کاسه و سنگر!

نوروز جمشیدی و آغاز سال 1390 خورشیدی را به تمامی ایرانیان و ایران‌دوستان تبریک گفته، برای همة عزیزان آرزوی شادکامی و کامیابی داریم.

پس از هفته‌ها اعتراض و تظاهرات در بحرین، دولت‌های عربستان سعودی و امارات با اعزام نیرو عملاً دست به دخالت نظامی در این کشور زدند. گفته می‌شود تعداد نیروهای اعزامی از یکهزار نفر فراتر نمی‌رود. حال این سئوال مطرح می‌شودکه یک نیروی 1000 نفره نظامی در تحولات بحرین چه تغییری می‌تواند به وجود آورد؟ خواهیم دید اعزام این تعداد اندک بیشتر هیاهو و جنجال است تا اتخاذ مواضعی‌ نظامی! به هر تقدیر، روز دوشنبه 14 مارس 2011، سخنگوی کاخ‌سفید اعلام کرد که، «اعزام نیروهای نظامی و انتظامی از سوی کشورهای دیگر به بحرین به معنای دخالت نظامی نیست!» و روز بعد باراک اوباما رسماً اعلام داشت، «اعزام نیروی نظامی به بحرین راه درست مقابله با بحران نخواهد بود!» به عبارت دیگر مواضع رسمی اوباما و سخنگوی کاخ سفید یک‌سان نیست. پس ببینیم این تفاوت مواضع را چگونه می‌توان تفسیر کرد؟

بر اساس پروتکل‌های بین‌المللی، زمانیکه یک کشور نیروهای نظامی خود را در کشور دیگری مستقر نماید، این عمل «دخالت نظامی»‌ تلقی خواهد شد. شاید سخنگوی «محترم» کاخ‌سفید برای «دخالت نظامی» تعریف دیگری در اختیار دارند، تعریفی که از قضای روزگار با «تعریف اوباما» نیز ناهماهنگ است! می‌باید از سخنگوی کاخ‌سفید و حضرت ریاست جمهوری آمریکا بخواهیم که ضمن هماهنگی با یکدیگر،‌ تعریف مشخصی نیز از «دخالت نظامی» به جهانیان ارائه دهند. حال که سخنگوی «عزیز» در کتاب‌دعاهای کاخ‌سفید به تفحص و تحقیق جهت یافتن تعریف جدید از «دخالت نظامی» مشغول هستند، ما نیز از فرصت استفاده کرده نگاهی به تاریخچة بحرین می‌اندازیم؛ بحرین از سوی سازمان ملل به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت شناخته شده.

از آغاز امپراتوری هخامنشی تا پایان امپراتوری ساسانی، ایران بر بحرین حاکمیت تام و تمام داشته. چرا که مسیر ناوگان‌های تجاری و نظامی ایرانی چنین ایجاب می‌کرد که سرزمین‌های واقع در دو سوی خلیج‌فارس تحت نظارت دولت مرکزی ایران قرار گیرد. و به دلیل همین الزامات «تجاری ـ نظامی» بود که این نظارت حتی مناطقی را که امروز عمان، یمن، شاخ آفریقا و … خوانده می‌شود نیز شامل می‌شد.

در ادامه یادآور شویم که پس از فروپاشی حکومت‌های ایرانی و استقرار حاکمیت عرب در کشورمان، این نظارت همچنان ادامه یافت. هر چند بحرین از جمله نخستین مناطقی بود که خارج از شبه‌جزیرة عربستان به تصرف «لشکریان اسلام» در آمد، شبکة تجاری، اداری و مالی ایرانیان که بر این جزیره حاکم بود، در دوران اشغال عرب نیز همچنان فعال باقی ماند. تفاوت این بود که حاکمیت ایرانیان تحت عناوین دیگری بر این منطقه تحمیل می‌شد: اینبار شام و سپس بغداد بودند که با بهره‌گیری از شبکة اداری‌ای که از ساسانیان به عاریت گرفته شده بود بر این منطقه حکم می‌راندند. به عبارت دیگر، هر چند ایران خود به اشغال اعراب درآمده بود، وابستگی بحرین به شبکة «تجاری ـ مالی» ایران همچنان ادامه داشت. از سوی دیگر، «شورش قرمطیان»، که یکی از نخستین واکنش‌های ملت‌ها در برابر اشغالگران عرب به شمار می‌رود، از ریشه‌هائی بحرینی نیز برخوردار است. قرمطیان، یا به زبان عربی «قرامطه»، تحت تأثیر تعالیم زرتشت گیاه‌خواری پیشه کرده، بر علیه آنچه «خلافت جهان اسلام» خوانده می‌شد دست به شورش برداشتند. طی دهه‌ها درگیری نظامی گسترده، خلافت عباسی که در عمل دستگاهی بود جهت چپاول ملت‌ها توسط قرامطه شدیداً به چالش کشیده شد. جالب اینجاست که بنیاد الهامات قرمطیان را همانطور که گفتیم در ریشه‌های فرهنگ پارس باستان و شاخه‌های بحرینی آن می‌باید جستجو کرد!

پس از تضعیف خلافت عباسی، طی قدرت‌گیری ترک‌های آسیای مرکزی در فلات بلند ایران، همان ترک‌ها که نیاکان‌شان را جهت بردگی در شن‌زارهای آسیای مرکزی «شکار» کرده بودند، بحرین نیز به نوبة خود به دست ترک‌تباران افتاد: سلجوقیان فارس و حامیان‌شان یا سلجوقیان عراق! این وضعیت تا قرن هفدهم میلادی ادامه یافت، تا اینکه صفویه بار دیگر حاکمیت ایران را بر جزیرة بحرین تأمین نمود. ولی در این دوره شیوخ‌ صفوی به دلیل ضعف شدید نیروی دریائی، بجای تحکیم پایه‌های «تجاری ـ نظامی» دست به تشویق «شیعی‌گری» در بحرین‌زدند. سیاستی که امروز این منطقه را به جزیره‌ای با اکثریت شیعی‌مسلک تبدیل کرده. پس از سقوط صفویه، نادرشاه بحرین را تسخیر کرد، و کریم خان زند آخرین پادشاه ایرانی بود که در عمل این جزیره را تحت نظارت خود قرار داد. پس از مرگ کریم خان، بحرین اسماً منطقه‌ای ایرانی به شمار می‌رفت و در عمل بین حاکمان عمانی، سعودی‌ و … دست به دست می‌شد.

این وضعیت ادامه داشت تا اینکه، در اوائل قرن نوزدهم میلادی، نیروی دریائی بریتانیا که بر خلیج فارس حاکمیت بی‌قید و شرط اعمال می‌کرد، با خاندان آل‌خلیفه قراردادی تحت عنوان «پیمان ابدمدت صلح و دوستی» به امضاء رساند؛ بحرین در چارچوب این «پیمان» به تحت‌الحمایة انگلستان تبدیل شد. در دسامبر 1971، زمانیکه تلاش‌های بریتانیا جهت تشکیل یک کشور واحد متشکل از قطر، بحرین و شیخ‌نشین‌هائی که بعدها «امارات متحدة عربی» نام گرفتند، به دلائلی با شکست مواجه شد، بحرین که هنوز در مدارک سازمان ملل قسمتی از خاک ایران به شمار می‌رفت، پس از برگزاری یک رفراندوم نمایشی توسط افسران انگلیسی، به «استقلال» دست یافت!

در این میعاد، رژیم حاکم بر ایران که خود نیز از نوکران شناخته شدة انگلستان به شمار می‌رفت، بلافاصله با به صحنه آوردن نمایشاتی مفتضح، «استقلال» بحرین را به رسمیت شناخت. در ازاء این خوش‌رقصی‌ها انگلستان نیز جزایر تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی را در مدخل خلیج‌فارس «ظاهراً» به نیروی دریائی شاهنشاهی واگذار نمود! کسی نمی‌پرسید امپراتوری بریتانیا چندین هزار کیلومتر دورتر از سرحدات‌اش اصولاً به چه دلیل در خلیج فارس لنگر انداخته؛ دوران «جنگ‌سرد» بود، و همة ضدکمونیست‌ها هم‌سنگر و «هم‌کاسه»! و همین هم‌کاسگی به رژیم شاهنشاهی که طی بیش از نیم‌قرن صدها ایرانی را به اتهام «خیانت به منافع ملی» اعدام و شکنجه کرده بود، اجازه می‌داد با حفظ جایگاه «وطن‌پرستانة» نمایشی و افراطی، بخشی از ایران را همانطور که نمونة بحرین نشان داد به اربابان «تقدیم» کند. ولی نمایش شناسائی «رسمی»‌ بحرین مضحک‌‌تر از آن بود که جدی انگاشته شود. هر چند با این نمایش، ارتباط ایران با جزیرة بحرین که به دوران باستان بازمی‌گشت، از طریق «دخالت» صلح‌دوستانة سازمان ملل به طور کلی گسسته شد، و شاهنشاهی پهلوی برگ زرین دیگری به افتخارات خود افزود.

البته در چنین مقاطعی، استعمار جبهة خود را چندشاخه می‌خواهد، و به همین دلیل پس از به رسمیت شناختن «استقلال» بحرین از طرف حکومت فکاهی شاهنشاهی، برخی عناصر «مشکوک» با شعارهای دوآتشة ناسیونالیستی در تهران و شهرهای بزرگ دادوفریاد به راه انداختند و دست به نامه‌نگاری زده و رژیم شاه را به باد انتقاد گرفتند. در این انتقادات رسماً عنوان می‌شد که به چه دلیل «سرزمین زرخیز» بحرین را به اجنبی واگذار کرده‌اید؟! ولی از قضای روزگار طی دورانی که بحرین تحت‌الحمایة «ارتش بریتانیا» بود، اعتراضات سیاسی همین ناسیونالیست‌های دوآتشه هرگز به گوش نمی‌رسید.

به هر تقدیر نه رژیم دست‌نشاندة شاهنشاهی قادر بود شاخ در شاخ نیروی دریائی انگلستان بیاندازد، و نه منافع جهانی سرمایه‌سالاری بین‌المللی ایجاب می‌کرد که اعتراض ایرانیان به این «حاتم‌بخشی» استعماری در مجامع حقوقی بین‌المللی مطرح شود. سکوت مرگ بر سراسر ایران سایه انداخت و امروز، یعنی سه دهه پس از «انقلاب شکوهمند» اسلامی آخوندهای حوزه و بازار، در ایران هیچ مورخ رسمی نخواهیم یافت که از «بحرین ایران» نامی ببرد.

در حال حاضر، بحرین عضو رسمی سازمان ملل به شمار می‌رود، و علیرغم حضور پادگان‌ها و شمار چشم‌گیر نظامیان انگلیسی و غربی، و دخالت مستمر اینان در مسائل داخلی این جزیره، بحرین کشوری «مستقل» شناخته شده! این بود خلاصه‌ای بسیار فشرده از آنچه می‌توان تاریخچة بحرین عنوان کرد.

ولی در شرایط فعلی، «حملة» نیروهای نظامی و انتظامی عربستان و امارات به بحرین از زمینه‌هائی متفاوت برخوردار شده. همانطور که بالاتر گفتیم، از منظر تاریخی این نوع دخالت‌ها در امور بحرین، از سوی عمانی‌ها و سعودی‌ها پیشینة گسترده‌ای دارد و طی تاریخ بارها تکرار شده. نخست می‌باید این مسئله را عنوان کرد که برخلاف «شایعات»، بحران بحرین می‌باید در چارچوب بحران جهانی‌ای تحلیل شود که در کشورهای مسلمان‌نشین به راه افتاده. ولی ریشه‌یابی این بحران جهانی که گریبان‌گیر رژیم‌ها در خاورمیانه، شمال آفریقا و آسیای مرکزی است، همانطور که نمونة لیبی نشان می‌دهد به این سهولت نمی‌تواند صورت گیرد؛ هر کشور ویژگی‌هائی از آن خود دارد. پیرامون این «بحران»، در مطالب این وبلاگ بارها از مسئلة بازنگری در خطوط انتقال انرژی و شاهرگ‌های «تجاری ـ دریائی» در ساختار نوین جهانی سخن گفته‌ایم، ولی این بررسی نیز نمی‌تواند تمامی ابعاد را پوشش دهد.

