کشک‌ولوژی!

پس از هیاهوئی که غرب بر سر پروژة «سری» هسته‌ای در ایران به راه انداخت، و به سرعت هم مجبور به عقب‌نشینی شد، سپاه‌ پاسداران که از مهم‌ترین لایه‌های حامی منافع استعمار در کشورمان به شمار می‌رود، جهت ارائة توجیهی هر چند کودکانه چند موشک را مورد «آزمایش» قرار داد! می‌دانیم که این نوع «تحرکات» از نظر ژئوپولیتیک مفاهیمی دارد. زمانیکه چندین قدرت جهانی یک کشور کوچک و یک دولت ناتوان را به دروغ و با بهره‌گیری از مدارک و شواهد ساختگی، متهم به تهدید صلح جهانی می‌کنند، مهم‌ترین عملی که این دولت می‌باید در فهرست فعالیت‌های خود قرار دهد ایجاد اطمینان در سطح جهانی و نشان دادن «بی‌پایه» بودن اتهامات وارده است. اینهمه اگر دولت کذا همانطور که ادعای‌اش گوش‌فلک را کر کرده، «مستقل» عمل می‌کند. با این وجود به صراحت می‌بینیم که حتی اگر دولت «مستقل» سعی داشته باشد فضاسازی قدرت‌های جهانی را بی‌پایه نشان دهد، از آنجا که سپاه پاسداران به هیچ عنوان از این دولت دستور نمی‌گیرد، فرماندهانش درست در مسیر مخالف دولت گام برمی‌دارند.

احمدی‌نژاد که طی چند روز گذشته، خصوصاً به دلیل نزدیک شدن موعد مذاکرات ژنو با گروه «1+5»، تلاش داشت با موضع‌گیرهای به اصطلاح منطقی گسترة تبلیغاتی بر علیه حکومت اسلامی را در سطح جهانی کمی جمع‌وجور کند، اینبار با فعالیت «موشکی» سپاه پاسداران کاملاً‌ غافلگیر می‌شود. سپاه پاسداران درست در راستای توجیه هیاهوی غرب دست به نوعی «قدرت‌نمائی» موشکی می‌زند تا برای تبلیغات بر علیه ملت ایران خوراک کافی جهت بلندگوهای غرب فراهم آورد. این فقط یک نمونه از بحرانی است که در بطن حکومت جمکران که مجموعه‌ای است از محافل دست‌نشانده به راه افتاده ـ بحرانی که همچون دیگر نمونه‌هایش طی 80 سال گذشته، با ایجاد نوعی کشاکش و «داژبال پنهان» در قلب حکومت، میز «پوکر استعمار» را جهت تعیین سرنوشت ملت ایران می‌آراید. در همینجا می‌باید اذعان داشت که اگر روز و روزگاری دولت ایران بخواهد نوعی موضع‌گیری ملی بر پایة منافع ملت صورت دهد نخستین گام انحلال کامل تشکیلات موازی «اطلاعاتی و امنیتی» است که بدون مسئولیت مستقیم و خارج از نظارت عالیة مجلس در عمل تصمیم‌گیرندگان واقعی کشور شده‌اند.

سپاه پاسداران در اوائل غائلة 22 بهمن 57 در ظاهر به فرمان شخص روح‌الله خمینی توسط مهره‌های سازمان سیا دائر شد! اگر می‌گوئیم «مهره‌های سیا» زیاد هم بی‌دلیل نیست؛ امروز بسیاری از افرادی که از جمله «پایه‌گذاران» و حامیان تشکیل این محفل استعماری معرفی می‌شوند در کشورهای غربی تحت حمایت این دولت‌ها آتش‌بیاران معرکة «مخالف‌نمائی» و صحنه‌سازی‌های «ضدانقلابی» شده‌اند. مخالف‌نمائی‌هائی که نهایت امر اگر فقط دودش به چشم ملت ایران می‌رود، پول و آیندة استراتژیک آن به جیب استعمار سرازیر خواهد شد. البته همچون دیگر محافل استعماری، در مورد «سپاه» نیز کم افسانه‌پردازی نشده.

گروهی «پیروزی» ایران در جنگ با عراق را نتیجة جانفشانی‌های سپاه معرفی می‌کنند، البته بدون اینکه ابعاد واقعی این به اصطلاح «پیروزی» که در عمل یک «شکست» استراتژیک کامل و تمام عیار بود مشخص شود! گروهی دیگر نیز از اعضاء سپاه پاسداران اسوه‌های شهادت‌طلبی و قناعت و از خودگذشتگی ساخته‌اند. ولی در واقع سپاه پاسداران که در رأس هرم آن نوکران سازمان سیا را به صراحت می‌توان مشاهده کرد، در بدنة خود از اوباشی تشکیل شد که پس از فروپاشی اقتصاد آریامهری «خوراک مناسبی» جهت محافل استعماری به شمار می‌رفتند. اینان جوان بودند و بیکار، معمولاً بیسواد یا کم‌سواد و فاقد هر گونه شناخت از مسائل فرهنگی، ادبی و هنری. خلاصه می‌کنیم، اینان محصولاتی بودند کامل و بی‌عیب‌ و نقص که یک اقتصاد استعماری طی 57 سال حکومت پهلوی «تولید» ‌کرده بود.

در اقتصاد آریامهری با تکیه بر دلارهای نفتی و ارتباطات ویژه‌ای که دربار با محافل سرمایه‌داری غرب به راه انداخته بود، این اوباش یا روانة کارهای «خلق‌الساعة» دفتری و دولتی شده، در جرگة پیروان مکتب «قهوه‌خوری»، سیگارکشی و پشت‌میزنشینی جائی برای خود می‌جستند، یا در مراکزی که حکومت «دانشگاه» می‌خواند، تحت عنوان کسب علم روی سر هم انبار شده تبدیل به بشکة باروت آمادة انفجار در راه تحقق اهداف محافل استعماری می‌شدند. در هر حال، زمانیکه غائلة 22 بهمن به «پیروزی» رسید پر واضح بود که روند مسائل دیگر نمی‌توانست همچون گذشته‌ها امتداد یابد. یکی از مهم‌ترین اهدافی که استعمار در پس هیاهوی خمینی دنبال می‌کرد، از میان برداشتن ارتباطات آشکار غرب با جامعة ایران بود تا از این مفر بتواند بدون درگیری مستقیم با اردوگاه شرق کشور ایران را تبدیل به «پل‌پیروزی» در راه مبارزه با ارتش سرخ در افغانستان کند. در چنین ساختاری ارتباطات مستقیم می‌بایست از میان برود و روابط همانطور که با قاچاقچیان مواد مخدر در آمریکای لاتین برقرار شده، به صورتی پنهانی و غیررسمی گسترش یابد؛ همین هم شد و امروز نتیجه در برابرمان قرار دارد.

به همین دلیل نیز پیش از حضور «امام» در ایران، با روی کار آمدن دولت جمشید آموزگار، پس از سال‌های دراز استخدام در دوائر دولتی از دستورکار دولت به طور کلی حذف شد! و این سیاست نوین یکی از عواملی بود که به بحران و تنش اجتماعی دامن زد. حتی بسیاری از «تحصیلکردگان» در مغرب زمین که با سرمایه‌گذاری‌های هنگفت در رشته‌های «مورد نیاز» وزارت علوم و آموزش عالی آنزمان از مهم‌ترین دانشگاه‌ها فارغ‌التحصیل شده بودند، هنگام بازگشت به کشور درمی‌یافتند که «نیازهای» دولت آنقدرها که در بوق‌وکرنا گذاشته شده، آنی و فوری و فوتی نیست، و در ساختار رژیم سلطنتی حضور یا عدم‌حضور اینان بر خلاف موج تبلیغاتی آنقدرها در روند مسائل تفاوت ایجاد نمی‌کند. این رفع «توهم» یکی از مهم‌ترین دلائل سرخوردگی‌ نیروهای جوان کشور بود و به استنباط ما پس از تغییر سیاست آمریکا در ایران در دوران آموزگار تعمداً در مسیر جوانان تعبیه شد، تا از نظر آیندة کاری قسمت اعظم دیپلمه‌های دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها را دچار سردرگمی عمیق کند.

این لشکر‌ «سرخوردگان» اقتصاد آریامهری دست در دست اوباش شهری که نتیجة مهاجرت از روستا به شهر بودند به سرعت تشکیل «ابری جمعیتی» دادند که مبارزه با آنان عملاً غیرممکن بود. حتی پس از کودتای 22 بهمن دیدیم که بحران این ابر جمعیتی می‌بایست به صورتی حل و فصل می‌شد. اینجا بود که خلق «سپاه پاسداران» در دستورکار دولت دست‌نشانده قرار گرفت؛ با این وجود «بهانه» کاملاً قابل توجیه بود. «انقلاب» می‌بایست از خود «دفاع» کند!‌ دفاعی که در مورد سپاه پاسداران به صورتی ویژه نه در مرزهای کشور که در درون مرزها و در تقابل با ملت می‌بایست «صورت»‌ می‌گرفت، نوعی نگرش «فاشیست» از ارتش‌سرخ!

البته این سپاه همچون «ارتش سرخ» خود را حامل یک «ایدئولوژی» نیز معرفی می‌کند، ولی امروز پس از گذشت سه دهه به صراحت می‌بینیم که این «ایدئولوژی» اصولاً وجود خارجی ندارد؛ ابعاد مختلف این ایدئولوژی بستگی کامل به استنباط حاکمیت از مسائل اجتماعی و مالی و اقتصادی پیدا کرده، استنباطی که در هر بزنگاه می‌تواند 180 درجه تغییر مسیر دهد. در نتیجه سوای آنچه «اسلام» نام دارد و گویا جائی و در مکانی همچون موزة هنرهای کلاسیک «تعریف کاملی» از آن در آب‌نمک نگهداری می‌شود، ایدئولوژی سپاه بیشتر «کشک‌ولوژی» است. به عبارت ساده‌تر، این «سپاه» کارش فراهم آوردن امکانات جهت سرکوب ملت است، در ازای ارائة این «خدمات»، استعمار نان و گوشتی هم برایش معین می‌کند. روشن‌تر بگوئیم کاربرد سپاه هم‌سنگ سگ چوپان است!

البته اوباشی که جذب سپاه پاسداران شدند از نظر ایدئولوژیک از یک صیقل پایه‌ای برخوردار بودند. اینان زورپرست و شخصیت‌پرست‌، انسان‌ستیز و ضدسوسیالیسم‌، و در نهایت امر هر چند عنوان نکنند سرسپردة سرمایه و سرمایه‌داری‌اند! و اینهمه در یک «بستة» عقیدتی به نام «اسلام» در جیب‌شان جاسازی شده! بی‌جهت نیست که بسیاری از سرداران این «سپاه جان‌برکف» امروز از جمله سرمایه‌داران اعظم حکومت اسلامی به شمار می‌روند. در همین افتضاحاتی که تحت عنوان انتخابات در کشور به راه انداختند یکی از فرماندهان سابق این «سپاه» وزیر کشور بود و به عنوان مسئول امنیت و آرامش می‌بایست در برابر مجلس جوابگوی غائله‌ها باشد! دیدیم تنها کسی که در این هیاهو، از تقلب و شمارش آراء گرفته تا درگیری‌های خیابانی و اعمال وحشیانة نیروهای انتظامی نامی از وی برده نشد، همین جناب وزیر کشور بود. چرا که ایشان به قول خودشان «سردار میلیاردر» هستند! بله،‌ عرق جبین و کدیمین همین است. جناب محصولی اگر روند ثروت‌اندوزی‌های‌شان همچنان ادامه یابد مسلماً‌ تا چند صباح دیگر در کالیفرنیا سکونت خواهند گزید؛ می‌دانیم که امتداد سرمایه‌داری و دزدی و آدمکشی نهایتاً می‌باید به سواحل خوش‌آب‌وهوا و زلزله زدة کالیفرنیا ختم شود.

امروز سپاه پاسداران با تکیه بر حمایت‌های فرامرزی به تدریج از صورت یک واحد سرکوبگر اجتماعی و نظامی که در روزهای نخست مدنظر بوده خارج می‌شود و صورت یک نهاد سرکوبگر مالی و اقتصادی به خود می‌گیرد. به طور مثال، خرید قسمت اعظم سهام مخابرات ایران از طرف شرکت‌های وابسته به سپاه پاسداران که چند روز پیش صورت گرفت، به صراحت نشان داد که دامنة این «زیاده‌خواهی‌ها» و «چپاول‌های مالی» از محدودة ناخنک زدن به بودجة صنایع نظامی و شرکت‌های راه‌سازی به مراتب فراتر رفته. البته پدیدة «ارتش سرمایه‌دار» پیشتر در کشورهای تحت استیلای استعمار، چه در آسیای جنوب‌شرقی چه در آمریکای لاتین به دفعات تجربه شده. برزیل، آرژانتین و تقریباً تمامی کشورهای کوچک آمریکای مرکزی و جنوبی و آسیای جنوب‌شرقی این تجربه را یا از سر گذرانده‌اند، یا هنوز در بطن آن گرفتارند.

حکومت پهلوی اول نیز در راستای همین الگوبرداری شکل گرفته بود. در رأس ارتش شاهنشاهی که عملاً تمامی امکانات مالی کشور را در اختیار داشت یک «شاهنشاه» گذاشته بودند که در عمل با استفاده از موضع ممتاز وی دست نهاد نظامی جهت چپاول و غارت ملت باز باشد. بودجه‌های کشور در دورة پهلوی یا نظامی بود و یا به صورت غیرمستقیم به برنامه‌های نظامی و ایدئولوژیک که از جانب پنتاگون دیکته ‌شده بود مربوط می‌شد. با اینهمه در همینجا بگوئیم که شرایط کشور ایران به طور کلی در منطقه و خصوصاً در ارتباط با برنامه‌های نظامی تغییری پایه‌ای کرده. و به همین دلیل بیرون کشیدن تشکیلات سپاه پاسداران به عنوان «ارتش سرمایه‌دار»، عملی که به دلیل وابستگی‌های سپاه به سرمایه‌داری آمریکا مسلماً تحت نظارت سازمان سیا صورت گرفته، در افق سیاسی، اقتصادی و مالی ایران یک شکست کامل خواهد بود. شکستی که نتایجی خفت‌بار برای سیاست آمریکا در منطقه به همراه خواهد آورد.

ما برخلاف برخی «احزاب» که مدت‌هاست «فریاد» مبارزه با سپاه و سرمایه‌داری سپاه را در بوق و کرنا گذاشته‌اند مطمئن هستیم که بحران سیاسی امروز ایران پشت اتاق‌های در بستة شرکت‌های وابسته به سپاه متوقف نخواهد ماند و یکی از «ثمرات» این بحران سیاسی همین آزمایش بی‌موقع «موشک»‌ توسط فرماندهان سپاه است.

با این وجود، به دلائلی که در بالا اشاره کردیم، بار دیگر تأکید می‌کنیم که انحلال کامل تمامی تشکیلات امنیتی و انتظامی که به صورت «موازی» و با بهره‌گیری از بودجة ملی طی سالیان دراز تحت عناوین مختلف در کشور ایجاد شده، می‌باید به عنوان یک اصل کلی در سیاست‌گزاری آیندة کشور از طرف احزاب، گروه‌ها و سازمان‌ها مد نظر قرار گیرد. امروز بحرانی گسترده نظام حاکم بر ایران را فراگرفته. در چنین شرایطی حکومت قادر به اعمال حاکمیت نیست و همانطور که می‌بینیم یک روز دولت قصد برخورد «منطقی» دارد، و روز دیگر سپاه در برابر جهانیان همین دولت را سنگ روی یخ می‌کند!‌ از طرف دیگر بحران سیاسی اخیر که تحت عنوان «افتضاحات» از آن نام می‌بریم دولت را بالاجبار به جانب تشکل‌های غیردولتی و مدنی سوق خواهد داد. این «دیدگاه» هر چند از طرف احمدی‌نژاد و یا وزیران وی به هیچ عنوان مطرح نمی‌شود، خط نهائی سیاست کشور ایران خواهد بود؛ گزینه‌ای که گریزی از آن نیست. امروز ملت ایران در برابر گزینه‌های ویژه‌ای قرار گرفته که بحث در مورد چند و چون آن‌ها را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم، ولی گزینة «ارتش سرمایه‌دار»، یا همان «کارت سنتی» و سوختة استعمار غرب مسلماً در آن‌ها جائی نخواهد داشت.

بحرانی که بر سرمایه‌داری «امنیتی» حاج‌اکبر بهرمانی و محافل سرداران سازندگی نقطة پایان گذاشت، به سرعت دامن همکاران «نظامی‌شان» در سپاه پاسداران را نیز خواهد گرفت؛ از این فرجام گریزی نیست. ولی دولت احمدی‌نژاد برخلاف آنچه می‌نمایاند و یا دیگران قصد القاء آن را دارند فاقد برنامة سیاسی است. این دولت بر خلاف میل و خواستة عمال‌اش نهایت امر تبدیل به نوعی «کاتالیزور» در راه ایجاد زمینة تغییرات اجتماعی، فرهنگی و استراتژیک عمده خواهد شد، کاتالیزوری که جهت فراهم آوردن زمینة دگردیسی‌های گسترده‌تر عمل خواهد کرد. فریادهائی که اخیراً از حلقوم اصلاح‌طلبان و ایادی‌شان در دانشگاه‌ به گوش می‌رسد بیشتر به دلیل وحشت اینان از تغییراتی است که دیریازود در سطح جامعه تحقق خواهد یافت. چرا که برندگان نهائی در پی این تغییرات در داخل کشور نه اصلاح‌طلبان خواهند بود، و نه برخلاف انتظار «بعضی‌ها» فرماندهان سپاه‌! برندگان «داخلی» تغییرات آینده هنوز ناشناس باقی مانده‌اند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید30سپتامبر2009

leapmore.info
maskfind.info
911-proxy.info
funcover.info
whyhide.info
masksearch.info
megasecret.info
manyshields.info
whitepr0xy.info
azooks.com
proxyport.info
tryhide.info
life-proxy.info
squidoo-proxy.info
theproxyguy.info
proxydownload.info
purppr0xy.info
shieldhere.info
leaphide.info
maskfree.info
maskyou.info
maskthere.info
covermuch.info
tube8proxy.info
shieldlook.info
proxyserversite.cn
filter-killer.info
greypr0xy.info
proxy.notdot.org
coverlook.info
addin.info
funshield.info
mightycloak.info
leapfast.info
safeall.info
freecloak.info
bestscience.info
coverfree.info
proxysitessite.cn
slidehide.info
proxy-guy.info
facebookproxysite.cn
cant-find-me.com
xxx-proxy.info
manycovers.info
brownpr0xy.info
masklook.info
sliphide.info
gleeto.com
easyfun.info

پول و پیتزبورگ!

هیاهوی رسانه‌های غرب پیرامون تأسیسات هسته‌ای ایران که گویا «جدیداً» شناسائی شده، عملاً فضای تبلیغاتی مزورانه‌ای در اطراف حق بهره‌برداری تمامی کشورهای جهان از فناوری هسته‌ای و ارتباط این نوع فناوری با حقوق بشر و مسئلة شهروندی ایجاد کرده. البته راه دور نمی‌باید رفت، جنجالی که غرب بر سر تأسیسات هسته‌ای به اصطلاح «جدید» حکومت جمکران به راه انداخت در عمل تلاشی است جهت به زیر پای گذاشتن حقوق بشر و قرار دادن حقوق شهروندی در ایران در لایه‌هائی «ثانویه»!‌ ولی جهت فراهم آوردن زمینة بحث در اینمورد چند مطلب اساسی را می‌باید در نظر گفت.

نخست اینکه صنایع هسته‌ای و تجهیزات وابسته به این نوع صنایع، چه در اردوگاه شرق و چه در بلاد غرب تحت نظارت مستقیم ضداطلاعات ارتش‌ها قرار دارد. در نتیجه ادعای خرید فلان و یا بهمان «تأسیسات» و «تجهیزات» هسته‌ای به صورت قاچاق و از طریق چند «بازرگان» و فروشنده و غیره، آنهم در مقیاسی که بتواند نیازهای یک کشور را تأمین کند فقط مزخرفات و جفنگیات است. با این وجود، این نوع جفنگیات تا آنجا که مربوط به ریشه‌های تشکیلاتی تأسیسات هسته‌ای حکومت اسلامی می‌شود مرتباً ورد زبان بنگاه‌های سخن‌پراکنی غرب است! هیچیک از بنگاه‌های سخن‌پراکنی به خود این زحمت را نمی‌دهد که اگر قصد چنین تبلیغات احمقانه‌ای کرده، حداقل اینکار را به صورتی انجام دهد که «دم خروس» با این وضوح از زیر عبای رادیو و سایت و بنگاه بیرون نزند. این «بی‌توجهی» را مسلماً می‌باید زائیدة یک اصل کلی دانست: غربی‌ها ما ایرانیان را «آدم» به حساب نمی‌آورند.

البته با در نظر گرفتن تشکیلاتی که تحت عنوان دولت و اوپوزیسیون برای‌مان ساخته‌اند، برخوردشان نمی‌باید چندان عجیب تلقی شود. هر چه باشد، این «فضاسازی‌های» سیاسی و هیاهوسالاری‌ها از آسمان بر سرمان نمی‌افتد، دست‌ها، قلم‌ها و زبان‌های «ایرانی‌نما» در این میان فعال‌اند. به هر تقدیر از آنچه در بالا گفتیم یک نتیجة کلی را می‌توان استخراج کرد: وجود تأسیسات هسته‌ای «سری» در کشوری به نام ایران به دلیل وابستگی‌های مستقیم فناورانه به مراکز تولید تجهیزات هسته‌ای دیگر کشورها فقط یک «افسانه‌» است؛ نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر!

ولی این افسانه‌پردازی، همچون دیگر افسانه‌پردازی‌ها در ساختار سیاسی‌ای که غرب در آغاز کودتای 22 بهمن بر کشور ایران تحمیل کرده «کاربردی» ویژه دارد. و مطلب ما امروز به بررسی همین «کاربرد ویژه» مربوط می‌‌شود. می‌دانیم که پس از هیاهوی رسانه‌ای در سال 1357، ساختاری ظاهراً «گنگ» و «مبهم» به نام حکومت اسلامی بر ملت ایران تحمیل شد. اینکه می‌گوئیم «ظاهراً» گنگ، به این معناست که اگر برای خلق‌الله این ساختار ابعاد شناخته شده‌ای نداشته و هنوز هم ندارد، از نظر عملکرد استراتژیک و منطقه‌ای ساختار فوق بسیار حساب‌شده عمل کرده. این ساختار به نحوی سازمان داده شد که تحت عنوان «مبارزه با آمریکا» و به طور کلی نفی «غرب» و «غرب‌زدگی»، در چارچوب الزامات غربی‌ها یک حکومت انسان‌ستیز و سرکوبگر بر ملت ایران حاکم کند. جای تعجب نیست که امروز مهم‌ترین بازیگران و نقش‌آفرینان این ساختار انسان‌ستیز که نام «جمهوری اسلامی» بر آن گذاشتند، یا ساکن ممالک «غربی»‌ هستند، و یا سخنگویان مستقیم و غیرمستقیم محافل غربی از آب درآمده‌اند!

برای گسترش این «توهم» و تبدیل آن به یک «اصل غیرقابل تردید»، شبکة‌ توجیه‌سازی و توجیه‌گری ‌ماه‌‌ها پیش از کودتای 22 بهمن 57 در ایران فعال شده بود. و در راه این نقش‌آفرینی بسیار «سازنده»، عملکرد نهادهای اطلاعاتی و امنیتی دوران شاهنشاهی را نمی‌باید از نظر دور داشت. به هر تقدیر یک حکومت کودتائی با آب‌ورنگ «دین» در 22 بهمن 57 بر ملت ایران تحمیل شد و ریاست عالیة این مغلطه و گزافه را نیز به دیوانه‌ای به نام روح‌الله خمینی سپردند. این شبکة استعماری چندین هدف استراتژیک داشت که بارها در مطالب این وبلاگ‌ به آن‌ها اشاره کرده‌ایم، ولی در داخل کشور اصل بر سرکوب قلم‌ها، و صداهای ناراضی، گسترش پوپولیسم، استبداد، عوام‌گرائی، توده‌پروری، روضه و ضجه و گریه، مرده‌پرستی و خصوصاً چپ‌نمائی افراطی بود. هر چه بوئی از مخالفت با چارچوب‌های استبدادی این حکومت استعماری داشت، با تکیه بر پوپولیسم و «چپ‌نمائی» غیراسلامی و غربی خوانده شده، می‌بایست به هر ترتیب ممکن «دفع» شود!

در چارچوب این وحشیگری که غرب در آستانة آغازین هزارة سوم میلادی در راه تأمین منافع اقتصادی و استراژیک خود بر ملت ایران تحمیل کرده بود، واژه‌ها هر کدام از معانی ویژه‌ای برخوردار می‌شدند؛ مهم‌ترین این واژه‌ها اگر «اسلام» و «دین»‌ بود، واژة «استقلال» نیز از اهمیت زیادی برخوردار می‌شد. البته این‌ها «کلیدواژه‌های» پروپاگاند بودند و ارتباط زیادی با مفاهیم گستردة فلسفی و تاریخی خود نمی‌توانستند داشته باشند. در چارچوب آنچه «استقلال» معرفی می‌شد، مردم ایران می‌بایست جهت دستیابی به این «استقلال» از خودگذشتگی می‌کردند! این از خودگذشتگی ابعاد متفاوتی داشت: چشم‌پوشی از آیندة خود و فرزندان‌شان، فدا کردن زن و فرزند به دامان الزامات حکومت اسلامی، قناعت و کم‌خوری و کم‌خواهی و کم‌جوئی و کم‌گوئی و … همه و همه می‌بایست مورد نظر قرار می‌گرفت، چرا که «حضرت» امام در سوراخی که در کوه‌پایه‌های تجریش برای‌شان کنده بودند، شب و روز «عبادت» می‌فرمودند و برای «مادیات» هم پشیزی ارزش قائل نمی‌شدند.

