خواب و خزان!

در عرصة سیاست جهانی،‌ علاوه بر معضل «انقلاب» لیبی که هنوز لاینحل می‌نماید، مسائل و گره‌های دیگری نیز وجود دارد. به طور مثال، در آیندة‌ آسیای مرکزی، نقش گروهی که «طالبان» می‌خوانند هر روز غیرقابل محاسبه‌تر می‌شود و تحت تأثیر این «نقش‌پذیری‌های» نوین روابط «اسلام‌آباد ـ واشنگتن»، دو متحد جدائی‌ناپذیر دیرین بیش از پیش رو به وخامت می‌گذارد. از این گذشته، چگونه می‌توان نقشی را که «نئوطالبان»‌ با تکیه بر الهامات استراتژیک «نامشخص» در منطقه ایفا می‌کند نادیده گرفت؟ ولی مسائل به این مختصر ختم نمی‌شود؛‌ همزمان شاهد تحولات سیاسی فراگیر در سوریه نیز هستیم. تحولاتی که تحت تأثیر پیامدهای جنگ 33 روزه و فروپاشی وابستگی‌های سنتی تل‌آویو به واشنگتن، در مسیری متفاوت با گذشته متحول می‌شود. به تحولات فوق می‌باید بن‌بست‌های استراتژیک ترکیه، مهم‌ترین سکوی پرش استراتژیک ارتش ناتو در آسیای جنوب غربی را نیز اضافه کرد.

کمالیست‌ها در ارتباط با خاورمیانه‌ای قرار گرفته‌اند که زمین‌ لرزة سیاسی و تاریخی اخیر بنیادهای سنتی آن را یکی پس از دیگر از هم فرومی‌پاشاند و دیری نخواهد گذشت که پیام‌آوران فروپاشانی به دروازه‌های آنکارا برسند. ولی از همه مهم‌تر، نقش چندگانه و بسیار مبهمی است که کاخ‌سفید در ارتباط با تحولات فوق اتخاذ کرده. تحلیل «نقش‌پذیری» واشنگتن پیرامون تحولات آسیای مرکزی، خاورمیانه و شمال آفریقا شاید اساسی‌ترین عامل در مسیر شناخت شرایط کنونی باشد.

اینکه ارائة یک تحلیل موجز از تحولات جدید را از کدام نقطه، از کدامین کشور و با بررسی منافع کدام محافل می‌باید آغاز کرد، پرسشی است که پاسخ به آن ساده نخواهد بود. به استنباط ما جهت بررسی شرایط کنونی می‌باید چند نکتة اساسی را به عنوان خطوط «راهبر» در تحلیل مد نظر قرار داد. «نکتة نخست» همانا نقش فزایندة «سه پایتخت»، مسکو، پکن و دهلی‌نو در مبادلات و ارتباطات منطقه‌ای و جهانی است. نقشی که «سکوت» دیپلماتیک معمول و حاکم بر آن دیگر نمی‌تواند بر اهمیت‌اش سرپوش بگذارد. «نکتة دوم» که می‌تواند به عنوان خط «راهبر» در بررسی‌ها مد نظر قرار گیرد، تلاش‌های غرب در مسیر جایگزینی رژیم‌های دست‌نشاندة‌ خود در این مناطق است. مسیری که از طریق آن سرمایه‌داری غرب سعی دارد شرایط بهره‌کشی خود در خاورمیانه و کشورهای «بهارزده» را، خصوصاً در ارتباط با نقش فزایندة «سه پایتخت»‌ دست‌نخورده نگاه دارد. باشد که این بهره‌کشی‌ها حتی‌المقدور «بهینه» نیز بشود! و این است دلیل واقعی رخدادهای گنگ و بی‌پایه‌ای که نظام رسانه‌ای جهانی آن را «بهار عرب» می‌خواند و مزدوران غرب در جمکران آن را «بیداری اسلامی» نام نهاده‌اند. حال آنکه، نه بهاری در کار است و نه بیداری‌ای؛ هیاهوئی است که به یک‌باره تمامی کشورهای عرب‌زبان خاورمیانه و شمال آفریقا را درنوردیده، بهتر است آن را «خواب و خزان‌» بخوانیم.

و «نکتة آخر» اینکه، تحلیل می‌باید به بررسی ارتباط گنگ و مشکل‌آفرینی بپردازد که هم مسکو و هم واشنگتن در ارتباط با الهامات مذهبی توده‌ها در این میانه برقرار کرده‌اند. هر دو پایتخت می‌کوشند اسب شاهوار و مردم‌پسند «اسلام» را در مسیر منافع‌شان در آخور ویژة خود بسته و بر پشت‌اش «قشو» بکشند، و با تیمار این «حیوان نجیب»، هم دل‌ توده‌ها را به دست آورند و هم دستی به سروگوش «دین‌فروشان» رسمی و سنتی و حوزوی بکشند.

به استنباط ما جالب‌ترین و اساسی‌ترین لایه از تحلیل سیاسی معاصر همین «نکتة آخر»، یعنی ارتباط قدرت‌های استعماری سنتی و قدرت‌های روبه رشد «نوین» با دین‌باوری‌ در این مناطق است. و اینجاست که نقش تحلیل‌گر سیاسی‌ از اهمیت اساسی و پایه‌ای برخوردار می‌شود. چرا که اگر منافع فزایندة سرمایه‌داری‌های نوپا در مسکو، پکن و دهلی‌نو در بسیاری مقاطع غیرقابل پیش‌بینی باشد؛ و اگر نقش گستردة امپراتوری‌های غربی که در خاورمیانه، آسیای مرکزی و آفریقای شمالی ریشه‌ای یکصدوپنجاه ساله دارد نتواند در یک بررسی کوتاه و مجمل به نتیجه‌ای قابل توجه دست یابد، ارتباط دو قطب حاکم جهانی، یعنی مسکو، پکن و دهلی‌نو از یک‌سو،‌ و جهان غرب از سوی دیگر با ادیان و خصوصاً با دین اسلام از عوامل ایستائی برخوردار می‌شود که تجزیه و تحلیل‌شان آنقدرها نیازمند گمانه‌زنی نخواهد بود. به همین دلیل، در وبلاگ «کربلای داردانل»، بررسی ارتباط ساختاری مسکو با ادیان ابراهیمی را به فرصت دیگری موکول کردیم. در وبلاگ امروز سعی می‌کنیم این بررسی را در حدی بسیار ابتدائی و در ارتباط با قدرت‌های نوین «سیاسی ـ مالی» ارائه دهیم.

برای ارائة چنین تحلیلی نخست می‌باید به ارتباط حاکمیت‌ها با مذاهب، خصوصاً در جوامع روسیه و آمریکا نگاهی بیاندازیم. در آمریکا و حتی انگلستان تجربة عملی نشان داده که آنگلوساکسون‌ها پیوسته از نوعی «جنگ مذاهب» جانبداری ‌کرده‌اند. به عبارت ساده‌تر، از دوره‌ای که امپراتوری انگلستان به حیطة استعمار گسترده در چین و هندوستان پای گذاشت، بین «مذهب» اقوام استعمار زده با مذهب قدرت استعماری ارتباط مستقیم و یا بهتر بگوئیم، «مخرب» برقرار نشد. انگلستان به مذهب مستعمرات «احترام» می‌گذاشت ولی تداخل و تهاجم مذهبی به هیچ عنوان جنبة «دوسویه» به خود نگرفت و شامل حال «آنگلیکن‌ها» و بعدها یانکی‌ها نشد. لندن و واشنگتن در سرزمین‌های دورافتادة خود در قفای «جان‌پناه‌های» طبیعی سنگر گرفته بودند و هیچگونه ارتباط مستقیم و ملموسی با تحولات مذهبی در دیگر مناطق جهان نداشتند. در نتیجه، پیروی از سیاست «جنگ مذاهب» برای اینان مفید و مقبول می‌نمود. آنگلوساکسون‌ها در هند، چین و بعدها در خاورمیانه به آتش این «جنگ» نه تنها تا حد امکان دامن زدند، که پس از پایان جنگ دوم با اختراع دو کشور پاکستان و اسرائیل، عملاً دست‌اندرکار پایه‌ریزی پدیدة موهنی به نام «یک کشور ـ یک مذهب» شدند.

با این وجود، طی دوران جنگ‌سرد این «پدیده» اگر در برخی مقاطع موی دماغ هند شد، به هیچ عنوان نتوانست تبلیغات داخلی بلشویک‌ها و مائوئیست‌ها را به خطر اندازد. در نتیجه، منافع محافل حاکم بر اروپای شرقی و آسیای شرقی در تضاد مستقیم با این نوع «دین‌فروشی‌ها» قرار نمی‌گرفت؛ دست غربی‌ها باز مانده بود و از دامن زدن به این آتش هیچ ابائی نداشتند! ولی پس از فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» و پای گذاشتن مسکو، دهلی‌نو و پکن به شبکة گسترده و پیچیده‌ای که سرمایه‌داری غرب طی بیش از دو سده در سراسر جهان در اطراف خود تنیده بود، پیروی لندن و واشنگتن از سیاست «جنگ مذاهب» برای ‌قدرت‌های منطقه‌ای اشکال‌آفرین می‌شد.

تجربة نخستین سال‌ها پس از فروپاشی «دیوار برلن» نشان داد که غرب به هیچ عنوان دست از این تهاجم برنداشته. جنگ‌های چریکی در مناطق مسلمان‌نشین روسیه، و دیگر کشورهای سابقاً شورائی دلیلی است روشن و واضح بر تداوم همین سیاست تهاجمی. ولی این تهاجم زمانیکه مستقیماً منافع قدرت‌های بزرگ جهانی را هدف قرار دهد دیگر نمی‌تواند همچون گذشته سوار بر اسب شاهوار توافقات «بین‌دول» پیش براند. خصوصاً زمانیکه دهلی‌نو و مسکو به صراحت دریافتند که به دلیل شرایط جغرافیائی متفاوت، پیروی صرف از «جنگ مذاهب» مطلوب غرب برای‌شان نه تنها «منفعتی» به همراه نخواهد داشت، که موجودیت‌شان را نیز تهدید می‌کند. در این مقطع است که حوادث 11 سپتامبر نیویورک را مشاهده می‌کنیم و درپی این رخدادهاست که چرخش وسیعی در سیاست‌های جهانی غرب به وجود می‌آید.

ولی محافل حامی «جنگ مذاهب» در روسیه نیز بیکار ننشستند؛ به قدرت رسیدن دیمیتری مدودف را می‌توان تلاشی جهت پایه‌ریزی نوعی «دین دولتی» در روسیه تلقی کرد. تلاشی که نهایتاً دامن زدن به نوعی «جنگ مذاهب» خواهد بود. حضور «رسمی» اسقف اعظم کلیسای ارتدوکس در جلسات دولت که در رسانه‌ها معمولاً با تصاویر «دلپذیر» ایشان در کنار دولتمردان روسیه همراه می‌شود، نشان می‌دهد که هدف دولت مدودف ارائة تصویر «مسیحی ارتدوکس» از روسیه‌ است. این سیاست آنقدرها که بعضی‌ها می‌پندارند کارساز نخواهد شد؛ مگر اسقف کانتربری در جلسات رسمی دولت حضور دارد، و مگر رهبران کلیساهای آمریکا در این نوع جلسات شرکت می‌کنند؟ پاسخ به این پرسش‌ها منفی است، هر چند ما با نقش‌آفرینی‌های پشت‌پردة «دین‌فروشان» در ساختار قدرت در غرب آنقدرها بیگانه نیستیم. پس می‌باید بگوئیم که طی دوران ریاست جمهوری مدودف، روسیه عملاً در ساخت و پرداخت ارتباط «دولت ـ مذهب» به بیراهه رفته. و شاید یکی از دلائلی که برخی محافل انتخاب مجدد وی به ریاست جمهوری روسیه را به زیر سئوال می‌برند، همین «ناکامی‌ها» باشد.

حکومت‌های غرب در این مسیر از انواع روسی و چینی خود به مراتب پیش‌روتر بوده و بهتر عمل کرده‌اند. غربی‌ها توانستند با تکیه بر گسترش روابط سرمایه‌داری در قلب جوامع‌شان نوعی «دین سرمایه‌‌داری» را جایگزین ادیان کهن و شیوه‌های قرون‌وسطائی کنند؛ خلاصة کلام جامعه‌ای بسازند که امروز ما از آن به عنوان یک جامعة «سکولار» سخن می‌گوئیم. جامعه‌ای که در آن «دین» نیز اسیر محدودة روابط «قانونی» و «حقوقی» باقی می‌ماند و به هیچ عنوان قادر نخواهد بود ادعای «تقدس» و «فراقانونی‌ات» داشته باشد. حال این سئوال مطرح می‌شود که گرفتن گریبان اسقف کلیسای ارتدوکس و کشاندن وی به محافل رسمی، در چارچوب سیاست‌های دولت مدودف چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

اینجاست که گمانه‌زنی به فریادمان می‌رسد؛ و می‌توانیم بگوئیم که سرمایه‌داری غرب منافع خود را بر پایة «جنگ ادیان» متکی ‌کرده، حال آنکه دولت مدودف پایه و اساس را بر «صلح ادیان» گذارده! و اگر امروز پیوسته تکیه‌کلام مسکو در بحران‌های منطقه‌ای «مذاکره» است، در واقع روسیه این تمایل را نشان می‌دهد که اسب شاهوار سیاست‌های منطقه‌ای خود را از طریق صلح و مذاکره میان ادیان، حتی در ابعاد داخلی به پیش راند. ولی این برخورد می‌باید در شرایط ویژه‌ای «اجرائی»‌ شود. ‌ اگر این سیاست با ارائة تصویر «دین دولتی» همراه گردد، مشکلی اساسی به وجود خواهد آورد. چرا که اصولاً میدان دادن به نظریة «روسیة ارتدوکس» برای امنیت اینکشور، با در نظر گرفتن جغرافیای انسانی ویژه‌اش بسیار خطرناک و «انزواآفرین» خواهد بود. از طرف دیگر، پیروزی تمایلات یک سیاستمدار و یا محافل سیاستگزار آنزمان محقق می‌شود که با واقعیات اجتماعی و تاریخی و فرهنگی همخوانی داشته باشد. در روسیه این همخوانی وجود خارجی ندارد. به همین دلیل، به استنباط ما در زمینة روابط اجتماعی و نقش «دین» در روسیه طی ماه‌های آینده تغییرات اساسی در راه خواهد بود و به احتمال زیاد مدودف برای بار دوم به مقام ریاست جمهوری نخواهد رسید.

روسیه به احتمال زیاد در ماه‌های آینده قصد آن خواهد کرد تا از طریق برقراری روابط اجتماعی «فرادینی»، و گسترش لایه‌های حقوقی، به واژة «شهروند» در روابط داخلی خود معنا و مفهوم بدهد؛ پر واضح است که سیاست غرب دقیقاً در مسیر مخالف، یعنی گسترش «تقدس» در مناطق مسلمان‌نشین حرکت کند. و این است دلیل به راه افتادن جنبش‌های «خلق‌الساعه» در جهان عرب،‌ و هول‌وولای پایتخت‌های غربی پیرامون آنچه «دمکراسی» در خاورمیانه و شمال آفریقا لقب داده‌اند.

