بر اساس آنچه در مصر می‌گذرد، شواهد حاکی از آن است که ایالات متحد و هم‌سفره‌ای‌های جهانی‌اش در صدد تحمیل یک حکومت ضدبشری دیگر بر ملت‌های منطقه‌اند. طبق آمار رسمی دولت مصر، حدود 64 درصد «مصری‌ها» به پیش‌نویسی که مشتی ملا و مفتی و قاری و محجبه، تحت عنوان «قانون اساسی» قلمی کرده‌اند رأی مثبت داده‌اند. حال آنکه در واقع 70 درصد رأی دهندگان مصری در این رای‌گیری غایب بوده‌اند:

 

«کمیسیون انتخابات [مصر] اعلام داشت که پروژة قانون اساسی که طی روزهای 15 و 22 دسامبر به همه‌پرسی گذارده شده بود با بیش از 63 درصد آراء به تصویب رسید. […] شرکت عمومی در این همه‌پرسی 32 درصد واجدین شرایط بوده.» روزنامة فیگارو، 25 دسامبر 2012

 

در برابر این نوع «خبرپرانی» چه می‌توان گفت؟ اگر فقط 32 درصد از رأی‌دهندگان «شرکت» کرده‌اند، پس «همه‌پرسی» مشروعیت 50 به علاوة1 درصد را نداشته و مخدوش است. اگر با رفراندوم فاقد مشروعیت می‌توان سرنوشت ملتی را تعیین کرد، هر کس در هر محله می‌تواند برای ملت‌ها «همه‌پرسی» به راه اندازد. و اگر این «همه‌پرسی» در مصر از پایه و اساس مخدوش تلقی می‌شود، پیام‌های واشنگتن و اتحادیة اروپا به محمد مرسی،‌ مبنی بر «رعایت دمکراسی‌» در اینکشور به چه معناست؟ محمد مرسی با سرنیزة ارتش نانخور ایالات متحد در مصر به قدرت رسیده،‌ پس به چه دلیل اینک می‌باید از سوی واشنگتن و نوچه‌های اروپائی‌اش مورد «مواخذه» قرار ‌گیرد؟ این همان حکایت «امام خمینی» نیست که خودشان او را با ارتش شاهنشاهی و «ایرفرانس» آوردند و خودشان هم «بد» او را می‌گفتند؟! ولی این صحنه‌سازی را دیگر نمی‌توان تکرار کرد؛ برای آمریکا خبرهای بدی داریم. ملت‌ها آگاه شده‌اند و زمینة استراتژیک تحمیل فاشیسم بر کشورهای تحت چپاول، ‌ همچون دوران شیرین کارتر و ریگان، دیگر فراهم نیست. دوستانه به یانکی‌ها بگوئیم، برای این شب جمعه‌تان از گدائی در محراب «فاشیسم دینی» نانی به دست نمی‌آورید؛ «فکر» دیگری بکنید!

 

ولی از شوخی گذشته، باید واقعیات تاریخی را نیز در نظر بگیریم. این قماش رأی‌گیری‌ها و افتضاحاتی از این دست را اصولاً نمی‌توان «انتخابات» و یا مراجعه به آرای عمومی به شمار‌ آورد. چرا که، آدولف هیتلر و موسولینی نیز در دهة 1930 با تکیه بر همین نوع «انتخابات» و «مجلس‌سازی» به قدرت سیاسی دست یافته بودند. خلاصة کلام، از «آراء ملت‌ها» نمی‌توان چماقی جهت سرکوب‌شان تراشید. جهت جلوگیری از تکرار همین «پوپولیسم» و مردم‌فریبی‌های «دمکراسی‌نما» بود که در فردای فروپاشی فاشیسم در اروپای مرکزی و شرقی، اعلامیة جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید. و در «سی‌امین» اصل این اعلامیه آمده است:

 

«هیچ‌یک از مفاد این اعلامیه نباید به گونه‌ای تفسیر شود که برای دولت، گروه یا شخصی حقی قائل باشد که به ‌موجب آن بتواند به اقدامی در جهت پایمال کردن هر یک از حقوق و آزادی‌های مورد اشاره در این اعلامیه دست یازد.»

 

به عبارت دیگر، ادعای اینکه مشتی «لات» حتی اگر اکثریت معرفی شوند،‌ آمدند و به قرآن و حکومت اسلامی و حجاب و کودک‌بارگی «رأی مثبت» دادند، نمی‌تواند توجیه حقوقی داشته باشد و جهت تعیین سرنوشت ملت‌ها‌ بر اساس «شرعیات» مورد تأئید سازمان ملل هم قرار گیرد! خلاصه بگوئیم، عنوان اینکه، حکومت اسلامی «خواست ملت» است، جفنگیاتی بیش نیست، و در چارچوب «حقوقی» سازمان ملل، وجاهت قانونی ندارد! دیکتاتوری‌ها از جمله حکومت جمکران حق حضور در مجامع بین‌المللی را نداشته‌اند! و این اصل مسلم را آمریکائی‌ها از سال‌ها پیش، حتی قبل از آنکه به قول «بنی‌سطل» امام‌ عزیزشان دیکتاتور بشود، می‌دانستند!

 

ولی واشنگتن و هم‌پالکی‌های‌اش در اروپا و آسیا از دیرباز در چارچوب منافع نامشروع و استعماری‌شان دست به یک «بدعت سیاسی» زده و به قدرت‌ رسیدن فاشیست‌ها را «دمکراسی»، خواست ملت از طریق مراجعه به آرای عمومی نام نهاده بودند. این «بدعت» که در چارچوب تجربیات معاصر جوامع بشری جز تقلب نام دیگری بر آن نمی‌توان گذارد، پیش از تجربة فاشیسم در ایران، در بسیاری از کشورهای جهان عملی شده بود. عربستان سعودی، شیخ‌بازی در کویت و امارات، «جنبش‌های» اسلامی در شمال هندوستان، کودتای ضیاءالحق در پاکستان و … همگی از جمله «تحولات» مثبتی تلقی می‌شد که واشنگتن از دیرباز پیرو و عاشق و دلباخته‌اش بود، ولی باید اذعان کنیم که شاهکارشان را برای ایران نگه داشته بودند؛ حکومت آخوند!

