آب!

طبیبی چه خوش گفت در خاک بلخ، که آب حیات است داروی تلخ! ما هم با الهام از همین یک بیت از امیر خسرو دهلوی، یک داستان کوتاه نوشتیم!‌ در آن اگر خاک بلخ نیست، خاک ایران هست! و اگر آب حیات نیست، آب قنات در حیاط هست. این داستان کوتاه، یادواره‌ای است از سفر ما به کشور سوئد ـ برخی می‌گویند در دورة «فراصنعتی» سیر می‌کند ـ و نهایت امر یادی است از آنچه نمی‌باید فراموش کرد: گذشته‌ها و خاطره‌ها!‌ و از آنجا که حافظ می‌گوید، «چو هست آب حیاتت به دست تشنه ممیر!» ما هم این داستان کوتاه را «آب» نامیدیم، تا حداقل خودمان تشنه نمیریم!

نسخة پی‌دی‌اف ـ داستان کوتاه آب در اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ داستان کوتاه آب در اسپیس

فیلترشکن‌های جدید31اکتبر2008

http://www.fagex-sythe.com
http://www.perfectpaper.info
http://www.yoge.info
inspy.info
http://www.piratesurf.info
functionalnonsense.info
http://www.pilotproxy.info
http://www.faceunblock.info
http://www.fireburst.info
http://www.sunnysurf.info
http://www.freeblox26.info
shne.info
http://www.findmetheway.com
http://www.speedywebsurfer.info
http://www.unlockdaweb.com
putr.info
http://www.testfail.info
http://www.passfail.info
http://www.surfmecloakme.info
http://www.freeblox47.info
bypassthat.biz
http://www.allineed.info
http://www.lolbook.info
http://www.lambosurfer.info
http://www.helpsurf.info
http://www.grabb.info
http://www.failme.info
http://www.opul.info
http://www.aflu.info
http://www.freeblox21.info
http://www.letmeonfacebook.com
http://www.passthetest.info
http://www.rocketspeedsportscar.info
http://www.evira.info
http://www.browserburst.info
http://www.trul.info
tisgone.com
http://www.ezilagel.com
http://www.surfinpeace.info
http://www.yaje.info
http://www.enjoyschool.info
http://www.whatfor.info
http://www.2unblock-bess.info
rhou.info
http://www.xoli.info
http://www.estray.info
http://www.freeblox37.info
http://www.killershark.info
http://www.musclecarsurfer.info
http://www.passbuddy.info

جنگ و بهبود!

امروز شاخص «داوجونز» در بازار بورس نیویورک 11 درصد افزایش داشت! و به صراحت بگوئیم این نوع افزایش در شرایطی که اقتصاد جهانی را رسانه‌ها در شرف فروپاشی گزارش می‌کنند، فقط نشان از یک امر می‌تواند داشته باشد: بعضی محافل چشم امید به «جنگ» دارند. می‌باید پرسید این «جنگ» چیست و در کدام منطقه از جهان کرکس‌های سازمان ناتو به دنبال تغذیه از اجساد ملت‌های جهان سوم نشسته‌اند؟ می‌باید پرسید، کدام حکومت دست‌نشانده و جماعت نوکرصفت، اینبار ملت خود را در برابر لولة توپ سازمان ناتو قرار خواهد داد؟ و نهایت امر می‌باید این مسئله را روشن کرد که این نوع «جنگ‌آوری‌ها» اگر امکان‌پذیر باشد، امروز بدون توافق مسکو، پکن و دهلی‌نو صورت نمی‌گیرد.

از مدت‌ها پیش بوق‌های منفور رسانه‌ای سخن از یک «بحران» به میان می‌‌آوردند: «بحرانی اقتصادی»! ولی می‌دانیم که «بحران»، حتی اگر واقعیت‌ هم داشته باشد، فقط در صورتی «ملموس» خواهد شد که رسانه‌‌ها در بوق آن بدمند. مردم عادی از بحران چیز زیادی دستگیرشان نخواهد شد؛ اطلاعات می‌باید در اختیار اینان قرار گیرد، و از آنجا که «اطلاعات» جهت‌دار است، «عامل» آگاهی ملت‌ها و توده‌ها نیز در جهت مورد نظر متحول خواهد شد. ولی جالب است که این به اصطلاح «بحران»، که معلوم نیست دلائل واقعی‌اش در کجا پنهان مانده، در مقاطع مختلف صور متفاوت نیز به خود می‌گیرد.

نخست از گرانی قیمت مواد غذائی «مطلع» می‌شویم. در کمال تعجب می‌بینیم که در عرض چند ماه قیمت اکثر اقلام مواد غذائی در بازارهای جهانی چندین درصد افزایش یافته! سئوال جالب اینجاست که چگونه در عرض چند ماه تولید و مصرف در زمینة مواد غذائی می‌تواند اینچنین «دیگرگون» ‌شود؟ جواب ساده‌ است، چنین دگرگونی‌ای غیرممکن است، خلاصه بگوئیم «بحران کمبود و گرانی مواد غذائی» یک استراتژی سیاسی است و بس!‌ چرا که نه در عرض چند ماه می‌توان جمعیت جهان را آنچنان افزایش داد که تقاضا تا به این حد بالا برود، و نه می‌توان تولید مواد غذائی را تا به این حد کاهش داد، که کمبودی اینچنین وسیع ایجاد شود. این «بحران» که چند ماه پیش آغاز شد، نتیجه‌ای بسیار روشن داشت. تحکیم موضع قدرت‌های غربی در بازارهای تولید مواد غذائی!

نیازی به توضیح بیشتر نداریم ولی نمی‌باید از نظر دور داشت که تولید مواد غذائی، خصوصاً مواد غذائی «استراتژیک» از قبیل گندم، گوشت قرمز، شکر و … اکثراً در کنترل و نظارت کامل قدرت‌های غربی قرار دارد. حتی مراکز تولید برنج در کشورهای آسیای جنوبی، علیرغم حضور قدرت‌های بزرگ چون هند و چین، تماماً به دست محافل غربی کنترل می‌شود. این محافل در زمینة تولید سرمایه‌گزاری می‌کنند، و نهایت امر با استفاده از نیروهای نظامی و شبکة ناوگان‌های تجاری خود بازارهای جهانی را برای این تولیدات می‌گشایند. بدون حضور این قدرت‌ها تولیدات عظیم برنج، سویا و دیگر مواد غذائی در کشورهای آسیای جنوبی صورت نخواهد گرفت!

زمانیکه «بحران گرانی مواد غذائی» به نفع محافل سرمایه‌داری غرب «فیصله» یافت، شاهد بودیم که «بحران نفت» نیز پای به میدان گذاشت. نفت یکی از مهم‌ترین مواد خام و استراتژیک در ساختار صنعتی کشورهای غرب است، و بالا و پائین رفتن قیمت آن نمی‌تواند به دلیل موضع‌گیری‌های این و یا آن کشور جهان سوم و یا شرایط جنگی در تنگة هرمز به وقوع بپیوندد. چرا که در صورت ایجاد کوچک‌ترین خدشه بر روند صادرات نفت به مقصد صنایع جهانی، تمامی کاخ پوشالی سرمایه‌سالاری یک‌شبه فرو خواهد ریخت. در نتیجه، اگر شاهد بالا و پائین رفتن «چشم‌گیر» قیمت نفت‌خام هستیم، در شرایط فعلی می‌باید ریشه را در روابط میان مسکو و واشنگتن جستجو کرد.

بر خلاف مواد غذائی، روسیه در تولید و صادرات نفت‌خام و گازطبیعی از قدرت عکس‌العمل بسیار گسترده برخوردار است. ولی همانطور که دیدیم مسئله اینبار نیز در چارچوب منافع سرمایه‌داری حل و فصل شد؛ نفت خام از 150 دلار برای هر بشکه به 50 دلار سقوط کرد، و این سقوط قیمت، با سکوت کامل سازمان اوپک نیز همراه بود! در عمل، شیخ‌های عرب و حکومت‌های دست‌نشانده در سازمان اوپک، در اجلاس گذشتة این سازمان، بجای نگرانی برای ملت‌های خود، بیشتر نگران وضعیت مالی بانکداران و نزول‌خواران نیویورک بودند!

ولی یک اصل کلی را هیچگاه نمی‌باید فراموش کرد، بحران اقتصادی ریشه‌دار در کشورهای سرمایه‌سالاری به صورتی فصلی ظهور می‌کند، و راه حل خروج از بحران به هیچ عنوان بالا و پائین بردن بهرة پول و یا تزریق نقدینگی در گیشه‌های بانک نیست؛ بحران سرمایه‌داری را فقط «جنگ» بر طرف می‌کند. چرا که این نوع سرمایه‌داری بر محور اقتصادجنگ بنا شده.

در مورد شبکة گستردة «اقتصاد موازی» پیشتر در یک مطلب جداگانه توضیحات مفصل داده‌ایم؛ مطالب را در این مقطع تکرار نمی‌کنیم، ولی یادآور شویم که اگر عامل جنگ از چرخة اقتصاد سرمایه‌سالاری «حذف» شود، و یا به دلائلی این اقتصاد نتواند از عامل جنگ بهرة کافی و مستقیم ببرد، مهم‌ترین ضربه را در اولین گام همان «اقتصاد موازی» متحمل خواهد شد. و امروز شاهدیم که بانک‌های «آف‌شور»، در کشورهای «نیست‌درجهان» از قماش ایسلند، جزایر کایمان، باهاماس، و … در حال فرو ریختن‌اند. این بانک‌ها قادر به حفظ نقدینگی‌ها در ید اختیار خود نیستند، و پر واضح است که با بالا بردن نرخ بهره سعی خواهند داشت «سرمایه‌ها» را در راستای منافع محافل تصمیم‌گیرنده در گیشه‌های خود محفوظ نگاه دارند. این بانک‌ها در شرایطی که بهرة پول در کشورهای غربی عملاً به صفر می‌رسد، تا 20 درصد به سپرده‌ها «بهره» می‌دهند! می‌باید پرسید این پول‌ها کجا سرمایه‌گزاری می‌شود که می‌تواند چنین بازده «فرخنده‌ای» داشته باشد؟

این پول‌ها در جنگ، قاچاق انسان، قاچاق مواد مخدر، قاچاق اسلحه، … سرمایه‌گزاری می‌شود و «کسادی» در این شاخه از فعالیت‌ها، مشکلات عظیمی برای دولت‌های محترم به همراه خواهد آورد. بحرانی که پس از بحران «نفت» پای به میدان تبلیغات جهانی گذاشت، همانطور که می‌دانیم بحران «مالی» نام گرفت! اقتصاد جنگ، یکی از مهم‌ترین ستون‌هایش را از دست می‌دهد، و به دلیل فروپاشی اقتصاد موازی، اقتصاد کل غرب به تزلزل می‌افتد. این تصویر روشن‌تر از آن است که نیازمند توصیف باشد.

با اینهمه شرایط واقعی تغییر نکرده. کشور ایالات متحد در گیر دو جنگ در افغانستان و عراق است، جنگ‌هائی که هر روز بیش روز گذشته نیازمند تزریق بودجة نظامی‌اند!‌ می‌باید پرسید در شرایطی که «بحران» در جهان سرمایه‌داری به راه افتاده، کشور ایالات متحد از کدام منبع می‌تواند هزینة این دو جنگ پرخرج و استعماری را نیز تأمین کند؟ پاسخ ساده‌ است؛ این امکان در شرایط فعلی وجود ندارد. با سرعت گرفتن بحران مالی و اقتصادی، خصوصاً فروپاشی محافل وابسته به اقتصادموازی، پر واضح است که بسیاری از محافل تصمیم‌گیرنده در صدد پیش‌گذاشتن گزینة «جنگ» جهت برطرف کردن مشکلات فعلی باشند. گسترش جنگ در خاورمیانه، آغاز جنگی فراگیر در آمریکای لاتین، و یا گسترش جنگ به کشورهای همسایة افغانستان، هیچکدام نمی‌تواند به طور کامل از فهرست گستردة جنگ‌های «قابل‌مطالعه» از روی میزهای طراحی پنتاگون محو شود. تمامی این «جنگ‌ها» برای پنتاگون «قابل قبول» است!

در مطالبی که در این وبلاگ آورده‌ایم بارها به بحران‌های اقتصادی که از سال1910 تا 1945 دنیای غرب را فراگرفته بود اشاره کرده‌ایم. برای از میان بردن این بحران‌ها، و تحصیل نوعی «فلسفة وجودی» قابل قبول جهت شیوة تولید سرمایه‌داری، دولت‌های غرب، ملت‌های جهان را طی دو جنگ جهانی قصابی کردند؛ تلفات این دو جنگ در وقایع‌نگاری‌های رسمی بیش از یکصد میلیون کشته و صدها میلیون زخمی و آواره برآورد می‌شود. شاید نیروهای مترقی امروز فرصتی داشته باشند، تا بر این چرخة منحوس برای همیشه نقطة پایان بگذارند. می‌دانیم که چرخ‌دنده‌های این شیوة تولید هولناک آنزمان که در میادین جنگ قرار می‌گیرد، همچون کرکسان از خون و گوشت ملت‌ها قدرت و توان خواهد گرفت، این تجربه‌ای است که بشریت از جنگ اول و جنگ دوم دارد.

خلاصه می‌گوئیم، با در نظر گرفتن بن‌بست شرایط سیاسی در کشور آمریکا، و بحران اقتصادی که هیچگونه راه‌حل شناخته‌شده‌ای بر آن متصور نیست، می‌باید این اصل را قبول داشت که دولت واشنگتن مترصد فرصت جهت آغاز یک جنگ است، در این واقعیت هیچ تردیدی نیست! فقط آغاز این جنگ در شرایط فعلی، همانطور که گفتیم بدون تأئید دیگر قدرت‌ها امکانپذیر نخواهد شد، و می‌باید دید که آیا این «اجماع» جهانی بر محور آتش‌افروزی تأمین خواهد شد، یا خیر!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

فیلترشکن‌های جدید29اکتبر2008

http://www.letmeonfacebook.com
http://www.sorro.info
http://www.bypassbuddy.info
http://www.bloxgone10.info
http://www.frypass.info
http://www.freeblox23.info
http://www.fireburst.info
http://www.goslowly.info
http://www.afternoonsurf.info
http://www.redwagon.info
http://www.noeducation.info
http://www.igotbored.info
http://www.cloakmeplease.info
http://www.perfectsurf.info
http://www.fastcarsurfer.info
http://www.scienceburst.info
http://www.freeblox48.info
http://chillsurf.biz
http://www.grabb.info
http://www.wmspot.net
http://www.cenculsurf.com
http://9week.info
http://www.winie.info
http://ig4l.com
http://www.snakesurf.info
http://www.epicproxy.info
http://www.freeblox4.info
http://www.morningbell.info
http://www.freeblox13.info
http://www.scyp.info
http://phus.info
http://www.bloxgone1.info
http://www.mathburst.info
http://www.oakmonster.info
http://www.freeblox9.info
http://www.bloxgone19.info
http://www.repub.info
http://www.passbuddy.info
http://www.jordanbook.info
http://www.bloxgone8.info
http://www.inconclusion.info
http://www.musclecarsurfer.info
http://www.classproxy.info
http://www.freeblox21.info
http://www.freeblox28.info
http://pureparishilton.com
http://www.brownsurfing.info/_.php
http://www.epicsurf.info
http://www.chalkwalk.info
http://www.perfectpaper.info

سینما!

سال‌ها پیش، در روزهائی که بسیاری از هنردوستان و خصوصاً سینمادوستان یکصدسالگی سینما را جشن می‌گرفتند، ما هم به نوبة خود در این جشن شرکت کردیم. از آنجا که نه دوربین داشتیم و نه سناریونویس؛ نه هنرپیشه بودیم و نه کارگردان، برای شرکت در این جشن از قلم استفاده کردیم. روزی شاملو گفت، «می‌خواستم موسیقیدان شوم ولی نشد! چرا که امکان مالی نداشتم؛ شاعر شدم!» شاید قلم همیشه بهترین، ارزانترین و مهیاترین و نهایت امر «مهم‌ترین» وسیله جهت ابراز عقاید، احساسات و بینش‌های انسان باشد، فقط می‌ماند یک اصل کوچک که کمتر به آن پرداخته شده: استعدادهای مختلف و نگرش‌های متفاوت قلم‌زنان!

