نعل‌طلا!

در ایران پیرامون وضعیت سیاسی فعلی بحث و گفتگو به صور مختلف در جریان افتاده، اینهمه به همان دلیلی که ماه‌ها پیش در همین وبلاگ عنوان کرده بودیم؛ نزدیک شدن موعد انتخابات مجلس شورای اسلامی، و نهایت امر «انتخابات» ریاست جمهوری. به همین دلیل تمام تشکیلاتی که دست در دست یکدیگر طی سه دهة اخیر فضای سیاسی ایران را با الهامات و مطالبات‌شان اشغال کرده‌اند ـ این الهامات بازتابی است از نیازهای فرامرزی ـ هر یک می‌کوشد در ایندو میعاد به اصطلاح «انتخاباتی»، سهم بیشتری از «شیرینی» پیروزی را از آن خود کند. از اینرو در وبلاگ امروز باز هم نگاهی خواهیم داشت به ریشة کشمکش‌های جناحی در حکومت اسلامی.

با شکرآب شدن میانة رهبر فرزانه و دولت «مردمی» احمدی‌نژاد، آنهم به دلیل اتهامات خنده‌داری از قماش «تعلق به جریان انحرافی» و «جن‌گیری» و «رواج علوم غریبه»، مسلم شد که ارتباط ظاهری باند احمدی‌نژاد و مقام معظم همانطور که ما از دیرباز به آن اشاره داشتیم، یک نمایة مردمفریب بیش نبوده. احمدی‌نژاد فقط به این دلیل پای به «میدان قدرت» گذاشته بود که آمریکا در آنروزها نمی‌توانست گزینة دیگری را در چارچوب حکومت اسلامی به استراتژی‌های تعیین‌کنندة منطقه‌ای «تحمیل» کند. و اگر پس از خروج رابرت گیتس، وابستة حزب‌ جمهوری‌خواه از وزارت دفاع، تعیین وزیر برای وزارت اطلاعات، خامنه‌ای و احمدی‌نژاد را به جان یکدیگر می‌اندازد، به احتمال زیاد به این دلیل است که واشنگتن خود را در مرحلة بالاتری از تصمیم‌گیری‌های منطقه‌ای مشاهده کرده. کاخ‌سفید به این ترتیب می‌کوشد به صورتبندی‌های «مطلوب‌تر» خود، یعنی حاکمیت بلافصل آخوند در جامعة ایران بازگردد. گزارشات مکرر «سی. ان. ان» پیرامون «پیروزی» علی خامنه‌ای بر «جریان انحرافی»، و مقالات «نغز» و «پرمغز» فارین‌پالیسی در باب «مفید» بودن حکومت آخوند برای ایالات متحد در ایران فقط قسمت نمایان کوه یخ است.

در واقع مشکل اصلی ایالات متحد در دورة احمدی‌نژاد «باز ماندن» راه خروج و مفر از «اسلام آخوندی» بود. این «راه فرار» می‌توانست در صورت حمایت‌های استراتژیک مسکو، دهلی‌نو و حتی پکن، برای آمریکائی‌ها گرفتاری بزرگی در منطقه درست کند. به همین دلیل اینان سعی کردند با به راه انداختن بساط «جنبش سبز» این مسیر را تا حد امکان مسدود کرده، و از طریق «هیاهوی خیابانی» مخالفت با حکومت اسلامی را نیز در چارچوب منافع‌شان «آخوندی» کنند. حداقل در ظاهر امر، «رزمایش ضدایرانی» سبزها توانست‌ از به خطر افتادن منافع عالیة‌ واشنگتن و لندن در منطقه جلوگیری به عمل آورد. سئوال اینجاست که این اهرم تا کی خواهد توانست به تصمیم‌گیرندگان آمریکائی «دست بالا» را در سیاست‌های منطقه‌ای اعطا کند؟ این است دلیل درگیری در قلب حکومت اسلامی: الزام ایالات متحد جهت «به روز کردن» مطالبات‌اش در ایران.

احمدی‌نژاد در فرصت کوتاهی که ارتباط اندام‌وار «گیتس» در پنتاگون، با اولیگارشی «نظامی ـ امنیتی» روسیه در مسکو در اختیار دولت وی گذاشته بود سعی کرد، هم با بزرگ‌نمائی پیرامون «ارتباط ویژه‌اش» با خامنه‌ای، آخوندها و اوباش شهری وابسته به اینان را تا حد امکان به عقب راند، و هم برای باند خود از طریق ارتباطات بین‌المللی اهمیت و موضع جهانی کسب کند. سفر وی به دانشگاه کلمبیا، سخنرانی‌های مستمر در مقر سازمان ملل متحد، و تلاش‌های وی در چارچوب توافقات «برزیل ـ ایران ـ ترکیه» پیرامون آنچه غرب در نظام‌رسانه‌ای‌ خود «بحران هسته‌ای» لقب داده بود، به همین دلیل آغاز شد. ولی نه احمدی‌نژاد مایه‌ای داشت که بتواند در سطوح بین‌المللی بدرخشد، و نه روسیه حاضر بود به صورت پایه‌ای از این روند حمایت به عمل آورد.

عدم حمایت روسیه دلائل بسیار دارد، و ابعاد جهانی آن را به هیچ عنوان نمی‌توان در این خلاصه مورد نظر قرار داد، ولی یکی از دلائلی که مستقیماً به مسائل ایران مربوط می‌شود بازتاب تجربه‌ای ‌است که مسکو طی بحران افغانستان، از تحولات در کشورهای استعمارزدة آسیای جنوبی به دست آورده بود.

به یاد داریم که چندی پس از کودتای حزب پرچم در افغانستان، فردی به نام حفیض‌الله امین رئیس دولت را برکنار کرده،‌ تحت عنوان یک سوسیالیست «دوآتشه» شخصاً امور را به دست گرفت. از قضای روزگار آقای امین آنقدرها هم «امین» نبودند؛ ایشان یکی از عوامل شناخته شدة سازمان سیا در منطقة آسیای مرکزی به شمار می‌رفتند که با کودتا بر علیه دولت «محمد ترکی»، طعمة خوش‌خوراک افغانستان را از دهان خرس گرسنة بلشویک گرفته به چنگ عقاب‌های ساکن کاخ‌سفید دادند. به همین دلیل نیز کار به کودتای «ببرک کارمل» کشید و نهایت امر اشغال نظامی افغانستان توسط ارتش سرخ آغاز شد.

پیام تجربة تلخ حفیض‌الله‌ امین برای بلشویک‌ها که امروز نیز در کاخ کرملین گوش شنوای زیادی برای خود نگاه داشته‌اند روشن بود: در یک ساختار «نظامی ـ امنیتی» که طی دهه‌ها وابستگی به محافل غرب سازماندهی شده، به صرف تکیه بر یک یا دو باند «سیاسی ـ عقیدتی» نمی‌توان تحول ایجاد نمود. به عبارت دیگر سیاست «کودتاسازی» که بلشویک‌ها در اروپای شرقی خیلی به آن می‌نازیدند، نه بازتابی از «برتری» فلسفی مارکسیسم که صرفاً نتیجة اشغال نظامی ارتش سرخ طی ماه‌ها نبرد خونین بود. این تحول در افغانستان به وجود نیامده بود، و در ساختار حکومت اسلامی نیز نیروهای نظامی، انتظامی و اطلاعاتی‌تا مغز استخوان به غرب وابسته‌اند، در نتیجه با توسل به باندبازی «ساختار» مورد نظر مسکو به وجود نخواهد آمد. به این ترتیب، حمایت مسکو از پروژه‌های احمدی‌نژاد، حتی زمانیکه دیگر مسئلة تقابل «ایدئولوژیک» بین غرب و شرق محلی از اعراب ندارد، مشکل می‌تواند در آینة منافع مسکو بازتاب پیدا کند. خلاصة کلام، در مقطعی که رویاروئی مسکو با غرب در سیاست جاری ایران الزامی شود، به دلیل وابستگی پایه‌ای نیروهای نظامی ایران به غرب، در پرتو «تجربیات» مسکو، حمایت از مهره‌های وابسته به این جریانات نابخردانه تلقی می‌شود. این بود دلیل عدم حمایت روسیه از طرح‌های احمدی‌نژاد.

احمدی‌نژاد در فردای عدم حمایت روسیه از طرح‌های‌اش در واقع فقط به گیسوان افشان «رابرت گیتس» آویزان مانده بود؛ و با خروج گیتس از کابینة اوباما این «دستگیره» را هم از دست داد. احمدی‌نژاد که در ذهن خود یک حکومت اسلامی ویژه و شخصی، جهت پاسخگوئی به نیازهای محفلی «پایه‌گزاری» کرده بود به این ترتیب دست تنها ماند. و علی خامنه‌ای که از دیرباز یکی از مهره‌های «صادق» ایالات متحد به شمار می‌رود از این فرصت طلائی استفاده کرده، به قولی «لقمه را در هوا قاپ» می‌زند. دعوا بر سر «مصلحی» به جریان می‌افتد و جناح‌های وابسته به غرب، و در رأس‌‌شان خبرگزاری‌های فارس، تابناک و مهر، به سرعت حمله به احمدی‌نژاد را در دستورکار خود قرار می‌دهند. البته این حملات از همان کانال‌ها و با استفاده از همان «ادبیاتی» صورت می‌گیرد که استعمار غرب سه دهة پیش در ایران «جاسازی» کرده بود. جفنگیاتی از قماش حمایت از الهیت «حکومت اسلامی»، فوت کردن در آستین ولی‌فقیه، مبارزه با «بی‌حجابی» و «فساد» و «ولنگاری»، و نهایت امر حفظ «انقلاب»! محافل سیاسی جمکران در این راستا موضع‌گیری کرده‌اند، و همانطور که در مقدمه نیز گفتیم تلاش ما بر تجزیه و تحلیل همین «موضع‌گیری‌ها» متمرکز خواهد شد.

علی خامنه‌ای که خود را در رأس گلة «اصولگرایان» قرار داده، با سخنرانی‌ اخیرش در مورد زنان، همانطور که در وبلاگ «شاه و گدا» به تفصیل تشریح کردیم، در عمل خط حائل بین خود و دولت احمدی‌نژاد را ترسیم نمود. برای جناح وابسته به علی خامنه‌ای جریان «انحرافی» را می‌باید تمام شده تلقی کرد، چرا که این جریان دیگر نه حمایت غرب را دارد، و نه می‌تواند برای موضع «حساس» ولی‌فقیه مشکل‌آفرینی کند. در نتیجه می‌باید از شرآن هر چه زودتر خلاص شد. ولی عقب‌نشینی‌های احمدی‌نژاد دیگر گرگ‌های حکومت اسلامی از قماش رفسنجانی را نیز به مرض هاری مبتلا کرده. سایت رجانیوز که گویا به محافل «اصولگرا» نزدیک است، در مورد محکومیت «جریان انحرافی» توسط هاشمی رفسنجانی می‌نویسد، این محکومیت کافی نیست، و دیگر جریان‌ها از جمله جنبش سبز نیز می‌باید توسط هاشمی محکوم شود. به عبارت دیگر، جز ولی‌فقیه هیچکس و هیچ جریانی نمی‌تواند در کشور ابراز وجود کند:

«هاشمی در حالی به صراحت از جریان انحرافی […] انتقاد کرده که سران اين جریان از ابتدا نیز مورد تأیید و حمایت مردم[…] نبودند. وي بجاي تعيين تكليف[…] براي ديگران، بايد ابتدا تكليف خود را در مقابل انحراف بزرگ و فتنة ريشه‌دار 88 روشن كند.»
منبع: رجانیوز، مورخ 6 خردادماه سالجاری

ما پیشتر گفته بودیم که به دلیل «جنگ قدرت» در داخل حکومت، حتی احتمال نزدیک شدن احمدی‌نژاد به باند سرداران سازندگی نیز دور از انتظار نیست، ولی می‌بینیم دقیقاً در بزنگاهی که سیاست‌های جهانی علی خامنه‌ای را زین کرده و با نعل «طلا» به میدان سیاست می‌اندازند، رفسنجانی نیز از فرصت استفاده کرده جهت سواری بر گردة مقام معظم حمله به «انحرافی‌ها» را آغاز می‌کند! «انحرافی‌هائی» که هنگام ریاست رفسنجانی بر خبرگان رهبری می‌توانستند در صورت کسب حمایت بین‌المللی، شورای فقها را جایگزین علی خامنه‌ای کرده، دکان ولایت فقیه را بکلی تعطیل کنند!

اهمیت رفسنجانی از اینجا ناشی می‌شود که او پس از برکناری از مقام‌های کلیدی، قصد دارد در ساختار «قدرت» به عنوان حدفاصل «اصلاح‌طلبان» و «اصولگرایانی» عمل کند که طرفداران خامنه‌ای به شمار می‌روند. به این ترتیب جای شک و شبهه باقی نمی‌ماند که سیاست حامی حکومت اسلامی در واشنگتن از بازگشت به دوران «سردارها» حمایت به عمل خواهد آورد، و به همین دلیل شاخة احمدی‌نژاد زیر فشار قرار گرفته.

و اما اصلاح‌طلبان! اینان راه دیگری برگزیده‌اند. حضرات که به صراحت می‌دانند جهت بازگشت به قدرت در کوتاه‌مدت راهی در برابر نخواهند داشت، سعی دارند با پیروی از سیاست « ایجاد خلاء» راه را برای طرفداران علی خامنه‌ای باز بگذارند. اصلاح‌طلب‌ها می‌دانند که مراکز حامی احمدی‌نژاد دست از حمایت وی شسته‌اند، در نتیجه با لذت فراوان به تماشای تغذیة مقام معظم از نعش «جریان انحرافی» نشسته‌ و به قول خودشان در این دعوا از هیچ یک از طرفین جانب‌داری نخواهند کرد. آقای شکوری راد در مصاحبه‌ای با «رادیوفردا»، مورخ 6 خردادماه سالجاری می‌فرمایند:

«اصلاح طلبان وارد اين دعواها و اختلافات نشدند و سعی کردند نظاره‌گر باشند. چون ورود در اين اختلافات، يعنی به نفع يکی عمل کردن[…]»

البته بررسی مسائل در چنین چشم‌اندازی به صورتی ساده‌انگارانه ارائه شده، چرا که این نوع نگرش محدودیت‌هائی نیز دارد. به عبارت دیگر برخلاف ادعای شکوری‌راد، با توجه به ساختارهای موجود در کشور، «عدم ورود به مشاجرات سیاسی» می‌تواند در عمل به معنای موضع‌گیری به نفع این طرف و یا آن یک باشد. به زبان ساده‌تر در عرصة سیاست «بی‌طرف» وجود ندارد؛ بی‌طرفی سیاسی، یعنی هر طرفی! در واقع آقای شکوری‌راد و همفکران‌شان با عدم ورود به حیطة درگیری‌ها، هر چند به شدت این مسئله را تکذیب خواهند کرد، در عمل به نفع جناح خامنه‌ای پای به میدان گذاشته‌اند. و این گمانه را عکس‌العمل امروز رفسنجانی و حملة وی به «جریان انحرافی» بخوبی به اثبات رساند. جناح رفسنجانی که از نخستین روزها نامزدهای اصلاح‌طلب را مورد حمایت قرار داده بود، امروز به صراحت پشت سر علی خامنه‌ای قرار گرفت؛ دلیلی نمی‌بینیم که آقای شکوری‌راد و همفکران‌شان چنین موضعی نداشته باشند.

اصلاح‌طلبان به این ریسمان پوسیده امید واهی بسته‌اند که با حذف کامل «جریان انحرافی» مسیر آنان جهت باز پس گرفتن مواضع از دست رفته، هموار خواهد شد! بی‌رودربایستی بگوئیم، چنین توهماتی بچگانه‌تر از آن است که قابلیت دفاع داشته باشد. اگر روسیه عملاً دست از حمایت از جناح احمدی‌نژاد برداشت، به این دلیل نبوده که راه را جهت بازگشت عوامل «ضدروسی» در تشکیلات اصلاح‌طلبی باز بگذارد؛ مگر اینکه مسکو قصد خودکشی سیاسی در مرزهای جنوبی‌اش را داشته باشد! برنامة واقعی فدراسیون روسیه، تا آنجا که شرایط نشان می‌دهد بر پایة بی‌اعتبار کردن روزافزون حکومت اسلامی بنا شده، نه در مسیر اعتبار بخشیدن به عناصر و عوامل سازندة آن. اگر چنین برنامه‌ای می‌توانست در طرح‌های مسکو موجودیت داشته باشد، هنگام انعقاد قرارداد هسته‌ای «سه جانبه» ـ برزیل، ایران، ترکیه ـ روسیه دست از حمایت احمدی‌نژاد نمی‌شست.

البته در این میانه، حساب ساواکی‌هائی که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند، تا با گروگان‌گیری چند کارمند و تلفنچی، سیاست کاخ‌سفید را در مرزهای اتحاد شوروی سابق تبدیل به سیاست «انقلاب اسلامی» کنند، روشن‌تر از آن است که نیازمند بررسی عمیق‌تر باشد. اینان که همگی وابستگان مستقیم به سیاست‌های واشنگتن هستند، در شرایطی که آمریکا در منطقه «پس، پس» می‌رود چگونه می‌توانند امید به پیشروی داشته باشند؟

سخنان اخیر علی خامنه‌ای، به بهانة «روز اسلامی زن» اگر در کشور بازتاب «گسترده» داشت خارج از مرزها، خصوصاً در سایت‌هائی که تحت عنوان «جنبش سبز» فعال شده‌اند، با خفقان کامل روبرو شد. حتماً آقای شکوری‌راد خفقان‌ خود و دوستان‌شان در برابر ترهات اخیر علی خامنه‌ای را نیز تحت عنوان «عدم حمایت» از احمدی‌نژاد توجیه خواهند کرد! ولی در عمل اگر قلادة مقام معظم باز گذاشته شد،‌ تا به شیوة معمول لات‌های حوزه و بازار هر آنچه به دهانش می‌آید بگوید، فقط و فقط به این دلیل بود که در شرایط فعلی چنین موضع‌گیری‌هائی به بی‌اعتباری هر چه بیشتر حکومت اسلامی دامن می‌زند؛ دلیل دیگری در میان نیست. توهماتی از قماش «بازگشت قدرتمندانة»‌ مقام معظم، و … به درد هوچی و قلم به مزد می‌خورد نه تحلیل‌گر. سخنان اخیر علی خامنه‌ای پیرامون «جایگاه زن»، نه تنها نمی‌تواند آخرین میخ به تابوت احمدی‌نژاد تلقی شود، که فقط تلاشی است مذبوحانه جهت بازگشت به سنگرهائی که نه دیگر در درون‌سو وجود خارجی دارد و نه از حمایت برون‌سو برخوردار است!

در پایان، پیرامون مطلبی که اخیراً یکی از «دانشجونمایان» پیرو خط امام به رشتة تحریر درآورده یک نکته را یادآوری می‌کنیم. یکی از این «دانشجویان سابق»، در مطلبی عنوان کرده بود که تحلیل‌های خارج از کشور اگر هم «جالب» باشد، ارزش استراتژیک ندارد! در همینجا بگوئیم آنچه ارزش استراتژیک ندارد برخورد ایشان است. ملت ایران به عنوان یکی از سانسور شده‌ترین ملت‌های جهان دسترسی به تحلیل نداشته و ندارد. اگر چنین امکانی وجود می‌داشت، مسلماً طی غائلة 22 بهمن 57، امثال شما سر از کاسة حنای سازمان سیا در تهران بیرون نمی‌آوردید.

در جامعه‌ای که فاقد «ادبیات و واژگان» سیاسی مناسب است، تحلیل و بررسی منطقی این امکان را فراهم می‌آورد که هم ابعاد جدیدی به تفکر رایج سیاسی افزوده شود، و هم تا حد ممکن فقر کلام و منطق تا حدودی جبران گردد. یادمان نرفته، که در جریان اعتراضات به «تقلب‌های» انتخاباتی، همین «فقر فرهنگ سیاسی» چگونه جوانان را در خیابان‌ها بر آن می‌داشت تا جهت ابراز مخالفت با یک آخوند فریاد «الله اکبر» سر ‌دهند! برخلاف آنچه شما ادعا می‌کنید تحلیل‌ شرایط کشور، از هر دست و هر رقم بسیار هم استراتژیک است؛ سانسور شدیدی که شامل حال این تحلیل‌ها می‌شود شاهدی است براین مدعا. از این گذشته اگر بحث‌های تحلیلی در اکثر کشورهای جهان جنبة استراتژیک ندارد، این امر را نمی‌توان به کشور ایران نیز تعمیم داد. چرا که بحث پیرامون اهمیت عوامل مختلف استراتژیک در هر جامعه بازتابی است از پیشینة تاریخی همان جامعه. دلائلی که در بالا آوردیم به صراحت نشان می‌دهد که نبود «بحث تحلیلی» در جامعة ایران چگونه کار را به فاجعة سیاسی کشاند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید28مه2011

freedfromsecurity.tk
fett-proxy.tk
fettes-brot.tk
ssshhh-tunnel.tk
wonder-proxy.tk
wanderlust-proxy.tk
freebiesurf.tk
cybertrack.info
rockproxy.co.cc
greatestvpn.info
cheapvpns.info
topforexbrokers.tk
vpnforfreenow.info
brproxy.tk
agnetreatmentsproxy.info
tasarov.tk
tracehide.com
proxygen.info
beersurf.tk
careersurf.tk
filterunblockers.info
cleanpc.tk
stockindex.tk
creditsurf.tk
fasthiders.tk
mono-chrome.tk
weirdproxy.tk
surfcareers.tk
unblockschoolwebsites.info
proxysmartweb.info
solarsurf.tk
tomorebypass.info
statusdomains.co.cc
windhide.tk
proxy911.tk
911proxy.tk
999proxy.tk
neu-proxy.tk

شاه و گدا!

