«قانون» تناقض‌گوئی!

فضای سیاسی‌ای که در حال حاضر بر کشورمان حاکم شده، ‌ برخلاف تمامی گمانه‌ها، از یک نظر کلی تفاوت چندانی با دوران «طفولیت سیاسی» ایرانیان،‌ یعنی سرآغاز جنبش مشروطه ندارد. امروز نیز همچون آغاز دوران مشروطه‌طلبی، ملت ایران در صفوف آشفته و پریشان، در قلب ساختارهائی متمرکز شده‌‌ که از هیچگونه تحول چشم‌گیری در راستای پذیرش اصول «مدرنیتة» سیاسی و فلسفی عبور نکرده‌اند. به طور مثال، جنبش سبز که امروز خود را میراث‌خوار «انقلاب اسلامی» و سنت «امام راحل» معرفی می‌کند، یک تحرک متکی بر چند شخصیت متحجر «سازمانی» بیش نیست. و از هم امروز «جنبش» کذا تلاش دارد تا این افراد را به «بت‌های عیار» سیاسی تبدیل کند؛ همان پروسة شخصیت‌سازی و شخصیت‌پرستی معمول. فریادهای «حسین، حسین، میرحسین!» که گویا خیلی هم به مذاق «مبارزان» خوش‌ ‌آمده بود، به خوبی ابعاد این مشکل اجتماعی را به نمایش می‌گذارد.

به عبارت دیگر، ملت ایران جهت حفظ حضور سیاسی خود در میانة آنچه «مبارزات» می‌پندارد، فاقد هرگونه تکیه‌گاه تشکیلاتی،‌ صنفی، گروهی و سندیکائی، حتی عقیدتی و حزبی است. اینبار نیز همچون تجربیات گذشته، «ملت» در مجموعه‌هائی فاقد «اهداف گروهی و قشری» و «هویت اجتماعی» ظاهراً فعال شده. به صراحت بگوئیم این نوع «فعالیت» از منظر تشکیلاتی و سازماندهی بیشتر یک آشوب عمومی است تا یک تحرک آگاهانة اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در مسیر اهدافی شناخته شده و معین. شاهدیم این ویژگی، یعنی نبود یک برخورد تشکیلاتی و سازمانی در تحرکات سیاسی، پس از آغاز مبارزات دوران صدرمشروطه پیوسته در دیگر رخدادهای سیاسی کشور نیز تکرار می‌شود. و هر بار شاهد نوعی «جنبش فراگیر» اجتماعی هستیم که در آن از تاجر میلیاردر و خان قاجاری، تا کنیز زرخرید و غلام‌سیاه زنگباری همگی «شرکت» فعال دارند! پر واضح است این قماش جنبش که به دلیل استبداد حاکم آناً تبدیل به یک تحرک فراگیر و آشوب عمومی می‌شود نه «تفاوت‌ها» را برمی‌تابد، و نه برای نگرش‌های متفاوت سیاسی، فرهنگی، دینی و … اعتنا و اهمیتی قائل است. چنین «جنبش‌هائی» در مسیر حرکت خود نمی‌توانند به نوعی «مسئولیت‌پذیری» در ادارة امور کشور دست یابند.

استبدادی که چنین جنبش‌هائی در عمل بر علیه آن علم مبارزه برافراشته‌اند خود تبدیل به الگوی حکومت آینده می‌شود. دلیل نیز کاملاً روشن است، نبود پایگاه مشخص اجتماعی، اهداف جنبش را هر روز گنگ و گنگ‌تر می‌کند و نهایت امر رهبران فقط به حفظ قدرت سیاسی از طریق تکیه بر نظامیان بسنده خواهند کرد. این همان «نتیجه‌ای» است که ملت ایران پس از شکست جنبش مشروطه پیوسته از تحرکات سیاسی خود به دست آورده؛ خروج از یک دیکتاتوری جهت پای گذاشتن به دیکتاتوری جدید. ابزار تحمیل این دیکتاتوری نیز همچنان «واحد» و «یک‌سان» باقی مانده، تکیه بر تشکیلات نظامی‌ و امنیتی‌ای که پس از کودتای «میرپنج» توسط انگلستان و سپس آمریکا در کشور پایه‌ریزی شده.

البته در اینجا می‌باید تمامی جنبه‌های «واقعیات سیاسی» کشور را مد نظر قرار داد. بالاتر گفتیم که امروز شخصیت‌های «سازمانی»، یعنی رهبران سبزها و «مخالف‌نمایان» و اصلاح‌طلبان و … که تحت عنوان «مبارزه با دیکتاتوری» فعال شده‌اند، در همان چارچوبی به تحرکات خود ادامه می‌دهند که روال معمول نزد «دیکتاتور» فعلی است، دولتی که گویا روش‌های‌اش را اینان «محکوم» می‌کنند! به طور مثال، دولت احمدی‌نژاد موجودیت و مشروعیت «سبزها» را به زیر سئوال می‌برد، و بارها از اینان تحت عنوان «خس و خاشاک» نام برده! ولی سبزها نیز بیکار ننشسته‌اند، اینان به نوبة خود موجودیت و مشروعیت سیاسی مخالفان حکومت اسلامی را مردود می‌دانند. دولت «دیکتاتور» تبلیغات، وبلاگ‌ها و سایت‌ سبزها را «فیلتر»، سانسور و یا توقیف می‌نماید، سبزها نیز به نوبة خود وبلاگ‌ها، سایت‌ها و مراکز اسناد مخالفان حکومت اسلامی را شامل «سانسور» شبکة اینترنتی خود می‌کنند!

یا اینکه، دولت «دیکتاتور»، با تکیة بی‌قیدوشرط بر اصل «ولایت‌فقیه»، قرائت ویژة خود را از قانون اساسی ارائه می‌دهد،‌ و قرائت‌های دیگر را به طور کلی متهم به مخالفت با «اسلام» می‌کند. سبزها نیز با تکیه بر «قرائت سبز» از قانون اساسی فعلی، تمامی تضادهای بنیادین در متن آن را نفی کرده، خواهان «اجرای قانون اساسی» در کشور می‌شوند،‌ و همة مخالفان این قانون را به «ساختارشکنی» متهم می‌کنند! خلاصه بگوئیم، این «جنبش سبز» در عمل و در واقع یک «مینیاتور» از دیکتاتوری حاکم است که جهت نشان دادن «در باغ سبز» و خر کردن خلق‌الله خود را «طرفدار دمکراسی» هم جا زده.

ولی از طرف دیگر، در قلب هیجاناتی که به دلیل فعالیت همین شخصیت‌های «سازمانی» جنبش سبز در سطح کشور به راه افتاده، شاهدیم که «مخالفان» نیز دقیقاً بر پایة همین «جمع‌گرائی» و نفی مواضع صریح اجتماعی، فرهنگی و گروهی پای به میدان گذاشته‌اند! اینان نیز هر کدام در چارچوب انتظارات‌شان پیرامون بحران‌‌های اخیر موضع‌گیری «نمایشی» می‌کنند. یا تبدیل به مجیزگوی راستین «جنبش سبز» می‌شوند، و یا مرتباً از «مردم» حمایت به عمل می‌آورند! ولی می‌دانیم که واژة «مردم» اصولاً از نظر سیاسی فاقد معناست. «مردم» نه طبقة اجتماعی را شامل می‌شود، نه نشاندهندة اهداف فلسفی و سیاسی و فرهنگی است و نه اشاره‌ای به ساختارهای حزبی و سندیکائی و صنفی دارد. واژة «مردم» و اهمیت کاربردی آن در گفتمان سیاسی گروه‌های مختلف، فقط به دلیل زیست دیرینة فاشیسم است که اینگونه در کشور «معمول» شده. اگر قرار باشد جامعه از فاشیسم پای بیرون بگذارد، این «واژه» می‌باید از سخنان سیاست‌مداران و سازمان‌ها به طور کلی حذف شود. چرا که فقط مرده‌ریگ نگاهی جمع‌گرا، گنگ و سرکوبگر و نمایندة تفکر فاشیستی است.

از این گذشته این گروه‌ها که امروز اینچنین بر طبل «مردم» می‌کوبند، آیا فراموش کرده‌اند که این «مردم»، همان آشوبگران و تظاهرکنندگان حرفه‌ای و دیرینة خیابانی در حکومت اسلامی‌اند؟ گسترش این نظریة واهی و مبتنی بر دروغ در افکار عمومی که بر اساس آن افراد «عادی»، طی یک «دگردیسی» ناگهانی اداره، خانه و کاشانه، مطب، داروخانه، صندلی دانشگاه و دکان و کارگاه و تعمیرگاه را ترک کرده، چماق‌به‌دست با فریاد و هیاهو در خیابان‌ها با مشتی اوباش حرفه‌ای که تحت نظارت «قرارگاه ثارالله» به خیابان‌ها آمده‌اند درگیر می‌شوند، ‌ از آن داستان‌هاست که فقط در چنتة «بلشویک‌های» هشتاد ساله و بازنشسته می‌توان یافت. چنین صحنه‌ای وجود خارجی ندارد، این «سراب» نیز قسمتی است از همان مرده‌ریگ هشتاد سال فاشیسم حاکم بر کشور ایران.

البته ما می‌پذیریم که برخی افراد کنجکاو یا لشوش خیابانی در چنین درگیری‌هائی شرکت داشته باشند، ولی نطفة اصلی این عملیات توسط محافلی سازماندهی می‌شود که دیروز در تحرکات‌شان وابستگان به گروه‌های سیاسی‌ای را که امروز دم از «مردم» می‌زنند به باد ناسزا می‌گرفتند و برخی اوقات آنان را با سلاح گرم و سرد به قتل می‌رساندند! دقیقاً به همین دلیل است که در چارچوب یک نگرش مسئول، تمامی احزاب و تشکیلات سیاسی کشور می‌باید هر گونه شرکت و همکاری در هیاهوسالاری‌های خیابانی را تا زمانیکه تکلیف مسئله‌ای به نام «امنیت سیاسی شهروند» معلوم نشده به طور کلی تحریم کنند.

ولی این تحریم صورت نخواهد گرفت، دلیل نیز روشن است. نخست اینکه این «مردم» از آنجا که آلت‌فعل محافل‌اند، چه گروه‌ها و احزاب محکوم کنند و چه تأئید، به هر حال جهت آشوب‌آفرینی به خیابان‌ها اعزام خواهند شد! در نتیجه، گروه‌ها و تشکیلات سیاسی به عادت معمول و همیشگی به حساب خودشان می‌خواهند زرنگی کرده، «سوار خر بی‌صاحب» شوند. خلاصه، همان زرنگی‌ای را صورت دهند که در زمان حضرت امام ‌خمینی انجام دادند؛ یادمان نرفته آن‌ها را که قرار بود پس از رفتن شاه، آخوندها را طی چند هفته جارو کنند و حکومت ایده‌آل‌شان را مستقر نمایند! این‌ها که از چپ‌افراطی تا جبهة ملی را شامل می‌شدند، هنوز که هنوز است در انتظار سرآمدن همان چند هفته باقی مانده‌‌اند! خلاصه بگوئیم، سوار شدن بر موجی که محافل استعماری به راه می‌اندازند، امکانپذیر نیست. موج استعماری برای سوار شدن عوامل استعمار به راه می‌افتد، و پای گذاشتن در این مسیر احمقانه برای آنان که از حمایت استعماری برخوردار نیستند، فقط راه به فاجعه خواهد ‌برد.

این فضای «استثنائی» و بسیار خطرناک که از دیرباز بر سیاست کشور ایران سایه انداخته هم بازتاب مسائل و مشکلات جامعه است و هم به مجموعة گسترده‌ای از معضلات در قلب جامعة ایران جان می‌بخشد. ادعای ارائة یک صورتبندی «فراگیر» از عوامل این بحران و بازتاب‌های آن کار عبثی خواهد بود، این تحقیقی است که می‌باید در گروه‌های کاری و تحت نظارت دانشگاهی انجام گیرد، در اینجا ما به صورتی شتابزده لایه‌ای سطحی از این معضل را به نمایش گذاشتیم.

در ادامة مطلب امروز نگاهی کوتاه خواهیم داشت به مصاحبة موسوی با سایت کلمه. می‌دانیم که ایشان از هر فرصتی جهت حمایت از «اهداف والای» جنبش‌سبز استفاده می‌کنند، و دقیقاً جهت نشان دادن همین «اهداف والاست» که ما نیز همزمان به این مصاحبه نگاهی می‌اندازیم. سعی داریم در این بررسی به مسائلی بنگریم که موسوی در این مصاحبه آن‌ها را از بعد مطلوب این «جنبش» بررسی می‌کند. به طور مثال، موسوی سخن از حضور خودجوش «مردم» در تظاهرات مختلف، خصوصاً برای سالگرد «انقلاب اسلامی» به میان می‌آورد.

«افتخار واقعی به شرکت خودجوش مردم در راهپیمائی 25 خرداد و مراسم‌های بعد از آن است و نه راهپیمائی‌های مهندسی شده یا احیاناً اجباری با این همه هزینه و فضای امنیتی و ارعاب»
منبع: سایت کلمه، هشتم اسفندماه 1388

همانطور که بالاتر عنوان کردیم، در اینجا به صراحت می‌بینیم که تکیه بر این نوع تحرکات «خودجوش» فقط می‌تواند نشانة امتداد نگرش «حذفی» در یک روند سیاسی باشد، نگرشی که بر مرده‌ریگ فاشیسم تکیه دارد. می‌دانیم که در صورت احقاق حقوق واقعی ملت ایران یعنی برقراری یک دمکراسی سیاسی، تحرکات «خودجوش» می‌باید جای خود را به تحرکات «مشخص» و متعین واگذار کند. و آنان که این تحرکات به اصطلاح خودجوش را «ایجاد» می‌کنند، اهداف سیاسی و واقعی خود را به صورت سازمانی و تشکیلاتی در اختیار مطبوعات، رسانه‌ها و دیگر مراجع ذیصلاح قرار داده، در مجلس قانونگزاری از نمایندگان وابسته به جریان خود بخواهند تا دولت را در چارچوب قوانین به استیضاح بکشاند. ولی نمایندگان وابسته به جنبش سبز در مجلس شورای جمکران همانطور که می‌بینیم «آلو» را محکم در دهان نگاه داشته‌اند.

به عبارت دیگر، به خیابان آوردن گروه‌های مشخصی از مردم، به هر تعداد و به هر بهانه نمی‌تواند فی‌نفسه دلیلی بر توجیه مواضع سیاسی یک جریان شود. اگر حضور گستردة افرادی را در سطح جامعه نشانة «حمایت مردمی» و نهایت امر «مشروعیت» یک گروه معرفی کنیم، بالاجبار در برابر پدیده‌های یکسان نیز می‌باید همین عکس‌العمل را نشان دهیم. خلاصة کلام، در یک جامعة بهنجار و نزد شخصیت‌های سیاسی مسئول، «تجمع مردم» و هجوم به خیابان نه تأئیدی است بر یک سیاست و نه تکذیب آن. در نمونة تظاهرات پس از انتخابات، و در قلب یک جامعة سرکوب شده، این «هجوم» می‌تواند دلائل بسیار گسترده‌ای داشته باشد؛ آقای موسوی در این مصاحبه بر اساس آنچه طی سه دهة گذشته در حکومت اسلامی رایج شده، هیاهوی جمعیت را به معنای «حمایت از مواضع»‌ سیاسی خودشان تحلیل کرده‌اند. ولی به استنباط ما این «تحلیل» هیچ پایه و اساسی ندارد، چرا که شرایط واقعی جامعه هنگام این بحران‌سازی به هیچ عنوان مورد التفات آقای موسوی قرار نگرفته.

اگر ایشان از حضور جمعیت چنین «برداشتی» دارند، ما نیز می‌باید بتوانیم استنباط خود را از حضور جمعیت ارائه دهیم. به عقیدة ما مردم نه برای تأئید آقای موسوی که جهت تکذیب حکومت اسلامی در تمامیت‌اش به خیابان‌ها آمده بودند. حال اگر آقای موسوی ترجیح می‌دهند قرائت خود را حفظ کنند، می‌باید قرائت دولت احمدی‌نژاد را نیز از هجوم جمعیت به خیابان‌ها در سالروز «انقلاب» اسلامی بپذیرند. چگونه می‌توان در برابر یک تحرک «گنگ» و بی‌معنا، یعنی حضور «خودجوش معرفی شدة» جمعیت یک قرائت را قبول کرد، و دیگر قرائت‌ها را بکلی مردود دانست؟ اینجاست که برخورد حذفی موسوی و جریان سبز با مسائل سیاسی در جامعه به صراحت مشاهده می‌شود. این همان است که ما ریشة برخورد حذفی و فاشیسم سیاسی در جامعه می‌نامیم و بالاتر آنرا به تفصیل توضیح داده‌ایم. به همین دلیل نیز «معیار» تظاهرات خیابانی را در یک حکومت متکی بر آراء مردم «معیار» به شمار نمی‌آوریم. آقای موسوی در ادامة مصاحبه می‌فرمایند:

«جنبش راه سبز باید به طور مکرر و در هر شرایط و مکان، روی انتخابات آزاد، رقابتی و غیرگزینشی تأکید کند»
همان منبع!

البته اگر این اظهارات را به حمایت بی‌قیدوشرط موسوی از قانون اساسی حکومت اسلامی اضافه کنیم تصویر کامل‌تر خواهد شد. به عبارت دیگر، ایشان در قلب یک قانون اساسی متناقض که تمامی اختیارات را به صراحت در ید ولی‌فقیه قرار داده، هم قصد برگزاری انتخابات «غیرگزینشی» دارند، و هم دوست دارند که همه چیز در چارچوب همین قانون اساسی قرار گیرد. بهتر بگوئیم، آقای موسوی ضدونقیض سخن می‌گویند. قانون اساسی حکومت اسلامی بر پایة آنچه به تحریر کشیده شده، و نه آنچه بعضی‌ها در بوق و کرنا می‌گذارند،‌ به ولی‌فقیه اجازه می‌دهد که راه «اسلامی» و «درست» و شرعی را برای ملت تعیین کند! آقای موسوی نیز در موضعی نیستند که بخواهند «برداشت» ولی‌فقیه را مورد نقد و بررسی قرار دهند. حداقل در این قانون اساسی چنین موضعی برای کسی تعیین نشده. نمی‌توان هم به «قانون» احترام گذاشت، هم مخالفان را به دلیل عدم قبول این قانون «ساختارشکن» خواند،‌ و هم درست بر علیه نص‌صریح همین قانون رسماً قانون‌شکنی کرد!

تمامی اظهارات میرحسین موسوی طی این مصاحبه بر محور همین تناقض‌گوئی‌ متمرکز ‌شده. وی هم نگرشی جمع‌گرا، فاشیست و ضد «انسان‌محور» از تحرکات اجتماعی ارائه می‌کند،‌ و قصد دارد تجلیات فاشیستی، یعنی حضور «مردم» را به نفع خود مصادره کند،‌ و هم می‌خواهد با تکیه بر یک قانون «نارسا» و غیرقابل ترمیم، حکومتی «رسا»، مردمی و خصوصاً بسیار مقبول سر کار آورد! باید گفت، آنان که امروز از موسوی حمایت می‌کنند، دقیقاً باید همان‌ها باشند که چهار سال پیش به احمدی‌نژاد رأی دادند! احمدی‌نژاد نیز طی مسابقات انتخاباتی چهار سال پیش‌ همین بساط ضدونقیض‌گوئی‌ را به راه انداخته بود، و دیدیم که در رأس قدرت اجرائی چگونه در رهبری «ذوب» شد!


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید28فوریه2010

freefastunblock.co.cc
algeforex.tk
jumponline.co.cc
afteforex.tk
linkspot.co.cc
soforex.tk
forex20forex.co.cc
tunnelstorm.co.cc
lobyforex.co.cc
saforex.tk
dominicforex.co.cc
rubbforex.tk
evironmentlaw.co.cc
makingprofitforex.co.tv
psoforex.tk
cluedmark.co.cc
idenforex.co.cc
openshield.co.cc
runnerforex.co.cc
topsforex2.co.cc
twinklespeed.co.cc
freesetting.co.cc
marginalloans.co.cc
teachforex.co.cc
mountaintunnel.co.cc
surfingfree.co.cc
hardtoforget.co.cc
thebestproxxy.co.cc
forexvanish.co.cc
hide-ip-address.co.cc
anonymousproxyservice.tk
eproxysite.tk
enewproxy.tk
activedomain.co.cc
snowproxie.co.cc
evoforex.co.cc
pliforex.tk
fastonlineproxy.info
unblockurwebsite.info
ssl-proxy.tk
neumforex.tk
shinobiforex.co.cc
surf-at-school.info
lemesan.co.cc
unitedforex.co.tv
open-bypass.co.cc
laforex.tk
capitalloans.co.cc
edgebehind.info


آتلانتیسم «مقدس»!

همانطور که پیشتر نیز اشاره کرده‌ایم، تا آنجا که به تغییر شرایط کلیدی از نظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مربوط می‌شود، دل بستن به بحران‌سازی‌هائی که مستقیماً از درون حکومت اسلامی ریشه ‌گرفته، برای احزاب، تشکیلات و سازمان‌ها یک اشتباه استراتژیک تلقی خواهد شد. به عنوان مستنداتی در تأئید این نقطه‌نظر نیاز به بررسی‌های عمیق و گسترده نیست؛ نیم نگاهی به آنچه در حال حاضر در شرف تکوین است به صراحت نشان می‌دهد که ثمرة بحران‌سازی‌های اخیر هر چه بوده و هر چه هست، با مطالبات ملت ایران ارتباط چندانی نخواهد داشت. به طور مثال، می‌دانیم که اعضای مجلس خبرگان رهبری ظاهراً همان‌ها هستند که مقام رهبری را در حکومت اسلامی «تفویض» می‌کنند! ولی علیرغم نارضایتی گستردة توده‌های مردم از مقام «رهبری» و حوادث تأسف‌باری که در تمامی شهرهای کشور تأثیرات عمیقی بر جوانان و گروه‌های مختلف اجتماعی گذاشت، علی خامنه‌ای در سخنان اخیر خود در برابر اعضای همین «مجلس» به صراحت نشان داد که حاکمان اصلی در شرایط فعلی نه قانونگزاران هستند و نه نمایندگان و «معتمدان» بلکه همان‌های‌اند که پس از ترور المبحوح، رابط حماس با اسرائیل، عبدالمالک ریگی، رهبر تندروی بلوچ را دست بسته در هواپیمائی «امنیتی» به تهران تحویل می‌دهند. خلاصة کلام روند «خرید و فروش» عوامل و دست‌اندرکاران بحران‌سازی‌های منطقه‌ای آنقدر بالا گرفته که رادیوفردا، مورخ 25 فوریه سالجاری چنین تیتر می‌زند:

«پسر بنیانگذار جنبش حماس جاسوس اسرائیل از آب درآمد!»

البته ما بارها نوشته بودیم که آنچه «جنبش» حماس خوانده می‌شود از منظر تاریخی و تشکیلاتی توسط محفل آریل شارون و با سرمایة دولت اسرائیل پایه‌ریزی شده. در عمل جهت به انزوا کشاندن جنبش‌های «لائیک» در سرزمین فلسطین بود که آریل شارون شیخ یاسین را شخصاً از مصر به نوار غزه آورد و نخستین مسجدی که به فعالیت حماس تخصیص یافت با سرمایة دولت اسرائیل بنا شد. در نتیجه، جای تعجب ندارد که فرزند چنین شیخ «نکونامی» خود نیز جاسوس اسرائیل باشد.

به عبارت دیگر، حال که به دلیل موضع‌گیری‌های صریح روسیه، زمینة بحران‌سازی از طریق «اسلام‌بازی» به سرعت کاهش می‌یابد، شبکة اطلاع رسانی سازمان سیا که تحت عنوان «رادیوفردا»،‌ فردای خوبی برای‌ ملت‌های فارسی زبان منطقه پیش‌بینی می‌کند، دست پیش گرفته تا پس نیفتد! بله، همانطور که می‌بینیم پسر بنیانگزار حماس جاسوس اسرائیل است؛ آنهم به گفتة آمریکا! باز هم تعجب نکنیم اگر دیری نگذرد که «شاه‌پسر» ایشان به سرنوشت پدر «شهید» دچار شود.

با این وجود، در همینجا مطلبی را می‌باید اضافه کرد. اگر مسائل نوار غزه برای ما به عنوان یک ایرانی مسائلی خارجی است و آنقدرها حیاتی تلقی نمی‌شود، با مسئله بلوچ‌های ایران چنین برخوردی نخواهیم داشت. بلوچ‌ها اگر از نظر تاریخی پیوسته قسمتی از هندوستان بزرگ به شمار می‌آمده‌اند، بیش از یکصد سال است که در چارچوب مقاوله‌نامه‌ها و اسناد جهانی قسمتی از سرزمین‌شان خاک کشور ایران تلقی می‌‌شود، ایرانی‌اند و می‌باید همچون دیگر ایرانیان هم در غم ایران شریک باشند و هم در شادی‌های‌اش! این یک انتخاب نیست، یک الزام و شرط اساسی جهت دستیابی به اهداف قومی و ملی است. در شرایط فعلی جدائی بلوچستان از ایران برای بلوچ‌ها دستاوردی جز دردسر بیشتر و فروافتادن در دامان سیاست‌های متفاوت منطقه‌ای نخواهد داشت. امروز در مورد بلوچستان ایران همان شعاری را محور اصلی قرار خواهیم داد که در مورد دیگر اقلیت‌های قومی در سرزمین ایران همیشه تکرار کرده‌ایم: حمایت از استقرار دمکراسی سیاسی در ایران و حمایت عملی از مطالبات تمامی اقوام ایرانی.

و این دمکراسی جز از طریق تکیه بر قوانین انسان‌محور، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و حمایت از تشکیل مجلس قانونگزاری در مقام رکن اساسی سیاستگزاری کشور عملی نخواهد شد. مجلسی که می‌باید مطالبات اقوام و گروه‌ها و تمایلات متفاوت در مملکت را بازتاب دهد، نه اینکه نگینی باشد بر انگشتری حاکمان! بمب‌گزاری، ایجاد درگیری‌های نظامی و شبه‌نظامی، زدوخورد خیابانی، اغتشاش و آشوب و تظاهرات و غیره فقط مطالبات ملت را به پشت صحنة سیاست منتقل خواهد کرد. به همین دلیل از این «عملیات» حمایت به عمل نمی‌آوریم.

از طرف دیگر، زمانیکه یک حرکت سیاسی خود را به عملیات نظامی آلوده می‌کند، در عمل دست کادرها و رهبران خود را زیر سنگ سیاست‌هائی قرار می‌دهد که قادرند از این نوع عملیات حمایت‌های نظامی، لوژیستیک، اطلاعاتی و … به عمل آورند. می‌دانیم که مواد منفجرة نظامی و تسلیحات در صیفی‌کاری‌ها و مزارع گندم نمی‌روید. این مواد فقط از مسیر سیاست‌هائی مشخص می‌تواند در اختیار گروه‌ها و بمب‌گزاران محترم قرار ‌گیرد. روزگاری بود که، در اوج «جنگ‌سرد» توسل به بمب‌گزاری و اقدام به مبارزة مسلحانه به معنای نشان دادن تمایل یک گروه سیاسی جهت تغییر در «اردوگاه جهانی» تلقی می‌شد؛ شرایط جنگ‌سرد به پایان رسیده. امروز به هیچ عنوان چنین تعبیری نمی‌توان ارائه داد. دست‌یازیدن به عملیات نظامی، شبه‌نظامی و احیاناً بمب‌گزاری فقط یک تلة مرگ‌بار استعماری است و هر گروه سیاسی که پای در این مرداب بگذارد، در عمل تبدیل به آلت فعل سیاست‌گزاران جهانی خواهد شد. امروز این محافل آمریکائی‌ هستند که برای دیگر محافل آمریکائی بمب می‌گذارند، هر چند این بمب‌ها در صورت کودکان عراقی و افغان منفجر ‌شود. در این روند مشئوم، و در پیروی از تشکل‌های شبه‌نظامی فقط ملت‌ها به قربانگاه خواهند رفت، نتیجة دیگری به دست نمی‌آید.

