نهایت امر مجلس ملایان با اجرای موقت و سه سالۀ «لایحۀ عفاف و حجاب» موافقت کرد، و به این ترتیب دست اوباش نانخور استعمار جهت تعرض به حقوق ملت ایران بازتر شد. چه نشستهاید که ملایان با تصویب این «قانون زیرشکمی»، حتی پای ارتش و نیروی هوائی و دریائی و غیره را نیز به میدان چادروچاقچور باز کردهاند! به این امید که با هدایت عوام به دکان رضا پهلوی، هم بنیامین نتانیاهو و خاخامهای اصولگرا را در اسرائیل از بحران نجات دهند و هم دل لندن و واشنگتن را به دست آورند. همان سیاستی که «شاه» به اجرا درآورد تا بتواند نهایتامر شیخ را بجای خود بنشاند!
ولی اینکه یک «لایحه زنستیز» بتواند با تأئید یک مجلس فرمایشی، ضدملی و فاقد شناسنامۀ مشخص سیاسی عصای دست یک حکومت شود، از آن حرفهاست که فقط امثال موسولینی و هیتلر و خصوصاً آریامهر باور دارند. خلاصۀ کلام، اگر مطالبات استعمار را بتوان به عنوان «قانون» بر ورقپارهای نوشت، نمیتوان برایش وجاهت قانونی نیز کسب کرد. اوباشی مفتخور با پول ملت روی صندلیهای گرمونرم مجلس لم داده، با حقحسابگیری و باج و رانت تولههایشان را جهت «تحصیلات عالیه» به کشورهائی اعزام میکنند که در آنها بساط حجاب و عفاف مسخره، قرونوسطائی و در برخی موارد همچون فرانسه «غیرقانونی» نیز اعلام شده است. همین اوباش هستند که میخواهند برای مطالبات استعمار «وجاهت قانونی» نیز تأمین نمایند. بیرودربایستی بگوئیم، زمانی که ملت در خیابان فریاد «آخوند باید گم بشه» سر میدهد، نه فقط این «لایحه زیرشکمی» که دیگر مصوبات این قماش مجلس به هیچ عنوان همآهنگیای با الهامات ملت نداشته و نخواهد داشت.
البته از منظر عملکرد ساختاری، نتیجۀ این نوع مانورهای «سیاسی ـ پارلمانی» و تصویب شبهقوانینی از این دست چیزی نیست جز افزودن صدها برگ کاغذ و پرونده به آنچه مجلس کذا تاکنون در صدها میلیون نسخه در گنجهها و قفسههای خاکگرفته انبار کرده. هایوهوی این بساط نیز همچون دیگر «شبهقوانین» حکومت اسلامی به سرعت به پایان خواهد رسید، و لایحۀ کذا فقط ابزاری میشود جهت تحریک افکارعمومی، تأمین منافع استعمار و باجگیریهای «بینالمحفلی» در قلب حکومت.
ولی اشتباه نکنیم، تصویب این کاغذپارهها، اگر در چارچوب منافع هیئتحاکمه اهمیت چندانی نداشته باشد، منافع سیاستگزاران استعماری و ایادی داخلیشان را بخوبی تأمین میکند. خصوصاً که مجلس «دعاوثنا»، دقیقاً در هنگامهای دست به چنین اقدام خداپسندانه و «عفافپرستانهای» زده که کلیپ روابط جنسی ضداجتماعی و شرمآور عوامل شناخته شده و «شخصیتهای» مورد تأئیدش روی شبکۀ اینترنت دستبهدست میشود! این همزمانی به هیچ عنوان تصادفی نیست؛ مصداق بارز مثل معروف «یه دست صدا نداره» است!
این «مثل»، در دنیای سیاستهای استعماری همواره صادق است. زمانی که یک سیاست استعماری در مسیر مشخصی سرمایهگزاری کرده، تا عوامالناس را عین گلۀ گوسفند به آخور ویژهای رهنمون شود، شرایط و زمینه را نیز با یاری عوامل داخلیاش فراهم میآورد. و بهترین و ملموسترین نمونۀ تاریخی در این مورد ویژه، دوران آریامهر است. با نیمنگاهی به این دوره به صراحت میبینیم که چگونه واشنگتن طی سالهای متمادی در مسیر سرکوب ملت ایران و برقراری حکومت وحشیانۀ اسلامی، با کمک ساواک، ارتش و دربار پهلوی به زمینهسازی مشغول بوده.
