ترور و «دستگیره»!

بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی»، امروز سخن از «شکاف» در «صفوف» طالبان به میان آورده! البته نمی‌باید فراموش کرد که، این نوع خبرپراکنی، در ارتباط کامل با سیاست‌های اعلام شده از جانب دولت انگلستان قرار دارد. ولی بر اساس اظهارات این سایت خبری، «شکاف» کذا در صفوف به هم فشرده و «غیرقابل» نفوذ طالبان، گویا نهایتاً به صدور «فرمانی» از جانب شخص ملاعمر نیز منجر شده! اینکه «ملاعمر»، سال‌ها پس از اشغال نظامی افغانستان، هنوز در شرایطی قرار داشته باشد، که به قول بی‌بی‌سی، «فرمان» صادر ‌کند، خود از معجزات حضرت «امام زمان» می‌باید تلقی شود؛ امکانات نظامی و تشکیلاتی «ملاعمر» مگر از صدام‌ حسین بیشتر بوده، که این یک را ماه‌ها پیش گرفتند و به اصطلاح خودشان «محاکمه» کردند و به دار آویختند، و آن یک، هنوز در کوه و کمر می‌چرخد، و «فرمان» نظامی صادر می‌کند؟ «فرمانی» که آناً از طرف «بی‌بی‌سی» در صفحة نخست با عکس و تفصیلات منتشر می‌شود!
ادامه نوشته «ترور و «دستگیره»!»

پایان «بی‌نظیر»!

از قدیم‌الایام گفته‌اند: «پسر کو ندارد نشان از پدر!» ولی امروز در پاکستان، با ترور بی‌نظیر بوتو ثابت شد که قدیمی‌ها زیاد هم حق نداشتند؛ حتی، «دختر کو ندارد نشان از پدر!» و هر چند در این وبلاگ بارها مواضع «واقعی»، و نه «ادعائی» سرکار خانم بی‌نظیر بوتو را، به شدت و با قاطعیت به انتقاد کشیدیم، و به حق و با تکیه بر رخدادهائی که دوران نخست‌وزیری ایشان را عملاً به دورة پایه‌ریزی طالبانیسم افغان تبدیل ‌‌کرد، شخص بوتو و موضع‌گیری‌هایش را محکوم کردیم، مسلماً کشته شدن وی در چنین شرایطی، و به این وضعیت اسف‌بار، نمی‌تواند رضایت کسی را فراهم آورد؛ جز همان‌ها که بمب را سفارش می‌دهند، و همان دست‌ها که بمب را در میان مردم کوچه و خیابان «جاسازی»‌ می‌کنند! بی‌نظیر بوتو، حتی در مقام یک سیاستمدار بدسابقه و طالبان‌پرور، امروز خود قربانی یک توطئة هولناک و ضدانسانی شد، ولی نمی‌باید فراموش کرد که، ملت پاکستان، نه تنها اسیر توطئه‌گران باقی مانده، که بالاجبار روزمرة خود را نیز تحت انقیاد هم اینان می‌گذراند!
ادامه نوشته «پایان «بی‌نظیر»!»

از کمپ دیوید تا آناپولیس!