از طرف دیگر، ما به عنوان ایرانی تحویل یک «مجرم» و یا یک «متهم» سیاسی را به حکومت اسلامی از پیش محکوم می‌کنیم. آن‌ها که دست به چنین اعمالی می‌زنند بهتر پیش از تحویل متهمان سیاسی به این دستگاه جنایتکار در نخستین گام، این حکومت را در برابر افکار عمومی جهانیان موظف به رعایت حقوق مجرمان و متهمان کنند. از آنجا که این حکومت نه در پی اجرای عدالت است، و نه به فکر آگاه کردن ملت از ابعاد مسائل داخلی و خارجی، تحویل مجرمان و متهمان سیاسی به حکومت جمکران به هیچ عنوان گامی در راه اجرای عدالت تلقی نخواهد شد. «قوانین» برای حکومت اسلامی جواهری تقلبی و «زینتی» بر تارک عملکردهای ضدبشری شده، و از روز نخست تنها هدف این تشکیلات استعماری سرکوب بوده. برای حکومت اسلامی، همانطور که طی تظاهرات اخیر نیز مشاهده کردیم، سرکوب ملت به خودی خود معنای «اجرای عدالت» را یافته!

در این راستا تحویل یک مجرم به یک تشکیلات جنایتکار نه در چارچوب اعادة حیثیت از قوم بلوچ قابل تحلیل است، و نه در مسیر احترام به مطالبات بلوچستان ایران؛ این عمل فقط به معنای همکاری با جنایتکاران تلقی خواهد شد، همکاری با همان‌ها که دست‌های‌شان به خون ملت ایران آغشته است. مسلماً «ریگی» همچون هزاران زندانی سیاسی دیگر بر روی میز شکنجه جان خواهد باخت و ابعاد بحرانی که در مرزهای شرقی ایران توسط محافل استعماری به راه افتاده با مرگ وی و احیاناً سرکوب و کشتار «بقایای گروه» ریگی هر چه بیشتر از افکار عمومی جهانیان پنهان می‌ماند. ولی ما به عنوان یک ایرانی می‌باید انتظار داشته باشیم که ریگی و امثال ریگی در دادگاه‌های علنی محاکمه شوند تا معلوم شود چگونه به یک‌ باره صدها هزار دلار مواد منفجره، تیربار، خمپاره و خودرو در مرزهای ایران به دست جماعتی می‌افتد که در فقر مطلق زندگی می‌کنند؟ چه سیاست‌‌هائی و با چه نیاتی در پس این تحرکات خوابیده، و چرا مطالبات برحق بلوچستان ایران، امروز می‌باید تحت تأثیر عملیات یک گروه «نامشخص» در ترادف با «تروریسم» قرار گیرد؟

دولت‌هائی که از تحویل ریگی به حکومت اسلامی حمایت‌های علنی و ضمنی صورت داده‌اند بهتر است امروز در راستای تحقق مطالبات بلوچستان ایران حکومت اسلامی را موظف به اجرای قوانین و محاکمة عادلانة وی نیز بکنند. خلاصه بگوئیم، وحشیگری‌هائی از قماش «قصاص»، شکنجه، تهدیدات و تزریق مواد روانگردان به متهم نمی‌تواند برای یک دادگاه حیثیت قانونی و حقوقی کسب کند، این روندها فقط یک نتیجه به ارمغان می‌آورد و آن گسترش خشونت است. آنان که امروز در سایت‌های خبری و نشریات خود دقیقاً اخبار «ایرنا» را از دستگیری «اتفاقی» ریگی طابق‌النعل‌بالنعل «کپی» می‌زنند، در موضوع بسیار حساس «اقلیت‌های قومی ایران»، سرنوشت خود را با سرنوشت حکومت اسلامی و این سیاست‌های ضدمردمی گره زده‌اند. بله، همانطور که حدس می‌زنید در اینجا روی سخن با جناح یلتسین در روسیه است، که ارتباط‌اش با گروه‌های مافیائی از جمله با گروه «بوریس برزوسکی» از چشم کسی پنهان نیست. نمی‌دانیم این جناح تا کجا از این «واقعیت» آگاه است، ولی همکاری با جنایات حکومت اسلامی به آیندة مناسبی از نظر همکاری‌ و همراهی میان ملت‌ها میدان نخواهد داد.

اگر در «مبارزات» انتخاباتی جمکران موضع بی‌تفاوت دولت روسیه را بارها مورد تجلیل قرار دادیم، مسئلة اقلیت‌های قومی جز این است. به رسمیت شناختن حقوق اقلیت‌ها در مجموعه‌ای که کشور ایران نام دارد، همانطور که پیشتر نیز گفته‌ایم به معنای تأئیدی مستقیم بر حمایت از دمکراسی سیاسی در ایران خواهد بود، و هیچ ارتباطی با «انتخاب» میان چهار دلقک «مقام معظم» ندارد. برای ما ملت هیچ اهمیتی نداشت که نامزد مورد تأئید «بازهای سنای آمریکا» یعنی احمدی‌نژاد برنده شود، یا نامزد مورد تأئید انگلستان و حزب دمکرات. همانطور که بارها گفته بودیم این «بازی احمقانه» به ایرانیان هیچ ارتباطی نداشت؛ در چشم ما ملت این عروسک‌های کوکی همگی به یک اندازه خودفروخته و پوسیده‌اند. ولی آیندة بلوچستان ایران نه تنها به ما مربوط می‌شود، که به تمامی دست‌اندرکاران سیاست منطقه. صریحاً بگوئیم، ملت ایران از مواضع ملی خود در مورد بلوچستان یک گام به عقب برنخواهد داشت. اگر ارگان مافیای یلتسین جز منافع مالی هیچ نمی‌شناسد، از صمیم قلب امیدواریم که دولت روسیه از «حکم تاریخ» نیک آگاه باشد.

گروهی در حاکمیت روسیه، همواره از ریشه‌های «تاتاریسم» خود «شرمسار» بوده و بر ایده‌های «آتلانتیسم» شیفته و امیدوار. این شرمساری و آن شیفتگی یک ویژگی تاریخی، یا بهتر بگوئیم یک «اسکیزوفرنی» نزد اینان به شمار می‌رود. طی دو تلاش جداگانه، شاهد بودیم که هم تزاریسم و هم بلشویسم به دلیل پیروی کورکورانه از این «شیفتگی» و واپس زدن «ریشه‌های» خود، در تلاش‌های‌شان جهت کنترل فضای درونی و برونی شکست سختی متحمل شدند. حاکمیت فعلی روسیه نیک می‌داند که در صورت عدم توجه به مطالبات ملت‌ها و اقوام در مناطق آسیائی و خصوصاً در کشورهای ایران، ترکیه و پاکستان، این شکست به راحتی می‌تواند بار دیگر در قلب حاکمیت جدید روسیه نیز تکرار شود. در مطلبی که تحت عنوان «روسیه و آسیا» چند هفتة پیش نوشتیم، اشاراتی به مواضع جدید روسیه در قبال مسائل منطقه‌ای کرده‌ایم.

در عمل جهت تجزیه و تحلیل همین فضای درونی و برونی روسیه، بالاجبار از ایران خارج شده، پای به ترکیه و یونان می‌‌گذاریم. چرا که خارج از تخته‌نرد، خورشت‌بادمجان و شیش‌ کباب، این دو ملت نقاط مشترک دیگری نیز دارند. خلاصة کلام در ترکیه و یونان بحران‌هائی ظاهراً‌ متفاوت، هر چند یک‌سان در حال جارو کردن فضای سیاست داخلی است. نخست نگاهی به ترکیه می‌اندازیم که در آن دولت اسلام‌گرا ارتش وابسته به پیمان آتلانتیک شمالی را، ارتشی که رسماً در اساسنامه‌هایش خود را «ضامن لائیسیته» معرفی می‌کند، تحت عنوان مبارزه با کودتا هدف تصفیه‌های دینی و اسلامی قرار داده. بله، تحت عنوان مبارزه با توطئة کودتا، سران ارتش که در میان آنان فرماندهان سابق نیروهای دریائی و هوائی نیز دیده می‌شوند توسط پلیس دستگیر و روانة بازداشتگاه ‌شده‌اند!

آنان که با ساختار قدرت در حکومت ترکیه آشنائی دارند به صراحت می‌دانند که حاکمیت در این کشور از طریق ارتش اعمال می‌شود؛ دولت ترکیه همچون دستگاه ولایت فقیه در حکومت اسلامی فقط رویه‌ای پوسیده و ملحفه‌ای «تشریفاتی» بر قدرت نظامیان و دستگاه‌های امنیتی است که در پشت صحنه حکومت می‌کنند. اینکه امروز مهره‌های سرشناس در قلب همین حاکمیت یکی پس از دیگری دستگیر و روانة زندان ‌شده‌اند، فقط نشان از یک کودتای اعلام نشده دارد. ارتش ترکیه در حال چرخش به سوی اسلام‌گرائی است؛ به همین دلیل یک جریان «سیاسی ـ نظامی» که مسلماً از حمایت‌های «پیمان آتلانتیک شمالی» برخوردار می‌شود، به بهانة مبارزه با «توطئة کودتا» دست به فروپاشانی در رده‌های لائیک در قلب قشرهای حاکم نظامی می‌زند.

ولی از آنجا که سرنوشت ترکیه و یونان نیز به عنوان آخرین مهره‌های زنجیرة سازمان آتلانتیک شمالی در شرق به یکدیگر متصل شده، همزمان با بحران «کشف کودتا» در ترکیه، دولت دمکراتیک یونان نیز عملاً پای در فروپاشانی مالی و اقتصادی گذاشته. «یورو» قدرت خرید خود را به تدریج از دست می‌دهد؛ نفت همچنان گران و گران‌تر می‌شود، و بر بحران مالی و اقتصادی که تقریباً تمامی صنایع غرب را در چنگ خود گرفته در حال حاضر پایانی متصور نیست. پر واضح است که در چنین شرایطی مهره‌های «علی‌البدل» در قلب اتحادیة اروپا یکی پس از دیگری فرو افتند تا امکانات به حفظ مهره‌های اصلی اختصاص یابد.

«آتلانتیسم» که پس از فروپاشی اتحاد شوروی مهم‌ترین مشفق اتحادیة اروپا جهت گسترش به جانب اروپای شرقی شده بود، در این حرکت «تاریخی» سعی داشت که از طریق تحکیم پایه‌های یورو در برابر روبل، همچنان دلار را به عنوان ارز حاکم بر جهان مورد حمایت قرار دهد. برقراری ارز واحد اتحادیة اروپا، آنهم با این شتاب و سرعت، هدفی جز کسب اعتبار برای متحدان اروپائی آمریکا دنبال نمی‌کرد. ولی امروز به دلیل گسترش بحران مالی، عملاً اعتبار اتحادیة اروپاست که به خطر افتاده. اگر اروپای «متحد» از یونان حمایت مالی صورت ندهد، اعتبار خود را نزد دیگر اعضای «ضعیف» و یا نامزدهای پیوستن به اتحادیه از دست خواهد داد؛ اگر به حمایت خود از یونان ادامه دهد، هنگام پای گذاشتن دیگر کشورهای کوچک اتحادیه به بحران، حمایت مالی از یک مجموعة کشورهای ضعیف به سرمایه‌داری اروپای غربی و قدرت مانورهای مالی و اقتصادی «آتلانتیسم» ضربه‌ای مهلک وارد خواهد آورد. می‌باید قبول کرد که این انتخابی است بسیار «تاریخی» و سرنوشت‌ساز. ولی در هر دو حال، اگر طی چند ماه آینده بر بحران مالی نقطة پایان گذاشته نشود، غرب مجبور خواهد شد که در ادامة وضعیت فعلی به گسترش نفوذ روسیه در اروپای شرقی رضایت دهد، امری که از هم اکنون در دید «دوربین‌» استراتژهای غربی قرار گرفته. به احتمال زیاد عملیات محیرالعقولی که تحت عنوان «افشای کودتا» در ترکیه به راه افتاده، تلاشی است از جانب غرب جهت حفظ آنکارا در دامان آتلانتیسم «مقدس»!

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید26فوریه2010

openguardproxy.co.cc
coatforex.tk
crazyunblock.co.tv
forextoping.co.cc
freelines-open.co.cc
vivos.info
caforex.tk
logicforex.co.cc
holiday-surf.co.cc
dfr.cz.cc
binforex.tk
edgefind.info
dancefind.info
carvefast.info
placetohide.co.cc
bestknock.info
actionfind.info
getfullvideo.cz.cc
helloforex.co.cc
cliforex.tk
bungulizer.co.cc
carbforex.tk
lasvegasattorney.co.cc
bumforex.tk
extremeunblock.co.tv
faceprx.info
bioforex.co.cc
baforex.tk
breaking-block.co.cc
wasforex.tk
yipikaye.co.tv
sumforex.tk
lolbuffy.com
schforex.tk
proxiechannel.co.cc
onelist.co.cc
bridgeforex.co.cc
currencydegree.co.cc
anonymoussurfing.tk
forex10forex.co.cc
metabolismforex.co.cc
xiud.info
blindman.co.cc
monsterpro.co.cc
forexclean.co.cc
betasurfer.co.cc
forexnodame.co.cc
block-to-hell.co.cc
forexyuugi.co.cc
masterescrow.co.cc

گاه آشتی!

سئوالی که امروز می‌باید مطرح کرد این است که آیا حکومت اسلامی به عنوان یک رژیم سیاسی می‌تواند آینده‌ای در برابر خود داشته باشد یا خیر؟ البته فراموش نکنیم که این سئوال را می‌باید از جنبه‌های مختلف بررسی نمود، تا بتوان جنبه‌های تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و غیره را در یک نظام حکومتی مورد تجزیه و تحلیل قرار ‌داد. به طور مثال، از نظر تاریخی به هیچ عنوان نمی‌توان حکومت اسلامی را در مقام یک شیوة حکومت «میانمدت» مورد بررسی قرار داد؛ این حکومت فاقد شیوة تولید «ویژه» است، در نتیجه در بهترین صورت ممکن رژیمی «کوتاه ‌مدت» می‌تواند تحلیل شود. از طرف دیگر، فرهنگ و ابعاد فرهنگی این رژیم سیاسی نمی‌تواند در چارچوبی مستقل از تحولات اقتصادی، مالی و فناورانة جهان غرب مورد نظر قرار گیرد. به عبارت ساده‌تر حکومت اسلامی نه تنها فاقد «شیوة تولید» ویژه و از آن خود است، که از نظر فرهنگی نیز به تحولات جهانی وابستگی مطلق دارد و بر خلاف ادعاهای سران رژیم، این حکومت نتوانسته یک گشتاور فرهنگی به صورت مستقل ایجاد کند. «فرهنگ» حکومت اسلامی ـ اگر بتوان این پدیدة فرهنگ‌ستیز را فرهنگ نامید ـ در بهترین بررسی ممکن نوعی واکنش به فرهنگ سرمایه‌داری بین‌المللی به شمار خواهد رفت، و پرواضح است زمانیکه قدرت انطباق و هماهنگی «فرهنگ دولتی» با سیاست‌های کلان، به هر دلیل از دست برود، حکومت اسلامی در انزوای فرهنگی قرار گرفته و نهایت امر پای به مرحلة‌ فروپاشانی خواهد گذاشت.

از آنچه در بالا عنوان کردیم یک نتیجة صریح می‌گیریم: اگر سخن از «آینده» برای حکومت اسلامی به میان می‌آوریم نمی‌باید آنرا در چارچوب یک نگرش تاریخی مورد عنایت قرار داد؛ سخن از یک یا دو دهة آینده است! به عبارت دیگر این نوع حکومت از نظر تاریخی فاقد آینده خواهد بود.

با در نظر گرفتن حوادثی که پس از «شبه انتخابات» اخیر به راه افتاد برداشت کلی آن است که حکومت اسلامی از میان به دو نیم شده. هر چند می‌باید قبول کرد که هر نیمة این حکومت به یک حد از وحشیگری، ضدیت با حقوق انسانی، وابستگی به محافل فرامرزی و تکیه بر سرکوب توده‌های مردم در مقام «سیاستگزاری» برخوردار است. یک گروه از اوباش حکومت خود را به جریانی به نام «احمدی‌نژاد» متصل کرده‌اند، گروه دیگری از همین اوباش تحت عنوان «اصلاح‌طلبی» و یا حمایت از «جنبش سبز» در اطراف شخصیت‌های دیگری به همان اندازه منفور و ضدمردمی گرد آمده‌اند. در عمل هیچ یک از ایندو جریان برنامه‌ای نیز جهت ادارة امور کشور در دستورکار ندارد. همانطور که بالاتر گفتیم اهرم اصلی در سیاستگزاری و مملکت‌داری در این حکومت «سرکوب» است. بر پایة همین عامل سرکوب «مشروعیت» خلق می‌شود، و همزمان با تکیه بر سانسور، «اخبار حکومتی» نیز تولید خواهد شد، و بر پایة «تحمیق» توده‌ها، حمایت‌های مردمی به نمایش گذاشته می‌شود!

بهترین نمونه از این «نمایشات» را طی تظاهرات 22 بهمن اخیر مشاهده کردیم. خوشبختانه اینترنت امروز این امکان را فراهم آورده تا ملت ایران بتواند ده‌ها کیلومتر صف اتوبوس‌های دولتی را ببیند، اتوبوس‌هائی که «تظاهرکنندگان» را از تمامی مناطق اطراف به پایتخت آورد. این نوع «نمایشات» را رژیم سیاسی حاکم «حمایت‌های مردمی» می‌خواند، و جالب اینجاست که هم اصلاح‌طلبان و هم دارودستة احمدی‌نژاد به یکسان قصد «مصادرة» همین «حمایت‌ها» را به نفع خیمة و خرگاه خود دارند.

اینکه در 22 بهمن اخیر، «جمعیت کذا» را از کجا به تهران آورده‌اند تا جیغ‌وفریاد‌شان در برابر دوربین خبرنگاران خارجی تأئیدی بر «مردمی» بودن حکومت اسلامی شود، به هیچ عنوان از اهمیت برخوردار نیست؛ مهم این است که جمعیت تهرانی‌ها، جمعیتی که بالغ بر بیش از 10 میلیون نفر می‌شود در این تظاهرات غایب اصلی بوده. به جرأت بگوئیم، حکومت اسلامی تمامی پایه‌های حامی خود در سطح شهرهای بزرگ را از دست داده. بی‌دلیل نیست که به گفتة فرماندهان نیروهای انتظامی اینک این نیروها تحت نظارت و مدیریت قرارگاه «ثارالله» عمل می‌کنند!

«[…] سردار رجب زاده […] افزود که بعد از انتخابات، پلیس تمام امکانات خود را در اختیار قرارگاه ثارالله سپاه قرار داده و این قرارگاه مسئول امنیت تهران بود.»
سایت کلمه، سوم اسفندماه 1388

باید پرسید چرا؟ مگر پس از این به اصطلاح «انتخابات» چه مسائلی پیش آمده که پلیس در سطح پایتخت با «ارتش» جایگزین می‌شود؟ در نتیجه در ادامة بررسی‌های بالا، یعنی تحلیل «آیندة این رژیم» می‌باید اضافه کرد، تا کجا و تا کی محافل حاکم بر کشور ایران ـ این محافل همان‌ها هستند که پس از کودتای میرپنج اهرم‌های قدرت را در دست گرفتند ـ خواهند توانست سپاه پاسداران را نیز بر مردم ایران حاکم نگاه دارند؟ تا کی این محافل می‌توانند با فرستادن اتوبوس به اطراف و اکناف و جمع کردن مردم برای حکومت اسلامی در مراکز شهری «سیاهی لشکر» درست کنند؟ و تا کی می‌توان یک حکومت نظامی و دست‌نشانده را تحت عنوان حکومتی برآمده از یک «انقلاب مردمی» به ملت ایران و افکارعمومی جهان حقنه کرد؟

در همین راستاست که جهت تأمین امتدادی بر موجودیت این حکومت جریانی به نام «مخالفان خارج از کشور» نیز توسط شبکة رسانه‌ای وابسته به غرب به راه افتاده. مأموریت اصلی این جریان قرار دادن پروژة «حکومت اسلامی» خارج از روند سیاست‌های فعلی و حاکم است! به عبارت دیگر، این شبکه مدعی‌ می‌شود که «حکومت اسلامی» خیلی خوب است، آنچه می‌باید «بد» تلقی شود فقط به شخص خامنه‌ای و احمدی‌نژاد محدود می‌ماند!‌ البته می‌باید اذعان داشت که این عملیات نوعی «شعبدة» سیاسی است، چرا که ناظر بی‌طرف و بی‌غرض تفاوت عمده‌ای بین احمدی‌نژاد و میرحسین موسوی نخواهد دید. آنان که این «تفاوت‌های» نامرئی را می‌بینند و در بوق و کرنا می‌گذارند هدفی جز تأمین اعتبار برای حکومت اسلامی دنبال نمی‌کنند.

به عبارت دیگر، گروه‌هائی از میان صاحبان نفوذ و منتفعان از حکومت اسلامی طی چند سال گذشته به تدریج از کشور خارج شده، در ارتباط با برخی محافل داخلی، نوعی حکومت اسلامی در هجرت پایه‌گزاری کرده‌اند! اینان با توسل به تمامی شیوه‌های رایج در داخل کشور، یعنی سانسور، تهدید، برچسب‌زدن، برخورداری از حمایت‌های مالی و محفلی و جناحی، قصد دارند فضای متحجر فکری خود را بر فضای مجازی و رسانه‌ای در خارج از کشور نیز حاکم کنند. اینان به عبارت ساده‌تر خود را در مقام «آلترناتیو» حکومت اسلامی می‌بینند؛ حرف آخرشان نیز روشن است: حکومت اسلامی بله، احمدی‌نژاد و خامنه‌ای نه!

باید گفت پس از سه دهه حاکمیت یک نظام متحجر و واپس‌گرا، اگر گروهی با ماسک‌های مختلف از «دمکراسی‌خواهی» گرفته تا «سوسیالیسم» بخواهند با چنین گزافه‌هائی یک مجموعة استعماری و سرکوبگر را از زیر ضربة افکار عمومی ملت ایران بیرون بکشند، عملیات‌شان را نمی‌توان یک فعالیت سیاسی سازنده به شمار آورد. در نتیجه باز هم در مورد آیندة حکومت اسلامی با یک لایة دیگر مواجه خواهیم شد: آیا مخالف‌نمایانی که توسط حکومت اسلامی و حامیان خارجی آن در فضای فرامرزی فعال شده‌اند قادر خواهند بود امتداد این حکومت را نیز در عمل تأمین کنند؟ و اگر پاسخ مثبت است، اینان تا کی می‌توانند بر این طبل بکوبند و حکومت را در قدرت نگاه دارند؟

بارها در همین وبلاگ‌ها گفته‌ایم که غرب علیرغم تمامی ادعاهای دروغین دست از حکومت اسلامی و «دین‌بازی»، آنهم در ویراست «دیکتاتوری اسلامی» در ایران نخواهد شست. دلائل نیز بسیار گسترده است، و می‌باید در ارتباط با مسائل پیچیدة استراتژیک مورد بررسی قرار گیرد. ولی در شرایطی که دولت روسیه رسماً از زبان «روگزین»، نمایندة این کشور در سازمان ناتو، عنوان می‌کند که حضور نظامی روسیه در افغانستان غیر قابل تصور است، می‌باید قبول کرد که تنها هنری که روسیه در این بازی «کلان ـ استراتژیک» به خرج داده، انداختن جناح‌‌های مختلف غرب در منطقه به جان یکدیگر بوده.

حضور نظامی روسیه در افغانستان حتی اگر به صورت زیرجلکی هم وجود داشته باشد، تا زمانیکه اهرم‌های سیاستگزاری به مسکو امکان دهد، روسیه به صورت علنی از پای گذاشتن در درگیری‌های نظامی، منطقه‌ای و … اجتناب خواهد کرد. و از آنجا که ایران همسایة روسیه است، و سیاست‌های جاری در یک کشور نمی‌تواند بدون تأثیر بر سیاست‌های همسایگان باشد، باز هم می‌باید به موضوع «آیندة حکومت اسلامی» بعد جدیدی اضافه کرد: دولت روسیه تا کی خواهد توانست بدون درگیری مستقیم با مسئله‌ای به نام دیکتاتوری «حکومت اسلامی» به غرب اجازه دهد که در مرزهایش دست به «صحنه‌سازی» و خیمه‌شب‌بازی‌های نمایشی از قبیل انتخابات کذا و به اصطلاح جنبش‌های اجتماعی «کنترل شده» بزند؟ و نهایت امر در پایان این بررسی به بعد دیگری خواهیم رسید: وضعیت اوپوزیسیون سیاسی در ایران!

می‌دانیم که بی‌بته بودن اوپوزیسیون در عمل یکی از مهم‌ترین دلائل دیرپائی حکومت اسلامی شده. البته در اینجا مقصود از اوپوزیسیون «مخالف‌نمایان» نیستند، سخن از گروه‌ها، تشکیلات، احزاب و دیگر سازمان‌هاست که خواهان برچیده‌ شدن بساط دولت اسلامی‌اند. در این میان نیز بالاجبار می‌باید چند نکته را مد نظر قرار داد. نخست اینکه در فضای سیاسی فعلی، در شرایطی که روسیه فعالیت‌های خود را آنچنان که شاهدیم به حداقل ‌رسانده تا حیطة مسئولیت‌های منطقه‌ای و حتی جهانی را به شدت تحت کنترل کرملین قرار دهد، اوپوزیسیون در معنای واقعی کلمه فقط زمانی می‌تواند شکل گیرد که غرب دست از حکومت اسلامی بشوید؛ پیشتر گفتیم که این مطلب در شرایط فعلی غیرقابل انتظار است! در نتیجه، پرسش دیگری به فهرست پرسش‌های قبل افزوده خواهد شد: تا کی و تا کجا سازمان‌ها و تشکیلات سیاسی خارج از کشور حاضرند منتظر تصمیمات محافل غربی باقی بمانند و در زمینة جایگزینی رژیم سیاسی ایران «فلج عمومی» را تبدیل به شیوة رفتار سیاسی کنند؟

همانطور که می‌بینیم جواب به این سئوالات و سئوالاتی بسیار گسترده‌تر، زمانیکه کار را به تحلیل و بررسی بکشانیم مشکل می‌تواند از صراحت برخوردار شود. ولی هر چند نمی‌توان انتظار داشت که حکومت اسلامی یک‌شبه شرش را از سر ملت و مملکت کم کند،‌ این امید می‌رود که فضای سیاسی در داخل کشور به تدریج پای در فروپاشانی بگذارد؛ حیطة عمل سازمان‌های نظامی و انتظامی محدود شود، و دولت نهایت امر بالاجبار پای در مسیر گشودن مفری جهت خروج از بحران نظامی بگذارد. این همان مسیری است که امروز تحت عنوان بازبینی قوانین حاکم بر روند «انتخابات» در حکومت اسلامی آغاز شده. به عبارت دیگر، زمانیکه غرب دریافت دیگر نمی‌تواند همچون گذشته‌ها با تکیه بر هیاهوی خیابانی و «نهضت» و آشوب و درگیری در کشور سیاستگزاری کند، و اگر پای به چنین میدانی گذاشت نتیجه‌ای جز تضعیف عواملش به همراه نخواهد داشت، به محافل داخل کشور دستور داد که به هر ترتیب ممکن زمینة درگیری‌ها را «تخفیف» دهند! اینکه چه کسانی پای به مجلس شورای اسلامی می‌گذارند آنقدرها برای ملت ایران تفاوت نخواهد کرد؛ تفاوت در این است که پشت این گروه‌ها چه محافلی به طرف‌های غربی «باج» خواهند داد، و چه باج‌هائی پرداخت خواهد شد. در نتیجه اکنون که غرب می‌خواهد روابط در قلب محافل نوکرا‌ن ایرانی‌نمای‌اش «صلح‌آمیز» باشد،‌ آقای موسوی، روحانی، بهرمانی و … طرح‌هائی جهت «خروج از بحران» در مجمع تشخیص مصلحت ارائه می‌دهند! هر چند بعضی‌ها در بولتن‌هائی که نام «روزنامه‌» بر خود گذاشته به شدت از این عمل انتقاد کنند!