بله، در دوران نفرتانگیز نخستوزیری امیرعباس هویدا، که یکی از تاریکترین ادوار از منظر نشر و چاپ و امورفرهنگی به شمار میآید، تمامی مجلات، روزنامهها و حتی کتابهای تاریخ و اقتصاد و جامعهشناسی به زیر تیغ سانسور یکی پس از دیگری مُثله میشد. با اینهمه دولت شاهنشاهی وراجیها و مزخرفگوئیهای امثال علی شریعتی، اقبال آشتیانی، بهاءالدین خرمشاهی، مطهری، سیدحسین نصر، و … و خلاصه تمامی بادمجان دورقابچینهای استعمار را به چاپ رسانده در اقصینقاط کشور در اختیار «مشتاقان» از همهجابیخبر قرار میداد! کار بجائی رسید که مُجلداتی ویژۀ دعانویسان و حاجیهای بازاری در توضیح غسلجنابت و دیگر عملیات «مستحب» توسط ناشران صاحبنام به بازار عرضه شد، و حتی مزخرفبافیهای سید قطب مصری، از نظریهپردازان اصلی حکومت اسلامی نیز سریعاً از عربی به زبان فارسی ترجمه شده، در دسترس عوامالناس قرار گرفت!
در کنار این مجموعه عملیات «خداپسندانه» و «ارزشی»، کلاسهای درس اسلامی نیز توسط سفرهاندازان حرفهای، ویژۀ خانمهای خانهدار و دختران متدین، یا به قول شادروان صادق هدایت «بیوههای نروک و تازهشاش کفکردهها» یکی پس از دیگری افتتاح میشد تا اُناث مبلغ اسلام راستین ثابت کنند که اگر با «مرد نامحرم دست بدهید، با گونۀ چپ به آتش جهنم دچار میشوید!»
جالب اینکه، به موازات زمینهسازی و توجیه مزخرفات دین و اوهام «اسلام سیاسی»، شبکۀ دیگری از دستگاه پهلوی با پخش فیلمهای «موجنو» و حتی نمایش برخی از آنها در تلویزیون دست اندرکار برنامۀ دیگری شده بود! برنامهای جهت دامن زدن به حساسیتهای عوامالناس. به این ترتیب فیلمهائی که به دلیل محتوای ویژه، حتی در بسیاری از کشورهای اروپائی به «سینماتکها» اختصاص داشت، سر از تلویزیونهای «بابا هویدا»، و هیئت دولتی درمیآورد که برای امام حسین و شهدای کربلا چلهنشینی و «مسجدنشینی» به راه انداخته بود! ولی قضیه به اینهم محدود نماند، چرا که تحت عنوان «جشن هنر شیراز»، در بازار و محلههای سنتی کشور چماق موسیقیهای «فوقمدرن» و بالههای موجنوئی را که عملاً در هیچ کشوری شنونده و بیننده نداشت، بر فرق خلقالله میکوفتند!
از منظر آنان که با روحیات اجتماعی و اخلاقی یک جامعۀ سنتی آشنائی علمی دارند، زمانی که حکومت عمداً به یک تضاد اجتماعی و فرهنگی مرتباً دامن میزند، نتیجه بسیار روشن است. جماعت وحشتزده خود را در مصاف با «ناشناخته» مییابد؛ اعتقادات و برداشتهای سنتیاش را در خطر میبیند؛ به همین دلیل به عقب باز میگردد؛ به سوئی میخزد که میپندارد، آشنا، شناخته شده و امن خواهد بود! و این تضاد «فرهنگی ـ اجتماعی» همراه با بحرانهای مسکن و آموزش و بهداشت و شوکهای فزایندۀ اقتصادی، اداری، و … عوامالناس را به این نتیجۀ مطلوب استعمار رساند که جهت رهائی از امواج هولناک دریای «ناشناختهها» و شعلههای تهدیدآمیز بحرانهای دیگر، میباید به عقب بازگشته، به ساحل امن و امان «شناختهها» خزید. حرکتی که با حمایت و همراهی دولت کارتر و ارتش و ساواک شاهنشاهی نتیجهاش حکومت ملایان شد.
