شترمرغ شیعی!

saeed_saman_15_10_31

در گیرودار «مذاکرات» پیرامون سرنوشت سوریه در وین،   خبرگزاری‌ها از به قتل رسیدن نظامیان جمکرانی در اینکشور گزارش‌هائی مخابره می‌کردند،   نظامیانی که در تبلیغات رسانه‌ای تحت عنوان «حامیان حرم» به این مناطق فرستاده شده بودند، اینک در عملیات نظامی مسکو به قتل می‌رسند و اجسادشان یک به یک به ایران بازگردانده می‌شود. همین خبرگزاری‌ها نمی‌گویند،   و هرگز نیز نخواهند گفت که، آنچه امروز در سوریه رخ می‌دهد، «بازتولید» همان سیاست‌ غرب در افغانستان است. سیاست انسان‌ستیزی که هم در شکل دادن به حکومت اسلامی جمکرانی‌ها و رقم زدن به سرنوشت اسف‌بار ملت ایران نقش بازی کرد،   هم امپراتوری اتحادشوروی را از هم فروپاشاند، و هم نهایت امر جهان را گرفتار تمامیت‌خواهی و ماجراجوئی خونین آمریکائی‌ها نمود. مطلب امروز را به بررسی توازی مواضع آمریکا در افغانستان و سوریه اختصاص می‌‌دهیم. پس نخست بپردازیم به یک بررسی شتابزده از جنگ افغانستان.

از لحظه‌ای که قدرت‌یابی احزاب متمایل به اتحادشوروی، غرب را با واقعیت استراتژیک و هولناک گسترش نفوذ مسکو در افغانستان رو در رو نمود، عکس‌العمل‌ها در برابر نفوذ سیاسی کرملین روشن بود. دسیسه، توطئه، جنگ‌سازی، اعزام مزدور، و نهایت امر کشاندن رژیم‌های دست‌نشاندة غرب ـ نظام آریامهری ایران، جمهوری اسلامی پاکستان، خصوصاً شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس ـ به میانة درگیری‌های نظامی غرب با اتحادشوروی. مسلماً عملیات گستردة نظامی‌ای که نهایتاً دهه‌های طولانی منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی را به آشوب کشانده بدون همکاری و هم‌یاری‌ وابستگان منطقه‌ای آتلانتیسم نمی‌توانست نتایج «درخشانی» را که لندن و واشنگتن در انتظارش بودند به دست دهد.   این «نتایج درخشان» حاصل شد، ولی هضم این «پیروزی» برای آمریکائی‌ها و «دیگران»‌ آنقدرها که برخی تحلیل‌گران انتظار ‌داشتند سهل و آسان نشد. آمریکائی‌ها سرمست از «پیروزی» خود دست به ماجراجوئی‌های خونین در سراسر جهان زدند؛ اروپای غربی در مقام متحد اصلی ایالات‌متحد به چپاول‌های مالی خود دامنه‌ای هر چه گسترده‌تر داد؛‌ در این میانه بخش عظیمی از جهان سوم پای در سیه‌روزی و ورشکستگی نهاد؛ و … و روسیه به دلیل فروپاشی امپراتوری اتحاد شوروی، سال‌ها در خلاء سیاسی پسااستالینیسم اوفتاد.

با این وجود،  رخدادهای افغانستان، در کام روسیة امروز در مقام میراث‌دار اتحادجماهیر شوروی،  و بسیاری «ملت‌های» منطقه طعم تلخ و ماندگاری بجای گذارد. و اینک که روسیه به تدریج از تجربة فروپاشی «جماهیر شورائی» خود سر برمی‌دارد، رخدادهای منطقة خاورمیانه، خصوصاً در کشور سوریه را می‌باید پاسخی به «نتایج بحران افغانستان» ارزیابی کنیم. مسکو تلاش دارد تا با تکیه بر رخدادهای سوریه،   هم در برابر تمامیت‌خواهی ایالات‌متحد، در منطقه و دیگر مناطق جهان قد علم کند،   هم اعتبار مخدوش شده‌اش در افغانستان را جبران نماید، و هم با استفاده از «فُرجة» سوریه، «تکلیف تاریخی» روسیه را با مناطق مسلمان‌نشین جنوبی‌اش ـ این مناطق از منظر تاریخی، خصوصاً پس از پایان جنگ اول جهانی به پایگاه‌های انگلیس و آمریکا جهت توطئه بر علیه مسکو تبدیل شدند ـ از منظر استراتژیک «روشن» نماید.  و در این راستاست که نقش‌آفرینی عملة سیاست‌های واشنگتن در منطقه ـ حکومت جمکران، آتاترکی‌های آنکارا، و شیخ‌های عربستانی ـ در مسائل سوریه از اهمیت برخوردار می‌شود.   از آنجا که سرنوشت ایران از نظر ما اهمیت بیشتری دارد، مطلب امروز را بیشتر به تحلیل وضعیت کشورمان محدود خواهیم کرد.

حکومت اسلامی ملایان، برخلاف اداواطوار مخالف‌نمایان، «انقلابیون حرفه‌ای 22 بهمنی»،‌ و خصوصاً «اصلاح‌طلبان» نانخور ولایت، از نخستین دقایق استقرار، ماهیت ضدروسی، یعنی وابسته به غرب و فاشیست و سرکوبگرانه داشت.   تحلیل‌های دقیق و بی‌طرفانه از «نقشه‌های راه» این حکومت، طی چهار دهة اخیر،   در ماهیت ضدبشری و ضدایرانی این حاکمیت هیچگونه تردیدی باقی نمی‌گذارد. با این وجود، طی سالیان دراز، غرب با رنگ‌ و روغن‌زدن به چهرة کریه «مردم‌نوازانة» اسلام شیعی که خود بازتابی است از سنت‌های درویشی، خانقاه‌نشینی و کثافت‌کاری صفوی و کریم‌خانی و قاجاری،‌  برای حکومت ملایان ایران نوعی «استقلال» نیز کسب کرده؛   استقلالی تماماً رسانه‌ای، مجازی و پوشالی.   به صراحت بگوئیم، این نوع «استقلال» رسانه‌ای می‌تواند،   هم در درون مرزها خوش‌خیال‌ها و هالوها را به دور ملا جمع کند، و هم جهت پیشبرد سیاست‌های منطقه‌ای غرب دست جمکرانی‌ها را برای خدمت به آمریکائی‌ها بیش از پیش باز نگاه دارد.   به همین دلیل نیز در راه دستیابی به همین ابزارهای سیاست‌گزاری منطقه‌ای،   یانکی‌ها حتی خیمه‌شب بازی‌ فتح «جاسوس‌خانه» را نیز بخوبی «هضم» کردند! در این مرحله با بازگشتی به بحران افغانستان ببینیم ملابازی تا کجا توانست به اهداف یانکی‌ها در افغانستان خدمت کند.

نقش تاریخی ملایان در بحران افغانستان بازتابی بود از همین صورتک «مردم‌نوازانة» شیعه!   آمریکا با حذف سلطنت پهلوی از معادلات منطقه،   نه تنها تمامی امکانات نظامی خود را در ایران حفظ نمود،   که این امکانات را تحت عنوان حکومت مستقل شیعیان پیرو «امام» خمینی، «مردمی» نیز جا زد؛ و عملکردشان را نتیجة «انتخابات» مردمی و تعلق خاطر ایرانیان به «آل عبا» معرفی نمود، نه بازتابی از منافع غرب! باید قبول کنیم که این ترفند و چشم‌بندی از هر کلاه‌برداری برنمی‌آید،   و در این میانه یانکی‌ها از خودشان «زرنگی» فراوانی نشان داده بودند.  اینچنین بود که در افغانستان، حکومت ولایت‌فقیه، هم در کنار عربستان سعودی و قطر کمر به خدمت آمریکائی‌ها بست، هم طرفدار «اسلام مردمی شیعه» شد و در رسانه‌ها با وهابیت به سختی «مبارزه» ‌کرد،   و هم سیاست اتحادشوروی وقت را در اینکشور مورد «انتقاد» قرار نداد تا مخالفت‌اش را با مسکو پنهان نگاه ‌دارد و خود را ضدامپریالیست جلوه دهد! خلاصه بگوئیم، حکومت اسلامی شترمرغ ایده‌آلی برای سیاست یانکی‌ها در افغانستان شده بود. و سپس همین شترمرغ در عراق به خدمت واشنگتن درآمد.

بله، دیروز در عراق شترمرغ شیعه را به میدان آورده بودند، و امروز در درگیری‌های سوریه شاهد نقش‌آفرینی‌اش هستیم.   از آغاز بحران در عراق و سوریه، جمکرانی‌ها به بهانة حفاظت از «مرقدهای مطهر» شیعی، مشتی مزدور مسلح به اینکشورها اعزام کرده‌اند.   و عملیات نظامی‌ای که اینان انجام می‌دادند، به دلیل عدم حضور یک نظام رسانه‌ای معتبر در ابهام کامل قرار داشت.   هر چند استنباط‌های منطقی و شواهد جدی حمایت مزدوران جمکرانی را از اسلامگرایان نشان می‌دهد، احدی نمی‌توانست به صراحت از هماهنگی حکومت اسلامی با ارتش آمریکا، دولت‌ دست‌نشاندة ال‌مالکی، اسلامگرایان و بمب‌گزاران و … سخن به میان آورد. چرا که در نظام رسانه‌ای غرب، جمکران به عنوان یک حکومت «مستقل» پای به درگیری‌های عراق، کردستان عراق و سپس سوریه گذارده بود!   و خلاصه همان شترمرغ شیعة افغانستان را، آمریکائی‌ها در عراق و سوریه برای ملت‌های منطقه «زین» کرده بودند.

ولی از آنجا که هر خواب شیرینی روز و روزگاری به پایان می‌رسد،   شاهدیم که در صبحگاهان منطقه نیز،‌ حکومت‌های دست‌نشاندة عموسام دست‌های آغشته به خون‌شان به تدریج از آستین واشنگتن بیرون می‌آید. و دیری نخواهد گذشت که خواب خوش نوکران زیرمیزی یانکی‌ها نیز به پایان برسد. در شرایط فعلی، این «پایان» به چند دلیل از هم اینک قابل رویت شده.   در درجة نخست، برگزاری همزمان مذاکرات مربوط به «برجام» و درگیری‌های سوریه در وین ـ 30 اکتبر 2015 ـ به صراحت نشان داده که نقش‌آفرینی ملایان در خاورمیانه به هیچ عنوان از پروندة هسته‌ای و «برجام»‌ مجزا نیست و نخواهد بود. به عبارت ساده‌تر،  اگر در مورد «برجام» آمریکا در برابر روسیه عقب نشست و برنامة تبدیل ملا به «قهرمان هسته‌ای» را تعطیل کرد،‌ در سوریه نیز همین سناریو به نحو دیگری می‌باید اعمال شود.   روشن‌تر بگوئیم، نقشی که در کودتای 22 بهمن 57، ایالات‌متحد به ملا داده بود،   اگر در مورد تهدیدات هسته‌ای روسیه تغییر کرده، دلیلی نمی‌بینیم که این تغییر شامل نقش سنتی حکومت اسلامی در حمایت زیرجلکی از مواضع واشنگتن در خاورمیانه نشود.

از سوی دیگر، پس از پایان مذاکرات وین در مورد سوریه،   ایالات‌متحد اعلام داشت که گروهی نیروهای ویژة نظامی به سوریه اعزام خواهد کرد. نیروهائی که در رسانه‌ها جهت همکاری با گروه‌های «ضدداعش» به این سرزمین می‌روند! حال این سئوال مطرح می‌شود که،   این نیروهای «ضدداعش»‌،   خارج از حلقة ارتش رسمی سوریه چه کسانی می‌تواند باشد؟ و اینکه این به اصطلاح نیروهای زبده چه افراد و گردان‌هائی را در این راستا «تعلیم» خواهند داد؟   واقعیت را بخواهیم چنین گردان‌ها و دستجاتی در عراق و سوریه وجود ندارد؛   گروه‌های موجود در اینکشورها همان اسلامگرایانی هستند که تحت نظارت آمریکا و انگلستان مدت‌هاست به آشوب‌آفرینی و تخریب مشغول‌اند.  اگر امروز آمریکا قصد دارد با ارسال «رسمی» نفرات و تجهیزات اینان را هر چه بیشتر مورد حمایت خود قرار دهد فقط به این دلیل می‌تواند باشد که روسیه حاضر نشده از بمباران‌شان دست بردارد.   جالب‌تر اینکه، موضع‌گیری نظامی آمریکا در سوریه به سرعت مسئلة نقش حکومت ملایان را نیز در این میانه مطرح خواهد کرد. اگر نظامیان حکومت اسلامی جمکران به درخواست ارتش سوریه به اینکشور نرفته‌اند ـ بارها بشار اسد دعوت از نظامیان جمکران را تکذیب کرده ـ پس پاسداران حکومت اسلامی منطقاً در میان همین اسلامگرایان مزدور آمریکا می‌لولند.  اسلامگرایانی که اینک رسماً توسط پنتاگون تجهیز نظامی هم خواهند شد!   و دقیقاً به همین دلیل است که پس از آغاز بمباران‌های روسیه،   دسته‌ دسته جسد پاسدار «شهید» از سوریه به ایران بازمی‌گردد.

