روشنفکران مجازی!

در کمال تأسف مدتی است شاهد شکل‌گیری نوعی حرکت انحرافی در ارتباط با حکومت اسلامی، تحت تأثیر سیاست‌های محافل بین‌الملل هستیم. البته حرکات انحرافی طی سه دهة گذشته به هیچ عنوان نادر نبوده، با این وجود اگر بخواهیم حرکات روزهای نخست غائلة 22 بهمن را از این فهرست جدا کنیم، یعنی همان حرکاتی که نهایت امر تمامی گروه‌های سیاسی، فرهنگی و صنفی را به نفع چند محفل روحانی‌نمای شیعی‌مسلک از فضای کشور حذف کرد، حرکت فعلی از ویژگی‌هائی برخوردار است که از نظر اهمیت بسیار‌ چشم‌گیر می‌نماید. نخست اینکه این حرکت بر نوعی «شکاف» در هیئت حاکمة اسلامی تکیه کرده. شکافی که بر خلاف چند دستگی‌های نخستین سال‌های «کودتای 22 بهمن» دیگر حاکمیت را به سوی قدرت‌گیری سوق نمی‌دهد! کاملاً بر عکس، این نوع «شکاف» ابتکار عمل و حیطة کارورزی حکومت را به شدت تقلیل داده، و به احتمال زیاد طی روزهای آینده باز هم بیشتر تقلیل خواهد داد.

از طرف دیگر، برخلاف شکاف‌هائی که طی سه دهة گذشته در بدنة آنچه «جبهة انقلاب اسلامی» معرفی می‌کردند ایجاد شد، اینبار حمایت محافل بین‌الملل از جناحی که در نطفة «قدرت» قرار گرفته همچون دیگر بزنگاه‌ها آنقدرها قطعی و غیرقابل تغییر نمی‌نماید. حداقل حمایت جمعی از محافل بین‌المللی از آنچه «جنبش سبز» معرفی می‌شود، امروز به صراحت علنی شده، و بی‌دلیل نیست که بنگاه‌های خبرپراکنی به زبان فارسی هنوز دست از دامان این آیت‌الله و آن شیخ و شیخک تحت عنوان طرفداران «میرحسین» برنداشته‌اند. در صورتیکه استعفای شیخ مهدی بازرگان، نخست وزیر وقت آنقدرها از نظر رسانه‌های بین‌المللی از اهمیت برخوردار نشد! بعدها نیز پس از کودتا بر علیه جناح بنی‌صدر و مجاهدین خلق، و به همین صورت هنگام شکست کودتای سیدمحمد خاتمی، خبرگزاری‌ها عملاً مهر سکوت بر لب گذاشتند، تو گوئی سقوط رئیس جمهور «منتصب» در یک حکومت و حذف یکی از مهم‌ترین شبکه‌های شبه‌نظامی و سیاسی در کشور آنقدرها از اهمیت برخوردار نبوده! خلاصه می‌گوئیم، کسی از آنچه در ایران می‌گذشت، «ویراست» دیگری در تضاد با ویراست رسمی ارائه نمی‌داد. فضای رسانه‌ای در دامان نوعی «سکوت» فروافتاده بود که بیشتر علامت «رضای» گردانندگان شبکه‌های خبری جهانی می‌بایست تلقی می‌شد. البته «اصل»، حداقل در ظاهر بر این بود که غرب با رخدادهای ایران «مخالف» است! اینهمه در شرایطی که همین غرب اصلاً به خود زحمت حمایت از مخالفان را هم تحمیل نمی‌کرد.

حکومت اسلامی با تکیه بر همین روند «حذف فیزیکی» و «قدرت‌نمائی عقیدتی» ـ در اینجا به هیچ عنوان قصد مقایسه در میان نیست، ولی این نوع «دینامیسم ویژة سیاسی» پیشتر توسط بلشویک‌ها در اتحاد شوروی نیز تجربه شده بود ـ گام به گام از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن هم مواضع قدرت را به تصرف خود در می‌آورد، و هم مواضعی ساختگی و جدید با تکیه بر موج تبلیغات اختراع می‌کرد تا بتواند به صورتی کاملاً مجازی و صرفاً جهت سرکوب مخالفان در سطح جامعه آن‌ها را همه روزه به «تسخیر» خود درآورد! مسلماً قصد تاریخ‌نگاری در میان نیست؛ از جزئیات می‌باید صرفنظر کرده به اصل مطلب بپردازیم. در نتیجه از بررسی چگونگی رشد این «جانور موذی» در این مقطع صرفنظر می‌کنیم، ولی در این روند نخستین سکته‌ای که رشد سرطانی غدة نفرت‌انگیز حکومت اسلامی را در عمل متوقف کرد، بحرانی بود که در دورة سیدمحمد خاتمی تحت عنوان «اصلاح‌طلبی» ایجاد شد. هر چند بحران کذا نیز با آنچه امروز پیش آمده آنقدرها قابل قیاس نباشد.

اژدهای خونخوار حکومت اسلامی که تا آغاز دورة «اصلاحات» هر آنچه بلعید، بر بدنش گوشت ‌شد و هر روز فربه‌تر و ظاهراً قدرتمندتر ‌می‌نمود، در این دوره به بلعیدن دم و بالک‌ها و دست و پای خود پرداخت. پرانتزی باز می‌کنیم تا بگوئیم این غایت و نهایت تمامی نظام‌های فاشیست است. اینان نهایت امر به جان خود می‌افتند چرا که مخالفان را به حساب خود تماماً سرکوب و منکوب کرده‌اند! و در همین مقطع است که حساسیت ضعیفی نیز از جانب محافل غرب در مورد «رخدادهای» ایران مشاهده می‌کنیم. به عبارت دیگر، این حکومت دست‌نشانده که از روز نخست تنها هدفش خدمت به سرمایه‌داری غرب بوده، زمانیکه به شاخک‌ها و باله‌های خود، یعنی همان منافع غرب دست‌درازی می‌کند، در بن‌بست نکوهش‌ها و سخت‌گیری‌های «رسانه‌ای» نیز قرار می‌گیرد. غرب که سال‌ها پیش از بحران «اصلاح‌طلبی» بدون در نظر گرفتن کشتار و سرکوب بی‌محابای ملت ایران، تحلیل‌های «هنرمندانه» و احساسی از «انقلاب» اسلامی را همه روزه در رادیو و تلویزیون‌ها سر هم می‌کرد، و در رسانه‌هایش فریاد ستایش از دوران سازندگی بهرمانی به آسمان بلند کرده این جرثومة ننگ و فساد را شخصیت «معتدل» و «میانه‌رو» معرفی می‌کرد، به یک‌باره به این نتیجة عجیب و غیرمنتظره رسید که، آقا! در ایران دیکتاتوری به راه افتاده و دیکتاتوری اصلاً خوب نیست!

طی دورة اصلاحات، زمانیکه کودتای آقای خاتمی همچون کودتای «سبز» بر آب گوزید، غرب نیز شروع به جمع‌آوری بعضی «شهدای» خونین‌کفن خود در سرزمین ایران کرد. این‌ها را از کشور خارج نموده در باغچه‌های ینگه‌دنیائی و لندنی یکی یکی کاشتند به امید آنکه روزی این کاکتوس‌های گزنده، زهرآگین و سمی و ضدبشری به «گل» بنشینند! از وزیر گرفته، تا روزی‌نامه‌نگار، و نویسنده‌نما و مضحکه‌‌نویس و فلسفه‌چی، در این جمع همه نوع لات‌و‌لوت می‌بینیم. این گروه «مقدس» خصوصاً شامل کسانی می‌شود که از صدقة سر حکومت اسلامی، و در همگامی و همکاری با جنایات این رژیم، «آردشان را بیخته و غربیل‌شان را آویخته» بودند! این «جماعت»، اکثراً همان‌ها هستند که در مقطع بعدی، یعنی «انتخابات» اخیر همگی به نفع جبهة «اصلاحات» موضع‌گیری کردند، و امروز نیز از حمایت گستردة مطبوعاتی و رسانه‌ای در غرب برخوردار شده‌اند.

حال پس از این مقدمة طولانی به موضوع اصلی وبلاگ امروز باز می‌گردیم که در آغاز سخن، آن را بررسی «انحراف» در افکار عمومی ایرانیان خواندیم. از قضای روزگار «انحراف» کذا، امروز با تکیه بر عملیات همین گروه که بالاتر به آنان اشاره کردیم در حال شکل‌گیری است. نخست باید این اصل را مطرح کنیم که افراد وابسته به این گروه، به طور کلی فاقد یک نگرش «سیاسی ـ اجتماعی» هستند. اینان همان افرادی هستند که در کنف حمایت حکومت اسلامی عملاً به زورگوئی، سوءاستفاده از امکانات اجتماعی، فرهنگی، مالی و اقتصادی و نهایت امر قلدری و قلندری در برابر ملت ایران مشغول بوده‌اند. از این قماش افراد نمی‌توان انتظار برخورد «سیاسی ـ اجتماعی» داشت. اینان نوکران زور و زراند، و اگر امروز به دامان اربابان واقعی‌شان در غرب پناه آورده‌اند فقط به این دلیل است که سیاست «مادر» دیگر امکان ندارد از اینان در محل مأموریت‌شان، یعنی در درگاهی بیت مقام‌معظم حمایت عملی صورت دهد.

از طرف دیگر، اگر اینان در ورق‌پاره‌هائی که هر از گاه بر صفحات اینترنت منتشر می‌کنند، گروهی از مزدوران و قسمتی از مزدوری حکومت اسلامی را به باد ناسزا و طعن و لعن می‌گیرند، نمی‌باید فریب سخنان‌شان را خورد، چرا که در عمل همکاران و بهره‌مندان از روند حاکم در حکومت اسلامی به شمار می‌روند. اینان کسانی را امروز به لعن و نفرین گرفته‌اند، که حامیان دیروزشان بودند؛ در نتیجه زمانی که حکومت اسلامی با «قدرت» کامل از این اوباش حمایت به عمل می‌آورد، به هیچ عنوان نقد و انتقادی در مورد حکومت و شیوه‌های حکومت از زبان اینان شنیده نمی‌شد. به طور مثال، زمانیکه کبک ‌آقای خامنه‌ای خروس می‌خواند، هیچیک از حضرات اصلاح‌طلب ولایت مطلقه را از نظر فلسفی و تاریخی و حقوقی و غیره به زیر سئوال نمی‌برد. اینان حتی اگر با «ولایت شترگاوپلنگ» که به صراحت نسخه‌برداری از سلطنت استبدادی و استعماری در قالبی ملائی است، مخالفت می‌داشتند صدای‌شان را هیچکس نشنید!‌ سر به کار خود داشتند و نان ولایت مطلقة فقیه را نیز سق می‌زدند؛ امروز فریادشان از این امر به آسمان بلند شده که دیگر گویا حضرت فقیه نمی‌تواند آب و دانه‌شان را در قفس طلائی به موقع توزیع کند!

مشکل اساسی گروه به اصطلاح «اصلاح‌طلب» این نیست که چه سیاستی، چه مسیری و چه فلسفة نهائی و غائی‌ای بر جامعة ایران حاکم شود، اینان گلة گرگان را مانند که به دنبال گوسفندی بجا مانده از گله‌اند. دیروز این عمل «مقدس» و «یارگیری» تحت نظارت مستقیم حکومت اسلامی در تهران امکانپذیر بود، در نتیجه اصلاح‌طلبان ساکنان «اماکن امن» حکومت در پایتخت جمکرانی‌ها بودند؛ امروز که دیگر چنین امکانی ندارند، به دست بوس اربابان جمکران در لندن و دیگر پایتخت‌های غرب آمده‌اند. خلاصة کلام اینان اعضاء واقعی و غیرقابل تغییر همان حزب معروف «باد» هستند؛ تنها مشکل‌شان این است که آنقدر بادبان‌شان را در «باد» انداختند که دیگر بادبان بینوا «پاره، پاره» شده. با این وجود حضور اینان در غرب و زمزمة هماهنگی اصلاح‌طلبان با «تمامی ایرانیان» در راه مبارزه بر علیه رژیم ولایت مطلقة فقیه را نمی‌باید زیرسیبلی و بدون برخوردی پایه‌ای رها کرد.

اگر «اهداف» پایه‌ای و اساسی در راه مبارزه برای آزادی کشور از اهمیت کلیدی برخوردار است، اینکه چه گروه‌هائی بر محور این مبارزه متمرکز می‌شوند و چه اهدافی را نهایت امر دنبال می‌کنند، با در نظر گرفتن تجربة تاریخی معاصر به مراتب از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد شد. تجمع اوباش «اصلاح‌طلب» در پایتخت‌های اروپای غربی و شهرهای پرجمعیت ایالات متحد اهداف بسیار متفاوتی دنبال می‌کند، و در این خلاصه نمی‌توان تمامی جوانب آنرا کاوید. ولی همانطور که پیشتر در مطلبی آورده بودیم غرب در جستجوی مفری برای خروج از تلة «اسلام عوام‌گرا» است. اسلام عوام‌گرا که تا دیروز چنتة چپاول غرب را پر می‌کرد، امروز وبال‌گردنش شده، در نتیجه فراهم آوردن زمینة «نخبه‌نمائی» برای اوباش حکومت جمکران، که با تکیه بر دوره‌های به اصطلاح آموزشی در «ام.آی.تی» و دیگر آکادمی‌های دهان‌پرکن آغاز شده، قسمتی از همین طرح گسترده است. فوت کردن در آستین پارة مشتی اوباش و دلال بازار تحت عنوان «روشنفکر» اگر عملی نکوهیده باشد، امروز در همراه کردن امثال نوام چامسکی با اینان عملاً تبدیل به نوعی جنایت علیه ملت ایران شده.

قبلاً گفته بودیم که ساختار سیاسی در کشور ایران، بیشتر از آنچه بازتابی از نیازهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مالی در داخل کشور باشد، تحت تأثیر نفوذ چشم‌گیر محافل مالی غرب تبدیل به انعکاسی از نیازهای محافل غربی شده، ولی در کمال تأسف همین اصول بالا بر فعالیت گروه‌های به اصطلاح «اوپوزیسیون» نیز سایه انداخته! اینان نیز علیرغم این اصل که دست‌شان از هر گونه اهرم سیاستگذاری کوتاه است، بجای برخورد اساسی با مانورهای احمقانة محافل سرمایه‌داری غرب و روشن کردن مواضع سیاسی خود، با پیروی از سیاست «هیس، هیس» نه تنها خود خفقان گرفته‌اند، که دیگران را نیز تشویق به سکوت می‌کنند! انتظار کودکانة این حضرات از سکوت در روند سیاستگذاری‌های غرب در ایران چیست؟ آیا این همان سکوت احمقانه‌ای نیست که طی غائلة 22 بهمن 57 بر کل و جمیع محافل سیاسی ایران فروافتاد، تا در سایة آن پدیده‌ای به نام حمایت «یکصدا» از روح‌الله خمینی به سه دهه پوپولیسم ضدبشری و آخوندی بر ملت ایران تبدیل شود؟ انسان منصف نمی‌تواند این اصل را از نظر دور نگاه دارد که اگر دیروز «بی‌خبری» در میان کسانیکه «روشنفکران» سیاسی معرفی می‌شدند، فاجعه بر ملت ایران تحمیل کرد، این «بی‌خبری» امروز دیگر موضوعیت ندارد. امروز پس از گذشت تجربة هولناک پوپولیسم آخوندی، سکوت اینان فقط می‌تواند نشان از خیانت، خودفروختگی و نوکرمسلکی‌شان باشد.

شاهد بودیم که آقای چامسکی فیلسوف «عقیده‌فروش» هیئت حاکمة ایالات متحد چگونه ظاهرسازی طولانی خود را کنار گذاشت، و عملاً در برابر دوربین خبرنگاران جهان از کودتای 22 بهمن 57 که تحت نظارت فردوست و قره‌باغی و کارشناسان سازمان پیمان آتلانتیک شمالی بر ملت ایران تحمیل شد، همصدا با حزب توده و نهضت آزادی و سپاه پاسداران، و … تحت عنوان «انقلاب» بزرگ ایران تجلیل به عمل آورد! البته قبل از این «تجلیل» همگامی خود را نیز با «دیی‌یر اکبر» ـ نامی که آقای «فیلسوف» به اکبر گنجی، پادوی منوچهر متکی در سفارتخانة حکومت اسلامی در آنکارا داده‌اند ـ در ایمیل کذائی‌شان به نمایش گذاشتند!‌ ولی مخالفان این «گربه‌رقصانی‌ها» در میان ایرانیان در برابر این توهین صریح به ملت ایران چه کردند؟ هیچ!‌ در بهترین نمونة ممکن، گوشة آشپزخانه‌ها قایم شدند و زیرسبیل‌شان «غر» زدند!

مسلم بدانیم با این روحیة ضدایرانی که بر اوپوزیسیون حاکم شده، اگر آقای چامسکی بر تمام قد حضرات هم می‌شاشیدند، صدائی از کسی در نمی‌آمد. برای اطلاع کسانیکه نوکر‌منشی را از هم اینک وسیلة پیشرفت و ترقی تلقی کرده‌اند خبر بسیار بدی آورده‌ایم. این نوکرمسلکی اگر در دربار پوسیدة قاجار و پهلوی برای بعضی‌ها اسب و مهتر و نام و عنوان و نان تأمین کرد، و اگر در حکومت «نوکرپرور» ولایت فقیه وسیلة «تقرب» به آقا امام‌زمان عنوان شد، در حکومت آیندة ایران نمی‌تواند نقشی داشته باشد. ایران بالاجبار می‌باید از این خطوط قرمز «سیاسی ـ اجتماعی» عبور کند.

ملت ایران نمی‌تواند بپذیرد در جامعه‌ای که فقط مصطفی رحیمی از نظر حقوقی نظریة احمقانة جمهوری اسلامی ـ این نظریة اختراعی سازمان سیا را امثال بنی‌صدر و ابراهیم یزدی در دهان خمینی دیوانه انداخته بودند ـ به زیر سئوال برد، امروز افرادی از قماش شیرین عبادی که به قولی فدائی شاهنشاه آریامهر هم بودند، با تکیه بر حمایت محافل ماسونی سوئد و نروژ به نقد و تحلیل به اصطلاح «حقوقی» حکومت اسلامی بنشینند! این خاله‌زنک بی‌سروپا روزهائی که صدها ایرانی را «جمهوری» اسلامی به خاک و خون می‌انداخت و مصطفی رحیمی در سلول زندان بود، کجا تشریف داشتند، در لیفة کدام حجت‌الاسلام حبل‌المتین می‌جستند؟ راه دور نمی‌باید رفت، با شناختی که اینک از این «اسوة شهامت» داریم، ایشان طی دورة طولانی سرکوبی که ملت ایران متحمل شد، در عمل همان کاری را می‌کردند که در حکومت شاهنشاه آریامهرشان کرده بودند؛ پشت‌هم‌اندازی، پدرسوختگی، حساب‌سازی و لیسیدن کو… صدها نفر از اوباش حکومت! اگر هم امروز وق‌وق‌هائی می‌زنند نه از روی اعتقاد به موضوعات و مسائل که فقط به دلیل دست به دست شدن «قلاده‌شان» است.

ما قبول نمی‌کنیم که چند «روشنفکر» خودبرانگیختة ایران نیز در این بزنگاه به هزار بهانه از عنوان کردن مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور طفره رفته، با اینکار مسئولیت فردای ایران را بر دوش اوباش حکومت اسلامی بیاندازند. امروز همانطور که شاهدیم، محافل غرب سعی وافر دارند تا اوباش «بزک» شدة حکومت اسلامی از قماش پاسداران سابق، حتی آخوندها و آیات‌عظام را بار دیگر به میدان سیاست کشور بکشانند. برای غرب سیاست در ایران فقط با تکیه بر دو محور اساسی یعنی «اوباش» و «آخوند» می‌تواند شکل بگیرد. اگر کسانیکه امروز قادرند پای در میدان بررسی‌ها و تحلیل‌های عمیق و مشکل‌گشا بگذارند، ولی به پیروی از همان سیاست «هیس، هیس» معمول سکوت اختیار کرده‌اند، بدانند که نتیجة سکوت‌شان همان خواهد شد که در بهمن 57 شد؛ یک فاجعة ملی. اینهمه با یک تفاوت کلی: اینبار دیگر نمی‌توانند «بی‌خبری» کذا را وسیلة توجیه خیانت‌های‌‌شان کنند.

ما به عملیات سیاسی گروه اصلاح‌طلبان با نگرشی بسیار مشکوک برخورد می‌‌کنیم. و به عقیدة ما «سر مار مرده را هم می‌باید به سنگ کوفت»! خلاصة مطلب این جماعت که خود را ظاهراً در وضعیت «بی‌خطر» قرار داده، از نظر ما آنقدرها هم نمی‌باید «بی‌خطر» تلقی شود. همانطور که بالاتر گفتیم، طی «انتخابات» اخیر این گروه در همراهی و همگامی کامل با نظام رسانه‌ای غرب یک پا در تهران داشت، و از طریق کوفتن بر نعل‌وارونه خود را در تضادی «ظاهری» با اهداف و آرمان‌های حکومت اسلامی در خارج و حتی داخل معرفی کرد! و این یک فریب بزرگ سیاسی بود، چرا که می‌دانیم امثال میرحسین موسوی هیچگاه، حتی در سخن‌پرانی‌های انتخاباتی و قول‌وقرارهای سرخرمن خود، پای از چارچوب‌ انسان‌ستیز حکومت آخوندی بیرون نگذاشت. اینکه گروهی در خارج از کشور برای این فرد خودفروخته و جنایتکار اینچنین سینه چاک دهند و همراهان «جنبش سبز» بشوند، و در عین حال ادعای مخالفت با اصول حاکم بر حکومت ملائی و آخوندی و فروهشتة اسلامی داشته باشند، به هیچ عنوان قابل قبول نیست. حق مطلب در مورد این گلة گمشده که بر اساس تغییرات سیاسی اربابان حکومت جمکران، و در لبیک به نیازهای استراتژیک جدید غرب در منطقه امروز «تبعیدی» شده، به هیچ عنوان تا به حال از طرف «تبعیدیان» واقعی ادا نشده است. مسئله‌ای که می‌تواند برای روزهای آینده، زمانیکه حرکت‌های سیاسی مخالف این حکومت در جنبش خواهد افتاد، مشکل‌آفرین شود.

راه دور نمی‌رویم، چرا که این «اشکال» از هم امروز نیز قابل تشخیص است. طی چند روز گذشته شاهد بودیم که تمامی «ابداعات اعتراضی» که از جانب نمایندگان وابسته به این «گروه مشخص» صورت گرفت، به دلیل حمایت رسانه‌های غرب در بوق و کرنا گذاشته شد. در صورتیکه هیچ گروه و شخصیتی خارج از این «جمع طراران» و همکاران حکومت اسلامی، «ابداعی» جهت مخالفت سمبلیک با این حکومت ارائه نداد، و اگر هم چنین ابداعی اصولاً وجود خارجی داشت، از طرف نظام رسانه‌ای مورد حمایت قرار نگرفت. اگر وضعیت بخواهد به همین صورت ادامه یابد تکلیف ایرانیان واقعاً «روشن» است! حکومت اسلامی با تکیه بر اوباش فرامرزی خود در خارج از کشور برای رسانه‌هائی که داخل را هم به تصرف خود در آورده‌اند «فضاسازی» می‌کند، و در داخل با فرستادن مردم پای صندوق‌های نکبت‌بار «رأی‌گیری» یک به یک نوکران جمکران را به ردای جناب ریاست جمهور ملبس کرده، از سوراخ بیرون می‌کشد!‌ و این قضیه می‌تواند سال‌ها و سال‌ها ادامه یابد بدون آنکه آب از آب در دل حاکمان خونخوار جمکران تکان بخورد.

این سناریوئی است که به استنباط ما در کشوی میز سازمان‌های اطلاعاتی غرب قرار دارد. ولی کشور ایران طی چند ماه آینده به احتمال زیاد، و بر خلاف باورهای محافل غرب پای به میانة میدان خطرات و بحران‌های گسترده خواهد گذاشت. و جای تردید نیست که در چنین بزنگاهی سیاست‌های استعماری با تکیه بر مشتی آخوند و بچه‌آخوند و توده‌ای و داس‌الله قصد مصادرة این مرحلة سیاسی را نیز همچون دیگر مراحل تاریخی داشته باشند. به صراحت بگوئیم برای این محافل استعماری منفعت تغییرات در ایران به مراتب بیش از ایرانیان خواهد بود، در نتیجه «طبیعی» است که سرمایه‌گذاری‌شان در این تحولات گسترده‌تر هم باشد!‌ ولی آنچه ما ایرانیان را از این سیاست‌ها جدا می‌کند، ارتباط اندام‌واری است که به عنوان یک ایرانی با کشورمان داریم. و اگر امروز این ارتباط به ارزش گذاشته نشود، و جلوی پیشروی و جفنگ‌بافی آیات‌عظام، حجج‌ اسلام، پاسدار و توده‌ای و حاج‌بازاری را نگیریم، فردا در برابر تاریخ کشورمان سرافکنده خواهیم بود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید30ژوئیه2009

www.hi-5proxy.info
www.redditproxy.info
www.comeopen.info
www.bestyours.info
www.privacythere.info
www.unblockblocked.net
www.perfspotproxy.info
www.asmany.info
www.digg-proxy.info
www.twitter-proxy.info
www.roamfast.info
www.privatein.info
www.allhave.info
deadvelocity.info
www.asproxy.info
www.openentry.info
www.mustenter.info
surveys4profit.info
www.friendster-proxy.info
www.allfreedom.info
www.huntoften.info
www.openthere.info
www.websitekey.info
www.delicious-proxy.info
www.allthere.info
www.orkut-proxies.info
www.slidein.info
www.wikiproxy.info
www.asfine.info
www.xangaproxy.info
www.netlogproxy.info
host-w.com
brandonjacobs.info
www.proxy4myspace.info
unblock4chan.org
www.opengood.info
www.reproxy.info
www.proxyglype.info
www.asyours.info
www.privateentry.info
proxy.me.uk
www.partybeer.info
www.linkedinproxy.info
www.comefine.info
deufel-robomed.info
www.bestmade.info
www.lproxy.net
www.comefun.info
www.rightentry.info
ninjavanish.net

سرکوبگران سبز!

برای بسیاری از ایرانیان این امر امروز از اهمیت فراوان برخوردار شده که روند حرکت سیاسی و اجتماعی، پس از مضحکة «انتخابات» جمکرانی به کجا خواهد کشید؟ در عمل این سئوالی است که ذهن و روح بسیاری از ایرانیان را امروز اشباع کرده، بدون آنکه در افق سیاست کشور جوابی دیده شود. در همین مختصر، و در حد خود سعی خواهیم کرد برای این پرسش ویژه «پاسخی» بیابیم، هر چند هنوز بحث در بارة انعکاس‌ انتخابات را «زودهنگام» می‌دانیم و نتیجتاً پاسخ ما نیز ناپخته خواهد بود.

مسئله‌ای که تحت عنوان «انتخابات» در برابر ملت ایران قرار گرفت، متأسفانه از ابعادی برخوردار است که هنوز «ناگفته» باقی مانده! گروه‌های سیاسی، حتی برخی محافل داخلی که در بساط «انتخاباتی» شرکت بسیار فعال نیز داشتند یا این «ابعاد» را اصولاً نمی‌شناسند، و یا شکافتن آن‌ها را در چارچوب «روابط عمومی» خود مصلحت نمی‌بینند! به همین دلیل است که ایرانیان، حداقل آن‌ها که از دور دستی بر آتش تحولات سیاسی دارند، هر چه به این در و آن در بزنند، جوابی بر «چرا‌های» این بحران‌سازی عمدی نخواهند یافت.

مهم‌ترین سئوالی که در این میان مطرح می‌‌شود، و عقل سلیم ایجاب می‌کند که برای آن جوابی پیدا کنیم، این است که چرا و به چه دلیل محافلی از درون حاکمیت، محافلی که طی سه دهه هم‌سفره‌های تاراجگران و هم‌کاران سرکوبگران ملت ایران بوده‌اند، به یک‌باره از خانه‌های مصادره‌ای و «امن» بیرون زده، در خیابان‌ها به فریاد کشیدن بر علیه علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد مشغول می‌شوند؟ و به چه دلیل گروهی از افراد وابسته به طبقة متوسط شهری با اینان هم‌راه شده، مطالباتی را مطرح می‌کنند که «جنبش»‌ ایجاد شده به هیچ عنوان به دنبالش نیست؟ این «اتحاد» عجیب و غیرقابل توصیف نخست می‌باید در ابعاد سیاسی و اجتماعی شکافته شود تا شاید بتوانیم گوشه‌هائی از بحرانی را ملاحظه کنیم که به احتمال زیاد در شرف تکوین است.

