بهار و بیان

«آزادی بیان» در نظریه‌های اجتماعی، فلسفی و اخلاقی معاصر به هیچ عنوان قابل اغماض و چشم‌پوشی نیست. به صراحت می‌بینیم که حاکمیت‌ها در پیشرفته‌ترین جوامع بشری، همان‌ها که در عمل دست به تاراج و چپاول ملت‌ها می‌زنند، همان‌ها که صنایع و علوم و هنرها را در چارچوب منافع‌شان در اختیار گرفته‌اند، در یک مطلب توافق نظر دارند: «آزادی بیان» شرط اساسی پیشرفت جوامع بشری است. بدون برخورداری از «آزادی بیان» نه انسان به «خلق» علوم و صنایع قادر خواهد بود، و نه خواهد توانست در چارچوب منافع انسان‌ها و جامعه از این دستاوردها استفادة بهینه صورت دهد. به عبارت ساده‌تر، اگر «آزادی بیان» را از جوامع غرب، و از آندسته جوامع شرق که واپس‌ماندگی‌ها را به گذشته سپرده‌اند بازستانیم، این جوامع، علیرغم تمامی پیشرفت‌های مادی، ‌ به قرون وسطی سقوط خواهند کرد.

بهترین نمونة‌ الزام وجود «آزادی بیان» را در تاریخچة اتحاد جماهیر شوروی شاهد بودیم. این «امپراتوری» که خود را در تبلیغات «کارگری» می‌خواند، به دلیل نبود «آزادی بیان» نتوانست از پیشرفت‌های عمدة فنی، صنعتی و علمی خود استفاده به عمل آورد. اتحاد شوروی در شرایطی از هم فروپاشید که گورباچف بر مسند لنین و تروتسکی تکیه کرده بود، و تنها آرزوی‌اش داشتن یک پیتزافروشی در آمریکا بود. مسلم است که اگر در اتحاد شوروی «آزادی بیان» وجود می‌داشت فردی با چنین خلقیات «ابتدائی» نمی‌توانست به مهم‌ترین مقام «اجرائی ـ نظامی» در اردوگاه شرق دست یابد.

بارها در مطالب این وبلاگ عنوان کرده‌ایم که خصوصاً در جوامع غرب حاکمیت‌ها «آزادی بیان» را نه به عنوان سد و راه‌بند که در مقام ابزاری جهت کسب مشروعیت قانونی، و اعمال سیاست مورد استفاده قرار می‌دهند. با این وجود، این اصل را نیز نمی‌باید فراموش کرد که «آزادی بیان» از منظر همین حاکمیت‌ها، خارج از مرزهای‌شان عاملی است «مزاحم» که می‌باید به هر ترتیب در برابر گسترش آن مقاومت به خرج داد. خلاصة کلام «آزادی بیان» اگر برای حفظ برتری غرب از نان شب هم «واجب‌تر» است، سرکوب آن در جوامع واپس‌مانده به همان اندازه اهمیت دارد، چرا که این «آزادی» در صورت نهادینه شدن سدی خواهد شد در برابر زیاده‌خواهی‌ها، گشاده‌دستی‌ها، ندانم‌کاری‌ها و سرکوب‌هائی که رژیم‌های دست‌نشاندة غرب بر ملت‌های‌شان اعمال می‌کنند.

به طور مثال، تصور کنیم که در کشوری همچون عربستان سعودی «آزادی بیان» در قوالب واقعی و حقوقی آن نهادینه شود. ادامة حکومت شیخ‌های سعودی در روال کنونی‌اش غیر قابل تصور خواهد شد. و به همراه تزلزل حکومت استبدادی شیخ‌ها، منافع غرب در این منطقه نیز مورد تهدید قرار می‌گیرد. پس مهم‌ترین عاملی که از گسترش و نهادینه شدن «آزادی بیان» در کشوری همچون عربستان سعودی ممانعت به عمل می‌آورد، چیزی نیست جز منافع غرب. و این صورتبندی، چه در چارچوب منافع غرب و چه در محدودة منافع مسکو، پکن و … قابل پیگیری است. اگر عربستان سعودی نمونه‌ای غربی از سرکوبی «آزادی بیان» به شمار آید، نمونه‌های روسی آن را در بلاروس و آذربایجان می‌بینیم. همچنانکه در کرة شمالی و برمه با انواع چینی آن برخورد می‌کنیم.

پس تمامی کسانیکه خواهان تحکیم «آزادی بیان» در جامعة ایران هستند یک مسئله را باید در نظر داشته باشند: «آزادی بیان» الزاماً در تخالف با منافع خارجی قرار می‌گیرد، و دست‌های بیگانه،‌ جهت چپاول منابع ایران از کسانی حمایت خواهد کرد که سعی در ایجاد محدودیت برای «آزادی بیان» دارند. آخوند،‌ شاه‌کودتاچی، زورپرستان و خودکامگان، سازمان‌های سیاسی «رادیکال»،‌ تقدس‌فروشان، دین‌فروشان و خصوصاً «اخلاق‌ فروشان» و فضیلت نوازان حرفه‌ای همه و همه خواه ناخواه همدستان سیاست‌ اجنبی در سرکوب، چپاول و غارت ملت ایران‌اند. چه این سیاست از واشنگتن برسد چه از مسکو!

شیوة عمل این «سیاست‌» بسیار ساده است. عمال و ایادی اینان در کشورهای تحت نفوذ، قشرهای مشخصی را که در صورت گسترش «آزادی بیان» متضرر خواهند شد «مشخص» می‌کنند. سپس تلاش بر این محور متمرکز می‌شود که میان منافع مادی و اجتماعی این اقشار با گروه‌هائی متعدد، خصوصاً در شهرهای بزرگ «ارتباط» برقرار شود. ولی دچار توهم نشویم؛ این ارتباط به هیچ عنوان واقعی نیست؛ در اکثر مواقع مجازی، تبلیغاتی، بی‌پایه و بی‌اساس نیز هست. مخالفت‌‌های «سخت» و جانانة آریامهر با «جاسوسان شوروی» و کمونیست‌ها، مبارزات پیگیر روح‌الله خمینی با «اذناب آمریکا» و «منافقین» و غیره را که فراموش نکرده‌ایم، امروز نیز علی خامنه‌ای، مرتباً در کشور «دشمن» کشف می‌کند.

هدف اصلی این است که از طریق عوامل و ایادی بیگانه ادبیات «فاشیست»،‌ توده‌پرور و مردم‌‌نواز، در کشور رشد و نمو کرده و قشرهای مشخصی را در جامعه به ویروس فاشیسم مبتلا سازد. دامنة‌ این ابتلا هر چه گسترده‌تر باشد، منافع اجنبی بهتر تأمین خواهد شد. در عمل، و از دیرباز این «عوعوی سگان» جز پوچ‌گوئی و چرندبافی نبوده، نه اتحاد شوروی از «خشم» آریامهر می‌ترسید، و نه بر خلاف اظهارات روح‌الله خمینی «آمریکا از اسلام سیلی خورده بود!» این پوچ‌سرائی‌ها اهداف دیگری دنبال می‌کرد، و نتیجة عملکرد 80 سالة آن امروز در برابرمان قرار گرفته: ملتی بر فراز بزرگ‌ترین حوزه‌های نفت و گازطبیعی جهان نشسته، و علیرغم میلیاردها دلار درآمد «اسمی» نفت، شب‌ها گرسنه سر بر بالین می‌گذارد. این است هدفی که دنبال می‌شود.

پر واضح است که در صورت گسترش و نهادینه شدن «آزادی بیان» مسیر پوچ‌بافی به بن‌بست منتهی شود. دیگر امثال علی خامنه‌ای نمی‌توانند مخالفان سیاسی خود را «دشمن» قلمداد کنند. به عبارت دیگر، پروسة تبدیل جامعه به میدان «جنگ مقدس» متوقف می‌شود. از قضای روزگار، این «جنگاوری‌» مقدس پایه و اساس حفظ منافع اجنبی است، و جالب اینکه برندگان و بازندگان این «میدان» ارزشی واحد دارند! شکست و پیروزی علی خامنه‌ای تفاوتی نمی‌کند؛ آنچه از این «میدان» به دست رسد در هر حال، منافع همان‌هائی را تأمین می‌کند که با شناسائی قشرهای مورد نظر و میدان دادن به آنان این «جنگ مقدس» حق با باطل را به راه می‌اندازند.

در میدان همین «جنگ مقدس» است که پیام‌آوران «آزادی بیان» قربانی خواهند شد، چه به عنوان حامیان «دشمن» و چه در مقام طرفداران «مستبد.» و زمینه جهت اوج‌گیری نقش پوچ‌بافان، ساده‌لوحان، مجیزگویان و خصوصاً «دشمنان» فراهم می‌آید. هر که با حاکم مخالف شود، «آزادیخواه» و هر که در کنار او باشد «مستبد» می‌شود. یک سیاست ساده‌لوحانه و کلیشه‌ای بر کشور سایه می‌اندازد و تفکر، تحلیل، تحقیق، نگارش و خلاقیت جای خود را به نسخه‌برداری، جعل، مجیزگوئی و دنباله‌روی می‌دهد. کار بجائی می‌رسد که حاکم مستبد در نقش امام حسین، کوروش هخامنشی، و محمد رسول‌الله قرار گرفته، «نوکری» وی از جمله «افتخارات» دینی و بومی می‌شود. دیگر اهمیتی ندارد که حاکم چه می‌گوید، اگر مخاطب در جمع پیروان باشد، سخن حاکم «حق» است، و اگر از جمله مخالفان؛ هر آنچه حاکم بگوید «ناحق» خواهد بود.

در واقع در پس این «پروسه»، همان «گفتمان» اجتماعی است که به بن‌بست رسیده، و سیاست خارجی جز این نمی‌جوید. آنچه «آزادی بیان» می‌تواند برای جامعه به ارمغان آورد، خروج از این بن‌بست است. البته مسائل به مراتب پیچیده‌تر از این‌هاست،‌ ولی به طور خلاصه و در حد یک وبلاگ می‌توان آن را اینچنین ساده‌ کرد.

حال که از «آزادی بیان» حمایت کردیم، و جهت خروج از بن‌بست تحمیل شده بر گفتمان اجتماعی وجود آن را الزامی دانستیم، باید دید اصولاً این «آزادی بیان» چیست و چه ویژگی‌هائی دارد؟

طی چند سالی که از هیاهوی محمد خاتمی در ایران ‌گذشته، شاهدیم که برخی سیاست‌ها این تمایل را از خود نشان می‌دهند که تحلیلی «متفاوت» با دوران «جنگ سرد» از فرایند سیاست‌گزاری داخلی در ایران به دست دهند. البته در گام نخست بگوئیم که این «تمایل» صوری است، و به دلائلی که بالاتر آوردیم نمی‌باید فریفتة آن شد. چرا که، «آزادی بیان» به طور کلی در تضاد با منافع بیگانه قرار می‌گیرد، و نمی‌باید انتظار داشت که اینان از «آزادی بیان» یعنی از تقلیل منافع‌شان در ایران «حمایت»‌ کنند؛ چنین کاری نخواهند کرد و ایرانیانی که چنین انتظاراتی دارند بهتر است در خوش‌باوری‌های‌شان تجدید نظر کنند. ولی در نظام رسانه‌ای و تبلیغاتی سم‌پاشی سیاست‌های حاکم جهانی به اینصورت انجام گرفته که گویا اینان «طرفدار آزادی بیان» هستند.

