پز و پیروزی!

بحران فراگیری که اینک دولت احمدی‌نژاد را در برابر «بیت‌رهبری» قرار داده، اگر برای گروهی تازگی داشته باشد، مسلماً از منظر تحلیل سیاسی و بررسی آنچه «حیات» حکومت اسلامی می‌خوانیم آنقدرها تعجب‌آور نیست. حداقل ما در این اصل تردید نداریم که حکومت اسلامی از روز نخست مجموعه‌ای متناقض و بی‌هدف بوده. خلاصة کلام، پس از هیاهوسالاری‌ای که روز 22 بهمن 57 ارتش شاهنشاهی تحت عنوان «انقلاب» شاخ‌اش را در جیب ملت ایران گذاشت، تمامی جناح‌های سیاسی کشور، هر یک اسب‌ها را جهت تصاحب اهرم‌های اجرائی زین کردند. در میان این «سوارکاران ماهر» و چیره‌دست از چپ‌افراطی و لنینیست‌ تا دست‌راستی آخوندی و فکل‌کراواتی‌ رستاخیزی همه و همه به این صرافت افتاده بودند که می‌بایست با حمایت از شخص آیت‌الله خمینی، هم زمینة حفظ موجودیت خود و جناح خود را فراهم آورند و هم به صورت سینه‌خیز به سوی «قدرت» بروند!

البته در این نوع «برخورد» که بیشتر به دلیل عقب‌ماندگی ساختار سیاسی کشور در آن روزها «باب»‌ شده بود، دو اصل اساسی از صورتبندی‌ تمامی بازیگران بساط «انقلاب»‌ دور ماند. نخست اینکه اطلاق عبارت «جناح سیاسی» به این تشکل‌ها اصولاً از روز نخست گزافه بود. چرا که این «جناح‌ها» معمولاً از چند «شخصیت» وابسته به شبکة سفارتخانه‌های غربی تشکیل می‌شد؛ جناح‌هائی فاقد هر گونه پایگاه تشکیلاتی و صنفی که از منظر عقیدتی و فلسفی بی‌نهایت فقیر بودند. از طرف دیگر، موضع‌گیری بسیاری از اینان به نفع آخوندیسم، و نقش‌آفرینی‌های‌شان طی بحران فزاینده‌ای که به کودتای 22 بهمن 57 انجامید هر گونه توضیح و تفسیری را حاشیه‌ای و زائد خواهد کرد؛ از روز نخست برداشت صریح و روشنی نزد اینان از تحرکات «انقلابی» وجود نداشت. استنباط کودکانة حاکم بر این تشکل‌ها این بود که هر گونه جایگزینی رژیم فی‌نفسه «مثبت» خواهد بود؛ دیدیم که چنین نشد و به یقین در آینده نیز چنین نخواهد شد. چرا که جایگزینی رژیم به شیوه‌ای که این «تشکل‌ها» تأئید می‌کردند جز گسست استعماری و حکومت کودتائی نتیجه‌ای به همراه نمی‌آورد.

از طرف دیگر، اگر آقای خمینی اصولاً برنامه‌ای جهت ادارة کشور در دست نداشتند، و بر طبل «اسلامی کردن» تمام امور می‌کوبیدند، این خود بهترین دلیل بر ارتجاعی بودن حرکت «انقلاب اسلامی» می‌بایست تحلیل می‌شد. اما بجای این تحلیل منطقی، ‌ هر ننه‌قمری با تکیه بر نبود برنامة متقن،‌ برنامة سیاسی خودش را به عنوان برنامة «انقلاب اسلامی» در قاب گذاشته بالای سرش آویزان کرده بود. این نوع خوش‌خیالی‌ها همانطور که گفتیم تا حد زیادی از واپس‌ماندگی اجتماعی و سیاسی کشور ناشی می‌شد، ولی مسلماً افرادی که هر کدام به شیوة خود به این خوش‌خیالی‌ها دامن زدند در تاریخ ایران مسئولیت‌های‌شان منظور خواهد شد.

سایت رادیوفردا، مورخ 8 اردیبهشت‌ماه 1390، مطلبی به قلم یکی از نویسند‌گان‌اش به نام مجید محمدی، جهت بررسی و تحلیل شرایط سیاسی کنونی منتشر کرده. البته آقای محمدی همچون دیگران حق دارند نظریات‌ خودشان را عنوان کنند ولی اینکه سایت وابسته به سازمان سیا این نظریات را منعکس می‌کند، مطلبی است که شامل «حقوق» آقای محمدی نخواهد شد. در نتیجه، نظریات ایشان را می‌باید به عنوان مواضع مورد تأئید سازمان سیا در مورد مسائل سیاسی کشور ایران مد نظر قرار دهیم . در مطلب آقای محمدی چندین چالش نظری و تاریخی چشم‌گیر است، و به طور کلی از این مطلب چنین استنباط می‌شود که تحلیل «سازمانی» از مسائل ایران بر محور کلی‌گوئی و فرار از واقعیات شکل گرفته.

آقای محمدی در مطلبی که تحت عنوان «حذف رقیب امروز با کمک رقیب فردا یا حکایت تنها ماندن علی» منتشر شده، ادعا دارد که پدیده‌ای به نام «روحانیت» را می‌توان در قلب حکومت اسلامی از دیگر جریانات منزوی کرده، به آن ارزش کاربردی داد. ولی شاهد بوده و هستیم که حکومت اسلامی به همان میزان با روحانیت شیعی درگیر بوده که با دیگر قشرها و طبقات، در نتیجه ادعای نویسنده اعتبار چندانی ندارد؛ دلیل هم اینکه ایشان نوع ویژه‌ای از روحانیت اختراع کرده‌اند که موجودیت واقعی نداشته و ندارد:

«روحانیت به دلیل آشنایی با فرهنگ سیاسی ایرانیان (تصور مصالحه به عنوان سازش‌کاری، انحصارطلبی، خود‌ ـ حق‌پنداری، و توهم در اختیار داشتن افکار عمومی) و نیز وقوف به فقدان پایگاه اجتماعی درازمدت در میان طبقة متوسط شهری از آغاز به یارگیری در میان گروه‌های سیاسی بلندپرواز برای حذف رقیب امروز خود پرداخت.»

باید پرسید این «روحانیت» که نویسنده به آن اشاره می‌کند، چه نوع تشکلی است که نه شامل امثال آیت‌الله طالقانی می‌شود، و نه ده‌ها آیت‌اللهی که از دیرباز در حصر «سیاسی ـ دینی» زندگی کرده‌اند، از قبیل خوانساری، قمی و … به آن راه دارند؟ این چه نوع «روحانیت» است که زمانی دل به رهبری امثال حسینعلی منتظری و رفسنجانی و خوئینی‌ها می‌دهد و پس از چندی هم اینان را تبدیل می‌کند به «دشمن!» از این گذشته بسیاری از آیت‌الله‌های صاحب مقام در حوزه‌ها از قبیل گلپایگانی و مرعشی اصولاً پای در فضای سیاست نگذاشتند و سیر حرکت «حوزوی‌ای» که اینان پایه‌ریزی کردند از طرف ده‌ها مرید و ملا و آیت‌الله مو به مو به مورد اجرا گذاشته می‌شود. پس این «روحانیتی» که نویسنده به ما معرفی می‌کند ریشه‌های‌اش کجاست؟ این «روحانیت» به هیچ عنوان نمی‌تواند شامل روحانیت شیعی‌مسلک و حوزه‌نشین‌ها در مفهومی باشد که به ذهن ایرانیان متبادر می‌شود.

در واقع «روحانیت» کذا‌ می‌باید تشکل ویژه‌ای باشد. تشکلی که ساختار سنتی خود را شکسته و بکلی از حیطة روحانیت در مفهوم سنتی آن بیرون آمده. و به دلائلی که نویسنده به هیچ عنوان مطرح نمی‌کند، این روحانیت «روحانیت‌ستیز» یک‌شبه قصد به دست گرفتن قدرت تام و تمام سیاسی و نظامی و پلیسی و دولتی را در کشوری کلیدی همچون ایران دارد! حال باید پرسید با اینهمه ادعا و افاده و خواست گزافه، این «روحانیت» چه دستمایه‌ای دارد، و با تکیه بر کدام ساختار می‌خواهد عمل کند، و از همه مهمتر با تکیه بر کدام شبکه مخالفان را کنار زده؟ این‌ «جزئیات» نیز در مطلب نویسنده «نامعلوم» باقی می‌ماند. با این وجود رادیوفردا جهت «آگاهی» ایرانیان این موضوع را مطرح می‌کند که روحانیت کذا بدون تجربة حکومت، زرنگی به خرج داد و برای حذف رقبا زیرکانه عمل‌کرد:

«روحانیت شیعه‌ که بدون تجربة حکومت‌داری قدرت را در سال1357 به دست گرفت به ترتیب چهار گروه را مورد استفاده قرار داد تا چهار گروه دیگر را حذف [کرده] و سرنخ‌های قدرت را در دست خود داشته باشد.»

اولاً «قدرت سیاسی» گنجشک نیست که از روی اتفاق به بام مش‌حسن و کربلائی حسین بنشیند؛ کاملاً بر عکس! سئوال کلیدی‌ای که در این مقطع مطرح می‌شود این است که: «قشری که تجربة حکومتداری ندارد، اصولاً چگونه قدرت را به دست آورده؟» باید قبول کرد برای این قشر «فاقد تجربه» که از دیرباز درگیر شکاف‌ها و شقاق‌های جانسوز و کشنده و مخرب داخلی بوده، چنین رزمایش موفقی آنهم طی سه دهه می‌باید از جمله «معجزات» الهی تلقی شود! چگونه این قشر توانسته طی 30 سال هم شکاف‌های درونی را پوشش دهد، هم سر همة گروه‌ها را از ناسیونالیست گرفته تا مارکسیست و فاشیست و … شیره بمالد؟ طبیعی است که برای این پرسش‌ها نیز در مطلب نویسنده پاسخی نخواهیم یافت:

«در دهه‌های پنجاه تا هشتاد، اسلام‌گرائی توانست به ترتیب با ناسیونالیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، پوپولیسم یا میلیتاریسم ترکیب شود[…]»

با تعمق در این تأکیدات الهی چاره‌ای جز قبول این واقعیت باقی نمی‌ماند که اولاً «اسلامگرائی» با فاشیسم و پوپولیسم و میلیتاریسم تفاوت ماهوی دارد! ثانیاً اسلامگرائی مورد نظر نویسنده می‌باید همان «روحانیت» جادوئی و شگفت‌انگیزی باشد که شب خوابید و صبح که خواب بیدار ‌شد دید، «ای دل غافل! قدرت سیاسی همچون کبوتر جلد بر بام‌اش نشسته!» اینجا بود که «روحانیت» آهی از سر رضایت کشیده و گفت: یا امیرالمومنین، «پرزنان همچو جلاجل به فغان آید جل!» و امیرالمومنین هم فرمود: روح‌الله! «شات‌آپ» اقراء به اسم …»

بله، کمی از فضای تحلیلی بیرون رفتیم، ولی چه کنیم که «روحانیت» آقای محمدی ما را حسابی مقهور کرده! این «روحانیت» که مشکل می‌توان ابعاد فیزیکی، ساختاری، تشکیلاتی و حتی «عقیدتی» و فردی برای آن مشخص نمود، به معنای واقعی کلمه بر همه چیز و بر همه کس «تفوق» یافته و در جایگاه الهی نشسته، حتی قلم ما را نیز به بیراهه برده بود! حال که قلم‌مان به «راه راست» هدایت شده، از نویسندة «دانشمند» و خصوصاً مسئولان محترم رادیوفردا انتظار داریم به صراحت به این «روحانیتی» که فوت در آستین‌اش می‌کنند اشاره کرده، اعضای وابسته به آن، تشکیلات منبعث از آن، اهداف سیاسی، مالی و اقتصادی آن و … و خلاصه واقعیت‌اش را برای مخاطب مشخص نمایند.

خلاصه بگوئیم، «روحانیت» و «اسلامگرائی‌ای» که در رادیو فردا مورد «بررسی» قرار می‌گیرد موجودیت واقعی ندارد، به معنای اینترنتی «مجازی» هم نیست؛ تخیلی است! و ما به عنوان تحلیل‌گر فقط می‌توانیم بگوئیم روحانیت کذا محفلی است استعماری از قماش «بیداری ایرانیان»، «ایران نوین»، «رستاخیز» و … خلاصه محفلی که نه اهداف مشخصی دنبال می‌کند و نه سردمداران‌اش در ساختار سیاسی، مالی و اقتصادی کشور ریشه و ساقه‌ای دارند. این روحانیت علف هرزی است پرروردة استعمار. دست استعمار مانع کندن آن می‌شود، به امید بهره‌برداری‌های نامشروع. بهره‌برداری‌ای که اینک سه دهه است به صورت بهینه انجام می‌گیرد و بعضی‌ها امیدوارند که این «همکاری سازنده» همچنان ادامه یابد!