این «طرح‌ها» که تحت عنوان «خروج از بحران» مطرح می‌شود، فقط یک هدف کلی را دنبال می‌کند: چگونه به غرب امکان دهیم که بدون دست زدن به فروپاشانی‌های سیاسی و ساختاری، همچون گذشته به صور «دوستانه» منافع خود را در سیاست و اقتصاد و امور مالی کشور محفوظ و دست‌نخورده نگاه دارد؟ چگونه غرب می‌تواند تغییرات «کلان‌ ـ سیاسی» مورد نظر را در منطقه، و حتی در سطح جهانی بدون ایجاد گسست سازمانی، حقوقی و تشکیلاتی در کشور ایران «سازماندهی» کند؟ این سئوالات اهمیت بسیار دارد. آنان که روند تحولات سیاسی، خصوصاً در مورد کشور ایران را به دقت دنبال کرده‌اند بخوبی می‌دانند مقصود ما از «تغییرات» کلان سیاسی چیست.

به طور مثال نگاهی به شرایط حاکم بر تجارت نفت‌خام خواهیم داشت. اگر امروز دولت‌های سرمایه‌داری غرب که به شدت نیازمند واردات نفت‌خام هستند می‌توانند این ماده را به بهای هر بشکه 80 دلار ابتیاع کنند، در فردائی که چنین تجارتی دیگر بازتاب منافع کلان‌شان نشود، جهت خروج از بحران دست به چه عملیاتی خواهند زد؟ تجربة اینان طی بحران‌سازی‌های اخیر در ایران ثابت کرد که دیگر در کشورمان به دلیل مسئلة «همجواری‌ها» نمی‌توان دست به فروپاشانی برق‌آسا زد. در نتیجه می‌باید به دنبال راه‌حل دیگری باشند. و همین جستجوی راه‌حل‌های دیگر است که امروز تبدیل به «تجدیدنظر در امر انتخابات» جمکران می‌شود!

البته در پایان می‌باید به یک نکتة قابل توجه اشاره داشت. پیشتر گفته بودیم که روسیه قصد دارد به هر ترتیب ممکن از پای گذاشتن در درگیری‌های جهانی اجتناب کند، ولی به استنباط ما این «عملیات» بر پیش‌فرضی متکی است که ایجاب می‌کند در شرایط اقتصادی و مالی جهانی هیچ بن‌بستی پیش نیاید! عنوان اینکه روسیه «متحد» غرب است، نمی‌تواند در اصول ناظر و حاکم بر تجارت جهانی تغییر عمده‌ای اعمال کند. غرب از اینکه خود پای در فروپاشانی گذارد و همزمان از «اتحاد» خود با روسیه حمایت به عمل آورد مسلماً آنقدرها خوشحال و راضی نخواهد بود. این بده‌بستان‌ها بین مسکو و واشنگتن تا کی و تا کجا می‌تواند ادامه یابد؟ البته بحث اقتصادی در این میان فقط به نفت و یا مواد خام محدود نیست. روسیه در تمامی زمینه‌ها بیش از آنچه «متحد» غرب تلقی شود، رقیب غرب است و «داده‌ها» را تحت فشار رسانه‌ای نمی‌توان «تقلیل» داد یا ماهیت‌شان را دچار تغییر کرد.

همانطور که شاهدیم با در نظر گرفتن تحلیل‌های بالا روند تحمیل شده بر حکومت اسلامی از جانب غرب، روندی که کار را به «تجدیدنظر» در روند انتخابات می‌رساند می‌باید به طور کلی یک تحول «مثبت» ارزیابی کرد. چرا که «صلح» در میان محافل دست‌نشاندة غرب در کشور الزاماً به معنای تأمین حاکمیت منحصربه‌فرد اینان بر سرنوشت ایران نخواهد بود. چه بسا که طی این همنشینی صلح‌آمیز فلسفة وجودی بسیاری از این محافل اوباش‌پروری از ریشه و پایه از جانب حامیان فرامرزی‌شان به زیر سئوال رود، و اینجاست که سازماندهی یک اوپوزیسیون سیاسی و یا چندین و چند تشکیلات اوپوزیسیون سیاسی می‌تواند در عمل آغاز شود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید23فوریه2010

servicemind.tk
syse.info
1st-campus.co.cc
geoprox.co.cc
bypass-proxies.info
hardproxysurf.co.cc
refinanceloans2.com
profitforex.co.tv
tunnelspeedy.co.cc
noforex.tk
higher-surfer.co.cc
hiddenmyurl.com
breathforex.co.cc
lanforex.tk
hostingspeed.co.cc
actionall.info
3rdgrade.co.cc
proxieworker.co.cc
knocking-block.co.cc
fariousproxy.co.cc
hoforex.tk
proxiesland.tk
buyerforex.co.cc
bestplace2hide4.info
enfforex.tk
oldcampus.co.cc
unblock-machine.co.cc
eideforex.tk
lockbegone5.info
discoverforex.co.cc
ipbot.info
comunityproxy.co.cc
addicted2fx.co.tv
bestplace2hide3.info
forexfinal.co.cc
anonunblocka5.info
websensebypass.co.tv
mortgagesdegree.co.cc
materiforex.co.cc
insidehoopers.co.cc
proxiecampus.co.cc
beatdafirewall.co.cc
qualityforex.co.cc
lunchtime.co.cc
finaltunnel.co.cc
forex-robots.tk
topsforex.co.cc
best-always.co.cc
prestoss.co.cc
likeforex.tk
officeforex.co.cc
echforex.tk
resetmytunnel.co.cc
forexteams.tk
corforex.tk
bungul.co.cc


مهار همه‌جانبه!

امروز نیز نگاهی به روند جریانات در قلب جنبش سبز خواهیم داشت. نخست خاستگاه این به اصطلاح «جنبش» را مورد تحلیل قرار می‌دهیم، سپس دستاوردهای واقعی، و نه تبلیغاتی دست‌اندرکاران این جریان را به بررسی خواهیم کشاند. و در گام‌های بعد نگاهی خواهیم داشت به ارتباطی که این جریان سعی دارد با دیگر جریانات سیاسی، فلسفی و حتی نظامی در اطراف خود ایجاد کند. پس بپردازیم به خاستگاه جنبش مذکور.

آنچه امروز «جنبش سبز» خوانده می‌شود، جریانی است وابسته به حاکمیت دست‌نشاندة اسلامی. حاکمیتی که در قلب کودتای 22 بهمن توسط ارتش شاهنشاهی و ساواک پایه‌گزاری شده بود. از این اصل کلی نمی‌توان عدول کرد که «جریان» سبز به همان اندازه به استعمار غرب وابسته است که، خاستگاه اصلی آن یعنی مجموعة حکومت اسلامی نمایندة سیاست‌های کلان غرب به شمار می‌رود. با این وجود، «فرمانبرداری» از سرخط‌های اصلی سیاست غرب به دلیل مسائلی که طی چند دهه ایجاد شده تلون و رنگارنگی ویژه‌ای به خود گرفته. نخست اینکه غرب دیگر در بلوک‌بندی‌های «جنگ سرد» قرار نگرفته، در نتیجه نمی‌تواند به عنوان یک مجموعة متجانس و همگن در برابر چالش‌های استراتژیک واکنشی کنترل شده از خود نشان دهد. غرب به چندین لایه و تکه تقسیم شده و هر یک از لایه‌ها «ساز خودش» را می‌زند. از طرف دیگر، غیبت طولانی روسیه در سیاست‌های جنوب آسیا با فروپاشی اتحاد شوروی به نقطة پایان رسید، و این کشور امروز به عنوان یک همسایة قدرتمند و تعیین‌کننده پای در معادلات سیاسی، اقتصادی و مالی در کشورهای آسیائی، خصوصاً در جنوب مرزهای خود گذاشته. از این گذشته، جامعة ایران نیز طی چند دهة اخیر دستخوش تغییرات گسترده‌ای شده. شاید مهم‌ترین تغییر را می‌باید در مهاجرت وسیع ایرانیان به کشورهای غرب و شدت گرفتن ارتباطات میان ایرانیان مقیم خارج با هموطنان‌شان در داخل معرفی نمود. هر چند پدیدة استعماری مهاجرت وسیع از روستا به شهر همچنان به شیوة دوران پهلوی ادامه دارد، و به دلیل این سیر جمعیتی بافت طبقات در مناطق شهرنشین تضعیف شده، «کاویده» و از درون پوک می‌شود. مسلماً توضیح بیشتر پیرامون تحولات جمعیتی در ایران در این مقطع قابل ارائه است، ولی در این مختصر فقط در چارچوب بررسی جریان سبز به این تحولات می‌نگریم.

خلاصة کلام، آنچه در بالا تحت عنوان «تحولات» معرفی کردیم، به تدریج بستری نوین جهت نوعی سیاست‌گزاری‌های جدید فراهم آورده. به طور مثال، غرب اگر دیگر نمی‌تواند به طور مستقیم جامعة ایران را همچون دوران «جنگ‌سرد» در مشت‌های آهنین و سرکوبگر محدود نگاه دارد، سعی تمام می‌کند که با تکیه بر بحران‌سازی‌های «نمایشی» هم مهره‌های قدیم را در موضع «رسانه‌ای» و «تبلیغاتی» دست نخورده محفوظ دارد، و هم از طریق گسترش اوباش‌گری، و نهایت امر سرکوب نظامی، حرکت‌های غیر وابسته به محافل غرب را در کشور تحت کنترل کامل قرار دهد. در عمل غرب از اینکه کنترل تحولات جمعیتی، سیاسی و فرهنگی را در جامعة ایران از دست بدهد به شدت وحشت دارد. طی 80 سال گذشته کنترلی که غرب بر این اهرم‌ها اعمال کرده توانسته بخوبی ایران را به نفع بانک‌ها و مؤسسات غرب «بدوشد»، و در صورت فروپاشی این دستگاه استعماری که عملاً به یک «گاو شیرده» می‌ماند، مسلماً‌ غرب مهم‌ترین بازنده سیاست‌های مالی و اقتصادی خواهد بود.

استدلال غرب در حمایت از بحران‌سازی‌های «جنبش سبز» بر اصل اساسی «مهار همه جانبه» پای می‌فشارد: اگر به دلیل تغییر شرایط «کلان‌سیاسی» تحولات گسترده در جامعة ایران غیرقابل اجتناب شده، چه بهتر که این تحولات را خودمان به صورت کنترل شده بر جامعه تحمیل کنیم و نهایت امر اهرم‌های اداره‌کنندة جامعه را در دست‌های خود محفوظ نگاه داریم!‌ از منظر ما این امر به صراحت خاستگاه «سیاسی ـ استراتژیک» جنبش سبز را مشخص می‌کند، و دلیل به نعل‌وبه‌میخ زدن اوباش وابسته به این «جنبش»، و حتی عوامل وابسته به «جناح ظاهراً مخالف دولتی»، چه در موارد «نظری» و چه در عمل، فقط همین اصل کلی است که جریان سبز نه برای به وجود آوردن، پایه‌گزاری و اجرائی کردن یک پروژة سیاسی و یافتن راه‌حل مشکلات و معضلات جامعه، که صرفاً جهت ایجاد آشوب‌هائی فصلی پایه‌ریزی شده. البته جهت «اجرائی» کردن چنین پروژه‌هائی شرایط کشور ـ بافت جمعیتی، مهاجرت به خارج، درصد بالای جوانان زیر سی سال، و … ـ همچنانکه در بالا آوردیم نقش اصلی و اساسی ایفا خواهد کرد.

در چارچوب همین تحلیل از «خاستگاه‌» واقعی جنبش سبز است که به استنباط ما در بررسی دستاوردهای آن نیز نمی‌باید دچار خوشبینی‌های فزاینده شد. در جمع «رهبران» این جنبش یک اصل کلی حاکم باقی مانده، اینان همگی از جمله مهره‌های شناخته شدة استعمارند که طی سه دهة گذشته با برخورداری از سرکوب نیروهای نظامی و انتظامی به پست‌ها و مقامات اداری، اجرائی و یا حتی قانونگزاری دست یافته‌اند. خلاصة کلام، در میان رهبران جنبش کذا «ویژگی فراگیر» دیگری نمی‌توان یافت. این افراد حتی در چارچوب‌های نظریه‌پردازانه نیز «آزادیخواه»، دمکرات و یا انسان‌محور به شمار نمی‌آیند. مشکل تمامی اینان همان مشکل «معروف» حضرت روح‌الله خمینی است: چگونه «اسلام» را بر جامعه حاکم کنیم که هم اجر اخروی ببریم، و هم با سرکوب استعماری در جامعه منافع غرب را پیگیری کنیم تا همچنان از حمایت غرب برخوردار شویم؟

تمامی تلاش‌های «دماغی» و نظریه‌پردازانة رهبران جنبش سبز بر محور همین «الزامات» استعماری متمرکز شده. هیچیک از «رهبران» این جریان مسائل و مشکلات اجتماعی، معیشتی، بن‌بست‌های موجود در مورد زنان، آموزش و پرورش، دانشگاه‌ها، و … را به صورت جدی مدنظر قرار نمی‌دهد. اینان علیرغم سه دهه حضور در رأس امور کشور به شیوه‌ای با این «نیازها» و الزامات برخورد می‌کنند تو گوئی رهبران «انقلابی» خارج از نظام‌اند، و اگر کل نظام سرنگون نشود پیگیری مطالبات‌شان غیرممکن خواهد بود! این یک «توهم» بسیار آزاردهنده است که «رهبران» جنبش سبز عمداً در هر مقطع به آن دامن می‌زنند. دلیل نیز روشن است؛ همانطور که گفتیم «برنامه‌ای» در کار نیست! سکوت کامل اینان در برابر مشکلات جامعه فقط این ایده را به ذهن متبادر می‌کند که روش‌های احمدی‌نژاد کاملاً مورد تأئید رهبری سبزها است؛ مسئله اینجاست که با دمیدن در بوق هیجان‌‌های ساختگی چگونه این رهبران می‌توانند صدای مطالبات واقعی مردم را در جنجال و هیاهوی گوشخراش گم کرده و به بیراهه بکشانند.

با این وجود در جمع همین «سبزها» با گروه‌های دیگری نیز برخورد می‌کنیم، گروه‌هائی که به قولی «قضیه را جدی گرفته‌اند!» اینان که معمولاً، اگر نگوئیم تماماً از جمله اعضاء خانواده‌های وابسته به حکومت و منتفعان مستقیم و یا غیرمستقیم در قلب همین نظام‌اند، در کنار این «جنبش» و در همراهی و همگامی با آن،‌ هم به موجودیت نظامی که از آن بهره‌کشی می‌کنند «معنا» و «مفهوم» می‌دهند، و هم به خیال خود در پی دستیابی به آرمان‌هائی «والا» در قلب نظام اسلامی‌اند.

گروهی از جوانانی که در بحران‌سازی‌های اخیر در بازداشتگاه‌ها یا توسط پلیس حکومت اسلامی به قتل رسیدند، یا متحمل شکنجه و تجاوزات مختلف شده‌اند از جمله همین لایه‌های اجتماعی‌اند. و این معضل برای حکومت اسلامی یک بحران «درون‌ تشکیلاتی» به وجود آورده. حکومت آخوندها در ایران از جمله وحشی‌ترین و سفاک‌ترین رژیم‌های وابستة سیاسی است که طی یکصدسال گذشته توسط سرمایه‌داری بین‌الملل بر سرنوشت ملت‌ها تحمیل شده. شکنجه، قتل، آدم‌ربائی، تجاوز به عنف، و … در قلب نظام اسلامی به هیچ عنوان جدید نیست؛ روند عادی در امر «کشورداری» به شمار می‌رود! اینان از همان 22 بهمن 57 با تکیه بر همین شیوه‌ها به قدرت رسیده‌اند، فقط مشکل اصلی زمانی آغاز می‌شود که این طرز رفتار که مختص مخالفان رژیم بوده، متوجه «خودی‌های» رژیم می‌شود. و در چنین شرایطی است که کنترل فضای اجتماعی هم از دست اهرم‌های سرکوب یعنی پلیس و ساواک و سپاه استعماری پاسداران خارج می‌شود، و هم «جریان سبز» به دلیل وابستگی به قدرت حاکم و همین شکنجه‌گران قادر نخواهد بود بدنه‌ای را که در نتیجة این فروپاشانی‌ها از رژیم جدا شده به جانب خود بکشاند. و این دقیقاً تنها دستاوردی است که طی بحران‌سازی‌های اخیر ملت ایران توانسته به قیمتی بسیار گزاف به آن دست‌ یابد.

به عبارت ساده‌تر، قدرت‌های استعماری که رأساً پای در بحران‌سازی گذاشته بودند، هم در تخمین گسترة نارضایتی‌ها در جامعة ایران، و هم در ارزیابی درجة وحشیگری رایج در نیروهای انتظامی حکومت اسلامی دچار اشتباه شده بودند. اینان که قصد داشتند فقط با «سروصدا» و هیاهوی پوچ، ندای مخالفان را خاموش کرده، عوامل خانه‌زادشان را همچون دوران سیدخندان شیاد، اینبار تحت عنوان رهبران «سبز» بر روند مسائل حاکم کنند، در عمل قسمت اعظم بدنة اجتماعی رژیم اسلامی را به دست خود از هم فروپاشاندند و رژیم پس از این مجموعه بحران‌سازی‌ها در وضعیتی قرار گرفت که دیگر نمی‌توانست به موجودیت خود ادامه دهد. به همین دلیل و جهت «دلجوئی» از بدنة اجتماعی فروپاشیدة «کذا» بود که طی تظاهرات تاسوعا و عاشورا محافل استعماری زمینه‌ای فراهم آوردند تا گروه‌های بسیجی‌ که فاقد هر گونه تجربة انتظامی بودند، در برابر گروه‌های متشکل و ضربت «لباس‌شخصی‌» قرار گیرند؛ اینبار «لباس‌شخصی‌ها» تحت عنوان «مردم»، بسیجی‌ها را در برابر چشم رهگذران و عابران به باد کتک گرفتند!

باید قبول کرد که این «ترفند» محافل استعماری بسیار زیرکانه بود. اینان با تکیه بر این ترفند توانستند بر روندی فروپاشاننده و بسیار قدرتمند در جامعة ایران نقطة پایان گذارند. می‌دانیم که در فرهنگ ایران پدیدة تخالف بین ظالم و مظلوم،‌ به هیچ عنوان ریشة اسلامی ندارد، ریشه‌های این فرهنگ کهن‌تر از اسلام، و حتی امپراتوری هخامنشیان است. از طرف دیگر در همین روند فرهنگی و بسیار «مقبول‌المله»، نهایت امر این «ظالم» است که مغلوب «مظلوم» خواهد شد. و می‌دانیم که جوامع بشری پیوسته به صورت ناخودآگاه در پی تأئید پیش‌فرض‌های‌ فرهنگی‌شان گام برمی‌دارند. همین پیش‌فرض‌ها بود که پس از فروپاشی‌ها تداوم حکومت اسلامی را با مشکل روبرو کرده بود، ولی با خیمه‌شب‌بازی هولناکی که استعمار در روزهای تاسوعا و عاشورا به راه انداخت، در عمل بر روند «ظالم‌سازی» و «مظلوم‌سازی» در ناخودآگاه اجتماعی تأثیر مطلوب را بر جای گذاشت. پس از تحولات تاسوعا و عاشورا «نقش‌ها» در افکار عمومی دچار دگردیسی شد، حتی اگر این دگردیسی «تمام و کمال» نیز نبود، در زمینة «ظلم» و «تظلم» افکار عمومی به شبهه‌ و تردید افتاد. و این قضیه توانست فشار خیابانی و عمومی را بر حکومت اسلامی کاهش دهد. هر چند برخی سیاست‌بازان خوش‌خیال با دیدن کتک‌کاری‌های تماشائی روزهای تاسوعا و عاشورا آناً «پیروزی» مردم را در سایت‌های‌شان «جشن» گرفتند! این‌ها حتماً همان سیاست‌بازانی‌اند که عکس‌ خمینی را آنروزها در ماه می‌دیدند!

با این وجود، ترفندهای مختلف نمی‌تواند بر یک سرنوشت محتوم تأثیر بگذارد. فروپاشانی در بافت حکومت اسلامی امروز دیگر غیرقابل اجتناب شده. و اگر طی بحران‌سازی‌ها هوشیاری غرب توانست چند صباحی برای حکومت اسلامی «مفر» از بحران بخرد، کار این حکومت دیگر تمام است. البته اینجا نیز می‌توان پای به بحث‌های استراتژیک گذاشت و پایان کار ولایت‌فقیه را در ایران در چارچوب سیاست‌های منطقه‌ای دنبال کرد، ولی جهت اجتناب از اطالة کلام نگرش امروز را به مسائل داخلی محدود می‌کنیم.

شاهدیم که جنبش سبز به شدت دچار «تنش» در داخل صفوف خود شده، و قصد آن دارد که با صحنه‌سازی یک «اتحاد مقدس» و سبز را در برابر افکارعمومی به نمایش بگذارد. از طرف دیگر، به دلیل نبود هر گونه برنامة منسجم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، هنری، و … طرفداران جنبش سبز همگی فقط چشم به یک کودتای «درون ‌ساختاری» دوخته‌اند.

از آنجا که ارتش حکومت اسلامی، بسیج و سپاه پاسداران جملگی کودتاچی و دست‌نشانده و نوکرصفت‌اند، ابائی ندارند که در چرخش‌های سیاسی به نفع این و یا آن گروه موضع‌گیری کرده، اهرم‌های تصمیم‌گیری را دست به دست کنند. خلاصة کلام در این نوع حکومت، مرام، آرمان، اعتقاد، و … در حد شوخی و تعارفات است؛ اوباش این نوع حکومت، خصوصاً انواع یونیفورم پوش آن، فقط نوکران زراند و بندگان زور. با همین «ایده‌ها» به نیروهای انتظامی و ارتش پیوسته‌اند و در چارچوب همین «آرمان‌ها» به نوکری خود ادامه داده‌اند؛ دلیلی ندارد که به یک‌باره تغییر «ماهیت» بدهند. یادمان نرود که ارتش شاهنشاهی ایران طی 37 سال دو پادشاه را فقط به دستور استعمار غرب از کشور بیرون انداخته؛ مسلم بدانیم که سپاه‌ پاسداران نیز پای در همین مسیر خواهد گذاشت. به همین دلیل است که تمامی محافل استعماری در غرب سعی دارند در «اسلام‌پناهی» از یکدیگر پیشی گیرند.

خلاصه بگوئیم، اوباش سپاه پاسداران را با «اسلام» و «اسلام‌دوستی» بهتر می‌توان به سازش کشید تا با مفاهیمی از جمله «انسان‌محوری»، دمکراسی و آزادی زنان و غیره. آنان که قصد جایگزینی حکومت اسلامی را از طریق دخالت مستقیم نیروهای نظامی دارند، یا همچون رضا پهلوی و حزب توده در سخنان‌ و نوشتار‌شان از پیوستن نیروهای نظامی و بسیجی و انتظامی به «مردم» سخن به میان می‌آورند، و یا همچون نظریه‌پردازان «کشک‌وپشم» از قماش حاج‌فرج دباغ دمکراسی را هم «اسلامی» می‌کنند و باب دندان اوباش سپاه! خلاصة کلام امروز یک رقابت شدید جهت دلربائی «مذهبی» و «دینی» از نیروهای انتظامی و ارتش دست‌نشاندة حکومت اسلامی در میان مخالف‌نمایان به راه افتاده.

احمدی‌نژاد نیز در میانة این صحنه‌گردانی‌ها می‌باید باز هم به مسائل هسته‌ای بپردازد! می‌بینیم که مسئلة هسته‌ای گویا پایانی ندارد و هر دم یک قدرت بزرگ از «پروژه‌های هسته‌ای» در ایران ابراز نگرانی خواهد کرد. تا دیروز آمریکا و فرانسه بودند که از وضعیت «هسته‌ای» در ایران نگرانی زیادی داشتند. با گسترش دلربائی‌های «دینی ـ اسلامی» از سپاه پاسداران اینبار نوبت نگرانی از پروژه‌های هسته‌ای حکومت اسلامی به لاوروف، وزیر امور خارجة روسیه رسیده! «نگرانی‌های» لاوروف نشان می‌دهد که اگر دلربائی محافل غرب و وابسته به غرب از سپاه پاسداران بیش از این‌ ادامه یابد ممکن است که مسکو هم در سیاست‌های خود در برابر غرب در ایران تجدیدنظر اصولی صورت دهد! همانطور که بارها گفته‌ایم در مرزها و همسایگی یک قدرت جهانی، بدون تأئید مستقیم آن نمی‌توان کودتا و انقلاب و غیره به راه انداخت. این اصل طی دوران اتحاد شوروی صادق بوده، امروز نیز به یقین صادق است. اگر روسیه با تغییرات شدید و تند در سیاست‌های داخلی ایران مخالفت اصولی ابراز کند آمریکا و انگلستان جرأت کودتا نخواهند داشت. حتی اگر خانم هیلاری کلینتن در سفر اخیر خود به امارات رسماً از کودتای نظامی در ایران حمایت به عمل آورند!

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید20فوریه2010

escrowagency.co.cc
forexearning.tk
workforex.co.cc
block-breaker.co.cc
lockforex.tk
borntunnel.co.cc
haeforex.tk
forexusing.tk
folforex.tk
superfaster.co.tv
blankstez.co.cc
block-cutters.co.cc
bundleforex.co.cc
proxiesforex.tk
fishforex.tk
outeredge.info
mastersnursing.co.cc
shoemartz.co.cc
common-free-surfing.co.cc
lobiforex.co.cc
gogetaforex.co.cc
excforex.tk
luxurycollege.co.cc
showsmarts.co.cc
engaforex.tk
nonblock-begin.co.cc
garnetforex.co.cc
nightcampus.co.cc
emmaforex.tk
knowledgesz.co.cc
profilehide.tk
deuforex.tk
readforex.tk
fxtunnel.co.cc
happybrowsing.cz.cc
ciaforex.tk
zebratunnel.co.cc
showereds.co.cc
forexcrude.tk
woliforex.co.cc
catjforex.tk
thisproxy.tk
lovehide.tk
catforex.tk
hidemyaccess.co.tv
forexlocal.tk
picoloforex.co.cc
goodall.co.cc
forexfiles.tk
societypets.co.cc

آزادی‌فروشان!