در این میان همانطور که پیشتر هم گفتیم، نقش «چندگانة» کاخ‌سفید مسئله‌ساز شده. به عنوان نمونه در مورد فلسطین، آمریکا هم از بازگشت اسرائیل به مرزهای پیش از سال 1967 حمایت می‌کند، و هم در پاسخ به تلاش‌های قانونی و انسانی دولت فلسطین که خواهان شناسائی اینکشور از طرف سازمان ملل می‌شود چوب تهدید «وتو» برمی‌دارد. در برابر استفهاماتی که این «رفتار ناهماهنگ» به وجود می‌آورد فقط یک پاسخ می‌توان ارائه داد؛ آمریکا از آن می‌هراسد که با گسترش نظریة «صلح مذاهب»، نظریه‌ای که مسکو و دهلی‌نو در قفای آن نشسته‌اند، از تمامی اهرم‌های سیاستگزاری خود در منطقه محروم شده، قمار سیاسی را به قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای ببازد.

شاهدیم که فشار گروه‌های صلح‌طلب بر جناح «نتانیاهو» و دیگر محافلی که مستقیماً به سیاست «جنگ مذاهب» وابسته‌اند، هر روز در داخل مرزهای اسرائیل شدت می‌گیرد. جغرافیای جمعیتی این کشور نیز تحت تأثیر مهاجرت‌های «متفاوت»، و معمولاً مهاجرت از اروپای سابقاً شورائی، از کنترل و نظارت سازمان سیا خارج شده و بر اساس گزارشاتی که در مطبوعات غرب نیز منعکس می‌شود، دیگر «قابل قبول» نیست! در نتیجه اهرم‌های غرب در درون اسرائیل نیز تضعیف شده‌اند.

از طرف دیگر، شاهد «بن‌بست» سیاسی پیرامون تحولاتی می‌شویم که در نظام رسانه‌ای عنوان «بهار عرب» به خود گرفته. این «بهار» که در آغاز کار با جنگ و درگیری عوامل و مزدوران دولت‌های غربی بر ملت‌ها تحمیل شد، به دلیل مقاومت مسکو، دهلی‌نو و مقاومت مقطعی پکن در بن‌بست افتاده. روسیه خواستار مذاکره بین طرف‌های متخاصم است؛ آمریکا فروپاشانی دولت‌ها را می‌طلبد! به هر تقدیر، اگر تا به حال «فروپاشانی» مورد نظر واشنگتن عملی نشده می‌توان به این نتیجة منطقی دست یافت که غرب از تحمیل خواست و تمایل سیاسی و استراتژیک خود بر قدرت‌های منطقه‌ای عاجز مانده؛ و این عجز ضعف غرب در ادارة امور این مناطق را به اثبات می‌رساند. مناطقی که طی یکصدوپنجاه سال گذشته به صورت محدوده‌های «تحت‌الحمایة» لندن و واشنگتن اداره ‌شده‌اند.

با توجه به مسائل فوق شاید به دلائل «واقعی» و نه صرفاً «رسانه‌ای» غرب، در مخالفت با عضویت فلسطین در سازمان ملل پی‌ ببریم. شناسائی دولت فلسطین، ‌ «شناسائی دولت اسرائیل» را الزامی می‌کند و با تحقق این شناسائی تمام کانال‌های «تقدس‌پرور» غرب در منطقه مورد تهدید قرار خواهد گرفت. با این وجود، از آنجا که فروپاشی «اسلام دولتی» در پاکستان آغاز شده، و دولت اسلامگرای اردوغان نیز علیرغم های‌وهوی فراوان اعتبار جهانی خود را به سرعت از دست می‌دهد، تنها مأمن برای سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا همان حکومت اسلامی جمکران خواهد بود.

ولی این پناهگاه نیز آنقدرها که یانکی‌ها پنداشته‌اند امن و امان نیست. حکومت اسلامی به دلیل نابودی پی‌درپی عوامل، محافل و مهره‌های وابسته به سیاست غرب در افغانستان، پاکستان و حتی در عراق، اهرم‌هائی را که پس از کودتای 22 بهمن 57 ارتش شاهنشاهی برای‌اش تأمین کرده بود به سرعت از دست می‌دهد،‌ و به دلیل همجواری با سواحل خزر نهایت امر چاره‌ای جز نزدیک شدن به سیاست‌های «مسکو ـ دهلی‌نو» در برابر نخواهد داشت. حال باید ببینیم پروژة «صلح مذاهب» در منطقه پیش می‌افتد، یا با چرخشی سریع باز هم به دامان سیاست «جنگ مذاهب» فرو خواهیم افتاد. نتایج انتخابات در روسیه و فرانسه تا حد زیادی مسیر آینده را مشخص خواهد نمود.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید26سپتامبر2011

rachelprx.info
rebeccaprx.info
filter-cracker.info
samanthaprx.info
hideyourfood.info
hide-at-school.info
transparent-proxy.info
brittanyprx.info
stephanieprx.info
proxy.baubd.info
meganprx.info
zoxy.net
laurenprx.info
courtneyprx.info
juicyproxy.com
ashleyprx.info
jessicaprx.info
amandaprx.info
proxylist.at
experthide.com
youservers.info
taylorprx.info
anon.la
adventure-cyber.tk
virtualshell.tk
webfitness.tk
usaproxyblog.info
theusaproxy.info
myamericaproxy.info
america-proxy.info
proxyfreeblog.info
fast-proxystore.info
profake.info
roofopened.tk
upproxy.tk
sarahprx.info
briannaprx.info
nicoleprx.info
jenniferprx.info
alyssaprx.info
proxy-business.info
morganprx.info
ktunnelproxy.com
casinofree.in
youserver.info
surf-unblockers.info
you-unblock.info
gamernode.org
ktunnel.biz
anonymouslyproxy.info
whizproxy.info
bypass-privacy.info
madisonprx.info
proxy.bangladeshall.info
unlock-proxy.info

 

کربلای داردانل!

در وبلاگ امروز نگاهی به وضعیت کشورهای هم‌مرز روسیه در جنوب غربی این کشور می‌اندازیم. همانطور که در «بربادرفته‌ها» گفته شد، استراتژی بسیار مهمی در مرزهای جنوب غربی روسیه فعال شده که مواضع کرملین در قبال تهران و آنکارا در رأس آن قرار دارد. بررسی تاریخی از مسائل منطقه شاید کار را به درازا بکشاند، ولی جهت توضیح دقیق‌تر مواضع کنونی روسیه در قبال تهران و آنکارا از ارائة یک خلاصة تاریخی بسیار فشرده گریزی نیست. خلاصه‌ای که امیدواریم پلی باشد جهت دسترسی ساده‌تربه مفاهیم استراتژیک این منطقة کلیدی.

ایران و ترکیه، پس از پایان جنگ اول جهانی عملاً به مستعمرة امپراتوری انگلستان تبدیل شدند؛ عوامل انگلیس در ایران از طریق کودتا میرپنج را بر مسند حاکمیت نشاندند، و در ترکیه نیز کمال پاشا با تکیه بر باقیماندة ارتش عثمانی و برخورداری از حمایت دولت انگلستان قدرت را به دست گرفت. جالب اینکه عملیات «موفقیت‌آمیز» مذکور دقیقاً همزمان با تحولات روسیة تزاری هماهنگ شده بود. به این ترتیب که امپراتوری تزارها با کودتای بلشویک‌ها از هم فروپاشید، و دربار تزار بجای قرار گرفتن در کنار «برندگان» جنگ اول جهانی که انگلستان در میان‌شان یک سر و گردن از دیگران بالاتر بود، در کنار حکومت‌هائی نشست که در نتیجة این «جنگ» از صحنة سیاست اروپا حذف شدند: امپراتوری اطریش، امپراتوری پروس، امپراتوری عثمانی، و برخی قدرت‌های منطقه‌ای.

خلاصة کلام، پیروزی انگلستان در جنگ اول جهانی بی‌قید و شرط و تمام و کمال بود؛ رقبا در شرق از میان برداشته شدند، فرانسه به دلیل فروپاشی تزاریسم و از دست رفتن تکیه‌گاه‌های پاریس در شرق اروپا، عملاً تحت قیمومت سیاسی لندن قرار گرفت، و نهایت امر «میراث» امپراتوری عثمانی،‌ یادگار مهم‌ترین و کهن‌ترین ساختارهای سیاسی تاریخ جهان همچون یک هلوی پوست کنده توی گلوی لندن افتاد.

ولی از آنجا که هر «نوشی را نیشی» است؛ تاریخ معاصر چنان کرد که امپراتوری پیروزمند انگلستان با مسئله‌ای لاینحل در درون و برون مرزهای اروپا در گیر شود؛ مسئله‌ای تحت عنوان «جنبش توده‌ای!» اغلب مورخان در این امر متفق‌القول‌اند که حداقل در درون اروپا، ریشه‌های این جنبش‌ها می‌باید در مصائب چشمگیری جستجو شود که طی جنگ اول جهانی بر توده‌ها تحمیل شده بود. این مصائب نهایت امر آوارگی ده‌ها میلیون روستائی و شهرنشین را در مرکز اروپا به همراه آورد. سرمایه‌داری انگلستان پس از پایان جنگ، علیرغم پیروزی بی‌قید و شرط بر «رقبا» به هیچ عنوان قادر به کنترل این تحرکات گستردة توده‌ای که نتیجة مستقیم فروپاشی‌های ناشی از جنگ بود نمی‌شد. و در چنین چشم‌اندازی گسترش روزافزون تحرکات توده‌ای، حداقل در اروپای مرکزی و شرقی با الهام از تعالیم مارکس و انگلس غیرقابل اجتناب می‌نمود.

در نتیجه، لندن پس از پایان جنگ اول، و در مسیر ایجاد زمینة مناسب برای مهار این «تحرکات توده‌ای»، دو سیاست هماهنگ و موازی را به صورتی بسیار استادانه در اروپا به پیش ‌راند. شاخة نخست این سیاست حمایت از فاشیست‌ها در مناطق مرکزی و برخی کشورهای اروپای غربی نظیر فرانسه، اسپانیا و پرتغال بود. سیاست دوم نیز کاملاً روشن و واضح است، همکاری مقطعی با بلشویسم روس و مهار توسعه‌طلبی‌های فرامرزی‌اش از طریق بده‌بستان‌های به موقع و «چرب کردن سبیل» تندروترها در کرملین. ولی همزمان با این پروژه، در کشورهای جنوب غربی روسیة شوروی نیز حمایت انگلستان همانطور که بالاتر گفتیم به جانب فاشیست‌های محلی منحرف شد، سیاستی که نهایت امر میرپنج را در ایران و کمال پاشا را در ترکیه به قدرت رساند.

در اواخر دهة 1930، سیاست سرمایه‌داری «پیروزمند» انگلستان در قارة اروپا و مرزهای جنوب غربی روسیه به نتایجی رسید که تاریخنگاران در مورد آن چندان اختلاف نظری ندارند. نتایجی از قبیل به قدرت رسیدن فاشیست‌های سرکوبگر در آلمان و ایتالیا، حاکمیت هرج‌ومرج و فئودالیسم قرون‌وسطائی در اروپای شرقی، شعله‌ورشدن جنگ داخلی در اسپانیا و پرتغال، دستیابی باند خونخوار استالین در مسکو به قدرت بلاواسطه و نامشروع، و نهایت امر فروافتادن ایران و ترکیه در دامان فاشیسم‌ «مدرن‌نما!»

بررسی تغییراتی که بعدها در آرایش استراتژیک بالا در قلب اروپا به وجود آمد خارج از بحث ما قرار می‌گیرد؛ در نتیجه به این تغییرات نخواهیم پرداخت. ولی تا آنجا که به ترکیه و ایران مربوط می‌شود صراحتاً بگوئیم، نه تنها نتایج جنگ جهانی دوم، که حتی فروپاشی تمام و کمال «اتحاد شوروی» نیز تغییرات عمده‌‌ای در این‌دو کشور به وجود نیاورد.

در اوج استراتژی‌های «جنگ‌سرد»، کشور ایران پس از کودتای 22 بهمن 57 از چنگال یک فاشیسم «متجدد» خارج شده و به دامان یک فاشیسم دست‌نشانده و «دین‌فروش» فروافتاد. در همین برهه، نظامیان ترکیه نیز جهت هماهنگی با «فضای ایدئولوژیک» که درگیری افغانستان در منطقه به وجود آورده بود، پس از یک کودتای «ابریشمین و خانگی»، با بیرون کشیدن فقه و شریعت از صندوقخانه‌های «کهن»، تمامی تلاش خود را به خرج دادند تا به صورت «سینه‌خیز» و گام به گام از کمالیسم به اصطلاح «سکولار» خارج شده به مفاهیم و الهامات اسلامی اسباب‌کشی کنند. به این ترتیب «کمالیسم» که پس از پایان جنگ اول جهانی نقطة «قدرت‌اش» را در ضدیت‌ با حاکمیت دین می‌دید و فرضاً قرار بود بر تحکم بنیادهای دینی بر جامعة شهری نقطة پایانی باشد، به تدریج تبدیل شد به عامل گسترش «دین‌باوری!»

خلاصة کلام، بحرانی که پیرامون جنگ افغانستان در مرزهای جنوبی شوروی به وجود آمد و طی آن غرب و اتحاد شوروی در برابر یکدیگر قرار گرفتند، ترکش‌های ایدئولوژیک‌اش جز گسترش «اسلامگرائی» نبود. سیاستی که به دلائل فراوان هنوز نه مسکو می‌تواند از آن صرفنظر کند و نه غرب که معمار اصلی‌اش به شمار می‌رود می‌تواند از «فواید» چشمگیر آن دل بکند. در نتیجه، همانطور که می‌بینیم، سیاست‌های جهانی در مسیر چپاول هر چه گسترده‌تر ملت‌های منطقه همگی در کنار «دیگ پلوی» اسلام چمباتمه‌ زده‌اند. چه به بهانة حمایت از «بهارعرب»، و چه تحت عنوان جانبداری از «انقلابات مردمی» و الهامات آزادیخواهانه و «الهی» و … و در هر حال تفاوتی نمی‌کند، معنای واقعی این‌ جفنگیات همان است که از قدیم‌الایام بوده: یافتن شیوه‌هائی بهینه جهت چپاول ملت‌ها.

با این وجود، فروپاشی اتحادشوروی و شکل‌گیری سرمایه‌داری «نوین» در روسیه مطلب پیش‌پاافتاده‌ای نیست؛ این سرمایه‌داری با تکیه بر شبکة «نظامی ـ امنیتی‌ای» که از دوران «جنگ‌سرد» باقی مانده، «منطق» ویژه‌ای از آن خود در دست توسعه دارد و رشد و گسترش همین «منطق» نهایت امر ساختارهائی را که از قدیم‌الایام بر روابط استراتژیک اروپای شرقی و آسیای جنوب غربی حاکم شده به چالش خواهد طلبید. با در نظر گرفتن این «چشم‌انداز» است که مواضع سیاسی ایران و ترکیه و ارتباطاتی را که ایندو حاکمیت دست‌نشانده با مسائل بین‌المللی برقرار می‌کنند مورد بحث و گفتگو قرار می‌دهیم.

حال که مقدمه‌ای کوتاه بر تاریخچة استراتژیک منطقه ارائه کردیم، با تکیه بر داده‌های تاریخی، تحلیل مواضع سیاسی از جانب دو تشکیلات وابسته و سرکوبگری که در تهران و آنکارا توسط عوامل «قدرت‌ساز» غرب به حاکمیت رسیده‌اند ساده‌تر خواهد بود. طی چند سالی که از اوج‌گیری قدرت سرمایه‌داری روسیه در ارتباطات جهانی می‌گذرد، تحولات در ساختار دو حاکمیت دست‌نشاندة‌ غرب یعنی حکومت اسلامی و کمالیسم ترک در دو مسیر ظاهراً متخالف صورت گرفته. ولی علیرغم این مسیر «متخالف» منطق مشخص و واحدی بر این تحولات حاکم شده.

