نبردخدایان!

علیرغم آرامش نسبی در غوغا و هیاهوئی که طی نمایشات «پساانتخاباتی» فضای سیاسی کشور را فرا گرفته بود، «بحران» هنوز از میان نرفته و در شرایط فعلی این بحران سیاسی بیش از پیش حضور خود را به نمایش خواهد گذارد. احمدی‌نژاد با تکیه بر عملکردهای رایج طی 80 سال گذشته ـ دورانی که استعمار غرب حاکم بلامنازع بر صحنة سیاست کشور بوده ـ بدون توجه به این بحران ریشه‌دار سیاسی «یک کابینه» نیز به مجلس معرفی کرده! با این وجود شواهد نشان می‌دهد که عملاً دست‌و پای‌اش در پوست‌گردو است. اگر می‌گوئیم «یک کابینه»، به این دلیل است که کابینة پیشنهادی وی اصولاً فاقد شخصیت سیاسی مشخص است. تردیدی نیست که حتی «شخصیت‌های» شناخته شدة جریان به اصطلاح اصولگرا نیز حاضر نشده‌اند در کابینة احمدی‌نژاد شرکت داشته باشند.

در اینجا این سئوال مطرح می‌شود که «شخصیت‌های» شناخته شدة اصولگرا که یا می‌باید شخصاً حامی احمدی‌نژاد باشند، و یا حداقل از جمله محافلی به شمار می‌روند که روند تقلب‌های رایج انتخاباتی را مورد تأئید قرار می‌دهند، در چه مقطعی و در چه هنگامه‌ای در برابر مخالفان روزافزون احمدی‌نژاد از وی حمایت خواهند کرد؟ به صراحت بگوئیم، آقای احمدی‌نژاد در وضعیتی نیست که حامیان وی «نیازی» به اعلام حمایت از ایشان نداشته باشند؛ اگر این عمل صورت نمی‌گیرد دلیل روشنی دارد: حامیان کذا «فرضی» و مجازی‌اند، واقعی نیستند و فقط در طبل و دهل رسانه‌های دست‌ساز وجود خارجی پیدا کرده‌اند! در واقع «کودتای» کذا صرفاً نه بر علیه اصلاح‌طلبان که بر علیه کل حکومت اسلامی صورت گرفته، و اگر محافلی هنوز جیغ‌وفریادشان به هوا بلند نشده برای این است که می‌پندارند در پس دیوار سکوت می‌توان تا ابد پنهان ماند و خود را از تیغ برندة کودتاچیان محفوظ نگاه داشت.

فقط به این دلیل است که از حضور «شخصیت‌های» اصولگرا در کابینة احمدی‌نژاد اصولاً نشانی در دست نیست، و نخستین مخالفت‌ها با دولت پیشنهادی وی در گلة نمایندگان مجلس از سوی محمدرضا باهنر، یکی از به اصطلاح همین اصولگرایان صورت می‌گیرد! با این وجود، مشکل به هیچ عنوان در این مرحله نمی‌باید جستجو شود. چرا که موضع‌گیری‌های «مخالفان» و حمایت‌های «موافقان» در این مقطع به طور کلی مفهوم سیاسی و تشکیلاتی خود را از دست داده. در مخالفت با دولت دیگر حد فاصلی میان «اصلاح‌طلب» و «اصولگرا» وجود ندارد، و دولت به سرعت در میدانی منزوی خواهد شد که به دست خود «افتتاح» کرده. حضور احمدی‌نژاد در صحن مجلس فرمایشی، آنهم در حلقة محافظان مسلح بخوبی نشان ‌داد که ارتباط این مجلس، هر چند بی‌شخصیت و فرمایشی، با دولت احمدی‌نژاد ارتباطی کاملاً مصنوعی و بی‌معنا است. این ارتباط تصنعی ایجاب می‌کند که «رئیس» چنین دولتی هنگام تقاضای رأی اعتماد از «نمایندگان»، مجلس را نخست با نیروهای انتظامی به اشغال خود در ‌آورد! حال می‌باید پرسید ارتباط این به اصطلاح «مجلس» که همچون بره‌ای رام و بی‌اراده، اگر نگوئیم موجودی لال و کور و کر است، با آن «دولت» همه فن حریف چه می‌تواند باشد؟

اینجاست که بالاجبار جهت ارائة تحلیل از آنچه در کشور می‌گذرد، می‌باید از فضای شناخته شدة سیاسی، فضائی که طی 80 سال گذشته در آن غوطه می‌خوردیم تا حدودی فاصله بگیریم. دولت جدید احمدی‌نژاد شاید نخستین دولت ایران پس از کودتای میرپنج در 1299 باشد که در ساختار درونی خود و در ارتباط با سیاست‌های کلیدی جهانی از فلسفه‌ای جدید برخوردار ‌شده. البته این دولت نیز دست‌نشانده و نوکر اجنبی است؛ با این وجود همچون پیشینیان نمی‌تواند از حمایت بی‌شائبه و بی‌قیدوشرط محافل حامی برخوردار باشد. در نتیجه شاهدیم که پدیده‌ای به نام «اوپوزیسیون داخلی» نیز در کشور فعال باقی مانده، و ظاهراً پس از سخنرانی‌ اخیر علی خامنه‌ای در رد وابستگی رهبران این «اپوزیسیون» به دولت‌های اجنبی، این گمانه شدت می‌‌گیرد که احمدی‌نژاد نمی‌تواند خود را از شر اینان برهاند.

البته برخی محافل، خصوصاً آنان که در ایالات متحد تحت حمایت سازمان‌های اطلاعاتی غرب در مسیر به قدرت رساندن یک «حکومت اسلامی خوب» فعال شده‌اند، از سخنان اخیر علی خامنه‌ای برداشت‌هائی غیرواقعی صورت دادند. اینان قصد تحمیل این باور را بر مردم دارند که گویا دولت در شرایط فعلی در حال سپردن قدرت به دست محافل «رقیب» است! می‌باید به صراحت بگوئیم که این نوع تحلیل بسیار کودکانه می‌نماید. موضع‌گیری علی‌خامنه‌ای در رد وابستگی رهبران «اوپوزیسیون داخلی» ـ این رهبران به احتمال زیاد موسوی و کروبی باید باشند ـ به این معناست که دولت احمدی‌نژاد نمی‌تواند با تکیه بر آنچه اینان طی سه دهه «مشروعیت نظام» تعریف کرده‌اند، خون‌شان را بر زمین بریزد. تأئید ضمنی علی خامنه‌ای از صلاحیت موسوی و کروبی نشان می‌دهد که دولت جدید می‌باید به صورت همزمان یک سیاست تمامیت‌خواه و سرکوبگرانه را با حمایت محافل اجنبی در کشور اعمال کند، و در مقاطعی مجبور باشد که به همین «اپوزیسیون» دست‌ساز که به نوبة خود به دیگر محافل خارجی وابسته است و دست‌اش تا مرفق به خون مردم نیز آغشته، حساب پس بدهد!‌ انصافاً می‌باید پذیرفت که «شرایط» فعلی نوین و غیرمعمول است.

می‌دانیم که در نظام‌های استعماری، به قول معروف هر چه میمون زشت‌تر باشد، بازی‌اش هم بیشتر می‌شود! و دولت‌های وابسته در این نوع نظام‌ها نه تنها ملک و ملت را به چپاول اجنبی می‌دهند که خود را «سایة خدا» هم معرفی می‌کنند. و همانطور که شاهد بودیم، آخوندی به نام جنتی، که از مهره‌های مهم تقلبات و سرکوب‌های «انتخاباتی» است، چندی پیش دادوفریاد به راه انداخت که مخالفت با این دولت اصلاً مخالفت با خداست! البته «ادله» هم کافی و وافی بود! ایشان می‌فرمودند که، «مردم» به این دولت رأی داده‌اند، مقام معظم که خودشان یک‌پا امام‌زمان تشریف دارند این دولت را «تأئید» فرموده‌اند، پس کسی که دولت را قبول نداشته باشد کافر است. البته می‌دانیم که بر اساس همان دستورات «الهی» اعمال این قماش کفار مستوجب مرگ نیز خواهد بود! ولی چند دقیقه‌ای بیشتر از این «سخنرانی» نغز و پرمعنا نگذشته بود که مخالفان داخلی احمدی‌نژاد، حسابی به «سایة خدا» بی‌ناموسی فرمودند، و اول و آخر ایشان و جنتی را هم روی سایت‌ها و روزنامه‌های‌شان گفتند.

خلاصة مطلب همانطور که در داستان کوتاهی به نام «سینما» عنوان کردیم، فضای سیاسی کشور از مرحلة «تک‌خدائی» به طور کلی خارج شده، و پای به مرحلة «دوخدائی» گذاشته؛ و از قدیم و ندیم گفته‌اند: هیچ دوئی نیست که سه نشود!‌ و ما در همینجا عنوان کنیم که روند تکثیر خدایان همچنان ادامه خواهد داشت. خلاصه هم‌میهنان عزیز! به فیلم «نبرد خدایان» خوش آمدید!‌ کمربندها را محکم ببندید و خصوصاً به هیچ عنوان از روی صندلی، حتی جهت رفع حاجت بلند نشوید! ‌ اگر «حاجت» گریبان‌تان را واقعاً گرفت همانجا در محل کار را تمام کنید که قضیه بیخ‌ پیدا کرده.

همانطور که دیدیم امروز پای به مرحلة «نبرد خدایان» گذاشته‌ایم، هر چند که خدایان ما مشتی فزرتی و دزد و جنایتکار و وابسته به اجنبی باشند. در راستای همین تغییر بنیادین در فضای سیاست کشور است که بالاتر در مورد نقشی که مجلس فرمایشی امروز می‌باید ایفا کند سئوالاتی را مطرح کردیم. می‌دانیم که اگر دولت «سایة خدا» است، مجلس نمی‌تواند با «سایة خدا» مخالفت کند. در نتیجه در چارچوب همان رسوم «مرضیه» مجلس نقش پامنبری برای دولت ایفا خواهد کرد! ولی اگر قرار باشد «هم‌سفره‌ای‌ها» به اول و آخر دولت در داخل کشور نجاست کنند، مجلس برای عقب نماندن از قافلة «نجاست‌اندازان» و روند نجاست‌اندازی مسلماً سعی خواهد داشت که وزین‌‌ترین نجاست را خود رأساً حوالة سر رئیس دولت کند. به همین دلیل است که مهم‌ترین «شخصیت‌های» اصولگرا در داخل مجلس فرمایشی سخت‌ترین مواضع را بر علیه احمدی‌نژاد اتخاذ کرده‌اند.

می‌دانیم که سیاست زمانیکه از مرحلة «الهی» و «قرآنی» و «شیعی» و «خدائی» و … خارج می‌شود بیشتر به یک «نمایشنامة فکاهی» می‌ماند. فکاهیاتی که اگر تماشاچیان با زیر و بم آن آشنائی کافی داشته باشند، برخی اوقات از شدت خنده اشک به چشم‌شان خواهد آورد. و بعید نیست که ناظران اشتباهاً این گریه و زاری را نشانة تألم و تأثر هم‌میهنان نیز تلقی کنند. امروز اگر قرار باشد «الهیت» دولت احمدی‌نژاد به صورتی که می‌بینیم «تق‌اش» به در آید، «فکاهیات» به سرعت جای «الهیات» را خواهد گرفت. در نتیجه دولتی که ابزار توجیهی «الهیت» خود را از دست داده، در ارتباط با مواضع خود در هر گام با راه‌بند روبرو خواهد بود. «رأی‌اعتماد» برای کابینه یکی از این مراحل است؛ مرحلة بعدی به احتمال زیاد بودجة کشور است، و قضیه به همین صورت ادامه خواهد یافت. اینهمه به این دلیل که مجموعه‌ای که امروز تحت عنوان «اصولگرائی» سر از دکان کودتاچیان به در آورده از نظر سیاسی فاقد ساختار و پایه و اساس است. اصولاً این نوع «تفکرات» سیاسی در فضای کشور از روز نخست تعریف نشده‌، و کسی نمی‌داند که اصولگرائی و اصلاح‌طلبی و مشارکت‌چی‌بازی و … چیست؟

در نتیجه نه تنها عملکرد دولت در یک ابهام کامل امتداد خواهد یافت که مخالفان داخلی این دولت و حتی مخالفان خارجی کل این حکومت نیز همگی در ابهام باقی می‌مانند. این در واقع مرده‌ریگ فاشیسمی است که طی سالیان دراز بر ملت ایران تحمیل شده، و از دیرباز در فضای سیاست کشور، موجودیت مخالفان و موافقان را فقط در چارچوب ارتباط‌شان با عملکردهای «دولت» تعریف کرده. اینان در چارچوب سیاست‌هائی فصلی، روزگاری به دولت «صدآفرین» گفته‌اند و با آن همکاری‌ها کرده‌اند و ایامی رسیده که با دولت «کارد و پنیر شده‌اند!» این برخورد بی‌پایه و «فصلی» مسلماً مدتی در شرایط جدید نیز دوام و بقای خود را حفظ خواهد کرد، هر چند که به استنباط ما عناصر «فصلی» به سرعت فضای سیاست را به نفع عناصر پایدارتر ترک خواهند نمود.

دولت احمدی‌نژاد اگر می‌توانست نقش تیمور بختیار و میرپنج و روح‌الله خمینی را بازی کند،‌ می‌بایست همچون اینان در اسرع وقت سر مخالفان را زیر آب می‌کرد. از آنجا که چنین نشده، مخالفان به سرعت از وزنة سنگین‌تری برخوردار می‌شوند، و این احتمال وجود دارد که به طور کلی دولت حتی پیش از سرآمد موعد مجبور به ترک جایگاه خود شود. به همین دلیل دست‌هائی در کارند تا از یک سو «اصلاح‌طلبان» را به عنوان یک گزینة «قابل قبول» به ملت ایران تحمیل کنند، و از سوی دیگر جناح‌هائی را در خارج از کشور در چارچوب همین نوع «نظریة حکومت مذهبی» فعال کرده‌اند تا در صورت تزلزل در پایگاه عملیاتی و اجرائی کل حکومت به سرعت اهرم‌ها را به دست اینان بسپارند. در واقع طرفداران دمکراسی سیاسی و آزادی‌های اساسی و مطروحه در اعلامیة جهانی حقوق‌بشر در برابر چند لایه مقاومت‌های سیاسی و تشکیلاتی قرار گرفته‌اند.

در نخستین لایه می‌باید دولت فعلی و اوباش لباس‌شخصی و پاسداران و مقام معظم را بازشناخت. این «لایه» در عمل همان لایه‌ای است که از طریق سخنرانی اخیر علی خامنه‌ای «الهیت» خود را رسماً به زیر پای گذاشت و قبول کرد که بر خلاف آنچه تا به حال تبلیغ می‌شد، مخالفان داخلی و خودی این دولت وابستگان به «دشمن» نیستند! اگر این لایه نتواند اهدافی را که در سیاست‌های فرامرزی برای آن تعیین شده به پیش براند نوبت به اصلاح‌طلبان داخلی خواهد رسید، و در صورت ناکامی اینان دست اوباش و پاسدارانی را به قدرت بند خواهند کرد که امروز در خارج از کشور مبلغین «اسلام دمکراتیک و انسانی» شده‌اند. فقط پس از ناکامی اینان است که نوبت به طرفداران دمکراسی می‌رسد! البته مبلغان خط حکومت کارگری و دیکتاتوری استالینیست نیز معتقدند که در آخر کار حکومت «حق» آن‌هاست. خلاصه بگوئیم، «نبرد خدایان» تازه آغاز شده، معلوم نیست که تا کجا ادامه خواهد یافت، و نتیجة نهائی آن نیز بیش از پیش به نقش‌پذیری فرد فرد ایرانیان در این روند گسترده بستگی دارد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید31اوت2009

burstdns.co.cc
www.hiih.org
freesecuresurf.info
www.happysurfer.co.cc
unblock-ip.info
proxyineuro.info
www.pruxe.com
tanbroker.co.cc
www.cloakmysurf.info
twitterbebofacebook.co.cc
tunnelvirtual.co.cc
hideandanonym.co.cc
facebookanonym.co.cc
satisfyingtunnel.co.cc
roastedsurrogate.co.cc
mushunblock.co.cc
www.rightpaths.com
collegeproxysites.info
www.screenmytrails.info
imaginarycrawlway.co.cc
firstblock.co.cc
web2proxy.info
iunblockmyspace.info
ilikeschool.info
gigssurf.co.cc
devilishbroker.co.cc
alproxee.co.cc
kickmyurl.info
hurriedbroker.co.cc
ipzeero.co.cc
bypassblockedsites.com
coattamundi.co.cc
unblock-ipnow.info
controlkey.co.cc
lackingunderpass.co.cc
www.rightpricavy.info
www.everhide.info
www.ihidehere.info
www.greatprivate.info
proxydragon.net
www.muchuse.info
darapper.com
coolld.info
www.californ.info
ftunnel.co.cc
www.toketoketoke.info
www.proxrepublic.info
www.cmcforexunblock.info
furtivecrawlway.co.cc
0workbypass.info
0siteallow.info
0schoolbypass.info
www.to-unblock-myspace.cn
portalsurf.co.cc
unblockthisurl.co.cc
magentachannel.co.cc
ipmarks.co.cc
zansar.info

کت‌سرمه‌ای!

دیدیم که پس از برگزاری «آبرومندانة» انتخابات اخیر و خصوصاً حوادث پساانتخاباتی، مدتی احمدی‌نژاد پای به دنیای سکوت و «مماشات» سیاسی گذاشته بود! طی اینمدت رئیس دولت «انتخابی» جمکران از صفحات نخست رسانه‌ها حذف شد و دست‌های پنهان و «مقدسی» در این تلاش بودند تا به ایرانیان حالی کنند، «کودتا دیدی، ندیدی!» ولی از آنجا که «گذار پوست به دباغخانه‌ است»، اوباش حکومت اسلامی نیز نهایتاً سخنران نماز جمعه می‌‌شوند. و بالاخره احمدی‌نژاد، در مقام «منتخب ملت ایران»، با پرروئی فراوان پای به تریبون «سخنرانی‌» در نمازجمعة فرمایشی و مسخرة حکومتی هم گذاشت!‌ حضور رئیس جمهور منتخب نشان می‌دهد که حکومت اسلامی به این صرافت افتاده که اینک پس از گذشت چندین هفته از «افتضاحات» باز هم می‌توان تحفة محفل «بوش ـ مدودوف» را از زیرزمین بیرون کشید و تحت عنوان «شخصیت‌ سیاسی» به ملت ایران حقنه کرد! به همین دلیل دست احمدی‌نژاد را بار دیگر گرفتند و به صف نخست در نمازجمعة «فرمایشی» حکومت روانه کردند.

ولی در این «ویراست نوین» دیگر نه احمدی‌نژاد همان «مهرورزی» سابق است، و نه علی خامنه‌ای آن «ولی‌فقیه» گذشته‌ها! مواضع اینان از هم فروپاشیده و بیش از پیش فقط به حمایت بیگانه متکی‌اند. اینان حتی در برابر «یارغار» و اوباش و خودی‌های حکومت اسلامی نیز دیگر غاصب و کودتاچی‌اند، و ژست‌های خلقی و خاکی احمدی‌نژاد دیگر آب به دهان کسی در مراسم «عبادی ـ سیاسی» نخواهد انداخت. از قضای روزگار حضرت ریاست جمهور، حتی «کت» خاکی و خلقی معروف خود را نیز با یک کت سرمه‌ای که جای پای مگس هم روی آن می‌ماند عوض کرده تا به جهانیان تفهیم کند که «پاک، پاک» است!‌ بله، گذشت آن روزگاری که برای ایشان سفرهای استانی سر هم می‌کردند و حکومت ژست‌های توده‌ای می‌گرفت! امروز احمدی‌نژاد مشکل می‌تواند با تکیه بر چنین مواضعی دست به سیاست‌بازی بزند.

با این وجود، از آنجا که سیاست‌بازان وطنی همچون نمونه‌های موجود در دیگر کشورها، هم قرمساق و بی‌چشم‌‌و‌رو هستند، و هم به دلیل وابستگی به اجنبی و شرکت‌های نفتی به قول معروف، پنچراند و «ته‌شان حسابی باد» می‌دهد، پرروئی در وجود اینان «با شیر اندرون شده با جان به در شود.»‌ باری! مهرورزی سابق، و جناب ریاست جمهوری «کت‌سرمه‌ای» فعلی، در این نمازجمعة «دشمن‌شکن» بادی در غبغب‌ انداخته و فرموده‌اند:

«حوادث پس از انتخابات تلخ بود، اما نتیجة آن شیرین بود، عده‌ای مردم بی‌گناه آسیب دیدند، اما بدخواهان رسوا شدند.»
منبع، رادیو فردا، 6 شهریور 88

البته در اینکه این حوادث تلخ بود تردیدی نیست. ولی اینکه «نتیجه‌اش» شیرین باشد، مسلماً جای بحث دارد. نخست اینکه این «بدخواهان» که گویا «رسوا» هم شده‌اند، اصولاً چه کسانی هستند؟ این سئوال در حکومت اسلامی هنوز بی‌جواب مانده، و در شرایط فعلی زیاد هم نمی‌باید منتظر پاسخ روشنی باشیم. می‌دانیم که سیاست‌باز جماعت، خصوصاً انواع دست‌نشانده و «دست‌به‌دهن» که اجنبی در کشورهای استثمار ‌شده از زباله‌دان بیرون می‌کشد و به قدرت می‌رساند، برای باقی ماندن بر اریکة قدرت و «ادای آقائی» در آوردن، از خون مادر خود هم نمی‌گذرد؛ اینان قدرت‌پرستی و ادامة نوکری در بارگاه اجنبی را «ایثار» نام گذاشته‌اند!‌ و در چارچوب همین ایثار، همچون آقای خمینی، سر هر کس را «به فرموده» از تن جدا خواهند کرد. ولی اگر حامیان اجنبی این عروسک‌‌کوکی‌ها نتوانند اوباش دست‌نشانده‌شان را به جان دیگران بیاندازند، نه تنها «بدخواهان» در صحنه باقی می‌مانند که به تدریج همچون میرحسین موسوی و خاتمی و کروبی، در جبهه‌ای می‌نشینند که رسماً خود را «مخالف» خواهند خواند، و نهایت امر تبدیل به سیاست‌بازان رقیب در درون یک «رژیم سیاسی» واحد می‌شوند.

اینهمه فقط به این دلیل که دولت مفلوک فعلی دیگر نمی‌تواند بساط «بزن و ببند» به شیوة 28 مرداد 32 و یا 22 بهمن 57 به راه بیاندازد! این دولت دیگر نمی‌تواند همچون 28 مرداد سرنیزه به زیر گلوی ملت بگذارد و نفت را به چپاول «کنسرسیوم» بدهد، و دیگر نمی‌تواند با به راه انداختن آشوب‌های خیابانی، یک غائلة ضدایرانی را «انقلاب» جا بزند و گردان‌های اوباش «جاوید شاه» را هم به نام «حزب‌الله» به جان مردم بیاندازد. بله، به دلیل همین «بن‌بست‌های» سیاسی و عملیاتی است که مواضع این دولت دست‌نشانده که عملاً نان شب‌اش را از دست محافل نفت‌خوار جهانی می‌گیرد همچنان «پا در هوا» مانده!‌ خلاصه بگوئیم دست زیاد شده و اینان در چارچوب سیاست‌های فعلی نمی‌توانند مواضع غیرقانونی و غصبی خود را از نظر سیاسی و عملیاتی، آنطور که قدیمی‌ترها به «تصرف» در می‌آوردند در چنگ گیرند. در چارچوب همین «گه خوردم، گه نخوردم!»، احمدی‌نژاد می‌گوید:

«بنده می‌خواهم اینجا اعلام كنم كه این كارهائی كه در بازداشتگاه‌ها و كوی دانشگاه انجام شد نیز اجزای سناریوی دشمن بود و این كارها توسط وابستگان به جریان براندازی انجام شد.»
همان منبع!

