از هم اینک سیاستهای «بادکنکی» حزب دمکرات آغاز شده، و شاهد تحرکات دولت بایدن پیرامون مسائل داخلی و جهانی هستیم. تلاش برای محاکمۀ دونالد ترامپ، تبلیغات گسترده پیرامون بستن زندان گوانتانامو، کودتا در بیرمانی، هیاهوی خیابانی در روسیه، شایعۀ بمباران هستهای کالینینگراد، و … و جدیداً اطلاعیۀ گروهی از نمایندگان جمهوریخواه و دمکرات در حمایت از یک دولت سکولار در ایران، فقط قسمت نمایان کوهیخی است که محفل بایدن مسلماً از ماهها پیش روی میز طراحی حزب دمکرات گذارده بود. با این وجود، چه بهتر که بجای فروافتادن در گرداب تبلیغاتی دولت جدید نیمنگاهی به واقعیات سیاسی بیاندازیم. واقعیاتی که نشاندهندۀ توانائیهای دولت بایدن در اعمال سیاستهائی باشد که در بوق و کرنا گذارده. در این راستا نیمنگاهی گذرا به سیاستهای داخلی آمریکا و نقش واشنگتن در برنامۀ برکسیت الزامی میشود، سپس بدون اتلاف وقت به بررسی مسائل ایران میپردازیم.
دولت ترامپ که با حمایت از برکسیت، انگلستان را از اتحادیۀ اروپا بیرون کشید، و ادعا داشت که برنامۀ گستردهای جهت کنترل اقتصاد جهانی در آستین دارد شکست خورد. برخی تحلیلگران شکست ترامپ را نتیجۀ بیماری واگیردار کووید 19 میدانند؛ گروهی دیگر معتقدند که طرحهای ترامپ، حتی بدون این بیماری فراگیر بلندپروازانهتر از آن بود که آمریکا توانائی اجرائی کردنشان را داشته باشد. در هر حال، پس از گذشت 4 سال به صراحت میتوان گفت که برنامۀ ترامپ، هر چه بوده با شکست روبرو شده. امروز انگلستان با آنچه ادعا میشد فاصلۀ زیادی دارد، و به دلیل 10 درصد سقوط تولید ناخالص ملی بحرانی «کلان اقتصادی» طی سالهای دراز دامان کشور انگلستان را فرا خواهدگرفت.
از سوی دیگر، علیرغم سرازیر کردن سرمایۀ کشورهای اتحادیۀ اروپا به درون نظام اقتصادی آمریکا، واشنگتن نیز با صورتبندی حاکم بر انگلستان فاصلۀ چندانی ندارد. در آمریکا که هر روز به طور متوسط 3 هزار تن از بیماری کووید جان میبازند، ماههاست که بانکمرکزی جهت حمایت از ساختارهای صنعتی و تولیدی دست به خرید مستقیم سهام شرکتها زده. و هر چند از این مفر ارزش سهام رو به صعود میگذارد، این نوع سیاست که از سالها پیش توسط دولت ژاپن نیز دنبال شده بود، نتیجۀ مثبتی در زمینۀ اقتصادی به همراه نخواهد آورد. نتیجۀ واقعی این است که اعتبار شرکتها از میان میرود؛ پول رایج کشور بیارزش میشود؛ زمینۀ نوآوری و رقابت سالم اقتصادی به شدت تضعیف میشود؛ و … و در آخر شرکتهائی که به این ترتیب دولتی شدهاند، ماموتهائی خواهند بود که همچون سیستم اداری در کشورهای جهان سوم جز بلعیدن بودجۀ ملی، گسترش فساد تشکیلاتی و عدم کارآئی دستاوردی نخواهند داد. این شیوۀ برخورد که در ژاپن تجربه شده بود، در کمال تعجب در آمریکا تحت ریاستجمهوری فردی دنبال شده که ادعای حمایت بیچون و چرا از سرمایهداری لیبرال را داشت! ولی ظاهراً حزب دمکرات و باند بایدن نیز جز دنبال کردن همین برنامۀ پوچ هدف دیگری ندارند. در نتیجه، میباید قبول کرد که علیرغم هارتپورتهای دهانپرکن، ملت آمریکا پایان «تونل وحشت» را به این زودیها به چشم نخواهد دید. و در چنین شرایط نامساعد مالی و اجتماعی، اگر تبلیغات سیاسی واشنگتن را به محک آزمایش بگذاریم به صراحت خواهیم دید که واشنگتن بیشتر به سگی میماند که خوابیده پارس میکند.
