پدیدة پوشالی!

Saeed_Saman_17_08_28

 

چند ماه پس از ورود دونالد ترامپ به کاخ‌سفید،  ابعاد سیاست‌های جهانی ایالات‌متحد به تدریج روشن و روشن‌تر می‌شود.   البته همانطور که بارها در این وبلاگ گفته بودیم،  پدیدة ترامپ بی‌جهت «خلق» نشده،   و هر چند در وحلة نخست گمانه‌زنی در مورد این «پدیده» و نقش آن در سیاست‌های بین‌المللی پیچیده می‌نمود،  با گذشت زمان،  به صراحت می‌توان ابعاد آن را مورد بررسی قرار داد.  در مطلب امروز ابعاد «پدیدة» ترامپ را در داخل و خارج ایالات متحد،  و به ویژه در خاورمیانه بررسی می‌کنیم.   پس نخست برویم به سراغ ابعاد داخلی «ترامپیسم!»

 

همانطور که بارها و بارها رسانه‌های ایالات‌متحد «تأکید» کرده‌اند،  ترامپ نه عضو حزب جمهوریخواه است و نه عضو حزب دمکرات!   به عبارت بهتر،  رسانه‌ها تلاش دارند به این شبهه دامن زنند که،   درآمریکا با مرکزیتی سرمایه‌‌سالار که همة فعالیت‌ها را تحت نظارت کامل خود قرار داده،  نامزد احراز پست ریاست‌جمهوری فراجناحی است و گویا از «آسمان» آمده‌!   ولی بیرون کشیدن چنین «پرسوناژی» از صندوق‌های رأی‌گیری هدف مشخصی دنبال می‌کرد،   که در حاشیه قرار دادن احزاب،  شخصیت‌ها و «قبائل» صاحب قدرت در نظام سرمایه‌داری آمریکا شاید یکی از مهم‌ترین‌شان باشد.   در واقع،  پروژة «ترامپ» زمانی آغاز شد که برنامة ظاهراً ذکاوتمندانة «تینک‌تنک‌های» ینگه‌دنیا،  تحت عنوان «بهارعرب» در دورة دوم ریاست‌جمهوری باراک اوباما با شکست روبرو شد.

 

به یاد داریم که پس از به بن‌بست رسیدن پروژة «بهارعرب» و اوج‌گیری بساط «داعش» در عراق و سوریه،   که خود بازتاب بلاتکلیفی استراتژیک ایالات‌متحد در خاورمیانه بود،  مهم‌ترین تحلیل‌گران «غیررسمی» در مطالب‌شان امکانات عقب‌نشینی ایالات‌متحد از این برنامة شکست‌خورده و رسوا را به زیر سئوال می‌بردند.  ولی ظاهراً هیئت‌حاکمة ایالات‌متحد ـ  مقصود هیئت‌حاکمه در تمامیت آن است،  و نه احزاب و گروه‌های سیاسی ـ  جهت عقب‌نشینی از جبهة بهارعرب پدیدة ترامپ را در آستین داشت.   و به همین دلیل نیز در جامعه‌ای مردسالار که زن آنقدرها جدی گرفته نمی‌شود،   در برابر ترامپ یک زن،   آنهم زنی با یک پروندة سیاسی «بازنده» قرار دادند.   به عبارت دیگر،   هیلاری کلینتن بهترین گزینه جهت تأمین پیروزی برای ترامپ شد.  از سوی دیگر،  دست ترامپ را نیز همان هیئت‌حاکمه کاملاً بازگذارد تا از طریق فحاشی به اقلیت‌ها و رسانه‌ها،   و با دادن قول‌قرارها و  وعده‌های هالوپسند و … تا حد امکان عوام و اوباش را به سوی خود و «اهداف» عالیة آمریکای مورد نظرش جلب کند.   ترفندی که نتیجة مطلوب به بار آورد و این «پدیدة پوشالی» به پیروزی دست یافت؛   قرار شد «عظمت گذشته» را به آمریکا بازگرداند.

 

ولی در سخنرانی‌های «شداد و غلاظ» ترامپ و جنجال رسانه‌ای پیرامون وی،   دو موضوع اساسی در پرانتز افتاده بود.   نخست اینکه ایشان صرفاً جهت مقابله با مسکو از صندوق‌ها بیرون کشیده شده،   دیگر آنکه شکست در برنامة «تقابل مستقیم با روسیه» یا همان بهارعرب،  که هیلاری کلینتن خود یکی از بازیگران اصلی آن به شمار می‌رفت،  خلائی استراتژیک در منطقة خاورمیانه به وجود آورده.   این خلاء نه قابل دوام بود،   و نه در شرایط عادی آمریکا می‌توانست آن را در چارچوب منافع استراتژیک خود پر کند.   می‌بایست سیاستی اتخاذ می‌شد تا  دولت،   هم در داخل فرصت عقب‌نشینی بیابد،‌  و هم در خارج این امکان را داشته باشد تا شکست خود را بزک کرده،  به قولی «آبروداری» نماید.

 

همانطور که می‌دانیم ترامپ،   به عنوان یک شخصیت فراحزبی پای به میدان گذارد.   اگر موفق می‌شد،  موفقیت از آن هیئت‌حاکمة ایالات‌متحد بود،   و نه یک حزب؛   اگر هم شکست می‌خورد،  احزاب شکست نخورده بودند؛   ترامپ شکست خورده بود!    این پروسه‌ای بود که در واشنگتن روی میز طراحی رفت و در چارچوب آن کار ترامپ نیز آغاز شد.   ولی شبکة حاکم بر آمریکا زمینة دیگری را نیز مد نظر قرار داد،  و آن ایجاد درگیری‌های مداوم در سطح جامعه،   از طریق تحریک گروه‌های مختلف اجتماعی،  عقیدتی،  حزبی و … بود.   طی چند ماه گذشته،  ‌هیئت‌حاکمة آمریکا از این مسیر،   و با سیاسی کردن فضاهای آموزش عالی تلاش کرده در سایة جنجال رسانه‌ای زمینة مناسب جهت به حاشیه بردن تحولات بین‌المللی به وجود آورد.   خلاصه یانکی‌ها با بهره‌گیری از تجربیات خود در کشورهای جهان سوم،   در آمریکا نیز برای به حاشیه راندن عقب‌نشینی‌های استراتژیک‌شان در افکار عمومی دست به تحمیل دوقطبی کاذب بر جامعه زده،    تشکل‌های فاشیست را به خیابان آورده و به قولی غوغاسالاری به راه انداخته.

 

بله،  تجربة چندماهة حکومت ترامپ به صراحت نشان می‌دهد که هر گاه دولت آمریکا در سطح بین‌المللی مجبور به عقب‌نشینی در برابر قدرت‌های بزرگ جهانی می‌شود،   در داخل،   عوامل نیروهای نظامی و انتظامی،  تحت عنوان مخالفت با ترامپ و یا همراهی با وی،   دست به آشوب‌آفرینی می‌زنند.   و با توسل به این ترفند،  افکار عمومی ایالات‌متحد را به طور کلی از مسیر عقب‌نشینی‌های دولت در سطح جهانی منحرف کرده،   به مسائل «مسخره» متوجه می‌کنند.  می‌بینیم،   دولت آمریکا کارش به جائی کشیده که از حکومت آخوندها الگوبرداری می‌کند؛   همان عملیاتی که ملایان با جنجال و درگیری پیرامون چادر و روسری و ریش و پشم در قم و کاشان و دانشگاه تهران به راه می‌اندازند،  اینان در نیویورک و واشنگتن و برکلی باب کرده‌اند!

