نفت و موسی!


امروز نگاهی خواهیم داشت به مسئلة مصدق و نفت از دیدگاه «بی‌بی‌سی»! البته همانطور که شاهدیم مدتی است این رسانه به بهانة «صدسالگی نفت»، قسمت اعظم تبلیغات سیاسی و استراتژیک خود را تحت عنوان «تاریخنگاری» به خورد خوانندگان می‌دهد. بررسی این استراتژی در تمامیت‌اش مسلماً کار یک وبلاگ نیست، و علاقمندان می‌توانند جهت دستیابی به یک تحلیل فراگیر از مسئلة نفت و تاریخچة آن در ایران، تاریخچه‌ای که به طور مستقیم حاکمیت انگلستان و آمریکا را نیز به چالش خواهد کشید، به متون و منابع مختلفی که در دست است مراجعه کنند. هر چند قبول داریم که تحلیلی غیرمغرضانه از مسئلة نفت فقط در مطالعة خطوط تحریر شده در این نوع کتب خلاصه نخواهد شد. در عمل، نانوشته‌ها در این منابع، در این راه کمک مؤثرتری خواهد کرد، با این وجود از آنجا که امروز سایت «بی‌بی‌سی»، یکی از عمله‌های حکومت اسلامی را تحت عنوان «اقتصاددان» به میدان آورده، و آنچه تا به امروز فقط «تاریخ‌سازی» و «جعل‌اسناد» بوده، از این پس در چارچوب نظریه‌پردازی اقتصادی مطرح می‌شود، فرصت را جهت بررسی کوتاهی از سخنان این «اقتصاددان»‌ جمکرانی مغتنم می‌شماریم.

«اقتصاددان» بی‌بی‌سی، فردی است به نام «موسی‌ غنی‌نژاد»! آگاهان مسائل سیاسی در کشور با غنی‌نژاد آشنائی‌هائی دارند؛ وی یکی از سخنگویان «جریان» اصلاح‌طلبی در حکومت اسلامی است، و آخرین «افاضات‌شان» در سایت «باران»، که وظیفة اصلی خود را بازتاب ترهات «سیدخندان» و همفکران‌اش معرفی می‌کند، انتشار یافته. البته بررسی افاضات غنی‌نژاد در این مقطع شامل نقش وی در هیاهوی استعماری اصلاح‌طلبی نخواهد بود. ایشان شاید به دلائلی که جای مطرح کردن آن نیست به «پیش‌فرض» اصلاح‌طلبی «معتقد» شده باشند! ولی اظهارات‌شان در سایت «بی‌بی‌سی» نشان می‌دهد که این نوع «اعتقادات» به خط سیر سیاسی، آنقدرها که بعضی‌ها فکر می‌کنند، معصومانه و خارج از دغدغه‌های محفلی نمی‌تواند باشد. مصاحبة «بی‌بی‌سی» با غنی‌نژاد تحت عنوان «ملی کردن نفت خوب بود یا بد؟» در تاریخ 28 ماه مه 2008 منتشر شده. سعی خواهیم کرد نگاهی به رئوس این مصاحبه داشته باشیم.

از تیتر مصاحبه آغاز می‌کنیم. این نوع «تیترگذاری» مسلماً از طرف بنگاه «بی‌بی‌سی» یک «نوآوری» به شمار می‌آید. چرا که تا همین چند سال پیش، چنین تیتری غیرقابل تصور بود. در آن دوران که هنوز آمریکا مطمئن بود کنترل نفت و گاز ایران، ‌ علیرغم تحولات گستردة استراتژیک در منطقة خاورمیانه، در ید اختیار چندملیتی‌های غربی محفوظ خواهد ‌ماند، کسی با مصدق «مقدس» برخورد تاریخی نمی‌کرد. اگر از زندگانی و عقاید و برداشت‌های «مصدق» کسی عملاً خبر نداشت، «اصل تقدس» ایشان پا بر جا بود!‌ و حتی آقای کلینتن جهت دلداری ملت چپاول‌شده و سرکوب شدة‌ ایران، از مقام والای مصدق تجلیل‌ها به عمل می‌آوردند، و از انجام عملیات کودتای 28 مرداد بر علیه ایشان، و نه بر علیه ملت ایران، «عذرخواهی» می‌فرمودند! در راستای تبلیغاتی که استعمار به صورتی بسیار گسترده در میان طیف‌های مختلف جامعة ایران به راه انداخته بود، مصدق بتی بود که شکستن‌‌اش گناهی کبیره به شمار می‌رفت! مصدق نه خواهرزادة فرمانفرما، نوکر سفارت انگلستان بود، نه داماد خانوادة کودتاچیان بازار در 28 مرداد؛ نه عضو فراموشخانه‌های انگلیسی بود، و نه مسبب اشغال آذربایجان توسط ارتش سرخ!‌ مصدق هیچ ارتباطی با آدمکشان «فدائیان اسلام» هم نداشت، و قتل رزم‌آرا نیز بدون برنامه‌ریزی بت عیار ما صورت گرفته بود!‌ خلاصه بگوئیم، قرار بر این بود که اگر در 22 بهمن، مقعد شیعة اثنی‌عشری یک‌شبه پاره شد و روح‌الله خمینی از درون آن به دامان ملت ایران افتاد، مصدق هم می‌بایست به صورتی کاملاً «تصادفی» از مقعد محترم «ملی‌گرائی»‌ تشریف آورده باشند! این بود اصل کلی در خوراک تبلیغاتی‌ای که استعمار برای ملت ایران فراهم آورده بود.

در نتیجه، این «تیتر» را فی‌نفسه می‌باید به فال نیک گرفت!‌ ولی از آنجا که مصاحبه شونده، فرضاً یک «اقتصاددان» است، سریعاً به جانب ابعاد «اقتصادی» بحث‌ ملی کردن نفت خیز بر می‌دارد! و طبیعی است که فردی چون غنی‌نژاد، که محصول یک فاشیسم راستگرا و خونریز مذهبی است، در نخستین گام سعی بر بی‌اعتبار جلوه دادن نظریة اقتصادی مارکسیستی داشته باشد!‌ ایشان ضمن اشاره به پدیدة‌ «ارزش‌اضافه»، می‌گویند «این تئوری را قبول ندارند»! و ادامه می‌دهند:

«من همیشه یک بحثی با دوستان چپ، بر سر تئوری ارزش اضافی مارکس – تئوری استثمار – دارم كه می‌گوید ارزش اقتصادی كالاها برابر است با کاری که در آن‌ها صورت گرفته.»

البته اقتصاددان جمکرانی ما می‌تواند هر چه می‌خواهد قبول کند و یا قبول نداشته باشد، ولی جهت اطلاع ایشان باید بگوئیم تئوری «ارزش اضافی» به هیچ عنوان مارکسیستی نیست!‌ و در تمامی انواع نظریه‌های اقتصادی این «تئوری» وجود دارد. ولی مارکسیسم از برخورد با این تئوری مشخص استفاده‌ای کاملاً ویژه صورت داده. و شاید مقصود «استاد» رد همین استفادة ویژه باشد!‌ تئوری ارزش اضافی به زبان ساده می‌گوید که، در ساخت یک محصول مقادیر مشخصی مواد خام، ماشین‌آلات، فناوری، سرمایه، و … به کار گرفته می‌شود، و در کنار تمامی این «عوامل» تولید، نیروی کار انسانی نیز حضور دارد. ولی در انتهای کار، زمانیکه محصول به بازار می‌رسد، عامل «قیمت» نه به عنوان مجموعه‌ای از تمامی عوامل تولید که در حدی بالاتر از «صورتحساب» تولید قرار می‌گیرد. خلاصه‌تر می‌گوئیم، یک محصول اگر یکصدتومان خرج تولید دارد، به مبلغی بالاتر از این در بازار به فروش می‌رسد! و این تفاوت همان «ارزش اضافی» است. مارکسیست‌ها معتقدند که این ارزش اضافی نتیجة عامل «کار» انسانی بر مواد خام و ماشین‌آلات است! از اینرو در نگرش مارکسیستی «کار» انسانی می‌باید بیش از یک عامل تولیدی صرف مورد توجه و احترام قرار گیرد؛ البته سرمایه‌سالاری این ارزش اضافی را متعلق به سرمایه‌گذار معرفی می‌کند، و معتقد است که اگر سرمایه‌گذار وجود نداشته باشد، این محصول تولید نخواهد شد! ولی در برابر این دو موضع‌گیری می‌باید قبول کرد که هیچکدام از دو طرف دعوا در موضع خود صددرصد محق نیستند؛ این «تولید» همانقدر مدیون سرمایه‌گذاری است که مدیون حضور نیروی‌کار و دیگر عوامل تولید! حداقل تجربة اتحادجماهیر شوروی به ما نشان داد که «تئوری‌» ارزش اضافه آنقدرها نمی‌تواند یک‌سویه و فراگیر باشد. بگذریم!

همانطور که گفتیم «ارزش اضافی» فقط یک تئوری است، و چون دیگر تئوری‌ها قادر نیست بر ابعاد گستردة زندگی روزمرة بشر سایة خود را مستقر کند. چرا که حداقل امروز می‌دانیم وجود «موادخام»، در اختیار داشتن «سرمایة» لازم جهت آغاز فعالیت اقتصادی، برخورداری از «فناوری‌ها» در روند تولید، حضور نیروی کارآمد انسانی جهت تولید، اگر محصولاتی را به وجود می‌آورد، چرخة «تولید» را همیشه «مصرف» کامل کرده، در نتیجه اگر بازاری برای فروش نداریم، درست مثل این است که «تولیدی» هم صورت نگرفته. این همان «بازاری» است که امروز شاهدیم ارتش آمریکا با اعزام هزاران تفنگچی سعی در حفظ آن در چهارگوشة جهان دارد. ولی «استاد» ما که در سنگر نفرت‌انگیز «مک‌کارتیسم» جمکرانی به «نبرد» مشغول‌اند، با این حرف‌ها کار زیادی ندارند و در ادامه می‌فرمایند:

«چون این تئوری در بحث قيمت كالا تنها طرف عرضه را می‌بیند و طرف تقاضا را ناديده می‌گيرد.»

می‌باید خدمت ایشان بگوئیم که در نظریة سوسیالیسم اقتصادی به هیچ عنوان طرف «تقاضا» نادیده گرفته نشده. و اگر دوستان «چپ‌گرای» ایشان‌ طرف «تقاضا» را نادیده می‌گیرند شاید به دلیل برخی وابستگی‌ها باشد، و شاید گذران روزگار در خدمت حکومت جمکران این نوع کوری‌ها را برای «صاحب‌نظران» به ارمغان می‌آورد. همانطور که گفتیم، طرف «متقاضی» را ارتش آمریکا مجاب خواهد کرد که «مصرف» کند! حال اگر آقای غنی‌نژاد حضور ارتش آمریکا در بسیاری مناطق جهان را پدیده‌ای کاملاً «غیراقتصادی» معرفی می‌کنند، مشکل از نوع «اقتصادی‌» است که ایشان به دامانش متوسل شده‌اند. علم اقتصاد، «حسابداری» نیست که جمع و تفریق‌ها را بدون هیچ بررسی «فلسفی» و بنیادین در کنار هم ردیف کند و آخر سر هم یک «نتیجة»‌ احمقانه به عنوان «محصول» کار روشنفکرانه تحویل رادیوها و سایت‌های استعماری بدهد. مسلم است که پیچیدگی‌های ویژة تولید سرمایه‌داری در هزارة سوم را نمی‌توان در یک اتاق و با تکیه بر یک اصل کلی مورد بحث قرار داد، ولی یک امر مسلم است، و آن اینکه اگر چرخة تولید را مصرف کامل می‌کند، هم برای تولید، و هم برای مصرف می‌باید چاره‌ای اندیشید! اما ایشان در ادامة «ترهات» حوزوی می‌فرمایند:

«به این دوستان می‌گویم اگر شما به این تئوری اعتقاد دارید باید بپذیرید از زمانی که ما نفت را صادر می‌کنیم در حال استثمار کشورهای صنعتی پیشرفته هستیم. چون کالائی صادر می‌کنیم که روی آن هیچ کاری انجام نشده، از زیر زمین در می‌آوریم و در مقابل آن کالاهای سرمایه‌ای و مصرفی وارد می‌کنیم و از اين طريق توانسته‌ایم سطح رفاه را در کشور خودمان بالا ببریم.»

بله، این نوع «استدلال» به شیوة حمارالله، ثابت می‌کند که به قول امام سیزدهم «اقتصاد مال خر است!» و چنین استدلالی در واقع بازتاب زندگی «دانشگاهی» در کشوری است که دانشگاهش محل تاخت‌وتاز مشتی اوباش و بیسواد شده!‌ کسی که در این دانشگاه به قول خود اقتصاد «تدریس» می‌کند، و برای خود آنچنان «احترام» و شناخت آکادمیک قائل است که 7 کتاب نیز در زمینه‌های مختلف اقتصادی به چاپ رسانده، نمی‌داند که در درجة اول نفت را ایرانی «استخراج» نمی‌کند؛ در درجة دوم همین نفت را ایرانی «صادر» نمی‌کند؛ و اینکه از زیرزمین در آوردن همین نفت نیازمند فناوری‌ها و سرمایه‌هائی است که ایرانی فاقد آن است!

در همان نظریة «ارزش‌اضافی» که از نظر اقتصاددان جمکرانی‌ها گویا مارکسیستی بود، می‌باید دید که «عوامل تولید» در این راستا چگونه شکل گرفته‌؟ نفتی که توسط کارشناس خارجی «اکتشاف» می‌شود، به دست کارشناس خارجی و با سرمایة خارجی «استخراج»‌ می‌شود، با فناوری خارجی به بنادر فرستاده می‌شود، تا بار کشتی‌های خارجی شده، به بازارهای «خارجی» ارسال گردد؛ این نفت کجایش ایرانی است؟ و نهایت امر بازده این «روند»‌ تولید و فروش که هیچکدام‌اش ایرانی نیست، برای ما ایرانی‌ها جز فروپاشی ساختارهای اقتصادی و اجتماعی چه بازتابی داشته که «استاد» غنی‌نژاد ادعا می‌کنند، با این «شامورتی‌بازی‌ها» توانسته‌اند «سطح زندگی را بالا ببرند»!

حتماً جهت ملاحظة هزاران هزار ایرانی که در حلبی‌آبادهای حاشیة شهرها در فقر، فساد، اعتیاد، برده‌فروشی و هزاران نکبت دیگر دست و پا می‌زنند، آقای «استاد‌»‌ نیازمند عینک ته استکانی‌اند. ولی باید خدمت ایشان عرض کنیم که، کوری مادرزاد را با عینک ته‌استکانی هم نمی‌توان علاج کرد. این «بالابردن سطح» زندگی که در کلام ایشان خیلی هم «معصومانه»‌ جای گرفته به قیمت فروپاشی ساختارهای قومی، اقتصادی، فرهنگی و بافت‌های حامی ملت ایران، و نابودی پشتیبانان واقعی استقلال و تمامیت ارضی کشور صورت می‌گیرد. این سیاست تولید «اوباش شهری»، که ایشان در مقام استاد دانشگاه عملاً‌ در رأس یکی از مراکز اصلی «تولید» آن نشسته‌اند، در واقع کامل کنندة چرخة «استعماری» در اقتصاد کشور ایران شده. ایران با بیش از دوهزارسال تاریخ در راستای این نوع «اقتصاد» نفتی عملاً تبدیل به کشورهائی از قماش آرژانتین و شیلی شده! ولی جهت دیدن و تمیز دادن این نوع «اقتصاد»، سواد و معلوماتی باید که در سوراخ‌های نمور و در مکتب‌خانه‌های فروهشته نمی‌توان یافت.

از ترهات آقای «دکتر» پیرامون مسائل دیگر می‌گذریم، چرا که از نظر ما مصدق همان است که ایشان می‌گویند، با یک تفاوت؛ این برخوردها با دو هدف کاملاً متفاوت صورت می‌گیرد. اگر ما مصدق را به زیر سئوال می‌بریم، برای محکوم کردن «تورم» و «تمرکز» نظامی و پلیسی دستگاه کودتا است که زیر نظر آمریکا پس از 28 مرداد بر ملت ایران تحمیل شد. از طرف دیگر، بر خلاف استدلالات «استاد» غنی‌نژاد ما معتقد نیستیم که مصدق «آدم خوبی» بود! به عقیدة ما، برنامة «ملی کردن نفت» در ایران را نیز می‌باید همزمان با فعالیت‌های دیگری در سطح منطقه، از جمله بازتاب‌های جنبش «ناسیونالیسم»‌ عرب، شکل‌گیری کشور پاکستان، بحران فلسطین، و … مورد بررسی قرار داد. تحلیل بحران مصدق بدون قرار دادن ایران در بطن سیاست‌های استراتژیک منطقه‌ای فقط وراجی است؛ ولی «استاد» در وراجی ید طولائی دارند، و در سخنانش، عملاً تمامی این مسائل «غایبان» اصلی‌اند!

در سال‌هائی که بحران‌های غیرقابل کنترل بر سرزمین‌های گسترده‌ای در خاورمیانه و آسیای مرکزی منافع سرمایه‌داری ایالات متحد را به خطر انداخته بود، کودتای 28 مرداد جهت فراهم آوردن زمینة سرکوب فراگیرتر سیاسی و پلیسی در ایران مد نظر غرب قرار گرفت و نقش «مصدق‌السطنه» در همین راستا شکل می‌گیرد!‌ در غیر اینصورت ایشان از جای‌شان بلند نمی‌شدند تا برای آمریکا نفت ملی کنند! این بحثی است که هم از حد و حدود «ترهات»‌ دانشگاهای جمکران فراتر می‌رود و هم کار را به درازا خواهد کشاند. ولی ما اگر کودتای 28 مرداد را محکوم می‌کنیم، بالاجبار حمایتی هم نمی‌توانیم از کودتای 22 بهمن صورت دهیم؛ ایندو مکمل یکدیگر بوده‌اند!

ولی شاهدیم همین آقای «استاد» دانشگاه، طی سالیان دراز از «تورم» دستگاه دولتی که خواست مستقیم استعمار بود در حکومت اسلامی «حمایت» ‌کرده، و امروز که استعمار به دست و پا افتاده، چون کنترل این «دستگاه اهریمنی» از دست‌اش خارج شده، استاد نیز خواستار ملی شدن و کوچک کردن ساختارهای دولتی هستند!‌ می‌باید از حضرت‌شان پرسید چرا زمانیکه سرداراکبر بهرمانی پول این مملکت را در تشکیلات عریض و طویل سرکوب اداری هزینه می‌کرد، نظریة «مینی‌مالیست‌شان» را ارائه نمی‌دادند؟ جوابی به این سئوال نخواهیم داشت، چرا که شاید خود «استاد» هم اصلاً نمی‌دانند چه شکری میل می‌فرمایند! با این وجود در انتهای بیانات غنی‌نژاد عملاً به دلائل واقعی جوسازی‌های «بی‌بی‌سی»‌ پی‌ می‌بریم. مصاحبه شونده رسماً اعلام می‌دارد که، بر اساس «اصل 44» می‌باید 80 درصد صنعت نفت را خصوصی کرد!

بله، این «اصل 44» که سر و ته‌اش اصولاً‌ معلوم نیست، و نمی‌دانیم از کجا آمده و به کجا می‌رود، در عمل همان کاری را قرار است انجام دهد که مصدق‌السطنه صورت داد: فراهم آوردن زمینة گسترش چپاول ملت ایران توسط سرمایه‌داری غرب! بر اساس «اصل» کذا، که فقط پس از فروپاشی اتحاد شوروی و متزلزل شدن نظارت‌های فراگیر سرمایه‌داری غرب بر اقتصاد ایران، یک باره «آفتابی» شده، گویا صنایع بزرگ، دولتی، و تشکیلات گسترده‌ای که سابقاً دولت‌های استعماری در ایران با هزینة میلیاردها دلار در سال می‌بایست از موجودیت‌شان «دفاع» می‌کردند، دیگر به کار نمی‌آید!‌ یادمان نرفته که در روزهای نخستین کودتای 22 بهمن، زمانیکه آیت‌الله شریعتمداری از آزاد کردن صنایع نفت ایران سخن می‌گفت با چه حملات تندی از جانب همین عمله و نانخورهای استعمار روبرو شد! ولی امروز ورق برگشته، و همان‌ها که دشمن «ملی‌شدن» صنایع بزرگ بودند، همه چیز را می‌خواهند خرد کرده، تکه، تکه کنند، تا اگر تعدادی از آنان به دست «رقبای» منطقه‌ای عموسام افتاد، چند تکه هم نصیب جمبول و «عموسام» شود!‌ بله، این اصل «جادوئی» همچون بسیاری اصول جادوئی دیگر، بی‌دلیل نیست که در سایت «بی‌بی‌سی» یک باره سروکله‌اش پیدا شده. در همینجا به بانیان «بی‌بی‌سی» و استاد محترم «اقتصاد» جمکرانی می‌باید تسلیت گفت، چرا که در شرایط فعلی جای زیادی برای جفتک انداختن جمبول و عموسام، حتی در سرطویلة اصل 44 نمی‌توان دید!