در مطالب پیشین در این مورد توضیحاتی آورده‌ایم، مسلماً بررسی یک بحران اجتماعی گسترده در یک مطلب چند صفحه‌ای امکانپذیر نیست، ولی با توجه به آنچه تا به حال گفته شده می‌توان اذعان داشت که حکومت اسلامی در صدد است تا به هر طریق ممکن پایه‌های اجتماعی و سیاسی خود را در همگامی با تغییرات در سیاست‌های «مادر» متحول کرده، خود را از بن‌بستی خارج کند که طی سه دهه پیروی بی‌قید و شرط ملاجماعت از سیاست‌های طالبان‌پروری سازمان ناتو کشور را در آن قرار داده. البته این مطلب را پیشتر تحت عنوان «بن‌بست عوام‌گرائی» تا حدودی شکافته‌ایم. ولی ابعاد آن به آنچه تا حال گفته شده مسلماً محدود نمی‌ماند.

پرواضح است که در صورت پیروی از چنین اهدافی، گروه‌های وابسته به این روند، خصوصاً زمانیکه «فروپاشی» حاکمیت مد نظر نیست، در صدد باشند تا نقش طبقات مرفه‌ و نیمه‌مرفه شهری را به سرعت «برجسته» کنند. در کمال تأسف زمانیکه تحولات در بطن جامعه‌ای رخ می‌دهد که توسط شبکه‌‌های استعماری اداره می‌شود، حرکت جنبش‌ها نیز «تحت نظارت» قرار خواهد داشت. به طور مثال، شاهدیم که در کشور ایران طی بیش از 15 سال بحران‌سازی‌های حکومتی بر محور آنچه «اصلاحات» معرفی شده، این تحرکات به هیچ عنوان به توده‌ها و بینوایان شهری سرایت نکرد!‌ در صورتیکه طی غائلة 22 بهمن 57 به دلیل تکیة سازمان آتلانتیک شمالی بر فروپاشاندن حکومت شاه، تحرکات سیاسی سریعاً و طی چند هفته به طبقات فرودست اجتماعی و بینوایان، همان‌ها که نهایت امر می‌توانستند در فروپاشی «اهدافی» بیابند، سرایت کرده بود! و دقیقاً به دلیل همین ساختارهای پیش‌ساخته است که از آغاز بحران‌سازی «اصلاحات» و طی هیاهوی «جنبش سبز» ما این نوع تحرکات را ساخته و پرداختة استعمار و سیاست‌های جهانی معرفی کرده‌ایم، و به طور کلی هر گونه «اصالت» اجتماعی و فلسفی را در این تحولات منکر شده‌ایم.

البته این برخورد برای آنان که از نظر احساسی، خانوادگی و فردی با این «تحولات» در ارتباط مستقیم قرار گرفته‌اند بسیار خشک و شاید غیرقابل قبول بنماید، ولی از نظر ما اصل بر این است که جامعه را از سیاست‌های استعماری که به فروپاشی‌های ساختگی و تحولاتی «از پیش ابتر» منجر می‌شود آگاه کنیم؛ برای این «آگاهی» نیز همچون دیگر انواع آن بهائی باید متصور شد. از طرف دیگر شاهد بودیم که در راستای موضع‌گیری «طبقاتی» حکومت اسلامی طی دوران «پیش‌انتخابات»، شاخک‌های وزارت اطلاعات، خصوصاً بر شبکة اینترنت که امروز تبدیل به حبل‌المتین جوانان طبقة مرفه و متوسط شهری شده، به سرعت دست به «نطفه‌سازی‌های» اجتماعی و طبقاتی گسترده زدند. برای جوانانی که «نعمات» دیگر جوامع را بر روی شبکة اینترنت همه روزه از ورای فیلترشکن و پراکسی نظاره‌گرند، طبیعی است که تحمل شرایط یک حکومت قرون وسطائی بسیار ناخوشایند باشد. اینان به هر ترتیب ممکن تلاش خواهند داشت که از محدودیت‌های این حکومت «باباشمل‌ مسلک» خود را خلاص کنند، و طی روزهائی که فعالیت‌های «پیش‌انتخاباتی» در جریان بود، این مفر توسط شاخک‌های وزارت اطلاعات به صورت عمدی در اختیار جوانان قرار گرفت.

اهداف حکومت اسلامی از دمیدن در بوق «انتخابات» بارها مورد بررسی‌های متفاوت قرار گرفته، این اهداف طی «انتخابات» اخیر حتی از طریق بلندگوهای تبلیغاتی جمکران به صراحت عنوان می‌‌شد: تأمین مشروعیت گسترده جهت حکومت! در نتیجه، طی بحران‌سازی «انتخابات» جامعه در عمل به محل تلاقی دو جریان قدرتمند حکومتی تبدیل شد. یک جریان صرفاً‌ سعی در تأمین مشروعیت حکومت از طریق تشویق توده‌های مردم به شرکت گسترده در «انتخابات» داشت. و جریان دیگر به خیال خود در صدد تغییر بنیاد قدرت و تحول اجتماعی در بطن حکومت بود، و قصد آن داشت که تکیه گاه سیاسی خود را بر حمایت طبقة متوسط شهری استوار کند! پر واضح است که طی تبلیغات «پیش‌انتخاباتی»، تا آنجا که صرفاً به «تشویق» خلق‌الله به شرکت در نمایشات محدود می‌ماند، هر دو جریان حکومتی از هم‌صدائی کامل برخوردار ‌شوند!

و در راستای همین نطفه‌سازی و سازماندهی جریانات توسط وزارت اطلاعات حکومت بود که نهایت امر پس از علنی شدن آنچه «تقلبات» انتخاباتی عنوان شد، شاهد ظهور پدیده‌ای به نام «جنبش سبز» بودیم! جنبشی که به سرعت در سطح جامعه به حرکت درآمد؛ بر نارضایتی عمومی استوار بود، با این وجود اصولاً قادر به دنبال کردن اهداف مشخص سیاسی و اجتماعی نیز نمی‌شد. «باز پس گرفتن رأی»! برای یک جنبش اجتماعی نمی‌تواند هدفی اساسی معرفی شود.

این بی‌هدفی در عمل به این دلیل بود که جنبش کذا فقط نتیجة عملیات گستردة وزارت اطلاعات حکومت اسلامی بوده. عملیاتی که هیچ هدفی جز فرستادن جماعت به حوزه‌های رأی‌گیری نداشت. به همین دلیل، در همان روزها که بسیاری «شخصیت‌ها» و احزاب و گروه‌ها از شرکت فعال در انتخابات برای ما ملت قصه و داستان و حکایت تعریف می‌کردند، به صراحت هر گونه مشارکت در این «انتخابات» را محکوم ‌کردیم. مسلماً اگر تحریم انتخابات به صورتی سازمان یافته دنبال شده بود، و بجای باباشمل‌بازی‌های احزاب توده‌ای‌نما و خلقی‌نما و هیاهوسالاری اوباش اصلاح‌طلب منابعی که وزارت اطلاعات جهت برگزاری به اصطلاح «آبرومندانة» انتخابات جمکران در اختیار عموم قرار داده بود می‌توانست صرف اهدافی به مراتب والاتر از «مجیزگوئی» برای امثال موسوی و شیخ کروبی شود. البته از آنجا که «فریب‌خوردگی» در صحنة سیاست کشور ایران از دیرباز یکی از مهم‌ترین استنادهای «شخصیت‌های» به اصطلاح سیاسی بوده، مسلماً گروهی از همین حضرات «انتخابات پرست» نیز طی چند ماه آینده به جمع دیگر «فریب‌خوردگان» تاریخ سیاست کشور اضافه خواهند شد. ولی این اصل مشکل ملت ایران را حل نمی‌کند، به استنباط ما حمایت گسترده‌ای که اوباش اصلاح‌طلب و برخی جریانات «چپ‌نما» از شرکت در این نمایشات صورت دادند دلائل دیگری را پنهان می‌داشت.

این دلائل امروز یک به یک از پس پرده بیرون می‌افتد و به صراحت می‌بینیم آنان که برای صلح و آزادی ایرانیان در ظاهر «پستان به تنور می‌چسباندند»، چگونه دست در دست سیاست‌پیشگان غرب حامیان واقعی و پشت‌پردة سیاست «انسداد» ایالات متحد در خاورمیانه شده‌اند. تشریح و توضیح این سرفصل‌ها مسلماً‌ نیازمند فرصتی به مراتب وسیع‌تر از یک وبلاگ است. با این وجود برکناری «رحیم مشائی» از پست معاونت اول احمدی‌نژاد، که به دلیل فضاسازی‌های کیهان و برخی رسانه‌های اینترنتی حکومتی صورت گرفت، و به دنبال آن درگیری وسیع در بطن حکومت را به همراه آورد، درگیری‌ای که نهایت امر به اخراج وزرای ارشاد و اطلاعات از دولت انجامید، به صراحت نشان می‌دهد که آنچه «جنبش سبز» معرفی شده، به هیچ عنوان ارتباطی با ملت ایران ندارد.

از طرف دیگر «بازیگران» واقعی این «همهمة سبز» به هیچ عنوان عروسک‌های بی‌اراده‌ای همچون موسوی و کروبی نیستند. ریشة این به اصطلاح «جنبش سبز» را می‌باید در بطن حکومت اسلامی و در قلب شبکه‌ای جست که روز 22 بهمن 57 اهرم‌های سیاستگذاری در کشور را از اوباش شاهنشاهی تحویل گرفت، و اینک سه دهه است تحت عناوین مختلف ملت ایران را در معابد سرمایه‌داری غرب همه روزه قربانی می‌کند. اینکه این «درگیری» ارتباطی با منافع ملت ایران ندارد، امروز دیگر مسئله‌ای است کاملاً واضح و روشن. ة

با این وجود با بازگشتی به چند هفتة گذشته نگاهی به عملکرد «رهبران ظاهری» جنبش سبز نیز خواهیم داشت. نخست به تظاهرات متعددی اشاره کنیم که میرحسین موسوی و کروبی حامیان آن‌ها معرفی می‌شدند. به عقیدة ما دعوت‌ پی‌درپی ایندو جهت برگزاری تظاهرات غیرقانونی در خیابان‌ها و معابر بر خلاف آنچه معمول بود، حرکتی کاملاً ارتجاعی بوده. هدف اصلی این فراخوان ‌فروپاشاندن اعتماد عمومی و سرکوب الهامات جوانانی بود که طی روند «انتخاباتی» به شیوه‌ای که در بالا به آن اشاره داشتیم، پای در مسیر حضوری اجتماعی و شبه‌شهروندانه گذاشته بودند.

حکومت اسلامی زمانیکه به صراحت دریافت، به دلائل بسیار نمی‌تواند با تکیه بر مطالبات طبقة متوسط شهری یک حکومت دینی، از قماش آنچه «امام روشن‌ضمیر» آقای موسوی در نظر داشتند در ایران برقرار کند، با دعوت جوانان به میدان آشوب‌های شهری عملاً زمینة نابودی نطفه‌های سیاسی‌ای را فراهم آورد که طی فرایند «انتخابات» شکل‌گیری آنان عمداً توسط کارگزاران وزارت اطلاعات زیرسبیلی رد شده بود. کور نبودیم و به صراحت دیدیم که بسیاری از همین گروه‌ها و احزاب «مردم دوست» و ایران‌پرست و غیره و ذلک با دیدن این صحنه‌ها چقدر آب به دهان‌شان افتاده بود، و چه به‌به‌ و چه‌چهی می‌کردند! همانروزها گفتیم و امروز هم بار دیگر تکرار می‌کنیم، هیچ ملتی با آشوب‌های خیابانی نتوانسته به حاکمیت قانون، دمکراسی، احقاق حقوق‌بشر و دیگر آرمان‌های والا در جامعة بشری دست یابد؛ دستیابی به این اهداف نیازمند حرکت‌هائی سازمان یافته و رهبرانی به معنای واقعی کلمه آگاه از مسائل جهان است؛ پیروی از مشتی اوباش از قماش موسوی و کروبی فقط ملت را در چاهی فرومی‌اندازد که سه دهة پیش توسط روح‌الله خمینی و جیمی‌کارتر حفر شده.

با این وجود، شاهدیم که عملاً به دلیل «اهمیت» آشوب‌ها در مسیر آنچه امتداد سیاست آمریکا در منطقه می‌باید تلقی شود، هنوز هم پایگاه‌های اطلاع‌رسانی محافل استعماری از این «بحران‌سازی» عمدی در کشور قصه و حکایت و داستان کم به خورد خلق‌الله نمی‌دهند. ولی به طور مثال همین «منابع» اطلاع‌رسانی هیچ عنایتی به این مسئله ندارند که اگر گروهی را به دلیل شرکت در تظاهرات غیرقانونی به قتل رسانده‌اند، و یا آنطور که شایع شده در زندان‌ها تحت سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار داده‌اند، چگونه موسوی، کروبی و دیگر دم‌کلفت‌های این به اصطلاح «جنبش» که رأساً مردم را به آشوب خیابانی دعوت می‌کردند، نه بازداشت شده و نه تحت‌نظر قرار گرفته‌اند؟ بله، این سئوال «جالب» را حتماً می‌باید از آقای محسنی اژه‌ای، وزیر اخراجی وزارت اطلاعات حکومت اسلامی بپرسیم. به هر تقدیر دنبالة این سرکوب فراگیر در داخل مرزها، اینک که زمینة قدرت‌گیری‌ نظامیان و امنیتی‌ها را کاملاً در داخل فراهم آورد، تحت نظارت سازمان سیا در خارج از کشور نیز در راستای توجیه عوامل حکومت اسلامی پای در فعالیت‌هائی فرامرزی گذاشته!

«فیلسوف سبز»، نوآم چامسکی را دیدیم که در 80 سالگی همچون «امام روشن‌ضمیرش» «جام زهرمار» سر کشید، و زیر درخت‌های پیاده‌روی سازمان ملل به دیدار پاسدار اکبر عزیزتر از جانش شتافت. شاید بهتر باشد به همین بسنده کنیم، ولی نمی‌توان این اصل را نادیده گرفت که ایشان با حمایت علنی از مشتی اوباش، آشوب‌طلب و ماجراجو که تحت نظارت مستقیم ساواک پای به میدان غوغاسالاری گذاشته بودند، در عمل همة آنچه طی 50 سال ساخته بودند از بین بردند. شناسائی کردن مشتی اوباش حرفه‌ای با «ملت ایران»، آنهم از زبان کسی که خود را فیلسوف می‌خواند فقط حکم تف سر بالا خواهد داشت. آقای چامسکی اگر عنایتی می‌داشتند به صراحت درمی‌یافتند که ملت ایران نماینده‌ای به نام «اکبر گنجی» حضور ایشان ارسال نداشته. در واقع، آنکه برای این پاسدار از سلول «فرضی» در زندان اوین پاسپورت و ویزا و اجازة اقامت و پول و محل زندگی و … فراهم آورد، و «تحفة کذا» را سوار بر هواپیما به خدمت ایشان در «ام‌.آی.‌تی» فرستاد، نامش هر چه باشد، و هر که باشد مسلماً «ملت ایران» نیست. برای دریافت این «خلاصه» کسی نیازمند سواد و دانش قابل‌ملاحظه‌ای نخواهد بود؛ فقط می‌ماند یک اصل کلی که گویا آقای چامسکی تا به حال در مورد آن موضع‌گیری واقعی نکرده بودند: وجود یا عدم وجود «حسن‌نیت»! خوشوقت‌ایم که با سر کشیدن «جام‌زهرمار»، آورام نوآم چامسکی هم نبود حسن نیت خود را در مورد ملت ایران و الهامات آزادیخواهانة ما مردم به صراحت نشان داد. آنان که چشم بینا دارند، با نیم‌نگاهی به رفتار امثال چامسکی خواهند دید که عمق فاجعه و باج‌گیری از ملت‌ها و چپاول کشور‌ها تا به کجا می‌رود!

با تکیه بر دلائلی که در بالا آوردیم، ما با تمامی هیاهوهائی که در داخل و خارج، پس از «انتخابات» جمکران به راه افتاد، به شدت مخالفت ‌کردیم؛ این مخالفت هنوز هم به قوت خود باقی است. امروز برخی تحلیل‌گران در مسیر انحراف افکار عمومی ایرانیان، بجای بررسی واقعی «چرا‌هائی»‌ که منجر به آنچه اینان «جنبش عظیم» جوانان معرفی می‌کنند شده، پای برهنه میدان بحث را در می‌نوردند، و بدون بررسی تبعات مخربی که تهییج بی‌رویة عمومی می‌تواند در یک کشور به همراه آورد، از آشوبی حمایت می‌کنند که در پس آن به صراحت دست‌های کثیف سازمان‌های اطلاعاتی داخلی و خارجی را می‌توان بازشناخت.

از این اصل نمی‌توان عدول کرد که حکومت اسلامی یک دستگاه وابسته است، در نتیجه جای شک و شبهه باقی نمی‌ماند، آنان که امروز از میوة تلاش‌های «انتخاباتی» توسط این دستگاه قصد بهره‌برداری دارند به تبع‌اولی خود می‌باید از جمله نوکران اجنبی‌ باشند. هیاهوهای «پساانتخاباتی»، چه در داخل و چه در خارج از هر نوع «اصالت» عملی و سیاسی مبرا است! و اگر ایرانیان قصد آن دارند که از حاکمیت قانون در جامعه حمایت کنند، مسلماً مسیری که می‌باید پیمود درست مخالف آن است که امروز به ما مردم می‌نمایانند.

با نیم‌نگاهی به مسائل داخلی ایران در پرتو آنچه «انتخابات» اخیر عنوان می‌شود، مطلب امروز را به پایان می‌بریم. بر خلاف سخنگویان برخی جناح‌های «چپ‌نما»، ‌ ما به هیچ عنوان فکر نمی‌کنیم که انتصاب فردی به نام «رحیم‌مشائی» به معاونت اول احمدی‌نژاد مسئله‌ای جهت بازی‌دادن افکار عمومی و انحراف مردم از «کودتا» بوده. اصولاً دولت احمدی‌نژاد از نخستین روزهائی که به قدرت دست یافت پای در میدان «بازی‌دادن» افکار عمومی نگذاشته. این دولت آنچه قرار است انجام دهد، با تقلب، یا بی‌تقلب، با هیاهو یا بی‌هیاهو صورت می‌دهد؛ حمایت‌های قدرتمندی نیز از این مسیر سیاسی صورت می‌گیرد. با این وجود معتقدیم که امثال «رحیم‌مشائی» در این میان به هیچ عنوان اهمیتی ندارند. سیاستی که تلاش داشت وی را به عنوان معاون اول احمدی‌نژاد مطرح کند، به دلیل اظهارات گذشتة وی پیام مشخصی نیز همزمان از نظر سیاسی به جامعه ارائه می‌داد. امروز با حذف «رحیم مشائی»، این برداشت که سیاست کذا نیز می‌باید تغییر مسیر دهد، به هیچ عنوان قابل‌قبول نیست. این «طرح» مسلماً با تکیه بر افراد دیگری نیز قابل‌اجراست، و نیازی به حضور شخص رحیم‌مشائی در میان نخواهد بود.

حال بهتر است نگاهی به «طرح» کذا داشته باشیم. برای اجتناب از اطالة کلام در همین مرحله عنوان کنیم که روز 22 بهمن 57 یک شبکة کودتائی قدرت سیاسی را در ایران به دست گرفت. هدف اصلی این شبکه برقراری سیاستی در منطقه بود که آنرا به کرات «سیاست انسداد» خوانده‌ایم. این سیاست اجازه می‌داد که ایالات متحد همزمان هم در افغانستان برای مبارزه با ارتش سرخ آشوب به پا کند، و هم دست اسرائیل را جهت تعرض بر علیه سوریه،‌ لبنان و خصوصاً عراق باز گذارد. یادمان نرفته که پروژه‌های راکتور هسته‌ای عراق را طی همین دوره اسرائیل بمباران کرد و بکلی از میان برد. در حالیکه اسرائیل بر علیه پروژه‌هائی مشابه در بوشهر دست به هیچ عملیاتی نزد!

به هر تقدیر این سیاست «کلان‌منطقه‌ای» امروز سی‌سال از حاکمیت‌اش بر خاورمیانه و آسیای مرکزی می‌گذرد، و طی این دوره جنگ‌ها و درگیری‌ها، تغییرات و «انقلابات» و غیره فقط در ارتباطی اندام‌وار با همین سیاست «مادر» صورت گرفته. ایالات متحد در چارچوب سازش‌های «جنگ ‌سرد»، از دورة کارتر در ارتباطی بطنی و عمیق با سیاست‌های اتحاد شوروی سابق «انسداد» را به گونه‌ای که شاهدیم بر منطقه حاکم نگاه داشته. ولی امروز این سیاست دیگر به روزهای آخر خود نزدیک می‌شود، و بی‌دلیل نیست که همزمان هیاهوئی سراسری در جهان تحت عنوان حمایت از «آراء مردم ایران» به راه می‌افتد! و در جوف آن در خفا بعضی‌ها سر «رحیم‌مشائی» را که خواستار سوار شدن بر «موج جدید» بود، در تهران زیر آب می‌کنند! ولی آمریکا نمی‌تواند با این «موج» که اهرم‌های تعیین‌کنندة آن از مسکو اعمال می‌شود، مخالفت جدی صورت دهد. دیر یا زود واشنگتن ناچار است که مرگ «سیاست انسداد» را در عمل بپذیرد و پای در دورة جدیدی از روابط «شرق و غرب» بگذارد. «مقاومت‌هائی» از قماش «هیاهوی سبز» در ایران که فقط جهت حفظ قشر کودتای 22 بهمن بر اریکة قدرت به راه افتاد، همانطور که دیدیم نه تنها به بی‌آبروئی مطلق حکومت دست‌نشاندة آمریکا در ایران کشید، که مهره‌های اصلی کودتای 22 بهمن، یعنی وزارت اطلاعات و ارشاد را نیز از دست داد.

در همین مقطع توصیة ما به هم‌میهنان عزیز، خصوصاً وابستگان به جریانات سیاسی این است که سعی در بهره‌برداری همه جانبه از تغییراتی داشته باشند که طی ماه‌های آینده فضای سیاست کشور را چه بخواهیم و چه نخواهیم اشغال خواهد کرد. این تغییرات مسلماً در چارچوب اوباش‌بازی‌های «جنگ‌سرد» و فروپاشی‌های یک‌شبة معمول و کودتاهای رنگین و سپیدوسیاه صورت نخواهد گرفت. و به همین دلیل نیز هر گونه «شبیه‌سازی» میان تحولات امروز را با غائلة 22 بهمن بکلی مردود می‌دانیم. همانطور که بارها عنوان کرده‌ایم، تغییرات برق‌آسا در گذشته فقط به دلیل سازش «مقطعی» میان مسکو و واشنگتن عملی می‌شد. به طور مثال، هیچ تحلیل‌گر صاحب‌نظری نمی‌تواند این فرض را «مطرح» کند که در اوج «جنگ‌سرد»‌، در تاریخ 28 مرداد 1332 در گستره‌ای بیش از یک هزار کیلومتر از مرزهای اتحادشوروی سابق، و بدون موافقت اصولی مسکو، آمریکا می‌توانست با شعبان‌جعفری و چند افسر اطلاعاتی «کودتا» به راه بیاندازد! این اصل در مورد «انقلاب» اسلامی نیز به همین قوت صادق است.

در کمال تأسف فضائی که طی سال‌ها تحت تأثیر «اطلاعات نادرست» در کشور ایران درست شده، فقط نابودی علم تاریخ، و یا فروپاشی دانشگاه‌ها و مراکز تحقیق را به دنبال نیاورده، این مجموعه «اطلاعات غلط» امروز گریبان‌گیر تحلیل‌گرانی شده که عمری را دانسته یا ندانسته در جهت توجیه سیاست‌های کلیدی غرب در ایران گذرانده‌اند. ولی همانطور که باز هم پیشتر عنوان کردیم این «دوره» دیگر از تاریخ کشور خارج شده است. می‌باید با نگرشی وسیع‌تر، ملی‌تر، و خارج از حیطة حمایت‌ سفارتخانه‌ها، با مسائل کشور برخورد کرد. آنان که این واقعیت را امروز درمی‌یابند، مسلماً راه به فردای ایران خواهند داشت؛ و آنان که چشم بر این امر ببندند، در سیاست فردا هیچ جائی برای‌شان وجود ندارد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید27ژوئیه2009

www.openthere.info
www.wisdomofthecroud.info
www.bestmade.info
www.privacyall.info
www.roamfast.info
www.slideentry.info
www.huntfree.info
www.foundoften.info
www.openhunt.info
www.privateentry.info
www.huntfever.info
www.noteacher.info
www.asneed.info
s-broadband.info
twitteratwork.info
www.openin.info
ninjavanish.net
www.coolway.info
www.mostprivate.info
www.besttogo.info
www.bestoften.info
www.gmailtogo.info
www.openbest.info
www.gregglesh.com
www.invisibleuser.info
www.comeopen.info
rapidout.info
unblocktwitter.info
www.roamenter.info
www.gosurfnow.info
www.slidein.info
www.asgood.info
www.allgreat.info
www.openyours.info
www.bestall.info
www.asmany.info
www.allthere.info
www.asyours.info
www.asmost.info
deadvelocity.info
unblockbreak.info
hide.lv
www.wantprivacy.info
www.comefine.info
www.opengreat.info
www.huntfun.info
www.allprivate.info
www.inprivacy.info
deblocked.info
www.openentry.info

شیاد سبز!

سوانح پی‌درپی هوائی که مسافران خطوط هواپیمائی ایران را این روزها دسته دسته به کام مرگ می‌کشاند، ریشه در یکی از سیاست‌های شناخته شدة حکومت اسلامی دارد. برخلاف آنچه در بوق و کرنا کرده‌اند، مشکل توپولف‌ها به هیچ عنوان در کار نیست؛ مشابه این هواپیماها در خطوط هوائی بسیاری از کشورهای جهان فعال‌اند و شاهد فاجعه‌هائی از این دست، حداقل در این گستره نیستیم. حکومت اسلامی از آغاز کار جامعه را در یک «بن‌بست» سیاسی قرار داد، چرا که جهت حفظ یک سیاست غیرانسانی بر مسند قدرت نیازمند این «بن‌بست» بود؛ روند مسائل بخوبی نشان می‌دهد که آنچه امروز بر ملت ایران می‌گذرد، فقط مسئلة نان و آب، بیکاری و بی‌خانمانی و فقر و نبود امکانات نیست. امروز ایرانی حتی برای سفر به یک شهر دیگر نیز همچون سده‌های بسیار دور می‌تواند به سادگی جان خود را نیز از دست بدهد! این است نتیجة پیش‌راندن یک سیاست استعماری در کشور و فروافکندن حکومت در «بن‌بست»!

در مورد ابعاد مختلف این «بن‌بست» بارها در این وبلاگ توضیح داده‌ایم. زمانیکه حمایت از یک قشر اجتماعی ـ در این مورد ویژه روحانی‌نمایان شیعی‌مسلک ـ توسط یک قدرت استعماری منوط به پیروی از فهرست مشخصی از سیاست‌های داخلی و خارجی می‌شود، حاکمیت کشور به نحوی که امروز شاهدیم به گروگان سیاست‌ اجنبی تبدیل خواهد شد. این روند با حمایت غرب از روحانی‌نمای شیادی به نام روح‌الله خمینی آغاز شد، و هنوز می‌بینیم که به عناوین مختلف در هر مقطع با ملت ایران و تاریخ کشور «همگام» شده است. به طور مثال، هیاهوی «نبرد با آمریکا» که در واقع آب به آسیاب ینگه‌دنیا می‌ریزد، زمینه‌ای فراهم آورده که تحت عنوان «مبارزه با اسلام‌گرائی» کشور را از طرف آژانس‌های فروش قطعات یدکی به گروگان بگیرند، و نتیجتاً امروز مسافران شرکت‌های هواپیمائی کشور عملاً توسط یک حکومت بی‌لیاقت و خودفروخته همه روزه قتل‌عام ‌شوند.