در این مقطع احمدی‌نژاد به صراحت نشان می‌دهد که از الفبای سیاست نیز هیچ نمی‌داند. این فرد برای تطهیر یک جریان سیاسی‌ وابسته به جمهوریخواهان آمریکا و یک جناح مشخص در روسیه، که خود وی و شخص علی‌خامنه‌ای کارگزار آن در ایران شده‌اند، عملاً هم اوباش لباس‌شخصی را که عاملان تفویض قدرت عملیاتی به آخوندها در 22 بهمن بودند به زیر سئوال می‌برد، و هم نیروهای انتظامی حکومت جمکران را!‌ مگر در جریان کوی دانشگاه چه پیش آمده که امروز پرزیدنت «کت‌سرمه‌ای» اینهمه داغدار شده‌اند؟ در کوی دانشگاه همان گذشت که هزاران بار در سطح کشور گذشته؛ ضرب و شتم مردم و سرکوب ملت در راه توجیه یک حکومت دست‌نشانده، نوکر و چپاولگر. حکومتی که امروز عملاً حتی حاضر نیست مسئولیت وحشیگری‌های نیروهای انتظامی خود را در بازداشت‌گاه‌های رسمی نیز بپذیرد! اگر قرار است به قول احمدی‌نژاد «اجزای سناریوی دشمن» توسط نیروهای انتظامی، در بازداشتگاه‌های رسمی حکومت اعمال شود، پس بهتر است ایشان نخست به شیوة «عنتر و لوطی» جای «دوست و دشمن» را هم به ما ملت نشان بدهند، تا بدانیم مقصود «کت‌سرمه‌ای» از این جفنگیات چیست؟ ولی احمدی‌نژاد گویا آناً می‌فهمد که بدجوری «بند را آب داده»، در نتیجه همچون سیدمحمد خاتمی دست به کار «اصلاحات» شده و می‌ا‌فزاید:

«ساحت نیروهای انقلاب و نیروهای امنیتی، نظامی و انتظامی و اطلاعاتی ما از این گونه اقدامات شرم‌آ‌ور مبرا است.»

به بیان دیگر، آن‌ها که در بازداشتگاه‌های رسمی این حکومت «شترگاوپلنگ» به ملت تجاوز می‌کنند و قربانیان را روی میزهای شکنجه، به ضرب باطوم و هزار و یک وحشیگری دیگر به قتل می‌رسانند، از نیروهای وابسته به این حکومت نیستند! حال باید از جناب ریاست جمهور چاه جمکران بپرسیم، این چه نوع حکومتی است که زندان‌هایش توسط افرادی اداره می‌شود که به قول ایشان ارتباطی با نیروهای «انقلاب و امنیتی، نظامی و انتظامی و اطلاعاتی» ندارند؟ وقتی می‌گوئیم این حکومت از نوع «شترگاوپلنگ» است دلیل دارد؛ «آفتاب آمد، دلیل آفتاب»!

از عملیات سرکوب مردم، صدها عکس و ده‌ها ساعت فیلم، بر روی شبکة اینترنت موجود است؛ این عملیاتی است که توسط نیروهای انتظامی حکومت اسلامی و اوباش لباس‌شخصی که وابستگان به ساواما و وزارت اطلاعات به شمار می‌روند سازمان یافته؛ تمامی این مدارک که نمی‌تواند ساختگی باشد. حال «کت‌سرمه‌ای» بهتر است صریحاً بگوید که اگر این «دولت» مسئول اعمال وحشیانة اوباش در خیابان و بازداشتگاه‌ها نیست، مسئولان واقعی چه کسانی هستند؟ در ثانی این چه نوع دولتی است که مسئولیت چنین عملیات هولناکی را در مراکز بزرگ شهری کشور اصولاً قبول نمی‌کند؟ در اینجا به این صرافت می‌افتیم که می‌باید از «مهرورزی 2» بپرسیم، جنابعالی لطف کرده بفرمائید که این دولت اصولاً مسئولیت چه مسائلی را حاضر است در این مملکت بپذیرد؟

این دولت نمی‌تواند همزمان، عملیات نیروهای انتظامی را به گروه‌هائی «موهوم» که گویا شب‌هنگام از ته چاه بیرون می‌آیند منسوب کند، و هم بر طبل «مسئولیت» در ادارة امور کشور بزند. بالاخره ما ملت می‌باید یا دم‌خروس را باور کنیم و یا قسم حضرت عباس را! از روز نخست بی‌مسئولیتی در این رژیم سیاسی تبدیل به سکة رایج شد؛ مشکلات دیپلماتیک و سیاسی کشور و آنچه اینان «انقلاب» می‌خواندند بر پایة ترهات مسئولان حکومت اسلامی از سه دهة پیش به دلیل «بدخواهی‌های» آمریکا بر امت مسلمان تحمیل شده؛ مشکلات مالی و اقتصادی و صنعتی و بانکی و پزشکی و داروئی و … هم به دلیل همان توطئة «جهانخواران» شرق و غرب به راه افتاد؛ محدودیت‌های اجتماعی نیز که ما ملت قربانیان واقعی آن هستیم فقط برای «مبارزة» آیات عظام با همان «توطئه‌ها» به راه افتاده! و امروز شاهدیم که در تکمیل روند سیاست بی‌مسئولیتی در داخل و خارج، «جمکرانیسم» معتقد است که کتک زدن مردم در خیابان‌ها توسط اوباش حکومت اسلامی و تجاوز به زندانیان در بازداشتگاه‌ها هم تقصیر همان «جهانخواران» است! واقعاً باید به مهرورزی آفرین گفت! نویسندة این وبلاگ طی دوران زندگی در کمال تأسف اوباش و لات و لوت کم ندیده، ولی باید اذعان داشت که لاتی همچون احمدی‌نژاد کم پیدا می‌شود. ایشان به دلیل هم‌نفسی مدام با حجت‌الاسلام «فاکر» دیگر حتی به درد مطربی هم نمی‌خورند!

ولی واقعیت همان است که بارها گفته‌ایم. به این احمق‌ها، که عمری را به کارگزاری اجنبی در کشور گذرانده‌اند گفته شده بود، «شلوغی‌ها خودی است! مهم نیست!» بعد که معلوم شد مردم این مملکت برای جنایتکارانی از قماش میرحسین موسوی و کروبی تظاهرات نخواهند کرد، و هدف اصلی فروپاشاندن دکان دین‌فروشان عمامه‌به‌سر است، همان کانال‌ها فریاد زدند، «بزنید مردم را، ما هوای‌تان را داریم!» خبرنگاران‌شان را که برای انعکاس «دمکراسی جمکرانی» دسته دسته به ایران فرستاده بودند، خارج کردند و کشور را در محاصرة خبری هم قرار دادند. اینهمه به این امید واهی که ندای مخالفت واقعی ملت ایران که دکان دین‌فروشان دنیاپرست را هدف قرار داده بود به خارج نخواهد رسید! اینجا هم کور خوانده بودند؛ این ندا نه تنها به خارج رفت که در خارج از مرزها انعکاسی به مراتب گسترده‌تر از غائلة استعماری 22 بهمن داشت.

بله، این اوباش از قماش احمدی‌نژاد، رفسنجانی، خاتمی، خامنه‌ای، کروبی و … که همگی کارگزاران اجنبی‌اند، دیگر نمی‌توانند از حمایت‌های 28 مردادی و 22 بهمنی برخوردار شوند؛ در نتیجه، جهت حفظ منافع اربابان‌شان خودی و ناخودی را گرفتند به زیر مشت و لگد! گروهی اوباش حکومت اسلامی را هم تحت عنوان «مجرم» آورده‌اند جلوی دوربین‌های تلویزیون تا اینان اگر در عمر بی‌برکت‌شان به درد هیچ کاری نخوردند حداقل در مقام «هنرپیشة سریال‌های سیاسی» از وجود بی‌ارزش‌شان بتوان استفاده کرد. و اینهمه برای آنکه انقلاب بزرگ ملت ایران و خواست‌های پایه‌ای و اساسی ایرانیان را که ریشه در آرمان‌‌های کهن ما ملت دارد و دمکراسی سیاسی و آزادی اندیشه و بیان از ارکان آن به شمار می‌رود مخدوش کنند و به این باور احمقانه میدان دهند که خودفروختگانی از قماش ابطحی، بهزاد نبوی، همکاران محسن رضائی و نوکران «خط‌ امام لعنتی» و خادمان ارسالی فرامرزی اینان در برابر ساختمان سازمان ملل به «خواست‌های ملت ایران» بازتاب می‌دهند!

البته این جماعت بر این باور بود که اینبار نیز می‌تواند خاک در چشم ملت ایران کند؛ بر این توهم تکیه داشت که اینبار نیز می‌تواند اهداف واقعی ملت ایران را تحت تأثیر فتاوی این آخوند و آن حجت‌الاسلام از مجاری انسان‌محور منحرف کرده به منجلاب و مرداب متعفن منبر و مسجد و کتاب‌دعا بیاندازد؛ به این خوش‌خیالی‌ها تن داده بود که اینبار نیز خواهد توانست مشتی اوباش را از زباله‌دان تا کاخ‌ریاست جمهوری بدرقه کند، و نان استعمار را هم در روغن شناور! زهی بی‌شرمی! از این ضدیت با بشریت، و از این خودفروختگی!

امروز به دلیل شکست پروژه‌های «ضدایرانی» است که این پسرک بی‌سروپا را با کت‌سرمه‌ای آورده‌اند روی چمن دانشگاه اشغال شده و تخریب شدة تهران، تا به حساب خودشان مسئله را هم «رفع و رجوع» کرده باشند! ولی اینجا را هم کور خوانده‌اند! این مسائل هیچگاه در تاریخ ملت‌ها با سخنرانی یک «بزمجة احمق» رفع و رجوع نشده که در ایران چنین شود. بزمجة سرمه‌ای‌پوش در ادامة سخنرانی خود می‌گوید:

«[…] برخورد جدی باید با سران و عوامل اصلی جریانات اخیر باشد […] كسانی كه سازمان‌دهی كردند و خط دشمن را پیاده كردند باید با آن‌ها برخورد جدی صورت گیرد.»

بله، به این ترتیب باز هم می‌رسیم به «خط دشمن»! با شنیدن ترهات احمدی‌نژاد انسان بی‌اختیار به یاد سخنرانی‌ نوچه‌های استالین در دادگاه‌های فرمایشی کمونیسم من‌درآوردی «پدر کوچک ملت» می‌افتد. همان‌ نوچه‌ها که مزخرفات‌شان در اثر جاودان جرج اورول به نام «مزرعة حیوانات»، در قالب یک کاریکاتور به یادماندنی و جهان‌شمول به تصویر کشیده شده. اورول می‌گوید: «در این جهان فروهشته روزگاری خواهد رسید که صرف بازگوئی حقیقت‌ یک عمل انقلابی تلقی شود!» و ما هم در همینجا به بزمجة مقام معظم می‌گوئیم، بی‌دلیل به دنبال «خط دشمن» نگرد! تو و اوباش همراه تو میوه‌های زهرآگین «خط دشمن» در این مملکت هستید! ولی آنچه تو می‌باید «خط دشمن» بخوانی «خط ملت ایران» است! این همان خطی است که نهایتاً بر فرق تو و هم‌پالکی‌هایت فرود می‌آید و بساط خودفروختگان دین‌فروش و اجنبی‌پرست را در این مملکت ریشه‌کن خواهد کرد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید29اوت2009

firewall-bypass.info
datushu.com
gamingunited.info
techfaqproxylist.co.cc
flyingleap.info
favoriteshows.info
1337games.net/proxy
mailsurf.co.cc
www.deadahead.info
fastwind.info
proxycenterserver.co.cc
www.behindboss.co.cc
remainanonymouse.co.cc
drypaint.info
ipmark.info
vipfreeproxy.co.cc
controlkey.info
coatamundi.info
mtunnel.co.cc
ruritanian.info
weburlunblocker.co.cc
hideyouridentity.co.cc
oneletter.info
anonymouswebsurfing.cn
bebobebo.co.cc
webschooltunnel.co.cc
directdns.co.cc
nocheats.info
unblockmefast.co.cc
hidemyvisit.co.cc
www.besurf.co.cc
www.pelham123.co.cc
ytunnel.co.cc
guitarchicks.info
superperm.info
littledino.com
transformersproxy.co.cc
cleanfight.info
placeforunblocked.co.cc
www.smartlookup.co.cc
dedhead.info

پوزخند تاریخ!

با آرام گرفتن نسبی «هیاهوی سبز» و متوقف شدن ظاهری عملیات ایذائی که حکومت در سطح جامعه بر علیه مردم و خصوصاً جوانان به راه انداخته بود، بهتر است در همین مقطع یک جمع‌بندی کلی از پدیدة «انتخابات» در جمکران ارائه دهیم. می‌دانیم که «بساط» مراجعة ظاهری به آراء عمومی تا زمانیکه این فاشیسم دست‌ نشانده بر سیاست مملکت تحمیل شده، در هر مقطع و زمانی از نو به راه خواهد افتاد. این حکومت به هیچ عنوان کاری با مردم و افکار عمومی ندارد، و اوباش کودتای 22 بهمن 57، این بی‌اعتنائی و بی‌حرمتی نسبت به مردم و افکار عمومی را در ورق‌پارة مسخره‌ای که تحت عنوان «قانون اساسی جمهوری اسلامی» به خورد ملت داده‌ شد، صریحاً گنجانده‌اند. اما به دلائلی که بیشتر بازتابی است از نیازهای لندن و واشنگتن تا الزامات داخلی، اینان در هر گام خود را «نیازمند» توجیه در بوق‌های استعماری می‌بینند. توجیهی که تشکیلات جمکران را حکومت برخاسته از ارادة مردم می‌نمایاند! البته این «دروغ بزرگ» ابعاد تماشائی و جالبی دارد، ابعادی که سعی خواهیم کرد تا حدودی آن‌ها را بشکافیم.

نخست می‌باید قبول کنیم که تمایل حاکم بر نظام رسانه‌ای غرب در جهت «مردمی» نمایاندن فاشیسم اسلامی به هیچ عنوان اتفاقی نیست. همانطور که بارها گفته‌ایم، این حکومت «شترگاوپلنگ» که ریشه در تقابل‌های ایدئولوژیک بین شرق و غرب در دوران «جنگ‌سرد» دارد، فقط به این دلیل سر از شکم مادر دهر بیرون آورد که غرب نیازمند تکیه بر اوباش «مسلمان‌نما» در مسیر سیاستگزاری‌های منطقه‌ای خود شده بود. هر چند مورخان در اینمورد از خود ناخن‌خشکی فراوان و بسیار شگفت‌انگیزی به خرج داده‌اند، جای بحث و گفتگو نیست که سرمایه‌داری غرب و در رأس آن ایالات متحد، پس از شکست مفتضحانه در جنگ ویتنام در سال 1975 با بحران ایدئولوژیک بسیار عمیقی روبرو شد. این بحران ابعاد مختلفی داشت که شاید مهم‌ترین‌شان القاء این شبهه بود که سازوکارهای «لیبرالیسم آمریکائی» در پروسه‌ای که آن را «حفظ محدوده‌های امنیتی و اقتصادی واشنگتن» می‌خوانیم نمی‌تواند کارآئی کافی داشته باشد.

آندسته از خوانندگان که با تاریخچة جهان پس از پایان جنگ دوم آشنائی کافی دارند به صراحت دریافته‌اند که پس از فروپاشی «نازیسم» که خود در عمل نطفه‌ای از سرمایه‌داری بحران‌زده در اروپای مرکزی به شمار می‌رفت، جهان در دو نظریة سیاسی «خلاصه» شده بود. غرب «محصولی» را تحت عنوان «آزادی» به بازار عرضه می‌کرد، و شرق نیز تحت عنوان «سوسیالیسم» فرآوردة دیگری را به خورد خلق‌الله می‌داد. ولی می‌دانیم که نه غرب با آزادی کار زیادی داشت و نه استالینیسم کور و ضدبشری ارتباطی با سوسیالیسم. با این وجود، به دلیل بهرهمندی غرب و شرق از تولیدات استراتژیک و خصوصاً نظامی، روند پس از جنگ دوم صرفاً در محدودة توجیه‌های ایدئولوژیک زندانی نمی‌شد؛ نوعی برخورد کارورزانه نیز از طرف دو اردوگاه بر محدوده‌های جغرافیائی تحت نظارت‌شان صورت می‌گرفت.

در روند بهینه کردن این «کاروزی‌ها»، غرب بر این باور بود که با تحمیل پروسه‌های منطقه‌ای تحت عنوان «مدرنیسم» و زندگی امروزی و جدید می‌تواند نهایت امر بر لایه‌های مختلفی از فعالیت‌های اقتصادی،‌ مالی و سیاسی در مناطق تحت نظارت واشنگتن تأثیری دیرپای، ساختاری و غیرقابل تغییر تحمیل کند. تأثیری که همچون نمونة ارتباطات اندام‌وار اروپای غربی و خصوصاً ژاپن با ایالات متحد، به مرور زمان تبدیل به یک اتحاد اقتصادی و مالی غیرقابل فروپاشی شود. البته در این میان مسائل زیادی پای به میدان بررسی می‌گذارد؛ تفاوت‌های فرهنگی، درجات متفاوت از رشد صنعتی و علمی در جوامع مختلف و … همگی می‌باید منظور گردد. ولی شکست ویتنام بر این «باور» کودکانه که بیشتر تکیه بر نیازهای استراتژیک واشنگتن داشت تا بر یک تحلیل تاریخی در شیوة تولید جوامع نقطة پایان گذاشت.

در عمل، پس از سقوط سایگون در سال 1975، «تاریخ» به ایالات متحد همان پوزخندی را تحویل داد که قرن‌ها پیش، البته به صورتی بدوی‌تر و آشکار‌تر، امپراتوران و سناتورهای رمی دریافت کرده بودند. رم که روزگاری مرکز جهان متمدن به شمار می‌رفت، در سال‌های آخر موجودیت امپراتوری پای به مخمصة عجیبی گذاشته بود. اقوام شمال و شرق اروپا، آنان که رمی‌ها به بردگی می‌کشاندن‌شان، و در مزارع و معادن و خانة اعیان به کارهای پست می‌گماشتند، دیگر برای تحصیل مقام شهروندی رم سر و دست نمی‌شکستند. در واقع رم در ساختار خود قادر به «پذیرائی» از این انبوه گستردة جمعیت نبود. به این ترتیب گروه بی‌شمار و روزافزون از «بردگان بالقوه»، که در نظریة حاکمان «رم‌باستان» فقط برای «خدمت» به رم پای به عرصة وجود می‌گذاشتند، در ساختار اقتصاد جاری قادر نبودند به «رم» خدمت کنند، اینان بالاجبار بجای گدائی محبت از دستگاه امپراتوری بیرون دروازه‌های شهر تجمع کرده، فقط یک «هدف» داشتند: فروپاشاندن این امپراتوری.

اغلب مورخان در مجموعه دلائلی که جهت توجیه فروپاشی امپراتوری رم باستان ارائه می‌کنند، مسئلة «گسست» در شیوة تولید برده‌داری را منظور کرده‌اند ـ بررسی چند و چون این گسست را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم ـ ولی شمار مورخانی که بازتاب این «فروپاشی» اقتصادی را در ابعاد ایدئولوژیک و خصوصاً کارورزانه و سیاسی مورد بررسی قرار داده باشند انگشت‌شمار است. با این وجود می‌باید قبول کرد که رم در برابر یک دگردیسی بسیار شگرف در بطن نگرش تاریخی قرار گرفته بود؛ انبوه عظیمی از «بربر‌ها» که در بهترین صورت ممکن می‌بایست تبدیل به «بردگانی» دست‌آموز در خدمت رم می‌شدند، به صورتی روزافزون پای از مرحلة «بردگان بالقوه» بیرون گذاشته و تبدیل به «حاکمان بالقوه» می‌شدند. این مشکلی بود که نه تنها رم قادر به حل آن نشد، که نهایت امر بر تاریخ امپراتوری نیز نقطة پایان گذاشت.

در بازگشت به موضوع اصلی این وبلاگ می‌باید قبول کرد که شکست آمریکا در ویتنام در بعدی بسیار عمیق‌تر، نشاندهندة همین «دگردیسی» جمعیتی و «ساختاری» است. توده‌های ویتنامی بنیادهای دست‌ساز سرمایه‌داری را یکی پس از دیگری در کشور خود از میان برمی‌داشتند، بدون آنکه ایالات متحد در تفکر ایدئولوژیک خود بتواند الگوهای نفی شده از جانب توده‌ها را با الگوهای «مقبول همان توده‌ها» در بطن نظریة سرمایه‌داری جایگزین کند. البته در این میان مسئله از نظر «تبلیغاتی» کاملاً روشن بود، و بوق‌های سرمایه‌داری یک دم از نفس نمی‌افتادند: «استالینیسم و دیکتاتوری کارگری مردم را فریفت و به جان سرمایه‌داری انداخت؛ توده‌ها آزادی را فدا می‌کنند و به اردوگاه سوسیالیسم می‌‌پیوندند.»

ولی اگر نظریه‌پردازان ایالات متحد این ترهات را در دفترچه‌های دانشگاهی برای جوانان ینگه‌دنیا سرمشق کرده بودند، خود می‌دانستند که قضیه جز این است. آمریکا فقط جنگ را نباخته بود، این توهم تاریخی را نیز از دست داده بود که ساختارهای سنتی در جامعه به صورتی دیرپای می‌تواند توسط سرمایه‌داری دچار دگردیسی بنیادین شده، مناطق نفوذ مطمئن و غیرقابل تردید برای واشنگتن ایجاد کند. شکست ویتنام یک شکست استراتژیک بود که ابعاد واقعی آنرا بیشتر می‌باید در تزلزلی جستجو کنیم که بر نظریة «امپراتوری» در ایالات متحد تحمیل نمود. ینگه‌دنیا که پس از جنگ دوم و خصوصاً پس از اجماع جهان سرمایه‌داری بر ایجاد «مرکزیت اقتصادی و مالی» برای آن، خود را رسماً میراث‌دار سنت «امپراتوری رم» به شمار می‌آورد، پس از شکست ویتنام اگر مانند رم مرزهایش در معرض تخاصمات مستقیم قرار نگرفت، بنیان فکری و امپراتوری را عملاً از دست داد.

ولی جهان قدرتمند و گستردة سرمایه‌داری در قرن بیستم را نمی‌توان با امپراتوری برده‌داران و زیتون‌کاران شبه‌جزیرة ایتالیا در آغاز دوران مسیحیت مقایسه کرد، این‌ها دو جهان متفاوت‌اند با میلیاردها سال نوری فاصله. شکست ایدئولوژیک ایالات متحد در ویتنام هر چند ثقیل و دیرهضم، نیازمند اتخاذ یک روش مشخص و سیاستگزاری مدبرانه بود. خلاصه می‌گوئیم، همانطور که بارها برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر مستقیماً اشاره کرده، این «شکست» می‌بایست با یک «پیروزی» جایگزین می‌شد. و دست سرنوشت این پیروزی را در همسایگی ایران و در سرزمین افغانستان برای یانکی‌ها به ارمغان آورد.

با این وجود به دلیل شکست سرمایه‌داری در جنگ ویتنام، و در آئینة همین شکست، برخورد آمریکا و دیگر مراکز تصمیم‌گیری در سطوح سیاست خارجی به طور کلی تغییر کرد. سرمایه‌داری که در توهم جهانشمولی «ارزش‌های» خود به شدت متزلزل شده بود، در این مرحله به این صرافت افتاد که مبارزه بر علیه «استالینیسم» را نه از طریق «مدرنیسم» و هماهنگی با داده‌های علمی و صنعتی جهان پیشرو، یا خلاصة مطلب از طریق گسترش سرمایه‌داری وابسته در محل، که از طریق هی کردن توده‌های متعصب و کوردلانی می‌باید به پیش راند که حاضرند «رهبران» این توده‌های بی‌شکل و ‌شمایل ‌شوند. البته در این روند دو مرحله را می‌باید از یکدیگر متمایز نمود. مرحلة نخست بهره‌گیری از تجربیات فاشیسم در اروپا بود. سرمایه‌داری پس از تجربة اروپائی خود در دهة 1930 تا 40، به صراحت دریافت که بهترین آنتی‌تز سوسیالیسم و تمایلات سوسیالیست در بطن توده‌ها تکیه بر پیشداروی‌ها، تعصبات و باورهای جمعی است. عملی که سرمایه‌داری در آلمان به آن دست یازید و در چارچوب «نازیسم» نهایت امر کار را به جنایت وحشیانة «اصلاح نژاد» ملت ژرمانیک نیز کشاند!

