولت تأمین کنندة منافع شرکت‌های خارجی است. این رابطة استعماری، کشور ایران را به بازاری جهت حفظ منافع غرب تبدیل کرده، و دولت‌ها در این کشور چرخ پنجم گاری اقتصاد غرب شده‌اند. حال در چنین شرایطی چگونه می‌توان از «آزادی» سخن به میان آورد، و آنان که بدون کوچک‌ترین اشاره‌ای به بن‌بست‌های اقتصادی و مالی در کشور «سنگ‌آزادی» به سینه می‌زنند در عرصة سیاست کشور در کدام جایگاه قرار دارند؟

شاید بجای «آرزوی» موفقیت برای تلویزیون نو‌پای «بی‌بی‌سی»، بهتر بود می‌پرسیدیم که در همین مقطع، به چه دلیل کشورهای به اصطلاح «دمکراتیک» غرب، یعنی همان‌ها که خود را طرفداران آزادی ملت ایران جا زده‌اند، با اعزام کارشناس و تجهیزات فوق‌مدرن دست‌اندرکار گسترش شبکة تبلیغاتی و رادیوئی و تلویزیونی حاکمیت استبدادی و فاشیستی اسلامی در ایران‌اند؟ شاید بهتر بود می‌پرسیدیم، به چه دلیل کشورهائی همچون انگلستان از طریق شرکت‌های وابسته به محافل دولتی خود سانسور بر اینترنت ایران را با چنین «قاطعیتی» تحمیل می‌کنند؟ این‌ها و صدها سئوال از این دست، سئوال‌هائی است که آزادیخواهان ایران از دولت‌ها خواهند پرسید؛ از حکومت اسلامی می‌پرسیم و از دولت آینده نیز خواهیم پرسید. پس بهتر است بجای خوش‌وبش با نوکران و دربان‌های بنگاه «بی‌بی‌سی»، و یا حمایت از یک توده «ابر فراگیر» و مخالف با حکومت اسلامی، از همان نوع ابرهای «اجماع ملی» که خمینی دجال در 22 بهمن بر آن سوار شد تا ملت را به سیاهچال قرون وسطی بیاندازد، کمی هم به فکر مسئولیت‌های سیاسی خود در برابر ملت ایران و تاریخ کشور باشیم. در تاریخ ایران دیگر دوران سواری کشیدن از توده‌های مردم تحت عنوان «اجماع عمومی» در مبارزه با دیکتاتوری به سر آمده، سیاست‌بازان بهتر است از خواب خرگوشی بیدار شوند؛ این ملت، نه ملت 28 مرداد است، و نه ملت 22 بهمن!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

فیلترشکن‌های جدید17فوریه2009

www.optal.info
www.qfilter.info
https://www.ibypassit.com
www.cheap-electronics.info
www.autoarticlesnow.info
www.marketing-tool.info
buckycomputing.net
opryx.info
ithesaurus.org
www.20thcenturyenergy.info
www.mfilter.info
www.ezsitesubmit.info
www.proxsecure.info
www.mathwork.info
game4fun.info
schlimmetwins.com
mythesaurus.org
www.unblockyoutubefree.info
www.pinkover.info
www.cfilter.info
ethesaurus.org
464x.info
chillinsurf.info
www.ratemysnowman.org
webvisa.info
www.idtunnel.info
www.skoolboyz.info
www.helpblock.org
www.proxall.info
www.knbay.info
www.legal-stuff.info
www.ironess.info
www.com-today.info
416x.info
crossout.info
www.sfilter.info
www.birdworld.info
listedproxy.cn
www.q10q.com
thesaurus24.com
onehit.info
www.finance-articles.info
www.mylogon.info
www.pfilter.info
www.todayseducation.info
proxy.neonxone.com
www.computersnews.info
www.unblockdr.com
www.dfilter.info
www.skrewschool.com

وبلاگ استون!

چقدر سعادتمند هستیم! امروز فهمیدیم که آقای میلیبند، وزیر امورخارجة علیاحضرت ملکة انگلستان و ویلز و منچستر و اسکاتلند و ده بالا و قصبة پائین و «غیره»، وبلاگ می‌نویسند! آقا! ما همینجا گفته باشیم، این وبلاگ‌نویسی آخر سر کار دست مردم خواهد داد. وقتی میلیبند وبلاگ می‌نویسد، باید فهمید که «نون توشه!» آقای میلیبند را دستکم نگیرید، ایشان از سنین نوجوانی عین محسن سازگارای خودمان پیشرفت فراوان کردند، و حسابی «توی دهن این و آن زده‌ا‌ند». «پاپا میلیبند»، که «یک پا کفش یک پا گیوه» از اروپای شرقی با هزاران امید و آرزو به بریتانیای کبیر آمده بود فرزند دل‌بندش را داد دست حزب‌کارگر و گفت: «جان شما، جان دیوید!»

حزب کارگر هم همانطور که از اسمش بر می‌آید با کسی شوخی ندارد، و مسئلة «کار» است و «کارگری»؛ رئیس «حزب کارگر» گفت: «پاپا میلیبند! خیال‌تان راحت باشد، قضیه را بسپرید دست ما.» «پاپاجان» گفتند: یا حضرت «سر»، ما نیامده‌ایم اینجا که دیوید دربان روسپی‌خانه بشود. برای دیوید آرزوهای بزرگ داریم، و برای همین هم آمدیم به کشور شما که نویسندة نامداری چون چارلز دیکنز سال‌ها پیش «آرزوهای بزرگ» را نوشته! آقای «حزب کارگر» که گوله گوله اشک‌ می‌ریخت، پس از پاک کردن گونه‌هایش در جواب «پاپا میلیبند» گفت: اصلاً چارلز خودش هم عضو برجسته‌ای از حزب کارگر بوده. در کتاب‌هایش این را نگفته، ولی ما همیشه از آثار وی در راه مبارزات کارگری الهام می‌گیریم. بله، این بود داستان میلیبند و بعد هم رسیدیم به اینجا.

که امروز ایشان در وبلاگ‌شان چیزهای خیلی عجیبی نوشته بودند، با وجود اینکه با «آرزوهای بزرگ» هم آنقدرها فاصله نداشت. ولی خوب از حق نگذریم، ایشان حتماً به دلیل موفقیت بزرگی که نصیب وبلاگ احمدی‌نژاد شده خودشان رفته‌اند تو کار وبلاگ! دیگران می‌نویسند، ایشان هم بادش را می‌اندازد توی غبغب، عکس غبغب‌شان را هم می‌گذارند توی وبلاگ!‌ اصلاً وزیر امورخارجه که وبلاگ نمی‌نویسد، این وزیرها سخنرانی‌هایشان را هم می‌دهند همان چارلز دیکنز. مگر «شهر هرت» است؟ حالا نگویند که فلانی مقصودش از «هرت» هرات بود، و به مسلمانان هرات بی‌احترامی کرد، و خلاصه از این حرف‌ها. «شهر هرت» قبل از هرات وجود داشته، و به احتمال زیاد به صدراسلام بر می‌گردد و به سنت آنحضرت!

بگذریم و برویم سر کار و زندگی میلیبند. بله ایشان حق و حساب باید بگیرند، در آذربایجان و گرجستان جنگ و گرفتاری دارند، نان مردم را باید در دنیا آجر کنند، و خلاصه این‌کارها وقت می‌خواهد. چارلز دیکنز هم از هزار سال پیش در انگلستان وبلاگ می‌نویسد، بعد هم چاپ می‌کند برای «پیروان‌اش»! مثلاً امروز از قول «بی‌بی‌سی» که هیچ ارتباطی با دولت انگلستان ندارد، مستقل است، و هر گونه پیروی از سیاست انگلیس را شدیداً «تکذیب» می‌کند، آقای «دیکنز» از قول آقای میلیبند می‌گویند:

«از انقلاب اسلامی[…] به این سو روابط میان ایران و غرب با بی‌اعتمادی و خصومت شدید مشخص شده است. زمان‌هائی بوده است که لفاظی‌ها و اقدامات انقلابی اصلا قابل قبول نبوده است. وقتی این حرف را می‌زنیم، متهم می‌شویم که در امور داخلی ایران دخالت کرده‌ایم یا تلاش داریم منکر حق مردم ایران برای داشتن انرژی هسته‌ای شویم.»

می‌بینیم که این میلیبند خیلی زرنگ شده. اولاً که مترجم متن انگلیسی به فارسی باید همان «چارلز دیکنز» باشد، چرا که فارسی را به سختی «تکلم» می‌کند، و مفهوم جملات را باید «حدس» زد! با این وجود ما مزاحم «چارلز دیکنز» نمی‌شویم، حدس می‌زنیم آقای میلیبند مقصودشان از عبارت «زمان‌هائی بوده است»، این بوده که «در مقاطعی»!‌ و خلاصه در مقاطعی گویا «داد و فریاد و اقدامات انقلابی» آخوندها در حکومت اسلامی برای ایشان قابل قبول نبوده! خوب به ما چه مربوط است، مال بد بیخ ریش صاحب‌اش!‌ شما خودتان کودتا کردید ارتش و شهربانی و ساواک را دادید به آخوندها، حالا چرا ما ملت را تهدید می‌کنید؟ «قابل‌قبول نبوده است؟» چشم‌تان کور می‌خواستید «نوع قابل‌قبول‌اش را بیاورید!» مگر از ما پرسیدید که چه می‌خواهیم؟ شما هرروز ماشاالله قصاب‌ها را از سفارت انگلیس به خیابان ‌فرستادید تا مردم را با چاقو و چماق بزنند و نوعی حکومت «غیرقابل قبول» سر کار بیاورند! باید دچار بیماری روانی «خودآزاری» باشید. البته به قول خودتان «زمانی‌هائی بوده بود» که این نوع حکومت قابل قبول «می‌بوده بوده»! ولی حالا نیست!‌ یعنی «این زمان‌ها» دیگر «آن زمان‌ها» نیست؛ حالا دست‌تان افتاده زیرسنگ مدودف سگ‌مصب و مرتب می‌زند توی سرتان! پریده‌اید پاچة نوکران‌تان را در جمکران گرفته‌اید.

بعد هم این مسئلة نیروی هسته‌ای چیست باباجان؟ اگر خودتان نمی‌دانید از چارلز دیکنز بپرسید! این آخوندها زندگی‌شان در گرو صدگرم گوشت آبگوشتی و بیست‌گرم گوشت «لاپا» و دنبلان است؛ این‌ها نیروگاه هسته‌ای سرشان نمی‌شود. نیروگاه «تخمی» باشد می‌خواهند، ولی «هسته» دوست ندارند. تخم بی‌هسته برای‌شان بفرستید. شما که پدرتان اهل اروپای شرقی بود و مادرتان هم از اهالی همان «ده‌بالا»، آقائی کنید باباجان و حرف توی دهن این پدرسوخته‌ها نگذارید. این‌ها برای لفت و لیس و پدرسوختگی و پاچه‌ورمالیدگی آمدند به دنبال «علیاحضرت»، و شما هم که قربان‌ات بروم خوب زبان این ملت خاک‌برسر را بلدی، نه گذاشتی و نه برداشتی، تا ته فرو کردی به جماعت. نه تنها اسلام، که آخوندها را هم درسته شاف ملت کردی. و به همراهشان مجاهد و فدائی و توده‌ای و حزب‌اللهی و شاه‌الهی و همه جورش را هم درست کردی گذاشتی دم در. پدرمان را تا ابد در آوردی باباجان، از دست یکی خلاص شویم، تازه می‌افتیم توی چاه آن یکی! واقعاً این چارلز دیکنز از نظر ادبی و لغوی قهرمان بزرگی باید باشد.