ولی در کمال تأسف تا آنجا که مسئله مربوط به بن‌بست‌های ایجاد شده در سیاست جاری کشور می‌شود، شبکة نقل و انتقال مسافران، هر چند که فجایع سوانح هوائی غیرقابل چشم‌پوشی باشد، فقط قسمت بسیار کوچکی از بحران سیاسی‌ای است که به دست این حکومت از نخستین سنگ‌بنای آن ساخته و پرداخته شده. در عمل سیاست‌های اعمال شده توسط این حکومت در حوزة انتقالات و ارتباطات، طی سه دهه درست در جهت مخالف امکانات، استعدادها و نیازهای اقتصادی و مالی کشور رو به «رشد» گذاشته. کشوری که از کوچک‌ترین فناوری‌های صنایع هوائی، حتی تولید سوخت مورد نیاز هواپیماها برخوردار نیست، طی سه دهه عملاً تمامی مراکز جمعیتی، زیارتی، توریستی، تجاری و … را در بطن کشور از طریق «فرودگاه» و شبکة شرکت‌های هواپیمائی به یکدیگر متصل کرده! این سئوال پیش می‌آید که چرا خطوط ارتباطی راه‌آهن، شاهراه، جاده‌های قابل اطمینان، و حتی راه‌های آبی و رودخانه‌ای طی اینمدت عملاً از تمامی پروژه‌های عمرانی کشور حذف شده؟ چرا دولت ایران به عنوان یکی از مهم‌ترین تولیدکنندگان نفت خام طی این مدت، در حکومتی که خود را «مستقل» معرفی می‌کند، قسمتی از درآمد نفت را صرف گسترش خطوط راه‌آهن کشور نکرده؟ در بسیاری موارد می‌توان این سئوالات را مطرح کرد و جواب‌ها آنقدرها که بعضی فکر می‌کنند پیچیده و غیرقابل درک نیست.

زمانیکه دستگاه دولت به طور اخص و حکومت به طور اعم، بر اساس چپاول و فراهم آوردن زمینة تاراج مالی کشور شکل می‌گیرد، سرمایه‌گذاری چندین و چند ساله در خطوط راه‌آهن، شاهراه‌ها و صنایع کشتی‌سازی «مقرون به صرفه» نخواهد بود!‌ خصوصاً که این نوع سرمایه‌گذاری معادلات «کلان اقتصادی» و تجاری را چه در درون کشور و چه در ارتباط با شاهرگ‌های مختلف اقتصادی و جمعیتی در ارتباط با خارج از مرزها تغییر خواهد داد، و اگر حکومتی را دست‌های استعمار برای چپاول مردم و حفظ یک ساختار استعماری به قدرت رسانده، «تغییر» این روند به هیچ عنوان توصیه نخواهد شد!‌ در عوض، در همین ساختار استعماری می‌توان با خرید چند دستگاه هواپیمای لکنتی ـ خریدهائی که معمولاً با اعتبار دولتی و توسط نورچشمی‌‌ها صورت می‌گیرد ـ و با به راه انداختن یک «شبکة هواپیمائی» بعضی‌ها را یک‌شبه میلیاردر کرد. چنین معجزاتی از طریق بهره‌برداری از خطوط راه‌آهن و شاهراه‌های قابل اطمینان عملاً امکانپذیر نیست. آنان که از خود می‌پرسند، حکومت اسلامی با اینهمه مشکلات در زمینة فناوری هوائی، چرا دست به گسترش دیوانه‌وار خطوط هواپیمائی کشور زده، در همین مختصر جواب خود را خواهند یافت. جواب همان است که در بالا آوردیم، تداخل یک اقتصاد «بسازوبفروش» با بن‌بست‌های یک رژیم دست‌نشانده.

با این وجود، گسترش این «شبکة جهنمی» طی سه دهه در کشور ابعاد دیگری را نیز دنبال کرده. به طور مثال، در بررسی «انتقالات و ارتباطات» در سطح کشور، به هیچ عنوان نمی‌توان یک شبکة هواپیمائی را به عنوان عامل ارتباطات معرفی کرد. چرا که در چارچوب یک رژیم تمامیت‌خواه این شبکه بیشتر نقش «ناظر» برقرار خواهد نمود، ناظری امنیتی و سرکوبگر. به عبارت ساده‌تر شبکة هواپیمائی کشور در چنگ یک نظام تمامیت‌خواه، گسترش واقعی ارتباطات میان مردم را به همراه نمی‌آورد، و در مقایسه با شبکه‌های ارتباطات و انتقالات «کلاسیک»، به همان اندازه غیردمکراتیک عمل می‌کند که شبکة رادیو و تلویزیون در برابر مطبوعات. ایرانیان امروز بخوبی می‌دانند که رژیم‌های سرکوبگر، ایجاد خفقان عمومی را معمولاً با استفاده از چند گوینده و برنامه‌ساز و با بهره‌گیری از یک شبکة گستردة «کم‌خرج» و مهیا به نام «رادیو ـ تلویزیون» برقرار می‌کنند، تا از طریق مطبوعات.

این شبکة دولتی که عملاً تبدیل به بنگاه‌ «سخن‌پراکنی» می‌شود، می‌تواند با میانبرزدن در بحث‌های اجتماعی و سیاسی، بدون کوچک‌ترین سندیت و صرفاً با تکیه بر نوعی «ادبیات مستهجن» دولتی و فروهشته، جامعه را در مرز آشوب و غوغا نگاه دارد. در صورتیکه مطبوعات به عنوان آئینة نوشتار و ادب، هم «مشتری‌های‌اش» با رادیو و تلویزیون متفاوت‌ است، و هم «رسالت» خود را در سطح یک کشور مشکل می‌تواند در امتدادی درازمدت بر چنین پرده‌دری‌های «صرف» متکی کند. می‌بینیم که توجه «عالیة» حکومت اسلامی به «دکان» رادیو و تلویزیون و حذف عملی نقش مطبوعات و انتشارات در سطح کشور آنقدرها که می‌گویند به دلیل کمبود کاغذ و جوهر و غیره نیست. اگر برای حمل و نقل مسافر بنزین هواپیما را ده‌ها برابر قیمت می‌خرند تا خلق‌الله را دسته دسته به کشتن دهند، کاغذ و جوهر اگر کسی را نمی‌کشد، هزینه‌ای هم نخواهد داشت. ولی با استفاده از شبکة رادیو و تلویزیون طی سه دهة گذشته حکومت اسلامی تمامی جوسازی‌ها و اوباش‌پروری‌های خود را عملی کرده، و از طریق فرار دادن جوانان از «نوشتار» زمینة بی‌فرهنگی‌ای در کشور فراهم آورده که امروز از نظر تاریخی فقط با دورة فترت حملة مغول قابل مقایسه است.

ولی همانطور که می‌توان حدس زد مسائل بالا چه در زمینة ارتباطات و چه در زمینة نقش مخرب رادیو و تلویزیون دولتی آنقدرها در بحث‌های «انتخابات» جمکران از اهمیت برخوردار نشده بود. امروز در چارچوب همان هیاهوی «انتخاباتی» که به دست عمال حکومت اسلامی از اول تا آخر سازماندهی شد، بجای بحث‌های «بی‌فایده‌ای» از قماش آنچه بالاتر مطرح کردیم، بیشتر از همه اعتصاب غذای اکبر گنجی در بوق‌وکرنا گذاشته شده! گوئی آقای گنجی که پس از عمری خدمت به نظام اسلامی اینک در کنج ینگه‌دنیا نقش «رهبر» عظیم‌الشأن «انقلاب بعدی» را بر عهده گرفته‌اند، در برابر ساختمان سازمان ملل قرار است چند روزی «گرسنگی» بکشند تا با اینکار مخالفت خود را با «تقلب‌های» انتخاباتی در جمکران به گوش جهانیان برسانند. البته ایشان در این «مهم» تنها نیستند. تعدادی از ایرانی‌نمایان نیز در کنارشان نشسته‌اند، هر چند در کشوری که بیش از سه میلیون مهاجر ایرانی دارد، حضور 20 یا 30 تن در «تظاهراتی» که ملی و مدنی و تاریخی و غیره معرفی می‌‌شود بیشتر نشاندهندة نبود همگامی ایرانیان با آقای گنجی می‌باید تلقی شود!

ولی در میان «مدعوین» و هواداران اعتصاب غذای اکبر گنجی چشم ناظر بی‌غرض و بی‌مرض با نام آقای نوآم چامسکی نیز برخورد می‌کند!‌ البته چامسکی برای بسیاری از ایرانیان فرد شناخته شده‌ای است؛ یا بهتر بگوئیم برای بسیاری از ایرانیان فرد شناخته شده‌ای به شمار می‌رفت. چرا که ایشان با حمایت از برنامة محفلی که پاسدار اکبر را علم کرده، عملاً بر تمامی آنچه طی 50 سال در زمینة حمایت از «حقوق‌بشر»، ضدیت با سیاست‌های فرامرزی ایالات متحد، و دیگر سرفصل‌های مهم تاریخی نگاشته‌اند خط بطلان کشیدند!‌ آقای چامسکی در عمل نشان دادند که در واقع با آنچه طی 5 دهه «تئوریزه» کرده‌اند هیچ ارتباط ملموسی ندارند. و این مطلب حداقل برای نویسندة این وبلاگ بسیار تکاندهنده بود؛ چامسکی با پای گذاشتن در میدان پوپولیسمی که ایالات متحد تحت عناوین مختلف از قماش اصلاح‌طلبی، اسلام مردم‌سالار و … «سنگ سنگ» آن را طی چند سال گذشته سازمان داده، در واقع نشان داد که آنچه نگاشته‌، با آنچه «قبول» دارد و حاضر به پیروی عملی از آن است کاملاً تفاوت دارد.

شاید در این مرحله صحیح نباشد که چامسکی را به دلیل یک عمل «غیرقابل توجیه» به باد رگبار انتقاد بگیریم، ولی با آنچه ایشان در مورد ایران و ایرانیان انجام دادند، منبعد دیگر مشکل می‌توان چشم بر انتقاداتی پوشاند که سال‌های سال از عملکردهای نظری و علمی وی در سراسر دنیا صورت گرفته. در بطن این انتقادات، چامسکی تحت عناوین مختلفی همچون «روشنفکر پیشرو تقلبی»، نویسندة دروغگو و شیاد، و … به خوانندگان معرفی شده است! خلاصة کلام در اطراف این «چامسکی ستیزی» طی چندین دهه ادبیات گسترده‌ای شکل گرفته که هر چند مکاتب فکری فعالان آن مورد تأئید ما نیست، منبعد در بررسی احوالات و رفتار آقای چامسکی بالاجبار مورد توجه قرار خواهد گرفت. البته از حق نمی‌باید گذشت، طی 5 دهه، اکثر انتقاداتی که از چامسکی صورت گرفت از جانب راستگرایان ایالات متحد سازماندهی شده، ولی با در نظر گرفتن اعمال چامسکی در تأئید هیاهوی تبلیغاتی «جنبش‌سبز»، این سئوال به حق مطرح می‌شود که، چپ‌گرائی چامسکی اگر قرار است نهایت امر در دامان محفل «بهرمانی ـ موسوی ـ خاتمی» حبل‌المتین خود را بجوید، شاید انتقادات راستگرایان از وی آنقدرها هم بی‌جا نبوده.

ما به عنوان یک ایرانی قبول نمی‌کنیم که آقای چامسکی یک «نظریه پردازی» مشعشعانه و پیشرو مخصوص دانشگاه‌های پاریس و لندن و متفکران «خودی» در چنته داشته باشند، و زمانیکه به ملت ایران می‌رسند از ‌کیسه‌‌شان پوپولیسم و لات‌بازی «دین‌باوری»، از نوع مخصوص جهان سوم و در همکاری با سیاست‌های استعماری کاخ‌ سفید بیرون بکشند. از نظر ما انسجام فکری و نظری جهت یک نظریه‌پردازی از مهم‌ترین عوامل است، فردی که عمری را به نظریه‌پردازی گذرانده و امروز در مسیر خلاف همین نظریات حرکت می‌کند، نمی‌تواند خود را نظریه‌پرداز معرفی کند، چنین فردی فقط یک شیاد می‌تواند باشد. با این وجود آقای چامسکی، شیاد یا متفکر مشکل ما ایرانیان نیستند، پس بهتر است حضور ایشان را در حمایت از «هیاهوی سبز» در چارچوب یک نگرش «مفید‌تر» مورد بررسی قرار دهیم.

می‌دانیم که حمایت‌های «معنوی» چامسکی از آنچه «انقلاب اسلامی» معرفی شده بود، از دهه‌ها پیش نقل محافل حکومت اسلامی بوده. این «حمایت‌های» معنوی آنقدر جان گرفت و اوج یافت که در بعضی محافل اوباش حزب‌الله به صراحت از چامسکی در مقام تنها «حامی انقلاب در آمریکا» سخن به میان می‌آوردند! با این حال آقای چامسکی، شاید در چارچوب همان «شیادی» ذاتی و تشکیلاتی خودشان، شیادی‌ای که حتی از چشم ما هم پنهان نگاه داشته بودند، آنقدرها ارتباط اندام‌وار خود را با اوباش «انقلاب» اسلامی علنی نمی‌کردند. و با این پرده‌پوشی‌ها جای این «تردید» را باز می‌گذاشتند که ناظران ایرانی «حمایت‌های» به اصطلاح معنوی ایشان را بیشتر در چارچوب همان چپ‌گرائی معروف و ضداستعماری «تحلیل» کنند. این «سوءفهم» که رفتار چندگانه، اگر نگوئیم مزورانة آقای چامسکی در به وجود آوردن‌اش مسلماً نقش مهمی ایفا کرده، طی سالیان دراز برخورد وی را با «انقلاب» اسلامی در هاله‌ای از ابهام فرو برد.

ولی از آنجا که خورشید برای همیشه در پس ابرها پنهان نمی‌ماند، با فروپاشی امپراتوری‌های جنرال‌موتورز، کرایسلر، سیتی‌بانک و … چهرة واقعی چامسکی نیز، حداقل تا آنجا که به ما ایرانیان مربوط می‌شود، از پرده اینچنین برون افتاد. این خود مایة خوشوقتی است که طی پروسه‌ای استعماری تحت عنوان «جنبش سبز»، پروسه‌ای که صرفاً‌ جهت پاسخگوئی به مشکلات استراتژیک کاخ ‌سفید در راه تعمیم سرکوب ملت‌های خاورمیانه و آسیای مرکزی به راه افتاده، دست سرنوشت از چهرة دشمنان واقعی ملت ایران نیز اینچنین که شاهدیم ماسک‌ها را فرو می‌افکند.

من آن صورتگرم کز نقش پرگار
ز خسرو کردم این صورت نمودار

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید25ژوئیه2009

webpolls.info
www.yasaksiz.org
0xo.info
www.proxy2010.info
www.proxyonschool.info
www.besttogo.info
www.unlimitedproxy.info
unblockbreak.info
thepassion.info
hide.lv
www.invisibleuser.info
removetheblocker.info
www.proxytube.info
www.coolway.info
keeppro.com
twitteratwork.info
unblocktwitter.info
zo2.info
www.japanproxy.info
s-broadband.info
www.hesh.info
www.wisdomofthecroud.info
surfdeppo.com
facebookproxy69.info
www.happyproxy.info
www.gosurfnow.info
www.proxiernow.info
deblocked.info
8de.info
www.noteacher.info
www.wadima.com
tiny.lv
schoolproxybypass.com
rapidout.info
digitallive.info
www.myproxier.info
www.goomba.info
www.gregglesh.com
www.hottogo.info
rapidlinkup.com
www.myproxy1.info
www.unblocking.org
www.ruproxy.info
www.freehotproxy.info
ez21.info
cloaktree.com
sspeed.info
www.featureme.info
2fastsurfer.com
www.gmailtogo.info

شاخ و کودتا!

با نگاهی به شرایط سیاسی ایران به سرعت درمی‌یابیم که تحولاتی سرنوشت‌ساز در راه است. از دو حال خارج نیست. یا این تحولات تحت تأثیر محافل دولتی و شبه‌دولتی ایجاد می‌شود، در این صورت می‌باید منتظر برخوردهای پارلمانی، مطبوعاتی، محفلی و … در بطن حکومت اسلامی باشیم. یا این تحولات مجرائی خارج از تغییرات درونی برمی‌گزیند. پر واضح است که در اینصورت کل حکومت اسلامی و بنیادهائی که طی سه دهه در ارتباط با حاکمیت‌ حوزه‌های علمیة شیعی‌مسلکان در ایران قدرت گرفته می‌باید یک به یک صحنه را به نفع دیگر بنیادها و تشکیلات ترک گویند. بنیادهائی که می‌باید از پایه و اساس سازماندهی شود.

اینکه در وضعیت فعلی بتوان به صراحت عنوان کرد کدام یک از این دو «جریان ممکن» قدرتمندتر عمل خواهد نمود، کار ساده‌ای نیست. این مسئله به چند عامل وابسته است که مهم‌ترین‌ آنها درجة «هوشمندی» و کارورزی حکومت اسلامی از یک سو، و قدرت سازماندهی و عمل‌ نیروهای مخالف از سوی دیگر خواهد بود. ولی شرایط را نیز نمی‌باید از تحلیل‌ها حذف کرد. نخست اینکه شرایط فعلی در تاریخ معاصر ایران عملاً بی‌سابقه است. برخی این تمایل را دارند که شرایط فعلی را با غائلة 22 بهمن و یا 28 مرداد و رخدادهائی از این دست به قیاس کشانند، این مقایسه بیشتر تمایلی جهت نوعی «شبیه‌سازی» خواهد بود. به استنباط ما این نوع برخورد بیشتر راه به بیراهه می‌برد، و داده‌هائی قابل تکیه در اختیار تحلیل‌گران قرار نخواهد داد. دلائل نیز بسیار روشن است.

نخست اینکه یک اصل پایه‌ای و اساسی، یعنی همان فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» را نمی‌باید از نظر دور داشت؛ با فروپاشی «جنگ‌سرد» یکی از مهم‌ترین مجموعه سیاست‌های استراتژیک که طی بیش از 8 دهه سرنوشت ملت ایران را در مقاطع تعیین کننده رقم می‌زد، از ریشه و پایه تغییر کرده. این تغییرات تا حدی عمیق است که به جرأت می‌توان گفت حتی در پایتخت‌های بزرگ جهان نیز پیامدهای واقعی آن هنوز در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته. ولی بازتاب این تغییرات هر چه باشد، در دامان آن روابط مسکو و واشنگتن در بطن داده‌های نوین جهانی و منطقه‌ای در راستای همکاری‌هائی قرار گرفته که با هم‌سازی‌های استراتژیک «جنگ‌سرد» به هیچ عنوان هماهنگی ندارد. ناظران سیاسی می‌باید شق اساسی‌ای را که به بررسی پیامدهای پایان «جنگ‌سرد» باز می‌گردد، در تحلیل‌های استراتژیک خود در هر مقطع چراغ راه کنند.

شاید لازم به یادآوری نباشد، ولی در ایران یک حکومت استبدادی، فروهشته و کودتائی در تضرع است؛ «کودتای» کذا بر خلاف ادعای جناح‌های حکومتی هیچ ارتباطی با تحولات «انتخاباتی» اخیر هم ندارد. اگر ریشة استعماری این «کودتاچی‌گری» را می‌باید در آغاز حکومت «میرپنج» جست، از نظر «ایدئولوژی» ظاهری، کودتای کذا به 22 بهمن 57 باز می‌گردد. به زمانیکه تحت نظارت عالیة استعمار غرب حکومت شاه اهرم‌های قدرت را به آخوندیسم تحویل داد. با این وجود اگر می‌گوئیم این حکومت در تضرع است دلیل دارد. «انتخابات» اخیر و هیاهوئی که تحت عنوان «جنبش سبز» فضای سیاسی کشور را به این شدت آلوده کرد، در عمل نشان از درجة بالای تضرع حکومت اسلامی دارد.

می‌دانیم که این نوع حکومت‌ها برخلاف تمامی تبلیغات، نیاز چندانی به آراءعمومی و «انتخابات» و دیگر راه‌کارهای دمکراتیک ندارند. اینان تا زمانیکه بر شاخ قدرت نشسته‌اند، «انتخابات» را نیز همچون «مجلس قانونگزاری»، تفکیک قوای سه گانه، قانون اساسی، دادگستری و غیره تبدیل به ابزاری جهت تحکیم هر چه ‌گسترده‌تر یک نظام دیکتاتوری خواهند کرد. ولی در این نوع حکومت‌ها «بحران» زمانی آغاز می‌‌شود که شاخ قدرت را در جیب حضرات می‌گذارند! در چنین شرایطی همین بنیادها که صرفاً جنبة تزئینات بارگاه مستبدان را پیدا کرده‌اند، به یک‌باره از نو موجودیت خود را بر اساس نوعی تجربة جدید اجتماعی و سیاسی «تعریف» می‌کنند! این شرایطی است که امروز تحت عنوان «بحران انتخابات» بر حکومت اسلامی سایه افکنده. البته پرواضح است که گذاشتن «شاخ» در جیب این نوع حاکمان معمولاً با تغییرات سیاسی در محافل فرامرزی و «مادر» از یک همزمانی «قابل درک» نیز برخوردار می‌‌شود.

وجود دیکتاتورهای خونریز بر روی کرة ارض از چشم ناظران پوشیده نیست. رژیم‌های بسیار ‌سرکوبگر و دست‌نشانده از نوع کودتاچیان برمه، دیکتاتورهای قارة آفریقا و یا حکومت‌های آمریکای لاتین می‌توان یافت که مشروعیت خود را حداقل در دامان تبلیغات جهانی، از درون صندوق‌ آراء عمومی بیرون ‌کشیده‌اند! ولی ارتباط این حکومت‌ها با آراءعمومی و پدیده‌ای به نام «شهروند» بیش از این‌ها روشن است که نیازی به تفسیر داشته باشد. با این وجود زمانیکه «بحران» آغاز می‌شود مشروعیت این نوع حکومت‌ها که همگی گویا از «صندوق‌» بیرون آمده‌اند، همچون حبابی است نشسته بر برکة آب که با لطیف‌ترین نسیم منفجر می‌‌شود. آنچه بیش از «انفجار» جالب توجه است این اصل کلی است که از حکومت های کذا هیچ، حتی یک مخروبه نیز بر جای نمی‌ماند. تو گوئی اینان اصلاً در این جهان نبوده‌اند، و در جامعه‌ای که در ظاهر سال‌ها بر آن حکومت کرده‌اند در عمل غایبان اصلی هم اینان بوده‌اند!

بررسی دلائل این روند اجتماعی و سیاسی شاید ما را تا حدی از موضوع دور کند، ولی به اختصار باید گفت که «پوچی» در استبداد‌های دست‌نشانده یا همان رژیم‌هائی که در بحث‌های فلسفی و اجتماعی «ضدمدرنیته» معرفی می‌شوند ـ مدرنتیه را نمی‌باید با مدرنیسم اشتباه کرد ـ نتیجة یک سازوکار بسیار ساده و روشن در ارتباط ایجاد شده میان حاکمان و محکومان است. در این حکومت‌ها جامعه خود را در مقام «محکوم» می‌بیند، و به دلیل عدم وجود ارتباطی عمیق با روند «قدرت‌سازی»، از نخستین ساعات موجودیت این نوع حکومت‌ها، جامعه در برابر قدرت موضع‌گیری می‌کند. ولی از آنجا که این موضع‌گیری به دلیل سرکوب نمی‌تواند علنی و سیاسی باشد، جنبة درونی و بطنی به خود می‌گیرد. به این ترتیب است که پروسه‌ای بسیار گسترده و فراگیر از نظر اجتماعی آغاز می‌شود. پروسه‌ای که در هر گام عناصر و مظاهر وابسته به حاکمیت هر چه بیشتر بیرونی و ظاهری می‌شود. همزمان جامعه عناصری متفاوت را که در ساختارهای مختلف اجتماعی و تاریخی خود هر یک «ارزشمند» تلقی شده، «بطنی» و درونی می‌کند. به همین دلیل است که روز 22 بهمن 57، پس از نیم‌قرن تبلیغات «مدرنیست» در ایران، هنگام سقوط حکومت پهلوی ـ هر چند این سقوط نیز بیشتر ظاهری و بر پایة کودتائی نظامی صورت گرفت تا به صورتی بطنی ـ روابط اجتماعی در قلب جامعة ایران به سرعت به اواخر دوران قاجار بازگشت. به دوره‌ای که روابط سنتی هنوز درگیر مدرنیسم استعماری نشده بود.

حال با بازگشت به موضوع اصلی مطلب امروز، نیم‌نگاهی به دیکتاتوری‌های «تازه نفس» در آمریکای لاتین خواهیم داشت. می‌دانیم که در کمال تأسف از منظر ایالات متحد، ایران در رتبه‌ای هم‌سان با برخی کشورهای آمریکای لاتین، متعلق به «محدودة» امنیتی واشنگتن معرفی می‌‌شود! و بی‌دلیل نبود که همراه با تغییرات پایه‌ای در سیاست‌های جهانی در دورة جیمی‌کارتر، فروپاشی حکومت سوموزا در نیکاراگوا و سقوط شاه ایران تقریباً همزمان صورت گرفت. با این وجود، نگرش واحد استراتژیک آمریکا به «اعضاء» محدودة امنیتی واشنگتن، این امکان را فراهم می‌آورد که با ‌یک بررسی اجمالی از سیاست این کشور در آمریکای لاتین، به طور مثال شرایط حکومت‌هائی از قبیل کلنل چاوز در ونزوئلا و یا پوپولیست‌های برزیل، به صراحت تصویر روشنی از مسائل امروز ایران در چارچوب سیاست‌های واشنگتن ترسیم کنیم.

حال بدون پای گذاشتن در میادین تحلیل‌های پیچیده، می‌باید به صورتی اجمالی بنیاد ایندو حکومت را نیز بررسی کرد. نخست می‌دانیم که «لولا» در برزیل و «چاوز» در ونزوئلا هر دو بر نوعی نظام‌ پوپولیست و غوغاسالار تکیه زده‌اند. این دو «شخصیت» که یک‌شبه از صندوق‌ها بیرون کشیده شده‌اند، خود را متعلق به «جناح چپ» نیز معرفی می‌کنند، ولی طی دوران حکومت‌شان، هیچ اقدامی جهت به ارزش گذاشتن «آرمان‌های» چپ از اینان دیده نشده. «سکوتی» که سال‌هاست بر برزیل حاکم است بیشتر بازتاب منافع اقتصادی‌ای می‌باید تلقی شود که سرمایه‌داری اروپائی در ارتباط با نظام‌های بهره‌کشی در برزیل دنبال می‌کند. این «سکوت» اروپائی، همزاد همان «هیاهوئی» است که طی‌ همین دوره توسط کلنل چاوز آمریکائی در کشور ونزوئلا بر فراز چاه‌های نفت و تحت نظارت شرکت‌های نفتی آمریکائی حاکم شده! خلاصه می‌گوئیم، «چاوز» و «لولا» انواع لاتین محمود احمدی‌نژاد هستند.

با این وجود تفاوت‌ها را نیز نباید از نظر دور داشت، و در این راستا صحیح نیست که مسائل کشور ایران در مرزهای مستقیم روسیه، به صورتی یک‌سویه و بی‌رویه صرفاً در عمق استراتژیک منافع آمریکا تحلیل شود. ارتباط ایران با روسیه بر خلاف آنچه برخی بلندگوها سعی در کشاندن مسائل به دوران «گریبایدوف» و شکست‌های نظامی و قراردادهای ترکمان‌چای و گلستان دارند، یک ارتباط استراتژیک است و به هیچ عنوان از منظر مسکو نمی‌تواند پای در روابط «تاریخی» بگذارد. این نوع «تاریخ‌نگاری» و «تاریخی‌بینی» بیشتر از آنچه روابط ممکن را مورد بررسی قرار دهد، سعی در ارائة نوعی «پوپولیسم تاریخی» دارد. برخوردی که به طور مثال طی تظاهرات حامیان میرحسین موسوی در تهران کار را به فریاد «مرگ بر روسیه» نیز کشاند. اینکه حامیان افرادی از قماش موسوی در خیابان‌های تهران و تحت نظارت یک حکومت دست‌نشاندة غرب به روسیه حملة لفظی کنند، مسلماً دلائلی دارد. ولی این دلائل نمی‌تواند نشانی از برخورد «تاریخی» با مسائل داشته باشد.