فیلترشکن‌های جدید
http://www.myhb2.info
http://www.vassand.com
http://www.browsertunnel.net
http://www.awow.info
http://www.proplene.net
http://www.riotion.com
http://www.ulaces.info
http://www.myhb1.info
http://www.huilding.com
http://www.bailige.com
http://www.arizae.com
http://keepme.info
http://www.mytunnel0.info
http://www.bt-0.info
http://www.freehb.info
http://www.leari.net
http://www.daphe.net
http://www.hb03.info
http://www.parassa.com
http://www.hb01.info
http://www.vivirish.com
http://www.laurebe.net
http://www.hidebrowsing.net
http://www.contu.info
http://www.ancensat.net
http://www.abcvideo.info
http://www.tunnel7.info
http://www.hide5.info
http://www.stophter.com
http://www.wisenses.com
http://www.sirists.net
http://www.calcarti.com
http://www.hbsite0.info
http://www.freehb1.info
http://www.free-hb2.info
http://www.rativers.com
http://www.wailice.com
http://www.roofish.net
http://www.rumoun.info
http://www.free-hb1.info
http://www.pinylae.com
http://www.milize.com
http://www.orkutaccess.com
http://www.vizing.info
http://www.prodiard.com
http://www.filterschool.info
http://www.fallogy.com
http://www.quickfox.info
http://www.furmi.info
http://www.casqu.com

بدیل، بی‌بدیل!

با بیرون کشیده شدن نام علی لاریجانی از صندوق «مسجدشوربا»، به عنوان ریاست مجلس قانونگذاری، سنگرسازی‌های سیاسی بر محور «آینده‌نگری‌های» داخلی آناً آغاز شد. همانطور که گفتیم انتخاب «نابهنگام» علی لاریجانی به این «مقام»، آنهم در برابر حذف کامل و بی‌قید و شرط حداد عادل مسئلة بی‌اهمیتی نیست؛ لاریجانی مهره‌ای است به تمام معنا سوخته و از میان رفته. و در واقع، بر خلاف آنچه برخی می‌نمایانند، جایگزینی حداد عادل با وی به هیچ عنوان نقطة آغاز سیاستی جدید در مسائل داخلی و یا خارجی کشور نمی‌تواند تحلیل شود. با «انتصاب» علی‌لاریجانی به مقام ریاست مجلس، این اصل کلی علنی شده که حکومت اسلامی در دور باطل افتاده. این «انتصاب»، در عمل پیامی است روشن از جانب حاکمیت به جامعه: هیچ نوع سیاست و یا برخورد اجتماعی و اقتصادی‌ای که بتواند در این مقطع از نظر افکار عمومی در ایران، «نوین»‌ و نوآورانه تلقی شود، در برنامة حکومت اسلامی قرار ندارد! این است پیام واقعی حکومت اسلامی با انتصاب یک مهرة سوخته و نابود شده به مقام ریاست مجلس قانونگذاری! در این راستا، روزهای آینده برای حکومت اسلامی حکایت واپسین لحظات بیمار محتضری است که خود نیز انتظار مرگ می‌کشد.

ولی همانطور که می‌دانیم این نوع حکومت‌ها به دلیل دست‌نشاندگی، وابستگی و برخوردهائی مستبدانه که طی سالیان دراز‌ با ملت داشته‌اند، در ساختار خود به نوعی مالیخولیای قدرت‌نمائی دچار می‌شوند. این «بیماری» سیاسی ابعاد مختلفی دارد ولی مهم‌ترین بعد آن قبول این پیش‌فرض احمقانه است که در ادارة امور کشور، بازگشت به سیاست‌های گذشتة رژیم همیشه امکانپذیر خواهد بود! و در همین راستاست که خروج از بحران فعلی را حکومت اسلامی در نوعی بازگشت به گذشته جستجو می‌کند. همانطور که دیدیم، به دلیل فروپاشی در ساختار قدرت، دست‌هائی در بطن حاکمیت جهت «افشاگری» باز گذاشته شده. و در این میان پس از «اوباش‌گیری»، با پایان گرفتن برنامة «هسته‌ای»، و عزل و نصب‌های روزانه در مقام‌های امنیتی و اقتصادی، که در واقع نشانة شتاب در فروپاشی این حاکمیت استعماری است، برخی وابستگان به این دستگاه حکومتی دست به افشاگری‌های «امنیتی» نیز می‌زنند!‌ اینکه تا چه حد این «افشاگری‌ها»‌ منعکس کنندة‌ واقعیت رخدادهاست، آنقدرها از اهمیت برخوردار نیست؛ مهم این است که چنین «افشاگری‌هائی» در سطح جامعه پخش می‌‌شود.

در همین راستا شاهدیم که در پاسخ به اینگونه «افشاگری‌ها»، گروه‌هائی که خود را «اصلاح‌طلب» می‌نامند، از نو میدان‌داری در سطح جامعه را آغاز کرده‌اند. اینان از یک سو به دلیل انتخاب یک فرد «بی‌وجهه» به مقام ریاست مجلس، فردی که فاقد هر گونه «خط‌ سیاسی‌» مشخص است، شدیداً به آیندة تشکیلاتی خود امیدوار شده‌اند، و از سوی دیگر به دلیل دست و پا زدن در همان «مالیخولیای» قدرت استعماری، بر این پیش‌فرض پای می‌فشارند که هر گاه بخواهند شرایط گذشته در اختیارشان قرار خواهد گرفت! به عبارت ساده‌تر، اگر اینان در ذهن پوسیده و بیمار خود جامعه را از تحرک باز داشته‌اند تا حاکمیت‌ وابستة اسلامی را محفوظ نگاه دارند، تا به آن حد به عملکرد خود و اربابان‌شان اطمینان دارند که حتی جبر زمان و نتایج سیاسی و اجتماعی برخاسته از چنین جبری را نیز حاضر نیستند در محاسبات خود منظور کنند! از طرف دیگر، کل‌ این حاکمیت ـ در این مقطع دیگر اصلاح‌طلب و غیره مطرح نیست ـ از شرایط نوین به شدت به وحشت افتاده، و سعی تمام دارد که به نقطة «امن» گذشته‌ها پناه ببرد. به یاد داریم که این «وحشت» در بطن دستگاه فاشیسم، در دوران «وانفسای» حکومت خاتمی چگونه به فضائی جان داد که آنروزها «اصولگرائی» می‌خواندند! هر چند که هنوز، پس از گذشت سه سال از حاکمیت همین به اصطلاح «اصولگرایان»، «پایه‌های» این نظریة من‌درآوردی و بی‌سروته، جز «چند دهان» روضه، هیچ نبوده! راستش را بگوئیم، این «برچسب‌سازی‌های» سیاسی از پایه و اساس فقط مردمفریبی است؛ فرصت‌سوزی است و وقت‌گرفتن، در راه فراهم آوردن زمینة چپاول منابع ملی ما ایرانیان توسط بنیادهای سرمایه‌سالاری بین‌المللی. همان‌ها که «زبان‌مان لال»، در شرایط دیگری ممکن است امکان چپاول منابع نفت و گاز، سرمایه‌ها و مغزها و نابودی این مملکت را از دست بدهند! ملالی جز این نیست.

بهترین نمونه از اینگونه اوباش «برچسب‌دار»، که در فضای اختناق حاکم بر کشور، ردای سیاست‌مداری بر تن کرده‌اند، در بطن سازمان فاشیستی «مجاهدین انقلاب اسلامی»‌ و «جبهة مشارکت» یافت می‌شود. در این میان نخست به مصاحبة «سرنوشت‌ساز» بهزاد نبوی، پادوی نفت‌فروشان غرب، و نوچة میرحسین موسوی نگاهی می‌اندازیم. بهزاد نبوی، از جمله «فرهیختگان» سیاسی این حاکمیت است که در چرندگوئی، بیسوادی و جهل شاید در نوع خود بی‌نظیر باشد؛ این «مقام» شامخ، مسلماً در حاکمیتی که حماقت یکی از اصلی‌ترین «ویژگی‌های» شخصیت‌های سیاسی‌ آن است، مشکل به دست می‌آید، با این وجود می‌باید اذعان داشت که، «حاج‌ بهزاد» واقعاً شایستة اسکار «حمار اسلامی» هستند!

مصاحبة ایشان که در تاریخ 3 خردادماه 1387 در سایت «نوروز» منتشر شده؛ مصاحبه‌ای است بسیار کسالت‌بار که همچون دیگر «افاضات‌شان» مشکل می‌توان مطلب قابل توجهی در آن یافت. این مصاحبه با تیتر « نه تنها بين اصلاح طلبان، بلکه بين بسياري از گروه‌هاي مستقل هم آقاي خاتمي بي بديل است»، آغاز شده، و در اصل گویا جهت «تجلیل‌» از مقام والای «سیدخندان» صورت گرفته! ولی جهل مرکب مصاحبه شونده، نهایت امر کار را بجائی می‌رساند که همین مصاحبه در آخر کار تبدیل به چماقی برای نابودی سیداردکانی می‌شود؛ اینهمه از قبل فرهیختگی «حاج‌ بهزاد»!

خلاصة امر، «برادر» نبوی توضیح می‌دهند که ایشان عضوی از جریان «چپ‌اسلامی» هستند. یادآور شویم که، این جریان همان است که تخم لق «نبرد با آمریکا» را، همزمان با موضع‌گیری‌های حزب‌ توده، توی لپ اوباش، چاقوکشان و روح‌الله خمینی ترکاند ـ و از 7 سازمان و گروه تشکیل می‌شود! البته جهت آشنائی با این 7 گروه «برادر»، که با 7 خواهران نفتی هم حتماً ارتباطی ندارند، راه درازی نمی‌باید پیمود! گروه‌های اوباشی هستند که پس از کودتای 22 بهمن توسط فالانژهای ساواک در حوزه‌ها، بازار، و خصوصاً مراکز آموزش «بسیارعالی» کشور، و تحت حمایت نانخورهای محافل آمریکائی همچون قارچ در ایران از زمین روئیدند. البته نوع «راستگرا» و اصولگرای این «قارچ‌های» سمی هم وجود دارد، که فعلاً به آنان نمی‌پردازیم.

بله، این جریان «چپ‌اسلامی» که از 7 گروه تشکیل می‌شود، شامل تشکیلات «مجاهدین انقلاب» نیز خواهد شد!‌ و به نقل از جناب وزیر صنایع سنگین «سابق»، چپ‌اسلامی به این نتیجه رسیده بود که «مهندس» میرحسین موسوی، جلاد اوین، نخست‌وزیر جنگ فرسایشی «امام‌خمینی»، و وصلة ناجوری که به قول خودش طی دوران نخست‌وزیری هر روز با استعفائی در دست به دیدار خمینی ‌رفته، می‌باید «نامزد» انتخابات ریاست جمهوری جمکران در دور هفتم می‌شد! ولی پس از رفت و آمد فراوان، گویا جناب «مهندس» به قول و قرارهای‌شان عمل نمی‌کنند و از نامزدی کنار می‌روند، و «حاج بهزاد» در این مصاحبه عنوان می‌کنند:

« اين براي جريان چپ و شوراي هماهنگي گروه‌هاي خط امام شوک عظيمي بود.»

خلاصة مطلب بهزاد نبوی بند را حسابی آب می‌دهد، و صریحاً می‌گوید، از آنجا که کس دیگری را نداشتیم و «جناب» مهندس هم پای پیش نگذاشت، به سراغ آقای خاتمی رفتیم!‌ بله، این است جریان برگزیده شدن فردی به نام محمد خاتمی، در چارچوب سیاست‌های جاری کشور ایران! مسلماً اگر «مهندس» تشریف می‌آوردند، به دلیل سوابق درخشان‌شان حمایت کمتری صورت می‌گرفت و بساط «قهرمان‌سازی» استعمار در ایران به نتیجة مطلوب نمی‌رسید. در واقع نبوی و «چپ‌گرایان» اسلامی به صورتی کاملاً تصادفی گویا استعداد بسیار خوبی کشف کرده بودند، چرا که در ادامه می‌فرمایند:

«ما تصور نمي‌کرديم آقاي خاتمي بتواند چنين رائي به دست آورد»!

اتفاقاً ما اطمینان داشتیم که چنین «حادثه‌ای» رخ خواهد داد! چون آن‌ها که سیدخندان لعنتی را از صندوق‌های مارگیری امام‌زمان بیرون کشیدند، احتیاجی به «شمارش» آ‌راء ندارند!‌ و دیدیم که بعدها در دوران مهرورزی نیز «شمارش» واقعی آراء چگونه صورت گرفت! حاج‌بهزاد که گویا خود متوجه به آب دادن بند شده، در ادامه به قصد درست کردن «قضیه» به صراحت می‌گوید:

«آنچه در بدو امر براي آقاي خاتمي مطرح بود، اين بود که به عنوان يک نامزد انتخابات مطرح باشد نه به عنوان يک رئيس جمهور.»

بله، ایشان قرار نبود «رئیس جمهور» بشوند، قصد نقش آفرینی بر صحنة نمایشات «دمکراسی جمکران» را داشتند، که پروژة «کودتای» طراحی شده در غرب، محکم روی کمرشان خورد و چاردست‌وپا مثل قورباغه‌ای که زیر چرخ ماشین له شده، از توی صندوق‌ها بیرون‌ کشیده شدند!‌ می‌بینیم که حماسة «دوم خرداد» ریشه در چه فاضلابی دارد. فردی که حقانیت «فرضی» او از سوی بوق‌های تبلیغاتی، طی یازده سال گذشته گوش ملت ایران را کر کرده، و امروز نیز از جمله «عزیزان» حزب توده، برخی اوباش سلطنت‌طلب، اوباش تحکیم وحدت، مجاهدین‌انقلاب، و هزار و یک تشکیلات خلق‌الساعة دیگر است، گویا فقط تصادفاً از محلی عبور می‌کرده‌اند، که همای سعادت بر شانه‌اشان نشسته؛ و نامزد «تشریفاتی» انتخابات جمکرانی‌ها شده‌اند! واقعیت همین است! و اینرا بارها گفته‌ایم که این حکومت نه تنها متشکل از مشتی اوباش و اراذل دستگاه استعمار است که نمی‌تواند پدیده‌ای به نام «انتخابات» داشته باشد؛ حال این امکان فراهم آمده که همین واقعیت را از زبان دست‌اندرکاران حاکمیت شترگاوپلنگ جمکران بشنویم! جناب نبوی بالاخره تیر خلاص را هم در چلة‌کمان گذاشته، ارزانی کلة کچل سیدخندان عزیزتر از جان‌اشان می‌کنند و می‌فرمایند:

«کارگزاران هم چون به نامزد مطلوب ديگري نرسيدند نهايتاً به سراغ آقاي خاتمي آمدند و از ايشان حمايت کردند.»

ای‌بابا!‌ آیا به غیر از ملت ایران، کسی بود که از آقای خاتمی حمایت نمی‌کرد؟ اگر کارگزاران هم از آقای خاتمی حمایت می‌کردند، پس دیگر بلبل‌زبانی‌های حضرت خاتمی در مخالفت با بساط رفسنجانی چه بود؟ حال که خاتمی به صورتی کاملاً «اتفاقی» رئیس جمهور شده، و کاملاً اتفاقی بر علیه کارگزاران سخنرانی می‌کرده، حتماً به صورتی کاملاً اتفاقی هم «چپ‌گرا»‌ از کار در آمده! نظر حاج بهزاد را در این مورد می‌باید پرسید. ولی می‌بینیم که همه چیز دست خداست! بی‌خود نیست که ملایان مرتب زیر ریش و پشم‌شان ورد می‌خوانند و هی می‌گویند «الله‌اکبر!» و بی‌دلیل نیست که از قدیم گفته‌اند، «دشمن دانا بلندت می‌کند، بر زمین‌ات می‌زند نادان دوست!» البته در شناخت دوست و دشمن حاج‌خاتمی نمی‌باید شتاب به خرج داد. چرا که اگر عمال این حاکمیت از بیخ همگی اوباش و ارذل‌اند، این مصاحبه‌ها بی‌دلیل پخش نمی‌‌شود. حال که سخن از نادانی به میان آمد شاید بهتر باشد به بررسی اطلاعیة «جبهة مشارکت» در مورد قتل‌های زنجیره‌ای و آشوب دانشگاه‌ها در اوائل حکومت خاتمی بپردازیم، چرا که ریشة انتشار «مصاحبة» بهزاد نبوی را می‌باید در «افشاگری‌هائی» جستجو کرد که از طرف برخی مقامات وابسته به محافل امنیتی اخیراً در مورد قتل‌های زنجیره‌ای و آشوب‌های دانشگاهی مطرح شده!

همانطور که می‌دانیم حسینیان، یکی از اوباش ساواک پهلوی که پس از کودتای 22 بهمن، در وزارت اطلاعات حکومت اسلامی جا خوش کرده، ادعاهائی بر علیه خاتمی و جریان «دوم خرداد»‌ مطرح نموده. البته با مختصری که در بالا آمد خوانندگان با «ریشه‌های»‌ حماسة دوم خرداد آشنائی بیشتری پیدا کرده‌اند، آنهم نه از زبان یک کافر حربی و ضربی چون نویسندة این وبلاگ، که از زبان یک مسلمان دوآتشه و نمازخوان و امام‌پرست به نام بهزاد نبوی! ولی در هر حال حسینیان گویا می‌خواهد برخی مقامات وزارت کشور حضرت «سیدخندان» را به جرم توطئه و اقدام جهت براندازی به دادگاه بکشاند!‌ در اینکه چنین کاری شدنی است یا خیر، جای حرف باقی است، چرا که می‌دانیم در جهان سیاست هر کاری، هم شدنی است و هم غیرممکن! بستگی دارد که «باد از چه طرف بوزد!» ولی از آنجا که جبهة مشارکت قسمت اصلی اطلاعیة خود را از روی سایت مشارکت‌چی‌ها «سانسور»‌ کرده، ما مجبور شدیم این قسمت را، از روی سایت‌ها و خبرگزاری‌های دیگر برای خوانندگان نقل ‌کنیم. این «جبهه» پس از مظلوم‌نمائی و حق‌طلبی «اصلاح‌طلبان»‌ که در حکومت اسلامی آخرین «مد‌روز» است، جهت توجیه وضعیت مبهم پروندة قتل‌های زنجیره‌ای و اوباش‌بازی‌های متداول طی حکومت خاتمی که اوج آن بحران دانشگاه بود، چنین استدلال می‌کند:

«اگر پرده پوشی‌ها و مصلحت اندیشی‌های بی‌دلیل نبود، ابعاد وسیع‌تری از شبکه به هم پیوسته این دو جنایت افشا می‌شد و طبعا بسیاری از بحران آفرینی‌ها و دسیسه چینی‌ها که علیه دولت اصلاحات در سال‌های بعد صورت گرفت اتفاق نمی‌افتاد.»

می‌باید به «اصلاح‌طلبان» تبریک بگوئیم چرا که با انتشار چنین اطلاعیه‌ای عملاً برای خودشان «پاپوش» درست کرده‌اند. می‌باید از این «جریان»، که چگونگی شکل‌گیری‌اش را بالاتر از زبان یکی از مؤسسان‌اش شنیدیم، بپرسیم، مگر یک دولت می‌تواند به دلیل پرده‌پوشی و مصلحت‌جوئی جنایاتی چون قتل‌های زنجیره‌ای، و یا یک آشوب اجتماعی که نتایجی بی‌نهایت مخرب بر جامعه داشته زیر سبیل در کند؟ هیچ دولتی در هیچ کشور دنیا چنین ادعای محکوم‌کننده‌ای، آنهم از زبان «طرفداران» خود مطرح نکرده که مشارکت‌چی‌ها چنین کاری می‌کنند. اگر مصلحت‌جوئی‌هائی در چنین مواردی صورت می‌گیرد، پس از تحمیل‌شان بر شرایط، دیگر کسی حرفی از آن‌ها به میان نمی‌آورد. خلاصه بگوئیم این «کودکستان» سیاسی که تحت عنوان جبهة مشارکت باز کرده‌اید، فقط یک خانم ناظم با «چوب‌خط» کم دارد!

