بیکن و پاسکال!

الهامات آزادیخواهانة ملت‌های در بند، می‌رود تا آنچه را به درست یا به غلط «جهان عرب» می‌خوانند از پایه و اساس دیگرگون کند. بارها گفته‌ایم، «الهامات»، هر اندازه ارزشمند و والا تلقی شود، فی‌نفسه نه نشانة «رشد» خواهد بود و نه ترسیم کنندة آینده‌ای بهتر. چه بسا ملت‌ها که در آینة همین «الهامات» به قهقرا رفته‌اند. ولی چه باید گفت که جنبش ملت‌ها و حرکت‌ توده‌های انبوه هیچگاه از چارچوب‌های منطق پیروی نکرده و نمی‌کند؛ این حرکت نه امروز در «جهان عرب» چنین منطقی را می‌جوید و نه در معیادهای آینده چنین خواهد کرد. ملت‌ها منطق‌ ویژة‌ خود را می‌سازند. و در عمل، چه باک که این منطق‌ در بطن خود به تناقض‌گوئی نیز بنشیند. پاسکال فیلسوف شهیر فرانسوی می‌گوید: «قلب‌ها‌ دلائلی دارند، که عقل با آن بیگانه است!»

پس از فروپاشی حاکمیت‌ در تونس و مصر، امروز شاهدیم که شمار گسترده‌ای از رژیم‌های «جهان عرب» با بحران روبرو شده‌اند. بحرانی که الهامات «خیابانی» در دامن زدن به آن روز به روز نقشی فراگیرتر و پایه‌ای‌تر ایفا می‌کند. در برابر این آرایش «سیاسی» خیابانی عقل نهیب می‌زند که نمی‌باید اختیار ملک و ملت به «هیجانات» خیابانی سپرده شود. به «حکم» عقل،‌ وظیفة سیاست‌مدار نه پیروی از الهامات توده‌ها که به دست گرفتن رهبری این الهامات و راهنمائی‌شان به سوی آرامش، گفتگو و گسترش افق تحولات در زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی است. خلاصة کلام وظیفة انسانی سیاست‌مدار نمایاندن افق‌ها به ملت‌ها است، افق‌هائی که شاید هنوز توده‌های هیجان‌زده از چند و چون آن اطلاع درستی نداشته باشند.

ولی تجربه نشان داده که «خیابان» به شکلی دیگر با این تحولات روبرو خواهد شد؛ هیجانات حاکم بر توده‌ها، «عقل» ویژة خود را می‌سازد که به قول پاسکال، «عقل» متعارف از شناخت‌ آن عاجز می‌ماند! و چه بسا در پس همین هیهات و هیاهو دست‌های آشکار و پنهان استعمار نو و کهن در کار اوفتاده، همچون آرایشگری ماهر، صحنه‌ را جهت تحمیق هر چه بیشتر توده‌ها به هزاران فریب بزک ‌کند. این سئوال مطرح می‌شود که، چه کسانی صحت و سقم آنچه را که امروز به روی پرده ‌آمده می‌بینند، و چه افرادی قادر خواهند بود اجزای‌اش را شکافته، کنه طبیعت‌اش را در اختیار دیگران قرار دهند؟ ولی این از آن سئوال‌هاست که در گیراگیر هیجانات خیابانی خریداری نخواهد داشت، در این هنگامه ذهن «توده‌ها» به این نوع استفهامات انحرافی «آلوده» نمی‌شود! فرانسیس بیکن، فیلسوف انگلیسی می‌گوید:

«اگر با یقین آغاز کنیم به تردید خواهیم رسید، ولی اگر با تردید شروع نمائیم به یقین دست خواهیم یافت!»

بدون آنکه قصد بررسی فلسفی و منطقی اظهارات بیکن را داشته باشیم، می‌باید بگوئیم که هیاهوی خیابانی گاه «تردید» نیست؛ هنگامة «یقین کامل» از مواضع اتخاذ شده است. و دقیقاً به همین دلیل، «خیابان» پس از طی چند مرحله، یا حتی همچون نمونة اتحاد شوروی، پس از طی چندین دهه در «تردید» خود فرو خواهد افتاد. چرا که هیاهو، در «عقل» ویژه‌ای که برای خود ساخته «تردید» را نه میوة خرد انسانی و یا نمایه‌ای از خویشتن‌داری و رشد اجتماعی، که بازتابی از «ترس»، «بزدلی» و عدم باور به الهامات «مردم» تحلیل خواهد کرد! این همان تحلیلی است که پس از آرام گرفتن امواج خروشان هیجانات عمومی، شاهراه تردید آینده را ترسیم می‌کند.

در بررسی و تحلیل شرایط فعلی نمی‌باید فراموش کرد که از منظر تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، «جهان عرب» در دوران طفولیت خود دست و پای می‌زند. مشکل می‌توان شرایط ایران، ترکیه و یا حتی پاکستان را با «جهان عرب‌» به قیاس کشید. شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس، اردن، عمان و حتی سوریه و مصر و تونس در دورانی سیر می‌کنند که هنوز چراغ «یقین» متعلق به نگرش فئودال، راهنمای توده‌ها به شمار می‌رود. «تردید» یا همان تردید سازندة فرانسیس بیکن هنوز در تحولات خیابانی جهان عرب جائی برای خود باز نکرده.

ولی در ایران این امکان را شاید داشته باشیم. دیدیم که «یقین» آخرین توان‌اش‌ را چگونه در چارچوب حکومتی مستبد و «خودباور» به نام «حکومت اسلامی» در ایران متبلور کرد. اینک ایرانیان پای در رزمگاه «تردید» گذاشته‌اند، ولی «جهان عرب» که پس از فروپاشی دوران شکوفای عباسی، در تاریخ ملت‌های سرنوشت‌ساز «غایب» اصلی بوده، هنوز «خودباور» باقی مانده. الهامات خیابان در «جهان عرب» هنوز در محدودة «این یک» برود و «آن یک» بیاید در جا می‌زند. و دقیقاً در همین محدودة پیش‌ساخته است که می‌باید دست‌های پلید استعمار را جستجو کرد؛ آن‌ها را دید، شناخت و در برابر چشم دیگران آشکارشان نمود. فراموش نکنیم که استعمار و عوامل وابسته به آن در جهان چپاول‌ شده، همیشه سرکردگان اصلی قافلة «یقینی‌ها» خواهند بود.

ولی به بیراهه خواهیم رفت اگر تحولات امروز در «جهان عرب» را صرفاً بازتابی از هیجانات و عواطف «خیابان» بدانیم؛ آنچه امروز در تریپولی، تونس، قاهره و شهرها و پایتخت‌های «جهان عرب» می‌گذرد، بازتابی است از استراتژی‌هائی که در تلاطم اوفتاده‌اند، نمائی است از جابجائی قدرت‌های بزرگ جهانی، چشم‌اندازی است از تغییر راهکارهای بین‌المللی: پیشروی برخی، و واپس‌نشستن برخی دیگر!

به صراحت بگوئیم، «تحولات» فقط در ظاهر امر شامل «جهان عرب» شده. در واقع، این پایتخت‌های بزرگ اروپا، آمریکا و آسیاست که به لرزه افتاده. زمین‌لرزة «جهان عرب» از آنجا که با چشم غیرمسلح سهل‌تر دیده می‌شود، چشم‌گیرتر و عظیم‌تر نیز می‌نماید! حال آنکه مسائل مهم نه در «جهان عرب» که در «جهان غیرعرب» در حرکت است؛ آنجا که استراتژی‌ها، روابط بین‌الملل و خصوصاً مسائل مالی و اقتصادی تحت تأثیر زمین‌لرزه‌هائی که تاریخ بشر هیچگاه نمونة آن را تجربه نکرده، پای در فروپاشی و بازسازی گذاشته.

سکوت مرگ‌باری که به دنبال توافق‌های پساجنگ‌دوم بر آنچه «جهان عرب» می‌خوانیم حاکم کرده بودند، تحت تأثیر همین تحولات است که امروز به فریاد اعتراض میلیون‌ها انسان تبدیل شده، ولی در پس این فریادها می‌باید تغییرات گسترده در استراتژی‌ها را نیز دید. به طور مثال، طی چند روز گذشته شاهد سفرهای شتابزده، چه علنی و چه پنهان سیاستمداران جهان به کشور کوچک و منزوی‌ای به نام «کویت» هستیم.

کویت پس از اشغال عراق، و تبدیل امارات به چهارراه دیپلماتیک منطقه، به عمد از صحنة روابط بین‌المللی حذف شده بود. چه پیش آمده که بار دیگر این کشور منزوی به محل دیدار و گفتگوی سیاست‌مداران منطقه و جهان تبدیل شده؟ آیا پروژة استعماری‌ای که برای امارات تهیه دیده بودند به بن‌بست برخورد نموده که کویت را تحت اشغال ارتش انگلستان به صحنة سیاست منطقه بازگردانده‌اند؟ این‌هاست همان استفهاماتی که می‌تواند «تردید سازندة» بیکنی تلقی شود.

تحولاتی که در بالا به آن‌ها اشاره کردیم مسلماً کشور ایران را نیز شامل خواهد شد. تظاهرات گسترده، «انقلاب‌ها»، جابجائی قدرت، کودتاها و … در فلان و بهمان کشور منطقه نمی‌تواند در سرنوشت ایران بی‌تأثیر باشد. در ایران نیز همانطور که شاهدیم طی چند ماهی که از «انتخابات» نمایشی حکومت اسلامی می‌گذرد داده‌های سیاسی کشور بکلی دیگرگون شده. دولت که در چارچوب نظریة رایج ـ همان که پس از کودتای «میرپنج» بر ایران حاکم شده بود ـ همیشه می‌بایست متکلم وحده می‌بود، دیگر قادر به حفظ «گفتمان سیاسی» در چارچوب مصلحت‌های حکومتی نیست. در داده‌هائی که به طور سنتی پیش از این تحولات بر کشور ایران حاکمیت داشت، چنین دولتی ماه‌ها پیش می‌بایست قدرت را به محافلی تفویض می‌نمود که قادر به حفظ «گفتمان سیاسی» کذا در خیمة قدرت باشند؛ در ایران به هیچ عنوان چنین نشد. خلاصة کلام،‌ دولتی در قدرت تشکیلاتی و اداری باقی مانده که بر خلاف الگوهای استعماری گذشته دیگر «مالک‌الرقاب» ملت نیست.

البته سرکوب ملت در وحشیانه‌ترین صور خود هنوز پابرجاست؛ ولی می‌پرسیم پیش‌تر چنین نبود؟! آن روزها که «دکتر» در زندان قصر بر سینة مخالفان رضامیرپنج می‌نشست و با نیشتر شاهرگ‌شان را پاره پاره می‌کرد تا زیر سنگینی بار هیکل‌اش جان دهند؛ آن روزها که ثابتی، جلاد دربار پهلوی در دهان برادران رضائی «ادرار» می‌کرد تا «اقرار» بگیرد، آن دورانی که همین آقای میرحسین موسوی یک بیمار روانی به نام لاجوردی را به «تواب‌‌سازی»، شکنجه، تجاوز به عنف و … گمارده بودند، حقوق ملت ایران رعایت می‌شد؟ جهت اطلاع هم‌میهنان باید بگوئیم: خیر! آن روزها هم حقوق ملت ایران همچون امروز پایمال می‌شد، با یک تفاوت. آن روزها دولت انگلستان، کاخ سفید و دیگر محافل استعماری ماه‌ها و ماه‌ها بر سرنوشت ملت ایران اشک تمساح «رسانه‌ای» نمی‌ریختند! نه تنها اشک نمی‌ریختند که حکومت استعماری اسلامی را «خواست ملت ایران» جا زده، برای‌مان قلندری هم می‌کردند و نخست‌وزیر بیشرم و وحشی کشور ژاپن به خود اجازه می‌داد در برابر دوربین‌ها قاه‌قاه بخندد و ژاپن را برندة اصلی جنگ ایران و عراق معرفی کند!

آنان که امروز محافل استعماری با الطاف‌ خود چشمان‌شان را کور کرده‌اند، و یک نفس فریاد مرگ بر خامنه‌ای و مرگ بر احمدی‌نژاد سر می‌دهند بهتر است بدانند که بت‌های عیارشان چه موسوی و کروبی باشد، چه شاه‌الله و مجاهد و فدائی و توده‌ای، آنقدرها با خامنه‌ای تفاوت نخواهد داشت؛ تفاوت را ملت‌ها و تاریخچة برخوردشان با حقوق خود می‌باید ایجاد کند، نه این و آن شخصیت!

بهتر است ما ملت هم پیشینة تاریخی خود را در برخورد با حقوق ایرانی به صراحت ببینیم و تغییر «داده‌های» فوق را هدف اصلی جنبش مدنی خود بدانیم. خلاصه بگوئیم، دست از مقایسه ایرانی با بیل‌گیتس آمریکائی، و سیمون دوبووار فرانسوی و ملکه ژولیانای هلندی برداشته ایرانیان را با اینان «طاق» نزنیم. پیشینة ما همان «دکتر» قصر است، ثابتی دربار است و حاج فرج‌دباغ چماقدار! اگر واقعیات را درست دریابیم این امکان را خواهیم داشت که «به ‌روز» شویم؛ در غیراینصورت دوباره پای جای پای «پیشینیان» خواهیم گذاشت و همان‌ها که طی 90 سال گذشته کارد بر حلق‌مان نهاده‌اند، دوباره در همان محراب لعنتی ما ملت را ذبح خواهند کرد.

«تفاوت‌ها» را که نماد «تغییرات» پایه‌ای در سیاست کشور است می‌باید امروز به صراحت ببینیم؛ چشم فروبستن بر این تفاوت‌ها دیوانگی است، جنون است و از خودبیگانگی. به طور مثال، تابستان سال گذشته، اربابان همان رادیوها و تلویزیون‌هائی که عربدة «موسوی، موسوی‌شان» یک دم بند نمی‌آید، می‌خواستند میرحسین موسوی را به قتل برسانند. می‌خواستند از یک کارمند بی‌مقدار دانشگاه ملی سابق، و نخست‌وزیر «بی‌مسئولیت» دوران امام خمینی دجال، شهید راه‌حق ساخته، برای این «آدم‌نما» که یک جمله بدون «امام و اسلام» بر زبان‌اش جاری نمی‌شود، دکان و دفتر و دستک «آزادیخواهی» به راه بیاندازند. به همین دلیل بود که محافظ مخصوص موسوی، «قبل از عمل» بازنشسته شد، و همزمان با این «بازنشستگی» هیاهوی عظیمی در همان رادیوها و رسانه‌ها به آسمان برخاست. امروز مسئلة «حصر خانگی» به میان آمده! و در قفای این هیاهو نیز همان‌ها نشسته‌اند که تابستان سال گذشته نشسته بودند.

خلاصه کنیم، بعضی‌ها می‌پندارند بهشتی و مطهری و مدنی و دستغیب و … را مجاهدین کشته‌اند! این‌ها همان خوش‌خیال‌هائی هستند که فکر می‌کنند خامنه‌ای حق دارد کسی را در ایران بکشد! باید واقعاً به ذکاوت‌ این موجودات «آفرین» گفت. در آغاز کودتای 22 بهمن، افراد بانفوذ را دست استعمار از میان برداشت تا راه را برای ابله بی‌مقداری از قماش خامنه‌ای باز کند؛ مجاهدین فرضی بدون «اجازه» از این غلط‌ها نخواهند کرد. مگر مجاهد می‌تواند عامل مورد نظر استعمار را ترور کند؟ پدر رجوی را درمی‌آورند.

این «واقعیات» را هم بهتر است در ادامة تغییرات استراتژیک در کشور ایران «ببینیم»! کور بودن و یا خود را به کوری زدن هنر نیست. به همین دلیل است که بارها گفته‌ایم و بازهم تکرار می‌کنیم، آزادی یک مقولة «حقوقی» است. می‌باید این آزادی از منظر حقوقی به رسمیت شناخته شود و دولت، دستگاه‌های نظامی و انتظامی، و خصوصاً قوة مقننه در پیشگاه ملت ایران و در ارتباط با مسئولیت‌های جهانی و منطقه‌ای خود این «حق» را در عمل به ارزش گذاشته نظام حقوقی حاکم بر کشور را موظف به اجرای این اصول نماید. اصولی که فقط می‌تواند در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق بشر تنظیم شود. سوای این صورتبندی، فریاد «آزادی» همان خواهد شد که امروز از حلقوم شیعی‌مسلک بحرینی، اخوان‌المسلمین مصری و مفتی آدمخوار تونسی می‌شنویم. این فریاد هیچ نیست جز عربدة «مرگ بر آزادی».


