تاجگذاری حماس!

پس از موضع‌گیری‌های مبهم تهران پیرامون جنگ غزه،   نقاط‌ضعف‌ سیاست منطقه‌ای حکومت ملایان به صورتی علنی‌تر در معرض دید قرار گرفت و این حکومت دچار دگردیسی اجباری شد.  یادآور شویم که ملایان به دلائل ساختاری و اقتصادی،   از یک‌سو تا مغز استخوان وابسته به سیاست‌های نظامی،  مالی و بانکی ایالات‌متحد هستند،  و از سوی دیگر،   ژئواستراتژی خاورمیانه و نقش فزایندۀ مسکو در مراودات جهانی دست‌شان‌ را در حنا گذارده.   در این میانه،  مسکو و واشنگتن  انتخاب خود را کرده‌اند.   واشنگتن جهت حفظ سیطره‌اش بر ایران همزمان از اهرم‌های مالی،  محافل بازاری و خصوصاً واردات کالاهای قاچاق حمایت به عمل می‌آورد،   و با باد انداختن در بادبان پدیدۀ موهومی به نام حکومت «رویائی» پهلوی‌ به مسکو چنگ و دندان نشان می‌دهد.   از سوی دیگر،  دولت فدراسیون روسیه نیز با کارت «همکاری‌های ‌منطقه‌ای» سعی دارد از طریق گسترش روابط با دولت ملایان،  هم موضع‌گیری‌ شیعی‌ها را به نفع آمریکا مخدوش کند،  و هم نهایت امر آلترناتیوی در درون حکومت ملائی بیابد که تا حد امکان به اهداف و مطالبات روسیه نزدیک باشد.

در مطلب امروز روابطی را که قدرت‌های بزرگ جهانی پیرامون ایران پایه‌ریزی می‌کنند مورد بحث و گفتگو قرار می‌دهیم.   پس نخست برویم به سراغ آنچه ریشه‌های وابستگی ساختاری ملایان به آمریکا و به طورکلی به غرب است.       

در بررسی چندوچون پایه‌های قدرت ملایان نمی‌باید مقهور تبلیغات گستردۀ رسانه‌های غرب و به اصطلاح «انقلاب اسلامی» و رخداد «تاریخ‌ساز» 22 بهمن 57 شد.  در عمل،  در سال 1357 آمریکا جهت بهینه کردن مواضع خود در جبهه‌های افغانستان و پاکستان نیازمند استقرار حکومت ملایان در ایران بود.   تمامی تلاش خود را نیز جهت به قدرت رساندن اسلامگرایان به خرج داد.   نتیجۀ این سیاست امروز در ایران قابل رویت است؛  حکومتی عملاً بی‌ارتباط با جامعه و نیازهای فوری و فوتی کشور،   در چارچوب سیاستی دست به عمل می‌زند که مشکل بتوان بازتاب‌های داخلی‌اش را مورد تأئید قرار داد.   چرا که سیاست‌های این حکومت پاسخی است به مطالبات استعماری غرب.  

البته این رابطۀ استعماری دلائلی دارد.   ملایان،   هم از پایه و اساس به قدرت تشکیلاتی،  اطلاعاتی،  امنیتی و اداری‌ دوران پهلوی وابسته‌اند،   و هم نظام مالی کشور  ـ  بازار،  سیستم بانکی،  واردات و صادرات و … ـ  را تماماً در ید اختیار قطب‌های اقتصادی در غرب قرار داده‌اند.   در نتیجه،  ادعای مبارزه با آمریکا و سرمایه‌داری غرب از سوی ملایان از حد شعار پوچ رسانه‌ای فراتر نمی‌رود.

