انتخابات میاندورهای ایالاتمتحد طی ماه نوامبر آینده برگزار خواهد شد. این انتخابات که سرنوشت تمامی کرسیهای مجلس نمایندگان، و یکسوم کرسیهای سنا را مشخص میکند، بر اساس گمانههای موجود برای حزب دمکرات شکستی تاریخی به همراه میآورد. به عبارت سادهتر، اگر پیشبینیها درست از آب درآید، دوران اوباما عملاً در ماه نوامبر آینده به سر خواهد رسید. مگر اینکه کاخسفید بخواهد با «فرمان» و بخشنامه کشور را اداره کند. ولی تجربه نشان داده که در ایالاتمتحد اگر ادارة کشور از طریق به کارگیری وتوی کاخسفید، در یک یا دو مورد امکانپذیر باشد، نمیتواند طی دو سالی که تا انتخابات آینده باقی است، ادامه یابد. در نتیجه، به آنان که از اوباما دلخوشی ندارند مژده میدهیم که در ماه نوامبر دندان نیش کاخسفید خواهد افتاد!
به همین دلیل، و از هم اینک، گروههائی دست به کار شدهاند، تا دندانمصنوعیهای کارآمد برای کاخسفید و اوباما بسازند، و یا به گروههائی نزدیک شوند که در پایان ماجراجوئی 8 سالة اوباما، نهایت امر سیاستگزاران آیندة ایالاتمتحد خواهند بود. البته از آنجا که قصد ما از نگاشتن این وبلاگ پای گذاردن به چندوچون سیاستهای داخلی یانکیها نیست، از این درگیریها میگذریم، و در آینة تحولات آینده تغییراتی را مورد بررسی قرار میدهیم که احتمالاً بر منافع ملت ایران تأثیراتی خواهد گذارد.
نخست باید گفت که منتظر نباشیم در ایالاتمتحد جناحهائی پیشرو و مترقی جای اوباما را در کاخسفید بگیرند و یا اینکه سیاستهای اینکشور در مسیر پیشرفتهتری قرار گیرد. در کمال تأسف، سیاست در آمریکا از دیرباز ملغمهای بوده هولناک از واپسگرائی، تحجر، استخوانیشدن بنیادها و نقش سازنده و پویای «مافیا.» خلاصه بگوئیم، در آمریکا امثال اوباما «چپگرا» به شمار میآیند، ببینید راستگرایان در این سرزمین کجا نشستهاند! در نتیجه، اگر قرار باشد حزبدمکرات شکست بخورد، احتمال فقط این خواهد بود که در ماه نوامبر آینده اوباش جمهوریخواه از درون صندوقهای رأیگیری بیرون آیند. میماند اینکه ببینیم این حضرات چه برنامههائی در خارج از مرزها میتوانند داشته باشند.
همانطور که پیشتر نیز گفتیم، از همامروز سروصدای «بعضیها» به راه افتاده تا در عمل برای دوران «پسااوباما» نسخه و «نامة راه» بنویسند. و گزافه نگفتهایم، اگر در این چارچوب از تلاش بعضیها در فراهم آوردن زمینة عقبنشینی هماهنگ ایالاتمتحد و همکاران بینالمللیاش از سنگرهای فروریختة کاخسفید در مناطق مختلف جهان سخن به میان آوریم. بله، بسیاری از این سنگرها فروریخته، و به احتمال زیاد طی ماههای آینده فروپاشی این جانپناهها از اینهم علنیتر خواهد شد. به طور مثال، سرنوشت حکومت دستنشاندة عراق، وضعیت نابسامان سوریه و ترکیه، برنامههای اسرائیل در رابطه با حماس و فلسطینیها، جنگ اعلام نشده و پنهان پنتاگون در اوکراین با روسیه، و نهایت امر سرنوشت مذاکرات هستهای در جمکران، جملگی روی میز «مذاکرات» و چانهزنیها افتاده. و شاید بررسی چند و چون همین سنگرهای متزلزل باشد که از منظر سیاسی برای آیندة ایران قابل توجه تلقی گردد. متأسفانه به دلیل ضیقوقت نمیتوان تمامی موارد بالا را در این وبلاگ گشود، پس بپردازیم به بررسی شتابزدة چند نمونه از این «سنگرهای فروریخته!»