 

پر واضح است که شرنگ این «تقلب» در گام‌های نخست به کام ملت‌های تحت چپاول فرو ریزد ولی تداوم این مواضع‌ مزورانه، نهایت امر حاکمیت‌های انسان ستیزی را که در لندن و واشنگتن از این «مردمفریبی‌ها» نان می‌خورند، به فروپاشی خواهد کشاند. و به دلیل وحشت از همین فروپاشی است که امروز ژست‌های «دمکراسی‌نواز» واشنگتن و اتحادیة اروپا را شاهدیم؛ همان‌ها که در برابر جیره‌خوار مصری‌شان، محمد مرسی ظاهراً شمشیرشان را از «رو» بسته‌اند. در گیرودار مضحکة «بهار عرب»‌گفتیم، ‌ باز هم می‌گوئیم:

 

«[…] دکان اسلام‌فروشی، حتی در مراکز پراهمیت دینی از قبیل قاهره و امان دیگر خریداری ندارد. […] محافلی که طی سه دهه در آستین آخوند و مفتی و دین‌فروش و اسلام‌گرا فوت کرده بودند، یا از نفس افتاده‌اند، یا در شرایط فعلی ترجیح می‌دهند سروصدای حمایت‌های‌شان از دکان دین‌فروشان بیش از این‌ها به آسمان نرود. […] بر خلاف ادعای حاکمان جمکرانی، جنبش‌ ملت‌ها، حداقل تا این لحظه کاری با اسلام و مسلمانی نداشته. این بی‌اعتنائی «کوچه و خیابان» به اسلام‌ سیاسی، شاید نقطة عطفی باشد در شرایط استراتژیک منطقة خاورمیانه و شمال آفریقا.» «عصای شکسته»، سعید سامان، 31 ژانویه 2011

 

بعضی‌ها می‌گویند، «آمریکائی‌ها خرند!» ما می‌گوئیم، حرص و طمع‌شان خرکی است! چرا که اگر یک وبلاگ‌نویس ایرانی، یک سال و اندی پیش این «چشم‌انداز» را ‌دید و ‌نوشت، مسلماً سازمان سیا به مراتب بیش از این‌ها دیده بود! پس آمریکائی خر نیست، اشکال جای دیگری است. اگر «گاوان و خران باربردار» و گرسنه علوفه را با ولع می‌بلعند، حاکمیت آمریکا فقط جهت ارضاء «ولع چپاول» اموال ملت‌های دیگر است که «اسلام‌نواز» و «اسلام ‌شناس» شده؛ حکومت هر چه اسلامی‌تر، پر منفعت‌تر! ولی امروز نه فقط پروژة «اسلام‌پناهی» واشنگتن که «سنگر دروغ» یانکی‌ها نیز در حال فروپاشی است. سنگری که اینان به عنوان «مدافع اعلامیة جهانی حقوق بشر» برای خودشان ساخته و پرداخته بودند.

 

دهه‌هاست که حاکمیت ایالات متحد علیرغم جنگ‌افروزی، چپاول، قتل‌عام و سرکوب ملت‌های جهان،‌ خود را «مدافع» حقوق‌بشر هم جا زده! ولی امروز جهانیان شاهدند که ادعای «حمایت از حقوق‌بشر» در ویراست کاخ‌سفید، جز سوار شدن بر اسب شاهوار دیپلماسی «جنگ‌افروزی»، دین‌فروشی و نفرت‌پروری نبوده و نیست. حال باید ببینیم در شرایط نوین جهانی این مانورها چقدر خریدار خواهد داشت؟ بی رو دربایستی بگوئیم، تجربة امروز ملت‌ها فقط به مقاومت ملت مصر در برابر روضه‌خوانان و مفتیان خودفروخته‌ای که به دکانداری دین نشسته‌اند محدود نخواهد ماند. در برابر دزدان مسلحی که ایالات متحد تحت عنوان «تفنگدار دریائی» به صف کرده،‌ مقاومت فرهنگی، فلسفی، سیاسی، مالی و اقتصادی ملت‌های جهان تازه‌پای و نوجوان است. این مقاومت هنوز حرف‌های بسیار برای گفتن دارد.

 

پس از فروپاشی اتحادشوروی ملت‌های جهان با شانس بزرگی روبرو شدند، حاکمیت ایالات متحد در مسیر تحکیم منافع غیرمشروع مالی و اقتصادی خود،‌ این فرصت را تحت عناوین مختلف از میان برداشت. واشنگتن نخست اسب خود را برای «ملت‌سازی» در اروپای شرقی زین کرد، و دیدیم که در این «میدان» میلیون‌ها انسان آواره، تحقیر و نهایت امر سربه‌نیست شدند. زخم‌هائی که «ملت‌سازی» واشنگتن بر پیکر اروپای شرقی وارد آورده به این سادگی‌ها از حافظة منطقه پاک نخواهد شد. ولی کاخ‌سفید دست بردار نبود؛ از گسترش جامعة به اصطلاح «اقتصادی» اروپا به درون مرزهای فدراسیون روسیه گرفته، تا اعلام «استقلال جمهوری» چک؛ از تأمین هزینة «امارات متحدة اسلامی قفقاز» گرفته،‌ تا به راه انداختن خردجال «ملاممد خاتمی» در ایران؛ از بمب ‌اتم «مقام معظم» گرفته، تا مأموریت‌های ام‌الطالبان، یا همان بی‌نظیر بوتو در پاکستان، هر کجا که ایالات متحد دستش رسید آتش افروخت. آتشی که شعله‌های آن می‌بایست فرضاً در برابر مطالبات بر حق ملت‌ها سدی نفوذناپذیر ایجاد کند.