پس بهتر است، «آزادی بیان» مورد نظر اینان را از منظر ایادی و عوامل خودشان مورد تحلیل قرار دهیم. برای اینکار، نیم‌نگاهی به مطالب و مقالاتی که بر روی سایت‌های زنجیره‌ای «مخالف‌نما» به چاپ می‌رسد کفایت خواهد کرد. اغلب این سایت‌ها از طرف دولت‌های خارجی تأمین بودجه می‌شود، مبالغ مورد نیاز نیز چه مستقیماً و چه به صورت غیرمستقیم از مسیر سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در غرب در اختیار اینان قرار می‌گیرد. همانطور که گفتیم بازتاب «جنگ مقدس» در هر صورت برای غرب مفید خواهد بود، در نتیجه فحاشی‌های رسانه‌ای به علی خامنه‌ای می‌تواند با پول ارسالی محافل حکومت اسلامی صورت گیرد، به قول معروف، «ز هر طرف که کشته شود، سود اسلام است!»

ولی آنچه در این میانه به سود ملت ایران نیست، تحدید «آزادی بیان» با توسل به توجیهات فقهی و گاه «استراتژیک» است، عملی که نهایت امر کار را به «توجیه خشونت» بر علیه شیوه‌های بیان می‌کشاند. ولی برای توضیح این مواضع نیازمند تفصیل بیشتری هستیم.

در گام نخست این اصل کلی می‌باید مد نظر قرار گیرد که «آزادی بیان» به هیچ صورت محدود به گفتمان و کلام نمی‌شود. خلاقیت‌های هنری، از سینما گرفته تا تئاتر و نقاشی و رقص و موسیقی و عکاسی و … و شیوة «حضور» شهروند در جامعه به همان اندازه شامل «آزادی بیان» است که نوشتار و گفتار. در ثانی، اگر «آزادی بیان» هیچگاه در خدمت تقدس نیست، از محصول «آزادی بیان» هم می‌توان به نفع «تقدس» بهره‌برداری کرد،‌ و هم جهت تحریک افکار عمومی این محصول را به پیراهن عثمان تبدیل نمود. خلاصة کلام، در عمل، «آزادی بیان» فقط در حاکمیتی معنا و مفهوم پیدا می‌کند که حامی بی‌قید و شرط آن باشد.

به طور مثال، اگر فردی به صورت «آزادانه» از چشم‌اندازهای کویر لوت کلیشه‌های عکاسی تهیه ‌کند، «خلاقیت» وی با تقدس ارتباطی ندارد. ولی اگر عکس‌های همین فرد را بنیادهای تقدس‌فروش از قماش شیعة ‌اثنی‌عشری، بهائیگری، و یا شیخی‌های خانقاه نشین وسیله‌ای جهت «تخرخرات» دینی و اثبات عظمت «ذات الهی» قرار دهند،‌ عکس‌ها به عامل ایجاد تقدس تبدیل شده. مهم اینجاست که عکاس «هیچکاره» است! آنچه «تقدس» را در جامعه گسترش داده و به آن «موضوعیت» ‌بخشیده، هنرمند، عکاس و یا کلیشه‌ها نیست، این منافع بنیادهاست که چنین بازتاب می‌یابد. و یا اگر باز هم به سیاق مثال، فردی در شعر، طنز و یا مطلب خود برخی «باورها» را به چالش بکشد، فی‌نفسه عملی بر علیه «تقدس» صورت نداده، این بنیادها هستند که جهت ایجاد و گسترش تقدس خود پیرامون آنچه در چارچوب آزادی بیان به وجود می‌آید «هیاهو» به راه می‌اندازند. و با اینکار هم محدودة منافع خود را با تکیه بر عامل «تقدس» مشخص می‌کنند، و هم محدودیت «بیان» انسان‌ها را در برابر منافع خود ترسیم می‌نمایند. نمونة عربده‌های روح‌الله خمینی بر علیه سلمان‌رشدی در برابر ماست. پس از چند ماه تظاهرات روزانة عوامل انگلیس در پاکستان و افغانستان بر علیه «آیه‌های شیطانی»، خمینی از فرصت استفاده کرده، بر علیه نویسندة این رمان فتوی صادر کرد. رمانی که نه خودش سواد خواندن آن را داشت، و نه می‌دانست چیست! این عمل فقط به این دلیل صورت گرفت که «منافع بنیاد» شیعة اثنی‌عشری چنین ایجاب می‌کرد.

منافع بنیادها، برخلاف آنچه در سطوح مختلف «روشنفکری» ایرانی‌نما خود را به نمایش گذارده به هیچ عنوان قائم به ذات و «فی‌نفسه»، «تاریخی» و دیرینه نیست؛ جملگی ساختگی، مصنوعی و هدفمند‌اند. تهاجم به «تقدس» را همان شبکه‌ای تعریف می‌کند که نهایت امر بر اساس همان تقدس «نان» می‌خورد. به همین دلیل در این وبلاگ به اظهارات غیرمسئولانه افرادی که پیرامون برهنه شدن یک هنرپیشة زن هیاهو به راه انداخته بودند، مستقیماً اعتراض کردیم. اگر فردی به دلیل اینکه این «برهنگی» را «هنری» تحلیل کرده آن را محکوم نمی‌کند،‌ به این معناست که نوع دیگر شیوة بیان را به عنوان «صور قبیحه» محکوم خواهد کرد. «هر چه بگندد نمک‌اش می‌زنند، وای به روزی که بگندد نمک!» وای به حال ملتی که طنزنویس و نویسنده‌اش حامیان «سانسور» باشند؛ افتضاح بیش از این نمی‌شد!

با بازگشت به موضوع اصلی این وبلاگ در ادامه یادآور شویم که اگر امروز سرمایه‌داری جهانی در مرزهای درونی خود با «تقدس» آنقدرها کاری ندارد، فقط به این دلیل است که بنیاد اقتصادی‌اش در فرایندهای داخلی دیگر نیازمند توجیه «تقدس» نیست؛ اگر فردا چنین نیازی پیش آید، همانطور که بالاتر نیز گفتیم، حضرات به قرون وسطی باز خواهند گشت. به همان دورانی که ژاندارک را در آتش ‌سوزاندند تا «مقدس» شود! حال این سئوال مطرح می‌شود که علیرغم ایستائی و واپس‌ماندگی بنیادهای مالی و اقتصادی ایران، چگونه می‌توان صرفاً با تکیه بر نوعی «تجربة دماغی» در عمل از مرز «تقدس» گذشته، «آزادی بیان» را در سطح جامعه تأمین نمود؟ چرا که بالاتر گفتیم تا زمانیکه «تقدس»، چه دینی و چه بومی، چه مأنوس و چه محلی و قومی و گروهی، چراغ راه بیان و کلام و نوشتار و صنعت فرهنگی باشد، «آزادی بیان» وجود خارجی نخواهد داشت، هر کس از چنین «موجودیتی» بگوید سخن به گزافه رانده. این موضوعی است که جای تأمل دارد، و آنان که خود را طرفدار اصول و مبانی «حقوق بشر» جا زده‌اند بهتر است نخست تکلیف‌شان را با تقدس‌ها روشن کنند؛ چرا که در اعلامیة جهانی حقوق بشر سخنی از «تقدس» و احترام به «تقدس» به میان نیامده. سئوال این است: چگونه می‌باید هم به تولیدات فرهنگی ادامه داد، و هم راه بهره‌گیری تقدس‌فروشان از «آزادی بیان» را مسدود نمود؟

شاهدیم مدتی است غربی‌ها تحت عنوان «بهار عرب» در مناطق مسلمان‌نشین هیاهو و آشوب به راه انداخته‌اند. دلائل این آشوب‌ها اینک روشن است، هر چند در مطلب امروز به تشریح‌شان نمی‌پردازیم. ولی اینک توجه محافل غرب به این موضوع جلب شده که جهت تأمین منافع بیشتر می‌باید نظام‌های «تک‌ ساحتی» و روسای جمهور «مادام‌العمر» را که همگی از قضای روزگار دست‌نشاندة خودشان هم هستند سرنگون کرده، و ملت‌ها را در برابر «انتخاب آزاد» بین طاعون و وبا قرار داد. این پروسه آنقدرها کاری با «آزادی بیان» ندارد؛ همانطور که گفتیم این ملت‌ها اگر تکلیف‌شان با تقدس‌ها روشن نشود به «آزادی بیان» دست نخواهند یافت. به صراحت بگوئیم، در مصر، لیبی و حتی در کشورهائی همچون تونس که تحولات با خشونت کمتری صورت گرفت، «آزادی بیان» از دوران گذشته به مراتب بیشتر مورد تهدید قرار گرفته.

البته شبکه‌ای که در تبلیغات‌اش به این «بهار» مرتباً دامن می‌زند، به فرض اینکه حسنی مبارک را برده‌اند و قرار است فرد دیگری را با «آراء عمومی» جانشین وی کنند، از «آزادی» کم سخن به میان نمی‌آورد. ولی اینان از عقب‌نشینی آزادی‌های اجتماعی، فرهنگی و خصوصاً تحدید جدی آزادی‌های زنان در این جوامع که پس از سقوط حاکمان سابق به وجود آمده هیچ نمی‌گویند. «در باغ سبز» را به روی خوش‌خیال‌ها باز کرده‌اند، و جالب اینکه برخی قلم به مزدهای ایرانی‌نما از این «باغ سبز» برای‌مان کم تعریف و تمجید به عمل نمی‌آورند.