از قضای روزگار مقالة آقای محمدی اگر در مجموع جهت توجیه جنفگیات رایج در حکومت اسلامی، مبنی بر حاکمیت پدیدة روشن و مشخصی به نام «روحانیت» و شیعی‌مسلکی و این «کلک‌بازی‌ها» نگاشته شده، از یک معضل بزرگ پرده برمی‌دارد. آنجا که ایشان می‌فرمایند، این روحانیت بدون هر گونه تجربه‌ای آمد، پدر همه را در‌ آورد، با همه هم «همکاری» مقطعی کرد تا بتواند نهایت امر زیر پای همه را بکشد و خود را در قدرت نگاه دارد، ماهیت واقعی روحانیت کذا یعنی وابستگی‌اش به استعمار روشن می‌شود.

در واقع، آقای محمدی با طرح چنین مطلبی دو پیام عمده و موهن به مخاطب ارسال می‌کند. نخست اینکه این «روحانیت» علیرغم «بی‌تجربگی» بسیار زرنگ و باهوش است و دیگر آنکه بقیة ایرانیان موجودات ابله و کودنی هستند که فریب «روحانیت» را می‌خورند. حال آنکه ما شاهد بودیم، «روحانیت» کذا با برخورداری از حمایت محافل استعماری توانست به سرکوب پیگیر ملت ایران پرداخته و به «پیروزی‌های» چشم‌گیری دست یابد که امروز آقای محمدی «پزش» را در رادیوفردا می‌دهند!

بله، اگر ما محفل دست‌نشاندة «روحانیت» را از روحانیت تاریخی کشور مجزا می‌کنیم، تصویری که رادیوفردا از همین «روحانیت» ارائه می‌دهد، و خصوصاً تحلیلی که از عملکرد مزورانه و «سازش‌های» مقطعی‌اش با جریانات «مخالف» مطرح می‌کند مور تأئید ماست. چرا که اگر آخوندیسم دست‌نشانده طی سه دهه توانست به قول آقای محمدی از ناسیونالیست تا سوسیالیست و عملگرا و نظامی، همه را آلت دست کند، دلیلی وجود ندارد که امروز جهت بازتولید همین عملیات دمکرات‌ها و طرفداران دمکراسی سیاسی را هدف قرار ندهد. و در چارچوب تبلیغات غرب پیرامون حکومت اسلامی و تحلیل‌های‌ محافل استعماری از به اصطلاح نظریات «پایه‌ای» در این تشکل دست‌نشانده، پیش‌فرض فوق تقویت می‌شود. خلاصه چنین به نظر می‌رسد که «روحانیت» کذا گویا قصد دارد همین برنامة مشعشعانه را اینبار با طرفداران «دمکراسی سیاسی» به راه اندازد.

تقدیم «نوبل صلح» به یکی از «شیخانه‌های» طرفدار حکومت اسلامی، چاپ عکس‌های همسر موسوی با آن چادرسیاه و بقچة چل‌تیکه به عنوان «روشنفکر سال» در مجلة فارین‌پالیسی، جایزه‌باران کردن لات‌ولوت‌ها و خاله‌شلخته‌های حکومت اسلامی در محافل خارج از کشور، ارائة بورس‌های «کلان» به اعجوبه‌های «تحقیقات» علمی که از مجلس شورای اسلامی، روزی‌نامه‌های حکومت ولایت فقیه و … بیرون آمده و سر از دانشگاه‌های غرب به در آورده‌اند، همه و همه نشان می‌دهد که «طعمة» بعدی این به اصطلاح «روحانیت»، می‌باید طرفداران دمکراسی سیاسی در ایران باشد.

ولی مسلماً آقای مجید محمدی این مطالب را نمی‌دانند؛ کارفرمایان‌شان در رادیوفردا هم از درک این مسائل عاجزاند. روی سخن ما با آن‌هاست که این صحنه‌گردانی مهوع را به راه انداخته، و سرمایه‌اش را تأمین می‌کنند. جنبش دمکراتیک و طرفداری از دمکراسی سیاسی در ایران ریشه‌ای یکصدوپنجاه ساله دارد. سخنگویان ما ملاممد خاتمی و حاج‌فرج دباغ نیستند و امثال اینان به هیچ عنوان نمی‌توانند سخنگوی جنبشی با عمق و تاریخچة آزادیخواهی ایرانی باشند. سخنگویان ما عشقی‌ها، فرخی‌ها و ایرج‌میرزاها هستند. زن ایرانی در اندیشة دمکرات‌ها فروغ فرخزاد است، نه موجود حقیری که به اسم دین و سنت و مذهب و خواست خدا جهت خودفروشی در محضر «حاج‌آقا»، پیکرش ‌را در کاغذ کادوئی «حسینی» و «کربلائی» می‌پیچد. خلاصه بگوئیم اینبار پای به میدانی گذاشته‌اید که مرد آن نیستید.

طرفداران دمکراسی سیاسی برخلاف روحانیت مطلوب استعمار قدرت‌طلب نیستند، بلکه می‌خواهند بنیادهای قدرتمند دمکراتیک را پی ریزی کنند. از اینرو اینان تحت هیچ عنوان در کنار قدرت‌طلبان نخواهند نشست، چرا که تنها راه رشد و شکوفائی جامعه را آزادی در چارچوب قوانین انسان‌محور می‌بینند. و در این نوع «آزادی» جائی برای مصلحت و تکلیف و شرع و آخوند و ارتش و سپاهی و غیره و لاپوشانی و چماق پیش‌بینی نشده. در نتیجه صورتبندی‌ای که سازمان سیا جهت تحمیل یک حکومت عصر حجر بر ملت ایران، بارها و بارها در سازش‌های مقطعی خود با فدائی و مجاهد و توده‌ای و ناسیونالیست و دیگر قماش با موفقیت فراوان به پیش رانده، بر جنبش دمکراتیک و طرفداران دمکراسی بی‌اثر خواهد بود. هر چه زودتر دکان دین‌فروشی‌تان را تعطیل کنید، پیش از آنکه تتمه آبروی‌ نداشته‌تان نیز برباد رود.

سرنوشت «مصاف» احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای آنقدرها برای جنبش طرفداران دمکراسی در ایران اهمیتی ندارد؛ چرا که بده‌بستان ‌بین‌المحافل است. هر کدام از اینان حرف‌شان را پیش ببرند، حکومت اسلامی تضعیف شده، و نهایت امر دمکراسی تقویت می‌شود. بن‌بست سیاسی فراروی حکومت اسلامی در همین مسیر است که هر روز بیشتر و بیشتر علنی خواهد شد، ولی محفل «روحانیت»، یا آنچه نویسندة رادیوفردا «اسلامگرائی» می‌خواند دیگر نمی‌تواند جهت به زیر آب کردن سر طرفداران دمکراسی اینبار نیز عوامل‌اش را به فضای سیاست کشور تحت عناوین مختلف تحمیل کند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

فیلترشکن‌های جدید29آوریل2011

mobileaccessories.ws
quicksurfing.info
eyeshadowforbrowneyes.com
unlockservers.info
expressnameless.info
lazereyesurgery.net
decorativehaircombs.com
expressprivacy.info
carryonluggagebags.com
dreamshell.info
surfreward.tk
freevpnblog.info
unhideweb.info
freevpns.info
proxy27.tk
atwii.tk
surfskincare.tk
internalsimple.tk
surfbeach.tk
vizvia.tk
dentaltech.tk
allunblocksite.info
hideprint.tk
nurseschool.tk
tmobileproxy.info
domainsurf.tk
youunblockers.info
surfservers.tk
dreamlinetrip.tk
breakskillarge.tk
grandsurf.tk
anonymous-servers.info
tramadolblog.info
surfdomain.tk
rapidunknown.info
expressunblock.info
instantglide.info
instantaneousreach.info
surfunblockers.info
ifyouwanttoknowwhy.com
petsocietygameguide.com
guestbookideas.com
speedyhidden.info
ladiesmotorcycleleathers.com
quickarrive.info
unblock-server.info
extrasofttoothbrushes.com
pr-oxy.com
youproxyserver.info
https://proxyssl.info
paninirecipes.net
highspeedhide.info
vdai.net
bypassunlock.info
bathroomshowerremodeling.com
freeproxy.co.za
restaurantcitygameguide.com
spacesaverbathroom.com
sms4-u.info
highspeedconceal.info

آدرس‌های جدید تیپولوژی خلا ـ داستان کوتاه

مدت‌ها پیش چند داستان کوتاه روی خطوط اینترنت قرار دادیم. این داستان‌ها نیز همچون دیگر نوشته‌های سعید سامان از الطاف سانسور حکومت عدل و داد اسلامی برخوردار شد. با این وجود تقاضای خوانندگان برای این داستان‌ها بسیار است و اینهم خود موجب دلگرمی‌ ما!

ولی «تقدیر» چنین خواست که با وجود کند شدن قیچی سانسور و بی‌اثر شدن سرکوبگری‌های حکومت اسلامی،  در کمال تأسف شرکت‌های «میزبان» به نوبة خود برای خوانندگان این داستان‌ها هر روز گرفتاری جدیدی درست کنند. برای حل مشکل، این «پست» را به یادآوری لینک‌های قدیمی و معرفی لینک‌های جدید این کتاب‌ها اختصاص می‌دهیم و امیدواریم که با استفاده از آن‌ها حداقل خوانندگان این کتاب‌ها با زحمت کمتری به متن‌‌ها دسترسی پیدا کنند.


داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ سکریبد

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ داکس‌تاپ

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ مدیافایر

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ هیوج درایو

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ لایو

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ فایل‌دن

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ گوگل

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ گوگل(بارگیری)

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ کلمه‌ئو

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ باکس‌نت

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ ستورگیت

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ دیوشیر

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ فورشیرد

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ فایلزواپ

داستان کوتاه ـ تیپولوژی خلا ـ پی‌بی‌ورکس

آدرس‌های جدید خاطرات ـ داستان کوتاه

مدت‌ها پیش چند داستان کوتاه روی خطوط اینترنت قرار دادیم. این داستان‌ها نیز همچون دیگر نوشته‌های سعید سامان از الطاف سانسور حکومت عدل و داد اسلامی برخوردار شد. با این وجود تقاضای خوانندگان برای این داستان‌ها بسیار است و اینهم خود موجب دلگرمی‌ ما!

ولی «تقدیر» چنین خواست که با وجود کند شدن قیچی سانسور و بی‌اثر شدن سرکوبگری‌های حکومت اسلامی،در کمال تأسف شرکت‌های «میزبان» به نوبة خود برای خوانندگان این داستان‌ها هر روز گرفتاری جدیدی درست کنند. برای حل مشکل، این «پست» را به یادآوری لینک‌های قدیمی و معرفی لینک‌های جدید این کتاب‌ها اختصاص می‌دهیم و امیدواریم که با استفاده از آن‌ها حداقل خوانندگان این کتاب‌ها با زحمت کمتری به متن‌‌ها دسترسی پیدا کنند.


داستان کوتاه ـ خاطرات ـ سکریبد

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ داکس‌تاپ

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ مدیافایر

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ هیوج درایو

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ لایو

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ فایل‌دن

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ گوگل

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ گوگل(بارگیری)

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ کلمه‌ئو

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ باکس‌نت

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ ستورگیت

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ دیوشیر

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ فورشیرد

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ فایلزواپ

داستان کوتاه ـ خاطرات ـ پی‌بی‌ورکس

علی و الیزابت!

در شرایط ویژة حاکم بر خاورمیانه و آفریقای شمالی، بحران روابط «رهبر» حکومت اسلامی و رئیس دولت جمکران تا کجا می‌تواند امتداد یابد؟ البته به استنباط ما این «بحران» صرفاً سیاسی است و ریشه‌های‌اش را می‌باید در سال‌های پیش از علنی شدن اختلافاتی جستجو کرد که پیرامون وزیر اطلاعات به وجود آمده. در اینجا شاید بررسی شتابزدة روند تحولاتی لازم آید که باند احمدی‌نژاد را در تقابل با محفل کودتای 22 بهمن 57 به قدرت رساند. در این راستا ابتدا نگاهی خواهیم داشت به تاریخچه و دلائل این «تقابل!»

روزی که نام احمدی‌نژاد از صندوق‌های رأی بیرون کشیده شد، همچنان که پیشتر نیز عنوان کردیم، وی تنها گزینه‌ای بود که در میان «وابستگان» به محافل آنگلوساکسون ‌در ایران، روسیه می‌توانست حضورش را در رأس قوة مجریه تحمل کند. تحلیل دقیق شرایط سیاسی‌ای که به این نتیجه‌گیری منجر شد مسئله را به درازا خواهد کشاند. پس به طور سربسته و خلاصه بگوئیم، ‌ دیگر از منظر مسکو، عملکرد حکومت اسلامی که فضای شهری را توسط اوباش وابسته به محافل آمریکائی و انگلیسی به «مسجد» تبدیل کرده بود در مرزهای جغرافیائی‌اش قابل تحمل نبود. به همین دلیل از طرف کرملین فشار سیاسی خردکننده‌ای به طرف‌های غربی وارد آمد تا اینان در ایجاد تحولات «مثبت» پای گذاشته، فضای «دین‌خوئی» را که طی دوران نخست‌وزیری میرحسین موسوی و ریاست جمهوری سردار سازندگی توسط گروه‌های فشار شهری ایجاد کرده بودند از هم فروپاشانند.