 

به طور مثال،  خارج از درگیری‌های دانشگاهی که به سکة رایج در ایالات‌متحد تبدیل شده،   آخرین نمونة وحشیگری در آمریکا حمله به مجسمه‌های تاریخی و سرنگون کردن‌شان بود. ‌ عملیاتی که با «موفقیت» کامل انجام شد و توانست پروندة عقب‌نشینی تماشائی و تاریخی دولت آمریکا در منطقة اقیانوس آرام را به طور کلی «مستور» نگاه دارد.  چرا که از قضای روزگار،  در همان روزها که مشتی لات‌ولوت مجسمة تاریخی ژنرال لی،   فرماندة نیروهای جنوب را زیر لگد انداخته و عربده‌ سر داده بودند،   فرماندة ناوگان هفتم آمریکا از کار برکنار شد و همزمان تمامی عملیات دریائی ایالات‌متحد در سطح جهان نیز «متوقف» گردید!    افکارعمومی نیز بجای طرح پرسش در مورد این عقب‌نشینی تاریخی از منطقة اقیانوس آرام،   به اوباش و مجسمة معلق شدة ژنرال لی خیره مانده بود!

 

آنچه در مورد مجسمة ژنرال «لی» و اوباش کذا گفتیم،   به صور مختلف در مورد فیلم و تئاتر و کتاب و  … تکرار شده و مسلماً اگر نیازهای داخلی ایجاب کند بازتولید نیز خواهد شد.   شناخت چند و چون این رخدادها آنقدرها نیازمند بررسی و تحلیل نیست،   فقط کافی است در کشور خودمان به روند برگزاری نمازهای جمعه نگاهی بیاندازیم تا دریابیم «اوباش‌پروری» چه اهدافی می‌تواند دنبال کند.   پس چه بهتر که از نبرد با مجسمه‌ها و فیلم‌ها و کتاب‌ها و مسائل داخلی آمریکا فاصله بگیریم.   چرا که موضع‌گیری‌های ایالات‌متحد در خارج از مرزها،  و خصوصاً در خاورمیانه به مراتب بیش از لات‌بازی‌های داخلی‌اش اهمیت دارد.

 

به طور مثال،  می‌توان به عقب‌نشینی تماشائی اخیر دولت آمریکا در افغانستان و عراق و ایران اشاره کرد.  فراموش نکرده‌ایم که،   خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان یکی از وعده‌های «نان‌وآب‌دار» دونالد ترامپ به شمار می‌رفت.   وعده‌ای که چون دیگر وعده‌ و وعیدها در مسیر متخالف متحول ‌شد.    بله،  آقای ترامپ در آخرین سخنرانی مهم خود اظهار داشتند که،   نه فقط از افغانستان خارج نخواهند شد،   که نیروهای عملیاتی بیشتری نیز به اینکشور اعزام می‌کنند!   برای آن‌ها که با بحران اسلامگرائی در افغانستان آشنائی‌هائی دارند،   این مواضع معنای مشخصی دارد.   چرا که،   ترامپ با این موضع‌گیری در عمل دست از تهدید روسیه در مرزهای جنوبی کشورهای پساشوروی برداشته.   آمریکا بار دیگر «تقبل» کرده که مسئولیت عملیات نظامی و امنیتی اوباش اسلامگرا در افغانستان را در برابر روسیه بپذیرد.   و با نیم‌نگاهی به آنچه در دیگر کشورهای منطقه ـ  پاکستان،  هند،  ایران،  ترکیه و عراق ـ   به وقوع می‌پیوندد،  این قبول «مسئولیت» معنا و مفهومی بسیار عمیق و گسترده پیدا می‌کند.

 

به همین دلیل است که سریعاً پس از این موضع‌گیری،  شاهد تغییرات کلی در سیاست‌های منطقة خاورمیانه هستیم.   جمکرانی‌ها که دل‌شان را برای جنگ و درگیری در کردستان، آنهم‌ در رکاب ارتش ناتو،   مستقر در ترکیه صابون زده بودند،   آناً به مصداق «مست بودم اگر گُهی خوردم» از عملیات هماهنگ با ارتش ترکیه تبری جستند!   رئیس دولت اسرائیل،   نتانیاهو که عملاً خزانه‌دار شبکة حماس و لات‌ولوت‌های اسلامگرا در نوار غزه به شمار می‌رود،  با اطلاع از مواضع جدید آمریکا جهت خاک‌توسری و عرض «غلط‌ کردم» به مسکو می‌دود.    انبار مهمات جمهوری آذربایجان منفجر می‌شود،  و از قضای روزگار در عربستان،   واحد مبارزه با تروریسم یک شبکة خرابکار جمکرانی «کشف» می‌کند:

 

«[…] عربستان اعلام کرد واحد مبارزه با تروریسم 39 نفر را در ارتباط با جاسوسی برای ایران دستگیر کرد […] دو نفر از افراد دستگیر شده تابعیت ایرانی و افغانستانی داشته بقیه شهروند عربستان هستند […] این افراد [از چهارسال پیش] در این کشور فعالیت می‌کرده‌اند[…]»

منبع:  سپوتنیک،  ‌ مورخ 27 اوت 2017،‌  به نقل از تسنیم

 

و به این ترتیب زمینه‌سازی جهت درگیری‌های منطقه‌ای که از دوران باراک اوباما بر محور تقابل «شیعه ـ وهابی» پایه‌گزاری شده بود،  دچار ضربتی سرنوشت‌ساز می‌شود.

 

و اما نگاهی به موضع‌گیری تماشائی پاکستان بیاندازیم.    حال که دولت اسلام‌آباد به ناچار به پیمان شانگهای پیوسته و دیگر قادر نیست آنطور که مایل است با واشنگتن نردعشق ببازد،   از زبان رئیس سنای اینکشور تغییر موضع آمریکا در افغانستان به شدت مورد انتقاد قرار می‌گیرد.  بهانة جناب سناتور «پاک» هم روشن است؛   آمریکا گویا پاکستان را پناهگاه تروریسم معرفی کرده!  ولی آمریکا خودش پاکستان را پناهگاه تروریست‌ها کرده بود،   و عجیب است که پس از دهه‌ها تروریست‌پروری علنی،  این مسئله بر جناب سناتور اینهمه گران آمده!   البته عربده سناتور کذا بر علیه آمریکا همچون عربده‌های علی خامنه‌ای چیزی نیست جز «التماس دعا»؛  سناتور فریاد می‌زند: «ارباب!  نوکرتم!   چرا ما را تنها گذاشتی؟!»

 

یادآور شویم که در پی چرخش ایالات متحد،   مواضع انگلستان و نهایت امر فرانسه نیز در مورد لیبی و کردستان دچار تغییراتی ‌شده.  و به نظر می‌رسد ایندو کشور که از جمله طرفداران پروپاقرص بهارعرب و آشوب‌آفرینی در کردستان و برنامة «همه‌پرسی» کذائی‌ بودند،   نهایت امر مواضع‌شان را با آمریکا «هماهنگ» کرده‌اند.