در اوج بحران سیاسی و استراتژیکی که سراسر خاورمیانه، شمال آفریقا و اینک قسمت عمده‌ای از اروپای غربی را فرا گرفته، رهبر حکومت اسلامی، بجای بررسی کارت‌های باقیمانده در دست‌های این حکومت، برای ممانعت از خروج کشور از حیطة صورتبندی‌های استعماری‌‌ای که همچون معیادهای ننگین شهریور 1320، 28 مرداد 32، 22 بهمن 57، و خصوصاً «انتخابات» ریاست جمهوری اخیر سرنوشت ملت ایران را رقم زد، با هدف ایجاد بحران پرگوئی، پراکنده‌گوئی و «فتنه‌گریزی» از سر گرفته.

علی خامنه‌ای، حجت‌الاسلام ناشناس، پوچ‌‌گو و بیگانه با‌ فضیلت که مسلماً صرفاً به دلیل «ترک‌نسب» بودن پس از کودتای 22 بهمن 57، توسط ارتش‌ شاهنشاهی از زباله‌دان سازمان سیا در کشور ایران استخراج و به درون «شورای» به اصطلاح «انقلاب» پرتاب شد، معیاد «روز زن اسلامی» را بهانه قرار داده تا مبانی باورهای متحجرانه، واپس‌گرایانه و استعمارنواز قشریون خودفروخته را بار دیگر به عنوان «سیاست‌های مورد تأئید دین اسلام» به زن ایرانی بفروشد.

شاید بهتر باشد نخست در مورد استراتژ‌ی‌های سیاسی‌ای سخن بگوئیم که «ترک‌نسب» بودن در چارچوب سیاست استعمار در ایران به وجود آورده. به این امید که گربه‌های خوش‌خط‌وخال و «زنگوله‌ به گردن‌» استعمار که کارشان بر شبکة مجازی خبرچینی، مفت‌گوئی و سانسور مطالب ایرانیان است، با استفاده از این فرصت طلائی، بار دیگر نویسنده را به «ترک‌ستیزی» متهم نکنند. پس ابتدا نگاهی به تاریخ بیاندازیم.

کشور ایران طی 600 سال، از حکومت محمود غزنوی تا پایان سلسلة قاجار توسط ترک‌نسب‌های آسیای مرکزی اداره شده. این حاکمیت بلامنازع طی این دورة طولانی زمینه‌ای فراهم آورد تا زبان ترکی و آداب و سنن اقوام ساکن آسیای مرکزی به تدریج در بسیاری از مناطق کشور به زبان رایج، سنن «مقبول» و نهایت امر نوعی «فرهنگ جاری عوام» تبدیل شود.

با این وجود، در آینة تاریخ منطقه شاهدیم که فرهنگ و زبان ترک‌های آسیای مرکزی، علیرغم حاکمیت طولانی وابستگان‌شان بر «فلات قاره» نتوانست پایه‌گزار ادبیات، فلسفه و نظریات منسجم گردد؛ در عمل به دلائل تاریخی، پارسی و پارسی‌گوئی جایگزین نشد. در این میانه، نه تنها پارسی‌گویان عقب‌ ننشستند، که امروز در آسیای مرکزی می‌توان سرزمین‌های گسترده‌ای را مشاهده کرد که به گنجینه‌های جاودان ادب پارسی تبدیل شده‌اند.

بر خلاف آنچه طی دهه‌ها رایج شده، و بلندگوهای استعمار مسلماً در ترویج و داغ‌کردن تنورش بیکار ننشسته‌اند، «پیروزی» بدون خونریزی تاریخی زبان پارسی بر زبان ترک‌های آسیای مرکزی به هیچ عنوان نشان سرکوبگری فرهنگی نیست؛ این یک اصل مسلم است که «ساختار ضعیف» و ایستا مقهور ساختار قوی و انعطاف پذیر شود. در نتیجه، اگر 6 سده حکومت نتوانست زبان ترکی را که زبان دربار و قدرت بود، بجای زبان پارسی بنشاند، دلیلی جز قدرت و انعطاف پذیری بیشتر زبان پارسی نمی‌تواند داشته باشد. ما نه ادبیات قابل اعتنائی به زبان ترکی داریم، و نه امروز می‌توان از زبان ترکی به عنوان یک زبان فرهنگ‌ساز در حیطة جغرافیای «فلات قاره» سخن به میان آورد. این یک واقعیت است، هر چند برای بسیاری از ترک‌زبانان هضم آن مشکل نماید. با این وجود، حکومت 600 سالة ترک‌تباران بر جامعة ایران، در کشورمان 40 درصد ترک‌زبان بر جای گذاشت.

نزد بسیاری از ایرانیان ترک‌نسب این تمایل وجود دارد که، هنگام تحلیل معضلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بیش از آنچه بر تأثیرات سوء تحمیل روش‌های استعماری بر کشور تکیه داشته باشند، از «ترک‌ستیزی» فارس‌ها بنال‌اند. و فراموش نکنیم که همین صورتبندی استعماری به نوبة خود در مورد کردها، لرها، بلوچ‌ها و دیگر اقلیت‌ها مو به مو به مورد اجراء گذاشته شده، ‌ با این تفاوت که دیگر اقوام از منظر جایگاه تاریخی در حد ترک‌نسب‌ها برجسته و ممتاز نیستند و سابقة سلطنت بر پارس‌ها را ندارند.

در هر حال، سیاست‌های استعماری از موزائیک «فرهنگی ـ تاریخی» فلات قاره که زمینه‌ای است مساعد جهت غنای هر چه بیشتر فرهنگ مردمان این سرزمین، استفاده‌های بهینه‌ای در راستای منافع خود صورت می‌دهد. اگر مهم‌ترین بهره‌ای که استعمار از این ساختار ویژة قومی در ایران می‌برد، دمیدن در تنور عارضة نامعلوم و مبهمی به نام «فارس‌های» تمامیت‌خواه و سرکوبگر باشد، از طریق تزریق ترک‌نسب‌ها در رأس هرم قدرت، استعمار سعی دارد همان‌ ترک‌هائی را که در تبلیغات‌اش تحت عنوان حمایت از «پارس‌ها» سرکوب کرده، اینبار با «شیرینی»‌ قدرت به نحوی از انحاء «راضی» نگاه دارد! چرا که اگر متجاوز از 40 درصد ساکنان کشور ایران ترک‌نسب‌اند، با ناراضی‌تراشی می‌توان آنان را به اهرم‌های فرهنگ‌گریزی تبدیل کرد و خر لنگ استعمار را به منزل رساند. اما آنزمان که عوامل استعمار در راس هرم قدرت قرار می‌گیرند، این به اصطلاح «عارضة» دست‌ساز مشکل‌آفرین هم می‌شود.

برای رفع همین «مشکل» بود که در دنبالة سیاست‌های «فارس ـ ترک» که از دورة‌ قجرها بر کشور حاکم شده، دربار پهلوی، پس از کودتای «فرخندة» 28 مرداد،‌ و آن‌هنگام که دیگر نه قانونی‌اتی در کار بود و نه سلطنت مشروطه‌ای، اگر ولیعهد را همچون قاجارها به تبریز نفرستاد، مادر ولیعهد را از تبریز «وارد» کرد! ولیعهد پهلوی‌ها نیز که خارج از کشور گویا «تاجگزاری» فرموده، به نوبة خود با یک دختر ترک تبار از بازارچة زنجان ازدواج کرد! جای تعجب نیست که در چنین الگوی «پیشنهادی» استعماری، رهبر حکومت دست‌نشاندة اسلامی، و قبلة عالم لات‌ولوت‌های بازار و چاقوکش‌های حوزه نیز از قضای روزگار «ترک‌نسب» از کار درآید! می‌دانیم که آخوند جماعت همسراش را از مردم «پنهان» می‌کند، در نتیجه، در حکومت اسلامی، همسر ترک‌نسب به درد نمی‌خورد، عامل استعمار خودش باید ترک‌تبار باشد.

شاید یکی از دلائلی که پس از مرگ خمینی دجال، علی خامنه‌ای را بجای وی گذاشتند همین اصل و نسب‌اش باشد. ولی همانقدر که باراک اوباما سیاه پوست تلقی می‌شود، خامنه‌ای هم ترک خواهد بود. خلاصة کلام علی خامنه‌ای هم ترک است، و به حساب بعضی‌ها ترک‌زبانان را در قدرت سیاسی «سهیم» کرده و هم هنگام سخن گفتن لهجة ترکی ندارد، و زمینه‌ساز حساسیت‌های قومی نزد فارس‌ها و دیگر اقوام نمی‌شود. این است «معجزة» حضور نابهنگام این حجت‌الاسلام ناشناس و بی‌ستاره در رأس حکومت جمکران. معجزه‌ای که با حکایات صدر «انقلاب» اسلامی کاری نداشته، و بیشتر ساختة دست‌های الهی عموسام است.

ولی تا آنجا که به ترک‌زبانان، فارس‌زبانان و دیگر اقوام ایرانی مربوط می‌شود، علی خامنه‌ای و امثال وی نمایندة هیچکدام نیستند؛ حکومت اسلامی نمایندة استعمار است. این اصل اساسی را به یاد داشته باشیم که بشر در هزارة سوم میلادی در شرایطی زندگی می‌کند که تاریک‌اندیشی‌ و تعصبات ناشی از قوم‌گرائی و قوم‌پرستی، نه نزد فارس‌ها و ترک‌ها قابل توجیه است، و نه نزد دیگر اقوام ساکن ایران. ایرانیان راه دیگری جز همزیستی مسالمت‌آمیز با یکدیگر ندارند و در این میان نباید دست‌های استعماری را جهت آشوب‌آفرینی و «شخصیت‌سازی» در مملکت باز بگذاریم. حال پس از این مقدمة طولانی بازمی‌گردیم به ترهات علی خامنه‌ای.

خبرگزاری‌ ایرنا، با نسخه‌برداری از «سایت مقام معظم» رهبری، مورخ اول خردادماه 1390، می‌نویسد، زنان فرهیخته و نخبگان و غیره برای شنیدن سخنان رهبر تجمع کرده بودند:

«صدها نفر از زنان فرهيخته، استادان حوزه و دانشگاه و نخبگان عرصه‌هاي مختلف[…] »

بله، گویا این «صدها نفر» صف کشیده بودند تا در روز من درآوردی «زن اسلامی»، سخنان نغز و پرمغز علی خامنه‌ای را به گوش جان بشوند، که شنیدند. آقای خامنه‌ای که خودشان به صورتی که بالاتر عنوان کردیم توسط استعمار غرب در کشورمان «جاسازی‌» شده‌اند در برابر همین به اصطلاح «صدها زن فرهیخته» می‌فرمایند:

«بايد به طور صريح مباني غلط غرب در مقولة زن را مورد انتقاد جدي قرار داد.»

باید نخست پرسید، عبارت «مبانی غلط غرب» اصولاً چه معنائی دارد؟ گفتیم که ایشان فارسی را بدون لهجه صحبت می‌کنند، ولی سخن گفتن شعور و منطق هم می‌خواهد، صرفاً با ردیف کردن واژگان، «مفاهیم» منتقل نخواهد شد. ولی اشتباه نکنیم، علی خامنه‌ای همانطور که موجودیت‌اش در رأس هرم حکومت دست‌نشانده «عارضه‌ای» از سیاست‌های استعماری را به نمایش می‌گذارد، واژگان‌اش نیز استیجاری، الکن و بی‌معناست. با شناختی که نویسندة این سطور از تبلیغات بی‌سروته حکومت اسلامی پیرامون «مقولة زن در جامعه» در دست دارد، مسلماً‌ رهبر لات‌ولوت‌های جمکران «مبانی غلط غرب» را همان شیوة زندگی زنان در غرب تلقی می‌کند، چرا که برخلاف توهمات حجت‌الاسلام خامنه‌ای، با الصاق برچسب و توسل به عبارات گنگ و بی‌معنا نمی‌توان تمامی نظریه‌پردازی‌های معاصر غرب را به زیر سئوال برد! این مقولات فلسفی، اجتماعی و گسترده است؛ پای گذاشتن در چنین میدانی توشه‌ای به مراتب بیش از تأئیدات دفتر مرکزی سازمان سیا در تهران می‌طلبد. توشه‌ای که آقای خامنه‌ای علیرغم تبار والای‌اش از آن بی‌بهره است.

ولی خوب این نوع «تیترسازی» که حتی در سایت رهبر معظم نیز به نمایش گذاشته ‌شده، به نوبة خود یک اصل کلی و غیرقابل تردید را بازتاب می‌دهد:‌ در کلام این جانوران، واژگان از «مفاهیم» خود تهی می‌شود. اینان طی سه دهه آنقدر جفنگ و ترهات و مبهمات به هم بافته‌اند که گفتارشان معنا و مفهوم را از دست داده؛ آنچه از زبان اینان شنیده می‌شود، جز سر وصدای فاقد مفهوم هیچ نیست. حتی حیوانات نیز از چنین معجزاتی عاجزاند. به عنوان نمونه پارس سگ، زوزة شغال و… برای همنوعان‌شان «مفهوم» خاصی دارد. اما مقام معظم فقط هیاهو به راه انداخته‌اند. مستمع با «اظهارات» ایشان می‌باید همان برخوردی را داشته باشد که با پارس سگ همسایه دارد. به عبارت دیگر، زمانیکه صدای حیوان را می‌شنود، بر اساس تجربیات‌ گذشته ‌و شرایط زیست محلی می‌باید به آن «مفهوم و معنا» اعطا کند؛ دزد آمده؛ حیوان بینوا گرسنه است؛ درد می‌کشد و یا چون دستش به گربة روی دیوار نمی‌رسد، از شدت خشم وق می‌زند. ولی مورد رهبر کبیر انقلاب با سگ همسایه کمی تفاوت دارد؛ سگ همسایه برای فریبکاری وق نمی‌زند؛ پرگوئی مقام معظم برای رد گم کردن است.

از اینرو آقای خامنه‌ای به مسائل کشور ایران بسنده نمی‌کنند، همچون دیگر میعادها برای ملل و فرهنگ‌ها و اقوام دیگر نیز «رهنمودهائی» حیاتی صادر می‌فرمایند! خلاصه حکایت همان مرده‌ای می‌شود که اگر به او رو دهید؛ به کفن‌اش هم می‌گوزد. کجای کارید؟! این حجت‌الاسلام مفلوک که از ترس ایرانیان پشت سر لات‌ها و چاقوکش‌ها سنگر گرفته، برای زنان جهان رهنمودهائی ارائه داده. اشتباه نکنیم، حجت‌الاسلام «خیالی»، جز سجود و رکوع و شرح آداب تخلی، کارهای دیگری هم بلد است. به طور مثال، به شیوه‌ای آخوندی از همان به اصطلاح «صدها زن فرهیخته و دانشمند» که سراسیمه به محضرشان شتافته‌اند همچون «سکس سمبل‌های» هولیوود «دلربائی» می‌کند‍!

ایشان به مناسبت روز زن «اسلامی» عشوه‌ای «شتری» نثار «فرهیختگان مؤنث» نموده، آنان را «گل و ریجانة خانه» می‌خواند! واقعاً چنین جسارت و توحشی را فقط از آخوند می‌توان انتظار داشت؛ حتماً دلبرکانی که خود را جهت عرضه بر دکة اسلام در «زرورق حسینی ـ کربلائی» پیچید بودند، از این عشوة رهبرانه آب به دهان‌شان یا بجاهای دیگرشان افتاده! علی خامنه‌ای پس از آنکه با سحر کلام‌اش خشتک همة‌ «فرهیختگان مؤنث» را خیس می‌کند، زمینة «سخنرانی پرمغز» خود را تغییر داده و از «بحران زن» می‌گوید:

«[…] موضوع زن در دنیا، به یک بحران تبدیل [شده]»

معلوم است! وقتی زن را نه به عنوان انسان، که در مقام گیاه و «گل و ریحانة» خانه تعریف کنیم، چندین و چند نتیجة مطلوب از این جفنگ‌گوئی‌ها به دست می‌آوریم. چرا که خانه و خانواده، حداقل در قاموس امثال علی خامنه‌ای، که ارواح شکم‌شان خیلی پستان‌‌های پشمالوی‌شان را برای انسان به تنور ‌چسبانده‌اند، هیچ نیست جز محل «حکومت» یک «نر برتر!» و در چنین محلی که بیشتر به «قلمرو» سگ و خرس و کفتار شباهت دارد تا به مکان زندگی انسان، وجود «گل و ریحانه» لازم است. می‌دانیم که خرس و کفتار هم بعضی اوقات گل و ریحانه «نوش‌جان» می‌فرمایند. خصوصاً که این «گل و ریحانه» حق و حقوقی ندارد، و وظیفة اصلی‌اش به «خوش‌بو» کردن مشام «آقاخرسه»، و خوش طعم کردن گوشت بره‌های صیغه‌ای «آقاگرگه» محدود می‌ماند.

بله، در جامعة اسلامی «مشکل زن» نمی‌بینیم، چرا که اصلاً «زن» وجود خارجی ندارد. زن همانطور که آیات و حکایات می‌گوید، «عارضه‌ای» است که از دندة چپ مرد «خلق» شده! این را که دیگر ما نگفته‌ایم، خودشان می‌گویند. در نتیجه «مشکل زن» از پایه و اساس فقط به دلیل «کژفهمی» غربی‌ها ایجاد شده! این‌ غربی‌های احمق هم اگر زن را با «گل و ریحانة خانه» جایگزین کرده بودند، و مثلاً در قانون اساسی فرانسه و انگلستان بر اساس آیات کتب مقدس تأکید می‌کردند که «زن از دندة چپ مرد» بیرون آمده، عین ما ایرانیان «عاقبت به خیر» شده، همگی در رفاه و آسایش و امنیت زندگی می‌کردند. اگر کسی تا به حال به حماقت غربی‌ها پی نبرده، حداقل آقای خامنه‌ای با همه حماقت‌اش این را فهمیده که غربی‌ها از روی نادانی برای خودشان «بحران» آفریده‌اند.

اگر فردی بتواند این «مختصر» را بفهمد، مطمئن باشیم که «کل اسلام» را آنطور که باید و شاید درخواهد یافت! خلاصة کلام، در اسلام نیز همچون دیگر ادیان جائی خارج از باغچة مرد برای زن پیش‌بینی نشده؛ چه به عنوان گل باغچه و چه در مقام ریحانه! چرا که «دین» فی‌نفسه عارضة جامعة پدرسالار است، و در مفهومی ساختاری، دین در ترادف قرار می‌گیرد با «ذکرپرستی!» علم روانکاوی به صراحت می‌گوید که احدی «خدا» را در تصاویر ناخودآگاه‌اش «زن» تصور نمی‌کند؛ این «خدا» در فرهنگ‌های جهانی سیاه‌پوست و سرخ‌پوست هم نیست؛ «مردی» است سپیدپوست که در ناخودآگاه به تصاویری می‌ماند که «انسان» از «حاکمان» درون و یا برونمرزی در ذهن پرورانده. این است واقعیت «ضمائر» انسانی از منظر روانشناسی، تا نظر مقام معظم و گل و ریحانه‌های‌شان چه باشد!

بی‌دلیل نیست که حجت‌الاسلام «بی‌ستاره» نیز در گام نخست، ذکر پوسیده و چروکیده‌اش را با «گل و ریحانه» معطر کرده زیر دماغ بانوان فرهیخته می‌گذارد. نوعی ابراز وجود «الهی» در این مرحله صورت گرفته، و این بانوان چه بخواهند و چه نخواهند، «گل و ریحانة» باغچة‌ رهبر معظم شده‌اند. ایشان همچون «آقاخرسه» اول محدودة «اشغالی» را با ادرار و چنگ کشیدن بر تنة درختان و تف و «پشک» و عملیات دیگر «مشخص» ‌می‌فرمایند، تا بعد برسند به مسائل و مشکلات جهانی! عملی که علی خامنه‌ای با کلامش صورت می‌دهد به هیچ عنوان تعریف و تمجید از جایگاه «زن» نیست؛ وی با این سخنان موهن زن را به تملک خود در می‌آورد، سپس در مقام «مالک» در بارة ملک مذکور سخنرانی می‌کند. این است موضع واقعی زن در فرهنگ‌ستیزی آخوندی و دین اسلام.