از این گذشته،  احتمال فروپاشی ساختارهای وابسته به واشنگتن در داخل مرزها حکومت ملایان را به شدت وحشتزده ‌کرده،   از اینرو تلاش دارد همچون زلنسکی،   در مقاطع مختلف با پرداخت باج‌های کلان ـ  سیاسی،  تبلیغاتی،  ژئوپولیتیک،  و … ـ  به محافل غربی حالی کند که حمایت از آنان به معنای امتیازات بیشتری است که به پای واشنگتن ریخته خواهد شد!   چرا که خروج از حیطۀ نفوذ غرب برای این حکومت معنائی جز نابودی و فروپاشی نخواهد داشت.    از سوی دیگر،  جهت لبیک به مطالبات غرب این حکومت تمامی تلاش‌‌اش را به خرج می‌دهد تا در حد امکان آلترناتیوهای مطلوب واشنگتن را نیز در افکار عمومی وجیه‌المله و خواستنی جلوه دهد.   و به همین دلیل شبکۀ تبلیغاتی حکومت ملایان به صورت زیرجلکی و غیرمستقیم تبدیل شده‌ به مبلغ بازگشت آریامهری‌ایسم و خانوادۀ پهلوی به قدرت!    

چشم‌اندازی که تحت عنوان بازگشت «سلطنت» به تخیلات عوام تزریق ‌شده،   نوعی مالیخولیای گذشته‌پرستی در خلق‌الناس به وجود آورده است.   ولی در این چشم‌انداز،   تمجید از جامعۀ «رویائی» دوران پهلوی معنائی جز توجیه فاشیسم و استبداد و برقراری یک دستگاه تبهکاری نوین نخواهد داشت.  در چارچوب تزهیب پهلوی‌پرستی،   «شخصیت‌های» ویراست‌شدۀ سازمان‌های جاسوسی غرب که عموماً پادوهای پیشین و بادمجان‌دورقاب‌چینان حکومت ملایان و یا حداقل «انقلاب اسلامی» به شمار می‌رفته‌اند،   در شبکه‌های خبرسازی،   بنگاه‌های سخن‌پراکنی و … دست‌اندرکار توجیه «اهداف» آمریکا شده‌اند.   وظیفۀ اینان ترسیم و تزهیب مواضع «رویائی» واشنگتن برای ایرانیان،   به شیوه‌ای عوام‌فریبانه و هالوپسندانه است.   همزمان با این نقاشی «کودکستانی»،   غربی‌ها کلاس‌های اکابر ویژه‌ای نیز جهت بریگادهای اوباش در شبکۀ اینترنت،   پایتخت‌های غربی و حتی در قلب تشکل‌های سیاسی به وجود آورده‌اند.   وظیفه اینان گسترش هر چه بیشتر الفبای مک‌کارتیست و «مقبول‌المله» کردن آن است.   بریگاد اوباش به صورت مداوم برچسب‌هائی از قماش «چپول،  پنجاه‌وهفتی،  چپی،  پوتینی،   روسوفیل،  و …» را در شبکه‌های اجتماعی تکثیر کرده،  از آن‌ها جهت انگ‌زدن به مخالفان پروژۀ آمریکا و استبداد نوین استفاده می‌کند.

جالب اینکه،  در چنین هیهات و جیغ‌وویغی که عملۀ آمریکا به راه انداخته،  رضا پهلوی،  بز سرگلۀ سلطنت‌چی‌ها مرتباً از سکولاریسم،  دمکراسی،  آزادی‌بیان،  آزادی مطبوعات و … سخن به میان می‌آورد!   هر چند معلوم نیست،  به چه دلیل اینهمه «نعمات» که در بلندگوها می‌افتد شامل حال خود وی و طرفداران‌اش‌ نمی‌شود!   در عمل،  رضا پهلوی مبلغ نوعی دمکراسی و آزادی‌بیان شده که صرفاً شامل حال خانوادۀ پهلوی و بادمجان‌دورقاپ‌ چینان‌اش خواهد شد.   دقیقاً همان نوع دمکراسی‌ای که خمینی و آریامهر نیز پیشتر از آن سخن می‌گفتند.   خلاصه کنیم،  به دلیل نبود هر گونه سازماندهی و ارتباط گسترده میان گروه‌های سیاسی موجود با «پروژۀ پهلوی»،   برنامۀ آمریکا در حمایت از سلطنت کاملاً روشن است:  تغییر ظاهری حکومت از طریق کودتا با تکیه بر بدنۀ اوباش مسلحی که در ایران تحت عنوان پاسدار،  بسیجی و ارتش سازماندهی شده‌اند.   بله،  برنامه همان است که در دوران آریامهر به اجرا درآمد.   آنزمان قرار بود شاه «مستبد» برود،‌   تا امام «دمکرات‌منش» و ضداستبداد بیاید؛   ارتش هم نقش خودش را خوب بازی کرد!   اینبار هم می‌باید امام یک‌دست و آدمکش برود تا شاه جدید سوار بر «توسن» دمکراسی و لائیسیته از راه برسد؛   اینهمه به این امید که باز هم ارتش نقش خودش را به همان خوبی ایفا کند!   در واقع آمریکا اهداف‌اش مشخص شده؛   می‌خواهد از طریق کودتا،  یک استبداد فرسوده را با استبداد نوین و درنده‌تر جایگزین نماید.