می‌دانیم که این نوع «قصه‌های» شیرین برای خواب کردن بچه‌ها بهترین لالائی‌‌، و برای به چاه انداختن خلق‌الله پوسیده‌ترین طناب‌هاست. همه در کودکی از این قصه‌ها شنیده‌ایم؛ پیرمرد «خردمندی» ترک دنیا کرد و هزار سال بعد دستش را در چاه فرو برد و یک گوی طلائی بیرون آورد! بعد هم این گوی کذا برای همه راه صلاح و فلاح ترسیم نمود و آخرالامر حسن کچل با دختر پادشاه ازدواج کرد! زمانیکه به قصه‌های همین اسلام و دین کذا می‌رسیم مزخرف‌گوئی و فضاحت به اوج می‌رسد. محمدی که «امین» بود و کاروان‌های عدیدة خدیجه را به شام و مصر می‌برد و هزاران هزار درهم پول برای خدیجه تحصیل می‌کرد، به یک‌باره تبدیل به محمدی می‌شود که در غار حری به تفکر و تعمق می‌نشسته و خدیجة میلیاردر هم بجای رسیدگی به امور مالی و تجاری‌اش شخصاً غذای محمد غارنشین را هر روز زیر بغل گذاشته پای پیاده به غار می‌برده!‌ بله، همة این داستان‌ها در واقع یک هدف کلی را دنبال می‌کند: حقنه کردن این دروغ احمقانه به خلق‌الله که برخی قدرت‌جویان و قدرت‌طلبان اهداف مادی ندارند، اینان فقط در راه خدا و خلق خدا قدرت را می‌طلب‌اند! ولی تجربة بشری، حتی در صور سوسیالیسم علمی آن به صراحت ثابت کرد که «قدرت» فقط یک مادیت است؛ اگر از «قدرت» مادیت‌ها را خارج کنید، مفهومش را بکلی از دست خواهد داد. قدرت غیر مادی همه چیز می‌تواند باشد، ولی قدرت نیست! این اصلی بود که سردمداران «نهضت اسلامی» و آمریکائی در بزنگاه کودتای 22 بهمن 57 از نظر مردم ایران پنهان داشتند و ملت را به این فریفتند که «قدرت سیاسی» این گروه اوباش حوزه و بازار فقط «معنویات» را دنبال می‌کند! این همان «معنویات» است که امروز به صورتی که می‌بینیم وبال گردن ملت ایران شده، ثروت‌هایش را به چپاول جهانخواران می‌دهد و جوانانش را در زندان‌ها شکنجه می‌کند.

بله، دنبالة همین معنویات است که ایرانی را در تخیلات و توهمات‌اش به نوعی «استقلال معنوی»، یا استقلال مجازی هم می‌رساند؛ استقلالی که همچون «قدرت» فقط در دنیای معنوی وجود دارد! در این نوع «استقلال»، دولتی که بر سر بزرگترین حوزه‌های نفتی جهان به اذعان خود نمی‌تواند نفت سفید و گازوئیل مورد نیاز ملت را تأمین کند، و بر پایة آمار و ارقام بین‌المللی نان، گوشت، مرغ، تخم‌مرغ و تمامی مایحتاج 70 میلیون ایرانی در این حکومت در گرو واردات مواد غذائی از غرب و محدوده‌های وابسته به سرمایه‌داری غرب است؛ در هیاهوسالاری‌ای که توسط بلندگوهای غربی به راه افتاده در حال «نبرد با آمریکا» و خصوصاً «غرب‌زدگی» است!

آنچه امروز در سطح جهانی تبدیل به تئاتر مضحکی به نام «برنامة هسته‌ای» جمکران شده در واقع ریشه در همین «استقلال معنوی» یا بهتر بگوئیم استقلال «مجازی» دارد. غربی‌ها که قرار بود با طرف‌های شرقی خود در نشست پیتزبورگ مسئلة «مالی» و «نقدینگی‌ها» را به اصطلاح «حل» کنند، به یک‌باره گویا سر پول دعوای‌شان می‌شود. به همین دلیل آمریکائی‌ها و متحدان‌شان آناً بهترین «کیسه ‌بکس» جهان، یعنی ملت ایران را به زیر مشت و لگد تبلیغاتی می‌گیرند!‌ به این امید که هم شکست پیتزبورگ را پوشش دهند، هم وحشیگری پلیس و گاردملی را در سرکوب مخالفان این نشست در خیابان‌های پیتزبورگ از انظار پنهان دارند، و هم بار دیگر با ایجاد تنش در سطوح مختلف دیپلماتیک میدانی به دست نوچه‌ها و جوجه‌های‌شان در جمکران بدهند که با فریاد «اسرائیل را از روی نقشه پاک می‌کنیم» زمینه‌های صلح‌طلبی را در منطقه از ریشه بسوزانند!‌ ولی همانطور که می‌دانیم شیری که یال و کوپالش می‌ریزد، حریف موش هم نخواهد شد! حتی مهرورزی که در امر هارت‌وپورت‌های توخالی و به قول خودشان «خالی‌بندی» استاد اعظم این نکبت‌کده است اینبار دست از روی دست برنداشت! هیچ فریادی بر علیه اسرائیل از حلقومش بیرون نیامد و نتوانست به عنوان پامنبری، دنبالة «تبلیغات» غرب را کامل کند. ایشان با همان «کت‌سرمه‌ای» معروف‌شان در برابر خبرنگاران فرمودند:

«طبق مقررات آژانس براي ايجاد هر مجموعه غني‌سازي بايد 6 ماه قبل از تزريق گاز موضوع را به اطلاع آژانس رساند و ما 18 ماه زودتر موضوع را به اطلاع آژانس رسانديم كه اين كار به جاي جنجال مستحق تشويق است.»
منبع فارس‌نیوز، 26 سپتامبر 2008

بله، وقتی افرادی که موجودیت‌شان مدیون فضاسازی، هیاهو و جنجال و سرکوب‌ است، اینچنین منطقی می‌شوند چه باید گفت؟ آخرالزمان هیاهوی فاشیسم‌شان فرا رسیده! آقای احمدی‌نژاد که امروز اینهمه منطقی شده‌اند، چرا در روزهائی که تازه به ریاست جمهوری چاه جمکران نائل آمده بودند قصد «پاک کردن اسرائیل» از روی نقشة جهان را داشتند؟ بالاخره نمی‌توان هم منطق‌ستیز بود و هم منطقی!‌ اینجا نیز طرف مربوطه می‌باید انتخاب خود را صورت دهد. نمی‌توان گام به گام با نردبام منطق‌ستیزی صعود کرد و در نیمة‌راه، یک‌باره سنگ «منطق» و استدلال منطقی به سینه زد. این برخورد دوگانة حکومت اسلامی فقط نشانه‌ای است از ضعف شدید، ضعفی که بازتاب ضعف اربابان آمریکائی این حکومت است. این تشکیلات که از روز نخست پایه و اساس خود را بر هیاهوسالاری، و عوام‌گرائی گذارده امروز نمی‌تواند به این سادگی‌ها تغییر «بنیان» بدهد، حتی اگر اربابان‌اش چنین آرزوئی داشته باشند. به هر تقدیر تا آنجا که مربوط به مسائل سیاسی آیندة جمکران می‌شود مطلب را در همینجا خاتمه داده، این بحث را به فرصت‌های بعدی موکول می‌کنیم.

ولی توضیح کوتاهی در مورد مسائل مالی، همان مسائلی که گویا قرار بود در پیتزبورگ مورد حل و فصل قرار گیرد در این مقطع می‌تواند جالب باشد.

می‌دانیم که مدتی است قدرت‌های غربی هیاهو و دادوفریاد زیادی در سطح جهانی به راه انداخته‌اند که بر اساس آن گویا قصد مبارزه با پول‌شوئی و حساب‌های بانکی «سری» و دیگر صور سوءاستفاده‌های مالی و نقدینگی را دارند! البته این «مسئله» از زمانی جنبة «حیاتی» به خود گرفته که روسیه به عنوان یک قدرت تعیین‌کنندة مالی ـ این قدرت مالی بیشتر نتیجة تزریق صدها میلیارد دلار پول نفت و گاز در اقتصاد روسیه است ـ سری در سرها به در آورده. تاریخچة شبکة مالی «موازی»، همانطور که پیشتر نیز توضیح داده‌ایم به سال‌ها پیش و به بحبوحة جنگ ویتنام بازمی‌گردد. غربی‌ها طی تجربیات حقوقی و قانونی و «دمکراتیک» در جوامع‌شان نهایت امر طی جنگ ویتنام به این نتیجه رسیده بودند که بودجة برخی عملیات نظامی و اطلاعاتی را نمی‌باید به صورت علنی و در برابر کنگره و مجالس قانونگذاری مطرح کرد! چرا که مسئلة نظارت عمومی بر فعالیت‌های جنگاورانه می‌تواند حساسیت‌های انتخاباتی ایجاد کند. به همین دلیل شبکة موازی کذا پایه‌ریزی شد که نخستین نقش آن تأمین نقدینگی مورد نیاز دولت‌های غرب جهت عملیات سری و حتی جنگ‌های «اعلام نشده» در مناطق مختلف دنیا بود. پر واضح است که این شبکه هر گونه ارتباط با دولت‌های غرب را نیز منکر خواهد شد! این همان شبکه‌ای است که طی سه دهة اخیر طالبانیسم و اوباشی از قبیل بن‌لادن را در پاکستان و افغانستان مورد حمایت همه‌جانبه قرار داده.

در سایة فعالیت‌های این شبکه، غرب توانست طی بیش از چهار دهه، دولت ایسلند، حکومت جزایر کایمان، دولت لیختن‌اشتاین، تشکیلات جزیرة باهاماس و بسیاری دیگر از مراکز پولشوئی را عملاً به این اقتصاد موازی وابسته کند. ولی اگر قرار باشد روسیه به عنوان «رقیب» سرمایه‌داری غرب به نوبة خود پای به این شبکه بگذارد دیگر کاربرد آن قابل کنترل نخواهد بود. این شبکه می‌تواند برای غرب مشکل‌آفرین شود،‌ به همین دلیل است که غربی‌ها شمشیرشان را بر علیه نوچه‌های دیروز و دشمنان امروز به صورتی جدی از رو بسته‌ و در عمل قصد جان‌شان کرده‌اند.

اینکه دولت‌های غرب، به بهانة «کنترل حساب‌های سری» و جلوگیری از پولشوئی، تا چه حد خواهند توانست در برابر نفوذ سرمایه‌داری نوپای روس به درون این شبکه سنگ‌اندازی کنند، جای بحث دارد. همانطور که می‌دانیم مسئلة پول در یک نظام اقتصادی که فقط بر محور پول به حرکت در ‌آمده همیشه سرنوشت‌ساز خواهد بود. اینجا نیز پدیده‌ای به نام «پول معنوی» و یا مجازی در کار نیست؛ پول فقط یک تکه کاغذ است، آنچه به پول اهمیت و قابلیت خرید و عملیات جهانی و تجاری می‌دهد قدرتی است که در پس این تکه کاغذ پنهان شده. خلاصه بگوئیم این «تکه کاغذ» در دست همه ارزشی واحد و یکسان ندارد.

بهترین نمونه کشور خودمان ایران است. کشوری که علیرغم صادرات گستردة نفت خام و گاز طبیعی در عمل قادر به استفاده از سرمایه‌های به دست آمده نیست. اگر امروز فریاد مبارزه با پولشوئی از واشنگتن به آسمان می‌رود فقط به این دلیل است که با پول نفت روسیه، آمریکائی‌ها نمی‌توانند همان معامله‌ای را صورت دهند که با پول نفت ایران و عربستان و کویت! این سرمایه‌ها اگر در ایران و عربستان دقیقاً به صورتی یکسان همانند نفت خام‌شان به چپاول نفتخواران می‌رود، در روسیه تبدیل به سرمایه‌های صنعتی و نظامی و بانکی شده! و در همین راستا «بحران پولشوئی» را می‌باید در واقع یکی از ابعاد جهانی شکل‌گیری سرمایه‌داری روسیه به شمار آورد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید27سپتامبر2009

maskbasi.co.cc
hidema.co.cc
proxyraged.info
proxyprevails.info
hidels.co.cc
hidefrou.co.cc
proxyrear.info
life-proxy.info
hideeu.co.cc
proxyreigns.info
proxythrill.info
proxytail.info
proxyroots.info
cenn.info
ipspeed.co.cc
nofilterip.co.cc
hyipunblocker.co.cc
proxy-youtube-facebook-unblocker.co.cc
ultra-proxy.co.cc
thetech-proxy.co.cc
clanx.info
securewebsurf.info
shieldhide.co.cc
halloweenhide.co.cc
tube8proxy.info
hidedisc.co.cc
hidedb.co.cc
hidecter.co.cc
hidebe.co.cc
ipwresse.co.cc
iputotre.co.cc
iputable.co.cc
forex-directory101.co.cc
austincars.info
ipulaeru.co.cc
facebookfreak.co.cc
accessallsites.co.cc
goxy.eu
iptist.co.cc
theurbanstyle.info
unblockbiz.co.cc
proxy-guy.info
proxyultra.info
proxytriggered.info
maskim.co.cc
6hardatstudy.info
6ibeworking.info
maskci.co.cc
6surfallow.info
proxylife.info

مک‌کارتیسم نرم!

دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری با علی خامنه‌ای امروز صورت گرفت و در این دیدار شخص هاشمی رفسنجانی نیز شرکت داشت! البته این به اصطلاح «مجلس» بر اساس همان ورق‌پاره‌ای که خودفروختگانی از قماش صدرحاج‌سیدجوادی و کاتوزیان تحت عنوان «قانون اساسی» برای ما ملت نوشته‌اند، فرضاً «نهادی» است جهت نظارت بر عملکرد «رهبری»! و در شرایط فعلی، که دوست و دشمن فروپاشی ساختار دولت را به عین در این حکومت فکسنی می‌بیند، این نهاد به اصطلاح «ناظر» بجای نقد و بررسی عملکرد علی خامنه‌ای، آنهم در چارچوب منافع همین «رژیم»، با گسیختن افسار خود تبدیل به یکی از مداحان اصلی مقام معظم شده! این آخوندهای مفتخور که گویا حداقل گروهی‌ از آنان با رأی ملت ایران به نمایندگی در این مجلس مضحک «انتخاب» شده‌اند، بجای ارائة راهکارها جهت خروج از بحرانی که نهایت امر سر خودشان را به زیر تیغة گیوتین خواهد فرستاد، راه بهتری جز مداحی قدرت استبدادی نیافته‌اند. اینان همچون نمونه‌های دیگرشان در نظام‌های دست‌نشانده و استبدادی، همچون اوباش خیابانی هنگام بروز بحران به دور خیمه‌ای فروهشته و هیچکاره که فقط در تبلیغات جهانی همه کارة مملکت معرفی می‌شود، جمع شده، در راستای حقانیت بخشیدن به همان تبلیغاتی جهانی دست به مجیزگوئی از رهبر می‌زنند!‌ موجودی به نام علی خامنه‌ای که امروز به اصطلاح همه‌کارة کشور ایران معرفی می‌شود، مطمئناً حتی نقشة کشور ایران را هم یک‌بار به چشم ندیده!

با این وجود، «دیدار» مجلسیان «خبره» با رهبر حکومت اسلامی یک نتیجة سیاسی بسیار روشن نیز به همراه دارد؛ حضور هاشمی رفسنجانی در این دیدار یک‌بار دیگر به صراحت ثابت کرد که گروه‌ها و تشکیلاتی که چشم‌‌‌شان به امید عملکردهای امثال حاج‌بهرمانی و دیگر اوباش نانخور حکومت «به در خیره» مانده، تا چه حد «آب در هاون می‌کوبند». از ماه‌ها پیش، یعنی همان روزها که اوباش حکومت اسلامی با شعار «موسوی رأی منو پس بده!» خیابان‌ها‌ را به اشغال خود درآورده بودند، در همین وبلاگ گفتیم که این «برنامه» با حمایت کل این حکومت و فقط جهت سرکوب ملت ایران پیش‌بینی شده. گفتیم که شرکت در این «هیجانات» که ظاهراً غیرقابل کنترل نیز می‌نمود، به صلاح ملت ایران نیست، و پای گذاشتن در برنامة «حسین! حسین! میرحسین» فقط توسط گروه‌هائی به عنوان داروی دردهای ملت ایران ارائه می‌شود که عملکردشان طی سه‌ دهة گذشته در مقام «کمکی‌های» حکومت ولی‌فقیه به عیان به اثبات رسیده. با این وجود، می‌بینیم که دود «جستجوی حبل‌المتین» این حضرات در ساختار حکومت اسلامی نه به چشم خودشان، که همچون بزنگاه‌های دیگر فقط به چشم ملت ایران می‌رود.

به طور مثال، جمهوری «محترم» فرانسه، پس از یک تبلیغات چندین ماهه بر علیه «ظلم» و «ستمی» که احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای بر ملت ایران «روا» داشته‌‌اند، هنگام عزیمت احمدی‌نژاد به سازمان ملل از فرصت استفاده کرده یک «مصاحبة» داغ و آتشین با حضرت رئیس جمهور صورت می‌دهد. و این مصاحبة احمقانه در شرایطی در سطوح مختلف جهانی منتشر ‌شد، که نظام رسانه‌ای در جهان بر «مخالفان» همین رئیس جمهور، هر چند که مخالفت‌شان را ما ساختگی و بی‌پایه و اساس می‌دانیم، یک خفقان مرگ‌آور سیاسی تحمیل کرده است! این «خفقان گرفته‌ها»، ظاهراً همان‌ها هستند که مورد حمایت فرانسه و انگلستان و ایالات متحد هم قرار داشتند!

این است نتیجة رفتن به ته چاه با طناب‌های پوسیدة استعمار! این حضرات اگر درایت و کفایتی می‌داشتند مسلم بدانیم استعمار حضورشان را در رأس هرم قدرت به مدت سه دهه برنمی‌تابید. در دیدار با گل‌سرسبد همین «خفقان گرفته‌ها»، یعنی هاشمی رفسنجانی، علی خامنه‌ای باز هم به سیاق و راه و روش‌های معمول این سه دهه شروع به «هارت و پورت» می‌کند؛ سخنانی بی‌سروته بر زبان می‌آورد که نه تنها معضلات و مشکلات مملکت را در این مقطع به هیچ عنوان حل نخواهد کرد، که فقط در چنین شرایط حساسی می‌تواند از زبان یک مزدور دست‌نشانده و بیگانه با منافع ملی بر زبان رانده شود.

البته ایشان در این دیدار یادشان نرفت که باز هم سری به دکان ارباب و خصوصاً بساط «جنگ نرم» بزنند! می‌دانیم که ادبیات استعمار برای نوکران‌اش در جهان سوم بسیار کارساز است. از روزی که استعمارگران پدیده‌ای به نام «جنگ نرم» و یا «براندازی نرم» را باب کرده‌اند، فاشیست‌های دست‌نشاندة سرمایه‌داری در راه تأمین چپاول ملت‌ها، از این «ادبیات» بهرة فراوان می‌گیرند. خلاصه می‌کنیم، هر کجای دنیا که گروه‌هائی از مردم، در هر قشر و جماعت و طبقه‌ای با سیاست‌های دولت مخالفت کنند، اگر مخالفت‌شان مسلحانه باشد که تحت عناوینی «توجیه ‌شده» آناً سرکوب‌ خواهند شد؛ اگر هم این مخالفت به صورت مسالمت‌آمیز ابراز شود، تحت عنوان «براندازی نرم» باز هم آنان را به همان صورت سرکوب خواهند کرد. عبارت استعماری «براندازی نرم» از همان دکان‌های آمریکائی بیرون آمده که طی «جنگ ‌سرد»‌ سخنرانی‌ مک‌کارتیست‌ها و آدمکشان سازمان سیا را تحت عنوان مبارزه با کمونیسم و «ضدخدائی» اختراع کرده بودند. امروز از آنجا که دیگر عبارت «کمونیست خدانشناس» بسیار خنده‌دار شده، عموسام عبارت «براندازی نرم» را از لیفه تنبان‌اش بیرون کشیده. هر کس حرفی بزند، هر کس مقاله‌ای بنویسد، هر کس داستانی به رشتة تحریر در آورد و هر کس حتی لباسی بپوشد که استعمار و نوکران‌اش از قماش علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و دیگران آنرا در مسیر مخالف منافع‌شان تحلیل کنند، کار تمام است! این عمل «براندازی نرم» تلقی می‌شود، با فرد خاطی نیز در مقام یک برانداز برخورد خواهد شد! «مبارزه با براندازی نرم» در گفتمان فاشیست‌ها به این معناست که مخالفین را در هر حال می‌باید سرکوب کرد.

این است چشم‌اندازی که سرمایه‌داری استعمارگر غرب در سال‌های آغازین هزارة سوم میلادی در برابر چشم جهانیان گشوده: توجیه سرکوب ملت‌ها، چپاول مناطق گسترده‌ای از جهان و نهایت امر به زیر پای گذاشتن اساسی‌ترین و پایه‌ای‌ترین مبانی حقوق بشر! اما این عملیات «خداپسندانه‌» را که غرب نمی‌تواند از طریق فعالیت مهره‌هائی صورت دهد که مستقیماً به او وابسته‌اند؛ اینجاست که ماسک «نبرد با آمریکا»، صورتک نفرت‌انگیزی که همین علی خامنه‌ای خودفروخته سه دهه است بر چهرة پلیدش گذاشته کاربرد خود را به صراحت نشان می‌دهد. اینان بر اساس این قصه‌ها در حال مبارزه با آمریکا هستند، ولی جالب است که نان‌شب‌شان را همان آمریکائی‌ها به دست‌شان می‌دهند.

حال که سخن از ینگه‌دنیا به میان آوردیم بهتر است نگاهی نیز به فعالیت‌های سازمان رسوای ملل داشته باشیم. این سازمان که پس از جنگ دوم جهانی تحت فشار دیپلماتیک و تبلیغاتی آمریکا جهت ایجاد فشار همه ‌جانبه بر اتحاد شوروی پایه‌ریزی شد، امروز نقش انسان‌ستیز خود را به بهترین وجهی ایفا می‌کند. امسال سخنران اصلی مجمع عمومی سازمان ملل کسی نبود جز کلنل قذافی! یک دلقک دست‌نشاندة شرکت‌های نفتی آمریکا در کشور لیبی که دهه‌هاست نفت سبک این منطقه را که بسیار نیز گرانقیمت است در انحصار شرکت‌های نفتی ایالات متحد قرار داده! ‌ البته این کلنل «خدادوست» و انقلابی که همچون نمونة ایرانی‌نمای آن، روح‌الله خمینی قرآن را «قانون اساسی» حکومت خود معرفی کرده، با سوءاستفاده از «آزادی بیان» یک ساعت و نیم در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به جفنگ‌بافی و مزخرف‌گوئی مشغول بود! جالب اینکه، این فرد دست‌نشانده که با «سخنرانی» طولانی و بی‌دلیلش برنامة تمامی سخنرانان سازمان ملل را بر هم زده بود از طرف هیچ مقامی مورد اعتراض قرار نگرفت! می‌دانیم که لیبی کشوری «مستقل» است! ‌ و این «استقلال» را زمانیکه دهه‌ها پیش تمامی میادین نفتی اینکشور در قراردادهائی «غیرقابل انفصال» به یانکی‌ها واگذار شد، در عمل مشاهده کرده‌ایم.

رها کردن قلادة امثال کلنل قذافی، و آوردن‌شان به سازمان ملل متحد را ما تلاشی دیگر از جانب دولت‌های استعمارگر جهان در مخدوش نمودن هر چه بیشتر تصویر ملل جهان سوم می‌بینیم. سازمان ملل به راحتی می‌تواند از حضور اینان در اجلاس عمومی جلوگیری کند؛ همانطور که جناب «کلنل» چهل‌سال پشت در همین مجمع عمومی گیر کرده و حق سخنرانی نمی‌یافتند! اینکه یک دلقک دست‌نشانده را به نمایندگی از طرف ملت لیبی به نیویورک بیاورند که با مسخرگی‌هایش وسیلة سرگرمی و غش و ریسة خبرنگاران شود، جز مسخره کردن ملت لیبی چه چیزی می‌تواند تلقی شود؟ امروز این «مسخرگی» در ابعاد تمام و کمال خود در مورد ملت‌هائی به روی صحنه برده شده که اشتهای نفتخواری و چپاول استعمارگران را بیش از دیگران تحریک می‌کنند؛ و نتیجة این اشتهای صاف برای چپاول ملت‌ها حضور دوبارة احمدی‌نژاد در نیویورک است!