بله، نوشتن استعداد می‌خواهد، بعضی‌ها دارند و بعضی‌ها هم ندارند! در جهان امروز مشکل می‌توان این «استعدادها» را به صراحت مشخص کرد، چرا که همه می‌نویسند! ‌ دورة نویسندگانی که با تکیه بر تبلیغات و هیاهو «تک‌نویسندگان» قرن و کشور و فرهنگ و هنر معرفی می‌شدند، دیگر سپری شده. سبک‌ها فرومی‌پاشد، واژه‌ها دیگرگون می‌شود، چارچوب‌ها می‌شکند، با این وجود یک سئوال همچنان باقی است: پیام آنان که می‌نویسند چیست؟ چه می‌گویند، و در بازی‌ با واژه‌ها به دنبال چه هستند؟

متنی که در فرمات «پی‌دی‌اف» ضمیمة این مطلب است، یک داستان کوتاه از «سینما» است!‌ «سینما» به عنوان یک محصول که شاید بد بود، و شاید هم خوب! ولی محصولی که بد و خوب‌اش را امروز همگان به همراه داریم. حکایتی است از «سینما»، آنچنان که در دوره‌های گذشته با آن در جامعة ایران برخورد کردیم. هر چند که امروز نیز سینما در ایران همچون دیگر پدیده‌ها تغییر کرده؛ فضاهای اجتماعی، فرهنگی و نمایشی که در اطراف پدیدة «سینما» در آن سال‌ها ایجاد شده بود، از پایه و اساس اگر نگوئیم بهینه شده، حداقل دگرگون شده. این داستان کوتاه نگاهی است تند به «سینما» در جامعة ایران؛ نگاهی که سال‌‌ها پیش به قلم سعید سامانی جوان‌تر، تندتر، و خام‌تر به رشتة تحریر در آمد!

نسخة پی‌دی‌اف ـ داستان کوتاه: «سینما» در اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ داستان کوتاه: «سینما» در اسپیس

فیلترشکن‌های جدید28اکتبر2008

http://www.pwnschool.info
http://www.jordanbook.info
http://www.nostudy.info
http://www.historyreport.info
http://www.freeblox22.info
http://www.jackace.info
http://www.snakesurf.info
http://www.bloxgone6.info
http://www.fruck.info
http://0week.info
http://webbanane.de
http://www.unlockdaweb.com
http://9week.info
http://www.freeblox8.info
http://www.freeblox13.info
http://www.bloxgone18.info
http://www.bloxgone19.info
http://www.passbuddy.info
http://phre.info
http://www.toohottogetcaught.info
http://www.bloxgone3.info
http://www.aflu.info
http://www.unblockedorkut.info
http://www.sorro.info
http://www.schoolpwned.info
http://www.king1.info
http://www.bigpass.info
http://www.pilotproxy.info
http://www.freeblox48.info
http://www.perfectsurf.info
http://www.mucker.info
http://www.epicproxy.info
http://gimmepower.info
http://www.morningbell.info
http://www.faceunblock.info
http://www.tunnelofmystery.info
http://www.lambocloaker.info
http://www.piratesurf.info
http://www.orbic.info
http://www.7tx.net
http://www.drumb.info
http://www.notears.info
http://www.freeblox24.info
http://www.freeblox7.info
http://www.digitaldoor.info
http://kecap.cn
http://www.lambosurfer.info
http://www.sneaktunnel.info
http://2week.info

مارکسیسم‌ها! بخش دوازدهم

در ادامة بحث «مارکسیسم‌ها» امروز به پدیده‌ای می‌پردازیم که پس از مرگ استالین در بطن اتحاد شوروی به منصة ظهور رسید، و آنرا معمولاً «استالینیسم‌زدائی» می‌خوانند. همانطور که می‌دانیم یک نظام‌ «فرد‌پرست» هنگام مرگ «بت‌عیار»، به صورتی بنیادین با بحران روبرو می‌شود. این حادثه‌ای بود که پس از مرگ استالین نیز در اتحاد شوروی رخ داد. اینکه «بحران‌» فقدان رهبر، در یک نظام فردپرست چه ابعاد سیاسی، اجتماعی و حتی امنیتی‌ای ایجاد می‌کند، در بحث فعلی هدف ما نیست. شاید پدیدة «فردپرستی» و تبعات جامعه‌شناختی و روان‌شناختی آن را در مبحثی جداگانه مورد بررسی قرار دهیم. ولی زمانیکه استالین چشم از جهان فرو بست، دیکتاتوری هولناکی که در اطراف شخص وی، و بر محور حضور فره‌وشانة «پدرملت» شکل گرفته بود، با مشکلی اساسی روبرو شد: نبود «پدر»! و از آنجا که «پدر» کذا جهت حفظ موجودیت خود معمولاً بر اوباش و اراذل و جماعت سبک‌مغز و بی‌فکرو ‌هنر تکیه دارد، پس از مرگ «رهبر» مشکل اساسی در این نیست که وی را با «پدر» دیگری جایگزین کنند! مسئله این است که طیف قدرت‌مندان سیاسی از نظر عقیدتی و نظری، به دلیل حاکمیت یک نظریة فردپرست، آنچنان فقیر می‌شود، که در بطن قدرت، افرادی که از شایستگی‌هائی حتی ابتدائی برخوردار باشند، مشکل می‌توان یافت. و این معضلی بود که تشکیلات اتحاد شوروی، پس از مرگ استالین با آن روبرو شد.

در این برهه، با حضور جبهه‌بندی‌هائی متخالف در بطن پولیت‌بورو مواجه می‌شویم. مهم‌ترین آنان جبهة «خروشچف» و جبهة «بریا» بودند!‌ از نظر خروشچف و گروهی که به وی اقتداء می‌کردند، راورنتی بریا، رئیس سازمان امنیت استالین، هدف اصلی به شمار می‌رفت. همگی بیم آن داشتند که بریا به شیوة استالین آنان را یک به یک از دم تیغ بگذراند. ولی خروشچف به دلائلی که هنوز نیز از نظر استراتژیک «ناشناخته» باقی مانده موفق می‌شود پولیت بورو را از شر «بریا» برهاند؛ چندی بعد جلادصاحب‌نام استالین خود نیز به جوخة اعدام سپرده شد، و اتحاد شوروی عملاً پای به دوران استالینیسم‌زدائی گذاشت.

طی بیستمین کنگرة حزب کمونیست اتحاد شوروی، خروشچف رسماً زنگ‌ها را به صدا در آورده، انتقاد مستقیم از «دگم‌های» استالین را آغاز نمود! ولی نمی‌باید فراموش کنیم که این «انتقادات» بیشتر در سطح باقی می‌ماند، و هدف اصلی پولیت‌بورو انداختن مسئولیت اشتباهات بزرگ به گردن فردی بود که سال‌های دراز بر پایة تبلیغات گسترده همه‌کارة اتحاد شوروی معرفی می‌شد! و این نیز یکی از همان شگردهای ویژة روند سیاسی در «شخصیت‌پرستی» است. البته ورای انتقادات سطحی که گروه خروشچف بر استالین وارد می‌دانست ـ و همانطور که گفتیم بیشتر به کار تبلیغات و سرگرم کردن خلق‌الله می‌آمد، سخنرانی «مهم» خروشچف در این کنگره، به این معنا بود که اتحاد شوروی گامی دیگر به سوی «تأئید» موجودیت پدیده‌ای به نام دولت در ساختار بلشویسم بر می‌دارد. ساده‌تر بگوئیم، بلشویسم ویراست نوین گامی دیگر از مارکسیسم فاصله می‌گیرد.

بر اساس تبلیغات خروشچف‌ایسم، «دیکتاتوری کارگری دیگر یک ضرورت در اتحاد شوروی به شمار نمی‌آمد»! ولی همین تبلیغات اذعان داشت، «دولتی که برخاسته از این نظریه بوده، امروز تبدیل به ساختاری شده که متعلق به آحاد ملت است»! خلاصه می‌گوئیم اینبار نیز علیرغم «انتقادات» تند از عملکرد استالین، چند اصل کلیدی در استالینیسم، جهت حفظ منافع گروهی و باندهای حاکمیت، دست نخورده باقی مانده بود. نخست اینکه با این پیش‌فرض‌ها پدیدة «طبقات»، یا آنچه استالین «طبقات نوین» می‌خواند، و نهایت امر پدیده‌ای کاملاً ضدمارکسیست است، بار دیگر در اتحاد شوروی به رسمیت شناخته می‌شد!‌ از طرف دیگر، بلشویسم، با محدود کردن تعریف پدیده‌ای به نام «مردم» یا «آحاد ملت»، اینبار نیز گام دیگری به سوی فاشیسم بر داشت. می‌دانیم که محدود کردن و تقلیل تعاریف اجتماعی یکی از «هنرهای» بزرگ فاشیسم است. ولی آنچه از همه بیشتر اهمیت داشت، برخورد خروشچف‌ایسم با پدیدة‌ دولت بود. همانطور که گفتیم در چارچوب تبلیغات دستگاه حاکمیت، اینک «دولت» متعلق به همه بود؛ نه صرفاً متعلق به کارگران! در نتیجه اصلاً دلیلی وجود نداشت که حاکمیت بلشویک خود را نگران نابودی دستگاه «دولت» کند! با این وجود می‌دانیم که در فلسفة مارکسیسم این نابودی به صراحت پیش‌بینی شده!

در پی تسلط بر اکثر اهرم‌های قدرت در اتحاد شوروی، خروشچف‌ایسم که خود فرزند خلف بوروکراسی سرکوبگر و هولناک استالین بود، گام به گام درگیر یک بازی بی‌شرمانة لغوی نیز شد. خروشچف در 22 امین کنگرة حزب کمونیست شوروی، در تأئید تبلیغات پولیت‌بورو که اینک رسماً «نمایندة تمامی طبقات» معرفی می‌شد، عنوان می‌کند که یک دمکراسی نمی‌تواند به معنای واقعی کلمه توسعه یابد مگر اینکه «دولت متعلق به تمامی ملت باشد، و نه نمایندة یک طبقه»! این «نوآوری» فلسفی که در این مقطع از زبان یک «جوجه‌ لمپن» به فلسفة مارکس اضافه شد، عملاً خروشچف‌ایسم را در تضاد با مارکسیسم قرار داد، چرا که مرحلة «گذار» در فلسفة مارکس فقط از دیکتاتوری کارگری به آغاز کمونیسم مورد بحث قرار می‌گیرد و بس!‌ ولی تبعات «چرخش» ایدئولوژیک خروشچف از اینهم فراتر می‌رود، چرا که بر اساس این «فلسفه‌بافی»، حتی پیش از نابودی دولت، دیکتاتوری کارگری می‌تواند فلسفة وجودی خود را کاملاً از دست بدهد، و فراموش نکنیم که چنین دولتی همچنان «نمایندة آحاد ملت» نیز هست!

ولی چنین «چرخش‌هائی»، خارج از ابعاد نظری و تبعات سیاست داخلی ـ در بعد سیاست داخلی در عمل این چرخش‌ها روی به تأمین منافع طبقات حاکم داشت ـ از نظر استراتژیک نیز مسائل دیگری را در سطوح جهانی به همراه ‌آورد. پس از 20‌امین کنگرة‌ «حزب»، در بطن حاکمیت بلشویک امکان «گذارصلح‌طلبانه» به سوسیالیسم، فضای سیاست خارجی اتحاد شوروی را هر چه بیشتر اشباع می‌‌کند! خروشچف رسماً اعلام می‌دارد که اگر در چارچوب نظام‌های پارلمانی طبقات کارگر بتوانند در کشورهای سرمایه‌داری و یا «استثمار شده» اکثریت ثابت و قدرتمندی به دست آورند، این «اکثریت» می‌تواند نقطة آغاز حرکت به سوی تجلی «سوسیالیسم» باشد!‌ و برای آنان که با الفبای «بلشویسم» آشنائی‌هائی دارند این سخنان به صراحت بازگشت به تخالف‌های پایه‌ای میان «بلشویسم» و «منشویسم‌» است. با چنین بیاناتی، دیگر مارکس تنها متفکری نبود که از بنیاد خروشچف‌ایسم کنار گذاشته شده بود، لنین هم در این «نوآوری» جائی نداشت!

خروشچف امکان این «گذار صلح‌طلبانه» به سوسیالیسم را وجود شرایط ویژة تاریخی عنوان می‌کرد! البته «شرایط ویژه‌ای» که تبلیغات اتحاد شوروی در آن دوره ارائه می‌داد آنقدرها که برخی فکر می‌کنند «محکمه‌پسند» به نظر نمی‌آید. به طور مثال خروشچف عنوان می‌کرد که علیرغم طبیعت مهاجم امپریالیسم، دیگر در ایندوره «جنگ» الزامی نیست! می‌دانیم که چنین بیانات گهرباری در واقع پیروی تام و تمام کرملین از استدلالات ویژة «جنگ‌سرد» است. چرا که اگر بین قدرت‌های مجهز به سلاح هسته‌ای دیگر جنگ «الزامی» نبود، این جنگ بر علیه ملت‌های جهان سوم خصوصاً طی دوران حکومت خروشچف به معنای واقعی کلمه از جانب «امپریالیسم» دنبال ‌می‌شد. و کشتار ملت‌ها، خصوصاً در آسیای جنوبی و شرقی طی این دوره یکی از هنرهای قابل «تحسین» دولت‌های سرمایه‌داری است.

البته همانطور که پیشتر هم گفتیم، جماعت قدرت‌پرستی که گرد استالین جمع شده بود، بی‌بارتر از آن بود که «نظریه‌» ارائه دهد. و هر چند تعجب‌آور بنماید، پیش‌فرض گذار صلح‌طلبانه از سرمایه‌داری به سوسیالیسم، که بر اساس پدیده‌ای به نام «غیرالزامی بودن جنگ» پایه‌ریزی شد، از ابداعات خروشچف هم نبوده؛ قبلاً در آخرین «کتاب» استالین به این «نظریه» اشاره شده بود! هر چند که این نظریه، همچون دیگر «نظریات» استالین متعلق به دیگران بوده: اقتصاددانی به نام «وارگا»! اوژن وارگا، اقتصاددان مجار در عمل گزارشگر نشست‌های «کمینترن» طی سال‌های 1921 تا 1935 بود، و یکی از صاحب‌نظران معدودی است که توانست از تصفیه‌های استالین جان سالم به در برد. وی در سال 1946 کتابی تحت عنوان «تحولات اقتصادی کاپیتالیسم پس از جنگ دوم جهانی» به رشتة تحریر در آورد و در آن صراحتاً اعلام داشت که نظام سرمایه‌داری استوارتر از آن است که پیشتر تصور می‌رفت! البته همانطور که می‌توان حدس زد این سخنان آنقدرها به مذاق استالین خوش نیامد، ولی «پدرخلق‌ها» اگر وارگا را از خود راند و وی را «اقتصاددان بورژوا» لقب داد، هنگام تهیة آخرین کتابی که به نام وی توسط آپاراتچیک‌ها «قلمی» می‌شد، نظریة «غیرالزامی بودن» جنگ‌ها نیز «جاسازی» شد. و این همان نظریه‌ای است که بعدها سر از دکان خروشچف به در ‌آورد!

این «نظریه» شاید در آغاز چندان با اهمیت ننماید، ولی نمی‌باید فراموش کرد که «جنگ‌سرد» و اساس برقراری دو «اردوگاه» در جهان، بر همین نظریه استوار شده. این نظریه امکان قبول موجودیت سرمایه‌داری را در ارتباطی درازمدت و اندام‌وار، در کنار سوسیالیسم پیش‌بینی می‌کند! و راهگشای پدیده‌ای می‌شود که ما آنرا سیاست‌گذاری «امپریالیستی» کرملین در ارتباط با ملت‌های جهان سوم می‌نامیم. چرا که اگر جنگ «الزامی» نمی‌نمود، همانطور که به صراحت دیدیم کرملین از عامل جنگ در کشورهای جهان سوم، پیوسته جهت پیشبرد منافع استراتژیک و گاه موفقیت در مذاکرات مستقیم با سرمایه‌داری استفادة کامل می‌کرد، هر چند که این جنگ‌ها را سرمایه‌داری در چارچوب منافع خود به راه می‌انداخت! و این بحثی است که در آینده به آن می‌پردازیم.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

فیلترشکن‌های جدید26اکتبر2008

http://www.mrblocker.info
http://hzn.in
http://proxy.kruyt.net
http://www.bloxgone1.info
http://www.bloxgone13.info
http://www.ninja-yellow.com
http://www.freeblox3.info
http://malyu.cn
http://www.freeblox12.info
http://ramblingwillie.info
http://www.freeblox16.info
http://7week.info
http://www.bloxgone19.info
http://kecap.cn
http://www.tech59.com
http://www.sput.info
http://obse.info
http://prxepro.info
http://www.bloxgone6.info
http://www.freeblox6.info
http://www.beyondblox72.info
http://www.freeblox13.info
http://www.freeblox1.info
http://www.iibrowse.com
http://www.beyondblox84.info
http://www.bloxgone12.info
http://browse-the.net
http://www.freeblox17.info
http://www.beyondblox86.info
http://sitesatwork.info
http://www.freeblox19.info
http://milya.cn
http://bankwoes.com
http://www.beyondblox81.info
http://www.freeblox14.info
http://www.freeblox11.info
http://limpbiscuit.info
http://molya.cn
http://advetise.info
http://bypasswebfilter.info
http://www.beyondblox91.info
http://www.carcloaker.info
http://www.techn.info
http://www.bloxgone17.info
http://www.ranco.info
http://2week.info
http://unlvs.info
http://www.freeblox4.info
http://www.bloxgone18.info
http://kudok.cn

گدای جنگ طلب!