با این وجود،  اگر آمریکا در لجن‌زار دوران «جنگ‌سرد» و مک‌کارتیسمی دیرپای دست‌وپا می‌زند،‌  مسکو دکترین نوینی ارائه داده.   دکترینی که به هیچ عنوان با دوران «جنگ‌سرد» همخوانی نشان نمی‌دهد.  به طور مثال،  روسیه بارها و بارها عنوان کرده که خواهان برپائی خیمه‌ای سیاسی و نظامی بر علیه آمریکا و غرب نیست؛   دست‌اندرکار بلوک‌بندی‌های اطلاعاتی و ضداطلاعاتی نیز نخواهد شد.   در این چارچوب،   دکترین روسیه در مسیر عکس مک‌کارتیسم آمریکا متحول می‌شود.   روسیه تلاش دارد تا مطالبات‌اش را در پوشش مواضع سازنده و مطلوب جهت شمار گسترده‌تری از کشورها و ملت‌ها،   و در سطوح مختلف جهانی ارائه نماید.  و پر واضح است که از منظر منافع آمریکا،   حتی مطرح شدن چنین مواضعی در سطوح بین‌المللی،  به معنای تزلزل در تمامیت‌خواهی و سیطرۀ‌ واشنگتن خواهد بود.    به همین دلیل نیز سروصدای واشنگتن به آسمان برخاسته،   چرا که دکترین روسیه زمینۀ جدیدی جهت منافع گسترده‌ برای کشورهای مختلف فراهم می‌آورد،   و این سیاست نهایت امر مقدار آبی را که دهه‌هاست به آسیاب اقتصاد واشنگتن سرازیر می‌شود تقلیل خواهد داد.   

روسیه در برابر دولت ملایان نیز دقیقاً همین دکترین را به مورد اجرا گذارده،   و تحت پوشش «همکاری با دولت» قصد دارد از طریق گسترش مراودات اقتصادی و مالی بر مسیر حرکت تشکیلاتی و اداری،   یا بهتر بگوئیم «ساختاری»،  به تدریج تأثیرات مورد نظرش را بر دولت ملایان تحمیل کند.   ورود ملایان به سازمان شانگهای،   عضویت جمکرانی‌ها در بریکس،  و اخیراً ورود حکومت اسلامی تهران به پروژۀ اوراسیا از جمله طرح‌هائی است که در کنار گسترش مسیرهای تجاری «شمال ـ جنوب»،   تهران را آنچنان به سیاست‌های تجاری و مالی بلوک «روسیه ـ چین» وابسته خواهد کرد که پیروی از منویات مسکو نهایت امر تبدیل خواهد شد به بدیهیات سیاسی و استراتژیک.   

در مورد خاورمیانه نیز به صراحت دیدیم که دکترین مسکو تا چه حد نزد تهران و شرکای منطقه‌ای‌اش کاربرد دارد،  و برخورد نوینی در ارتباط دولت‌های منطقه با اسرائیل به همراه آورده.   چرا که در بحران‌هائی که پیشتر دولت اسرائیل در منطقه به دستور آمریکا به راه می‌انداخت،   ملایان تهران دست به انتقاد از اعراب و دیگر کشورهای خاورمیانه زده،  ادعا داشتند که اینان نوکران خودفروختۀ غرب‌اند،  و حاضر نیستند از «ملت مظلوم فلسطین» حمایت کنند!  مسلم است که چنین شعارهای هیجانی،  بی‌آینده و صددرصد توخالی،  هر چند نمی‌توانست بازتابی عملی و نظامی به همراه ‌آورد،   در عمل ابزاری بود جهت تشدید بحران!   