برای اجتناب از اطالة کلام به صراحت بگوئیم که حکومت اسلامی تحت سیطرة باند احمدی‌نژاد، حداقل از منظر منافع استراتژیک ایالات متحد،‌ می‌باید پای در مسیری بگذارد که دو حکومت آمریکای لاتین پیشتر در آن طی طریق کرده‌اند. البته پرچم‌های «توده‌ای نمائی»، «خلق‌دوستی»، ضدیت با آمریکا و … در دست طرفداران احمدی‌نژاد از دیرباز دیده شده و اگر این دولت امتداد و سیطرة خود را حفظ کند، قاعدتاً همین صحنه‌ها را باز هم شاهد خواهیم بود. با این تفاوت که دیگر هیچکدام معنا و مفهومی ندارد؛ هم توده‌ها از شعارهای «حزب‌اللهی» بریده‌اند، هم جنگ فرضی مقام معظم با آمریکا می‌رود تا به مذاکرات «مستقیم» با کاخ‌سفید منجر شود! بهرة ملت ایران نیز در این میان، همان است که تا حال بوده: به عبارت دیگر هیچ! با در نظر گرفتن این شرایط، به استنباط ما هیاهوئی که امروز تحت عنوان «جنبش سبز» به راه افتاده، و همه روزه از طریق بلندگوهای سراسری به خورد ملت ایران داده می‌شود، برخلاف تبلیغات، بیشتر ابزاری است جهت جلوگیری از فروپاشی حکومت اسلامی. در واقع، وحشت از فروپاشی حکومت اسلامی را در حال حاضر به صراحت می‌توان در بطن دیپلماسی غرب در آسیای مرکزی و خاورمیانه مشاهده کرد. (فرصت بررسی دیدار اخیر هیلاری کلینتن از آسیا را در حال حاضر نداریم!)

در نتیجه، علیرغم تمایل ایالات متحد، تقابلی که عمق استراتژیک غرب با منافع مستقیم و مرزهای روسیه در کشور ایران برقرار کرده، اگر به دقت نگریسته شود، ناظر خواهد توانست تفاوت عمده‌ای میان سرنوشت احمدی‌نژاد با آخر و عاقبت چاوز و لولا ببیند. به عبارت دیگر، آمریکا اینبار نیز «گز نکره جر داده!»

در شرایط فعلی میرحسین موسوی به سرعت خود را به عامل فروپاشی شاخه‌ای از حکومت اسلامی تبدیل کرده که گویا از نظر جنبش‌سبز در راه خدمت به آمریکا دیگر کاری از دستش برنمی‌آید. ولی آنچه تعیین کننده خواهد شد، صرفاً تکیه بر عمق استراتژیک منافع آمریکا ندارد. مجموعه روابطی خواهد بود که روسیه نیز در قلب آن به دنبال ایجاد منطقة نفوذ خود در مرزهای جنوبی دریای خزر باشد. اینکه در چنین شرایطی دو جناح صددرصد آمریکائی ـ احمدی‌نژاد و «جنبش سبز» ـ فضای سیاسی کشور را به قرنطینه‌ای ضدروسی و متمایل به غرب تبدیل کنند تا حد زیادی از واقع بینی به دور می‌نماید. در همین چارچوب است که به استنباط ما، ورای دو جناحی که امروز «حکومتی» تلقی می‌شوند، و در رأس یک هیاهوسالاری گسترده هر کدام سعی دارد جایگاه «خدمت» به آمریکا را به خود اختصاص دهد، حضور جناح‌های دیگر نیز قابل پیش‌بینی است. و در صورت حضور دیگر جناح‌ها، مسئله‌ای که از نظر آمریکا فقط یک «فروپاشی» در ساختار منافع مستقیم غرب در ایران تلقی خواهد شد، دیگر حمایت بی‌قید و شرط واشنگتن از حکومت اسلامی نیز ‌دلیلی نخواهد داشت‌!

این نقطه‌ای است که از نظر ما لحظة فروپاشی می‌باید تلقی شود. با این وجود، حمایت روسیه از آرامش در مرزهای جنوبی و برنامه‌ریزی‌های گستردة هسته‌ای در سواحل شمالی خلیج‌فارس این فروپاشی را به صورت یک «دگردیسی» طویل‌المدت صورت می‌دهد. پرواضح است لحظه‌ای که آمریکا منافع خود را در قلب حکومت اسلامی مورد تهدید ببیند، سعی در ایجاد آشوب و «حکومت‌سازی» استعماری خواهد داشت. می‌باید دید امروز در چارچوب ساختار جدیدی که بر منطقه حاکم شده، واشنگتن تا چه حد می‌تواند آشوب‌های حکومت‌ساز سنتی خود را بار دیگر بر سرنوشت ایرانیان تحمیل کند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید23ژوئیه2009

www.go-fish.info
www.anonymous-browsing.info
www.unblockirannow.com
www.accessmeproxy.com
proxystealth.info
dezrt.com
www.ubint.net
ezunblock.com
poll-vote.net
www.proxytube.info
www.hesh.info
ez21.info
www.bringmethere.info
www.wadima.com
www.unlimitedproxy.info
www.ruproxy.info
un-hider.com
surfdeppo.com
www.proxiernow.info
zo2.info
www.proxy2010.info
removetheblocker.info
digitallive.info
schoolproxybypass.com
sspeed.info
www.featureme.info
thebestgps.info
www.happyproxy.info
8de.info
www.proxyonschool.info
www.goomba.info
www.myproxy1.info
www.unblocking.org
www.japanproxy.info
www.myproxier.info
cloaktree.com

دگردیسی و دیگر هیچ!

از نخستین روزهائی که غائله‌ای تحت عنوان «انقلاب اسلامی» فضای سیاسی و اجتماعی کشور را به شدت مسموم کرد، چند اصل کلی در استراتژی‌های اساسی این غائلة ضدایرانی قابل تشخیص بود. و مسلماً در این میان «اپوزیسیون‌سازی» یکی از پایه‌ای‌ترین اصول در هیاهوسالاری‌ای شده بوده که عملاً دین و اعتقادات توده‌های مردم را به گروگان یک سیاست فرامرزی تبدیل کرد. البته تاریخ معاصر ایران از این نوع «اپوزیسیون‌سازی» کم به خود ندیده؛ زمانیکه یک حکومت فاشیست و وابسته خود را با توسل به حمایت‌های فرامرزی در مرکز تحولات اجتماعی و سیاسی کشور قرار می‌دهد، و دیگر جریانات فرهنگی و سیاسی را با حمایت اجنبی به حاشیه می‌راند همیشه این خطر وجود خواهد داشت که در صورت منزوی شدن این جریان، سیاست‌های «مادر» زمینة اعمال نظر خود را در کشور از دست بدهند. به همین دلیل سیاست‌های «مادر»، سرنوشت استراتژی‌های «گرانقدر» خود را به حیات سیاسی مشتی قداره‌بند وابسته نخواهند کرد. در جنب دکان «حاکمیت مستقل و انقلابی و غیره»‌ همیشه دکان‌های دیگری بر پا می‌شود تا در صورت لزوم «آب رفته را به جوی بازگرداند!»

حکومت اسلامی نیز در این میان از دیگر نمونه‌ها جدا نبوده. «اوپوزیسیون‌سازی» در این حکومت عملاً از لحظه‌ای آغاز شد که جماعت «نهضت‌آزادی» از طریق سخنرانی‌های تلویزیونی شیخ‌ بازرگان خود را در بطن تبلیغات کودتا، به صف «مخالفان» نزدیک کردند! ولی این روند به سرعت جناح‌های دیگری را نیز به دامان همین اوپوزیسیون فرضی اضافه نمود. اگر چپ‌گرایان قربانیان حکومت آمریکائی تهران بودند، چپ‌نمایان و در رأس آنان حزب توده از جمله فعالان همین «باند اوپوزیسیون‌سازی» شدند. این «اوپوزیسیون» که یک شاخه در بطن حکومت دارد، طی چند سال، نخست شاخه‌هائی در بازار و صنایع و معادن به راه انداخت، و سپس شاخه‌های سودآور دیگری نیز طی سال‌های بعدی در خارج از کشور «افتتاح» کرد. ارتباط اندام‌وار این شاخه‌ها بسیار گویاست، و مسلماً اگر بجای شعار و هیاهو دانشکده‌های تاریخ را به تحلیل در باب این «ارتباط‌های اندام‌وار» می‌گماشتند اطلاعات بسیار ذیقیمتی امروز در زمینة تحلیل سیاسی کشور در دست می‌داشتیم. ولی از آنجا که فاشیسم ابله‌دوست و ابله‌پرور است، همانطور که شاهدیم دانشگاه در کشور بیشتر محل روضه‌خوانی و سیاست‌ کوچه و خیابان و نهایت امر اجابت مزاج شده تا مکانی جهت تحقیقات پایه‌ای.

با این وجود، علیرغم اطلاعات فوق‌العاده محدودی که در دست است، موج «اوپوزیسیون‌سازی» در حکومت دست‌نشاندة اسلامی را به سه مرحله می‌توان تقسیم کرد. مرحلة نخست با موضع‌گیری‌های «ضدانقلابی» شیخ بازرگان آغاز شد، و نهایت امر قشرهای مرفه و نیمه‌مرفه جامعة «شاهنشاهی» را به تدریج به جانب خود کشید. این قشر در فرضیه‌های «ظاهری» حزب‌دمکرات ایالات متحد همان جناحی بود که بر اساس دکترین کارتر می‌بایست در ایران «دمکراسی» نیز برقرار کند! ولی دیدیم به دلائلی که از تحلیل امروز ما خارج می‌شود، آمریکا با اعزام «دانشجویان خط امام»، در تز کارتر تغییرات گسترده‌ای اعمال کرد و در عمل با حمایت از چپ‌نمائی «شالودة نظری‌» آنچه خوش‌خیال‌ها دمکراسی‌سازی حزب دمکرات در ایران معرفی می‌کردند، به دست خود به مسلخ فرستاد!

طی دوران «خوش» جنگ ایران و عراق، «چپ‌نمائی» دولتی که در تبلیغات حکومت مورد عنایات و تأئیدات فراوان آیت‌الله خمینی نیز قرار داشت، به رهبری همین حضرت میرحسین موسوی در رأس امور کشور خیمه زد. البته طی این دوره، در واقع «چپ‌گرائی» در تمامی مظاهرش توسط دولت قتل‌عام شد، و فقط در دورة 8 سالة میرحسین موسوی تعداد مخالفانی که معمولاً به چپ تندرو وابسته بودند، و از صحنة روزگار به شیوه‌های کاملاً «انقلابی» حذف شدند به هزاران تن بالغ می‌شود. با این وجود، کودتای «چپ‌نمائی» که با قدرت گرفتن اوباش خط‌امام آغاز شده بود، پس از پایان جنگ افغانستان و شکست شوروی و آغاز فروپاشی‌ها در اردوگاه شرق فلسفة وجودی خود را در بطن سیاست‌های آمریکا از دست داد و نهایتاً به راست‌گرائی سرداراکبر منتهی شد!

در این دوره است که شاهد موج دوم «اوپوزیسیون‌سازی» می‌شویم. این موج شامل تمامی چپ‌نمایان و خط‌امامی‌هائی می‌شود که گویا مورد کم‌لطفی سرداراکبر و دوران سازندگی وی قرار گرفته بودند! دستگیری‌ نمایشی «توده‌ای‌ها» نیز مربوط به همین دوره است. طی دوران سردار اکبر چپ‌نمائی به تدریج تبدیل به نوعی مخالف‌نمائی شد و غروغر چپ‌های نمایشی از سیاست‌های «لیبرال» محفل ماسونی اکبر بهرمانی به هوا بلند بود! این «اوپوزیسیون‌سازی» بر خلاف نوع اول که به تدریج بر محورهای تجاری و صنعتی و بازار پنجه انداخته بود بیشتر در متن جریان به اصطلاح «روشنفکری» دست و پا می‌زد؛ و کم نبودند قلم‌زن‌ها و روشنفکرنماهائی که طی این دوره از جناح راست‌افراطی و «امامی» به روشنفکری «مخالف‌نما» پیوسته، در حلقه‌هائی از قماش کیان «مأوا» گزیدند. مسلماً مهم‌ترین این نقل و انتقالات مربوط به «مغز متفکر» حکومت اسلامی، یا همان استاد حاج‌فرج دباغ می‌شود که در این دوره با برچسب «معمار رنسانس اسلامی» راست‌افراطی را به نفع جبهة مخالف‌نما ترک کرد.

ولی مهم‌ترین گروه که در روند «اوپوزیسیون‌سازی» حکومت اسلامی به جامعة ایران «ارزانی» شد، به دورة سیدمحمد خاتمی مربوط می‌شود. پیشتر گفته بودیم که طی این دوره آنچه در واقع مد نظر قرار داشت، انجام یک کودتای دولتی و قرار دادن دوبارة حکومت اسلامی در موضع قدرت و مشروعیتی تازه‌نفس بود. برنامه‌ای که به دلائلی بسیار گسترده با شکست روبرو شد. در نتیجه صورتک‌هائی که طی نمایشات خاتمی بر چهرة «شخصیت‌های» متفاوت گذاشته بودند، پس از علنی شدن شکست کودتا یکی پس از دیگری فرو ‌افتاد! و اگر روند خیمه‌شب‌بازی سیداردکانی با همان ترفندهای شناخته شدة محافل سرکوبگر آغاز شده بود و تحت عنوان مخالفت با «بهرمانی و ناطق‌نوری» در قلب یک غوغاسالاری مدعی حضور ده‌ها میلیون ایرانی و حمایت وسیع اینان از خاتمی بود، نهایت امر دولت اصلاحات و این دو «شخصیت» سیاسی پس از شکست پروژة کودتا به آشتی و دیده‌بوسی رسیدند، و آنچه در عمل با «اصلاحات» مخالفت می‌کرد، گروهی «ناشناخته» بودند که احدی هم حریف‌ خراب‌کاری‌های‌شان نمی‌شد!

به عبارت دیگر، در بلوای «اصلاح‌طلبی» که ظاهراً بر علیه برخوردهای بی‌رویة سردار سازندگی مورد حمایت فرضی «رأی‌دهندگان» میلیونی قرار گرفته بود نه تنها محافل بهرمانی و ناطق‌نوری در طیف مخالف قرار نگرفتند، که پس از مدتی پاورچین پاورچین به پروژة شکست‌خوردة اصلاحات پیوسته، همانطور که امروز می‌بینیم از مهم‌ترین شخصیت‌های «اصلاح‌طلب» کشور نیز به شمار می‌روند!

البته جای تردید نیست که قرار گرفتن اوباشی از قماش اکبربهرمانی و ناطق‌نوری در جبهة «مخالفان» فقط نشان از فروپاشی حکومت اسلامی داشته باشد. با این وجود روند این فروپاشی پس از شکست کودتای سیدخندان، نخست با ارسال گروه‌های گسترده‌ای از جماعت حزب‌الله و بورسیه‌های دولت و چماق‌کش‌های «فرهیخته» به خارج از کشور آغاز شده. اینان در عمل یک به یک به جناح شیخ‌ بازرگان و «توده‌ای نفتی‌ها» پیوستند، و وزنة «اوپوزیسیونی» که به این ترتیب ساخته شد هر روز «سنگین‌تر» می‌شود! امروز پس از گذشت سی سال از کودتای 22 بهمن، آنچه «اپوزیسیون» حکومت اسلامی معرفی می‌شود، بی‌اغراق شامل تمامی جناح‌هائی شده که در قلب کودتای بهمن 57 حضوری فعال داشتند و هنوز هم اهرم‌های عمدة سیاستگذاری کشور به طور اعم در ید اختیارشان قرار گرفته!

حال این سئوال مطرح می‌شود که این به اصطلاح «اپوزیسیون» با چنین «اجماع» فراگیری، چرا نیازمند غوغاسالاری، هیاهو و دعوت مردم جهت شرکت در راهپیمائی و اعتراضات عمومی است؟ این سئوال که اصولاً اهداف اینان از آشوب‌آفرینی چیست، هنوز پس از گذشت بیش از یک ماه از «انتخابات» مضحک جمکران بی‌جواب مانده. خلاصه می‌گوئیم، دلائل واقعی بحران‌سازی افرادی از قماش موسوی و کروبی را نمی‌توان در روند علنی مسائل کشور جستجو کرد. اینان نه تنها خود از دیرباز در زمرة صاحب‌منصبان این حکومت شترگاوپلنگ بوده‌اند که از نظر برنامة ادارة کشور هیچ اختلاف عمیقی میان اینان و دولت احمدی‌نژاد وجود ندارد. به طور مثال ادعای «مخالفت» موسوی با سانسور مطبوعات، و یا ادعای کروبی برای «اصلاح» قانون اساسی حکومت اسلامی بیشتر شعار است تا واقعیت. می‌دانیم که سانسور مطبوعات در این حکومت همچون شیری است که به طفل نوزاد خورانده باشند، «سق» این حکومت با سانسور و سرکوب فرهنگی و اجتماعی بسته شده، حذف این «روش‌ها» که طی سی ‌سال روش‌های حاکم در اعمال سیاست بوده در عمل غیرممکن است؛ مگر اینکه رژیم سیاسی از پایه و اساس فرو ریزد.

در ثانی ادعاهای شیخ کروبی مبنی بر «تغییر» قانون اساسی نیز اظهاراتی توخالی است. می‌دانیم که اصولاً رئیس جمهور در این قانون اساسی از چنین اختیاراتی برخوردار نیست، و ریاست قوة مجریه در حکومت اسلامی نه یک پست کلیدی و سیاسی که پست یک کارمند عالیرتبة دولتی است. این «کارمند» اگر از تأئید شورای نگهبان و رهبری برخوردار باشد می‌تواند در زمینه‌های کلیدی حرفی هم برای گفتن داشته باشد؛ در غیراینصورت همان تدارکات‌چی‌ای خواهد بود که سیدخندان می‌گفت! در نتیجه اگر امروز شیخ کروبی نمی‌تواند قانون اساسی جمکران را تغییر دهد، به طبع‌اولی زمانیکه بر مسند ریاست جمهوری نیز تکیه زند از چنین اختیاراتی برخوردار نخواهد بود.

با این وجود شاهدیم که تلاش‌های عوامل شناخته شدة این حکومت جهت تأثیر گذاشتن بر روند مسائل کشور به هیچ عنوان روی به سکون و آرامش ندارد. اکبر بهرمانی پس از ایراد خطبه‌های جمعة گذشته در دانشگاه تهران، خطبه‌هائی که گویا از نظر رهبر این حکومت خیلی سئوال برانگیز بوده، امروز نیز راهی مشهد می‌شود تا به قولی به «رایزنی‌های مهم» اقدام کند! با این وجود امروز از نظر قوانین حکومت اسلامی،‌ یعنی همان قوانینی که امثال بهرمانی و موسوی و کروبی در قلب این حکومت به آن تکیه داده‌اند، پس از تأئید نهائی نتیجة «انتخابات» از طرف شورای نگهبان قضیه تمام شده است. رفتن سردار سازندگی به مشهد نمی‌تواند این اصل «قانونی» را در چارچوب آنچه حکومت اسلامی قلمداد می‌شود به زیر سئوال برد.

پس نه تنها دلیل غوغاسالاری‌ها در ارتباط با مسائل و مشکلات داخلی کشور به هیچ عنوان روشن نیست، که تلاش‌های «فراقانونی» افرادی از قماش بهرمانی و موسوی نیز در هاله‌ای از ابهام فرو رفته. آیا امثال بهرمانی می‌خواهند با این فعالیت‌ها زمینة فروپاشی حکومت اسلامی را فراهم آورند؟ البته می‌توان گفت که اینان از خود اختیاری ندارند؛ ولی اگر قرار باشد که این حکومت فرو ریزد، نیازی به عملیات فراقانونی شخص بهرمانی نیست. نمونة فروپاشی نظام شاهنشاهی نشان داد که این نوع کاخ‌های پوشالی را هر آنکه سر هم کرده در عرض چند هفته فرو خواهد پاشاند؛ با بهرمانی یا بی‌بهرمانی فرق زیادی نمی‌کند.

از طرف دیگر شاهدیم که دولت احمدی‌نژاد نیز بجای تلاش در راه ایجاد آرامش در سطح جامعه و رایزنی با «رهبران مخالفان»، اصلاً کاری به این حرف‌ها ندارد! این دولت کار خودش را می‌کند!‌ احمدی نژاد طی چند روز گذشته با برکناری رئیس سازمان انرژی اتمی ـ یکی از نزدیکان هاشمی و خاتمی که مهم‌ترین سد دولتی در راه نهائی کردن «پروتکل الحاقی» به شمار می‌رفت ـ‌ عملاً راه خروج از بحران‌سازی هسته‌ای را که غرب از دورة‌ خاتمی به راه انداخته بود هموار کرده! از طرف دیگر معرفی رحیم‌مشائی به عنوان معاون اول احمدی‌نژاد باز هم آب به لانة مورچگان انداخت و سروصدای اوباش حزب‌الله، انجمن‌های اسلامی، نمایندگان مجلس و … را حسابی به هوا بلند کرد!‌ این سئوال نیز همچون بسیاری پرسش‌ها بی‌جواب می‌ماند: در شرایطی که تمامی محافل شناخته شدة حکومت اسلامی از توده‌ای و «مجاهدین انقلاب» گرفته، تا نهضت‌آزادی و محافل اصلاح‌طلب و اوباش طرفدار موسوی و کروبی و «تحکیم وحدت» و غیره و ذلک در برابر دولت احمدی‌نژاد جبهه گرفته‌اند، دولت فعلی اینهمه «نیروی ضربتی» و سیاسی را از کجا تأمین می‌کند که در برابر همة اینان و همان‌ها که گویا «طرفداران» این دولت معرفی شده بودند قلندری هم به راه انداخته؟

ادعای اینکه «مقام معظم» و بسیج حامی احمدی‌نژاد است بیشتر از آنچه جوابگوی این پرسش باشد، به یک طنز خنک و بی‌مزه می‌ماند؛ نخست اینکه مقام معظم همچون دیگر «شخصیت‌های» کهن در قلب این حکومت دست‌شان بیش از آنچه نشان می‌دهند زیر دکان غرب و بهرمانی و محافل است، از طرف دیگر «بسیج» اصولاً فاقد شخصیت سیاسی مشخصی است و قرار دادن این تشکیلات در قلب یک تحول همه‌جانبه بیشتر نتیجة عدم‌شناخت از مسائل سیاسی خواهد بود. نهایت امر، منطقاً احمدی‌نژاد برای این قدرتنمائی‌ها خیلی بیش از حمایت مقام‌معظم و یک تشکیلات گنگ و نامنظم همچون بسیج لازم دارد.

با در نظر گرفتن این مجموعه مسائل استنباط ما این است که حکومت اسلامی به آرامی به سوی یک نوع حکومت دیگر در حال دگردیسی بطنی و درونی است. البته این نوع حکومت جدید به احتمال زیاد از طبیعتی استعماری برخوردار خواهد بود. و اگر می‌گوئیم این طبیعت «استعماری» است، به هیچ عنوان قصد بازگوئی ترهات کسانی را نداریم که سال‌های دراز همکار آخوندیسم فروهشته بودند و امروز تحت عنوان «آزادیخواه» در لندن، پاریس و نیویورک شعبة «اصلاح‌طلبی» و «مردم‌سالاری» باز کرده‌اند. برخورد ما ارتباطی با ادعاهای‌ محافل رسوائی همچون حزب توده، نهضت‌آزادی، اصلاح‌طلبان و دیگران با احمدی‌نژاد ندارد. دلیل ما در استعماری شناختن نوع جدید حکومت ارتباطی با الهامات محافل شناخته شدة حکومت اسلامی نخواهد داشت. اگر روند جدید را استعماری ارزیابی می‌کنیم به این دلیل است که در مسیر «تغییرات» کذا، بیش از آنچه چارچوب‌های سازنده‌ای جهت قانونمند کردن روابط و حمایت از مشارکت عمومی به ارزش گذاشته شود، تکیة دولت بر طبیعت «آمرانة» تغییرات است. و از نظر ما این روند و برخورد، همچون تجربة 22 بهمن، نهایت امر کار را به یک حکومت «استبدادی ـ استعماری» خواهد کشاند.

این بحث که پشت‌پرده چه محافل و کشورهائی می‌توانند حامیان واقعی احمدی‌نژاد باشند، کار مطلب امروز را به درازا خواهد کشاند. در نوبت‌های بعدی شاید به این بحث بپردازیم.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید21ژوئیه2009

www.tinywizard.info
www.securebrowse.eu
www.rainbowprox.info
www.grapeproxy.info
digitallive.info
un-hider.com
zo2.info
poll-vote.net
localdomain.ws/wml6eb23q
www.unblockme.eu
ezunblock.com
www.coconutproxy.info
www.euproxy.eu
www.rainbowpr0x.info
www.proxyextra.eu
www.superbrowser.eu
8de.info
www.bananaproxy.info
www.europeproxy.eu
www.pineappleproxy.info
www.asurf.info
www.thefileserver.eu
www.pineappleprox.info
www.zoombrowse.eu
www.coconutprox.info
www.grapeprox.info
proxy.braws.com.br
www.freebrowse.eu
www.passthe.net
www.browserunlock.eu
www.wildtunnel.eu
www.server5.eu
www.myspaceatwork.eu
www.unblocking.org
www.cherryprox.info
www.hesh.info
www.nofilter.eu
www.server4.eu
thebestgps.info
www.goomba.info
sspeed.info
www.raisinproxy.info
www.appleprox.info
www.bananaprox.info
www.proxyit.eu
www.rainbowproxy.info
www.stunnel.eu
www.featureme.info
www.pearprox.info
www.myspaceatschool.eu

اکبر و الیزابت!

عقل سلیم حکم می‌کند که در بررسی تحولات سیاسی اخیر در ایران دچار افراط و تفریط نشویم. تا آنجا که مسئله به بررسی «انتخابات»، «اعتراضات خیابانی» و یا حتی درگیری‌ها مربوط می‌شود، این اصل کلی را می‌باید در نظر گرفت که اکثر این رخدادها حداقل تا این مرحله، در چارچوب سیاست‌های داخلی حکومت اسلامی جای گرفته. و هر چند تعداد قابل ملاحظه‌ای از جوانان کشور، بدون آنکه وابسته به محافل حکومتی باشند صرفاً به دلیل نارضایتی‌ شدید در روند این اعتراضات شرکت فعال داشتند، خطوط اصلی این اعتراضات در چارچوب قانون اساسی حکومت اسلامی و تأئید بنیادهای تصمیم‌گیرندة این حاکمیت انجام شده. تا آنجا که ما اطلاع داریم «اعتراضات» خیابانی تا به امروز به هیچ عنوان به سوی سازماندهی تشکیلات و بنیادهای سیاسی‌ای که خارج از چارچوب فعالیت‌های حکومت اسلامی قرار گیرد گام برنداشته.

البته در همین مقطع گروه‌هائی ما را سریعاً متهم خواهند کرد که «اعتراضات عمومی» را کم‌ارزش نشان می‌دهیم!‌ به هیچ عنوان چنین نیست، هر گامی از ارزش واقعی خود برخوردار است، نه می‌باید کم‌ارزش تلقی شود، و نه آنکه بیش از آنچه ارزش دارد برای آن بها تعیین کنیم. چرا که همان عقل سلیم به ما نهیب می‌زند که «اعتراضات» به هیچ عنوان به معنای «تغییر» نخواهد بود، حتی اگر این اعتراضات، همچون تجربة ناکام کودتای 22 بهمن، به سقوط رژیم سیاسی نیز منجر شود!

به همین دلیل از نخستین لحظاتی که سخن از «اعتراضات» به نتایج این به اصطلاح «انتخابات» مطرح شد، در همین وبلاگ به طور کلی اگر این حرکت را محکوم نکردیم، نتایج آنرا به زیر سئوال بردیم. این برخورد بر پایة یک اصل کلی اتخاذ شده؛ در کمال تأسف یک حرکت سیاسی همواره از نوعی «مغز متفکر» پیروی می‌کند، و زمانیکه این «عامل اصلی» در ید اختیار نهاد‌ها، بنیادها و یا حتی محافل ویژه‌ای قرار ‌گیرد، مشکل می‌توان خارج از الزاماتی که بر این حرکت تحمیل ‌شده، آن را «اداره» کرد. یا به زبان دیگر این حرکت را به نفع تمایلات سیاسی دیگری «مصادره» نمود.

«تغییر» مسیر حرکت‌ها و جنبش‌های اجتماعی، خصوصاً در شرایطی که «محافل» تصمیم‌گیرنده همچون مورد ایران تماماً استعماری‌ و برخوردار از تاریخچه‌ای بسیار ریشه‌دار بوده و از ابزار و اهرم‌هائی فوق‌العاده کارآمد بهره می‌گیرند، بسیار مشکل خواهد بود. به همین دلیل چه بهتر که رهبران حرکت‌های سیاسی در کشور با آگاهی بیشتر و با چشمان باز دست به عمل بزنند.