نخست به وضعیت ایران نگاهی بیاندازیم. به طور کلی، در ایران شاهدیم که پس از آغاز کار هاشمی ‌رفسنجانی، که تقریباً با فروپاشی رسمی اتحادشوروی تقارن زمانی یافت، باند «خط امامی‌ها» از قدرت اجرائی کنار گذاشته می‌شود، و برخلاف هیاهوی رایج در «انقلاب اسلامی» که نبرد فرضی با ایالات متحد را در رأس سیاست خارجی خود «جاسازی» کرده بود، تمامی تلاش‌ دولت از این مقطع به بعد در مسیر یافتن راه‌کارهائی جهت «عادی» نمودن روابط با آمریکا مصروف می‌شود! البته در قلب این تحولات از جناح‌های به اصطلاح «تندرو» و «غیرسازشکار» نیز کم سخن به میان نمی‌آید، ولی جالب اینجاست که جناح‌های «تندرو» کذا‌ به هیچ عنوان مواضع ایدئولوژیک، ساختاری، مالی و اقتصادی مشخصی ندارند. این جناح‌ها، همچون باند احمدی‌نژاد از نبرد با اسرائیل و آمریکا در سخنرانی‌ها و ژست‌های تبلیغاتی آغاز کرده، نهایت امر کارشان به تلاش‌های آشکار و پنهان جهت عادی‌سازی روابط با واشنگتن می‌کشد!

ولی علیرغم به اصطلاح «مخالفت‌های» شدید تندروها با آمریکا، سیاست داخلی حکومت اسلامی با عامل «ارتباط» و یا «عدم‌ارتباط» با ایالات متحد از روز نخست «مسموم» شد، و این خود نشان می‌دهد که وابستگی این حکومت به واشنگتن به مراتب بیش از آن است که ادعا می‌شود. اگر در قلب این «وابستگی»، خصوصاً پس از فروپاشی اتحادشوروی تلاش‌ تمامی جناح‌ها در حکومت اسلامی مصروف به فریاد «مرگ بر آمریکا» و همزمان جستجوی راه‌ حلی جهت کنار آمدن با آمریکا شده، این سئوال مطرح می‌شود که چرا این امر حیاتی تاکنون نتوانسته «اجرائی» ‌شود؟ چرا هیچیک از دولت‌ها و تشکیلات رنگارنگ و از همه‌رنگ آخوندیسم دست ‌نشانده، از اصلاح‌طلبان گرفته تا سرداران سازندگی و نهضت عاظادی و خط امام و «جنبش سبز» و … هیچکدام نتوانسته از مرز «هماهنگی» پنهان با واشنگتن عبور کرده دست آمریکا را به صورت علنی در سیاست و اقتصاد کشور باز بگذارد؟ چه عاملی توانسته در برابر این امر مقاومت کرده، تمایل به اصطلاح «عمیق» آمریکا جهت بازگشت «علنی» به درون مرزهای ایران، خصوصاً تحت حاکمیت یک نظام دست‌نشاندة واشنگتن را به این سادگی ابتر کند؟

سئوال مشکلی است! ولی در پاسخ به این پرسش، «تقصیر» اصلی همیشه بر گردن جناح‌هائی می‌افتد که اصولاً وجود خارجی ندارند. چرا که نبود روابط گسترده و علنی با آمریکا، چه در درون تشکیلات حکومت اسلامی، و چه نزد بسیاری از جناح‌های «مخالف‌نما»، که از «کلاهی» تا ریش‌وپشمی و عمامه‌ای در غرب «دکان» اسلام‌فروشی و «انقلاب‌پرستی» باز کرده‌اند، بر این ستون تکیه دارد که «تندروها» در برابر این ارتباط سنگ‌اندازی می‌کنند! باید اذعان داشت که این «تندروها» بسیار «قدرتمندند»، چرا که هم در برابر تمایلات یک ابرقدرت جهانی ایستاده‌اند، و هم در برابر تمایلات اکثریت جناح‌های سیاسی حکومت اسلامی. ولی در واقع «تندروهائی» در کار نیست؛ این یک «جنگ زرگری» است که توسط ایالات متحد و در چارچوب منافع استراتژیک غرب در میدان سیاست منطقه به راه افتاده.

پایه‌ریزی این «جنگ‌زرگری» را می‌توان به عوامل متعددی نسبت داد. ولی به طور مثال، از منظر مواضعی که برای نویسندة این وبلاگ اهمیت دارد، یعنی آزادی بیان و حقوق‌بشر، حمایت واشنگتن از «تندروها»، یا بهتر بگوئیم القاء این دروغ بزرگ که چنین جناح قدرقدرتی در درون حکومت اسلامی تمامی اهرم‌های «قدرت» را قبضه کرده‌، به واشنگتن این امکان را می‌دهد که با ارائة تصویر «مستقل» از حکومت دست نشاندة خود، در برابر مسائلی از قبیل عدم رعایت «حقوق بشر» در ایران همچنان به ایفای نقش «غیرمسئول» ادامه دهد. به عبارت ساده‌تر، در افکار عمومی،‌ واشنگتن چگونه می‌تواند به دولتی در زمینة رعایت حقوق‌بشر «امر و نهی» کند که خود را با آمریکا در جنگ می‌بیند؟ اینهمه اگر نخواهیم منافع مالی، اقتصادی، تجاری و غیره را در مسیر گسترش این «جنگ‌زرگری» در نظر بگیریم.

ولی ایفای نقش «غیرمسئول» توسط غرب در تحولات ایران دقیقاً از نخستین دیدار «علنی» مقامات «حکومت اسلامی» با طرف‌های غربی در الجزایر آغاز شد؛ طی این ملاقات بود که دولت موقت «انقلاب»، به ریاست شیخ مهدی بازرگان از طرف مقامات کاخ سفید دستورالعمل خود را دریافت داشت و همزمان شبکة لات‌های ساواک تحت عنوان «دانشجویان پیرو خط امام»، با تسخیر «لانة جاسوسی» این سیاست را در کشور اجرائی کردند. از همان روز فضای سیاست ایران با پدیدة موهومی به نام «نبرد با آمریکا» مسموم شد، و شاهدیم که این مسمومیت اگر برای ملت ایران کشنده و دردناک بوده ظاهراً طرف‌های آمریکائی را خیلی خوش آمده، چرا که از این «آب‌قنات» دست‌بردار نیستند‌.

در نتیجه، سیاست کشور ایران بر این مسیر افتاده که هر از گاه، گروهی از لش‌ولوش‌های حکومت اسلامی تحت عناوین غلط‌انداز دست به حمایت از «آزادیخواهی»، «جمهور»، «آراء مردم» و دیگر «الهامات» مردمی می‌زنند، و به دنبال این هیاهو، رسانه‌های خارجی و داخلی نیز پیرامون این شعارها که هیچ تعهد و دلبستگی اصولی به آن‌ها در درون این حکومت وجود ندارد «جنجال گسترده» و بساط قهرمان‌سازی به راه می‌اندازند. همزمان نیز جناحی‌ «ناشناس» و بسیار «مقتدر» در درون حکومت دست‌نشاندة غرب در ایران موجودیت‌اش را «علنی» می‌کند که هم با آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی و مطبوعاتی و به طور کلی با «آزادی» مخالف است و هم با آمریکا!

به صراحت می‌توان دید که چگونه سرمایه‌داری آمریکا از تلفیق این دو تیغة «مسموم»، یعنی‌ آزادیخواهی‌های تبلیغاتی و اقتدارگرائی‌های ساختگی، «قیچی» برنده‌ای درست کرده که با آن طی سه دهة گذشته گوش ملت ایران را در هر میعاد «بریده!» در ظاهر به نظر نمی‌آید که سیاست غرب پیرامون مسائل ایران تحول چشم‌گیری یافته باشد. به عبارت ساده‌تر سیاست «قیچی مسموم» هنوز هم از جانب ایالات متحد گام به گام در ایران دنبال می‌شود. ولی به دلائلی که توضیح در موردشان مطلب امروز را بسیار مطول خواهد کرد، تیغه‌های برندة این قیچی ضدبشری هر دم کند و کندتر شده. به همین دلیل است که شاهد حضور فراگیرتر ترکیه در میانة این «صحنه‌سازی» مسخره می‌شویم.

همانطور که بالاتر اشاره کردیم، در ظاهر امر ترکیه در مسیر عکس حکومت اسلامی متحول می‌شود! به عبارت دیگر، این کشور از «سکولاریسم» کمالیست‌ها آغاز کرده و به صورت ک…ن خیزک خود را به حکومت «اسلامی» فکل‌کراواتی‌ها رسانده! فراموش نکنیم که ایندو حکومت هنوز هم از طریق پیمان «سنتو» نانخورهای اصلی آمریکا و انگلستان در منطقه‌ هستند. با این وجود شاهدیم که طی چند ماه اخیر صورتک «دمکرات‌پرور» آنکارا به سرعت از چهرة دست‌نشاندگان انگلیس و آمریکا در ترکیه فرو می‌افتد. دولت اردوغان در برابر اسرائیل دست به موضع‌گیری‌های شداد و غلاظ می‌زند؛ از تحولات وسیع «آزادیخواهانه» در جهان عرب، یا همان «بهار عرب» حمایت جهانی به عمل می‌آورد؛ و مقامات آنکارا سفرهای «نگران کننده‌ای» به مستعمرات قدیم امپراتوری عثمانی در برنامه‌های خود می‌گنجانند. سفرهائی که با در نظر گرفتن تاریخچة منطقه می‌تواند فی‌نفسه بحران‌آفرین نیز تلقی شود. باید پرسید، چه پیش آمده که امروز در ردای «خیرخواهی» و «مردم‌دوستی» آنکارا عملاً دست به ایجاد آشوب و هیجانات کاذب در منطقه می‌زند؟

بن‌بستی که ترکیه در آن فروافتاده بسیار وسیع و گسترده است. در اینجا سعی می‌کنیم همزمان با پرهیز از «ساده‌انگاری» تا حد ممکن این بن‌بست را «ساده» کنیم. شاهدیم که مدتی است معضلی به نام «بدهی‌های دولت یونان» بر سر زبان‌ها افتاده. هم امروز، گویا به دلیل نبود «توافق» میان طرفین اروپائی پیرامون شیوة حل بحران «بدهی‌ها»،‌ بورس‌های غرب به شدت سقوط کرد! البته در مطلب پیشین به صراحت گفتم که «بدهی‌های» یونان، همچون بدهی دیگر دولت‌ها بیشتر رسانه‌ای است تا واقعی. چرا که از دیرباز در جهان سرمایه‌داری،‌ دولت‌ها از طریق «کسب اعتبار» سیاستگزاری کرده‌اند و این بدهی‌ها خود قسمتی از موجودیت سیاسی نظام‌ سرمایه‌داری به شمار می‌رود. ولی اگر تحت فشار مسکو خروج یونان از واحد پولی یورو تحقق یابد و این کشور به دلیل تجانس‌های مذهبی به روسیه نزدیک شود، و به دلیل «تخالف‌های تاریخی» در همان مقیاس از ترکیه فاصله بگیرد، فاجعه‌ای بسیار بزرگ برای آنکارا و هم‌پیمانان‌‌اش به دنبال خواهد آورد.

حضور مستقیم روبل روسیه در کنار کلیسای ارتدوکس یونان به مسکو مرکزیتی اعطا می‌کند که در عمل به معنای فتح مالی و اقتصادی مجمع‌الجزایر یونان توسط روسیه می‌باید تلقی شود. فتح‌الفتوحی که شبکة سرمایه‌داری نوین روسیه را به صورتی بلاواسطه و بدون تکیه بر دلار و یورو از طریق دریای سیاه به مدیترانه و نهایت امر به آب‌های گرم رهنمون خواهد شد. در این میان فقط ترکیه می‌ماند که می‌باید با حمایت ارتش تضعیف‌شدة ناتو در تنگة «داردانل» بر سر راه گسترش مرزهای سرمایه‌داری روس سنگ‌اندازی کند. این است دلیل وحشت حزب اسلام‌گرای ترکیه و جفتک‌اندازی‌های اخیر اردوغان در باب حمایت از «دمکراسی» و اسلام و خصوصاً مبارزة ایشان با اسرائیل!

به عبارت ساده‌تر، اگر روسیه بتواند در عمل شکاف مورد نظر را در اتحادیة اروپا ایجاد کرده، یونان را به روبل وابسته کند،‌ ادامة حیات کمالیست‌ها در ترکیه غیرممکن خواهد شد. چرا که خطوط ارتباطات حیاتی ترکیه با غرب تحت نظارت روسیه قرار خواهد گرفت. و پیشتر دیدیم که تاریخچة منطقه چگونه کمالیست‌ها را در مقام «دنبالیچة» سیاست‌های لندن تحلیل می‌کند. دلیلی وجود ندارد که روسیه، پس از پیروزی بر رقبای تجاری و مالی خود، از نوکران شناخته شدة انگلستان در آنکارا نیز حمایت به عمل آورد؛ به صراحت بگوئیم چنین عملی صورت نخواهد گرفت.

البته رسانه‌های غرب به عادت معمول، فریادهای اردوغان را نشانة پیروزی «اسلامگرایان» ترکیه در همراهی با تحولات منطقه معرفی می‌کنند، و روزنامة آلمانی «یونگه‌ولت» در مورد سفرهای نابهنگام اردوغان می‌نویسد:

«به نظر می رسد که رجب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، در سفر خود به بهار عرب سخنان مناسبی بر زبان رانده باشد. اگر اظهارات وی در جمع وزیران خارجه کشورهای عضو اتحادیه عرب، در قاهره، از ملاحظات دیپلماتیک به دور بود، در عوض مورد پسند مردم کوچه و بازار قرار گرفت.»

باید پرسید «یونگه‌ولت» از کجا می‌داند که این سخنان مورد پسند «مردم کوچه و بازار» قرار گرفته؟ این همان «مردم‌دوستی‌ای» نیست که غربی‌ها در تبلیغات‌شان به خمینی و خامنه‌ای و دیگر لات‌ولوت‌های «انقلاب» نسبت می‌دادند؟ این «مردم کوچه و بازار» همان «مردم همیشه در صحنة» امثال بنی‌صدر و خامنه‌ای نیستند؟ در عمل به همین دلیل است که اردوغان جفنگیاتی مشابه عملة فاشیسم در ایران «غرغره» می‌کند، ترهاتی که پیشتر ملاممد خاتمی، اصلاح‌طلبان و «سبزها» علم کرده بودند. اینان هم با اسرائیل سر جنگ دارند و هم از جمله طرفداران اسلام «راستین» و تلفیق دمکراسی با دین‌اند! ولی در مورد آنکارا دادوفریادهای اخیر را می‌توان به تقاضای کمک یک غریق تشبیه کرد که به هر تخته‌پاره‌ای متوسل می‌شود. اردوغان جهت خارج کردن «کمالیسم» دست‌نشانده از بن‌بست استراتژیکی که تحمل آن هر روز برای آنکارا سخت و سخت‌تر ‌می‌شود دست به التماس برداشته.