 

ولی در مورد کشورمان اوضاع تماشائی‌تر از دیگر کشورهاست.  چرا که،  تغییر موضع آمریکا مسئلة «برجام» را نیز بار دیگر به میدان ‌آورده.    بارها گفته‌ایم که برجام را نه جمکرانی‌ها می‌خواستند و نه آمریکائی‌ها،   این فقط فشار روسیه بود که خواستار گذاردن نقطة پایانی بر «برنامة» تبدیل ایران به گوشت‌دم‌توپ آمریکا در مرزهای جنوبی‌اش شده بود.  در چنین شرایطی،   پر واضح است،   هم آمریکا و هم جمکرانی‌ها تلاش خواهند داشت تا با توسل به هر ترفندی،  یا برجام را ملغی کنند،  و یا عملی انجام دهند که بهانة لغو آن به طرف مقابل داده شود.   این بازی ضدایرانی را دولت جمکران دست‌دردست واشنگتن از نزدیک دنبال می‌کند و تمامی کوشش خود را جهت فراهم آوردن شرایط لغو برجام به کار خواهد گرفت.    با این وجود،  تغییر موضع آمریکا در خاورمیانه که با اخراج چند «فاشیست‌» ناب و سرشناس از حلقة مشاوران ترامپ هم‌زمان شد،   بار دیگر پتة جمکرانی‌ها و آمریکائی‌ها را بر آب انداخت.   بله،   به دنبال چرخش واشنگتن،   نمایندة‌ ایالات متحد در شورای امنیت سازمان ملل جهت تحکیم مواضع حقوقی برجام راهی وین شد و جمکرانی‌ها که عربدة‌ «استقلال» سر می‌دادند،   و به از سر گرفتن غنی‌سازی  20 درصدی تهدید می‌کردند،  گویا بازرسی هیئت سازمان انرژی اتمی از مراکز نظامی‌شان را پذیرفته‌اند:

 

«[…]‌علی‌اکبر صالحی […] با ابراز امیدواری نسبت به «سرعقل آمدن آمریکائی‌ها» از احتمال برگزاری نشست وزیران خارجه گروه ۵+۱ با جواد ظریف خبر داد. […] بازرسی آمریکائی‌ها از تاسیسات نظامی ایران از سوی هیات نظارت بر برجام در حال بررسی است.»

منبع:  دویچه‌وله، مورخ  27 اوت 2017

 

صالحی قیاس به نفس کرده و مخاطب را ابله انگاشته.   ارتباط اوباش جمکران با آمریکا و سیاست‌های واشنگتن بیش از این‌ها علنی شده که بتوان اظهارات معاون حسن روحانی را جدی گرفت.  حکومت جمکران در موضع یک دولت دست‌نشانده در جایگاهی نیست که بتواند به قول صالحی «آمریکائی‌ها را سر عقل بیاورد!»  آنچه آمریکا را سر عقل آورده تهدید نظامی مستقیمی است که در اقیانوس آرام متحمل شده،   تهدیدی که ناوگان هفتم را بی‌فرمانده کرده!  تبعات تغییر سیاست‌های بین‌المللی آمریکا در منطقة خاورمیانه به صورت خلاصه چنین است:

 

نخست اینکه،‌   دولت جمکران و ارباب یانکی‌اش مجبور به پذیرش این واقعیت خواهند بود که،  بحران‌سازی از طریق «اتم‌بازی» در مرزهای روسیه می‌باید به طور کلی تعطیل شود.   دیگر آنکه،   خلق ابرقدرت‌های پوشالی منطقه‌ای از قماش شیعی و وهابی،  و یا ترک و عجم و کرد و عرب و انداختن این مترسک‌ها به جان یکدیگر که صرفاً متضمن تأمین منافع مالی آمریکا،  حضور کارشناسان نظامی غرب و شرکت‌های سازندة تسلیحات در مرزهای روسیه خواهد بود،  دیگر نمی‌تواند ادامه یابد.   از سوی دیگر موش‌دوانی «اسلام دوستی» امثال نتیانیاهو و ریختن پول و امکانات در خزانة حماس و جهاد اسلامی و داعش در غزه و سوریه به پایان رسیده،   و … و نهایت امر این واقعیت که کردستان عراق بهتر است در دامان روابط تاریخی خود با بغداد به دنبال آیندة سیاسی‌اش بگردد،   نه در آینة جنگ‌ودرگیری‌های منطقه‌ای.

 

با این وجود،  تبعات سیاست نوین آمریکا در مورد کشورهای افغانستان،  پاکستان و ترکیه به‌ مراتب پیچیده‌تر از این‌هاست.  ساختارهای حاکم بر اینکشورها نه صرفاً از نظر تشکیلاتی که از منظر روابط علنی نیز وابسته به سازمان ناتوست.    به طور مثال همانطور که گفتیم،  در دولت پاکستان که پس از پیوستن به پیمان شانگهای دیگر امکان بازی با کارت‌های آمریکا را از دست داده،   عناصری تلاش دارند تا با ایجاد بحران و جنگ و درگیری ساختار حکومت دست‌نشاندة پاکستان را به فروپاشی بیاندازند.   باشد تا از این راه زمینة دخالت ارتش آمریکا فراهم آید.   در واقع،   این سیاست گام به گام از سوی دولت اردوغان نیز دنبال می‌شود،  و یکی از دلائل رفتار وحشیانة اردوغان با مخالفان ـ  رفتاری که ترکیه را در ارتباط با کشورهای همجوار منزوی کرده ـ   همین تلاش جهت توجیه کودتا و درگیری است.  ولی در این میانه،   افغانستان جهت پیمودن مسیر فروپاشانی فقط می‌تواند بر تشکل طالبان و بازماندگان القاعده تکیه داشته باشد؛   و شاید به همین دلیل است که قبول حضور ارتش آمریکا در افغانستان تا به این حد سرنوشت‌ساز می‌شود.   ارتشی که حداقل در ظاهر امر،  وظیفه دارد تا بیرون ماندن تشکل طالبان از دایرة قدرت را در برابر روسیه «تضمین» ‌کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ممدکارتیسم!

Saeed_Saman_17_08_11

 

سرانجام از کابینة پیشنهادی جدید حسن روحانی،   به قول آخوندها «رونمائی» شد و کاشف به عمل آمد که ایشان برخلاف آنچه در مراسم تحلیف فرموده بودند،   به هیچ عنوان «صدای مردم» را نشنیده‌اند!   روحانی با بیرون کشیدن همان اراذل و اوباشی که به عناوین مختلف چندین دهه است در رأس امور کشور ـ حتی در کابینة امثال احمدی‌نژاد ـ  جا خوش کرده‌ بودند،   فقط و فقط نشان داد که حکومت اسلامی،   همچون دیگر همزادان تمامیت‌خواهش در فراخنای تاریخ جهان،  کور و کر است.    این قماش حکومت می‌نشیند تا فریاد کوبندة مخالفان و اسلحة گرم دوست و دشمن از جا تکان‌اش‌ دهد؛  کاری هم با استدلال و تفکر و سیاستگزاری نداشته و ندارد!