دیروز به عنوان «حسن ختام» برنامة «تفریحی» انتخابات جمکران، نمازجمعة «حکومتی» را نیز اکبر بهرمانی در دانشگاه تهران بر پا کرد. البته ایشان از مهره‌های طراز اول رژیم به شمار می‌آیند، و شاهد بودیم که از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن آقای بهرمانی در رأس هرم سرکوب محکم نشسته‌اند. اینکه امروز برخی «گروه‌ها» و به اصطلاح احزاب سیاسی، فوت در آستین سرداراکبر می‌کنند، اگر برای ما با در نظر گرفتن سابقة این گروه‌ها آنقدرها تعجب‌آور نیست، امیدواریم که حداقل هواداران‌شان از سرکردگان دلیل این «حمایت‌ها» و «هندوانه‌زیربغل»‌ گذاشتن‌ها را بپرسند!‌ با این وجود به بهانة مطالب «جدیدی» که خطبه‌های هاشمی رفسنجانی در نمازجمعة گذشته به میانة میدان سیاست جاری کشور پرتاب کرده، چند مطلب اساسی را در همین مقطع می‌باید مطرح کنیم. مطالبی که شامل «اعتماد عمومی»، «آزادی مطبوعات» و «آزادی بازداشت‌شدگان» حوادث اخیر می‌شود.

آقای بهرمانی در خطبه‌هایشان با تکیه بر آنچه «شک و تردید مردم» عنوان شد، از سردمداران یا به عبارت دیگر از یاران سی ‌سال حکومت‌داری‌شان تقاضا فرمودند که اعتماد مردم را به حکومت دوباره «تحصیل» کنند! برخورد بهرمانی با مسئلة «اعتماد عمومی» این امر را القاء می‌کند که گویا نوعی «عدم اعتماد» در بطن حاکمیت مستقر شده باشد. می‌دانیم که آقای بهرمانی زمانیکه هزاران جوان این کشور را به عناوین و بهانه‌های مختلف زندانی کرده بودند، و یا در جبهه‌ها به دنبال «نخودسیاه» می‌دواندند، «اعتماد عمومی» حداقل در قاموس ایشان «خدشه‌ای» ندیده بود! اصولاً مشکل می‌توان در یک حکومت استبدادی سخن از «اعتماد عمومی» به میان آورد؛ این اعتماد نخست در قالب پیروی از فرمان «سرنیزه» ایجاد می‌شود، و نهایت امر تبدیل به نوعی «عبودیت عمومی» در برابر عامل زور می‌گردد. این نوع حکومت‌ها با «اعتماد» کاری ندارند، کارشان با «عبودیت» است. آنچه آقای رفسنجانی را امروز گویا حسابی کلافه کرده «نبود» اعتماد عمومی نیست؛ ایشان وحشت‌شان از این است که عامل سرکوب گویا دیگر عمل نمی‌کند. هم عمال سرکوب متزلزل شده‌اند، و هم مردم عاصی‌تر! اینکه این «اعتماد» در گفتار آقای بهرمانی امروز تا به این حد «خدشه‌دار» شده فقط به این معنا می‌تواند باشد که خاطر حضرت بهرمانی و محافل وابسته به ایشان از نیروهای سرکوبگر رژیم استبدادی «مکدر» است.

از طرف دیگر آقای بهرمانی در همین خطبه‌ها خواستار فراهم آوردن «فعالیت آزاد مطبوعات» شده‌اند! می‌دانیم که این موضع‌گیری نیز از ویژگی‌های خود برخوردار خواهد شد. چرا که در این نوع حکومت اصولاً مطبوعات جائی ندارد؛ آقای خمینی همان سی سال پیش عربده فرمودند که، «قلم‌ها خودشان را اصلاح کنند!» این نوع فریادها و به دنبال آن ارسال هنگ‌های اوباش و چاقوکش ساواک به دفاتر مطبوعاتی کشور به صراحت نشان داد که ویراست مورد نظر حکومت دست‌نشاندة اسلامی از مطبوعات تفاوت آنچنانی با نقطه‌نظرهای رضاشاه ندارد. مگر در یک مورد ویژه، در صفحة اول بجای عکس «اعلیحضرت» عکس «امام‌خمینی» را به مردم می‌چپانند. این نوع «جهان مطبوعات»، که از سی سال پیش توسط یک حکومت دست‌نشانده و استبدادی بر ملت ایران حاکم شده، آیا جائی برای «فعالیت آزاد مطبوعات» باقی می‌گذارد؟ مسلماً خیر!

مزخرفات شیخ بهرمانی که حتی «آب» به دهان رابرت گیتس گاوچران و دیگر رؤسای جمکران در آنسوی اقیانوس‌ها انداخت، بیشتر چند روزی‌نامة مفتضح «اصلاح‌طلب» را مد نظر قرار می‌دهد تا مطبوعات در ویراستی فراگیر و ملی. گویا آقای بهرمانی در چارچوب همان کسب «اعتماد عمومی» احساس می‌فرمایند که اگر چند روزی‌نامة محفلی با «غرغر» کردن‌های معمول‌شان از نو روی دکة روزنامه‌فروشی‌ها بروند، حتماً‌ «اعتماد عمومی» کذا بار دیگر کسب خواهد شد! پرواضح است که این «احساس» بسیار کودکانه و ناپخته است.

البته اگر آقای بهرمانی بر مسند تصمیم‌گیری‌ها همچون دوران «خوش» گذشته تکیه زنند، این نوع «دمکراسی قطره‌ای»، همانطور که طی 8 سال ریاست ایشان بر قوة مجریه شاهدیم بودیم، در لوای مجلات روشنفکرنما از قماش «گردون» و «دنیای سخن» و «کیان» و غیره به منصة ظهور خواهد رسید. بعد هم برای جمع‌وجور کردن اوضاع و جلوگیری از گسترش «آزادی» کذا چند نویسنده را خودشان سر می‌برند، بقیه را هم فراری می‌دهند، تا ببینند کار «اعتماد عمومی» به کجا ‌می‌کشد! خلاصه می‌گوئیم، آزادی فعالیت مطبوعاتی همان هویج معروف است، چماق‌اش را هم خود آقای بهرمانی برای دل‌سوختگان خواهند تراشید!‌ فراموش نکنیم که «آزادی قطره‌ای» حتماً قطره‌چکان می‌خواهد، و یکی از گرفتارهای ما ملت این است که قطره‌چکان کذا در این حکومت تحت نظر استعمار غرب فعال است.

نهایت امر آقای بهرمانی که اینهمه برای «اعتماد عمومی» از خود و رژیم اسلامی، آنهم جلوی همة مردم «مایه» گذاشته‌ بودند، در آخر کار به خود اجازه داده خواستار «آزادی» بازداشت‌شدگان اخیر می‌شوند! بله، اینهمه «همکاری» با رژیم، جایزه نمی‌خواهد؟ جایزه‌اش این است که اراذل و اوباش اصلاح‌طلب و «تحکیم‌ وحدت» و مشارکت‌چی و «خط‌امامی» و غیره را که سال‌ها برای همین «رهبر» چاقو کشیده‌اند‌ و در دانشگاه و خیابان و کوچه و بازار مردم را به قول خودشان «کارتی» می‌کردند، حال که رفته‌اند دم در دکان جدید می‌باید مورد تقدیر و تفقد قرار داد! خلاصه تمامی این جانفشانی‌ها را سردار اکبر برای تأمین همان «اعتماد عمومی» کذا می‌کند؛ کسی فکر بد نکند!

البته در مخالفت با این «اظهارات» سراسر انقلابی که به صراحت سرنوشت این مملکت را رقم خواهد زد! آناً چند نوچة مقام معظم و گروهی از جوجه‌پاسدارهای حکومت دست به اسلحه شده‌اند! فریاد و فغان که، «آقا شما با خائنان همکار شده‌اید!» و یا … می‌دانیم که «بازارگرمی» هم در دنیای سیاست استعماری به درد می‌خورد. اینکه مشتی ساواکی از قماش حجاریان، بهزاد نبوی، مشارکت‌چی‌ها و … دستگیر شوند و آناً همکاران‌شان فریاد برآوردند که اینان را باید «آزاد» کنید، فقط به این معناست که مردم این مملکت بالاجبار می‌باید میان دستگیرشدگان و دستگیرکنندگان «تفاوتی» چشم‌گیر قائل باشند! بله، این «اجبار» است، سئوال و استفسار نیست!

اصلاً به همین می‌گویند، «تولدی دیگر!» و آقای رفسنجانی خودشان در زمرة «نوباوگان‌اند»!‌ ایشان طی سی سال مارمولک‌بازی و پدرسوختگی و آدمکشی هر شش ماه یک‌بار از نو «متولد» شده‌اند!‌ و هر بار پستان یک دایة جدید را به دهان گذاشته‌اند. روزگاری بود که دایه‌شان آمریکائی بود و پستانک ساواک شاه را دهان‌شان می‌گذاشت، بعداً به پستانک‌های ساخت سرمایه‌داران آمریکا در چین و ماچین علاقمند شدند، چند صباحی هم ایشان را از «شیر» گرفتند و به «مشابه» عادت دادند، ولی اینبار گویا مستقیماً پستان علیاحضرت ملکة انگلستان را گرفته‌اند، و با لهجة غلیظ انگلیسی می‌فرمایند:

چنان است دادش که روباه پیر
نهد بچه را تا دهد شیر [ک…ر]

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید19ژوئیه2009

www.asurf.info
www.server4.eu
www.bigwizard.info
www.unblockme.eu
www.coconutproxy.info
www.raisinproxy.info
www.securebrowse.eu
www.dustyspace.info
www.findthesite.info
www.tinywizard.info
www.thefileserver.eu
www.zoombrowse.eu
www.superbrowser.eu
www.nofilter.eu
www.proxyit.eu
www.pineappleprox.info
www.cherryprox.info
localdomain.ws/wml6eb23q
www.proxyextra.eu
www.grapeprox.info
www.bananaprox.info
www.europeproxy.eu
www.mathshomeworking.info
www.grapeproxy.info
un-hider.com
www.wildtunnel.eu
thebestgps.info
www.coconutprox.info
www.euproxy.eu
proxy.braws.com.br
www.myspaceatschool.eu
www.raisinprox.info
www.pineappleproxy.info
www.awayaroundthem.info
www.rainbowprox.info
teentunnel.info
www.stunnel.eu
www.nofilters.eu
www.racoon3.com
www.hidingfrenzy.info
www.appleprox.info
www.freebrowse.eu
www.myspaceatwork.eu
www.rainbowproxy.info
expertproxys.info
www.browserunlock.eu
www.passthe.net
www.bananaproxy.info
ezunblock.com
www.proxys.com.mx

بن‌بست «عوام‌گرائی»!

موج اعتراضات که با برخوردهای عجیب در سطح سیاست داخلی جمکران تؤام شد و به بهانة عکس‌العمل در برابر «تقلب‌های» فرضی در روند «انتخابات» شدت گرفت، پس از گذشت بیش از یک ماه هنوز رو به آرامش ندارد. خلاصه می‌گوئیم، با در نظر گرفتن شرایط فعلی نمی‌توان انتظار داشت که این «موج» بدون حضور فعال دولت و نهادهای تصمیم‌گیرنده در مسیر پایه‌ریزی یک برنامة گستردة «اصلاحات» سیاسی توسط دولت رو به آرامش گذارد. حکومت اسلامی به دلیل تاریخچة کوتاه و ویژة خود، جهت ادارة امور کشور در شرایط فعلی درگیر چند مشکل پایه‌ای شده. مهم‌ترین مشکل که امروز به صراحت به چشم می‌آید شاید تعلق «ایدئولوژی» رسمی این حکومت به دورة دیگری از موجودیت سیاسی کشور ایران باشد. حکومتی که در 22 بهمن 57 به دلیل همکاری و هم‌سرائی با ساواک آریامهری و ارتش شاهنشاهی پای به منصة‌ظهور گذاشت.

این دورة ویژه را در همین وبلاگ بارها به نام خوانده‌ایم؛ دوره‌ای است که طی آن دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» رسماً در ایران سیاست‌گزاری می‌کردند. به عبارت دیگر، آمریکا و انگلستان طی این مدت به دلیل تکیه بر ساختارهای سنتی و استعماری خود در منطقه، در مورد مسائل ایران «تصمیم‌» می‌گرفتند، و در آخرین مرحله جهت نهائی کردن «طرح‌ها» به عناوین مختلف توافق رهبران اتحاد شوروی را نیز تحصیل می‌نمودند. یک عقب‌نشینی در فلان منطقه، و یا یک توافق جهت تغییر حکومت بهمان دولت آفریقائی به نفع اردوگاه «شرق» کافی بود که مسکو چشم بر تحولات ایران ببندد. نتیجة این «تصمیم‌گیری‌ها» را طی 80 سال گذشته در ایران شاهد بودیم: کودتاها و فروپاشی‌های «موفق» و یک‌شبه، انقلاب‌های ساختگی و هزاررنگ‌وبو، جنبش‌های موفق و ناموفق، و … همه در چارچوب همین استراتژی شکل می‌گرفت.

در مطالب پیشین در این وبلاگ اشاره کرده‌ایم که به تأئید بسیاری مورخان و استراتژها، که در میان آنان محققین وابسته به جناح‌های حاکم آمریکا نیز کم نیستند، اتحاد شوروی در تخمین اهمیت استراتژیک سواحل جنوبی خود، هم در دریای خزر و هم در دریای سیاه دچار اشتباهی بسیار سرنوشت‌ساز شد. استالینیسم مسکویت بر این باور بود که ایران و ترکیه، به قول «خروشچف» میوه‌های گندیده‌ای هستند که دیر یا زود در دامان مسکو فرو خواهند افتاد! در نتیجه دلیلی نمی‌دید که برای پیشگیری از رشد سیاست‌های غرب در این کشورها مراودات «دوستانه» با سرمایه‌داری را دچار بحران عمیق کند. مسکو طی سالیان دراز، به غلط بر این باور بود که «نبرد کلیدی» در اروپای شرقی صورت خواهد گرفت! این اشتباه استراتژیک کاری کرد که هنگام برخورد با معضلات «جهان اسلام» سوسیالیسم علمی آنقدرها خود را به زحمت نمی‌انداخت. سطح بسیار نازل کتب و آثاری که سوسیالیست‌های وابسته به مسکو طی سالیان دراز در نقد و بررسی اسلام و مسائل اجتماعی و عقیدتی این دین از دیدگاه ماتریالیستی، حتی در درون مرزهای اتحاد شوروی نگاشتند، به صراحت ثابت می‌کرد که مسکو در این «اسلام» بیش از آنچه دشمن نظری و تئوریک رؤیت کند، به دنبال نوعی همراه و همفکر می‌گشت.

البته این همفکری زیاد هم بی‌دلیل نبود. در تشریح استالینیسم گفته بودیم که این نوع تفکر در برخوردی کاملاً «ماکیاولیست»، مارکسیسم را اصولاً از شیره و اساس خود تهی کرده بود. در ادبیات استالینیست‌ها عبارات پوچ و مضحکی از قماش «سرمایه‌داری ملی و مترقی»، «دین ضداستعماری» و یا «جنبش‌های فئودال آزادیبخش» کم پیدا نمی‌شد. مسئله این بود که این «پدیده‌ها» را در بطن چه «توجهیاتی» قرار می‌دادند!‌ و پرواضح است که در جهان اسلام، یا حداقل در کشورهای همسایة اتحاد جماهیر شوروی سابق که توسط ایالات متحد به قرنطینه‌ای «ضدکمونیست» تبدیل شده بودند، هر گونه جنبش و تحرک اجتماعی به صورتی خودبه‌خود به حرکتی ضدآمریکائی تبدیل ‌شود. در همین راستاست که مسکو تحت لوای استالینیسم طی سالیان دراز سعی کرد که هم بر موضع‌گیری‌های غرب در ایران و ترکیه چشم فرو بندد و کار را در حد «باج‌گیری» استراتژیک و «جسته ـ گریخته» از پایتخت‌های غربی متوقف نماید، و هم سرمایه‌گذاری اصلی خود را بر آنچه جنبش‌های «مترقی» تلقی می‌کرد متمرکز کند. از قضای روزگار یکی از همین «جنبش‌های» به اصطلاح مترقی، در چارچوب استالینیسم حرکت دین‌باوران و دین‌خویان در ایران بود که در 22 بهمن به فاجعه‌ای به نام حکومت اسلامی منجر شد.

با این وجود همانطور که پیشتر گفته بودیم مسکو به دلیل عدم برخورداری از اهرم‌های کافی جهت سیاستگزاری در ایران در تعیین حکومت ایران نمی‌توانست مستقیماً دست داشته باشد. این ضعف به کودتای میرپنج و جذب تمامی شبکة روس‌های سفید به کودتا، و سپس به سازش مهم و اساسی استالین و متفقین در مورد غائلة آذربایجان باز می‌گردد. تعیین حکومت ایران در هر صورت از سوی ایالات متحد و متحدان‌اش صورت می‌گرفت، روسیه می‌توانست این حرکت را تأئید کند، و یا در صورت تکذیب از آمریکا «باج» استراتژیک بگیرد. ولی برخلاف انتظار مسکو، آمریکا به سرعت دست از حمایت از شاه و ایده‌های «مدرنیست» او برداشت و در بحرانی که به فروپاشی سلطنت در ایران منجر شد از همان «دین ضداستعماری» که سال‌های دراز مسکو برایش نقشه‌ها ‌کشیده بود و گوش‌خوابانده بود حمایت کرد! «اسلام عوام‌گرا» یا همان پدیده‌ای که آیت‌الله خمینی «اسلام‌ انقلابی» می‌خواند به این ترتیب تبدیل به کلیدی‌ترین اهرم سیاستگزاری ایالات متحد در منطقة خاورمیانه و بعدها اسب‌شاهوار سرمایه‌داری غرب در آسیای مرکزی شد.

امروز عکس‌العمل مسکو در آنروزها از نظر استراتژیک کاملاً قابل رویت است. به عبارت دیگر تأئید «انقلاب» اسلامی و رهبری روح‌الله خمینی در عمل تلاشی بود از جانب مسکو جهت حمایت از سرمایه‌گذاری‌های کلان بلشویسم بر محور اسلام‌ عوام‌گرا! به همین دلیل شاهدیم که استالینیست‌های وطنی جهت تزریق ایده‌های «ضدامپریالیست» در قلب این کودتای آمریکائی آمادگی خود را سریعاً اعلام داشتند! همانطور که گفتیم حمایت مسکو از خمینی بی‌دلیل نبود، مسکو فضای اسلام عوام‌گرا را که خود قصد بهره‌برداری از آنرا داشت، به دلیل چرخش سریع ایالات متحد از دست داده بود، ولی در شرایطی که پس از کودتای 22 بهمن به وجود آمد مسکو این امکان را نیز نداشت تا بتواند با چرخشی سریع از جناح‌های «غیرمذهبی»، یا همان بورژوازی و طبقات مرفه و نیمه‌مرفه شمال ‌شهری، در مقام آنتی‌تزهای اسلام‌گرایانة عوام حمایت کند. طبقات مورد اشاره نه تنها طی سال‌های دراز ملک اربابی ایالات متحد و متحدان غربی آن به شمار می‌رفتند، که به همین دلیل طی دهه‌ها و به اتهام «وابستگی» به سرمایه‌داری از نظر عقیدتی به رگبار بی‌مهابای خطاب و عتاب مسکو نیز گرفته شده بودند. خلاصه بگوئیم، مسکو پس از کودتای 22 بهمن در تله‌ای افتاد که خود معمار اصلی آن بود!

از طرف دیگر، مشکل اسلام عوام‌گرا به سرعت از ابعادی جهانی نیز برخوردار شد؛ الگوئی که سازمان سیا در ایران به مرحلة اجرا گذاشت به سرعت در تمامی مناطق تحت نفوذ ایالات متحد از آسیای مرکزی گرفته تا خاورمیانه و آفریقای سیاه طابق‌النعل‌بالنعل تکرار شد. در تمامی این مناطق اوباش و بینوایان شهری دسته، دسته، تحت زعامت آخوند و مفتی و روحانی‌نما به هنگ‌های ضدکمونیست سازمان سیا می‌پیوستند! شوروی در عمل با «تأئید» سیاسی این تحولات «پوپولیست» تلاش داشت که موجودیت خود را در بطن این «حرکت‌ها» محفوظ نگاه دارد. ولی شکست بزرگ استراتژیک مسکو دور نبود، و دیدیم که در عمل نقطة آغاز فروپاشی اتحاد شوروی همین چرخش سریع ایالات متحد در ایران به شمار می‌رود.

ولی این «پیروزی‌» برق‌آسا اگر به محافل آمریکائی اعتماد به نفسی را که در شکست ویتنام از دست داده بودند بازگرداند، از نظر سیاسی، طی سال‌هائی که به دنبال آمد هم برای آمریکا و هم برای دست‌نشاندگانش در ایران تبعاتی نیز به همراه ‌آورد. در واقع مطلب امروز به بررسی همین تبعات نزد دست‌نشاندگان واشنگتن در ایران اختصاص خواهد یافت. مطلبی که سعی خواهیم داشت در همین مقطع در قالب یک بررسی بسیار اجمالی و گذرا ارائه دهیم.

نخست به بررسی «تغییر» پایه‌ای در ساختار قدرت اشاره می‌کنیم. اگر در 22 بهمن 57 پدیده‌ای به نام حکومت اسلامی با تکیه بر سازمان‌های وابسته به سیا در ایران به قدرت رسید، ایدئولوژی‌ای که در پس تشکیلات «نظامی ـ امنیتی» ایران از کودتای میرپنج تا آنروز قرار گرفته بود نیز طی این کودتا به صورتی پایه‌ای دچار «تغییر» شد. البته نمی‌باید در بررسی این «تغییر» دچار توهم شویم. به طور مثال، تا آنجا که به «عوام‌گرائی» مربوط می‌شود، این اصل همیشه در کشور ایران طی 80 سال گذشته سکة رایج بوده! تمامی دولت‌ها از کودتای میرپنج تا به امروز، «عوام‌الناس» را جهت سرکوب «خواص» به ارزش گذاشته‌اند. نه تنها شخص میرپنج و خصوصاً خمینی، خود از عوام‌الناس بودند که تمامی کسانی که پس از کودتای اینان به قدرت‌های عملیاتی و اجرائی در دولت‌ها دست یافتند به شهادت تاریخ جملگی از عوام‌الناس‌اند. پس در اینجا می‌باید «تغییری» که مورد نظر ماست، و به استنباط ما طی کودتای 22 بهمن در ساختار حکومت به وجود آمد، به صورتی مشخص‌تر عنوان کنیم.

در عمل، همانطور که در بالا گفتیم، این «تغییر» به خاستگاه اجتماعی و فرهنگی اوباشی مربوط نمی‌شود که طی این «پروسة» طبقه‌سازی از ناکجاآبادها به قدرت‌های اجرائی دست یافته‌اند؛ اینان در هر حال از 80 سال پیش تا به امروز همگی از جمله عوام‌اند. مسئله این بود که در دورة سلطنت پهلوی نوعی الگوی «خواص‌نما» از طرف غرب در بطن حاکمیت «تعبیه» شده بود، و حاکمان خود را موظف می‌دیدند که از این الگو جهت نشان دادن تعلقات‌شان به طبقة «خواص حکومتی» پیروی کنند! در شرایطی که پس از کودتای 22 بهمن، علیرغم تمامی تلاش‌های ایالات متحد، این الگوی کذا در بطن حاکمیت اسلامی به هیچ عنوان نتوانست شکل و صورت مناسبی به خود بگیرد. این الگو در لفافه‌ای از عوام‌گرائی غرقه و اسیر باقی ماند، در صورتیکه الگوی عوام‌گرائی خود در ارتباط با مردم نیازمند توجیهاتی بود،‌ توجهیاتی که سیر تحولات اجتماعی به هیچ عنوان برای عمال حکومت مهیا نکرد!‌ حکومت «الگوی» خواص خود را از دست داد، و این ناکامی دلائلی داشت که به طور خلاصه سعی در ارائة ابعاد آن خواهیم کرد.

نخست باید اذعان داشت که در سال‌های آغازین کودتای 22 بهمن، جنگ «شرق و غرب» برای نفوذ در کشور ایران، در عمل همین «طبقه‌سازی» کذا را هدف قرار داده بود. اگر یادمان باشد، زمانیکه شیخ مهدی بازرگان به تأئید حلقة کودتا به پست نخست ‌وزیری دست یافت، مهم‌ترین مخالفان‌ وی چپ‌گرایان بودند! برخی به دلیل «لیبرال» تلقی کردن وی ـ این نظریه بیشتر شامل چپ‌های چریکی می‌شد ـ و برخی دیگر همچون اعضاء حزب توده که نمایندة بلشویک‌ها در ایران بودند، جهت حمایت از اسلام عوام‌گرای مسکویت شمشیرها را بر علیه بازرگان از رو بستند؛ خلاصة مطلب مخالفت اینان بیشتر به دلیل خاستگاه اجتماعی و فرهنگی «نهضت‌آزادی» بود!‌ اینان «زرادخانة» اسلام عوام‌گرای مسکو را در برابر کودتا قرار دادند. و تردیدی نیست که در آغاز کار، آن نوع «عوام‌گرائی» که مورد نظر ایالات متحد در ایران بود، به قشر «نهضت‌آزادی» محدود ‌مانده بود. آمریکا می‌پنداشت «نهضت‌آزادی» نازل‌ترین رتبة اجتماعی است که جهت تشکیل دولت و مصون نگاه داشتن رژیم دست‌نشانده از تعرضات اسلام‌ عوام‌گرای مورد حمایت مسکو می‌باید بر مسند قدرت تکیه زند! ولی فشار گروه‌های چپ ـ هر گروه به دلائل خاص خود ـ بیش از این‌ها بود، در نتیجه این وحشت در کانال‌های داخلی آمریکا ایجاد شد که در مصاف با حزب‌توده و تئوری‌های کهن بلشویک‌ها در مورد «اسلام‌عوام‌گرا»، تکیة آمریکا بر «نهضت‌آزادی» ایالات متحد را از صحنة تحولات عقب نگاه خواهد داشت. به همین دلیل به سرعت در بطن تشکیلات وابسته به سازمان سیا و اوباشی که بعدها «حزب‌الله»، «انصارالله» و سپاه و بسیج و غیره از آن بیرون کشیده شدند، گروه‌های گسترده‌ای بر ضد آنچه «لیبرالیسم‌ بازرگان» معرفی می‌شد، بسیج شدند! و در این میان خیمه‌شب‌بازی اشغال سفارت آمریکا توسط مهره‌های سازمان سیا مسلماً نقش بسیار عمده‌ای ایفا کرد. نقش گروه‌های «ضدلیبرال» در قلب کودتای 22 بهمن، در عمل پوشش دادن به سیاست آمریکا، عقب نشاندن نفوذ مسکو و قرار دادن «اسلام» عوام‌گرا در خیمة ایالات متحد در ایران بوده.

تمامی این صحنه‌سازی‌ها طی دوران «جنگ‌سرد» به نفع ایالات متحد تمام شد؛ و زمانیکه نخبگان و گروه‌های نخبه‌گرا بکلی از صحنة سیاست و تشکیلات اداری و آموزشی و نظامی کشور حذف شدند، رژیم همچون پیشینان‌ خود با تکیه بر حمایت بی‌قید و شرط واشنگتن بر این باور بود که می‌تواند دست به تعریف «نخبه‌گرائی» در درون حاکمیت بزند. خلاصة کلام پای جای پای رژیم گذشته بگذارد. این همان الگوئی بود که پیشتر پهلوی‌ها نیز از آن تحت عنوان الگوی «خواص‌نما» جهت سرکوب فئودال‌های قدرتمند و خاندان‌های ریشه‌دار ایران استفاده کرده بودند، و در همین راستا اوباش و عوام‌الناس ویژة خود را به «نخبگان» دستگاه تبدیل می‌کردند. ولی اینبار یک تفاوت اساسی و پایه‌ای ایجاد شده بود: «مدرنیسم» پهلوی‌ها که ارتباط زیادی هم با «مدرنیته» در محتوای فلسفی و هنری و نظری ندارد، نمی‌توانست الگوی کذا را «تکمیل» کند! آرایش الگوی «خواص‌نما» در حکومت اسلامی می‌بایست بدون نسخه‌برداری از نظریه‌های اجتماعی و فرهنگی و ادبی مغرب زمین صورت گیرد، چرا که مسیر حرکت مسکو در بطن اسلام عوام‌گرا زیر پای سیاست‌های سنتی آمریکا را در «اسلام‌ خواص‌گرا» از پیش جارو کرده بود. اینبار نوبت آمریکا بود که در تله‌ای فرو افتد که خود ساخته و پرداخته بود!