این واقعیت را می‌باید در نظر داشته باشیم که رژیم‌های حاکم بر کشورهای مسلمان‌نشین، از جمله واپسگرا‌ترین و عقب‌افتاده‌ترین رژیم‌ها در سطح جهان به شمار می‌روند. به طور مثال، تنها کشور مسلمان‌نشینی که در ساختار قانونی‌اش رسماً از نوعی «لائیسیته» سخن به میان آمده کشور ترکیه است. مسلماً تجربة طولانی و بسیار ناخوشایند حکومت دینی و خلیفه‌گری بر ملت ترکیه، و عضویت اجباری این کشور در سازمان آتلانتیک شمالی پس از پایان جنگ دوم در شکل‌گیری «لائیسیتة» کذا موثر بوده. هر چند مشکل می‌توان دولت فعلی و یا حتی دولت‌های نیمه ‌نظامی گذشتة ترکیه را «بردار‌هائی» مناسب جهت ارتقاء، گسترش و حمایت از لائیسیته در این کشور به شمار آورد. خلاصة کلام لائیسیتة ترکیه نیز بیشتر نمایشی و مخصوص در بوق گذاشتن است، تا یک واقعیت برخوردار از حمایت‌ دولت.

با توجه به اینکه تمامی رژیم‌های حاکم بر مناطق مسلمان‌نشین تا بن‌دندان وابسته به بیگانه‌اند و سیاستی جز تحمیل جزمیات و جنفگیات بومی و دینی و سنتی‌ ندارند، این امر مسلم خواهد شد که چنین رژیم‌هائی در برابر تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی بسیار متزلزل‌ و شکننده خواهند بود. فقط انسان‌محوری و دمکراسی است که می‌تواند در صورت تحقق در یک سرزمین، برای رژیم‌ سیاسی آن استحکام تحصیل کند، چرا که یک نظام دمکراتیک خود را نه در تخالف با الهامات و تحرکات و نوآوری انسانی که در ارتباط مستقیم با آن‌ها «شناسائی» می‌کند. رژیم‌های پوسیده و استخوانی، سلطانی و استبدادی در چنین رزمایش‌های سیاسی ناتوان عمل می‌کنند. این رژیم‌ها دیر یا زود در تخالف با الهامات توده‌ها قرار خواهند گرفت، چه این الهامات دمکراتیک باشد، چه واپس‌گرا و ارتجاعی!

به طور مثال، طی انقلاب مشروطه الهامات ملت ایران عموماً دمکراتیک بود؛ و طی غائله‌ای که ملایان با برخورداری از حمایت استعمار در کشور به راه انداختند و نهایت امر کار را به کودتای 22 بهمن 57 کشاندند، الهامات توده‌ها تحت تأثیر تبلیغات مسموم، در مسیر جزمیات و کوردلی و تحجر گام برمی‌داشت، چه در جناح چپ و چه در جناح مذهبی. ولی نه قاجارها توانستند در برابر مشروطة دمکراتیک بایستند، و نه پهلوی‌ها توان مقابله با تحجر آخوند را داشتند؛ واقعیت این بود که هر دوی این رژیم‌ها به یک میزان استخوانی و ضد دمکراتیک بودند، و سرنوشت محتوم چنین رژیم‌هائی جز سقوط و افتضاح و فروپاشی نبوده و نیست. به همین دلیل است که تحرک در جزیرة منزوی و کم جمعیتی همچون بحرین به سادگی می‌تواند «امنیت» نظام‌های حاکم بر عربستان و حتی امارات را تهدید کند. در نتیجه، مهم‌ترین دلیل دخالت مستقیم عربستان و امارات در جریانات سیاسی بحرین وحشت این رژیم‌ها و اربابان‌شان از تحولات است؛ هر گونه تحول، و در هر مسیری اینان را به هراس انداخته، متزلزل خواهد کرد.

با این وجود نمی‌باید در تحلیل مسائل بحرین شتاب به خرج دهیم. می‌بینیم که در بسیاری از مناطق جهان شرایط استراتژیک برای انگلستان تغییر کرده، و این کشور موضع خود را به عنوان شریک غیرقابل تعویض ایالات متحد از دست داده و مشکل می‌تواند جهت تأمین منافع عالیة دربار انگلستان گوشی شنوا در واشنگتن برای خود دست‌وپا کند. از سوی دیگر روسیه، هند و چین در مسیر ارتباط ساختاری بین «لندن و واشنگتن» که پس از پایان جنگ دوم و در چارچوب توافقات «جنگ‌سرد» طبیعی تلقی می‌شد سنگ‌اندازی می‌کنند، و انگلستان را به نشان دادن عکس‌العمل‌های تند و شتابزده وادار می‌نمایند. دخالت نظامی عربستان و امارات در بحرین می‌باید یکی از همین واکنش‌های شتاب‌زده تحلیل شود. با این وجود، در این درگیری که طی آن، به درخواست حاکمیت بحرین رژیم‌های همسایه عملاً در این کشور «مستقل» دخالت کرده‌اند، این سئوال مطرح می‌شود که به چه دلیل حکومت اسلامی ایران با این «دخالت» به مخالفت برخاسته؟

هیاهوی «مخالفت با دخالت خارجی» از بلندگوهای حکومت اسلامی گوش فلک را کر کرده، و این هیاهو توجیهی منطقی دارد. از یک سو، حکومت جمکران در بحران بحرین،‌ «شیعی‌مسلکی» را سرنوشت‌ساز معرفی می‌کند، و برخلاف واقعیت، ‌ چنین می‌نمایاند که این بحران نتیجة درگیری شیعه و سنی است! از سوی دیگر، حکومت اسلامی ضمن ابراز مخالفت «ظاهری» با لشکرکشی وهابی‌ها و سنی‌ها به این جزیره سعی دارد «رهبری» خود بر جهان تشیع را به «ارزش» گذاشته، در میان شیعیان بحرین همان نقطة اتکائی را بازسازی کند که شیخ‌های صفوی چند سدة پیش ایجاد کرده بودند. ولی نتیجة چنین عملیاتی به دلیل ضعف و وابستگی حکومت اسلامی به سرمایه‌داری غرب، نهایت امر به معنای باد انداختن در بادبانی خواهد بود که دربار انگلستان در چارچوب منافع‌اش در خلیج‌فارس به هوا برده.

مزیت‌های سیاسی و استراتژیکی که برخورد نمایشی حکومت اسلامی با حضور نظامی عربستان در بحرین ایجاد کرده یکی و دو تا نیست. همانطور که گفتیم، حکومت اسلامی به بهانة اعزام تعداد قلیلی از نیروهای نظامی عرب و اماراتی ـ این تعداد اندک فقط جنبة نمایشی و نمادین می‌تواند داشته باشد ـ سعی خواهد کرد به آتش جنگ فرضی بین شیعه و سنی در این جزیره دامن بزند. ولی باید بگوئیم که این طرحی است فراگیرتر از حیطة قدرت عمل جمکران، و مسلماً در راستای تجزیة کشورهای منطقه توسط مخالفان استراتژی‌های «روسیه ـ کاخ‌سفید» از طریق برخی پایتخت‌های بزرگ دیکته می‌شود. با این وجود، باد انداختن در بادبان بحران‌سازی در خلیج‌فارس به جمکرانی‌ها مأموریتی حساس ارجاع خواهد نمود، مأموریتی که جمکران را به عنوان مهرة اصلی سیاست‌های بین‌المللی در تخالف با تحولات جدید و به نفع برخی محافل افراطی به ارزش می‌گذارد. و طی سه دهة‌ اخیر، شاهد بوده‌ایم که جمکران چنین فرصت‌های طلائی را هیچگاه از دست نداده.

با این وجود مسئله را می‌توان ریشه‌دارتر از خوش‌رقصی صرف جمکران برای برخی محافل افراطی نیز تحلیل کرد. چرا که بالاتر، از شکنندگی‌ رژیم‌های پوسیده و استخوانی تا حدودی سخن گفته‌ایم. خلاصة کلام، دلیل دیگری که جمکران را به های و هوی بر علیه «دخالت نظامی» وادار کرده تلاش جهت جلوگیری از تحقق تحولات در منطقه است؛ رژیم‌های استخوانی اصولاً از تحولات بیزارند. جمکرانی‌ها از طریق زدن نعل‌وارونه و مخالفت‌های نمایشی با حضور «نظامی» عربستان در بحرین، حتی اگر سعی در حمایت از مواضع لندن داشته باشند، همزمان از شرایط موجود در بحرین، امارات، کویت و خصوصاً عربستان سعودی حمایت به عمل می‌آورند؛ اینهمه به این امید واهی که نهایت امر بتوانند در برابر نفوذ همین تحولات به درون مرزهای ایران نیز راه‌بند ایجاد نمایند!

اما هم‌کاسگی جمکران و لندن هر دو را به تناقض‌گوئی انداخته. دولت بریتانیا همچون نوکران‌اش در جمکران از معترضین لیبیائی حمایت به عمل آورده، همچنانکه شاهدیم برای دخالت نظامی در لیبی خیز برمی‌دارد. ولی این دولت همزمان از دخالت نظامی عربستان و امارات جهت حمایت از رژیم آل‌خلیفه در بحرین پشتیبانی می‌کند. اما حکومت اسلامی که هم‌صدا با اربابان‌اش معمر قذافی را به باد انتقاد گرفته، از مواضع همین اربابان در بحرین ابراز نارضایتی می‌کند. یک بام و دو هوا؛‌ این است یکی از عواقب مضحک زدن نعل وارونه علیرغم هم‌سنگری و هم‌کاسگی.

ولی تاریخ نشان داده که تحولات را مشکل می‌توان پشت مرزهای جغرافیائی متوقف نمود. حکومت اسلامی که پیشتر، آنزمان که دست‌هائی مقدس باد «انقلاب اسلامی» را در بادبان‌اش می‌انداخت، از «صدور انقلاب» به سراسر جهان، و حتی تصرف نیویورک سخن به میان می‌آورد، مسلماً بیش از هر رژیم دیگری در منطقة خاورمیانه، با این واقعیت ملموس روبروست که در برابر تحولات گستردة جهان مشکل می‌توان سد نفوذ ناپذیر ایجاد نمود.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید19مارس2011

surfcraps.co.cc
surfintentionpower.tk
bestfreshinfo.info
wholelifesurf.co.cc
sock5proxy.co.cc
surfhdradio.co.cc
starmild.tk
frontlamen.tk
surfninja.tk
xmsurf.co.cc
proxygenerator.info
trishka.info
megure.tk
ubuntuway.tk
tradegoat.tk
winxperp.co.cc
surftune.co.cc
surfnuclearbeats.tk
balrogproxy.co.cc
unblockfacebookserver.info
maniacprox.tk
surfxm.co.cc
advanceproxy.info
00unblock.info
hide25.com
stupidteacher.info
anonyone.info
https://freeanonymousproxy.biz
better-panel.pl
listhitter.info
visittheurl.com
canadanewsfeedreader.info
key-noters.info
anonyhide.info
unblock4all.info
dasbroker.tk
premiumsurf.tk
unlocker.proxyflyer.co.cc
fastproxyfree.tk
surfingpower.tk
liquidoil.tk
surfavg.co.cc
summerproxy.tk
proxyxom.info
supremenet.tk
engineersurf.co.cc
key-noters.info
highwaypath.info
powerwindow.tk
kronos.3g-proxysurf.co.cc
surfannuity.co.cc
cloudfree.tk

بوق و حنا!