بحرانی که طی سالیان دراز پیرامون کشور لیبی، و شخص معمر قذافی به راه افتاده بود، به تدریج از فضای ابهام‌آور خود خارج شده، پای به مرحلة نوینی می‌گذارد. اهمیت این مسئله برای ایرانیان، بیشتر به دلیل ارتباطی است که بر اساس آن، در روابط بین‌الملل، موضع‌گیری‌های محافل مختلف، ایران و لیبی را به یکدیگر «مرتبط» کرده! هر چند در اینجا می‌باید متذکر شویم که اصولاً‌ «تقاطعی» در مسیرهای دو کشور ایران و لیبی نمی‌توان یافت. تفاوت میان لیبی و ایران نخست بر این پایه قرار دارد که، لیبی کشوری است جدیدالتأسیس، بسیار کم‌جمعیت، فاقد تاریخ کهن به معنای متعارف کلمه، و فاقد ویژگی‌های قومی و زبانی؛ به صورتی که میان این کشور و همسایگانش مشکل می‌توان وجه تمایزی چشم‌گیر و تعیین کننده مشاهده کرد. لیبی، کشوری که عملاً همسایة اروپای غربی به شمار می‌آید، عرب‌زبان و سنی‌مذهب است، با جمعیتی بسیار پراکنده، و منابع درآمدی که همچون کشور عربستان سعودی تماماً به صادرات نفت محدود است. علیرغم وابستگی ایران به نفت، همانطور که می‌توان دید، موضع ملت ایران در بافت تاریخی و فرهنگی منطقة خاورمیانه، با وضعیت لیبی در شمال آفریقا قابل قیاس نیست. لیبی بر خلاف ایران می‌تواند عملاً در روابط بین‌الملل «نامرئی» باقی بماند! امری که برای ایران، با تاریخ و ویژگی‌های منطقه‌ای‌اش غیرممکن است.
ادامه نوشته «از کمپ دیوید تا آناپولیس!»

جنگ شفاف!

امروز نگاهی به مصاحبة «سردار» محسن‌رضائی با «خبرگزاری» فارس داشتیم. محسن‌ رضائی «مبارزی» است که بنا بر «شایعات» حکومت اسلامی، فعالیت‌های سیاسی خود را با بمب‌گذاری در میان مردم کوچه و خیابان‌، جهت لت و پار کردن ملت در دوران پهلوی آغاز کرده است! البته این‌ «اطلاعات»، مثل همان «اطلاعات» سناتور مسعودی است! نباید آنرا زیاد جدی گرفت. این «اطلاعات»، معمولاً جهت «ارائة» ابعاد «مطلوب» رسانه‌ای انتشار می‌یابد، ولی با شناختی که از حاج محسن و «احاطة» ایشان بر مسائل مختلف کشور داریم، به احتمال زیاد در دوران حکومت پهلوی، شاگرد حجره در بازار تهران بوده‌اند! ولی همانطور که شاهد بودیم، شاگرد حجرة «مبارز» ما، پس از شروع هیاهوی «ضدامپریالیستی» ملاجماعت، به دلیل خوش‌خدمتی‌‌ها در راه اهداف سازمان سیا، آناً به پست و مقام رسیدند، و یک تیتر «پرافتخار» دکترای اقتصاد نیز به «چنگال» گرفتند! امروز آقای «دکتر»، در حال تحلیل‌هائی که به قول خودشان، همیشه «کلان سیاسی» است، گذارشان افتاده بود به مؤسسة تبلیغاتی «جام جمکران»، و همانجا بیاناتی ایراد فرمودند که، حیف‌مان آمد از کنارش بی‌تفاوت بگذریم! ایشان در نخستین ضربه‌ای که بر جهان رسانه‌ای حکومت ملایان هزارة سوم وارد کردند، می‌فرمایند:

«ناگفته‌ها و اسنادي كه از وقايع جنگ دارم چنان حادثه جنگ را شفاف مي‌كند كه هيچ ابهامي باقي نماند.»

ادامه نوشته «جنگ شفاف!»

حق مسلم!