ولی همانطور که در بالا گفتیم این میدانداری‌ها به دلیل احساس وحشت است. حاکمیت می‌خواهد در گذشته جا خوش کند، در دورانی که احساس آرامش بیشتری می‌کرده، و حال که اوضاع آشفته شده هر کدام از این کرکس‌ها به اجسادی که بر زمین افتاده‌اند حمله‌ور شده‌اند. یکی مچ «دری‌نجف‌آبادی» را می‌گیرد، یکی حسینیان را محکوم می‌کند، و آخری رفته سراغ خاتمی! ولی مهم این است که در اعلامیة جبهة مشارکت به صراحت اعلام شده که مسئولان می‌دانند کدام محافل در این قتل‌ها دست داشته‌اند. ولی ما نمی‌دانیم چرا حرفی از محافل حامی دولت احمدی‌نژاد در هیچ یک از این بحث‌ها پیش نمی‌آید؟ شاید اینهمه جار و جنجال فقط برای قراردادن مهرورزی خارج از دایرة «بحران» باشد!‌ حتماً در سال‌های آینده باز هم بهزاد نبوی در مصاحبه‌ای خواهد گفت: به صورتی کاملاً اتفاقی، سیدخندان کاری کرد که احمدی‌نژاد دوباره انتخاب شود! می‌بینیم که حق با بهزاد نبوی است، خاتمی در جهان «بدیل»‌ ندارد!


فیلترشکن‌های جدید

http://www.zinkeni.com
http://www.surgesse.com
http://www.smuggleme.com
http://www.craigen.info
http://www.analo.info
http://www.roofish.net
http://www.bt-1.info
http://www.wingbi.com
http://www.contu.info
http://www.tionasse.com
http://www.groani.com
http://www.loperm.com
http://www.ocabel.com
http://www.seleping.com
http://www.saltsheet.info
http://launchgoogle.com
http://www.hidesite2.info
http://www.crashunit.info
http://www.browserunblock.info
http://www.ottilee.net
http://www.morpau.com
http://www.tunnel6.info
http://www.myhb2.info
http://www.purpious.net
http://www.celebsigs.com
http://www.sirists.net
http://webxplorer.info
http://www.lursa.net
http://www.furmi.info
http://www.closop.com
http://www.laughpal.com
http://www.inconfi.com
http://www.inalliss.com
http://www.antirst.com
http://www.helddesire.info
http://www.servou.com
http://www.ukolia.net
http://www.partn.info
http://www.fallogy.com
http://www.hb03.info
http://ideasys.info
http://www.menste.com
http://www.student-unblock.com
http://www.succeled.com
http://www.suggene.com
http://www.rasingre.com
http://www.whirre.com
http://www.hidesite1.info
http://www.tunnel2.info
http://www.sunife.com

پیروزی دروغین!

امروز طی اولین جلسة رسمی مجلس شورای اسلامی در دورة هشتم، علی لاریجانی با اکثریتی چشم‌گیر بر حداد عادل پیروز شد، و ریاست مجلس هشتم را از آن خود کرد!‌ این رزمایش تماماً سیاسی، نشانة تغییرات بسیار عمیقی در ساختار حکومت اسلامی در چند ماه‌ آینده خواهد بود. شکست نابهنگام حداد عادل، که در صدر «اصولگرائی» حکومت اسلامی برای خود جایگاهی تأمین کرده بود به این معناست که احمدی‌نژاد، حتی اگر باز هم به مقام ریاست جمهوری کشور دست یابد، تحت تأثیر محافل دیگری می‌باید حکومت کند؛ و این گزینه نیز از هم اکنون مورد نظر قرار می‌گیرد که با «اکثریت» چشم‌گیری که لاریجانی به دست آورده، عملاً انتخاب دوبارة احمدی‌نژاد در انتخابات سال آینده دور از انتظار خواهد بود. مأموریت «مهرورزی» همانطور که شواهد نشان می‌دهد رو به پایان است، و تحلیلی بر آنچه طی دوران احمدی‌نژاد بر کشور گذشت، هر چند در این مقطع می‌تواند «زودرس» تلقی شود، شاید لازم ‌آید؛ ارائة سرفصل‌هائی از تحولات این دوره می‌تواند از اهمیت برخوردار باشد. در ادامه، کلامی نیز در بررسی تحولات سیاسی منطقه خواهیم داشت.

محمود احمدی‌نژاد، که اینک به صراحت به پایان دورة قدرت‌نمائی خود نزدیک می‌شود، در اوج تحولاتی پای به سیاست کشور گذاشت که جایگزینی «اصلاح‌طلبی» در ساختار حکومت اسلامی، و در چارچوب سیاست‌های سنتی استعماری در ایران، عملاً به معنای «کودتای» نظامی بود. شاهد بودیم که،‌ مخالفان «خانگی» ـ همان اصلاح‌طلبان و طرفداران سیاست‌های سنتی و ملائی ـ از نخستین روزها، احمدی‌نژاد را به اعمال حکومت نظامی بر کشور متهم کردند. این اتهام هر چند بارها و بارها از سوی شخص وی مردود دانسته شد، حمایت محافل «نظامی ـ امنیتی» از روند مسائل کشور طی دوران حکومت او از طرف مخالفان «خانگی» مرتب زیر زره‌بین قرار گرفت، و بر این شبهه بیش از پیش دامن زده شد که، اعمال یک سیاست «نظامی» و به صورت کلی پیشبرد نوعی «نظامی‌گری» از خطوط اصلی و اساسی سیاست احمدی‌نژاد است!‌ البته در این مقطع می‌باید گفت که چنین تحلیلی از پایه و اساس پوچ بود؛ حکومت اسلامی در هر حال یک مجموعة سرکوبگر «نظامی ـ امنیتی» است، و جدا کردن این سیاست‌باز از آن یک، در بطن این حکومت، و قرار دادن آن‌ها در خاستگاه‌های متفاوت، خود نوعی بازی با افکار عمومی است. نمایاندن خاتمی در مقام یک «دمکرات» و احمدی‌نژاد در موضع یک «دیکتاتور نظامی» همانقدر مسخره و پوچ است که امروز برخی سعی دارند با بزک کردن چهرة علی لاریجانی، از هم اکنون، وی را تبدیل به نوعی «حضرت» ریاست جمهور منتخب و بسیار آگاه و آزادیخواه کنند!

آنچه در سه سال گذشته از نظر سیاسی در کشور ایران رخداد، حائز اهمیت فراوان است. نخست اینکه ساختار «امنیتی» حکومت اسلامی با پروژة «اوباش‌گیری» عملاً علنی شد! در مطالب پیشین در مورد بساط «اوباش‌گیری» توضیحاتی داده‌ایم، ولی نمی‌باید فراموش کرد که این «اوباش» همانطور که بارها گفته‌ایم، خود پایه و اساس حکومت اسلامی‌اند. دستگیری گروه‌هائی شناخته شده از این اوباش و روانه کردن آنان به سلول‌های زندان و گاه به پای چوبة‌دار سرآغاز تحولی بسیار سرنوشت‌ساز در روند مسائل اجتماعی، اقتصادی و مالی در کشور ایران خواهد بود. همانطور که می‌توان حدس زد، حکومت اسلامی در چارچوب سنتی خود بدون حمایت و کارورزی‌های این اوباش نمی‌تواند حتی یک روز در قدرت بماند. «اوباش» حامی این حکومت امروز عملاً تبدیل به اوباش «یونیفورم‌پوش» شده‌اند، و در قوالب «بسیج»، «نیروهای انتظامی»، «اعضای وزارت اطلاعات»، و … بالاجبار، هر چند به صورتی ظاهری، تحت نظارت قانون و مقررات قرار دارند. و این خود تحولی است در روند مسائل اجتماعی و سیاسی ایران.

یکی از سیاست‌هائی که استعمار غرب پس از کودتای ننگین 22 بهمن بر جامعة ایران حاکم کرد، فراقانونی نمودن اعمال «اوباش» وابسته به استعمار در سطح جامعه بود. نمی‌باید از اهمیت این «اوباش» غافل باشیم؛ بارها طی دوران حکومت روح‌الله خمینی، این پیرمرد سفیه که حکومت کردن را با روضه‌خوانی اشتباه گرفته بود، در مقاطعی از این «اوباش» به قول خودش، «تودهنی» بسیار محکمی دریافت کرد، و مهم‌ترین آن در هنگام ارائة طرح «8 ماده‌ای» حضرت امام بود، که نهایت امر با «غلط کردم» علنی ایشان به پایان رسید! در همینجا می‌باید عنوان کنیم که این «اوباش» کار زیادی با حضرات آیات عظام و یا حکومت ندارند، اینان همچون نمونه‌های «اوباش»‌ در آمریکای لاتین و آفریقای سیاه گوش به فرمان مستقیم محافل سرمایه‌سالاری غرب‌اند. به صورت مستقیم از ایادی غرب در ایران دستور می‌گیرند و با حمایت تشکیلات نظامی و امنیتی، فضای مطلوب سرمایه‌سالاری‌ها را بر جوامع استعمارزدة جهان سوم تحمیل می‌کنند!

در واقع یکی از نکاتی که مخالفان «خانگی» دولت احمدی‌نژاد را بسیار «نگران» کرده بود، و از آن تحت عنوان «نظامیگری» داستان و حکایت سر هم می‌کردند، همین حذف «اوباش» از روند مسائل جاری اجتماعی بود؛ نگرانی این «دل‌سوزان» به حال ملت و کشور و «حقوق‌بشر» در این خلاصه می‌شد که پایه‌های اساسی حکومت «دین‌مبین» از سایه‌ها بیرون افتد و نقش اوباش در تنظیم روابط سیاسی در جامعه علنی ‌شود. و دیدیم که عملاً همین هم شد.

در گام‌های بعدی دولت احمدی‌نژاد، شاهد عقب‌نشینی سریع‌تر محافل استعماری در ساختار آنچه «حکومت» اسلامی عنوان می‌شد، بودیم. عقب‌نشستن بسیاری از «محافل» در این دولت و اخراج فله‌ای بسیاری از «مدیران» از مناصب اشغالی، که اینبار نیز از طرف مخالفان احمدی‌نژاد در مقام «حذف مدیران با تجربه» در بوق و کرنا گذاشته شد، نشان داد که پس از فروپاشی «اوباش»، به عنوان محافل اصلی حامیان استعمار در ساختار حکومت اسلامی، اینبار نوبت به دانه‌های درشت‌تر رسیده بود؛ وزراء، بسیاری از مدیران وزارتخانه‌ها، جمع کثیری از مقامات نظامی حکومت اسلامی، همگی در عمل نانخورهای مستقیم اوباش استعمار بودند و می‌بایست جایگزین می‌شدند!‌ در این میان حتی گروهی از سران پاسداران در دو حادثة هوائی قتل‌عام شدند! کنار گذاشتن اینان از مناصب اشغالی همانطور که دیدیم از طرف «مخالفان خانگی» با تندی فراوان روبرو شد، ولی در اینجا اگر توجیهات به صورت علنی ارائه شد، و مانند نمونة اوباش در پس پرده باقی نماند، دلائل دقیقاً همان بود که در مورد اوباش مطرح کردیم. کادرهای وابسته به سرمایه‌داری‌ها غربی، که طی سه دهه تمامی ثروت‌های ملی را به تاراج غربی‌ها داده بودند، یکی پس از دیگری از مناصب خود حذف می‌شدند.

امروز شاهدیم که دولت عملاً فاقد کادر مدیریت در وزارتخانه‌ها است. و حتی مسئولان وزارتخانه‌ها معمولاً تحت عنوان «سرپرست» به کار گمارده شده‌اند! ولی در این میان، آنچه مخالفان احمدی‌نژاد در بوق و کرنا می‌گذارند، باز هم یک بازی احمقانة سیاسی بیش نیست؛ به زعم اینان، مشکلات اقتصادی و مالی در کشور ایران به دلیل برکناری همین «اوباش»‌ از جایگاه‌های اشغالی در وزارتخانه‌ها بر جامعه حاکم شده!‌ در حالیکه این بحران به هیچ عنوان ارتباطی با برکناری این «مفتخورهای» وابسته و انگل‌صفت ندارد. بحران اقتصادی در جامعة ایران امروز بازتاب گذار کشور از مرحلة اقتصاد استعماری به نوعی اقتصاد پویا و منطقه‌ای است؛ و دلیل برخوردهای شدید آمریکا و انگلستان با سیاست‌های اعمال شده در کشور فقط همین اصل کلی است. البته تزریق بی‌رویة ارز حاصله از چپاول منابع نفتی در اقتصاد بیمار و رنجور کشور نیز در این میان نقش مهمی دارد.

در چند روز گذشته شاهد بودیم که سیاست‌های احمدی‌نژاد که بیشتر به عمل «رفتگری» در ساختار مفتضح حکومت اسلامی می‌ماند، به تدریج به مناصب «امنیتی» نیز کشیده شده!‌ افشاگری‌هائی که در سایت‌های وابسته به حکومت ـ به طور مثال سایت عبدالله شهبازی‌ ـ در مورد مقامات امنیتی و موضع‌گیری‌های اینان صورت می‌گیرد، بدون حمایت قدرت‌های تعیین کنندة‌ منطقه‌ای نمی‌توانست ادامه یابد. این «افشاگری‌ها» همچنان ادامه دارد و مقامات بالای «امنیتی» حکومت اسلامی را که مسلماً از وابستگان به سازمان سیا هستند، در معرض حملات شدید قرار داده. انفجار حسینیه‌ای در شهر شیراز نقطة اوج بی‌آبروئی عمال حکومت اسلامی شد. همانطور که دیدیم، این انفجار یک «صحنه‌سازی» از جانب سازمان اطلاعات حکومت اسلامی جهت «سیاستگذاری» در کشور بود. و در «افشاگری‌ها»، عمال این سازمان مخوف و ضدایرانی که ریشه‌هایش را می‌باید در ساواک پهلوی‌ها جستجو کرد، تلویحاً متهمان ردیف اول فاجعه معرفی می‌شوند. طی چند روز آینده افرادی از قماش حسینیان، دری‌نجف‌آبادی، پورمحمدی، و بسیاری مهره‌های دیگر که حتی اسامی‌شان در روزی‌نامه‌های حکومتی قید نخواهد شد، به عنوان مقصرین اصلی این صحنه‌سازی در پیشگاه حکومت اسلامی به صور مختلف «قربانی» خواهند شد.

مطلب دیگری که از نقطه‌نظر سیاست داخلی بسیار با اهمیت است، و طی دوران وانفسای دولت احمدی‌نژاد به آن دست یافتیم، روشن شدن مسئلة «هسته‌ای» ایران در چارچوب منطقه‌ای و جهانی بود. ایران در این چارچوب در ساختار هسته‌ای روسیه جای گرفت و تمامی تلاش‌های غرب جهت نفوذ به درون سیاست‌های هسته‌ای ایران عملاً با شکست قاطع مواجه شد. این مسئله در سال‌های آینده نقش بسیار تعیین کننده‌ای در سیاست کشور بازی خواهد کرد. نقشی که به معنای پایان یافتن ترک‌تازی‌های محافل مالی و اقتصادی غرب در کشور ایران خواهد بود.

ولی نکاتی که به صورت کلی در برخورد با سیاست‌های احمدی‌نژاد عنوان کردیم، مسلماً نتیجة برنامه‌ریزی‌های شخص وی و یا «گروه» وابسته به او نیست!‌ این مطلب را به صراحت عنوان کنیم که احمدی‌نژاد شخصاً با امثال پورمحمدی و دری‌نجف‌آبادی تفاوتی ندارد. در دورة دولت احمدی‌نژاد جایگزینی سیاست‌های غرب در ایران با سیاست‌های برخاسته از قدرت‌های منطقه‌ای به صورتی کاملاً اتفاقی بر این ساختار پوسیده و استعماری تحمیل شد، هر کس دیگری که در این مقطع مشخص، در رأس دولت اسلامی قرار می‌گرفت می‌بایست خواه ناخواه همین راه را طی کند. البته در چنین مقطعی سیاست‌های منطقه‌ای مهره‌های شناخته شدة غرب چون رفسنجانی و یا خاتمی را به قدرت نمی‌رساندند، ولی امثال احمدی‌نژاد در هیئت حاکمة استعماری اسلامی نایاب نیست!

حال نگاهی داشته باشیم به سیاست‌های کلان منطقه‌ای. «بحران»‌ دست‌ساز لبنان که غرب سعی داشت از طریق آن حاکمیت خود را بر بنادر دریای مدیترانه «ابدیت» بخشد، عملاً‌ به نقطة پایانی خود نزدیک می‌شود،‌ و جناح‌های وابسته به غرب در عمل از حاکمیت عقب رانده شده‌اند. در شرق ایران، بر خلاف تمایلات چندملیتی‌های غربی، مذاکرات احداث خط لولة گاز از ایران به پاکستان و هند عملاً در جریان است. در مطالبی بسیار مفصل و تحلیلی اهمیت این خط لوله را پیشتر توضیح داده‌ایم؛ امروز حتی چین، که پیوسته در سیاست‌های مرزی روسیه نقش حامی نقطه‌نظرهای غرب را بر عهده می‌گیرد، خواستار پیوستن به این خط لولة گاز شده!‌ از طرف دیگر، علیرغم تلاش‌های پاکستان که از ابتدای انتخاب احمدی‌نژاد تمامی سعی خود را به خرج داد تا با حفظ مواضع غرب، «بحران» پاکستان و اسلام را در منطقه در اوج خود نگاه دارد، شاهد آرامش نسبی سیاسی در این کشور هستیم؛ و با سفر چند روز پیش رئیس جمهور هند به منطقة «مسلمان» نشین کشمیر، که طی سال‌های دراز موضوع «اختلافات» دهلی‌نو و اسلام‌آباد به شمار می‌رفت، مشاهده می‌کنیم که برداشت ما از استقرار صلح در منطقه، به دلیل گذشتن این خط لوله کاملاً درست بوده. ارتباطات اقتصادی و مالی، علیرغم تمایل غرب بر این منطقه حاکم می‌شود، و ارمغان آن جز صلح برای ملت‌ها نخواهد بود.

در همین راستا، طی سه سال گذشته، شاهد تلاش آمریکا برای داغ ‌نگاه داشتن تنور اسلام در مناطق اشغالی عراق، افغانستان و ترکیه بودیم. این تلاش‌ها امروز کاملاً علنی شده، و به صراحت می‌توان گفت که حداقل در ترکیه و عراق با شکست کامل روبرو خواهد شد. آمریکا هنوز تکلیف خود را در برخورد با پدیدة اشغال «عراق» نمی‌داند، و این مسئله عملاً تبدیل به گزینه‌ای در سیاست داخلی و انتخابات آیندة ایالات متحد شده! در واقع یکی از دلائلی که غرب مجبور شد دست از دامان نوکران و نانخورهای سنتی خود در ایران بردارد، ضعفی بود که سیاست ایالات متحد به دلیل افتضاح اشغال عراق و افغانستان در منطقه به آن دچار شده بود. آمریکا امروز در موضعی کاملاً تدافعی قرار گرفته و احداث دیوار میان کشورهای عربستان و عراق، به صراحت نشان می‌دهد که آمریکا استقرار درازمدت در سرزمین عراق را شاید از گزینه‌های خود به طور کلی حذف کرده.

ولی با این وجود بازگشت یکی از مهره‌های شناخته شدة انگلستان، علی لاریجانی را به قدرت سیاسی در مجلس ملایان چگونه می‌توان توجیه کرد؟ آیا لاریجانی در مقام یک پادوی سیاست‌های غربی بار دیگر نقش‌آفرینی خواهد کرد، و یا اینکه دستیابی وی به ریاست مجلس شوربای امام زمان فقط یک مقام «صوری» است و از اهمیت زیادی برخوردار نخواهد بود؟ مسلماً همانطور که در بالا گفتیم به قدرت رسیدن فردی چون لاریجانی را در مجلس شوربا می‌باید به معنای پایان کار احمدی‌نژاد تلقی کنیم، ولی بر خلاف «تحلیل‌های» محافل نانخور غربی، پایان کار احمدی‌نژاد به معنای قدرت‌یابی لاریجانی نخواهد بود. امروز احمدی‌نژاد به تمامی اهدافی که سیاست‌های منطقه‌ای در سایة «دولتمداری» او طراحی کرده بودند دست یافته، و از این پس می‌باید به دوران پس از احمدی‌نژاد فکر کرد. مسلماً در شرایطی که ستون‌های حامی سیاست‌های استعماری در ایران در حال فروپاشی است احتمال اینکه یکی از مهم‌ترین پادوهای استعمار غرب، علی لاریجانی، به قدرت دست یابد بسیار ضعیف است. به یاد داریم که لاریجانی، در مقام «وزیر امورخارجة انتصابی مقام معظم رهبری»، جهت حفظ بحران تهاجم نظامی «فرضی» آمریکا، تمامی سعی خود را به کار بست. اگر امروز سخن از پایان کار احمدی‌نژاد به میان می‌آوریم، پایان کار لاریجانی، از مدت‌ها پیش آغاز شده. 