فردی که تا همین چند هفته پیش تمامی روزی‌نامه‌های غربی از وی به عنوان یک «آدمکش» نام می‌بردند، سخنران مجمع عمومی هم از آب در آمده! اینکه این «آدمکش» و دلقک مقام معظم در برابر یک «سالن خالی» به نام ملت ایران سخنرانی کند معنا و مفهوم‌اش چیست؟ آن‌ محافل که در آستین پارة یک پیرمرد مفلوک و احمق به نام علی خامنه‌ای فوت کرده‌اند تا در تبلیغات رسانه‌ای او را «یک تنه» در برابر ملت ایران قرار دهند، و شکری به مراتب گنده‌تر از دهانش به او بخورانند، احمدی‌نژاد، عنتر همین لوطی «ک…پاره» را هم به سازمان ملل می‌آورند تا در یک سالن خالی رو به دیوار به نام ملت ایران «سخنرانی» کند. اگر اینکار توطئه‌ای مستقیم بر علیه منافع ملی ما ایرانیان نیست، آیا نام دیگری می‌توان بر آن گذاشت؟

خارج از ابعاد نظری و ایدئولوژیک که استعمار در ایران با توسل به یک مذهب «خلق‌الساعه» اینک 8 دهه است منافع خود را در بطن آن بخوبی توجیه و تأمین کرده، از نظر اقتصادی دولت‌های وابسته‌ای که طی این مدت با حمایت استعمار بر کشورمان حکومت کرده‌اند، به نوبة خود سنگ تمام گذاشته،‌ کشور را در هزارة سوم میلادی در موضع هندوستان پیش از استقلال قرار داده‌اند. اگر هند در دورانی که ملکة انگلستان برای‌اش «فرماندار» معین می‌کرد، پنبه می‌فروخت تا پارچه به چندین برابر قیمت از انگلستان وارد کند، کشور ایران تحت یک حکومت «برمامگوزید»، که ادعای انقلابی بودن و اسلامی بودن و غیره‌اش گوش فلک را کر کرده، امروز نفت خام به ثمن بخس به آمریکا می‌فروشد تا بنزین و نفت‌سفید و گازوئیل و فرآورده‌های نفتی وارد کند! این همان «استقلالی» است که قرار بود توده‌ای‌ها و مجاهدین و فدائیان و آخوندها و ملیون و بازاری‌ها و غیره برای ما ملت تأمین کنند! از حق نگذریم طی این سه دهه خیلی خوب عمل کرده‌اند! کار این «استقلال» آنقدر بالا گرفته که امروز گزارشگر یک کانال خبری در کشور فرانسه که اهداف «جهان متمدن» را در محاصرة اقتصادی ایران «تشریح» می‌کرد، بادی در غبغبش انداخت و گفت: «ایران بدون حمایت فناورانة دیگر کشورها قادر به تولید بنزین و ساختن پالایشگاه نیست!»

بله، وقتی یک دیوانة زنجیری به نام خمینی را بر یک کشور حاکم می‌کنید طبیعی است که بنیة فناورانة آن نیز تا این حد سقوط کند. کدام جنایتکاران بر روی امواج رادیوئی‌شان برای ملت ایران رنگ «امام! امام!» گرفته بودند؟ کدام کشور این مردک آدمکش را از سوراخ و سنبه‌های نجف بیرون کشید و به نوفل‌لوشاتو در فرانسه آورد؟ کدام سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی مشتی اوباش از قماش یزدی، بنی‌صدر و قطب‌زاده را در خدمت این مردک احمق گذاشتند؟ این سئوالات را دیگر آقای خبرنگار جواب نخواهند داد؛ این سئوالاتی است که ملت ایران می‌باید به آن‌ها پاسخ گوید.

ولی واردات فرآورده‌های نفتی به فاجعه‌ای به نام حکومت اسلامی محدود نمی‌ماند، اشتباه نکنیم! این قضیه همانطور که گفتیم سر بسیار دراز دارد. در دوره‌ای که «آریامهر» برای ما ملت خواب «دروازه‌های بزرگ تمدن» می‌دید و سر «قبر» کورش روضة امام‌حسین هخامنشی می‌خواند، وابستگی کشور ایران به واردات فرآورده‌های نفتی آنقدر بالا گرفته بود که شرکت ملی نفت ایران تحت مدیریت آقای منوچهر اقبال یک دفتر مستقل جهت تنظیم این «واردات» از آمریکا افتتاح کرد! بی‌دلیل نیست که امروز غربی به خود اجازه می‌دهد ایران را از ساختن یک پالایشگاه که تکنولوژی آن متعلق به دهة 1930 میلادی است عاجز بداند! این عجز نتیجة حاکمیت استعمار بر ملت ایران است، اینان با کمک اوباش و نانخورهای‌شان از قبیل علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد اینک 8 دهه است در کشور ما این عجز را در چارچوب‌های متفاوت سازمان داده‌ و در هر بزنگاه به آن دامن زده‌اند.

امروز ادارة مخابرات حکومت اسلامی ادعا دارد که «جهان اینترنت»، تکنولوژی هزارة سوم را کاملاً «تحت کنترل» و انقیاد خود گرفته. حداقل رادیوفردا در تبلیغات خود دست در دست «فیلترشکن‌های» التفاتی عموسام، «پیام» قدرت و استقلال حکومت اسلامی را در زمینة کنترل اینترنت بخوبی به ملت ایران «تفهیم» کرده! با این وجود همین حکومت اسلامی زمانیکه کارش به تولید نفت سفید و بنزین و وازلین می‌رسد دیگر قدرت‌های فناورانه‌اش را از دست می‌دهد و همین‌ها ادعا می‌کنند ساختن پالایشگاهی که فناوری آن متعلق به دوران پیش از جنگ دوم جهانی است از بنیة فنی ایرانی خارج است. اینهمه در شرایطی که آقای اوباما طرح مقابله با موشک‌های قاره‌پیمای حکومت اسلامی را شخصاً به کنگره می‌برند! آیا کسی که یک جو فهم و شعور داشته‌ باشد این «خیمه‌شب‌بازی» مهوع را باور خواهد کرد؟ مسلم بدانیم که هیچ عقل سلیمی این صحنه‌آرائی را برنمی‌تابد. حکومتی که نفت‌سفید نمی‌تواند تولید کند، موشک قاره پیما با رادارهای فوق‌سریع از کجا می‌آورد؟ برای پاسخ به این پرسش هم یک داستان خوب برای ملت ایران ساخته‌اند: روس‌ها! بله، روسیه در مرزهای‌اش به یک دولت دست‌نشاندة آمریکا موشک می‌دهد تا برای خودش دردسر درست کند! ‌ این است نتیجة استدلال‌های احمقانه‌ای که تحت عنوان «تحلیل» و «تفسیر» به خورد ما ملت داده‌اند. ولی در واقع، بنیة فنی یک دولت دست‌نشانده بستگی تام و تمام به این امر پیدا می‌کند که تحت حمایت استعمار، و در چارچوب منافع اقتصادی و مالی و ژئوپولیتیک اجنبی، فناوری‌ها و «قابلیت‌های‌اش» به کدام مجاری می‌باید هدایت شود.

مسلماً برای بیرون رفتن از این «دورباطل» ملت ایران نمی‌تواند به نامه‌های «محبت‌آمیز» آیات عظام به یکدیگر و اطلاعیه‌های طوفانی و انقلابی امثال میرحسین موسوی تکیه کند. برای بیرون رفتن از چنبرة استعمار یک اصل کلی را نمی‌باید فراموش کرد، اصلی که فریب کودتای 22 بهمن 57 صحت آنرا یک‌بار دیگر به اثبات رساند: برای بیرون رفتن از چنبرة استعمار نمی‌باید به نوکران استعمار تکیه کرد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید25سپتامبر2009

jadeass.info
browser2.info
firstwish.info
hotproxyforyou.info
takeme2facebook.info
myspacebuz.info
school-proxy-website.info
findalibrary.info
multiproxy.info
takeme2flickr.info
unblockmaxi.info
takeme2bebo.info
takeme2youtube.info
moozilla.info
welaugh.info
school-proxy.net
proxyurl.info
lilapr0xy.info
takeme2orkut.info
funmaster.info
filterbuster.info
hotproxy4you.info
tunnelsafe.info
takeme2southpark.info
jot79.info
surf-anonymous.biz
linod.com
anonsurfers.info
needproxytohidemyip.info
takeme2hi5.info
proxrepublics.info
activeproxyunblock.info
connectwebs.info
schoolisfun.info
proxyforiran.info
adsenseuncover.info
proxyrepublic.info
hotproxy2u.info
zxdrive.com
takeme2hyves.info
hotzones.info
takeme2friendster.info
sockproxy.info
unblock-this.info
proxy-toplist.info
bypassproxyservers.info
ankov.com
mastersurfer.info
proxy-hide.info
takeme2netlog.info


بن‌بست جمعیتی!

فضای سیاسی کشور به دلائلی در شرایط فعلی اصولاً تحلیل‌پذیر نیست. می‌باید قبول کرد در دوره‌ای از زندگی اجتماعی ایران که دست‌یابی به آمار و ارقام، حتی در صور «تحریف» شده و دولتی آن نیز غیرممکن است، تحلیل کار ساده‌ای نخواهد بود. با این وجود سعی داریم چند لایه از تحولات اجتماعی را در همین مقطع به صورتی فهرست‌وار ارائه کنیم. از نظر شرکت طبقات اجتماعی در تحولات سیاسی می‌باید در درجة نخست قشرهائی از شهرنشینان را ـ اگر می‌گوئیم شهرنشینان به این دلیل است که بحران‌های سیاسی در ایران طی یکصد سال گذشته بر محور تحولات شهری شکل گرفته ـ مورد بررسی قرار داد که به طور کلی پای به میدان سیاست نمی‌گذارند. برخلاف آنچه برخی طرفداران «توده‌ها» در بوق و کرنا کرده‌اند، این قشر «غیرسیاسی»‌ الزاماً ساکن مناطق خوش‌آب‌وهوای شهری نیست؛ در میان اینان کارگران و روستائیانی را می‌توان یافت که در واقع نسل اول مهاجرین به شهرها هستند. برای اینان دسترسی به «نان‌و‌آب» به طور قطع از پای گذاشتن در تحولات و تنش‌های سیاسی مهم‌تر است. حضور این گروه در درگیری‌های سیاسی زمانی علنی خواهد شد که یا تحت نظارت دولت و به دلیل نیازهای مالی به گردان‌های سرکوب دولتی می‌پیوندند، و یا در صورت بروز بحران‌های عمیق مالی و اقتصادی در شورش‌های فراگیر شهری شرکت می‌کنند.

از آنجا که حکومت اسلامی با تکیه بر دلارهای نفتی و پشتیبانی «واردات» از غرب توانسته گردان‌های سرکوب شهری را تحت عناوین مختلف از قبیل «سپاه»، «بسیج»، «لباس‌شخصی»، «نیروهای انتظامی» و غیره بر محور حمایت از سیاست‌های کلیدی «محافل» سازماندهی کند، در شرایط فعلی دیگر نیازی به جذب نسل اول مهاجرین روستاها نخواهد داشت. و این مسئله در آینده از نظر سیاسی برای حکومت بسیار مشکل‌آفرین خواهد شد. در حالیکه به احتمال زیاد در نخستین سال‌های پس از کودتای 22 بهمن، در سطح شهرها عمال و پادوهای این حکومت تقریباً همگی از وابستگان به همان نسل اول مهاجرین روستاها بودند.

امروز روستائیان شهرنشین شده که پس از گذشت کودتای 22 بهمن و به دلیل جنگ با عراق و درگیری‌های مختلف و خصوصاً ‌فشارهای مالی سه دهة پیش جذب دستگاه حکومت اسلامی شده‌اند، در قشر اجتماعی خود جا افتاده‌اند! اینان نیازهائی ویژة خود گسترش داده‌، و در اطراف خود و وابستگان‌شان نوعی «طبقه‌سازی» به وجود آورده‌اند. طبقه‌سازی‌ای که اگر جهت «بازتولید» به نوعی شیوة تولید داخلی تکیه ندارد، از طریق ارز حاصله از چپاول نفت، و خصوصاً واردات گسترده از غرب در ویراستی کاملاً استعماری و «ایران ‌بر باد ده» به «بازتولید» خود ادامه می‌دهد. در نتیجه، پر واضح است که به دلیل وحشت از دست دادن «امتیازات» به دست آمده، این گروه روستائیان شهرنشین شده با مهاجرین جدیدی که روستاها را به قصد شهرها ترک می‌گویند، و در صدد جستجوی محورهای قابل اتکاء در فضاهای شهری هستند، سر ناسازگاری داشته، اینان را از خود براند.

این ناسازگاری میان طبقات مختلف «مهاجر» در بطن یک کشور واحد از صورتبندی‌هائی کاملاً علمی و روانشناسانه پیروی می‌کند. به طور کلی این یک اصل روانشناسانة پایه‌ای است که روستائیان «شهرنشین» شده، در صورت ایجاد ارتباط با «روستائیان» و هم‌ولایتی‌ها به یک‌باره در بطن ساختارهای فکری و روانشناسانة خود متزلزل شوند. چرا که اینان طی دهه‌ها تمامی تلاش خود را به خرج داده‌اند تا از چنبرة وابستگی‌های رفتاری و فکری سنتی خود را جدا کرده، در مفهومی که قشر آنان «تعریف» می‌کند «شهرنشین» شوند! نخستین تأثیری که یک «هم‌ولایتی» هنگام پای گذاشتن به فضای شهری و فکری روستائی «شهرنشین» شده ایجاد می‌کند آشفتگی در این فضاست. «شهرنشین شده» از یک‌سو سعی دارد خود را در برابر روستائی نمایندة یک «قشر شهری» معرفی کند، حال آنکه این قشر نهایت امر خود او را به عنوان «شهرنشین» قبول ندارد! از سوی دیگر، روستائی شهرنشین شده همزمان سعی خواهد داشت با طرد «روستائیان»، ارتباط خود را با بنیان فرهنگی خود بگسلد، چرا که این ارتباط عامل ایجاد تزلزل در بنیاد خانوادگی و فکری وی می‌شود. این «دوگانگی» که نتیجة مستقیم یک «از هم گسیختگی» رفتاری و روانی است، نهایت امر روستائی تازه «شهرنشین» شده را بیش از پیش از مجموع جامعة شهری جدا خواهد کرد و به حاشیه می‌راند؛ در مورد حکومت اسلامی این روستائی «‌شهرنشین» شده به بنیادهائی که گویا همانطور که او هست «قبول‌اش» دارند، بیش از پیش وابسته می‌شود.

دلیل وابستگی کسانیکه در این وبلاگ معمولاً از آنان تحت عنوان «اوباش شهری» نام می‌بریم، به بنیادهای حکومت اسلامی، خارج از نیازهای مادی، می‌باید در همین اصل روانشناسانه جستجو شود. اینان حاشیه‌نشینانی‌اند که طی سه دهه هم از ریشه‌های روستائی خود منقطع شده‌اند، و هم در فضای شهری کشور به دلائلی که پیشتر به تحلیل آن پرداخته‌ایم و امروز آن‌ها را تشریح نمی‌کنیم، نتوانسته‌اند یک الگوی «شهرنشینی» ارائه دهند. اینان نهایت امر تبدیل به نوعی نیروی خارجی و اشغالگر شده‌اند که ارتباط اندام‌وارشان با اطرافیان و جامعه بسیار متزلزل و فروهشته‌ است.

در پایه‌ریزی فاشیسم‌ها در جهان سوم، دولت‌های استعمارگر به صورت کلی این «قشرهای» حاشیه‌ای را مطلوب و مناسب تشخیص داده، هدف تبلیغات خود قرار می‌دهند، تا با تکیه بر عملکرد اینان بتوانند نوعی نیروی اشغالگر «خارجی» و سازمان داده شده را بر روند مسائل کشورهای چپاول شده تحمیل کنند. ولی تا آنجا که به بحث ما مربوط می‌شود، در عمل، بی‌علاقگی مهاجرین نسل اول روستاها به امور سیاسی کشور اگر در مرحلة نخست بازتابی از عدم‌شناخت و ناآگاهی نزد این افراد باشد، در مراحل بعدی می‌باید به دلیل طرد آن‌ها از ساختاری جستجو شود که شهرنشین شده‌ها در ارتباط بسیار نزدیک با «قدرت» استعماری تشکیل داده‌اند. روستائیان مهاجر به دلائلی که در بالا گفتیم مشکل می‌توانند به این ساختار دست یابند؛ مهم‌ترین سد در برابرشان همان هم‌ولایتی‌های سابق خواهند بود!

از طرف دیگر از این مسئله نمی‌باید غافل ماند که قشر قابل توجهی از مرفهین شهری نیز آنقدرها کاری با سیاست ندارند. در مورد ایران و در شرایطی که پس از کودتای 22 بهمن به راه افتاده، اینان الگوهای خود را خارج از مرزها قرار داده‌اند. و به دلیل بهره‌وری از امکانات بیشتر در زمینه‌های مالی و فرهنگی و فناوری‌ها، الگوی کذا هم «شهرنشین» شده‌ها را مفتون و مجذوب می‌کند، و هم تبدیل به عامل جذب کننده نزد روستائیان مهاجر می‌شود. چرا که در مورد حکومت اسلامی این الگو، حداقل در ظاهر، ساختار حکومتی را نیز به چالش می‌کشاند و به روستائی این امید را می‌دهد که با پیروی از آن می‌تواند از سدی که «شهرنشین‌» شده‌های ولایات در برابرش ایجاد می‌کنند عبور کرده جائی برای خود در بطن جامعة شهری بجوید. به عبارت دیگر، حکومت اسلامی هر چند پایه‌های قدرت خود را بر مسیر یک روند استعماری استوار نموده که حرکت جمعیتی و سیاسی وابسته به اقتصاد نفت طی 80 سال گذشته پایه‌ریزی کرده، امتداد همین ساختار استعماری و اقتصادی نهایت امر به واژگونی پایه‌های جمعیتی‌اش منجر خواهد شد.

بساطی که حکومت اسلامی تحت عنوان «بسیج مستضعفان» به راه انداخت و برنامه‌های مسجدنشینی و نمازجماعت و کمیته‌بازی و غیره که سال‌هاست به راه افتاده فقط جهت جذب همین نیروهای «اوباش شهری» به درون ساختارهای سرکوبگر دولتی بوده. اینان همان لشکر لمپن‌هائی هستند که در لنینیسم «فرضاً» می‌بایست در کنار کارگران نیروی محرکة تحرکات کمونیستی باشند!‌ ولی می‌بینیم که استعمار با چه ترفند و زرنگی‌ای از اینان لشکر فاشیسم وابسته ساخت و در چارچوب ساختاری که بنیادهای استعماری آنرا «مذهب» و «دین» تعریف کردند اینان را به جان ملت انداخت. ولی به دلائلی که در بالا آوردیم، روند رشد جمعیتی این لشکر «فاشیسم» به شدت با بحران روبرو شده و این بحران همان نتیجه‌ای را به بار خواهد آورد که در سال‌های آغازین دهة 1350 در ایران شاهد بودیم؛ در انزوا قرار گرفتن ساختارهای دولتی و حکومتی!

پس از این مقدمة طولانی به بحث خود در مورد تحلیل شرایط سیاسی کشور باز می‌گردیم. با در نظر گرفتن آنچه بالاتر توضیح دادیم، امروز حکومت اسلامی، خارج از تمامی مسائلی که در زمینه‌های سیاسی، استراتژیک و اقتصادی با آن‌ها رو در رو شده، در برابر یک مشکل جمعیتی نیز قرار گرفته. البته پس از به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد که به احتمال زیاد تحت نظارت سازمان سیا برنامة دولتی‌اش تنظیم شد، شاهد موضع‌گیری‌های «خلقی» و «توده‌ای» وی نیز بودیم. این موضع‌گیری‌های «خلقی»، با در نظر گرفتن توضیحات بالا از نظر جمعیتی معنا و مفهوم روشن‌تری می‌یابد. اگر حکومت اسلامی قادر به شناخت و درک و فهم مشکل جمعیتی نباشد، اربابان این حکومت مشکل کذا را خوب می‌شناسند. در نتیجه، سیاست اعلام شده از طرف احمدی‌نژاد، «حمایت از قشرهای آسیب‌‌پذیر» عنوان شد! این‌ها همان قشرها هستند که بالاتر گفتیم چگونه در برابر سد «روستائیان شهرنشین» شده در بن‌بست افتاده‌اند؛ هر روز تعدادشان افزایش می‌یابد؛ و به احتمال زیاد اگر شرایط در مسیر مطلوب حکومت اسلامی متحول نشود اینان جذب قشرهای شهری‌ای خواهند شد که در ظاهر مخالفین حکومت اسلامی‌اند. در نتیجه دولت احمدی‌نژاد سعی کرده که با تزریق پول نفت در میان روستائیان مهاجر از این «انحراف» جمعیتی جلوگیری کند. ولی در شرایطی که تولید در کشور به تعطیل کشانده شده، تزریق دلارهای نفتی به صورت نقدینگی در سطح جامعه فقط به افزایش واردات می‌انجامد،‌ و نتیجة اقتصادی آن تورم، بیکاری، فقر و ناملایمات اجتماعی خواهد بود. مسائلی که مهم‌ترین قربانیان‌اش در میان همان روستائیان مهاجر می‌باید جستجو شود. خلاصه می‌کنیم، دولت احمدی‌نژاد با پای گذاشتن در مسیر اقتصادی‌ای که استعمار به رویش گشوده در عمل مشغول روشن کردن فتیلة مواد منفجره‌ای است که دیر یا زود ریشة‌ این حکومت را بر خواهد کند.

در ادامة این بحث به بررسی مسائل «انتخابات» نیز در چارچوب همین بحران جمعیتی می‌پردازیم. بحرانی که تحت عنوان «انتخابات» به راه افتاد، از ابعاد بسیار متفاوتی برخوردار است و نمی‌توان تمامی آن را در یک مطلب گنجاند. با این وجود در چارچوب موضع اصلی این وبلاگ تلاش خواهیم کرد که «بعد جمعیتی» این بحران را نیز تا حد ممکن بشکافیم. هر چند به دلیل نبود آمار قابل اتکاء مشکل می‌توان حرکت‌های جمعیتی را در سیاست ایران ترسیم کرد، به جرأت می‌توانیم بگوئیم که اکثریت قریب‌ به اتفاق رأی‌دهندگان به میرحسین موسوی و کروبی از جمله همان «روستائیان شهرنشین شده» بوده‌اند، همان‌ها که در خدمت حکومت قرار دارند. در واقع این استدلال آنقدرها هم پیچیده نیست؛ طبیعی است کسانی در این رأی‌گیری شرکت کنند که تعلقاتی پایه‌ای به این حکومت دارند و خواستار بهبود شرایط در بطن همین حکومت‌اند! مخالفان حکومت، و یا به انزوا رانده‌شدگان در این ساختار سیاسی نمی‌توانستند از رأی‌دادن به موسوی و کروبی «حمایتی» صورت دهند؛ اینان اصولاً در رأی‌گیری‌ها شرکت نمی‌کنند. و در شرایط فعلی که حکومت اسلامی از «فرق سر تا کف پا» دو شقه شده، در عمل این شکاف در بطن همان «روستائیان شهرنشین» شده به وجود آمده. اینان هستند که به جان یکدیگر افتاده‌اند. بی‌دلیل نیست که اصلاح‌طلبان سعی دارند با حضور در مراسمی که پیشتر به عنوان مراسم «جذب اوباش شهری» از آن‌ها نام بردیم ـ نمازجمعه‌ها، تظاهرات مذهبی و روضه‌خوانی‌ها و مراسم سینه‌زنی و غیره ـ دست به «تصرف» این مراسم بزنند. اصلاح‌طلبان به غلط می‌پندارند که با «تصرف» این میادین مراکز تصمیم‌گیری جعمیتی حکومت را نیز به دست خواهند گرفت. در صورتیکه با تکیه بر استدلالات بالا و تغییری که در ساختار جمعیتی شهرها به وجود آمده، این فقط یک توهم احمقانه است؛ این مراکز دیگر اهمیت استراتژیک خود را در ساختار سیاسی ایران از دست داده. اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در حال فرورفتن در منجلابی هستند که بیشتر به یک قاپ‌بازی مجازی می‌ماند. چرا که قاپ‌ها و پول در دست دیگران افتاده، و اینان فقط «ادای» قاپ‌انداختن در می‌آورند. در عمل قاپ‌ها به هر صورت بر زمین بنشینند بازنده اینان هستند. گفتیم که حرکت جمعیتی بر خلاف مصالح حکومت از مسیر خود خارج شده، و اینکه الگوهای سیاسی، به دلیل همین تغییر جمعیتی در سطح جامعه به سرعت از نمونه‌های «اسلام‌گرا» فاصله می‌گیرد.

در شرایط فعلی، بحران سیاسی در کشور از دو شق می‌تواند برخوردار شود. یا احمدی‌نژاد با حمایت آمریکا همچنان به تزریق پول نفت در بازار مصرف ادامه می‌دهد. عملی که نهایت امر فقط به گرانی و تورم و بحران‌های اجتماعی دامن خواهد زد و در نتیجه جامعه طی چند سال آینده به آستانة یک انفجار سیاسی و جمعیتی پای می‌گذارد. یا اینکه آمریکا تحت فشار روسیه و به دلیل منافعی که این کشور در راه حفظ آرامش در مرزهای جنوبی خود دارد، در حمایت بی‌قید و شرط از سیاست «فاشیسم شهری» احمدی‌نژاد تجدیدنظر کرده زمینه را جهت تغییرات «نرم» در ایران فراهم می‌آورد. طبیعی است که «شق انفجاری» نه تنها تمامی بنیادهای حکومت اسلامی که قسمت اعظم ساختارهای فرهنگی، شهری و حتی کشوری را در ایران زیر و زبر خواهد کرد. اینکه این انفجار کار ایران را به کجا بکشاند امروز آنقدرها نمی‌تواند مورد تحلیل قرار گیرد، ولی این تغییرات بسیار پایه‌ای و اساسی خواهد بود. با این وجود، برخلاف آنچه برخی دست‌اندرکاران سیاست کشور تصور کرده‌اند، در شرایط فعلی «شق تحول نرم» نیز نمی‌تواند به قدرت رسیدن «اصلاح‌طلبان» را نوید دهد! ‌ همانطور که گفتیم حرکت «اصلاح‌طلبی» بیش از آنچه برخی پنداشته‌اند به سیر تحولات حکومت اسلامی وابسته است؛ خلاصه بگوئیم، نمی‌توان «اصلاح‌طلبی» را خارج از مسیر سیاسی‌ای که امروز در کشور حاکم شده «تصور» کرد. در نتیجه اگر تحولی پایه‌ای در حمایت آمریکا از احمدی‌نژاد صورت گیرد، اصلاح‌طلبان نیز کارشان به همانجائی خواهد کشید که دیگر محافل حکومت اسلامی!

