طی ماههای اخیر، گسترش فعالیتهای سیاسی از سوی گروههای نزدیک به رضا پهلوی، چند پرسش اساسی مطرح کرده. نخست اینکه علیرغم حمایت همهجانبۀ شبکههای خبرسازی غرب از این جماعت، چرا هنوز حمایت واقعی ایرانیان درونمرزی و برونمرزی آن طور که باید و شاید بروز نکرده. از سوی دیگر، مجموعۀ ناهمگنی که تجمع این افراد به وجود آورده به تصورات دیگری نیز دامن زده. و مهمترینشان اینکه، شاید تلاش رسانههای غرب جهت به ارزش گذاردن این جماعت صرفاً نوعی ویترینسازی و ارائۀ تصویری از یک «اوپوزیسیون» معتبر جهت چکوچانه زدن با مسکو و پکن در منطقه میباید تلقی شود. نهایت امر اینکه، این مجموعۀ ناهمگن آیا قادر است مخرجمشترک «حداقلیای» که رضا پهلوی مرتباً در بیاناتاش به آن اشاره میکند به وجود آورد، و این «حداقل» استحکامی ایدئولوژیک نیز خواهد داشت یا خیر؟ در مطلب امروز مسائل بالا را یک به یک مورد بررسی قرار میدهیم. پس نخست بپردازیم به حمایت از این جریان سیاسی در خارج از مرزها.
خارج از اعضای فعال گروههای سیاسی و گروه معدودی صاحبنظر در مسائل سیاسی، ایرانیانی را که هر کدام به دلائلی ترک دیار کرده، و عموماً در کشورهای غربی سکونت گزیدهاند میتوان به چند دسته تقسیم کرد. نخستین گروه در ردۀ سنی 70 سال به بالا قرار میگیرد. این گروه دوران پهلوی دوم را تجربه کرده، از آن شناختی ملموس، منسجم و خصوصاً «واقعی» دارد؛ ولی به دلیل «کبر سن» عملاً از هر گونه فعالیت سیاسی اجتناب میکند. گروه دوم را «برندگان» مهاجرت تشکیل میدهند. کسانی که دوران جوانی را در غرب گذراندهاند؛ تحصیلات دانشگاهی و فعالیتهای موفق تجاری و یا حرفهای داشتهاند، و امروز زبان اصلیشان فارسی نیست. اینان در ارتباط کلامی و نوشتاری با جامعۀ میزبان هیچ معضلی ندارند و … این گروه عمیقاً به بنیادهای مالی، اقتصادی و حرفهای در غرب وابسته است؛ به هیچ عنوان پای در فعالیتهای سیاسی فرامرزی نخواهد گذارد، زندگیاش را در غرب متزلزل نمیکند. در نتیجه، ماجراجوئیهای فرامرزی برایاش هیچ جذابیتی ندارد.
ولی گروه سومی نیز میتوان یافت. اینان «بازندگان» مهاجرتاند؛ در غرب امکان فعالیت حرفهای، تجاری و یا دانشگاهی نداشتهاند؛ عموماً در فقر و در حاشیۀ جامعه زندگی کردهاند؛ زبانشان معجونی است از زبان کشور میزبان با فارسی شکسته، و گفتمانشان عملاً به دور از هر گونه نزاکت و لطافت ادبی و کلامی است. اینان حاضرند جهت بهبود «فرضی» شرایط زندگیشان دست به هر نوع ماجراجوئیای، حتی به صورت فرامرزی بزنند. ولی فراموش نکنیم که تمامی جریانات سیاسی خارج از کشور چشم به هم اینان دوختهاند؛ رضا پهلوی نیز میخواهد به اینان تکیه کند.