 

ولی نویسندة این وبلاگ ،   برخلاف بعضی خوش‌خیال‌ها،   از روز نخست چشم امید به تحولات فرضی در «کابینة» روحانی نبسته بود؛  به هیچ عنوان چنین انتظاری نداشت که «روحانی دو»،   از «روحانی یک» در زمینة‌ مسائل اجتماعی،  فرهنگی،  بهداشتی،  معیشتی،  امنیتی و خلاصه در زمینة مورد اعتنای افکار عمومی گام مثبتی بردارد.   چنین رخدادی را نیز ناظر نیستیم.   روحانی همانطور که بارها نیز گفته‌ایم مأمور معذوری بود که سیاست منطقه‌ای انگلستان برای خروج لندن از «بحران هسته‌ای» از کاسه بیرون کشید.   این «بحران هسته‌ای» را،   اگر فراموش نکرده باشیم باند جنایتکار محمد خاتمی خلق کرد،   که در چارچوب وظائف‌اش کشور ایران می‌بایست در مقام طفیلی هسته‌ای واشنگتن،   به میدان «تنش‌های نظامی» با مسکو کشانده شود.

 

این پروژه خوشبختانه با شکست روبرو شد.   و زمانیکه آتلانتیسم دریافت در مورد ایران بی‌گدار به آب زده،   و از هشدار جانانة مسکو بسیاری لندن‌نشینان به شب‌شاشی افتادند،   روحانی را به صحنه آوردند.  وظیفة روحانی گذاردن نقطة پایان بر این به اصطلاح «بحران هسته‌ای» شد.  وی می‌بایست با حفظ حیثیت «ضدامپریالیستی» حکومت ملایان صحنه‌آرائی مناسبی جهت «نرمش قهرمانانة» مقام معظم چاه جمکران فراهم می‌آورد،  و دیدیم که با چه سرعتی اینکار صورت گرفت!    دیدیم،   حکومتی که برای احداث یک جاده در روستائی دورافتاده،  ده‌ سال این پا و آن پا می‌کند،   چگونه به دلیل فرمان ولی‌نعمت واشنگتنی‌اش با سرعتی سرسام‌آور بر یک پروسة پیچیدة «سیاسی ـ استراتژیک» نقطة پایان می‌گذارد.  انصافاً طی تاریخ معاصر ایران،  سرعت عملی شدن «برجام» را فقط می‌توان با سرعت کشیدن خط آهن «بندرشاهپور ـ  ساری»  به قیاس کشید!   همان خط‌آهنی که باز هم به فرمان ولی‌نعمت ـ   اینبار انگلیسی ـ  توسط دولت سرکوبگر رضاشاه «کبیر» فقط طی چند ماه به «بهره‌برداری» ‌رسید!

 

ولی زمانیکه حسن روحانی در چارچوب شرح وظائف خود «برجام» را عملی کرد،  وظائف وی در مرحلة «پسابرجام» مبهم باقی ماند و هنوز هم حیطة مسئولیت‌های دولت روحانی  نامشخص است.   روحانی هم در نخستین دورة ریاست جمهوری‌اش،  و هم در دوره دوم،   بدون هیچ‌ برنامه‌ای به کاخ ریاست جمهوری رفته.  در هر دو دوره،  روحانی صرفاً با هدف ممانعت از انتخاب «بدتر از روحانی» انتخاب شده.  به طور مثال،  در انتخابات دور دوم،   حجت‌الاسلام رئیسی،   نامزد «مخالف» وی،   که طی پروسة «انتخابات»،  همسازی‌های‌اش با مراکز سرکوب فرهنگی و اعدام‌های دهة 60 حسابی در بوق و کرنا گذاشته شد،   فقط و فقط نقش «مار غاشیه» را برعهده داشت.  همان ماری که در قصة «ننه‌نگوزی‌»‌ ملایان،   «روز قیامت مردم از وحشت‌اش به دامان اژدها پناه می‌برند.»  در هزارة سوم نیز خلق‌الله به دامان اژدها رفتند؛   از ترس مار غاشیه، چسبیدند به دمب حسن فوتبال!

 

البته لندن علیرغم عقب‌نشینی تماشائی «هسته‌ای» در برابر مسکو،  به حساب خود قصد داشت شانس را از همه طرف محاصره کند؛   در این چارچوب،   برای انگلستان عملی کردن صحنه‌سازی انتخاب مجدد روحانی یک «حق مشروع» تلقی می‌شد!   حقی که به آن نیز دست یافت.   ولی همانطور که بارها گفته‌ایم آتلانتیسم و خصوصاً انگلستان با انتخاب مجدد روحانی،  فقط می‌توانست چند هدف «خُرد ـ استراتژیک» دنبال کند.   و شماری از این اهداف را امروز در قالب «قرارداد» بین دولت روحانی و ولی‌نعمت‌های غربی‌اش در برابرمان می‌بینیم:  خرید عمدة هواپیما از شرکت‌های غربی،  حضور توتال در زمینة بهره‌برداری از نفت و گاز «مفت و مجانی»،   بازگشت رنو و دیگر خودروسازان ورشکستة اروپا به بازار چپاول در ایران،  و … فقط «مشت نمونه خروار» است.   مسلماً نمونه‌های خرد و کلان‌ دیگری نیز از این دست در کار خواهد بود،   یا حداقل در آیندة نزدیک این نمونه‌ها دماغ‌شان را در سفرة غارت ملت ایران آفتابی خواهند کرد.

 

ولی آنچه نه لندن از آن دل‌ خوشی دارد و نه حکومت دست‌نشاندة ولی‌فقیه این است که،  مقوله‌های «کلان استراتژیک» در این سفره برای پایتخت‌های غربی منظور نشده.   بله،  منظور اینکه،   آتلانتیسم نمی‌تواند همراه با توتال و رنو و بوتیک‌های روبرتو کاوالی،  کارشناسان اطلاعاتی،  جاسوسان و کارچاق‌کن‌های سازمان سیا را نیز تحت عنوان مدیران شرکت،  نمایندة ویژة فلان یا بهمان ساختار صنعتی و … در ایران جاسازی نماید.  و این مسئله برای آتلانتیسم و رژیم ولی‌فقیه بسیار ناگوار است،   چرا که ایران اگر قرار باشد پای در میادین ارتباطات اقتصادی گسترده بگذارد،  آتلانتیست‌ها،   «حق مشروع» خود می‌دانند که،  هم افسار اقتصاد ایران را در دست بگیرند و هم افسار سیاست روزمره را.

 

خلاصه این حضرات،   به همراه عمله‌واکره‌ای که با کودتای 22 بهمن 57 سرکار آورده‌اند،   ترجیح می‌دهند که همچون دوران آریامهر،   نه فقط اقتصاد که سیاست روز نیز در ایران در ید اختیارشان باشد.   صورتبندی‌ای که به اینان اجازه خواهد داد هر زمان که اراده کنند دست به تجدید فراش بزنند،   ولی فعلاً این «کارها» امکانپذیر نیست.   به همین دلیل است که سروصدای سایت‌های وابسته به سازمان سیا و عوامل و ایادی آتلانتیسم در سرزنش بافت کابینة حسن روحانی به آسمان بلند شده.    اشکال‌تراشی اینان خنده‌دار است.