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید28فوریه2011

clearlyfoul.tk
mpls.forexbuy.co.cc
vettesurf.co.cc
quickunblocknow.info
otherip.info
mastersproxy.tk
today-fast-surf.tk
everysingleday.tk
vpshostingproxy.info
unblockmegame.info
resellerhostingproxy.info
proxay.co.uk
vpshostingproxy.info
cloakmenow.info
alienunblock.com
unblocking.it
cloudwebhostingusa.info
financebalance.tk
backroad.tk
superduperwow.tk
safeagentrox.info
surfsafeme.info
dprproxy.co.cc
leomaskman.info
surfmustang.co.cc
maxprox.info
virtualdeck.info
autosurfer.co.cc
ip-no-law.tk
borderwall.tk
road-forexproxy.co.cc
goldenrings.tk
anicecar.co.cc
ipkiller.info
openblocker.tk
hidemyass-today.co.cc
surfbentley.co.cc
qualityhider.info
backdoorintruder.tk
fx4x.tk

مائو و معمر!

میان بحران‌هائی که سراسر سواحل جنوبی دریای مدیترانه، و دیگر کشورهای «جهان عرب» را در می‌نوردد تشابه‌ها و تخالف‌ها بسیار است. ساده‌تر بگوئیم، هر چند که «نوع‌شناسی» رژیم‌های درگیر بحران، به تحقیق و بررسی ویژه‌ای نیاز ندارد ـ تمامی این رژیم‌ها از انواع «دست‌نشانده‌اند» ـ شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هر یک متفاوت است. دست‌نشاندگی دولت‌های بحران زده به این معنا که «مبارک» به همان اندازه به محافل بین‌الملل وابسته بود که بن‌علی. یا اینکه رژیم قذافی دقیقاً همانند رژیم اردن هاشمی و یمن بیش از آنچه گندم ملت خود را آرد کند، آب به آسیاب استعمار می‌ریزد. ولی تکیة گزافه بر این «تشابه» هر چند چنین تشابهی یک واقعیت هولناک باشد، پای گذاشتن در نوعی کلی‌گوئی خواهد شد، در نتیجه تحلیل می‌باید یک گام دیگر ‌به پیش رانده شود.

از منظر استراتژیک و جغرافیائی، گذشته از تعلق رژیم‌های بحران‌زده به جهان عرب، نخستین ویژگی تمامی آنان قرار گرفتن‌شان‌ در مسیری است که ما به آن «شاهرگ ارتباطی آب‌های گرم» می‌گوئیم. شاهرگی که دریای عرب در جنوب عربستان سعودی را از طریق دریای سرخ، کانال سوئز و دریای مدیترانه به جبل‌الطارق در انتهای شمال غربی قارة آفریقا متصل می‌کند. این شاهرگ از دیرباز اهمیت فراوان داشته، چرا که تمامی شبکة تجاری اروپا از قرون وسطی و عصر روشنگری گرفته، تا دورة «انقلاب صنعتی» توسط همین شاهرگ تغذیه شده. امروز نیز همین شاهرگ، هنوز شبکة صادرات تولیدات صنعتی آسیای دور ـ چین، ژاپن، کره، تایوان و … ـ و همچنین شبکة صادرات نفت‌خام از کشورهای تولید کننده را به اروپای غربی متصل می‌کند. خلاصة کلام در اهمیت این شاهرگ هر چه بگوئیم کم گفته‌ایم.

ویژگی دیگر رژیم‌های بحران‌زده، از نظر اجتماعی رشد جمعیت جوان و همزمان گسترش فقر، بیکاری و اعتیاد در میان همین ردة سنی است. اگر بلشویک‌های مدعی مارکسیسم را بارها و بارها به دلائلی مورد انتقاد قرار داده‌ایم، نمی‌باید فراموش کرد که علیرغم فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تمامی پیشبینی‌های مارکس درست از آب در آمد. سرمایه‌داری نه تنها گسترش یافت و پای به ابعاد جهانی گذاشت که این گسترش، حتی در قلب کشورهای سرمایه‌داری به فقری روزافزون در میان توده‌ها دامن می‌زند. پر واضح است، در این میان فقر گسترده‌ای که نتیجة مستقیم «رشد سرمایه‌داری» است بیشتر نصیب ملت‌های استعمارزده شود. به همین دلیل حتی در کشور نفت‌خیزی همچون لیبی بن‌بست‌های مالی، اقتصادی و شغلی که در برابر میلیون‌ها تن از جوانان این کشور قد علم کرده به صراحت قابل رویت خواهد بود. مسلماً این بن‌بست‌ها در ساختارهای اقتصادی فقیرتری همچون تونس و مصر چشم‌گیرتر می‌شود. به همین دلیل نارضایتی‌های مالی و اقتصادی در این کشورها را نمی‌توان با نارضایتی‌های سیاسی دوران آریامهری در ایران به یک‌سان تحلیل کرد. امروز سرچشمة اصلی نارضایتی‌ها در جهان عرب مشکلات اقتصادی است که میلیون‌ها جوان در این‌کشورها همه روزه با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند: زیستن در یک بن‌بست مالی و اقتصادی کامل! بن‌بستی که نتیجة منطقی چپاول شیوة تولید سرمایه‌داری در سطح جهانی است و رژیم‌ محلی از طریق چپاول نیروی کار، انتقال ارزش اضافة تولیدی به مراکز تصمیم‌گیری اقتصادی، فراهم آوردن زمینة مهاجرت متخصصان محلی به کشورهای صنعتی و … در مسیر آن چارنعل می‌تازد و از گسترش آن حمایت می‌کند!

مسئلة دیگری نیز در تمامی رژیم‌های بحران‌زده قابل رویت است: بی‌اعتباری روزافزون حاکمیت‌ها در برابر افکار عمومی. رژیم‌هائی که تا «زیرمژگان» در خندق فساد اداری، چپاول محافل بین‌المللی و سرکوب و تحدید آزادی‌ها انسانی گرفتار آمده‌اند، راهی جز ادامة سرکوب ملت در برابر نخواهند داشت. تصور اینکه یک رژیم‌ سرکوبگر روزی خواهد توانست آزادی‌های انسانی را ارج نهد، از آن حرف‌هاست که فقط مرغ پخته باور می‌کند. این رژیم‌ها مجبورند جهت حفظ موجودیت خود و تأمین منافع اربابان پای در مسیر سرکوب گذاشته و همانجا اتراق کنند. هر چند الهامات رژیم برای بعضی خوشباورها «دل‌انگیز» بنماید، این الهامات جز «سرابی فریبنده» نیست، سرابی که فریب و سرکوب توده‌ها را به بهترین وجه همچون یک رهبر ارکستر اداره می‌کند. آنزمان که عامل فریب «تضعیف» ‌‌شود، مسلم است که سرکوب اهمیت و قاطعیت بیشتری پیدا کند.

در این مقطع سعی می‌کنیم از آنچه در بالا آمد یک نتیجه‌گیری صریح و روشن به دست دهیم: رژیم‌هائی که در جهان عرب در حال فروریختن‌اند به دلیل نبود ساختارهای سیاسی، اجتماعی، حرفه‌ای، صنعتی و تجاری و بازرگانی، فقط بر ارتش تکیه دارند و بس. در نتیجه، این ارتش‌ها هستند که پای در دگردیسی گذاشته‌اند، نه رژیم‌ها. و از آنجا که نقشه‌های استراتژیک به دلیل ورود قدرت‌های نوین همچون روسیه، هند و چین در میانة میدان جهانی دچار دگرگونی شده، دگردیسی ارتش‌های جهان عرب فقط می‌تواند نتیجة همین دگرگونی در استراتژی‌های جهانی باشد.

اینکه ملت‌ها با این رژیم‌ها مخالف‌اند یک مسئله است؛ اینکه همین ملت‌ها بتوانند مخالفت‌های خود را به صورت سازماندهی شده و در چارچوب منافع ملی در سطح جهانی به کرسی بنشانند مسئلة دیگری است. در حال حاضر آنچه می‌بینیم فقط «نارضایتی‌» ملت‌هاست، که به صور مختلف خود را به منصة ظهور می‌رساند: تظاهرات خیابانی، درگیری با مأموران رژیم، و نهایت امر فراراندن برخی سرکردگان حاکمیت! به صورت واقعی، هنوز مطالبات عمومی نه در داخل مرزها شکل‌گرفته، و نه در سطوح بین‌المللی فرصت عرض‌اندام یافته. خلاصة کلام، رژیم‌ها در ظاهر می‌روند، ولی ارکان اصلی آن‌ها، یعنی ساختارهای نظامی جز بازتولید همان رژیم گذشته راه دیگری در برابر نخواهند داشت.

اینجاست که می‌باید از تفاوت‌ها نیز سخن به میان آورد. حال که این رژیم‌های پوشالی جز ارتش پایگاه واقعی دیگری ندارند، بررسی پایگاه‌ عقیدتی ارتش‌های‌شان نیز خالی از لطف نخواهد بود. به طور مثال، رژیم‌های حسنی مبارک و بن‌علی ادعای «لائیسیته» داشتند! به قولی حتی در مجامع «سوسیال دمکرات» جهانی نیز فعالیت‌هائی می‌کرده‌اند! ولی آقای قذافی اصلاً با این‌حرف‌ها کاری ندارد؛ ایشان هستند و اسلام! نام فرزند دلبند‌شان را هم گذاشته‌اند «سیف‌الاسلام»، که همان «شمشیر اسلام» باشد! ایشان بارها به همان صور مرضیة خودشان در «سخنرانی‌ها» فرموده‌اند که، قانون اساسی جمهوری لیبی قرآن است. و به تقلید از مائو و «کتاب سرخ» وی، سرهنگ معمر قذافی هم با الهام از قرآن و پیامبر اسلام یک «کتاب سبز» نوشته‌، و همه ساله میلیون‌ها نسخه‌اش را به زور به ملت لیبی می‌چپاند! جالب اینکه، طی تظاهرات ضدحکومتی اخیر پاره کردن کتاب‌های سبز قذافی یکی از عملیات «شورانگیز» توده‌ای شده بود، و خبرنگاران خارجی نیز در انعکاس آن دست‌ودل‌بازی زیادی از خود نشان می‌دادند.

از آنچه بالاتر عنوان کردیم «تفاوت» بین ارتش‌ها و نهایت امر تفاوت بین «بحران‌سازی‌ها» را به صراحت می‌توان دید. در شرایطی که ارتش‌های بن‌علی و حسنی‌مبارک خود را حامی «لائیسیته» جا زده، ‌ اسلام‌گرائی را ظاهراً یکی از چالش‌های خود در حفظ قدرت معرفی می‌کنند، در لیبی این «سیف‌الاسلام» است که در خیابان‌ها فحش‌کش ‌شده! در بحرانی که ارتش تونس پای در آن گذاشت شاهد بودیم که یک ملا را آناً از لندن برای «ارشاد» توده‌های «گمراه» به میدان ‌آوردند، و بعضی طرفداران‌اش هم فریاد «الله‌اکبر» به آسمان بردند! در صورتی که توده‌های لیبی برای پاره پاره کردن «کتاب سبز»، و تف و لعنت بر الهامات اسلامی جناب کلنل قذافی در برابر دوربین فیلم‌برداران صف کشیده‌اند. حال این سئوال مطرح می‌شود که تفاوت فوق چه زمینه‌های متفاوتی در عمل ایجاد خواهد کرد؟

طی بحران‌سازی‌های اخیر شاهد بودیم که در کشورهای تونس و مصر، برخی محافل غرب که طرفداران همیشگی اسلامگرائی به شمار می‌روند، درست در مسیر عکس سیاست‌های‌شان در لیبی عمل کردند. اگر در کشورهای تونس و مصر آناً پای ملاها و ملادوست‌ها به میدان کشیده شده و سخن از «نقش» سرنوشت‌ساز اسلام به میان آمد، در لیبی به سرعت مسئلة «عکس‌العمل» نظامی مطرح شد. خلاصة کلام ارتش‌های «لائیک» در تونس و مصر آنقدرها باب دندان این محافل نیستند، ولی در لیبی ارتش «سیف‌الاسلام» برای‌شان بسیار خوشایند و مطبوع است. «پیروزی» زودرس «تظاهرکنندگان» در برخی شهرها و پیوستن «ارتش» به «مردم»، به همین دلیل عملی شد. از منظر این محافل، اگر قرار است ارتش‌ها اهرم‌ سیاستگزاری را در دست داشته باشند، چه بهتر که در رأس این تشکیلات سرکوبگر «سیف‌الاسلام» نشسته باشد، تا یک کلنل فکل‌کراواتی!

پاسخ محافلی که با روند بالا هماهنگی نشان نمی‌دهند به سرعت روی ریل خبرگزاری‌ها رفت. و دیدیم که «بمباران» مناطق نظامی‌ای که با «مردم» همراهی کرده بودند آناً در بوق و کرنا افتاد. به عبارت ساده‌تر، اگر ما به صراحت نمی‌دانیم «سیف‌الاسلام‌ها» را چه محافلی بمباران می‌کنند، به روشنی عیان است که در لیبی حرکت سیاسی در قلب ارتش بر خلاف تونس و مصر از حمایت کافی برخوردار نمی‌شود. همان‌ها که در تونس و مصر در مخالفت با قدرت‌گیری ملا و قاری و آخوند موضع‌ گرفته، ارتش لائیک را در مقابل اسلامگرایان علم کردند، اینک با بمباران مناطق نظامی لیبی مانع می‌شوند که سیف‌الاسلام‌ها در یونیفورم نظامی پای به میدان عملیات سیاسی بگذارند.

جالب اینجاست که تفاوت بین سیاست‌های مصر و تونس با جریانات لیبی، میدان کافی برای جفتک‌اندازی‌ کلنل قذافی فراهم آورده. ایشان که عمری را همچون مارمولک در فرار از این سوراخ به آن یک گذرانده‌اند از بن‌بست‌های سیاست جهانی، یا بهتر بگوئیم محظورات «اربابان» خودشان بخوبی آگاهی دارند. به همین دلیل پس از مشاهدة «بمباران» واحدهای نظامی‌ای که به «مردم» پیوسته بودند، آناً موضع خود را در رأس ارتش و در ملاءعام به «ارزش» گذاشته و به عبارتی در کنار «مردم و ارتش» قرار گرفتند! پیام قذافی به سیاست‌هائی که امروز در لیبی فعال شده‌ کاملاً روشن است: اگر ارتش اسلامگرا می‌خواهید، بنده نیز «سرجهازی» همین ارتش هستم! ولی به استنباط ما آقای قذافی اینجا را کمی کور خوانده‌اند. مسلم است که در چارچوب سیاست‌های جاری، نمی‌توان جائی برای خاندان جلیل قذافی پیش‌بینی کرد. ایشان و فرزند مبارک‌شان، «سیف‌الاسلام» می‌باید با قدرت در لیبی خداحافظی کنند. ولی در این میان مشکلی پیش آمده. ارتش که در مصر و تونس انسجام بافت اجتماعی و سیاسی را تأمین کرده، به سیاست‌های نوین جهانی اجازه داد «رقبا» را عقب برانند، اما در لیبی این ارتش هم اسلام‌گراست و هم تحت نظارت جناب سرهنگ قذافی!

اینکه سیاست‌های جهانی جهت برون رفت از «بن‌بست» عملیاتی در لیبی راه‌حل مناسبی در کوتاه ‌مدت پیدا می‌‌کنند یا خیر، می‌باید به تحولات آینده واگذار شود، ولی یک امر مسلم است: ارتش اسلامگرای لیبی، چه امثال سرهنگ قذافی در رأس آن بنشینند و چه ننشینند،‌ همچون طالبان افغانستان و سازمان «آی. اس. آی» پاکستان برگی است از تاریخ مناطق مسلمان‌نشین که اینک ورق ‌خورده.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید24فوریه2011

lets.unblockallsites.co.cc
unblox.info
checkerboss.tk
unblockyoutubeproxy.info
fakenow.co.cc
weedparty.tk
net.firewalling.co.cc
shadesurfer.co.cc
1forex.co.cc
server2.fastestip.co.cc
futuresalt.tk
lanproxy.info
fasooo.tk
unblockliteforexsites.co.cc
aboutproxytester.tk
obiwan.tk
forexxx.tk
wire.fibersurf.co.cc
forexbrain.co.cc
myultra.info
crossbrowser.info
https://way2tunnel.info
theultra.info
combatmissions.info
publicschoolsonline.info
surftrips.info
freehotsurf.info
skipproxy.info
security-tools.info
totalproxy.com
combatnow.info
browser-window.info
securityonline.info
thehighschool.info
surfbreaks.info
selective-college.info
sciences-college.info
ultratoday.info
ultranow.info
blocksufer.co.cc
xoomconnect.info
zendme2011.tk
appmarketproxy.co.cc
vdsl.fibersurf.co.cc

آش و الهامات!

بحران خیابانی‌ای که روز 25 بهمن‌ماه 1389 چند کوچه و خیابان در شهر تهران را به میدان زدوخورد تبدیل کرد از ابعادی برخوردار است که اغلب ناظران ترجیح می‌دهند آن را به قول معروف «زیر سبیلی» در کنند. وبلاگ امروز را به بررسی ابعاد «از قلم افتادة» این درگیری‌ها اختصاص می‌دهیم.