کمالیسم انگلیسی در ترکیه،‌ ‌ همچون فاشیسم «آخوندی» در ایران گام به گام به بن‌بست‌های استراتژیک «تاریخی» خود نزدیک می‌شود، و همانطور که فروپاشی «اسلام حکومتی» را در سکوت کامل در قلب دستگاه حکومت پاکستان شاهد بودیم، دیری نخواهد گذشت که دگردیسی در حیات سیاسی ایران و ترکیه نیز علنی شود. جهت پرهیز از اطالة کلام، ‌ مواضع مسکو پیرامون اسلام و اصولاً بنیادهای دینی را در فرصت‌های بعدی مطرح خواهیم کرد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید20سپتامبر2011

proxylist.at
hidemybehind.com
youservers.info
proxy.baubd.info
jenniferprx.info
unblock-surfer.info
https://proxfree.com
brittanyprx.info
jessicaprx.info
clothing-article.com
taylorprx.info
casinofree.in
samanthaprx.info
you-anonymized.info
anonymouslyproxy.info
rebeccaprx.info
courtneyprx.info
sarahprx.info
alexisprx.info
hide-at-school.info
usa-vpnsite.info
binaryway.tk
unlimited-info.tk
elite-proxy.info
newfast-proxy.info
myquickproxy.info
quickproxytoday.info
proxy-agent.info
fast-proxynow.info
rareguardian.info
launchcode.info
highforexprofit.tk
highlyjumping.tk
4hide.info
lowstocksurf.tk
epilepsyid.tk
ashleyprx.info
amandaprx.info
youserver.info
briannaprx.info
stephanieprx.info
rachelprx.info
surf-unblocker.info
filter-cracker.info
surf-unblockers.info
alyssaprx.info
proxy-business.info
laurenprx.info
meganprx.info
https://myclothes-online.com
experthide.com
bypass-privacy.info
proxyforever.net
nicoleprx.info
morganprx.info
juicyproxy.com
madisonprx.info
webdaili.info
proxy.bangladeshall.info
https://vpn-usa.info

 

بربادرفته‌ها!

به تدریج ابعاد و زوایای آشکار و پنهان پدیده‌ای که در نظام رسانه‌ای جهان «بحران بدهی‌های دولتی» خوانده می‌شود از پرده برون می‌افتد. این به اصطلاح «بدهی‌ها» که برخی محافل مالی در ایالات متحد از وجود فرضی‌‌شان جهت تضعیف مواضع باراک اوباما استفاده کرده و از این مسیر اعتبار مالی کاخ‌سفید را به زیر سئوال بردند، پدیده‌ای است همچون «بحران هسته‌ای» در حکومت اسلامی، البته در ابعادی به مراتب گسترده‌تر و فراگیرتر. خلاصه بگوئیم، «مشکل مالی» به صورتی که در نظام رسانه‌ای عنوان می‌شود به هیچ عنوان وجود ندارد؛ همانطور که «تهدید هسته‌ای» نیز در بحران هسته‌ای حکومت اسلامی وجود خارجی نداشت.

با مقایسة دو نمونة بالا، به این نتیجه می‌رسیم که مذاکراتی در جریان اوفتاده و برخی محافل قدرتمند از طریق هیاهو پیرامون این «مذاکرات» سعی دارند در این میانه سهم‌ بیشتری برای خود تامین کنند. به عبارت دیگر، این هیاهوی‌ رسانه‌ای جهت پوشش دادن به مسائل دیگری به راه می‌افتد، هر چند در مورد «بدهی‌» کشورهای اتحادیة اروپا و حتی ایالات متحد این هیاهو در عمل از ابعاد گستردة جهانی برخوردار شده.

ولی از قدیم گفته‌اند، «دروغگو کم حافظه است!» به همین دلیل بر اساس گزارش روزنامة «لوموند»، در می‌یابیم که علیرغم بدهی‌های کذا، شرکت سهامی «ایرفرانس ـ کی‌. ال. ‌ام» 50 فروند هواپیمای ایرباس خریداری کرده، و سفارش 50 فروند دیگر را نیز در دستور کار قرار داده! در سال 2004، شرکت «سهامی» کذا از ادغام «ایرفرانس» و «کی‌ال‌ام» هلندی سر برآورد، و علیرغم عنوان «شرکت سهامی»،‌ اختیارش به دست دولت‌های فرانسه و هلند است. حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر دولت‌های اروپائی، بر اساس هیاهوی رسانه‌ها در معرض ورشکستگی قرار گرفته‌اند، چگونه به خود اجازه می‌دهند دست به چنین سرمایه‌گزاری عظیمی در میانة بحرانی بزنند که فرضاً «بدهی‌» دولت‌ها به «بانک‌ها» به وجود آورده؟

از سوی دیگر، به گواهی تجربیات تاریخی در امور مالی و اقتصادی، هنگام آغاز بحران‌های گستردة جهانی، نخستین صنعتی که ضربة‌ اول را متحمل خواهد شد خطوط هواپیمائی است. چرا که مسافرت از طریق هواپیما به صرف سرمایة هنگفتی نیاز دارد که نمی‌توان آن را با تکیه بر لشکر «بینوایان» تأمین کرد. حال، حتی اگر برخی مدعی شوند که بحران به یونان، اسپانیا، ایتالیا و … مربوط می‌شود و فرانسه و هلند در آن گرفتار نیستند، باز هم این سئوال بی‌جواب می‌ماند که در شرایطی اینچنین بحرانی، چگونه شرکت‌های مذکور گسترش سفرهای هوائی را پیش‌بینی کرده‌اند؟ خبر سفارش پنجاه فروند هواپیما در کنار ده‌ها «خبر» دیگر به صراحت نشان می‌دهد که آنچه تحت عنوان «بحران بدهی‌ها» در غرب به راه افتاده فقط یک «خالی‌بندی‌» رسانه‌ای است؛ می‌ماند اینکه هدف چنین بحران‌سازی رسانه‌ای چه می‌تواند باشد؟

به استنباط ما مسئله به تقسیم مناطق نفوذ «سیاسی ـ مالی» در شرایط استراتژیک نوین بازمی‌گردد. شرایطی که طی چند سال گذشته با اوج‌گیری قدرت روسیه، هند و چین مواضع غرب را مورد تهدید قرار داده. این شرایط سه منطقة استراتژیک را شامل می‌شود که مهم‌ترین‌شان مرزهای شرقی اتحادیة اروپا است. دو منطقة دیگر، شمال آفریقا و کشورهای جنوب غربی روسیه، یعنی ایران و ترکیه را در بر می‌‌گیرد! در وبلاگ امروز به مرزهای شرقی اتحادیة اروپا نگاهی می‌اندازیم.

زمانیکه دیوار برلین فروریخت، استنباط غرب، حداقل در چارچوب تبلیغاتی که به راه افتاد این بود که، «غرب پیروز شده!» به همین دلیل نیز اتحادیة اروپا به قصد تحکیم منافع پایتخت‌های غربی، به سرعت به جانب اروپای شرقی منحرف شد. این اتحادیه از آغاز جهت تأمین نفوذ ایالات متحد در کشورهای سابقاً «محور»، یعنی آلمان، ایتالیا و فرانسه و ایجاد انسجام مالی و صنعتی میان اینان پایه‌ریزی شد. ولی با فروپاشی دیوار برلین مأموریت دیگری نیز بر عهدة این «اتحادیه» گذاشتند: گسترش مرزهای سرمایه‌داری وابسته به غرب تا حد امکان در سرزمین‌های شرق اروپا!

اگر کشورهائی از قبیل یونان و پرتغال و اسپانیا که از شرایط اقتصادی‌ای غیرقابل تلفیق با اروپای «صنعتی» برخوردارند به سرعت به دامان اتحادیه فروافتادند، مسلماً دلیلی جز این نداشت که «اتحادیة اروپا» امتدادی مالی و اقتصادی بر «سازمان آتلانتیک شمالی» به شمار می‌رفت. به همین دلیل نیز عضویت کشورهای مذکور در این سازمان «نظامی ـ امنیتی» به صورت «طبیعی» به معنای گسترش مرزهای «اتحادیه» به این کشورها بود! ولی شاهدیم که پس از فروپاشی دیوار برلین و ورود کشورهائی از قبیل لهستان، مجارستان و … به این اتحادیه، در عمل اتحادیة اروپا سعی داشت صورتبندی را به طور کلی «وارونه» کند.

در صورتبندی جدید، عضویت در سازمان «ناتو» پیش‌شرطی جهت حضور در اتحادیه نبود؛ کاملاً بر عکس! اینبار اتحادیه می‌خواست خود را به پیش‌فرضی جهت تحکیم مواضع سازمان ناتو در اروپای شرقی تبدیل کند. به اینصورت که با تحکیم مواضع «مالی ـ اقتصادی» اتحادیه در کشورهای سابقاً «کمونیست»، مرزهای‌ این اتحادیه به درون اروپای شرقی کشیده می‌شد و نهایت امر، گسترش نفوذ «سازمان ناتو» به سوی مرزهای روسیه عملی می‌گردید!

ایجاد پول واحد اتحادیة اروپا یعنی «یورو»، آنهم با دستپاچگی و تبلیغات فراوان قسمتی از همین یورش به سوی مرزهای شرقی بود. یورشی که فرضاً می‌بایست در برابر گسترش نفوذ «روبل» روسیه «سدسکندر» ایجاد کند. کار هیاهوی تبلیغاتی بجائی رسید که جمهوری آذربایجان، گرجستان و ارمنستان نیز «رسماً» قسمتی از قارة اروپا «تعریف» شده، مراکز تصمیم‌گیری در غرب گسترش مرزهای اتحادیه به اینکشورها را نیز «طبیعی» می‌دانستند! در «تبلیغات» ارائه شده، تمامی اروپا عضو طبیعی «اتحادیة اروپا» به شمار می‌رفت!

در این مقطع، از بررسی دقیق پیش‌فرض‌هائی که این برخورد «غیرقابل توجیه»، از منظر استراتژیک می‌توانست در قلب اروپا، خصوصاً در ارتباطات مسکو با لندن و پاریس ایجاد کند، اجتناب می‌کنیم، ولی این امر مسلم بود که نوعی «جنگ مالی» به راه افتاده. واشنگتن که می‌دانست با ورود «رسمی» روسیه به قارة اروپا و فروپاشی قرنطینة «جنگ‌سرد» داستان شیرین «دلار جهانی» با بحران روبرو خواهد شد، سعی کرد با حمایت از «یورو» و اروپائی نمایاندن این واحد پولی، آن را جایگزین دلار کند؛ عملی که حداقل طی چند سال گذشته با موفقیت فراوان روبرو بوده. روبل به اروپا نرسید، هر چند دلار از این سرزمین بکلی رخت بر بست!

جالب اینکه، یکی از مسائل و مشکلاتی که امروز تحت عنوان «بدهی‌ دولت‌های اروپائی»‌ علم شده به حضور فراگیر یورو به عنوان یک «واحد پول استراتژیک» بازمی‌گردد. یک واحد پولی، هر آنچه باشد، صرفاً با تکیه بر بانک، صنایع و خدمات نخواهد توانست از موجودیت خود در برابر تهاجم واحدهای پولی دیگر دفاع کند. یک واحد پولی نمایندة تمام و کمال یک حاکمیت است؛ به بانک و صنایع و خدمات نیازمند خواهد بود، ولی تصمیم نهائی را قدرت نظامی‌ای می‌گیرد که در قفای این واحد پولی می‌ایستد و منافع این حاکمیت را در تخالف با مهاجمان به پیش می‌راند. اروپای غربی در مصاف با نفوذ «نظامی ـ امنیتی» روسیه فاقد چنین پتانسیلی است؛ خصوصاً پس از آنکه ایالات متحد ترجیح داد خارج از پادرمیانی‌های سازمان ناتو، دست به حل و فصل مشکلات خود با روسیه، چین و هند بزند. به این ترتیب اروپا در کنار یک سازمان فروریخته و پوسیده به نام «ناتو»، که دیگر فلسفة وجودی‌اش را نیز از دست داده، تنها ماند.

جالب اینجاست که علیرغم عدم حضور انگلستان در واحد پولی «یورو»، طی سفر اخیر نخست‌وزیر اینکشور به مسکو است که شاهد عقب‌نشینی عملی «یورو» در برابر فشار روسیه می‌شویم. عقب‌نشینی‌ای که تحت عنوان «هماهنگی» لندن با مواضع مسکو در لیبی خود را نشان داد. در لیبی نیز لندن به سیاق معمول قصد داشت همچون دیگر «انقلابات» مشتی اوباش و اراذل شهری را مسلح کرده، تحت عنوان «افراد مستقل‌الرأی» به قدرت برساند و از طریق آنان اهرم‌های مورد نیاز خود را در زمینة سیاست‌های بین‌المللی فعال کند. خلاصه دقیقاً همان عملیاتی را انجام دهد که در ایران، به طرق مختلف پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید تا به امروز به منصة ظهور رسانده. شاهدیم که «استقلال» فرضی اوباش کذا بهترین راه‌ ممکن جهت حل معضلات لندن در تقابل با افکارعمومی و خصوصاً منافع مسکو بوده؛ پروژه‌ای که در آخرین تلاش‌ بی‌ثمر لندن در ایران، یا همان «جنبش سبز» شکست خورد، و تمامی اعتبار سیاسی انگلستان را نیز بر باد داد.

سفر شتابزدة دیوید کامرون، دست در دست نیکولا سرکوزی به لیبی، آنهم دو روز پس از بازگشت از مسکو به صراحت نشان داد که به قدرت رسیدن «مستقل‌الرأی‌ها» در این‌کشور خارج از انتظارات «معقول» می‌باید تلقی شود. به عبارت ساده‌تر، اینبار لندن و پاریس می‌باید در برابر آنچه در لیبی به وقوع می‌پیوندد رسماً و در برابر افکارعمومی «قبول مسئولیت» کنند. و می‌دانیم که برخورد استعماری با منافع ملت‌ها به معنای مردود دانستن مسئولیت‌ پایتخت‌های مهم سرمایه‌داری در برابر مسائل و بحران‌هائی است که نوکران‌شان در این کشورها به راه می‌اندازند.

به طور مثال، دهه‌هاست که آفریقای سیاه توسط «دولت‌های مستقل» غارت می‌شود، پول این غارت نیز در بانک‌های غرب انبار شده. ولی هیچیک از دولت‌های غربی حاضر به قبول مسئولیت خود در قبال موجودیت «دولت‌های پوشالی‌ای» که شهروندان‌شان را قتل‌عام می‌کنند نخواهد بود؛ این است راه و رسم ادارة مناطق «استعمارزده!» راه و رسمی که گویا با عقب‌نشینی منطقة یورو دچار تحول اساسی و پایه‌ای شده.

بی‌دلیل نیست که «تیموتی گیتنر»، وزیر خزانه‌داری ایالات متحد، پس از سفر کامرون به لیبی، به شدت اروپا را مورد حمله قرار داده و خواستار اتخاذ یک «سیاست منطقی» در برابر بحران مالی اروپا و یورو می‌شود! به عبارت ساده‌تر، ایشان به عنوان حامی «منافع استعماری» ایالات متحد در لیبی، حال که افسار اسلامگرایان را «شل‌تر» از آنچه می‌پنداشته می‌بیند، جهت تأمین آنچه قرار بوده لات‌های «اسلامگرا» و دست‌ساز واشنگتن به خزانة ایالات متحد سرازیر کنند، قصد باجگیری از اروپا و واحد «یورو» را دارند. در تاریخ 16 سپتامبر 2011، فرانس‌پرس می‌نویسد:

«ایالات متحد در هشداری که آنقدرها از طرف مسئولان اروپائی جدی گرفته نشد، از منطقة یورو درخواست کرد تا با بسیج نقدینگی کافی به حل بحران پایان‌ناپذیر بدهی‌ها پرداخته، از خطرات هولناکی که شکاف در این اتحادیه می‌تواند ایجاد کند بپرهیزد.»