 

به طور نمونه سایت رادیوفردا،  سروصدای‌اش به آسمان برخاسته که چرا زن در این کابینه وزیر نشده؟  یا همین رادیوها امروز اظهار نگرانی می‌کنند که چرا در کابینة روحانی سنی‌مسلکان ایران جائی ندارند:

 

«[…] کماکان فقه سنتی شیعه بیش از قانون و مصالح عمومی،   در ارکان اداره کشور نفوذ دارد.  تا آنجا که با یک تماس تلفنی از قم می‌تواند ترکیب لیست وزرای دولت دوازدهم را تغییر دهد و اهالی سنت و زنان را از سهم داشتن در مدیریت کشور حذف کند.»

منبع:  رادیوفردا،  20 مردادماه 1396

 

باید از کارفرمایان این سایت‌ها و رادیوهای «محترم» پرسید،  مگر وزارت زن در کابینة ملایان زن‌ستیز فی‌نفسه امر مهمی است؟   در جامعه‌ای که زن از کم‌اهمیت‌ترین حقوق انسانی که انتخاب پوشش،  خوراک،  همسر و شیوة زندگی است، ‌ محروم مانده،  وزیر بودن و یا نبودن یک زن چه اهمیتی دارد؟   زن در شرع محترم مترقی قرون‌وسطائی شیعة اثنی‌عشری،  تحت قیمومت مرد ـ  همسر،  پدر یا برادر ـ  زندگی می‌کند.   و بدون اجازه مرد، ‌ حتی حق خروج از خانه هم ندارد.   در ثانی،  چرا طی چهار دهة گذشته نبود وزیر سنی‌مسلک در کابینه‌ها اشکالی ایجاد نمی‌کرد،  و امروز «مسئله‌ساز» شده؟   کی و کجا وزیر و مسئول سنی‌مسلک،   کرد و بلوچ و اهوازی بر سر کار آمده که حالا از نبود آن گلایه و لابه می‌کنند؟   حال این پرسش مطرح می‌شود،   این چه بساطی است که آتلانتیسم در اطراف حکومتی که خود در ایران به قدرت رسانده به راه انداخته‌؟

 

با این وجود،  علیرغم ظاهر بسیار پیچیدة برخورد استراتژیک بوق‌های کذا،   پاسخ به این سئوال آنقدرها هم مشکل نیست.  زن باید در کابینة حکومت ملائی حضور داشته باشد،   تا تلویزیون‌های سراسر جهان یک زن‌نمای پیچیده در کفن‌سیاه را به عنوان نمونة زن «آزاد مسلمان» به خورد خلق الله بدهند و به افکارعمومی جهان چنین القاء کنند که «جمهوری اسلامی از داعش و حکومت عربستان بهتر است!»   همان افکار عمومی‌ای که برخورد مبتذل نمایندگان مجلس شورای اسلامی با «موگرینی» را تحت عنوان «فرهنگ ایران» پذیرفته!   بله،  دقیقاً جهت فراهم آوردن زمینة مناسب برای همین سیاست‌های ایران ستیز است که به یک‌باره سروکلة محمد خاتمی،   رئیس چاقوکش‌های ولی‌فقیه نیز در سایت‌ها و نشریات پیدا ‌شده.

 

نخست ببینیم خاتمی کیست؟  خارج از آنچه او پیش از کودتای 22 بهمن 57  انجام داده،  خاتمی در حکومت اسلامی در واقع نوک حملة شبکة استعماری به شمار می‌رود.   نمایندگی مجلس در آغاز سرکوب‌ها،  سرپرست کیهان جهت تبدیل آن به «کیهان اسلامی»،  و … و پس از این مهم،   خاتمی را به مدت 10 سال،   در دوران موسوی و هاشمی رفسنجانی در راس وزارت ارشاد ـ  یکی از سرکوب‌گرترین نهادهای حکومت ولی‌فقیه ـ  می‌بینیم.  در همین راستا،  خاتمی،   وزیر مسئول تبلیغات جنگ استعماری 8 ساله،  و آغازگر پروپاگاند دوران سرداران سازندگی نیز به شمار می‌رود.   خلاصه،   محمد خاتمی برای ولی‌فقیه همان است که گوبلز برای دستگاه هیتلر بود.   ولی نقش اصلی خاتمی پس از دست‌یابی او به مقام ریاست جمهوری ولی‌فقیه علنی می‌شود.   در این دوران است که وی با شعار «اصلاحات و نجات انقلاب» پای پیش می‌گذارد،  و انگشت اتهام را به سوی دولت پیشین یعنی باند سرداران سازندگی می‌گیرد!

 

خاتمی پس از «معرفی» ریشة اصلی مشکلات مملکت،   بدون آنکه طرحی جهت «اصلاحات» مورد نظر در دست داشته باشد،  همانطور که حسن روحانی امروز عمل کرده،   با همان اوباش و لات‌ولوت‌هائی که پیش از اصلاحات در شبکة حکومتی مسئولیت‌های دولتی و نظامی و امنیتی و قضائی داشتند،   تشکیل دولت «اصلاحات» می‌دهد!‌   ولی واقعیت این بود که،  در این مرحله،  خاتمی با شعار «اصلاحات»،   پای در اتمی کردن روابط «ایران ـ  روسیه»،   تحت نظارت انگلستان ‌گذارده بود.

 

همانطور که شاهد بودیم طرح کذا ناکام ماند و خاتمی که مأموریت‌اش با شکست روبرو شده بود،   طی دوران باقی‌مانده از ریاست جمهوری‌اش عملاً دست‌اندرکار زمینه‌سازی برای کودتا،  به راه انداختن بحران‌های خیابانی،  و نهایت امر تغییر رژیم ‌شد.   ولی زمانیکه سیاست‌های حاکم منطقه‌ای ـ  روسیه،  چین و هند ـ  به ملاممد اصلاحات‌چی حالی می‌کنند که دوران کودتاسازی و انقلاب‌بازی گذشته،  خاتمی «آلو به دهان» می‌شود!  در این دوران  رهبر اصلاحات و اوباش کابینه‌اش را می‌بینیم که «هاج‌و‌واج» به شرایط اسف‌بار کشور خیره مانده‌اند،   و در رسانه‌ها تحت عنوان «اصلاحات» خزعبلات می‌بافند.  فراموش نکرده‌ایم که،  در این دوران یکی از جملات «عقلانی و ابلهانه‌ای» که خاتمی به گفتمان واپس‌ماندة حکومت اسلامی افزود،‌  چیزی نیست جز اینکه،   «در این حکومت،  رئیس‌جمهور تدارکات‌چی است!»

