بمب و بلوف!

درگیری‌ها بر سر دانشگاه آزاد اسلامی همانطور که در وبلاگ «ضددانشگاه» عنوان کردیم، جهت تثبیت منافع یک شاخه از تشکیلات جمکران، بر علیه منافع دیگر شاخه‌هاست. ولی این فعل و انفعالات بازتابی است از مسائلی که ریشه‌های‌اش را می‌باید خارج از کشور ایران جستجو کرد؛ تغییر دولت در انگلستان، اگر هنوز سروصدائی به راه نیانداخته مسلماً در رأس این مسائل قرار می‌گیرد. با این وجود، تأئید محاصرة اقتصادی ملت ایران توسط کنگرة آمریکا، و همکاری دولت فدراسیون روسیه و اتحادیة اروپا در این مسیر نشاندهندة این امر کلی است که تمامی جناح‌ها جهت ایجاد جریانات سیاسی در ایران بسیج شده‌اند. حال باید پرسید این «اجماع» ظاهری در سطوح بین‌المللی چه اهدافی را می‌تواند در ایران دنبال کند؟

ولی پیش از آغاز بحث بهتر است به بررسی ابعاد نوینی بپردازیم که طی چند سال گذشته در مسائل اقتصادی پیش آمده. سقوط امپراتوری شوروی سابق و فروپاشی آنچه «کمونیسم» لقب گرفته بود، عوامل جدیدی به عرصة اقتصادی وارد کرده. بلوک‌بندی‌ها از میان رفته و حیطة فعالیت‌های اقتصادی همانطور که باب دندان «نئوکان‌ها» است «جهانی» شده! ولی این «جهانی شدن» هیچ ارتباطی با آنچه لیبرالیسم تقلبی آمریکائی طی جنگ سرد پیرامون آن هیاهو به راه انداخته بود، ندارد.

مواضع غرب طی جنگ‌سرد تا آنجا که به مسائل مالی و اقتصادی مربوط می‌شد کاملاً روشن بود. در این ساختار اقتصادی در درجة نخست اتحاد شوروی در محاصرة دائم از نظر مالی و اقتصادی قرار داشت و هر کشوری که روابطی استراتژیک با مسکو برقرار می‌کرد در فهرست «تحریم شدگان» جای می‌گرفت. از طرف دیگر، هیئت حاکمة ایالات متحد که «سرپرستی» جهان سرمایه‌داری را پس از جنگ دوم به ارث برده بود از طریق مشاورت با آندسته از دولت‌ها که «متحدان» آمریکا لقب گرفته بودند، نظام سرمایه‌داری‌ای را که «لیبرال» معرفی می‌شد در یک محدودة صددرصد کنترل شده و نهایت امر «آنتی‌لیبرال»‌ اداره می‌کرد. پروپاگاند جهان غرب نیز طی این روز و روزگار شیرین کاملاً روشن و واضح بود: جهت مبارزه با امپراتوری بلشویک‌های «آدمخوار» تمامی دولت‌هائی که خود را متعلق به «جهان آزاد» می‌دانستند می‌بایست در «فازی» واحد تلاش‌های‌شان را با واشنگتن هماهنگ کنند! نتیجة این هماهنگی نیز از پیش روشن بود، بودجة کشورها نه در ارتباط با نیازهای مردمان این مناطق که در چارچوب نیازهای «پدر معنوی سرمایه‌داری لیبرال» یعنی واشنگتن می‌بایست تنظیم می‌شد. خلاصة کلام طی این مدت نوعی دزدی و کلاشی در سطح جهانی به راه افتاده بود که آن را با توجهیات ایدئولوژیک و استراتژیک بزک کرده بودند.

