آتش‌افروزِ آتش‌نشان!

همانطور که شاهدیم ماجواجوئی‌های حزب دمکرات آ‌مریکا در خاورمیانه بحرانی آفریده که مشکل بتوان تبعات اقتصادی،  سیاسی و خصوصاً ضدانسانی آن را،  چه در منطقه و چه در  آمریکا از نظر دور داشت.  سوءسیاست،   یا شکست سیاست خاورمیانه‌ای واشنگتن در منطقه شرایط ویژه‌ای به همراه آورده که اگر امروز «دستگاه بایدن» با تکیه بر نیروی نظامی و حمایت‌های مالی قصد دارد از آن «سربلند» بیرون آید،  به صراحت بگوئیم،  در آیندۀ نزدیک جز سرشکستگی برای کاخ‌سفید هیچ به ارمغان نخواهد آورد.  

سازمان تروریستی حماس که تحت پوشش ظاهری «حمایت از آرمان‌ فلسطین» فعالیت می‌کند،  از دیرباز نورچشم جناح‌های مذهبی و سنتی در اسرائیل و خصوصاً ایالات‌متحد بوده است.   نوچه‌های کاخ‌سفید و دول‌ دست‌نشانده در خاورمیانه نیز همه با هم این سازمان را مورد حمایت‌ مالی،  لوژیستیک و اطلاعاتی قرار ‌داده‌اند،  و همانطور که می‌دانیم در رأس این نوچه‌ها حکومت ملایان جمکران نشسته.  اهداف شبکۀ حماس و حواریونش از منظر سیاسی و ژئواستراتژیک روشن است.   در رأس‌ این اهداف بحران‌سازی،  جنگ‌افروزی و هیاهوی سیاسی با هدف اخراج فلسطینی‌ها از سرزمین‌های اشغالی قرار گرفته.

از دیرباز سیاست آمریکا در خاورمیانه بر محور آتش‌افروزی،   و همزمان ایفای نقش آتش‌نشان استوار شده،   و خصوصاً‌ حزب دمکرات آمریکا حامی بی‌قید و شرط این تز ضدانسانی است.   در نتیجه تعجبی ندارد که در شرایط کنونی،   کارورزان سیاست غرب در نوار غزه و اسرائیل  ـ  تشکل حماس و دولت نتانیاهو ـ  پای به نقش‌آفرینی در این میدان بگذارند.  حملات «خارق‌العادۀ» حماس بر علیه کولون‌های اسرائیلی جای تردیدی باقی نمی‌گذارد؛‌  دولت نتانیاهو مستقیم و یا به صورت غیرمستقیم از این تحرکات حمایت به عمل آورده است.

قضیه روشن‌تر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد.  در اوکراین،   سر آمریکا و سیاست‌های اروپای شرقی کاخ‌سفید به سنگ خورده.  دیگر نه سنای آمریکا حاضر به قبول هزینۀ ماجراجوئی‌های بایدن در اوکراین است،   و نه افکارعمومی در غرب قبول خواهد کرد که یک رابطۀ «باخت ‌باخت» بیش از این‌ها ادامه یابد.  زلنسکی و باندفاشیست‌های اوکراین به پایان خط رسیده‌اند و آمریکا می‌باید شکست مفتضحانه و هزینۀ سنگین و سرسام‌آ‌ور نظامی‌ای را که این شکست به همراه خواهد آورد به نحوی از انحاء به حاشیه براند.  و برای انحراف افکار عمومی از این شکست مفتضحانه چه چیز بهتر از جنگی دیگر؟!    

