فرهنگ فردا!

در نظام رسانه‌ای، خصوصاً از زمانیکه ارتباطات بلاواسطة اینترنتی پای در میان گذاشته، تبلیغات سیاسی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار شده. در مورد اهمیت اینترنت و ارتباطات نوین ـ تلفن‌های سیار، اس‌. ام. اس، ایمیل و … ـ مقالات، کتب و نشریاتی زیادی به زبان‌های مختلف به چاپ رسیده، و اگر در این میان ما سخنی بر زبان آوریم مسلماً فقط نوعی تکرار مکررات خواهد بود. با این وجود از آنجا که اینترنت در جهان بستة فرهنگی ایران سریعاً به صورت یک بردار سیاسی مورد استفادة محافل مختلف قرار گرفت، ابعاد دیگر این ارتباطات در جامعه‌ای که حکومت آن همه چیز را «سیاسی» کرده، از نظر دور افتاد. در جهان فارسی زبان،‌ اینترنت در کمال تأسف ابعاد فرهنگ‌سازی، ارتباطی و خبررسانی خود را از دست داد و به سرعت تبدیل شد به یک ماشین «تبلیغات سیاسی»!

البته این مشکل در گام‌های نخست به این دلیل پیش آمد که حکومت اسلامی «بازی» در فضای اینترنت را با روزی‌نامه‌نگاری دولتی، کتاب‌سازی حکومتی و خلاصة کلام نقش مساجد و تکایا عوضی گرفته، «توپ اینترنت» را به زمینی انداخت که هنوز در آن گرفتار است: زمین خاکی سیاست روزمره! اگر از روز نخست دولت برخوردی متفاوت با پدیدة اینترنت می‌داشت، مسئله شاید به این مرحله از پیچیدگی نمی‌رسید. با این وجود نمی‌باید فراموش کرد که «بازی» در همین زمین نیز برای حکومتی که عملاً فاقد دستگاه تبلیغاتی «کارساز» است، کار بسیار مشکلی به شمار می‌آید.

این حکومت تا آنجا که نقش خود را به عنوان «متکلم وحده» در زمینه‌های ارتباطات سنتی ایفا می‌کرد هیچ مشکلی نداشت. سخن گفتن از «اسلام»، مقدسین، فقه و غیره، زمانیکه سئوالی نمی‌توانست مطرح ‌شود، و بر سئوالات مشکل‌آفرین نیز آناً برچسب «ضدیت با مقدسات» الصاق می‌شد، آنقدرها نیازمند صنعت پیشرفته در زمینة ارتباطات نبود؛ هر آخوندی با چند چماقدار و چند «شانه» تخم مرغ می‌توانست آندسته از افرادی که می‌بایست سرکوب شوند از بین ببرد، و جماعت «خریدنی‌ها» را هم به ضرب چند شانه تخم مرغ از برابر مسیر پیشرفت اسلام و دین مبین به کنار زند. ولی در فضای اینترنت چنین اعمالی مشکل خواهد شد. اگر چند وبلاگ نویس نخست را یا «خریدند» و یا به سکوت دعوت کردند، آنهنگام که تعداد وبلاگ‌نویسان زیاد شد دیگر اعمال این سیاست‌ها امکانپذیر نبود. به همین دلیل حکومت به صورتی گسترده پای در روند «شبیه‌سازی» گذاشته، جبهه‌ای از «مخالف‌نمایان» بر روی خطوط اینترنت سازماندهی کرد.

نقش اصلی این «مخالف‌نمایان» فرسایش بحث‌های اجتماعی، سیاسی، مالی و اقتصادی است. اینان با به انحراف کشاندن این بحث‌ها در عمل دست مخالفان این حکومت را در کاسة حنائی می‌اندازند که توسط همین حکومت درست شده. به طور مثال زمانیکه فردی همچون میرحسین موسوی سخن از «آزادی مطبوعات» به میان می‌آورد، در عمل هدفی جز فرسایش «بحث مطبوعات» دنبال نمی‌کند. چرا که این فرد طی 8 سال دوران نخست‌وزیری‌اش در تمامی زمینه‌ها ملت ایران را با توسل به نظامیگری بی‌قیدوشرط، حداقل در زمینة مطبوعات سرکوب کرده. میرحسین موسوی در هیچ بعدی معتقد به آزادی مطبوعات نیست، چرا که اگر چنین تعلق خاطری می‌داشت نمی‌توانست طی 8 سال دولتی را رهبری کند که هدفی جز سرکوب مطبوعات دنبال نمی‌کرد.

به طور مثال، همانطور که شاهدیم از روزی که میرحسین موسوی را در بوق‌های استعمار نشانده‌اند، ایشان روز به روز در ویترین‌های جهانی «دمکرات‌تر» می‌شوند و سخنان‌شان در ظاهر امر روز به روز دلنشین‌تر!‌ البته اگر می‌گوئیم در «ظاهر امر» دلیل دارد، چرا که اگر این سخنان را از دیدگاه زبانشناسانه و منطقی‌ مورد بررسی قرار دهیم، مسائلی از پرده برون می‌افتد که طبیعت سخنران را سریعاً افشا خواهد کرد. در عمل، سخنوری‌های موسوی که با استفاده از همان شیوة «فرسایش» مطالبات واقعی ملت ایران دنبال می‌شود، بیشتر صحنه‌آرائی است تا برخورد سیاسی. ما در مورد سخنان موسوی، خاتمی و دیگر نورچشمی‌های «استعمار ـ ولایت» کم مطلب ننوشته‌ایم، امروز این بررسی را در مورد فردی صورت می‌دهیم که خود را خارج از حیطة حکومت اسلامی قرار داده، و ظاهراً‌ هیچ ارتباطی با این حکومت ندارد. هر چند به استنباط ما یکی از عوامل تبلیغاتی حکومت اسلامی می‌باید تلقی شود: آقای فرج سرکوهی!

اوج‌گیری «نهضت» ایشان که گویا با ماهنامة آدینه در ایران آغاز شده بود، به سرعت از چند لایه «حماسه» نیز برخوردار شده، فرج خان نهایت امر پای در اسطوره گذاشتند. روزی در ینگه‌دنیا یکی از همکارانم گفت: «فرج» در کاناداست! با بی‌تفاوتی پرسیدم، فرج کیست؟! با همان لهجة آمریکائی گفت، «سارکوهی» را می‌گویم. فکر کردم شوخی می‌کند. خلاصه بعدها فهمیدیم که چه دقایقی را از دست داده‌ایم. آقای سرکوهی که عمری را به روزی‌نامه‌نگاری در محضر امام سیزدهم گذرانده بودند، امروز تبدیل به یکی از پامنبری‌های مهم «موج سبز» شده‌اند و به دلیل تعلق خاطر مذهبی‌شان این شبهه نیز گویا برطرف شده که ایشان در واقع عامل حکومت اسلامی‌اند! ولی هدف از عملیات قهرمانانة آقای سرکوهی در واقع همان فرسودن مطالبات ملت ایران است.

سایت رادیوفردا، مورخ 6 خردادماه 1389، مطلبی از فرج سرکوهی در مورد حجاب و بحران‌سازی‌های «بدحجابی» که از طرف حکومت اسلامی در کشور به راه افتاده، منتشر کرده. این مطلب که با تیتر غلط انداز «مبارزه با بدحجابی، سرکوب امنيتی در پوشش مذهب و فرهنگ» در سایت مذکور منعکس شده، در مرحلة نخست به خواننده چنین القاء می‌کند که نویسنده قصد ریشه‌یابی مسئلة «بدحجابی» را دارد، چرا که در تیتر کذا از طریق «کلی‌گوئی» رادیوفردا چنین وانمود کرده که مطلب آقای سرکوهی، صریحاً اهداف واقعی پدیده‌ای به نام «بدحجابی» را در ایران بررسی خواهد نمود. با این وجود، این فقط یک «لایه» از فریب کلی‌ است، «رادیو فردا» به شهادت تمام مطالبی که تاکنون منتشر کرده به هیچ عنوان روشنگری در مورد مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در کشورمان دنبال نمی‌کند. مطلب فرج سرکوهی نیز فقط تداوم همین سنت فرخنده به شمار می‌رود! ابعاد واقعی مردمفریبی در جملة نخست این «مطلب» مشهود است:

«موج جديد حمله عليه زنان با شعار مبارزه با بدحجابی، در آستانة تظاهرات احتمالی معترضان در سالگرد انتخابات رياست جمهوری و نخستين سالگرد جنبش اعتراضی آغاز و بيش از همه خيابان‌های شهرهای بزرگ، دانشگاه‌ها و جوانان را هدف گرفته است.»

باید گفت که این نوع «جمله نویسی» از یک روزنامه‌نگار ظاهراً‌ «کارکشته» کمی بعید است، ولی حال که این «موج» به قول ایشان «حمله علیه» زنان را با شعار آغاز کرده، بهتر است ابعاد مردمفریبی را در همین جمله بهتر بشناسیم. نویسنده مسئلة مبارزة یک حکومت قرون‌وسطائی با «انسان‌محوری» را به هیاهو و قیل‌وقال لات‌ولوت‌های «موج سبز» وصله کرده، و تحت عنوان اینکه مبارزه‌ای بر علیه «بدحجابی» فضای شهرهای بزرگ را «فراگرفته»، هم باد در بادبان کشتی‌شکستة میرجلاد موسوی، که همسر نامحترم‌شان از بنیانگزاران «حجاب اجباری» معرفی می‌شوند، می‌اندازد و هم از بحرانی پرده‌ برمی‌دارد که اصلاً وجود خارجی ندارد و از روز نخست فقط بحرانی بوده ساخته و پرداختة حکومت اسلامی و کانال چماق‌کش‌های وابسته به محافل بین‌الملل.

در این وبلاگ‌ بارها در مورد مسئلة «حجاب» مطالبی نوشته‌ایم، و این نماد بردگی و فروهشتگی اجتماعی را از پایه و اساس محکوم کرده‌ایم. ولی طی چند ماه گذشته بارها عنوان کردیم که دولت احمدی‌نژاد دیگر قادر نیست همچون دوران گذشته به صورت سنتی پای در سرکوب زنان بگذارد؛ و این مطلب به هیچ عنوان نشانه‌ای از درک و فهم ایشان و یا هیئت دولت فعلی نمی‌باید تلقی گردد. دولت در زمینة سرکوب اجتماعی پای به بن‌بست گذاشته و به هیچ عنوان امکان موضع‌گیری سنتی در اینمورد را ندارد. حال اگر کسی می‌خواهد عدم‌توانائی دولت فعلی را در اجرای احکام «دین مبین»، به حساب پیروزی «موج سبز» بنویسد حتماً حکمتی دارد، که ما از آن بی‌خبریم!

نخستین انتظار ما از کسی که خود را «نویسنده» می‌داند این نیست که هنگام بررسی مسئلة حجاب هم‌صدا با بوق‌های استعماری به عادت بوزینة معرکه‌گیرها «جای دوست و دشمن» نشان دهد. در کلام متفکران نماد حجاب می‌باید در ابعاد اجتماعی، فلسفی و تاریخی مورد بررسی قرار گیرد، نه در مفاهیم سیاسی و اوباش‌گری‌های یک حکومت دست‌نشانده. و نهایت امر «روشنفکری» ایجاب می‌کند که این «نماد» بردگی صریحاً محکوم شود؛ اینهمه اگر اصولاً نویسندة محترم از شناختی کافی در زمینة سنت‌های فئودال و تبعات تحمیل آن‌ها بر جامعة معاصر آگاه باشد. آقای سرکوهی می‌فرمایند:

«اما غلبة اهداف امنيتی و سياسی بر انگيزه‌های فرهنگی و مذهبی، از جمله در مساله حجاب اسلامی زنان، وجهی بارز از فرآيند تقليل ارزش‌های مکتبی و مذهبی به اهرم‌های امنيتی و سياسی در ايران است.»

اینکه ایشان پس از سال‌ها روزی‌نامه‌نگاری در محضر امام سیزدهم، ناگهان به چنین نتیجة «چشم‌گیری» دست یافته باشند، مسلماً از جمله دستاورهای بزرگ «ملت ایران» می‌باید تلقی شود. ولی خدمت‌شان بگوئیم، مسئله‌ای به نام «حجاب» حتی اگر خارج از مرزهای ایران و در قلب جوامع غربی که معمولاً ریشه‌های غیراسلامی دارند رایج شده، از دیرباز فقط و فقط یک مسئلة سیاسی بوده و هیچ ارتباطی با به قول ایشان «ارزش‌ها» ندارد. دامن زدن به حجاب‌دوستی از طرف دولت‌های غربی کار را بجائی رسانده که حتی در پایتخت این کشورها با توزیع دلار «حجاب» را در میان زنان غیرمسلمان نیز به ارزش گذاشته‌اند. ولی نمی‌دانیم آداب و رسوم به ارث رسیده از دوران فئودال چگونه می‌تواند در عرصة اجتماع کنونی «ارزش» تلقی شود. عنوان کردن اینکه یک زن به دلیل آنکه زن زاده شده می‌باید پیکرش را بپوشاند تا آقایان «تحریک» نشوند، تقلیل زن به ابزار شهوترانی مرد خواهد بود، مطلب دیگری در کار نیست. اگر فرج ‌سرکوهی در این روند «ارزش» پیدا کرده بهتر است بجای بازگوئی کوکورانة واژگان رایج آخوندیسم و فوت کردن پنهان در پشم بوگندوی آخوند و مذهب‌پرست و دین‌خو و اسلام‌پناه، پیش از آنکه ارزش کذا از دستش در برود آنرا در معرض دید همگان قرار دهد! عنوان کردن اینکه پدیده‌ای به نام حجاب می‌تواند «ارزش» تلقی شود فقط و فقط از طریق نفی «حق انتخاب» زن می‌تواند خود را به اثبات برساند، انتخابی که اصولاً آخوندجماعت با فرستادن دختربچه‌های 10 ساله به حجله با آن بیگانه باقی مانده.

البته شاهدیم که آخوندیسم خصوصاً در قوالب مطلوب استعماری‌اش که مهم‌ترین وظیفة خود را اعمال کنترل بر مجموعه‌های گستردة شهری در مناطق نفتخیز تلقی می‌کند، از دیرباز جهت سرکوب تحرکات اجتماعی، فرهنگی، هنری، ادبی و حتی سیاسی و مالی در این جوامع سرکوب زن را سنگ زیربنای سیاست‌های خود تحلیل کرده. شعبده‌‌ای هم در کار نیست! صورتبندی ساده‌تر از آن است که برخی ریش‌پهن‌ها برای آن صدها «حل‌المسائل» قلمی کنند؛ اگر محدودیت‌های اجتماعی بر زنان اعمال شود، عملی که به دلیل حضور فعال فرهنگ مردسالار کم هزینه‌تر است، به صورت خودبه‌خود مردان نیز تحت نظارت قرار خواهند گرفت. و بر خلاف ادعاهای فرج سرکوهی این صورتبندی‌ها هیچ ارتباطی با لات‌بازی‌های اخیر میرجلاد موسوی و کروبی چپاولگر و جاسوس ندارد.

توجیهات ارائه شده در حل‌المسائل‌ها و «سخنرانی‌های» فرهیختگان حکومت اسلامی پیرامون «حجاب» فقط بازتولیدی است کودکانه و ابتدائی از مجموعه ترهات رایج در فرهنگ‌های مردسالار. راه دور نرویم، از کرة ‌شمالی تا ویتنام و مکزیک همین مزخرفات را می‌توان به هزار زبان متفاوت بازیافت. نیازی به اسلام و شبه‌جزیرة بی‌آب و علف و صحرای حجاز نیست. جالب است بدانیم که کشیش‌های کاتولیک و پروتستان، خاخام‌های حرام‌زادة یهودی، رهبران مذهبی زرتشتیان و مسلماً پیش‌نمازهای «نهضت بهائیت» در مورد این مسائل با هم کاملاً هم‌عقیده‌اند. اینان همگی ریشه در طفولیت تمدن بشری دارند و خواستار گسترش و احیای فرهنگ مردسالار و «فئودال» هستند، چرا که این به اصطلاح «فرهنگ» که تاریخ مصرف‌اش هم دیگر سپری شده، نقش هم اینان را به «ارزش» می‌گذارد. ولی در مناطق استعمارزده این جماعت «دین‌پرور» نخست به مطالبات اربابان‌شان در بانک‌ها و صنایع نظامی مغرب زمین خیره مانده‌اند. در دنبالة حل‌المسائلی که فرج سرکوهی در مورد حجاب برای رادیوفردا نوشته می‌خوانیم:

«در همة قرائت‌ها زن مسلمان موظف به رعايت حجاب اسلامی است اما اين قرائت‌ها در بارة مسائلی چون اجباری بودن يا اجباری نبودن حجاب برای زنان نامسلمان […]»

همانطور که می‌بینیم حداقل «رادیوفردا» از زبان این تحفة محفل استعمار نظر نهائی خود را در مورد حجاب اجباری «زن مسلمان» به صراحت اعلام داشته! خلاصه هر قرائتی که دارید داشته باشید، از نظر رادیوفردا حجاب برای زنان مسلمان اجباری است. توجه کنیم که «حرف» این نیست که این اسلام چیست و از کجا همچون بختک بر سر یک ملت افتاده! در ثانی، مگر حجاب در مسیحیت اجباری نیست؟ سرپرست «محترم» رادیو فردا که این مزخرفات را تحت عنوان مقالات تحلیلی منتشر می‌کنند مگر چشم‌مبارک‌شان کور بود و ندیدند که «لورا بوش» همسر غیرکاتولیک جورج بوش، رئیس جمهور ایالات متحد، هنگام بوسیدن دست پاپ چادر بر سر انداخته بود؟ حال چه شده که از زبان یک موجود فکسنی که عمری را در خدمت مشتی اوباش به روزی‌نامه‌نویسی گذرانده، به فارسی‌زبانان چنین تفهیم می‌کند که «در اسلام حجاب اجباری» است؟! به فرض که در اسلام حجاب اجباری باشد، مگر کشور ایران متعلق به اسلام است، یا مگر همة ‌مسلمان زادگان موظف‌اند احکام اسلام را بپذیرند؟ این اجبار اگر از توضیح‌المسائل محبوب سازمان سیا نیامده از کجا آمده که حقوق زن را به فعالیت اجتماعی با رعایت حجاب محدود می‌کند؟ پاسخ به این پرسش را از فرج سرکوهی دریافت می‌کنیم که در این گیرودار هندوانه‌ای هم زیر بغل روح‌الله خمینی می‌چپاند و ایشان را در جایگاه «برتر» از دیگر مراجع تقلید می‌نشاند:

«آيت‌الله خمينی، برخلاف اغلب مراجع تقليد آن روزگار، با حضور زنان در تظاهرات سياسی، البته به سود انقلاب و جمهوری اسلامی، موافقت و با اين اقدام و ديگر دستورها و فتواهای خود راه را برای حضور محدود مشروط به حجاب زنان لايه‌های فرودست و مذهبی جامعه باز کرد.»

می‌بینیم که در متن ایشان از هر سوراخ فقط «نیکوئی‌های» آخوند و اسلام است که بیرون می‌زند. به آقای سرکوهی یادآوری کنیم که خمینی جلاد و همپالکی‌هایش در جامعه‌ای سخن از نقش «حجاب» به میان آورده بودند که طی سه ماه تابستان در سواحل شمال و جنوب، هتل و متل و ویلاهای متفاوت و اتاق‌ خالی باقی نمی‌گذاشتند. میلیون‌ها زن ایرانی با مایو و بیکینی در ساحل و دریا به شنا و گردش و نوشیدن همان مشروباتی مشغول بودند که جنابعالی «حرام» می‌دانید. این زنان حتماً‌ همه میلیارد بودند؟! چطور آن زمان چشمان‌ شما کور می‌شود، ولی امروز ریش و پشم این مزدوران خودفروخته و زن‌ستیز را از هزار کیلومتری «رصد» می‌فرمائید؟ در این هماهنگی حتماً نشانه‌ای از «ارزش‌های» مشترک می‌باید جست!

در ثانی، آنچه به قول شما زنان «فرودست» را به خیابان‌ها فرستاد شکرخوری‌های روح‌الله خمینی نبود؛ فروپاشی دیواره‌های امنیتی رژیم کودتای 28 مرداد بود که دیگر نمی‌توانست حرکت‌های اجتماعی را کنترل کند. اتفاقاً یکی از دلائل حضور آقایان آیات عظام در صحنة سیاست کشور همین فروپاشی محتمل رژیم کودتا بود. اینان قرار بود آنچه از این رژیم باقی می‌ماند با سریشم اسلام و حل‌المسائل و مفاتیح‌الجنان و حدیث مسلم و روایت معصوم و هزار مزخرفات دیگر به هم بچسبانند تا امثال شما پس از سه دهه عملیاتی را به خمینی دجال نسبت دهید که این روانپریش ابله به خواب هم نمی‌توانست ببیند. شاید شوخی می‌کنید! خمینی کجا و این حرف‌ها کجا؟! خمینی بینوا اگر شبانگاه راه مبال‌اش را گم نمی‌کرد خیلی هنر کرده بود. اینهمه بادمجان دور قاب امام‌تان نچینید، هم ریش‌ها برای‌تان حرف در می‌آورند. آقای خمینی با «فتواهای‌شان» در واقع غذائی را تناول می‌کرد که ژنرال هویزر در برابرش گذاشته بود. ولی اگر شما به این ترتیب ادامه بدهید بعضی‌ها را در این «سنگر» مستقر خواهید کرد که اصلاً نظریة «آزادی زن» و فمینیسم را همان آقای خمینی در سطح جهان مطرح کرده بود! خمینی، همان ابلهی که در سخنرانی «انقلابی‌اش» در مخالفت با اصل ششم انقلاب سفید، اصلی که به زنان اجازه می‌داد نمایندة مجلس شوند، در شهر «مقدس» قم عربده می‌زد: «زنان را چرا جلو می‌کشید، جامعه را چرا فاسد می‌کنید؟!»

ولی آقای سرکوهی دست بردار نیستند، ایشان سعی دارند که حکومت نفرت‌انگیز ولایت‌فقیه را به هر ترتیب ممکن در چنتة‌ ما ملت ایران بچپانند،‌ از همین روست که می‌فرمایند، زن ستیزی «فرهنگ» است، تحمیل حجاب برای تقویت همین «فرهنگ» صورت گرفت:

«تبعيض جنسيتی مولفه‌ای موثر در فرهنگ جامعة ايرانی است و جمهوری اسلامی با تصويب و تقديس قوانين تبعيض‌آميز عليه زنان و با اجباری کردن حجاب اسلامی اين فرهنگ را تقويت کرد و کوشيد تا زنان را، هر جا که ممکن است، به توده هوادار بی‌شکل خود بدل کند.»

نخست می‌باید قبول کرد که مشکل می‌توان همزمان با سرکوب یک جماعت، آنان را به «تودة هوادار» نیز تبدیل نمود!‌ مگر اینکه این جماعت را دیوانه و صغیر و مهجور به شمار آوریم! امیدواریم که موضع آقای سرکوهی در تأئید مبانی دین مبین تا این اندازه «مستحکم» و علنی نشده باشد. البته این مشکلی است که «متن» آقای سرکوهی ایجاد کرده، مسلماً خودشان با متن‌شان تفاوت دارند! ولی بهتر بود مقصود خود را روشن‌تر عنوان می‌کردند. با این وجود در اینکه جامعة ایران بسیار عقب‌افتاده است حداقل نویسندة این وبلاگ هیچ تردیدی ندارد. تمامی مدرنیسمی که طی دوران پهلوی در جامعه به طرق مختلف تزریق شد به دلیل نبود زمینة فرهنگی مناسب و عدم مسئولیت‌‌پذیری دولت‌ها جهت ایجاد هماهنگی‌های ساختاری و بطنی در جامعه، و نهایت امر به دلیل عدم حمایت واقعی کل حکومت از اصول «انسان ‌محوری» آخرالامر تبدیل شد به ابری گذرا در آسمان سیاست کشور و از میان رفت. چرا که مدرنیسم همواره بر گسست استوار شده و فاقد تداوم فرهنگی است. در این مختصر پای به بحث مدرنیسم و تفاوت‌های آن با مدرنیته نمی‌گذاریم، چرا که فرصت کوتاه است.

ولی مؤلفه‌های اجتماعی را بر خلاف آنچه آقای سرکوهی مطرح می‌کنند نمی‌باید در آسمان جستجو کرد. این مؤلفه‌ها زمینه‌هائی کاملاً ملموس، اجتماعی، اقتصادی و مالی دارد و اگر این زمینه‌ها از میان برود منبع تغذیة‌ مؤلفه‌ها نیز از میان خواهد رفت. اگر آنچه ایشان تبعیض‌های «جنسیتی» می‌نامند، امروز در جامعه حضور فعال پیدا کرده، به دلیل حمایتی است که حکومت‌های دست نشانده و حامیان غربی‌شان از گسترش این مؤلفه‌ها صورت داده‌اند. همانطور که پیشتر گفتیم، در کمال تأسف این «مؤلفه‌ها» در تمامی کشورهای عقب‌افتاده که در آن‌ها روابط اجتماعی فئودال حاکم است، از شبه‌جزیرة کره گرفته تا قلب مکزیک و آرژانتین حاکمیت بلامنازع دارد. مسئله این است که حاکمیت‌ها تا چه حد جهت حفظ موجودیت خود مجبورند بر این مؤلفه‌ها تکیه کنند.

برخلاف ادعای آقای سرکوهی، حکومت اسلامی نتوانسته هیچیک از قشرها را در جامعة ایران، حتی آنچه ایشان «زنان طبقات فرودست» نامیده‌ به «تودة هوادار بی‌شکل خود بدل» کند. امروز حمایت‌ها از این حکومت فقط فرامرزی است. و دیروز نیز اگر حمایت‌های فرامرزی وجود نمی‌داشت، این حکومت کارش به هیچ عنوان به سه دهه نمی‌کشید. نهایت امر مبارزات زنان ایران با حکومت آخوندی، هیچ تضادی با مبارزات مردان ندارد و نخواهد داشت. ما مبارزه با حجاب اجباری را یکی از اهداف اصلی مبارزات تمامی ایرانیان تلقی می‌کنیم. این مسئله همانطور که بالاتر نیز عنوان کردیم ارتباطی به «زن» در مفاهیم اجتماعی ندارد و عاملی است جهت کنترل و سرکوب ملت ایران.

برخلاف آنچه رادیوفرداها و بی‌بی‌سی‌ها قصد القای آن را دارند، ما نه در طبقات شهری متوسط و بالا که در تمامی طبقات جامعه ریشه‌های مبارزه با این حکومت را دنبال می‌کنیم و اطمینان داریم که این برخورد در طبقات فردوست، به دلیل فشار گسترده و روزافزون حکومت نهایت امر شکل و صورت تعیین‌کنندة خود را پیدا می‌کند. حرکتی که وابستگان به این طبقات جهت حفظ موجودیت اجتماعی و فرهنگی خود از طریق بازنگری در الگوهای پایه‌ای در قلب همین طبقات صورت خواهند داد. نشانه‌های بسیاری در دست است که دگرگونی این مؤلفه‌ها در قلب طبقات فرودست جامعه را می‌نمایاند. ما مطمئن‌ایم که این تغییر صورت خواهد گرفت، هر چند چنین تغییری مسلماً در مسیر انتظارات سرکوهی‌ها و مدیریت رادیو فردا صورت نگیرد.

در پایان از رادیوفردا نیز تقاضا داریم که اگر به حفظ حجاب اسلامی و «نوامیس» در ایران تا به این حد پایبند باقی مانده، حداقل این مواضع را به قلم «مدیریت» در همان بالای صفحه اعلام کند، تا بیش از این عبای سرکوهی را که آخوندی تازه‌کار به شمار می‌آیند، به ریش و حجاب و نماز و روضه آلوده نکند که به زبان آخوندی، «خدای را خوش نمی‌آید!»