بله،  نتیجۀ این نوع سیاست استعماری کاملاً‌ روشن بود.   نه فقط اسرائیل،   آنزمان که آمریکا می‌طلبید منطقه را به تنش‌وبحران می‌کشاند،   که تشنج و درگیری در خاورمیانه سوار بر امواج شعارهای پوچ و بی‌آیندۀ ملایان به نوبۀ‌ خود گسترش یافته،  سرچشمۀ تنش‌های جدید می‌شد.   به عبارت ساده‌تر،   طی چند دهه،  آنچه در شعار ملایان و اوباش حزب‌الله «نبرد با آمریکا و اسرائیل» عنوان می‌شد در عمل «دندۀ کمکی» بود برای ارابۀ سیاست منطقه‌ای آمریکا.   ولی طی بحران اخیر در نوار غزه و اسرائیل دست ملایان در کاسۀ حنا فروافتاد.  شاهد بودیم که حضرات بجای عربده‌های رایج و تهدیدات توخالی،  مجبور شدند در کنار دیگر کشورهای مسلمان‌نشین منطقه به ریاض رفته،  در کنفرانسی که صدالبته به دلیل ماهیت وابسته و دست‌نشاندۀ دولت‌های حاضر،   هیچ بازدهی از منظر سیاسی و نظامی نمی‌توانست داشته باشد،  حضور به هم رسانند!  در عمل فشار روسیه جهت ارسال این حضرات به ریاض به این معنا بود که «خالی‌بندی دیگر بس است!»    

به صراحت بگوئیم،  با حضور ملایان در نشست ریاض،  لایۀ نوینی از سیاست‌های تهران آغاز شده و می‌باید آن را به معنای پایان نقش تنش‌زای تهران در روابط منطقه‌ای و خوشخدمتی به سیاست‌های آمریکا و تحکیم مواضع اسرائیل تحلیل کنیم.  و شاید به همین دلیل بود که چند ماه پیش از این بحران،   واشنگتن با دست‌پاچگی رضا پهلوی را به اسرائیل فرستاد.  در وبلاگ‌‌های پیشین اشاره کردیم که حضور ولیعهد پهلوی‌ها در کنار نتانیاهو به معنای تلاش آمریکا جهت برقراری دوبارۀ نقش تنش‌زای ایران آریامهری در منطقه و خوش‌خدمتی به اسرائیل می‌باید تلقی شود.   نقشی که امروز عملاً به نقطۀ پایانی رسیده.    

با این وجود،  تحولات در خاورمیانه ادامه خواهد یافت.   اسرائیل بر خلاف تبلیغات رسانه‌های غرب به هیچ عنوان خواستار نابودی حماس نیست.   تمامی تلاش‌های تل‌آویو در مسیر ارائۀ فلسفۀ وجودی نوینی از تشکل تروریست حماس است،   و همزمان بی‌آبروئی سازمان‌ خودگردان!   امروز حماس تبدیل شده به تشکیلاتی که در نظام رسانه‌ای پای به «مذاکره» می‌گذارد؛   می‌تواند سیاست‌هائی،  هر چند محدود در منطقه اتخاذ کند،  و دولت‌های منطقه تا آنجا که به سرنوشت فلسطین مربوط می‌شود،  پس از عملیات اخیر بالاجبار می‌باید نشست‌وبرخاست با حماس را مد نظر داشته باشند.   در نتیجه،  اگر پیش از عملیات 7  اکتبر خطر چرخش دولت اسرائیل و سازمان‌های «تروریستی» فلسطینی به شرق در میان بوده،   اینک این «خطر» تا حدودی از چشم‌انداز سیاسی محو شده است.   به استنباط ما،  آمریکا درگیری‌های اخیر را جهت تثبیت حماس و ارائۀ تصویر قدرتمند از اسرائیل به راه انداخت،   ولی پس گذشت چند هفته مشخص شده که دستیابی به این اهداف مسلم نیست.  چرا که در این بحران،  اسرائیل،  حکومت ملایان و حماس همزمان تضعیف شده‌اند.          

جشنوارۀ نفت و خون!