همانطور که شاهد بودیم،  با آغاز جنگ در نوار غزه و سرزمین‌های اشغالی،  اوکراین و اهداف والای «فیلدمارشال» زلنسکی در شبکه‌های خبری جای خود را به جنگ خاورمیانه سپرد؛  دیگر در اوکراین هیچ خبری نیست!   از سوی دیگر شبکه‌های وابسته به سازمان آتلانتیک شمالی،   و در رأس‌شان دستگاه رجب اردوغان،  رئیس دولت اسلامگرای ترکیه برای حق و حقوق فلسطینی‌ها کاسه‌های داغ‌تر از آش شده‌اند.  رجب اردوغان در سخنرانی اخیر خود در برابر جمعیت کثیر «ساندیس‌خورها»،   رسماً از جنگ صلیبی و مذهبی با غرب سخن به میان آورده است!  پر واضح است که این ادا و اطوارها برای دولت اخوان‌المسلمین ترکیه که بدون اجازۀ ارتش ناتو نفس هم نمی‌کشد،   اگر نگوئیم گزافه،   حداقل گوزی است در بازار مسگرها.   رفتار اردوغان به صراحت نشان می‌دهد که آنکارا به دستور غرب قرار است خلاء ایجاد شده در خاورمیانه را به هر ترتیب ممکن پر کرده،  از نقش‌آفرینی دیگر قدرت‌های جهانی در مصاف با منافع غرب جلوگیری به عمل آورد.

از سوی دیگر،  دولت‌های ظاهراً ضداسرائیلی در منطقۀ‌ خاورمیانه ـ   ملایان جمکرانی،  دست‌نشاندگان عراقی،  کودتاچیان مصری،  و خصوصاً دولت بعث سوریه ـ  در این میانه لال‌مانی گرفته‌اند،  لب تر نمی‌کنند.  اینان حتی پس از حملات نظامی به پادگان‌های سوریه و جنوب لبنان،  کوچک‌ترین واکنش سیاسی و نظامی نشان نداده‌اند!   حال این سئوال مطرح می‌شود؛  دولت‌هائی که هزاران تن از اتباع‌شان را به جرم ارتباط با اسرائیل در زندان‌ها شکنجه می‌کنند،  چرا در این برهۀ تاریخی ردای نبرد با اسرائیل را از تن به در آورده‌اند؟!   پاسخ روشن است،  نقش «ضداسرائیلی‌» اینان نمایشی است.   می‌باید این نقش را ایفا کنند،   تا امثال نتانیاهو بتوانند در اسرائیل تشکیل «دولت یهود» بدهند؛   صلح را به حاشیه برانند؛  شهروندان صلح‌طلب اسرائیل را سرکوب و منزوی کنند؛   کیسۀ اسلحه‌فروشان آمریکائی را پر پول نمایند،  و …  و به همین دلیل است که جمکرانی‌های ضداسرائیلی نیز در ایران اینگونه خفقان مرگ گرفته‌اند.

از سوی دیگر،  بازی در میدان جنگ‌سازی آمریکا آنقدرها برای مسکو منفعت ندارد.  به همین دلیل اگر جوجه‌های آمریکائی و ضداسرائیلی منطقه،  از سر همراهی با عموسام بخواهند جفتکی به طاق طویلۀ خاورمیانه بیاندازند،   توسری محکم را مسلماً از مسکو دریافت خواهند کرد؛   پس چه بهتر که ساکت بنشینند!   تنها عکس‌العمل تند در برابر اسرائیل حملۀ اوباش به هواپیمائی در فرودگاه داغستان بوده،   که مسکو نیز سریعاً با دستگیری اوباش،   دخالت خارجی در امور این منطقه را محکوم کرده.   نیازی نیست بگوئیم که محکوم کردن «دخالت خارجی» در داغستان،  اشاره‌ای است به عشوه‌شتری‌های اردوغان و باند اخوان‌المسلمین ترک! 