در سایة این «اقتصاد سیاسی» جهان‌گستر، طی 50 سال بیش از 65 درصد اقتصاد جهانی در کشور آمریکا تمرکز یافت، و دیگر کشورها نه از بنیة اقتصادی جهت استفاده از منابع مالی، انسانی و ثروت‌های کانی خود برخوردار بودند، و نه واشنگتن در چارچوب مبارزة جهانی خود با بلشویسم آدمخوار اصلاً «صلاح» می‌دید که این بنیه‌ها به کار گرفته شود! شعار دوران جنگ سرد جز این نبود که، در سطح جهانی تمامی شهروندانی که وابسته و دلبسته به «آزادی» بودند می‌بایست در راه شکوفائی و اقتدار دژ سرمایه‌داری که ینگه‌دنیا نام داشت از خودگذشتگی کرده،‌ سر و جان فدای عموسام کنند.

ولی شوروی‌ها نیز در این میان از این شرایط ناگوار بهره‌ای داشتند، و به دلیل عدم قابلیت نظام استبدادی‌شان در مصاف با سرمایه‌داری بین‌الملل، رونق دکان عموسام را صرفاً نتیجة چپاول این نظام در سطح جهانی معرفی می‌کردند. البته این‌ها بیشتر بر پایة موضع‌گیری‌های نمایشی و خلق‌دوستی‌های رسانه‌ای انجام می‌شد، چرا که «پولیت‌بورو» دومین تاجر توپ و تفنگ و فشنگ و پیام‌آور جنگ، خصوصاً در محروم‌ترین مناطق جهان یعنی آفریقای سیاه، خاورمیانه و آمریکای لاتین بود. خلاصة کلام فقط منابع طبیعی و انسانی نبود که طی دوران جنگ سرد توسط قدرت‌های بزرگ «مصادره» شده بود، فضای تبلیغاتی نیز بین دو ابرقدرت آنچنان تقسیم شد که هر کدام خمس و زکات حلال را بتواند دریافت دارد.

البته تحلیل این «اقتصاد» جنگ سرد نیازمند بحثی مفصل و بی‌نهایت گسترده است؛ ما امکان چنین مانوری در وبلاگ نداریم، با این وجود با نیم‌نگاهی به مسئلة «نفت ایران» در دوران جنگ‌سرد می‌توان تا حدودی از مشکلات امروزی کشورمان پرده برداشت. می‌دانیم که نفت پشت‌قبالة جمبول و عموسام افتاده! خلاصة کلام، در چارچوب منافع سرمایه‌داری بین‌الملل چنین تثبیت شده، که اگر منابع نفت در درون مرزهای جغرافیائی ایران قرار گرفته، هیچ دلیلی ندارد که ایرانی صاحب آن باشد! اینان پای را از اینهم فراتر گذاشته و با برپائی محافلی در ینگه‌دنیا، در چارچوب دلائلی بسیار «محکمه‌پسند» حتی به این نتیجه می‌رسند که منابع زیرزمینی، نیروی انسانی، آب‌های شیرین، و … متعلق به تمامی ساکنان دنیاست نه از آن ملت‌هائی که این منابع در درون مرزهای‌ آنان قرار گرفته! البته این «گنده‌گوئی‌ها» در شرایطی از زبان این محافل «ترشح» می‌کند که آتش‌بیاران‌شان مطمئن‌اند منابع زیرزمینی، نیروی انسانی و آب شیرین خودشان توسط دیگران «مصادره» نخواهد شد!