در صورتبندی‌ای که حجت‌الاسلام «مقام معظم» ارائه کرده‌اند، طبیعی است که ایشان در کنار دیگر زن‌ستیزان و مفت‌گویان از قماش بنی‌صدر و موسوی و ولایتی و خاتمی، هر قدر که وسع مالی‌شان برسد می‌توانند «گل و ریحانه» در باغچه بکارند و «آبیاری»‌ فرمایند. وظیفة «گل و ریحانه» چیست؟ پراکندن بوی خوش؛ معطر کردن فضای زندگی «آقاخرسه!» ولی اگر این گل و ریحانه «جان» بگیرد، و حقوق انسانی خود را مطالبه کند، آنوقت «آقاخرسه» حق دارد عصبانی شود، چرا که دیگر گل و ریحانه نیست، و عین کاکتوس به ماتحت حجت‌الاسلام فرو می‌رود و فریاد مبارک‌شان را به همان آسمانی می‌رساند که در آن خدا را برای بقیه نشانده‌اند. اینجاست که با «بحران» روبرو می‌شویم! همان بحرانی که «کژفهمی» غرب از مقولة زن در جهان به وجود آورده!

اما دچار توهم نشویم، خامنه‌ای احمق‌تر از آن است که ما در آغاز معرفی کردیم. مسلم بدانیم اگر حماقت وی آنقدرها که شایستة مقام «رهبری» یک حکومت دست‌نشانده است عمیق و سرنوشت‌ساز نمی‌بود مسلماً مورد تأئید سازمان‌های «ایرانی‌ستیز» قرار نمی‌گرفت، و بر اریکة رهبری حکومت «مفلوک» اسلامی تکیه نمی‌زد. حجت‌الاسلام «خیالی» در ادامه پای را فراتر گذاشته و جفنگ‌گوئی‌های‌شان را به مرحلة «انفجاری» می‌رسانند. خامنه‌ای مدعی است که در غرب حقوق زنان پایمال می‌شود، چرا که به زعم ایشان زنان غرب ناچارند رفتار خود را با خواست «مرد» منطبق کنند:

«بر اساس همین مبنا و نگاه غلط، اگر زنان بخواهند در جوامع غربی نمود و شخصیت یابند باید حتماً به گونه‌ای رفتار کنند که مردان […] می‌خواهند و می‌پسندند که این اهانت بزرگ‌ترین ظلم و حق‌کشی در حق زنان است.»

اولاً باید پرسید این «اطلاعات» ارزشمند و جامعه‌شناسانه از کدام منبع الهی در اختیار ایشان قرار گرفته؟ در ثانی، مگر آقای خامنه‌ای نظر زنان را چه در غرب و چه در شرق در این موارد جویا شده‌اند؟ شاید ایشان صرفاً با تکیه بر «الهامات» الهی و کربلائی‌شان به این نتیجة درخشان رسیده‌ باشند. این چه «الگوئی» است که می‌باید بر تفکر معاصر کشور حاکم شود؟ اصولاً زندگی انسان‌ها به این حجت‌الاسلام «توخالی» چه ارتباطی دارد؟ مگر آقای خامنه‌ای صاحب‌اختیار ملت ایران‌اند که به خود اجازه می‌دهند در بارة زندگی ایرانی تحکم کنند؟ آقای خامنه‌ای به چه حقی خود را وکیل «تسخیری»‌ زنان ایران و جهان به حساب می‌آورند؟ فرض کنیم زنان غرب موظف‌اند مطابق میل مرد رفتار کنند، دهه‌هاست که زنان ایران به زور چماق و چاقو مجبور شده‌اند خود را با مطالبات استعمار غرب تطبیق دهند. گویا خامنه‌ای این نکته را نادیده گرفته که چنین در عرصة جفنگ ترک‌تازی می‌کند.

ولی از آنجا که جفنگ‌گو نهایت امر دستش رو می‌شود، می‌بینیم که «مقام معظم» نیز بجای حل مسائل و مشکلاتی جهانی، مشکل خودشان را مطرح کرده‌اند! ایشان به صورت ناخودآگاه در شبه‌ نظریه‌ای که اربابان‌شان به نام حکومت اسلامی از دین ساخته‌اند، «نگرش اجتماعی» را مشکل اصلی می‌خوانند. به صراحت بگوئیم، مسئلة تازه‌ای نیست. اسلام با پدیده‌ای به نام «نگرش اجتماعی» بیگانه است؛ چرا که نه در صدر اسلام «فضای اجتماعی» تعریف شده، و نه در جوامعی که بعدها به صفت «اسلامی» مزین شدند، پدیده‌ای به نام «روابط اجتماعی» شکل گرفته. بر اساس مشتی حکایات و قصه که «روابطی» بدوی را در خیمة بیابانی «تعریف» می‌کند، نمی‌توان روابط اجتماعی را در مفهوم معاصر آن «استخراج» کرد؛ آنکه چنین ادعائی دارد می‌باید در تیمارستان بر تخت رهبری بنشیند.

علی خامنه‌ای همچون دیگر ملایان سیاست زده، هم مشکل اصلی‌اش «اجتماع» است، چرا که اسلام همچون دیگر ادیان ابراهیمی در تعریف «اجتماع» الکن و بدبخت و مفلوک باقی مانده، و هم اینکه معضل آخوند در جامعه ریشه در «تفاوت» دارد. تفاوتی که به ادعای اینان بین «نگرش» مرد و زن از نخستین روز «خلقت» وجود داشته! در صورتیکه مردان و زنان همگی در یک جامعة واحد زندگی می‌کنند، آنکه «تفاوت» را به وجود آورده، اگر چنین تفاوتی اصولاً ارزش اظهار و تبیین داشته باشد، همین جامعه است، نه آن خدائی که زن را گویا از دندة چپ بابا ‌آدم بیرون ‌‌کشیده. منطقاً، جامعه الزاماً مجموعه‌ای از اضداد نیست، گستره‌ای از «منافع مشترک» نیز می‌تواند تعریف شود. بستگی به این دارد که «ناظر» خود را در چه موضع و مکانی قرار ‌دهد. و دقیقاً اینجاست که با فرض قبول این برخوردها، موضع «برتر» آخوند به عنوان جوجه خروس محل به خطر خواهد افتاد. حق خدادادی ایشان بر «گل و ریحانه‌های‌اش» بر باد می‌رود، و بجای بوئیدن «گل و ریحانة» اهدائی «الله»،‌ می‌باید کاکتوس شاف کند. به همین دلیل بارها و بارها گفته‌ایم؛ ملا در هر صورت و در هر استدلالی زن‌ستیز است و زن‌ستیز باقی خواهد ماند. ارتباط اجتماعی آخوند با زن ارتباط با یک انسان نیست، چرا که جزئیات این ارتباط پیشتر با مرد دیگری تعیین ‌شده که در کلة پوک آخوند و آخوندمسلک «خدا» نام گرفته.

«جامعه» در کلام آخوند جماعت هیچکاره می‌شود. به استنباط این موجودات متحجر، جامعه را،‌ به ادعای «اسطوره‌های» اسلام، ارادة خدا و دست «مردان» ساخته! در نتیجه جامعة غرب نیز ساخت دست مردان است، و زنان غرب برای «عزیز» شدن باید همان کنند که مردان می‌خواهند! به فرض محال که زنان همان باید بکنند که مردان می‌خواهند، کجای این مسئله «مشکل‌آفرین» است؟ مگر خواست مرد در غرب «شیطانی» است؟ بله! و مشکل رهبر معظم از شیطانی بودن خواست مرد غربی ناشی می‌شود.

اشکال اینجاست که در جوامع صنعتی که دست‌ حاکمان به دلائلی برای به راه انداختن «کاروان خداپرستی» آنقدرها باز نیست، ارتباط مرد با زن از حیطة تحمیلی روابط «دینی ـ بومی» خارج شده، و آقای خامنه‌ای این امر را تحمیل نظریات مرد بر زن «تحلیل» می‌فرمایند! در صورتیکه اگر رابطة زن با مرد در چارچوب توحش و ادباری که دین «مترقی» اسلام ترویج کرده صورت بگیرد، نگرش و خواست مردان بر زنان تحمیل نشده! باید بگوئیم این نوع «استدلال» کشکی بیشتر از «توهمات» یک دیوانه سرچشمه می‌گیرد، و هیچ ارتباطی با نظریة علمی ندارد، هر چند در انتشارات حوزه‌های جهلیه، از این نوع جفنگیات کم نمی‌بینیم.

بله، اگر در نگرش‌تان «خواست مردان» را بجای «خواست خدا» بگذارید، هیچگونه اجحافی به زن صورت نگرفته! خدائی که گویا با مردها به دلائلی که نمی‌دانیم رابطة نزدیک‌تری برقرار می‌کند! به صراحت بگوئیم این «نگرش‌» متعلق به قرن معاصر نیست، رایحة تحجر و توحش آن مشام هر انسان آزاده‌ای را می‌آزارد. البته در اینکه مردان بیش از زنان در ساخت و پرداخت جامعه شرکت داشته و دارند تردیدی نیست، این شرایط دلائل فراوان دارد، که یکی از مهم‌ترین‌شان همین پیش‌داوری‌های «دینی ـ بومی» است.

ولی بهتر است به علی خامنه‌ای بیش از این‌ها «امتیاز» ندهیم؛ اگر او «موجودیت» زن در جامعه را به اینصورت انکار می‌کند، به این دلیل است که در مقام یک آخوند قادر نیست واقعیت «تاریخی ـ اجتماعی» را در نظر بیاورد. خامنه‌ای صرفاً به دلیل بیگانگی با هر گونه «نگرش اجتماعی» چنین سخنان نامربوطی از دهان‌اش بیرون می‌ریزد.

در قاموس آخوند جامعة بهنجار، انسان‌محور و قانونی وجود خارجی ندارد؛ این حیطة نفوذ و عملیات «آقاخرسه‌ها» است که در کلام آخوند و در سنت‌های «مقدس» به جای جامعه نشسته! ولی جامعة معاصر جولانگاه وحش نیست. آخوندها جامعه را نمی‌شناسند،‌ و جهل و ناآگاهی‌شان را به تمامی کسانیکه خواه ناخواه تحت سیطرة نگرش انسان‌ستیزشان قرار گرفته‌اند تحمیل می‌کنند. بی‌دلیل نیست که پس از به قدرت رسیدن این «فرشتگان» صلح و دوستی، در جامعة ایران وحشیگری، تقلب، دروغگوئی و دزدی و سرکوب انسان‌ها اینچنین به اوج رسیده. این توحش برخلاف ادعای «اصلاح‌طلب‌ها»، نه پیامد بدکاری‌های احمدی‌نژاد که پیام حکومت اسلامی است.

در قاموس اسلام‌گرایان «زن» فقط در آینة مرد معنا و مفهوم می‌یابد. ولی منصفانه بگوئیم، برای حکومت دست‌نشانده‌ای که علی خامنه‌ای در رأس آن نشسته و زنان را به دستور استعمار «یونیفورم پوش» کرده، ادعای محکومیت غرب به دلیل تحمیل نگرش مرد بر زن پای گذاشتن فراسوی مرز وقاحت و حماقت است. اگر غرب به ادعای ایشان «نمود زن» را در ترادف با انتظارات مردان تحلیل کرده، شما که در چارچوب مطالبات غرب موجودیت فیزیکی، زندگی و امنیت زن را منوط به تأئید مشتی چماق‌کش و پاسدار کرده‌اید، چگونه به خود اجازه می‌دهید که از عملکرد غرب انتقاد کنید؟ حال این سوال مطرح می‌شود که چنین موجود وقیح و بی‌حیثیتی به چه دلیل به خود اجازه می‌دهد با این صراحت به زن ایرانی اهانت کند؟ ولی همانطور که بالاتر نیز گفتیم، آقای خامنه‌ای به کشور ایران بسنده نمی‌کنند، اگر محمدرضا شاه «مأموریت برای وطن» داشت، علی‌گدا «مأموریت برای جهان» دارد! «شاه» که عمری در دربار گذرانده بود به «مأموریت برای وطنم» اکتفا کرد، اما «گدا» که عمری را در ناکجاآباد خراسان سپری کرده دست از «جهانیان» برنمی‌دارد:

«[…] علت واقعي مخالفت غرب با حجاب اين است كه سياست راهبردي و بنياني غرب دربارة زن يعني عرضه شدن و هرزه شدن زن را با چالش روبرو مي‌كند و مانع تحقق آن مي‌شود.»

بله، زنی که حجاب ندارد به زعم رهبر حکومت اسلامی «هرزه» است. و اگر علی خامنه‌ای دستش از این‌ها بازتر شود، مسلم بدانید مردی را هم که عمامه نگذارد «فاسد» خواهد خواند! یادمان نرفته خمینی جلاد را که در روزی‌نامه‌های کیهان و اطلاعات می‌گفت: «در مورد حجاب، اجبار نیست!» و امروز آخوندی که خود را «مرید» خمینی می‌داند تلویحاً می‌گوید: خمینی هرزه‌گی را مجاز دانسته بود! از ویژگی‌های آخوند «پرروئی» و زیاده‌خواهی است؛ هر چه به او بدهید باز هم دستش دراز است، چرا که مفتخواری و بالاکشیدن مال مردم در قاموس او حق الهی است. و از آنجا که فضای سیاسی کشور «حق الهی» این موجودات وحشی شده، با این فضا همان می‌کنند که در روضه‌خوانی‌ها با دیگ پلو.

ما برای آن «بانوان فرهیخته‌ای‌» که مستمعین این جانور وحشی بودند از صمیم قلب متأ‌سف‌ایم، چرا که به یک روانپریش خودفروخته اجازه دادند هر آنچه به دهان‌اش می‌آید در مورد روابط اجتماعی و انسانی بگوید، و خصوصاً صریحاً به میلیون‌ها زن در سراسر جهان اهانت کند، بدون آنکه پاسخگوی اظهارات احمقانه‌‌اش باشد. خلاصه اگر ایرادی بر خامنه‌ای رواست، آنان که خود را به دست چنین موجود وحشی و بی‌تمدنی وانهاده‌اند، رفتارشان قابل توجیه نیست.

ولی آنچه در این میانه از نظر نمی‌توان دور داشت وضعیت بی‌نهایت متزلزل حکومت اسلامی است. این شرایط به اظهارات علی خامنه‌ای ارزش هذیانات یک بیمار محتضر را می‌دهد؛ بیماری که دیگر نه کسی به سخنان‌اش گوش فراخواهد داد، و نه دیگر امیدی به درمان‌اش وجود دارد. امروز اگر قلادة علی خامنه‌ای را در مورد مسائل اجتماعی اینچنین باز کرده‌اند، فقط به این دلیل است که گروه‌های متفاوت در درون حکومت اسلامی هر یک می‌خواهند موجودیت دوبارة خود را بر خرابه‌هائی برپا کنند که پس از فروریختن نهائی «کاخ آرزوهای آخوندی» از این دوران فترت و حکومت «شترگاوپلنگ» باقی خواهد ماند. و این مطلبی است شایستة بررسی‌ جداگانه.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید25مه2011

stockalerts.tk
foxify.info
lookbyhideip.tk
othergems.tk
blink4hidenip.tk
prolinks-bypass.tk
freefacebookproxy.tk
unbloksecret.tk
proxygeek.tk
geekproxy.tk
employersproxy.tk
myschoolunblocker.tk
outofschoolproxy.tk
starcrumb.com
stockonstand.tk
longtermproxy.tk
tohidemore.info
moneybighide.info
newgojack.tk
goldinvestors.tk
hideprincesarmy.tk
fastrunhide.tk
veryfasterproxy.co.cc
goingfasterproxy.co.cc
oatmeal.tk
myproxyweb.info
luckyhold.tk
stockpicker.tk
topindex.tk
hi-proxy.info
proxymarket.tk
brokersign.tk
stockcharts.tk
proxystone.com
deckproxy.tk
stockinvestor.tk
clickhereproxy.tk
zombiefart.info
underwatching.tk
anonymousproxysites.info
quadfastsurf.tk

دروغ واقعی!

در اینکه ایران آبستن تحولات سیاسی گسترده‌ای است تردید نمی‌توان داشت؛ شرایط از هر نظر بسیار تعیین‌کننده شده، و در چنین وضعیتی در کشوری کلیدی چون ایران حاکمیت نمی‌تواند در ارتباط با تحولات جهانی خود را در تعلیق نگاه دارد. سیاست‌های جهانی به نقاط انفجاری می‌رسند، و تقابل محافل به اوج خود دست می‌یابد، طبیعی است که فضای سیاسی ایران تحت تأثیر قرار گیرد.

از یک‌سو مدودف، رئیس جمهور فدراسیون روسیه رسماً ایالات متحد را به از سرگیری «جنگ‌سرد» تهدید می‌کند،‌ و از سوی دیگر، شاهدیم که «شتراوس ـ کن»، مهرة شناخته شده‌ای در معادلات «مالی ـ سیاسی» که ریاست صندوق بین‌المللی پول را یدک می‌کشید، به دلیل تجاوز به عنف روانة سلول انفرادی در مخوف‌ترین زندان ایالات متحد می‌شود. از همه مهم‌تر، باراک اوباما که تاکنون در چارچوب «دکترین‌» ابتدائی خود در منطقة خاورمیانه و شمال آفریقا با احتیاط گام برمی‌داشت، امروز در سخنرانی خود عنوان می‌کند که از منظر دیپلماسی ایالات متحد، دیکتاتوری در جهان عرب، خاورمیانه و شمال آفریقا دیگر قابل قبول نیست! اینهمه معنائی جز این نخواهد داشت که «تقابل»‌ قدرت‌های بزرگ جهانی اینک پای به مرحله‌ای تعیین‌کننده گذاشته، و این امر در جامعة ایران بازتابی ملموس و سنگین خواهد داشت.

اگر نخواهیم مطلب امروز را به بررسی تنگناهای سیاست بین‌المللی اختصاص دهیم، با نگاهی به مسائل داخلی می‌توانیم بگوئیم که طی چند ماه گذشته، علیرغم هیاهو و شلتاق‌های پرسروصدای «محفلی»، نه باند احمدی‌نژاد ‌توانست با تکیه بر نوعی ادبیات «غیردولتی» ـ همان ادبیاتی که ملایان «جریان انحرافی» می‌خوانند ـ برای خود و همفکران‌اش مرکزیتی محوری در جامعة ایران کسب کند، و نه ادامة وضعیت گذشته و تفویض مطلق حکومت به سردمداران دستاربند و ولایت‌فقیه و مضحکه‌هائی از این دست خواهد توانست در شرایط اجتماعی فعلی ایران از نو موضوعیت و معنائی سیاسی «بزاید»! کارت‌های ولایت فقیه و انواع و اقسام حکومت‌های «پیشنهادی» اسلامی همگی بازی شده و به صراحت بگوئیم تمامی سوخته‌اند؛ چه این کارت‌ها در ید احمدی‌نژاد باشد، چه در اختیار بیت‌رهبری و اصلاح‌طلبان و «ملی ـ مذهبی‌ها».

در قلب هر دو شق «حکومتی» ـ چه باند احمدی‌نژاد و چه بیت‌رهبری ـ بن‌بست سیاسی را به صراحت مشاهده می‌کنیم. ولی شاید این دو جریان ندانند که به دلیل شرایط ویژه‌ای که خود ایجاد کرده‌اند، جریانات مشتق از آنان نیز، یعنی اصلاح‌طلبان، «ملی‌ ـ مذهبی‌ها» و «سبزها» جهت احیای حکومت اسلامی هر گونه ابتکار عمل را از دست داده‌اند. اسلام در مقام «تئوری دولتی و حکومتی»، بر خلاف شرایط اجتماعی و خوش‌باوری‌های رایج دوران «انقلاب اسلامی» دیگر واحد و یکتا و ظاهراً «شناخته شده» به شمار نمی‌آید؛ مسئله دیگر این نیست که «اسلام خوب است!» حال باید مشخص شود که «کدام اسلام خوب است؟!»

البته «شقاق» در نظریه‌پردازی، در هر زمینه‌ای می‌تواند به وجود آید، و از منظر تئوریک این امر به هیچ عنوان غیرمنتظره نیست. ولی زمانیکه پای به حیطة دین در یک جامعه می‌گذاریم، دیگر نمی‌توان با این «شقاق» برخوردی نظریه‌پردازانه داشت. دلائل نیز فراوان است. نخست اینکه برخلاف آنچه در کشورهای مسلمان‌نشین رایج شده، و مسلماً دست‌های استعماری در به راه انداختن چرخة لعنتی‌اش آنقدرها بیکار نبوده‌اند، اصولاً نظریه‌پردازی پیرامون «دین» و باورهای جامعه، خصوصاً در مقام یک ایدئولوژی سیاسی جز عوام‌فریبی نیست. چرا که جامعه نیاز دارد با معتقدات دینی خود در هر شرایطی «کنار» آید. و این عمل را فقط به این شرط انجام خواهد داد، که «کنار» آمدن با دین به معنای «کنار» آمدن با یک نظم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هم‌سان و هم‌پایه نشود. اگر چنین پیش‌شرط‌هائی در پی‌ آید، مسئلة تعدد منابع الهام دینی سریعاً پای به میدان می‌گذارد، چرا که انسان‌ها در چارچوب منافع دنیوی خود دلیلی نخواهند دید از آندسته منابع ظاهراً «اخروی‌ای» الهام بگیرند که منافع علنی‌‌شان را بازتاب نمی‌دهد. تجربة تاریخی نیز در موارد متعدد نشان داده که توده‌های مردم چنین نخواهند کرد.