توضیحی در مورد وبلاگ‌های سعید سامان در سایت «بلاگر!»   شرکت گوگل به بهانه‌های واهی دسترسی به این وبلاگ‌ها را مختل کرده.  از اینرو با پوزش از خوانندگان ارجمند اعلام می‌داریم که منبعد وبلاگ‌های سعید سامان در بلاگر آپ‌دیت نخواهد شد.  پر واضح است که علاقمندان می‌توانند جهت مطالعۀ مطالب جدید به دیگر سایت‌های سعید سامان مراجعه فرمایند.

در آغاز برگزاری نشست وزرای امورخارجۀ گروه 7  در ژاپن که جز تلاش واشنگتن جهت تأمین حمایت اعضای این‌گروه از مطالبات ژئوپولیتیک آمریکا هدف دیگری نداشت،   ریشه‌های جنگ در نوار غزه و اسرائیل و همچنین تزویر اسلام‌گرایان به تدریج از پردۀ ابهام بیرون ‌اوفتاده.   محافل اسلامگرای منطقه که عموماً نانخورهای سازمان سیا به شمار می‌روند،  یکی پس از دیگری «جنگ‌زرگری» و تبلیغاتی‌شان را با اسرائیل تعطیل کرده،  سرسپردگی‌شان را آشکارتر می‌کنند.  و همزمان با این تحولات،   جماعت مخالف‌نما و ایرانی‌نمایان سلطنت‌چی که در داخل و خارج کشور برای پیروزی آمریکا و اسرائیل در اوکراین و غزه پستان به تنور چسبانده‌اند نیز دست‌شان هر چه بیشتر رو ‌شده چهرۀ واقعی‌شان را نشان می‌دهند.   در مطلب امروز نخست به بررسی نشست گروه 7 در ژاپن می‌پردازیم،  سپس به سراغ اوباش اسلامگرای منطقه رفته،   و نهایت امر تحلیلی ارائه خواهیم داد از مواضع ایرانی‌نمایان در داخل و خارج مرزها.

همانطور که می‌دانیم روز سه شنبه 7 نوامبر سالجاری وزرای امور خارجۀ گروه هفت در ژاپن تشکیل جلسه دادند.  ظاهراً هدف اینان بررسی بحران‌های اوکراین و غزه،  و اتخاذ مواضع مشترک پیرامون معضلات جهانی است.  ولی اعضای گروه 7،   نه با اوکراین مرز مشترک دارند،  و نه با غزه!   نتیجتاً معنای چنین نشستی جز دخالت در امور داخلی کشورها،   زورگوئی و زمینه‌سازی جهت چپاول و غارت منابع دیگران نمی‌تواند باشد.   با این وجود،  گروه کذا به عادت همیشگی نشست‌ اخیرش را نیز با رنگ‌ولعاب «انساندوستی» و صلح‌طلبی آراسته،  باشد تا هم نزد خوش‌خیال‌ها و هالوها «عزیزدردانه» بماند،   هم کاری کند تا عربدۀ تبلیغات‌چی‌های‌اش متوقف نشود!  البته در میعاد ویژۀ فعلی،   گویا اهداف «عالیۀ» واشنگتن با برخی اعضاء هماهنگی کامل نشان نداده،  یا لااقل آسوشیتدپرس چنین گزارش می‌دهد:

«[…] به نظر می رسد که اجماع اولیۀ اعضای گروه ۷ دربارۀ جنگ غزه در حال شکل‌گیری است […] دستکم چهار عضو اینگروه از اتخاذ یک موضع مشترک قوی،  حمایت کرده‌اند.»