در آخر به صراحت بگوئیم، آنان که در کلام، نوشتار و گفتار حاضر نیستند گامی از «تقدس‌ها» فاصله بگیرند مشکل می‌توانند خود را حامی «آزادی بیان» معرفی کنند. امروز این امکان وجود دارد که خارج از مرز «داش‌مشتی‌گری‌های» رایج، حداقل از طریق شبکة اینترنت نوشتار آزاد و بحث‌های اجتماعی و فرهنگی مطرح شود. آنانکه بجای استفاده از این فرصت‌ها به بازخوانی آیة قرآن و سورة کذا و کذا نشسته‌اند،‌ و تحت عنوان حمایت از «آزادی» ایرانیان، «شرعیات» را بر فضای مجازی حاکم کرده‌اند «آزادی بیان» نمی‌خواهند، اینان در پی «بهار عرب» و کودتای 22 بهمن 57 هستند؛ نهال استعماری که در بستر خون و خزان رشد می‌کند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید30مه2012

access1st.info
proxytool.net
proxycape.ca
fasterbrowser.info
jwspeed.info
tunnel07.info
proxyhelper.com
surfproxy.co
arabflag.net
surfonlineweb.info
code007.info
geteuip.info
access50.info
24surf.info
hideword.info
celerity.info
privacysite.info
anonymouswebsurf.info
usproxyfree.com
thefastgame.info
iphider.us
showmethispage.com
unblockpiratebay.com
internetjobcentre.in
youtubeproxy.nl
proxbay.com
proxietime.info
trueproxy.com
defaultbrowser.info
stablesites.info
111internet.info
11network.info
peeker.us
hidersite.info
skyfirebrowser.info
privacy247.info
inviter.org
baldsite.info
surfwired.info
file404.info
access4pc.info
101speed.info
speed-limit.info
freeunblock.info
php-web-proxy.com
freesocialnetworks.info
proxcay.com
internetliaisons.in

جبل و طارق!

در شرایطی که جنگ «نرم» و نمایشی محافل در داخل مرزهای ایران همچنان ادامه دارد، و خصوصاً پس از برگزاری «انتخابات» مجلس که بیشتر تزئینی بود، و به انتصاب «برادران» همکار و هم‌فکر منتهی شد، شاهدیم که «آرامش» بر مسائل داخلی حاکم شده. از قدیم گفته‌اند، «آرامش پس از طوفان می‌‌آید!» ولی اینبار قضیه متفاوت است؛ این نوع «آرامش» پیش از طوفان برقرار شده.

دلیل نیز روشن! حکومت ایران هر گونه ابتکار عمل در زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را از دست داده. در داخل مرزها، ژست‌های متمدنانة احمدی‌نژاد که نهایت امر توانست در برابر «بحران‌های» حجاب‌پرستی و «بدحجاب‌گیری»، ساخته و پرداختة «خط امام» و باند «موسوی ـ خاتمی» مقاومت کرده و تا حدودی آرامش را به جامعه بازگرداند، با ارزش است. ولی این عملیات و جلوگیری از «رسانه‌ای» کردن «وقاحت» در سطح جامعه مسلماً جهت خروج از مجموعه بحران‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی‌ای که گریبان کشور را گرفته کفایت نخواهد کرد. دولت فعلی،‌ طی چند ماهی که به پایان دوره‌اش باقی مانده، می‌باید چندین و چند دستاورد پایه‌ای و اساسی کسب کند. و برای چنین کاری نه زمان کافی در اختیار دارد، و نه از امکانات سیاست داخلی برخوردار است. در نتیجه، پس از پایان کار دولت احمدی‌نژاد، یا همین سکوت «مرگبار» که نتیجة دودلی محافل استعماری در مورد «سرنوشت» ملت ایران است، دوباره بر مسائل کشور حاکم خواهد شد، و یا ایران پای در بحران گستردة اجتماعی و سیاسی می‌گذارد. از آنجا که جهت تحلیل مسائل داخلی می‌باید منتظر عکس‌العمل‌های بین‌المللی باشیم، ایران را در همین تعلیق سیاسی رها کرده به بررسی «چشم طوفان» خواهیم پرداخت. طوفانی که در فرانسه و اروپا به راه افتاده.

سرانجام انتخابات فرانسه به پایان رسید و پس از سال‌ها حاکمیت بلامنازع راستگرایان و گلیست‌ها، حزب سوسیالیست بر اریکة قدرت نشست. تفاوت‌ها میان دولت‌های راست‌گرا و چپ‌گرا در فرانسه شاید آنقدرها برای مخاطب فارسی زبان از اهمیت برخوردار نباشد، در نتیجه سخن گفتن در مورد این «تفاوت‌ها» بیشتر اتلاف وقت خواهد بود تا بررسی. با این وجود، نمی‌باید فراموش کرد که «چارچوب» چپ‌گرائی در تاریخچة حزب سوسیالیست فرانسه، همچون اغلب احزاب سوسیال‌ دمکرات اروپای غربی،‌ آنقدرها مشخص و معین نیست. این حزب می‌تواند با جریاناتی از راست‌میانه گرفته تا چپ‌های «تندرو» همکاری و همراهی مقطعی داشته باشد، چرا که بورژوازی حاکم در عمل «کت‌» همة اینان را محکم بسته و خارج از صلاح‌دید رأس هرم حاکمیت هیچ تصمیمی در اینکشورها گرفته نخواهد شد. با این وجود، بازگشت سوسیالیست‌ها به قدرت در فرانسه همیشه با گسترش نوعی نگرش «اجتماعی» توأم بوده؛ نگرشی که در تخالف آشکار با راست‌گرائی و گلیسم قرار می‌گیرد.

حال باید ببینیم، حاکمیت بورژوازی فرانسه به چه دلیل تصمیم گرفته پروسه‌های «سودجوئی» و «سرمایه‌دوستی» متداول را با نوعی نگرش اجتماعی و رفاهی جایگزین کند. پروسه‌هائی که «راست‌گرایان» حاکم، طی سال‌های دراز مبلغان سینه‌چاک‌اش بودند؟ به استنباط ما بحران «ساختگی» مالی،‌ که ساخته و پرداختة همین حاکمیت بورژوائی است، و بر اساس آن قرار بود در اروپا فشارهای گسترده‌ای بر طبقة متوسط اعمال ‌شود،‌ به نتایجی که محافل تصمیم‌گیرنده و پشت‌پرده در انتظارش بودند نیانجامیده. خارج از تمامی بحث‌های مربوط به امور مالی و نقدینگی، به طور مثال، با اعمال فشارهای فزاینده بر یونان، ایتالیا و اسپانیا نه تولید ناخالص ملی این کشورها بالا رفت؛ نه نرخ بیکاری‌شان پائین آمد؛‌ و نه حاکمیت توانست مطالبات گستردة عمومی را به طور مطلوب و ممتد «سرکوب» کند!

و از آنجا که در اروپای غربی هنوز کودتای نظامی و سرکوب عمومی «مدروز» نشده، و این نوع سرکوب‌ها فقط از طریق بازگشت به «فرانکیسم» و فاشیسم امکانپذیر می‌شود، ظاهراً بورژوازی زیان ادامة این سیاست‌ها را بیش از منفعت‌شان تحلیل کرده و به همین دلیل دست از تحرکات‌اش برداشته؛ فرانسوا اولاند را با شعارهای «رفاه عمومی» از صندوق بیرون کشیده!

بله، سرمایه‌داری جهانی که با هدف ایجاد روابط اجتماعی و اقتصادی «نوین» در اروپا به دنبال تحکیم الگوهای «چینی» و اروپای شرقی پساشوروی در این منطقه اسب‌اش را زین کرده بود، به دلائلی که در بالا آوردیم موجودیت‌اش را با خطرات استراتژیک جدی‌تری روبرو دید. و به همین دلیل نیز همچون ماشین مشتی‌ممدلی «دنده عقب» گرفته، با دود و بخار و سروصدای فراوان همان‌ شعارهائی که قصد حذف‌شان از صحنة سیاست داخلی را داشت به تیتر نخست رسانه‌ها بازگرداند. پیروزی فرانسوا اولاند از این تغییر سیاست سرچشمه می‌گیرد.

اما حضور فرانسوا اولاند در کاخ ریاست جمهوری فرانسه مسائل دیگری نیز در قفای خود پنهان دارد. خارج از بازنگری در سیاست‌های سنتی فرانسه در خاورمیانه و آسیای مرکزی که به صورت شتابزده در وبلاگ «کار روکار» مطرح شد،‌ فرانسه در گام نخست می‌باید سیاست‌های نوینی برای اتحادیة اروپا تدوین کند. به طور مثال، این اتحادیه دیگر نخواهد توانست زیر سبیل مسکو موش‌دوانی کرده، مطالبات نظامی و استراتژیک لندن و واشنگتن را به عنوان «سیاست‌های اتحادیه» و یا آرای عمومی اروپائیان به خورد مسکو بدهد. مسلماً در چارچوب همین تجدید نظرها می‌باید بازنگری در سیاست‌های استراتژیک سازمان ناتو در اروپای شرقی، خصوصاً در ارتباط با کشورهائی مد نظر قرار گیرد که حساسیت شدید روسیه را برمی‌انگیزند. بی‌دلیل نیست که در این بلبشو،‌ وضعیت سیاسی کشور یونان که در آن اکثریت با ارتدوکس‌هاست تا این حد «قمر در عقرب» شده!

در چارچوب همین بازبینی‌ها، از آنجا که پس از فروپاشی دیوار برلن، هر گاه مسکو یک گام به پیش گذاشته، لندن گامی به عقب برداشته، پر واضح است که بازبینی نوین که با آغاز کار دولت سوسیالیست فرانسه پایه‌ریزی خواهد شد، برای لندن نیز نقشی متفاوت با گذشته‌ها در نظر گیرد. شاید منبعد می‌باید از لندن، نه به عنوان یک مرکز تصمیم‌گیری استراتژیک، که فقط به عنوان یک پایتخت «کلان ‌سرمایه‌داری» غربی سخن به میان آورد. به طور خلاصه، همان خوابی که استراتژهای غرب برای روسیه دیده بودند، و بر اساس آن قرار بود اینکشور از رتبة «ابرقدرتی» به جایگاه یک کشور اروپائی پرتاب شود، اینک در مورد لندن «تعبیر» شده. به همین سادگی! با بازگشت پوتین به قدرت، سیاست‌ها و مطالبات «آسیائی ـ اقیانوسیة» روسیه بار دیگر در رأس «تقویم کرملین» قرار گرفته و مشکل می‌توان برای انگلستان جائی در این مسیر متصور شد.

به همین دلیل فشارهای مسکو بر واشنگتن افزایش یافته، چرا که دمکرات‌ها معمولاً به لندن نزدیک‌اند، هر چند از قبول این هماهنگی‌ها سر باز می‌زنند. در دنبالة همین فشارهاست که دیدار مقامات روسیه و واشنگتن عملاً به حال تعلیق درآمده، و کشورهای اتحادیة اروپا، در رأس‌شان آلمان، تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهند تا از حضور فوتبالیست‌های اروپای غربی در مسابقات «یورو 2012» که قرار است در اوکراین برگزار شود جلوگیری به عمل آورند! بهانه نیز روشن است: یک نخست‌وزیر سابق در اوکراین به دلائلی زندانی‌ شده و اینان چنین استدلال می‌کنند که این عمل صحیح نیست! ولی با شناختی که از انساندوستی این جماعت داریم، و دیدیم که چگونه هزاران ایرانی را توسط «پیروان خط امام» در زندان‌ها سر به نیست کردند و کک‌شان هم نگزید، زندانی شدن خانم «تیموشنکو» آنقدرها عرق به پیشانی‌ لندن نیانداخته، اصل مسئله را در جای دیگری می‌باید پیگیری کرد.