ولی شاهد بودیم که تلاش‌های غرب طی دوران خاتمی ـ این فرد قرار بود تحت عنوان «اصلاحات» این فروپاشی را اجرائی نماید ـ به نقطة مطلوب نرسید! رایزنی در مورد اینکه به چه دلیل این تلاش‌ها ناکام ماند کاری است بسیار پیچیده، ولی اکنون با در نظر گرفتن تبعات «اصلاح‌طلبی» این مسئله ‌روشن است که عدم همکاری برخی محافل غرب از مهم‌ترین راه‌بندها می‌باید تلقی شود. اصلاح‌طلبی در دوران خاتمی نهایت امر به نقطه‌ای رسید که روسای قوای مجریه و مقننه، یعنی خاتمی و کروبی، بجای فراهم آوردن زمینة فروپاشانی در ساختار «دین‌خوئی» نمایشی حکومت، مسائل جاری کشور را در عمل توسط عوامل وابسته به اصلاح‌طلبان در مسیر واژگونه هدایت کرده، به تدریج به سوی توجیه سیاست‌های سرکوب مذهبی شهری پیش ‌راندند! به طور مثال، نامة خامنه‌ای به کروبی در باب «آزادی مطبوعات» و به سخره گرفتن «مجلس قانونگزاری» یکی از همین ترفندها بود. و در این شرایط اگر برخی محافل غرب نان و آب فراوان می‌دیدند، ناخشنودی مسکو کاملاً قابل پیش‌بینی بود.

شاهد بودیم که واپس‌گرائی از نوع «اصلاح‌طلبی»،‌ که هدف اصلی‌اش «توجیه» بهینة سیاست‌های سه دهة اخیر آنگلوساکسون‌ها در ایران بود، بعدها توسط باندهای دیگری از جمله گروه‌های «مطبوعاتی» و «هنری» و … در میان اصلاح‌طلبان با شدت و حدت تمام پیگیری ‌شد. ولی نهایت امر، اهداف واقعی اینان طی نمایشات «انتخاباتی» سال 1388 به رهبری میرحسین موسوی که عنصری سرکوبگر و شناخته ‌شده در تحکیم پایه‌های «دین‌خوئی» در حکومت اسلامی است علنی شد. اینگونه بود که صورتک «مردم‌دوستی» از چهرة کریه اصلاح‌طلبان فرو افتاد و شعار مسخرة «بازگشت به دوران نورانی امام روشن‌ضمیر» و عربدة «الله‌اکبر» و تکرار مزخرفاتی از قبیل «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» یا «ایرانی» توسط اوباش بار دیگر فضای شهری را اشباع کرد.

به طور خلاصه، «در» بر این پاشنه می‌چرخید که اصلاح‌طلبان در هر شرایطی اگر ظاهراً حکومت اسلامی را از در بیرون می‌اندازند، همان سیاست‌های سرکوبگرانة دورة خمینی و بهشتی و شرکاء را اینبار تحت عنوان «خواست مردمی» از پنجره «وارد» کنند! ولی در دورانی که فضای استراتژیک در جنوب روسیه دچار تغییرات پایه‌ای شده بود شامورتی‌بازی‌های سفارت انگلیس در تهران راه بجائی نمی‌برد. فشار سیاسی تا آنجا بالا گرفت که «سفیر کودتا»، یا همان سایمون گاس معروف که حتی حاضر نشده بود استوارنامة‌ خود را به دولت وقت ارائه دهد، توسط سازمان آتلانتیک شمالی از ایران اخراج شد!

آنچه در بالا آمد فشرده‌ای بود از شرایط سیاسی‌ای که در آغاز دورة دوم ریاست احمدی‌نژاد بر قوة مجریه در کشور حاکم بود. ولی همانطور که بارها گفته‌ایم دولت فعلی نیازمند بیرون کشیدن گلیم خود از آب‌هائی متلاطم خواهد شد. و نخستین مشکلی که در برابر دولت قد علم خواهد کرد وابستگی شدید و ساختاری محفل علی خامنه‌ای به همین اصلاح‌طلبان است. همانطور که بالاتر گفتیم، جنگ بین اصولگرائی و اصلاح‌طلبی که از انواع «جنگ‌های زرگری» به شمار می‌رود، فقط جهت توجیه دوباره و احیای حکومت اسلامی به راه افتاده بود؛ این جنگ تخریب پل‌های ارتباطی بین عوامل کودتای 22 بهمن 57 را شامل نمی‌شد، و امروز نیز شامل این فروپاشانی نخواهد شد. در نتیجه، دیر یا زود دولت احمدی‌نژاد می‌بایست با این واقعیت رودررو قرار گیرد که علی خامنه‌ای به مراتب به اصلاح‌طلبان نزدیک‌تر است تا به دولت او.

به این مشکل می‌باید «میعاد» انتخابات مجلس شورای اسلامی را نیز افزود! طی این به اصطلاح «انتخابات»، باندهای آخوندی و وابستگان به علی خامنه‌ای تلاش خواهند داشت تا تحت عنوان «اصولگرائی» و «پیروی از ولی امر» مجلس را تحت کنترل خود گرفته دولت را منزوی کنند. عملی که نهایت امر بار دیگر آب به آسیاب همان اصلاح‌طلبانی خواهد ریخت که همکاران نزدیک علی خامنه‌ای هستند. به عبارت ساده‌تر، اگر شرایط سیاسی در همین مسیر امتداد یابد،‌ در انتخابات آینده اصلاح‌طلبان با صورتک «پیروی از ولی امر» مجلس را تحت انقیاد گرفته دولت را به انزوا می‌کشانند و از آنجا که اینان جز هیاهوسالاری مفری نمی‌جویند مسلماً بار دیگر زمینه را جهت بازگشت اصلاح‌طلبان «مارک‌دار» فراهم خواهند آورد. به این ترتیب سیاست کشور در دور باطل افتاده و در کوتاه مدت به همان آغاز دورة سیدخندان باز می‌گردیم، روز از نو، روزی از نو، سرکوب ملت ایران همزمان با تهدید منافع مسکو از نو!

این «خواب خوشی» است که عوامل انگلستان در ایران برای خود دیده‌اند. به صراحت بگوئیم، اگر چنین چرخشی امکانپذیر می‌بود سفیر ملکه را با این افتضاح از ایران اخراج نمی‌کردند. اگر اقتدار لندن در ایران تا این حد فروپاشیده، منطقاً دلیلی وجود ندارد که یک‌شبه این اقتدار بتواند بازسازی شود، چنین نیز نخواهد شد. در نتیجه درگیری سیاسی اخیر بین احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای نمی‌تواند به نفع جناح خامنه‌ای پایان گیرد. خصوصاً که در این برهه‌ انگلستان درگیر جنگ‌های فرسایشی سه‌گانه در شنزارهای لیبی، سواحل بحرین و کوهستان‌های سربه‌فلک‌ کشیدة یمن شده؛ جنگ‌هائی که اشراف نیروهای نزدیک به «کاخ باکهینگهام» را بر سه تنگة هرمز، شاخ آفریقا و جبل‌الطارق تهدید می‌کند. جالب اینکه در این جنگ‌ها، آمریکا به خلاف روال معهود، ‌حاضر به نقش‌پذیری نیست! در نتیجه، می‌توان چنین استنباط کرد که اتحاد ایندو در ایران نیز به چالش کشیده شده و این است یکی از دلائل درگیری احمدی‌نژاد با خامنه‌ای. رویاروئی‌ای که در حال تبدیل شدن به یک بحران حکومتی است. اگر بخواهیم شرایط را به صورت کاریکاتور ارائه دهیم، باید بگوئیم ملکه الیزابت در شاهرگ‌های آبی به افلاس افتاده، غلام‌ جان‌نثارش علی هم در چاه جمکران.

از نظر ما خروج از این «بحران» می‌تواند به دو صورت قابل پیش‌بینی باشد. نخستین صورت آن خروج قطعی علی خامنه‌ای از دور و بی‌اعتباری وی در حیطة امور اجرائی است. شق دومی نیز محتمل خواهد بود؛ در اینصورت می‌باید استعفای احمدی‌نژاد و قرار گرفتن بیت رهبری در برابر «مسئولیت‌های اجرائی» را مد نظر قرار داد. در صورت کناره‌گیری احمدی‌نژاد، از آنجا که کشور نمی‌تواند بدون دولت باشد، علی‌خامنه‌ای می‌باید با سرعت بساط «انتخابات» به راه اندازد؛ ولی چشم‌انداز چنین انتخاباتی واقعاً خنده‌دار است. چرا که طرفداران احمدی‌نژاد در این انتخابات حضور نخواهند یافت و به احتمال زیاد شورای نگهبان برای حفظ ظاهر، گروه موسوم به «فتنه»، یا همان اصلاح‌طلبان «مارک‌دار» را از حق شرکت در این انتخابات محروم خواهد کرد؛ خلاصه «علی» می‌ماند و حوض‌اش!

در این مقطع سعی می‌کنیم فشرده‌ای از پیامدهای هر دو چشم‌انداز ارائه دهیم. طبیعی است که در صورت انزوای علی خامنه‌ای در امور اجرائی، «دور» به دست باند احمدی‌نژاد بیفتد. ولی در شرایط فعلی مشکل می‌توان پیش‌بینی کرد که باند مذکور برای تحولات ‌آینده چه برنامه‌ای در آستین نگاه داشته. انگلستان هنوز چشم امید به ملاجماعت بسته، و با فوت‌کردن در آ‌ستین مقدسات قصد به مقصد رساندن خر لنگ‌اش را دارد. در نتیجه احمدی‌نژاد حتی اگر از شر دخالت‌های «مصلحت‌جویانة» مقام معظم خلاص شود می‌باید نوعی آقابالاسری «آخوندجماعت» را در این شرایط بپذیرد، و روسیه نهایت امر دست‌اش زیر سنگ انگلستان باقی خواهد ماند.

ولی در صورتبندی دوم، یعنی در وضعیتی که باند احمدی‌نژاد قدرت اجرائی را به مقام معظم واگذار ‌کند، جناح احمدی‌نژاد موفق خواهد شد هم برچسب حمایت بی‌قید و شرط از ولی‌فقیه را از پیشانی‌اش بردارد، و هم در طیف «اپوزیسیون» بنشیند. به این ترتیب دست اصلاح‌طلبان رو ‌شده، و ارتباطات پنهان‌شان با بیت‌رهبری آشکار خواهد شد. اینجاست که تضعیف چشمگیر «جنبش‌سبز» را در فضای سیاسی شاهد خواهیم بود، و باند احمدی‌نژاد تبدیل می‌شود به آلترناتیو دولت! همان دولتی که در صورت استعفای احمدی‌نژاد، مقام معظم با «اخ‌وتف» و مسلماً از طریق همکاری «بیخ‌دیواری» با سپاه و برادران لاریجانی و چند سر آخوند دولتی سر هم کرده. اعمال شکست تبلیغاتی و سیاسی بر چنین دولت مستعجل و مستأصلی سهل و آسان است. البته کوتاه آمدن احمدی نژاد نیز می‌تواند به عنوان شق سوم مطرح شود.

این شق هر چند ما آنقدرها برای‌اش اعتبار قائل نیستیم؛ بازی جاری موش‌وگربه را تداوم می‌بخشد. ولی به استنباط ما چنین راه حلی فقط به صورت ظاهری می‌تواند خود را به نمایش بگذارد. به عبارت دیگر در پس پرده یکی از دو شقی که در بالا عنوان کردیم بر رابطة «دولت ـ رهبری» حاکم باقی خواهد ماند، و در چنین وضعیتی می‌باید منتظر اصطکاک‌های شدیدتر میان این دو باشیم.

به طور خلاصه، در همینجا عنوان کنیم که روزهای خوشی در فضای سیاسی کشور پیش‌بینی نمی‌کنیم. بحرانی که سراسر خاورمیانه، شمال آفریقا و آسیای مرکزی را درنوردیده، امروز در ایران به این صورت پای به میدان سیاست گذاشته. هیچکدام از طرف‌های درگیر برای حل درازمدت مسائل کشور «برنامه‌ای» ندارند، تمامی سعی اینان به این محدود می‌شود که چگونه خود و هم‌پالکی‌های‌شان را با حمایت طرف‌های خارجی از گرداب تحولات سیاسی «سالم» بیرون بکشند. ولی بقای اینان در صحنة سیاست کشور منوط به این است که جناح‌بندی‌های بین‌المللی تا چه حد از ادامة موجودیت‌شان حمایت به عمل آورد.

