بوزینه دست‌ به عصا!

saeed_saman_14_08_27

 

توافق آتش‌بس دائم در نوار غزه که روز 26 ماه اوت سال 2014 به امضاء طرفین رسید، می‌تواند نهایت امر بر حاکمیت ساختار ضدانسانی‌ای که پس از پایان جنگ دوم جهانی توسط امپراتوری بریتانیا در منطقة خاورمیانه مستقر شده، نقطة پایان گذارد.   در بطن این ساختار استعماری که در ظاهر دو گروه مسلمان و یهودی را در برابر یکدیگر قرار داده بود، سیاست‌های «کلان ـ منطقه‌ای»‌ بریتانیا و سپس ایالات‌متحد فعال بودند. این ساختار اجازه داده بود که طی سال‌های دراز، مشکلات اقتصادی،‌ اجتماعی، حتی درگیری‌های غرب با اتحادجماهیر شوروی توسط کاخ‌سفید و دستگاه حکومت انگلستان در قلب آنچه «بحران فلسطین» می‌خواندند به اصطلاح حل و فصل شود.

 

این بده‌بستان هولناک که دهه‌ها ادامه یافته در اطراف خود به تحرکات و جنبش‌هائی موجودیت بخشیده که گاه جهت حمایت از «اسرائیل مترقی» و دمکراتیک پای به میدان ‌گذاردند و گاه از «حق فلسطینیان»، البته در شعار دفاع جانانه به عمل آوردند!   ولی در عمل، این تحرکات و شاخک‌های متفاوتی که از آنان منشعب شده، چیزی نبوده و نیست جز انعکاسی از مطالبات استراتژیک آتلانتیسم در منطقة خاورمیانه. در ایران نیز ما با ایندو برخورد ضدانسانی چه در دوران سلطنت و چه در دوران آخوندیسم از نزدیک آشنا بوده‌ایم و این برخوردها را مستقیماً تجربه کرده‌ایم. به طور مثال، سلطنت پهلوی‌ دوم که به دلیل ریشه‌های آخوندی‌اش نمی‌توانست مستقیماً با دولت اسرائیل روابط دیپلماتیک برقرار کند،   به صورت زیرجلکی با تل‌آویو گرم گرفته بود، و از سیاست آمریکا در منطقه حمایت می‌کرد. پس از فروپاشی پهلوی‌ها،   نوبت به حکومت ولایت‌فقیه رسید و این حکومت جهت پنهان داشتن روابط تنگاتنگ‌اش با آتلانتیسم چپ‌زنی می‌کرد و کاسة داغ‌تر از آش برای فلسطینیان شده بود. ولی در واقع محفل «شیخ‌وشاه» که ایندو حکومت ریزه‌چینان خرمن‌اش به شمار می‌روند، از منظر وابستگی، سوای آتلانتیسم قبله‌ای نداشته و ندارد.  

 

در نتیجه، اگر توافق آتش‌بس دائم فعلی بتواند در چارچوبی گسترده‌تر کار را به توافقاتی کلیدی،   از جمله بازگشت اسرائیل به مرزهای قانونی‌اش بکشاند، بسیاری از زیرمجموعه‌های آتلانتیسم در منطقه، که حکومت ولایت‌فقیه نیز یکی از آنان به شمار می‌رود ارکان‌شان متزلزل خواهد شد.  تزلزلی که تبعاتی آنی و قابل توجه در درون مرزهای ایران نیز به وجود می‌آورد.

 

به همین دلیل شاهدیم که شبکة تبلیغاتی آتلانتیسم با توافق آتش‌بس دائم، اگر نگوئیم مغرضانه، بسیار «محتاطانه» برخورد می‌کند!   سایت‌های فارسی‌زبان وابسته به دولت‌های آتلانتیست ـ بی‌بی‌سی، رادیوفردا و … ـ سعی کرده‌اند،‌   یا این آتش‌بس را به طور کلی زیرسبیلی در کنند، و یا هیئت مذاکره کنندة فلسطینی را به لات‌ولوت‌های حماس و جهاداسلامی «تقلیل» دهند. در همین راستا،   تصاویر و کلیپ‌‌هائی که از تظاهرات شادمانة فلسطینی‌ها پس از انتشار خبر این توافق توسط شبکه‌های خبرسازی اروپای غربی و آمریکا برای جهانیان مخابره شده، معمولاً‌ به نفس‌کش‌طلبی چند ریشو و جیغ و فریاد تعدادی محجبه و لات‌های خیابانی،   و خصوصاً تکان‌دادن پرچم‌های سبز رنگ سعودی محدود مانده!   به عبارت دیگر، بازیگران اصلی این صحنه یعنی جناح‌های لائیک در دولت فلسطین، دولت مصر، جناح صلح‌طلب اسرائیل،   و حتی طرف‌های بین‌المللی در تنظیم این قرارداد،   در «تحلیل‌» شبکه‌های کذا نادیده گرفته شده‌اند!   به طور مثال، احدی نمی‌گوید چه شد که حماس طی چند ساعت گزینة «جنگ جنگ تا پیروزی» را رها کرده، و عربده‌جوئی‌های خالد مشعل به امضای قرارداد آتش‌بس دائم منجر شده؟

 

از سوی دیگر،   همین شبکه‌های آتلانتیست تلاش دارند تا قرارداد آتش‌بس را متزلزل بنمایانند! و تحت عنوان اینکه، به هر دلیل و در هر شرایطی ممکن است این آتش‌بس شکسته شود، کل تلاش‌های صلح‌طلبانه را به زیر سئوال ببرند.   البته، هر توافقی می‌تواند به تزلزل برسد؛   و این یکی از واقعیت‌های دنیای سیاست و امور نظامی است.   ولی این سئوال پیش می‌آید که چرا و به چه دلیل،   تزلزل و بی‌آینده بودن این آتش‌بس بیش از شانس پیروزی و استمرار آن صفحة خبرسازی‌های آتلانتیست را پر می‌کند؟ بی‌بی‌سی، در یکی از معدود گزارشاتی که از این آتش‌بس مخابره کرده، چنین می‌نویسد:

 

«البته هنوز این نگرانی هست که این آتش‌بس هم دوام نیاورد، همچنانکه 8 تای قبلی شکسته شد. […] طرف اسرائیلی می‌گوید که حماس یک ماه پیش نیز می‌توانست پیشنهاد مشابهی را بپذیرد.»

منبع: بی‌بی‌سی، 27 اوت 2014

 

نخست بگوئیم، برخلاف ادعای بی‌بی‌سی، «طرف اسرائیلی» اینرا نمی‌گوید، این خبری است که به سراسر جهان مخابره شده. در ثانی،   به چه دلیل بریتانیا که برای «صلح در خاورمیانه»، سال‌ها و سال‌ها پستان به تنور ‌چسبانده بود، در برابر این آتش‌بس دائم بی‌تفاوت مانده؟

 

البته مسئله برای ما روشن است. بریتانیا، و به تبع‌اولی واشنگتن، از این آتش‌بس ‌خوشنود نیستند.   اینان ترجیح می‌دادند که بحران «فلسطین ـ اسرائیل» همچنان اسیر ماجراجوئی‌های اوباش اسلامگرا باقی بماند، و اینان در ظاهر به عنوان جنگ بر علیه «دولت یهود» خاورمیانه را در چارچوب منافع غرب به خاک‌وخون بکشند. به این ترتیب، دو «طرف واقعی» این درگیری، یعنی ملت‌های فلسطین و اسرائیل، و دولت‌های قانونی فلسطین و اسرائیل از صحنه بیرون می‌افتادند و دور به دست کسانی می‌افتاد که برای دریافت حمایت واشنگتن صدها نفر را هر روز به زیر آتش و خمپاره می‌گرفتند.   این است دلیل «ناراحتی» آتلانتیست‌ها از «آتش‌بس دائم!»

 

مسلم بدانیم آتلانتیسم طی روزهای آتی تمامی تلاش خود را به خرج خواهد داد تا در راه تأمین آرامش و برقراری روابط سازنده میان فلسطین و اسرائیل سنگ‌اندازی کند.   بساط نبردهای داعش با کفار،   تحرکات مخالفان اسلامگرا با این آتش‌بس، جنبش‌ یهودیان اصولگرا که این آتش‌بس را مخالف منافع اسرائیل دانسته و می‌خواهند «انتقام» بگیرند،   و … جملگی مشتی است نمونه خروار از همین تحرکات غرب. باید دید آنان که در قفای این آتش‌بس نشسته‌اند تا کجا قادر خواهند بود در برابر این جنایات که دهه‌هاست منطقه را به حمام خون تبدیل کرده مقاومت کنند. ما به نوبة خود امیدواریم که در روزهای آینده،   بازتاب‌ این آتش‌بس، چه در زمینه‌های اقتصادی، مالی، صنعتی و تجاری، و چه در زمینه‌های نظامی برای هر دو طرف درگیر ـ دولت اسرائیل و دولت فلسطین ـ شرایطی مهیا کند که تتمة امید آتلانتیسم برای بحران‌سازی، آتش‌افروزی و جنگ‌سازی برباد رود.

 

ولی همانطور که بالاتر نیز گفتیم، آرامش «نظامی ـ سیاسی» در غزه شاخک‌هائی را که در امتداد بحران‌سازی‌های غرب در منطقه به وجود آمده به نوبة‌ خود متزلزل خواهد کرد، و در این میان وضعیت حکومت مسخرة ولایت‌فقیه از همه متزلزل‌تر است. در مطلبی تحت عنوان «باد و اطلاعیه» ـ 3 اوت 2014 ـ به صراحت گفتیم، مسئلة «تفکیک‌جنسیتی» و کشاکشی که توسط باندهای حکومت اسلامی پیرامون اظهارات احمقانة شهردار تهران به راه افتاده، نهایت امر به اینجا خواهد رسید که «جهت باد» به کدام طرف است.   اگر «باد» ایجاب کند که «تفکیک‌جنسیتی» مستقر گردد همه،   از دولت گرفته تا شهردار و ولی‌فقیه، و حتی گلاب‌پاش نمازجمعه طرفدار این «تفکیک» خواهند شد؛   در غیراینصورت همه شمشیر بر علیه تفکیک کذا بلند می‌کنند!  

 

دلیل هم روشن است،   ابهام و تناقض‌گوئی ویژگی‌ اصلی حاکمیت‌های ارتجاعی و بی‌پایه و اساس است. به طور مثال،   اگر امروز شرایط متحول شود همین علی خامنه‌ای برای ملت ایران یک سخنرانی داغ و «مستدل و منطقی» در مخالفت اصولی با حجاب اسلامی ایراد خواهد کرد.   اینان فاقد نگرش اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و فلسفی‌اند؛  این جماعت پیرو زور و زر است، اگر زور و زر نداشته باشد از سگ هم خدمتگزارتر می‌شود، در غیراینصورت می‌خواهد همة ملت را یا با زر بخرد و یا با زور سرکوب کند. فراموش نکنیم که اینان «تولیدات» فاشیسم پهلوی‌ها و محفل استعماری «شیخ‌وشاه» هستند و همیشه در مسیر باد حرکت می‌کنند. و اینک که جهت باد عوض شده، قالیباف هم تغییر مسیر داده و مخالف تفکیک‌جنسیتی از آب در‌آمده:

 

«[…] شهردار تهران با تأکید براینکه بنده مخالف تفکیک جنسیتی هستم، گفت: طرحی که در شهرداری تهران در راستای تکریم بانوان انجام شد توسط بیگانگان و ایادی آن‌ها در داخل مورد هجمه قرار گرفت[…]»

منبع: تابناک، 26 اوت، 2014

 

شهردار مستأصل تهران، یک روز بیگانگان و ایادی‌شان را در زمینة گسترش آنچه آخوندجماعت بی‌حجابی و «بی‌عفتی» می‌خواند مسئول معرفی می‌کند، و روز دیگر تفکیک‌جنسیتی را که خودش «بخشنامه» کرده، به حساب عوامل و ایادی بیگانه می‌گذارد. قضیه روشن است،‌ این حضرت‌آقا اصلاً حرف‌دهان‌اش را نمی‌فهمد. شکری خورده، توی گلوگاه‌اش گیر کرده، به این امید که یانکی برای او و همقطاران‌ توجیه‌نامه تکثیر کند. ولی از آنجا که یانکی تا به زیر مژگان در چاه خلا فروافتاده،‌ ایشان هم شمشیرشان را بر علیه «سایه‌ها» بلند کرده، عربده‌جوئی می‌کند و بجای اینکه بپذیرد مزخرف گفته، طلبکار می‌شود.

 

البته فراموش نکنیم، این اظهارات احمقانه در شرایطی مطرح می‌شود که ده‌ها آخوند و شریعت‌پناه و خبرگزاری «حقوق‌بگیر» دولت، هفته‌ها از «ابتکار فرهنگ‌ساز شهردار» تجلیل به عمل می‌آوردند و باد به آستین آقای قالیباف می‌انداختند. حال پس از گذشت هفته‌ها ایشان یادشان آمده که اصلاً با تفکیک‌جنسیتی مخالف‌اند!   این عقب‌نشینی‌ها و بی‌تکلیفی‌ها به صراحت ابعاد فروپاشی میدان‌هائی را به نمایش می‌گذارد که تاکنون توسط واشنگتن و لندن در اختیار امثال قالیباف قرار می‌گرفت. اکنون مسیر باد عوض شده، قالیباف هم دیگر تمایلی به بهره‌برداری از حمایت‌ حوزه‌های «جهلیه»،   و آخوندهای زیردم دریده‌ای که برای تفکیک‌جنسیتی آمادة شهادت بودند نمی‌بیند. ولی بجای آنکه از ملت ایران به دلیل گزافه‌گوئی‌ای که کرده عذرخواهی کند، شمشیر کشیده و می‌خواهد با سایه‌ها، یا همان ایادی و عوامل خارجی بجنگد. در این نبرد بی‌امان «شهردار با دشمن» است که پرسوناژ موهوم حسین که حکومت را «حق مسلم» خانواده‌اش می‌دانست و در اسطوره‌ها بر علیه حکومت مشروع قیام کرده بود، تبدیل شده به مسئولیت‌پذیر و آزاده: ‌

 

«[…] اگر انسانی آزادگی و مسئولیت‌پذیری نداشته باشد دچار موفقیت نمی‌شود و هم اکنون جهاد امام حسین(ع) همچنان ادامه دارد و موفقیت ما از کربلا می‌گذرد.»

همان منبع

 saeed_saman_14_08_27_1

این است نمونه‌ای از «ادبیات مبتذل» که 35 سال حکومت دست‌نشاندة ملا برای ملت ایران به ارمغان آورده. ولی اشتباه نکنیم ، سطور فوق «طنز» نیست، سخنرانی «جدی» آقای شهردار است!   اما اگر کسی به قول شهردار تهران می‌خواهد «دچار موفقیت» ‌شود، مسلماً نمی‌تواند در توهمات گذشته سیر کند. از سوی دیگر،   درس دادن به یک ملت، آنهم از موضع شهردار منتخب «ولی‌فقیه» که حرف دهانش را نمی‌فهمد، از آن کارهاست که «توش خیلی حرفه.»   خصوصاً زمانیکه این واحد درسی به «آزادگی و مسئولیت‌پذیری» اختصاص پیدا می‌کند. یعنی به مواردی که، چه با توسل به امام حسین و چه بدون توسل به آنحضرت، در هر حال از شیوة عمل قالیباف میلیاردها سال نوری فاصله دارد. در عمل، نمونة بخشنامة «تفکیک‌جنسیتی» ایشان به صراحت نشان داد که شهردار تهران حتی مسئولیت اعمال خودش را هم حاضر نیست قبول کند، چه رسد به قبول مسئولیت یک دستگاه اجرائی!

 

ولی نمایشنامة «بخشنامه‌»،   که نهایت امر قالیباف را به هنرپیشه‌های فیلم‌های صدمن‌یک‌قاز هولیوود تبدیل کرده، تنها نمونه از مضحکة حکومت ولی‌فقیه طی چند روز اخیر نیست.  عقب‌نشینی تماشائی و همه جانبة قبیلة لاریجانی‌ها،   سخنرانی‌ مسخرة محمد خاتمی و تکرار شعارهای گنگ و احمقانة انقلاب اسلامی توسط آخوندها و لات‌های مسئول تبلیغات جنگ 8 ساله، و خصوصاً ترهات‌بافی علی خامنه‌ای در «شرفیابی» هیئت دولت به بیت‌رهبری از دیگر نمونه‌هاست. از آنجا که امکان بررسی تمامی این اراجیف آخوندی را نداریم،‌  به نیم‌نگاهی شتابزده به مزخرفات علی خامنه‌ای بسنده می‌کنیم.

 

روز چهارشنبه، 5 شهریورماه سالجاری هیئت دولت حسن فوتبال جهت مالش بیضة‌ مقام معظم و پابوسی و نشان دادن «مجالست» رهبر با دولتی‌ها به بیت رئیس تیغ‌کشان حکومت اسلامی «مشرف» شد. طبق معمول «علی‌خره» در موارد مختلف به دولت رهنمود ارائه داده. ولی در این میانه، دو مطلب از اهمیت فراوان برخوردار می‌شود:   موضع‌گیری خامنه‌ای در تقابل با «جریان فتنه»،   و تأکید وی بر تصریح مواضع دولت در مسائل بین‌المللی. تأکیدی که مسلماً به سکوت روحانی پیرامون مسائل غزه ارتباط پیدا می‌کند.

 

بارها گفته‌ایم، و اینبار نیز جهت یادآوری تکرار می‌کنیم، آنچه علی خامنه‌ای و زیرمجموعه‌های‌اش از قماش دولت و مجلس و لات‌ولوت‌های پاسدار، در سخن‌پراکنی‌های‌شان «جریان فتنه» می‌خوانند،   چیزی نیست جز ساختار پایه‌ای و اساسی محفل کودتای 22 بهمن 57.   همان محفلی که کل و تمامیت حکومت اسلامی را تحت نظارت سازمان سیا و ارتش شاهنشاهی در روز کذا سر پا نگاه داشت و به قدرت رساند.   فاصله گرفتن علنی و دوبارة علی خامنه‌ای از میرحسین موسوی،   و «جنبش‌سبز» یک‌بار دیگر نشان ‌داد که بازگشت رژیم ولی‌فقیه به اصول پایه‌ای کودتای 22 بهمن 57 امکانپذیر نیست.  و اینان بالاجبار می‌باید با ستون فقرات خود یعنی با باند کودتای کذا خداحافظی کنند. ‌ به استنباط ما اگر این حکومت هنوز سر پا مانده،   فقط و فقط به این دلیل است که روسیه علاقه‌ای به جنگ و درگیری نظامی در مرزهای‌اش ندارد:

 

«مساله فتنه و فتنه‌گران، از مسائل مهم و از خطوط قرمز است … آقایان وزرا باید همان‌گونه که در جلسه‌ی رأی اعتماد خود بر فاصله‌گذاری با [فتنه] تأکید کردند، همچنان بر آن پایبند باشند.»

منبع: بی‌بی‌سی،   5 شهریورماه 1393

 

از سوی دیگر، استیصال علی خامنه‌ای در مواضع بین‌المللی در همین «دیدار» به صراحت خود را به نمایش می‌گذارد. خامنه‌ای عادت کرده بود که،‌  با تکیه بر دوران خوش کودتای 22 بهمن 57،   همیشه دهان‌اش را بیش از «اشتها» باز کند. خلاصه در هر میعاد هر آنچه می‌خواست از حلقوم‌اش بیرون می‌ریخت، ولی اینبار به صراحت «دست‌به‌عصا» شده. و در نشان دادن مخالفت با مواضع «آمریکا»، از زبان دیپلماسی نیز سخن می‌گوید! به قولی حال «بوزینه نه تنها نجاری می‌کند که دست‌به‌عصا هم شده»:      

 

«موضع‌گیری صریح و قاطع در مسائلی همچون فلسطین، رژیم صهیونیستی، غزه، سوریه، عراق، تکفیری‌ها و دخالت‌های آمریکا،  به نفع نظام جمهوری اسلامی است و منافاتی هم با زبان دیپلماسی و مذاکره ندارد.»