حال ببینیم در این میانه،  جز حمایت از دولت متزلزل نتانیاهو و ایجاد دیوار دود جهت پنهان داشتن شکست ناتو در اوکراین،  اسرائیل و آمریکا چه اهداف دیگری را می‌توانند دنبال کنند.   اخیراً روزنامۀ اسرائیلی هاآرتز مدارکی منتشر کرده که گویا دولت اسرائیل در هیاهوی کمدی «حملۀ سهمگین» حماس به شهرک‌نشینان یهودی در واقع رویای الحاق غزه به دیگر سرزمین‌های اشغالی را در سر می‌پرورانده است!   بن ساموئلسون،  گزارشگر هارتز در ایالات متحد می‌نویسد:

«در اسناد وزارت اطلاعات اسرائیل،  اخراج ساکنان غزه و اسکان‌شان در خیمه‌های صحرای سینا توصیه شده است!»

منبع: توئیتر هاآرتز،  مورخ 30 اکتبر 2023    

این مسئله از روز هم روشن‌تر است که اگر ساکنان یک منطقه توسط ارتش اسرائیل تخلیه شوند،  منطقۀ کذا تبدیل به پادگان نظامی و قسمتی از خاک اسرائیل خواهد شد.  در نتیجه  اشغال کامل نوار غزه نیز می‌تواند یکی از اهداف اصلی نتانیاهو تلقی شود.  از سوی دیگر،  تبلیغات گستردۀ رادیو و تلویزیون‌های غرب پیرامون عملیات «جسورانۀ» حماس در مصاف با اسرائیل به عوام‌الناس اسلامگرا در منطقه این پیام را می‌فرستد که حمایت از حماس به معنای مبارزه با اسرائیل خواهد بود!   نتیجۀ منطقی چنین پیام ضدانسانی‌ای کاملاً روشن است.   حماس در این چشم‌انداز تبدیل به تشکل کلیدی ضداسرائیل شده،  کلیۀ احزاب و گروه‌ها در قلب فلسطین به نفع حماس منزوی می‌شوند؛   و این خبر بسیار خوبی است برای کاخ‌سفید که حامی اصلی حماس به شمار می‌رود.   گند این سناریو آنچنان علنی شد که در میانۀ جنگ و هیاهوئی که رادیوها و تلویزیون‌ها به راه انداخته‌ بودند،‌  سروصدای محمود عباس،  رئیس تشکیلات فلسطین به در آمد و حماس را مستقیماً «محکوم» کرد!

البته اگر تبدیل حماس به جریان اصلی «ضداسرائیلی» در منطقه خطر بزرگی برای دیگر کشورها و احزاب و گروه‌ها به شمار می‌رود،   در صورتی که به هر دلیل کنترل این تشکیلات از دست اسرائیل و آمریکا خارج شود،   حماس همچون القائده،   داعش،  طالبان،  مجاهدین افغان و … می‌تواند به موی دماغ عموسام در امور داخلی و خارجی اسرائیل نیز تبدیل شود.   و این است نکتۀ اساسی‌ای که می‌باید مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. 

به استنباط ما،   سکوت «کر کنندۀ» روسیه در میانۀ بحران «حماس ـ اسرائیل» فقط به همین دلیل می‌تواند تفسیر شود.   مسکو به صراحت می‌داند که واشنگتن در شرایط نامساعدی دست‌وپا می‌زند،  و توسل آمریکا به حماس در منطقۀ خاورمیانه،   در شرایطی صورت گرفته که چرخش اسرائیل به سوی شرق کاملاً قابل پیش‌بینی بوده است.   در نتیجه دخیل بستن عموسام به حماس نمایه‌ای است از ضعف دیپلماتیک و استراتژیک آمریکا در خاورمیانه.  مسکو به این امید سکوت اختیار کرده که سرمایه‌گزاری غیرمستقیم آمریکا برای به ارزش گذاردن حماس و تروریسم اسلامی در منطقه،  همچون مورد القاعده در افغانستان و داعش در سوریه برای آمریکا به آ‌تش دوزخ تبدیل شود.  در این چشم‌انداز،  فاجعۀ 11 سپتامبر برای واشنگتن می‌تواند یک‌بار دیگر،  و اینبار در خاورمیانه بازتولید شود.  در این صورت اسرائیل تمایل بیشتری به ارتباط با شرق پیدا می‌کند،   و جنبش‌های اسلامگرا و دست‌نشاندۀ واشنگتن نیز به مضحکۀ جهانی تبدیل خواهند شد.   