باید پرسید آقای تیموتی گیتنر به چه دلیل اینهمه به جنبش‌وجوش افتاده‌اند؟ همین چند روز پیش بود که یک محفل تصمیم‌گیرندة سرمایه‌داری در ایالات متحد، اعتبار دولت فعلی را عملاً از منظر مالی به زیر سئوال برد؛ چرا گیتنر بجای «حمله» به اروپا نگاهی به سیاست‌های جاری در کشور خودش نمی‌اندازد؟ جواب مشخص است؛ از قضای روزگار مشکلات دولت آمریکا قرار بوده از طریق به قدرت رسیدن اوباش اسلام‌گرا در لیبی، و حمایت از هم‌نوعان اینان در الجزایر عملی شود! حال که دولت‌های انگلستان و فرانسه، علیرغم منافع استعماری‌شان مجبور شده‌اند مسئولیت عملیاتی را در لیبی بر عهده گیرند، بهره‌برداری‌های نامشروع ایالات متحد، چه در اقتصاد لیبی و چه در صحرای جنوبی الجزایر که بیش از 5 دهه به طول انجامیده به پایان خود نزدیک می‌شود. خلاصه جیغ‌وویغ «تیموتی» بی‌دلیل به هوا بلند نشده؛ نه تنها اعتبار سیاسی انگلستان در ایران از دست رفته که منافع استعماری آمریکا نیز در صحرای لیبی و الجزایر «بر باد رفته» تلقی می‌شود.

ولی اگر تیموتی گیتنر با هیاهو و سروصدا از اروپائی‌ها باج می‌خواهد، جواب‌اش را نیز آلمان که نزدیک‌ترین حاکمیت اروپای غربی به مسکو به شمار می‌رود به تندی داده. آلمان از پیشنهادات آمریکا انتقاد کرده و می‌گوید:

«[…] نمی‌توان بیش از این‌ مالیات دهندگان را تحت فشار قرار داد، با این وجود می‌توان با اخذ مالیات از مبادلات بازار بورس، خصوصاً در ایالات متحد، مبالغ کافی جهت رفع بحران تأمین نمود.»

به عبارت ساده‌تر، آلمان می‌گوید، حال که آمریکا خیلی دل‌اش برای اروپا سوخته می‌تواند از صدها میلیارد دلاری که در روز بورس‌بازان نیویورک به جیب می‌ریزند مالیات گرفته، کمبودهائی را تأمین کند که یورو و دلار در مصاف با استراتژی‌ها منطقه‌ای با آن روبرو شده‌اند. آنان که با قواعد بازی سرمایه‌داری آشنائی دارند مفهوم اینگونه «جروبحث‌ها» را بهتر می‌دانند.

منطقة یورو از الهامات «آتلانتیست» خود هر چه بیشتر فاصله می‌گیرد، و مسئولان اروپائی رسماً به ایالات متحد می‌فهمانند که اگر قصد بهره‌برداری از موضع جغرافیائی اروپا در مسیر تهدید مرزهای شرقی مسکو را دارد، چه بهتر که مخارج این عملیات را خودش تأمین کند. البته مشکل می‌توان در چنین شرایطی انتظار داشت که آمریکا از بورس‌بازان نیویورکی پول گرفته به پای اسلامگرایان لیبی و «جهادیونی» بریزد که با هزار دوزوکلک آن‌ها را در شهر تریپولی مستقر نموده.

در آغاز گفتیم که سه منطقة استراتژیک در حال حاضر از اهمیت برخوردار شده‌اند. مقدمه‌ای بسیار شتابزده بر بحران اروپای شرقی را در همینجا ارائه دادیم، ولی همانطور که می‌توان حدس زد این «مناطق» استراتژیک به یکدیگر به شدت وابسته‌اند. در فرصت‌های بعدی به بحث در بارة استراتژی‌ای می‌پردازیم که به مناطق جنوب غربی روسیه یعنی به کشورهای ترکیه و ایران مربوط می‌شود.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید18سپتامبر2011

speedyproxy.info
hidetheip.info
proxyanywhere.info
speedyvpn.info
unblockedweb.info
breakmyspace.com
unblockprivacy.info
internetandcomputersecurity.com
ditchdebt.co.uk
myproxysite.net
prohide1.info
vpn4school.info
trafficpoint.co.uk
gplusproxy.com
aass.info
https://myclothes-online.com
surf-unblockers.info
experthide.com
proxy.baubd.info
proxylist.at
proxy.bangladeshall.info
alexisprx.info
youservers.info
you-anonymized.info
proxyforever.net
https://vpn-usa.info
freeproxiesite.tk
efbrokers.tk
heavenlyspeed.info
deltaproxy.info
unlock-forex.tk
unblockmyfriends.info
dotmatrik.tk
binarydragon.tk
sariroti.tk
futuresstocksurf.tk
slumstock.cz.cc
3des-encrypt-tunnel.tk
cloneunit.tk

برج و عاج!

امروز یازدهم سپتامبر 2011، دهمین سالگرد حملات تروریستی به برج‌های دوقلو در شهر نیویورک است. این «حوادث» از منظر بسیاری تحلیلگران نقطة عطفی در تاریخ «پساجنگ دوم» تلقی می‌شود، و در همینجا بگوئیم چنین برخوردی کاملاً منطقی است. فروپاشی برج‌های دوقلوی نیویورک، حداقل به صورتیکه همگان شاهد بودیم چندین و چند پیام در بطن خود پنهان داشته که تاکنون در کمال تأسف نظام رسانه‌ای مجال یا اجازة ارائة آن‌ها را نیافته. در نتیجه، آنچه تحت عنوان «حوادث هولناک» نیویورک به روی خطوط خبرگزاری‌ها می‌دود، چیزی نیست جز تکرار مکررات و بازگوئی تبلیغات رسانه‌ای دولت‌های بزرگ پیرامون این فاجعة انسانی. با این وجود، مسلم بدانیم که اگر امروز شرایط مناسب جهت بررسی فاجعة 11 سپتامبر هنوز فراهم نیامده، در آینده، زمینه‌های مساعدتری در پیش خواهد بود. چه بسا که با تکیه بر این زمینه‌ها تحلیلگران بتوانند به دور از منافع مستقیم استراتژیک قدرت‌های بزرگ، و خارج از تبلیغاتی که عملاً به صورت بازگوئی قصة «حسن‌کچل» درآمده، ویراستی منطقی و تاریخ‌نگارانه از این روز مهم و سرنوشت‌ساز ارائه دهند.

در سالگرد 11 سپتامبر، باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحد در سخنرانی‌اش چنین می‌گوید:

«آمریکا با گذشت 10 سال از حملات یازدهم سپتامبر سال 2001 قوی‌تر شده ‌[…] و القاعده در مسیر شکست قرار گرفته‌ است.»
منبع: رادیوفردا، مورخ 11 سپتامبر 2011

بی‌دلیل نبود که پیشتر به قصة «حسن‌کچل» اشاره داشتیم، تبلیغات رسانه‌ای دقیقاً در همین مسیر دنبال می‌‌شود. انتشار چنین سخنانی آنهم از زبان ریاست جمهور آمریکا، نه یک شوخی خنک، که یک موضع‌گیری مسخره و صرفاً تبلیغاتی می‌تواند تلقی شود. واقعیت این است که پس از حوادث 11 سپتامبر، ایالات متحد به هیچ عنوان از موضع برتری برخوردار نشده. بر خلاف اظهارات باراک اوباما، امروز دولت آمریکا بر اساس تخمین‌‌ مراکز تصمیم‌گیری سرمایه، که از قضای روزگار اغلب‌شان آمریکائی نیز هستند در آستانة ورشکستگی کامل قرار گرفته.

مهم‌ترین صنایع خودروسازی ایالات متحد ورشکسته‌اند؛ علیرغم تبلیغات فراوان، «جنرال‌موتورز» و «کرایسلر» رسماً با بودجة دولتی اداره می‌شوند، و تعداد بانک‌های بزرگ و کوچکی که پس از حوادث 11 سپتامبر به ورطة ورشکستگی فروافتاده‌اند از شمار بیرون است. روزی که برج‌ها فرومی‌ریخت نرخ بیکاری در ایالات متحد 4 درصد بود، امروز آمار رسمی آن را فراتر از 9 درصد تخمین می‌زند و امکان بهبود در وضعیت اشتغال عملاً دور از دسترس می‌نماید. بهرة پول که برای بسیاری از آمریکائی‌ها منبع تغذیه و زندگی به شمار می‌آید عملاً به صفر رسیده‌ و با این وجود سرمایه‌گزاری‌ها دیگر جوابگوی نیازها نیست. نفت، مادة حیاتی در رشد صنایع، بین 80 تا 100 دلار در نوسان است؛ نفتی که آقای کلینتن در روزگار بروبیای واشنگتن آن‌ را روی دریا به بهای هر بشکه 12 دلار، و گاه 9 دلار ابتیاع می‌کردند! باید از آقای اوباما پرسید این «قدرت» که شما به آن اشاره می‌کنید کجاست که دیگران آن را نمی‌بینند؟

امروز مواضع استراتژیک ایالات متحد پیرامون محورهای اصلی در خاورمیانه، آسیای دور، آمریکای لاتین و بسیاری مناطق فروپاشیده. دیگر نه اسرائیل می‌تواند به عنوان «بزسرگله»، اوباش اسلامگرا را به نام «مبارزه» با صهیونیسم بسیج کرده و خاورمیانه را به آشوب بکشاند، و نه حکومت دست‌نشاندة ملایان تهران می‌تواند نقش «رهبر» بحران‌سازی‌ها را در چارچوب منافع واشنگتن در منطقه بر عهده گیرد. آمریکای لاتین به سرعت از چنگ ایالات متحد خارج شده به مسیرهائی پای می‌گذارد که عملاً پیش از حوادث 11 سپتامبر غیرقابل تصور می‌نمود. مسیرهائی که در آن‌ها مشکل می‌توان «اقتدار» فرضی واشنگتن را مشاهده کرد.

از سوی دیگر، روابط استراتژیک با قدرت‌های بزرگ جهانی، هند، روسیه و چین در مسیر تضاد با منافع آمریکا و متحدان اروپائی‌اش متحول می‌شود. اینکه آمریکا اروپا را رها کرده، به دامان چین و ارتباط با دولت هند فروافتد به هیچ عنوان برای ایالات متحد که نیروی اصلی، فرهنگی و اساسی‌اش را از اروپای غربی به دست آورده یک عامل «قدرت‌ساز» به شمار نخواهد رفت. ارتباط چین، هند و روسیه با واشنگتن نمی‌تواند همچون ارتباط آمریکا با فرانسه، انگلستان و آلمان به نفع واشنگتن متحول شود. دولت‌های بزرگ آسیائی و روسیه در مفاهیم و ابعادی به مراتب گسترده‌تر و عمیق‌تر «مستقل‌اند». استقلال اینان نه همچون شرکای اروپائی واشنگتن در مفهومی «رسانه‌ای»، «رفقیانه»، و در مسیر مبارزة فرضی با «دشمن واحد»، که در لابیرنتی بسیار پیچیده و پر نشیب و فراز تعریف می‌شود.

آمریکا که در ارتباط با «متحدان» خود، خصوصاً پس از پایان جنگ دوم و پای گذاشتن به استراتژی‌های جهانی، به ساده‌اندیشی در مورد پدیدة «اتحاد» خو گرفته بود، امروز مشکل می‌تواند مفاهیم جدید را در ساختار و ساختمان سیاسی و تشکیلاتی خود جاسازی کند. حداقل بگوئیم، چنین تمایل و یا استعدادی را تاکنون از جانب واشنگتن ندیده‌ایم؛ از آقای اوباما باید پرسید، چگونه می‌توان عدم آمادگی واشنگتن جهت رویاروئی با شرایط جدید را «قدرت» تحلیل کرد؟ چنین برخورد ضعیفی از موضع «قدرت» صورت نمی‌گیرد.

در زمینة ارتباطات داخلی وضع از اینهم خراب‌تر است. دولت اوباما که با شعار پایان دادن به جنگ عراق و به سرانجام رساندن جنگ افغانستان پای به کاخ‌سفید گذاشت، پس از گذشت نزدیک به سه سال، نه در عراق به موفقیت چندانی دست یافته، و نه افغانستان را به مرحله‌ای از صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز با همسایگان‌اش رسانده. امروز در افغانستان گروه‌های ناشناس و مسلح تحت عنوان «طالبان»، با الهام از منابع بین‌المللی متفاوت و «ناشناخته»، دست به خرابکاری، آدمکشی و جنایت می‌زنند. اگر دیروز در چارچوب ارتباطات جهانی این امکان برای دولت واشنگتن وجود داشت که با تهدیدات سیاسی و استراتژیک طالبان را تحت روابط قانونی به صورت گام به گام از مرحلة وحشی‌گری‌ خارج کرده، بحران را در آسیای مرکزی تحت کنترل درآورد، امروز دیگر این امکان وجود ندارد. مشکل و معضل افغانستان،‌ همچون نمونة ویتنام می‌رود تا تبدیل به بحرانی داخلی شود. همانطور که پیشتر نیز بارها گفته‌ایم، مشکل اصلی ایالات متحد پس از بحران 11 سپتامبر فقط زمانی ملموس خواهد شد که واشنگتن به جبهه‌های افغانستان، عراق و دیگر درگیری‌های نظامی «پشت» کند؛ این روز فرا خواهد رسید، چرا که در تاریخ بشر هرگز جنگ پیروزمندانة «استعماری» نداشته‌ایم.

پس از پایان اجتناب‌ناپذیر درگیری‌هاست که بیکاری، تورم، بحران اجتماعی و … همگی در طرفه‌‌العینی خود را در درون مرزهای ایالات متحد به نمایش خواهد گذارد. با این تفاوت که دیگر همچون دوران ویتنام سپر حامی «جنگ سرد» و «پشت جبهه‌ای» نیز در کار نخواهد بود؛ همه جا جبهه می‌شود، و همه جا «شکست».

خلاصه بگوئیم، امروز مشکل می‌توان به سخنان باراک حسین اوباما «دل» بست؛ این سخنان بیشتر جهت مصرف‌کنندگان اصلی‌شان، یعنی توده‌های از «همه‌ جا بی‌خبر» تهیه شده، توده‌هائی که می‌باید روزی از روزها «شکست» ایالات متحد را در دهان مزمزه کنند. ولی این سئوال هنوز باقی می‌ماند، مسبب اصلی این «شکست» کیست؟ تبلیغات سیاسی در ایالات متحد بر این اصل تکیه کرده که صورت مسئله را هر چه بیشتر می‌باید «ساده و ساده‌تر» نمود. در همین چارچوب، و بر اساس این تبلیغات مشتی تروریست اسلامگرا از آنسوی دنیا به نیویورک رفته، پای به منطقة امنیتی مانهاتان گذاشتند و با عملیاتی که از حد تصور نیز فراتر می‌رود، به سیستم عصبی سرمایه‌داری ایالات متحد حمله‌ور شده‌اند! ولی این یک ساده‌انگاری کودکانه بیش نیست.