ولی برای بومی کردن فاشیسم در کشورهائی چون ایران،‌ افغانستان، عربستان سعودی و … مرحلة دیگری نیز الزامی شد که در عمل اختراع نوعی «فلسفة» توجیهی بود. این به اصطلاح «فلسفه» می‌بایست توجیه‌کنندة‌ «توده‌گرائی» و «عوام‌گرائی» شود! تا با تکیه بر آن عوامل وابسته به سرمایه‌داری این شبه‌فلسفه را در سیاست‌های داخلی خود خصوصاً در ارتباط با «روشنفکرنمایان» داخلی وسیلة توجیه توده‌گرائی در مناطق‌ مسلمان‌نشین کنند، و از آن کارت برنده‌ای در زمینة پیشبرد سیاست‌های سرمایه‌داری در مناطق دیگر جهان بسازند. پر واضح است که هدف اصلی از ساخت و پرداخت این قماش «فلسفه» در واقع فقط مشتعل کردن تعصبات نزد گروه‌های بی‌فرهنگ و اوباش شهری بود؛ نوعی «استراتژی شهری» که به تدریج خصوصاً در ایران به دلیل درجة بالای «شهرنشینی» از اهمیت و ارزش فوق‌العاده‌ای برخوردار می‌شد.

با این وجود این شبه‌فلسفه هر چند قرار بود در خدمت اوباش باشد، به دلیل کم‌سوادی و بی‌اطلاعی اوباش نمی‌توانست از ریشه و بنیاد توسط اینان پایه‌ریزی شود. در نتیجه طی همین سال‌ها شاهدیم که در غرب فیلسوف‌نمایانی سر از کاسه به در آوردند و در توجیه آنچه «مسیرهای متفاوت» در تحولات فرهنگی ملت‌ها می‌خواندند، به پدیده‌ای تحت عنوان «رشد متفاوت فرهنگی» میدان دادند. البته نمی‌باید فراموش کرد که در این نوع «نظریه‌پردازی» فقط یک اصل کلی مطرح بود: «ملت‌ها حق دارند از نوع ویژه‌ای رشد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی برخوردار شوند که ارتباطی با الگوهای غرب ندارد!» به طور مثال، این نوع «فلسفه» چنین القاء می‌کرد که در روند رو به گسترش شهرنشینی در ایران سرکوب روزمرة زنان و جوانان در قالب تحمیل پوشش‌های «ارزشی»، به هیچ عنوان جنایت علیه انسان‌ها و لگدمال کردن آزادی آنان نیست، ‌ بلکه این وحشیگری‌ها نوعی «رشد اجتماعی متفاوت» می‌باید تلقی شود، و جهانیان ‌باید به این «تفاوت‌ها» احترام هم بگذارند!

چرا راه دور برویم، با تکیه بر همین روند ظاهراً «فلسفی»، سرمایه‌داری غرب خصوصاً در کشور ایران که نقشی بسیار کلیدی در روابط میان ملت‌های آسیای مرکزی و خاورمیانه ایفا می‌کند، پدیده‌ای به نام «حکومت اوباش» را در عمل تئوریزه کرد. و این تئوری‌های انسان‌ستیز به سرعت در اختیار اوباش و اراذل «ایرانی‌نما» و نانخور غرب قرار گرفت، که گروه‌هائی از آنان از قماش «استاد» سروش و «پرزیدنت» بنی‌صدر هنوز در قید حیات‌اند و همچنان مشغول «تئوریزه» کردن اصول دیکته شده از جانب اربابان!

حال پس از این مقدمة طولانی نگاهی خواهیم داشت به الزامات سیاسی جهت پیشبرد این نوع «فلسفة» حکومتی در داخل کشور، و نیازهای تبلیغاتی در ارتباط با خارج از مرزها. همانطور که در آغاز گفتیم مسئلة «انتخابات» برای این حکومت بسیار پایه‌ای است، دلیل نیز پس از این مقدمه کاملاً روشن است: حکومت اسلامی در ایران می‌باید «نمادی» از تمایلات توده‌های مردم «معرفی» شود. توده‌هائی که در این دیکتاتوری سیاه و قرون‌وسطائی می‌باید بر پایة همان فلسفه‌بافی‌های نوکران سرمایه‌داری گام به گام «رشد متفاوت اجتماعی» را نیز تجربه کنند!

با این وجود در بطن تبلیغات «خررنگ‌کن» سرمایه‌داری، و در مسیر این به اصطلاح «رشد متفاوت اجتماعی‌» که برای ما ملت با دستپاچگی سر هم کردند، نشانه و معیار همان «انتخابات» است! اینکه چطور در بطن یک نظریه‌پردازی «متفاوت»، نشانه و معیار می‌باید همان باشد که در غرب تصور می‌شود، بخوبی نمایانگر «دست‌ساز» بودن و مصنوعی بودن این «نظریه‌سازی» است. به صراحت می‌بینیم این نظریة تماماً استعماری به صورتی تئوریزه شده که بتواند در افکار عمومی جهانیان «مشروعیت» فرضی این نوع حکومت‌ها را بخوبی «بازتاب» دهد! وجه مشخصة دمکراسی در افکارعمومی غرب چیست؟ «انتخابات»! خلاصه به همین دلیل بود که روح‌الله خمینی، فرد بی‌فرهنگ و بی‌اطلاعی که نه به انسان معتقد بود و نه اصولاً آزادی و حزب و تشکیلات و فلسفه و دولت را می‌شناخت، پس از سقوط شاه آناً فرمان برگزاری «رفراندوم» می‌دهد!

بله، نیاز حکومت اسلامی به برگزاری «انتخابات» همانطور که می‌بینیم یک نیاز استراتژیک داخلی و خصوصاً خارجی است. و ما در همین راستا تمامی تشکیلاتی را که شرکت فعال مردم در این نوع «انتخابات» را در بوق و کرنا می‌گذارند، وابسته و دست‌نشاندة اجنبی می‌دانیم. به همچنین ما تمامی گروه‌هائی را که از «نتایج» فرضی این انتخابات، از مرحلة شمارش، تا مرحلة سرکوب‌های شهری و … قصد بهره‌برداری سیاسی دارند نیز دست‌نشانده و اجنبی‌پرست به شمار می‌آوریم.

امروز پس از گذشت سه دهه از کودتای ننگین 22 بهمن 57، کودتائی که نظریة «دولت‌اوباش» را توسط بلندگوهای «بی‌بی‌سی» و اراذل نانخور سرمایه‌داری بر ملت ایران حاکم کرده، خط مبارزه با حکومت قرون وسطائی اسلامی کاملاً روشن و واضح شده. اگر گروه‌هائی ترجیح می‌دهند در خط استبداد و حمایت از تئوری «دولت اوباش» جا خوش کنند مسئله به خودشان مربوط می‌شود، ولی تحریم انتخابات به صورت گسترده از جانب مردم، و تعیین «اهداف روشن انتخاباتی» در روزهای آینده از مهم‌ترین گام‌هائی خواهد بود که در راه جایگزینی «تئوری دولت ‌اوباش» با یک تئوری انسانی و دمکراتیک در جامعه به آن نیازمندیم.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید26اوت2009

www.fuzzbat.info
freewebproxie.co.cc
mixxim.co.cc
www.greasyspoon.info
filternway.co.cc
carrierhasarrived.co.cc
wordsproxy.info
simtower.co.cc
proxy-surf-my.info
google-vs-yahoo.co.cc
webproxiez.info
www.foobaz.info
www.proxrepublic.org
www.cloakmouse.info
lixxy.co.cc
findsurf.co.cc
unblockanyurl.co.cc
jixxi.co.cc
instant-access.co.cc
youtubeproxieserver.co.cc
masksurf.info
mysurf.info
lollipop222.co.cc
fastproxyserver.co.cc
unblockberry.co.cc
proxynewserver.co.cc
proxyfilterservers.co.cc
proxywebonline.co.cc
battlecruiserz.co.cc
surfonlinewithproxy.co.cc
webproxyservers.co.cc
proxyworlds.co.cc
goproxysurfing.info
fastsurf1ng.info
filter-buster.co.cc
hidemurl.co.cc
www.110111000101101.info
110100110010100.info
www.110100001100101.info

کورالله!

پس از نمایشات ضدایرانی که توسط گروه‌های «اسلام‌گرا» در برابر ساختمان سازمان ملل در نیویورک به راه افتاد، و طی آن اینان عملاً خود را نمایندة «ملت ایران» نیز جا زدند، شاهد بودیم گاری شکستة تبلیغاتی که در جهت توجیه مواضع این گروه‌ها در سطح رسانه‌ای به راه افتاده بود، در عمل در سربالائی افتاد. در مطالب پیشین عنوان کرده بودیم که «اجماع» گروه‌های وابسته به واشنگتن و دیگر محافل غرب بر محور «اسلام حکومتی» دچار فروپاشی شده، و به دلیل همین فروپاشی نیز به هم‌میهنان تبریک گفته بودیم. با این وجود همانطور که می‌توان حدس زد برخی محافل به این سادگی‌ها دست از لقمة چرب‌ونرم «اسلام حکومتی» نخواهند شست، و دلیل این «تعلق خاطر» نیز در ابعاد سیاسی، استراتژیک و اقتصادی کاملاً واضح است. در واقع یکی از اهداف اصلی نویسندة این سطور نشان دادن دلائل واقعی «تعلق‌خاطر» غرب به حکومت اسلامی است؛ «تعلق خاطری» که ساختار رسانه‌ای جهانی، با مخدوش نمایاندن رابطة اندام‌وار «تهران ـ واشنگتن» پیوسته سعی در پنهان نگاه‌داشتن آن داشته.

جهت توضیح این «تعلق خاطر» تاکنون مطالب گسترده‌ای در این وبلاگ به رشتة تحریر در آمده، ولی به طور خلاصه چند محور اصلی آن را می‌باید در همینجا بار دیگر به صورتی فهرست‌وار ارائه کنیم، چرا که توضیحات آتی نیازمند آن‌ها خواهد شد. با اینهمه در این مقطع برای جلوگیری از اطالة کلام بررسی مسائل کودتای 22 بهمن 57 را در دوران ‌«جنگ‌سرد»، علیرغم اهمیت استراتژیک و تاریخی آن به کنار می‌گذاریم.

به هر تقدیر پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز خط ارتباطی که واشنگتن و «تهران خمینی‌زده» را در چارچوب روابط استراتژیک به یکدیگر متصل کرده بود نه تنها هنوز فعال باقی مانده که در آئینة روابط تغییر یافتة منطقه‌ای از اهمیت بیشتری نیز برخوردار شده است. رئوس این «تعلقات خاطر» را به طور بسیار فشرده می‌توان در چند سرفصل خلاصه کرد؛ که در رأس آن مسئلة اقتصاد نفت قرار دارد. ارتباط دیرینة واشنگتن با تهران که پس از کودتای 22 بهمن به صورت «زیرزمینی» دنبال شد، امروز می‌تواند در زمینة قیمت‌گذاری نفت برای غرب بسیار سرنوشت‌ساز باشد. می‌دانیم که یکی از مهم‌ترین اهداف ایالات متحد در اشغال نظامی عراق اعمال کنترل بر قیمت‌سازی «نفت‌خام» و حفظ نظارت کاخ‌سفید بر شاهرگ‌های ارتباطی انرژی است. اگر امروز قیمت نفت‌خام به 70 دلار در هر بشکه بالغ شده، تصور قیمت احتمالی نفت در شرایطی که رژیمی همچون بعث بر عراق حاکم باقی می‌ماند می‌توانست لرزه بر اندام صاحبان صنایع در غرب بیاندازد. ولی نمی‌توان «اقتصاد نفت» را تنها دلیل معرفی کرد.

به استنباط ما امروز ارتش ایالات متحد و هم‌پیمانان‌اش در افغانستان، با صرف هزینه‌های سرسام‌آور و تحمل فشارهای روزافزون در حال پایه‌ریزی ساختاری هستند که در آن «اسلام‌ حکومتی» به عناوین مختلف نقش سیمان نظریه‌پردازی و ملت‌سازی و قوم‌پروری را بر عهده گرفته. در این چشم‌انداز منطقه‌ای پرواضح است که حضور حکومت اسلامی در تهران، به دلیل نقشی که یک نظام اسلامی دیرپای می‌تواند در حمایت از سیاست‌های منطقه‌ای غرب ایفا کند بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است. آیا امروز می‌توان تصور کرد که تلاش‌های واشنگتن در برقراری نظام‌های اسلامی در عراق و افغانستان در صورت ظهور یک حکومت لائیک در تهران به کجا خواهد کشید؟ مسلماً اوضاع واشنگتن در چنین شرایطی بسیار «قمردرعقرب» خواهد شد.

پس از بررسی فشردة بالا که می‌بایست به عنوان سرفصلی با نام «نقش اسلام در پایه‌ریزی حکومت‌های دست‌نشاندة غرب بر منطقه» ارائه می‌شد، لازم است در ادامه نیز سرفصل بسیار مهم‌تر و استراتژیک‌تری را مورد اشاره قرار دهیم: استفادة استراتژیک غرب از تضاد بنیادین و تاریخی دین‌اسلام با ارتدوکسی روس و بودائیسم هند!‌ می‌دانیم که در منطقة آسیای مرکزی دو کشور هند و روسیه از موقعیت استراتژیک بسیار مهمی برخوردارند، و جای تعجب نیست که ایندو کشور نه تنها به هیچ عنوان از سیاست‌های ایالات متحد پیروی نمی‌کنند که به دلیل ساختارهای جمعیتی و جغرافیائی کشوری قادر به کنار آمدن با اسلام‌گرائی در ارتباطات منطقه‌ای هم نیستند!‌ در عمل، اسلام نه تنها عصای دست حکومت ایالات متحد در ساخت و پرداخت تشکیلات وابسته و دست‌نشانده و تحمیل آن‌ها بر مناطق‌ مسلمان‌نشین شده، که همین «عصا» به صورتی کاملاً خودبه‌خود در دست دولت‌های دست‌نشانده تبدیل به چماقی بر علیه کرملین و دهلی‌نو خواهد شد. حال می‌باید یک سئوال کاملاً «منطقی» را پاسخ گفت: کدام عقل سلیمی این واضحات را در بررسی موضع‌گیری‌های استراتژیک غرب در منطقه از نظر دور می‌دارد، و تمامی سعی خود را مبذول خواهد داشت تا به آنچه نظام خبر‌پراکنی سرمایه‌داری غرب «جنبش دین‌خواهی» و «جمهوری‌ اسلامی» و «دمکراسی‌خواهی دینی» و … لقب می‌دهد به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم «اصالت» و حقانیت بدهد؟

البته در این مطلب روی سخن با ایرانی‌نمایانی نیست که تحت عنوان آزادیخواهی و در عمل برای حمایت از امثال میرحسین موسوی و کروبی و غیره در غرب دست در دست محافل ضدبشری دکان «اسلام‌پروری» باز کرده‌اند. اگر درست بنگریم، اینان همان اوباش کمیته‌ها و سپاه پاسداران‌اند که تا دیروز در تهران با چماق و قمه به جوانان و زنان حمله می‌کردند، امروز هم به دلیل «ارتقاء رتبه» اجازه یافته‌اند تا برنامة خود را جلوی در ورودی ساختمان سازمان ملل به مورد اجراء بگذارند؛ حافظ منافع فاشیسم اسلامی باشند و به خیال خود مخالفان این نظام دست‌نشانده را در غرب به وحشت بیاندازند! زمانیکه شما در جهت توجیه یک نظام سرکوبگر گام برمی‌دارید چه تفاوتی دارد که ظاهرتان چیست، و در کدام کشور دنیا هیاهو به راه می‌اندازید؟ به کسانیکه یک جنایتکار به نام میرحسین موسوی را به عنوان نماد آزادیخواهان ملت ایران جا زده‌اند باید گوشزد کنیم که آقای موسوی در دفاتر پلیس بین‌الملل به دلیل قتل‌عام زندانیان سیاسی، سرکوب روزمرة مردم در سطح شهرها، نسل‌کشی در کردستان، آذربایجان و دیگر مناطق پرونده‌ای چند هزار صفحه‌ای دارند. اینهم حکایت قهرمان شدن کاشانی و مصدق و خمینی و مهاجرانی است؟ عجب پررو هستید! از یک سوراخ که نمی‌توان هزار بار یک ملت را گزید!

ولی همانطور که می‌توان حدس زد صحنه‌گردانی فقط به بازیگران «ایرانی‌نما» محدود نمی‌شود. انواع «خارجی» نیز در این بازار هست!‌ خارجیانی که اگر نمی‌توانند خود را ایرانی جا بزنند، برچسب‌های «آزادیخواه» و «انساندوست» را سریعاً از چنگول اربابان می‌گیرند و بر پیشانی می‌زنند، و هر کدام برای ما ملت «یک منبر می‌روند!» در کمال تأسف در میان این «خارجی‌ها» فردی همچون نوآم چامسکی نیز «بر» خورده. برای نویسندة این وبلاگ که سال‌های طولانی را به بررسی و تحلیل مواضع حقوقی و سیاسی چامسکی گذرانده، مسلماً موضع‌گیری صریح بر علیه وی کار ساده‌ای نیست. با این وجود همانطور که در وبلاگ «شیاد سبز» آوردیم، حمایت علنی چامسکی از میرحسین موسوی و اوباش‌پروری‌ای که تحت عنوان «جنبش سبز» با کمک ایادی حکومت اسلامی و تحت نظارت بنگاه‌های ضدایرانی «هوور» و «فریدام‌هاوس» و بی‌بی‌سی و … به راه افتاده، قطره‌ای بود که جام را لبریز کرد! طی سالیان دراز، هم چامسکی ارتباط مستقیم خود را با جمکران و جنایات این حکومت دست‌نشانده پنهان داشته بود، و هم بسیاری از تحلیل‌گران نظریه‌های او سعی تمام داشتند که این نقطة سیاه را از پروندة سیاسی وی بزدایند. اگر خورشید همیشه در پشت ابر پنهان نمی‌ماند، نظریه‌پردازان نیز می‌باید پاسخگوی موضع‌گیری‌های‌شان باشند. و امروز در چارچوب همین استدلال نگاهی خواهیم داشت به مصاحبة چامسکی با یک ایرانی به نام «قانعی‌فرد» که در روزی‌نامة اعتمادملی، مورخ سی و یکم مردادماه سالجاری در تهران به چاپ رسیده.

نخست اینکه «اعتمادملی»، پیش از چاپ مصاحبة چامسکی در مطلب کوتاهی وی را طرفدار «لیبرال ـ سوسیالیسم» معرفی کرده! می‌دانیم که ابداع و دست‌کاری در نظریه‌های سیاسی و فلسفی، و خلاصة کلام مزخرف‌گوئی در حکومت اسلامی شیوه‌ای است رایج. و این فعالیت‌های «فرهنگی» از زمانی آغاز شد که خمینی، رهبر اوباش حوزه و بازار «اقتصاد را مال خر» دانست و قول داد که طلبه‌ها را بفرستد دانشگاه تا شش‌ماهه همه جراح و دکتر متخصص بشوند! با این وجود از آنجا که هدف اصلی نویسندة این وبلاگ علنی کردن جفنگ‌گوئی‌های اوباش حکومت اسلامی و سخنگویان فرامرزی این دستگاه دست‌نشانده است، در همینجا بگوئیم که نظریه‌ای تحت عنوان «لیبرال ـ سوسیالیسم» اصولاً وجود خارجی ندارد. اگر نویسندة «اعتمادملی» مقصودش «سوسیال ـ دمکراسی» بوده بهتر است بداند که لیبرالیسم و دمکراسی الزاماً از نظر مفاهیم سیاسی بازتاب نظریات مشابهی نیستند. ولی نهایت امر ما با تکیه بر شناختی که طی سالیان از شخص چامسکی به دست آورده‌ایم به صراحت می‌گوئیم که وی نه تنها «سوسیال ـ دمکرات» نیست که از نظر ساختار نظری و خصوصاً شیوة برخوردی که در نوشته‌هایش با بنیادهای سیاسی صورت داده، یک «آنارشیست» به شمار می‌رود. «نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر!»

حال اگر چاپ یک مطلب «توجیه‌گر» و تبلیغاتی در فضائی که مشتی آخوند و روضه‌خوان و اوباش ‌میدان‌بارفروشان تحت عنوان «آزادیخواهی» در کشور به راه انداخته‌اند، نمی‌تواند با استفاده از مصاحبة یک «آنارشیست» و حتی یک «سوسیال ـ دمکرات»‌ نتیجة تبلیغاتی مطلوب را فراهم آورد، شاید بهتر بود بجای اختراع ترکیب مضحک «لیبرال سوسیالیسم»، این مصاحبة «مسخره» را اصولاً چاپ نمی‌کردید. به هر تقدیر شاید لازم باشد یادآور شویم که در سایت چامسکی به این نوع «مصاحبه‌ها»، بر خلاف انواع «مورد تأئید» هیچگونه اشاره‌ای نمی‌شود. این نوع مصاحبه‌ها مخصوص جهان‌سوم صورت می‌گیرد، و در آن‌ها از زبان فردی به نام چامسکی مخاطب مزخرفاتی می‌شنود که اگر در فضای انگلیسی‌ زبان منتشر شود، «حاج‌‌آقا» را اصولاً از «ام. آی. تی» اخراج می‌کنند.

در آغاز این مصاحبه، آقای چامسکی درست پای جای پای آقای خمینی می‌گذارند: حمایت از کودتای 22 بهمن 57 و تأئید آن در مقام یک «انقلاب» کاملاً بجا و به موقع! چشمان شهلای آقای چامسکی اصولاً جنایاتی را که طی سالیان دراز در این رژیم تحت عنوان «انقلابیگری» بر علیه مردم ایران صورت گرفته نمی‌بیند. خانم آلبرایت، وزیر امور خارجة بیل کلینتن، قربانیان بمباران‌های ناتو در کوسوو را «خسارت جنبی» خوانده بودند، حتماً هزاران ایرانی هم که زیر دست و پای امثال میرحسین موسوی و خمینی و دیگران نابود شدند به زعم چامسکی در ردة «خسارت جنبی» قرار می‌گیرند.

خلاصة کلام جهت شناخت این «مهم» که چرا این به اصطلاح «انقلاب» بیش از آنچه از طرف ایرانیان یک تحول بزرگ و سرنوشت‌ساز و خصوصاً «مثبت» و انسانی تلقی شود، در بوق‌های استعماری جائی برای خود باز کرده، خواننده می‌باید به مطالبی که بالاتر عنوان کردیم، و حتی ارتباطات مشخص غرب با جهان اسلام در دوران «جنگ‌سرد» که در مطالب دیگر بررسی شده نگاهی بیاندازد. چامسکی در توجیه برخوردهای «خصمانة» حکومت اسلامی که از آغاز کار با آمریکا شروع شد، نگاهی نیز به گذشته و کودتای 28 مرداد 1332 می‌اندازد. البته اینکار را با استفاده از آثار «جفری ویتکرافت» صورت می‌دهد؛ نویسنده‌ای که از قضای روزگار در ارتباط با فعالیت‌های روزی‌نامه‌نگاری در رژیم منفور «آپارتاید» در آفریقای جنوبی پلکان ترقی را یک به یک طی کرده:

«البته جفری ویتکرافت محقق تاريخ در اين زمينه پژوهشی خاص انجام داده است. به قول او، کودتای حمايت شدة 28 مرداد از طرف آمريکا و انگلستان، حکومت دمکراتيک و مورد تأئيد پارلمان ايران را ساقط کرد.»

بله، باید به آقای چامسکی بگوئیم که «ویتکرافت» روزنامه‌نگار است، و در این مقام، بر خلاف ادعای ایشان نمی‌تواند «تحقیق» و «پژوهش» ارائه دهد، آنهم «پژوهشی» که ایشان در موضع «مهم‌ترین نظریه‌پرداز» ایالات متحد در مصاحبه‌های خود به آن «ارجاع» کنند! در ثانی «ویتکرافت» که کارش را در مجلة نیمه‌فکاهی «دی سپکتی‌تور» انگلستان آغاز کرده بود، فقط پس از مأموریتی چندساله در بطن رژیم منفور «نژادپرست» آفریقای جنوبی توانست به انگلستان بازگردد و پست مناسب در روزی‌نامه‌های علیاحضرت به دست آورد! آنان که ارتباط سیاست داخلی انگلستان با رژیم «آپارتاید» و فرستادگان ویژة علیاحضرت به آن دیار را می‌شناسند برای «تحقیقات» امثال ویتکرافت پشیزی ارزش قائل نیستند.