همان منبع

 

ولی اگر علی خامنه‌ای نمی‌داند، ما خوب می‌دانیم چرا دولت روحانی نمی‌تواند «مواضع انقلاب اسلامی» را در سطوح بین‌المللی در بوق بیاندازد.   در فضای دیپلماتیک منطقه،‌ که به سرعت در دگردیسی اوفتاده،   دیگر جائی برای این نوع جفتک‌اندازی‌ها «انقلابی» و اجرای مأموریت‌های جهانی باقی نمانده.   چه دولت روحانی بخواهد و خامنه‌ای «حمایت» کند، ‌ و چه غیر،  این نوع عملیات پیامبرگونه دیگر امکانپذیر نیست.   به همین دلیل شاهدیم که امروز تبلیغات وارونه برای فلسطینی‌ها، که در واقع به معنای طبل‌زدن و تأئیدیه نویسی بر سیاست جنگ‌سازی آمریکائی‌ها در خاورمیانه است،   وسیله‌ای شده جهت نان‌خوردن اوپوزیسیون نوکرمنش جمهوری اسلامی در خارج از مرزها. به عبارت دیگر، حال که علی خامنه‌ای و دستگاه ولایت‌فقیه دیگر نمی‌توانند تبلیغات «اسرائیل‌ستیز» به راه بیاندازند، کار افتاده به دست اوپوزیسیون‌نمایانی که نان امثال خامنه‌ای را به تنور آمریکا می‌زنند. ولی از آنجا که امکان تحلیل این «نانوائی» در مقطع فعلی وجود ندارد، خوانندگان گرامی می‌توانند به بررسی مقالات «شخصیت‌های ناراضی» انقلاب اسلامی بپردازند. باشد که به هم‌سوئی حکومت اسلامی با مخالف‌نمایان‌اش و ابعاد وابستگی این حضرات به شبکة تبلیغاتی غرب بهتر پی ببرند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کویر کابوس!

saeed_saman_14_08_24

 

شواهد نشان می‌دهد که همکاری‌های حکومت اسلامی در مسیر تحقق سیاست‌های منطقه‌ای ایالات‌متحد پای به مراحل پیشرفته‌تری گذارده.   این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که حکومت اسلامی تشکیلاتی وابسته و دست‌نشاندة یانکی‌هاست. این مسئله از دیرباز مشخص بود،‌ و بارها در مطالب این وبلاگ از مواضع ضدایرانی آخوندیسم خودفروخته، و خصوصاً تحرکات «اپوزیسیون» نوکرمنش این تشکیلات در خارج از مرزها سخن گفته‌ایم. بارها اینان را محفل «شیخ‌وشاه» و جملگی را بازماندگان کودتای میرپنج خواندیم،   و به دلیل همین موضع‌گیری مورد خطاب و عتاب خوانندگان نیز قرار گرفتیم.   ولی آنچه در حال حاضر در شرف وقوع است به مراتب از یک موضع‌گیری فراتر می‌رود.   امروز در کنار سرنوشت منطقه، آیندة ملت ایران است که توسط آخوندیسم خودفروخته به قمار گذاشته شده،   و در این مسیر، همکاری سازمان سیا با ملاجماعت فقط یک معنا و مفهوم می‌تواند داشته باشد: به حاشیه راندن منافع ملی ایرانیان،   تاراج منطقه و گسترش سرکوب انسان‌ها.   اینهمه با هدف میدان دادن هر چه بیشتر به اوباش، لات‌ولوت، و خصوصاً عناصر و عوامل اجنبی در ساختارهای کودتائی و دست‌نشانده که نهایت امر بر کل منطقه حاکم خواهد شد.

 

از زمانیکه کودتای اتحاد شوروی در افغانستان، رژیم بلاتکلیف کابل را با یک سازمان استالینیست و وابسته به ارتش سرخ جایگزین کرد،   تا به امروز،‌ ایران و ایرانی روی آرامش ندیده. کودتای شوروی در افغانستان دیو و دد دکان جمبول و عموسام را از خواب خوش «ایران، جزیرة ثبات» پراند.   اینان دریافتند که نمی‌توان تا ابد پشت سر یک ساختار کودتائی و فاشیستی، نظامی و پلیسی پناه گرفت، و تحت عنوان «مدرنیسم» دست به مصادرة تمامی ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و بافت‌های طبقاتی کشور ایران زد.   غرب دریافت که این نوع «مصادره» هر چند به دهان‌اش شیرین است،   نهایت امر کار را به مصادرة منافع «عالیة» خودش در منطقه خواهد کشاند.   و اینجا بود که به دست ایالات‌متحد اینبار «ایران، جزیرة ثبات» به «ایران، کویرکابوس» تبدیل شد.

 

همانطور که دیدیم،   پهلوی دوم را در اوج قدرت فکری،   فیزیکی و سلامت و کارورزی عملیاتی و سیاسی،   در عرض 6 ماه با هیاهو و لشکرکشی خیابانی از قدرت ساقط کردند، و تحت عنوان اینکه به سرطان دچار شده،‌ کلک‌اش را هم کندند!   اینهمه تا میدان به روی اوباشی باز شود که در داخل و خارج کشور طی سالیان دراز در «آب‌نمک» سازمان سیا خوابیده بودند.   «اوباش» یک به یک به صحنة سیاست کشور آمدند؛   از ملاهای نجف ‌و کربلا گرفته، تا دانشجونمایان فرنگ رفته و «متخصصین» دوآتشه، و … خلاصه از همه سوراخ‌ها برای ملت ایران ناجی و سخنگو و برنامه‌ریز، خصوصاً متفکر بیرون آمد.   و در هیاهوی تبلیغاتی‌ای که عموسام و شبکة شرکت‌های چندملیتی به راه انداخته بودند،   کسانیکه «هر» را از «بر» تشخیص نمی‌دادند در این هیهات یک‌شبه تبدیل شدند به فیلسوف و نظریه‌پرداز!

 

تمامی این صحنه‌سازی برای آن بود که عموسام بتواند برای نبرد خود در افغانستان «پشت‌جبهه‌ای» مطمئن دست‌وپا کند. بله، زمانیکه اعلیحضرت نیروهای ویژة گارد جاویدان را به دهات افغانستان می‌فرستادند تا دهقانان را تحت زعامت آخوند بر علیه اصلاحات ‌ارضی «غیراسلامی» دولت کمونیست و دشمن‌خدا و کافر «تره‌کی» بسیج کنند،   چند کیلومتر آنطرف‌تر،   علیاحضرت در ساحل نوشهر بیکینی می‌پوشیدند،   و زیر سایه‌بان مارتینی خنک می‌نوشیدند. و این تصاویر متناقض نمی‌توانست ادامه یابد؛ حداقل منافع یانکی ایجاب می‌کرد که نوکران‌اش هم‌سان و هم‌رنگ و هم‌پالکی باشند. و از آنجا که آخوند بیشتر به دردشان می‌خورد، شهبانو را با زهرا خانوم جایگزین کردند.  قضیه به همین سادگی است؛ هر چند برای گروهی درک این صورتبندی ساده و دبستانی بیش از سه دهه است، حکم مسئله‌ای را پیدا کرده در حیطة «نجوم» و جبر چند بعدی!

 

از روزی که حکومت اسلامی در ایران به راه افتاد، مسیر کاملاً مشخص بود. متصل کردن گاری شکستة حکومت اسلامی به تحولات افغانستان.   و دیدیم که چگونه دقیقاً پس از آغاز فروپاشی اتحادشوروی،   جنگ ایران و عراق نیز به سرعت «پایان» یافت. سپس از پایان این جنگ، حکومت اسلامی دیگر پشت‌ جبهة افغانستان نبود، رفیق شفیق و دوست گرمابه و گلستان مجاهدین افغان شده بود. یک شاه‌مسعود می‌گفتند؛ هزار شاه مسعود از لب‌ولوچه‌شان می‌ریخت.  آخوندهای ضدامپریالیست جمکران برای شاه‌مسعود و گلبدین‌ حکمت‌یار و ربانی،‌ که از جوانی توسط سازمان‌های جاسوسی غرب استخدام شده بودند، چه‌ها که نمی‌کردند!    

 

ولی پس از حوادث 11 سپتامبر و حملة ارتش آمریکا به افغانستان همکاری حکومت اسلامی جمکران با یانکی‌ها علنی‌تر شد.   این همکاری از همدلی با دست‌نشاندگان‌ و نوکران منطقه‌ای آمریکا فراتر رفته تبدیل شد به هم‌نشینی مستقیم با استراتژهای کاخ‌سفید!   بله، اینبار دیگر به دلیل «مبارزه با تروریسم» و ترهات دیگری که از حلقوم جرج‌والکر بوش بیرون می‌ریخت،   همکاری با آمریکا دیگر حالت «غیرت، عفت و عزت و کرامت» پیدا کرده بود؛   از جمله همان مزخرفات و پوچیاتی شده بود که آخوندجماعت برای جلق روحی خیلی دوست دارد مرتباً در دهان‌اش آن‌ها را مزمزه کند‍!

 

‌به آنان که هنوز چرت می‌زنند، یادآوری کنیم، فاجعة ضدانسانی افغانستان دقیقاً در عراق در حال تکرار است و نصیب ملت ایران از چنین فجایعی همان خواهد بود که طی بحران در افغانستان دیدیم؛ تحکیم پایه‌های حکومت ضدبشری ملایان در ایران،‌ بر باد رفتن سال‌ها و سال‌ها سرمایه‌گزاری در صنایع، خدمات و بهداشت و آموزش و … خلاصه بگوئیم،   اگر از بحران افغانستان سودی بردیم، همان نوع «سود» را‌ هم از فاجعه‌ای که در عراق توسط ایالات‌متحد در شرف تکوین است خواهیم برد.  بارها گفته‌ایم،‌ ایالات‌متحد در سیاست‌های منطقه‌ای خود شکست سهمگینی متحمل شده؛ و به این سادگی‌ها حاضر به ترک صحنه نخواهد بود. واشنگتن تمامی تلاش خود را به خرج خواهد داد تا از طریق به آشوب کشاندن منطقه جائی، ‌ مأوائی، مکانی و پناهگاهی جهت بازسازی تشکیلاتی و سازمانی خود تأمین کند. اگر قرار باشد که در اینراه تمامی خاورمیانة عربی به خاک و خون کشیده شود، کاخ‌سفید از اینعمل هیچ ابائی نخواهد داشت. از هم امروز تلاش‌های مخرب واشنگتن را در منطقه یک به یک مشاهده می‌کنیم.

 

تحکیم دولت پوشالی ترکیه،   در قالب «نخست‌وزیری» داوات اوغلو،   عروسک رسوای ناتو به صراحت نشان داد که از منظر واشنگتن برای منطقه جز تکرار همان فجایع که طی دهة گذشته شاهد بودیم، چشم‌انداز دیگری متصور نیست. داوات‌اوغلو، یکی از مهم‌ترین مهره‌های سازمان ناتو در ترکیه به شمار می‌رود، و سال‌هاست که در رأس تمامی تحرکات تروریستی، بمب‌گزاری‌ها،  آشوب‌آفرینی‌ها و جنگ‌سازی‌های ناتو در منطقه نقش‌آفرینی کرده.  اگر آمریکا می‌خواست در سیاست‌های خود به دلیل شکست‌هائی که متحمل شده تجدیدنظر کند،‌ مسلماً فردی با پیشینة داوات اوغلو را در رأس دولت آتاترکی‌های اسلامگرای ترکیه قرار نمی‌داد. سناریوی آمریکا برای ترکیه از تقویت «داعش» فراتر نمی‌رود. آمریکا می‌خواهد با تکیه بر «قدرت» داعش، تحت عنوان نبرد با این تشکل دست‌ساز، پای به سوریه و حتی دیگر نقاط منطقه بگذارد. بی‌دلیل نیست که بمباران یانکی‌ها در عراق، قدرت داعش را در سوریه افزایش داده!

 

بر اساس ادعاهای وزارت دفاع ایالات متحد، طی هفتة گذشته، همه روزه حداقل 50 حملة هوائی بر علیه مواضع داعش در شمال عراق صورت گرفته!    این در حالی است که امروز رسانة راستگرای فرانسه،‌ فیگارو از فتوحات داعش در سوریه «خبر» می‌دهد:

 

«[…] دولت اسلامی، ‌ارتش سوریه را عقب راند!»

منبع: فیگارو، 24 اوت 2014

 

بر اساس گزارش فیگارو، گویا داعش آخرین سنگر دولت سوریه در شهر «رقعه» را نیز فتح کرده!   باید قبول کرد حملات هوائی ایالات‌متحد تأثیراتی غیرمنتظره داشته!   اگر قرار باشد پس از انجام صدها حملة هوائی بر علیه داعش، اینان قدرتمندتر شده،   مواضع از دست رفته را نیز دوباره فتح کنند، به این نتیجه می‌رسیم که آمریکائی‌ها برای اینان بمب‌های «ویتامین‌دار» می‌اندازند.   و با در نظر گرفتن شرایط منطقه‌ای، از فروافتادن بمب‌های ویتامین‌دار برای داعش به هیچ عنوان نمی‌توان «تعجب» کرد.   در عمل، داعش از طریق زمینی و از سوی ارتش ناتو مجهز می‌شود،‌   و مهم‌ترین حامی منطقه‌ای‌اش همین دولت ترکیه است.   به صراحت بگوئیم،   تبلیغات آمریکائی‌ها در مورد حملات واشنگتن به داعش را نیز نمی‌توان جدی گرفت.   این تبلیغات فقط و فقط به این دلیل به راه افتاده تا صحنه را برای حضور هر چه بیشتر و گسترده‌تر آمریکا و عوامل منطقه‌ای‌اش‌در این درگیری‌ها «فراهم» آورد.  

 

هدف آمریکا از این صحنه‌سازی‌ها روشن است. دیروز، در شرایطی که واشنگتن امید به عملکرد اسلامگرایانی بسته بود که در شهرهای مختلف آمریکا و اروپای غربی در آب‌نمک خوابانده بود،   سخن از «مردم» و خواست مردم،   و دمکراسی خیابانی و خلاصه بگوئیم، «بهارعرب» به میان می‌آورد. اسلامگرایان را عین گلة گاو هی می‌کرد تا مواضع از دست رفتة سرمایه‌داری آتلانتیست را بار دیگر به زیر نگین واشنگتن بیاندازند.   حال که دیگر حنای دولت‌های اسلامی رنگی ندارد،   آمریکا تحت عنوان «مبارزه» با هم اینان پای پیش گذارده!   بی‌دلیل نیست که همزمان با لات‌بازی‌های داعش در مرزهای ترکیه،  و در داخل خاک عراق ـ   اینکشور از سال‌ها پیش توسط سازمان‌ها و تشکیلات نظامی و اطلاعاتی آمریکا «اشغال» شده ـ در آنسوی دنیا،‌  در یک کشور نفتخیز آفریقا هم خلیفه‌گری اسلامی ظهور می‌کند:

 

«بوکوهارام [در نیجریه] خلیفه‌گری اسلامی مستقر کرد!»

منبع: فیگارو، 24 اوت 2014

واقعاً اگر طنزنویسی تئاتری کمدی به رشتة تحریر درمی‌آورد، به این خوبی نمی‌توانست از عهدة آن برآید.  مگر اعلام «حکومت» آب خوردن است؟  اینور و آنور دنیا، خصوصاً هر جا که منافع کلان استراتژیک آمریکائی‌ها به سکته می‌افتد و خلاصه خرشان به گل می‌نشیند،   آناً مشتی لات‌ولوت پیدا می‌شوند و اعلام «خلیفه‌گری اسلامی» ‌می‌کنند.

 

ولی بازی‌های استراتژیک آمریکائی‌ها هر چه هست مسئلة کلی از منظر ما، منافع ملت ایران خواهد بود. وظیفة ما در این هیاهو بیرون ماندن از حیطة تبلیغاتی شبکة «شیخ‌وشاه» و افشای دولت حسن فوتبال و خصوصاً وزیر امورخارجه‌اش،‌ مم‌جواد ظریف است. اینان قصد دارند همچون دوران بحران در افغانستان، به پیروی از اسلاف‌شان نقش جاده‌صاف‌کن برای سیاست‌های منطقه‌ای واشنگتن ایفا کنند. و به همین دلیل، ظریف را به عراق فرستاده‌اند تا زمین را پیش پای ارباب آب‌وجارو کند. البته این رفت و روب، علاوه بر ادعاهای پوچ نظامی ـ نابودی پهپاد جاسوسی اسرائیل بر فراز نطنز ـ ، با گزافه‌گوئی‌های سیاسی نیز توأم شده:

 

«[…] محمد جواد ظریف در نشست مشترک با هوشیار زیباری، وزیر خارجه عراق، گفت: حرکتی که امروز در عراق و سوریه با آن مواجه هستیم حرکت علیه یک قومیت، یک مذهب و حتی یک کشور نیست بلکه حرکت علیه تمام منطقه و صلح و امنیت آن است و نیازمند پاسخ منسجم ملی و منطقه‌ای است[…]»

منبع:‌ رادیوفردا، ‌مورخ 24 اوت 2014

 

باید ببینیم در شرایطی که مهم‌ترین دولت منطقه، ‌ترکیه سکوت کرده‌، به چه دلیل، وزیرامور خارجة ملایان می‌خواهد به حرکت داعش «پاسخ منسجم و منطقه‌ای» بدهد؟! این سئوال مطرح می‌شود که،‌ حکومت اسلامی با چه استراتژی و پشتوانه‌‌ای می‌خواهد پای به میدان عراق بگذارد؟ به داده‌های واقعی نگاهی بیاندازیم، و نه به خطوط تبلیغاتی.   می‌دانیم که عراق از سوی ایالات‌متحد اشغال شده،   و ساختار دولت فعلی با تکیه بر تشکیلاتی به قدرت رسیده که تماماً تحت نظارت و کنترل شبکة سازمان‌های ناتو و سیا قرار دارد.   در ثانی،   دولت ترکیه،   عضو رسمی سازمان آتلانتیک شمالی،‌   با عراق صدها کیلومتر مرز مشترک دارد،   و از قضای روزگار دقیقاً در منطقه‌ای واقع شده که بحران «داعش» به راه افتاده!   از سوی دیگر،   کشورهای عربستان، کویت،‌ و اردن به دلائل تاریخی، زبانی، و خصوصاً «قبیله‌ای» از دیرباز در عراق،   خصوصاً پس از حملة یانکی‌ها به حزب بعث،   از جایگاه مستحکمی برخوردار بوده‌اند.   این حکومت‌ها طی دوران اشغال عراق دمی از همکاری «علنی» با ارتش آمریکا رویگردان نشدند.   و نهایت امر،   کردهای عراق از دیرباز با دولت مرکزی درگیر مبارزة‌ مسلحانه بوده‌اند، و از ساختارهای قدرتمند و آب‌دیدة نظامی و چریکی برخوردارند.   حال باید پرسید چرا این تشکل‌ها حریف داعش نمی‌شوند؟ و خلاصه، اگر نقش نظامی و امنیتی دولت حسن فوتبال در عراق با در نظر گرفتن واقعیات استراتژیک و نظامی «قصه و داستان» است، پس نقش واقعی حکومت اسلامی جمکران در بحران عراق چیست؟

 

خلاصه، اگر تبلیغات واشنگتن مبنی بر مبارزه با داعش واقعیت داشته باشد، چرا با تکیه بر ساختارهای موجود در عراق کار داعش را یک‌سره نمی‌کنند؟ به استنباط ما، اگر چنین عملی صورت نمی‌گیرد، تا آنجا که به مبارزه با داعش مربوط می‌شود،‌ دولت «حسن فوتبال» در این میانه هیچکاره است. ساختارهائی به مراتب نزدیک‌تر به ملت عراق، و از منظر نظامی به مراتب مجهزتر از حکومت اسلامی جمکران وجود دارد که قادر است کار داعش را یک‌سره کند. اگر دولت حسن فوتبال ایران را به ماجراجوئی آمریکا در عراق کشانده دلائل دیگری می‌باید برای آن جستجو کرد.  