فیلترشکن‌های جدید
http://www.proxysky.cc
http://www.pastpun.info
http://www.linearlabel.info
http://www.vorox.info
http://www.hidemegood.info
http://www.libraryproxy.com
http://www.warni.info
http://doomshadow.com/proxy
http://www.stretchhalf.info
http://ownthe.net
http://www.music-video-finder.info
http://www.crashunit.info
http://cloaky.info
http://launchgoogle.com
http://www.wowhide.info
http://www.craigenedwards.info
http://wbanonymousproxy.info
http://www.safetruth.info
http://www.rorasurf.info
http://cloakz.info
http://www.proxyit4u.net
http://www.younghide.info
http://www.unitedstatesproxy.org
http://www.celebsigs.com
http://www.proay.info
http://www.drycat.info
http://www.attackproxy.com
http://www.metana21.com
http://www.planetlimbo.info
http://www.vrun.info
http://www.wafflecam.info
http://f7un.com
http://www.signfly.info
http://www.speedy-b.com/proxy
http://www.accountproxy.com
http://www.saltsheet.info
http://nanoproxy.info
http://www.holyfreeway.info
http://www.ausers.info
http://www.fourthinfant.info
http://ocultyour.info
http://www.bigfreezie.info
http://webxplorer.info
http://www.crun.info
http://www.freepath.info
http://www.lightgloss.info
http://www.urbypass.com
http://www.bowhook.info
http://proxygiga.info
http://planetfirefox.com

«فی‌فی» و فتوی!


امروز خبردار شدیم که همسر آقای رابرت لوینسون، همان مأمور سازمان «اف.‌بی.آی»، که گویا مدتی است در کشور «گل‌وبلبل» گم و گور شده‌اند، برای یافتن ایشان «جایزه» تعیین کرده‌اند. خیلی خوشحال شدم! با خودم گفتم همین روزهاست که یکی از سرداران خبری از ایشان می‌رساند و «جایزه» را هم دریافت می‌فرمایند. هر چه باشد، دلار از آن سردار است و ملا؛ دست کس دیگری دلار نمی‌بینیم. اصلاً در صدر اسلام هم می‌گفتند، «دلار نجس است!» و برای همین آنحضرت به درهم معامله می‌فرمودند. بگذریم، که در وبلاگ جای تاریخ اسلام نیست.

این آقای لوینسون 60 بهار را پشت سر گذاشته، و بر اساس گزارشات «بی‌بی‌سی»، 14 ماه پیش در سفر به جزیرة کیش زمانیکه از هتل خود خارج شدند، دیگر بازگشت نفرمودند! البته همسر ایشان خیلی نگران‌اند، ولی فقط 5 هزار دلار «جایزه» پیشنهاد کرده‌اند!‌ اول فکر کردم مقصودشان 5 میلیون دلار است، دیدم خیر!‌ ولی پس از نگاهی به عکس آقای لوینسون به نظرم رسید که «طبیعت بهوت افسرده»!‌ و دلیلی ندارد که خانم برای پس گرفتن ایشان بیشتر از 5 هزار دلار حرام کنند.

اتفاقاً یکی از همسایگان ما همین چند روز پیش سگ محبوب‌شان را گم کردند! و خلاصه رفتند ادارة پلیس و دفتر و دستک باز کردند، و برای بازگشت سگ محترم به کانون گرم خانواده 2 هزار یورو هم جایزه گذاشتند. البته سگ ایشان در مجموع شاید 300 گرم بیشتر وزن نداشته باشد. خیلی هم از خود راضی و «وق‌وقو» و پدرسوخته است! با در نظر گرفتن گوشت و کله‌پاچه و دنبه و سیرابی آقای لوینسون می‌توان حدس زد که ایشان حداقل 80 کیلو وزن داشته باشند. در نتیجه خانم حداقل جایزة 10 سگ را می‌توانستند به ایشان اختصاص دهند. در ضمن لوینسون حرف می‌زند، خرید می‌کند، و اگر آبی از او گرم نمی‌شود، با توجه به لبخند شیرین‌اش حداقل مثل «فی‌فی» وق‌وقو و غرغرو و بدخلق نیست. یعنی در عکسی که «بی‌بی‌سی» از ایشان چاپ کرده به نظر خیلی «خوش‌اخلاق» می‌آیند. ما که فکر می‌کنیم، 5 هزار دلار برای ایشان خیلی کم است.

البته «بانو لوینسون»، فرموده‌اند که امیدوارند با کمک‌های «مردمی» این مبلغ را افزایش دهند! می‌بینیم که «کمک‌های» مردمی که یکی از ابداعات حکومت اسلامی بود یواش یواش جای خود را در دل مردم جهان باز می‌کند. اینهم یکی از خواسته‌های امام راحل بود که همه با کمک‌های مردمی همراهی کنند، و این اسلام را به سر منزل مقصود برسانند. امروز در کمال افتخار شاهدیم که ندای حق به سازمان «اف‌.بی‌.آی» رسیده، و کارمندان این سازمان شریف سعی تمام و تلاش وافر در این مسیر به خرج می‌دهند. ما هم امیدواریم آقای لوینسون هر چه زودتر به آغوش پرمهر همسر محترم‌شان بازگردند و ملتی را دعاگوی خود کنند. البته 5 هزار دلار کذا را هم می‌توانند به کمیتة امداد امام خمینی بدهند که خرج ازدواج جوانان بشود!

می‌دانیم که در حکومت اسلامی «ازدواج» جوانان از امور استراتژیک شده؛ خصوصاً که همه بی‌پول‌اند، بی‌کارند، مسکن ندارند، سروسامان ندارند؛ خلاصه بگوئیم از نظر مسائل اخلاقی ـ اخلاق زیر شکم ـ وضع خراب است! و آخوندها از ترس اینکه مردم در خیابان‌ها به خشتک یکدیگر بند شوند، و اسلام را خدشه‌دار کنند، مرتباً دستور ازدواج می‌دهند! اینکارها هم خرج دارد. اصلاً من فکر می‌کنم این لوینسون را دزدیدند تا همین 5 هزار دلار را از خانمش بگیرند و خرج ازدواج جوانان ایران بکنند.

ولی امروز خبر مهم‌تری هم داشتیم. آیت‌الله سیستانی که معلوم نیست چرا سیستان و بلوچستان را ول کرده‌اند، و رفته‌اند نجف و کربلا، امروز در «فارس‌نیوز» فرموده‌اند:

«فروش مواد غذائی به نیروهای اشغالگر جایز نیست!»

بله، مبارزه دیگر شروع شده! قبلاً هم کیهان در یک تیتر «تهاجمی» گفته بود، آیت‌الله سیستانی فتوای «خصوصی» جهاد داده‌اند! بعد هم تیتر را پس گرفت، ولی فکر می‌کنم عدم فروش مواد غذائی به اشغالگران زیر نظر کیهان سازماندهی شده! فکر کنید که این «نیروهای» اشغالگر برای خرید چند قرص نان و چند بطر ویسکی، چقدر تحقیر می‌شوند! و به این ترتیب از این «کفار» چه انتقامی می‌گیریم! سیستانی حتی گفته، به این‌ها که «دمکراسی» می‌خواهند آب هم ندهید، نان که جای خود دارد! اصلاً این سرزمین از روز اول همینطور بود. امام حسین هم از دست همین‌ها دق کرد. بی‌خود می‌گویند «شمر» آمد و چنین و چنان کرد، همین آیت‌الله سیستانی بود که آب و نان به امام حسین نمی‌فروخت. آل‌محمد هی فریاد می‌زد، «سیستانی! مرده‌شور اون ریختت را ببرند، یک قطره آب!» و سیستانی می‌گفت، «لا!» و در ادامه می‌گفت «لااله الاالله!» یعنی «نه آب می‌دهیم نه نان»! به دنبالش هم به شمر دستور داد، «یا اخی! جمیع‌الله!» یعنی که سر همه‌شان را ببر، تا دیگر از ما نان و آب نخواهند. این بود رفتار ‌ال‌سیستانی در صدر اسلام. حالا هم برای ما ژست گرفته و با آن چشم‌ها که مثل راجیوگاندی دورش حلقة سیاه زده، بر و بر به دوربین‌ نگاه می‌کند. اصلاً هر که در این سرزمین می‌ماند، خنده را فراموش می‌کند. معلوم نیست برای چه اینهمه اخم کرده. آدم را بی‌اختیار به یاد «فی‌فی‌» می‌اندازد! بجای «فی‌فی» کمی از لوینسون‌ یاد بگیرید.

امام راحل‌ هم تا وقتی نجف بودند، نمی‌خندیدند! بعداً که آمدند ایران یواش یواش خنده‌شان گرفت! دیگر نمی‌توانستند جلوی خندة مبارک‌شان را بگیرند، بی‌خود نبود که هی می‌خواستند برگردند عراق! آنجا دوباره می‌توانستند مثل «ال‌سیستانی» اخم بکنند و عکس یادگاری بیاندازند. ولی صدام حسین گفت، «التصویر، لاتصور!» یعنی عکس؟ فکرش را هم نکنید! همه مجبور بودند از صدام حسین عکس بگیرند. اصلاً ارتش آمریکا یکی از پایه‌های دمکراسی عراق را بر پایة «عکس» استوار کرده. قبلاً همة مردم عراق شبیه صدام حسین بودند؛ حتی زن‌های حامله! بعد از «دمکراسی» مردها همه شبیه شمر شده‌اند؛ زن‌ها را هم دیگر کسی نمی‌بیند، مشکل‌شان بر طرف شده.

حالا اگر یک «فی‌فی» در عراق گم بشود، بیائید و درست‌اش کنید. عکس که نمی‌گیرند! باید عکس شمر را بجای «فی‌فی» به دیوار بچسبانیم، و جایزه برایش تعیین کنیم. اگر «فی‌فی‌» خانم باشد که هیچ!‌ یک چشم‌اش را نگه می‌داریم بقیه‌اش را سیاه می‌کنیم!‌ به نشانی همان یک چشم باید «فی‌فی‌» عزیز ما را پیدا کنند!‌ و این جستجو می‌تواند سال‌ها و سال‌ها به طول بیانجامد، «فی‌فی» در تنهائی به مدرسه می‌رود و مثل احمدی‌نژاد دکترا می‌گیرد، ولی هنوز پیدایش نکرده‌ایم. چقدر تأسف‌بار است!‌ این داستان آنقدر حزن‌انگیز بود که سینیوره هم در «فارس‌نیوز» به حال «فی‌فی» گریه ‌کرد!

بله، امروز سینیوره گریه کرد!‌ چه گریه‌ای، بیا و بیین! سابق بر این، بر خلاف عراق،‌ در لبنان همه می‌خندیدند!‌ یعنی هر وقت عکس سیاست‌بازان لبنان را دیدیم، حتی وقتی که بمب‌های اسرائیل روی سرشان می‌افتاد، می‌خندیدند و زیر لب می‌گفتند، «خراب کنید ما را، لبنان زنده می‌شه!» تا اینکه دیگر کار به دست حزب‌الله افتاد، و اینجا بود که گریه‌ و ضجه برایشان «وارد» کردند! اول هم یک بستة پیشنهادی گریة «آک‌بند» دادند خدمت سینیوره! ایشان هم تا بسته را باز کردند قضیه آمد به دست‌شان! زدند زیر گریه، حالا گریه نکن کی گریه بکن. بله درست حدس زدید، در این بستة «پیشنهادی» عکس «فی‌فی» را گذاشته بودند، و شمه‌ای از داستان غم‌انگیز سرگشتگی‌های او!‌ و واقعاً سینیوره حق داشت گریه کند، چون منهم قبل از اینکه به گریه بیافتم و مجبور بشوم عین سیستانی «بق» بکنم و به دوربین زل بزنم، باید این وبلاگ را در همینجا به پایان برسانم.

فیلترشکن‌های جدید
http://www.saltsheet.info
http://1blog.info
http://2pocco.info
http://www.superzoom.info
http://www.fourthinfant.info
http://www.helddesire.info
http://www.overba.info
http://www.planetlimbo.info
http://wbanonymousproxy.info
http://myspacedud.info
http://www.filteraround.com
http://www.cloakednow.com
http://www.signfly.info
http://www.accountproxy.com
http://www.parkmetal.info
http://cloaky.info
http://www.iwastemytime.net
http://www.bowhook.info
http://www.pror.info
http://www.gonof.info
http://wbbypassproxy.info
http://www.srun.info
http://www.breakmagic.com
http://www.linearlabel.info
http://www.craigenedwards.info
http://www.bulktone.info
http://www.hidemegood.info
http://www.globaltours.info
http://www.proay.info
http://www.celebsigs.com
http://youngproxy.info
http://www.jouron.info
http://www.younghide.info
http://www.stretchhalf.info
http://cubeproxies.info
http://cloakb.info
http://www.nocess.info
http://www.sufcut.nl
http://www.hongkongproxy.info
http://www.denverproxy.com
http://www.crun.info
http://www.speedy-b.com/proxy
http://www.bigfreezie.info
http://www.solarpub.info
http://www.normalhum.info
http://nanoproxy.info
http://www.crashunit.info
http://1rebel.info
http://rhyzzy.com
http://ocultyour.info

سه چماقدار!




شاید بهتر باشد امروز نگاهی به فضای سیاسی کشور بیاندازیم. همانطور که قبلاً حدس زده می‌شد دولت اسلامی با تکیه بر بلندگوهائی که از طریق رسانه‌های داخلی و رادیو و تلویزیون در اختیار دارد، و همچنین با بهره‌وری از همگامی سایت‌های دست‌نشانده و «مدعی‌مخالفت» با حکومت اسلامی، که با استفاده از سیاست فیلترینگ روی خطوط اینترنت فعال شده‌اند، سعی در ارائة تصویری مستقل و خارج از هنجارهای حکومت از شخص «ریاست‌جمهور» و سیاست‌های ایشان دارد! این سایت‌ها و روزی‌نامه‌ها عملاً تبدیل به تریبون‌هائی جهت بررسی «ویژگی‌های» دولت ایشان شده‌اند. ولی این تبلیغات، همزمان ابعاد دیگری نیز به خود گرفته. همانطور که به یاد داریم مسئلة «بمب‌گذاری» در حسینیه‌ای در شهر شیراز بهترین ابزار پروپاگاند را برای ساواک حکومت اسلامی فراهم آورد. نخست این انفجار غیرسیاسی تلقی شد، سپس به سلطنت‌طلبان منسوب شد، بعداً گروهی بهائی را در ارتباط با آنچه «امنیت»‌ ملی اعلام شد دستگیر کردند، و امروز صریحاً از دخالت سازمان سیا در این بمب‌گذاری سخن می‌گویند! ولی عامل نوین در این «بساط»، حضور فعال ولیعهد خانوادة پهلوی در بطن سیاست‌های جاری کشور است.

همانطور که می‌دانیم پورمحمدی، وزیر معلق‌شدة کشور، قبل از سقوط از مقام وزارت در سخنرانی خود عملاً انفجار حسینیه را به طرفداران سلطنت در ایران نسبت داد. و این سخنان بی‌ربط در شرایطی در بوق و کرنا گذاشته شد که پیشتر، «فارس‌نیوز» خبرگزاری نیمه‌رسمی سپاه پاسداران سعی کرده بود از رضا پهلوی تصویری «مسئولانه» و بسیار سیاسی ارائه دهد. اینهمه در شرایطی است که سلطنت‌طلبان، علیرغم برخورداری از امکانات فراوان سیاسی، مالی و محفلی، به دلائل مشخص، از جمله «غیرفعال‌ترین» شاخه‌های اوپوزیسیون هستند. یکی از مهم‌ترین دلائل غیرفعال‌ بودن جناح سلطنت‌طلب در این اصل کلی نهفته که سلطنت، نهایت امر طی گذشت سالیان دراز، خود تبدیل به شاخه‌ای برونمرزی از سیاستی شده که حکومت اسلامی را در ایران برقرار کرده. ارتباطات گستردة سلطنت‌طلبان و ساواکی‌های شناخته شده با عمال آشکار و پنهان حکومت اسلامی در اروپا و آمریکا امروز دیگر علنی است. از طرف دیگر وابستگی‌های ساختاری «شیخ» و «شاه» در جامعة ایران تازگی ندارد. عقد برادری و اخوت میان دو بنیاد فروهشته و پوسیدة «مذهب» و «سلطنت»، که پس از کودتای میرپنج عملاً تبدیل به دو بنیاد استعماری و ظاهراً متخالف شدند، در آسمان‌ها بسته شده. به همین دلائل، نهایت امر، «جنگ» و تخاصم میان این دو بنیاد بیشتر جهت مشغول‌کردن عوام‌الناس صورت می‌گیرد، هر چند که عمال وابسته به اینان، جهت خوش‌خدمتی به اربابان ینگه‌دنیائی در سرکوب یکدیگر دست هر جلادی‌ را از پشت بسته باشند. هنوز شمار قابل توجهی از هم‌میهنان ما، همکاری‌های ارتش شاهنشاهی، شهربانی رضاخانی و ساواک سرکوبگر پهلوی را با آشوب‌طلبان 22 بهمن به خاطر دارند. غیرفعال باقی ماندن جناح به اصطلاح سلطنت طلب در این اصل کلی نهفته است که اینان می‌دانند، آنزمان که مصلحت باشد، «شیخ» دست بیعت به سوی «شاه» دراز خواهد کرد؛ شیخ و شاه مأوای دیگری جز آغوش یکدیگر ندارند! از یک قماش‌اند و اهداف مشابهی را دنبال می‌کنند.

ادعاهای رضاپهلوی در ارائة «صورتبندی» مضحکی به نام «سلطنت لائیک» در همین عوامفریبی و شعبده‌بازی ریشه دارد. با این صحنه‌سازی‌ها محفل سلطنت‌طلبان قصد آن دارد که وابستگی‌های ساختاری سلطنت را به بنیاد مذهب شیعة اثنی‌عشری معلق بنمایاند! ولی می‌دانیم که قانون اساسی سلطنت مشروطه، پادشاه ایران را معتقد به مذهب شیعة اثنی عشری «تعریف» می‌کند، و پیشرفت «مذهب بر حق» شیعة جعفری را نه تنها نصب‌العین سیاست سلطنت می‌داند، که تأئیدات نمایندگان روحانیون ـ همین آخوندهای آدمکش ـ جهت مصوبات مجلس شورای ملی نیز در این قانون اساسی، حقی قانونی و دینی اعلام شده. حال می‌باید از آن‌ها که سلطنت لائیک می‌خواهند پرسید، بر اساس کدام قانون اساسی این سلطنت را حاکم خواهید کرد؟ قانون اساسی «28 مرداد»، یا «احکام» لیاخوف و محمدعلیشاه؟

ولی همانطور که گفتیم «داژبال» سیاسی و عاشقانه میان قطب‌های «شیخ» و «شاه» همچنان ادامه دارد. پورمحمدی دست «بیعت» به سوی بیت سلطنت دراز کرده، سپاه هم گویا «گوش به فرمان» است!‌ می‌ماند مقام معظم که در نقش «گوسالة زرین» بت‌برستان، در حکومت اسلامی از احترامات «ویژه‌ای» برخوردار شده! ایشان امروز از طرف مقام آیندة سلطنت مورد «مؤاخذه» قرار گرفته‌اند و خلاصه آنکه، «همة نارسائی‌ها تقصیر»‌ علی خامنه‌ای معرفی شده!‌ ولی چنین اطلاعیه‌ای را نمی‌توان یک موضع‌گیری سیاسی نامید، این عمل در واقع نوعی «نان قرض دادن» است! وانمود کردن این امر که یک پیرمرد سفاک و سفیه مسئول تمامی مصائب یک ملت 70 میلیونی است، مسلماً نشانه‌ای است از اهمیت ویژه‌ای که به این فرد داده شده. مقام آیندة سلطنت بهتر بود اشاره‌ای هم به صدها میلیارد دلار نفت چپاول‌شدة ایران و دیگر کشورهای منطقه توسط شرکت‌های نفتی آمریکائی و انگلیسی می‌کردند؛ چرا که تقصیر واقعی از آن‌هاست که نهایت امر دلارها را به جیب می‌زنند! نه یک پیرمرد احمق و یاوه‌گو!