از یک سو وابستگان به دولت احمدی‌نژاد و جریانات «نامعلومی» که خود را «اصولگرا» می‌نامند، این بحران خیابانی را «فتنه» لقب داده‌ و در محکومیت آن قلم‌فرسائی و خطابه‌خوانی به راه انداخته‌اند. از سوی دیگر، جریانی موسوم به «سبز» که اهداف و الهامات‌اش همچون جریان اصولگرا در هاله‌ای از ابهام فرو افتاده، بحران‌های خیابانی را «خواست مردم» معرفی می‌کند! با این وجود می‌باید اذعان داشت که تحلیل‌گران از الهامات «جنبش‌سبز»، خارج از آنچه خواست مستقیم کسانی عنوان می‌شود که در رسانه‌ها «رهبران سبز» لقب گرفته‌ و خواستار حاکمیت بی‌چون و چرای قانون اساسی حکومت اسلامی به عنوان تنها راه حل مشکلات مملکت‌اند، آنقدرها اطلاعی به دست نمی‌دهند.

خلاصه بگوئیم، اگر خاستگاه اصولگرایان تا حدودی روشن و بازتابی است از اعتقاد به سرنیزة پاسدار، حمایت از شکنجه‌گر اوین و گردن نهادن به فتوای مسخرة ولی‌فقیه، جنبش به اصطلاح «سبز» همچون دیگر غوغاسالاری‌های خیابانی که طی 150 سال گذشته هر از گاه ملت ایران را به قربانگاه استعمار فرستاده «بی‌هدف»، بی‌رهبر و بی‌خاستگاه باقی مانده. این جنبش همان است که «جمهوری اسلامی» پیشنهادی آیت‌الله خمینی در هیاهوسالاری 22 بهمن 57 بود؛ بی‌نام و نشان، بی‌هدف،‌ فاقد پایه و اساس منطقی و در یک کلام، پوچ! به عبارت دیگر این تحرکات فقط فوران احساسات سرکوب شدة ملتی است که سدة اخیر را در اسارت استبداد و فاشیسم گذرانده.

پاسخ به این پرسش که، آیا جنبش‌سبز طرفدار «دمکراسی» است، مسلماً منفی خواهد بود! سیدمحمد خاتمی، یکی از رهبران همین جنبش، طی دوران 8 سالة «دولت‌مداری» خود بارها و بارها به صراحت انسان‌محوری و دمکراسی سیاسی را محکوم کرده. الگوهای مورد نظر خاتمی، هم‌امروز نیز بیشتر صورت «امام‌دوستی» و اسلام‌پرستی دارد. خارج از تمایلات و وابستگی‌های علنی رهبران «جنبش سبز» به حکومت استبدادی و «تئوکراتیک» فعلی، اصولاً در چارچوب منطقی و انسانی نمی‌توان با تکیه بر قانون اساسی حکومت اسلامی ادعای حمایت از «جمهور» و «دمکراسی» داشت. و این بحثی است که از نخستین روزهای اعلام موجودیت «موهومی» به نام «جمهوری اسلامی» از نظر حقوقی مطرح شد و در کمال تأسف هنوز نادیده گرفته شده.

حال باید پرسید «الهامات» توده‌های مردم که در تبلیغات «سبزها» طرفداران بی‌قید و شرط میرحسین موسوی و کروبی معرفی می‌شوند چیست؟ پاسخ به این پرسش هم تا حد زیادی در ابهام قرار دارد. در شرایطی که رژیم سیاسی حاکم بر کشور امکان هر گونه اظهارنظر، تبادل آراء، و خلاصه آزادی بیان را از ایرانیان سلب کرده، و خود به بلندگوی واحد و «فراگیر» و بی‌رقیب در جامعه تبدیل شده مشکل می‌توان از الهامات ملت سخن به میان آورد. خلاصه بگوئیم، آنچه امروز در بلندگوهای «سبز» الهامات ملت ایران خوانده می‌شود، همانقدر با واقعیات اجتماعی و خواست عمومی در تخالف و تضاد است که اهداف دولت مستبد. چرا که آگاهی از خواست ملت‌ها نیازمند بهره‌وری از فضای مناسب سیاسی است؛ چنین فضائی در ایران وجود ندارد، و با تکیه بر آنچه «فشار سیاسی» سبزها نام گرفته مشکل می‌توان به ایجاد چنین فضائی خوش‌بین بود.

از طرف دیگر، به تجربه ثابت شده که سخن گفتن از «الهامات توده‌ها» در جنبش‌های اجتماعی می‌تواند سریعاً به یک کج‌راهة نظریه‌پردازانه تبدیل شود. انسان‌ها در جوامع خود می‌باید از حق ابراز نظرات‌شان برخوردار باشند، و خصوصاً این حق شامل انتخاب شیوة مطلوب زندگی‌ اینان بر پایة قوانین انسان‌محور نیز خواهد شد. اینکه این نظرات و یا شیوة زندگی افراد با «الهامات توده‌ها» هماهنگی دارد یا خیر، و یا اینکه این شیوة زندگی «صحیح» است یا نه، همانطور که گفتیم یک کج‌راهة نظریه‌پردازانه‌ است. در عمل، در همین مقطع است که فلسفة وجودی دولت دمکراتیک مشخص می‌شود؛ دولت می‌باید تأمین کننده و حامی آزادی بیان، آزادی انتخاب و آزادی زیست‌ انسان‌ها در چارچوب قوانینی باشد که بر پایة احترام به فردیت‌ها مرتباً در ارتباط با داده‌های نوین علمی، اجتماعی و سیاسی کشور متحول می‌شود. خلاصه بگوئیم، «الهامات» و باورهای توده‌ها بر خلاف ادعای آنان که این «بوق» را دو دستی چسبیده‌اند آنقدرها با انسان، نیازهای انسان و انسانی‌ات ارتباطی ندارد.

دمیدن مداوم در بوق «الهامات مردم» چه معنائی جز این می‌تواند داشته باشد که گروهی قصد تحمیل نظریات ویژة سیاسی و اجتماعی خود را تحت عنوان مبهم «الهامات جمعی» بر تمامی ملت ایران دارند؛ نوعی «بازنویسی» فاشیسم!

حال این سئوال مطرح می‌شود که با پیش راندن تحولاتی که فاقد هر گونه شفافیت سیاسی و اجتماعی و فلسفی و ایدئولوژیک است، به طور کلی منافع چه افراد و گروه‌ها و قشرهائی در جامعه تأمین خواهد شد؟ به نمونه‌های تاریخ معاصر نظر ‌کنیم. به طور مثال، «انقلاب» آقای خمینی و هم‌پیمانان‌اش که در عمل کودتای برنامه‌ریزی شده‌ای از جانب ارتش شاهنشاهی بود، منافع کدامین قشر و لایة اجتماعی را بازتاب ‌داد؟ میلیون‌ها انسان عاصی که از سرکوب استبدادی به جان آمده بودند در خیابان‌ها عربده سر ‌‌دادند: «مرگ بر شاه»! این شعار نوعی توافق بود در راستای ابهام همان «الهامات مردمی»! ولی در یک جنبش اجتماعی حذفیات هرگز شرط اصلی و سازنده به شمار نمی‌آید؛ مهم مطالبات است! مطالباتی که روی به «زندگی انسان» داشته باشد. در مورد این مطالبات همانطور که دیدیم به «مبهماتی» از قماش عدل اسلامی، خواست مردم، دستورات امام زمان، دین و مذهب و خدا و پیغمبر بسنده کردند و نتیجه نیز امروز در برابرمان قرار گرفته.

آیا پس از سرنگونی رژیم پهلوی «توافقی» پیرامون مطالبات انسانی به دست آمد؟ دیدیم که این توافق از نقطة «قدرت» تعریف شد، نه در راستای مطالبات انسان‌ها. در نتیجه، توافقی به وجود نیامد چرا که اصولاً در ساختاری که این حرکت «مبهم» سیاسی آغاز کرده بود توافق نمی‌توانست وجود خارجی داشته باشد. مشخص است که «مرگ» ترک همه چیز خواهد بود؛ و زندگی سرآغاز مسائل. با مرگ از جهان می‌رویم و پای به نیستی می‌گذاریم، دیگر نه حرفی برای گفتن داریم و نه خواسته‌ای، ولی زنده‌ها هزاران خواسته دارند. بن‌بست‌هائی که در مسیر تحولات جهانی به وجود می‌آید، جنگ‌ها، درگیری‌ها، کشاکش‌ها و … در مسیر «مطالبات انسان‌ها» است، نه در مسیر خواست و الهامات «مرده‌ها»!

ولی خارج از تمامی بحث‌های «تئوریک»، یک اصل را نمی‌باید فراموش کرد: قیچی، در عمل همیشه دو تیغه دارد. به عبارت ساده‌تر، استعمار جهت تأمین مطالبات غیرمشروع خود صرفاً به مشتی لات‌ولوت و یک دستگاه حاکمة نیم‌بند در کشور استعمارزده اکتفا نخواهد کرد؛ «اپوزیسیون» این حاکمیت نیز می‌باید «دولت سایه» را تشکیل دهد. و هنگامی که زمینة بهره‌کشی‌ها تضعیف می‌شود و حاکمیت دست‌نشانده در حفظ شاخک‌های عملیاتی خود دچار مشکلات عمده می‌گردد، حفظ موجودیت این حاکمیت بر عهدة «اوپوزیسیون» کذا خواهد بود. این همان نقشی است که امروز جریانی به نام «جنبش سبز» برعهده گرفته.

در اینجا، در برابر آن‌ها که ادعای آزادیخواهی جنبش‌سبز را به تدریج تبدیل به چماقی جهت سرکوب مطالبات واقعی ملت ایران کرده‌اند، فقط یک سئوال مطرح می‌کنیم. طی 14 سالی که از تولد نوزاد ناقص‌الخلقه‌ای به نام «اصلاح‌طلبی» در حکومت اسلامی می‌گذرد، این آقایان و خانم‌های «اصلاح‌طلب» چند گام در مسیر مطالبات‌ ادعائی‌شان برداشته‌اند؟ پاسخ روشن است: هیچ! شرایط حاکم بر روزمرة ایرانی از شرایطی که پیش از ظهور اصلاح‌طلبی بر ملت حاکم بود به مراتب دهشتناک‌تر و وحشیانه‌تر شده. اینهمه در وضعیتی که مقام ریاست جمهوری سال‌ها از آن اصلاح‌طلبان بود و هم مجلس و هنوز هم گروه کثیری از نیروهای امنیتی، نظامی و دولتی و «نمایندگان» مجلس وابستگان مستقیم و غیرمستقیم اصلاح‌طلبان‌اند! پس این «بیلان» حقیر و ناچیز را نتیجة چه می‌توان به شمار آورد، جز اینکه خواست واقعی اصلاح‌طلبان بر خلاف ادعاهای‌‌شان بیشتر تحکیم استبداد دولتی است تا تضمین «آزادی‌های سیاسی و انسانی» در جامعة ایران.

آنچه امروز در ایران می‌گذرد دلائلی بسیار روشن دارد. به صراحت می‌بینیم در دورانی که دیکتاتورها در منطقة خاورمیانه و شمال آفریقا شیشة‌ عمرشان با چه سهولتی بر صخرة گذر روزگار خرد می‌شود، چگونه اصلاح‌طلبان مدعی «آزادی» در ایران با ایجاد هیاهوی بی‌معنا پیرامون مسائل فرعی زمینة سرکوب ملت ایران را توسط دولت دست‌نشانده فراهم ‌آورده‌اند. ایجاد هیجانات کاذب، هیاهو و لات‌سالاری، درگیری در خیابان‌ها و تظاهرات غیرقانونی که اغلب شرکت‌کنندگان‌شان را وابستگان دور و نزدیک سازمان‌های اطلاعاتی حکومت اسلامی تشکیل داده‌اند، باعث شده که دولت احمدی‌نژاد به بهانة‌ تامین امنیت و آسایش عمومی عملاً هم روزنامه‌ را به تعطیل بکشاند، هم اینترنت را متوقف کند، هم گروه‌های سیاسی مخالف را بی‌رحمانه قتل‌عام کند، هم …

باید اذعان داشت که به دلیل برآوردن عاجلانة مطالبات استعمار، امروز اعطای یک جایزة «نوبل استعمار» به آقایان موسوی و کروبی از الزامات شده. ایجاد بحران ساختگی و کشاندن آن به درون حکومت اسلامی، و راندن اتحادیه‌های کارگری، احزاب سیاسی، شخصیت‌های مستقل و تحلیل‌گران و روزنامه‌نگاران و نویسندگان و … به خارج از حیطة این تحولات یک طرح کاملاً استعماری بوده. دچار توهم نشویم. نخست اینکه مطالبات اصلاح‌طلبان فقط جنبة هیاهوسالاری و لات‌بازی دارد، و حتی در صورت تحقق کوچک‌ترین تغییری در روند مسائل کشور ایجاد نخواهد کرد. مسئله این بوده که چگونه با توسل به پوچ‌گوئی ملت را به حاشیه برانند و حاکمان خونریز را در قلب تحولات «دست‌ساز» از نو «جاسازی» کنند؛ خیانتی که با تبحر و کارآئی بسیار طی 14 سال گذشته صورت گرفته و همچنان ادامه دارد.

آنچه در تاریخ ملت‌ها از اهمیت برخوردار می‌شود، تبدیل تجربة دیروز به چراغ راه مبارزات امروز است. دیروز را با دقت بنگریم، و سعی داشته باشیم که از تجربیات آنطور که شایسته است بهره‌برداری کنیم. بی‌پرده بگوئیم، «بی‌هدفی‌ای» که «جنبش سبز» و اصلاح‌طلبی طی گذشت زمان بر تحولات سیاسی کشور حاکم کرده‌اند، مطالبات قشرهای اجتماعی را به طور کلی به حاشیه رانده، و در عمل به عاملی جهت سرکوب هر چه بیشتر ملت ایران تبدیل شده. اینکه حکومت اسلامی با فروپاشی روبرو خواهد بود یک واقعیت تاریخی است؛ موجودیت کدام فاشیسم امتداد تاریخی داشته که موجودیت این یک داشته باشد؟ همیاری، همکاری و هم‌نوائی با جنبش سبز نتیجه‌ای جز افزایش عمر حکومت دست‌نشانده و محروم کردن ملت ایران از گزینه‌های انسانی هنگام فروپاشی این دستگاه انسان‌ستیز نخواهد داشت.

در پایان، در پاسخ افرادی که مطالب وبلاگ سعید سامان را «دروغ» و «بی‌ارزش» می‌خوانند می‌باید بگوئیم،‌ یک «متفکر» سیاسی نمی‌تواند هم تغییرات مبهم، سرکوبگرانه و «نامرئی» در فضای سیاست یک کشور را «انقلاب» بخواند، و هم در مقطعی دیگر، زمانیکه همان مجموعه از تحرکات بر علیه منافع شخصی‌‌اش به چرخش درمی‌آید فریاد «یا کودتا» به آسمان بلند کند. خلاصة کلام، «کودتا» از منظر سیاسی «تعریف» مشخصی دارد، نمی‌توان آن را به دلخواه از بستر واقعی‌اش بیرون کشیده، به تبلیغات شخصی تبدیل‌ نمود. از سوی دیگر، ملاک ما برای بررسی‌ تحولات سیاسی، بر ذهنیت و «ارزش‌گزاری‌هائی» که افراد و گروه‌ها از مطالب‌مان صورت می‌دهند تکیه نخواهد کرد. ملاک ما تعاریف و مفاهیم شناخته شده در علوم سیاسی و اجتماعی است. تعاریفی که از مقبولیت و جامعیت کافی برخوردارند. نهایت امر باید اضافه کنیم که،‌ مطالب این وبلاگ تلاشی است جهت «شناخت» هر بیشتر تحولات کشور؛ پر واضح است که در این مسیر «ارزش‌گزاری‌های» افراد و گروه‌ها، خصوصاً آنان که «بیلان» سیاسی خود و همفکران‌شان به هیچ‌عنوان قابل دفاع نیست نمی‌تواند اهمیتی داشته باشد.

در آخر اضافه کنیم، سیاست کشور آش خاله‌جان نیست! نمی‌توان یک روز آن را شور کرد و روز دیگر بی‌نمک. نظریه‌پردازها و همفکران‌شان که در مصاف سیاسی شکست خورده و نتیجة عملیات‌شان استقرار حکومت اسلامی در صورتبندی فعلی شده، بهتر است با فروتنی اشتباه خود را بپذیرند، نه اینکه با پرروئی همچون سگ‌های هار به کسانی حمله‌ور شوند که از 32 سال پیش فاجعة استقرار حکومت اسلامی را پیش‌بینی ‌می‌کردند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید19فوریه2011

bookofely.tk
opendeltaforexbroker.co.cc
surfadobe.co.cc
crimeproxy.info
networkpass.co.cc
killother.co.cc
fiberwan.tk
encodepro.info
getbrand.co.cc
fulltophide.info
foreignexchangesuper.co.cc
beningan.co.cc
surfturbo.co.cc
noxstu.co.cc
forex-cds.co.cc
ultimateproxy.eu
proproxyz.tk
take-proxy.info
freewebunblock.co.cc
exchangedata.tk
blocktwenty.tk
beyondfast.tk
surfninja.co.cc
stealth.jupinproxy.co.cc
pro4surf.co.cc
porchebest.tk
flicktunnel.tk
surfstaples.co.cc
drillingrigproxy.info
wanbandwidth.tk
openliteforexbroker.co.cc
blinkspeed.info
endpointprotection.tk
lamen.tk
server4school.info
openfxproforexbroker.co.cc
savememoney.co.cc
cottonbuds.tk
speed.fibersurf.co.cc
opencoesforexbroker.co.cc
lobbywan.tk
surfoptima.co.cc
noatime.tk
bypassthru.tk
unlockableweb.co.cc
flipbomber.tk

شعبدة مبارک!

