دکترین معلق!

Saeed_Saman_17_10_27

 

نهایت امر دولت آمریکا،  هم از زبان وزیر امورخارجه‌اش و هم در بیانات شخص ترامپ،   برخورد غیرمسالمت‌آمیز با حکومت اسلامی شیعی‌مسلکان ایران را در مقام یک دکترین منطقه‌ای مطرح نمود.  در بیانات اخیر ایندو که در واقع مهم‌ترین مقامات رسمی ایالات‌متحد به شمار می‌روند،‌   ایجاد تزلزل در حکومت دینی و پیش‌کشیدن گزینة «متجددان» در صحنة سیاست و فرهنگ ایران تبدیل شد به دکترین سیاست ایالات‌متحد!   واین برخوردهای رسانه‌ای دولت آمریکا با حکومت ملایان،   همزمان در داخل و خارج از مرزهای آمریکا به عکس‌العمل‌های جالبی نیز میدان داد.

 

در داخل ایالات‌متحد،  بنیادهای رسمی از قبیل کنگره،  قوة قضائیه و دفاتر دولتی عکس‌العمل روشنی در برابر سخنان ترامپ نشان ندادند؛   اگر تمدید احتمالی محدودیت‌های تجاری با سپاه پاسداران و … از سوی کنگره قابل پیش‌بینی باشد،  در مجموع محافل دولتی گزینة سکوت را ترجیح دادند.   در عوض،   برخی محافل ایرانی‌نما که وابستگی‌شان به سازمان سیا آنقدرها هم از چشم پوشیده نمانده،   از قماش «انجمن تحقیقات استراتژیک ایرانیان آمریکائی» که مقر آن در واشنگتن واقع شده،  ضمن نادیده گرفتن تمامی بن‌بست‌های عملیاتی و استراتژیک دولت آمریکا در تحقق این «شعارها» دست به مجیزگوئی از ترامپ برداشته،  سخنان «محبت‌آمیز» ایشان را در مورد ایران و ایرانیان ستودند!  پامنبری‌های این حضرات نیز بدون فوت وقت،  با توسل به ارتباط غیرقابل تردید بین مصیبت فعلی ملت ایران با حکومت ملایان،   به این نتیجة ظاهراً منطقی رسیدند که اگر ترامپ و تیلرسون ملایان را به صورت رسانه‌ای «توبیخ» می‌کنند،  پس موضعی‌ بسیار «مترقی» اتخاذ کرده‌اند!

 

ولی در اروپای غربی،  یعنی منطقه‌‌ای که در آن مهم‌ترین اقمار صنعتی وابسته به ایالات‌متحد قرار گرفته‌،  برخورد به نوع دیگری بود.  موگرینی،  وزیر امور خارجة اتحادیة اروپا در واکنش به موضع‌گیری‌های ترامپ در مورد برجام تأکید کرد که رئیس‌جمهور آمریکا در اینمورد قدرت محدودی دارد!   از سوی دیگر،  دولت‌های اروپای غربی هر یک به نحوی دست به حمایت از مفاد «برجام‌» زده،   به آمریکا در مورد نقض احتمالی مفاد آن «اولتیماتوم» دادند!   شبکة رادیوئی بی‌بی‌سی،  از اینهم فراتر رفت و رسماً اعلام داشت که مسئلة برجام می‌تواند به رویاروئی اروپا با آمریکا منجر شود:

 

«[…] پس از سخنرانی ترامپ،   فدریکا موگرینی،  به وضوح به مقابله با موضع ترامپ پرداخت و گفت که رئیس جمهور آمریکا قدرت زیادی دارد ولی هیچ کشوری به تنهائی اجازه لغو قرارداد (هسته‌ای) را ندارد. […] واکنش کشورهای اروپائی […]  به این ظن دامن می‌زند که ممکن است کار بین آمریکا و اروپا گره بخورد.»