ولی همانطور که پیشتر نیز دیده‌ایم، خاندان پهلوی بر یک اصل کلی پافشاری می‌کند، و آنهم خضوع و خشوع در برابر غربی‌هاست! «بهانة» این رفتار ویژه با غربی‌ها این است که چنین برخوردی نهایت امر سرفرازی و آزادی ملت ایران را نیز به همراه خواهد آورد! دیدیم که این «باور» مسخره که خود سوغات سازمان‌های امنیتی غرب و محافل «بلشویک ستیز» طی جنگ سرد بود، در عمل چه افتضاحی برای ملت ایران به بار آورد. عقب‌نشینی ارتش شاهنشاهی و اعلام «بی‌طرفی» این تشکیلات در برابر مشتی هوچی حرفه‌ای که با حمایت استعمار، جهت برقراری حکومت اسلامی و حمایت از جبهة جنگ آمریکائی‌ها در افغانستان کشور را به میدان جنگ و گریز تبدیل کرده بودند، اگر به فرمان ایالات متحد صورت نگرفت، چه کسی دستور نهائی آن را صادر کرده بود؟ حال چطور شده که پس از گذشت سه دهه از بلوای 22 بهمن، فردی که ادعای اعمال حاکمیت بر آیندة کشور دارد، با بزرگ‌نمائی یک عروسک‌ کوکی استعمار، تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهد تا مسئولان واقعی این جنایات را تطهیر کند؟

البته موضوع وبلاگ امروز به بررسی اطلاعیة جدید رضاپهلوی محدود نخواهد بود. همانطور که پیشتر نیز گفتیم ارائة یک تصویر «ویژه» از حضرت ریاست جمهور نیز در رأس سیاست‌های استعماری قرار گرفته. این «تصویر»‌ ویژه، چنان ناشیانه بر روی سایت‌های وابسته به ساواک جمکران «بازسازی» شده، که هر تحلیل‌گری را هر قدر تازه‌کار و بی‌اطلاع، آناً متوجه اصل مسئله خواهد کرد. کار معرفی احمدی‌نژاد به عنوان یکی از «شخصیت‌های» جوان «انقلاب» آنقدر بالا گرفته که حتی سایت‌های خارج از کشور نیز با انتشار ترهاتی از زبان عملة حکومت اسلامی، تاریخچة «مبارزات» انقلابی این «چه‌گوارای» وطنی را به روزهای 22 بهمن و سپس آنچه «اشغال لانه» می‌خوانند می‌رسانند! بر اساس این «ترهات»، احمدی‌نژاد که در عمل یکی از اوباش و فالانژهای راست‌افراطی در دانشگاه‌های «ساواک‌زدة» پهلوی‌ها بوده، و احتمالاً پیش از برقراری حکومت عدل‌الهی کارمند جیره‌خوار ساواک به شمار می‌رفته، در مورد «انقلاب فرهنگی»‌ نیز صاحب نظر بوده!‌ ایشان همانطور که بارها اشاره شده با «اشغال لانه» نیز مخالفت‌هائی «اصولی» داشته‌اند!‌ البته معلوم نیست زمانیکه «امام» فرمودند، «این انقلاب از اولی هم مهم‌تر است»، این رهرو بی‌قید و شرط «حضرت امام»، مخالفت‌شان را چگونه پنهان می‌کرده‌اند، تقیه می‌فرموده‌اند یا تنقیه! در هر حال، فعلاً که گند دانشجونمایان خط‌امام از هر سوراخی بیرون زده، مخالفت با این جماعت خود تبدیل به نوعی «سیاستگذاری» شده!‌ این مخالفت ستونی است از «انقلاب سوم» که از دومی هم حتماً‌ مهم‌تر خواهد بود! انقلابی که گویا حضرت ریاست جمهور رهبری آنرا شخصاً بر عهده گرفته‌اند؛ و دیدیم که ایشان در توجیه به قدرت رسیدن خود، طی دیدار با طلاب مشهد فرموده‌اند:

«بساط را بهم زدم و یک چیز انقلابی جاش گذاشتم»

در اینکه این «چیز» انقلابی است حرفی نداریم، چرا که گرسنگی‌کشیدن، فحش‌خوردن از رادیوهای خارجی، تهدید شدن توسط اوباش آمریکائی در منطقه، و سرکوب مردم به وسیلة اراذل گشت «زهرمارالله» در خیابان‌های شهرهای بزرگ، و … مسلماً خیلی «انقلابی» است! ولی در اینکه ایشان شخصاً این «چیز» را «جاش» گذاشته باشند، جای شک فراوان داریم. ما فکر می‌کنیم که این «چیز» را همان نابکارهائی «جاش» گذاشته‌اند که کودتای 22 بهمن را هم به مردم حقنه کردند!‌ در نتیجه، بررسی ژست‌های انقلابی چه‌گوارای وطنی را در همین نقطه به پایان می‌بریم، هر چند این مطلب را می‌باید گوشزد کرد که نباید از کنار این «تبلیغات»، هر چند که احمقانه به نظر آید، بدون تحلیل بگذریم. به یاد داشته باشیم که یک «یاوه‌‌گوی» سیاست‌باز، اگر میدان مساعد به دست آورد، تا چه حد می‌تواند به یک ملت ضرر و زیان وارد کند؛ نمونة «امام» خمینی را که فراموش نکرده‌ایم!

ولی هیئت حاکمة حکومت اسلامی، یعنی همان‌ها که پس از 22 بهمن با حمایت سازمان سیا قدرت را در کشور به دست گرفتند، اینک به سه دسته تقسیم شده‌اند. حکایت «اصولگرایان» سلطنت‌طلب را پیشتر عنوان کردیم، شرح حال «اصولگرایان» انقلابی، به «رهبری» حضرت «امام چهاردهم» را نیز در بالا آوردیم. ولی همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم، پس از کنار رفتن «اصلاح‌طلبان» از موضع تصمیم‌گیری در سیاست کشور، جنگ به درون خیمة «اصول‌گرائی»‌ افتاده. امروز یک شاخه از اصول‌گرایان عملاً «سلطنت‌طلب» شده، و توسط جناح دیگر، به سرعت از کار بر کنار می‌شود! بهترین نمونة این جابجائی‌ها را در کنار گذاشتن وزراء، استانداران، فرمانداران و فرماندهان نیروهای مسلح و غیره می‌بینیم، کسانیکه پشت سر هم، و تقریباً به صورت روزمره با افراد دیگری جایگزین می‌شوند! به طور مثال، هم امروز خبرگزاری‌های رسمی حکومت اسلامی خبر جابجائی چندین فرماندار، استاندار و دو «مقام» امنیتی سپاه‌پاسداران را رسماً مخابره کرده‌اند. می‌باید پرسید این جابجائی‌ها از نظر سیاست داخلی چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟

البته در این تحلیل نمی‌باید از بررسی جسد متعفن «اصلاح‌طلبی» نیز غافل بمانیم. این جریان استعماری از میان نرفته، و در عمل همان گروه سوم است که از جسد پوسیدة حکومت اسلامی جدا شده، و اینک در آغوش همکاران و دوستان خود از چپ‌نما تا راست‌افراطی این دست و آن دست می‌شود. در جناح «چپ‌نما» همکاری‌های حزب توده با این جناح از میراث‌خواران کودتای 22 بهمن امروز علنی شده، گروهی از مخالف‌نمایان حرفه‌ای حکومت اسلامی نیز در خارج و داخل کشور، با این جریان همراه شده‌اند، ولی معلوم نیست در پس پرده کدامین جناح‌ها در محافل بین‌المللی واقعاً از «اصلاح‌طلبی» حمایت خواهند کرد؟

در عمل این سه گروه در حال تاخت‌وتاز در میدان سیاست‌بازی‌های کشور شده‌اند. ولی این سئوال مطرح می‌شود که شرایط جدید یعنی فروپاشی اتحادشوروی و انزوای جهانی و خصوصاً منطقه‌ای آمریکا، چه تأثیراتی بر مرده‌ریگ استعمار 80 سالة غرب در ایران بجای خواهد گذاشت؟ سه جناحی که در بالا آوردیم تماماً غربی‌اند؛ حتی همان‌ها که ادعای «نبرد با آمریکا» را هنوز از کفن خمینی «الهام» می‌گیرند. ولی این سئوال هنوز مطرح است که آیندة سیاسی ایران نهایت امر در دامان چه موضع‌گیری‌هائی رقم خواهد خورد؛ وابستگان به این سه جناح آرزو دارند که فضای سیاست کشور محدود به همان جو‌سازی‌ محافل استعماری باقی بماند! چرا که، در اینصورت می‌توانند امیدی هر چند کوچک به حفظ موجودیت خود داشته باشند. ولی این امر به جز گرفتاری روزمره و درگیری‌های فرسایندة سیاسی برای ملت ایران هیچ نخواهد داشت، از سوی دیگر، به دلیل فروپاشی‌های شدید ایدئولوژیک در بطن این جریانات، تداوم چنین شرایطی دیگر عملی به نظر نمی‌آید.

از این گذشته، در همین مقطع شاهدیم که تحرکات داخلی نیز سرانجامی نمی‌یابد. این تحرکات که در چارچوب قوانین و مقررات جاری کشور می‌باید به صورتی سازنده و قانونمند، جایگزین محفل‌گرائی‌های استعماری و سنتی در سیاست کشور شود، به صورت مستمر از طرف دولت احمدی‌نژاد سرکوب شده. این سرکوب سازمان یافته نشانة وحشت استعمار از همین تحرکات است؛ سانسور شدید مطبوعات، سرکوب خواست‌های قانونی کارگران که از طریق اتحادیه‌های کارگری صورت می‌گیرد، دولتی کردن فعالیت‌های فرهنگی، جلوگیری از هر نوع تحرک اجتماعی به بهانة ضدیت با «دین»، جلوگیری از نشر کتاب، سانسور اینترنت، و … تماماً در چارچوب فراهم آوردن زمینة بقاء برای سه جریان استعماری‌ای است که در بالا به آن‌ها اشاره کردیم. این فضاسازی که توسط استعمار صورت می‌گیرد فقط یک هدف را دنبال می‌کند، حذف ملت ایران و الهامات و مطالبات مردم از فضای سیاسی کشور! در این مقطع، همانطور که گفتیم به مقصد رساندن مطالبات واقعی مردم، و هر گونه سازمان‌پذیری و نظم‌پذیری در تحرکات سیاسی با عکس‌العمل شدید دولت سرکوب می‌شود، در نتیجه می‌توان استنباط کرد که استعمار به «گزینة» چهارم نیز دلگرم است: آشوب و بلوا! در واقع اگر تحمیل هر یک از این سه جریان بر روند مسائل کشور با شکست روبرو شود، استعمار بجای پذیرفتن حضور واقعی و قانونمند مردم، ترجیح می‌دهد که بلوا و آشوب را بر جامعه حاکم کند. و در صورت حاکم شدن شرایط بحرانی، محافل استعماری خواهند توانست تحت عناوینی نوین، همان سیاست‌ها را بر مردم کشور بار دیگر تحمیل کنند‍! در همینجا می‌باید عنوان کرد، گزینة «آشوب و بلوا» را می‌باید تحت هر شرایط، از مجموع گزینه‌های سیاسی کشور خارج کنیم، اگر گزینه‌های دیگر به انتخاب ملت نیست، این یک را می‌توان نتیجة انتخابی «آگاهانه» دانست. چرا که در صورت جایگیر شدن «گزینة» آشوب، استعمار به راحتی می‌تواند یک حاکمیت وابسته، فاشیستی و سرکوبگر را برای دهه‌های آینده بر ملت ایران حاکم کند. بر این موضع می‌باید صریحاً تکیه کرد که سه جناح مطرح شده در بالا در انتزاع سیاسی و وابستگی‌های خود به استعمار نمی‌توانند در برابر مردم و خواست‌های واقعی مردم مدت زمان درازی مقاومت کنند؛ و در صورت عقب‌نشینی این جریانات است که جایگزینی مواضع آن‌ها با نیروهای صنفی، اتحادیه‌ها، تشکل‌های مختلف امکانپذیر خواهد شد، و در راه رسیدن به این اهداف اجتناب از هرگونه بحران‌سازی الزامی است.

تابلوی آبادی!




مدتی است که گروهی از معتقدان به بهائیت را در ایران دستگیر کرده‌اند. و این دستگیری چون بازداشت‌های گذشته توجیهاتی «امنیتی» نیز به دنبال ‌آورده. در تاریخ 31 اردیبهشت ماه سالجاری، بر اساس گزارش «بی‌بی‌سی»، غلامحسین الهام، سخنگوی دولت احمدی‌نژاد در مورد دستگیری بهائیان چنین می‌گوید:

«تابلو کردن مقوله‌ای به نام بهائیت سیاستی کهنه و زنگار گرفته است، هر کشوری باید از حوزة امنیتی خود دفاع کند.»

اتفاقاً ما هم دقیقاً به این اصل معتقدیم. و به همین دلیل است که برخورد حکومت اسلامی با ادیان و مذاهب را در کشور ایران به شدت محکوم می‌کنیم، چرا که دقیقاً در سایة همین نوع برخورد احمقانه و استعماری با اعتقادات افراد، و گروه‌های دینی است که زمینة‌ مناسب جهت تبدیل مقوله‌هائی چون بهائیت، تسنن، تصوف، یهودیت و … به «تابلو» فراهم می‌شود! تابلوهائی تماماً در خدمت سیاست‌های خارجی. ولی می‌باید از «حضرت» الهام که به قولی «حقوقدان» هم شده‌اند بپرسیم، آیا شیعی‌گری خود یک تابلو نیست؟ آیا زمانیکه روح‌الله خمینی در نجف میهمان صدام‌حسین بود، و گروه‌های تروریستی «اسلامی» پس از انجام «عملیات» حضورشان رفته، کسب «تکلیف» می‌کردند، دولت شاهنشاهی نمی‌بایست در سطح جهان «تابلو» شدن و سوءاستفاده از اعتقادات شیعیان ایران را در چارچوب سیاست‌گذاری‌های منطقه‌ای محکوم می‌کرد؟ مسلماً اگر دولت شاهنشاهی از یک جو استقلال عمل برخوردار بود نه تنها این تحرکات را محکوم و حامیان آن را افشا می‌کرد، که دکان امثال روح‌الله در صحرای کربلا را نیز تخته کرده بود. حال چطور شده که دستگاه حکومت اسلامی که خود موجودیت‌اش را مدیون «تابلو» سازی‌های استعماری است، از بهائیت عیب‌جوئی می‌کند؟

استفاده استعماری از پیش‌داوری‌ها و تعصبات خشک و بی‌اساس توده‌های ناآگاه، در کشور ایران تازگی ندارد. هم امروز نیز کم نیستند «فرهیختگانی» ایرانی‌نما که در داخل و یا خارج از کشور فقط بر اساس همین «تعصبات» قرون وسطائی، میدان‌دار سیاست ایران شده‌اند. سخن گفتن از قرآن و اسلام، اعتقادات و آداب و رسوم جهت توجیه مواضع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یک حکومت، خصوصاً حکومتی که عملاً تبدیل به آینة تمام نمای نیازهای اقتصادی، مالی و سیاسی و استراتژیک قدرت‌های بزرگ جهانی شده، همان تکیه بر پیشداوری‌هاست. از طرف دیگر، آن‌ها که با تکیه بر همین قماش پیش‌داوری، خود را به اصطلاح در موضع «معماران» آیندة سیاسی کشور جا زده‌اند، نه تنها فاشیست و عوامفریب که ابله نیز هستند. اینکه فردی خود را در پس پردة «مخالف‌خوانی» پنهان کند، استفادة وی را از اینگونه ابزار خطرناک اجتماعی که فقط زمینه‌ساز تحرکات منطق‌ستیز و پوپولیستی در سطح جامعه خواهد بود، توجیه نمی‌کند. توجیه سیاست بر اساس این به اصطلاح «اصول»، همان فاشیسم است، و بهتر است بعضی‌ها به دنبال یال و دم و اشکم‌ فاشیسم این ور آن ور نگردند، چرا که آب در کوزه و «ایشان» گرد جهان می‌گردند!

در همین راستا می‌باید عنوان کنیم که افرادی از قماش بنی‌صدر، ابراهیم یزدی، اعضاء نهضت آزادی و بسیاری از به اصطلاح «ملیون» که پای از اسلام و امام زمان پائین‌تر نمی‌گذارند، درست در خط فاشیسم اسلامی حاکم بر ایران هستند. در کنار اینان شاید دلیلی نداشته باشد که مواضع راست‌گرایان افراطی که عملکردهای «اسلام‌دوستانه‌شان» را طی 57 سال سلطنت پهلوی شاهد بودیم بار دیگر مورد بررسی قرار دهیم. بی‌دلیل نبود که «ملیون»، اعضاء ساواک و شهربانی و ارتش پهلوی، دست در دست حزب توده، از برقراری حکومت اسلامی «حمایت»‌ کردند. و اگر حزب توده در این بده‌بستان‌های «دینی» جائی ندارد، در عوض با استفادة عوامفریبانه از واژة «کارگر»، «امت» را در گفتمان فاشیسم با این واژه جایگزین کرده. هیچکدام از این گروه‌ها و جریانات، تعریف درست و روشنی از جامعه، سیاست کشور، اهداف اجتماعی و خصوصاً راه‌کارهای استراتژیک ارائه نمی‌دهند. به صراحت بگوئیم کاری با این حرف‌ها ندارند. ولی می‌باید این اصل را قبول کرد که تکیه بر پیش‌داوری‌ها در عمل بیش از آنچه به جامعه ضرر برساند دولت را فلج خواهد کرد؛ دولتی که می‌پندارد با تکیه بر ترهاتی از قماش «فرهنگ‌ملی»، «دین»، «آداب و رسوم» و غیره، بر جامعه اعمال حاکمیت می‌کند! به صراحت بگوئیم در سایة این ترهات نمی‌توان اعمال حاکمیت کرد، نه در ایران و نه در هیچ کشور دیگری.

به طور مثال برخورد با معضل کودکان خیابانی را در تهران و شهرهای بزرگ در نظر می‌آوریم. این کودکان حق دارند از سرپرستی و مراقبت خانواده‌ای دلسوز برخوردار باشند، و زمانیکه چنین خانواده‌ای ندارند این وظیفة دولت است که سرپرستی مسئولانة این کودکان را با استفاده از بودجة ملی تأمین کند. رها کردن کودکان در خیابان‌ها و کوچه‌ها، نتیجه‌اش جز پرورش اوباش، و فراهم آوردن زمینة گسترش جرائم و مفاسد اجتماعی نیست. دولتی که امروز خود را نمایندة امام‌زمان بر روی زمین معرفی می‌کند، جهت چشم بستن بر این معضل اساسی، اسلام را وسیلة توجیه سیاست‌های استعماری و ضدایرانی خود کرده. چرا که بر اساس این «دین‌مبین»، حق ولی بر اولاد غیرقابل فسخ است!‌ در نتیجه، مددکاران اجتماعی که کودکانی را به دلیل تکدی در معابر تحت نظارت دولت قرار می‌دهند، در فردای همان روز زمانیکه فردی ـ اینجا مسئله کمی تخصصی خواهد شد ـ تحت عنوان ولی کودک، خود را به این دفاتر معرفی می‌کند، بچه را به «ولی» تحویل می‌دهند! تا بار دیگر «ولی» محترم، ‌ کودک را برای فروشندگی، گدائی و احیاناً دزدی و جیب‌بری به معابر و خیابان‌های بزرگ شهرهای «امام زمان» اعزام کند!‌ این نمونه به صراحت نشان می‌دهد چگونه می‌توان از یک «پیش‌داوری» اجتماعی و دینی، بهره‌برداری کامل استعماری جهت تخریب فضای شهری و سرکوب کودکان این کشور فراهم آورد. ولی اشتباه نکنیم، این پیش‌فرض‌ها اگر امروز بر فضای نظریه‌پردازی سیاسی و اجتماعی کشور سنگینی می‌کند، به هیچ عنوان پدیده‌ای تصادفی نیست؛ اگر در بالا فاشیسم را در عمل نشان دادیم، این نیز نمونه‌ای است کامل و تمام و کمال از سیاست‌های استعماری.

همانطور که می‌بینیم، دولت استعماری بجای هزینه کردن بودجة کشور در مسیرهائی که نهایت امر «صلح‌ اجتماعی»‌ و هماهنگی در سطح جامعه فراهم می‌آورد، و ضمن تولید کار برای بسیاری از متخصصین علوم اجتماعی، روانشناسی، و … می‌تواند به عنوان سدی در برابر تنش‌های بی‌دلیل اجتماعی عمل کند، هم و غم خود را بر واردات خنزرپنزرهای ساخت سرمایه‌داران غربی از چین و ماچین کرده، تا از این راه هم ارز به دست آمده از تاراج نفت کشور سریعاً به اقتصاد غرب بازگردد، هم جیب مشتی تازه‌به‌دوران رسیدة فاسد و آدمکش در داخل کشور پر شود. و چنین سیاست‌هائی همانطور که می‌بینیم با «تولید» اوباش شهری در هماهنگی کامل قرار دارد. به صراحت بگوئیم، سیاست استعماری دقیقاً می‌داند چه می‌کند، این نانخورهای استعمار از قماش عبدالحسین الهام هستند که در برابر میکروفون‌ها منطق‌شان لنگ می‌زند و جفنگ می‌بافند!