 

با در نظر گرفتن شرایط استراتژیک منطقه، حضور فعال حکومت اسلامی جمکران در بحران عراق فقط و فقط یک هدف اصلی دنبال می‌کند.   بیت‌رهبری می‌خواهد تا آنجا که امکان دارد از نزدیک شدن به سیاست کشورهای بزرگ منطقه‌ای ـ چین، روسیه و هند ـ گریخته و به دامان آمریکا پناه ببرد. و اینک که راه آمریکادوستی از طریق قربان صدقه رفتن از حماس در نوار غزه بسته شده،  و پای اینان را از فلسطین بریده‌اند،‌  واشنگتن برای به ارزش گذاشتن این جانوران قرون‌وسطائی روزنة جدیدی گشوده. راهی جهت حفظ سیاست دین‌خوئی، و آخوندپروری در آغوش سازمان سیا: به نام «مبارزه با داعش!» خصوصاً اینکه، نزدیک شدن به مسکو برای آخوندیسم حاکم از زهر هم کشنده‌تر است. ولی جالب اینجاست که آمریکا جهت برآوردن «حاجت بیت‌رهبری» هزینه‌ای نیز مشخص کرده. و آن اینکه، کشور ایران در تمامیت‌اش به ماجراجوئی یانکی‌ها در عراق کشیده شود؛   و نتایج هولناک امنیتی،   مالی و اقتصادی آن نیز به تبع‌اولی بر ملت ایران تحمیل گردد.

 

اینکه آمریکائی‌ها برای پوشش دادن به شکست‌های استراتژیک‌شان در منطقه بساط و بحران «داعش» را علم کنند هیچ ارتباطی با ایران ندارد.   ولی اینکه دولت حسن فوتبال جهت حفظ چادرسیا، ریش و پشم و روضه و زوزه و آخوندبازی، یک ملت را در چاه عموسام بیاندازد و مصائب و مشکلات عدیده‌ای بر ایرانیان تحمیل کند، ‌ مسئلة «دیگران» نیست؛ مسئلة ملت ایران است. تجربة وحشتناک افغانستان را نمی‌باید یک‌بار دیگر تکرار کرد. و نمی‌باید به یک حکومت از دست شده میدان داد تا تمامی مملکت را با خود به قعر فاضلاب همکاری با آتلانتیسم جنایتکار بکشاند. در برابر این خودفروختگی سکوت نکنیم.  دولت جمکران باید بداند که با گسترش سانسور اینترنت، سرکوب گستردة ایرانیان، و جلوگیری از چاپ و انتشار مقالات افشاگرانه نمی‌تواند در عراق برای مواضع ضدایرانی‌اش بستر امن و پناهگاه بسازد.  امروز وظیفة ما ایرانیان افشای دستگاه خودفروختة ملایان و نشان دادن واقعیات است. واقعیاتی که مجیزگویان داخل و خارج، از طریق بازنشخوار پروپاگاند غرب سعی در پنهان نگاه داشتن‌اش دارند.

 

 

مطبخ و مأموریت!

saeed_saman_14_08_22

 

استراتژی‌ قدرت‌های بزرگ در عراق به تدریج پای به مراودات سیاسی‌ای می‌گذارد که سرنوشت ایرانیان را نیز به نحوی از انحاء تحت تأثیر قرار خواهد داد. فروپاشی کاخ پوشالی بلندپروازی‌های خاورمیانه‌ای آمریکا،‌ که با شکست بهارعرب در مصر آغاز شده بود، در سوریه و غزه تداوم یافت و سرانجام به عراق رسید. در اینکشور که از دیرباز میدان تاخت‌وتاز فرقه‌های شیعی‌مسلک وابسته به انگلستان بوده، شکست‌ کاخ‌سفید در آینة تحولات منطقه‌ای برای ملت ایران معنا و مفهومی دیگر خواهد یافت. بی‌دلیل نیست که تمامی جناح‌های محفل «شیخ‌وشاه»،   از سلطنت‌چی‌ها و ساواکی‌های «محترم» گرفته، تا جنبش‌سبز و ملانقطی‌های «فرنگی‌نما» و «مطهر و متدین»،   و خصوصاً ناراضی‌های «انقلاب اسلامی» در کنار یکدیگر در چاهک سازمان سیا برای پیروزی «آنحضرت» دست‌نماز می‌گیرند. واقعاً مگر آنحضرت از کاخ‌سفید به دادشان برسد، چرا که اینبار کودتای «شیخی‌‌وشاهی» در کار نخواهد آمد.   خلاصه بگوئیم، گذشت آن روزگاران که «شیخ‌وشاه» خون ایرانی به شیشة فرنگی ‌می‌ریختند؛ اینرا خودشان هم به صراحت دریافته‌اند.

 

در چنین شرایطی است که شبکة «شیخ‌وشاه» به تقلا افتاده.   از بی‌بی‌سی، سردمدار این شبکة منحوس شروع کنیم که این روزها برای کردها، ایزدی‌ها،   و خلاصه کودکان و زنان «معصوم» اشک تمساح می‌ریزد. ‌ همان بی‌بی‌سی را می‌گوئیم که بیش از دو دهه قتل‌عام ملت عراق را به عنوان مبارزه با دیکتاتوری صدام حسین «جشن» گرفته بود و اینک در کشور مصیبت زدة‌ عراق برای بریتانیا، «مأموریت» درازمدت پیش‌بینی می‌کند:

 

«’ماموریت بریتانیا در عراق ماه‌ها طول خواهد کشید’»

منبع: بی‌بی‌سی، 27 مردادماه 1393

 

اگر بپرسیم این «مأموریت» چیست، جواب روشن است،‌ مبارزه با تروریسم!   روزی که پس از حوادث 11 سپتامبر در نیویورک،   جرج بوش اعلام داشت،   نبرد با تروریسم سال‌ها به طول خواهد انجامید، تحلیل‌گران اظهارات‌اش را با «دقت» لازم گوش ندادند. برخی سخن از چند ماه گفتند و برخی دیگر 2 یا 3 سال را مطرح ‌کردند،   ولی هیچکس نگفت که این سناریوی هولناک که جرج والکر بوش آن را «نبرد با تروریسم» می‌خواند، صورتکی است که جنگ‌سازان آتلانتیست جهت ارائة تصویر دلپذیر از یک جنگ استراتژیک جهانی از قماش «جنگ‌سرد» ساخته و پرداخته‌اند.       

 

جنگی که یک ساختار سیاسی و نظامی مشخص را هدف نخواهد گرفت. چرا که کارزار سیاست جهانی دیگر نمی‌تواند همچون دوران گذشته خطوط حائل منطقه‌ای و امنیتی ترسیم کند.   در عمل، ضعف کارزار سیاست جهانی در ترسیم خطوط امنیتی را به صراحت طی سال‌های بعد دیدیم.  آنزمان که سازمان ناتو گام به گام اروپای شرقی را اشغال می‌کرد، و آنهنگام که در پاسخ به این تعرض آشکار، سرانجام مسکو واکنش نشان داد و شبه‌جزیرة کریمه را «خاک روسیه» به شمار آورد. بازیگران بین‌المللی در سکوت به تمامی این تحولات نگریستند و هیچ کدام حاضر نشد، و هنوز هم حاضر نیست در برابر آن از خود عکس‌العملی نشان دهد.

 

هر چند کمتر تحلیل‌گری،   خارج از فضاسازی‌های «جانبدارانه» به خود زحمت بررسی عینی این تحولات را هموار کرده، ولی می‌باید روزی از روزها پرده از چهرة پلید «نبرد با تروریسم» یانکی‌ها برگرفت. روزی از روزها باید حکایت آتش‌نشانی را بگوئیم، که ملت‌ها را به آتش می‌کشد تا فلسفة وجودی‌اش به زیر سئوال نرود.   از آمریکا و انگلستان بگوئیم که سوار بر امواج خروشندة نژادپرستی،   سرکوب پلیسی، فقر روزافزون و پول‌بازی، همزمان برای سعادت و امنیت میلیاردها انسان‌ در چارگوشة جهان اشک تمساح می‌ریزند و نمایشنامة «دل‌سوزی» به صحنه می‌آورند.

 

این سناریوی مهوع در تمامی پهنة خاورمیانة امروز به جریان اوفتاده. به صورتیکه، ادامة نبرد فرضی دولت تروریست‌پرور ایالات متحد با «تروریسم» در خاورمیانه به چند استراتژی همزمان و متخالف جان داده. استراتژی نخست به نبرد ایالات متحد با داعش منجر شده. در این استراتژی، ایالات متحد تلاش دارد شکست مفتضحانه در سوریه را با یک جنگ «ساختگی» بیاراید. این نبرد «فرضی» که ابعاد و اهداف‌اش ‌به هیچ عنوان مشخص نشده،  ‌ برای شبکة خبرسازان وابسته به غرب خیلی «خوش‌خوراک» است.   چرا که، قسمت اعظم تلاش‌های‌شان را به بزک همین «خبر» سرنوشت‌ساز و کشکی اختصاص داده‌اند.

 

استراتژی دیگر آمریکا در خاورمیانه به بازپس گرفتن مواضع از دست رفته در اسرائیل و غزه اختصاص دارد!   بله، اینجا نیز ایالات متحد تلاش می‌کند تا بر شکست علنی‌اش دربحران اخیر اسرائیل و حماس پرده‌ای از «ابهام» فروافکند، و ناکامی خود را با اوج‌ دادن به درگیری‌های نظامی میان طرفین «تزهیب» نماید.   خلاصه بگوئیم،   اگر آنچنان که مسائل در جریان اوفتاده،   قرار باشد حماس به طور کلی از صحنة توازن‌ نظامی و امنیتی در نوار غزه حذف شود،   و اسرائیل نیز تحت‌تأثیر سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای خود را هر چه بیشتر از شر سیاست‌گزاری‌های «سنای» آمریکا خلاص کند، گذران زندگی عموسام در منطقه مشکل می‌شود. و این واقعیت تلخ رنگ‌ از رخسار بعضی‌ها پرانده!

 

ولی استراتژی سومی نیز در منطقه فعال شده.   در این استراتژی ایالات‌متحد سعی دارد با کارت‌های سوخته‌اش:   ترکیه و حکومت اسلامی جمکران پای به بازی سرنوشت‌سازی بگذارد! در این راستا، همانطور که شاهدیم،‌ از طریق «تغییر» قانون اساسی، واشنگتن کشور ترکیه را نهایت امر به نوعی دیکتاتوری از انواع ولایت‌فقیه تبدیل کرد. و در این مسیر با تکیه بر «حضرت رئیس‌جمهور» که کسی نیست جز همان فوتبالیست نوچة اخوان‌المسلمین،   توانست برای اوباش اسلامگرا «تأئیدات رسانه‌ای» کافی نیز جمع‌آوری نماید!   در این ترکیة «نوین»،‌ که دیگر نه مجلس کاره‌ای است، و نه افکارعمومی حقی برای حرف زدن دارد، فقط و فقط اردوغان می‌ماند و دروازة حریف! یک مترسک مضحک به نام «داوات‌اوغلو» هم قرار است «نخست‌وزیر» این جمهوری نیست‌درجهان شود!   همان داوات‌ اوغلوئی که در دوران تصدی پست وزارت امور خارجة ترکیه جز معلق زدن برای آمریکا در سوریه، غزه، اوکراین، ارمنستان و عراق «دیپلماسی» دیگری نداشت، و در تمامی این دیپلماسی‌ها شکست خورد و آنقدر دست‌اش از پا درازتر شد که گویا فقط به درد نخست‌وزیری مهرة سوخته‌ای به نام اردوغان می‌خورد.   اینبار نیز وظیفة اصلی «داوات اوغلو» به احتمال زیاد از تکرار همان دورهای شکست و افتضاح که از سال‌ها پیش در کارنامه‌‌اش به ثبت رسیده یعنی نشان دادن جای دوست و دشمن آمریکا به «مردم» تجاوز نخواهد کرد.

 

ولی سیاست آمریکا در آناتولی یک لایة‌ مکمل هم دارد که می‌باید آن را در قم جستجو کنیم. این لایة ‌مکمل عبارت است از للایبا «قابل معاشرت» کردن اوباش جمکران. همان‌ها که روز 22 بهمن 57 با سرنیزة ارتش خودفروختة شاهنشاهی از زباله‌دان بیرون کشیده شدند تا بر اریکة قدرت در ایران بنشینند. برای پیروزی این لایة‌مکمل، ‌ آخوندهای خودفروختة شیعی‌مسلک، ‌ و لات‌ها و «سیاسیون اسلام‌زده» دو وظیفة اصلی بر عهده دارند. نخستین وظیفة اینان تطهیر اسلام‌گرایان ترکیه،‌   و اثبات «دمکرات» بودن لات‌های اخوان‌المسلمین آنکارا از طریق به ارزش گذاردن «تفاوت‌های» شیعه و سنی است! به عبارت دیگر، با به نمایش درآوردن وحشی‌گری‌ «شیعه‌ها» در برابر افکارعمومی ترکیه، از حکومت مفلوک،‌ دست‌نشانده و فروپاشیدة «آتاترکی‌های اسلامگرا» تصویر دلپذیر ارائه می‌دهند.   دومین وظیفة ‌لوتی و عنترهای سازمان سیا در جمکران، بازتعریف «اسلام سیاسی»،   و خوشمزه‌تر کردن آن به دهان خلق‌الناس و خصوصاً میدان دادن به تبلیغات اسلامگرائی در شبکه‌های یانکی‌جماعت است. برای تحقق این بخش از سناریوی یانکی‌ها، ادعای مخالفت بی‌قید و شرط ملایان قم وکاشان با داعش کفایت خواهد کرد!    به عبارت دیگر، تروریست‌های جمکران با محکوم کردن تروریست‌های داعش «تطهیر» می‌شوند، و بین‌الملل ابلهان باور خواهد کرد که حکومت انسان‌ستیز و سرکوبگر جمکران مخالف تروریسم است!    

 

از تلفیق سه استراتژی عنوان شده در بالا، ‌ می‌توان از تحرکات جدید کاخ‌سفید و همداستانان اروپای غربی‌اش در خاورمیانه «کشف رمز» کرد. همانطور که بارها گفته‌ایم، کاخ‌سفید مدتی است در خاورمیانه از شکستی به شکست دیگر رفته، ولی به این سادگی‌ها منطقه را رها نخواهد کرد.  خصوصاً که رها کردن منطقة‌ خاورمیانه به معنای از دست شدن کنترل شاهرگ‌های انتقالی هیدروکربورهاست، و این مسئله برای شبکة تولید آتلانتیست از زهر هم کشنده‌تر است.  

 

از سوی دیگر، انزوای سیاست آمریکا در اسرائیل،   که در شبکه‌های خبرسازی آتلانتیست به سکوت برگزار شده، مسئلة فوق‌العاده خطرناکی است. می‌دانیم که یانکی‌جماعت و دارودستة نفتخورهای جمبول، پس از اطمینان یافتن از شکست آلمان نازی یک‌شبه طرفدار یهودیان شدند. اینان که خود از حامیان اصلی نازیسم و هیتلریسم آدمکش بودند،‌ پس از شکست آلمان نازی، با یک چرخش 180 درجه پشت سر یهودیان ایستادند،‌   و تبدیل شدند به حامیان «قوم زجر کشیدة یهود!»‌   ولی این حمایت «هزینه‌ای» دارد که یهودی می‌باید با خون خود آن را بپردازد.   بله، یهودی در منطقة خاورمیانه باید تبدیل شود به سگ هرزه‌مرس عموسام و جمبول و هر وقت اینان صلاح می‌بینند دست به جنگ‌سازی و هیاهو و غوغا بزند. در غیراینصورت قوم یهود و اسرائیل دیگر به درد یانکی نمی‌خورد؛   دیگی است که برای دیگران می‌جوشد، و به قولی چه باک که، سر سگ در آن بجوشد.

 

این است فلسفة یانکی در گیرودار بحران «اسرائیل ـ غزه.»   به همین دلیل نیز حماس،‌   داعش و دیگر اوباش اسلامگرا را می‌بینیم که بی‌محابا به حملات و آدمکشی و فتنه‌انگیزی ادامه می‌دهند؛ و خبرسازی‌های آتلانتیست هم پیوسته از «فعالیت‌های ضدانسانی» اینان «پرده‌‌برداری» می‌کنند. از آنجمله است، ‌ «حماس گفت: جوانان یهودی دزیده و سربریده؛   حماس مخالفان خود را اعدام کرده؛   داعش سر خبرنگار آمریکائی را بریده؛ مسجد را خراب کرده؛‌ و …»   و خلاصه هدف از این هیاهوی رسانه‌ای «تهاجم نظامی به سوریه» و یا حتی اشغال غزه توسط نیروهای آمریکائی است! سرخط خبری رادیوفردا به صراحت این مواضع را نشان می‌دهد:

 

«بریتانیا: برای مقابله با داعش در سوریه نیازی به مجوز دولت بشار اسد نیست!»

منبع: رادیوفردا، 22 اوت 2014

 

به عبارت دیگر، اگر آتلانتیست‌ها نتوانستند با کمک لات‌های اسلامگرا دولت سوریه را سرنگون کنند، چه باک!   حال به بهانة‌ مبارزه با همین لات‌ها می‌شود هم بشار اسد را سرنگون کرد، و هم خاک سوریه را مانند خاک عراق به توبره کشید!   به قول معروف «چه علی‌خواجه، و چه خواجه‌علی!» اینجاست که اهداف واقعی آتلانتیسم از هیاهو پیرامون داعش،   و پیشرفت‌های نظامی و چشم‌گیر این تروریست‌های بیابانگرد که تجهیزات‌شان هم گویا از آسمان می‌رسد، به صراحت از پرده بیرون می‌افتد. آتلانتیسم به دنبال مکانی می‌گردد تا برای خود در منطقه «لانه» بسازد و اگر این لانه را نتواند تحت عنوان حمایت از «مردم» و «اسلام سیاسی» تأمین کند،‌ هیچ اهمیتی ندارد! به بهانة مبارزه با وحشی‌گری‌های همین اسلامگرایان نیز می‌توان لانه‌های خوبی در خاورمیانه ساخت.

 

اینجاست که نقش آخوندهای جمکرانی و آتاترکی علنی می‌شود.   اینان هر یک می‌باید در ارائة الگوهای حکومت اسلامی «قابل هضم» برای خلق‌الناس غرب،‌  نقش‌های سازندة خود را ایفا کنند. چرا که،  الگوسازی اسلامی از طریق عربستان و کویت و قطر امکانپذیر نیست.   و فعال‌مایشائی دولت‌های ترکیه و به ویژه جمکران در طرح‌های خاورمیانه‌ای آمریکا باعث شده که فشار خردکننده‌ای از سوی قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای بر شانة دولت «حسن فوتبال» فروافتد. به این مفهوم که دولت کذا بجای روابط پنهانی با‌ آمریکا،   در برابر سیاست‌هائی که اتخاذ می‌کند پاسخگو باشد:

 

«سخنگوی وزارت امور خارجه ايران برخی اخبار منتشرشده به نقل از محمدجواد ظريف مبنی بر تعیین شرط برای همکاری ايران با آمريکا در عراق در ازای رفع تحريم‌های جمهوری اسلامی در شورای امنيت را بی‌اساس دانست.»

منبع: ایرنا، 30 مردادماه 1393

 

باید بگوئیم، برخلاف اظهارات «سخنگوی» این وزارتخانه،‌ این اخبار به هیچ عنوان «بی‌اساس» نیست؛ چرا که ساختار سیاستگزاری‌های ایالات‌متحد در خاورمیانه این موضع‌گیری را نه تنها منطقی که از منظر استراتژیک الزامی کرده. در نتیجه، سفر قریب‌الوقوع ظریف به روسیه ـ 29 اوت 2014 ـ‌‌ به احتمال زیاد جهت روشن کردن همین موضع «آمریکانوازی» است.  