منبع:  بی‌بی‌سی، مورخ  2 آبان‌ماه 1396

 

ولی در داخل ایران شاهد مواضعی دوگانه هستیم.   دولت روحانی که به قولی خود را «معمار» برجام می‌داند،  تلاش دارد تا سخنان ترامپ را از منظر عملیاتی بی‌ارزش و خالی از اهمیت جلوه دهد:

 

«معاون اول رئیس جمهوری گفت:  سخنرانی رئیس‌جمهور آمریکا علیه ایران […] بیش از آنکه اقدامی عملیاتی باشد،  تلاشی [است] در جهت متشنج کردن فضای داخلی کشور […]»

منبع:  سایت آفتاب، مورخ  2 آبان‌ماه 1396

 

ولی ارتش و سپاه پاسداران که از جمله متضررترین بنیادهای حکومت از توافق هسته‌ای هستند،  با گزافه‌گوئی در مورد قدرت نیروی نظامی جمکران،  زبان به تهدید نظامی واشنگتن گشودند:

 

«محمد علی جعفری،  فرمانده سپاه پاسداران چند روز پیش از سخنان ترامپ تهدید کرده بود که اگر آمریکا تحریم‌های جدید علیه سپاه پاسداران ایران را اجرا کند، «باید پایگاه‌های منطقه‌ای خود را تا شعاع ۲ هزار کیلومتری برد موشک‌های ایران منتقل کند».»

منبع:   بی‌بی‌سی،  2 آبان‌ماه 1394

 

خلاصه ایادی حکومت ملائی،  چه سیاسی و چه نظامی،  با نشان دادن واکنش «مطلوب» به سخن‌پرانی‌های ترامپ و تیلرسون نهایت امر به این نتیجه خواهند رسید که «دشمن» در کمین‌ است تا به حکومت محبوب و مقتدر اسلامی صدمه زده،  اجازه ندهد اقتدار و استقلال حکومت اسلامی به ظهور آنحضرت بیانجامد و «بشریت» نجات یابد!   به عبارت دیگر،  اعلام مواضع آمریکا به شبکة خبرپراکنی جمکرانی امکان می‌دهد تا در هر حال پای به همان منجلاب تبلیغاتی‌ای بگذارد که چهار دهه است در آن می‌لولد،  و مرتباً تکرار می‌کند که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!»

 

حال که این موضع‌گیری‌های ظاهراً متفاوت را به صورتی شتابزده به میانة میدان انداختیم یک پرسش هم مطرح کنیم!  به چه دلیل ایالات‌متحد،‌  خصوصاً از زبان رئیس‌جمهوری که مشروعیت‌اش به شدت مخدوش می‌نماید،   عمداً موضعی اتخاذ می‌کند تا بین واشنگتن و متحدان صنعتی‌اش در اروپای غربی از یک سو،   و عمال و دست‌نشاندگان‌اش در منطقه خاورمیانه از سوی دیگر شرایطی بحرانی به وجود آورد؟   به استنباط ما،  پاسخ به این پرسش آنقدرها مشکل نیست؛  آمریکا همانطور که در مطالب پیشین نیز عنوان کرده بودیم فاقد یک دکترین روشن و مشخص است.  و دلیل اینکه چرا واشنگتن نتوانسته و یا نخواسته دکترین مشخصی اتخاذ کند می‌باید در فروپاشی‌های استراتژیکی جستجو شود که طی چند سال گذشته آمریکا آن‌ها را تجربه کرده.

 

به صورت خلاصه بگوئیم،  آمریکا در خاورمیانه شرایط بسیار متزلزلی دارد.  در سوریه یک شکست نظامی بسیار سرنوشت‌ساز متحمل شده؛   در عراق پس از گذشت بیش از یک دهه اشغال نظامی هنوز نتوانسته یک رژیم سیاسی قابل احترام پایه‌ریزی کند؛   ارتش اسرائیل در مرزهای سوریه،  لبنان و حتی مصر به محاصره درآمده و امکان هر نوع ماجراجوئی منطقه‌ای را از دست داده؛  و خصوصاً تلاش‌های فراگیر واشنگتن طی دوران باراک اوباما جهت تغییر رژیم در ایران،  ترکیه و پاکستان و به قدرت رساندن رژیم‌هائی متناسب با نیازهای نوین واشنگتن با شکست روبرو شده.   شاهد بودیم که در ماه‌های آخر حکومت اوباما حتی طرح‌ حملة ارتش آمریکا به عربستان و کویت و قطر نیز به روی میز رفته بود!

 

ولی کار به این مختصر ختم نشده،  چرا که پس از گذشت بیش از یک دهه در جا زدن واشنگتن در خاورمیانه،   اروپا تحت تأثیر فروپاشی‌های اقتصادی ناشی از بلاتکلیفی واشنگتن پای در فقری بسیار گسترده ‌گذارده.   و فقر و از هم‌گسیختگی اجتماعی در اروپا می‌تواند ستون فقرات استراتژیک در دو سوی آتلانتیک را خرد کند.