در این میان یک سئوال هنوز بی‌جواب مانده، الگوهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی‌ای که پس از فروپاشی حکومت اسلامی جایگزین الگوهای فعلی خواهد شد کدامین‌ هستند؟ پیشتر گفته بودیم که حکومت اسلامی نتوانسته یک الگوی قابل احترام از خود ارائه دهد‌؛ این یکی از مهم‌ترین گره‌های کور در مملکت‌داری ‌آخوندهاست که مسلماً‌ موضوع بحث‌ها و تحلیل‌های تاریخی برای آیندگان خواهد بود. ولی جامعه بدون الگوی فراگیر نمی‌تواند وجود داشته باشد، و اینجاست که مسئلة سیاست جاری کشور ما را به دامان بحث در باب مسائل فرهنگی، خصوصاً فرهنگ‌های دیرینه و محلی خواهد کشاند. با این وجود یک اصل را نمی‌توان از نظر دور داشت و آن اینکه فاجعه‌ای به نام روند استعماری «شهرنشینی»، روندی که هنوز قادر نشده الگوهای قابل قبول شهری خود را ارائه دهد، در این مرحله به آخر خط نرسیده. این زهری است که هنوز آخرین‌ قطره‌اش به کام ملت ایران فرو نریخته.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید23سپتامبر2009

proxrepublics.info
browser2.info
connectwebs.info
surf-anonymous.biz
twocollege.info
lilapr0xy.info
takeme2flickr.info
universityone.info
takemetobebo.info
universityseven.info
universityfour.info
jot79.info
cenn.info
universitysix.info
fivecollege.info
proxyworkaround.info
onecollege.info
fourcollege.info
proxyforiran.info
howunblockfacebook.com
jot78.info
takeme2youtube.info
universityzero.info
unblockmaxi.info
universityeight.info
takeme2southpark.info
takeme2hi5.info
zerocollege.info
takeme2netlog.info
snoopshield.com
go-kit.info
proxytwitter.org
zxdrive.com
school-proxy.net
mymate.info
takeme2bebo.info
sevencollege.info
theproxrepublic.info
universityfive.info
proxyrepublic.info
smtpproxy.info
ninecollege.info
sockproxy.info
tunneler.org
welaugh.info
myspacebuz.info
eightcollege.info
activeproxyunblock.info
takeme2twitter.info
bypassproxyservers.info

آشوب‌طلبان!

چند روز پیش در سایت یکی از احزاب «شناخته شدة» وطنی مطلبی در مورد میرحسین موسوی به چاپ رسیده بود. البته می‌دانیم که در مورد ایشان این‌روزها «مطلب» کم نیست!‌ آنچه اهمیت دارد این است که این مطالب معمولاً تحریف شده‌اند. خلاصه در این سایت نویسندة مطلب این سئوال را مطرح کرده بود که چرا ایشان به یک‌باره خانه‌های «امنیتی» در حوالی بیت رهبری را ترک کرده به «عملیات خیابانی» مشغول شده‌اند؟ البته در اینمورد هم مسلماً حدس و گمانه به اندازة کافی وجود دارد. بعضی‌ها می‌گویند که ایشان «انقلاب» را در خطر دیدند و برای «نجات انقلاب» پای به میانة میدان گذاشتند؛ گروهی دیگر معتقدند که نه تنها انقلاب که «کشور» در خطر است و ایشان همچون گذشته‌ها می‌باید در این راه «جانفشانی» کنند؛ برخی هم اعتقاد راسخ دارند که «خط‌امام» مرحول که تنها خط صلاح‌وفلاح امت است فقط توسط میرحسین می‌تواند از نو زنده شود؛ و … از آنجا که این تحلیل‌ها بیشتر «تبلیغاتی» می‌‌نماید تا سیاسی، و تحلیل حزب «معروف» هم بیش از آنچه روشنگرانه و کارساز باشد، تشکیلاتی و توجیهی و در مسیر دنباله‌روی از تحولات روز قرار داشت و زیاد باب دندان ما نبود، به‌ناچار در همینجا تحلیل خود را از «حرکت» غیرمترقبة میرحسین موسوی ارائه می‌دهیم. باشد که جهت روشن شدن اذهان هم‌وطنان گام کوچکی برداشته باشیم.

نخست استنباط خود را از جریانی که «اصلاح‌طلب» معرفی می‌شود می‌باید ارائه ‌دهیم. پس از فروپاشی استراتژی‌های «جنگ‌سرد»، جهان پای به یک دوران «برزخ» گذاشت، در این دوره در کشور ایران شاهد قدرت‌نمائی «باند» حاج‌اکبربهرمانی و دارودستة اوباش کارگزاران بودیم. این گروه اوباش که همگی دست‌نشاندگان آمریکا و به طور کلی پادوی سرمایه‌داری جهانی هستند، در آنروزها بدون احساس خطر از سیاست‌هائی که به صورت سنتی در فضای سیاست ایران «نفوذ شرق» قلمداد می‌شد، با عملیات «محیرالعقول» خود وسیله‌ساز گسترش نفوذ منافع سرمایه‌داری در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه شده بودند. خارج از قدرت‌نمائی این جماعت شیعی‌مسلک در ایران، در همین دوره شاهد به قدرت رسیدن اسلام‌گرائی در ترکیه و طالبان و طالبان‌پروران در افغانستان و پاکستان نیز هستیم. حتی ریشة تحولاتی که پس از اشغال عراق توسط ارتش آمریکا در این کشور ایجاد شد، و ویژگی‌ها و ریشه‌های «اسلامی» آن به همین دوره باز می‌گردد.

طی این دورة «برزخ» که روسیه درگیر مسائل عدیدة داخلی و حتی استراتژیک نظامی شده بود، اسلام‌گرائی به عنوان کارت برندة آمریکا تا قلب مسکو و مناطق نفوذ کرملین در قفقاز و آسیای میانه و حتی اروپای شرقی پیش می‌تاخت. همه جا سخن از «برتری» اسلام، نه به عنوان دین که به عنوان «نظریه» نسبت به تمامی نظریه‌های سیاسی و اجتماعی مطرح شده و تبلیغات پنتاگون و سازمان سیا گوش فلک را کر ‌کرده بود. جای تردید نیست که در رأس این «اسلام بسیار خوب» که بر همه چیز و همه کس برتری داشت، کسی جز عموسام ننشسته بود. این نوع «اسلام‌پروری» به تدریج کارش آنچنان بالا گرفت که ادعای استقلال چچنی و دیگر مناطق مسلمان‌نشین قفقاز را نیز در سطح جهانی مطرح می‌کرد. می‌دانیم که این مناطق طی تاریخ چندصد سالة قفقاز همیشه قسمتی از خاک روسیه به شمار می‌آمد و این نوع برخورد در عمل به معنای تلاش در راه تجزیة خاک روسیه و نهایت امر تهاجم نظامی بر علیه مسکو تلقی می‌شد.

ولی از آنجا که تاریخ جهان پستی‌بلندی‌های فراوانی دارد، ورق به طور کلی در روسیه برگشت. باندهائی که در تبلیغات غرب «سرمایه‌دار» معرفی می‌شدند و پس از فروپاشی اتحاد شوروی یک‌شبه کنترل صنایع غول‌آسای این کشور را از ذوب‌آهن گرفته تا راه‌آهن و نفت و گاز و غیره در دست گرفته بودند، و طی دوران یلتسین به عسل خوری با غرب اشتغال داشتند به یک‌باره از رأس امور حذف شده به کناری افتادند. برخی به زندان رفتند، برخی دیگر فراری شدند و گروهی نیز خانه‌نشین! از تجزیه و تحلیل خصوصیت‌های «باند» حاکم جدید در مطلب فعلی اجتناب می‌کنیم، ولی این امر حائز اهمیت است که درست در آغاز قدرت‌نمائی دوبارة روسیه در عرصة سیاست جهانی، شاهد تغییر و تحولی در بافت استعماری حکومت اسلامی هستیم، این تغییرات به طور کلی در قالب «اصلاح‌طلبی» مطرح می‌شود. خلاصة کلام «اصلاح‌طلبی» حرکتی است سیاسی و برخاسته از الهامات واشنگتن در مقام پاسخی ساختاری و استراتژیک به تهاجم سیاسی، مالی و صنعتی روسیه به جانب دریای خزر و خلیج‌فارس.

این «بازی» جدید که توسط محافل سرمایه‌داری جهانی و در رأس آنان واشنگتن و لندن به راه افتاده بود، در گام نخست اتحاد جنایتکارانة «خامنه‌ای ـ رفسنجانی» را که «ابدمدت» تلقی می‌شد متلاشی کرد. در حکومت اسلامی شکاف و شقاقی بسیار پایه‌ای به وجود آمد. سپس شاهد حضور 8 سالة محمد خاتمی به عنوان یکی از وابسته‌ترین مهره‌های حکومت اسلامی به غرب در رأس امور هستیم. در این ساختار خاتمی به عنوان نوچة آیت‌الله بهشتی، در رأس قوة مجریه قرار گرفت. به یاد داریم که پیشتر بهشتی توسط غرب از صحنه حذف شد تا راه برای امثال خامنه‌ای و رفسنجانی باز شود. خاتمی آغازگر پدیده‌‌ای شد که در واقع به معنای تجدید نظر کلی در سیاست‌گزاری‌های مغرب زمین در منطقه بود. در این ساختار حرکت رو به «تعالی» اصلاح‌طلبی آنچنان برنامه ریزی شد که حتی کودتائی بر علیه محمد خاتمی و انتقال وی از ایران به کشوری همچون جمهوری فدرال آلمان می‌توانست در مسیر منافع غرب تحلیل شود. خلاصة کلام غرب وحشت فزایندة خود را از بازگشت دوبارة روسیه به معادلات سیاسی منطقه با خلق «اصلاح‌طلبان» پاسخ گفت.

البته این وحشت در چارچوب منافع غرب کاملاً قابل «درک» است. اگر ساختار سیاسی حکومت جمکران، همچون دورة «خامنه‌ای ـ رفسنجانی» به چند محفل نوکرپرور که دانسته یا ندانسته، ولی نهایت امر کورکورانه اوامر غرب را دنبال می‌کردند محدود می‌ماند، این احتمال وجود داشت که این محافل تحت الهامات و حتی تهدیدات مسکو در چشم‌برهم‌زدنی به مغرب زمین پشت کرده، از این مسیر منافع استراتژیک کاخ‌سفید به صورتی جدی مورد تهدید قرار گیرد. در صورتیکه در سایة «اصلاح‌طلبی»، کانال‌های دست‌نشاندة آمریکا با ایجاد هیاهو و بحران‌سازی در قالب «حمایت» و یا حتی «مخالفت» با اصلاح‌طلبی می‌توانستند طیف حکومت استبدادی و استعماری آخوندها را در ایران به صورتی کاملاً مصنوعی «گسترده» کنند. و از طریق این گسترش کاملاً مصنوعی و ساختگی، احتمال نفوذ عوامل مسکو در طیف‌های تعیین‌کننده را تقلیل دهند.

در توضیح این مطلب اشاره می‌کنیم که طی دوران شیاد بزرگ اردکان، شاهد بودیم که اصل کلی در سیاستگزاری‌های کشور طی 8 سال دولت «اصلاح‌طلب» فقط ایجاد بحران‌های خیابانی، دانشگاهی و مطبوعاتی بود، نه پایه‌ریزی یک طرح سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی. خلاصة کلام، خاتمی برنامه‌ای برای ادارة کشور از طرف‌های غربی تحویل نگرفته بود، وی همچون مصدق‌السلطنه، در سال‌های بحران مالی انگلستان در دهة 1950 مأموریت داشت که فقط بحران‌آفرینی کند، حتی اگر این بحران‌آفرینی‌ها نهایت امر همچون نمونة مصدق‌السلطنه به کودتا، فرار و حتی به زندان افتادنش منجر شود.

با این وجود، غرب برای خاتمی برنامه‌ای گسترده‌تر از مصدق فراهم آورده بود، و در کنار «بحران‌سازی‌ها»، همانطور که شاهد بودیم تمامی تلاش غرب مصروف به تأمین آبروی سیاسی برای حکومت اسلامی در سطح جهان نیز شد. البته این آبروسازی‌ها تحت عنوان «حمایت» از یک شخصیت «مردمی» به خورد جهانیان داده ‌شد، نه در چارچوب حمایت از یک رژیم سرکوبگر و آدمکش و دست‌نشانده. بساط جایزه‌بگیری در فستیوال‌ها و علم کردن «شخصیت‌های» فرضاً فرهیخته و حتی نامزدی جوایز نوبل که نهایت امر به اهدای جایزة نوبل به یک زن عامی و کم‌سواد ایرانی منجر شد، در این صحنه‌سازی مورد استفاده قرار می‌گرفت؛ هنوز هم این شعبده‌بازی به صراحت در دستورکار قرار دارد.

البته در کنار صحنه‌پردازی‌های غرب، برخی قلم‌به‌مزدها نیز این «آبروداری‌ها» را نشانة عزت و اقتداری می‌دانند که گویا خاتمی برای ایرانیان به ارمغان آورده! ولی کمتر کسی از پس‌پردة این حمایت‌ها سخن به میان می‌آورد. خاتمی نهایت امر به عنوان عنصری وابسته به غرب، در قلب حکومت اسلامی اگر «آبروئی» هم برای کسی تأمین می‌کرد، منفعت این «آبروداری» نصیب حکومتی می‌شد که با کودتای 22 بهمن تحت نظارت ژنرال هویزر سر کار آمده بود!‌ جای تعجب نیست که این مسئله در تمامی تحلیل‌های قلم‌به‌مزدها «غایب» اصلی باشد.

در شرایطی که وحشت از نفوذ منافع روسیه در ایران، آمریکا و متحدان‌اش را مجبور کرده بود که حکومت دست‌نشاندة اسلامی را به دست خود از میان به دو نیم کنند، مسئلة امتداد سیاست‌های منطقه‌ای نیز مطرح می‌شد. این سئوال مطرح می‌شد که، «آیا غرب قادر است در چنین ساختاری منافع خود را همچون گذشته از گزند گسترش نفوذ روسیه محفوظ نگاه دارد یا خیر؟!» به این سئوال فقط بعد از بررسی تحولاتی می‌توان پاسخ گفت که پس از تحقق برنامة غرب در ایران، یعنی به قدرت رسیدن باند خاتمی به وقوع پیوسته. شاهد بودیم که این «برنامه» برخلاف نمونة مصدق‌السلطنه به هیچ عنوان به اهداف تعیین شده دست نیافت. نه خاتمی توانست به «قهرمان» ملی تبدیل شود، نه حکومت اسلامی توانست با حفظ خطوط اصلی واشنگتن تبدیل به یک حکومت «قابل قبول» در سطح جهانی گردد، و نه اینکه خاتمی توانست بر بحران منافع آمریکا در سایة تحولات روسیه نقطة پایان بگذارد. نهایت امر تحولات 11 سپتامبر در نیویورک، حمله به افغانستان، اشغال عراق، و بسیاری مصائب دیگر برای ملت‌های منطقه، و شکست‌های استراتژیک در اردوگاه سازمان آتلانتیک شمالی، از جمله «بحران مصنوعی» هسته‌ای و نهایت امر «انتخابات» اخیر، همگی در چارچوب همین تغییر سیاست آمریکا در ارتباط با تحولات مسکو، یا بهتر بگوئیم شکست استراتژیک آمریکا در برابر مسکو می‌باید تحلیل شود.

امروز ملت ایران در برابر پدیده‌ای بسیار شناخته شده قرار گرفته. به عبارت بهتر، ایالات متحد برای پاسخگوئی به نیازهای استعماری خود در منطقه و خصوصاً در کشور ایران طی دوران جدید، دورانی که با رنسانس استراتژیک روسیه آغاز شده، بجای تجدیدنظر عمیق در شیوة برخورد با کشورها و ملت‌ها همچنان به شیوه‌ها و ابزار سنتی استعماری خود متوسل شده: کودتا، سازماندهی به آشوب‌های شهری، تحمیل شرایط اضطراری، ایجاد ناامنی در سطح کشور، ترور، سرکوب‌های خیابانی، و … اینهمه به امید اینکه بتواند به نحوی از انحاء با سوار شدن بر موج‌هائی که خود به راه می‌اندازد، «آب رفته را به جوی بازگرداند.» و در همین راستاست که به یک‌باره امثال میرحسین موسوی «خلوتگاه‌های» اشغالی و حقوق‌های افسانه‌ای دولتی و مزایای «حلال» و «شرعی» را رها کرده، پای برهنه به میانة میدانی وارد می‌شوند که هیچگاه مرد آن نبوده‌اند و نخواهند بود.

آقای میرحسین موسوی، همانطور که بارها در مطالب مختلف این وبلاگ گفته‌ایم نه یک سیاستمدار و شخصیت سیاسی که فقط یک کارمند عالیرتبة دولتی و گوش‌به‌فرمان هستند. ایشان نه از شخصیت کافی جهت اعمال سیاست در سطح جامعه برخوردارند، نه قلمی قدرتمند دارند و نه کلامی نافذ! اگر این نقطه‌ضعف‌‌ها را ما می‌دانیم، آنان که موسوی را از جوانی در کنار فعالیت‌های ساواک شاهنشاهی در دانشگاه ملی ایران «بزرگ» کرده‌اند بهتر از ما می‌شناسند. کسی موسوی را برای دستیابی به پست ریاست جمهوری جمکران، آنهم در شرایطی اینچنین حساس و متلون به میدان سیاست کشور نیاورده بود. مأموریت وی همان بود که مأموریت 8 سالة خاتمی: ایجاد آشوب! و اینبار بدون اشغال مقام ریاست جمهوری و بدون مسئولیت در تشکیلاتی رسمی! شاید غرب به این صرافت افتاده بود که حفظ «اصلاح‌طلبی» پس از آشوب‌آفرینی‌ها، در مقام «اپوزیسیون» در انتخابات بعدی که نامزد واقعی احراز مقام ریاست جمهوری، حداقل از نظر غرب پای به میدان می‌گذارد، برای پیشبرد سیاست‌ها کارسازتر خواهد بود!

ولی صادقانه بگوئیم، ما برای پیروزی این «صورتبندی» که امروز در چارچوب تبلیغات رسانه‌ای غرب تبدیل به «شاه‌کلید» استراتژیک در خاورمیانه شده، هیچ زمینه‌ای نمی‌بینیم. این صورت‌بندی به معنای ایجاد خلاء سیاسی در منطقة جنوب دریای خزر خواهد بود، و اگر این شرایط برای آمریکائی‌ها آنقدرها دلنگرانی به همراه نمی‌آورد، صورت‌بندی قابل قبولی از نظر مسکو نیست؛ عکس‌العمل در برابر آن در سطوح بین‌المللی قابل رویت خواهد شد. برخورد منطقی غرب با مسائل ایران فقط در چارچوب قبول این اصل کلی می‌تواند قرار گیرد که تجدیدنظری پایه‌ای در روابط استعماری غرب با ایران در دستورکار باشد. و غرب طی این «تجدیدنظر»، نخست برنامة قدرت‌گیری «دولت ‌اوباش» را که از دورة کودتای میرپنج در رأس امور سیاست ایران قرار داده، به کناری بگذارد. در رده‌های بعدی می‌توان از حذف شرایط اضطراری و از میان رفتن محاصرة اقتصادی، و نهایت امر بازگشت دیپلماتیک ایران به عرصة جهانی سخن به میان آورد. خارج از این صورتبندی کلی، هر تلاشی نهایت امر محکوم به شکست است. چرا که روسیه روز به روز قدرتمندتر می‌شود، و ارتباطاتی که نتیجة همجواری جغرافیائی و فرهنگی و تاریخی است، نمی‌تواند تحت تأثیر حضور مشتی اوباش و نانخورهای سپاه‌پاسداران در خیابان‌های تهران با شعار «مرگ بر روسیه» قرار گیرد. خواهیم دید این نوع «تظاهرات» که فقط نشانة وابستگی محافل جمکران و غیره به سیاست‌های آمریکاست، به سرعت از صحنة سیاست کشور ایران حذف خواهد شد.

البته از این امر کاملاً آگاه‌ایم که برقراری این نوع «تجدیدنظر» در روابط میان غرب و ایران، در عمل به معنای نابودی ساختار استعمار سنتی در ایران خواهد بود؛ ولی چارة دیگری در میان نیست. آنچه واضح است اینکه، «آب رفته»، نه در این مورد ویژه که به طور کلی هیچگاه به «جوی باز نخواهد گشت!» و فراموش نکنیم که حرکت تاریخی ملت‌ها حتی اگر همچون نمونة ملت ایران در چنگال حکومت اسلامی سال‌ها اسیر پنجة استعمار باقی بمانند، نهایت امر به سوی آزادی و اقتدار خواهد بود، نه به جانب مرگ و استعمار و نابودی.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید21سپتامبر2009

www.fivecollege.info
rapidhide.info
firstwish.info
www.twocollege.info
www.ninecollege.info
browser2.info
takemetohyves.info
www.universityseven.info
www.onecollege.info
www.universityfour.info
www.universitytwo.info
freesurfingnow.info
takemetoflickr.info
todayannouncement.com
www.universityeight.info
proxy4you.info
takemetofacebook.info
takemetoorkut.info
redaccess.info
takemetofriendster.info
www.proxyforfrance.info
www.sevencollege.info
proxyworkaround.info
www.threecollege.info
www.universityone.info
violettunnel.info
takemetotwitter.info
i-tunnel.info
www.universityfive.info
www.ianor.com
moozilla.info
www.connectwebs.info
ojnet.info
www.eightcollege.info
takemetosouthpark.info
www.regmino.com
vmusk.com
www.universitysix.info
takemetomyspace.info
w3net.info
www.universityzero.info
tealweb.info
blueaccess.info
www.fourcollege.info
www.sixcollege.info
worldprxy.info
www.jot78.info
takemetotagged.info
www.zxdrive.com
www.atold.com

رهبرچپانی!

هیاهوی اوباش حکومتی را در روز قدس شاهد بودیم. اگر می‌گوئیم «اوباش حکومتی» دلیل دارد؛ مسلم است که گروهی از مردم عادی به دلیل نفرتی که از این حکومت به دل گرفته‌اند برای رهائی از شر آخوندها به خیابان‌ها آمده بودند. ولی تجربة تاریخی ملت ایران به صراحت نشان می‌دهد که سردمداران چنین حرکت‌هائی به هیچ عنوان با اهداف والا و انسانی ملت‌ها ارتباطی ندارند. آن‌ها که جمعیت را به خیابان‌ها «هی» می‌کنند، در درجة نخست شبکه‌های تبلیغاتی بین‌المللی‌اند. این شبکه‌ها اگر منافع خود را در این بحران‌سازی‌های مضحک و ابلهانه نمی‌دیدند، مطمئن باشیم همچون دوران «افتخارآفرین» حاج‌ روح‌الله و به ویژه وقایع هولناک سال 67 حتی یک گزارش چند خطی هم از کشتار هزاران انسان بی‌گناه منعکس نمی‌کردند.

بله، قدیمی‌تر‌ها از آنچه امروز می‌گذرد «ویراست» دیگری در حافظة تاریخی خود دارند، و همینجا بگوئیم که بی‌توجهی به این «ویراست» از طرف جوانان کشور نهایت امر می‌تواند کار را به بن‌بست‌هائی بکشاند که طی غائلة انسان‌ستیز خمینی‌دجال، به کودتاهای ننگینی انجامید که یکی پس از دیگری تمامی بنیة اقتصادی و مالی، فرهنگی و سیاسی کشور را به تاراج قدرت‌های جهانی داد. کودتاهائی که با به اصطلاح «انقلاب» 22 بهمن آغاز شد و هنوز نیز در پس پردة هم‌سازی‌ها و هم‌رازی‌های محافل مختلف جهانی به زیان ملت ایران در جریان است.

ملت‌هائی از تجربة تاریخی خود سربلند پای بیرون می‌گذارند که شناخت وسیع‌تری از مسائل جهانی در انبان داشته باشند. می‌باید این شناخت را گسترش داد؛ ایرانی باید بداند که تحول امروز در بطن حکومت اسلامی صرفاً بازتابی از تحولات داخلی نیست. در تحلیل جریانات کشور، شرایط جهانی را، خصوصاً در مورد کشور ایران که هم اشراف به راه‌های انتقال انرژی جهانی دارد و هم مرزی 2 هزار کیلومتری با فضای ژئوپولیتیک اتحادشوروی سابق و روسیه امروز، نمی‌باید از نظر دور داشت.