 

دیدیم که این سد ایجاد نشد! و هم‌اینجا بود که واشنگتن همچون لات‌هائی که گریبان می‌درند و خودزنی می‌کنند تا برای تهاجم به دیگری «بهانه» به دست آورند، به دست خود «11 سپتامبر» آفرید! «طاق» منهاتان را بر سر ملت آمریکا خراب کرد تا برای پاسخگوئی به نیازهای مالی و استراتژیک‌ خود، ‌ در داخل استبداد پلیسی برقرار کرده و در خارج دست به ماجراجوئی نظامی بزند. آمریکا نخست در افغانستان به بهانة مبارزه با تروریسم نیرو پیاده کرد، سپس عراق را در پوشش «مبارزه با تسلیحات شیمیائی» صدام حسین به بمب و موشک بست! این برنامة «الهی» نیز تحت نظارت عالیة یک دین‌پناه بیکاره به نام جرج بوش دوم اجرائی شد. ایشان دست در دست یک ژیگولوی لوده به نام تونی‌بلر «سرنوشت» جهان را رقم زدند!

 

ولی برخلاف گذشته‌های پرافتخار، در کره، ویتنام و پاناما، دیگر «نعمت الهی» جنگ دکان آمریکا را رونق نمی‌داد. از اینرو حاکمیت ایالات متحد بالاجبار به شعبده‌ای «بدیع» متوسل شد و در کشوری که نظام قضائی جرم انسان‌ها را بر اساس رنگ پوست‌شان تعیین می‌کند، سناتور رنگین‌پوستی را به کاخ‌سفید فرستاد! از قضای روزگار، ایشان تنها «سناتوری» بودند که به قول آخوندها «در گلدان» رأی منفی به جنگ عراق انداخته بودند! اینجاست که در چارچوب نیازهای استراتژیک واشنگتن پدیده‌ای به نام «بهار عرب» سر از کاسه بیرون می‌آورد‌.

 

این «بهار» دنبالة همان ملت‌سازی در اروپای شرقی است، ادامه‌ای است بر حمایت‌های مالی از «امارات اسلامی قفقاز» و دیگر نقش‌آفرینی‌ها. خلاصه این بساط دنباله‌‌ای است بر موش‌دوانی‌های ایالات متحد با هدف جلوگیری از فروپاشی کاخ مالی و اقتصادی‌ای که طی 80 سال گذشته با کمک بلشویک‌ها سر هم کرده بود. پروژه‌ای که بیل‌ کلینتن با دعوی حمایت از «حقوق بشر» در دنیا به راه انداخت،‌ و جرج بوش با تفنگ و لش‌ولوش‌های مسلح، یا به قول باب‌دیلان، آهنگ‌ساز و نوازندة نامدار آمریکائی با «لشکر بی‌نوایان» به پیش راند. همین پروژه را اوباما با قرآن و «حکومت مردمی» به روی صحنه آورده!

 

ولی برای این سناریو نیز موفقیتی ورای آنچه دیگر سناریوهای پساشورائی آمریکا به همراه آورد نمی‌توان متصور شد. گسترش پروسة «خداپرستی» در کشورهای مسلمان‌نشین مشکل استراتژی‌های بازندة کاخ‌سفید را حل نخواهد کرد؛ تجربة «ناکام» مصر شاهدی است بر این مدعا. ایالات متحد بیهوده سعی دارد تا از پیروزی کودتای 22 بهمن 57 در ایران، نمدی برای دیگر سیاست‌های منطقه‌ای‌اش به ویژه در مصر بسازد.

 

اینک که به دلیل ناکامی سیاست‌های ایالات متحد در مصر، واشنگتن و همکاران فرامرزی‌اش پای به سنگر مخالفت با اسلام‌گرائی گذارده‌اند، انفجارهای اجتماعی و سیاسی بیشتری در راه خواهد بود. و در ایران ترکش‌های این انفجارات آخرین خاک‌ریزهای لایة «شیخ‌وشاه» را هدف خواهد گرفت. بجای صدور «انقلاب اسلامی» آخوندها به مصر، شکست پوپولیسم از قاهره به تهران خواهد رسید. و اینبار با حذف لایة یکصدسالة «شیخ‌وشاه» از سیاست جاری ایران، هزینة سیاسی‌ای که ایالات متحد می‌‌باید بپردازد به مراتب بیش از آن است که در تصور بگنجد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

 

 

 

 

فیلترشکن‌های جدید27دسامبر2012

 

secure-networks.info
siteonline.info
smart-skip.info
bypassfw.com
smartjump.info
simplevpn.info
menubot.info
internetproxy.info
secretbrowser.net
kickmeover.info
blackbot.info
covermytrace.info
maskmy.info
good-american.com
dutchprox.nl
crumbledwall.info
httpdserver.com
being-smart.com
outcastnet.info
onlinesecure.info
americanadvocate.info
quitmynet.info
dreamvpn.info
safetysurf.net
designworld.info
safetyadvocate.info
proxyescape.com
publicproxy.org
iweb10.info
securesystem.info
earthelements.info
unblockedyt.com
supervpn.info
socksproxy.info
french-web-proxy.fr
thissite.info
proxyisland.info
and1american.info
not4youreyes.info
greenadvocate.info
myfacebookproxy.com
trafficbot.info
123anonymous.com
obscuremy.info
motherproxy.com
blindmy.info
thisplanet.info

هیلاری و «اجباری!»