 

با نیم‌نگاهی به این «مجموعه» از واقعیات استراتژیک به صراحت می‌توان دریافت به چه دلیل واشنگتن نیازمند یک دکترین «چندجانبه» شده.   دکترینی که به ترامپ و دولت وی اجازه خواهد داد در هر مقطع،  به مصلحت وقت تغییر مسیر بدهد،   و این تغییر مسیر را که بازتاب ضعف استراتژیک آمریکاست،   ابزاری معرفی نماید جهت حمایت از «متحدان»،  و یا مبارزه با «مخالفان‌اش!»

 

جهت درک این دکترین مبهم و «معلق»،   یا بهتر بگوئیم «ضددکترین»،   چه بهتر که به مورد ایران و عکس‌العمل دو لایة اروپائی و «ملائی ـ ایرانی» نگاهی بیاندازیم.  طی چند روز گذشته،   ترامپ پس از حملة‌ شدید به حکومت ملائی،  اعلام داشت که در برابر تجارت اروپای غربی با تهران موضع‌گیری نخواهد کرد!   به عبارت دیگر،   به رژیمی که ظاهراً قصد ساقط کردن‌اش را دارد،   اجازه خواهد داد تا با طرف‌های اروپائی آمریکا دست به معاملات گستردة دولتی و صنعتی بزند.   ولی همزمان،  ترامپ در داخل آمریکا از معاملات گستردة صنعتی شرکت‌های آمریکائی با ایران جلو‌گیری می‌کند،  و این موضع‌گیری را نشانة مبارزة دولت آمریکا با استبداد و اسلام سیاسی می‌خواند!   به عبارت ساده‌تر،  ترامپ خارج از مرزهای ایران «شانس» را به حساب خود از همه طرف «محاصره»‌ کرده!   هم از طریق متحدان اروپائی‌اش خواهد توانست،  تحت عنوان «تجارت» ملت ایران را چپاول کند؛  هم به بهانة مبارزه با اسلامگرایان مستبد،   آب به آسیاب فدائیان «کورش‌کبیر» بریزد!  نیازی نیست که بگوئیم هر طرف برنده شود،   آمریکا و متحدان‌اش در همان جبهه «حضور» خواهند داشت!

 

در مورد حکومت اسلامی،‌  آمریکا حتی سیاست‌های داخلی ایران را نیز در همین رابطه اتخاذ کرده.  چرا که واشنگتن در داخل مرزهای ایران در عمل دو سیاست متقابل را همزمان به پیش می‌برد؛   سیاست حمایت از لات‌ولوت‌های اصولگرا و پاسدارجماعت از طریق ارسال تکنولوژی موشکی و فراهم آوردن امکان عربده‌جوئی‌های نظامی،  و سیاست حمایت از دولت به اصطلاح «معتدل» روحانی،   و گسترش روابط «حقوقی» با تشکیلاتی که در واقع نوع شسته رفتة‌ همین لات‌هاست.   به عبارت دیگر،   اگر قرار بر این شود که حکومت اسلامی سر پا بماند،   چه اصولگرا پای پیش گذارد و چه اصلاح‌طلب،   دست پرمحبت آمریکا پشت سرش باقی خواهد ماند.

 

با این وجود،  شواهد نشان می‌دهد که دکترین «معلق» آمریکا راه بجائی نخواهد برد.  چرا که علیرغم حضور گستردة ابواب‌جمعی آمریکا ـ  اروپا،  آسیا و اعراب ـ  در اقتصاد دولتی جمکران،  وزنة تحولات اقتصادی،  تا چند سال دیگر حداقل در خاورمیانه بیشتر چرخش به سوی مجموعة «هند ـ  چین ـ‌ روسیه» نشان می‌دهد،  تا اروپا و آمریکا.   به طور مثال،  یوآن نفتی چین می‌رود تا جایگزین دلار نفتی آمریکا شود؛  مشکل می‌توان تصور کرد که آمریکا بتواند از این تحولات غیرقابل اجتناب جلوگیری کند.