 

به استنباط ما، ‌ اگر جمکرانی‌ها قصد دارند دست در دست همتایان آتاترکی‌شان در چارچوب سیاست‌های منطقه‌ای جدید آمریکا فعال شوند، می‌باید این فعالیت را نه به صورت پنهانی و زیرجلکی که در چارچوب هنجارهای بین‌المللی،‌  یعنی از طریق قبول مسئولیت‌ سیاسی و استراتژیک و به صورت شفاف به انجام برسانند.   شفافیتی که با منافع ضدانسانی آتلانتیسم در تقابل قرار می‌گیرد.

 

یانکی ترجیح می‌دهد با نوکران جمکرانی‌اش همان روابطی را برقرار کند که اربابان قدیم با کنیزکان مطبخی به راه می‌انداختند.   ولی امروز رابطة آمریکا با دولت‌های منطقه می‌باید از طریق تکیه بر روابط قانونی تأمین شود،‌  نه جهت حضور نظامی غیرقانونی، زیرجلکی، و فراهم آوردن زمینة حملات هوائی و حتی اشغال سرزمین‌های مختلف در خاورمیانه.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اقلیم و ناتو!

karikatur für tribüne- suche nach lösung

 

کناره‌گیری «رسمی» ال‌مالکی از پست ریاست دولت عراق در شرایطی صورت می‌گیرد که ال‌عبادی، نخست‌وزیر جدید توسط عوامل آمریکا و خارج از چارچوب قانون اساسی بر اینکشور حاکم شده، و در عمل با یک کودتای دولتی به قدرت رسیده. و جای تعجب نیست که،‌   سبک ویژة دولت‌سازی آمریکا، و توصیفاتی که نهایت امر اینعمل خلاف قانون را به اصطلاح «توجیه» می‌کند،‌  همچون بسیاری دیگر از اعمال غیرقانونی واشنگتن در منطقه، سریعاً مورد حمایت باند ملایان جمکران نیز قرار گیرد!  ولی گزارشات مطبوعاتی از این «استعفا» و توجیه نهائی آن بر پایة روش‌های پیشین ایالات‌متحد صورت گرفته و به هیچ عنوان تازگی ندارد. این شیوه همان است که پیشتر در مورد بسیاری صاحب‌منصبان «مغضوب» آمریکا به کار رفته بود. یعنی الصاق برچسب‌های «بی‌لیاقتی، بی‌توجهی به اقلیت‌ها، دیکتاتوری و …» بر پیشانی فرد مغضوب جهت توجیه محکومیت رسانه‌ای وی در افکارعمومی.   شاهد بودیم که اینگونه «توجیهات» بسیاری دولت‌ها را در خاورمیانه و شمال آفریقا سرنگون کرده؛ علی بوتو، محمدرضا شاه،   حسنی‌مبارک،   قذافی،   بن‌علی، و بسیاری دیگر،  در هیاهوئی که همین برچسب‌سازی‌‌ها خلق می‌کردند، حاکمیت را به دولت‌هائی تفویض نمودند که در عمل هیچگونه تغییری در روند حکومت کشور به وجود نیاوردند. حال این سئوال مطرح می‌شود که این جابجائی‌ها به چه دلیل صورت می‌گیرد، و در شرایط امروز عراق، تفاوت مالکی با عبادی اصولاً چه می‌تواند باشد؟

 

مالکی و عبادی هر دو دین‌خو، زاهد‌نما و غیرلائیک‌اند. هر دو اعضای شبکة انگلستان‌اند، و از همین مسیر پای به سیاست کشور عراق گذارده‌اند.   مالکی مهرة وابسته به شبکة انگلیسی اسدها در سوریه است، و عبادی عضوی فعال شبکة لندنی‌ها. تفاوت چشم‌گیری نیز در کارنامة سیاسی اینان وجود ندارد. مالکی از همان مجلسی رأی اعتماد می‌گرفت که عبادی نایب رئیس آن بود! موضع‌گیری‌های‌ ایندو فرد هم به دلیل شرایط ویژة پساصدام‌حسین در عراق،   حتی اگر متفاوت نیز باشد،   نمی‌تواند معیاری جهت گزینش‌ اینان به شمار آید. پس در قفای «تفاوت‌هائی» که نظام رسانه‌ای می‌کوشد در زیر عبای مالکی و عبادی «جاسازی» کرده،‌ و بعد آن را توسط گزارش‌گران خبره «کشف» کند، می‌باید به دنبال دلائل دیگری گشت. در عمل، آمریکا نمی‌گوید به چه دلیل و با چه مجوزی در یک فرایند غیرقانونی دست به کودتا در عراق می‌زند، و مالکی نا‌می را با فردی به نام عبادی جایگزین می‌کند؟ کاخ سفید بحران دست‌ساز خود را در کشور عراق به حساب مالکی گذاشته و ادعا می‌کند، کنار رفتن مالکی، یعنی خروج کشور از بحران!   

 

نیویورک تایمز، در این گنگ‌گوئی و جفنگ‌بافی از اعلامیه‌های دولت اوباما نیز پای را فراتر گذارده، و در سرمقاله‌ای تند و موهن که به صراحت نشاندهندة میزان وحشیگری یانکی‌هاست، در مورد «مقاومت» مالکی در برابر کودتای آمریکا می‌نویسد:

 

«مالکی در سال 2006، پس از آن پایان کار دولت دست‌نشانده، از ناکجاآباد سیاسی به ریاست اولین دولت عراق انتخاب شد،   بهترین خدمت امروز وی به مملکت‌اش بازگشتی است هر چه سریع‌تر و صلح‌آمیزتر به همان ناکجاآباد!»

منبع: نیویورک‌تایمز، 11 اوت 2014

 

بله، گویا نیویورک‌تایمز کشور، ملت،   دولت و خصوصاً‌ منابع ملی عراق را ارث پدر پدرسوخته‌اش،  جرج واشنگتن می‌داند که به خود اجازه می‌دهد فردی را که خود «منتخب» پارلمان عراق معرفی‌اش کرده، ‌ به زبان چاقوکشان فیلم‌های هولیوودی مورد تهاجم قرار دهد. در مورد عراق، وقاحت و دریدگی آمریکائی از حد و مرز گذشته، کار دیگر به هذیانگوئی و نفس‌کش‌طلبی رسیده.

 

خیلی جالب است! نیویورک تایمز، ورق‌پارة وابسته به دکان حزب‌دمکرات،   جهت «تزهیب» کودتای باراک اوباما در عراق، انگشت اتهام را به سوی مالکی، دست‌نشاندة کاخ سفید گرفته! نیویورک تایمز،  فردی را مورد تهاجم قرار داده، که نه تنها توسط آمریکا به قدرت رسیده، که طی دوران نخست‌وزیری‌اش در هر گام جز پیروی از اوامر واشنگتن هیچ دستورکاری روی میز نداشته.  باید خدمت «نویسندگان» خیلی محترم این روزنامه بگوئیم،   آنچه امروز در برابر قضاوت تاریخ قرار می‌گیرد، کارنامة مالکی،  نوکر دست‌نشاندة آمریکا نیست، دریدگی و وقاحت و وحشی‌گری کاخ‌سفید و شبکة روزی‌نامه نویس‌هائی است که 7 سال از «سیاست» مالکی در اینکشور حمایت کرده‌اند.   همان‌ها که امروز می‌خواهند با هیاهو و لات‌بازی و از طریق به تعطیل کشاندن قانون اساسی عراق، به حساب خود دست‌های‌شان را از جنایاتی بشویند که حساب‌های بانکی‌شان را از صدها میلیارد دلار پول چپاول نفت عراق سیراب کرده، و برای مالکی گویا جز رسوائی و دیکتاتوری به ارمغان نیاورده.

 

به صراحت می‌بینیم که «بهانه‌های» دولت اوباما، و شبکة روزی‌نامه‌نگاری حامی حزب دمکرات‌، جهت برکناری مالکی فقط به ادعاهای پوچ و سخن‌بافی تکیه کرده. آمریکا در عراق فقط به فکر بهینه کردن شیوه‌های چپاول و سرکوب ملت عراق بوده و هست،   و به دلیل محدودیت‌هائی که این نوع نگرش استعماری در زمینة سیاسی، امنیتی و خصوصاً کارورزی به بار می‌آورد،   آمریکا به هیچ عنوان قادر به تغییر گزینه‌های کلیدی خود نخواهد بود.   خلاصه بگوئیم،   سیاست جایگزین در عراق روی میز اوباما نیست، وی فقط می‌خواهد با پناه گرفتن در قفای پرده‌ای به نام «تغییرات سیاسی»، در عمل شکست‌های هولناک واشنگتن را در منطقه «بزک» کند.   یانکی‌ها بخوبی می‌دانند که شکست سیاسی و نظامی آمریکا در ماجراجوئی عراق دیر یا زود سر از بستر حوادث منطقه برخواهد داشت،‌ و تلاش‌های اوباما جهت به تأخیر انداختن این «شکست»، به همان اندازه مسخره، وحشیانه و خارج از نزاکت دیپلماتیک است که عربده جوئی و هتاکی تبلیغاتچی‌های مفلوک حزب دمکرات در نیویورک‌تایمز.

 

با نیم‌نگاهی به فضای سیاسی خاورمیانه می‌توان در‌یافت که مسئله به هیچ عنوان «داعش» نیست.   داعش در واقع ویراست نوین همان خیمه‌شب‌بازی سلاح‌های شیمیائی و البته «نامرئی» صدام حسین است که در دوران جرج والکربوش،   بهانة ‌مناسب جهت تهاجم به عراق و قتل‌عام، چپاول و سرکوب عراقی‌ها را برای ارتش آدمخوار آمریکا فراهم کرده بود.   «داعش» یک ساختار خلق‌الساعه، آمریکائی، و بی‌اراده است که موجودیت‌اش فقط در گرو این امر اوفتاده که در چه مقطعی واشنگتن نیاز دارد «بیرق‌اش» را هوا کند و یا در رسانه‌های نان‌خور کاخ‌سفید «بمباران‌اش» نماید!  شاهد بودیم،   داعش به همان سرعتی به «پیروزی‌های» بزرگ و استراتژیک دست یافت که امروز محاصره‌های‌اش شکسته می‌شود و در هزیمت می‌افتد!   اینکه خیمه‌شب‌بازی مهوع مشتی دزددریائی بر سر چاه‌های نفت عراق تا کی و تا کجا می‌خواهد ادامه یابد به مسائل فراوانی وابسته خواهد بود که از بحث امروز ما خارج می‌شود.   حال اگر قبول کنیم که داعش برای آمریکا «مسئله» نیست، پس عربده و هیاهو و جیغ‌و‌ویغ واشنگتن چرا به آسمان برخاسته؟

 

همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم،   آمریکا از طریق هیاهو و بر پا کردن «دیوارة دود» قصد پنهان داشتن شکست‌های استراتژیک عمده‌ای را دارد که طی چند ماه گذشته در خاورمیانه متحمل شده.   شکست‌هائی که اصولاً هیچیک از رسانه‌ها،   چه آتلانتیست و چه غیر،   قصد و اجازة سخن گفتن در موردشان را ندارند!  اخراج آمریکا از صحنة سیاست اسرائیل توسط استراتژی‌های جهانی به هیچ روی مسئلة کوچکی نیست. فراموش نکنیم،   این نخستین بار است که نه آمریکا در مذاکرات صلح «فلسطین ـ اسرائیل» شرکت کرده،  نه طرف‌های اروپائی و نه اوباش اسلامگرا.  از سوی دیگر، پایان دادن به نفوذ آمریکا در مصر نیز نمی‌باید کوچک و بی‌ارزش تلقی شود. یادآور شویم جان کری،‌ وزیر امور خارجة آمریکا را هنگام «شرفیابی» به حضور ال‌سیسی، رئیس جمهور مصر «بازرسی بدنی» کرده‌اند!   این اعمال از نظر دیپلماتیک معانی و مفاهیمی دارد که برای آمریکا بسیار ثقیل و ناخوشایند است.

 

از سوی دیگر،   گذشته از شکست نظامی تمام عیار آمریکا در سوریه،‌ اینک حاکمیت اخوان‌المسلمین فکل‌کراواتی در ترکیه، به دلیل فروپاشی استیلای اربابان یانکی‌شان در غزه، اسرائیل و مصر به شدت متزلزل شده‌. حاکمیت ترکیه در چنان شرایط اسف‌باری گیر کرده که اخراج اینکشور از سازمان ناتو جهت برداشتن بارگران از دوش اروپای غربی آنقدرها دور و بعید نمی‌نماید. و پر واضح است که در چنین شرایطی، ترکیه پای به کدامین حلقة استراتژیک خواهد گذارد.

 

در نتیجه،‌   اگر ورق‌پارة نیویورک‌تایمز چماق‌اش را بر فرق مالکی، ‌ نخست‌وزیر دولت دست‌نشاندة یانکی‌ها در عراق می‌کوبد، و باراک اوباما در مورد عراق آنچنان «تصمیم‌گیری» می‌کند که گویا اینکشور را با مرغدانی ته حیاط ننه‌جان‌ اشتباه گرفته،  فقط و فقط جهت به ارزش گذاردن «استیلای» پوشالی و فکسنی یانکی‌ها در منطقه‌ است. استیلائی رسانه‌ای که در حال فروپاشی است.   آمریکا در این سناریوی مضحک از یک‌سو با «بمباران‌های» فرضی و رسانه‌ای «داعش قدرقدرت» را یک‌شبه سرکوب می‌کند‌، و «البغدادی»، خلیفة جهان اسلام را به سوریه متواری می‌نماید. و از سوی دیگر،‌ با زدن توی سر مالکی،   به جهانیان تفهیم می‌کند که «آمریکا هنوز حرف‌اش در خاورمیانه در رو دارد!»   ولی زهی خیال باطل!   کاخ‌سفید خودش هم می‌داند که «این توبمیری از آن توبمیری‌ها نیست.»  با کودتا، یا بی‌کودتا، کار آمریکا در خاورمیانه تمام است.

 

حال اگر این گزینه را در نظر بگیریم که کار آمریکا در خاورمیانه بجائی نخواهد رسید، باید ببینیم سیاست‌های جایگزین و قدرت‌های منطقه‌ای چگونه خواهند توانست خلاء ایجاد شده از فروپاشی استیلای آمریکا را جبران کنند. از هم اکنون مواضع تند روسیه در محکومیت «لانه زنبوری» که آتلانتیسم تحت عنوان «کشور مسلمان‌نشین پاکستان» در جنوب آسیا افتتاح کرده به گوش می‌رسد. ولادیمیر پوتین، در برابر فراکسیون‌های مختلف دومای روسیه، به صراحت از ساخت و توسعة موشک‌های میانبرد پاکستان ابراز نگرانی کرده:

 

«توسعه چنین نوع موشکی در پاکستان موجب نگرانی ماست زیرا پاکستان کشوری با رژیم سیاسی پیچیده و متأسفانه عموماً ناپایدار است.»

منبع: واحد مرکزی خبر، 23 مردادماه 1393

 

این سخنان در شرایطی ایراد می‌شود که دقیقاً همین پاکستان پای در مناسباتی بسیار پیچیده‌تر از گذشته با هند، چین و خصوصاً‌ با شبکة سنتی «سنتو» گذارده. ‌ارتباط ساختاری پاکستان با چین که سال‌ها مشکل انزوای منطقه‌ای اسلام‌آباد را در برابر دهلی‌نو «حل» می‌کرد،   و وسیله‌ای جهت به قدرت رساندن بنیادگرائی اسلامی در اینکشور شده بود،   به دلیل چرخش اجباری چین به سوی روسیه در حال فروپاشی است.   از سوی دیگر، هند با تکیه بر روابط نوین منطقه‌ای از لاک تحریم 70 ساله‌ای که آتلانتیسم بر اینکشور تحمیل کرده بود پای بیرون می‌گذارد،   و اعمال فشار بر دهلی‌نو در شرایط فعلی از سوی لندن و واشنگتن که حامیان اصلی رژیم «هشل‌‌هف» پاکستان به شمار می‌روند،   بعید به نظر می‌رسد. از سوی دیگر رژیم کودتائی ترکیه، و ارتباطات «روزافزون» آتاترکیسم با منافع استراتژیک ناتو نیز به دلیل انتخابات اخیر اینکشور دستخوش نابسامانی شده.   

 

بر اساس آمار، میزان شرکت در انتخابات ترکیه حدود 70 درصد بوده و اردوغان با 52 درصد از هفتاد درصد به ریاست جمهوری انتخاب شده. به عبارت دیگر مشروعیت رجب اردوغان از حدود 35 درصد فراتر نمی‌رود. و این «نتیجة» فلاکت‌بار برای اخوان‌المسلمین ترکیه آنقدرها جایگاه امن و مستحکم تأمین نخواهد کرد. حال ببینیم در ایران چه می‌گذرد!

 

وضعیت ایران اگر بدتر نباشد، مسلماً بهتر از ترکیه نیست.   دولت روحانی برای بیرون کشیدن کل رژیم از بن‌بست هر روز دست‌به‌دامن این و آن می‌شود، و به نعل‌وبه‌میخ می‌زند.   همزمان محافل حاکم از وحشت اینکه گسترش این روابط اهرم‌های تصمیم‌گیری‌شان را سُست کرده،‌ و یا به طور کلی از میان بردارد، و راه بر ورود قشرها، طبقات و گروه‌های اجتماعی دیگر به درون مراکز تصمیم‌گیری بازکند، سرگردان این‌سوی و آن‌سوی می‌دوند.  گاه با دولت «هم‌صدائی» دارند و برخی اوقات «تهدید سازنده» می‌کنند!   خلاصه، تلاش اینان نهایت امر راه بجائی نخواهد برد،   چرا که در دیپلماسی منطقه‌ای، سیاست‌هائی که جانشین ایالات‌متحد خواهند شد،  بر خلاف سنت رایج آتلانتسیت‌ها، ‌ جائی برای حمایت از اسلامگرائی در نظر نگرفته‌اند‌.

 

با بررسی این «چشم‌انداز» چند بعدی است که می‌توان به دلائل تلاش‌های آمریکا جهت بازگشت نظامی به عراق، و همزمان کشاندن انگلستان و فرانسه به درون اینکشور پی برد.   آمریکا برای حفظ سیادت خود مجبور به حفظ سنگری «امن» در منطقه‌ است، و در شرایط فعلی این سنگر امن را در کردستان عراق می‌جوید! و این است دلیل دست به قلم شدن «متئو باروزن»، ‌سفیر یانکی‌ها در انگلستان.

 

مقالة وزین ‌سفیر آمریکا در بریتانیا پیرامون همکاری‌های سنتی دو کشور در بارة مسائل جهانی،‌ نهایت امر تعطیلات نخست‌وزیر بریتانیای «کبیر» را پیش از موعد به پایان رسانده وی را به لندن بازگرداند:

 

«[…] ما […] نگاه‌مان به انگلیس است [تا] نقش رهبری جهانی خود را در تریبون‌های بین‌المللی دیگر […] ‌از جمله شورای امنیت سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا، گروه 7، و جامعه مشترک‌المنافع […] ایفا کند.»

منبع: واحدمرکزی خبر، مورخ 22 مردادماه 1393

 

شیون و زاری سفیر یانکی‌ها به صراحت نشان می‌دهد که آمریکا در صورت اجبار به خروج از منطقه حاضر نخواهد بود مرده‌ریگ استعماری سنتی را برای شرکاء دیرینه‌اش ـ انگلستان و فرانسه ـ دست‌نخورده باقی بگذارد. خلاصه بگوئیم، التماس دعای «متئو بارزون» تهدید مستقیم متحدان اروپائی است. مبنی بر اینکه اگر «همکاری» نکنید، آنچنان که شایسته است با شما رفتار خواهد شد. تلاش فرانسه و انگلستان جهت «تجهیز سریع» کردها ریشه در همین تهدیدات دارد.  