بالاخره حسنی مبارک، رئیس جمهور مادام‌العمر مصر دست از حکومت شست. بهتر بگوئیم، آن‌ها که با یک کودتای مفتضحانه،‌ از طریق توسل به تروریست‌های اسلامی و «خالد اسلامبولی» او را به قدرت رسانده بودند، نهایت امر منفعت خود در آن دیدند که این یک دیکتاتور را نیز «سرنگون» کنند! اینکه حسنی مبارک بتواند تا آخر عمر در ویلای مجللی که عموسام و باکینگهام‌پالاس در شرم‌الشیخ برای‌اش ساخته‌اند زندگی کند، اهمیتی ندارد. اگر «رئیس» ـ در مصر به ایشان می‌گفتند «رئیس»، همانطور که به خمینی دجال در ایران می‌گفتند «امام» ـ تمایل نشان داده‌اند که همچون «رامسس» و «توتانخ‌آمون»، فراعنة صاحب‌نام مصر باستان پس از مرگ در این سرزمین «افسانه‌ای» دفن شده و آرامگاهی نیز از خود داشته باشند، یک مسئله است، اینکه چنین «آرزوئی» جامعة عمل بپوشد، مسئله‌ای است کاملاً مجزا! رامسس، فرعون بود و با کودتای محفل «کارتر ـ برژینسکی»،‌ جهت جنگ‌افروزی اسرائیل و مسیحیان و مسلمانان لبنان در منطقه به قدرت نرسیده بود. ولی همانطور که بارها گفته‌ایم، دیکتاتوری خاصیت عجیبی دارد؛ دیکتاتور به تدریج از واقعیت جدا شده در امواج توفانی اسیر می‌شود که خود وی در یک لیوان آب به راه انداخته. بی‌دلیل نیست که علی خامنه‌ای مفلوک نیز شجره نامة نداشته‌اش را به شیخ بهائی، یکی از بزرگ‌ترین دانشمندان تاریخ ایران پس از اسلام «سنجاق» کرده؛ خلاصه بگوئیم قضیه همان است که پیشتر ما ایرانیان تجربه کرده بودیم: کورش آسوده بخواب که ما بیداریم!

ولی اگر جناب سرهنگ حسنی مبارک یعنی «رامسس ثانی» در بازار سیاست منطقه شخصاً وزنه‌ای به شمار نمی‌آمدند، محافل حامی ایشان در عمل همه‌کارة این منطقه‌‌اند. و در رأس این محافل می‌باید از انگلستان نام برد که از دیرباز حاکمیت استعماری خود را بر منطقة نیل و کانال سوئز تحمیل کرده؛ دیگر قدرت‌های استعماری نیز از قبیل آمریکا، فرانسه و ایتالیا حضور چشمگیری در مصر دارند، هر چند هیچکدام به رتبة «والای» بریتانیا نمی‌رسند. در وضعیتی که به وجود آمده، حسنی مبارک، در مقام صورتکی که سیاست انگلستان را در جنوب دریای مدیترانه «بزک» ‌کرده بود فروافتاده، در نتیجه می‌باید هم در خاورمیانه و شمال آفریقا،‌ و هم در سطح جهانی منتظر عکس‌العمل‌های تند باشیم.

ولی همزمان شاهدیم که سیادت لندن، خصوصاً در خاورمیانه و آسیای مرکزی در حال فروپاشی است. امروز دیگر کاملاً روشن شده که دلیل واقعی همکاری بی‌قید و شرط ارتش انگلستان با نظامیان ایالات متحد در جنگ‌های افغانستان و عراق در واقع «فرار به جلو» یا تلاشی بود از جانب لندن برای ایستادگی در برابر این فروپاشی غیر قابل اجتناب. در واقع، حاکمیت بریتانیا نیک آگاه بود که ساختار اجتماعی، نظامی و فرهنگی کشور به دولت کارگری اجازه نمی‌دهد تا همچون یانکی‌ها دست به ماجراجوئی‌هائی از قبیل لشکرکشی به قارة آسیا بزند! خلاصة کلام، «تونی بلر» و همکاران‌اش که امروز آماج لعن و نفرین تمامی ملت‌های جهان‌اند، در آن روزها چارة دیگری نداشتند. یا می‌بایست با «آقائی انگلستان» در محل خداحافظی کرده، پی کارشان می‌رفتند و منطقه را به دست توافقات «مسکو ـ واشنگتن» می‌سپردند، یا همانطور که دیدیم، کورکورانه و از روی ناچاری صرف تلاش می‌کردند تا حداقل بخشی از امتیازات تاریخی خود را در خاورمیانة عربی و شمال آفریقا محفوظ نگاه دارند. اینکه روشن شود «بخش» کذا برای لندن محفوظ مانده یا خیر، نیازمند گذشت زمان خواهد بود. تا اینجا فقط می‌توان گفت که کارت‌های برنده در منطقه، خصوصاً در سواحل جنوب مدیترانه به زیان لندن، بین آمریکا و روسیه از نو «تقسیم» می‌شود.

ولی طی بحران‌سازی‌‌های سیاسی اخیر در مصر شاهد بودیم که چگونه لندن و برخی محافل آمریکائی نزدیک به انگلستان با اعزام امثال البرادعی سعی در به قدرت رساندن اسلامگرایان در مصر داشتند. البته این تحرکات در شرایط فعلی نمی‌تواند به هیچ نتیجة ملموسی دست یابد. به دلیل عدم حمایت بین‌المللی که بیشتر ناشی از فشارهای شدید «سیاسی ـ امنیتی» مسکوست، دین‌فروشان علیرغم تبحر و تجربة تاریخی‌ در به راه انداختن کاروان‌های «خردجال»، به طور کلی از تحولات مصر عقب ‌ماندند. امروز نیز میدان سیاست برای اینان فقط در چارچوب ارتباطی ساختاری با نظامیان حاکم رقم خواهد خورد، نظامیانی که اگر در گذشته آخوند را بر «کمونیست‌» ترجیح می‌دادند، اکنون در غیاب محافل «کمونیست» در سطوح تصمیم‌گیری جهانی از بیم بازتولید جهنمی به نام «جمهوری اسلامی» به هیچ قیمت به ملاجماعت نزدیک نخواهند شد.

ولی در بازبینی شرایط اجتماعی و بررسی پیچیدگی‌های اقتصادی، خصوصاً تحولاتی که می‌تواند نتیجة انفجارات «جمعیتی» در جامعة مصر تلقی شود، نمی‌باید فقط به یک تحلیل استراتژیک پیرامون عدم مقبولیت «ملا» بسنده کرد. دولت نظامی وعده می‌دهد که «قدرت» را به نمایندگان «منتخب» ملت مصر تفویض خواهد نمود. بی‌پرده بگوئیم، تا آنجا که به ملت مصر مربوط می‌شود این فقط وعده‌ای پوچ و توخالی است، تقسیم کارت‌ها برای قدرت‌های استعماری صورت خواهد گرفت. بارها گفته‌ایم و اینبار نیز تکرار می‌کنیم، در جهانی که انسان‌ها برای خود ساخته‌اند، صاحبان «قدرت»، در هیچ شرایطی «قدرت» را به کسی تفویض نمی‌کنند. برنامة «تفویض قدرت» به فلانی و بهمانی فقط به درد نمایشات «تبلیغاتی و تلویزیونی» می‌خورد. در عمل، صاحبان واقعی قدرت از میان «نامزدهای» موجود کارگزاران مورد نظر خود را برمی‌گزینند. در نتیجه، اگر امروز ارتش مصر قدرت را در دست دارد، در فردای انتخابات نیز شرایط حاکم بر مصر تغییری نخواهد کرد؛ ارتش همچنان تصمیم‌گیرندة اصلی باقی می‌ماند.

حال باید دید این ارتش با وابستگی‌های مالی شدید به محافل آمریکائی، و با توجه به پیشینة‌ تاریخی‌ای که ارکان‌اش را به انگلستان متصل کرده، چگونه خواهد توانست در راه تأمین رضایت عمومی گام بردارد؟ امیدواریم که اقداماتی جهت تأمین رضایت عمومی صورت گیرد، ولی در تحلیل واقعیات نمی‌باید دچار خوش‌باوری و خوش‌خیالی شد. وظیفة اصلی و اساسی این ارتش، از دورة قیام «افسران آزاد» تا به امروز، به هیچ عنوان خدمت به الهامات و مطالبات ملت مصر نبوده. ارتش مصر همچون دیگر نمونه‌های‌اش در خاورمیانه ساختاری است استعماری و در خدمت اهداف استعمار. همانطور که دیدیم این ارتش، تحت فرماندهی «رئیس»، در مرزهای شرقی خود بیش از سه دهه سیاست‌ محافل انگلستان و دولت اسرائیل را صیقل می‌داد. این ارتش حامی اصلی سازمان حماس بود، سازمان اسلامگرا و سرکوبگری که تمامی اهداف و مطالبات‌اش به فروانداختن ملت مصیبت‌زدة فلسطین به کج‌راهة حکومتی از قماش چاه جمکران خلاصه می‌شود!

بی‌دلیل نیست که فروپاشی دستگاه جناب سرهنگ «رامسس»، اینگونه آب در لانة مورچگان در حکومت اسلامی انداخت. اینان ابتدا هول‌هولکی از اسلامگرایانی که وجود خارجی نداشتند در «جنبش ملت مصر» و حتی تونس حمایت به عمل آوردند، و زمانیکه متوجه شدند مسئله پیچیده‌‌تر از آن است که در چرتکه‌اندازی‌ها «محاسبه» کرده بودند، جهت بادبان‌ها را عوض کرده حامی «ملت مصر» شدند! باید پرسید اگر حمایت از ملت‌ها خوب است چرا علی خامنه‌ای حامی ملت ایران نمی‌شود؟ از سخنان این حضرات در جمکران چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت جز اینکه سانسور مطبوعات، سرکوب احزاب و اتحادیه‌ها، تقلب در انتخابات، نظارت استصوابی، تشکیل مجلس مسخرة فرمایشی، و استقرار دولت بی‌مسئولیت در کشور ایران همه و همه به دلیل حمایت جمکران از ملت‌های مصر و تونس بر ما ایرانیان تحمیل شده؟!

ولی اگر مسخرگی‌های حکومت اسلامی، به عنوان یک تشکیلات دست‌نشانده قابل پیش‌بینی باشد، آنچه پس از فروپاشی مبارک در مصر می‌تواند به وقوع بپیوندد آنقدرها قابل پیش‌بینی نیست. همانطور که گفتیم تلاش ارتش بدون شک بر حفظ «قدرت استعماری» در دست‌ فرماندهان‌اش متمرکز خواهد شد. حاکمیت مصر تحت نظارت این ارتش سعی در نشان دادن این «واقعیت» خواهد داشت که جهت تأمین توافقات «مسکو ـ واشنگتن» در هر حال حضور ارتش در کنار دستگاه استعمار الزامی است. به عبارت ساده‌تر، ارتش سعی خواهد کرد تا به طرف‌های مورد نظر تفهیم کند که اگر استعمار قصد چاپیدن «بهینة» ملت مصر را دارد می‌باید ارتش را به عنوان کارگزار اصلی خود برگزیند! به صراحت بگوئیم، در آرایش فعلی مهره‌ها بر روی شطرنج سیاسی منطقه، حاکمیت یک ارتش استعماری بر مسائل کشور مصر نه تنها برای محافل استعمارگر، که حتی برای مردم کوچه‌وخیابان یک واقعیت به شمار می‌رود. جهت تحلیل شرایط مصر لازم است یک پرانتز باز کنیم و به بررسی اجمالی تبعات یک حکومت فاشیست بپردازیم.

بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، در این فرصت هم تکرار می‌کنیم، مشکلی که حاکمیت فاشیسم در یک کشور ایجاد می‌کند فقط مربوط به دوران موجودیت‌اش نیست؛ مهم‌ترین عوارض و هولناک‌ترین بازتاب‌های فاشیسم در جامعه، فقط زمانی علنی خواهد شد که دستگاه استبداد سرنگون ‌شود. در این مقطع همان شرایطی که فاشیسم را در قدرت نگاه داشته بود، یعنی فقدان ساختارها و بنیادهای اجتماعی و اقتصادی چشم‌گیر می‌شود: فساد اداری، نبود دستگاه‌های اجرائی قابل اعتماد، عدم وجود احزاب سیاسی و مطبوعات مسئول، و از همه مهمتر، غیبت قوة قضائیه سریعاً به توده‌های ضربه‌پذیر «تفهیم» خواهد کرد که جهت حفظ موجودیت‌شان راهی جز گرویدن به نوع جدیدی از فاشیسم نخواهند داشت! این همان پروسة‌ نکبت‌باری بود که در ایران پس از سقوط پهلوی‌ها آغاز شد.

چپ و چپ‌نماها از یک‌سو مبلغان استبداد استالینیست‌ها شده بودند، و راست‌افراطی نیز با حمایت ارتش شاهنشاهی و ساواک در بوق حکومت ولایت‌فقیه و آخوند و چادرسیاه می‌دمید. استعمار گزینة دیگری برای ملت ایران روی میز نگذاشت؛ نتیجه نیز روشن بود، یا ایران به قولی «ایرانستان» می‌شد، یا همان «ایران استیت» باقی می‌ماند، که ماند. ولی آنچه روز 22 بهمن 57 بر ملت ایران تحمیل شد نتیجة سالیان دراز نظریه‌پردازی پیرامون شیوه‌های مختلف چپاول ملت‌ها بوده؛ این نوع حکومت‌سازی‌ها یک‌شبه از آستین «شعبدة استعمار» بیرون کشیده نمی‌شود.

زمانیکه ملت‌ها طی سالیان دراز تحت استیلای فاشیسم زندگی می‌کنند در ذهن‌شان به طور مستقیم و یا غیرمستقیم همیشه این امر مورد «تأئید» قرار گرفته که، ‌ خارج از نظارت یک نیروی سرکوبگر «انسان» نمی‌باید زندگی اجتماعی برای خود متصور باشد! همة افراد در چنین جامعه‌ای خواه ناخواه شبیه به حاکمان‌ مستبدشان شده، دیکتاتورهای کوچک از هر سوراخ سنبه‌ای سر بیرون می‌آورند. همه برای همه «تعیین تکلیف» می‌کنند؛ همه مدعی‌العموم هستند؛ همه حامی عزت و شرف و غیرت ملت خواهند بود! خلاصه بگوئیم، بازار «دین‌فروشی»، عزت‌نمائی و نمایش «غیرت» و «کرامت» و غیره گرم و داغ می‌شود.

این «پروپاگاند» در جوامع فاشیسم‌زده زمینه‌ای بسیار وسیع دارد، چرا که تحت لوای یک حکومت فاشیست، «اهداف» و «آرمان‌ها» هدایای اهدائی رژیم هستند، حتی زمانیکه بر علیه همان رژیم سازماندهی می‌شوند. به همین دلیل در فضای «پست ـ فاشیسم» نیز خلق‌الناس به دنبال همین «اهداف» و «آرمان‌ها» خواهند دوید، چرا که در هیچ دوره‌ای از تاریخ معاصر بشر فروپاشی یک حکومت به معنای فروپاشی یک «فرهنگ اجتماعی» نبوده. همین زمینة فکری و اجتماعی و اداری و فرهنگی است که واگن‌های فاشیسم را دوباره روی خط آهن «سوار» می‌کند؛ «نتیجه» نیز از پیش مشخص است؛ و استعمار به مراتب بهتر از دیگران از این مهم آگاهی دارد‌!

این همان خطی است که امروز در مصر و تونس و به احتمال زیاد در دیگر مناطق ملتهب خاورمیانه دنبال خواهد شد. واگن‌ها بر «خطوط آهن»‌ سوار می‌شوند، و لوکوموتیو «قدرتمند» استعمار یک‌بار دیگر ملت‌ها را به سوئی رهنمون خواهد شد که منافع محافل تصمیم‌گیرنده را به بهترین وجه بازتاب دهد. به همین دلیل است که در مورد کشور ایران شیوة برخورد ما با تحولات به طور کلی با دیگر گروه‌های سیاسی رایج متفاوت بوده. و با در نظر گرفتن همین واقعیات است که مسئله‌ای به نام برخورد منطقی با حاکمیت استعماری را مطرح می‌کنیم.