مسلماً طی جنگ‌های افغانستان چنین صحنة روشن و صریحی از خدمات گرم و داغ حکومت ملایان برای واشنگتن و لندن در دست نبوده. همانطور که می‌دانیم سناریوی جنگ در افغانستان پشت پردة «حقانیت» فرضی شیعیان و سبعیت رسانه‌ای آل‌سعود پنهان ماند،   و همکاری‌های اینان ـ سپاه پاسداران، ارتش جمکران، سازمان‌های اطلاعاتی ‌آمریکا و خصوصاً ارتش پاکستان و چین ـ با اوباش طالبان و القاعده هرگز علنی نشد.   امروز می‌بینیم که به دلیل موضع‌گیری صریح روسیه در مراودات و معادلات بین‌المللی، ملایان، چینی‌ها و دیگران نمی‌توانند اینجا نیز دولا دولا شترسواری کنند.

مواضع ایالات‌متحد در مورد سوریه روشن بوده، و از ماه‌ها پیش از طریق رعایای اروپائی‌اش ـ فرانسه، آلمان، انگلستان ـ مرتباً در بوق‌های جهانی دمیده شده: حذف بشار اسد پیش از هر گونه مذاکرات و تعیین سرنوشت برای اینکشور! باید پرسید این سماجت احمقانه چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟   بله، برای این سماجت دلائل بسیار روشنی می‌توان برشمرد؛ واشنگتن و لندن که خود با دست‌های پرمحبت‌شان بعثی‌های خاندان اسد را در قدرت نگاه داشته‌ بودند بخوبی می‌دانند که استبداد استعماری بیش از آنچه پدیده‌ای ساختاری به شمار آید، نوعی کیش شخصیت است. از اینرو حذف شخص بشار اسد از قدرت به معنای فروپاشانی کل رژیم خواهد بود. روندی که هنگام حذف محمدرضا پهلوی از قدرت در کشورمان تجربه کردیم. و بی‌دلیل نیست که روسیه نیز به هیچ عنوان به زیر بار این شرط نمی‌رود.  چرا که، حذف بشار اسد در شرایط فعلی فقط به کودتای نظامیان اسلامگرا و قدرت‌یابی ملایان در سوریه منجر خواهد شد. یعنی بازتولید همان سناریوی کودتای 22 بهمن 57. ولی از آنجا که آمریکا قصد ندارد رویاروئی صریح نظامی «واشنگتن ـ مسکو» را در سوریه به نمایش بگذارد، به نوکران جمکرانی‌اش متوسل شده، تا این نخاله‌ها مواضع روسیه را به نام خودشان «جا» بزنند!  به این ترتیب، هم از واشنگتن در بحران‌های آتی منطقه‌ای «سلب مسئولیت» می‌شود، هم روسیه در ابراز مواضع تند نظامی خود در برابر واشنگتن بیش از این‌ها اصرار نخواهد ورزید، چرا که جمکرانی‌ها در جایگاه قدرقدرت داورمنطقه‌ای قرار می‌گیرند. این است دلیل بلبل‌زبانی‌های مضحک محمدجواد ظریف:

«[ظریف گفت:] یک گروهی در این جمع از اول مبنای کار سیاسی خود را برای آن گذاشتند که آقای اسد نباید باشد و ما هم گفتیم که این تصمیمی است که باید مردم سوریه بگیرند و بر آن تأکید کردیم.»

منبع: فارس‌نیوز، 9 آبان‌ماه 1394

مم‌‌جواد یادش رفت بگوید: «هنگام خروج از جلسة مذاکرات کفش‌های‌اش‌ جفت شد و گروه 5+1 سجده کرد، و گفت: هر چی شما بفرمائین حاج‌آقا!»   به صراحت می‌بینیم چگونه عملة یک دولت دست‌نشانده، به دستور ارباب‌اش مواضع روسیه را به نفع خود مصادره می‌کند، و چنین وانمود می‌نماید که این «موضع» از آن اوست. این همان پروسه‌ای بود که در سال 2003 ‌توسط دولت فرانسه، در مقام «مخالف» اصلی تهاجم نظامی به عراق در شورای امنیت سازمان ملل به «نمایش» گذاشته شده بود! و کشوری که به دلیل عضویت در سازمان آتلانتیک شمالی،‌ هیچگونه استقلالی از منظر نظامی ندارد، در پس پردة این تئاتر مضحک تبدیل شده بود به «مخالف» اصلی سیاست‌های جرج والکر بوش! اینهمه، برای اینکه مواضع رسمی روسیه در شورای امنیت را به نفع آمریکا مصادره کند.   امروز همین سناریوی مهوع و فرسوده در ابعادی به مراتب مبتذل‌تر و پیش‌پااوفتاده‌تر توسط حکومت جمکران به اجرا درآمده. ملایان هم جایزة این خوش‌رقصی برای ارباب را در قالب موشک باران پایگاه مجاهدین خلق در عراق در محل «نقد» کردند. جنایتی که به صورت رسانه‌ای توسط اربابان آمریکائی ملایان محکوم شد، و سازمان مجاهدین خلق هم برای تطهیر آمریکا از انتساب این جنایت به ارباب خودداری نمود:

«[…] ۲۳ نفر از اعضای سازمان مجاهدین در اثر این حمله کشته و ۲۰۰ تن هم زخمی شده‌اند. وزارت خارجه آمریکا این حمله را محکوم کرد […] شاهین قبادی، سخنگوی سازمان مجاهدین در فرانسه: نیروی قدس مسئول حمله به اردوگاه لیبرتی است.»

منبع: رادیوفردا، 31 اکتبر 2015

می‌بینیم زمانیکه هم مجاهدین خلق مزدور آمریکائی‌ها باشند و هم حکومت آخوندها چه مضحکة مهوعی به وجود می‌آید. ایالات‌متحد با فراهم آوردن زمینة کشتار جمعی مجاهدین خلق به ملایان «شیرینی» می‌دهد، و همزمان این عمل را در رسانه‌ها «محکوم» می‌کند؛   مجاهدین هم برای رد گم کردن، انگشت اتهام را به سوی نوکر واشنگتن یعنی سپاه قدس می‌گیرند! از همه مهوع‌تر اینکه، احدی نمی‌گوید ارتش اشغالگر آمریکا و سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی عراق که تماماً تحت نظارت پنتاگون عمل می‌کنند در این عملیات مقصر بوده‌اند. این است مزیت جایگزین کردن «اطلاع رسانی» با «خبرسازی!»

در آخر یادآور ‌شویم که شیوة برخورد روسیه با بحران‌های خاورمیانه با دورانی که اتحاد شوروی در گرداب افغانستان غوطه می‌خورد،   به قول معروف «تومنی هفت ‌صنار» تفاوت کرده.   روسیه طی سال‌های اخیر نشان داده که حاضر نیست در مورد ایران، ترکیه و سوریه پیش‌فرض‌های ایالات‌متحد را بپذیرد؛   شاید سماجت مسکو به این دلیل باشد که اگر در مورد این سه کشور عقب‌نشینی کند، نهایت امر به دلیل فشار اسلامگرایان در دیگر مواضع نیز مجبور به عقب‌نشینی خواهد شد. در نتیجه،‌ به استنباط ما تلاش‌های آمریکا جهت نشاندن شترمرغ‌های شیعة جمکرانی در جایگاه داور منطقه‌ای بجائی نخواهد رسید. اگر دیروز سیاست شترمرغ شیعی در فضای پرابهام افغانستان کاربرد داشت، امروز به دلیل تحولات روسیه، این شترمرغ دیگر نمی‌تواند خود را در ابهام نگاه دارد. به همین دلیل شاهدیم که نقش جمکران در سوریه بالاجبار هر روز بیش از پیش شفاف می‌شود.  نیازی نیست که بگوئیم، فاشیسم از ابهام تغذیه می‌کند،   از اینرو «شفافیت» برای فاشیست‌ها از لگن زهری که روح‌الله خمینی سرکشید‌ هم مهلک‌تر است.

با این وجود، مسائل در خاورمیانه آنقدرها ساده و قابل‌ پیش‌بینی نیست. چرا که،‌ به طور مثال سفر غیرمنتظره، طولانی و ‌رسمی رئیس‌جمهور چین به انگلستان ـ 29 مهرماه 1394 ـ که به طور غیرمعمول و خارج از عرف دیپلماتیک، شخص ملکه و همسرش را جهت خوشامد و استقبال به فرودگاه کشانده بود،   به صراحت نشان ‌داد که لندن برای اعمال فشار بر روسیه،    هنوز امیدهای زیادی به روابط سنتی خود با چین بسته.   و اگر نقش چین در دامن زدن به اسلامگرائی در پاکستان، افغانستان و حتی حمایت‌های مقطعی پکن از حکومت خمینی را مد نظر قرار دهیم،‌ این سفر در عمل یک اولتیماتوم به روسیه می‌تواند تلقی شود. اولتیماتومی که امروز با سقوط یک فروند هواپیمای مسافربری روسیه صورت تهدیدی رسمی به خود گرفته. هر چند پیرامون این فاجعة هواپیمائی سناریوهای دیگری نیز می‌تواند محتمل باشد. در هر حال، گسترة ابعاد بحرانی که واشنگتن و مسکو در سوریه با آن روبرو شده‌اند هنوز کاملاً مشخص نیست. ولی مسلماً با علنی‌ شدن جزئیات بیشتری از سفر رئیس‌جمهور چین به لندن، و آگاهی از عکس‌العمل روسیه در قبال مذاکرات وین و پاسخی که مسکو به مهاجمان هواپیمای مسافربری‌اش خواهد داد، و به ویژه نتیجة «انتخابات» پارلمانی ترکیه، شرایط منطقه تا حدودی از هالة ابهام بیرون خواهد آمد.

پاسدار لاپائی‌جانی!

saeed_saman_15_10_23

این روزها که مقام معظم جمکرانی‌ها داغدار حسین و آل‌عبا شده‌اند،   و مرتب با شرکت در مراسم شیون و زاری و روضه و زوزه به مزمزه کردن «مصیبت کربلا» می‌نشینند و در آن دنیا برای خودشان ملک و زمین و باغ و باغچه ابتیاع می‌فرمایند، در شیوة برخورد و سخنوری‌ دیگر مقامات حکومت جمکران پیرامون مسائل نیز حسین ابن‌علی، حضوری مجازی پیدا کرده.   خلاصه،‌ تمامی مقامات، برای فرار از مسئولیت به سینه‌زنی در سنگر امام حسین‌شان مشغول شده‌اند.  از سوی دیگر، از آنجا که حسن روحانی،   معروف به حسن‌ فوتبال، حسابی نشئة توافقات هسته‌ای شده، برای ملت کم‌تر بلبل‌زبانی می‌کند. و لش‌ولوش‌های سپاه و بسیج و … و خصوصاً برخی ملایان «خیلی اسلامی» که دل‌شان برای کتک‌زدن و کشتن بدحجاب‌ و بی‌حجاب‌ لک زده بود نیز با شنیدن خبر کباب شدن دنبلان چند سر پاسدار در سوریه،  خصوصاً تصادف «راهنمائی و رانندگی» سردار همدانی، تو لب رفته و فعلا ً دل و دماغ جفتک‌پرانی‌شان را از دست داده‌اند. با این وجود،‌ پاسدار علی لاریجانی، از مهره‌های اصلی سفارت انگلستان در ایران، شرایطی استثنائی دارد! ایشان پس از آنکه به فرمان سفارت فخیمه چند سیخ به مقام معظم زدند و پروندة هسته‌ای را «پروندة رهبری» خواندند، نهایت امر خامنه‌ای را مجبور کردند تا در برابر توافقنامه سر تعظیم فرود آورد. لاریجانی پس از سیخ زدن به مقام معظم، باز هم به فرمان بریتانیا، برای مالیدن خایة پوتین به روسیه شتافته و در جلسة اختتامیة کنفرانس «والدای» حسابی گل‌گفته و گل‌ شنیده! و از قضای روزگار موضوع وبلاگ امروز ما نیز بررسی اظهارات لاریجانی، خانه‌شاگرد سفارت انگلیس در کنفرانس «والدای» است.