نخست از بحران فلسطین بگوئیم. طی چند روزی که از درگیریهای سازمان تروریستی حماس با ارتش اسرائیل میگذرد، در هر مقطع، زوزة ملایان جمکران در همآوائی کامل با تبلیغات رسانههای غرب به گوش میرسد. ریختن اشک تمساح برای کودکان غزه؛ انتشار تصاویر هولناک از صحنههای جنگ؛ ناله و زاری «مسلمان از ستم یهود»؛ و در کنار همة اینها عربدههای صلحطلبانة باراک اوباما و دیگر لاشخوران آتلانتیسم نیز بر فضای رسانهای جهان سایه افکنده! ولی علیرغم این عربدههای کرکننده و تبلیغاتی، واقعیات را اینبار نمیتوان پنهان داشت.
این واقعیت را نمیتوان کتمان کرد که تمامی تلاشهای دولت نتانیاهو، سازمان تروریستی حماس، حکومت اسلامی جمکران، و کانالهای تبلیغاتی غرب بر این استوار شده که با تکیه بر احساسات و هیاهو، به موجودیت تروریستهای اسلامگرا در سرزمین غزه مشروعیت بخشند و تداوم این تشکل را تضمین کنند. باشد که از هماینان در مقاطع مختلف ابزاری جهت توجیه حملات وحشیانه بر علیه دیگر ملتهای منطقه بسازند. این است دلیل تذبذب کاخسفید و نعرههای علیخامنهای مفلوک و هلمنمبارزطلبی چماقکشهای حکومت اسلامی، برای «مردم» فلسطین. این همان فلسطین است که هفتاد سال به زیر چنگ و دندان هماینان، پوست و خون و گوشتاش نصیب ملا، یانکی، مفتی، بردهفروش، تاجر مواد مخدر و غیره شده، و اگر هذیانات امثال علی خامنهای را با دقت دنبال کنیم، به صراحت خواهیم دید که قافلة آدمخواران جز ادامة همین وحشیگریها چیزی نمیطلبد.
نتانیاهو عمداً کودکان را هدف قرار میدهد؛ حماس غیرنظامیان و کودکان را به گروگان گرفته و در برابر لولة توپ میگذارد؛ در تبلیغات کرکننده سخن از برخورد «متمدنانة» دولتهای اروپای غربی با مسئلة فلسطین به میان میآید؛ تا با تأثیر بر افکار عمومی جهانیان میدان همچنان به دست امثال اوباما و علی خامنهای باقی بماند! و نهایت امر اسلامگرایان در غزه حاکم باشند، و در برابر تمامی پروسههای صلح سنگاندازی کنند! ولی عربدههای «انساندوستانهای» که از حلقوم وحوشی از قماش خامنهای و رفسنجانی و لاریجانی بیرون میزند واقعیت را به پشت صحنه نخواهد راند: دیگر جائی برای تروریسم اسلامگرا در سرزمینهای فلسطین باقی نمانده. دولت نتانیاهو نیز نخواهد توانست با وحشیگری و قتلعام و بمباران کارخانة برق و نابودی دیگر زیرساختهای غزه، اوباش حماس را با پول نفت شیخکهای عربستان و جمکران، و با تسلیحات و آذوقة آتاترکیهای آنکارا سر پا نگاه دارد. خلاصه بگوئیم، این سنگر فروریخته: وقت خداحافظ با حماس فرا رسیده!