سیر عوام‌گرائی که در ارتباطی دینامیک میان دو سیاست حاکم جهانی دست به دست می‌شد، در این سازوکار عملاً در ایران هر روز شدت و سرعت بیشتری می‌گرفت، و پس از پایان جنگ ایران و عراق که در واقع همان قبول شکست در جبهة افغانستان از طرف اتحاد شوروی بود، مشکل بسیار عمده‌ای در کشور ایجاد کرد: روند «حذف» نخبه‌گرائی طی دوران «دفاع مقدس» بجای طبقه‌سازی به پدیده‌های دیگری از جمله «دیپلم‌سازی»، «تیترسازی»، تقلب، و پشت‌هم‌اندازی و … منجر شده بود. صحنة فرهنگی، اجتماعی، علمی و هنری کشور تحت تأثیر همین عوارض که صرفاً سیاسی بود، به فقری هولناک گرفتار آمد. در عمل این نوع «خواص‌گرائی»، نمی‌توانست زمینه‌ای مناسب در بطن رژیم جهت توجیه «مقامات»، شخصیت‌ها و غیره تحویل مردم در سطح جامعه دهد. رژیم برای حفظ منافع ایالات متحد در برابر نفوذ اتحاد شوروی در بطن یک عوام‌گرائی ناب دست و پا می‌زد، در شرایطی که جهت حفظ موضع ممتاز عمال رژیم به شدت نیازمند تعریف نوعی «خواص‌گرائی» شده بود.

پس از پایان جنگ ایران و عراق، حضور اکبر بهرمانی در رأس قوة مجریه و تلاش‌های وی در مسیر آنچه بلندگوهای غرب پیوسته تحت عنوان «اعتدال» و «میانه‌روی» در بوق گذاشته‌اند، در عمل برای خارج کردن آمریکا از بن‌بستی بود که حکومت دست‌نشاندة اسلامی برایش سوغات آورده بود. تلاش‌های اینان برای بازگرداندن ایرانیان مهاجر به کشور، ایجاد ارتباط با دانشگاه‌های اروپا و آمریکا، گسترش «جهانگردی» و … همگی در همین راستا صورت گرفت. ارتباط مستقیم سیاسی و نظامی با رژیم اسلامی برای آمریکا حیاتی ولی در این شرایط غیرممکن بود! در دوران حساسی که فروپاشی اتحاد شوروی در آسیای مرکزی، خاورمیانه و اروپا مسائل جدیدی به میانة میدان استراتژی‌های منطقه‌ای می‌انداخت، آمریکا بیش از پیش نیازمند ارتباط نزدیک با دست‌نشاندگان «عوام‌گرای‌اش» در تهران بود. ولی همانطور که شاهد بودیم تمامی تلاش‌های هاشمی رفسنجانی به شکست و بن‌بست انجامید؛ آمریکا نتوانست طی 8 سال حکومت زوج «رفسنجانی ـ خامنه‌ای» حکومت اسلامی را از بن‌بستی که شرایط سیاسی در کودتای 22 بهمن ایجاد کرده بود خارج کند.

خلاصة کلام این «نبرد» جهت طبقه‌سازی در رژیم اسلامی با شکست بزرگی روبرو شد، شکستی که هنوز فضای سیاست کشور از آن به شدت ملتهب است. در مطالب پیشین این وبلاگ مفصلاً توضیح داده‌ایم که «طبقة اجتماعی» بر خلاف تمامی ادعاهای سوسیالیست‌نمایان و مسلمان‌نماهای عوام‌گرا یکی از الزامات در تمامی جوامع بشری است؛ مزخرفاتی از قماش «جامعة بی‌طبقة توحیدی» و یا «سوسیالیسم برای همه» فقط روی کاغذ، آنهم در محدودة بحث‌هائی بسیار ابتدائی می‌تواند دوام و بقاء داشته باشد. بافت طبقات در اجتماع از روز نخست تا به امروز مهم‌ترین شبکه‌ای بوده که در چارچوب آن تداوم حرکت اجتماعی و اقتصادی و مالی و سیاسی امکانپذیر شده. آنان که وجود طبقات را یک «ظلم» تلقی می‌کنند، می‌باید بدانند که وجود «طبقات» در جامعه فی‌نفسه ظلم نیست، آنچه می‌تواند ظلم تلقی شود از میان برداشتن ارتباط انسان‌ها و قرار دادن یک دولت لجام‌گسیخته در مرکز این ارتباطات است؛ دولتی که خود خواه‌ناخواه به صورتی کاملاً مستبدانه‌، همچون نمونه‌های اتحادشوروی، اروپای شرقی و یا فاشیسم‌های جهان سوم، «طبقات» را در چارچوب منافع یک رژیم سیاسی، از نو «تعریف» خواهد کرد!

بافت طبقات در جامعه، ‌ همانطور که مهاتما گاندی نیز عنوان کرده مهم‌ترین سد در برابر نفوذ استعمار است، و بی‌دلیل نیست که طی نخستین ارتباطات مستقیم قدرت‌های استعماری با جامعة ایران، نابودی بافت طبقات در کشور از جمله نخستین اهداف استعمار در ایران بوده. جامعة فاقد طبقات همان است که امروز در ایران در برابرمان قرار گرفته؛ جامعه‌ای بدون دیواره‌های حامی و سنگر اجتماعی، جامعه‌ای که همچون تعریف سرمایه‌داری از «نیروی کار»، در این شرایط خود را به ارزان‌ترین قیمت خواهد فروخت. ولی همانطور که دیدیم هر چند فروپاشی بافت طبقات از جمله نیازهای استعماری است، حتی برای یک حکومت دست‌نشانده هم نوعی «بازسازی مصنوعی» طبقات الزامی خواهد شد، اما در حکومت اسلامی این عمل نتوانست به صورتی که منافع آمریکا را بازتاب ‌دهد انجام پذیرد. آمریکا امروز درگیر حکومتی «عوام‌گرا» شده که نه تنها «عوام‌گرا» باقی خواهد ماند، که در سال‌های آتی نیز قادر به بازسازی‌ یک بافت هر چند مصنوعی از طبقات اجتماعی نیست.

محمود احمدی‌نژاد امروز عامی‌ترین مهره‌ای است که آمریکا می‌تواند از صندوق استعماری خود در ایران بیرون بکشد. اگر آمریکا بخواهد در ایران یک دولت دست‌نشانده را در قدرت نگاه دارد، از این رتبة اجتماعی نمی‌تواند پائین‌تر برود. در عمل با بیرون کشیدن احمدی‌نژاد به عنوان ریاست جمهور «منتخب»، شبکة اسلام‌ عوام‌گرا کاملاً از دست مسکو در ایران خارج شده، هر چند خواهیم دید که مسکو هم زیاد از این «گزینة» واشنگتن ناراضی نیست. کاملاً روشن است که آمریکا تا مدت زمان طولانی‌ای نمی‌تواند روی شاخ احمدی‌نژاد به پیش تازد. این مسئله‌ای است که هم در ایران و هم در ونزوئلا و برزیل گویا از هم اینک واشنگتن را به شدت نگران کرده. به همین دلیل است که آمریکا گزینه‌های جدید سیاسی خود را به صورتی که طی «هیاهوی سبز» در ایران شاهدیم به صحنة «مبارزات» جمکران وارد کرده. تمام تلاش آمریکا این است که پس از پایان یافتن دورة دوم دولت احمدی‌نژاد، افرادی به مسند «ریاست جمهور» اسلامی دست یابند که هم واشنگتن را از بن‌بست سیاسی دیرینة خود، که همان معضل اسلام عوام‌گرا است بیرون بکشند و هم از جمله مهره‌های شناخته شده و مطمئن به شمار آیند. انتخاب میرحسین موسوی به عنوان نخست‌وزیر جنگ استعماری 8 ساله در این میان بی‌دلیل نبوده.

موسوی در مقام مقایسه با احمدی‌نژاد هم متعلق به قشری به اصطلاح «فرهیخته‌تر» است، و می‌تواند در صورت تکیه بر مسند ریاست جمهوری وسیله ساز خروج احتمالی حکومت اسلامی از «عوام‌گرائی‌ای» باشد که اینک در ایران وبال‌گردن آمریکائی‌ها شده، و هم به دلیل وابستگی‌های ریشه‌ای به جنایاتی که طی نخستین روزهای شکل‌گیری حکومت اسلامی صورت گرفته، از هر گونه ابتکار عمل در سیاست کشور عاجز خواهد بود. موسوی حتی اگر با 50 میلیون رأی هم به ریاست جمهوری انتخاب شود، آنقدر دست‌هایش زیر سنگ سیاست‌ها و محافل استعماری است که قدرت تکان خوردن نخواهد داشت. به همین دلیل است که تا این حد مورد توجه نظام رسانه‌ای جهانی قرار گرفته و سعی تمام به خرج داده می‌شود تا وی را خارج از تمامی هنجارهای دیپلماتیک و بین‌المللی، صرفاً بر پایة چند تظاهرات خیابانی و اعتراضی برندة یک «انتخابات» معرفی کنند!

با اینهمه پرواضح است که واشنگتن برای چهار سال آینده بالاجبار «انتخاب» خود را بر احمدی‌نژاد استوار کرده. و در همین راستا سعی خواهد داشت که در فرجة این چهار سال سیاست جایگزین را نیز در قلب «خط‌امامی‌ها» و «جنبش سبز» برقرار سازد! ولی همراهی آمریکا که با احمدی‌نژاد صرفاً به دلیل مصلحت الزامی شده، از طرف سیاست‌های منطقه‌ای در این مقطع به احتمال زیاد به نحو دیگری مورد بهره‌برداری قرار خواهد گرفت. روسیه از گزینة آمریکا در ایران حمایت می‌کند، چرا که با حضور احمدی‌نژاد در پست ریاست جمهوری هر گونه ارتباط مستقیم میان تهران و واشنگتن حتی اگر منتفی نباشد، برای هر دو طرف بسیار مخرب خواهد بود. آمریکائی‌ها در نعل‌های وارونه‌ای که در سطح جهانی کوفتند، آنقدر در ظاهر بر شاخ مخالفت با احمدی‌نژاد کوبیده‌اند که امروز بر سر میز مذاکره نشستن با وی کار بسیار مشکلی شده. ولی به استنباط ما این مذاکرات صورت خواهد پذیرفت؛ آمریکا ناگزیر از علنی کردن روابط خود با اوباش جمکران می‌شود، و این مسئله برای حکومت اسلامی و واشنگتن هر دو بسیار گران تمام خواهد شد.

از طرف دیگر، تزلزل ایجاد شده در بطن دولت احمدی‌نژاد چندین نتیجة مستقیم سیاسی به همراه می‌آورد. به عقیدة ما مهم‌ترین این نتایج چرخش اجباری و دوبارة تهران به جانب مسکو خواهد بود. به همین دلیل است که تبلیغات حزب توده، اخیراً جهت «مبارزه» با احمدی‌نژاد دولت «سرمایه‌داری» روسیه را نیز مستقیماً هدف قرار داده! اینان به صراحت می‌دانند که احمدی‌نژاد تا چند صباح دیگر، به دلیل داده‌های منطقه‌ای به شدت تضعیف خواهد شد و نهایت امر جهت حفظ موجودیت خود راهی جز همراهی با مسکو نخواهد داشت. به عقیدة ما حمایت‌های بی‌دریغ غرب و حتی احزاب «چپ‌نما» از موسوی فقط به این دلیل است که چرخش دولت ایران به سوی مسکو در این شرایط به معنای مرگ «اوپوزیسیون» مصنوعی‌ای خواهد بود که طی سی سال گذشته با سرمایة غرب سر هم شده. احمدی‌نژاد در تأئید همین چرخش سیاسی، در سخنرانی امروز خود رحیم مشائی را به عنوان معاون اول ریاست جمهوری معرفی کرده! می‌دانیم که مشائی با مطرح کردن عبارت معروف «ملت اسرائیل»، عملاً به جنگ هیاهوی تبلیغاتی‌ای رفت که طی سه دهه توسط سازمان سیا در ایران به «هنجارهای» دینی و سیاسی تبدیل شده بود. تأئید وی در این مقام از طرف احمدی‌نژاد نشان می‌دهد که باد از کدام جهت می‌وزد.

به همین دلیل برداشت ما از شرایط فعلی این است که دولت احمدی‌نژاد در صورت تمایل به حفظ موجودیت خود می‌باید به سرعت در برابر آنچه تا به حال «سیاست‌های» خط‌امامی و انقلابی و … معرفی شده موضع‌گیری کند. البته پرواضح است که در ساختار حکومت اسلامی چنین چرخش‌هائی مورد حمایت تشکیلاتی قرار نخواهد گرفت. نظام اداری و امنیتی و انتظامی کشور به صورت کامل در اختیار محافل غرب قرار دارد، ولی اگر قبول کنیم که غرب به دلیل ارتباط ویژه‌ای که مجبور خواهد شد با ایران برقرار کند، در منطقه به شدت تضعیف می‌شود، فروپاشی نظام اداری و تشکیلاتی استعماری نیز آنقدرها از تصور دور نیست. در هر حال حتی اگر احمدی‌نژاد و دستگاه دولت وی در برابر تغییرات مقاومت نشان دهند، مسلم است که مسکو و دهلی‌نو در این مورد بخصوص کنار نخواهند آمد.

با توجه به همین دلایل، در آغاز مطلب شرایط ایران را از نظر سیاسی بسیار ویژه تحلیل کردیم. هیاهوی میرحسین موسوی در صورتی رو به افول خواهد گذاشت که احمدی‌نژاد بتواند اهرم قدرتمندی را که تا به حال در دست «جنبش سبز» قرار داشته، و همان همراهی و همگامی طبقات مرفه و نیمه‌مرفه شهری با میرحسین موسوی است از دست اینان خارج کند. تلاشی که به احتمال زیاد از هم اکنون آغاز شده، البته همانطور که گفتیم برای اینکار نه احمدی‌نژاد شتابی از خود نشان می‌دهد و نه تشکیلات انتظامی و امنیتی با او همراهی خواهد کرد؛ آنچه امروز تعیین کننده می‌شود فشاری است که قدرت‌های منطقه‌ای بر گردة اسلام «عوام‌گرا» تحمیل می‌کنند. همانطور که دیدیم این «اسلام» امروز هم برای آمریکا گرفتاری شده، و هم برای مسکو و دهلی‌نو و پکن. خصوصاً پس از درگیری‌های اخیر در شمال غربی چین، دولت این کشور هم بر خلاف معمول دیگر علاقه‌ای به ادامة حیات سیاسی آن نخواهد داشت.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید18ژوئیه2009

facelessbook.info
www.rainbowprox.info
www.grapeproxy.info
ateway.info
www.stunnel.eu
www.passthe.net
www.euproxy.eu
www.racoon3.com
www.hidingfrenzy.info
www.mathshomeworking.info
www.proxyit.eu
www.proxyextra.eu
www.raisinprox.info
www.rainbowproxy.info
www.nofilters.eu
www.nofilter.eu
www.allowaccess.info
www.dustyspace.info
www.wildtunnel.eu
www.findthesite.info
www.rainbowpr0x.info
www.awayaroundthem.info
www.coconutproxy.info
teentunnel.info
proxy.braws.com.br
www.unblockme.eu
www.searchone.info
www.pineappleprox.info
www.coconutprox.info
www.bananaproxy.info
www.server5.eu
a11proxy.youngforums.com
localdomain.ws/wml6eb23q
www.unblockit.eu
www.thefileserver.eu
www.grapeprox.info
5hk.net
www.bluenowhere.info
www.bananaprox.info
www.cherryprox.info
www.zoombrowse.eu
www.freebrowse.eu
www.superbrowser.eu
www.proxys.com.mx
www.tinywizard.info
www.browserunlock.eu
www.pineappleproxy.info
www.raisinproxy.info
www.securebrowse.eu
www.myspaceatschool.eu

سی سال واژگون‌نمائی!









سال‌هاست که ملت ایران در چنبرة هولناک یک پوپولیسم کور و ضدانسانی گرفتار آمده، و شاهدیم که صحنه‌گردانان این پوپولیسم تا چه حد در بطن همین نظام شترگاوپلنگ توانسته‌اند اکثر بحث‌های اجتماعی، سیاسی، فلسفی و فرهنگی و حتی اقتصادی را عملاً به بیراهه بکشانند. این نوع برخورد با «واقعیات» شاید پیش از استقرار آخوندیسم در کشور ایران به این صراحت تجربه نشده بود، با این وجود فناوری‌های این روش‌ بسیار شناخته شده است. در عمل تبلیغاتی که طی سه دهة اخیر فضای کشور را اینچنین زهرآلود کرده فقط چند هدف اصلی و بسیار روشن و صریح را دنبال می‌کند. شناخت این اهداف بسیار ساده است.

نخستین این اهداف همان قلب واقعیت است. خلاصه بگوئیم، واقعیت در صور متعارف و شناخته شدة خود، در رفتار، گفتار و کردار این رژیم، ‌ که یک دستگاه «واژگون نگاری» تمام و کمال است، عملاً جای خود را به «قلب» داده! به عبارت دیگر تلاش دستگاه تبلیغاتی این نظام بر این اصل کلی تکیه دارد که با استفاده از شیوه‌های سنتی در «علم ‌کلام»، رخدادها را از طبیعت واقعی خود جدا کرده، به آن‌ها رنگ و بو و مسیر و جهتی مناسب منافع تشکیلات حاکم اعطا کند. حال این رخداد هر چه باشد هیچ تفاوتی نخواهد کرد.

البته برخی در همین مقطع خواهند گفت، تمامی رژیم‌های سیاسی در همین مسیر حرکت می‌کنند. ما هم این اصل را قبول داریم، ولی آنچه از اهمیت برخوردار می‌شود درجة وابستگی بنیادهای تبلیغاتی رژیم‌ها به این نوع «واژگون نمائی» است. هر چه این وابستگی عمیق‌تر و ساختاری‌تر شود، هم تبلیغات رژیم مضحک‌تر و پوشالی‌تر خواهد شد، و هم تلاش رژیم جهت حفظ موجودیت‌اش، این تبلیغات را در مسیر گزافه‌گوئی‌هائی باز هم عمیق‌تر رهنمون می‌شود.

برای بررسی این واژگون‌نمائی و قلب واقعیت نگاهی به جنگ 8 سالة ایران با عراق می‌اندازیم. می‌‌دانیم که این جنگ از انواع استعماری بود. در تعریف یک جنگ استعماری نیازی به جستجو در دائره‌المعارف و چیستان‌ها نداریم. تعریف یک جنگ استعماری ساده‌تر از این‌هاست؛ اگر طی تاریخ بشر، و بر اساس آنچه «اقتصاد سیاسی» نام دارد، جنگ‌ها پیوسته بازتاب نیازها و تمایلات گسترش‌طلبانه و سلطه‌جویانة مالی و اقتصادی رژیم‌های حاکم‌اند، در یک جنگ استعماری، رژیم‌های درگیر نه برای حفظ منافع خود، که در چارچوب حفظ منافع اربابان و حاکمان فرامرزی خود پای در میدان نبرد می‌گذارند. خلاصة کلام اگر در یک جنگ «کلاسیک» ملت‌ها برای حفظ سیطرة رژیم‌ها جان می‌دهند، در یک جنگ استعماری کشتار و قصابی‌ برای جان دادن به منافع استعمار صورت می‌گیرد. در نتیجه، اگر ادعاهای حکومت اسلامی مبنی بر استقلال از شرق و غرب و شمال و جنوب صحت می‌داشت، حملة عراق به ایران می‌بایست در عرض چند روز فیصله می‌یافت! چرا که در صورت «استقلال» رژیم ایران، این حملة نظامی در ساختار منطقه‌ای، اقتصادی و مالی نمی‌توانست برای قدرت‌های استعماری که پشت سر عراق نشسته بودند، منفعتی به همراه داشته باشد.

ولی دیدیم که به هیچ عنوان چنین نشد، و قضیة این خونریزی آنقدر ریشه یافت و شاخه پیدا کرد که حتی پس از قبول آتش‌بس بدون قیدوشرط از جانب رژیم عراق، رژیم به اصطلاح «مستقل» حکومت اسلامی حاضر به پایان جنگ نبود! اینهمه در شرایطی که اقتصاد وابستة ایران به صادرات نفت خام نمی‌توانست از این جنگ منفعت و بهره‌ای داشته باشد؛ منفعت از آن دیگران بود!

ولی برای ادامة این جنگ احمقانه، که صدها هزار جوان ایرانی را به خاک و خون کشیده، و بدنة اقتصادی و مالی کشور را عملاً فلج کرده بود، ادعای حکومت اسلامی بر پایة همان اصولی تکیه داشت که ما آنرا «واژگون‌نمائی» می‌خوانیم. این حکومت ادعا می‌کرد که در هر حال «پیروز» است! و اگر عراق طالب صلح شده به دلیل وحشتی است که صدام حسین از سقوط دارد! اینکه ایران بتواند رژیم عراق را متلاشی کند، یک حکومت اسلامی تحت نظر تهران در بغداد به قدرت برساند؛ بعد هم پاسدارهای حکومت اسلامی شال و کلاه کرده، بروند و بیت‌المقدس را به حساب خود «آزاد» کنند، قسمت‌های بعدی در این پروسة «واژگون‌نمائی» شده بود. دیدیم که سال‌ها پس از پایان جنگ ایران و عراق، رژیم این کشور را ارتش‌های ایالات متحد و انگلستان، پس از فروپاشی اتحادشوروی، آنهم صرفاً به دلیل تعامل و همکاری با روسیه، هند و چین توانستند از قدرت ساقط کنند! خلاصه می‌گوئیم، عملیاتی که حکومت اسلامی در تبلیغات خود به خورد خلق‌الله می‌داد در عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم عملی نبوده. نقشه‌های استراتژیک و خطوط نفوذ رژیم‌های سیاسی در جهان، در هزارة سوم بسیار پیچیده‌تر از آن است که بتوان با روضه‌خوانی و سینه‌زنی و به راه انداختن «امت» در کوچه و خیابان آن‌ها را «تغییر» داد. در ثانی، به دلیل گسترة جهانی منافع اقتصادی و مالی، همانطور که بالاتر نیز گفتیم، این «تغییرات» به هیچ عنوان بازتاب منافع ملت‌ها نیست، چه دلیلی دارد که یک رژیم به اصطلاح «مستقل» مردم را برای اعمال این «تغییرات» به جنگ بفرستد، تا کشته شوند و متحمل خسارات مالی و جانی؟

می‌دانیم که «جنگ» در هیچ فرهنگ و تاریخچه‌ای عملی «یک‌ جانبه» نیست؛ جنگ می‌باید حداقل دو طرف داشته باشد. در نتیجه زمانیکه طرف مقابل از صلح سخن می‌گوید، نفس جنگ به زیر سئوال برده شده. مسئله این خواهد بود که تقاضای طرف مقابل برای قبول صلح چیست؟ طرف مقابل نمی‌تواند شرط خود را بر این اصل بگذارد که هم رژیم ساقط شود، هم حاکمان قتل‌عام شوند، هم حکومت دست‌نشانده شود، و … این را صلح نمی‌گویند. و کشوری که یک متر مربع از خاک عراق را در آنروزها در تصرف خود نداشت نمی‌توانست چنین شرایطی را «منطقاً» به عنوان شرایط صلح مطرح کند. حکومت اسلامی فقط می‌خواست که این جنگ ادامه یابد، آنهم جهت لبیک‌گفتن به منافع اربابان غربی‌اش.

امروز از پایان این جنگ استعماری بیش از دو دهه می‌گذرد. خلاصه بگوئیم، جوانان ایرانی که 20 سال از سن‌شان گذشته، و برخی حتی ازدواج کرده و خود صاحب فرزند شده‌اند، پس از این جنگ به دنیا آمده‌اند! با این وجود، «واژگون‌نمائی» حکومت اسلامی ایجاب می‌کند که هنوز دقایق این جنگ در پس پردة ابهام پنهان بماند! هنوز معلوم نیست که صراحتاً چه جناح‌ها و چه محافلی از ادامة این جنگ احمقانه حمایت می‌کردند، و دلائل‌شان برای این سیاست‌ها چه بوده؟ هنوز معلوم نیست آغازگر واقعی، و نه تبلیغاتی این جنگ کدام محافل‌ بوده‌اند؟ هنوز معلوم نیست سرنوشت صلح چه بوده، و در شرایط فعلی یعنی اشغال عراق توسط ارتش‌های آمریکا و انگلستان صلح چه معنا و مفهومی برای ایرانیان می‌تواند داشته باشد. و در شرایطی که تمامی مسائل در پس پردة ابهام فرو افتاده، شاهد بودیم نخست‌وزیری که این جنگ لعنتی را 8 سال راهبری می‌کرد، تحت عنوان «آزادیخواه» سر از مسابقات انتخاباتی همین حکومت نیز به در می‌آورد!

می‌دانیم که ملت‌های جهان برای دست‌یابی به «واقعیات» اجتماعی و تاریخی خود اینهمه صبر و تحمل ندارند. به طور مثال از جنگ مفتضحانة ویتنام برای آمریکائی‌ها به سرعت «رفع ابهام» شد! و یا حتی در اتحاد شوروی نیز که رژیم به دلیل سانسور و دسته‌بازی و سرکوب سیاسی شهرة آفاق بود، طی سال‌های آخر جنگ افغانستان، فیلم‌سازان و نویسندگان کم نبودند که آثاری خارج از مسیر رسمی تبلیغات دولتی به بینندگان و خوانندگان ارائه می‌دادند!‌ در حکومت اسلامی در کمال تعجب چنین «ابهام‌زدائی‌هائی» به هیچ عنوان دیده نمی‌شود. در عمل، حکومت پس از 8 سال «واژگون‌نمائی» استعماری جهت توجیه جنگ، امروز حتی به خود زحمت نمی‌دهد که «صلح» را توجیه کند. در همین راستا است که ما این حکومت را وابسته و دست‌نشانده می‌خوانیم، چرا که اگر کوچک‌ترین رگه‌ای از استقلال در ساختار این حکومت وجود می‌داشت، حاکمان نمی‌توانستند در تدوین تاریخچة جنگی که صدها هزار قربانی گرفته، با ملت ایران با چنین خشونت و بی‌توجهی برخورد کنند. این دستگاه خودفروخته و دست‌آموز اجنبی است، و مهم‌ترین مأموریت‌اش ریختن آب به آسیاب بیگانه‌ است.

حال پس از این مقدمة طولانی نگاهی خواهیم داشت به نمایشات انتخاباتی در همین حکومت! همانطور که در بالا گفتیم «واژگون‌نمائی» یکی از مهم‌ترین هنرهای حکومت جمکران است. اگر جنگ 8 ساله را به صورتی سطحی و اجمالی بررسی کردیم، این بررسی می‌تواند در مورد تمامی خطوط تبلیغاتی این رژیم «شترگاوپلنگ» به یک‌سان صورت پذیرد. ولی از آنجا که مسئلة انتخابات جمکران مدتی است خط اول تبلیغات را به خود اختصاص داده، و در میان ایرانیان حساسیت‌های شدیدی برانگیخته، نگاهی به «انتخابات» خواهیم داشت.

به طور مثال، یکی از نخستین تلاش‌های «واژگون‌نمائی» در تبلیغات حکومت، ادعای تفاوت «فرضی» میان نامزدهای تأئید شده بود! در عمل میان نامزدها هیچ تفاوتی وجود نداشت. همگی آنان اعضاء محافل مشخصی هستند که عضو فعال غائلة کودتای 22 بهمن و کودتاهای دیگری به شمار می‌روند که پس از آن به وقوع پیوسته. از طرف دیگر، به دلائلی که هنوز بر بسیاری ایرانیان پوشیده مانده، تبلیغات جهانی نیز پای در هیاهوی این به اصطلاح «انتخابات» گذاشته بود! می‌دانیم که کشور کوچک، کم‌جمعیت و عملاً استعمارشده‌ای به نام ایران، از نظر تحولات در سیاست‌ جهانی آنقدرها اهمیت ندارد. جناح‌بندی‌ها در این حکومت در محافل دیگری تعیین می‌شود، و اینکه تبلیغات جهانی بر محور این «انتخابات» فعال شده بود به صراحت نشان می‌داد که مسائلی ورای «انتخاب» رئیس قوة مجریه در میان است.

این تبلیغات جهانی و منطقه‌ای به حدی در بوق «تفاوت‌های کذا» میان نامزدها دمید که حتی بسیاری از جوانان ایرانی، همان‌ها که هر روز با تمام وجود خود فشار فاشیسم دینی را تحمل می‌کنند، خصوصاً همان‌ها که پیشتر گفتیم حتی جنگ را هم ندیده‌اند، به این صرافت افتادند که بعضی از اینان با احمدی‌نژاد حتماً «تفاوت» دارند. این «واژگون‌نمائی» که توسط حکومت اسلامی سازمان داده شد، در سطح جامعه همچون دوران خیمه‌شب‌بازی‌های دوم خرداد، نوعی سردرگمی در میان قشرهای گسترده‌ای از مردم ایران ایجاد کرد، و در این میان، به شهادت مطالب و موضوعاتی که هنوز بر شبکة مجازی در دسترس است، گروه‌های شناخته شدة سیاسی هیچ یک در جهت «ابهام‌زدائی» از این «واژگون‌نمائی» صریح و بی‌پرده دست به عمل نزدند.