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید30مه2010

moneycan.tk
ushide.tk
record-proxy.tk
dexianj.tk
regmino.com
fullshadow-proxy.tk
proxygogo.tk
hide-pipe.tk
anyone-looked.tk
at-keyword.tk
and-wonder.tk
qrunout.tk
tampadigg.tk
gengll.tk
also-mean.tk
cityhide.tk
chase-proxy.tk
be-insearch.tk
for-genuine.tk
wall-proxy.tk
thingthingsurf.t
all-meant.tk
keepprox.tk
demand-all.tk
gathered-with.tk
united-kingdom123.tk
all-figure.tk
can-use.tk
fuckproxynet.tk
virtualpass.tk
free-hide.tk
cdnproxy.tk
stealthsurf.tk
5656543.tk
well-p1.tk
through-2.tk
show-it2.tk
hill-2.tk
does-it-all.tk
proxystation.us
can-you-relate.tk
greattunnels.tk
but-what.tk
record-proxy1.tk
coconut-proxy1.tk
and-good.tk
tenhideschool.tk
work-proxy2.tk

مسکو و سوته‌دلان!

در وبلاگ «شیعه و شعبده» از بحران سیاسی‌ای که ظاهراً بین دولت احمدی‌نژاد و مسکو در حال شکل‌گیری است شمة مختصری ارائه دادیم و از بن‌بست‌های استراتژیک حکومت اسلامی در زمینة ایجاد یک ارتباط مستحکم با مسکو در منطقة خزر و مرزهای خاکی سخن گفتیم. ولی همانطور که می‌توان حدس زد این «بحران‌سازی» به تدریج می‌رود تا در مقیاسی قابل توجه «کمبود بحران» حکومت اسلامی را مرتفع کند. و این مسئله‌ای است که کمتر مفسری تا حال به آن اشاره داشته.

اینکه به دنبال امضاء بیانیة «مبادلة سوخت هسته‌ای»، انتظارات دولت احمدی‌نژاد از مسکو چه می‌تواند باشد هنوز ابعاد مشخصی ندارد. ولی همانطور که دیدیم دولت تهران مجبور به خروج از سکون در زمینة روابط بین‌المللی شده؛ مهر سکوت از لب برداشته، و جالب این است که در خطابه‌های رسمی دولت که معمولاً هدفی جز انحراف افکار عمومی دنبال نمی‌کند، روسیه به دلیل «خطاهائی» نامرئی و نامعلوم پیوسته مورد خطاب و عتاب قرار می‌گیرد.

اعمال این شیوه خصوصاً از طرف دولتی که نه حمایت چندانی در داخل مرزها دارد، و نه حامیانی «علنی» در سطح جهانی، فقط می‌تواند نشان از این داشته باشد که دست‌هائی فرامرزی و محفلی، هر چند در خفا، حرکت اعتراضی دولت احمدی‌نژاد را در هم‌سوئی کامل با رهبران جنبش سبز به سوی مسکوستیزی راهبری می‌کند. این مطلب را پیش از این، هنگام «انتخاب» مجدد احمدی‌نژاد به ریاست دولت جمکران عنوان کردیم و خاطر نشان نمودیم که پروژة تبدیل احمدی‌نژاد به «هیتلرنوین» شکست خورده، و اینک آمریکا مجبور خواهد شد روابط پنهان خود را با حکومت اسلامی علنی کند. به استنباط ما مهم‌ترین خط سیاسی‌ای که کرملین در شرایط فعلی در ایران جستجو می‌کند، همین «علنی» کردن روابط پنهان «تهران ـ واشنگتن» خواهد بود. و می‌بینیم همان احمدی‌نژادی که واشنگتن او را جهت تبدیل به «هیتلر جدید» به قدرت رسانده بود تا بتواند خاک کشور را به بهانة جنگ با «هیتلر» به توبره بکشد، امروز در میانة سخنوری‌های عوامفریبانة خود، با تهدید روسیه به صورت غیرمستقیم خواهان ارتباط علنی با غرب است.

ارتباط ویژة حکومت اسلامی با آمریکا، یا بهتر بگوئیم رابطة بین آنچه «انقلاب اسلامی» و «شیطان بزرگ» تعریف شده بود، از نخستین روزهای تفویض قدرت به روح‌الله خمینی در ایران «آغاز به کار» کرد. در این «طرح گسترده»، از آنجا که در برنامة «حقوق بشر» کارتر، حمایت واشنگتن از مشتی اوباش و اراذل نمی‌توانست برای آمریکا آبی به آسیاب منافع استراتژیک سرازیر کند، برنامه‌ای به نام «نبرد با آمریکا» نیز تعبیه شده بود. در این صحنه‌آرائی حکومت ملایان بدون هیچگونه ارتباط علنی با سرمایه‌داری بین‌الملل که مرکزیت آن در واشنگتن فعال است، هم می‌توانست به سرکوب هر گونه تمایل انسان‌محور در ایران مشغول شود، هم زمینة فعالیت گروه‌های اسلامگرا در عراق، ترکیه، لبنان، فلسطین و خصوصاً افغانستان را فراهم آورد، و هم تحت عنوان حکومت «ولایت‌ فقیه» یک فاشیسم قرون‌وسطائی را در چارچوب منافع آمریکا بر ملت ایران تحمیل نماید. برنامه‌ای که گام به گام تحقق یافت و نتیجه همان شده که امروز شاهدیم: یک حاکمیت ‌مسئولیت‌گریز، سرکوبگر، فاسد و بی‌برنامه که فقط در چارچوب الزامات محافل بین‌الملل در داخل کشور دست به «سیاستگزاری» می‌زند.

البته این صحنه‌گردانی تا حد زیادی نتیجة عقب‌ماندگی تفکر سوسیالیسم در ایران بود، چرا که فاشیسم خمینی دقیقاً همچون فاشیسم‌‌های اروپا در دهة 1930 فقط از طریق «چپ‌نمائی» توانست این صحنه‌گردانی را صورت دهد. در این برهه، «چپ» ایران به دو گروه تقسیم می‌شد، گروه‌های چریکی، که بدون در نظر گرفتن مسائل استراتژیک ایران در کوه و بیابان با چند قبضه تفنگ و طپانچه «نبرد طبقاتی» خیالی به راه انداخته بودند، و آندسته که همچون حزب توده، «پیروزی» را فقط از مسیر پیروی از فرامین اتحاد شوروی سابق امکانپذیر می‌دیدند. ولی هر دو در یک اشتباه کلی شریک بودند: آنچه اینان «انقلاب» می‌خواندند فاقد ابعاد فرهنگی بود. تمایل به خلق‌دوستی، کارگر پروری، عوام‌پرستی و خلاصة کلام دیگر مظاهر درویش‌مسلکانة «چپ انقلابی»، در هر گام حرکت چپ را از ابعاد فلسفی، نظری و انسان‌محور سوسیالیسم بیشتر و بیشتر دور کرد، و تحرک سیاسی را در مسیری انحرافی قرار ‌داد که نهایت امر به کوچة بن‌بست ولایت‌فقیه ختم می‌شد.

با این تفاوت که ولایت فقیه هم وعدة تمامی آنچه «چپ» قول می‌داد، به توده‌ها ارزانی می‌داشت، و هم توده‌ها را در دامان مالیخولیا و توهمات وتحجر مانوس‌شان رها می‌کرد و از هر گونه تعرض «فرهنگی» بر علیه اینان خودداری می‌نمود! در واقع این شرایط به این حکومت اجازه می‌داد که هم «بهشت» معاصر چپ را به توده‌ها بفروشد، و هم بجای تغییر روش‌های سنتی و پوسیدة قرون‌وسطائی، خود را حامی همین روش‌ها معرفی کند!‌ به عبارت دیگر، طی سال‌های 1960 تا اواسط دهة 1980 هر آنچه چپ در ایران به عنوان حرکت سیاسی و اجتماعی صورت ‌داد، در عمل فقط به معنای ریختن آب به آسیاب فاشیسم اسلامی بوده. این مسئله‌ای است که مسلماً‌ مورخان در آینده به تفصیل به آن خواهند پرداخت. به استنباط ما اشتباهات استراتژیک چپ‌گرائی طی دو دهة فوق موضوع قابل بحثی در بررسی‌های تاریخی تلقی خواهد شد.

ولی تا آنجا که مربوط به عملیات ولایت فقیه در ایران می‌شود، محافل حامی آخوندجماعت با شناخت از همین «راهبری‌ها» در مسیر حرکت توده‌ها دام مناسب را پهن کردند، و هر گاه ایالات متحد جهت تحکیم هر چه بیشتر میخ‌های خود بر تابوت ملت «اسلامی» ایران نیازمند «رخدادهای» کمکی می‌شد، این محافل رخدادها را توسط عوامل‌ آمریکا سازمان می‌دادند. عملیات «قهرمانانة» اشغال سفارت، حمایت از ادامة جنگ بر علیه صدام «کافر»، شکل‌گیری هنگ‌های شهری «حزب‌الله» در مبارزه با مطبوعات «فاسد» و «بدحجابی» و «طاغوتی» و قتل‌عام کمونیست‌های «توطئه‌گر»، و … یکی پس از دیگری در فهرست فعالیت‌های دستگاه خلیفه‌گری «امام زمان» قرار ‌گرفت. و امروز حکومت اسلامی در تهران ـ این حکومت هم شامل دولت احمدی‌نژاد می‌شود و هم هواداران موج سبز ـ میراث‌خوار تمامی این رخدادهاست؛ وام‌دار تمامی این عملیات است، و نهایت امر دست‌های این حکومت در دست سرمایه‌داری جهانی به رهبری ایالات متحد قرار گرفته.

در چنین شرایطی است که ایالات متحد، پس از اینکه در آغاز دولت اول مهرورزی در بن‌بست قرار گرفت، به ناچار از پروژة «جنگ‌سازی» در ایران نیز دست برداشت. اینجاست که مسئلة «بحران هسته‌ای» آغاز ‌شد. ولی این بحران نیز به ترتیبی از مسیر مناسب حال واشنگتن خارج شده، و به باز شدن هرچه بیشتر «مچ» بازیگران اصلی بحران‌سازی، یعنی واشنگتن و لندن در برابر افکارعمومی انجامید. در این برهه است که شاهد حملات احمدی‌نژاد بر علیه روسیه می‌شویم.

اینکه جزئیات مطالبات احمدی‌نژاد از روسیه چیست آنقدرها مهم نخواهد بود؛ خبرگزاری‌ها از انتظارات دولت «مهرورزی» از روسیه در مورد پیش‌نویس «قطعنامة تحریم» شورای امنیت سازمان ملل بر علیه حکومت اسلامی سخن به میان می‌آورند. ولی می‌دانیم که جنجال پیرامون این «تحریم‌ها» به همان اندازه برای جمکران سرنوشت‌ساز است که برای ایالات متحد. این تحریم‌ها در مرحلة رسانه‌‌ای و تبلیغات باید نشان دهد که دولت احمدی‌نژاد همچون گذشته «ضدآمریکائی» است؛ این تحریم‌ها زمینة فعالیت‌های فراقانونی شبکه‌های مالی و تجاری در کشور را فراهم می‌آورد، فعالیت‌هائی که ارزهای حاصل از آن به بانک‌های لندن در دوبی سرازیر می‌شود؛ همین تحریم‌ها به جهانیان «ثابت» خواهد کرد که آقای اوبامای «متمدن» از اوباش اسلام‌گرا حمایت به عمل نمی‌آورند؛ این تحریم‌ها … خلاصه بگوئیم، این «تحریم‌ها» فلسفة وجودی حکومت اسلامی و سیاست خاورمیانه‌ای ایالات متحد را رقم می‌زند.

حال چرخش دولت احمدی‌نژاد در باب ارتباط با مسکو را می‌باید مد نظر قرار داد. احمدی‌نژاد به زبان بی‌زبانی از مسکو می‌خواهد که به دلیل امضاء بیانیة کذا حمایت جهانی خود را از حکومت اسلامی در سطوح دیپلماتیک و استراتژیک و رسانه‌ای «تقبل» کند! باید اذعان داشت که این انتظاری است ناهنجار، آنهم در شرایطی که دولت ایالات متحد طی سه دهه با حمایت پنهان از حکومت اسلامی و به طور کلی از اسلام‌گرائی، یکی از مهم‌ترین پروژه‌های جهانی سازمان سیا را اجرائی کرده. روسیة امروز نمی‌تواند فراموش کند که شکست ارتش سرخ در دروازه‌های کابل را مدیون همین «اسلام‌گرائی» است. اگر روسیه خود را به عنوان حامی دولت اسلامی جا بزند، وضعیت مسکو در برابر افکار عمومی در منطقه به کجا خواهد کشید؟

در عمل، اگر روسیه از امضاء بیانیة «کذا» حمایت صورت داد و اردوغان و داسیلوا را با پس‌گردنی روانة تهران کرد تا از این پروژه حمایت کنند، فقط برای خلاصی از شر طرح «بحران هسته‌ای» آمریکا در مرزهای جنوبی‌اش بود، نه به دلیل عشق و علاقة وافر به حجج اسلام و آیات عظام! دولت فعلی روسیه نه از بنیادگرائی اسلامی در مرزهای جنوبی خود حمایت خواهد کرد، و نه از بنیادگرائی ارتدوکس در مسکو!‌ این مطلبی است که برای دولت ایران قابل هضم نیست.

در ثانی، سرنوشت حکومت اسلامی چه بهتر که در ارتباط با همان محافل تصمیم‌گیرنده‌ای قطعی شود که از روز نخست حامی این بساط بوده‌اند، نه از طریق ارتباط با یک دولت تازه از «گردراه‌رسیده» که فقط در تبلیغات جهانی خود را میراث‌دار اتحاد جماهیر شوروی سابق معرفی می‌کند. آیا آمریکا حاضر است در ازاء تغییرات ریشه‌ای در روش‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و … از طرف دولت اسلامی، به نوبة خود تغییری در برخوردهای واشنگتن با این حکومت داشته باشد؟ اگر چنین امکانی وجود دارد، چرا احمدی‌نژاد به جای اینکه لقمه را مستقیماً به دهان بگذارد آن را به دور سر خود می‌چرخاند؟ مگر ایشان به دانشگاه کلمبیا دعوت نشده بودند؟ پس می‌توانند این روابط را گسترش دهند. دولت ایران می‌تواند در سطح جهانی رسماً اعلام دارد که از حقوق‌بشر حمایت می‌کند، گروه‌های خودسر و سرکوبگر را در سطح شهرها مجازات خواهد کرد، مقررات جاری در ارتباطات جهانی را مورد تأئید قرار می‌دهد، و … و در پی اتخاذ این مواضع از آمریکا تقاضای حمایت سیاسی و استراتژیک نیز صورت دهد. مگر جز این است که آمریکا خود را طرفدار چنین «شرایطی» وانمود کرده؟ پس منتظر چه هستید، چرا به گدائی محبت در خانة مسکو می‌روید، حمایت آمریکا را بطلبید!

مشکل اینجاست که آمریکا به هیچ عنوان از این سرفصل‌ها حمایت نمی‌کند، و تمامی ابزار سرکوبی که در جهان بر پا کرده بر اساس همین «توهم‌زائی‌هاست»! حال که چنین امکانی برای آمریکا وجود ندارد، چگونه احمدی‌نژاد می‌تواند انتظار داشته باشد که مسکو از بساط مفتضحی که یانکی‌ها در مرزهای جنوبی‌اش به پا کرده‌اند در سطح جهانی حمایت نیز به عمل آورد؟

با این وجود، به استنباط ما طرح تحریم‌های اقتصادی از طرف شورای امنیت سازمان ملل که نهایت امر اهرمی خواهد شد جهت کنترل تسلیحاتی حکومت اسلامی در دست کرملین، مسلماً این امکان را دارد تا آمریکا را به این صرافت بیاندازد که «تغییرات» کذا را می‌باید هر چه زودتر مدنظر قرار دهد. می‌دانیم که همین چند روز پیش کاشف به عمل آمد که حکومت اسلامی از طریق دلال‌هائی در گرجستان ـ این کشور در حال حاضر با روسیه روابط خوبی ندارد ـ اقدام به خرید موشک کرده بود! باید پرسید دولت احمدی‌نژاد تا کجا حاضر است در روابط خصمانة خود با روسیه ـ این روابط به صورت کنترل از راه دور توسط واشنگتن هدایت می‌شود ـ تجدید نظر کند، و نه در گفتار، که در کردار دست از عوامفریبی بردارد؟

ولی برخوردهای «تند» احمدی‌نژاد با روسیه شاید همان باشد که مسکو در پی‌اش بوده. می‌دانیم که پس از «انتخابات» اخیر در حکومت اسلامی رسانه‌های وابسته به غرب چنین شایع کردند که دولت احمدی‌نژاد را مسکو مورد حمایت قرار می‌دهد، و ملاقات احمدی‌نژاد با مدودف در فردای «انتخابات» کذا را شاهدی براین مدعا دانستند. حال که احمدی‌نژاد مجبور شده هم روابط خود را با ارباب اصلی، یعنی آمریکا علنی‌تر کند و هم سخنرانی‌های‌اش را به موضع‌گیری‌های ضدروسی مزین نماید، حامیان «موج‌‌سبز» با مشکلی بسیار اساسی روبرو خواهند شد. برای این «موج»، که تمامی نیروی سیاسی‌اش را از طریق حمایت شاخک‌ تبلیغاتی نظام‌ سرمایه‌داری غرب به دست می‌آورد، فقط یک راه باز خواهد ماند، همکاری و همگامی و همنشینی و همفکری با احمدی‌نژاد بر روی سایت‌های بی‌بی‌سی و رادیوفردا و صدای آمریکا!

شاپور بختیار، زمانیکه بنی‌صدر و رجوی از تهران گریخته، به پاریس آمدند، در مصاحبه با خبرنگار رادیو فرانسه پس از توضیح اینکه اینان از فدائیان امام سیزدهم بودند، از روی مزاح گفت، اگر وضع به همین منوال پیش برود فردا آقای خمینی هم به پاریس پناه می‌آورد! می‌بینیم که اگر جنگ‌ 8 ساله و کثافتکاری‌های خط‌امام و دیگر فعالیت‌ها این پیش‌گوئی را به تعویق انداخت، امروز با این مرحله فاصلة زیادی نداریم. خلاصه اگر وضع به همین منوال پیش رود تا چند روز دیگر خبرگزاری‌های جهان ضمن انتشار تصاویر دلربائی از احمدی‌نژاد در حال فحاشی به مسکو او را در جایگاه مهم‌ترین حامی دمکراسی، آزادی و حقوق‌بشر به جهانیان معرفی خواهند کرد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید27مه2010

cloak-around.tk
lostamasta.tk
bizcenter.tk
autotunnelschool.tk
proxy-gr.tk
star-freeprox.tk
fasthideoffice.tk
browse-out.tk
systemunblock.tk
unblockblerpe.tk
proxythree.info
justhideme.tk
buyhiperstone.tk
proxydotz.tk
blondeproxy.tk
but-to-take.tk
boisterous-fire.tk
lastheroproxy.tk
enthused-fire.tk
proxyfix.tk
jaguarproxy.tk
bitsurf.tk
eeerere.tk
upperschoolhide.tk
frozenproxy.tk
unblockeasy.tk
buytulissman.tk
theschoolproxy.info
dwiproxie.tk
tic-tic.tk
greenproxx.tk
heartproxie.tk
morespeedsurf.tk
proxytrap.tk
fastproxycity.tk
all-excellent.tk
artificial-on.tk
are-better.tk
acceeed.tk
ukproxie.tk
sayforex.tk
cardifproxie.tk
youtubeproxies.info
proxysafari.com
lee-lee.tk
hotprox.tk
newhide.tk
proxeee.info
a-superior.tk
fireplace-that.tk
nuu-nuu.tk
1st-freeproxy.tk

شیعه و شعبده!

پس از صدور بیانیة «تبادل سوخت هسته‌ای»، استنباط دولت احمدی‌نژاد این بود که با تکیه بر این «برد» دیپلماتیک،‌ اینک حکومت اسلامی خواهد توانست با صلابت و کوبندگی بیشتری در مسیر روابط استراتژیک طی طریق کند. باید گفت، یک تشکیلات استعماری با تکیه بر یک برد دیپلماتیک «گنگ» مشکل می‌تواند از منابع الهام استعماری خود فاصله گرفته، و درهای جدیدی به روی خود بگشاید. از طرف دیگر، مسئلة سرنوشت حکومت اسلامی را در مرزهای فدراسیون روسیه بارها و بارها مطرح کرده‌ایم؛ روسیه نمی‌تواند نسبت به حضور، فعالیت و اوج‌گیری یک نظام بنیادگرای دینی در مرزهای‌اش نظر مثبت داشته باشد. حکومت اسلامی به عنوان یک دستگاه برخاسته از نیازها و منافع غرب، هم در ساختارهای مالی،‌ نظامی و امنیتی با روسیه درگیری خواهد داشت، و هم از منظر ایدئولوژیک کنار آمدن کرملین با نیاز‌های جمکران در عمل غیرممکن است. این نکته‌ای است که گویا دولت فعلی در تهران فراموش کرده، و به همین دلیل شاهدیم که احمدی‌نژاد خواستار «حمایت بیشتر» روسیه از بیانیة «مبادلة سوخت هسته‌ای» شده. به استنباط ما موضع‌گیری دولت احمدی‌نژاد جهت برخوردار شدن دستگاه جمکران از حمایت‌های مقطعی روسیه غیرقابل دفاع است. این دولت می‌باید این اصل را قبول کند که با تکیه بر دیواره‌های امنیتی متمایل به غرب در مرزهای روسیه برقراری یک بنیادگرائی اسلامی غیرممکن خواهد بود. این موضوعی است که شاید بعدها در ادامة تحولات منطقه‌ای مورد بررسی قرار دهیم، در حال حاضر نگاهی به مواضع «مخالفان» احمدی‌نژاد در دستگاه جمکران می‌اندازیم.

همانطور که در مطالب پیشین توضیح داده‌ایم محافل «بازنده» در این میانه دست بردار نخواهند بود و در عمل تلاش خود را برای به بن‌بست رساندن دولت به حداکثر می‌رسانند. این تلاش به عوامل شناخته‌ شدة «موج سبز» محدود نمی‌ماند، و می‌بینیم که حتی امثال «شمخانی» که در دولت اول احمدی‌نژاد به پست فرماندهی نیروی دریائی منصوب می‌شوند در برنامه‌های تلویزیونی به تقدیر از «بحران‌سازی‌های» موج سبز می‌پردا‌زند! ولی آنچه از اهمیت برخوردار می‌شود تمرکز تلاش‌های فوق بر محور سالروز فهرستی از گربه‌رقصانی‌ها است که از قضای روزگار همگی در خردادماه به راه افتاده‌اند.

اینکه در دوم خرداد چه پیش آمد، و یا در 22 خردادماه سال گذشته چه تحولاتی در سطح جامعه رخ داد، موضوع مطالب بسیار گسترده‌ای است که در وبلاگ‌های متفاوت مورد بحث قرار داده‌ایم. نخست اینکه به استنباط ما «جداسازی» تحولات خردادماه ـ چه دوم خرداد و چه بیست و دوم ـ از روند شکل‌گیری فاشیسم اسلامی، و قائل شدن «ارزشی» جداگانه برای این رخدادها عوامفریبانه و نهایت امر عملی است انسان‌ستیز. تصور اینکه در اوج سرکوب ایرانیان در دوران سرداران سازندگی، سیدی «اردکانی» از درون همین هیئت حاکمه پای بیرون بگذارد و قصد «فلان و بهمان» کردن‌ها داشته باشد، از آن قصه‌ها است که فقط در دکان استعمار می‌توان یافت.

این «قصه‌ها» دقیقاً حکایت همان امیرکبیری خواهد شد، که از آشپزخانة قائم‌مقام فراهانی به دامادی شاه و صدارت عظمی می‌رسد، و کسی از خود نمی‌پرسد دلیل این صعود سرسام‌آور چه بوده؟ آنان که دربار قاجار را به دلیل قتل امیرکبیر مورد انتقاد شدید قرار می‌دهند، پیشرفت چنین فردی را، آنهم در اوج فئودالیسم حاکم و در قلب یک «دربار» فروهشته و لبریز از توطئه و خیانت چگونه توجیه خواهند کرد؟ این‌هاست مسائلی که در کمال تأسف تاریخنویسی معاصر کشور ترجیح داده از کنارشان بی‌سروصدا بگذرد. اگر روزی و روزگاری به طور مثال، بر سئوالاتی که در اطراف مسئلة «صعود» خیره‌کنندة امیرکبیر مطرح شده، جوابی یافتیم و یا دستگاه «تاریخ‌سازی» استعماری رخصتی داد تا چنین فرصتی ایجاد شود، مسلماً برای معضلاتی از قبیل «اصلاح‌طلبی»، «جنبش‌سبز»، «انقلاب ضدامپریالیست» آیت‌الله خمینی،‌ دمکرات‌ بودن آیت‌الله طالقانی و … نیز پاسخی خواهیم یافت. خلاصة کلام جهت بررسی منطقی تحولات تاریخی می‌‌باید از التهابات و هیجانات و آرمان‌های لگام‌گسیخته فاصله گرفت، ساختارهای سیاسی را به درستی نگریست و ارزش و جایگاه هر کدام از مهره‌ها را نیز در این ساختارها مورد بررسی قرار داد؛ عملی که در کمال تأسف در ایران زیاد باب دندان «اهل قلم» نیست.

طی چند سالی که از موجودیت وبلاگ «سعید سامان» گذشته، مهم‌ترین تلاش ما نشان دادن این اصل کلی بوده که سیاست‌های استعماری برخلاف آنچه می‌نمایانند از استمرار برخوردارند، و اگر «گسست» بر جوامع استعمارزده تحت عناوین کودتا، انقلاب، رفرم و … «تحمیل» می‌شود، فقط جهت حفظ استمرار همین سیاست‌های‌ استعماری می‌باید تلقی گردد. اینکه به طور مثال، به یک‌باره از درون حکومت سرکوبگری که یادگار «میرپنج» بود، فردی به نام مصدق‌السلطنه پای بیرون ‌گذاشت و هر آنچه از کمالات و سجایائی که هیچگاه نداشته به او نسبت ‌داده می‌شود، در عمل فقط نوعی «شخصیت‌سازی» است؛ و این روش از منظر سیاسی مردمفریبی نام دارد. ما از روز نخست با این شیوة کار سر سازگاری نداشته‌ایم. در نتیجه با مسئلة «موج سبز» نیز همین برخورد را خواهیم کرد. یک جریان سیاسی، یک «شخصیت‌ سیاسی» و یک حزب و گروه، یا بر اساس عملکردهای ملموس و قابل رویت‌‌اش، خصوصاً آنهنگام که از قدرت عمل اجرائی برخوردار است از ملت خواستار نگرشی نوین به خود و آرمان‌های‌اش می‌شود، و یا در مسیر موجودیت‌اش به صورتی عمل می‌کند که حتی نیازی به «تغییر نگاه» ملت نیز در کار نیاید.