هر چند وطن‌دوستان، طرفداران دمکراسی، آزادی مطبوعات، و آنان که خواهان اجرای مفاد «اعلامیة جهانی حقوق بشر» در ایران‌اند، در غوغاسالاری‌ای که تحت عنوان «انتخابات» در جمکران بر پا می‌شود حضور به هم نخواهند رساند، تا آنجا که به منافع دستگاه استبداد مربوط می‌شود دامن زدن به ابعاد «فرضی» این به اصطلاح انتخابات به ابزاری جهت حفظ موجودیت حکومت دست‌نشانده تبدیل شده. البته فراموش نکنیم که، بیرون کشیدن خلق‌الله از خانه‌ها و به صف کردن‌شان در برابر حوزه‌های «رأی‌سازی» با شکل‌گیری مضحکه‌ای به نام «حکومت اسلامی»‌ همزاد بوده. ولی امروز که این حکومت با حمایت اربابان خارجی‌ خود تمامی مخالفان استبداد حاکم را قتل‌عام کرده، جمع کردن خلق‌الله در برابر حوزه‌های «رأی‌سازی» آنقدرها کار سهل و ساده‌ای نیست. مسلماً گروه کثیری از آنان که پیشتر با وعده‌ و وعیدهای سر خرمن در برابر این صندوق‌شکسته‌ها جمع می‌شدند در میعاد آینده از خود خواهند پرسید: معنا و مفهوم واقعی این نمایشات چیست؟ اگر قرار است برای اجرای احکام الهی، مشتی آخوند افراد مورد پسند را منصوب کنند، دیگر به رأی ملت ایران چه احتیاجی دارند؟

پاسخ به این سئوال روشن است؛ جمکرانی‌ها جهت ارائة تصویر مقبول از «مشروعیت» فرضی حکومت‌شان به برگزاری «انتخابات» نیازمنداند. اینکه اصولاً کسی در این خیمه‌شب‌بازی شرکت داشته باشد یا خیر برای این حکومت آنقدرها اهمیت ندارد. اما جهت فراهم آوردن سیورسات ارباب در غرب می‌باید یک «مجلس» سر هم کرد؛ یک رئیس جمهور به شیوه‌ای که شاهد بودیم از صندوق‌ها بیرون کشید و بساطی نیز به نام «رهبر منتخب» مجلس خبرگان به راه انداخت! در غیر اینصورت نان ارباب آجر می‌شود و تشکیلات دست‌نشاندة حکومت اسلامی در برابر ارباب «ارجمند» سیه ‌روی!

در راستای همین نمایشات «مردم‌سالارانه» است که برکناری «تماشائی» هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان آبی شد که نهایت امر در لانة مورچگان افتاد. رفسنجانی حرام‌زاده‌تر از آن است که کارت‌های‌اش را یک‌باره رو کند، و مسلماً پس از 32 سال حضور فعال در رأس حکومت سرکوب و چپاول، از کانال‌هائی برخوردار است که به راحتی می‌تواند برای دولت‌ها و تشکیلات آینده «دردسرهای» جدی بیافریند. خصوصاً که در جهان چند قطبی امروز اگر امثال رفسنجانی را یک پایتخت جهانی رها کند، پایتخت‌های دیگری آناً در مسیر منافع‌شان آن‌ها را «جمع‌وجور» خواهند کرد. اینجاست که رادیوفردا دست در دست «اصولگرایانی» که خود را مخالف آنان جا زده، به زبان بی‌زبانی از بحران «رفسنجانی‌زدائی» پرده برمی‌دارد.

و برای این مراسم «پرده‌برداری» چه کسی بهتر از محمدرضا باهنر، فردی که طی سه دهة اخیر از «هنرهای» فراوان‌اش در عرصة فرصت‌طلبی بخوبی آگاه شدیم. برای فوت کردن در آستین اصلاح‌طلبان، باهنر را به میدان آورده‌اند تا در کمال حماقت بگوید، اصلاح‌طلبی با اسلام در تقابل قرار می‌گیرد! به این خیال خام که با شنیدن اظهارات مضحک نوچة رفسنجانی، همة مخالفان حکومت اسلامی شیفته و فریفتة اصلاح‌طلبی می‌شوند و اگر شورای نگهبان صلاحیت چند سر اصلاح‌طلب را تأئید کند میلیون‌ها نفر برای رای دادن به اینان صف خواهند کشید و یکبار دیگر مشروعیت حکومت آخوند در جهان غرب به اثبات می‌رسد:

«تفکر اصلاح طلبی در برخی مواقع مخالفت با نظام و حتی زير سئوال بردن ايدئولوژی و اسلامی بودن نظام را در دستور کار خود داشته است.»
رادیوفردا، 21 اسفندماه 1389

همین کافی است که به ابعاد وسیع بحرانی که به جان جمکرانی‌ها افتاده پی ببریم. مطلب جالب توجه در اظهارات باهنر این است که طرفداران حکومت اسلامی، از هر قماش هنوز نتوانسته‌اند به تعریفی جامع و فراگیر از آنچه «نظام اسلامی» می‌خوانند دست یابند! تأئید تصفیة سیاسی و سرکوب جریانات متفاوت ایدئولوژیک در جامعة ایران که از آغاز کودتای 22 بهمن 57، می‌بایست در مسیر تحکیم پایه‌های یک حکومت «شترگاوپلنگ» جامعه را تحت انقیاد بگیرد، از همان روزها تبدیل به کارت عضویت در «کلوپ» اسلام حکومتی شد. ولی اگر این تصفیه‌ها ابتدا مختص فدائی «نجس» و مجاهد «منافق» بود، امروز همانطور که شاهدیم گریبان همان‌هائی را گرفته که دست‌شان تا آرنج به خون همین مجاهد و فدائی آلوده است، و پناهگاهی جز ویرانکدة خانه‌های امنیتی حکومت اسلامی ندارند.

با فروپاشی امپراتوری «اسلامگرایان آمریکائی» که عملاً پس از شکست رسمی خاتمی در وجیه‌المله نمایاندن نظام «خون و آتش» در کشور آغاز شد، ارباب اصلی به سوئی دیگر تاخت. پروژة دوم حامیان غربی حکومت اسلامی همانطور که دیدیم شامل بیرون انداختن نمایشی «برادران» و «خواهران»، و اعزام‌شان به ینگه‌دنیا با «بورس‌های» تحصیلی بود، جهت دست و پا کردن سکوی پرش در خارج از کشور. از نظر ما این عملیات برای حکومت اسلامی «آب و نانی» نداشت، و ارباب را نیز از کردة خود پشیمان نمود. چرا که هم مچ‌اش در برابر همگان باز شد و هم گلوله‌های سربی‌ای که برای شلیک به قلب ملت ایران آماده کرده بود، همه «مشقی» از آب درآمد.

مشکل اصلی، در چارچوب نظری از اینجا سرچشمه می‌گیرد که حکومت اسلامی با یک «فرض محال» پای به میدان سیاست کشور گذاشته. خلاصه، طاس‌ها در این نرد چنان نشسته که این تشکیلات دست‌نشانده نمی‌باید بپذیرد که اسلام دین مردمان این مملکت است، نه ایدئولوژی سیاسی. و دقیقاً به همین دلیل بحران امروز در سطح ایران را می‌باید سوای بحرانی‌هائی تحلیل کرد که در دیگر کشورها و در قلب ایدئولوژی‌ها به وجود آمد و خواهد آمد. به طور مثال، اگر طرفداران سوسیالیسم علمی با یکدیگر «گرفتاری» ایدئولوژیک داشتند، دیگر تاریخ ادیان و رخدادهای کهن و قصه و حکایات و آداب و رسوم رایج در سرزمین‌های خود را درگیر این بده‌بستان‌ها و «اختلافات» نمی‌کردند؛ حکومت اسلامی عملاً در مسیر مخالف پیش می‌رود. این حکومت تاریخ و اعتقادات یک کشور کهنسال را به حراج گذاشته، و هر روز به حساب خودش می‌خواهد «اسلام» را بازتعریف ‌کند، بدون در نظر آوردن این اصل کلی که «اسلام»‌،‌ مشتی کتاب دعا و گفته و شنیدة آخوندک‌ها در گوشه و کنار حوزه‌ها نیست.

«اسلام» همچون رقص‌های محلی، آداب و رسوم اقوام و گروه‌ها، باورهای قشرهای اجتماعی و دیگر مسائل تاریخی و سنتی، بخشی از زندگی انسان‌ها در این منطقه است، و هیچ ارتباطی با روش‌های منطقی، تحلیلی، اجتماعی و سیاسی نمی‌تواند برقرار کند، مگر در چارچوب مردمفریبی! و این همان مردمفریبی است که از 32 سال پیش تا امروز امثال محمدرضا باهنر نان‌اش را می‌خورند، و ملت ایران چوبش را! بی‌دلیل نیست که استعمار دست از امثال باهنر دست نمی‌شوید. اینان هر روز و هر لحظه اسلام نوینی اختراع نموده و گروهی «دشمن» برای اسلام کذا دست‌وپا می‌کنند که منافع استعمار خدشه دار نشود:

«[باهنر] در سخنان خود خواستار بازتعريف جريان اصولگرائی و روشن کردن تکليف گروه‌های اين گرايش سياسی با جريان و سران فتنه در ايران شده است.»

آنچه باهنر «فتنه» می‌خواند، دقیقاً همان جریانی است که پس از کودتای 22 بهمن 57، با «چپ‌نمائی» زمینه‌ساز قدرت‌گیری فاشیست‌ها شد. نهایت امر همین آقای باهنر با سوار شدن بر موجی که «چپ‌نمایان» به راه انداختند، از جایگاه نقشه‌کشی در شهرستان کرمان به ریاست «جامعة مهندسین کشور» رسید! اگر از همان روزها «جریان فتنه» در کار نمی‌افتاد و امثال موسوی، بهزاد نبوی، خاتمی و … دست در دست عوامل حزب توده، تحت عنوان «مبارز با امپریالیسم» زمینة فعالیت نوکران آمریکا و انگلستان را در ایران فراهم نمی‌آوردند، آقای باهنر در جایگاه کنونی قرار نمی‌گرفت و می‌بایست از خروس‌خوانان تا بوق‌سگ در کرمان «شابلون» به دست بگیرد و «زیپاتون» بچسباند؛ مجلس و قانونگزاری و ریاست انجمن مهندسین کشور را هم بعضی اوقات شاید می‌توانست به خواب ببیند.

مشکل آقای مهندس باهنر که یکی از همان «کهنه‌لات‌های» حکومت اسلامی هستند، و خصوصاً «گرفتاری عمدة» کارفرمایان رادیوفردا، بر خلاف تمامی مانورها و شعبده‌ها به هیچ عنوان ارتباطی با «جریان فتنه» ندارد. جریان موسوم به «فتنه» متشکل از عوامل سفارت انگلستان در ایران بود که نهایت امر به دلیل شکست استراتژی‌های لندن در منطقه، و خصوصاً اخراج رئیس «کودتای سبز»، یعنی آقای سایمون گاس،‌ سفیر بریتانیا در ایران تا اطلاع ثانوی دکان‌اش بکلی تعطیل شده. حال که مسئله دیگر «جریان فتنه» نمی‌تواند باشد باید پرسید، مشکل فعلی چیست؟

در مطالب پیشین گفته بودیم که در حکومت جمکران، «کهنه‌لات‌ها» در عمل در مصاف با «نئولات‌ها» افتاده‌اند؛ و جای تردید نیست که در چارچوب یک بررسی «تئوریک» آنچه «کنار رفتن» هاشمی رفسنجانی از میدان سیاست جاری عنوان می‌شود فقط به آتش این «مصاف» سیاسی دامن بزند. به عبارت ساده‌تر، حداقل از منظر «تئوریک»، امروز هاشمی در جایگاه «داور» مسابقات بین لات‌ها و نئولات‌ها قرار گرفته! کشیده شدن وی به سوی هر کدام از این جریان‌ها «منطقاً» باعث تقویت بنیة سیاسی و «مبارزاتی» آن خواهد شد. هاشمی رفسنجانی در این میانه به زن زیباروی و فتانی می‌ماند که «یک دل دارد و چندین دلبر!» «جریان فتنه»، و سایت‌های وابسته به آن از رفسنجانی می‌خواهند در میدان مبارزات «سبز» باقی بماند؛ کهنه‌لات‌های حکومت اسلامی نیز «ساقی» ایشان شده، به دلربائی مشغول‌اند. ولی جالب‌ اینجاست که اگر «حکم افتد»، رفسنجانی و باند لات‌ولوت‌های نانخور وی حتی می‌توانند در دکان احمدی‌نژاد و «نئولات‌ها» نیز لنگر اندازند!