مشکل این است که زندانی شدن ایشان در عمل،‌ پروسة تبدیل روسیه به یک کشور اروپای شمالی را به زیر سئوال برده. چرا که در رأس برنامه‌های خانم تیموشنکو ورود اوکراین به اتحادیة اروپا و سازمان ناتو قرار داشت. اهدافی که به دلیل نتیجة «انتخابات» سال 2010 و ریاست جمهوری «ویکتور یانکوویچ» به حال تعلیق در آمد. نتیجة این تعلیق نیز در برابر ماست: عقب نشستن بریتانیا و شاخک‌های‌اش در اتحادیة اروپا در برابر سیاست‌های روسیه.

حال دولت فرانسوا اولاند می‌باید بین پروسة مورد نظر لندن و مطالبات مسکو، در قلب اتحادیة اروپا نوعی هماهنگی ایجاد نماید. به طوریکه نه سبیل قزاق‌ها بسوزد و نه شعله‌های آتش به دامن علیاحضرت بیافتد! به عبارت ساده‌تر، بورژوازی اروپای غربی شانسی برای راست‌گرایان در این میانه نمی‌دید، و به همین دلیل نیز «اولاند» رژیم لاغری گرفت. یادآور شویم ایشان زمانیکه قرار شد به مقام ریاست جمهوری «نائل» آیند سریعاً رژیم لاغری گرفتند! و عین کشتی‌گیرها «وزن عوض» کردند تا شانس دستیابی به مدال داشته باشند؛ چرا که با آن هیبت عجیب و غریب و اضافه وزن مشکل می‌شد برای‌شان رأی جمع کرد. روشن‌تر بگوئیم با آن شکم و کله‌پاچه و سیرابی، ممکن بود نیکولا سرکوزی زیر دوخم‌ اولاند را بگیرد، یا «فتیله‌پیچ‌اش» کند.

مسئلة دیگری که مسلماً دولت جدید سوسیالیست فرانسه با آن روبرو خواهد شد، معضل جبل‌الطارق است. جبل الطارق، یکی از مهم‌ترین آبراه‌های جهان به شمار می‌رود و همچون دیگر شاهرگ‌های حیاتی در دست ارتش انگلستان است. سرزمین جبل‌الطارق از سده‌ها پیش قسمتی از خاک اسپانیا بود، ولی حاکمیت انگلستان با شعار، «مال خودم مال خودم، و مال همه هم مال خودم»، این «آبراه» را پشت ‌قبالة علیاحضرت انداخته. و یکی از دلائلی که راست‌گرایان اسپانیا با «قدرت» تمام در «انتخابات» اخیر پیروز شدند، و به قولی حتی «زاپاته‌‌رو»، نخست وزیر سابق سوسیالیست این‌کشور نیز به آن‌ها رأی داد، فقط و فقط این بود که مسکو بداند و آگاه باشد که جبل‌الطارق مال فرانکیست‌هاست؛ و فرانکو هم که می‌دانیم نوکر انگلیس بوده!

ولی در نبرد استراتژیکی که اینک در جریان اوفتاده «قضیه» به این سادگی‌ها نمی‌تواند رفع و رجوع شود. در عمل یکی از دلائل «بحران فزایندة» سیاسی یونان قرار گرفتن این مجمع‌الجزایر بر سر راه ورود کشتی‌های روسیه به درون مدیترانه است. اگر قرار است برای «ورود» این کشتی‌ها به مدیترانه اینهمه گوسفند در یونان قربانی شود، ببینید برای تأمین راه خروج‌ این کشتی‌ها در جبل‌الطارق چند گله گاو قربانی خواهد شد! و به همین دلیل است که سفر اخیر «پرنس ادوارد» به جبل‌الطارق «خشم» ملکة اسپانیا را‌ برانگیخت، و ایشان یادشان آمد که این آبراه اصلاً متعلق به اسپانیاست، و به همین دلیل با دربار انگلستان قهر کرده، به دعوت علیاحضرت الیزابت دوم جواب «رد» دادند!

ولی همه می‌دانند که حاکمیت لندن بر جبل‌الطارق به اوائل قرن هجدهم باز می‌گردد، به دوران کرکری‌های انگلستان و جنگ‌های داخلی در اروپای غربی. حال باید پرسید، چرا امروز ملکه «سوفی» یاد این «صخرة» عزیز افتاده‌‌اند؟ و چرا امروز پشت چشم‌شان را برای الیزابت دوم «نازک» می‌کنند؟ علیاحضرتا! مگر این جبل‌الطارق با آن قدیمی تفاوت دارد؟ معلوم است که تفاوتی ندارد؛ آنچه تفاوت کرده جبل‌الطارق نیست، وضعیت حاکمان بر این صخره است که یک پای‌شان در هواست. در نتیجه‌ کسی که به الیزابت دوم «نر…ده» بود همین ملکه سوفی ورپریده بود! ایشان هم کردند همانکه دیگران می‌کنند!

با این وجود، همانطور که در وبلاگ‌های پیشین به دفعات توضیح داده‌ایم، خارج از قرار دادن چین و مائوئیست‌ها در منگنه، اعمال فشار بر انگلستان امکانپذیر نخواهد شد. خصوصاً در مناطقی که چین به صورت سنتی از امکان عمل نظامی و اطلاعاتی گسترده برخوردار است، و از قضای روزگار ایران، کره شمالی، آسیای مرکزی و اقیانوسیه از آنجمله‌اند. به همین دلیل است که ایالات متحد برای اجتناب از تقابل دیپلماتیک با روسیه، گریبان چین را می‌گیرد و حکومت اسلامی را در ایران به صور مختلف، حتی در ظاهر هم که شده، تحت فشار می‌گذارد، و حاکمیت کره شمالی را که در عمل وابستگی بی‌قید و شرط به پکن دارد مورد تهاجم دیپلماتیک قرار می‌دهد. در همین راستا، موشک کرة شمالی که ماهواره‌اش را به هوا می‌برد سقوط ‌کرد، بدون آنکه احدی مسئولیت آن را بر عهده گیرد. ‌پیش از برگزاری نشست «ژ8» نیز ایالات متحد مرتباً خواستار برخورد جدی با «الهامات هسته‌ای» دولت کره شمالی ‌شده، و در مقاطعی، حتی درگیری مستقیم بین واشنگتن و پکن در زمینه‌های نظامی،‌ مالی و اقتصادی ملموس است. این عملیات ایذائی از فروش 67 فروند جت‌ جنگده به تایوان، که حساسیت پکن را به همراه می‌آورد، تا مانع تراشی در راه صدور برخی کالاها به چین امتداد می‌یابد و بجز اثبات حسن نیت واشنگتن به مسکو در آن نمی‌باید هدفی جست.

اینجاست که وضعیت ویژه‌ای برای فرانسوا اولاند و دولت فرانسه به وجود آمده. سفر سناتور «روکار» به تهران نشان از «تأئیدی» دارد از جانب فرانسه مبنی بر اینکه «عقب‌نشینی» چین در ایران توسط دیگران «جبران» خواهد شد! هر چند می‌دانیم که پاریس به هیچ عنوان در موضعی نیست که این خلاء را پر کند و واشنگتن و انگلستان هم دست‌شان کوتاه است و خرما بر نخیل! خلاصه زیر پای حکومت اسلامی شل شده! و فرانسه می‌کوشد برای جبران این «مصیبت» چاره‌ای بیندیشد. تأکیدات پیگیرانة اولاند مبنی بر خروج ارتش فرانسه از افغانستان در عمل یکی از همین «در باغ‌سبزهاست!» و این اظهارات «چراغ سبز» به حکومت اسلامی است. به این معنا که نقش «امنیتی» فرانسه در افغانستان می‌تواند در اختیار ملایان قرار گیرد. ولی روشن است که در مرزهای استراتژیک شوروی سابق، نه فرانسه تصمیم‌گیرنده است و نه جمکران.

در همین راستاست که پیشتر نیز گفتیم می‌باید منتظر عکس‌العمل روسیه در برابر عقب‌نشینی فرانسه بود. پوتین خود حاضر به شرکت در نشست «ژ8» در واشنگتن نشد، و این کار را به مدودف سپرد؛ این عمل را فقط می‌توان نوعی ژست موهن سیاسی تلقی کرد. ژستی که در دنباله‌اش می‌باید منتظر عکس‌العمل‌های تندتر کرملین در عمق منافع استراتژیک روسیه باشیم. با شکست نظامی اسلامگرائی‌های غرب در سوریه، این عمق استراتژیک از پایه‌های مستحکم‌تری برخوردار شده، و به تدریج می‌رود تا یونان، ترکیه و کشور ایران را نیز در برگیرد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

فیلترشکن‌های جدید20مه2012

stream2go.info
trueproxy.com
emailbulkservice.in
proxyamerican.com
tunnelfly.info
usawebproxy.net
risingdark.info
vanisher.us
soared.info
anonboard.cz
unmatched.info
webbed.info
internetgalleries.in
anonymouswebsurf.info
ianaz.com
privacy24.info
notfun.info
skinnydipping.info
stabbed.info
playschool.info
snowapple.info
theclue.info
unlockable.info
trackmeup.info
anonymous360.info
wewin.info
unproper.info
access4pc.info
sniffing.info
proxycape.ca
proxyindex.info
access50.info
nolag.info
unblocker360.info
reaped.info
nonconformist.info
schoolessay.info
rarest.info
internetiran.in
workweek.info
testanswer.info
schoolboard.info
internetexperience.in
pretender.info
succeedproxy.info
snotty.info
supercollege.info
101speed.info
vpntunneling.info
schoolfriend.info
internetpresenter.in

کار روکار!

سفر میشل روکار، نظریه‌پرداز و شخصیت مهم وابسته به حزب سوسیالیست فرانسه، در شرایطی به ایران صورت می‌گیرد که کلان سیاست‌های بین‌المللی در چرخش‌های سریع، اگر نگوئیم سرنوشت‌ساز اوفتاده‌اند. از اینرو، سفر «سناتور» روکار به کشورمان می‌باید در دو بعد متفاوت مورد بررسی قرار گیرد. بعد نخست بازتابی است از تمایل دیرینة هیئت حاکمة فرانسه، چه گلیست‌ و چه سوسیالیست‌، در نزدیک شدن به پدیدة «انقلاب اسلامی». تمایلی که اینک به دلیل اعمال سیاست‌های جدی‌ در زمینة تحریم‌های اقتصادی آمریکا بر علیه ایران اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده. بعد دیگر این سفر به اصطلاح «غیررسمی» ارجاع خواهد داشت به مسائلی که اروپای غربی، از طریق فرانسه طی سالیان دراز در خاورمیانه، آسیای مرکزی و مناطق نفتخیز خلیج‌فارس دنبال کرده و می‌کند. پس نخست بپردازیم به ابعاد سیاسی‌ای که هیئت حاکمة فرانسه از دیرباز در قلب «انقلاب اسلامی» جستجو می‌کرد.

