مدرس در آغوش آتاترک!

Image

 

ماه‌عسل «جمکران ـ واشنگتن» که با ارتباط تلفنی «ادعائی» بین روحانی و اوباما آغاز شده بود،  پس از چند هفته به توافقنامة نامعلوم و مبهم هسته‌ای انجامید،    و اتحادیة اروپا که از نخستین گام‌ها بازندة اصلی استراتژی نوین منطقه‌ای پیش‌بینی می‌شد،   در واکنش به آن 16 شرکت وابسته به جمکران را در فهرست تحریم اقتصادی‌ قرار داد!   تحریمی که قرار بود با توافقنامة کذا پایان گیرد!  بله،   این است نتیجة فروافتادن خر لنگ حکومت اسلامی در تله‌موش! 

 

مقام معظم و باند بیت‌رهبری که به دلیل عقب‌نشینی آمریکا در منطقه تمامی زرادخانة «سیاسی ـ تبلیغاتی‌شان»‌ را از دست داده بودند،  با «نرمش قهرمانانه» امید‌شان این بود که با توسل به «توافقنامة» کذا‌ بتوانند برای رهائی از فشار مطالبات ملت ایران  به دامان امن عموسام و لندن پناهنده شوند.   ولی اینهمه خیال خامی بیش نبود.   لندن و واشنگتن خود بهتر می‌دانند که این رژیم «آفتاب لب بام» است،   و استراتژی‌های منطقه‌ای خود را به هیچ عنوان با تکیه بر چنین تشکیلاتی سازمان نخواهند داد.   در نتیجه،   بساط «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم» در فضای دیپلماسی‌ جهانی پیرامون مسائل ایران به راه افتاد؛ گروهی «حامی» توافقنامه شدند،  و گروهی دیگر «مخالف» آن!   

 

 ولی در واقع این توافقنامه چیزی نیست که کسی بتواند با آن موافق و یا مخالف باشد!‌    این توافقنامه پایانی است تاریخی و غیرقابل اجتناب بر سلسله‌ تحرکات ایذائی از جانب سیاست‌های غرب بر علیه ملت ایران!   تحرکاتی که هم به حکومت اسلامی موجودیت سیاسی و نظامی و اطلاعاتی داده،   و هم منافع گستردة محافل وابسته به سرمایه‌داری «آتلانتیست» را سیراب نموده.   در نتیجه،   در عرصة‌ «اقتصادی ـ سیاسی» وابسته به آنگلوساکسون‌ها،  صف‌آرائی «مخالف ـ  موافق»  توافقنامه مبهم است.   چنین آرایشی را اگر بتوان تشریح کرد،  مسلماً نیازمند توضیح و تفصیلی به مراتب گسترده‌تر از آن خواهد بود که در رسانه‌ها بازتاب یافته.   به طور مثال،   چگونه می‌توان پذیرفت که فلان و یا بهمان تشکیلات وابسته به سرمایه‌داری آمریکا از توافقنامه‌ای که نتیجة مستقیم عقب‌نشینی کاخ‌سفید در منافع منطقه‌ای‌اش در خاورمیانه بوده،   «استقبال گرم» به عمل آورد؟! 

 

به چنین استقبالی فقط می‌توان در استدلالاتی برخوردار از چندین لایة استراتژیک معنا و مفهوم داد،   و پرواضح است که از نظام رسانه‌ای جهانی نمی‌توان انتظار داشت که دست به چنین «ناپرهیزی‌ها» زده،   اقدامی هر چند کم‌اهمیت جهت تنویر افکار عمومی ایرانیان صورت دهد.  در نتیجه،‌   برای پنهان داشتن ابعاد استراتژی نوین شیوة پروپاگاندی بر فضای رسانه‌ای حاکم شده،  که نهایت امر تمامی تحرکات استراتژیک در محورهای غیرآتلانتیست را به سکوت برگزار می‌کند.   به عنوان نمونه،   بی‌بی‌سی که «بلبل‌زبان‌ترین»‌ بوق‌ فارسی‌گوی امواج رادیوئی و اینترنتی به شمار می‌آید،‌  و «بحران» اوکراین را در بوق انداخته،   در مورد دیدار نخست‌وزیران سازمان شانگهای که با نشست «ویلنیوس» تقارن زمانی داشت خناق گرفته بود‌.            

 

ولی در داخل ایران قضیه متفاوت است.   حکومت ناگزیر شده نمایشاتی «خررنگ‌کن» از تغییرات گسترده‌ای به صحنه بیاورد که گویا پیامد استخراج حسن فریدون از صندوق‌های مارگیری است!   از اینرو جهت مطلا نمودن گلیم پاره‌پارة «اسلام سیاسی»،‌   دولت رئیس جمهور «منتخب» دست به اقدامات مضحکی زده.   به طور مثال،‌  در همین مسیر شاهد در بوق افتادن ورق‌پاره‌ای به نام «منشورحقوق شهروندی» هستیم.   ورق‌پاره‌ای که به نوبة خود نمایه‌ای روشن و غیرقابل تردید از تلاش‌های حکومت اسلامی جهت تثبیت فاشیسم اسلامی در جامعة ایران است.   این ورق‌پاره که «دستاورد» دولت منتخب به شمار می‌آید،‌   در عمل فصل‌نامه‌ای است جهت توجیه‌ فاشیسم انسان‌ستیزی که با تکیه بر تعلقات و باورهای توده‌ها به «دین اسلام»،   می‌خواهد سرکوب یک ملت را  «برحق» جلوه داده و همزمان برای حکومت نیز به عنوان «عامل حق» کسب مشروعیت نماید!   باید خدمت آقای روحانی بگوئیم،  ول معطلید!  آنکه به شما «راه» را نشان داده،   خودش حاضر نیست در این کوره‌راه با شما همراهی کند.   این حکومت و نگرش‌های اجتماعی،  سیاسی و اقتصادی‌اش،‌  و خصوصاً مقولة توجیه «تحدید» آزادی بیان،‌   همچون دیگر نگرش‌های تمامیت‌خواه،   آنقدر پوسیده و مستعمل و هرز شده،   که هر دم بیم گسستن تاروپودش می‌رود.  این گلیم پوسیده را زراندود نفرمائید.      

 

در راستای همین نمایش‌‌های خنک و تاریخ‌مصرف گذشته،   وزارت ارشاد حکومت ملائی نیز پس از برگزاری نماز و روزه و سردادن زوزه و ضجه،‌   دست‌ها را بالا زده و یک گزارش جانگداز حضور «فرهنگ‌دوستان» ایران زمین ارائه کرده که گویا نشاندهندة تساهل فراوان در زمینة نشر و انتشار شاهکارهای ادبی و فلسفی و … است که پیشتر در دورة احمدی‌نژاد توسط لات‌ولوت‌های همین حکومت «غیرقابل انتشار» اعلام شده بود!  

 

می‌دانیم که طی دوران هشت‌سالة دولت احمدی‌نژاد که حداقل چهار سال نخست آن با تأئید تمام و کمال و «علنی» علی خامنه‌ای توأم بوده،   هر آنچه می‌توانست چاپ شود و خوانده شود،  غیراسلامی اعلام شد!   «وزارت ارشاد» آخوندها به این ترتیب،   دست به تحدیدی بی‌سابقه در زمینة آزادی بیان در تاریخ کشور ایران زد،   و آزادی چاپ و انتشار فقط شامل برخی زیارت‌نامه‌های «مجاز» ‌شد!   البته این عملیات هولناک و ضدایرانی،   بی‌دلیل به راه نیفتاد.   اربابان یانکی حکومت اسلامی می‌خواستند با ایجاد چنین شرایط غیرانسانی‌ای ابزاری‌ مناسب جهت توجیه حمله و کشت‌وکشتار ایرانیان بیابند،   و تحت عنوان مبارزه با «دیکتاتوری» خاک این مملکت را همچون عراق و افغانستان از برکت خوشرقصی‌های بیت‌رهبری و باند احمدی‌نژاد و موسوی و دیگر خودفروختگان بی‌وطنی که از زباله‌دان‌ جمع کرده‌اند،   به توبره بکشند.  خوشبختانه سرشان آنچنان در سوریه به سنگ خورد که هنوز عربدة وامصیبتا از حلقوم کاخ‌سفید به فلک می‌رسد.   

 

حال دولت فکاهی و البته «منتخب» روحانی،   با آزاد کردن نشر همان «عناوین» غیرمجاز به همراه رفع توقیف از 20 کتاب،   که باند احمدی‌نژاد جهت زمینه‌سازی برای تهاجم آمریکائی‌ها «سانسورشان» کرده‌ بود،‌   و شاید خریدار و خواننده‌ای هم ندارد،   می‌خواهد برای ملت ایران «شق‌القمر» کند: 

 

«صدور مجوز 11 هزار و 169 عنوان و رفع توقیف از 20 کتاب در 100 روز»

منبع:  مهرنیوز،   ۱۳۹۲/۹/۶

 

نخست بپرسیم،   صدور مجوز برای 11 هزار «عنوان» چه معنا و مفهومی دارد؟   اگر 20 کتاب را رفع توقیف کرده‌اید،   مسلماً از جمله ترشحات اذهان هم‌سنگری‌های‌تان در بیت‌رهبری،   محافل لات‌ولوت‌های اصلاح‌طلب و دیگر ملایان پشم‌دار و بی‌پشم به شمار می‌رود.    ولی صدور مجوز برای 11 هزار «عنوان» دیگر چه صیغه‌ای است؟  به عبارت دیگر،   اعلامیة وزار ارشاد به ما می‌گوید،   در این مملکت نزدیک به 12 هزار عنوان کتاب را وزیر ارشاد پیشین «معلق» کرده بود؟   چه شده،  که در قلب همین حکومت،   امروز شما می‌خواهید به همین آثار اجازة «بررسی» بدهید؟   بالاخره چنین تصمیماتی چه در گذشته و چه در حال مسئولیت دارد.    وزیر مسئول که بوده،   و شبکة حقوقی و قانونگزاری‌ای که به ایشان اجازه داده 12 هزار عنوان کتاب را «سانسور» کند کجاست و چه کسانی موظف‌اند از اینان استنطاق کنند؟  مملکت که تکه استخوان نیست پیش‌کش سگ شود!      

 

بله،  اگر ادارة امور یک مملکت را جدی می‌گیرید،   بجای اِهِن‌وتُلُپ و انتشار «آمار و ارقام» شکمی بهتر است مسئولیت‌ها را به نمایش بگذارید.   جنایتکارانی که در برابر چاپ 11 هزار عنوان کتاب راه‌بند «قانونی‌نما» ایجاد کرده‌اند،   نمی‌باید پاسخگوی اینعمل ضدفرهنگی‌شان باشند؟   از منظر دولت «منتخب» پاسخ منفی است!    نه اینان پاسخگو هستند،  و نه اعضای دولت قبلی.  چرا که دولت «منتخب» همه روزه با فوت کردن در آستین ندانم‌کاری‌های گذشتگان،  می‌خواهد  از خود در برابر ناکارآمدی‌های امروزین‌اش سلب مسئولیت کند!  همانطور که پیشتر نیز طاغوت و آمریکا و منافقین و محاربین و غیره مسبب کمبودها معرفی می‌شدند.    