با عقب‌نشینی علنی سیاست آمریکا در ایران، شاهد موضع‌گیری‌های جالب توجهی در میان محافل «اصلاح‌طلب» و سبزها هستیم. این محافل در اقدامی کاملاً قابل پیش‌بینی دست به گسترش ابهاماتی زده‌اند که به صورتی هر چه وسیع‌‌تر پیرامون اهداف، نظرات و مطالبات سیاسی آنان ایجاد شک و شبهه می‌کند. باید عنوان کرد که «سیاست» برخلاف آنچه در جهان استعماری معرفی شده آنقدرها نمی‌تواند در ارتباط با «جهان واقع» از عامل «ابهام» تغذیه کند؛ «ابهام» بیش از آنچه سیاست را در جامعه به پیش راند، عاملی خواهد بود جهت جایگزینی «سیاست» با «تفریح»! البته بین دو عامل «سیاسی» و «تفریحی» به دلیل حاکمیت «یک بازار جهانی» طی چند سال اخیر ارتباطی تنگاتنگ به وجود آمده، ارتباطی که شاهدیم هنرپیشگان، صحنه‌گردانان، و حتی «رنگین‌پوستان» را در ایالات متحد رسماً به جهان سیاست وارد کرده. این ارتباطات «نوین» در چارچوب منافعی که «سیاست» در غرب جستجو می‌کند می‌باید «توضیح» داده شود. ولی در شرایط فعلی، آنچه در جامعة ایران در شرف تکوین است، نه در چارچوب منافع ملی ایرانیان که در تقابل با آن شکل‌ می‌گیرد؛ روندی است که مطالبات ملموس «سیاسی» را در جامعه منزوی می‌کند تا «غیرسیاسی» را جایگزین‌اش نماید. در توضیح این روند نخست نگاهی خواهیم داشت به اظهارات میلان کوندرا در ماه فوریة 1984! کوندرا در مصاحبه‌ای با «آنتوان دو گودمار» «سیاست» را چنین تعریف می‌کند:

«در سیاست، جهان سیاه است یا سفید. هیچ مکانی برای ابهام، تناقض‌گوئی و پارادوکس وجود ندارد!»

بدون آنکه قصد ارائة تحلیلی انتقادی از مواضع کوندرا، چه در مقام هنرمند و چه در مقام تحلیل‌گر سیاسی داشته باشیم، در همین خلاصه بگوئیم که این «تعریف» بیشتر «سیاست» را در مقام برخورد یک جریان منسجم فکری، فلسفی، اقتصادی و مالی با «اهداف» واقعی و ملموس مورد نظر قرار داده؛ این «سیاست» آن نیست که در فرهنگ فارسی‌زبانان «سیاست‌بازی» نام گرفته! در نتیجه، اگر آنچه کوندرا سیاست می‌خواند مورد تأئید ما قرار گیرد، روندی که در حال حاضر گروه‌های مدعی مخالفت با حکومت اسلامی‌ در آن پای گذاشته‌اند، ‌ می‌باید روندی کاملاً «تفریحی» و «غیرسیاسی» تحلیل شود. مسلم است که روند مذکور اهدافی را دنبال می‌کند؛ اهدافی که یافتن بنیادهای پایه‌ای‌شان ـ فلسفی و استراتژیک ـ در گفتمان و واژگان رایج میان همین گروه‌ها برای ناظر بی‌طرف امکانپذیر نیست! ‌در کمال تأسف کم نیستند وابستگان به این «موج» و قلم‌زنان و فرهیختگان درگاه این «جریانات فکری» که خود عملاً نمی‌دانند چه می‌گویند و چه می‌کنند.

در تعریف «تضادی» که ما در همینجا تحت عنوان تضاد پایه‌ای و غیرقابل تردید میان «ابهام» و «سیاست» معرفی می‌کنیم، مسلماً نگرش به سوی «سیاست» در چارچوبی خواهد بود که کوندرا در چند جملة کوتاه تعریف کرده. از نظر ما یک جریان سیاسی نمی‌باید در شرایطی که جامعة ایران در آن قرار گرفته رابطة «سیاست» و «اهداف» ملموس آن را فروپاشاند؛ این عمل به نفع جامعة ایران نخواهد بود. دلیل نیز کاملاً روشن است، اگر در غرب، با در نظر گرفتن مطالبات محافل مختلف حاکم، رابطة سیاست و اهداف ملموس آن به صورت ظاهری در هم فرومی‌پاشد، و به عنوان نمونه، پس از به قدرت رسیدن رونالد ریگان شاهد رژة صحنه‌گردانان «تفریحی» در میانة میدان سیاست عمومی و رسانه‌ای می‌شویم، می‌باید شرایط ویژة غرب را نیز در نظر گرفت.

غرب با عقب‌نشینی کامل بلشویسم از صحنة جهانی نهایتاً با چالش شدیدی روبرو شده بود: نبود دشمن! و جهت پر کردن این خلاء مرگ‌بار که به صراحت می‌توانست سدی در راه استمرار موجودیت سرمایه‌داری به شمار آید، چند «راه‌حل» به طور همزمان پای در میانة میدان سیاست مغرب زمین ‌گذاشت. یکی از این راه‌حل‌ها گسترش پندار «سیاست تفریحی» نزد توده‌ها بود؛ حضور هنرپیشگان، رقاصان معروف، همجنس‌گرایان جنجالی و معرکه‌گیران در مقام سیاست‌مدار و صاحب‌نظر سیاسی! البته اینان می‌توانند نظریه‌پرداز هم باشند، ولی آنکه نظریه‌پردازی می‌کند دیگر فرصت هنرپیشگی و رقصیدن و معرکه‌گیری نخواهد داشت. خلاصه بگوئیم، حال که از کوندرا سخن به میان آمد بهتر است در ادامه نیز از او یاد کنیم که می‌گوید:

«اینکه فقط حق به یک زندگی واحد داشته باشیم، به معنای آن است که حقی به زندگی نخواهیم داشت.»
منبع: «سبک‌سری غیرقابل تحمل (بودن)»

ولی در واقع انسان فقط حق به یک زندگی دارد که خود مجموعه‌ای است از زندگی‌های متفاوت. در هر حال چه آقای کوندرا بخواهند و چه نخواهند انسان فقط حق به یک زندگی دارد؛ این زندگی واحد و متکثر است! برای تمامی انسان‌ها واحد است، چه این «حق» را برای خود بشناسند و زندگی واحد کذا را بازتاب «انتخابی» شخصی به شمار آورند، و چه زندگی‌شان را پرکاهی دستخوش سرنوشت‌سازی و سرنوشت‌بافی گذر روزگار ببینند، تفاوتی نخواهد داشت. در نتیجه آنان که یک‌شبه صحنة تئاترها و سینماها را ترک می‌کنند تا به طور مثال بر مسند فرمانداری مهم‌ترین، ثروتمندترین و پرجمعیت‌ترین ایالت آمریکا، یعنی کالیفرنیا تکیه زنند، همان زندگی واحد خودشان را می‌گذرانند. در این مقطع است که ما بار دیگر به این اصل کلی بازمی‌گردیم که «سیاست» علیرغم تلونی که در ظاهر می‌نمایاند، در باطن غیرقابل تغییر باقی مانده.

البته غرب با چالش «نبود دشمن» به صور دیگری نیز برخورد کرده، راه‌حل‌های دیگری که پایتخت‌های غربی ارائه داده‌اند می‌شناسیم: «حمایت» از ملت‌های تازه به استقلال رسیده، مبارزه با تروریسم، دفاع «مسلحانه» و سرسختانه اگر نگوئیم جنایتکارانه از ‌آنچه دمکراسی معرفی می‌شود، و … همگی قسمت‌هائی از همین استراتژی پیوسته و گسترده‌اند که در قلب نظام‌های سرمایه‌داری غرب در حال رشد و نمو است.

ولی در ایران مسلماً تصویر جز این خواهد بود، حداقل ما آرزو داریم که جز این باشد. چرا که امروز با نیم‌نگاهی به سرنوشت ملت‌هائی که دنباله‌روهای غرب‌ به شمار نمی‌آیند، به صراحت می‌بینیم که فروپاشانی «ظاهری» ساختار سیاسی از نوع غربی در آن‌ها مشاهده نمی‌شود. نه روسیه در دامان هنرپیشگان سیاست‌باز فروافتاده، و نه پارلمان هندوستان محل هنرنمائی بالرین‌ها و آوازخوانان مشهور شده؛ ساختار حاکمیت در چین نیز جز تغییری که در راستای سیاست‌های مالی و اقتصادی به خود دید، دگرگونی فوق‌العاده‌ای تجربه نکرده. پس آنچه در غرب و خصوصاً در مراکز تصمیم‌گیری غرب ـ اروپای غربی و آمریکای شمالی ـ در جریان است، و قطرات آن همچون نمونه‌های آمریکای لاتین به دیگر مناطق جهان نیز نشت کرده، نه یک اصل غیرقابل اجتناب که گزینه‌ای ویژه و مختص سرمایه‌داری غرب و مناطق تحت استیلای آن می‌باید شناخته شود. البته ما بر این اصل کلی تکیه خواهیم کرد که علیرغم فروپاشانی‌های ظاهری در سیاست غرب، سیاه و سفید بودن خطوط فکری سیاسی همچنان دست‌نخورده باقی مانده، و مسلماً این «اصل» حتی در غرب نیز کاملاً رعایت خواهد شد.

از این مقدمة طولانی نتیجه‌گیری‌ مشخصی می‌کنیم. آنچه طی چند سال اخیر در کشورمان شاهد بوده‌ایم: بحران‌سازی‌ها، فروپاشانی‌ها، انتخابات جنجالی، شکل‌گیری روندها و شعارهای جدید دولتی، و … از منظر ما فقط می‌باید در چارچوب همان تلون و رنگارنگی‌ای مورد تحلیل قرار گیرد که سیاست‌های غرب طی دو دهة اخیر در آن پای گذاشته‌اند. چرا که در کمال تأسف جامعة ایران فاقد محافل داخلی در مقام مراکز تصمیم‌گیرنده است؛ ایران از آغاز قرن بیستم تا به امروز فقط در مسیری موجودیت خود را تأمین کرده که آنرا «دنباله‌روی» از سیاست‌های کلیدی غرب می‌دانیم. با این وجود، این فروپاشانی‌ها امروز کار را عملاً به بحران‌سازی‌هائی غیرقابل درک کشانده و در رأس آن‌ها همچون دیگر بزنگاه‌ها مهره‌های شناخته‌شدة غرب بار دیگر در مقام نویسنده، تحلیل‌گر، مفسر و فیلسوف هنرنمائی می‌کنند. و اگر «وحدت اهداف» سیاسی در غرب را علیرغم «صحنه‌سازی‌های» اخیر به رسمیت بشناسیم، بالاجبار می‌باید «وحدت اهداف» را نیز نزد دنباله‌روها مورد تأئید قرار دهیم. حال این سئوال مطرح می‌شود که چرا و به چه دلیل غرب قصد دارد «محصولات» تولید شده در بنگاه‌های خبرپراکنی خود را در مقام محصولاتی «متلون و رنگارنگ» و خصوصاً متفاوت به خورد خلق‌الله دهد؟

این سئوال مطرح است! چگونه از استالینیست‌های کت‌وشلواری گرفته تا آخوند با عمامه و «کشف عمامه کرده»، و از خاله‌خان‌باجی‌های باحجاب و بی‌حجاب گرفته تا ساواکی‌های پوست‌انداخته، همگی می‌توانند در قلب یک سیاست، روزنامه و پایگاه «واحد» جای گرفته و همزمان همگی سخن از «دمکراسی» بگویند؟ این چه نوع دمکراسی است که مهم‌ترین منافیان اصل «انسان‌محوری» اینچنین مروجین اصلی آن شده‌اند؟ این چه دمکراسی است که با سانسور دیگران بر روی شبکة اینترنت قصد پیشبرد اهداف «دمکراتیک» خود را دارد؟ و خلاصة کلام اینان در مخیلة خود روی به چه ملتی دارند؟ به ملتی که بار دیگر در تلة «آزادی فروشان» فروافتد؟ ما ایرانیان را بیش از این‌ها هوشیار دیده‌ایم؛ هر چند تاریخ‌ معاصر آنقدرها جائی برای فخرفروشی به دیگر ملل برای‌مان باقی نگذاشته باشد.

بار دیگر این اصل مهم را می‌باید تکرار کنیم: «آزادی، حق ملت‌هاست، نه ارث پدر دولت‌ها و گروه‌ها و تشکیلات و احزاب و ادیان و مذاهب و … »! آنان که آزادی این گروه‌ها و تشکیلات، این ادیان و این محافل را می‌جویند، ملت را در کنار «عظمت» فرضی اینان پای در زنجیر می‌بینند. اگر ملتی واقعاً خواهان دمکراسی است، موجودیت این «بنیادها» را فقط و فقط برای تأمین «دمکراسی» در جامعه تحمل خواهد کرد، اینان حق ندارند فراتر از دمکراسی ملت برای خود هیچگونه «حقی» در ارتباطات اجتماعی، فردی، مالی و اقتصادی بجویند. در غیراینصورت ملت مرعوب بنیادها خواهد شد، «آزادی‌فروشان» بر سرنوشت‌اش مسلط می‌شوند، و فراموش نکنیم که «آزادی‌فروش» همان «آزادیخواه» و دمکرات نیست. آزادی‌فروش همان است که سه دهة پیش در نوفل‌لوشاتو «آزادی» را در شعار به ملت می‌فروخت، و در عمل زنجیر بر پای توده‌ها محکم می‌کرد. خلاصه بگوئیم، از این اصول نمی‌باید عدول کرد: ملت ایران نیازمند سلطنت و اسلام و روحانیت و دولت، مجلس و آخوند، و یا حزب و دستگاه نیست، این‌ها هستند که گدایان درگاه ملت‌اند.

بله، آنان که سال‌ها پیش شعار فروهشته و ننگین «خدا، شاه، میهن» بر کوهپایه‌ها می‌نوشتند، در عمل نشان دادند که در بنیاد فکری‌شان میهن و ملت ایران در پائین‌ترین ردة اهمیت قرار خواهد گرفت. بی‌دلیل نبود که میهن را اینچنین به نمایندگان «خدا» تحویل داده، ارزان فروختند و خود پای به فرار گذاشتند. این «خوشخدمتی» از اینجا ناشی شد که اول ابهامی به نام «خدا» می‌آمد، سپس دستگاهی به نام سلطنت! نهایت امر اگر نوبت به سومی می‌رسید، نامش میهن بود. امروز می‌باید بر میدان‌داری این تفکر قرون‌وسطائی برای همیشه خط بطلان کشید. چرا که اغلب کسانیکه در بوق‌های تبلیغات رسانه‌ای، ناجیان «دمکراسی» در ایران معرفی می‌شوند، در عمل باز هم به عادت گذشته ملت ایران را آخر خط گذاشته‌اند. اینان باز هم به عادت مرسوم اول به سراغ شاه و خدا و دین و اسلام و شریعت و فقه، آخوند و روحانی و … می‌روند و زمانیکه تمامی «الزامات» اینان را در پوسیده مبانی «فکری‌شان» راضی و خوشحال یافتند، نگاهی هم به ملت خواهند انداخت!

یکی از مهم‌ترین بلندگوهای تبلیغاتی در روند تحرکاتی که اخیراً «آزادی‌فروشان» در اطراف سیاست‌های جدید ایالات متحد در منطقه بر پا کرده‌اند کسی نیست جز همان حسین حاج‌فرج دباغ! فردی که سال‌ها تحت نظر ساواک حکومت اسلامی، عنوان «دکتر» سروش را یدک می‌کشید، و نظریه‌پرداز ولایت‌فقیه و حکومت استبداد آخوندی در ایران به شمار می‌رفت. سخنرانی‌های این فرد خودفروخته که جهت توجیه اصل ولایت فقیه، از «وحدانیت» در سیاست داد سخن می‌داد هنوز در دسترس است. با این وجود این انسان‌نما امروز به دلیل عوض شدن «پالان‌اش»، در طویله‌ای به نام «روزآن‌لاین» که مستقیماً با پول و امکانات حکومت اسلامی در کشور انگلستان به راه افتاده، و تحت عنوان «یک روزنامة چاپ فرانسه» ارتباط دولت بریتانیا با عمله و اوباش جمکران را پنهان می‌دارد، به بهانة‌ «نظریه‌پردازی» به «طاق» طویلة کذا جفتک فراوان انداخته.

در کمال تأسف از بررسی تمامی «پوچ‌بافی‌های» این آتش‌بیار بی‌ارزش استعمار معذوریم، چرا که نه وقت کافی در اختیار است و نه خزعبلات استاد اهمیت «بررسی» دارد. با این وجود امروز نیم‌نگاهی به این پوچ‌گوئی‌ها می‌اندازیم، تا نشان دهیم اوباش نانخور استعمار با توسل به چه ترفندهائی استبداد را به خورد ملت‌ها می‌دهند و نامش را هم «دمکراسی» می‌گذارند! خلاصه بگوئیم، آنچه حاج‌فرج در این «مصاحبه» می‌فروشد، از قماش همان نوع «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» است که خر دجال معروف، و رهبر جاودانه‌اش، خمینی در نوفل‌لوشاتو پیشتر وعده‌اش را به خلق‌الله می‌داد. و از آنجا که مصاحبه‌گران در این «طویلة اسلامی و دینی» بجای تجزیه و تحلیل آراء مصاحبه شونده، بیشتر در مقام «پامنبری» و رفیق آن حضرت ایفای نقش می‌کنند، از مصاحبه کننده نیز جهت کشف آراء و افکار حاج‌فرج نمی‌توان انتظاری داشت.

حاج‌فرج نخست تعریف «خود» را از سکولاریسم فلسفی و سیاسی ارائه می‌دهد. باید قبول کرد که ایشان در نسخه‌برداری از دیگر متفکران تاکنون «تخصص‌شان» را بخوبی نشان داده بودند، دلیلی نداشت که یک‌بار دیگر آنرا به رخ ملت ایران بکشانند، ولی برای «دستیابی» به ریشه‌های آنچه حاج‌فرج با فیس‌وافاده «تمایز» بین این دو نوع سکولاریسم معرفی می‌کند، خوانندگان می‌توانند به سخنرانی «ویل‌فرد مک‌کلی» در «کنفرانس بنیاد پی‌یو» مراجعه کنند. آورده‌اند که بنیاد مذکور یک «مجموعة نیکوکاری» است که در سال 1948 با بودجه‌ای معادل 5 میلیارد دلار پایه‌گزاری شده!‌ از این مجمل بخوانیم حدیث مفصل! البته نسخه‌برداری‌ حاج‌فرج از سخنرانی یکی از مهره‌های «محافظه‌کاران» ایالات متحد، همانطور که می‌توان حدس زد بسیار ناشیانه صورت گرفته، دلیل هم بی‌سوادی ایشان است. خلاصه بگوئیم، کار هر بز نیست خرمن کوفتن!

باید اضافه کرد که پروفسور «مک‌کلی» در چارچوب نیازهای داخلی و خارجی سرمایه‌داری ایالات متحد، دست به این بررسی زده و توسل یک ایرانی به این «بررسی»، آنهم با در نظر گرفتن مشکلات نظری در کشورمان اصولاً یک عمل احمقانه است. سکولاریسم سیاسی در چارچوب نظریة «مک‌کلی» در محدوده‌ای مورد بررسی قرار گرفته که آنرا «یک نظام جهانی بی‌خدا» تعریف می‌کند؛ نظامی که «خودمختار» نیز فرض می‌شود! و در همین چارچوب است که حاکمیت «مقدسین» و «تقدسات» بر آن غیرقابل قبول خواهد بود. باید در همینجا عنوان کرد که، پروفسور مک‌کلی، خارج از تمایلات محافظه‌کارانه‌اش، در چارچوب ارائة نظریة خود کاملاً متقن و همگن و منسجم باقی می‌ماند و این حداقلی است که ما می‌توانیم از یک صاحب‌نظر انتظار داشته باشیم.

ولی حاج‌فرج با دستبرد زدن به این «تعاریف» مفاهیم پایه‌ای و اساسی موجود در نظریات مک‌کلی را بکلی از میان می‌برد، و همانطور که امام عزیزش «جمهوری» را به نکبت فقه و شریعت و حل‌المسائل آلود و از آن موجود ناقص‌الخلقة وحشی و آدمخواری چون جمهوری اسلامی بیرون کشید، حاج‌فرج نیز به نوبة خود «سکولاریسم سیاسی» را که در غرب تعریف شده به لجن آخوند و آخوندبازی و فقه و دینداری می‌کشاند تا مخاطب به این توهم دچار شود که مفهوم «سکولاریسم» در سخنان وی وجود دارد:

«سکولاریزم سیاسی یعنی انسان، نهاد دین را از نهاد دولت جدا کند و حکومت نسبت به تمام فرقه‌ها و مذاهب نگاهی یکسان داشته باشد و تکثر آن‌ها را به رسمیت بشناسد و نسبت به همة آن‌ها بی‌طرف باشد.»

البته این سخنان آنقدرها که می‌نماید آزادیخواهانه نیست؛ نخست اینکه «انسان» از منظر ایشان کیست؟ انسان مسلمان؟! در کدام قسمت دین اسلام چنین تعریفی از «انسان مسلمان» و به طور کلی از «انسان» صورت گرفته که تا به حال ما با آن بیگانه بوده‌ایم؟ کدام امام شیعیان به قول ایشان به «فرقه‌ها و مذاهب نگاهی یکسان داشته»؟ اگر پروفسور مک‌کلی سخنانی ایراد می‌کند، پایگاه نظری لازم را جهت ارائة این تعاریف در اختیار دارد؛ یک اسلام‌پرست بازار تهران، ‌ همچون فرج‌دباغ از کجای دین اسلام چنین سکولاریسمی استخراج کرده‌؟ نکند به حکم فوتی که چند جاسوس بدبخت و مفلوک سازمان سیا در پاچة شلوارش کرده‌اند باد در سرش افتاده و با تصدیق شش ابتدائی می‌خواهد در «جهان اسلام» انقلاب مذهبی به راه اندازد؟! همین «فیلسوف جمکران» که ابتدا خود را ناجی «دمکراسی» معرفی کرده، در ادامه، ضمن حمایت نظری از «دمکراسی دینی» پیشنهادی خود چنین می‌گوید:

«در یک دموکراسی دینی حداکثر سعی می‌شود قوانینی که با قوانین قطعی دینی منافات دارند به تصویب نرسند[…]»

خلاصه ایشان که ابتدا با هارت و پورت فراوان «سکولاریسم سیاسی» را از این و آن دزدیدند تا تحویل ما ملت دهند، آخر کار برگشته‌اند سر همان قانون اساسی مشروطیت که 80 سال پیش برای جلوگیری از تصویب قوانین خلاف دین حضور 5 مجتهد را «الزامی» می‌دید. دنده‌عقب ایشان این اصل کلی را ثابت می‌کند که جماعت دین‌فروش با آینده بیگانه است، این جانور ویژه فقط می‌تواند به گذشته بازگردد. باید پرسید پس «نظام مستقل از دین»‌ ایشان که در سکولاریسم سیاسی پروفسور مک‌کلی اصل کلی به شمار می‌رود به کجا رفته؟!

البته نگران نباشیم حاج فرج از آنجا که شاگرد خوب درگاه سازمان سیاست، جواب را در چنته دارد و جهت جلوگیری از هر گونه تقابل میان اسلام و«سکولاریسم سیاسی» ایشان که بیشتر کشک‌ایسم می‌باید تلقی شود یک راه‌حل جادوئی نیز به خوانندگان تحویل می‌دهد:

«فقه اسلامی و به تبع آن فقه جعفری، محدودتر از آن خواهد بود که بتوانیم همة قوانین را از آن استخراج کنیم، کافی است ما قوانینی بنویسیم که با قطعیات و ضروریات اسلامی منافات نداشته باشد؛ ضمن اینکه می‌توان در همة‌ این‌ها کسب اجتهاد کرد.»

خلاصه بگوئیم، تحت عنوان «دمکراسی» دکان یک نوع حکومت اسلامی جدید را قرار است اینبار تحت نظارت حاج‌فرج و دوستان در تهران افتتاح کنند. اینجا نیز کار ملت همان است که سابقاً بود، بگردیم و بچرخیم تا کشف کنیم چه چیزهائی با اسلام منافات دارد، و چه چیزهائی با اسلام منافات ندارد! اگر هم پیدا نکردیم اصلاً مهم نیست، یک دستگاه مفتخور و روحانی‌نما و کلاش را می‌گذاریم که از صبح تا شبانگاه برای‌مان در این‌ها «بچرخد» و «بگردد» و در راه حفظ اسلام از لندن و واشنگتن «کسب اجتهاد» کند!

فکر می‌کنیم بررسی خزعبلات فیلسوف فرهیختة جمکران را بهتر است در همین مقطع به پایان ببریم. همانطور که گفتیم بررسی «افکار و آراء» این قماش زباله که با دادوفریاد رسانه‌ای تبدیل به متفکر و سخنران و نویسنده و فیلسوف شده‌اند، اصولاً در چارچوب نظری هیچ اهمیتی ندارد؛ بررسی امروز ما نیز فقط به این دلیل صورت گرفت تا یک بعد از حماقت و بی‌شعوری اینان را در حد یک مطلب کوتاه به خوانندگان نشان دهیم. خلاصة کلام بقیة «نظریات» ایشان حتی از آنچه در بالا به عنوان نمونه آورده‌ایم مفتضحانه‌تر است.

اینهمه را گفتیم تا نهایت برسیم به این خط اصلی که سکولاریسم پایة دمکراسی است، و دمکراسی را اگر کسی بخواهد فدای بنیاد دین کند، دمکرات نیست؛ فاشیست دین‌خو است. و بار دیگر تکرار کنیم که «آزادی حق ملت‌هاست، نه ابزار تحکیم پایه‌های ادیان و دولت‌ها و احزاب و …»! سکولاریسم سیاسی که اینان سخن از آن می‌رانند، همان حکومت اسلامی است، بدون اصل ولایت فقیه. اینان نیز همچون خمینی در پی جایگیر کردن یک اصل کلی هستند، تبدیل «سیاسی» به «غیرسیاسی»، یعنی تبدیل «حاکمیت» به «دین» و قرار دادن آن در موضع «تقدس». با این تفاوت که اینبار استقرار حاکمیت در جایگاه «تقدس» با توسل به تحریف آشکار «سکولاریسم» و «دمکراسی» صورت می‌گیرد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید18فوریه2010

addforex.tk
gossipgirl.cz.cc
scholarinfo.co.cc
independent-freedom.co.cc
editorforex.co.cc
proxybonus.tk
proxypart.co.cc
peoplesupports.co.cc
chopaforex.co.cc
chasmorgans.co.cc
never-lockme.co.cc
cyberspeed.cz.cc
chadslost.com
robinforex.co.cc
bankzclick.co.cc
the-block-sweeper.co.cc
campuslist.co.cc
lonetunnel.co.cc
recentforex.co.cc
alcasids.co.cc
armywives.cz.cc
all-lnk.co.cc
onlyforex.tk
secondrow.co.cc
metatradefx.co.cc
laggoneds.co.cc
forexfire.tk
sanjiforex.co.cc
freelawsecure.cz.cc
startforexx.co.cc
hidekeep.tk
dont-break-myway.co.cc
cloudyforex.co.cc
thatforex.tk
incomeproxie.co.cc
campustronic.co.cc
faster-surf.co.cc
frshedmentol.co.cc
tradingrobot.tk
isthislove.co.cc
bigproxy.tk
unblock-nodoubt.co.cc
flickforex.co.cc
legalforex.co.cc
perfomanceforex.co.cc
uscholarshipsonline.co.cc
forexhits.tk
logon-surfing.co.cc
proxiesbean.tk


موشک و پیشنماز!