با ادامة آنچه «بحران مالی» لقب گرفته، شاهدیم که دولت ایالات متحد هر روز بیش از پیش دست‌ودل‌باز می‌شود، و با برداشت از خزانة عمومی، «نقدینگی» در بانک‌های ورشکسته تزریق می‌کند. دیروز وزارت خزانه‌داری آمریکا اعلام کرد که حاضر است تا 540 میلیارد دلار به بانک‌های ورشکسته «قرض» هم بدهد! البته این ولخرجی‌ها جهت تأمین نقدینگی کافی برای بانک‌ها، و همزمان تشویق خلق‌الله در آمریکا به ادامة زندگی «قسطی و قرضی» است. می‌دانیم که اگر به برنامة «زندگی» قسطی در آمریکا کوچک‌ترین لطمه‌ای وارد آید تمامی شبکة تولید و توزیع که امپریالیسم جهانی طی 70 سال گذشته در اطراف خود ساخته همچون کاخی از پوشال فرو خواهد ریخت. فراموش نکنیم که سرمایه‌داری جهانی تا همین چند سال پیش از یک اقتصاد خوب و شکوفا در عصر حاضر «تعریف» ویژه‌ای تحویل خلق‌الله می‌داد. در این تعریف که کاملاً «علمی» و خصوصاً بسیار انسانی و «حقوق‌بشری» نیز هست؛ زمانیکه آمریکائی‌ها «خوب» مصرف می‌کنند، و اروپائی‌ها می‌توانند همچون اسب‌عصاری جان کنده نقدینگی‌ها را جهت تأمین بودجة «مصرف» آمریکائی در بانک‌ها انبار کنند، و در همین راستا جهان سوم نیز بخوبی و خوشی چپاول، غارت و قتل‌عام ‌شود، اوضاع اقتصادی خوب است! به تدریج بر این تثلیث مقدس در قرن بیست و یکم نام ویژه‌ای گذاشتند: «علم اقتصاد»! و زمانیکه با تبلیغات جهانی پیرامون شرایط «خوب» و یا اوضاع اقتصادی «قمر در عقرب» روبرو می‌شدیم، این «تثلیث مقدس» را نیز می‌بایست مد نظر می‌داشتیم.

بر پایة این نوع «علم اقتصاد» زمانیکه بلندگوهای رسانه‌های جهانی اعلام می‌دارند، «بحران اقتصادی در راه است»، معنای آن کاملاً روشن می‌شود. در عمل، بحران در این نظام اقتصادی فقط سه معنا می‌توانست داشته باشد: یا آمریکائی‌ها به دلائلی نمی‌توانستند آنطور که باید و شاید «مصرف» کنند؛ یا اروپائی‌ها به دلائلی نمی‌توانستند دیگر «تولید» کنند. شق سوم نیز نهایت امر و زبان‌مان لال، به این معنا بود که بر روند بسیار «مقدس» قتل‌عام و کشتار و چپاول ملت‌های جهان سوم خللی وارد آمده!

ولی این «علم مقدس» امروز کمی تغییر کرده!‌ فریاد «بحران اقتصادی» همانطور که می‌دانیم از هر گوشه و کنار جهان این روزها به هوا بلند شده، ولی نه آمریکائی‌ها و نه اروپائی‌ها و نه هیچ ملت دیگر در جهان گویا قادر به مهار این «بحران» نیست! پس بهتر است ذره‌بین «مقدس» را برداشته، از نزدیک نگاهی به ابعاد این «بحران» داشته باشیم. چرا که به صراحت در تثلیث مقدس مذکور گویا یک عامل دیگر پای گذاشته و آن را به «تربیع» تبدیل کرده! عاملی که ارباب جراید زیاد از مطرح شدن آن در تحلیل‌ها استقبال نمی‌کنند: منافع سرمایه‌داری روسیه!

روسیه پس از گذار از بحران دوران یلتسین اینک تبدیل به یکی از مهم‌ترین کشورهای تصمیم‌گیرنده در روند مسائل نظامی و استراتژیک جهان شده، و از آنجا که منافع اقتصادی، فرزند خلف روابط نظامی و استراتژیک است، جای تعجب ندارد که روسیه در مسائل جهانی حرفی هم از خود داشته باشد؛ به قول معروف حالا باید چند کلمه هم از «مادر عروس» بشنویم!

همانطور که می‌توان حدس زد «مادرعروس» از شرایط زیاد راضی به نظر نمی‌رسد. چرا که بر خلاف نظام‌های سرمایه‌داری غرب، محل در آمد اصلی «شاباجی‌خانم» فاقد لایه‌های متفاوت و مختلف است. محل درآمد اصلی ایشان، خارج از تسلیحاتی که تحت عنوان «تأمین امنیت» هر از گاهی به ریش ملت‌های جهان سوم می‌بندد، فقط به چند حلقه چاه نفت، چند حوزة گازی، معادن درجة دوم و سوم طلا و تولیداتی از قبیل الماس صنعتی و … محدود می‌شود. خلاصه می‌گوئیم در جهانی که «تلون مزاج» مصرف‌کنندگان، حداقل در ظاهر موتور اصلی نوآوری‌ها، گونه‌گونگی‌ها، و تولیدات رنگارنگ و «حسرت‌آفرین» نزد توده‌های محروم جهان شده، شبکة تولیدی در سرمایه‌داری روسیه، در دوران «تاواریش‌های» سابق گیر کرده. تولیدات فقط به رنگ خاکستری تیره و قهوه‌ای شکولاتی است، یا نفت‌خام است و بوگندو، یا گازطبیعی، که بدبوتر است.

در چنین شرایطی زمانیکه عموسام و جمبول خسته از چپاول ملت‌های جهان سوم قصد دارند در کنار چشمه نشسته و ضمن صرف یک قهوه، مثل کوه‌نوردهای خودمان خستگی از تن به در کنند، سر و کلة تاواریش پوتین پیدا می‌شود که کجا نشسته‌اید، وقت استراحت نیست!‌ البته عموسام، همانطور که می‌دانیم اهل استراحت نیست، می‌خواهد سرمایه‌های به دست آمده را در «خدمات بانکی»، صنایع خانگی، اینترنت، و هزار شاخة دیگر «تزریق» کند، و اجازه دهد که دمکرات‌های «بسیار دوست‌داشتنی» به قدرت برسند و برای چند سالی «حقوق‌ بشر»، «دمکراسی» و … را آنقدر در بوق بزنند و سر مردم را ببرند و حال مردم را بگیرند، که جماعت بجای زندگی در کنار امثال کلینتن و لات‌بازی در صلح‌وصفا، به چاقوکش‌های حزب‌جمهوری‌خواه رضایت دهند! به این می‌گویند «دور حاکمیت» در یک نظام سرمایه‌داری؛ نام دیگر آن دمکراسی سرمایه‌داری است.

ولی همانطور که می‌دانیم همة سرمایه‌داری‌ها از این «دور» برخوردار نیستند، و دیدیم که سرمایه‌داری روسیه درست مانند دوران استالین فقط یک «دور» دارد؛ «دور پوتین»! می‌توان تصور کرد که در روند «معمول» سرمایه‌داری در اینجا مشکلی ایجاد خواهد شد، مشکلی که غرب نمی‌تواند، به دلیل ابعاد وسیع نظامی، با کودتا، جنگ و درگیری و خلاصة مطلب کشت‌وکشتار خلق‌الله آن را فیصله دهد؛ کشت‌وکشتار ملت روسیه فعلاً امکانپذیر نیست! در نتیجه غرب می‌باید با منافع «عالیة» این سرمایه‌داری نوپا «کنار» بیاید، ولی سئوال اینجاست که چگونه این عمل «خداپسندانه» می‌تواند صورت گیرد؟ شبکة «تولیدات» فراگیر که غرب سرمایه‌های چپاول شده را به تدریج در آن‌ها تزریق می‌کند، بسیار گسترده است، و از «صنعت» پورنوگرافی گرفته تا صنایع پزشکی، عروسک‌سازی، و … را شامل می‌شود. این «گستره» را نمی‌توان فقط طی یک دهه در یک اقتصاد سازماندهی کرد؛ روسیه نیازمند دهه‌های طولانی زمینه‌سازی جهت فراهم آوردن شرایط حضور این خدمات و صنایع در جامعه و ایجاد بازارهای مناسب در کشورهای دیگر است. اینهمه اگر نظام حاکم بر روسیه اصولاً «ضرورت» وجود چنین صنایعی را به رسمیت بشناسد!

خلاصة مطلب مشکلی که فعلاً تحت عنوان «بحران مالی و اقتصادی» در سطح جهانی پیش آمده، و رسانه‌ها در بوق‌های آن می‌دمند مشکلی است کاملاً استراتژیک و متعلق به شرایط فعلی در جهان! مشکلی که حتی می‌تواند از ابعاد «پدیده‌شناسانه» و «فرهنگی» نیز برخوردار شود. چرا که آنچه ملت روسیه و نظام حاکم بر این کشور «تولیدات» صنعتی می‌نامد، اجباراً با نظریات آمریکائی‌ها هم‌سو نخواهد بود. با این وجود، دولت آمریکا و دول‌ غرب، سعی دارند به مردم خود نشان دهند که با «حسن نیت» در برابر مطالبات بانک‌ها و شرکت‌های بیمه، می‌توان مشکل اصلی را حل کرد؛ چنین عملی غیرممکن است!

امروز پس از آنکه دولت آمریکا آمادگی خود را جهت «استقراض» در راه فراهم آوردن شرایط فعالیت‌های بانکی اعلام داشت، کاشف به عمل آمد که یکی از مهم‌ترین بانک‌های ایالات متحد به نام «واچاویا» نزدیک به 40 میلیارد دلار «ضرر» داده! و سهامداران «محترم» این بانک می‌باید از محل رانت‌های ماهیانه در ازاء هر سهم نزدیک به 12 دلار «ضرر» بدهند! البته این «ضررها» را می‌باید به معنای «ضرر از منفعت» تلقی کرد، چرا که همین بانک طی سالیان دراز همه‌ ساله میلیاردها دلار رانت خوش‌خوراک و قابل هضم خدمت سهامداران ارائه ‌کرده؛ اگر محصول خوب نیست، حتماً به دلیل کمبود بارندگی بوده!

ولی اگر درست نگاه کنیم این «بارندگی» اصلاً در هواشناسی پیش‌بینی نشده. امروز نیویورک تایمز که به جانبداری از حزب‌دمکرات شهرت دارد، در تیتر خبری خود چنین می‌نویسد:

«ایالات متحد و ناتو طرح‌های خود را برای حمایت از کشورهای همسایة روسیه [کشورهای بالت] به روز می‌کنند!»

در ادامة این مطلب روزنامة کذا به صراحت سخن از «تجربة» تهاجم نظامی در گرجستان و مسائل دفاعی در تقابل با ایدة روسیه از منافع ملی این کشور دارد!‌ اگر فراموش نکرده باشیم آمریکا طرح تعبیة «سپردفاعی» را چند ماه پیش در جمهوری آذربایجان و حتی گرجستان، به بهانة حمایت از کشورهای اروپائی در برابر موشک‌های ایران ارائه داده بود! و امروز به صراحت می‌بینیم که «بحران» معروف اقتصادی پرده‌ها را چگونه در روابط بین مسکو و واشنگتن از هم دریده. این نشان داد که مطرح کردن ایران به عنوان یک خطر استراتژیک فقط یک دروغ «سیاسی» بوده!

در این میان بهتر است نگاهی نیز به روابط غرب و روسیه با ایران داشته باشیم. چرا که امروز تفاوت در بینش سیاسی و استراتژیک روسیه و غرب، بیش از هر کشور دیگر، بر سرنوشت ایران سایه انداخته. در شرایطی که مسکو رسماً اعلام می‌دارد، قصد برپائی یک «ذخیرة» نفتی جهت اعمال کنترل بر قیمت‌های نفت‌خام در جهان را دارد، و به احتمال زیاد کشور انگلستان تا چند روز دیگر ورود اقتصاد انگلیس به دوران «کسادی» را اعلام خواهد داشت، بر اساس گزارش «فارس‌نیوز»، روز ششم آبان ماه آینده، حجت‌الاسلام شاهرودی به مسکو می‌رود، و دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس نیز برای دیدار با مهرورزی به تهران می‌آید.

سفر یکی از مهره‌های شناخته شدة انگلستان در حکومت اسلامی به مسکو، همزمان با سفر رئیس یک شورای دست‌نشاندة انگلیس در خلیج‌فارس به تهران نشان می‌دهد که روابط اگر بین واشنگتن و مسکو در حال سرد شدن است، یا بهتر بگوئیم از دید حزب دمکرات آمریکا «سردی روابط» در برنامة سیاسی گنجانده شده، غرب برای خود در تهران راهی جز همکاری با روسیه نمی‌بیند. و برای اینکار همچون گذشته‌ها پایتخت‌های غرب دست به دامان شبکة معروف جوجه‌های «علیاحضرت ملکه» شده‌اند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


 

فیلترشکن‌های جدید23اکتبر2008

http://www.uhide.us
http://matrixtunnel.info
http://misp.info
http://www.blocksremoved.info
http://milya.cn
http://budij.cn
http://prxepro.info
http://www.ojar.info
http://ihatefilter.info
http://mayn.info
http://unblockthiscomputer.info
http://www.beyondblox86.info
http://www.qyqy.info
http://www.beyondblox77.info
http://www.beyondblox79.info
http://www.beyondblox100.info
http://freshbutpretty.com
http://browsingtime.com
http://www.ojen.info
http://www.beyondblox96.info
http://budih.cn
http://www.beyondblox98.info
http://prxelive.info
http://www.xkxk.info
http://proxypants.info
http://obje.info
http://www.daprox.info
http://nutg.info
http://www.beyondblox82.info
http://malye.cn
http://www.beyondblox87.info
http://malyo.cn
http://holidaysurf.info
http://www.beyondblox75.info
http://www.beyondblox93.info
http://www.bughide.info
http://www.cloakhide.com
http://sitesinschool.info
http://www.beyondblox91.info
http://www.bestprxe.info
http://magn.info
http://obse.info
http://malyu.cn
http://surfincognito.info
http://www.beyondblox72.info
http://kibl.info
http://pvf.in
http://www.iibrowse.com
http://www.mycreditscoreadvice.info/proxy2
http://www.beyondblox80.info

مارکسیسم‌ها! بخش یازدهم

همانطور که دیدیم دوران ماه‌عسل استالینیسم با سرمایه‌داری که از اواسط دهة 1930 به صورتی «زیرجلکی» آغاز شده بود، نهایت امر در آخرین ماه‌های جنگ دوم جهانی علنی شد، و کمونیسم به عنوان یک ایدئولوژی «اشغالگر» پای به بسیاری از کشورهای اروپای شرقی گذاشت. اینبار مارکسیسم بجای تکیه بر الهامات روشنفکران، هنرمندان، فلاسفه، نیروهای سازنده، کارگران و دیگر دست‌اندرکاران واقعی تفکر مارکسیست، تکیه‌گاهی به نام «ارتش سرخ» پیدا کرده بود. ارتشی که دستگاه‌های تفتیش عقاید و سرکوب «امنیتی ـ پلیسی» را نیز در پیشرفته‌ترین ویراست‌ها، تحت عنوان «پر طمطراق» مبارزه با سرمایه‌داری و امپریالیسم همزمان بر سرنوشت ملت‌ها تحمیل ‌می‌کرد. با این وجود این ماه عسل دیری نپائید، چرا که اگر در مورد استراتژی‌های اروپای شرقی «تفاهمی» عمیق بین مسکو و لندن از سال‌ها پیش برقرار شده بود، بحرانی که جنگ دوم در مناطق قارة آسیا و نهایت امر اقیانوس آرام ایجاد کرد درگیری مسکو و واشنگتن را به همراه آورده بود.