صورت‌بندی‌های نوین منطقه‌ای که پیامد مستقیم تحولات جدید در رابطه با بحران «اسرائیل ـ فلسطین» است،‌ همانطور که گفتیم به نوبة خود بر مسائل داخلی ایران نیز تأثیرات عمیقی بجای خواهد گذارد. به طور مثال، مخالفت باراک اوباما با مصوبة سنا پیرامون تحریم ایران ـ این مصوبه مورد تأئید تمامی سناتورهای ایالات متحد قرار گرفت ـ یکی از همین تأثیرات است. حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر باراک اوباما با تحمیل تحریم‌ها بر ایران مخالف بوده، چگونه رئیس سنای آمریکا ـ معاون ریاست جمهوری ایالات متحد ریاست سنا را بر عهده دارد‌ ـ نه تنها اجازه داده که «پیشنهاد» تحریم‌ها در سنا مطرح شود،‌ که خود نیز به پیشنهاد مذکور رأی موافق داده؟! پاسخ روشن است؛‌ آشفتگی بر سیاست آمریکا حاکم شده و باراک اوباما و دولت وی قادر نیستند سیاست مشخصی در زمینة استراتژی‌های بین‌المللی دنبال کنند. به همین دلیل،‌ دولت آمریکا در بن‌بست پیچ‌درپیچ تصمیمات هول‌هولکی و بی‌فردا گرفتار آمده. ‌

در روند عادی، سنای آمریکا که اینک در آن اکثریت با حزب دمکرات است، پیش از تهیة پیش‌نویس تحریم‌ها با کاخ‌سفید مشورت‌های لازم را می‌کند. و اینک که کاخ‌سفید بالاجبار زیر پای سنا را کشیده، به قول معروف، کار ملک و ملت به کجا خواهد رسید؟ و در صورت ادامة این «وضعیت»، تکلیف روابط کاخ‌سفید با سنای آمریکا طی چهار سال آینده چه خواهد بود؟ از سوی دیگر، با توجه به خروج اهود باراک از دولت اسرائیل ـ این خروج در عمل حزب کارگر اسرائیل را به عنوان کارگزار بریتانیا در منطقه از «کار» برکنار کرده ـ اگر در مصر نیز قانون به اصطلاح «اساسی» پشمالوها و مقدس‌نماها به تصویب نرسد تکلیف روابط مصر و اسرائیل و نوار غزه و حماس و … با یکدیگر چه خواهد شد؟‌

این‌ها سئوالاتی است که در شرایط فعلی مشکل می‌توان برای‌شان «پاسخ» یافت؛ دلیل نیز روشن است. روابط دیپلماتیک و استراتژیک به صورت گام به گام در تحول می‌افتد و هر گونه تجدیدنظر در یک مورد ویژه، تغییراتی غیرقابل پیش‌بینی بر دیگر موارد اعمال خواهد کرد. با این وجود، در اینجا تلاش خواهیم داشت تا در حد امکان یک چارچوب روشن از کل منطقه ارائه دهیم.

شاهدیم که در منطقه «سر» اسلام‌پناهی‌های آنگلوساکسون‌ها به سختی به سنگ خورده. حداقل بن‌بست فعلی در برقراری حاکمیت‌ اسلامی‌ در مصر، شاهدی است بر این مدعا. آنگلوساکسون‌ها طی بحران‌سازی‌های «بهارعرب» قصد داشتند حکومت‌های پوسیدة بازمانده از روابط «جنگ سرد» را به حکومت‌های «مردمی» و «نمازخوان» و به ویژه دست‌نشاندة‌ غرب تبدیل کنند. ولی این پروژه با شکست سختی روبرو شده. نه تنها مصر در مقام مهم‌ترین کشور عرب‌زبان تکلیف سیاست‌اش هنوز روشن نیست، که کشورهای کم‌اهمیت‌تر از قبیل تونس، لیبی، اردن و حتی فلسطین نیز در وضعیت پا در هوا سیر می‌کنند. اینهمه فقط به این دلیل است که آژانس‌های «بومی» حضرات،‌ شامل اوباش سرکوبگر خیابانی، نیروهای پلیس، ارتش و برخی تشکل‌های به اصطلاح «غیررسمی» که وظیفة اصلی‌شان فوت کردن در آستین پارة «اسلامگرائی» بود، در سراشیب «شکست» دیپلماسی غرب ابتر شده و دیگر نمی‌توانند تحت عنوان «مخالفت با کمونیسم» و «کفر» و «الحاد» به جان ملت‌ها بیافتند.

مطلب را با مصر ادامه می‌دهیم چرا که مسیر تحولات‌اش کلیدی‌ترین ارزیابی‌های منطقه‌ای را برای‌مان به ارمغان خواهد ‌آورد. در همین مصر است که حکومت اسلامی مورد نظر اخوان‌المسلمین به «رهبری» یک آخوند فکل‌کراواتی به نام محمد مرسی قرار بود حاکمیت را دربست در اختیار سلفی‌ها، مفتی‌ها و قاریان قرار دهد و امثال عمرموسی و البرادعی هم اوپوزیسیون آن بشوند. و دیدیم که چگونه تحکیم پایه‌های این نوع حاکمیت «کاخ‌سفیدی» به چالش جدی افتاد. پیش از فروافتادن تشت رسوائی مرسی از بام‌ها، شبکة انگلیسی اخوان‌المسلمین، که بنیانگزارش نیز به دریافت لقب «سِر» از دربار انگلستان «مفتخر» شده، همچون همزادان جمکرانی، تونسی، لیبیائی و افغانی خود «ادعا» می‌کرد که برخاسته از آراء «مردم» و «خیابان» است! به یاد داریم که محمد مرسی در میدان تحریر،‌ آمادگی خود را برای شهادت به رخ خلق‌الله می‌کشید؛ جالب اینکه آقای مرسی شب گذشته از ترس همین «مردم» سوار بر تانک از کاخ ریاست جمهوری گریخت. و اینک برای حفظ مواضع‌اش در برابر همین «مردم و خیابان»، تانک به معابر آورده! این صحنه برای ما که فاجعة کودتای ننگین «انقلاب اسلامی» هنوز از ذهن‌مان پاک نشده، خاطرات تلخی را یادآور است.