 

ولی مشکل می‌توان پذیرفت که صرفاً با تکیه بر ارسال سلاح از سوی قدرت‌های استعماری، اقلیم کردستان بتواند همچون دنبالیچه‌ای بر ترکیه،‌   پای به اتحاد نظامی ناتو بگذارد. همانطور که گفتیم، ‌ فروپاشانی در ساختارهای استراتژیک سرعت چشم‌گیری یافته،   و در این راستا تنها تأثیر مستقیم تسلیح کردها فقط می‌تواند دامن زدن به درگیری‌های درونی باشد. درگیری‌هائی که نیازمند حضور بیشتر و بیشتر نیروهای بازدارنده خواهد شد، و بجای جذب کردستان به سوی ترکیه و نهایت امر سازمان ناتو،   از طریق ترکیه سازمان کذا را به درون باتلاق درگیری‌های قومی کردستان بکشاند. به عبارت دیگر، کردستان بجای آنکه مفری برای آمریکا باشد، باتلاقی خواهد بود برای سازمان ناتو.

 

تعویض سریع و کودتائی نخست‌وزیر عراق،‌   به وضوح نشان داد که آمریکا از وجود این باتلاق آگاهی دارد، و از همین رو تلاش می‌کند تا با عملیات به اصطلاح «برق‌آسا» از فروافتادن در آن اجتناب کند. ولی باید دید شرایط منطقه‌ای،   بین‌المللی و خصوصاً مناسبات همسایگان عراق این تغییرات را به چه صورت هضم خواهد کرد.   حکومت‌هائی که در اطراف عراق حلقه زده‌اند منطقاً می‌‌باید در شرایطی قرار داشته باشند که از این تغییرات حمایت کنند، ولی به استنباط ما، ‌ صحنة سیاست منطقه‌ای واقعیتی جز این را بازتاب می‌دهد.

 

 

عراق، ویتنام دوم!

saeed_saman_14_08_12

 

بحران فعلی سیاسی در عراق قابل پیش‌بینی ‌بود،   هر چند هنوز ابعاد واقعی و استراتژیک آن به صراحت نمایان نشده. خلاصه بگوئیم،  سر گنده هنوز زیر لحاف باقی است! کشور عراق که آتلانتیست‌ها با توسل به دروغ و تزویر آن را به توپ بستند،   و اوباما با صلحدوستی «رسانه‌ای» آن را در میانة توفان بین‌المللی به امید خدا رها کرد،   نمی‌تواند تا ابد در خلاء استراتژیک باقی بماند. خلاءای که به چپاول بی‌محابای ثروت‌های ملی، طبیعی و حتی انسانی ملت عراق انجامیده.  در همینجا بگوئیم،  بحران سیاسی فعلی در عراق به چند دلیل برای آتلانتیسم نفتخوار و چپاولگر بسیار ناگوار خواهد بود. نخست اینکه،  عملکرد وحشیانة واشنگتن در اینکشور محل گریزی از این بحران باقی نگذارده. در ثانی، به دلائل بسیار پیچیده که فروپاشی استراتژی بهارعرب از عمده‌ترین‌شان به شمار می‌رود،  در شرایط فعلی پاسخ ایالات‌متحد به این بحران از دیپلماسی «قایق توپ‌دار» فراتر نخواهد رفت. دیپلماسی‌ای که برای آمریکا، نهایت امر بیش از منفعت، زیان به بار می‌آورد.

 

حال این پرسش مطرح می‌شود که بن‌بست سیاست آ‌مریکا در خاورمیانه به چه دلیل در این مقطع زمانی بروز کرده؟ دلائل این بحران چیست؛ بازیگران آن چه محافل و کسان‌اند؛ و نهایت امر «خروجی»‌ از این بحران به کجا خواهد انجامید؟   به استنباط ما ریشه بحران فعلی را می‌باید در «خروجی» فاجعه‌آمیز سوریه برای غرب جستجو کرد. و دیدیم چگونه این «خروجی» به انزوای کامل ایالات‌متحد در بحران «فلسطین ـ اسرائیل» نیز منجر شد. و همانطور که شاهد بودیم آتش‌بس‌های حاکم بر درگیری نظامی نوار غزه، عملاً بدون حضور تعیین‌کنندة آمریکائی‌ها و اروپائی‌ها صورت گرفته، و در این میان نقش پایه‌ای به ژنرال ال‌سیسی، رئیس‌جمهور مصر واگذار شده.

 

به این ترتیب، آمریکا، هم از اسرائیل و فلسطین بیرون افتاده، و هم دیگر در مصر احدی برای حرف‌اش تره خرد نخواهد کرد. به همین دلیل واشنگتن عربده‌کشان به شمال عراق آمده و قصد دارد با سرازیر کردن سیل تسلیحات، منطقة کردنشین عراق را به بی‌ثباتی بکشاند. به این امید که از این طریق بتواند، برای مبارزه با حریقی که عمداً به راه انداخته حضور خود را در مقام «آتش‌نشان» سرنوشت‌ساز جلوه دهد.   ولی از آنجا که بررسی تمامی ابعاد این بحران به درازا می‌کشد و امکانپذیر هم نیست، در این مختصر به مسائلی می‌پردازیم که برای ما ایرانیان می‌تواند از اهمیت بیشتری برخوردار شود. مسائلی از قبیل شکل‌گیری دولت جدید در عراق،   فروپاشی سنگر «مخفی» یانکی‌ها در وزارت امور خارجة حکومت اسلامی، و نهایت امر شکافی که در هیئت حاکمة جمکران بروز کرده.

 

نخست بگوئیم، دولت جدید عراق که با هیاهوی آمریکائی‌ها به دلیل «بی‌کفایتی» رسانه‌ای مالکی، به ریاست حیدر العبادی ظاهراً به قدرت رسیده، دولتی است فراقانونی،‌ اگر نگوئیم از ریشه و پایه غیرقانونی!   طبق قانون اساسی عراق، رئیس‌جمهور این کشور حق «انتخاب» رئیس‌دولت را ندارد. ریاست دولت نصیب حزبی می‌شود که از اکثریت پارلمانی برخوردار است؛ رئیس‌جمهور بر اساس این «اکثریت پارلمانی» مقام ریاست دولت را فقط «تفویض» می‌نماید. در حالیکه، در مورد العبادی قضیه به اینصورت نبوده.  فواد معصوم،  رئیس‌جمهور عراق‌ بدون در نظر گرفتن «اکثریت پارلمانی»، اینفرد را رئیس دولت معرفی کرده! و در عمل همان «دور باطل و غیرحقوقی‌ای» که در حکومت اسلامی بین ولی‌فقیه و مجلس خبرگان برقرار است، و در دیگر حاکمیت‌های استعمارزدة منطقه نیز انواع آن نادر نیست، اینبار بر انتصاب رئیس دولت جدید عراق حاکم شده. به عبارت دیگر، مجلس رئیس‌جمهور تعیین کرده، رئیس‌جمهور هم رئیس دولت را!‌ و این روند نمی‌تواند یک پروسة قانونی به شمار آید، چرا که در این فرایند، روند تعیین رئیس‌جمهور تبدیل شده به روند تعیین رئیس دولت و نقض آشکار قانون اساسی!‌

 

ولی ایالات‌متحد که خود از بنیانگزاران این به اصطلاح قانون اساسی است، آنقدرها با این مسائل کاری ندارد. برای آمریکا مهم این بود که پس از فروریختن سنگرهای مصری، سوری و خصوصاً اسرائیلی و حماسی‌اش،   در سنگر دیگری که به حساب خود «امن» می‌داند پناه بگیرد. و با هیاهو به عراقی‌ها و دیگر کشورهای منطقه حالی نماید که مشکلات عدیده‌ای که در عراق یک به یک شاهد ظهور آن هستیم، فقط به دلیل بی‌کفایتی مالکی بروز کرده،   و با چپاول و وحشیگری آمریکا و عوامل‌اش در عراق هیچ ارتباطی ندارد.

 

دیدیم که طی چند روز گذشته، چندین «کشاکش» حقوقی بین دیوانعالی عراق، شخص مالکی، و برخی گروه‌های وابسته به گارد ریاست جمهوری با «گزینة مطلوب» آمریکا به راه افتاد. ولی اگر از منظر ایالات‌متحد این «کشاکش‌ها» جملگی برادرانه است و بیشتر به درد رسانه‌های آتلانتیست و تبلیغات می‌خورد، با در نظر گرفتن فروپاشی‌هائی که در‌ سنگرهای «امن» آمریکا در دیگر کشورهای خاورمیانه ـ لبنان، مصر، اسرائیل و غزه ـ به وجود آمده، این کشاکش می‌تواند برای آمریکا بیش از آنچه واشنگتن می‌پندارد گران تمام شود.

سناریوهای فراوانی می‌توان پیش روی داشت؛ ما به یک سناریو اکتفا می‌کنیم!  اگر در گیرودار همین تحولات، نوری ال‌مالکی بتواند با حمایت برخی دولت‌های تعیین‌کنندة جهانی در برابر العبادی، که دیگر به عنوان یک گزینة آمریکائی مشخص شده، مقاومت قانونی و حقوقی مؤثر صورت دهد،   چندین و چند لایه از محافل وابسته به آمریکا پای در بن‌بست‌های منطقه‌ای خواهند گذارد. مهم‌ترین این لایه‌ها مسلماً در عراق می‌باید جستجو شود ـ داروستة ملایان نجف و کربلا، پیشمرگه‌های «بابا» بارزانی و رئیس‌جمهور جدید عراق از آنجمله‌اند. ولی این فروپاشی به خارج از عراق نیز خواهد رسید.   شبکة آمریکائی‌ «اصولگرایان» در حکومت جمکران و قسمت عمدة وزارت دفاع و سپاه‌ پاسداران با این موج از صحنه خارج خواهد شد، و این رخداد از منظر حفظ سیادت واشنگتن یک فاجعه خواهد بود.

 

پس از معرفی فراقانونی العبادی به مقام ریاست دولت،   رسانه‌های غرب یک به یک، به پیروی از جان کری پشت ارباب ایستاده،‌ به نخست‌وزیر جدید «تبریک» گفتند!   در حالیکه چنین «هیجانی» از سوی رسانه‌های روسیه، چین و هند دیده نشد! از سوی دیگر، در ایران نیز عمال حکومت جمکران از زبان شمخانی، نمایندة خامنه‌ای در شورای عالی امنیت دستمال ابریشمین مخصوص آمریکائی‌ها را بیرون کشیده و به دلجوئی از ارباب مشغول شدند، و این «روند قانونی» را مورد ستایش و تأئید قرار دادند:

 

«[شمخانی]،   نمایندة مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی همچنین در خصوص تحولات سیاسی اخیر عراق گفت: جمهوری اسلامی […] از روند قانونی طی شده در خصوص انتخاب نخست‌وزیر جدید عراق حمایت می‌کند.»

منبع: فارس‌نیوز، 21 مردادماه 1393

 

خلاصه بگوئیم، تا آنجا که به موضع‌گیری شمخانی، علی خامنه‌ای و شبکة لات‌ولوت‌های سپاه مربوط می‌شود،   قضیه همان است که آمریکا می‌خواهد: بیرون کشیدن العبادی از صندوق، حتی اگر این عمل غیرقانونی باشد!   ولی به دنبال موضع‌گیری نمایندة مقام معظم در شورای عالی امنیت، شاهد تغییراتی در میان جمکرانی‌ها بودیم. همزمان با شکل‌گرفتن «مقاومت» از سوی جریان مالکی در برابر سیاست نوین آمریکا در عراق، جمکرانی‌ها نیز دست به کار شده حسن روحانی، رئیس‌جمهور «منتخب» را به میانة میدان آوردند:

 

«روحانی افزود: برای ایران مهم است که فرد مورد تأیید اکثریت نمایندگان مردم در پارلمان آنکشور قدرت را در دست گرفته و اقدامات قانونی خود در عراق را آغاز نماید.»

منبع: فارس‌نیوز، 21 مردادماه 1393

 

روشن است که مواضع روحانی و شمخانی 180 درجه با یکدیگر تفاوت دارد. به عبارت ساده‌تر، زمانیکه حکومت اسلامی دریافت این امکان وجود دارد که اوضاع در عراق، همچون سوریه، مصر، غزه و … بر وفق مراد یانکی‌ها نباشد،‌   تلاش کرد تا چارپایه‌ای هم در کنار تحولات «دیگر» برای خود «پیش‌بینی» کند.   و از آنجا که شبکة روحانی به دلیل عملکردهای چند ماهه‌اش به نسبت اوباش سپاه و بیت‌رهبری از اقبال بیشتری در کشور برخوردار بوده،   به استنباط ما سعی کرده‌اند «چارپایة برنده» را به روحانی واگذار کنند.

 

ولی علیرغم موضع‌گیری‌های «فرصت‌طلبانة» حکومت اسلامی پیرامون تغییرات سیاست آمریکا در عراق،   اینکه در شرایط فعلی چه کسی بر اینکشور حکومت کند آنقدرها اهمیت ندارد.   مهم این است که این فرد و یا گروه تحت حمایت کدام سیاست «کلان ـ ‌استراتژیک» عمل خواهد کرد.   و دقیقاً به همین دلیل است که آمریکا با هول‌وولا به عراق بازگشته؛ به دلیل شکست در جبهه‌های دیگر، وضعیت عراق در ابهام فرو افتاده بود. آمریکا نه از سرنوشت عراق و المالکی و دیگر مهره‌های‌اش نگران است و نه از عملکرد داعش،‌ نگرانی آمریکا از فروپاشی استیلای‌اش بر بین‌النهرین است. و جهت ممانعت از این فروپاشی،‌ همچون میعادهای دیگر که تحت عنوان مبارزه با کمونیسم و دفاع از حقوق‌بشر دست به کودتا و جنگ‌سازی می‌زد، اینبار نیز آمریکا به بهانة مبارزه با تروریسم منطقه را به آشوب کشیده.

 

«خروجی» بحران عراق چه می‌تواند باشد؟ به استنباط ما با در نظر گرفتن نتایج هولناک دیگر ماجراجوئی‌های اخیر آمریکا در کشورهای مختلف، امکان فرار از عراق و به طور کلی خروج از خاورمیانه برای آمریکا دیگر آنقدرها دور از انتظار نیست.   آمریکا در عراق آنچه را که می‌توانست به دست آورد،  به دست آورده.   فروپاشانی حزب لائیک بعث و کشاندن ساختار دولت به سوی دین‌خوئی،   بهره‌برداری چپاولگرانه از منابع نفتی اینکشور طی بیش از یک دهه، ایجاد منطقة امن جهت پناه دادن به شبکه‌های جاسوسی سازمان سیا و حمایت از حکومت جمکران در همسایگی روسیه از آنجمله است.  اینک این سئوال مطرح می‌شود که آیا اهداف «باارزش» دیگری می‌تواند به ماندن ایالات‌متحد در عراق بیانجامد؟

 

مسلماً مسئلة بهره‌گیری از احساسات قومی نزد کردها هنوز آب به دهان پنتاگون می‌اندازد، خصوصاً که دولت فروپاشیدة ترکیه طی سال‌های گذشته گام به گام به روسیه نزدیک شده، و این امکان از سوی پولیتولوگ‌های روس مطرح می‌شود که ترکیه به طور کلی تنگة داردانل را می‌باید به روی ناوگان نظامی آمریکا ببندد!   بله، مجموعه‌ای از نیازهای استراتژیک هنوز می‌تواند حضور آمریکا را در منطقه «توجیه» کند، ولی یک مسئله باقی می‌ماند. در شرایط فعلی آیا این «منافع» در دسترس کاخ‌سفید قرار دارد؟ به استنباط ما پاسخ به این سئوال منفی است.   آمریکا کارت زیادی در دست‌های‌اش باقی نمانده، و فاجعة فرار از ویتنام به صراحت نشان داد که بهتر است «پروژة‌ فرار» پیش از آغاز فروپاشی طرح ریزی شود، نه پس از آغاز آن.  

 

به همین دلیل نیز از هم‌اینک محافلی در آمریکا سازهای‌شان را برای نواختن «آهنگ فرار» از خاورمیانه کوک کرده‌اند. مجلة فارین‌پالیسی که از جمله نزدیک‌ترین نشریات وابسته به محافل تصمیم‌گیرنده در آمریکا به شمار می‌رود، در مطلبی به قلم «استفن والت»، خروج از عراق را اینگونه توجیه کرده:

 

«دیگر دردسر درست نکنید؛   هر گاه آمریکا خاورمیانه را لمس کرده، مسائل بدتر شده، زمان آن نرسیده که برویم، و دیگر به پشت سر نگاه نکنیم؟»        

منبع:‌ فارین‌پالیسی، مورخ 21 ژوئیه 2014

 

آن‌ها که با مسائل آمریکا آشنائی دارند به صراحت می‌دانند که اینگونه «ادبیات»، خصوصاً نزد صاحبان زور و زر، که موضع‌گیری‌های‌شان معمولاً جنگاورانه و تحت تأثیر پنتاگون قرار گرفته محلی از اعراب ندارد. اگر یک نشریة «معتبر» چنین فراری را القاء می‌کند، می‌باید دلائلی خارج از «انسانیت و نوعدوستی» برای آن یافت.   و به استنباط ما حداقل اینبار، ‌دلیل روشن است:   آمریکا دیگر محلی برای ماندن ندارد؛   نه اینکه نمی‌خواهد، دیگر نمی‌تواند!   به همین دلیل نیز تمامی تلاش خود را به خرج داده تا به حکومت اسلامی نزدیک شود و همچون نمونة ویتنام که با چین از در دوستی درآمده بود،   راه را برای دوستی با جمکرانی‌ها بگشاید!   تلاشی که به دلیل تغییرات استراتژیک جهانی امکانپذیر نیست. و آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی در سیاستگزاری‌های خاورمیانه زمینة ترک‌تازی‌ها را برای همیشه از دست داده.   این واقعیت مسلماً دیریازود خود را به منصة ظهور خواهد رساند.

 

در این مرحله نگاهی بسیار شتابزده به تبعات فروپاشی سیاست آمریکا در غزه خواهیم داشت. همانطور که پیشتر نیز گفتیم آتش‌بس در منطقة غزه در عمل بدون حضور آمریکا و اتحادیة اروپا عملی شده.  و لاشخورهای منطقه‌ای از قبیل اردن، عربستان و حکومت جمکران نیز اصولاً به این نشست‌ها راه داده نشدند.   جمکرانی‌ها نیز دست در دست آمریکا خود را برای تشدید درگیری نظامی آماده می‌کردند،   و به همین دلیل محسن رضائی بر خلاف اظهارات پیشین مقامات حکومت اسلامی اعلام کرده بود که،  «ما به حماس نیروی موشکی داده‌ایم!» ولی این الدروم‌بلدروم‌ها راه بجائی نبرد و ال‌سیسی، رئیس دولت مصر امروز راهی روسیه ـ سوچی ـ شد تا در دیداری دو روزه مسائل این آتش‌بس را با مسکو «نهائی» کند!  به همین دلیل نیز اظهارات جنگاورانة مقامات و سرداران حکومت اسلامی «فروکش» کرد و دیگر احدی حمایت از برادران فلسطینی را فرضیة «واجب دینی» معرفی ننمود.

 

ولی این آتش‌بس و آب‌خنکی که به سرتاپای پنتاگون و جمکران ریختند،   قربانی‌هائی نیز به همراه آورد که مهمترین‌شان محفلی است که امیرعبداللهیان، مشاور وزارت امور خارجه جمکران آن را نمایندگی می‌کند. امیرعبداللهیان که عملکردش طی ماه‌های اخیر برای گروهی از تحلیل‌گران در وبلاگ‌های زیرزمینی «مسئله‌ساز» شده بود، طی این قایم‌باشک‌بازی ماسک از چهره‌اش فروافتاد،   و به دلیل آنکه همزمان با اظهار ناامیدی آمریکا از صلح در خاورمیانه، دست به حمایت از موشک‌پرانی حماس زده بود،   «اعتباری» را که برای محفل‌اش تأمین نموده بود از دست داد.   خلاصه، معلوم شد که ایشان نیز عضوی از شبکة تروریست‌پروری پتناگون هستند،   و به دلائلی گویا قرار بوده «نقش» غلط‌اندازی بر عهده گیرند که «خروجی» بحران غزه بر آن نقطة پایان گذارد. جالب اینکه، برخی سایت‌های به ظاهر «چپ» به دلیل موضع‌گیری‌های اخیر امیرعبداللهیان، وی را به شیوة امام خمینی «نصیحت» نیز می‌کردند!  بگذریم و بازگردیم به فروپاشی سنگر آمریکا در عراق.