رابطة ویژه‌ای که ایالات متحد طی قرن نوزدهم میلادی با اقیانوس آرام و مناطق مختلف در این منطقه و جنوب شرقی آسیا برقرار کرده بود، کمتر مورد بررسی محققین قرار می‌گیرد. ایالات متحد به همراه دیگر قدرت‌های استعماری ـ در اینمورد می‌باید خصوصاً از انگلستان، اسپانیا، پرتغال و هلند نام برد ـ از اوائل قرن نوزدهم چشم طمع به منابع طبیعی و بازارهای آسیای جنوب شرقی داشت. ولی در این میان چند عامل در برابر بهره‌برداری استعماری از این مناطق ایجاد اشکال می‌کرد، یکی از مشکلات اساسی، تقابل میان قدرت‌های استعماری در راه چپاول این ملت‌ها بود. همانطور که می‌دانیم این چپاول استعماری در ظاهر به صورت «تجارت» آغاز می‌شد، و کشتی‌های جنگی اروپائیان، با تشکیل «بنگاه‌های تجاری» در بنادر این کشورها، زمینه‌ساز گسترش نفوذ سیاسی، اعمال نظارت بر مسائل داخلی، کنترل تجارت و اقتصاد محلی، و نهایت امر اعمال استعمار مستقیم بر این ملت‌ها می‌شدند.

در تاریخ استعماری آسیای شرقی و جنوبی، ملت‌ها هر کدام در حد «بنیة» سیاسی خود در برابر این به اصطلاح «تجارت» عکس‌العمل نشان دادند. به طور مثال، و به شهادت تاریخ، «حکایت» این تجارت در مورد جزایر ژاپن به چند ماه نیز نکشید. امپراتور کشور «آفتاب تابان» تمامی کشتی‌های جنگی و تجاری غربی‌ها را از سواحل ژاپن اخراج کرد، و کارشناسان آنان را یا اعدام نمود و یا سوار بر قایق‌های کوچک ماهیگیری به دریا سپرد! به این ترتیب ژاپن تنها کشور آسیائی است که عملاً فاقد تاریخچة استعماری می‌شود، چون همانطور که گفتیم بر روند رشد روابط استعماری پس از طی چند ماه، برای همیشه نقطة پایان گذاشت. در صورتیکه در مورد هند، چین و خصوصاً کشورهای کوچک‌تری چون ویتنام، فیلیپین، و … این روند به عنوان یک شیوة حاکمیت درازمدت، طی دهه‌های طولانی زمینه‌ساز چپاول ملت‌ها شده.

در آخرین هفته‌های جنگ دوم جهانی، سرمایه‌داری «پیروزمند» غرب با مشکلی اساسی روبرو بود. مشکلی که آیندة منافع استعماری غرب در منطقة آسیای جنوب شرقی و اقیانوس آرام را رقم می‌زد، و در عمل پیامد همکاری‌های استالینیسم و سرمایه‌داری طی بحران در اروپای شرقی بود. به طور خلاصه، اگر نتایج استراتژیک جنگ دوم به فروپاشی قدرت عمدة آسیا که در آنروزها امپراتوری ژاپن به شمار می‌رفت می‌انجامید، چه قدرتی می‌توانست در مرزهای گستردة اتحادشوروی که یکی از «برندگان» اصلی جنگ نیز بود در برابر گسترش منافع مسکو مقاومت کند؟ در ثانی اگر ارتش‌های غرب، جهت مقابله با نفوذ مارکسیست‌ها، از فروپاشی امپراتوری ژاپن جلوگیری می‌کردند، تکلیف شبکة گستردة این امپریالیسم قدرتمند که عملاً تمامی کشورهای جنوب آسیا را فراگرفته بود، در فردای جنگ دوم و در تقابل با سرمایه‌داری آمریکا و انگلستان چه می‌شد؟ این سئوال‌هائی بود که در آخرین هفته‌های جنگ دوم در برابر پایتخت‌های غرب قرار گرفت.

همانطور که می‌توان حدس زد، و در تقابل با قدرت‌های استعماری، ملت‌های این مناطق از مدت‌ها پیش جهت فروپاشاندن دژهای استعماری درگیر مبارزات گستردة توده‌ای شده بودند. هند و چین به طور کامل به سوی استقلال پیش می‌تاختند، و مناطق دیگر نیز هر کدام از نطفه‌های مقاومت، هر چند در مقیاسی محدودتر، ولی قابل ملاحظه برخوردار بودند. در چنین شرایطی است که ایالات متحد جهت «اعلام خطر» در برابر تمایالات گسترش‌طلبانة مسکو و همزمان ارعاب ملت‌ها در این منطقه دست به جنایتی می‌زند که شاید در تاریخ بشر بی‌سابقه باشد.

هاری ترومن، رئیس جمهور ایالات متحد، در روزهای ششم و نهم ماه اوت سال 1945 دو شهر عمدة ژاپن، هیروشیما و ناکازاکی را با بمب اتم مورد حمله قرار داد. قربانیان این جنایت بر صدها هزار تن غیرنظامی بالغ می‌شود، و این عمل ضدبشری در شرایطی که کشور ژاپن تا تسلیم نهائی راه درازی در پیش نداشت، لکة ننگی بر تاریخ ملت آمریکا خواهد بود. «توجیهات» ارائه شده از سوی دولت آمریکا در مورد این عمل وحشیانه در ابعاد مختلفی صورت می‌گیرد. نخست این دولت ادعا می‌کند که از تبعات چنین تخریب همه‌جانبه‌ای «مطلع» نبوده! سپس سخن از مقاومت بسیار «شدید» ژاپنی‌ها به میان می‌آید و اینکه دولت آمریکا نمی‌خواست با حملة همه‌جانبه به ژاپن تلفات بسیار سنگینی بر نظامیان آمریکائی و غیرنظامیان ژاپنی اعمال کند! البته توجیهات دیگری نیز در میان است، ولی اینبار هم مسائل واقعی در پشت صحنه قرار گرفته.

همانطور که گفتیم ایالات متحد از نقش امپریالیسم ژاپن و شبکة قدرتمند منطقه‌ای آن در فردای جنگ بسیار نگران بود، ولی یکی از مهم‌ترین دلائل بمباران اتمی ژاپن، این احتمال بود که در صورت حملة نظامی ارتش آمریکا به این کشور، یانکی‌ها در گیر مجادلاتی شوند که چند سال بعد نخست در کره، و سپس در ویتنام گرفتار آن شدند: جنگ با «مارکسیسم‌ها»!‌ آمریکا بخوبی می‌دانست که هم چین و هم هند را پس از جنگ برای همیشه از دست داده. و شاهد بودیم که چین در قالب یک مارکسیسم «دهقانی»، و هند در مقام پرجمعیت‌ترین دمکراسی جهان راهی برای نفوذ واشنگتن نزد ملت‌های بزرگ آسیا باقی نگذاشتند.

ولی تجزیة ژاپن به شیوة کره و ویتنام، و یا از دست دادن این کشور از طریق قیام‌های توده‌ای با تکیه بر رهبرانی چون مائو و یا گاندی، برای واشنگتن یک «فاجعه» بود. فرو افتادن ژاپن به عنوان یک غول صنعتی، در جبهة «مخالف» شاید سرنوشت جهان را در آنروزها تغییر می‌داد، چرا که این به اصطلاح «فاجعه‌»، استرالیا را در مقام یکی از مهم‌ترین دژهای حافظ منافع سرمایه‌داری انگلستان در اقیانوس آرام به جانب مخالفت با منافع ایالات متحد سوق می‌داد، و نهایت امر آمریکا در سواحل غربی کشور به صورتی مستقیم درگیر چالش‌های نظامی و سیاسی می‌شد. آنان که با تاریخ نظامی ایالات متحد آشنائی دارند بخوبی می‌دانند که یکی از صورتبند‌ی‌های غیرقابل تغییر از نظر استراتژهای این کشور پرهیز از گشودن مرزهائی است که بتواند تهدید نظامی مستقیم بر سرزمین‌های ایالات متحد تحمیل کند. تمامی استراتژی‌های دریائی و نظامی واشنگتن از نخستین روزهای استقلال آمریکا بر اجتناب از تحمیل این پدیده شکل گرفته، و آخرین نمونة تاریخی آن جنگ با ارتش اسپانیا بر سر تصاحب ایالت تکزاس بود!

آمریکا، در عمل با بمباران اتمی کشور ژاپن هم نطفة امپریالیسم قدرتمند این کشور را در توکیو از میان برداشت، هم تلاش کرد که شبکة گستردة سرمایه‌داری ژاپن را در منطقه با همکاری انگلستان به نفع واشنگتن و لندن «مصادره» کند، و هم ملت‌های منطقه را از تبعات درگیری با منافع آمریکا بخوبی به هراس افکند! نهایت امر این بمباران به مسکو نیز پیام روشنی ارسال داشت: اگر در آسیا قصد گسترش‌طلبی دارید، احتمال حملات هسته‌ای را نیز «منظور» کنید! این پیام در آنروزها روشن‌تر از آن بود که استالین مفهوم واقعیش را دریافت نکند! بمباران ژاپن این نتیجة کاملاً «منطقی» را به دنبال آورد، که تا 4 سال بعد ـ آنزمان که مسکو اولین بمب اتمی خود را «آزمایش» کرد، شاهد سکوت کامل کرملین در مورد مسائل آسیای شرقی باشیم! این فرصت «طلائی» به آمریکا امکان داد که زمینة تأمین حاکمیت‌های مورد نظر خود را در بسیاری از کشورهای آسیای شرقی و جنوب‌شرقی فراهم آورد.

ولی از نظر استراتژیک، بمباران اتمی ژاپن بازتاب‌های دیگری نیز داشت، بازتاب‌هائی که ایالات متحد از پیش‌بینی آنان در آنروزها کاملاً عاجز بود. نخست اینکه این دولت در عمل ثابت کرد، بر خلاف تمامی تبلیغاتی که در سراسر جهان به راه انداخته، به هیچ عنوان حاضر به تحمل حضور سرمایه‌داری دیگری بر روی کرة ارض نخواهد بود. سرمایه‌داری جهانی به شیوه‌ای که سه کشور کلیدی سرمایه‌دار ـ آمریکا، انگلستان و فرانسه ـ پیش‌بینی‌ کرده بودند، و هنوز نیز بر پایة همین «پیش‌بینی» تلاش‌های جهانی خود را هماهنگ می‌کنند، فقط از یک محور واحد «تصمیم‌گیری» برخوردار است، و تعدد مراکز تصمیم‌گیری را این ساختار به هیچ عنوان نمی‌پذیرد. تبلیغات گسترده‌ای که در دوران جنگ سرد بر محور «هماهنگی» سرمایه‌داری جهانی برای تقابل با «کمونیسم» به راه افتاده بود، یک فریب رسانه‌ای بیش نبود. در واقع، امروز پس از فروپاشی اتحادشوروی و شکل‌گیری سرمایه‌داری «نوپا» در روسیه به صراحت مشاهده می‌کنیم که اصول «تخاصمات» میان آنچه سرمایه‌داری «سنتی» عنوان می‌کنیم و سرمایه‌داری روسیه، از تخاصمات دوران جنگ سرد به هیچ عنوان کم‌تر نیست. از طرف دیگر، و تا آنجا که به بحث ما در مورد «مارکسیسم‌ها» مربوط می‌شود، تهاجم وحشیانة آمریکا به منطقة آسیای شرقی و جنوب شرقی، تهاجمی که حتی سرمایه‌داری‌ها را نیز «هدف» خود قرار داده بود، فقط یک نتیجة مستقیم می‌توانست داشته باشد: تبدیل مارکسیسم به یک ایدئولوژی منطقه‌ای جهت مبارزه با استعمار! اینبار شاهدیم که مارکسیسم بستر واقعی تفکر خود را ترک می‌کند تا تبدیل به نوعی ایدئولوژی مبارزه با استعمار شود. در عمل، حتی اگر بسیاری از «خلقیون» این برخورد را غیرقابل قبول تلقی کنند، این نوع «استفاده» از مارکسیسم بسیار جدید بود؛ نوعی «ابداع» به شمار می‌رفت! ابداعی که شاید توجیهات فلسفی درستی نیز نداشت.

به صراحت بگوئیم، قرار دادن مارکسیسم در بطن یک نظریة «استقلال‌طلبانه»، برخی اوقات «ملی‌گرایانه»، و حتی «آزادیخواهانه» از نظر فلسفی مشکلات بسیار گسترده‌ای ایجاد می‌کند. همانطور که می‌دانیم واژه‌های بالا از نظر فلسفی تعریف مشخصی ندارد؛ این واژه‌ها بسیار گنگ و قابل ارتجاع‌اند! در صورتی که مارکسیسم نظریه‌ای است جهت تغییر شیوة تولید در بطن یک جامعة صنعتی! به عبارت دیگر، تعریف مارکسیسم به هیچ عنوان از «ابهام» برخوردار نیست، ولی در ترادف قرار دادن این «نظریة» مشخص فلسفی با برداشت‌های منطقه‌ای و محلی از «استقلال»، «آزادی»، و … فقط به معنای ایجاد انحراف در اصل مارکسیسم است. انحرافی که در آسیای شرقی و جنوب شرقی شاخه‌های جدیدی بر مارکسیسم افزود، شاخه‌هائی که مهم‌ترین‌شان مائوئیسم به شمار می‌رود!

در عمل، انحرافی که استالینیسم در مارکسیسم به وجود آورد، اینبار در آسیای شرقی تبدیل به انحرافی بازهم گسترده‌تر شد، نظریة «سوسیالیسم در یک کشور واحد» که ستون فقرات استالینیسم بود، اینک می‌رفت تا تبدیل به نظریة سوسیالیسم در بطن «خاقانیسم چینی، امپراتوریسم ویتنامی، و شهنشاهیسم کامبوجی» شود!‌ تجربیاتی که رسماً در تاریخ معاصر شاهد آن بودیم. مارکسیسم در این مناطق بر خلاف روسیه، و فرهنگ‌های صنعتی اروپائی عملاً فاقد «نظریه‌پرداز» در مفهوم واقعی کلمه بود. مارکسیسم تبدیل به وسیله‌ای جهت تجهیز و فراهم آوردن زمینة مبارزة روستائیان و کارگران روستاها در گروه‌های شبه‌نظامی با پدیده‌ای می‌شد که «امپریالیسم» لقب گرفته بود. ولی در بطن این سازماندهی‌ها که همگی خود را «مارکسیست» می‌خواندند، نشانی از «ماتریالیسم» و آموزه‌های پایه‌ای و اساسی مارکس در رد «فئودالیسم» و تأئید آزادی بشر از قید و بند روابط ارباب و رعیتی، خصوصاً نابودی پدیده‌ای به نام «دولت» به هیچ عنوان دیده نمی‌شد. در کمال تعجب شاهدیم که مارکسیسم در آسیای شرقی و جنوب شرقی خود تبدیل به نظریه‌ای در توجیه قید‌وبندهای جامعة فئودال، و قبول حضور گستردة یک دولت سرکوبگر می‌شود!

شاید یک بررسی شتابزده از منطقة خاورمیانه نیز در این مقطع جالب باشد. چرا که بعدها، زمانیکه «مارکسیسم‌ها» شاخه‌های «مجازی»‌ خود را به صورتی که در بالا توضیح دادیم در آسیای شرقی به طور کامل گستردند، با تکیه بر همین «تعاریف» نیم‌بند، پای به کشورهای کلیدی در جهان اسلام نیز گذاشتند!‌ و در آغاز نخستین سال‌های دهة 1970 شاهد شکل‌گیری سازمان‌های «مبارز مسلمان» در این کشورها هستیم! سازمان‌هائی که یا مستقیماً خود را ملهم از تعالیم مارکس معرفی می‌کردند، و یا به صورتی غیرقابل انکار تحت تأثیر این تعالیم قرار داشته، سعی در ایجاد نوعی میانبر «فلسفی ـ اجتماعی» و ایجاد «رابطه‌ای» اندام‌وار بین یک نظام فکری فئودال و قرون‌وسطائی یعنی اسلام، و یک نظام فکری صنعتی و پیشرفته یعنی مارکسیسم داشتند!‌ تلاشی مسلماً بسیار مضحک، هر چند از نظر تمایلات استعماری بسیار جالب توجه!