این همان مشکلی است که امروز تحت عنوان اختراع ادیان و مذاهب مختلف پیرامون شیعة اثنی‌عشری در کشور به وجود آمده: «دین سبز»، «دین سیاه»، «جن‌گیری»، فقیه‌دوستی و «مردم‌سالاری»، مراجعه به آرای عمومی اسلامی و … هر کدام در چارچوب منافع گروهی و قشری خود همچون خوره به جان «دین جامعه» افتاده‌اند. در صورتیکه دین، حداقل در صحنة جوامع بشری در هزارة سوم میلادی،‌ در حاشیة روابط اجتماعی متحول می‌شود، ولی به عنوان یک بنیاد اجتماعی، همچون دیگر بنیادها مجموعه‌ای است یک‌پارچه و غیرقابل تجزیه. خلاصة کلام، امروز به صراحت می‌بینیم که ایدة برقراری یک حکومت اسلامی از پایه و اساس خیانتی به منافع گستردة توده‌های مردم در ایران بوده؛ مطمئن باشیم بنیانگذاران این «پوچ‌پردازی» مفتضحانه و ضدانسانی در محضر دادگاه تاریخ محکوم خواهند شد.

در مرحلة بعد می‌باید عنوان کنیم که علیرغم تمامی «فیلسوف‌نمائی‌ها»، نظریه‌‌پردازی در مبانی مذهبی و دینی غیرممکن است، چرا که در تمامی ادیان الهی اصل کلی «تعبد» است که در تقابل با تفکر پویا قرار گرفته. خارج از حیطة «تعبد» مشکل می‌توان اصول و فروع دین را، هر دینی که باشد، به خورد خلق‌الله داد. در نتیجه، «نظریه‌پردازی» پیرامون دین به طور کلی کاری است عبث، احمقانه و مضحک! پیرامون تعبد نمی‌توان «نظریه» ساخت، چراکه نظریه به «تفکر» نیاز دارد. دلائل دیگری نیز می‌توان ارائه داد ولی گسترش حیطة استدلال، ما را از مطلب اصلی امروز یعنی از سخنرانی باراک اوباما دور می‌کند، پس بحث را به همین مرحله خاتمه می‌دهیم و می پردازیم به اصل مطلب.

امروز باراک اوباما در سخنرانی خود به چند مسئلة بسیار مهم اشاره کرد که شاید اصلی‌ترین‌شان بازگشت اسرائیل به مرزهای 1967 باشد. بی‌بی‌سی، مورخ 29 اردیبهشت‌ماه 1390، می‌نویسد:

«آقای اوباما همچنین گفت مرزهای اسرائیل و فلسطین باید به قبل از سال 1967 برگردد.»

هیچ یک از خبرگزاری‌های جهان «انتظار» نداشت که چنین موضع‌گیری صریح و روشنی از سوی باراک اوباما پیرامون بازگشت اسرائیل به مرزهای پیش از جنگ 1967، آنهم به عنوان یک «دکترین» ایالات متحد مطرح شود. ولی در کنار اظهارات دیگر اوباما پیرامون بحران «اسرائیل ـ فلسطین» دیگر تردیدی باقی نمی‌ماند؛ آمریکا در آستانة ورود نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، موضع حمایت از جنگ‌افروزی را رها کرده و حداقل در خاورمیانة عربی به سنگر «صلح‌طلبی» پناه برده. این تغییر موضع تبعاتی خواهد داشت که یکی از مهم‌ترین‌شان ابتر شدن تلاش‌های جنگ‌افروزانة حکومت اسلامی به عنوان مهم‌ترین کارگزار جنگ‌سازان غرب در منطقه است. از این پس حکومت اسلامی مشکل می‌تواند پیرامون «نبرد با اسرائیل و آمریکا» هیاهو و خردجال به راه اندازد.

طبیعی است که محروم کردن حکومت اسلامی از مهم‌ترین ابزار مردمفریبی و «اجماع‌سازی» که همان فتح بیت‌المقدس و نابودی فرضی اسرائیل باشد، شرایط ویژه‌ای در تهران «اسلام‌زده» به وجود می‌آورد. البته هنوز می‌توان این گزینه را نیز در نظر گرفت که تا چند صباحی حکومت اسلامی همچنان با تکیه بر ساختارهائی که شبکة استعماری در اختیارش گذاشته، هم به موجودیت بی‌رمق و ایستای خود ادامه دهد، و هم باد در بادبان جنگ فرضی منطقه‌ای بیاندازد. ولی کشور ایران، نه کویت و امارات است و نه عمان. جامعة ایران، خصوصاً در شهرهای بزرگ در جوشش و تحرک است و مشکل می‌توان با یک حکومت که روزبه‌روز «غایب» و غایب‌تر خواهد شد، و دیری نخواهد گذشت که به تذبذب و لکنت‌زبان سیاسی و نظری بیافتد امور چنین جامعه‌ای را اداره نمود. ایران نیازمند یک حکومت است، و این حکومت در شرایط فعلی نمی‌تواند در دامان تشکیلات سیاسی‌ای جان بگیرد که با تکیه بر برخی استراتژی‌های بین‌المللی از سه دهة گذشته در تقابل با منافع ملی خود را بر کشور حاکم کرده. از قضای روزگار، حمایت‌های پایه‌ای ایالات متحد از «اسلامگرائی» در ایران، حمایت‌هائی که مقالات و نظریه‌سازی‌های «محققین» آمریکائی در توجیه نظری‌شان نقش بسزائی ایفا می‌کند، می‌باید در همین مقطع مورد بررسی قرار گیرد.

با این وجود، این پرسش هنوز در «دکترین» منطقه‌ای اوباما بی‌جواب باقی می‌ماند: به چه دلیل حاکمیت ایالات متحد در عمل با حمایت از گروه‌های مذهبی و دین‌فروش سعی در به ارزش‌گذاشتن نگرش‌های یک‌سویه، سکتاریست و ضدانسانی دارد، در شرایطی که سایت رادیوفردا، مورخ 29 اردیبهشت‌ماه سالجاری، از زبان آقای اوباما، برای ما ایرانیان و دیگر ملت‌های منطقه از مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر سخن می‌گوید:

«آقای اوباما تأکيد کرد که آمريکا سياست حمايت از حقوق بشر همراه با اصلاحات اقتصادی را دنبال می‌کند و بايد به مردم نشان دهد که قدرت آن‌ها بيشتراز ديکتاتورهاست و اينکه آمريکا با خشونت و سرکوب مخالف است و مردم اين کشورها حق برخورداری از ارزش‌های جهانی ِ آزادی بيان و تجمعات، حاکميت قانون و حق انتخاب رهبران‌شان را دارند.»

چه بهتر! ملت ایران از دیرباز جز این نخواسته. ولی آنان که برای ما ایرانیان نسخه‌ای جز این‌ها می‌پیچیدند و هنوز هم دست از این گستاخی و شرارت برنداشته‌اند، در کمال تعجب همگی امروز در خیمة ایالات متحد نشسته‌اند. زباله‌های فراری حکومت اسلامی، یا همان‌ها که آقای خمینی را «یدالهی» و رهبر ضدامپریالیست می‌خواندند، امروز در واشنگتن، لندن و پاریس هستند! سازمان‌های استبداددوست که از دیرباز مخالفت رسمی و به اصطلاح «عقیدتی» خود را با هر گونه «آزادی» در چارچوب مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر اعلام کرده‌اند، امروز در سایت‌هائی مورد تمجید قرار می‌گیرند که توسط سازمان‌های وابسته به دولت ایالات متحد، تحت عنوان «حمایت از دمکراسی» بر روی شبکة اینترنت به راه افتاده.

خلاصه بگوئیم، در پرتو این واقعیات بالاجبار می‌باید عقب‌نشینی استراتژیک ایالات متحد در مورد بحران «فلسطین ـ اسرائیل» را نیز به مرحلة نوینی از تحلیل رانده، آن را یک فرار به جلو تحلیل کنیم. چرا که حتی اگر نخواهیم پیرامون ایران، آقای اوباما را به دروغگوئی متهم کنیم، حداقل این را می‌باید بپذیریم که سخنان ایشان با عملکرد سازمان‌هائی که مستقیماً تحت نظارت دولت‌شان در واشنگتن فعالیت می‌کنند فاصلة بسیار زیادی دارد.

در هیچیک از سایت‌های وابسته به ایالات متحد، سخنان، نظریه‌ها و اظهارات طرفداران حکومت لائیک، دمکرات‌ها و سوسیال دمکرات‌های ایران به چشم نمی‌خورد. اگر یک غیر ایرانی و بیگانه با فضای سیاست ایران می‌خواست صرفاً با تکیه بر «سواد فارسی» محتوای سایت‌ها، روزنامه‌ها و مجلات مذکور را بشکافد، پس از مطالعة این مجموعه «خزعبلات» که تحت عنوان «ادبیات سیاسی ایران» منتشر می‌شود، به این نتیجة‌ «منطقی» دست می‌یافت، که ملت ایران جز اسلام هیچ نمی‌خواهد! حال این سوال مطرح می‌شود که این نتیجة‌ «منطقی» با آنچه چند روز پیش «محققین» فارین‌پالیسی در چارچوب منافع ایالات متحد به چاپ رسانده‌، و به صراحت آخوند را حامی اصلی منافع آمریکا معرفی کرده‌اند، چه ارتباط «منطقی‌ای» می‌تواند برقرار کند؟

به صراحت بگوئیم، آقای اوباما حداقل در مورد ایران دروغ می‌گویند. این واقعیت را هم خود ایشان می‌دانند، و هم آنان که متن سخنرانی‌های‌شان را تنظیم کرده‌اند. با این وجود، همانطور که پیشتر نیز گفتیم ایران هنوز آبستن حوادث است؛ چه آمریکا بخواهد و چه نخواهد، شرایط استراتژیک منطقه به طور کلی منقلب شده. با تکیه بر یک حکومت دست‌نشاندة واشنگتن که هنوز کارت سوختة «ضدیت با آمریکا» را در مشت می‌فشارد، و از طریق اعمال تحریم‌های اقتصادی جهت تقویت شبکة لات‌ولوت‌های حکومت اسلامی، ایالات متحد دیگر نخواهد توانست سیاست ضدایرانی‌اش را به عنوان «راهکار» به خورد ما ملت بدهد. علیرغم تمایل «پنهان» ایالات متحد به حفظ حکومت آخوند در ایران، دفتر آخوندیسم دیگر در کشورمان بسته شده. این را امروز گفتیم، تا آنان که در قفای آخوندیسم «مترقی» و «سبز» و سلطنتی و توده‌ای و مردمی و … سنگر گرفته‌اند از هم امروز بدانند، به آخر خط رسیده‌اند.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایلزواپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید20مه2011

proxyair.info
creditscorefree.tk
anonsearch.tk
unblockadmin.info
flickspeed.tk
fixcreditsurf.tk
unblockyour.info
partnergreat.tk
openbrowse.info
comparecreditcards.tk
seventunnel.tk
prostreamproxy.tk
surfbadcredit.tk
proxyexplore.info
privacyhelp.info
getnet.info
unblockmy.info
anonymousoffshore.info
unblockadmin.info
unblockyour.net
freesurf.info
anonsearch.info
strongvine.tk
anonymousoffshore.info
justbrowse.info
thebestproxyonline.info
browsesafe.info
wiredforexproxy.tk
creditscorerepair.tk
creditrepairsurf.tk
proxyonlinefree.tk
morecutting.tk
dreamcruise.tk
stockmachine.tk
lightfaster.tk
redbeans.tk
totalyfasthide.tk
sonicblast.info
repaircreditscore.tk
pointipschool.tk
arcadeproxy.info
surfdisneycruise.tk
fulltopmaximum.tk
betterjump.tk
poorbadcredit.tk
proxyloads.tk
fxproxynet.tk
cheapvpnconnections.info
newbestvpn.info
excellentvpn.info
quantumdream.info
mortageanonymity.tk
gamat.tk
cornerfriend.tk
backslash.tk
proxyport.tk
unblokfast.co.cc
bluechipsite.tk

سینه و سجاده!

مصاحبة اخیر محمود احمدی‌نژاد، رئیس دولت جمکران با شبکة دوم تلویزیون حکومت اسلامی یادآور خاطرات تلخی است؛ جوان‌ترها شاید با این خاطرات بیگانه باشند. در همین وبلاگ تلاش خواهیم داشت این خاطرة «تاریخی ـ اجتماعی» را تا حد ممکن زنده کنیم. این نوع «مصاحبه‌ها» یادآور روزگاری است که حکومتی غیرقانونی، مستبد، خودرأی و خودمحور سعی می‌کرد ناتوانی‌های‌‌اش را در پناه آنچه «پیشرفت‌های» بزرگ صنعتی و مالی و فرهنگی می‌خواند پنهان دارد. هر چند این «شیوه» از ابعادی جهانی برخوردار است، و این نوع حکومت‌ها تقریباً همیشه با تکیه بر آمار و ارقام پای به میدان «پروپاگاند» می‌گذارند، خود بیش از دیگران به پوچی این آمار و ارقام واقف‌اند. آمار و ارقامی که اینان ارائه می‌دهند، حتی در صورت صحت، بر پایة «علم آمار» از معانی و مفاهیمی برخوردار است که می‌تواند ابعاد متفاوتی به خود بگیرد؛ خلاصه تفاسیر این قماش آمار در چارچوب «علمی»‌ همیشه متفاوت و حتی متخالف باقی خواهد ماند.

با نیم‌نگاهی به شبکة تبلیغاتی دولت، یعنی سایت‌هائی که از قیچی سانسورچیان «منتخب امت» به دور مانده‌، با پروپاگاندی روبرو می‌شویم که طی دهه‌ها، در سایة تبلیغات جهانی نزد ما ملت به حساسیت‌هائی سیاسی، اگر نگوئیم «ملی و میهنی» تبدیل شده. پروپاگاند مکرر خودکفائی در زمینة تولید گندم، افزایش چندین درصدی صادرات محصولات پزشکی، اشتغال کامل حرفه‌ای جوانان، هزینه‌های کلان دولت جهت ایجاد زیرساخت‌های صنعتی در کشور، و خصوصاً از میان رفتن «مشکل مسکن» در سال‌های آتی! این پیام آخری را بهتر از دیگر چاخان‌ها در سخنان اخیر آقای احمدی‌نژاد می‌شنویم! جالب اینجاست که تمامی این «شعارها» را می‌توان در صفحة نخست خبرگزاری دولتی ایرنا، مورخ 26 اردیبهشت‌ماه 1390 مشاهده کرد! نوعی «دکان» دونبش جهت فروش «دولت!»

در زمینه‌های کشاورزی، صنایع و زیرساخت‌ها در این مقطع سخن نخواهیم گفت، چرا که کار به درازا می‌کشد. ولی شاهدیم که شهرهای بزرگ جهان از قبیل نیویورک، لندن، پاریس و برلن علیرغم تمامی سیاست‌های اعمال شده و هزینه‌های کلانی که ثروتمندترین دولت‌های جهان در این راه صرف کرده‌اند، هنوز در دامان بحران مزمن مسکن دست و پا می‌زنند. در چنین شرایطی مشکل می‌توان پذیرفت که ایران بتواند بر این مشکل فائق آید، خصوصاً تحت نظارت حاکمیتی که تنها راه حفظ موجودیت‌اش را اعمال سانسور، سرکوب و تارومار کردن مخالفان و به زیرپای گذاشتن حقوق انسانی ملت ایران می‌بیند. خلاصه کنیم این نوع تبلیغات حتی اگر صرفاً از منظر سیاست‌پیشگی اعمال شود، دیگر حیرت‌آور و تأسف‌بار هم نمی‌تواند تلقی شود؛ صراحتاً کار را به مسخرگی و مضحکه می‌کشاند.

سخنان محمود احمدی‌نژاد در برابر دوربین شبکة دوم، و شرح جزئیات پیشرفت‌های «اخیر» کشور بر سایت خبرگزاری «ایرنا»، نویسنده را بی‌اختیار به یاد اظهارات امیرعباس هویدا، نخست وزیر ابدمدت محمدرضا شاه ‌انداخت. در همان روزها که نارضایتی و خشم ملت ایران از سیاست‌های استبدادی حکومت کودتای 28 مرداد، کشور را به بشکة باروت تبدیل ‌‌کرده بود، امیرعباس هویدا بجای ‌یافتن مفری جهت خروج جامعه از بن‌بست‌ سیاسی و اجتماعی، با همان عصا و پیپ و کلاه حصیری، و خصوصاً گل «ارکیدة» معروف‌اش، در کویر لوت ایستاده بود و می‌گفت، «اگر اراده کنیم، در کویر باران می‌بارانیم!»

فردای همان روز، هویدا در مجلس رستاخیزی فریاد می‌زد: «ما آنقدر پول داریم که نمی‌دانیم با آن چه کنیم!» این سخنان در شرایطی بر زبان ملیجک دربار پهلوی‌ها جاری می‌شد که هزاران ایرانی در حلبی‌آبادها و بیغوله‌های مخروبه می‌زیستند. در جامعه‌ای این سخنان را می‌شنیدیم که در جوار کوره‌های آجرپزی در جنوب «پایتخت»، کودکان این سرزمین را به فروش می‌رساندند! کودکانی که جهت کار و بهره‌کشی جنسی از دهات خراسان ‌‌خریداری شده بودند. این است واقعیات یک حاکمیت مستبد، خودفروخته و استعماری. آقای احمدی‌نژاد! شما و دوستان‌تان فکر می‌کنید چقدر با سرنوشت‌ هویداها فاصله دارید، ‌ شما که حاضر نیستید خود را با امثال هویدا طاق بزنید؟

بله، حق با شماست! هویدا سر بر سینة‌ «هایده» می‌گذاشت و «وهاب! وهاب!» می‌خواند، در صورتیکه شما سر بر سجاده می‌کوبید و «حیدر‍! حیدر!» می‌کنید. هر کس سجادة خودش را دارد. ولی ملت ایران برای این اداواطوارها ارزشی قائل است؟ در هنگامة حساب‌رسی «وهاب» هویدا به دادش رسید؟ خیر! قول می‌دهیم که حیدر شما نیز در آن هنگامه «غایب» باشد. ملت‌ها دروغگو را می‌بینند، و دروغگوئی نه در قاموس وهاب‌ها ارزش است و نه در نگرش حیدرها؛ دروغگو هیچ نیست جز دروغگو، و شما همچون اسلاف‌تان یک دروغگو هستید.

ملت ایران بر سر منابع عظیم نفت و گازطبیعی نشسته، منابعی که شرکت‌های خارجی از آن‌ همه ساله صدها میلیاردها دلار درآمد مستقیم و یا غیرمستقیم کسب می‌کنند؛ عایدی ما ملت از این منابع چیست؟ ما که جز اراجیف «اسلام‌فروشی» و پز و ژست‌ دولت شما که آمار و ارقام کشکی به ناف‌‌مان می‌بندد هیچ ندیده‌ایم. در حکومت اسلامی که با ادعای گزافة تشکیل حکومت جهانی عدل اسلامی تشکیل شده، پس از 33 سال هیاهو و شعبده و صحنه‌آرائی، امروز با پدیده‌ای روبرو می‌شویم به نام «پزشکان فقیر!» شما که ادعا می‌کنید مردم این مملکت در رفاه و آسایش زندگی می‌کنند نمی‌دانید در همان شهر تهران پزشکانی هستند که زیر همان خط فقری زندگی می‌کنند که دولت شما تعیین کرده؟ پس این آمار و ارقام فریبنده را برای چه کسی نقل می‌کنید؟ اینگونه برخورد با مسائل اجتماعی چه معنائی جز بی‌توجهی به نیازهای واقعی یک ملت می‌تواند داشته باشد؟

ما انتظار نداریم که احمدی‌نژادها، خاتمی‌ها، خامنه‌ای‌ها و دیگر دست‌اندرکاران کودتای ننگین و ضد ایرانی‌ای که «انقلاب اسلامی» می‌خوانند از ادااطوارشان دست بردارند. ما نه اینهمه خام‌ایم، و نه اینگونه خوش‌خیال. ولی به جنابعالی بگوئیم، آ‌نکه از این قافله جدا شده میرحسین موسوی جلاد نیست، مهاجرانی حرمسرادار و جنایتکار هم نیست. این ملت ایران است که این قافلة نفرت را رها کرده. ملتی که اگر زنجیر استعمار را بگسلد، شما و موسوی و شرکاء، هنگام دروغ‌بافی و «چسی» ‌آمدن‌ها‌ و «حق‌طلبی‌» خشتک‌تان را زرد می‌کنید.

مطمئن باشید! تا روزی که میهن‌دوستان زنده‌اند اجازه نخواهند داد دولت مستعجل جنابعالی با امثال موسوی و کروبی و خاتمی و دیگر مرده‌شویان جایگزین شود. این را از ما داشته باشید که راه فرار بروی‌تان بسته است. به شیوه‌ای برخورد کنید که بتوانید جوابگوی آن در میعادهای آینده باشید.