به گزارش فیگارو، مورخ 15 فوریه 2010، دو کشور انگلستان و فرانسه از دبیرکل سازمان ملل خواستار رسیدگی به وضعیت حقوق‌بشر در ایران شده‌اند. البته ما مسلماً از دولت‌های این دو کشور به دلیل چنین توجهی به حقوق ایرانیان سپاسگزاری‌ایم، با این وجود می‌باید پرسید به چه دلیل امروز و در چنین بزنگاهی اینان خواستار رسیدگی به وضعیت حقوق‌بشر در مسائل پس از انتخابات اخیر ایران می‌شوند؟ دولت‌ها و رژیم‌های سیاسی در ایران نه تنها طی سه دهة گذشته، که حتی سال‌ها پیش از کودتای 22 بهمن 57 از نظر رعایت حقوق‌بشر پرونده‌ای سنگین و عملاً غیرقابل دفاع داشته‌اند. به طور مثال چرا دفاع از حقوق‌بشر در ایران، طی بحران‌سازی‌هائی که منجر به سرنگونی ابوالحسن بنی‌صدر و کشتار سال‌های 60 شد از طرف لندن و پاریس اینچنین مورد حمایت قرار نگرفت؟ معلوم نیست، یعنی معلوم هست، ولی بر زبان نمی‌آورند. باری فیگارو می‌افزاید:

«پیتر گودرهام، سفیر انگلستان در ژنو اظهار داشت ، ایران می‌باید به دبیرکل سازمان ملل، بان کی‌مون امکان دهد تا در زمینة وحشیگری‌های پساانتخاباتی تحقیق کرده، وضعیت حقوق بشر را در ایران به صورتی مستقل مورد ارزیابی قرار دهد.»

و دول فرانسه و آمریکا نیز از چنین ابتکاری رسماً حمایت به عمل آورده‌اند که این خود باعث خوشوقتی است. زمانیکه شاهدیم در شکارگاه اختصاصی استعمار فرانسه، یعنی در کشورهای آفریقای شمالی ـ تونس، مراکش و الجزایر ـ وضعیت حقوق بشر در چه شرایط اسفناکی دست‌وپا می‌زند؛ در شرایطی که حداقل حقوق شناخته شدة بشر، یعنی حق زیستن در امنیت و آرامش از میلیون‌ها مکزیکی در مرزهای ایالات متحد دریغ شده، چرا که مرزهای این کشور عملاً توسط گروه‌های تبهکار اداره می‌شود، و سکوت دولت آمریکا در برابر عملیات اینان فقط به این دلیل است که از طریق برده‌فروشی، قاچاق مواد مخدر و دیگر «خدمات‌» همه ساله میلیاردها دلار در بانک‌های ایالات کالیفرنیا، تگزاس و … انبار می‌شود، در چنین شرایطی الحق می‌باید از «توجهات» ویژة فرانسه و آمریکا به حقوق بشر در ایران اشک شوق در چشمان‌مان حلقه زند.

ولی اصل مطلب مسلماً‌ جز این است. خلاصه بگوئیم، «حقوق بشر» را یا در یک ترازوی واحد حقوقی و جهانشمول مورد بررسی قرار می‌دهیم، یا با قرار دادن آن در ترازوهای متفاوت که شاهین‌های‌شان در چارچوب منافع محفلی هر دم بالا و پائین می‌شود‌، در عمل بشر و حقوق‌بشر را قربانی منافع سیاسی و استراتژیک می‌کنیم. راه دیگری وجود ندارد. به این دولت‌ها که خود را «مسئول» و «پاسخگو» نیز معرفی می‌کنند و در چارچوب همین «مسئولیت‌ها» حتی به افغانستان و عراق نیز برای بهبود شرایط حقوق‌بشر لشکرکشی فرموده‌اند یادآوری می‌کنیم که، یا مدافع حقوق بشر هستید و یا به بهانة حمایت از حقوق بشر می‌خواهید سر ملت‌ها شیره بمالید. انتخاب‌اش با شماست؛ تا حال که بجای «حقوق» فقط شعار تحویل ملت‌ها داده‌اید!

ولی در زمینة دفاع جانانه از حقوق‌بشر، خانم هیلاری کلینتن، پس از فروپاشی بحران‌سازی‌ای که به «جنبش سبز» معروف شده بود، در «توضیح» مسائل و مشکلات ما ایرانیان از اینهم پای فراتر گذاشته‌اند! صدای آمریکا، مورخ 15 فوریه 2010، با چاپ یک عکس خندان و شادان از ایشان می‌نویسد:

«[…] ایالات متحده بر این باور است که ایران به یک دیکتاتوری نظامی بدل می‌شود.»

نمی‌دانیم لبخند «شیرین» ایشان را می‌باید نشانة رضایت خاطر ملوکانه از حرکت حکومت اسلامی به سوی یک دیکتاتوری نظامی تحلیل کرد، یا اینکه خشنودی خانم کلینتن بر دلائل محکم‌تری «تکیه» کرده. به هر تقدیر ما که نتوانستیم دلیل لبخند شیرین ایشان را در ارتباط با مسائل مطروحه درک کنیم. ولی به دولت آمریکا اطمینان می‌دهیم که نیازی به ابراز نگرانی مقامات‌اش نیست. ایرانیان طی 80 سال گذشته پیوسته در دامان دیکتاتورهای نظامی و سرکوبگر زندگی کرده‌اند، رژیم‌هائی که اگر تاج بر سر داشتند و گهگاه عمامه‌ای هم نشان می‌دادند، واقعیتی جز دیکتاتوری وابسته و دست‌نشانده در آن‌ها به چشم نمی‌خورد. امروز هم در کمال تأسف در بر همین پاشنه می‌چرخد، دلیلی برای نگرانی یانکی‌ها وجود ندارد. ولی ما به عنوان ایرانی نگران هستیم، چرا که نمی‌فهمیم تشکیل دولت احمدی‌نژاد در ایران به چه دلیل برای بعضی‌ها اینهمه «مسئله‌ساز» شده!

در این مقطع شاید بهتر باشد نگاهی تاریخی‌تر به شکل‌گیری «دیکتاتوری‌ها» در چارچوب سیاست‌های خارجی ایالات متحد بیاندازیم. خارج از دیکتاتوری‌هائی که مستقیماً توسط سازمان سیا و عوامل آمریکا در کشورهای جهان برپا می‌شود و برقراری‌شان علناً به تأئید جهانیان می‌رسد، نوع دیگری از دیکتاتوری‌ در جهان می‌توان یافت که به دلیل پیشبرد سیاست‌های ویژه‌ای از طرف کاخ سفید بر سرنوشت ملت‌ها حاکم شده‌اند. و به احتمال زیاد اگر ایران امروز به سوی «دیکتاتوری» گام بردارد، بیشتر به سوی همین نوع استبدادها خواهد بود. جهت ریشه‌یابی دلائل می‌باید نگاهی به مسائل استراتژیک و اقتصادی داشته باشیم.

پیشتر عنوان کرده‌ایم که آمریکا به عنوان مهم‌ترین بازار مصرف، پس از پایان جنگ دوم در ساختار اقتصادی جهان از موضع ویژه‌ای برخوردار شد. این کشور، در چارچوب ارتباطات ویژة اقتصادی و مالی‌ای که از قبل حاکمیت شرایط «جنگ سرد» به دست آورده بود به صورت سنتی می‌توانست بر حضور و یا عدم‌حضور یک دولت در بازاری که «جهانی» تصور می‌شد تأثیر بگذارد. مسلماً محاصرة اقتصادی‌ای که 80 سال بر علیه اتحاد شوروی سابق اعمال شد، مهم‌ترین محاصرة اقتصادی در تاریخ بشر به شمار می‌رود، ولی نمی‌باید وضعیت کشورهای کوچک‌تر و کم‌اهمیت‌تر را با روابط «جنگ‌سرد» در صور خام و ریشه‌ای‌اش مخدوش نمود. به طور مثال، کشورهائی از قبیل سوریه، عراق در دوران البکر، کرة شمالی و کشور برمه در آسیای جنوبی، نزدیک‌تر به نمونه‌های ایران هستند، تا اتحاد شوروی.

ایالات متحد جهت تحکیم پایه‌های این نوع «دیکتاتوری‌ها» به صورتی عمل می‌کرد، که با بیرون راندن این دولت‌ها از میانة میدان اقتصاد جهانی شرایطی فراهم آید تا اینان جهت حفظ موجودیت خود بیش از پیش به محافل سرکوبگر داخلی و خارجی وابسته شوند. و این «وابستگی»، چه در خفا و چه به صورت علنی فقط یک نتیجه به همراه می‌آورد، گسترش هر چه بیشتر سرکوب و دیکتاتوری در داخل کشور. به طور مثال، در شرایطی که آمریکا می‌توانست بدون ایجاد بحران از دولت البکر در عراق حمایت کند، و از این طریق بعدها حتی از فروافتادن سوریة بعثی و سرهنگ قذافی به دامان آنچه «باشگاه دیکتاتوری» می‌خوانیم جلوگیری به عمل آورد، دقیقاً مسیر عکس پیمود. دلیل نیز روشن است، حمایت از جنبش‌های مستقل‌تر مستلزم چشم‌پوشی از فهرستی از منافع ایالات متحد در خاورمیانه می‌شد؛ و می‌دانیم که تمام این جنگ و دعوا فقط بر سر پول است. در نتیجه نهایت امر آمریکا به برقراری دیکتاتوری در عراق، سوریه، لیبی، و … رضایت ‌داد و تحت عنوان «مخالفت» با دیکتاتورها زمینه‌ای فراهم ‌آورد تا با ایجاد انسداد در ارتباطات این ملت‌ها با بازار جهانی‌ هر چه بیشتر بتواند از دولت‌هائی که «دیکتاتور» می‌خواند باج بگیرد!

امروز خانم هیلاری کلینتن با چنان لحنی از حرکت ایران به سوی تحکیم یک دیکتاتوری نظامی سخن به میان آورده‌اند که گویا فراموش کرده‌اند، این نوع دیکتاتوری پس از کودتای 22 بهمن بر کشور حاکم بوده. ولی ما دلیل دیگری بر این «فراموشکاری» مصلحتی می‌بینیم. در عمل ایشان بیشتر «خواهش‌های» قلبی‌شان را در قالب «هراس» مطرح کرده‌اند. خانم کلینتن با در نظر گرفتن شرایط فعلی کشور می‌پندارند که به دلیل باریک‌تر شدن طیف سیاسی دولت، مسیر چپاول ملت ایران حتی از دوران سیاه گذشته نیز بر روی سیاست‌های منطقه‌ای ایالات متحد گشوده‌تر خواهد شد، و به همین دلیل با مطرح کردن دیکتاتوری نظامی در قلب حکومتی که از جمله متحجرترین و سرکوبگرترین دیکتاتوری‌های معاصر است، در واقع از برقراری این نوع حکومت در ایران قند در دل‌شان آب شده.

با این وجود می‌باید حضور خانم کلینتن جسارتاً چند مسئله را توضیح دهیم. نخست اینکه صورت‌بندی بالا که در آن «بازار» ایالات متحد می‌توانست نقشی تعیین کننده در ارتباطات جهانی ایفا کند، و برای دولت‌های کوچک‌تر مسیر سیاسی مشخص نماید، مربوط به دوران جنگ سرد بود. امروز حتی «دومینیک اشتراوس کان» رئیس صندوق بین‌المللی پول، رسماً اعلام می‌کند که اقتصاد جهانی می‌باید موتور دیگری جز «مصرف» در بازار ایالات متحد برای خود بجوید. خلاصه ایشان تأکید می‌فرمایند که، «موتور» کذا همانطور که بحران‌های مالی و اقتصادی پیاپی طی چند سال گذشته به عیان نشان داده‌ دیگر قادر به ایجاد آنچه سرمایه‌داری بین‌المللی در رسانه‌ها «رشد» معرفی می‌کرد نیست. فقط در دوران جنگ سرد بود که «بازار جهانی» به دلیل موضع‌گیری‌های لندن و واشنگتن در تقابلی ایدئولوژیک با «نیروهای مخالف» قرار گرفت و به طور کامل و بی‌قید و شرط به زیر نگین انگشتری کاخ‌ سفید افتاد. امروز شرایط جز این است و حضور کشورهای قدرتمند و بسیار پرجمعیت همچون چین، هند و روسیه که آنقدرها از کاخ سفید در مسیر منافع ملی و مالی‌‌شان «حساب» نمی‌برند، تمامی این «صحنه» را زیروزبر کرده. در نتیجه خانم کلینتن که از کشیده شدن ایران به سوی یک دیکتاتوری نظامی علناً‌ خوشحال و راضی به نظر می‌آیند، بی‌جهت شکم‌شان را صابون زده‌اند.

از طرف دیگر، در شرایطی که قدرت نظارت کاخ‌سفید بر مسائل اقتصادی جهانی به صورتی کاملاً سرنوشت‌ساز کاهش یافته، به استنباط ما دولت‌های قدرتمند منطقه‌ای، و در رأس آنان هند و روسیه نیز آنقدرها منفعت نخواهند داشت که دولت احمدی‌نژاد را به سوی یک دیکتاتوری بکشانند. چرا که به دلیل همجواری‌ها و ارتباطات میان ملت‌های منطقه تبعات منفی برقراری یک دیکتاتوری نظامی در ایران که مسلماً همچون دیگر دیکتاتوری‌ها، فاسد و مفسده‌پرور نیز خواهد بود به سرعت به درون مرزهای خودشان نفوذ می‌کند. اگر آمریکا طی سالیان دراز در پس پرده با حمایت از دیکتاتوری در کشور ایران خود را به عنوان ضامن «دمکراسی» معرفی کرده، این امکان برای روسیه و هند در ارتباط با ایران وجود ندارد. مگر اینکه قبول کنیم این دولت‌ها نیز دست در دست تهران در درون مرزهای‌شان پای به فضاسازی‌های نظامی و دیکتاتوری بگذارند، شرایطی که فعلاً قابل تصور نیست.

در نتیجه «دم» هیاهوئی که غرب بر سر احمدی‌نژاد به راه انداخته بود، به تدریج از زیر عبای سیاست‌بازان کاخ سفید بیرون می‌زند. این سیاست‌مداران هم علاقمندند که بر سبیل عادت در ایران یک دیکتاتوری بر سر کار باشد، و هم اینکه در رأس این دیکتاتوری عوامل شناخته شدة خودشان قرار بگیرند! در غیراینصورت اینان ترجیح می‌دهند که دیکتاتوری کذا را یک دیکتاتوری «بد» و منفور جلوه داده، «جهان» را جهت مبارزه با آن بسیج کنند! باید قبول کرد که الحق اشتهای‌شان خیلی صاف است. ولی این «جهان» دیگر آن «جهان» گذشته نیست؛ و دیدیم که غرب بالاجبار دست به عقب‌نشینی از مواضع خود زده، و با عدم حمایت از اوباش وابسته به محافل، کاخ پوشالی «جنبش‌سبز» را نیز به دست خود از هم فروپاشانده! امروز دیگر «اسرار مگو» در کار نیست، بر «همگان» معلوم است که رادیوها و رسانه‌های مافنگی و تبلیغاتی، این کاخ «رویائی» را تکه تکه، و فقط با تکیه بر چند مصاحبه و عکس و مقاله برای ملت ایران «ساخته» بودند! و در عمل دیدیم که اگر زمینة حمایت محافل آشوبگر و وابسته به سفارتخانه‌ها از میان برود، پدیده‌ای به عنوان «جنبش سبز» اصولاً وجود خارجی نخواهد داشت. هر چند برخی ایرانیان با خوش‌باوری هنوز در دامان این «توهم» دست و پا بزنند.

حکومت اسلامی که خود در مجموع پدیده‌ای ساخته و پرداختة همین محافل است، امروز می‌باید در چرخش‌های سریع خود را با تبعات فروپاشی جریان «سبز» هماهنگ کند. و پیشتر نیز گفتیم که فروپاشیدن بنیاد «جنبش‌سبز» آنقدرها که برخی «حزب‌اللهی‌ها» در بوق و کرنا کرده‌اند ضامن منافع مقام معظم و حکومت اسلامی نخواهد بود. منافع دستگاه استعماری «ولی‌فقیه» ایجاب می‌کرد که «جنبش سبز» از حمایت محافل آشوبگر داخلی همچنان برخوردار باقی بماند و بتواند در هر بزنگاه دولت احمدی‌نژاد را در چارچوب منافع غرب و در تقابل با منافع ملی و حتی سیاست‌های منطقه‌ای از این شاخ به آن شاخ پرتاب کند. امروز این امکان از جنبش سبز سلب شده، و همزمان تضعیف اهرم‌های سیاستگزاری غرب در ایران را شاهدیم؛ نتیجة مستقیم و غیرقابل اجتناب این وضعیت سردرگمی و بیچارگی احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای خواهد بود که در این میان حبل‌المتین‌شان را بکلی از دست داده‌اند. در این شرایط، خطوط راهبردی در سیاستگزاری‌های حکومت اسلامی در راستای سرکوب‌های داخلی به طور کلی «مبهم» شده، و به همین دلیل است که خانم کلینتن زحمت ملاقات «علنی ـ پنهانی» با آقای مشائی را در امارات بر خود هموار می‌کنند، هر چند به خود اجازه خواهند داد که بر سبیل عادت از «دیکتاتوری» انتقاد فرمایند.

با ادامة حملات نیروهای سازمان ناتو بر علیه مواضع «طالبان» در افغانستان، مواضعی که در منطقة هلمند به صورت سنتی پایگاهی جهت تجمع محافل وابسته به انگلستان تلقی می‌شود، به صراحت می‌بینیم که چگونه زمینة دخالت‌های انگلیس که با تکیه بر حمایت‌های لوژیستیک چین به پشتیبانی از حکومت اسلامی و طالبان مشغول بوده، از میان می‌رود. و بی‌دلیل نیست که در کشورهای مختلف اروپا، خصوصاً در فرانسه و ایتالیا شاهد برخورد جدی «نیروهای ضربت» گمرکات با محموله‌های چند صد تنی از سیگار قاچاق و لوازم لوکس و گرانقیمت «تقلبی» ساخت چین هستیم. میلیاردها دلار محصولات «تقلبی» از کشتی‌های باربری تخلیه می‌شود و معلوم نیست در شرایط عادی این محموله‌های عظیم که هر کدام چندین انبار را اشغال می‌کند توسط چه شبکه‌ای در بازارهای اروپای غربی «تزریق» می‌شد، و چه مقامات و چه ساختارهائی در پس این «تجارت» جهانی نشسته‌اند.

پیام «نیروهای ضربت» اروپا در این میان روشن است! حکایت همان نمازگزاری شده که هنگام سجود پشت‌سری تخم‌‌‌اش را گرفت و او هم دست برد و به نوبة خود تخم‌ پیش‌نماز را گرفت! پیشنماز همچنان در سجود گیر کرده و سبحان می‌گفت، «پس‌نماز» هم تکرار می‌کرد، «چرا سبحان می‌گی؟ بگو ول کنه، تا ول کنم!» ولی از قضای روزگار در این محراب اصلاً پیشنماز «تخم» ندارد! چینی‌ها بالاجبار پای در این مسیر گذاشته‌اند، و موشک‌های بالیستیک هند که با برد سه هزار کیلومتر اخیراً آزمایش شد، بی‌دلیل در رأس اخبار جهانی قرار نگرفت. در این راستا، دولت احمدی‌نژاد و به طور کلی حکومت اسلامی مجبور است بر روابط عاشقانة «پنهانی» خود با کاخ ‌سفید نقطة پایان بگذارد. و علنی شدن این روابط، با تعطیلی کامل دکان محافل وابسته به انگلستان همزمان خواهد بود. محافلی که طی 80 سال گذشته، با تکیه بر اوباش سازماندهی شده، شورش‌های شهری و فروپاشانی‌های دولتی، ترورها و سرکوب‌ها را بر ملت ایران تحمیل کرده‌اند. اینان یا تبدیل به ساختارهای سیاسی و مسئول در ارتباطات داخلی و بین‌المللی می‌شوند، و یا دولت عدل علوی به شیوه‌های «مرضیه»، خود را از شرشان خلاص خواهد کرد.

در همینجا عنوان می‌کنیم که، هر چند در معنای نظامی و امنیتی فروپاشی در کار نخواهد بود، نیروها و ساختارهای وابسته به حکومت اسلامی، به دلیل پای گذاشتن در این خلاء سازمانی بی‌نهایت ضربه‌پذیر و پوک شده‌اند. آنان که خواستار تشکیل نطفه‌های سیاسی در مراکز مختلف حرفه‌ای، صنعتی، صنفی و … هستند،‌ و قصد دارند از این نطفه‌ها در مقام گشتاورهائی جهت زایش «قدرت» ملموس و واقعی سیاسی در راه استحکام آزادی مطبوعات، آزادی‌بیان، و فراهم آوردن شرایط زیست بهتر برای ملت ایران استفاده کنند، می‌باید فرصت پیش آمده را غنیمت بشمارند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید16فوریه2010

usecurityonline.co.cc
spurses.co.cc
solutiontrading.co.cc
cavalierses.co.cc
asspoe.co.cc
rednero-superbrowse.co.cc
postedforex.co.cc
sonicses.co.cc
flyforex.co.cc
forexplays.cz.cc
richbyforex.co.tv
legalsurfing.cz.cc
thunderses.co.cc
bankjob.cz.cc
kazekageforex.co.cc
proxytopic.co.cc
plurktunnel.co.cc
speedy.cz.cc
somasiforex.co.cc
aboutproxxy.co.cc
kingses.co.cc
boydislikefirewall.co.cc
private-access.cz.cc
quicktraders.co.cc
hidemypanties.co.cc
existproxies.co.cc
brokenfirewall.co.cc
forexsurfing.co.tv
wolveses.co.cc
killerbeeforex.co.cc
hidetheschool.tk
networkbroken.co.cc
unlock-bluerider.co.cc
redhighway.co.cc
secure-surfing.co.cc
proxy-core-surfer.co.cc
forexbest.cz.cc
mizukageforex.co.cc
remortgages-loan.co.tv
30rock.cz.cc
moora.cz.cc
truthforex.co.cc
wiseproxy.info
raikageforex.co.cc
jazzes.co.cc
crazyforex.co.tv
fast-secure.cz.cc
forex-blast.co.tv
unlock-writer.co.cc
onestoptunnel.co.cc

مورچه و «مشارکت»!

بساط لات‌بازی «جنبش‌سبز»، همانطور که انتظار داشتیم هنوز ادامه دارد. خلاصه بگوئیم، منافع استعمار تداوم دارد و خدمت نوکران‌اش به همچنین! امروز جبهة مشارکت یکی از شاخک‌های فدائی امام و حکومت اسلامی در اطلاعیه‌ای از مردم همیشه در صحنه «تشکر» کرده که گویا با حضور میلیونی خود بار دیگر برای حکومت اسلامی وجهه‌ای بین‌المللی فراهم آورده‌اند. «وجهه‌ای» که صراحتاً و نهایت امر جز توجیه سرکوب ملت ایران توسط این رژیم، و ادامة لات‌بازی‌های دولت احمدی‌نژاد در صحنة بین‌المللی نتیجه‌ای برای ما ملت به ارمغان نخواهد آورد. جبهة مشارکت در قسمتی از بیانیة خود که در رادیوفردا، مورخ 13 فوریه 2010 منتشر شده، در کمال وقاحت می‌گوید:

«[…] چه کسی است که نداند تفاوت چشمگیر حاضران در راهپیمائی امسال با سال‌های گذشته که به صورت کاملاً حکومتی برگزار می‌شد ناشی از حضور گسترده اعضاء و حامیان جنبش سبز بوده است!»

فرض کنیم آنچه اطلاعیة کذا «تفاوت چشمگیر» عنوان کرده، واقعاً صحت داشته باشد. حال باید پرسید این تظاهرات بی‌هدف و بی‌سر‌انجام که نهایت امر نیروی اجتماعی و سیاسی کشور را یک روز تمام به هرز برد، چه صیغه‌ای است که از یک طرف دولت تحمیلی احمدی‌نژاد آنرا به عنوان حمایت از خود «مصادره» می‌کند، و از سوی دیگر آن‌ها که رهبر‌شان به قولی زیر «چادر صحنه را ترک» کرده‌، «جمعیت» را هواداران جنبش سبز می‌خوانند! از قدیم گفته‌اند «مورچه چیه که کله‌پاچه‌اش باشه؟» در عمل، روشن است که جنبش سبز علیرغم ادعاها و هارت‌وپورت‌ها فقط یک هدف دارد، و آنهم در این خلاصه می‌شود که تجمع خیابانی و «خیابان‌گردی‌های حکومتی» را به حساب خودش بنویسد. ما از همین حالا به رهبران جنبش سبز اطمینان می‌دهیم که اگر احدی برای ادامة موجودیت این حکومت حاضر شود پای از خانه بیرون بگذارد، مسلم بدانیم که با اندکی «توجیه» طرفدار شما نیز خواهد بود. چرا که جنبش سبز علیرغم ادعاهای پوچ و احمقانة گروهی مردم‌فریب فقط و فقط دنباله‌ای است استعماری بر استبداد حکومت اسلامی. در ثانی، از کی تا به حال فرستادن خلق‌الله به تظاهرات زیر عکس‌های ده‌متری علی خامنه‌ای «افتخار» شده که شما اینهمه برای خودتان «افتخار تکه‌پاره می‌کنید»؟ در هر حال، رادیوفردا که در نقش پامنبری میرحسین موسوی نقش‌آفرینی می‌کند در ادامه می‌گوید:

«[…] کسانی که بهانه‌جوئی می‌کردند تا با سرکوب خشن، مردم را به حاشیه برانند در هدف خود ناکام [ماندند]!»

بله، چقدر هم خوب «ناکام» ماندند! فقط می‌ماند برقراری یک سیستم علمی در «شمارش» تعداد طرفداران جنبش سبز و دولت احمدی‌نژاد در میانة میدان این «تظاهرات»! اینکار هم بسیار ساده‌ است، می‌دانیم که آقای موسوی خودشان عالم‌اند و با یک چرخش چشم اعداد و ارقام ارائه خواهند داد! و همینجاست که روشن می‌شود کامیابی و ناکامی از آن چه کسانی خواهد بود. ولی به دلیل همین ابهامات برخاسته از تحرکات سبزهاست که ما این جنبش را یک جریان فاشیست و ضدبشری می‌دانیم. در فرصتی که این «تظاهرات» ایجاد کرد، به صراحت می‌بینیم که اینان چگونه قصد دارند از یک نمایش فاشیستی و حکومتی ابزاری جهت توجیه «اهداف» پوچ خود بسازند، اهدافی که اصولاً خارج از بطن این نظام سرکوبگر وجود خارجی نخواهد داشت. عملی که سبزها در 22 بهمن امسال صورت دادند، درست مثل این بود که در زمان حکومت آریامهر گروهی که خود را حامی ارزش‌های «دمکراتیک» معرفی می‌کردند، جماعت را به تظاهرات 4 آبان فرا می‌خواندند، بعد هم ادعا می‌کردند، ببینید چقدر ما «قدرتمند» هستیم و چه‌ها می‌کنیم!‌ شرکت در تظاهرات نمایشی یکی از وسائل سرکوب عمومی در رژیم‌های فاشیست و سرکوبگر است، شرکت در این جمع، و پرشمار نمودن این تجمع‌ها به هیچ عنوان نشان آزادیخواهی نیست؛ کاملاً بر عکس! ابزاری است جهت حمایت صریح از فاشیسم حاکم.