این نوع التقاط کودکانه نهایت امر کار را به پدیده‌ای «نیست در جهان» به نام «حکومت اسلامی» در ایران کشاند، حکومتی که شعار دیکتاتوری «کارگری» را با دیکتاتوری «مستضعفان» جایگزین کرد، و در واقع نوعی خلافت اسلامی را، در ویراستی کاملاً استعماری و عقب‌افتاده، از سال 1357 تا به امروز بر کشور ایران تحمیل کرده. فراموش نکنیم، در بطن روابط ویژه‌ای که طی سال‌ها بین حزب استالینیست توده و این به اصطلاح «حکومت» ایجاد شد، مسلماً خویشاوندی‌های عقیدتی، به صورتیکه در بالا اشاره کردیم از اهمیت برخوردار می‌شود.

اینک با بازگشت به آسیای شرقی، می‌باید عنوان کرد، سیاست «ایجاد وحشت» که به دست ایالات متحد در این منطقه به راه افتاد، سکه‌ای است که دو «روی» دارد؛ و نهایت امر دست سرنوشت برای یانکی‌ها حکایت دیگری در آسیای شرقی رقم ‌‌زد. خصوصاً اینکه استالین در مقام رهبر بلامنازع «کشور واحد سوسیالیست» در سال 1953 به کام مرگ فرو ‌افتاد، و پیش‌بینی‌های سرمایه‌داری جهانی به رهبری ایالات متحد جهت اعمال کنترل بر منطقة آسیای شرقی و جنوب شرقی به دلیل فروپاشیدن دیکتاتوری هولناک استالین با مشکلاتی عظیم روبرو ‌شد. اوج‌گیری «خروشچف» در پولیت‌بورو و روند «استالینیسم‌زدائی»، شکاف بین چین و شوروی در جبهة هندوچین، شکست آمریکا در جنگ‌های کره و ویتنام، مطالبی است که بعدها به آن خواهیم پرداخت.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ راپیدشیر

پیوند این مطلب در گوگل


فیلترشکن‌های جدید21اکتبر2008

http://www.g4gproxy.com
http://www.greensurfing.info
http://surfincognito.info
http://coolbutcute.com
http://mayn.info
http://budih.cn
http://www.xkxk.info
http://www.beyondblox70.info
http://www.blacksurfing.info
http://www.daprox.info
http://www.beyondblox66.info
http://www.ojar.info
http://www.scratchmyglass.com
http://www.redsurfing.info
http://jewb.info
http://surfanonymous.info
http://www.bughide.info
http://budik.cn
http://www.filterbegone.info
http://www.beyondblox59.info
http://bfree1.info
http://www.beyondblox53.info
http://www.yellowsurfing.info
http://www.orangesurfing.info
http://bfree2.info
http://www.intelinschool.info
http://www.myssl.org
http://karc.info
http://www.beyondblox65.info
http://visitmyspace.info
http://www.mehide.org
http://www.blocksremoved.info
http://www.beyondblox58.info
http://www.seekseekseek.com
http://nothingbutcute.com
http://www.beyondblox64.info
http://bfree5.info
http://bfree7.info
http://www.dnba.us
http://www.prox24.com
http://www.goldsurfing.info
http://www.proxy.cencul.com
http://bfree4.info
http://www.uhide.us
http://teenscards.com
http://www.picster.in
http://budij.cn
http://www.rocketsurf.net
http://kibl.info
http://budif.cn

مارکسیسم‌ها! بخش دهم

در ادامة بحث «مارکسیسم‌ها» امروز به بررسی شرایط در اروپای شرقی طی سال‌های آغازین جنگ دوم جهانی می‌پردازیم. همانطور که پیشتر گفتیم قدرت گیری ژوزف استالین در اتحادشوروی با این اعتقاد عمیق در پایتخت‌های سرمایه‌داری غرب، خصوصاً لندن و پاریس توأم شده بود که وجود یک دیکتاتور مارکسیست‌نما در مسکو نیازهای استراتژیک مختلف غرب را بهتر از یک بحران فزایندة «فلسفی ـ عقیدتی» فراهم خواهد آورد. تسلیم تروتسکی به مقامات کشور ترکیه، آنهم با موافقت مستقیم شخص استالین فقط می‌تواند تأئیدی بر این روند باشد؛ دولت ترکیه در آنزمان مستقیماً به دست ارتش انگلستان به قدرت رسیده بود! پیشتر گفتیم که سرمایه‌داری غرب جهت اعمال کنترل بر منطقة وسیعی که شامل کشورهای اروپای مرکزی تا شرق کوه‌های اورال می‌شد، فقط بر دو عامل تکیه داشت: تشکیلات دیکتاتوری استالین در مسکو و حکومت‌های فاشیست ایتالیا و آلمان در مرکز اروپا! دیگر «بنیادها» در این منطقة پهناور، به دلیل بازتاب‌ جنگ اول جهانی و فروپاشی امپراتوری فرسودة «اطریش ـ مجارستان» یا بر طبل‌ تقابل‌های قومی، قبیله‌ای و مذهبی می‌کوبیدند، و یا تحت تأثیر نفوذ فزایندة گروه‌های غیرقابل کنترل و بسیار فعال مارکسیست قرار داشتند. غرب از نفوذ روز افزون این گروه‌ها که در فعالیت‌های‌شان قادر نبودند یک «مخاطب» معتبر را جهت گفتگوهای سیاسی در اختیار پاریس و لندن قرار دهند بسیار نگران بود.

در دوران «جنگ‌سرد» ریشه‌یابی علل جنگ دوم جهانی ساده می‌نمود؛ مکاتب تاریخ‌نگاری، تحت تأثیر دو منبع «الهام» اصلی قرار داشتند: آمریکای سرمایه‌داری و اتحادجماهیر شوروی! سرمایه‌داری غرب در بررسی‌های تاریخی خود، دلائل به قدرت رسیدن فاشیست‌ها در ایتالیا و خصوصاً در آلمان را بیشتر بر پایة نوعی «نگرانی‌» توده‌های آلمانی و ایتالیائی و نارضایتی‌های عمومی از نتایج جنگ اول «معرفی» می‌کرد. این نوع تاریخنگاری در اوج خود ویراستی داشت که به بررسی استراتژی‌های مختلف در توسعة شیوة تولید سرمایه‌داری در آلمان نیز می‌پرداخت و تمایلات جنگ‌طلبانة هیتلر را نهایت امر بر پایة این نوع نگرش «توجیه»‌ می‌کرد؛ دست‌یابی به منابع مواد خام، جستجوی بازارهای فرامرزی، و … از این جمله بود. البته نمی‌باید فراموش کرد که در نگارش تاریخ می‌توان تمامی این مسائل را منظور داشت، ولی یک اصل کلی در چنین برداشت‌هائی نادیده گرفته می‌شود: در شرایطی که تمامی توان صنعتی و مراکز تولید صنعتی آلمان تحت نظارت فرانسه و انگلستان قرار داشت، چگونه اینکشور خارج از توافق با اینان می‌توانست به تولید جنگ‌افزار بپردازد، آنهم در ابعادی که هنوز نیز بی‌سابقه است؟ مسلماً برای این حرکت فراگیر و صنعتی در کشور آلمان، که از طرف فرانسه و انگلستان مورد حمایت قرار می‌گرفت، دلائلی فراتر از «ناامیدی» و «عصبانیت» ملت آلمان می‌باید جستجو کرد!

با این وجود دلائل کم نبود! و مهم‌ترین آن‌ها نگرانی سرمایه‌داری غرب و شاخک‌های آن در اروپای مرکزی از رشد مراکز تفکر «مارکسیسم‌ها» بود. نمی‌باید فراموش کرد که جنگ اول جهانی تا آنجا که مربوط به ساختارهای فئودال در مرکز اروپا می‌شد، یکی از مخرب‌ترین جنگ‌های تاریخ بشر به شمار می‌آید. طی جنگ اول، تقریباً تمامی توده‌های دهقانی در مرکز اروپا از ساختارهای فئودال همزمان «رها» شده، در حلبی‌آبادهای شهرها و در روستاهای مخروبه تمرکز یافته بودند. در چنین شرایطی ایجاد «کار»، و فراهم آوردن نوعی ساماندهی شهری و روستائی برای این تودة کثیر، ناامید و گرسنه که حتی در برخی موارد به دلیل جابجائی‌های گسترده ریشه‌های قومی، مذهبی و گویشی خود را نیز از دست داده بود کار ساده‌ای به شمار نمی‌رفت. جنگ اول بحرانی را آغاز کرده بود که فقط در چارچوب یک جنگ دیگر می‌توانست پایان یابد.

از طرف دیگر، همانطور که گفتیم، بررسی تاریخنگارانة اردوگاه «شرق» نیز از جنگ دوم وجود داشت. در این بررسی همانطور که می‌توان حدس زد قسمتی از واقعیات عنوان می‌شد؛ آن قسمت که بررسی نتایج مخرب جنگ اول جهانی را شامل می‌شود و نشاندهندة نگرانی محافل غرب از رشد مراکز تحرک فکری مارکسیسم است از قلم نمی‌افتد، ولی در این بررسی نیز یک مطلب، تا آنجا که یک تحلیل عمیق و همه‌جانبه را ایجاب کند، مورد عنایت قرار نمی‌گیرد: دلایل واقعی امضاء پیمان عدم‌تعرض بین هیتلر و استالین در تابستان سال 1939!

در عمل، این «دلائل» را خواننده می‌باید با بازگشت و مطالعة دوباره در اصول «استالینیسم» جستجو کند. همانطور که گفتیم استالینیسم مبارزه با شیوة تولید سرمایه‌داری را در چارچوب شعار مضحک «سوسیالیسم در یک کشور واحد»، فقط به داخل مرزهای روسیه «محدود» کرده بود؛ در خارج از این مرزها نه تنها با سرمایه‌داری که حتی با فاشیسم نیز حاضر به همکاری بود! جالب اینجاست که «پیمان عدم تعرض» بین آلمان هیتلری و آنچه «سوسیالیسم» شوروی خوانده می‌شد، زمانی به صورت «غیرمترقبه» ظهور می‌کند، که پیش از آن استالین با لندن و پاریس ماه‌ها در حال مذاکره بوده! حال می‌باید در این میان پرسید: دلیل مذاکرات طولانی استالین با لندن و پاریس چه بوده، و این مذاکرات چه ابعادی داشته؟ دیگر اینکه اگر بر اساس این پیمان عدم تعرض، اروپای شرقی در مناطق شمال، عملاً میان آلمان و روسیه «تقسیم» ‌شد، چه کسانی از این تقسیمات منتفع می‌شوند؟ و نهایت امر این سئوال مطرح می‌شود که هیتلر با تکیه بر چه قدرتی چند ماه پس از اشغال پاریس، به استالین نیز اعلان جنگ می‌دهد؟

پیشتر گفته بودیم که فروپاشی بنیادهای اجتماعی و اقتصادی در مناطق مختلف اروپای شرقی یکی از مهم‌ترین دلنگرانی‌های سرمایه‌داری غرب پس از جنگ اول جهانی بود. و با توجه به این امر، جهت جستجوی «دلائل» واقعی تقسیم مناطق شمال شرقی اروپا بین آلمان و روسیه راه درازی نمی‌باید پیمود. این مناطق که عملاً از کنترل سرمایه‌داری‌های غرب خارج شده بود به این وسیله تحت نظارت حاکمیت‌های قابل «معاشرت» و «معتبر» قرار ‌گرفت. در ثانی با توجه به برخی مسائل اشغال «صلح‌آمیز» فرانسه به دست ارتش آلمان در تابستان 1940، اشغالی که در تاریخ بسیار «غیرمترقبه» و تعجب‌آور معرفی می‌شود، آنقدرها نیز باعث تعجب نخواهد شد.

می‌دانیم که پس از شکست‌‌های سال 1939 در جبهه‌های اسپانیا، گروه‌های بیشماری از جمهوریخواهان به داخل مرزهای فرانسه گریختند. حکومت سرمایه‌داری فرانسه به دلیل تمایل شدیدی که در توده‌های اینکشور به آرمان‌های سوسیالیست مشاهده می‌شد، مشکل می‌توانست در برابر نفوذ افکار سوسیالیست به درون حاکمیت مقاومت کند؛ سرکوب این افکار به دست یک دولت نظامی در شمال و یک دولت وابسته در جنوب کار چندان مشکلی نبود. در عمل، هیتلر این نوع اشغال «دوستانه» را یک بار دیگر نیز تکرار کرد، زمانیکه دوست و همکار او موسولینی دیگر قادر به حفظ قدرت در ایتالیا نبود!

در شرایطی که جنگ میان چپ‌گرایان و فاشیست‌ها در اسپانیا غوغا می‌کرد، این امر جالب توجه است که تعداد داوطلبان اعزامی از سوی سوسیالیست‌های ایرلند جنوبی ـ این کشور در آن روزها از جمعیتی قلیل برخوردار بود ـ که برای مبارزه با فاشیست‌ها به اسپانیا رفتند، چندین برابر داوطلبانی بود که استالین از اتحادجماهیر شوروی با جمعیتی معادل 200 میلیون نفر به اسپانیا فرستاد!‌ و در این میان کمک‌های نظامی و مالی کشور مکزیک به جمهوریخواهان چندین برابر کمک‌های نظامی مسکو بود. می‌باید پرسید جبهة واقعی را استالین در کدام منطقه می‌دید؟ واقعیت این است که نظریة من‌درآ‌وردی «سوسیالیسم در یک کشور واحد»، در شرایطی که استالین به وجود آورده بود کار را عملاً به مسخرگی کشاند، و ملت روسیه برای دلقک‌بازی‌های استالین بهای بسیار سنگینی پرداخت کرد.

همانطور که گفتیم بحران واقعی را در این مقطع با بررسی این اصل می‌باید جستجو کرد که سرمایه‌داری غرب ـ در آن دوره عملاً تمامی کرة ارض به مناطق بهره‌برداری اقتصادی و مالی این سرمایه‌داری تبدیل شده بود ـ جهت سرکوب جنبش‌های سوسیالیست می‌بایست از فاشیسم استفاده می‌کرد، و در ضمن پیه موجودیت همین فاشیسم را نیز بر تن می‌مالید. از منظر غرب این عمل شاید نوعی «دفع فاسد به افسد» باشد، ولی راه دیگری در اختیار لندن نبود. «تضاد»، زمانی به اوج خود ‌رسید که سرمایه‌داری دریافت آلمان نازی از پروژه‌های سیاسی مورد نظر پای را فراتر ‌گذاشته. گذشتن آلمان از خطوط قرمز دو تهدید عمده را برای غرب به همراه می‌آورد. نخست اینکه منافع مستقیم مالی و اقتصادی سرمایه‌داری غرب را از لندن و پاریس منحرف کرده به برلین منتقل می‌کرد؛ به این عمل در اصطلاحات امروزة علوم سیاسی تغییر مرکز مستقل تصمیم‌گیری می‌گویند. و این مسئله برای لندن قابل قبول نبود. در درجة دوم این مشکل وجود داشت که فاشیسم در تقابل با سوسیالیسم قادر به ارائة یک راه‌حل درازمدت نباشد؛ فاشیسم یک مفر بود نه یک شیوة حکومت!‌ در نتیجه این خطر همیشه وجود داشت که فروپاشی آنی در ساختارهای حکومت فاشیست منافع درازمدت سرمایه‌داری جهانی را کاملاً مخدوش کند.

در اینجاست که بار دیگر حضور استالینیسم را در کنار سرمایه‌داری و دست‌دردست امپریالیسم آنگلوساکسون می‌بینیم. استالین با افتخار فراوان، و در خدمت سرمایه‌داری به جنگ با فاشیسمی می‌رود که چند ماه پیش از آن، زیر نظر همین سرمایه‌داری مفتخر به امضاء قرارداد عدم تخاصم با آن بوده!‌ این خیمه‌شب‌بازی که بر آن نام جنگ دوم جهانی گذاشته‌اند، و تنها هدف‌اش جلوگیری از تغییر شیوة تولید در کشورهای غرب بود، با موفقیت کامل به اهداف خود دست یافت، و توانست بر بحرانی فائق آید که از سال‌‌های 1910 بر شیوة تولید سرمایه‌داری، آنهم در مراکز تصمیم‌گیری «سرمایه»، سایة سنگین خود را حفظ کرده بود. در فردای جنگ دوم جهانی، سرمایه‌داری نوپای «یانکی‌ها» زیر نظر محافل لندن و پاریس، آغاز به «فعالیت» می‌کند، و امپریالیسم ایالات متحد، در مقام مهم‌ترین دژ نفوذناپذیر سرمایه‌داری جهان به یمن این جنگ خانمانسوز چشم به جهان می‌گشاید.