 

از سوی دیگر همین دکترین معلق را در اروپا و خاورمیانه می‌بینیم؛   بحران‌های «سیاسی» در کردستان و کاتالونیا که به سرعت می‌تواند تبدیل به بحران‌های «نظامی ـ امنیتی» شود،   فقط یک نمونه است.  همانطور که می‌دانیم آمریکا با رفراندوم‌های استقلال در کردستان و کاتولونیا رسماً «مخالفت» کرده،   هر چند این سئوال بی‌جواب ‌مانده که اگر واشنگتن مخالف است،  دولت‌های اقلیم کردستان و کاتالونیا که تا مغز استخوان وابسته به سازمان ناتو هستند با حمایت چه کشوری توانسته‌اند دست به برگزاری رفراندوم بزنند؟  در ثانی اقلیم کردستان و کاتالونیا که در عمل استقلال کامل داشتند،  به چه دلیل پای به نمایش «رفراندومی» گذارده‌اند که تنها نتیجه‌اش نابودی استقلال‌شان خواهد بود؟   همانطور که ملاحظه می‌شود در این دو مورد ویژه دکترین معلق واشنگتن حتی دست به تهدید نظامی متحدان خود یعنی اتحادیة اروپا و عراق زده.

 

با این وجود،  در مورد ایران،  سیاست‌های جنگ‌افروزی به طور کلی منسوخ می‌نماید؛   به استنباط ما روسیه این مسئله را با آمریکا «نهائی» کرده.   به عبارت ساده‌تر،  جنگ در سواحل دریای خزر خارج از استراتژی‌های محتمل قرار گرفته.   به همین دلیل نیز ترامپ بیشتر بر کورش کبیر و خلیج عربی و آنچه «فرهنگ ملت بزرگ ایران» می‌خواند تکیه می‌کند،  تا بر بمب‌افکن‌های ب ـ52!    ولی در کردستان و کاتالونیا گویا هنوز طبل جنگ از منظر واشنگتن قابل کوبیدن است،   و از آنجا که سیاست جنگ‌افروزی و بحران‌سازی از دیرباز در قلب استراتژی‌های جهانی آمریکا از مقام شامخی برخوردار بوده،  احتمال درگیری در این مناطق را نمی‌باید منتفی دانست.   با این وجود،  این مطلب را نیز نباید فراموش کرد که آمریکای امروز با دوران آقائی‌ تاریخی‌اش فاصلة زیادی دارد.   تجربة‌ سال‌های اخیر نشان داده که در روزگار پساشوروی،  آمریکا مشکل می‌تواند بحران و جنگ‌ خلق کند.  و اگر تلاشی هم در این زمینه به خرج دهد،  و همچون نمونه‌های سوریه و ترکیه دست به ماجراجوئی‌های نظامی و کودتائی بزند،‌  ناکام می‌ماند.

 

 

 

 

 

 

ترامپی‌ها!

Saeed_Saman_17_10_11

 

طی چند هفتة گذشته لحن دولت ترامپ،  که ظاهراً حکومت اسلامی جمکران را مورد تهدید قرار می‌دهد،  باز هم شدیدتر شده.   ولی نمی‌باید فراموش کرد که این نوع «تهدیدات» از سوی رؤسای جمهور آمریکا که عموماً در مرحلة لفاظی و لغزپرانی متوقف می‌ماند،    طی بیش از 4 دهه،  به هیچ عنوان چوب لای چرخ پروژة اسلام انقلابی ملایان نگذارده؛   بیشتر کارساز جناح‌های تندرو در همین رژیم جهت سرکوب ملت ایران بوده.   در همین حیث‌‌وبیث،   شاهدیم که بحران کرة شمالی نیز عملاً پای به گفتمان «جنگ هسته‌ای» گذارده  و از سوی دیگر،   مستقر شدن گروه ترامپ در کاخ‌سفید،   دیگر پروژه‌های فروپاشانی را در سراسر دنیا با سرعت بیشتری به حرکت درآورده.   اعلام استقلال اقلیم کردستان در خاورمیانه،  و استقلال کاتالونیا در کشور اسپانیا و تبعات مخرب این تحرکات می‌باید از جمله فروپاشانی‌هائی تلقی شود که «ترامپی‌ها» به میدان دیپلماسی جهانی آورده‌اند.   در مطلب امروز نگاهی به تلاش‌های فروپاشانندة «ترامپی‌ها» می‌اندازیم،  و از کشور ایران نیز آغاز می‌کنیم.