 

ولی اگر امروز بار دیگر سروکلة تدارکات‌چی اسبق پیدا شده،  به هیچ عنوان جای تعجب نیست.  بحران هسته‌ای که وی بنیانگزارش بوده از میان رفته و دست آتلانتیسم،   هم از آب‌قنات بحران هسته‌ای کوتاه شده،   و هم از پایه‌ریزی یک رژیم آریامهری.   در شرایط فعلی نیز به دلائلی که فهرست‌شان گسترده‌ است،   کودتا و انقلاب و هیاهوسازی خارج از دسترس عوامل انگلستان قرار گرفته.   در نتیجه،  خاتمی را جهت بازنشخوار مزخرفات حوزوی و حقنه کردن «اسلام خوب» و «آخوند خوب»،   و نهایت امر ارائة ویراست‌های «قابل هضم» از رژیم تئوکراتیک و فاشیست اسلامی به صحنه آورده‌اند.   در همین چارچوب،   خاتمی که در دوران «آلو به دهانی» اصلاحات،   بارها و بارها در نفی مدرنیته و دمکراسی ـ نظم انسان محور ـ  بالای منبر رفته  بود،  و آن را با دین در تخالف می‌دید،  برای توجیه براندازی و کودتا،  به حمایت از «دمکراسی و روح دمکراسی» برخاسته:

 

«[…] مگر در دموکراسی این نیست که حکومت باید حدی داشته باشد و در مقابل مردم مسئوول باشد؟ و اگر حکومت به تکلیفش عمل نکند،  مردم حق دارند بدون توسل به زور،  او را کنار بگذارند و یکی دیگر جایش را بیاورند.  روح دموکراسی و مردم‌سالاری همین است[…] »

منبع:  گویانیوز،  10 اوت 2017

 

می‌بینیم خاتمی که سابقاً دین و دمکراسی را «مخالف» یکدیگر می‌دانست،  پوست عوض کرده،  به دنبال «روح دمکراسی» افتاده!   و «روح دمکراسی» برای تبلیغات‌چی دستگاه فاشیسم اسلامی،   یعنی همان مردم‌سالاری:   توسل به هیاهوی خیابانی «اکثریت!»  خلاصه خاتمی همچون دوران گذشته دست به مزخرف‌گوئی برای هواداران‌اش برداشته که دست‌کمی از خودش ندارند.   نخست باید گفت،  در اینکه «مردم‌سالاری» و «دمکراسی» یک مقولة واحد باشد جای بحث و گفتگو بسیار است.   چرا که،   مردم‌سالاری در معنای تکیه بر «خلق‌الله» و آداب و رسوم «جماعت»،  کوچک‌ترین ارتباطی با دمکراسی ندارد.   و فراموش نکنیم که،  ایجاد ترادف میان مردم‌سالاری و گله‌پروری و پوپولیسم با دمکراسی یکی از مهم‌ترین لایه‌های تبلیغاتی سازمان سیا است.  و تحت همین نوع پروپاگاند استعماری است که در افغانستان،  عراق،  پاکستان و … به صف کردن خلق‌الله دم صندوق‌های رأی و بیرون کشیدن مهره‌های آتلانتیسم از صندوق‌شکسته‌ها را دمکراسی تعریف می‌کنند.  اینهمه در شرایطی که ساکنان این کشورها تحت نظارت ارتش ناتو،   شرکت‌های خارجی،   و قاچاقچیان انسان و موادمخدر و اسلحه از حداقل حقوق انسانی بی‌بهره‌اند.

 

جهت اطلاع ملاممد اردکانی در همینجا بگوئیم،   دمکراسی یک نظم حقوقی و انسان‌محور است؛   نظمی که در آن انسان‌ها از حقوق انسانی برخوردارند و هیچ‌‌کس حق ندارد این حقوق را که در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر مطرح شده،  با تحجر پدرسالار و احکام تعبدی الهی در ترادف قرار دهد.  به راه انداختن لشکر لشوش و اوباش در خیابان‌ها بر علیه «استبداد یزید» و سینه زدن برای حسن سازشکار و حسین شهادت‌طلب و زین‌العابدین بیمار «دمکراسی»‌ نیست،   میدان دادن به فاشیسم است.   این عملیات را اوباش‌پروری،    ملتهب کردن افکار عوام،   میدان دادن به هیجانات ابلهانة خلق‌الله و نهایت امر «پوپولیسم» می‌نامند،   همان پروسه‌ای که از قضای روزگار ملاجماعت دهه‌هاست از آن نان می‌خورد.

 

ملاممد اردکانی در دوران «آلو به دهانی» اصلاحات بارها گفته بود،  «رئیس‌جمهور برای انقلاب نمی‌آید»،   ولی هرگز نگفت که آلترناتیو کودتا به نفع انگلستان،   توسط او و باند لشوش اصلاح‌طلب در دست تهیه است.   و همین شارلاتان خودفروخته امروز می‌خواهد تحجر و توحش اسلام را با دمکراسی آشتی بدهد!    بله،  درست حدس زدید؛   خاتمی با این «برخورد» در واقع پای جای پای همان ملایان خودفروختة صدر مشروطه گذارده.   ملایانی که تحت حمایت سفارت انگلستان جنبش مشروطه را که خواهان جدائی دین از سیاست ـ  حکومت لائیک ـ  بود از مسیر خود منحرف کرده به گندابة مشروعة سلطنتی و نظارت پنج فقیه عالیقدر بر تمامی مصوبات دولت و مجلس کشاندند.  آنان که تحریف جنبش مترقی مشروطه را باور ندارند،‌ کافی است قانون اساسی مشروطه ایران را یک‌بار بخوانند.

 

حال ببینیم خاتمی چه می‌گوید؟   گوبلز شیعی‌مسلک می‌خواهد اسلامی ارائه دهد که حامی آخوندیسم در مقام یک «معیار فرهنگی» باشد؛   با نیازهای جامعة امروز بشری هم‌خوانی نشان دهد؛   اصلاح‌طلبان یا همان معتدله‌های «داعشی» را پیش بکشاند؛   و همة این بندبازی‌ها فقط برای این است که سکولارها و نگرش سکولار را در جامعه سرکوب کند:

 

«[…] نیاز به قرائتی از مردم سالاری و حکومت غیرمستبد و حکومت مردمی است که با محور‌ها و معیارهای فرهنگی ما سازگار باشد […]  نمی‌توانیم قرائتی را به نام اسلام عرضه کنیم که با پایه‌های جمهوری ناسازگار باشد […] دفاع از جمهوری اسلامی […] مهم‌ترین شاخصة اصلاح‌طلبی در روزگار کنونی [است] که اصلاح‌طلبان را از سکولار‌ها جدا می‌کند […]»

همان منبع

 

محمد خاتمی،  می‌توانست بجای اینهمه ترهات و چرندبافی بگوید،  «می‌خواهیم آخوند در رأس امور باقی بماند؛  سکولارها را سرکوب کنیم؛  و تحت عنوان حکومت مردم‌سالار سر ملت شیره بمالیم!»   خلاصه همان کاری را ادامه بدهیم که طی چهار دهة گذشته حکومت اسلامی دمی از آن غافل نبوده.   و دلیل اینکه خاتمی اینهمه رنگ ولعاب مصرف کرده و به خودش زحمت روا داشته،   روشن است.  وراجی یکی از خصوصیت‌های اصلی آخوندجماعت به شمار می‌رود.