ولی زبان‌مان لال هر که ادعا کند شما در امور داخلی ایران دخالت می‌کنید، دروغ محض می‌گوید. شما اصلاً در امور داخلی خودتان هم دخالت نمی‌کنید. مگر همین «بی‌بی‌سی» نیست که «مستقل» شده؛ تازه پولش را هم از شما و «پاپاجان» می‌گیرد. شما اصلاً در هیچکاری دخالت نمی‌کنید، یعنی از وقتی که چارلز دیکنز «آرزوهای بزرگ» را نوشت شما در کار دیگران دخالت نکرده‌اید. بنده ضامن! به مزخرفات این‌ها اصلاً گوش نکنید، اعصاب‌تان را خورد می‌کنند، اگر هم مثل سابق «داد و فریاد و اقدامات انقلابی» کردند، عین همان روزهای خوش 22 بهمن چاقوکش‌های‌تان را بفرستید که «بزنند توی دهان‌شان!» قلم‌ها را اصلاح کنند، نویسنده‌ها هم خودشان را اصلاح می‌کنند، و سلمانی‌ها هم سرشان را اصلاح می‌کنند، و اصولاً این انقلاب مدیون قشر سلمانی خواهد شد. اگر این قشر نبود این «انقلاب هم حادث نمی‌شد!» می‌بینید که ما هم مثل چارلز دیکنز فارسی می‌نویسیم. حادث هم از حدوث می‌آید که خود از بد حادثه بر سر ما فرو افتاد. بله، برگردیم سر وبلاگ وزیر محترم امور خارجة انگلستان!‌ ایشان می‌فرمایند که جرج بوش رفته و اینک «باراک اوباما» خلاصه می‌خواهد «چنج» ایجاد کند، و گویا جمکران هم صدای زنگوله‌های گلة «چنج» را شنیده!‌ «دیلینگ»، «دیلینگ»! و در ادامه می‌فرمایند:

«اما سخنان آقای احمدی نژاد [ در 22 بهمن] در این باره در حالی ایراد می‌شد که جمعیت حاضر شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل سر می‌دادند که خود نشان می‌دهد ما برای رسیدن به تغییر واقعی راه درازی در پیش داریم»

ما هم فکر می‌کنیم راه باید «خیلی دراز» باشد. ولی از قدیم می‌گفتند: «راه باز است و جاده دراز!» در نتیجه راه شما که «باز» است، اقبال‌تان هم «دراز» است، ولی آنچه «خیلی دراز» است، به ما مربوط می‌شود و به احمدی‌نژاد هم مربوط نمی‌شود. همانطور که فرمودید «جمعیت» شعار می‌دادند «مرگ بر آمریکا»! خیلی کار خوبی می‌کردند! چون اگر این «جمعیت» می‌گفت «درود بر آمریکا» حالا شما باید در وبلاگ‌تان توضیح می‌دادید که اینهمه بدبختی را چرا آمریکائی‌ها با کمک آخوندها و شماها بر سر ما مردم ایران آورده‌اند! ولی حالا نه تنها پدرمان را درآوردید که طلبکار هم شدید، تازه لات‌های سفارتخانه را هم می‌فرستید در تظاهرات و شلوغی‌ها برای‌مان «مرگ بر آمریکا» بخوانند. یک عده‌ای هم در اوین «مرگ بر آمریکا» می‌رقصند، البته بعد از اینکه خوب جگرشان را کباب کردید. به این می‌گویند سیاست درست و ریشه‌دار، و الحق که به شما می‌گویند سیاستمدار بی‌پدرومادر و پدرسوخته!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

فیلترشکن‌های جدید13فوریه2009

upth.info
lgl.lu
proxy-a.info
hidebis.info
www.3×6.nl
dosc.info
neur.info
s-i-n.us
www.yfilter.info
petu.info
www.proxytheme.info
www.ratemysnowman.org
www.akund.com
www.tthan.com
www.off-highway.org
www.bestlog.info
www.hidebiz.info
www.cfilter.info
www.qabbits.com
www.betterlook.info
www.proximious.cn
www.helpblock.org
www.helpblock.net
www.qopv.com
www.streamingdvd.info
rebr.info
proxyrapide.com
proxy-i.info
www.bfilter.info
www.selfhide.com
www.starcod.info
www.quakevent.com
www.bypassthat.info
www.untamed.co.uk
www.fastcarracing.info
www.pfilter.info
mondrean.com
paxdoo.info/0_o.php
www.preoxi.info
www.infofreedom.info
ansl.info
cadg.info
adun.info
butl.info
bauc.info
neot.info
proximize.me
derw.info
www.netrover.info
proxyfever.info

توطئه و چارپایان!

ماه‌ها پیش در مورد «نظریة توطئه» مطالبی در یک وبلاگ ارائه کرده بودیم. همانطور که می‌توان حدس زد «نظریة توطئه» می‌تواند از ابعاد بسیار مختلفی برخوردار شود. نخست اینکه با پیش راندن استدلالی که موافقان این نظریه ارائه می‌دهند، و نهایت امر با استقرار «پنداری» بر محور وجود یک توطئة دائمی، مسئولیت انسان‌ها در برابر بنیادهائی که توطئه‌گر معرفی می‌‌شوند کاملاً مخدوش خواهد شد. به عبارت دیگر، زمانیکه تمامی مسائل جهان در چارچوب یک نظریة «پیش‌ساخته» مطرح شود، دیگر نقش انسان در بطن این ساختار تماماً از بین خواهد رفت. اگر یک متفکر خود را به طور کامل در اختیار نظریه‌پردازان توطئه بگذارد، نهایت امر ناچار خواهد شد که عامل «انسانی» را از تئوری‌های خود حذف کند. در اینصورت بجای عامل انسانی منافع «محافل پنهان» قرار خواهد گرفت، محافلی که بر اساس «نظریة توطئه» کلیة مسائل جهانی را تحت نظر دارند. طبیعی است نظریه‌ای که بر چنین جنبه‌ای از مسائل تکیه کند به بیراهه خواهد رفت.

از طرف دیگر، آنان که هر گونه ارتباط میان مسائل کلیدی جهان را با عامل «توطئه» از طریق به اصطلاح استدلالات خود «مخدوش» می‌دانند، حتی اگر آگاه نباشند، نهایت امر مجبور خواهند شد که در مسیر استدلالی‌شان امتداد تاریخ بشر را نیز همزمان به زیر سئوال ‌برند. شاید کسانیکه امروز با «شجاعت» تمام در مصاحبه‌های آتشین از نبود هر گونه توطئه در مسیر تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مالی سخن به میان می‌آورند این اصل را در نظر نیاورده‌اند که با اینکار عملکرد بنیادهای قدرتمندی را به زیر سئوال می‌برند که هر کدام به تنهائی قسمت عمده‌ای از امکانات مالی، فناورانه، تولیدی و اقتصادی جهان معاصر را در ید اختیار خود گرفته‌! در «نظریة» نافیان «توطئه»، می‌باید قبول کرد که خواست‌های گنگ و مقطعی توده‌های عموماً بی‌اطلاع در مصاف با منافع «بنیادهائی» تحقق می‌یابد که امروز عملاً تمامی صحنة اقتصاد و امور مالی و استراتژیک بشر را در کف دارند! عقل سلیم ایجاب می‌کند که اینگونه «نظریه‌پردازی» را از پایه و اساس احمقانه بدانیم، چرا که به طور مثال در هیچ نوع استدلالی نمی‌توان در اقتصاد جهانی، برای خواست هیئت مدیرة شرکت «آی‌.بی‌.ام» همان ارزشی را قائل شد که برای خواست رئیس یک قبیلة افغان و یا آفریقائی! می‌دانیم که چنین ترادفی به دور از عقل سلیم است.

ولی این اصل را نیز در همینجا می‌باید عنوان کرد که آنچه در بالا آمد تلاشی بود جهت معرفی «عینی» تبعات پدیده‌ای به نام «نظریة توطئه». از جنبة فلسفی، «نظریة توطئه» را در دورة معاصر می‌توان در ترادف با بحث «جاودانة» جبر و اختیار در فلسفة قرون وسطی قرار داد. در عمل بحث «نظریة توطئه» گسترش جبر و اختیار فلسفة قرون وسطی به میدان نظریه‌پردازی‌های اجتماعی و سیاسی در قرن معاصر است. ولی همانطور که می‌دانیم،‌ در بحث‌های قرون وسطی نیز قبول جبر و یا اختیارمطلق برای «معتقدان» محظوراتی به همراه می‌آورد؛ «نظریة توطئه» نیز از این امر مستثنی نخواهد بود. ولی آنچه در بالا «نظریة توطئه» معرفی ‌کردیم به هیچ عنوان با آنچه بوق‌های تبلیغاتی در توهمات خلق‌الله، از پدیده‌ای به نام «توطئه» ایجاد کرده‌اند، ارتباطی ندارد.

امروز نظام رسانه‌ای جهانی، با تکیه بر نوعی «داستان‌سرائی»، تلاشی پیگیر در سطوح مختلف صورت می‌دهد تا بر حسب نیازهای محافل و تشکل‌های مختلف، از «بود» و یا «نبود» نظریة توطئه داستان‌هائی همساز با منافع جهانی خود تحویل خلق‌الله دهد. به طور مثال آنان که از وجود «توطئه» حمایت جانانه می‌کنند، با تکیه بر این نوع «نظریه»، از انقلاب کبیر فرانسه گرفته تا سوءقصد به جان آبراهام لینکلن و قتل «جان‌.اف. کندی» و رسوائی‌های کلینتن و لوینسکی را در یک مجموعة خیالپردازانه جایگیر کرده‌اند که در آن، این رخدادها و بسیاری دیگر به توطئة محافلی پنهان منوط شده! محافلی که پرواضح است نه نام و نشان‌شان مشخص خواهد شد، و نه می‌توان از نظر تاریخی، منافع اقتصادی و مالی موجودیت‌شان را به تحلیل کشید! به عبارت دیگر این محافل نامشخص و نامرئی در نظریة معتقدان به وجود «توطئه» خود جایگزین نظریة خالق قدرتمند می‌شوند،‌ و اینان نه تنها همچون «خداوند»، آزاد از هر قیدوبندی عمل می‌کنند، که ارتباط‌شان با واقعیات اجتماعی، اقتصادی و مالی در عصر حاضر، همچون ارتباط «خداوند» با مادیات به صفر می‌رسد! مسلماً امروز که آکادمی‌ها «خدا» را در مفاهیم دینی و اسطوره‌ای‌اش سال‌هاست به خاک سپرده‌اند، این نوع نظریه‌پردازی برای فرهیختگان یک شوخی بی‌مزه است؛ هر چند نزد خلق‌الله می‌تواند وسیله‌ای باشد جهت نگاشتن یک «تاریخ نانوشته» تا «خلق‌ها» نیز بتوانند به نوبة خود برای پرورش نوعی «تفکر» موازی با «تفکر تاریخی حاکمان» و در مسیر جلا دادن به آمال و امیال‌شان به تورق آن بپردازند.