هر چند اقامت روح‌الله خمینی، رهبر اوباش انقلاب اسلامی در فرانسه، آنقدرها به طول نیانجامید تا از اینکشور سکوی پرشی جهت «الهامات انقلابی» بسازد، حضور چند هفته‌ای وی کافی بود که به فرانسه اهمیتی استراتژیک در تحولات «انقلاب اسلامی» اعطا کند. اقامت خمینی در فرانسه و عملکرد دولت وقت اینکشور که با نقض آشکار قوانین فرانسه، به فردی با تابعیت خارجی اجازة فعالیت سیاسی علنی بر علیه کشورش را اعطا کرد، بخوبی نشان داد که اهداف «انقلاب اسلامی» نه در محافل روضه‌خوانی‌ وابسته به «دانشجونمایان» ایرانی مقیم خارج که در مراکز تصمیم‌گیری سرمایه‌داری بین‌المللی مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته. و در این میانه، همین محافل گویا ترجیح داده‌اند که فرانسه نقشی «کلیدی» ایفا کند.

به عبارت ساده‌تر، از آنجا که نظر منفی نسبت به آنگلوساکسون‌ها در ایران از ریشه‌های عمیقی برخوردار است، حضور خمینی در فرانسه،‌ این «پیشداوری» سیاسی را که وی در اوج جنگ‌سرد، و در همسایگی اتحاد جماهیر شوروی، به صلاحدید محافل آنگلوساکسون کشور ایران را از طریق عمال سازمان سیا، آخوندیسم وابسته و ساواک به آشوب می‌کشاند «منتفی» می‌نمود. خمینی با اقامت نمایشی در حومة پاریس به صراحت «تطهیر» شده، توانست نوعی تصویر «ضدامپریالیست» نیز برای خوش‌خیال‌ها ترسیم کند، و دیدیم به چه سادگی از پس این مهم برآمد.

ولی اگر آنگلوساکسون‌ها جهت پیشبرد سیاست‌های‌شان در ابعاد منطقه‌ای، خصوصاً در افغانستان و پاکستان،‌ دست خمینی را در دست ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه گذاشته بودند، این عمل به هیچ عنوان به معنای قرار دادن هیئت حاکمة فرانسه در خط اول «بهره‌برداری‌های» سیاسی و استراتژیک از «انقلاب» کذا نبود. به همین دلیل نیز به سرعت همین فرانسه میزبان شاپور بختیار، مهم‌ترین و اصولی‌ترین مخالف «انقلاب اسلامی» شد،‌ و ماه ‌عسل پرشور «پاریس ـ تهران» به نقطة پایانی رسید. فرانسه که تا پیش از حضور بختیار، در فولکلور لات‌ولوت‌های حزب‌الله، قصة «مدینة محمدی» را تداعی می‌کرد،‌ در چرخشی سریع موضع «دوست‌داشتنی‌اش» را از دست داد و‌ تبدیل شد به «دشمن!»

تلاش‌های بعدی هیئت حاکمة فرانسه جهت «بازپس‌گرفتن» موضع برتر این کشور در داده‌های «انقلاب اسلامی» نیز یک به یک با شکست روبرو شد. طی دورانی که در پی آمد، شاهد بمب‌گزاری‌های پی‌درپی در پاریس و کشته و مجروح شدن اتباع فرانسه بودیم. بمب‌گزاری‌هائی که به حکومت اسلامی نسبت داده ‌شد، هر چند ریشه‌های آنگلوساکسون آن‌ از منظر تحلیل‌گران آنقدرها بعید نمی‌نمود. به هر تقدیر حکومت اسلامی دلیلی نداشت که برای اقامت یک شخصیت مخالف در حومة پاریس، هر چند که این فرد از منظر نمادین مهم تلقی شود، به کشور فرانسه «اعلان جنگ» دهد! در ادامة‌ همین تحرکات سوءقصد بی‌فرجام به جان شاپور بختیار، و ترور تعدادی از مخالفان سرشناس حکومت اسلامی در پاریس روابط «پاریس ـ تهران» را به شدت تیره کرد. ولی دولت «گلیست» وقت، علیرغم تمامی «شواهد» موجود، وسائلی فراهم آورد تا متهمین این پرونده‌ها که برخی کارمند رسمی سفارت حکومت اسلامی در پاریس بودند، بدون قرار گرفتن در برابر قاضی و پاسخگوئی به قوة قضائیه به حکومت اسلامی مسترد شوند! همچنین شاهد بودیم که فرانسوا میتران، رئیس جمهور سوسیالیست فرانسه نیز رسماً به دیدار از ایران ابراز تمایل کرد و مقدمات این سفر توسط مقامات رسمی فراهم می‌آمد که سوءقصد دوم به جان شاپور بختیار برنامة سفر میتران را بر هم زد. روزنامة لوموند؛ ‌ در صفحة نخست خود کاریکاتوری منتشر کرد که نشان می‌داد فرانسوا میتران از پلکان هواپیما پائین می‌آید و در برابرش، یک ریشو در حال بریدن سر بختیار است.

این تیر خلاص به روابط حسنة «تهران ـ پاریس» به شمار می‌رفت،‌ و پس از آن دولت فرانسه هیچگاه به صورت «رسمی» تمایل خود را جهت بازگشت فعالانه به دیپلماسی «انقلاب اسلامی»‌ علنی نکرد. هر چند که پس از کنار رفتن فرانسوا میتران از ریاست جمهوری،‌ ‌ «رولان دوما»، سردبیر سابق روزنامة لوموند و وزیر امورخارجة ابدمدت که یکی از نزدیک‌ترین افراد به محفل میتران به شمار می‌رفت،‌ طی سفری باز هم «شخصی» و «غیررسمی» سر از تهران به در آورد و با علی خامنه‌ای هم ملاقات کرد!

همانطور که گفتیم،‌ تمایل هیئت حاکمة فرانسه جهت باز کردن حساب جداگانه برای پاریس در تحولات «انقلاب اسلامی» به اینصورت با سدی نفوذناپذیر روبرو شد، و هیئت حاکمة اینکشور به ناچار پذیرفت که در مسائل ایران جز دنباله‌روی از خطوط دیرینه‌ای که پیشتر توسط محافل آنگلوساکسون در منطقه ترسیم شده، چاره‌ای نداشته و ندارد. حال بپردازیم به چند و چون این خطوط «دیرینه.»

خارج از نقش‌پذیری‌های «سنتی» فرانسه در مناطق مسلمان‌نشین،‌ استراتژی فعلی هیئت حاکمة این کشور، در خاورمیانه و آسیای مرکزی به دوران پسا جنگ دوم باز می‌گردد. دورانی که هندوستان به استعمار بریتانیا پایان داد و به یک نظام دمکراتیک و مستقل دست یافت. به همین دلیل لندن در مناطق مسلمان‌نشین شبه‌قارة هند دست به تحرکاتی مخرب زد. در چارچوب همین «تنش‌ها»، انگلستان از طریق دامن زدن به آتش احساسات مذهبی،‌ «پاک‌ها» را به جدائی از هند تشویق نمود، و نخست مناطق غربی را تحت عنوان «پاکستان» به منطقة نفوذ لندن تبدیل کرد. ‌ استعمار بریتانیا، بعدها در عمق منافع استراتژیک چین که به نوبة خود از شر استعمارگران راحت شده بود، دکان دیگری نیز به نام پاکستان شرقی «افتتاح» نمود. جالب اینکه، در پس این عملیات به اصطلاح «استقلال طلبانه» حضور فعال پاریس،‌ هر چند به صورت پوشیده و مستور از انظار پنهان نماند.

فرانسه طی دوران پس از پایان جنگ دوم جهانی تا آغاز «انقلاب اسلامی»،‌ به ایفای نقش «زیرجلکی» خود در قفای سیاست‌های «آنگلوساکسون»، چه در ایران، و چه در پاکستان و دیگر مناطق همجوار همچنان ادامه داد، و شاهد بودیم که پیمان صلح دولت آریامهری با صدام حسین نیز با «پادرمیانی» دولت الجزایر به امضاء رسید. دولتی که به گواهی تاریخ در وابستگی ساختاری‌اش به حاکمان پاریس تردید روا نیست.

مسلم است که نقش «زیرجلکی» فرانسه در منطقة آسیای مرکزی، پس از کودتای استالینیست‌های حزب پرچم در افغانستان همچنان در هماهنگی با لندن در جریان باشد. به یاد داریم که علیرغم حمایت لفظی و رسمی شخص محمد رضا پهلوی از کودتای «ترکی» در کابل، ارتش آریامهری دست در دست عوامل سازمان سیا از همان آغاز کار در دهات افغانستان جهت تحریک «احساسات مذهبی» دهقانان فعال شده بود. تحرکاتی که به دلیل فرمان اصلاحات ارضی از جانب دولت کودتا در کابل، و سلب مالکیت از فئودال‌ها در میان افغان‌های صاحب مال و منال بسیار هم «مقبول» و «حق‌طلبانه» تلقی می‌شد. و یکی از دلائلی که دولت آریامهری در برابر تحرکات و آشوب‌طلبی‌های آخوندیسم ایران «کت‌های‌اش» بسته بود، وابستگی به محافلی می‌باید تلقی شود که توسط آریامهر در افغانستان مورد حمایت قرار می‌گرفتند. محمدرضا پهلوی نمی‌توانست هم از تحرکات آخوندها در افغانستان،‌ در هم‌سوئی با سازمان سیا حمایت کند، ‌‌ و هم انواع ایرانی اینان را چند کیلومتر اینطرف‌تر توسط کارشناسان سازمان سیا در ساواک منکوب نماید. نتیجة این سیاست احمقانه که نهایت امر نمایه‌ای است روشنگر از وابستگی بی‌قید و شرط دربار پهلوی به سیاست‌ یانکی‌ها اینک در برابر‌مان قرار گرفته: فاجعه‌ای به نام «انقلاب اسلامی». این فاجعه بیش از سه دهه است ایران را توسط مشتی لات و اوباش به مخروبه‌ای «مسجدنما» تبدیل کرده.

باری دخالت «زیرجلکی» فرانسه در امور داخلی افغانستان تا به آن حد پیش رفت که شخص «شاه مسعود»، فرماندة فرهمند «مقاومت افغانستان» به توصیة سازمان اطلاعات فرانسه و از میان شاگردان سابق مدرسة فرانسوی کابل برگزیده شد! همانطور که دیدیم، غرب در همگامی با استعدادهای درخشان «شاه مسعود» توانست ارتش سرخ را در کوهپایه‌های افغانستان شکست دهد، هر چند افغانستان در کام گرگ رها شد و سرنوشتی چنین اسفبار یافت.