ولی همانطور که بالاتر نیز گفتیم، «عدم موفقیت» مهمترین ویژگی گروه اخیر است؛ لشکری است شکستخورده و تارومار شده، ناامید و بیپناه که به دنبال «فرمانده» میگردد! و هر چند استنباط کلی بر این استوار است که از گروههای پراکنده، افسرده، ناامید، کمفرهنگ، عصبی و ماجراجو مشکل بتوان لشکری «مبارز» سازماندهی کرد، حاکمیتهای غربی ظاهراً در خارج از مرزها گزینۀ دیگری برای خودشان نمیبینند. به همین دلیل از طریق فعالیتهای گستردۀ شبکۀ خبرسازی، عموماً همین «لشکر» شکستخورده را مخاطب قرار میدهند. در عمل، درجۀ «نازل» تبلیغات سیاسی این شبکهها نیز ریشه در فقر فرهنگی مخاطبان دارد.
اینک نیمنگاهی به درون مرز بیاندازیم. خارج از وابستگان و منتفعان از رژیم ملائی، اکثریت مطلق ملت ایران را در عمل میتوان مخالفان «خاموش» حکومت اسلامی به شمار آورد. حکومت فعلی همچون دوران وانفسای آریامهریسم، در هیچ ردهای از «حمایت» واقعی برخوردار نیست. کوچکترین تلنگری به بدنۀ رژیم کافی است تا تاروپودش را از هم بپاشاند. ولی شاهدیم که مخالفت با رژیم نتوانسته همچون دوران هیاهوی ملایان در سال 1357 «مخرجمشترک» مناسبی بیابد.
بله، اگر فراموش نکرده باشیم، به دلیل تبلیغات گستردهای که پیش از 22 بهمن 57 توسط رژیم پهلوی صورت گرفته بود، واژۀ گنگ و نامفهوم «اسلام» در غائلۀ ملایان به صورتی طبیعی به «مخرجمشترک» تبدیل شد. ولی تشکلهای سیاسی امروز، از هر دست و هر رقم با این شرایط فاصلۀ زیادی دارند. از یک سو، گسترش شبکههای ارتباطی شکلگیری سادهانگارانۀ «مخرجمشترک» کذا را مختل کرده، و از سوی دیگر درجۀ آگاهی عمومی از مسائل سیاسی به مراتب از گذشته وسیعتر شده است. از اینرو تلاش ملایان در داخل کشور نیز در محوری نمودن بازگشت سلطنت به عنوان «مفری برای نجات از هبوط» کارساز نمیافتد. تحرکات سیاسی در حمایت از رضاپهلوی شتاب لازم را نمیگیرد؛ به کندی حرکت میکند، و در مسیر تحولاتاش در هر میعاد حمایت گروههای کثیری را از دست میدهد. به عبارت سادهتر، آزادی نسبی بیان به دلیل حضور هر چند کمرنگ شبکههای اجتماعی، و آگاهی باز هم نسبی از مسائل سیاسی در ایران کار دستیابی به «مخرجمشترک» کذا را به بنبست کشانده.
همانطور که شاهدیم، رضا پهلوی در آخرین تلاشهای خود جهت دستیابی به این «مخرج مشترک» سعی کرده تا با استفاده از چهرههائی متعلق به محافل مختلف ـ چه در داخل و چه در خارج ـ گروهی نامتجانس را به دور خود گرد آورد، و شاید امید داشته که نبود تجانس در این گروه، به صورت طبیعی طیف حمایت عمومی از وی را گستردهتر خواهد کرد. ولی چنین اتفاقی رخ نداد، و هر چند پیرامون این عملیات تبلیغات بسیار گستردهای از سوی بلندگوهای غرب صورت گرفت، موفقیت چندانی نداشته.
دلائل متعدد است، ولی به استنباط ما آنچه در آغاز کار «ابزار موفقیت» این جریان تلقی میشده است، در واقع بر علیه آن عمل کرده. جنبشی که رضا پهلوی مدعی رهبریاش شده فاقد هر گونه ویژگی مشخص سیاسی است، و هیچ یک از تشکلهای سیاسی موجود، حتی در ظاهر حاضر به قبول همکاری با آن نیستند. مسلم است که شکلگیری این «مخرجمشترک» همکاری میطلبد، و نبود این همکاری، رضا پهلوی و حواریوناش را دست تنها گذاشته.