سوخت هسته‌ای نهایتاً به ایران ارسال شد، یا لااقل در سطح جهانی، رسماً چنین «اعلام» کردند. ولی شاهد بودیم که سخنگوی دولت، روز قبل از تحویل سوخت هسته‌ای، در یک کنفرانس‌ مطبوعاتی ابراز داشت: «روسیه به تعهدات‌اش عمل کند!» با شناختی که اینک از حکومت اسلامی داریم، می‌توان مطمئن بود، چنین «افاضاتی» به این دلیل صورت گرفت، که دولت اطمینان کامل داشت، «طرف غربی»، دست از حمایت از مواضع «غرب‌‌پرستانة» جمکران بر نخواهد داشت. به عبارت ساده‌تر، عنوان کردن اینکه «روسیه به تعهدات‌اش عمل کند!» از نظر دیپلماسی حکومت اسلامی به این معنا بود که، «غرب ما را تنها نمی‌گذارد! در نتیجه روسیه نمی‌تواند سوخت هسته‌ای ارسال کند!» و در چنین شرایطی، یک بار دیگر حکومت اسلامی در روزهای آینده قادر می‌بود، به دروغ و با تکیه بر حمایت دولت‌ آمریکا، در ملاء‌عام ادعا کند که، «روسیه به تعهدات‌اش عمل نکرد!» همان کاری که با «خط لولة صلح» و ارتباطات‌شان با هند صورت داده‌‌اند! ولی جالب اینجاست که اصولاً دولت روسیه حکومت اسلامی را «داخل آدم» حساب نکرد، چون ارسال و یا عدم ارسال سوخت هسته‌ای، فقط در گرو مذاکرات «کرملین ـ کاخ‌ سفید» بود.
ادامه نوشته «حق مسلم!»

«سوخت» و سوز هسته‌ای!

امروز روسیه اولین محمولة اورانیوم «غنی‌شده»، جهت استفاده در رآکتورهای اتمی بوشهر را، نهایت امر به ایران «ارسال» کرد! به پایان رسیدن این مرحله، به معنای بسته شدن «دکان» کاخ‌سفید، و دوستان اروپائی‌اش در ارتباط با پدیده‌ای بود که نظام رسانه‌ای غربی‌ها و نانخورهای آنان در سطح جهان، از آن تحت عنوان «بحران هسته‌ای ایران» یاد می‌کردند! ولی این «بحران»، همانطور که شاهد بودیم، فقط پس از علنی شدن شکست محمد خاتمی در برقراری یک نظام فاشیستی تازه نفس با استفاده از «بحران‌سازی‌های» عمدی «اصلاح‌طلبان»، سر از خاک به در آورده بود. چرا که پیش از علنی شدن شکست حتمی «سیدخندان»، خصوصاً هنگامی که، گروه کثیری از صنعتکاران و سیاستمداران چینی از ایران دیدن کردند، و «فال» حافظ گرفتند، با وجود آنکه، همگان می‌دانستند، «اهداف» پنهان در پس این «تشریف‌فرمائی» بی‌سابقه، پایه‌ریزی یک نیروی «نظامی ـ هسته‌ای» تحت فرمان پنتاگون در ایران است، تو گوئی پدیده‌ای به نام «بحران هسته‌ای» وجود خارجی نداشت! در آنروزها، این «بحران» هنوز در پس پردة «صلاح و مصلحت» آمریکائی‌ها و اروپائی‌ها از چشم جهانیان پنهان نگاه داشته شده بود.
ادامه نوشته ««سوخت» و سوز هسته‌ای!»

کی گوزیده؟ غریبه!