حضور فعالانه، هر چند «زیرجلکی» فرانسه، در تحولات آسیای مرکزی و ایران نهایت امر در پاکستان به اوج خود می‌رسد. در منطقه‌ای که توسط شاخک‌‌های لندن به عنوان کشور «مستقل» و مسلمان‌نشین از پیکرة هندوستان جدا شده، و در عمل «جاسوسخانه‌ای» مناسب جهت فعالیت‌های غرب در منطقه به وجود آورده. در پاکستان بود که تمامی سیاست‌های ضدانسانی غرب در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه در تقارن و هماهنگی کامل عمل می‌کردند.

شبکة بن‌لادن، دولت کودتائی ضیاءالحق، که علی خامنه‌ای رئیس جمهور وقت حکومت اسلامی او را «برادر دینی» خطاب می‌کرد، شبکة اطلاعاتی «آی. اس.آی» که مستقیماً توسط سازمان سیا و پنتاگون اداره می‌شد، و دلارهای نفتی شیخ‌های عربستان همه و همه در پاکستان انبار شده بود. به همین دلیل نیز شاهد روابط بسیار دوستانه بین دولت کودتائی آمریکائی‌ها در اسلام‌آباد با «انقلاب اسلامی» هستیم. چرا که به دلیل پیشینة استراتژیک منطقه،‌ «انقلاب اسلامی» یکی از شاخک‌های اساسی سیاستی به شمار می‌رفت که در افغانستان توانسته بود اسلام را در برابر استالینیسم قرار دهد. وابستگی «انقلاب اسلامی» و عوامل برخاسته از آن به سیاست‌های غرب بیش از آن بوده و هست که بتوان آن را انکار کرد. از شما چه پنهان هنوز هم اسکناس‌های رایج حکومت اسلامی توسط کارخانه‌های انگلیس در اسلام‌آباد به چاپ می‌رسد!

ولی جالب اینکه نقش فرانسه در دامن زدن به تحرکات «دینی» و ضدانسانی در منطقه نیز نهایت امر در پاکستان می‌بایست آفتابی ‌شود. یک‌روز گفتند گروه پرشماری از مهندسین صاحب‌نام و تکنیسین‌های برجستة نظامی فرانسه که گویا در پاکستان به امر مهم ساختن «زیردریائی» اهتمام داشته‌اند،‌ توسط گروهی ناشناس قتل‌عام شده‌اند! پیرامون این «خبر» که سال‌ها پیش از طریق خبرگزاری‌ها مخابره شد، در داخل فرانسه سروصدای فراوان به راه افتاد. و همچون دیگر میعادها، هیاهوی تبلیغاتی بیشتر پیرامون «دریافت رشوه» و عدم پرداخت حق‌وحساب‌ها توسط طرف‌های مورد نظر دور می‌زد. آخر کار، پرونده‌ای نیز در این میانه به قوة قضائیه ارجاع شد که به احتمال زیاد اگر قرار باشد نیکولا سرکوزی، رئیس جمهور سابق فرانسه و محافل وابسته به وی مورد کم‌لطفی هیئت حاکمة فعلی قرار گیرند، اتهامات «فرضی» بر پایة همین پرونده، گروهی از اینان را راهی زندان خواهد نمود.

ولی احدی جویای این مسئله نشد که به چه دلیل کشور فرانسه برای دولتی زیردریائی می‌سازد که عملاً فاقد ناوگان زیردریائی است! به عبارت ساده‌تر، کارشناسان، مهندسین نظامی و تکنیسین‌های فرانسه در پاکستان به کارهای دیگری مشغول بوده‌اند، و به دلیل تغییرات در سیاست‌های کلیدی منطقه‌ای می‌بایست در عملیات‌شان تجدید نظر صورت می‌دادند، ولی گویا تجدیدنظر در اینمورد ویژه برای پاریس قابل هضم نبوده، و به همین دلیل نیز دریافت «پیام خونین» از سوی طرف‌های مقابل جهت ایجاد فضای «هماهنگی» ضروری شده بود. جالب اینکه، بازماندگان این قتل‌عام هنوز در فرانسه برای احقاق حقوق خود به این در و آن در می‌زنند، هر چند، همانطور که گفتیم، در بحث‌های‌ «روشنگرانه‌ای» که پیرامون این فاجعه در رسانه‌ها به راه می‌افتد، سخنی از روابط بهینة هیئت حاکمة فرانسه با کودتاچیان اسلام‌آباد به میان نیامده،‌ و قضیه بیشتر به بدنام کردن سیاستمداران داخلی محدود می‌شود، بدنامی‌ای که برای فرانسوی‌ها دیگر مأنوس شده، و به آن «عادت» کرده‌اند.

از سوی دیگر مسئلة کردستان عراق و نقش فزایندة فرانسه در این منطقه را نیز نمی‌باید فراموش کرد. شاهد بودیم که یکی از مقامات دولت عراق که به جرم بمب‌گزاری تحت تعقیب قرار داشت، نخست سر از کردستان عراق به در آورد، و بعدها به ترکیه «عزیمت» نمود! اشاره به این موضوع را به همین مختصر محدود می‌کنیم، اینهمه برای اینکه نقش پایه‌ای فرانسه در ایجاد ناامنی در کشورهای عراق و سوریه از طریق انفجار بمب تا حدودی روشن شود.

در چنین چشم‌اندازی است که سناتور «روکار» سر از تهران به در آورده. و اگر روزنامه‌ها از این سفر تحت عنوان «شخصی» و «خصوصی» یاد می‌کنند، ایشان با وزیر امور خارجة جمکران و دیگر مقامات رسمی ملاقات کرده‌اند! نمی‌دانستیم وزیر امور خارجة حکومت اسلامی آنقدر بیکار و علاف است که با تمامی توریست‌هائی که برای امور «شخصی» به ایران می‌آیند ملاقات می‌کند. به صراحت می‌بینیم که سفر «روکار» خصوصی نیست؛ بسیار هم «سیاسی» و دیپلماتیک است، چه در چارچوب تلاش‌های دیرینة پاریس جهت تسخیر سنگر از دست رفته‌اش در قلب «انقلاب اسلامی»، و چه پیرامون حفظ مواضع فرانسه در خیمة غرب و در تضاد با روسیه.

حال که به روسیه رسیدیم بهتر است نگاهی عمیق‌تر به روابط این کشور با «انقلاب اسلامی» داشته باشیم. با به قدرت رسیدن دوبارة باند ولادیمیر پوتین در روسیه، شاهدیم که اعمال فشارهای دیپلماتیک بر چین افزایش یافته، و بی‌جهت نیست که برد موشک‌های آزمایش شدة بالیستیک پاکستان روز به روز «کمتر» می‌شود. موشک‌هائی که می‌باید عمق استراتژیک چین در مرزهای شرقی هندوستان را مورد حمایت قرار دهد. البته این سیاست پیشتر نیز قابل پیش‌بینی بود. چرا که تقویت حضور روسیه در قارة آسیا، چین را که یکی از مهم‌ترین حامیان سیاست‌های غرب در پاکستان،‌ افغانستان و ایران است هدف می‌گیرد. سیاست‌هائی که از قضای روزگار همگی بر اسلامگرائی تکیه کرده. به طور کلی، خارج از حمایت‌های استراتژیک و منطقه‌ای پکن، پدیده‌ای به نام «اسلامگرائی»، صرفاً با تکیه بر سیاست‌های واشنگتن و دلارهای شیخک‌های خلیج‌فارس نمی‌توانست در منطقه چشم به جهان بگشاید. این در واقع چین است که در قفای «انقلاب اسلامی» نشسته، و یکی از مهم‌ترین پناهگاه‌های استراتژیک پکن را می‌باید در اسلام‌آباد و تهران جستجو نمود.

به استنباط ما تغییرات کلی در سیاست‌های اقتصادی، مالی و تولیدی در اروپای غربی در حال شکل‌گیری است. تظاهرات، اعتصابات، اعتراضات و درگیری‌ها صورت روزانه پیدا کرده و دیری نخواهد پائید که تغییر سیاست اقتصادی علناً و رسماً «اعلام» شود. ولی یکی از مهم‌ترین تبعات خروج دولت جدید فرانسه از حیطة «روزه‌داری‌های» اقتصادی و پای گذاشتن در میانة میدان «رونق اقتصادی» به معنای واپس زدن سیاستی خواهد بود که چین را به مرکز تولیدات جهانی تبدیل کرده. با این وجود، پکن را نمی‌توان به این سادگی‌ها عقب راند. چین در برابر «تخطی» از خطوط قرمز سیاست‌های اقتصادی‌اش ساکت نخواهد نشست. می‌بینیم چگونه مشکلی که برای فرانسه از منظر مالی و اقتصادی در اروپا به وجود آمده، در خاورمیانه و آسیای مرکزی به گره‌ای «استراتژیک» تبدیل شده. چرا که واپس‌زدن چین در زمینة اقتصاد اروپا جز متزلزل شدن پایه‌های اسلام‌گرائی در پاکستان، افغانستان و ایران نتیجه‌ای نخواهد داشت. و این همان اسلام‌گرائی است که بیش از سه دهه است پاریس، لندن و نیویورک از آن تغذیه می‌کنند.

ما با توجه به شرایط نوین، سفر «روکار» را به ایران نوعی خداحافظی دیپلماتیک تحلیل می‌کنیم. در واقع کار «روکار» رساندن پیام «پایان» شرکت فعال فرانسه در سیاست‌های زیرجلکی اسلامگرایانه در ایران است. پاریس جهت حفظ مواضع داخلی خود بالاجبار از حمایت سیاست‌های دیرینة آنگلوساکسون‌ها در خاورمیانه و آسیای مرکزی دست شسته، و چه کسی بهتر از سناتور میشل روکار جهت رساندن این «خبر» بهجت اثر به مقام معظم رهبری حکومت وحوش؟

حال باید دید عکس‌العمل روسیه در برابر عقب‌نشینی فرانسه چیست، و به چه صورت این عقب‌نشینی می‌تواند در اروپا نان فرانسه را در تضاد با آنجلا مرکل در روغن بیاندازد. این مطلبی است که جهت بررسی دقیق‌تر آن نیازمند چند هفته فرجه خواهیم بود.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید14مه2012

kidfun.info
anonymus.us
proximo.info
uglycat.info
filetunnel.info
justly.info
todaysweather.info
007spy.info
unblocker360.info
0006site.info
frosted.info
testanswer.info
surf-online.info
uktvproxy.com
jumpme.info
depraved.info
cockfight.info
snotty.info
proxylondon.com
trackmeup.info
rarest.info
analyzeme.info
nobull.info
nonconformist.info
access07.info
enlarged.info
shortenme.info
vanisher.us
stabbed.info
risingdark.info
supercollege.info
defending.info
skinnydipping.info
browsermain.info
notfun.info
laughable.info
bluebeard.info
wishfor.info
internetiran.in
schoolfriend.info
incan.info
meanest.info
browser24.info
internetgalleries.in
free-unblocker.info
stashed.info
implode.info
schoolboard.info
unmatched.info
emailbulkservice.in
betrayer.info
bigstormproxy.com
nevertoday.info
avoidance.info
succeedproxy.info
cuddlycats.info
proxyindex.info
funnow.info

پل و پاریس!