در این مرحله، ادعاهای آمریکا پیرامون دیگر مسائل جهانی را کنار گذارده، مستقیماً به مسئلۀ ایران میپردازیم. همانطور که بالاتر گفتیم گروهی از نمایندگان پارلمان آمریکا خواهان حمایت از یک دولت سکولار، غیراتمی و غیرتروریستی در ایران شدهاند! جالب اینکه، همزمان با اعلام این «سیاست پارلمانی» گروههای سیاسی خارج از کشور فعال شده، هر یک ادعا میکنند که اطلاعیۀ کذا روی به اهداف آنان دارد! به عبارت سادهتر، همه جز رضا پهلوی، فریاد «ما هم هستیم!» سر دادهاند. ولی سخنان رضا پهلوی مبنی بر اینکه بازگشت آمریکا به برجام یک «اشتباه» است، نشان میدهد که در شرایط فعلی حمایت کاخسفید از خانوادۀ پهلوی پایان یافته.
در هرحال از آنجا که گروههای سیاسی ایران، چه آنان که در تهران به زعم خودشان دولتمدارند، و چه خارجنشینها، جملگی خراجگزار آمریکا به شمار میروند، روی سخنان اخیر واشنگتن در مورد ایران، نمیتواند با اینان باشد؛ با کرملین است. از سوی دیگر، با نگاهی دقیقتر درمییابیم که، آنچه در این اطلاعیه اعلام شده بیشتر به اهداف سیاسی کرملین در ایران نزدیک است، تا سیاستهای کلاسیک آمریکا. این روسیه است که به شدت از اسلامگرائی در ایران هراس دارد، و برنامۀ هستهای ایران، همچون برنامۀ هستهای پاکستان روسیه را هدف گرفته تا دیگر کشورها را. و نهایتاً باید یادآور شویم که عملیات تروریستها در افغانستان، چچنی، ترکیه و عراق بیشتر روسها را هدف میگیرد تا آمریکائیها را.
بررسی این واقعیات از دولت بایدن سیالهای در دو مسیر متخالف میسازد. ایندولت از یک سو قصد دارد با گنجاندن تمامی سیاستهای کرملین در تبلیغاتاش، کارتهای روسیه را به دست گرفته، به خیال خود کرملین را در سیاست ایران منزوی کند. و از سوی دیگر، با هیاهوسالاری و بحرانسازی دست روسها را در داخل روسیه و اروپای شرقی و غربی در پوست گردو بیاندازد. جای تردید نیست، این عملیات که در واقع نوعی تردستی و جیببری سیاسی به شمار میرود، اگر با موفقیت توأم گردد کارت برنده را به گروه بایدن خواهد داد؛ البته همانطور که گفتیم، «اگر» موفق شود!
ولی شرایط آن نیست که آمریکا میپندارد. به عبارت دیگر، دزد ناشی دوباره به کاهدان زده. با نیمنگاهی به مسائل اروپا، خصوصاً روابط امروزی واشنگتن با پایتختهای اروپای غربی به صراحت میبینیم که این رابطه سوای آن است که در دو دهۀ پیش بوده. واشنگتن در شرایطی از اروپا تقاضای همکاری در سیاستهایاش در شرق اروپا را دارد که رابطۀ اروپای غربی با واشنگتن به شدت شکرآب است. فراموش نکردهایم که بحران جلیقه زردهای فرانسه و بلژیک؛ اوباشگری نئونازیهای آلمان، هلند و … و خصوصاً برنامۀ ضداروپائی برکسیت، طی تمامی سالهای ترامپ همچنان ادامه داشت. و در همین دوره سفیرکبیر آمریکا در آلمان رسماً خواهان فروپاشاندن حاکمیت بورژوازیهای اروپا، و برقراری «حکومتهای مردمی» در اینکشورها شده بود!