به همین دلیل است که در پی «انتخابات» مجلس خبرگان رهبری، بی‌بی‌سی، رادیوی حاکمیت انگلستان هاشمی را مورد حملة شدید قرار داده و در همین راستا نیز کیهان جمکران، همان رسانه‌ای که بارها و بارها هاشمی و اهل خانواده‌اش را به باد ناسزا و فحش‌های رکیک گرفته، در خبرویژة 21 اسفندماه سالجاری خود می‌نویسد:

«اقدام هوشمندانة آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در انتخابات مجلس خبرگان با خشم و عقده‌گشائي رسانه‌هاي ضد انقلاب مواجه شد.»

می‌بینیم که اگر دکان اینترنتی حزب توده فرار هاشمی از صحنة تقابلات محفلی در مجلس خبرگان را «سنگربندی منطقی» به شمار آورده، موضع کیهان جمکران نیز با حزب توده فاصله ندارد. با این تفاوت که در خبر ویژة خود، کیهان از گروه‌های فتنه‌گری سخن به میان ‌آورده که می‌خواستند «آقای هاشمی را خرج جریان فتنه کنند!» اما حسین شریعتمداری نمی‌گوید، با انتشار چنین «مقالة گرم و دوستانه‌ای»، خصوصاً پس از چندسال فحاشی‌به خانوادة هاشمی، در عمل هاشمی را به عنوان «حنای اضافه» خرج ماتحت کیهان کرده!

در اینجا به صراحت بگوئیم، عقب‌نشینی یک سیاست‌باز وابسته و مفتضح در قلب یک فاشیسم سرکوبگر، و عدم پذیرش مسئولیت سیاسی را مشکل می‌توان یک «اقدام هوشمندانه» تحلیل کرد! آقای هاشمی عمل هوشمندانه‌ای انجام نداده‌اند، ارباب ایشان می‌دانست که «انتخابات» در کار نخواهد بود، در نتیجه او را به ترک صحنه فراخواند. چرا که اگر شکست در «انتخابات» مجلس خبرگان رهبری را نیز به شکست‌های دیگر سیاسی‌ هاشمی رفسنجانی ـ خصوصاً شکست در انتخابات ریاست جمهوری در مصاف با احمدی‌نژاد ـ سنجاق می‌کردند، دیگر کار ایشان واقعاً تمام بود.

ولی همانطور که گفتیم «جریان فتنه‌ای» که رادیوفردا و باهنر را به وحشت انداخته و جناح «کهنه‌لات‌ها» را با این وضعیت اسفبار دست به دامان این و آن کرده‌، به هیچ عنوان موسوی و کروبی نیست؛ مشکل را به صراحت در کلام «کهنه لات» حکومت اسلامی، همان محمدرضا باهنر می‌بینیم:

«اين فتنة عظيم در حال شکل‌گيری است، بيان مکتب ايرانی و تفکر ليبرال در مسائل فرهنگی در همين راستا است.»

بله، همانطور که پیشتر نیز گفتیم، اینان با آنچه به قول خودشان «جریان فتنه» می‌خوانند هیچ مشکلی ندارند؛ همگی توله‌های همین سگ‌اند! «جریان فتنه» که از حمایت علی خامنه‌ای، خانوادة لاریجانی، ولایتی و … برخوردار بود از آنجا که به دلیل عقب‌نشینی بریتانیا شکست خورده، اینان می‌باید در سطوح دولت و مجلس و بنیادهای استبداد ولایت‌فقیه از آن «تبری» جویند. به این دلیل است که همین آقای باهنر به عنوان یکی از آتش‌بیاران «جریان فتنه» سعی دارد با «تبری» جستن از آن، جائی برای خود و هم‌پالانی‌های‌اش در طویلة سیاست جاری حفظ کرده، خدمت به ملکة موش‌ها را ادامه دهد.

وحشت حضرات از گروه «نئولات‌ها» است،‌ از همان‌ها که سال‌ها پیش «میرپنج‌الله» خواندیم‌شان. این گروه در شرایط فعلی اگر شامل باندهای مشائی و دارودستة احمدی‌نژاد می‌شود، بسیاری گروه‌های «آشکار و پنهان» دیگر را نیز شامل خواهد شد که هنوز در سطح سیاست جاری کشور پوزه‌‌شان از درون لجن‌زار حکومت اسلامی بیرون نیامده. این گروه‌ها هستند که «دم به دم» و به آرامی، زیر پای خامنه‌ای، باهنر، موسوی و کروبی و دیگر کهنه‌لات‌ها را جارو کرده، مواضع جدید را تسخیر می‌نمایند.

بالاتر در مورد وضعیت سیاسی رفسنجانی گمانه‌زنی‌ای کرده و گفتیم که صرفاً در چارچوب «تئوریک»، ایشان اینک می‌باید تبدیل به «داور» مسابقات سیاسی در انتخابات آتی شوند. با این وجود به استنباط ما شرایط کشور چنین داوری‌ای را در کار نخواهد آورد. رفسنجانی فقط در صورتی می‌تواند به داور مسابقات قدرت در کشور تبدیل شود که روند مسائل سیاسی همچون دوران خمینی دجال پیرامون «اسلام» و نقش روحانیت و جفنگیاتی از این قماش متحول گردد. روندی که به صراحت بگوئیم تاریخ مصرف‌اش سپری شده، و دیگر امکان بازگشت به صحنة سیاست کشور را ندارد. در نتیجه تحلیل «شکمی» محافل مختلف از کناره‌گیری علنی رفسنجانی از مواضع قدرت را به هیچ عنوان قابل قبول نمی‌بینیم. این کناره‌گیری فقط فرصتی طلائی به تحلیل‌گران ارائه داد تا رابطة «عمیق» باند کیهان، لات‌های وابسته به بیت رهبری، حداد عادل، و حتی حزب‌توده و دیگر «کهنه‌لات‌ها» را با یکدیگر و خصوصاً با جریان منسوب به رفسنجانی با صراحت بیشتری ببینند.

در چنین شرایطی چرخش تمام عیار ایدئولوژیک در صحنة سیاست داخلی کشور کاملاً قابل پیش‌بینی است. اگر محمدرضا باهنر، پس از عمری مارمولک‌بازی و پدرسوختگی جسد پوسیدة علی خامنه‌ای و به قول خودش «روحانیت» را زیر بغل زده، و قصد دارد جریان «اصولگرائی» را از نو تعریف کند، فقط به این معناست که اصولگرائی مورد نظر ایشان به آخر خط رسیده. مگر 10 سال پیش «اصولگرائی» تعریف شده بود، که امروز نیازمند «بازتعریف» است؟ این مزخرفات از حلقوم افرادی بیرون می‌آید که پس از سال‌ها زورگوئی و ضدیت با منافع ملی امروز به صراحت می‌بینند که نوک سرنیزة «برادران سابق» حلقوم‌شان را «قلقلک» خواهد داد.

برای گریز از همین «قلقلک‌ها»، به احتمال زیاد طی ماه‌های آینده شاهد تلاش‌های محفلی و احیاناً موضع‌گیری‌های علنی متفاوت خواهیم بود. از یک سو، گروهی از اصولگرایان مسلماً به جانب اصلاح‌طلبان خواهند ‌پیچید، تا جهت «بازگرداندن آب رفته به جوی» تلاش کنند. و همزمان دارودستة «میرپنج‌الله» نیز سعی خواهد کرد تا گروه‌های لائیک را به نفع خود به میدان سیاست کشور وارد کند. خلاصة کلام، مسئلة «انتخابات» آیندة مجلس شورای اسلامی در گروی این امر اساسی قرار خواهد گرفت که کدام گروه سیاسی قادر است هر چه بیشتر و کارآمدتر از ایدئولوژی «صدر انقلاب اسلامی» فاصله گرفته، در برابر افکار عمومی خود را در عمل، از زبان، تئوری و بطورکلی از پیشینة 32 سالة حکومت اسلامی جدا بنمایاند. مسلماً آنان که برای امثال رفسنجانی در چنین هیهات سیاسی و ایدئولوژیک «حساب برنده» باز می‌کنند، کم به بیراهه نرفته‌اند. انتشار «نابهنگام» تصویر روح‌الله خمینی بر سر سفرة کودتای 28 مرداد و در کنار کاشانی، نشان داد که حتی رادیوفردا هم می‌خواهد از کودتای 22 بهمن 57 و مرده‌ریگ انقلاب اسلامی «تبری» جوید.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید14مارس2011

bluestrom.co.cc
surfingforex.co.cc
easynegotiate.tk
silverstocks.tk
howtoopenblocked.tk
stocksilversurfer.tk
maskmyipinternational.tk
vpninja.tk
freedomnet.tk
allbyproxy.tk
whyblocked.tk
now.getprofit.co.cc
starchrome.info
building-up-over.tk
bypassall.tk
mails4u.tk
freeproxysoftware.info
newfreearea.info
brokerday.tk
unlockstockbrokerforexsites.co.cc
facebook-pro.tk
medproxy.info
keysurf.co.cc
fxoptions.tk
bypassonlinebrokersforexsites.co.cc
buy.forexandswaps.co.cc
bypassonlinebrokersforexssites.co.cc
broadbandfiber.tk
futuresavalance.tk
tsunamiwave.tk
bypassonlinebrokersforexssites.co.cc
f-a-s-t-p-y.tk
triangleshape.tk
lastestv.tk
gaiip.tk
now.forexandswaps.co.cc
unlockstockbrokerforexssites.co.cc
sslsurf.info
mandau.co.cc
burning-up.tk
greatgb.tk

لات و یوتوب!

هاشمی رفسنجانی اخیراً از مقام ریاست مجلس خبرگان رهبری برکنار شده، جای خود را به محمدرضا مهدوی کنی، رئیس «ماسون‌های» حکومت اسلامی سپرد. در اینکه آقای رفسنجانی اصولاً مشروعیت و محبوبیتی در میان ملت ایران داشته باشند جای تأمل فراوان دارد؛ یادمان نرفته که یکی از شعارهای شیادی به نام ملاممد خاتمی در «معیاد» دوم خرداد «پایان دادن به وضعیت بلبشوی مملکت بود!» البته مقصود خاتمی از «وضعیت بلبشو» را، شرایط ایجاد شده طی 8 سال دولت آقای رفسنجانی می‌باید تحلیل کرد. خلاصة کلام، آن جماعت بادمجان دورقاب‌چین که جز دانه‌چینی از دست اجنبی و خوشرقصی برای محافل استعماری هنر دیگری ندارند، در هنگامه‌ای که با آهنگ «اکبرجان! اکبرجان! جان‌ به فدایت» برای خودی‌ها می‌رقصند، معمولاً یادشان می‌رود که از روز نخست، «مبارزات» فرضی شیاد اردکان، «قهرمان» سیرک اصلاح‌طلبی در حکومت اسلامی، فقط و فقط به معنای پایان دادن به افتضاحات دوران همین آقای هاشمی بود!