ولی می‌باید در این میان از آنان که وجود هر گونه «توطئه» را نفی می‌کنند و هر نوع نظریه‌پردازی بر محور «توطئة» محافل حاکم جهانی را خیال‌بافی صرف معرفی خواهند کرد نیز سخن بگوئیم. با گسترش ادعای اینان، جهان پیوسته دچار گسستی نامعقول می‌شود. و هر از گاه به دلیل عملکرد گروهی از افراد که معمولاً «مستقل» از هر ارتباطی تحلیل خواهند شد، جهان بشری و ارتباطات میان بنیادهای حاکم جهانی به دلائلی که در ساختار فکری مخالفان «توطئه» چند و چون‌‌اش به هیچ عنوان مشخص نمی‌شود، دچار «گسست» و از هم فروپاشی خواهد شد. این نوع مخالفت «رسانه‌ای» و تبلیغاتی با «نظریة توطئه» کار را بجائی می‌کشاند که به طور مثال حتی کودتاهای علنی که در تاریخ بشر توسط مورخان به ثبت رسیده «نهضت‌هائی مردمی» معرفی ‌شود، جنبش‌هائی که در بطن آنان مردان و زنانی به اصطلاح فرهیخته و بسیار «مصمم» یک شبه توانسته‌اند در خیابان‌ها تاریخ جهان را به «مقصد» برسانند!‌ خلاصة مطلب، مخالفان سیاست‌باز «نظریة توطئه» بر این اصل پافشاری می‌کنند که برخورد آنان با انسان در درازنای تاریخ، «نقشی» در خور تحسین به نوع بشر اعطاء کرده!

با این وجود می‌باید این اصل را قبول کرد که اگر بحث «آکادمیک» بر محور بود و یا نبود «توطئه» در امتداد همان بحث‌های رایج فلسفة قرون وسطی، یک مطلب قابل بررسی است. و یا اینکه از نظر تاریخی ارتباط موجود میان رخدادها و منافع جریانات حاکم می‌تواند مورد بررسی علمی، اقتصادی و تاریخ‌نگارانه قرار گیرد، استفاده‌ای که امروز از «نظریة توطئه» توسط محافل تبلیغات‌چی صورت می‌گیرد مطلبی است کاملاً جداگانه.

به طور مثال می‌توان به ترهاتی اشاره کرد که در تاریخ 11 بهمن‌ماه 1387، سایت «بی‌بی‌سی» در بررسی خود از اعتقاد ملت ایران به «نظریة توطئه» منتشر کرده. در این بررسی همانطور که می‌توان حدس زد از «دوستان» و همفکران «بی‌بی‌سی» دعوت به عمل آمده تا در تأئید خط مورد نظر این «بنگاه»‌ هر کدام چند کلامی جهت خوشایند دستگاه کذا بلبل‌زبانی کنند. و جای تعجب ندارد که آقایان سازگارا، ابراهیم یزدی و بنی‌صدر همان کسانی هستند که «بیانات‌شان» در بررسی «نظریة توطئه» در ایران عصای دست گزارشگر «بی‌بی‌سی» شده!

می‌باید عنوان کرد که این «گردهمائی» استعماری فقط یک هدف ملموس را دنبال می‌کند: القاء این اصل کلی که آنچه «انقلاب‌» اسلامی خوانده می‌‌شود بدون دخالت بنیادها و قدرت‌های خارجی در ایران به وقوع پیوسته و در راه به «ثمر» رساندن آن فقط «تحرکات» آقای خمینی و دوستان ایشان سرنوشت‌ساز بوده! البته امروز برای حقنه کردن چنین دروغ احمقانه‌ای، آنهم پس از گذشت سه دهه از این رخدادها و در شرایطی که دم خروس از زیر عبای روحانیت خودفروخته و اوباشی که با عربده‌های‌شان این مضحکه را سازماندهی کرده‌اند در آمده، کمی دیر به نظر می‌رسد. ولی جای تعجب ندارد که رادیو «بی‌بی‌سی» در به منزل رساندن «بار» خود بالاجبار به افرادی تکیه کند که خود اصولاً از هر گونه مشروعیت سیاسی و عقیدتی در میان ایرانیان بی‌بهره‌اند! با این وجود، آنچه در این «بحث» قابل توجه است، ضدونقیض‌گوئی کسانی است که در ارتباط با «اهداف» استعماری این رادیو خود را مستقیماً مخالفان «نظریة توطئه» معرفی کرده‌اند!

نخست از حضرت سازگارا آغاز می‌کنیم، که تاریخچة مفتضحانة فعالیت‌های سیاسی‌شان پیشتر در یکی از مطالب همین وبلاگ‌ به تفصیل ارائه شده. «بی‌بی‌سی» ایشان را تحلیل‌گر سیاسی و رئیس مرکز مطالعات ایران معاصر در واشنگتن معرفی کرده و می‌گوید:

«سازگارا […] می‌گوید: تئوری توطئه یکی از موانع مهم توسعه سیاسی در کشور ما است. این تئوری همه چیز را حاصل برنامه ریزی آدم‌هائی می‌داند که تمام مسائل دنیا را طراحی می‌کنند و به قدری قوی است که نه فقط بین مردم عادی، بلکه بین سیاستمداران ایران هم رایج است.»

البته زمانیکه از «توطئه» بر علیه یک ملت سخن به میان می‌آوریم، بد نیست که با عوامل همین توطئه نیز از نزدیک «آشنا» شویم! جناب سازگارا که معلوم نیست به چه دلیل در موقعیت علمی، رسانه‌ای و تبلیغاتی فعلی قرار گرفته‌اند، خود یکی از همان عواملی هستند که ما به آنان عوامل توطئه بر علیه ملت ایران لقب می‌دهیم. سازگارا که به ادعای حکومت جمکران و بادمجان دورقاب‌چینان این دستگاه وطن‌فروش در 23 سالگی طراح و پایه‌گذار «سپاه پاسداران»، آنهم در مرزهای ابر قدرت شوروی بوده، بهتر است از پتانسیل‌هائی که به وی اجازه داده در این سن پائین دست به چنین عملیاتی در سطح استراتژیک جهانی بزند بیشتر برای‌مان «بگوید»! تعارف و رودربایستی دیگر بس است! اگر عمله‌های بیسواد و اوباش سپاه‌پاسداران را سازمان سیا از زباله‌دان‌ها جمع می‌کند و هر کدام را به یک دانشگاه و مرکز «تحقیقاتی» در ینگه‌دنیا ارسال می‌نماید، ما ایرانیان اجباری نداریم که این عجوزه‌های خودفروخته را در حد صاحب‌نظران «هاروارد»، «ام.‌آی‌.تی» و یا «یوسی‌ال‌ای» قبول کنیم! هر احمقی را می‌توان در یک اتاقک چپاند و بر روی در شکستة آن عباراتی مبهم همچون «استاد میهمان»، «تینک تنک» و … نوشت، و حقوق پادوئی در سپاه پاسداران را نیز در جا به دلار در کف‌ا‌ش گذاشت. ولی با توسل به این ترفندها، امثال سازگارا که در این اتاقک‌ها می‌نشینند، نمی‌توانند خود را متفکر و صاحب‌نظر معرفی کنند. چرا که در بطن روابط فلسفی و تحقیقاتی امروز حتی بسیاری از دیپلمه‌های همان هاروارد و غیره نیز در سطح متفکر قرار نخواهند گرفت. از طرف دیگر، نوشته‌های امثال سازگارا به زبان فارسی موجود است؛ می‌بینیم کسی که از نگاشتن یک مطلب چند صفحه‌ای عاجز می‌ماند، با تکیه بر امکاناتی که اربابان گاوچران‌اش برای او در ینگه‌دنیا مهیا کرده‌اند به خود اجازه می‌دهد تا بگوید:

«بینش علمی جدید، هنوز در ذهنیت ایرانی‌ها جایگزین نشده و یکی از مهم‌ترین محصولات عقل جدید که بینش علمی و صحبت کردن بر اساس داده‌های تجربی است، در ذهنیت ایرانی ها نهادینه نشده است. در نتیجه به راحتی می‌توانیم بدون مستندات تجربی یا بی‌اعتنا به مستندات واقعی، نظریه‌ای بدهیم و از آن دفاع کنیم.»

البته در اینمورد کاملاً حق به جانب ایشان است؛ کسی که با جویدن نان استعمار خود را صاحب‌نظر جا زده، ‌باید هم به «نبود» بینش علمی در جامعة ایران اشاراتی داشته باشد! مسلماً یکی از دلائل نبود این بینش برخوردی است که استعمار با منافع ملی ما می‌کند؛ دولت استعمارگر آمریکا به خود اجازه می‌دهد که یک زباله را از دکان خودفروشی در سپاه ‌پاسداران با دیپلمی از قماش دکترای «احمدی‌نژاد» و «محسن رضائی» به ریاست یک «مجمع تحقیقی» منصوب کند، مجمعی که وظیفه‌اش بررسی مسائل ایران معاصر معرفی شده!‍ همین استعمار اگر با ملتی طرف صحبت بود که برایش حداقل «ارزش» و احترام را قائل می‌شد، بجای یک لات و اوباش می‌توانست چندتن از اساتید شناخته شدة کشور را که تحقیقات قابل ذکری در زمینة ایران معاصر دارند به این «مجمع» اعزام کند. ولی به قولی می‌گویند، «علف باید به دهان بزی شیرین بیاید!»

زمانیکه ارتباط با ملت آلمان مطرح می‌شود، آمریکائی‌ها «فون‌براون»، پایه‌گذار سازمان ناسا، هربرت مارکوزه یکی از مهم‌ترین صاحب‌نظران حلقة فرانکفورت، و پایه‌گذار سازمان سیا و بسیاری نمونه‌های خرد و کلان دیگر را در تأسیسات خود «جاسازی» می‌کنند؛ در مورد ما ایرانیان کار به نوچة ابراهیم یزدی، محسن سازگارا می‌رسد. حال می‌باید از حضرت سازگارا بپرسیم، شما که «نبود» بینش علمی را تا به این حد عمیقاً «نقد» می‌فرمائید، فراموش نکنید که اگر چنین بینشی در کار بود بجای امثال جنابعالی که جایگاه واقعی‌تان سطل زبالة جمکران است، زنده‌یاد فریدون آدمیت را که در خلوت و در تنهائی جان سپرد به اینگونه «مجامع» دعوت می‌کردند. حضرتعالی یادتان نرود که نان همان «نبود» بینش علمی را میل می‌فرمائید.