امروز نزدیک به نیمقرن از به قدرت رسیدن پدیدۀ شرمآوری به نام حکومت اسلامی در ایران میگذرد. در جهانی که ملتها با شتاب به دروازههای جدید در زمینههای علمی، اجتماعی، فرهنگی و حتی پدیدهشناسی میتازند، حکومت ملایان که خود نمادی است بیهمتا از آلودگی، فساد اداری و اخلاقی، واپسماندگی، سرکوب و چپاول و دستنشاندگی، با لایحۀ «عفاف و حجاب»، به موهای زن، تفکیکجنسیتی، تدریس اوهام قرونوسطائی در دانشگاه و مدارس و کوچه و خیابان متوسل شده! تو گوئی کشور ایران جز پائینتنۀ مشتی ملا، آخوند و پاسدار مشکلی ندارد.
از سوی دیگر، این حکومت قرونوسطائی طی نزدیک به نیمقرن تمامی توانائیهای کشور را به نفع غرب مصادره کرده. نیروی کار، سرمایه، مغزهای متفکر، نفت و معادن، ثروتهای ملی، نویسنده و روزنامهنگار، ورزشکار و حتی شطرنجبازهای کشور را هم به غرب «هدیه» داده! باید پرسید، آیا چیزی مانده که ملایان به اربابانشان هدیه نکرده باشند؟! خیر! مسلم بدانیم دیگر چیزی نمانده که این حکومت بتواند به ارباباناش اهداء کند. در نتیجه میباید گورش را گم کرده، سروکلۀ نوکران جدید پیدا شود. و به همین دلیل است که عربدۀ رادیوهای «لندنتبار» و «واشنگتننژاد» همه روزه گوش فلک را کر میکند:
«این حکومت را روسیه در قدرت نگاه داشته!»
احدی هم نمیپرسد، اگر روسیه اینان را در قدرت نگاه داشته، چرا زمینهای فراهم آورده که پول و بنیۀ انسانی، سرمایه و کاردانی کشور به جیب غرب سرازیر شود؟ هر چند قضیه آنقدر شور است که حتی نشریات حکومت اسلامی نیز از ارسال نیروی کار به غرب غافل نماندهاند. ما هم در اینجا از اینهمه فقط مشتی نمونه خروار ارائه میدهیم:
«روزنامۀ جوان: در سال 2022 حدود دو میلیون و 800 هزار نفر […] نزدیک به 3،3 درصد جمعیت ایران. روزنامۀ فرهیختگان: مهاجرت شش هزار و 500 نفر از پزشکان و متخصصان در سال 1401. رئیس سازمان نظام پرستاری: روزانه پنچ تا شش پرستار و ماهانه بین 100 تا 150 پرستار از کشور مهاجرت میکنند.»
منبع: رادیوفردا، 26 شهریور 1402
پرواضح است که مقصد این جمعیت پرشمار و متخصص کشورهای غربی و خصوصاً مناطق نفوذ دلار و یورو خواهد بود. حال این سئوال مطرح میشود که برنامۀ حکومت ملائی جهت توسعه و رشد کشور جز شعار چه میتواند باشد؟ این حکومت مدعی هر نوع برنامهای بشود، یک اصل را نمیتواند انکار کند؛ فقط با تکیه بر اقشار متخصص، هنرمندان و یا حتی سرمایهداران امکان تحقق برنامهاش را خواهد داشت. قشرهائی که دیگر وجود خارجی نداشته، یک به یک کشور را ترک گفتهاند. در نتیجه، ادعای هر گونه برنامهریزی جهت توسعه و رشد کشور شعار پوچ است؛ با لاتوچاقوکش، قاری و روضهخوان، ملا و دعانویس نمیتوان برای کشور زمینۀ رشد و توسعه پیشبینی نمود. جالبتر از همه اینکه، برخی ارگانهای دولتی و نیمهدولتی در همکاری با شرکتهای وابسته به حکومت، نامزدهای مهاجرت را رأساً از طریق دریافت پول به مناطق نفوذ غرب کوچ میدهند؛ دریافت ویزای مهاجرت به کشورهای کانادا و استرالیا، برنامهریزی جهت خروج ارز و خرید ملک در کشورهای وابسته به سازمان آتلانتیک شمالی و یا محدودۀ حوزۀ دلار ـ ترکیه، یونان، امارات، مالزی، فرانسه و … ـ از جمله مشاغل پردرآمد حکومت ملایان شده است.