نه تروریست‌های اسلامگرا از چنان سازماندهی و قدرت عملیاتی‌ای برخوردار بودند که مأموریتی در این مقیاس را اجرائی کنند، و نه ورود به سیستم امنیت «هوائی» مانهاتان کار هر «بزی» است. این عملیات هر آنچه بود، و هر آنچه عنوان شد که بوده، یک مسئله در آن مستتر است: آمریکا، دیگر آمریکای دوران «جنگ‌سرد» نیست. و همین نکتة «پیش‌پاافتاده» که هیئت حاکمة آمریکا حاضر به قبول آن نمی‌شود، زمینة تمامی جنگ‌افروزی‌ها، سخنوری‌های پوچ و بی‌معنا، تخاصم‌ها، تهاجم‌ها و … از جانب واشنگتن شده. باراک اوباما در ادامة سخنرانی‌اش می‌گوید:

«خدا پناه و قوت ماست»
همان منبع!

ولی ایشان فراموش کرده‌اند که برتری آمریکا در دوران جنگ سرد، بیش از آنچه مدیون «خدا» باشد، وامدار ندانم‌کاری و سیه‌کاری بلشویک‌ها بوده. وامدار اجماعی بوده که سرمایه‌داری جهانی توانست پیرامون «نبرد با کمونیسم» در اطراف خود ایجاد کند. نبرد بر علیه استبداد دولتی؛ مبارزه برای به ارزش گذاشتن آزادی عمل انسان‌ها؛ ستیزه با تمامیت‌خواهی بلشویسم و به ارزش گذاردن «رفاه» مادی دنیای سرمایه‌داری در مصاف با فقر و فروهشتگی استبداد؛ و … و این‌ها بود دلیل تبدیل شدن واشنگتن به قلب تحولات «آزادیخواهانة» جهان؛ نه «خداوند!»

امروز خداوند نمی‌تواند برای آمریکا آنچه را که بلشویسم فراهم آورده بود مهیا کند. امروز چرخة تبلیغات رسانه‌ای نظام سرمایه‌داری، که دیگر به تصمیمات واشنگتن نیز محدود نمی‌ماند، نمی‌تواند از مشتی ملا و آخوند دست‌نشانده، در این دیار و آن دیار لنین و خروشچف و استالین بسازد. نشاندن ملاعمر و علی خامنه‌ای بجای مارکس و انگلس یک لودگی تاریخ‌ستیز است. هر چه زودتر دست از مسخرگی برداشته و نوکران‌تان را به سرطویله فراخوانید، و به این ترتیب واقعیات کنونی جهان را بپذیرید.

چرا که 11 سپتامبر پیامی انسانی نیز در خود دارد؛ پیامی که تمامی حوادث کلیدی و سرنوشت‌ساز طی تاریخ بشر در خود مستتر داشته‌، و آن اینکه سرنوشت انسان‌ها در تمامی این کرة ارض به یکدیگر وابسته بوده و وابسته خواهد ماند. با تکیه بر سیه‌کاری‌ها، تبهکاری‌ها، بی‌توجهی به سرنوشت‌ انسان‌ها، و … نمی‌توان در برج‌های عاج، بی‌خیال و سبک‌بال نشست و نظاره‌گر جهان شد. تجربة 11 سپتامبر نشان داد، برج‌های عاجی که با به زیر پای گذاشتن حقوق انسان‌ها به آسمان می‌رود، همچون برج‌های دوقلو، پوشالی‌تر از آن است که «معماران‌شان» تصور کرده‌اند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید12سپتامبر2011

proxyforever.net
https://vpn-usa.info
unblockedproxysites.us
proxyaction.info
clothing-article.com
proxysitesforschool.net
15aa51.info
you-anonymized.info
webdaili.info
surf-unblocker.info
fastschoolproxy.tk
infinitisurf.tk
maplecode.info
broadbandfiber.tk
americanproxie.info
zirutechno.info
backpassing.tk
speedysurf.info
hotsurffree4.tk
daktarin.tk
balabroker.tk
internethidesurf.tk
fingerwordip.info
gadgetsurf.tk
prox2surfer88one.tk
myip-gadget.info
massbasic.tk
collegefund.tk
minegone.tk
fastcollegeproxy.tk
cowder.tk
cretproxy.tk
cashsurf.tk
usa-vpnonline.info
airproxy.us
allsiteunblock.info
unblockthat.us
free-web-proxy.us
unblockwebsite.us
schoolproxysites.us
newproxysites.us
om-up.com
usa-vpnsite.info
proxyconnect.info
proxyadvance.info

 

دزد و دراکولا!

در مجموعه مطالب‌ خود پیرامون «نفوذ عوامل حکومت اسلامی به سیستم ایمیل‌ ایرانیان» «رادیوفردا»، مورخ 15 شهریورماه 1390، به گزارش دولت هلند پیرامون «سرقت» و «جعل» گواهینامه‌های شرکت هلندی «دیجینوتار» نیز اشاره کرده، احتمال می‌دهد که اوباش حکومت اسلامی به حدود 300 هزار نشانی اختصاصی کامپیوتری،‌ یا «آی. پی» رخنه کرده باشند:

«گزارش‌ها حاکی [از آن است] که در پی سرقت و جعل گواهینامه‌های شرکت هلندی دیجینوتار […] نزدیک به 300 هزار نشانی اختصاصی کامپیوتری (آی‌پی) در ایران ممکن است با رخنه و نفوذ مواجه شده ‌باشند.»

نخست باید گفت که نفوذ به سیستم ایمیل و رخنه به «آی پی» دو مطلب جداگانه است، و به هیچ عنوان نمی‌تواند در یک زمینة‌ واحد تحلیل فناورانه مورد بحث قرار گیرد. از پرداخت به جزئیات خودداری می‌کنیم،‌ ولی در همینجا باید عنوان کرد که طرح نفوذ به ایمیل‌ها مطلب جدیدی نیست،‌ و پیرامون‌اش در همین وبلاگ مطالب گسترده‌ای آورده‌ایم. از یک سال و نیم پیش بارها و بارها گفته‌ایم که چگونه حکومت اسلامی و برخی کارشناسان «خارجی» و متخصصین «مزدور» سعی دارند در سیستم ایمیل ایرانیان نفوذ کنند. این عملیات که تحت نظارت وزارت اطلاعات و با همکاری شرکت‌های غربی و مسلماً با «چراغ‌سبز» برخی دولت‌ها در غرب آغاز شد، در مرحلة نخست تلاش داشت که جهت ایجاد نوعی «داتا بیس» امنیتی بر روی شبکة ایمیل خود، به مجموعة گسترده‌ای از آدرس‌های ایمیل‌ ایرانیان در سیستم اینترنت جهانی دست یابد.

به همین دلیل شبکة وابسته به وزارت اطلاعات بر روی اینترنت به شدت فعال شد و تحت عنوان ایجاد روابط «دوستانه» و «رفاقت» و «چرا با ما حرف نمی‌زنید؟» و غیره سعی در به دست آوردن ایمیل ایرانیانی داشت که می‌پنداشت روی شبکة اینترنت فعالیت‌های سیاسی و یا حتی فرهنگی گسترده‌ دارند. برخی ایرانیان «خوش‌خیال» و ساده‌لوح به سرعت در این تله افتاده، ایمیل‌های «عملیاتی» خود را در اختیار عمال حکومت اسلامی قرار دادند. زمانیکه یک مجموعة قابل توجه از این ایمیل‌ها به دست آمد، و «داتا بیس»‌ مورد نظر قابل بهره‌برداری شد، حکومت اسلامی فاز بعدی عملیات خود را آغاز نمود. در این فاز مشتی «لطیفه‌نویس دولتی» شروع به نوشتن جوک‌های مختلف و بسیار «بامزه»، حاجی‌پسند و ملادوست کردند. جوک‌های خنکی که معمولاً بجای «ترک‌ها» ـ علی خامنه‌ای ترک‌تبار است ـ لرها را هدف قرار می‌داد، و بجای مضامین «سکسی» از مفاهیمی «غیرسکسی» استفاده می‌کرد، و … خلاصه بگوئیم، جوک‌هائی هم‌باد با نظام «عزت و ادبار!»

این «جوک‌های» ارزشی در شبکة اینترنت توسط آدرس‌های همان «داتا بیس» وزارت اطلاعات به حرکت در آمد، و باز هم برخی خوش‌خیال‌ها برای «خودشیرینی» و نشان دادن اینکه چقدر «بامزه» هستند، عین «خر ملانصرالدین» این جوک‌ها را برای دیگر ایرانیانی که آدرس‌های ایمیل‌شان هنوز در اختیار وزارت اطلاعات قرار نگرفته بود ارسال کردند! این جوک‌ها در واقع همچون «اسب ترویا» آدرس‌های ایمیل را از سراسر جهان جمع‌آوری کرده، و از آ‌نجا که حداقل یکی از ایمیل‌ها متعلق به خبرچینان وزارت اطلاعات بود همة این آدرس‌ها نهایت امر می‌رسید به دست «حاج‌آقا!»

البته «داتا بیس» کذا فقط برای حکومت اسلامی قابل استفاده بود؛ همان‌ روزها برخی افراد که از لات‌بازی‌های جمکران و اربابان‌اش آگاهی داشتند سعی کردند با استفاده از قسمت‌هائی از این «داتا بیس» برخی «اطلاعات» را به درون ایران بفرستند. حدس بزنید چه اتفاقی افتاد؟ سرویس‌های خارجی از ارسال ایمیل‌ها «خودداری» ‌کردند! به عبارت ساده‌تر، حکومت اسلامی توسط سرویس‌های خارجی ایمیل، از گوگل گرفته تا یاهو و دیگران مورد حمایت قرار می‌گرفت، همان حمایتی که اینک شرکت گوگل با ممانعت از ارسال وبلاگ‌های «سعید سامان» از طریق «ایمیل» همچنان به آن ادامه می‌دهد!

پس از این مرحله است که جهت نفوذ به درون آدرس‌های «مورد نظر»، ابزار مورد نیاز هم به حکومت اسلامی داده شد و به سرعت شاهد هک شدن ایمیل‌ها و سایت‌ها و وبلاگ‌های «مخالفین» می‌شویم. البته اینهمه در پس پردة‌ سکوت «رسانه‌ای» بسیار انساندوستانه. تنها اثری که این عملیات بر سطح جامعة ایران گذاشت، همانطور که دیدیم بالا رفتن شمار اعدام‌ها بود! اعدام‌هائی که توسط برادران «لاری‌جانی» به بهانة مبارزه با قاچاق مواد مخدر صورت می‌گرفت. ولی عملیات تروریستی سازمان سیا و حکومت جمکران محدودیت‌های فراوانی دارد، محدودیت‌هائی که به آن‌ها اشاره نمی‌کنیم، چرا که قصد نداریم خدمتی به این حضرات کرده باشیم.

به همین دلیل است که سازمان کذا جهت توجیه لات‌بازی‌های‌اش آناً گوشت دم توپ خوبی به نام شرکت «دیجینوتار» هلندی را پیدا کرد، و در شرایطی که بیم لو رفتن این عملیات و رسوائی و بی‌آبروئی آمریکا در همکاری امنیتی و سرکوب مخالفین با حکومت اسلامی می‌رفت، شرکت کذا تبدیل شد به شیطان رجیم و «منشأ باطل!» که از قدیم گفته‌اند:

دزدان ، چو به کوی دزد جویند
در کوی دوند و دزد گویند

خلاصه، فریاد «آی دزد!» به یکباره از سایت‌های وابسته به سازمان سیا، خصوصاً رادیوفردا بر روی شبکة اینترنت به آسمان برخاست، و دولت یانکی‌ها نیز «ادعا پشت ادعا» که آهای مردم! چه نشسته‌اید که فلان و بهمان سایت دولتی در آمریکا توسط حکومت اسلامی «هک» شد! جل‌الخالق! حکومت بدبخت و مفلوک چاه جمکران که برای تأمین آب آشامیدنی و نان مردم این مملکت سه دهه است مثل خر در گل دست و پا می‌زند، حالا سایت‌های امنیتی جهان صنعتی را عین نان قندی یکی بعد از دیگری «هک» کرده، به دهان می‌گذارد. اینهم حکایت نبرد بی‌امان «حاج روح‌الله» با آمریکا شده. یادمان نرفته که ایشان با آن آفتابه و سجاده، دست در دست «بنی‌سطل» و «قفل‌زاده»، یعنی مستمری بگیران بانک‌ ملی شاهنشاهی و علی امینی، چگونه با امپریالیسم جهانی دست به گریبان شده بودند. آقا! مگر ندیدید؟ اینها پدر امپریالیسم را در آوردند. امروز هم در بر همین پاشنه می‌گردد؛ حاج‌ممد کشک‌فروش از ته بازار تهران و سیدصادق مشک‌فروش از خلای مسجد شاه اصفهان شبکة اینترنت جهانی را در چنگول‌شان گرفته‌اند.

ولی برای باور کردن این جفنگیات فقط دو تا گوش دراز لازم است. و برای آنکه باورمندان را خدائی ناکرده با خرگوش عوضی نگیرند، چهار تا نعل براق و تازه و خوش دست به سم‌های‌شان می‌زنیم تا «تلق‌ تلق» روی پیاده‌رو بکوبند و گردش کنند. از حق نگذریم، بسیاری از هم‌وطنان عزیز ما از این «نعمات» بهره‌مندند، بی‌جهت نیست که ما را به راستی «جهان سوم» خوانند.

خلاصه می‌کنیم، اگر فعال سیاسی هستید ایمیل، سایت‌ها، وبلاگ و خط تلفن و … همه چیزتان روی «هارددیسک‌ها» کپی شده، با «پسورد» و بقیة قضایا! بیخود خودتان را برای مزخرفاتی که «رادیوفردا» روی خط «می‌چپاند» خسته نکنید؛ این داد و فریاد برای آن است که این‌ها بگویند، «آی دزد!» چرا که دست‌شان در برابر «رقبا» رو شده:

بدزدید بقال ازو نیم دانگ
برآورد دزد سیه کار بانگ

چرا که حتی «آی پی‌» شما هم روی سرور پراکسی‌ها قابل تعقیب است. بله، حکومت اسلامی دست‌نشاندة همین‌هاست؛ هر وقت لازم باشد می‌آیند سراغ‌تان؛ همانطور که سراغ شاپور بختیار هم رفتند و گفتند کار حکومت اسلامی بود. اگر هم با سیاست کاری ندارید که گور بابای جی‌میل و یاهو و یابو و بقیه‌شان، فوق‌اش این است که می‌آیند ایمیل خاله‌خانم را می‌خوانند؛ چه بهتر! ممکن است به حال‌تان تأسف خورده قطره اشکی هم برای مصائب‌تان سرازیر کنند. در شرایط فناورانة امروز، بدترین گزینه برای یک فعال سیاسی تکیه به شبکة اینترنت، تلفن‌های همراه و خصوصاً سیستم «دی ال اس» است. این سیستم به دلیل «آی پی ثابت» در اروپا خیلی «طرفدار» پیدا کرده! اگر نمی‌خواهید با نعل‌های براق در کوچه و خیابان تلق‌تلق کنید،‌ از این شبکه برای ارتباطات سیاسی خود استفاده نکنید؛ شوخی هم در کار نیست.

حال که به «شوخی» رسیدیم، قبل از پایان مطلب امروز نگاهی به مسئلة سوریه و حکومت اسلامی بیاندازیم. چند روز پیش علی خامنه‌ای، مقام معظم چاه جمکران، پس از آنکه لات‌ولوت‌های‌اش احمدی‌نژاد و مشائی و دوستان‌شان را به عنوان «جریان انحرافی» حسابی فحش‌باران کردند و اینان را با «عورت» و «ک…ر خر» و غیره طاق زدند، تصمیم گرفت برای «ک…ر خرها» سخنرانی بکند؛ باشد که قدرت اسلام اینان را نیز به راه «راست» هدایت نماید.