حال باید دید به چه دلیل پس از جنگ دوم، مسئلة نفت در خاورمیانه به این سطح از اهمیت استراتژیک می‌رسد. اگر مسئلة‌ نفت خاورمیانه طی دوران جنگ سرد ابعاد بسیار گسترده‌ای پیدا کرد مهم‌ترین دلیل این بود که در این دوران اتحاد شوروی سابق خود تبدیل به بزرگ‌ترین صادرکنندة نفت جهان شد، و در صورت ایجاد هر گونه «توقف» و سکتة جدی در زمینة تولید نفت خام در خاورمیانه، هم اعمال سیاست غرب در این منطقه که عملاً در همسایگی اتحاد شوروی قرار گرفته بود می‌توانست از دست عموسام خارج ‌شود، هم امکان فراهم آمدن زمینة‌ پیروزی جنبش‌های نزدیک به مسکو وجود داشت! نهایت امر این نوع «سکته‌ها» حتی می‌توانست به خودی خود مسیر اعمال استیلای سیاسی و استراتژیک غرب در جهان صنعتی را نیز با چالش روبرو کرده، با ورود اتحاد شوروی سابق به عنوان «توزیع کنندة نفت خام» زمینة حضور جدی‌تر این ابرقدرت را در درون اقتصادهای دیگر به وجود آورد،‌ و از این طریق دست محافل حاکم در غرب را در حنا بگذارد. در نتیجه غرب می‌بایست در مورد تولید نفت خام در خاورمیانه سیاستی ورای دیگر تولیدات مواد خام در پیش می‌گرفت؛ و در شرایطی که دیگر مواد خام از قبیل مس، فولاد، آلومینیوم، و … و حتی تولیدات مواد غذائی، میوه‌ و گوشت سفید هر روز بیش از پیش ارزش خود را در مقام مقایسه با بهای «کالاهای تولیدی در غرب» از دست می‌داد، مسئلة نفت هر روز از ابعادی جدی‌تر برخوردار شد، و قیمت نفت افزایشی حتی بیش از افزایش بهای کالاهای تولیدی پیدا ‌کرد!

بحران نفت در سال 1973 در منطقة خاورمیانه به یک دوئل جدی بین غرب و شرق تبدیل شد، و پاسخ غرب به این معضل روشن بود: از طریق الحاق کشورهای این منطقه به محدودة «متحدان نظامی و مالی غرب»، در برابر نفوذ شرق خواهیم ایستاد! ولی هم اینجا بود که غربی‌ها کور خوانده بودند؛ رژیم‌های استبدادی، فاسد و خودکامه که بر کشورهای این منطقه تحت نظارت و حمایت غرب چنگ انداخته بودند، از اعمال تغییرات عاجز مانده از ایفای نقش «متحد» نیز نهایتاً «معاف» می‌شدند؛ اینان نمی‌توانستند به صورت جدی در برابر نفوذ شوروی مقاومت کنند. پس سیاست دیگری می‌بایست در پیش گرفته می‌شد.

سیاستی که همزمان هم در غرب غوغا به پا کرد، هم روابط دیپلماتیک «شرق ـ غرب» را به طور کلی از میان برد، و هم زمینه‌ساز جنگ‌هائی سی‌ساله در منطقه شد. ولی از آنجا که ما ایرانیان، شاعر مسلک‌ایم و از طبعی لطیف برخوردار، برای این سیاست استعماری نام بسیار جالبی نیز پیدا کرده‌ایم: «انقلاب اسلامی!» این به اصطلاح «انقلاب اسلامی» می‌بایست همزمان به چندین معضل که سیاست‌های منطقه‌ای غرب به دلیل ندانم‌کاری‌ها در آن گیر افتاده بودند جواب مناسب می‌داد. و نخستین جواب نیز می‌بایست خارج کردن مناطق مسلمان‌نشین خاورمیانه و آسیای مرکزی از محدودة «مسئولیت‌های استراتژیک» غرب در چارچوب نبرد مقدس واشنگتن با «بلشویسم» تلقی شود.

در چارچوب این سیاست جدید مبارزه با کمونیسم و بلشویسم «آدمخوار» در این مناطق دیگر از «وظائف» جهانی غرب و عموسام به شمار نمی‌رفت. این وظیفة اسلام و ملت‌های «مسلمان» بود تا خودشان به هر طریقی که صلاح می‌دانند با «کفر» بجنگند! هر چند پرواضح بود که در پس این «نبرد» پیروزمندانه دست‌ یانکی‌ها را می‌توانستیم به عیان ببینیم. ولی به صراحت بگوئیم، آمریکا در سال 1975، پس از تحمل شکست از چریک‌های وابسته به پکن در ویتنام دیگر توان حمایت از مواضع استراتژیک سنتی خود را در خاورمیانه از دست داده بود، و این مسئله برای واشنگتن دردسر زیادی به همراه آورد. از طرف دیگر، خاورمیانه و مسائل این منطقه در تمامی ابعادش، به سرعت برای عموسام تبدیل به لقمه‌ای گلوگیر ‌می‌شد.