گروه‌های سیاسی که برخی ادعای 80 سال مبارزه با استبداد و دیکتاتوری را «یدک» می‌کشند، بایگانی‌ها، بریدة روزنامه‌ها، نامه‌های اداری، مدارک تاریخی و … را جهت فراهم آوردن زمینة افشاگری در اختیار مردم کشور قرار ندادند! خلاصة کلام، تمامی این گروه‌ها با فرو افتادن در منجلاب «واژگون‌نمائی» که حکومت اسلامی به راه انداخته بود در عمل ثابت کردند که از هیچگونه مسئولیت سیاسی و استقلال عمل و فکر برخوردار نیستند. با این وجود، و علیرغم سکوتی که در برابر این «واژگون‌نمائی» فضای سیاسی کشور را فراگرفته بود، دو گروه در ارتباط با این تبلیغات «سازماندهی» شدند: تحریم‌کنندگان و شرکت‌کنندگان!

البته در این تحلیل اجمالی از بررسی گروه‌های داخلی خودداری می‌کنیم، چرا که این گروه‌ها به استنباط ما مستقیماً تحت نظارت وزارت اطلاعات فعال‌اند. ولی اکثریت گروه‌هائی که هم در خارج از مرزها نوعی «مخالف‌نمائی» می‌کنند، و هم طی «انتخابات» اخیر برای حضور فعال مردم در برابر حوزه‌ها «پستان به تنور می‌چسباندند» خطوط مشخص تبلیغاتی خود را نه از بطن آنچه «مخالفان» این حکومت فریاد می‌کنند، که از درون تبلیغات حکومت اسلامی بیرون می‌کشیدند! به عبارت دیگر، این‌ گروه‌ها بجای «ابهام‌زدائی» از واژگون‌نمائی‌های رژیم، نقش بلندگوهائی را ایفا می‌کردند که مهم‌ترین وظیفه‌شان انعکاس دادن به همین «واژگون‌نمائی‌ها» در خارج از کشور شده بود!

اینان از مردم ایران درخواست می‌کردند که با شرکت فعال در این به اصطلاح «انتخابات»، در عمل خود را تا ردة سیاهی‌لشکر یک رژیم فاشیست تقلیل رتبه دهند! البته در توجیه این درخواست بیشرمانه، استدلالاتی دیده می‌شد که بسیار احمقانه بود. به طور مثال ادعای اینکه «شرکت فعال» مردم می‌تواند «راست‌افراطی» را در حکومت اسلامی منزوی کند، از آنجمله اظهاراتی بود که فقط در دکان امثال حزب‌توده، و بعضی‌ «اکثریتی‌ها» می‌توانستیم پیدا کنیم. اینکه در میان 4 نمایندة «تأئید شده» از جانب یک رژیم فاشیست و سرکوبگر، بعضی «تشکل‌های» به اصطلاح سیاسی و «چپ‌نما» نامزدهائی می‌دیدند که حضور رسمی‌شان می‌توانست «راست‌افراطی» را منزوی کند از آن جفنگیاتی است که فقط در دکان عطاری «توده‌ای ـ نفتی‌ها» یافت می‌شود! درست مثل این است که یک گروه ضدفاشیست به مردم آلمان در اوج «نازیسم» توصیه می‌کرد، با حمایت از گوبلز و یا گورینگ می‌توان هیتلر را منزوی کرد!

با این وجود گروه‌های «راستگرای مخالف‌نما» که خواهان فعالیت انتخاباتی نیز شده بودند، در این میان از چپ‌نماها موضعی قابل‌قبول‌تر داشتند. می‌دانیم که حضرات راستگرای آخوندی، علیرغم لیبرال‌منشی‌های ادعائی معمولاً نان‌شان به کیسه‌های دلاری وابسته است که سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در میان «علاقمندان» توزیع می‌کنند. این محافل با فرستادن خلق‌الله به پای صندوق‌های رأی، بر خلاف آنچه می‌نمودند، در عمل کاری به نتیجة «نمایشات» نداشتند. برای اینان حفظ حکومت اسلامی بر اریکة قدرت و حفظ وجوهات دریافتی مهم بود. هر چه جمعیت در برابر درهای ورودی سفارتخانه‌های اشغالی ایران انبوه‌تر ‌می‌شد، امکان اینکه کیسه‌های دلار سنگین‌تر و وزین‌تر باشد بیشتر بود! «شاه‌سخن» این راست‌گرایان «آخونددوست» در این جملة زیبا و شهلا نهفته بود که، «رأی من می‌تواند کوه‌ها را جابجا کند!»

فصل‌مشترک گروه‌هائی که در این «انتخابات» شرکت فعال داشتند در این خلاصه می‌شد که حکومت اسلامی «آراء مردم را می‌شمارد»!‌ در نتیجه در پس مخالف‌خوانی‌های ظاهری و ضدیت نمایشی با آخوندیسم، گروه‌های مخالف‌نما که شرکت در انتخابات را تبلیغ می‌کردند بر «صداقت» عمل حکومت اسلامی به صورت غیرمستقیم در برابر افکار عمومی مهر تأئید می‌گذاشتند! این عمل جز بازتاب دادن به همان «واژگون‌نمائی» هیچ توجیه دیگری ندارد. و در این صورت هیچ شکی وجود نخواهد داشت که این گروه‌ها، در هر طیفی قرار گیرند، همگی نانخوران دستگاه جمکران و اربابان فرامرزی‌اش هستند.

البته گروه‌هائی هم بودند که این «انتخابات» را تحریم کردند، با این وجود در کمال تأسف موضع‌گیری مناسب و ممتدی از اینان در دست نیست. نخست اینکه در میان این گروه‌ها کم نیستند راست‌گرایان افراطی و چپ‌گرایان «چریکی» که اصولاً انتخابات و آراء عمومی را یا به شیوة رضامیرپنج «قرتی‌بازی» می‌خوانند، و یا به شیوة استالین، تئاتری متعلق به «بورژوازی منحط»! در چشم اینان اگر «انتخابات» حکومت اسلامی محکوم است، به هیچ عنوان به این معنا نیست که «انتخابات» حق مردم باشد! خلاصه می‌گوئیم، از نظر اینان «انتخابات» اصولاً مردود است؛ «کار هم به شرط چاقوست!» اگر دستة چاقو در کف اینان باشد، حاکمان مستبدی خواهند بود؛ در غیراینصورت تبدیل می‌شوند به «آزادیخواه» شهید و مظلوم! در نتیجه این گروه ویژه را چه در طیف راست و چه در طیف چپ از بررسی می‌باید حذف کرد؛ اینان متعلق به فضای این نوع «بحث‌ها» نیستند. ولی گروه‌هائی هم بودند که همچون برخی سلطنت‌طلبان و بعضی محافل «جمهوری‌خواه»، هم خود را در کل طرفدار «انتخابات» می‌دانستند، و هم شرکت در این «انتخابات» را رسماً تحریم کردند. ولی اگر می‌گوئیم برخورد مناسب و ممتد از اینان ندیدیم دلیل دارد.

همانطور که شاهد بودیم پس از برگزاری نمایشات مهوع «انتخابات»، و علنی شدن آنچه در نظام رسانه‌ای «تقلبات گسترده» معرفی شد، به ناگاه هیاهو سراسر نظام رسانه‌ای را فرا گرفت! میرحسین موسوی که طی 20 سال گذشته از وحشت خونخواهی بازماندگان قصابی‌هایش از کوچه و خیابان‌های اطراف انستیتو پاستور یک قدم بیرون نگذاشته بود، در پس این «تقلبات فرضی» آناً تبدیل به «قهرمان ملی» شد! فیلم پشت فیلم، مصاحبه پشت مصاحبه، تظاهرات «فرضی» پشت تظاهرات فرضی!‌ تو گوئی ملت ایران جز حمایت از «میرحسین» اصلاً فکر و ذکری ندارد! این «بوق» نفرت‌انگیز هنوز هم در فضای رسانه‌ای، خصوصاً در سایت‌های اینترنتی طنین‌افکن است. اگر رسانه‌های داخلی در چارچوب همان «واژگون‌نمائی‌ها» که از سه دهة پیش در رأس سیاست‌های جمکران قرار گرفته، سعی در فوت کردن در آستین موسوی دارند، نقش سایت‌ها و خبرگزاری‌های خارجی و مخالف‌نمایان در این میان نمی‌تواند خارج از همکاری با حکومت اسلامی در مسیر دیگری توجیه شود.

میرحسین موسوی حتی آنزمان که روح‌الله خمینی هم زنده بود، از نظر سیاسی و شخصیتی آش ‌دهان‌سوزی به شمار نمی‌رفت. و دیدیم که این فرد، پس از سه دهه حضور در بالاترین مناصب حکومتی، در یک «مناظرة» تلویزیونی از پس جوابگوئی به یک لات بی‌سروپا نیز بر نیامد. حال چه شده که این موجود مفلوک و «لال»، قهرمان دمکراسی ملت ایران معرفی می‌شود؟ این اگر یک واژگون‌نمائی صریح و بی‌پرده نیست پس چیست؟ و حامیان این هیاهو اگر حامیان حکومت اسلامی نیستند، که هستند؟ جالب‌تر اینکه، همان‌ها که شرکت در «انتخابات» را تحریم کرده بودند، با اوج‌گیری هیاهوئی که برخی کانال‌ها در اطراف موسوی به راه انداختند، آناً «حمایت» خود را از این فرد و تحرکات وی «اعلام» داشتند! این گروه‌ها در این مقطع به صراحت نشان دادند که قادر به حفظ یک موضع سیاسی منسجم نیستند. اینان به دلیل هیاهوئی که حکومت اسلامی و اراذل و اوباش دولتی در چارچوب سیاست‌های داخلی و خارجی همین حکومت به راه انداخته بودند، تمامی استراتژی سیاسی خود را از دست دادند! چپ‌افراطی سریعاً مسحور «آشوب‌پرستی‌های» سنتی خود شد! و با انتشار عکس‌هائی‌ از صحنه‌گردانی‌هائی که اکثراً توسط عمال حکومت و ساواک جمکران، در تهران و شهرستان‌ها به روی پرده برده شده بود، در نقش «انسانی» و «انقلابی» خود به دست‌و‌پا زدن افتاد!‌ برای این نوع «چپ» هر وقت چند لات‌و‌لوت سر گذر دادوفریاد به راه بیاندازند، همان «انقلاب کارگری» است! لنین از خاک بلند می‌شود و باکونین از راه می‌رسد!‌ ولی راست‌افراطی و جناب‌سرهنگ‌های ساواکی ساکن لوس‌آنجلس نیز در این میان دیدنی بودند، این حضرات با مشاهدة هیاهوی «موسوی» سریعاً یراق‌ها را سر نیزه کردند که، «یاحسین، میرحسین»!

البته نویسندة این وبلاگ به هیچ عنوان این اصل را مردود نمی‌داند که حکومت اسلامی از نظر افکار عمومی در ایران مردود و منفور است، و اینکه جامعه به دلیل عملکرد این دستگاه متعفن در مرز شورش قرار گرفته. ولی اگر حاکمیت به دلیل محظورات بین‌المللی و محفلی خود عمداً دست به آشوب‌سازی در سطح جامعه می‌زند، این انتظار منطقی وجود دارد که گروه‌های سیاسی همچون شتری مست و کور پای در شن‌های روان نگذارند؛ انتظاری که در کمال تأسف برآورده نشد. به هر تقدیر تجربة 22 خردادماه 1388 بار دیگر به صراحت نشان داد که در درجة نخست قسمت عمده‌ای از «اوپوزیسیون» حکومت اسلامی، چه در جناح‌چپ و چه در جناح راست مستقیماً به حکومت جمکران، و یا محافل بین‌المللی‌ای وابسته است که اربابان این حکومت به شمار می‌روند. پر واضح است که این جناح‌ها در مقاطع آینده نیز جز سرازیر کردن آب به آسیاب جمکران مسیر دیگری نپیمایند. و در کمال تأسف تحولات اخیر بار دیگر این اصل نگران کننده را به اثبات رساند که اوپوزیسیون غیرحکومتی به طور کلی از قدرت استدلال و تحلیل شرایط سیاسی عاجز است. این گروه فقط به دنباله‌روی از تحولات بسنده می‌کند، و قادر نیست که در برابر این تحولات یک موضع‌گیری منطقی و ممتد داشته باشد.

طی نمایشاتی که حکومت اسلامی به روی پرده برد، و تهاجمات گسترده‌ای که توسط نظام‌های خبرسازی جهانی، عملاً بر علیه ملت ایران، در مردود نشان دادن اصل انتخابات سیاسی در کشور، و در مسیر زیرپای گذاشتن حقوق انسانی ایرانیان صورت گرفت، هیچیک از گروه‌های سیاسی حاضر نشد آلوی «خوش‌مزه‌ای» که هیاهوی سیاسی استعماری در دهانش گذاشته بود بردارد. هیچ گروه سیاسی حاضر نشد جهت «ابهام‌زدائی» از این «واژگون‌نمائی‌ها» اعتبار «فرضی» خود را هزینة روشنگری در فضای سیاسی کشور کند! شرکت در «تظاهرات» و حمایت از «موضع‌گیری‌های» موسوی نقل مجلس تمامی این به اصطلاح گروه‌های سیاسی شده بود. حتی گروه‌های چریکی که بالاتر گفتیم، و اصولاً انتخابات را در کل قبول ندارند، برای موضع‌گیری صریح در مخالفت با این گربه‌رقصانی‌ها یک هفته وقت گذاشتند! گروه‌های دیگر از جمله حزب‌توده، جماعت نانخوران سفارتخانه‌های حکومت اسلامی، در کنار بسیاری از همان‌ها که شرکت در «انتخابات» جمکران را قبلاً به اصطلاح «تحریم» کرده بودند، هنوز بر طبل میرحسین می‌کوبند!

البته طی چند روز گذشته بعضی خطوط روشن‌تر شده! نوکران راست‌گرای سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در نقش «علیامخدره‌هائی» ظاهر شده‌اند که گویا «فریب» آقا را خورده‌ بودند! هنوز غر می‌زنند؛ میرحسین یا حسین هم می‌گویند؛ ولی دست‌شان زیر میز طرف رفسنجانی دراز شده تا جیره‌ و مواجب به موقع برسد! گروه‌های راستگرا و تحریم‌کنندگان «انتخابات» یا سکوت کامل کرده‌اند، یا هنوز در «یاحسین، میرحسین» در جا می‌زنند، البته چشم امیدشان این است که «میرحسین» حکومت اسلامی را برای‌شان از میان بردارد، تا بتوانند دستگاه پاسدارها و وزارت‌اطلاعات را آنطور که دل‌شان می‌خواهد برای خودشان و اربابان‌شان «بازسازی» و «به‌سازی» کنند.

ولی در این میان موضع‌گیری چپ‌نمایان از همه خنده‌دارتر شده. اینان به سرعت از تز «انزوای» راست‌افراطی که طی انتخابات از آن دفاع می‌کردند فاصله گرفته، پای در هیاهوپرستی و پوپولیسم گذاشته‌اند! شاه‌کلید سخنان اینان همانطور که «رهبر معنوی‌شان» حزب توده تبلیغ می‌کند، توجیه تمام و کمال «شرکت فعال» در این انتخابات شده! بر اساس این ادعاهای پوچ، حزب توده عنوان می‌کند که اگر در انتخابات شرکت نمی‌کردیم، این «حوادث» هم اتفاق نمی‌افتاد! ولی این استدلال چند جایش حسابی لنگ می‌زند.

نخست اینکه حزب توده بر چه اساس «معتقد» است که شرکت در انتخابات و سپس تظاهرات تا این حد «گسترده‌» و فراگیر بوده؟ می‌دانیم که چند و چون این نمایشات از آغاز تا به امروز فقط از طریق حکومت اسلامی در دسترس ما قرار گرفته، اگر این حکومت در ارائة آمار و ارقام، رخدادها و غیره اینچنین «صادقانه» عمل می‌کند، پس حزب توده با تأئید دوبارة موجی که آخوندها تحت نظارت اربابان آمریکائی‌شان به راه انداخته‌اند یک‌بار دیگر دست به تأئید «واژگون‌نمائی» حکومت زده! در ثانی این به اصطلاح «حوادث» مگر امر مثبتی می‌باید تلقی شود؟ به فرض اینکه «تظاهرکنندگان» مخالفان این حکومت بوده‌اند، امری که در همینجا در مورد آن شک و تردید اساسی خود را مطرح خواهیم کرد، مگر عمل سازنده‌ای است که جوانان کشور در خیابان‌ها دست به تظاهرات غیرقانونی بزنند و نیروهای انتظامی با اینان درگیر شده حیثیت و انسجام شخصیتی جوان ایرانی را به زیر مشت و لگد بگیرند؟ ما ایرانیان تجربة درگیری با دولت‌ها و حکومت‌های استعماری را در کوچه و خیابان بارها از سر گذرانده‌ایم. درگیری خیابانی با این حکومت‌ها، در شرایطی که ساختارهای اجتماعی و صنفی و تشکیلاتی جهت پر کردن خلاء قدرت وجود ندارد، مشکل ما ملت را حل نخواهد کرد؛ هر چند شاید مشکل حزب توده و دوستان‌اش را حل کند! دیدیم که در 22 بهمن هم مشکل خیلی‌ها حل شد.

خلاصه بگوئیم،‌ حمایت از هیاهوسالاری تحت عنوان «مبارزات ملی» و «کارگری» و … فقط جفنگیات است. جامعه جهت تأمین مطالبات دمکراتیک خود نیازمند سازماندهی است، و این سازماندهی فقط از طریق شرکت فعال، آگاهانه و هدفمند گروه‌های صنفی، حرفه‌ای و کارگری در چارچوب اتحادیه‌ها و تشکل‌های قانونی و قانونمدار قابل تحصیل خواهد بود. کسانیکه ملت ایران را نخست به شرکت در یک نمایش مهوع فاشیستی دعوت کردند، امروز نیز از عصیان و آشوب و تظاهراتی حمایت می‌کنند که به صورت غیرقانونی توسط گروه‌هائی نامشخص در سطح جامعه به راه افتاده، و نتیجة غائی و نهائی آن جز فروانداختن کشور به دامان حکومت نظامی هیچ نبوده! این است موضع واقعی امثال حزب توده، و آن‌ها که «رهبری» جرثومة نکبت و ادباری همچون میرحسین موسوی را در رأس نهضت آزادیخواهی ملت ایران، به هر صورت و بهانه‌ای مورد تأئید و تحسین قرار دادند.

آن‌ها که «احساس» رهبری سیاسی زیر دل‌شان زده بهتر است این اصل کلی را فراموش نکنند: جنگ‌سرد و معادلات پوسیدة این جنگ ضدبشری از میان رفته. ملت‌ها در این ساختار جدید فقط در پناه تشکل‌های مسئول می‌توانند حقوق خود را تحصیل کنند. در عمل، با فروپاشی دیوار برلین، دورة سازمان‌های آشوب‌ساز و دولت‌ساز نیز سپری شده. اگر در گذشته با هیاهو و آشوب در اطراف تبلیغات سیاسی حکومت‌ها، برخی مخالفان شانس دست‌یابی به قدرت را داشتند، امروز با فروافتادن در دامان «واژگون‌نمائی‌های» این رژیم‌ نمی‌توان گامی به سوی حذف این تشکیلات برداشت. با این وجود، در کمال تأسف طی یک ماه که از آغاز هیاهوی «انتخاباتی» در کشور می‌گذرد، در میان گروه‌های سیاسی با هیچ نمونه‌ای برخورد نکردیم که این اصل کلی و پایه‌ای را که سیاست معاصر در بطن آن متحول خواهد شد، به درستی درک کرده باشد.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس







فیلترشکن‌های جدید15ژوئیه2009

www.surfree.info
proxi.co.in
doyoublog.info
doyouweb.info
whitepillow.info
www.77p.info
myspacenewproxy.com
biddingfrenzy.net
dugs.us
ateway.info
takemetherenow.info
www.allowaccess.info
facelessbook.info
www.hidingfrenzy.info
blockkiller.info
teentunnel.info
a11proxy.youngforums.com
5hk.net
expertproxys.info
0blocks.com
fastwebproxy.net
securegate.org
proxy-cgi.net
cecid.com
twolulu.com
proxify.info
hid3.net
sslprox.com
freesslproxy.com
surfasyouwish.com
i-w.net
secure-tunnel.com
unblock.su
findfree.info
proxify.cc
anonypost.com
proxify.co.uk
proxify.tv
secure88.net
networkprox.com
ctunnel.com
vtunnel.com
externalsite.info
2unblocksites.com
trust-proxy.com
3309795673.com
proxify.net
how2unblock.com
proxyplace.net
perlproxy.com
fastclan.org
an0n.us
proxify.com
proxify.us
proxify.ws
tataproxy.com
acmeserv.com



«بادی» نامه!

از قدیم و ندیم گفته‌اند: «دو کلمه هم از مادر عروس بشنوید!» و مادر عروس امروز کسی نیست جز تیمسار فیروزآبادی، افسر متعهد و مکتب ندیدة حکومت جمکران! البته مکتب‌ندیده‌ها در تاریخ تحولات نظامی جهانی بسیارند. به طور مثال ژنرال نام‌آور ویتنام «جیاپ» مکتب ندیده بود. ولی همین ژنرال کوچک‌اندام ارتش‌های فوق‌مدرن دو امپراتوری را در سرزمین ویتنام به خاک و خون کشید. نخست ارتش استعمارگر فرانسه و سپس ارتش یانکی‌های متجاوز. یا اینکه اکثر ژنرال‌های ارتش سرخ که پوزة هیتلر را در اروپای شرقی به خاک مالیدند از انواع مکتب‌ندیده بودند، ولی «میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است.» جناب ژنرال فیروزآبادی نه فقط از نوع «مکتب‌ندیده» هستند که به شاخة «جنگ‌‌ندیده» هم تعلق دارند! ایشان در دورة «دفاع مقدس» بجای یقه‌گیری از «صدامیان کافر»، ترجیح دادند که در پشت جبهه، تحت عنوان جهاد سازندگی جیب روستائیان کشور را بزنند، داستان سازندگی‌های «فیروزآبادی» در روستاها حکایتی است از ایثار! و به همین دلیل فرماندهی مبارزه با تهاجمات شیمیائی و اتمی و هسته‌ای از طرف «رجائی» بزرگ، سیاستمدار سترون جمکران و ریاضیدان بزرگ جهان تشیع، پس از کودتا بر علیه بنی‌صدر به ایشان سپرده شد.

خلاصه بگوئیم، از همان دوره به دلیل باد انداختن بیش از اندازه به غبغب، که نتیجة حیف و میل زمین و آب و دهات و آبادی بود، فیروزآبادی به نوعی مرض «باد» گرفتار آمد. و به همین دلیل ما با بدجنسی و بدون رعایت هر گونه انسانیت و مروت در حق این ژنرال، «آی با کلاه» را از اسمش برداشته، او را «فیروز بادی» می‌خوانیم! ایشان گویا به دلیل همین «باد»، پس از یک ماه کتک‌کاری و قتل‌عام در کوچه و خیابان‌ها موقع را مغتنم شمرده، به درگاه «امام‌زمان» یک نامه نوشته‌اند! البته می‌دانیم که نامه‌نگاری در صدر اسلام خیلی رایج بود، و برای این نامه‌ها هم اسامی مناسب انتخاب می‌کردند، در این میان نامة «علی به مالک‌اشتر» خیلی معروف است. با در نظر گرفتن شرایط امروز و خصوصاً لحن «‌فقیه‌نواز» نامة فیروزبادی، می‌باید آنرا نامة «فیروزبادی به مالک عنتر» بخوانیم.

خلاصة کلام، با نگاهی به نامة «بزرگ» فیروز بادی متوجه می‌شویم که سنت صدراسلام بر حکومت جمکران حسابی سایه انداخته. آنهم چه سایه‌ای!‌ پس از چندین روز قتل‌عام و دستگیری و شکنجه، نگارش یک «نامه» از طرف رئیس ستاد مشترک نیروهای نظامی و انتظامی حضور امام‌زمان الزامی بود! آقا امام‌زمان می‌بایست در جریان تحولات قرار می‌گرفتند. ما خودمان شنیدیم که ایشان می‌پرسیدند: «فیروزبادی چی شد؟»‌ ما هم نمی‌دانستیم. جواب نمی‌دادیم! امام‌زمان عصبانی می‌شدند و فریاد می‌زدند: «مرده‌شور اون ریخت گبرتون رو ببرن! جدم بی‌خود نمی‌گفت، جز به عرب تن مده! شما آتش‌پرست‌ها آدم بشو نیستید.» بعد هم انگشت مبارک اشاره‌شان را به سوی رهبر فرزانه که با عنترشان کنار حوض وضو می‌‌گرفتند منحرف کرده، می‌فرمودند: «در این ملک فقط همین مالک‌عنتر آدم حسابی از آب درآمد!» بعد دوباره یادشان می‌آمد که فیروز بادی در میان جمع نیست! می‌زدند زیر گریه که، «فیروز بادی! مگه از من چی دیدی، چرا نامه نمی‌دی، تو می‌دونی که تورو اندازة دنیا می‌خوام…» و این بساط ادامه داشت تا همین امروز که فیروزبادی دست به قلم برد و فرمود:

«سلام خدا و ملایک بر تو[…] سلام بر جدة مظلومة پهلو شکسته‌ات، […] سلام بر عموی دل شکسته[ات] سلام بر نایب بزرگوارت خمینی بت شکن. سلام بر شهیدان[…] و استوار نائبت سیدعلی خامنه‌ای عزیز و سلام […]»

اینجا بود که آقای امام‌زمان خوشحال شدند، و گفتند «علیک ‌سلام، فیروزبادی کجا بودی؟» ما هم از فرصت استفاده کرده از حضور امام‌ و قوم وقبیلة همه‌چی شکسته‌شان مرخص شدیم و آمدیم تا وبلاگ امروز را قلمی کنیم. خوانندگان محترم می‌دانند که اگر در محضر ایشان بیش از این‌ها تعلل می‌کردیم ممکن بود بعد از چند ساعت به دلیل باد انداختن بیش از اندازه در آستین پارة این و آن خودمان هم نهایتاً عین فیروزبادی به بیماری «باد» مبتلا ‌شویم. زبان‌مان لال یکی از همین روزها منفجر هم می‌شدیم و یک جای‌مان می‌شکست و … از قدیم گفته‌اند، «گذر پوست به دباغخانه است!»‌ و خلاصه کسی که خیلی «باد» می‌کند، آخر سر خواهد ترکید! برای همین در دنبالة مطلب «فیروزبادی» را در محضر امام‌زمان تنها می‌گذاریم تا با هم چاق‌سلامتی کنند، و خلاصه از روزهای خوش صدراسلام و جنگ بدر و باب‌المندب و کازرون و رفسنجان و این‌ها برای هم داستان‌سرائی کرده، ساعاتی بخوشی بگذرانند. خودمان هم می‌آئیم سر داستان خوش «کودتا»!

همانطور که دیدیم در برنامة جدید استعماری که در ایران به مرحلة اجرا گذاشته شده، سیاست‌های «مقدس» غرب دیگر نیازی به حضور رئیس‌جمهور «اصلاح‌طلب» در مسند دولتی ندارد، به عبارت دیگر استعمار خواستار تکرار تجربة ناگوار دورة خاتمی نیست. البته در ظاهر حضور میرحسین موسوی تحت عنوان رئیس جمهور اصلاح‌طلب و «منتخب» می‌توانست مشروعیت جهانی برای جمهوری اسلامی کسب کند، ولی این «مشروعیت» جهانی هم در زمینة لفت‌ولیس درآمدهای نفتی برای غرب دست‌وپاگیر می‌شد، و هم این امر را الزامی می‌کرد که جهت حفظ پایه‌های فاشیستی حکومت اسلامی، غرب همچون دورة خاتمی به «بازی» زدوخوردهای روزانة اصلاح‌طلبان و اصولگرایان در صحنة سیاست داخلی نیز تن در دهد. گویا از نظر غرب این گزینه زیاد «سازنده» تلقی نشده بود؛ دلائل فراوان است و در اینجا امکان بررسی آن‌ها حتی به صورت فهرست‌وار نیز وجود ندارد. به استنباط ما به همین دلیل استعمار ترجیح داده که پس از کسب «مشروعیت فرضی» برای موسوی، مشروعیتی که اساساً بر موج تبلیغات و پروپاگاند گستردة جهانی تکیه داشت، این «رئیس‌جمهور سایه» را خارج از هر گونه مسئولیت اجرائی نیز قرار دهد.