لاریجانی‌ها چند فروند برادرند که معمولاً زیاد ور می‌زنند، ایرانی هم نیستند. جملگی متولد عراق‌اند، زبان اول‌شان عربی است، و در سنین بالا به کشورمان آمده‌اند. با این وجود، از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57، این «برادران» در زمرة حواریون «کودتاچیان» بودند و طی سال‌های سیاه دهة 1360 و اعدام‌های گروهی به رهبری میرحسین موسوی، شخص علی لاریجانی مسئولیت اصلی سپاه پاسداران را نیز بر عهده داشته.  این فرد به دلیل تاریخچة «مجاور» بودن خانواده‌اش بین آخوندهای قم، ‌ نجف و کربلا حامیانی دارد، و به همین دلیل نیز با تکیه بر شبکة ملایان توانست از قم به مجلس روضه‌خوانان راه یابد و نهایت امر به دلیل خلاء قدرتی که با عقب‌نشینی شبکة آمریکائی‌ ـ این شبکه توسط هاشمی رفسنجانی اداره می‌شد ـ به وجود آمده بود،   به عنوان جانشین رفسنجانی رئیس این «مچلیس» شده!   بله،  این پرسوناژ «محبوب» با آن سابقة خانوادگی، و با آن عملکرد جنایتکارانه‌ طی دهة 1360، و خصوصاً پس از خیمه‌شب‌بازی‌هائی که طی کودتای ناکام سال 88 به راه انداخت، و به قولی اولین کسی بود که تلفنی «پیروزی» میرحسین موسوی را به وی «تبریک» گفت،   امسال در نشست «والدای» بالای منبر رفته و یک خطبة خرکی ایراد کرده که در فارس‌نیوز انعکاس یافته!

حال ببینیم این پاسدار عراقی در والدای چه کرده و چه گفته. خطبة‌ لاریجانی مجموعه‌ای است متناقض که در آن مطالب مورد نظر روسیه را در کنار ابراز ارادت به آمریکا و انگلستان قرار داده‌اند! خلاصه بگوئیم، داماد آخوند مطهری ضمن بازتولید ناشیانة اظهارات مقامات رسمی روسیه، گریزی هم به «حسن‌نیت» آمریکائی‌ها و انگلیسی‌ها زده، تا «آنطرف» را نیز تا حد امکان راضی نگاه دارد.  اینهمه به این امید واهی که حکومت اسلامی را خارج از جرگة تروریست‌ها بنشاند و اعمال ملایان از عملیات داعشی‌ها،‌ طالبان و القاعده مجزا شده، و موجه جلوه نماید! خلاصه بگوئیم رئیس «مچلیس روضه‌خوانان» با یک سخنرانی فکاهی، به حساب خودش برای ملاسالاری در کشورمان «کسب اعتبار بین‌المللی» کرده! هدف اصلی از ردیف کردن مزخرفاتی که توسط لاریجانی در نشست «والدای» سر هم شده کسب وجهه برای ویراست شیعی داعش و القاعده است. و این عمل در درجة اول با تکیه بر واژة «انتخابات» صورت گرفته! همه باید بدانند و آگاه باشند، کشورهائی که «انتخابات» برگزار می‌کنند، دمکراتیک هستند، حتی اگر این انتخابات در واقع فقط یک شیبه‌سازی از انتخابات دمکراتیک باشد!  اگر چنین ادعای مضحکی را بپذیریم، ‌می‌باید قبول کنیم که طوطی، هم انسان است،  چون می‌تواند سخن گفتن را «تقلید» کند!

با تکیه به همین «تقلید» انتخابات، علی لاریجانی ضمن اشاره به نبود انتخابات در برخی کشورهای منطقه چنین نتیجه می‌گیرد که حکومت چنین کشورهائی نمی‌تواند حکومت بشار اسد را «غیردمکراتیک» بنامد:

«[نظام‌هائی] که در 70 ـ 80 سال گذشته هیچ انتخاباتی در کشورهای خود نداشته‌اند، نمی‌توانند در مورد دموکراسی در سوریه صحبت کنند و بگویند که بشار دموکرات نیست. کشورهائی که به خانم‌ها اجازه رانندگی نمی‌دهند، نمی‌توانند در مورد دموکراسی صحبت کنند. این‌ها تناقض‌هائی است که در منطقه پیش آمده است.»

منبع: فارس‌نیوز، مورخ 30 مهرماه 1394

البته زمانیکه فردی همچون علی لاریجانی از «تناقض» در منطقه سخن به میان ‌آورد، ممکن است مخاطب آگاه آنقدر بخندد که به قولی «باد زیر دنده‌اش بیفتد!» ولی در واقع، حکومت عربستان با حکومت جمکران هیچ تفاوتی ندارد؛‌ هر دو به نام خدا،  مرتکب جنایت می‌شوند. هر دو از تعددزوجات، برده‌فروشی، پدوفیلی و احکام توحش شریعت حمایت می‌کنند. هر دو زن‌ستیز و ارتجاعی‌اند، فقط شیخ عربستان در ملاءعام با شمشیر گردن می‌زند، ملایان به دلیل رشد صنعتی‌ای که از دوران آریامهر به ارث برده‌اند،  جرثقیل را به چوبة‌دار خیابانی تبدیل کرده‌اند. البته عربستان با تکیه بر یک حکومت سنتی،  نیازی به بساط خردجال «شبیه‌سازی انتخابات» ندارد، کارش را بدون انتخابات انجام می‌دهد، و این است تفاوت جمکران با عربستان.

ولی رئیس «مچلیس» ملایان درس‌اش را خوب یاد گرفته، وی به شیوة کودتاچیان 22 بهمن 57 آناً‌ رفته سراغ «رأی مردم و انتخابات!»   اگر فراموش نکرده باشیم، حضرات کودتاچیان صدر انقلاب، پوپولیسم و استبداد «اکثریت‌نما» را از روز نخست با دمکراسی طاق زده بودند، و به همین دلیل نیز برخی رژیم‌های منطقه را به دلیل عدم پیروی از «قوانین الهی پوپولیسم» به شدت محکوم می‌کنند. این محکومیت نخستین بار نیست که بر زبان اینان جاری می‌شود.  اینگونه ترهات و جفنگیات را در مقاطع متفاوت از زبان همة این اوباش شنیده‌ایم.  ولی اصل اساسی در روابط دمکراتیک این است که، این «جماعت» به صرف پهن کردن بساط خردجال به هیچ عنوان حق ندارند در امور دیگر کشورها دخالت کنند! چه آن‌ها را دمکراتیک بدانند و چه غیر!

با اینهمه، بر پایة بی‌پایه و اساس «خود برتر انگاری» مضحک جمکرانی، حکومت ملایان به خود حق می‌دهد که به دلیل برگزاری نمایشات روحوضی «انتخاباتی»، و اعطاء حق رانندگی به چند رأس فاطمه کوماندو، در جایگاه قضاوت بنشیند و حکومت‌های دیگر منطقه را استبدادی و یا غیراستبدادی بخواند!   ولی اشتباه نکنیم، این جفنگیات کلیشه‌ای که پیوسته توسط مقامات جمکران تکرار و بازتکرار می‌شود، تخم لقی است که بنیانگزار کودتای 22 بهمن 57، یعنی همان ارتش شاهنشاهی از روز نخست توی لپ این نخاله‌ها ترکانده‌. و بی‌دلیل نبود که جغد جماران می‌گفت: «میزان رأی مردم است!» دلیلی هم نمی‌دید که مشخص کند،‌   «رأی مردم» در چه شرایطی می‌تواند «میزان» تلقی شود،    و اینکه،‌ حدود اجرائی «رأی مردم» اصولاً چیست؟   به عبارت ساده‌تر، خمینی هیچگاه نگفت، و مسلماً شعورش هم نمی‌رسید که با تکیه بر «رأی اکثریت» نمی‌توان، «به نام خدا و دین اسلام و…»، هم اقلیت را نابود کرد، و هم بساط استبداد «برحق» بر پا نمود. با توجه به پوچ‌بافی‌های لاریجانی در روسیه، می‌بینیم که بیماری «بی‌شعوری» چگونه از خمینی به نوچه‌های خونریزاش سرایت کرده؛ اینان حتی به خود اجازه می‌دهند در میعادهای بین‌المللی «اوراد» بی‌سروتهی را که خمینی روی بالکن جماران می‌خواند، طوطی‌وار در برابر خبرنگاران جهان تکرار کنند!

باری لاریجانی پس از اینکه با تکیه بر صحنه‌سازی «انتخاباتی» و اعطاء «حق رانندگی» به چند «خانم»، یک نمرة ‌20 به حکومت اسلامی جمکران داد، و یک صفر کله گنده هم برای دیگر حکومت‌های مذهبی و واپس‌ماندة منطقه گذاشت،  به قشو کشیدن به پشم روسیه مشغول شد. دلیل هم روشن است؛ از زمانیکه روسیه به صورت جدی آمریکا را در منطقه منزوی کرده،‌ و ایادی انگلیس و آمریکا را در جمکران ـ همان «سرداران» آزادیخواه جنبش‌سبز را می‌گویم ـ توی سوراخ‌های‌شان چپانده،   نوچه‌های سفارت انگلیس، قبل از بازکردن دهان، هنگام رودروئی با روسیه «پیش‌بندشان» را آویزان می‌کنند. هر چه باشد، وقتی ارباب از مسکو توسری خورده،   تکلیف نوکر روشن است! از اینرو مالیدن خایة روسیه یکی از محورهای «سخنوری» رایج نزد مقامات جمکران شده:

«[…]‌ ایران اقدام روسیه در سوریه را اقدامی به موقع می‌داند، […] حملات روسیه برخلاف ائتلاف کاغذی آمریکا کارآمد بوده است.»

همان منبع

عجب! معلوم نیست علی لاریجانی از چه طریق موفق به کسب اطلاع شده، و به کارآمد بودن این عملیات پی برده؟ تا آنجا که ما می‌دانیم، ‌ پس از آغاز عملیات روسیه در سوریه، سیل جسد پاسدار است که از دمشق به تهران روان شده. نکند مقصود رئیس «مچلیس» از کارآمد بودن حملات روسیه، به راه اوفتادن سیل لاشة پاسدار باشد؟! ولی چه بهتر که،   پاسدار لاریجانی بجای خایه‌مالی از پوتین در کنفرانس والدای، از جایگاه رئیس قوه مقننه، ‌ در مورد قتل مکرر پاسدارهای جمکران در سوریه، وزیر دفاع و رئیس‌جمهور را استیضاح می‌کردند،‌ تا معلوم شود این خیل پاسدار به چه دلیل جملگی در جبهه‌های جنگ به قتل می‌رسند. ولی می‌دانیم که پوپولیسم نظامی است فاقد نظم،   و‌ مسائل واقعی جامعه در چنین نظامی فاقد اهمیت است! چرا که، در این قماش نظام هیچکس در جایگاه واقعی اجتماعی‌اش قرار نمی‌گیرد؛ مسئولیت معنا و مفهوم ندارد؛ همه به حوزة مسئولیت دیگران وارد می‌شوند؛ به امور دیگران دخالت می‌کنند، برای آنکه از پاسخگوئی در حیطة مسئولیت خویش سر باز زنند. در چنین حکومتی، «کار» مقامات همان خایه‌مالی است؛ دیروز برای جک استرا و کاترین اشتون «قمیش» می‌آمدند، امروز خودشان را برای پوتین لوس کرده‌اند،   فردا را چه دیدید، شاید نوبت به شیر خوردن از پستان ابوبکر ال‌بغدادی و شیخ عربستان برسد، که به نیابت ارباب، شکم‌شان را برای سوریه صابون زده‌اند.  پس ببینیم نظر علی لاریجانی در مورد تجزیة سوریه ـ گزینة مطلوب آمریکائی‌ها و رعایای اروپائی‌شان ـ چیست:

«فرض کنید که سوریه را تجزیه کردیم، خوب خاصیت آن چیست،  یعنی صورت مسئله حل می‌شود نه اینکه مسئله حل شود. بنابراین، این یک اشتباه استراتژیک است که کشورها درگیر مسئله تروریسم شوند و تروریست‌ها در آنجا صاحب سرزمین شوند.»