به طور مثال، بختیار طی نخست‌وزیری کوتاه مدت‌اش گذشتة خود را بکلی شست و در عمل نشان داد که با فاشیسم، هیاهوسالاری، عوام‌پرستی و … کنار نخواهد آمد. حال اگر بعضی گروه‌ها از عملکرد وی دل خوشی ندارند مسئلة دیگری است. ولی ما نمی‌توانیم بپذیریم که مصدق‌السلطنه، خمینی، خاتمی، بنی‌صدر، بازرگان، و خصوصاً میرحسین موسوی توانسته باشند در عمل گذشته‌شان را در برابر دیدگان ملت ایران تطهیر کنند. اینان اگر روزی و روزگاری خود را «طرفدار» آزادی جا زدند، فقط به این دلیل بوده که نیازی تشکیلاتی و ساختاری جهت توضیح ابعاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این «آزادی» نداشته‌اند. خلاصه حضرات خود و آرمان‌های‌شان را در چارچوبی گنگ و نامفهوم و فریبنده قرار دادند، چارچوبی که حتی به چنگیزخان نیز امکان خواهد داد به کلوپ «آزادیخواهان» بپیوندد. «آزادی» فقط یک واژه است؛ نه بیشتر و نه کم‌تر! آنچه اهمیت دارد مفهومی است که یک حرکت‌ سیاسی، تشکیلاتی و … به این واژه اعطا می‌کند.

انتظار ما از سخنوران و نویسندگان، از صاحبان قلم و علم و هنر زیاده نخواهد بود اگر خواستار تلاش‌هائی از جانب اینان باشیم، تا این امکان برای ایرانیان فراهم آید که روند جریانات استعماری در جامعه را به هر ترتیب ممکن ابتر کنند. تجربة یکصد سالة جنبش‌های متفاوت اجتماعی و سیاسی در ایران به صراحت نشان داده که ایجاد بحران و پای نهادن در هماهنگی با این بحران‌های ساختگی، و قرار دادن یک تشکیلات سیاسی در راستای خیزش‌هائی که معمولاً از سوی محافل استعماری مورد حمایت قرار می‌گیرد، فقط می‌تواند مملکت را به سرابی فریبنده در عمق سرزمین بحران‌ها رهنمون شود. همان نتیجه‌ای که اینک سه دهه است برخی تشکیلات سیاسی به دلیل «دنباله‌روی» صرف از بحران‌سازی‌های انگلستان بر محور بنیادگرائی اسلامی در کشورمان برای ما ملت به ارمغان آورده‌اند.

با نزدیک شدن سالروز گربه‌رقصانی‌های خردادماه، امروز مطلب را به بررسی دو نظریة متفاوت از آنچه «انقلاب اسلامی» معرفی می‌شود اختصاص می‌دهیم؛ نظریة حزب تودة ایران و تحلیل حسین حاج‌فرج دباغ، یا همان دکتر عبدالکریم سروش! به عبارت دیگر از دو دیدگاه چپ‌‌نمائی و راست‌گرائی ‌افراطی!

پروندة گذشتة حزب تودة ایران را در اینجا نمی‌گشائیم، چرا که کار به دراز خواهد کشید. به طور خلاصه یادآوری می‌کنیم که حداقل امروز این «حزب» به صورتی حتی جدی‌تر و پیگیر‌تر در کوبیدن بر طبل اصلاح‌طلبی‌ها و «جنبش‌سبز» از روحانیت وابسته به حاکمیت پیشی گرفته‌. در نتیجه، حزب کذا پای به میدان بحران‌سازی‌هائی خواهد گذاشت که نهایت امر بر محور خردادماه در دست تهیه است. به طور مثال، این «حزب» با انتشار مطلب مفصلی در چندین فصل و تحت عنوان «نبرد 15 ساله‌ای که سرانجام به کودتا ختم شد»، در توجیه مواضع حزبی خود و جدالی که با «محفل حجتیه» در حکومت اسلامی راهبری کرده، می‌نویسد:

«تخریب مذاکرات دولت و به ویژه شخص هاشمی رفسنجانی با آمریکا از سوی این جناح، […] صرفاً بدان دلیل است که آن‌ها می‌خواهند این امتیاز بزرگ را برای خود محفوظ نگهدارند، تا در آینده، خود به عنوان دولت مقتدر با امریکا وارد مذاکره و جلب پشتیبانی آن شوند (عملی که به نوع و شکلی دیگر، سلطنت‌طلب‌های وابسته به امریکا دنبال می‌کنند).»

این نوع برخورد سیاسی با مسائل کشور از همان قماش برخوردهاست که ما تحت عنوان «خاله‌زنک‌بازی» از مدت‌ها پیش محکوم کرده‌ایم. شاید افرادی که از صیقل درستی از منظر سیاسی و ایدئولوژیک برخوردار نباشند با مطالعة این جملة طویل و نامفهوم قادر به «کشف رمز» نشوند. ولی این نوع سخنوری‌ها فقط بازتابی است از لات‌بازی‌. آنچه مردمفریبی و لات‌بازی خوانده‌ایم‌ و چارچوب‌آنرا از مدت‌ها پیش به صراحت مشخص کرده‌ایم در این جمله تبلور یافته. حزب توده حتماً به این نتیجة «مردمی» رسیده که اگر امثال شعبان‌بی‌مخ و ماشاالله قصاب و روح‌الله و بنی‌صدر می‌توانند «رهبر» جریانات و تحولات سیاسی معرفی شوند، چرا ما نتوانیم! باید خدمت حزب کذا بگوئیم، مارکسیسم هم از قدرت «لات‌الله» آگاه بود، هر چند هرگز برای آن ارزش سیاسی قائل نشد؛ این بلشویسم و استالینیسم بود که «لات» را در مقام «خداوند» قرار داد.

جملة «سحرآمیز» حزب توده، در زمینة مردمفریبی از ابعادی برخوردار است که عقل شیطان نیز به آن قد نمی‌دهد. نخست اینکه در چارچوب یک برخورد منطقی، چگونه سازمانی که مدعی «چپ‌گرائی» است می‌تواند بین فردی همچون هاشمی رفسنجانی، که در تمامی جنایات و سرکوب‌های این حکومت نقش اصلی را ایفا کرده و افرادی که آنان را وابستگان به «حجتیه» معرفی می‌کند، تفاوت و تمایز قائل باشد؟ خلاصه کنیم، این چه نوع سوسیالیسم است که یک جنایتکار حرفه‌ای به نام هاشمی را «تطهیر» و گروه‌هائی همزاد و هم‌نفس با او را در دیگر محافل «تکفیر» می‌کند؟

در ثانی، یک تشکیلات دست‌نشانده همچون حکومت جمکران، از کی تا به حال جهت ایجاد رابطه با ابرقدرتی که در 22 بهمن کلید ساواک و شهربانی آریامهری را به دست خمینی داده، از حق «تعیین کنندگی» برخوردار شده که حزب توده ادعا می‌کند تشکیلات کذا جهت سرکوب «انقلاب» می‌خواهد «ارتباط با آمریکا» را در ید خود بگیرد. البته در این گیرودار حزب شریفه چنین القاء می‌کند که حکومت اسلامی با ایالات متحد ارتباط ندارد! از این گذشته باید پرسید، چه تفاوتی می‌کند که حجتیه ارتباط با آمریکا برقرار می‌کند، یا هاشمی رفسنجانی؟! و نهایتاً حزب کذا که با چنین پریشانگوئی‌هائی عملاً پای در مردمفریبی و ریختن آب به آسیاب آخوندیسم می‌گذارد، بجای فوت کردن در آستین امثال بهرمانی بهتر است بگوید، در معادله‌ای که حزب توده در ورق‌پاره‌های‌اش گسترش داده، آمریکا به عنوان یک ابرقدرت جهانی آیا قرار است در برابر «انجمن حجتیه» نقش «بچة صغیر» را بازی کند؟ از کی تا به حال، امپریالیسم ایالات متحد جهت ارتباطات جهانی واشنگتن منتظر تصمیمات اعضای «انجمن حجتیه» می‌شود؟ این چه نوع جفنگ‌بافی است، و هدف کلی از این مزخرفات چه می‌تواند باشد؟ آیا این همان فوت‌کردن‌ها در آستین «امام» خمینی نیست که نهایت امر این مردک دیوانه را در شعارها و مزخرفات «خیابانی» تبدیل به رهبر ضدامپریالیست کرده بود؟

از قضای روزگار حزب شریفه برای این پرسش‌ها نیز در همین مطلب پاسخ‌هائی چند فصلی آماده کرده. و چنین است پاسخ حزب شریفه که تحت عنوان، «همگامی با مردم و تحولات نه دیروز دنباله روی بود و نه امروز!» جهت خوراک «رفقا» بر سفره گذاشته شده. تاواریش‌های سابق در این مطلب جواب ما را بخوبی ارائه می‌دهند، و به خلق‌الله حالی می‌کنند که سوار شدن حزب توده بر موج مردمفریبی‌ای که خمینی دجال و آدمکشان حوزه و بازار در کشور به راه انداخته بودند، همان «انقلاب» می‌باید تلقی شود، و رهبری انقلاب نیز از قضای روزگار در دست همین «حزب توده» بوده که توانسته اهداف مبارزات ضدامپریالیستی را در جامعه «نهادینه» کند! بله، فرار دادن مغزها و سرمایه‌ها از کشور، جنگ، ناامنی، فقر، سرکوب و قتل‌عام توده‌های مردم توسط دولت‌های دست‌نشانده به هر بهانه و هر گزک می‌باید «انقلاب» تلقی شود، و یادمان نرود که اینهمه را ما ملت ایران مدیون «حزب توده‌» هستیم:

«آن‌ها که از درک این مشی و سیاست عاجزند، پیوسته حزب توده ایران را دنباله رو معرفی کرده‌اند. غافل از آن که نام همگامی با مردم و تحولات و شرایط دنباله روی نیست، بلکه یک مشی و سیاست علمی و انقلابی است.»

البته ما حزب توده را «دنباله‌رو» تلقی نمی‌کنیم، این حزب با استناد به همانچه در این سطور می‌خوانیم یک تشکیلات «خائن» است، چرا که دنباله‌روی این تشکیلات از آنچه «مردم» معرفی می‌شود، در عمل به معنای توجیه حکومت سرکوبگر ملایان بر ملت ایران خواهد شد. حکومتی که حداقل امروز دیگر جهت توجیه اعمال‌اش هیچ بهانه‌ای ندارد. خلاصة کلام، دنباله‌روی از لات‌بازی و نفس‌کش‌طلبی چند آخوند را نمی‌توان «مشی علمی» تعریف کرد. البته می‌باید ببینیم مقصود کدام علم است. چرا که در کمال تأسف آنچه حزب شریفه «علم» می‌خواند بیشتر نوع فوت‌وفن و ترفند و شامورتی‌بازی است. شیره مالیدن بر سر خلق‌الله، فوت‌کردن در آستین مشتی جنایتکار، نعل‌وارونه‌زدن، و … اینهمه نیز مسلماً نیازمند نوعی «علم» خواهد بود، ولی به صراحت بگوئیم، این نوع «علم» نه به درد جامعه می‌خورد و نه دردی از دردهای مکتب‌خانه‌ دوا خواهد کرد. این را «علم شارلاتان‌ایسم» و توجیه سرکوب ملت‌ها می‌خوانند و اگر هم «علم» باشد، متعلق به همان‌هاست که علم را در معنائی وارونه می‌پسندند. علم کذا، همان علم بلشویسم و کودتا است، همان استالینیسم و سرکوب است که خود را «سوسیالیسم علمی» جا زده بود. حزب توده در آستانة «یوم‌الله» آخوندهای اصلاح‌طلب در خردادماه جاری با الهام از همین «دستاورهای علمی» ‌خیز برداشته تا دست در دست اوباش سبز، پای به میدان بحران‌سازی‌های اجتماعی بگذارد. البته از آنجا که این حزب از جمله «آماده‌خورها» به شمار می‌رود ترجیح خواهد داد که دادوفریاد خیابانی را دیگران به راه بیاندازند؛ اگر نور موفقیتی در جبین‌شان ببیند آناً خود را «دنباله‌رو» همان «مردم» معروف معرفی خواهد کرد. به عقیدة ما چنین وزنة ناجوری را می‌باید هر چه زودتر از کفة سوسیالیسم معاصر کشور برداریم؛ این نوع برخورد طی 80 سال گذشته پیوسته شکست خورده، و حتی زمانیکه به ادعای «رفقا» شاهد پیروزی را در آغوش کشیده، «پیروزی» کذا فقط برای این تشکیلات تف و لعنت و نفرین عمومی را در پی داشته. بررسی مشی «علمی» حزب توده را در همینجا به پایان می‌بریم.

اینک نگاهی به نوشته‌ای از حسین حاج‌فرج دباغ در آنسوی خط سیاسی کشور، یعنی در جناح راست‌افراطی می‌اندازیم. این «خط»، اگر برخلاف حزب توده، به صراحت در فاشیسم سنتی جا خوش کرده، و در سالروز «انقلاب آقای خاتمی» یک نامة سرگشاده خطاب به اوباش حوزه‌ها قلمی می‌کند تا از اینان تحت عنوان «مشایخ و مراجع کرام» یاد نماید، در عمل چندان تفاوتی با مسیر شارلاتان‌ایسم حزب توده ندارد. خلاصه بگوئیم این یکی هم خیلی خواندنی است!

حاج‌فرج پس از آنکه دستمال ابریشیمین را آنچنان که «مرضیه» است به مدتی مدید بر «بیضة اسلام» یعنی بر بیضة همان‌ها که مشایخ و مراجع کرام خوانده می‌مالد، در آخر پاراگراف مربوط به «دستمال» از دور گردون می‌نالد که:

«حتی در نوشتن رساله علمیه هم آزادی نیست و فتوا و فرمان حکومت مقدم است. نه حرمت و اعتباری برای فقه مانده، نه قداست و استقلالی برای حوزه. حجت‌ها آیت و آیت‌ها آلت قدرت گشته‌اند.»

این جملات هر چند به فارسی معرب و نسبتاً شیوائی به رشتة تحریر کشیده شده باشد، در کمال تأسف در حیطة معنا و مفهوم بس بی‌مایه و پوچ است! حضرت «حاج‌حسین» دیر از خواب بیدار شده‌اند. ایشان زمانیکه آیت‌الله شریتعمداری، یکی از مهم‌ترین مراجع تقلید شیعه را فقط به دلیل مخالفت ‌با خمینی خلع لباس کردند و در گوشة زندان به قتل رساندند می‌بایست دردنامه‌شان را می‌نگاشتند، نه امروز که دیگر طشت رسوائی حکومت ولایت فقیه از بام‌ها فروافتاده و طرفداران این نظام «استعمارزاده» برای تطهیر خود هر کدام به ریسمان پوسیده‌ای آویخته‌اند. از طرف دیگر، از آنچه «حاج‌حسین» نوشته چنین برمی‌آید که در گذشته‌ای نه چندان دور، حداقل در حوزه‌های علمیه هیچ مشکلی وجود نداشته. اگر این نوع برخورد به عنوان یک موضع‌گیری سیاسی مطرح شود، مدافع آن دیگر حق نخواهد داشت خود را «آزادیخواه» جا بزند. آنچه در ایران پیش از دورة احمدی‌نژاد می‌گذشت، حتی در همان حوزه‌های علمیه در هیچ مفهومی با «آزادیخواهی» نمی‌توانست ارتباطی داشته باشد. تطهیر یک بنیاد فاشیست در یک مقطع مشخص، و انتقاد از همان بنیاد در مقاطعی دیگر را موضع‌گیری نمی‌خوانند، نان به نرخ روز خوردن و پفیوزی می‌نامند. در ثانی، شمار مراجع تقلید شیعیان که از دیرباز در حصر بوده‌اند به هیچ عنوان طی چند سال گذشته افزایش نشان نمی‌دهد.

حوزه‌های علمیة شیعیان که «حاج‌حسین» قداست‌‌شان را مورد تهدید دیده، از دیرباز در دست محافل استعماری قرار داشته. آنان که در این حوزه‌ها نان استعمار را نجویدند، از دوران پیش از پهلوی‌ها محکوم به سکوت بوده‌اند. حاج‌حسین بجای نشخوار کردن جفنگیات میرجلاد موسوی بهتر است این چند صباح عمری را که برای‌اش باقی مانده صرف مطالعه جهت نگارش تاریخچه‌ای بر احوالات حوزه‌های علمیة «مقدس» بنماید، تا همه بدانند و آگاه باشند که از دوران میرزای شیرازی، کدام مراجع در حصر بوده، سرکوب و حذف می‌شدند وکدام مراجع ارواح شکم‌شان با استعمار مبارزه می‌فرمودند. باشد که آیندگان از سر تقصیرات‌ دیروز و امروز حاج‌حسین بگذرند و ایشان را مرهون الطاف‌شان کنند.

استاد حاج‌فرج! دویدن به دنبال خزعبلات یک دیوانة قدرت به نام میرحسین نه تنها برای جنابعالی «حلالی‌اتی» در اذهان ایرانیان به ارمغان نخواهد آورد، که فرصت‌طلبی و خودفروختگی بیشتری به حساب‌تان واریز می‌کند. همچنانکه دعوت از آیات عظام برای کوچیدن به نجف وکربلا نشان می‌دهد که امروز به دلیل تضعیف پنجة محافل غرب بر سرزمین ایران، امنیت‌آن‌ها را همچون امنیت خود در پناه سرنیزة یانکی‌ها «بهینه» می‌بینید. و اما دل «حاج حسین» از این حرف‌ها پر دردتر است. آنحضرت می‌فرمایند:

«استبداد دینی چوب حراج بر اخلاق و ایمان خلایق زده است و شریعت را به خدمت سیاست گرفته است»

در اینجا وزن فارسی‌نگاری حاج‌حسین فرهیخته یکباره سقوط کرده، و استفادة نابجا از فعل «است» آنهم دوبار در یک جملة کوتاه فقط نشان از تنگدستی و فلاکت وافر «نویسنده» دارد! خلاصة کلام عدم‌تجانسی که در کلیة متن‌های ایشان دیده می‌شود، این شبهه را ایجاد می‌کند که، نکند خدای ناکرده حاج‌فرج هم به مانند دیگر فرهیختگان حکومت جمکران در کار «نسخه‌برداری‌» بوده و به همین دلیل است که مقالات وزین‌شان به حکایت آن کودک ماند که گاه، «به خطا بر هدف ‌زند تیری!»

ولی جدا از آنچه وزن فقر فرهنگی و «ادبی» می‌تواند تلقی شود، وزن «بی‌ادبی» جملة کذا به مراتب سنگین‌تر است. ادعای اینکه در این حکومت اگر «شریعت به خدمت سیاست گرفته شده»، عمل نکوهیده‌ای انجام گرفته، به معنای کشیدن خط بطلانی است بر تمامی لاطائلاتی که «حاج‌فرج» طی دوران زندگی نه چندان پرافتخارش، آنرا هم و غم خود تعریف کرده بود. چه کسی برای حکومت شرع،‌ دین‌دار، و اخیراً برای حکومت مؤمنان سینه می‌زد؟ حتماً بنده، در مقام نویسندة این وبلاگ برای «حکومت شرع» پستان به تنور می‌چسبانده‌ام و امروز از آن بی‌خبرم! این شما و امثال شما نبودید که برای حکومت شرع پدر این مردم و مملکت را در آوردید؟ حال چه پیش آمده که حکومت شرع اینهمه «بد» شده؟ حتماً تیرباران هزاران جوان ایرانی در زندان‌های میرجلاد موسوی «چوب حراج بر ایمان خلایق» نمی‌زد! و امروز می‌باید بپذیریم که به ادعای حاج‌فرج فقط در همین احوالات است که این «ایمان» تا به این حد به «حراج گذاشته شده.» به عبارت دیگر گویا کاهش تعداد قربانیان این حکومت ایمان را هم خدشه‌دار می‌کند.

از بررسی دنبالة «ترهات» حاج‌حسین خودداری می‌کنیم، چرا که سبک نگارش ایشان تماماً نسخه‌برداری است از برخی کتب که نام‌شان را هم در اینجا ذکر نخواهیم کرد. ولی ایشان معمولاً فقط جهت یاوه‌سرائی دست به قلم‌فرسائی و گنده‌نویسی می‌زنند، نوعی لجن‌پراکنی به ادبیات گرانقدر ایرانیان می‌کنند تا سنت ادبی ایران کارساز جنفگ‌بافی‌ها‌ی‌شان شود! و این عمل ضدایرانی نه برای روشن کردن مواضع سیاسی وی و یا همفکران‌‌اش که صرفاً‌ در مقام نوعی بازی با لغات و «سبک‌سازی» صورت می‌گیرد! با این وجود ایشان به یاد داشته باشند که ایرانیان وابستگی‌‌ «حسین حاج‌فرج دباغ» به جناح راست‌گرای افراطی و جنایتکار مذهبی را از یاد نبرده‌اند و نسخه‌برداری از متون گرانقدر ادبیات فارسی و تزریق جفنگیات آخوندیسم «مبارک» و «فرخندة» سبز در متن آن‌ها نه خاطرة ایشان را از گزند روزگار محفوظ خواهد داشت و نه «موج» فرصت‌طلبی سبز را به ساحل امن و امان رهنمون خواهد شد.

اگر جفت گردد زبان با دروغ
نگیرد ز بخت سپهری فروغ

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید26مه2010

forestproxy.tk
timetunneloffice.tk
crewwproxy.tk
kuyanetsurf.tk
wilderwave.tk
bomberproxy.tk
onedimention.tk
yourproxytree.tk
assessment-on.tk
healthtoindividual.com
easymarkethide.info
each-want.tk
engine-like.tk
dontspy.tk
internalproxies.tk
buyroombuter.tk
cyberunblock.tk
xlswindows.tk
scantunnelproxy.tk
can-visit.tk
dwireport.tk
linkenspree.tk
niaoaee.tk
buyspeel.tk
buylinken.tk
nee-nee.tk
change-place.tk
a-less-time.tk
either-nearby.tk
neomail.tk
neoforex.tk
doo-doo.tk
connectedsafe.tk
uuu3e.tk
end-hide.tk
total-unblock.tk
proxysweat.tk
gettunneloffice.tk
memorandum.tk
all-those.tk
almost-every.tk

هرم و حجاب!

پس از شکست کامل سیاست‌های جنگ‌طلبانة ایالات متحد و انگلستان در ایران که نهایت امر به صدور بیانیة‌ «تبادل سوخت هسته‌ای» منجر شد، می‌بایست منتظر عکس‌العمل محافل «دماغ‌ سوخته» در داخل و خارج از کشور می‌بودیم. و همانطور که شاهدیم اگر امروز دولت احمدی‌نژاد بر علیه «شرکت‌های هرمی»،‌ در مقام مهم‌ترین منبع درآمد گروه‌های اوباش شهری شمشیر خود را از رو بسته بی‌دلیل نیست. احمدی‌نژاد جهت حفظ سیاست کلی خود در کشور با این «شرکت‌ها» همان برخوردی را خواهد داشت که پیشتر در پروژة «اوباش‌گیری» داشته؛ سرکوب و دیگر هیچ! البته پرواضح است که «سرکوب» صرف این گروه‌ها و تشکل‌های «اقتصادی ـ مالی» که نهایت امر دست‌های‌شان زیر سر سپاه پاسداران، بسیج، محافل روحانیت شیعی‌مسلک و برخی «نهادهای» آشکار و پنهان قرار دارد، در عمل نوعی همیاری و همکاری با این تشکیلات می‌باید تلقی ‌شود. همکاری‌ای که به زبان بی‌زبانی می‌گوید، «بگو ول کنه، تا ول کنم!»

عبارت «شرکت‌های هرمی» در ایران ، فقط به دلیل استفادة غیرتخصصی از واژگان به عاریت گرفته از علم اقتصاد رایج شده. چرا که در اقتصاد سرمایه‌داری شرکت‌های هرمی تعریف مشخصی دارد. شرکت‌های هرمی در اقتصاد سرمایه‌داری با گسترش هر چه بیشتر و متنوع‌تر تولیدات و خدمات خود سعی دارند گستره‌ای هر چه وسیع‌تر از فعالیت‌های اقتصادی را تحت نظارت یک مرکز تصمیم‌گیری واحد قرار دهند، همان مرکزی که در عمل «رأس هرم» به شمار می‌آید. به طور مثال، اگر یک «بانک» همزمان بنگاه خرید و فروش املاک نیز افتتاح کند، می‌تواند هنگام «تأمین وام»، برای متقاضیان مسکن آنان را به بنگاه‌های فروش املاک وابسته به خود بکشاند، و از این مسیر هم منفعت «وام» را به جیب بزند و هم منفعت دلالی برای فروش مسکن را! البته تصور اینکه گسترش چنین اقداماتی از منظر مالی به چه افتضاحی منجر خواهد شد دشوار نیست. فقط کافی‌ است تصور کنیم زمانیکه یک بانک، هم شرکت‌ بیمه دارد، هم شرکت مقاطعه‌کاری مسکن، هم سوپرمارکت، هم پروژة شهرسازی و… نهایت امر تمامی امور شهروندان یک منطقه به زیر نگین انگشتری یک یا چند تن خواهد افتاد!‌ و این مسئله به صراحت می‌تواند در یک جامعه بن‌بست‌های فوق‌العاده خطرناک از منظر سیاسی، مالی و اجتماعی به همراه آورد. به همین دلیل است که در کشورهای سرمایه‌داری، از نظر قانونی «هرم‌سازی در شرکت‌ها» منوط به پیروی از مقرراتی شداد و غلاظ شده.

ولی از آنجا که «انباشت ثروت» به عنوان مهم‌ترین هدف شناخته شده در یک نظام سرمایه‌داری، فقط از طریق تحمیل «انحصار» می‌تواند خود را «بهینه» ‌کند، شکل‌گیری سیستم‌های «هرمی» در این نظام‌ها غیرقابل اجتناب خواهد شد. در این میدان است که به دلیل تقابل «قوانین» با برخی هرم‌سازی‌ها، شرکت‌هائی که متمایل به هرم‌سازی می‌شوند در عمل پای در ارتباط با «محافل» می‌گذارند. این «محافل» به صور مختلف در امر هرم‌سازی فعال‌اند، بدون آنکه ردپائی در نظام مالی و اقتصادی از این همکاری‌ها و همدمی‌ها برجای بگذارند.

به طور مثال، چندی پیش یک میلیاردر نیویورکی به نام «برنار مدوف»، به دلیل نقل و انتقالات گسترده در «وال‌استریت»، به چند ده میلیارد دلار کلاهبرداری متهم شده، به زندان افتاد. ولی نیازی به توضیح نیست که ایشان در واقع همان کاری را می‌کردند که بسیاری از بازاریان تهران همه روزه انجام می‌دهند: با خرید یا فروش جنسی که وجود خارجی ندارد و آن را اصلاً ندیده‌اند، سرمایه‌ای را در این مسیر به حرکت در می‌آورند که متعلق به خودشان نیست و قرار نبوده که در این مسیر «هزینه» شود؛ با پول دیگران تجارت می‌کنند بدون آنکه به صورت کتبی از حق چنین کاری برخوردار باشند؛ و … خلاصة کلام در این «هرم» که فقط مالی است آنچه مورد «بده‌بستان» واقع می‌شود، فقط در یک مقطع «زمانی» از معنا و مفهوم برخوردار است.

به طور مثال، مدت‌ زمانی که سرمایة «الف» نیاز دارد تا از یک نقطه به نقطة دیگر منتقل شود، مساوی با همان مدت زمانی است که سرمایة «الف» در اختیار فردی جز «صاحب قانونی» خود قرار می‌گیرد! طی اینمدت،‌ این سرمایه توسط افراد دیگری به نقل و انتقالاتی جز آنچه قرار بوده اختصاص می‌یابد. و اگر این سرمایه‌های «الف» را در صدها میلیارد دلار در روز ضرب کنیم ارقامی نجومی حاصل خواهد شد! این مسئله‌ای است مالی و بسیار روشن و واضح، ولی از منظر حقوقی، حتی در قوانین پیش‌‌پاافتاده‌ترین سرمایه‌داری‌های جهان، این عمل «دزدی» به حساب می‌آید، مستوجب مجازات است و تحمل سال‌های سال زندان. ولی اگر آقای مدوف را از «پنت‌هاوس» چند ده میلیون دلاری‌شان در «منهاتان» بیرون کشیده به زندان ایالتی نیوجرسی انداختند، به دلیل مبارزه با دزدی نبود. سال گذشته بحران مالی در «هرم» بسیار خوش و «خرمی» که ایشان ساخته بودند در روند «بده‌ ـ بستان» اختلالاتی مقطعی ایجاد کرد و پول و سرمایة بسیاری «از ما بهتران» در این هیهات از میان رفت. تقصیر را نمی‌توانستند بر گردن نظام «دزدپرور» وال‌استریت بگذارند. مقصر کیست؟ «مدوف!»