ولی «بی‌بی‌سی»‌ برای رونق دکان «انقلاب‌پرستی» که مسلماً به مناسبت فرارسیدن سالروز کودتای 22 بهمن پرچم‌اش را به اهتزار در آورده، سری هم به رئیس و ارباب مستقیم محسن‌آقا، حاج آبراهام یزدی می‌زند. ایشان هم درست عین محسن‌آقا دل پرخونی از معتقدان به «نظریة توطئه» دارند. و به دلیل «فرهیختگی» فراوان مطالبی بسیار خواندنی به این بررسی اضافه می‌فرمایند. حاج آبراهام می‌گویند:

«انقلاب اسلامی ایران، انقلابی سالم و اصیل [و] مردمی بود که از شرایط ایران نشات گرفت!»

البته باید دید در شرایطی که تمامی تحرکات مخالفان دولت شاه تحت نظارت ساواک و کمیتة مشترک ضدخرابکاری قرار داشت، چگونه یکمرتبه و در عرض چند ساعت در قیطریه هزاران نفر جمع می‌شوند، و به قول سرهنگ «بهروز سرشار» که مصاحبه‌اش در همان سایت «بی‌بی‌سی» ارائه شده، هنگام عبور از مقابل ساختمان‌های شهربانی به شاه فحش هم می‌دهند!‌ این نشانة سالم بودن و اصیل بودن و شادابی «انقلاب» آقای یزدی باید باشد، چرا که نه تنها شهربانی کل کشور که عمال آن از جمله سرکوبگرترین پلیس‌های تاریخ بشر بودند در مقابل اوباش قیطریه «سکوت» اختیار می‌کنند که در فردا و فرداهای دیگر، دخالت مأموران شهربانی و ارتش شاهنشاهی فقط برای جری کردن مردم و دامن زدن به بحران‌های خیابانی صورت می‌گیرد. آقای یزدی حتماً فکر کرده‌اند که مردم مثل خودشان کور و کر هستند و نان سازمان سیا می‌خورند که از اصیل بودن این «غائله» اینهمه تعریف می‌فرمایند. ایشان در دنباله در رد نظریه‌ای که نقش قدرت‌های استعمارگر را در این غائله مطرح می‌کند،‌ می‌فرمایند:

«هیچ نوع شواهد و اسناد تاریخی که بر این موضوع دلالت کند، وجود ندارد و تا به حال مدعیان این موضوع نتوانسته‌اند سندی در تأئید این ادعا ارائه کنند.»

البته می‌باید از حاج‌ آبراهام پرسید مقصودشان از «سند» چیست؟ اگر در ایران زمین‌خواری و بالا کشیدن مال و اموال مردم از طریق «سندسازی» و «تقلب» مدروز شده، در بحث مسائل اجتماعی و سیاسی «سند» معنا ندارد. به طور مثال از ایشان می‌پرسیم، شما که می‌گوئید «انقلاب ایران اصیل و مردمی بود» سندتان چیست؟ این چه نوع انقلاب مردمی است که درست چند روز پس از «پیروزی» آن، صدها هزار زن در اعتراض به حجاب اجباری درهای مدارس و دانشکده‌ها را می‌شکنند، و در یکی از مهم‌ترین تظاهرات سیاسی زنان در تاریخ ایران ساختمان دادگستری و خیابان‌های اطراف آن را طی ساعت‌ها به اشغال در می‌آورند؟ این چه نوع «مردمی‌» بودن است که در فردای همین تظاهرات، دولت شیخ منفور و خودفروخته‌ای که شما «مهندس بازرگان» می‌نامید، بجای رعایت تمایلات گستردة زنان در کشور، باندهای موتورسوار و اوباش و اراذل را به دستور همان ساواکی که ادعا می‌کنید بختیار تعطیل‌اش کرد، به خیابان‌ها سرازیر می‌‌کند تا با ضرب و شتم زنان از هر گونه اعتراض به جفنگ‌گوئی‌ اوباشی از قماش سرکار که به دستور و با حمایت مالی اجنبی کشور ایران را به میدان جفتک‌اندازی تبدیل کرده‌اید جلوگیری کند! فکر نمی‌کنید که در «تحلیل» و بررسی واژه‌های «مردمی» و «اصالت» کمی به بیراهه رفته‌اید؟ موتورسوارها و اوباش «حزب‌الله» که دفاتر روزنامه‌ها را برای برقراری «دولت موقت» به آتش می‌کشیدند حتماً قسمتی از همان عملیات «اصیل» و«مردمی» بودند!

بله، توطئه‌ای در کار نبوده! چند موتورسوار و لات و اوباش، همان‌ها که بعداً رئیس جمهور و وزیر و غیره شدند، با هم جمع می‌شوند و به این نتیجه می‌رسند که در اولین فرصت دفاتر روزنامه‌ها و زنان و مردانی که به زعم آنان وجودشان در کشور زیادی است از صحنة جامعه «حذف» کنند، و این‌ها همه در چارچوب همان «شادابی» و «سلامت» انقلاب سرکار عملی می‌شود! حتماً بنده بودم که پس از کودتای 22 بهمن، برای جلب اعتماد و از میان رفتن ترس شهربانی‌چی‌ها، از تمامی کادرهای سرکوبگر کمیتة مشترک ضدخرابکاری تقاضای بازگشت به «خدمت» کردم! باز هم «سند» می‌خواهید، که کجای‌تان بگذارید؟

ولی از آنجا که هیچ مجلسی بدون سخنرانی «مادر عروس» شگون نخواهد داشت، «بی‌بی‌سی» از بنی‌صدر هم چند کلامی «لغزپرانی» در مخالفت با «نظریة توطئه» منتشر کرده!‌ می‌دانیم که بنی‌صدر از جمله خودفروختگانی است که می‌پندارند اگر خودشان را «نیمه و نصفه» بفروشند، هم خرشان از پل گذشته و هم «حیثیت» از دست نمی‌دهند! زمانیکه این «مردک» را تحت عنوان «دکتر» بنی‌صدر و «استاد» و نظریه‌پرداز اقتصاد اسلامی از آستین اوباش حزب‌الله، یا همان ساواکی‌های «جاویدشاه» که ریش و پشم‌ در آورده بودند، بیرون کشیدند تا سوارش شوند و از گرده‌اش برای منافع فاشیسم و لات‌ولوط‌ها تسمه بکشند، عین «موش سر قالب پنیر» به اینهمه «عظمت» انقلابی خیره مانده بود، جیک‌اش هم در نمی‌آمد! مرتب از این دانشگاه به آن دانشگاه می‌رفت و «سخنرانی»‌ می‌کرد. بله ایشان عمری را در راهروهای سوربن فرانسه برای «تحقیقات» طی کرده‌اند، و به دلیل آنکه مرتباً نمرة ردی ‌گرفتند، یکی از ساکنان اصلی ساختمان سوربن در پاریس به شمار می‌رفتند؛ آنقدر آنجا ماندند تا «انقلاب» بشود و بتوانند به تهران نقل مکان کنند!‌ اگر مادام «کوری» لهستانی اشعة ایکس را کشف کرد، بنی‌کوری همدانی کاشف همان «اشعة عجیبی» است که در موی زنان وجود دارد و باعث تحریک مردان می‌شود! خلاصه، این داستان «موش و قالب‌پنیر» ادامه داشت تا وقتی که «استاد» بنی‌صدر فهمیدند برای چه کارهائی سر منبر رفته‌اند! اینجا بود که عین قاطر چموش رم کردند، و شروع فرمودند به جفتک‌اندازی!‌ هر چه اناث هم در فامیل داشتند وسیلة پیشرفت سیاسی کرده بودند، عین هارون‌الرشید از چپ و راست این‌ها را می‌دادند به عقد و ازدواج «محارم ‌سیاسی‌اشان»!‌ ایشان در رد نظریة توطئه می‌فرمایند:

«هر رژیم استبدادی، از جمله ابزاری که به کار می‌برد، تئوری یا نظریة توطئه است برای سرکوب. نمی‌تواند بگوید عیب از من است و حق اعتراض با دیگری است، ناگزیر است که این نقص خود را و حق دیگری را با نظریة توطئه بپوشاند.»

البته همانطور که می‌دانیم زمانیکه ایشان همچون ماهی کوچولوی حوض عمه‌خانم در استخر «قدرت» غوطه می‌خوردند، و اوباش حکومت اسلامی ساختمان سفارت آمریکا را تحت عنوان «مبارزه با امپریالیسم» اشغال کردند، «تئوری توطئه» وجود خارجی نداشت! اگر هم داشت، ایشان خفقان گرفته بودند؛ رفتند بالای دیوار ایستادند و سخنرانی فرمودند و این عملیات را تأئید کردند، تا همان آمریکا دست‌شان را بگیرد و از دکان انتخابات «ریاست جمهوری» چاه ‌خراب ‌شدة جمکران بکشد بیرون! ولی یادمان نرود وقتی که مضار این «نظریة» توطئه شامل حال خودشان می‌شود، دیگر «ابزار» دیکتاتورهاست! و در اینجاست که دیکتاتورها با تکیه بر «مردمفریبی» حق اعتراض از مردم را سلب کرده‌اند!

بله، همانطور که می‌بینیم افاضات این سه رأس عملة فاشیسم به صراحت نشان می‌دهد که از «تئوری توطئه» چگونه می‌توان به صورت «فصلی» و «مقطعی» استفادة سیاسی به عمل آورد. خلاصة کلام، اینان در تشریح موضع خود در مقاطعی که در جمع «صاحبان امتیاز» قرار می‌گیرند، امتیازات به دست آمده را ارث پدری‌شان به شمار می‌آورند! آقای سازگارا اصلاً از زمان تولد «محقق» ایران معاصر بوده‌اند! اگر هم سواد خواندن و نوشتن ندارند اشکالی در کار نیست!‌ تحقیقات‌شان بجاست!‌ ولی اگر دست‌شان را بگیرند و از خلای محافل آمریکائی بیرون بیندازند دیگر قضیه فرق می‌کند، «توطئه» قابل بررسی خواهد شد و دیگر «مسخره» نمی‌شود!