همان منبع

می‌بینیم که خانه‌شاگرد سفارت فخیمه چگونه با این مزخرفات تجزیة سوریه را به ابزار تطهیر حکومت ملایان تبدیل کرده. وی بدون اینکه به اصل مطلب اشاره کند، و بپرسد یانکی‌جماعت به چه مناسبت به خود حق می‌دهد با اعزام مزدور و تجهیز لات‌ولوت «محلی» زمینة تجزیة کشورها را فراهم آورد، فقط به «تصحیح» مسائل اکتفا می‌کند و می‌گوید، تجزیة سوریه «اشتباه» است، چرا که تروریست‌ها را صاحب سرزمین می‌کند! جالب اینکه، اینجا هم پاسدار لاریجانی فراموش کرده، حکومت اسلامی یک مجموعة تروریست است، و فقط با تکیه بر سیاست آمریکا، «صاحب سرزمین ایران» شده! کافی است به صدور فتوی ترور سلمان رشدی توسط روح‌الله خمینی، و یا احکام دادگاه انقلاب ملایان در دوران نکبت‌بار صدارت مهدی بازرگان، نیم نگاهی بیاندازیم. اینکه در قرن بیستم یک به اصطلاح دولت، فتوی «ترور» صادر ‌کند، «تروریسم» خوانده می‌شود:

«خلخالی: ترور شاه مخلوع، ترور بختیار […] حکم دادگاه انقلاب است […]‌ ترور اشرف و فرح‌دیبا آزاد اعلام شد[…]»

منبع: کیهان، مورخ 24 اردیبهشت‌ماه 1358

بله،‌ لاریجانی به مرض آلزایمر گرفتار آمده! آنهم آلزایمری مقطعی و مصلحتی! از اینرو رئیس قوه مقننه حکومت قدرقدرت جمکران، پس از خایه‌مالی مفصل از پوتین ـ تکرار ناشیانة مواضع کرملین ـ‌‌ یک «لاپائی» گرم و داغ هم به آمریکائی‌‌ها می‌دهد تا کاخ‌سفید هم نصیبی از این عروس هزار داماد برده باشد! اینجاست که خداوند منان لاریجانی را ارتقاء مرتبه داده، و ایشان تبدیل می‌شوند به «لاپائی‌جانی!» باری، جناب لاپائی‌جانی هیچ اشاره‌ای به نقش آمریکا در سازمان دادن به گروه‌های تروریست و مزدور ندارد؛ ریشه‌های مالی و اقتصادی، ‌ خصوصاً شرکت گروه‌های تروریست آمریکائی در تجارت برده، اسلحه و موادمخدر را در سطح جهان مطرح نمی‌کند، صرفاً‌ تلاش دارد گروه‌های تروریست را «بومی» بنمایاند.  و به عنوان نمونه در مورد افغانستان چنین می‌فرمایند:

«[…] تروریسمی که زمانی جنگ‌های چریکی در کوه‌های افغانستان بود، حالا به مبارزه با گروه‌هائی بدل شده است که از پشتوانه مالی و تسلیحاتی گسترده برخوردار هستند.»

همان منبع

اگر مقصود از جملة گنگ و بی‌سروتهی که «فارس‌نیوز» توی سایت زده این باشد که تروریست‌ها زمانی مشتی چریک در کوهستان بودند و امروز تبدیل به تشکل‌های گسترده شده‌اند، می‌باید خدمت پاسدار علی لاپائی‌جانی بگوئیم، جنگ‌های چریکی افغانستان پایه‌گزار «تروریسم» جهانی نبوده و نیست. آن‌ها که در افغانستان می‌جنگیدند گروه‌های سازمان یافته‌ای بودند که با پول، تسلیحات و لوژیستیک سازمان آتلانتیک شمالی و حمایت سیاسی ایالات‌متحد به جنگ با ارتش سرخ رفته بودند.  آنچه بعدها در گفتمان جرج‌والکر بوش تبدیل به واژة تروریست شد، به زمانی باز می‌گردد که نظارت تام و تمام واشنگتن بر گروه‌های تروریستی که در سراسر جهان توسط سازمان سیا تشکیل شده بود از میان رفت،   و کشورهای قدرتمند دیگر توانستند افسار این گروه‌های آدمکش را در اقصی‌نقاط جهان در دست بگیرند.   اینجا بود که واشنگتن به یک‌باره «متمدن» شد؛ یعنی زمانیکه فروپاشانی ساختارهای «سیاسی ـ امنیتی» ایالات‌متحد نهایت امر برج‌های دوقلو را بر سرشان فروریخت تازه فهمیدند که «تروریسم» چیز بدی است. و برای صحنه‌سازی و کثافتکاری انگشت اتهام را به سوی افغانستان گرفتند!‌  البته لاریجانی از آنجا که درس‌اش را خوب یاد گرفته، اظهارات مسخره و سراپا دروغ‌اش را با افزودن یک بخش از واقعیت غیرقابل انکار «تذهیب» می‌کند،  باشد که مستمع فکر نکند ایشان خدای ناکرده نوکر انگلستان هستند:

«[…] برخی کشورهای غربی تصور می‌کردند که می‌توانند استفاده خود را از تروریسم ببرند و زمانی که لازم شد به آن پایان دهند. اما تجربه نشان داده است که چنین امری امکانپذیر نبوده است[…]»

همان منبع

بله، متأسفانه «چنین امری امکانپذیر نبوده است!» ولی اگر نیک بنگریم تصاویر لاریجانی و هم‌پیمانان‌اش را نیز در خیل همان تروریست‌ها می‌یابیم، در خیل همان‌ها که «برخی کشورهای غربی» به غلط تصور می‌کردند به موقع خواهند توانست به زندگی‌شان پایان دهند. زهی خیال باطل!   امروز این تروریست در کنار پوتین نشسته؛ اباطیل می‌بافد. به این خیال که با لیسیدن چکمه‌های ارتش روسیه خواهد توانست چند روزی برای خود و هم‌پالکی‌های‌اش کسب فُرجه کند. ولی، «گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هر آنچه هست گیرند!»

این حکومت اسلامی که امروز در نشست‌های جهانی با تروریسم مخالفت آبکی می‌کند، پیشینه‌اش چه بوده؟   مگر «امام» خمینی نمی‌خواست انقلاب‌اش را به زور اسلحه به تمامی کشورهای جهان صادر کند؟   مگر سخنرانی‌های خمینی پیرامون حمله به دولت بعث و سرنگونی صدام حسین پیش از آغاز جنگ «ایران ـ عراق» در دست نیست تا همه بدانند این جنگ خانمان‌سوز را کدام پدرسوخته خودفروخته‌ای علم کرد.   مگر حکومت اسلامی جز با توسل به نیروی قهری و سرکوب عمومی و نهایت امر تروریسم خیابانی و گسترش فضای وهم و ترس و وحشت قادر بود یک روز در ایران بر اریکة قدرت باقی بماند؟ این حکومت رسوا کدام تروریسم را محکوم می‌کند؟ «تروریسم» شاخ و دم ندارد. شیوة رفتار حکومت اسلامی جمکران با ایرانیان عین تروریسم است. حکومت اسلامی تروریسم را در خانة ایرانی مستقر کرده و سرزمین ایران را به اشغال خود درآورده. با این خوش‌رقصی‌ها و خایه‌مالی‌ها و لاپائی دادن‌‌ها، ‌ حکومت ملا نمی‌تواند تعلق دیرینه‌اش به دستگاه تروریسم جهانی را پنهان نگاه دارد.   چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. اگر خواستار پایان دادن به حاکمیت تروریست‌ها در منطقه هستیم، در گام نخست می‌باید بر موجودیت حکومت تروریستی ولایت‌فقیه در خانة خود نقطة پایان بگذاریم.

از یوگسلاوی تا سوریه!

saeed_saman_15_10_20

فهرست اسامی فرماندهان و اعضای به اصطلاح «عالیرتبة» سپاه پاسداران،   که گویا در نبرد با داعش شربت «شهادت» میل می‌کنند، همچنان طویل‌وطویل‌تر می‌شود!   ولی هیچیک از طرف‌های درگیر، از سپاه پاسداران و وزارت دفاع حکومت جمکران گرفته، تا اعضاء خانوادة این «شهدا» و حتی دولت بشار اسد شرایط و دلائل مرگ این افراد را به طور کامل «مشخص» نمی‌کند.   در تهران، گروهی از «مقامات»، از علی خامنه‌ای گرفته تا قلم‌زن‌های نان‌خور ولایت، پیرامون این حوادث چرندوپرندیاتی ردیف کرده‌اند که معمولاً به تمجید از نقش شهدا در اعتلای اسلام راستین و مزخرفاتی از این دست محدود شده، و شرایط قتل این افراد را روشن نمی‌کند. و «مهم‌ترین» اظهارنظر در مورد قتل سردار همدانی، همانطور که در وبلاگ پیشین ـ پوتین و پاسدار ـ آوردیم سخنان شمخانی بود که طی مصاحبة مطبوعاتی اعلام داشت، «همدانی جهت تنظیم هر چه بهتر نقش مستشاری خود به بیابان‌ها رفته بود و در خودرو شهید شد!»

باید قبول کرد که ادعای شمخانی مضحک و از پایه و اساس بی‌معناست. نخست بگوئیم، اینکه، یک وابسته و یا مستشار نظامی «خارجی»، که معمولاً در مراکز ستاد و پشت میزهای طراحی انجام وظیفه می‌کند،   به محل درگیری برود و در آنجا به قولی «شهید» شود،   هر چند جفنگ به شمار می‌آید،   ولی وقتی به یک یا دو مورد محدود شود، ‌ با سعة صدر و حسن نیت می‌توان آن را پذیرفت.   ولی زمانیکه شمار این به اصطلاح «مستشاران شهید» هر روز افزایش می‌یابد،   این گمانه قوت می‌گیرد که وضعیت و نقش سپاه پاسداران حکومت ملایان در سوریه آنی نیست که ادعا می‌شود.   به عبارت دیگر،   نمی‌توان هر روز چند مستشار خارجی را برای مطالعة شرایط میدان جنگ در عملیاتی «غیرنظامی» به کشتن داد و گفت که اینان در خودرو کشته شده‌اند. در نتیجه،   مزخرفات شمخانی نیز،   با مزخرفات دیگر اراذل حکومت اسلامی هم‌سان و هم‌تراز است. پس چه بهتر که،   جهت ارائة یک نگرش فراگیر از شرایط نگاهی به کلیات درگیری‌ها در سوریه بیاندازیم.

در کشور سوریه از چند سال پیش شاهد حضور گروه‌های مسلح مزدوری هستیم که در چارچوب پدیدة استعماری «بهارعرب»،   با حمایت سرمایه‌داری‌های اروپای غربی و آمریکا از راه لبنان، اسرائیل و ترکیه به اینکشور آمده،   و به دولت بعث اعلان جنگ داده‌اند!   اینکه به چه دلیل آتلانتیسم امروز قصد دارد بشار اسد را، آنهم با توسل به تروریست‌ها از قدرت ساقط کند،   مسئله‌ای است که آنقدرها به بحث فعلی مربوط نمی‌شود.   ولی این اصل را باید در نظر بگیریم که خاندان اسد توسط انگلستان در سوریه مستقر شد،   و کودتای «سرگرد» اسد که بعدها وی را ژنرال خواندند از آغاز کار به ستون‌های «باکینگهام پالاس» تکیه داشت.

به هر تقدیر،   حکومت اسلامی جمکران،   در تبلیغات دولت‌های منطقه، و خصوصاً در چارچوب خبرسازی گستردة نظام رسانه‌ای غرب، شریک دولت بعث سوریه معرفی می‌شود.   در اذهان عمومی این مسئله چنین شکل گرفته که تعداد «کثیری» از سپاه پاسداران در خدمت بشار اسد هستند و در برابر کسانی که خواهان برقراری «دمکراسی» در سوریه شده‌اند از «دیکتاتوری اسد» حمایت می‌کنند!  مهم‌ترین «چاشنی» این تحلیل بی‌اساس نیز چیزی نیست جز تعلق خانوادة اسد به قبیلة علوی‌های سوریه! احدی هم کاری به این ندارد که حافظ اسد در کودکی این قبیله را ترک کرده بود، و اینکه پسر وی ـ بشار اسد ـ که در رأس یک حزب لائیک به ریاست جمهوری دست یافته، ارتباطی با مسائل قومی و قبیله‌ای ندارد.

اگر فراموش نکرده باشیم، هنگام تلاش غرب جهت متلاشی کردن کشور یوگسلاوی و تبدیل آن به چندین کشور فروهشته و بی‌اهمیت، آنهم از طریق گسترش قتل‌عام، تجاوز به عنف و خشونت‌های قومی،   مسئلة «تعلق» هیئت حاکمة یوگسلاوی به اقوام و قبیله‌های متفاوت،‌ از سوی همین شبکه‌های «خبرسازی» وابسته به سازمان سیا به میدان آورده می‌شد. خلاصه بگوئیم،   قطعه قطعه کردن کشورها بر اساس ادیان، تعلقات قومی، ریشه‌های زبانی، و … یکی از شیوه‌های اصلی در سیاست‌گزاری‌های جهانی واشنگتن در شرایط پساشوروی است،   و امروز شاهد شکل‌گیری همین وحشیگری در سوریه هستیم. و چرا راه دور برویم،‌ سیاست متلاشی کردن ملت‌ها،‌   در نخستین مرحله از اتحاد شوروی آغاز شد. در این کشور بود که واشنگتن و متحدان اروپائی‌اش،   با الهام از جفنگیات استالین که خواهان «جماهیری از ملت‌های سوسیالیست» بود،   تمامی تقسیمات داخلی اتحاد شوروی را به عنوان «کشورهای مستقل» وارد فضای پساشوروی کردند!   کشورهای تاجیکستان، گرجستان، آذربایجان، اوکراین، و … جملگی ساخته و پرداختة شبکة تبلیغاتی غرب است؛   این کشورها موجودیت تاریخی، اقتصادی و زیربنائی ندارند.   باری، واشنگتن که از نتیجة جنایات‌اش در اتحاد شوروی گویا خیلی شاد و خرسند بود،   به تدریج در دیگر کشورها همین سیاست را جهت گسترش حیطة‌ نفوذ و سیطرة خود دنبال کرد، و امروز رسیده به سوریه!