ایالات متحدۀ حماس!

رویاهای شیرین غرب در خاورمیانه چون آوار بر سر استراتژها و «تینک‌تنک‌ها» فروریخت.   تشکل تروریستی حماس،  به شیوه‌ای که هنوز از هالۀ ابهام خارج نشده،   به شهر‌های بزرگ اسرائیل و خصوصاً شهرک‌های مهاجرنشین در منطقۀ جنوب حمله‌ور شد.   گروه کثیری از نظامیان،  مأموران انتظامی و حتی شهروندان عادی در این عملیات به قتل رسیده‌اند،  و گروهی دیگر نیز به اسارت درآمده‌اند!   ولی هنوز مشخص نشده چگونه تشکلی تا به این حد منزوی و منفور در سطح جهانی،  توانسته در چنین وسعتی دست به عملیات نظامی بزند؟  آنهم در منطقه‌ای که به عنوان حساس‌ترین مناطق اسرائیل عملاً‌ تحت نظارت مستقیم ارتش و نیروهای اطلاعاتی اداره می‌شود؟ به استنباط ما چنین عملیاتی بدون حمایت یک یا چند قدرت‌ بزرگ جهانی،  و اهرم‌هائی در درون ساختار قدرت در اسرائیل،  عملاً غیرممکن بوده.

با اینهمه،  اگر حمایت قدرت‌ و یا قدرت‌های جهانی در این میانه مسلم باشد،  به دلیل اطلاعات بسیار محدود، مشکل بتوان در شرایط فعلی انگشت اتهام را به سوی «قدرت» ویژه‌ای گرفت.   فقط در ادامۀ تحولات نظامی در مناطق اشغالی ـ  اگر در عمل ادامه‌ای نیز در میان باشد ـ  می‌توان با تحلیل ماوقع،  قدرت کذا ـ  آمریکا،  انگلستان،  روسیه،  چین،  اتحادیه اروپا و … ـ  و اهداف‌اش را مشخصاً عنوان نمود.  در حال حاضر جهانیان در طوفانی از پروپاگاند جنگ مغروق شده‌‌اند!   شبکه‌های تلویزیونی و رادیوئی غرب خبرها و آماری ارائه می‌دهند که خود نیز مسلماً قبول ندارند؛   «تبلیغات جنگ» غوغا می‌کند!  در هر دو جبهه،  خبرهای مربوط به تعداد قربانیان،  گروگان‌ها، شمار نیروهای نظامی درگیر عملیات،  حمایت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای و …  بیش از آنچه واقعیت‌ را به نمایش بگذارد،  نمایه‌ای است از سیاست‌های تبلیغاتی‌ و پروپاگاند رسانه‌ای. 

با اینهمه در مرحلۀ فعلی می‌توان چند نتیجه‌گیری ابتدائی از حملات حماس به شهروندان و نظامیان اسرائیل ارائه داد.  همانطور که می‌دانیم ماه‌هاست که اسرائیل در عمل فاقد دولت است.  نتانیاهو،  نخست وزیر فعلی پس از هفته‌ها تلاش دیپلماتیک فقط توانست با جلب حمایت گروهی از تندروها یا به قولی «حزب‌اللهی‌های» یهودی یک «دولت» سر کار بیاورد!   ولی این دولت آنقدر در میان اسرائیلی‌ها منفور و ناخواسته است که از همان روز نخست «خیابان» بر علیه‌اش بسیج شد!  طی ماه‌های گذشته،  صدها هزار اسرائیلی روزهای متوالی در خیابان‌ها بر علیه این دولت و سیاست‌های تندروهای مذهبی آن دست به تظاهرات،  اعتصابات،  سخنرانی و نشست‌های اعتراضی زده‌اند.  و در عمل،   اگر نتانیاهو بتواند دولت فعلی را در قدرت نگاه دارد،  می‌باید فاتحۀ «دمکراسی» را نیز در اسرائیل خواند!   