تا کی می‌خواهید در سنگری که استعمار برای حکومت اسلامی‌‌تان تعبیه کرده پناه بگیرید؟ استعمارگران برای چپاول ملت ایران به شما خدمت‌ها کردند. دیدید که در خیمه‌شب‌بازی‌های 22 خرداد 1389، حتی اوپوزیسیون این حکومت «شترگاوپلنگ» را هم «اسلامی» کردند تا همکاران جنایتکارتان در جایگاه «مخالف» بنشینند! حتماً خیال‌تان راحت است که اگر آب از آب تکان خورد، آنچه «جریان فتنه» می‌خوانید و خودتان به راه انداخته‌اید هوای‌تان را خواهد داشت! ولی کور خوانده‌اید؛ با این یابوی لنگ نمی‌توان به دوردست‌ها تاخت.

به هویدای عزیزتر از جان‌تان بازگردیم که ظاهراً شیوة‌ حکومت‌اش اینچنین فراگیر و واگیردار شده. ایشان چند ماه پس از آن اظهارات مشعشعانه، زمانیکه دولت جیمی‌کارتر در واشنگتن، مهرة مورد نظرش، جمشید آموزگار را به نخست‌وزیری برگزید، آلو در دهان‌ انداخت و در سنگر ولینعمت به وزارت دربار نشست. نخست وزیر جدید دیگر نه وعدة «باران در کویر» می‌داد، و نه لاف از خزانة‌ پر زر دولت می‌زد. آموزگار سر خر را کج کرده، فرمان تعلیق استخدام در ادارات دولتی را به دلیل نبود بودجه «صادر» نمود! دولت آموزگار که در آن دوره با بحران مسکن، بیکاری مزمن، افزایش نارضایتی عمومی و … روبرو شده بود، با این عمل که در واقع 80 درصد نیروی کار را با حقوق‌های «بخورنمیر» به پشت میزهای لکنتی ادارات می‌فرستاد، به دست خود زمینه‌ساز انفجار سیاسی و اجتماعی شد.

چند صباح بعد همین آموزگار، پس از اجرای آن تصمیمات «سرنوشت‌ساز» و ناراضی‌تراش، در برابر دوربین همان تلویزیون‌هائی که امروز شما در مقابل‌شان «لاف» می‌زنید، و دیروز هویدا در آن‌ها زل می‌زد و از «پر پولی» می‌نالید، راه جدیدی برای مبارزه با گرانی نیز «کشف» کرد! بله، ایشان جهت مقابله با «بحران» گرانی پرتقال شب عید، به خانواده‌های «محترم» توصیه فرمودند، « اگر گران است نخرید؛ نخرید تا ارزان شود!» این بود صورتبندی «انقلابی» آقای آموزگار. ایشان قبل از آنکه شاش امام‌تان کف کند، «انقلاب اسلامی»، یا همان فرستادن خلق‌الله به دنبال نخودسیاه را در کشور باب کردند.

خلاصه کنیم، اگر با گزافه گوئی‌های هویدا نه در کویر لوت باران بارید، و نه ملت ایران از آنهمه «پولی» که ایشان در «صندوقچه‌اش» داشت نصیبی برد، «بحران پرتقال» شب عید و نارضایتی روزافزون از استبداد و سانسور و سرکوب، دست در دست سیاست‌های «موافق و همراه» خارجی کار سلطنت را همانطور که دیدیم تمام کرد. به این ترتیب تبلیغات دولت هویدا از صفحة تاریخ کشور حذف شد، ولی «بحران پرتقال» ماند و ملت ایران، در برابر حکومت اسلامی‌ای که خود زائده‌ای است بر پیکر بحرانی گسترده‌تر و فراگیرتر!

اینک خطوط استراتژیک سیاست‌های جهانی در هم می‌شکند؛ دولت اسرائیل، متحد اصلی «انقلاب اسلامی» در بن‌بست افتاده، و سقوط «مرد اول» صندوق بین‌المللی پول در شهر نیویورک، آنهم به جرم تجاوز جنسی و ضرب‌وشتم خدمتکار هتل، فقط قسمت عیان این کوه یخ است. شما بهتر می‌دانید که جانورانی از قماش «اشتروس کان» اگر صدها آدم بکشند احدی به حقوق «حقه‌‌شان» تعدی نخواهد کرد، حال ببینید چه پیش آمده که این «جنایتکار برگزیده» را با کت‌وشلوار 35 هزار دلاری‌اش در هارلم به گوشة زندان انداخته‌اند.

«خالی‌بندی‌ها» و هارت‌وپورت‌های تبلیغاتی را بهتر است کنار بگذارید. زمانیکه سیاست‌ها بچرخد، همان سیاست‌هائی که طی 33 سال گذشته بر امواج‌اش سوار شدید و از ناکجاآباد خود را به کاخ ‌ریاست جمهوری «اسلامی» رساندید، دیگر مجالی برای قمپزهای توخالی باقی نمی‌ماند. نه آمار وارقام‌ نجات‌تان خواهد داد، و نه حیدرها. شما می‌مانید در برابر همان‌هائی که با همین آمار و ارقام، 33 سال در بارگاه چپاولگران بین‌المللی زمینه‌ساز سرکوب‌شان بودید. این مختصر را نه به دلیل ارادت به سرکار، که فقط به دلیل ارادت به ملت ایران گفتیم، ملتی که دیر یا زود در مورد این «انقلاب» و سردمداران جنایتکار آن تصمیم نهائی را خواهد گرفت.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید17مه2011

proxytree.tk
cariproxy.tk
dietreview.tk
publictraining.info
adminproxy.info
creditcardquote.tk
proxyrating.info
surfplushide.tk
fixmortgage.tk
powergenerateproxy.tk
accessforexnow.co.cc
overknocker.tk
linkblock.info
modifmyproxy.tk
collegereview.tk
starcrumb.com
farawaysurf.tk
leomaskman.info
safeagentrox.info
surfdental.tk
smartcloak.info
ellfina.tk
laborsurfer.tk
freedomhideproxed.tk
mortgagequote.tk
bypass-firewalls.info
towerproxy.tk
accesstheinternet.info
sensegived.tk
surflawyers.tk
blackbrick.tk
railproxy.tk
surfspeedyloans.tk
freeproxy24.info
segerproxy.tk
feilongzaitian.com
secureproxy.ch
hiddenbrowse.com
freeunblocksite.com
privacyaccount.info
getvpn.info
cyberbay.info
proxcom.co.tv
bestbuyvpn.info
rockmoon.tk
hiprofitforex.tk
virginworks.info
surfattorneys.tk
memorableproxy.tk
gorgo.tk
reviewcolleges.tk
speedyblast.tk
proxy-online.net
berlands.info
rankhighly.tk

آخوندپالیسی

در وبلاگ امروز دو مطلب را مورد نظر قرار می‌دهیم. نخست نگاهی خواهیم داشت به بررسی «فارین پالیسی» از مصاف احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای. سپس ضمن بررسی سیاست خارجی ایالات متحد در برابر پدیده‌ای به نام «تروریسم اسلامی»، سعی بر ارائة تنگناها و گزینه‌های واشنگتن خواهیم داشت، در برخورد با آنچه رسانه‌های غرب از آن به عنوان «اسلامگرائی» یاد می‌کنند. پس ابتدا به سراغ «فارین پالیسی» برویم.

نشریة معروف «فارین پالیسی» که مواضع هیئت حاکمة ایالات متحد را در چارچوبی «علمی‌نما» و ظاهراً «آکادمیک» منعکس می‌کند، این هفته دست به بررسی بحران قدرت در قلب حکومت اسلامی زده. زمینة اصلی تحلیل ما بخشی از این بررسی است که سایت «رادیوفردا»، مورخ 22 اردیبهشت‌ماه 1390، آن را به فارسی برگردانده.

آرامش و عبده،‌ دو «پژوهشگر» بنیاد «سنچری» این مطلب را تهیه کرده‌اند و ما فقط به بررسی شتابزدة آن اکتفا می‌کنیم. در واقع مهم‌ترین مطلب این «پژوهش» اشاره به این اصل کلی است که حکومت روحانی جماعت در ایران به نفع غرب است:

«شايد اين برخلاف انتظار و فرضيه‌های موجود باشد ولی بقای آيت‌الله خامنه‌ای و تسلط تشکيلات روحانيت در حکومت ايران به نفع غرب است.»

اتفاقاً به هیچ عنوان برخلاف «انتظار» نیست. ما از دیرباز، بدون آنکه حقوق‌های چندده‌هزاردلاری به حساب‌مان واریز شود این مسئله را در مطالب متعدد عنوان کرده بودیم که، در شرایط فعلی، غرب دست از آخوند نخواهد شست. ولی مهم این است که اینک «پژوهشگران» نشریة به اصطلاح «معتبر» فارین پالیسی این امر را به عنوان سیاست هیئت حاکمة کنونی ایالات متحد مطرح می‌کنند. حال ببینیم زمانیکه این هیئت حاکمه که ادعای طرفداری‌اش از «دمکراسی» گوش فلک را کرده، با زبانی «الکن» و «علمی‌نما» حمایت سیاسی خود را از حکومت روحانیون بر جامعة ایران «علنی» می‌کند، بازتاب اعلام چنین موضع مسخره‌ای در فضای سیاست جهانی و خصوصاً در داخل مرزهای ایران چه خواهد بود؟

ولی شاید بهتر است کمی هم در این میان ریشه‌یابی کنیم. چرا که اگر در زمینة همکاری آمریکا با اسلامگرائی، از همراهی‌‌های «حیاتی» ارتش شاهنشاهی با اسلامگرایان «صدرانقلاب» در بررسی‌های سیاسی‌ «فاکتور» بگیریم، حداقل می‌باید بپذیریم که پس از آغاز خیمه‌شب‌بازی‌های ملاممد خاتمی، ایالات متحد و شرکای‌اش در اروپای غربی و آسیا عملاً در کنار آخوندها نشستند. حمایت علنی واشنگتن از پدیدة مفتضح وانسان ستیزی به نام «جنبش سبز» هیچ نیست، جز حمایت مستقیم از آخوند. تمام کسانیکه به نحوی از انحاء خود را در رأس این به اصطلاح «جنبش آزادیخواهانه» جا زده‌اند از جمله نخستین و مهم‌ترین همکاران روح‌الله خمینی و دارودستة آدمکشان «صدرانقلاب‌اند!»

در این مجال، جائی برای پرسش و پاسخ نیست؛ زمانیکه ایالات متحد دیگر نمی‌توانست با زدن نعل‌وارونه و «دشمن‌» نمایاندن حکومت اسلامی زمینة سرکوب ملت ایران و توجیه یک حکومت ضدبشری را فراهم آورد، بحران سیاسی به قلب حکومت ملایان نفوذ کرد و جواب واشنگتن به این معضل همان بود که دیدیم: خیمه‌شب‌بازی خاتمی، و سپس بحران‌سازی «جنبش سبز»! اینهمه برای آنکه ما ایرانیان قبول کنیم که مشتی آخوند و بچه‌آخوند خودفروخته که دست‌های‌شان تا به آرنج به خون ملت ایران آغشته است، ‌ اینک دگردیسی یافته و طرفدار دمکراسی شده‌اند، و فقط به دلیل همین دگردیسی است که واشنگتن از اینان حمایت می‌کند! جالب اینکه در مقالة «فارین پالیسی» دقیقاً همین خط «خررنگ‌کن» به نحو دیگری توسط سازمان سیا ترسیم می‌شود. حضرات می‌گویند اگر روحانی حکومت نکند، نظامیان زمام امور را به دست می‌گیرند و اوضاع بدتر می‌شود:

«گزينه ديگر [حکومت غیرروحانیون] يک حاکميت به شدت نظامی شده خواهد بود که کنترل آن به دست سپاه پاسداران می‌افتد و اين حالت بسيار بدتر از شرايط موجود است.»

عبارت «به شدت نظامی شده» را داشته باشید تا برسیم به اوضاع آمریکای لاتین که در آن بدون استثناء حکومت‌های نظامی و «به شدت نظامی» از حمایت آمریکا برخوردارند. بله، شبکة تبلیغاتی عموسام همیشه جای شکرش را برای ملت‌ها باقی می‌گذارد؛ بین «بد» و «بدتر» اینان همیشه حامیان «بد» هستند! حال آنکه «بد» در واقع از «بدتر» به مراتب بدتر است! ولی باید پرسید، به چه دلیل «نظامی‌تر» شدن حکومت اسلامی امروز منافع غرب ‌را به خطر می‌اندازد؟ مگر حکومت‌های فعلی در منطقه، و حتی در ایران «اسلامی» تا به حال نظامی نبوده‌اند؟ روزی که صدها چماق‌کش «حزب‌الله» با حمایت شبکة لات‌های ساواک و ارتش شاهنشاهی، ملت ایران را در خیابان‌ها سرکوب می‌کردند، نام این حکومت چه بوده؟ حتماً «حکومت اسلامی و مردمی»؟! چه شده که امروز «نظامی‌» شدن حکومت در ایران اسلام‌زده برای غرب خطرناک شده؟ نظامیان جمکران چه خطری برای پایتخت‌های غربی دارند که ما طی 33 سال از آن هیچ نشانه‌ای ندیدیم؟

د‌هه‌هاست که نظامیان بر ترکیه، پاکستان، مصر، و … و خصوصاً بر همین لیبی رسماً حکومت می‌کنند،‌ هیچگاه نشنیدیم که واشنگتن از حکومت «نظامیان» بهراسد! پس می‌باید قبول کرد در پس پردة این بساطی که «نظامی‌گری» لقب گرفته، ‌ مسائل دیگری نهفته که اینچنین آب به لانة مورچگان انداخته.

امروز ملت ایران تحت سلطة یک حکومت روحانی‌نما، و مشتی اوباش و لات‌ولوت در چارچوب سیاست‌های استراتژیک غرب اداره می‌شود؛ ثروت‌های‌اش به چپاول می‌رود؛ سرمایه‌های مادی و معنوی‌اش به همراه نخبگان واقعی‌ ایران به مراکز مالی و بانک‌ها و بنیادهای پژوهشی غرب ارسال می‌شود؛ و همین غرب ادعا دارد که اگر آقای احمدی‌نژاد قدرت بگیرد، خیلی خطرناک خواهد شد! باید پرسید، خطر برای کیست؟ با این مقدمه فقط می‌توان چنین نتیجه گرفت که منافع ملت ایران با شما اشتراکی ندارد، آنچه برای شما خطرناک است الزاماً برای ملت ایران نمی‌تواند خطر به شمار آید. خلاصه بگوئیم، وضعیت کشور برای ایرانیان بدتر از امروز مشکل می‌تواند پیش‌بینی شود؛ مگر اینکه بخواهید ملت ایران را به بمب و موشک ببندید، و این گزینه نیز به دلیل همسایگی ایران با روسیه فعلاً روی میز مذاکرات قرار نگرفته! در غیراینصورت سال‌ها پیش بجای تلف کردن نیروی انسانی و وقت و «دلار»، بجای حمله به کوه‌وکمرهای افغانستان به تهران حمله کرده بودید، از کشته پشته می‌ساختید؛ و البته اینبار نیز فقط به دلیل حمایت‌ از دمکراسی!

اینکه امروز نشریة «معتبر» هیئت حاکمة ایالات متحد، ادامة حکومت ملا بر ملت ایران را توصیه می‌کند، فقط به این دلیل است که در شرایط فعلی نمی‌توانند ایران را همچون لیبی و عراق و افغانستان به موشک ببندند؛ در نتیجه، «پشک» علی خامنه‌ای و مکارم شیرازی و ملاممد خاتمی را سرمة چشم کرده و آنرا برای ما ملت تجویز می‌کنند. ولی شاید بهتر باشد که هیئت حاکمة ایالات متحد به همان «پشک‌هائی» که در بحران‌ اصلاحات و جنبش سبز از دهان «روحانیت» جمع کرده و به دانشگاه‌ها و مؤسسات آمریکا فرستاده با دقت بیشتری نگاه کند. مسیر حرکت تاریخی ملت ایران آن نیست که «متخصصان» فارین‌پالیسی «توصیه» و یا ترسیم می‌کنند. اگر زیاده از حد به دامان علی خامنه‌ای و دیگر روحانیون دخیل ببندید، نه تنها پشکل امثال حاج‌فرج و پاسدار اکبر که نهایت امر «کمیز» سیدعلی و ملاممد را هم می‌باید زیر زبان‌تان گذاشته عمری مزمزه کنید. اگر آمریکا «برچسب» حمایت از حکومت اسلامی را در ایران بر پیشانی بگذارد،‌ این لکة ننگ هرگز از چهرة عموسام پاک نخواهد شد.

حال که به «چهرة» عموسام رسیدیم، نگاهی داشته باشیم به گیسوان «شبق‌فام‌» حضرت‌اش در پرتو تغییرات منطقه‌ای؛ خصوصاً زمانیکه دیگر به قول باراک اوباما، «بن‌لادن مرده!» البته این واقعه خصوصاً زمانیکه به صورت رسمی ده سال پس از وقوع اعلام می‌شود، فقط «مرگ» بن لادن نیست! به قول معروف « این «تو بمیری، دیگه از اون تو بمیری‌ها نیس!» در شرایط استراتژیک نوین، «مرگ» بن‌لادن به مفهوم حذف دیپلماتیک دو کشور عربستان سعودی و پاکستان در داده‌هائی است که سیاست‌های اعمال شده توسط ارتش آمریکا در پروسة اشغال افغانستان و عراق را شامل می‌شود. از طرف دیگر، «مرگ» بن‌لادن، همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم، در کشور ایران به معنای فروپاشی مجسمة حماقتی است به نام «ولایت فقیه». دقیقاً به همین دلیل است که می‌بینیم ورق‌پارة فارین‌پالیسی برای ملاجماعت در کشور ایران ماتم گرفته و سینة «حسینی» می‌زند. البته مطلب پیچیده‌ است؛ سعی می‌کنیم ساده‌ترش کنیم. در نتیجه به آئینة تاریخ جهان می‌نگریم.

فلسفة وجودی کشوری به نام پاکستان از روزی شکل گرفت که استعمار انگلستان در آسیای مرکزی، جهت قطع ارتباط زمینی بین «انقلاب هند» و اتحاد شوروی سابق نیازمند بحرانی به نام کشمیر اسلامی شد. کشمیر منطقه‌ای است مسلمان‌نشین، و از شواهد و قرائن چنین برمی‌آید که تمامی هم و غم اقوام ساکن این سرزمین گویا الحاق به کشور «خوشبخت» پاکستان باشد! ولی با نیم‌نگاهی به نقشة جغرافیا درمی‌یابیم که طی دوران حاکمیت بلشویک‌ها در مسکو، اگر انقلاب هند می‌توانست از طریق قزاقستان به سرزمین‌های اتحاد شوروی متصل شود، نقشة استراتژیک آسیای مرکزی و جنوبی، حداقل تا آنجا که به منافع لندن مربوط می‌شد بکلی فرو می‌پاشید. به همین دلیل آژانس‌های انگلیس در منطقة مسلمان‌نشین غرب هندوستان فردی به نام محمدعلی جناح را علم کردند تا به قول خودشان «پاک‌ها» از «نجس‌ها» جدا شوند.

ولی پس از انقلاب چین، بار دیگر مسئلة خطر امتداد محدودة نفوذ شوروی سابق به سرزمین‌های جنوب مسئله‌ساز شد؛ اینبار در قالب همکاری‌های احتمالی پکن و مسکو! و در واقع به همین دلیل بود که آمریکا، ‌ و به طور کلی پایتخت‌های اروپا از وقوع جنگ‌های کره و ویتنام حمایت گسترده‌ای صورت دادند، هر چند در هر دو جنگ بازندة اصلی «اعلام» شدند. این جنگ‌ها در عمل فرصتی ایجاد کرد تا با انزوای بیشتر اتحاد شوروی، پکن را به سوی غرب، یا بهتر بگوئیم، به سوی محافل غربی که در پاکستان و دیگر کشورهای منطقه حکومت می‌کردند برانند. سفر چند روزه و «پرهیاهوی» شهبانوی ایران به پکن به همراه امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر وقت، و «استقبال» افسانه‌ای مائوئیست‌ها از اینان و همچنین حضور ورزشکاران چین در مسابقات آسیائی تهران در عمل «دنبالیچه‌ای» بود بر روند کشاندن پکن به سوی محافل وابسته به غرب. باید اذعان کنیم که این برنامه با موفقیت کامل به مورد اجرا درآمد، و آنچه امروز «معجزة» اقتصادی چین می‌خوانند در عمل میوة نکبت‌بار همین سیاست سرکوبگر است.

اما پس از جنگ ویتنام مسئلة جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی در مناطق آسیای مرکزی معضل بزرگی ایجاد کرد. تهدیدات مستقیم مسکو بر علیه دولت‌های دست‌نشانده در اسلام‌آباد که از دورة خروشچف آغاز شد، در سال‌های پایانی جنگ ویتنام ابعاد نگران‌کننده‌ای یافت و غرب را به هراس افکند. با این وجود، جهت برخورد با این معضلات، غرب جز تکیه بر چین مائوئیست و چند دولت پوشالی و دست‌نشانده از قماش آریامهر و آ‌تاترکی‌‌های ترکیه و شیخک‌‌های کویت و عربستان چیزی در چنته نداشت. اینجا بود که مسئله‌ای به نام «اسلام سیاسی» پای به معادلات منطقه گذاشت. و برخلاف آنچه خوش‌خیال‌ها به هم بافته‌اند، مسئله به هیچ عنوان ارتباطی با تمایلات حق‌طلبانة ملت‌ها نداشته و ندارد. مسئله این بود که چگونه در برابر نفوذ شوروی سدی غیرقابل عبور در منطقه ایجاد کنند. این سد سکندر ایجاد شد و همانطور که دیدیم بر تاریخچة بلشویسم نیز نقطة پایان گذاشت.