خاطرة روزهائی که اوباش اسلامگرا از قماش بنی‌صدر، یزدی، میرحسین موسوی ـ ‌ همین آزادیخواهان نوین که مطالب بی‌سروته‌‌شان سایت‌های زنجیره‌ای مخالف‌نمایان حکومت اسلامی، از چپ‌افراطی تا راست هیتلری را می‌آراید ـ‌ پیوسته عنوان می‌کردند که، «مردم» برای آقای خمینی و اسلام و روحانیت و نبرد با آمریکا به خیابان‌ها آمده‌اند! خلاصه، همین اوباش بودند که سه دهة پیش، با عربدة «درود بر خمینی» و «نبرد با آمریکا»، فاشیسم را بر ملت ایران تحمیل کردند. حال این پرسش مطرح می‌شود که بدون حمایت غرب و شبکه‌های «جاویدشاه» ساواک از این غائلة نفرت‌انگیز، دیوانه‌ای همچون خمینی و حواریون خودفروخته‌‌اش چند روز می‌توانستند در برابر همان «خیابانی» بیایستند که خود را «نماینده‌اش» معرفی می‌کردند؟ تجربة مصر و رسوائی محمد مرسی به عیان نشان می‌دهد که کار «آقای خمینی»،‌ رهبر مبارز و «ضدامپریاس»، و لش‌ولوش‌های‌ همراه‌اش به یکهفته هم نمی‌رسید. اینرا گفتیم تا آن‌ها که هنوز در پیت‌حلبی زنگ‌زدة روحانیت، و مشک پوسیدة «اسلام انقلابی» برای‌ ما ملت حکومت «دینی» مایه می‌زنند بدانند که تا فرجام‌شان چند گامی بیش نمانده.

ولی آنچه در مصر می‌گذرد مفصل‌تر از مطلب یک وبلاگ است. انگلستان و ایالات متحد درست زمانیکه چرخش در استراتژی‌های منطقه برای تأمین‌ منافع‌‌شان غیرقابل اجتناب شده بود، زیر پای محمد مرسی را هم کشیدند. به گواهی سوابق،‌ ایشان را جهت احراز مقام ریاست جمهوری از طویلة یانکی‌ها بیرون آورده بودند‍! بله، قضیه به همین سادگی است که می‌شنوید. و علنی کردن «امیال» مستبدانة یک دیوانة قدرت که برای نابودی ملت مصر در محراب اسلام‌پناهی عمری را به نماز و روزه و دریوزگی گذرانده بود و حکومت «دینی» را به فرمودة سازمان سیا نسخه‌ای «قابل فروش» ارزیابی ‌می‌کرد، آنقدرها مشکل نبود. به قولی «اینان شناگران ماهری هستند؛ آب گیرشان نمی‌آید!»

همانطور که دیدیم روح‌الله خمینی آدمخوار نیز زمانیکه ارتش شاهنشاهی و ساواک استخر مناسب را برای‌اش آ‌ب انداخت خوب «زیرآبی» می‌رفت. آقای مرسی هم دقیقاً همان کاری را خواست بکند که خمینی کرده بود؛ فقط با یک تفاوت! خمینی از حمایت بیدریغ سازمان سیا و ارتش ناتو در اوج «جنگ سرد» برخوردار شد؛ بیست سال پس از فروپاشی اتحاد شوروی، مرسی مفلوک حتی اگر این حمایت‌ها را از آمریکا و انگلستان گدائی هم بکند چیزی نصیب‌اش نخواهد شد. «زمانه» تغییر کرده،‌ و شبکة سازمان سیا هر چند می‌خواهد ولی دیگر نمی‌تواند برای پر کردن جیب بانکداران غرب،‌ ملت‌ها را به زیر نعلین ملاجماعت بیاندازد. به قول معروف دست‌شان کوتاه و خرما بر نخیل است!

به همین جهت نیز همزمان با «رتق‌وفتق» رسانه‌ای مسائل حماس و اسرائیل، هیلاری را به «اجباری» به قاهره فرستادند تا دنبه را دم قفس مرسی بیاندازد،‌ و برای اعلام استبداد به او قول همیاری بدهد! بله، هیلاری 21 ژانویة سال آینده وزارت امور خارجه را ترک خواهد گفت. البته وزیر امور خارجة آمریکا می‌دانست که امکان «حمایت» از استبداد آقای مرسی وجود ندارد؛ اینکار برای آن بود که زیر پای این مردک را به موقع بکشند و پیش از آنکه زمینة مناسب از دست برود، تحت عنوان ادامة تحرکات «انقلابی» در مصر برای واشنگتن «وقت» بخرند. در انتهای این «وقت‌کشی‌ها» هدف اصلی نیز چیزی نیست جز ارائة‌ تصویر دلپذیر از امثال البرداعی و دیگر نوکران شناخته شده، و تثبیت اینان در مواضع کلیدی مورد نظر لندن و واشنگتن. مواضعی که اینبار در پوشش «آزادیخواهی» به ارزش گذاشته خواهد شد! بله، این است کل مطلب در مورد «تحولات خیابانی» مصر!

در غیراینصورت همانطور که بارها گفته‌ایم «ملت‌ها» بیکار نیستند که در خیابان سنگ به این و آن بزنند؛ این سنگ‌ها همیشه از دست عوامل استعمار، بر سر عوامل بازندة استعمار فرو می‌ریزد. انسان‌های آزاد،‌ شهروندان مسئول، آنانکه از شخصیت اجتماعی و نگرش سیاسی و فلسفی برخوردارند، یا کاسب‌جماعت و زن خانه‌دار و خلاصه بگوئیم، مادر و پدر و کودک در خیابان سنگر نمی‌سازند و لنگر هم نمی‌اندازند! اوباش‌اند که یک‌بار در این مسیر و بار دیگر در مسیر مخالف سنگ‌اندازی می‌کنند و تحت نظارت و حمایت نیروهای اطلاعاتی دست به آفرینش «صحنه‌های پرشور انقلابی» می‌زنند و قهرمان می‌آفرینند. نتیجة این به اصطلاح «انقلابات» خیابانی نیز در همین شهر قاهره هنوز در برابر چشمان‌مان قرار گرفته؛ این سنگ‌اندازها نبودند که مرسی، جیره خوار انگلستان را به کاخ ریاست جمهوری مصر فرستادند؟ چرا، همین‌ها بودند. حال که استراتژی منطقه‌ای به دلیل موضع‌گیری نظامی روسیه و هند تغییر کرده، همین اوباش می‌خواهند با شیوه‌هائی که پیشتر نیز شاهد بودیم،‌ لشوش جدید را بر سرنوشت ملت مصر حاکم کنند.