می‌باید از جناب سخنگو پرسید، در شرایطی که دولت «امام‌زمان» تمامی امکانات مالی و اقتصادی کشور را در دست گرفته، و به فرمان «مقام‌معظم» یا هر گوسالة زرین و مشعشع دیگری، امکان فعالیت‌ به هیچ احدی در کشور نمی‌دهد، چرا خود رأساً در مسیرهای رفاهی و تولیدی سرمایه‌گذاری نمی‌کند؟ اگر این مملکت خراب شده قرار است «آباد» شود، چه کسانی می‌باید در این راه از خود مایه بگذارند؟ وقتی دولت گرفتاری‌هایش به بهائی‌گیری، تغییر مذهب میلیون‌ها ایرانی، روضه‌خوانی، سینه‌زنی، مسجدسازی، تولید آخوند و هزار کثافتکاری دیگر محدود شده، تأمین رفاه مردم و «آبادانی» این مملکت هم حتماً در زمرة وظائف ارتش آمریکاست!



فیلترشکن‌های جدید

http://www.B4M.info/
http://www.i0x.info/
http://www.eatmybrowser.com/
http://www.netevader.mobi
http://www.eatmyinfo.com/
http://www.fioi.info/
http://runningwithmatches.com/
http://www.pcspot.info/
http://www.czechelectro.cz/proxy
http://www.lunchbrowser.info
http://dynander.com
http://nerd-surf.info
http://www.surfzoom.info/
http://www.hidemyschool.info
http://www.proxy-rush.com
http://www.mesohidden.info/
http://www.sblocca.ch
http://www.hiddenjunk.info
http://www.blockmenot.com
http://routeproxy.info
http://www.unblockingsites.net/
http://www.ugproxy.com/
http://www.cloak2surf.info
http://www.crazyunblocker.com
http://www.eatmyip.com/
http://www.hidejunk.info
http://www.maleproxy.info
http://www.surfclear.info
http://www.hiddeninthemist.info
http://www.officebrowser.info
http://www.pcspot.info/
http://www.hiddenu.com
http://www.ugproxy.com
http://www.dangry.com
http://0345.info
http://www.proxy666.info
http://www.wittyproxy.com

صیفی‌کار جمکران



روح‌الله حسینیان یکی از ساواکی‌های شناخته شدة حکومت اسلامی، در نشستی در دانشکدة حقوق و علوم سیاسی که عملاً توسط اوباش حزب‌الله و بسیج «اشغال» شده، افاضاتی فرموده‌اند که قابل بررسی است. ایشان ادعا دارند که در وزارت کشور در دورة محمدخاتمی ستادی جهت ایجاد بحران و گسترش هیاهوی 18 تیر ایجاد شده بود!‌ ستادی که به قول ایشان قصد داشت این بحران را هر بیشتر دامنه‌دار کند. البته ما از ماه‌ها پیش این مطالب را عنوان کرده‌ایم، و اگر همچون حاج‌حسینیان ساواکی نیستیم و دسترسی به مدارک، اسناد و اطلاعات طبقه‌بندی شدة امنیتی نداریم، به صراحت می‌گوئیم و گفته‌ایم که بحران 18 تیرماه عملاً جریانی جهت فروپاشاندن حکومت اسلامی و جایگزینی آن با یک فاشیسم تازه‌نفس بود.

ولی سخنرانی یک ساواکی شناخته شده، با تحلیلی واقعی از شرایط سیاست کشور فاصلة بسیار زیادی دارد. حاج‌حسینیان که خود یکی از عمال ساواک و عمله‌های محافل آدمکشی و سرکوب غرب در ایران هستند، مسلماً دست اربابان عزیزتر از جان‌شان را رو نخواهند کرد. از همین رو «افشاگری‌های» دوآتشة ایشان در باب «بحران 18 تیرماه» در همین مقطع یک باره «یخ» می‌زند! معلوم نیست این «مقام» امنیتی که عمری را به سرکوب و شکنجة مردم این مملکت و پرونده‌سازی برای جوانان، در خدمت بیگانه گذرانده، چرا از جزئیات این به اصطلاح «ستاد» سخنی به میان نمی‌آورند؟ اگر این «ستاد» وجود خارجی دارد، پس مسئولین و آتش‌بیاران‌اش را هم می‌باید به مردم معرفی کرد، و اگر موجودیت این «ستاد» فقط بستگی به «الهامات» محفلی داشته، و هر زمان که حاج‌آقا تشخیص می‌دهند،‌ آفتابی می‌شود، وظیفة مردم ایران است که جواب دندان شکنی خدمت حجت‌الاسلام تقدیم کنند. اینکه نویسندة این سطور از ماه‌ها پیش بحران 18 تیر را یک برنامة اجنبی جهت براندازی تحلیل، و حتی عوامل داخلی و خارجی آنرا نیز تا آنجا که برایش امکان داشته به نام معرفی کرده، نشان می‌دهد که «پروژة» 18تیر مفتضح‌تر از آن است که حاج‌حسینیان در مقام یک ساواکی «باسابقه» بخواهند در بارة آن «افشاگری‌» کنند. خلاصه بگوئیم، آنچه عیان است چه حاجت به بیان است؟ ولی حاج‌حسینیان دست بردار نیستند، و فارس نیوز از قول ایشان می‌گوید:

«در معاونت وزارت كشور دولت اصلاحات ستادي بود كه سعي مي‌كرد مسائل كوي دانشگاه را دامن زده و با تحريك و راهنمائي برخي، اين غائله را طولاني كند.»

البته سخنران «محترم»، در تأئید مواضع «عوامفریبانة» دانشجو نمایان «خط امام» نیز سخنانی ایراد کرده، اعلام فرموده‌اند:

«من از اين اقدام شجاعانه [تسخیر سفارت آمریکا] كه حفاظي براي انقلاب بود قاطعانه دفاع مي‌كنم اما برخي از اين دانشجويان كه بعدها به دوم خرداد پيوستند، ابراز پشيماني كرده و با همان گروگان‌ها به مذاكره نشسته و با يكديگر نوشيدني خوردند.»

اینکه با گروهی «نوشیدنی» بخورید، اصولاً عملی غیراسلامی است، خصوصاً که بهتر بود ایشان نوع «نوشیدنی» را هم مشخص می‌کردند!‌ مقصودشان حتما همان عرق‌های وارداتی سپاه پاسداران است که به قیمت خون پدرشان به مردم قالب می‌کنند!‌ اگر از مبحث «شیرین» نوشیدنی «خوردن» بگذریم، نمایندة ساواک جمکران در دانشکدة حقوق و علوم سیاسی علاقة زیادی به شر و ور گوئی و جفنگ‌بافی از خود نشان داده‌اند. اگر از اقدام «شجاعانة» مشتی کودتاچی وابسته به غرب حمایت می‌کنیم، می‌باید تبعات این حمایت را نیز به جان بخریم. زمانیکه اوباشی از قبیل عباس عبدی، اصغرزاده، محمدرضا خاتمی، و … با تأئیدات قبلی و مستقیم ایالات متحد، از دیوار سفارت آمریکا بالا می‌روند، تا با تزریق «چپ‌نمائی»، در مقام سیاستگذاری، یک کشور را عملاً به دست سیاست‌بازهای کاخ‌سفید واگذارند، آقای حسینیان از «اقدامات‌شان» حمایت می‌کنند، و این لات‌بازی‌ها را «حفاظی» برای «انقلاب» می‌خوانند! ما با ایشان کاملاً هم‌عقیده هستیم، آنچه حسینیان «انقلاب» می‌خواند، در واقع یک کودتای سازمان یافته توسط ژنرال هویزر بود، و جهت گسترش «چپ‌نمائی»‌ و آدرس‌عوضی دادن به مردم، نیازمند همین «حفاظ‌ها» هم می‌شد. در واقع اگر این «حفاظ‌ها» وجود نمی‌داشت، روح‌الله خمینی جرأت نمی‌کرد از قم به تهران اسباب‌کشی کند! ولی گویا آقای حسینیان فقط قسمت «خوب» نوکری برای اجنبی را قبول می‌کنند، چرا که وقتی همین اوباش، به دلیل فروپاشی‌های سیاسی در منطقه، جهت استقرار یک کودتای جدید در عملیات‌شان «شکست» خوردند ـ پروژة «اصلاحات» ـ دیگر حاج‌حسینیان از «اقدامات شجاعانة»‌ آنان حمایت نمی‌کند. حاج‌حسینیان از آندسته چارپایان است که هم از آخور می‌خورند و هم از توبره!‌ بستگی دارد که کدام‌ یک پرمایه‌تر به نظر آید!

شاهد بودیم که سعید امامی به قتل رسید تا حضرت حسینیان از وی در سخنرانی خود «حمایت»‌ به عمل آورند. و امروز که علناً ارتباط سعید امامی، همسر وی و دری‌نجف‌آبادی با سازمان سیا آفتابی شده، و همکار شناختة شده و سابق آقای حسینیان، عبدالله شهبازی داستان بهائی‌زاده بودن حجت‌الاسلام را هم به گنجینة «سوابق» درخشان ایشان اضافه کرده، حضرت حجت‌الاسلام دست پیش گرفته‌اند که پس نیافتند. اگر سعید امامی اینقدر دوست‌داشتنی بود، معرف اصلی وی در وزارت اطلاعات یعنی «حجاریان» را چرا عامل کودتا می‌خوانید؟ ما که می‌دانیم در میان عوامل و نوکران سیاست‌ خارجی روابط از پیش تعیین شده. سعید امامی از همان توبره می‌خورد که حجاریان به آن آویزان بود، و اگر حسینیان باند حجاریان را ـ این باند عملاً تمامی گروه دانشجویان خط امام و شخص خوئینی‌ها را شامل می‌شود ـ مورد مؤاخذه قرار می‌دهند، چرا از سعید امامی دفاع می‌کنند؟ جواب ساده‌ است؛ در میان بنجل‌های حکومت اسلامی، خصوصاً زباله‌هائی که برای استماع سخنرانی‌ امثال حسینیان دانشکدة حقوق و علوم سیاسی دانشگاه «سابق» تهران را اشغال می‌کنند، سعید امامی سمبل نوعی «حرکت» امنیتی بر علیه «اصلاحات» شده!‌ فراموش نکنیم، زمانیکه در فضای سیاست‌بازی‌های داخلی، اصلاحات «به آب گوزید»، جبهة جدید ساواکی‌های آمریکائی آناً طرح خروج از بحران را از چنته بیرون کشید: «ضداصلاحات»!

بی‌دلیل نبود که 8 سال حکومت محمدخاتمی به جفنگ‌گوئی گذشت. از یک طرف وی را سمبل حرکتی مردمی با تکیه بر 22 میلیون آراء معرفی می‌کردند، و از طرف دیگر همان‌ها که جسد متعفن این ساواکی وابسته را از صندوقخانة استعمار بیرون کشیده، تبدیل به ریاست جمهور فرهیختة حکومت اسلامی کرده بودند، قادر نبودند برنامة واقعی خود، استقرار یک حکومت کودتائی جدید را به منصة ظهور برسانند. پروژة «ضداصلاحات» از همان روزها به دست عوامل سیاست‌ خارجی در کشور رقم خورد، و همانطور که امروز به صراحت می‌بینیم تمامی جناح‌های حکومت اسلامی، از حسینیان گرفته تا عبدالله شهبازی، مقام معظم، پورمحمدی، احمدی‌نژاد و حتی شخص خاتمی و رفسنجانی و کروبی در این صف «نوبت» گرفته‌اند! نوبت جهت بر عهده گرفتن نقشی در این «نمایشنامة» جدید! امروز «ضداصلاحات» بودن در بطن تشکیلات و سازمان‌های خلق‌الساعة حکومت استعماری اسلامی خود تبدیل به نوعی «ارزش» شده!

البته آنچه از اهمیت برخوردار است موضع‌گیری‌های مشتی خودفروخته و اجنبی‌پرست عمامه‌ای و کلاهی نیست. واقعیات استراتژیک منطقه نشان می‌دهد که علیرغم تمامی تلاش‌های نوکران آمریکا در ایران، روزهای خوش سرکوب مردم و پرکردن جیب غرب دیگر سپری شده. حکومت جمکران با توسری و اردنگی نهایت امر به همان نقطه‌ای خواهد رفت که شرایط نوین استراتژیک الزامی می‌کند. طرح تضمین ‌امنیتی روسیه که در مطالب پیشین مورد بررسی قرار دادیم، و تاکنون تمامی دربان‌ها و پیشخدمت‌های محافل سرمایه‌داری غربی در حکومت جمکران مخالفت‌های شدید خود را با آن «ابراز» کرده‌اند، تا چند صباح دیگر تبدیل به اصلی استراتژیک و غیرقابل تردید در روند موجودیت حکومت جمکران خواهد شد. تمامی رنگ‌وروغنی که مقام‌معظم، و دیگر نانخورهای امپریالیسم آمریکا به جسد نیمه‌جان یانکی‌ها در منطقه می‌مالند، نمی‌تواند برای این جسد رو به تلاشی جلال و جبروتی به همراه آورد. ولی چه بگوئیم، که نوکران غرب در ایران طی این سه دهه، آنقدر هیاهوی مبارزه با آمریکا را سر داده‌اند که خود نیز قضیه را «جدی»‌ گرفته‌اند؛ در دوران بلوای ملی کردن نفت نیز پیام سفیر انگلستان به فرستادة ویژة آمریکا در تهران این بود: «مصدق این قضیه را خیلی جدی گرفته!» بله غربی‌ها بخوبی می‌دانند زمانیکه با استفاده از مجاری اقتصادی، سیاسی و خصوصاً امنیتی‌، در آستین یک جن‌گیر خانه به دوش خراسانی و یا یک روضه‌خوان مافنگی رفسنجان فوت می‌کنند، جلال و جبروت خیالی، واقعی‌تر از آن می‌نماید که این اوباش، ساختگی‌ بودنش را قبول داشته باشند!

در حکایات آمده، صیفی‌کاری برای حمایت از مزرعه‌اش یک مترسک درست کرده بود. در اینکار آنقدر جد و جهد به خرج داد و این مترسک را آنقدر بزرگ و وحشتناک درست کرد، که نهایتاً شب‌هنگام خود نیز می‌ترسید برای آبیاری به مزرعه پای بگذارد. عالمی به او می‌گوید:

ـ از چه می‌ترسی؟ مترسک یک عروسک پارچه‌ای است!
صیفی‌کار جواب می‌دهد:
ـ ای عالم علوم ربانی! این را تو می‌دانی، مترسک که نمی‌داند!

فیلترشکن‌های جدید

http://www.eatmybrowser.com/
http://www.netevader.mobi
http://www.eatmyinfo.com/
http://www.fioi.info/
http://runningwithmatches.com/
http://www.pcspot.info/
http://www.czechelectro.cz/proxy
http://www.lunchbrowser.info
http://dynander.com
http://nerd-surf.info
http://www.surfzoom.info/
http://www.hidemyschool.info
http://www.proxy-rush.com
http://www.mesohidden.info/
http://www.sblocca.ch
http://www.hiddenjunk.info
http://www.blockmenot.com
http://routeproxy.info
http://www.unblockingsites.net/
http://www.ugproxy.com/
http://www.cloak2surf.info
http://www.crazyunblocker.com
http://www.eatmyip.com/
http://www.hidejunk.info
http://www.maleproxy.info
http://www.surfclear.info
http://www.hiddeninthemist.info
http://www.officebrowser.info
http://www.pcspot.info/
http://www.hiddenu.com
http://www.ugproxy.com
http://www.dangry.com
http://0345.info
http://www.proxy666.info
http://www.wittyproxy.com
http://www.j4x.info/
http://www.flvshare.org/
http://www.r4g.info/

انفجار هزارچهره




فصل جدیدی از بحران‌سازی‌های حکومت اسلامی در داخل مرزها آغاز شده. این دوره که چون دیگر دوره‌های تنش سیاسی با شرکت فعال محمدخاتمی آغاز شد، با اظهارات وی در دانشگاه گیلان و سپس «توضیحات» کافی ایشان در «بنیاد باران» به اوج رسید. قرائت حاج‌ممد ‌خاتمی از نقطه‌نظرهای آیت‌الله خمینی، در واقع آغازگر بحران جدیدی بود که می‌بایست صف‌بندی‌های عمال سیاست‌های خارجی در کشورمان را از نو سر و سامان دهد. در دنبالة همین اظهارنظرهاست که شاهد موضع‌گیری‌های جدید عمال سازمان سیا در داخل خاک ایران هستیم. وزارت اطلاعات حکومت اسلامی که میراث‌خوار ساواک شاه و روابط گستردة این سازمان سرکوبگر اطلاعاتی با منابع غربی است، امروز طی انتشار اطلاعیه‌ای ادعاهای عجیبی مبنی بر شرکت محافل آمریکائی جهت سازماندهی عملیات تروریستی در ایران مطرح کرده. خبرگزاری فارس که به محافل سپاه پاسداران نزدیک است، امروز چنین تیتر می‌زند:

«وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران با انتشار اطلاعيه‌اي، جزئيات تازه‌اي را درباره كشف و خنثي‌سازي يك شبكه تروريستي وابسته به ايالات متحده آمريكا اعلام كرد.»

همانطور که می‌بینیم «انفجاری» که پیشتر توسط وزارت کشور و عمال سازمان اطلاعات «تصادفی»، و پروندة آن «مختومه» اعلام شده بود، چگونه در راستای پیشبرد یک سیاست استعماری بار دیگر تبدیل به نخستین خبر نظامی و امنیتی کشور می‌شود!‌ اگر این خبر از اهمیت برخوردار بود، چرا خبرگزاری فارس‌ و همکاران آن نخست این انفجار را به طرفداران سلطنت نسبت می‌دهند، و اینک یقة سازمان جاسوسی سیا در آمریکا را گرفته‌اند؟ اینهمه در شرایطی که در روزهای نخست به صورت رسمی اعلام شده بود که این انفجارات تصادفی بوده! همانطور که دیدیم، پورمحمدی وزیر معلق شدة کشور، پیش از آنکه بلندگوهای تبلیغاتی را از دست بدهد، این انفجار را مستقیماً به سلطنت‌طلبان نسبت داد. و قرار بر این بود که مدارک این وابستگی در پی سخنرانی وی به ملت «ایران» تقدیم شود! و ملت ایران هم هنوز در انتظار این «افشاگری‌ها» باقی مانده. ولی پس از فروافتادن پرده‌ها و کنار رفتن دارودستة پورمحمدی و دیگر مقامات تصمیم‌گیرنده از وزارت کشور، همین انفجار اینبار به محافلی در آمریکا نسبت داده می‌شود. و کار چنان بالا می‌گیرد که وزارت اطلاعات دولت مفلوک جمکران، دولتی که به گفتة رئیس آن حتی قادر نیست بدون اجازة بانک‌های غربی ارز حاصل از فروش نفت را نیز به مصرف خریدهای دولتی برساند، ادعا دارد که دولت‌های انگلستان و آمریکا را به دلیل این بمب‌گذاری در محافل بین‌الملل مورد مؤاخذه قرار خواهد داد!

البته تردیدی نیست که دولت جنایتکار آمریکا از بمبگذاری در میان مردم هیچ ابائی ندارد؛ نمونه‌های این اعمال را طی چند سال گذشته در عراق، افغانستان، پاکستان و همین چند روز گذشته در هندوستان شاهد بودیم. ایجاد وحشت در جامعه و منفجر کردن بمب در میان مردم کوچه و خیابان از دیرباز یکی از استراتژی‌های انگلستان و آمریکاست. ولی اگر استراتژی‌های استعماری آمریکا تا به این حد روشن و واضح است، تلاش‌های دولت مهرورزی جهت مذاکره با ارتش اشغالگر در عراق را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

پیک‌نت، یکی از سایت‌های رنگارنگ وابسته به حکومت اسلامی، که ترجیح می‌دهد «نعل‌وارونه زده»، خود را مخالف این حکومت بنمایاند، به دنبال «افشاگری‌های»‌ وزارت اطلاعات حکومت جمکران، امروز در تیتر بزرگی عنوان کرده:

«[…] نشریه کریستین ساینس مانیتور در سایت اینترنتی خود ملاقات پنهانی سردار قاسم سلیمانی با رئیس جمهوری عراق [را] منتشر کرد.»

بله، تصویر کاملاً روشن است!‌ حکومت اسلامی از یک سو، سعی در داغ‌ نگاه ‌داشتن تنور پوسیده و یخ‌زدة «نبرد با آمریکا» در داخل مرزها دارد، و از سوی دیگر تمامی تلاش خود را به کار می‌برد تا از قافلة «صلح ‌دوستی» در سرزمین عراق نیز در سطح جهانی جدا نیافتاده، متهم به «آتش‌افروزی» نشود. و در این میان «کریستین ساینس مانیتور» و «پیک‌نت» نقش دلال محبت بر عهده گرفته‌اند!‌ گزارش احمقانة «ساینس مانیتور» بر این پایه به رشتة تحریر در آمده که بساط استعماری یک آخوندبچة مفتضح به نام «مقتدی‌صدر» را یک حرکت سیاسی، ریشه‌دار و وابسته به جهان تشیع رقم زده، بادی هم در این میان در آستین دولت مفلوک جمکران بیاندازد، ‌و این تشکیلات استعماری را که در 22 بهمن خودشان با کودتا سر کار آورده‌اند، به عنوان یکی از «حامیان» مقتدی‌صدر به خورد خوانندگان ‌دهد. نقش «پیک نت» نیز با انعکاس این خزعبلات، بدون هر گونه بررسی عمیق و تحلیل جداگانه، در واقع تأئید تبلیغات گستردة غربی‌ها بر سر مسئلة عراق، به زبان فارسی برای هم‌وطنان عزیز است! تبلیغاتی که در آن برای حکومت جمکران نقش ویژه‌ای در نظر گرفته‌اند؛ نقشی که به قول «سانیس مانیتور»‌ نه فقط عراق، که غزه و لبنان را نیز در بر می‌گیرد!