 

زمانیکه سخن از فروپاشی یک استراتژی جهانی به میان می‌آوریم، همچون نمونة سیاستگزاری‌های ایالات متحد که می‌باید در خاورمیانه دیگرگون شود،   بازنگری عمیق و همه‌جانبه‌ای در تمامی مسائل منطقه‌ای پیش روی خواهد بود. سرنوشت امثال امیرعبداللهیان مشتی است نمونه خروار. مهم سرنوشت محافلی است که در مراکز تصمیم‌گیری ایالات‌متحد اینگونه تشکیلات را سازماندهی کرده‌اند.

 

 

باراک بلندپرواز!

saeed_saman_14_08_09

 

صدور فرمان باراک اوباما، فرماندة کل قوای ایالات‌متحد، مبنی بر بمباران مواضع «داعش» در عراق دفتر نوینی از مسائل استراتژیک در منطقه باز کرده.   جهت بررسی چند و چون و چرائی‌های این «فرمان»،  نخست می‌باید به نوعی ریشه‌یابی پیرامون معضل «داعش» پای گذارد. پس از این ریشه‌یابی، بررسی دلائل «واقعی»، و نه «رسانه‌ای» دخالت نظامی آمریکا در این مقطع زمانی از اهمیت برخوردار می‌شود. سپس این سئوال پیش می‌آیدکه «قصد» ایالات متحد از بمباران رسانه‌ای چند خودروی داعش در عمل چه می‌تواند باشد؟  و اینکه این عملیات در واقع چه اهدافی می‌تواند دنبال کند؟ پس نخست بپردازیم به ریشه‌یابی‌ها.

 

در برابر این سئوال که «داعش» چیست، پاسخی نخواهیم داشت جز اینکه، تشکیلات داعش ریشه در شکست جریان «جهادیون» در نبرد با ارتش بعث سوریه دارد. و نگرشی شتابزده به تاریخچة تحولات دیگر کشورها که قربانی ماجراجوئی‌ یانکی‌ها بوده‌اند نشان می‌دهد که آمریکا پس از تحمل شکست در پروژه‌های نظامی‌اش در هر منطقه، همواره تلاش کرده جهت حفظ تتمة نفوذ خود، این شکست‌ها را به بحرانی فراگیر در همان منطقه تبدیل کند.   به طور مثال، فراموش نکرده‌ایم که در افغانستان نیز پس از سقوط دولت نزدیک به مسکو، به دلیل نبود برنامه‌ریزی سیاسی از سوی نیروهای «پیروز»، آمریکا از درگیری‌های درونی مجاهدین افغان آنقدر حمایت کرد تا به ساختار دولت «مطلوب» خود ـ طالبان ـ دست یابد. و به یک‌باره پدیدة‌ مسخره‌ای به نام طالبان با دست‌های واشنگتن از کاسه بیرون کشیده شد، تا به عنوان یک مرکزیت، تمامی نیروهائی را که سیاست آمریکا در این کشور از هم پراکنده‌ بود، به خود جذب کرده، و در درون دستگاهی وابسته به واشنگتن متمرکز نماید. دیدیم که «دولت» طالبان که آن‌ روزها معلوم نبود از کجا سرچشمه گرفته،   با چه سرعت خیره‌کننده‌ای کار خود را «آغاز» کرد،  و تمامی کشور را در طرفه‌العینی به «تصرف» خود در آورد!

 

با این وجود در افغانستان، تجربة واشنگتن نشان داد که در ساختار منطقه‌ای و خصوصاً دیپلماتیک، تکیه بر قدرت آتش و جاذبة «دین‌فروشی» طالبان آنقدرها وزنه‌ای ایجاد نخواهد کرد. نهایت امر، حمایت از طالبان می‌توانست به صورت جدی دست‌های کاخ‌سفید را در حنا بیاندازد. به همین دلیل نیز جرج بوش به بهانه‌های واهی، با بهره‌برداری از ارتباط رخدادهای 11 سپتامبر با طالبان، به افغانستان حمله‌ور شد، تا همان‌هائی را به بمب و موشک ببندد که واشنگتن پیشتر به قدرت رسانده بود!  

 

در سوریه و عراق نیز آمریکا دقیقاً با همین پدیده روبرو شده. خلاء سیاسی‌ای که به دلیل شکست پروژة «بهارعرب» در میان اوباش و هواداران واشنگتن در این منطقه به وجود آمده،    آمریکا را مجبور کرده که لش‌ولوش‌های‌اش را از نو سازمان دهد و «متمرکز» کند.   با این تفاوت که، برخلاف افغانستان،   در فضای سیاست عراق و سوریه آمریکا با دو دولت مرکزی قدرتمند همچون دمشق و بغداد روبروست.  دولت‌هائی که «داعش» در هر حال نمی‌تواند بر آنان غلبه کند. از اینرو، آمریکا لشکر شکست‌خوردة جهادیون و «بهاریون» را که در تشکیلات داعش متمرکز کرده بود نهایت امر بالاجبار در کنف حمایت لوژیستیک، تسلیحاتی و نظامی‌اش به بیانگردی در مناطق لم‌یزرع عراق و سوریه واداشته. اینهمه به این امید که بتواند نهایت امر از عملکرد «سیاسی ـ نظامی» اینان در مسیر منافع منطقه‌ای خود بهره‌برداری نماید.  

 

ولی همانطور که شاهدیم ایالات‌متحد اینبار بر خلاف مورد افغانستان، منتظر یک 11 سپتامبر دیگر نماند. و تحت فرمان اوباما،   معمار عمارت فروریختة «بهارعرب»، دست‌ها را بالا زده تا اوباشی را که خود از سراسر کشورهای جهان ـ خصوصاً اروپای غربی و آمریکای شمالی ـ برای «جهاد» به سوریه اعزام کرده بود،   از قید حیات برهاند. ولی فراموش نکنیم که جنگ،   مذاکره، قتل‌عام و تحریم و حتی روبوسی و عکس‌های دوستانه، در دنیای سیاست جملگی معنائی جز تلاش جهت بهینه کردن منافع یک گروه بر علیه گروه دیگر نداشته و ندارد.   در نتیجه،  در این جنگ یا بهتر بگوئیم، در این «جنگ زرگری»، بجای فروافتادن در سیلاب «تبلیغات» مسخره، بهتر است منافع واقعی ایالات متحد را در منطقه با دقت بیشتری دنبال کنیم.      

 

در بررسی مسائل داعش نخست این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل ایالات متحد رأساً می‌باید بر علیه داعش اعلان جنگ دهد؟ مگر این تشکیلات چیست و از چه ابعادی برخوردار شده که ارتش‌های تا بُن‌‌دندان مسلح عراق، سوریه و خصوصاً ترکیه، عضو رسمی سازمان آتلانتیک شمالی قادر نیستند آن را سرجای‌اش بنشانند؟ در نتیجه، در قفای اعلان جنگ کاخ‌سفید به داعش مطالبی نهفته که خبرسازی‌ها ترجیح می‌دهند در اختیار ملت‌ها قرار نگیرد. از شرایط پیش آمده می‌توان چنین استنباط کرد که دولت‌های عراق، سوریه و ترکیه که معمولاً به مراکز تصمیم‌گیری غرب وابسته‌اند جرأت نمی‌کنند در برابر داعش عکس‌العمل نظامی نشان دهند. حال باید پرسید چرا؟

 

اینجا نیز دقیقاً همان صورتبندی طالبان افغانستان تکرار شده. به عبارت دیگر، همچون طالبان در افغانستان، آنچه امروز داعش در سوریه و عراق خوانده می‌شود یک مجموعة نظامی «همگن» و متمرکز و تحت نظارت ایالات متحد نیست.  تشکیلاتی است که در چارچوب توانائی‌های نظامی و امنیتی خود و تحت حمایت قطب‌های سیاسی و استراتژیک متفاوت و گاه متخالف می‌تواند دست به هر عملی، حتی حمله به منافع استراتژیک آمریکا بزند. و هر چند واشنگتن به دلیل منافع گستردة خود در منطقه بالاجبار از این تشکیلات دفاع به عمل خواهد آورد، و سعی دارد داعش را به کارت ویزیت پنتاگون در بده‌بستان‌های منطقه‌ای تبدیل کند، ظاهراً اعمال کنترل بر این تشکیلات به تدریج از دست آمریکا خارج می‌شود و معلوم نیست که داعش به کدام مسیر می‌رود. صدور فرمان بمباران نیروهای داعش از سوی واشنگتن در عمل حکایت غرولندهای والدی را پیدا کرده که قصد دارد جلوی شیطنت‌های کودک نااهل را بگیرد. آمریکا در چارچوب منافع منطقه‌ای خود نمی‌تواند داعش را نابود کند،‌   و از سوی دیگر، به کشورهای کوچک‌تر منطقه ـ سوریه، ترکیه و عراق ـ نیز اجازه نخواهد داد تا کوچولوی نازپروردة واشنگتن را «تنبیه» کنند.   این است دلیل صدور فرمان نابهنگام بمباران داعش از سوی کاخ‌سفید.

 

ولی آنچه امروز پیش آمده،   اگر برای افراد عادی تازگی داشته باشد،   برای مراکز تصمیم‌گیری سیاست‌های بین‌المللی امری قابل پیش‌بینی بوده. به طور مثال، در تاریخ 4 ژوئن 2014،   ولادیمیر پوتین،   رئیس فدراسیون روسیه طی مصاحبه‌ای با دو خبرنگار فرانسوی در شهر سوچی،   پیرامون مسائل سوریه اعلام داشت، «ما با ایجاد یک افغانستان دیگر مخالف‌ایم!» و می‌بینیم که برنامة آمریکائی‌ها پیرامون ایجاد هنگ‌های تروریست منطقه‌ای،   از همان موقع برای سیاستمداران عمدة جهان روشن و واضح بوده. خلاصه بگوئیم، دست آمریکا از مدت‌ها پیش رو شده بود. و اینک مسئله برای قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای در این خلاصه شده که، چگونه می‌توان حریقی را که یانکی در منطقه روشن کرده،   قبل از آنکه تر و خشک را با هم بسوزاند خاموش کرد.    

 

ولی در مورد گسترة «حملات» فرضی ایالات‌متحد به داعش نیز نمی‌باید دچار توهم شد. همانطور که دیدیم، داعش وابسته به آمریکاست؛ کانال‌های یانکی در ترکیه، لبنان و عراق این تشکیلات را از نظر لوژیستیک و تسلیحاتی مورد حمایت قرار می‌دهند.   هدف عملیات نظامی آمریکا در مقابله با داعش، فقط به مهار فعالیت‌های این تشکیلات تروریستی محدود می‌شود، نه به نابودی آن.   به همین دلیل است که دست‌هائی‌ «ناشناس» نوعی داعش را در برابر کردستان «خودمختار» عراق قرار داده.   به عبارت دیگر، همین دست‌های «ناشناس» به آمریکا حالی کرده که اگر از «داعش»، بیش از این‌ها حمایت به عمل آورد، این امکان وجود خواهد داشت که واشنگتن مجبور شود نه تنها با توسعة سیاست‌های‌ خود در کردستان عراق و با پروژه‌های نفتی‌ای که از سال‌ها پیش زیر عبای «بابا بارزانی» به راه انداخته‌ «خداحافظی» کند،   که داعش منافع آمریکا را احتمالاً در داخل خاک ترکیه نیز هدف قرار خواهد داد.  وحشت کاخ‌سفید و صدور هول‌هولکی فرمان بمباران داعش از همینجا سرچشمه می‌گیرد.

 

اظهارات اخیر باراک اوباما،  چه در سخنرانی‌ها و چه در مصاحبه‌ با مطبوعات در خبرگزاری‌ها انعکاس یافته، و همچون میعادهای دیگر کاخ‌سفید خود را «نگران» حقوق انسان‌ها نشان می‌دهد، و دخالت ارتش آ‌دمخوار و استعمارگر آمریکا را در عراق نیز به دلائل «انساندوستانه» توجیه می‌کند. تو گوئی، این ارتش «انساندوست» همان ارتش خونریزی نیست که به بهانة واهی و توسل به «دروغ»، عراق را بجائی کشانده که امروز در برابرمان قرار گرفته. ولی اگر دروغگوئی برای سیاستمداران، خصوصاً انواع یانکی یک «ورزش» روزانه شده، مشتی جنایتکار ابله نمی‌توانند افکارعمومی را تا ابد بفریبند‌. باراک اوباما که ماه‌ها و ماه‌ها ملت‌های منطقه را به بهانة واهی «بمب حکومت اسلامی» مورد تهدید قرار می‌داد، به ناگاه از پرده برون پریده، و دست دوستی و همکاری به سوی لات‌های جمکران دراز می‌کند و آنان را بجای ملت ایران می‌نشاند:

 

«[…] ایرانی‌ها بالاخره به این نتیجه رسیدند که موضع شیعیان برای در دست داشتن حداکثر قدرت در عراق در بلندمدت محکوم به شکست است. این در مقیاسی بزرگ‌تر درسی است برای تمام کشورها: شما صددرصد را می‌خواهید و معتقدید همه چیز مال برنده است، این کار را خراب می‌کند.»

منبع: بی‌بی‌سی، 18 مردادماه 1393

 

البته واژة «ایرانی‌ها» در اینجا به لات‌های جمکران و اوباش بیت‌رهبری ارجاع می‌دهد.   وگرنه،   ایرانی‌ هیچگاه برای تحکیم مواضع مشتی یانکی، ملت عراق را بیش از یک دهه خاکسترنشین نمی‌کرد؛   این یانکی است که چنین فاجعه‌ای‌ به وجود آورده، و اینک می‌خواهد «جام افتخار» این افتضاح و آدمکشی را زیر عبای نوکر خودفروخته‌اش، خامنه‌ای بچپاند. بالاخره نوکر را که فقط برای وق‌زدن سر نمازجماعت و دفاع از نوامیس اسلام پروار نمی‌کنند؛ باید بیش از این‌ها به درد ارباب بخورد! ولی گذشته از ترهات‌بافی اوباما در مورد «ایرانی‌ها»، نمی‌دانستیم حمام خونی که ارتش آمریکا و همداستانان‌اش در عراق به راه انداخته‌اند،‌ «برنده» هم داشته! و اینکه خصوصاً برندة این صحنه گردانی هولناک «شیعیان» بوده‌اند! بگذریم و بازگردیم به شیوة‌ یانکی‌ها جهت بهینه کردن شکست‌شان. زمانیکه اوباما سخن از منطقه به میان می‌آورد، آنچه بالاتر به تفصیل ارائه کرده بودیم،  به صراحت در اظهارات‌اش قابل رویت است:

 

«[…] آقای اوباما گفت آمریکا اجازة تشکیل خلافت اسلامی در منطقه را نمی‌دهد، اما افزود این تنها در صورتی امکان‌پذیر است که آمریکا شرکائی در منطقه پیدا کند که قادر به پر کردن خلاء به وجود آمده باشند.»

همان منبع.

در واقع باراک اوباما می‌خواهد نوکران جمکرانی‌اش را اینک مستقیماً به خدمت گیرد! ولی ما جهت ارائة یک نگرش دقیق از مسائل منطقه،‌ می‌باید اظهارات اوباما را با در نظر گرفتن واقعیات تحلیل ‌کنیم و ببینیم چه تغییراتی در منطقه به وجود آمده، نه اینکه آمریکا می‌خواهد چه تغییراتی را در نظام تبلیغاتی‌اش به «ارزش» بگذارد. اینکه آمریکا اجازة تأسیس خلافت اسلامی را در عراق نمی‌دهد، به این معنا نیست که نمی‌خواهد؛ آمریکا دیگر نمی‌تواند از این سیاست حمایت کند! سقوط استیلای نظامی واشنگتن در سوریه، بالاجبار دست‌های کاخ‌سفید را در حمایت از پروژة تجزیة عراق نیز که پیشتر توسط محفل کلینتن و نئوکان‌ها مورد تأئید قرار گرفته بود از پشت بسته. در نتیجه،  دوران کرکری خواندن آیات عظام در نجف و کربلا، و باد انداختن در بادبان «شیعیان پیروزمند»، سردار قاسم سلیمانی، و دیگر لات‌ولوت‌های جمکرانی در عراق نیز سپری شده. به همین دلیل نیز آیت‌الله سیستانی خودفروخته دست‌وپای‌اش را جمع کرد،‌ و مالکی، نخست‌وزیر عراق هم به «تقاضاهای» انساندوستانة‌ ایشان میدانی نداد!

 

ولی مسئله آنجا شیرین‌تر می‌شود که اوباما به «شرکاء» اشاره کرده و از همکاری با این شرکاء جهت جلوگیری از «خلاء» ایجاد شده سخن به میان می‌آورد!   باید پرسید کدام «خلاء؟!»   اگر مشتی آدمکش را که با پرچم سیاه در بیابان‌ها سوار تویوتا و جیپ چروکی اینور و آنور می‌روند و در اطراف‌ خود تخم خشم و نفرت و ترور می‌پراکنند سرکوب کنیم، آیا خلائی ایجاد می‌شود؟ برای یانکی‌ها، ‌ بله! چرا که، همین آقای اوباما که به قول خودشان «اجازة تشکیل خلافت اسلامی» نخواهند داد، روی این اوباش حساب باز کرده بودند و «خلاء» از اینجا می‌آید. آمریکا برنامه‌ای خارج از «داعش» و تجزیة عراق در دست نداشته و ندارد، به همین دلیل می‌خواهد با جمکرانی‌ها «دست دوستی» بدهد.

 

سیاست آمریکا در منطقه به اینجا کشیده که چگونه با دولت جمکران همکاری نزدیک به راه بیاندازد و اینان را در عراق تبدیل کند به الاغ بارکش و کم‌جیره و مواجب سیاستگزاری‌های‌اش.   البته این نوع همکاری‌ها اگر در مسیر گسترش آرامش و ثبات و رفاه عمومی قرار گیرد،   فی‌نفسه محکوم نیست،  ولی با در نظر گرفتن ماهیت تجاوزکارانة واشنگتن،   تبعات سیاست‌های آمریکا هرگز به این سوی نرفته و نخواهد رفت.  حداقل اینک مشخص شده، به چه دلیل یک روز قبل از صدور فرمان بمباران داعش، جمکرانی‌ها «هولهولکی» با آمریکا در ژنو مذاکرات «دوجانبه» برپا کرده بودند.

 

اهداف آمریکا از این «برنامه» مشخص است. واشنگتن جهت حفظ استیلای خود بر منطقه می‌باید داعش را کنار بزند، چرا که این سازمان فرسوده شده و دیگر قابل بهره‌برداری نیست. در گام بعد می‌باید به پروژة «نفت‌دزدی» از طریق حفظ دولت خودمختار کردستان ادامه دهد چرا که این تشکیلات نه صرفاً به دلیل منفعت برای شرکت‌های نفتی آمریکائی و اسرائیلی، که جهت ایجاد وزنة مخالف نفتی در برابر روسیه از اهمیت برخوردار می‌شود.  و برای تحقق این اهداف، کشاندن دولت جمکران به مناسبات سیاسی درون عراق، و بهره‌برداری از روحانیت شیعی‌مسلک جهت کنترل تحولات اجتماعی و سیاسی جنوب اینکشور الزامی شده. تعطیلی «شبکه‌های شیعیان افراطی» در ایران نیز در همین راستا قابل تحلیل است.  می‌دانستیم آمریکا اشتهای صافی دارد، نمی‌دانستیم اینهمه اشتهای‌اش صاف شده.