سایتی که در اینجا از آن نام نمی‌بریم، و در عمل دکان چنددهنة عوام‌پسندانه‌ای برای حزب تودة ایران به راه انداخته، در «تفسیری» پیرامون تحولات اخیر و برکناری هاشمی رفسنجانی، از سنگربندی و موضع‌گیری‌های او طی به اصطلاح «انتخابات» مجلس خبرگان رهبری «تقدیر» کرده! باید خدمت مسئولان «محترم» این سایت عرض کنیم، در مطلبی تحت عنوان «پنزرسالاری»، آیندة سیاسی هاشمی رفسنجانی را بیش از یک‌ماه پیش مطرح کرده بودیم، و در همینجا تکرار می‌کنیم، بازگشت رفسنجانی به میدان سیاست جمکران هنوز می‌تواند یک گزینه به شمار آید. ولی این مسئله به هیچ عنوان نمی‌تواند نشانة‌ «خرد» اینحضرت تحلیل شود. آقای رفسنجانی فقط در صورتی قادر است به میدان سیاست جمکران بازگردد که «الگوی» حکومت اسلامی دست‌نخورده باقی مانده باشد، در غیر اینصورت، ایشان دیگر آینده‌ای در کشور ایران ندارند. پس به صراحت بگوئیم، آن‌ها که امروز برای اکبر بهرمانی و آیندة سیاسی او اشک می‌ریزند فقط یک هدف را دنبال می‌کنند: حفظ الگوی فعلی حاکمیت، یعنی استبداد دینی در ایران.

از طرف دیگر، به کسانیکه به بازگشت پیروزمندانة رفسنجانی از طریق «مردم» دل خوش کرده‌اند بگوئیم، رفسنجانی از روز نخست «شخصیت زدوبندهای پشت‌پرده» بود، در هیچ دوره‌ای از موجودیت سیاسی‌ حکومت اسلامی، نمی‌توان رفسنجانی را یک «شخصیت فره‌وش مردمی» به شمار آورد. تنها شانس رفسنجانی برای باقی ماندن در صحنة سیاست کشور ساخت‌وپاخت و زدوبند با باند احمدی‌نژاد و فراهم آوردن زمینة جایگزینی علی خامنه‌ای بوده. شانسی که به دلیل عدم استقبال برخی سیاست‌ها از «امام‌بازی» از دست شد، و آقای رفسنجانی نیز با گردابی که سیاست‌های نوین منطقه‌ای ایجاد کرده و پیامدهای‌اش را همه روزه در جهان عرب شاهدیم به زباله‌دان تاریخ پیوستند. ما دلیل منطقی‌ای نمی‌بینیم که رفسنجانی با چنین سابقة محفل‌سازی و پشت‌هم‌اندازی، امروز در شرایطی وکیل‌الرعایا شود که نه سیاست‌های جهانی از آخوندبازی و «امت‌پروری» حمایت می‌‌کنند، و نه جهت شرکت در ماراتون سیاست منطقه، رفسنجانی رمقی در پاهای‌اش باقی مانده.

ولی علیرغم بی‌اهمیت بودن آیندة سیاسی هاشمی رفسنجانی در کشور، این امر را هم قبول داریم که خروج «نابهنگام» وی از ریاست «خبرگان رهبری» یک چرخش بسیار جدی در سیاست ایران می‌باید تلقی شود. چرا که مهدوی کنی، اگر به اندازة هاشمی نزد ملت ایران بی‌اعتبار و منفور است، با هاشمی یک تفاوت کلی نیز دارد؛ مهدوی کنی از قدرت سازماندهی تشکیلات «سردارسازی‌» و شبکه‌های فساد اداری و مالی، به شیوة هاشمی ‌بی‌بهره است. خلاصه بگوئیم، مهدوی کنی، ویراست «اخته» و ابتر هاشمی رفسنجانی‌ است. اینکه این «ابترسیاسی»، در رأس مجلس خبرگان رهبری که طی موجودیت‌اش هیچ ابتکار عملی به خرج نداده، چه‌ها خواهد کرد بماند. به استنباط ما مملکت اصولاً به سوئی گام برنمی‌دارد که تصمیمات کشوری تحت تأثیر موضع‌گیری‌های پدیده‌ای به نام «خبرگان رهبری» دیکته شود. تمامی شواهد نشان می‌دهد که جامعة ایران به سوی حذف پدیدة «رهبری» می‌شتابد، نه به جانب قانونمندی و «مردمی» کردن این عارضة شوم.

با این وجود نگاهی شتابزده به پدیده‌ای به نام هاشمی رفسنجانی در حکومت اسلامی خالی از لطف نیست. در اینکه اکبر بهرمانی، معروف به حجت‌الاسلام‌والمسلمین هاشمی رفسنجانی، یکی از نزدیک‌ترین افراد به محفل استبداد پرور روح‌الله خمینی به شمار می‌رفت کمتر کسی شک و شبهه‌ای به خود راه خواهد داد. هاشمی رفسنجانی در اوج هیاهو و غوغائی که بر آن نام «انقلاب» اسلامی گذاشتند، در نخستین گام‌ها عضو «شورای انقلاب» شد، و سپس سرپرستی وزارت کشور را در دست گرفت. آنان که با ساختار تشکیلات دولتی در ایران آشنائی دارند بخوبی می‌دانند که سرپرستی و یا تصدی پست «وزارت کشور» در ایران شغلی است امنیتی، چرا که به دلیل وابستگی‌های ساختار قدرت در ایران به سازمان‌های جاسوسی بین‌المللی، وظیفة این وزارتخانه عمدتاً سرکوب تحولات فرهنگی، سیاسی و تشکیلاتی در داخل کشور بوده و هست. و این وظایف مستقیماً از طرف محافل غربی دیکته شده و می‌شود.

به این ترتیب آقای بهرمانی از نخستین روزهای فعالیت در مرداب «انقلاب اسلامی» پای در حیطة امنیتی و همکاری با سازمان‌هائی گذاشت که بعدها برای تحکیم پایه‌های چنین انقلابی، فرزندان خلف «ساواک شاهنشاهی» را یک به یک از شکم مادر استعمار بیرون کشیدند! سازمان‌هائی از قماش وزارت اطلاعات، بسیج مستضعفان و خصوصاً «اطلاعات» سپاه پاسداران. طی دوران «دولت موقت»، هاشمی رفسنجانی عضو فعال اوباش «چپ‌نمائی» بود که دولت موقت را «لیبرال» خوانده، و به دلیل عدم قاطعیت در «مبارزه» با آمریکا از آن به شدت انتقاد می‌کردند. تصویر کتک زدن صباغیان و معین‌فر در مجلس اول ـ اینان وزرای دولت موقت بودند ـ توسط لات‌ولوت‌های «خط‌امام» و «فدائیان» آقای رفسنجانی یکی از جالب‌ترین اسنادی است که از دوران «ریاست» ایشان بر «قوة مقننة» ‌جمکران باقی مانده! در این عکس آقای رفسنجانی، «ریاست مجلس شورای اسلامی» را می‌بینیم که با شوق و ذوق کتک خوردن مخالفان سیاسی خود را در صحن «مجلس قانونگزاری» حکومت اسلامی دنبال می‌فرمایند و لبخندی شیرین بر لب دارند!

در اینکه هاشمی رفسنجانی خود یکی از رهبران لات‌ولوت‌‌ها در حکومت اسلامی است تردید روا نیست، ولی اکنون که استعمار سکان نظام را به تدریج از حیطة نفوذ شبکة «لات‌ها» خارج کرده، و اهرم‌های تصمیم‌گیری و فرمانبرداری از اوامر اجنبی را در اختیار شبکة «نئولات‌ها» قرار می‌دهد، این سئوال مطرح می‌شود که «لات‌های» قدیم چه نقشی ایفا خواهند کرد؟ در مجموع، حداقل در مورد هاشمی رفسنجانی کار به اینجا رسیده که می‌بینیم: حذف بی‌قیدوشرط. به طور مثال، در حکومتی که همة دست‌اندرکاران‌اش بدون استثناء تا خرخره به فساد اداری و مالی آغشته‌اند، فقط پروندة دزدی‌های پسر رفسنجانی و باندهای وابسته به محفل اوست که زینت‌بخش صفحات روزی‌نامه‌های دولتی می‌شود.

در مملکتی که توحش آخوندیسم حتی حرف زدن با زن «نامحرم» را مشمول انواع «حدود شرعی» و مزخرفات و جنفگیات فقه و حکایت و روایت کرده، شاهدیم که مشتی از لات‌های «نظام انسان‌ساز» هر آنچه از دهان‌شان در می‌آید نثار دختر هاشمی می‌کنند، و به قولی، هر آنچه نمی‌باید را نیز «حواله‌شان» می‌دهند! و طی این عملیات دینی و «ارزشی»، لشکریان امام‌زمان که در قصه‌های شیعی‌مسلکان برای اهانت به تار موی زن مسلمان جهان را به آتش می‌کشند، همچون «مهدی موعودشان» غایب‌اند؛ ته چاه ‌نشسته و مزد روزشان را می‌شمارند! نهایت امر می‌بینیم، پاسدار حسین شریعتمداری، از اوباش «انقلابی ـ تریاکی» حکومت که همه روزه با حیف‌ومیل بودجة کشور «ورق‌پاره» تولید می‌کند، در کیهان «اسلامی»، دختر رئیس مجلس خبرگان رهبری را «فاحشة سیاسی» خطاب کرده، و در همین روزی‌نامه هر آنچه از دهانش در می‌آید حوالة «آیت‌الله رفسنجانی‌ای» می‌کند که تا همین چند سال پیش می‌توانست پوست لنبرش را عین پوست خرمالوی سردرختی «شب‌عید» غلفتی بکند.

خلاصه، حسین شریعتمداری با این سهولت فردی را در روزی‌نامة مفتضح‌اش «بی‌آبرو» می‌کند که دو دوره رئیس جمهور حکومت اسلامی بوده، سال‌ها و سال‌ها ریاست مجلس «شورای اسلامی» را در اختیار داشته، و خصوصاً هنگام انتشار فحش‌نامه‌ها هنوز رئیس «خبرگان رهبری» است و هیچ مورخی نمی‌تواند معاشرت و هم‌زیستی وی را با حضرت روح‌الله «دجال» به زیر سئوال ببرد. اما احدی به آقای شریعتمداری گوشزد نخواهد کرد که اهانت مستقیم به فردی که بیش از سه دهه در رأس نهادهای قدرت حکومت اسلامی قرار داشته، و بسیاری از قوانین جاری کشور با امضای او «مشروعی‌ات» و رسمی‌ات یافته، در واقع به معنای اهانت به تاریخچة همین حکومت اسلامی خواهد بود. خلاصة کلام، رفسنجانی‌ای که در عمل یکی از مهم‌ترین مهره‌های حکومت استعماری اسلامی است، توسط یک بازجوی معتاد ساواک جمکران و با زبان لات‌های چاله‌میدان مورد عتاب و خطاب قرار می‌گیرد.

اینجاست که عقل نهیب می‌زند، بهوش باشیم! چرا که ظاهراً «نئولات‌ها» در مصاف با «لات‌الله» سنگرهای جدیدی «فتح» کرده‌اند، و دقیقاً به همین دلیل است که بازارگرمی برای «لات‌الله» از طریق زدن نعل‌وارونه اینچنین رونق گرفته. و این است دلیل «ستایش» سیاسی حزب توده از موضع‌گیری‌های «هوشمندانة» آقای رفسنجانی! خلاصه حزب «مقدس» با مشاهدة چرخش مسیر باد، بادبان‌ها را درست در مسیر «تندبادی» تنظیم کرده که به خیال خودش می‌باید سفینة حزب را به ساحل جان‌پرور قدرت سیاسی برساند!

ولی از قدیم گفته‌اند: «هرکه با دیگ نشیند، بکند جامه سیاه!» و «سیه جامگی» حسین شریعتمداری، خانوادة لاریجانی، علی خامنه‌ای و … و دیگر اعضای محفل «لات‌الله» که خود را در جناح «نئولات‌ها» انداخته‌اند روشن‌تر از آن است که قابل کتمان باشد. اینان آنچنان که هستند نمی‌نمایند؛ آنچه می‌گویند نیستند! بالاتر گفتیم، در این مقطع نیز تکرار می‌کنیم، اهانت آشکار به برخی افراد، به معنای اهانت مستقیم به برخی سیاستگزاری‌ها، مصوبه‌ها، قوانین و تصمیم‌گیری‌ها خواهد بود. این یک اصل اساسی است و در حکومت اسلامی، شخص هاشمی رفسنجانی بیش از هر فرد دیگری شامل این «اصل» می‌شود. در نتیجه، تلاش محافل وابسته به «لات‌الله» که ظاهراً خود را به جماعت «نئولات» سنجاق کرده‌اند فقط بر این سیاست کلی تکیه کرده که به هر ترتیب ممکن زمینة فروپاشی حکومت را فراهم آورند. ولی فراموش نکنیم که این فروپاشی از منظر استعمار «الزاماتی» نیز دارد. به زبان ساده‌تر، استعمار حاضر نیست مطالبات چپاولگرانه‌اش را در ایران مورد «تجدیدنظر» قرار دهد؛ حکایت مصدق‌السلطنه است و شاه؛ یکی بیاید، یکی برود و ملت را هم استعمار سرکار بگذارد.