از سوی دیگر می‌دانیم که پول‌توجیبی اسرائیل را واشنگتن می‌پردازد.  در نتیجه،   شاید این دولت «ویژه» خواست برخی محافل آمریکائی باشد؛   شاید هم تنها گزینه‌‌ای است که یانکی‌ها در خاورمیانه در برابر خود دیده‌اند.   به عبارت ساده‌تر،   شاید برخی محافل آمریکائی به این نتیجه رسیده‌اند که گذاردن نقطۀ پایان بر دمکراسی اسرائیل تنها راه ممکن جهت حفظ سیطرۀ واشنگتن بر منطقه خواهد بود.  در هر حال،  تا آنجا که به حفظ سیطرۀ دولت «ویژه» و حزب‌اللهی یهودی مربوط می‌شود،   حملۀ حماس به مناطق مختلف اسرائیل،   به قول روح‌الله خمینی نوعی  «نعمت الهی» به شمار می‌رود.   همانطور که دیدیم،  پس از آغاز این حملات،  نتانیاهو که ماه‌ها بود از کمربه‌پائین نفس می‌کشید،  سریعاً عربده‌اش به آسمان برخاست؛   کشور را در شرایط ویژه قرار داد؛   از تمامی تشکل‌های سیاسی،  برای «حفظ وحدت» جهت مقابله با تروریسم دعوت به عمل آورد؛  و …  خلاصه حالا دیگر «مرد» می‌خواهیم در خیابان‌ها با حکومت خاخام‌های وحشی که نمونۀ یهودی‌مسلک آیات عظام شیعی هستند،  مخالفت شبانه روزی،  اعتراض و تظاهرات و … به راه بیاندازد! خون‌اش مباح خواهد بود،   چرا که به خون «شهدا» بی‌احترامی کرده!

بله،  حداقل برای ما ایرانیان این نوع شرایط پوپولیستی مأنوس و آشناست.   فراموش نکرده‌ایم که چگونه با لجن دین‌فروشی،  زاهدنمائی و مذهبی‌بازی کشورمان را به گندابه تبدیل کردند،  و فاجعه‌ای به بار آوردند که در واقع یکی از سیاه‌ترین ادوار تاریخ‌مان به شمار می‌رود.  ولی این نوع «لجن» را استعمار غرب فقط در ایران به بازار نیاورده،  همانطور که می‌بینیم در فلسطین و اسرائیل نیز از همین نوع لجن دینی استفاده‌های بهینه صورت می‌گیرد.  به طور مثال،  تشکلی که امروز حماس خوانده می‌شود،  شاخکی است از شبکۀ اخوان‌المسلمین مصری،  و رهبر «معنوی» آن،  شیخ یاسین از نورچشمان آریل شارون،   نخست‌وزیر تُپل‌مُپل سابق اسرائیل به شمار می‌رفته است.  همین شارون بود که زیر دست «شیخ» را گرفت؛  او را از مصر به نوار غزه آورد؛  اولین مسجد را نیز با هزینۀ دولت اسرائیل برای‌اش ساخت؛  و …  اینهمه به دلیل آنکه تسط یانکی‌ها بر شبکۀ الفتح تضعیف شده بود،  و احتمال چرخش‌آن به سوی مسکو که آن روزها بلشویک بود،  می‌توانست منافع بانک‌های غرب را در خاورمیانۀ «نفت‌خیز» تهدید ‌کند!   اینچنین بود که حماس با حمایت اسرائیل و آمریکا تبدیل شد به «قهرمان» مبارزه با آمریکا! 