 

در ثانی،   اطلاعیة دولت در مورد فعالیت‌های وزارت ارشاد گنگ،  بی‌ارزش و بی‌معناست.   بارها گفته‌ایم،  و باز هم می‌گوئیم،   اگر ملت ایران برای رهائی از شر حکومت آریامهر به خیابان‌ها آ‌مد برای این نبود که ایرانیان «ملا» شوند،  و آخوندها هم مملکت را به مسجد تبدیل کنند!   این رویای احمقانة ملا و حواریون بازاری اوست،   همان‌ها که ملت را «معمم»،  جامعه را مسجد و جیب‌شان را سرشار از پول دلالی و رانت‌خواری می‌خواهند؛   خواست ملت ایران این نبوده،   نیست و هرگز نخواهد بود.  

 

طی سه دهه، برای تحمیل این «بهشت» لعنتی به ایرانیان تن به همه کار دادید.   از قتل‌عام ملت گرفته تا سرکوب فرهنگی،   تحدید آزادی‌های اجتماعی،   گسترش زن‌ستیزی،  همکاری با دزدان و آدمکشان و اوباش و اراذل شهری،   خودفروشی رایگان در بازارهای دیپلماتیک بین‌المللی و … خلاصه بگوئیم،   از هیچ پستی‌ای فروگزار نکردید.   اگر می‌پندارید که در قفای «توافقنامة هسته‌ای» خواهید توانست همان «کوفت» را در بسته بندی متفاوت به خورد ملت ایران بدهید خیلی اشتباه کرده‌اید.   چنین توهمی برای‌تان مرگ‌بار خواهد بود؛    چرا که از معنا و مفهوم استراتژیک این «توافقنامه» گویا هیچ دستگیرتان نشده.  برای خر فهم شدن بد نیست به حکومت «قدرقدرت» بگوئیم،   روسیه در چارچوب منافع منطقه‌ای‌اش از حملة اربابان یانکی‌ شما به ایران جلوگیری به عمل آورد،    و مسلماً اگر چنین دخالتی صورت گرفته برای این نبوده که امروز تولة فلان آخوند آدمخوار زیر دماغ مسکو سانسور «اسلامی» راه اندازد،  یا به همکاری اطلاعاتی با تخم‌وترکة کمال آتاترک در ارتش ناتو افتخار کند:

«[…] سازمان اطلاعات ایران با سازمان اطلاعات ترکیه همکاری نزدیکی با یکدیگر دارند[…] هیچ کس حق ندارد این همکاری را به عنوان یک نقطه تاریک در روابط ایران و ترکیه نشان دهد[…]»

منبع:  ایسنا،  ‌مورخ 30 نوامبر 2013  

 

تا چند روز پیش همین ترکیه خواستار نابودی رژیم بعث سوریه می‌شد،  و حکومت اسلامی نیز در مقام حامی دولت بشار اسد در رسانه‌ها «نقش‌آفرینی» می‌کرد.   ولی امروز،  در شرایطی که هنوز مطالبات استراتژیک آتاترکی‌ها در خاک سوریه به صراحت عنوان نشده،   شاهدیم که سفیر حکومت اسلامی در ترکیه،   رسماً به همکاری‌ امنیتی با آنکارا به عنوان عضو رسمی سازمان ناتو «افتخار» هم می‌کند.   اینهمه بخوبی نشان می‌دهد که حکومت اسلامی،  حداقل پیرامون بحران‌های منطقه‌ای سال‌هاست که به ملت ایران دروغ می‌گوید.   ولی این دوران سپری شده،  این حکومت یا از خواب سه دهه‌ای بیدار می‌شود،  یا ملت ایران مسجد متعفنی را که ملایان با همکاری کارشناسان سازمان سیا از بول‌وغایط شمر و یزید و حسن و حسین سر هم کرده‌اند،   بر سرشان خراب خواهد نمود.

 

از ایران تا اوکراین!

Image

 

پس از سال‌ها بازی موش‌وگربه که به عنوان «مذاکرات هسته‌ای»،   جمکرانی‌ها را تحت نظارت سازمان سیا با قدرت‌های بزرگ جهانی بر سر میز مذاکره می‌نشاند،   سرانجام در توافقنامة صبحدم سوم آذرماه 1392،‌  آمریکا چماق حکومت اسلامی را به دست خود شکست،  و بر سناریوی احمق‌پسند 34 سالة ولایت فقیه در مرزهای روسیه نقطة پایان گذارد.   البته دریافت دقایق و واقعیات استراتژیک،  تجاری و مالی این «توافقنامه» به سادگی و با سهولت امکانپذیر نخواهد شد.  چرا که این «توافق» هر چه باشد،   امتدادی خواهد بود بر گسترش روابط ایالات متحد با روسیه در خلیج‌فارس،  عراق،  ترکیه و خصوصاً در سراسر مرز کشورهای سابقاً شورائی.   از همین رو،   از آغاز این خیمه‌شب‌بازی گفتیم که اصولاً شرکت جمکرانی‌ها در این جلسات،  و یا نظرات دولت مفلوک اسرائیل پیرامون این مذاکرات،   بیشتر «دکوراسیون» و پروپاگاند است تا نیازی استراتژیک. 

 

با این وجود،  توافقنامة‌ ژنو چند نتیجة مثبت برای ملت ایران به همراه خواهد آورد.  نخست اینکه،   رابطة ایالات متحد با محافل حاکم در حکومت اسلامی را که از آغاز کودتای 22 بهمن 57 بسیار نزدیک،  هم‌سو و «برادرانه» بوده،  علنی می‌کند.   و به این ترتیب،   ملایان یکی از مهم‌ترین اهرم‌های پوپولیسم مذهبی‌شان  ـ  «نبرد فرضی» اسلام شیعی با ایالات متحد  ـ را که به عنوان کاتالیزور در معادلات هیجانی خیابانی مورد استفاده قرار می‌دادند از دست خواهند داد.   به این ترتیب لات‌های حزب‌الله،  جندالله،  انصارالله،   و دیگر «کوفت‌‌الله‌های» نان‌خور عموسام که در پی این «توافقنامه» بی‌سرپرست می‌شوند،   دیگر نخواهند توانست جو اجتماعی کشور را با استفاده از این «نبرد موهوم» مسموم کرده،   به سرکوب ملت ایران،   زن‌ستیزی،  چپاول اموال ملی،‌  و بی‌اعتنائی به مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر،  ابعاد ایدئولوژیک «یانکی‌پسند» نیز بدهند. 

 

مسلماً در درون مرزها بازتاب اجتماعی،  سیاسی و تشکیلاتی چنین عقب‌نشینی‌ای بسیار وسیع و گسترده خواهد بود،   و مشکل می‌توان در مقطع فعلی ابعاد آن را مشخص نمود.   چرا که،   امروز ایالات متحد می‌باید با مسئولیت‌های «ادعائی» خود در سطح جهانی،‌   هر چند این ادعاها واقعی نبوده و بیشتر به مصرف پروپاگاندهای سیاسی کاخ‌سفید می‌خورد،   سیاست‌های خود را در ایران هماهنگ نماید.    مقولاتی از قبیل بی‌اعتنائی حکومت اسلامی به اعلامیه جهانی حقوق بشر،  تحدید آزادی بیان،  سرکوب زنان،  تحدید فعالیت‌های سیاسی،  حزبی،  اتحادیه‌های کارگری و … که جملگی از آغاز غائلة حکومت اسلامی تحت حمایت زیرجلکی آمریکا،‌   به عنوان «خط امام و انقلاب» بر ملت ایران تحمیل شده،‌  مسئولیت‌اش از دوش لات‌های حکومت اسلامی برداشته می‌شود،  و بر شانة ایالات متحد می‌افتد.  

 

در فردای پذیرش حکومت اسلامی از جانب ایالات متحد در میان دولت‌های «قابل معاشرت» می‌باید دید کاخ‌سفید با چه ترفندهائی خواهد توانست در یکی از حساس‌ترین بازی‌های دیپلماتیک تاریخ‌اش،   هم حیثیت واشنگتن را در برابر ملتی که بیش از سه دهه توسط اوباش اسلامگرا سرکوب‌شان کرده تثبیت نماید،   و هم گزینة حکومت اسلامی را که اینک تبدیل به «سرجهازی» کاخ‌سفید شده از گزند تحولات اجتماعی،  سیاسی و استراتژیک آینده مصون دارد.  تقابلی که مدیریت آن در شرایط فعلی،  خصوصاً به دلیل حضور قدرتمند روسیه در ارتباطات منطقه‌ای،   به استنباط ما آنقدرها ساده و آسان نخواهد بود. 

 

آمریکا پس از آنکه بالاجبار حضور قدرتمند کرملین را در منطقه پذیرفت،  خصوصاً پس از حملة نظامی به عراق،  تمامی تلاش خود را به خرج داد تا از فروافتادن در معادلة «مسئولیت‌پذیری» در ایران بگریزد.   و برای این فرار بزرگ هر آنچه در چنته داشت بیرون ریخت:   هیاهوی ملاممد اصلاح‌طلب،   دو دوره دولت روحوضی احمدی‌نژاد و «استبداد» مقام معظم،   جنبش‌سبز،  و …  و هدف اصلی این هیاهوها روشن بود،  جایگزینی یک حکومت هوچی فرسوده با یک هوچی تازه نفس.  سلطنت‌طلب یا اسلامی و یا سوسیالیست‌نما،  هیچ تفاوتی نمی‌کرد.  برای آمریکا آنچه امروز در رابطه با ایران پیش آمده، از ده‌ها سال جنگ فرسایشی از قبیل افغانستان و عراق بدتر است.   تلاش عمده واشنگتن بر این استوار شده بود که دست‌نشاندگان جمکرانی‌اش به این نقطه نرسند.   به نقطه‌ای که مسئولیت رفتار و کردار حکومت اسلامی در مرزهای روسیه را کاخ‌سفید به جان بخرد،   ولی دیدیم که آمریکا مجبور شد تن به اینکار بدهد. 

 

ما به نوبة خود این موفقیت بزرگ را به ملت ایران تبریک می‌گوئیم.   و هر چند ناکارآمدی ساختارهای حکومت در ایران این پیروزی را در قالب دخالت قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای نصیب ایرانیان کرده،  امیدواریم که این گام مهم و سرنوشت‌ساز آغازی شود بر پایان دور باطلی که دخالت‌های ضدانسانی امپراتوری انگلستان و یانکی‌ها از کودتای میرپنج تا به امروز در کشورمان به راه انداخته. 

 

در واقع،  کاخ‌سفید از هم اینک می‌باید دو مطلب را بپذیرد.  نخست اینکه،   اعمال وحشیانة حکومت ولایت‌فقیه،  همزمان مسئولیت‌هائی متوجة آمریکا خواهد کرد.    دیگر آنکه، با قرار دادن مشتی لات و چاقو‌کش در مقام شخصیت‌های «مستقل»،   نخواهد توانست مسئولیت دولت‌سازی سازمان سیا را پنهان دارد.   ولی این نقش‌پذیری به تحولاتی جان خواهد داد که به هیچ عنوان به ایران محدود نشده و نخواهد شد.