البته از آنجا که «تقدیر از مردم» نیز در این اطلاعیه به عمل آمده، بهتر دیدیم نگاهی به واژة جادوئی «مردم» داشته باشیم. در فاشیسم اسلامی، و شاید در تمامی نظام‌های فاشیست در جهان، واژة «مردم» مفهومی بسیار گسترده و کارورزانه دارد. خلاصه بگوئیم، در این واژه نان فراوان است! و شاهد بودیم، از روزی که ایرفرانس خمینی دجال را در فرودگاه به همراه دیگر زباله‌ها تخلیه کرد، ذکر «مردم، مردم» از زبان اوباش این رژیم نیافتاده. کسی کاری ندارد که ملت ایران اصولاً چه می‌خواهد و نیازهای عمومی در کشور چیست؟ رژیم‌های استبدادی و دست‌نشانده در مجموع گروه‌هائی «نان‌خور» در اطراف خود جمع کرده، اینان را «مردم» می‌خوانند. نمونه‌های مختلفی از این «مردم» در تاریخ در دست است! راه دور نمی‌باید رفت، از پیراهن قهوه‌ای‌های هیتلر تا پیراهن‌مشکی‌های موسولینی و گروه‌های «جاویدشاه» در دوران آریامهر گرفته، تا برخی تجمعات ظاهراً بسیار «دمکراتیک» که اخیراً نمونه‌های فراوانی از آن را در مناطق نفتخیز و یا استراتژیک آمریکای لاتین شاهدیم، تماماً قصة همین «مردم» است. اینان با تجمعات گسترده که معمولاً با استفاده از اهرم‌های حاکمیت دست‌نشانده و اربابان خارجی‌شان تأمین می‌شود در پی دستیابی به یک هدف اصلی و پایه‌ای هستند: ایجاد وحشت در دل مخالفان فاشیسم و القاء این دروغ بی‌شرمانه به افکار عمومی که فاشیسم بر همه چیز حاکم و ناظر است، از اکثریت چشم‌گیر و قریب‌به‌اتفاق برخوردار است، و اگر کسی زبان به مخالفت بگشاید در دم صدا در گلویش خفه خواهد شد.

گسترش این سیاست استبدادی و فاشیستی در واقع خواست اصلی جنبشی شده که امروز خود را «سبز» لقب می‌دهد، و به همین دلیل دست در دست فاشیست‌های دولت احمدی‌نژاد سالروز کودتای 22 بهمن را در برابر دوربین خبرنگاران جهان «جشن» می‌گیرد، و همزمان به صورت ملت ایران تف می‌اندازد. در زبان عامیانه، ازدواج دوباره و یا مجدد مرد را «تجدید فراش» می‌خوانند، در فرهنگ سیاسی امروز می‌باید آنچه را در کشور می‌گذرد «تجدید امام» خواند. گویا گروه‌هائی در ورای مرزها از آنچه طی 31 سال گذشته بر ملت ایران تحمیل شده بس خوشنوداند؛ اینان در پی‌ آن‌اند که با «تجدید امام» نوع جدیدی از حکومت اسلامی بر ما ملت حاکم کنند. دلیل اینهمه «مردم نوازی» در ادبیات کوچه‌وخیابانی اوباش «خفته» یا «در آب نمک خوابیده» را می‌باید در همین نیازهای «فرامرزی» جستجو کرد. این اوباش که از سه دهة پیش در آب‌نمک سازمان‌های اطلاعاتی غرب غوطه می‌خورند، به یک‌باره همگی به «اجماع» رسیده‌اند! هدف نیز کاملاً روشن است: مبارزه با «دیکتاتوری» و احمدی‌نژاد، از طریق راهپیمائی جهت بزرگداشت برقراری حکومت ولایت فقیه!‌ از این برنامه روشن‌تر چه می‌خواهیم؟

با این وجود، اگر امروز شرایط تا حدودی آرام گرفته به استنباط ما نه به دلیل استحکام مواضع غربی‌ها در منطقه که فقط به دلیل عقب‌نشینی اینان است. غرب تحت فشار قدرت‌های جهانی، مجبور شد دست از «بحران‌سازی‌های» رایج در ایران بردارد. بحران‌سازی‌ای که توسط عوامل داخلی و خارجی در روزمرة ملت ایران اخلال می‌کرد و تحت عنوان حمایت از «خواست‌های مردم»، زمینه‌ساز سرکوب ملت ایران توسط دولت می‌شد.

البته تاریخچة این «جنبش‌سبز» در تحولات اجتماعی کشور در تبلیغات بلندگوهای استعماری یافت نمی‌شود. ریشة «جنبش سبز» و جنبش «اصلاحات» را می‌باید در دوران اوباش‌گری‌های خط امام و «تسخیر» لانة جاسوسی جستجو نمود. بعدها این جریان تبدیل به لات‌بازی‌ موتورسواران در دوران همین آقای میرحسین موسوی شد. این اخلالگری‌ها توسط موتورسواران «حزب‌الله» صورت می‌گرفت. هر گاه دولت در مسیری قرار داشت که مطابق میل «بعضی‌ها» در خارج از کشور نبود، آناً موتورسواران خیابان‌های تهران را اشغال کرده شروع به ضرب‌وشتم رهگذران از زن و مرد و پیر و جوان می‌کردند. این «تجلیات» فاشیستی آنقدر ادامه می‌یافت که سیاست مورد نظر در قلب حکومت اسلامی جایگیر ‌شود. در این بزنگاه بود که به صورتی برق‌آسا «موتورسواران» از صحنة جامعه «غیب» می‌شدند.

بعدها در دوران پربرکت سرداران سازندگی، این جریان نام «انصارحزب‌الله» بر خود گذاشت. به طور مثال اجرای «فریضة واجب» نماز در چهارراه‌های پایتخت و بند آوردن ترافیک یکی از شاهکارهای رایج نزد «انصار حزب‌الله» بود. اینان دست در دست سرداران سازندگی در راه برقراری جامعة عدالت علوی مرتباً عرق جبین می‌ریختند. جریان موسوم به اصلاح‌طلبان در دورة خاتمی نیز همان موتورسوارها و حزب‌الله و همان انصار بودند. هر چند در روند زدن «نعل‌وارونه»، ارتباط خاتمی مزدور با اینان پیوسته به صورتی واژگونه به نمایش در می‌آمد.

امروز ایفای نقش حزب‌الله، دانشجوی خط امام، انصارحزب‌الله، و … بر عهدة جنبش سبز است. می‌بینیم که همین جریان «نامردمی» چگونه دست در دست دولت احمدی‌نژاد کمر به سرکوب ملت ایران بسته. ولی همانطور که پیشتر نیز گفته‌ایم اینان دیگر حنای‌شان رنگ ندارد. بی‌دلیل نیست که در هم‌صدائی با این «سبزها»، از ولیعهد پهلوی و دستگاه «جاوید شاه» در لس‌آنجلس گرفته، تا توده‌ای خودفروخته و نانخور محفل «پریماکف»، و از مجاهد «نسل فدا» گرفته، تا محافل مشخصی در بازارها و دکان‌‌ها و زرگری‌ها، همگی خود را «سبز» کرده‌اند! اینهمه برای القاء این توهم ضدایرانی که اجماع محافل استعماری می‌باید یک جنبش گسترده و فراگیر نزد ملت ایران تلقی شود!

ولی به صراحت بگوئیم، جریان سبز یک «جنبش» نیست؛ یک اجماع گسترده نزد محافل دست‌نشانده و وابسته به غرب است که وظیفه دارد با به آشوب کشاندن کشور، دولت دست‌نشاندة احمدی‌نژاد را پیوسته در مقام «داور نهائی» به ملت ایران تحمیل کند. این است هدف اصلی اربابان میرحسین موسوی و دستگاه تبلیغاتی‌ای که اهدافی «والا» به این آدم‌نما نسبت می‌دهد. آقای موسوی به همان اندازه خواهان دستیابی به پست ریاست جمهوری اسلامی هستند که امثال الله‌کرم و حاج‌بخشی خواستار پست نخست وزیری بودند! امروز که در ساختار سیاست منطقه اربابان حکومت اسلامی دیگر نمی‌توانند امثال ماشاالله قصاب را به خیابان بکشانند، دست به دامن میرحسین موسوی و عیال‌شان شده‌اند. خلاصه بگوئیم، همه می‌دانند که هدف اصلی از اوباش‌گری‌های میرحسین موسوی ایجاد فضای لازم جهت سرکوب است، نه دنباله‌روی از اهدافی تشکیلاتی و سیاسی! با این وجود، ما معتقدیم که این آدم‌نما پس از 8 سال «مدیریت» جنگ تحمیلی و کشتار هزاران جوان در کشورمان واقعاً هم می‌باید به مقام ریاست جمهوری در این حکومت شترگاوپلنگ دست یابد، هر چند دوران وی دیگر سپری شده و خود بهتر از هر کس دیگر می‌داند که گربه‌رقصانی‌هایش اهدافی دیگر دنبال می‌کند.

در این راستاست که عقب‌نشینی محافل وابسته به «سبزها» را نظام رسانه‌ای جهانی تحمل نمی‌کند، و در هر بزنگاه تلاش دارد تا از نو قصه و داستانی از «سبزها» برای ما ملت تعریف کند. با این وجود عقب‌نشینی علنی سبزها بر خلاف آنچه نشان داده شده نمی‌باید پیشبرد اهداف دولت و علی خامنه‌ای قلمداد شود. اینان بخوبی می‌دانند که خارج از بحران‌سازی‌های سبز، قادر به حفظ موجودیت حکومت اسلامی نیستند. اگر بحران‌سازی‌ها خاتمه یابد، و یا تحت فشار سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای، سبزها مجبور شوند از روش‌های خط‌امامی و «حزب اللهی» فاصله گرفته اهدافی ملموس در ساختار سیاسی حکومت اسلامی ارائه دهند، دولت احمدی‌نژاد نیز مجبور خواهد شد از اینان پیروی کند. در این راستاست که چرخة «آشوب ـ سرکوب» متوقف می‌شود و امکان بازسازی فضای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… فراهم می‌آید. و به صراحت بگوئیم، سیاست‌های استعماری از توقف همین چرخة جهنمی وحشت کرده‌اند.

سخنگوی وزارت امور خارجة ایالات متحد، آقای جی کرولی، در یک مصاحبة مطبوعاتی گویا فرموده‌اند که، مردم ایران از دولت سئوالات جدی دارند! اتفاقاً ما هم به عنوان همین «مردم ایران» از آقای کرولی و امثال ایشان در واشنگتن سئوالاتی جدی داریم. ما می‌خواهیم بدانیم کاخ سفید تا کی با کوبیدن نعل‌وارونه و مصاحبه‌های مطبوعاتی اینچنینی قصد پنهان داشتن این واقعیت را دارد که جریان سبز یک آشوب محفلی است، و جهت تحکیم پایه‌های حکومت ولایت فقیه توسط آمریکا و از راه دور اداره می‌شود؟ دمیدن در بوق «حمایت از حقوق ملت ایران»، در شرایطی که دولت آمریکا از هر فرصتی استفاده می‌کند تا احمدی‌نژاد مفلوک را یک «خطر جهانی» جا بزند، و ملت ایران را به هزاران صورت ممکن مورد تهدید قرار دهد، فقط یک ترفند تبلیغاتی است. سئوال اینجاست، این حکومت جمکران که بدون اجازة کاخ‌سفید تا به حال آب هم نخورده، در چه راستائی می‌باید یک خطر جهانی معرفی شود، و نتیجة این تحرکات دیپلماتیک اگر عنوان «حمایت از حقوق ملت ایران» را به خود اختصاص داده، آقای کرولی بفرمایند دلارهایش به جیب کدام بانکداران در ینگه‌دنیا سرازیر می‌شود؟

به ایشان می‌گوئیم، ملاحظه می‌فرمائید که سئوالات ما از آنچه جنابعالی «سئوالات مردم» از دولت معرفی نموده‌‌اید به مراتب مهم‌تر است. ولی این‌ها همان سئوالاتی است که سه دهه است آقای کرولی و هم‌پالکی‌های‌شان تلاش دارند با توسل به کودتا، آشوب، هیاهو و سرکوب و چپاول، در ایران بدون پاسخ باقی بماند:

«در حالی که مردم ایران پرسش‌های بسیار جدی در بارة حکومت خود دارند، حکومت تلاش می‌کند با استفاده از ابرازهای مختلف مانع تجمع آن‌ها و شنیده شدن صدای آن‌ها شود.»
منبع: رادیوفردا، 13 فوریه 2010

بله، ما از حکومت خود سئوالات بسیاری داریم، و نمی‌دانیم چه شده که این حکومت شترگاوپلنگ سه دهه است، از تمامی ابزار لازم جهت سرکوب ما ملت برخوردار می‌شود. و سئوالات ما اینچنین بدون پاسخ می‌ماند. نمی‌دانیم چرا این حکومت دقیقاً با تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران همان رفتاری را دارد که دولت آریامهری. دولتی که در ارتباط مستقیم با سازمان سیا بود. نمی‌دانیم چرا این حکومت نیز مانند آریامهر می‌خواهد ملت ایران را در یک نقطه منجمد کند! حتماً حکمتی دارد و ما از آن بی‌خبریم. شاید آقای کرولی بتوانند ما را در جریان بگذارند. ولی به حضرت کرولی عرض کنیم، دوران کرکری خواندن‌تان دیگری واقعاً سپری شده. آمریکا یا می‌باید از حمایت مستقیم و غیرمستقیم محافل اوباش در ایران که توسط سفارتخانة انگلستان سازماندهی می‌شود دست بشوید، یا حضور اینان را در قلب مناسبات سیاسی پذیرفته به مسئولیت رفتارشان در ارتباط با مسائل بین‌المللی گردن نهد. در هر دو حال تفاوتی نخواهد داشت، چرا که سیاست‌های اوباش‌پرستی و «لات‌پروری» و کودتانوازی که یانکی‌ها با هیاهوی مصدق‌السلطنه در ایران پای در آن گذاشته‌اند، دیگر به سر آمده. و در شرایط استراتژیک فعلی، روند پای گذاشتن این سیاست‌ها در «بن‌بست» تا زمانیکه به نابودی کامل‌ آن‌ها و محافل وابسته به آنان نیانجامد همچنان در ایران ادامه خواهد داشت. «انتخاب» با آقای کرولی و دولت متبوع‌شان است. آمریکا یا دست لات‌ولوت‌های «یانکی‌ساخته و پرداخته» را می‌گیرد و می‌گذاردشان کنار نوآم چامسکی، یا اینبار نه به صورت ساختگی، اسلامی و «امامی»، که به صورت واقعی، سیاسی و نظامی دست در دست احمدی‌نژاد و خامنه‌ای و موسوی و دیگر نانخورهایش از ایران به بیرون پرتاب خواهد شد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید14فوریه2010

allproxy.tk
forex-guru.co.tv
bigforexprofit.co.tv
pacereses.co.cc
trader-money.co.cc
forexyahoo.co.cc
forexmine.cz.cc
forexsecret.co.tv
legalsite.cz.cc
fx-solution.co.cc
modernfamily.cz.cc
pistoneses.co.cc
holidaysurfing.co.cc
woodforex.co.cc
letsurfing.co.cc
maskedsurf.cz.cc
thorforex.co.cc
fasterhide.tk
legalsurfing.co.cc
nuggetses.co.cc
powerspeed.co.cc
maverickes.co.cc
proxysite.tk
blocking-stopper.co.cc
bobcatses.co.cc
kolomforex.co.cc
forex-club.co.tv
celtices.co.cc
hawkses.co.cc
anoname.co.cc
cloacktunnel.co.cc
smallwonder.cz.cc
presswordsz.co.cc
cloackproxie.co.cc
hostingproxies.co.cc
fastfreeunblocker.co.cc
newproxxy.co.cc
frostforex.co.cc
rapedhorses.co.cc
movee.co.tv
tradingtunnel.co.cc
nursing-class.co.cc
sharedtunnel.co.cc
dodgework.com
checklisteds.co.cc
powerfulprox.cz.cc
forbrowse.co.cc
forexforecast.co.tv
facebookunlock.cz.cc
unlocksaved.co.cc

بهمن و دریا!

سالروز کودتای 22 بهمن علیرغم هیاهوئی که حکومت اسلامی و متحدان داخلی و خارجی‌اش، خصوصاً نظام رسانه‌ای آنگلوساکسون‌ها به راه انداخته بودند، عملاً بدون حادثة جدی و قابل‌بحث سپری شد. به صراحت بگوئیم، صف مسافران شمال که در مسیرهای مختلف جهت گذراندن چند روز تعطیلی به سواحل خزر می‌رفتند، به مراتب از صفوف تظاهرکنندگان طرفدار احمدی‌نژاد و یا موسوی فشرده‌تر بود، و همین امر برای کسانیکه واقعاً خواستار برقراری یک دمکراسی سیاسی در کشورند، باعث خوشوقتی است. البته در همینجا بگوئیم که طرفدار برخورد «غیرسیاسی» با پدیدة سیاست کشور نیستیم، این نوع برخورد را نیز تبلیغ نمی‌کنیم، ولی آنچه پس از انتخابات جمکران در سطح جامعه به راه افتاده یک پدیدة سیاسی به معنای واقعی نیست. این یک بحران‌سازی «درون ـ ‌تشکیلاتی» سازماندهی شده است که در رأس آن همان‌ محافلی نشسته‌اند که در بحران‌سازی‌های دیگر از قماش 28 مرداد و 22 بهمن قرار داشتند. و بی‌توجهی ملت ایران به این هیاهوسالاری و غوغاپروری خود فی‌نفسه نشانه‌ای بارز از رشد سیاسی در جامعه است. رشدی که به دلیل فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ سرد» امروز برای ملت ایران تحصیل شده، و می‌تواند در سطوح مختلف خود را به نمایش بگذارد.

سیاست‌زدگی توده‌ها یکی از امراض رایج در دیکتاتوری‌هائی است که در کشورهای جهان سوم به راه انداخته‌اند. در چنین نظام‌هائی شاهدیم، توده‌هائی که سال‌ها و سال‌ها، اگر نگوئیم دهه‌ها، یا «سیاست» را از ذهن و کردار و رفتار خود به طور کلی می‌شویند و می‌زدایند و تمامی سعی خود را بر «غیرسیاسی» زیستن معطوف می‌دارند، و یا سعی می‌کنند در هر گام خود را با آنچه «ایدئولوژی حکومت» معرفی می‌شود همراه و هم‌گام نشان دهند، در یک برهة معین و در عرض چند روز مسیر زندگی‌شان به طور کلی تغییر می‌کند! به طور نمونه، همین توده‌ها همچون دوران کودتای 22 بهمن، از یک روند زیست «غیرسیاسی» خارج شده، پای در یک زیست «ایدئولوژیک» می‌‌گذارند! و یا همچون تلاش‌هائی که امروز توسط جریان «سبز» صورت می‌گیرد، توده‌ها از یک ایدئولوژی تماماً «تعریف شده» و «محدود شده» پای بیرون گذاشته، تلاش می‌کنند بدون هر گونه آمادگی ذهنی، ‌ فلسفی و نظری پای در مرحله‌ای از موجودیت سیاسی و اجتماعی بگذارند که اصولاً بافت جامعه و ساختار حکومت نمی‌تواند به چارچوب‌هایش «حمایت‌های» لوژیستیک لازم را اعطا کند. روشن‌تر بگوئیم، در چنین شرایطی جامعه از هم فرو خواهد پاشید!

باید قبول کرد که این نوع برخوردها از هر قسم و هر قماش کاملاً ناهنجار است، و عواقب بسیار بدی برای جامعه به همراه خواهد آورد. چرا که جامعه برای دستیابی به یک رابطة «بهنجار»، در مسیر خود باید با «دو نقطه‌ائی» که زیست کاملاً «غیرسیاسی» و یا زندگی کاملاً «ایدئولوژیک» می‌نامیم پیوند خود را بگسلد، تا توده‌های گستردة مردم در میانة این دو قلة «نظری» و «عملی» بتوانند در یک نقطة مشخص به تعادل دست یابند. نقطه‌ای که بازتابی خواهد بود از ویژگی‌های اجتماعی، تاریخی و فرهنگی‌ مردم. بی‌جهت نیست که فروپاشاندن «تعادل» در یک جامعه از مهم‌ترین اهداف سیاست‌های استعماری می‌شود. در این چارچوب به طور مثال «دین‌داری» افراطی، و یا دین‌ستیزی بی‌حد و مرز همان است که امروز در جامعه شاهدیم. یا باز هم به طور مثال، آزادی‌های اجتماعی و سیاسی بدون قبول مسئولیت قانونی و حقوقی در برابر دیگران، روی دیگر همان سکة استبداد سیاسی و دیکتاتوری خواهد بود. خلاصة کلام، نتیجة تحمیل حاکمیت‌های استعماری بر جوامع بشری، یا یک زیست کاملاً ایدئولوژیک است و یا یک زندگی صددرصد «غیرسیاسی»، در هر دو حال نتیجه یکی است، انسان‌ها از انسانی‌ات‌ به دور خواهند افتاد.

دقیقاً حکایت انسانی است که مدت مدیدی از خوراک مورد نیاز خود محروم باشد. این فرد با هرچه در دسترس دارد ارتزاق می‌‌کند، اما آنزمان که خوراک «مطلوب» را در دسترس ببیند، به احتمال زیاد در خوردن افراط کرده و بیمار خواهد شد. دلیل نیز روشن است؛ تغذیه به همان اندازه نیازمند «قانون‌مندی» است که استفاده از داروها، ورزش، و … و آزادی‌های اجتماعی و سیاسی. این «شناخت» فقط از طریق تمرین و آماده کردن جامعه برای پذیرش این روند امکانپذیر خواهد شد.

یکی از ایراداتی که ما پیوسته به رهبران جنبش سبز و طرفداران‌شان وارد می‌دانیم، و بر اساس آن این جریان را یک حرکت «آزادی‌ستیز» معرفی می‌کنیم، همین بی‌توجهی به اصل فراهم آوردن زمینة آمادگی جامعه جهت پذیرش آزادی‌های اجتماعی و سیاسی است. به طور مثال، جنبش سبز بجای دعوت از مردم جهت تظاهرات و خیابان‌گردی‌هائی که تبدیل به یک «مراسم» بی‌هدف و نامربوط خواهد شد، می‌تواند اهدافی کاملاً ملموس از نظر اجتماعی، صنفی، مالی و اقتصادی در مسیر حرکت خود مشخص کند، و راه‌کارهای دست‌یابی به این اهداف را نیز در ارتباط با منتفعان واقعی آن، و نه صرفاً مشتی «هواداران سیاسی» گام به گام دنبال نماید. عملی که زمینة حضور واقعی قشرهای مختلف اجتماعی را در رده‌های مربوط به فعالیت‌های واقعی‌شان و در ارتباط با منافع ملموس فراهم می‌آورد، و نهایت امر دولت را مجبور خواهد کرد که وجود اتحادیه‌ها، تشکل‌ها، تعاونی‌ها و … را نه در چارچوب‌های فرمایشی که در چارچوب‌های «زایندة قدرت» سیاسی بپذیرد. می‌بینیم که جنبش سبز اصولاً کاری با این حرف‌ها ندارد. اینان تظاهرات را یک فعالیت سیاسی تعریف کرده‌اند؛ و اعمال فشار خیابانی بر یک دولت را فی‌نفسه «آزادی» معرفی می‌کنند! در صورتیکه «آزادی» از ابعاد و لایه‌های بسیار پیچیده و تودرتو برخوردار است؛ تظاهرات خیابانی فقط گوشه‌ای بسیار محدود، اگر نگوئیم بی‌ارزش و بی‌محتوا در این مجموعه خواهد بود.

البته توجیه «بی‌عملی» کار ساده‌ای است. رهبران جنبش سبز می‌توانند ادعا کنند که دولت و شخص علی خامنه‌ای در برابر این اعمال کارشکنی خواهند کرد. از قضای روزگار این «بهانه» نیز خود دلیلی خواهد بود بر بی‌پایگی این «جنبش». می‌دانیم که اغلب رهبران آن حتی امروز نیز در مناصب و مقامات تصمیم‌گیرنده قرار دارند، اینکه این «مقامات» نمایشی است و در عمل تصمیم‌گیرندگان واقعی کشور کسان دیگری هستند، مسئله‌ای است که دقیقاً به همین رهبران جنبش سبز مربوط می‌شود. باید پرسید امثال هاشمی رفسنجانی، خاتمی و موسوی و یک لشکر نمایندگان مجلس و مدیران و غیره که خود را وابسته به جنبش سبز معرفی می‌کنند، اگر قادر نیستند در حد پایه‌ریزی یک تشکیلات کارگری، اتحادیه و یا تعاونی از خود ابتکار عمل در این «نظام» به خرج دهند، بهتر است هر چه زودتر پایه‌های این رژیم را رها کرده، از همکاری با آن برائت جویند؛ این چه نوع رژیمی است که رئیس مجلس خبرگان رهبری آن از هیچ قدرت ابتکار سیاسی و اجتماعی برخوردار نیست؟ آیا وجود چنین رژیمی اصولاً به صلاح مملکت است؟

اینجاست که در بررسی جنبش سبز به نقطة «حساس» نزدیک می‌شویم. خلاصة کلام آنچه هدف واقعی، و نه نمایشی و ظاهری در این جنبش می‌باید تلقی شود، این اصل کلی است که اینان فقط خواستار جایگزینی شخص احمدی‌نژاد با یکی از دوستان و همفکران‌شان هستند. در عمل برای اینان تفاوتی ندارد که چه کسی و در چارچوب چه برنامه‌ای به قدرت برسد؛ تا آنجا که باند احمدی‌نژاد از قدرت به دور نگاه داشته شود، برای‌شان کفایت می‌کند. به عقیدة ما این برخورد را نمی‌توان یک حرکت سیاسی در چارچوب «آزادیخواهی» تحلیل کرد؛ تحرکات جنبش‌سبز تلاشی است مزبوحانه جهت حفظ موجودیت یک قشر سیاسی که به دلیل تحولات متفاوت جهانی دیگر اهمیت و ارزش استراتژیک خود را در یک نظام دست‌نشانده از دست داده، و به مرگ نزدیک می‌شود. این قشر تلاش دارد تا به هر ترتیب ممکن سر خود را از آب بیرون نگاه دارد.

اینکه این «تحولات» اصولاً چیست، در مطالب پیشین توضیحاتی داده‌ایم. فقط یادآور شویم که روند فروپاشانی «بافت ‌طبقات» که روزگاری طی کودتای 22 بهمن در مورد رژیم پهلوی اعمال شد، و در نتیجة آن همین آقایان از ناکجاآبادها یک‌شبه به رأس حاکمیت پرتاب شدند، امروز شامل حال خودشان شده. در عمل، آنچه روند حذف امثال موسوی، رفسنجانی، خاتمی و … از دایرة قدرت است، ریشه در رشد و گسترش رژیمی دارد که اینان با چنگ و دندان در صدد حفظ آن برآمده‌اند! پیشتر نیز توضیح داده‌ایم که این «تضاد» درونی که قبلاً در قلب رژیم‌های دست‌نشانده طی 80 سال گذشته، برای امثال این آقایان قابل‌حل نمی‌بود و نهایت امر منجر به حذف فیزیکی‌شان می‌شد؛ امروز به صورت دیگری خود را به نمایش گذاشته. در نتیجه حضور رسمی اینان در بطن یک رژیم سیاسی و در مقام مخالف رسمی دولت الزامی شده! این تغییر رادیکال را ما به فال نیک می‌گیریم، چرا که پدیده‌ای است نوین و می‌باید از آن جهت پیشبرد دمکراسی سیاسی در کشور استفاده کرد.