ولی مهمتر از همه اینکه، به دلیل غیبت تمامی گروههای سیاسی از این تحرکات، در افکار عمومی این مسئلۀ ملکۀ ذهن شده که گویا رضا پهلوی از طریق به حاشیه راندن تمامی گروههای سیاسی، قصد دارد حرکتی فراگیر و وابسته به شخص خود در سطح جامعه به وجود آورد! خلاصۀ کلام قصد دارد نوعی «کیششخصیت» به راه بیاندازد! این نوع حرکات تلاشهای رضاپهلوی را در افکار عمومی ایرانیان درونمرزی به الگوبرداری از غائلۀ ملایان نزدیک میکند، و میدانیم که ملت ایران به مصداق «مار گزیدهای که از ریسمان سفید و سیاه میترسد»، آنقدرها به جریاناتی که خود را ورای نگرشهای سیاسی معرفی کنند، التفات نشان نخواهد داد.
به استنباط ما مهمترین دلیل شکستهای پیدرپی رضا پهلوی در همین الگوبرداری میباید جستجو شود. چرا که تکیۀ روزافزون او بر عملکردی «فراحزبی»، جریان سیاسی وابسته به وی را هر چه بیشتر به جنبشی «ماجراجو» تبدیل کرده. ماجراجوئیای گنگ و بیفردا که شخصی به نام رضاپهلوی که خود نیز آنقدرها شناخته شده نیست، در رأس آن قرار گرفته و سعی دارد صرفاً با تکیه بر شعار، نبود ایدئولوژی، تزلزل ساختاری، و ابهام در افقهای سیاسیاش را به حاشیه براند. همانطور که بالاتر گفتیم، جامعۀ ایران در شرایط فعلی حاضر به قبول این نوع تحرکات مبهم و «فراسیاسی» نیست. و به همین دلیل، به استنباط ما، ظاهراً پایتختهای غربی نیز حمایت از رضا پهلوی را هر روز بیش از پیش منوط به تقبل بیقیدوشرط وی از مواضع ژئواستراتژیک غرب کردهاند. موضعی که خود فینفسه زمینهساز فروپاشانی محبوبیت وی در افکارعمومی ایرانیان خواهد شد.
بارها گفتهایم که برخورد فعلی رضاپهلوی با معضلات ژئوپولیتیک، که بازتابی است خام و به دور از واقعیات جبههبندیهای جهانی، نه فقط در درون ساختار سیاسی کشور موضع وی را به شدت تضعیف خواهد کرد، که تمامی کارتهای استراتژیک در ارتباط با شرق را در اختیار حکومت ملایان قرار میدهد. عملی که دو نتیجۀ فوقالعاده منفی برای ادامۀ تحرکات سیاسی وی به دنبال خواهد آورد. هم فینفسه وزنۀ دولت فعلی را در تهران سنگینتر میکند، و هم با افزایش زمینۀ زیادهطلبی پایتختهای غربی، هر چه بیشتر گسترش طیف سیاسی در اطراف وی را تضعیف خواهد نمود.
در همین چارچوب است که به استنباط ما جریان وابسته به رضاپهلوی اینک از روی میز طراحیهای «براندازانه» در کاخسفید کنار گذاشته شده. و شاهدیم که این جریان بیشتر تبدیل به وزنهای ژئوپولیتیک جهت چانهزنی با مسکو شده است. البته سرنوشت این جریان طی ماههای آینده مشخصتر خواهد شد، و شاید همانطور که آرایش کنونی جبهۀ رضاپهلوی نشان میدهد، کسانی که عملاً عوامل وابسته به غرب تلقی میشوند، خود نیز آنقدرها تمایلی جهت قبول مسئولیت و ایفای نقش سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در داخل مرزها نداشته باشند. شاید نقش اینان به ایجاد «دیوار دود»، جهت پیشبرد مقاصد پایتختهای غربی محدود باشد؛ نقشی که برخی به آن رضایت هم دادهاند.
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.