ولی سرمایه‌ای که در این «هرم مالی» و امثال آن همه روزه در مقیاس میلیاردها دلار به چرخش در می‌آمد و هنوز هم در می‌آید از طریق بانک‌های ایسلند، لیختن‌اشتاین، موناکو، دوبی و دیگر مراکز پولشوئی جهان در شبکه تزریق می‌شود. پول‌هائی که معمولاً نتیجة فعالیت‌های «غیرقانونی» و «فراقانونی» به حساب می‌آید؛ قاچاق اسلحه و مواد مخدر، برده‌فروشی! ولی همانطور که گفتیم هرم مدوف فقط «مالی» بوده، اگر بخواهیم مسیر شکل‌گیری این «هرم مالی» را دنبال کنیم، پای به «هرم‌های اقتصادی» و «صنعتی» خواهیم گذاشت، همان‌ها که تولیدات و خدمات را در دست دارند و به دلیل فعالیت‌های فراقانونی خود، مجبور شده‌اند جهت انباشت هر چه بیشتر ثروت به شبکة «محافل» متوسل شوند.

این شمه‌ای بود موجز از «اقتصاد هرمی» در نظام سرمایه‌داری. ولی می‌دانیم که کشور ایران توسط یک نظام فاشیست دست‌نشانده اداره می‌شود؛ در ایران اگر «مالکیت» مقدس تلقی ‌شده، نظام حکومتی فاشیسم است نه سرمایه‌داری. در چنین نظامی «سرمایه» هدف نیست، چارچوب «نگرش سرمایه‌داری» در این نظام نه جهت گسترش و حفظ قدرت سرمایه، که فقط در مسیر دوام و بقاء فاشیسم دست‌نشانده مورد توجه قرار می‌گیرد. چرا که دوام «سرمایه» در ایران با اهداف عالیة اربابان همین رژیم که در لندن و واشنگتن نشسته‌اند در تضاد می‌افتد. این است دلیل «سوسیالیست‌نمائی‌های» مهوع فاشیست‌ها در کشورهای جهان سوم. اینان زمانیکه رشد حرکت «لغو مالکیت» بر ابزار تولید می‌تواند موجبات خسارت مالی اربابان‌شان را فراهم آورد، آناً «ضدکمونیست» شده، جهت توجیه مالکیت نه تنها به خدا و پیغمبر و ائمه و دیگر ریسمان‌های پوسیده و متداول آویزان می‌شوند که مبلغ «لیبرالیسم» هم از کار در می‌آیند. ولی آنزمان که رشد سرمایه‌داری در کشور منافع «محافل مادر» در لندن و واشنگتن را به چالش می‌کشاند، سریعاً کت‌شان را وارو کرده، طرفدار زحمت‌کشان، مستضعفین، بی‌خانمان‌ها و … خواهند شد. خلاصة کلام «ارتجاع» موجود در نظریة انسان‌ستیز فاشیسم به این گروه‌های دست‌نشانده اجازه می‌دهد که هر گونه ارتباط ممتد و مستمر با یک نگرش «سیاسی ـ اجتماعی» را که نهایت امر مسئولیت‌های کشوری برای یک رژیم‌ به ارمغان خواهد آورد به زیر پای بگذارند؛ فاشیست‌ها با توسل به این بندبازی‌های ایدئولوژیک در واقع «در خروجی» را برای عمال خود همیشه باز نگاه می‌دارند.

در نظام‌های «انسان‌ستیز» فاشیست جهان سوم، «سرمایه» با مفهوم ساختاری خود در گسست قرار می‌گیرد. در این نظام‌ها برخلاف آنچه اقتصاد «تعریف» کرده‌، سرمایه یک «رابطة اجتماعی و تولیدی» نیست که مرتباً خود را «بازتولید» کند. سرمایه در این نظام‌ها یک «قدرت خرید» کالاست از مراکز تولیدی که در حیطة اقتصادی غرب قرار گرفته! با این وجود به دلیل تکیة حاکمیت بر این نوع «قدرت خرید» که در عمل تنها اهرم ارتباطی فاشیسم‌های حاکم با اقتصاد جهانی است، روز به روز در جامعه به این «توهم» دامن زده می‌شود که این «قدرت خرید» می‌باید همان «سرمایه» تحلیل شود!‌‌ به این ترتیب است که در اذهان عمومی فهرستی از روابط سنتی‌ که‌ بر پایة «بده‌بستان‌های» معمول در جامعه «بازتولید» شده، و هیچ ارتباط اندام‌واری با «سرمایه‌داری» در مقام یک شیوة تولید و در مفاهیمی اقتصادی و کارورزانه ندارد، با عامل «سرمایه» مرتبط جلوه داده می‌شود.

حال پس از این مقدمة طولانی نگاهی به مسئلة «شرکت‌های هرمی» در ایران می‌اندازیم. اینکه دولت ظاهراً دست به سرکوب این نوع شرکت در کشور زده، به هیچ عنوان نمی‌تواند نشانه‌ای از برخورد مسئولانة دولت احمدی‌نژاد با مسئلة بازار لگام‌گسیختة فعلی در ایران باشد؛ راه دور نمی‌باید رفت، دولت فعلی همچون دولت‌های گذشته خود محصولی است از همین لگام‌گسیختگی و آشفتگی. ولی همانطور که در مطالب پیشین نیز مطرح کرده بودیم، ‌ صدور بیانیة «مبادلة سوخت هسته‌ای» چند گروه «دماغ سوخته» در کشور باقی گذاشته، و این‌ گروه‌ها با تکیه بر حامیان بین‌المللی‌شان در «بحران هسته‌ای»، یعنی لندن و گروه کلینتن در حزب دمکرات، به هیچ عنوان حاضر به عقب‌نشینی از مواضع خود نخواهند بود. به طور مثال، موضع‌گیری‌ای که مجمع تشخیص مصلحت، آنهم یک هفته پس از صدور بیانیة کذا در حمایت از مفاد «مبادلة سوخت هسته‌ای» صورت داده، به هیچ عنوان نشاندهندة مواضع هماهنگ این «مجمع» با دولت نمی‌تواند باشد. این مواضع اگر آنطور که می‌نمایانند «هماهنگ» می‌بود، می‌بایست شاهد شرکت فعال عناصر این مجمع هنگام صدور بیانیه می‌بودیم. نه اینکه پس از یک هفته تأخیر، از زبان مقامات وابسته به این مجمع، مرتباً «حدس» و گمانه‌هائی در مورد عدم موفقیت احتمالی این قرارداد بشنویم.

از طرف دیگر، پر واضح است که سکوت علی خامنه‌ای در برابر این «تنش‌زائی» صرفاً به دلیل قرار گرفتن در موضع ضعف بوده. روزنامة جمهوری اسلامی که بازتاب دهندة مواضع علی خامنه‌ای به شمار می‌رود، در فردای صدور بیانیة ‌مذکور مخالفت خود را با آن رسماً اعلام کرده بود! در نتیجه، همانطور که می‌توان حدس زد حال که گروه‌های فشار در داخل، به دلیل عقب‌نشینی محافل حامی‌شان در لندن و واشنگتن نمی‌توانند فعالیت‌های خود را مستقیماً بر محور مخالفت با «بیانیة» کذا متمرکز کنند، از طریق بلندگوهای داخلی و همکاران نشاندار و بی‌نشان‌شان در خارج از کشور، مسئلة «حجاب» و «بدحجابی» را تبدیل به معضل «رسمی» حکومت اسلامی در داخل و خارج کشور کرده‌اند!

پس از خروج از بحران هسته‌ای و صدور بیانیة‌ «مبادلة سوخت»، در تحرکاتی کاملاً هماهنگ نمازهای جمعه به «امر مهم» مبارزه با بدحجابی اختصاص یافت ! جالب اینجاست که دولت نیز در اینمورد رسماً اظهارنظر نمی‌کند! دولت احمدی‌نژاد شاید ترجیح می‌داد که با روحانیت شیعه همدل و همراه شود، ولی به دلیل وابستگی‌های متعدد به محافلی که نمی‌توانند از اسلام‌گرائی به عنوان یک «گزینة» منطقی در سیاست کشور ایران حمایت به عمل آورند قادر نیست دست در دست روحانیت رسماً به جمع مبارزان با بدحجابی پای بگذارد. از طرف دیگر، موضع‌گیرهائی که روحانیت مفتضح شیعی‌مسلک در مورد «حجاب» صورت داده و طی سه دهة اخیر یک تکه پارچه را تبدیل به مهم‌ترین مبحث «اجتماعی» کشور کرده، در شرایط فعلی برای دولت یک راه بیشتر باقی نگذاشته: رودرروئی مستقیم با روحانیت! گزینه‌ای که نه برای احمدی‌نژاد و نه برای حامیان وی در شرایط فعلی به هیچ عنوان کارساز نخواهد بود.

نتیجة منطقی در این شرایط همان است که در برابرمان قرار گرفته؛ آنان که سیاست‌های فعلی را بر احمدی‌نژاد تحمیل می‌کنند، خواستار فهرستی از موضع‌گیری‌ها شده‌اند. در رأس این مواضع می‌توان از عقب راندن جناح‌های جنگ‌طلب انگلستان و ایالات متحد در منطقه سخن به میان آورد؛ می‌توان فراهم آوردن مقدمات عضویت ایران در گروه شانگهای را مطرح نمود؛ می‌توان از عقب راندن محافل آشوبگر روحانی و «دین‌خو» که طی سه دهة اخیر مسائل فقهی و «کتاب‌دعاها» را تبدیل به مشکلات اجتماعی کشور کرده‌اند نام برد، می‌توان …

ولی از آنجا که این سیاست‌های اجتماعی، به عبارت دیگر این مجموعه بحران‌سازی‌های گستردة اجتماعی که نهایت امر به استقرار فاشیسم منتهی شد، از روز نخست در ارتباطی تنگاتنگ با پروژة حکومت اسلامی قرار داشته، تا زمانیکه این حکومت «شترگاوپلنگ» بر مسند قدرت تکیه زده باشد، جدا کردن این «شعارها» از روند مسائل سیاسی کار ساده‌ای نیست و جهت فراهم آوردن مقدمات این «جداسازی» چه سلاحی کارسازتر از تهدید منافع مالی اصلاح‌طلبان، سرداران سازندگی و خصوصاً محافل وابسته به مقام‌معظم رهبری؟!

می‌دانیم که طی دوران نخست‌وزیری همین میرجلاد موسوی بود که پایه‌گذاری شبکة قاچاق محصولات خارجی، شبکة توزیع کننده آن‌ها در داخل، و مقدمات پولشوئی در دوبی فراهم آمد. در نتیجه این شبکه از قاچاق سیگارهای آمریکائی گرفته تا مشروبات الکلی، البسه، محصولات خانگی، ‌ دارو، و … در کنترل اصلاح‌طلبان، سرداران سازندگی و شخص علی خامنه‌ای قرار گرفت. حال اگر این شبکه قصد داشته باشد «بدحجابی» در دانشگاه‌ها را، آنهم دقیقاً در شرایطی که به سالروز گربه‌رقصانی‌های 22 خرداد نزدیک می‌شویم به باروت در لولة توپ بحران‌سازی‌های اجتماعی تبدیل کند، این امکان وجود خواهد داشت که منابع تغذیة خود را که طی سه دهه گسترش داده و اقتصاد کشور را در ید مشتی اوباش و قاچاقچی گرفتار آورده بکلی از دست بدهد.

خلاصه بگوئیم، «مبارزات» دولت در این شرایط با شبکة شرکت‌های هرمی در واقع پاسخی است به بحران‌سازی‌های جنبش‌سبز بر محور «بدحجابی» در دانشگاه‌ها!‌ البته برای ملت ایران مسلم است که در این دعواهای محفلی جائی برای منافع ملی وجود نخواهد داشت. در این ماجرا، دولت‌های بزرگ منطقه از طرح‌‌های «اسلامی» واشنگتن در خاورمیانه و آسیای مرکزی خسته شده‌اند و همانطور که نمونة بیانیة «مبادلة سوخت هسته‌ای» نشان داد، دیگر میدانی به جفتک‌اندازی جنگ‌طلبان یانکی اختصاص نخواهند داد. به همین دلیل بود که جنگ‌طلبان مجبور به عقب‌نشینی شدند.

ولی از طرف دیگر، مشکل بازار مصرفی کشور که آینة تمام‌نمائی است از یک اقتصاد تک‌محصولی و یک شبکة رانت‌خواری، مسلماً با ضرب و شتم اعضاء چند شرکت هرمی حل نخواهد شد. این مسئله می‌باید در ارتباطی جهانی و در نخستین گام‌ها از طریق کسب اعتبار بین‌المللی برای دولت و حکومت ایران در سطوح مختلف آغاز شود. ضرب و شتم زنان و جوانان تحت عنوان «بدحجاب» فقط راهکاری است که پروژة اصلاح‌طلبان و قاچاقچیان را به ارزش خواهد گذاشت و می‌بینیم که غرب چگونه با تکیه بر همین «راهکار» در عمل از شبکة قاچاق در ایران حمایت می‌کند.

باید اذعان داشت که در چارچوب سیاست‌های کلان، منافع درازمدت غرب در راستای نبرد «فرضی» با حکومت اسلامی شکل گرفته، در نتیجه تا زمانیکه بحران‌سازی‌های اجتماعی را شبکه‌های خبررسانی غرب بتوانند تبدیل به «خوراک» مناسب کنند، مشکل می‌توان اعتباری برای یک دولت اسلامی در سطح جهانی تأمین کرد. به صراحت بگوئیم، این «بی‌اعتباری» آب به آسیاب غربی ها می‌ریزد و غرب بر این طبل می‌کوبد. چرا که با بهره‌گیری از شبکة قاچاق که طی سه دهه در منطقه توسط عمال ایرانی‌نمای خود برپا کرده، هم پول یامفت به بانک‌های دوبی سرازیر می‌کند، و هم شبکة سرکوب اجتماعی را در داخل کشور تبدیل به اهرم سیاستگزاری کرده. از این صورتبندی بهینه‌تر چه می‌خواهیم؟!

ولی نهایت امر، و به طبع‌اولی آنچه «بدحجابی» در جامعه معرفی شده،‌ فقط بازتابی است از دیرپائی مشتی آداب و رسوم فروهشتة دین‌خوئی و فئودالی که از سوی محافل استعماری غرب در جامعه علم شده. این محافل امروز با توسل به زن‌ستیزی قصد دارند در هزارة سوم و از طریق تحمیل پوشش راهبه‌های مسیحی به زنان ایران، میدانی جهت حفظ موجودیت و بقاء خود تأمین کنند. این آداب و رسوم متحجر در عمل می‌بایست دهه‌ها پیش، و در سپیده‌دم مبارزات شکوهمند صدر مشروطه‌ برای همیشه از خاک این سرزمین زدوده می‌شد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید23مه2010

tke34.tk
coconut-proxy.tk
charmug.tk
fake1s.com
fakesandiego.tk
bookofelek.tk
proxyrose.tk
see-proxy.tk
kwikanon.tk
bbde3.tk
usabanking.tk
uk-money.tk
care-tech.tk
americanipproxy.info
goproxyme.tk
anyou3.tk
over-competition.tk
outline-some.tk
trembunblock.tk
useful-way.tk
permissive.tk
letting-potential.tk
funproxyshare.tk
allcellphone.info
forex-ip.info
to-promote.tk
hidedaily.com
serve-you.tk
hide-new.tk
uniiie.tk
you-offer.tk
proxyhole.tk
shoutserver.tk
proxyannounce.tk
v-tunnel.info
proxyguard.tk
uk-loan.tk
proxyland.tk

یونان و یورو

سقوط شاخص اوراق بهادار در بازارهای بورس اروپا و ایالات متحد همچنان ادامه دارد. معلوم نیست این سیر نزولی تا کی و تا کجا ادامه می‌یابد، و در این «هیهات»، بهای فلزات گرانبها که به پناهگاه مالی سرمایه‌ها تبدیل شده تا چه حد افزایش خواهد یافت؟ طی چند روز گذشته بورس‌های غرب تمامی افزایش یک سالة خود را عملاً از دست دادند. این فروپاشی از منظر نقدینگی برای محافل مالی بسیار گران تمام می‌شود، و به صراحت نشاندهندة این واقعیت است که آنچه «بحران بدهی‌های دولتی» در کشورهای یونان، پرتغال، اسپانیا و … معرفی شده بود، و بر پایة آن فهرستی از سیاست‌گزاری های مالی و اقتصادی از طرف محافل بین‌الملل بر دولت‌های این کشورها تحمیل شد، نه ارتباطی با اقتصاد فرضاً ضعیف‌شان دارد، و نه ریشه‌ای در سیاست‌های اقتصادی دولت‌های‌شان. ریشة این بحران می‌باید در لایه‌های مهم‌تری جستجو شود.

در درجة نخست می‌باید نگاهی به تغییرات مهم در زمینة استراتژی اروپا بیاندازیم. همانطور که در مطالب پیشین به تفصیل توضیح داده‌ایم، پس از فروپاشی اتحاد شوروی، زمانیکه پروژة «اتحادیة اروپا» تبدیل به ارابة جنگی ناتو در مقابله با نفوذ روسیه در اروپای شرقی شد، شاهد تزریق واحد پول اروپا یعنی «یورو» در اقتصاد جهانی می‌شویم. ولی امروز می‌بینیم که همین «یورو» در مواجهه با مشکلات اقتصادی کشورهای عضو به نفس نفس افتاده. این ارتباط اگر به درستی تحلیل شود، در شناخت دلائل واقعی «بحرانی» که امروز بر محور یورو شکل گرفته دچار اشکال نخواهیم شد. بی‌دلیل نیست که بحران «نقدینگی» در یکی از مهم‌ترین حلقه‌های زنجیرة ناتو در اروپا، ‌ یعنی یونان آغاز می‌شود.

در میان اعضاء اتحادیة اروپا و حتی دیگر کشورهای «غیرعضو» در منطقة اروپای شرقی، یونان از ویژگی‌هائی برخوردار است که این کشور را از دیگران بکلی متمایز می‌کند. در وحلة نخست می‌باید از ویژگی استراتژیک مرزهای آبی این کشور یاد کنیم. دولت یونان، به عنوان عضو فعال سازمان آتلانتیک شمالی، با اعمال حاکمیت بر کلیة جزایر واقع در دهانة خروجی تنگة «داردانل»، در عمل هر گونه ارتباط دریائی با دریای مرمره و نهایت امر دریای سیاه را در کنترل ارتش ناتو و پنتاگون قرار ‌داده. این ویژگی استراتژیک در دوره‌ای که سرمایه‌داری روسیه با تمامی توان خود سعی دارد مرزهای محاصرة اقتصادی‌ای که از دوران بلشویسم توسط غرب بر ملت‌های منطقه تحمیل شده از هم فروپاشاند مطلب بسیار مهمی می‌باید تلقی شود.

ریشه‌های ساختار سیاسی کنونی حاکم بر یونان را می‌باید در ملغمه‌ای جستجو کرد که از تلفیق هیئت‌ حاکمة سرکوبگر و وابسته به آمریکا با تشکیلات کودتای هولناک سرهنگ‌ها در سال 1967 سر برآورده. در این هنگام بود که ایالات متحد پس از مشاهدة ناکامی‌هایش در حمایت‌های مقطعی از حاکمان مستبد که در سرکوب تحرکات «چپ» پیوسته ناکام می‌ماندند، به این نتیجة «مرضیه» رسید که می‌باید «آش را با جاش» از میان برداشت! دیگر برای آمریکائی‌ها «مسئله» به این محدود نمی‌شد که با حمایت از چند رأس سیاست‌باز خودفروخته چگونه می‌توان فلان و یا بهمان «صندوق رأی» را به نفع واشنگتن «قرائت» کرد. در «دکترین نوین» ایالات متحد، در چارچوبی صرفاً سرکوبگرانه و چپاولگرانه مخالفان سیاست‌های واشنگتن در یونان می‌بایست توسط «ارتش استعماری» قتل‌عام می‌شدند. به این ترتیب بود که فقط 22 سال پس از «آزادی» یونان از چنگال فاشیسم هیتلری، نویددهندگان همین به اصطلاح «آزادی» خود تبدیل به دژخیمان ملت یونان شده، یکی از مهوع‌ترین، مبتذل‌ترین و وحشیانه‌ترین فاشیسم‌های جهان را بر گهوارة تاریخی دمکراسی بشر حاکم کردند.

فاشیسم سرهنگ‌ها در یونان یکی از نخستین نمونه‌های «فاشیسم ناب دینی ـ بومی» در تاریخ استعماری کشورهای جهان می‌باید تلقی شود. دولت سرهنگ‌ها که توسط عوامل ایالات متحد بر اریکة قدرت تکیه زد و طی چند ماه کشور یونان را به یک سربازخانة مفتضح و مسخره تبدیل نمود، خود را همچون نمونة خاورمیانه‌ای‌اش یعنی همان «حکومت اسلامی» در چارچوبی «آرمانی» نیز قرار می‌داد! در تبلیغات این حکومت، موسیقی پاپ، موسیقی راک، لباس‌های «جلف» زنانه، مطبوعات، سکولاریسم و خصوصاً هیپی‌ها «دشمنان عمدة» ملت یونان بودند. اهداف «عالیة» کودتا نیز فقط در مسیحیت و ناسیونالیسم خلاصه می‌شد! اگر سخن کوتاه کنیم، این تبلیغات شمه‌ای از همان شگردهای رایج در حکومت اسلامی است: «اعمال حاکمیت با کمترین هزینه!» به عبارت دیگر، سازماندهی به گروه‌های اوباش شهری با تکیه بر دین‌فروشی، بهره‌گیری از سنت‌های زن‌ستیز در جوامع مردسالار، و نهایت امر نفی و سرکوب هر گونه الهامات دمکراتیک!

البته نیازی به توضیح نیست که «دشمنان» تبلیغاتی این حکومت بیشتر صورتکی بودند بر چهرة دشمن «واقعی» دولت کودتا. مسلماً این «دشمن واقعی» در صورت پیروزی با لباس‌های «جلف زنانه» به میدان مبارزه با «آخوندیسم ارتدوکس» پای نمی‌گذاشت. این دشمن در چرخشی به سوی مسکو زنجیرة دفاعی دریای مدیترانه را که وینستون چرچیل همواره از آن به عنوان «استخر ناتو» سخن به میان ‌‌آورده بود از هم فرومی‌پاشاند. از طرف دیگر، «اهداف» والای دولت کودتا نیز اگر در پس پردة مسیحیت و ناسیونالیسم پنهان شده بود، و در ردای آخوندهای دین‌فروش ارتدوکس و تخت و تاج دربار کنستانتین، پادشاه وقت یونان «لانه» کرده بود، در واقع جز امیال و منافع دولت‌های انگلستان و آمریکا نبوده.

در نتیجه، پر واضح است که در ماه ژوئیة 1974، زمانیکه به دلیل بروز نشانه‌های شکست قریب‌الوقوع آمریکا در جبهة ویتنام، بساط کودتای سرهنگ‌های متدین و «یونانی‌گرا»، با چرخش سیاسی ایالات متحد در اروپا از هم فروپاشید، علیرغم بازگشت «شرایط عادی» به اینکشور، حاکمیت یونان حتی پس از حذف دربار کنستانتین به دلیل همکاری با کودتا و «خیانت به ملت»، همچنان در ید اختیار محافل وابسته به غرب باقی بماند. در عمل، حاکمان امروز یونان فرزندان و نوه‌های همان خانواده‌ها و ایل‌وتبار و قبیله‌هائی‌اند که پیش از کودتا طرف صحبت مقامات انگلیسی و آمریکائی در آتن و دیگر شهرهای بزرگ به شمار می‌رفتند. اینان طی سال‌های کودتا یا در خفا با سرهنگ‌ها «نان و کباب» میل می‌فرمودند، و یا در کوزه‌‌های «آب‌نمک» سازمان سیا و «ام. آی. 6» در داخل و خارج از کشور غوطه می‌خوردند. به همین دلیل، از نظر استراتژیک تحلیل آنچه امروز «مشکلات مالی یونان» معرفی می‌شود، و به دنبال آن بررسی بحران‌های اجتماعی‌ای که شاهد شکل‌گیری‌شان هستیم، می‌تواند در ارتباط مستقیم با گسترش نفوذ کرملین در بالکان قرار گیرد. نفوذی که می‌رود تا با حذف بخشی از این هیئت حاکمة وابسته به غرب، قسمت‌های دیگر را بر پایة نیازهای فعلی خود از نو سازمان دهد.

از نظر تاریخی شاهد بودیم که هیئت‌ حاکمة «آمریکائی ـ انگلیسی» یونان که فعلاً قدرت را در دست گرفته، جهت حفظ موجودیت‌اش، ‌نخست در برابر طوفان نارضایتی‌ها، چگونه به کودتا و یونیفورم «سرهنگ‌ها» متوسل شده بود. ولی هم اینان پس از «بازگشت» دمکراسی، به سرعت جناب سرهنگ‌ها را به پای میز محاکمه کشاندند! این عمل، برای توده‌های از همه جا بی‌خبر، بهترین «ادله» جهت اثبات مخالفت این جماعت با دیکتاتوری تلقی می‌شد! همین هیئت حاکمة فریبکار برای «محکم‌کاری» و در جهت اثبات مخالفت بی‌شائبه‌‌اش با دیکتاتورها و دیکتاتوری، اعلیحضرت کنستانتین، پادشاه دانمارکی‌الاصل یونان را نیز به خارج تبعید کرد. پادشاه کذا سال‌های سال در شهرهای ساحلی ایتالیا به خرج محافل وابسته به غرب، که در میان‌شان از دربار پهلوی نیز بارها نامبرده شده، سعی می‌کردند «غم» دوری از وطن را با تفریح در کازینوها و کاباره‌ها و گشت‌وگذار تا حدودی «التیام» ‌بخشند!

ولی هیئت حاکمة‌ کنونی یونان، دیگر جهت خروج از بحران فعلی نمی‌تواند به اهرم‌های «آزادیخواهی‌نمائی» و مخالفت‌های نمایشی با دربار و سلطنت متوسل شود. بازگشت به صورتبندی‌ «سرهنگ‌ها» نیز دیگر امکانپذیر نمی‌نماید، پس می‌باید چاره‌ای یافت. و بحران فعلی دقیقاً به این دلیل پیش آمده که در ساختار کنونی «راه حلی» وجود ندارد. خلاصه، مشکل از آنجا آغاز شد که کرملین در حال گسترش نفوذ خود در محور «آنکارا ـ دمشق ـ بیروت ـ تل‌آویو» تنه‌اش «محکم» به هیئت حاکمة فعلی یونان نیز برخورد کرد، و اینان به دلیل تزلزل مزمن خاستگاه سیاسی و تشکیلاتی‌شان تعادل خود را از دست دادند. هر چند امروز مبحث اسپانیا و پرتغال از حوزة بررسی‌های‌مان به دور خواهد ماند، می‌باید عنوان کنیم که این همان بحرانی است که به صور دیگر در ایندو کشور، اینبار در جنوب غربی اروپا نیز بروز کرده.