 

ولی اشتباه نکنیم!   وراجی‌های اخیر محمد خاتمی خارج از آنکه بازتابی است وسیع از خودفروختگی و بی‌مایگی آخوندجماعت،   نشانة مشخصی است از واکنش آخوند به تمایلات واقعی در جامعه ایران.   خلاصه بگوئیم،   حوصلة ایرانیان از حکومت دین،  آخوند و ولی‌فقیه به سر آمده؛   و اگر جهالت و یا «تعهد» خاتمی و شرکاء به لندن،  اجازه نمی‌دهد این واقعیت را ببینند،   اربابان‌شان که می‌باید تکلیف صدها میلیارد دلار درآمدهای نامشروع سالانة خود را در منطقه روشن کنند با واقعیت بخوبی آشنای‌اند.   تمایل ایرانیان به برقراری حکومتی بر پایه دمکراسی سیاسی دیگر یک ایدة گنگ تلقی نمی‌شود.   اربابان فرامرزی ملایان بخوبی می‌دانند که،   دمکراسی در ایران،   خصوصاً پس از تحمل چهار دهه فاشیسم ملائی و اسلامی به هیچ عنوان نمی‌تواند در بر گیرندة اهداف حوزوی و ملائی شود.  اگر جنبش دمکراتیک و جدائی دین از سیاست در ایران آغاز شود،  ملایان،  حوزه‌های علمیه،  دین‌خویان و سخنوران دینی و عرفی و بومی و … جملگی از صحنة سیاست کشور جارو خواهند شد.   به همین دلیل است که بار دیگر قلادة ملای خودفروختة اردکان را باز کرده‌اند.   به این امید که این یاوه‌گوی حرفه‌ای بتواند کشتی‌شکسته‌شان را به ساحل امن برساند.  ساحل امن برای اینان،   یا فراهم آوردن زمینة درگیری‌های شهری و توجیه کودتای نظامی است،  و یا میدان دادن به افرادی از قماش احمدی‌نژاد و رئیسی!

 

ولی برای آتلانتیست‌ها و ملاها خبرهای بدی آورده‌ایم.  اینبار نه می‌توان همچون دوران انقلاب مشروطه سر ملت شیره مالید و با تبلیغات خررنگ‌کن «ملای مشروطه‌طلب» خلق کرد،  و نه می‌توان با هیاهو برای حسن و حسین و زین‌العابدین،  اوباش دین‌خو را میداندار سیاست کشور نمود؛   خلاصه «این تو بمیری،  دیگر از آن تو بمیری‌ها نیست!»‌   دمکراسی ایران گام‌های نخستین خود را برداشته،   و در برابر این موج که هر روز قدرت و شدت بیشتری خواهد گرفت،   لندن که هیچ،   بابای لندن هم کاری از دست‌اش برنمی‌آید.

 

 

 

ترب و تنفیذ!

Saeed_Saman_17_08_03

 

دکان تنفیذ حسن روحانی توسط علی خامنه‌ای امروز بر پا شد و به این ترتیب،  رژیم ملایان رسماً حسن فوتبال را به «مقام شامخ» ریاست ‌جمهوری «ریش ‌و پشم و لواط» منصوب کرد.  البته اینهمه پس از هزار دنگ‌وفنگ و توبمیری و من بمیرم!   چرا که با امپریالیسم جهانخوار قرار گذاشته بودند رئیسی و احمدی‌نژاد بیان بالا که نشد!   و امروز در دکان «تنفیذ»‌ هم احمدی‌نژاد،  رئیس‌جمهور پیشین حضور داشت،   هم نامزد ناکام انتخابات اخیر، حجت‌الاسلام رئیسی،  که از سن 20 سالگی به کشتار اشتغال دارند!    ایندو شخصیت برجسته در کنار حسن خمینی،  با علی خامنه‌ای «بیعت» دوباره کردند.  حسن فوتبال هم که پس از مدت‌ها بلا‌تکلیفی در برابر خود قالب پنیری دیده بود،  هول شد و آناً رفت توی جلد شاهنشاه آریامهر و گفت:  «صدای مردم را شنیدیم!»

 

ولی در اینکه ایشان صدای مردم را شنیده باشند ما تردید فراوان داریم.   حسن فوتبال عین دیگر «مقامات» جمکرانی،  در انزوای اجتماعی زندگی می‌کند،  حتی جرأت ندارد در یک تجمع عادی حضور به هم رساند.  حال اگر صدائی شنیده،   حتماً از آن صداهای مشکوک است که بوی گندش هم زیر دماغ‌‌اش خواهد زد.   گویا در این روز مقدس به مقام معظم ترب‌سیاه فراوان خورانده‌ بودند،   چرا که مانند تنفیذ با «ت» شروع می‌شود،  و برداشت فقها چنین است که ترب،   تأثیر «تنفیذ» را دو چندان خواهد کرد.   شاید هم برای افزایش هر چه بیشتر تاثیر «تنفیذ»،   مقداری ترب سیاه به آن «سوراخ بکره» خورانده‌ باشند،‌  همان چرخ‌چاه را می‌گویم که همیشه عین سگ هار کنار رهبر  ایستاده و زل زده به حضرات!   بهش می‌گن وحیدآقا،   از اعضای «گارد جاویدان» صحرای کربلاست.

 

به هر تقدیر حسن فوتبال رودربایستی ندارد،   ایشان «صدائی» شنیدند و از آنجا که عمری است حلقة غلامی به گوش دارند،  آناً با خود گفتند،  حتماً این «صدای مردم» است.   و پاسخ دادند،   «اقرء به اسم ربک‌الذی و الناس!»

 

و اما دورة نخست ریاست جمهوری حسن فوتبال برای «برجام» بود،   حال که برجام به امضاء رسیده،   دیگر حضور ایشان در رأس قوة مجریه جنبة «فورمالیته» پیدا کرده.   به همین دلیل مثلاً رئیس دولت علیاحضرت ملکة انگلستان ترجیح ‌داد به ایشان «تبریک» نگوید.  به این امید که کودتائی،  احمدی‌نژادی،  رئیسی‌ای،  خلاصه یک آدم «ظاهراً» خایه‌داری از قماش میرپنج و مدرس و … بیاید و این لکة ننگ را ـ  مقصود همان توافق هسته‌‌ای است ـ  از دامان مقدس انگلستان بشوید!   ولی خوب انتظارشان برآورده نشد،   در نتیجه حسن فوتبال را فرمودند،   «گو،‌ گو!» یعنی بدو برو و از میان غرش توپ ترب‌سیاه مقام معظم،   و نفیر زنبورک وحیدآقا،   تاج ریاست‌جمهوری را بردار و بر سر بگذار.  از «بهرام گبر» که کم‌تر نیستی،  او نیز

 

پنجه‌شان پاره کرد و دندان خرد

سرو تاج از میان شیران برد

 

حسن فوتبال چون این بشنید سجده کرد و به مراسم تنفیذ شتافت.   ولی خوب،   تاجگزاری حسن فوتبال همزمانی جالبی با بعضی مسائل دیگر نیز نشان می‌دهد.  به طور مثال،  شاهدیم که برنامة ابرقدرت‌سازی منطقه‌ای از جمکران و عربستان به بن‌بست رسیده.  چه نشسته‌اید که دو ابرقدرت‌ دست‌ساز عموسام تبدیل شدند به دوستان گرمابه و گلستان!  عموسام روی کاغذ برای ایندو ابر قدرت دست‌نشانده،  یا بهتر بگوئیم برای ایندو عارضة‌ استعماری،  برنامه‌های درخشانی تنظیم کرده بود.    قرار بود اینان دشمنان خونین منطقه‌ای یکدیگر بشوند و هر دو به نیابت از سوی عموسام با یکدیگر بجنگند و جنگ بین دو حکومت دست‌نشانده غرب،  نان عموسام را توی روغن بیاندازد.    به همین منظور طرح کودتا در شبه‌جزیره را به وزارت امور خارجة جمکران ابلاغ کردند،  تا همزمان گزمه‌های سعودی آن را «کشف» کنند،  و عوامل کودتا را در مراسم حج قتل‌عام فرمایند و زمینة درگیری مناسب فراهم آید.    آنقدر این لات‌بازی‌ها را ادامه دادند که پلیس سعودی نزدیک بود به یکی از نوادگان مذکر و راستین مولاعلی در فرودگاه جده تجاوز جنسی بکند!   بله،   اسلام الکی نیست؛   کار و زحمت و از خودگذشتگی دارد.   حتی ممکن است به قیمت پاره شدن کون طفلان مسلم تمام شود.   سپس یک سناریوی تسلیم ملوانان دریائی آمریکا به پاسداران جان برکف انقلاب اسلامی به صحنه آمد و شهردار «منتخب» تهران نیز اوباش را برای آتش زدن سفارت عربستان بسیج ‌کرد،   و در مشهد نیز آخوند رئیسی به وظیفة‌ الهی‌اش عمل نمود.