تا آنجا که به نقش دولت ولایت‌فقیه در سیاست‌گزاری‌های پساشوروی آمریکا مربوط می‌شود، طی جنایات غرب در یوگسلاوی نیز شاهد بودیم که گروه‌های شبه‌نظامی و لات‌ولوت‌هائی از سوی حکومت جمکران تحت عنوان حمایت از «مسلمانان» به مناطق مختلف یوگسلاوی اعزام شده بودند. در کشوری که اصولاً اسلام شیعی‌ وجود خارجی ندارد،   و به طور کلی تعهد دینی نیز به دلیل حضور دهه‌ها حاکمیت مارکسیست آنقدرها معنا و مفهوم نمی‌تواند داشته باشد، حکومت ملایان گروه‌گروه اوباش را برای حمایت از مسلمانان بسیج کرده بود. مسلمانانی که در واقعیت وجود نداشتند، و این شبکة جنایتکاران وابسته به سازمان سیا بود که بر طبل پدیدة ناشناس و احمقانه‌ای به نام «قومیت‌ها» می‌کوبید، و جهت حفظ کنترل سازمان آتلانتیک شمالی بر سواحل مدیترانه قصد داشت یوگسلاوی را تکه تکه کند.   در این میانه نیز ملایان قم و کاشان به بهترین نحو در خدمت سیاست‌های واشنگتن عمل کردند و نتیجة عمل اینان امروز در برابرمان قرار گرفته.

«علوی» خواندن خانوادة بشار اسد، از منظر تبلیغاتی هم‌تراز است با «حمایت‌های»‌ ملایان از مسلمانان ناموجود یوگسلاوی سابق! مسلمانانی که اگر وجود خارجی نیز می‌داشتند،   به دلیل تعلق به ریشه‌های سنتی امپراتوری عثمانی،   بیشتر دشمن شیعه‌ها بودند تا همراه و رفیق و دوست گرمابه و گلستان‌شان!   ‌

آنروزها در یوگسلاوی شاهد رخدادهای هولناکی بودیم؛ سیاست قوم‌گرائی و قبیله‌سازی کاخ‌سفید، خصوصاً‌ دلقک‌بازی‌ و سبک‌مغزی‌های‌ بیل کلینتن ـ رئیس جمهور وقت ایالات‌متحد ـ آنچنان مشمئزکننده بود که اعتراض بسیاری از شخصیت‌های علمی، هنری و … را به همراه آورد. روسیه نیز در آشفته بازار«یلتسین‌ایسم» دست‌وپا می‌زد. هیئت حاکمة کرملین می‌پنداشت با میدان دادن به «مافیابازی» و «حساب‌سازی» خواهد توانست واپس‌ماندگی سرمایه‌داری روسیه را در برابر آمریکا «جبران» کند.   زهی خیال باطل! نه تنها عقب‌ماندگی‌های سرمایه‌سالاری روسیه از این طریق جبران نشد که چوب حراج بر تتمه اعتبار جهانی روسیه نیز زدند.

غرض از بیان رخدادهای یوگسلاوی نشان دادن شباهت‌شان با تحولات فعلی سوریه، از منظر استراتژیک است؛ سوریه نیز با دریای مدیترانه سواحلی گسترده دارد.   به حکم اشغال نظامی جبل‌الطارق، و اعمال کنترل بر کانال سوئز،   و خصوصاً قرار دادن آتاترکیسم انگلیسی بر دروازه‌های داردانل،   از دیرباز دریای مدیترانه ارث‌پدری انگلستان به شمار می‌آید. پس، طبیعی است که برای سوریه هم انگلستان همان حساب‌ها را باز کند. درگیری استعماری فعلی در سوریه برای همین «حساب‌ها» به راه افتاده.

در وبلاگ‌های پیشین به نقش ایالات‌متحد در میدان دادن به ژاندارم‌‌های آمریکائی منطقه اشاراتی کرده بودیم. درگیری‌های نمایشی از قماش «اسرائیل ـ فلسطین»،   «عرب ـ عجم»،   «کرد ـ ترک»، «شیعی ـ سنی» و … از دیرباز در منطقه رایج بوده؛   این درگیری‌ها هم زمینة تاریخی دارد و هم زمینة اجتماعی، اقتصادی و خصوصاً استعماری.   ولی بازیگران این سناریو‌های هولناک جملگی نوکران انگلستان و آمریکا هستند.   خلاصه، محمود عباس و حماس به همان اندازه نانخور و نوکر انگلستان‌اند که نتانیاهو؛   ناصر به همان اندازه وابسته به آمریکائی‌ها بود که آل‌سعود و محمدرضا شاه؛   خلاصة کلام این درگیری‌ها برای ملت‌های منطقه گرفتاری و بدبختی، و برای صنایع اسلحه‌سازی و خرت‌وپرت‌های صنعتی غرب «مشتری» کسب می‌کند.   و دیدیم که،‌   مهم‌ترین قطب‌سازی منطقه را به دوران انقلاب شکوهمند «امام» خمینی مدیون‌ایم. در این میعاد نکبت‌بار «الهی» بود که دو ملت ایران و عراق جوانان و دارائی‌شان را به اسلحه‌فروشان غرب تقدیم کردند، تا یک دیوانه به دنیا ثابت کند شیعه‌‌ها برحق‌اند، ‌ و دیوانة دیگر هم به قول خودش سردار قادسیه شود!

پس از فروپاشی اتحاد شوروی این قطب‌سازی و «قدرت‌سازی‌های» پوشالی همچنان ادامه دارد؛ اینبار به شیوه‌هائی دیگر، هر چند بسیار گذرا.  به طور مثال، می‌‌بینیم که چگونه عربستان سعودی یک‌شبه دچار بحران می‌شود، و طبل جنگ بر دروازه‌های مکه و ریاض می‌کوبند. ولی تا آ‌نجا که به بازیگران مربوط می‌شود، در قفای این «جنگ‌سازی‌ها» همان‌ها نشسته‌اند که دیروز می‌خواستند شیعة برحق و سردار قادسیه را به جان یکدیگر بیاندازند، همان خودفروخته‌هائی که ملت‌ها را وسیلة وابستگی‌شان به دلار و طلا و کیسة زر کرده‌اند. اگر با دقت بنگریم، همزمان با تحولات عربستان بسیاری از جریانات «اینتلیجنتسیای سیاسی» گروهی از خانوادة آل‌سعود را متهم به کودتا بر علیه حکومت کرد. و از قضای روزگار همزمان، از تهران لات‌ولوت فرستادند تا در مکه شلوغی و آشوب به راه اندازند و از تشکیل حکومت جدید حمایت کنند، هر چند موفق نشدند. از سوی دیگر، ماه‌هاست که آمریکا می‌خواهد در سیاست‌های‌اش در دریای سرخ تجدید نظر کند، و می‌بینیم که جمکرانی‌های خودفروخته ناگهان یاد شیعه‌های یمن اوفتاده،   برای‌شان پستان به تنور می‌چسبانند و تسلیحات ارسال می‌کنند. در عراق هم همین خیمه‌شب‌بازی‌ها هست؛ آمریکائی‌ها یک سردار سلیمانی «پای منقل» پیدا کرده‌اند،   که لولة وافور از دماغش آویزان است!  ایشان در نظام رسانه‌ای شده‌اند همه‌کارة امور نظامی کشور عراق! و … و این قصه سر دراز دارد.

حال به موضوع اصلی این وبلاگ، یعنی نقش جمکران در سوریه بازگردیم.  جمکرانی‌ها در سوریه عملاً همان نقشی را ایفا می‌کنند که در یوگسلاوی برعهده داشتند. یعنی میدان دادن به درگیری‌ها،   فراهم آوردن زمینة بمب‌گزاری، پول‌شوئی،   انتقال ارز و سلاح به مزدوران غرب،   جاسوسی و مزدوری برای آمریکائی‌ها، و … مطمئن باشیم این اوباش جز این قبیل کارها در سوریه عملیاتی نداشته و ندارند.   و تمامی این بساط،   همچون نمونة یوگسلاوی تحت نظارت ارتش جنایتکار ناتو صورت می‌پذیرد. و اگر این روزها چند سر از این اوباش، به قول آخوندها «شربت» می‌نوشند،

دو دلیل می‌تواند داشته باشد.   یا دولت تهران جریان سوریه را به نفع بعثی‌ها تمام شده تلقی می‌کند و  به همین دلیل جهت جلوگیری از افشاگری‌های آتی قصد دارد در محل از شر این اوباش خلاص شود. یعنی روشن‌تر بگوئیم، این «فرماندهان» را حکومت اسلامی در محل نابود می‌کند تا پای‌شان به تهران، دمشق، و احیاناً به لندن و پاریس باز نشود و در مصاحبه‌ها و اظهارنظرها بند سیاست‌های ارباب را آب ندهند.  و سفر اخیر علاءالدین بروجردی به سوریه، به احتمال زیاد جهت سرعت بخشیدن به همین روند بوده.

ولی گمانة دیگری هم وجود دارد. چرا که، ممکن است این حضرات برخلاف اظهارات مقامات غرب در کمپ‌ اسلامگرایان فعال هستند، و به همین دلیل نیز پس از آغاز عملیات نظامی روسیه همراه با برادران تروریست‌شان در بمباران‌ها کشته‌ شده‌اند. البته در این شِق هم نقش جنایتکارانة دولت جمکران آشکار است،   چرا که اینان را به کشور بازنمی‌گرداند، تا در محل نابود شوند.  مسلماً بسیاری از اعضای سپاه پاسداران از این جریان مطلع‌اند.

حال باید دید این سپاه پاسداران تا چه حد برای افراد و موجودیت خود اهمیت و ارزش قائل است، و چگونه قصد دارد با جنایت سازمان‌یافته‌ای که تحت نظارت ولایت‌فقیه عملی می‌شود برخورد کند. دیربازی است که در مورد نیروهای نظامی در ایران سخنی نگفته‌ایم؛ شاید بهتر باشد در این فرصت نیم‌نگاهی به این لایه از ابهامات تاریخ معاصر کشورمان بیاندازیم. در نیروهای نظامی ایران بیش از هر چیز نبود شناخت سیاسی نظامیان آزاردهنده‌ است. نیروی نظامی متشکل در ایران، از زمانیکه توسط میرپنج بنیانگزاری شد، هیچگاه شناخت سیاسی، شخصیت و ‌وزنة اجتماعی نداشت.  ایران معاصر فاقد یک ارتش ملی،  قابل‌احترام و خدمتگزار است. تشکل‌های نظامی‌ای که طی دهه‌ها در ایران موجودیت یافته‌اند، خدمت به یک فرد، یک رژیم و یک دستگاه حاکمیت را با خدمت به کشور طاق زده‌اند، و امروز نیز مسلماً سپاه پاسداران «انقلاب» قادر نخواهد بود رابطه‌ای منطقی میان موجودیت خود، منافع ملی و حاکمیت برقرار نماید.

پوتین و پاسدار!

saeed_saman_15_10_15

پس از موضع‌گیری نظامی و صریح مسکو در مورد مسائل سوریه، و آغاز آنچه حداقل در رسانه‌ها «بمباران‌های شدید» مواضع اسلامگرایان توسط روسیه معرفی می‌شود، شاهدیم که خبرگزاری‌ها از مرگ نظامیان جمکرانی نیز در جنگ با داعش سخن به میان می‌آورند. جالب اینکه، پیش از آغاز این «بمباران‌ها»، هیچ آسیبی به سرداران و جان‌نثاران ولایت‌فقیه، که گویا صدها تن‌شان در جبهه‌های داعش مشغول جانفشانی در راه اسلام شیعی و اصیل و ناب و مردمی و … بودند،‌ نمی‌رسید؛  خبر «شربت» خوردن اینان به رسانه‌ها درز نمی‌کرد! به هر تقدیر،   به گفتة رسانه‌ها، نخست یکی از اوباش سرشناس سپاه پاسداران،   سرتیپ همدانی، که کارشان را با سرکوب کردها آغاز کرده و در جریان جنبش‌سبز نیز از عوامل آتش‌بیار لات‌بازی و معرکة موسوی و کروبی بودند،   در یک عملیات نظامی شربت شهادت میل می‌فرمایند. و سپس تاکنون حداقل چهار پاسدار «عالی‌مقام» دیگر نیز در سوریه کشته و یا مفقودالاثر شده‌اند!