 

ترامپ در دوران فعالیت‌های انتخاباتی خود بارها و بارها صریحاً اعلام کرده بود که «برجام» را پاره خواهد کرد!   شناخت اینکه در قفای «برجام» چه نشسته که آمریکا برای‌اش اینچنین چنگ و دندان نشان می‌دهد،  آنقدرها مشکل نیست.   بدون پای گذاردن در تحلیل‌های فنی از چند و چون متن «برجام»،   به طور خلاصه بگوئیم،  «برجام» پایان سیطرة یک‌جانبة ایالات‌متحد بر خاورمیانه می‌باید تلقی شود.   سیطره‌ای که در قفای داده‌های «جنگ‌سرد»،   پس از جنگ دوم جهانی برای یانکی‌ در خاورمیانه «آقائی» بلاقیدوشرط به ارمغان آورده بود.  مسلم است اگر دونالد ترامپ به قول خودش بخواهد «عظمت گذشته» را به آمریکا باز گرداند،   پاره‌ کردن برجام نیز از جمله کارهای «ثواب» تلقی خواهد شد.

 

با این وجود نمی‌باید فراموش کرد که برخلاف توهمات مم‌جواد و لات‌ولوت‌های وزارت امورخارجة جمکران،   «برجام» یک قرارداد دو‌جانبه بین واشنگتن و تهران نیست؛  پای شورای امنیت سازمان ملل،  خصوصاً روسیه و چین به میان آمده.  و آمریکا به هیچ عنوان در وضعیتی قرار ندارد که بتواند پروژه «پاره» کردن برجام را به شورای امنیت برده،  به تصویب اعضای دائم آن برساند.   به طور خلاصه،  در مورد برجام،  مسیر ترامپ نمی‌تواند از شورای امنیت و بنیادهای حقوقی بین‌المللی بگذرد.   به همین دلیل شاهدیم که شبکه‌های وابسته به یانکی‌ها در داخل ایران که،   هم تندروهای مذهبی و هم گروه‌های اصلاح‌طلب را شامل می‌شود،  دست به دست هم داده‌،   هر روز بر آتشی که ترامپ در واشنگتن افروخته روغن می‌پاشند.   عربدة «اگر برجام را پاره کنید، ما آن‌را آتش می‌زنیم»،   فقط یک نمونه از خوش‌رقصی‌جمکرانی‌ها برای محفل ترامپ است.  در میانة این خوش‌رقصی‌ها،   بیرون کشیدن پروندة «مقامات» جمکران از سوی «آمدنیوز»،   و از میان بردن حرمت نداشتة اوباش ولی‌فقیه مقام شامخی پیدا کرده.  ولی نمی‌باید در شناخت اهداف «آمدنیوز» که افشاگری‌های «هدف‌دار» و مشخصی را دنبال می‌کند دچار سوءتفاهم شد؛   این «خبرگزاری» در عمل دست در دست لفاظی‌های سپاه پاسداران بر علیه آمریکا،   و برنامه‌سازی خبرگزاری‌های داخلی و خارجی از «عدم اطمینان» ایرانیان به آمریکا،  یک هدف اصلی را دنبال می‌کند:  ایجاد بحران در منطقه و نهایت امر فرصت‌سازی برای آمریکا جهت عملی کردن پروژة «ضدبرجام!»

 

اینکه مقامات جمکرانی از جمله فاسدترین افراد در جامعة ایران‌اند،   به هیچ عنوان جای بحث‌وگفتگو ندارد.  صراحتاً بگوئیم،  اگر انسان هستید،  در این حکومت جائی نخواهید داشت.  این باند کودتاچی که از روز 22 بهمن 57 توسط سازمان سیا بر ایران مسلط شده‌،  هدف و وظیفه‌ای جز خدمت به بیگانه نداشته و ندارد.  ولی «آمدنیوز» نگران خدمت و خیانت اینان نیست.  می‌خواهد «راست یا دروغ» گروهی را تهدید کند؛   گروه دیگری را تحریک کند؛  جماعتی را تشویق کند؛   و جمعی را نیز سرکوب.   اینهمه تا فرصتی برای اربابان یانکی حکومت اسلامی در ایران فراهم آید.   خلاصه آمد‌نیوز هم از خودشان است!  اگر آمدنیوز شاخه‌ای از حکومت اسلامی نیست،   کدام محفل و جریان خارج از حکومتی می‌تواند از جزئیات پرونده‌‌های امنیتی در زندان‌های کشور مطلع شود؟   البته بازی با افکارعمومی دهه‌هاست که از سوی یانکی‌ها،  با استفاده از امثال «آمدنیوز» دنبال می‌شود؛   ایران نخستین کشوری نبوده که اینچنین به میدان «بازی با افکارعمومی» ‌افتاده؛  متأسفانه آخرین نیز نخواهد بود.

