خدایگان و خلایگان!

اجزاء مختلف بحرانی که، رسانه‌ها در سطوح مختلف، بر آن نام «سهمیه‌بندی» بنزین گذاشته‌اند، در حال علنی شدن است. دیروز از قضای روزگار دو خودروی انفجاری در مرکز شهر لندن «کشف» شد، و در نیمه‌های شب دیشب نیز، یک مقام امنیتی ـ انواع مختلف اینان را همیشه در کنار گویندگان اخبار تحت عنوان «مفسر» می‌بینیم ـ در تلویزیون دولتی فرانسه اعلام داشت که، «کشور فرانسه یکی از اهداف تروریسم» است! در توجیه این نقطه‌نظر، دلیل ارائه شده نیز از حد «ممنوعیت» حجاب در مدارس فراتر نرفت! اینکه چرا یک باره مقامی امنیتی در کشور فرانسه، علیرغم عدم حضور اینکشور در ماجراجوئی‌های عراق، کشور را «هدف» تروریسم بین‌المللی اعلام می‌کند، در صورتیکه چند هفته پیش و طی دوران ژاک شیراک اصولاً چنین گفتمانی وجود خارجی نداشته، مسئله‌ای است که بررسی آنرا در ابعاد داخلی، به «مفسران» کشور فرانسه واگذار می‌کنیم؛ ولی در این میان، تا آنجا که به ما ایرانیان مربوط می‌شود، مسئلة کلی، همان تغییر سیاست اروپا در هماهنگی با آمریکاست که می‌تواند بر سرنوشت کشور ایران تأثیری پایدار بگذارد.
ادامه نوشته «خدایگان و خلایگان!»

کودتای «بنزین»!

طی تاریخ معاصر کشور، ایرانیان هیچگاه در بحرانی اینچنین ریشه‌دار گرفتار نیامده بودند. شاهدیم که از یک سو، حاکمیت دست‌نشاندة غرب در کشور جهت برآوردن نیازهای روزمرة مردم ناتوان و ناکارآمد می‌نماید، و از سوی دیگر، فشارهای دیپلماتیک در سطح جهان جهت کشاندن مردم ایران به شورشی «همگانی» همساز شده‌اند. این بحران می‌تواند نهایت امر چهرة سیاسی و اقتصادی کشور را طی چند قرن آینده رقم زند، ولی یک سئوال در میان است: آیا ایرانیان می‌دانند به کدام سوی گام بر می‌دارند؟ با در نظر گرفتن خفقان سیاسی‌ای که غرب طی 80 سال گذشته بر جامعة ایران حاکم کرده، پدیده‌ای به نام «روشنفکر» سیاسی، روشنفکری که بتواند یک گام جلوتر از حوادث قرار گرفته، جامعه را از مسائلی که در آینده ممکن است با آن روبرو شود، با خبر کند، یا لااقل مجموعه سئوالاتی در برابر افکار عمومی قرار دهد، در کشور ایران نایاب است.
ادامه نوشته «کودتای «بنزین»!»

مملی و «اخوی»!

مذاکرات آیندة ولادیمیر پوتین در آمریکا مسلماً مسائل ایران را نیز در بر خواهد گرفت. و همانطور که در صحنة سیاست داخلی به صراحت می‌بینیم، گروه‌هائی در ظاهر خود را، از هم امروز، برای «انتخابات» مجلس هشتم «آماده» می‌کنند! این سئوال مطرح می‌شود که در چه شرایطی این انتخابات صورت خواهد پذیرفت؟ آیا این «آمادگی» در افکار عمومی وجود دارد که یک سال و چند ماه پس از انتخاباتی که منجر به حضور مهرورزی در رأس قوة مجریه شد، برخوردی منسجم از طرف مردم با مسئله حاکمیت صورت گیرد یا خیر؟ اگر کشوری برخوردار از ساختاری‌های سیاسی متشکل، احزاب و گروه‌هائی «مسئول» باشد، یک جریان سیاسی شکست خورده به خود اجازه نمی‌دهد، به چنین صراحتی و بدون ارایة هیچگونه راهکاری، دوباره پای به میدان سیاست گذارد! در عمل، یک سال و چند ماه، پس از شروع کار دولت فعلی و مجلس هفتم، چگونه می‌توان از انتخابات آینده و «پیروزی» کسانی سخن گفت که با بی‌عملی‌های‌شان، مسبب واقعی ایجاد وضعیت فعلی شده‌اند؟ شاید بهتر باشد، افرادی که خود را تحت عنوان «مخالفان خودی»، پشت سر نیروهای سرکوب و سازمان‌های امنیتی «پنهان» کرده‌اند، بیش از این ملت ایران را به دنبال نخود سیاه نفرستند. هیاهو و جنجال‌هائی که به راه افتاده، هیچگونه ارتباطی با «انتخابات» ندارد؛ دلایل را می‌باید در مقاطعی دیگر جستجو کرد. با این وجود، از فرصت پیش آمده استفاده می‌کنیم و آنچه شایسته است، در قالب سئوالاتی از محمدرضا خاتمی جویا می‌شویم!
ادامه نوشته «مملی و «اخوی»!»