ولی به تدریج «بوی گند»‌ آنچه عملیات گستردة نظامی جمکرانی‌ها در سوریه خوانده می‌شد،   در رسانه‌ها مشام را می‌آزارد. به طور مثال، معلوم شده که سردار همدانی، نه به ضرب گلوله‌های جانگداز داعش «ظالم و ستمگر» در جبهة نبرد حق علیه باطل، که به دلیل تصادم با تیرچراغ برق و چپه شدن خودرو، «شربت» نوشیده‌اند! همچنین در برخی رسانه‌ها سروصدا برخاسته که، گروهی از «مفقودین» سپاه در حوادث اخیر مکه و یا در سوریه،‌ به اروپا و آمریکا گریخته، تقاضای پناهندگی و مهاجرت داده‌اند. نهایت امر، به دلیل همین آبروریزی‌ها، آمریکائی‌ها که ادعا می‌کردند لشکر پرشماری از سپاه پاسداران، هم‌سو با مسکو به دفاع از رژیم بشار اسد مشغول است،‌ دروغ‌های‌شان را تلطیف کرده و رسماً اعلام داشتند که تعداد پاسداران مستقر در سوریه، به چند صد نفر محدود می‌شود! البته آنچه آمریکائی‌ها نگفتند این بود که، همین «چندصد نفر» در صورت آبروریزی‌های بیشتر تعدادشان می‌تواند به چندنفر هم کاهش یابد!

در این وانفسا، خبرگزاری‌ها، خصوصاً سایت‌های فارسی‌زبان که با سرمایه‌گزاری گسترده روی احساسات خرکی ایرانیان پیرامون قراردادهای ترکمانچای و گلستان، همزمان تلاش می‌کنند سپاه پاسداران و «شهدای» فرضی‌اش را حامیان بشار اسد «ظالم و دیکتاتور و ستمگر» معرفی کنند،   انگشت به «ئون» حیران مانده‌اند.  این حضرات نمی‌دانند چگونه، هم سیاست «حمایت از دمکراسی» را که تحت نظارت واشنگتن اعمال می‌شود و به تهاجم مزدوران تروریست‌ به سوریه منجر شده توجیه کنند، هم جهت بهره‌گیری از نفرت عمومی ایرانیان از سپاه پاسداران،  عملة حکومت اسلامی را در صف حامیان بشار اسد بنشانند، و نهایت امر روسیه و شخص پوتین را هم با تکیه بر ترکمانچای و گلستان به این پروندة پوشالی سنجاق نمایند؟   قبول می‌فرمائید که «این تو بمیری» از «آن تو بمیری‌ها» نیست و برای چسباندن پوتین به پاسدار هیچ سریشم و چسبی کارساز نخواهد بود!

ولی چه نشسته‌اید که، بساط «شهادت» و شهیدپروری حتی به روزنامه‌های غربی، از جمله به فیگارو نیز رسیده بود.   بله، روزنامة فرانسوی کذا عکس مکش‌مرگ‌مائی از سردار همدانی به چاپ رساند و رسماً اعلام ‌داشت که این «سردار» جهت مبارزه با داعش در کنار اسد بود و در نبرد با داعش ـ مقصود باید همان تیر چراغ برق باشد ـ جان باخت‌! خلاصه،‌  فیگارو هم به آش تاپالة کاخ‌سفید پیازداغ فراوان اضافه می‌کرد و سخن از حملة «نهائی» به مواضع داعش به میان می‌آورد. حمله‌ای که قرار بود ارتش سوریه با همکاری سپاه پاسداران به مرحلة «اجرا» بگذارد!

ولی واقعیت جز این است.  در عمل، خبر اعزام پنج هزار تن از نیروهای سپاه پاسداران، در پی تأئید ایالات‌متحد و با همکاری ارتش ترکیه به عراق و سوریه پیشتر منتشر شده بود. این حضرات تحت حمایت همین داعشی‌ها و آنچه «اسلامگرایان معتدل» خوانده می‌شود،  تحت عنوان حفاظت از فلان و بهمان «امامزاده» به سوریه و عراق منتقل شده بودند. هیچ مأموریت نظامی هم نداشتند؛ خادمین خلا و آفتابه و حرم بودند! مسلم است که دولت‌های محلی نیز از اینان دعوتی به عمل نیاورده بودند.   و امروز روشن شده که «حضور» اینان در محل صرفاً جهت رنگ‌وروغن زدن هر چه بیشتر به جریانات اسلامی و خصوصاً حمایت از «اسلامگرایان معتدل» بوده، و بس! خلاصه نبرد اینان با داعش، و حمایت‌شان از بشار اسد «دیکتاتور و ظالم و جانی و غیره»، ساخته و پرداختة یانکی‌هاست. ولی زمانیکه تشت‌های دروغ از بام فرومی‌اوفتد، کار تبلیغات نیز گره می‌خورد.

خلاصه بگوئیم، جنگ سوریه به دلیل بن‌بست سیاست‌های آمریکا در منطقه، به تدریج تبدیل به نوعی «کمدی ـ درام» از نوع هولیوودی ‌شده. روسیه که تلاش دارد،‌   هم خود را به بازیگر اصلی در بحران سوریه تبدیل کند،   و هم جهت گذاردن نقطة پایان بر ماجراجوئی اسلامگرائی آمریکائی‌ها در خاورمیانه، خط قرمز استراتژیک مسکو را در منطقه ترسیم نماید،  از دامن زدن به احساسات مذهبی اسلامگرایان در درون مرزهای‌اش وحشت دارد، از اینرو قاطعیت لازم را نشان نمی‌دهد. مسلماً تجربة هولناک درگیری‌های نظامی با اسلامگرایان، و خصوصاً شکست ارتش سرخ در افغانستان،  هنوز برای بعضی‌ها در کرملین کابوس‌های شبانه به ارمغان می‌آورد. در نتیجه، باید پرسید روسیه چگونه می‌تواند، هم «اسلام سیاسی» را در خاورمیانه به بن‌بست و فروپاشانی بکشاند و هم کرملین را به طور مستقیم در برابر اسلام سیاسی قرار ندهد؟ راهکار در برابر این بن‌بست تا حدودی خود را در سوریه نشان داده؛ پیش انداختن یک دولت پوشالی و فوت کردن در آستین‌اش جهت ایجاد راه‌بند در برابر اسلام سیاسی! ولی اینکه این تجربه تا کجا موفق از آب درآید، و اهداف روسیه را به سرانجام برساند، جای بحث وگفتگو باقی است.

چرا که باید قبول کرد، در بحران سوریه فقط «خاطرات ناخوشایند» روسیه نیست که نقش ایفا می‌کند؛ آمریکائی‌ها هم «خاطرات» خودشان را دارند: خاطرة «شیرین» شکست ارتش سرخ از اسلامگرائی در افغانستان!  در نتیجه، در قلب بحران سوریه،   نظام‌های آمریکا و روسیه در دو مسیر متخالف قرار گرفته‌اند. مسکو تلاش می‌کند تا در مناقشات نظامی مناطق مسلمان‌نشین خود را به تلة «جنگ با اسلام» فرونیندازد.   و آمریکا تمامی تلاش خود را برای کشاندن روسیه به درون همین تله به کار بسته، باشد که تجربة شیرین افغانستان را دوباره تکرار کند. این همان تضاد استراتژیک «مسکو ـ واشنگتن» است که نهایت امر کار را در نظام رسانه‌ای غرب به جفنگ‌بافی پیرامون بشار اسد، اسلامگرایان «معتدل»، نقش جمکران در جنگ سوریه، شهادت فلان و بهمان سردار، و … کشانده.

به طور مثال، طی هفتة گذشته قصة شیرین «موشک‌های خزر» را از زبان همه ـ آمریکائی‌ها، اروپائی‌ها، روس‌ها، جمکرانی‌ها، و … ـ   شنیدیم!   ولی زمانیکه از نظر نظامی کاملاً محرز شده بود که این «برنامه» یک جنگ تبلیغاتی بیش نیست و به هیچ عنوان وزنة اجرائی از منظر نظامی ندارد، ولادیمیر پوتین شخصاً‌ پای به میدان گذارد و در مورد شیوة عمل این موشک‌ها و حملات‌شان به مواضع داعش از طریق ناوگان مستقر در دریای خزر، «توضیحات» مفصل ارائه نمود:

«[…] خط سیر پرواز موشک‌ها بر فراز دو کشور (ایران و عراق) قرار داشت و در حین پرواز در ارتفاع از 80 تا 1300 متر 147 چرخش انجام دادند. این، اطلاعات محرمانه‌ای نیست و شرکای ما لااقل در سطح کارشناسان می‌دانند که روسیه دارای چنین سلاحی است[…]»

منبع: سپوتنیک، مورخ 12 اکتبر 2015

آنچه در این میانه گفته نشد این بود که،‌   توضیحات ولادیمیر پوتین پیرامون عملکرد این موشک‌ها به جای خود، حمله به مواضع داعش از شمال ایران از نظر نظامی نمی‌تواند توجیه شود،   چرا که این حملات به صوری بسیار قاطعانه‌تر از دریای مدیترانه و پایگاه‌های روسیه در درون سوریه می‌تواند صورت پذیرد. از اینرو به استنباط ما،‌ حضور شخص پوتین در میانة این جنگ تبلیغاتی اهدافی به مراتب گسترده‌تر از بمباران چند «بونکر» داعش دنبال می‌کرد. و در عمل دیدیم که چنین اهدافی وجود داشت،‌ هر چند احدی از آن سخن نمی‌گفت.

بله، در دنبالة همین «حملات موشکی از دریای خزر» بود که،   مجلس جمکران، بیت‌رهبری، و محافلی از اوباش حکومت اسلامی که به فرمان یانکی‌ها برای ایجاد درگیری پیرامون طرح «برجام» خیز برداشته بودند، عقب نشستند. برجام در یک حرکت تند و شتابزده به «تصویب» مچلسی‌های جمکران رسید،  و در فردای همان روز، شورای نگهبان به نوبة خود بر آن مهر تأئید زد! به این ترتیب مقام معظم جمکران هم خلع‌سلاح شدند. البته راستگرایان افراطی، ‌ چه در داخل و چه در خارج مرزها،   هنوز دل‌شان برای یک «مخالفت» جانانه با «برجام» و دعوا و درگیری خیابانی حسابی لک زده.    اینوروآنور کامنت می‌گذارند،   و با غُرغُرها و وزوزهای‌شان دل یانکی‌ها را خوش می‌کنند،‌  ولی این فصل از درگیری‌های بین‌المللی دیگر از مسیر حرکت ملت ایران برداشته شده.  عملة فاشیسم باید راه دیگری برای غائلة مطلوب‌شان پیدا کنند. چرا که، دیگر امکان ندارد مسئلة «برجام» از نو علم شود. مسلماً موشک‌هائی که به صورت پیچ‌پیچی و درهم‌وبرهم، چشم‌بسته و روبسته و پشت‌پستوئی و زیرآبی و غیره می‌توانستند از دریای خزر به گفتة ولادیمیر پوتین در ارتفاعات مختلف هر گونه هدفی را «نابود» کنند، در خلع سلاح سیاستی که خواستار درگیری در مرزهای ایران بود، ‌نقش چشمگیری داشته!

اصلاً به دنبال پرواز همین موشک‌های «ناقلا» بود که، شمخانی، سپهسالار جنگ‌ندیدة جمکرانی‌ها،‌ کمر همت بست و از توطئة امپریالیسم جهانی در به شهادت رساندن سردار همدانی با توسل به یک تیرچراغ‌برق و یک خودروی خائن به اسلام‌ انسان‌ساز پرده برداشت:

«[…] سردار همدانی مشغول شناسائی منطقه‌ای در حلب بود که بتواند قدرت مشاوره‌ای خود را به درستی ارائه کند که همانجا در صحنه شناسائی و در خودروئی به شهادت رسید.»

منبع: همشهری‌آن‌لاین، مورخ 15 اکتبر 2015

دروغ چرا؟ این موشک‌ها همانطور که پیچ‌درپیچ «دریبل» می‌دادند، و زیرآبی می‌رفتند و داعش را حسابی «کلافه» کرده بودند،   تنه‌شان خورد به تیرچراغ‌برق و لامپ را انداختند روی کلة سردار!   اینچنین بود که آن عاشق شهادت با تیرچراغ برق شهید شد؛ روح‌اش شاد و روان‌اش با غلمان‌ معشور که غلمان‌های بهشت حق همین بزرگواران‌اند.   ولی دنیا را چه دیدید،   هزار گرفتاری هم در بهشت هست؛ امیدواریم ایشان به مرض امپریالیسم جهانخوار یا همان «ایدز» مبتلا نشوند! چرا که، در اینصورت مجبورند سوار بر همان تیرچراغ برق تشریف بیاورند به بیت رهبری،   باشد که ایشان از طریق ارتباط با امام‌زمان و آسمان هفتم و ته چاه و اینور و آنور بتوانند فکربکری برای رفع «کسالت» سردار بکنند.   ولی خوشبختانه هنوز به این مرحله از «مصیبت» نرسیده‌ایم؛   سردار را در آغوش غلمان‌ها رها می‌کنیم، و به دنیای خاکی و زیبای خودمان باز می‌گردیم.