خارج از مشکلات و معضلات جاری هیئت حاکمة فعلی یونان که در بالا به صورت خلاصه به سرفصل‌های آن اشاره کردیم، «بحران» یونان از ابعاد منطقه‌ای، مذهبی و خصوصاً اجتماعی نیز برخوردار می‌شود. به طور خلاصه، از منظر تاریخی، در منطقة اروپای جنوب شرقی، یونان یک متحد بالقوه و همیشگی برای کلیسای ارتدوکس روس تلقی شده. در واقع، الهامات مذهبی و سیاسی از دیرباز در کشور یونان پیوسته تحت تأثیر دو قطب «روس و عثمانی» در نوسان بوده. همانطور که می‌دانیم طی دهه‌های طولانی یونان ارتدوکس توسط حاکمان عثمانی و مسلمان اداره می‌شد؛ تقسیمات کشوری، سیاست‌های جاری، ساختارهای اداری و … تماماً تحت تأثیر فرهنگ عثمانی قرار داشت. از طرف دیگر، برادر بزرگ‌تر و حامی کلیسای ارتدوکس یعنی «تزاریسم روس» پیوسته در برابر تعدیات و زورگوئی‌های عثمانی «حامی» اصلی یونانیان معرفی می‌شد! خلاصة کلام وابستگی فرهنگی و تشکیلاتی به «استانبول»، و تعلق خاطر دینی و معنوی به مسکو در فرهنگ امروزی یونان جایگاهی ویژه دارد. در شرایطی که ترکیه به سرعت توسط شرکت‌های نفتی و صنایع روسیه بلعیده می‌شود، و امضاء قراردادهای چشم‌گیر اخیر در سفر مدودف به آنکارا فقط گوشه‌ای است از این «عمل بلع»، طبیعی است که در «صورتبندی‌ای» که از وابستگی‌های فرهنگی و تشکیلاتی یونان ارائه دادیم نقش روسیه روز به روز در این کشور گسترده‌تر و تعیین‌کننده‌تر شود.

از طرف دیگر، به دلیل وابستگی کودتای سرهنگ‌ها به سیاست‌های انگلستان و آمریکا، و نفرت عمومی از سرکوب‌هائی که به دنبال این کودتا در ملت یونان ایجاد شد، در فرهنگ مردمی یونان، عناصر ضدآمریکائی بسیار فعال‌‌اند. یونانیان در اروپا یکی از ضدآمریکائی‌ترین ملت‌ها به شمار می‌روند، و در نشان دادن این نفرت هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهند. در چنین شرایطی جایگزینی عامل «استانبول» با «واشنگتن» در عمل غیرممکن خواهد بود؛ تنها راه ممکن برای غرب جهت باقی ماندن در یونان پنهان شدن در پس «اتحادیه» و یا ترکیه است. «اتحادیه» حداقل در سرزمین یونان در حال فروپاشی است؛ ترکیه نیز به راه دیگری باید برود.

با تکیه بر تحلیل فوق به جرأت می‌توان گفت که «بحران» فعلی مالی در یونان، به این دلیل پیش آمده که غرب دیگر حاضر نیست در سرزمینی که در حال خروج از حیطة کنترل‌ سرمایه‌داری‌اش قرار گرفته، سرمایه‌گذاری ممتد نیز صورت دهد. در تأئید این نقطه‌نظر می‌باید اضافه کنیم که سنای آمریکا با ارائة‌کمک «صندوق بین‌المللی پول» به یونان مخالفت خود را اعلام کرده. این «صندوق» یکی از مهم‌ترین محافل مالی جهانی است، و اغلب دولت‌های سرمایه‌داری اروپای غربی در آن نقش کلیدی بر عهده دارند! جالب اینکه مخالفت سنای آمریکا با پروژة کمک‌های مالی به یونان در شرایطی پیش می‌آید که روسیه رسماً خواستار حمایت از یورو می‌شود!

در مطالب پیشین از ارتباط پروژة «یورو» با گسترش‌طلبی‌های سرمایه‌داری غرب در اروپای شرقی سخن گفته بودیم. اگر امروز روسیه قصد دارد نقش حامی «یورو» در اروپا را ایفا کند، فقط به این معناست که دنباله‌روی از اهداف اولیة یورو را دیگر برای دولت‌های اروپای غربی‌ امکانپذیر نمی‌بیند و دقیقاً به همین دلیل قصد دارد با حمایت از پول واحد اروپا، هم از فروپاشی‌های «مالی ـ اقتصادی» در مرزهای غربی خود پیشگیری کند، و هم در صورت امکان از این «پول واحد» ارابه‌ای اقتصادی و مالی جهت گسترش نفوذ‌ در صحنة اروپای مرکزی بسازد. چندروز روزنامة «ال پائیس»‌ اعلام کرد نیکولا سرکوزی گفته در صورت عدم حمایت آلمان از یونان، فرانسه از «یورو» خارج خواهد شد. به استنباط ما این تهدیدات دقیقاً در راستای همین سیاست کرملین صورت می‌گیرد. فرانسه به عنوان یکی از مهم‌ترین کشورهای تعیین‌کنندة سرنوشت «یورو»، به دلیل انتخاب کامرون به مقام نخست‌وزیری انگلستان از حضور لندن بر بالین «پول واحد» ناامید شده و قصد دارد با پیوستن به خیمة کرملین خلاء «سیاسی ـ مالی‌ای» که به دلیل عدم حمایت فعال لندن و واشنگتن از یورو ایجاد شده به نوعی ترمیم کند. هر چند دیوید کامرون در سفر امروز خود به پاریس، و به عقیدة ما صرفاً جهت باز نگاه داشتن مسیر ارتباط با فرانسه حمایت ظاهری خود را از یورو اعلام کرد.

البته مسائل مربوط به اروپای شرقی، یورو و خصوصاً اسپانیا و پرتغال به این مختصر محدود نخواهد ماند. فقط به این مسئله اشاره‌ای گذرا داشته باشیم که محافل راستگرا در قلب اروپا که شاهد عقب‌نشینی ساختارهای سیاسی به دلیل فشار مسکو هستند، به دلائلی که مسلماً حسن‌نیت آنان را بازتاب نمی‌دهد، قصد دارند صورتبندی‌های راستگرایانة خود را که معمولاً با پائین آوردن دستمزدها و کاهش قدرت خرید شهروندان در ارتباط مستقیم قرار می‌گیرد در میانة دعوا به عنوان راه‌کارهائی جهت خروج از «بحران» تثبیت کنند؛ اینان به نوعی در میانة دعوا «نرخ» تعیین می‌کنند.

و در کمال تأسف یک‌بار دیگر شاهد «غیبت» مزمن و آزاردهندة تشکیلات چپ در میانة این بحران هستیم. اینان که طی 6 دهة‌ اخیر تحت عناوین مختلف، از سوسیالیسم گرفته تا آنارشیسم و حتی کمونیسم خود را حامی طبقات فرودست جامعه جا زده‌ بودند، و حمایت از «نیروی کار» را هدف اصلی خود معرفی می‌کردند، امروز علیرغم صف‌آرائی‌های خطرناک عوامل راستگرا به هیچ عنوان حاضر به شرکت فعال و ارائة راهکارهای سیاسی در برخورد با این فضای ساختگی نیستند!

خلاصه کنیم هیچیک از تشکیلات سیاسی «چپ» در اروپای غربی با راستگرائی فرصت‌طلبانه‌ای که محافل سیاسی به راه انداخته‌اند تاکنون به معنای واقعی کلمه درگیر نشده‌! این نیز «معضلی» است که نهایت امر می‌باید تحت عنوان یک ضرورت تاریخی در بازنگری کلی در اهداف تشکیلات سیاسی «چپ» در اروپای غربی مطرح شود، بازنگری‌ای که پیامد غیرقابل اجتناب فروپاشی کاخ راستگرائی در اروپای شرقی خواهد بود، و تبعات آن به اروپای غربی نیز سرایت خواهد کرد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید21مه2010

be-treated.tk
usip-proxy.info
be-prepared.tk
yehaaproxy.tk
teacher-bypass.tk
rumbleproxy.tk
ampharos.tk
trafficboy.tk
hidenow.tk
singproxy.tk
rittersurfing.info
splashproxy.tk
bindipoffice.tk
frostsite.tk
tradingmachine.info
bitleproxy.tk
bidproxy.tk
nullsite.tk
inibaru-proxy.tk
rural-proxy.tk
techno911.tk
crimeproxy.tk
ecoprox.info
thinkproxy.tk
expressprox.info
unblock.bz
dwimantab.tk
ideoprox.info
safanon.tk
bypassproxy4school.info
fartypants.info
forexunlock.tk
teacher-hide.tk
speedysafe.tk
theunlocker.info
hidemewell.tk
payinsurance.tk
unblockwebfilter.info
duistudent.tk
bypass-teach.tk
rainproxysun.tk
second-discipline.tk
presence-give.tk
ttg34.tk
anyhideschools.tk
webhead.tk
anontrail.tk
bypass-info.tk
myspaceproxy.nu
ohio01.tk
forfastingsecure.tk
duidomain.tk
ohio03.tk
best-two.tk
proxyempire.com
sundaysummer.tk
forex-free.tk
picdomain.tk
easybypass.tk
fffe3.tk
quicklyproxy.info
researching.tk
understood.tk
valueclicks.tk
on-ability.tk
acidproxy.tk
college-bypass.tk
nothosting.tk
raichuproxy.tk
expectation.tk
in-regard.tk
crazyhide.tk
same-manner.tk
zzzcee.tk

دماغ سوخته‌ها!

با امضاء توافقنامة «تبادل سوخت هسته‌ای» زمینة یکی از مهم‌ترین تنش‌های «نظامی ـ سیاسی» استعماری در اطراف مسائل کشور ایران از میان برداشته شد. عقد این توافقنامه، آنهم در حضور رهبران دو کشور ترکیه و برزیل، که هم در حال حاضر از اعضاء شورای امنیت سازمان ملل به شمار می‌روند و هم از منظر سیاسی با ایالات متحد ارتباطات نزدیک دارند، علیرغم تمامی نارسائی‌هائی که در متن توافقنامه می‌توان «جستجو» کرد یک برد کامل در مسیر تنش‌زدائی از روابطی است که فضای سیاست منطقه‌ای را طی سال‌های گذشته زهرآگین کرده بود. حمایت رسمی مسکو و پکن از این قرارداد مهر تأئید دیگری است بر اتمام پروژة «جنگ‌افروزی» یانکی‌ها در کشور ایران. همانطور که پیشتر نیز عنوان کرده‌ایم، اینکه آیا این «بمب‌سازی» یک واقعیت نظامی و فناورانه بوده، یا اینکه صرفاً در بوق‌های تبلیغاتی عموسام حضور فعال داشته، آنقدرها از اهمیت برخوردار نبود. آنچه اهمیت داشت این بود که بوق‌های استعماری به خود اجازه می‌دادند در چارچوب استراتژی‌های جهانی خود کشور ایران را به دلیل برخورداری «فرضی» از یک فناوری «هسته‌ای ـ نظامی» تبدیل به گوشت دم توپ کنند، و ادامة این صحنه‌گردانی فقط به زیان ملت ایران، و نه حکومت اسلامی تمام می‌شد.

بلندپروازی‌های «هسته‌ای» در میان دولت‌مردان جهان سوم نادر نیست. اما به عقیدة ما هر ملتی می‌باید این بلندپروازی‌ها را در چارچوب امکانات و نیازهای واقعی خود مورد بررسی قرار دهد، نه در ارتباط با نیاز سیاست‌های جهانی. البته از نخستین ساعات امضاء توافقنامة فوق سیل «شک و تردیدها» و کارشکنی‌های لفظی «دماغ‌سوخته‌ها» از چهارگوشة جهان به راه افتاد. رئیس ادواری اتحادیة اروپا نخستین فردی بود که در مورد «اهداف» ایران شک و تردید خود را اعلام داشت؛ سپس نوبت به سخنگویان مختلف محافل آمریکائی رسید که این توافقنامه را بی‌ارزش خوانده خواستار ادامة بحث‌ها در شورای امنیت سازمان ملل جهت تمدید «تحریم‌های اقتصادی» علیه ایران شوند! ولی خلاصه کنیم، در شرایط فعلی، از منظر حقوق بین‌المللی دست آمریکا و انگلستان عملاً در ارتباط با ماجراجوئی‌های‌شان در ایران از پشت بسته شده، و موضع‌گیری‌های مسخرة لندن و واشنگتن بیشتر به بهانه‌جوئی‌ بچه‌های لوس و ننر می‌ماند، تا یک سیاستگزاری بخردانه!

اینکه آمریکا به هر ترتیب قصد دارد محور فروریختة «کابل ـ بغداد» را از طریق پل‌های رابط در سرزمین ایران تبدیل به محوری فعال و قدرتمند در تقابل با سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای نماید طی سال‌های آینده نیز یک «نیاز» استراتژیک واشنگتن باقی خواهد ماند؛ آنچه امروز می‌باید قبول کرد مطلب دیگری است. به طور خلاصه این «محور» نمی‌تواند به هیچ قیمتی از سرزمین ایران عبور کند، و غرب می‌باید این استراتژی را برای چندین دهة آینده به هر صورت ممکن «هضم» نماید.

در این میان، کارشکنی در برابر این توافقنامه حتی به اعضاء مجلس فرمایشی جمکران، روزنامه‌های رسمی حکومت اسلامی، و افراد منسوب به «جنبش سبز» نیز سرایت کرد، و گروه‌هائی صریحاً مخالفت خود را با این توافقنامه اعلام داشتند!‌ البته این گروه‌ها می‌توانستند شهامت بیشتری به خرج داده، بجای اعلام عدم موافقت خود با توافق اخیر، تمایل خود را به ادامة هرج‌ومرج و تهدید شبانه‌روزی ملت ایران توسط ارتش‌های آمریکا و انگلستان و اسرائیل اعلام دارند. به عقیدة ما این نوع «برخورد» به صورتی روشنگرانه‌تر می‌توانست مواضع واقعی این افراد و گروه‌ها را علنی کند. حتی نهضت آزادی نیز در این مقطع مجبور شد از امضاء توافقنامة فوق «حمایت» به عمل آورد. حال می‌باید پرسید آنان که در بن‌بست استراتژیک فعلی، علیرغم حضور در رأس حاکمیت، با عقد این توافقنامه که از منظر حقوقی اجازه خواهد داد دست و پای ملت ایران از قید و بندهائی که عوامل انگلیس و آمریکا بر آن محکم کرده بودند کمی باز شود، به چه دلیل علم «مخالفت» به هوا برده‌اند، و اینکه این «رفتار» چه نوع حمایت از منافع ملی می‌تواند تلقی شود؟

در رأس مخالفان می‌باید از محفل روزنامة «جمهوری اسلامی» نام برد. این ورق‌پاره که طی سه دهه، علیرغم تیراژ بی‌نهایت پائین، صرفاً با تکیه بر بودجة ملت ایران همچنان به «درافشانی‌های» مطبوعاتی خود ادامه ‌داده، در عمل بستری است که تشکیلات فعلی میرحسین موسوی در آن آغاز به کار کرده. اینکه از نظر «حقوقی» سیدعلی خامنه‌ای صاحب امتیاز این روزی‌نامه باشد، و افرادی از قماش علی‌اکبر ولایتی سر در درگاه آن بگذارند، برای این «نشریه» اعتباری کسب نخواهد کرد، کاملاً بر عکس! این وابستگی‌ها به صراحت نشان می‌دهد که علیرغم موضع‌گیری‌های نمایشی، کدام محافل در تضاد واقعی با منافع ملت ایران و «تنش‌زدائی» در دیپلماسی‌های کشور فعال هستند: بیت‌رهبری، لژهای ماسونی، خط امام، روحانیت مبارز، جنبش‌سبز، و … روزی‌نامة جمهوری اسلامی که عقد قرارداد فوق را نه یک پیروزی که یک عقب‌نشینی «توصیف» می‌کند! می‌باید پرسید «عقب نشینی» چه کسانی و از کدام مواضع؟

آیا طی سه دهة گذشته حکومت اسلامی اصولاً «مواضعی» داشته، که از آنان دفاع به عمل آورده؟ چرا طی اینمدت در امر خودکفائی فرآورده‌های نفتی از قبیل تولید بنزین، نفت‌سفید، روغن موتور و … از مواضع‌تان حمایت نکرده‌اید؟ چرا طی این سه دهه شبکة خط راه‌آهن کشور را آنچنان که باید گسترش نداده‌اید؟ چرا در زمینة تأمین مسکن از مواضع اصولی برخوردار نیستید، و چرا و چرا … حال که به یک مسئلة بی‌نهایت پیچیده رسیده‌ایم، مسئله‌ای که دولت ایران در آن به هیچ عنوان نمی‌تواند در سطح جهانی تصمیم گیرنده تلقی شود، و آخرالامر تصمیمات نهائی‌ در پایتخت قدرت‌های هسته‌ای جهانی اتخاذ خواهد شد، شما اینهمه «اصولی» شده‌اید؟ کدام «اصول»؟ «اصول» قرار دادن یک ملت در برابر لولة توپ ارتش انگلستان، یا فراهم آوردن زمینة تهدید شبانه‌روزی یک ملت به بمباران، حملة نظامی و تحریم اقتصادی؟! ای کاش شما در زمینة خدمات پزشکی، تأمین مسکن، آموزش و پرورش، سوادآموزی و … نیز اینچنین «اصولی» عمل می‌کردید! ولی در این زمینه‌ها اگر کاری نکرده‌اید به دلیل بی‌عرضگی و نوکری و خودفروختگی‌تان است؛ کشیدن یک خط راه‌آهن نیازمند توافقات جامعة جهانی نیست!‌ عرضه و دلسوزی برای مملکت می‌طلبد.

ولی نمی‌باید اشتباه کرد، اگر «تأکیدات» روزنامة جمهوری اسلامی در رد توافق‌های «تبادل سوخت» را به موضع‌گیری‌ «سبزها» مرتبط کنیم، به صراحت می‌توان دید که لانة «موج سبز» کجا قرار دارد: بیت رهبری! سایت «کلمه» که توسط عمال موج سبز اداره می‌شود در رد توافقنامة اخیر می‌نویسد:

« بررسى اتفاق‌هاى چند روز اخیر این فرضیه را جدى‌تر کرد که دولت براى کنترل شرایط داخلى به تمام خواسته‌هاى غرب خلاف شعارهایش در زمینة انرژى هسته‌اى تن داده است»
منبع: رادیوفردا، 28 اردیبهشت‌ماه 1389

می‌بینیم که از بادمجان دورقاب‌چینان بیت‌رهبری در روزی‌نامة «جمهوری اسلامی» تا سایت هم آن‌هائی که تا چند ماه پیش در خیابان‌ها ظاهراً «رهبر» را فحش‌کش می‌کردند، یک «اصل» اولویت یافته: فراهم آوردن امکان ایجاد بحران پیرامون مسئله‌ای که دولت ایران هیچ دخالتی در آن نمی‌تواند داشته باشد! سایت کلمه با این اظهار نظر به مخاطب چنین تفهیم می‌کند،‌ «اکنون احمدی‌نژاد با حمایت غرب شروع به سرکوب جنبش سبز خواهد کرد،‌ چرا؟ چون استقلال هسته‌ای را احمدی‌نژاد به غرب فروخته!» باید به اهالی کلمه بگوئیم، برای فروش هر کالائی می‌باید نخست کالای مذکور در اختیار فروشنده باشد؛ حکومت اسلامی فاقد موضع‌گیری کلان هسته‌ای است، چرا که از منظر استراتژیک چنین قدرتی اصولاً نداشته و ندارد. در ثانی، احمدی‌نژاد آنقدرها با جنبش سبز کاری نداشته، این شما هستید که با هیاهوسالاری در جایگاه «حسین شهید» نشسته و با کمک رسانه‌های غرب آه و ناله به آسمان بلند کرده‌اید.

مگر همین چند روز پیش نبود که آقای موسوی پس ازتشریف‌فرمائی به قم یک «سخنرانی» سرنوشت‌ساز هم ایراد کردند، که در سایت شما هم منتشر شده؟ اگر این سخنان را نشنیده‌اید، حتماً «محتوای» غنی این سخنرانی را آویزة گوش فرمائید. خلاصه کنیم شما سبزها جز «اوباش‌گری» تا به حال هیچ طرحی ارائه نداده‌اید؛ و برنامة شما همان بساط 8 سالة سید خندان است. نظریه‌پردازی‌تان هم در حد «اسلام خوب» و به‌به‌وچه‌چه از «مقدسات» متوقف می‌ماند. ملت ایران دچار فراموشی نشده. در شرایط فعلی سخن گفتن از فاطمة زهرا، و ترهات بافی از شهادت حسین و … و دیگر مسائل کشکی برای کسی نان و آب نمی‌آورد. خدمت‌تان بگوئیم، «کلوتیلد رایس» فرانسوی، رابط انگلیسی‌تان که دیروز آزاد شد آدرس عوضی به شما داده بود.

از این گذشته، به چه دلیل به خود اجازه می‌دهید در مورد مسئله‌ای که امنیت روزمرة ایرانیان را به مخاطره انداخته با چنین سبکسری برخورد کنید؟ القاء این شبهه که دولت احمدی‌نژاد از منظر استراتژیک در مورد مسئلة سوخت هسته‌ای، آنهم در مرزهای روسیه که یکی از مهم‌ترین قدرت‌های نظامی هسته‌ای جهان به شمار می‌رود، از قدرت تصمیم‌گیری «مستقل» برخوردار بوده جفنگ‌گوئی است. عمل دولت احمدی‌نژاد بردار «حاملی» است از آنچه استراتژی‌های بین‌المللی پیرامون موضع هسته‌ای ایران در مرزهای روسیه دیکته می‌کنند. خارج از این نیست، و اگر کسی خارج از این به شما «اطلاعاتی» داده، غرض‌ورزی کرده. خلاصه بگوئیم، حکومت اسلامی در شرایطی قرار ندارد که در صحنة بین‌المللی در تضاد با منافع استراتژیک روسیه، دولت‌های ترکیه و برزیل را به تهران آورده، در چارچوب منافع غرب با آنان قرارداد منعقد کند. با این وجود تیتر «رادیو فردا» را ما بسیار «معقول» تحلیل می‌کنیم:

«توافق‌نامة تهران عقب‌نشینی بود، نه پیروزی!»

ما کاملاً با رادیوفردا موافق‌ایم، با یک تفاوت بسیار جزئی. این «عقب‌نشینی» از سوی ایالات متحد و انگلستان صورت گرفت، نه از طرف ایران! همانطور که بالاتر گفتیم اصولاً حکومت اسلامی نمی‌تواند در مباحثی که امنیت جهانی را رقم می‌زند صاحب رأی «مستقل» معرفی شود. ولی عدم رضایت غرب را به صراحت هم در عکس‌العمل‌های خارجی و هم در صحنة داخلی ایران شاهدیم. رادیوفردا در واکنش به توافق‌نامة تهران از قول هیلاری کلینتن در دیدار با کمیتة روابط بین‌الملل سنای ایالات متحد می‌نویسد:

«خانم کلينتون در اظهار نظری غيرمنتظره به کميتة روابط خارجی سنای آمريکا گفت که چين و روسيه از کشورهای عضو دائم شورای امنيت، با پيش‌نويس قطعنامه [تحریم‌ها علیه ایران] توافق کرده‌اند.»

می‌بینیم که تلاش‌های ایالات متحد، برخلاف آنچه «سبزها» القاء می‌کنند، دقیقاً در جهت حفظ فشارهای دیپلماتیک بر ملت ایران متمرکز شده. تهدید به تحریم‌ها به معنای قرار دادن اقتصاد کشور در شرایط متزلزل، تحمیل بلاتکلیفی بیشتر به صنایع، خدمات، آموزش و برنامه‌ریزی‌های کشوری و غیره خواهد بود، اینهمه فقط در ابعاد داخلی! ولی ما نگرانی خانم کلینتن را به درستی درک می‌کنیم. ایشان از روز نخست جائی در دولت «اوباما» نداشتند و به احتمال زیاد حضورشان فقط به دلیل فشار محافلی صورت گرفت که امید به تجدید تحریم‌ها بر علیه ایران بسته بودند. به عبارت دیگر، اگر منجلاب بحران‌آفرینی‌ای که بر محور تبلیغات «هسته‌ای» در اطراف ایران به راه انداخته‌اند از میان برود، مشکل می‌توان برای آیندة سیاسی خانم کلینتن، و به طبع‌اولی محافل وابسته به ایشان در دولت اوباما امتدادی متصور شد. کلینتن می‌باید پست وزارت امور خارجه را ترک گفته، گوشة‌ عزلت بگزیند؛ این است دلیل واقعی هیاهوسالاری وی. البته کلینتن دروغ‌ نگفته بلکه بخشی از واقعیت را پنهان داشته و نمی‌گوید، پیش از تو‌افق تهران، چين و روسيه با «بررسی» پيش‌نويس قطعنامة کذا توافق کرده‌ بودند! در نتیجه، پس از توافق سه جانبه هم پیش‌نویس کذا را بررسی خواهند کرد، ولی صرفاً برای رعایت پروتکل دیپلماتیک! ناگفته نماند که اگر تحریمی بر علیه ایران تصویب شود، شامل حال ایالات متحد خواهد شد که در حال حاضر از طرق غیرمستقیم به فروش سلاح به حکومت اسلامی مشغول است.

در میان تیترهای امروز با مسائل دیگری نیز برخورد می‌کنیم، به طور مثال با دستگیری رئیس محافظان میرحسین موسوی!‌ بر اساس گزارشات رسیده، دوشنبه شب، فردی به نام احمد یزدانفر که گویا رئیس تیم محافظان موسوی بوده توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده. نخست باید گفت القاء این امر که فرد مذکور یکی از فعالان «جنبش سبز» می‌باید تلقی شود، جز اراجیف نیست. به هر تقدیر میرحسین موسوی به دلیل جنایات فراوانی که طی دوران 8 سالة نخست‌وزیری‌اش مرتکب شده، از دیرباز در خانه‌های تیمی و به اصطلاح «امن» زندگی می‌کند. تیم محافظان وی نیز از طرف وزارت اطلاعات معرفی می‌شود، موسوی تیم محافظان شخصی ندارد! در ثانی، اینکه یک ساواکی از قماش یزدانفر در جرگة «طرفداران» جنبش سبز معرفی شود، ‌آیا دلیلی بر حقانیت این جنبش می‌باید تلقی گردد، که بعضی‌ سبزها اینهمه پیرامون دستگیری یزدانفر سروصدا به راه انداخته‌اند؟

البته مسئلة نظارت نزدیک‌تر وزارت اطلاعات بر امر «محافظت» از موسوی از ابعاد دیگری نیز می‌تواند برخوردار باشد. با در نظر گرفتن ابعاد پوچ‌گوئی‌های اخیر میرحسین موسوی در قم، به احتمال زیاد نقش وی در آیندة سیاسی ایران بکلی از میان رفته. بارها نوشته‌ایم و اینبار نیز تکرار می‌کنیم، موسوی یک کارمند عالیرتبة دولت است، «دولت‌مرد» نیست؛ این جوهره را هیچگاه نداشته و امروز هم ندارد، با هیاهو و سروصدا نمی‌توان چنین خصلتی در افراد ایجاد کرد. با این وجود، در کمال تأسف امروز به دلیل عقب‌نشینی صریح شاخک‌های مشخصی از سیاست‌های غرب در ایران، توسل به ترور این فرد جهت ایجاد بحران در کشور می‌تواند به صراحت یک گزینة محتمل به شمار آید. در زندگینامة سیاست‌بازان جهان سوم کم اتفاق نیافته که جسد اینان، از خودشان، آرمان‌های‌شان و افکارشان با ارزش‌تر تلقی شود. و معمولاً در چنین صحنه‌سازی‌هائی محافظان نقش اصلی را بازی می‌کنند! در کمال تأسف میرحسین موسوی امروز پای به این مرحله گذاشته.