نخست بگوئیم که فروپاشی حکومت اسلامی به هیچ عنوان به معنای فروپاشی حاکمیت استعمار در کشور ایران نخواهد بود. مسائل اقتصادی، بن‌بست‌های استراتژیک، نظامی و امنیتی، و … چنان خواهند کرد که هر حکومتی بالاجبار پای جای پای همین دولت و تشکیلات بگذارد. به استنباط ما، این مجموعه وابستگی‌های استعماری به صورتی عمل می‌کند که محافل تصمیم‌گیرنده جهت جابجائی مهره‌ها حتی حاضر نیستند «مسئولیت رسانه‌ای» و تبلیغاتی بر عهده گیرند. زمانیکه منافع‌شان ایجاب می‌کند، با جابجائی مهره‌ها از طریق سوءاستفاده از نارضایتی‌های عمومی و تحت عنوان «انقلاب»، «جنبش توده‌ای»، و … خلق‌الله را سر چاه می‌برند؛ اینهمه برای اینکه بهتر بتوانند ملت را چپاول کنند.

به همین دلیل ملت‌ها اگر خواهان ایجاد تغییرات واقعی در زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود هستند در نخستین گام می‌باید از گسترش «هیجانات اجتماعی» به شدت پرهیز کنند. چرا که این هیجانات، هیاهو و غوغاسالاری و به طور کلی تحرکات «خیابانی» فقط آب به آسیاب همان‌هائی خواهد ریخت که برای ما ملت کیسه دوخته‌اند. صورتبندی جهت دستیابی به امتیازات واقعی و ملی روشن‌تر از آن است که نیازمند توضیح باشد. در این صورتبندی چند لایة استدلالی روشن و شفاف به چشم می‌خورد.

در گام نخست می‌باید حکومت را کارگزار استعمار بدانیم، و این اصل را بپذیریم که با تغییر این کارگزار، فقط کارگزار دیگری بجای‌اش خواهیم نشاند. در نتیجه، لازم است از طریق تحولات واقعی، در سطوح مختلف سعی در گرفتن امتیازات اجتماعی، اقتصادی، مطبوعاتی و … از کارگزار استعمار در محل داشته باشیم. امتیازات به دست آمده را می‌باید به تدریج، در ساختاری سازماندهی شده به اهرم‌هائی پایدار و استوار در مسیر اهداف ملی و منافع کشور تبدیل کنیم. در این چارچوب پر واضح است که هر چه کارگزار استعمار، یا همان دولت دست‌نشانده یا «نظام» بدبخت‌تر، منفورتر و دست‌وپاچلفتی‌تر باشد، گرفتن امتیاز از آن سهل‌تر و سریع‌تر صورت می‌گیرد. به همین دلیل استعمار زمانی زیر پای دیکتاتور‌ها را می‌کشد که اینان به دلیل ضعف ساختاری مجبور به امتیاز دادن به ملت‌ها می‌شوند! منطقاً ملت‌ها نباید در این چاه بیفتند، که در کمال تأسف می‌افتند. به طور مثال، یک رخداد سیاسی را در دو شرایط متفاوت بررسی می‌کنیم. زمانیکه روح‌الله خمینی در ایران بساط آدمکشی و سرکوب خیابانی به راه انداخته بود، و صدها هزار ایرانی را یا در جبهه‌ها به کشتن می‌داد، و یا در سیاه‌چال به اسارت می‌گرفت، آقای خامنه‌ای در مقام رئیس جمهور حکومت اسلامی به نیویورک تشریف بردند و سخنرانی احمقانه‌ای نیز در محل تحویل اربابان‌شان دادند؛ و احدی در خیابان‌های نیویورک شعار «مرگ بر خامنه‌ای» سر نمی‌داد؛ نمایندة ایالات متحد نیز برای اساعة ادب به ایشان «مجلس» را ترک نکرد! چرا که حاکمیت‌های استعماری، خمینی دجال را «قابل دوام» می‌دیدند، آمریکا دلیلی نمی‌دید که «گاو صد من شیر» خود را ذبح کند.

ولی هنگامی که نوبت به وانفسای دوران مهرورزی می‌رسد، زمانی که احمدی‌نژاد به نیویورک می‌رود، لش‌ولوش‌های استعمار و امثال «الی ویزل» را به خیابان می‌آورند تا به دیکتاتوری اعتراض کنند و فریاد «مرگ بر احمدی‌نژاد» سر ‌دهند! بله، زمانیکه حکومت دست‌نشانده جهت حفظ موجودیت خود، روز به روز از مبتذلیات اسلام و آخوند بیشتر فاصله می‌گیرد، و نهایت امر گروه‌های موتورسوار را تا حدودی تحت کنترل «رسمی» در آورده و بلبشوی حضرت امام خمینی را جمع‌وجور کرده و بالاجبار زمینه برای فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی بازتر شده، باید هم در خیابان‌های نیویورک فحش‌کش شود! ولی اگر ملتی منافع خود را اینگونه به دست فراموشی می‌سپارد و مثل یک کودک تازه‌پا ابتکار عمل را از دست می‌دهد، از استعمار چه انتظاری می‌توان داشت؟ مسلم بدانیم که از ریختن خون این ملت دریغ نخواهد شد. ما در چارچوب همین استدلال تمامی تحرکاتی که تحت عنوان «جنبش سبز» به راه افتاده ساخته و پرداختة محافل استعماری می‌دانیم و خواهان برخورد مسئولانة ملت ایران با سرنوشت کشور هستیم.

ملت مصر چوب این سهل‌انگاری را در برابر چشمان‌ما خورد. صورتک احمقانة استعمار به نام حسنی مبارک که بر حاکمیت ارتش مصر کشیده شده بود فروریخت، ملت از همه جا بی‌خبر را اوباش دست‌نشاندة استعمار برای «پایان کار مبارک» به خیابان‌ها آوردند؛ ولی حال که مبارک رفته نگاهی به «بیلان» این «انقلاب» بیاندازیم. آیا در واقع چیزی در مصر تغییر کرده؟ مسلماً خیر! ارتش فرسوده با قدرت تمام خود را بجای حاکمیت بنیادهای مسئول و دمکراتیک قرار داده، حسنی مبارک مفلوک هم در شرم‌الشیخ در حال جان دادن است؛ اگر بپرسیم «پیروز واقعی در این صحنه که بوده»، پاسخ روشن است!


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید16فوریه2011

blastbeat.info
strongproxy.info
college-transfer.info
speedytoday.info
thehighschools.info
linkmefree.net
magic-circle.info
browsetalk.info
proxite.ws
opentunnel.info
bestmagic.info
prox.damuxu.de
combatmission.info
deepmagic.info
proxite.me
remind-voyager.tk
openfxproforexsite.co.cc
findsprint.co.cc
opencoesforexsite.co.cc
quickproxie.tk
clusterproxy.info
opendeltaforexsite.co.cc
bandwidth.forexbuy.co.cc
domspeed.tk
unblockmachine.info
surfengine.co.cc
hitbomber.tk
ceoproxy.info
totalsurffast.tk
mydanfoss.com
mobiwan.tk
sciences-college.info
x-browser.co.cc
myultra.info
joulia.co.cc
unblockfinexoforexsite.co.cc
catsound.tk
loginproxy.tk
magicperformances.info
adsenseban.info
school-lobby.info
blastnow.info
topwebhostingproxy.info
college-faculty.info
magicdefense.info
deep-creek.info
securehole.com
proxite.in
fastestlane.info
fiberprox.me
proxz.co
roam-secure.info
roamsecure.info
deeptrouble.info
fileworld.co.uk
proxite.de
ndxe.info
dark-magic.info
miniprox.info
freeproxyweb.net

یونیفورم توهم!

در سالروز کودتای 22 بهمن 57، شاهد سخنرانی‌ها و موضع‌گیری‌های متفاوت «انقلابیون»، یا بهتر بگوئیم میراث‌خواران پدیده‌ای به نام «انقلاب» هستیم. گروهی از ایرانیان عملیات «نظامی ـ چریکی» سیاهکل را زمینه‌ساز «انقلاب» معرفی می‌کنند؛ گروهی دیگر «انقلاب» را نتیجة خون «شهدائی» می‌دانند که میدان ژاله را «گلگون» کرد؛ برخی دیگر تغییرات اخیر را که پس از به قدرت رسیدن باند احمدی‌نژاد آغاز شده به باد انتقاد می‌گیرند و خواستار بازگشت به ارزش‌های اصیل «انقلاب» می‌شوند؛ و گروهی آنچه را که امروز در ایران شاهدیم همان «انقلاب» می‌خوانند! باید اذعان داشت که اگر پیرامون آنچه می‌تواند وقوع یک «انقلاب» تلقی گردد اجماع تمام و کمال است، اهداف این رخداد از طرف گروه‌ها و احزاب و تشکیلات و حتی افراد به هیچ عنوان یک‌سان تحلیل نمی‌شود. صریح‌تر بگوئیم، مسئله نه «انقلاب» و تحلیل مسائل مرتبط با آن، که سهم‌خواهی از پدیده‌ای است که این گروه‌ها بر آن «انقلاب» نام نهاده‌اند.

این رخداد غیرمترقبه که در زبان و بیان صدها هزار نفر «انقلاب» خوانده می‌شود، همانطور که می‌توان حدس زد برای بعضی‌ها با چهرة احمدی‌نژاد و لبخندهای «زورکی‌» او عجین شده، لبخندهائی که «رئیس‌جمهور» تحویل عکاسان می‌دهد. بعضی دیگر مارمولک‌بازی‌های رفسنجانی را عین «انقلاب» می‌دانند. گروهی هستند که آرتیست‌بازی‌های جنگل را «انقلاب» می‌خوانند، البته در این میان کسانی که «انقلاب» را در غوغاسالاری‌هائی می‌بینند که توسط عوامل ساواک در تهران و شهرهای بزرگ به راه افتاد تا نارضایتی «خیابانی» را به بحران حکومتی تبدیل کند، نمی‌باید از نظر دور داشت. به عبارت دیگر «نظرات» جماعت بستگی تام دارد به اینکه الهامات و مطالبات‌شان چیست، یا اینکه «نان‌‌شان»‌ در کدام محفل به تنور چسبانده می‌شود!

ولی جالب اینجاست که احدی از وضعیت واقعی امروز «انسان‌ها» در ایران سخن نمی‌گوید. اینکه در کلام این «انقلاب‌فروشان» انسان‌ها هیچگاه از کلیشه‌های «ایدئولوژیک» خارج نمی‌شوند بخوبی نشان می‌‌دهد که حضرات ریشه‌ای در جامعه ندارند. کسی نمی‌گوید چگونه می‌توان از لاشة گندیدة یک «هیاهوی» نیم‌بند و کورکورانه رها شده، به سوی «انسان» و خواست‌های ایرانی معاصر گام برداشت؟ کودتای 22 بهمن که طی سه دهه، عملاً نارضایتی عمومی از رژیم آریامهری را در چارچوب نیازهای استراتژیک غرب متحول کرد‌، نقطة آغازینی جز فرمان کودتای سازمان ناتو در ارتش شاهنشاهی نداشت. از این واقعیت نیز کسی سخن به میان نمی‌آورد؛ دلیل هم روشن است. مگرمی‌شود سهم‌خواهی کرد و همزمان «هدیة الهی» را به لجن کشاند؟! خلاصه جریانات سیاسی و دولتی در ایران برخلاف ادعاهای‌شان اصلاً کاری با «مردم» ایران ندارند، مسئلة این است که هر کدام از این محافل و تشکل‌ها سعی در تعریف و ایجاد یک تل موهوم «مردم»، ویژة‌ خودشان دارند!

تشکل‌های مختلف سیاسی و محافل درونی و بیرونی حکومت اسلامی، که همگی بدون استثناء پای در خلاء ساختاری، طبقاتی و مالی و اقتصادی دارند، و خاستگاه‌شان نامعلوم است و مشخص نیست در قلب کدام قشر اجتماعی ایران متحول شده‌اند، همه از زبان همین «مردم» فرضی برای «انقلاب» خطابه می‌خوانند و طوری وانمود می‌کنند که گویا تمامی ملت ایران پشت سرشان ایستاده! ولی در کمال تأسف این برخوردها بیش از آنچه بازتاب تعقل و تفکر اجتماعی و سیاسی باشد، انعکاس تحجر و استخوانی شدن این تشکل‌ها و دستجات است.

اینان در چاردیواری رخدادی که هر یک به شیوة خود «تعریف» می‌کند منجمد شده و نمی‌توانند تکلیف خود را با آنچه روز 22 بهمن 57 به وقوع پیوسته، یک بار و برای همیشه روشن نمایند. دنباله‌روی صرف از «جریانات»، خوردن نان به نرخ روز، کشاندن جامعه به تضاد و جنگ و درگیری خیابانی برای این گروه‌ها و محافل «راه‌حل‌های» سیاسی تلقی می‌شود! در صورتیکه در نمونة امروز ایران، بحران‌سازی و تظاهرات و هیاهوی خیابانی در واقع بازی کردن با کارت‌ استعماری است، نه ارائة راه‌حل برای مشکلات کشور. ولی هم حکومت و هم مخالفان حکومت، طی سه دهه‌ای که از این «انقلاب» گذشته، با همین کارت واحد پای به میدان سیاست کشور گذاشته‌اند. کارتی که بازی کردن با آن نتیجه‌ای جز گسترش هیاهوسالاری، غوغاآفرینی و مردمفریبی نداشته و نخواهد داشت.

قضیة امروز کشور به اینجا رسیده که بر سر «انقلاب» و میراث‌های‌اش دعوا و مرافعه به راه افتاده. ولی همانطور که بالاتر نیز گفتیم، پس از گذشت چندین سال، مسئله بیشتر «سهم‌خواهی» شده تا ارائة راه‌حل. برای روشن‌تر شدن مطلب، گروه‌ها و تشکیلات دولتی و محفلی را تصور کنیم که همگی سعی دارند با پیشی‌گرفتن از یکدیگر بر چارپایة فرسوده‌ای بایستند که آن را «رهبری انقلاب» می‌خوانند؛ چارپایه‌ای که زیر پای نخستین «رهبر» در هم خواهد شکست. اینکه دست‌یابی به این چارپایه اصولاً ارزشی خواهد داشت یا تداومی ایجاد خواهد کرد دیگر آنقدرها اهمیت ندارد؛ برای حضرات این چارپایه حکم «اکسیر جوانی» را پیدا کرده.

البته این نکته را نیز نمی‌باید از نظر دور داشت که اگر با فروپاشی اتحاد شوروی، شکل‌گیری سرمایه‌داری نوین روسیه در مرزهای شمالی کشور را شاهد نبودیم، شاید این «قرائت‌ها»، حداقل در درون‌مرزها بجای اینکه پراکنده باشد، به شیوه‌های مرضیه بیشتر رو به «اجماع» می‌گذاشت. یادمان نرفته که آنروزها در دوران حیات ابرقدرت اتحاد شوروی، چگونه «امام» خمینی همه کارة کشور و جهان شده بودند و سکوت همگانی در برابر ایشان، به دلیل «عظمت» و «ابهت» حضرت امام توجیه می‌شد! ولی ابهت و عظمتی در کار نبود؛ این الزامات استراتژیک بود که به این ابهت فرضی دامن می‌زد، یکی را در ایران «عظیم» کرده بودند و دلقک ‌دیگری را در عراق؛ امام و صدام!

اما طی دوران وانفسای یلتسین نیز «اجماع» حضرات ملموس بود؛ چرا که غرب اطمینان داشت که می‌تواند روسیه را همچون دیگر کشورهای اروپای شرقی از طریق شبکة سرمایه‌داری خلق‌الساعه‌ای که بر روس‌ها حاکم کرده بود غارت کند، و به همین دلیل آقای خامنه‌ای و رفسنجانی در همسایگی روسیه «دو مرغ عشق» شده بودند؛ یکی رهبر بود و دیگری رئیس جمهور «صد در صد!» پس فضای چندصدائی امروز کشور، چندصدائی‌ای که هنوز فقط در خیمة اسلامگرایان می‌تواند ندای خود را به گوش ملت برساند، بیش از آنچه نتیجة فروپاشی پدیدة‌ تقلبی‌ای به نام «انقلاب» به شمار آید، بازتابی است از فروپاشی جهان اطراف این «انقلاب»!