به همین دلیل پرده‌داران مقام معظم، «جریان انحرافی» را به قفسی که مخصوص علی خامنه‌ای در خیابان پاستور ساخته‌اند و از آن با عنوان «بیت رهبری» یاد می‌کنند دعوت کردند،‌ تا مقام معظم برای این «جریان» یک دهن روضة «داغ» و بسیار پرمغز بخوانند. ولی آنچه بعضی‌ها در تحلیل‌های‌شان فراموش کردند این بود که به چه دلیل علی خامنه‌ای افرادی را به محل اقامت خود دعوت کرده و برای‌شان سخنرانی می‌کند که عملاً به دلائل مختلف «تحت تعقیب» رژیم حاکم قرار دارند بله، اینجا لازم بود که بعضی‌ها یک پرانتز بگذارند، که ترجیح دادند نگذارند. ولی ما این پرانتز را می‌گذاریم.

به استنباط ما آنچه پس از دعوا و یقه‌گیری احمدی‌نژاد و خامنه‌ای پیش آمد، همانطور که قبلاً هم گفته بودیم به ضرر «علی‌خره» تمام شد. حکومت اسلامی که در ویراست «اصلاح‌طلبی» ـ مقام معظم هم یکی از همین اصلاح‌طلب‌ها هستند ـ قرار بود با ارائة یک «اسلام خوب» در مرزهای جنوبی روسیه دست مسکو را تا ابد در حنای سیاست منطقه‌ای یانکی‌ها بگذارد، بالاجبار عقب‌نشینی کرد و هیاهو و لات‌بازی عوامل «سبز» هم نتوانست این آدمکشان «پاستوریزه» را به شخصیت‌های ملی و میهنی تبدیل کند. به همین دلیل نیز حکومت دست‌نشاندة غرب در تهران، جهت به راه انداختن خیمه‌شب‌بازی مفتضح «انتخابات» یک‌بار دیگر مجبور شده در برابر دکانی دست به گدائی بزند که دیگر جز «گند» چیزی بر دکه‌اش باقی نمانده. و دقیقاً در چارچوب ارتزاق از همین «گنداب» است که دوباره شاهد دلربائی‌های «علی‌خره» از باند احمدی‌نژاد می‌شویم. باندی که قرار بود بکلی از صحنة سیاست کشور حذف شود!

البته عقب‌نشینی خامنه‌ای فقط دلائل داخلی ندارد. امروز مشکل اصلی حکومت اسلامی همان مسئلة «ترکیه ـ سوریه» شده. مسئله‌ای که به شدت سیاست منطقه‌ای غرب را مورد تهدید قرار داده. جالب اینجاست که در خدمت به منافع استراتژیک سازمان آتلانتیک شمالی، دولت اسلام‌گرای ترکیه با صحنه‌سازی‌های مسخره در قبال دولت اسرائیل و اخراج سفیر اینکشور از آنکارا قصد دارد مواضع خود را در ضدیت با حکومت سوریه توجیه کند! البته حکومت سوریه به هیچ عنوان «آش دهان سوزی» نیست؛ ماموت بدهیبتی است یادگار دوران «جنگ‌سرد!» ولی در چارچوب سیاست‌های منطقه‌ای مسکو و دهلی‌نو، جایگزینی این ماموت بدقیافه با مشتی ملا و آخوند دست‌نشاندة غرب آنقدرها قابل‌قبول نمی‌نماید. به همین دلیل است که سازمان آتلانتیک شمالی با فشار بر دولت اردوغان در ترکیه قصد دارد هم بازار اسلامگرائی و شهیدپروری را در کل منطقه داغ کند، و هم تهدیدی مستقیم بر علیه اهداف منطقه‌ای مسکو و دهلی‌نو به وجود آورد.

ولی از آنجا که مشکل غرب و دولت‌های دست‌نشانده‌اش در مناطق مسلمان‌نشین روز به روز عمیق‌تر شده، دلیلی وجود ندارد که طی روزهای آینده پایتخت‌های غربی بتوانند از بحران فزاینده‌ای که در تمامی کشورهای منطقه به وجود آورده‌اند «سربلند» پای بیرون بگذارند. اینجاست که شاهد عقب‌نشینی علی‌خامنه‌ای و باند «بیت ‌رهبری» در برابر «جریان انحرافی» می‌شویم. باند «اصلاح‌طلب‌ها» که می‌پنداشت باز هم خواهد توانست بر شاخ سیاست‌های منطقه‌ای غرب بکوبد، حال به صراحت دریافته‌ که اگر تغییری در سوریه رخ دهد، آن نیست که اینان می‌خواسته‌اند؛ یعنی جایگزینی اسد با مشتی آخوند طرفدار آنکارا! به همین دلیل نیز نهایت امر کارشکنی‌های حکومت اسلامی در مسیر ممانعت از اتصال نیروگاه هسته‌ای بوشهر به شبکة برق سراسری کشور پایان یافت، و نهایت امر کاری که قرار بود سال‌ها و سال‌ها پیش صورت گیرد انجام شد! به جزئیات نمی‌پردازیم، ولی نتیجة مستقیم آغاز کار نیروگاه بوشهر این است که تهدیدات «رسانه‌ای» و تبلیغاتی غرب بر علیه حکومت اسلامی، تبلیغاتی که در واقع با هدف حمایت از باند علی خامنه‌ای و تهدید مسکو صورت می‌گرفت دیگر بسیار مشکل خواهد بود.

با تضعیف شدید جناح رهبری و خصوصاً اصلاح‌طلبان، دولت احمدی‌نژاد و تشکیلات وابسته به آن با سرعت به صورتبندی‌های رایج در حکومت‌های استبدادی حاکم بر کشورهای سابقاً شورائی نزدیک خواهند شد. صورتبندی‌هائی که اسلام را نه در مقام یک ایدئولوژی سیاسی، که صرفاً تحت عنوان «دین توده‌ها» مطرح می‌کند. دینی که به دلیل سوءاستفاده‌های رایج سیاست‌های غرب، در مسکو حساسیت شدیدی ایجاد ‌کرده. به طور مثال، سفر احمدی‌نژاد به تاجیکستان را در شرایط فعلی شاهدیم! اگر فراموش نکرده باشیم دولت تاجیکستان به دلیل اعلام ممنوعیت شرکت کودکان در مراسم مذهبی از طرف «مقامات» شیعة اثنی‌عشری در ایران به شدت محکوم شد. اینان عمل دولت را «مخالفت تاجیکستان با فرهنگ اسلامی» معرفی کرده بودند.

حال باید پرسید، احمدی‌نژاد به چه دلیل به کشوری سفر می‌کند که رسماً از طرف اسلامگرایان و وابستگان به محافل دولتی به مخالفت با «دین اسلام» و ایجاد سد در راه اشاعة به اصطلاح «فرهنگ اسلامی» متهم شده؟ جواب این سئوال همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم روشن است، علی خامنه‌ای دست در دست دیگر اسلام‌دوستان و اسلامگرایان، از هر قماش و هر طبقه و قشر، دیگر به آخر خط موجودیت سیاسی خود رسیده‌اند. اینان در مرزهای جنوبی فدراسیون روسیه اگر دست به حرکتی در مسیر اسلامی کردن فضای کشور بزنند، می‌باید صریحاً در برابر مسکو موضع‌گیری کنند و غرب دیگر در شرایطی نیست که از این موضع‌گیری‌ها حمایت سابق را به عمل آورد.

در نتیجه، اسلام‌ سیاسی دیگر عملاً حرفی برای گفتن ندارد؛ در صورتیکه آنچه «جریان انحرانی» لقب گرفته، همچون «کنت‌ دراکولا» هر شامگاه خواهد توانست از تابوت برخاسته و فعالیت‌های سیاسی‌اش را از سر گیرد. حال باید دید برنامة عملی و واقعی «کنت دراکولا» برای کشور ایران چیست، و چگونه ایرانیان قادر خواهند بود از صدمات این غول خون‌آشام جدید خود را محفوظ نگاه دارند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید7سپتامبر2011

free-web-proxy.us
https://proxfree.com
napwartips.com
proxy-websites.us
evony2wiki.com
om-up.com
siteunblockip.tk
fastforhideu.tk
findvacation.tk
supercloack.info
allycard.tk
fastschoolproxy.info
cashgold.tk
driftstock.tk
proxyexchangers.tk
flightsurf.tk
fansandroid.tk
fasterloans.tk
baracuda.tk
hidetop-proxies.tk
unblockunblock.com
white-proxy.tk
smartsurf4ip.info
proxfree.com
websecurebusiness.tk
freebypassme.info
smilesugar.tk
fastschoolunblocker.info
fastforexproxy.info
forexflow.tk
thedoctors.tk
proxyaction.info
unblockthis.us
proxysitesforschool.net
unblockwebsite.us
unblockthat.us
ukebladet.com
philippinestravelforum.com
https://myclothes-online.com
hidemyipnow.us
evonytwowiki.com
allsiteunblock.info
newproxysites.us
homeequitycalifornia.net
airproxy.us
unblockedproxysites.us
fast4pro.info
clothing-article.com

 

پوزه و دریوزه!

برای پاسخگوئی به سئوالات برخی خوانندگان گرامی این وبلاگ، مطلب امروز را به نوعی «کالبد شکافی» شتابزده از آنچه «جنبش سبز» می‌خوانند اختصاص می‌دهیم؛ به این امید که با این مطلب مواضع ما در قبال «جنبش» کذا روشن شود. با این وجود، صرف پاسخگوئی به چند سئوال نمی‌تواند روشنگر یک موضع سیاسی باشد، چرا که موضع‌گیری سیاسی منوط به ارائة یک مجموعه نگرش‌ها خواهد شد. به همین دلیل نیز پیش از طرح مطالب پرسش‌برانگیز می‌باید «ساختار قدرت» در جامعه را نیز بشکافیم. بدون یک «نگرش» منسجم از «ساختار قدرت»، به دست دادن «شناخت» از موضع‌گیری‌ سیاسی عملاً غیرممکن است. پس در گام نخست به بررسی ابتدائی و روبنائی ساختار قدرت می‌نشینیم.

در وبلاگ امروز عبارت «ساختار قدرت» به تشکیلاتی اطلاق خواهد شد که در یک جامعة بشری از قدرت اعمال نظر و پیشبرد خواست‌ها و امیال‌اش برخوردار است؛ چه این «ساختار» در «کلام» مشروع و قانونی باشد و چه غیرقانونی و استبدادی. در عمل، همچنانکه طی مراحل بعدی در همین مطلب مشاهده خواهیم کرد، «ساختار قدرت» فقط در جوامعی انگشت‌شمار، آنهم به صورت نسبی از «مشروعیت» برخوردار است! به عبارت دیگر، بر خلاف آنچه فلاسفة عهد «روشنگری» و مدرن‌ترها در مطالب‌شان عنوان کرده‌اند، در بطن «قدرت» همیشه نوعی منطق مستبدانه به حیات خود ادامه خواهد داد. چرا که «قدرت کاملاً مشروع»، بنا بر تعریف، ‌ دیگر «قدرت» نیست؛ نیازمند تعریفی «نوین» خواهیم شد که آن را در همینجا می‌توان «توازن ایده‌آل» خواند.

توازنی «ایده‌آل»، دست‌نایافتنی و افلاطونی که بر محور آن تمامی بازیگران صحنة اجتماع می‌باید به صورتیکه تا به حال در تاریخ بشر سابقه نداشته بر سر تقسیم «قدرت تصمیم‌گیری»، بهره‌وری از امکانات مادی و تولیدات صنعتی و کشاورزی و … به «توافقی» اساسی و منسجم برسند. با در نظر گرفتن طبیعت زیاده‌خواه بشر، این توافق ایده‌آل «فراانسانی» خواهد بود، و بحث در این باب معمولاً از حیطة بحث‌ فلسفی «انسان‌محور» پای بیرون گذاشته به میانة میدان الهیت و عرفان و عبودیت می‌افتد. همان عرصه‌ای که در آن طی بیش از دو هزار سال بر استبدادی که انسان‌ها بر انسان‌ها حاکم کرده‌اند «ردای» الهیت و تقدس پوشانده‌اند؛ فراموش نکنیم که حکومت دین، حاکمیت کلیسا، برتری این دین بر آن یک، و … همگی از جمله همین میادین‌اند.

با در نظر گرفتن همین «طبیعت زیاده‌خواه» بشر است که ما «ساختار قدرت» را در یک جامعه، ساختاری در راه به ارزش گذاشتن آزادی قلم، بیان و مطبوعات می‌خواهیم. اگر در عمل و به حکم تاریخ از این «زیاده‌خواهی» بشری راه گریزی نیست، چه بهتر که بجای فروافتادن در دامان «فلسفه‌بافی‌هائی» که استبداد و مستبدان را به طرق مختلف «خوش‌نقش»‌ و نگار می‌کند، با پیش‌فرضی مستبدانه به این «آزادیخواهی» رنگ و روغنی «انسان‌محور» و سکولار اعطا کنیم. به عبارت ساده‌تر، برای ما طبیعت زیاده‌خواه بشر فقط و فقط می‌باید راه به «آزادی» ببرد، نه به مسیری دیگر. خواه این مسیر فلسفی باشد،‌ خواه تعبدی و دینی و شرعی و مالی و اقتصادی. به این ترتیب در ساختاری که بر پایة سکولاریسم استوار خواهد شد، تحت عناوین دینی، بومی، اخلاقی و … هیچگونه محدودیت بیان در جامعه قابل قبول نیست.

حمایت از این «آزادی» دلیل دارد، چرا که این «پدیده» پایه و اساس ساختار قدرت در جوامعی شده که اینک چه بخواهیم و چه نخواهیم سردمداران تمدن بشری‌اند. در کمال تأسف دولت‌ها در همین جوامع «پیشقراول»، جهت تأمین منافع نامشروع‌شان در جهان سوم از کسانی حمایت می‌کنند که به دلائل و بهانه‌های من‌درآوردی و احمقانه،‌ شاهرگ همین «آزادی»‌ را بر انسان‌ها بسته‌اند.

در نتیجه، پر واضح است که «ساختار قدرت» از منظر یک سکولاریسم پایه‌ای نمی‌تواند دست در دست ارتش، سپاه پاسداران، شهربانی و نیروهای سرکوبگری شکل گیرد که از دورة رضامیرپنج،‌ در عمل تحت فرماندهی سفارتخانه‌های غربی به سیاستگزاران اصلی کشور تبدیل شده‌اند. به همین دلیل نیز، «آزادیخواهی»‌ در یک نگرش «سکولار» نمی‌تواند از «جنبش‌هائی» حمایت کند، که به صورت علنی و یا تلویحی به «نظر لطف» نیروهای نظامی و انتظامی خیره مانده‌اند. همچنانکه تجربة نفرت‌انگیز 22 بهمن 57 نشان داد، چنین برخوردی با پدیدة «قدرت» به صراحت نمایانگر این تمایل است که جنبش‌های کذا قصد اعمال قدرت نامشروع و پیروی از ساختار سرکوبگر نیروهای نظامی و انتظامی در مسیر منافع خود و حامیان اجنبی‌شان دارند.

برای یک حرکت سیاسی و خصوصاً سکولار، «برادری» با ارتش، و «همراهی» با نیروهای نظامی، چه این ارتش و نیروها «کارگری» باشند و خلقی، و چه امیرپالیستی، به هیچ عنوان نمی‌تواند ارتباطی با حمایت از آزادی بیان، مطبوعات و قلم برقرار کند. در هیچ کشور جهان، و در هیچ نظامی در تاریخ بشر «یونیفورم‌پوش» جماعت از «آزادی بیان» حمایت نکرده. طبیعت ارتش با «آزادی سکولار» در تضاد قرار می‌گیرد،‌ چه این یونیفورم در واشنگتن پوشیده شود، چه در مسکو و چه در پکن؛ هیچ تفاوتی ندارد.