ولی در پایان کار، یعنی زمانیکه دیگر اتحاد شوروی وجود خارجی نداشت، نه تنها مشکل غرب «حل» نشده بود، که نابودی بلشویسم شاخی به نام «فدراسیون روسیه» را هم در جیب پایتخت‌های غرب گذاشت! جهت خروج از همین بن‌بست بود که با ادامة اسلامگرائی، غرب بساط «بن‌لادن» و «ملاعمر» را علم کرد. این بساط تنها راه جهت حفظ برتری بر مسکو، دهلی‌نو و پکن در منطقة آسیای مرکزی تلقی می‌شد. جریان بن‌لادن از دو کانال «سنتی» که از دیرباز ایجاد شده بود مورد حمایت غرب قرار می‌گرفت. کانال نخست «مالی» بود، و از طریق تزریق دلارهای نفتی در شبکة «تسلیحاتی ـ صنعتی»، پایتخت‌های غرب می‌توانستند به هزینة کشورهای صادرکنندة نفت، گردان‌هائی در افغانستان و پاکستان جهت رویاروئی با نفوذ «فدراسیون روسیه» در آسیای مرکزی سازماندهی ‌کنند. این شبکه همان بود که طی دوران «جنگ مقدس» در افغانستان فعال شده بود. شبکة دیگر، که آنهم «سنتی»‌ و مربوط به دوران جنگ سرد می‌شد، به حمایت‌های پشت‌ جبهة حکومت اسلامی از سیاست‌های واشنگتن در دیگر کشورهای مسلمان‌نشین مربوط بود.

در این چارچوب تهران «اسلام‌زده» می‌بایست با حمایت از اوباش وابسته به آمریکا در دیگر مناطق مسلمان‌نشین، هم زمینة صادرات و واردات موادمخدر، سلاح و برده را برای شبکة بن‌لادن فراهم آورد، و هم با تکیه بر مضحکه‌ای به نام «انقلاب اسلامی» به توجیه مواضع مورد نظر غرب در منطقه، تحت عنوان «مواضع انقلابی» و خصوصاً «دینی» در اذهان خوش‌باورها دامن زند. کار این شبکه، که یکی از مهم‌ترین عناصر آن به نام علی‌اکبر ولایتی اینک مشاور مقام معظم در امور بین‌المللی است، چنان بالا گرفت که در برخی کشورها، از جمله در انگلستان و کانادا، گروه‌های اوباش تحت نظارت دولت‌های مرکزی از مهاجران مسلمان مالیاتی تحت عنوان «مالیات جهاد» دریافت می‌کردند! برکناری مفتضحانة منوچهر متکی که ما از آن تحت عنوان فروپاشی «آفریکن کانکشن» سخن گفتیم، در عمل شبکة جنایتکاری را که علی‌اکبر ولایتی پایه‌ریزی کرده بود در هم ریخت.

اینک که شبکة جنایتکار ولایتی از میان رفته و عناصر وابسته به آن یک به یک حذف می‌شوند، ایالات متحد دیگر امیدی به ادامة همکاری با اراذل حکومت اسلامی نمی‌تواند داشته باشد، به همین دلیل سعی دارد که از طریق تحمیل شخصیت‌های «روحانی» به ملت ایران حداقل شبکة «پلیسی ـ امنیتی» دوران جنگ‌سرد را دست نخورده نگاه دارد؛ و این بود دلیل «مخالفت» مقام معظم با جابجائی مصلحی که ابتدا در «رادیوفردا» مطرح شد! از طرف دیگر، حمایت‌های جانانة فرماندهان «سپاه» از ولی‌فقیه نیز دلیلی جز آنچه مطرح کردیم نخواهد داشت، اینان خود را در خطر می‌بینند، چرا که دیگر قادر به خدمت به ارباب نیستند. جالب اینکه این صحنه با سکوت کامل اصلاح‌طلبان، «ملی ـ مذهبی‌ها» و سبزها توأم شده! اینهمه اگر نخواهیم از حمایت‌های مستقیم «فارین پالیسی» از «روحانیون» سخن بگوئیم.

بله،‌ به قول اوباما «بن‌لادن مرده!» در نتیجه، این شبکة هولناک و انسان‌ستیز که توسط جانیان حرفه‌ای سازمان‌های اطلاعاتی غرب پایه‌ریزی شده بود می‌باید از فرق سر تا نوک پنجة پای خود را با مسائل جدید منطقه‌ای هماهنگ نماید، به همین دلیل عقب‌نشینی سیاست‌های سنتی و ضدمسکو که در پاکستان «رسم سیاستگزاری» به شمار می‌رود، امروز الزامی شده، و آقای زرداری، رئیس جمهور این کشور به مدت 4 روز برای دیدار به مسکو تشریف برده‌اند. تقارن زمانی این سفر با «قتل رسانه‌ای» بن‌لادن به هیچ عنوان اتفاقی نیست.

کشور ایران همانطور که می‌بینیم در قلب این تحولات قرار گرفته. با عقب‌نشستن پاکستان از سیاست‌های «ضد مسکو»، حمایت‌های اسلام‌آباد از طالبان در افغانستان می‌باید به نقطة پایانی خود برسد. به عبارت دیگر، طالبانیسم در افغانستان که تا به حال به دستور واشنگتن و از طریق کمک مالی عربستان و دیگر شیخ‌نشین‌ها عملیاتی شده بود، می‌باید سقوط کند. به این معنا که غرب جهت «هزینه» کردن درآمدهای نفتی کشورهای نفتخیز منطقه می‌باید راه دیگری بیابد. جالب اینکه راه جدید می‌باید الزاماً از تلاقی با منافع مالی و نفتی مسکو نیز اجتناب کند! ولی اتخاذ «راه جدید» ـ این راه هر چه باشد تفاوتی نخواهد کرد ـ به صورتی غیرقابل ترمیم انزوای هر چه بیشتر عربستان و شیخ‌نشین‌ها را نیز در میان کشورهای خاورمیانه به همراه خواهد داشت. چرا که اینان طی دهه‌های اخیر از طریق تزریق دلارهای نفتی برای خود تکیه‌گاه منطقه‌ای تأمین می‌کرده‌اند. اینجاست که به دلائل برخوردهای «جنگاورانة» اخیر حکومت اسلامی با سیاست‌های شیخ‌نشین‌ها پی می‌بریم! خلاصه بگوئیم، هر دو گروه تلاش دارند با فرار به جلو، موجودیت سیاسی فعلی خود را به نوعی «توجیه منطقه‌ای» در چارچوب منافع غرب تبدیل کنند، هر چند در شرایط فعلی این عمل غیرممکن بنماید.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

فیلترشکن‌های جدید13مه2011

frontlinerproxy.tk
rivios.tk
binaryproxyoptions.tk
dogdogways.tk
traderonline.tk
californproxy.tk
solidmarketproxy.tk
surfclinic.tk
unblokwebtrak.co.cc
investorbig.com
themobileforex.tk
surfresort.tk
dragonsurf.info
epicsurf.info
foxysurf.tk
hotsurfers.tk
freevpnfree.info
quantumcode.info
mailproxyanonymous.info
brokersbreakup.tk
home—refinance.info
fastorca.tk
spreadsurf.tk
bodywish.tk
materviewunblok.co.cc
theforexproxy.tk
speedprox.co.cc
valueproxy.tk
tunnel-unblocker.info
surfdish.tk
glitteryproxy.tk
highwayham.info
arimba.info
imperturbable.tk
redbearproxy.tk
filterwipe.tk
redfilterproxy.info
filteringcontentproxy.info
extrahide.tk
renewhideip.tk
just-proxy.tk
hidecloud.tk
opentoproxy.tk
getthisallforfreenow5.tk
proxystay.tk
houseproxy.tk
online-school.tk
iwebfilteringproxy.info
filterlesscontent.info
proxyaccessweb.tk

خزان و خفقان!

ظاهراً «بهار» آشتی‌کنان احمدی‌نژاد با رهبری خیلی زود به «خزان» تبدیل شد، خزانی که خفقان رهبری را نیز به همراه خواهد آورد. همانطور که شاهدیم، عکس‌العمل باند احمدی‌نژاد در برابر جفتک‌اندازی‌های مقام معظم و «سرپاسداران» و لات‌ولوت‌های وابسته به بیت‌رهبری سریعاً از امواج توفندة «سیاست» داخلی جمکران سر بر آورد. در شرایطی که علی خامنه‌ای، خارج از تمامی مسئولیت‌های شناخته شده‌اش در قانون اساسی حکومت اسلامی، به عادت همیشگی و معمول،‌ به بهانة برکناری وزیر اطلاعات قشقرق به راه انداخت و جیغ‌و‌ویغ‌ها و «منم منم‌های» مقام معظم را به مهمترین «خبر» کشور در رسانه‌های داخلی و خارجی تبدیل کرد، احمدی‌نژاد پس از چند روز تأمل در کمال «آرامش» نه تنها 8 وزارتخانه را در هم ادغام نمود که 3 وزیر را هم از کابینه بیرون انداخت! و این نیست جز «پاسخی» دندان‌شکن به آن‌هائی که با تکیه بر هیاهوی «مقام معظم» و حکم حکومتی وی می‌خواستند با انحراف بساط حکومت اسلامی به نفع محافل خود، باند احمدی‌نژاد را بر اساس محاسبات‌شان در میعادهای بعدی ـ انتخابات آیندة مجلس و ریاست جمهوری ـ «منزوی» کرده باشند!

سایت بی‌بی‌سی، مورخ 10 ماه مه 2011 می‌نویسد:

«علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران هشدار داد که ابلاغ مصوبة دولت برای ادغام وزارتخانه‌ها قبل از تصویب مجلس، هزینة زیادی خواهد داشت و باید جلوی آن گرفته شود.»

البته «هزینة زیاد» که آقای لاریجانی به آن اشاره کرده‌اند، ‌ هزینه‌ای است که علی خامنه‌ای می‌باید بپردازد. کسی که عملاً‌ تمامی اعتبار سیاسی خود را صرف تقابل با دولت کرد، بدون آنکه کوچک‌ترین بهره‌ای از این «رزمایش» در کف خود و هم‌پالکی‌های‌اش بگذارد. خلاصه، دولت پای در مسیری گذاشت که آقای خامنه‌ای قبلاً آن را بر اساس «حکم حکومتی» قدغن کرده بودند! ولی در تحلیل آنچه امروز در کشور می‌گذرد شایسته است تحولات منطقه‌ای را نیز در نظر آوریم.

مسلماً مهم‌ترین تحولی که طی چند روز گذشته در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی پیش آمده، قتل «رسانه‌ای» بن‌لادن است. اگر می‌گوئیم «رسانه‌ای» دلیل دارد! چرا که مدعیان «پیروزی بر بن‌لادن» نه جسد وی را در دست دارند، و نه هیچ شواهد و مستنداتی دال بر قتل وی در این عملیات ارائه کرده‌اند. از دو حال خارج نیست؛ بن‌لادن یا دیرزمانی است که زمین را از وجودش پاک کرده،‌ یا هنوز در گوشه‌ای به زندگی خود ادامه می‌دهد. ولی پذیرفتن «مرگ بن‌لادن» در واقع قبول «مرگ» هیاهوی تبلیغاتی‌ای است که توسط نئوکان‌ها با شروع درگیری‌های داخلی ایالات متحد آغاز شد. هیاهوئی که از روز 11 سپتامبر 2001 تا همین لحظه گوش فلک را کر کرده بود. این هیاهو اینک «رسماً» و توسط رئیس کاخ سفید به نقطة پایانی خود رسیده، و دیگر احدی نمی‌تواند پای در این میدان بگذارد.

البته آنان که هنوز «کام» خود را از بن‌لادن‌ایسم نگرفته‌اند به تلاش‌هائی دست خواهند زد؛ عملیات انتحاری امروز در داغستان، و یا انتشار فیلم‌های تهدیدآمیزی که تحت عنوان اخطار عملیات انتحاری بر علیه آمریکا و منافع این کشور از طرف برخی محافل روی ریل‌های خبری قرار می‌گیرد، در عمل آخرین تلاش‌های همین تشکل‌هاست که قصد دارند با توسل به کفن پوسیدة بن‌لادن همچنان سیاست‌های‌شان را در زمینه‌های متفاوت به «دیگران» دیکته کنند. ولی زمانیکه کاخ‌سفید رسماً اعلام می‌کند که بن‌لادن «مرد»، این موضع‌گیری مسلماً در مسیر هماهنگی با دیگر سیاست‌های قدرتمند جهانی اتخاذ می‌شود، و محافل دیگر نهایت امر چاره‌ای جز پیروی نخواهند داشت.

اینان همان محافل‌اند که امروز در ایران دست‌شان از دامان «حکم حکومتی» کوتاه می‌شود. در این مقطع، اوباش‌سالاری‌ای که از دورة میرزای شیرازی فضای کشور را عملاً در اختیار ملایان و اوباش حوزه‌ها گذاشته بود،‌ و پس از کودتای میرپنج به شدت مورد حمایت دولت و انگلستان قرار گرفت، امروز می‌رود تا به نقطة پایانی‌اش برسد. و این «خبر» فی‌نفسه بسیار مثبت است، هر چند مثبت تلقی کردن آن به هیچ عنوان نمی‌تواند به معنای تأئید سیاست‌های دولت احمدی‌نژاد باشد.

در مطلبی که تحت عنوان «اودیپی‌نژاد» نوشتیم، صریحاً مطرح کردیم که «عمامه از سر علی خامنه‌ای افتاد، و درز خشتک احمدی‌نژاد نیز شکافت!» اینکه عمامه از سر خامنه‌ای افتاده باشد، امروز کاملاً روشن شده. مطمئن باشیم، هیاهوئی که طی یکهفتة گذشته علی خامنه‌ای و شرکاء «پنهان و عیان» وی پیرامون برکناری وزیر اطلاعات به راه انداختند، آخرین جنجال اینان خواهد بود؛ در مورد تغییر و تحولات جدید در ساختار وزارتخانه‌ها و مسئولیت وزراء دیگر صدائی از حلقوم علی خامنه‌ای بیرون نخواهد آمد. نه تنها عمامة وی افتاد که صدا نیز در گلوی‌اش خفه شد. ولی، مهیا بودن «شق» دخیل بستن به خشتک «ملا و اوباش» می‌تواند برای هر گروهی زمینه‌ساز قدرت شود. چنانچه پهلوی‌ها نیز طی 57 سال حکومت به اصطلاح «غیردینی» کم از ک…ن همین آخوندها نمی‌خوردند.

نه تنها حوزة علمیة قم را با پول دربار ساختند که با تکیه بر همین اسلام و مسلمانی توانستند آخوندها و آخوندپرست‌هائی را که رادمردان صدرمشروطه با مبارزات نظامی و سیاسی و شعر و ادبیات به انزوا رانده بودند، تحت عنوان حجت‌الاسلام و آیت‌الله العظمی و «اخلاق اسلامی» به میانة میدان تبلیغات مهوع‌ آریامهری بکشانند. در نتیجه، اگر امروز سلاح قتالة «حکم حکومتی» از چنگال علی خامنه‌ای بیرون می‌رود، استفاده از آن دیگر برای احدی امکانپذیر نخواهد شد؛ باند احمدی‌نژاد نیز دیگر نمی‌تواند جهت توجیه سیاست‌های جاری به آخوند و دستگاه تبلیغاتی «حجت‌الاسلام‌ها» تکیه کند.

این محدودیت «عملیاتی» برای دولت مسلماً محظوراتی ایجاد می‌کند و نتیجة مستقیم آن تحمیل هر چه گسترده‌تر «مسئولیت‌» دستگاه‌های دولت در برابر افکارعمومی خواهد بود؛ هر چند اینبار دیگر محافل متفاوت نمی‌توانند «افکارعمومی» را در ترادف با «تکلیف دینی» حجت‌الاسلام‌ها گذاشته، مواضع مطلوب خود را به اسم دین به ملت ایران حقنه کنند. در مطلب «اودیپی‌نژاد» و در گیرودار برخوردهای احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای،‌ «محظورات» جدید دستگاه دولت را تحت عنوان «شکافتن درز شلوار مهرورزی» مطرح کرده بودیم.

به این ترتیب آرایش سیاسی محافل مختلف در صحنة داخلی به سرعت چهرة واقعی خود را علنی می‌کند. محافل نزدیک به علی خامنه‌ای دو راه بیشتر در برابر ندارند. راه نخست این است که در کنار «علی» بنشینند و به روضه و زوزه و ضجه و خطبه قناعت کنند؛ آنهم از نوع «بی‌ضرر!» ولی مسلماً تمامی محفل وابسته به علی خامنه‌ای از چنین گزینة «نان‌وآب‌داری» نمی‌تواند برخوردار ‌شود. به استنباط ما گروه وسیعی از وابستگان به بیت‌رهبری در شرایط «سیاسی ـ اجتماعی‌ای» که به سوی تحمیل مسئولیت‌های اجرائی به دستگاه دولت متحول شده، قابلیت استفاده‌شان بکلی از دست رفته. اینان می‌باید به هر ترتیبی حذف شوند.

این اوباش که طی سه دهة گذشته جز وراجی و جفنگ‌بافی هنری نداشته‌اند، و در گیرودار «مصاف» احمدی‌نژاد با خامنه‌ای مرتباً دولت را نه به دلیل عملکردهای «اشتباه» در امور اجرائی، که صرفاً به دلیل عدم اطاعت از «حکم حکومتی» توبیخ ‌می‌کردند، در شرایط جدید تاریخ مصرف‌شان سپری شده. از این گروه فقط تعداد قلیلی می‌تواند دست به روضه‌خوانی‌های «بی‌ضرر» بر‌دارد؛ بقیه همانطور که گفتیم، رفتنی هستند.

از طرف دیگر، امروز دلائل واقعی «سکوت» جناح‌های اصلاح‌طلب و سبز و «ملی ـ ‌مذهبی» را پیرامون «درگیری» اخیر احمدی‌نژاد و خامنه‌ای به عیان می‌بینیم. خامنه‌ای صراحتاً قانون اساسی را به زیر پای گذاشت، و به شیوة روح‌الله خمینی دجال به دخالت در امور دولت مشغول شد. البته در شرایطی دست به اینکار زد که سیاست‌های بین‌المللی تغییر کرده، و دیگر «خر خرما نمی‌آورد!» جناح‌های مخالف‌نما نیز که از ماه‌ها پیش بر طبل حمایت از قانون اساسی و «میثاق انقلاب» و جفنگیاتی از این قبیل می‌کوبیدند،‌ و ظاهراً تمامی هم و غم‌شان اجرای همین به اصطلاح «قانون اساسی» بود، در این میانه خفقان گرفتند! ولی با آنچه در جریان افتاد، بهتر می‌توان دلیل این «خناق سیاسی» را مشاهده کرد. بارها گفته‌ایم، و بازهم تکرار می‌کنیم که، علی خامنه‌ای هیچ تخالفی با جریانات موسوم به اصلاح‌طلب، «سبز» و «ملی‌ ـ مذهبی» نداشته و ندارد؛ اینان همگی انگشتان دست واحدی‌اند، هر چند تحت عناوین متفاوت و در جبهه‌های ظاهراً «متخالف» فعال می‌شوند. امید سبزها و اصلاح‌طلبان و «ملی ـ مذهبی‌ها» این بود که در تقابل بین دو جبهة «دولت ـ ولی‌فقیه»، ریسمان پوسیدة علی خامنه‌ای با تضعیف دولت و پیش کشیده‌ شدن «بیت رهبری» اینان را به قدرت نزدیک‌تر کند.

به همین دلیل در دعوائی که خامنه‌ای در آن مقصر قانونی و حقوقی بود، با سکوت‌شان طرف خامنه‌ای را گرفتند. این جناح‌ها با این عمل «احمقانه» ثابت کردند که نه خواستار اجرای قانون «اساسی‌شان» هستند، و نه مخالفتی با علی خامنه‌ای دارند!‌ در عمل،‌ گرفتاری اصلی اینان از روزی شروع شد که سیاست‌های نوین در کشور ایران دست عوامل انگلستان و ایالات متحد را در پوست گردو انداخت؛ یعنی دست همین حضرات را! به همین دلیل بود که آدمخواران اصلاح‌طلب، و سبزهای هوچی که از سال‌ها پیش در محضر لندن و واشنگتن به نوکری رسمی برای محافل اجنبی مشغول‌ بودند به یک‌باره همگی «طرفدار اجرای قانون اساسی» و برکناری احمدی‌نژاد به دلیل تقلب شدند! تو گوئی پیش از «انتخاب» احمدی‌نژاد به ریاست قوة مجریه، این حکومت «قانونی‌ات» داشته!