در چنین بزنگاهی است که نقش نیروهای آزادیخواه و طرفداران دمکراسی کلیدی می‌شود. به عبارت ساده‌تر، زمانیکه قیچی سانسور کند ‌شد، و سرکوب‌های خیابانی حمایت بین‌المللی خود را هر چه بیشتر از دست ‌داد، تازه پای به میدانی می‌گذاریم که نقش تشکیلات برخاسته از نیازهای واقعی ملت مطرح می‌شود. در کمال تأسف در این زمینه نیز نمی‌توان آنقدرها خوش‌بین بود، چرا که طی سه دهة گذشته، تشکیلات سیاسی و اوپوزیسیون حکومت اسلامی، در سکون و «ایستائی» دست و پا زده، سکونی که مرده‌ریگی است از روابط دوران «جنگ‌سرد». اینهمه در شرایطی که سیاست کشور بیشتر امواج خروشان دریا و فوران آتش‌فشان را تداعی می‌کند، تا سکون و آرامش مرداب را.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

فیلترشکن‌های جدید26آوریل2011

surfsolar.tk
bestsiteproxy.info
secret-access.tk
forex-gw-anonymous.tk
powersurf.info
breakerlocks.tk
fix-proxy.tk
seoprox.tk
killersurf.tk
onewayfastbrowser.co.cc
nimblenow.info
royalsurf.tk
webfreeproxy.info
fronterswebproxy.tk
anonymouscheck.info
proxybluenet.tk
yoursurf.tk
inlineproxie.info
zodiacproxy.tk
limit-break.info
proxylightspeed.tk
yellowsnowproxy.info
proxytablets.info
anosite.com
ihostgatorreviews.info
unblock-servers.info
tkraindrop.org
sms4-u.info
freeproxy.co.za
suservers.com
vdai.net
emailair.tk
useu98cgi.tk
widthbuyerp.tk
blockpage.tk
sheetofitil.tk
basemyproxy.tk
unblockdisability.tk
emailcompanies.tk
msriskfastest.tk
speedtwitter.tk
cgimsprivate.tk
testlogin.tk
erpnowire.tk
addressearth.tk
speedukof.tk
surfsettlement.tk
cybercam.info

قیچی و ساواک!

هیاهوی رسانه‌ای هفتة اخیر در جمکران پیرامون استعفای آیت‌الله مصلحی از پست وزارت اطلاعات تحت فشار دولت به راه افتاد. گویا علیرغم تمایل احمدی‌نژاد به کناره‌گیری مصلحی، ایشان به دلیل «مخالفت‌» علی خامنه‌ای، نهایت امر بار دیگر در این مقام ابقاء شده! البته از آنجا که طی سه دهة گذشته بحران‌سازی در قلب حکومت اسلامی یکی از شیوه‌های رایج در ادارة امور کشور بوده، اینبار نیز نمی‌باید از ابعاد «حادثه‌سازی» غافل ماند و خود را به امواج هیاهوی رسانه‌ای سپرد. در عمل، از روزی که احمدی‌نژاد در جایگاه ریاست قوة مجریه تثبیت شد، یک اصل غیرقابل اجتناب بود؛ تمامی مقامات می‌بایست از نو خود را در ساختار جدید حاکمیت «تعریف» کنند، و اگر با این ساختار در تخالف قرار می‌گیرند «قدرت» را واگذار نموده گوشة عزلت برگزینند.

همانطور که شاهد بودیم این «صورتبندی» تاکنون بسیار صریح و روشن عمل کرده. در گام‌های نخست پایه‌های حکومت اسلامی یعنی همان «اوباش شهری»،‌ و به قول امثال بنی‌صدر «امت همیشه در صحنه» را از طریق پروسة «اوباشگیری» از مرحلة دخالت‌های مستقیم در امور کشور حذف کردند! گروهی را کشتند، گروه‌هائی را تارومار نموده و عده‌ای را هم مسلماً در ساختار جدید به «کار» گماشتند! در گام بعد، از طریق «سقوط» هواپیما و کناره‌گیری‌های «شتابزده»، اگر نگوئیم مشکوک، کار را به حذف عوامل کودتای 22 بهمن 57 در رده‌های فرماندهی سپاه پاسداران کشاندند. بعد از چندی روند «حذف» کذا به دانشگاهیان و دانشگاه‌ها کشید، و به تدریج به ردة معاونان وزراء و نهایت امر وزرا پای گذاشت. پس از «انتخابات» اخیر نیز این روند شامل حال مقامات طراز اول از قماش هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی شد،‌ و امروز «طرازاول‌های» زیرجلکی و ساواکی‌ها را کنار می‌زنند.

اینهمه برای آنکه بازسازی رژیمی که از تاریخ 22 بهمن 57، تحت عنوان «انقلاب اسلامی» یک کودتای ننگین و خونریز آمریکائی را بر سرنوشت ایرانیان حاکم کرده بود، به نرمی صورت گرفته، و جایگزینی عناصر «انگلیسی ـ آمریکائی» و وابستگان به سیاست‌های دوران «جنگ‌ سرد» در بطن آن به آرامی صورت پذیرد. و عواملی که ظاهراً قادر خواهند بود با روند جدید سیاست‌های جهانی هم‌سازی و همکاری نزدیک‌تری داشته باشند به جای مهره‌های قدیم قرار گیرند.

به همین دلیل مقاومت‌هائی که از درون حکومت اسلامی بر علیه این روند «جایگزینی» شکل گرفت، تحت عناوین مختلف از قماش «خط امام»، «اصلاحات»، «جنبش‌سبز» و … همگی بر محور توجیه سیاست‌های گذشتة حکومت اسلامی و مخالفت صرف با آنچه مسیرهای جدید می‌باید عنوان شود متمرکز شده‌! ولی هیچکدام از رهبران جریانات فوق که ریشه در منجلاب روابط سیاسی «جنگ‌ سرد» دارند عملکرد خود را طی دوران حکومت به زیر سئوال نمی‌برند! نه آقای خاتمی از اوباشگری‌های «خط امام» انتقاد می‌کند، و نه میرحسین موسوی و کروبی و پامنبری‌ها‌شان از قماش حاج‌فرج دباغ، مهاجرانی، پاسدار اکبر و … از جنایات و وحشیگری‌های حکومت اسلامی در دوران حیات خمینی و یا 8 سال دوران «سازندگی» سخنی به میان خواهند آورد. به اصطلاح «نظریه‌پردازی» این جماعت به این صورت انجام می‌گیرد که خلق‌الله را به «گذشته‌ای» رویائی ارجاع می‌دهند، گذشته‌ای که گویا تحت نظارت امام خمینی و یا در مسیر «اهداف واقعی» انقلاب اسلامی بخوبی سازماندهی شده بود!

روشن است که این حرف‌ها هیچ ارتباطی با «نظریه‌پردازی‌» ندارد؛ جفنگ‌پردازی است. هیاهوئی که ساواک با تکیه بر امواج نارضایتی ایرانیان از استبداد پلیسی آریامهر به راه انداخته بود، با «اهداف واقعی» کاری نداشت؛ هدف جایگزینی «بهینة» یک رژیم دست‌نشانده، با رژیم دست‌نشاندة دیگری در چارچوب نیازهای نوین استراتژیک واشنگتن بود. اینکه امروز «انحراف» فرضی حکومت اسلامی از «اهداف واقعی» ملت ایران در دوران خمینی از طرف بعضی‌ها به حساب قدرت‌پرستی‌های حاج‌ روح‌الله ‌نوشته می‌شود در عمل تلاشی است جهت پنهان داشتن «اهداف واقعی»‌ استعمار. روح‌الله خمینی شخصیتی نبود که بتواند در ابعاد کشوری همچون ایران «قدرت پرستی» هم به خرج دهد. این «قدرت‌پرستی» را عوامل استعمار که امروز اغلب‌شان از قضای روزگار در طیف «مخالف» نشسته‌اند در اختیار این آخوند بی‌اطلاع و پریشانگو قرار می‌دادند.

مسئلة «بت‌سازی» و فراگیر شدن پدیدة «کیش شخصیت» در افکار عمومی ایرانیان به صورتی کاملاً واژگونه مطرح شده. کسی نمی‌گوید که سازماندهی به پروسة «کیش شخصیت» روندی است «دو مرحله‌ای». به عبارت دیگر، «روند» مذکور همچون قیچی می‌باید از دو تیغة برنده برخوردار باشد. تیغة نخست را از طریق فوت کردن در آستین معجزات و سجایای فرضی «شخصیت» کذا می‌سازند؛ همان‌ «شخصیتی» که لات‌ولوت‌ها در اطراف‌اش می‌باید هیاهو و جنجال حاکم کنند؛ به طور مثال شاه و یا خمینی. ولی تجربة عملی در علوم سیاسی نشان داده که این تیغه به تنهائی قادر نیست کیش شخصیت را اجرائی کند! تیغة دومی لازم است، و آن را می‌باید حتماً طرف‌های ظاهراً مخالف جهت بریدن زبان خلق‌الله تیز کنند. اینجاست که آمریکا علیرغم روی کار آوردن آخوندها در ایران جهت فوت کردن در آستین‌ هم‌اینان، نوکران مفلوک محافل غرب را از طریق نظام رسانه‌ای‌اش «دشمنان» سرمایه‌داری آمریکا معرفی می‌کند!

پیشتر نیز شاهد بودیم که محمدرضا پهلوی که با حمایت اوباش و تحت نظارت افسری به نام شوارتسکف، روز 28 مرداد 1332 به قدرت رسیده بود، در مسیر کیش شخصیت کارش بجائی رسید که گفتند با افزایش بهای نفت منافع غرب را تهدید می‌کند! خمینی مفلوک هم که شب تا صبح به دنبال آفتابه‌اش در حیات خلوت می‌دوید تبدیل شد به «مبارز ضدامپریالیست!» خلاصه بگوئیم، اگر تیغة دوم وجود نداشته باشد، صرفاً با تکیه بر هیاهوی لات‌ولوت‌ها نمی‌توان از نوکران دست‌نشانده «بت عیار» ساخت. به همین دلیل ما بارها شیوة‌ رفتار کسانیکه خود را در طیف به اصطلاح مخالف جا کرده‌اند و سعی دارند از خامنه‌ای مفلوک،‌ مجسمة قدرت در حکومت اسلامی بسازند محکوم کرده‌ایم، و صریحاً بگوئیم این جماعت را از همکاران صدیق رژیم حاکم می‌بینیم.

در همین مسیر شاهدیم که تغییرات اجتناب‌ناپذیر در ساختار محافل استعماری در حکومت اسلامی وسیله‌ای فراهم آورده تا جماعت «بت‌ساز» با توسل به آن از خامنه‌ای و یا احمدی‌نژاد بت‌های عیار تحویل نظام رسانه‌ای بدهند. البته موضع‌گیری اینان بستگی به این دارد که در کدام جبهه جلوس فرموده‌اند. اگر همچون موسوی، کروبی و دیگر «سبزها» خواهان برقراری حکومت «صدر انقلاب» مبارک‌شان باشند، در آستین قدرت‌های «فرعونی» خامنه‌ای فوت می‌کنند. فراموش نکنیم که همین علی خامنه‌ای طی دوران حکومت خمینی جنایتکار از جمله مقامات «کلیدی» به شمار می‌رفت، و روابط وی با امثال موسوی و کروبی و رفسنجانی به مراتب از ارتباط‌اش با احمدی‌نژاد «سازنده‌تر» و ریشه‌دار‌تر است. در نتیجه، پر واضح است که «جنبش سبز»،‌ جهت تیز کردن تیغة دوم قیچی در آستین علی خامنه‌ای فوت کند که در واقع بت‌عیار سبزهاست.

اگر هم بادمجان‌دورقاب‌چینان کذا از طرفداران احمدی‌نژاد و برنامة «میرپنج‌الله» وی باشند، با به ارزش گذاردن «گذشت‌های» علی‌وار رئیس دولت در برابر «حکم» حکومتی رهبر سعی خواهند کرد از همان تیغه‌ای که جماعت اول برای خود ساخته‌اند،‌ جهت ساختن قیچی برای احمدی‌نژاد استفاده کنند! این مضحکه‌ای است که از چند سال پیش توسط کانال‌های استعماری در ایران به روی صحنه برده‌ شده و عجبا که اینهمه صاحب‌نظر و صاحب‌فن و خصوصاً سیاستمدار «کارکشتة» وطنی که کارشان برخی اوقات حتی به «نظریه‌پردازی» نیز می‌کشد، جهت ارائة راه خروج از بن‌بستی که ایجاد شد اینهمه وقت خناق گرفته بودند. به هر ترتیب ما همان روزها ـ تقریباً 3 سال پیش ـ که آغاز کار بت‌سازی بود، این مسئله را در مطلبی تحت عنوان «مقام معظم مستأصل» مطرح کردیم. حداقل انتظار این بود که «صاحبان فن» از موضع ویژه‌ای که سیاست‌های استعماری برای خامنه‌ای در ارتباطات تشکیلاتی کشور ساخته‌اند «کشف رمز» کرده،‌ اگر همانطور که ادعا دارند حسن نیتی در کارشان هست وسیله‌ای جهت رشد تفکر سیاسی در جامعه فراهم آورند؛ عملی که صورت نگرفت! هنوز هم همین کانال‌ها سعی دارند «در» را بر پاشنة سابق، یعنی همان پاشنة‌ سه سال پیش به چرخش درآورند. اینبار قضیة مصلحی و مشائی به میانة میدان افتاده!