‌با این وجود می‌باید اذعان داشت که امروز در مسیر سوءاستفاده از قدرت‌ سیاسی، «تئوری توطئه» حداقل در ایران یکی از مهم‌ترین ابزار در دست سیاست‌بازان شده. در دست کسانیکه موجودیت اجتماعی و سیاسی‌شان را فقط با تکیه بر سرنیزه و ساختارهای پوسیده و فاسد وابسته و استعماری به دست آورده‌اند. اینان که خود اوج معنا و مفهوم «توطئه بر علیه منافع» یک ملت‌‌اند، زمانیکه در رأس قدرت قرار می‌گیرند در تحلیل ریشه‌های قدرت سیاسی‌شان حتی وجود این نظریه را نیز محکوم می‌کنند! ولی به صراحت می‌دانیم که حکومت اسلامی اگر پیروزی خود را در 22 بهمن ماه بدون هر گونه مراجعه به «نظریة توطئه» توجیه می‌کند، در بهره‌برداری از این «نظریه» از جمله مهم‌ترین رژیم‌های تاریخ معاصر است.

همانطور که می‌بینیم «نظریة توطئه» بسیار جالب است، و به همین میزان کارساز استعمار و نوچه‌هایش! بر اساس استفاده‌ای که از این «نظریه» صورت می‌گیرد، در به «ثمر» رسیدن این رژیم سرکوبگر، استفاده از آن قابل قبول نیست، ولی اینک سه دهه است که همه روزه با استفاده از همین نظریه از «توطئه‌های» آمریکا بر علیه اسلام «حکایت و قصه» برای‌مان می‌گویند!‌ و این بود خلاصه‌ای از کاربرد بهینة «نظریة توطئه» در دست سیاست‌بازان و جفنگ‌گویان این مرز و بوم!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

فیلترشکن‌های جدید9فوریه2009

clai.info
veol.info
www.hitnow.us
16yd.com
adun.info
www.jpgload.com
218x.net
www.hiddenjack.com
thehealthmystery.info
proxy.arecibomessier.com
quiet8.info
hideyourip.info
mondrean.com
www.mattmetrodude.com
www.browsefresh.com
quiet4.info
breezers.info
quiet1.info
feedsgo.com
www.horceracing.info
https://www.paypal.com
freesurf-facebook.info
d8r.info
xhidenow.info
dorh.info
www.anotherproxy.info
ject.info
www.surfelite.info
born2hide.com
fxvirtuoso.com
misc.zapto.org
cadg.info
centidoo.com
www.protectmystuff.info
www.unblockbrowsing.info
easyukhosting.info
www.psalm13.info
www.hot-anime.info
www.notinschool.com
www.hardcore-anime.info
oxyr.info
iroy.info
rald.info
efll.info
vhitch.com
www.vip3r.net
quiet5.info
undrr.info
www.alphaprox.info
admitweb.com

گاوچران و اقتصاد!

باراک اوباما، همانطور که بسیاری از محافل اروپائی و آسیائی انتظار داشتند در طرح «بازسازی» اقتصادی خود سرفصلی را که به حمایت از صنایع داخلی، خصوصاً صنایع فولاد مربوط می‌شد حذف کرد! این «سرفصل» مجادله‌آمیز را پیشتر در همین وبلاگ مطرح کرده بودیم؛ عکس‌العمل کاخ‌ سفید به انتقادات جهانی از طرح «بازسازی» به صراحت نشان می‌دهد که مرزهای اقتصادی آمریکا ارتباط زیادی با مرزهای جغرافیائی ندارد. البته این امر از دهه‌ها پیش از طرف صاحب‌نظران، خصوصاً منتقدان اقتصاد امپریالیستی مورد نقد و بررسی قرار گرفته، ولی زوایائی که امروز مورد نظر ما است با زاویة سنتی‌ای که جهانی شدن قدرت آمریکا را به نقد و تحلیل می‌کشاند کاملاً متفاوت است.

همانطور که می‌دانیم آمریکا طی سالیان دراز مرزهای خود را بر اساس منافع‌اش پیوسته جابجا کرده! این جابجائی بی‌مهابا و بدون هیچ توجیهی صورت گرفته. در یک زمینة مشخص و در چارچوب فهرستی از منافع ویژه، دولت آمریکا یک روز حامی تولیدکنندگان محلی می‌شد، و روز دیگر از «جهانی‌شدن» استقبال می‌کرد! ولی شرایط فعلی در چگونگی شکل‌گیری این «گوی و میدان» تغییراتی پدید آورده! باید اذعان داشت که در شرایط فعلی اگر نظارت بر این «میدان» تماماً از دست‌ کاخ‌سفید بیرون نیامده، حداقل عقب‌نشینی اوباما در مورد «فولاد» نشان ‌می‌دهد که کنترل آن دیگر همچون گذشته‌ها به صورتی بی‌چون و چرا در ید آمریکا نخواهد بود.

ولی نمی‌باید از نظر دور داشت که تغییرات گسترده در مرزهای «واقعی» آمریکا، مرزهائی که روزی تا جنگل‌های ویتنام امتداد دارد، و روز دیگر به حومة شهر نیویورک محدود می‌شود، با روحیة اقوامی که در این سرزمین مستقر شده‌اند بی‌ارتباط نیست. «تنهائی» انسان‌ها در بطن جامعة آمریکا یک واقعیت اساسی است. ولی این «تنهائی» خود منتج از انزوائی است که سرزمین آمریکا در آن قرار گرفته. این انزوای جغرافیائی، در تفکر اجتماعی آمریکائی این توهم را به وجود آورده که روحیة «انزواطلبی»، که بر روابط سیاسی این کشور با جهان نیز حاکم شده، یک «واقعیت» قابل تحسین است!‌ در مطالب پیشین این وبلاگ «روحیة» انزواطلبی آمریکائی را بارها مطرح کرده‌ایم، ولی می‌باید اذعان داشت که این «انزوا» نه تنها توجیه کنندة «انزواطلبی» شده که طی دهه‌ها به خلق‌الله در آمریکا این امر را القا ‌کرده که اینان نیازمند جهان نیستند؛ جهان نیازمند آمریکاست!

البته در جهانی که روند انباشت سرمایه تمامی کانال‌ها را به جانب ینگه‌دنیا «منحرف» کرده، نهایتاً این نیاز نیز احساس خواهد شد، ولی در همینجا بگوئیم که روند انباشت سرمایه به صورتی که تا به حال معمول بوده، به هیچ عنوان روندی طبیعی و غیرقابل تغییر نیست. این روند زائیدة شرایط ویژه‌ای است که 50 سال جنگ سرد بر فضای بین‌المللی حاکم کرده بود؛ این جنگ تمام شده، و فضاسازی‌ها و جوسازی‌هایش را نیز با خود برده!‌ این است دلیل واقعی آنچه «بحران فراگیر اقتصادی» عنوان می‌شود ولی هیچ یک از دولتمداران و صاحب‌نظران در پایتخت‌های غربی حاضر به بیان ابعاد و دلائل واقعی این بحران نیست.

امروز رئیس جمهور فرانسه، نیکولا سرکوزی، به مدت یک ساعت و 30 دقیقه در سه کانال تلویزیونی کشور به وراجی و مفت‌گوئی مشغول بود، و هر بار در پاسخ به این سئوال که این «بحران» اصولاً چیست؟ تکرار می‌کرد، «این بحران طی یکصد سال گذشته بی‌سابقه است!» در کشور فرانسه بر خلاف بسیاری از کشورها، سیاستمداران نمی‌توانند به خود اجازه دهند که هر چه به دهان‌شان می‌آید بگویند، چرا که تحلیل و سبک‌سنگین کردن مطالبی که از دهان اینان بیرون می‌آید در فرانسه از دیگر کشورها تندتر و غیرقابل بخشش‌تر است. زمانیکه یک رئیس جمهور به خود اجازه می‌دهد پاسخی اینچنین بی‌معنا بر زبان آورد، می‌باید قبول کرد که بنیاد جمهوری فرانسه از پایه و اساس متزلزل شده. دلیل نیز روشن است. اگر بخواهیم اظهارات ایشان را درست بررسی کنیم می‌باید قبول کرد که اگر سرکوزی این «بحران» را طی یک‌صد سال گذشته بی‌سابقه می‌داند، مسلماً از نظر ایشان ساختار اقتصادی، بانکی و جریان نقدینگی در جامعة بشری نیز، امروز با یکصدسال پیش قابل قیاس است! می‌دانیم که چنین ادعائی «چرند» و بی‌معناست. اقتصاد امروز جهان حتی با 10 سال پیش نیز قابل مقایسه نیست.

از طرف دیگر، ما فارسی‌زبانان مثلی داریم که می‌گوید، «شیره را خورد و گفت شیرین است!» البته آقای سرکوزی اقتصاددان و یا متخصص امورمالی نیستند، با این وجود مشاورانی در این رده دارند که برای حضرت‌شان ابعاد و دلائل بحران را ترسیم کنند!‌ اینکه امروز رئیس جمهور کشور فرانسه به خود اجازه می‌دهد در برابر افکار عمومی در یکی از فعال‌ترین شهرهای جهان در زمینة روشنفکری و بحث‌های اقتصادی و ایدئولوژیک یک ساعت و 30 دقیقه مزخرفات تحویل یک ملت بدهد، واقعاً نشانگر این است که «این بحران طی یکصد سال گذشته بی‌سابقه است!» این بحران همانطور که رفتار غیرقابل توجیه و کاملاً غیرمسئولانة رئیس جمهور فرانسه نشان ‌داد، «بحران» مشروعیت نظام سرمایه‌داری باید باشد. نظامی که در بطن آن، رئیس جمهور کشور فرانسه در مقام یکی از مهم‌ترین مهره‌های نظام، برای توضیح دلائل «بحران» نمی‌تواند نهایت امر مشروعیت‌ نظام را نیز در برابر افکار عمومی به زیر سئوال برد!

با این وجود می‌توان به صورت عملی به یک جمع‌بندی دست یافت، و در آن از بحران «اعتماد» عمومی سخن به میان آورد! به عبارت دیگر «مردم» ـ کسانی که سرمایه‌هائی در دست دارند ـ دیگر پول‌هایشان را به بانک‌ها، مراکز مالی، بورس اوراق بهادار، و … نمی‌سپارند!‌ و دولت برای آنکه بانک‌ها بتوانند نیازهای مردم را جهت جریان نقدینگی برآورده کنند،‌ با بهره‌های بسیار پائین سرمایه‌هائی عظیم در اختیار بانک‌ها می‌گذارد!‌ ولی این سئوال هنوز بی‌جواب می‌ماند که در این صورت، این پول‌ها کجا می‌رود؟ خلاصه بگوئیم مقامات حکومت‌ها از ارائة هرگونه پاسخی طفره می‌روند، چرا که وحشت از فروپاشی سرمایه‌سالاری بر حاکمیت‌های غرب کاملاً مستولی شده.