از یک‌ طرف معضل فلسطین مرتباً در گوش اروپای غربی و آمریکا زنگولة بحران را به صدا در می‌آورد، از طرف دیگر حمایت‌های استراتژیک کاخ سفید از رژیم‌های برده‌دار، حرمسرادار و قرون‌وسطائی در شیخ‌نشین‌ها همچون حمایت از آپارتاید در آفریقای جنوبی برای واشنگتن جز رسوائی ثمری به همراه نداشت. در ثانی، این منطقه توسط برخی شبکه‌های نزدیک به سیاست مشترک «مسکو ـ لندن»، خصوصاً در کشورهای عراق، سوریه و لیبی تبدیل به مشکلی «درون‌ ـ ساختاری» نیز برای واشنگتن ‌شده بود. جالب این است که با توسل به معجزة «انقلاب اسلامی» تقریباً تمامی این مشکلات از میان برداشته شد.

آنچه روابط اجتماعی قرون وسطائی، متحجرانه و واپس‌گرایانه در رژیم‌های دست‌نشاندة غرب در منطقه بود تماماً تحت تبلیغات رسانه‌ای تبدیل شد به «شیوة زندگانی» مردمان این منطقه و «فرهنگ» اسلامی‌شان! و بی‌دلیل نیست که هنوز هم بلندگوهای خودفروخته و ایرانی‌نما اینچنین در بوق «اسلام‌گرائی» و ارزش‌های ویژة «جهان‌اسلام» می‌دمند. این بلندگوها در تبلیغات رسوائی که به راه می‌اندازند چنین القاء می‌کنند که «مسلمان‌زاده‌ها» متعلق به دنیائی دیگر و تافته‌ای جدا بافته‌اند. اینان نه با پیشرفت‌های جهان معاصر ارتباطی دارند، و نه با مسائل اجتماعی بشر امروز تقاطعی! مسلمانان در چارچوب تبلیغاتی که غرب به راه انداخته‌ همگی در صحرای کربلا و حجاز در خیمه‌های «محمدی» نشسته و منتظرند که جبرئیل دستور بعدی را صادر کند! این شیپور جهنمی همان است که هوچی‌های دست‌نشاندة غرب مرتباً در آن می‌دمند. و این شعبده را ترجیحاً از طریق صحنه‌گردانی‌ ایرانی‌نماها به نمایش در می‌آورند.

مسئلة دیگری که «انقلاب اسلامی» برای غرب به ارمغان می‌آورد عقب‌نشینی کامل آمریکا از نظر مستشاری نظامی در منطقه بود. خلاصة کلام در جنگ‌های سی‌ساله‌ای که غربی‌ها با تکیه بر «انقلاب اسلامی» در منطقه به راه انداختند، غرب حضور «رسمی» نداشته و ندارد! امروز حتی در عراق و افغانستان نیز پدیده‌های «طالبان» و «القاعده» از منظر تشکیلاتی مبهم است و معلوم نیست کدام محافل در پس کدام جریانات نشسته‌، در نتیجه شرق نیز نمی‌تواند حضور خود را علنی کند. و این زمینه‌ای است برای «جنگ محدود» و خصوصاً «پنهان»! جنگی کنترل شده که دیگر نمی‌تواند همچون تجربة ویتنام در گذرگاه‌هائی سرنوشت‌ساز کمر عمو سام را بشکند. این جنگی است که عوامل وابسته به آمریکا با قرار دادن ملت‌ها در برابر لولة توپ سیاست‌ها بر پا می‌کنند، و پر واضح است که مسئولیت نظامی، خبررسانی، انسانی، و … در این جنگ‌ها بر عهدة واشنگتن نخواهد بود. واشنگتن در این جنگ‌ها «داور» به شمار می‌آید؛ داوری با دست‌های آغشته به خون. این نوع جنگ‌افروزی یکی از هولناک‌ترین جنگ‌ها در تاریخ بشر است و مسلماً مورخان، آنزمان که سانسور کثیف واشنگتن از این سیاست‌های ضدبشری برداشته شود، در تجزیه و تحلیل این جنایات مطالب فراوانی خواهند داشت.