انتخابات ریاست جمهوری فرانسه به نهایت خود رسید، و هر چند «جناح‌بندی‌ها» چه در مورد این انتخابات و چه پیرامون شکل‌گیری مجلس آینده هنوز مشخص نشده، می‌توان حدس زد که خروج باند سرکوزی از حاکمیت بیش از آنچه به نظر می‌آمد بر مسائل اروپا و سیاست آمریکا در خاورمیانه تأثیر خواهد گذارد. اگر خروج این «باند» از حاکمیت فرانسه،‌ در انتخابات مجلس قانونگزاری نیز تداوم یابد، تبعات بسیار مهمی در پی خواهد آورد، چرا که به صراحت بگوئیم، صرفاً مسئلة فرانسه در میان نیست.

از دیرباز، ‌ پاریس به عنوان پلی میان محافل آنگلوساکسون‌ با شاخک‌های فرعی‌شان در اقصی‌ نقاط جهان ایفای نقش کرده، و دلیلی نمی‌بینیم که امروز این «نقش» از پاریس گرفته شود. مسئله فقط این است که در چارچوب روابط نوین «کلان‌ ـ استراتژیک»،‌ فرانسه چگونه خواهد توانست همچنان به ایفای نقش «حائل» ادامه دهد؟ در وبلاگ امروز سعی می‌کنیم این «نقش» را تا حد امکان بشکافیم. پس نخست نگاهی بیاندازیم به فردای جنگ دوم جهانی، به روزهائی که این «نقش» به حاکمیت فرانسه تفویض شد.

آنچه تاریخ‌نگاری «رسمی» کمتر به تشریح آن پرداخته، نقش بورژوازی فرانسه در میانة میدان تقابل فاشیسم اروپای مرکزی با سوسیالیسم اسپانیا است. این تقابل جبهه‌ای دوگانه تشکیل داد که نهایت امر حاکمیت کنونی فرانسه را به زیر ضربات خردکننده‌اش و بر سندان مبارزات گروه‌های چپ با فاشیست‌ها و ملی‌گرایان شکل داد. پیش از این تجربه، و طی دهة 1930، بورژوازی فرانسه از چپ‌نمائی‌های گروه موسولینی در ایتالیا حمایت می‌کرد، و پشتیبانی‌اش از تبلیغات فاشیسم و ملی‌گرائی، تبدیل به تکیه‌گاهی برای الهامات آتی ‌ناسیونال‌ سوسیالیست‌های هیتلری نیز شد. ولی علیرغم این هماهنگی‌ها و هم‌آوائی‌ها، جنبش چپ در فرانسه تحت تأثیر تحولات اسپانیا به شدت رادیکال شده بود، و در فضای «پسابلشویسم» اروپای آن روز، حاکمیت سرمایه‌سالاری را نهایت امر در پاریس مورد تهدید جدی قرار ‌می‌داد. در سال 1940،‌ یکی از دلائل حضور ارتش فاشیست هیتلر در پاریس چیزی نبود جز تلاش جهت جلوگیری از گسترش تحرکات چپ فرانسه. تحرکاتی که حاکمیت سرمایه‌داری محلی دیگر قادر به کنترل آن‌ها نمی‌شد.

همانطور که بارها در مطالب این وبلاگ عنوان کرده‌ایم، بررسی ریشه‌های جنگ دوم و نهایت امر «نتایج» این جنگ را نمی‌باید در چارچوب تاریخ‌نگاری «رسمی» مورد بررسی قرار داد. این نوع «تاریخ‌نگاری» چنین وانمود می‌کند که جریانات فاشیست در آلمان و ایتالیا همچون حکومت جمکران، یک‌شبه از «آسمان» بر زمین نازل شده‌اند! در صورتیکه همکاری بانک‌ها، محافل سرمایه‌داری و خصوصاً مراکز تصمیم‌گیری «نظامی ـ صنعتی» آنگلوساکسون با فاشیست‌ها به مراتب پیش از آغاز جنگ شروع شده بود، و حتی طی درگیری‌های مستقیم در قلب اروپا این «حشرونشرها» همچنان ادامه یافت. به قولی، هم می‌جنگیدند؛ هم مذاکره می‌کردند؛ و هم بر سر تقسیم غنایم جنگی با هم «چانه» می‌زدند؛ خلاصة‌ کلام به قول «کلاسویتس»،‌ استراتژ سرشناس آلمانی که اثر معروف‌اش «در باب جنگ» را می‌توان بر بالین بسیاری از سرکردگان امروز جهان یافت:

«سیاست زهدانی است که جنگ در آن رشد می‌کند. […] جنگ پدیدة مستقلی به شمار نمی‌رود، ادامه‌ای است بر سیاست در سیمائی متفاوت.»

بدیهی است که جنگ دوم نیز از این قاعده مستثنی نباشد. مماشات غرب با هیتلر و موسولینی در آغاز تحرکات فاشیست‌ها، همکاری و هماهنگی دربار کشورهای انگلستان، سوئد، هلند و دانمارک با نازی‌ها و عقد پیمان عدم تخاصم بین اتحاد شوروی و آلمان، همگی از منظر استراتژیک به همان اندازه حائز اهمیت است که حملة بعدی نازی‌ها به اتحاد شوروی و فرانسه. بدیهی است که در هیاهوی جنگ دوم، مذاکرات، همکاری‌ها، دسیسه‌ها و توطئه‌ها و هماهنگی‌ها همچنان ادامه داشته باشد؛ البته در هر مقطع به صورتی و به نحوی متفاوت! نهایتاً پس از پایان کار، پیروزمندان این جنگ، یعنی استالین، روزولت و چرچیل طرح‌های مورد توافق خود را در تمامی کشورهای تحت سیطره به مورد اجرا گذاردند. آنچنانکه تاریخ معاصر نشان می‌دهد در فرانسه، اسپانیا، پرتغال و ایتالیا مبارزه با «چپ» یکی از مهم‌ترین مأموریت‌های حاکمانی شد که پس از مذاکرات «پایان جنگ» در کشورهای مذکور به قدرت رسیدند.

مأموریت اصلی اینان مبارزه با الهامات سوسیالیسم بود. به صورتی که با سرکوب سوسیالیست‌ها در داخل تمامیت‌خواهی سرمایه‌سالاری حد و مرزی نشناسد، و سرمایه‌سالاری جهانی نیز بتواند دیکتاتوری مسخرة استالین در اتحاد شوروی را به عنوان «تنها الگوی» سوسیالیسم در تاریخ به ملت‌های جهان بفروشد. البته این روند دوجانبه، در «تئوری» می‌بایست جلوی رشد فاشیسم محلی را نیز می‌گرفت، اما در برخی کشورها ممانعت از گسترش فاشیسم مشکلاتی به همراه آورد. می‌باید اذعان داشت که «پیش‌فرض» کذا هم گلیم سرمایه‌داری‌های مغرب زمین را از آب گل‌آلود پساجنگ بیرون کشید، و هم اجازه داد طی حدود 5 دهه، استبداد و خودکامگی و دیوانگی در اتحاد شوروی به صورتک «علمیت» نیز آراسته شود!

نهایت امر، آنچه پس از فروپاشی دیوار برلین در اروپا رخ داد،‌ جز تزلزل پایه‌های همین «پیش‌فرض‌های» مورد توافق نبود. و دیدیم که خروج از داده‌های «جنگ‌ سرد» نخستین ثمره‌اش را در انگلستان در قالب همکاری و هماهنگی حزب «چپ‌گرای» کارگر با ماجراجویان نئوکان آمریکائی به نمایش گذارد. خلاصة کلام، انگلستان به عنوان راست‌گرا‌ترین ساختار دولتی در اروپای غربی، نتوانست فرصت طلائی به دست آمده را جهت چرخش تمام و کمال به سوی سرمایه‌سالاری از دست بدهد؛ اینچنین بود که «چپ» انگلستان با عقب‌افتاده‌ترین و راست‌گراترین عوامل در ایالات متحد،‌ در هنگامة جنگ‌های ضد بشری افغانستان و عراق هم‌داستان شد! جالب اینکه، این نوع همداستانی در هیئت حاکمة انگلیس نه از طرف چپ به زیر سئوال ‌رفت و نه از سوی محافظه‌کاران! شرایطی پیش آمد که عملاً «دمکراسی» انگلستان از کار افتاد. صدای مخالفان جنگ از هیچ کانالی شنیده نشد؛ نه روزنامه‌نگاران حرفی ‌زدند، و نه صدای «حامیان» فرضی و پرسروصدای حقوق‌بشر و غیره و ذالک را شنیدیم!

به هر تقدیر، ماجراجوئی چپ‌نمایان انگلستان در رکاب لات‌ولوت‌های یانکی کارش بجائی نرسید و نهایت امر، در یک انتخابات،‌ که از منظر سیاسی آنقدرها از همکاری حزب‌کارگر با راست‌افراطی ایالات متحد مقبول‌تر نمی‌نمود، راستگرایان محافظه‌کار یا «توری‌ها»،‌ تحت ریاست دیوید کامرون زمام امور را به دست گرفتند! ولی ساختار سیاسی حاکم بر انگلستان با تکیه بر مرده‌ریگ «جنگ‌سرد» مشکل می‌تواند بین دو شق تکراری و کسالت‌آور «کارگر ـ محافظه‌کار» راه خروج از بحران‌های سیاسی را در آیندة انگلستان بجوید. شکست غیرقابل ترمیم اخیر محافظه‌کاران در انتخابات شوراها به صراحت نشان داد که راه خروج از بحران فعلی نه در دست «حزب کارگر» است، و نه در ید «توری‌ها!»