با این وجود امروز، بار دیگر و در جواب به این به اصطلاح «بحران»، بانک مرکزی بریتانیا بهرة پول را در این کشور تقلیل داده! بهرة پول در انگلستان امروز به 1 درصد رسید، و از سال 1694، یعنی سال بنیانگذاری بانک مرکزی بریتانیا، چنین نرخ بهره‌ای «بی‌سابقه» است! البته نرخ بهره می‌تواند «بی‌سابقه» باشد، ولی «بحران» را در مقام یک جریان چندبعدی و معاصر نمی‌توان بی‌سابقه خواند!‌ شاید تصور این شرایط از ذهن به دور باشد ولی به طور مثال، طی دورانی که نیروی هوائی آلمان نازی، لندن را همه روزه بمباران می‌کرد و بیش از نیمی از پایتخت انگلستان به مخروبه تبدیل شده بود، در امپراتوری «نزول‌خواران» بریتانیا بهرة پول از امروز بیشتر بود! از طرف دیگر، آقای «تریشه»، رئیس بانک مرکزی اروپا نیز اطمینان داده‌اند که بهرة پول در آغاز ماه مارس در حوزة اقتصادی یورو پائین خواهد آمد! دیدیم که در چارچوب «بحران اعتماد عمومی» پائین آوردن بهرة پول به حساب عمل دولت جهت تأمین اعتماد عمومی تحلیل می‌شود!‌ هر چند به عقیدة ما این یک بیراهة استدلالی بیش نیست!

ولی در سال‌های شروع این بحران، و خصوصاً در ایالات متحد و بعدها در اروپا، بهرة پول را جهت مبارزه با کسادی مرتباً پائین آوردند. و در عمل یکی از دلائل بحران «وام‌های مسکن» در آمریکا همین کاهش بهره و شرایط سهل و آسان برای وام‌گرفتن بوده!‌ ولی امروز دیگر بانک‌ها حداقل در اروپا به احدی وام نمی‌دهند، پس می‌باید از آقایان رؤسای بانک مرکزی پرسید، بهرة پول را برای چه کسانی پائین می‌آورید؟ برای آن‌ها که پول‌هایشان را از بانک‌ها بیرون می‌کشند؟ و از طرف دیگر در شرایطی که هزاران نفر هر روز بیکار می‌شوند، کاهش بهرة پول تا آنجا که به سرنوشت جوامع غربی مربوط می‌شود چه تغییری ایجاد خواهد کرد؟

ولی شاید بهتر باشد در آخر نگاهی هم به «طرح‌های» باراک اوباما بیاندازیم که کمی بالاتر به آن اشاره کرده بودیم. می‌دانیم که ایشان به «تقلید» از برنامة اقتصادی روزولت طرحی برای «بازسازی» اقتصاد کشور ارائه داده‌اند، که نخست از 700 میلیارد دلار شروع شد، و امروز به تدریج مبلغ آن در هر گام بالا رفته و تا 1000 میلیارد فاصلة زیادی ندارد!‌ در این طرح، که بیشتر به دیگ آش شله‌قلمکار خاله‌خانم‌ها شباهت دارد تا یک طرح منسجم اقتصادی، از هر نوع بنشن و سبزیجات می‌توانید پیدا کنید. بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» از این طرح که آنرا «مبارزه با کسادی» می‌نامند و اینک در سنای آمریکا مورد بحث و گفتگو قرار گرفته، سرفصل‌هائی مخابره کرده که اگر معنا و مفهومی از نظر اقتصادی ندارد، برای خنده و شوخی و مزاح بد نیست! به طور مثال «بی‌بی‌سی» از بحث‌ سناتورهای آمریکائی این یک را مطرح کرده که:

«یکی از نمایندگان موفق شد موافقت[…] با پیشنهاد معافیت مالیاتی برای خریداران اتومبیل را به دست آورد […] براساس این مصوبه، بسیاری از آمریکائیان مجاز خواهند بود تا مبلغی را که برای خرید اتومبیل به کار می‌برند از درآمد[…] خود کسر کنند.»

حال ببینیم چرا این طرح «جالب» است؟ نخست اینکه بر اساس قوانین مالیاتی، از دیرباز در ایالات متحد گروه‌هائی که درآمد بالا داشته‌اند بهای پرداختی برای خرید خودرو را همیشه تحت عنوان «مخارج کسب» از مالیات آخر سال خود کم ‌کرده‌اند! اقتصاد آمریکا بر اساس این اصل کلی شکل گرفته که می‌باید از افرادی که درآمد بالا دارند حمایت کرد تا کار ایجاد شود! هر چند از دیرباز می‌دانستیم که اصل کذا کاملاً بی‌پایه است. می‌دانستیم که ثروت نه از طریق انباشت آن توسط یک طبقة اجتماعی که از طریق مصرف ایجاد می‌شود. و طی این به اصطلاح «بحران»، ساختار سیاسی در آمریکا بجائی رسیده که در اصول اساسی و پایه‌ای همین حاکمیت قصد تجدیدنظر دارد. و به عقیدة برخی می‌توان با تکیه بر این نوع تجدیدنظرطلبی‌ها اقتصاد آمریکا را «معالجه» کرد! از طرف دیگر، «بی‌بی‌سی» گزارش می‌دهد که:

«در برنامة پیشنهادی آقای اوباما اعتبار مالیاتی به مبلغ 7500 دلار برای کسانی که نخستین خانه خود را خریداری می‌کنند در نظر گرفته شده است اما برخی از نمایندگان سنا خواسته‌اند که این مبلغ به پانزده هزار دلار افزایش یابد و تمام خریداران مسکن در سال جاری را شامل شود.»

بله، بر اساس برداشت این «نمایندگان»! به طور مثال فردی که در سال جاری یک میلیون دلار برای خرید پنجمین و یا دهمین خانة خود پرداخت کرده، می‌باید پانزده‌هزار دلار هم از بودجة عمومی «دست‌خوش» بگیرد! خلاصة کلام در مملکت گاوچران‌ها زمانیکه بحث شیرین «سوسیالیسم» به میان می‌آید، باید منتظر چنین صحنه‌های خنده‌دار و مضحکی هم باشیم. نمایندگانی که عمری وظیفة اصلی‌شان فراهم آوردن زمینة جنگ‌افروزی و آدمکشی در این منطقه و آن قاره بوده، امروز به دلیل این «بحران» ذلیل‌مرده همانطور که می‌بینیم «تو کار سوسیالیسم» هستند، و جای تعجب نیست که سوسیالیسم‌شان اینچنین «آبکی» و «خرکی» باشد!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

فیلترشکن‌های جدید6فوریه2009

bihy.info
d82.net
urre.info
turg.info
www.qlicking.com
dr-oli.com
refl.info
www.qlicq.net
www.rightproxy.info
www.hiddenjack.com
www.hardcore-anime.info
www.virtualbypass.com
www.hideatskool.info
computerlabviewer.info
www.protectmystuff.info
placenetworks.com
www.3kunblocker.info
www.mlax.net/surf
myspace4u.biz
https://www.important88.com
www.internetallthetime.com
ezinego.com
finj.info
surfsboarders.info
www.alphaprox.info
unblockobama.com
www.bestwebproxy.net
www.diablogold.info
freesurf-facebook.info
www.unblockmyspacefree.net
www.goofout.info
www.hot-anime.info
oosc.info
porp.info
lylyl.info
www.3158.info
cily.info
centidoo.com
dabmix.com
kbil.info
winvu.info
seekbo.info
media-script.com
normalizations.com
2eb.info
www.anime-picture.info
echous.info
www.unblockbrowsing.info
quiet6.info
www.unblocknyc.com

بن‌بست میرحسین!

برنامه‌های تفریحی «انتخاباتی» در حکومت اسلامی همچنان ادامه دارد؛ یکی می‌آید، و قرار می‌شود که یکی دیگر نیاید! همانطور که می‌دانیم از قرار معلوم میرحسین موسوی، نخست‌وزیر جبار و سرکوبگر دوران جنگ، که جدیداً از طرف «دوستان» و همسفره‌ای‌ها در چارچوب عزیزدردانه‌پروری و رفیق‌بازی‌ اسلامی و دینی و میهنی فقط «میرحسین» خوانده می‌شود از «نامزدی» دست برداشته! یعنی راستش را بخواهید «می‌گویند» که دست برداشته! و بر اساس همان «می‌گویند»، قرار شده که حضرت سیداردکانی با خندة شیرینی که تا مغز استخوان ملت چپاول‌شدة ایران نفوذ می‌کند پای به میدان «مبارزات» گذاشته، یک دورة چندسالة دیگر را هم به تاریخچة افتخارآفرین زندگی محفلی و قرمساقی‌های معمول خود اضافه فرمایند. البته «میرحسین» هنوز دست‌بردار نیست و گویا به متولیان فعالیت‌های انتخاباتی‌اش «دستورالعمل‌هائی» هم داده! ولی چه «میرحسین» بیاید و چه نیاید، فعلاً بجز شخصیت دوست‌داشتنی و مامانی‌ خودمان «مهرورزی»، چند رأس پاسدار و آخوند هم خود را نامزد مقام ریاست جمهوری جمکران کرده‌اند که در میان آن‌ها می‌توان از شیخ «اصلاحات»، کروبی نام برد که تو گوئی از روز تولد «مهر باخت» بر پیشانی‌ دارد. دیگران هم آنقدرها مطرح نخواهند بود. ولی امر مهم این است که بحران ساختگی «انتخابات» و محورهای احتمالی سیاسی که از این معرکه‌گیری قرار است سر برآورد، در عمل گردوخاکی‌ است برای پوشاندن مسائل واقعی در منطقه‌ و در ایران، تا ملت‌ها همچون همیشه از کنار رخدادها بی‌خبر و بی‌ثمر عبور کنند.

شاید لازم به یادآوری نباشد، ولی چه میرحسین بیاید و چه خاتمی نیاید، در ایالات متحد دولت پس از 8 سال «عوض» شده! ‌ و در سرنوشت منطقه‌ای که رژیم‌های «انقلابی» و غیرانقلابی آن طی 80 سال گذشته بر سر سفرة نفت و گاز همگی در آستین انگلیسی‌ها و آمریکائی‌ها رشد و نمو کرده‌اند، تغییر دولت در واشنگتن از اهمیتی بسیار اساسی برخوردار است. اهمیتی که کمتر در رسانه‌ها و بوق‌های فارسی‌زبان از آن سخن به میان می‌آید. ظریفی می‌گفت: «فلانی!‌ این‌ رسانه‌ها را درست کرده‌اند تا سر مردم را گرم کنند!» بله، «ظریف‌» ما کاملاً حق دارد. هیچکس از تغییر استراتژی‌های منطقه‌ای سخن به میان نمی‌آورد؛ وانمود می‌شود که اوباما دنبالة بوش است! البته از بعضی جهات این برداشت کاملاً صحت دارد، ولی اگر قرار بود که روح دیپلماسی‌های بوش «زنده» بماند، منطقی‌تر بود که مک‌کین را بیاورند!