منبع: رادیو فرانسه،  8 نوامبر سالجاری

البته آسوشیتدپرس به نام اعضای «مُردّد»،   یا به قول آخوندهای شیعه «خوارج» اشاره نکرده،   ولی همین مختصر می‌تواند دلائل آغاز درگیری‌ها در نوار غزه را نیز تا حدودی روشن کند.  به استنباط ما،   سه عضو مردد می‌‌باید ژاپن،  انگلستان و کانادا باشند.  چرا که از یک سو،   ژاپن به دلیل همسایگی با چین و روسیه از منظر استراتژیک خود را به شدت صدمه‌پذیر می‌بیند،  و نمی‌تواند به صورت علنی،   خصوصاً در مورد جنگ اوکراین با سیاست روسیه سرشاخ شود.   از سوی دیگر،   بر اساس گزارشات غیررسمی،   شرکت انگلیسی «شل» که در غزه به اکتشاف،  استخراج و صادرات گاز و نفت مشغول بوده،   قراردادش در سال 2024 به اتمام خواهد رسید.  در نتیجه،  حملات «متهورانه‌ای» که به تروریست‌های زپرتی حماس نسبت داده می‌شود،  می‌تواند توسط نیروهای ویژۀ انگلستان یا آمریکا و با حمایت  همه‌جانبۀ جناح نتانیاهو در اسرائیل صورت گرفته باشد.   کیست که نداند هدف اصلی‌ این عملیات دست‌یابی به مواضع نظامی و امنیتی جهت چنگ انداختن بر منابع زیرزمینی و دریائی غزه پس از سال 2024  است!  

در همین راستاست که نشست «صلح‌طلبانۀ» واشنگتن و جوجه‌های‌اش در ژاپن به استنباط ما در واقع جهت تقسیم غنائم نفتی میان انگلستان و آمریکا برگزار شده.   خلاصه بگوئیم،  آنگلوساکسون‌ها نوعی «مصدق‌پارتی» به شیوۀ هزارۀ سوم در غزه به راه انداخته‌اند.   اگر مصدق‌السلطنه آشوب بپا کرد تا از جیب انگلستان سهمی برای آمریکائی‌ها تأمین کند،   در غزه نیز میهمانی «پاگشا» به راه انداخته‌اند تا شرکت‌های نفتی آمریکائی بتوانند به غزه تشریف‌فرما شوند.  البته به نظر می‌رسد هنوز بر سر سهم لندن توافقی صورت نگرفته باشد!  چرا که بلینکن،  وزیر امور خارجۀ یانکی‌ها مرتباً عنوان می‌کند،  اسرائیل حق ندارد غزه را ضمیمۀ خاک خود نماید!   به عبارت ساده‌تر،  آمریکا می‌خواهد بدون گذشتن از مرز بده‌بستان با دولت و مجلس اسرائیل،  و صرفاً از طریق پرداخت حق و‌حساب مختصر به اوباش اسلامگرا نظیر حماس و جهاداسلامی و خصوصاً محمود عباس،  رئیس «بیکاره و همه‌کارۀ» تشکیلات فلسطین،   مستقیم بنشیند سر چاه‌های نفت و گاز!   حال که از «بحران» غزه تا حدودی کشف رمز شده،   برویم به سراغ اوباشی که با حمایت واشنگتن و به ادعای بوق‌های غرب،  هفتاد سال است در منطقه با صهیونیسم «می‌جنگند!»

پر واضح است که در رأس این جماعت ضدصهیونیست رسانه‌ای،   روحانیت خودفروختۀ شیعۀ خاورمیانه را بیابیم.  و بی‌دلیل نبود که پس از آغاز جنگ و خونریزی در غزه،  نخستین اعلام جهاد از حلقوم آیت‌الله سیستانی،  مرجع تقلید در کشور اشغال‌شدۀ عراق خارج شد!   ایشان که سال‌هاست با زور سرنیزۀ آمریکائی و چماق نوچه‌های عراقی‌‌اش به «شک میان دو و سه» مشغول‌اند،  امروز به این نتیجه رسیده‌اند که دیگر جهاد مسلمین با اسرائیل باید آغاز شود!   دومین عرعر «جنگاورانه» متعلق به رجب‌اردوغان،  رئیس دولت اخوانی‌ها در ترکیه است.   