البته آمریکا در این جبهه تنها نبود؛   طی سال‌های دراز،   حماس این «مبارزه» میمون را با پول،  آذوقه،  تسلیحات،  کارشناسی،  و …  که تحت عنوان حمایت‌های انساندوستانه از دست قدرت‌های غربی دریافت می‌کرد ادامه داد.  این بساط مهوع دهه‌ها ادامه یافت،  و حماس ضمن سرکوب مخالفان استبداد،  با دست‌ودل‌بازی در میان طرفداران‌اش پول پخش ‌کرد؛   وانمود می‌کرد که مشکلات و مسائل اجتماعی را رتق‌وفتق می‌کند؛   آذوقه‌هائی که توسط قدرت‌های غربی به نوار غزه ارسال ‌شد، تحویل ‌گرفت؛   و … خوب!  در شرایطی که نوار غزه از سال 2007 میلادی در محاصرۀ کامل قرار دارد،   حماس که سهل است،  چنگیزخان هم با اینهمه امکانات می‌توانست وجیه‌المله شود؛  حماس هم محبوب شد!

اگر امروز شاهد عملیات محیرالعقول فرزند اسلامگرای آمریکا در منطقه هستیم،   نمی‌باید مسائل دیگر را نیز از نظر دور داشت.  به طور مثال،  سرنوشت خط تجاری‌ای که حداقل روی کاغذپاره‌ها قرار است هند را از طریق دریای عمان به عربستان،  اسرائیل،  قبرس و یونان متصل کرده،   جادۀ ابریشم چین را به چالش کشاند،   طی عملیات اخیر در اسرائیل در هاله‌ای از ابهام فروافتاده.  می‌باید یادآور شویم،  در دنیای سیاست استعماری،  چاقو هرگز دسته‌اش را نخواهد برید!  به عبارت ساده‌تر،  جریانی همچون حماس که توسط یک قدرت استعماری شکل ‌‌گرفته،  تا ابد نوکر همان قدرت استعماری باقی می‌‌ماند؛   تا حد مرگ نیز خدمتکار همان جریان است.   حداقل ما ایرانیان شاهد بودیم که با چه سهولتی آمریکائی‌ها محمدرضا شاه را به تخت نشاندند و از تخت سلطنت پائین کشیده،  آوارۀ کوچه‌وخیابان کردند.  اگر کارگر کارخانه را می‌خواستید اخراج کنید،  به این سادگی امکانپذیر نمی‌شد،  که این حضرات شاه را اخراج کردند!   و شاید امروز فلسطینی‌ها می‌باید هزینۀ خرج‌ومخارجی را با خون خود پرداخت ‌کنند که غرب پیشتر به پای حماس ریخته،  و اینک برخی قدرت‌های جهانی می‌خواهند منافع این «هزینه‌های کلان» را خودشان به جیب بزنند.  پس کمی از ماجراجوئی‌های آمریکائی‌ها بگوئیم.    

طی سه دهۀ گذشته،  تمامی ماجراجوئی‌های آمریکا و متحدان‌اش در سطح جهان با شکست روبرو شده.  تجربیات هولناک و ناموفق افغانستان،  عراق و سوریه در برابر چشمان‌مان نشسته‌.  و طی این مدت شاهد بودیم که هر گاه کاخ‌سفید با بحران روبرو شد،  جهت خروج از آن بلافاصله بحران جدیدی آفرید.  به طور مثال،  عدم موفقیت در کنترل سازمان القائده و شعبات‌اش در افغانستان و خاورمیانه،  کار را به خیمه‌شب‌بازی 11 سپتامبر در نیویورک کشاند؛   فروپاشی پروژه‌های سازمان سیا در عراق،‌  داعش را آفرید؛   ناکامی در کنترل دولت سوریه به جنگی خونین منجر شد؛   و … و چرا راه دور برویم،  در این راستا،  جنگ «حماس ـ اسرائیل» هم می‌تواند ابزاری باشد جهت بیرون کشیدن آمریکا از منجلابی که در اوکراین به آن گرفتار شده!   چرا که امروز مسلم شده که امکان «آبرومندانه‌ای» جهت خروج از بحران نظامی اوکراین برای آمریکا وجود نخواهد داشت. 