امروز همین استیصال، کار را به درگیری علنی پیرامون وضعیت حجت‌الاسلام مصلحی رسانده! اینکه یک ساواکی بی‌مقدار در رأس یک تشکیلات دست‌نشانده باقی می‌ماند یا خیر آنقدرها اهمیت ندارد؛ امثال مصلحی در حکومت اسلامی از زباله‌ هم فراوان‌ترند. ولی اگر امروز بشار اسد، رئیس دولت کودتای بعث، پس از نزدیک به نیم قرن شرایط ویژه را در سوریه لغو می‌کند، مسلماً ساختار امنیتی حکومت اسلامی به عنوان یکی از نزدیک‌ترین تشکیلات سیاسی منطقه به دمشق نمی‌تواند در وضعیت موجود باقی بماند. حال چه مصلحی مفلوک رئیس ساواکی‌ها باشد و چه نباشد. به عبارت دیگر، با تعطیلی دکان «این باید برود» و «آن باید برود»، رژیم‌های دست‌نشانده در برابر یک پرسش تاریخی قرار گرفته‌اند، پرسشی که همزمان حامیان اینان در واشنگتن، لندن و مسکو را نیز شامل خواهد شد.

صورتبندی ایده‌آل استعماری همان پروژة «این برود، آن بیاید» است. چرا که در صورت فروپاشانی رژیم‌ها کار استعمار ساده‌تر خواهد بود؛ طی سال‌ها و سال‌ها همة کمبودها، نامردمی‌ها، فقر و گرسنگی و فساد اداری و … به گردن رژیمی می‌افتد که عین امام زمان شیعی‌مسلکان «غایب» شده! رژیم تازه‌نفس هم که به قول معروف «پسر امام حسین» است و معصوم و بی‌گناه؛ تازه سر کار آمده و هیچگونه مسئولیتی در قبال گرفتاری‌های مملکت ندارد! این همان صورتبندی لعنتی‌ای بود که امثال بنی‌صدر، یزدی و خصوصاً دولت «ضد ملی» شیخ مهدی بازرگان در آغاز غائلة آخوندها گام به گام دنبال ‌کردند.

به طور مثال، طی دوران نخست‌وزیری بختیار، دولت برای جلوگیری از دخالت دفاتر «حفاظت» وزارتخانه‌ها، که تحت نظارت ساواک همه روزه به آشوب‌ها دامن می‌زدند، برای همة کارمندان دولت اضافه حقوق بالائی به تصویب رساند. در همان گیرودار سروصدای اوباش نیز در آمد که چه نشسته‌اید، دولت بختیار می‌خواهد «انقلاب را منحرف کند!» تو گوئی این «انقلاب» اهداف نامرئی دارد که برخورداری از درآمد مکفی را شامل نمی‌شود! بعد که دولت خیابانی شیخ مهدی منفور سر کار آمد، کارمندان دولت خواستار تثبیت همان اضافه ‌حقوق‌هائی شدند که بختیار به امضاء رسانده بود. شیخ مهدی هم با وقاحت و دریدگی مخصوص «جوجه‌آخوندها» در برابر دوربین‌های تلویزیون گفت: «این اضافه حقوق‌ها را طاغوت به امضاء رسانده، حرام است و دولت انقلاب آن را پرداخت نمی‌کند!» بله، ایشان کاملاً حق داشتند؛ اگر انقلابی هستید «امام» برای‌تان می‌گ…زد و شما هم می‌گذارید زیر لپ‌تان و آن را مزمزه می‌کنید؛ اضافه حقوق مال ضدانقلاب و طاغوتی‌هاست!

اگر ما برای پدیده‌ای به نام «دولت بختیار» در حیات سیاسی کشور اهمیت ویژه‌ای قائل هستیم فقط به این دلیل است که این دولت سه دهة‌ پیش، از آنچه امروز در منطقه در برابرمان به روی صحنه آورده شده پرده برداشت، و دست محافل استعماری را رو کرد. دولت بختیار به صراحت نشان داد که بی‌مسئولیتی در قبال زندگی انسان‌ها از مهم‌ترین طرح‌های استعماری در کشورهای جهان سوم است. بختیار ثابت کرد که حمایت از فروپاشاندن حاکمیت‌ها به هیچ عنوان نشانه‌ای از به قدرت رساندن حاکمیت‌های مقبول‌تر نیست؛ اگر فضای مسئولیت‌پذیری دولت تحت عناوین مختلف از قبیل انقلاب، کودتا، جنبش، پیروی از فرمان «رهبری» و … مخدوش شود، مسئله دیگر این نخواهد بود که چه پدیده‌هائی «بد» است و کدامیک «خوب!» استعمار این انتخاب را خواهد داشت که همه را یک‌جا حذف کند، همانطور که در ایران اینکار را کرد.

حال که نمی‌توان همه چیز را یک‌شبه «کن‌فیکون» کرد و امام حسین‌ها را برای «مردم» سرکار آورد، و دیگر جائی برای بساط «روز از نو، روزی از نو» نیست، دست بسیاری از محافل به زیر سنگ افتاده. تشکیلات دست‌نشانده و نوکرصفت از قماش لات‌بازار جمکران، بعث سوریه، سلطنت هاشمیان در اردن، و شیخک‌های عرب می‌باید در مقیاسی هر چند بسیار محدود، پاسخ‌گوی مسئولیت‌های‌شان باقی بمانند، و این است دلیل هیاهوئی که سراسر منطقة خاورمیانه را در نوردیده. اذعان داریم که پاسخگوئی به افکار عمومی برای رژیم‌هائی که تا مژگان در خندق «پشک و چمین» مغروق‌اند کار بسیار شاق و مشکلی است، ولی چه کنند که نوکراند و زمانیکه ارباب قلاده‌شان را می‌کشد جز فرمانبرداری کاری از دست‌شان برنمی‌آید.

در همین راستا استنباط ما این است که شخصیت‌سازی از علی خامنه‌ای و یا احمدی‌نژاد با تکیه بر بحران مصنوعی «مصلحی»، نه «لوکوموتیو» حکومت اسلامی را روی ریل خواهد انداخت نه واگن‌های اربابان‌شان را. تشکیلات امنیتی در حکومت جمکران در راستای تغییرات تحمیل شده بر دیگر کشورهای منطقه، چه علی خامنه‌ای بخواهد و چه نخواهد متحول خواهد شد. چه بهتر که نظام رسانه‌ای جهانی با سوءاستفاده از این تحولات اجتناب‌ناپذیر سعی نکند تا نانی برای نوکران‌اش به تنور تبلیغاتی بچسباند و … و به امید روزی که ایرانیان از اینگونه ترفندها آگاهی بیشتری داشته باشند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

فیلترشکن‌های جدید20آوریل2011

stinger-surf.info
stinger-surfs.info
theschools-surf.info
view-surf2s.info
offshore-tunnel.info
aworkingyoutubeproxy.info
unblockyourfavoritesites.info
getamazed.com
view-surf1.info
dragonshell.info
totallyfreeproxy.tk
stopingblock.tk
unblocked-site.tk
acidnet.tk
surfpaint.tk
hidereceiver.info
fullgloryproxy.tk
eyesin.tk
proxybypass.info
surfhotels.tk
bubbleproxy.tk
surfway.tk
doidoi.tk
wallaceburgproxy.info
investbonds.tk
bypassservers.info
activbypass.tk
policysite.tk
plasahider.info
royalproxy.co.cc
activehiden.tk
investoil.tk
transparentserver.info
un-lock-pro-xy.tk
aworkingproxysite.info
bypassservers.info
mystinger-surf.info
feesurf.info
scholare-surf.info
schools-surfs.info
speeds-surf.info
newview-surf2.info
fee-surfs.info
thewebproxycentral.info
anonymous-internet.info
hideandcover.com
aproxysiteforschool.info
full-surf.info
fee-surf.info
https://go2prox.com
unblockanonymizer.info
scholar-surf.info
anewerproxy.info
socail-surf1.info
transparentserver.info
tahrir-surf.info
schools-surf.info

گوسفندایسم!

چند روز پیش ارتش عراق بار دیگر به پادگان اشرف حمله‌ور شد. بر اساس گزارش خبرگزاری‌ها چندین تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق در این «عملیات» توسط نیروهای عراقی به قتل رسیده و گروهی دیگر به شدت زخمی شده‌اند. البته طی سه دهة گذشته، ما ایرانیان از هر صنف و قماش و دسته، این «حوادث» را تجربه کرده‌ایم. بارها در همین وبلاگ نوشته‌ایم و اینبار هم تکرار می‌‌کنیم، زمانیکه امنیت اتباع یک کشور ‌از طرف دولت متبوع‌شان به زیر سئوال برود، اینان در هیچ محدوده‌ای و تحت هیچ پوششی امنیت نخواهند داشت. ولی این نیز یک واقعیت است که در برخورد با اتباع یک کشور دولت‌های دیگر برای آنان به همان اندازه‌ ارزش قائل می‌شوند که برای رژیم حاکم بر آن کشور!

به عبارت ساده‌تر، جانوران وحشی ایرانی‌نما که در داخل مرزها از بدرفتاری با مجاهدین خلق در عراق حمایت به عمل می‌آورند، و این «عملیات» را به صور مختلف ستایش می‌کنند، اگر از جمله «مقامات» حکومت اسلامی‌اند، بهتر است پیش از کف زدن برای این وحشیگری‌ها نخست «تف» مالکی، نخست‌وزیر دست‌نشاندة آمریکا را از صورت‌ علی‌خامنه‌ای و احمدی‌نژاد پاک کنند، بعد به «سخنرانی» بپردازند. چرا که اگر دولت مالکی برای حکومت جمکران پشیزی اعتبار و اهمیت قائل می‌شد به هیچ عنوان به خود اجازه نمی‌داد با ایرانی چنین رفتار کند.

ولی اگر «شیفتگان» سرکوب نظامی در خارج از مرزها زندگی می‌کنند و به اصطلاح «مخالف» حکومت اسلامی‌اند بدانند و آگاه باشند که رفتار ناهنجار با ایرانی اگر به «روال کار» تبدیل شود احدی از این روش‌ها مستثنی نخواهد بود. این «روال» حتی شامل حال همان‌هائی خواهد شد که طی سه دهة اخیر از بوسیدن چکمة آمریکائی‌ها دمی غافل نبوده‌اند. خلاصة کلام، ایرانی در ارتباط با خارج از مرزهای‌اش یک مجموعة منسجم و یک‌پارچه‌ است، حتی اگر برخی افراد خود را تافتة جدابافته ببینند، در چشم اجنبی عضوی از همین مجموعه به شمار می‌روند. به عبارت ساده‌تر، در داخل، خارج و در هر مقام و موضعی، ایرانیان سرنوشت واحدی دارند. برخلاف «نخبگان»، ما وظیفة خود می‌دانیم که به این «آگاهی» در هر گام دامن زنیم.

حال که به «نخبگان» رسیدیم نگاهی داشته باشیم به شرایط سیاسی و نقش «نقد» در مسیر حرکت جنبشی که خود را مخالف دولت و طرفدار «آزادی بیان» معرفی می‌کند. در یک حرکت به جلو، از دو شق اساسی گریزی نیست؛ یا جریان سیاسی مذکور طرفدار آزادی بیان است و گسترش «آزادی بیان» به شیوه‌های مختلف را بنیادی جهت تقویت موضع سیاسی خود می‌بینید، یا اینکه تحت عناوین متفاوت از نخستین روزهای تولد در برابر آزادی بیان و تحلیل‌های خارج از حیطة نظری‌اش مقاومت به خرج می‌دهد. در کمال تأسف، تجربة تاریخی در ایران نشان داده که در مسیر تحرکات سیاسی تحمیل سکوت «مصلحتی» بیشتر مورد نظر قرار گرفته، تا گسترش «آزادی بیان.»