ثالثاً آقای چامسکی حتی در ارتباط با آنچه «تحقیقات» ویتکرافت معرفی می‌کنند نیز فقط مزخرف می‌گویند. هر چند ما قبول داریم که در 28 مرداد 1332 کودتائی در کشور ایران صورت گرفته، دولت مصدق، طرفداران وی در مجلس «فرمایشی» و حامیان بازاری و حوزوی وی از قماش «فدائیان اسلام» را نمی‌توانیم از نظر تاریخی به هیچ عنوان خارج از رژیم استعماری حاکم بر کشور ایران در آنروزها «تحلیل» کنیم. اینکه یک حاکمیت دست‌نشانده که در شهریور ماه 1320 توسط ارتش‌های متفقین به قدرت رسیده بود «پارلمانی» به معنای واقعی کلمه نیز داشته باشد، دیگر از آن جفنگیات است. پارلمانی که چامسکی به آن اشاره می‌کند، برگزیدة همان رؤسای شهربانی کل کشور بود که شخص مصدق را نیز بارها تحت عنوان نمایندة تهران و احمدآباد و غیره از صندوق بیرون کشیده بود. حال چطور شده که این «پارلمان» و شخص مصدق و احیاناً طرفداران‌‌اش کارشان «بجاست»، ولی آن شهربانی که این‌ها را از روز نخست سر کار آورده کودتائی می‌باید تلقی شود؟

خلاصه یا آنچه چامسکی «پارلمان» می‌خواند می‌باید نوع ویژه‌ای باشد، یا اینکه ایشان اصولاً از مسائل سیاسی و استراتژیک کشور ایران اطلاع درستی ندارند! و به قول معروف همینطور «شکمی»، در راستای هیاهوی سیاسی‌ای که همه روزه هنگام مطالعة نیویورک تایمز مشاهده می‌کنند، یک «تحلیل» هم تحویل مصاحبه‌گر داده‌اند. مصاحبه‌گر هم که می‌دانیم «خودی» است. ایشان بجای ریشه‌یابی برداشت‌های چامسکی که به عقیدة ما به غلط خود را «فیلسوف» می‌نمایاند، و به جای نشان دادن فراز و نشیب و تناقض سخنان وی، گویا در این میانه کارشان فقط به نصب «ضبط‌صوت» محدود بوده. در هر حال، آقای چامسکی در دنباله می‌فرمایند:

«از سال1953 تا 1979 […] انگار همة شکنجه‌ها، ترورها، ظلم‌ها و بی‌رحمي‌های وی [شاه] تحت پوشش خبری قرار نمي‌گرفت. و آغاز آن از سال1979 بود. آنهم وقتی که شاه با رستاخيز و قيام مردم ايران، از کشور بيرون رانده شد، آنگاه گزارش‌ها و خبر از فجايع و سبعيت‌های مختلف در داخل ايران مرتباً بر روی رسانه‌ها مطرح شد.»

می‌بینیم که در اینجا چامسکی تلاش دارد به حساب خود بر نقصانی غلبه کند که در بالا به آن اشاره داشتیم، و آن را بی‌توجهی وی به سرنوشت ملت ایران هنگام ارائة تحلیل‌های سیاسی بر محور رخدادهای «انقلاب اسلامی» معرفی کردیم. در اینکه رژیم شاه یک دیکتاتوری و استبداد بود شکی نیست، ولی در این برخورد شاید لازم باشد حد اعتدال را نیز رعایت کنیم. رژیم شاه طی 37 سال حکومت به اندازة چند ماه دولت همین آقای میرحسین موسوی، که چامسکی در حمایت از مواضع‌اش جلوی در سازمان ملل بساط پهن کرده بود، جنایت و سرکوب به راه نینداخت. در ثانی، رژیم کودتای 28 مرداد سرکوب و استبداد را در چارچوب یک «مدرنیسم استعماری» توجیه می‌کرد!‌ حال بدون آنکه قصد حمایت از مواضع تبلیغاتی رژیم دست‌نشاندة پهلوی دوم را داشته باشیم، می‌باید از آقای چامسکی بپرسیم سرکوب ملت ایران امروز تحت چه عناوینی صورت می‌گیرد که اینهمه از نظر حضرت‌شان قابل‌ «چشم‌پوشی» و «اغماض» می‌باید تلقی می‌شود؟

بررسی تمامی جفنگیاتی که در این مصاحبة بچگانه به خورد مخاطب داده شده،‌ مستلزم صرف وقت و انرژی‌ای خواهد بود که به دلیل سطح نازل آگاهی مصاحبه‌کننده و مصاحبه شونده از مسائل مطروحه در واقع اتلاف وقت خواهد بود. ولی مهم‌ترین «حذفیات» در متن مصاحبه، مسئلة حذف موضوع استراتژی‌ها در خاورمیانه و آسیای مرکزی،‌ خصوصاً نقش روسیه و هند و سیاست‌های جدید ایالات متحد در منطقه است. در این مصاحبه، چامسکی همچون جوجه‌سیاست‌بازان غرب سعی تمام دارد که از روسیه و هند در عمل «فاکتور» بگیرد! بی‌توجهی‌ای که در دنبالة مصاحبه مواضع نظری وی را به عنوان یک نظریه‌پرداز کاملاً غیرقابل دفاع خواهد کرد. ولی توضیح این مسائل از حوصلة یک وبلاگ به مراتب فراتر می‌رود، با این وجود در همینجا عنوان کنیم که نوآم چامسکی با اجرای این به اصطلاح «مصاحبه» در عمل خود را از موضع «نظریه‌پرداز» به مرحله و مقام یک تبلیغات‌چی دون‌پایة سیاست‌های جاری کاخ‌سفید تنزل درجه داده! حال این سئوال مطرح می‌شود که چرا؟ چرا بعضی دست‌ها امروز پرده‌ها را از چهرة صحنه‌گردانان حامی حکومت اسلامی در غرب برمی‌دارند، و در پس این «تلاش‌ها» که معمولاً به صورت «خیرخواهانه» و کاملاً «اتفاقی» صورت می‌پذیرد، چه نیاتی پنهان شده؟ این‌ها مطالبی است که توضیح در باره‌شان کار را به درازا خواهد کشاند؛ شاید در فرصت‌های بعد به آن بپردازیم.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید24اوت2009

www.hidensee.info
www.academyfun.info
www.cloakdog.info
www.relaxcakes.com
www.unblockapple.info
www.cloakturtle.info
imnotblocked.com
www.cloakbird.info
pointsurf.co.cc
koolrob.info
freehttpsproxy.info
openherbs.com
ready2befree.co.cc
proxysocialfriends.co.cc
bypasswebsites.info
95f.net
mmm-hamburgers.co.cc
www.unblockapple.info
hiddenpassage.co.cc
toonell.co.cc
www.redcloak.info
www.cloakcat.info
cl0acker.co.cc
newest-and-best-proxy-websites.co.cc
www.cabinboy.info
ilovehiding.co.cc
mangoy.info
brickout.co.cc
quakedns.co.cc
unlockmoney.info
hidingisfun.co.cc
brickout.co.cc
quakedns.co.cc
unlockmoney.info
hidingisfun.co.cc
bumbling.info
openaddress.co.cc
webpr0xies.co.cc
www.bubbalah.info
www.stocktradinglink.info

وانهادگان!

با معرفی کابینة جدید احمدی‌نژاد به مجلس آخوندی، آنچه طی چندین هفته در سخن‌پرانی‌های اوپوزیسیون خارج از کشور و خصوصاً فریادهای اصلاح‌طلبان در داخل گوش فلک را کر کرده بود، و بر آن نام «کودتا» نهاده بودند ابعاد سیاسی خود را به صراحت به نمایش گذاشت. دولت جدید حکومت اسلامی همچون شخص احمدی‌نژاد بی‌بته و بی‌برنامه است. این کابینه از زیر بته درآمده، و نهایت امر فاقد هر گونه وزنة سیاسی شناخته شده خواهد بود؛ چه از نظر کارشناسی و چه از نظر وجهة سیاسی.

روزگاری به هیتلر ایراد می‌گرفتند که چرا از شخصیت‌های شناخته شدة سیاسی در مصادر دولتی استفاده نمی‌کند، او جواب داده بود، اینان کارمندان من هستند،‌ نه رهبران و اربابان من! کاملاً هم حق داشت اگر احمدی‌نژاد افرادی را به این کابینه بیاورد که از خود وی نفوذ و قدرت و وزنة بیشتری داشته باشند، کابینه به درد «ایشان» و اربابانی که ایشان را از زباله‌دان بیرون کشیده‌اند نخواهد خورد. این را گفتیم تا آن‌ها که به حساب خود پشت دکان «اصولگرائی‌ها» و نوکری‌منشی‌ها در مسیر ارادة ولایت و فقاهت همه روزه هزاربار تعظیم و تکریم می‌کنند بدانند که در چارچوب رژیمی که امروز تحولات‌اش را شاهدیم نوبت نوش‌جان کردن باطوم از پس و از پیش به آن‌ها نیز خواهد رسید.

البته در این میان به هیچ عنوان قصد مقایسة آدولف هیتلر با محمود احمدی‌نژاد را نداریم؛ قصد ما فقط نشان دادن ویژگی‌های اساسی‌ای است که در یک رژیم فاشیست بر روند تحولات سایه می‌اندازد. این روند همان است که در رژیم‌های سابق نیز سیر تحولات، امثال امیرعباس هویدا را با اسدالله علم جایگزین می‌کرد. علم هر چند احمق و خودفروخته، با یک موجود وحشی و بی‌سروپا همچون هویدا نمی‌توانست به قیاس کشیده شود. این نوع رژیم‌ها که طی 80 سال گذشته تحت نظر استعمار بر کشورمان حاکم شده‌اند، تحت عنوان خدمت به «توده‌های مردم» فقط در صدد تثبیت موقعیت «اوباش» بر مسند قدرت‌اند. این اوباش همان‌ها هستند که از طریق عملکردها و خصوصاً به دلیل نادانی‌های‌شان به سیاست‌های خارجی امکان خواهند داد با تکیه بر فاشیسم مطالبات انسان‌ستیز، ضدملی و خصوصاً فرامرزی استعمار را در چارچوب سیاست‌های کشور همه روزه «بهینه» کنند.

کابینة جدید احمدی‌نژاد در عمل سیر تحولاتی را که پس از کودتای 22 بهمن 57 بر روند مسائل کشور سایه انداخت، امروز به اوج ‌رسانده. تحولاتی که بالاتر ویژگی اصلی‌شان را تثبیت موضع «اوباش» نام گذاشتیم. به احتمال زیاد هنگام تقاضای رأی اعتماد از مجلس شورای اسلامی نیز این کابینه با «مخالفت‌هائی» روبرو خواهد شد، ولی از آنجا که این مجلس فرمایشی «طبیعت رژیم» را هرگز به زیر سئوال نمی‌برد مخالفت‌ها روبنائی باقی می‌ماند و صورت پایه‌ای به خود نخواهد گرفت. همانطور که در مورد این نوع رژیم‌ها پیشتر و در مطالبی گسترده ریشه‌یابی کرده‌ایم، تحولاتی که در چارچوب گذار از «بد» به «بدتر» در این رژیم‌ها به اوج خود می‌رسد پیوسته گروه‌هائی را به صورت «وانهاده» در بطن حکومت بر جای باقی خواهد گذاشت. این گروه‌ها همان‌ها هستند که در مرز «توهم» و «تزلزل» باقی می‌مانند، تا زمانیکه نوبت به مرحلة حذف فیزیکی‌شان برسد.

شاید در همینجا بهتر باشد در راستای ارائة توضیحاتی پیرامون این نگرش سیاسی و تشکیلاتی نمونه‌هائی از مفاهیم «وانهاده»، «توهم» و «تزلزل» را نیز ارائه دهیم. با نگاهی به گذشتة رژیم اسلامی به بهترین وجه می‌توان تحلیل این واژه‌ها را به دست داد. می‌دانیم که تحت تأثیر هیاهوی شبکه‌های رسانه‌ای جهانی، فقط طی چند ماه، شاید بهتر باشد بگوئیم فقط طی چند هفته، رژیم سلطنتی در اوج قدرت سیاسی، مالی، اقتصادی و خصوصاً برنامه‌ریزی‌های عمرانی خود در ایران از قدرت ساقط می‌شود! البته مشکلات در رژیم گذشته کم نبود، ولی سرعت چشم‌گیر این فروپاشی به صراحت نشان داد که در پشت پرده توطئه‌ای بر علیه ملت ایران سازمان داده شده بود. و به صراحت بگوئیم اکثریت قریب‌به‌اتفاق سیاست‌بازان آن دوره از این مسئله اطلاع کامل داشتند.

برای بررسی شرایط در نظام‌های وابسته نگاهی به کشور السالوادور می‌اندازیم. طی دوره‌ای که همین فروپاشی «برق‌آسا» در ایران صورت گرفت، و این «تغییر و تحول» تحت عنوان «انقلاب» بدون هیچگونه پشتوانة نظامی و تشکیلاتی، حتی بدون حمایت یک حزب‌ سیاسی، رژیم شاه را در اوج قدرت ساقط کرد، در کشور «السالوادور» جنگ داخلی سیزده‌ساله‌ای از سال 1980 آغاز شد و نهایت امر در پایان سال 1992 هنوز برندة این جنگ که بین دو گروه «سوسیالیست» و «راستگرا» به راه افتاده بود معلوم نبود! حال می‌باید پرسید، شرایط در ایران چگونه بود که تحت حاکمیت یک رژیم دست‌نشاندة آمریکائی، چند آخوند و دانشجوی ژولیده‌موی دست در دست اوباش و دلال‌های بازار چنین «شاهکار» سیاسی و تشکیلاتی‌ای به منصة ظهور می‌رسانند؟ این نیست جز هماهنگی همان تشکیلات نظامی و امنیتی رژیم دست‌نشانده با آشوبگران.

ولی سیاست بازان کشور، یا همان‌ها که در ظاهر بر موج «نارضایتی» توده‌های مردم سوار شده بودند و در سخنرانی‌ها و مقالات و هارت‌وپورت‌های‌شان همین «مردم» را دعوت به تشکل و همراهی جهت فروپاشاندن حکومت می‌کردند، به صراحت می‌دانستند که هیچکاره‌اند. اینان در معنای واقعی کلمه به صورتی کاملاً‌ «وانهاده» با مسائل کشور برخورد می‌کردند. در همینجا بگوئیم که از نظر تاریخی، «وانهادگی» و دنباله‌روی از سیر تحولات توسط سیاست‌مداران و گروه‌های سیاسی یکی از ویژگی‌های اصلی در شکل‌گیری رژیم‌های فاشیست بوده.

به طور مثال تشکیلاتی که خود را «جبهة ملی» می‌خواند و به روایتی ریشه در تحولات «نهضت ملی» داشت و «افتخاراتی» از این قماش نیز برای خود دست‌وپا کرده بود، در شرایط اجتماعی آنروز کشور که تمایلات سوسیالیست در جوانان به سرعت رو به رشد بود، خود را «سوسیال‌دمکرات» هم معرفی می‌کرد!‌ البته می‌دانیم که این جبهه یک محفل بازاری است و میان آنچه اینان واقعاً هستند و «سوسیال دمکراسی» میلیاردها سال نوری فاصله است، با این وجود همین به اصطلاح «سوسیال دمکرات‌ها» زمانیکه فریاد و عربدة آخوندی به نام خمینی از بلندگوهای «بی‌بی‌سی» به هوا بلند شد بجای تکفیر وی و روشن کردن مواضع‌ خود و تثبیت موضع سیاسی «جبهة ملی» در ارتباط با مسائل و مشکلات کشور، خصوصاً در تقابل با اوباشگری‌ها و لات‌بازی‌های خمینی، به صورتی کاملاً «وانهاده» تلاش داشتند تا «جبهة ‌ملی» را در خط خمینی بگذارند!‌ و در این «خلقت ناب»، تئاتری به روی صحنه می‌بردند که در آن آخوندی لوطی می‌شد، و یک حزب «سوسیال دمکرات» هم نقش عنترش را بازی می‌کرد!

البته در کمال تأسف این «وانهادگی» مختص بازاری‌های جبهة ملی نبود، تمامی جریانات از چپ‌افراطی تا راست‌افراطی «یک‌شبه» طرفدار فرد ناشناسی به نام خمینی شدند! اگر هم کسی از همین حضرات می‌پرسید که این پیرمرد آخوند کیست؟ چرا به دنبالش راه افتاده‌اید و اصلاً چه می‌گوید؟ آناً از طرف مخاطب در چارچوب «توهماتی» که وی با آن‌ها کاخ‌پوشالی «ذهنیتی» به اصطلاح سیاسی برای خود ساخته بود، مورد حمله قرار می‌گرفت! آناً پاسخ می‌شنید، «مگر خمینی را نمی‌شناسید؟ مگر در این مملکت زندگی نکرده‌اید؟ مگر ایرانی نیستید، مگر مسلمان نیستید، مگر ضدامپریالیست نیستید، مگر با اسرائیل مخالف نیستند، مگر …» البته در ذهن افرادی که اینچنین به صورت «اتوماتیک» طرف خود را «سئوال پیچ» می‌کردند، تمامی این سئوالات هم از ابعادی مشخص برخوردار شده بود، و هم جواب‌هائی کاملاً «روشن» داشت!‌ ولی می‌دانیم که اینگونه سئوالات اصولاً نه تنها بی‌جواب است که به هیچ عنوان «پرسیدنی» نیست. در یک جامعة بشری «انسان» می‌باید از این حق برخوردار باشد که «گرایشات» سیاسی خود را در اختیار دیگران قرار ندهد و همچون سگ گرسنه، در جستجوی تکه‌استخوانی پوسیده، تمام روز به دنبال یک «اجماع» احمقانه، «له له» نزند.

همانطور که می‌بینیم، «وانهادگی» تشکیلاتی و عقیدتی در بطن یک حرکت فاشیست یکی از مهم‌ترین اصول پایه‌ای است، چرا که مستقیماً دست‌یابی به پدیده‌ای را میسر می‌کند که آنرا «اجماع» می‌خوانند. «اجماع» برای فاشیسم از نان شب هم واجب‌تر است. ولی از نظر تاریخی در شرایط کشورهائی چون ایران، گروه‌ها و تشکل‌هائی که بر محور مخالفت با «تمامیت‌خواهی» یک حکومت دست‌نشانده «متحد» می‌شوند، در عمل به این نتیجة احمقانه نیز می‌رسند که جهت فروپاشاندن رژیم می‌باید از ویژگی‌های پایه‌ای و اساسی در تفکر خود، حداقل در ظاهر دست بردارند و با موج نارضایتی هم‌ساز باشند! ولی در وضعیت یک جامعة استعمارزده که هم «موج» ساختگی است، و هم ابعاد «نارضایتی» بیشتر رسانه‌ای و تبلیغاتی است تا ملموس و مشخص، موج‌سواری محافل سیاسی داخلی فقط به یک نتیجة احمقانه منجر خواهد شد. اینان نهایت امر خود به اندازة همان رژیمی که بر علیه‌اش همدست شده‌اند خودمحور، متوهم، و خصوصاً «تمامیت‌خواه» خواهند شد. با این تفاوت که طی دوران «موج‌سواری» همگی اینان در یک «توهم» شریک‌اند، خود را در موضع «حاکم» تصور می‌کنند، نه در موضع «محکوم»!

می‌بینیم که به همین صراحت چگونه پای به توضیح واژة بعدی گذاشتیم: «توهم»! می‌گویند «قدرت خود یک توهم است!» ولی کسانیکه به «توهم قدرت» دچار می‌شوند، دو چندان متوهم‌اند. ولی در عمل «تقیه‌ای» که گروه‌های سیاسی و محافل مختلف در برابر یک جریان فاشیست بر علیه مواضع واقعی خود اعمال می‌کنند، فقط بر پایة یک «توهم» استوار نیست؛ این «تقیه» همچون نمونة «تقیه» در دکان شیعی‌مسلکان ریشه در «تزلزل» دارد. اینان در برابر هیاهو و عربدة فاشیسم «متزلزل» می‌‌شوند، و برای فرار از تزلزل فکری، عقیدتی و تشکیلاتی دست به دامان «توهم قدرت» خواهند شد، قدرتی که فرضاً قرار است از طریق سوار شدن بر موجی به دست آید که عملاً توسط قدرت‌های استعماری در کشور به راه افتاده.

آنچه به صورت فوق‌العاده فشرده و شاید تا حدودی خام در بالا عنوان کردیم، نگاهی بود به سه اصل کلی در شکل‌گیری و تداوم حرکت فاشیسم در جامعه. دیدیم که سه مرحلة «وانهادگی»، «توهم» و «تزلزل» چگونه ساختار فاشیسم را در یک جامعه می‌سازد. زمانیکه ادعا می‌کنیم حکومت اسلامی یک فاشیسم است، می‌باید به سرعت به مفاهیم بالا اشاره کرد. تا آنجا که به «وانهادگی» مربوط می‌شود، این اصل را نمی‌توان مورد تردید قرار داد که رژیم اسلامی از طرفداران و حتی مخالفان خود انتظار «وانهادگی» کامل دارد. به عبارت دیگر، وانهادگی‌ای که تشکل‌های متفاوت در چارچوب «توهم» و «تزلزل» از دیرباز در برابر این رژیم از خود نشان داده‌ بودند، طی گذشت زمان به تدریج در ساختار این حکومت تبدیل به «بنیادی مشروع» در مخالفت با غیر شده!‌ اینجاست که نتیجة عملکرد تشکل‌های سیاسی را در شکل‌گیری تاریخی فاشیسم در جامعه به صراحت می‌بینیم.

از طرف دیگر، اگر تشکل‌های «مخالف» امروز از طیف حاکمیت بکلی خارج شده‌اند، هنوز در این طیف به صراحت شاهدیم که عوامل «توهم» و «تزلزل» بر پایة «وانهادگی» چگونه سازمان می‌گیرد. به طور مثال شاهدیم که میرحسین موسوی در چارچوب همین «وانهادگی» خود را چگونه با «توهم قدرت» همراه کرد، و اینکه این «توهم» فقط بازتابی بود از «تزلزلی» که دوران احمدی‌نژاد در بطن جریانات سنتی حکومت اسلامی به راه انداخته بود. گروه حاکمان سنتی در تشکیلات اسلامی که امروز تحت عنوان «اصلاح‌طلب» معرفی می‌شوند، در چارچوب «وانهادگی» خود بر این اصل پوشالی و کاملاً بی‌پایه تکیه می‌کردند که موج سیاسی‌ای که گویا احمدی‌نژاد بر آن سوار شده، ریشه در صندوق‌های رأی دارد! مسلم است که این «پندار» بیمارگونه فقط یک «وانهادگی» بود. و در چارچوب همین «وانهادگی» اینان نیز باور فوق را ملکة ذهن کردند که با دست‌یابی به «اکثریت آراء» می‌توان بر همین موج قدرت سوار شد! به عبارت ساده‌تر، جریان «قدیمی‌ترهای» حکومت اسلامی بجای قبول این «واقعیت» که این حکومت هیچ ارتباطی با آراء عمومی ندارد، و اینکه می‌باید موضع‌گیری مستقیم در برابر احمدی‌نژاد کرد، در «وانهادگی» کامل خود را تسلیم «توهمی» کردند که نهایت امر هم ریشه در تزلزل اینان داشت و هم بیش از پیش متزلزل‌شان نمود. این است روند رشد فاشیسم!

البته باز هم در این میان سیاست‌بازان، همچون نمونة شاهکارهای «جبهة ملی» در سه دهة گذشته، محدودیت‌ها را می‌شناختند. اینان صرفاً به دلیل «وانهادگی»، تحت عنوان «سیاست‌بازی» پای در این «توهم» گذاشتند. ولی همانطور که دیدیم «توهم» برای گروه‌های غیرمطلع امروز تبدیل به یک کابوس واقعی شده. شاید بهتر بود که اصلاح‌طلبان بر این واقعیت تکیه می‌کردند که اگر روزی «انتخابات آزاد» در مملکت مطرح شود، جائی برای این حکومت و یمین و یسارش باقی نخواهد ماند. اگر چنین واقعیتی چراغ‌راه اینان می‌شد مسلماً نه خود در این چاه فرو می‌افتادند و نه غیرمطلع‌ها را به ته چاه رهمنون می‌شدند. شیوة برخورد اصلاح‌طلبان با مسائل کشور را فقط می‌باید روندی در رد «واقعیات» خواند، و این عمل از جمله همان شیوه‌هائی است که در نخستین روزهای غائلة 22 بهمن گروه‌های سیاسی در مسیر هیاهوی روح‌الله خمینی به کار می‌بردند.