درگیری نظامی‌ای که سیاست‌های ضدروسی آمریکائی‌ها در اوکراین به راه انداخت،  دقیقاً پس از فرار ارتش آمریکا از افغانستان به جنگ انجامید.   در واقع،  جنگ اوکراین تابلوئی شد جهت به فراموشی سپردن شکست 20 سال تلاش نظامی در افغانستان.   فراموش نکرده‌ایم که در آغاز جنگ اوکراین،   ایالات‌متحد مدعی بود که با سیاست‌های اقتصادی غرب،  روسیه به دوران عصرحجر باز خواهد گشت!   این رویا در عرصۀ واقعیت تحقق نیافت؛   برخلاف رجزهای رسانه‌ای،‌   امروز آمریکا و اروپای غربی هستند که پای در بحران اقتصادی گذارده‌اند.  و اگر به این بحران‌ها مشکلات مالی‌ای را که نزدیک‌تر شدن عربستان به اسرائیل در پی خواهد آورد اضافه کنیم،  به صراحت می‌بینیم که هر گونه آرامش نظامی در خاورمیانه می‌تواند همه ساله صدها میلیارد دلار به صنایع نظامی آمریکا لطمه وارد آورد.  

نمایندگان کنگره و سنای آمریکا با سیاست‌های بایدن درگیر شده‌اند،  و دیگر بودجۀ نظامی اوکراین را تائید نمی‌کنند؛  افکار عمومی در غرب از ریخت و قیافۀ آشفته،  ته ریش کثیف و زیرپیراهن چرک‌تاب زلنسکی و ژست‌های سینمائی‌‌اش در برابر دوربین‌ها بیزار شده‌اند.   کوس رسوائی هیئت دولتی که آمریکا در اوکراین به قدرت رسانده و متشکل از مشتی فاشیست،  دلال اسلحه و موادمخدر و قاچاقچیان انسان است،   بر سر هر کوی و برزن به صدا درآمده.   اروپای شرقی در هر گام از سیاست‌های بایدن و کلاً آمریکا فاصلۀ بیشتری گرفته،   برای حفظ روابط نزدیک‌تر با مسکو تلاش می‌کند،  و …  و این رشته سر دراز دارد.   در نتیجه مشکل بتوان قاطعانه این گزینه را که جنگ «حماس ـ اسرائیل» خیمه‌شب‌بازی جدید آمریکا جهت خروج از بحران اوکراین است به زیر سئوال برد.

در پایان شاید بهتر باشد کمی هم از سرنوشت تلخ انسان‌هائی بگوئیم که سیاست‌‌بازی‌های جهانی جان،  مال،  سلامت و عزیزان‌شان را اینچنین به خطر انداخته‌.  از هزاران تن اسرائیلی و فلسطینی‌ای که به قتل رسیده‌اند،   و از میلیون‌ها‌ تن دیگر که در اضطراب،  یأس و ناامیدی زندگی می‌کنند.  از دولت‌های فاسد و دست‌نشانده در منطقۀ مسلمان‌نشین خاورمیانه بگوئیم،  که هر یک جهت انحراف افکارعمومی از مشکلات داخلی،  ناکارآئی‌ها،  فساد دستگاه اداری و قضائی و …  پرچم حمایت از «ملت فلسطین» هوا کرده‌اند؛   و از اوباشی که دسته‌دسته برای تظاهرات به خیابان‌ها می‌آورند!  از همان‌ دولت‌ها بگوئیم که جهت گذاردن نقطۀ پایان بر این تراژدی کوچک‌ترین حرکتی نخواهند کرد.  و فراموش نکنیم که در این نوع حکومت‌ها،  پروپاگاند سیاسی،‌   ادعاهای دهان‌پرکن،  ادعای مبارزات «خونین» با آمریکا و … خود جملگی ابزاری است جهت به ارزش گذاردن سیاست‌های کاخ‌سفید.