دومین سنگری که طی ماههای آینده، به احتمال قریببهیقین در شرف فروپاشی خواهد بود، ساختار دولت دستنشاندة سازمان سیا در بغداد است. آمریکائیها هنگام تهاجم غیرقانونی و خونین به کشور عراق، عملیاتی که علاوه بر کشتار وسیع غیرنظامیان، چندین شهر عراق را نابود کرد و میلیونها آواره به همراه آورد، و عکس این قربانیان را هم بیبیسی و رادیوفردا یادشان رفت برایمان «چاپ» کنند، خوابهای شیرین کم ندیده بودند. اینان روی کاغذپارههایشان به این نتیجه رسیده بودند که میباید عراق را به مهمترین مرکز جاسوسی و اطلاعاتی در خارج از مرزهای ایالات متحد تبدیل کرد! بله، قرار بود نزدیک به 50 هزار جاسوس و خبرچین سیا و پنتاگون در مراکز گستردهای در عراق مستقر شده، عملاً اینکشور را به مرکز «شنودهای جهانی» تبدیل کنند. عراق محل مناسبی بود؛ هم بر شاهرگ انتقال هیدروکربورها اشراف داشت، هم در مرزهای ترکیه، یکی از نوکران حرفگوشکن یانکیها قرار گرفته بود و ناتو میتوانست همچون مورد سوریه، در هنگام نیاز لشولوشها را به بغداد سرازیر کند، و هم به دلیل وجود مخازن چشمگیر نفت و گاز در این سرزمین، خیرخواهی یانکیها برای ملت عراق با چپاول نفت همراه میشد و شرکتهای آدمخوار آتلانتیست میتوانستند دلی از عزا در بیاورند. ولی این خوابهای خوش نهایت امر به کابوس تبدیل شد.
واشنگتن به دلیل عدم همکاری با سیاستهای تعیینکنندة منطقهای، سیاستهائی که شمار کثیری از «پیشفرضها» و خوابهای شیرین پنتاگون را در خاورمیانه غیرقابل قبول و مردود میدانستند، نتوانست طی دوران اشغال نظامی ساختار قابل اتکائی در عراق به وجود آورد. بساط «قانون اساسی» عراق که پیشنویسی است عجولانه و به مراتب متحجرانهتر از قانون اساسی تحمیلی لبنان، به این ترتیب روی دست عموسام باد کرد. و پروژة حکومت «کامیونیتیها» ـ این نوع حکومت از ابداعات موهن آنگلوساکسونها به شمار میآید که بهترین و والاترین نمونهاش همان آپارتاید آفریقای جنوبی است ـ نه تنها برای آمریکائی اعتبار و عزت کسب نکرد که وسیلهای شد جهت جداسازی قشرها و گروههای مختلف مذهبی و قومی در عراق. نهایت امر پروژة «مرکز شنود جهانی» که زوج مهجور «جرج بوش ـ کاندی رایس» در کاخسفید نوشته بودند، بر آب گوزید و در پایان دوران والکر بوش حتی نظامیان و قلندرهای پنتاگون هم دیگر به آن معتقد نبودند، در نتیجه کار به اوباما کشید! یعنی خروج سریع از عراق؛ پناه گرفتن در پس هیاهوی غبار «بهارعرب»؛ و نهایت امر تلاش جهت تجزیة عراق!