موضعی که در بالا به زبان مزاح مطرح کردیم، همان است که پس از جنگ 33 روزة لبنان و سقوط جلال و جبروت ظاهری ارتش اسرائیل، بسیاری از حکومت‌های غرب در مورد ایران اتخاذ نموده‌اند. این موضع چند لایه دارد که مهم‌ترین‌شان مسلماً بازگرداندن ایرانیان به دورباطل «شیخ و شاه»، فراهم آوردن حاشیة امن برای روحانیت خودفروختة شیعی‌مسلک، ایجاد درگیری و جوسازی‌های مضحک بر سر «انتخابات» و نامزدی فلان و بهمان جنایتکار شناخته شده، تظاهرات بی‌هدف خیابانی و اشاعة شعارهای گنگ و استبدادساز از قماش «الله‌اکبر»، «یا حسین» و … خواهد بود. اینهمه فقط جهت به ارزش گذاشتن فضاهای استبدادی ملائی و سلطانی.

بارها و بارها عنوان کرده‌ایم که استعمار غرب به دلیل تغییرات ساختاری در منطقه، در برخورد با حکومت اسلامی به این نتیجة کلی رسیده که، «دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد!» خلاصه به زعم اربابان حکومت اسلامی در غرب اگر قرار باشد این حکومت نتواند همچون دوران امام «روشن‌ضمیر» ملت ایران را در چارچوب منافع استعماری دم توپ روسیه بنشاند، همان بهتر که «سلطان‌بازی» از نو آغاز شود! به همین دلیل است که خودی‌ها به جان خودی‌ها افتاده‌اند؛ به همین دلیل است که شریعتمداری با رفسنجانی همان می‌کند که رفسنجانی به دخترش روا داشته: فراهم آوردن زمینة رسوائی و بی‌آبروئی. یعنی انتشار مطالب مبتذل و بی‌سروته، فحاشی در روزنامة رسمی کشور و گذاشتن فیلم فحاشی یک لات به دختر رئیس مجلس خبرگان رهبری روی «یوتوپ»!

هدف این عملیات به حاشیه راندن مطالبات دمکراتیک ملت ایران است. اینان می‌خواهند با توسل به جنجال و گسترش ابتذال مطالبات دمکراتیک ملت ایران را در گرداب هیاهو از صحنه به در کنند و همچون دوران مشروطه، تل موهوم «مردم» را به رهبری لات‌ها به این مسیر مقدس هدایت نمایند که، «ما دیگ پلو خواهیم، مشروطه نمی‌خواهیم!» خلاصه مستبدی را بیاورید تا دردمان درمان کند، و دیگ‌مان را پر پلو!

اما خدمت سیاستگزاران غربی عرض کنیم، «از دیگ چوبین کسی حلوا نخورده!» در این دیگ که در عصر «طلائی» اتحاد شوروی مسین بود و سنگین، جهت گسترش نکبت و ادبار در کشور ایران حلوای مسموم و زهرآگین بسیار پختید، اینک این دیگ چوبین شده و چوبین‌دست. به زبانی بگوئیم که به قول معروف «خر فهم» شود! اگر لات و اوباش کذا بجای اهانت به دختر رفسنجانی، به شخص رفسنجانی نیز تجاوز کنند، و وزارت مفلوک اطلاعات نیز بلافاصله فیلم‌ این عملیات انقلابی را روی «یوتوپ» بگذارد، ملت ایران را دیگر نمی‌توان به دوران «شیخ و شاه» بازگرداند. خلاصه دختر این «رز»، دیگر ایرانی را به «مستی» نخواهد انداخت!


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید11مارس2011

surfhotstocks.co.cc
drugstoreproxy.info
hotsurfer.tk
unblockingstockbrokerforexssites.co.cc
xpdatastorage.co.cc
proxyconfiguration.info
trackproxy.info
surfhealthinsurance.co.cc
dumblesurfcontrol.tk
universityserver.info
devicesict.co.cc
hellomyfriend.co.cc
pharmaceuticsproxy.info
new-shortcut.tk
insteadvpn.co.cc
proxiweb.tk
cyberzoom.info
brokersgw.3g-proxy.co.cc
surfing.fibersurf.co.cc
x-browser.co.cc
logon-holder.tk
leggg.info
bibibproxy.co.cc
unblockonlinebrokerforexssites.co.cc
theblockbypass.info
fastwaybrowser.co.cc
fxbomber.tk
unblockingbrokerforexssites.co.cc
forexgw.3g-proxy.co.cc
forexplusone.co.cc
surfiphones.co.cc
ratess.forexbuy.co.cc
boldfire.tk
jntuan.net
unblockbrokerageforexsites.co.cc
xblock.info
futuresexport.tk
hide-anony.tk
surffinancialaid.co.cc
utube.fibersurf.co.cc
centurian.tk
proxyoftheday.tk
hurryproxy.info
unblockingbrokerforexsites.co.cc
guardrailproxy.info
lizardprox.tk

روز جهانی زن!

هر سال در میعاد 8 مارس، یا همان «روز جهانی زن» در نوشته‌ها و آثار صاحب‌نظران می‌توان این «پرسش» را به صراحت دید که، «چگونه حقوق کسانی را محقق کنیم که با این حقوق بیگانه‌اند؟» باید گفت، چنین سئوالی که در بسیاری موارد با طمطراق و ابهتی «کارورزانه» حتی از جانب صاحب‌نظران در سطح بین‌المللی مطرح می‌شود، بی‌پایه‌تر از آن است که بتوان در یک جدل منطقی از آن دفاع کرد. دلیل هم اینکه در چنین چارچوبی می‌باید بپذیریم، کسی که حقوق خود را نمی‌شناسد، حقوقی هم نخواهد داشت. چرا که همه چیز نهایت امر در گرو شناخت فرد از حقوق انسانی‌اش قرار می‌گیرد. از این مختصر می‌توان نتیجه ‌گرفت که در میعاد «روز جهانی زن» روی سخن با زنانی خواهد بود که بر حقوق خود احاطه دارند، و علیرغم این اشراف، به دلائلی قادر نیستند حقوق انسانی خود را در عمل به ارزش گذارند. زنانی که حقوق خود را نمی‌شناسند و یا برای آن ارزشی قائل نیستند مسلماً کاری با «روز جهانی زن» هم نخواهند داشت.

اما سئوال و جواب بالا از منظر حقوقی نارساست. چرا که در هر جامعه مقولة «حقوق انسان‌ها»، زن،‌ مرد و کودک، از ابعاد چندگانه‌ای برخوردار می‌شود که نهایت امر شیوة تولید حاکم بر جامعه، روابط رأس هرم اجتماعی با لایه‌های زیرین، شیوة تقسیم کار و تقسیم ثروت و … و خصوصاً طبیعت و نوع حاکمیت در شکل‌دادن به آن و ارائة ابعاد متفاوت‌اش دخیل‌ خواهد بود. مشکل می‌توان پدیده‌ای به نام «حقوق انسانی» را خارج از روابطی که در سطوح مختلف بر جامعه حاکم شده تعریف کرد، و نهایت امر به تحقق چنین «حقوقی» نیز امید بست.

در کمال تأسف برخورد فله‌ای حکومت‌های قدرتمند با «حقوق انسان»، طی دوران «جنگ‌سرد» مرده‌ریگ بی‌نهایت مخربی برای جامعة بشری به یادگار گذاشته. فراموش نکرده‌ایم که طی دورة‌ تقسیم جهان به دو «سنگر» ایدئولوژیک ظاهراً متخاصم ـ همان نیک و بد دینی ـ مسائل با چه سهولتی «حل‌وفصل» می‌شد. نگرش «چپ‌گرا» حقوق انسان‌ها را صرفاً در چارچوب بازتعریف شیوة تولید خلاصه می‌کرد، و در اردوگاه راستگرایان مسئله فقط این بود که چگونه حق انتخاب آزاد انسان‌ها را بتوان به سرمایه‌داری سنجاق کرد! دیگر رژیم‌های جهان نیز که کم‌یابیش وابستگان به ایندو سنگر به شمار می‌رفتند هر یک با حشووزوائد ویژة خود از دکان «راستگرائی» و «چپ‌گرائی» موجود میوه‌های زهرآگین مناسب را انتخاب کرده، در بشقاب ملت‌ها می‌چیدند.

یک حکومت همچون جمکران «اسلامی»‌ ‌شد، و جهت تقویت روابط سرمایه‌سالاری در منطقة خاورمیانه چوب حراج بر اعتقادات عمیق توده‌های مصیبت‌دیدة ایران ‌زد! نام این تاراج بزرگ قرن را هم ‌گذاشتند «انقلاب» اسلامی ضدآمریکائی! در کشور دیگری همچون رومانی، با حمایت ارتش شوروی، یک دیوانه به نام چائوشسکو را که می‌بایست در بیمارستان روانی بستری می‌شد، سال‌ها و سال‌ها در قدرت نگاه ‌داشتند تا هر روز دست به دیوانگی‌های تازه‌ای بزند! نام این دیوانه‌نوازی را هم گذاشته بودند «استقلال مارکسیستی رومانی!» ولی این بساط بدون حمایت‌های کلیدی از جانب قدرت‌های تعیین کننده از پایه و اساس جزصحنه‌گردانی و بازی نبوده و نیست.

این‌ رژیم‌ها، چه آن‌ها که همچون حکومت چائوشسکو سقوط کرده‌اند، و چه آندسته که هنوز مانند «جمکران» به ریسمان قدرت وابستگی آویزان مانده‌اند، کارشان در گیر یک تلفن است؛ نه بیشتر و نه کم‌تر. حال باید پرسید در شرایطی که حقوق انسان‌ها می‌باید در چارچوب روابط حاکم بر جامعه «تعریف» شود، در دامان چنین رژیم‌هائی، ملت‌های ایران، رومانی، کرة جنوبی، کرة شمالی و … چگونه خواهند توانست «حقوق انسان‌ها»، به ویژه «حقوق زن» را تعریف کنند و این حقوق را به ارزش بگذارند؟ و نهایت امر اینان چگونه خواهند توانست برخلاف مشی حاکم در روابط استعماری جهان، در مسیر مخالف منافع استعمار که همواره حقوق انسانی را در سرزمین‌های استثمار شده به طور کلی نفی می‌کند، این حقوق را در عمل محقق کنند؟

آقای چائوشسکو همچنانکه دیدیم کارشان به 24 ساعت هم نکشید؛ برای «انسان» در رژیم سیاسی رومانی چه حقوقی می‌توانستند قائل شوند؟ مشتی لات و اوباش چائوشسکو را به همراه «بانو» به حیاط خلوت برده، چند گلوله خرج‌شان کردند. ورای این برخورد، می‌باید بپرسیم در شرایطی که وابستگی به محافل «قدرت‌زا»، در عمل به اهرمی جهت کسب مشروعیت و مقبولیت جهانی برای رژیم‌های سیاسی تبدیل شده، «روابط حقوقی» اصولاً چه ارزشی می‌تواند داشته باشد؟ این «حقوق» چیست، و تحت چه شرایطی معنا و مفهوم می‌یابد؟

«روز جهانی زن» برخلاف آنچه برخی تصور کرده‌اند، میعادی ویژة زنان و یا هنگامه‌ای برای ایراد خطابه در ستایش از «حقوق زن» و نقش زن در جامعه نیست. در این روز می‌باید بار دیگر به بهانة بررسی «حقوق زن»، به ریشة روابطی نظر کرد که از دیرباز به صور متفاوت سرکوب ملت‌ها، بی‌توجهی به سرنوشت انسان‌ها، به زیر پای گذاشتن حقوق کودکان و تحکیم استبداد سیاسی را به اهرم‌هائی بسیار «مقبول» جهت کسب «مشروعیت» در روابط بین‌المللی تبدیل کرده. هر چند این امر مسلم باشد که در این هیهات، و در میان قشرهای استثمار‌ شده، زنان گسترده‌ترین گروه سرکوب شدة جهان به شمار آیند.