و چرا راه دور برویم؟ مگر همین چند سال پیش ملت ایران شاهد بیرون کشیدن محمد خاتمی از زباله‌دان حکومت اسلامی نبود؟ مگر ندیدیم،‌ چگونه این مردک خودفروخته را که مسئولیت تبلیغات جنگ استعماری «ایران ـ عراق» و سانسور مطبوعات، رسانه‌ها و کتب کشور را به دوش می‌کشد تحت عنوان «رئیس جمهور»‌ فیلسوف به مردم حقنه کرده بودند. هنوز هم با دلارهای چپاول شدة ما ملت، برای مشتی مفت‌گو زمینه فراهم می‌آورند، تا اینان مجیز این فاشیست آدمکش را که صریحاً با دمکراسی هم مخالفت می‌کند، بگویند. پس به صراحت بگوئیم، آقای البرداعی و دیگر کسانیکه از این «مضحکة»‌ به اصطلاح انقلابی سر برون خواهند آورد، ویراست مصری آقای خاتمی هستند.

با این وجود، اگر کار سرمایه‌داری غرب در کشوری که از دوران ناپلئون به زیر نگین انگشتری داشته به اینجا کشیده، مسلماً بر سر نسخه‌های مصری خاتمی نیز همان خواهد آمد که بر سر نسخة ایرانی‌نمای آن آمد؛ بی‌آبروئی، انزوای سیاسی، و از همه جا راندگی!

واشنگتن یا این مهم را درک می‌کند که شرایط منطقة خاورمیانه نوین است،‌ و در نتیجه نیازمند حضور بازیگران نوین و چارچوب‌های نوین خواهد بود، و یا همچون نمونة «انقلاب» مصر و لیبی و تونس،‌ سعی خواهد داشت با بیرون کشیدن کالاهای پوسیده‌ای که طی حاکمیت قرنطینة «جنگ سرد» تولید کرده، به حساب خود زمام امور را به دست گیرد! تجربة خاتمی و میرحسین موسوی در ایران، فروافتادن تونس و لیبی در بحران، و اینک بن‌بست اخوان‌المسلمین در مصر به صراحت نشان می‌دهد که اگر واشنگتن نقش بازیگران جدید، نگرش‌های نوین و بازنگری در شیوه‌های سرکوب استعماری را نپذیرد، راهی جز عقب‌نشینی نخواهد داشت. برای ما این سئوال مطرح می‌شود که پشت جبهة این «عقب‌نشینی» در کدام سرزمین و کدامین قاره قرار گرفته؟ و اینکه آیا اصولاً پشت جبهه در این شرایط معنا و مفهوم خواهد داشت یا اینکه این عقب‌نشینی‌ها حضرات را به حومة نیویورک رهنمون خواهد شد؟

ملت و سه جبهه!

 

 

طی سال‌هائی که از کودتای 22 بهمن 57 می‌گذرد، در اذهان بسیاری از فعالان سیاسی این سئوال پای گرفته که به چه دلیل هر گونه تلاش جهت خروج از شرایط نامساعد سیاسی و اجتماعی در کشور ایران نهایت امر نتایج غیر قابل دفاع به بار آورده. البته این شکست «تاریخی» را نمی‌توانیم در این وبلاگ بررسی کنیم چرا که برای چنین کاری نقد موجز بنیادهای نظری و عملی در جامعة‌ ایران از آغاز شکل‌گیری پدیده‌ای به نام «شهروند»، یعنی شروع جنبش مشروطه الزامی می‌شود؛ «ابزار» این مهم در ید ما نیست. ولی می‌توان به صورتی خلاصه‌تر به بررسی «نقصانی» پرداخت که خصوصاً پس از انقلاب اکتبر شوروی نگرش اجتماعی ایران را به طور کلی به نوعی ویروس «دولت‌دوستی» آلوده کرده.

 

نتیجة عمل این نوع ویروس در قلب جامعه، میدان دادن به این توهم کودکانه‌ است که گویا می‌توان «دولتی» تشکیل داد که پس از استقرار در جایگاه «قدرت ساختاری» خود به الهامات ملت پاسخ مثبت داده، در تحقق «اهداف» والا دست به نقش‌آفرینی بزند! به صراحت بگوئیم، مورخان به راحتی می‌توانند ریشة این قماش برخورد «افلاطونی» با مسئلة «قدرت ساختاری» و سیاسی را در تبلیغات «بلشویسم» بیابند. نظریه‌پردازی‌ای که طی 8 دهة اخیر هیچگاه همراهی و هم‌قدمی با «روشنفکری» و نگرش‌های سیاسی در جامعة ایران را رها نکرده.

 

با این وجود، در بررسی تأثیرات نگرش بلشویک‌ها در جامعة ایران، می‌باید از پیش‌داوری بپرهیزیم. این تأثیرات به همان میزان نتیجة سیاست شوروی سابق در مرزهای ایران بوده که بازتابی منطقی و گسترده از سیاست‌های غرب، خصوصاً انگلستان. به عبارت ساده‌تر، اگر شوروی در چارچوب سیاست‌های رایج خود دست به تبلیغات گسترده پیرامون «مزیت‌های» غیر قابل تردید نگرش سوسیالیسم علمی می‌زد، نوعی نگرش «شبه‌ بلشویک» نیز توسط انگلستان و سپس ایالات متحد در ایران توجیه می‌شد. در این روند «شبیه سازی»، هر چند مبانی حکومت سوسیالیسم علمی مورد تردید قرار می‌گرفت، با استفاده از «دولت‌دوستی» ایجاد شده توسط بلشویسم، از «نظریه‌ای» گنگ حمایت به عمل می‌آمد. نظریه‌ای که نهایت امر فلسفة وجودی یک «دولت دوست‌داشتنی» و «مردمی» را در بوق می‌گذاشت. دولتی که به الهامات «مردم» پاسخ مثبت خواهد داد. این «ترادف» نگرش‌ها، همان است که بارها در مطالب این وبلاگ از آن تحت عنوان «ترادف» ناهمگن و تاریخی، میان لنینیسم و فاشیسم سخن به میان آورده‌ایم.