ولی سنگر «تجزیة عراق» که از ابداعات دولت اوباما به شمار میرفت و جهت جبران شکست برنامة «مرکز شنود جهانی» نئوکانها بر مردهریگ دوران جرج بوش تکیه زده بود نیز در حال فروپاشی است. این فروپاشی به دلیل شکست استراتژیک واشنگتن در سوریه به وقوع پیوسته، شکستی که تمامی دادههای نظامی، اطلاعاتی، امنیتی و تشکیلاتی را زیرورو کرد. بیرون پریدن یکبارة «داعش» از پردة استتار عموسام، در این شرایط به همان اندازه گویای اهداف یانکیهاست که اجبار اینان به قطع دزدی نفت کردستان توسط بارزانیها و طرفهای انگلیسیشان:
«یک محمولة نفت صادراتی کردستان عراق در آمریکا توقیف شد»
منبع: رادیوفردا، چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۳
بله، یک محمولة نفت «صادراتی» کردستان توقیف شده، ولی مرزبانی «دقیق» و بسیار کارآمد آمریکا مشخص نمیکند به چه دلیل به یک نفتکش حامل 100 میلیون دلار کالای قاچاق اجازة ورود به آبهای آمریکا میدهد! خلاصه بگوئیم، از زمانیکه طرح تجزیة عراق روی میز اوباما اوفتاده بود این نفتکشها مال دزدی را به همین ترتیب در آمریکا «آب» میکردند. مرزبانی هم به این روند عادت داشت؛ به همین دلیل حرفی نمیزد! جالب اینکه، درآمد این دزدی با در نظر گرفتن شرایط ایجاد شده در منطقه، مسلماً صرف تجهیز اوباش اسلامگرا در سوریه و مرزهای ترکیه میشد! جالبتر از همه اینکه، دولت «مستقل» کردستان، که امروز در تبلیغات رادیوهای نانخور سازمان سیا «دشمن» خونین داعش معرفی میشود، در صورتبندیای که پس از اشغال عراق توسط سازمان سیا در منطقه حاکم شده بود، وظیفهای جز «تجهیز» داعش نداشته! شاید به همین دلیل باشد که بلندگوهای آتلانتیسم سعی دارند به هر قیمت ممکن برای دارودستة بارزانی در کردستان از طریق «خبرسازی» کسب وجهه کنند. ولی همزمانی فروپاشی جبهة آتلانتیست در سوریه، با اوجگیری عملیاتی اوباش داعش و رسوائی تشکیلات خودگردان کردستان عراق به صراحت نشان داد که اوباش اسلامگرا و بارزانی انگشتان یک دست واحداند. اینک سنگر تجزیة عراق فروریخته، و در شرایط فعلی امکان ندارد با صحنهسازی و «خبربافی» تشکیلات خودفروختة بارزانی را «انساندوست» و دمکرات جا زد.
در گیرودار همین بحرانها بود که شاهد چرخش تند مالکی در عراق بودیم. مالکی که در مقام یک سیاستمدار دستنشانده، توسط باندهای وابسته به آمریکا و انگلستان به قدرت رسیده بود، به یکباره در یک صورتبندی جدید پای گذارد! وی نقش هماهنگ کنندة تجزیه عراق را رها کرد، و با خروج از حیطة نفوذ آمریکا به سیاستهای منطقهای نزدیک شد. عملیاتی که شاهد بودیم با غُرغُرهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، و خصوصاً نقنقهای السیستانی و آخوندیسم حوزههای نجف و کربلا روبرو شد! و در ادامة همین غرغرها و مخالفتها، لاتهای برگزیدة مقام معظم، شمخانی و سلیمانی را در عراق و در حضور «این و آن» میبینیم! تلاشی عبث جهت باز گرداندن آب رفتة منافع ولایتفقیه و ارباب آمریکائیاش به جوی! ولی این سنگر نیز فروریخته بود، و سپاه قدس و اوباش دیگر که چشم امیدشان به موفقیت ارباب در «انقلاب اسلامی سوریه» خیره مانده بود، بالاجبار دستوپایشان را جمع کرده، زیر تخم آخوندها و در پناه دین مبین و مذهب «برحق جعفری» پناه گرفتند.
سومین و آخرین بررسی در مورد سنگرهای فروریخته را، به دلیل اهمیت بسیار زیاد آن به بحران اوکراین اختصاص میدهیم. اوکراین در شرایط فعلی تبدیل به «شاهسنگر» آتلانتیسم در تقابل با روسیه شده. یک بررسی شتابزده از اهداف آتلانتیسم در اوکراین ما را به بحرانهای دیرباز و تاریخی در اروپای شرقی میرساند. منطقهای که از آغاز فروپاشی امپراتوری رم غربی نهایت امر دیگر روی آرامش به خود ندید، و طی جنگهای طولانی، به دلیل همین نابسامانی در ساختار، فرهنگ و تشکیلات دولتی و اقتصادیاش تبدیل شد به مخزن باروت. مخزنی که یا در خدمت این و آن امپراتوری منفجر میشد، و یا به آتشبیاری برای نازیها و استالینیسم مشغول بود. دست تقدیر از اروپای شرقی ملغمهای بسیار ویژه خلق کرده، و این ملغمه امروز به مرکز توجهات ویژة آتلانتیسم در تقابل با روسیه تبدیل شده.