 

ولی خوب،  کار همه‌شان خراب شد و … و در فرخنده میعاد ارتقاء هیتلر به جایگاه «فوهرر» ـ  دوم اوت 1934 ـ  جواد ظریف در آغوش وزیر امور خارجة عربستان افتاد؛   روزنامه‌ها نوشتند،  «ظریف و الجبیر دست دادند!»   ولی ظریف خودش گفت،  «ما قبلاً با هم دوست بودیم!»   یورونیوز هم که این بساط را دید،   «فاش» کرد که جمکران از طریق آب‌های کویت به حوثی‌ها اسلحه می‌رساند!  ولی فاش نکرد که به دلیل قدرت اسلام،   افسران ارتش انگلستان و نیروی دریائی اینکشور،  مستقر در کویت سال‌ها و سال‌ها کور شده بودند،  و این انتقال مقدس را نمی‌دیدند.   یورونیوز «حق» دارد،   همة اسرار اسلام را نباید یک باره به اهل کفر نشان داد؛   یک به یک و گزینشی نشان‌شان می‌دهند.

 

در همین بساط خرتوخری بود که رجب اردوغان دادگاه عدل الهی به راه انداخت.   از شما چه پنهان،   اردوغان از آن ترک‌‌های خایه‌دار است.  تا حال حدود 50 درصد جمعیت ترکیه را به جرم همکاری با کودتای ناکام،   دستگیر،  شکنجه،  اعدام،  حبس،  مجازات و خیلی چیزهای دیگر کرده.   حتی شنیده شده که «مردم» را به زندان‌ها می‌برد تا به صورت متهمان تف بیاندازند.  حق‌شان است این کودتاچیان پدرسوخته!  کسی که می‌خواهد کودتا بکند و دیکتاتوری به راه بیاندازد و حق «مردم» را پایمال کند،  باید هم که اردوغان شکنجه‌اش کند.   مگر مسائل ترکیه همینجور خرکیه!   مملکت حساب دارد؛   قانون دارد؛  بر اساس قوانین متهمان را شکنجه می‌کنند؛  اعدام می‌کنند؛   از کار برکنار می‌کنند؛   ممنوع‌الخروج می‌کنند،  و با آن‌ها خیلی کارهای دیگر می‌کنند.   این مسائل هم به هیچکس مربوط نیست،‌   جز به اردوغان!

 

از زمانیکه در احوالات اردوغان دقیق شده‌ام،    از شما چه پنهان هر چه بیشتر سایة امام خمینی را بر سرش می‌بینم.   با این تفاوت که سایة امام اینبار دیگر به فارسی «آکادمی نجف» تکلم نمی‌کند،   به زبان ترکی استانبولی جفتک می‌اندازد.   چشم‌هارا ببندید،   و تصور کنید که آن بالا،   یعنی روی بالکن جماران،   امام خمینی دهان‌شان را باز می‌کردند و یک دهن براتون «سکینه دایقزی» می‌خواندند،  چقدر لذت می‌بردید؟!   حالا شما نه!   این آقای خامنه‌ای چقدر خوشش می‌آمد؟   طفلک از بس مجبور شده فارسی حرف بزنه خسته شده،   کمی انصاف داشته باشید.  انقلاب که نباید برینه تو زبان مادری آقای خامنه‌ای.   «مادر»،  آنهم مادر رهبر شیعیان جهان،   از مقدسات اسلام و مسلمین است!

 

آمریکائی‌ها هم به این مسائل خیلی اهمیت می‌دهند،  و برای حفظ حرمت مادر خامنه‌ای،  سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در فهرست تروریست‌ها قرار دادند!     بله،   این آمریکائی‌ها که 40 سال به دلیل قدرت اسلام چشمان‌شان کور شده بود،   به ارادة قادر متعال یک‌شبه «بینا» شده و عین سیما بنیا،  زدند زیر آواز:

 

چین و واچین داره پیرهن تنم،

گل می‌ریزه جای حرف از دهنم.

 

حالا نخوان، کی بخوان!  در همین حیص‌وبیص ظریف در آغوش جبیر بود،   چون این بشنید،‌ فریاد برآورد،   «به برجام تجاوز شده» و از هوش برفت!

 

اینچنین بودکه «برجام» را برای معاینات ناموسی به دادگاه عدل الهی بردند و دکتر «موگرینی» را احضار کردند.  مسئول امور خارجة اتحادیة اروپا،   پس از انجام  معاینات دقیق فرمودند،‌  خیر تجاوز نبوده!   شبه‌تجاوز بوده،‌  چرا که فقط یک بند انگشت دخول صورت گرفته،‌  و آنهم جهت اطمینان از طهارت انجام شده.   و از آنجا که طهارت از اصول دین مبین است،  پس دخول جهت اطلاع از طهارت تجاوز نیست؛  حظ ‌نفس نیست؛   لواط هم نیست؛   درمالی به شمار نمی‌آید؛  رفع حاجت نیست؛   رفع نجاست هم نیست؛   خلاصه هیچ نیست؛  همان است که در فرودگاه جده پیش آمده.   نه خانی آمده و نه خانی رفته!

 

اینچنین بود که سکرمه‌های ظریف و جبیر در هم شد،  به یکدیگر پشت کردند،  ولی هنوز «دست» می‌دادند.   ملکة انگلستان که از این تجاوز نابهنگام خیلی نگران شده بودند،  فیلیپ هاموند،  متخصص «کنسرت ممنوع» را فرستادند به برزیل تا آش پشت‌پا بخورد.  چرا که نه در ونزوئلا،   نه در برزیل و نه در آرژانتین عمل دخول نتوانسته صورت بگیرد.   دولت‌ها سرپا مانده‌اند و انگلستان مانده با یک بند انگشت که نمی‌داند به ماتحت کدام مادرمرده‌ای فرو کند.

 

حالا در این هیهاتی که بر سر یک «بند انگشت» به راه افتاده،   قرار گرفتن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست تروریست‌ها،  ‌ اعلیحضرت رضاشاه دوم را هم خیلی نگران خواهد کرد،  چرا که ایشان مدت‌ها بود در اطلاعیه‌های «دربارشان» خیلی از پاسدارهای گیرکرده «قدردانی» به عمل می‌آوردند.   حالا اگر بخواهند با گیرکردگان دولت «مردمی» تشکیل دهند تکلیف مبارزات واشنگتن با تروریسم چه می‌شود؟   خلاصه فعلاً این بند انگشت،  که روی دست دولت انگلستان باد کرده محشر خر به راه انداخته،   فقط امیدواریم نصیب ملت ایران نشود.