 

ولی در واقع، رابطة ملت‌ها با دولت‌ها هیچ ارتباطی با «آرمان‌ها» ندارد. این بلشویسم بود که ادعا می‌کرد با تغییر «شیوة تولید» توسط دولت، جامعه در مسیر «آرمان‌ها» دیگرگون خواهد شد. البته «سوسیالیسم علمی» نوعی «فروپاشی» همه‌جانبه به دنبال آورد، ولی اینکه «تغییرات» ناشی از «فروپاشی»‌ نتایج قابل دفاعی به همراه آورده باشد جای بحث و گفتگوی فراوان دارد. چرا که در عمل، نتیجة 70 سال بلشویسم در روسیه و دیگر کشورهای سابقاً شورائی، امروز هیچ نیست جز خاطره‌ای تلخ از گذشته‌ای نه چندان افتخارآفرین. رابطة دولت‌ها با ملت‌ها را مسائل دیگری مشخص خواهد کرد، نه آرمان‌ها.

 

ولی باید بگوئیم پس از یکصدسال، ملت ایران در اوج بدبیاری‌های سیاسی و مالی و فرهنگی و … از یک «خوش‌بیاری» برخوردار شده. ایرانیان امروز این فرصت را یافته‌اند تا همزمان تحولات سه جبهة متفاوت درونمرزی را مورد بررسی قرار دهند. «فرصتی» که معمولاً به ملت‌ها اعطاء نمی‌شود؛ تاریخی است و می‌باید به بهترین وجه از آن استفاده کرد. بله، این سه جبهه همان است که طی سدة اخیر در چارچوب سیاست‌های کشور به تناوب فعال‌مایشاء بوده‌اند، و آن‌ها را خوب می‌شناسیم؛ جبهة دینی، جبهة بومی و خصوصاً خط استالینیسم‌!

 

به طور مثال، ایرانیان می‌توانند با اندک توجهی به تحولات اجتماعی خود به بن‌بست‌های نظری حاکم بر نگرش «مذهبی ـ سیاسی» اشراف پیدا کنند. فراموش نکنیم که طی سال‌های انقلاب مشروطه، و دهه‌هائی که در پی آن آمد، نظریة «مذهبی ـ سیاسی» یکی از بن‌بست‌های مهم جامعة ایران بوده؛ چند و چون این بن‌بست اینک در برابر ما قرار دارد. و امروز به دلیل فروپاشی حباب «تقدس» که پیرامون این «شبه‌نظریه» مرزهای غیرقابل نفوذ به وجود آورده بود، می‌توان آن را آزادانه‌تر از همیشه از ریشه کاوید و به محک نقد و بررسی کشید. این فرصت طلائی جهت نقد «دولت‌دوستی» متداول در نگرش آ‌خوندی، نه در سال‌های بحرانی انقلاب مشروطه فراهم آمده بود، و نه در آغاز غائلة کودتاچیان 22 بهمن 57.

 

از سوی دیگر، حضور میلیون‌ها شهروند که آریامهریسم را در ایران تجربه کرده‌اند، به جوان‌ترها که دولت‌دوستی آخوندی را دیده‌اند،‌ این امکان را خواهد داد تا از نزدیک با تأثیرات سوء نگرش «دولت‌ دوستی» به شیوة آریامهری نیز آشنا شوند. این امکان فراهم آمده تا نقاط ضعف نگرش «آریامهری» بهتر و دقیق‌تر بررسی گردد، و پایه و اساس دیکتاتوری «منورالفکرانه‌ای» که می‌بایست «توجیه» می‌شد آشکارتر شود. بهترین دلیل بر رد نظریة دولت‌دوستی آریامهری، همین شرایطی است که ایرانیان در آن دست و پا می‌زنند. چرا که، تاریخ یک ملت بر خلاف آنچه بلندگوهای تبلیغاتی مرتباً گوشزد می‌کند، مجموعه‌ای از تکه‌های از هم گسسته نیست؛ زنجیره‌ای است همگن از «عمل» و «عکس‌العمل!»

 

نهایت امر به دلیل فروپاشی استالینیسم در مرزهای شمالی کشور، «دولت‌دوستی» به شیوة بلشویک‌ها پایه و اساس خود را از دست داده و این امکان به وجود آمده که خارج از هر گونه توجیهات استراتژیک، ضعف‌ها و بدکاری‌های استالینیست‌ها را بدون هر گونه چشم‌پوشی مورد بررسی قرار دهیم.

 

در نتیجه،‌ سه نگرشی که از منظر تاریخی حاکمیت بلامنازع خود را بر فضای سیاسی ایران تحمیل کرده بودند امروز در موضع ضعف قرار گرفته‌اند، و این خود امتیازی است که امکان رشد فرهنگی و سیاسی را فراهم می‌آورد. به دلیل تزلزل همین سه «جبهه» است که شاهد نزدیک شدن ایادی این جبهه‌ها به نظریة آزادی و آزادیخواهی می‌شویم. ولی نمی‌باید اشتباه کرد، دولت‌ها آزادیخواه نیستند؛ نه دولت فعلی ایران آزادیخواه است و نه دولت آمریکا و نه دولت انگلستان.