ولی آخرین منفعتی که «انقلاب اسلامی» برای سیاست‌های استراتژیک آمریکا به همراه آورد مربوط به مسئلة قیمت‌سازی نفت‌خام می‌شود. بالاتر دیدیم که چگونه مسئلة نفت‌خام برای آمریکا و کل نظام اقتصادی غرب در چارچوب سیاست‌های گذشته مشکل و معضل به همراه آورده بود، و دیدیم که چگونه با تکیه بر آنچه «انقلاب اسلامی» لقب گرفت این بحران از سر به در شد. نفت ایران، عراق و دیگر کشورهای نفتخیز منطقه، نخست در چارچوب «جنگ فرمایشی» با عراق که با حمایت باند میرحسین موسوی و خط‌امامی‌های منفور 8 سال به طول انجامید، به صورت رایگان در اختیار اقتصادهای غرب گذاشته شد. از این ممر، هم زمینة شکوفائی مالی در صنایع و جوامع غرب فراهم آمد و هم ضربة هولناکی به بازاریابی احتمالی نفت‌خام اتحاد شوروی در کشورهای متفاوت وارد شد. ولی پس از پایان یافتن دورة 8 سالة جنگ فرسایشی «ایران ـ عراق»، اینبار به دلیل فروپاشی در اتحاد شوروی بود که طی دوران سردار اکبر سازندگی، سیاست نفت رایگان همچنان از طرف غرب دنبال شد. نفت ایران طی ایندوره به صورت رایگان در اختیار غرب قرار می‌گرفت و در ازای آن اسلحه، گندم، برنج و بنزین به دولت دست‌نشانده تحویل داده می‌شد تا بتواند در چارچوب حفظ منافع غرب از اهرم‌های کافی جهت سرکوب ملت ایران بهرهمند شود؛ سیاستی بسیار روشن که نیازمند هیچ توضیحی نیست.

ولی شاهد بودیم که «مشکل» قیمت‌سازی برای نفت، بار دیگر در آغاز کار ملاممد خندان، اینبار به دلیل قدرت‌گیری دوبارة روسیه در مراودات بین‌المللی سر از کاسة مسائل و مشکلات غرب در منطقة خاورمیانه بیرون ‌می‌آورد. اینجا بود که معادلات به طور کلی تغییر یافت، و غرب پس از 16 سال تکیه بر فاشیسم اسلامی جهت پر کردن جیب بانکداران خود، در این مقطع، برای استمرار در چپاول ملت‌های منطقه بار دیگر به سیاست‌های دوران «رستاخیز» آریامهری و «آزادسازی‌های» فرضی در فضای سیاسی و نهایت امر مشروعیت بخشیدن به رژیم‌های استعماری و دست‌نشاندة خود پای ‌گذارد. موضع‌گیری‌های مضحک ملاممد خندان که پس از 16 سال جنایت و آدمکشی برای محافل غرب در روز «انتخابات» دوم خرداد تبدیل به نلسون‌ ماندلای جهان اسلام شده بود ریشه در همین نیاز ساختاری اقتصادهای غرب داشت.

ولی اینبار نیز دکان غرب همچون نمونة دوران آریامهری کساد باقی ماند. دلائل بسیار است و مسلماً‌ عشق فرضی ملت ایران به دیکتاتوری و فاشیسم را نمی‌توان دلیل ناکامی‌های ایالات متحد در برقراری تلاش‌های مشروعیت‌بخش در خاک ایران به شمار آورد. یکی از مهم‌ترین دلائل ناکامی آریامهر و ملاممد خندان در «آزادسازی» فضای سیاسی کشور مسلماً تکیة این رژیم‌های سیاسی در هنگامة «قدرقدرتی» به سرکوب گستردة توده‌های مردم بود، پیشینه‌ای که عملاً در برابر هر گونه «رفرمی» سد و حائل ایجاد خواهد کرد.