حکومت عدل الهی، به تدریج، نهایت امر در همان تله‌ای فرو می‌افتد که از روزهای آغازین کودتای ننگین 22 بهمن، دیگر گروه‌های سیاسی و اجتماعی را در آن اسیر کرده بود. همانطور که شاهد بودیم، احمد خاتمی، «بلندگوی» حاکمیت، در سخنران‌پرانی‌های نماز جمعه گذشته، به صورتی مفصل و مشروح، «انتظارات» حاکمیت اسلامی از ملت به زنجیرکشیدة ایران، خصوصاً زنان را، در قالب «مهملاتی» که گویا همان «کرامت نوامیس» در ترددهای خیابانی می‌باید تلقی شود، به صراحت برای‌مان «توضیح» داد. «فرصتی» بود که خطیب نماز جمعه، از زبان عوامل سرکوبگر و اوباش خیابانی، رئوس «انتظارات» حاکمیت و مواضع اجتماعی جمهوری اسلامی را به ملت ارائه دهد! در عمل، ایشان از «بلندگوی‌های» استعماری نماز جمعه، برای70 میلیون ایرانی، در مورد «پوشش» و رفتار اجتماعی «تعیین» تکلیف فرمودند! اگر بخواهیم بر پایة اصول «حقوقی» و «قانونی» سخن بگوئیم، این فرد یک «مجرم» است، و می‌باید در اسرع وقت به وسیلة نیروهای انتظامی دستگیر و به مقامات مسئول «تحویل» داده شود. چرا که به زیر سئوال بردن «کرامت» صدها هزار انسان در یک سخن‌پرانی «احمقانة» نیمه‌مذهبی و نیمه‌سیاسی، اگر پس از کودتای آمریکائی‌ها در 22 بهمن، تبدیل به نوعی سیاستگذاری یک‌شبه و یک نفره در کشورمان شده، از نظر قانونی یک «جرم» حقوقی است و توجیهی ندارد. و کسانی که در تریبون‌های رسمی به خود اجازه می‌دهند برای رفتار اجتماعی مردم «نسخه» بنویسند، و اعمال سرکوبگرانة مشتی «بسیجی» و «منکراتی» را به این صورت «توجیه» کنند، خود در مقام مجرمین ردة نخست قرار خواهند گرفت!
ادامه نوشته «کی گوزیده؟ غریبه!»

شتر و دانشگاه!

همانطور که پیشتر نیز حدس می‌زدیم، حرکت سیاسی‌ای که در بطن حکومت اسلامی از چندی پیش آغاز شده، و هدف آن صرفاً «تسخیر» فضای دانشگاهی کشور به دست عوامل حکومتی است، به مناسبت 16 آذرماه، زمینه‌ساز حضور محمدخاتمی، رئیس سابق دولت اسلامی، در محوطة دانشگاه نیز شد. ایشان، همچون «هم‌پالکی‌های‌» دیگرشان در این حاکمیت، طبق معمول، به دعوت یکی از شاخه‌های «انجمن اسلامی»، پای به محیط دانشگاهی می‌گذارند، و منبری نیز جهت یک «موعظة» مفصل «اسلامی ـ انقلابی» در اختیار می‌گیرند. اینکه محمدخاتمی و جریاناتی که خود را منبعث از «خط‌خاتمی» می‌دانند، در این مقطع از شرایط سیاسی کشور، اصولاً حرفی برای گفتن می‌توانند داشته باشند یا خیر، مسئلة جداگانه‌ای است؛ کارنامة «اصلاحات» به عیان در برابر ملت ایران قرار دارد، و حداقل در مقطعی چنین کوتاه نمی‌توان جهت توجیه اعمال دو دولت پیاپی دوران اصلاحات، به دروغ و تزویر متوسل شد. ولی نمی‌باید از حق گذشت که، اگر 8 سال تجربة ناکام دولت «اصلاحات» در برابر ما قرار گرفته، دو سال است که ما ملت تجربة هولناک دیگری را از سر می‌گذرانیم؛ اینبار، تحت عنوان «بازگشت» به اصول ‌اساسی همان به اصطلاح «انقلاب»!
ادامه نوشته «شتر و دانشگاه!»

سوسیال لیبی‌ایسم!