برای ارائة بررسی کوتاهی از این «تغییرات» که مسلماً تا چند هفتة دیگر نمایشات علنی آن در صحنة جهانی آغاز خواهد شد، می‌باید نخست از آمریکا آغاز کرد. دولت ایالات متحد پای در یکی از ریشه‌دارترین زمینه‌های «بحران‌زا» در دوران موجودیت خود گذارده. این جمله به هیچ عنوان اغراق‌آمیز نیست. می‌دانیم که بحران‌های گذشته در تاریخچة کشور نوپای ایالات متحد آنزمان که در ارتباط با مسائل جهانی قرار می‌گیرد، عملاً ریشه در دو جنگ جهانی دارد. این «ریشه‌یابی» به صراحت نشان می‌دهد که ساختار اقتصادی و مالی در ایالات متحد، در ارتباط با مسائل جهانی به صورتی پایه‌ای به عامل جنگ و سرمایه‌داری نظامی متصل شده. آمریکا طی دو جنگ جهانی خود را در اردوگاه «برندگان» جا زد، و این «بردها» از نظر استراتژیک برای ایالات متحد فهرستی گسترده و بلندبالا از وابستگی‌ها و تعهدات جهانی به ارمغان آورد. امروز در آغاز هزارة سوم میلادی این سئوال مطرح می‌شود که ایالات متحد با این «فهرست» کذا چه می‌تواند بکند، و یا اینکه چه‌ها خواهد کرد؟

سرمایه‌داری نظامی در ایالات متحد که سال‌های دراز تحت عنوان «مبارزه با کمونیسم» شیرة دیگر نظام‌های سرمایه‌داری و وابستة «جهان آزاد» را به درون شاهرگ‌ محافل، صنایع و بانک‌های وابسته به پنتاگون تزریق می‌کرد طی چندین سال در اطراف خود شبکه‌ای بسیار گسترده از بانک‌ها، شرکت‌ها، دانشگاه‌ها، محافل و باشگاه‌ها به راه انداخته! فعال نگاه ‌داشتن این مجموعه «خرج» دارد، و اقتصاد ایالات متحد به تنهائی قادر به تأمین آن نیست. به طور مثال افتضاحی که امروز از آن تحت عنوان «سوءاستفادة مالی مدوف» سخن به میان می‌آید به صراحت نشان می‌دهد که مسیر حرکت نقدینگی به چه صورت برنامه‌ریزی شده بود. سرمایه‌های جهانی از طریق محافل به درون یک شبکة مجازی تزریق می‌شد، شبکه‌ای که بهرة سرمایه‌های گذشته را نیز با سرمایه‌های نوین تأمین می‌کرد! به عبارت دیگر همه چیز «مجازی» بوده، فقط یک اصل واقعی و ملموس بود، و آن اینکه سرمایه‌ها می‌بایست الزاماً در ایالات متحد انباشته شود!‌ حال اگر در گذشته تحت عنوان «مبارزه با کمونیسم» شیرة مالی و اقتصادی کشورهای جهان را در اقتصاد آمریکا تزریق می‌کردند، امروز تحت شعار مسخره و توخالی «مبارزه با تروریسم» نمی‌توان همان مقیاس از تحرک اقتصادی را ایجاد کرد. همانطور که دیدیم، علیرغم همکاری‌های گرم و صمیمانة مسکو، آمریکا نتوانست بر محور «مبارزه با تروریسم» به یک اجماع قابل دوام و گسترده دست یابد!

در توضیح نقش مسکو در تبلیغات گستردة جهانی در چند سال گذشته می‌باید اضافه کرد که، پروژة مسخره و آمریکائی جایگزینی «کمونیسم» با «تروریسم» به دو دلیل اساسی از طرف کرملین نیز مورد حمایت قرار گرفت. نخست به دلیل تهدیدی که ایالات متحد با تکیه بر آشوب‌های دینی در جهان اسلام همچون شمشیر داموکلس بر سر حاکمان مسکویت حی و حاضر نگاه داشته. روسیه از طریق همکاری با آمریکا قصد آن دارد که منافع مسکو را از گزند این آشوب‌ها که به سرعت می‌تواند طبیعتی «ضدروسی» پیدا کند محفوظ نگاه دارد. دلیل دوم نیز کاملاً واضح است: نفت و نقش منابع نفتی در اقتصاد جهانی! مسکو به عنوان یک قدرت نفتی قصد آن دارد که در پناه سیاستگذاری‌های پنتاگون بر اهمیت نقش خود در میادین انرژی هر چه بیشتر بیافزاید.

با این وجود در اینکه مسکو توانسته باشد طی 8 سال گذشته به این دو هدف دست یابد جای بحث باقی است. در اینجا قصد تحلیل مواضع استراتژیک مسکو را در رابطه با اسلام نداریم، ولی زمینة معضلاتی که آشوب‌های دینی می‌تواند برای مسکو ایجاد کند، هنوز کاملاً حی و حاضر است. و در مورد نفت شاهدیم که سقوط قیمت آن از 150 به 40 دلار در هر بشکه نشان داد که دست غرب برای قیمت‌گذاری بیش از آنچه مسکو فکر کرده بود باز است. از طرف دیگر سیاست‌ غرب در منطقه هدف دیگری را نیز دنبال می‌کند: منزوی کردن مسکو نزد دیگر پایتخت‌های کشورهای مشترک‌المنافع! این سیاست در مورد گرجستان و اوکراین به صراحت نتایج مورد نظر غرب را به همراه آورد، هر چند که شکست نظامی و سیاسی برای غرب تلقی شد. و در موارد دیگر از قبیل آذربایجان و ترکمنستان، با تکیه بر مواضع انحصارطلبانة مسکو در زمینة نفت و گاز این نتایج می‌تواند باز هم به نقطه‌نظرهای غرب نزدیک شده، زمینة انزوای بیشتر برای کرملین باشد.

از طرف دیگر موضع‌گیری‌های دولت جدید در واشنگتن یکی از «ضدنفتی‌ترین» مواضع در تاریخ آمریکاست. در مراسم تحلیف اوباما به صراحت از عدم تمایل آمریکا به وابستگی به دولت‌های «دیکتاتور» جهت تأمین انرژی مورد نیاز ایالات متحد سخن به میان آمد. عوام‌الناس در این سخنان کنایه‌ای به شیخ‌های عرب و شیخک‌های شیعی‌مسلک در جمکران می‌بینند، ولی با در نظر گرفتن تبلیغات گستردة جهانی بر علیه مسکو، هیچ دلیلی ندارد که رژیم حاکم بر کرملین را از فهرست این «دیکتاتورها» حذف کنیم! واشنگتن پنهان نمی‌کند که رژیم حاکم بر مسکو را یک دیکتاتوری تلقی می‌کند.

با این وجود، آنچه نهایت امر «مانع» اصلی بر سر راه همکاری‌های شرق و غرب می‌باید تلقی ‌شود، مسلماً دیکتاتور بودن دولت کرملین نیست؛ آمریکائی‌ها طی تاریخ افتخارآفرین خود نشان داده‌اند که دمکراسی و آزادی را فقط در ارتباط مستقیم با منافع مالی خود مورد احترام قرار می‌دهند، و در شرایطی که منافع مالی واشنگتن دمکراسی را بر نتابد، کاخ‌سفید همیشه از جمله مهم‌ترین همکاران و همسفره‌ای‌های دیکتاتورهای خونریز و فاسد جهان خواهد بود. در نتیجه، عدم همکاری با مسکو به این دلیل نیست که «مدودف» از نظر کاخ‌سفید یک دیکتاتور است!‌ از طرف دیگر، روسیه همانطور که پیشتر نیز عنوان کرده قصد دارد خارج از بلوک‌بندی‌ها به موجودیت خود در فضای سیاست جهانی معنا و مفهوم بدهد. به عبارت ساده‌تر، همان اصولی که همیشه در تبلیغات مسکو عنوان می‌شود: از راه همکاری با دیگر دولت‌‌ها! ولی این «راه» آنقدرها که مسکو فکر می‌کند نه نزد دولت‌های دیگر ـ این دولت‌ها عموماً خود وابسته و نوکر‌اند ـ «پیرو» و همراه شفیق دارد، و نه ایالات متحد و اقتصاد وابسته به جنگ در این کشور می‌تواند در آئینة آن اهرمی برای حفظ موجودیت خود بجوید.

با در نظر گرفتن بن‌بست‌هائی که در بالا مطرح کردیم، الزاماً می‌باید نتیجه گرفت که اگر آمریکا جهت حفظ اقتدار جهانی خود نیازمند متمرکز کردن منابع مالی در ید اختیار واشنگتن است، و اگر این منابع امروز به دلیل فروپاشیدگی سیاست‌های جهانی به تدریج از کف کاخ‌سفید خارج می‌شود، فشار بر مسکو از طرف واشنگتن فقط جهت کشاندن کرملین به قبول یک «تز نظامی» جدید می‌تواند باشد. به عبارت ساده‌تر، واشنگتن قصد دارد که نظر مساعد مسکو را برای آغاز یک جنگ دیگر تأمین کند. مسلماً طی مذاکرات پنهان و آشکار که در روزهای آینده در جریان خواهد بود فشار واشنگتن صورتی جدی‌تر به خود خواهد گرفت.

روسیه هر چند از این گزینه فرار کند، به دلیل بن‌بست‌هائی که در بالا به آن اشاره کردیم مجبور خواهد شد که نهایت امر از «خط‌» همکاری‌ها فاصله گرفته در میدان آمریکا دست به بازی بزند. گزینه‌ای دیگر در شرایط فعلی دور از ذهن می‌نماید، مگر آنکه فروپاشی در ایالات متحد عنقریب آغاز شود. ولی عکس‌العمل بازارهای بورس جهانی نشان می‌دهد که محافل سرمایه‌سالاری «امیدهای» فزاینده‌ای به آینده در دل می‌پرورانند!‌ و در شرایطی که طی ماه گذشته بیش از نیم‌میلیون آمریکائی فقط از طرف شرکت‌های خصوصی بیکار شده‌اند، شاخص ارزش سهام در ایالات متحد هنوز از سقوط نهائی فاصلة زیادی دارد! حال اگر این فروپاشی در پیش نیست، می‌باید پرسید که «بازی» خونین و جدیدی که واشنگتن قصد دارد بر ملت‌ها اعمال کند در کدام منطقه و تحت چه شعارهای پوچی می‌باید به منصة ظهور برسد؟

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

فیلترشکن‌های جدید5فوریه2009

moviewindow.info
shav.info
www.blbebo.info
porp.info
turg.info
www.dataunblock.info
www.carproxy.info
finj.info
www.horceracing.info
kopj.info
normalizations.net
unblockobama.com
www.funhour.info
platms.com
0blocks.info
proxiest.info
metro-maple.com
zermany.info
freesurf-fs.info
www.fairday.info
www.cloakin.info
www.blockthat.info
thanhtaipaid.com
www.unblocknyc.info
www.hideatskool.info
www.protectmystuff.info
www.beboproxy.org.uk
freesurf-facebook.info
www.shelterme.info
www.3158.info
www.anime-babes.info
www.casualproxy.info
www.watch-naruto-online.info
www.ezunblock.info
d82.net
www.coldbrain.info
www.tinyunblock.info
0000prox.info
www.adventureproxy.info
relaylink.com
lylyl.info
bypassit.info
proxy.arecibomessier.com
normalizations.com
urre.info
computerlabviewer.info
thehealthmystery.info
www.grayproxy.info
2eb.info
energywow.com

پایان حزب توده!