آنچه امروز در ایران رخ داده ـ شکاف‌های سیاسی، بحران‌های خیابانی، و … ـ به هیچ عنوان نتیجة فعل‌وانفعالات داخلی نیست؛ فاشیسم فعل‌وانفعالات ندارد؛ مرداب سکون است و نکبت و ادبار. اهداف فاشیسم هیچ ارتباطی با اهداف طبقات اجتماعی، و گروه‌های سیاسی و فرهنگی و قومی نمی‌تواند داشته باشد. فاشیسم تنها نقشی که بر عهده می‌گیرد همان تحکیم پایه‌های «انسداد» همه‌جانبه در جامعه است. در یک فاشیسم استعماری هر نوع تحرکی می‌باید متوقف شود؛ چه مالی باشد و چه صنعتی؛ چه فرهنگی باشد و چه خانوادگی! همه چیز از طریق سرکوب، هیاهو، مردمفریبی، لشکرکشی و پوچ‌گوئی به نقطة سکون هدایت خواهد شد؛ نقطه‌ سکونی که استعمار از آنسوی مرزها در درون کشور مستقر کرده. در نتیجه، دعوای «سبزها» با احمدی‌نژاد در عمل دعوای محافل جهانی بر سر چگونگی چپاول ملت ایران است که نه ارتباطی به جناح‌بندی‌های سیاسی داخلی دارد و نه نگرشی به منافع ملت ایران خواهد داشت.

امروز این به اصطلاح «انقلاب»، که بالاتر ازآن سخن گفتیم، اگر سر و ته درستی ندارد، تمامی گروه‌ها سعی دارند از آن «سهم» خود را برداشت کنند. ولی تقابل محافل جهانی کار مملکت را بجائی رسانده که اهداف استعمارگران برای ایرانی «مفر» ایجاد نموده! شاید مضحک باشد، ولی چه کنیم که برای ایرانی واقعیت به همین میزان مضحک شده. با در نظر گرفتن شرایط سیاسی حاکم بر کشور ‌می‌باید بپذیریم که در مرداب هولناکی که ملت ایران را از دورة کودتای میرپنج تا فروپاشی اتحادشوروی در آن فروانداخته بودند، همین «تقابل» منافع، حتی اگر ارتباطی هم با منافع ملی ایرانیان نداشته باشد، خود مفری است جهت «تنفس» جامعه، خارج از چارچوب ساختارهای سرکوبگر از پیش‌تعیین شده! شاید بعضی‌ها درست نمی‌بینند، ولی اینکه طی چندین سال در بطن حاکمیت ایران دو یا چند جریان سیاسی «متفاوت» موجودیت علنی داشته و بر علیه یکدیگر دست به «لشکرکشی» خیابانی و غیره بزنند، در تاریخ یکصدسال گذشتة ایران سابقه نداشته. این یک پدیدة نوین است؛ هر چند به دلائل متفاوت، از منظر سیاسی نتوان از آن انتظار کارسازی داشت. ولی شکافی است که می‌توان از طریق آن تا حدودی افق سیاست ایران را باز کرد.

جالب اینجاست که جامعة ایران، چه شهرنشینان عادی و چه رهبران و به اصطلاح «نخبگان»، از طریق همین شکاف «ذره‌بینی»، می‌باید حرکت را همچون کودکی نو پا «فرا‌گیرد». جامعه‌ای که در پس کودتاهای پیاپی طی یکصدسال گذشته از دامان این دیکتاتور به دامان آن یک پریده، «پویائی» و تداوم حرکت منظم نمی‌شناسد؛ نه رهبران گروه‌های سیاسی‌اش این تجربه را از سر گذرانده‌اند، نه افراد عادی، و نه دولت و دستگاه حکومت و ارتش و پلیس‌اش. به طبع اولی قلم‌زن، فیلم‌ساز، روزنامه‌نگار و … نیز قادر به شناخت راه و رسم «حرکت» نیست. اینان جز تداوم «گسست» هیچ نمی‌شناسند. برای دولت‌ها و رهبرانی که مسیر سیاست‌گزاری‌های‌شان طی سدة گذشته با «حقیقتی والا» نقاشی شده بود، و ملت را‌ به طی طریق در این مسیر مقدس و مقطع موظف می‌کردند، قبول اینکه «حقیقت والائی» در سیاست وجود خارجی ندارد بسیار مشکل است. سئوال این است: چگونه می‌توان در سیاست‌گزاری‌های یک کشور «حقیقت یکتا و والا» را با قرائت‌های متفاوت انسانی از رخدادها جایگزین کرد؟ این عمل اگر صورت گیرد بسیاری افراد که امروز در رأس هرم قدرت نشسته‌اند به تیمارستان فرستاده خواهند شد؛ چرا که قادر به ایفای نقش در چنین ساختارهای منظمی نیستند.

روزی که صدام حسین را ارتش ایالات متحد سرنگون کرد، علیرغم تمامی نامردمی‌ها که در کار آمد و ما بارها از آن در ابعاد مختلف به شدت انتقاد کرده‌ایم، پنجرة نوینی به روی ملت‌های منطقه باز شد. با فروپاشی حاکمیت صدام حسین، پایة ایدئولوژیک نظام‌های یونیفورم‌پوش، البته در راستای منافع استراتژیک قدرت‌های بزرگ به شدت تزلزل یافت. این همان تزلزلی است که دیروز بن‌علی را از تونس فرار داد و امروز حسنی مبارک مستبد را به پذیرش حضور احزاب و تشکیلات سیاسی مخالف در ساختار دولت مصر موظف کرده. مطمئن باشیم، لرزه‌های تزلزل به این سادگی از میان نخواهد رفت؛ دنبالة این زمین لرزه‌ها همانطور که می‌بینیم به اردن و یمن رسیده و حتی ترکیه را نیز در امان نخواهد گذارد؛ پس چگونه می‌توان ایران را از آن مستثنی کرد؟ در همینجا بگوئیم، آن‌ها که عبا و عمامه و چادرسیاه و ته‌ریش را «یونیفورم استعماری» به شمار نمی‌آورند، با مسائل اجتماعی گزینشی برخورد می‌کنند. واقعیت این است که ایران تحت حکومت اسلامی یکی از یونیفورم‌پوش‌ترین جوامع استعمارزدة امروز جهان است، اگر یونیفورم نکبت و ادبار از روی الگوهای به اصطلاح «سنتی» نسخه‌برداری شده باشد، در طبیعت تمامیت‌خواه و ضدانسانی حاکمیت تغییری ایجاد نخواهد کرد. ولی اگر همه «یونیفورم» استعماری حکومت اسلامی را نادیده می‌گیرند دلیل دارد؛ یونیفورم کذا تبلور حقیقت والاست!

در نتیجه به زیر سئوال بردن جامعة «یونیفورم‌پوش»، همان به سخره گرفتن «حقیقت والا و یکتا» خواهد بود. حقیقتی که خود نیز در حال فروپاشی است، و جالب اینکه در رأس این فروپاشی مسئله‌ای به نام «انقلاب» نشسته. «انقلاب» و استدلالات سیاسی و محفلکی از این «رخداد» را نمی‌توان از قاعدة کلی فروپاشی در سطوح جهانی مستثنی کرد. آنچه در 22 بهمن 57 اتفاق افتاد، «انقلاب»، «انقلاب اسلامی»‌ یا هر نام دیگری که بر آن بگذاریم، قادر نبوده که همچون انقلاب کبیر فرانسه و یا انقلاب آمریکا خود را در مسیر تحولات داخلی و یا جهانی قرار داده و نهایت امر به نوعی «الگوسازی» دست یابد. چرا که این انقلاب‌ها برخلاف بسیاری دیگر بر محور «انسان» شکل گرفت، نه بر محور انسان‌ستیزی و ابهام.

تجربة امروز تونس، مصر، اردن و حتی افغانستان و عراق به صراحت نشان می‌دهد که انقلاب اسلامی جائی در مناطق مسلمان‌نشین جهان ندارد. این الگوسازی صورت نگرفته، و در نتیجه «انقلاب» در ایران، در دست یک دولت فروهشته و یک دستگاه استعماری و بی‌کفایت اسیر باقی مانده. استعمار به کنار، اگر این «انقلاب»‌ نتوانست الگوسازی کند، دلیل اصلی محور انسان‌ستیز آن بود. همانطور که شاهد بودیم بزرگ‌ترین و سرنوشت‌سازترین انقلاب جهان، یعنی انقلاب اکتبر روسیه نیز نتوانست به الگوسازی برسد، چرا که بجای انسان، «حزب» را محور قرار داده بود. خلاصه بگوئیم، بعضی‌ رخدادها «فردائی» ندارد؛ دست سرنوشت چنین رقم نمی‌زند، از «انسان» هیچ مفری نیست! «انقلاب» 22 بهمن 57 نیز از جمله همین رخدادهای انسان‌ستیز است.

امروز گروه‌هائی در درون و بیرون مرزها به سهم‌خواهی از میراث «انقلاب» مشغول شده‌اند، ولی به استنباط ما این شیوة برخورد با رخداد 22 بهمن 57 دیگر بی‌فردا است. روزی خواهد رسید که ملت ایران همچون ملت روسیه و اقوام دیگر در قلب اتحاد جماهیر شوروی به خیابان‌ها بیایند، نه برای سهم‌خواهی از «انقلاب» و یا پیشبرد اهداف انقلابی از منظر این و یا آن معمم و کلاهی، که فقط برای گذاشتن نقطة پایان بر یک توهم. توهمی که صراحتاً بگوئیم بیش از حد لازم به موجودیت شوم خود امتداد داده. پایان گذاشتن بر موجودیت موهومی که انقلاب 22 بهمن 57 می‌خوانند، امروز یک وظیفة انسانی، ملی و میهنی است.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید11فوریه2011

roam-secure.info
opengoodbrokersites.co.cc
lemonip.tk
agnesproxy.co.cc
proxyagain.info
openforbrokerforexsite.co.cc
persiacalico.tk
findprivacy.co.cc
kkkip.tk
unblockstar.tk
dedicated-struggle.tk
openmyforexbrokersite.co.cc
willnotgodown.tk
financestrict.co.cc
freebestdomain.tk
unblockbrokersitess.co.cc
backschools.tk
2unblockwebsites.info
notaxproxy.info
hidemyid.tk
proxywebbased.com
port80proxy.com
roamings.info
unblocksurfing.info
myroaming.info
freepublicschools.info
shootnow.info
highschoolsnow.info
mypublicschools.info
web-forums.org
college-preparation.info
anonymouspublicproxy.com
blastsite.info
newhighschools.info
theroaming.info
highschooltoday.info
roamtoday.info
freepublicproxyserver.com
roamingonline.info
roamexpress.info
miniprox.com
freehighschools.info
escape-velocity.info
theschool.info
images4me.info
newhighschool.info
newroaming.info
backdoor4all.info
speedy-transmission.info
quick-shuttle.info
notaxproxy.info
publicschoolsdirectory.info
zeroblocks.com
hidden1.tk
xoomhost.info
programnospam.info
undertop-support.tk
school-lobby.info

ابول‌تایمز!

می‌بینیم که به دلیل عقب‌نشینی محافل استعماری، کشورهای تونس، مصر و به احتمال زیاد الجزایر و اردن به مسیری پای می‌گذارند که ایران می‌بایست سه دهة پیش تجربه می‌کرد. مسیری که در آن تحولات واقعی، قانونی و خصوصاً مذاکرات بین دولت با گروه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و قومی می‌باید بر غوغاسالاری، دین‌فروشی و مردمفریبی نقطة پایان بگذارد. ولی علیرغم هشدار فرهیختگان واقعی کشور، نظیر مصطفی رحیمی، شاپور بختیار و دیگر دمکرات‌ها، ملت ایران این فرصت طلائی و تاریخی را از دست داد، و با هیاهوی «انقلاب‌پرستان» مزدور و فرصت‌طلب پای در منجلابی گذاشت که فاشیسم دینی و خرافات را به روزمره‌ای شرم‌آور برای یک ملت بزرگ و کهنسال تبدیل کرده.

نتیجة تحرکات متخصصین عملیات «قهرمانانة مردم»، طی بلوای 22 بهمن 57 در برابرمان قرار دارد. یک نظام قانون‌ستیز استبدادی و سرکوبگر، یک دولت بی‌مسئولیت، یک مجلس فرمایشی و مفتخور، و قوة قضائیه‌ای که قوانین حقوقی جاری را به چماقی جهت توجیه مواضع سیاسی یک حکومت دست‌نشانده تبدیل کرده. بی‌دلیل نیست که در برابر تحرکات «قانونمدار» در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا، «نیویورک‌تایمز»، شیپور مهم‌ترین محافل حامی اسلام‌گرائی در جهان، با انتشار مقالة مضحک ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس جمهور منتخب خمینی، بر طبل انقلاب و تل موهوم «مردم» می‌کوبد.

در این «مقاله»، بنی‌صدر جهت توجیه «بی‌کفایتی‌های» رایج در دوران حضورش در رأس هرم قدرت، به ارتباط جنبش‌های توده‌ای و نخبگان حکومتی اشاره کرده و می‌‌گوید:

«تنها زمانی به آن‌ها [نخبگان حکومت] می‌شود اطمينان کرد که داوطلبانه استعفاء دهند و بگذارند منتخبين مردم جای آن‌ها را بگيرند.»
رادیوفردا: 11 بهمن‌ماه 1389

اینجاست که «دم» سیاست آنگلوساکسون‌ها از حلقوم رئیس جمهور منتخب خمینی بیرون می‌زند و معلوم می‌شود که در همان روزهای به اصطلاح «انقلاب»، غوغاسالاری‌ها و لات‌بازی از کدام منبع تغذیه می‌کرد. هر چند بارها گفته‌ایم، به دلیل اهمیت مسئله یک‌بار دیگر نیز خواهیم گفت: فاشیسم چه در قلب اروپای دهة 1930، و چه در قوالب کنونی‌اش در سرزمین‌های دیگر، همیشه وامدار استالینیسم بوده، هست و خواهد بود. القاء این دروغ بزرگ که تغییر رژیم سیاسی به معنای دستیابی به تمامی «اهداف» تعیین شده است، یکی از گندابه‌هائی است که فاشیست‌ها از استالینیسم به عاریه گرفته‌اند. به زبان ساده‌تر، اینان به «جماعت» حالی می‌کنند که بهشت موعود این طرف جوی آب است، نه آنطرف! کافی پایت را بگذاری این طرف، تا به «بهشت» وارد شوی.

این «توهم‌فروشان» هرگز نمی‌گویند که، به عنوان نمونه، تفاوت حسین فردوست، زمانیکه کارگزار شناخته شدة آمریکا و شخصیت دوم نظام آریامهری بود، با فردوستی که در پس پردة کودتای نیروی هوائی شاهنشاهی، روز 22 بهمن 57 در کنار آقای بنی‌صدر نشست در عمل چیست؟ و این سکوت دلیل دارد؛ «تفاوت» کذا ریشة تمامی بحران‌سازی‌های استعماری در کشورهای جهان سوم را برملا خواهد کرد. فراموش نکنیم که همین تفاوت «فرضی» به «عوام‌‌الناس» تفهیم کرده که ارتش دیگر «پاک» شده! این تفاوت موهوم به خلق‌الله چنین حقنه کرده که با نشستن فردوست در کنار خمینی، اسلام و «مردم‌» بر ارتش حاکم شده‌اند. و هر چند ساختار این ارتش دست نخورده باقی مانده باشد، و همچنان توسط ایالات متحد اداره ‌شود، دیگر می‌توان به این ارتش «اطمینان» کرد!

زمانیکه حسین فردوست در کنار خمینی می‌نشیند‌، یا به قول ملیجک امام «داوطلبانه استعفاء داده و در کنار مردم نشسته»، این ارتش دیگر «مردمی» است و هر گونه سرکوب ایالات متحد در کشور ایران که توسط همین نیروی «نظامی ـ امنیتی» اعمال خواهد شد، می‌باید «تصمیمات» انقلابی تلقی گردد! این است «تفاوت» ایندو فردوست! این است «تفاوت» کاذبی که واقعة 22 بهمن ایجاد می‌کند!

به عبارت دیگر، آمریکا مسئول نیست، و با از بین بردن مسئولیت حاکمیت‌های استعماری در برابر سرکوب و چپاولی که بر ملت‌ها تحمیل می‌‌شود، دست استعمار برای همه نوع «رزمایش» نوین در کشور باز خواهد بود. بنی‌صدر که هنوز بر چارپایة پوسیدة کودتای 22 بهمن 57 تکیه کرده، و همچون اهالی «دارالمجانین» سه دهه پس از خاک‌سپاری «انقلاب اسلامی» توسط ملت ایران، هنوز در حومة پاریس «انقلاب اسلامی»‌ می‌نویسد، هرگز از ریشه‌های واقعی قدرت در حکومت اسلامی کلامی بر زبان نخواهد راند، مطمئن باشیم! این قماش «خودفروخته»، خواب پشم ارباب‌اش را نیک می‌شناسد، و قشو را درست در «راه پشم» خواهد کشید. به همین دلیل است که نارضایتی ارباب را از شرایط تونس چنین بیان می‌کند:

«پايه‌های ساختارهای اقتصادی نئوليبرالی که حامی ديکتاتوری بن علی بود، گر چه لرزيده است اما هنوز به اندازة زيادی دست نخورده است.»