ولی در دیگر کشورهای اروپای غربی، طی مدتی که تونی بلر و جانشین «محافظه‌کار» وی در انگلستان در مقام نخست‌وزیران گیج و منگ به معاشقة‌ سیاسی با امثال جرج بوش، دیک‌چنی و باراک اوباما مشغول بودند، شاهد فروپاشی‌های دیگری شدیم. کشور بلژیک عملاً ماه‌های طولانی، اگر نگوئیم سال‌ها فاقد دولت مرکزی بود! امروز نیز پس از دستیابی به دولتی «توافقی»، هنوز سایة شمشیر دولبة «تجزیه» بر سر هیئت حاکمة این کشور سنگینی می‌کند. در هلند که از دیرباز و به غلط مرکز «دمکراسی» اروپا نام گرفته بود، شاهد به قدرت رسیدن روزافزون فاشیست‌ها و محافل همکار و هم‌یار نازی‌های سابق بودیم! در ایتالیا نیز یک خوانندة سابق کاباره‌های ناپل به نام برلوسکنی، علیرغم رسوائی‌های اخلاقی عجیب و غریب فقط به دلیل ائتلاف با فاشیست‌های «اتحاد شمال» در قدرت باقی مانده بود.

در فرانسه، فردی به نام نیکولا سرکوزی،‌ بدون پیشینة قابل توجه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تبدیل شده بود به «مرد همه‌کارة» جمهوری پنجم! آلمان در همین چشم‌انداز توسط افرادی اداره می‌شد که جائی در هیئت حاکمه نمی‌بایست داشته باشند، و امروز نیز آنجلا مرکل بر این کشور حاکم است؛ ایشان کسی نیستند جز آخرین سخنگوی حزب حاکم «استالینیست» آلمان شرقی!

چشم‌انداز بالا از این نظر ارائه شد تا با عمق بحران ساختاری در قلب هیئت‌های حاکمة اروپای غربی آشنا شویم. چرا که پس از پایان جنگ دوم، یکی از مسائلی که در اروپای غربی از جمله «ناگفته‌های»‌ توافقات جهانی به شمار می‌رفت، تأئید رهبران و سیاست‌مداران اروپای غربی به عنوان «شخصیت‌های» بزرگ جهانی بود! هر چند در میان آنان امثال «کورت ‌والدهایم» و «میجرز» کم نبودند،‌ تمایل اصلی پروپاگاند بر این استوار شده بود که بر اروپای غربی افرادی «متشخص» حکومت می‌کنند! و پیرامون «تقدس» این شخصیت‌ها، همانطور که نمونة فرانسوا میتران فرانسوی، هلموت اشمیت آلمانی و اولاف پالمة‌ سوئدی نشان داد،‌ کم قصه و حکایت و داستان سر هم نکردند. در همین چشم‌انداز بود که «میتران»، ‌ از همکاران دولت ویشیست، تبدیل شد به یکی از چهره‌های «ضدفاشیست» و بسیار بافرهنگ! سوابق امثال کورت والدهایم و دیگران را نیز از چشم «رأی‌دهندگان» پنهان می‌داشتند.

ولی زمانیکه دیوار برلین فروریخت، این پروپاگاند «تشخص‌فروشی» نیز همزمان به نقطة پایانی رسید. در اروپای پساجنگ‌سرد سیاستمداران می‌توانستند همانطور که دیدیم، «آوازه‌خوان»، کارمند دستگاه پلیس سیاسی، مجرم و فاشیست نیز باشند؛ در کمال تعجب مشکلی برای ساختار سیاسی به وجود نمی‌آمد! نظام رسانه‌ای نیز اجباری جهت «بزک» کردن این «شخصیت‌های» فروهشته برای خود نمی‌دید. اگر در ایران دلالان محبت از قماش هوشنگ انصاری و مجرمینی همچون امیرعباس هویدا با لات‌ولوت‌هائی نظیر علی خامنه‌ای، محسن رضائی و میرحسین موسوی جایگزین می‌شدند، برنامة سرمایه‌سالاری نیز برای اروپای غربی روشن شده بود. جایگزینی «زباله» با «زباله» در همه جا در دستور کار قرار داشت. فراموش نکنیم، طی نخستین دهه‌ای که از فروپاشی دیوار برلین می‌گذشت تبلیغات سرمایه‌سالاری روشن بود: «سرمایه‌داری پیروز جنگ سرد است!»

به قول گالبرایت،‌ اقتصاددان شهیر آمریکائی، «پیروزی نیازی به بزک ندارد! خود بهترین زینت است!» و در همین چارچوب،‌ سرمایه‌سالاری هم دیگر دلیلی برای «بزک» کردن سیاست‌های‌اش در اروپا نمی‌دید. همانطور که نوکران بی‌سروپای سرمایه‌سالاری در ایران و قطر و عربستان ملت‌ها را سرکوب کرده و به چپاول بانک‌ها می‌دهند، بساط سرکوب به قول «جورج بوش» می‌توانست «جهانی» هم بشود. چرا که نه؟! و بعضی‌ها می‌خواستند همین بساط را به قلب اروپای غربی بکشانند، و دیدیم که همین «بعضی‌ها» چگونه لات‌ولوت‌ها، مجرمین، متجاوزان جنسی، دزدان و قطاع‌الطریق‌ها را تحت عنوان «ریاست جمهور» و نخست‌وزیر و وزیر و وکیل در هیئت‌های حاکمة اروپا بسیج کرده، تحت پوشش «بحران مالی جهانی» چه بساطی به راه انداختند. تاریخنگاران در آیندة نزدیک مسلماً فرصت خواهند یافت تا دقایق این «بیشرمی» و لجام‌گسیختگی سرمایه‌سالاری را به مراتب بهتر از ما تشریح کنند. ولی امروز با فروپاشی دکان نیکولا سرکوزی در فرانسه، این امید وجود دارد که «تجارت» نوین و جهانی‌شدة هزارة سوم به پایان کارش نزدیک شود.

اهمیت حیاتی و تاریخی انتخابات اخیر ریاست جمهوری در فرانسه را در همین جزئیات می‌باید جستجو کرد. محافل سرمایه‌سالاری، تحت زعامت ایالات متحد و برخی جناح‌های راست‌گرا در مسکو برای شکار اروپا، غارت اروپائیان و فروپاشاندن الگوهای «سیاسی ـ اجتماعی» در این قاره بسیج شده بودند. البته مهم‌ترین «الگوئی» که هدف اینان بود، همان الهامات «سوسیال دمکراسی» غربی است. نگرشی که پس از پایان جنگ دوم توسط ایالات متحد و در همکاری با اتحاد شوروی در اروپای غربی مستقر شد، تا هم آمریکا خیال‌اش راحت باشد و «ویترین» مورد نظرش را زیر دماغ مسکویت‌ها بگذارد،‌ و هم شوروی‌ها بتوانند در سرکوب آنچه «سوسیالیسم غربی» می‌خواندند، در خیابان‌های مسکو و لنینگراد جوی خون به راه اندازند.

این «الگو» پس از فروپاشی دیوار برلین دیگر برای محافل سرمایه‌سالاری چه در مسکو و چه در واشنگتن «نان و آبی» ندارد و می‌بایست همچون بن‌علی تونسی، کلنل قذافی لیبیائی و … شرش را از سر سرمایه‌سالاری «محترم» کم کند. تمام تلاش همین بود و هنوز هم در بر همین پاشنه می‌چرخد. عوامل بسیار است، و به طور سر بسته بگوئیم عموماً پیرامون شیوه‌های تولید و توزیع دور می‌زند. پائین آوردن مالیات بر درآمد ثروتمندان، پائین آوردن دستمزد کارگران، از بین بردن سیاست‌های رفاه اجتماعی، به بن‌بست رساندن پروسه‌های تولید و توزیع در اروپا توسط شبکه‌های چینی و وابستگان به واشنگتن، و … از آنجمله است.

زمانیکه نه جنگ سرد در میان باشد، و نه تخالفی میان منافع واشنگتن و مسکو، سوسیال‌دمکراسی اروپائی قرار است دردهای جامعة اروپا را درمان نماید؟ پر واضح است که نه لشکر لات‌ولوت‌های طبقة حاکم و نه دست‌های مسکویت و یانکی هیچکدام از چنین «اهداف احمقانه‌» و «غیرقابل توجیهی» پشتیبانی نخواهد کرد، ‌ و دیدیم که نکرد. امروز «تخالف» شرق و غرب موجودیت و معنای خارجی ندارد، در نتیجه فلسفة وجودی‌ الگوهای «دلپذیر» اروپائی که از دوران جنگ‌سرد به یادگار مانده نیز به پایان رسیده. به همین دلیل بود که امثال برلوسکونی، مرکل و سرکوزی سر از سوراخ‌ها بیرون کشیدند، و سخنگویان سرمایه‌سالاری بی‌حد و مرز و چپاول اموال عمومی شدند.

انتخاب فرانسوا اولاند در کشور فرانسه،‌ هر چند از طرف برخی محافل و در چارچوب اهدافی مشخص صورت گرفته، از منظر رأی‌دهندگان چپ در اروپا،‌ تلاشی تلقی می‌‌شود جهت تحکیم دوبارة الگوهائی که اگر فلسفة وجودی‌شان در بده‌بستان‌های «مسکو ـ واشنگتن» دیگر به پایان رسیده، جهت حفظ رفاه اجتماعی، گسترش عدالت اجتماعی، و تأمین صلح در قارة اروپا حیاتی‌اند و حیاتی باقی خواهند ماند. فقط می‌باید منتظر بود و دید که چگونه حزب سوسیالیست خواهد توانست با عملکردهای گذشتة خود فاصله گرفته، هم این الگوها را با در نظر گرفتن نیازها و محدودیت‌های زمان «به روز» کند، و هم در برابر فشار محافل واپس‌گرا، بانک‌ها، فاشیست‌ها و خصوصاً چپ‌نمایان مردمفریب و استالینیست حائلی باشد جهت حفظ دمکراسی سیاسی در اروپای غربی. این آزمونی است که در آیندة نزدیک ملت فرانسه می‌باید در آن پیروز شود. و پیروزی در این آزمون به تنهائی ممکن نیست، به همین دلیل از هم اکنون تلاش‌ها، ارتباطات و دیدارها در قلب اروپا و در ارتباط با احزاب ترقی‌خواه به اوج خود رسیده. ولی آنچه از این تلاش‌ها سر بر خواهد داشت هنوز به صراحت روشن نیست.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید9مه2012

proximo.info
0005site.info
succeedproxy.info
skinnydipping.info
internetiran.in
spawned.info
watchproxy.com
stanfordweb.info
dazzling.info
hideinfo.info
peril.info
avoidance.info
internetprotools.in
gallows.info
nevertoday.info
valuestream.info
browsermain.info
todaysweather.info
0006site.info
protectedbrow.info
tourbrowser.info
coldblooded.info
web-resources.info
securedonate.info
nobull.info
depraved.info
stableweb.info
anonymous360.info
uktvproxy.com
enablefirewall.info
frosted.info
sniffing.info
theclue.info
snotty.info
wishfor.info
risingdark.info
mallrat.info
greygoblin.info
browsesecurely.info
bestnetwork.info
breadsticks.info
idvanish.com
tigerstory.info
happykid.info
funnow.info
kidfun.info
multiplicity.info
007spy.info
privacy24.info
cooltiger.info
stashed.info
uglycat.info
unlockable.info