این اصل کلی را نمی‌باید از نظر دور داشت، که طی سال‌های آینده نیز تلاش برخی محافل در ایالات متحد و انگلستان بر این امر متمرکز خواهد شد تا به هر ترتیب زمینة تنش‌زائی بر علیه ملت ایران همچنان فراهم و آماده باقی بماند. به استنباط ما در شرایط فعلی ایجاد بحران سیاسی در کشور به هر طریق ممکن قابل پیش‌بینی است.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید19مه2010

freeipass.info
urwellhidden2.info
cantstopu1.info
ready2play5.info
eztohidehere2.info
secureproxies.info
fuckwebsense.info
homeproxies.info
accessopen2.info
525100.info
34usprox.info
webtunm.info
ehahaba.tk
letmeinplza.info
44usprox.info
nomoreblox5.info
breakbyit.info
nolocks5.info
axtwitternow.info
getfr33proxy3.info
unblockandunleash.info
bypasspr0x.info
ready4fun03.info
nofailproxy1.info
proxyjump.tk
61unblocknow.info
51usprox.info
iamthecarrot4.info
allunblocked3.info
proxyroxy4.info
output.com.es
overdue.eu
parttime.com.es
superunblock03.info
bloxareout3.info
unfirewalledc.info
booyaunblox5.info
get2myspace02.info
quickunblock5.info
etunn3l.info
luv2surf5.info
mtunn3l.info
efre3e.tk
axhi5.info
privateip05.info
23unblocknow.info
superunblock02.info
42unblocknow.info
daily.sm.tv
hidesu2.info
beproxifiednoe5.info
proxilicious2.info
nomoreblox3.info

بهمن و حجاب!

به گزارش خبرگزاری‌ها، محسن آرمین، یکی از سران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی امروز دستگیر شده. در ضمن 175 تن از نمایندگان مجلس فرمایشی در اطلاعیه‌ای خواستار دستگیری و محاکمة میرحسین موسوی، کروبی و دیگر افرادی شده‌اند که از آنان تحت عنوان «سران فتنه» یاد می‌کنند. می‌بینیم که مجلس حکومت اسلامی که چند روز پیش، در مسیر سیاست خط‌امام و در تقابل با دولت احمدی‌نژاد خواستار سرکوب بدحجاب‌ها شده بود اینک دست در دست قوة قضائیه با توسل به واژگون‌نمائی به حمایت از گروه میرحسین موسوی قیام کرده. نمایندگان مجلس کذا به خطا می‌‌پندارند، اگر موسوی و شرکاء در جایگاه «زندانی» قرار گیرند، ملت ایران یک دل نه صد دل شیفته و فریفتة‌ این جنایتکاران خواهد شد. و البته این امکان هم وجود دارد که برای داغ کردن تنور پیروان خط امام، چند تن از مهره‌های جنبش‌سبز به افتخار شهادت نائل آیند. ولی در همینجا بگوئیم قوای مقننه و قضائیه با این ترفندها راه به جائی نخواهند برد. ملت ایران فریب این صحنه‌سازی‌ها را نمی‌خورد، پس لطفاً ماشین «اسیرسازی» و شهیدسازی‌تان را متوقف کنید:

«محسن آرمین بازداشت شد؛ مدیر عامل سابق خبرگزاری ایلنا روانه زندان … 175 نمايندة مجلس خواستار محاكمه سران فتنه تا پيش از سالگرد انتخابات شدند.»
منبع: رادیوفردا، 27 اردیبهشت ماه 1389

از آنچه در بالا آوردیم می‌توان نتیجه گرفت که سیر تحولات اخیر به صراحت اشتباه محاسبة مخالفان حکومت اسلامی را در ارتباط با پدیدة «سبز» نشان می‌دهد. دلیل نیز در برابرمان قرار گرفته. از یک سو انتساب «جنبش‌سبز»، یا همان حرکت اعتراضی ملت ایران، به شخص میرحسین موسوی و افرادی از قماش آرمین به این شبهه دامن زده که مخالفان این حکومت در واقع طرفداران بازگشت به دوران «طلائی» صدر انقلاب آقای خمینی هستند، و هیچ تجدیدنظری در موارد پایه‌ای از منظر سیاسی، اجتماعی، حقوقی و عقیدتی و … نمی‌طلبند. می‌دانیم که این یک بهتان بزرگ است.

از سوی دیگر، محدود کردن تحرکات سیاسی و اجتماعی مخالفان حکومت اسلامی به تحرکات رهبران «جنبش سبز»، به این معنا خواهد بود که تمامی مخالفان به طور کلی می‌باید «گروگان» همین هیئت حاکمة فعلی باقی بمانند! به عبارت دیگر، هر گونه «مخالفت» با این حکومت تحت نظارت رأس هرم قدرت یعنی زیر نظر افرادی صورت خواهد گرفت که همچون کروبی، موسوی، خاتمی و … دهه‌هاست در همین دستگاه جا خوش کرده‌اند! می‌باید بپذیریم که این ایدة مضحک، به معنای فوت کردن در آستین میرحسین موسوی و کروبی و در عمل حمایت صریح و بدون رودربایستی از کل حکومت اسلامی خواهد بود.

دقیقاً در چارچوب همین «خط‌سازی‌ها» است که امروز نیز از طریق «بازداشت‌های» نمایشی و به احتمالی در آینده در قالب محاکمات نمایشی‌تر، شاهد تلاش‌هائی جهت تطهیر هر چه بیشتر مهره‌های حکومت اسلامی، و تبدیل سرکوبگران رژیم به عناصر «سرنوشت‌ساز» و قهرمانان آینده خواهیم بود! «قهرمانانی» که در کمال تعجب از درون هیئت حاکمة جمکران برخاسته‌اند. می‌باید پرسید کسانی که طی یک سال گذشته مرتباً از مواضع میرحسین موسوی و دیگر وابستگان این به اصطلاح «جنبش سبز» دفاع می‌کنند، آیا واقعاً خواستار تغییر اساسی در سیاست و روابط اجتماعی و اقتصادی جامعه‌اند، یا صرفاً «به فرموده» عمل کرده‌اند؟

این موضع‌گیری از سوی گروه‌های سیاسی‌، ‌ اینان را رسماً امروز با بن‌بست سیاسی و کارورزانه نیز روبرو کرده. به طور مثال، مهم‌ترین بن‌بست طرفداران «جنبش‌سبز» و اوپوزیسیون خارج نشین که طی اینمدت از «سبزگوئی» ذره‌ای دریغ نداشته‌، در مورد مبارزة عمال حکومت اسلامی با «بدحجابی» آشکار شده. می‌بینیم که دولت احمدی‌نژاد به دلیل ساختار ویژة قدرت که تحت نظارت سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای در قلب دولت اسلامی از نو شکل گرفته، دیگر قادر نیست همچون گذشته‌ها از حملة اوباش شهری به زنان و جوانان تحت عنوان «مبارزه با بدحجابی» حمایت به عمل آورد. این نکته‌ای است بسیار حساس و سرنوشت‌ساز، هر چند همچون نخستین ماه‌های پس از کودتای 22 بهمن 57، اغلب گروه‌های به اصطلاح «سیاسی»، با تکیه بر همان استدلال‌های «کشکی ـ تشکیلاتی»، و تحت عنوان «حجاب که مشکل ما نیست!» بر این مسئلة فوق‌العاده مهم که امروز نیز در برابرمان قرار گرفته چشم فروبسته‌اند.

سخنان یکی از اعضای «شورای مرکزی تحکیم وحدت» به نام «عباسی‌مهر»، که در «فارس‌نیوز» نیز انعکاس یافت، بسیار سرنوشت ساز است. این فرد رسماً خواهان سرکوب زنان به اصطلاح بدحجاب شده بود. جالب اینجاست که تاکنون هیچیک از همکاران و همفکران ایشان در رد این اظهارات سخنی بر زبان نرانده!‌ سخنان «عباسی‌مهر» در عمل حمایت از سرکوب «بدحجاب‌ها» در فضای دانشگاهی بود و به صراحت نشان می‌داد که جریان اصلاح‌طلب، سبزها و اکثریت آنچه اوپوزیسیون خارج از کشور نام گرفته، در عمل از حامیان درجة یک تحمیل حجاب و سرکوب زنان و جوانان در جامعة ایران هستند!‌ آنان که در این میانه سعی می‌کنند با دور ماندن از این مسائل و بحث‌ها، به بهانة «کی بود، کی‌ بود، دستم بود، …» و یا با توسل به روضه‌خوانی نگاه‌ ناظران سیاسی کشور را از این واقعیات منحرف سازند سخت در اشتباه‌اند.

بارها این مسئله را در همین وبلاگ‌ها گفته‌ایم و یک بار دیگر هم تکرار می‌کنیم، دوران روابط «پشت‌پستوئی»، تحت عنوان «ارتباطات سیاسی»، حداقل در کشور ایران دیگر سپری شده. گروه‌های سیاسی می‌باید در برابر رخدادها مواضع روشن، مشخص و شفاف اتخاذ کنند، و در مسیر حرکت سیاسی کشور مسئولیت موضع‌گیری‌های‌شان را نیز تقبل نمایند. در کمال تأسف، زمانیکه ولیعهد ایران از مواضع سیاسی و غوغاسالاری‌های یک نامزد «ریاست جمهوری» حمایت می‌کند، و یا حزب استالینیست «توده» خود را «پیرو» حجت‌الاسلام منتظری معرفی می‌کند، با چنین فضای شفاف و روشنی فاصلة بسیار زیادی داریم.

ولی روبرو شدن با این واقعیت تلخ که اکثریت اوپوزیسیون خارج از کشور، در عمل دست در دست چماقداران حکومت اسلامی گذاشته و از سرکوب زن و هر آنچه «زنانگی» در جامعه می‌تواند تلقی شود حمایت عملی و اجرائی به عمل می‌آورد، فقط یک لایة کوچک از واقعیات کنونی اجتماع را پوشش خواهد داد. اینکه حکومت اسلامی در مجموع دستگاهی است وابسته به غرب از نظر هیچ ناظر بیطرفی به دور نمانده. در عمل فریادهای اوپوزیسیون بر علیه احمدی‌نژاد، و همزمان «سکوت» همین عملة اوپوزیسیون در مورد مسئلة حجاب زنان، فقط به معنای تأئید مواضع «دین‌خوی» میرحسین موسوی، کروبی، خاتمی، تحکیم وحدت، و نهایت امر تأئیدی است بر سیاست‌های منطقه‌ای غرب. به عبارت ساده‌تر، حال که در عمل، پتة اوپوزیسیون بر آب افتاده، و گزافه‌گوئی‌های‌اش در حمایت فرضی از آزادی زنان در جامعه آشکار شده، حضرات می‌پندارند که همکاری و هم‌فکری با آخوندها و بده‌بستان‌های محفلکی‌شان را می‌توانند در پس پردة «سکوت» پنهان دارند.

امروز محافل استعماری غرب تلاش فراوان دارند که با کشاندن امثال میرحسین موسوی، کروبی و اعضاء سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به پای میز محاکمه در عمل جایگاه «اوپوزیسیون» در این حکومت را به نوکران وفادارشان در جمکران تفویض کنند. و دلیل سکوت اوپوزیسیون خارج از کشور در برابر مواضع «زن‌ستیز» اوباش حکومت، مواضعی که پیوسته از طرف حامیان آشکار و پنهان جنبش‌سبز مورد تأکید قرار می‌گیرد، گواه وابستگی اوپوزیسیون کذا به سیاست‌های استعماری غرب است. بارها در مطالب مختلف گفته بودیم که سیاست جاری در کشور ایران بر پایة یک مجموعه روابط «سیاسی ـ استعماری» استوار شده که پس از کودتای میرپنج شکل گرفت. آنچه امروز به صراحت در برابرمان قرار گرفته، پایه‌ها و ریشه‌های نهفته و پنهان همین روابط استعماری است.

آشفتگی سیاسی‌ای که در منطقه به دلیل بازگشت قدرتمندانة روسیة سرمایه‌داری به درون قرنطینة غرب صورت گرفت، این فرصت را در اختیار ملت ایران قرار داده که به صراحت پایه‌های این ستون‌های استعماری را ببیند. ببیند که چگونه افراد و تشکیلات دست‌نشانده با صحنه‌گردانی و گربه‌رقصانی ملت ایران را میان اقطاب وابسته به غرب دست به دست می‌کنند و در این «خدمتگزاری‌ها» از کشتار وابستگان به گروه‌های خودی نیز ابائی ندارند. اینکه امروز اوپوزیسیون ایرانی‌نما در خارج از مرزها مبارزه با حجاب اجباری را به طور کلی از دستورکار خود خارج می‌کند، فقط به این دلیل است که هر گونه موضع‌گیری بر علیه سیاست‌های رایج در محافل اصلاح‌طلب را به ضرر استعمار غرب تحلیل می‌کند. اینان هر گونه تضاد با طرفداران حجاب را در ایران سیلابی تلقی می‌کنند که آب به آسیاب دولت احمدی‌نژاد و پایگاه‌های سیاسی وی سرازیر خواهد کرد!

البته اینکه گروهی با احمدی‌نژاد مخالف باشند از نظر ما کاملاً منطقی است؛ ما نیز با ایشان توافقی نداریم. ولی از این «موضع‌گیری» تا حذف «زن» و نفی «آزادی زن» در روابط اجتماعی تفاوت از زمین تا آسمان است. پویندگان مسیر سکوت فقط به دلیل وابستگی پای در این راه گذاشته‌اند. ما انتظار نداریم که آخوندک‌هائی از قماش «عباسی‌مهر»، در مقام‌ عضو «محترم» شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه، از فمینیسم و نقش زن و آزادی زن در رشد و شکوفائی فرهنگی، اجتماعی، هنری و حتی سیاسی در کشور درکی داشته باشد. به صراحت بگوئیم این قماش «زباله» علیرغم ادعاهای «دهان‌پرکن» دقیقاً همانجائی نشسته که می‌باید بنشیند. همچنین ما بر خلاف استالینیست‌های مفلوک هیچگاه نخواسته‌ایم که یک بیابان‌گرد وحشی از قماش روح‌الله خمینی را به رهبر مبارزات ضدامپریالیستی تبدیل کنیم. ما جایگاه اینان را خوب می‌شناسیم و انتظاری خارج از واقعیات از چنین افرادی نداریم. آنچه باعث تأسف و تعجب است اظهارات امثال «عباسی‌مهر» نیست؛ بی‌عملی و سکوت مشتی اوباش و خودفروخته است که همچون دوران کودتای 22 بهمن 57 می‌پندارند با سنگر گرفتن پشت سر اربابان قادرند مسئولیت‌های سیاسی و اجتماعی‌‌شان را لوث کنند و باز هم در آینده با خوش‌خدمتی‌ها و پیشخدمتی‌ها، از طریق مشتی اراجیف مزدوری‌شان را در دکان ارباب توجیه نمایند. باید گفت که «آن ممه را دیگر لولو برد.»

در شرایط فعلی، بنیادهائی که در داخل کشور در حال شکل‌گیری‌اند، عمدتاً تحت تأثیر سیاست‌های جدید منطقه‌ای قرار دارند. البته زمینة مالی این بنیادها معمولاً از طریق چپاول منابع نفت و گازطبیعی کشور ایران تأمین می‌شود و نقش اصلی‌شان عقب نشاندن سیاست‌ها و محافل وابسته به غرب، خصوصاً وابستگان به سیاست‌های انگلستان در کل منطقه خواهد بود. در چنین شرایطی، گام نهادن در مسیر وابستگی به جریانات غرب و خصوصاً تشکل‌های وابسته به انگلستان در منطقه، فقط نوعی خودکشی سیاسی می‌تواند تلقی شود. به استنباط ما تغییر دولت در لندن نیز نمی‌تواند در سیر این تحولات تغییری چشم‌گیر ایجاد نماید. در واقع، دولت آقای کامرون فقط به همین دلیل، به صورتی ائتلافی و بسیار تضعیف شده پای به میدان گذاشته؛ نقش اصلی این دولت که طی ماه‌های آینده مسلماً علنی‌تر خود را به نمایش خواهد گذارد، نه سیاستگزاری کلان در روابط منطقه‌ای که صرفاً فراهم آوردن زمینة «گذار» آرام منطقه از سیاست‌های سنتی 80 ساله به مجموعه روابطی نوین خواهد بود.

اینجاست که می‌بینیم تمامی گروه‌های وابسته به غرب که تحت عنوان اوپوزیسیون در خارج لنگر انداخته‌اند و به آهنگ «سبز، سبز» می‌رقصند و دست‌افشانی می‌کنند، شادی کنان در حال از دست دادن زمینة عملیاتی آینده هستند. روابط جدید منطقه‌ای زمانیکه بنیادها و تشکیلات‌ خود را مستقر کند، دیگر به عوامل خارج از حیطة عملیاتی خود اجازة ورود و نقش‌آفرینی نخواهد داد. حمایت از اصلاح‌طلبان، جنبش‌سبز، میرحسین موسوی و … امروز یک خودکشی سیاسی است. ولی جالب‌تر اینکه تمامی گروه‌های وابسته به غرب همزمان دست به همین «خودکشی» سیاسی زده‌اند.

غرب فقط به این ریسمان پوسیده امید بسته که پس از پایان دورة 4 سالة احمدی‌نژاد در یک «انتخابات» جدید، بار دیگر بتواند با هیاهوسالاری و غوغای تبلیغاتی افرادی از قماش خاتمی، ‌ کروبی و موسوی را از صندوق‌ شکستة انتخابات بیرون بکشد. در همینجا بگوئیم که به این امید آنقدرها نمی‌توان دل بست. در درجة نخست، ملت ایران دیگر به آخوند جماعت میدان و زمینه‌ای جهت جفتک‌اندازی نخواهد داد. در نتیجه اگر «سبزها» قصد دارند که به نحوی از انحاء در قدرت سیاسی شرکت داشته باشند، در اولین گام می‌باید خود را از شر وابستگی به روحانیت شیعه خلاص کنند. اینان می‌باید اصل اساسی جدائی سیاست از دیانت را شاهراه تحرکات سیاسی خود قرار دهند. در ساختار اجتماعی و ایدئولوژیکی که امروز در برابر خود داریم خارج از این صورتبندی راه دیگری برای سبزها جهت حضور در عرصة سیاست باقی نمانده.

ولی می‌بینیم که عقب‌نشستن روحانیت شیعه از سیاست جاری در ایران، در عمل به معنای عقب‌نشینی انگلستان از صحنة سیاست کشور خواهد بود. به همین دلیل دولت کامرون به احتمال زیاد سعی خواهد کرد تا ابعاد جدیدی از سیاست‌ورزی در میانة میدان روحانیت شیعی‌مسلک وارد کند تا با بهره‌گیری از آن‌ها به فضای سیاست ایران رنگ و روئی متمایز از آنچه تا به حال شاهد بوده‌ایم اعطا نماید. البته این «تلاش‌ها» الزاماً با موفقیت روبرو نخواهد شد. چرا که امروز مواضع مخالفان سیاست انگلستان در ایران «دست‌بالا» را دارد. اینان می‌توانند در برابر هر گامی که تحت کنف حمایت انگلستان جهت جدائی ساختار سیاسی مخالف‌نمایان از روحانیت برداشته می‌شود، گام بلندتری در جهت انزوای بیشتر روحانی بردارند؛ و در استراتژی‌های منطقه‌ای کارت برنده را در دست نگاه داشته، حرف آخر را بزنند! اینهمه نه صرفاً از نظر تبلیغاتی که از منظر عملی و اجتماعی. به همین دلیل است که تحت نظارت محافل تصمیم‌گیرنده و جهت جلوگیری از شتاب فروپاشی کاخ استعماری روحانیت شیعی‌مسلک، تمامی مخالف‌نمایان در سیاست‌های جاری کشور از موضع‌گیری در مورد «حجاب» خودداری می‌کنند. این موضع‌گیری همچون گلولة برفی است که به بهمن تبدیل می‌شود. اگر این گلوله از قله به حرکت در آید مشکل می‌توان ابعاد عظیم آن را در مقاطع پائین‌تر حدس زد. بهمن عظیمی که نهایتاً ایجاد خواهد شد، ریشة بنیادهای پوشالی استعمار 80 ساله را مورد تهدید قرار می‌دهد. ولی خوشبختانه این را هم بگوئیم که این فروپاشی دیگر «تئوریک» نیست؛ اجتناب‌ناپذیر است؛ جبری است تاریخی! و‌ فقط آن‌ها که این واقعیت را از نظر سیاسی به درستی درک کنند در فردای سیاست ایران حرفی برای گفتن خواهند داشت.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید17مه2010

this1reallyworks3.info
happyhullabaloo1.info
passschoolblocks.info
unbarred5.info
laekk.tk
45usprox.info
ready4fun05.info
hidefromurteacher4.info
schoolcantcu3.info
letmeaccessthissiteplz.info
webtun6.info
beatthefirewallb.info
cantstopme3.info
webtun1.info
aprenderatocar.com
approached.info
rockinunblockin3.info
bossproxy4.info
elitewebproxy.info
joeybug3.info
anemona.info
privateip04.info
alpargata.info
68unblocknow.info
hideurname4.info
luv2surf2.info
lycheeproxy.tk
bebopr0xy.info
ytunn3l.info
siteaccessc.info
anonunblock3.info
27unblocknow.info
53usprox.info
plowthroughit.info
largeproxybase.tk
oepnsezme02.info
webtun7.info
webtuns.info
60usprox.info
bestplace2hide2.info
100unblocknow.info
accessopen5.info
unfirewalledunleashed.info
timetopass02.info
9unblockit.info
sitemyproxy.tk
unblocked4u2.info
hidehere1.info
hidehere04.info
nomoreblocks3.info
anonunblocka3.info


سودای تاچر!

هیجانات ناشی از انتخابات مجلس عوام انگلستان، مجلسی که نهایت امر شکل و شمایل و سیاست‌های آتی بریتانیا در داخل و خارج از مرزها را ترسیم خواهد کرد، با آغاز به کار «دولت ائتلاف» کمی آرام گرفته. البته انگلستان در میان دیگر کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی همیشه به بهره‌وری از یک سیاست مستحکم و پابرجا معروف بوده، و در این راستا تشکیل یک «دولت‌ائتلافی» ـ چنین دولتی در عمل با تزلزل سیاسی کابینه در ترادف قرار خواهد گرفت ـ آنهم در قلب یک بحران مالی، سیاسی و استراتژیک بی‌سابقه برای انگلیس بسیار گران تمام خواهد شد. اینکه رهبران دو حزب محافظه‌کار و لیبرال دمکرات هر کدام در این میانه چه عقب‌نشینی‌هائی صورت داده‌اند تا این ائتلاف بتواند چشم به جهان بگشاید در روزهای آینده مشخص و معین خواهد شد. ولی به صراحت می‌توان دید که تمایل هیئت حاکمة انگلستان در بازگشت به دوران خانم تاچر خلاصه می‌شود.

خانم مارگارت تاچر که در عمل مهم‌ترین نخست وزیر انگلستان پس از پایان جنگ دوم به شمار می‌رود، هم به محافل حزب محافظه‌کار وابستگی داشت و هم در ارتش و نیروهای امنیتی از نفوذی چشم‌گیر برخوردار شده بود، نفوذی که فقط به وینستون چرچیل، نخست وزیر دوران جنگ جهانی دوم نسبت می‌دهند. شاهد بودیم که سیاست‌های خانم تاچر در خاورمیانه و خصوصاً جبهة نبرد با بلشویسم در افغانستان و ایران چگونه با موفقیت کامل روبرو شد! ولی این سیاست‌ها در دیگر زمینه‌ها برای بریتانیائی‌ها آنقدرها دلچسب و خوش‌آیند به شمار نمی‌آمد. خلاصه بگوئیم، تاچر نخست وزیری بود که عملاً از نخستین روزهای تشکیل حکومت بلوا‌سالاران اسلامگرا در ایران، تحولات خونین، اگر نگوئیم ضدانسانی در منطقة خاورمیانه را گام به گام رهبری کرد. فقط در آستانة سقوط بلشویسم در اتحاد شوروی بود که تاچر به دلائلی که مسلماً در ارتباط با روابط جدید «مسکو ـ واشنگتن» قرار می‌گرفت، علیرغم برخورداری از اکثریت مطلق پارلمانی و برخلاف تمامی نمونه‌های تاریخی در بریتانیا مجبور به استعفا از پست نخست‌وزیری می‌شود. با این وجود نمی‌توان از نظر دور داشت که تاچر، و جانشین وی، جان میجرز نخست‌وزیرانی متعلق به دوران گذشته بودند. اینان جز چند کلیدواژة اصلی و اساسی چیزی در چنته نداشتند. در داخل مرزها اصل کلی در سرکوب اتحادیه‌های کارگری و تقلیل هزینه‌های بهداشت عمومی، آموزش، خدمات اجتماعی و حمایت بی‌قید و شرط از سرمایه‌داری خلاصه می‌شد. خلاصة کلام یک راستگرائی بی‌چون و چرا!

در خارج از مرزها نیز تقابل با دیگر کشورهای جهان جهت گسترش حیطة نفوذ سرمایه‌داری انگلستان در دستورکار قرار داشت. دیدیم که چگونه با حمایت بی‌قیدوشرط از اسلام‌گرایان، لندن توانست حکومت اسلامی را در ایران برقرار کند و برخلاف تمامی موعظه‌های سرمایه‌داری لیبرال، دولت‌های غرب به پیروی از رهنمودهای لندن یک به یک پای در مراودات پنهان و آشکار با «فاشیست ـ مسلمان‌‌های» تهران گذاردند.

مارگارت تاچر هنگام واگذاری پست نخست‌وزیری به جانشین خود، حداقل تا آنجا که به پروندة خدمات‌اش به امپراتوری انگلستان مربوط می‌شد به بهترین وجه به تاج و تخت خدمت کرده بود. در ایران، تاچر یک فاشیسم تمام‌عیار را بر اریکة قدرت نشاند و توانست با تکیه بر بحران‌های مختلفی از قبیل جنگ در افغانستان و ایران و عراق و درگیری خاورمیانه و … تمامی جنایات حکومت اسلامی بر علیه ملت ایران را نیز در پرده‌ای از توجیهات استراتژیک از دیدة جهانیان به دور نگاه دارد. البته نیازی به توضیح نیست که قلادة حکومت اسلامی همچنان در چنگ لندن باقی مانده. شکست ارتش سرخ در جنگ افغانستان یکی دیگر از مهم‌ترین «موفقیت‌های» بانوی آهنین می‌باید تلقی شود. با این وجود همانطور که پیشتر نیز گفتیم ایشان در واقع قربانی «موفقیت‌های» چشمگیر خود در زمینة استراتژی‌های بین‌المللی شدند!‌ به عبارت دیگر، انگلستان نمی‌توانست اینهمه «موفقیت» را از منظر استراتژیک «هضم» کند! در خاورمیانه نیز تاچریسم توانست کشور لبنان و مناطق مشخصی از فلسطین را عملاً به تلی از خاکستر بدل نماید، و از این مفر دولت اسرائیل و خصوصاً حزب کارگر اسرائیل، در مقام مهم‌ترین متحد استراتژیک لندن در منطقه توانست در تمامی جبهه‌های خاورمیانه «دست‌بالا» را داشته باشد. موفقیت‌های خانم تاچر مسلماً به این مختصر محدود نمی‌ماند و می‌باید قبول کرد که راستگرائی تاچر همان پدیده‌ای بود که در دوران وانفسای پسابلشویسم، جهان سرمایه‌داری برای جرعه‌ای از آن له له می‌زد. تاچر یکی از نامحبوب‌ترین نخست‌وزیران تاریخ انگلستان است، و با این وجود «دمکراسی» بریتانیا به فردی برخوردار از چنین نفرت عمومی اجازه داد که دورانی بسیار طولانی در بالاترین مقام اجرائی کشور قرار گیرد.