انگشت و «ابهام»!

من امروز کشف بزرگی کردم! هیچ شوخی هم ندارم، قضیه خیلی جدی است. مدت‌ها بود که خون دل به سراچة آب دیده می‌شستم، و آه می‌کشیدم! آقا، سئوالی داشتم؛ استفتاء و این حرف‌ها در میان بود! ولی در بلاد کفر «استفتاء» کسی نمی‌داند! این‌ها «استفتاء» ندارند، «اعتراف» می‌کنند! من که کار بدی نکرده بودم «اعتراف» کنم! اصلاً مسلمان جماعت هیچ وقت کار بد نمی‌کند، دیده‌اید یک مسلمان کار بد کرده باشد؟ ما که ندیدیم! بعد، اصلاً آدمیزاد چطور برود توی گنجه، سرش را بکند توی یک سوراخ، و به آدمی که اصلاً نمی‌شناسد «اعتراف» کند. حالا شما او را نمی‌شناسید، اگر او شما را شناخت چی؟
ادامه نوشته «انگشت و «ابهام»!»

اوباش‌الله!

چقدر دوست داشتم یک کتاب خاطرات بنویسم! مثل لوئی پاستور، ارشمیدس، سوفیالورن و همة مشاهیر جهان! آن‌وقت، من هم می‌توانستم یک کتاب خاطرات از خودم داشته باشم؛ و هر وقت می‌خواستم ببینم که قبلاً چه‌ها می‌کردم، می‌رفتم سراغ کتاب! و از روی فهرست، می‌گشتم دنبال موضوع. مثلاً «آلبالوپلو»، و می‌فهمیدم اولین باری که آلبالوپلو خوردم کی بوده! البته سوفیالورن آلبالوپلو نمی‌خورد! اسپاگتی با شراب کیانتی می‌خورد، قبل از آنهم آش مارچوبه و یک ذره مارچلو! اصلاً باور می‌کنید، این سوفیالورن خدابیامرز هنوز زنده است؟! آب توی دل این آدم تکان نمی‌خورد، عینکش را فقط چند سال پیش عوض کرد! من سن نوة سوفیا را هم ندارم، ولی دیگر امیدی نیست،‌ دارم می‌میرم! اصلاً بعضی‌ها جنس‌شان «خوب» است! مثل همین آیت‌الله ‌قمی خودمان، بعد از هزار سال مرد! وقتی داستان زندگانی او را شنیدم با خودم گفتم «خاطراتش» چقدر خوب می‌شد! تمام کتابخانة ملی را باید به خاطرات ایشان اختصاص می‌دادیم. معروف بود که، از زمان احمدشاه قاجار در «حصر» بوده، چقدر خطرناک بود این آدم! حتماً از قماش همین «اوباش» بود که جدیداً همکارانشان مجبور شدند با کتک و مشت و لگد بازداشت‌شان کنند!
ادامه نوشته «اوباش‌الله!»

سام و «صنم»!