امروز در سایت «بی‌بی‌سی» به سخنان اسماعیل خوئی گوش می‌دادم. خوئی از «انقلاب» می‌گفت! البته همانطور که می‌دانیم این به اصطلاح «انقلاب» واقعاً ابعاد گسترده و چشم‌گیری پیدا کرده. آنقدر چشم‌گیر که عملاً همة مردم کشور از شاعر و نویسنده و محقق گرفته، تا اوباش و لات‌ولوط‌ها و آخوند و عملة فاشیسم و چپ و توده‌ای و مجاهد در آن دوره خود و «آرمان‌های‌» خود را در آئینة همین «انقلاب» به عین می‌دیده‌اند. بی‌دلیل نیست که امروز پس از گذشت سی‌سال از این کودتای هولناک که نهایتاً کشور ایران را تبدیل به چرخ ‌پنجم گاری سیاست‌گذاری غرب در منطقه کرد، هنوز می‌توان آهنگ «نوستالژی» را در بیان و گویش فردی چون اسماعیل خوئی به صراحت شنید. با این وجود، خوئی ضمن اشاره به همکاری‌های حزب توده و فدائیان اکثریت با فاشیسم خمینی، در آخر سخنانش برای‌مان می‌خواند: «خطا کردم! خطا کردم!» و به این ترتیب، در واقع با همکاری «بی‌بی‌سی»، بر حاکمیت بلامنازع حزب توده بر فضای سوسیالیسم علمی ایران نقطة پایان می‌گذارد.

بحران سیاسی ایران را امروز به صراحت در کلام خوئی می‌توان بازشناخت. می‌توان دید که ایرانی هنوز پس از طی سه دهه از شکست انسان‌محوری و آزادی در مصاف با فاشیسم و کوردلی قادر به ارائة یک نگرش سیاسی منسجم نیست. حداقل آنان که خود را «سیاسی» قلمداد می‌کنند، نه با مسائل داخلی اخوتی برقرار کرده و نه «خارج» را آنچنان که باید و شاید می‌بینند! روزگاری همانطور که خوئی در سخنان‌اش تأکید می‌کند، از نقطه‌نظرهای سیاسی و کارورزانه‌اشان اطمینان تمام و کمال دارند؛ یا بهتر بگوئیم «اعتقادی» آزاردهنده پیدا می‌کنند، اعتقادی که با خشک‌فکری‌های عملة فاشیسم آنقدرها متفاوت نیست! و روزی می‌رسد که دیگر همه چیز، باز هم همانطور که در کلام شاعر می‌بینیم، لبالب از شک و تردید می‌شود و «انسان سیاسی» در ایران پای به حیطه‌ای می‌گذارد که خود و عملکرد‌هایش، اگر نگوئیم حتی آرمان‌هایش را «خطا» بخواند. ولی اگر امروز خوئی و افرادی دیگر همچون وی، لب به نکوهش از عمکردهای‌شان گشوده‌اند، بیدار باشیم و بدانیم که باز کردن باب نکوهش نه پایان که فقط سرآغاز است. و در این فرصت کوتاه تلاشی خواهیم داشت در بازشناخت آنچه امروز حتی در کلام چپ «اشتباه» چپ‌گرایان معرفی می‌شود، هر چند که به باور ما این «اشتباه» در واقع فقط بازتابی است از جبری تاریخی که بر فضای اجتماعی و سیاسی کشور در آن روزها سایه انداخته بود.

نخست از این مقطع آغاز کنیم که ما ایرانیان روستائیانی شهرنشین هستیم! ما در عمق نگرش و روش زندگی‌مان روستائی‌ باقی مانده‌ایم چرا که شهرنشینی‌مان ارتباطی با تغییر شیوة تولید، انباشت ثروت و یا آنچه در اقتصاد سرمایه‌داری «انباشت ارزش اضافه» تعریف کرده‌اند ندارد. ما شهرنشین شده‌ایم چرا که «انباشت ثروت» در دیگر مناطق جهان فروپاشاندن زیست سنتی ما را الزامی کرده بود. ولی همان «روند» انباشت ثروت در دیگر مناطق، «شهروند» بودن ما را برنمی‌تابد، هر چند «روستائی» باقی ماندن‌مان را از صمیم قلب خواستار است. می‌دانیم که روستائی خوش‌باور، ساده‌لوح، کم‌سواد یا بیسواد و خلاصة کلام بهترین آلت دست در کف آن‌هائی است که قصد بهره‌برداری از شرایط را دارند.

با انتقادی از آنچه در ایران ادبیات چپ و یا نگرش رایج سوسیالیسم علمی معرفی می‌شود این بحث را دنبال می‌کنیم. می‌دانیم که در این نوع «ادبیات» از تزها، آنتی‌تزها و سنتزها هیچ کم نداریم؛ سخن‌ران چپ در ایران همة «این‌ها» را می‌داند و بازمی‌شناسد، ولی مشکل آنجا آغاز خواهد شد که «قرائت» خود وی، در بطن یک جامعة استعمارزده در زمان و مکان مشخص از مجموعه سیاست‌های استعماری به یک‌باره جدا قرار می‌گیرد! به عبارت ساده‌تر، قرائت سهل‌انگارانه و معمول چپ از شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ایران آنجا که به تحلیل «قرائت» شخص وی بازمی‌گردد، به صورتی کاملاً «جادوئی» از چنگال استعمار و سیاست‌های استعماری جداست!‌ چپ در ایران حکایت یک آبزی را‌ پیدا کرده که عملکرد دیگران را به درستی در عمق آب به تحلیل می‌کشد ولی از قبول این امر کاملاً ابتدائی و پیش‌پاافتاده که خود وی نیز در همان برکه می‌زیید سر باز می‌زند!‌ و این همان نقطة کوری است که طی تاریخ هشتاد سالة کشور، چپ را آتش‌گردان راستگرایان و گهگاه فاشیست‌ها، افراطیون و مرتجعین در جامعة ایران کرده.

یکی دیگر از ویژگی‌های روستائی، صلابت وی در دفاع از نقطه‌نظرها و اعتقادات‌اش است. می‌دانیم که روستائی «غیور» است و به این «غیرت» خیلی می‌نازد، ولی زمانیکه دیگر غیرت‌ها نه بازتاب زمینة واقعیت زیستی او که فقط وسیله‌ای جهت متمرکز کردنش بر محور سیاست‌بازی‌ می‌شود، نام این پدیده را نمی‌توان «غیرت» گذاشت؛ این پدیده همان است که امروز در جامعة ایران صاحب‌نظران «توحش» می‌خوانند. «روستائی شهرنشین» وحشی است، چرا که با شک و تردید و طمانینة «شهرنشینی» بیگانه است، و از آنجا که شهرنشینی بر او با بی‌رحمی تمام «تحمیل» می‌شود، و حق باروری در بطن «شهروندی» نیز از او دریغ خواهد شد، به نوبة خود قصد دارد با همان بی‌رحمی «غیرت» یا باورهای خود را که امروز دیگر در بطن مادرشهرهای فروریخته و خشن «باورهای جامعه» معرفی می‌شود بر دیگران تحمیل کند. از قضای روزگار ماشین جهنمی «تحمیل‌کردن‌ها»، این ماشین ضدبشری که ریشة واقعی‌اش نه در ایدئولوژی و اعتقادات دینی یا «ماتریالیست» که در باورها و پیشداوری‌های پوسیدة فئودالیسم بشری است در جهنمی که «بهشتیان» در جهان سوم می‌سازند در واقع همان عصای جادوئی فاشیسم است.

به اعتقاد ما چپ در ایران طی روزهای به اصطلاح «انقلاب»، از اعجازات این «عصای موسوی» آنقدرها که امروز تظاهر می‌کند دور نبوده. این «عصای جادوئی» آنروزها در دسترس همگان قرار داشت، با یک تفاوت کوچک: سازمان سیا و شبکة گسترده‌ای که غرب طی دهه‌ها در ایران ساخته و پرداخته بود از اوباش خمینی حمایت کرد، نه از دیگران! دلیل نیز بیشتر بحران استراتژیک در افغانستان بود تا مسائل دیگر! به عقیدة ما در آنروزها، اگر از هر «جنبشی» در ایران‌ ـ چه چپ و چه راست ـ حمایت صورت می‌گرفت، نتیجه همین «افتضاح» ضدبشری می‌شد که امروز در برابرمان قرار گرفته. چرا که جامعة ایران با تفکر و تعمق بیگانه است، و حتی در همین مرحله نیز حاضر به قبول این اصل اساسی نیست که سیاست نه ابزاری است جهت «جانفشانی» و «اعتقادات» و مزخرفاتی از این قبیل که فقط وسیله‌ای است جهت بهبود روزمرة مردمان!

به امید آن روز که ایرانی بجای «اعتقاد» به این و یا آن ایدئولوژی و دین و مذهب بر این اصل تکیه داشته باشد که «شک»، همان شکی که در آخر و پس از سه دهه تحمل غربت و دوری از کشور بر اسماعیل خوئی حاکم شده، از هر «باور» و اعتقادی انسان‌سازتر و هستی‌بخش‌تر است. مسلماً اگر چنین روزی در کشور ایران از راه برسد، ایرانی برای شنیدن چند دقیقه مصاحبة یک شاعر شناخته شده و یا ناشناس نیازمند سایت «بی‌بی‌سی» در امپراتوری بریتانیا نخواهد بود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

فیلترشکن‌های جدید1فوریه2009

as8.info
themmonation.cn
911site.info
metro-maple.com
www.myfacebookunblock.com
arberms.com
computerlabswindow.info
www.fairday.info
platms.com
www.hideanything.com
www.babbleproxy.info
www.codeunblock.info
www.usmdam.org
energywow.com
proxy.crasxit.net
bullpop.com
www.digiunblock.info
mnem.info
www.slamdunksurfer.info/slamdunksurfer
computerlabsbrowser.info
www.casualproxy.info
hatl.info
www.xxxproxy.info
magu.info
rwvy.com
zhidenow.info
proxplace.com
freeopenweb.com/1
www.carproxy.info
www.stopass.info
unblockshop.info
www.turboproxyserver.info/turboproxyserver
www.faceslap.info
ruzu.info
tl-l.com
www.unblockfacebook2.info
drif.info
huti.info
bypassit.info
tirv.info
moviebrowser.info
www.ezunblock.info
www.chunkychicken.info
julr.info
0blocks.com
www.coldbrain.info
12345abcde.info
fi-h.com
tarotstocks.com
www.grayproxy.info