همانطور که می‌بینیم روند تکاملی فاشیسم از یک «اجماع» مبهم و فراگیر آغاز می‌شود و نهایت امر به تدریج تمامی لایه‌های قدرت را یک به یک به دست خود «حذف» خواهد کرد تا در آخرین «ویراست»، خود توسط یک جریان دیگر ـ در مورد فاشیسم‌ استعماری معمولاً این جریان یک فاشیسم دیگر است ـ از میان برود. در همین راستاست که ما معتقدیم روند حذف فعلی به امثال موسوی و کروبی محدود نخواهد ماند. این جریان گریبان دیگر محافل را، خصوصاً همان‌ها که در مسند «اصولگرائی» خود خیلی محکم و پابرجا نشسته‌اند خواهد گرفت. در همین راستا احضار سرپرست کیهان به دادگاه؛ عدم حضور وی، و نهایت امر تقاضای توقیف این روزنامه که رسماً به عنوان «بولتن ساواک» فعالیت می‌کند توسط دادسرا نشان دهندة‌ لایه‌هائی است که در فرصت‌های بعدی می‌باید مرکزیت حکومت فاشیسم اسلامی را یک به یک «ترک» گویند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید21اوت2009

seethrume.info
www.relaxcakes.com
www.ezygander.info
www.redcloak.info
www.navycloak.info
usaxp.info
aproxy.net
www.cloakbird.info
www.cloakcat.info
www.punkstone.info
www.fastget.info
browsertestsite.info
offdemand.info
www.studentreviews.info
www.proxrepublic.net
www.unblocklime.info
www.unblockmango.info
server87.info
checkrs.info
moneyluck.info
www.greencloak.info
www.purplecloak.info
siteviewer7.info
worldofproxys.net
www.bluecloak.info
www.pinkcloak.info
nopopup.info
goggers.info
www.unblockapple.info
sector911.info
www.anydaleet.com
www.ezyview.info
boredforever.info
www.cloakdog.info
www.violetcloak.info
www.troublefreelife.com
redsmoke.info
www.studentprogram.info
www.ezyproxy.info
www.unblockplum.info
www.unblocklemon.info
www.ezycloak.info
www.yellowcloak.info
www.bigkingfun.com
www.cloakfish.info
www.unblockcherry.info
www.academyfun.info
www.proxrepublic.us
www.ezyaccess.info
www.unblockkiwi.info

آی. بی. ام. «راستین»!

روز گذشته شب‌نامه‌ای «بی‌امضاء» که ظاهراً متن آن از طرف تعداد «قابل توجهی» از آخوندهای قم و اصفهان و مشهد مورد تأئید قرار گرفته، در برخی سایت‌ها خطاب به مجلس خبرگان رهبری منتشر شد. در این مقطع از بررسی جزئیات مطروحه در این «شب‌نامه» چشم‌پوشی می‌کنیم، ولی یادآور می‌شویم که مهم‌ترین محور مطرح شده در متن شب‌نامه همان موضوع برکناری علی خامنه‌ای از مقام «ولایت امر» است. جالب اینکه، روزنامة «نیویورک تایمز»، مورخ 18 اوت نیز موضوعات مطرح شده در این شب‌نامه را مستقیماً «انعکاس» داده، و «بی‌بی‌سی» با تکیه بر اظهارات «شخصیت‌هائی» باز هم «ناشناس» سعی در واقعی‌تر نمایاندن مفاد این شب‌نامه دارد و این خبر بهجت‌اثر را در رأس اخبار خود قرار داده! البته در شرایط فعلی «ظهور» چنین شب‌نامه‌هائی دور از تصور نیست؛ می‌دانیم که آب‌ گل‌آلود شده و فصل ماهی‌گیری است! ولی برای ما متن این اعلامیه‌ها اهمیت ندارد، دلیل ظهور آن‌ها بر خطوط رسانه‌ای است که مهم می‌شود. چرا که نویسندة این وبلاگ طی سال‌ها قلم‌زنی به صراحت نشان داده، برای امثال علی خامنه‌ای چه در مقام ولایت و چه در مقام روضه‌خوانی کوچک‌ترین اهمیتی در ساختار سیاسی کشور قائل نیست؛ آنچه برای اوباشی از قماش خامنه‌ای در ایران اهمیت ایجاد کرده، عملکرد محافل‌ قدرتمند خارجی‌ است که از این آخوند ولگرد خراسانی به عنوان صورتک منافع خود در ایران استفاده می‌کنند. البته اگر امروز گروهی از همین محافل به جان صورتک مفلوک هم‌پالکی‌های‌شان افتاده‌اند، برای ایرانیان حائز اهمیت خواهد بود که بدانند در پشت‌پرده چه آشی سربار می‌رود.

در بررسی «آش» کذا نخست می‌باید گفت که «مانور» بچگانة سیاسی و رسانه‌ای که تحت عنوان «شب‌نامه» به راه افتاده، ثابت می‌کند که گروهی از محافل قدرتمند غرب ـ مسلماً شامل دمکرات‌نمایان در روزی‌نامة «نیویورک‌تایمز»، دست در دست امثال نوآم‌ چامسکی و الی‌ویزل و دیگران ـ قصد تحمیل یک «کادر رهبری» جدید بر حکومت اسلامی را دارند. و این نوع تغییر دیگر مسئلة انتخابات کشکی و لشکرکشی اوباش به خیابان‌ها نیست، اینبار قلب حاکمیت است که هدف قرار گرفته شده. البته از قدیم گفته‌اند، «صلاح مملکت خویش خسروان دانند!» این حکومت اسلامی که توسط ارتش آمریکائی شاهنشاهی و ساواک آریامهری به قدرت رسید، از روز نخست سرجهازی ایالات متحد بوده. امروز نیز هر غلطی می‌خواهند با سرجهازی‌شان بکنند. تا اینجای قضیه اصلاً به ما ملت ایران مربوط نمی‌شود. ولی تمایل این محافل در اعمال «تغییرات» در ساختار این «میمون بد ادا» به صراحت نشان می‌دهد که نظریه‌پردازان اصلی، همان‌ها که سی سال پیش این تحفة نطنز را برای ما ملت از آستین‌شان در آوردند، و در پس پردة «حکومت اسلامی ایران» پناه گرفتند، حداقل یک سرشان را در همان نیویورک تایمز، روزنامة «روشنفکران» حزب دمکرات می‌باید جستجو کرد‌.

دعوای محافل بین‌المللی بر سر محدودة «منافع» تعیین شده، درست عین دعوای شرخرها در میدان بارفروشان است. این محافل، همچون شرخرها، برای حفظ منافع خود دست به هر جنایت و آدمکشی و تجاوز و تعدی می‌زنند، ولی از آنجا که می‌باید در ارتباط با یکدیگر «نان بخورند» دست به «نوامیس» طرف مقابل نخواهند زد. خلاصه از دعوای مستقیم میان خودشان گریزان‌اند!‌ در نتیجه زمانیکه به شرخرهای «مدرن»، یعنی همان آسمان‌خراش‌های خیابان پنجم نیویورک می‌رسیم، به طور مثال چپاول ملت ایران تحت حکومت اسلامی عین درآمد «پری‌بلنده» و «سیمین قشنگه»، می‌رود زیر انگشتر «اکبرسبیل»! و در اینصورت «اصغر زاغی» با همة بروبیای‌اش حتی به این دو «نشمه» نگاه هم نخواهد کرد!‌ اگر «پری‌بلنده» با خانة «اصغرزاغی» دعوا داشته باشد، صدای اصغر را نخواهیم شنید. «اکبرسبیل» را صدا می‌کنند تا «پری‌بلنده» را سرجایش بنشاند. بله، همانطور که می‌بینیم ریشة انباشت ثروت در همینجاها می‌باید جستجو شود، از فاحشه‌خانه شروع می‌کنیم تا برسیم به «آی‌بی‌ام»!

امروز که نیویورک‌تایمز گیس علی‌خامنه‌ای را محکم گرفته و ول نمی‌کند، قضیه درست مثل این است که «اکبرسبیل»، پری‌بلنده را در ملاء بگیرد به زیر مشت و لگد، تا به «اصغرزاغی» حالی کند که کنترل مسائل را هنوز از دست نداده. و وای به حال اصغر اگر چشم بد به «درآمد» پری و سیمین داشته باشد. اگر می‌گوئیم این «دعوا»، ارتباطی با ملت ایران ندارد برای همین است. ولی برای ارائة تصویر روشن‌تری از مسائل استراتژیک ایران باید دست از «اکبرسبیل» و نشمه‌هایش بشوئیم و نگاهی به جغرافیای سیاسی منطقه بیاندازیم.

در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی، ‌ خصوصاً امروز و پس از فروپاشی اتحاد شوروی دو محور سیاسی و قدرتمند قابل تمیز شده؛ نخست محور وابسته به روسیه را می‌بینیم، و در مرحلة بعد محوری که آنرا «اسلام‌گرائی» آمریکا می‌خوانیم. این دو محور که اولی پس از فروپاشی اتحاد شوروی در مسکو توسط مرده‌ریگ «کی‌. جی‌. بی»، و دومی پس از کودتای 22 بهمن 1357 توسط ساواک آریامهری در تهران و زیر نظر آمریکا پایه‌ریزی شد، امروز پس از گذشت چندین سال محورهای دیگر‌ از قماش حکومت‌های سنتی، «سلطنت‌های» شیخی، جمهوری‌های آبکی و لیبرال‌نما، و غیره را عملاً تحت‌الشعاع قرار داده‌اند. پر واضح است که محور اول در دست مسکو قرار گرفته، و دومی نیز زیر نگین پنتاگون است.

طی چند سالی که از فروپاشی اتحاد شوروی می‌گذرد شاهد قدرت گرفتن روزافزون محور «روسیه» در این منطقه هستیم؛ مسئله‌ای که از پیش کاملاً قابل پیش‌بینی بود و در عمل جای تعجب ندارد. با این وجود همچون نمونة «شرخرها»، محور روسیه به منافع آمریکا دست‌درازی نخواهد کرد، هر چند مایل باشد که قسمتی از درآمد «پری‌بلنده» را به جیب بزند. ولی به دلیل رعایت «محدودة منافع» رقیب، سیاست خارجی روسیه در مورد ایران کاملاً واضح است: «حمایت از گسترش روابط!» سیاست فوق به این معناست که مسکو در تعیین خطوط کلی دخالت نخواهد کرد، و خلاصه تحت هیچ شرایطی به خانة «پری‌بلنده» تجاوز نمی‌کند! و اینکه مسکو در این چارچوب فقط «امتداد» روابط اقتصادی و مالی و تجاری خود را در منطقه دنبال خواهد کرد!

به طور مثال، بهترین نمونه جهت روشن شدن آنچه «امتداد» منافع مالی و تجاری و اقتصادی از نظر مسکو تلقی می‌شود، مسئلة قیمت نفت‌خام و گازطبیعی است. اگر به صورت سنتی در برخی مقاطع دولت‌های آمریکا افزایش چشم‌گیر قیمت نفت را در چارچوب «رگولاسیون‌های» داخلی مورد تأئید قرار می‌دادند، سقوط قیمت نفت‌خام نیز در چارچوب همان «رگولاسیون‌ها» می‌بایست به دنبال می‌آمد. امروز شاهدیم،‌ در شرایطی که به گفتة بانک‌های جهانی فعالیت اقتصادی به صورتی بی‌سابقه سقوط کرده، قیمت نفت همچنان بر محور 70 دلار در هر بشکه متوقف مانده است. و فراموش نکنیم که این «ثبات» در زمینة قیمت‌سازی برای نفت‌خام می‌تواند به تمامی فعالیت‌های شبکة اقتصادی در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی سرایت کند. و این مجموعه نمونة کوچکی از آنچه مسکو «امتداد منافع» تعریف می‌کند، به دست خواهد داد!

ولی نمی‌باید فراموش کرد که همین «دنبال کردن» روابط «حلال» و خصوصاً ممتد، در زمینه‌های اقتصادی و مالی و تجاری خود نهایت امر به قیمت فروپاشی منافع غرب تمام خواهد شد، منافعی که طی سالیان دراز فقط و فقط در چارچوب تحمیل پیوستة عامل «گسست» بر ملت‌های منطقه حاکم شده. غرب، خصوصاً در مناطق نفتخیز، طی دهه‌ها در هر گام سعی داشته تا «گسست» را در سیاست، اقتصاد و امورمالی کشورهای تحت انقیاد خود اعمال کند، تا از این راه هم از شکل‌گیری سرمایه‌داری‌های رقیب در این مناطق جلوگیری به عمل آورد، و هم سیاست و اقتصاد را تحت نفوذ خود و در ارتباطی تنگاتنگ و دائم با الزامات متحول و رنگارنگ مالی و اقتصادی داخلی هماهنگ کند.

البته زمانیکه سخن از این «گسست» به میان می‌آوریم، حکماً نمی‌باید تغییرات سیاسی ریشه‌ای همچون کودتای 22 بهمن و یا لات‌بازی‌های مصدق‌السطنه و 28 مرداد را در نظر آوریم. یک تغییر «ظاهراً» کوچک در فلان و یا بهمان شرکت ثروتمند نفتی، به طور مثال در عربستان سعودی نیز می‌تواند این «گسست» را در راستای تأمین منافع آمریکا ایجاد کند. ولی زمانیکه به طور کلی «گسست» از روابط منطقه‌ای حذف ‌شود، تمامی گسست‌ها از میان می‌رود، در نتیجه همانطور که می‌بینیم طی بیش از 12 ‌سال، آمریکا «طرحی» را که با هیاهو و لات‌بازی‌های سیدخندان در ایران آغاز کرد، و تا به امروز همچنان ادامه داده، نتوانسته در بافت حکومت اسلامی به صورتی که مورد نظرش بوده عملی کند.

حال می‌باید پرسید که اصولاً «طرح» آمریکا چیست؟ همانطور که در بالا عنوان کردیم، طی دوران جنگ‌سرد سیاست ایالات متحد به عنوان سرکردة سرمایه‌داری در منطقة خاورمیانه بر پایة تحمیل گسست، کودتا و خصوصاً سرکوب فراگیر ملت‌ها استوار بود. شاهد بودیم که در چارچوب همین سیاست که «ستیز با مسکو» در رأس آن قرار داشت، روز 22 بهمن 57 مشتی اوباش ارتش شاهنشاهی دست در دست اراذلی که توسط سازمان سیا از اروپا و آمریکا و خصوصاً از نجف و کربلا راهی تهران شده بودند، یک حکومت سرکوبگر و وحشی بر ملت ایران حاکم شد. از تشریح اهداف و آنچه «شرح وظائف» این حکومت می‌خوانیم در شرایط فعلی چشم‌پوشی می‌کنیم، ولی راه گزافه نرفته‌ایم اگر عنوان کنیم که طی سه دهه که از حاکم کردن این مجموعة فرهنگ‌ستیز، انسان‌ستیز و ضدایرانی بر کشورمان می‌گذرد، غرب از طریق چپاول ثروت‌های مناطق نفتخیز و به راه انداختن جنگ و آدمکشی، «سفینة» خود را در شاهراه‌های پیشرفت و تعالی بخوبی پیش رانده.

با این وجود «داستان» اسلام وحشی و سرکوبگر، اگر سالیان دراز جیب آمریکائی‌ها را حسابی پر می‌کرد، پس از فروپاشی اتحاد شوروی برای غرب مشکلات فراوانی به همراه آورده. مشکلاتی که تماشائی‌ترین‌شان همان عملیات هواپیماربائی و قتل‌عام چند هزار نفر در مرکز شهر نیویورک بود!‌ ولی علیرغم این مشکلات، بر روی صفحة شطرنج سیاست منطقه، آمریکا الزاماً می‌باید از مهرة «اسلام‌گرائی» استفاده کند؛ به صراحت بگوئیم دنباله‌روی از سیاست چپاول و سرکوب پس از سالیان دراز برای واشنگتن مفر دیگری جز اسلامگرائی «باز» نگذاشته. و طی سفر دیپلماتیک اوباما به منطقة خاورمیانه، در سخنرانی‌ وی نیز جز «اقتداء به اسلام» در عمل هیچ ندیدیم!‌ به همین دلیل است که امروز تمامی کانال‌های تبلیغاتی ایالات متحد به عناوین مختلف بر طبل «اسلام» می‌کوبند. یکی همچون میرحسین موسوی امام‌خمینی و انقلاب اسلامی می‌خواهد، دیگری از «اسلام راستین منتظری» آب به دهانش افتاده، آن دیگری «اسلام چندصدائی» هوس کرده، احمدی‌نژاد و باند اوباش خیابانی‌اش نیز از خداوند منان همه روزه «اسلام‌راستین» و ضدآمریکائی طلب می‌کنند! ولی در واقع همگی اینان نانخورهای یک دکان واحد‌اند.

طرح آمریکا همانطور که بالاتر نیز گفته بودیم ایجاد «گسست» در روند مسائل اجتماعی، ‌ فرهنگی و اقتصادی در کشورهای منطقه است. ولی امروز اعمال این «گسست» دیگر به صور رایج گذشته امکانپذیر نیست. چرا که اعمال روش‌های گذشته می‌تواند بین منافع «اکبرسبیل» و «اصغرزاغی» تلاقی و تصادم به وجود آورد، و این امر به طور کلی دکان را از پای‌بست ویران خواهد کرد. در نتیجه آمریکائی‌ها تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهند که بدون تحمیل این نوع «گسست» که خشم مسکو را تحریک می‌کند، در حکومت‌ دست‌نشاندة اسلامی خود تغییرات مورد نظر را نیز اعمال کنند. ولی طی اعمال این روش‌های استعماری غرب فراموش نمی‌کند که مرتباً آیات عظام و آخوندهای رنگارنگ را نیز بر صفحة سایت‌ها و روزی‌نامه‌های خود به صورت تمام قد و نیمرخ و سه‌ربعی و … معرفی کرده، به جهانیان «ثابت» کند که «ملت ایران» دست از اسلام و آخوند و تقیه و روزه و زوزه برنخواهد داشت!

این «طرح» همان است که اینک بیش از یک دهه فضای سیاسی و اجتماعی کشور را اینچنین ملتهب کرده. نه آمریکا می‌تواند از این کلاف‌سردرگم کلیدی برای مشکلات منطقه‌ای خود بیرون بکشد، و نه نوکران «اسلام‌گرای» واشنگتن دیگر قادرند در فضای فعلی کارساز باشند و منافع آمریکا را از طریق سرکوب ملت ایران تأمین نمایند. می‌‌بینیم که ملت ایران را تحت حمایت غرب و با تمام قدرت در ایران سرکوب می‌کنند، ولی در عین حال دیگر نمی‌توانند همچون دوران 22 بهمن و یا 28 مرداد، مسائل واشنگتن را نیز از طریق این سرکوب‌ها برای دوره‌ای طولانی در منطقه حل و فصل نمایند. خلاصه می‌کنیم، واشنگتن در این راستا خود را در دامان یک سیاست فرسایشی انداخته که نهایت امر به سقوط محدوده‌های امنیتی و منافع منطقه‌ای‌اش منجر خواهد شد. و به همین دلیل است که سعی دارد در مسیر حرکت «اسلام‌گرائی» خود گزینة «دمکراسی‌خواهی» را نیز،‌ البته به صورتی کاملاً نمایشی جاسازی کند.

استنباط ما این است که در آخرین مرحله از این طرح استعماری، زمانیکه دیگر واشنگتن امیدی به حفظ مهره‌های اسلام‌گرای خود در منطقه نداشته باشد، کاخ‌سفید کارت «دمکراسی سیاسی» را نیز در ایران از آستین خود بیرون خواهد کشید. البته با توجه به مسائل داخلی و خارجی مشکل می‌توان به دمکراسی سیاسی در ایران به عنوان یک گزینة پایدار امیدوار بود. اگر آمریکا کارت دمکراسی سیاسی را با شتابزدگی از آستین بیرون بکشد، شکست آن غیرقابل تردید خواهد بود. این کارت فقط در شرایطی می‌تواند بر بحران سیاسی در جنوب دریای خزر نقطة پایان بگذارد که پیش از رسیدن به بن‌بست اسلام‌گرائی از طرف کاخ سفید مطرح شود. حداقل زمان کافی برای تشکیلات مختلف سیاسی کشور وجود داشته باشد که بتوانند زمینة لازم برای چنین گزینه‌ای را در داخل فراهم آورند. ولی مسلم بدانیم که اگر روند مسائل به صورتی که تا حال پیش رفته ادامه یابد، «اعلام رسمی» حمایت کاخ سفید از دمکراسی و «لائیسیته» در ایران، هر چند در قالب یک فریب سیاسی، در زمانی مطرح خواهد شد که امکانی جهت عملی کردن آن وجود نداشته باشد.

در راستای همین تحلیل از شرایط کشور است که ما با برخورد برخی تشکیلات، سازمان‌ها، احزاب و تشکل‌های سیاسی‌ با مسائل ایران به شدت مخالفت می‌کنیم. به عقیدة ما برخی از این سازمان‌ها سعی دارند تا با سوار شدن بر امواجی که دست‌های سازمان سیا و حکومت دست‌نشاندة اسلامی در ایران به راه می‌اندازد، اهداف خود را در این شرایط به ارزش بگذارند! این عمل همانطور که تجربیات 28 مرداد برای حزب توده، و 22 بهمن برای دیگران به صراحت نشان داد، نه تنها عملی نیست که نهایت امر فقط به قیمت نابودی نسل‌ها در کشور تمام خواهد شد. مسائل و مشکلات جامعة ایران را در شرایط فعلی دیگر نمی‌توان با عینک عموسام مشاهده کرد، این عینک با شیشه‌های دودگرفته‌اش دیگر کارساز احدی نخواهد بود!

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید19اوت2009

server87.info
kbypasser.info
sector911.info
ipassitall.info
koomla.info
www.studentclassroom.info
x-i-a.com
redsmoke.info
www.proxrepublic.com
siteviewer7.info
jokefilter.info
www.studentreviews.info
nopopup.info
checkrs.info
www.studentprogram.info
moneyluck.info
www.studentschool.info
www.proxrepublic.org
www.eunblockwebsites.info
www.transferstudent.info
www.koolwiz.info
ipassblocks.info
jokebypasser.info
www.fastget.info
www.proxrepublic.info
offdemand.info
www.pop8.info
www.proxrepublic.net
www.stoptheblocked.info
www.proxrepublic.biz
dealergame.be
seethrume.info
browserhelper.info
freenetsurfing.info
zangoproxy.com
browsertestsite.info
www.anydaleet.com
boredforever.info
site-viewer.info
kfilter.info
aproxy.net
www.gonetoofar.info
seethrume2.info
www.undergraduatestudent.info
helloblox.info
usaxp.info
www.studentclass.info
www.studentuniversity.info
www.bigkingfun.com
altmedical.info

پایان یک توهم!

با علنی شدن شکاف در جبهة «اسلام‌گرایان» خارج نشین، و کنار کشیدن بعضی محافل غرب از پشت این حضرات، به صراحت می‌بینیم که صحنة سیاست فرامرزی رنگ و روی دیگری به خود می‌گیرد. اوباشی که طی چند سال گذشته به خرج حکومت اسلامی و در چارچوب برنامه‌هائی مشخص، یک به یک در خارج از مرزها خیمه و خرگاه بپا کرده، و در واقع سخنگویان «ویراست دوم» حکومت اسلامی شده بودند، طی «انتخابات» اخیر بکلی مواضع خود را از دست دادند. اینان امید بسته بودند که در کنار جنایتکارانی از قبیل میرحسین موسوی بتوانند آنچه حکومت اسلامی «نیست» و هیچگاه نبوده، تحت عنوان «اسلام راستین» به مردم ایران تحمیل کنند، و با جاسازی این «ویراست جدید» در قلب حاکمیت، چند دهه به عمر این مجموعة نفرت‌انگیز که بوی تعفن فاشیسم و انسان‌ستیزی آن مشام هر انسان آزاده‌ای را می‌آزارد بیفزایند. این «برنامة استعماری» که از نخستین روزهای دولت «دوم خردادی» سیدخندان گام به گام دنبال شد، نهایت امر کشور را به موضعی کشانده که امروز شاهدیم. موضعی که در آن نه دولت وجود دارد، نه حکومت؛ نه خط‌مشی سیاسی مشخصی وجود دارد، و نه آینده‌ای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برای جوانان و فرزندان این سرزمین.