به استنباط ما، اینک برای فروپاشاندن حکومت ملایان فرصتی طلائی برای غرب به دست آمده، و لایحۀ «عفاف و حجاب» که تحت نظارت ستون پنجم آمریکا تنظیم شده، در واقع به ملت ایران پیام روشنی میفرستد: «برای رهائی از شر وجود ملا هر چه سریعتر به اوپوزیسیون بپیوندید!» چرا که ملایان هر آنچه در توانشان بوده، به ضرر ملت و به نفع غرب انجام دادهاند، و دیگر نمیتوانند برای واشنگتن و لندن آبی گرم کنند.
ولی از سوی دیگر، نمیباید فراموش کرد که ادعاهای پوچ اوپوزیسیون پیرامون حمایت از دمکراسی نیز توخالی و بیمعناست. مقولاتی از قبیل احترام به آراءعمومی، آزادی زن، آزادی بیان و نشریات، و … و خصوصاً اجرای مفاد اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، در مقطع تاریخی فعلی ایران، دقیقاً کاربرد مزخرفات کتابهای سیدقطب مصری و علی شریعتی را پیدا کرده. امروز فاشیستها به ما ملت حقوق بشر و آزادی بیان «میفروشند»، همانطور که آن روزها همین قماش فاشیست، به عوامالناس «بهشت برین» امثال سید قطب مصری و علی شریعتی را فروختند.
اوباشی که امروز پیرامون امثال رضاپهلوی گرد آمده عرعر حمایتشان از سلطنت به آسمان رفته، دقیقاً همانها هستند که عکس روحالله خمینی را در ماه دیدند، و برای بازگشت «امام» به میهن اسلامی با نیشچاقو مخالفان را در کوچه و خیابان قصابی کردند. آن روزها زنده یاد شاپور بختیار به صراحت گفت، «ما نمیخواهیم استبداد چکمه را با استبداد نعلین جایگزین کنیم.» و امروز ملت پای در مسیری عکس گذارده؛ گروهی میخواهند تحت عنوان سلطنت پهلوی، استبداد تازه نفس را با استبداد فرسودۀ حوزۀ علمیه جایگزین کنند؛ چکمه را بجای نعلین بنشانند. آن روزها بختیار شانسی بود که در کمال تأسف همین اوباش با عربدۀ: «بختیار! نوکر بیاختیار!» ملت را از آن محروم کردند، و امروز نیز اوباش در صددند با عربدۀ جاویدشاه، صدای مخالفان را خاموش کنند.
فراموش نکنیم که تجربۀ تاریخی در ایران، بازگشت به گذشتهها را، از دوران باستان تا عهد نوین همیشه با سرخوردگی و ناامیدی همراه کرده. ساسانیان که خود را میراثدار هخامنشی میدانستند، با توسل به دین دولتی فاجعۀ قادسیه را آفریدند، و پهلوی که خود را میراثدار ساسانی میشمرد، فاجعۀ 22 بهمن را به ملت ایران هدیه کرد. تاریخ این سرزمین به ما یادآوری میکند که بازگشت به گذشتۀ تاریخی و یا اسطورهای امکانپذیر نیست. و گام برداشتن در این راه به خندقی به مراتب عمیقتر و گندابهای متعفنتر از امروز خواهد انجامید. با این وجود، در دوران کنونی علیرغم تمامی بنبستها، برخلاف گذشته، این امکان وجود دارد که ایرانیان به صورتی آگاهانهتر با تاریخ، رژیم سیاسی و مسائل کشورشان برخورد کنند، و این فرصتی است که نمیباید از دست داد.
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.