ولی اینکه اینان خود در چارچوب موجودیت سیاسی‌شان به دنبال چه هستند، با موضوعی که ما در بالا به آن اشاره کردیم هیچ ارتباطی ندارد. حکومت اسلامی یک دیکتاتوری مذهبی، و رسماً دست‌نشاندة قدرت‌های سرمایه‌داری غرب است. این را همه می‌دانند، و هر چند مضحک به نظر آید، همه هم این را «قبول» کرده‌اند، هر چند هیچکس آنرا به زبان نمی‌آورد! مسئله برای جریان «سبز» این شده که چگونه می‌تواند موجودیت خود را دست‌نخورده نگاه دارد، اینهمه بدون آنکه نه در قدرت رو به رشد فاشیسم جدید که احمدی‌نژاد سمبل آن شده به تحلیل برود، و نه از طرف مخالفان واقعی حکومت اسلامی به حذف فیزیکی کشیده شود. به همین دلیل است که اینان پیوسته به نعل و به میخ می‌زنند! ‌ به طور مثال، هم طرفدار آزادی‌اند ـ همانطور که پیشتر گفتیم این آزادی اصولاً شعار پوچی است و تعریف ساختاری، حقوقی و قانونی ندارد ـ و هم از اهمیت حضرت آیت‌الله خمینی که یک دیکتاتور سرکوبگر، دروغگو و مفسده‌پرور بیش نبود ستایش می‌کنند. آقای خمینی حتی اگر دوستاران‌اش او را «دیکتاتور» ندانند، مسلماً هیچکس نمی‌تواند وی را «آزادیخواه» معرفی کند. خمینی یک «زیست» بدوی را تبدیل به یک «زیست ایدئولوژیک» کرده بود. این فرد کاری با آزادی نداشت، و بارها مخالفت رسمی خود را با آزادی عنوان کرده بود. برای وی «آزادی» به معنای آزادی آخوندها در تحمیل نظریات‌شان بر جامعه بود. این را احدی نمی‌تواند «آزادیخواهی» بنامد.

در نتیجه «جنبش سبز» در میانة میدانی گیر افتاده که از یک سو توسط مخالفان رژیم تهدید می‌شود، و از سوی دیگر جایگاه و اقتدار خود را در درون رژیمی که خود را برخاسته از آن می‌نامد از دست می‌دهد. این نوع «زیست» سیاسی، هر چه باشد و نهایتاً به هر نقطه‌ای کشانده شود، در جامعة ایران جدید است، و می‌باید در تحلیل آیندة آن صبر و حوصلة بیشتری از خود نشان دهیم. با این وجود همانطور که بارها عنوان کرده‌ایم، ملت ایران در یک جزیرة‌ منزوی و به دور از کشورهای دیگر «زندگی‌ مستقل» نمی‌کند. مسائل جهانی بر موجودیت ملت ایران تأثیر می‌گذارد، و آنچه در ایران می‌گذرد برای دیگران از اهمیت برخوردار است.

چند روز پیش شاهد بودیم که 7 کشور صنعتی جهان در یک منطقة دورافتادة قطب‌شمال به دور یکدیگر جمع شدند. اینکه در چنین «بزنگاه‌هائی» چه تصمیماتی گرفته می‌شود، آنقدرها قابل پیش‌بینی نیست. فقط پس از دنبال کردن پیامدهای چنین نشست‌هائی است که می‌توان در مورد طبیعت مسائل مورد بحث «گمانه‌هائی» ارائه داد. به دنبال این نشست بود که گروه «خردمندان» پیمان آتلانتیک شمالی نیز به کشور روسیه سفر می‌کند، و هنوز نیز در این کشور به سر می‌برد. و تمامی این جریانات با چند بحران اقتصادی و مالی نیز همزمان شده. به طور مثال، نگاهی به بحران مالی یونان می‌کنیم. می‌دانیم که گروه 7 مدعی بررسی این بحران طی نشست خود در قطب‌شمال شده! ولی ارائة کمک به یک کشور کوچک و کم‌جمعیت همچون یونان، آنهم کشوری با هزاران ارتباط بانکی و تشکیلاتی و سازمانی با اتحادیة اروپا نیازمند چنین نشستی نمی‌تواند باشد. این عمل در چارچوب فعالیت‌های بانک‌جهانی، صندوق بین‌المللی پول و یا حتی بودجة اتحادیة اروپا قابل حل است و موضوع بررسی ویژه‌ای‌ قرار نخواهد گرفت. هر چند بحران مالی فزاینده مسلماً مورد بحث قرار گرفته؛ بحران نوینی که در مرحلة آغازین آن قرار داریم.

با این وجود، به استنباط ما مذاکرات اصلی گروه 7 در قطب شمال بیشتر مربوط به ایران بوده، البته نه مسئلة هسته‌ای! مسئلة وضعیت حاکمیت در ایران. خلاصه می‌کنیم، دولت احمدی‌نژاد سه راه در برابر دارد: راه نخست پای گذاشتن در یک دیکتاتوری کور با تکیه بر نوعی «شخصیت والای» مقام رهبری است! راه دوم گشودن مسیر حرکت دولت به سوی تحولات اجتماعی خواهد بود، و بدیهی است که راه‌سوم همان سیاست «بحران‌سازی» و تکیه بر جنبش‌سبز جهت توجیه سیاسی حکومت اسلامی است. به عقیدة ما، با در نظر گرفتن آنچه در 22 بهمن سالجاری پیش آمد، یعنی عدم تحرک چشم‌گیر در مخالفت با احمدی‌نژاد، مذاکرات گروه 7 بر شق سوم اصولاً خط بطلان کشیده. به این صورت تحرکات جنبش سبز، چه در مرحلة حفظ موجودیت این محفل، و چه در مسیر تأمین توجیهات لازم جهت سیاست‌های اعمال شده از طرف دولت احمدی‌نژاد از مرحلة تعیین‌کنندگی خارج شده است.

البته حکومت‌های غرب ترجیح می‌دادند که «باب حرکت به سوی تشکل‌های مدنی» نیز از سوی «خط امام» گشوده شود، و به همین دلیل نیز در برابر احمدی‌نژاد اینهمه مقاومت نشان ‌دادند. به بررسی دلائل این تمایل در حال حاضر نمی‌پردازیم ولی مسلماً تمایل مذکور ریشه در منافع دیرینة غرب در برخی محافل خط امام دارد. ولی اگر احمدی‌نژاد در مسیر یک دیکتاتوری کور و خشن پای بگذارد، نه تنها «خط امام» از فضای سیاسی کشور حذف می‌شود که خود وی و تشکیلات سیاسی حکومت اسلامی تماماً از میان خواهد رفت. و در این میان نیروهای جایگزین پرشمارند، هر چند این جایگزینی موضوع بحث امروز ما نیست.

نهایت امر به شق سوم می‌رسیم: اگر دولت به طرف تشکل‌های مدنی کشیده شود، می‌باید همان طرحی را که بالاتر به عنوان راه‌کار جنبش سبز ارائه دادیم دنبال کند. به عبارت دیگر، فراهم آوردن مسیر مشارکت هر چه بیشتر افراد، حرفه‌ها، تخصص‌ها و امکانات مالی در مسیر اقتصادی و سیاسی کشور. و می‌دانیم که چنین مسیری نمی‌تواند با دیکتاتوری هماهنگی داشته باشد، در نتیجه احمدی‌نژاد شخصاً باید این نظام را از عوامل دیکتاتوری آن تصفیه نماید!‌ عملی که به عقیدة ما برای گروه احمدی‌نژاد کاری بسیار پیچیده و مشکل، اگر نگوئیم غیرممکن خواهد بود.

شاید در چارچوب همین بن‌بست‌های نظری است که امروز «رادیوفردا» خود را مجبور می‌بیند که با انتشار عکس بسیار بزرگی از رضا پهلوی، از زبان وی خواستار برقراری یک «دمکراسی راستین» در کشور ‌شود! اینکه «دمکراسی راستین» چیست، مسلماً جای بحث خواهد داشت، ولی در اینکه در دوران ما واژة دمکراسی به تدریج تبدیل به کلیدواژة سیاست کشور شده دیگر نمی‌توان تردید کرد. می‌ماند این اصل کلی که «دمکراسی» کذا چگونه تحلیل می‌شود؟ آیا یک روش حکومتی است، و یا همچون یک بیماری مزمن فقط در جستجوی تحکیم پایه‌های خود در مقام یک اپیدمی مرگ‌آور خواهد بود؟ و این سئوالی است که پاسخ به آن مسلماً نیازمند مطالب جداگانه‌ای می‌شود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید12فوریه2010

forexbits.cz.cc
carrotsandpeas1.info
mytopbits.cz.cc
fx4play.co.tv
fbunblocker.cz.cc
scehemedes.co.cc
hidehere01.info
luv2surf5.info
dollarsignal.co.cc
forexhero.cz.cc
derrickroses.co.cc
forexit.cz.cc
highpipforex.co.cc
forexmighty.co.tv
forexunknown.cz.cc
web-unblockers.co.cc
forexunseen.cz.cc
unblock-advance.co.cc
happydayforex.co.cc
forexonlinesystem.co.tv
tampalawyer.cz.cc
forex-submitter.co.tv
blackmagicx.co.cc
aliveproxy.info
celekbgtvpse.co.cc
abcforex.cz.cc
market-dollar.co.cc
trendingforex.co.cc
viper-surfer.co.cc
forex-school.co.tv
forexreg.co.cc
maninblackz.co.cc
proxyuk.info
badcredit.cz.cc
forexedproxy.info
surfproxify.co.cc
scoopexz.co.cc
hide-surf.cz.cc
hongforex.co.cc
bypasswall4.info
blackforex.cz.cc
elitebrowser.com
triviumforex.co.cc
maniacz.co.cc
hiddenserver.cz.cc
unblock-onsurf.co.cc
forexhits.cz.cc
fasthideschool.tk


لشوش در محراب!

از ظواهر امر چنین برمی‌آید که حکومت اسلامی و آنچه خود را «جنبش سبز» می‌نامد، قصد دارند دست در دست یکدیگر تظاهرات «نمایشی» 22 بهمن سالجاری را تبدیل به رفراندومی جهت تأئید دوبارة «حکومت اسلامی» کنند. البته این «اهداف» صریحاً عنوان نمی‌شود؛ در «پرده» می‌گویند، و در پس همان پرده‌،‌ محافل استعماری که طی 8 دهة اخیر سرنوشت کشور را به صورتی که می‌بینیم در قلب فاشیسم و سرکوب رقم زده‌اند، سعی دارند تا اینبار نیز به قولی «خر لنگ به منزل برسانند!»

ولی این سئوال را می‌باید مطرح کرد که چرا امروز ملت ایران به این مقطع پای گذاشته؟ چرا و به چه دلیل تحولات سیاسی که پس از کودتای میرپنج تبدیل به جنگ چند روزة «محافل» شده بود، امروز به خیابان‌ها کشیده می‌شود و به صورتی اینچنین طولانی و دامنه‌دار در فضای سیاسی کشور ریشه دوانده گریبان ملت ایران را می‌گیرد؟ مسلماً بدون نگاهی اجمالی به گذشته‌ها نمی‌توان بر تحولات امروز پاسخی یافت، که خاقانی می‌فرماید:

ز باغی که پیشینیان کاشتند
پس آیندگان میوه برداشتند

کودتای میرپنج در تاریخ معاصر کشور یکی از هولناک‌ترین مقاطع تاریخی است که در کمال تأسف، به دلائلی که پرشماری آن‌ها از حوصلة این مقال خارج است، عملاً مورد هیچ‌ نوع تجزیه و تحلیل تاریخی در خور قرار نگرفته. جوانان ایران نمی‌دانند که در پس آنچه «کودتای پهلوی‌ها» خوانده می‌شود چه جابجائی‌هائی در قلب حاکمیت کشور صورت گرفت و دامنة آن تا چه حد بر سرنوشت ایرانیان تأثیر گذاشت. ادعای آغاز چنین بررسی‌ای در یک وبلاگ گزافه‌گوئی است، هر چند تلاشی جهت ارائة چند سرفصل ‌ خواهیم داشت.

نویسندة کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی»، در فصلی که مربوط به شکل‌گیری حکومت پهلوی می‌شود چند صفحه را به این بررسی اختصاص داده. هر چند اصولاً‌ نگرش این نویسنده را خصوصاً در مورد تحلیل‌های تاریخی که از صدراعظم‌های قاجار و پهلوی صورت می‌دهد مورد تردید قرار می‌دهیم، این اصل را قبول داریم که این کتاب شاید نخستین تلاش جهت گشودن باب بررسی نقش کودتاها در سرنوشت ملت ایران طی قرن بیستم باشد. و به استنباط ما اگر امروز جامعه پای در چنین بحران‌سازی استعماری و بی‌ریشه‌ای گذاشته دقیقاً به دلیل همین پیشینة کودتائی در «طبقات حاکمة» ایران است.

به طور خلاصه باید گفت که، پس از پایان جنگ جهانی اول که با فروپاشی سه امپراتوری بزرگ، تزارهای روسیه، خلفای عثمانی و هابسبورگ‌های اطریش همراه بود، و در کنار این تحولات گسترده، فروپاشی «قیصرایسم» پروسی نیز اروپای غربی را دچار آشفتگی کرد، سرنوشت کشور ایران به عنوان منطقة نفوذ دو امپراتوری تزاری و انگلستان از پایه و اساس دچار تغییر شد. دربار انگلستان که علاقه‌ای برای تقسیم غنائم جنگی با عموزاده‌های روس خود نداشت، دست بلشویک‌ها را برای ایجاد بلبشو در روسیه بازگذاشت و نهایت امر با کودتای بلشویک‌ها و فروپاشی تزاریسم تمامی اهرم‌های سیاسی و اطلاعاتی و امنیتی روسیه در ایران و منطقه‌ای که بعدها «جمهوری ترکیه» نام گرفت از نظارت مسکو خارج شده تحت انقیاد انگلستان درآمد.

دربار مفلوک قاجار در این مقطع با مشکلات فراوانی روبرو ‌شد. این دربار که در درون خود به یک نظریة سلطنتی سنتی و پوسیده پناه ‌داده بود، تمامی «استقلال عمل» خود را مدیون تقابل میان اهرم‌های تصمیم‌گیری، یا بهتر بگوئیم توطئه‌های روس و انگلیس بود که فضائی تهی جهت فعالیت‌های سیاسی «شاه» فراهم می‌آورد. پر واضح است که پس از خروج اهرم‌های روس دیگر محلی برای مانورهای «ملوکانه» در تقابل با سیاست انگلستان باقی نماند. دربار قاجار دو راه در برابر خود داشت، یا خلع شاه قاجار و قبول سرنگونی، و یا اعلان جنگ به انگلستان!‌ دیدیم که در یک دربار فروهشته و فاسد، سرنگونی کم‌هزینه‌تر «تلقی» شد؛ شاه قاجار تخت سلطنت را گذاشت و در رفت. و این بود پایان سلطنت در تاریخ کشور ایران.

در چنین بزنگاهی است که طرح حکومت اسلامی در ایران بر روی میز سفارت انگلستان در تهران قرار می‌گیرد. مجری چنین «طرح» جانانه‌ای نیز کسی نبود جز سیدضیاء طباطبائی، مأمور شناخته شدة انگلیس که تحت الهامات سیدجمال‌الدین اسدآبادی خواب و خیال برقراری حکومت جهانی اسلامی و احیای امپراتوری عثمانی را می‌دید. حکومتی که گویا در ورق‌پاره‌های سفارت انگلستان می‌بایست اینبار از شهر تهران «ظهور» می‌کرد!

ولی دوران کرکری‌های سیدضیاء دیری نپائید و زمانیکه انگلستان، به دلیل تحولات گسترده در روسیة انقلابی و ترکیة «لائیک»، از برقراری حکومت اسلامی مورد نظر خود با تکیه بر فعالیت‌های سیدضیاء ناامید شد، میرپنج، دست‌راست همین سیدضیاء را به جانش انداخت و او را «شاه» خواند! ولی آنچه در این مقطع مورد نظر ماست، نه بررسی سلطنت پهلوی که ساختار سیاسی طبقة حاکمیتی است که پس از فروپاشی قاجارها در کشور پایه‌ریزی ‌شد.

می‌دانیم که در ایران، از نظر تاریخی بنیاد سلطنت پیوسته توسط رهبران ایل‌ها و قبائلی تجدید حیات می‌یافت که در نبرد با دیگر قبائل برتری نظامی خود را به اثبات می‌رساندند. اینان بر دیگران پیروز می‌شدند و از طریق قتل‌عام و با گرفتن باج و خراج خزانة سلطنت را پر می‌کردند و از محل همین خزانه جهت گسترش فساد مالی و انداختن قبائل مختلف به جان یکدیگر حداکثر استفاده را صورت می‌دادند تا سلطنت را از گزند حریفان «مصون» دارند. خلاصه بگوئیم، پس از فروپاشی سامانیان، ایران توسط نوعی نظریة سلطنت اداره می‌شد که از نظر تاریخی در ابتدائی‌ترین و وحشیانه‌ترین صور خود منجمد باقی مانده بود. قاجارها نیز به هیچ عنوان از این صورت کلی مستثنی نبودند.

«شیوة تولید»، یعنی شیوه‌ای که نهایت امر در تعاریف اقتصاد نوین به نوعی «ارزش اضافه» منجر می‌شد در قلب این وحشیگری که سلطنت سنتی کشور به شمار می‌رفت، بر پایة غارت دسترنج روستائیان،‌ یعنی چپاول تولیدات کشاورزی تکیه داشت. در نظریة سلطنت سنتی حمایت از صنایع اهمیتی نداشت، چرا که «صنایع» نیازمند تمرکز انبوه جمعیت می‌شد و شهرنشینی نمی‌توانست، به دلیل چالش‌هائی که در ساختار امنیتی و نظامی به وجود می‌آورد، در نظریة حاکمیت سلطنت سنتی ایران مورد حمایت قرار گیرد. یکی از دلائل عقب‌ماندگی صنعتی ایران از دیگر کشورهای جهان، همین پیش‌فرض‌های ساختار ویژة «قدرت» در سلطنت سنتی می‌باید تلقی شود.

در فردای کودتای میرپنج تمامی این ساختار از هم فرومی‌پاشد. خوانین و رؤسای قبائل و اقوام که طبق عادت، جهت اعمال حاکمیت دست گدائی به سوی حکومت مرکزی و یا عوامل سیاست‌های روس و انگلیس دراز می‌کردند، منابع درآمدشان را از دست دادند. روسیه غایب بود؛ سلطنت سنتی از میان رفته بود و خزانه در اختیار انگلستان قرار داشت، این دولت نیز فقط از «لشوشی» حمایت می‌کرد که از طریق کودتا توسط کلنل آیرون ساید در تهران به قدرت رسیده بودند. با نابودی منابع درآمد مالی رؤسای قبائل و خوانین محلی، دست دولت کودتا برای قدرت‌نمائی کاملاً باز بود. و دلیل قدرت گیری عجیب و برق‌آسای میرپنج طی چند ماه فقط و فقط همین دینامیسم مالی بود.

چپاول تولیدات کشاورزی در چنین شرایطی آنقدرها نمی‌توانست برای خوانین محلی وسیله‌ای جهت ابراز وجود «مستقلانه» در برابر دولت مرکزی به حساب آید، دلیل نیز روشن بود، تقریباً همزمان با اوج‌گیری میرپنج‌ایسم شاهد «اهمیت» استراتژیک منابع نفتی در جنوب نیز می‌شویم! انگلستان از طریق تزریق نقدینگی در دستگاه میرپنج، نقدینگی‌ای که تحت عنوان «فروش نفت» به دولت امتیاز واردات از خارج اعطا می‌کرد، در عمل از همان روزها پای در فروپاشاندن شیوة تولید جاری در کشور گذاشت. فروپاشانی تولید کشاورزی در ایران بجائی رسید که طی گربه‌رقصانی‌هائی که سال‌ها بعد تحت عنوان «انقلاب سفید» در کشور به راه انداختند کاشف به عمل آمد که تعداد قابل توجهی از «خوانین» و قدرت‌های سنتی کشور پیش از اصلاحات ارضی، با فروش زمین‌ها و دهات به عوامل دولت سال‌ها و سال‌ها بود که در خارج از کشور اقامت گزیده بودند. اینان تحت حمایت دولت محمدرضا پهلوی اصولاً کاری با دهات و روستائیانی که گویا «رعایای‌شان» به حساب می‌آمدند نداشتند، چرا که دولت از طریق تزریق نقدینگی‌ای که صادرات نفت در اختیارش می‌گذاشت اینان را «پیش‌خرید» کرده بود. و به همین دلیل فروپاشانی ساختار فئودال به راحتی عملی شد، و مقاومت بسیار اندکی که در برابرش شاهد بودیم بیشتر به دلیل تقابل منافع محافل مختلف در غرب بود تا تقابل میان محافل داخلی.

همانطور که گفتیم، ساختاری که چنین روندی را بر اقتصاد کشور از آنروز حاکم کرد، متشکل از گروهی لشوش شهری بود. اینان برای نخستین بار در تاریخ کشور ایران پدیده‌ای به نام حکومت «شهری» را پایه‌ریزی کردند. با این وجود در میان این گروه «لات‌ولوت‌ها»‌ همه نوع زباله دیده می‌شد؛ فرزندان خوانین، آیت‌الله و روحانی، نظامی و ماسون و خشکه‌‌مقدس، بازاری، و حتی بلشویک‌ و خصوصاً گروه‌هائی وابسته به اقلیت‌های مذهبی از آشوری و بهائی و یهودی و …! ‌ خلاصه تمامی اوباش شهری که از دربار و «خان‌خانی» و شازده‌بازی قاجارها دل پر دردی داشتند در کنار «آب‌قنات» کودتا دست اتحاد به یکدیگر دادند و پایه‌ریزی نخستین حکومت شهری در ایران آغاز شد.

علیرغم تفاوت‌های چشم‌گیر که میان این گروه‌ «لشوش» شهری وجود داشت، همگی در یک اصل کلی توافق نظر کامل داشتند: انگلستان قدرتی جهانی است و سیاست جهان دست انگلیسی‌هاست! و از طرف دیگر، براساس همین برداشت این گروه شایع کرده بودند که اگر با انگلیسی‌ها کنار بیائیم، می‌توانیم از وجودشان برای سربلندی و سرفرازی ملت ایران هم استفاده کنیم! ولی اگر حضور استعماری انگلستان در ایران دلائل فراوانی داشت مسلماً دلائل مذکور شامل «سربلندی ملت ایران» نمی‌شد. به همین دلیل شاهدیم که تصفیه‌های گروهی عملاً از اوائل دورة پهلوی اول آغاز می‌شود. در هر بزنگاه که منافع انگلستان با قسمتی از موجودیت سیاسی و تشکیلاتی این «لشوش» در تضاد قرار می‌گرفت، دولت مرکزی که در عمل نمایندة اصلی استعمار در کشور به شمار می‌رفت وظیفه داشت اینان را به صور مختلف «تصفیه» ‌کند. قتل مخالفان، تبعید افراد و گروه‌ها، تحمیل انزوای سیاسی، بازنشستگی پیش از موعد، و … از شیوه‌های رایج بود که توسط دولت مرکزی و شخص شاه اعمال می‌شد. این تصفیه‌ها تا آنجا پیش می‌رود که نهایت امر شامل حال شخص رضامیرپنج نیز می‌شود! در شهریور 1320 ارتش انگلیسی پهلوی دستور می‌گیرد تا اعلیحضرت عظیم‌الشأن، فرماندة کل قوا را نیز با یک کشتی باری انگلیسی از بنادر جنوب همچون «نفت خام» به خارج صادر کند. عملی که به سرعت برق و باد صورت می‌گیرد!

خلاصه کنیم، سلطنت اگر از شیوة سنتی خود به طور کلی خارج شده بود، و پای در پدیده‌ای نوین گذاشته بود، این «پدیده» به هیچ عنوان قصد تجدیدنظر در وحشیگری، بی‌توجهی به قوانین انسانی، زیرپای گذاشتن حقوق ملت، فساد گستردة مالی و خصوصاً سرکوب شهری و ایالتی در دستورکار خود نداشت؛ سلطنت جدید درست پای جای پای همان سلطنت سنتی گذاشته بود، با یک تفاوت کلی؛ این عملیات «خداپسندانه» اینبار بجای دربار قاجار و صفوی و غیره، تحت نظارت عالیة انگلستان صورت می‌گرفت.

طی دوران پهلوی دوم نیز شاهد امتداد همین خیمه‌شب‌بازی‌ها هستیم. ولی پدیدة شهرنشینی در دورة محمدرضا پهلوی، به دلیل وابستگی هر چه بیشتر به صادرات نفت خام از رشدی تصاعدی برخوردار شد. گسترش پدیدة شهرنشینی استعماری امکان «سربازگیری» برای پیشبرد سیاست‌های خارجی را هر چه بیشتر افزایش ‌داد. «لشوش» جدید که معمولاً متعلق به نسل دوم مهاجران روستائی بودند، به سرعت می‌توانستند در چارچوب این روند، «لشوش» قدیم را در ساختار دولت و تشکیلات «سیاسی ـ امنیتی» جایگزین کنند. و به این ترتیب از رشد و شکل‌گیری «بافت ‌طبقات» در جامعه نیز جلوگیری به عمل می‌آمد. در مورد «بافت ‌طبقات»، نقش آن در ارتقاء فرهنگی و سیاسی و مالی، و نیاز جامعة بشری به این «بافت»، پیشتر مطالب مفصلی نوشته‌ایم و خواننده را جهت اطلاع بیشتر به همین مطالب ارجاع می‌دهیم. ولی به صورت خلاصه بگوئیم که فروپاشانی «بافت ‌طبقات» یکی از اصول غیرقابل تردید در پیشبرد سیاست‌های استعماری در کشورهای جهان سوم است. و در چارچوب همین فروپاشانی بافت طبقات است که امتداد این طبقات اجتماعی را نه در کشورهای جهان سوم، که معمولاً در پایتخت کشورهای استعمارگر می‌باید جستجو کرد.

خلاصة کلام، در دورة‌ شاه سابق جهت پاسخگوئی به همین «نیازها» شاهدیم که پدیده‌های جدیدی در سطح جامعه به سرعت رشد می‌کند: اعزام لشکر عظیم «دانشجو» به خارج از کشور، پایه‌ریزی مراکز دانشگاهی پرجمعیت و کم‌ارزش از نظر علمی در داخل، مدرک‌پرستی، پیروی از مدهای غربی و … از رشدی سرطانی برخوردار می‌شود، اینهمه در جامعه‌ای که به هیچ عنوان نیازمند چنین پدیده‌هائی نبود. چرا که ایران به عنوان یک کشور مصرف‌کننده نیازی آنچنانی به کارشناسان واقعی صنعتی نداشت، آنهم در شرایطی که تولید صنعتی تحت نظارت محافل استعماری عملاً در کشور به تعطیل کشانده شده بود. از طرف دیگر، ساختار اجتماعی و فرهنگ عقب‌ماندة فئودالی،‌ خصوصاً استبداد سیاسی حاکم‌ در ایران اجازه نمی‌داد که پیروی از «مد جاری» در کشورهای صنعتی غرب ضرورتی فرهنگی و اجتماعی و انسانی و هنری تلقی شود. ولی اینهمه، همانطور که گفتیم در چارچوب ارضاء نیازهائی فرامرزی رشد می‌کرد. نیازهائی که در رأس آنان مسلماً می‌باید از فراهم آوردن نیروی کار ارزانقیمت برای کشورهای استعمارگر، حمایت از فروپاشانی بافت ‌طبقات در ایران، و خصوصاً جایگزینی «لشوش» شهری با عوامل «تازه‌نفس» در بافت دولت و حکومت سخن به میان آورد.