بحث امروز ما، مسلماً‌ در چارچوبی که از عهدة یک وبلاگ برمی‌آید، بر پایة ارائة تحلیلی از این «خلاء قدرت» در جامعة ایران متمرکز خواهد شد، جامعه‌ای که حداقل طی 6 سدة گذشته، به صورتی پیگیر و مستمر فقط در ارتباطی اندام‌وار با «محور قدرت» توانسته موضوعیت‌های سیاسی، عقیدتی، میهنی و حتی مذهبی خود را «تعریف» کند. در هنگامه‌ای که در پی فروپاشی «محور قدرت» در ایران ایجاد شده، طبیعی است که اکثریت ایرانیان دچار سردرگمی سیاسی شوند. ولی اگر این سردرگمی، با در نظر گرفتن پیشینة تاریخی کشور کاملاً قابل درک است، دوا و درمانی خارج از نمونه‌های تاریخی می‌باید برای آن جستجو کرد.

خلاصه می‌گوئیم، اگر ایرانی طی تاریخ خود پیوسته فراگرفته که از یک دیکتاتوری می‌باید به یک دیکتاتوری دیگر جهید ـ این عمل را در تاریخ معاصر بارها شاهد بوده‌ایم ـ شرایط سیاسی و استراتژیک کشور دیگر اجازة پاگرفتن یک دیکتاتوری جدید را نخواهد داد. امروز ایرانیان می‌باید فرا گیرند که چگونه در ارتباطی اندام‌وارتر با جامعة خود و مسائل روزمره می‌توان «محورهای قدرت» را در درون نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور سازماندهی کرد. این یک روند بسیار پیچیده و گسترده است که بدون پیروزی در آن، خروج از چرخة فاشیسم استعماری امکانپذیر نیست. با این وجود فراموش نکنیم که این پیچیدگی و گسترة عجیب، طی چند دهة اخیر ابزاری جهت توجیه فاشیسم در کشور نیز شده بود.

سیاست‌های کلاسیک غرب به این بهانه که روند طولانی فوق نهایتاً به قدرت گرفتن اتحاد شوروی در ایران می‌انجامید، زندگی در یک جامعة «قانونی» را از ایرانی دریغ ‌کردند، و آنرا از دسترس ایرانیان به دور نگهداشتند! غرب در این روند پیوسته نسخه‌های «زود، تند و سریع» درمانی را مورد حمایت قرار داد، و این نسخه‌ها چیزی نبود جز نظام‌های کودتائی، فاشیست و وابسته. حتی امروز نیز سیاست‌های کلاسیک غرب از به قدرت رسیدن یک نظام فاشیست که ایرانی را به سرعت به «سعادت» مورد نظر برساند حمایت خواهند کرد، اگر اینکار را نمی‌کنند به این دلیل است که دیگر زمینة این عملیات ضدایرانی از دست رفته.

البته ما در همین مقطع به تمامی دست‌اندرکاران ایرانی که با تلاش‌های خود در رده‌های مختلف، «ویراست دوم» حکومت اسلامی را در غرب، که همان «ویراست فرامرزی» بود به صورتی که می‌بینیم منزوی کردند تبریک می‌گوئیم. ولی نمی‌باید فراموش کرد که این «پیروزی» نمی‌باید در معنائی تحلیل شود که تاکنون در عرصة سیاست کشور رایج بوده؛ بر پایة این پیروزی فقط می‌توان یک مجموعة جدید از عملیات فرهنگی، سیاسی و ادبی را در عرصة سیاست روز فعال کرد، چرا که «پیروزی» به هیچ عنوان مرحلة نهائی فعالیت سیاسی نیست. «سیاست» اگر بر محور یک نگرش انسانی متحول شود، همواره یک استمرار بی‌انقطاع خواهد بود، و گسست در بطن حرکت آن به معنای فنا و نابودی است.

با این وجود ذکر این نکته نیز ضروری است که در امر سیاست یک صدا و یا یک گروه هیچگاه تعیین کننده نبوده، نیست و نخواهد بود. اینکه یک گروه و یا یک محفل، حکومتی را در کشوری، خصوصاً در کشور مهم و استراتژیکی چون ایران، تشکیل دهند و بدون در نظر گرفتن الزامات سیاست‌های جهانی چنین و چنان کنند، خود یکی از همان داده‌هائی است که ریشه در فرهنگ حکومت‌های فاشیست و استبدادی دارد. «استقلال» دروغین فاشیست‌ها در ایران از سیاست‌های جهانی در عمل پوششی مناسب جهت مردمفریبی و پنهان نگاه داشتن دست‌نشاندگی و بی‌ارادگی این حکومت‌ها بوده. این «استقلال» نمایشی که حداقل طی 85 سال گذشته دولت‌ها و حکومت‌های «ایرانی‌نما» کم فوت در آستین‌اش نیانداختند، مهم‌ترین نقشی که در سطح سیاست بین‌المللی ایفا کرده، تطهیر دولت‌های استعمارگری بوده که توسط عمال‌شان در ایران دست به جنایات و چپاول علیه مردم ‌زده‌اند. فراموش نکنیم که امروز نیز عدم‌مسئولیت واشنگتن و لندن در قبال جنایات حکومت اسلامی بر علیه ملت ایران همان «استقلال» ظاهری جمکران است. استقلالی که همزمان صدایش از بلندگوهای لندن و واشنگتن و تهران گوش فلک را کر کرده. ولی منافع مالی و اقتصادی‌ای که سیاست‌های حکومت اسلامی در چارچوب منافع محافل غرب به همراه آورده، روشن‌تر از آن است که نیازمند تشریح و تحلیل باشد.

این امر که سیاست در کشور ایران، حداقل طی 150 سال گذشته پیوسته تحت تأثیر چندین و چند عامل خارجی قرار داشته، می‌باید امروز از طرف صاحب‌نظران مورد قبول قرار گیرد. از تقبل همین اصل کلی می‌توان به این تکیه‌گاه تشکیلاتی دست یافت که امروز برای سازماندهی یک سیاست منسجم داخلی و خارجی، ایرانیان با تکیه بر شناختی که از همین عوامل خارجی در دست دارند، چگونه می‌باید پای در میدان عمل بگذارند. در کمال تأسف تا به حال هیچ گروه و تشکیلات سیاسی در مورد این مسائل نه تحقیقی ارائه کرده، و نه اظهارنظر مشخص سیاسی صورت داده. البته همانطور که گفتیم نبود این «تحلیل‌ها» فقط به این دلیل است که گروه‌های فوق خود در چارچوب همان «استبدادهای» یک‌روزه و «زود و تند و سریع» موجودیت‌شان را تا به امروز جستجو کرده‌اند. امیدواریم که با در نظر گرفتن شرایط جدید این حرکت هر چه زودتر در قلب گروه‌های سیاسی کشور آغاز شود. چرا که، آندسته از گروه‌ها که این ضرورت‌ را امروز مسکوت بگذارند فردا مشکل می‌توانند حرفی برای مطرح کردن داشته باشند.

با این وجود، گذار از مرحلة یک حکومت دست‌نشانده و مدعی «استقلال» ـ این حکومت عملاً تبدیل به ابزاری جهت سرکوب ملت ایران شده ـ به یک حکومت دمکراتیک با «حضور واقعی»، ملموس و اندام‌وار در ارتباط با دیگر سیاست‌های جهانی که همزمان با قبول نقش‌های آتی که هم‌جواری با روسیه، و اشراف بر شاهرگ‌ حیاتی انرژی در خلیج‌فارس برای ایران تحصیل خواهد کرد، به حکم اهمیتی که در آن می‌بینیم به هیچ عنوان کار ساده‌ای نیست. ساختارهای سیاسی، اداری و تشکیلاتی که در گذشته و در چارچوب ارائة خدمات زیرجلکی به سیاست‌های جهانی تحت عنوان ادارات، احزاب، گروه‌ها و حتی محافل پیش‌بینی شده بودند، در چارچوب جدید کارساز نخواهند بود. کشور ایران نیازمند کادرهای بالای سیاسی و دیپلماتیک است که با تکیه بر داده‌هائی که بنیادهای فکری، «تینک‌تنک‌ها» ارائه می‌کنند، مسائل استراتژیک کشور را در چارچوب منافع ملی اداره کنند. جای بحث و گفتگو نیست؛ نه در داخل کشور، و نه در خارج، ایرانیان چنین کادرهائی ندارند و از «تینک‌تنک‌هائی» که نام بردیم نیز نشانی در دست نیست.

سطح بسیار نازل در مقالات ارائه شده در مطبوعات داخل کشور، حتی آندسته از مطبوعات که ادعای رسالت‌ فرهنگی، سیاسی و ایدئولوژیک و «دینی» دارند، بخوبی نشان می‌دهد که در داخل کشور روشنفکران واقعی و صاحبان قلم، حتی در بطن حوزه‌های شیعی‌مسلک از هر گونه همکاری با حکومت کناره‌ گرفته‌اند. این مسئله قابل درک است، چرا که در این نوع حکومت مسلماً جائی برای روشنفکر وجود نخواهد داشت. از طرف دیگر، روشنفکران ایرانی مقیم خارج، یا به طور کلی از فضای سیاست کشور بیرون رفته و به قولی عطای‌اش را به لقای‌اش بخشیده‌اند، یا اینکه به دلیل قرار گرفتن در همان جو کلاسیک که در بالا عنوان کردیم هنوز فکر می‌کنند حضور سیاسی یک «تفنن» در راه استقرار یک حاکمیت موقت استعماری و استبدادی در کشور است! اینان دلیلی نمی‌بینند که انرژی و وقت خود را در راه نظریه‌پردازی سیاسی، فرهنگی و استراتژیک صرف کنند.

ولی این فضا امروز به طور کلی منقلب شده، و عوامل درون آن نیز تغییر خواهد کرد، در نتیجه، نخستین انتظار ما این است که در ماه‌های آینده قلم‌های وزین و قدرتمند در داخل کشور فعال شوند. همانطور که پیشتر نیز گفتیم، حکومت اسلامی به سرعت فضای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی کشور را از دست می‌دهد، ولی در همینجا بگوئیم که این امر به هیچ عنوان کفایت نخواهد کرد. می‌باید نطفه‌های روشنفکری در تمامی زمینه‌ها جایگزین پوپولیسم کور، عوامفریبی و خرافه‌پردازی استعماری در جامعة ایران شود. در غیر اینصورت فضاهائی که حکومت اسلامی به دلیل فروپاشی علنی مشروعیت تشکیلاتی‌اش از آن‌ها یک به یک پای بیرون می‌گذارد، از طرف عواملی که ما «متفرقه» می‌خوانیم «اشباع» خواهد شد، و فردا آن‌ها که حضور در فضای روشنفکری کشور را امروز «دون‌شأن» خود می‌بینند، نمی‌توانند «بازدهی» این «عوامل متفرقه» را به زیر سئوال برند.

از طرف دیگر ارتباط اندام‌وار میان روشنفکران داخل کشور و هم‌قطاران خارج‌نشین‌شان می‌باید به سرعت برقرار شود. از امکاناتی که امروز اینترنت فراهم آورده می‌باید بهره‌ گرفت و در راه ایجاد و استحکام این ارتباط گام برداشت. با وجود آنکه مطلب کمی طولانی خواهد شد، در اینجا از ترجمة مصاحبه‌ای که سایت اینترنتی اشپیگل با رضاپهلوی صورت داده یک بررسی بسیار اجمالی ارائه می‌دهیم. ترجمة مصاحبه توسط خانم الهه بقراط صورت گرفته و در سایت «گویانیوز» منتشر شده. هدف از این بررسی ارائة نمونه‌هائی است از برخوردهای سیاسی، در چارچوبی که در بالا به آن‌ها اشاره داشتیم. به طور مثال، «شاه‌کلید» مصاحبه که از طرف «گویانیوز» با حروف درشت نیز به چاپ رسیده به این مضمون است:

«دوران اين توهم که تنها يک نفر، يعنی خامنه‌ای، می‌تواند به نام خدا قدرت حکومتی را کسب کند، به سر آمده است. اينک بالاترين رهبر مذهبی مشروعيت مردمی خود را از دست داده است.»

در همین دو جمله ناآگاهی آزاردهنده‌ای که نتیجة عدم همکاری صاحب‌نظران و استراتژها با مدعی تاج و تخت سلطنت ایران است، و نهایت امر سیاست جاری کشور را به صراحت از دسترس وی به دور نگاه داشته برخورد می‌کنیم. نخست اینکه آقای خامنه‌ای، همچون نمونة شاه سابق ایران هیچگاه، نه امروز و نه دیروز، نمی‌توانسته «به نام خدا» بر مجموعه‌ای اعمال حاکمیت کند، که از سه طرف توسط نیروهای نظامی سازمان ناتو به محاصره درآمده، و در شمال نیز تحت نظارت مستقیم موشک‌های قارة پیمای مسکو قرار گرفته. این «موضع‌گیری» اگر به دلیل ملاحظات دیپلماتیک نمی‌باید مستقیماً به صورت مصاحبه‌کننده «پرتاب» شود، می‌بایست به نحوی از انحاء در قلب مصاحبه جائی برای خود باز کند. ولی می‌بینیم که برخورد رضاپهلوی با مسائل جاری کشور، دقیقاً در چارچوب همان «استقلال فرضی» حکومت اسلامی قرار گرفته! استقلالی که در بالا توضیح دادیم و ریشة آنرا می‌باید در دریافت‌های گنگ و بی‌پایه‌ای بجوئیم که از دورة کودتای میرپنج در ایران رایج شده.

در عمل، آقای خامنه‌ای در کشور ایران هیچکاره است؛ همان نقشی را دارد که شاه سابق داشت، و دیدیم که چگونه توسط مشتی افسر خودفروخته که در ملاءعام به پایش می‌افتادند از کشور اخراج شد. از طرف دیگر، جملة دوم نیز حاوی مطلبی فوق‌العاده تکان‌دهنده است. مطلبی که در هیچ منطق و نظریة «عقیدتی ـ سیاسی» حتی طی دوران حیات روح‌الله خمینی نیز دیده نشده بود. اینکه «ولی‌فقیه»، در یک مصاحبه «بالاترین رهبر مذهبی» نزد شیعیان معرفی شود، نه تنها یک «اشتباه» سیاسی که دقیقاً یک افتضاح است!‌ این مسئله را ما فقط می‌توانیم یک ابداع تلقی کنیم، ابداعی که توسط شخص رضاپهلوی و در جهت توجیه «خزعبلات» حکومت اسلامی صورت گرفته!

اینکه امروز رضاپهلوی به خود اجازه ‌دهد، بدون کارشناسی درست و منطقی، صرفاً با استفاده از گفتمان رایج در «بولتن‌های» سپاه پاسداران، تحت عنوان ولیعهد ایران با یک نشریة صاحب‌نفوذ مصاحبه کند، به صراحت عمق بی‌اطلاعی و کم‌فرهنگی‌ جامعة ایران را به نمایش می‌گذارد. ما ملت می‌باید فراگیریم که از مواضع خود به بهترین صورت ممکن دفاع کنیم، نه اینکه آن‌ها را به ثمن‌بخس در اختیار مخالفان قرار دهیم!‌ به همین دلیل است که بالاتر نیز اشاره کردیم و صریحاً گفتیم که می‌باید بر این «جهل سیاسی» نقطة پایان گذاشت. این نوع بی‌اطلاعی‌ها که مدعی تاج و تخت را به پیروی از گفتمانی می‌اندازد که حکومت اسلامی جهت توجیه مواضع داخلی و خارجی خود رایج کرده، آیا می‌تواند برای آیندة ایران سازنده تلقی شود؟

متأسفانه برای اجتناب از اطالة کلام نمی‌توان به بررسی دیگر «فرازها» در این مصاحبه پرداخت. در کمال تأسف این مصاحبه سرشار از همین «فرازها» است، و نهایت امر می‌باید بگوئیم توسط فردی صورت گرفته که به هیچ عنوان شناخت سیاسی از مسائل کشور ندارد! این فرد فاقد یک نگرش منسجم و موضع‌گیری سیاسی است، و قادر نیست میان موضع‌گیری خود در مقام مخالف حکومت اسلامی، و در تضاد با گفتمانی که توسط یک حکومت دست‌نشانده رایج شده، حتی نزد یک مصاحبه کننده «تفاوت» و «تمیز» ایجاد کند. این نوع برخوردها با سیاست کشور، در شرایط فعلی که حضور فعال جناح‌ها در جامعه الزامی ‌شده، و صورتبندی‌های «زود و تند و سریع» را غیرممکن کرده، آنقدرها که برخی فکر می‌کنند آینده‌ساز نخواهد بود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید17اوت2009

jokefilter.info
www.gizlen.biz
www.gonetoofar.info
www.studentschool.info
ipassblocks.info
www.stoptheblocked.info
www.toomla.info
altmedical.info
kfilter.info
jokebypasser.info
surfgeek.co.cc
biglo.co.cc/glype/upload
1-ninja-1.co.cc
uvid.info
16surf.co.cc
anonymoussurf.cn
www.websitesfilter.info
www.1337proxy.net
norestrictionz.co.cc
jokefilter.info
gettoblockedsitez.co.cc
cheatin.info
todaysurfing.co.cc
flydns.co.cc
veilofshadowz.co.cc
www.unblock-firewalls.info
antifilterz.co.cc
mariablundendesigns.com
kbypasser.info
www.studentreviews.info
www.transferstudent.info
www.noresult.info
ipassitall.info
www.seowatt.com
zangoproxy.com
www.eunblockwebsites.info
www.studentclass.info
https://escapeism3.info
amar1.info
merenguemambo.com
juicefilter.info
www.studentprogram.info
noline.info
bestpollsource.com
helloblox.info
www.studentuniversity.info
www.undergraduatestudent.info
www.studentclassroom.info
www.wlproxy.nl
www.webblocker.info
hi5-proxy.co.cc
hideinshadowz.co.cc
wlanproxy.co.cc
surfingwithstyle.info
workproxy.info
aschoolfilter.info

بنیاد شکنجه!

آنروز که در مجلس شورای اسلامی، مجلسی‌ که نمایندگانش بر اساس «انتخاباتی» از قماش همان «انتخابات» حکومت اسلامی برگزیده شده‌ بودند، علی لاریجانی با رأی موافق «تمامی» اوباش حاضر خود را در مقام ریاست قوة مقننة جمکران بر ملت ایران تحمیل کرد، در مطلبی نوشتیم که پیش کشیدن لاریجانی‌ها یک مانور محکوم به شکست خواهد بود. دلیل را نیز همان روزها ارائه داده گفتیم، آنان که این حضرات را پیش می‌کشند، قصد بازگرداندن شرایط سیاسی کشور به دوران پیش از احمدی‌نژاد را دارند، و این عمل غیرممکن است. امروز پس از گذشت چندین ماه از نمایش «دمکراسی جمکرانی» شاهدیم که پتک سیاست داخلی برادران لاریجانی را یک به یک می‌نوازد، و اینان که همچون بسیاری اوباش «حکومتگر» از جمله ایرانی‌نمایان بزرگ شدة نجف و کربلا هستند، مواضع‌شان به شدت متزلزل شده، ‌به سرعت نفوذ و اقتداری که توسط سیاست‌های استعماری برای‌شان فراهم آمده بود از دست می‌دهند.

شاخة شیعی‌مسلکان «عراقی» که شخص شیخ‌ شاهرودی نیز یکی از میوه‌های «مأکول» آن به شمار می‌رود، یکی از شاخک‌های بسیار شناخته شده در بطن حکومت اسلامی است که وابستگی عناصر آن به سیاست‌های استعماری، خصوصاً به انگلستان بی‌قید و شرط است. اینان در عمل تفاله‌های همان محافلی‌اند که بساط «آیت‌الله ‌بازی» را با «فتوی» آیت‌الله شیرازی از دورة «جنبش تنباکو» تحت نظارت انگلستان در ایران به راه انداختند. دیدیم که تحت تأثیر نارضایتی‌های شدید و تحولات انقلاب مشروطه، دامنة تهاجمات محفل «آیت‌‌الله‌های» مقیم عراق، پس از «جنبش تنباکو» مرتباً در ایران گسترش یافته. اینان نخست همراه و همگام با بحران‌های دوران مشروطیت شدند، و نهایت امر با حمایت از میرپنج ـ این حمایت به صورت سکوت در برابر کودتا خود را نشان داد ـ در رکاب سلطنت کودتائی و انگلیسی قرار گرفتند. تلاش‌های میرپنج برای خلاصی از چنگ محفل کذا، نخست از طریق خرید «خدمات دینی» آیت‌الله‌ها در داخل آغاز شد، و اینان را در عمل به استخدام دولت درآورد، بعد هم میرپنج تلاش کرد تا با بنیانگزاری حوزة علمیة قم ـ این حوزه با سرمایة مستقیم دربار پهلوی پایه‌گزاری شد ـ نجف و کربلا را از سکه بیاندازد. رویائی که عملی نشد، و نهایت امر سلسلة پهلوی با همیاری همین حضرات از قدرت به زیر کشیده شد.

و آقای علی لاریجانی دست در دست برادران خود، همزمان با کودتای 22 بهمن 57، پای به میدان «نبرد با امپریالیسم» گذاشتند! و با آن سابقة «درخشان» که خانوادة ایشان، خصوصاً شخص آیت‌الله لاریجانی را در عراق عملاً نانخور دولت فخیمة انگلستان معرفی می‌کند، شروع به هارت‌وپورت‌های انقلابی و ضدامپریالیستی در ایران فرمودند. ایشان در کنار اوباشی از قماش سازگارا، محسن‌ رضائی، ابوشریف و دیگر فالانژهای وابسته به آمریکا و انگلستان یکی از بنیانگزاران «سپاه ‌پاسداران» نیز به شمار می‌روند، و در همینجا بگوئیم، در عمل علی لاریجانی، در مقام اصولگرا یکی از مهم‌ترین مهره‌های ضدایرانی در بطن حکومت جمکران است.

علیرغم این پیشینة «مشعشع»، امروز شاهدیم که لات‌ولوط‌های احمدی‌نژاد بساط گیس‌کشی از علی لاریجانی به راه انداخته‌اند! ‌ در واقع، علی لاریجانی طی دوران حکومت خاتمی از خود تصویر یک‌ «اصولگرا» در نظام روزی‌نامه‌های جمکرانی درست کرده بود، و پس از شکست طرح حملة ایالات متحد به ایران، طرحی که احمدی‌نژاد را برای فراهم آوردن زمینه‌اش از صندوق بیرون کشیده بودند، به سرعت در بوق و کرنای غرب افتاد. هدف این بود که «دشمن» سابق خاتمی، اینک در مقام ریاست قوة مقننه، تبدیل به آلترناتیو دولت احمدی‌نژاد شود. چرا که انگلستان و آمریکا، حداقل در چارچوب منافع منطقه‌ای خود، دورة احمدی‌نژاد را تمام شده می‌دیدند!

ولی در مرحلة نخست می‌باید گفت که لاریجانی سوخته‌تر از آن بود که بتواند پای به طرح «مرد قدرتمند» جدید بگذارد. و دیدیم که به سرعت طرح کذا نیز با شکست روبرو شد. با اینهمه انگلستان لاریجانی را در رأس قوة مقننه مورد حمایت قرار می‌داد، و لندن امیدوار بود که با بیرون کشیدن میرحسین موسوی از صندوق‌شکسته‌های رأی‌گیری جمکران ـ انتخاباتی که نتیجه‌اش به دلیل جفتک‌اندازی‌های عمدی مهرورزی از روز هم روشن‌تر شده بود ـ می‌تواند جناح سوختة احمدی‌نژاد را اینبار با لاریجانی در مقام «دشمن خونی» اصلاحات از نو سازمان دهد!