جهت مبارزه با آزادی بیان و اجرائی کردن برنامة توجیه سکوت «دشمن‌شکن» شبکه‌ای از «شاباجی‌خانم‌ها» و «باباشمل‌ها» را به میدان می‌آورند. ‌ جریان «تحمیل سکوت» نزد خوش‌خیال‌ها پیوسته به این امید واهی دامن می‌زند که «جنبش» کذا پس از دستیابی به قدرت طرفدار «آزادی بیان» خواهد بود‍!‌ باید بگوئیم این نوع برخورد با مسائل سیاسی کشور در عمل، پای را از مرز مردم‌فریبی فراتر گذاشته؛ کار را به «کودک‌فریبی» و پالان‌گذاشتن بر گردة خلق‌الله رسانده. باید بپرسیم، چگونه یک «جنبش» زمانیکه هیچ مسئولیت اجرائی ندارد از آزادی ‌بیان حمایت عملی صورت نمی‌دهد، ولی زمانیکه «قدرت» را در چنگال خود گرفته حاضر خواهد شد مخالفانی را که سال‌ها به سکوت فراخوانده، به میدان انتقاد از عملکرد تشکیلاتی، سیاسی و اقتصادی‌اش «دعوت» نماید؟

در کمال تأسف، این تصویر ابله فریب، نقشی است که خوش‌خیالی‌های «قبیله‌ای» و گله‌نواز در عرصة‌ سیاست معاصر کشور ایفا کرده!‌ امروز نتیجة بارز این «گوسفند‌ایسم»، یعنی تحمیل هجویات این جماعت بر تحرکات سیاسی معاصر در برابرمان نشسته: حکومت ولایت فقیه! به گواهی تاریخ معاصر این قماش توجیه گوسفندپسند ، طی وانفسای شکل‌گیری پدیده‌ای به نام «حکومت اسلامی» طرفداران فراوان نیز پیدا کرده بود! و ‌باید قبول کنیم که به راستی استعمار در این زمینه خیلی خوب گلیم‌اش را از آب بیرون کشید.

به همین دلیل، در این وبلاگ ما برخورد «مصلحتی» با هیچ فرد و گروهی نداریم. اگر جریانی ادعای حمایت از «آزادی بیان» دارد، این حمایت را می‌باید هم‌امروز، و نه فردا به منصة ظهور برساند،‌ همین و بس! از این گذشته در چارچوب برخورد تئوریک نیز نمی‌توان تحت عنوان حمایت از آزادی بیان از چنین جنبش‌های گوسفندی پشتیبانی کرد. دلیل نیز روشن است؛ جریان دمکرات، یا جریانی که به آزادی‌های اساسی مندرج در اعلامیة جهانی حقوق بشر متکی است، قدرت عمل خود را نه از «سکوت» دیگران، که از «آزادی بیان» آنان تحصیل می‌کند. آنان که از طریق تحمیل مزورانة‌ سکوت «مصلحتی» قصد‌ دستیابی به قدرت را دارند با «قدرت دمکراتیک» و انسان‌محور بیگانه‌اند؛ اینان بنیانگزاران فاشیسم‌اند و با موضع‌گیری‌شان از هم امروز سنگ نخستین این بنای توحش را خارج از کشور مستقر کرده‌اند.

از قدیم گفته‌اند: «انسان بیشتر به دشمن‌اش شبیه می‌شود تا به دوستان‌اش!» و در کمال تأسف، در شرایط فعلی اکثریت گروه‌های سیاسی و تشکیلاتی در خارج از کشور در عمق منجلاب همین «سکوت مصلحتی» فروافتاده‌، هر چه بیشتر به عاملان حکومت اسلامی شبیه می‌شوند. برای اینان مسائل تئوریک و نظریه‌هائی که خود را موظف به رعایت‌شان «می‌نمایانند»، کوچک‌ترین اهمیتی ندارد. مسئله به اینجا رسیده که هر یک چگونه می‌تواند در «آینده‌ای» که بیش از پیش «مبهم» و نامعلوم می‌نماید به نقش‌آفرین‌هائی متکلم‌الوحده تبدیل شوند؛‌ نوعی از انواع شاهنشاه و نایب امام و ولی‌امر!

ولی برای این حضرات خبر بسیار بدی آورده‌ایم؛ حتی اگر این «مقامات» طبق معمول مورد تأئید محافل بین‌الملل قرار گیرند، ‌ در آیندة ایران جائی برای شاهنشاه و «ولی‌امر» وجود نخواهد داشت. خلاصه، این دکان برای همیشه در کشور تعطیل شده و خوشبختانه روند جریانات نیز بخوبی نشان می‌دهد که بازتولید چرخة انسان‌ستیز «شیخ و شاه» امکانپذیر نیست. پس چه بهتر که بجای تن دادن به حقارت سکوت مصلحتی، از هم امروز پای به میدان بحث و گفتگوی سیاسی و جدل کلامی بگذاریم و از این مفر، زمینة گسترش فرهنگ دمکراتیک در کشور، یعنی آنچه را که پیشینیان از ما دریغ داشتند فراهم آوریم. شاعری که برای رعایت «سکوت مصلحتی» شعر نمی‌گوید، نویسنده‌ای که جهت حفظ «اتحاد جنبش» قلم‌اش از گزیدن این و آن سر باز می‌زند، نقاشی که رنگ‌ها را فقط جهت به ارزش گذاشتن فرضی یک اتحاد «کشکی» بر بوم می‌ریزد، تحلیل‌گری که بررسی مسائل کشور را پیش از آوردن روی کاغذ در ذهن و زبان‌اش به نفع این و آن «سانسور» می‌کند، نظریه‌پردازی که با چپ‌نمائی و راست‌نمائی مواضع نظری خود را به «جنبش»‌ نزدیک می‌کند و در عمل به دروغ‌بافی و جنفگ‌گوئی می‌پردازد، و … جملگی خواسته یا ناخواسته به ابزار تحکیم پایه‌های دیکتاتوری و گسترش انسان‌ستیزی در کشور تبدیل شده‌اند. تاریخ ایران از این افراد به نیکی نام نخواهد برد.

دقیقاً در چارچوب همانچه بالاتر به آن اشاره کردیم، شاهد شکل‌گیری شکافی جدید در جبهة واحدی هستیم که پس از کودتای 22 بهمن 57 تحت عنوان «حکومت اسلامی» بر ایرانیان حاکم شده بود. پس از شکافی که «خط‌امامی‌ها» تحت عنوان «اعتراض» به تقلب در انتخابات در طیف حکومت اسلامی به وجود آوردند، امروز شکاف جدیدی ایجاد می‌شود. شکافی که با «خروج» اسفندیار رحیم‌ مشائی از «خط رهبری» در جناح اصولگرا به وجود آمده! خلاصه بگوئیم، اگر «خط امام» برای خودش دکانی به نام «جنبش سبز» باز کرده، و قصد دارد بجای تحویل حکومت به مخالفان ولایت‌فقیه،‌ نوعی «تولد دوباره» برای ریش‌وپشم و مقدسات و آخوند زمینه‌سازی کند، هیچ دلیلی نمی‌بینیم که جناح دولتی، دکانی به نام «خروج از خط رهبری» برای خود نگشاید! مگر کسی از قدرت بدش می‌آید؟ خصوصاً که در شرایط فعلی،‌ قدرت سیاسی در کشور ایران وسیلة شارلاتان‌بازی و تردستی مشتی اوباش و اراذل شده.

در این مقطع است که دلائل پایه‌ای مخالفت اصولی ما با پدیده‌ای به نام «جنبش سبز» با صراحت بیشتری خود را به نمایش می‌گذارد. خلاصه می‌کنیم، اگر افرادی به خود اجازه می‌دهند امثال میرحسین موسوی را پس از آنهمه جنایات و کشتار و نامردمی‌ها به رهبری نهضت «آزادیخواهی» کشور ارتقاء درجه دهند، چه دلیلی دارد که آقای اسفندیار رحیم‌مشائی که در سرکوب و نامردمی و تاراج به گرد پای موسوی هم نمی‌رسد، از این «الطاف» محروم بماند؟ همان‌ها که با عربدة «حسین! حسین! میرحسین!»‌ به خیابان‌ها آمده بودند، و بارها و بارها از اعمال‌شان به شدت انتقاد کردیم، فردا حتماً با فریاد، «رحیم، رحیم یا رحیم!» و یا «مشائی!‌ مشائی! رهبرآیندة مائی!» می‌خواهند این یکی را نیز به ما ملت بچپانند. حال باید پرسید در «مکتب» اوپوزیسیون «پیزوری» خارج از کشور تکلیف ما ملت چیست؟ از لج مشائی به میرحسین موسوی رأی بدهیم؟ یا برای مبارزه با «خط لعنتی‌ امام» به پادوی‌های سازمان سیا در کردستان بچسبیم؟

تشکیلات احمق‌پروری که با سرمایة اجنبی، یک سال و اندی است تحت عنوان حمایت از «جنبش سبز»‌ در طیف راست و چپ، روزی هزار بار ریش موسوی و پشم کروبی را قشو می‌کنند حتماً برای «خروج» از شرایط فعلی هم «توضیح المسائلی» در آستین دارند! پس چه بهتر که هرچه زودتر توضیح‌المسائل کذا را تحویل ملت دهند؛ چرا که با سرعت نور به سوی فضای نوین دوقطبی کاذب در حرکت‌ایم.

‌حماقت، خصوصاً در دنیای سیاست یکی از ویژگی‌های نوکران ایرانی‌نمای استعمار است. این عمله و اکره، طی یک سال و اندی، با عربده‌هائی که به راه انداخته بودند به خلق‌الله تفهیم می‌کردند که مخالف واقعی «ولایت امر»، و رهبر مخالفت با «نظارت استصوابی» در درون ساختار سیاسی حکومت اسلامی، فقط شخص میرحسین موسوی است! خلاصه یکی از همان قصه‌ها برای‌مان می‌گفتند که حتی برای خواب کردن کودکان نیز دیگر کاربرد ندارد. باید پرسید، مگر فریاد «مرگ بر خامنه‌ای» ارث پدر «خط امام» است؟ این خامنه‌ای را خود شما «بزرگ» کرده‌اید؛ این آقای موسوی خودش دوبار خامنه‌ای را با «تقلب‌» و 99 درصد آراء از صندوق‌ شکسته‌های‌ حکومت اسلامی بیرون کشیده، چه شده که اکنون ایشان این چنین با «تقلب»‌ و متقلب مخالفت می‌ورزند؟ اگر موسوی می‌تواند از طریق دگردیسی با «تقلب» و «ولی‌امر» مخالف شود، چرا مشائی نتواند؟ مگر اسفندیار رحیم‌‌مشائی از میرحسین موسوی کمتر است؟ به هیچ عنوان! میرحسین زپرتی کجا، اسفندیار کجا! سیمرغ هم به میرحسین کمک نخواهد کرد، چون از اسلام و مسلمین دلخوشی ندارد! پس شکست موسوی حتمی است. بگذریم و بازگردیم به انتخابات آینده با شرکت اسفندیار روئین‌تن!

با توجه به عدم شرکت سیمرغ در انتخابات آینده، جهت به دست دادن نتایج «جهان‌گستر» پیروزی اسفندیار فقط کافی است وزارت دست‌نشاندة «اطلاعات» به دستور اجنبی از مشائی نیز حمایت‌های لازم را صورت دهد. ایشان در محبوبیت، دست موسوی و زهراخانوم را از پشت خواهند بست. به عبارت ساده‌تر، در حکومت اسلامی هر خری می‌تواند موسوی بشود، چرا که خرتر از موسوی و خامنه‌ای در تمام کشور یافت نخواهد شد، و دلیل روی کار آوردن این حضرات همان میزان بالای خریت‌شان بوده.

حال شاید اجزای سیاست کشور، برای آن‌ها که با لالائی «موسوی ـ کروبی» به خواب خوش فرو رفته بودند کمی روشن‌تر شود. فضای سیاست ایران دیگر نه به دوران «شیخ و شاه» باز می‌گردد، و نه می‌توان از درون ساختار حکومت اسلامی برای مناسبت‌های متفاوت «خردجال»‌ بیرون کشید. مسئله این خواهد بود که کدام یک از این بت‌شکن‌های «تقلبی» بهتر می‌تواند در ظاهر امر از فرضیه‌های بنیادین حکومت اسلامی فاصله گرفته، جفنگیات کافی بار همکاران و همراهان سابق‌شان بکنند. مسئله این می‌شود که کدامیک بهتر می‌تواند «ادعای» مبارزة پیگیر با «دیو» حکومت اسلامی داشته باشد. عملی که در سیاست کشور ایران، به دلیل حضور فراگیر اوباش و اراذل کار بسیار ساده و سهلی خواهد بود.

ولی در انتهای مطلب دوباره باید به مسئلة آزادی بیان بازگردیم. آنچه بارها گفته‌ایم اینبار نیز تکرار می‌کنیم، شرکت در یک انتخابات به هیچ عنوان مفهوم ویژه‌ای ندارد؛ نه نشان از احترام به افکارعمومی است و نه نمایه‌ای است از آزادی انسان‌ها در جامعه. انتخابات می‌باید در شرایطی صورت گیرد که پیش‌فرض‌های آن، یعنی انسان محوری، آزادی بیان، مطبوعات و تشکل‌های سیاسی تأمین شده باشد، در غیراینصورت انتخابات در کار نیست؛ شبیه‌سازی است. به همین دلیل از هم امروز مسئله را به اینصورت عنوان می‌کنیم: در میعادهای آینده اگر پیش‌فرض‌های انتخابات از طرف حاکمیت تأمین نشود، شرکت در این بساط، در هر حال و در هر صورت عملی است ضدانسانی، و در مسیر تحکیم استبداد سیاسی.