اگر این واقعیت غیرقابل انکار است که هیئتهای حاکمۀ اروپای غربی جملگی تا مغز استخوان وابسته به ایالاتمتحداند، این سئوال نیز مطرح است که، آیا این وابستگی میتواند همچون نمونۀ دول دستنشاندۀ جهان سوم تا مرز خودفروپاشانی در بارگاه ارباب کشیده شود؟ به استنباط ما پاسخ به این پرسش منفی است. و این پاسخ به همان اندازه به دلیل طبیعت ویژۀ بورژوای دولتهای اروپای غربی است، که بازتابی است از روابط نوین «اروپا ـ روسیه» در هزارۀ نوین. به همین دلیل لاوروف، وزیر امور خارجۀ روسیه در چارچوب تحرکات جدید دولتهای اروپای غربی که امکان اعمال تحریمهای جدید علیه روسیه را بررسی میکنند، کار را به اولتیماتوم کشانده:
«در صورت وضع تحریمها روابط با اتحادیه اروپا را قطع میکنیم!»
منبع: دویچهوله، 12 فوریه 2021
ساعتی پس از این اظهارات، سخنگوی کرملین، دیمتری پسکوف اعلام داشت که اظهارات لاوروف از سوی نظام رسانهای اروپائی «تحریف» شده، و روسیه همچنان خواستار گسترش روابط با اروپاست. چه تحریف شده و چه غیر، دیپلمات استخواندار و کارکشتهای چون لاوروف سخنانی بر زبان رانده که میبایست مطرح میشد و این «تهدید» کارتی است که در واقع جهت تعیین سیاست واقعی روسیه برای «طرفهای مربوطه» روی میز گذاشته شده. به مصداق، «من با تو آنچه شرط بلاغ است میگویم، تو خواه از سخنام پند گیر و خواه ملال!»
و دقیقاً در دنبالۀ همین روند «پند و ملال» است که امروز خبر رسید دهها تانکر حامل سوخت در مرز ایران و افغانستان، در چند کیلومتری شهر هرات در حریق میسوزند! باید پرسید دهها تانکر و کامیون که الزاماً حامل سوخت نیز نیستند در مرز ایران با افغانستان چه میکردهاند؟ و اینکه، آیا این آتش سوزی با آتشسوزیهای دوران اوباما در مرزهای جنوبی افغانستان با پاکستان که همه روزه دهها کامیون را به کام حریق میکشاند ارتباطی دارد یا خیر؟ به استنباط ما این ارتباط وجود دارد، و دولت ملایان همچون همتای پاکستانیاش از هیچگونه همکاری با ارتش آمریکا، طالبان، و گروههای تروریست در افغانستان رویگردان نیست. اگر قرار است غرب همزمان با تهدید به تحریم اقتصادی، از یک مجرم مالی و اقتصادی به نام ناوالنی نیز حمایت کرده و دستاندرکار ایجاد انسداد سیاسی در روسیه شود، آیا میتوان انتظار داشت که زیر سبیل مسکو، تروریستهای اسلامگرای افغانستان تحت نظارت ارتش آمریکا از دست ملایان سوخت و دلار و سلاح و … دریافت کنند؟ مسلماً پاسخ به این پرسش نمیتواند مثبت باشد؛ همانطور که در وبلاگ «باقالی برژینسکی» هم گفتیم، روسیه طبیعتاً به شرارتهای واشنگتن در اروپا، در خاورمیانه و آسیای مرکزی پاسخ خواهد داد.
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.