 

تعریف دولت روشن است؛ دولت مجموعه‌ای است استخوانی، متکی بر ساختارهائی که از داده‌های ملموس و مادی در جامعه تغذیه می‌کنند. البته این «تعریف» در مورد یک دولت دست‌نشانده و اقماری، تا حدودی با «تعریف» کلاسیک تفاوت دارد. چرا که «داده‌های ملموس مادی» در مورد یک دولت دست‌نشانده نه در مرزهای جغرافیائی کشور، که در مرزهای «منافع حیاتی» دولت‌های بیگانه جستجو می‌شود. حال با چنین «تعریفی» از دولت چگونه می‌توان قبول کرد، ساختار فوق که موجودیت‌اش نتیجه «بده‌بستان‌های» تنگاتنگ با صدها محفل آشکار و پنهان در داخل و خارج مرزهاست می‌تواند آرمانگرا و آزادیخواه باشد؟ چنین چیزی قابل قبول نیست.

 

در نتیجه، زمانیکه به مقولة «دمکراسی» می‌رسیم،‌ بجای سخن گفتن از دولت آزادیخواه، مجلس «مشروع» قانونگزاری، انتخابات، قانون اساسی، آرای «مردم»، و … می‌باید در گام نخست به ساختارهائی بپردازیم که قادر خواهند بود از «آزادی بیان» شهروند در برابر زیاده‌خواهی‌ همین ساختار‌های استخوانی «دفاع» کنند. حمایت از آزادی انسان‌ها در تقابل با منافع دولت، در تخالف با حکومت، و در برابر دیگر سیاست‌های سرکوبگر. در کمال تعجب علیرغم هیاهو و غوغائی که مشتی قلم‌به‌دست و «سخنران» این روزها پیرامون دمکراسی به راه انداخته‌اند، احدی را نمی‌بینیم که از نقش چنین ساختارهائی، جهت حمایت از منافع ملت سخنی به میان آورد. اینان فراموش کرده‌اند که «آزادی» برای ملت است، نه برای دولت!

 

مضحک است، ولی استدلال اینان همچون دوران گذشته در خم همان بن‌بستی مانده که سه جبهة «دینی ـ بومی ـ استالینیست» در آن خیمه زده‌ بودند. به عبارت ساده‌تر، حضرات به دنبال یافتن شیوه‌ای هستند که از طریق آن بتوان با تحکیم پایه‌های یک «قدرت» سیاسی، دولتی و یا ساختاری، «آزادی» شهروند هم «تأمین» شود! بی‌ رودربایستی بگوئیم، هر کس از چنین «مغلطه‌ای» حمایت کند، یا مغرض است، یا نادان! ساختاری با چنین مشخصات نمی‌تواند وجود خارجی داشته باشد؛ چرا که در تجربة تاریخی ملت‌ها، «قدرت‌مدار» هیچگاه «قدرت» را تفویض نکرده. شعارهائی از قبیل دمکراسی، احترام به آراء عمومی، تعظیم به مطبوعات آزاد، و … هر گاه بر زبان یک سیاستمدار جاری شد، باید بدانیم که وی در صدد بهره‌برداری از الهامات آزادیخواهانة ملت است؛ هدف دیگری ندارد. این ملت است که جهت حافظت از آزادی‌های خود می‌باید در هر گام گریبان حاکمیت را گرفته، به قبول «آزادی بیان شهروند» وادارش کند. عکس قضیه، یعنی دولتی که برای ملت «آزادی بیان» به ارمغان می‌آورد، بیشتر اسطوره و شعبده است تا «نظریه‌پردازی.»

 

در یک دمکراسی، سنگ نخست با «آزادی بیان» گذاشته می‌شود، و نهادینه شدن این «آزادی» است که خواهد توانست آغازی باشد برای دیگر «آزادی‌ها.» مشکل می‌توان دید که دولت، یعنی یک ساختار استخوانی که تا گریبان در گیر محافل، سیاست‌ها و بده‌بستان‌هاست، بیاید و با به خطر انداختن موجودیت‌اش از «آزادی بیان» ملت حمایت کند. به صراحت بگوئیم، چنین عملی تاکنون انجام نشده، و نخواهد شد!

 

این بحثی بود محدود و شتاب‌زده پیرامون نقش‌هائی که دولت و ملت در میدان «آزادی بیان» ایفا می‌کنند. برخلاف ادعای بلندگوها، ایندو نقش به هیچ عنوان «مکمل» یکدیگر نیستند؛ با یکدیگر در تقابل قرار دارند. اگر امروز ملت ایران از ابزار کافی برای حمایت از «آزادی بیان» خود بهره‌مند نیست، مشکل می‌توان قبول کرد که گروهی ماجراجو با «انقلاب» و «کودتا» و غیره، و یا حتی حرکت‌های به اصطلاح «آگاهانه»، این ابزار را جهت کنترل تحرکات و خواهش‌های مالی و مادی خودشان بدهند به دست ملت! در همینجا به صراحت بگوئیم، آنانکه با ترهات‌پردازی و «دولت دوستی»، می‌کوشند «فضای» تاریخی به دست آمده را با بحث‌های انحرافی و فاقد اعتبار عملی و نظری اشغال کنند، بدانند که می‌باید در مورد شکست‌های آینده در برابر ایرانیان پاسخگو باشند.

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید2دسامبر2012

fastobrave.info
yoloproxy.com
boredwork.info
delicatefacebook.info
earlyschool.info
currentcute.info
unlimitaccess4u.info
privatebig.info
proxygizlen.com
beta-proxy.com
workdark.info
erasurf.info
workfamous.info
alertvpn.info
schoolgreat.info
fancycurrent.info
easyfasto.info
blueinvestor.info
javascriptproxy.com
ydff.info
secure-proxy.fr
getchomped.com
hideip4.net
3privacy.info
articlerupage.info
fitcan.info
mycodereal.info
stateinfo.info
hideanon.info
preuse9.info
codeuni.info
mydecode.info
7private.info
proxyradical.com
privatecomplete.info
hideip4.net
vpncurious.info
carefulvpn.info
broadcurrent.info
busyprivate.info
acebookattractive.info
schoolcomplete.info
alivefasto.info