اشتباه نکنیم،  اگر اردوغان برای بمباران غزه،  پایگاه‌های نظامی کشورش را در اختیار آمریکا قرار داده؛   اگر خط لولۀ نفت‌های دزدیده شده از عراق و سوریه و… با عبور از خاک ترکیه به اسرائیل می‌رسد،   خودش خیلی ضداسرائیلی است.   وی جدیداً‌ سخت به سیاست اسرائیل حمله‌ور شده،  و حتی سر جنگ دارد!   ولی در واقع،  های‌وهوی آنکارا پایه و اساس دیگری دارد؛  تلاشی است جهت به بن‌بست کشاندن سیاست روسیه در مناطق ترک‌زبان شوروی سابق.   هدف اصلی از لات‌بازی‌های اردوغان خودشیرینی برای «انقلابیون» ترک‌زبان و خصوصاً‌ روس‌ستیز در مناطق ترک‌زبان و سابقاً شورائی است.  خودشیرینی‌ای که نخستین میوۀ «مأکول‌اش» سخنرانی رئیس دولت قزاقستان به زبان ترکی در حضور ولادیمیر پوتین بود!   ایشان با این عملیات قهرمانانه نشان ‌دادند که قزاق‌باشی‌ها به آیندۀ «ترک‌بازی» بسیار امیدوار شده‌اند.  و ما هم جهت اجتناب از اطالۀ کلام،   در مطلب امروز از ژنرال‌های مصری،  شیخ‌های نفتی و دولتی‌های تونسی و الجزایری و اردنی و عراقی و … فاکتور می‌گیریم،  چرا که پرونده‌شان علنی است و به قول ظریفان «بغدادشان» خراب است.   پس برویم به سراغ دکان ملایان قم و کاشان و تهران!  

پس از درگیری‌ها در غزه،  وزیر امور خارجۀ جمکرانی‌ها مرتباً اعلام می‌کند،  «ممکن است جنگ فراگیر شود!»   یک‌بار،  دوبار،  صدبار و … و هیچکس هم به این لات بی‌سروپا نمی‌گوید،  دیگر بس است!   بیانات وزیرامورخارجۀ ملایان دادو فریاد خاله‌خانم‌ها را تداعی می‌کند که بعد از ناهار جیغ می‌زدند،  «بچه‌ها تو حیاط نرن،  یه دفه تو حوض می‌افتن!»   اگر خاله‌خانم نگران بچه‌ها بود،   معلوم نیست وزیر امور خارجۀ جمکران نگران اسرائیل است یا نگران فلسطینی‌ها!   بالاخره بدون شکستن تخم‌مرغ که نمی‌توان نیمرو درست کرد؛  می‌خواهید با اسرائیل بجنگید یا نه؟!  با شعار که نیم‌رو درست نمی‌شود.

البته سال‌هاست که ما ایرانیان با طبیعت واقعی ملایان آشنا شده‌ایم،   اینان «سگ‌هائی هستند که فقط خوابیده پارس می‌کنند.»  معنای واقعی مبارزۀ با اسرائیل و عربدۀ مرگ بر آمریکا که از حلقوم روحانیت شیعه به آسمان برخاسته بود،  چیزی نیست جز سرکوب ایرانی،  گسترش زن‌ستیزی وکودک‌همسری،  فراری دادن سرمایه‌ها،  نیروی کار و تخصص‌ها به آمریکا و اروپای غربی،  بستن روزنامه‌ها و مجلات و سانسور کتب و …‌   اینان با آمریکا و اسرائیل دشمنی ندارند،  دشمن ملت ایران‌اند.   به صراحت دیدیم که ملایان خودفروخته با یک من ادعای انقلابی و «منم‌منم‌های» تشییع اثنی‌عشری و امام حسین‌بازی و … طی هشت سال حتی حریف صدام حسین مافنگی هم نشدند.   حال می‌باید از زبان حاج‌لات‌الله که به مقام وزارت امور خارجه نائل آمده،   عین اردوغان ترک به جهانیان «هشدار» بدهند! 

ولی واقعیت تاریخی به ما یادآوری می‌کند که حماس را آمریکا آفرید،  و دقیقاً عین القاعده زمانیکه دیگر نیازی به وجودش نبیند،   آن را همانطور که مایل است «نابود» خواهد کرد.  و در این میانه،   اگر هزاران انسان‌ جان‌شان را از دست می‌دهند هیچ اهمیتی ندارد؛   ما هم با نیم‌نگاهی به اوج‌گیری شاخص‌های بورس در نیویورک به صراحت درمی‌یابیم که قتل‌عام انسان‌ها و جنگ در واقع بر سر چیست!               