 

همانطور که شاهد بودیم،   علاوه بر فروپاشی سیاست غرب در ایران،   عقب‌نشینی کاخ‌سفید در سوریه همزمان به چند لایه از تحولات عمدة دیگر نیز شکل داده.   مهم‌ترین قربانی‌ای که شکستن شمشیر جنگ‌سازی یانکی‌ها در سوریه به تاریخ جهان ارزانی داشت،   اسلامگرائی ترکیه بود.   در سایة این شکست،  موضع دولت «نظامی ـ اسلامی» آنکارا که با هم‌یاری ارتش ناتو نگرش اسلامی خزنده و مهلک و ضدانسانی را در سطح جامعة ترک به حرکت درآورده،   هر روز متزلزل‌‌تر می‌شود.  عقب‌نشینی آنکارا نخست با رها کردن پروژة تخریب «پارک گزی»‌ به منصة ظهور رسید؛  ‌ سپس در قالب دعوت رسمی از رهبر کردهای عراق،   و موضع‌گیری‌های ظاهراً «پیشرو» پیرامون مسائل قومی دنبال شد.   تا جائی که اردوغان،  رئیس دولت ترکیه،  علیرغم عضویت رسمی کشور متبوعش در سازمان آتلانتیک شمالی،   در سفر اخیر به مسکو،   خواهان پیوستن ترکیه به پیمان شانگهای می‌شود!   باید قبول کرد که این تحرکات جداً «فکاهی»‌ است.   روسیه به هیچ عنوان یک تشکیلات جاسوسی سازمان‌های اطلاعاتی غرب را که در هیبت «دولت آنکارا»‌ خود را به نمایش گذارده،   به پیمان شانگهای راه نخواهد داد.  و اگر پیوستن ترکیه به سازمان شانگهای عملی شود،   می باید نتیجه ‌بگیریم که  ترکیه از اردوگاه غرب بیرون افتاده: 

 

«نخست‌وزیر ترکیه،  رجب اردوغان،   در دیدار از روسیه،   روز جمعه در سن‌پترزبورگ اعلام داشت،   ترکیه خواهان پیوستن به سازمان همکاری‌های شانگهای است.»    

منبع:  ریانووستی،  22/11/2013

 

البته ترکیه و سری‌لانکا،   در حال حاضر به عنوان «اعضای همکار جهت گفتگو» در این پیمان نظامی حضور دارند.   ولی این حضور بیشتر جهت انتقال مستقیم و بلاواسطة نظرات «نظامی ـ امنیتی» مسکو به ولینعمت‌های ماورای‌بحاری اینان است،   نه حضوری فعالانه و استراتژیک.   طبیعی است که اگر ترکیه علاقمندی بیشتری جهت حضور استراتژیک از خود نشان دهد،   «قضیه» متفاوت خواهد بود.

 

از سوی دیگر،   بحرانی که طی چند روز گذشته،  پیرامون عضویت اوکراین در اتحادیة اروپا به وجود آمده،   به صراحت نشان می‌دهد که در جبهة اروپای شرقی نیز فروپاشی نصیب آنگلوساکسون‌ها شده.   ایجاد واحد پولی مشترک اروپا و عضوگیری‌های عجولانة اتحادیة اروپا در مناطق شرقی این قاره،   هدف مشخصی را دنبال می‌کرد.  فروپاشی اتحاد شوروی برای انگلستان که در عمل «پدرخواندة» اتحادیة اروپا تلقی می‌شود نویدی بود بس دل‌انگیز.  آنگلوساکسون‌ها با تبلیغات مزورانه به ملت‌های محروم اروپای شرقی که از نیم قرن استالینیسم آدمخوار پای بیرون می‌گذاردند،   چنین وانمود کردند که صرف پیوستن به اتحادیة اروپا از کشور متبوع‌شان یکشبه انگلستان و فرانسه و آ‌لمان فدرال خواهد ساخت!   این توهم شیرین بسیاری را فریفت و کم نبودند سیاستمدارانی که خصوصاً در مناطق مرکزی از قبیل جمهوری چک و لهستان اسب الحاق به اتحادیة اروپا را آناً زین کرده ملت‌ها را به سوی «بهشت» رهنمون شدند. 

 

ولی اهداف واقعی انگلستان از این عضوگیری‌های عجولانه تأمین زندگی مرفه و رشد و آموزش و رفاه برای ملت‌های محروم نبود؛   قضیه به این محدود می‌شد که چگونه می‌توان در برابر رشد قدرت خرید روبل روسیه،   و مغناطیسم بازار اینکشور در جذب نیروی کار ماهر اروپای شرقی سنگ‌اندازی کرد.   بی‌دلیل نبود که هیاهوی تبلیغاتی «به‌به و چه‌چه» پیرامون پیوستن «ملت‌ها» به اتحادیة اروپا با شروع جنگ خاندان بوش با «تروریسم» در کشورهای مسلمان‌نشین تقارن یافت. 

 

در واقع آنگلوساکسون‌ها در دو جبهة‌ «نبرد با تروریسم و پیوستن به اتحادیه اروپا» یک هدف مشخص را دنبال می‌کردند:  تضعیف قدرت عمل روسیه.   به عبارت دیگر،  تخریب پایگاه‌هائی در اولویت اینان قرار گرفته بود،   که در اروپای شرقی و خاورمیانه می‌توانست به عنوان سکوی پرش سرمایه‌داری روس مورد استفاده قرار گیرد.  این سیاست روس‌ستیز در مناطق نفتخیز که مشکلات عدیده‌ای برای قیمت‌گزاری‌های نفت می‌توانست برای یانکی‌ها به وجود آورد،  با عربدة‌ «مبارزه با تروریسم» به اجرا در آمد.  تروریسمی که رشد،   گسترش و سازماندهی آن تحت نظارت غرب صورت می‌پذیرد.   در اروپا همین سیاست با آوای فریبندة ‌«پیوستن به اتحادیة اروپا»‌ توام شده بود.   ولی پیش از توافق‌های ژنو،‌  چرخش دولت اوکراین دست اتحادیة اروپا را در پوست گردو گذاشت:

  

«[…] دولت اوکراین تصمیم گرفته،  روند تدارکات برای امضای تفاهمنامه عضویت اینکشور در اتحادیه اروپا را متوقف کند.   مقامات کی‌یف تصمیم خود را از جمله با ضرورت توسعه روابط اقتصادی با روسیه و اتحادیه کشورهای مستقل مشترک‌المنافع توضیح دادند.»

منبع: ریانووستی،  1392 / 09 / 02

 

از خبر فوق  نمی‌باید تعجب کرد.  چرا که همزمانی فروپاشی سیاست‌های استعماری انگلستان و متحدان گاوچران‌اش در ایران،   با به گل نشستن کشتی انگلیس در اروپای شرقی بسیار منطقی است.  در عمل،   بحران اوکراین لایة اروپای شرقی «بحران هسته‌ای» ایران است.  و از آنجا که عقب‌نشینی در الحاق ملت‌های اروپای شرقی به اتحادیة اروپا شتاب گرفته،   و کار به انصراف برخی کشورهای اروپای شرقی از شرکت  در برنامة یوروویژن کشیده،  می‌توان حدس زد که لایه‌های سیاسی گسترده‌ای در داخل ایران نیز دچار فروپاشی خواهد شد،   و چه بسا که گروه‌های بسیاری از دایرة قدرت کنار گذاشته شوند: 

 

«[…] بلغارستان به خاطر مشکلات مالی در مسابقة آواز یوروویژن ـ 2014 در دانمارک شرکت نخواهد کرد […] پیشتر صربستان،  جمهوری چک،  اسلواکی،  قبرس و کرواسی نیز اعلام کرده بودند که [در این مسابقات شرکت نخواهند کرد]»

ریانووستی،  1392 / 09 / 02

 

البته عدم شرکت چند کشور در یک مسابقة هنری را نمی‌توان به حساب فروپاشی استراتژیک نوشت،  ولی اگر این استراتژی از آغاز این نوع «همگرائی‌ها» را در سیاست‌های خود کلیدی ارزیابی کرده‌،    اینک که این «همگرائی‌» دچار تزلزل شده جای تردید در فروپاشی باقی نمی‌گذارد.   از سوی دیگر،  آنانکه با سیاست‌های جهانی آشنائی‌هائی دارند بخوبی می‌دانند که «مخارج» در مسیر سیاست‌های کلیدی هیچگاه عاملی بازدارنده به شمار نیامده.   چه بسا که کشورهای ثروتمندتر در صورت وجود چشم‌اندازهای مساعد در این همگرائی‌ها به «کمک» کم‌درآمدترها بیایند.   اگر اینک چنین «خیرات و مبراتی» صورت نمی‌گیرد،  به این دلیل است که اصل قضیه بر باد رفته! 

    

از سوی دیگر،  همزمان با فروپاشی سیاست‌ آنگلوساکسون‌ها در ایران و اروپای شرقی،   شاهد حضور وسیع‌تر روسیه در بازارهای تسلیحاتی خاورمیانه هستیم.  و جالب اینکه،   شیخ‌نشین‌های خلیج فارس که معمولاً آتش‌بیاران صنایع نظامی غرب هستند،  اینبار برای صنایع روسیه از خود دست‌ودلبازی نشان می‌دهند:  

 

«منابع خبری مصر از قرارداد نظامی دو میلیارد دلاری قاهره ـ مسکو خبر می‌دهند[…]الجزیره نیز اعلام کرد،  عربستان‌‌سعودی قصد تأمین مالی این قرارداد نظامی را دارد.  براساس این گزارش امارات نیز در اجرایی شدن این قرارداد به مصری‌ها کمک مالی خواهد کرد.»

منبع:کیهان،   25 آبان 1392 

 

اگر از اهمیت تجاری،  مالی و استراتژیک فروش تسلیحات آگاه باشیم،  این را نیز می‌باید نشانه‌ای از عقب‌نشینی «لندن ـ واشنگتن» در جبهه‌های جهانی‌شان تلقی کنیم.  تزریق دلارهای نفتی انگلستان در صنایع نظامی مسکو برای خیلی‌ها از زهر هم تلخ‌تر خواهد شد.   به ویژه زمانیکه صنایع نظامی فرانسه از کنار گذاشتن سفیران «عربی‌سازی» ـ  وظیفة اصلی اینان فروش تسلیحات فرانسه به شیخ‌نشین‌ها بوده ـ  ابراز نگرانی می‌کند،   تکلیف دیگران روشن است.  

 

با این وجود،   با توجه به اعلام مواضع جان کری،  وزیر امور خارجة ایالات متحد پیرامون «اهداف واقعی» انقلاب‌های مصر و تونس و قرار دادن اسلامگرائی در حاشیة این «اهداف»،‌  به استنباط ما تشریح تصویر آتی استراتژی‌های منطقه‌ای،  نیازمند توضیحات مفصل‌تری نیست.   همانطور که گفتیم،  پروندة بسیاری از تبه‌کاری‌های غرب در ایران بسته شده،  و امیدواریم که از این فرصت مناسب ملت ایران،  روشنگران،  سیاستمداران و صاحب‌نظران آنچنانکه شایسته است بهره‌ گیرند.    