موشک‌های خزر!

saeed_saman_15_10_09

تبعات به انجام رسیدن «مذاکرات هسته‌ای»،   به تدریج در ابعاد سیاسی، استراتژیک و خصوصاً نظامی در سطوح مختلف منطقه‌ای قابل رویت می‌شود. ولی در بررسی این «تبعات» می‌باید چند مطلب را در نظر گرفت. در مرحلة نخست،  همانطور که می‌توان حدس زد، به دلیل حساسیت موضوع، شیوة برخورد شبکة خبری غرب با این «تبعات» به صورتی شکل گرفته که «خبرسازی» عملاً جانشین اطلاع رسانی شده.   از سوی دیگر، شبکة تبلیغات روسیه نیز تلاش می‌کند با اتخاذ مسیری مشخص از تلاقی و تصادم و «جنگ خبری» جلوگیری به عمل آورد، باشد تا در منجلابی که شبکة خبرسازی آتلانتیسم برای‌اش فراهم آورده فرونیفتد. به عبارت دیگر، شبکه خبری روسیه بجای پاسخگوئی صریح به دروغ‌پردازی‌های آتلانتیسم، بر این اصل پای می‌فشارد که دروغ‌پردازی با گذشت زمان،‌ خود به بهترین «ضدتبلیغات» تبدیل خواهد شد. در این راستا رسانه‌های روسیه برای دورماندن از گرداب تبلیغاتی، تا حد امکان به بازتاباندن خبرسازی‌های غرب و تأکید بر مواضع مسکو بسنده می‌کنند. ولی در مرحلة نهائی، خبرسازی غرب،‌ گروه‌های متفاوت وابسته به محفل «شیخ‌وشاه» ـ چه در قلب حکومت اسلامی و چه در خیل مخالف‌نمایان و چپ‌نمایان و غیره ـ را فعال کرده.   روند فعالیت گروه‌های «شیخ‌وشاه» این است که خبرسازی‌های آتلانتیسم را بی‌چون و چرا، تحت عنوان «اخبار موثق» بازتاب می‌دهند و از این مسیر روند گسترش این تبلیغات را شتاب می‌بخشند. در مطلب امروز نخست نگاهی اجمالی به شرایط نوین منطقه‌ می‌اندازیم، سپس خبرسازی‌های آتلانتیست را تا حد امکان از پوشش تبلیغاتی بیرون کشیده و محتوای‌شان را نشان می‌دهیم.   پس ابتدا بپردازیم به شرایط منطقه.

با توجه به مطالب پیشین این وبلاگ در مورد نقش غرب در بحران‌سازی‌های «بهاری» در منطقة خاورمیانه و شمال آفریقا، نیازی به تشریح بیشتر در اینمورد نداریم. خلاصه بگوئیم،   در قفای دیوار آتش «بهارعرب»،   آتلانتیسم که شاهد فروپاشی ساختارهای یکصدسالة استعماری‌اش در مناطق مسلمان‌نشین بود،   با تکیه بر این بحران‌سازی، به خیال خود در برابر حضور اقتصادی، سیاسی و نظامی روسیه یک «سد» غیرقابل عبور تعبیه می‌کرد!   واقعیت را بخواهیم،   کودتای ارتش شاهنشاهی در 22 بهمن 1357،   و تاجگزاری روح‌الله خمینی و لات‌های اسلامگرا و نانخور سازمان سیا در ایران و افغانستان آنقدر به دهان غرب شیرین و گوارا آمده بود،   که تمامی اتم‌های «سیاسی ـ نظامی» ‌واشنگتن جز تکرار این تجربة شیرین نمی‌خواستند.   ولی خر در «بهارعرب» باقالی نیاورد؛   پروژة کذا بجائی نرسید و همانطور که شاهدیم این پروژه که به هیچ عنوان به مرزهای مناطق عرب‌نشین خاورمیانه محدود نمی‌ماند و در عمل از ایران آغاز شده بود، گام به گام عقب‌ می‌نشیند.

‌در واقع، به «نتیجه» رسیدن «مذاکرات هسته‌ای» مهم‌ترین لایه از همین عقب‌نشینی می‌باید به شمار آید. در قفای این مذاکرات، همانطور که بارها گفته‌ایم، تقسیم کارت‌های نفوذی قدرت‌های بزرگ جهانی مدنظر قرار می‌گرفت،‌   نه سرنوشت چند کیلو اورانیوم مفلوک که راست یا دروغ به صورت رسانه‌ای در ایران «غنی» شده بود.   غرب و حکومت جمکران که هر دو به دلیل فشار روسیه و علیرغم تمایل‌شان به این مذاکرات پای گذارده بودند، یک انتظار مشخص داشتند: حال که دیگر نمی‌توان از طریق پروژة «نبرد ملا با امپریالیسم» نان خورد، چه بهتر که روابط دوران آریامهری را از نو برقرار کنیم.   ایران را تبدیل کنیم به پایگاهی جهت سرکوب خطوط نفوذی روسیه؛   زمینة چپاول و کودتا و دولت‌سازی‌های نظامی را در ایران و منطقه فراهم آوریم؛   و تحت عنوان «هماهنگی‌» با جامعة جهانی، اقتصاد و امور سیاسی و مالی ایران و دیگر کشورهای منطقه را بدهیم به دست واشنگتن و … و خلاصه «حکومت را به امام زمان بسپاریم!»

دلیل شدت گرفتن تبلیغات «روس‌ستیز» در سایت‌های فارسی‌زبان،  که با پایان مذاکرات هسته‌ای تقارن زمانی یافت، جز این نبود.   ولی در کنار این خط اصلی استراتژیک، برنامة تکمیلی دیگری نیز در دست تهیه قرار داشت.  آتلانتیسم که به دلیل شکست بهارعرب،‌ خصوصاً در مصر، زمام ترکیه و یونان را از دست ‌داده بود،   تلاش کرد تا از طریق کودتا و جنگ‌سازی در یمن و عربستان، به اصطلاح دو «ابرقدرت منطقه‌ای» ـ یکی شیعه و دیگری سنی ـ از خاکستر این درگیری «خلق» کند. و نهایت امر زمینة تنش در مرزهای جنوبی دریای خزر را گسترش داده، از طریق اعمال فشار بر مسکو مواضع آتلانتیسم را به کرملین تحمیل کند.  و این بود دلیل روضه و زوزة حسینی و «کش‌دار»‌ جمکرانی‌ها برای شیعیان در یمن و بحرین.  جالب اینکه،   زوزة این دل‌سوزی‌ها در شرایطی برای شیعیان یمن و بحرین به آسمان برخاسته که در کشورهای کویت و امارات که صلح و آرامش برقرار است،   تعداد شیعیان و خصوصاً ایرانی‌تبارها به مراتب بیش از حوثی‌ها و شیعیان بحرین است!

در چارچوب این بساط،‌ همانطور که شاهد بودیم،‌ جنگ «کثیف» و برادرکشی در بحرین و یمن با همکاری و هم‌دلی سپاه پاسداران انقلاب ملایان،   دست‌دردست مزدوران ارتش آمریکا به راه افتاد و نهایت امر نتیجه‌اش جز انزوای هر چه بیشتر سیاست آمریکا،   یعنی سیاست «مادر» نبود. آمریکا که تلاش دارد،   هم خود را «همراه» دولت عربستان نشان دهد،   و هم آتش‌بیار معرکه‌ای شود که جمکرانی‌ها را در آن پیش انداخته، در این جنگ ثمری جز انزوا نداشت.   کودتای عربستان که در میعاد مراسم حج با شرکت اوباش ارسالی جمکران سازماندهی شده بود شکست خورد، بحرین کاردار حکومت اسلامی را اخراج کرد، و حوثی‌ها نیز به دنبال این شکست از خر «ولایت‌فقیه» سقوط کرده، و به گزارش صدای آلمان،   مورخ 7 اکتبر 2015، رسماً اعلام داشتند که قطعنامة شورای امنیت در مورد یمن را «قبول» خواهند کرد.  باید بپذیریم،   از آنجا که،   برخورد حقوقی با مسائل سیاسی از کابوس‌های ایالات‌متحد به شمار می‌رود،‌   و وحشیگری و جنایت مهم‌ترین لایة فعالیت‌های بین‌المللی واشنگتن است،‌ اتخاذ موضع حقوقی از سوی حوثی‌ها به معنای مرگ سیاست واشنگتن در شبه‌جزیرة عربستان می‌باید تلقی شود.

ولادیمیر پوتین،‌ رئیس فدراسیون روسیه،   در سخنرانی تاریخی‌اش در مجمع عمومی سازمان ملل،‌   در عمل برنامه‌ای را روی میز گذارد که مسکو در تقابل با بهارعرب آماده کرده بود.  و در دنبالة همین موضع‌گیری بود که روسیه رسماً اعلام داشت که نابودی پدیدة مسخرة «داعش» را که از گنداب اسلام سیاسی با صدها میلیارد دلار سرمایة آتلانتیسم در صحاری شمال عراق و سواحل مدیترانه‌ای کشور سوریه «خلق» کرده‌اند، مسئولیتی جهانی برای خود می‌داند. در ظاهر، ‌ یعنی در رسانه‌ها،‌ جمکرانی‌ها،‌ آمریکائی‌ها، اروپای غربی و خصوصاً دولت‌های دست‌نشاندة غرب در منطقه از این مواضع «حمایت» کردند. ولی این موضع‌گیری نیز همچون «مذاکرات هسته‌ای» به این حضرات «زورچپان» شده بود.   احدی در میان آمریکائی‌ها، اروپائی‌ها و خصوصاً جمکرانی‌ها مخالفتی با «داعش» نداشته و ندارد. نبرد «مقام معظم» با داعش عکس‌برگردان نبرد خمینی با امپریالیسم بود؛ حرف مفت؛   درکردن قمپز؛ صغری و کبری چیدن؛ ‌ و شک میان یک و دو!

حملات واقعی روسیه به مواضع اسلامگرایانی که در شبکه‌های تروریستی سازمان سیا تعلیم دیده‌اند، ‌ و گروهی از آنان در بوق‌های تبلیغاتی آتلانتیسم «اسلامگرایان متعدل» و «خوب» و «اصلاح‌طلب» خوانده می‌شوند ـ «تروریست‌های میانه‌رو»، سپوتنیک مورخ 5 اکتبر 2015 ـ در پایتخت‌های غرب انعکاس فوق‌العاده نامساعدی داشت. غرب برای سازماندهی این اوباش میلیاردها دلار سرمایه‌گزاری کرده بود و انتظار داشت که اینان را همچون گروه اوباش «انقلاب اسلامی» با کودتای ارتش سوریه در دمشق بر تخت پادشاهی بنشاند.   به همین دلیل نیز،‌  پیش از آغاز حملات هوائی روسیه، داد و فریاد شبکه‌های خبرسازی بلند شد که ارتش روسیه بجای داعش زنان و کودکان را هدف گرفته!  البته مسلماً در جنگ «نان و حلوا»‌ تقسیم نمی‌کنند،‌  ولی اینکه هواپیماهای روسی با هزینه‌های سرسام‌آور به پرواز درآیند تا چند زن و کودک را در بیابان بمباران کنند، از آن حرف‌هاست که فقط می‌توان در تبلیغات سازمان سیا یافت. خصوصاً که خبر بمباران غیرنظامیان توسط روسیه، پیش از آغاز عملیات نظامی روسیه منتشر شده بود!

از سوی دیگر،‌   در جریان این حملات شاهد بودیم که رجب‌اردوغان،   «پدر منطقه‌ای» داعش سراسیمه به مقر سازمان آتلانتیک شمالی در بروکسل گریخت و با رنگ پریده در برابر خبرنگاران با دبیرکل سازمان کذا دست داد و عکس یادگاری گرفت!   ولی رنگ‌ پریدة اردوغان و ارباب نروژی‌اش بخوبی نشان می‌داد که کار با سفر و عکس یادگاری درست نمی‌شود.   قضیه از این قرار بود که ارتش ناتو گویا قصد داشت همزمان با حملات هوائی روسیه بر علیه داعش، ‌ همچنان به حمایت لوژیستیک،‌   نظامی و اطلاعاتی اسلامگرایان از طریق مرزهای ترکیه ادامه دهد؛‌   این‌عمل به واکنش تند روسیه منجر شد.  دلائل سفر اردوغان به بروکسل هر چه بود توسط شبکة خررنگ‌کن خبرسازان غرب به صورت ناشیانه،   با یک شایعة مضحک «لاپوشانی» شد.

بله، شایعه‌ای تحت عنوان «تجاوز به مرزهای هوائی ترکیه توسط نیروی هوائی روسیه» در بوق‌ها اوفتاد. خلاصه چنین وانمود می‌شد که اردوغان جهت تعیین‌تکلیف ترکیه در برابر ارتش روسیه به بروکسل رفته!   تو گوئی فوتبالیست سابق «فنربچه»، هم برای جنگ هوائی روسیه در سوریه تعیین تکلیف می‌کند، و هم برای ارتش سازمان ناتو،‌ مستقر در مرزهای ترکیه! و در این خرتوخر، احدی نگفت که اردوغان و اسلامگرائی ترکیه نیز همزمان با بمباران مواضع داعش‌ توسط روسیه در معرض فروپاشی قرار گرفته‌اند.   اردوغان در این سفر «تاریخی» چند سخنرانی احمقانه به شیوه‌های مرضیه در بروکسل ایراد کرد و «چُخ یاخچی و یاخچی» گویان سر خر را کج کرد و برگشت آنکارا! حال ببینیم در جمکران تبعات «مذاکرات هسته‌ای» به کجا کشیده.