با توجه به شرایط کنونی، مسلماً تمایل دیگری نیز در «بیت رهبری» خواهیم دید: نزدیک‌تر شدن عوامل وابسته به علی خامنه‌ای به اصلاح‌طلبان، سبزها و «ملی‌ ـ مذهبی‌ها!» در واقع، این دومین گزینه‌ای خواهد بود که وابستگان به محفل «ولی‌فقیه» در برابر دارند. ولی مشخص است که همچون گزینة نخست،‌ تعداد کسانیکه از آن واقعاً استفاده خواهند کرد انگشت‌شمارند. چماق‌کش‌های شناخته شده، پاسدارها، مداح‌های مارک‌دار و … نمی‌توانند با سرعت و قاطعیت «اتیکت‌ها» را برداشته و برچسب جدید بر پیشانی‌شان نصب کنند. اصلاح‌طلبان و سبزها و «ملی‌ ـ مذهبی‌ها» هم آنقدرها علاقه نخواهند داشت که مارک «بیت رهبری» به صورت علنی بر پیشانی‌شان بنشیند، در نتیجه ارتباط اینان «مشکل‌ساز» خواهد شد.

تحولات آینده مشخص خواهد کرد که کدام جبهه‌ها در کنار یکدیگر قرار می‌گیرد، ولی آنچه امروز در کشور ایران در جریان افتاده اصل کلی دیگری را نیز به اثبات می‌رساند. خلاصة کلام، اگر حذف «رسمی» بن‌لادن از دیپلماسی کاخ‌سفید با حذف عملی «ولایت فقیه» در نظام حکومتی ایران همزمان می‌شود، مشکل می‌توان بحران اسلامی کردن افغانستان را که طرحی آمریکائی بود، از آنچه «انقلاب اسلامی» ایران می‌خوانند به صورتی مجزا تجزیه و تحلیل نمود. تقارن فروریختن مجسمة حماقتی به نام «ولایت فقیه» در ایران، با «مرگ» و نیستی «رسانه‌ای» آدمکشی به نام «بن‌لادن» این مطلب را یک‌بار دیگر به اثبات رساند که «انقلاب اسلامی» و سازماندهی «اسلام حکومتی» توسط سازمان سیا در کشورهای افغانستان،‌ پاکستان و … بر یک محور واحد «سیاسی ـ استراتژیک» تکیه دارد. محوری که علیرغم تمامی تلاش‌های محافل «منتفع»، فروپاشی گام به گام آن را امروز به چشم می‌بینیم.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

فیلترشکن‌های جدید11مه2011

new-proxies.tk
unblokfastweb.co.cc
usafreeproxy.com
cyberlife.info
proxymule.tk
topcontentfilter.tk
geteasyproxy.tk
reallyfast.tk
ambassadorproxy2011.tk
gohide.tk
justhide.tk
topmarkettohide.tk
freshproxies.tk
hidenoob.tk
primaryproxy.tk
premierproxy.tk
firstlyproxy.tk
greatestproxy.tk
telkomproxy.tk
avoidfilter.info
bypassschoolinternet.info
tunnelunlock.info
proxy-unblockers.info
offshoreunlock.info
doobit.info
broadalive.tk
surfingproxy.tk
freeproxysurfingnow.tk
stockondemand.co.cc
futuresurfnet.tk
bestproxysurf.tk
instantaneousunidentified.info
goldmainerproxy.tk
surflexus.tk
newproxy4ipad.tk
thinproxy.tk
surfauction.tk
sweeperblock.com
cdcaseproxy.info
free247proxy.tk

حوض و عقل!

آمریکا با «شکار» رسانه‌ای اسامه‌ بن‌لادن، در واقع یکی از پرفروش‌ترین سناریوهای هولیوودی را مستقیماً به روی صحنة سیاست داخلی ایالات متحد برد! در سناریوهای کذا که هر کس حداقل یک‌بار به فیض تماشای آن نائل آمده‌، معمولاً گروهی «فوق ‌متخصص» در هیبت قهرمانان زیبائی اندام ظاهر می‌شوند. اگر خوراک روزانة اینان کامپیوتر، علوم دقیقه، بیولوژی و حتی فلسفه و روانشناسی و ریاضیات باشد اصلاً مهم نیست، چرا که فناوری‌‌های‌شان در زمینة هوانیروز، هدایت جت‌های مافوق صوت و مکانیک و تعمیرات اتوموبیل و دوچرخه و خلاصه، فیزیک «اوستاعلی» نیز حرف ندارد. از سوی دیگر، حضرات در زمینة هنرهای رزمی و کتک‌کاری و کشیده و پشت‌پا و شکستن دندان و چانه نیز مهارت فوق‌العاده‌ای دارند. و اینهمه میوة چند «سده» تحصیلات عالیه در بهترین دانشگاه‌های آمریکا و مطالعات بسیار پیچیده در زمینة علوم و فناوری است! البته این دانشمندان برجسته، همزمان با کسب علم از هالتر و دمبل و پشتک‌وارو و مشت و لگد نیز غافل نبوده‌اند؛ و چنان بازوان ستبر‌ی دارند که به چنارهای شمیرانات «سابق» می‌گوید «زکی!»

جهت همین «قهرمانان»، کارگردان طی فیلمبرداری، با تنظیم دوربین و گرفتن زاویة مطلوب، اندام شکیل و قدی چون سرو، حدود دو متر نیز تأمین می‌کند تا صورت‌بندی «زیبائی‌شناسی» سینمای آمریکا در تمام ابعاد آن به معرض نمایش گذاشته شود. حال باید پرسید این «قهرمانان» که معمولاً از مال دنیا بی‌نیازند‌ و جز خدمت به پرچم و مقام ریاست جمهوری و ملت آمریکا و خلاصه «حق و حقیقت» نمی‌خواهند، در این فیلم به دنبال چه هستند؟ پاسخ روشن است؛ نفوذ به پشت جبهة «دشمن»، یافتن و کشتن عناصر پلید و خبیث یعنی ضدآمریکائی، و همزمان «آزاد» کردن چندین دخترجوان و تودل‌برو، بسیار سکسی و «شجاع» که به نوبة خود در فیزیک و شیمی و فناوری «دلبرائی» از بهترین دانشگاه‌ها فارغ‌التحصیل شده‌اند، و به دلائلی نامعلوم در قرارگاه پرسوناژهای خیبث‌ «به گروگان» رفته‌‌اند! اگر این قماش سناریوی نخ‌نما و کودک‌پسند را هرگز ندیده‌اید در دنیای فعلی زندگی نمی‌کنید! پس سناریوی بالا را داشته باشید تا برسیم به تبلیغات رسانه‌ای.

روز 13 اردیبهشت‌ماه 1390، رادیوفردا از قول باراک اوباما، ریاست جمهوری ایالات متحد چنین نوشت:

«[…] این عملیات تحت نظر من در خانه‌ای شناسائی شده در پاکستان انجام شد. آمریکائی‌هائی که اجرای این عملیات را بر عهده داشتند، تعدادی اندک اما با توانائی و شجاعتی فراوان بودند. کوشش هم کردند که غیرنظامیان آسیبی نبینند. بعد از تبادل آتش، اسامه بن لادن را کشتند و جسد او را با خود آوردند.»

البته از آنجا که عملیات کذا،‌ تحت نظارت آقای اوباما در پاکستان صورت ‌گرفته در سخنرانی شیوای‌شان از اسرای مونث و تودل‌برو «فاکتور» گرفتند، چرا که می‌دانیم آمریکا فعلاً مدتی است وکیل و وصی «اسلام» و «مسلمانی» به شمار می‌رود و قرار نیست خارج از نظریات «مقام معظم»، در مورد «اناث»‌ از زبان مقامات و رسانه‌های وابسته به کاخ‌سفید حرفی به بیرون تراوش کند! خلاصة کلام، در ویراست اسلامی، آقای اوباما شخصاً «نوامیس اسلام» را در سناریو سانسور کردند. بله جانم! حساسیت‌هائی هست که با آن‌ها هم مسلمین را خوب خر ‌کرده‌اند،‌ و هم جیب دولت آمریکا را خوب پر! و از قدیم گفته‌اند: «به سری که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند»، به همین دلیل، آقای اوباما دستمال‌شان را گذاشتند توی جیب شلوارشان و پذیرفتند که غیرنظامیانی بودند، و هر چند می‌توانستند بسیار سکسی باشند، از آن‌ها حرف نمی‌زنیم و «آسیب» هم ندیده‌اند!

ولی ای دل غافل! از این عملیات «فوق قهرمانانه» فیلم که هیچ، حتی یک عکس خشک و خالی هم تحویل رسانه‌ها ندادند. جسد بن‌لادن هم که ادعا می‌شد در «اختیار» آقای اوباما بوده، یک‌هو لیز خورد و افتاد توی دریا! بعد هم اعلام کردند که به دلیل پیروی از «اصول دین اسلام» جسد را انداخته‌اند توی آب! نمی‌دانستیم انداختن جسد به دریا از جمله «قوانین اسلامی»‌ بوده، حتماً جدیداً سازمان سیا این «احکام» را نیز در «آثار» گرانسنگ مکارم شیرازی و دیگر آیات عظام چپانده و چیزی نگفته بود؛ امان از این سیای بلامرده، خیلی پنهانکاره!

ولی ما با الهام از احکام «جدید» دین اسلام به یک نتیجة‌ علمی رسیدیم؛ از آنجا که خامنه‌ای مرتباً از «دشمن» گلایه دارد،‌ به «دشمن» پیشنهاد می‌کنیم مقام معظم را جهت هواخوری ببرند به اطراف بندرپهلوی و دریاکنار و اینجور جاها، دنیا را چه دیدید؟ شاید حال‌شان بهم خورد، آنوقت برای حفظ «شئون اسلامی» آناً دست و پای‌شان را می‌گیرید و می‌اندازیدشان توی دریا! ملتی هم دعاگوی شما خواهد شد چرا که از مرتبة «دشمن» به مقام «دوست» ترفیع پیدا کرده، نان‌تان در روغن می‌افتد. بله آقا! راه «صلاح و فلاح» را همیشه باید در پیروی از یانکی‌ها جست.

آقا! این آمریکائی‌ها راه کنار آمدن با کودکان را خیلی خوب بلد‌اند. تا حال بچه‌ای دیده‌اید که کوکاکولا و ساندویچ و آدامس و چس‌فیل دوست نداشته باشد؟ ما که ندیده‌ایم! یانکی‌ها بعداً به این نتیجه رسیدند که اگر راه به دست آوردن دل بچه‌ها در چنگ‌شان افتاده،‌ چرا دل «بابای» بچه را به دست نیاورند؟ اینجا بود که دل «بابای»‌ احمدی‌نژاد را به دست آوردند! و احمدی‌نژاد هم گفت: رابطة من با ایشان «پدری ـ فرزندی» است، و دشمن نمی‌فهمد.

ولی ما فهمیدیم. آمریکائی‌ها به احمدی‌نژاد و باباش چس‌فیل دادند و حالی‌به‌حالی‌شان کردند. وقتی بچه بودیم خاله‌خانباجی‌ها می‌گفتند، سر راه مدرسه اگر به شما گل دادند بو نکنیدها! توی گل هروئین می‌ریزند و معتادتان می‌کنند. حالا هم ما به مقام معظم باید بگوئیم، اگر آمریکائی‌ها سر راه نمازجمعه ساندویچ به شما تعارف کردند میل نفرمائیدها. توی ساندویچ بمب و موشک می‌گذارند و شما را معتاد می‌کنند. آنوقت داروندار ما ملت را می‌دهید به این چشم‌بادامی‌ها و موشک می‌خرید و هی می‌خواهید از آن «استفاده» کنید. اصلاً این سینما و چس‌فیل و آدامس ما را از اصل مطلب دور کرد، کجا بودیم؟ آهان مسئله سر این بود که چرا جسد بن‌لادن را به ما نشان نمی‌دهند؛ آقا ما منتظریم! چرا این مردک را انداختند توی دریا؟ بله، در دل این دریاها چه «اسرار» که نهفته مانده. از جنگ پارسیان با یونانیان، تا مبارزات بوشیان با تروریستیان، همه چیز ته این دریا پیدا می‌کنید. امروز جسد بن‌لادن هم رفت پهلوی همین‌ اسرار. شما هم اگر خیلی مردی، برو پائین پیداش کن شاید سره راه «قارة گم شده را هم بیابی» و بتونی برج سازی کنی! یا اینکه قبول کنی که آقای اوباما بن‌لادن را کشته، و جشن بگیری!

ما تا حال ندیده بودیم ملتی برای کشته شدن یک پیرمرد مفلوک و مافنگی که ده سال پیش از عفونت کلیه مرده، امروز جشن بگیرد؛ اما حالا دیدیم. اشک شوق، ناله‌های جانسوز و دعاهای مستجاب، عربده‌های پیروزی و … همه و همه امروز از سراسر ینگه‌دنیا به گوش می‌رسد. بعضی‌ها حتی ژست گرفته‌اند، زیر لب به بغل دستی می‌گویند: «ما گرفتیم‌اش، ما هم کشتیم‌اش!» بغل‌دستی هم میگه: «بارک‌الله! مرحبا! چه شجاعتی، چه تهوری، چه مهارتی»، بعد هم اضافه می‌کند و «چه و چه و چه!» و این «وچه» همینطور ادامه می‌یابد، و می‌بینیم که ای بابا خود امام خمینی آمده. بعد همه دم می‌گیرند:‌ ماشاالله، بارک‌الله باراک‌الله،‌ نظر نخوری ایشاالله، باراک الله! معنی و مفهوم و به ویژه تفسیر این شعار ابلهانه این است که اگر یک نفر که 10 سال پیش مرده، امروز هم می‌تواند دوباره بمیرد، امام خمینی هم که پانزده‌سال پیش مرد ممکن است زنده شود. می‌بینیم بی‌دلیل نیست که رادیوفردا،‌ مورخ 14 اردیبهشت‌ماه سالجاری، مشائی را به جرم جن‌گیری تحت تعقیب قرار داده‌:

« دو زن، برخی مدعیان علوم غریبه و همچنین یک نفر متهم به رمالی و جن‌گیری که روابط نزدیکی با اسفندیار رحیم ‌مشائی داشته‌اند [بازداشت شده‌اند].»

«جرم» از این روشن‌تر چه می‌خواهید: رابطه با اجنه! بی‌دلیل نیست که جسد بن‌لادن ناغافل افتاد به دریا. فراموش نکنید که ما هنوز در قرون وسطی زندگی می‌کنیم. چه نشسته‌اید که گروهی با اجنه رابطه نیز برقرار کرده‌اند، گروه دیگری هم که خیلی متدین‌تر و باهوش‌ترند و دین‌شان «عقلانی» است،‌ اینان را به جرم همین «رابطه» تحت تعقیب قرار داده‌اند! عین فیلم‌های آلفرد هیچکاک شده؛ فقط معلوم نیست «قاتل» کجاست. علی خامنه‌ای هم در این میانه به عنوان نمایندة «امام زمان»، خصوصاً «با مسئولیت نامحدود» بر رابطة مشائی با «اجنه» و رابطة سردارها با «اجنده» مسلماً نظارت عالیه اعمال می‌کند، چرا که اگر جن‌گیری جرم است، «جنده‌گیری» دیگر جنایت می‌شود!

چند سال پیش یکی از سرداران سپاه به نام زارعی را گرفتند. جرم‌شان این بود که گروهی «اجنده» را لخت و عور می‌کردند و با آنان نماز جماعت می‌خواندند! ببینید چقدر این پاسدار متدین بود. حتی هنگام «رابطه با اجنده» نماز جماعت را فراموش نمی‌کرد؛ درد و بلاش بخوره تو سر این مشائی! ولی «راست و حسینی» بپرسیم، وقتی علی خامنه‌ای نمایندة امام زمان می‌شود، مشائی حق ندارد با اجنه رابطه برقرار کند؟ بالاخره همه حق دارند از اوهام و خرافات استفاده کنند؛ در این «دهکدة جهانی» شده، انحصارگرائی جرم است.

شاید هم کاسه‌ای زیر نیم کاسه باشد! ما فکر می‌کنیم وحشت «نظام» از این است که مشائی با اینکارها یک هو امام را زنده کند. اگر ایشان زنده شوند، آنوقت علی خامنه‌ای چکار کند؟ باید جای‌اش را بدهد به امام که تازه از آن دنیا آمده‌اند و مسلماً توشة سنگین و خوبی هم به همراه آورده‌اند. امام، طی جلسات مشاورة‌ طولانی که در آن دنیا با ائمة اطهار و حضرت پیامبر و خصوصاً اجنه و شاه‌پریان داشته‌اند،‌ مسائل و مشکلات حکومت اسلامی را مطرح کرده، از آنان رهنمود گرفته‌اند. از طرف دیگر، ایشان هر شب تا سحرگاه در محضر حوری و غلمان تلمذ کرده مشکلات حوزوی را برای‌شان بازگفته‌اند. خلاصه بگوئیم «امام با دست پر می‌آید!» آنوقت این خامنه‌ای پیزوری با اون پیپ و سه‌تار و قرتی‌بازی‌ها چطور می‌تواند ولی‌فقیه باقی بماند؟ هیچ امیدی نیست! امام توی دهنش می‌زنند، و باید جایش را بدهد به ایشان. خودش هم بر اساس «اصول اسلامی» می‌رود لادست بن‌لادن در اعماق دریا.

همین روزهاست که اوباما باز هم سروکله‌اش در «سرسرا» پیدا ‌شود. دوان دوان می‌رود پشت «تریبون» کذا! بعد با همان لهجة شیرین گاوچرانی خواهد گفت:

ـ از آنجا که امام کمینی از آن دنیا برگشته‌اند، نیروهای شجاع ما به «عالی کامنه‌ای» حمله کرده، او را به قتل رساندند. جسدش دست ما بود،‌ ولی به دلیل مخالفت با رابطة مشائی با اجنه مثل ماهی لیز خورد رفت ته دریا! به «عالی» گفت مادرش روزی که ز پاهلوی من مارو به کنار…

بعد از شنیدن این تک بیت، ملت آمریکا در «گراند زیرو» تجمع کرده و شروع می‌کند به جیغ و فریاد و ابراز شادمانی که چه نشسته‌اید،‌ «عالی کامنه‌ای» حرف مادرشو گوش نداد، افتاد تو آب. سپس اجنه هم خوشحال و خندان می‌آیند به «گراند زیرو» و رابطه‌شان را با مشائی «علنی» می‌کنند. بله، این است دلیل وحشت سرداران از رابطة ویژة مشائی با اجنه. فقط نمی‌دانیم بیوة آن شهید فقید، حسین فاطمی را چرا دستگیر کرده‌اند، گویا ایشان هم از جمله سپاه اجنه بوده و با آن دنیا در ارتباط‌اند.

به گفتة امام عزیزمان، ‌ ما از همان روز اول به این «ملی‌گراها» مشکوک بودیم. و بی‌خود نبود که حضرت امام می‌فرمودند: «دمکراتیک و ملی هر دو فریب خلق است!» ایشان می‌دانستند که این ملی‌گراها با اجنه در ارتباط‌اند و روزی از این روزها کار دست حکومت اسلامی خواهند داد. از اینرو دست پیش گرفتند تا خدائی ناکرده باد از پس‌شان در نرود و حکومت اسلامی به فروپاشی دچار نشود.

برای حل بحران اجنه، پیشنهاد می‌کنیم مجلس شورای اسلامی با قید دو فوریت قانونی در مورد مبارزه با سپاه اجنه به تصویب برساند. با اینکار هم پایه‌های حکومت اسلامی محکم می‌شود، ‌ و هم مجلس برای حفظ آسایش ملت یک قانون به تصویب می‌رساند، چه بهتر که آسایش ملت از طریق مبارزه با اجنه شروع شود، که سعدی شیرین زبان‌‌مان می‌گوید:

«غنی ملکش از طاعت جن و انس»

اگر جلوی سپاه اجنه را بگیرند، با اجنده هم‌داستان شده، و «انس» را در زندان به زنجیر می‌کشند. اینچنین است که، سرکوب انس برای‌ حکومت اسلامی هم طاعت اجنه به همراه خواهد آورد و هم محضر اجنده!


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

فیلترشکن‌های جدید7مه2011

immediatesurfing.info
proxytize.info
rapidconceal.info
doobit.info
click4quicksurfer.info
unblock.im
fewadssurfing.info
kingsurf.info
need2surf.info
unblocktunnels.info
nadapopupssurf.info
avoidfilter.info
immediatebrowsing.info
allowmein.info
highspeedbeam.info
immediatehidden.info
immediatearrive.info
surfden.info
topsecretbrowse.info
yoursecretbrowse.info
speedyglide.info
eazysurf.info
click4easysurfing.info
fastnfreebrowsing.info
herosurf.info
speedyunidentified.info
instanthidden.info
tunnelwebproxy.info
basicbrowsing.info
proxyless.info
highspeednameless.info
https://proxyhideme.com
immediateprivacy.info
instantbeam.info
findmenot.co.uk
primetanker.info
offshoreunlock.info
offshore-privacy.info
rapidprivacy.info
thefacebookproxy.com
instantunidentified.info
rapidhidden.info
fewadssurfer.info
quickunidentified.info
instantaneousaccess.info
thesecretbrowser.info
orxy.info
thesecretbrowsing.info
highspeedunidentified.info
youwebproxy.info

اودیپی‌نژاد!