 

 

 

 

 

 

            

 

     

   

 

 

 

 

 

 

 

هابیل و قابیل در لبنان!

 

امپراتوری استعماری «حکومت اسلامی» که پس از کودتای ننگین 22 بهمن 57،  در بسیاری مناطق جهان،  خصوصاً در لبنان،  تحت نظارت سازمان سیا چشم به جهان گشوده بود،  به دلیل عقب‌نشینی‌های عموسام در خاورمیانه در حال فروپاشی است.  این است دلیل انفجارهای امروز بیروت در برابر سفارتخانه حکومت اسلامی،  ‌یا بهتر بگوئیم مرکز گسترش ‌تروریسم و آشوب.   این مجموعة‌ استعماری به هزینة ملت ایران و با حمایت لوژیستیک سازمان‌های اطلاعاتی غرب در کشور لبنان بساط گرویدن اوباش و اراذل محلی به دین مبین و تغییر مذهب به راه انداخته بود،   و به این ترتیب زمینه‌های مناسب جهت درگیری‌های مذهبی،  فرقه‌ای و نژادی و خصوصاً جنگ‌های صلیبی فراهم می‌آورد.   

 

ضربة مهلکی که امروز سیاست «اسلام فروشی» حکومت اسلامی در لبنان متحمل شد،  در شرایطی رخ داده که با عقب‌نشینی‌های اخیر،   آمریکائی‌ها نیز دیگر امکان حمایت از سیاست‌های «دین‌پناهی» جمکرانیان را ندارند.   به همین دلیل،   مسلماً تغییرات گسترده‌ای را شاهد خواهیم بود؛   این تغییرات به لبنان محدود نمی‌ماند.  در کوتاه مدت به احتمال زیاد بازتاب‌های گسترده‌تری از این عقب‌نشینی‌ها را در دیگر مناطق،   خصوصاً در عراق،  کردستان و جزایر خلیج‌فارس به چشم می‌بینیم.   وبلاگ امروز را به بررسی انفجارهای لبنان اختصاص می‌دهیم.

 

در نخستین مرحلة تحلیل این عملیات تروریستی،  می‌باید از فروافتادن در تله‌ای که عموسام و دوستداران ایرانی‌نما و اسلامگرای‌اش،   خصوصاً جناح‌های جنگ‌طلب اسرائیل در مسیرمان تعبیه کرده‌اند اجتناب کنیم.    و تلة کذا چیزی نیست جز باوراندن این دروغ بزرگ که،  نشستن دولت روحانی بر سر میز «مذاکرات هسته‌ای»،   موضع حکومت امام زمان را متزلزل کرده و «آمریکای جهان‌خوار»‌ نیز با این عملیات تروریستی می‌خواهد از حکومت برحق آخوندها هر چه بیشتر «باجگیری» کند!   این تبلیغات استعماری‌ای است که طی سه دهة اخیر در مقاطع مشابه از حلقوم عوامل حکومت اسلامی تراوش کرده،   و سر رشتة این تراوشات تبلیغاتی نیز در دست همان کاخ‌سفید بوده و هست.  

 

در این تبلیغات،  همانطور که رخداد «اشغال ساختمان سفارت آمریکا» نشان داد،‌  واشنگتن تبدیل می‌شود به «دشمن آخوند»،   و آخوند هم در جایگاه ناجی ملت ایران قرار خواهد گرفت!   در نتیجه،  ایرانیان مخالف توحش آخوند تبدیل می‌شوند به «متحدین طبیعی آمریکا»،  و ایرانیان هالو نیز جان خود را برای دولت دست‌نشاندة آمریکا در ایران هزینه خواهند کرد؛   معادله‌ای «برد، برد» که توسط سازمان سیا طی سه دهة‌ اخیر با موفقیت کامل در کشورمان به مورد اجرا گذارده شده.    ولی باید گفت که برای به صحنه آوردن این سناریوی تکراری و نخ‌نما خیلی دیر شده؛    فقط الاغ ملانصرالدین هنوز نفهمیده که «داستان» از کجا آب می‌خورد.

 

در شرایط جدید،   آمریکا بالاجبار حسن فریدون را با مشتی قول‌وقرارهای آبکی از صندوق‌ها بیرون کشیده،   و او را تحت عنوان «منتخب» ملت ایران در صحنة بین‌المللی روی سرش می‌چرخاند،  پس سیاست‌هائی در قفای این «انتخاب» در حال تکوین است.   در غیراینصورت سازمان سیا مسلماً ترجیح می‌داد که یک روان‌پریش چاقوکش از قماش جلیلی،   و یا یک ابله «سه‌نبش» همچون رضائی را به ریاست «جمهوری» اسلامی بگمارد!   بله،   در چارچوب استراتژی‌هائی که بر کاخ‌سفید تحمیل شد،   امثال جلیلی،  رضائی و یا ولایتی را نتوانستند بیرون بکشند؛   به این دلیل که حتی در مصر و  تونس،‌  مناطق «بهارزده» هم که امثال اینان را آوردند دولت‌شان مستعجل شد.   آمریکا در این مناطق نیز عقب‌نشینی کرد،   و پشت جبهه و خاک‌ریز پناهگاه‌اش در صحنة سیاست بین‌الملل هنوز مشخص نشده.   شاید به همین دلیل بود که نخواست در ایران هم شکست‌ خود را علنی کند.  در نتیجه،   اینک تلاش آمریکا در مسیر «پیروز نمایاندن» روحانی شکل خواهد گرفت.  بنابراین واشنگتن با تمامی قوا سعی می‌کند عملیات «حسن فریدون» را با پیروزی و «کامیابی» توأم نماید،   باشد که مفری شود جهت ادامة دیگر سیاست‌های‌اش در منطقه. 

 

از سوی دیگر،  شاهد بودیم که سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای ـ  روسیه،  هند و چین ـ  به حضور حسن فریدون «منتخب» رضایت داده‌اند،   پس اینان نیز در مرزهای روسیه سیاست‌هائی را دنبال می‌کنند،   و بی‌اعتباری «منتخب» آمریکا آب به آسیاب‌شان نخواهد ریخت.

 

با توجه به اجماع بین‌المللی،  این سئوال مطرح می‌شود که کدام گروه‌ها،  و چه محافلی از  انفجارهای بیروت می‌توانند بهره‌برداری کنند؟  واقعیت‌اش را بخواهیم از منظر سیاسی این انفجارات نوعی عمل مذبوحانه است،   و به استنباط ما «بمب‌گزاران» را می‌باید در میان همان‌هائی جستجو کرد که طی سه دهة اخیر در پایه‌ریزی «امپراتوری استعماری حکومت اسلامی»‌ بیشترین سرمایه‌گزاری‌ها را کرده‌‌اند.   محافلی که در درون ایران،   و برون‌مرزها به این توهم احمقانه دامن زده‌اند که حکومت اسلامی آخوندها «مستقل» است؛   با اسرائیل می‌جنگد؛   طرفدار فلسطینیان است؛   با دولت لائیک حزب بعث «همکاری» دارد؛   با اسلامگرایان جهادی «مخالف» است؛  به آراء ملت‌های «مسلمان» اهمیت می‌دهد و … و هم اینان هستند که امروز به دلیل عقب ماندن از تحولات جهانی و خصوصاً منطقه‌ای چارة کارشان را در بمبگزاری می‌بینند.

 

با این وجود،   نمی‌باید فراموش کرد که اگر این بمب‌گزاری فی‌نفسه واکنشی است مذبوحانه به شکست در استراتژی‌های منطقه‌ای،  همزمان نمایه‌ای خواهد بود از فروپاشی استراتژی‌هائی که پس از توافقات نشست گوادالوپ،   نهال سیاست‌های اسلامگرای سازمان سیا را در منطقة خاورمیانه «آبیاری» کرده.   در حال حاضر،   عکس‌العمل رسانه‌ای حکومت اسلامی به این انفجارات و «پروپاگاند» غرب پیرامون آن هنوز تکمیل نشده.   ولی جمکرانی‌ها تلاش دارند تا عکس‌العمل‌های خود را پیرامون این رخداد هم‌سو و هم‌سان کنند،   شاید حتی ترجیح می‌دهند این حادثه را «زیر سبیلی» در کرده در مورد آن دست به تبلیغات و هیاهو نزنند.   هر چند برخی رسانه‌های آنگلوساکسون این انفجارها را به «القاعدة لبنان» وصله کرده‌اند،   نمی‌باید فراموش کرد که آنچه رخ داده نوعی «جنگ درون‌محفلی» است.  جنگی است بین دو جناح غرب که نمایندگان‌شان در قلب حکومت اسلامی به جان یکدیگر افتاده‌اند.  از یک‌سو محفل کیهان،   بیت‌رهبری،   باند جلیلی،  خبرگزاری فارس و … با بهره‌برداری از حمایت‌های بین‌المللی خواهان بازگشت به گفتمان «نبرد با آمریکا» هستند،   و در این راه حاضرند دست به هر کاری بزنند.  از سوی دیگر،   برخی جناح‌ها تلاش دارند از طریق همیاری با استراتژی‌های «مقبول» بین‌المللی به حیات حکومت وحشت آخوند «تداوم» بخشند. 

 

بی‌رودربایستی بگوئیم،   پیروزی هیچکدام از اینان پیروزی ملت ایران نخواهد بود.  امروز شاهد بازتاب جنگ اینان در لبنان هستیم،   و به صراحت می‌بینیم که این جناح‌ها و حامیان‌شان در صحنة بین‌المللی از اعمال وحشیانه و آدمکشی و خونریزی‌ رویگردان نیستند.   تنها راه پیروزی ملت ایران خارج شدن از معادلات وحشیانة بمب‌گزاران و آدمکشان است،  و اینکار جز با فروپاشاندن پایه‌های حکومت استعماری و مجموعه روابط یک‌سویه‌ای که بر سرکوب و چپاول و انسان‌ستیزی و استبداد «برحق» تکیه دارد،   عملی نخواهد شد.  

 

 

 

 

 

 

 

   

کاپوت هسته‌ای!

عکس

 

 

نمایشات «مذاکرات» جمکران با شش قدرت جهانی پیرامون آنچه «بحران هسته‌ای» ‌خوانده می‌شود،  هنوز ادامه دارد و از هیچ روزنه‌ای امکان کسب اطلاع در مورد چند و چون این مذاکرات وجود نخواهد داشت.    البته چنین «مذاکراتی» در هیچ برهه‌ای از تاریخ به صورت علنی صورت نگرفته.   ولی امروز آنچه برای ایرانیان از اهمیت برخوردار است،  نه فلسفة مذاکره با این و آن،   که دلائل واقعی این مذاکره است.   بارها گفته‌ایم،  و اینبار نیز تکرار می‌کنیم،   حکومت جمکران در موضعی نیست که پیرامون مواضع اتمی‌اش شش کشور قدرتمند جهان را به پای میز مذاکره بکشاند.   این حکومت یک مجموعة دست‌نشاندة بی‌اختیار است که نان و آبش را یانکی‌ها دم در می‌گذارند،   از چه رو اینک می‌باید تمامی قدرت‌های جهانی با این ساختار پوشالی وارد «مذاکره» شوند؟  پس اگر مذاکره‌ای در میان است،  مسئله به جمکران ارتباطی ندارد. 