به آن‌ها که در آغاز هزارة سوم میلادی، بی‌صبرانه انتظار بازگشت کابوس هولناک اجتماعی فاشیسم را می‌کشیدند، و در مقالاتی پرشمار این «واقعیت» را به همگان گوشزد می‌کردند، و می‌نوشتند که، «آزادیخواهی» فرضی سرمایه‌داری در تلاش حفظ موجودیت ننگینش دیگر نفس‌هایش به شماره افتاده، و اینکه دیر یا زود چهرة واقعی این «عروس» هزارداماد، از پس پردة «مردمفریبی‌ها» نمایان خواهد شد، حداقل در برابر آنچه امروز شاهد آن هستیم، می‌باید بر خود ببالند! می‌باید از قدرت پیش‌گوئی احوالات و جریانات تاریخ بشر سخن به میان آورند، از «قدرت‌هائی» در تحلیل بگویند که آنان داشتند، و دیگران بی‌نصیب از آن بودند. آری، این «سوءتفاهم»، این توهم «آزادی‌کش» که مشتی آدمکش، جنگ‌افروز و انسان‌ستیز را بر بام خانه‌های فروریخته، و شهرهای ‌سوخته، «ناجیان» بشریت معرفی می‌کرد، شاید در نوع خود، و طی تاریخ نه چندان افتخارآفرین نوع بشر، یکی از دیرپای‌ترین دروغ‌ها شد!
ادامه نوشته «سام و «صنم»!»

خر و «دبلومات»!

از قدیم الایام در کشور ایران، گویا این اصل رایج بوده که بعضی‌ها درست بر عکس تمایلات‌شان سخن بگویند، و اینکار را آنقدر ادامه بدهند که حتی بر خلاف تمایلات‌شان عمل هم بکنند. امروز در گویش‌های روزانه و شاید «غیرادبی»، به اینکار می‌گویند، «آدرس عوضی دادن»! اینچنین بود که، «آدرس عوضی» دادن، اصولاً قسمتی از فرهنگ ما ایرانیان شد! مثلاً مطمئن هستم، زمانیکه اسکندر آمد تا تخت‌جمشید را آتش بزند ـ و می‌گویند مست بود ـ گروهی از ایرانیان حاضر در «جلسه» دویدند، و مشعل‌های فروزان و دست اول خوب، برای پسر فیلیپ مقدونی آوردند که خدائی ناکرده یک دفعه در حین آتش‌افروزی مشعل‌مبارکشان خاموش نشود! به مصداق «میهمان حبیب خداست»، اگر این مشعل‌ها در حین عمل خاموش می‌شد، و تخت‌جمشید آتش نمی‌گرفت، در کتاب‌های تاریخ ملت‌های دیگر چقدر به کیفیت بد مشعل‌های هخامنشیان متلک می‌گفتند؟ آبروی‌مان می‌رفت! از حق نگذریم مشعل‌های خوبی برایش آوردند، آنقدر خوب بود که یکهو دست خودش هم آتش گرفت، و معروف است که «رکسانا» دختر داریوش سوم خودش را انداخت روی دست اسکندر که، «خدا مرگم بده! دست قاتل بابام آتش گرفت!»
ادامه نوشته «خر و «دبلومات»!»

خیار چنبر در صحرا!

امروز در جریان یک بمب‌گذاری در نزدیکی یک مسجد متعلق به شیعیان در شهر بغداد، بر اساس گزارشات ارسالی تاکنون 75 تن جان خود را از دست داده‌اند، و شمار زخمی‌ها بیش از 200 نفر اعلام شده. این در حالی است که بیش از 10 هزار تن از نیروهای نظامی آمریکا در شمال همین شهر، خود را درگیر جنگی «همه جانبه» با آنچه «القاعده» عنوان می‌کنند، کرده‌اند! زمانی که جرج بوش، پس از چند روز جنگ نمایشی در عراق و پیروزی بر یک دولت عروسکی و استعماری به نام دولت بعث، بر عرشة یک کشتی جنگی ایالات متحد ظاهر شد، و سخن از پایان یافتن «جنگ» و به دست آوردن نتایج مورد نظر به میان آورد، شور و هیجان فراوانی سراسر کوچه خیابان‌های ینگه‌دنیا را فراگرفت. آن‌ها که از جنگ «استقبال» کرده‌ بودند به مخالفان می‌گفتند: «دیدید! اگر به حرف شما گوش کرده‌ بودیم، حالا آمریکا در برابر یک دیکتاتور شکست خورده بود! گوش نکردیم و پیروز هم شدیم!» بله، اینان آنروز «پیروز» شدند، ولی نگفتند بر چه چیزی «پیروز» شدند!
ادامه نوشته «خیار چنبر در صحرا!»