همانطور که می‌بینیم شامورتی‌بازی چندین سالة «خط امام» راه کار را به دیگران هم نشان داده، فرداست که تمامی چاقوکش‌های سپاه پاسداران برای حفظ امتیازات نامشروعی که در این رژیم استبدادی کسب کرده‌اند شروع کنند به مخالفت با «ولایت فقیه»‌! آیا منطقی است که به ملت ایران توصیه کنیم در حوزه‌های رأی‌گیری حضور یافته و به اینان رأی دهند؟ بدیهی است که فقط آن‌هائی شرکت در این قماش انتخابات را توصیه خواهند کرد که در تمدید موجودیت استبداد فعلی منافع شخصی خود را دنبال می‌کنند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

 

 

فیلترشکن‌های جدید13آوریل2011

backjack.tk
surfpain.tk
surfeworld.info
saleoffonline.info
surftrust.tk
fastproxyfree.info
sliderfast.tk
tunnelcows.info
waverunner.tk
surfheatediconic.tk
mediaproxyserver.info
thenewproxy.info
myinternetproxy.info
metopbrowsing.tk
twitterunblock.tk
ukspammanagement.tk
anonblock.tk
mybuyrandom.tk
msupdated.tk
ispmyupspam.tk
usespyware.tk
httpsuper.tk
webriskrecovery.tk
proxite.org
tunnelunblocker.info
aplusproxy.info
unblockxd.com
bypassserver.info
worksurfing.info
private-proxie.info
worldunlockservice.info
transparentunblocker.info
popularproxy.info
virtual-hide.info
server-proxy.info
offshore-proxy.info
mesotheliomaproxy.info
virtualgrid.info
newcamouflage.info
androwebsurfing.tk
thehiddenip.info
eforexprox.tk
lolaq.info
quiyo.tk
proxyloan.info
dogmagic.tk
24hoursproxy.tk
shopsurf.tk

مترسک و مذاکره!

طی چند روز گذشته برخی تحلیل‌گران چنین برداشت کرده‌اندکه شاید شعلة آتش تحولات در «جهان عرب» رو به خاموشی گذاشته. استنباط مذکور معمولاً از این زاویه قابل تحقیق می‌شود که، تحلیل‌گر هنگام بررسی شرایط اخیر در چارچوب‌های نظری و عملی اصولاً چه «انتظاراتی» از این تحولات داشته؟ به عنوان مثال، اگر این تحولات در مسیر گسترش دمکراسی سیاسی در مناطق مسلمان‌نشین دنبال می‌شده، بدیهی است که پس از آغاز بمباران‌های غیرمترقبة شهرهای لیبی انتظارات تحلیل‌گر با بن‌بست برخورد کرده باشد. خلاصة کلام مشکل می‌توان ملتی را تحت عنوان حمایت از دمکراسی بمباران کرد، و این انتظار را نیز نزد تحلیل‌گران تقویت نمود که چنین «بمباران‌هائی»‌ به گسترش دمکراسی منجر خواهد شد! چرا که، طی تاریخ بشر، آنهنگام که به هر بهانه و ترفندی خشونت بر مردمان اعمال شده، این خشونت فقط و فقط زمینه‌ساز خشونت‌های بیشتر بوده. از سوی دیگر، خشونت و دمکراسی دو مقولة متنافر و غیرقابل تلفیق‌اند.

پس با توجه به آنچه در لیبی می‌گذرد، ‌ می‌باید بپذیریم که در این برهه نوعی «تجدید نظر» در مواضع کلی قدرت‌های بزرگ صورت گرفته و این تجدیدنظر نوعی «عقب‌نشینی»، حداقل در چارچوب پیش‌فرض‌هائی می‌باید تلقی شود که سقوط دیکتاتورهای تونس و مصر به وجود آورده بود. با این وجود، به دلیل پیچیدگی روزافزون سیاست جهانی مشکل می‌توان خطوط اصلی این «تجدید نظر» را در شرایط فعلی ترسیم نمود. تا زمانیکه فروپاشی دیکتاتوری‌های تونس و مصر مورد نظر بود، سیاست‌های جهانی بر این محور تمرکز داشت که این دیکتاتوری‌ها جای خود را به دیکتاتوری‌هائی هر چند نظامی، ولی «سبک‌تر» خواهند سپرد. به شیوه‌ای که حاکمیت‌های جایگزین بتوانند هم نیازهای مسکو را مد نظر قرار دهند و هم پیش‌فرض‌های واشنگتن را تداوم بخشند. ولی در لیبی این دوگانگی منافع نتوانست در «نگرش استراتژیک» آنطور که باید و شاید عمل کند، ‌ در نتیجه جای خود را به «جنگ» سپرد.

مسلماً مسکو، واشنگتن و لندن در درگیری‌های جاری لیبی نقش‌هائی اساسی، هر چند پنهان و پشت‌پرده ایفا می‌کنند. ولی در مورد اینکه چه دست‌هائی «شورشیان» را مسلح کرده‌، و به چه دلیل ارتش تا بن‌دندان مسلح سرهنگ قذافی همچون ارتش صدام حسین طی درگیری‌های «آمریکا ـ عراق»، توزرد از آب در می‌آید و میلیاردها دلار تسلیحات فوق‌مدرن یک‌شبه «زمین‌گیر» می‌شود، شاید بحث بی‌مورد باشد. این حکایتی است تکراری که سرنوشت غیر قابل اجتناب ارتش‌های دست‌نشانده را در دوران معاصر رقم می‌زند. ولی جنگی که در لیبی به وقوع پیوست، و هنوز هم به صور مختلف ادامه دارد، فقط یک دلیل «منطقی» می‌تواند داشته باشد:‌ وجود منابع غنی «نفت‌سبک»! فقط این امر می‌تواند تقابل منافع پایتخت‌های بزرگ را در این چارچوب نشان داده، نبرد بر سر تصاحب و کنترل هر چه بیشتر این ذخائر را به صورتی که مشاهده می‌کنیم در قالب جنگی «بی‌چهره» بر مردم لیبی تحمیل کند.

با این وجود، در اینکه کدام پایتخت «فرمان» فرضی حمله را صادر کرده نیز دچار توهم نشویم؛ در جهان سیاست برخی کشورها، گروه‌ها و افراد «قربانی» برخی دیگر می‌شوند. کشوری قدرتمند لیبی را بمباران می‌کند و کشوری دیگر، به دلیل وابستگی‌ها و اجبارات پیچ‌درپیچ دیپلماتیک «مسئولیت» این عملیات را در سطوح جهانی بر عهده می‌گیرد؛ قضیه دقیقاً به همین سادگی است که گفتیم.

ولی از آنجا که هر عملی نهایتاً عکس‌العمل به دنبال خواهد داشت، تغییر پروژة قدرت‌های بزرگ جهانی در لیبی، در دیگر مناطق پیامدهای ویژه‌ای آفرید. پس بهتر است در این فرصت نگاهی بیاندازیم به پیامدهای «تحولات» لیبی در دیگر مناطق جهان. شاهد بودیم که سوریه، یمن، کویت و خصوصاً اردن هاشمی نیز طی روند تغییرات در «جهان عرب» پای در تحولاتی گذاشته بودند. بحران به ویژه در سوریه و یمن از بعد گسترده‌ای برخوردار شده بود چرا که هر دو رژیم به طور کلی از مسائل داخلی جدا شده، طی سال‌های دراز استبداد، دیکتاتوری خانوادگی را با «حکومت بر مردم» در ترادف قرار داده بودند.

با این وجود، پس از ‌آنکه «تغییرات» گسترده در «جبهة» لیبی به وقوع پیوست، سیاست خارجی نیز در کشورهای مذکور از الگوی توحش «این باید برود، و آن باید برود» جدا شده و شاهد بودیم که هم بشار اسد در دمشق جان تازه‌ای گرفت، و هم علی عبدالله صالح، دیکتاتور یمن از زبان شورای خلیج‌فارس، «اپوزیسیون» را که معمولاً از همان نانخورهای دستگاه تشکیل می‌شود به «مذاکرات»‌ دعوت کرد! البته از نظر ما این «تغییر» به خودی‌خود یک گام مثبت می‌باید تلقی شود، چرا که فروپاشاندن یک رژیم در چنین ساختارهای وابسته و بی‌پایه و اساسی فقط به معنای جایگزینی «بد با بدتر» خواهد بود. حداقل ملت ایران در 22 بهمن 57 با این تجربة تلخ بخوبی آ‌شنا شده.

در کشوری که فاقد ساختارهای حزبی، اتحادیه‌های فعال و مسئول کارگری و شبکه‌های گسترده و کارآمد حرفه‌ای و صنفی است، فروپاشاندن رژیم حاکم، رژیمی که در همین خلاء تشکیلاتی قدرت را قبضه کرده فقط به این معناست که دست استعمارگران در چپاول و سرکوب ملت بازتر شود، چنین تاراج لگام گسیخته‌ای، تحت لوای حکومت اسلامی اینک بیش از سه دهه است که تبدیل به روزمرة ملت ایران شده. خلاصه بگوئیم، امروز منافع قدرت‌های بزرگ به صورتی شکل گرفته که در بسیاری از کشورهای «مسلمان‌نشین» تحت لوای «استراتژی‌ نوین»، عامل «فروپاشی» به «مذاکره»‌ تبدیل می‌شود. جالب اینجاست که عامل مذکور اگر بتواند در این کشورها به صورت فراگیر عمل نماید، تأثیری شگرف بر فضای سیاسی خواهد گذاشت.

شاهدیم که پس از برقراری رابطة «استعمارگر ـ استعمارزده»، کشورهای قدرتمند که همان استعمارگران باشند، گسترش «تقدس» و اسطوره‌های مقدس را بهترین راه جهت تاراج ملت‌های تحت سلطه دیده‌اند. به عبارت ساده‌تر، تلاش اینان بر این محور متمرکز بوده و هست که در این کشورها هر چه بیشتر به انواع «تقدس» دامن زنند. تقدس‌های بومی، قومی، دینی و برخی اوقات حتی «حرفه‌ای» و قشری از جمله تلاش‌های استعمارگران جهت تحمیل سکون بر جامعه، و به بن‌بست کشاندن تحولات اجتماعی در جهان چپاول شده است. شکل‌گیری «حکومت اسلامی» در ایران، آنهم تحت «رهبری» یک پیرمرد بی‌اطلاع از جهان سیاست به نام روح‌الله خمینی، یکی از موفقیت‌آمیزترین عملیات استعماری در جهان می‌تواند ‌تلقی شود. از نخستین دقایقی که «بی‌بی‌سی» و دیگر بلندگوهای استعمار روح‌الله خمینی را بر سر زبان‌ها انداختند، نام وی با «تقدسی» غیرقابل تردید عجین شد! بدیهی است که این «تقدس» هم نتیجة عملکرد رژیم گذشته بود، و هم بازتابی از منافع استعماری و پیشینة تاریخی و «تقدس‌های» جاری و معمول در جامعة فئودالی ایران.

بی‌تردید «انقلاب» اسلامی، که پس از سالیان دراز زمینه سازی استعمار و اسلامگرایان در پایتخت‌های غرب به منصة ظهور رسید، ‌ در به ارزش گذاشتن این «تقدس‌های» پوچ قله‌ای رفیع به شمار می‌رود. ولی همانطور که بالاتر عنوان کردیم، در شرایط فعلی سیاست‌های حاکم جهانی ترجیح می‌دهند پای به دوران «مذاکره» بگذارند، و به همین دلیل محافل طرفدار «تقدس» یکی پس از دیگری منزوی شده،‌ جای خود را به محافلی می‌سپارند که حاضرند نوعی برخورد منطقی‌تر را از طریق مذاکرات دنبال کنند. این است همان نکتة مثبتی که بالاتر تحت عنوان تغییرات «سیاسی ـ استراتژیک»‌ و چرخش‌های جدید به آن اشاره کردیم. به استنباط ما این نکته بسیار حائز اهمیت است. چرا که ویژگی‌ «تقدس» و یکی از مهم‌ترین خصائل پرسوناژهای مقدس اسطوره‌ای همانا «نفی مذاکره»، تحت عنوان مضحک «سازش ناپذیری» است.