ولی پرواضح است که در این نمایشنامه، ضمن «تطهیر» کامل باند موسوی، سیاست‌های مورد نظر استعمار از طریق همکاری‌های نزدیک محفل موسوی با گروه احمدی‌نژاد به مورد اجرا گذاشته خواهد شد. ولی در این میان مسئولیت سرکوب مطبوعات، سرکوب اجتماعی، اعمال سانسور، جلوگیری از هر گونه تحول فرهنگی و علمی و هنری بر عهدة احمدی‌نژاد خواهد بود! و موسوی که هیچگونه مسئولیت اجرائی نیز ندارد، آزادیخواه، طرفدار آزادی مطبوعات و اینترنت، طرفدار حضور «پرشور» جوانان در فعالیت‌های اجتماعی و … قلمداد می‌شود. این نوع سیاستگزاری استعماری که بر اساس آن گروه‌هائی سرکوبگر از قماش سازمان مجاهدین انقلاب، مشارکت، خط‌امام و … همگی در آن مستقیماً سهیم هستند، به هزینة اصولگرایان و به نفع موسوی و دارودستة محمدخاتمی مصادره شده. مسئولیت تمامی سرکوب‌ها نیز فقط متوجه خامنه‌ای و احمدی‌نژاد خواهد بود. تبلیغات چنان کرده که حضور سه دهه عمال وابسته به محافل موسوی و خاتمی در رأس سرکوب‌ها اینک صریحاً نادیده گرفته شود.

این است خلاصه‌ای از روند آنچه «انقلاب خانوادگی» خواهیم خواند. این نوع «روابط خانوادگی» فواید فراوان دارد. نخست اینکه جهت سرکوب مطالبات واقعی ملت ایران درگیری‌هائی در سطوح مختلف، معمولاً به صورت نمایشی در شهرهای بزرگ و مراکز تجمع سازماندهی می‌شود. ایجاد وحشت در میان مردم، و بازگذاشتن هر چه بیشتر دست اوباش حکومت اسلامی در سرکوب ملت تزلزل اجتماعی را نزد شهرنشینان باز هم بیشتر خواهد کرد. اعتماد به نفسی که طی «مسابقات» به اصطلاح انتخاباتی در میان جوانان به وجود آمده بود، با توسل به این روش‌ها به سرعت از روابط اجتماعی حذف خواهد شد. و بر اساس این طرح ضدبشری، جامعة ایران به دوران پیش از «نمایشات انتخاباتی» بازگشت داده می‌شود، با یک تفاوت عمده: استقرار گروهی از اوباش تحت عنوان آزادیخواه در بطن روابط سیاسی و اجتماعی، و تأمین یک مشروعیت گستردة سیاسی برای اینان با تکیه بر مشتی آمار ساختگی!

مسلماً امروز مشخص نیست که استعمار در آینده از گروه‌های مخالف‌نمائی که طی این «پروسه» از بطن حکومت جدا کرده و در حاشیة «قدرت رسمی» در داخل مرزها مستقر نموده، چه استفاده‌هائی صورت خواهد داد. به هر تقدیر این «نیروئی» است که در هنگامة بحران‌های سیاسی و اجتماعی می‌تواند همچون روحانیت نانخور دربار پهلوی، به ناگاه از سوراخ و سنبه‌ها سر بیرون آورده، جنبش‌های اجتماعی را همچون غائله‌ای که در 22 بهمن به راه افتاد ابتر کند. و بی‌جهت نیست که تبلیغات گسترده‌ای در نظام رسانه‌ای جهانی برای تثبیت موضع سیاسی و «دینی» این گروه ویژه آغاز شده. این تبلیغات در حال حاضر به نظر نمی‌آید که به این زودی‌ها به دست فراموشی سپرده شود. دلیل نیز روشن است، از یک سو احمدی‌نژاد می‌باید برای حفظ خود بر اریکة «قدرت استیجاری» اسلامی بیش از این‌ها به قدرت‌های استعماری «باج» بدهد، باجی که صورت حراج نفت‌خام و گازطبیعی به خود خواهد گرفت. از سوی دیگر برای جلوگیری از نفوذ سیاست‌های غیرغربی در طیف «مخالف‌نمایان» جدیدالتأسیس، محافل غرب می‌باید موجودیت سیاسی اینان را هر چه بیشتر به عملیات کانال‌های تبلیغاتی غربی وابسته کنند؛ پروسه‌ای که زمان قابل‌ملاحظه‌ای می‌طلبد. حضور پیوستة منتظری، موسوی، کروبی و … در دکان‌های تبلیغاتی غرب، و انعکاس روزانة سخنان «پوچ» و بی‌محتوای اینان به عنوان راهکار و راهبرد سیاست داخلی یکی از همین ترفندهاست.

اما در این میان چند عامل کلیدی نیز دچار تغییر کلی شده. نمی‌باید فراموش کرد که جامعة ایران دیگر نه جامعة بسته و فروهشتة آریامهری در بهمن‌ماه 1357 است، و نه جامعة مسخ و مرعوب شدة دوم خردادی و سیدخندانی. امروز علیرغم سرکوب گسترده، جوانان ایران هنوز پرشورند، و این نسل جوان می‌تواند از حضور نسلی بهره‌ گیرد که تمامی این تحولات را در عمل «زندگی» کرده، و می‌تواند این امکان را برای‌شان فراهم آورد تا دچار انحراف و از هم گسیختگی‌ نشوند. فراموش نکنیم که استعمار برای تحمیل الگوهای «تکراری» چاره‌ای جز تکیه بر شخصیت‌ها و روش‌های تکراری نخواهد داشت. و انتشار نامة مستهجن و مسخرة «سرلشکر» فیروزآبادی، که در بالا آنرا به صورت طنز به تحلیل کشیدیم، تبلور محدودیت‌های عملی استعمار در مصاف با جامعة امروز ایران است.

آنان که تجربیات هولناک کودتا بر علیه بنی‌صدر و فراهم آوردن زمینة قتل‌عام جوانان ایرانی را در سال 1360 به یاد دارند، بخوبی می‌دانند که «مظلوم‌نمائی» و «واژگون‌نمائی» چگونه کارساز اوباش حکومت اسلامی شده بود. اوباش جمکران که خود در گروه‌های سازمان یافته همه روزه با حملات مسلحانه به مطبوعات، سازمان‌ها، گروه‌ها و انجمن‌ها و ضرب و شتم مردم کوچه و خیابان مشغول بودند، درست همچون فیروزآبادی در کلام و گفتار و نوشتار خود مزخرفات و خزعبلاتی نیز جهت توجیه «مظلوم‌نمائی» جبهة ارتجاع ابداع کرده بودند! در کلام و نوشتار این خودفروختگان، مقصر همان قربانیان‌ بودند، نه جانیان و آدمکشان! روضه‌ها و زوزه‌های مستهجن جماعت دین‌فروشان را آنروزها قدیمی‌ترها خیلی خوب به یاد دارند. این همان صحنة تکراری و مهوعی است که امروز در قالب «نامه‌ای به امام‌زمان» از قلم الکن «دکتر» فیروزآبادی تراوش کرده، و در سطح کشور نیز انتشار یافته. البته امثال فیروزآبادی احمق‌تر از آن‌اند که بدانند پای در چه منجلابی می‌گذارند، ولی افکارعمومی ایرانیان، خصوصاً جوانان با تکیه بر تجربیات تاریخی و اجتماعی خود از این ترفندها بخوبی آگاه است.

با این وجود این اصل را نمی‌باید بکلی از نظر دور داشت که در شرایط فعلی، بحران سیاسی حتی می‌تواند به سقوط حکومت اسلامی نیز منجر شود. به هر تقدیر حتی در صورت حفظ موجودیت این حکومت نیز، هم‌سازی و همراهی جناح‌های مختلف و «مخالف‌نما» که به صور گوناگون توسط سیاست‌های جهانی در داخل پایه‌ریزی شده‌اند، در بطن یک ساختار پوسیده و استعماری مسلماً جوابگوی نیازهای جامعه نخواهد بود. در اینصورت حرکت به سوی یک جنبش اجتماعی و مدنی غیرقابل اجتناب شده، ادبیاتی از قماش نامه‌های فیروزآبادی اگر در نخستین ماه‌های غائلة 22 بهمن، کارساز و توجیه‌گر اعمال مشتی اوباش شهری شده بود، امروز فقط در مقام «وصیت‌نامه‌ای» است که اراذل محتضر پس از مرگ برای «برادران دینی‌شان» به یادگار می‌گذارند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید13ژوئیه2009

acmeserv.com
secure88.net
proxify.org
0blocks.com
proxify.cn
proxify.net
hidemyass.com
threatens.org
ctunnel.com
tataproxy.com
anonypost.com
travelprox.com
proxify.eu
ztunnel.com
123icugo.com
proxify.ws
fastclan.org
unblockhell.com
cecid.com
beatfiltering.com
unrestrictedsurf.net
proxify.info
hid3.net
ldiablo.com
an0n.us
twolulu.com
exitb.net
proxify.com
vtunnel.com
secure-tunnel.com
misterproxy.com
networkprox.com
surfasyouwish.com
btunnel.com
2unblocksites.com
savemoneyweb.info
sslprox.com
schoolingprox.com
i-w.net
proxify.cc
how2unblock.com
fastwebproxy.net
switchproxy.com
polysolve.com
externalsite.info
mrproxy.com
trust-proxy.com
proxify.la
proxify.co.uk
virtual-browser.com
proxify.biz
freesslproxy.com
proxydoo.com
perlproxy.com
proxify.us
sslprxe.com
proxify.de
proxyplace.net
www.starwarsmania.com
takemetherenow.info
www.roodel.com
www.neatfill.com
unhider.com
www.starwarsportal.com
www.getaroundit.info
bringingdownthehouse.info
3m9.info
blockkiller.info
tiger-host.com/proxy
accessum.org
www.allsphere.info
www.summerproxy.net
25w.info
mymerengue.info
www.rifffly.net
3by.info
www.broadr.info
dtunnel.com
proxy-cgi.net
3309795673.com
sslunblock.com
unblock.su
securegate.org
sureproxy.com
letany.info
findfree.info
thewebtunnel.com
proxify.tv

«کاهش» و خواهش!

پس از رسوائی‌های «پساانتخاباتی» حکومت جمکران، جبهة اصلاح‌طلب حکومت اسلامی در داخل و خارج به سرعت تغییر رنگ داده، و همچون مار پوست انداخته. این جبهه، اینک با تکیه بر «توجیهات» ویژه قصد دارد این شبهه را القاء ‌کند که، شرکت در این «انتخابات»، علیرغم تمامی تقلباتی که در آن صورت گرفت، می‌باید گامی مؤثر در راه دست‌یابی به «اهدافی» والا تلقی شود! باید بگوئیم که مردم ایران، این نوع «پرروئی» ویژه را پیشتر نزد آخوند و آخوندبچه ‌جماعت از دیرباز دیده‌اند؛ در کمال تأسف تجربة تاریخی نیز نشان داده که علاجی بر این «ابنه» نتوان یافت. ولی در این میان چند اصل هنوز نیازمند توضیح و تشریح باقی می‌ماند. نخست اینکه با تکیه بر شناختی که از عملکرد «نامزدهای» اصلاح‌طلب طی سه دهه حضورشان در صحنة سیاست جمکران در دست است، این «اهداف» به اصطلاح والا که قرار بوده افرادی از قبیل موسوی و کروبی برای ملت ایران «تحصیل» بفرمایند اصولاً چه صیغه‌ای می‌تواند باشد؟ ثانیاً این چه نوع «اهدافی» است که حتی شکست در «انتخابات» نیز در راه دستیابی به آن‌ها فاقد ‌ارزش می‌شود؟ مبلغ‌های خط «اصلاحات» بهتر است مشخص کنند،‌ «اثبات» این امر که حکومت اسلامی یک دستگاه متقلب و خودفروخته است، از چه رو نیازمند شرکت مردم در «انتخابات» این حکومت بوده؟

دعوت از مردم برای شرکت در «انتخابات» یک حکومت استبدادی و دست‌نشانده، جهت نمایاندن طبیعت واقعی‌اش، درست مثل این است که با علم به مسموم بودن غذاهای یک سفره، همگان را به تناول آن دعوت کنیم. بعد هم زمانیکه ملت به قی و اسهال می‌افتد، فریاد بر آوریم که ببینید! «غذا فاسد بوده!» به صراحت بگوئیم، اگر کسانی در میان اوباش جمکران و نانخوران شبکه‌های «خبرسازی» که حامی این حکومت در سطح جهانی‌اند، در متقلب بودن دستگاه جمکران تردید داشتند مشکل از خودشان است، نه از ملت ایران. ما ملت با حکومت اسلامی مشکلی مشخص داریم، و از نخستین روزهای به قدرت رسیدن این حضرات آنچه را باید در جبین اینان ببینیم دیدیم، و در کمال تأسف به صراحت حمایت محافل بین‌المللی را نیز از این دستگاه ضدبشری در عمل شاهد بودیم. اگر حکومت اسلامی تا به امروز سر پا مانده، فقط به دلیل حمایت دست‌های «مقدس» سازمان‌های امنیتی غرب است. آقای خمینی و حکومت اسلامی ابداعی ایشان، بدون حمایت غرب تا به حال هزاران بار از صفحة تاریخ ملت ایران زدوده شده بودند.

از سوی دیگر اگر غرب قصد تجدید فراش در منطقه دارد، اینهم باز به ما ملت مربوط نمی‌شود؛ عملة نوین غرب از هر رقم و جنس و قلم، با آن‌ها که امروز در خیابان‌های تهران و شهرهای بزرگ سوار بر موتور با چوب و چماق «رژه» می‌روند، تفاوت چندانی ندارند. این اوباش روز 28 مرداد با عکس «اعلیحضرت» رژه رفتند، روز 22 بهمن هم با پوسترهای یک آخوند شپشو در خیابان‌ها عربده کشیدند؛ دعوا نه برای محمدرضا پهلوی بود، و نه برای روح‌الله خمینی؛ دعوای نفت بود و نفت‌خواری و گیس‌کشی میان محافل سرمایه‌داری! اگر محافل غرب بین خودشان دعوا دارند و بعضی‌های‌شان می‌خواهند به اصطلاح «طبیعت» واقعی رژیم اسلامی را در برابر جهانیان افشا کنند، این قضیه‌ کجای‌اش به ما ملت مربوط می‌شود؟ ما ملت طبیعت این رژیم را خوب می‌شناسیم، این غربی‌ها خودشان حکومت اسلامی را ساختند و پرداختند؛ خودشان از این دستگاه جهنمی حمایت کردند و هزاران ایرانی را برای استقرار آن به خاک و خون کشیدند، حال می‌خواهند این عمارت ادبار و نکبت را به دلیل تغییر سیاست‌های‌شان از پایه بیاندازند! مطمئن باشیم، در این «روند»، ما ملت بیش از آنچه منفعت کنیم، زیان خواهیم دید؛ همان‌ زیان‌هائی که با فروپاشی رژیم پهلوی نصیب ما ملت شد، و در جیب سرمایه‌داری غرب دلار پشت‌ سبز بود.

پس از آنچه در صحنة سیاست کشور در عمل شاهد بوده‌ایم، کدام احمقی هنوز بر این باور است که با جابجائی یک رژیم می‌توان سرنوشت یک ملت را بهبود بخشید؟ سرنوشت ملت‌ها را خود ملت‌ها تغییر می‌دهند، آنهم به صورت گام به گام، نه رژیم‌های دست‌نشانده‌ای که مجبورند از آغاز کار نفت خام بفروشند و گدائی نان و سرنیزه از بانک‌های غربی بکنند. این رژیم‌ها نان را به عمال خود می‌دهند، تا آنان با سرنیزه جهت ادامة کار رژیم صدای مخالفان را‌ خفه کنند؛ می‌بینیم که دو عامل اصلی و کلیدی «حکومت»، یا آنچه حضرت امام‌خمینی «استقلال سیاسی» می‌نامیدند! هر دو از دست‌های «مقدس» اربابان می‌رسد!‌ در کمال تأسف این «اصل» پایه‌ای در سیاست جهان سوم را نمی‌توان با پیروی از خطوط پیشنهادی استعمار در هم فروشکست. برای تغییر این روند نیازمند ابتکار، تلاش و بهره‌گیری از روش‌هائی گاه «غیرمتعارف» هستیم. با این وجود سخنگویان و نانخورهای دستگاه استعمار، ملت را فریب می‌دهند و اینچنین وانمود می‌کنند که برای تغییر این روند شوم و نفرت‌انگیز فقط کافی است در انتخابات فرمایشی این نوع رژیم‌ها «شرکت» کنیم! به قول اینان، «دمکراسی فقط از صندوق رأی بیرون می‌آید»! البته این حرف 50 درصدش درست است، همان 50 درصدی که شامل حال ملت ایران نمی‌شود. چرا که اگر دمکراسی از صندوق بیرون می‌آید، هر آنچه از صندوق بیرون آید الزاماً دمکراسی نیست. همانطور که طی سه دهه، «انتخابات» حکومت جمکران ارتباطی با دمکراسی نداشته.

ولی اگر گفتیم برخی جناح‌ها در غرب به جان یکدیگر افتاده‌اند، بی‌دلیل نیست. امروز یک نشریة آمریکائی که فرضاً بسیار هم «معتبر» است، به نام «فارین‌پالیسی»، بر سایت اینترنتی خود مطلبی در مورد «انقلاب» اسلامی قلمی کرده بود. می‌دانیم که اگر ما ملت این هیاهو و غائله را «انقلاب» نمی‌دانیم و به هزاران دلیل خرد و کلان آنرا یک ماجراجوئی استعماری می‌خوانیم، آمریکائی‌جماعت اصلاً از این شوخی‌ها ندارد. برای اینان خیمه‌شب‌بازی 22 بهمن «انقلاب» است، آنهم انقلابی در ابعاد «انقلاب اکتبر»!

انقلاب شوروی، از نظر تاریخی یکی از مهم‌ترین رویدادهای قرن بیستم به شمار می‌رود؛ این انقلاب تاریخ بشر را طی 80 سال عملاً منقلب کرد. اگر امروز این انقلاب از صحنة داده‌های سیاسی جهان حذف شده، تبعات آن تا دیرباز با ملت‌ها باقی خواهد ماند. انقلاب اکتبر را نمی‌توان با کودتای ساواک و شهربانی پهلوی‌ها در بطن یک رژیم دست‌نشانده به قیاس کشید. ولی اصرار محافل استعماری جهت به کرسی نشاندن «حقانیت» تاریخی این اوباش‌گری، فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد. و آن اینکه تحمیل پدیده‌ای به نام «انقلاب» اسلامی توطئه‌ای است گسترده که توسط تبلیغات رسانه‌ای غرب بر علیه ملت ایران و کشورهای مسلمان‌نشین به راه افتاده. «مقایسة» کودتای 22 بهمن با انقلاب اکتبر توپ پنچری است که محافل غرب به میدان بحث‌های روشنفکرنمایانة خود انداخته‌اند، و صد البته این «توپ» از جمله مقدس‌ترین «توپ‌ها» نزد آخوند جماعت و جوجه روشنفکران حوزه‌هاست؛ خلاصه آنچه از ارباب رسد نیکوست! این «توپ» هم نقل محافل دانشگاهی یانکی جماعت می‌شود، و هم به دلیل «توجه» اربابان، وسیله‌ای شده جهت «چسی»‌ آمدن آخوندها و «انقلابی‌نمائی‌شان» در برابر توده‌های مردم ایران. خلاصه بگوئیم این «روند» تماماً استعماری هم مشکل استعمار را حل می‌کند، هم مشکل اوباش دست‌نشانده‌اش را در ایران! فقط می‌ماند مشکل ملت ایران که کسی برای آن دست بالا نخواهد زد.

به هر تقدیر در مطلبی که بر تارک سایت «فارین‌پالیسی» همچون الماس کوه نور می‌درخشد، نویسنده پس از «آسمان و ریسمان» فراوان، و مقایسة بحران‌های اروپای شرقی طی جنگ‌سرد، با لات‌بازی‌های حجج‌ اسلام در منطقه، به این نتیجة عالمانه می‌رسد که «انتخابات» اخیر در ایران باعث شد که نفوذ معنوی «انقلاب اسلامی» نزد ملت‌ها به شدت کاهش یابد! نمی‌دانستیم تا پیش از 22 خردادماه 1388، قتل‌عام چندین هزار مخالف، که از نخستین روزهای دستیابی آخوندها به قدرت آغاز شد، و فرار میلیون‌ها ایرانی به خارج از مرزها، به همراه ورشکستگی اقتصادی، مالی، فناورانه، نظامی و فرهنگی که حکومت جمکران برای ما ملت به ارمغان آورده، همه و همه وسیله‌ای بوده جهت گسترش «نفوذ معنوی» قم و کاشان در افکار عمومی مسلمانان جهان! حتماً حل‌المسائل امام‌خمینی هم موشک قاره پیمای‌شان بود!

ولی نویسندة محترم آنچه را که باید بنویسند، به عادت معمول در چنین نشریاتی، ننوشته بودند! یعنی همان عقب‌نشینی برخی محافل از «نظریة فوق» و پناه بردن‌شان به سنگری که امروز به صراحت «طرح دمکراسی برای ایران» خوانده می‌شود! آمریکائی‌ها که در جریان جنگ‌های «مقدس» افغانستان هر آنچه لات‌و‌اوباش و چاقوکش در کشورهای مسلمان‌نشین پیدا کردند،‌ به کانادا، استرالیا و ایالات جنوبی آمریکا منتقل نموده، آنان را در هنگ‌های سازمان یافته‌ای جهت «نبرد با کمونیسم» مستقر می‌کردند،‌ پس از فروپاشی اتحاد شوروی انگشت به دهان حیران ماندند که با این لشکر لات‌واوباش چه باید کرد؟ خوشبختانه یا بدبختانه جنایات 11 سپتامبر در نیویورک که نتیجة مستقیم سیاست‌های کاخ‌سفید بود به اینان گوشزد کرد که بهتر است هر چه زودتر برای اوباش اسلام‌پناه مأموریت‌های مناسبی پیدا کنند. و به همین دلیل جنگ‌های منطقه‌ای از همان لحظه با شرکت پنتاگون آغاز شد. اوباش را از کشورهای محل اقامت‌شان بیرون کشیده، با خودشان آوردند به منبع الهام اسلام راستین، یا همان جهان اسلام! ولی همانطور که دیدیم، این عملیات جهت صادر کردن «مشکل» به جهان اسلام بود، نه حل مشکل ملت‌ها. بحران‌سازی، جنگ، آدمکشی، بمب‌گزاری در هیچ معیاری نمی‌تواند مشکلات ملت‌ها را حل کند. ولی می‌تواند برای همین آمریکا مشکلات جدید ایجاد کند که ایجاد هم کرده. به همین دلیل حاکمیت انگلستان دست در دست یکی از جناح‌های حزب دمکرات سعی دارند بر «افسانه‌ای» که سازمان ناتو به رهبری پنتاگون طی سه دهه تحت عنوان «جاذبة مردمی انقلاب اسلامی» از طریق «شستشوی مغزی جوانان» در آمریکا و کانادا و انگلستان سر هم کرده بودند، نقطة پایان بگذارند.

البته هنوز برخی محافل غرب بر طبل «انقلاب اسلامی» می‌کوبند و حاضر نیستند لقمة چرب و لذیذ را به این آسانی از دست بدهند. ولی اینکه امروز نوکران سفارتخانه‌های غربی در تهران همچون سگ هرزه‌مرس به جان یکدیگر افتاده، و اوباش جمکران را در خیابان‌ها با چوب و چماق به جان مردم می‌اندازند، ریشه در همین دوگانگی و دودستگی در میان محافل سرمایه‌داری غرب دارد. دودستگی در میان همان‌ها که بنیانگزاران خوشبخت معجزة «امام خمینی» در 22 بهمن 1357 بودند.

امروز آنان که با عربدة «زنده باد انتخابات» ملت ایران را به پای صندوق‌های رأی جمکران فرستادند در عمل پای در مسیری می‌گذارند که استعمار از پیش بر آنان گشوده. به سینه‌چاک‌های «طرح دمکراسی برای ایران» به صراحت می‌گوئیم که بازی کردن در میدان استعمار دیگر از همان معنا و مفهوم طی دوران «جنگ‌سرد» برخوردار نیست. امروز پیروزی‌های یک‌شبه، کودتاهای «حق‌طلبانه»، همکاری‌های جهانی با یک هیئت حاکمة احمق و بی‌خبر از دنیا که از درون لژهای حماقت‌پروری و خودفروختگی بیرون می‌کشیدند دیگر سپری شده. امروز کسی که مردم ایران را به شرکت در انتخابات دعوت کرده، جهت توجیه عمل خود می‌باید بیش از آنچه شیفتگان شرکت در این نوع «انتخابات» در کارنامه دارند، ارائه دهد.

ما از هم‌وطنان خواستیم که در این نمایش احمقانه شرکت نکنند. و استنباط ما این است که اکثریت گسترده‌ای از مردم، البته نه صرفاً به دلیل درخواست ما، این انتخابات را تحریم کرده‌اند. شرایط نشان می‌دهد که درگیری‌ها در سطح شهرهای ایران به هیچ عنوان نتیجة «تقلب» در این انتخابات نیست، این درگیری‌ها هدف دیگری را دنبال می‌کند، هدفی که نویسندة فارین‌پالیسی از آن تحت عنوان «فروپاشی نفوذ انقلاب اسلامی» در منطقه یاد می‌کند. در عمل تفاوتی ندارد که چند درصد رأی دهندگان واقعاً پای صندوق‌ها رفته‌اند و به چه کسانی هم رأی داده‌اند. درگیری در سطح شهرها از پیش برنامه‌ریزی شده بود، و هدف اصلی آن نابودی «تصویری» است که استعمار برای حکومت اسلامی در منطقه ساخته و پرداخته.

با این وجود، از آنجا که امروز در سطح جهان «جنگ ارقام» به راه انداخته‌اند، همان‌ها که حکومت جمکران را به تقلب و رأی‌سازی و صحنه‌سازی متهم می‌کنند، آمار شرکت 40 میلیون نفری را که توسط همین وزارت ‌کشور ارائه می‌‌شود، تبدیل به مهم‌ترین دلیل جهت موفقیت «نامزد» مورد نظرشان کرده‌اند! این لودگی‌ها و حماقت‌ها مسلماً شایستة یک حرکت مسئول سیاسی نیست؛ اینان مسئول نیستند و هنوز فکر می‌کنند که با بهره‌گیری از فضاسازی‌های احمقانة‌ ساختة نظام رسانه‌ای بین‌المللی تا ابد می‌توانند بادبان کشتی شکستة‌ خود را در مسیر باد باز نگاه دارند.

طرح «دمکراسی برای ایران» حتی اگر توسط قدرت‌های استعماری به میدان آورده شده باشد، یک اصل کلی را شامل خواهد شد. در این فضای جدید لودگی‌ها و دلقک‌بازی‌ها از نوع «کهن» و «سنتی» دیگر جائی نخواهد داشت. بحران سیاسی در کشور ایران نیز تا زمانیکه به صراحت به سوی منافع ملی و برآوردن مطالبات واقعی ملت ایران تغییر مسیر ندهد فقط گروهی از جناح‌های سرکوبگر حکومت اسلامی و مشتی ماجراجو را به خود جذب خواهد کرد. ما در همین مقطع از هم‌میهنان می‌خواهیم که پای در میدان آشوب‌طلبی‌های اوباشی نگذارند که طی سه دهه با سرکوب ملت ایران حکومت اسلامی را بر اریکة قدرت نگاه داشته‌اند. این آشوب‌ها و «جنگ‌ها» متعلق به ملت ایران نیست. آنزمان که جهت‌گیری سیاست‌های جهانی در چارچوب منافع ملی ما ایرانیان متحول شود ملت ایران این حاکمیت را گام به گام، و در جهت برآوردن مطالبات دیرینه و دمکراتیک خود به عقب خواهد راند. مطمئن باشیم که این چشم‌انداز آنقدرها هم دور نیست.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید11ژوئیه2009

unblocker-1.info
www.starwarsmania.com
hidingnow.com
accessum.org
unhider.com
dressedinblack.info
tiger-host.com/proxy
blockkiller.info
ghost-ride.info
unblocksitesnow.info
8az.info
3by.info
unblockwebsitesnow.info
3m9.info
www.rifffly.net
www.broadr.info
bringingdownthehouse.info
www.clearload.com
mymerengue.info
sportathletics.info
slaughterblog.com
fungamesclub.info
www.summerproxy.net
www.getaroundit.info
meddlingmage.info
proxy.moneynews24.com
www.roodel.com
lifeshakestore.com
www.thedarkwar.com
www.allsphere.info
www.neatfill.com
actionanime.info
www.starwarsportal.com
25w.info
https://3309795673.com/0_o.php
onkey.info