 

همانطور که دیدیم،  علیرغم تمامی هم‌دمی‌ها با آمریکا و اهداف منطقه‌ای‌اش،   پروژة «ضدبرجام» ترامپ راه بجائی نبرده و نمی‌برد.  به همین دلیل است که بحران «پاره کردن برجام» ابعاد گسترده‌تری به خود گرفته.   و در این میانه اعلام «استقلال» کردستان،  خصوصاً در شرایط ویژة فعلی منطقة خاورمیانه پرمعنا می‌شود.   اینکه به چه دلیل در این مقطع زمانی قبیلة بارزانی خواستار «استقلال» کردستان شده،   مطلبی است که نیازمند بررسی خواهد بود.  یک امر محرز است؛   اسلامی کردن منطقة خاورمیانه که توسط باند اوباما روی میز پنتاگون گذارده شد شکست خورده.  و داعش و دیگر جریانات اسلامگرا،   پس از علنی شدن شکست پنتاگون،   دست از پا درازتر به دامان رجب اردوغان،  حکومت جمکران،  شیخ کویت و دیگر عاملان آمریکا در منطقه پناه برده‌اند،  ولی شرایط دیگر برای این نوع «پناه‌جوئی‌ها» نیز مساعد نیست.  حکومت‌های منطقه یکی پس از دیگری به روسیه و اهداف منطقه‌ای مسکو نزدیک می‌شوند،‌   و در این «اهداف» هم‌نشینی با داعش جائی ندارد.  به همین دلیل است که آمریکا با سوءاستفاده از احساسات قومی و میهنی کردها پروژة استقلال کردستان را پیش کشیده.

 

اعلام «استقلال» کردستان و عکس‌العمل تند و قابل پیش‌بینی نوکران شناخته شدة آمریکا در منطقه یک اصل کلی را به سرعت علنی کرد؛   آمریکا که در سوریه شکست خورده،  اینک قصد دارد کردستان را به عامل ایجاد بحران در منطقه تبدیل کند.   به همین دلیل نیز دولت خودمختار پس از اعلام «استقلال» به سرعت در روش برخورد با مزدوران داعشی تجدیدنظر کرده،  بجای سرکوب داعش اینان را با آغوش باز «پذیرا» می‌شود!  امروز پروژة آمریکا در کردستان بیش‌ازپیش روشن شده.  در چشم‌انداز واشنگتن،  کردستان می‌باید به طور کلی از روابط منطقه‌ای خارج شده،  تبدیل ‌شود به جزیره‌ای ایده‌آل جهت برنامه‌ریزی‌های «نظامی ـ تروریستی» و حتی ایدئولوژیک آمریکا در منطقه.   به همین دلیل نیز نخستین عکس‌العمل از سوی دولت عراق،  دولتی که رسماً دست‌نشاندة ارتش آمریکاست،  «قطع ارتباط» کردستان عراق با دیگر مناطق خاورمیانه بود.  خلاصه در کردستان نیز اگر «آمدنیوز» وجود خارجی ندارد،  «بازی با افکارعمومی» به شیوة دیگری دنبال می‌شود.   نوکران آمریکا ـ  جمکران،  اردوغان،  بغداد،  و … ـ  با اعلام «رسانه‌ای» قطع ارتباط کردستان با دیگر مناطق همگی بر آتشی که واشنگتن تحت عنوان «حق‌جوئی‌» کردها روشن کرده،  روغن می‌پاشند.

 

ولی آتش «استقلال‌طلبی» فقط در خاورمیانه مشتعل نشده،  در قلب اتحادیة اروپا نیز دقیقاً در  چارچوب کردستان عراق،   منطقة خودمختار کاتالونیا اعلام «استقلال» می‌کند!   به عبارت دیگر،  «استقلال» کاتالونیا،  دنبالة پیام ترامپی‌هاست،  اینبار به اتحادیة اروپا:   اگر از برجام و روابط نوین در منطقة خاورمیانه دفاع کنید،  اتحادیة اروپا را هم از دست می‌دهید!