همانطور که دیدیم، روحانی در نشست اخیر سازمان ملل با خبر دردناک شکست کودتا در عربستان، و واکنش تند روسیه در برابر داعش کاملاً غافلگیر شد، و به همین دلیل نیز دست از احیای «آریامهریسم» برداشته،  دستپاچه به تهران بازگشت. در حال حاضر تلاش دولت روحانی،   البته تحت نظارت و زعامت اربابان غربی‌اش،‌ در این خلاصه می‌شود تا راهی جهت فرار از بن‌بستی بیابند که حکومت اسلامی جمکران در آن فرو افتاده.   چرا که،   اگر حملات روسیه آنطور که پیش‌بینی می‌شود به سیادت دولت‌های لائیک بعث در عراق و سوریه،   و شکست قطعی اسلامگرایان در منطقه منجر شود،   مهم‌ترین بازنده در این میانه حکومت ضد‌لائیسیتة جمکران خواهد بود. اینان هستند که با زدن نعل‌وارونه،   سال‌هاست خود را حامی دولت بعث سوریه و دولت دست‌نشاندة ارتش آمریکا در عراق جا زده‌اند،   ولی در عمل آتش‌بیاران اصلی اسلامگرائی و ضدیت با این دولت‌ها شده‌اند.   در جستجوی راه خروج از بحران برای جمکران بود که،  آتلانتیست‌ها تلاش کردند حکومت دست‌نشانده‌شان در تهران را متحد مسکو در نبرد علیه داعش «جا» بزنند.   به این ترتیب،   اگر روسیه داعش و دیگر اسلامگرایان را آنطور که پیش‌بینی می‌شود نابود کند، شبکة نفوذی غرب خواهد توانست برای حکومت دست نشانده‌اش در ایران یک چارپایة شکسته در آیندة منطقه محفوظ نگاه دارد!

جهت اجرائی کردن همین طرح بود که به یک‌باره وق‌وق مقام معظم از تهران بلند شد،   و ایشان هر گونه مذاکره با آمریکا را «محکوم» کرد!‌   این سئوال پیش می‌آید که،   اگر قرار است مذاکره با آمریکا ممنوع باشد، به چه دلیل علی خامنه‌ای روزی ده ‌بار این موضع ابلهانه را در برابر بلندگوها «وق» می‌زند؟   چرا یک بخشنامه به دست دولت نمی‌دهد؟   مگر در این حکومت شترگاوپلنگ ولی‌‌فقیه حق ندارد موضع دولت را «مشخص» کند؟  بله، درست حدس زدید.   مذاکره با آمریکا «ممنوع» نیست؛ در عمل از روز نخست، یعنی از همان کودتای 22 بهمن 57،   هیچکاری با‌ آمریکا ممنوع نبوده و نیست.  این زوزه‌ها و وق‌وق‌ها برای مستقل نمایاندن اتحادیه اروپا ـ رعایای آمریکا ـ است و می‌باید یک ممنوعیت ساختگی و نیست‌درجهان را «رسانه‌ای»‌ کند.   باشد که از این مسیر،   برای یک حکومت دست‌نشانده و بی‌اختیار کسب مشروعیت و استقلال رسانه‌ای نماید.

حال که حداقل وق‌وق‌های مقام معظم بر «نبرد با آمریکا» تأکید فراوان دارد،  و در ظاهر هر گونه همکاری با آمریکا غیرممکن شده، چه بهتر که جائی هم برای ارتش کودتاچی ملاها، یا همان سپاه پاسداران در جنگ سوریه و در کنار نیروی هوائی روسیه تأمین کنند.   این مهم را شبکة خبرسازی آتلانتیست‌ بر عهده گرفته. نخست به سفر یکی از لات‌های حکومت اسلامی، سردار سلیمانی به مسکو اشاره می‌کنند؛ مسکو این «خبر» را تکذیب می‌کند! ولی بوق‌های آتلانتیسم کاری به این مسائل ندارد، و علیرغم تکذیب مسکو، با تکیه بر سکوت رضامندانة حکومت اسلامی،  جفنگ‌بافی را ادامه می‌دهد و کار بجائی می‌رسد که همین به اصطلاح «سردار» را به «رهبری» جنگ روسیه با داعش ترفیع مقام می‌دهد، و حکومت جمکران باز هم به سکوت خود ادامه می‌دهد! شبکة‌ خبرسازی غرب چنین روایت می‌کند که طی سفر سلیمانی به مسکو ـ همان سفری که فقط یک شایعه بود ـ قرار شده نیروهای تحت فرماندهی وی به روسیه این «امکان» را بدهند تا به سوریه حمله کند!   اینهمه در شرایطی که بشار اسد در مصاحبة خود با شبکة دولتی فرانسه ماه‌ها پیش تأکید کرده بود که هیچگونه دعوتی از حکومت ایران جهت شرکت در عملیات نظامی نکرده و نخواهد کرد!‌    نتیجة مستقیم این مصاحبه این است که،   نیروهای نظامی وابسته به حکومت اسلامی جمکران در سوریه،   در کنار اسلامگرایان و بر علیه دولت این کشور می‌جنگند.

آخرالامر پروژة قرار دادن ملایان قم در کنار نیروی هوائی روسیه به اینجا می‌رسد که با همکاری شبکة «حزب توده» و چند سایت خررنگ‌کن «داس‌اللهی» چنین شایع ‌کنند که، روسیه موشک‌های‌اش را از دریای خزر به سوی سوریه پرتاب می‌کند!‌   خبری که نمی‌تواند صحت داشته باشد،‌ چرا که بر خلاف تمامی استراتژی‌های نظامی است. چپ‌نمایان جمکران، هم‌صدا با شیپورهای آتلانتیسم می‌گویند و باز می‌گویند که، «روسیه جهت حمله به پایگاه اسلامگرایان در خاک سوریه، موشک‌های دوربرد خود را از دریای خزر به اینان شلیک می‌کند!» در شرایطی این مزخرفات روی سایت چپ‌نمایان جمکرانی ظاهر می‌شود،‌ که بر اساس گزارش‌های موثق ـ ولترنت، ‌مورخ 10 اوت 2015   ـ ماه‌هاست که نیروی دریائی روسیه چندین پادگان نظامی خود را در دریای مدیترانه و سواحل سوریه از نظر لوژیستیک «تغذیه» کرده و می‌کند!

آخرین لایه از «خبرسازی‌های» آتلانتیسم به اینجا ختم شده که گویا چند عدد از همین موشک‌های «مقدس» در خاک ایران سقوط کرده‌اند! رادیوفردا هم‌صدا با بی‌بی‌سی و دیگر بوق‌های خررنگ‌کن‌ آتلانتیست، «خبر» این معجزة قرن بیست‌ویکم را در سایت خود چنین منتشر کرده:

«[…] مردم برخی از نواحی استان‌های گیلان، آذربایجان غربی و کردستان شاهد عبور اشیای ناشناس پرنده بوده‌اند که پس از مدت کوتاهی منفجر شده‌اند. […]»

منبع: رادیوفردا،   16 مهرماه 1394

اهالی گیلان و آذربایجانغربی و کردستان مراقب باشید! روس‌های منفجر نشده ممکن است روی سرتون بیفتند! همانطور که گفتیم،  جهت تذهیب هر چه بیشتر این «شایعة» خررنگ کن، آتلانتیست‌ها توده‌ای‌ها را هم به کار گرفته‌اند،‌   و حزب «منحلة معظم»، سیاهی‌لشکرش را برای فوت کردن در آستین مزخرف‌بافی‌های کارفرمایان‌اش بسیج کرده.   تمامی شبکة وابسته به حزب توده، «خبر» حملات هوائی روسیه از فراز ایران را بی‌دریغ در بوق انداخته‌، چنین وانمود می‌کنند که از منابع خیلی موثق این خبر مهم را دریافت کرده‌اند!   در این مرحله است که می‌رسیم به همان نکتة اصلی که بارها در این وبلاگ عنوان کرده بودیم؛   زمانیکه سخن از محفل «شیخ‌وشاه» می‌گوئیم، مخاطب به هیچ عنوان نمی‌باید به دنبال تاج و یا عمامه بگردد؛   توده‌ای‌ها و بسیاری از اعضای شبکه‌های چپ‌گرا در ایران، دست در دست لیبرال‌نماها و دمکرات‌نما‌ها و … از جمله فعالان همین شبکه‌اند.   و اگر آنطور که حدس زده می‌شود قرار باشد تجدیدنظری کلی در فرایند سیاست منطقه پیش آید،   فهرست حذفی‌ها به هیچ عنوان در درگاهی حزب توده و یا جریانات چپ‌نمای دیگر متوقف نخواهد ماند.   به همین دلیل است که اینان در این مقطع حساس آتش‌بیاران شبکة خبرسازی آتلانتیست‌ها شده‌اند.

ولی برای آتلانتیست‌ها و نوچه‌های ایرانی‌نمای‌شان از چپ افراطی گرفته تا راست آریامهری و آخوندی،   خبرهای بدی آورده‌ایم. اگر روسیه دست به حملات نظامی بر علیه داعش زده محاسبه‌ای کلی جهت خنثی کردن تمامی این «تنش‌زائی‌ها» از پیش صورت داده.   ادعای آمریکا مبنی بر اینکه موشک‌های روسی بر سر ایرانیان سقوط می‌کند،   و وصل کردن این «بحران امنیتی» رسانه‌ای به مبارزة جدی روسیه با داعش،‌ یک هدف مشخص دنبال می‌کند: ایجاد تنش در جامعة ایران.‌   جامعه‌ای که به دلیل اعمال سانسور همین آتلانتیست‌ها دسترسی‌اش به اطلاعات و اخبار عملاً قطع شده. حال این حضرات حتماً می‌خواهند از طریق بحران‌سازی در جامعة ایران، به حساب خود راه را بر نفوذ روسیه ببندند؛‌   و بستن راه نفوذ روسیه نیز از نگاه اینان به این معنا خواهد بود که راه آمریکا باز می‌شود! حال آنکه چنین نخواهد شد. مقام معظم جمکران که بالاجبار هر روز بر مبارزه با آمریکا از بالای منبر تأکید دارند،   نمی‌توانند هم از طریق اتحادیه اروپا،  زمینه‌ساز حضور آمریکا بشوند و هم با آمریکا مبارزه بفرمایند. در عمل، بن‌بست ایدئولوژیک و کارورزانه‌ای که سیاست‌های نوین منطقه‌ای پس از مذاکرات هسته‌ای بر حکومت اسلامی تحمیل کرده‌اند، همین نکتة کوچک و ظاهراً کم‌اهمیت است.

ولی ماجراجوئی در راه خدمت به آمریکا ظاهراً بالا گرفته، چرا که،   اظهارات اخیر فرماندة سپاه پاسداران و «فتنه» خواندن بساط 2 خرداد و مذاکرات هسته‌ای،   نیز به نوبة خود تلاشی است جهت وصله زدن این مذاکرات به باند انگلیسی خط‌امام و خاتمی و میرحسین موسوی و دیگر اراذل مجری کودتای سایمون‌گس. اینهمه به این امید واهی که اگر حکومت آخوند سقوط می‌کند، حداقل سلطنت لات سبز و اصلاح‌طلب پا بر جا بماند:
«[…] سردار جعفری […] گفت که جمهوری اسلامی پس از تصویب توافق اتمی […] وارد فضای جدیدی می‌شود که دشمنان به دنبال ایجاد فضائی برای به بیراهه کشاندن انقلاب هستند […] وی همچنین از جنگ تحمیلی […] دوم خرداد و فتنه هشت ماهه سال ۸۸ و فتنه بزرگ هسته‌ای[…] نام برد که آمریکائی‌ها و همکاران‌شان در داخل و خارج علیه نظام […] طراحی کرده بودند […]»

منبع: رادیوفردا، مورخ 8 اکتبر2015

بله، انفجار پلوتونیوم غنی شده که به فاجعة نیشابور انجامید و زیر سبیل ملاممد خاتمی پنهان ماند، و حتی خبر آن را هم به درستی منتشر نکردند، با حکومت جمکران ارتباط نداشت!   این حکومت اصلاً نمی‌خواست بمب اتم داشته باشد و پاکستان دوم شود؛ بهش تهمت زده بودند! و حال که تبدیل شدن به پاکستان دوم دیگر امکانپذیر نیست،  شاهدیم که سردار کذا همچون سگ نازی‌آباد به ماه شب چهارده وق می‌زند، ‌ به این امید که لقمه نانی از کف لوتی و عنترهای سایمون گس به دست آرد! باید دید این‌بار، خر لنگ و مفلوک «اسلام سیاسی» شیعیان، یا بهتر بگوئیم مرده‌ریگ آلمان نازی برای آتلانتیسم چقدر باقالی خواهد آورد.