در موفقیت این شیوة تولید همین بس که طی سالیان دراز پس از پایان «خیمه‌شب‌بازی» دوم جهانی، شاهدیم که هنوز غرب، و اینبار تحت زعامت ایالات متحد، به سیطرة خود بر جهان با تکیه بر شیوة تولید سرمایه‌داری ادامه ‌داده، هر چند که طی دوران «جنگ سرد»، جهت حفظ موجودیت خود بالاجبار حمایت‌هائی مقطعی از قدرت‌طلبان بلشویک در مسکو نیز ‌کرده است! حمایت‌هائی که ثمره‌اش برای مشتی «آپاراتچیک» در مسکو آقائی و ریاست جمهوری، و برای جنبش‌های سوسیالیست در جهان ناکامی بوده.

در سال 1944 تانک‌های ساخت غرب، تحت عنوان «ارتش سرخ»، سربازانی را به درون مرزهای اروپای شرقی همراهی کردند که مسلح به اسلحة آمریکائی و ملبس به یونیفورم‌های اهدائی ارتش انگلستان بودند! هجوم این سربازان و تانک‌ها به ملت‌های اروپای شرقی در عمل نتیجة یک چرخش کوچک ایدئولوژیک بود، چرخشی که سوسیالیسم آزادیبخش را به بلشویسم سرکوبگر تبدیل کرد، و 50 سال ملت‌های اروپای شرقی را در عسرت، تنگدستی و فقر اسیر پنجة قدرت‌طلبانی نمود که اصول پایه‌ای در سوسیالیسم و مارکسیسم آنقدرها ضمائرشان را نمی‌آزرد. و با آنچه در بالا آوردیم، تعجب‌آور نیست که برخلاف جنبش‌های سوسیالیست در دهة 1910 که برخاسته از آرمان‌ توده‌ها بوده، و غرب را مشوش می‌کردند، حضور 2 هزار لشکر «کمونیست» در اروپای شرقی، غربی‌ها را چندان «نگران» نمی‌کرد!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ راپیدشیر

پیوند این مطلب در گوگل


فیلترشکن‌های جدید18اکتبر2008

http://www.picster.in
http://www.2access.info
http://fogp.info
http://www.1surfunblock.info
http://www.beyondblox51.info
http://www.beyondblox69.info
http://www.anonymouspipe.biz
http://www.beyondblox59.info
http://www.blocksoff17.info
http://www.blocksoff14.info
http://www.blocksoff13.info
http://yesmyspace.info
http://www.unblock.co.mk
http://evri.info
http://www.visiblenot.com
http://www.beyondblox60.info
http://surfcub.info
http://www.blocksoff5.info
http://free-bro.info
http://www.no1surfing.com
http://www.blocksoff40.info
http://fizg.info
http://www.rocketsurf.net
http://www.doubleprotection.info
http://www.1safesurf.info
http://www.blocksoff49.info
http://www.blocksoff33.info
http://girlskey.info
http://n9q.info
http://www.blocksoff21.info
http://www.beyondblox65.info
http://fimb.info
http://surrogafierproxy.com
http://www.blocksoff19.info
http://www.1hiding.info
http://www.beyondblox68.info
http://www.beyondblox52.info
http://www.blocksoff38.info
http://driverzone.nl
http://akdis.cn
http://www.blocksoff39.info
http://www.1schoolprox.info
http://www.beyondblox56.info
http://www.stealthyevasion.com
http://www.blocksoff28.info
http://www.blocksoff26.info
http://www.beyondblox67.info
http://www.blocksoff6.info
http://www.blocksoff9.info
http://www.surfatron.info

بازار «مترقی»!

در وضعیت اقتصادی ویژه‌ای که بر جهان حاکم شده چند عامل را می‌باید در همین مقطع مشخص کرد. نخست اینکه دولت ایالات متحد، بر خلاف آنچه اعلام ‌شده، و علیرغم آنکه طی چند روز گذشته از طریق مصوباتی «اعتبار» مالی برخی بانک‌ها را «تضمین» کرده، به دلیل مکانیسم قوة مجریه در آمریکا نمی‌تواند چنین عملی را انجام دهد. چرا که «دولت» واشنگتن، در عمل خود بازتابی است از منافع و تحرک سرمایه نزد همین بانک‌ها! در اینجا برخی شاید مسئلة جاودان «اول مرغ آمد، یا تخم‌مرغ» را مطرح کنند! ولی در جواب اینان به صراحت می‌گوئیم که در پروژة اقتصادی «دولت سرمایه‌داری»، اول «سرمایه‌داری» آمده، بعد دولت! در شرایطی که امروز دولت آمریکا خود را «ضامن» سرمایه‌داری معرفی می‌کند، این سئوال جالب مطرح می‌شود که چه کسی «ضامن» این دولت خواهد بود؟

در عمل، واشنگتن برای خروج از بحران مالی، که ابعاد کوچکی از آن را در مطالب پیشین ریشه‌یابی کرده‌ایم، پای در یک «پوچ‌گوئی» راهبردی گذاشته و ادامة این وضعیت فقط می‌تواند دو نتیجه داشته باشد. یا حاکمیت آمریکا باز هم قصد آن دارد که بر پایه‌های سرمایه‌داری بی‌بندوبار ـ امروز این پایه‌ها بیش از پیش «فرضی» و «تئوریک» شده ـ همچنان پافشاری ‌کند، و در نتیجه جامعة آمریکا را به سوی الگوهای فروپاشیده، خشن و ضداجتماعی از قبیل الگوهای حاکم بر آمریکای لاتین پیش ‌راند. یا با قبول یک جهش کلی و نگرش فراگیر به سوی اقتصادی متمایل به سوسیالیسم سعی خواهد کرد از ایالات متحد و تمرکز گستردة فرهنگی و فناورانه‌ای که با تکیه بر رهبری جهان سرمایه‌داری طی 70 سال گذشته ساخته شده حمایت کرده، این «موجودیت» را از گزند تحولات مخرب مالی تا آنجا که می‌تواند محفوظ دارد.

خلاصه می‌گوئیم، «راه سوم»، در شرایط فعلی وجود خارجی نخواهد داشت؛ تزریق «نقدینگی» در بانک‌ها فقط یک راه حل گذرا است! چرا که بانک‌های منتفع از این «نقدینگی‌ها» تبدیل به «پناهگاه» سرمایه می‌شوند، و در شرایطی که این بانک‌ها، به دلیل تغییرات گستردة‌ استراتژیک دیگر قادر نیستند در زمینه‌های «معمول» و «متداول» به فعالیت‌های خود ادامه داده و تولید سرمایه کنند، نهایت امر دولت را به نفع خود یک بار دیگر «مصادره» خواهند کرد. این دور باطل از نظر اقتصادی فقط به ورشکستگی دولت خواهد انجامید.

حال که از سرمایه‌داری جهانی سخن به میان آوردیم، شاید بهتر باشد نگاهی نیز به آنچه سرمایه‌داری «وطنی» می‌خوانیم داشته باشیم. همانطور که می‌دانیم طی چند روز گذشته بازار تهران به همراه بازار دیگر شهرهای بزرگ به حالت تعطیل و نیمه‌تعطیل در آمده بود. البته این «اعتصابات»، از زبان رسانه‌ها به دلیل اعتراض برخی «اصناف» به تحمیل «قانون مالیات بر ارزش افزوده» صورت گرفته، ولی می‌دانیم در کشوری با ساختار حکومتی ایران، «اعتصاب» در بازار و خدمات تجاری نمی‌تواند صرفاً ریشه‌ای «صنفی» داشته باشد. اعتصاب چند روز گذشته در بازارها نشان داد که دولت اسلامی در ارتباط با «جامعة بازار» و بازاریان از یک خط‌قرمز «عبور» کرده، خطی که نهایت امر می‌تواند برای هر دو این «بنیادها» سرنوشت‌ساز شود.

تکلیف دولت اسلامی را پیشتر از این‌ها طی مطالب مفصل به روشنی مشخصی کرده‌ایم؛ این دولت وابسته به تحولات سرمایه‌داری جهانی است، و خارج از هیاهوی اوباش و نانخورهای سفارتخانه‌های خارجی که در سطح خیابان‌های کشور به مناسبت‌هائی به «نبرد» با این و آن قدرت جهانی مشغول‌ می‌شوند، وظیفة اصلی این حکومت در مجموع فراهم آوردن زمینة مناسب جهت اعمال سیاست‌های اجنبی است!‌ ولی اینک شاهدیم که یکی از همکاران قدیم آخوند جماعت، و به قول روح‌الله خمینی «بازوی قدرتمند انقلاب اسلامی» اینک سر و صدایش بلند شده. این سئوال مطرح است که «بازار» چرا در شرایط فعلی شروع به قیل‌وقال کرده؟ آیا شرایط اقتصادی در کشور طی چند هفتة گذشته تغییر چشم‌گیری داشته؟ یا اینکه به صورتی خلق‌الساعه در «مواضع» بازاریان تهران و شهرهای بزرگ «تغییرات» بنیادین رخ داده؟ می‌دانیم که جواب تمامی این سئوالات منفی است؛ ساختار بازار فعلی تهران و شهرهای بزرگ، از روزگار فتحعلی‌شاه قاجار تا هم امروز در کنار تمامی حکومت‌های ایران، اعم از سلطنتی سنتی و وابسته، تا جمهوری و دیکتاتوری یا استبدادی و دمکراتیک حضور داشته، و طی یکصدسال گذشته یکی از بهره‌مندترین «بنیادهای» اقتصادی کشور از رژیم‌های سیاسی ایران بوده.

البته بررسی عملکرد سیاسی «بازار» کار بسیار مشکلی است. در کشوری که تاریخنگاری «جرم» است، و نگاشتن شرح‌ وقایع می‌تواند منجر به مجازات حقوقی و حتی «شرعی» شود، مسلماً آنچه بر «بازار» و مسائل جامعة بازاریان ایران می‌رود، قسمتی از ابهامات «حاکمیت» شده. و می‌دانیم که فاشیسم بدون «ابهامات» اصلاً موجودیت ندارد. در نتیجه عیناً همان حجابی که حاج‌ روح‌الله سر زن و بچة مردم انداخت، بر سر بازاریان نیز افتاده، و وضعیت اینان در هاله‌ای از «ابهام» فرو رفته. از طرف دیگر تشکیلات سیاسی کشور به دلائلی که شاید در مطلب فعلی جای بحث آن نباشد، ترجیح می‌دهد در مورد «بازار» و «بازاریان» سخن به میان نیاید!

به طور خلاصه می‌گوئیم، راست‌گرایان خود را هم‌پیمانان «طبیعی» بازاریان معرفی می‌کنند، در نتیجه جهت «احترام» به مسائل ناگفتة بازار لب تر نخواهند کرد، از طرف دیگر، چپ‌گرایان نیز تحت تأثیر آنچه استالینیسم «کودکانه» و استعماری می‌خوانیم، بازار و تحولات بازار را در تضاد با سرمایه‌داری «کمپرادور» قرار داده، از این مجموعه، در تصویری کاملاً واژگونه و اشتباه‌آفرین، عاملی «مترقی» برای طرفداران‌شان ترسیم می‌کنند!

اگر این برخورد در مورد راستگرایان «طبیعی» باشد، در مورد «چپ‌نمایان» صرفاً بازتاب اعمال یک سیاست استعماری است که طی ‌مدت زمانی بسیار طولانی بر فضای چپ ایران سایه انداخته، و در عمل از بررسی دقیق نقش بازار در تحلیل‌ گروه‌های سیاسی جلوگیری می‌کند! ولی اگر بخواهیم برداشتی صریح و روشن از مسئلة بازار و نقش بازاریان در سیاست کشور ارائه دهیم می‌باید هر دو نگرش،‌ «راست»‌ و «چپ‌نما» را در دم محکوم کنیم.

دلیل محکومیت این دو نگرش کاملاً روشن است. نخست اینکه بازار بر خلاف آنچه عنوان می‌‌شود یک مجموعة مالی و اقتصادی «مولد» نیست. اصولاً در اقتصاد ایران به دلیل حضور فراگیر عامل تجارت «نفت‌‌خام»، از قبل نقشی که سرمایه‌داری‌های بزرگ جهانی در این تجارت بر عهده گرفته‌اند، شاخه‌های مختلف اقتصادی به تدریج محکوم به انزوا و یا وابستگی شده‌اند. و این روند طی سه دهة‌ گذشته که آخوند جماعت بر روزمرة مردمان حاکم شده شتاب بیشتری گرفته. در نتیجه، «راست‌گرایان» فقط در قالبی می‌توانند بازاریان و بازارها را «متحدان طبیعی» خود قلمداد کنند که حاکمیت آیندة کشور را بر پایة روابط موجود میان وزارتخانه‌های حکومت اسلامی و جامعة بازاریان «پیش‌بینی» کرده باشند! البته این صورتبندی برای راست‌گرایانی که جیره‌خوار سازمان‌های وابسته به غرب هستند زیاد هم دور از ذهن نیست. به روشنی دیدیم که پس از کودتای 22 بهمن 57، شبکة بازار چگونه در وزارت اقتصاد و دارائی، بانک‌ها، و تشکیلات کمیته‌های انقلاب و سپس پاسداران و غیره ارتباطات گستردة اقتصادی خود را بازسازی کرد. این همان شبکة بازار بود که پیشتر در دوران منصور، هویدا، آموزگار و حتی در دورة سرپاس مختاری نیز روابط بسیار حسنه‌ای با حاکمیت داشت. و در فردای کودتای 22 بهمن، همانطور که گفتیم حاج روح‌الله هم از همین بازاریان تحت عنوان «بازوان قدرتمند انقلاب»‌ یاد کرد!

از طرف دیگر برخورد چپ‌گرایان نیز کاملاً محکوم است. تحلیل «سرمایه‌داری ملی»‌ در مقام یک پدیدة مترقی، بر اساس مطالبی که تحت عنوان «مارکسیسم‌ها» آورده‌ایم یک نگرش کاملاً مصنوعی، کودکانه و غیرقابل دفاع شده. «بازار»، اگر در تحلیل‌های ابتدائی مربوط به دهة 1930 و در «پولیت‌بوروی» شوروی عاملی «مترقی» تحلیل شده، امروز در راستای وابستگی‌های اقتصاد «کل کشور» به ارتباطات با بانک‌های غرب و شرکت‌های نفتی دیگر محلی از اعراب ندارد. هر چند ما اصولاً این تحلیل را که برخاسته از استالینیسم است در همان دوره نیز غیرقابل دفاع می‌دانیم!‌ ولی امروز ارائة چنین «ترهاتی» از طرف برخی گروه‌های چپ‌نما، تحت عنوان تحلیل نقش «بازار»، بیشتر به معنای دمیدن در تنور سرمایه‌داری غرب است.

همانطور که شاهدیم، بدون حضور فراگیر دو عامل اساسی، اصولاً پدیده‌ای به نام «بازار» در کشور ایران موجودیت نخواهد داشت. عامل نخست وجود ارز معتبر خارجی است، که فقط از طریق فروش نفت‌خام به شرکت‌های غربی تحصیل می‌‌شود و در بانک‌های غرب انبار خواهد شد. این ارز می‌باید به عنوان پشتوانة «فعالیت‌های» بازار نقشی اساسی بازی کند. دومین عامل، شبکه‌ای است که امکان «توزیع» این ارز را در میان گروه‌های مختلف بازاریان فراهم می‌آورد. و این شبکه خارج از آنچه تشکیلات تحمیلی از جانب یک حاکمیت وابسته به غرب می‌تواند در کشور تحلیل ‌شود، اصولاً وجود نخواهد داشت. و این «تشکیلات» است که در چارچوب ارتباطات خود با قشر بازاری «اعتبار» به دست آمده از جانب بانک‌های غربی را از طریق لایه‌های مختلفی که هر کدام تا درجه و مرتبه‌ای آلوده به عامل «فساد دولتی» هستند، در میان قشر بازاری «توزیع» می‌کند. حال می‌باید از چپ‌نمایانی که در فعالیت‌های چنین بازار و بازاریانی عامل «مترقی» مشاهده می‌کنند بخواهیم چنین «عواملی» را برای‌مان توضیح دهند!‌ مسلم بدانیم «توضیحی» در کار نیست؛ این «پیش‌فرض‌ها» نیز چون بسیاری دیگر از «گزافه‌گوئی‌های» محافل، از دست‌پخت‌های غربیان برای ما ملت است.