اینکه در هنگام اشغال نظامی یک منطقه توسط یک قدرت جهانی کشورهای همسایه نهایت امر مجبور به موضع‌گیری‌های مشخص نظامی، اطلاعاتی و سیاسی شوند، امری است کاملاً طبیعی. و این مسئله به حکومت اسلامی و مسائل شیعه‌بازار در کربلا و نجف محدود نمی‌شود. ولی اشکال حکومت اسلامی اینجاست که از روزهای نخستین کودتای 22 بهمن، فریاد «نبرد با آمریکا» از سوی وابسته‌ترین محافل داخلی به سرمایه‌داری جهانی، تبدیل به شعار اصلی «انقلاب» ریش و پشم و بازار و حوزه شد!‌ در چنین شرایطی، نشستن دولت جمکران بر سر میز مذاکره با آمریکا، در حالیکه هزاران نفر در نمازهای استعماری و فرمایشی جمعه، فریاد «مرگ بر آمریکا» سر می‌دهند، واقعاً مسخره‌ است. هر چند این بساط برای آمریکا نان فراوان به همراه آورده، اینگونه تضادها، اگر چه با کمک تبلیغات‌چی‌های رژیم در داخل و خارج برای افکار عمومی قابل هضم شود، تداوم آن از نظر سیاسی دیوانگی محض خواهد بود. همانطور که می‌بینیم، با ادامة این برنامة تبلیغاتی، نهایت امر هم دست آمریکا رو شده و هم دست حکومت جمکران!

همانطور که دیدیم، اظهارات «ضداسرائیلی» و نمایشی‌ عمال حکومت جمکران، در کنار افاضات «مقام معظم» پیرامون «حق‌مسلم» مسلمین در برخورداری از «غنی‌سازی»، توسط همین سایت‌ها و روزی‌نامه‌های استعماری تبدیل به بهانه‌های خوبی برای اعمال فشار بر ملت ایران شده!‌ هر گاه که دکان فشار و تهدید کمی کساد می‌شود، آناً از حلقوم یکی از رسانه‌ها و خبرگزاری‌های غربی «حکایتی» در خطرناک بودن نوکران جمکرانی غرب به گوش خلق‌الله می‌رسد. و این اظهارات به مقامات آمریکائی اجازه می‌دهد که به صورتی کاملاً «مشروع» ما ملت را تهدید به جنگ، بمباران هسته‌ای، محاصرة اقتصادی، اشغال نظامی و هر گونه تهاجمات و جنایات کنند. این تصویر قدیمی‌تر از آن است که در این مقطع نیازی به تحلیل و بازنگری در دقایق آن داشته باشیم. ولی همانطور که می‌بینیم سقف دکان «بازی‌های قدیم» گویا بر سر بازیگران فروریخته.

طی چند روز گذشته، شاهد بودیم که خبر بسیار مهمی شامل الطاف «تحلیل‌های» عمال حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان جیره‌خوار جمکران در غرب نشد. آنان که پرواز یک مرغابی را بر فراز خلیج‌فارس، اگر از طرف روزی‌نامه‌های غربی «مهم» تلقی شود، روزها و روزها در بوق و کرنای زنگزده‌اشان می‌گذارند، از بازتاب چنین خبر مهمی روی گرداندند! خلاصة مطلب، چند روز پیش، روسیه از زبان وزیر امور خارجه این کشور به آمریکا «پیشنهاد» کرد که تهدید ایران را از برنامة سیاست خود در خاورمیانه «حذف» کند!‌ پیشنهادی که از طرف جوانکی که سخنگوی کاخ‌سفید معرفی ‌شد، به شدت و با قاطعیت مورد نکوهش قرار گرفت، ایشان صریحاً عنوان کردند که حذف تهدید‌های نظامی در برنامة آمریکا نیست!‌ البته روسیه و آمریکا خود می‌دانند در چه موردی سخن می‌گویند، به قول معروف «زبان یکدیگر را خوب می‌فهمند!» این «پیشنهاد» در عمل، چندین روز پیش از طرف نوآم چامسکی، یکی از منتقدین مهم دولت آمریکا در مصاحبه‌ای با نیویورک تایمز، به همراه سه پیشنهاد دیگر تحت عنوان «برخوردی عاقلانه» و انسانی با بحران خاورمیانه تحویل مردم آمریکا داده شد بود ـ بررسی اظهارات چامسکی را به زمان دیگری موکول می‌کنیم ـ ولی نمی‌باید تعجب کرد که چند روز بعد کرملین نیز به همین صرافت بیافتد!

خلاصه بگوئیم، دوران تبلیغات استعماری حکومت اسلامی در منطقه به سر ‌آمده. این حکومت دست‌نشانده که تحت عنوان مبارزه با آمریکا تمامی منابع مالی، انسانی، اقتصادی و فرهنگی کشور را طی سه دهه،‌ به غارت سرمایه‌داری غرب سپرد، امروز می‌رود تا از مهم‌ترین تیغة بُرای تبلیغاتی خود: «نبرد با آمریکا» نیز‌ محروم شود. مسلماً نوام چامسکی، و خصوصاً دولت روسیه این «پیشنهاد» را بی‌دلیل و بدون وجود زمینة مناسب سیاسی در ساختارهای بین‌المللی مطرح نمی‌کنند. و در این میان، ‌ عکس‌العمل دستپاچه و شتابزدة سخنگوی کاخ‌سفید بیش از آنچه توجیه کنندة ضرورت‌های مواضع‌ تهاجمی آمریکا بر علیه ملت ایران باشد، نشان داد که این موضع‌گیری‌ها نه «معصومانه» است، و نه «اصولی»، بلکه سیاست آمریکا فقط بر پایة‌ محاسبات دقیق بر محور کلاشی‌های سیاسی بنا شده!

با این وجود نمی‌باید این مطلب را بدون ارائة یک بررسی مختصر پیرامون تصمیمات اخیر دیوانعالی بریتانیای «کبیر» پیرامون «غیرتروریست» بودن سازمان مجاهدین خلق به پایان بریم. می‌دانیم که اینگونه «تصمیمات» صرفاً سیاسی‌ است، و بر پایة مصلحت‌اندیشی‌های مالی و اقتصادی اتخاذ می‌شود. امروز تصور وجود آینده‌ای سیاسی برای سازمان مجاهدین خلق، در کشور ایران بسیار دشوار می‌نماید. این سازمان، از نخستین روزهای شکل گیری، ریشه‌های‌اش را در دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد» دوانده، ولی در شرایط فعلی، تندروی‌ها و «هل‌من‌مبارز‌طلبی» دیگر نمی‌تواند برای یک حرکت سیاسی عامل توجیه کننده و مشروعیت دهنده باشد. خصوصاً اینکه «اسلام»، یعنی شاه‌کلید این سازمان، اینک در هر شکل و صورتی در میان تمامی طبقات ایران موضعی تدافعی یافته. با در نظر گرفتن این شرایط می‌توان اطمینان داشت که تصمیمات دیوانعالی انگلستان به نفع سازمان مجاهدین خلق تمام نخواهد شد؛ با این وجود این تصمیمات تهدیدی است مستقیم بر علیه دولت جمکران و روسیه!

در مطلب قبلی سفر علیاحضرت ملکة انگلستان را به ترکیه، و در شرایط فعلی «تهدیدی» مستقیم بر علیه روسیه عنوان کردیم! ‌ و اینک به صراحت می‌بینیم که این تهدید ابعاد گسترده‌تری به خود می‌گیرد. سیاست روسیه در ایران، خارج از تمامی بن‌بست‌هائی که در بطن آن می‌توان یافت، بر اصلی کلی استوار شده: عدم حمایت از فروپاشی در ایران، و پیش راندن گام به گام دولت مهرورزی به مواضعی «روسو‌فیل»! این سیاست که نهایت امر دکان اسلام بازی را نیز در بطن این حاکمیت تق و لق خواهد کرد، به دنبال همکاران و حامیانی در میان محافل غربی است تا بتواند با حمایت از گسترش صلح در مرزهای مستقیم روسیه، امکان بازی‌های خطرناک و ماجراجوئی‌های سیاسی را از ارتش آمریکا، محافل وابسته به غرب، و خصوصاً آخوندهای همکار کاخ‌سفید در ایران سلب کند. در چنین شرایطی است که به طور مثال، برنامه‌های دولت احمدی‌نژاد جهت کنترل عملیات اوباش شهری، اوباشی که مستقیماً پایه‌های حکومت جمکران به شمار می‌روند، به دست جمعی از آخوندها و توله‌آخوندها تبدیل به مبارزه با بدحجابی و سرکوب عمومی مردم می‌شود! ولی حاکمیت انگلستان ظاهراً در برخورد با مشکل منطقه به دو نیم شده، چرا که در راستای همین تنش‌آفرینی‌ها در شهرهای بزرگ، شاهدیم که همین حاکمیت با آزادسازی فعالیت‌های سازمان مجاهدین خلق، وسیله‌ای جهت ایجاد انسجام از طریق بحران‌سازی در لایه‌های مختلف حکومتی جمکران فراهم می‌آورد. زمانیکه دیوانعالی کشور انگلستان یک تشکیلات سازمان‌یافته را که اعضاء آن به خون آخوند تشنه‌اند، از جمع گروه‌های تروریستی خارج ‌می‌کند، در شرایط فعلی، عملاً آنان را تبدیل به عاملی جهت تقویت همکاری‌های خود با روسیه کرده!

با این وجود،‌ نمی‌باید فریب این نمایشنامه‌ها را خورد. قدرت استعماری انگلستان امروز بیش از پیش فرتوت و فروپاشیده شده، حتی ماجراجوئی‌های خاورمیانه‌ای این کشور، فقط با حمایت مالی و نظامی آمریکائی‌ها امکانپذیر شد. در واقع، عکس‌العمل اخیر انگلستان، و آزادسازی فعالیت‌های سازمان مجاهدین خلق، آخرین تیر در ترکش این امپراتوری استعماری در منطقة خاورمیانه است. چرا که مجاهدین خلق نیز، از هم اینک شرایط منطقه را به صراحت دیده، و در می‌یابند که امروز می‌باید دستیابی به قدرت سیاسی در ایران را خارج از چارچوب مراودات ویژة «جنگ‌سرد» دنبال کرد! و این دستیابی‌ فقط می‌تواند نتیجة ارتباطات مستقیم و گسترده با قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای باشد، و نه برخاسته از تصمیمات یک دادگاه در انگلستان!






فیلترشکن‌های جدید
http://www.eatmybrowser.com/
http://www.netevader.mobi
http://www.eatmyinfo.com/
http://www.fioi.info/
http://runningwithmatches.com/
http://www.pcspot.info/
http://www.czechelectro.cz/proxy
http://www.lunchbrowser.info
http://dynander.com
http://nerd-surf.info
http://www.surfzoom.info/
http://www.hidemyschool.info
http://www.proxy-rush.com
http://www.mesohidden.info/
http://www.sblocca.ch
http://www.hiddenjunk.info
http://www.blockmenot.com
http://routeproxy.info
http://www.unblockingsites.net/
http://www.ugproxy.com/
http://www.cloak2surf.info
http://www.crazyunblocker.com
http://www.eatmyip.com/
http://www.hidejunk.info
http://www.maleproxy.info
http://www.surfclear.info
http://www.hiddeninthemist.info
http://www.officebrowser.info
http://www.pcspot.info/
http://www.hiddenu.com
http://www.ugproxy.com
http://www.dangry.com
http://0345.info
http://www.proxy666.info
http://www.wittyproxy.com
http://www.j4x.info/
http://www.flvshare.org/
http://www.r4g.info/

جنگ برای «استخر»!



پس از امضاء قرارداد «صلح» کمپ دیوید در دوران حکومت انورسادات و بگین، قلب تپندة تحولات استعماری در منطقة خاورمیانه و سواحل مدیترانه از مرزهای «مصر، اسرائیل و اردن»، به مرزهای «اسرائیل و لبنان» خزید. امروز پس از گذشته سه دهه از امضاء قرارداد کمپ‌ دیوید که زیر نظر دولت کارتر صورت گرفت، به صراحت می‌توان گفت که هدف اصلی از این قرارداد خارج کردن مصر از تیررس دیپلماسی اسرائیل بوده. با بیرون رفتن یک کشور پرجمعیت ـ جمعیت مصر نزدیک به 80 میلیون تخمین زده می‌شود ـ بحران‌سازی‌های دولت‌ اسرائیل در منطقه به جانب کشورهای کم‌جمعیت‌تر و نهایتاً‌ کم‌اهمیت‌تر سوق داده شد. شکل‌گیری این دیپلماسی نوین، طی سه دهه،‌ از کشور آباد لبنان که معمولاً پلاژها و ارتفاعات پربرف آن، تفریحگاهای توریستی، و دانشگاه‌های بین‌المللی آن پذیرای شمار قابل توجهی از دانشجویان کشورهای منطقه بود، نهایت امر یک تل خاکستر و یک مخروبه بر جای گذاشت.

امروز شاهدیم که با چرخش در سیاست‌های استعماری، لبنان در حال خروج از محور سیاستگذاری‌هائی است که طی دهة 1970، سرنوشت این کشور را در مسیری که دیدیم رقم زده بود. با این وجود، هر چند می‌باید قبول کرد که شرایط لبنان به دوران پیش از کمپ‌دیوید باز نخواهد گشت، شکست ارتش اسرائیل در جنگ 33 روزه را می‌باید مهم‌ترین نشانة خروج از این سیاستگذاری‌ها تلقی کرد. در این رخداد، برای نخستین بار دولت دست‌نشاندة اسرائیل در نبردی شکست خورد که در برنامه‌های سیاسی خود در آن از پیش پیروز شده بود!‌ و در ادامة بازتاب‌های این جنگ شاهد شکل‌گیری استراتژی‌های نوینی بر محور روابط قدرت‌های بزرگ با لبنان هستیم. آنچه از طرف رسانه‌های بین‌المللی، تحت عنوان «پیروزی» حزب‌الله در بوق و کرنا گذاشته شده، در عمل، نه پیروزی حزب‌الله که شکست سیاست آمریکا در منطقه می‌باید تلقی شود. هر نوع تحلیلی از شرایط لبنان نشان خواهد داد که تشکیلات حزب‌الله به هیچ عنوان قادر نیست از نظر عملیاتی و نظامی بر شاخة اسرائیلی ارتش ناتو، آنهم در جنگی کاملاً کلاسیک پیروز شود!‌ در واقع بلندگوهای استعماری که خصوصاً در کشور ایران «پیروزی‌» حزب‌الله را در بوق و کرنا گذاشته‌اند، تلاش در پنهان کردن واقعیت تکاندهندة دیگری دارند: واقعیتی که بر اساس آن سیطرة و آقائی آمریکا بر سواحل لبنان به نفع قدرت‌های بزرگ نوین منطقه‌ای از میان رفته.

با نیم نگاهی به نقشة لبنان می‌توان بسیاری مسائل و دقایق استراتژیک را عملاً به چشم دید. به طور مثال خواهیم دید که بیش از 85 درصد مرزهای زمینی کشور لبنان با سوریه است! در عمل لبنان فقط دو همسایه دارد: سوریه و اسرائیل!‌ چنین استراتژی‌های جغرافیائی را کمتر می‌توان در جهان یافت. نمونه‌های مغولستان در آسیا و کانادا در آمریکای شمالی شاید چشمگیرترین آنان باشد. ولی اگر این نوع استراتژی جغرافیائی بسیار نادر است، تبعات سیاسی و نظامی آن در ارتباط با کشوری که عملاً ‌فاقد همسایه می‌شود، نیازی به توضیح ندارد. نفوذ سیاسی، اقتصادی و حتی اطلاعاتی همسایة بزرگ عملاً حاکمیت را نزد همسایة کوچک‌تر جایگزین کرده، یا حداقل به صورتی غیرقابل انکار تحت‌الشعاع قرار خواهد داد. به طور مثال کشور کانادا که خود را یکی از اعضاء کلوپ «ژ8» هم به حساب می‌آورد، به دلیل همین الزامات استراتژیک فاقد نیروی هوائی است. دولت آمریکا نیروی هوائی مورد «نیاز» این کشور را تأمین می‌کند! چرا که کشورهائی که از نظر جغرافیائی توسط یک کشور بزرگ‌تر محاصره ‌شده‌اند، عملاً قادر نخواهند بود خارج از راه‌کارهای قدرت همسایه تعریفی جداگانه از مسائل استراتژیک خود ارائه دهند.

در مورد کشور لبنان نیز این اصل کلی، چون دیگر کشورهای جهان صادق خواهد بود. ولی می‌دانیم که طی دوران جنگ سرد، آمریکا و محافل غربی برداشت کاملاً ویژه‌ای از بنادر مهم و تجاری در دریای مدیترانه داشتند. از نظر اینان، همانطور که چرچیل نیز عنوان کرده بود، مدیترانه «استخر» سازمان آتلانتیک شمالی به حساب می‌آمد. در نتیجه، طی دوران جنگ سرد شاهد رزمایش‌های بزرگ غرب در سواحل مدیترانه هستیم: کودتای هولناک آمریکا در یونان و به قدرت رسیدن سرهنگ‌ها،‌ حمایت بی‌شائبة ناتو از مارشال تیتو در یوگسلاوی، کمونیسم «مستقل» آلبانی، قدرت‌یابی سازمان‌های مافیائی در مناطق ساحلی یونان، ایتالیا و حتی فرانسه، و … همگی در چارچوب حفظ سیادت غرب بر دریای مدیترانه بود. و این اصل نیز در مورد لبنان تماماً به مورد اجرا گذاشته شد.

طی سال‌های نخستین پس از جنگ دوم، کشور لبنان به دست محافل وابسته به غرب که معمولاً در موزائیک مذهبی و قومی این کشور مسیحی‌مسلک بودند، اداره می‌شد. این روش حکومت هر چند غیرعادی بنماید، مرده‌ریگ دوران گذشته بود. حتی طی دوران حکومت عثمانی بر این منطقة ویژه مسیحیان حکومت می‌کرده‌اند. و این شرایط، با در نظر گرفتن اکثریت جمعیت مسلمان لبنان عملاً اعمال نوعی حکومت «آپارتاید»‌ به شمار می‌آمد. اگر در دوران سلطان «عثمان‌ابن‌عثمان»‌ چنین ساختاری حکومت نامیده می‌شد، حفظ موجودیت چنین حاکمیتی در قرن بیستم مشکل می‌نمود. از اینرو در گام نخست، جهت جلوگیری از بحران، غرب سیاست ویژه‌ای در مورد کشور لبنان اتخاذ کرد؛ و برای آنکه موجودیت حکومت محافل مسیحی در این کشور دست نخورده باقی بماند، لبنان به صورت نوعی دمکراسی غربی اداره می‌شد! به عبارت دیگر، توجیهات سیاسی بر پایة مذهب‌گرائی که یکی از مهم‌ترین ابزار در اعمال سیاست‌های غرب بر کشورهای استعمار شده است، در این کشور چندان مورد استفاده قرار نمی‌گرفت. از طرف دیگر، شرکت‌های چپاولگر غرب نیز در هنگام غارت ملت لبنان سعی می‌کردند، کار را در حدی نگاه دارند که به شاخک‌های حافظ سیادت غرب لطمه‌ای وارد نیاید؛ عملی که در مورد دیگر کشورها اصولاً ‌صورت نمی‌گرفت، و اعتراضات عمومی را معمولاً با استفاده از سرکوب نظامی توسط نیروهای وابسته به پنتاگون خاموش می‌کردند.