ولی پهلوی دوم نیز نهایت امر به سرنوشت اولی دچار می‌شود. همان ارتش کذا، اینبار به دستور آمریکا «شاه» را دقیقاً به صورت نفت خام به خارج صادر می‌کند، و در روند جایگزینی یک دیوانة زنجیری به نام روح‌الله خمینی را به داخل وارد می‌کند. روح‌الله خمینی با توجه به اغلب سخنرانی‌هائی که ایراد کرده به صراحت یک دیوانة زنجیری بود، فردی که می‌بایست تحت نظر روانپزشک قرار می‌گرفت. ولی جالب اینجاست که در فضای آنروز کشور، روند جایگزینی استعماری آنچنان شدت و سرعت گرفته بود که قشرهای اجتماعی دیگر نیازی به «درک» سخنان وی احساس نمی‌کردند! در روند فروپاشانی بافت‌طبقات که طی دورة پهلوی‌ها حاکم شده بود آنان که می‌توانستند بی‌پایگی سخنان خمینی را به درستی «درک» کنند، یا سال‌های سال پیش به خارج از کشور مهاجرت کرده بودند، و یا در اقلیتی سرکوب شده، در داخل کشور و در انزوای فرهنگی، مطبوعاتی و رسانه‌ای دست و پای می‌زدند؛ همان شرایط مطلوبی که ساواک و دربار بر آنان تحمیل کرده بود.

از طرف دیگر، «لشوشی» که به طمع بهره‌وری از «نعمات» جامعة استعماری خواستار جایگزینی هر چه سریع‌تر طبقات بودند، اصولاً کاری با سخنرانی‌های خمینی نداشتند؛ اینان در آتش حرص و طمع بهره‌وری از این «نعمات» در جوش و خروش بودند، و در هر بزنگاه به نقطة «طغیان» می‌رسیدند. هر چه خمینی بیشتر چرند می‌گفت، ‌ آتش اشتیاق اینان بیشتر زبانه می‌کشید؛ جامعه پای در یک روند منطق‌ستیزی گذاشته بود و طبیعتاً منطق‌ستیزترین فرد که همان شخص خمینی بود می‌توانست به مقام رهبری جامعه نائل شود. به همین دلیل است که ما پدیدة 22 بهمن را یک «شورش شهری» معرفی می‌کنیم. ولی در توضیح این رخداد می‌باید اضافه کرد که روند «شورش» کذا در امتداد سیاست‌های استعماری غرب در کشور می‌باید جستجو شود، سیاست‌هائی که پدیده‌های جایگزینی طبقات اجتماعی، فروپاشانی بافت طبقات به نفع غرب، و خصوصاً جذب «لشوش» جدید در دستورکارشان قرار داشت.

ولی پس از برقراری حکومت اسلامی نیز علیرغم تغییراتی که شرایط استراتژیک در روند موجودیت این تشکیلات استعماری و دست‌نشانده ایجاد کرده بود، باز هم رژیم حاکم به تدریج پای در همان مسیرهای سابق می‌گذارد. نفوذ شدید «مدرک‌گرائی»، گسترش مدهای غربی که اینک به صورت زیرجلکی فضای اجتماعی را می‌کاود و می‌فرساید، و خصوصاً روند جایگزینی طبقات! خلاصه بگوئیم، اگر خر همیشه باقلا نمی‌آورد، حکومت استعماری در کشور ایران به دلیل حاکمیت بلاقیدوشرط اقتصاد وابسته به نفت‌خام همیشه همین شرایط اجتماعی و سیاسی را بازتولید خواهد کرد. و به همین دلیل است که 16 سال پس از استقرار حکومت اسلامی، در کنار دیگر الزامات سیاسی و استراتژیک شاهد تلاش این حکومت برای «جایگزینی» طبقات یا همان کودتای «سید خندان» می‌شویم.

سیدخندان بر اساس پروژة تکراری «مصدق‌السلطنه» قرار بود گروه‌های صاحب‌نفوذ را منزوی کرده، پس از اعمال انزوا بر آنان، خود نیز در جریان یک کودتای نظامی به مقام «شهید زنده» و سمبل آزادی و استقلال و دیگر خزعبلات، گوشة «عزلت» گزیند. ولی اینبار «آب‌قنات» کذا دیگر همان نتیجة سابق را نداد. دلیل نیز روشن است، با فعال شدن اهرم‌های سیاسی مسکو در ایران شرایط ایده‌آل که کودتای میرپنج برای انگلستان در صحنة سیاستگزاری فراهم آورده بود، دیگر قادر به بازتولید خود نبود.

در این شرایط است که سیاست‌های استعماری، به دلیل قرار گرفتن در بن‌بست‌های تشکیلاتی، «بحران‌سازی» را تبدیل به اصل اساسی و کلیدی در کنترل مسائل سیاسی کشور کرده‌اند. و جهت این بحران‌سازی‌ها چه کسانی بهتر از همان جنایتکاران و آدمکشانی که سال‌ها و سال‌هاست در خدمت استعمار به کشتار و چپاول و سرکوب ملت ایران مشغول‌اند؟ خلاصه کنیم چه کسانی بهتر از موسوی، کروبی، خامنه‌ای، خاتمی و لات‌ولوت‌های وزارت اطلاعات و … دلیل هیاهو و مسخرگی در اطراف مسائلی همچون «سخنرانی» فلانی در یک دانشگاه، و تظاهرات عاشورا و یا سالروز 22 بهمن دقیقاً همین نیاز سیاست‌های استعماری جهت گسترش میدان آشوب‌های اجتماعی است. اینان که دیگر نمی‌توانند در چارچوب نیازهای واقعی و پایه‌ای خود روندهای «حذف» طبقات، فروپاشانی بافت طبقاتی، و تزریق «لشوش» تازه‌نفس در بافت دولتی و تشکیلاتی را به صورت خودبه‌خود عملی کنند، سعی دارند از طریق قرار دادن جامعه در قلب یک بحران و طوفان ساختگی به اهداف خود دست یابند.

با این وجود در همینجا می‌باید عنوان کنیم که اینان در پیشبرد اهداف‌شان مسلماً شکست خواهند خورد. بهترین دلیل اینکه رهبران آشوب‌گر «جنبش سبز»، یعنی همان‌ها که می‌بایست همچون ناراضیان «رضاشاهی» به سوئیس مهاجرت می‌کردند، و یا مانند خوانین «انقلاب سفید» زندانی یا تیرباران شده،‌ و ترک وطن می‌‌کردند، نه تنها بالاجبار در تهران مانده‌اند که بسیاری از آنان حتی پست‌ها و مقامات دولتی خود را نیز هنوز در اختیار دارند. و آنان که دستگیر شده‌اند به احتمال زیاد جملگی آزاد خواهند شد.

در اینجا روی سخن با دولت احمدی‌نژاد و با همان اوباشی است که به شیوة معهود قرار بوده پست‌ها و مقامات را تحت نظارت غرب از دست «رقبا» بیرون آورده، در اختیار خود بگیرند. به اینان هم می‌گوئیم که در «روند» کذا، امکان هیچگونه پیشبرد اهداف استعماری وجود ندارد. خلاصة کلام آقای احمدی‌نژاد می‌توانند هزار بار سخنرانی کنند و صدهزار بار هم برای آیندة بشریت «تصمیم‌گیری» بفرمایند، ولی هم ایشان بالاجبار می‌باید قبول کنند که روند سه‌گانة استعماری که در بالا به آن اشاره کردیم، دیگر از نظر اجتماعی زمینة اجرائی خود را به طور کلی از دست داده. فراتر از این، حال که این روند سه گانه در مقام شاه‌کلید اعمال سیاست‌های استعماری بر کشور معطل مانده، می‌باید قبول کنیم که شرایط استراتژیک گذشته نیز دیگر امکان بازتولید نخواهد داشت! دولت و مخالفان ظاهری این دولت، یعنی همان همکاران حکومت می‌باید از هم اکنون به فکر شرایطی باشند که در آن هیاهوسالاری و غوغاپروری دیگر نمی‌تواند جایگزین پاسخگوئی به نیازهای واقعی ملت شود. و به استنباط ما این همان «محرابی» است که نهایت امر ساختار حاکمیت استعماری فعلی، ساختاری که بیش از 80 سال از قدمت‌اش می‌گذرد در آن قربانی خواهد شد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید9فوریه2010

gs4.info
cayman.cz.cc
legalsurfing.tk
justicedegree.co.cc
gamertunnel.co.cc
proxiefinder.co.cc
fuzzyproxy2.info
united-crossingout.co.cc
templegrandin.cz.cc
unblock2010.info
filleforex.co.cc
proxyway.co.cc
bluesaccess.co.cc
topproxy4.info
berterie.co.cc
legalaccess.co.cc
abroadcolleg.co.cc
private-access.tk
invisbleproxy.co.cc
aliensurf.co.cc
x-factor.co.tv
careerschool.co.cc
secretaccess.tk
antiter.co.cc
opensurf3.info
getout.co.cc
chokete.co.cc
proxyfreesafe.co.cc
nursing-school.co.cc
metaforex.co.tv
rapidwayhide.co.cc
veyron.cz.cc
rackuforex.co.cc
designforex.co.cc
mrpa.info
blackunlocker.co.cc
proxyeditor.co.cc
dollarfinance.co.cc
freshunfilter.co.tv
installforex.co.cc
fast-n-furious.co.cc
invisibleproxie.co.cc
forexexchange.co.tv
abroadcollege.co.cc
nightbirds.co.cc
proxytunnel.tk
anti-affiliate.co.cc
guardme.co.cc
autosystem-forex.co.tv

«منوچهر» در مونیخ!

«کنفرانس امنیتی مونیخ»، امسال نیز همچون سال‌های گذشته برگزار شد، هر چند به دلیل حساسیت‌هائی که در اطراف مسائلی همچون «بمب اتمی» حکومت اسلامی، و سیاست‌های اتخاذی در افغانستان ایجاد شده، کنفرانس امسال با هیاهوی بیشتری همراه است! ولی این «هیاهو» به هیچ عنوان نشاندهندة اتخاذ موضع ویژه‌ای در پایان این «کنفرانس» نمی‌باید تلقی شود. کنفرانس امنیتی مونیخ نوعی گردهمائی است که به تدریج، پس از فروپاشی اتحاد شوروی تبدیل به یک «باشگاه بین‌المللی» شده، باشگاهی که دوست دارد در نظام رسانه‌ای جهان به خود نقشی «امنیتی» اعطا کند! مدیریت کنفرانس امسال را «ولفگنگ ایشینگر»، سفیر سابق آلمان فدرال در انگلستان و ایالات متحد بر عهده گرفته؛ و از همین خلاصه می‌باید حدیث مفصل را در مورد اهداف واقعی این کنفرانس از پیش «خواند»! چرا که آقای «ایشینگر»، نه تنها تحصیل‌کردة کشورهای آنگلوساکسون هستند که عملاً تمامی دوران «خدمات دولتی» خود را در آمریکا و انگلستان سپری کرده‌اند. خلاصه ایشان یک آمریکائی تمام عیار تشریف دارند که مثل ژنرال آیزنهاور وقتی عصبانی می‌شوند آلمانی حرف می‌زنند! دلیل حملات تند و شدید ایشان به حکومت اسلامی را می‌باید در «روابط دوستانة» ایشان با آنگلوساکسون‌ها جستجو کرد. البته هر گردی گردو نیست، در نتیجه هر دعوائی هم الزاماً نشانة «تقابل» میان اهداف واقعی طرفین نمی‌باید تلقی شود! خصوصاً زمانیکه، همچون نمونة روابط «عاشقانه ـ جانانة» حکومت اسلامی و آمریکا، کار همچنانکه شاهدیم به «جنگ زرگری» کشیده ‌شود؛ در کنفرانس کذا نیز در اظهارات آقای ایشینگر همین اصل کلی رعایت شده.

آقای احمدی‌نژاد، رئیس جمهور «منتخب» حکومت اسلامی، با سخنرانی‌ای که چند شب پیش در سیمای جمکران ایراد کردند، و در آن رسماً تبادل سوخت را طرحی قابل اجراء معرفی نمودند، در عمل آب به لانة مورچگان انداختند. و بی‌دلیل نیست که هم آقای «ایشینگر» جیغ و دادشان درآمده، هم وزیر امور خارجة آلمان فدرال، ایران را «حیله‌گر» می‌خواند، هم آقای گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد «دست‌یابی به توافق با ایران را قابل تردید ارزیابی می‌کند»، و هم رئیس آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای در مونیخ اظهار می‌دارد:

«[…] وزیر امور خارجة جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد تازه‌ای در این خصوص به وی ارایه نکرده است.»
رادیوفردا، 6 فوریه 2010

مسلم است که آقای منوچهر متکی «طرحی» برای ارائه ندارند! «طرح» در دست آمریکاست؛ این واشنگتن است که بر محور تحمیل یک «ایران اتمی» بر فضای منطقه، قصد باجگیری از کشورهای خاورمیانه و خصوصاً روسیه و هند را دارد. در نتیجه، زمانیکه در برابر سخنرانی احمدی‌نژاد فریادهای ایشینگر و وزیر امور خارجة آلمان به آسمان می‌رسد، می‌باید قبول کرد که آمریکا و نوچه‌های اروپائی‌اش «طرحی» ارائه نداده‌اند، قصد ارائة چنین طرحی نیز در میان نیست! نتیجتاً نوکران‌ آمریکا در تهران، به طبع اولی در این کنفرانس حرفی برای گفتن نخواهند داشت.

با این وجود، پس از تغییر رژیم سیاسی در روسیه، حکومت اسلامی نیز مجبور به قبول تغییراتی در روابط پنهان «عاشقانه ـ دوآتشة» خود با کشورهای غرب، خصوصاً با انگلستان و آمریکا شد. در چارچوب همین تغییرات، دولت‌ها در تهران دیگر نمی‌توانند همچون گذشته، به صورت دست ‌بسته مسائل اقتصادی، اهرم‌های مالی و حتی لایه‌های دفاعی کشور را در حیطة نظارت مستقیم و بی‌قید و شرط واشنگتن رها کنند. مرزهای شمالی کشور «گشوده» شده، و روابط حکومت اسلامی خواه‌ناخواه بر مسائل کشور روسیه تأثیر مستقیم می‌گذارد،‌ و در همین راستا روسیه نیز جهت حفظ منافع خود پای در این درگیری گذاشته. خلاصه بگوئیم، دوران خوش «امام‌روشن‌ضمیر» میرحسین موسوی و «اکبرشاه» دیگر سپری شده، و دولت احمدی‌نژاد بالاجبار و در چارچوب همان اصول کهن‌ «حسن همجواری» با مسکو و دهلی‌نو روابط جدیدی برقرار کرده. از قضای روزگار همین روابط «جدید» با مسکو و دهلی‌نو است که موضوع «زدوخوردهای» خیابانی میان طرفین در ایران شده.

نیازی به توضیح نیست ولی زدوخوردهای کذا، در افکارعمومی و نظام رسانه‌ای با «تقلب انتخاباتی» گره خورده!‌ گروه‌هائی از نانخورهای ایالات متحد، تحت عنوان نویسنده، تحلیل‌گر و فیلسوف و جامعه‌شناس در بوق این «جنبش سبز» می‌دمند و گروهی از همه جا بی‌خبر نیز برای برقراری «حق و عدالت» همچون 28 مرداد و 22 بهمن سال‌های 1332 و 1357،‌ به خیابان گردی افتاده‌اند! البته به استنباط ما این بساط دیگر نمی‌تواند به نتایج کودتاهای مذکور دست یابد.

و دقیقاً از آنجا که دیگر نمی‌توان «مسائل» استراتژیک در ارتباط با ایران و مرزهای کشور را در چنین شرایطی کاملاً در اختیار و کنترل واشنگتن رها کرد، آقای احمدی‌نژاد مجبور می‌شوند یک «سخنرانی» نیز چاشنی «کنفرانس امنیتی مونیخ» بفرمایند، «سخنرانی‌ای» که به شدت از طرف اربابان حکومت اسلامی در غرب مورد حمله قرار می‌گیرد؛ این عکس‌العمل کاملاً قابل پیش‌بینی بود.

از طرف دیگر، در داخل نیز نانخورهای واشنگتن سروصدای زیادی در اطراف همین «سخنرانی» به راه انداخته‌اند. روزی‌نامة کیهان، که به طرفداری از احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای «شهرت» فراوان پیدا کرده، و در عمل یکی از «بولتن‌‌های» حکومت اسلامی را تحت عنوان روزنامه منتشر می‌کند، در «یادداشت روز» خود، مورخ 17 بهمن‌ماه سالجاری شدیداً به آقای احمدی‌نژاد حمله کرده. این روزنامه ادعا می‌کند که این امکان وجود دارد که از غرب «رودست» بخوریم! و اینکه خلاصه اگر «سوخت‌مان» را گرفتند و سوخت رآکتور ندادند چه خواهیم کرد؟ در پایان همین «یادداشت» سرپرست کیهان خطاب به احمدی‌نژاد می‌نویسد:

«[…] مبادا خداي نخواسته، در كنار حضرتعالي كساني يافت شوند كه به جسم در ميان شما و به دل در حلقة ديگران باشند!»

بله، همانطور که می‌بینیم این آسمان‌وریسمان بافتن‌ها فقط چند اصل کلی را دنبال می‌کند. در درجة نخست، فرض می‌کنیم که این سوخت 3 درصدی چون دیگر «قابلیت‌های» نظامی جمکران شایعه‌پردازی نیست و وجود واقعی دارد! پس می‌باید از کسانیکه در اطراف این «اورانیوم» هیاهو به راه انداخته‌اند پرسید، اورانیوم 3 درصدی که در حد «زبالة اتمی» هم نیست، و حتی به درد سوخت یک نیروگاه عادی نمی‌خورد، اصولاً به چه کار شما می‌آید؟ این «پیشرفت‌ها» چیست که اینهمه در بوق و کرنا کرده‌اید؟ چرا ادعا دارید که این «اکسیر نایاب» را دیگران می‌خواهند از دست‌تان به در آورند؟ باید به این بلندگوها گفت، «احمق»‌ تصور کردن ملت ایران حد و حدودی دارد، اگر در قدیم لات‌بازی برای بعضی‌ها نان و گوشت می‌آورد، امروز با در نظر گرفتن شرایط استراتژیک فعلی این بساط فقط می‌تواند توسری و اردنگی به همراه داشته باشد.

در ثانی، همانطور که بالاتر گفتیم، موضع‌گیری احمدی‌نژاد هر چند روزی‌نامة کیهان بخواهد آنرا تحت تأثیر «مشائی» معرفی کند، تحت تأثیر مسائلی به مراتب مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تر قرار گرفته؛ حضور و یا عدم‌حضور «مشائی» بر این مسائل تأثیری نخواهد گذاشت. و در آخر امر دیدیم که حکومت اسلامی جهت نشان دادن «حسن نیت» خود به طرف‌های منطقه‌ای، و نه کشورهای غرب مجبور شد دست وزیر امور خارجه را گرفته وی را روانة «مونیخ» ‌کند. و در همین شرایط آقای «ایشینگر»، میزبان کنفرانس کذا که اصولاً خواستار حضور وزیر از طرف کابینة جمکران در این «نشست» نبود، ‌ مجبور شد تحت تحکم قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای حکومت اسلامی را در چنین سطحی در مونیخ شرکت دهد!

باید قبول کرد که یکی از دلائل جیغ‌وفریادهای «ایشینگر»، همین توسری‌ای است که از مسکو و دهلی‌نو دریافت کرده. ایشان که قرار بود در برابر یک کارمند وزارت امور خارجة جمکران باد در غبغب‌شان بیاندازند و هارت‌وپورت فراوان بکنند، پس از دریافت توسری کذا مجبور شدند رسماً از وزیر امورخارجة حکومت اسلامی، در حد وزراء پذیرائی هم به عمل بیاورند! خودتان را بگذارید جای این «ایشینگر» بدبخت، شما بودید دادوفریاد نمی‌کردید؟

با این وجود می‌باید قبول کرد که دولت فعلی روسیه در برابر غرب، تا آنجا که مربوط به بهره‌برداری از نیروگاه بوشهر می‌شود، تا حدودی کوتاه آمده. چرا که عملاً در نظام رسانه‌ای غرب سخنی از نیروگاه بوشهر به میان نمی‌آید،‌ و مسئله بیشتر به رآکتور «تهران» محدود مانده. می‌دانیم که از سال‌ها پیش یک رآکتور آزمایشی از طرف دانشگاه تهران در خیابان امیرآباد سابق ساخته شده بود. البته این «رآکتور» بیشتر نمایشی است، به هیچ عنوان به درد تولید برق و یا هیچ نوع فعالیت جدی «هسته‌ای» نمی‌خورد؛ و معلوم نیست به چه دلیل بساط بده بستان‌ اورانیوم «20 درصدی» از طرف رسانه‌های غرب جهت تغذیة این «رآکتور» معرفی می‌شود.

ولی کنفرانس مونیخ امسال با پرسش‌های بسیار جدی روبروست، و شرکت‌کنندگان اصلی آن یعنی رهبران غربی، برای این پرسش‌ها پاسخی نخواهند یافت. همانطور که شاهدیم بحران مالی بار دیگر دماغش را از سوراخ بیرون گذاشته. مسئله دیگر این نیست که بهرة پول را بالا ببریم یا پائین بیاوریم؛ اغلب دولت‌های غرب به دلیل کسربودجه‌های نجومی در برابر بانک‌ها ورشکسته شده‌اند، و اگر در رسانه‌های رسمی این تمایل را می‌بینیم که در اتحادیة اروپا فقط دولت‌های یونان، اسپانیا و پرتغال را در فروپاشی کامل مالی و اقتصادی‌ معرفی کنند، در عمل تمامی دولت‌های اروپای غربی، حتی انگلستان و فرانسه در همین وضعیت به سر می‌برند!‌ فقط سروصدای‌اش را در نیاورده‌اند.

از طرف دیگر، آمریکا با کسری بودجة هولناکی که در برخی گمانه‌ها به بیش از 2 هزار میلیارد دلار در سال 2010 بالغ خواهد شد، در عمل رکورد عجیبی در کسری بودجه بر جای می‌گذارد. دولت اوباما که با یک رئیس سیاه‌پوست و برنامه‌‌ای «سوسیالیست‌نما» قرار بود سر ملت آمریکا شیره بمالد و از فروپاشی‌های درونی جلوگیری به عمل آورد، امروز در برابر یک سئوال بسیار جدی قرار گرفته. سئوالی که جواب آن را فقط در چارچوب یک تجدیدنظر کلی در ساختار اقتصادی و مالی آمریکا می‌توان یافت. سئوال اینست: برای کشوری که ساختار اقتصادی‌اش در چارچوب جنگ‌افروزی، و گسترش بی‌رویة «مصرف» در داخل شکل گرفته، زمانیکه شکست‌های عمیق سیاسی و استراتژیک و نظامی جنگ در خارج را با شکست نظامی همزاد و همراه نموده، و فروپاشی پدیدة «مصرف از طریق اعتبار» گسترش هر گونه مصرف داخلی را تهدید می‌کند، راه خروج از بحران چیست؟

به جرأت بگوئیم، راه خروج در ساختار کنونی وجود ندارد. یا این ساختار تغییر می‌کند، یا آمریکا دست در دست متحدان‌اش در سراشیب سقوط قرار خواهد گرفت. امروز بازگشت رونق اقتصادی، به شیوه‌ای که طی 60 سال گذشته و به صورت «دوره‌ای» تجربه شده بود، دیگر امکانپذیر نیست. در ثانی، نقش قدرت‌های بزرگ اقتصادی همچون چین، هند و روسیه تا آنجا گسترش یافته که آمریکا بدون همکاری با این کشورها قادر به حفظ یک نظام اقتصادی در سطح جهانی نخواهد بود. ولی می‌دانیم الگوئی که ایالات متحد خود را به آن «متعهد» می‌داند،‌ فقط همان الگوی ریگانیسم و تاچریسم است. حال به طور مثال می‌باید دید در شرایطی که چین به احتمال زیاد در آخر سالجاری، در اقتصاد جهانی از نظر تولید ناخالص ملی جایگاه ژاپن را در دومین مرتبة جهانی به خود اختصاص خواهد داد،‌ دامن زدن به تنش در روابط «پکن ـ واشنگتن» چه دردی از دردهای کاخ‌سفید درمان خواهد کرد؟

ولی بحران «چین ـ آمریکا» فقط یک زاویة بسیار محدود از مسائل فعلی است. آمریکا حتی دیگر قادر به تحمل وزنة «سیاسی ـ استراتژیکی» که همکاری‌های واشنگتن با اتحادیة اروپا برای‌اش به ارمغان می‌آورد، نخواهد بود. آنان که در اروپا، در آغاز کار اوباما، به دلیل رنگ پوست او و یا به هر دلیل دیگری، سخن از «بهار روابط آمریکا ـ اروپا» به میان می‌آوردند، امروز که اوباما به بهانه‌های مختلف از شرکت در «نشست آمریکا ـ اتحادیة اروپا» که در ماه مه آینده در اسپانیا برگزار می‌شود، سر باز می‌زند مسلماً می‌باید «پائیز روابط» را ببینند. البته کاخ سفید عنوان می‌کند که آقای اوباما «گرفتار» مسائل داخلی‌اند، ولی تقریباً همزمان با لغو سفر ایشان به اروپا، سفر دیگری به استرالیا و اندونزی بدون آنکه «گرفتاری‌های» داخلی ممانعتی ایجاد کند، «برنامه‌ریزی» می‌شود!

خلاصة کلام این مختصر را در مورد آمریکا گفتیم تا چند مسئله در ارتباط با کشور ایران روشن‌تر شود. مهم‌ترین مطلب این است که آمریکا چه رئیس جمهورش را به اسپانیا بفرستد و چه نفرستد به معنای واقعی کلمه پای در بحران‌های داخلی گذاشته و این بحران‌ها ریشه در روابط اقتصادی و مالی‌ای دارد که خارج از مرزها و تحت نظارت روابط «جنگ‌سرد» از سال‌ها پیش پایه‌ریزی شده است. ارتباط ویژة آمریکا با حکومت اسلامی نیز یکی از همین روابط ویژه می‌باید تلقی شود. جالب اینجاست که به دلیل عقب‌نشینی‌های پیاپی آمریکا، و «پرداختن به مسائل داخلی»، هم اهرم‌های سیاستگزاری کاخ‌سفید در سطح جهانی ضعیف‌تر می‌شود، و هم بحران داخلی که به دلیل ضعف شدید در سیاست خارجی ایجاد شده، افزایش خواهد یافت. در نتیجه زمانیکه آمریکا از مدیریت مناطق تحت نفوذ خود اینچنین عاجز می‌شود، طبیعی است که می‌باید منتظر جابجائی‌های تماشائی در سطوح مختلف در حکومت‌های دست‌نشانده‌اش باشیم.

بساطی که اخیراً‌ آمریکا تحت عنوان «جنبش سبز» در ایران به راه انداخته، در عمل جهت پیشگیری از به خطر افتادن منافع اصلی غرب در چارچوب همین جابجائی‌هاست. به استنباط ما این سیاست اینک به طور کلی شکست خورده، و جنبش سبز نمی‌تواند پای در مسیری بگذارد که به صورت یک‌جانبه و معهود منافع غرب را در حکومت اسلامی دست نخورده نگاه دارد. و اینجاست مسئلة اصلی ملت ایران که چگونه خواهد توانست از شرایط ایجاد شده در چارچوب منافع ملی بهره‌برداری کند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ کیپ اند شیر

فیلترشکن‌های جدید7فوریه2010

cancerunblock.co.cc
bypassallblock.co.cc
secureme.tk
maxforex.co.cc
workingproxies.tk
listproxies.co.cc
holidaysurf.co.cc
happyylife.co.cc
smallville.cz.cc
ravagefirewall.co.cc
neo-proxy.co.cc
cyberspeed.tk
accessforex.co.cc
proxyiran.info
maimator.co.cc
reproxy.info
proxyzelune.info
ruproxy.info
neverproxies.co.cc
break-barricade.co.cc
powerball-surf.co.cc
booster-browse.co.cc
6xp.info
studytour.co.cc
addict2forex1.co.tv
postprox.co.cc
boardforex.co.cc
anonymous-surfing83.co.cc
depositmargin.co.cc
efastproxy.co.cc