این نیز «درس» دیگری است از متخصص انقلاب «مردم»! شاهد بودیم که ارتشبدها، سپهبدها، ساواکی‌ها و … چگونه ماندند و هیچ چیز در کشور «نلرزید»! ولی «اقتصاد نئولیبرالی» باید ریشه‌کن شود؛ بجایش یک اقتصاد اسلامی می‌گذاریم تا به قول حاج‌فرج دباغ، «عِطر اسلام» از آن به مشام برسد! جالب اینکه، «ساختارهای نئولیبرالی» را کسی به زیر سئوال می‌برد که خود توسط اوباش حکومت اسلامی، یا همان همکاران عزیز و گرانقدر سابق‌اش، به «لیبرال» بودن متهم شده و به همین دلیل به حومة پاریس گریخته! می‌بینیم که اظهارات بنی‌صدر با ترهات خامنه‌ای و برچسب‌های «انقلابی» و ضدانقلابی اینان‌ و موضع‌گیری‌های عوام‌پسندانه‌شان با یکدیگر هیچ فاصله‌ای ندارد؛ این‌ها توله‌های یک سگ‌اند و از پستان یک سگ شیر می‌خورند، سگی به نام استعمار غرب!

با این وجود، متخصص «مردم‌سالاری» و «عوام‌پرستی» از آنجا که خمینی او را با اردنگ از تهران بیرون‌ انداخت، به خود اجازه می‌دهد که چند لیچار هم نثار روح‌الله دیوانه کند. البته ما یادمان نرفته آنروزها که ایشان خود را «فرزند معنوی» همین خمینی می‌خواندند و شب و روز پروانه‌وار گرد شمع وجود «امام» پرپر می‌زدند؛ ولی گویا بنی‌صدر آن ‌روزها را فراموش کرده باشد:

«تجربه تونس به ما نشان داد که انقلاب می‌تواند بی‌نياز از يک خمينی قدرتخواه در فروپاشی خودکامگی کامياب شود.»

باید بگوئیم، اولاً در تونس، «انقلاب» در مفهومی که اوباش محفل «برژینسکی» از قماش بنی‌صدر و شرکاء «وردش» را به گوش خلق‌الله می‌خوانند به وقوع نپیوسته؛ تحولات همانطور که پیشتر نیز گفتیم در مسیر تحمیل «مسئولیت‌های اجرائی» به دولت در حرکت است، نه در مسیر به قدرت رساندن اوباش خیابانی. در ثانی، بنی‌صدر که برای چند صباح «دولت مستعجل» کارش به دست‌بوسی «امام» قدرتخواه کشیده بود، بهتر است بگوید، اگر بادمجان ‌دورقاب‌چین‌هائی از قماش خود وی با دست‌بوسی و تعظیم و تکریم «رعیت‌‌وار» برای خمینی «مشروعیت اربابی» کسب نمی‌کردند، این «امام» به اصطلاح قدرتخواه که شب‌ها راه مبال خانه‌اش را هم گم می‌کرد، چگونه می‌توانست با کمک ساواکی‌های شاهنشاهی کودتاهای دوم و سوم و چهارم و … به راه بیاندازد؟ مگر جز این است که در برابر دروغگوئی و تزویر خمینی در مورد تشکیل مجلس مؤسسان، آقای بنی‌صدر کوتاه آمد؟ مگر جز این است که سپاه پاسداران را امثال سازگارا و محسن رضائی دست در دست همین بنی‌صدر پایه‌گزاری کردند؟ مگر جز این است؟ حال چه شده که خمینی در مسیر عکس «فردوست» متحول می‌شود؟ فردوست «بد» بود و خوب شد، و خمینی «خوب» بود و امروز بد است؟ دیروز خمینی «امام عزیز» بود، و امروز «قدرتخواه» به شمار می‌آید:

«برای بی‌اثر ساختن خشونت چنين گروه‌هائی [گروه‌های خشونت طلب] هر دولت تازه بايد سرسختانه با وسوسة تأسيس گارد انقلابی ويژة خود مبارزه کند.»

به عبارت ساده‌تر، بنی‌صدر می‌گوید، تشکیلاتی که سپاه پاسداران نام دارد نمی‌بایست سازماندهی می‌شد. البته نظر ما نیز همین است، ولی عملکرد آقای بنی‌صدر با نویسندة این وبلاگ هیچ ارتباطی ندارد؛ این سپاه را ما درست نکردیم!‌ آقای بنی‌صدر زمانی که عضو شورای انقلاب اسلامی بودند، بر تشکیل سپاه و نیروهای مسلح کمیته‌های انقلاب مهر تأئید زدند، و زمانیکه با حمایت همین اراذل از صندوق انتخابات بیرون کشیده شدند حامی سپاه و نیروهای «مردمی»‌ بودند! حال باید پرسید چه شده؟ این سپاه که تمامی قدرت حکومت اسلامی، همانطور که حوادث سال‌های اخیر نشان داده، از عملکرد آن ریشه می‌گیرد، زمانیکه ایشان را از پست ریاست جمهوری خلع می‌کنند می‌باید از بیخ‌وبن به زیر سئوال برود؟ ولی در روزهائی که آقای بنی‌صدر «رئیس جمهور» امام بودند، شاهد بودیم که این سپاه و کمیته‌ها در کردستان، بلوچستان، خوزستان و … ملت ایران را به بهانه‌های واهی و صرفاً‌ جهت تحکیم پایه‌های دیکتاتوری آخوند سرکوب می‌کرد، و آقای بنی‌صدر هم از سپاه و عملکرد آن تجلیل به عمل می‌آوردند. ولی همانطور که فردوست در چرخشی جادوئی «مردمی» شده بود، امروز بنی‌صدر هم به خود حق «دگردیسی» داده و ادعا می‌کند با اعدام‌ها مخالف بوده:

«من ضمن اعتراض به محاکمات فرمايشی و اعدام وابستگان رژيم پيشين استدلال کردم که قدرت خواهی از جائی آغاز می‌شود که حقوق کسانی را که مرتکب جنايت شده‌اند، پايمال می‌کنيم.»

راستش را بگوئیم، ما در تلویزیون‌ «من‌من‌های» احمقانة شیخ مهدی بازرگان را در مورد اعدام‌ها دیدیم، البته «وزوزها» بیشتر به دلیل پفیوزی ایشان به راه افتاده بود؛ اما «اعتراضات» ادعائی ابراهیم یزدی و حضرت بنی‌صدر را احدی نشنیده. بنی‌صدر در آن روزها هم عضو شورای انقلاب «امام» بودند، هم بنا بر اظهارات خودشان، خمینی گوربه‌گور شده سر خاک باباجان‌شان فاتحه خوانده بود؛ اگر حرفی داشتند می‌بایست همان موقع می‌گفتند. امروز ما نمی‌پذیریم یک کودتاچی اسلامگرا، مفتضح و خودفروخته، با نسخه‌برداری از نظریات، بحث‌ها و تحلیل‌‌ دمکرات‌های ایران که بی‌راهه‌ای به نام «انقلاب اسلامی» را کودتای نفرت‌انگیز آمریکائی معرفی می‌کنند، با واژگون‌نمائی مطالبات اینان، برای خود و هم‌پالکی‌های‌اش کسب «اعتبار» کند. به طور مثال، اگر ما می‌گوئیم اعدام‌ها «ضدایرانی» بود، به دلیل عشق به هویدا و نصیری نیست؛ این اعدام‌ها به راه افتاد، چرا که گروهی در بطن دستگاه کودتا برای پنهان داشتن ارتباط‌شان با رژیم سابق و شبکة سازمان سیا در ایران به این اعدام‌ها نیاز داشتند.

برای اطلاع «پروفسور» بنی‌صدر باید اضافه کنیم، اعدام‌های پس از کودتا در چارچوب همان منطق «کودتائی» صورت می‌گیرد؛ همانطور که در «پادگان سوار» تیمور بختیار جماعت را اعدام می‌کرد، ملاهائی احمق و خودفروخته «بعضی‌ها» را در حیاط خلوت مدرسة کذا به گلوله ‌بستند، به همین سادگی! دلیل این جنایت نیز لو نرفتن کودتا بود، نه مبارزه با «ضدانقلاب» یا «ضدکودتا!»

جنابعالی با همان «یدوبیضای‌تان» می‌خواستید آقای هویدا را به دادگاه علنی «ملت مسلمان» بفرستید تا ایشان در دفاعیات‌شان بگویند، چه محافلی برای حذف بودجة محرمانة نخست‌وزیری که به خرید «خدمات» سیاسی مراجع تقلید اختصاص داشت به دولت فشار آوردند، و چگونه همین محافل با همکاری یک عامل شناخته شدة سازمان سیا که با نام جعلی «داریوش همایون» فعالیت دولتی داشت، اوباش ساواک را در قم به خیابان آوردند تا برای آقای خمینی قشقرق به راه بیاندازند؟ نه جناب! خر خودتی! جز چند نفر، تمامی سناتورهای نظام شاهنشاهی یا خانواده‌های‌شان هنوز در تهران‌اند، و تمامی اموال و دارائی‌های‌شان را نیز حکومت اسلامی دست نخورده نگاه داشته. آن چند سناتوری هم که مجبور به فرار شدند، و یا شما و هادی غفاری عزیزتان اعدام‌شان کردید، می‌دانستند این بساط ریشه در کدام منجلاب دارد. حال می‌بینید که چرا کودتا «منطق اعدام» پیدا می‌کند؟ آن‌ها می‌دانستند که آقای بهشتی گرانقدر با امضای دربار شاهنشاهی به هامبورگ فرستاده‌ شده، و بسیاری چیزهای دیگر هم می‌دانستند که جنابعالی هنوز نمی‌دانید. ولی این را خدمت‌تان بگوئیم که دست شما و دوستان‌تان بیش از این‌ها در برابر ملت ایران رو شده، صورتک دمکرات به چهرة‌ پلیدتان نزنید که اصلاً‌ جای چنین مانورهائی ندارید. به قول معروف، این مسجد دیگر جای گوز…دن نیست.

بنی‌صدر، نه اسلام‌شناس است، نه آیت‌الله و نه آنچنان که ادعا می‌کند شناختی از نظر سیاسی، فلسفی و نظری دارد. شناخت بنی‌صدر به اندازة همان‌هاست که آنروزها به پیروی از هیاهو و آشوب خیابان به او رأی دادند، و امروز هم خوانندة مطالب‌اش هستند. ولی ایشان یک خاصیت دیگر نیز دارند، اهل «وراجی‌اند». اگر افلاطون تأکید داشت که انسان از طریق دیالوگ می‌تواند به آنچه وی «حقیقت» ‌خوانده دست یابد، بنی‌صدر به این نتیجة بسیار عالمانه رسیده که از طریق «وراجی» و دروغ‌بافی می‌تواند خود و توهمات ارتجاعی‌اش را به مردم این مملکت بفروشد.

خلاصه بگوئیم، ایشان نوعی دکان‌دار هستند که تخصص اصلی‌شان فروش بنجل به خوش‌باوران است. همان‌ها‌ را می‌گوئیم که با فریاد «بنی‌صدر،‌ صد در صد!» در حکومت دست‌نشاندة سازمان ناتو «جمهوری» می‌دیدند، و سال گذشته هم با حمایت رسانه‌های بیگانه، یکبار دیگر در جبین یک آدمکش خودفروخته به نام میرحسین موسوی شخصیت سیاسی و دولت‌مدار فرهیخته کشف کردند! همین خوش‌باورها هستند که راه بر فاشیسم و سرکوب ملت‌ها می‌گشایند و زمینه‌اش را هم همین «مقالات» احمق‌پسند در «نیویورک تایمز» و دیگر بوق‌های ناتو فراهم می‌آورد.

بهتر است آقای بنی‌سطل از «پف‌نم»‌ زدن برای «انقلاب اسلامی» تونس و مصر و اردن و غیره دست بردارند و دکان وراجی «انقلاب اسلامی‌شان» را هر چه زودتر تعطیل فرمایند. ملت ایران اینبار با چشم‌های باز پای به میدان سیاست منطقه خواهد گذاشت؛ اگر قبول ندارید به نمونه‌های مصر و تونس بیشتر دقت کنید.

بجای نگاشتن مطالب کودک‌فریب از قماش «آنچه که از انقلاب ناکام ایران آموختم»، بهتر است بدانید و آگاه باشید که ملت ایران این «رخداد» شوم را خیلی بهتر از شما از پائین تا بالا هزاران بار کاویده. اگر به قولی از «انقلاب ناکام» برداشتی کرده‌اید، هنوز یک اصل اساسی را نیاموخته‌اید؛ و آن اینکه در جهان سیاست، حتی در کشور استعمارزده و چپاول ‌شده‌ای همچون ایران، تحولات سیاسی هیچگاه به یک‌سان تکرار نخواهد شد. دوران ایدئولوژی‌سازی از ادیان عصر حجر و فقه کوردلان و ملایان، در ایران و کل منطقه به سر آمده. قرنطینة مرگ‌بار سازمان ناتو که در قلب آن اسلام سیاسی شما و امثال شما ریشه کرده بود در حال فروریختن است. اگر کور نیستید این فروپاشی را در مصر و تونس می‌بینید. ایرانی به دلیل تغییرات گستردة استراتژیک به سرعت پای در مسیری می‌گذارد که دیگر محکوم به زیستن در «انزوا» نخواهد بود؛ آیندة ایران در استراتژی‌های بین‌المللی ایفای نقش ملت «حائل» میان مناطق شمال و جنوب است؛ این واقعیتی است که کارفرمایان نیویورک تایمز، پس از گذشت 32 سال از کودتای اسلامی‌شان در ایران هنوز نمی‌خواهند بپذیرند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید7فوریه2011

krishnalovesme.com
immediatenameless.info
bostonmarket.info
snowyears.com
secretpage.org
speedysurfing.info
goodhider.com
collocationsolutions.info
cableboxproxy.info
internethide.com
dontblockme.net
fullhide.com
ipbuzz.net
bosslovesme.com
jobhide.com
telephonehide.com
quickunknown.info
passinternet.com
speedybeam.info
speedyhide.info
fiberproxy.mobi
spacehide.com
dedicatedserversusa.info
dogpass.net
proxssl.com
buddhalovesme.com
flowerhide.com
instantaneousunblocked.info
fanhide.com
losthide.com
expressbeam.info
expressconceal.info
darkhide.com
devillovesme.com
hidepriv.com
myhider.com
keysurf.info
foundhide.com
instantaneousarrive.info
instantaneousproxy.info
videocontest.info
lifelovesme.com
expressglide.info
workinghide.com
openfirewall.net
2fastsurfer.eu
fastpriv.com
wirelessinternetproxy.info
hothide.com
fwbreaker.com

پوکر مبارک!

با موضع‌گیری‌های ضد و نقیض ایالات متحد در برابر بحران سیاسی مصر این سئوال مطرح می‌شود که به طور کلی واشنگتن در این منطقه جهت برقراری حکومت‌های نزدیک به سیاست‌های غرب چه الگوئی را می‌جوید. اگر می‌گوئیم «سیاست‌های نزدیک به غرب» بی‌دلیل نیست؛ مصر حتی پیش از پایان جنگ اول جهانی که به فروپاشی «رسمی» امپراتوری عثمانی منجر شد، تحت نفوذ محافلی قرار داشت که عملاً از لندن دستور می‌گرفتند. و هرچند کودتای «افسران آزاد» در سال 1952 را «انقلاب مصر» خوانده‌اند، تا سال 1954 ارتش بریتانیا هنوز بر تمامی مصر حکومت می‌کرد و نه تنها سلاطین که افسران آزاد نیز تحت نظارت ارتش بریتانیا در مصر عمل می‌کردند.

اهمیت استراتژیک مصر تا حدودی مدیون تحقق پروژة «اسرائیل» پس از جنگ دوم جهانی است؛ پروژه‌ای که با اوج‌گیری آن، افسری ناشناس به نام جمال عبدالناصر پای به میدان قدرت سیاسی می‌گذارد. اینکه جمال عبدالناصر را از منظر سیاسی در کدام جبهه می‌باید قرار داد، آنقدرها مربوط به مطلب امروز ما نخواهد شد، با این وجود «مصر» کنونی امتداد حاکمیت سلاطین نیست؛ بیشتر نتیجة کودتای ناصر و همکاران وی در سال 1956 است. انور سادات و حسنی ‌مبارک در عمل، نظامیان خرده‌پائی بودند که به دنبال تحرکات ناصر به درون ساختار قدرت پای گذاردند. به همین دلیل بررسی پدیده‌ای به نام «سقوط حسنی مبارک» خواه ناخواه تحلیل‌گر را ورای ساختار «ناسیونالیسم نظامی‌ای» قرار خواهد داد که بازتاب نظریات ناصر و گروه وی بوده. به عبارت ساده‌تر، اگر امروز حسنی مبارک رژیم حاکم بر مصر را تسلیم «خیابان» کند، در عمل ناصریسم در تاریخ مصر ورق خواهد خورد. ارتش جایگاه تعیین‌کنندة خود را از دست خواهد داد، و نقش پدیده‌های نوینی در سیاست مصر کلیدی می‌شود که پیشتر در ساختار قدرت غایب بوده‌اند. مسلماً چنین تحولاتی تا آنجا که به استراتژی‌های منطقه‌ای و حتی «کلان ـ منطقه‌ای» مربوط است، به مراتب بیش از تغییر رژیم سیاسی در سرزمین مصر می‌باید تلقی شود؛ نوعی بازبینی است در شرایط استراتژیک شمال آفریقا و جنوب دریای مدیترانه.