ولی بحران فزاینده در منطقة خاورمیانه، نهایت امر سیاست غرب در مورد لبنان را نیز تحت‌الشعاع قرار داد. در سال‌های 1950 رشد ناسیونالیسم عرب که نخست حمایت شوروی سابق را به دنبال آورد،‌ و سپس دستمایه‌ای جهت آمریکا برای بیرون راندن انگلستان و فرانسه شد، در دهة بعد معادلات کلاسیک در این منطقه را به طور کلی دستخوش تغییرات کرد. در این شرایط حفظ موجودیت محافل سنتی غربی در لبنان، آنهم در مقام محافلی که حاکمیت را رقم زنند، دیگر امکانپذیر نبود. و اگر در سال‌های بعد اسرائیل حملات خود را بر علیه لبنان آغاز کرد فقط به این دلیل بود که در صورت فروپاشی در ساختار سیاسی لبنان، بر اساس اصل کلی همجواری، گسترش نفوذ سوریه در این کشور حتمی بود. صورت‌بندی‌ای که آمریکا به هیچ عنوان، آنهم در شرایطی که سوریه و عراق بعثی سخن از پیوستن به پیمان ورشو به میان آورده بودند، حاضر به قبول آن نمی‌شد. حملات اسرائیل که در اوج خود، طی دهة 1980 عملاً کشور لبنان را با خاک یکسان کرد، در چارچوب همین استراتژی می‌تواند بررسی شود. اسرائیل، لبنان را نابود کرد تا به این وسیله در برابر گسترش سیاست شرق در منطقه راه‌بند ایجاد کند. قضیه از نظر سیاست پردازان دولت اسرائیل در واقع به همین سادگی بود، هر چند که زندگی میلیون‌ها انسان را بر باد داد.

ولی این دوران «خوش» نیز سپری شد. با فروپاشی اتحادشوروی و از میان رفتن بسیاری از دیواره‌های امنیتی جنگ‌سرد، روسیه به عنوان میراث‌خوار اصلی اتحادشوروی سابق پای به منطقه گذاشته. و این‌بار، همانطور که در مورد استراتژی کرملین در ایران پیشتر نوشتیم، روسیه قصد ندارد اشتباهات تزارها و بلشویک‌ها را تکرار کند. در این راستا محور سوریه می‌باید در چارچوب سیاستی که کرملین در منطقه تعیین کرده، بالاجبار از لبنان بگذرد. و دلیل شکست در جنگ 33 روزه، رویکرد نوین و ویژة کرملین به مسئلة لبنان و روابط اسرائیل با کشور سوریه بود، نه از جان‌گذشتگی حزب‌الله!

امروز می‌بینیم که به صراحت جناح‌های سنتی حاکمیت در لبنان منزوی می‌‌شوند. در جبهة مسلمانان، پایان کار «خاندان» رفیق‌حریری را شاهدیم، و در میان جناح‌های مسیحی‌مسلک سمیر جعجع، ولید جنبلاط و دیگر جناح‌ها تا زباله‌دان راهی ندارند. این در حالی است که ژنرال آعون، «قصاب» صاحب‌نام ارتش لبنان، و یکی از مهره‌های شناخته شدة فرانسه در این کشور، با وجود تعلق به جناح «مسیحی‌مسلک»، جهت تأمین آیندة سیاسی برای جماعت وابسته به خود، پس از بازگشت به «میهن»، در جبهة حزب‌الله خیمه‌ای فراهم آورده!‌ حملات نظامی اسرائیل در چنین شرایطی نتایج مورد نظر را به هیچ عنوان به دست نخواهد داد. نخست اینکه کشور اسرائیل مستقیماً توسط نیروهائی که قدرت‌آتش آنان از حد و میزان «حزب‌الله» بسیار فراتر می‌رود آناً گلوله‌باران خواهد شد. از طرف دیگر، شرایط استراتژیک جهانی،‌ پایان کار «استخر» سازمان آتلانتیک شمالی را به صراحت نوید می‌دهد.

شاید در همین راستاست که امروز شاهد سفر علیاحضرت ملکة انگلستان به کشور ترکیه هستیم!‌ در مورد ترکیه مطالب زیادی نوشته‌ایم، که مهم‌ترین محور این مطالب بر مسئلة عدم‌کارائی گزینة اسلامی در این کشور تکیه داشته. شاهد بودیم که آمریکائی‌ها تا چه حد نسبت به روی کار آوردن یک دولت اسلام‌گرا در ترکیه از خود شور و حرارت نشان دادند. در واقع، پس از ورود عبدالله گل به کاخ ریاست جمهوری ترکیه، نخست وزیر اسلام‌گرای این کشور، اردوغان، دست در دست همسر محجبه‌اش،‌ تحت عنوان میهمان ریاست جمهوری آمریکا پای به کاخ سفید گذاشت!‌ این نوع سیاستگذاری در شرایط فعلی بیشتر حکایت «گرفتن دست پیش برای پس نیافتادن» است. آمریکا ظاهراً به این نتیجة بسیار مشخص رسیده که در صورت حمایت بیشتر از «لائیسیته» در حاکمیت کشور ترکیه، بالاجبار می‌باید با نفوذ کامل و تمام عیار کاخ‌سفید در این کشور خداحافظی کند. به همین دلیل جماعت آخوندهای فکل‌کراواتی را پیش کشیده، به این امید واهی که با تکیه بر اینان بتواند بر مرده‌ریگ بحران‌های «دینی» میان امپراتوری‌های عثمانی و تزاری تکیه کرده، ترکیه را در دروازه‌های جنوبی مناطق نفوذ روسیه تبدیل به یک بشکة باروت کند. بشکه‌ای که مسلماً فتیلة آن در دست کاخ سفید خواهد بود.

و سفر اخیر ملکة انگلستان، که نهایت امر ورای تمامی ادعاهای مشروطیت حاکمیت در این کشور، نمایندة تام و تمام تصمیم‌گیرندگان سیاسی در امپراتوری انگلستان است، از مناطق مشخصی در سواحل دریای مرمره و دریای سیاه، در واقع تأکیدی است بر حمایت بی‌قید و شرط ارتش انگلستان از حاکمیت غرب بر آبراه‌های استراتژیک مدیترانه!‌ و نوعی «اولتیماتوم» به روسیه!‌ خلاصة کلام، غرب از اینکه بالاجبار جبهة لبنان را همانطور که در بالا گفتیم به نفع نفوذ سوریه از داده، بسیار خشمگین است، ولی امتداد این جبهه به درون خاک ترکیه و ایجاد محور «روسیه، ترکیه، سوریه، لبنان» برای غرب دیگر جای خشم نخواهد گذاشت، کار مسلماً به جنگ خواهد کشید. این پیامی است که علیاحضرت با دیدار فعلی از کشور ترکیه برای کرملین می‌فرستند.

در مطلب امروز متأسفانه امکان گسترش این تحلیل به بررسی‌ اوضاع کشور ایران را نداریم. ولی همانطور که می‌توان حدس زد آنچه در ترکیه و لبنان در جریان است با سیاستگذاری‌ها در ایران فاصلة چندانی نخواهد داشت. سئوال اصلی اینک می‌باید در ذهن پژوهش‌گر آماده شده باشد. حال که با تحولات اخیر،‌ شکست نظامی غرب در لبنان تبدیل به یک شکست ساختاری و سیاسی شده، آیا غربی‌ها در شرایطی قرار دارند که بتوانند از گسترش نفوذ کرملین در مرزهای مستقیم روسیه پیشگیری کنند؟ فراموش نکنیم که ترکیه همسایة کشور روسیه است!‌ جواب به این سئوال مسلماً ساده‌تر از آن است که برخی حدس می‌زنند؛ نفوذ در مرزهای مستقیم یک قدرت بزرگ، فقط طی دوران جنگ سرد و اعمال راه‌بندهای ویژه‌ای که این «جنگ نفرت‌انگیز» برای بشریت به همراه آورده بود امکان‌پذیر شد. امروز چنین کاری غیرممکن است، و لشکرکشی‌ غربی‌ها به عراق و افغانستان در واقع تلاشی مذبوحانه جهت «برقرار نگاه‌ داشتن»‌ همین صورتبندی‌های پوسیدة جنگ سرد است.

در واقع، تهدیدات علیاحضرت بر علیه کرملین در شرایط بسیار نامیمونی از کاخ باکینگهام سر بر آورده، شاید انگلستان با یک تجدید نظر کلی در سیاست‌های استعماری خود در منطقه، بتواند به قول فرانسوی‌ها، «حال که خانه و کاشانه بر باد رفته، مبل و صندلی را حفظ کند!‌» ولی این نوع سیاستگذاری جدید در شرایطی که آمریکائی‌ها تا خرخره در افتضاح عراق درگیر شده‌اند، فقط به قیمت فروپاشی اتحادهای سنتی در دو سوی آتلانتیک امکانپذیر خواهد شد!‌ و یکی از دلائل حضور علیاحضرت را نیز می‌باید به احتمال زیاد، اعلام حمایت از همین «اتحاد» فروپاشیده، در برابر ساختارهای معترض در درون حاکمیت انگلستان تحلیل کرد. مسلماً معترضین بر این واقعیت تکیه دارند که، کار آمریکا در منطقه به پایان رسیده، و دنباله‌روی انگلستان از یانکی‌ها نهایت امر می‌تواند به فروپاشی گسترده‌ای در اروپای غربی منجر شود. نگرانی‌ای که می‌باید در همین مقطع موضوعیت‌ آنرا تأئید کنیم.

فراموش نکنیم که در دورة ویژه‌ای زندگی می‌کنیم، و افکار عمومی هر چند از نظر سیاست‌بازان بی‌ارزش به شمار آید، نهایت امر تعیین کنندة واقعی در رزمایش‌های سیاسی‌ شده‌. و امروز افکار عمومی با بحران‌سازی، جنگ‌بازی، و کشتار بیرحمانة مردم به دست ارتش‌های غربی به هیچ عنوان سر سازگاری نشان نمی‌دهد.






فیلترشکن‌های جدید

http://www.j4x.info/
http://www.flvshare.org/
http://www.r4g.info/
http://site2sites.com/
http://www.proxystride.info
http://reopen.678host.com
http://www.proxycore.info
http://www.thegalaxyproxy.com
http://www.destroyip.info/
http://www.4proxy.de/
http://www.freeking.info/
http://www.freeking.info/
http://www.ridblocks.com
http://www.senism.info/
http://onhide.info
http://www.rident.info
http://www.hackspeed.in/
http://www.eatmyinfo.com
http://www.cloak2surf.info/
http://www.hotcup.info
http://www.onhide.com/
http://www.trackhide.com
http://www.blockskip.com/
http://www.keephide.com/
http://www.myscorpio.info
http://forteach.info
http://www.amgstealth.info/
http://www.ip2free.com/
http://www.mousearound.info/
http://www.wackyweb.in
http://forschools.info/
http://www.sneekatschool.info/
http://hidemyip.cn/
http://www.hotunblock.com/
http://hidemypc.info/
http://www.ineedaccess.info
http://www.proxdo.com/
http://www.proxyblend.info/

خوجه و خواجه!


رئیس جمهور «مردمی» کشور ایران، امروز به پرستاران قول و قرارهای فریبنده‌ای داده! نخست اینکه ساعات کار آنان را تقلیل می‌دهد، و دیگر اینکه 200 پرستار نمونه را به سفر حج می‌فرستد! و پرستاران همگی جیغ زده‌اند: «بر این مژده گر جان فشانیم رواست!» اصلاً برای به در کردن خستگی ناشی از کار مفرط، چه کاری بهتر از سفر حج! در گرمای تابستان در چادرها آب خنک می‌خوریم، و بعد هم سنگ می‌زنیم به این شیطان و آن شیطان، و در صحرای حجاز حسابی تفریح می‌کنیم! خصوصاً که احمدی‌نژاد قول داده،‌ این سفر «سرنوشت‌ساز»‌ با حضور یک «همراه» توأم باشد!‌ نمی‌دانیم «همراه» دیگر چه صیغه‌ای است؟ فارس نیوز که چندی است در خیمة سلطنت و شاهنشاهی «چادر اسلامی» زده، عکس جالبی هم از حضرت ریاست جمهوری در حین اعطای «هدایای» اسلامی به پرستاران منتشر کرده، ‌ و در ذیل چنین آورده:

«رئيس جمهور در ديدار با پرستاران نمونه به آنان قول داد تا از تصويب لايحه كاهش ساعت كاري آنان حمايت كند، هزينه سفر حج عمره يك نفر همراه را با 200 پرستار نمونه تقبل كرد[…]»

نمی‌دانیم حضرت رئیس جمهور به فهرست این هدایای «الهی» شیر شتر را هم بالاخره اضافه می‌کنند یا خیر؟ که از قدیم گفته‌اند، «سفر به حجاز بدون شیر شتر اصلاً جایز نباشد!»‌ در ثانی، خبرگزاری‌های مخفی گزارش می‌دهند که آقازاده‌های جمکران و اوباش «همراه»، وقتی از دست‌ودل‌بازی حضرت رئیس جمهور آگاه شدند، همگی دبه در آورده‌اند که دیگر برای گردش و استراحت به کاپاکابانا و ریویرا نخواهند رفت، و با شعار «اگر نخوردیم نان گندم دیدیم دست مردم!» تقاضا کرده‌اند که آن‌ها را هم مثل پرستاران به سفر حج بفرستند! شاهنشاه عبدالله آل‌وز‌وز، کلیددار کعبه، وقتی از این تظاهرات «ملی ـ میهنی» مطلع شدند، در یک نامه برای احمدی نژاد توضیح داده‌اند که، متأسفانه برای این جماعت شیرشتر به اندازة کافی نداریم. البته پدرسوخته دروغ می‌گوید! نمی‌خواهد که مردم ما «عزت»‌ و «اقتدار» داشته باشند، ولی پرزیدنت ما حواس‌شان خیلی جمع است، و فریب امپریالیسم را نخواهند خورد!‌ ایشان همانطور که به زبان عربی برای مردم جهان در وبلاگ‌شان همیشه مطالب آموزنده به «چاپ» می‌رسانند، در نامه‌ای به سراپردة حضرت شاهنشاه به زبان سلیس عربی می‌فرمایند: «یااخی! الحمار و الحمار! المشابه والمشابه!» ترجمة فارسی جملة جادوئی ایشان این است که، «ای برادر دینی، اینان مشتی الاغ‌اند!‌ مشابه بدهید، مشابه هم بدهید می‌خورند!» و حضرت شاهنشاه حجاز با دیدن این جملات لبخندی موذیانه زده مهترباشی را آناً خبر ‌کرده‌اند. و اینچنین بود که امت به «چیزی» دست یافت که اشتباهاً در آغاز کار فکر می‌کرد «عزت» و «اقتدار» است!

خبرنگار ویژه و اعزامی وبلاگ «سعید سامان» از هم اینک خود را آماده کرده که اگر وعده‌های حضرت مهرورزی به واقعیت پیوست، با لباس مبدل، کاروان پرستاران نمونه و خصوصاً‌ فرد «همراه» را از نزدیک دنبال کرده، امت را در جریان چند و چون مسائل قرار دهد. اگر هم مثل وعده‌های انتخاباتی و همان «پول نفت» که قرار بود سر سفره بیاید، ولی سر زا رفت، وعده‌های‌شان به آب گوزید، اصلاً اهمیت ندارد. ما مردم به این گوزها عادت کرده‌ایم، خبرنگار اعزامی هم کار خودش را ادامه می‌دهد، و شرح‌ حالی از روند امور «آقازاده‌ها» در دیار حجاز خدمت امت ارائه خواهد کرد. در هر حال حیف است که این فرصت الهی را از دست داده و در جای خود ساکت بنشینیم. و از قدیم هم اصلاً نگفته‌اند: «ساکت ننشین که سکوت جرم است!»

ولی «فارس‌نیوز» امروز «حجت با امت» تمام کرد! و در دو خبر جداگانه، دو عکس از مقامات عربستان سعودی انداخت، تا تمامی قضایا روشن شود! عکس اول متعلق به «عبدالعزیز خوجه» سفیر عربستان در لبنان است؛ و خوجه در این عکس خندان است!‌ حتی دندان‌های آسیاب و پر شده‌اش را هم می‌بینید. البته حجاب‌اش را رعایت کرده؛ دهانش را فقط برای شما باز کرده. انگار رفته باشد دندان‌سازی! فارس نیوز اضافه می‌کند:

« سفير عربستان سعودي به همراه خانوادة خود از راه دريا به قبرس گريخت.»

ای دل غافل! دیدید چه شد؟ «خوجه» رفت و ما نگفتیم «خر بخندد!»‌ غافل از اینکه به قبرس هم می‌رفت. حکایت زیره بردن به کرمان شده. ولی چه کنیم، در دوران سختی کبوتر با کبوتر، باز با باز، کند خوجه با … همه به «هم‌نوعان‌شان» پناه می‌برند. در توضیح این «فرار بزرگ»، خبرنگار «زیرزمینی» ما اطلاع می‌دهد که گویا بعضی آقازاده‌ها و اوباش «همراه»، زرنگی کرده از توطئة شاهنشاه عربستان پرده‌ برداشته‌اند، و عین مولای‌شان علی، یک نامه برای «مالک خوجه» فرستاده‌اند که در آن آمده:

ای «خوجه»! بوکه خواجه شوی تو!
شیر شتر و ک … عرب بر حرم‌ات باد حرام!

و «خوجه» که اینان از پیش شناختندی، و نان با ایشان بر سفرة امپریالیسم بسیار خوردندی، عیال را گفتندی، «مادر قحبه بجنبندی!‌» «آل‌مجوس» حمله کردی،‌ و باید بگریزیم، که این خواجه‌زادگان از خواجگی نسب فقط به آقامحمدخان ‌می‌برند. هر چه بی‌عرضه‌تر، شقی‌تر، و هر چه منفورتر، نزد یکدیگر عزیزتر! اینچنین بود که «خوجه» گریخت، ولی قبل از گریختن دهانش را باز کرد تا خبرنگار «فارس‌نیوز» از حلقوم‌اش عکسی برای امت بگیرد، و بگذارد در «ال‌اینترنت»!

البته فارس‌نیوز همانطور که گفتیم، «حجت با امت تمام کرده»! در آخر خبر فرار «خوجه» می‌نویسد:

« جمهوري قبرس كشوري جزيره‌اي است كه در شرق درياي مديترانه واقع شده و پايتخت آن نيكوزيا است.»

بله، کشور فرهیختگی است و پایتخت آن هم اینهمه «عشوه»! مثلاً فارس‌نیوز در انتهای خبری از ینگه‌دنیا خواهد نوشت: «آمریکا کشوری شبه‌جزیره‌ای است که به همت امام و دولت خدمتگزار مدت مدیدی است فعلاً وبال گردن ملت ایران شده! نام پایتخت را هم فردا آپ‌لود می‌کنیم!»

در آخر بهتر است چند کلام هم از عکس دیگری بگوئیم. عکس یکی دیگر از شیوخ عربستان که فر شاهنشاهی ـ در عربستان، فر شاهنشاهی همان چفیة پیچازی قرمز و سفید است ـ از سر و کله‌اشان آویزان شده. همانطور که حدس می‌زنیم حجاب‌شان را کاملاً رعایت کرده‌اند!‌ حتی گشت «منکرات» هم نمی‌تواند از ایشان ایراد بگیرد. فقط حضرت شیخ، با یک جفت چشم «هولناک» از زیر چفیه مخاطب بدبخت را هدف قرار داده‌اند. اول فکر کردم یکی از زنان حرم خاتمی است؛ و برای حقوق مساوی دست در دست ملایان و آخوندها تظاهرات به راه انداخته. ولی دیدم خیر! ایشان اصلاً پوست سگ به صورت کشیده‌اند! مسئله حقوق مساوی و به قول جمکرانی‌ها «جنسیتی» اصلاً در کار‌ نیست! جریان بیشتر حالت «اگر حرف بزنی می‌دهم سنبلت‌ را ببرند شده!» معلوم نیست با ایشان چکار کرده‌اند که اینهمه حرص و جوش می‌خورند. حتی یک دمل گنده هم زیر چشمان ملوکانه‌اشان زده که کم مانده در دیافراگم دوربین‌ عکاسان بترکد و خون و چرک اسلام و مسلمین همه جا را بگیرد. ولی فارس‌نیوز مثل همیشه جواب را دارد، و می‌نویسد:

« دعواي وزير خارجه عربستان با نماينده سوريه بر سر ايران و حزب‌الله»

نمی‌دانستیم وزیر خارجة عربستان با همتای سوری‌اش بر سر ایران و حزب‌الله دعوا می‌کند! به یاد فیلم‌فارسی‌های عهد عتیق ‌افتادیم که داش‌مشدی‌ها سر رقاصة کافه با هم گلاویز می‌شدند. ولی اینجا هم فارس‌نیوز ما را «راهنمائی‌» می‌کند و معلوم می‌شود که طرف سوری دل در گروی «امت» دارد؛ طرف عربستانی هم مجنون سینیوره شده! با دیدن این عکس فکر کردیم اگر حکومت اسلامی چند بشکه نفت بیشتر به سوریه بدهد، هیئت سوری ممکن است شیخ «آل‌گیسو» وزیر خارجة عربستان را با همان چفیه درسته بخورند. به همین دلیل توصیه می‌کنیم که در آینده به سوری‌ها کمتر نفت بدهند؛ که در چنین مواردی از قدیم گفته‌اند: «کار نیکو کردن از نکردن است!»







فیلترشکن‌های جدید