در همین راستا مطلب امروز را به بررسی تحولات «خیابانی» محدود می‌کنیم، نخست این اصل را می‌باید برای چندمین بار عنوان کرد که به راه انداختن «مردم» در خیابان به هیچ عنوان یک فعالیت سیاسی نیست. این یکی از «باورهائی» است که استعمار طی تجربة یکصدسالة خود در ایران آنرا به غلط ملکة ذهن ایرانیان کرده. برخلاف تظاهرات خیابانی، فعالیت‌های سیاسی می‌باید هدفمند و جهت‌دار باشد؛ مسئولیت‌های حقوقی و قانونی در جوف این فعالیت‌ها می‌باید منظور شود؛ پشتوانة اجتماعی و اقتصادی یا به طور کلی قشرهای حامی هر حرکت سیاسی می‌باید بررسی شود، مطرح شود و از نظر افکارعمومی روشن و واضح در جایگاه خود قرار گیرد؛ و … می‌بینیم که درست در مسیر خلاف آنچه در بالا آوردیم، اغلب کسانیکه امروز برای «بحران‌سازی» در قلب جامعة ایران آستین‌‌ها را بالا زده، و دایة دلسوزتر از مادر برای ایرانیان شده‌اند، اولین سخنان‌شان حذف همین «پارامترها» از حرکت سیاسی است. به ادعای اینان می‌باید نخست به «اجماع» رسید و سپس مطالبات هر گروه را مطرح کرد! جای تردید نیست که چنین پیشنهاد خائنانه‌ای همان است که طی غائلة آخوندی، کودتای 22 بهمن را بر ملت ایران تحمیل کرد و اینک سه دهه است ملتی درگیر یکی از انسان‌ستیزترین رژیم‌های سیاسی تاریخ بشر شده.

هر چند برای بعضی تعجب‌آور باشد، در همینجا می‌گوئیم که تکیه بر این «پارامترها»، از تظاهرات خیابانی به مراتب کارسازتر، سرنوشت‌سازتر و مهم‌تر است. امروز به دلیل «نبود» همین‌ پارامترها در فضای تظاهرات خیابانی شاهدیم که تحولاتی بسیار «احمقانه» در بطن یک رژیم فاشیست به وقوع می‌پیوندد. در بطن این رژیم میرحسین موسوی، فردی که دست‌هایش به خون هزاران انسان در این سرزمین آلوده است به دلیل نبود همین «پارامترها»‌ رهبر مخالفان شده! سئوال اینجاست: کدام «مخالفان»؟ آنان که در امثال میرحسین موسوی «مخالف» می‌بینند بهتر است یک بار دیگر خود را در ‌آئینه درست نگاه کنند. بهتر است به بررسی دقیق‌تر مسائل کشور طی نیم‌قرن گذشته بپردازند، و یا اگر از اینهمه به دلائلی عاجزند، از سالخورده‌ترها بپرسند. نه میرحسین و نه سیدخندان و نه کروبی جنایتکار «رهبر» ملت ایران نیستند. امروز به فرد فرد هم‌میهنان می‌گوئیم که این توهم هولناک را نمی‌باید بیش از این در مسیر پیشنهادی استعمار به پیش راند.

البته گروه‌هائی نیز در این میان درگیر شده‌اند. بله، این‌ها همان‌ها هستند که در غائلة 22 بهمن و حتی کودتای 28 مرداد نیز در همین مسیر‌ها «فعال» بودند. حزب‌توده که عمری به وطن‌فروشی گذرانده، امروز از میرحسین موسوی «حمایت» می‌کند. این همان حزبی است که پس از کودتای 22 بهمن، در رفراندومی که برای تعیین رژیم سیاسی کشور به راه افتاد، از گزینة حاج روح‌الله نیز «حمایت» کرد! این همان حزبی است که به قانون اساسی «جمهوری اسلامی» رأی مثبت داد!‌ این همان حزبی است که در گیرودار قتل‌عام مخالفان حکومت اسلامی، در کمال بی‌شرمی در کنار همین آیت‌الله مصباح می‌نشست و در شب‌هائی که بهترین فرزندان این کشور را عمال کودتا در زندان‌ها شکنجه می‌کردند دل به سخنان «استاد» سروش می‌داد و به قول خودش «بحث‌آزاد» سیاسی می‌کرد! این همان حزب است که از سیدخندان آدمکش پس از ده سال اشغال پست وزارت ارشاد در حکومت اسلامی برای ریاست جمهوری «حمایت» کرد. خلاصه بگوئیم، در مورد این «حزب» راه دور نمی‌رویم اینان همیشه از آدمکشان و ایران‌ستیزان حمایت کرده‌اند، حتی از «حمایت» میرپنج و قوام‌السلطنه نیز روی برنگرداندند. هر کس در این ملک آدم کشت، حزب توده از او «حمایت» کرد. پس اگر امروز این تشکیلات از میرحسین موسوی و کروبی و اوباش طرفدار اینان «حمایت» می‌کند، باید زنگ‌خطری باشد در گوش ایرانیان.

ولی حزب توده مسلماً در این میان «تنها» نیست؛ گروه‌های دیگری نیز از این «خیمه‌شب‌بازی» حمایت می‌کنند. اوباش حکومت اسلامی، همان‌ها که کتابفروشی‌ها و دفاتر مجلات و روزنامه‌ها را به آتش می‌کشیدند، و با چماق بر سر زنان ایران می‌کوفتند؛ همان اراذل شناخته شده و یا ناشناس، از قبیل «الله‌کرم» و «غفاری» و دیگران همه «حامیان» جنبش «سبز» شده‌اند. آیا کسی از خود پرسیده که فصل مشترک شهروند عادی این مملکت با اوباشی از قبیل «الله‌کرم» چیست؟ آنان که در فردای مطالعة این وبلاگ برای حمایت از میرحسین موسوی به خیابان می‌روند بهتر است سئوال بالا را از خود بپرسند.

ولی مشکل ما ایرانیان نه این گروه‌های ابله‌پرور است، و نه حاکمیت سانسور و خفقان! در ایران یاد نمی‌گیریم که با مسائل و مشکلات اجتماعی می‌باید رو در رو برخورد کرد. بعضی‌ها فکر می‌کنند که «دورزدن» قوانین نوعی زرنگی است، برخی دیگر ساخت‌وپاخت با ارباب چماق را نشانه‌ای از فناوری‌های فردی در ارتباطات اجتماعی تلقی می‌کنند، برخی دیگر حتی خود و خانواده‌شان را به فساد اداری و مالی حکومت آلوده‌اند، و اینهمه به این امید که «خرشان از پل خواهد گذشت!» زهی خیال باطل!‌ هیچ ملتی با تقلب و زیر پای گذاشتن حقوق هم‌وطنانش و یا با تخلف از قوانین به «بهشت خیالی» خود نرفته که ما دومین‌اش باشیم. قوانین یا «درست» است، یا «غلط»!‌ راه میانه وجود ندارد. حکومت یا دمکراتیک و یا استبدادی!‌ اگر افراد جامعه با استبداد کنار نیایند، مستبد بر این مملکت حاکم نخواهد شد.

این‌ها اصولی است که طی دهه‌ها، «تدریس» آن‌ در مدرسه‌ای به نام «ایران زمین» تعطیل شده. و حضور امروز در خیابان‌ها و عربده‌کشی‌های غیرمسئولانه دقیقاً دنبالة همان پیروی کورکورانه از عاملان استبداد است. برای ایرانیان ارجمندی که در خیابان‌ها به راه می‌افتند و فریاد «مرگ بر این» و «مرگ بر آن» سر می‌دهند خبر بسیاری بدی آورده‌ایم، عمل شما به هیچ عنوان حمایت از آزادی نیست! شما دنباله‌روهای همان مستبدانی شده‌اید که در ذهن خود بر علیه‌شان به اصطلاح «قیام» کرده‌اید. آزادی یک ملت هزینه‌ای بسیار گزاف‌تر از این‌ خیابان‌گردی‌ها دارد، و با تظاهرات خیابانی نیز تحصیل نخواهد شد.

ولی بالاتر از این «تحلیل‌ها»، با توجیهات «فرهیختگان» سیاسی کشور نیز روبرو می‌شویم، همان‌ها که فرزندان راستین فضای استعماری سیاست این کشور به شمار می‌روند. اینان در غائلة 22 بهمن می‌گفتند، «آخوندها رفتنی‌اند؛ ما از آن‌ها استفادة سیاسی می‌کنیم!» ارواح پدرتان!‌ آقایان «جبهة ملی»! شما از آخوند استفادة سیاسی کرده‌اید؟ کی و در چه تاریخی این عمل فرخنده را صورت دادید که تاریخ ایران هیچگاه آنرا به ثبت نرسانده؟ این آخوند نبود که با ارتش و سازمان سیا ساخت و کودتای 28 مرداد را زیر دماغ‌تان گذاشت؟ شما نه تنها از نظر ساختار سیاسی و تشکیلاتی فقط یک «زیرمجموعة» پیش‌پاافتاده و توسری خور از آخوندیسم مزدور و استعماری هستید، که حتی امروز در بطن به اصطلاح «اوپوزیسیون» سیاسی نیز حاضر به طرح مواضعی، هر چند «نمایشی» در تضاد با آخوندیسم نشده‌اید! اصولاً اعضاء این «حزب» همیشه منحله و همیشه «روشنفکر» و همیشه ملی و همیشه اسلامی بهتر است «شقاق‌های» فکری خود را با حضرات آیات عظام بیشتر از این‌ها توضیح دهند. مسلم بدانیم «شقاقی» در کار نیست؛ هم ارتجاع آخوندی از چپ‌افراطی تا راست‌افراطی را فرا‌گرفته، و هم این آقایان که بوی گند حوزه و بازارشان بنی‌بشر را خفه می‌کند از بوسیدن نعلین آخوند لحظه‌ای دریغ نخواهند کرد.

آخر کار می‌رسیم به «خودی‌هائی» که دست روزگار «ناخودی‌شان» کرده!‌ کسانیکه با استفاده از تریبون‌هائی که دولت احمدی‌نژاد با طیب‌خاطر در اختیارشان قرار داده، امروز تبدیل به «مبارزان» راه آزادی ملت ایران شده‌اند! بله، گروگان‌گیرهائی از قبیل عطریانفر و محمدرضا خاتمی، و ساواکی‌هائی از قماش حجاریان و بهزاد نبوی! این‌ها «آزادیخواهان» امروز ملت ایران‌اند؟!‌ اینان نیز بهتر است به صراحت «شقاق‌های» ایدئولوژیک‌شان را با رژیم «ولایت فقیه» روشن کنند. اگر این «شقاق‌ها» وجود ندارد، اینهمه دادوفریاد برای چیست؟ می‌گویند تقلب شده! ای‌بابا! تازه تقلب شده؟ آنروزها که با تقلب و پدرسوختگی مجلس خبرگان راه می‌انداختید، بنی‌صدر از صندوق‌ها بیرون می‌کشیدید چرا اعتراض نداشتید!‌ مگر همین خمینی نبود که می‌گفت «قلم‌ها را بشکنید!» چرا آنروز صدای‌تان در نیامد و خواستار آزادی مطبوعات نشدید که امروز به وق‌وق‌ افتاده‌اید؟ بالاخره انسان که نمی‌تواند عمری ساواکی و خودفروخته و روسپی باشد و در یک چشم‌برهم زدن «چه‌گوارا» از آب در بیاید.

این طیف‌ها را در سیاست‌بازان کشور دیدیم، هر چند طیف‌های دیگری هم داریم که در این فرصت امکان تحلیل رفتار سیاسی‌شان نخواهد بود. ولی مشکل اصلی در اینجا عملکرد دست‌های استعمار است. گفتیم که نمی‌توان عمری خودفروشی و مزدوری کرد و یک‌شبه انسان فرهیخته و آزادیخواه از آب در آمد. این امر صحت دارد، ولی می‌توان با استفاده از «خم رنگرزی» استعمار به چنین «معجزاتی» دست یازید! قبلاً هم دیده بودیم، هر چند برای‌مان تحلیل نکردند، و یا فرصت نشد تحلیلی ارائه دهند. قبلاً دیده بودیم که مصدق‌السلطنه که جانش بود و جان «اعلیحضرت»، چگونه پس از سال‌ها وزارت و حاکمیت بر نیمی از کشور ناگهان درویش شد و به قولی «آزادیخواه» مرد!‌ دیدیم که خمینی مرتجع که گرفتاری اصلی‌اش در ششم بهمن نامزدی «زن» برای نمایندگی مجلس بود، و کمر به دفاع از املاک فئودال‌ها و رژیم ارباب رعیتی بسته بود، 15 سال بعد به قول خودش مبارزه با «امپریاس» را در رأس امور قرار می‌داد! دیده بودیم که محمد خاتمی پس از ده سال سرکوب فرهنگی آخوندی در ایران چگونه با دست‌های استعمار فرهیخته شد و فیلسوف، و خبرنگاران نان‌خور دکان‌های غرب صف می‌گرفتند تا با این تحفة لژهای نمور اسکاتلند «مصاحبه» کنند.

امروز هم به صراحت می‌بینیم که اوباشی از قماش کروبی و موسوی تبدیل به «گاندی» شده‌اند! گاندی‌هائی دزد، سرکوبگر، آدمکش، متجاوز و خیانت‌پیشه!‌ تمامی خبرگزاری‌های جهان از حمله به این‌ «گاندی‌های» خودفروش در روزقدس خبر داده‌اند! ‌ تو گوئی ملت ایران در این 24 ساعت مسئله و مشکل دیگری جز این حضرات نداشته!‌ آن‌ها که به قول خودشان می‌خواهند «موج سواری» کنند، اینبار تنها خواهند ماند؛ مواظب باشند که شست پای‌شان به چشم‌شان فرو نرود. ملت ایران به هیچ عنوان از این افراد و هواداران و اطرافیان اینان حمایت نکرده و نخواهد کرد.

هواداری ملت ایران از این افراد، یک دروغ بیشرمانه است که تبلیغات غرب سعی در گسترش و عمومیت دادن به آن دارد. این فضاسازی یادآور غائلة 22 بهمن است، دورانی که همین رادیوها و مراکز سخن‌پرانی‌ ملتی را «فدائی امام خمینی» جا زده بود. روشن‌تر بگوئیم این تحرکات همان است که ما «رهبرچپانی» می‌خوانیم. آن‌ها که خود را موج‌سواران ماهری می‌بینند یک بار دیگر عملکردشان را در آئینة تجربیات گذشته درست مرور کنند؛ یک حرکت استعماری را مراکز تصمیم‌گیری اقتصادی بدون پشتوانة حمایت کنندة سیاسی و تبلیغاتی و لوژیستیک به راه نمی‌اندازند. اگر فکر کرده‌اید که در گیرودار این «تحرکات» استعماری می‌توانید مهره‌های استعمار را در چارچوب «منافع ملی» جابجا کنید، نه استعمار را درست شناخته‌اید و نه محدودیت‌های خودتان را دیده‌اید.

گفتیم که مبارزه برای آزادی مسیری بس دراز و پرمشقت است، ولی در همینجا اضافه کنیم که مبارزه با محافل استعماری که در ایران تاریخچه‌شان حداقل به یکصدسال بالغ می‌شود، از مبارزه برای آزادی نیز به مراتب مشکل‌تر خواهد بود؛ این نوع مبارزه محاسبه‌ای به مراتب پیچیده‌تر از آن دارد که برخی ارباب حزب و دفتر و دستک برای نوچه‌ها و جوجه‌های‌شان «تعریف» کرده‌اند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید19سپتامبر2009

unblocorkut.co.cc
webproxy-ch.co.cc
freeproxyuser.co.cc
unblocmyspace.co.cc
hids.at
online-web-proxy.co.cc
newproxyactive.info
unblocms.co.cc
www.proxy4you.info
unblochi5.co.cc
unblocfacebook.co.cc
losangeleswork.info
accesshi5.info
omsaild.info
turiner.co.cc
www.weltico.info
surfersheaven.co.cc
ipmod.co.cc
9webtun.info
stunblocker.co.cc
proxytwitter.org
nywork.info
jeeby.info
surfbytes.co.cc
unblockedsurf.co.cc
takeme2myspace.info
totalunblock.co.cc
webproxydomain.co.cc
www.runonby.info
stunblock.co.cc
chicagowork.info
gurunet3.co.cc
you-r-safe.co.cc
surfallows.co.cc
www.jot77.info
beworking.co.cc
smartere.co.cc
schooluser.co.cc
jeeby.co.cc
worldprxy.info
www.proxyforfrance.info
onlytoday.co.cc
bestproxyever.co.cc
bypassroutes.co.cc
accessitall.info
www.metalkecil.com
unblocyoutube.co.cc
gurunet8.co.cc
takemetomyspace.co.cc
accesshi5now.info

بحران‌گرایان!

همانطورکه پیشتر هم عنوان کردیم و از ظواهر امر نیز استنباط می‌شود، فضای سیاست داخلی جمکران به شدت ملتهب شده. دولت و برخی گروه‌ها در درون حاکمیت، هر یک برای پیش بردن مقاصد ضدایرانی خود به جان یکدیگر افتاده‌اند. تشکیلاتی که خود را وابسته به احمدی‌نژاد معرفی می‌کند سعی دارد با تکیه بر آنچه «اصولگرائی» تعریف کرده، مخالفان را عقب براند، تا با تکیه بر «مشروعیت» فرضی ناشی از شرکت همان 40 میلیون رأی‌دهنده مالک‌الرقاب صحنة سیاست کشور شود. از طرف دیگر گروه‌های صاحب‌نفوذ در بطن حاکمیت که خود را در جمع احمدی‌نژاد نمی‌بینند، به هر ترتیب سعی دارند دولت را بی‌اعتبار کرده و همزمان، تا حد ممکن خود و عملکردهای‌شان را در افکارعمومی از روند جریانات ضدمردمی سی‌سال اخیر دور بنمایانند. این شیوه‌های تخریب که پیش از شبه‌انتخابات مسخرة جمکران به راه افتاده بود، اینک با حمایت برخی محافل بین‌المللی در بطن حکومت اسلامی به جریان افتاده و نتیجه‌اش بازی موش‌وگربه‌ای است که در حال حاضر فضای سیاست کشور را اشباع کرده.

طی این تحرکات تخریبی که نهایت امر تخریب را به بطن این حاکمیت «شترگاوپلنگ» خواهد کشاند، نوک حملة «اصولگرایان» نخست متوجة هیاهوسالاری‌های خط‌امامی‌ها و لیبرال‌منشی‌های «فرضی» دارودستة رفسنجانی شده بود. نخست راه و روش «خط‌امامی‌ها»، خصوصاً لات‌بازی‌ اینان در «تسخیر» سفارت و ندانم‌کاری‌هائی که نتیجة این عمل نابخردانه شده بود بر روی پلاکارد‌های اصولگرائی شروع به «درخشیدن» کرد! کانال‌های هم‌ساز با این تبلیغات حتی «اشارات» احمدی‌نژاد به تسخیر سفارت شوروی را در آنروزها نشانة برائت کامل وی از عملیات خط‌امامی‌ها در تسخیر سفارت آمریکا معرفی کردند! در حالیکه به صراحت می‌دانیم در روند اوج‌گیری فاشیسم اسلامی در ایران مرحلة «تسخیر» سفارت و هیاهوئی که در اطراف دستگیری چند ماشین‌نویس و تلفنچی، تحت عنوان «کادرهای» سفارت به راه افتاده بود، از نظر سمبلیک نقشی بسیار کلیدی ایفا می‌کرد. مغناطیسم ضدایرانی‌ای که با بهره‌گیری از «چپ‌نمائی» در اطراف این عمل احمقانه و لات‌بازی‌های بعدی ایجاد شده بود آنروزها نه تنها از طرف چاقوکش‌هائی از قماش احمدی‌نژاد که حتی از سوی افراد بسیار «والامقام‌تر» از وی در بطن نظام نمی‌توانست به زیر سئوال برده شود.

تسخیر سفارت آمریکا در بطن پای‌گیری و امتداد نظریة فاشیسم اسلامی از چنان اهمیتی برخوردار است که عنوان کردن موضوعاتی از قبیل «مخالفت» احمدی‌نژاد با این اعمال امروز بیشتر به یک شوخی خنک می‌ماند. در عمل، ما به دلیل اهمیتی که این جریان در بطن شکل‌گیری فاشیسم در تاریخ معاصر ایران بازی کرد، از همان روزها این عمل را منسوب به کادرهای سازمان سیا در داخل ایران کردیم؛ تحلیلی که تحولات بعدی در کشور صحت آنرا به اثبات رساند.

برنامة حذف «خط‌امامی‌ها» از حاکمیت که در اواخر دورة دوم ریاست جمهوری خاتمی آغاز شده بود نهایت امر در سال‌های «مهرورزی» از نظر کارشناسان ساواک و سیا کامل شد! «اصولگرایان» به این صرافت افتادند که با تکمیل این «برنامه» تمامی هزینة سنگین و خانمان‌برانداز «تسخیر سفارت» به گردن خط‌امامی‌ها افتاده، و موج‌سواری امثال احمدی‌نژاد و خامنه‌ای و … که دقیقاً به اندازة دیگران از این نمایشات ضدایرانی منتفع شده بودند با گرفتن انگشت اتهام به سوی «خط‌امامی‌ها» به پشت پرده منتقل شده است! سئوال این بود: سفارت را چه کسانی گرفتند؟ جواب هم در پس صحنه‌سازی‌های مهرورزی و دولت «زحمت‌کش» کاملاً روشن: «خط‌امامی‌ها»!‌ البته اینان نمی‌گویند که روح‌الله خمینی و خامنه‌ای خودشان از همین اوباش «خط‌امامی» بودند!

در گام بعدی شاهد حملات شدید «اصولگرائی» به فساد مالی در حکومت اسلامی هستیم! این خیمه‌شب‌بازی که با اظهارات آگاهانه و یا ناآگاهانة عبدالله شهبازی آغاز شده بود، به مزخرفات عباس پالیزدار منجر شد و عملاً مقامات طراز اول حکومت اسلامی را دزد و غارتگر اموال «بیت‌المال» معرفی کرد! ولی‌ ملت ایران سال‌هاست که اعمال ضدایرانی این اوباش را از نزدیک شاهد است؛ نیازی به تحلیل و تفسیرهای «دولتی» و پامنبری‌های عمال حکومت از فساد این حکام نداریم. با این وجود اینبار نیز هیاهو برای آن به راه افتاده بود که نقش دولت احمدی‌نژاد در فساد مالی کاملاً «ماست‌مالی» شود؛ تو گوئی اصولگرایان و حامیان دولت احمدی‌نژاد از روز نخست با روند رشد فساد مالی در حکومت اسلامی هیچ ارتباطی نداشته‌اند! حتی یک مورد از کلاشی‌ها و لات‌بازی‌های اصولگرایان در این «افشاگری» مطرح نمی‌شود!‌ البته این بار نوک حمله متوجه «خط‌امامی‌ها» نبود، هر چند که خط‌امامی‌ها هم درست به اندازة دیگران در فساد مالی حکومت اسلامی شریک‌‌اند. «حمله» روی به دارودستة سردار اکبر بهرمانی و نخاله‌های اطراف وی از قماش ناطق‌نوری و دیگر آخوندها و بچه‌آخوندهای کلاش حکومت اسلامی داشت.

اینبار نیز هدف تبلیغاتی از پیش کاملاً روشن شده بود. سئوال این است: دزدها چه کسانی‌ هستند؟ جواب هم روشن: دارودستة رفسنجانی! در همین جوسازی‌ها بود که دولت مهرورزی، ملت ایران را با کمک اوپوزیسیون خودفروختة خارج از کشور به پای صندوق‌های رأی‌گیری جمکران فرستاد. اینکه در واقع چه درصدی از مردم کشور در این نمایشات ضدایرانی شرکت کرده‌اند، به همان اندازه از «واضحات» و «مبرهنات» است که رأی بالای آقای احمدی‌نژاد! خلاصه می‌گوئیم این «انتخابات» از اول تا آخر یک تقلب بود. نه مردم ایران در مقیاسی که ادعا می‌شود در این «انتخابات» شرکت کردند و نه فردی به نام احمدی‌نژاد می‌تواند از صندوق‌های رأی به نام ملت ایران بیرون کشیده شود. ولی در تبلیغات همة این «واضحات» وجود داشت! هم شرکت مردم میلیونی بود، و هم احمدی‌نژاد برنده!

پس از پایان گرفتن نمایشات «انتخابات»، شاهد درگیری‌های خیابانی نیز هستیم! اینبار هم مسیر تبلیغات کاملاً قابل‌پیش‌بینی بود؛ تو گوئی ملت ایران مجنون و دیوانه است و برای پیروزی فردی در خیابان‌ها به درگیری با پلیس و نیروهای انتظامی می‌پردازد که سیاه‌ترین کارنامه‌ها در سرکوب ملت و جنبش‌های آزادیخواهانة مردم ایران را طی دوران فاشیسم اسلامی از آن خود کرده!‌ سئوال اینبار نیز روشن بود: آزادیخواه کیست؟ جواب هم از پیش آماده و مهیا: میرحسین موسوی! در همینجا بگوئیم که آزادیخواهی میرحسین موسوی یکی از سرگرم‌کننده‌ترین و جالب‌ترین اختراعات سازمان سیا در جامعة ایران می‌باید تلقی شود. اینکه در تابستان 1367 نزدیک به 5 هزار زندانی سیاسی، بدون محاکمه و تفهیم اتهام ـ چرا که اصولاً جرمی وجود نداشت ـ در زندان‌های تحت نظر همین آقای موسوی اعدام شده‌اند، مسلماً فقط قسمتی از ابعاد «جاودانة» آزادیخواهی این موجود ضدبشر است. شاهدیم که آقای احمدی‌نژاد فقط برای خودشان لقمه نمی‌گیرند؛ به دستور ارباب برای میرحسین هم لقمة چرب‌ونرمی سر طاقچه گذاشته‌اند! لقمة «آزادیخواه» بزرگ و فرهیختة ایران‌زمین.