فراموش نکنیم که سرکوب زنان امتدادی است «منطقی» بر «سنت» بهره‌کشی از قشرهای ضربه‌پذیر در جامعة بشری؛ و این رابطه در کمال تأسف بر تمامی مناسبات اجتماعی، اقتصادی و مالی در جهان حاکم است. با این وجود، کم نیستند آن‌ها که توجیه عوام‌پسندانة دینی، مذهبی، تاریخی و به اصطلاح «فرهنگی» را عصای دست این بهره‌کشی وحشیانه می‌کنند. در نتیجه، می‌باید بپذیریم «سنت‌گرائی» و «سنت‌دوستی» در دست حاکمان مستبد، و در کف محافل انسان‌ستیز به تدریج تبدیل به یکی از مهم‌ترین اهرم‌های سرکوب زن شده. با این وجود نمی‌باید زمینه را بدون برخورد فلسفی رها کرد، الکساندر بلوک، شاعر روس می‌گوید:

«به زیر پای گذاشتن سنت‌ها خود یک سنت است!»

بله، در عالم هنر و ادبیات این یک واقعیت است. اما آنچه در جامعه ایجاد اشکال می‌کند، «سنت مقدس» است، ‌چرا که این سنت نه تنها به عنوان حکم الهی بر انسان تحمیل می‌شود که حاکمیت را نیز به مشیت خداوندی پیوند می‌دهد! شاید امروز زمان آن فرا رسیده باشد که گذشته را در تمامیت‌اش به گذشتگان بسپاریم. همان گذشته‌ای که در کشور ایران سیاست را در «دوگانگی» نمایشی و مضحک میان «شیخ و شاه»، نمادهای تقدس دینی و بومی محبوس کرده؛ همان گذشته‌ای که نمایندگان «اصالت‌اش» روی به سوی «سنت‌های» موفق و «مقدس» گرفته‌اند. بهوش باشیم که این امکان وجود دارد که موضع‌گیری امروز ما، عمل سیاسی و برخورد فلسفی‌مان، برای آیندگان خود یک «سنت» شود. اما در صورت تحقق چنین امری، از آنجا که «سنت‌مان» انسانی است و در نتیجه بیگانه با تقدس، پس چنین سنتی شکستنی است.

با حفظ این مواضع است که می‌باید سنت‌شکنی را از همین لحظه آغاز کرد. چرا که پیشینیان، آنان که برای نخستین بار جامعة بشری را قانونمند، انسان‌محور و انسانی خواستند شیوة درست برخورد با «سنت‌های مقدس» و غیرقابل تغییر را از سده‌ها پیش ترسیم کرده‌‌اند. کنت دو مونتسکیو می‌گوید:

«مادر سنت‌ها جز جهل نیست!»

روز جهانی زن را به تمامی زنان ایران شادباش می‌گوئیم.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید8مارس2011

anonyse.tk
alternatefinance.co.cc
passedyourinterferrence.tk
getstorage.co.cc
freesugarcharged.tk
futureserver.tk
surfdisney.co.cc
greenflagproxy.info
options.jupinproxy.co.cc
crushproxy.co.cc
tamming.tk
happytoseek.tk
aluminumfinance.co.cc
vpnmailvista.co.cc
niceday-improvement.tk
forexhouseloan.co.cc
gooproxy.co.cc
alternativefinance.co.cc
fakelink.info
diskcrmvpn.co.cc
mamatuan.cc
hopeincollege.co.cc
surftaxrefund.co.cc
thesurffx.tk
winterbagproxy.info
orderaproxy.tk
marblesurf.co.cc
facebookproxyfree.info
wwfastserverproxy.co.cc
fabulousgiftcard.info
brokerscms.fibersurf.co.cc
unblockedbrokerageweb.co.cc
unblockyoursite.info
lila-fxbuy.co.cc
bestproxyever.co.cc
xproxyweb.com
dsltrojan.co.cc
clickto.fastestip.co.cc
baseservice.co.cc

شیخ و شکسپیر!

پس از آنکه روزهای متمادی شرح و تفصیلات و در واقع تصاویر مونتاژ شدة درگیری‌های «خونین» در لیبی چشم خلق‌الله را «پر» کرد، و رسانه‌های جمعی این «درگیری‌های هولناک» را هر کدام به شیوة مورد پسندشان در بوق گذاشتند، گرد و خاک توفان رسانه‌ای در اطراف «بحران» لیبی تا حدودی فرو نشست. ناظران در شرایط فعلی این فرصت را خواهند داشت تا از نزدیک و به صورتی «عینی» به تحولات این کشور بنگرند.

البته در اینکه حکومت سرهنگ قذافی فاقد وجهة سیاسی و مشروعیت قانونی است حداقل ما تردیدی نداریم. ولی آنان که بر سر «کشتارهای» فرضی جناب سرهنگ سروصدا به راه انداخته‌اند، مسلماً در این مورد به هیچ عنوان با ما هم‌عقیده نخواهند بود. چرا که اینان پس از 40 سال بهره‌کشی از چنین رژیم انسان‌ستیزی، در مقطع فعلی فقط به دلیل تقابلی که ادامة حکومت سرهنگ قذافی با منافع‌شان ایجاد کرده، طرفدار «حقوق بشر» و این «حرف‌ها» در لیبی شده‌اند! حضور سرهنگ قذافی در رأس حاکمیت استعماری لیبی، و روش‌های «ویژة» اینحضرت در سرکوب فراگیر خلق‌الله تا آنجا که به یاد داریم تاکنون اشک از چشم هیچیک از همین «سیاستمداران» بشردوست سرازیر نمی‌کرد.

کاملاً بر عکس! همین چند سال پیش بود که جناب سرهنگ به پاریس تشریف آوردند و مقدار قابل توجهی تجهیزات نظامی از رئیس جمهور فرانسه خریداری فرمودند. و در عمل دیدیم که چند ماه پس از همین «خریدهای» کلان، دولت کارگری انگلستان هم به دلائل «انسانی» مسئول فرضی انفجارات «لاکربی» را از زندان خلاص کرده، به لیبی بازگرداند، و روابط تریپولی با لندن و پاریس پای در ماه‌عسل گذاشت! حال چه شده که همین تریپولی دیگر «محکوم» است و لندن و پاریس تمامی تلاش‌شان را به خرج می‌دهند تا سرهنگ قذافی «جنایتکار» را روانة دادگاه کرده، تخم مبارک‌ ایشان را به جرم جنایت علیه بشریت لای سنگ بگذارند؟ در واقع وجود و یا عدم وجود پاسخ مناسب به پرسش بالاست که مشخص خواهد کرد، آیا با یک «بررسی» سیاسی، اقتصادی و استراتژیک،‌ می‌توان از عهدة تجزیه و تحلیل شرایط فعلی در کشور لیبی بر‌آمد یا خیر!

در همین راستا، شاید نگاه مجملی به تاریخچة لیبی خالی از لطف نباشد. لیبی بر خلاف کشورهائی همچون ایران و یا ترکیه از مرزهای شناخته شدة کهن برخوردار نبوده. در دوران باستان و طی قرون وسطی تقریباً تمامی سرزمینی که در شمال رود نیل قرار گرفته و حدود 5 برابر کشور امروزی ایران وسعت داشته، «لیبی» خوانده می‌شد! ولی این «لیبی» منطقه‌ای خشک و بی‌آب و علف و گذرگاه برخی کاروان‌های بازرگانی بود که درآن جز قبایل صحرانشین کسی زندگی نمی‌کرد. آنچه امروز «لیبی» خوانده می‌شود نتیجة قطعنامة مجمع عمومی سازمان ملل پس از پایان جنگ دوم جهانی است. بر اساس این قطعنامه کشوری به نام «لیبی» می‌بایست تا پیش از سال 1952 به استقلال دست یابد! جالب اینکه در سال 1951 این استقلال از طرف مجمع عمومی به رسمیت شناخته شد و «سلطان ادریس» در این منطقه حکومت سلطنتی برقرار کرد.

در سال 1969 در شرایطی که «سلطان» در ترکیه تحت مداوا قرار داشت، گروهی از نظامیان به رهبری افسری به نام معمر قذافی بر علیه رژیم سلطنتی کودتا کرده قدرت را در لیبی به دست گرفتند. نتیجة این کودتا همان است که امروز شاهدیم: یک حاکمیت «شترگاوپلنگ» که یک سر در دامان دین اسلام گذاشته، سر دیگرش را نیز بر آستان «سوسیالیسم» می‌ساید! بله، حکومت لیبی که در آغاز کار ادعای «سوسیالیسم» داشت، در برخورد با بن‌بست‌های اجتماعی‌ای که به تدریج در برابرش قد علم کرد، مفر دیگری به نام «دین اسلام» هم برای خودش یافت. سرهنگ قذافی در این سیاست مزورانه هر گاه با مشکل مشروعیت حاکمیت‌اش در برابر افکار عمومی روبرو شده، «مسلمان دوآتشه» بوده؛ هر گاه مسئلة شکاف طبقاتی به میان ‌آمده، ایشان سوسیالیست از آب در آمده‌اند!

ولی ورای هیاهو و غوغاسالاری‌های قذافی طی 40 سال گذشته، وظیفة اصلی جناب سرهنگ در واقع تنظیم ارتباطات میان «قبائل» متفاوت در این سرزمین وسیع بود. از طریق تزریق درآمدهای نفتی میان این قبائل، حکومت دست‌نشاندة لیبی منطقة وسیعی از شمال آفریقا را جهت بهره‌کشی بهینة شرکت‌های نفتی آمریکائی و انگلیسی «قرق» کرده بود. چرا که نفت‌خام لیبی بر خلاف نفت عربستان سعودی و یا عراق از ویژگی بخصوصی برخوردار است. این نفت به دلیل «اکتان» بسیار بالا، گران‌ترین و نایاب‌ترین نفت‌خام در جهان به شمار می‌رود و چپاول چنین «گنجینة کمیابی»، خصوصاً دور از چشم اغیار، برای آمریکا و انگلیس موهبت بسیار بزرگی محسوب می‌شد. در برابر چنین موهبتی بود که لات‌بازی‌های دلقکی به نام جناب ‌سرهنگ قذافی نادیده گرفته می‌شد.

همانطور که در موارد دیگر در منطقة خاورمیانه، آسیای مرکزی و شمال آفریقا شاهد بودیم، آش کشکی که سرمایه‌داری جهانی از تلفیق اسلام با سوسیالیسم سر «بار» می‌گذاشت، و قاشق پشت قاشق به توده‌های مصیبت دیدة منطقه می‌خوراند، یکی از استادانه‌‌ترین دستورغذاهای استعماری لندن و واشنگتن به شمار می‌رود. ولی در اینمورد بخصوص می‌باید قبول کرد که «آش‌کشک» جناب سرهنگ چیز دیگری بود؛ این آش حرف نداشت! به طور مثال، سوسیالیسم «نمایشی‌ای» که امثال بومدین و صدام حسین و حافظ اسد در خاورمیانه و آفریقای شمالی نمایندگان اصلی آن به شمار می‌رفتند به «گرد» پای جناب سرهنگ هم نمی‌رسید.