روز جهانی کارگر امسال «بی‌سروصدا» و بدون هیاهوی رسانه‌ای آمد و رفت! در شرایطی که نظام‌های سیاسی در اروپای غربی روز به روز بیشتر به ساختارهای پیش از «جنگ‌دوم» شبیه می‌شوند؛ در وضعیتی که تمامی جنبش‌های «چپ» و «چپ‌نما» صلاح را در این دیده‌اند که در سایة هیاهوی «مبارزه با تروریسم» و «جهانی ‌شدن» و اراجیفی از این قماش فراموش کنند که از 5 میلیارد ساکنان کرة زمین بیش از 80 درصدشان از حداقل امکانات زندگی: تغذیة سالم، آب آشامیدنی، مسکن و بهداشت و آموزش بی‌نصیب‌اند، مشکل می‌توان سخن از روزجهانی کارگر نیز بر زبان راند.

در فرانسه، کشوری که تجربة تاریخی کمون پاریس را حدود دویست سال پیش از سر گذرانده، جهت بزرگداشت روز کارگر 30 هزار نفر در میدان باستیل تجمع کردند! ولی لات‌ولوت‌هائی که روز اول ماه مه جهت بزرگداشت پرسوناژ موهوم افسانه‌ای به نام «ژاندارک»، در کنار خانم «مارین لوپن»، رهبر فاشیست‌ها و کلیساپرستان جمع شده بودند از این شمار به مراتب بیشتر بود! باید بپذیریم در شرایطی که سرمایه‌داری حاکم با تمام قوا حاکمیت‌های دمکراتیک اروپای غربی را به سوی فاشیسم پیش می‌راند، با «چپ‌های» نمایشی و زپرتی و محفل‌نشین مشکل می‌توان اول ماه مه را واقعاً در اروپای «دمکراتیک» جشن گرفت. و این بحثی است که به مراتب فراتر از یک وبلاگ خواهد بود. با این وجود، در همینجا از فرصت استفاده کرده به تمامی دوستداران اول ماه مه، هر چند با تأخیر این میعاد را تبریک می‌گوئیم. به امید آنکه روزی از همین روزها تعداد کسانیکه روزکارگر را جشن می‌گیرند از آن‌هائیکه برای فاشیست‌ها، نظامیان، جنگ‌افروزان، خدافروشان و دین‌پرستان و بورس‌بازان «هورا» می‌کشند بیشتر باشد. ولی از آنجا که هنوز تا آنروزها فاصلة زیادی داریم برویم سراغ خدافروشان وطنی و «جنگ کازرون‌شان!»

بالاخره بساط گیس‌کشی و جیغ و ویغ مهرورزی و مقام معظم، که در مطلب پیشین آن را به شوخی «مصاف» خوانده بودیم، با افتادن عمامة علی خامنه‌ای و شکافتن درز خشتک احمدی‌نژاد به پایان رسید! در ظاهر همه چیز به خیر و خوشی برگزار شده و احمدی‌نژاد همان ژست آبدوغ‌خیاری‌ای را که بنی‌صدر قبلاً قصد داشت تحویل خمینی عزیزتر از جان‌اش بدهد، به «نظام چاقوکشان» تحویل داد! در همین رابطه نیز فارس‌نیوز،‌ مورخ 11 اردیبهشت‌ماه سالجاری جهت تقویت «نظام»،‌ با نسخه‌برداری از مواضع سابق بنی‌صدر از قول رئیس جمهور منتخب نوشت:

«رابطة رهبر انقلاب و من [رابطة] پدر و فرزندي است؛ دشمنان عاجزند و آب در هاون مي‌كوبند»

البته در اینکه رابطة ایشان با «علی» همان رابطه‌ای باشد که با پدرشان داشته‌اند، بهتر است بگوئیم، «گوربابای دروغگو!» ولی ما هاون نداریم و آب هم نمی‌کوبیم! برای نویسندة این وبلاگ تردیدی نیست که رابطة احمدی‌نژاد با علی خامنه‌ای همان رابطه‌ای است که می‌باید باشد. خصوصاً که در سالگرد «ارتحال» خمینی دجال شاهد بودیم احمدی‌نژاد «بزرگ لات» را فرستاده بود تا در برابر دوربین‌ها «شال» باباش را به زور از گردن‌اش باز کند و بگذارد جیب‌اش! با این وجود، صرفاً فرستادن «لات» سر نماز، آنهم جهت کم‌کردن روی «بابای احمدی‌نژاد»‌ نمی‌تواند ملاک بررسی‌ها قرار گیرد. احمدی‌نژاد کجا و «پدرکشی» کجا؟ ایشان پدرپرست‌اند و با «اودیپ» هزاران سال «اسلامی» فاصله دارند! با این وجود، پشت ادعاهای احمقانه‌ای از این قماش که رایحة تحجر و پدرپرستی‌اش هر انسان آزاده‌ای را به حال تهوع دچار می‌کند واقعیت را نمی‌توان پنهان داشت.

نه احمدی‌نژاد بنی‌صدر است، و نه خامنه‌ای خمینی! از همه مهم‌تر، جامعة امروز ایران با جامعة «صدرکودتای» 22 بهمن 57 فاصلة فراوان گرفته. دیگر هیاهوی آخوند و اسلام‌فروشانی که‌ تحجر دین صحرای حجاز را «انسان‌ساز» می‌خواندند،‌ در باور توده‌ها رنگ باخته؛ به اندازة‌ «پشکل» هم ارزش و اعتبار ندارد. در نتیجه، نسخه‌برداری خبرگزاری «پارس» از وق‌وق‌های مترقی «بنی‌سطل» در آن روزها، نه درد و سوزش آنجای مقام معظم را تخفیف خواهد داد، و نه می‌تواند در رویاروئی با شرایطی بی‌نهایت خطرناک و بی‌آینده،‌ ذره‌ای از سرگردانی و پریشانی جناح «اودیپی‌‌نژاد» بکاهد.

به طور مثال، امروز دیگر در مورد آغاز تغییرات سیاسی فراگیر در نظام بعث سوریه نمی‌توان «حدسیات» ارائه داد؛ این تغییرات در راه است و سوریه یکی از نزدیک‌ترین رژیم‌های استبدادی منطقه به جمکران به شمار می‌رود! از سوی دیگر، گروه جدید «امنیتی ـ نظامی» اوباما که در کمال تأسف هنوز فرصتی پیش نیامده تا در بارة چند و چون آن بحث و گفتگو داشته باشیم، مسلماً برای بازی «داژبال» به کاخ‌سفید دعوت نشده. این گروه در اسرع وقت در زمینه‌های نظامی و امنیتی، خصوصاً تا آنجا که به سرنوشت «اشغال نظامی» عراق و افغانستان مربوط می‌شود مواضع جدیدی اتخاذ خواهد کرد؛ و اینهمه در همسایگی کشور ایران می‌گذرد. طبیعی است که نخستین بازتاب استراتژ‌ایک‌اش در حکومت جمکران «علنی» گردد.

با توجه به قدرت‌گیری دوبارة جناح پوتین در روسیه، و تغییرات «کلان استراتژیک» که در زمینه‌های تولیدی و اقتصادی و مالی و دفاعی در اینکشور به جریان افتاده، می‌توان این گمانه را نیز ارائه داد که سیاست روسیه در مورد ایران از مرحلة بی‌تصمیمی و «شل‌کن، سفت‌کن» دوران مدودف خارج خواهد شد. همانطور که بارها عنوان کرده‌ایم، روسیه در ارتباط با سیاست‌های سرمایه‌داری‌های غرب، نیازمند تنظیم استراتژی‌ای متقن و مستحکم در مورد دو کشور ایران و ترکیه خواهد بود. در مورد ترکیه این سیاست‌ها به صورت زیرجلکی به مورد اجرا گذاشته شده:

« وزير خارجه تركيه: تركيه با هرگونه مداخله خارجي در سوريه مخالف است»
فارس‌نیوز، 11 اردیبهشت‌ماه 1390

از یکسو، با توجه به اینکه جناح‌های اسرائیل‌نواز آمریکا خواستار دخالت نظامی در سوریه هستند، مخالفت‌ صریح آنکارا با هرگونه دخالت نظامی در سوریه یکی از تبعات فشارهای مسکو می‌باید تلقی شود. و از سوی دیگر، تعطیلی سفارت ترکیه در لیبی که «حافظ» منافع ایالات متحد در اینکشور بود، بازتاب عدم همراهی آمریکا با اتحادیة اروپا در لیبی است.

به طور کلی، اگر سیاست‌های روسیه در سرزمین‌های «جنوب» با اشکال و بحرانی پایه‌ای روبرو گردد، جای تردید نخواهد بود که فدراسیون روسیه نیز در میان‌مدت به همان سرنوشت تزارها و بلشویک‌ها دچار شود: فروپاشی و تلاشی! خلاصه، روسیه اگر در مرزهای جنوبی‌اش در برابر سیاست غرب عقب‌نشینی کند، ‌ بازی را بکلی خواهد باخت. در نتیجه، مشکل می‌توان امید داشت که بساط مقام معظم و مسجدسازی اوباش و لات‌ولوت‌های حوزه و بازار بتواند در ایران امتدادی قابل «قبول» داشته باشد. هر چند طرف مقابل،‌ یعنی پایتخت‌های بزرگ غرب نیز به همان دلائل بالا بر «طبل» اسلام و مسجد می‌کوبند.

از آنچه در بالا آوردیم فقط یک نتیجه می‌توان گرفت: اظهاراتی که اخیراً احمدی‌نژاد علناً بر زبان رانده، و یا دیگران از قول وی در سایت‌های‌شان منعکس کرده‌اند، یک صحنه‌سازی خنک بیش نیست. اگر چه احمدی‌نژاد «برنده» اعلام نشد، ولی علی خامنه‌ای و گروه لات‌های «قدیمی» حوزه‌وبازار در جریان درگیری سیاسی‌ای که پیش آمد صحنه را بکلی باختند. بهترین دلیل اینکه، طی چند روز گذشته، حداقل در سه نوبت «مقام معظم» دست به «منت‌کشی رسانه‌ای» زدند، در حالیکه احمدی‌نژاد لب از لب نمی‌گشود. موضع‌گیری‌های علی خامنه‌ای طی اینمدت به صراحت نشان داد کدام جناح «تصمیم‌» می‌گیرد و کدامیک «دنباله‌روی‌» می‌کند. ولی مسلماً به راه انداختن برنامة «گ… خوردم» برای مقام معظم به نفع احمدی‌نژاد تمام نمی‌شد؛ در نتیجه با بزک مراسم «گ… خوری» به صورتی که ملاحظه کردیم احمدی‌نژاد در رسانه‌ها یک‌باره به یاد «باباش» افتاد و «دشمن» را هم با کمک علی خامنه‌ای «ناامید» کرد!

ولی علی خامنه‌ای در این بازی «باخت، باخت» محدودة عملیاتی خود را در زمینه‌های اجرائی بکلی از دست داد، و مطمئن باشیم که در میعادهای آینده ایشان در ارتباط با تصمیمات دولت به هیچ عنوان «گنده‌گوئی» و «گ…خوری» زیادی نخواهند فرمود. این همان نتیجه‌ای بود که سیاست‌های حامی احمدی‌نژاد به دنبال‌اش می‌دویدند، و همانطور که دیدیم با سعة صدر و حوصلة زیاد نهایت امر به اهداف‌شان هم دست یافتند. در پایان این «مصاف»، آخوند جماعت موضع «ممتاز» و تعیین‌کننده‌ای را که طی کودتای ننگین 22 بهمن 57 با کمک ارتش شاهنشاهی به دست آورده بود از کف داد، دولت احمدی‌نژاد نیز در برابر بهمنی از مشکلات اجرائی چه در زمینة داخلی، و چه در میعادهای خارجی دست‌تنها ماند.

بله، همانطور که در ابتدای این وبلاگ عنوان کردیم، هم عمامة خامنه‌ای از سرش افتاد و هم درز خشتک مهرورزی شکافت. حال که تا حدودی از روند «عمامه‌زدائی» رفع ابهام کردیم، بپردازیم به روند «فروپاشی خشتک!»

دیروز از قول آقای احمدی‌نژاد، البته پس از آنکه ایشان جام پیروزی را در مصاف با علی خامنه‌ای تا ته و یک نفس «هورت» کشیدند، در خبرگزاری فارس، مورخ 11 اردیبهشت‌ماه سالجاری چنین خواندیم:

«دولت تا آخر پاي ولايت فقيه ايستاده است»

این جمله به صراحت نشان می‌دهد که خطوط قرمز اعمال شده بر دولت در چه حیطه‌ای کشیده شده. دولتی که حامی اصلی‌اش سیاست‌های خاورمیانه‌ای ایالات متحد است، و در چارچوبی که قدرت به او تفویض شده به هیچ عنوان امکان چرخش به سوی مسکو، دهلی‌نو و پکن را ندارد، خود را همزمان موظف می‌بیند که به قول احمدی‌نژاد «تا آخر پای ولایت فقیه» بنشیند! همان ولایتی که حذف آن از قوانین کشوری در چارچوب تبلیغات گستردة رسانه‌های غربی عملاً به یکی از مهم‌ترین مطالبات ایرانیان تبدیل شده است!

به عبارت دیگر، غرب جهت گسترش سرکوب ملت ایران، و چپاول بهینة ثروت‌های ملی، چاقوی بی‌دسته را طی این «مصاف» در کف احمدی‌نژاد گذاشت! آقای رئیس جمهور منتخب نه می‌توانند جهت نزدیک شدن به افکارعمومی و خط تبلیغاتی رسانه‌های غرب وجود علی خامنه‌ای و دستگاه «ولایت فقیه» را به زیر سئوال ببرند، و نه این اجازه را خواهند یافت تا با چرخش به سوی مسکو و دیگر پایتخت‌های غیرغربی رژیم اسلامی را از قید نظارت رسانه‌ای آژانس‌های خبرپراکنی غرب خلاص کنند. و تجربة تاریخی پایتخت‌های غرب نشان داده که این «بن‌بست» بهترین زمینه را جهت سرکوب و چپاول ملت‌ها فراهم می‌آورد؛ قذافی اینک در برابرمان است، و چند سال پیش صدام حسین را در همین بن‌بست به چشم دیدیم، و … و البته این نوع «خاک‌توسری» را پیشتر نیز در کشور ایران شاهد بوده‌ایم.

کودتای «شکوهمند» 22 بهمن 57 نتیجة یکی از همین «خاک‌توسری‌ها» بود. طی دوران هیاهوسالاری سازمان یافته توسط ساواک، هر چند شاه نمی‌توانست به ارتش شاهنشاهی و پلیس و ساواک که توسط کارشناسان آمریکائی اداره می‌شد کوچک‌ترین تکیه‌ای داشته باشد، آمریکا ‌ در نظام رسانه‌ای ‌حامی رژیم سلطنتی معرفی می‌شد! در کمال تأسف، همانطور که دیدیم، نتیجه این «صورتبندی‌ها» در هیچ مقطعی به نفع ملت‌ها تمام نشده و نخواهد شد. در ایران سلطنتی نشد، در عراق بعثی‌ها، در افغانستان طالبان زده و در لیبی قذافی نیز در بر همین پاشنه می‌چرخد. خلاصة کلام، اگر به شیوه‌ای که امروز شاهدیم رژیمی خود را عالماً و عامداً در اختیار پروپاگاند غرب قرار ‌دهد، هم از تبلیغات این نظام رسانه‌ای بهره ‌می‌برد و هم در میعاد مطلوب در «بن‌بست» نشسته و از آن متضرر خواهد شد. مسئله به این محدود می‌شود که زمان «فروپاشی» یا بهتر بگوئیم لحظة جرخوردن خشتک چه وقت فرا می‌رسد.

این همان «خشتک پاره‌ای» است که بالاتر به صورتی کلی به آن اشاره داشتیم. و اگر در چنین شرایطی که ولایت فقیه عملاً به پایان خود رسیده، سیاست‌های منطقه‌ای روسیه به صورتی که ما پیش‌بینی می‌کنیم فعال شود، شمارش معکوس برای «فروپاشی» آیندة سیاسی جناح آقای احمدی‌نژاد آغاز خواهد شد، هر چند آلترناتیو سیاسی این رژیم هنوز مشخص نیست! در حال حاضر، دولت احمدی‌نژاد نه می‌تواند امتیازاتی را که از طریق لات‌های نظام کودتائی «ولایت‌فقیه» در زمینة ادارة امور کشور تحصیل کرده رها کند، چرا که در اینصورت ساقط خواهد شد،‌ و نه با تکیه بر این اهرم‌ها خواهد توانست سیاست‌های مسکو را به عقب راند. سیاست‌هائی که مسلماً فضای زیادی جهت حکومت ملا و مسجد در آن پیش‌بینی نشده. به استنباط ما شرایط سیاسی کشور روشن‌تر از آن است که نیازمند «عکس و تفصیلات» باشد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

فیلترشکن‌های جدید3مه2011

to19.info
cfilter.info
hidemeplz.com
watchfour.info
tradeadspace.info
filteryoutube.info
fasterfour.info
unlockmymyspace.info
2bypass.info
yfilter.info
streamnine.info
redfilter.info
freedomprince.info
mb13.info
filterme.info
freedombridge.info
proxh.info
sneaky9.com
mb33.info
surfproxy10.info
proo.info
cd12.info
watchfive.info
nfilter.info
munblock.info
surfproxy14.info
rocketsurf.net
pagehosting.co.cc
hidenzone.tk
surfcolleges.tk
driveone.tk
highqualitytramadol.info
jobsurf.tk
pushproxy.tk
hiboxs.info
dowjames.tk
gonesurf.tk
lampproxy.info
tetherproxy.tk
cashsurfer.tk
aceprox.info
mondayprox.info
proxyserversfree.info
havensurf.info
realwebproxies.tk
clearwebproxy.info
cheapvpnonline.info
backingway.tk
freevpnhost.info
proxy4ipad2.tk
surfaddicted.tk
surflandclub.tk
ayoutube.info

آدرس‌های جدید تریلوژی داستان کوتاه

مدت‌ها پیش چند داستان کوتاه روی خطوط اینترنت قرار دادیم. این داستان‌ها نیز همچون دیگر نوشته‌های سعید سامان از الطاف سانسور حکومت عدل و داد اسلامی برخوردار شد. با این وجود تقاضای خوانندگان برای این داستان‌ها بسیار است و اینهم خود موجب دلگرمی‌ ما!

ولی «تقدیر» چنین خواست که با وجود کند شدن قیچی سانسور و بی‌اثر شدن سرکوبگری‌های حکومت اسلامی،در کمال تأسف شرکت‌های «میزبان» به نوبة خود برای خوانندگان این داستان‌ها هر روز گرفتاری جدیدی درست کنند. برای حل مشکل، این «پست» را به یادآوری لینک‌های قدیمی و معرفی لینک‌های جدید این کتاب‌‌ها اختصاص می‌دهیم و امیدواریم که با استفاده از آن‌ها حداقل خوانندگان این کتاب‌ها با زحمت کمتری به متن‌‌ها دسترسی پیدا کنند.


داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ سکریبد

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ داکس‌تاپ

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ مدیافایر

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ هیوج درایو

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ لایو

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ فایل‌دن

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ گوگل

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ گوگل(بارگیری)

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ کلمه‌ئو

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ باکس‌نت

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ ستورگیت

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ دیوشیر

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ فورشیرد

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ فایلزواپ

داستان کوتاه ـ تریلوژی ـ پی‌بی‌ورکس

آدرس‌های جدید آب داستان کوتاه

مدت‌ها پیش چند داستان کوتاه روی خطوط اینترنت قرار دادیم. این داستان‌ها نیز همچون دیگر نوشته‌های سعید سامان از الطاف سانسور حکومت عدل و داد اسلامی برخوردار شد. با این وجود تقاضای خوانندگان برای این داستان‌ها بسیار است و اینهم خود موجب دلگرمی‌ ما!

ولی «تقدیر» چنین خواست که با وجود کند شدن قیچی سانسور و بی‌اثر شدن سرکوبگری‌های حکومت اسلامی،  در کمال تأسف شرکت‌های «میزبان» به نوبة خود برای خوانندگان این داستان‌ها هر روز گرفتاری جدیدی درست کنند. برای حل مشکل، این «پست» را به یادآوری لینک‌های قدیمی و معرفی لینک‌های جدید این کتاب‌ها اختصاص می‌دهیم و امیدواریم که با استفاده از آن‌ها حداقل خوانندگان این کتاب‌ها با زحمت کمتری به متن‌‌ها دسترسی پیدا کنند.


داستان کوتاه ـ آب ـ سکریبد

داستان کوتاه ـ آب ـ داکس‌تاپ

داستان کوتاه ـ آب ـ مدیافایر

داستان کوتاه ـ آب ـ هیوج درایو

داستان کوتاه ـ آب ـ لایو

داستان کوتاه ـ آب ـ فایل‌دن

داستان کوتاه ـ آب ـ گوگل

داستان کوتاه ـ آب ـ گوگل(بارگیری)

داستان کوتاه ـ آب ـ کلمه‌ئو

داستان کوتاه ـ آب ـ باکس‌نت

داستان کوتاه ـ آب ـ ستورگیت

داستان کوتاه ـ آب ـ دیوشیر

داستان کوتاه ـ آب ـ فورشیرد

داستان کوتاه ـ آب ـ فایلزواپ

داستان کوتاه ـ آب ـ پی‌بی‌ورکس