ولی طی چند روز گذشته «بحران‌سازی» دمکراتیک‌منشانه و «طوفان در لیوان» که توسط اوباش جمکران به راه افتاده، به یک‌باره شدت بیشتری به خود می‌گیرد. دلیل نیز کاملاً روشن است. غرب دیگر نمی‌تواند با تکیه بر بحران‌سازی در اطراف «خطر هسته‌ای»، ایران را به صورت سمبلیک مورد «تهاجم» دیپلماتیک قرار دهد. البته ابعاد مختلفی که در این جملة کوتاه مشاهده می‌کنیم، مفاهیم گسترده‌ای در زمینة استراتژیک دارد.

نخست اینکه «خطر» هسته‌ای ایران یک «دروغ بزرگ» است. دروغی که توسط آژانس‌های وابسته به سازمان سیا در بوق و کرنا گذاشته ‌شده. اگر در شرایط استراتژیک کشور ایران، روسیه فناوری هسته‌ای در اختیار تهران نگذارد تنها کانالی که قادر خواهد بود سیاست روسیه را در این زمینه «دور» بزند، آمریکاست. به عبارت دیگر اگر فناوری نظامی هسته‌ای را روسیه به ایران نمی‌دهد، این آمریکاست که چنین کاری می‌کند. در نتیجه بساط هیاهو بر سر «بمب آیت‌الله‌ها» را سازمان سیا جهت باجگیری از کرملین به راه انداخته.

و دقیقاً در مسیر الزامات همین هیاهوی سیاسی است که ما ایرانیان نمی‌باید از حق زندگی تحت قوانین یک دولت انسان‌محور بهرهمند شویم. کدام دولت دمکراتیک و کدام هیئت حاکمة منطقی‌ای حاضر خواهد بود کشور ایران را در راه مطالبات سازمان سیا و کاخ‌سفید اینچنین که طی سه دهه شاهد بودیم تبدیل به مخروبه‌ کند؟ تنها کسانی از قماش احمدی‌نژاد و خامنه‌ای و رفسنجانی حاضرند با ملت و میهن خود چنین معامله‌ای صورت دهند، چرا که اینان نه تنها بی‌وطن و بی‌شخصیت‌اند، که از طریق خودفروشی و کاسه‌لیسی زباله‌دان‌ها را ترک کرده در کاخ‌ها مستقر شده‌اند. این جانوران می‌پندارند که تا ابد می‌توان با مزدوری و کاسه‌لیسی ملت‌ ایران را قربانی منافع فردی و گروهی کرد. بله، معجزة دولت دست‌نشانده همین است؛ این است «معجزة» دوام حکومت اسلامی در شرایطی که حتی یک نفر در این مملکت حاضر به تحمل وجود چنین حکومتی نیست.

با این وجود همانطور که در مقدمه گفتیم بحران‌سازی میان جناح‌های «خانگی» حکومت اسلامی شدت گرفته. امروز، خبرگزاری حکومت اسلامی، ایرنا مطلب بلندی در مورد سوءقصد در دفتر نخست‌وزیری به چاپ می‌رساند. بدون آنکه پای به تحلیل مسائل مختلف در این مطلب بگذاریم، به صورت شتابزده می‌باید عنوان کرد که در تاریخ 8 شهریورماه 1360 دفتر نخست‌وزیری حکومت اسلامی منفجر می‌شود و رئیس جمهور حکومت اسلامی، محمدعلی رجائی و نخست وزیر وقت، باهنر در این انفجار به قتل می‌رسند. لازم به یادآوری است که این عملیات پس از کودتای روح‌الله خمینی بر علیه ابوالحسن بنی‌صدر و غیرقانونی اعلام کردن گروه‌ها و تشکیلات متعددی از قبیل سازمان مجاهدین خلق، فدائیان خلق اقلیت و … صورت گرفته. و درست چند هفته پیش از آن در تیرماه همان‌سال مرکز حزب جمهوری اسلامی نیز به همین سرنوشت دچار شده بود.

اینکه درست پس از کودتائی علنی بر علیه گروهی از بازیگران اصلی حکومت اسلامی، ده‌ها نفر از سردمداران همین حکومت با انفجار بمب، خصوصاً در مراکزی «حفاظت‌‌شده» و از نظر امنیتی «حساس» قتل‌عام می‌‌شوند، بیش از آنچه انگشت اتهام را به سوی گروه‌های خارج از طیف حکومت از قماش مجاهدین و دیگران منحرف کند، اتهامی است مستقیم بر سردمداران حکومت اسلامی و رهبران کودتای کذا. در واقع این بمب‌ها پیش‌درآمد کشتاری شد که رهبران کودتا چه در زندان‌ها و چه در میادین درگیری‌های قومی و خیابانی و منطقه‌ای از مخالفان حکومت صورت دادند. اگر امثال بهشتی و باهنر در قید حیات می‌بودند، وضعیت آقای خمینی و رفسنجانی پس از این کودتا، مسلماً با آنچه شد بسیار تفاوت می‌کرد. اینهمه فقط برای اینکه بگوئیم، اتهام سردمداران کودتا برای انتساب قتل‌عام‌های حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست‌وزیری به بنی‌صدر از دیرباز زبانزد خاص و عام بوده و به هیچ عنوان مطلب جدیدی نیست.

با این وجود دولت احمدی‌نژاد درست با همان ترفندی که به اصطلاح «مبارزه با فساد» و مبارزه با «دانشجویان خط امام» را آغاز کرده، اینبار نیز قصد دارد از یک رخداد کاملاً مشخص و نخ‌نما در تاریخ کشور بهره‌برداری سیاسی ویژه‌ای به نفع دکان «اصولگرائی» خود صورت دهد. این «سند» که با کد خبر: 684729، در تاریخ 25 شهریور ماه 1388 در ایرنا منعکس شده به صورتی تلویحی، همچون نمونة «مفسدان مالی در حکومت اسلامی» تلاش دارد که به نحوی از انحاء اوباش سرشناس این حکومت از قماش محسن سازگارا، بهزاد نبوی، تاج‌زاده، خاتمی و … را به بمب‌گزاری در نخست‌وزیری مرتبط کند! اگر می‌گوئیم همانطور که در مورد «مفسدان مالی» و «دانشجویان خط‌امام» دیدیم، بی‌دلیل نیست. اینبار نیز دولت احمدی‌نژاد و اوباش اصولگرای اطراف وی، از هر گونه خدشه و اتهام به دوراند! قبلاً هم گفتیم که اصولگرایان نه با مفسده‌های مالی در این حکومت کاری دارند، نه از طریق هیاهوی اوباش «خط‌امام» به دولت و دفتر و دستک رسیده‌اند، و نه از طریق قتل‌عام شخصیت‌های برجستة این حکومت است که امثال احمدی‌نژاد و «مهندس» باهنر و توکلی و لاریجانی و غیره به آب و نان رسیده‌اند. این است پیام واقعی این به اصطلاح «سند» که امروز در ایرنا منتشر شده.

در همینجا بگوئیم که تشدید بحران‌سازی‌های خانگی در حکومت اسلامی به هیچ عنوان نشانه‌ای از سلامت سیاسی در این دولت و حکومت نیست. اگر روند حرکت مسائل استراتژیک را دنبال کنیم خط آمریکا را درست در قلب این «بحران‌سازی‌ها» مشاهده خواهیم کرد. امروز «رادیوفردا» از زبان «دنیس بلر»، مدیر ادارة اطلاعات ملی آمریکا، ایران را در کنار روسیه، چین و کرة شمالی تهدیدی در راه منافع کشور آمریکا معرفی می‌کند!‌ اینکه رادیو فردا یک‌باره از خواب خرگوشی بیدار شده، و درست پس از پایان یافتن خط «بحران هسته‌ای»، از زبان آقای «بلر» در شرایطی که دیگر امیدی به بحران‌سازی نیست، ایران را در کنار روسیه قرار می‌دهد مسلماً بی‌دلیل نیست. نخست اینکه دولت دست‌نشاندة آخوندها در ایران نوکر آمریکاست، نه وابسته به مسکو. دوماً شاهدیم که «خط بحران» اینک از مسیر سلاح هسته‌ای منحرف شده، ایران را در مقام یک «قدرت‌ جهانی» در برابر سیاستگزاری‌های ایالات متحد قرار می‌دهد! این نیست جز گزافه‌گوئی که دولت وابستة جمکران را در مقام روسیه و چین، یعنی دولت‌های برخوردار از حق وتو، و قدرت‌های هسته‌ای نظامی بگذارند!‌ با این وجود اگر بحران‌سازی‌ها نتواند از مسیر معمول خود یعنی نظامی، و اینک «استراتژیک» به اهداف آمریکا نائل آید، دامن زدن به بحران داخلی تنها راه‌حل موجود خواهد بود؛ اینجاست که دلیل واقعی انتشار مزخرفات ایرنا معلوم می‌شود. این «مزخرفات» باز هم نوعی توضیح واضحات است در مسیری که تنها مصرف آن گسترش بحران‌سازی داخلی خواهد بود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید17سپتامبر2009

proxy-hideme.co.cc
www.unblockitter.info
no-fw.co.cc
nocloack.co.cc
letitglide.co.cc
bestuse.co.cc
jumpover.co.cc
takemetohyves.info
proxybypasswebsites.co.cc
ipassfilters.co.cc
zoomgreat.co.cc
surfer-safe.co.cc
free-proxy-surfing.co.cc
buddy0.co.cc
8unblockit.info
imunblocked.co.cc
free-proxysurfing.co.cc
browsethat.co.cc
penaway.co.cc
takemetonetlog.info
imnotblocked.co.cc
surf-w3.co.cc
gate2way.co.cc
xani.co.cc
freewebproxyunblocksites.info
hidethistime.co.cc
latestbypass.co.cc
happyunblocker.co.cc
surf.biz.pl
8unblock.info
tealweb.info
anonymouslysurfing.co.cc
firewallhaven.co.cc
indonesia-travel-guide.co.cc
quickfreebrowse.info
akzo.info
7webtun.info
coffeeblock.co.cc
monkeyjack.co.cc
jot57.co.cc
mycostume.co.cc
loparound.co.cc
vip-freeproxy.co.cc
letnlive.co.cc
datunnel.co.cc
megaunblock.co.cc
openyours.co.cc
tweetfree.co.cc
takemetosouthpark.info
letmethru.co.cc

«آلات» عظام!









کشاکش سیاسی در داخل مرزهای ایران به مرحلة جدیدی پای گذاشته. دولت احمدی‌نژاد با تکیه بر «مشروعیت» فرضی که گویا «انتخابات» اخیر برای او به ارمغان آورده به سرعت ادعای مخالفین داخلی را در موارد مختلفی از شکنجه گرفته تا تقلب در روند رأی‌گیری و شمارش آراء مورد تردید قرار می‌دهد و از زبان قوة قضائیه جریانات موسوم به اصلاح‌طلب را «متهم» به صحنه‌آرائی می‌کند. از طرف دیگر این اصلاح‌طلبان که با حمایت محافل مشخصی در سطح جامعه فعال شده‌اند کوتاه نمی‌آیند و مرتباً «مشروعیت» همین دولت را از طریق سخنرانی‌ها و اظهارنظرها به زیر سئوال می‌برند و در برابر اقدامات «ایذائی»، در جواب عملیات جناح «اصولگرای» حکومتی سنگ‌اندازی می‌کنند. ولی آنچه زیاد مورد بحث قرار نمی‌گیرد این اصل کلی است که صحنه‌‌های فوق در داخل کشور نهایت امر بازتابی است از بحران استراتژیکی که قدرت‌های بزرگ بر سر مسئلة تقسیم مناطق نفوذ در خلیج‌فارس، خاورمیانه، آسیای مرکزی و جنوبی و شاید شمال آفریقا به راه انداخته‌اند.

«بحران» هسته‌ای در ایران، مسئلة تقلب‌های «انتخاباتی»، جابجائی اهرم‌های قدرت در داخل پوستة فروپاشیدة حکومت جمکران و … تماماً بازتابی است از آنچه در سطح جهانی در چارچوب تقسیم دوبارة کارت‌ها در منطقة وسیع آسیای جنوب غربی و خاورمیانه توسط قدرت‌های بزرگ می‌تواند تلقی شود. اینکه در این میان کشور ایران، خارج از اینکه چه رژیمی بر آن حاکم باشد، چه منافعی را قادر است برای مردم کشور تأمین کند زیاد موضوع بحث نیست. همانطور که بارها در همین وبلاگ عنوان کرده‌ایم مشکل جناح‌های داخلی بیشتر کنار آمدن با محافل تصمیم‌گیری خارجی است تا تضمین منافع ملی؛ عملیات سیاست‌بازان خارج‌نشین نیز بر خلاف تمامی ژست‌های‌شان فقط بازتابی است از پیچ‌وتاب‌های داخل‌. و در زمینة سیاست کشور، مخالف‌نمایان و حتی مخالفان‌ واقعی این حکومت جز اینکه پروانه‌وار به دور شمع وجود محفل حکومت اسلامی در چرخش باشند، نه دست به عملی می‌زنند و نه حرف جدیدی برای گفتن دارند.

در نتیجه برای بررسی مسائل سیاست داخلی کشور تحلیل گفته‌ها و شنیده‌های محافل داخلی نهایت امر کفایت خواهد کرد. چرا که در عرض چند روز آنچه در داخل «موضوع اصلی» عنوان می‌شود، تبدیل به موضوع اصلی در خارج نیز خواهد شد! در همین راستا می‌بینیم که تظاهرات «روز قدس» عملاً تبدیل به یک زورآزمائی بین دولت اصولگرا و جناح به اصطلاح مخالف آن در بطن حکومت شده. اینکه تظاهرات روز کذا در ایران اصولاً از ابتدای کار به چه دلیل به راه افتاده، و مقصود نهائی از این تظاهرات که ریشه در اظهارات و پرت‌وپلاگوئی‌های روح‌الله خمینی داشت چه‌ها بوده، آنقدرها مورد التفات نیست. با این وجود «فلسفة» روز به اصطلاح «قدس» را نمی‌باید به دست فراموشی سپرد؛ و امروز که عملاً تمامی جناح‌های مخالف‌ و مخالف‌نما برای جمع‌آوری سیاهی‌لشکر بر محور این‌ «روزمقدس» دست در دست جناح‌های دولتی گذاشته‌اند شاید بهتر باشد بگوئیم که اصولاً گردآوری جماعت در خیابان‌ها بر محور فحاشی و عربده‌کشی بر علیه کشوری که عضو سازمان ملل متحد به شمار می‌رود و از نظر حقوقی موجودیت‌اش در صورتبندی‌های نظامی، اقتصادی و مالی جهانی به ثبت رسیده و از نظر ارتباطات جهانی به مراتب از حکومت اسلامی موقعیتی مستحکم‌تر دارد، عملی احمقانه، قانون‌شکنانه و وحشیانه خواهد بود.

این تظاهرات احمقانه که ریشة آن را می‌باید در اوج لات‌بازی‌های حاج‌روح‌الله و همین دانشجویان خط امام و خط سیا و غیره و ذلک جستجو کرد برای ملت ایران فقط دردسر و گرفتاری در زمینة سیاست خارجی به همراه می‌آورد. زدن برچسب «یهودستیزی» توسط رسانه‌های جهانی بر پیشانی یک ملت 70 میلیونی نتیجة شوم و ننگین چنین راهپیمائی‌ها و تظاهرات احمقانه‌ای است که دولت جمکران دست در دست اوباش و اراذل خیابانی تحت نظارت امپریالیسم جهانی در خیابان‌های کشور به راه می‌اندازد. تصور اینکه اوباشی از قماش «حاج ارضی» و محسن‌رضائی و احمدی‌نژاد و کروبی و دیگران، مخالف سیاست‌های نژادی و قبیله‌پروری در کشور اسرائیل باشند بسیار گزافه است؛ اینان طی سه دهه عملاً ثابت کرده‌اند که فهم و شعور چنین برخوردهائی را اصولاً ندارند. تظاهرات و هیاهوی خیابانی از قماش «روز قدس» فقط مشکل و معضل برای ملت ایران و نهایت امر کارساز سیاست‌های بین‌المللی است جهت باج‌گیری و باج‌خواهی و چپاول هر چه بیشتر ملت ایران.

با این وجود همانطور که بالاتر نیز گفتیم، «اصول سیاست» در داخل مرزهای ایران موجودیت می‌یابد و به سرعت به خارج رسیده، در لوای «حمایت از این» و «پشتیبانی از آن»، تبدیل به «شرح‌وظائف» در دفترودستک گروه‌های به اصطلاح «سیاسی» وطنی می‌شود!‌ در همین راستاست که امروز تقریباً همة این گروه‌ها بجای محکوم کردن این تظاهرات که از پایه و اساس «فاشیستی» و ضدبشری است، هر کدام سعی دارند در کنار این و یا آن گروه خود را در تظاهرات کذا «جاسازی»‌ کنند! این نیست جز اینکه گروه‌های سیاسی فعال در خارج از کشور در مقام «محفل‌های کمکی» در خدمت سیاست‌هائی قرار گرفته‌اند که نهایت امر راهکارهای دولت جمکران و مخالفان داخلی‌اش را ترسیم می‌کنند. در همینجا عنوان کنیم که اگر امروز گروه‌های سیاسی مستقل و خارج از چارچوب منافع امپریالیسم در جامعة ایران می‌توانستند حضور داشته باشند، تنها برخوردی که می‌بایست در چارچوب منافع درازمدت و غائی ملت ایران در میانة درگیری‌های منطقه‌ای از خود در ارتباط با «روزقدس» نشان دهند، محکوم کردن این پدیده و بنیانگزاران و عوامل و جریانات حامی آن بود. ولی هیچ یک از گروه‌های سیاسی چنین «بی‌احتیاطی‌ای» نخواهد کرد؛ اینان هر یک منتظرند در مقام «میراث‌خوار» حاج‌روح‌الله علم و کتل همان «انقلاب» اسلامی را بر دوش گرفته، به قولی «راه رفته را» اینبار در چارچوب منافع محفل خودشان «یک بار دیگر» طی کنند!

پس مسئلة‌ «روزقدس» را به کناری گذاشته، مطلب امروز را با بررسی کلی‌تری از پدیدة «بدرفتاری با زندانیان» دنبال می‌کنیم. این مسئله آنقدرها که می‌نماید با پدیدة «روزقدس» فاصله ندارد. می‌دانیم که شاهدان زندة این بدرفتاری‌ها هنوز ده‌ها و ده‌ها در کنارمان نشسته‌‌اند؛ این مزخرفات که حکومت فاشیست اسلامی با زندانیان بدرفتاری نمی‌کند فقط در قلب ادبیات مردمفریبانه‌ای موجودیت یافته که اینان برای خر کردن خلق‌الله سر هم می‌کنند؛ اصولاً برای دیدن وحشیگری‌های این رژیم اجنبی‌پرست، چه نیازی به زندان رفتن است!‌ صدها عکس و فیلم از برخوردهای وحشیانة اینان با مردم در کوچه و خیابان هنوز بر روی خطوط اینترنت وجود دارد. با اینهمه امروز اوباش حکومت اسلامی با تکیه بر عملیات «توجیه‌گرانة» اصلاح‌طلبان به این نتیجة بسیار درخشان و انسانی و تاریخی رسیده‌اند که اصولاً مستندات در مورد آزار جنسی زندانیان «ساختگی» است. رادیوفردا، همکار و دوست گرامی حکومت اسلامی در تاریخ 21 شهریورماه 1388 می‌نویسد:

«هيات ويژة قوة قضائيه نتيجة بررسی‌های خود در بارة آزار جنسی بازداشت شدگان وقايع اخير را منتشر کرده و می‌گويد: مستندات مهدی کروبی در اين باره کاملاً ساختگی است.»

اتفاقاً ما هم با این «هیات» صددرصد موافق‌ایم. نه تنها «مستندات کروبی» که موجودیت این شیخ پلید و خودفروخته نیز کاملاً «ساختگی» است. این آدم‌نما خودش یک باطوم و «آزار جنسی برای ملت ایران» به شمار می‌رود. ولی اگر مستندات این مردک ساختگی است، بدرفتاری با زندانیان و شکنجة زندانی در حکومت اسلامی به هیچ عنوان ساختگی نیست. و امروز می‌گوئیم که اگر واشنگتن و لندن باد در آستین پارة امثال موسوی و کروبی انداختند، فقط برای همین نتیجه‌گیری‌ها بوده؛ نتیجه‌ای که بر اساس آن اوباش آدمکش جمکران با ملت ایران بدرفتاری نمی‌کنند! ولی چه کسی می‌پذیرد که موجود خودفروخته‌ای همچون مهدی کروبی پس از سه دهه همکاری در چپاول و سرکوب ما ملت اینک بیاید و دست اوباش این حکومت را که موجودیتش را مدیون عملیات آن‌هاست در برابر ملت ایران «رو» کند؟ چه کسی انتظار دارد که کروبی اینان را در واقع و در عمل رسوا کند؟

بله، همانطور که می‌بینیم دنباله‌روی تشکل‌های سیاسی خارج از کشور از تحولات ساخته و پرداختة پایتخت‌های غربی، و دست گذاشتن در دست‌های خونین یک رژیم ضدبشری چگونه توانست به ادعاهای احمق‌فریب و موضع‌گیری‌های بچگانه‌ای منجر شود که امروز 8 دهه است کشور را عملاً به زباله‌دان تبدیل کرده و نتیجه‌ای جز بی‌آبروئی برای ملت ایران نداشته.

مدت‌هاست که حکومت‌های قدرتمند جهانی به «فواید» حکومت اسلامی در راه چپاول و غارت ملت‌ ایران پی برده‌اند. می‌دانیم که این «بساط» پیش از جنبش مشروطه توسط آخوندک‌های نجف و کربلا به راه افتاده بود، و تا به امروز همچنان علم و کتل اینان به هوا است. تا زمانیکه ملت ایران با آگاهی و تیزهوشی سیاسی چماق «دین»، دین‌فروشی و دین‌پناهی را در فضای کشور بی‌اثر نکند، حمایت غرب از دولت‌های مذهبی در کشور ادامه خواهد داشت. این تصور که با حمایت از اسلام «خوب» می‌توان اسلام «بد» را عقب‌نشاند از آن خم‌های شیره‌ای است که حزب‌توده 60 سال است برای خودش پر می‌کند! برای این حضرات و دیگر «دین‌پناهان» خبر بدی آورده‌ایم، دین اسلام بد و خوبش همین است که می‌بینیم! و از قضای روزگار آنانکه در دوران سلطنت پهلوی‌ها مسئلة «اسلام خوب» و اسلام ‌ضدامپریالیست و غیره را علم کردند اگر خودشان هم نمی‌دانستند درست در مسیر حرکت استراتژی‌های غرب در کشور گام برمی‌داشتند. این مطلب را دو سال‌ پیش به طور مفصل در این وبلاگ توضیح داده‌ایم و گذار از تشکیلات حزب‌توده به «کمونیسم مستقل از مسکو» و سپس اسلام‌گرائی ضدامپریالیست و نهایت امر آخوندیسم فعلی را شکافته‌ایم.

این حرکت مزورانه که پس از کودتای 28 مرداد در عمل تحفة دولت کودتا برای ملت ایران بود، در گام نخست فرهنگ «سوسیالیسم» را در کشور به تعفن و کثافت مذهب و حوزه‌های علمیه آلوده کرد، و نهایت امر همان نتیجه‌ای را به بار آورد که در اروپای شرقی طی دهة 1930 به بار آمده بود: بهره‌گیری پوپولیسم از پیش‌فرض‌های سوسیالیسم، به قدرت رسیدن اوباش و اراذل شهری و سرکوب گستردة ملت‌ها. البته بحران در ایران فعلاً 6 دهه است که دوام یافته، دلیلی هم نمی‌بینیم که در عرض چند سال آینده از میان برود. مگر اینکه موضع‌گیری تشکل‌ها و محافل داخلی و خارجی وابسته به ایران و مسائل ایران تحت شرایط فعلی به طور کلی تغییر کند، و این تغییر تا حد بسیار زیادی بازتابی خواهد بود از مقاومت ملت ایران در برابر نقش فزایندة مذهب در سیاست کشور.

به همین دلیل در این مرحله، گفتگوئی که برخی «شخصیت‌ها» با آقایان آیات عظام در چارچوب مخالفت با حکومت فعلی اسلامی آغاز کرده‌اند از نظر ما یک خیانت مسلم و آشکار به ملت ایران و منافع ملی تلقی می‌شود. باز کردن دوبارة پای این حضرات به تحولات سیاسی که فرضاً در جهت نفی حکومت اسلامی می‌باید در حرکت باشد، فقط به معنای این خواهد بود که روند جاری در حکومت اسلامی تا آنجا که به تنظیم مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی کشور مربوط می‌شود، توسط برخی «شخصیت‌ها» از پیش مورد تأئید قرار گرفته!‌ کسانیکه امروز باب «گفتگو» و شکایت و مددخواهی با آیات عظام باز نموده‌اند شاید فراموش کرده باشند که این آیات عظام همان‌ها هستند که به قانون بی‌قانونی یعنی همین «قانون اساسی جمهوری اسلامی» رأی مثبت داده‌اند.