یادمان نرفته! آقای خمینی، که سال‌های سال تحت نظارت ساواک از بانک ‌ملی شعب نجف و کربلا، پول بازاریان ایران را به عنوان «حق امام» دریافت می‌کردند، و در این مسیر از همکاری و هم‌راهی حاکمیت عراق نیز برخوردار می‌شدند، چگونه پس از دستیابی به قدرت در تمامی مقاطع سیاسی از هر گونه «مذاکره» با آنچه «دشمن» خوانده می‌شد رویگردان بودند! به یاد داریم که «نفی مذاکره» از جانب حضرت امام در «بوق»‌ جارچی‌ها و آبدارچی‌های استعمار نشانه‌ای بود از «اصولگرائی» و پیروی ایشان از الگوی «حسینی»! ولی باید پرسید، فردی که عمری را همچون «حسن»، برادر بزرگ همین حسین، در کنف حمایت «حاکم ظالم» گذرانده بود، چگونه در طرفه‌العینی «حسینی» می‌شود؟ خلاصه بگوئیم، دگردیسی آقای خمینی پس از دستیابی به مقام شامخ «ولایت فقیه»، چیزی نبود جز دستورالعملی جهت تقویت «تقدس» وی. تقدسی که شامل حکومتی می‌شد که ایشان با همان دست‌های پرقدرت و لرزان «پایه‌ریزی» فرموده بودند. در عمل ایشان و نظام مورد نظرشان پس از ساخت‌وپاخت اصولی با محافل ینگه‌دنیا و در چارچوب منافع ایالات متحد دیگر الزامی نداشتند که جهت به ارزش گذاشتن «منافع ملی» پای میز مذاکره با «دشمن» بنشینند! این شیوة برخورد، حتی در همان کلیشه‌های «دینی» و به اصطلاح «ارزشی» نیز نمی‌توانست حسینی تلقی شود. در حماسة کربلا، ‌ «حسین» در راه حماپمطحسین در اهداف «مقدس» خود کشته می‌شود، نه اینکه سال‌های سال بر تخت استبداد تکیه زند!

با آنچه به صورت خلاصه در بالا ارائه دادیم، می‌توان دریافت که با پایه‌ریزی یک یا چندین «تقدس» بر اساس الگوهای مقدس سنتی، چگونه سرکوب ملت‌ها و پایمال کردن حقوق انسان‌ها می‌تواند اجرائی شود. این الگوسازی آشکارا و بی‌شرمانه به ملت ایران تفهیم می‌کرد، کسی که حاضر نیست با «دشمن» تا بن‌دندان مسلح «مذاکره» کند، با مخالفان خیابانی، حزبی، تشکیلاتی و شهری خود نیز به هیچ عنوان وارد مذاکره نخواهد شد! بله، این «تقدس» لعنتی، همانطور که دیدیم برای خمینی هم «نان» شد، و هم «زهر»! زهری که نهایت امر همان‌ها که نان‌اش را پختند به کام‌اش هم ریختند. روح الله خمینی حتی نمی‌دانست مرزهای جغرافیائی سرزمین ایران از کجا تا به کجا کشیده شده، چگونه می‌توان از چنین موجود بی‌مایه و ناآگاهی انتظار داشت «تزها» و «آنتی‌تزهای» استعماری را به قول خودش «بازی» دهد؟ ولی همین «بازی» را استعمار، از آغاز تا به پایان آنطور که دوست داشت «اداره» کرد، و در پایان این مسیر از خمینی و به اصطلاح انقلاب اسلامی‌اش جز نفرت و ادبار یادگاری در تاریخ ایران به جای نماند.

ولی امروز جایگاه «تقدس‌فروشان» یک به یک از دست می‌رود؛ می‌بینیم آن‌ها که عمری با تکیه بر حمایت‌های فرامرزی، در افکار عمومی ملت‌های چپاول شده، خود را «سازش‌ناپذیر» جا زده‌ بودند، پای میز مذاکره می‌نشینند؛ و این خود آغازی است بر فروپاشی «تقدس‌ها». با این وجود، در برخورد با شرایط جدید زیاد هم «خوش‌بین‌» نمی‌توان بود؛ حداقل منطق چنین حکم می‌کند. چرا که از یک سو اروپای غربی، که در عمل گاهوارة «انسان‌محوری» در ابعاد نظری و عملی بوده دچار بحران ساختاری ـ مالی، اقتصادی و جمعیتی ـ است، و از سوی دیگر، ایالات متحد که پس از پایان جنگ دوم جهانی، در مقام پیشقراول «انسان‌محوری‌» ارزش‌های اروپای غربی را بر سر گرفته و از این قاره به آن قاره می‌چرخانده تا به اصطلاح «جهانی‌شان» کند، خود در دامان بحرانی داخلی و خارجی دست و پای می‌زند. پس بهتر است از ابعاد تیره و تار تحولات جدید جهان نیز سخن به میان آوریم.

تا آنجا که به سرنوشت ملت ایران مربوط می‌شود، مهم‌ترین مطلب در ارتباطات بین‌المللی، در کنار بحران ساختاری اروپا و فروپاشی‌های ایدئولوژیک در آمریکا، همانا بازگشت سیاسی و استراتژیک کشور وسیع و قدرتمند روسیه به معادلات منطقه‌ای و جهانی است. البته بازتاب‌ها و تأثیرات فروپاشی قرنطینة سرمایه‌داری غرب در مرزهای شمالی ایران به هیچ عنوان موضوع «تحلیل‌ها» نمی‌شود، این سکوت بی‌دلیل نیست؛ نه روسیه قصد به «ارزش» گذاشتن این پدیده و تقبل مسئولیت‌های ناشی از آن را دارد، و نه غرب می‌خواهد برای «رقیب» بازارگرمی کرده، رسماً مسکو را به عنوان قدرت تعیین‌کننده در مرزهای شمالی ایران معرفی کند. با این وجود، شرایط فوق در واقعیت ایجاد شده، و به سکوت برگزار شدن‌شان به هیچ عنوان از اهمیت این شرایط نخواهد کاست.

در عمل، یکی از مهم‌ترین دلائل بحران در «جهان عرب»، همین بازگشت روسیه به معادلات جهانی می‌تواند تلقی شود. ولی تا آنجا که به اسلامگرائی و دین‌خوئی مربوط خواهد شد، وضعیت مسکو آنقدرها که انتظار می‌رود بهینه و مستحکم نیست. روسیه از یک‌سو، از حضور نظامی ایالات متحد در افغانستان حمایت به عمل می‌آورد، چرا که در صورت عقب‌نشینی واشنگتن، کانال‌های وابسته به غرب سریعاً اسلامگرائی را اینبار تحت عنوان خواست «مردم» بر افغانستان و مناطق مجاور حاکم خواهند کرد، و مسکو بیم آن دارد که بار دیگر به شیوة اتحاد شوروی پای در گردابی بگذارد که از یک‌سو واشنگتن در آن سرمایه‌گزاری می‌کند و از سوی دیگر انگلستان با دامن زدن به آتش تعصبات توده‌ای از آن جهنمی برای کشورهای «غیرمسلمان» منطقه می‌سازد. خلاصه بگوئیم، تجدید فاجعة افغانستان، نه برای هندوستان قابل هضم است، و نه برای روسیه!

به همین دلیل نیز حضور «ناموفق» ایالات متحد و دیگر کشورهای غربی در افغانستان توسط هندوستان و روسیه زیر سبیلی در می‌شود؛ هیچکدام از این کشورها اعتراض جدی‌ به این «عدم موفقیت» صورت نمی‌دهند. از قضای روزگار غرب نیز به خوبی از این بن‌بست‌ها آگاهی دارد. به همین دلیل، طی اشغال نظامی افغانستان، نخست انگلستان در مرزهای منطقة نفوذ روسیه دست به طالبان‌پروری زد، و اینک نوبت به اوباما رسیده! شاهد بودیم که طی روزهای اخیر، اوباما که پای به مبارزات انتخاباتی جدید خود ‌گذاشته، با فریاد «وا اسلاما»، ضمن ابراز انزجار از سوزاندن قرآن در یک کلیسای فکسنی در فلوریدا این عمل ناپسند را شدیداً محکوم می‌نماید!

البته سوزاندن قرآن عملی است ابلهانه؛ فردی که دست به چنین اعمالی می‌زند هدفی جز بلواسازی و غوغاسالاری دنبال نمی‌کند. با این وجود، موضع سیاسی اوباما در افغانستان در ایجاد این بلوا آنقدرها بی‌اثر نبوده. کاخ ‌سفید از نخستین روزهای حمله به افغانستان و عراق بر این «باور» پای می‌فشارد که با حمایت کم‌رنگ و مقطعی از «اسلامگرائی»، و باد انداختن در بادبان «احترام به ادیان» خواهد توانست هم فشار سیاسی بر مسکو را در مناطق مسلمان‌نشین حفظ کند، و هم جهت حفاظت از منافع درازمدت غرب در افغانستان نهایتاً حاکمیت را به صورت خزنده به جانب اسلام‌گرائی بکشاند. این حرکت خزنده سال‌هاست که آغاز شده، و اگر چنین تاکتیکی بتواند در عمل «پیاده» شود، روسیه در مرزهای جنوبی‌اش ـ این مرزها عملاً‌ تا قلب سرزمین‌های مسلمان‌نشین فدراسیون روسیه امتداد دارد ـ به گروگان سیاستگزاری‌های غرب تبدیل می‌شود!

در واقع، یکی از دلائلی که گذار به دمکراسی را در «جهان عرب»، از مسیر براندازی یعنی جایگزینی یک فاشیسم فرسوده با فاشیسم تازه‌نفس منحرف کرده، و کار این مترسک‌های «سازش‌ناپذیر» را به «مذاکره» کشانده، و پرده‌های «تقدس‌شان» را یکی پس از دیگری از هم دریده، همین فشار سیاسی روسیه و هند می‌باید تلقی شود. دهلی‌نو و مسکو امیدوارند که با تحکیم الگوهای دمکراتیک‌تر در «جهان عرب»، زمینة برپائی دیکتاتوری‌های اسلامی را منتفی کرده، از اشتعال آتش تعصبات دینی در مرزهای خود بپرهیزند. ولی اینکه این دو کشور تا کجا قادر به ادارة این «رزمایش‌» و بهره‌گیری از آن خواهند شد جای بحث و گفتگو دارد. به طور مثال شاهد بودیم، در شرایطی که فشار بر انگلستان عملاً این کشور را در زمینة حمایت از اسلامگرائی در موضع «تدافعی» قرار داده بود، اوباما «درفش» فروهشتة اسلامگرائی را دوباره از زمین برداشت و جهت حمایت از «ادیان» داستانسرائی آغاز کرد!

مسلماً دلائل دیگری نیز بر موضع‌گیری اخیر اوباما می‌توان متصور شد، و بحران سیاسی در داخل آمریکا، به احتمالی از طرف برخی محافل مورد حمایت قرار گرفت تا اوباما را در عمل «همکار و هم‌سنگر» ملاعمر معرفی کند! مشخص است که از این «مفر»، انتخاب مجدد اوباما به مقام ریاست جمهوری ایالات متحد با اشکال روبرو خواهد شد. با این وجود، اگر حمایت دمکراسی هند از تحولات سیاسی در «جهان عرب» از زمینة مناسبی برخوردار است، موضع روسیه به عنوان حامی دمکراسی بر ساختاری متزلزل‌ تکیه کرده. این سئوال همیشه مطرح می‌شود، در شرایطی که مسکو خود درگیر نوعی حکومت «اولیگارشی» از نوع «امنیتی ـ نظامی» شده،‌ تا کجا می‌تواند برای جلوگیری از فاشیسم در «جهان عرب»، و نهایتاً در «جهان اسلام»، به الگوسازی برای دیگر ملت‌ها بپردازد؟

در همین راستا شاهدیم که از جانب محافل نفتخوار غرب، «جنگ لیبی» به عنوان یک مقاومت ساختاری در برابر گزینة «دمکراتیک» پای به منصة ظهور گذاشته. امروز در کمال تأسف آزادی عمل بیشتر برای لیبیائی‌ها در ترادف با آشوب و درگیری قرار گرفته، آشوبی که هیچ ارتباطی با حاکمیت انسان‌محور نمی‌تواند برقرار کند. در قلب چنین آشوبی است که هنوز مسئلة لاینحل گذار «جهان عرب» به رژیم‌های دمکراتیک‌تر همچنان به قوت خود باقی مانده.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

 

 

فیلترشکن‌های جدید8آوریل2011

virtual-environments.info
tunnelnow.info
getssite.info
hide-for-free.info
surfernow.info
newspeedy.info
offshoreunblocker.info
newunlimited.info
secureshell.info
entrance-door.info
offshoreservers.info
newfast.info
secure-shell.info
freetotal.info
electronic-safe.info
thetotal.info
anonymousto.com
electronicsafe.info
unlockthe.net
getsonline.info
getsnow.info
surferonline.info
huntingunlimited.info
startonline.info
theunlimited.info
newkeep.info
mykeep.info
doornow.info
virtualobjects.info
keeponline.info
libertysafe.info
proxy-fun.info
theexpress.info
surfertoday.info
besttotal.info
surf-shop.info
surfersite.info
virtualnow.info
free-unlock-service.info
browse-publications.info
channel-tunnel.info
getstoday.info
totalonline.info
hotstuff.info
surftoday.info
tunneltoday.info
myunlimited.info
newtotal.info
tunnel-server.info
totalnow.info