با خروج تاچر از مرکز سیاستگزاری‌های جهانی، انگلستان از سال 1990 پای به دوران فترت می‌گذارد، تا اینکه در سال 1997 حاکمیت انگلیس با تکیه بر تشکیلات حزب کارگر سعی می‌کند خلاء ایجاد شده به دلیل استعفای نابهنگام تاچر را با فردی به نام تونی بلر جبران نماید! ولی از آغاز پر واضح بود که به دلیل قدرت‌گیری‌ روسیه در سیاست‌های جهانی شاهد موفقیت، دیگر همچون دوران تاچر به آسانی در آغوش بلر نلغزد؛ چنین نیز نشد! بلر علیرغم ادعای وابستگی به تفکر «سوسیال دمکرات» عملاً پای در مسیر راستگرائی‌ای باز هم فراتر از خانم تاچر گذاشت. اینهمه به این امید که دوباره همای سعادت بر سر راستگرایان خواهد نشست!‌ حزب کارگر در کنار بده‌بستان‌های فراوان با محافل معمول و «رسمی» جهان، در دوران بلر پای در زمینة همکاری استراتژیک با عقب‌افتاده‌ترین جناح‌ها در سطح جهان می‌گذارد، از مافیای کاتولیک گرفته تا آدمکشان حکومت اسلامی و طالبان افغانی و شبکة واتیکان و … همه و همه طی دوران حکومت حزب کارگر تبدیل به متحدان بالقوه و بالفعل هیئت حاکمة انگلیس می‌شوند!

ولی در اوج هل‌من‌مبارزطلبی‌های حزب کارگر، با شکست سیاست‌های آمریکا در عراق و افغانستان، سیاست‌هائی که بلر به عنوان یک «متحد طبیعی» آمریکا، کشور انگلستان را موظف به دنباله‌روی از آن‌ها می‌دانست، فروپاشی کاخ پوشالی «نئوکان‌های» واشنگتن آغاز می‌شود، و بلر به سرعت پای به ردة اسقاطی‌های طبقة حاکمه انگلیس می‌گذارد. جانشین بلر، یعنی آقای گوردون براون نیز از نخستین روزها عملاً نشان داد که فقط استخوانی خواهد بود لای زخم. براون نه هیاهو و شروشور ظاهری بلر را داشت، و نه اصولاً ایده‌ای جهت ارائه بر میز طراحی‌های سیاسی و استراتژیک گذارده بود. گوردون براون نه در موضع یک دولتمرد، که صرفاً در مقام یک کارمند عالیرتبه پای به مسند صدارت گذاشت و در مقام یک بازندة کامل در انتخاباتی شکست خورد که در آن نه حزب محافظه‌کار حرفی برای گفتن داشت و نه دیگران! حزب کارگر، به سبک و سیاق دیگر احزاب چپ‌نمای اروپای غربی، به دلیل نامناسب دیدن شرایط سیاسی کشور در عمل شکست خود در انتخابات اخیر را سازمان داد تا «بار گران» را به دیگران بسپارد!

دیوید کامرون، نخست وزیر جدید انگلستان که با یک اکثریت ائتلافی پای به صحنة سیاست جهانی می‌گذارد، یک محافظه‌کار به تمام معناست. او هم از طرف پدری نسب به بورس‌بازان «سیتی» می‌برد و هم از طرف مادری یک «لردزاده» است و برخی وی را به خاندان سلطنت نیز منسوب می‌کنند! از طرف دیگر، ایشان یکی از محصولات کالج معروف «ایتن» به شمار می‌روند. کالجی که بیشتر از آنچه درجة دانش و سواد دیپلمه‌هایش زبانزد باشد، هزینة ثبت‌نام‌اش چشمگیر است! خلاصة کلام کامرون همانطور که می‌بینیم یک محافظه‌کار تمام و کمال خواهد بود. فردی بی‌خبر از مسائل جهان کارگری، به دور از مشکلات طبقات فرودست و مهاجران، به کنار از بحران‌های طبقاتی و …

بی‌دلیل نیست که طی نخستین توافقات بین دو حزب محافظه‌کار و لیبرال دمکرات‌ها، دو اصل بسیار کلیدی از این توافق‌ها در بوق و کرنا گذاشته می‌شود. نخست موضع محافظه‌کاران در عدم پیوستن لندن به پروژة یورو، و در درجة بعدی پیگیری تولید و ساخت موشک‌های قارة پیما با کلاهک هسته‌ای! این دو موضع از نظر سیاسی بسیار مهم می‌باید تلقی شود. چرا که مخالفت با پیوستن به یورو به کشورهای واقع در حیطة پول واحد تفهیم می‌کند که منتظر شرکت فعال انگلستان در برنامه‌های پیش‌بینی شده جهت «نجات» یورو نباشند. و دومی، یعنی ساخت و پیگیری تولید موشک‌های قاره‌پیما در عمل دهن‌کجی دولت جدید انگلستان می‌باید تلقی شود به پیمان «ستارت»! توافق‌نامه‌ای که بین ایالات متحد و روسیه منعقد شد و در دوران حکومت حزب کارگر جای زیادی جهت گفتگو با لندن در آن پیش‌بینی نشده بود.

خلاصة کلام، در ظاهر امر انگلستان در دوران کامرون به حماسة‌ شوالیة تک‌سواری نزدیک خواهد شد که یک‌تنه در برابر جهانیان می‌ایستد تا ملکة زیبا و دلربا را از چنگ نیروهای اهریمنی نجات دهد! البته پر واضح است که این فقط «ظاهر» قضیه خواهد بود؛ نه ملکة کذا آنقدرها زیبا و دلرباست و نه این شوالیه آنچنان که می‌نماید قدرقدرت و سلحشور! در عمل با نگاهی به همین دو اصل کلی از سیاست‌های استراتژیک که «ائتلاف دو حزب» رسماً اعلام کرده، به دلیل واقعی عقب‌نشینی حزب کارگر و تحویل مسند ریاست دولت به کامرون پی‌ می‌بریم.

با نیم‌نگاهی به زمینة عقب‌نشینی‌های اخیر لندن در برابر مسکو به صراحت درمی‌یابیم که تمامی این عقب‌نشینی‌ها فقط به دلیل همگامی مسکو با ائتلاف «جمهوریخواهان ـ اوباما» شکل گرفته. جناح اوباما در آمریکا عملاً حزب دمکرات را به دو نیم کرده و از اتحاد یک نیمة این حزب با قسمتی از جمهوری‌خواهان که در رأس آنان رابرت گیتس در پنتاگون قرار دارد، اسبی شاهوار جهت همکاری با مسکو و عقب‌نشاندن سیاست‌های لندن به وجود آورده. این اتحاد و همگامی تا جائی ادامه پیدا می‌کند که چند روز پیش شاهد حضور علنی مدودف، رئیس دولت روسیه در ترکیه و سوریه می‌شویم. می‌دانیم که این دو کشور، علیرغم وابستگی‌های آمریکائی آنکارا و چپ‌نمائی‌های دهان‌پرکن دمشق هیئت‌های حاکمة دست‌نشاندة انگلستان تلقی می‌شوند. حضور مستشاران آمریکائی در آنکارا و ارتش این کشور و بده‌بستان‌های حزب بعث سوریه با فرانسه نمی‌تواند وابستگی ریشه‌ای این دو هیئت حاکمه به لندن را پنهان دارد. در عمل مدودف با سفر به ترکیه و سوریه پای در «قرق» شکار «باکینگهام پالاس» گذاشته. لندن از پیشبرد این سیاست‌ها به هیچ عنوان رضایت ندارد، و دلیل عقب‌نشینی حزب کارگر و تفویض مسند نخست‌وزیری به حزب محافظه‌کار فقط در همین عدم رضایت می‌باید جستجو شود.

ولی حزب محافظه‌کار جهت پیشبرد «اهداف» خود فقط می‌تواند بر چند لایه از سیاست‌های جهانی تکیه کند. نخستین لایة حامی سیاست محافظه‌کار را می‌باید در قلب حزب دمکرات ایالات متحد،‌ یعنی محفل کلینتن‌ها جستجو کرد. بی‌دلیل نیست که امروز وزیر جدید امور خارجة انگلستان، ویلیام هیگ، سریعاً به واشنگتن اعزام می‌شود و در مصاحبة مطبوعاتی دست در دست کلینتن می‌گوید:

«اولویت اصلی ما در این گفتگوها، جنگ در افغانستان و مقابله با اشاعة سلاح‌های هسته‌ای در ایران است.»
منبع: بی‌بی‌سی، 14مه 2010

این نوع «مذاکرات» به صراحت نشان می‌دهد که لندن خود را جهت پرش به آغوش محفل کلینتن‌ها و رودرروئی با ائتلاف «آمریکائی ـ روسی» آماده کرده. کیست که نداند، تصمیم‌گیرندة اصلی در مورد جنگ افغانستان در مسکو نشسته؟ خانم کلینتن فقط در صورتی می‌توانند در افغانستان تصمیم‌گیرنده باشند که تأئید مسکو، دهلی‌نو و پکن از سیاست‌های واشنگتن در جیب‌شان قرار گیرد؛ شرایطی که در حال حاضر به هیچ عنوان فراهم نیست. از طرف دیگر در مورد ایران نیز تصمیم‌گیرنده مسکو باقی خواهد ماند. ایران به دلیل همسایگی با دریای خزر از منظر استراتژیک منطقة حیاتی تلقی می‌شود و هر گونه عقب‌نشینی از این مواضع به معنای فروپاشی در مسکو خواهد بود.

طی دوران حکومت حزب کارگر، محافل نظامی و امنیتی انگلیس تمامی سعی خود را به خرج دادند تا به صور مختلف افکار عمومی جهانیان را جهت قبول یک دولت «طالبانیست» در کابل آماده کنند. این تمایل به صراحت امروز از طرف محفل کلینتن‌ها و حزب محافظه‌کار مطرح می‌شود، و مسلماً طی روزهای آینده نسخة معجزه‌آسای دولت «طالبانیست» در افغانستان بار دیگر در سطوح مختلف رسانه‌ای از نو جان خواهد گرفت. ولی این طرح همانطور که می‌توان حدس زد آنقدرها شانس موفقیت ندارد چرا که نه دهلی‌نو و نه مسکو به حضور بنیادگرایان در مرزهای‌شان،‌ آنهم تحت حمایت ارتش‌های غرب رضایت نخواهند داد و در شرایط فعلی پکن که به شدت از طرف روسیه تحت فشار است قادر به حمایت از این طرح‌ها نخواهد شد.

در مورد ایران نیز همانطور که شاهد بودیم، پیش‌فرض سیاستگزاری‌های انگلستان در تهران که همان به قدرت رساندن «جنبش‌سبز» پیش از دولت محافظه‌کار بود پوچ و توخالی از کار درآمد. اگر میرحسین موسوی در خیمه‌شب‌بازی «اصلاح‌طلبی‌اش» با موفقیت روبرو ‌شده بود، امروز در تهران مواضع دولت دیوید کامرون مستحکم‌تر ازاین‌ها می‌شد. ولی جوجة «جنبش‌سبز» علیرغم تمامی حمایت‌های محفلی نتوانست آنطور که لازم بود سر از تخم به در آورد. و به دلیل برخورد با مخالفت‌های اصولی گروه‌ها و کسانیکه به طور کلی حکومت اسلامی را مردود می‌دانند جنبش‌سبز در آینده نیز جهت ایجاد سکوی پرش سیاست‌های «محافظه‌کاران» با مشکلات زیادی روبرو خواهد شد.

در نتیجه، جهت جلوگیری از اطالة کلام سرفصل‌های سیاست‌ محافظه‌کاران در منطقه را به صورت فشرده اینچنین بیان می‌کنیم. حزب محافظه‌کار که به احتمال زیاد در اولین فرصت ـ نخستین انتخابات میاندوره‌ای ـ سعی در خلاصی از دست ائتلاف با «لیبرال دمکرات‌ها» خواهد داشت، خود را بر چند نکتة اصلی متمرکز می‌کند. نخست فوت کردن در آستین سیاست‌های متداول دولت اسرائیل! سیاست‌هائی که در برابر پیشبرد مذاکرات صلح سنگ‌اندازی خواهد کرد، و این امکان را فراهم می‌آورد که با ایجاد تنش در منطقه راه نفوذ روسیه به خاورمیانه را «مسدود» نگهدارد. در درجة بعدی تمامی سعی محافظه‌کاران در مسیر به ارزش گذاردن گزینة دولت «طالبانیست» در کابل هزینه خواهد شد، عملی که در تئوری، هم دست مسکو را در حنا می‌گذارد و هم در صورت تحقق دست چین را در تقابل با روسیه بازتر خواهد کرد. در وحلة بعدی محافظه‌کاران دست به حمایت از دولت احمدی‌نژاد خواهند زد، چرا که جنبش‌سبز دیگر مرده و حزب محافظه‌کار با در نظر گرفتن شیوة مرضیه و متداول خود، از نظر سیاسی جهت تجدید حیات تحرکات شکست خورده زمان هزینه نمی‌کند. البته حمایت از احمدی‌نژاد در چارچوب سیاست‌های جدید به این معنا خواهد بود که راه بازگشت کابینة احمدی‌نژاد به دامان اسلامگرایان تندرو که اینک مسدود شده از نو گشوده شود. فقط می‌باید دید که این حمایت در این مسیر از چه ابعادی می‌تواند برخوردار ‌شود، و اگر «حمایت» کذا به دلیل شرایط داخلی و خارجی غیرممکن باشد، محافظه‌کاران جهت فروپاشانی دولت اسلامی و به ارزش گذاردن یک «اوپوزیسیون» به کدام گروه‌ها و تشکیلات تمایل نشان خواهند داد.

البته آنچه در بالا آمد فقط مربوط به منطقة ایران و خاورمیانه می‌شود، سیاست‌های دیوید کامرون در اروپا، آسیای دور، آفریقا و آمریکای لاتین مباحث جداگانه‌ای است و در مورد منطقة یورو نیز بحث و گفتگوی گسترده‌ای می‌طلبد. ولی همانطور که می‌بینیم جهت پیشبرد سیاست‌های دولت جدید انگلیس در ایران مهم‌ترین سدهای استراتژیک و سیاسی در برابر آن همان ائتلاف معروف «اوباما ـ مدودف» است. اینکه کامرون بتواند از سد این ائتلاف بگذرد مسئله‌ای است که به هیچ عنوان در شرایط فعلی قابل قبول نمی‌نماید.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید15مه2010

wingsite.tk
over-one.tk
slickerproxy.tk
hodle2.tk
mocksite.tk
goproxymu.tk
slickproxy.tk
cosmoprox.info
proxytime.tk
banesite.tk
schoolbyhide.tk
proxyangel.tk
suiteproxy.tk
daveproxy.info
creativeproxy.tk
check-proxy.tk
unblockproxyorg.info
runesite.tk
surfbackstage.tk
premium-proxy.tk
howtobypassfilter.info
bramkaproxy.laptopow.com
unhideprox.info
cyberforexsite.tk
unbelievableproxy.tk
gallery-proxy.tk
mydeetr.tk
hide-me-here1.tk
zednet.us
zednet.info
toohideoffice.tk
lailaie.tk
proxyblind.tk
some-kind.tk
well-size.tk
intent-on-having.tk
genuinely.tk
usually-free.tk
along-capacity.tk
selection-bypass.tk
doo-proxy.tk
over-all.tk
peace-equipment.tk
schoolyethide.tk
getamoney.tk
upeproxy.tk
costofyou.tk
over-time.tk
surfandhide.tk
burger-proxy.tk
proxy.openart.lv
homerun12.tk
americanbypass.info
tunneltools.tk
clicknblock.tk
backstagebrowse.tk
sci-fi-proxy.tk
onschoolhide.tk

آپارتاید در ایران!

امروز سایت «جهان نیوز» که خود را وابسته به جریان «اصولگرائی» معرفی می‌کند مطلبی تحت عنوان «خبر» به چاپ رسانده که در آن رسماً موضع‌گیری دولت و دستگاه قضائیه در مورد پوشش زنان و جوانان به چالش کشیده شده. در این مطلب از آنچه «بی‌بندوباری» عنوان می‌شود به شدت انتقاد به عمل آمده و مسئولان حکومت تلویحاً به سرکوب زنان دعوت شده‌اند. البته این «دعوت» همزمان شامل یک «تهدید» نیز هست، و آن اینکه اگر مسئولان «دخالت» نکنند، خودمان «کار» را انجام می‌دهیم!

«با توجه به روند روبه رشد بی بندوباری و بدحجابی در دانشگاه تهران و اعتراض‌های بدون نتیجة دانشجویان متعهد این دانشگاه به مسئولان و حراست، این دانشگاه در آستانة درگیری قرار گرفت.»
جهان نیوز، 20 اردیبهشت 1389

از این مختصر آنچه می‌باید دریافت کاملاً مشخص است. گروه‌هائی قصد باجگیری از دولت دارند و در این میان اگر دولت به مطالبات‌شان ترتیب اثر ندهد «عکس‌العمل» نشان خواهند داد. این عکس‌العمل تحت لوای حمایت از «دین»، متوجة زنان و جوانان در سطح دانشگاه‌ و سپس در کل شهر خواهد شد! آبرو ریزی برای دولت، آبروریزی برای رژیم، و این طلایه‌داران تا آنجا به کارشان ادامه می‌دهند تا دولت در برابر خواست‌شان سر تعظیم فرود آورد. این است واقعیت آنچه مبارزه با «بدحجابی» در ایران بوده، و در موقع مناسب سعی می‌کنیم ابعاد سیاسی و تشکیلاتی آن را تشریح کنیم.

یادآور شویم که طی سه دهة گذشته، هر گاه سیاست‌های جهانی قصد باج‌گیری از دولت اسلامی را داشته‌اند، با ارسال اوباش و چاقوکشان به خیابان جهت تهاجم به زنان و مردان حکومت «قدرقدرت» اسلامی را تحت فشار قرار داده‌اند. البته آنچه امروز به صورت برخورد تشکیلاتی در دانشگاه رخ می‌دهد و یا در شرف وقوع است، دنباله‌ای است منطقی و قابل پیش‌بینی از آنچه پیشتر تحت عنوان «اوباش‌گیری» توسط دولت احمدی‌نژاد به میانة میدان سیاست‌های خیابانی حکومت اسلامی پای گذاشت.

یادمان نرفته که چند صباحی پس از به قدرت رسیدن باند جدید که به رهبری احمدی‌نژاد، به قول خودشان «پای در دایرة قدرت» حکومت اسلامی گذاشتند، دولت تحت عنوان «اوباش‌گیری» یک سری فعالیت‌های گستردة شهری را پیگیری کرد. اینکه این «اوباش» چه کسانی بودند، و نقش‌شان در ساختار «قدرت خیابانی» حکومت اسلامی از آغاز چه بوده، در کمال تأسف با تیرباران گروه‌های کثیری از آنان، در زیر خروارها خاک مدفون شد. همان روزها نوشتیم که برخورد دولت احمدی‌نژاد با این مسئله یک برخورد مسئولانه نیست. گفتیم که این افراد می‌باید محاکمه شده ابعاد جنایاتی که توسط اینان، به هزینة ملت ایران و به نفع حکومت اسلامی در سطح کشور به وقوع پیوسته آشکارا در برابر تاریخ و جامعه قرار گیرد. ولی اعمال دولت احمدی‌نژاد جای تعجب نداشت؛ این دولت درست پای جای پای پیشینیان خود می‌گذاشت. یادمان نرفته که آقای خاتمی، رئیس جمهور «فرهیختة» حکومت اسلامی با سادگی و آرامشی تمام چگونه فرمان قتل‌ سعید امامی، لاجوردی و صیاد شیرازی را به امضاء رساندند.

از همان روزهای «فرهیختگی» و فرهیخته‌نمائی تحرکی در قلب این دستگاه دست‌نشانده ایجاد شد که به طور خلاصه تلاش داشت با حذف «خاطرة گذشتة» حکومت اسلامی و از طریق پاک کردن نقش افراد و محافل و دستجاتی که در این مسیر فعال بوده‌اند، برای افکار عمومی ایران و جهان نوعی «حکومت اسلامی» جدید اختراع کند! در این «اختراع» جدید نه چماقداران حامی این حکومت‌اند، نه چاقوکشان دانشگاه‌ها را برای نماز جمعه قرق می‌کنند! نه رجاله‌های بازار و حوزه چوب‌کش‌های تظاهرات‌شان هستند و نه گروه‌های ضربت متشکل از چاقوکشان محله و لات‌ولوت‌ها صحنه‌گردان می‌شوند. بله، در تصویر جدیدی که محافل استعماری با لبخندهای شیرین سیدخاتمی شیاد برای این حکومت دست‌نشانده پیش‌بینی کرده بودند، اینان برآمده از «آراء عمومی» معرفی می‌شدند! حکومتی بودند متکی بر ارادة عمومی، با برخورداری از میلیون‌ها رأی توده‌های مردم به «حضرت» ریاست جمهوری!

این محافل شمایل گوساله‌پسند و خررنگ‌کن فوق را آنقدر به دور دنیا گرداندند و به خورد ملت‌ها دادند، که نهایت امر خودشان مجبور شدند گروه، گروه مزدوران این حضرات را در خارج تروخشک کرده، نان و آب بدهند و در مقاطعی «جایزه‌باران» هم بنمایند! خلاصه می‌بایست نشان می‌دادند که در اهداف و نیات‌شان «خلوص» نیز دارند! کار این صحنه‌گردانی بجائی کشید که جنایتکاری به نام محمد خاتمی که 8 سال فرماندة تبلیغات جنگ استعماری و سرکوبگرانة «حکومت اسلامی» بر علیه ملت ایران بود، و هنگام اعدام‌های تابستان 67 در جایگاه وزارت ارشاد قرار داشت، سر از محافل فرهیختگان بین‌المل به در آورد و دانشگاه‌هائی به این ملای مکتب ‌ندیده «دکترای افتخاری» هم تقدیم کردند!

ولی امروز کار بجائی رسیده که می‌بینیم. کارشکنی‌های اوباش در امور «فرهیختگی» خاتمی و اصلاح‌طلبان نهایت امر در قالب دولت سرسپردة‌ «مقام معظم» سر از تخم به در آورد و امروز این محافل اصلاح‌طلب‌اند که در قفای اصولگرائی‌های ساختگی برای احمدی‌نژاد پاپوش می‌دوزند. این اصلاح‌طلبان‌اند که با حمایت از اوباش و اراذل حکومتی قصد باجگیری از احمدی‌نژاد را دارند. خلاصه «بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟!»

در همین راستاست که دولت از چندی پیش عملاً نیروهای ویژه‌ای جهت برخورد با اوباش خیابانی تشکیل داده؛ چرا که حملة اوباش به مردم در کوچه و خیابان، جهت ایجاد درگیری و غوغاسالاری اینک به صراحت در اولویت مخالفان دولت قرار گرفته. اینهمه مسلماً به بهانة همیشگی: احترام به اصول اسلامی!

به همین دلیل بود که ما از روز نخست، برخورد دولت احمدی‌نژاد با گروه‌های اوباش را محکوم کردیم. اگر این گروه‌ها بجای آنکه «قلع‌وقم» شوند، در یک فضای حقوقی جوابگوی وابستگی‌های تشکیلاتی و فعالیت‌های‌‌شان می‌شدند، امروز نه دولت با چنین بحرانی رو در رو قرار می‌گرفت، نه کل رژیم در برابر سیاست‌های خارجی اینچنین دست‌وپا بسته محکوم به دنباله‌روی بود، و نه ملت ایران در میانة منافع محفلی تبدیل به «گوشت دم توپ» می‌شدند. ولی همانطور که می‌دانیم مسئلة حجاب از روز نخست توسط دست‌های شناخته شده‌ای تبدیل به عاملی جهت ایجاد بحران و درگیری در سطح جامعه شده و برخورد کودکانه و ناشایست گروه‌های سیاسی، دولت‌های پی‌درپی، و خصوصاً روحانیت خودفروختة شیعی‌مسلک با این مسئله ـ این برخورد بیشتر مصلحت‌جویانه و بر پایة توهمات محفلی استوار بود تا واقع‌بینانه ـ این بحران را تا به امروز در سطح جامعه حاکم نگاه داشته؛ نباید فراموش کنیم که از آغاز این رخداد نفرت‌انگیز بیش از سه دهه می‌گذرد!

اینکه محافل استعماری با تحمیل پوشش اجباری از روز نخست چه اهدافی را در کشور دنبال کرده‌اند بحث را به موضوعات پیچیدة اجتماعی و روانشناختی و فرهنگی خواهد کشاند. به طور خلاصه باید گفت که حکومت‌های استعماری از وجود آزادی‌های فردی، فرهنگی، ادبی و هنری در کشورهای تحت سلطة خود به هیچ عنوان دل خوشی ندارند. این «آزادی‌ها» اگر فرصت ظهور بیابد معمولاً به جان منافع استعماری می‌افتد، نه اینکه بر پایة تبلیغات احمقانة حوزه‌های علمیه در خدمت اجنبی قرار گیرد! بر خلاف تبلیغاتی که یانکی‌ها در اطراف جهان به راه انداخته‌اند، تبعات تحکیم «دمکراسی سیاسی» در هیچ کشور جهان تأئیدی بر سیاست‌های واشنگتن در جهان سوم به دنبال نخواهد آورد. آنچه در اروپای غربی و ژاپن اتفاق افتاد، یعنی هم‌کیسه‌گی واشنگتن با این پایتخت‌ها، از ابعادی برخوردار است که ویژگی‌های تاریخی خود را دارد. دمکراسی در دیگر کشورها به ضرر منافع غرب تمام خواهد شد، با این وجود «توهم» دمکراسی دوستی آمریکائی‌جماعت که امروز توسط محافل و برخی افراد مرتباً به آن دامن زده می‌‌شود، در دیکتاتوری اسلامی که توسط همین آمریکا بر ملت ایران تحمیل شده، از ابعاد دیگری نیز برخوردار بوده، ابعادی با جنبه‌های استراتژیک، منطقه‌ای و اقتصادی.

تحمیل حجاب اجباری در ایران به هیچ عنوان تحمیل یک تکه پارچه به زنان کشور نبوده و نیست. این مسئله هیچ ارتباطی با پروژة حکومت اسلامی و مسائلی که در نخستین روزهای پس از کودتای 22 بهمن در کشور ایجاد شد نیز ندارد. حجاب اجباری یک پروژة مستقل بود که توسط محافل استعماری جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب ملت ایران به منصة ظهور رسید. استنباط احمقانة گروه‌های سیاسی به اصطلاح «ضدامپریالیست» و محفل «ملیون» ناآگاه از مسائل اجتماعی زمینه‌ای پیش آورد که طرح استعماری حجاب اینچنین بر فرق ملت ایران فرود آید. تحمیل حجاب به معنای تحمیل یک شیوة زیست اجتماعی بوده، به معنای فراهم آوردن زمینة یک موجودیت منزوی برای فرهنگ ایرانیان در سطح جهانی بوده، به معنای تحمیل یک آپارتاید بین‌المللی و «جداسازی اقلیمی» بوده؛ در این راستا می‌توان نمونه‌های بسیار زیاد و گسترده‌ای ارائه داد. از قضای روزگار این‌سرفصل‌ها همان سیاست‌هائی است که امروز ارتش ایالات متحد با پیاده کردن صدها هزار تفنگچی و برخورداری از ساخت‌وپاخت‌های بین‌المللی قصد دارد زمینة امتدادشان را در منطقه فراهم آورد.