 

نمایش مضحکی که یانکی‌ها به دلیل اجبار در عقب‌نشینی از مواضع سنتی‌شان در خاورمیانه و آسیای مرکزی برای نوکران‌شان در ایران فراهم آورده‌اند،   و با اعلام نرمش «قهرمانانة» علی خامنه‌ای،  رهبر مفلوک جمکرانی‌ها آغاز شد،   اینک پای به مراحل حساسی گذارده.   دلیل هم اینکه دو جریان سیاسی ـ  حکومت اسلامی و حامیان و عوامل فرامرزی‌اش از یک‌سو،  و اوپوزیسیون وابسته به غرب از سوی دیگر ـ  در دو بوق متفاوت تبلیغاتی می‌دمند.

 

گروه اول ـ رسانه‌های غرب و جمکرانی‌ها ـ  دست از «به‌به‌و‌چه‌چه»‌ پیرامون نتایج «سرنوشت‌ساز» این مذاکرات برنمی‌دارند و  ضمن ستایش از «مقاومت» تیم مذاکره‌کنندة جمکرانی،  اسرائیل و دیگر نوکران عرب‌ آمریکا را در منطقه مورد تهاجم قرار ‌می‌دهند:    

 

«چمران:  فرانسه در نقش نماینده اسرائیل ظاهر شد تا ژست دیپلماتیک آمریکا حفظ شود ـ ظریف خطاب به برخی کشورهای عربی:  به تفرقه افکنی‌ها دامن نزنید/ حل این مشکلات به نفع همه و همسایگان ماست.»

فارس‌نیوز،  19 آبان‌ماه 1392

 

جالب اینجاست که چماقداری به نام چمران نمی‌گوید،   چرا و به چه دلیل آمریکا که تا چند هفتة پیش رسماً ملت ایران را به حملة‌ نظامی تهدید می‌کرد،   امروز «ژست»‌ دیپلماتیک گرفته؟  مسلماً این تغییر موضع به دلیل ترس از آراء «میلیاردی» حسن فریدون و انتخابات بیت‌رهبری نیست،   پس دلیل را کجا باید جستجو کرد؟‌   از سوی دیگر،    به چه دلیل فرانسه می‌باید نقش نمایندة اسرائیل را ایفا کند؟   مگر کشور اسرائیل،  در ابعاد سیاسی،  نظامی،   اطلاعاتی و اقتصادی چه دارد که جمهوری فرانسه در مقام عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل می‌باید «خدمتگزارش» بشود؟   برای این پرسش‌ها پاسخی نخواهیم یافت.  چرا که جمکرانی‌ها از آغاز کودتای آمریکائی 22 بهمن 57 تا به امروز بر جفنگ‌بافی و مزخرف‌گوئی تکیه داشته‌اند و همچنان نیز بر سیاق عادت،   در مسیر ترهات‌پراکنی گام برخواهند داشت،   چمران نیز از این روند مستنثی نیست.  و به همچنین است در مورد آقای ظریف،  وزیر امور خارجة بیت‌رهبری!   ایشان که اگر به کشورهای منطقه «سفر» دیپلماتیک بفرمایند،‌  جز فحش و گوجه‌فرنگی و تخم‌مرغ گندیده،  چه از جانب «خیابان» و چه از طرف مسئولان کشوری و لشکری نصیب دیگری نخواهند داشت،   از چه رو به خودشان اجازه می‌دهند برای مواضع دیگر کشورهای منطقه تعیین‌تکلیف کرده،   «اولتیماتوم» هم بدهند؟ 

 

بله،  این‌هاست ظرایف این به اصطلاح «مذاکرات» که از قلم اوفتاده.   اسرائیل اگر نقش «حسین مظلوم» بازی می‌کند،  برای این نیست که می‌تواند در این میانه حرفی برای گفتن داشته باشد.   این مذاکرات اصلاً نه به جمکران مربوط می‌شود و نه به اسرائیل.   این آمریکائی‌ها هستند که در هر گام دولت نتانیاهو را پیش می‌اندازند تا با «ابراز نگرانی» از «موفقیت‌های» چشمگیر‌ و تاریخی جمکرانیان،‌   آب به آسیاب ملایان تهران سرازیر کرده،‌   «مذاکرات» اینان با قدرت‌های جهانی را در نظام رسانه‌ای نوعی «مبارزه با نفوذ» اسرائیل جا بزند!   خلاصه،   به صحنه آوردن سناریوی مواضع «ضداسرائیلی» جمکرانی‌ها همانطور که می‌بینیم اینبار توسط آمریکائی‌ها اجرا می‌شود.   و اگر محمدجواد ظریف،  که از دوران شباب به پیشخدمتی در بارگاه یانکی‌ها از جمله جرج سوروس افتخار کرده،   امروز برای دولت‌های منطقه «تعیین» سیاست می‌کند،  به این دلیل است که به خیال خام خود، ‌ راه بازگشت به جایگاه ژاندارم منطقه را برای جمکرانی‌ها محفوظ نگاه دارد!   به عبارت دیگر،  جمکرانی‌ها همچون عنتری که در قفس اوفتاده،   بر دو شاخة مواضع سنتی حکومت‌های دست‌نشاندة آنگوساکسون‌ها در ایران یعنی «شیخ‌وشاه»،  مرتب اینور و آنور می‌پرند.   به این امید که فلسفة وجودی حمایت‌های استعماری از ساختارهای خونریزی که بر آن‌ها تکیه کرده‌اند از دست نرود.   ولی زهی خیال باطل!

 

این «مذاکرات»،   همانطور که پیشتر هم گفتیم ربطی به این «عنترها»‌ ندارد،   مسئله مربوط می‌شود به خود لوطی!  یعنی به آمریکائی‌ها که با علم کردن میرحسین موسوی و لات‌بازی «آزادیخواهی» جنبش سبز شکم‌شان را برای یک خردجال مردمی از قماش مصدق‌السلطنه و یا روح‌الله خمینی صابون زده‌ بودند،  و شکست در این راه تمامی کارت‌های سیاسی‌شان را سوزاند.   انگلستان و فرانسه که عملاً رسوا شدند؛   عوامل‌شان با نام و نشان و هویت «لو» رفت،  و واشنگتن نیز با پناه دادن به اوباش «اصلاح‌طلب،  دانشجوی خط امام و شرکاء» ثابت کرد که طراح اصلی برنامة‌ ‌گروگانگیری دربان و آبدارچی سفارت‌خانه‌اش در تهران سازمان سیا بوده.    

 

به دلیل همین شکست‌هاست که برای تقویت اسلام‌گرایان و به ویژه قوام حکومت جمکران سناریوی «بهار عرب» را آنگلوساکسون‌‌ها به صحنه آوردند.   جالب اینکه به عادت مرسوم،   این سناریو نیز بر پایة پوشالی «دین ضداستبداد» تکیه داشت و فروپاشی‌های مطلوب یانکی‌ها را در تونس،  لیبی و مصر به همراه آورد،  تا رسیدیم به سوریه.  اینجا بود که بساط عموسام در هم ریخت.              

 

نقشة‌ «حمله» به ایران روی میز قرار گرفت.  و امید یانکی‌ها این بود که با پنهان شدن در قفای بحران سوریه بتوانند زمینة حمله به ایران را فراهم آورند.   ولی دیدیم که شکست خوردند و پوزه‌شان آنچنان به سنگ خورد که مهار لیبی و مصر و تونس را هم از دست دادند؛  عوامل‌شان «لو» رفت،   و بشار اسد،   دست‌نشاندة لندن هم نتوانست با به راه انداختن کودتا و حتی اهداء سر بریده‌اش به ارباب مشکل اینان را حل کند؛    بالاجبار در محل باقی ماند و کمر به خدمت سیاست نوین منطقه‌ای بست!   ساده تر بگوئیم بشار اسد همچون روسپی از بستری به بستر دیگر خزید و به «نرمش قهرمانانه» تن در داد!   سپس نوبت به علی خامنه‌ای رسید!   

 

پس از نرمش قهرمانانة خامنه‌ای،   تلاش جمکرانی‌ها بر این متمرکز شده تا موجودیت سیاست‌های غرب را از طریق همراهی با نوسانات سیاست‌های نوین منطقه‌ای ـ  روسیه،  چین، هند ـ  تأمین کنند.   به عبارت دیگر،   هر کجا غرب نیاز داشت،‌   با تکیه بر اوامر ارباب،  روسیه را مورد «تهدید» قرار دهند،   و هر کجا عقب‌نشینی غربی‌ها الزامی شد و راه چاره‌ای نبود،   سیاست‌های جایگزین و مقبول به روسیه،  چین و هند ارائه نمایند!   خلاصة کلام،  پس از گذشت بیش از دو دهه از فروپاشی دیوار برلین،   یانکی‌ها دستورالعمل جدیدی برای دولت دست‌نشانده‌شان در ایران صادر کرده‌اند.   دولت جمکران که پیشتر وظیفه‌اش به سرکوب و چپاول ملت ایران و تقدس‌فروشی و افتخار محدود می‌شد،  اینک می‌باید  خودفروشی رسمی در میادین دیپلماتیک جهانی را نیز به وظایف‌اش بیافزاید.  به عبارت دیگر،  شیخ پشم الدین تفتازانی در ژنو نقش «لکاته» ایفا می‌کند.      

 

 لکاته‌ای با ریش و پشم و دستار و نعلین که در عمل کاتالیزوری است برای معادلات نوین منطقه‌ای.   در مسیر مراوداتی که بین روسیه و آمریکا در جریان است،  و نهایت امر تعیین‌کنندة مناطق نفوذ کرملین و واشنگتن در منطقه خواهد بود،   لکاته‌های جمکران نقش «کاپوت‌کش» روسپی‌خانه در دوران «پیش‌وایاگرائی» را برعهده گرفته‌اند.