امنیت و آبدارچی!

ماه‌ها پس از آغاز هیاهوئی که نام بحران «هسته‌ای» بر خود گذاشت، شاهدیم که به تدریج بازیگران نشاندار آمریکا در حکومت اسلامی سر از لانه‌‌های خود به در می‌آورند. و در همین راستا بیاناتی ایراد می‌کنند که در عمل، نشاندهندة تمایالات و مسیرهای حرکت سیاسی‌ جناح‌های وابسته به اینان است. به شهادت وبلاگ‌هائی که از روز نخست در مورد بحران دست‌ساز «هسته‌ای» نوشته‌ایم، این عملیات از آغاز، پیوسته برنامه‌ای تحت نظر آمریکا و صرفاً جهت ایجاد فشار هر چه بیشتر بر روسیه معرفی شد. و امروز نیز بر همین مقام پای می‌فشاریم. شاید بعضی صاحب‌نظران با این دید موافق نباشند، و این تمایل در برخی جناح‌های حکومت «عدل‌علی» دیده می‌شود که، آمریکا را در مقام «سنگ» بزرگ بر سر راه آنچه «استقلال» هسته‌ای ایران لقب داده‌اند، معرفی کنند. ولی امروز، پس از گذشت ماه‌ها از این «تئاتر» مضحک که فقط عروسک‌کوکی‌های روی صحنة آن می‌توانستند حکایاتش را جدی انگارند، می‌بینیم که در روزی‌نامة آفتاب یزد، مورخ 27 خرداد، از زبان فردی به نام احمدی، عضو «کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی» مجلس شوربا، به صراحت سخن از عدم تمایل روسیه جهت همکاری با طرح‌های تسلیحات هسته‌ای در ایران به میان می‌آید! این سئوال پیش می‌آید که، در جهان سیاست، آنهم جهان سیاست استعماری در کشوری سرکوب شده چون ایران، چنین صراحت لهجه‌ای چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟
ادامه نوشته «امنیت و آبدارچی!»

«احسان» یا عیال!

در کشور انگلستان، در دوم ماه مه 1997، شاهد به پیروزی رسیدن حزب کارگر در انتخابات مجلس قانونگذاری هستیم، و بر پایة قانون اساسی سلطنت انگلستان، نخست وزیر در چنین شرایطی از طرف حزب کارگر بر مسند قدرت تکیه خواهد زد. پس از این انتقال قدرت در مرکز تصمیم‌گیری سیاست‌های جهانی، دیری نمی‌گذرد که در ایران، در مقام یکی از تیول قدرت‌نمائی‌های استعماری امپراتوری بریتانیا نیز، نمایشنامه‌ای به نام «اصلاحات» به روی صحنة خونین سیاست حکومت اسلامی برده می‌شود؛ اگر امروز بازیگر اصلی این نمایشنامه، محمد خاتمی را، همة ایرانیان می‌‌شناسند، بازیگران این «تئاتر» شوم و انسان‌سوز پر شمارتر از این‌هایند. در اینکه واژة «اصلاحات» از چه مجرائی به فرهنگ سیاست استعماری در ایران نفوذ کرده، می‌باید عنوان کنیم که این «تفکر» نیز چون دیگر «پندارهای» دستاربندان استعمار، ریشه در بحران‌های صدر مشروطیت دارد، و به هیچ عنوان ابداع سید اردکان و دارودستة شیادان وی نیست. اصلاحاتی که دهه‌ها پیش از طرف دستاربندان در صدر مشروطیت مطرح می‌شد، یک بار دیگر از درون زرورق‌های استعماری بیرون کشیده شده، تا دست‌هائی شناخته شده، ملتی را هر چه بیشتر به دامان فقر، سرکوب و چپاول فرو افکند.
ادامه نوشته ««احسان» یا عیال!»