آنان که کور هستند بهتر است دو چشم بینا پیدا کنند. برخورد سبکسرانه با مسئلة تحمیل پوشش به زن ایرانی که در بسیاری از گروه‌های سیاسی دامنه‌ای بس گسترده پیدا کرده فقط بازتابی می‌تواند باشد از سبکسری و بی‌مایگی رهبری این جریانات. خلاصه بگوئیم، اگر موضوعی در روزهای نخست پس از کودتای 22 بهمن در کشور ایران فوریت و اهمیتی حیاتی داشت، همین مبارزه با تحمیل پوشش اجباری بوده. تحمیلی که نه به زنان محدود می‌شد و نه در حیطة پوشش متوقف می‌ماند.

جدا کردن ملت‌ها از بدنة جامعة جهانی، و تقسیم مناطق به شیوة پروژة «تقسیم کار» در فوردیسم آمریکائی، مسلماً برای آندسته از پایتخت‌ها که اختیار نان و گوشت و نفت و آب و بنزین توده‌های گسترده‌ای در سطح جهان را در ید خود گرفته‌اند منافعی به همراه ‌دارد. ولی ملت‌هائی که به این مواد و تولیدات محتاج‌اند از «فوردیسم سیاسی» و آپارتاید دینی و مذهبی هیچ منفعتی نخواهند برد. تنها منفعت ممکن به جیب محافل ارتجاعی داخلی در این کشورها سرازیر می‌شود، محافلی که در کنار «حجاب‌پرستی» به زدن جیب خلق‌الله نیز اهتمام می‌ورزند. محافلی از قبیل روحانیت شیعی‌مسلک و بازاری‌های جبهة ملی و نهضت «عاظادی». همان‌ها که پس از گزافه‌گوئی‌های روح‌الله خمینی در مورد حجاب، در برابر دوربین تلویزیون نشستند و با وقاحت از تحمیل حجاب به زنان «حمایت» کردند! البته این‌ها همانطور که می‌دانیم خود را «لیبرال» معرفی می‌کنند؛ لیبرالیسم‌شان هم از انواع «استعماری» است. خلاصه بر اساس این لیبرالیسم «من‌درآوردی»، هر که محکم‌تر توی سرشان بزند ارباب‌شان خواهد شد!

خلاصة کلام این پروژة «حجاب‌پرستی» شامل مجموعة گسترده‌ای از محدودیت‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می‌شود. و همانطور که دیدیم به پوشش نیز محدود نخواهد ماند. حال باید دید در کشوری همچون ایران که با بهره‌وری گسترده از صادرات نفت خام یک سرزمین ثروتمند به شمار می‌رود، چرا و به چه دلیل سیاست‌هائی سعی در منزوی کردن الهامات فرهنگی، ادبی، هنری و خلاقیت‌ها دارند؟ اگر کسی نتوانست به این سئوال جواب بدهد، مسلماً از آنچه در دنیا می‌گذرد هیچ نمی‌داند.

امروز وقت آن رسیده که در برابر سیاست‌‌های ضدانسانی و ضدایرانی که از طرف محافل استعماری بر ما ملت تحمیل می‌شود به پا خیزیم. ما می‌باید تقابل با «حجاب‌ اجباری» را به یکی از مهم‌ترین تکیه‌گاه‌های مبارزاتی در سطح کشور تبدیل کنیم. دولت احمدی‌نژاد به دلائل گسترده‌ای دیگر قادر به پیروی و حمایت از پروژة حجاب اجباری نیست. به همین دلیل امروز اصلاح‌طلبان، دارودستة سردار اکبر، «جنبش سبز» و لات‌ولوت‌های خاتمی فریاد «حجاب! حجاب!» به آسمان بلند کرده‌اند. و بی‌دلیل نیست که خارج از مرزها تمامی گروه‌های سیاسی که ارواح‌شکم‌شان خیلی «مبارزات» فرموده‌اند، به دستور اربابان خفقان گرفته‌ و در میانة میدان سیاست کشور از مبارزه با حجاب اجباری خود را معاف کرده‌اند!

آن‌ها که در 22 بهمن از ترس چند گروه لات‌ولوت چمدان‌های‌شان را بسته و پا به فرار گذاشتند، و یا آ‌ن‌ها که عین عروسک‌کوکی‌ برای بوسیدن دست یک دیوانة‌ بیابانی دم در خلای مدرسة «زهرمار» صف می‌کشیدند، امروز با مسئلة ملت ایران چه برخوردی خواهند داشت؟ ما ملت برای بوسیدن دست یک دیوانه صف نکشیدیم، هیچوقت هم حکومت مشتی لات‌ولوت بر کشورمان را مورد تأئید قرار نداده‌ایم. کسانی که چشم بر مسائل اجتماعی امروز بسته‌اند همان اشتباهی را تکرار می‌کنند که دیروز در برابر بلوای اوباش ساواک مرتکب شدند؛ برخی فرار کردند، و برخی هنوز بر این باورند که در 22 بهمن با چند دانشجوی ژولیده موی و چند آخوند پس‌پاره در مرزهای ابر قدرت اتحاد شوروی «انقلاب» فرموده‌اند؛ هر چند «انقلاب» عزیزشان را روح‌الله فلان‌فلان شده دزدید! این سئوال امروز می‌باید در میان طرفداران و هواداران فرضی این گروه‌ها، چه راستگرا و چه چپ‌گرا و چه سلطنت طلب و چه جمهوری‌خواه به صراحت مطرح شود که از یک رهبری بازنده، آنهم در درازنای سه دهه، در آینده چه انتظاراتی می‌توان داشت؟

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید11مه2010

importantprox.tk
browseboy.tk
bacoters.tk
connect-proxy.tk
tunnel-proxie.tk
tint-proxy.tk
hollyproxy.tk
news-fast.tk
usfbproxy.info
proxmeister.tk
unblockbuilder.tk
ussafesurfing.info
jazzbypass.tk
musicfest.tk
best-proxie.tk
sitereminder.tk
privacyanonymous.tk
my24hours.info
justbrowse.tk
alliesmonth.tk
keysite.tk
valueprox.tk
unlimitproxyaz.tk
treksite.info
development.tk
fx4stock.tk
online-proxie.tk
sneakyfilters.tk
ushide.com
electricprox.info
surfunblock.tk
kakehen-utang.tk
uniprox.info
unblockmyspac.info
unblockmyth.tk
tounblocksite.info
eproxie.tk
pporxy.tk
keystaff.tk
proksigue.tk
unblockurl.tk
unblockbook.tk
unblockcom.tk
azunblock.tk
anonymizerme.tk
most-basic.tk
normally.tk
tunnel-proxy.tk
now-fast.tk
privacyproxys.info
remoteproxy.tk
secureproxys.info
method-used.tk
keeping-any.tk
proandprox.tk
express-proxie.tk
bypass-proxie.tk
unblock-proxie.tk
bababa8.tk
rapid-proxie.tk
papperink.tk
bokek.tk
needalotbugs.tk
snowfrog.tk
diving-guide.tk
proxycamp.info

حق تحجر!

خبرگزاری‌ها از اعدام گروه دیگری از زندان سیاسی و متهمین به تجارت مواد مخدر در ایران گزارش می‌دهند. باز هم حکومت اسلامی در چارچوبی کاملاً غیرمتعارف دست به اعدام‌های گسترده زده. نخست نگاهی به مجازات اعدام و ارتباط این مجازات با مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می‌اندازیم. در مرحلة بعد سعی بر آن خواهد بود که ارتباط اندام‌وار «نوع» حاکمیت سیاسی با مجازات اعدام مشخص‌ شود. در گام بعد نگاهی به بن‌بست‌های حقوقی‌ای می‌اندازیم که تحت عنوان «قانون» در حکومت اسلامی برقرار شده. و در پایان جهت خروج از بن‌بستی که طی 80 سال گذشته توسط حکومت‌های استبدادی در زمینة مسائل حقوقی و اجتماعی در ایران ایجاد شده سخن خواهیم گفت. پس نخست بپردازیم به مجازات اعدام!

در تاریخ بشر یکی از رایج‌ترین انواع مجازات‌، اعدام افراد به جرم‌های مختلف بوده. با این وجود، به صراحت بگوئیم که اعدام افراد به هر جرمی که باشد، چه در نظام‌های باستانی و قرون‌وسطائی و چه در برخی حکومت‌های معاصر فقط به معنای فرار حکومت و تشکیلات حاکم از رویاروئی با مشکلات و معضلات اجتماعی‌ است. حکومت‌هائی که دست به اعدام افراد می‌زنند از درک این اصل پایه‌ای و بسیار پیش‌پا‌افتاده عاجزاند که «جرم» یک «بردار اجتماعی» است، نه یک خطا و لغزش فردی! اینکه فرد و یا افرادی را به جرمی دستگیر کنند و با شتاب جهت مجازات به پای چوبةدار ببرند در عمل به این معناست که حاکمیت و دولت و تشکیلات قضائی با دستپاچگی بر این توهم پای می‌فشارند که با حذف فیزیکی یک مجرم، جرم وی نیز از سطح جامعه محو خواهد شد! باید قبول کنیم که این نوع برخورد اگر روزگاری، خصوصاً در قرون‌وسطی «قابل قبول» تلقی می‌شد، امروز به دلیل گسترش روابط اجتماعی، و در ساختارهای فوق‌العاده پیچیده‌ای که جامعة بشری در آن پای گذاشته به هیچ عنوان از طرف یک دولت مسئول قابل قبول نیست. امروز فقط دولت‌هائی دست به اعدام مجرمان می‌زنند که عملاً از برخورد مسئولانه با مسائل اجتماعی ناتوان‌اند. و هر چند این ناتوانی را به صراحت در مورد حکومت اسلامی به چشم می‌بینیم، نمی‌باید فراموش کرد که این «عجز» در تمامی دولت‌هائی که به کرات دست به اجرای حکم اعدام زده‌اند، به وضوح دیده می‌شود.

یکی از مهم‌ترین ساختارهای سیاسی معاصر که در امر اعدام شهروندان‌اش از ید طولائی برخوردار است، دولت‌های محلی در ایالات متحد‌اند. این دولت‌ها که معمولاً در قلب جوامع منزوی و فروافتاده رشد و نمو کرده‌اند، و برخلاف دولت فدرال در واشنگتن اصولاً فاقد هر گونه ارتباط سیاسی، اقتصادی و حقوقی با دنیای خارج‌اند، بهترین نمونة استخوانی‌ شدن حقوقی و اجتماعی را ارائه می‌دهند. دولت‌های کذا در کنف حمایت ساختارهائی قرار دارند که عملاً حامیان منحصربه‌فردشان به شمار می‌روند، و این ساختارها هنوز در عمل مبلغان «ارزش‌های» دوران «گاوچرانی» باقی مانده‌اند. بی‌دلیل نیست که در تمامی این اعدام‌ها اکثریت چشم‌گیر و تکاندهنده، و در برخی ایالات جنوبی همگی شامل حال سیاهپوستان می‌شود.

همانطور که گفتیم «جرم» یک «بردار اجتماعی» است. و بی‌دلیل نیست که فقر حاکم بر رنگین‌پوستان در ایالات متحد، فقری که همزمان سرکوب پلیسی و اجتماعی و فرهنگی را نیز بر این گروه‌ها حاکم نموده، عملاً این «بردار اجتماعی» را تبدیل به نوعی «هنجار» مقبول نزد برخی از شهروندان کرده. دولت‌های محلی در ایالات متحد با اعدام مجرمان، و همزمان با تبدیل زندان‌ها به محل شکنجة روانی، جسمی و جنسی مجرمین، چشم خود را بر موجودیت این «بردار اجتماعی» می‌بندند. اینان بجای برخورد مسئولانه با مشکلات و تبعیض‌های نژادی در کشور، برخوردی که مستلزم سرمایه‌گذاری، چشم‌پوشی از برخی منافع محفلی،‌ و تغییر مواضع «پوسیدة» سنتی است، ترجیح می‌دهند که عاملان این «بردار اجتماعی» را به صورت فیزیکی «حذف» کنند! و در این میان استنباط حاکم این است که با اینعمل می‌توان منافع محفلی را همچنان محفوظ نگاه داشت؛ می‌توان همچنان سرکوب نژادی را زیرسبیلی در کرد؛ می‌توان چپاول مالی را همچنان ادامه داد؛ و … این است دلیل اعدام گستردة سیاه‌پوستان در ایالات متحد و پرکردن زندان‌ها از سیاهان.

دولت دیگری که به صورت گسترده به مجازات اعدام متوسل می‌شود حکومت مائوئیست چین است. ناظر بی‌طرف در این دستگاه مسخره که خود را «مارکسیست» قلمداد کرده، آئینة تمام نمای رشد تضادها، سرکوب گستردة توده‌ای، چپاول و ثروت‌اندوزی یک اقلیت وحشی را مشاهده خواهد کرد، و اینهمه در کنار فقر فزایندة صدها میلیون چینی. این ساختار که از نظر فلسفی فاقد هر گونه نظریة منسجم معاصر است، با حاکمیت نوعی سرمایه‌داری لگام‌گسیخته به شیوة قرن نوزدهم میلادی اروپا در قلب یک تشکیلات که «حزب کمونیست چین» لقب گرفته نوعی مجلس «اعیان» به شیوة ملکه ویکتوریا به راه انداخته. و همچون دوران همان «ملکه»، برای آندسته از توده‌های چین که خارج از حیطة «محفل حزب کمونیست» قرار می‌گیرند هیچ «حمایتی» وجود ندارد.

قرائت دستگاه حاکم این است که این «محفل» سرمایه‌داری موظف خواهد بود چین را طی چند دهه از یک کشور عقب‌افتادة جهان سوم به یک «غول» اقتصادی و صنعتی تبدیل کند! باید قبول کرد که این «صورتبندی» بیش از آنچه واقعگرایانه بنماید، خوش‌بینانه و بچگانه است. قدرت‌های عظیم سرمایه‌داری در تاریخ جهان فقط با سرکوب توده‌ها و تولید شورت و زیرپوش و دمپائی به مراکز تصمیم‌گیری سرمایه‌ تبدیل نشده‌اند. مسائل، معضلات و بن‌بست‌ها در برابر رشد یک سرمایه‌داری، آنهم در ابعادی جهانی و با این سرعت چشم‌گیر به مراتب گسترده‌تر و افزون‌تر از آن است که حزب مائوئیست چین وانمود می‌کند.

ولی اشتباه نکنیم! اینان که امروز با سخاوت تمام در چین حکم اعدام صادر می‌کنند، از این بن‌بست‌ها آگاهی کامل دارند. در عمل، توسل دستگاه مائوئیست به اعدام گستردة مجرمین در چین نشانه‌ای است روشن و کاملاً واضح از بن‌بست‌هائی که دستگاه حاکم خود را با آن روبرو می‌بیند. همانطور که گفتیم توسل به اعدام از جانب یک حاکمیت فقط به معنای روی گرداندن از مشاهدة واقعیات اجتماعی است. نظامی که خود را با سرمایه‌داری انگلستان «مقایسه» می‌کند، نه تنها فاقد هرگونه شبکه جهت حمایت اجتماعی از شهروندان است که از شکل‌گیری ساختارهای حقوقی برای گسترش حمایت قانونی از آنان نیز جلوگیری به عمل می‌آورد. دلیل روشن است، این نظام با آنچه سرمایه‌داری می‌خوانیم صدها سال نوری فاصله دارد؛ نوعی اولیگارشی سرکوبگر محفلی است که دوست دارد خود را «سرمایه‌دار» جا بزند. اگر به یاد داشته باشیم، در تاریخ بشریت هیچ اولیگارشی‌‌ای نتوانسته از بحران‌های سیاسی و اجتماعی برون‌رفتی بیابد. در نمونه‌های انگلستان و فرانسه، اولیگارشی فقط با گسترش طیف سیاسی خود، و وارد کردن عوامل و عناصر سیاسی متفاوت و رنگارنگ توانست از فروپاشی خود پیش‌گیری کند. به عبارت دیگر زمانیکه الیگارشی به دست خود الیگارشی را کنار زد، آنهم به قیمت دو جنگ جهانی و بیش از 200 سال بحران‌زائی! پرواضح است که «الگوی» چین و این تشکیلات مسخره محکوم به سقوط خواهد بود؛ اینان نه از فرجة زمانی انگلستان و فرانسه برخوردارند و نه از گسترة نظری سیاسی‌ای بهرهمندند که میراث دوران «روشنگری» است. عکس‌العمل‌های تند پکن در برابر «جرم» و «مجرم» فقط بازتاب وحشت از سقوط محتوم است.

با نگاهی به سومین رژیم «آدمکش» جهان، یعنی حکومت اسلامی مطلب را ادامه می‌دهیم. مسلماً‌ مشکل این حکومت را نمی‌توان همچون ایالات متحد و چین مورد بررسی قرار داد. حکومت اسلامی فاقد استقلال رأی در زمینة اتخاذ تصمیمات اجتماعی، حقوقی و سیاسی است. حکومت اسلامی پس از غائلة 22 بهمن، با تکیه بر گروه‌های فشار که اوباش شهری در رأس‌ آنان قرار گرفته‌اند تشکیل شده. این گروه‌ها از دورة کودتای میرپنج با حمایت محافل استعماری بر فضای اجتماعی کشور حکومت ‌کرده‌اند. چنین ساختاری مشکل می‌تواند خود را با حکومت‌های محلی ایالات متحد و یا مائوئیست‌های چین به قیاس بکشد، با این وجود مشاهده می‌کنیم که در زمینة روی گرداندن از قبول واقعیات اجتماعی و عدم قبول مسئولیت حکومت اسلامی درست در مسیر دولت‌های چین و آمریکا قرار می‌گیرد.

در آغاز کار حکومت اسلامی مسئلة حذف «مخالفان» عملی انقلابی معرفی می‌شد. ولی می‌دانیم که بین «انقلاب» ـ استفاده از این واژه اصولاً در مورد کودتای 22 بهمن صحیح نیست ـ و حذف فیزیکی مخالفان هیچ ارتباط اندام‌واری وجود ندارد. این حکومت اسلامی است که از روز نخست در ایران چنین «ارتباطی» برقرار نمود. ادعای حکومت بر این پایه تکیه دارد که اگر مخالفان را «اعدام» نکنیم، در برقراری حکومت الهی که واجب دینی است کوتاهی کرده‌ایم!‌ خلاصة کلام به این صورت کشتن مردم جنبة «فلسفی» و «حقوقی» نیز به خود می‌گیرد! اگر آمریکائی برای حفظ شهروندان قانون‌مدار سیاهپوستان را اعدام می‌کند، اگر چین مائوئیست جهت حفظ نظام بهره‌کشی مسخره‌ای که به راه انداخته دست به اعدام گسترده می‌زند، حکومت اسلامی از آنجا که فاقد پایه و اساس اجتماعی، فلسفی و سیاسی است، ابهامی به نام «خدا» را بهانة این کشتارها کرده. خدائی که هر روز نظری متفاوت می‌تواند داشته باشد، و در چارچوب منافع این دستگاه همه روزه «توجیه» خواهد شد.

می‌بینیم که این نوع حکومت ارتباطی با بانکداران ایالات عقب‌افتادة می‌سی‌سی‌پی و آریزونا و جنایتکاران مائوئیست حزب کمونیست چین ندارد؛ نوعی نگرش «توجیه‌ شدة» قرون وسطائی است. این حکومت نه همچون فرمانداران ایالات عقب‌افتاده، ریشه‌های توجیه اعمال خود را در تلاش‌های مذبوحانه جهت تأمین روابط «اجتماعی ـ تولیدی» می‌جوید، و نه همچون مائوئیست‌ها به مالیخولیای عظمت‌طلبی جهانی دچار شده؛ برای اینان همه چیز را پیشینیان در چند کتاب‌دعا نوشته‌اند! کافی است چند «قلاده» آخوند این‌ها را برای‌مان با صدای بلند بخوانند تا جهانی با پیروی از همین «رهنمودها» به «بهشت موعود» برود.

خلاصه کنیم،‌ علیرغم تمامی قمپزها و گنده‌گوئی‌ها، نگرش واقعی‌ای که در قفای حکومت اسلامی نشسته آنقدرها پیچیده نیست؛ به جریان انداختن علم کلام شیعی، تظاهر به فیلسوف‌منشی، گسترش تقدس‌های مسخره و احمقانه، پرستش نمادهای پوسیده، سرکوب انسان و انسان‌محوری و نهایت امر فراهم آوردن امکانات چپاول مالی جهت محافل سرکوبگر استعماری. این است فلسفة اصیل و انسان‌ساز اسلامی که امروز تحت عنوان حکومت ولایت فقیه بر ملت ایران حاکم شده. مسلماً چنین حکومتی از گسترش مجازات اعدام اهدافی متفاوت با اهداف آمریکائی و چینی جستجو خواهد کرد. این سئوال مطرح می‌شود که این «اهداف» چیست؟

هر چند مهم‌ترین ردة اعدام‌ها در ایران متعلق به فعالان سیاسی باشد، حکومت اسلامی نمایش‌های مهوعی نیز تحت عنوان مبارزه با مواد مخدر به راه انداخته. در این میان گروه‌هائی به جرم تجارت مواد مخدر به اعدام محکوم می‌شوند، ولی مشکل می‌توان این اعدام‌ها را از منظر حقوقی قابل قبول دانست. در کشوری که صدها نفر بدون پرونده و تشکیل دادگاه به اعدام محکوم شده‌اند، چگونه می‌توان مشخص کرد که فرد «الف» یا «ب» چه جرمی داشته؟ اصولاً حکومت اسلامی، همچون دیگر حکومت‌های استبدادی فاقد هر گونه وجاهت حقوقی است. همانطور که می‌بینیم در این حکومت اصولاً‌ موضع حقوقی فاقد صراحت است؛ به طور مثال فردی را که دستگاه وزارت دادگستری به «جاسوسی» متهم کرده‌، به دلیل برخورداری از تابعیت کشور فرانسه به سفارت این کشور «تحویل» می‌دهند، در صورتیکه همکاران ایرانی وی در زندان افتاده‌اند! باید گفت آنکه برای اجنبی نوکری می‌کند حداقل در این «نمونه» به وضوح مشاهده می‌شود. در کدام دستگاه حاکمة دنیا، جز یک حکومت وابسته، «رئیس جاسوسان» آزاد می‌شود و پادوها به زندان می‌افتند؟

در ثانی، بر پایة چه استدلالی حکومت اسلامی قاچاقچی مواد مخدر را به اعدام محکوم می‌کند؟ طی سالیان دراز که این نوع «مجازات» جاری و حاکم بوده، چه تحول مثبتی در زمینة جلوگیری از اعتیاد گستردة جوانان و پیشگیری از تجارت مواد مخدر در سطح کشور به دست آمده؟ آمار دولتی چه می‌گوید؟! اگر این الگوی به اصطلاح «حقوقی» تا این حد از نظر کارآئی بی‌ارزش و بی‌اعتبار است، پافشاری مداوم دادسراهای حکومت اسلامی جهت اعدام قاچاقچی‌های مواد مخدر را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ کشور ایران علیرغم موضع‌گیری‌های شداد و غلاظ حکومت اسلامی، طی سه دهة گذشته روز به روز از نظر گسترش اعتیاد وضعیتی بد و بدتر داشته. اگر حکومت اسلامی قادر به ادارة مملکت نیست، بجای اعدام مردم بهتر است عدم قابلیت خود را با صدای بلند به گوش ملت برساند. چرا که واقعیت رساست و رأساً خطاب به ملت می‌گوید که این حکومت نمی‌تواند ادارة امور کشور را در دست گیرد. این واقعیت با همان صدای رسا به ما یادآوری می‌کند که، در یک حکومت استبدادی اعدام فقط جهت ایجاد رعب و وحشت در سطح جامعه به مورد اجرا گذاشته می‌شود و تنها هدف دستگاه حاکمه از این نمایشات هولناک سرکوب ایرانیان و ایجاد ترس و وحشت در سطح کشور است. ترس و وحشتی که به خیال خام ارباب چماق‌کش این تشکیلات کارساز آیندة «درخشان» حکومت ولایت فقیه نیز خواهد بود!

ولی تا آنجا که به طبیعت سیاسی اعدام‌ها مربوط می‌شود می‌باید اضافه کرد، این حق ملت ایران است که با یک حکومت استبدادی مخالف باشد. دستگاهی می‌تواند «مخالفت» با حکومت را «جرم» تلقی ‌کند که تمامی راهکارهای لازم را جهت فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و مالی شهروند در بطن حکومت فراهم آورده باشد. اما این کلاه برای سر حکومت دست‌نشاندة ولایت فقیه خیلی گشاد است. سرکوب ایرانی به جرم مخالفت با یک دستگاه استبدادی عاقبتی نخواهد داشت. و آنان که امروز تحت عناوین مختلف این سرکوب را توجیه می‌کنند بدانند که پاسخ «مناسب» را از ملت ایران دریافت خواهند کرد.

خلاصة کلام بر خلاف آنچه طی سه دهة گذشته مرتباً در بوق و کرنا گذاشته‌اند، این حکومت سرنوشت محتوم ملت ایران نیست. آنچه در ایران رخ می‌دهد نتیجة عملکرد مشتی محافل وابسته و دست‌نشانده است که اعمال دیکتاتوری بر جامعه را مهم‌ترین هدف خود می‌دانند. این دیکتاتوری که طی 80 سال گذشته بر سرنوشت ملت ایران حاکم بوده، روزگاری مبارزه با کمونیسم جهانی معرفی می‌شد! امروز هم تبدیل به مبارزه با منکرات و «گروه‌های سیاسی محارب»، قاچاقچیان مواد مخدر و … شده. پر واضح است که در تمامی این «جرائم» فرضی نوع مجازات در چارچوب همان «کمدی الهی» ارائه شود. در تبلیغات حکومتی جهت توجیه وحشیگری‌های دولت بر علیه ملت ایران، ‌ فقط و فقط سخن از «ضرورت پیروی از منویات الهی» مطرح می‌شود! خداوند چنین گفته؛ خداوند چنان گفته؛ پیغمبر چنین و چنان کرده؛ و امامان … مسلم است که در برابر چنین هجویات «حقوقی‌نما» که از ریشه و بنیاد ضد انسانی است، و صرفاً با تکیه بر قصه و حکایت و داستان‌های بی‌سروته تولید شده و به گزاف ادعای ارائة یک پایة حقوقی جهت ادارة جامعه را دارد، نمی‌توان از استدلال‌های منطقی استفاده کرد. در کمال تأسف، با چنین ساختار انسان‌ستیزی جز از سر ستیزه نمی‌توان سخن گفت.

ستیزه بجائی رساند سخن
که ویران کند خاندان کهن

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید10مه2010

make-a-new.tk
top-proxie.tk
proxyforward.tk
proxykingdom.tk
secureanonymous.tk
allow-freedom.tk
surferkey.tk
fast-game.tk
almost-everyone.tk
own-boss.tk
the-comfort.tk
proxyrealize.tk
sonicwave.info
tobypass.tk
proxymx.tk
proxyfastsite.tk
huhuhue.tk
all-around.tk
would-really.tk
every-successful.tk
freshproxys.info
proxyhidden.info
with-fresh.tk
sslunblock.tk
kemojing.tk
fear-fast.tk
fast-proxie.tk
newandfast.tk
firsthide.tk
richnewproxy.tk
blitz-surfing.tk
proxylord.tk
soeperman.tk
neonhide.tk
ceilingwall.tk
fbsafesurfing.info
insprirateprox.tk
green-lanternx.tk
proxi-phd.tk
good-proxie.tk