گرم شدن روابط دیپلماتیک و نهایتاً اقتصادی، میان دولت فرانسه و حکومت سرهنگ قذافی، در ظاهر آغاز شده! ولی در واقع، ریشة این روابط به تحولاتی قدیم‌‌تر از چند هفتة پیش باز می‌گردد. آغاز روابط علنی و اعلام شده، از جانب پاریس و تریپولی، به سال 2004 و به اصطلاح به آنچه «حل و فصل» مسالمت‌آمیز اختلافات بر اساس فعالیت‌های فرضی تروریستی لیبی مربوط شده، باز می‌گردد. در رأس این «اتهامات»، می‌توان از سقوط هواپیمائی در شهر کوچک «لاکربی» انگلستان، در سال 1988، سخن به میان آورد، سانحه‌ای که به کشته شدن بیش از 200 تبعة آمریکائی انجامید، و از جانب دولت‌های غربی همیشه یک «مقصر» اصلی داشته: سرهنگ قذافی! ولی نمی‌باید فراموش کرد که این حادثة هولناک دو سال پس از روزی به وقوع پیوست که هواپیماهای ارتش آمریکا، به بهانه‌هائی واهی، کاخ ریاست جمهوری لیبی و مناطق اطراف آنرا بمباران کردند، عملیاتی که به کشته شدن 110 غیرنظامی و به روایتی نادختری شخص قذافی انجامید! این نوع «روابط» سیاسی و استراتژیک را، عملاً از همان سال‌ها یانکی‌ها پایه‌گذاری ‌کردند؛ روابطی که بعدها در کشورهای دیگر، خصوصاً در عراق و افغانستان، شاهد اوج‌گیری و جهت‌گیری‌های اقتصادی، مالی و استراتژیک فزاینده‌اشان هستیم!
ادامه نوشته «سوسیال لیبی‌ایسم!»

چپ‌نماز!

آنچه در گفتمان سیاسی ایران، پیوسته عنوان «بحران دانشجوئی» به خود می‌گیرد، امروز در کشورمان در حال شکل‌گیری است. از ابعاد مختلف این «بحران»، در حال حاضر سخنی نمی‌توان گفت، چرا که عوامل و بازیگران واقعی آن، در کمال تأسف نه در داخل کشور ایران هستند، و نه دانشجو! این نوع «بحران‌سازی» در عمل فقط و فقط یک نتیجة کلی و کاملاً ملموس به همراه می‌آورد: مطالبات واقعی ملت ایران را در غباری از هیاهو، شعارهای پوچ، و احتمالاً درگیری‌های خونین و فیزیکی با نیروهای انتظامی به دست فراموشی می‌‌سپارد؛ حداقل آنچه طی سالیان دراز، از «سیاسی»‌ شدن دانشگاه نصیب دانشجو، ملت و فرزندان این سرزمین شد، از آنچه در بالا خلاصه کردیم گامی فراتر نگذاشته! اینکه دولت‌های پی‌درپی و حتی رژیم‌های مختلف در کشور ایران، چگونه با تکیه بر عواملی داخلی و بحران‌سازانی فرامرزی، دانشگاه‌ها را به میدان «ترک‌تازی‌های»‌ مطالباتی گنگ و بی‌معنا تبدیل می‌کنند، تا در هر مقطع بحرانی کفة فشارهای سیاسی را در ترازوی روابط اجتماعی، اقتصادی و گروهی به نفع حاکمیت و برخی اوقات سیاست‌های استعماری مشخصی منحرف سازند، داستانی است که مسلماً به یک وبلاگ محدود نخواهد ماند. ملت ایران بیش از یک سده است که در تاریخ مدون جهان بشری، پنجه در پنجة دیو استبداد انداخته، و به صراحت بگوئیم، در این «نبرد» که شاید تنها «نبرد مقدس» در جهان انسانیت به شمار آید، پیوسته بازنده بوده! از نخستین روزهائی که «ایدة»‌ آزادی، سرهای سبز نیاکان ما را در صدر مشروطه فدای زبان‌های سرخ می‌کرد، تا به امروز، استبدادهائی رنگارنگ، یکی پس از دیگری، به دست این محفل و آن محفل داخلی و خارجی بر میلیون‌ها ایرانی تحمیل شده‌! روزی تلگراف‌خانه محل تجمع معرفی شد، روزی دیگر سفارتخانة انگلیس، و روزگاری فلان و بهمان باغ‌ملی، ولی یک اصل هیچگاه عنوان نشد، و امروز نیز در ظاهر امر از هیچ اهمیتی برخوردار نیست: هدف از این به اصطلاح «مبارزات» چیست؟
ادامه نوشته «چپ‌نماز!»