 

به استنباط ما رئیس‌جمهوری که تا چند ماه دیگر، و پس از انتخابات میاندوره‌ای عملاً حاکمیت‌اش بر کاخ‌سفید نیز به سر خواهد رسید، بلندپروازی‌های کودکانه و مضحکی پیدا کرده.  خلاصه بگوئیم،   آن‌ها که «دمب» داعش را آنچنان که دیدیم از بیخ بریدند،   اجازه نخواهند داد که اینبار یک «داعش جمکرانی» پای به میدان عراق بگذارد. در نتیجه، ‌ همکاری حکومت اسلامی با ایالات‌متحد در موارد امنیتی فقط به این معنا خواهد بود که کل حاکمیت جمکرانی می‌باید دچار تصفیة درونی و بنیادین شود.   خلاصه بگوئیم، اگر این برنامه امکان عملی شدن داشته باشد،   باید در حکومت جمکران تغییراتی پایه‌ای و بسیار اساسی رخ دهد. ولی اگر در حال حاضر بررسی چند و چون این تغییرات امکانپذیر نیست،   برخورد سیاست‌های تعیین‌کنندة‌ جهانی با «پروژة سرگرم‌کننده» و مضحک اوباما، مسلماً تا چند روز دیگر و در سطوح مختلف سیاسی و استراتژیک به منصة ظهور خواهد رسید. به استنباط ما نتایج انتخابات ترکیه حاوی نخستین واکنش به سیاست‌های جدید کاخ‌سفید خواهد بود.

 

 

 

ناظم و حوا!

saeed_saman_14_08_06

 

انعکاس خبر تجاوزات جنسی مکرر یکی از اوباش حکومت اسلامی، که به عنوان ناظم دبستان در تهران به «خدمت» گمارده شده بود، بار دیگر تنگناهای نگرش آخوند با مسائل اجتماعی کشور را علنی کرد.   و در این میانه، انتشار اظهارات وحشیانة «الوندی» ـ ‌ این فرد با تأئید وزیر دادگستری، در جایگاه مشاور وزیر و «دبیر مرجع ملی حقوق کودک» قرار گرفته ـ بیش از پیش به خشم عمومی دامن زد. الوندی طی مصاحبه با «ایلنا» ضمن سلب مسئولیت از ناظم جنایتکار، ادعا کرده بودکه برخی کودکان با میل و رغبت به تجاوز ناظم مدرسه تن داده‌اند! بسیاری از خبرگزاری‌ها اظهارات الوندی را منتشر کردند،‌   و گروه کثیری از ایرانیان در بلوگ‌ها، مقالات و مطالب‌شان این جانور وحشی را نواختند.  با این وجود، مشکل به قوت خود باقی است‌ و احدی نمی‌گوید برخورد غیرقانونی و وحشیانة یکی از عوامل حکومت اسلامی با کودکان،‌ در شرایطی که این فرد در جایگاه «دبیر مرجع ملی حقوق کودک» نشسته، ریشه در چه مسائلی دارد؟ و چرا ایرانیان به این رفتار خارج از انسانیت واکنش مناسب نشان نداده و نمی‌دهند؟ تلاش ما در این وبلاگ گشودن ریشه‌های عملی کودک‌آزاری در نگرش آخوند است.

 

در زندگی انسان و حیوانات چند چیز از اهمیت اصلی و پایه‌ای برخوردار شده،   که خوراک، مأوی و بهره‌مندی از لذت جنسی از مهم‌ترین‌شان به شمار می‌رود.   به همین دلیل چه در میان حیوانات و چه در میان گروه‌های مختلف انسان‌ها،   این سه فعالیت به نحوی «قانون‌مند» شده است.   در میان حیوانات یک مجموعه‌ رفتار ویژه بر این فعالیت‌ها حاکم است؛   و در جمع انسان‌ها فهرستی از آداب و رسوم.  به طور مثال، شیرهای ماده شکار می‌کنند،   ولی بهترین قسمت شکار نصیب شیر نر می‌شود.   و اشتباه نکنیم،   رابطة‌ شیرهای ماده و نر اگر به صورت برهنه و علنی در میان انسان‌ها دیده نمی‌شود،   دقیقاً می‌توان در بسیاری موارد همین روابط را در قوالبی پیچیده‌تر در میان انسان‌ها نیز یافت.   کم نیستند زنان «کدبانوئی» که در یک خانة سنتی زحمت آشپزی برخود هموار می‌دارند،   و در چارچوب همین روابط به یادگار مانده از حافظة غارنشینی،   در «کمال میل» بهترین قسمت غذا را در اختیار «آقای» خانه قرار می‌دهند.   بسیاری از این «رفتارها» برخلاف ادعای این و آن، کوچک‌ترین ارتباطی با تعقل، انسانیت، روابط گرم خانوادگی، رعایت حال کودکان و یا بزرگان فامیل،   و … ندارد؛  ریشه‌های این رفتار را می‌باید در همان خاطرة غارنشینی‌ای جستجو کرد که هنوز در مخیلة بسیاری از انسان‌ها فعال باقی مانده و به ویژه روابط جنسی‌شان را نیز «تنظیم» می‌کند.      

 

در میانة نیازهای پایه‌ای، روابط جنسی، نزد انسان‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شده، چرا که صرفاً به رفع نیازهای فیزیولوژیکی محدود نمی‌ماند. انسان‌ها در چارچوب جوامع پدرسالار با «قانونمند» کردن این روابط در عمل امتداد «سیطرة» یک فرد را بر جمع مشخص می‌کنند. به همین دلیل است که به طور مثال،   طبق آداب و رسوم زیباترین زنان می‌بایست نصیب سلطان، خان و یا واعظان دین شوند!   این حضرات حتی اگر ‌به جنس مخالف گرایشی نداشتند و به دنبال زن هم نمی‌رفتند،   جهت حفظ سیطرة اجتماعی‌شان از این صورتبندی‌ها پیروی می‌کردند. چرا که، حضور زیباترین زنان در حرم و خانة اینان نشاندهندة رتبة بالای اجتماعی، سیاسی و مالی‌شان بود.

 

ولی در جوامع مشرق زمین جهت تکمیل سیطرة نگرش پدرسالار، به این نتیجة «هوشمندانه» رسیدند که بهترین راه ممکن «پوشاندن» چهره و پیکر زنان است.   به این ترتیب، دارندگان رتبه‌های بالای اجتماعی جهت حفظ سیطره‌شان که با «تصاحب» زنان زیبا هماهنگی پیدا کرده بود، از تخاصمات علنی مصون می‌ماندند. و از آنجا که زنان مستور بودند، فقط از طریق زنان دیگر مورد «ارزیابی» قرار می‌گرفتند.   به این ترتیب، گروهی زنان در این جوامع به وجود آمد که عملاً کارشان جفت کردن «در و تخته» و کشاندن این مه‌روی و آن سیمین‌بر از این حرم به آن حرم بود!   ولی فراموش نکنیم،   این «مستوری» فقط مختص طبقة مشخصی در شهرها بود.  در دهات، قصبات و شهرهای کوچک، حتی در واپس‌مانده‌ترین و سنتی‌ترین مناطق مسلمان‌نشین این رده‌بندی‌ها اصولاً‌ وجود نداشت. چرا که، انسان‌ها درگیر مسائلی به مراتب مهم‌تر از حفظ «سیطرة» مرد بر جمع بودند.          

 

آنچه پس از به قدرت رسیدن ملایان در ایران تحت عنوان «حجاب و عفاف» مطرح شده، در عمل نوعی فرافکنی از جانب شیخ‌الاسلام‌هاست. می‌دانیم که اینان جهت حفظ موجودیت‌شان، به لات‌واوباش شهری وابسته‌اند. و به همین دلیل با بهره‌گیری از روش‌های پوپولیستی فاشیست‌ها، به اوباش و ایادی‌شان تفهیم کرده‌اند که اینان نیز به مرتبة شیخ‌الاسلامی دست‌ یافته‌اند،   و به همین دلیل می‌باید از ابزارهائی که «سیطره‌شان» را تأمین می‌کند، یعنی از «زن» حفاظت به عمل آورند!   حفاظتی که امروز تحت عنوان «حفظ کرامت بانوان» در کلام ملا و پاسدار و لات‌ولوت کم دیده نمی‌شود.   در عمل، اینان کاری با زن ندارند،‌ در خیال خود و در گوشة نم‌گرفتة تفکرات واپس‌مانده‌شان دست‌وپا زده،   می‌خواهند به یک «مدینة فاضله» برسند، که از تضاد مبری باشد!   در چارچوب نظری،   نگرش اجتماعی ملا بازتولیدی است کودکانه و ابتدائی‌ از لنینیسم. همان لنینیسمی که مدعی بود با حاکمیت یک حزب کارگری تضاد در جامعه از میان خواهد رفت. و کم نبودند ملایان و بچه‌ملایان که همچون بنی‌صدر دست به تولید ادبیاتی مسخره و جزواتی مضحکه در خصوص «جامعة بی‌طبقة‌ توحیدی» نیز زدند؛ جامعه‌ای که از منظر اینان قرار بود «تضاد» را به تحلیل برد! اینجا بود که تضاد لنینیسم تحریف شد و پای در سنت جزیره‌العرب گذارد.   در نتیجه زن جای سرمایه را گرفت.

 

ولی همینجا بگوئیم، برخورد ویژه با بهرهمندی‌های جنسی در میان آخوندها و اوباش شهری به هیچ عنوان به رابطه با زن محدود نمی‌ماند؛   کودک نیز در این نگرش از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.  رابطة جنسی افراد بالغ با دختران نابالغ که از منظر «شرعی» کاملاً قانونی است، یکی از ویژگی‌های کودک‌بارگی در فقه شیعه است. در این فقه، در چارچوب توجیه ابزار حفظ سیطره رجل‌ها، کودک‌بارگی به رسمیت شناخته شده.  اینجاست که پدرسالاری در عمل کار را به گسترش جنایت در جامعة ایران رسانده. و بر اساس حقوق معاصر، و مقاوله‌نامه‌های رسمی در چارچوب قوانین بین‌الملل،   جامعة ایران در رابطه با زن و کودک جامعه‌ای «جنایتکار» و جانی‌پرور شناخته می‌شود.  

 

از سوی دیگر، بدرفتاری با کودک،   صرفاً به سوءاستفاده و جنایات جنسی محدود نمی‌ماند. زمانیکه در فقه شیعه برای ولی کودک «حق الهی» قائل می‌شوند،   در عمل پدر را در جایگاه خداوند و فرزند را در موضع «بنده» قرار داده‌اند.   در چنین جامعه‌ای،  کودک از کوچک‌ترین حقی برخوردار نیست.   کم نبوده‌ نمونه‌هائی که بر اساس آن حکومت اسلامی به دلیل «صراحت قوانین فقهی»، با علم به اینکه کودکی از سوی ولی مورد بدترین شکنجه‌ها و‌ تجاوزات جنسی و … قرار می‌گیرد،  او را به خانواده‌اش بازگردانده. این بی‌توجهی به حقوق انسان‌ها در حکومت اسلامی یک «واجب شرعی» شناخته می‌شود؛ و کسانیکه فرزندان‌شان را به گدائی، دزدی، خریدوفروش موادمخدر، و … وادار می‌کنند، در عمل از منظر شرع کاملاً محق‌اند!   کسی نمی‌تواند به دلیل بدرفتاری با کودک بر اینان خرده بگیرد؛ اگر هم این افراد را محکوم کرده‌اند، به دلیل بدرفتاری با کودکان‌شان نبوده.

 

چرا که، حکومت اسلامی جمکران یک حاکمیت کودک‌ستیز، زن‌ستیز و رجل‌پرست است. این رجل‌پرستی، نهایت امر به پرستش آلت رجولیت می‌انجامد، و کار را در این حکومت مفتضح بجائی کشانده که وزیر به اصطلاح دادگستری آن، «مظفر الوندی»، زندانبان سابق و همکار لاجوردی جنایتکار را در جایگاه سرپرستی امور حقوقی کودک می‌نشاند!  در هیچ کشوری،   حتی در میان آدمخواران آفریقائی سابقه نداشته که یک زندانبان را مسئول امور حقوقی کودکان کنند؛ امروز چنین نکبتی از صدقة سرحکومت اسلامی بر مملکت‌مان سایه انداخته.   به صراحت بگوئیم، کسانیکه در رأی‌گیری‌های حکومت اسلامی شرکت فعالانه دارند، و «دمب» این آیت‌الله و آن بچه‌آخوند را در پشقاب می‌اندازند، ‌ بسیار بی‌جا کرده‌اند که از اظهارات امثال الوندی «ابراز» انزجار و نفرت می‌کنند.   این افراد حتی اگر تیتر و مقام و منصب هم به خودشان داده باشند، از حداقل درک امور اجتماعی کشور عاجزند. اینان نمی‌دانند که بنیاد جفنگیات فقه شیعه بر پایة پرستش آلت رجولیت به عنوان «سایة الهی» مستحکم شده،‌   و در چنین فضای ضدبشری‌ای کودک از هیچ حقی برخوردار نیست.   بهتر است بجای گنده‌بافی، نگاهی به مقالات «پرمغز» الوندی،   این نخبة حکومت اسلامی بیاندازید که جملگی پیرامون «زندان و مسائل زندان» نوشته شده؛ خواهید دید که حسن روحانی،‌   این ملای پرمدعا و سیه‌کار در واقع «اصغرقاتل» را برای نظارت بر امور حقوقی کودکان ایران برگزیده. و جای تعجب نیست که این جانور به عادی‌سازی تجاوز به کودکان مشغول شده و می‌گوید: «هر جا تمرکز کودکان باشد، امکان تجاوز هم هست»:    

 

«متاسفانه در هر مکانی که به صورت متمرکز از کودکان نگهداری می‌شود احتمال وقوع چنین اتفاقاتی نیز وجود دارد و این یک مسئله جهانی است».

منبع: رادیوفردا، مورخ ۱۳۹۳/۰۵/۱۴

 

الوندی که سابقة درخشانی در زندانبانی دارد، ‌ گویا فراموش کرده بگوید، «در کمال تأسف در تمامی زندان‌ها چنین حوادث ناگواری اتفاق می‌افتد.» مشاور وزیر دادگستری جمکران در زبان الکن و لات‌واره‌اش مدرسه را با زندان طاق زده. اگر در حکومت اسلامی از طریق تفکیک‌جنسیتی،   تا حد امکان مدارس را به زندان‌ها نزدیک کرده‌اند،   این وضعیت و تبعات آن که معمولاً مشوق کشش غیرطبیعی همجنس‌به‌همجنس می‌شود،   به هیچ عنوان نمی‌باید «عادی» تلقی گردد.   این یک عارضة هولناک در جامعة آخوندزدة ایران است.  نظامی آخوندی که به پیروی از میشل فوکو، نه تنها مروج روابط همجنس‌گرایانه، که مشوق کودک بارگی هم شده:      

 

«[…] از نظر علمی برخی اعتقاد دارند این کشش‌ها و گرایش‌ها به صورت دوطرفه در برخی مقاطع سنی وجود دارد. من هم معتقدم تمامی این موارد به زور نبوده و در برخی موارد این گرایش، دو طرفه بوده است.»

همان منبع

 

همانطور که می‌بینیم مظفر الوندی فقط زندانبان نیست، «عالم» هم هست. منتهی «علم» این جانوران وحشی از پائین تنه‌شان سرچشمه گرفته و با «اعتقاد» ترادف دارد. با در نظر گرفتن تأکیدات بیت‌رهبری بر اسلامی شدن علوم انسانی،‌  جائی برای استدلال و منطق هم نمی‌ماند. بله، وقتی علی خامنه‌ای که نمی‌داند روانشناسی خوردنی است یا پوشیدنی، با یک من ریش و عبا برای دانشکده‌های کشور در زمینه‌های علوم انسانی «نسخه» می‌نویسد؛   نوچه‌اش مظفر الوندی هم پس از کارآموزی در زندان‌ها، از «نظر علمی» در اینموارد« اظهار فضل» می‌کند!   باید خدمت‌ این فاضل عالم و دانشمند بگوئیم، از منظر علمی، دورة همجنس‌گرایانه در کودکان که معمولاً از 7 تا 12 سالگی ادامه دارد ‌کوچکترین ارتباطی با تمایل به رابطة جنسی نمی‌تواند داشته باشد. ایندورة «همجنس‌گرایانه» برای واپس زدن «تمایل غریزی و ناخودآگاه» کودک به مادر یا پدر طی می‌شود. و تمایل به ارتباط‌جنسی با همجنس فقط در کودکانی مشاهده شده که تحت تأثیر شرایط نامساعد خانوادگی پای در تغییرات هورمونی شدید گذاشته، و نهایت امر در سنین پس از بلوغ همجنس‌گرا شده‌اند.  حتی در چنین مواردی نیز در عمل ثابت شده که مربیان آگاه می‌توانند با استفاده از روند «جایگزینی روانی» نزد کودک، از چرخش فیزیولوژیکی وی جلوگیری به عمل آورند.   در هر حال،   رابطة جنسی نزد کودک در کلیة موارد یک ناهنجاری است؛   به هیچ عنوان «طبیعی» نیست و برخلاف اظهارات الوندی ارتباطی هم با اینترنت ندارد:

 

«[…] دبیر مرجع ملی حقوق کودک […] ‌از تمایل برخی دانش‌آموزان در برقراری رابطه جنسی با ناظم مدرسه سخن می‌گوید […] به گفته آقای الوندی، فضاهای مجازی و ماهواره بر روی کودکان تاثیر می‌گذارند[…]»

همان منبع‌

 

اگر به ایشان میدان بدهید، نهایت امر اظهارات‌اش به اینجا خواهد کشید که،   به دلیل «بدآموزی‌های اینترنت»،‌ کودکان به روابط جنسی تمایل پیدا کرده و آقای ناظم را از راه به در برده‌اند! می‌دانیم که «شیطان» ننه حوا را گول زد، و ننة بشریت هم بابای آدمیان را وسوسه کرد و … و بعد اسلام آمد! پیامبر اسلام هم دختر 9 ساله‌شان را به رختخواب پسر عم گرامی‌شان، علی پرتاب کردند و خودشان هم با یک دختر بچه 7 ساله ازدواج فرمودند و … و اینجوری شد که حسین را در کربلا شهید کردند! و امام انقلاب فرمودند!

 

از حدیث و روایت و روضه گذشته، آنچه رخ داده از منظر حقوق معاصر نه علمی است، و نه طبیعی؛ یک جنایت است. چرا که، یک فرد بالغ و جنایتکار جهت گسترش سیطرة خود بر پیکر کودکان تاخته. و تلاش‌های الوندی جهت توجیه تمایلات یک جنایتکار نشان می‌دهد که در حکومت اسلامی کودک حقوقی ندارد. و ناظم به عنوان سمبل قدرت و الهیت می‌تواند کودکان را به عنوان ابزاری جهت حفظ و گسترش سیطره‌اش مورد بهره‌برداری قرار دهد. خلاصه بگوئیم، دریدگی الوندی فقط دنباله‌ای است «منطقی» بر فقه شیعه. چرا که، در عمل و از نظر جنسی کودک لذت جنسی را نمی‌شناسد، و اگر الوندی در جزوه‌های‌اش چنین ادعائی کرده،  مزخرف گفته.

 

ولی این سئوال هنوز مطرح است که حکومت اسلامی با چه کوله‌باری خواهد توانست ادعاها و گنده‌گوئی‌های امثال روحانی، خاتمی، و … را «عملی» کند؟ این حکومت که به استنباط ما تمایلی ندارد افراد صلاحیت‌دار را در مسئولیت‌های اجتماعی بگمارد،   با چه پشتوانه‌ای خواهد توانست مشکلات یک مملکت را حل کند؟  بدون رودربایستی بگوئیم، روحانی، خاتمی و خیل «اصطلاح‌طلبان» و سبزها و دیگر عمله‌واکره امام امت به هیچ عنوان در چارچوب این حکومت شترگاوپلنگ قادر به حل مسائل نیستند، و به هیچ عنوان نخواهند توانست مصائبی را تخفیف دهند که با دست خود و با تکیه بر مجموعة فقه شیعه بر کل ملت ایران تحمیل کرده‌اند.    