در چارچوب بازبینی همین شرایط استراتژیک است که طی 8 روز گذشته رژیم حاکم بر مصر شاهد تحولاتی شده که عملاً در تاریخ معاصر اینکشور بیسابقه بوده. به طور مثال، در تاریخ مصر با تحولات گستردة شهری همچون نمونة انقلاب مشروطه و تحولات متفاوت معاصر در ایران برخورد نمی‌کنیم؛ مصر کشوری است که با تکیه بر یک کودتای نظامی از مرحلة روستائی در قلب قرون‌وسطی پای در ارتباطات شهری امروزین خود گذاشته، در نتیجه نمی‌باید در مورد تحولات سیاسی مصر دچار خوش‌بینی بیش از اندازه شد؛ این تحولات هنوز به مرحلة «بلوغ» نرسیده.

با این وجود تفاوت‌های کلیدی دیگری مصر را از نمونة ایران متمایز می‌کند، که اینبار به نفع جنبش‌های مدنی می‌تواند تحلیل شود. به طور مثال، مصر «نفتخیز» نیست، و به همین دلیل وابستگی بازار کار به مراتب بیش از نمونه‌های ایران و عراق به «شیوة تولیدی» تکیه دارد که در ارتباط با نوعی سازماندهی «نیروی انسانی» صورت می‌گیرد. این ارتباط گسترده در اقتصاد مصر، علیرغم ضعف ساختاری و بسیار ریشه‌دار اقتصاد محلی، طبقات اجتماعی مجزا با اهداف و مواضع مدنی، صنفی و قشری ویژة خود ایجاد کرده. به صورتی که امروز گونه‌‌گونگی طبقات اجتماعی و خاستگاه‌های متفاوت، اگر نگوئیم متخالف‌شان، یکی از ویژگی‌های کشور مصر تلقی می‌شود.

در صورتیکه در کشورهای نفتخیز به دلیل حضور فراگیر ارز قدرتمند خارجی که به صورت تقریباً «بلاعوض» و بدون هر گونه سازماندهی نیروی انسانی در اختیار حکومت‌های دست‌نشانده قرار گرفته، چنین گونه‌گونگی فراگیری را شاهد نیستیم. مسلم است در شرایط بحران‌های اجتماعی، ایجاد «اجماع سیاسی» در جامعه‌ای گونه‌گون همچون مصر با جامعة مصرف‌زده و «دلارساختة» ایران کاملاً متفاوت خواهد بود. در ایران با تکیه بر امتیازاتی که درآمدهای ارزی برای محافل صاحب‌قدرت فراهم می‌آورد، با چند مانور سیاسی می‌توان جماعت عظیمی را در نوعی «اجماع سیاسی» غوطه‌ور کرد؛ چنین عملی در کشورهائی همچون مصر، تونس، سوریه و حتی ترکیه در یک «مدت‌زمان» محدود عملاً غیرممکن است.

به طور مثال، جهت بررسی زمینه‌های سیاسی متفاوت در ایران و مصر، نگاهی به نقش «اسلام ‌سیاسی» می‌اندازیم. طی بحران اخیر مصر، بسیاری از رسانه‌ها گزارش‌های‌شان را بر محور حضور یا عدم حضور جریان «اخوان‌المسلمین» در تحولات جاری متمرکز کرده بودند. برخی معتقد بودند که «اخوان‌المسلمین» جریانی رو به رشد خواهد بود، گروه دیگری این محفل را به دلائل متفاوت وامانده از تحولات عمومی معرفی می‌کرد. ولی نقش اخوان‌المسلمین هر چه باشد، در اینکه شهرنشینی در جامعة مصر از الگوی فروپاشیدة «شهرنشینی»‌ در جهان سوم پیروی می‌کند، و نمی‌توان شهرنشین‌های این کشور را «شهروند» به ‌شمار آورد جای تردید نیست. در عمل، جامعة امروز مصر می‌تواند الگوی فقرزده‌تری از جامعة ایران آریامهری تلقی شود. در نتیجه، این سئوال پیش می‌آید که چرا در چنین شرایط بحرانی‌ای، سیاست‌های جهانی نمی‌توانند همچون نمونة ایران، در مصر نیز بر محور «اسلام سیاسی» جنبش‌های وابسته به منافع غرب را سازماندهی کنند؟

البته برای این پرسش پاسخ‌های متفاوت و متخالف می‌توان یافت، ولی به استنباط ما ریشة اصلی را می‌باید در همان تفاوتی دید که بالاتر در شیوة سازماندهی «نیروی کار» توضیح دادیم. به عبارت ساده‌تر، رژیم‌های نفتی در جهان سوم به دلیل وابستگی ساختاری به ارز حاصل از چپاول نفت پوشالی‌تر بوده و از نظر ساختاری با «هرم» اجتماعی «بی‌ارتباط‌تر» از رژیم‌هائی عمل می‌کنند که از درآمد سرشار نفت بی‌نصیب‌اند. رژیم‌های نفتی پای در هوا دارند؛ رژیم‌های غیرنفتی علیرغم وابستگی‌های شدید به سیاست‌های بین‌المللی مجبورند جهت حفظ موجودیت خود بر مجموعه‌ای از ساختارهای اجتماعی، هر چند به صورت مقطعی تکیة واقعی و ملموس داشته باشند. و این است تفاوت عملکرد «اسلام سیاسی» در ایران و مصر طی بحران اخیر. خلاصة کلام، رژیم حسنی مبارک، هر چند در دیکتاتوری و فساد اداری حاکم بر آن تردیدی نداشته باشیم، در حد رژیم آریامهری و یا حکومت اسلامی ایران با ملت و نیازهای‌اش بیگانه نیست.

با این وجود نمی‌باید تأثیرات گستردة سیاست‌های جهانی را نیز در این میانه از نظر دور داشت. روسیه از دیرباز با این ضرورت آشنا شده که راه‌‌یابی به آب‌های گرم، یا همان شبکة «تجارت آنگلوساکسون‌ها» در سرنوشت ملت روس عاملی تعیین‌کننده است. اگر تزارها و یا اتحاد شوروی به این شبکه دسترسی می‌داشتند، شاید سیر تحولات جهان برای آنان نیز سرنوشت دیگری رقم می‌زد. ولی در بررسی شبکة تجاری «آب‌های گرم» که از سواحل جنوبی چین و ژاپن آغاز شده و از طریق شاخ آفریقا، کانال‌سوئز و جبل‌الطارق به لندن منتهی می‌گردد، صاحب‌نظران اهمیت کانال سوئز را انکار نمی‌کنند. با نیم‌نگاهی به مسیر دریانوردی «آب‌های گرم» به صراحت خواهیم دید که از قضای روزگار این رژیم حاکم بر کشور مصر است که سرنوشت این شبکه را تعیین می‌کند. به عبارت ساده‌تر، یا «آنگلوساکسون‌ها» بر مصر حاکم‌اند، و یا کل این شبکه موجودیت‌اش به زیر سئوال خواهد رفت. در نتیجه عکس‌العمل‌های لندن و واشنگتن در برابر رژیم مصر محتاطانه‌تر از واکنش اینان در برابر ایران می‌نماید.

ولی در بحرانی که امروز در مصر بروز کرده، دو گرایش «کلان سیاسی» به صراحت مشاهده می‌شود. گرایش نخست متعلق به گروهی از محافل غرب است که از طریق پیش‌انداختن «اسلام ‌سیاسی» و تلفیق اهداف «اخوان‌المسلمین» با ژست‌های رهبرمآبانة البرادعی سعی در کنترل تحولات اجتماعی و سیاسی مصر دارد؛ گرایش دیگر متعلق به گروه‌هائی است که پیرو مطالبات مالی، فرهنگی، سیاسی و طبقاتی‌اند و حاضر به قبول حکومت شرع در مصر نیستند. البته از نظر ما هیچ تردیدی وجود ندارد که اکثریت قریب به اتفاق محافل سیاسی غرب گزینة «اخوان‌المسلمین ـ البرادعی» را ترجیح می‌دهند. دلائل نیز فراوان است و در کنار تمامی دلائلی که می‌توان «فهرست‌وار» ارائه داد، می‌باید از تخاصمات تاریخی «اخوان‌المسلمین» با کلیسای ارتدوکس نیز نام برد! شبکة اخوان‌المسلمین ریشه در محافل سرداران مسلمان «آلبانیائی‌الاصلی» دارد که پیش از به قدرت رسیدن در مصر در جنگ‌های فرسایشی بر علیه کلیسای ارتدوکس در اروپا «جانفشانی‌ها» کرده بودند. محمد علی پاشا که مصر را تسخیر کرد، به «هنگ‌های آلبانی» تعلق داشت و رژیم وی تا سال 1952 عملاً تحت نظارت بریتانیا بر اینکشور حکم می‌راند. اخوان‌المسلمین که در سال 1928 پایه گزاری شد در عمل یک انشعاب درون‌ساختاری بود؛ نوعی واکنش محافل اسلام‌فروش به فروپاشی حکومت «هنگ‌های آلبانی» و برقراری نظام پارلمانی.

خلاصة کلام محافل «دین‌فروش» مصر، از منظر خاستگاه تاریخی فقط شرعی نیستند، اینان نوعی شبکة ضدروس نیز می‌باید تحلیل شوند. پرواضح است که این نوع تخاصمات «تاریخی» به صورت خودبه‌خود در برابر نفوذ آیندة روسیه در رژیم سیاسی مصر ایجاد مانع خواهد کرد، و این است دلیل نشاط و شادی غرب از سرچشمة اسلام سیاسی در مصر!

با این وجود، با تکیه بر دلائل اجتماعی و ساختار طبقات در جامعة مصر که بالاتر تحلیل کردیم، ایجاد اجماع، حتی پیرامون مسائلی از قماش «اسلام و مسلمین» در اینکشور کار بسیار دشواری است. به همین دلیل ایالات متحد پای در بازی بسیار خطرناکی گذاشته. از یک‌سو سفیر ایالات متحد، علیرغم موضع خصمانه، اگر نگوئیم «آشوب‌طلبانة» البرادعی، با وی رسماً ملاقات و مذاکره می‌کند، و از سوی دیگر باراک اوباما در سخنرانی‌های‌اش به حسنی مبارک پیشنهاد می‌کند که در قدرت باقی مانده، هر چه زودتر دست به «اصلاحات» بزند! اینهمه در شرایطی که خروج حسنی مبارک، اینک که معاون ریاست جمهوری مشخص شده، به هیچ عنوان از منظر ساختاری برای رژیم ایجاد مشکل و معضل نخواهد کرد. آمریکا عامداً قصد نگاه داشتن حسنی مبارک بر اریکة قدرت را دارد چرا که با تکیه بر نارضایتی گسترده و نفرت از «فرد» می‌خواهد زمینة مناسب جهت اجماع پیرامون «اسلام‌سیاسی» را فراهم آورد. این زمینه‌سازی، حداقل روی کاغذ قرار است منافع واشنگتن را در مدیترانه و کانال سوئز از گزند روسیه محفوظ دارد. باید اذعان داشت که این یک بازی مزورانه است که واشنگتن به راه انداخته و احتمال دارد که کار را به درگیری و حمام‌خون در مصر بکشاند.

باید پرسید به چه دلیل آمریکا حسنی مبارک را به ایستادگی تشویق می‌کند، و همزمان نماینده‌اش با فردی ملاقات می‌کند که به عنوان «تنها گزینة قابل قبول» رسماً خواستار خروج مبارک از مصر شده؟ از منظر سیاسی، این نوع «کش‌وواکش» را فقط می‌توان «آشوب‌طلبی» خواند. ایرانیانی که شرایط رژیم آریامهری را در دوران کارتر به یاد دارند بخوبی می‌توانند این نوع «آشوب‌طلبی» را از موضع‌گیری سیاسی تمیز دهند. اگر فراموش نکرده باشیم، در آن روزها نیز «کارتر» با اسلام‌گرایان ارتباط «زیرجلکی» برقرار کرده بود و آنان را به سوی قدرت «هی» می‌کرد، و همزمان نیز ضمن حمایت رسانه‌ای از شاه، رعایت حقوق‌بشر را به او توصیه می‌کرد تا در ایران دمکراسی به راه اندازد! دیدیم که نتیجة شوم این بازی ضدبشری چه شد.

با این وجود، از آنجا که تاریخ فقط به صورت «فکاهی» تکرار می‌شود، به استنباط ما اوباما در طرح «استادانه‌ای» که مشاوران‌اش روی میز ریاست جمهوری گذاشته‌اند به هیچ عنوان موفقیت نخواهد داشت. بی‌پرده بگوئیم، کلاه جیمی کارتر برای سر اوباما گشادتر از آن است که مشاوران‌اش پنداشته‌اند. در درجة اول خطوط قرمز «جنگ‌سرد» دیگر موضوعیت ندارد، و نمی‌توان مجموعة محافل و تصمیم‌گیری‌های روسیه، چین و هند را در پس سیاستگزاری‌های یک پولیت‌بوروی «مفلوک و پوسیده» شورائی محبوس کرد. در ثانی، این آمریکا، آمریکای سال 1978 نیست، و نمی‌تواند بر حمایت بی‌قید و شرط تمامی رژیم‌های غیرکمونیست جهان تکیه کرده، یک سیاست مشخص و تعیین‌شده را به تمامی جهان «حقنه» کند. دیدیم که چند روز پیش نیز جنگ‌ برنامه‌ریزی شدة نتانیاهو در لبنان، جنگی که قرار بود بهانه‌ای جهت فرار از مذاکرات صلح شود، چگونه نقش بر آب شد. حال آمریکا در این شرایط با تکیه بر چه پشتوانه‌ای می‌خواهد در مصر کاری را صورت دهد که پیشتر در لبنان نتوانست به انجام برساند؟ ثالثاً وق‌وق‌صاحاب‌های ایالات متحد در منطقه، و در رأس‌شان حکومت اسلامی جمکران دیگر قادر به ارائة خدمات سیاسی و توجیهات ایدئولوژیک «من‌درآوردی» به پیش‌فرض‌های واشنگتن نیستند. تحولات اخیر در لبنان تار و پود حکومت جمکران را از هم گسست؛ ترکیه نیز علیرغم ادعاهای «دمکراتیک» و رهنمودهائی که اخیراً اردوغان از تریبون مجلس به حسنی مبارک ارائه داد، در فهرست فروپاشی‌ها نوبت گرفته. باید پرسید پشتوانة واقعی اوباما برای ایجاد درگیری در مصر کجاست که به چشم نمی‌آید؟

اگر تمامی این واقعیات را در نظر بگیریم فقط می‌توان گفت که، آمریکا خود نیز می‌باید بداند که گزینه‌های‌اش زمینة عملی نخواهد یافت. و دقیقاً به همین دلیل سعی می‌کند با ژست‌های «جنگ‌افروزانه» و «آشوب‌طلبانه» طرف‌ مقابل را مقهور کرده و به خیال خود «امتیاز» بگیرد. امتیازی که با در نظر گرفتن آرایش نیروهای سیاسی در منطقة خاورمیانه نمی‌تواند در چنتة واشنگتن قرار گیرد. اوباما به پوکربازی می‌ماند که «بلوف» می‌زند، در وضعیتی که کارت‌های‌اش همه رو شده. شاید بهتر باشد که کاخ‌سفید بجای این «پوکر مبارک» برنامة «امتیازگیری» را هر چه زودتر تعطیل کرده، به قول آلمانی‌ها حداقل در مصر به «رئال پلیتیک» روی آورد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید3فوریه2011

cloudserversolutions.info
bongosurf.info
newdeep.info
newshoot.info
publicschoolssite.info
theroam.info
speedyaccess.info
proxyforu.info
collegeavenue.info
highspeedunblock.info
dedicatedserversusa.info
roamingnow.info
instantaneousprivacy.info
magictoday.info
protectiveshield.info
thezoom.info
expressunidentified.info
collocationsolutions.info
heat-shield.info
collocationserversolutions.info
cableboxproxy.info
mynewproxy.info
nyfatloss.info
highspeedhidden.info
magic-jump.info
layermask.info
highspeedreach.info
protectivemask.info
immediatehide.info
webypass.info
unblockunblock.com
immediateglide.info
speedynow.info
quickunblocked.info
going-underground.info
escapevelocity.info
besthighschools.info
speedyconceal.info
pro-xy.info
highspeedbrowsing.info
videocontest.info
magicspell.info
bestroaming.info
bestpublicschools.info
proxy4u.info
bostonmarket.info
publicschoolsnow.info
quick-launch.info
instanthide.info
jump-castle.info