یونیفورم‌پوش در مسیر زندگی‌اش فرامی‌گیرد که از روی تعبد و به صورتی کورکورانه به فرامین عمل کند، نه اینکه جهت فراهم آوردن امکانات «آزادی بیان» دست به اقداماتی بزند! تمامی گروه‌های سیاسی که به نحوی از انحاء از همراهی و همگامی و «اخوت» با نظامی‌جماعت سخن به میان می‌آورند در عمل به اربابان غربی همین ارتش استعماری پیام می‌دهند که حاضریم به فرمان شما، قلادة ارتش دست‌نشانده را بر گردن نهیم؛ این است مفهوم سیاسی و استراتژیک شعار بیشرمانة‌ «همراهی با برادران ارتشی!»

در یک جامعة انسان‌محور و سکولار، ارتش و نیروهای انتظامی در خدمت بنیادهای اجتماعی‌اند، اینان حق ندارند خود را رهبران پنهان یا عیان «حاکمیت و دولت» ببینند. به همین دلیل نیز ما از روز نخست «انقلاب اسلامی» را یک کودتا و عوامل برخاسته از این به اصطلاح «انقلاب» را نیز کودتاچی خواندیم. چرا که اگر ارتش استعماری شاهنشاهی از استقلال عمل نسبی برخوردار می‌بود و می‌توانست با هیاهو و غوغاسالاری «خیابانی» و «فرمایشی» برخورد معقول‌تری نماید، شاید امروز مملکت‌مان به چنین سرنوشت غم‌انگیزی دچار نمی‌شد. ایرانیان فراموش نخواهند کرد که روح‌الله خمینی زمانیکه ملت ایران را مثله می‌کرد، روی شاخ ارتش و شهربانی می‌زد. این مختصر را جهت اطلاع آندسته از «سیاست‌بازان» گفتیم که برای آ‌یندة سیاسی خود و هم‌پالکی‌های‌شان بر سیلان «فراموشکاری‌های» فرضی ملت و تاریخ ملی تکیه کرده‌اند. حال «فرصت طلبان» کودتاچی را رها کرده و نگاهی به «بنیادهای اجتماعی» بیاندازیم.

به صراحت بگوئیم، مقصود از «بنیادهای اجتماعی» به هیچ عنوان بنیادهای سنتی، چه دینی و چه بومی نیست. البته این بنیادها می‌تواند در یک نظام انسان‌محور به موجودیت حاشیه‌ای خود ادامه دهد. ولی در یک نظام سکولار موجودیت یک حوزة علمیه و یا یک دربار که در امور سیاسی، اخلاقی، اجتماعی، مالی و صنعتی نقش «تصمیم‌گیرنده» ایفا کند خارج از هر گونه موضوعیت است. بنیادهای سکولار در چارچوب نیازهای ملموس، واقعی، مالی و اقتصادی انسان‌ها در ارتباط با اقتصاد واقعی کشور، و نه در رابطه با هیاهوسالاری‌های «دولتی» شکل می‌گیرد. بنیادهای سکولار از واقعیات تغذیه می‌کند، نه از گسترش اوهام و تخیلات بومی و دینی. به عبارت دیگر بنیاد اجتماعی سکولار، از تنور خداشناسی‌های «خیابانی» و وطن‌پرستی‌های «قهوه‌خانه‌ای» نان نخواهد خورد.

در همین راستاست که در یک سکولاریسم پایه‌ای، اوباش شهری، یا همان‌ها که طی شکل‌گیری شهرنشینی از دورة ناصرالدین میرزای قاجار تا به امروز به تدریج به عصای دست استعمار و ارتش سرکوبگر تبدیل شده‌اند، به طور کلی می‌باید از صحنة سیاستگزاری کنار گذاشته شوند. به همین دلیل یک سکولار هرگز از تظاهرات به اصطلاح «خودجوش» که معمولاً با تکیه بر «اوباش وابسته به محافل» در کشور سازماندهی می‌شود حمایت به عمل نخواهد آورد و با این جماعت همراهی نخواهد کرد. بهتر بگوئیم! سکولاریسم به دلائلی که در بالا آمد چنین تحرکات خشونت‌پرور، گنگ، بی‌هدف و صرفاً «تنش‌زا» را در هر قالبی از پیش محکوم می‌کند. چرا که تجربة تاریخی به اثبات رسانده که دود این «آتش‌افروزی‌ها» فقط به چشم ملت ایران خواهد رفت.

حال که هم «تعریف» بنیادهای اجتماعی در یک حاکمیت سکولار به اختصار ارائه شد، و هم ارتباط اوباش شهری را با «حاکمیت» مشخص کردیم، می‌باید ببینیم چنین بنیادهائی خارج از هیاهوسالاری «اوباش شهری» و «دولتی‌ها» چگونه می‌تواند اصولاً پای به منصة ظهور بگذارد؟ پاسخ به این پرسش روشن است: در ارتباط با واقعیات اجتماعی، مالی و تشکیلاتی. به طور مثال، در کشور ایران «روند رایج» این است که سیاست‌های خارجی دست به آشوب‌آفرینی در دانشگاه‌ها بزنند. اگر می‌گوئیم «آشوب‌آفرینی» به این دلیل است که دانشجونمایانی که هیاهو به راه می‌اندازند هیچگونه «مطالبات» صنفی ندارند. اگر هم گروهی دانشجو در مسیر یک تحرک آگاهانه و صنفی، مطالباتی واقعی ارائه دهند، سریعاً از سوی «دانشجونمایان» که همان عوامل دولت و حکومت سرکوبگرند منزوی شده، کار به درگیری با نیروهای انتظامی کشیده می‌شود. نتیجه هم روشن است، تحمیل و گسترش فضای امنیتی‌ بر کل جامعه، به انزوا کشاندن خواست‌های صنفی و «منطقی» دانشجویان،‌ و نهایت امر در ترادف قرار دادن «تحرکات دانشجوئی» با آشوب‌گری! این همان مجموعه مطالباتی است که استعمار از دولت دست‌نشانده‌ و نیروهای نوکرصفت «یونیفورم‌پوش» خود در کشور ایران دارد. بدیهی است که چنین تحرکاتی به هیچ عنوان در مسیر مطلوب یعنی در راه تحکیم پایه‌های یک سکولاریسم انسانی و واقعی متحول نخواهد شد.

یک سکولار واقعی، و نه یک عروسک کوکی که طوطی‌وار دهان‌اش را باز و بسته می‌کند، نمی‌تواند از آنچه تحت عنوان «جنبش سبز» به راه افتاد حمایت به عمل آورد. نتیجة هیاهوسالاری «سبز» امروز در برابر چشمان‌مان نشسته؛ افزایش قدرت اوباش یونیفورم‌پوش سپاه پاسداران؛ نابودی هر گونه حق و حقوقی که می‌توانست هنوز در قاموس «شهروندی» مورد «احترام» حکومت اسلامی قرار گیرد؛ و نهایت امر، استقرار حکومت اسلامی در جایگاه وحشی‌ترین حاکمیت‌های جهان، بر اساس آمار «انتشار یافتة» اعدام‌ها!

جالب اینکه،‌‌ «جنبش‌سبز» که برای ریش و پشم میرحسین جلاد و عمامه و نعلین کروبی خودفروخته بیش از دو ‌سال است گوش ما ملت را کر کرده، در برابر اوج‌گیری شمار اعدام‌ها در ایران خفقان کامل گرفته. تو گوئی این اعدام‌ها در قاموس این آخوندک‌ها و بچه‌آخوندهائی که نان اجنبی می‌جوند، «حق» است! نمی‌دانیم کدام گوساله‌هائی تحت عنوان «سکولار» در کنار امثال امیرارجمند، جهانبگلو و «پروفسور» نصر می‌نشینند و اصولاً سخن گفتن از سکولاریسم در «جنبشی» که ریشه‌های‌اش را از توحش آخوندیسم شیعة اثنی‌عشری به عاریت گرفته،‌ چه قماش دروغ شاخداری می‌تواند از آب درآید.

خلاصه بگوئیم، این همان تله‌ای است که سه دهة پیش سازمان سیا با روح‌الله خمینی بر سر راه ملت ایران گسترد و هنوز هم دست بردار نیست و می‌خواهد با «اسلام رحمانی» و «ایران آباد» میخ طویله‌اش را محکم‌تر بکوبد. سایت رادیوفردا، ‌مورخ ششم شهریورماه 1390، در مطلبی تحت عنوان، «چه شد که ایران قیامت نشد؟» به نقل از «امیرارجمند» یا همان «جن ارجمند» می‌نویسد:

«آنچه که مهندس موسوی و آقای کروبی به دنبالش بودند، یک ایران آباد، آزاد و قانونمدار است. ایرانی مبتنی بر یک تفسیر رحمانی از اسلام، با رعایت حقوق بنیادین شهروندان و یک دولت کارآمدی که بتواند معیشت مردم را بخوبی تأمین کند.»

«معیشت مردم» همان عبارت فریبنده، گنگ و جادوئی است که هم امروز در خطبه‌های نماز جمعه تهران و شهرستان‌ها نیز مورد استفاده قرار گرفت. خلاصه «خط» را سازمان سیا مشخص می‌کند، بگذریم. خارج از تمامی پرسش‌هائی که با مطالعة جملات «خررنگ‌کن» رادیوفردا به ذهن مخاطب آگاه از مسائل اجتماعی و سیاسی حمله‌ور می‌شود، و مسلماً مهم‌ترین‌شان را می‌باید در بررسی «گذشتة درخشان» این آقایان جستجو کرد، مسئلة «تفسیر رحمانی» از اسلام است. تفسیری که گویا قرار شده در این به اصطلاح «جنبش» به مرکز الهامات «مردم» تبدیل شود!

به صراحت بگوئیم، آقای امیرارجمند جفنگ و مزخرف می‌گویند، هیچ سکولاری که شایستة این عنوان باشد با خواستاران حاکمیت «تفسیر رحمانی از اسلام» بر جامعه سر میز مذاکره نمی‌نشیند. حضراتی که امیرارجمندها در ادبیات خیابانی‌شان «سکولار» لقب داده‌اند، همان قوادهائی‌اند که از دورة کودتای 28 مرداد 1332، جهت به ارزش گذاشتن اعتبار آخوندیسم، نقش «سکولار زه‌وار در رفته» بازی‌ کرده‌اند. همان سکولارنماهای مفلوکی که یک پای‌شان دم لژهای «بازار» تهران بود، و پای دیگرشان در حرم حضرت‌رضا در مشهد! و برای کسانیکه لنگ‌شان را اینهمه باز می‌کنند، چه چیز طبیعی‌تر از اینکه نهایت‌ امر ک…ن‌شان جر بخورد؛ صدای‌اش را هم که شنیدیم: «انقلاب اسلامی» حضرت امام خمینی! انقلابی که امروز سازمان سیا به توله‌های‌اش تریبون می‌دهد. باری تولة حکومت اسلامی امام خمینی در ادامه پنجه را گز نموده می‌فرمایند، «وجب!» یعنی قدرت از مردم ناشی می‌شود:

«[…] منشا قدرت، مردم است.»

افسوس که ایشان به دلیل تکرار طوطی‌وار، فراموش می‌کنند بگویند، آنچه «منشاء قدرت» را «مردم» تعریف کرده، نظریه‌ای است سیاسی و سکولار که منشاء قدرت والا، اسلامی، دینی و بومی و فئودال و خصوصاً اعمال حاکمیت به نمایندگی از جانب اولوهیت و الهیت را بکلی مردود می‌داند. تا آنجا که ما می‌دانیم، قرآن و اسلام و سنت پیامبر و احکام و حدیث و جنفگیاتی از این قماش «منشاء قدرت» را هیچگاه مردم تعریف نکرده‌اند، این منابع از «ناس» به عنوان تل بندگان خدا یاد می‌کنند. خلاصه بگوئیم، با تکیه بر عبارات بی‌معنائی از قماش «وشاورهم‌فی‌الامر» و «حق‌الناس» و غیره نمی‌توان دمکراسی و سکولاریسم قرن بیست‌ویکم را به منجلاب فاشیسم اسلامی کشاند.

همانطور که می‌بینیم، «جنبش سبز» از چمنزار «نظریه‌پردازی» غرب آنچه را که «دوست» دارد و به دهانش شیرین می‌آید، چیده و به «پوزه»‌ می‌برد. و آقای امیرارجمند نیز عین امام خمینی گوربه‌گور شده‌اش می‌خواهد با کمک «برادران» در رادیوفردا، همان مزخرفاتی را به خورد ملت ایران بدهد که در هیاهوسالاری سال 1357،‌ «بی‌بی‌سی»در واقع مخ «خلق‌الله» را با آن‌ها خورده بود.

خلاصه، اگر منشاء قدرت «مردم» است، نهایت امر این «مردم» می‌باید از منظر حقوقی و اجتماعی تعریف مشخصی داشته باشد تا از تل موهوم «ناس» و «خلق» جدا شود. کاری که «جنبش سبز» از انجام آن طفره می‌رود. روزگاری سوسیالیسم را به اسلام آلودند تا «فاشیسم اسلامی» خلق کنند، امروز برای بزک کردن همین فاشیسم است که دست به دامان «سکولاریسم» شده‌اند تا آن را نیز به لجن ابهام «مردم» و «اسلام رحمانی» بیالایند. مشخص کردن مواضع و ارائة «تعریف» می‌ماند برای سه دهة دیگر. برای هنگامه‌ای دیگر که یک «امیرارجمند» دیگر با حمایت یانکی‌ها، یا بهتر بگوئیم با دریوزگی در بارگاه ارباب، پوزه به «علف» خواهد زد تا برای ما ملت یک فلسفة «مبارزاتی» دیگر بنویسد!

آنچه در بالا آوردیم فشرده‌ای بود بسیار محدود از ریشه‌های تضاد پایه‌ای سکولاریسم با جنبش سبز؛ مسلماً این مطلب که در حد یک وبلاگ ارائه شده، نه کافی است و نه رسا. هر چند به استنباط ما می‌تواند برای آن‌ها که خواستار «دریافت» بهتری از موضع‌گیری‌های سکولاریسم سیاسی هستند مقدمه‌ای باشد کوتاه بر برخورد یک سکولار با مسائل اجتماعی.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید3سپتامبر2011

cashnow.tk
allinbyprox.info
proxyupdaters.tk
deltasurfer.tk
surf-perfectip.info
privatevpn.tk
social-online.info
unblockhostweb.info
waverunner.tk
wealthonline.tk
creditsurf.tk
bomain.tk
vpnservers.tk
androidsmart.tk
forexfreebrowse.tk
paragonproxy.tk
forexfun.tk
diabetictest.tk
coolrequest.tk
canoesurf.tk
talentproxy.tk
lasiksurfer.tk
proxfast.info
evonytools.com
surfbud.info
evonyforum.com
airproxy.us
czproxy.eu
fast4pro.info
newproxysites.us
napwartips.com
proxy-websites.us
unlockbrowser.tk
appsurf.tk
surfinsurance.tk
kupongaringerag.tk
proxy2surfoffice.tk
boatsurf.tk
anonymproxy.info
standingpass.tk
freedomcard.tk
modifydomains.tk
fasterandroid.tk