 

از بررسی دنبالة بحران‌سازی «ترامپی‌ها» در آسیای شرقی و چین،   در این مقطع خودداری می‌کنیم،  چرا که کار به درازا خواهد کشید.  ولی نمی‌باید بررسی مسائلی را که «ترامپی‌ها» به وجود آورده‌اند،  بدون بررسی عکس‌العمل فدراسیون روسیه رها کرد.  چرا که،   چنین برخوردی شناخت درستی از جریانات به دست نخواهد داد.

 

روسیه با چند پیش‌فرض مشخص پای به فضای پساشوروی گذارده.  پیش‌فرض‌هائی که حداقل تا زمانیکه ولادیمیر پوتین در قدرت باقی بماند،  معتبر خواهد بود.  روسیه در چارچوب این دکترین از تجزیة کشورها دفاع نمی‌کند؛   از جنگ‌سازی و فروپاشانی و کودتا و انقلاب‌سازی حمایت نخواهد کرد؛  تغییر رژیم را نمی‌پذیرد؛  و نهایت امر بارها و بارها عنوان کرده که قصد همکاری با رژیم‌های حاکم را دارد.  مسلم است که این دکترین برای آمریکا حکم زهر هلاهل داشته باشد؛  واشنگتن در چنتة روابط بین‌المللی خود جز تغییر رژیم،  جنگ‌سازی،  انقلاب‌باوری و بحران‌سازی هیچ نداشته و ندارد؛   اگر قرار باشد دکترین مسکو بر روابط جهانی دیکته شود،   واشنگتن خلع‌سلاح خواهد شد.  به همین دلیل پس از شکست پروژة نئوکان‌ها در عراق و افغانستان،   و همزمان با حضور قدرتمند روسیه در معادلات جهانی،  آمریکا تلاش کرده در تقابل با این دکترین،  ساختار سیاسی تمامی رژیم‌های دست‌نشانده و حتی متحدان خود را به نحوی از انحاء متزلزل کند.   اشتباه نکنیم،  این پروژه فقط در کشورهای جهان سوم دنبال نشده و صرفاً شاهد به قدرت رسیدن امثال احمدی‌نژاد در ایران،  و کلنل چاوز در ونزوئلا نبودیم؛‌   در فرانسه،  ایتالیا و آلمان نیز همین روند به صور مختلف دنبال شده و می‌شود.  به این ترتیب،  ایالات‌متحد از دوران اوباما و تا به امروز دکترینی «ناگفته» را به میدان مراودات جهانی انداخته،   دکترینی که بر اساس آن هیچیک از دولت‌های متحد،  وابسته و حتی دست‌نشاندة واشنگتن نمی‌توانند از استحکام سیاسی و ساختاری خود «مطمئن» باشند.  وحشت واشنگتن از این است که در صورت تحکیم ساختارهای سیاسی و نظامی در هر رژیمی در سطح جهان،‌  این امکان وجود داشته باشد که فدراسیون روسیه بیش از آمریکا از آن منتفع گردد.

 

بی‌رودربایستی بگوئیم،  «دکترین» واشنگتن که در عمل نوعی «ضددکترین» است،  آنقدرها امکان رزمایش در دنیای امروزی نخواهد داشت.  به عبارت دیگر،  حضور یک قدرت جهانی دیگر این امکان را از دست آمریکا خارج کرده.   تا کی و تا کجا واشنگتن می‌تواند کردها و کاتالون‌ها را بفریبد و همچون سگ‌های مسابقه به دنبال خرگوش فرضی به دور میدان بچرخاند؟  تا کی می‌تواند محفل «شیخ‌وشاه» را در ایران به دور سر چرخانده،  رئیس‌ قوة قضائیة متقلب پیدا کند و همزمان،   همزاد وی را در فلان و یا بهمان «مقام»،   صالح و انسان و خیرخواه عموم معرفی نماید؟   تا کی می‌تواند،  ‌ هم از کره‌شمالی حمایت کند و تسلیحات‌اش را به مصر و سودان و پاکستان و … صادر نماید، ‌ و هم اینکشور را به نابودی کامل تهدید کند؟  و خلاصه،   تا کی واشنگتن می‌تواند سپاه پاسداران را بنوازد،   و همزمان این تشکل ضدانسانی را «دشمن» آمریکا معرفی کند؟   این بازی‌ها که آمریکائی‌ها در دوران جنگ‌سرد در آن استاد شده بودند،  دیگر کاربردی ندارد.   نه مشکل ترامپی‌ها را حل می‌کند،   و نه قادر است «عظمت گذشته» را به آمریکا باز گرداند!