اگر قذافی همچون صدام حسین از درآمد سرشار نفت برخوردار بود، بر خلاف رژیم‌های سوریه و عراق در انزوای مطلق جغرافیائی قرار گرفته و در عمق صحرائی بی‌انتها از درگیری‌های گسترده و استراتژیک خاورمیانه و خصوصاً همسایگان قدرتمند کاملاً به دور مانده بود! و اگر لیبی همچون الجزایر کشوری جدیدالتأسیس به شمار می‌رفت، جامعة لیبی بر خلاف الجزایر پیشینة شناخته شدة «استعماری» و ارتباطات گسترده با مراکز فرهنگی جهان برقرار نکرده بود. لیبیائی‌ها نه از منظر زبانی با استعمار «مجالست» و نزدیکی داشتند و نه از زاویة «پدیده‌شناسی»، سیاسی و اجتماعی! خلاصه مراکز استعماری همچون لندن، پاریس و رم بر افکارعمومی اینان همچون نمونه‌های تونس، مراکش و الجزایر تأثیرات درازمدت پدیده‌شناسانه بر جای نگذاشته بود! به عبارت دیگر لیبی یک جامعة بدوی، و پس ماندة‌ روابط عصر حجر بود، از اینرو برای دلال‌های نفت جهانی همان بود که بالاتر گفتیم: گنجینه‌ای بی‌مثال جهت چپاول دور از چشم اغیار!

نقش جناب سرهنگ قذافی نیز به دلیل روابط بدوی‌ای که در درونمرزهای لیبی حاکم بود، بیشتر در سطوح جهانی به «دلقک‌بازی» محدود می‌شد. قذافی، یک روز برای آمریکا شاخ‌وشانه می‌کشید، روز دیگر لندن را نصیحت می‌کرد؛ فردای همان روز «کتاب سبز» می‌نوشت و در سخنرانی‌های کسالت‌بار و چندین ساعته‌اش به این نتیجه می‌رسید که شکسپیر، ادیب سرشناس انگلیسی، لیبائی‌الاصل بوده و «شیخ زوبیر» نام داشته! البته این مانور‌ها را می‌باید از جمله «نمک‌پاشی‌های» جناب‌ سرهنگ تلقی کرد، چرا که در چارچوب همان روابط مشخصی که بالاتر به آن‌ها اشاره کردیم، برخی اوقات نیز ایشان می‌بایست جهت حمایت از سیاست‌های ویژه ای در غرب در برابر دیگر محافل سینه را «سپر» می‌کرد و ملت لیبی را جهت پیشبرد این و یا آن سیاست به سپر بلای این و یا آن پایتخت غربی تبدیل می‌نمود.

به طور مثال، زمانیکه از طریق امضاء قرارداد صلح بین مصر و اسرائیل، انورسادات پای در روند فراهم آوردن زمینة استقرار «سیاست انسداد» در منطقه گذاشت و تحت فرمان واشنگتن می‌رفت تا مقدمات حملة اسرائیل به لبنان و فروپاشی دولت شاه را در ایران فراهم آورد، سرهنگ قذافی به سرعت در دامان محافل مخالف این سیاست در غرب نشست، و علیرغم ژست‌های معمول ضدایرانی و ضدلبنانی‌اش به مصر «اعلان جنگ» داد! نتیجه همان شد که انتظارش می‌رفت، چند صد تن از سربازان و افسران لیبیائی در درگیری‌ با ارتش مصر به قتل رسیدند و تریپولی توانست در پس این مانور احمقانه و خونین، رژیم خود را به عنوان «مخالف اصلی» قرارداد صلح به خورد ملت‌های منطقه بدهد. باید اذعان داشت که ریشه‌یابی شکسپیر و کشف شیخ‌ زوبیر، زیان کمتری از اینگونه مانورها برای ملت لیبی به همراه می‌آورد.

به هر تقدیر، امروز استراتژی‌های جهانی تغییر کرده. مدیترانه به سرعت از قرنطینة «غرب» و سازمان آتلانتیک شمالی بیرون می‌آید و به دریائی آزاد از منظر تجاری و نظامی تبدیل می‌شود. پر واضح است که لیبی نیز همچون دیگر کشورهای مجاور دریای مدیترانه می‌باید متحمل تحولاتی گردد. و آنچه امروز شاهد آن هستیم فقط بخش کوچکی از این تغییرات وسیع است که مسلماً‌ «دنبالک‌هائی» در ادامه خواهد داشت. در شرایط فعلی دو سیاست را می‌توان به صراحت در صحنة درگیری‌های کشور لیبی از یکدیگر تمیز داد. سیاست نخست همان است که در تونس و مصر ارتش به ظاهر «لائیک» را جایگزین دیکتاتورهای شناخته شده کرد و راه عروج محافل اسلام‌گرا را مسدود نمود. و اما سیاست دوم، ‌ سیاستی است که طی برنامه‌ریزی‌های چندین سالة خود قصد تبدیل مدیترانه به دریای «اسلام» را دارد! این سیاست اسلامگرائی را در الجزایر مورد حمایت قرار داد، اخوان‌المسلمین را در مصر علم ‌کرد و با حمایت مستقیم از حماس و حزب‌الله این برنامه را در سراسر سواحل جنوبی مدیترانه گام به گام دنبال می‌کرد. نیازی به توضیح نیست ولی محافل مذکور همان‌ها هستند که امروز در ایران از «جنبش‌سبز» و جایگزینی استبداد اسلامی با «اسلام نوین» حمایت به عمل می‌آورند.

درگیری این دو سیاست ـ لائیک‌ها و اسلامگراها ـ شرایط فعلی را در لیبی به وجود آورده. پیشتر در مطلبی تحت عنوان «مائو و معمر» به صورت سربسته و فشرده توضیح دادیم که مشکل اصلی در لیبی «ارتش» می‌باید تلقی شود. چرا که برخلاف ارتش‌های مصر و تونس، ارتش لیبی خود یک‌پا طالبان، القاعده و سپاه پاسداران به شمار می‌رود؛ تشکیلاتی است اسلامگرا و وابسته به محافل اسلام‌پرور غرب. به همین دلیل نمی‌توان با یک کودتای تشکیلاتی و دولتی ارتش را به سدی در برابر نفوذ اسلامگرایان تبدیل نمود. این معضلی است که امروز، هم توسط سرهنگ قذافی و هم توسط سیاست‌های اسلام‌پرور غرب به بهترین وجه مورد بهره‌برداری قرار گرفته و نتیجة آن ادامة حکومت قذافی و تداوم بحران در لیبی شده.

اگر اسلامگرایان با کمک نیروهای «آشکار و نهان» و وابسته به محافل غرب‌ بتوانند در لیبی حکومتی «انقلابی» و به اصطلاح «مردمی»، همچون بساط روح‌الله خمینی به راه اندازند، به دلیل حساسیت استراتژیک منطقه امکان «نشت» عقاید و شیوه‌های این «انقلابیون» به کشورهای همسایه و در رأس آنان به مصر کاملاً قابل پیش‌بینی است. در چنین شرایطی لیبی تبدیل به سکوی پرش اسلامگرائی در خاورمیانه، شمال آفریقا و حتی آفریقای سیاه خواهد شد. اینکه کانال سوئز تحت نظر اخوان‌المسلین قرار گیرد، اگرچه برای لندن لذت‌بخش است، برای دیگران یک کابوس خواهد بود. در نتیجه، سیاست‌های لائیک جهانی ـ روسیه، هند و بخشی از هیئت حاکمة ایالات متحد ـ سرهنگ قذافی را که کارش پیش از این‌ها تمام شده تلقی می‌شد بار دیگر به مسند قدرت بازگرداندند! امروز نقش ایشان فراهم آوردن زمینة تحول لازم در ارتش لیبی جهت گذار از یک دیکتاتوری اسلامی به «لائیسیته‌ای»‌ از انواع مصر و تونس خواهد بود. و این پروسه‌ای است که هم به زمان طولانی نیاز دارد و هم از سوی محافل مخالف در غرب مرتباً از منظر سیاسی، حقوقی و اجتماعی تهاجمات گسترده‌ای را متحمل خواهد شد. به طور مثال، کشاندن معمر قذافی به دادگاه، به دلیل نادیده گرفتن «حقوق بشر» در لیبی یکی از همین عملیات می‌تواند تلقی شود.

از قضای روزگار این همان صورتبندی است که در ایران نیز اعمال می‌شود! به عبارت ساده‌تر، زمانیکه حامیان اسلامگرائی در سطح بین‌الملل با توسل به گربه‌رقصانی‌های متداول با بیرون کشیدن «میراث» خاتمی شیاد بازی مزورانة تبدیل «زباله به قهرمان» را آغاز کردند، سیاست‌های لائیک جهانی بهترین راه جهت بی‌اعتبار کردن حکومت اسلامی را بازگذاردن دست بی‌وجهه‌ترین اسلامگرایان دیدند.‌ و فقط به همین دلیل بود که فرد ناشناسی به نام احمدی‌نژاد برای نخستین بار از صندوق‌ها بیرون کشیده شد. احمدی‌نژاد نه شناخت درستی از اسلام و حکومت اسلامی دارد، نه کارشناس مسائل سیاسی و استراتژیک به شمار می‌رود و نه از نظر مدیریت سابقة آنچنان درخشان و طولانی‌ای داشته. احمدی‌نژاد فقط جهت بی‌اعتباری هر چه بیشتر حکومت اسلامی در تهران به قدرت رسید، و بار دوم نیز طی نمایشات 22 خرداد 1388، دقیقاً در مسیر همین بی‌اعتباری هر چه بیشتر بار دیگر قدرت را به دست آورد. به طور خلاصه، سیاست‌های «لائیک» چنین استدلال می‌کنند که اگر قرار است اسلام‌گرایان در قدرت باشند، چه بهتر که بدترین گزینه‌شان قدرت را در دست گیرد.

ولی همانطور که تجربة ایران نشان داد، این احتمال نیز وجود دارد که این «بدترین» گزینة اسلامگرائی، دقیقاً به دلیل بی‌بهره‌گی کامل از اسلام و اصول دینی، با صراحت و سهولت بیشتری فقه، روحانیت و دیگر مظاهر دینی را زیر پای گذاشته، کشور را در عمل به دوران میرپنج بازگرداند. این گزینه‌ای خواهد بود که نه تنها ملایان را در کنف حمایت دولت «اسلام‌پناه» از گزند تحولات اجتماعی آینده مصون نگاه خواهد داشت، که تمامی آنچه محافل «لائیک» تا حال رشته‌اند پنبه خواهد کرد. برنامه‌ریزی‌های «کودتائی» برخی محافل سلطنت‌طلب و مجاهد طی بحران‌سازی‌های 22 خرداد 1388 در همین مسیر می‌تواند تحلیل شود.

در انتها ، با بازگشت به مسئلة لیبی، بار دیگر تکرار می‌کنیم که تحولات در این کشور می‌تواند چند سالی به طول انجامد. اینکه معمر قذافی در رأس حکومت قرار داشته باشد یا خیر آنقدرها اهمیت ندارد؛ مهم این است که در صورت شتاب گرفتن تحولات در لیبی، ناظران و تحلیل‌گران ایرانی خواهند توانست با بررسی رخدادهای این کشور، مسیر تحولات آیندة ایران را نیز تا حدودی پیش‌بینی کنند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید5مارس2011

mainwalleffect.tk
unblockca.info
fasthttp.unblock-dot.co.cc
clowney.tk
secret-hosts.co.cc
buzzlink.info
surfvideos.co.cc
linkfake.info
jumping-yeah.tk
surfdiet.co.cc
datahider.info
stealthman.tk
firetruckproxy.info
gamblord.info
speed-now.tk
ampsurf.co.cc
now.fastproxy.co.cc
twunkproxy.co.cc
surfindex.tk
365proxies.info
talibanprox.co.cc
youtubewebproxy.tk
funen.tk
surfequity.co.cc
ontheroad-proxy.co.cc
boboblocked.info
cloakmenow.info
2unblock.info
go-to.tk
ninjawimax.tk
teachersserver.info
i-proxy.info
jimjam-proxy.co.cc
noblocknow.info
proxy5free.tk
isochronousproxydata.tk
spreadsproxy.co.cc
crediter.tk
creditlawyer.co.cc
surfnfree.co.cc
surftheweb-a2z.co.cc