نیازی به توضیح نیست، ولی اگر روزی و روزگاری برنامه‌ای منسجم از نظر سیاسی جهت برقراری یک حکومت قابل دفاع و قابل قبول در کشور ایران مورد بحث قرار گیرد، بازنگری در ساختار «بازار» یکی از اصول کلی آن خواهد بود. بازار‌های ایران آلوده به انواع روابط ناسالم محفلی، مالی، خانوادگی، ماسونی و تشکیلاتی‌اند، و لایه‌هائی که این مجموعه را به شبکة فساد دولتی، دستگاه‌های سرکوب فاشیستی، و نهایت امر سیاست خارجی مربوط می‌کند، نمی‌تواند در یک حکومت مسئول به موجودیت خود ادامه دهد. خلاصه می‌گوئیم، بازارهای ایران فرزندان خلف روابطی نامسئولانه، در بطن یک حاکمیت غیرمسئول‌اند!

تحلیل برخوردهای فعلی میان این ساختار وابسته و انگل‌صفت با دولت احمدی‌نژاد، هر چه باشد، نمی‌تواند توجیهی بر موجودیت آن و تأمین اعتبار سیاسی و اجتماعی برای این ساختار به همراه آورد. بازار‌های ایران نشان داده‌اند که پیوسته در پیروی از فضای سیاسی کشور، آنهم در چارچوبی صرفاً فرصت‌طلبانه «پیشرو» بوده‌اند! اینک که مخالفت‌ها با حاکمیت اسلامی رو به افزایش گذاشته، بازار با پای نهادن در مسیر «مخالف‌خوانی»، آنهم مخالفت با یک «تبصرة» مالیاتی نمی‌تواند همان نقش‌های معمول را در آیندة‌ سیاسی کشور از نو بازی کند. در همینجا بگوئیم، محافل سیاسی چه در داخل و چه در خارج اگر فکر می‌کنند با حمایت از عملکردهای سیاسی چنین «بازاری» می‌توانند برای خود کسب وجهه کنند سخت در اشتباه‌اند. اگر طی چند سال گذشته، به صورت پیوسته شاهد فروپاشی تحرک‌هائی بودیم که تماماً بازتولید جنجال‌سالاری‌های براندازانة بهمن 1357 بود، پر واضح است که «مخالف‌خوانی» بازاریان نیز به همین سرنوشت دچار خواهد شد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ راپیدشیر

پیوند این مطلب در گوگل

فیلترشکن‌های جدید15اکتبر2008

http://www.2access.info
http://www.unblock.co.mk
http://www.privacyprotection.biz
http://dism.info
http://ssl-proxy.mobi
http://www.blocksoff17.info
http://hidenow.biz
http://www.blocksoff49.info
http://www.beyondblox46.info
http://www.blocksoff3.info
http://www.blocksoff5.info
http://www.blocksoff16.info
http://www.novaproxy.info
http://www.beyondblox49.info
http://www.blocksoff14.info
http://www.2tunnel.info
http://www.blocksoff35.info
http://fimb.info
http://www.blocksoff21.info
http://fusn.info
http://www.accessgranted.biz
http://www.landroverz.com
http://www.blocksoff46.info

http://www.blocksoff11.info
http://www.cloakagent.com
http://www.blocksoff25.info
http://www.buffetproxy.com
http://fizg.info
http://www.blocksoff12.info
http://www.blocksoff48.info
http://www.blocksoff30.info
http://www.doubleprotection.biz
http://www.1surfunblock.info
http://www.securityfirewall.biz
http://www.blocksoff38.info
http://www.blocksoff34.info
http://www.anonymouspipe.biz
http://www.1safesurf.info
http://www.blocksoff44.info
http://surfingjoe.info
http://www.blocksoff1.info
http://www.blocksoff40.info
http://www.blocksoff32.info
http://www.unfiltered.biz
http://www.spyhole.biz
http://fogp.info
http://free-his.info

بحران چپاول!

در شرایطی که اکثر بانک‌های عمده در کشورهای غربی با مشکلاتی در ادارة امور مالی خود روبرو شده‌اند، این سئوال مطرح می‌شود که سرانجام بحران فعلی چه خواهد بود؟ همانطور که دیدیم، تا چند ماه پیش در رأس خبرها کسی سخن از بودجه، نقدینگی، بحران مالی و … به میان نمی‌آورد. در عمل، از زمان فروپاشی برج‌های دوقلوی نیویورک تا همین چند روز پیش تو گوئی در جهانی زندگی می‌کردیم که مادیات از میان رفته بود؛ فقط چند موضوع «قابل» بحث در این کرة ارضی باقی بود. موضوعاتی از قبیل حال و احوالات ساکاشویلی، محل اختفای بن‌لادن، انفجار بمب‌ در جمعه‌ بازارهای بغداد و «آزادی» زنان در افغانستان در کنار چهرة عبوس و بسیار «خطرناک» احمدی‌نژاد در رأس خبر‌های جهانی قرار داشت! کسی نمی‌گفت که نفت چگونه در عرض چندماه از بشکه‌ای 12 دلار به 150 دلار رسیده، و اینکه منتفعان واقعی این «تغییرات» چه کسانی‌اند؛ کسی سخن از این به میان نمی‌آورد که برنامة ارتش آمریکا در کنار صدها میلیارد دلار سرمایه‌گذاری نظامی در منطقه اصولاً چیست؟ کسی به خود اجازه نمی‌داد از آیندة کشوری به نام پاکستان سخن به میان آورد، کشوری که عملاً فاقد دولت مسئول شده، و شبکه‌ای «نظامی ـ امنیتی» به نام آی‌اس‌آی، تحت نظارت مستقیم پنتاگون بر امور مردم حکومت می‌کند. این مسائل وجود داشت، و اگر برنامة هسته‌ای جمکران ساختگی بود و جهت هیاهوی تبلیغاتی در بوق آن می‌دمیدند، بقیة جریانات «واقعی» بود!

خلاصه بگوئیم جریان «تبلیغات» ‌رسانه‌ای در عمل تبدیل «هیاهو» به «واقعیات» است. و مسائل و مشکلات «عظیم» و عدیده‌ای که امروز در بطن تبلیغات جهانی بر بازارهای بورس جهان گویا «سایه‌» انداخته، مسلماً قسمتی از همین «واقعیت‌سازی» است. همانطور که پیشتر دیدیم، زمانیکه ارتش آمریکا قصد آن داشت که صدها هزار اوباش مسلح را به جان مردم عراق و افغانستان بیاندازد، نه بحران مالی داشتیم، نه کمبود بودجه! در نتیجه، کشوری که سال‌های دراز به دلیل نبود بودجه از پرداخت قروض خود به سازمان ملل متحد روی بر می‌گرداند، کشوری که سال‌هاست از سازمان یونسکو به دلیل «مشکلات مالی» بیرون آمده، و چند هفته پیش از بحران 11 سپتامبر، دولت آن گویا چند صدمیلیارد دلار «پول کم آورده‌ بود»، به یک‌باره طرح یک عملیات گستردة نظامی را پایه‌ریزی می‌کند! و در سایة همین عملیات، ایالات متحد به میزان چندین تریلیون دلار در سال به بانک‌های جهان باز هم مقروض می‌شود!

اوباش و کلاه‌مخملی‌ها در قدیم مثلی داشتند که می‌گفت: «مرد اگر قرض نداشته باشد، مرد نیست!» البته این صورتبندی تا حدودی درست است، آنزمان که مربوط به مردی می‌شود که به دلیل «اعتبار» خود مقروض شده! ولی بعضی «مردها» به دلیل «زورگوئی» مقروض می‌شوند، نه به دلیل اعتبار!‌ خلاصه می‌گوئیم، «قرض» دولت ایالات متحد به بانک‌های جهانی از نوع دوم است! این دولت ده‌ها سال است هم در زمینة‌ تجارت جهانی، و هم در دیگر زمینه‌های مالی مقروض‌ترین دولت جهان به شمار می‌رود! و در مواقع «مقرر»، جهت لاپوشانی عجز خود از پرداخت قروض به بانک‌های جهانی همیشه یک «آس» برنده از آستین بیرون می‌کشد!

پیش از پایه‌ریزی یورو به عنوان واحد پول اروپائی، برنامة آمریکائی‌ها برای ماست‌مالی کردن قسمت مهمی از قروض دولت آمریکا به بانک‌ها، با تغییر ارزش برابری دلار در مقابل دیگر ارزهای قدرتمند اجرا می‌شد. به طور مثال در عرض چند روز شاهد بودیم که ارزش برابری فرانک فرانسه در مقابل دلار 50 درصد کاهش می‌یافت! و قروض دولت آمریکا به بانک‌های فرانسه نیز در همین راستا و به همین میزان «تغییر» می‌کرد!‌ این برنامه به صورت مرتب و فصلی انجام می‌‌شد، و پر واضح بود که در زمان قرض گرفتن ارزش برابری دلار در بالاترین حد خود، و در هنگام باز پس دادن در پائین‌ترین حد قرار داشت. به اینصورت اگر بانک‌ها در آخر دورة استقراض چیزی به دولت ایالات متحد مقروض نمی‌شدند، خیلی شانس آورده بودند!‌ ولی این شیوة «پسندیده» که عملاً نوعی کلاهبرداری از مؤسسات مالی اروپائی و آسیائی بود پس از مدتی کارآئی خود را از دست داد، و دولت‌های آلمان فدرال و انگلستان خواستار تثبیت یک «حاشیة ارزشی» برای پول‌های خود در برابر دلار شدند!

به هر تقدیر، امروز پس از فروپاشی «دیو دو سر» اتحاد شوروی، دیگر نمی‌توان دولت‌ها را به صورت گذشته ترساند و از آنان باج‌گیری نمود. و از طرف دیگر، با برپائی واحد پول اروپائی امکان چنین مانورهای «زیرکانه» دیگر وجود ندارد، چرا که بالا و پائین کردن واحد پول یک منطقة وسیع و صنعتی بیشتر از آنچه منافعی داشته باشد، ضرر به همراه خواهد آورد. این مختصر را گفتیم تا معلوم شود، طی سالیان دراز آنان که جهت برنامه‌های جهانی و برخی اوقات طرح‌های داخلی، در درون مرزهای ایالات متحد تأمین بودجه می‌کردند، چه کشورهائی هستند.

بحران فعلی نیز تحت عنوان «قروض»‌ بانک‌ها به آمریکائی‌‌هائی که دیگر قادر به باز پس دادن وام خود نیستند، آغاز شد‍‌! ‌ نخست می‌باید پرسید، این آمریکائی‌ها چرا در شرایطی که قادر به باز پس دادن وام نیستند اصولاً «مقروض» می‌شوند؟ مگر بانک به هر کسی «قرض» می‌دهد؟ و اگر یک بانک چنین عملی انجام داده، چرا امروز از محل بودجة ملی می‌باید اشتباهات چندین و چند بانک در سراسر ایالات متحد را ترمیم کرد؟ در ثانی، مگر اروپائی‌ها و ژاپنی‌ها در آمریکا خانه خریده‌اند که امروز دولت‌های اروپائی می‌باید از محل بودجة‌ کشور به بانک‌هائی در اروپا کمک کنند که در خانه‌سازی در آمریکا پول از دست داده‌اند؟ خلاصه بگوئیم، در شرایطی که کشورهای انگلستان، فرانسه و ایتالیا سال‌های دراز است که با بحران‌های بسیار سنگین کمبود مسکن در شهرهای بزرگ خود روبرو هستند این سئوال مطرح می‌شود که چرا سرمایة این بانک‌ها بجای تولید مسکن در لندن، پاریس، رم، و … به قصبه‌ها و محلات دورافتادة ایالات متحد رفته و تبدیل به وام‌های مسکنی شده که دیگر قابلیت پرداخت هم ندارد؟ و سئوال آخر شاید جالب‌تر از دیگر سئوالات باشد: مگر در مجموع چند واحد مسکونی در ایالات متحد با چنین مشکلی روبرو شده‌اند، که تأمین بودجة این «برنامه» سر به چندین تریلیون دلار زده؟

خلاصه می‌گوئیم، جای تعجب نیست که «مرهم» پیشنهادی جهت بر طرف کردن این مشکل «جهانی»، که به دست ارباب جراید تبدیل به پیراهن «عثمان‌» شده، در پیروی از فرامین دو دولت مشخص غرب یعنی ایالات متحد و انگلستان «خلاصه» شود! یادمان نرفته که 5 سال پیش همین دو دولت کذا، جهت برپائی یک استراتژی فراگیر نظامی و اقتصادی، جنگ در افغانستان و عراق را با آن وضعیت ضدانسانی آغاز کردند، و بقیة دولت‌های غربی و متحدان جهانی اینان نیز همچون کودکان یتیم و بی‌‌سرپرست، سر به زیر انداخته، پا به پای این جنایتکاران، ملت‌ها را درگیر این سلاخی کردند.

مدتی است که حضرت «پالسون» در ایالات‌متحد، پس از سال‌ها همکاری با نزول‌خواران وال‌استریت برای ملت آمریکا «طرح» 700 میلیارد دلاری برای خروج از بحران ارائه داده‌اند، و نخست وزیر «فرهیختة» انگلستان، حضرت گوردون براون نیز در یک چرخش قلم تمامی بانک‌های کشوری که سمبل «سرمایه‌داری» و «بازار آزاد» بوده را، به میزان 50 درصد «دولتی» فرموده‌اند! بهانة تمامی این عملیات محیرالعقول نیز حمایت از «مردم» اعلام می‌شود! نمی‌دانستیم زمانیکه جیب مردم را می‌زنند، در واقع از آنان حمایت می‌کنند.

ولی از همه جالب‌تر موضع دولت‌های دیگر، احزاب، سندیکاها، اتحادیه‌ها و دیگر «محافل» اروپای آزاد و «دمکراتیک» است که در برابر این عملیات چپاولگرانه از «سوراخ‌ سنبه‌های‌شان» هیچ صدائی نمی‌شنوید! احزابی که برای سوخت یک قایق ماهیگیری و حمایت از یک دوچرخه‌سوار «اکولو» تظاهرات به راه می‌انداختند، امروز در برابر چپاول‌ علنی هزاران میلیارد دلار سرمایه‌های ملی توسط مشتی ماجراجوی بین‌المللی، سکوت کامل اختیار ‌کرده‌اند!