به هر تقدیر امروز باز هم ملت ایران در برابر همان مجموعه از معضلات قرار گرفته، هر چند روابط بین‌المللی آنچنان متحول شده که دیگر جائی برای «شبیه‌سازی» با شرایط گذشته باقی نمی‌ماند. و هر چند هنوز «نفت» و مسئلة قیمت‌سازی برای نفت در قلب اقتصادهای غرب از اهمیت اساسی برخوردار است، امروز روسیه دیگر رسماً پای به بازارها گذاشته و غرب از این مسئله، به دلیل انتقال ده‌ها میلیون دلار نقدینگی در روز به بانک‌های وابسته به کرملین به هیچ عنوان راضی نیست. این عدم رضایت حتی از زبان مقامات بسیار بالای کاخ‌سفید بارها و بارها عنوان شده. از طرف دیگر، در شرایط فعلی، تمایل غرب جهت ساخت و پرداخت یک «مشروعیت» سیاسی برای رژیم‌ اسلامی در هر گام با شکست روبرو می‌شود، و دلیل نیز ورای عدم قابلیت این نوع رژیم‌ها به «دگردیسی» می‌باید در ارتباط با منافع کلان مسکو تجزیه و تحلیل شود.

امروز هر چند روسیه سعی داشته باشد که سیاست‌های استعماری‌اش را در پس «مصلحت‌جوئی‌های» نمایشی و حتی «اتحاد سازنده با محافل» غرب پنهان دارد، می‌باید اذعان داشت که سیاست غرب در مراودات استعماری در کشور ایران دیگر یکه‌تاز نیست؛ روسیه نیز به شدت فعال شده! و دلیل پیچیدگی‌های فراوان در سیاست روز همین تداخل منافع چندین و چند محفل متفاوت است که به صورت همزمان در میانة میدان کشور فعال مایشاء‌اند. کار بجائی کشیده که غرب جهت تحمیل همراهی‌های مناسب به کرملین، رسماً طی ماه‌های گذشته بارها و بارها روسیه را به جنگ در مرزهای جنوبی‌اش تهدید کرده، و ارسال ناوگان‌های اتمی مجهز به جنگ‌افزارهای تهاجمی به مرزهای آبی ایران در خلیج‌فارس فقط می‌باید تمایل غرب به تهدید روسیه تلقی شود. ولی غرب در اعمال ابزار «تهدید» نیز آنقدرها که برخی بلندگوها در بوق گذاشته‌اند دست‌هایش باز نیست. چرا که خارج از بحرانی که بین کرملین و واشنگتن به دلیل جنگ‌افروزی در مرزهای جنوبی روسیه به همراه خواهد آمد، و تبعات مخرب آن غیرقابل پیش‌بینی است، باز هم این سایة نفت‌خام و قیمت‌سازی نفت است که در چنین عملیات نظامی‌ای برای غرب به کابوس تبدیل خواهد شد. خلاصة کلام اگر غرب در تهاجم نظامی بر علیه ایران، روسیه را در مرزهای جنوبی‌اش متزلزل ‌کند، با ایجاد آشوب در میادین نفتی خلیج‌فارس هر چه بیشتر نفت‌خام و گازطبیعی روسیه را در بازارهای بین‌المللی به ارزش خواهد گذاشت، و این روند مسلماً‌ به منافع درازمدت غرب در زمینة انرژی صدمه‌ای بسیار سنگین وارد می‌کند.