بی‌دلیل نیست که امروز جناح احمدی‌نژاد که از «قضای روزگار» و بدون آنکه اصلاً بخواهد، قرعة «دولت» به نامش اصابت کرده، به لاریجانی بیشتر دندان قروچه می‌کند تا به خاتمی! ولی زمانیکه در دنیای سیاست مچ «دزد» باز می‌شود، دیگر راه ‌چاره‌ای برایش باقی نمی‌ماند. آقای لاریجانی قرار بود تحت عنوان مرد قدرتمند «اصولگرا»، پس از پیروزی میرحسین موسوی یک «مینی کودتا» بر علیه احمدی‌نژاد صورت دهند و همزمان با ممانعت از فروپاشی دکان انگلستان در ایران، از اصولگرائی نیز «رفع شبهات» بفرمایند تا شرایط سیاسی را به دوران مقدس «امام خمینی» بازگردانند. اما امروز نه تنها خود لاریجانی تبدیل به نخستین هدف لات‌ولوط‌های اصولگرای مهرورزی شده، که نقش وی در پشت پردة حمایت از اصلاح‌طلبان میرحسین موسوی نیز کاملاً علنی است. خلاصه می‌گوئیم، حتی ریاست پاسدار لاریجانی بر مجلس ملایان نیز به دلیل شکست میرحسین موسوی در «انتخابات» اخیر موضوعیت سیاسی خود را بکلی از دست داده. ایشان در صورتی می‌توانستند در رکاب اربابان لندنی به خدمات خود ادامه دهند که جناح اصلاح‌طلب تحت «فرماندهی» میرحسین موسوی به قدرت می‌رسید، و فضای سیاست داخلی پس از حذف احمدی‌نژاد نیازمند بازسازی «اصولگرائی» می‌شد!‌ به این ترتیب این اصولگرائی «فروهشته» می‌توانست توسط آقای لاریجانی، در جایگاه «ریاست قوة مقننه» بازسازی ‌شود!‌ ولی اصولگرائی «پیروزمند» نیازمند بازسازی نیست، در نتیجه ایشان اصولاً وجودشان هم زائد شده!

دیدیم که این نقش ظاهراً «فراجناحی» و مصلحت‌‌اندیشانه، که انگلستان برای خانوادة لاریجانی در حکومت اسلامی پیش‌بینی کرده بود، چگونه بر باد رفت. امروز که میرحسین موسوی، یعنی مهم‌ترین مهرة متحد لاریجانی‌ها خود بر سکوی «متهم» نشسته، دیگر جائی برای ژست‌های خیرخواهانة «پاسدار‌علی» باقی نمی‌ماند. به همین دلیل برادر کوچک‌تر ایشان که آخوند هم تشریف دارند، و قرار شده بود در چارچوب همان طرح کذا و برای بازسازی فضای دوقطبی «اصلاح‌طلب ـ اصولگرا» به ریاست قوة قضائیة جمکران «نائل» آیند، کارشان بیخ پیدا کرده. اگر «داداش‌بزرگه» زیر پایش شل می‌شود، داداش کوچیکه با سر به اعماق چاه سرنگون خواهد شد.

البته این امکان وجود دارد که در چارچوب یک سیاست شتابزده و سرپائی، برادر کوچک‌تر ایشان به همان پست منصوب شوند؛ ولی از این «گزینه» بیشتر بوی فنا به مشام می‌رسد تا سیاستگزاری! در این شرایط می‌باید دید که اصولاً آیندة دولت احمدی‌نژاد چیست؟ مشکل می‌توان خط سیاست آینده را در درون حکومت اسلامی به چشم دید. اصلاح‌طلبان طی پروژه‌ای که بر دولت نهم «تحمیل» شد، بکلی از صحنه حذف شده‌اند! اینان امروز به عنوان دشمنان «انقلاب» مورد خطاب قرار می‌گیرند! اصولگرایان هم دیگر رهبری احمدی‌نژاد را که از حمایت «سیاست جنگ» انگلستان برخوردار نیست قبول نمی‌کنند و مرتباً برای او شاخ‌وشانه می‌کشند و مطالبات خود را در هیئت دولت «گوشزد» می‌کنند.

از طرف دیگر جناح‌سازی‌های حکومت اسلامی تحت عناوین مختلف در خارج از کشور همچون حباب‌هائی میرا یک به یک «لو» می‌رود. حکومت اسلامی برای ایجاد و توسعة این شبکه‌ میلیون‌ها دلار ارز حاصل از حراج نفت خام کشور را هزینه کرد، و امروز مشکل می‌توان برای آن یک بازده چشم‌گیر و قابل‌اطمینان قائل شد. مهم‌تر از همه همانطور که در بالا گفتیم، «اصولگرائی» نیز خود دو شقه شده؛ یک قسمت آن ـ به طور مثال مورد علی لاریجانی ـ عملاً همکار اصلاح‌طلبان از آب در آمده! از طرف دیگر، دولت جهت حفظ موجودیت خود، جناح‌های موجود در شقة دیگر را از قماش هیئت مؤتلفه و انجمن‌های اسلامی و … اصلاً «لازم» ندارد! در چنین شرایطی مشکل می‌توان طی چهار سال آینده، از جریانات بی‌آینده و بی‌ریشه‌ای همچون «اصلاح‌طلبی» و «اصولگرائی»، خصوصاً در روزگاری که دیگر غرب هم ‌امید خود را به اینان از دست داده، آلترناتیوی برای دولت احمدی‌نژاد از صفر «خلق» کرد.

با اینهمه نمی‌گوئیم فروپاشی قریب‌الوقوع است، چرا که فروپاشی در ایران به دلیل مسائل گستردة ژئوپولیتیک به عواملی وابسته می‌شود که می‌باید فراتر از مرزهای جغرافیائی کشور مورد بررسی قرار گیرد. ولی خلاء قدرت در بطن حکومت اسلامی کاملاً ملموس شده، و این خلاء مسلماً به حل مسائل دولت و حکومت کمکی نخواهد کرد.

امروز کاشف به عمل آمد که کروبی در مورد آنچه «شایعة تجاوز جنسی به جوانان در بازداشتگاه‌ها» عنوان می‌شود، به بیانیة لاریجانی جوابی بسیار «تند» داده! البته در چارچوب آنچه در بالا آوردیم این «بده‌بستان» قابل درک است. در عمل، لاریجانی برای کشیدن زیر پای دولت، زمینه‌ای جهت اعتراضات و پرخاش‌های اصلاح‌طلبان باز ‌کرده، ولی در اینکه تعداد کثیری از جوانان ایران به دلیل درگیری‌های درون‌گروهی، پای به میدان آشوب‌های ساختگی حکومت گذاشتند و در سیاه‌چال‌های این رژیم قرون‌وسطائی مورد همه نوع تهاجم وحشیانه قرار گرفتند هیچ تردیدی نیست. آنان که این شیوة نظامی و امنیتی حاکم بر مردم ایران را به هر دلیل به زیر سئوال می‌برند همکاران جنایتکار این حکومت‌اند. کیست که نداند در بازداشتگاه‌های این رژیم دست‌نشانده ملت ایران به صورت متدیک مورد شکنجه و آزار قرار می‌گیرد؟

ما در اینجا از آقای کروبی می‌‌پرسیم، 30 سال پیش، زمانیکه هزاران جوان این کشور به بهانه‌های احمقانه‌ ـ فروش روزنامه، هواداری از یک جریان سیاسی، شرکت در تظاهرات خیابانی، به همراه داشتن نمکدان و فلفل‌دان، و … ـ به زندان‌های طویل‌المدت محکوم می‌شدند، و نهایت امر بسیاری از آنان در اوین توسط جلادان «امام‌زمان» حلق‌آویز شدند، حضرتعالی کدام جهنم دره تشریف داشتید؟ حتماً شیرینی آلوی خوشمزة «بنیاد شهید» حکومت اسلامی لب‌های‌‌تان را به هم قفل کرده بود! ما که صدای سرکار را آنروزها اصلاً نشنیدیم! نکند در حکومت اسلامی مورد نظر جنابعالی، تجاوز به زندانیان و بدرفتاری با محبوسین و شکنجة مردم، زمانیکه انگلستان و آمریکا صلاح می‌دانند، رواست و حلال! وقتی هم که پشت دولت احمق اسلامی را قدرت‌های غربی خالی می‌کنند، جنابعالی به ناگاه از تجاوز به مردم و سرکوب جوانان در زندان‌ها منقلب می‌شوید و برای همکار مزور و شیادتان علی لاریجانی نامه می‌نویسید!؟

اگر حکومت اسلامی فکر کرده، در جوی که «انتخابات» احمقانه‌اش در جامعه به وجود آورده می‌تواند نفوذ کند، و با استفاده از اوباشی از قبیل شیخ‌کروبی پیرامون ستم‌های روا شده بر مردم این مملکت هیاهو به راه بیاندازد، و به بهانة «انساندوستی» پروندة گروهی از جنایتکاران این دستگاه وابسته و خودفروخته را از میان ببرد، سخت در اشتباه است. کودتائی که تحت عنوان «انقلاب اسلامی»، به دست قدرت‌های غرب بر ملت ایران تحمیل شد، در فرهنگ سیاسی و اجتماعی کشور از خود رد پائی برجای گذاشته که تبعات هولناک آن را نمی‌توان با وق‌وق‌های «مسلمان‌نمائی» و «اصلاح‌طلبی» و غیره و ذلک از ذهن و روح و روان ملت ایران، و صفحات تاریخ این کشور زدود. علیرغم ضجه و زوزة مسلمان‌نمائی شیخ‌ها که اینروزها گوش مردم این مملکت را کر کرده، هنوز گروه، گروه ایرانیان به بهانه‌های واهی، که فروش مواد مخدر در رأس آن قرار گرفته، بدون ذکر نام و نشان‌، و بدون حق استفاده از وکیل و دفاع عادلانه همه روزه در کشور به فرمان یک عراقی زبان‌نفهم به نام «شاهرودی» حلق‌آویز می‌شوند.

برای لاشخورهائی از قماش کروبی که دو دستی به مال و منال این دنیا چسبیده‌اند، گذر عمر دشمن غدار است. کروبی خودفروخته، این شیخک بی‌حیثیت، می‌پندارد تا ابد می‌تواند کشور را تحت انقیاد اربابان آمریکائی و انگلیسی‌اش نگاه دارد و با کمک اوباش و اراذل خیابانی، اشغالگران اجنبی از قبیل خانوادة لاریجانی و شاهرودی و مطهری و غیره را به جان ایرانی بیاندازد؟ همینجا به کروبی می‌گوئیم، و مطمئن باشد که بی‌جا نگفته‌ایم: روزی خواهد رسید که این ملت گریبان‌ات را بگیرد، و آنروز زیاد هم دور نیست.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید15اوت2009

ocked.info
merenguemambo.com
kfilter.info
webs1.info
www.wlproxy.nl
www.noresult.info
unblockme.co.tv
www.seowatt.com
zensurf.co.cc
ipcloacker.co.cc
cloakofdarkness.co.cc
surfwayonline.co.cc
hi-5proxy.co.cc
unblokker1.co.cc
words-proxy.info
www.proxieall.info
www.proxy8080.info
www.thessl.info
bypassthosefilters.co.cc
nomoreblocked.co.cc
unblockusatschool.co.cc
kbypasser.info
acknak.co.cc
sneakaroundagain.co.cc
peacedns.co.cc
hi-5proxy.info
brandonsgames.com
cutecool.info
ipassitall.info
https://escapeism3.info
www.toomla.info
financehow.info
www.gizlen.biz
www.bypassthe.net
helloblox.info
noline.info
www.hornsup.cz/proxy
jokefilter.info
www.stoptheblocked.info
amar1.info
kbypasser.info
ipassblocks.info
youwillneverfindme.net
bestpollsource.com
jokebypasser.info
altmedical.info
juicefilter.info
school-surf.co.cc
xypro.co.cc
sneakysneaky1.co.cc
xtunnel.co.cc
d-prox.co.cc
surfwayonline.info
hardtrace.info

در رکاب خدا!

قدیمی‌ها هنگام سخن گفتن از مسائل کشور ایران زمانیکه به دورة آغازین انقلاب مشروطه می‌رسیدند، از دربار قاجار و جنگ «روس و انگلیس» جهت گرفتن امتیازات مرتباً حکایت و داستان برای ما کوچک‌ترها تعریف می‌کردند. اینکه روس‌ها چه کردند و انگلیس‌ها با چه محافلی ساختند و بر علیه آنان چه توطئه‌هائی سازمان دادند، نقل محافل بابابزرگ‌ها و مشروطه‌دیده‌ها بود. خلاصه ما با این حکایات بزرگ شدیم. وقتی هم که به قولی خودمان «عقل‌رس» شده بودیم، مسائل دیگری از «ساخت‌وپاخت‌های» پشت پرده میان سیاست‌های بزرگ دیدیم و خلاصه فهمیدیم ایرانی بد جائی گیر افتاده. البته در دورة ما جنگ روس و انگلیس تبدیل به نبرد مقدس «سرمایه‌داری»‌ و «کمونیسم» شده بود، و کسی دیگر از روس و انگلیس حرف نمی‌زد، منافع دربار ویکتوریا و دکان تزار نیکولا از فرهنگ سیاسی ما ملت رخت بربست و تبدیل به اهدافی مقدس و ایدئولوژیک شد؛ مخالفت با آن‌ها هم مجازات مرگ داشت!

آزادیخواهی و دفاع از منافع ملی در این دوره کار حضرت فیل شده بود. بستگی به این داشت که در کدام خیمه ایستاده‌اید! اگر وطن‌پرستی بودید که در اواخر سال‌های 1950 بدشانسی می‌آوردید و مثلاً در کشور چکسلواکی ساکن می‌شدید، استالین به دلیل حمایت از سرمایه‌داری و خرده‌بورژوازی گیریبان‌تان را می‌گرفت و شما را می‌برد پای دیوار! ‌ اگر هم در تهران زندگی می‌کردید، تیمسارهای اعلیحضرت دست‌تان را می‌گرفتند و می‌گفتند «از آنسوی مرزها آمده!» در این مواقع معمولاً دست گوینده به شمال و به جانب مسکو منحرف می‌شد؛ مقصود این بود که حتی اگر نمی‌دانید اتحاد شوروی کجاست، از آنجا آمده‌اید! در نتیجه جنابعالی را می‌گذاشتند در برابر جوخة اعدام حال‌تان را جا می‌آوردند، تا دیگر از اهداف شیطانی کمونیسم مسکویت در ایران حمایت نکنید، و دیگر از آنطرف مرزها نیائید! کسی هم کاری نداشت که مردم دنیا بالاخره خارج از مقدسات «جنگ سرد» حرف و سخنی هم داشتند. حرف و سخن فقط مال گرومیکو و کاسیگین و خاندان کندی بود. بقیه در هر اردوگاه شب تا صبح باید به جان اینان دعا می‌کردند که نگذاشته‌اند وابستگان به خیمة‌ مخالف، نظام مقدس را بر هم بزنند. این بود خلاصه‌ای از آنچه کمدی هولناک و تأسف‌بار «جنگ‌سرد» می‌خوانیم.

این کمدی برخلاف دیگر کمدی‌ها جای خنده و شوخی اصلاً نداشت. همه چیز در این «صحنه» کاملاً جدی بود، تنها عاملی که به «کمدی» جان می‌داد، نقش بازیگران اصلی بود، که در واقع خیلی خنده‌دار شده بود. خلاصة مطلب ادعا پشت ادعا همه را خفه می‌کرد، و هر دو «نظام» برای خود اهداف انسانی و تاریخی و غیره فراوان قائل می‌شدند، ولی این حضرات که هر یک در قسمتی از جهان «مقدس» بودند و در قسمت دیگر، «شیطانی»، در یک اصل کلی اتفاق نظر داشتند: سرکوب ملت‌ها و چپاول جهان تحت عناوین دهان‌پرکن «ایدئولوژیک»!‌ آمریکائی‌ها با همان چکمه‌ و مهمیز و لهجة دهاتی نمایندة «دمکراسی» شده بودند! اینان بمب روی سر مردم ویتنام می‌ریختند، در جاکارتا یک میلیون نفر از اعضاء حزب کمونیست را در کودتای «سوهارتو» قتل عام می‌کردند، در زندان‌های شیلی و آرژانتین و مکزیک و برزیل مخالفان سیاسی خود را از گرسنگی می‌کشتند، و قهرمان دمکراسی هم بودند. کسی هم حق نداشت بالای چشم اینان ابرو ببیند، پدرش را، البته در راه همان دمکراسی در می‌آوردند.

اشتباه نکنیم، بلشویک‌ها هم داستان مخصوص خودشان را داشتند، و برای حمایت از طبقة کارگر هر چه آدمیزاد روی کرة ارض می‌دیدند قتل‌عام می‌کردند. کاری هم نداشتند چه کرده و چه نکرده؛ حمایت از طبقة کارگر اصل کلی بود. احدی، خصوصاً کارگران، حق نداشت با حکومت کارگری مخالفت کند. مجازات مرگ بود، چرا که راه بهشت مشخص شده بود، و جهنم‌یان هم می‌رفتند پای دیوار!‌ اماکنی از قبیل کهریزک و رجائی شهر و اوین و غیرة خودمان در کوه و دشت و دمن و صحرا درست کرده بودند که اقامتگاه مخصوص مخالفان طبقة کارگر شده بود. چشم‌تان روز بد نبیند، همین آقای «رادان» که خیلی هم جنگی و بنگی تشریف‌ دارند، آنجاها فرشتة معصوم الهی به شمار می‌رفتند، ببینید طرفداران طبقة کارگر چه‌ها می‌کردند. دو اردوگاه «چپ و راست» در عمل زندانی شد که بشریت را تحت عنوان «جستجوی بهشت موعود» بیش از 50 سال به سیاه‌چال نفرت‌انگیز شخصیت‌‌پرستی، وحشیگری و خصوصاً بی‌خبری از حال همنوع فروافکند. در این بازی جهان‌گیر اعضاء هر خیمه، وابستگان به خیمة دیگر را « شیطان منظر بداشتند!»

البته آنروزها زیاد هم بد نبود!‌ حداقل اگر وبلاگ نمی‌نوشتیم، در همان مجالس گفتگو با «مشروطه‌دیده‌ها» تحلیل سیاسی کار ساده‌ای شده بود. معروف بود که خنگ‌ها معمولاً رشتة طبیعی می‌خوانند نه ریاضی، ریاضی‌خوان‌ها باید حل مسئله را خودشان «کشف» می‌کردند، طبیعی‌خوان‌ها قدرت اکتشاف نداشتند، حل مسئله را حفظ می‌کردند. و می‌دانیم که اکتشاف کار هر بز نیست؛ «گاو نر می‌خواهد و مرد کهن!» در دورة «جنگ سرد» هم تحلیل عین رشتة طبیعی شده بود، همه چیز از قبل آماده و مهیا بود، فقط از داده‌ها و شنیده‌ها در مورد شرایط گذشته «عبرت» می‌گرفتید، و همین‌کار شما را راست می‌برد سر تحلیل شرایط فعلی! یکی غربی بود و دیگری شرقی!‌ بقیة مسائل هم به دنبال می‌آمد، خلاصه بگوئیم، تحلیل‌ها در آندوره عین سریال‌ها و فیلم‌های حکومت اسلامی در «سیمای جمکران» بود، همه «تکراری»!

یکی بود، یکی نبود! زیر این گنبد کبود، دیوانه‌ای نشسته بود. در اطراف این دیوانه، بنی‌صدر خراطی می‌کرد، قطب‌زاده خیاطی می‌کرد، دکتر یزدی هم افتاد و دندونش شکست. و خلاصه در خیمة سرمایه‌داری، آمریکائی‌ها یک «مثلث بیق» از این سه نفر در کنار دیوانه‌ای به نام خمینی درست کردند تا کار اتحاد شوروی را در افغانستان تمام کنند. و به قول برژینسکی ویتنام شوروی را دو دستی بدهند به مسکو!‌ که دادند و خیلی هم خوب دادند. بلشویسم آنچنان از تاریخ روسیه و دیگر کشورهای «شورائی» حذف شد، که کسی حتی برای جمع کردن مجسمه‌های لنین و استالین به اسقاط ‌فروشی‌های مسکو و لنین‌گراد نمی‌آید. تو گوئی بیش از سیصد میلیون نفوس در این منطقه تنها هدف‌شان فراموش کردن خاطرة «بهشت بلشویسم» شده. آمریکائی‌ها از این «پیروزی» خیلی مغرور شدند و هارت‌وپورت‌های زیادی کردند، که حالا بیائید و همه مثل ما سرمایه‌دار و نوکر دلار بشوید! یک ژاپنی حرام‌زاده را هم در همان ینگه‌دنیا علم کردند تا کتابی بنویسد و نظریة «پایان تاریخ» را به رشتة تحریر درآورد.

می‌دانیم که نظریة «پایان تاریخ» در واقع به معنای حاکمیت نظریة سرمایه‌داری آمریکائی بر نوع بشر است تا آخر زمان. خلاصه، ایدئولوژی و خط‌فکری و تغییرات در تفکر اجتماعی و غیره و ذلک که بشر طی هزاره‌ها همه جور آنرا تجربه کرده، در «پایان‌تاریخ» به پایان خود می‌رسد. بله، فوکویاما می‌گوید که این حرف‌ها دیگر تمام شده، می‌باید فقط در «خط دلار» رکاب زد؛ عرق جبین ریخت، و با کد یمین کوفت کرد. خیلی‌ها هم در آسیا و آفریقا و دیگر اماکن مقدسه خوش‌شان آمد، و به قول خاقانی آناً گفتند:

تیغ از تو و لبیک نهانی از من
زخم از تو و تسلیم جوانی از من

خلاصه معنا و مفهوم آن این بود که، «بیا حال کنیم!»‌ آمریکا خیلی خوشحال بود؛ روسیه بدبخت شده بود؛ چین به فکر تجارت و «مائوئیسم» تجاری و صنعتی بود؛ هند در انزوا افتاده بود؛ و دولت‌های دست‌نشاندة آمریکا که دیگر مشکلی با بلشویک‌های «آنسوی مرزها» نداشتند، آناً عین اکبر رفسنجانی توده‌ای‌ها را که بی‌پدر شده‌ بودند، گرفتند و بعضی‌های‌شان را هم در زندان اعدام کردند!‌ کار اینچنین بر وفق مراد می‌گذشت و حاج ‌بهرمانی که عین ژنرال‌های برمه‌، کارگزار و نوکر «توتال» و «بریتیش پترلیوم» است، از دورة مادها تا به آنروز اینهمه در ملک جمشید و افراسیاب «آبادی» و «آبادانی» ندیده بود!‌ زندانیان در دخمه‌های بهرمانی جان می‌دادند، نویسندگان فراری شده بودند، سیاسیون در خفیه‌گاه‌ها پناه گرفته بودند، ولی سرداراکبر سازندگی به کار خود ادامه می‌داد، که فردوسی فرموده:

چو از چرخ گردنده بفروخت مهر
بیاراست روی زمین را به چهر

ولی از آنجا که برخلاف نظریة فوکویاما این «چرخ گردنده» هنوز ناگفته‌ها بسیار دارد، کاشف به عمل آمد که کجا نشسته‌اید، نابودی «شیطان» به معنای نابودی «خداوند» است! دیدی ای دل غافل!؟ از قدیم گفته بودند، «شیطان خانة خود خراب نکند!» معنای آن این بود که اگر «خراب می‌کند» می‌داند که خانة خدا هم روی سر بقیه خراب خواهد شد! خلاصه یا هر دوتا هستند، یا هیچکدام نیستند! انتخاب با شماست.

این بود داستان «خدا» و «شیطان» در روند 60 سال گذشته. ولی امروز برای تحلیل «بساط» سیاست‌بازان در ایران دیگر نمی‌باید به دنبال «خدا» و «شیطان» کذا دوید. همانطور که گفتیم، اینجا دیگر باید برنامه را «کشف» کرد، و کار به دنباله‌روی از قضایا و حوادث محدود نمی‌ماند. در آغاز هیاهوهای «انتخاباتی» آنان که خود را از جمله «عقلا» می‌دانستند مدعی بودند که روسیه از احمدی‌نژاد حمایت می‌کند! ولی این‌ها هم همان اشتباه کذائی را مرتکب شدند، و در حال بازسازی گذشته‌ها بودند؛ درست حکایت دعوای امیرکبیر و حاج‌میرزا آغاسی شده بود. ولی امروز کاشف به عمل آمد که یک مجموعة متشکل از حزب ‌جمهوریخواه آمریکا، به کمک دولت چین و شخص مدودف طرفدار مواضع مهرورزی‌اند! یک مجموعة دیگر هم که متشکل از حزب ‌دمکرات آمریکا و فرانسه و انگلستان است به همراه قسمت دیگری از هیئت حاکمة روسیه طرف «اصلاح‌طلبان» شده‌‌اند! احزاب و تشکیلات و گروه‌های و سازمان‌های به اصطلاح «سیاسی» وطنی نیز از داخل گرفته تا خارج، و از زیرزمینی تا علنی و دولتی و غیردولتی فقط در بین این دو جریان قدرتمند سیاست جهانی در حال نوسان و افت‌وخیزاند!