امروز که دولت‌های انگلستان و ایالات متحد در عراق و افغانستان پوزه‌های‌شان به سنگ خورده، می‌بینیم که چگونه با سلاح «بحران‌سازی» پای به مرزهای اروپای سرمایه‌داری ‌گذا‌شته‌اند!‌ تهدیدات اینان، هر چند به زبان نمی‌آورند کاملاً مشخص است؛ دولت‌های دیگر دو گزینه در برابر دارند. یا همچون سال‌های «خوش» دهة 1930 حاکمیت فاشیسم و گروه‌های «پیراهن‌مشکی» مذهبیون را می‌پذیرند، یا اجازه می‌دهند حضرات، حال که چپاول جهان سومی‌شان با مشکلاتی روبرو شده، جیب ملت‌های «متمدن» اروپای غربی و آسیا را آنقدر که دل‌شان می‌خواهد خالی کنند!‌ و اینجاست که در کمال تعجب در می‌یابیم، دولت‌های دیگر اروپای غربی نیز از قماش حضرت برلوسکونی، که همین چند روز پیش به دلیل «کمبود بودجه» قسمت عمده‌ای از کمک‌های دولتی به بنیادهای آموزشی و مدارس ایتالیا را به حال تعلیق درآورده بود، با طرحی از نوع «پالسون» از خود هم‌سوئی نشان می‌دهد!‌ دلیل واقعی این «تفاهم» فراگیر که در بالاترین حد ممکن خود را میان به اصطلاح «مردم» و این بنیادهای چپاولگر مستقر کرده، در چه مسائلی نهفته؟ آیا خط آخر در حیات سرمایه‌داری جهانی همین نقطه نیست؟ چه کسی، بوش یا گوردون براون، می‌تواند تضمین کند که این «بحران» در حد چپاول دیگران پایان خواهد گرفت؟ در عمل امکان خزیدن چنین بحرانی به محافل تصمیم‌گیری مالی که مراکز خود را طی 200 سال گذشته در لندن، پاریس و نیویورک مستقر کرده‌اند، وجود دارد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ راپیدشیر

پیوند این مطلب در گوگل


فیلترشکن‌های جدید12اکتبر2008

http://www.zurl.info
http://cunn.info
http://compone.biz
http://ghostie.biz
http://www.beyondblox43.info
http://www.beyondblox28.info
http://www.beyondblox41.info
http://www.beyondblox9.info
http://www.boom5.biz
http://www.beyondblox35.info
http://dern.info
http://www.beyondblox3.info
http://www.beyondblox42.info
http://www.beyondblox.info
http://decr.info
http://aquarezz.com
http://www.beyondblox8.info
http://surf.top-proxies.org
http://gamerzfx.centelia.net
http://cantblock.me
http://www.beyondblox19.info
http://proxyssl.mobi
http://www.beyondblox27.info
http://www.beyondblox48.info
http://www.boom1.biz
http://unblockall.biz
http://www.beyondblox49.info
http://www.openhide.info
http://securebrowse.net
http://iblox.info
http://www.beyondblox50.info
http://www.boom7.biz
http://effl.info
http://desm.info
http://www.beyondblox1.info
http://www.beyondblox14.info
http://proxcore.biz
http://www.beyondblox47.info
https://sslprxe.com
http://bigbigbigbigsurf.info
http://www.stop-block.com
http://eupa.info
http://fast-free.org
http://poopy.biz
http://www.beyondblox16.info
http://www.beyondblox13.info
http://secureproxy.mobi

«وبال» استریت!

خبرهای مربوط به بحران مالی و اقتصادی در رأس گزارش‌های رسانه‌های جهان قرار دارد. البته آنچه در اخبار رسمی می‌توان خواند ارتباط زیادی با ریشه‌ها و تبعات نهائی این بحران نخواهد داشت؛ تلاش اخبار رسمی در عمل تبدیل نگرش اقتصادی مطلوب از نظر محافل حاکم جهانی به «واقعیات» است!‌ چرا که بازتاب آنچه «واقعیت» می‌تواند تلقی شود، ابعادی از این بحران را به نمایش می‌گذارد که مسلماً محافل حاکم بر اقتصاد و امورمالی جهان زیاد از انعکاس آن خشنود نخواهند شد. خلاصه بگوئیم، سال‌ها پس از فروپاشی اتحاد شوروی، یا فروپاشی آنچه شیوة تولید متمرکز سوسیالیستی عنوان می‌شد، شاهدیم که شیوة تولید سرمایه‌داری نیز اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، راه درازی تا فروپاشی ندارد. اگر حکومت اتحاد شوروی سابق، تکیه‌گاهی ایدئولوژیک برای سرمایه‌داری فراهم آورده بود، و این تکیه‌گاه «آزادی» را در تقابل با «دیکتاتوری»، آنهم در ویراستی مشخص و در محدودة‌ کاملاً مسدود استالینیست قرار می‌داد، همین اتحاد شوروی نقطة اتکاء دیگری برای سرمایه‌داری فراهم آورده بود: یک شیوة تولید بر اساس الزامات «جنگاورانه»!

بی‌دلیل نیست که طی سال‌های دراز پس از پایان جنگ دوم جهانی، اولین اقتصاد سرمایه‌داری جهان یعنی ایالات متحد عملاً در ارتباط با همین «نبرد» فرضی میان خیر و شر، پایه‌های خود را سازماندهی کرد. ایالات متحد می‌جنگید، کشورهای دیگر را به عناوین مختلف غارت می‌کرد، و با انحراف این ثروت‌ها به درون محافل تصمیم‌گیری خود آن‌ها را در مسیر تولید هر چه بیشتر جنگ‌افزار متمرکز می‌نمود. این «دور» مالی، اقتصادی، تولیدی، پس از آغاز جنگ‌های افغانستان عملاً به زمینة «فناوری‌ها» نیز کشیده شد. و در همین راستا شاهد «پیشرفت» چشم‌گیر صنایع در کشورهای غربی می‌شویم. البته این «دور» ظاهراً بی‌نقص اقتصادی می‌بایست توسط موجودیت و سیاست‌های اتحاد شوروی «کامل» می‌شد. در نتیجه، پس از فروپاشی این کشور در سال 1991، اقتصاد ایالات متحد با مشکل بسیار عظیمی روبرو شد: نبود دشمن!

این «دشمن» که موجودیت‌اش یکی از الزامات اساسی اقتصاد غرب شده بود پس از فروپاشی اتحادشوروی در قالب‌های متفاوت، و اینبار به دست سرمایه‌داری جهانی در سراسر دنیا ساخته و پرداخته ‌شد. طالبان، بن‌لادن، میلوسویچ، صدام‌حسین و بسیاری دیگر از «شخصیت‌ها»‌ و سازمان‌های «خطرناکی» که تاریخ ایالات متحد و سرمایه‌داری به طور اعم از آنان تحت عنوان «محور شرارت» نام خواهد برد، همگی دست‌پخت‌ پایتخت‌های غرب‌اند. این سئوال مطرح می‌شود که چرا غرب به جان خودش افتاده؟

برای دریافت بهتر از این مطالب می‌باید نگاهی به روند افزایش ارزش سهام در بازار بورس نیویورک داشته باشیم. شاخص بازار سهام نیویورک در ماه فوریه سال 1978، یعنی درست همزمان با بحرانی که در ایران منجر به کودتای 22 بهمن شد،‌ فقط 742 دلار ارزش داشت! به عبارت بهتر، با در نظر گرفتن این امر که چندی پیش ارزش این «شاخص» 14هزار دلار بوده، می‌باید قبول کرد که فقط طی گذشت سی سال، شاخص بازار سهام نیویورک تقریباً 20 برابر شده! اگر یک شرکت در سال 1978، فقط 1 میلیون دلار «ارزش» داشت، امروز همین شرکت 20 میلیون دلار می‌ارزد! این ارقام بیش از آنچه برخی تصور کنند مضحک و خنده‌دار است. چرا که یک شرکت به صرف تولید، آنهم در بطن یک اقتصاد پیشرفته و صنعتی چون اقتصاد ایالات متحد نمی‌تواند طی سه دهه 20 برابر ارزش پیدا کند. آنچه در این کشور به وقوع پیوسته بالا رفتن ارزش شرکت‌ها نبوده، وارد کردن شرکت‌ها در بطن یک فضای «مجازی» و صرفاً پوشالی بوده که آنرا «بورس» می‌نامند.

در نخستین سال‌هائی که بورس‌بازی به صورت رایج امروز مطرح می‌شد، اقتصادان‌های غرب این روند را برای اقتصاد خیلی «مفید» تشخیص ‌دادند! به زعم اینان، زمانیکه یک شرکت سهام خود را در بازار به «مردم» ارائه می‌دهد، و به این ترتیب «مردم» را در سود شرکت سهیم می‌کند، هم نوعی گسترش مسئولیت اجتماعی در مورد فعالیت‌ شرکت‌ها به وجود می‌آید، و هم مدیریت این شرکت‌ها قادر خواهند بود سرمایه‌ای را که به دلیل فروش سهام به دست آمده در فعالیت‌های سودآور دیگر «تزریق» کنند. البته «مزایای» این نوع فعالیت اقتصادی مسلماً به ایندو مورد محدود نمی‌شود، «مفید» بودن این «فعالیت‌ها»‌ با مراجعه به کتب کلاسیک اقتصاددان‌های غرب عملاً از شمار بیرون است!‌ ولی معمولاً کسی از «مضار» چنین فعالیت‌هائی سخن به میان نمی‌آورد.

طی سالیان دراز که بورس بازی یکی از «ورزش‌های» مورد علاقة سرمایه‌داران در ینگه‌دنیا و انگلستان بود، بارها و بارها بحران‌های مالی شدید بر محور همین نقل‌و‌انتقالات عظیم مالی به وجود آمد. بحران‌هائی که ریشة واقعی اقتصادی نداشت، و صرفاً در فضائی مجازی حرکت می‌کرد. این بحران‌ها در واقع به پیشواز مشکلات اقتصادی می‌رفت، و خود رأساً ایجاد بحران اقتصادی نمی‌کرد. ولی پس از آغاز جنگ «ایران ـ عراق» و درگیری‌ سازمان ناتو با شوروی در افغانستان، یعنی پس از سال 1979، این بورس‌بازی خود تبدیل به یک «اقتصاد» تمام و کمال شد! کار به جائی کشید که نوسانات این «بازار» مجازی می‌توانست در عرض چند ساعت صدها هزار تن از کارکنان و کارمندان شرکت‌ها را از هستی ساقط کند!‌ و پس از طی مدت‌زمانی این مشکلات عملاً شامل حال بازنشستگان و مستمری‌بگیران نیز شد؛ چرا که اکثر بیمه‌های بازنشستگی در ایالات متحد ریشه‌های مالی خود را در شاخص‌های بورس «مدفون» کرده بودند! خلاصة مطلب «فعالیتی» که روزگاری یک سرگرمی مضحک و یک قمار احمقانه بیش نبود به تدریج تبدیل به روند حاکم بر سرنوشت صدها میلیون انسان شد، و از طریق آنان سیطرة خود را در طول زمان بر دیگر مناطق جهان نیز گسترش داد.

با توجه به نمودار ارزش سهام در نیویورک می‌توان سه مرحلة مشخص در اوج‌گیری ارزش سهام را به صراحت مشاهده کرد. مرحلة نخست همانطور که قبلاً عنوان کردیم مربوط به دورة جنگ «ایران ـ عراق»‌ و نبردهای ناتو بر علیه اتحاد شوروی در افغانستان می‌شود. طی این دوره، ارزش سهام در نیویورک از 700 دلار به بیش از 2 هزار دلار افزایش یافت، یک افزایش 300 درصدی! پس از خروج ارتش شوروی از افغانستان و آغاز فروپاشی در شرق و جنگ‌های نوین در افغانستان و بالکان باز هم دورة دیگری از افزایش ارزش سهام در نیویورک مشاهده می‌شود. طی این دوره، که از سال 1989 تا سال 2000، یعنی پایان دورة‌ بیل‌ کلینتون در مقام ریاست جمهوری ایالات متحد ادامه می‌یابد شاخص ارزش سهام از 2 هزار دلار به بیش از 10 هزار دلار می‌رسد!‌ اینبار شاهد رشدی 500 درصدی می‌شویم! ولی پس از به قدرت رسیدن جرج والکر بوش و دارودستة نئوکان‌ها برای نخستین بار ارزش سهام به یک‌باره سقوط می‌کند. و طی روزهای متوالی دولت جرج بوش که جدیداً به قدرت دست‌ یافته بود با مشکلات عظیم کسر بودجه جهت برآوردن نیازهای روزمره روبرو می‌شود. از قضای روزگار عملیات 11 سپتامبر نیز بر این «نگرانی‌ها» می‌افزاید و ارزش سهام به یک‌باره تا 7 هزار دلار کاهش می‌یابد، ولی از آنجا که «جنگ» به عنوان حلال مشکلات در این نظام به کار گرفته می‌شود، پس از آغاز عملیات نظامی و جنگ‌های خونین در عراق و افغانستان بار دیگر شاخص ارزش سهام افزایش یافته تا 14 هزار دلار می‌رسد!

امروز آنچه تحت عنوان «بحران» مالی، کمبود نقدینگی، و … در رسانه‌ها به خورد خلق‌الله داده می‌شود، در عمل به معنای عقب‌نشینی اقتصاد ایالات متحد از مراحلی است که طی سه دهة گذشته با توسل به حربة جنگ و جنگ‌افروزی به دست آورده. نخستین مرحله‌ای که اینک شاهد فروپاشی آن هستیم منافع حاصله از جنگ‌های اخیر در عراق و افغانستان است! ولی اگر این عقب‌نشینی‌ها به دلیل تضعیف جبهة ایالات متحد در برابر رقبای بین‌المللی پیش آمده، پر واضح است که راهی برای خروج از آن نمی‌توان یافت. چرا که ضعف آمریکا اینک نهادینه شده، و در شرایطی که هر چه بیشتر فواید «مرهم» جنگ، مورد تردید قرار می‌گیرد، می‌باید منتظر شکل‌گیری نوع نوینی از روابط اقتصادی باشیم.

روسیه بارها اعلام کرده که ترجیح می‌دهد روابط اقتصادی میان ملل بر اساس «همکاری» استوار شود، نه بر پایة «تقابل» نظامی! این« برخورد» از نظر دیپلماتیک معنای مشخصی دارد؛ اقتصاد جنگ می‌باید از صحنة روابط بین‌الملل، خصوصاً از بطن اقتصاد ایالات متحد کنار گذاشته شود. البته این نوع «اقتصاد» زمانی پای به عقب خواهد گذاشت که خود را در برابر نیروی نظامی قدرتمند‌تری ببینید. و به همین دلیل است که در بطن اقتصاد مورد نظر کرملین، نوعی «تناقض‌گوئی» می‌بینیم. در عمل کرملین علاقمند است که مسابقات تسلیحاتی را در سطح «بازدارنده» و در حد روابط دوران جنگ سرد نگاه دارد، و به همین دلیل است که طی ماه‌های گذشته پیوسته در مناطق مختلف جهان کرملین را دست‌اندرکار مانورهای گسترده و خارق‌العادة نظامی می‌بینیم!

در اینکه «صورتبندی» مورد نظر کرملین تا چه حد از نظر اقتصادی «منطقی» باشد، جای بحث فراوان خواهد بود. همانطور که گفتیم یک ماشین جنگی را فقط با یک ماشین جنگی دیگر می‌توان متوقف کرد. ولی ایالات متحد امروز پای به دوران جدیدی گذاشته و به همراه متحدان خود در اروپای غربی و آسیا می‌باید به صورتی جدی در روش‌های بهره‌کشی خود از ملت‌های تحت ستم «تجدیدنظر» کند. و روسیه مسلماً می‌داند که اگر از ارتباطات خود با غرب نتایج مطلوب را به دست آورد، در شرایط فعلی به این معنا خواهد بود که ریاست عالیة ایالات متحد را نیز بر امور اقتصادی خود و جهان بپذیرد! و در چنین ترکیبی «پیروزی» به دست آمده، فقط روسیه را در تقابل با تحولات آیندة جهانی قرار می‌دهد. چرا که اولاً «اتحاد» روسیه و آمریکا فقط یک رئیس خواهد داشت: ایالات متحد! و در ثانی همین «رئیس» در سراشیب تاریخی خود قرار گرفته.

سراشیب اقتصادی، مالی و نهایتاً استراتژیک که ایالات متحد در آن گام برمی‌دارد، به هیچ عنوان نتیجة تحمیل این و یا آن سیاست ویژه نیست. آمریکا همچون دیگر ملل جهان از نشیب و فراز‌های تاریخی خود برخوردار است، و تمامی شواهد نشان می‌دهد که این «نشیب» در ویراستی بسیار فراگیر، بر افق آیندة آمریکا سایه خواهد افکند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

پیوند این مطلب در گوگل


فیلترشکن‌های جدید9اکتبر2008

http://proxydealers.com
http://uniquecover.info
http://www.boom4.biz
http://cunn.info
http://www.0962.info
http://www.ctunnel.biz
http://pr0xies.net
http://ghostie.biz
http://www.hidecube.biz
http://www.surfport.info
http://www.0463.info
http://www.hidedude.biz
http://www.anonimize.me
http://atav.info
http://www.0679.info
http://surf.top-proxies.org
http://trust-proxy.com
http://www.browsepages.info
http://butc.info
https://sslprox.com
http://www.bestbypassrouter.info
http://secretlysurfing.com
http://www.freeit41.info
http://www.boom6.biz
http://www.beyondblox20.info
http://psurf.info
http://www.advhit.com
http://www.bestfirewallbypass.info
http://proxcore.biz
http://www.beyondblox9.info
http://chandanp.info
http://www.camotunnel.com
http://landsurfing.info.
http://www.tunnel007.com
http://aconnect.info
http://xy.vivaacer.com
http://www.iammrx.info
https://sslprxe.com
http://www.4664.info
http://www.zazzaz.org
http://www.tunnelurl.com
http://www.0262.info
http://freemusicstore.info
http://www.openpulse.com
http://www.multiproxy.cn
http://manface.biz