ولی مضحک‌تر از تمامی این جریانات وضعیت مخالف‌نمایان و اپوزیسیون‌چی‌های ملایان در فرنگستان است.  سازمان‌های فدائی و مجاهد و توده‌ای و … را رها کنیم؛   گندشان بیش از این‌ها در آمده.  برویم به سراغ سلطنت‌چی‌ها که جدیداً با حمایت واشنگتن به قولی «ک…رشان توی توپ است!»  از رضاپهلوی بگوئیم که هنوز در حومۀ واشنگتن نشسته و «به فرموده» نفس می‌کشد،   هر چند از هم اکنون همه‌کارۀ کشور به شمار می‌رود!  لااقل حواریون‌اش به طرق مختلف به مخیلۀ وی «تزریق» کرده‌اند که صاحب اختیار و تصمیم گیرنده است.  چند ماه پیش،   در گیرودار سفر ایشان به اسرائیل و نشست‌وبرخاست گرم‌وداغ‌اش با بنیامین نتانیاهو در همین وبلاگ‌ها نوشتیم،   وی به دلیل موضع‌گیری سیاسی در برهه‌ای که هیچ جایگاه مشخصی ندارد مرتکب اشتباه بزرگی شده است.   اینک همین اشتباه چون «بوم‌رنگ» بر فرق مبارکش فرود آمده.   چرا که تحولات نظامی و سیاسی در منطقه به صراحت نشان می‌دهد که موجودیت اسرائیل،  حداقل آنطور که امثال نتانیاهو مبلغ‌اش بوده‌اند دیگر امکانپذیر نیست؛   «بی‌بی»‌ باید برود،  حواریون‌اش نیز به همچنین.  

در واقع با اعزام رضا پهلوی به اسرائیل،  آمریکائی‌ها دست وی را در دست محفل بنیامین‌نتانیاهوئی گذاردند،   که در فردای پایان جنگ غزه می‌باید چمدان‌اش را جمع کرده و برای همیشه از اسرائیل برود.   چرا که،   به وضوح می‌بینیم جریانات جدیدی که در حال شکل‌گیری در اسرائیل‌اند حاضر به همکاری و نشست‌برخاست با نتانیاهو و حواریون‌اش نخواهند بود.   و این یک شکست بزرگ برای پهلوی و سلطنت‌طلبان در ایران به شمار می‌رود.

در ثانی،  جناح‌های به اصطلاح غیرسلطنت‌طلب و لیبرال در اوپوزیسیون فرنگ‌نشین نیز حاضر نیستند در فرصت به دست آمده سیاست کلی آمریکا را در منطقه به زیر سئوال برند.  در تمامی مطالبی که اینان قلمی می‌کنند،   یا آمریکا و اسرائیل در قتل‌عام فلسطینی‌ها حق‌مدارند،   و یا اگر در این میانه تقصیری متوجه کسی باشد،   این شخص نتانیاهوست که می‌باید مورد شماتت قرار گیرد!   خلاصۀ کلام،   هیچیک از این حضرات نمی‌پرسد، ‌ در شرایط فعلی ده‌ها بمب‌افکن و جنگندۀ آمریکائی و ناوچه‌های توپ‌دار ایالات‌متحد در سواحل غزه چه غلطی می‌کنند؟!   بررسی‌ها و تحلیل‌های شکمی اینان به صراحت نشان می‌دهد که این جماعت بیش از آنچه نگران سرنوشت ملت ایران و یا حتی منطقۀ خاورمیانه باشند،  نگران واکس چکمۀ‌ سربازان آمریکائی‌اند!

در چنین چشم‌انداز هولناکی است که هر روز ده‌ها انسان به زیر بمب و موشک جان می‌سپارند،   و شبکۀ خودفروختۀ رسانه‌ها در غرب و شرق هر کدام،   این جنایات را به صور مختلف برای عوام‌الناس «نقاشی» می‌کنند!   صداها خفه ‌شده؛   دهها خبرنگار در جنگ به قتل ‌رسیده‌اند؛   سیاست‌بازان پشت درهای بسته برای هم قصۀ ننه‌حسن می‌گویند،   و کهنه‌فروشان نیویورکی دلارهای‌شان را می‌شمارند و احدی هم به این مسائل اشاره‌ای نمی‌کند.