هدف اصلی از بحرانسازی غرب در اوکراین، همانطور که بارها گفتهایم، کشاندن ارتش ناتو به مرزهای روسیه است. آشی که از سالها و سالها پیش در دیگ آتلانتیسم برای حقنه کردن به مسکو، قُلقُل میزد تا حسابی «جا» بیافتد. و از نخستین روزهائی که بحران «جدید» اوکراین علنی شد، دو محفل متفاوت در آمریکا، دو سیاست ظاهراً متفاوت را در قبال روسیه علم کردند. سیاست نخست چنین ادعا داشت که روسیه حقی در مورد مسائل اوکراین ندارد، و باید بدون هیچ شرطی «خواست مردم» را در اینکشور بپذیرد! خصوصاً که جهت به ارزش گذاردن همین «خواست مردم» محفل کذا ماهها و ماهها سرمایهگزاری، برنامهریزی و حشرکشی و لشکرکشی به راه انداخته بود!
محفل دوم که معمولاً متشکل از جمهوریخواهان آمریکاست، از در دیگری وارد میشد. اینان و در رأسشان کیسینجر، معتقد بودند که روسیه را نباید «اذیت» کرد! کریمه، مناطق روسنشین و سواحل جنوبی اوکراین را به مسکو واگذار کنیم، و به این «قدرت جهانی» نشان دهیم که اعتبارش را خدشهدار نخواهیم کرد! خلاصه، محفل اول با چماق جلو آمده بود، و محفل دوم میخواست «با پنبه سر ببرد!» چرا که، در صورت موفقیت، نتیجة هر دو «طرح» یکسان بود: استقرار نیروهای ارتش ناتو در مرزهای روسیه!
جالب اینکه، روسیه از هر دو طرح به شیوة خود «استقبال» به عمل آورد. هم کریمه را که از منظر استراتژیک مهمترین بندر اتحاد جماهیر شوروی سابق بود از طریق یک رفراندوم قانونی ضمیمة روسیه کرد، و هم از روسزبانان و روستباران اوکراین در جنوب و شرق، ابزاری «مردمی» جهت فروپاشاندن اقتدار و اعتبار «مردمسالاری آمریکائی» در کییف ساخت! خلاصه بگوئیم، مسکو شرایطی ایجاد کرد، که با در نظر گرفتن دادههای استراتژیک در منطقة اروپای شرقی، مشکل میتوان برای آتلانتیسم و سیاستهای آبکی اتحادیة اروپا در اوکراین اعتبار و آیندهای در نظر گرفت. به همین دلیل ماجراجوئی آتلانتیسم در اوکراین را ما از هم اینک در کنار دیگر سنگرهای فروپاشیدة واشنگتن رده بندی میکنیم. به استنباط ما اوکراین در شمار سنگرهای فروریختة دولت باراک اوباما، و به احتمال زیاد دولت آیندة آمریکا قرار گرفته. نهایت امر، فروپاشیهای فوق نقطة پایانی خواهد بود بر اسطورة «رونق اقتصادی» آمریکا. «رونقی» که از آغاز شورشهای یورومیدان کانالهای تبلیغاتی غرب آن را در بوق گذاشتهاند.
نتیجتاً بررسی چند نمونه از سنگرهای فروپاشیدة ایالات متحد در خاورمیانه و اروپای شرقی به این مطلب خواهد انجامید که دولت روحانی در ایران به دلیل قرار گرفتن در مرکز سیلاب سیاستگزاریهای مسکو بالاجبار بر بحران هستهای نقطة «پایان» خواهد گذارد. و به این ترتیب، خارج از تمایلات پایهای جمکرانیها، فصلی نوین در ارتباط تهران با دیگر پایتختها گشوده خواهد شد. روابطی نوین به میدان میآید، که به استنباط ما در عمل، تا آنجا که به شرایط ملت ایران مربوط میشود، از مهمترین دادههای استراتژیک منطقه است.
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.