اگر کسانی امروز از آیات عظام مدد می‌خواهند شاید فراموش کرده‌اند که اینان در چارچوب نظریات مذهبی و اجتماعی‌ای که طی سالیان دراز در حوزه‌ها بلغور کرده و به خورد یکدیگر داده‌اند مزخرفاتی از قماش حکومت ولائی و فقاهت و حاکمیت اسلام بر سرنوشت بشری و … را نه تنها قبول دارند که در چارچوب تبلیغات احمقانه و وحشی‌گری‌های تبلیغی و حوزوی، پیروان خود را عملاً به گام نهادن در این مسیرها و حتی دست‌یازیدن به خشونت‌های سیاسی و نظامی در راه «حکومت ولائی» تشویق می‌کنند و تشویق هم کرده‌اند. در نتیجه بر خلاف گفته‌ها و نوشته‌های «شخصیت‌هائی» که امروز در ظاهری مصلحت‌اندیشانه پای به میدان «مذاکره» با آیات عظام گذاشته‌اند، مسئلة ولایت فقیه، و قدرت مطلقه و فراقانونی «یک آخوند» و اعمال نظر آخوندها بر سرنوشت فرهنگی، اجتماعی و هنری و اقتصادی و مالی یک کشور برای‌ اینان هیچ تعجب‌آور نیست! نه تنها تعجب‌آور نیست که اینرا «حق» طبیعی خود تلقی می‌کنند.

خلاصه می‌کنیم، مسئله حکومت اسلامی مسئلة ملت ایران نبوده و نیست، این تحفه‌ای است که حوزه‌های نکبت‌بار علمیة شیعة اثنی‌عشری از «الف» تا «ی» آنرا اختراع کرده‌اند. و در راه توجیه هر یک از مفاد این «نظریه»، ده‌ها آیه و حدیث و قصه و حکایت و داستان قرآنی و غیره را هم چاشنی مشاجرات «درون ـ ‌حوزوی» خود می‌کنند. ما نمی‌بینیم چگونه کسانیکه ادعای برخورد «سکولار» با مسائل یک کشور را دارند، در هیهاتی که این کرم‌های خودفروخته در فضای سیاسی کشور به راه انداخته‌اند، ‌ در راه پایان دادن به این همهمه یک بار دیگر دست نیاز به سوی آخوند جماعت دراز می‌کنند! فراموش نکنیم که اگر روز و روزگاری ملت ایران بتواند از شر این حکومت خود را خلاص کند، فقط از طریق نفی کلی موجودیت بنیاد شیعة اثنی‌عشری خواهد توانست با این «فتنه» برخوردی قاطع و مشخص داشته باشد. برخوردی که شاید نیاکان ما در آن از خود کوتاهی نشان دادند. ما نمی‌توانیم با خواهش و تمنا از کسانی بخواهیم که «قدرت» را از کف داده و با «حفظ سمت» در کنار قدرت بنشینند! این صورتبندی بچگانه‌تر از آن است که بتوان آنرا به عنوان یک صورتبندی قابل قبول ارائه کرد. این «امر» فقط در صورتی قابل حصول است که دست‌های استعمار «جایگزینی» اهرم‌ها را در دستوکار خود قرار داده باشد.

در جواب به همین «گزینه»، به صورتی قاطعانه به تمامی کسانیکه در برنامه‌های آیندة استعماری در ایران برای خود «حسابی» بازکرده‌اند اعلام می‌داریم که ملت ایران چنین اجازه‌ای به اینان نخواهد داد. به اینان می‌گوئیم که ما ملت پس از گذشت چندین دهه تحمل استعمار مستقیم و غیرمستقیم امروز در برابر یک گزینة تاریخی قرار گرفته‌ایم و مسلم بدانید که انتخاب ما آن نیست که شما با تکیه بر نمونه‌های «میرپنجی» و «آریامهری» در صدد بازیافت آن هستید. ساخت و پاخت با آخوند دیگر نمی‌تواند در صحنة سیاست کشور جائی برای خود باز کند.

از طرف دیگر، ملت ایران به هیچ عنوان به شیعی‌مسلکان و متدینین و حتی مسلمانان محدود نمی‌ماند، و در نخستین گام‌ها این روحانیت شیعی‌مسلک است که می‌باید تسلیم قدرت ملت شود. اینان می‌باید اهرم‌های قدرت استیجاری را که طی 80 سال گذشته با کمک اوباش شهری از دست‌های «مقدس» استعمار دریافت کرده‌اند، به ملت ایران تفویض کرده، با عقب‌نشینی تمام و کمال از صحنة سیاست کشور زمینة ظهور ساختارهای قانونی و انتخابی جهت ادارة امور کشور را برای ملت ایران فراهم آورند. چنین عقب‌نشینی‌هائی نمی‌تواند با همکاری «آیات عظام» صورت پذیرد. حوزه‌های علمیة شیعی‌مسلکان طی 80 سال در برابر ملت ایران صف‌آرائی کرده‌اند، نتیجة هولناک اوج‌گیری قدرت اوباش‌پروران حوزه، ‌ همین حکومت اسلامی است که در برابرمان قرار گرفته، آنان که راه سازش با این حاکمیت را در پیش گرفته‌اند بدانند که در آینده تنها خواهند ماند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس







فیلترشکن‌های جدید15سپتامبر2009

eartsy.co.cc
www.9ll.info
ratsurf.co.cc
emph8.info
ipstealth.net
watchnine.co.cc
youtubeten.co.cc
hidenet0.co.cc
001211.co.cc
gurunet6.co.cc
buddy3.co.cc
00access.co.cc
cloakmeonline.co.cc
evilsurfer.co.cc
bypasswebfilter.co.cc
3webtun.info
homeworkproxy.co.cc
securemyass.co.cc
ahmi.info
4unblockit.info
proxyorkut.net
scagu.com
bestpr0xy.co.cc
manithegreat.co.cc
youtube-proxy.net
ho-ng.co.cc
gurunet7.co.cc
financewoo.co.cc
hidespeed.co.cc
1sz.info
wehide.co.cc
secret-tunnel.co.cc
freesurfingnow.info
ipaddresshiding.co.cc
4gentbypass.info
hidefromfilter.co.cc
fastsurfitfree.co.cc
gi7.co.cc
420webproxy.info
hidefromnow.co.cc
walkonby.co.cc
skooldirect.co.cc
lets-surf.co.cc
ixkwik.net

گوسفند و استبداد!

طی چند روز گذشته تغییراتی کلی در روند مسائل کشور ایران به وجود آمده، تغییراتی که حکومت جمکران در چارچوب روابط بین‌المللی، ظاهراً به نام ملت ایران به «رتق‌وفتق» آن مشغول است! به عنوان نخستین تغییر و شاید مهم‌ترین‌شان می‌باید از تحویل «بستة پیشنهادی» حکومت اسلامی به طرف‌های غربی و روسیه سخن به میان آورد. این «بسته» که نهایت امر با هیاهوی فراوان توسط شخص وزیر امورخارجه به سفارتخانه‌‌های غرب در تهران تحویل داده شد نخستین گام جهت از میان برداشتن بهانه‌های اینان در راه ایجاد تنش‌های سیاسی و نهایتاً نظامی بر علیه ایران تلقی می‌شود. البته نمی‌باید به این توهم دچار شد که دولت ایران در واقع خواستار رفع چنین تنش‌هائی بوده؛ به طور کلی حکومت اسلامی طی سه دهة اخیر در عمل ثابت کرده که در مسیر ایجاد بحران پا به پای غرب و در راه تأمین منافع منطقه‌ای واشنگتن حرکت خواهد کرد. و اینک نیز رفع زمینة بحران‌سازی بر محور فعالیت‌های هسته‌ای نیز که «هدیة» دولت اصلاح‌طلب و میوة زهرآگین دیدار هیئت‌های پرشمار چینی از ایران طی دوران سیدخندان بود، برخلاف تمایل تهران به نقطة پایانی خود می‌رسد.

تبلیغات وسیعی که بلندگوهای مخالف‌نمایان و ایرانی‌نمایان به عنوان مثال در مسیر مرتبط کردن سیاست فعلی کشور به خط‌مشی کرة شمالی صورت می‌دهند، در عمل تلاشی است جهت پوشش دادن به تبلیغات غرب. چرا که اینک مهره‌های منطقه‌ای هر کدام در مسیر خود جایگیر می‌شوند و غربی‌ها به صراحت می‌بینند که نمی‌توان حکومت اسلامی را به پاکستان دوم تبدیل کرد. نمی‌توان از این مسیر منافع استراتژیکی که سال‌های دراز غرب در اقیانوس هند برای خود تأمین نموده بود در خلیج‌فارس و خصوصاً دریای خزر فراهم آورد؛ در نتیجه لجن‌پراکنی به سیاست‌های جاری کشور در دستورکار بلندگوهای استعمار قرار گرفته.

البته همانطور که دیدیم برای دولت‌های غرب هیچ اهمیتی ندارد که مشتی اوباش و چاقوکش بر سرنوشت ملت ایران با حمایت محافل وابسته به اینان حاکم شده‌اند؛ دیدیم که این بلندگوها و هم‌سرایان ایرانی‌نمای‌شان با چه وقاحتی جنایتکارانی از قماش موسوی و کروبی را در هیاهوی رسانه‌ای تبدیل به نلسون‌ماندلا و مهاتما گاندی کرده بودند! حال که دکان‌شان از پای‌بست فروریخته، پای فراتر می‌گذارند، طوری رفتار می‌کنند که گویا میرحسین موسوی از روز اول با این رژیم مخالف بوده!‌ خلاصه اصل این است که دیکتاتوری زمانیکه در مسیر منافع غرب حرکت کند قابل توجیه می‌شود، دیکتاتوری آنزمان بد و منفور است که نمی‌توان منافع واشنگتن را از آن بیرون کشید. و اینک به دلیل عقب‌نشینی اجباری جمکران در صحنة منافع غرب لجن‌پراکنی به سیاست‌های ایران مدروز شده.

در سایت‌های ایرانی‌نما سخن از وجود موشک‌های روسی در کشتی‌های گمشده می‌کنند، سخن از هزاران تن مواد منفجره به میان می‌آید که از طریق کرة شمالی به ایران صادر شده! و مسائل دیگری در زمینة «چپاول دریای خزر» از طرف روس‌ها مطرح می‌شود! البته کسی نخواهد گفت که ناوگان ایالات متحد، ده هزار کیلومتر دورتر از مرزهایش در خلیج‌فارس چه غلطی می‌کند؟ حضور صدها هزار تفنگچی آمریکائی و انگلیسی و آلمانی و … در چندین کشور منطقه نیز که همه روزه ده‌ها قربانی می‌گیرد از نظر این سایت‌های ایرانی‌نما کاملاً طبیعی است!‌ جنگ با القاعده که «حرف» و «بحث» ندارد. با این وجود بهتر است به بحث امروز بازگردیم که بحران سیاسی در داخل ایران است.

در واقع این بحران جدید با نامة «مجاهدین انقلاب اسلامی» به رئیس جدید قوة قضائیة جمکران آغاز شد. نگارش این نامة سرگشاده به آخوند لاریجانی در عمل نشان دهندة تمایل جناح لاریجانی‌ها در بازگشائی باب مراودات با جناح‌هائی می‌باید تلقی شود که طی بحران پساانتخاباتی در صحنة سیاست کشور «منزوی» شده‌اند. می‌دانیم که لاریجانی‌ها از نوکران قدیم‌الایام انگلستان‌اند و پشت اندر پشت در سفینة علیاحضرت ملکه در راه عزت و احترام بریتانیا پارو زده‌ و عرق‌ ریخته‌اند. و اگر سازمان بمب‌گزاران «مجاهدین انقلاب»، در شرایطی که سرکوب این جریان عملاً در دستورکار قرار گرفته، اینچنین دست به دامان حاج صادق می‌شود فقط نشان از گوشه‌چشمی‌ است که مش‌صادق پیشتر به اینان نشان داده. در نامة پر سوز و گداز مجاهدین انقلاب به شیخ صادق پس از برشمردن مصائبی که این سازمان خداجو و امام‌پرست در راه «انقلاب» متحمل شده می‌آید:

«آيا اين اقدام [بازداشت دختر یکی از اعضاء سازمان] در کنار ديگر اقدامات و اظهارات غيرقانونی و تحريک‌آميز، همزمان با آغاز به کار شما و وعدة سامان دادن به اين مخروبه و نيز اظهارات دادستان جديد مبنی بر برخورد قاطع با دستگيری‌های خودسرانه نوعی گربه را سر حجله کشتن و پيامی به شما است[…]»

مسلماً اعضای سازمان کذا، پس از سه دهه آدمکشی و لات‌بازی در حکومت اسلامی بخوبی می‌دانند که چه تغییراتی در سیاست داخلی به وجود آمده. طرح این مطالب در فضای عمومی فقط به این دلیل است که خود حاج‌ صادق هم حسابی ترس برش داشته و خشتک‌اش را خیس کرده‌. اینکه هم‌قطاران اینان را به صورت فله‌ای دستگیر کنند و به جرم‌هائی «مجازی» و «ساختگی» محاکمه و احیاناً اعدام نمایند، فقط برای «دولت‌مردان» حکومت اسلامی از هر قبیل و هر قماش یک زنگ‌خطر به شمار می‌رود. و حاج‌صادق در چارچوب «عشق‌ورزی» با سازمان کذا فقط قصد داشت شمشیر داموکلس را از روی کلة خود و محفل «لاریجانی‌ها» بردارد. ولی می‌بینیم که این اقدام به هیچ عنوان مورد تأئید محافلی که سیاست روز را در تهران اداره می‌کنند قرار نمی‌گیرد.

از طرف دیگر، تقریباً همزمان با این نامه‌نگاری «سرگشاده» و دلسوختگی‌های «انقلابی»، در تاریخ 16 شهریور سالجاری، نوکر دیگر آمریکا و انگلستان، علی خامنه‌ای نیز در دیدار با اعضاء هیئت دولت دست به استغاثه برداشته از اینان می‌خواهد با نخبگان خیرخواه مهربان باشند:

«علما در مناطق مختلف كشور و مراكز حوزه‌های علمیه، طرفداران نظام اسلامی هستند و خدمات دولت را هم می‌بینند بنابراین توصیه‌های آنان از روی محبت و علاقمندی است […] ممكن است نخبگان خیرخواه، اعتراضی هم داشته باشند كه لازم است با استقبال از آن‌ها ذهن فعال و پویای نخبگان را برای خود ذخیره كرد.»

بله، این سخنان «خیرخواهانه» از دهان موجود احمق و بی‌فرهنگ و خودفروخته‌ای بیرون آمده که پیشتر در چارچوب پیشبرد سیاست‌های سرکوب دانشگاهی و خلق آشوب‌های ساختگی و توده‌ای، علوم انسانی را «حیوانیت» معرفی کرده بود! در نتیجه مقصود ایشان از «نخبگان» و «علما» کاملاً روشن می‌شود: آخوندها و بچه‌آخوندها، خصوصاً چاقوکشان حکومت اسلامی!‌ و صد البته اوباش سازمان مجاهدین انقلاب و خاندان عزت و اقتدار «لاری‌ ـ جانی» مسلماً در ردة همین نخبگان خیرخواه قرار خواهند گرفت. این سخنان که از طرف برخی خبرگزاری‌ها حمل بر عقب‌نشینی‌ «نطفة قدرت» در برابر سیاست‌های سنتی حکومت اسلامی شده بود به سرعت از روی خطوط خبری حذف شده، به دست فراموش سپرده شد. دلیل نیز روشن بود: موضع‌گیری‌های شداد و غلاظ دادستانی بر تلاش‌های «انقلابی» جهت بیرون کشیدن گلیم اوباش حکومت اسلامی از طوفان خانگی نقطة پایان گذاشت و حاج صادق «لاری ـ ‌جانی» نیز مجبور شد جواب سربالا به مجاهدین انقلاب تحویل داده، ضمن «وعدة سر خرمن» چند تا لغز هم نثارشان کند. به این مفهوم که کسی وجود ارتباط اندام‌وار میان محافل «لاری‌ ـ جانی‌ها» با محکومین جدید حکومت اسلامی را حتی به مخیلة خود راه ندهد!

بله، همانطور که گفتیم جواب‌های «تند» و سریع دادستانی به رهبر «مصلحت‌اندیش» حالی کرد که بهتر است در شاهراه «مصلحت‌اندیشی» نظام و «انقلاب» زیادی گاز ندهند. و پیش از آنکه جواب دندان‌شکن حاج صادق به «مجاهدین انقلاب» ارائه شود، دادستانی گریبان یکی از اوباش صاحب‌نام حکومت اسلامی، مهدی کروبی را گرفت و اسناد و مدارک دفتر وی به همراه رئیس دفتر و کلیة بازدیدکنندگان و سردبیر سایت اعتماد ملی را به زندان منتقل کرد! با اینهمه دادستانی دست بردار نبود و نهایت امر کار را به مشاور میرحسین موسوی که کسی جز فرزند «شهید» بهشتی نبود نیز کشاند. «دکتر» بهشتی به زندان تشریف‌فرما شدند و میرحسین، یا به قول سایت‌ها و خبرگزاری‌های «دشمن» همان مهاتما گاندی وطنی، اطلاعیة شمارة 12 خود را هم قلمی کرد! این عمل «انقلابی» به حاج‌صادق راه صلاح و فلاح را بخوبی نشان داد. اینجا بود که رهبر «فرهیختة» حکومت نکبت و ادبار سرافکنده به لانه خزیدند،‌ حاج صادق هم به دلیل ترس از «تنبان‌شان» جواب نامة سرگشاده را ارائه داده فرمودند، با متخلفین «برخورد» خواهیم کرد:

«متاسفانه در جریان حوادث بعد از انتخابات با ادعای واهی تقلب در انتخابات، عده‌ای تلاش كردند از مدار قانون بگریزند. […] بعضی تخلفات در بازداشتگاه‌ها به حیثیت نظام لطمه وارد كرد كه این موارد با دقت و جدیت در دستگاه قضایی در حال رسیدگی است.»
رادیوفردا، 18 شهریور 1388

معنای جملات شیخ صادق این است که «ما» هم با همین اوباش جدید «هستیم»؛ مجاهدین انقلاب فکر نکنند که اگر سی سال در دزدی و آدمکشی با ما همکاری داشتند امروز می‌توانند از چنگال «عدالت» ما بگریزند!‌ ولی قضیه از مانورهای «بین‌المحافل» ریشه‌دارتر است. و همانطور که در بالا گفتیم مسئله مربوط به از دست دادن موضع تعیین‌کنندگی در راستای استراتژی‌های غرب در منطقة خاورمیانه می‌شود. اگر نه آنچه عین سگ هرزه‌مرس در منطقه ریخته آخوند و اوباش ریش‌وپشمی و نکبت و ادبار روحانیت شیعی‌مسلک است.

دقیقاً در راستای همین جریانات است که اوباش حکومت اسلامی عملاً دو شاخه می‌شوند. گروهی، از قماش علی‌خامنه‌ای، احمدی‌نژاد، رفسنجانی، «لاری ـ ‌جانی‌ها» و … سعی دارند که به هر قیمت در بطن جریان «گنگ» و نامشخصی که قدرت را به سرعت در چنگال خود می‌گیرد، و مطمئناً اینان خود نیز از سر و ته آن بی‌اطلاع‌اند، جائی برای خود و همپالکی‌های‌شان محفوظ دارند. گروهی دیگر از اوباش حکومت اسلامی، از قماش حاج‌فرج دباغ که دیگر امیدی به حفظ موجودیت‌شان در بطن حکومت اسلامی نیست، سجاده به آب هرز داده، پای برهنه برای زیارت امامان و پیامبران به راه افتاده‌ و پیرانه سر پس از عمری همکاری با ارباب زر و زور،‌ در ظاهر «ضد انقلاب» هم شده‌اند:

«فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی‌گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است.»
برگرفته از نامة حاج‌فرج دباغ به علی خامنه‌ای

ای‌بابا! آخر کار حاج‌فرج چماق‌کش هم به این «خجسته آزادی» رسیده! اگر سه دهه پیش این حرف را می‌زد می‌توانستیم از او بپذیریم، ولی امروز سخن از «خجسته آزادی» از زبان حاج فرج، شعاری است پوچ، غباری است بر مخروبة حکومتی دست‌نشانده، آدمکش و انسان‌ستیز که دفتر فروهشته‌اش دیگر «نبشته» شده! امروز سخن گفتن با علی خامنه‌ای از «خجسته آزادی» به معنای سنگ به آسمان زدن، و چشم به راه باران بودن است. خامنه‌‌ای‌ها و دیگر چماق‌کش‌ها از قماش وی فقط «ستون‌نما‌های» این مخروبه‌اند. این مخروبه به زباله‌دان تاریخ فرو خواهد افتاد؛ در این اصل با حاج‌فرج هم‌داستان‌ایم! ولی پس از سه دهه همکاری با اوباش‌الله دیگر جای حاج‌فرج در کنار آزادیخواهان این مملکت نخواهد بود. چه بهتر که همچون دیگر هم‌پالکی‌ها حداقل این شهامت را می‌داشت که از نوکرصفتی و ریزه‌خواری سی‌سالة خود «دفاع» کند. می‌بینیم که این شهامت را هم ندارد:

«بارخدایا تو گواه باش، من […] از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می‌جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده‌ام از تو پوزش و آمرزش می‌طلبم.»
همان منبع

امیدواریم که خدای حاج‌فرج که مسلماً همچون خامنه‌ای و رفسنجانی سرش به حساب و کتاب است در مسیر منافع «الهیت» خودش هم که شده فکر بکری برای این «گوسفند گمشده» بکند؛ آخر عمر او را به دندان تیز گرگان «ضددین» و خرافه‌ستیز گرفتار نیاورد. به هر تقدیر پوزش و آمرزش و «رقیت» حاج‌فرج را به کناری گذاشته به بررسی روند مسائل غیرادبی می‌پردازیم؛ مسائلی که این نوع «ادیب خودفروخته» را سی سال پیش از زباله‌دان بیرون کشید و در مسند فیلسوف‌نمائی و فخرفروشی و ادیب‌نمائی او را بر ملت ایران تحمیل کرد.

گفتیم که همکاران درونمرزی حاج‌فرج‌ها در جستجوی محفلی در بطن قدرت رو به رشد هستند، ولی امثال حاج‌فرج به دنبال سوراخ موش می‌گردند. سوراخی در قلب «اوپوزیسیون» خودفروخته‌ای که سه دهه است از طریق سرکوب تمامی مخالفت‌های سازمان‌یافته بر علیه حکومت اسلامی عملاً حکومت اوباش سازمان سیا را در کشور ایران پابرجا نگاه داشته و مورد حمایت قرار داده. ولی همانطور که بالاتر گفتیم، قضیة فروپاشی در کار حکومت اسلامی به مراتب از کودتاهای «مردمی» 28 مرداد و 22 بهمن و … فراتر می‌رود. اینبار فروپاشی به معنای بازگشت به اصول جاودانة انقلاب مشروطة ایران است، و سخن از رهائی ملت از چنگال روحانیت دنیاپرست و انسان‌ستیز و حاکمان مستبد است و مردم‌گریز. حکایت رهائی از تزویر شیعة اثنی‌عشری است که اگر عمر دوبارة خود را مدیون کودتای میرپنج بوده، به دروغ 80 سال ره مبارزه با استبداد رفته. حاج‌فرج می‌گوید، «زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت!» آنروز که حاکمان مستبد با سرنوشت محتوم خود رو در رو می‌شوند مسلماً‌ جشن بزرگی خواهد بود؛ ولی رهائی از استبداد دین به معنای رهائی ملت ایران از پنجة اوهام و ادیان است، اوهام دیگری جایگزین این یک نخواهد شد. بله این جشن بزرگی خواهد بود، نه صرفاً برای ایرانیان که برای تمامی همسایگان ما. ولی حاج فرج نمی‌داند که این جشن دیگر از آن جشن‌های «سفارشی» و «فرمایشی» نیست؛ این جشن متعلق به ملت ایران است و خودفروختگان و همکاران عمامه و عبا و نعلین و اوباش و چاقوکشان و مستبدان را به جشن آزادگان راهی نیست.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید11سپتامبر2009

proxy-surfing-on-web.info
55p.info
proxy-surf-now.co.cc
surfthislink.info
proxies-proxy.co.cc
www.seedsurf.co.cc
www.sweetline.co.cc
passmetoo.info
zpr0xy.info
gurunet1.co.cc
iamaproxy.info
newtubeproxies.info
surfbytunnel.co.cc
ypr0xy.info
proxyprovies.co.cc
brandsurf.co.cc
zzzzzzzzz.info
iamabypasser.info
surfanonymously.info
silentsurfing.info
xpr0xy.info
freeunblock1.info
zpxkzz.info
browseanonymously.info
ipspark.info
buddy9.co.cc
wpr0xy.info
uk-fast-proxy.co.cc
huntingweb.co.cc
xxzp.info
unblockfavorite.co.cc
secret-tunnel.com
regmini.com
vipfreeproxy.info
www.skooldirect.info
anonyze.de
bypassfiltersnow.info
ihideu2.info
www.proxyunblocker2009.info
www.wantico.info
chumpit.info
openmyclass.co.cc
notrealip.co.cc
openthispage.info
ihideforu.info
greenpr0xy.info
bypassthe.co.cc
branony.info
brillianoxy.co.cc
skoolguide.info
nprox.com
noclass.co.cc
accessatwork.co.cc
66p.info
availableonline.co.cc
clouddns.co.cc

طوفان در لیوان!

طی اولین نشست مطبوعاتی احمدی‌نژاد پس از «پیروزی» در انتخابات، رئیس دولت جمکران رسماً اعلام داشت که مخالفت با نتیجة انتخابات توسط گروهی «فریب‌خورده» صورت گرفت که به سرکردگی «دشمن» به خیابان‌ها ریخته بودند!‌ البته ما قبول داریم که سرکردگی، نه در این انتخابات که در تمامی رخدادهائی که طی 80 سال گذشته فضای جامعة ایران را برای حفظ منافع استعماری به تنش کشانده با «دشمن» است، ولی انتساب مخالفت‌های گستردة عمومی با کل حکومت اسلامی ـ مخالفت‌هائی که طی چندین روز به صراحت به نمایش گذاشته شد ـ به «مشتی فریب‌خورده» بسیار گزافه می‌نماید. وبلاگ امروز را به بررسی روند رشد فاشیسم و شیوه‌های تهی کردن واژه‌های «دمکراسی» و «لیبرالیسم» از مفاهیم واقعی‌شان اختصاص خواهیم داد:

«جلسة‌ رأی اعتماد نشان‌دهندة‌ دمکراسی حقیقی در ایران است»
برگرفته از سایت محمود احمدی‌نژاد.