 

جدائی دین از سیاست یک ضرورت است؛ نمی‌باید تحت هیچ عنوان از حکومت ملا در کشور حمایت به عمل آورد، چرا که اینان در چارچوب معتقدات و پیش‌داوری‌های‌شان در قرون وسطی سیر می‌کنند.  این جانوران می‌باید همیشه در قفس‌هائی نگهداری شوند که راه کوچک‌ترین ارتباط با سیاست کشور، مسائل اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و حقوقی را بر اینان سد کند. حداقل در جوامعی که توانسته‌اند چند گام از تحجر قرون وسطی فاصله بگیرند،‌  تجربة بشری به صراحت نشان داده که این «انسان‌نمایان» را نمی‌باید به دنیای سیاست راه داد؛   نیاز امروز کشور پایان گذاردن بر تجربة شوم حکومت اسلامی است، نه تلاش جهت بهبود شرایط حکومت ملایان.

 

 

 

باد و اطلاعیه!

saeed_saman_14_08_03

 

پس از روزها کشمکش و هیاهو پیرامون «تفکیک جنسیتی» ـ پیشنهاد شهردار تهران ـ و به ویژه پس از موضع‌گیری رسمی وزارت کار در برابر پیشنهاد مذکور، شهرداری در یک پرش تماشائی به عقب، اطلاعیه‌ای صادر کرد و به انکار روی آورد:    

 

«شهرداری تهران هیچگونه دستورا‌لعمل و یا بخشنامه‌ای مبنی بر تفکیک جنسیتی و امثال آن در خصوص نیروی انسانی نداشته و ندارد.»

منبع: تابناک، اول ماه اوت 2014

 

جالب اینکه، اطلاعیة اخیر شهرداری در شرایطی در رسانه‌های حکومت اسلامی منتشر می‌شود، که گذشته از تأکید شخص قالیباف بر این امر در تاریخ 27 تیرماه سالجاری ـ بی‌بی‌سی، مورخ 29 ژوئیه 2014 ـ بسیاری سایت‌ها متن کامل بخشنامة تفکیک‌جنسیتی را به صورت «نمابر» در دسترس عموم گذاشته بودند! به عبارت دیگر، شهرداری برای نجات خود از بحران به دروغ متوسل شده. ولی اشتباه نکنیم، کشاکش بین دولت و شهرداری پیرامون تفکیک جنسیتی، ابعاد گسترده‌تری از بحران سیاسی کشور را پنهان داشته. بحرانی که ناشی از به بن‌بست رسیدن پوپولیسم اسلامی است. اگر شهرداری تهران با اطلاعیة‌ اخیر تلاش دارد خود را مخالف تفکیک جنسیتی‌ بنمایاند،  به چه دلیل پس از روزها و روزها «خبرسازی» پیرامون همین بخشنامة به اصطلاح‌ «دروغین» سکوت کرده بود؟! به استنباط ما، شهردار و دستگاه شهرداری می‌خواستند ببینند تا کجا می‌توان دامنة لات‌بازی را گسترش داد. اینان زمانیکه دریافتند دوران بهره‌برداری از «حجاب» و تفکیک جنسیتی و این اوباش‌گری‌ها به سر رسیده، و دیگر نمی‌توان با نوازش «زیر دمب آخوند» نان خورد،‌ اطلاعیة «تکذیب» را هم به دست رسانه‌ها داده‌اند!  جالب اینکه، در جنگ زرگری پیرامون تفکیک جنسیتی، روند مذکور توسط قوة قضائیه، بسیاری از نمایندگان مجلس جمکران و شخص شهردار تأئید شده بود، و نهایت امر وزارت کار نیز «مخالفت» خود با روند تفکیک جنسیتی‌ را مورد تکذیب قرار داد:

 

«[…] وزارت کار درخواست لغو بخشنامه تفکیک جنسیتی را تکذیب کرد[…] روابط عمومی وزارت کار درباره نامه‌ معاون این وزارتخانه که درباره تفکیک جنسیتی به شهرداری تهران نوشته شده بود، توضیح داد: ‹نامه مذکور نفیا و اثباتا اشاره‌ای به تفکیک جنسیتی نداشته است[…]»

منبع: بی‌بی‌سی، مورخ 30 ژوئیه 2014

 

این «جنگ زرگری» نیز همچون دیگر نمونه‌های‌اش در ایران اسلام‌زده، در ظاهر مثلاً دو جبهه دارد!  اوباش بیت‌رهبری اراجیفی از قماش «کرامت بانوان» را برای توجیه تفکیک‌جنسیتی، تحمیل حجاب و دخالت در زندگی انسان‌ها علم کرده‌اند. هر چند در کنار عربده‌های‌شان پیرامون «کرامت» فراموش می‌کنند که این واژة مبهم در ادبیات سیاسی معنا و مفهومی ندارد؛ چرا که، حقوقی نیست!  این واژه نمی‌تواند در یک بیان «سیاسی ـ ساختاری» مورد استفاده و اعتنا قرار گیرد، چرا که «گنگ» است. ادبیات سیاسی با موعظه و وراجی و مجیزخوانی تفاوت دارد، و واژگان این ادبیات خارج از مفاهیم و محدوده‌های حقوقی‌ هیچ کاربردی دیگری نباید داشته باشد. این سوءاستفاده از واژه‌ها نیز می‌باید به حساب بلشویک‌ها نوشته شود. اینان بودند که برای نخستین بار در دنیای سیاسی علیرغم تحمیل ستم بر کل جامعه و سرکوب فراگیر انسان‌ها، پیوسته «ستم سرمایه‌داران» را محکوم می‌کردند! آخوندها نیز که پس از کودتای 22 بهمن 57 با دست‌های پُر مهر ارتش شاهنشاهی و ساواک ماتحت‌شان را روی صندلی محمدرضا شاه گذاشتند، هنوز در همان دوران «نورانی امام خمینی» دست و پا می‌زنند. اینان هنوز درنیافته‌اند که برخورد سیاسی با مسائل یک جامعه با قصه‌بافی و خطبه‌ خواندن در نمازهای جمعه تفاوت دارد.  

 

و اما این به اصطلاح «کرامت بانوان» در عمل،   معنا و مفهوم‌اش چیزی نیست جز سرکوب زن. زنی که نصف مرد ارث می‌برد؛ زنی که حق گشودن حساب بانکی برای فرزندش ندارد؛ زنی که بدون اجازة «مرد» حق خروج از خانه ندارد؛ و در اینجا به همین مختصر اکتفا کنیم، چرا که «فهرست» به اصطلاح «کرامت بانوان» از این‌ حرف‌ها به مراتب گسترده‌تر است. بله، این است «کرامتی» که جانوران وحشی قرون‌وسطائی در حکومت اسلامی برای «زن» قائل شده‌اند. باید گفت، این «کرامت» توی سرتان بخورد، و ارزانی ننه‌جان‌تان باد. و هر چند مفهوم حقوقی کرامت وجود ندارد، با تکیه بر معنای مترادف و ادیبانة آن بگوئیم، در این حکومت دست‌نشانده، نه تنها زن که مرد هم «کرامت» ندارد. و چرا راه دور برویم، شهردار تهران خودش هم فاقد کرامت، اعتبار و شخصیت است، در غیراینصورت پای به این بازی‌های مبتذل نمی‌گذاشت.    

 

همانطور که گفتیم این جنگ زرگری دو طرف دارد؛ اگر طرف اول را معتقدان به «کرامت بانوان» تشکیل داده‌اند،  جبهة دوم عرصة تاخت‌وتاز حسن فوتبال است! ایشان در همین حکومت بی‌کرامت، به نوبة خود تلاش دارند تا از طریق جوسازی‌ها و با تکیه زدن بر مسند «ارجحیت» ارتباطات بین‌المللی، برای هم‌قطاران «نان» به تنور بچسبانند. از شما چه پنهان ایشان هم عین شهردار عمل می‌کنند، پای در تأئیدی تکذیب‌گونه می‌گذارند! «کی بود، کی بود، دستم‌ بود، تقصیر آستین‌ام بود!» وزیر کار حکومت اسلامی در ابتدای کار ایدة «تفکیک‌جنسیتی» را مناسب تشخیص می‌د‌هد، و آن را می‌ستاید؛ روز بعد معاون‌اش چماق برداشته و از شهردار می‌خواهد بخشنامه را «پس» بگیرد!   هر چند همین وزارتخانه در اطلاعیة بعدی‌‌اش فراموش می‌کند که خواستار نفی تفکیک‌جنسیتی‌ شده، و نهایت امر آن را در چارچوب شرع مبین می‌ستاید! باید پرسید اینهمه تناقض‌گوئی برای چیست، برای هیچ! می‌خواهند خر پیر و چلاق ولایت‌فقیه را از پل ورشکسته و فروریختة فاشیسم اسلامی به سلامت عبور دهند. و در همینجا بگوئیم، زهی خیال باطل!    که از قدیم گفته‌اند:

 

الاغ من پیره، پیره، پیره!

ترمز نمی‌گیره، گیره، گیره!

 

باری، پس از روزها و هیاهو بر سر «هیچ» و به خاطر این الاغ پیر، در فضائی که با مسئولیت سیاسی دیگر میلیاردها سال نوری فاصله گرفته، هم دولت حرف خودش را زمین می‌اندازد، و هم شهرداری. دولت «مخالفت» خود را با تفکیک‌جنسیتی به زیر سئوال می‌برد؛  شهرداری هم که اصولاً «منکر» ارسال بخشنامة تفکیک جنسیتی شده!   خلاصه بگوئیم، همه همزمان،‌   هم طرفدار تفکیک‌جنسیتی می‌شوند و هم مخالف آن! ما هم یادمان رفت بگوئیم، اطلاعیه‌های تأئید و یا تکذیب بستگی به جهت «باد» دارد!

 

در راستای همین «من نبودم، من نبودم‌های» دولت و شهرداری، شاهدیم که گروه دیگری از دولتی‌ها مشابه همین بساط را با مجلس دست‌به‌دهن و هیچکاره و همه‌کارة ولی‌فقیه به راه انداخته‌اند! ‌ در این جبهه شاهد جنگ «توپخانه‌ای زرگری» جهت «فتح» دانشگاه هستیم!  دولت تلاش دارد تصفیه‌های دانشگاهی دوران احمدی‌نژاد را «پاک» کند، مجلس هم تلاش دارد این تصفیه‌ها را پابرجا نگاه دارد!  احدی هم از نقش دانشگاه در مسائل علمی، اجتماعی و برآوردن نیازهای واقعی کشور سخن نمی‌گوید.  دلیل هم روشن‌تر از روز روشن است؛ این حکومت اصولاً وجود این مسائل را مردود می‌داند. آن‌ها که می‌خواهند علوم اجتماعی و روانشناسی و تحلیل‌های‌ اقتصادی را در معیارهای «بیت‌رهبری» انجام دهند دانشگاهی نیستند؛   پاسداران «مبال» علی خامنه‌ای‌اند.  حال اگر چندتای‌شان را احمدی‌نژاد بیکار کرده چه باک؛   از این جماعت ملانقطی و مدرک‌پرست زیاد داریم؛   مگر خود احمدی‌نژاد «دکتر» نیست؟   یک آمپول خوب بزند به کپل مقام معظم شاید حال‌شان جا بیاید!   بله، دانشگاه هم برای اینان یک نوع «شهرداری تهران» شده!  تشویق سگ‌های ولگرد به تولید مثل، افزایش موش و سوسک و زباله، هیاهو برای سوزاندن زباله، و این‌ها برای کشور شده «دانشگاه!»      

 

ولی دنیا به مسیر خود ادامه می‌دهد. با نیم‌نگاهی به مسائل جهانی و به ویژه منطقه‌ای درمی‌یابیم که وضع برای فاشیست‌ها ـ علی‌الخصوص انواع اسلامی آن ـ اصلاً خوب نیست. در نوار غزه،   سازمان حماس که سال‌هاست تحت نظارت ‌ انگلستان به راه افتاده، در حال فروپاشی است.   عملاً آینده‌ای برای حماس، هنیه و مشعل نمی‌توان قائل شد. از نظر ما این سازمان از بحران فعلی زنده پای بیرون نخواهد گذارد؛   و تروریست‌های حماس دست در دست حامیان اجنبی‌شان می‌باید فلسطین را برای همیشه ترک کنند.   می‌دانیم که فرستادة پکن نیز در مذاکرات صلح چه در دوحه، و چه در قاهره در کنار یانکی‌ها و دیگر آتش‌بیاران فاجعة فلسطین حضور یافته بود، و حتی محمود عباس که به عادت همیشگی روی به جانب انگلستان «نماز» می‌گذارد؛ ادعای «صلح‌دوستی» داشت.  ولی اسرائیل می‌داند که یک سانتی‌متر برای عقب‌نشینی در اختیار نخواهد داشت.   و به همین دلیل نیز در مذاکراتی که امثال جان کری و ال‌سیسی به راه می‌انداختند شرکت نکرد.   به عبارت دیگر، آن‌ها که تلاش دارند از طریق «مذاکرات» به تشکل تروریستی و اسلامگرای حماس موجودیت حقوقی بخشند،   اینبار باید بدون اسرائیل پای به میدان بگذارند، و اینگونه میدان‌ها در خاورمیانه بدون اسرائیل اصلاً‌ «مزه» ندارد!

 

البته مائوئیست‌های چینی برای موش‌دوانی‌هائی که در خاورمیانه در کنار یانکی‌ها به راه انداخته‌اند چند تا توسری خوب نوش جان کردند. در اینجا از بازگوئی جزئیات این توسری‌ها صرفنظر می‌کنیم، فقط از گزارش «صدای روسیه» پیرامون موشک‌های اتمی نسل جدید پکن بگوئیم که گویا آمریکا را هم می‌تواند هدف بگیرد!   بله،   وقتی پکن دست اندرکار ارسال موشک برای حماس می‌شود؛ و در مذاکراتی که جهت رسمیت بخشیدن به این سازمان ضدبشری توسط یانکی‌ها به راه می‌افتد شرکت فعال دارد؛ موشک‌های ارسالی پکن برای دولت کودتا در اوکراین را مرزبانی فنلاند «توقیف» می‌کند؛   و … و کارش ممکن است بجائی برسد که خودش هم «آمریکا را بزند!» صدآفرین بر این چین مائوئیست!

 

شاید به دلیل همین «بن‌بست‌های» چینی باشد که جان کری پس از ناکامی در مذاکرات صلح مصر،   دوان دوان و دست‌پاچه راهی دهلی‌نو شد! می‌دانیم که بحران مالی و نقدینگی در آرژانتین «تمام» شده، و حتی اگر احدی نگوید که چنین بحرانی چگونه فیصله یافته، نقش بانک جدیدالتأسیس «بریکس» را در این میانه نمی‌توان از معادلات حذف نمود. نقشی که نهایت امر تمامی حساب‌های «کوره با خُم شیره‌اش» را بر هم می‌زند. آمریکائی‌ها که در رأس بساط چپاول بین‌الملل نشسته‌اند،   بر اساس «تدابیر» انگلیس پایة چپاول را «بهرة پول» برگزیده‌اند! به طور مثال، در مورد آرژانتین یک «خرده بانکدار» غربی به نام «سینگر»، چند سال پیش 50 میلیون دلار به ایندولت وام داده بود، و اینک آمده تا نزدیک به 850 میلیون دلار «اصل و فرع» وام کذا را دریافت کند!  بله،   به این می‌گویند خرید قرض دولت‌های «مستقل»، توسط سرمایه‌سالاری آتلانتیست!   و این است دلیل واقعی گسترش فقر در جهان، و بحران‌هائی که امروز شاهداش هستیم. خلاصه، حاکمیت آتلانتیست کارش این است: چپاول در حد اعلای کلمه، سرکوب نیروی کار در کشورهای مستعمره، اینهمه اگر نخواهیم از نقش دولت‌های دست‌نشانده چیزی بر این مجموعه چپاول بیافزائیم.   ولی اینبار که «حضرات» برای تاراج ملت آرژانتین به سراغ دولت اینکشور رفتند، رئیس جمهورشان گفت «باج نمی‌دهیم»، و آنچه را لایق‌اش بودند برایشان در پشقاب گذارد، و گفت، «میل بفرمائید!»

 

تازه اینجا بود که علی فهمید توی چه حوضی افتاده! جان کری راهی هند شد؛   نخست‌وزیر ژاپن هم خود را به برزیل رساند!  اینهمه به این امید که زیر پای «بریکس» را در اینکشورها بکشند!   باشد که عوامل‌شان در هند و برزیل برای ارباب کبابی روی منقل بگذارند! ولی هنوز هواپیمای کری روی آسمان دهلی‌نو چرخ می‌زد که روزنامه‌های هند به نقل از سخنگوی وزارت امور خارجة اینکشور به آمریکا تفهیم کردند که آش‌ خوبی برای‌اش سر بار گذارده‌اند! کری هم پس از صرف چند پرس آش هندی با چاشنی فلفل‌ کون‌سوز، سوار هواپیما شد و برگشت پهلوی فامیل کنار گاووگوساله‌ها در مزرعة خانوادگی!

 

اگر به این تصاویر فرح‌انگیز اوضاع کشورهای سابقاً شورائی را نیز اضافه کنیم قضیه از این‌ها هم شیرین‌‌تر می‌شود. کودتای اوکراین در حال فروپاشی است،   و هر روز تعداد کثیرتری از نظامیان به نیروهای مخالف دولت می‌پیوندند.   چرا که، روسیه حاضر نیست حضور سازمان ناتو را در مرزهای‌اش بپذیرد، و به این ترتیب بحران نظامی در اوکراین ادامه خواهد یافت، و این تداوم در هر گام فروپاشانی بیشتری برای نیروهای نظامی به ارمغان می‌آورد.   جالب اینکه، غرب علیرغم ادعاهای پرطمطراق نه از منظر مالی و اقتصادی،   و نه از منظر نظامی قادر نیست این بحران را بدون روسیه حل‌‌وفصل کند، در نتیجه راه خروج از تلة اوکراین فقط عقب‌نشینی آتلانتیسم از کی‌یف خواهد بود.  حال باید دید در این شرایط، چگونه می‌توان برای آتلانتیسم در اینکشور شانس بُرد پیش‌بینی کرد؟ به استنباط ما شانس برد اصلاً وجود ندارد.        

 

چرا که اگر شانس بُرد وجود می‌داشت، روسیه پای به بحران دیگری در ارمنستان و آذربایجان نمی‌گذاشت.   می‌دانیم که پدر علی‌اف، حاکم فعلی آذربایجان ـ به ایشان می‌گویند رئیس‌جمهور ـ نخستین مسلمان‌زاده‌ای بود که به عضویت پولیت‌بوروی اتحاد شوروی «نائل» آمد. ولی شاه‌پسر ایشان یعنی رئیس دولت فعلی آذربایجان،   از جمله صدها مسلمان‌زاده‌ای هستند که رسماً به نوکری انگلستان «اشتغال» دارند.   ایشان نه تنها بساط نفتخوری خوبی برای شرکت‌های انگلیسی در کشورشان به راه انداخته‌اند، که پشت سر هم کنفرانس «امنیتی» با شرکت سازمان سیا و «ام. آی. 6» در باکو برگزار می‌کنند،   و در عمل برای ورود به سازمان ناتو عشوه‌های شتری می‌آیند! در این راستا، آذربایجان بحران اوکراین را غنیمت شمرده بود تا سیاست‌های غرب را در قفقاز پیاده کند.   ولی حال که مسکو از حل نهائی معضل اوکراین مطمئن شده، به موشدوانی‌های غرب در آذربایجان نیز پایان خواهد داد.   در واقع درگیری مرزی آذربایجان و ارمنستان این فرصت طلائی را برای کرملین فراهم آورد.    

 

در این میانه موضع جمکرانی‌ها روشن است: مخالفت با حضور نیروهای نظامی خارجی در این درگیری! و مقصود جمکران از نیروهای خارجی، ناظران صلح روسیه است! در عمل،   مخالفت جمکران با حضور نیروهای خارجی به این معنا خواهد بود که عوامل انگلستان همانجا که هستند جای‌شان خوب است و باید بمانند!   ما که به دلیل وابستگی‌های آخوند به انگلیس از این نوع موضع‌گیری تعجب نمی‌کنیم.  ولی باید دید حال که قرار شده شهردار تهران «کرامت بانوان» را حفظ کنند،‌  برای مصون داشتن کرامت ماتحت مقام معظم چه تمهیداتی اندیشیده‌اند.