 

در روایات چنین آمده که چون مشتری پیر و متمولی از «نعوذ» ناتوان می‌ماند،  خداوند روسپی‌خانه  دلبرکانی چند بر بالین‌اش می‌فرستاد تا بندة «مومن» با رویت نعمات الهی،   «تکلیف» بجای آورد.  به محض رویت هلال «آمادگی» مشتری،  کاپوت‌کش با تردستی حجاب بر هلال او افکنده،   با صلوات امر «دخول» را تسهیل می‌نمود.   اینک رسانه‌ها با الهام از سبک «رئالیسم جادوئی» همین عمل را حفظ منافع اتمی امت مسلمان ایران می‌نامند!‌     

 عکس

ولی جالب‌تر از کاپوت‌کشی هیئت مذاکره‌کنندة‌ اتمی،   رفتار آن‌هائی است که در بطن اوپوزیسیون «مبارز و مترقی» نشسته و تأکید دارند که چنین مذاکراتی «منافع ملی» را خدشه‌دار خواهد کرد!  البته تعجیل نداشته باشیم،   حضرات می‌خواهند خودشان این وظیفه‌ مقدس را انجام دهند!  ولی خدمت‌شان بگوئیم،‌  این «منافع ملی» که شما از آن سخن می‌گوئید،  قابل دفاع نیست چرا که ایرانیان جهت حفظ چنین منافعی از ابزار کافی ـ  نظامی،  سیاسی،  اقتصادی و … ـ  برخوردار نیستند.  به قول معروف بهتر است «لقمه را به اندازة دهان‌ برداریم!»  هر گروهی که در ایران دولت و حکومت تشکیل دهد از دنباله‌روی این مسیر گریزی نخواهد داشت.   ولی هیاهوی رسانه‌ای بعضی‌ها پیرامون «منافع ملی»‌ می‌تواند ابزاری ‌شود برای یانکی‌ها تا عقب‌نشینی‌های‌شان را از منطقه تهدیدی برای «منافع ملی»‌ ایران جا بزنند.

 

خلاصة کلام،  این مذاکرات برای ملت ایران به هیچ عنوان «کلیدی» نیست،   و همانطور که بالاتر نیز گفتیم،  مقوله‌هائی در آن مطرح شده که در وسع ما ملت جای نمی‌گیرد.   این تلاش آمریکاست که می‌خواهد تا حد امکان این «نشست‌ها» را کلیدی و سرنوشت‌ساز بنمایاند.   باشد که با به راه انداختن مصاحبه‌های مطبوعاتی و … به احساسات و تخرخرهای دینی و بومی بعضی خوش‌باورها دامن زده،  در این میانه نانی هم برای استعمار کهن به تنور بچسباند.  به استنباط ما وظیفة اصلی میهن‌دوستان در این مقطع حمایت از آزادی بیان،  و به عقب راندن استبداد سیاسی،  و حاکمیت دینی است.   اگر در این امر موفق شویم،   در آینده خواهیم توانست با استفاده از بنیه‌هائی که دمکراسی و پیروی از حقوق قانونی برای جامعه به ارمغان خواهد آورد در صحنة بین‌المللی نیز حرفی برای گفتن داشته باشیم.  وگرنه با فاشیسم،  استبداد،  حماقت و هیاهو نمی‌توان «منافع ملی» را حفظ کرد.

 

    

علی و آتلانتیک!

عکس

تظاهرات سیزده آبان امسال در شرایطی صورت گرفت که حضور لات‌ولوت‌های وابسته به حکومت اسلامی در خیابان‌ها با بروز مسائل و پیچش‌های گسترده‌ای در سیاست‌های داخلی و خارجی تقارن یافت.   البته جای تعجب نیست که امسال نیز در میعاد «بزرگداشت» تسخیر ساختمان سفارت ایالات متحد در تهران توسط عوامل ایرانی‌نمای سازمان سیا،  خبرگزاری‌های غرب،  هر یک به شیوة خود از این رخداد فرخنده «به نیکی» یاد کنند.  و صدالبته تظاهرات امسال نیز با شرکت «اقشار میلیونی» و بلکه «میلیاردی» انجام گرفت و در شرایطی که دولت روحانی،‌  حداقل در ظاهر امر،  تحت «زعامت» مقام معظم رهبری تلاش دارد تا روابط با شیطان بزرگ را «عادی» نماید،   عربدة اوباش و اراذل و نانخورهای مساجد و مراکز بسیج و محفل‌های آشکار و پنهان چماق‌کشی در خیابان‌های تهران به صراحت نشان داد که سیاست ضدایرانی‌ای که با کودتای ننگین 22 بهمن 57 بر این مملکت حاکم شده،   سنگ زیرین‌اش هنوز فعال است و حمایت‌های ماوراءبحاری از این اوباش‌پروری هنوز به نقطة‌ پایان خود نرسیده.    ولی علیرغم این «تداوم استعماری» شاید بهتر باشد خارج از هیاهوی تبلیغات رسانه‌ای نگاهی به شرایط واقعی سیاسی در کشور بیاندازیم؛  شاید تا حدودی از این شرایط رفع ابهام کنیم.

در این راستا لازم است به چند رخداد مهم بنگریم.   چند روز پیش از تظاهرات کذا،   فدراسیون روسیه در مرزهای جنوبی‌اش ـ   بخوانیم سواحل دریای خزر ـ  دست به یک رزمایش گسترده و غیرمترقبة «نظامی‌ ـ‌ هسته‌ای» زد.   و از آنجا که این نوع رزمایش‌ها پیوسته با دیپلماسی‌های جاری ارتباطی تنگاتنگ دارد،   استنباط ما این است که برخی عوامل آمریکا  در عادی‌سازی روابط واشنگتن با حکومت اسلامی سنگ‌اندازی‌هائی صورت می‌دهند،   و مانور هسته‌ای روسیه پاسخی به این عوامل بوده.

و دقیقاً در واکنش به همین رزمایش بود که علی خامنه‌ای توسط عوامل ایالات متحد به صحنه آورده شد تا به بهانة ‌سخنرانی ‌در مورد «سیزده آبان»،   تا آنجا که می‌تواند با زدن به «سیخ و سنگ»،‌   هم مذاکره‌کنندگان را «بچه‌های انقلاب» خوانده و از عملکردشان حمایت به عمل آورد،  و هم فحاشی‌های رایج در مورد «غیرمشروع» بودن اسرائیل در جغرافیای منطقه را بار دیگر به میانة میدان سیاست کشور بیاندازد.  به عبارت دیگر،  علی خامنه‌ای وحشت خود را از تحولات جاری در قالب سیاست به نعل و به میخ بروز داد،   و تلاش کرد تا به قول معروف،  نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را!    هر چند به استنباط ما،   با این موضعگیری،  ‌ خامنه‌ای هم خود و عوامل حکومت اسلامی را «جزغاله» کرد،‌  و هم دیگر جائی برای این حکومت در گفتمان سیاسی خاورمیانه باقی نگذاشت:

«[…] هيچکس نبايد مجموعه مذاکره کنندگان ما را سازشکار بداند،  اينها بچه‌هاي خود ما و بچه‌هاي انقلابند. […] به مذاکره خوشبين نيستم […] اگر مذاکرات به نتيجه برسد که چه بهتر، […] لبخند فريب‌گرانه دشمن کسي را دچار خطا نکند […] جوانان مؤمن و شجاع دانشجو که در سال 1358،  سفارت آمريکا را تسخير کردند[…] از اين مذاکرات ضرري هم نمي‌کنيم[…]» 

روزنامه ابتکار،  دوشنبه 13 آبان ماه 1392

باید به آقای خامنه‌ای گفت،  این « جوانان مؤمن و شجاع دانشجو» همان‌ها نیستند که چند سالی است در حصر و حبس و انزوا افتاده‌اند و برخی در لندن و واشنگتن اقامت گزیده‌اند؟  ولی نهایت امر،   با این نوع موضع‌گیری‌های خصمانه،  گنگ و فاقد چارچوب،  احدی پای به مذاکرات سیاسی نگذاشته که سرکار بخواهید «مذاکره» آغاز کنید.   البته موضع‌گیری گنگ و مبهم اخیر «مقام معظم» پیرامون سیاست‌های داخلی و خارجی دولت،   هر چند با فرمان و از «راه‌ دور» توسط یانکی‌ها تنظیم ‌شده،  فی‌نفسه نمایه‌ای است از سنت حاکم در رابطة آخوند با جامعة ایران.   آخوند شیعی‌مسلک،   طی 300 سالی که از موجودیت‌اش می‌گذرد،  همیشه تلاش کرده تا با اجتناب از موضع‌گیری صریح‌ در برابر روند مسائل،   خود را «برندة» صحنة سیاست کشور جا بزند.   این مسئله‌ای بود که پس از آغاز رشد شهرنشینی در دوران ناصرالدین شاه قاجار در قوالب متفاوت و خصوصاً طی پایه‌ریزی نطفه‌های انقلاب مشروطه به صراحت خود را نشان داد.   همانطور که اکثر مکاتب معتبر تاریخ‌نگاری معاصر کشور به صراحت عنوان ‌کرده‌اند،‌  آخوندها در انقلاب مشروطه که می‌باید نخستین تلاش ایرانیان جهت خروج از کلاسیسیسم قرون‌وسطائی و پای گذاردن به دنیای مدرنیته به شمار آید،   هم «طرفدار»‌ مشروطه بودند،‌   هم «مخالف» آن!

به عبارت دیگر،  در آغاز دوران مشروطه نیز،   هر گاه که در گیراگیر تحولات اجتماعی و سیاسی احساس می‌شد،   وزنة استبداد قرون‌وسطائی «دربار ـ ملا» سنگین‌تر شده،   آخوندها آناً دشمن مشروطه می‌شدند؛  ولی در میعادی که جنبش‌های برخاسته از مدرنیته قدرت بیشتری می‌گرفت،  شاهد «حضور فعال» همین ملایان در صفوف مشروطه‌طلبان هستیم!  آثار فریدون آدمیت که در واپسین سال حکومت شاه به چاپ رسید و به این موضع‌گیری مزورانة آخوند اشاره داشت،  هرگز در حکومت اسلامی تجدید چاپ نشد.‌    در هر حال،  این بده‌بستان مزورانة آخوند با تاریخ کشور نهایت امر کار را بجائی کشاند که ملایان رسماً خواهان مشروطه‌ای «مشروعه» شدند!   و همان خواستند که امروز علی خامنه‌ای می‌خواهد.  خواست ملایان در آن دوره چه بود؟   هم استبداد «دربار ـ ملا» بر جامعه حاکم باقی بماند؛   و هم رفرم‌های مسخرة میرپنج و صحنه‌سازی‌های دلقلک‌مأبانة وی با آن شنل «آبی آسمانی» نشانه‌ و نمادی از «مدرنیتة» کشور بشود؛  تا نهایت امر،   با تکیه بر دین‌خوئی دربار،   آخوند بتواند مشروطه‌خواهی و نهضت مدرنیتة ایران را از ریشه بسوزاند و دیانت را عین سیاست کند.   روند مسائل تاریخی در این مقطع روشن است.   قشر آخوند در پیشبرد این پروژة استعماری با موفقیت روبرو شد،   و دیدیم که پس از 57 سال حاکمیت «مدرن» پهلوی‌ها،   ایران چگونه با چند تظاهرات روزانه و چند الله‌اکبر شبانه،   شادان و خندان و دست‌افشان پای به دوران سیاه قرون‌وسطی گذارد.