«عده‌اى در برخورد با لیبرالیسم به تمامیت‌خواهی متوسل شده‌اند[…]»
محمد خاتمی، رادیو فردا، 16 شهریور 1388

استراتژی دولت دهم در توجیه «پیروزی» در این انتخابات دقیقاً همان استراتژی تکراری‌ای است که پس از کودتای 22 بهمن 57 توسط عمال حکومت اسلامی بارها به صحنه آورده شده. شاید برخی خوانندگان دلیلی بر ریشه‌یابی این استراتژی نبینند ولی به استنباط ما این «استراتژی» استعماری شایستة بررسی‌هائی به مراتب گسترده‌تر از آن است که تا به حال صورت گرفته. در همین فرصت سعی می‌کنیم عناصر اصلی در این نوع استراتژی را بازشکافیم تا کاخ پوشالی‌ای که گفتمان فاشیسم عظمت‌اش را با تکیه بر این عوامل به عرش اعلی می‌رساند از پایه و اساس «درک» کنیم. این مطلب را ‌باید در نظر داشت که اجماع گستردة محافل بین‌المللی در مورد آنچه «انقلاب گستردة ملت مسلمان» لقب داده‌اند آنقدرها که بعضی‌ها قصد القاء آنرا دارند از روی «راست‌گوئی» و تکیه بر مستندات نیست.

نخستین عاملی که می‌باید در این استراتژی بازشناخت، و در بررسی احوالات آن دقت عمل به خرج داد مسئلة استنباط غلط و بسیار مزورانه‌ای است که فاشیسم از دمکراسی صورت می‌دهد. نگاهی به تاریخچة فاشیسم در این باب به ما کمک فراوان خواهد کرد. می‌دانیم که از نظر تاریخی فاشیسم فرزند خلف دمکراسی سرمایه‌داری است و پیش از شکل گرفتن دمکراسی‌های سرمایه‌داری در قلب اروپای غربی، بشریت پدیده‌ای به نام فاشیسم را نمی‌شناخت. چرا که فاشیسم در زمینة جذب نیروی انسانی بر توده‌های رها شده‌ای تکیه دارد که بی‌پناه و درمانده در ناکجاآبادهای شهری تلنبار می‌شوند. این توده‌ها در چارچوب آنچه رشد شیوة تولید سرمایه‌داری می‌خوانیم به صورت بسیار انبوه و گسترده از شیوه‌های تولید سنتی جدا شده در برزخ دو شیوة تولید «سنتی و سرمایه‌داری» در حاشیة شهرها پا در هوا باقی می‌مانند. هر چه ساختار سرمایه‌داری محلی ضعیف‌تر باشد، و دسترنج توده‌های کارگری بیشتر به چپاول مراکز تصمیم‌گیری خارج از مرزها اختصاص یابد، برزخ میان دو شیوة تولید برای این جمع گسترده و پرشمار طولانی‌تر و کشنده‌تر خواهد شد؛ راه دور نمی‌رویم، در برخی نمونه‌ها همچون برزیل و آرژانتین و حتی کشور خودمان، ایران این برزخ عملاً تبدیل به یک «شیوة» زندگانی شده! اگر سرمایه‌داری‌های برزیل و آرژانتین از هر گونه تحرکی در زمینه‌های داخلی عاجزاند ـ این عجز به دلیل سهم‌ خواهی‌های گزافة سرمایه‌داری‌های اروپای غربی و ایالات متحد ایجاد شده ـ ناکجاآبادها در این کشورها بسیار فعال و «سرزنده‌اند!» تعدادشان روزبه‌روز افزون‌تر و جمعیت‌شان پرشمارتر می‌شود.

بی‌دلیل نیست که خارج از تمامی دلائل مختلفی که در مورد شکل‌گیری فاشیسم در اروپای مرکزی عنوان شده، دو کشور آلمان و ایتالیا که هر کدام به دلائلی فروپاشیده‌ترین کشورهای آندروة اروپا به شمار می‌آمدند نخستین طعمه‌های واقعی فاشیست‌ها می‌شوند. طی سال‌های بین دو جنگ جهانی، در هر دو کشور ـ هر کدام به دلائلی متفاوت ـ دسترنج توده‌های کارگری به چپاول مراکز تصمیم‌گیری خارج از مرزها تخصیص یافت، و در این چارچوب «برزخی» که توده‌ها در آن دست‌وپا می‌زدند طولانی‌تر و عمیق‌تر می‌شد و خروج از آن غیرممکن‌تر می‌نمود. در همینجا بگوئیم که استیصال توده‌ها در عمل مهم‌ترین عامل اجتماعی در شکل‌گیری فاشیسم است. در چنین شرایطی پرواضح است که «آرمان‌های» دمکراسی سرمایه‌داری به شدت صدمه ببیند؛ تودها آنچه را که از دسترس‌شان خارج می‌نماید و پاسخگوی دردهای‌شان نیز تلقی نمی‌شود دیگر «آرمان» به شمار نخواهند آورد!

این «تردید توده‌ای» در مورد «آرمان‌ها» نخستین حرکت انحرافی است که در بطن تفکر دمکراسی پارلمانی در اروپای مرکزی به وجود آمد. البته این نوع «تردید عمومی» در نمونة ایتالیا و آلمان با انواع استعماری فاشیسم همچون حکومت اسلامی در ایران تفاوت‌هائی دارد. «تردید عمومی» در کشورهای «محور» در قلب اروپا بازتاب طغیان مراکز تصمیم‌گیری داخلی بر علیه سرمایه‌داری خارجی بود؛ در ایران و دیگر نمونه‌های استعماری این «تردید عمومی» صرفاً نتیجة تبلیغات و «هدف‌سازی»، «جوسازی‌» استعماری و مردم‌فریبانه، خصوصاً گسترش توهمات و باورهای پوچ و بی‌اساس است. فاشیسم آلمان خود را، هر چند به غلط، جایگزین شیوة تولید سرمایه‌داری به شمار می‌آورد؛ حکومت اسلامی، علیرغم عروتیزها و جفتک‌های مستانة آیات‌عظام، دست‌نشاندة سرمایه‌داری است! در این بررسی این تفاوت‌های بسیار مهم را می‌باید همواره مد نظر داشت.

به هر تقدیر به دلائل بالا در نمونة سنتی فاشیسم در اروپای مرکزی، عامل کلیدی در سرمایه‌داری که «آراء عمومی» عنوان می‌شد، به سرعت ماهیت اصلی خود را از دست ‌داد. در هیاهوی فاشیست‌ها این «آراء» تبدیل به «خواست مردم»، «تمایلات توده‌ها»، «نیازهای ملی» و … می‌شود. مفاهیمی غیرحقوقی و بی‌پایه که در هر جامعه و هر نظام سیاسی از قبیله و دهکده گرفته تا شیوة تولید فئودال می‌تواند مطرح شود، اینهمه بدون آنکه مفهوم حقوقی و اساسی «آراء عمومی» در یک نظام پارلمانی را بازتاب دهد.

دمکراسی پارلمانی در اروپای غربی نتیجة یک روند گسترده است که به سیاست روز قابلیت «انسان‌محوری» اعطا کرده. قوانین در دمکراسی پارلمانی، به دلیل عقب‌راندن اربابان کلیسا، از ید اختیارات خداوند و پیامبران و فرشتگان و قصص و حکایات بیرون آمده، هدف‌شان رتق‌وفتق امور میان انسان‌ها است نه جستجوی یک آپارتمان لوکس با تهویة مطبوع در بهشت الهی! این نوع برخورد با مسائل، از همان روزهای نخست خواه‌ناخواه نوعی «نسبیت» نظریات را نیز در پی آورده بود، نسبیتی که به همان اندازه بر اعتقادات مذهبی انسان‌ها نیز خود را تحمیل می‌کرد. انسان در بطن نظریة دمکراسی پارلمانی مأمور خداوند نیست، نوکر دولت نیست، بندة خداوند هم نخواهد بود؛ انسان موجودی است که می‌باید در مرحلة «تعادل» قرار گرفته در همگامی با جامعة خود «زندگی» کند. هر چند طی تجربیات بعدی در دمکراسی‌های سرمایه‌داری جریانات فکری جامعه پای به نوعی ارزش‌گذاری در مسیر «عدم‌تعادل» و «اجتماع ستیزی» نیز گذاشته‌اند. ولی در حال حاضر این مباحث را، هر چند بسیار جالب، امروز مطرح نمی‌کنیم، و باز می‌گردیم به مبحث کلی انحراف در مفهوم حقوقی «آراء عمومی»!

همانطور که دیدیم در دمکراسی‌های فروهشتة اروپای مرکزی به دلیل غارت دسترنج کارگران توسط محافل فرامرزی، توده‌ها به مرحلة استیصال رسیده بودند، و این استیصال کارساز محافلی شد که در درون مرزها با این چپاول به دلیل منافع خود مخالفت می‌کردند. در نتیجه برخورد دو شیوة سیاسی را در قلب اروپای مرکزی از همان روزها به صراحت می‌بینیم. بدون پای گذاشتن در بن‌بست‌هائی که بحران گسترش تفکر «سوسیالیست» در قلب اروپا ایجاد کرده بود، ایندو برخورد را به صورتی موجز ارائه می‌کنیم: تقابل محافل وابسته به غارتگران فرامرزی با مراکز تصمیم‌گیری داخلی!

جای بحث ندارد که دمکراسی سنتی پارلمانی به محافل غارتگران فرامرزی وابسته بود، در صورتیکه نازی‌ها و فاشیست‌های ایتالیا به تدریج نمایندگان نوعی سرمایه‌داری داخلی می‌شدند. بحث در مورد ویژگی‌های این «نوع» سرمایه‌داری داخلی را به کنار می‌گذاریم، هر چند پیشتر گفته بودیم که فاشیسم مدعی جایگزینی شیوة تولید سرمایه‌داری است، و اینکه چنین ادعائی کاملاً پوچ است. چرا که این نوع سرمایه‌داری بیش از آنچه وابسته به «دینامیسم» حرکت سرمایه باشد، در تنگنای مرده‌ریگ وابستگی‌های خود به فئودالیسم سنتی دست و پا می‌زند. ولی در همین مقطع است که در آلمان و ایتالیا شاهد چرخشی نظری در تعاریف کلی «دمکراسی پارلمانی» و خصوصاً «آراء عمومی» می‌شویم. سرمایه‌داری داخلی برای فروپاشاندن محافل وابسته به سرمایه‌داری بین‌الملل با دستکاری در این مفاهیم فلسفة «آراء عمومی» را که نهایت امر به معنای تقابل دو محفل مختلف سرمایه‌داری با یکدیگر بوده به «خواست توده‌ها» تبدیل می‌کند. در این «خواست» مسائل دیگری نیز مطرح می‌شود که نهایت امر «تمامیت‌خواهی» بر اساس این به اصطلاح «خواست عمومی» تبدیل به شاه‌کلید اعمال سیاست در فضای داخلی و بعدها در خارج از مرزها خواهد شد.

این نوع مغلطه را فاشیست‌ها توانستند از «التقاط» بین دو نظریة دمکراسی و سوسیالیسم به دست آورند. و بی‌دلیل نیست که بسیاری از محافل حامی سوسیالیسم و حتی سرمایه‌داری‌های وابسته به مراکز تصمیم‌گیری خارجی در آنروزها در اروپای مرکزی به سرعت به جانب فاشیسم جذب می‌شوند؛ این خود بحث گسترده‌ای است که در این مختصر نمی‌گنجد.

در این مقطع است که شاهد استفادة سیاست‌ورزانه از واژة «مردم» در گفتمان فاشیسم می‌شویم. ولی واژة «مردم» همانطور که در مطالب پیشین مفصلاً در بارة آن توضیح داده‌ایم از ویژگی‌هائی بسیار «غیرطبیعی» برخوردار می‌شود. نخست اینکه واژة «مردم» در معنای گروه‌های متشکلی است که تحت نظارت مراکز سرکوب مخالفان حاکمیت فاشیست را منکوب می‌کنند. البته ممکن است چند نفری نیز صرفاً برای تماشا و شرکت در کتک‌کاری‌های خیابانی با اینان همسو شوند، ولی نطفه‌های اصلی را مراکز سرکوب سازمان می‌دهند. از طرف دیگر این نوع «مردم»، بر خلاف نمونة دمکراسی‌ پارلمانی «آراء» خود را هیچگاه تغییر نخواهند داد و در بنیادهای حکومت تجدیدنظر نخواهند نمود. فلسفة کلی و عمومی حکومت از طرف این «مردم» بدون هیچگونه پرس‌وجو و جستجو به صورت «ابدمدت» مورد تأئید قرار خواهد گرفت!‌ این قماش «مردم» کارمندان خیابانی دولت فاشیست‌اند و همانطور که فرماندة نیروهای انتظامی کشور طی حوادث اخیر اعتراف کرد، گروهی سازمان یافته‌اند که از کسی هم دستور نمی‌گیرند! پرواضح است که دولت فاشیست هر گونه ارتباط با فعالیت‌های این گروه‌ها را نیز منکر خواهد شد!‌ در تبلیغات سیاسی این اصل پذیرفته شده که اینان «مردم» هستند و به صورت «خودجوش» در کوچه و خیابان‌ها گرد هم می‌آیند! و این ویراست از «مردم» همان است که فاشیسم تا آخرین لحظة موجودیت خود در تبلیغات‌اش حفظ خواهد کرد.

ولی مهم‌ترین ویژگی این «مردم» همان است که اصل فاشیسم را می‌سازد. این «مردم» به هیچ عنوان وجود «مخالف» را تحمل نمی‌کنند. در نتیجه «دمکراسی فاشیست‌ها» تفاوت اصلی‌ا‌ش با «دمکراسی پارلمانی» در همینجا روشن می‌شود. در دمکراسی پارلمانی مردم تغییر عقیده می‌دهند و ساختار سیاسی پیش‌بینی کرده که مردم بر علیه برخی سیاست‌مداران در چارچوب قوانین و خصوصاً در حوزه‌های رأی‌گیری مخالفت خود را ابراز کنند. در این مورد اهمیت موجودیت مطبوعات، آزادی بیان، آزادی فعالیت‌های هنری، آزادی قلم، و … مسلماً غیرقابل انکار است. اگر این «آزادی‌ها» از مجموعه فعالیت‌های یک جامعه حذف شود، دمکراسی سیاسی در آن جامعه معنا نخواهد داشت. از همه مهم‌تر رابطة دولت «منتخب» مردم با «مخالفان» است. در یک دمکراسی دولت منتخب قانوناً موظف است که از موجودیت و فعالیت‌‌ گروه‌های سیاسی، خصوصاً گروه‌های مخالف خود حمایت علنی و رسمی صورت دهد. در صورتیکه در نظام‌های فاشیست دولت اصل «تمامیت‌خواهی» و حذف فیزیکی مخالفان را تبدیل به «موتور اصلی» جذب نیرو می‌کند!

همانطور که در بالا اشاره کردیم، دمکراسی بر خلاف آنچه در کشور ایران به غلط و به قلم مشتی خودفروخته «حکومت مردم بر مردم» تعریف شده، به هیچ عنوان حکومت «مردم» نیست. حکومت «مردم» همان پوپولیسم، عوام‌گرائی و فاشیسم است. در دمکراسی مردم رأی می‌دهند، دولت و مجلس را تعیین می‌کنند! نقش مردم در اینجا به پایان می‌رسد. مردم برای حمایت از این و یا آن حزب و تشکیلات هر شب در خیابان‌ها تا صبح «الله‌اکبر» نمی‌گویند؛ برای سرکوب این حزب و یا آن تشکیلات سیاسی نیز در خیابان‌ها «لشکرکشی» نمی‌کنند. دولت و مجلسی که منتخب مردم است موظف خواهند بود شرایط فعالیت مناسب اقتصادی، مالی، سیاسی، فرهنگی و صنعتی را در جامعه فراهم آورند. دولت می‌باید جوابگوی نیازهائی باشد که مجلس قانونگذاری آن را نیازهای عمومی معرفی می‌کند، نه اینکه جوابگوی هیاهوی اوباش در خیابان‌ها شود!‌ ورای همة این مسائل دولت می‌باید موجودیت فیزیکی و زمینة مناسب فعالیت‌های سیاسی را برای گروه‌های مخالف خود تضمین کند.

حال با نیم نگاهی به آنچه در کشورمان می‌گذرد می‌باید در بررسی واژة «مردم» احتیاط کامل به خرج دهیم. نخست اینکه مردم اصولاً در رأی‌گیری‌های حکومت اسلامی شرکت نمی‌کنند! و بر خلاف تبلیغات احمقانه‌ای که به راه افتاده و در آن نقش مخرب «مخالف‌نمایان» این حکومت بسیار روشن و واضح است، مردم کشور با این حکومت به هیچ عنوان رابطة «دمکراتیک و پارلمانی» ایجاد نکرده‌اند و تا زمانیکه اصول دمکراسی پارلمانی از طرف حکومت مورد تأئید و حمایت قرار نگیرد، مردم در انتخابات این نوع حکومت شرکت نخواهند داشت. نتیجتاً نه این دولت دست‌نشانده نمایندة مردم است و نه این مجلس فرمایشی به آراء عمومی تکیه دارد. از طرف دیگر، الزامات یک فعالیت سیاسی دمکراتیک در کشور به هیچ صورت ممکن فراهم نیامده. سانسور، سرکوب فرهنگی، سرکوب سیاسی، حذف فیزیکی مخالفان حکومت، و … شاه‌کلیدهائی هستند که سیاست امروز حکومت اسلامی را راهبری می‌کنند. با اینهمه شاهدیم که کشورهای غرب و در رأس آن‌ها ایالات متحد قصد القاء این شبهة احمقانه را دارند که گویا حکومت اسلامی تکیه بر آراء عمومی کرده!

این داستان مضحک در رسانه‌های اینان به اینجا ختم شده که یک جنایتکار شناخته شده به نام میرحسین موسوی از اقبال عمومی ایرانیان برخوردار است، و همکار و هم‌پالکی او محمود احمدی‌نژاد ده‌ها میلیون «آراء» این فرد را به نام خود خوانده و حق مردم ایران را پایمال کرده! اگر برای یک کودک کودن هم این داستان را تعریف کنید مسلماً‌ باور نخواهد کرد، با این وجود به قول گوبلز، رهبر سازمان تبلیغات آلمان نازی، دروغ هر چه بزرگ‌تر، اقبال عمومی فراگیرتر! می‌بینیم که غرب تا چه حد از تجربیات «آموزندة» فاشیسم در سیاست‌های خود استفاده می‌کند.

البته «حمایت» غرب به صورت پنهانی اعمال می‌شود. نخست با به راه انداختن هیاهوی رسانه‌ای وجود پدیده‌ای به نام «رأی دهندگان پرشمار» را در ایران به تأئید بوق‌های تبلیغاتی می‌رساند. در گام بعدی «رخداد انتخابات» حادثه‌ای سرنوشت‌ساز می‌شود! پایتخت‌های غربی بعد از این خیمه‌شب‌بازی و در چارچوب نیازهای مالی و اقتصادی و استراتژیک‌شان سعی دارند که سیاست‌های رایج در بطن حکومت اسلامی را که در رأس آن‌ها توجیه فاشیسم قرار گرفته سیاست‌هائی برخاسته از «آراء عمومی» نیز معرفی کنند. در گام بعد، برای از میان بردن شبهة وجود «مخالف» در این حکومت دست‌نشانده، مشتی اوباش وابسته به سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی غرب در ایران را به عنوان «مخالف» دولت احمدی‌نژاد «دستگیر» می‌کنند و در برابر دوربین تلویزیون‌های دولتی از دهان اینان «اعترافاتی» در چارچوب سیاست‌های جاری خود بیرون می‌کشند. می‌بینیم که صورت‌بندی ایده‌آل غرب کاملاً‌ تأمین شده. هم رهبر سیاسی «عزیز» و «دلبند» ملت ایران همان نخست‌وزیر آدمکش روح‌الله خمینی است، هم مخالفان حکومت اسلامی جنایتکارانی از قماش ابطحی و بهزاد نبوی و حجاریان! دیگر چه می‌خواهیم؟ به این می‌گویند یک «رنسانس» واقعی در مردابی از لجن و مدفوع. و این همان رنسانسی است که غرب در ایران می‌پسندد! در واقع، در گذشته‌ای نه چندان دور با جایگزین کردن هویداها و نصیری‌ها با موسوی‌ها و بهشتی‌ها، در عمل غرب چنین رنسانسی در ایران به وجود آورده بود. و امروز فقط قصد «تکرار» تجربة شیرین خود را دارد.

به همین دلیل است که این روزها از دهان احمدی‌نژاد و خاتمی و کروبی و موسوی به کرات واژه‌های «دمکراسی» و «لیبرالیسم» به گوش می‌رسد! می‌دانیم که غرب با دمکراسی و خصوصاً لیبرالیسم اقتصادی در ایران به شدت مخالف است، ولی اگر قرار باشد یک حکومت دست‌نشانده و خونریز از قماش حکومت اسلامی خود را به دمکراسی و لیبرالیسم بچسباند برای پیشبرد مقاصد چپاولگرانة پایتخت‌های غربی بسیار کارساز خواهد بود. به همین دلیل است که یک موجود خودفروخته به نام احمدی‌نژاد که از زباله‌دان تا کاخ‌ ریاست جمهوری را با حمایت دست‌های محافل چماق‌کش‌ شهری طی کرده، امروز به خود اجازه می‌دهد از دمکراسی و لیبرالیسم با چنین طمطراقی سخن به میان آورد. یادمان نرفته که این‌ها واژه‌ها و مفاهیمی بودند که در دورة حیات روح‌الله خمینی «حدشرعی» داشتند!

به هر تقدیر آنچه امروز در فضای سیاسی کشور می‌گذرد یک «طوفان دست‌ساز» نوح است که در یک لیوان آب به راه افتاده. از همان نوع طوفان‌ها که سه دهة پیش با کمک ساواک و شهربانی و به رهبری «بی‌بی‌سی»، موجود احمقی به نام خمینی را به رهبری کشور ایران رساند. غرب، همانطور که بالاتر گفتیم در صدد تجدید تجربة شیرین خود برآمده، و با استفاده از تمامی امکانات قصد دارد کارت‌های سوخته و بی‌اثری از قبیل احمدی‌نژاد، خاتمی و موسوی و کروبی و دیگر کارگزاران شناخته شده و یا ناشناس خود را با تکیه بر «حادثه‌سازی» و «بحران‌سازی» تبدیل به شخصیت‌هائی سرنوشت‌ساز کند. در همینجا می‌باید به سردمداران داخلی این غائلة استعماری و خصوصاً شمایل گردانان خارج‌نشین‌شان اخطار کنیم که ملت ایران اجازه نخواهد داد مشتی دست‌نشانده و خودفروخته با تکیه بر این خیمه‌شب‌بازی‌ها سرنوشت کشور را بار دیگر در دست گیرند.

شرایط ملت ایران برای شرکت فعال در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری کشور کاملاً روشن است. و در رأس این شرایط می‌باید تجدید نظر کلی در قانون اساسی حکومت اسلامی را قرار داد. یا غرب از این شرایط حمایت می‌کند و به دولت‌ دست‌نشاندة خود تفهیم می‌کند که باید الزامات قانونی، تشکیلاتی و حقوقی جهت شرکت فعال مردم در امر سیاست کشور را فراهم آورد، و از اینراه زمینة به قدرت رسیدن یک حاکمیت متکی بر «انسان‌محوریت دمکراتیک» را در ایران تقویت می‌کند، یا استراتژی‌های غرب در منطقه، دست در دست اوباش دیرینة خود از قماش خامنه‌ای و رفسنجانی و احمدی‌نژاد به زباله‌دان تاریخ خواهد رفت. امروز در برابر غربی‌ها گزینة دیگری در ایران وجود ندارد، و با تکیه بر «حادثه‌سازی» و صحنه‌گردانی نمی‌توان امید به ایجاد گزینة دیگری داشت.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید9سپتامبر2009

xzzzzz.info
maling-sial.co.cc
2ud.info
surfonlinefree.info
onlinewebsurf.info
access-now.org
howtohide.co.cc
highanonymousproxy.info
iamatunnel.info
ihideu2.co.cc
iprobot.info
userproxy.co.cc
buddy1.co.cc
freshnewproxies.info
iamsocheap.co.cc
invisiblefree.co.cc
surfwithclick.info
unblockedway.co.cc
surfbytunnel.info
npr0xy.info
surf-web-now.info
anonymousnetsurfing.com
enabledbrowser.co.cc
aspproxy.co.cc
surf-free-online.info
mpr0xy.info
mintsurf.co.cc
hidemysigns.info
www.browngate.co.cc
secureinternetline.info
001209.co.cc
newschoolproxies.info
6workbypass.info
6siteallow.info
6schoolbypass.info
magicpops.info
www.gattaka.info
ihideforyou.info
freesurfzone.info
penanghill.co.cc
umolo.com
opr0xy.info
seekmany.info
24houronline.co.cc
kickblockers.co.cc
masklook.info
securethru.co.cc
speedybrowse.co.cc
myonlinewebsurf.info