همانطور که می‌توان حدس زد در این میان فقط جای یک جریان واقعاً خالی است، و آنهم جریانی است که منافع ملت ایران را در کنار منافع غرب و شرق در نظر بگیرد. این «جریان» فعلاً وجود خارجی ندارد، و به احتمال زیاد تا سال‌ها و سال‌های آینده نمی‌توان به پدیداری آن امیدوار بود. امروز ایرانی را در خیابان‌ها کتک می‌زنند، چرا که دو جریان کذا بر سر چپاول اموال و دارائی‌های همان ایرانی با هم دعوای‌شان شده!‌ چند ایرانی دیگر را در پشت صحنه به دار می‌آویزند، و در بوق و کرنا گذاشته‌اند که اینان به خرید و فروش مواد مخدر مشغول بوده‌اند! البته این تجار محترم «نام و نشان» هم ندارند. می‌بینیم چگونه این حکومت دست‌نشانده به خود اجازه می‌دهد با ایرانی در چارچوب منافع محافل خارجی با چنین بی‌حرمتی و شقاوتی عمل کند، و مشتی سیاست‌باز ایرانی‌نما در داخل و خارج از مرزها در برابر چنین وحشیگری‌هائی فکر و ذکرشان هیاهو به راه انداختن و لات‌بازی شده.

حضرت آقائی که سال‌ها در سفارت ایران در کشور ترکیه مأمور شناسائی، سرکوب و شاید دستگیری ایرانیان فراری بوده، و اسم‌شان را هم اینجا نمی‌آوریم تا ک…نش حسابی بسوزد، با استفاده از نام و مشخصات مشتی شیاد که با تکیه بر تبلیغات رسانه‌ای و سرکوبگرانه خود را تحت عنوان «متفکر» و روشنفکر به جهانیان تحمیل کرده‌اند، طی نامه‌ای از دبیرکل سازمان ملل متحد می‌خواهد که بر روند انتخابات در کشور ایران «نظارت عالیه» اعمال کند! به این عمل هم می‌گویند مبارزه جهت «دمکراسی» در کشور!

فراموش نکنیم که این همان سازمان ملل است که در برابر حملات وحشیانة ارتش‌های آمریکا و انگلستان بر علیه ملت‌های عراق و افغانستان دست از روی دست برنداشت و حاضر نشد آمریکا را به دلیل بی‌احترامی به حق حاکمیت ملت‌ها، حتی مورد شماتت «زبانی» قرار دهد. این همان سازمان ملل است که طی چندین سال قصابی ملت‌های عراق و افغانستان یک‌بار حتی به صورت نمادین حاضر نشد به ایالات متحد گوشزد کند که به عنوان نیروی اشغالگر در حفظ امنیت مردم غیرنظامی مسئولیت مستقیم دارد و حق ندارد با ارسال گروه‌های مسلح و اوباش آدمکش تحت عنوان «نیروهای غیرنظامی» مسئولیت دولت آمریکا را در حفظ امنیت شهروندان عراق مخدوش کند. ولی سابقة دل‌انگیز این سازمان به این مختصر محدود نمی‌ماند، این همان سازمان ملل است که سال‌های دراز حضور آفریقای جنوبی و رژیم «آپارتاید» را در صحنة بین‌المللی تحمل می‌کرد و یک بار نیز از ایالات متحد به دلیل حمایت‌های گستردة مالی و نظامی از این رژیم هولناک «حسابی» پس نگرفت!‌ این همان سازمان ملل است که چندین سال پیش در مورد قتل‌عام غیرنظامیان در کشور یوگسلاوی سابق نیز «آب در دل‌اش تکان نخورد.» و این قصه سر دراز دارد.

حال همین تشکیلات جنایتکار که ایالات متحد حتی حاضر نیست حق عضویت‌اش را در آن بپردازد، و عملاً در مقام نوکر مفت و مجانی ایالات متحد در سطح جهانی عمل می‌کند، می‌باید بر انتخابات کشور ایران نیز نظارت داشته باشد! اگر آنان که امروز خواستار وانهادن ملت ایران به چنین سازمان‌ها و تشکیلات آدمخواری شده‌اند، وطن‌فروش نیستند، پس چه هستند؟! در وطن‌فروشی اینان اگر جای تردید نیست، حماقت‌شان را نیز در همینجا به صراحت عنوان کنیم، این ایرانی‌نمایان کشور ایران را با نوار غزه، مناطق مسیحی‌نشین بیروت، یا کویت و امارات اشتباه گرفته‌اند! اینان می‌پندارند ملت ایران اجازه می‌دهد که مشتی اوباش سازمان ملل برایش در چارچوب نیازهای فرامرزی محافل اینک به صورت علنی «حاکمیت» هم تعیین کنند. این دور باطل در تاریخ ایران مسلماً روزی به پایان خواهد رسید، و از این حیطه بعضی سرفراز بیرون خواهند آمد و برخی دیگر سرشکسته. آنان که امروز محافل بین‌المللی را رسماً به تعیین حکومت در کشور ایران «دعوت» می‌کنند، مسلماً در میان سرفرازان جائی نخواهند داشت.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید13اوت2009

unblockinglawebsites.co.cc
pop3proxy.co.cc
unblockingkshometrwebsites.co.cc
offshore–protection.co.cc
iranian-speed.co.cc
unblockingknamicwebsites.co.cc
go-china-hide.co.cc
unblockinginessibiwebsites.co.cc
game-hide.co.cc
crouchingtigerstyle.co.cc
www.proxyblocker.info
flyingdragonstyle.co.cc
speedysurf.co.cc
surfspeed.co.cc
proxyspeedy.co.cc
youwillneverfindme.net
unblockme.co.tv
cutecool.info
ocked.info
www.bypassthe.net
brandonsgames.com
merenguemambo.com
bestpollsource.com
noline.info
www.hornsup.cz/proxy
imdreaming.info
amar1.info
www.noresult.info
www.toomla.info
localbypass.com
https://escapeism3.info
webs1.info
doproxy.lv
financehow.info
unblockinglnosotwebsites.co.cc
ting-tang-tong.co.cc
anonymfantom.co.cc
cybertunnel.co.cc
unbl0ck-me-now.info
truesurf.co.cc
unblockingiccarosabiwebsites.co.cc
unblockingianieretrawebsites.co.cc
unblockinggnwebsites.co.cc

«جنس» دولت!

فضای «مجازی» و تبلیغاتی‌ای که طی چند هفتة گذشته پیرامون «انتخابات» حکومت اسلامی بر جامعة ایران تحمیل شده بود به تدریج از پایه فرو می‌شکند. همانطور که شاهد بودیم بسیاری از گروه‌های «مخالف» و «مخالف‌نما»، خصوصاً در خارج از مرزها سعی تمام داشتند که بحران داخلی حکومت اسلامی را بحرانی در راستای «اهداف» والای گروه و تشکیلات خود جا بزنند. این برخورد که از نوع «فعال‌مایشائی» است، در کمال تأسف، حتی پس از تحمیل یک فاشیسم کور دل مذهبی طی سه دهة گذشته، هنوز در جامعة ایران رایج است، و برخورد با مسائل سیاسی همانطور که می‌بینیم هنوز پای به دوران بلوغ فکری خود نگذاشته. هنوز تشکیلات و احزاب مختلف هر کدام سعی دارند که جریانات را نه بر پایة رخدادها که فقط بر اساس تمایلات گروهی خود تحلیل کنند. امروز تمامی گروه‌هائی که «آب در هاون میرحسین» می‌کوبیدند، می‌باید این اصل کلی را بپذیرند که از امثال میرحسین در مسیر یک جنبش اجتماعی و سیاسی هرگز آبی‌گرم نخواهد شد.

ما از آنچه در آشوب‌های گستردة اجتماعی، از طرف اوباش حزب‌الله و لباس‌شخصی‌ها و دیگر اراذل نانخور حکومت بر گروه‌های مختلف، خصوصاً بر جوانان مملکت تحمیل شد عمیقاً متأثریم. به عقیدة ما اجتناب از این فجایع کاملاً امکانپذیر بود و هیچ دلیلی وجود نداشت که گروه‌های مختلف اجتماعی پای به میدان «نبردی» بگذارند که فقط یک چک‌وچانه‌زنی «درون‌گروهی» میان مشتی جنایتکار حرفه‌ای از قماش کروبی، موسوی و احمدی‌نژاد بود. همانطور که دیدیم نتیجة این جنگ‌زرگری هر چه باشد، از آن نمی‌توان در راه اهداف ملی و والائی استفاده نمود که طبقات مختلف اجتماعی مد نظر دارند.

گروه‌ها و تشکیلات مختلفی که در داخل و یا خارج از کشور در تأئید این هیاهوی بی‌ارزش به دست‌افشانی و پایکوبی مشغول بودند، مسلماً در سرکوب هزاران جوان ایرانی در بازداشتگاه‌ها و سیاه‌چال‌های این حکومت دست‌نشانده «ارزش‌های» انقلابی و فلسفی جستجو می‌کردند! راستش را بگوئیم، سرکوب جوانان در یک جامعه به هیچ عنوان «ارزش» نیست؛ به زندان رفتن و شکنجه ‌شدن نیز در همین حد احمقانه و بی‌ارزش است؛ ایرانی می‌باید این تفکر کور و بچگانه را که یادگار دوران استبداد سیاه و هارت‌وپورت‌های توخالی گروه‌های ساخته و پرداختة روابط «جنگ‌سرد» است، برای همیشه از ذهن خود بزداید. فراموش نکنیم که سیاست نه برای جان دادن در بارگاه این و آن ستمگر و حاکم، که فقط وسیله‌ای است برای ادارة بهتر امور جامعه.

با این وجود، اگر در این تحولات آبی برای ملت گرم نمی‌شود، درگیری در سطوح بالا، جهت لبیک گفتن به نیازهای «اربابان» در عمل یک فروپاشی ساختاری در حکومت اسلامی به وجود آورده، و در راستای همین فروپاشی شاهدیم که «قلب» طپندة حکومت دست‌نشانده، یعنی وزارت اطلاعات جمکران دستخوش بحران شده. این بحران کاملاً قابل پیش‌بینی بود، چرا که هر نوع تحول واقعی در ساختار این حکومت می‌باید از قلب آن یعنی از همان لایه‌ و قشری آغاز شود که «قدرت» در معنای واقعی از آن نشأت گرفته. و در مورد حکومت جمکران، قلب این اژدهای هفت‌سر یعنی همان ساختاری که عامل اصلی کودتای 22 بهمن 57 بوده، وزارت اطلاعات نام دارد. اینکه این وزارتخانه اینک فاقد وزیر مسئول است؛ و بر اساس گزارش خبرگزاری‌ها، اکثر معاونان آن نیز از کار برکنار شده‌اند، بخوبی نشان می‌دهد که چرخش در سطوح مختلف آغاز شده، و با در نظر گرفتن مسائلی که طی چند هفته پیش آمده، این چرخش همچنان ادامه خواهد یافت.

امروز حکومت اسلامی در لبیک به نیازهای اربابان‌اش، همچون لاشة گاو در برابر ملت ایران عملاً دو شقه شده. یک شقه که همان دولت احمدی‌نژاد است، خود را نمایندة محافل مختلف سپاه، بسیج و اوباش لباس‌شخصی و مهم‌تر از همه شخص «ولی فقیه» معرفی می‌کند. البته در بوق زنگ‌زدة این «شقه»، 24 میلیون رأی نیز به حساب احمدی‌نژاد نوشته‌اند، تا ایشان «واقعاً» نمایندة ملت ایران باشند! دارودستة احمدی‌نژاد بخوبی می‌داند که از حمایت ملت برخوردار نیست. یعنی حتی اگر گروه‌هائی از روی حماقت و لجبازی در روز «انتخابات» به این تحفة امپریالیسم رأی داده بودند، پس از عملیاتی که در سطح جامعه به مورد اجرا گذاشته شد، همگی یک قدم عقب نشسته‌اند. امروز احمدی‌نژاد و دولتی که نهایت امر در روزهای آینده به مجلس فرمایشی معرفی خواهد کرد، نمایندة هیچکس نیستند. این گروه، چه در بطن دولت آینده، و چه در حد محافل خفیه و نیمه‌خفیه فقط مجموعه‌ای است برآمده از یک قوة قهری و سرکوبگر که روز به روز پایه‌های سیاسی و اجتماعی‌اش ضعیف‌تر خواهد شد. هدف اصلی این گروه همانطور که مانورهای اخیر در مورد وزارت اطلاعات و ارشاد نشان داد، منزوی کردن «خط سنتی» حکومت اسلامی است. خطی که از روز 22 بهمن توسط سران ارتش آمریکائی شاه و ساواک ترسیم شد و حکومت اسلامی خشت اول را بر پایة همین ساختار قرار داد. از قضای روزگار دلیل عربده‌های «اصلاح‌طلبان» و فریادهای «وامسلمانا!» که اخیراً از حلقوم بسیاری محافل صاحب‌نفوذ در حکومت اسلامی بر علیه احمدی‌نژاد شنیده شد، همین تضاد باطنی است که «تشکیلات جدید» با منافع سنتی گروه‌های برآمده از کودتای 22 بهمن 57 ایجاد کرده.

در چارچوب این «طرح نوین»، که در عمل به صورت یک کودتا بر علیه خط‌امامی‌ها، اصلاح‌طلبان و دیگر ریزه‌خواران سفرة ولایت و فقاهت برگزار شد، دولت به صورتی کاملاً سازمان یافته قصد جایگزینی محافل «قدرتمند» را دارد. و در این راستا به عقیدة ما تحلیل گروه‌هائی که چرخش‌ احمدی‌نژاد را متأثر از سیاست مسکو معرفی می‌کنند، به هیچ عنوان درست نیست. غرب در سیاست ایران، در عمل بارها و بارها ثابت کرده که با اوباش «تازه ‌نفس» همیشه بهتر کنار می‌آید، تا با طبقة حاکمانی که چند پیراهن در رأس هرم قدرت پاره کرده‌ باشند. این برنامة کودتائی ویژه که مسلماً با شناخت از بنیادهای فکری و اجتماعی ملت ایران طی 80 سال از طرف محافل غرب گام به گام دنبال شده، از دورة میرپنج دقیقاً به همین شیوه اعمال می‌‌شود، و امروز نیز دلیلی ندارد که دست غرب را پشت همین «تغییر و تحول» نبینیم.

به همین دلیل شبکة احمدی‌نژاد که از حمایت محافل قدیمی‌تر ناامید است، در چارچوب عضوگیری‌های واقعی روی به جانب آندسته از اوباش و اراذل وابسته به حکومت اسلامی خواهد کرد که تا به حال فقط از حداقل التفات حاکمیت بهرهمند بودند. اوباشی که احمدی‌نژاد تحت عنوان «اعضاء دولت» به احتمال زیاد به مجلس فرمایشی معرفی می‌کند، هیچکدام از ردة حکومتی نخواهند بود، و اینان نیز به نوبة خود هر کدام دارودستة «پاچه‌پاره‌های» جدیدی را در ردة معاونین و مدیران عامل به رأس هرم قدرت پرتاب خواهند کرد.

هدف دولت احمدی‌نژاد در عمل سازماندهی پدیده‌ای است که ما آنرا «دولت اوباش» می‌خوانیم. به عبارت ساده‌تر، زمانیکه امثال بهرمانی، موسوی و خاتمی به دلیل سه دهه استقرار در رأس هرم قدرت رفتار و کردارشان تا حدی تغییر می‌کند، و دیگر وحشیگری‌های مورد نیاز غرب در سرکوب ملت را نمی‌توانند به مورد اجراء بگذارند، می‌باید جای خود را به «دولت اوباش» جدید واگذار کنند. و فراموش نکنیم که این همان روندی بود که در 22 بهمن 57 امثال موسوی و خاتمی و کروبی را از زباله‌دان بیرون کشید و به رأس حکومت منتقل کرد!‌ شاهدیم که این روند با چه تردستی‌ای توسط استعمار همچنان در بطن جامعة ایران دنبال می‌شود. پیشتر در مطالب دیگری اصول مختلف سیاست‌های اجتماعی استعماری را در ایران شکافته‌، و عنوان کرده بودیم که فروپاشاندن بافت «طبقات» در روند استعماری همیشه از اهمیت ویژه‌ای در کشور ایران برخوردار بوده. اینبار می‌باید قبول کرد که نیاز غرب به فروپاشی بافت طبقات در ایران با گذشت زمان از فوریت‌های عجیبی نیز برخوردار شده، برای غرب تحمیل این «گسست» بر ملت ایران دیگر مسئله «نسل و نسل‌ها» نیست، کار به یک دهه کشیده.

روز 22 خردادماه 1388 در عمل دو جریان کودتائی در برابر یکدیگر قرار گرفته بودند. نخست جریان کودتای محافل «سنتی» حکومت اسلامی، بر علیه آنان که «تازه‌ به ‌دوران رسیده‌» معرفی می‌شدند! کودتای دوم نیز همان بود که در بالا به آن اشاره کردیم. زمانیکه می‌گوئیم گروه‌های سیاسی نمی‌بایست از این «لشکرکشی‌ها» حمایت به عمل می‌آوردند، به همین دلیل بود. چرا که در روند تقابل این دو حرکت کودتائی مفری جهت تأمین اهداف ملت ایران و توده‌های مردم باز نشده بود. و سیر تحولات نشان می‌داد که برندگان و بازندگان احتمالی به هر حال کار زیادی با اهداف ملت ندارند.

حال که به قول احمدی‌نژاد «جنس» دولت آینده را تا حدودی مشخص کردیم، نگاهی به جبهة اصلاحات و آیندة سیاسی اینان خواهیم داشت. البته اگر تحولات بر همین منوال ادامه یابد کار اصلاح‌طلبان از نظر مواضع سیاسی در داخل کشور تمام است. ولی این مسئله مشکل بزرگی ایجاد خواهد کرد، نخست اینکه قشر اصلاح‌طلب حکومتی در ارتباطی تنگاتنگ با برخی محافل بسیار با نفوذ روحانی قرار دارد. و دولت احمدی‌نژاد نه تنها اصولاً پایه‌های اجتماعی خود را از دست داده، که با منزوی کردن قشر اصلاح‌طلب از نظر سیاسی، پایه‌های روحانیت حامی دولت را نیز به شدت متزلزل خواهد کرد، و این به معنای ضعیف‌تر شدن مشروعیت دینی حکومتی خواهد بود که علاقمند است خود را برخاسته از اهداف «دینی»، و برگزیدة روحانیت شیعی‌مسلک معرفی کند!

مشکل دوم که حذف سیاسی اصلاح‌طلبان به همراه خواهد آورد فروپاشی در بطن تشکیلات اصولگرایان سنتی است! چرا که بسیاری از این محافل طی سه دهه علیرغم اختلافات داخلی در عمل در هم ادغام شده‌اند و دلیلی وجود ندارد که با حذف سیاسی اوباش اصلاح‌طلب، ایادی اصولگرایان سنتی در قلب حکومت دست‌نخورده باقی بمانند. به استنباط ما آنچه امروز در خبرگزاری‌ها تحت عنوان تقابل میان «برخی» اصولگرایان با دولت مطرح می‌شود در عمل ریشه در همین مطلب دارد. فراموش نکنیم که هدف کودتای 22 خرداد حذف قشرهای قدیمی‌تر از هرم قدرت بوده، نه صرفاً حذف اصلاح‌طلبان!‌ در نتیجه شتر کودتا طی چند ماه آینده در خانة اوباشی از قماش هیئت مؤتلفه، برادران لاریجانی، محفل محسن رضائی و چرا راه دور برویم شخص خامنه‌ای، اگر تا آن روز هنوز زنده باشد، خواهد خوابید.

مشکل سوم که حذف اصلاح‌طلبان از بدنة حکومت اسلامی ایجاد خواهد کرد، کشیده شدن اعضاء سرخورده و شکست‌خوردة این قشر و حتی اصولگرایان به جانب مخالفان واقعی حکومت اسلامی است. این روند مسلماً به دلیل ناکامی‌های آیندة دولت در زمینه‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی هر چه بیشتر سرعت خواهد گرفت. کیست که تصور کند حکومت احمدی‌نژاد در این ساختار فروپاشیده و ضد مردمی قادر به حرکتی هر چند کوچک از نظر اجتماعی و اقتصادی در داخل کشور باشد؟ طیف حکومت به این ترتیب به صورتی بسیار خطرناک روز به روز باریک‌تر و فروهشته‌تر خواهد شد، و زمان فروپاشی این ساختار به نظر زیاد دور نمی‌آید.

در این مقطع است که می‌باید به نقش‌آفرینی‌هائی که اخیراً توسط سازمان‌های اطلاعاتی غرب در زمینة «اوپوزیسیون‌سازی» در مراکز مهم سرمایه‌داری انجام شده با نگرش دقیق‌تری برخورد کنیم. به عقیدة ما سرمایه‌داری غرب به صراحت می‌داند که روند «دولت اوباش» هر چند طی 80 سال گذشته برای لندن و واشنگتن نان فراوان داشته، حداقل در ایران دیگر عمر سیاسی‌اش به پایان خود نزدیک می‌‌شود. به همین دلیل گروه‌ها و اوباشی از درون همین حاکمیت و یا گروه‌های ضددمکراتیک دیگر به صور مختلف، تحت عنوان «دمکراسی برای ایران»، پای به میدان گذاشته‌اند. خلاصه بگوئیم، افرادی که تا دیروز تفنگ‌چیان مقام معظم بودند، امروز سخنگویان «آزادی» و «دمکراسی» شده‌اند. البته غرب ترجیح می‌داد که به بحران ایران در فردای فروپاشی «جنگ‌سرد»، با تکیه بر شیوه‌ای همانند «رستاخیز دوم خرداد» فیصله دهد، ولی تقابل گستردة منافع استراتژیک که ایران را در فردای «جنگ‌سرد» در میدان سیاست‌های بین‌المللی قرار داد، این امکان را از غربی‌ها دریغ کرد. به همین دلیل تکیة امروز غرب بیشتر بر آندسته از مخالفان حکومت اسلامی در خارج مستقر خواهد شد که خود پیشتر از درون ساختار این حکومت وابسته دست‌چین کرده.

و مقابله با این مسیر، مسلماً مشکل مخالفان واقعی دیکتاتوری و حکومت‌های استعماری در کشور ایران خواهد بود. آزادیخواهان واقعی ایران که همکاری و همیاری غرب را طی سه دهه با حکومت اسلامی فراموش نکرده‌اند، به آنچه پایتخت‌های غرب تحت عنوان «دمکراسی در ایران» در بوق و کرنا گذاشته‌اند رضایت نخواهند داد. و آغاز این مرحله طی سال‌های آینده جبهة دیگری در برابر ملت ایران خواهد گشود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل باکس

فیلترشکن‌های جدید11اوت2009

primeproxy13.info
www.bypassthe.net
localbypass.com
www.hornsup.cz/proxy
youwillneverfindme.net
primeproxy5.info
blewpass.com
kingsurfer.info
howtoworkhard.info
aschoolprox.info
sunsurf.co.cc
cantcatchmee.co.cc
www.miniprox.co.cc
crypod.co.cc
proxynizer.info
eliteproxys.co.cc
stealthbee.info
hotmeganfox.co.cc
unblocktwebsite.co.cc
www.pingaling.info
unblockowebsite.co.cc
primeproxy17.info
filmshows.info
www.proogly.net
primeproxy29.info
primeproxy11.info
primeproxy3.info
www.proogly.info
imdreaming.info
www.saymyname.in
www.freemycomp.com
cutecool.info
primeproxy23.info
ocked.info
primeproxy2.info
doproxy.lv
mytempinfo.info
bestmovienews.info
primeproxy19.info
webs1.info
uk7.org
primeproxy7.info
www.easy2site.info
filterfirewall.co.cc
latinsound.info
www.xypro.info
webypass.co.cc
proxymy.co.cc
hardatstudy.info