ولی اشتباه نکنیم،   طی دوران پهلوی نیز همین رابطة «به نعل و به میخ» را آخوندها حفظ کردند.  هم از کودتای میرپنج و استبداد «مدرن» وی حمایت به عمل آوردند،   هم «دین خدا» را در پناه دربار آخوندپناه پهلوی از گزند محفوظ داشتند،  و هم در هر موقعیتی که احساس می‌کردند حکومت کودتائی پهلوی‌ها تضعیف ‌‌شده،   اراذل و اوباش را به عنوان مخالفان استبداد پهلوی به خیابان می‌کشیدند و «مشروطه‌خواه» می‌‌شدند!  و بر جسد به خون خفتة مدرنیتة کشور در این مناسبت‌ها چند نوحة «حسینی» داغ هم می‌خواندند.  سخنرانی روح‌الله خمینی در مخالفت با انقلاب سفید اوج این برخورد دوگانه است.  به این ترتیب ملایان هم نانخور پهلوی بودند،   و هم مخالف استبداد و هم ناجی «الهامات» انقلاب مشروطه!   این بازی مسخره ادامه یافت تا رسیدیم به کوتای «جدید»،   یعنی به 22 بهمن 57 که در عمل یانکی‌ها سربازخانة پهلوی را با مسجد ملا جایگزین کردند،   و آغازگر قرون‌وسطای نوین ایران شدند.

ولی علیرغم این تاریخچة اسفبار،   آنچه علی خامنه‌ای و قشر آخوند فراموش کرده،  یا بهتر بگوئیم،  آنچه حامیان اینان در ینگه‌دنیا در نظر نگرفته‌اند،  این واقعیت «تلخ» است که هم روابط منطقه‌ای،   به دلیل فروپاشی بلشویسم سازشکار شوروی در مرزهای شمال ایران بنیادی نوین گرفته،   و هم ایران از پایه و اساس تغییر کرده و آخوند به دلیل بیش از سه دهه حکومت مستبد و فاسد اسلامی،   موضع «ربانیت‌‌اش» را از دست داده.    در نتیجه،‌   بازی تکراری و مسخرة «نه سیخ بسوزد و نه کباب» آخوندها،   اگر در گذشته به نیازهای ملا و اربابان‌اش بخوبی پاسخ می‌داد،   امروز در سیاست‌های جاری ایران نخواهد توانست برای اینان حاشیة امن تأمین کند.

آخوندیسم راه دیگری در برابر ندارد،‌   یا مواضع خود را در قبال سیاست‌های کشور با صراحت عنوان کرده،‌   با اجتناب از گنگ‌گوئی و جفنگ‌بافی و «مردم‌دوستی»‌ مسئولیت این سیاستگزاری‌ها را بر عهده می‌گیرد،   یا برای همیشه صحنة قدرت‌دوستی و قدرت‌سازی را تفویض کرده،  به کار اصلی‌اش یعنی روضه‌خوانی در مساجد باز می‌گردد.   این است واقعیتی که ما در ورای سخن‌پرانی‌های اخیر خامنه‌ای و نوچه‌هایش از قماش سعید جلیلی و احمد خاتمی می‌بینیم.  و با در نظر گرفتن روند مسائل منطقه مشکل می‌توان خارج از این چارچوب سیاست دیگری را در ایران پیش‌بینی کرد.

با توجه به تحقیقات مورخان صاحب‌نام به ویژه در آمریکا،‌  امروز این امر از بدیهیات است که جناح‌های مشخصی در ایالات متحد از دیرباز از جریانات فاشیست در جهان حمایت به عمل ‌آورده‌اند.  این جناح‌ها همان محافلی‌اند که حکومت‌های اسلامی،   تندروهای اسرائیل،   فاشیست‌های رنگارنگ اروپائی و قاچاقچیان انسان،   موادمخدر و سلاح را مورد حمایت قرار می‌دهند.  پیشبرد سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای ـ چین،  روسیه و هند ـ  این محفل جنایتکار را به انزوا خواهد کشید.  همانطور که می‌بینیم تحولات مسائل جهانی لندن و پاریس و برلن را از «بهار عرب» جدا کرده،  و این سرطان اجتماعی اینک به ریشة‌ اصلی‌اش یعنی واشنگتن نزدیک شده.   به عبارت دیگر در آن‌سوی آتلانتیک «علی مونده و حوض‌اش!» در نتیجه،  در اینسوی آتلانتیک هم علی خامنه‌ای نمی‌تواند همچنان بر شاخ فاشیسم بنشیند و  برای ملت ایران اراجیف بخواند و با ضدونقیض‌گوئی و چرندبافی،   هم اوباش گروگان‌گیر سفارت را «بچه‌های مومن» بخواند،  هم زندان‌بانان اینان،   یعنی باند سعید جلیلی را مورد حمایت قرار دهد.

روحانیت شیعی‌مسلک به استنباط ما به آخر خط سیاسی خود نزدیک شده.  خامنه‌ای نمی‌تواند یک نفره نقش «پارلمان» برای کشور ایفا کند،   و هر روز با نوسانات و هیجانات سیاسی تغییر موضع هم بدهد!    روند تغییر مواضع در یک حاکمیت فقط در دمکراسی می‌تواند محقق شود،   نه در یک تئوکراسی قرون‌وسطائی و دست‌نشانده.   و روند «دمکراتیک» به سازماندهی دمکراسی سیاسی نیاز دارد.  در نتیجه یا روحانیت شیعی‌مسلک بر دمکراسی سیاسی و حاکمیت قوانین «انسان‌محور» صحه می‌گذارد،   یا با نفی دمکراسی از صحنه سیاست ایران خارج خواهد شد.   به استنباط ما نمی‌باید منتظر تغییر موضع روحانیت باشیم،   چرا که اینان مرد این میدان نیستند،   و از سوی دیگر،  سیاست‌های حاکم جهانی نیز برای چسباندن نان به تنور یخ‌زدة روحانیت شیعی‌مسلک صف نخواهد کشید.

بازاریاب استعمار!

عکس

در خردادماه سالجاری ملت ایران شاهد رخداد بسیار مهمی بود؛   در این میعاد فردی را از تیرة ایادی و اوباش حکومت اسلامی تحت عنوان «رئیس‌جمهور» منتخب از صندوق‌ها بیرون کشیدند،   و تا هم امروز عوامل چپ ‌و راست جهت توجیه موضوعیت و موقعیت وی در مقام «منتخب» محبوب ملت ایران فضای سیاسی کشور را با جنجال اشغال کرده‌اند.  حسن فریدون «معروف» به روحانی،   که از نخستین روزهای استقرار فاشیسم اسلامی از چماقداران آشکار و پنهان حکومت استعماری جمکران بوده،  در این میعاد با قول‌وقرارهای پوچ و «پُرآب‌وتاب» پای به میدانی گذارد،   که در آن مقام معظم جمکرانی‌ها نیز به قول خودشان مهندسی فرموده بودند!

البته «مهندسی» علی خامنه‌ای مفاهیم گسترده‌ای می‌تواند داشته باشد؛   در این وبلاگ فرصتی جهت بررسی آن‌ فراهم نیامده.   مهندسی در یک استبداد ملائی،  که پس از کودتای ننگین 22 بهمن 57،   بنیاد حاکمیت خود را  با تکیه بر ضربات چماق اوباشان پیراهن مشکی و لات‌ولوت‌ها به شهروندان کشور سازماندهی کرده،‌  و جامعه را در این مسیر «استعمارپرستی» دهه‌ها به عقب بازگردانده بود،   چه‌ها می‌توانست باشد؟   چگونه یک حاکمیت پوشالی و دست‌نشانده،   که تحت عنوان «مبارزه» با سلطة امپریالیسم آمریکا سبعیتی قرون‌وسطائی بر روزمرة ملت ایران حاکم کرده،  با این «مهندسی» اینک می‌خواهد به قول خودش «نرمش قهرمانانه» هم بکند؟   بر آن‌ها که ندانستند و هیچ نگفتند حَرَجی نیست،   که بلاهت و حماقت خود عظیم‌ترین مجازات است.   ولی تکلیف آ‌ن‌ها که دانستند و لب تر نکردند،   و یا همچون بسیاری گروه‌های ظاهراً «سیاسی»،   و در واقع نانخور استعمار،   دست به خوشرقصی برای «برنامة» فرضی‌ حسن فریدون زده‌اند،  حکایت جداگانه است.

این نرمش «لعنتی» که امروز از توده‌ای‌های به قول جمکرانی‌ها‌ «محارب» گرفته،   تا اوباشان دارودستة «مجاهدین انقلاب»،  و اصلاح‌طلب‌های لندن‌نشین و نیویورک‌دوست و غیره جملگی برای‌اش سرودست می‌شکنند،‌   و جماعت «اصولگرای» داخلی برای به امضاء رساندن عضویت‌شان در این «جریان میمون» دم در اتاق «وزرای» حسن فریدون صف کشیده‌اند چه صیغه‌ای است که هنوز رخسارش از «حجاب» بیرون نزده؟    اگر آخوند به صیغه «زیرچادر» علاقه دارد،‌   ما ملت اهل صیغه و چادر نیستیم.   «جنس» را باید ‌بینیم،   اگر خوش‌مان آمد پیشنهاد می‌دهیم!    بله،   و این است راه و رسم دنیای متمدن،   دوست ندارید؟  بروید به صحرای کربلا وردست امام حسین.

از دو سال‌ پیش در مطالب همین وبلاگ،  پیرامون تحولات سوریه نوشته بودیم که توفان مسخره‌ای که تحت عنوان «بهارعرب» به راه انداخته‌اند،   پشت دروازه‌های دمشق فروکش‌ خواهد کرد.   همچنین از میان رفتن زمینة بحران‌سازی‌های «نبرد ملایان با آمریکا» را ‌به عنوان یکی از پیامدهای پایان این «توفان» عنوان کرده بودیم.   در نتیجه،  تا اینجای قضیه را حتی پیش از آنچه رخ دهد نوشته بودیم،  مسئلة مهم و اساسی،  برخلاف آنچه «سیاسی‌نماها» عنوان می‌کنند،   «مسیر» حکومت اسلامی نیست،  این مسیر روشن است.  پیگیری منافع اجنبی،  برای این حکومت دست‌نشانده بهترین «نقشة‌ راه» به شمار می‌رود.   هر گاه مسیر این حضرات را «گم» کردید،  به منافع غرب نگاه کنید،  مسیرشان را آناً باز خواهید یافت.   خلاصه بگوئیم،  بر خلاف افاضات توده‌ای جماعت،  مجاهد مسلک‌ها،  اصولگراها و اصلاح‌طلب‌ها،   مسئله و مشکل امروز ملت ایران به هیچ عنوان مسیر «حکومت اسلامی» نیست؛  این مسیر همانطور که گفتیم روشن است.  مسئلة ما تغییر مسیر این حکومت از وابستگی به استعمار،  به حرکت در مسیر منافع ملی است.

اینکه حسن فریدون با اوباما حرف زده؛   اینکه ظریف،  وزیر امورخارجة چاه جمکران برای کاترین اشتون قمیش می‌آید؛    اینکه یکی جانشین یکی دیگر در شورای تشخیص مصلحت شده؛  اینکه «نظر» محمد صاد و علی عین در مورد حکومت چه بوده،  منافع ملی ما را تأمین نخواهد کرد.   هفته‌ها پس از تحویل گرفتن دولت توسط حسن فریدون به صراحت می‌بینیم که هیچ تغییر اساسی در اصول و روابط کلی حکومت اسلامی به وجود نیامده.   این حکومت همچنان به اعدام‌های دستجمعی،   بحران سازی با میرحسین و کروبی،‌   توقیف روزنامه‌های «خودی»،   معرفی افراد مجرم و خاطی به عنوان وزرای پیشنهادی دولت به مجلس،   به زیر پای گذاردن مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر،   بی‌توجهی به مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی و … ادامه می‌دهد،   ولی از آنجا که حسن فریدون خفقان گرفته،  «سیاسی‌ها» بی‌سروصدا بودن ایشان را «نشان» برنامه‌ریزی‌های گستردة «دولت منتخب» می‌دانند!  حال آنکه با در نظر گرفتن روند مسائل،   «برنامه‌ای» در کار نیست!

آمریکا مجبور شده در برابر روسیه عقب بنشیند،   حسن فریدون را آورده‌اند تا عقب‌نشینی آمریکا را در ایران «بزک» کند.  همین و بس!   این سئوال پیش می‌آید که اگر قضیه به همین مختصر ختم می‌شود،  پس هیاهوی «حمایت» این محفل و آن محفل از «دولت منتخب» و هشدار در مورد مخالفان «فرضی» دولت کذا چه معنائی دارد؟   باید قبول کرد که در پس این «حمایت‌ها» و «هشدارها» اهداف دیگری خوابیده،  اهدافی که بیشتر بازتاب منافع محفلی است،  و الزاماً با منافع ملی ایرانیان ارتباطی ندارد.

اگر کمی دقت به خرج دهیم،‌  می‌بینیم که هیاهوی «حمایت‌ها» و «هشدارها» که از سوی این حضرات هر از گاه به آسمان می‌رود،   بازتولید همان شرایط دوران محمد خاتمی است.  یعنی زمینه‌سازی برای ارائة تصویر گزافه از برنامة فرضی دولت،  و نهایت امر توجیه در جا زدن دولت به دلیل «مخالفت‌»‌ تندروها.  از همان شهریورماه 1320،   عملکرد این جماعت از منظر تاریخی مسیر مشخصی را دنبال کرده.   اینان هر تحول در سیاست‌های جهانی را فی‌نفسه «تحولی مثبت» در شرایط کشور ایران «جا» ‌زده‌اند!   به طور مثال،   لات‌بازی‌های مصدق‌السلطنه و پامنبری‌های انگلیسی ایشان،   از منظر این گروه «مبارزه با امپریالیسم انگلستان» بود!  در صورتیکه همان روزها فقط الاغ ملانصرالدین نمی‌‌دانست که قضیه بیشتر جابجائی استراتژی‌های انگلیس با آمریکاست،  و کتاب معروف «میراث‌خوار استعمار» به قلم دکتر بهار این بُعد از مسائل را بخوبی نشان داده.  و چرا راه دور برویم،  یادمان نرفته که تا همین چند سال پیش این حضرات چه سینه‌ای برای «مواضع ضدامپریالیستی» امام خمینی چاک می‌دادند!  آیا روح‌الله خمینی که ما دیدیم و یاوه‌گوئی‌های‌اش را شنیدیم،   اصلاً «مواضعی» داشت که ضدامپریالیست باشد؟

خلاصه بگوئیم،  به استنباط ما،   این افراد و گروه‌ها، با در نظر گرفتن سابقة سیاسی و عملکردهای پیشین‌شان،  حزب و گروه سیاسی ایرانی نیستند؛   عوامل سیاست‌های خارجی‌اند.  در عمل،   زمانیکه یک سیاست قدرتمند جهانی مواضعی اتخاذ می‌کند،  و پیامدهای این سیاست تغییرات غیرقابل اجتناب در کشور ایران به وجود می‌آورد،  این حضرات سعی می‌کنند با بزک این «تغییرات»، ‌ آن‌ها را تحت عنوان مواضع «مترقی» هیئت حاکمه ایران به خورد خلق‌الله بدهند و از حکومت پوشالی تصویر قدرقدرت ارائه کنند.   عمل اینان در واقع نوعی بازاریابی استعماری است که منافع خارجی را به صورت پایدار به تحولات داخلی «پیوند» می‌زند.  و چرا راه دور برویم،   به دلیل هیاهوئی که همین بازاریاب‌های استعمار در داخل و خارج از مرزها به راه انداخته‌اند،   امروز کمتر کسی در داخل جویای این واقعیت می‌شود که چه شده علی خامنه‌ای نرمش «قهرمانانه» کرده؟  چه شده که رهبر کوردل چاه جمکران دست از عربده‌های «مرگ بر آمریکا» برداشته و می‌خواهد از حسن فریدون و باند «آمریکادوست‌ها» حمایت کند؟

به طور مثال،  زمانیکه محمدرضا پهلوی انقلاب سفید به راه انداخت،    هم‌اینان از مواضع «پیشرو» دربار حمایت ‌کردند.   و این «حمایت» آنقدر بالا گرفت که گروهی از ساواکی‌های دربار،  تمایلات کمونیستی اعلیحضرت را مشاهده ‌فرموده بودند!   کسی نمی‌گفت که پشت پردة اصلاحات ارضی نابودی ساختارهای سنتی مقاوم در برابر آخوندیسم و دربارکودتائی نشسته،   کسی نمی‌گفت که ارتباط بحران خلیج‌خوک‌ها،  و بر چیدن بی‌سروصدای موشک‌های سازمان آتلانتیک شمالی از ترکیه،   و کودتاهای ترکیه و یونان با این «مواضع پیشرو» چیست؟  کسی نپرسید،  اگر هم پرسید جوابی نگرفت که بداند دولت کندی به چه دلیل قصد رفرم در رژیم شاه را دارد؟   ولی این «حضرات» آنقدر از مواضع پیشرو دربار حمایت کردند،   که سال‌ها بعد «مخالفت» با رفرم‌های پهلوی دوم،  همچون مخالفت با کشف حجاب رضاشاهی،  تبدیل به نوعی ایدئولوژی سیاسی شد!  جالب است!  بر پایة یک تبلیغات «پوچ»،  از «پوچ» دیگری ایدئولوژی ساختند!

زمانیکه از برخورد با واقعیات اجتماعی،  سیاسی،  اقتصادی و مالی کشور سخن می‌گوئیم،  ‌  مقصود این نیست که به طور مثال،   دفاتر آمار سر هم بندی شدة وزارت‌کشور جمکران را برگ به برگ مورد «بررسی» قرار دهیم.  مسئلة ما این است که در ساختار ضدانسانی و ضدایرانی وزارت کشور تجدیدنظر به عمل آید.  پر واضح است که این نوع تجدیدنظر نمی‌تواند از طریق عواملی صورت گیرد،   که خود از جمله منتفعان عملکردهای غیرانسانی این وزارتخانه هستند.  به همین دلیل نیز ما باند حسن فریدون،   و ایادی و اوباشان «دور و نزدیک» ایشان را مردود می‌دانیم.   چه اینان برچسب‌های مارکسیست و سوسیالیست داشته باشند،  و چه خود را لیبرال و دمکرات جا بزنند.

سیاست در کشور ایران یکی از پیچیده‌ترین مسائل معاصر است،   در این مورد حداقل نویسندة این سطور هیچ تردیدی ندارد.   موضع استراتژیک  ایران،  اشراف بر شاهرگ‌های ارتباطی انرژی جهانی،   مرکزیت فرهنگی و تاریخی ایران در قلب خاورمیانه و آسیای مرکزی،  و … از جمله مسائلی است که با معضلات کشور پیوند یافته.   و فروپاشی اتحاد شوروی در شمال ایران،  این معضلات را به مراتب پیچیده‌تر کرد.  اینک روسیه قصد دارد  با اعمال سیاست‌های منطقه‌ای حداکثر نفوذ ممکن را در خاک ایران به دست آورد.   و آمریکا،   که در عمل ارباب حکومت اسلامی است،  در صدد است که به هر طریق ممکن حیطة منافع خود را دست‌نخورده نگاه دارد.  تقابل این دو نیرو،  هر چند تا به این مرحله «صلح‌آمیز» باقی مانده،  ایران را در عمل تبدیل به جولانگاه سیاست‌های بزرگ جهانی کرده.   جولانگاهی که بحران‌سازی در آن از جمله مسائل عادی و روزمره است.

با این وجود،   شرایط نوینی که در جهان به وجود آمده از چند لایة مثبت و غیرقابل تردید برخودار می‌‌شود،  و مثبت‌ترین لایة این شرایط مسلماًمنزوی شدن احزاب و گروه‌های راست‌افراطی است.  حذف این گروه‌ها در اروپا،  آفریقا و حتی در خاورمیانه،   از صحنة سیاسی کشورها،   نوید روزهای بهتری را می‌دهد،   چرا که امثال روح‌الله خمینی،  میرپنج و صدام حسین و ضیاءالحق و اردوغان در دامان هم‌اینان پرورش یافته‌اند.  ولی منزوی شدن این گروه‌ها ارتباطی با دولت «منتخب» روحانی ندارد.

و قرار دادن سیاست‌های امثال حسن‌ فریدون در مقام بردارهای «حامل» این تحولات،  به استنباط ما ‌زدن سرنا از سر گشادش است.   شاید بر روی کاغذپاره‌های محافل و احزاب،   داده‌های سیاسی چنین حکم ‌کند که ملت‌های ضعیف از سیاست‌های قدرتمند «پیروی» نمایند.   بله،   ولی ما به عنوان یک ایرانی هیچ دلیلی نمی‌بینیم که منافع ملی ما بازیچة یک استراتژی بین‌المللی باقی بماند،    و تحت عنوان فعالیت سیاسی عده‌ای با وقاحت سعی کنند نتیجة هولناکی را که این نوع بازی‌ها برای ایرانیان به ارمغان خواهد آورد،  از هم امروز «بزک» نمایند.   خلاصه کلام،   ما کودتای 28 مرداد،   انقلاب «شاه و ملت»،  ‌و کودتای ننگین 22 بهمن 57 را توطئة یانکی‌جماعت می‌دانیم؛   و در برابر تلاش‌های ضدایرانی‌ای که سعی دارد امثال محمد خاتمی،  حسن‌فریدون،   و موسوی «آپلود شده» را به عنوان قهرمانان ملی به خورد ملت ایران بدهد می‌ایستیم.

بی‌برنامگی دولت حسن فریدون از هم امروز روشن است،   آن‌ها که سعی دارند برای این قافلة ساواکی‌های ریش و پشم‌‌دار روی سایت‌ها «برنامه» بنویسند فراموش نکنند که دوران نوین داده‌های نوین نیز دارد.   و در این میانه،  سیاست یک کشور را نمی‌توان در‌ یک «کنفورمیسم» مسخرة ملائی خلاصه کرد.   شجاعت سیاسی،   نگرش عمیق اجتماعی،   و برنامه‌ریزی‌های مالی و اقتصادی از مهم‌ترین نقش‌هائی است که یک سیاست‌مدار می‌باید ایفا کند.   حسن فریدون مرد این میدان نیست،  و با تبلیغات و داستان‌سرائی نمی‌توان از پیزی افندی «رستم صولت» ساخت.