به همین دلیل می‌باید تحولات اخیر در سیاست‌های داخلی ایران را با دقت بیشتری بازبینی کرد. نخست می‌بینیم که محافلی قصد دارند مسیر تکراری «مشروعیت‌سازی» برای یک حکومت فاسد، استبدادی و استعماری را بار دیگر، همچون تجربیات آریامهری و ملاممد خندان با تکیه بر مهره‌هائی سوخته همچون موسوی، رفسنجانی و کروبی به آزمایش بگذارند. باید گفت که چنین مراوداتی در قلب یک فاشیسم دیرپای و خونریز مشکل می‌تواند به اهداف تعیین شده برسد. به صراحت بگوئیم امیدی برای رسیدن این حضرات به اهداف اعلام‌ شده وجود ندارد. از طرف دیگر، همزمان سیاست‌هائی سعی دارند نوعی «میرپنج‌ایسم» با تکیه بر موضع‌گیری‌های اجتماعی و مبارزات «فرضی» احمدی‌نژاد با فساد اداری و غیره بر جامعه حاکم کنند، ولی دوران «میرپنج‌سازی» نیز دیگر واقعاً‌ سپری شده و این نوع سیاستگزاری از پیش محکوم به شکست است. در نتیجه، همانطور که شاهدیم هر دو سیاست به بن‌بست رسیده‌اند. به همین دلیل است که بار دیگر آنگلوساکسون‌ها با تأئید روسیه و تحت عنوان جلوگیری از «اتمی شدن حکومت اسلامی» کشتی‌های جنگی‌شان را روانة خلیج‌فارس کرده‌اند، تا از طریق تهدید روسیه کارشان را پیگیری کنند، ولی دیدیم که روسیه در شرایط فعلی بیش از آمریکا می‌تواند از جنگ و درگیری در ایران بهرهمند شود!‌ پس جنگ‌افروزی نیز اگر 10 سال پیش برای آمریکا نان و آب مناسب در ایران به همراه می‌آورد، امروز جز دردسر اضافه ارمغانی نخواهد داشت. بنابراین منطقاً می‌باید منتظر «سیاست سوم» بود، سیاستی که به استنباط ما می‌باید طی ماه‌های آینده نشانه‌هائی از خود بروز دهد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید28ژوئن2010

proxiting.co.cc
yourhideprox.tk
foryouthebest.tk
anonym1.tk
aircraft-training.info
private-pilot-training.info
freshmyeyes.tk
anonymhideschool.tk
identloans.tk
affinvests.tk
extensive-one.tk
icanhideyou.info
vuproxy.info
blackforex.tk
wish-free.tk
blackblock.tk
ehighdollar.tk
holidayhouse.co.cc
hostbrains.tk
reeboktennis.co.cc
everything-in.tk
freeway-interesting.tk
smartsurf.tk
bestwebnet.tk
profitsfx.tk
hotelbermuda.co.cc
surf-secure.co.uk
proxyqik.tk
wild-life.tk
grandcherokee.co.cc
hideofficebot.tk
huz-life.tk
foundextremely.tk
strongly-link.tk
legendproxies.tk
unlockthenet.co.uk
bretmarkets.tk
anywebsite.eu
rockbreaker.info
semicast.tk
surferquick.tk
boaproxy.info
ilikeproxy.info
lightfire.tk
cometofindmore.info
proleague.tk
takeproxe.tk
unknown-2.tk

ضددانشگاه!

شعبدة مضحک و تکراری «اصولگرائی» در مصاف فرضی خود با «اصلاح‌طلبی»، از دیرباز روشن و واضح بوده. ولی امروز در زمینة شیوه‌های «قانونگزاری» در حکومت اسلامی این چهرة واقعی‌ اصولگرائی بود که عمق فاجعة سیاسی کشور را به نمایش گذاشت، چرا که داد و فریاد و تجمع لات‌ولوت‌هائی که «طرفداران» دولت و مقام‌معظم معرفی می‌شدند، نهایت امر مجلس «فرمایشی» و طرفدار «دولت» را مجبور کرد که بر خلاف رأی اکثریت کسانیکه «نمایندگان ملت» به شمار می‌آیند، مصوبه‌های لازم جهت قرار گرفتن «دانشگاه آزاد» تحت نظارت و قیمومت همین دولت را به تصویب برساند!

اینکه دانشگاه آزاد اصولاً چه صیغه‌ای است و قرار گرفتن و یا قرار نگرفتن آن تحت نظارت مستقیم دولت چه پیامدهائی از منظر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خواهد داشت در ابهام کامل قرار گرفته؛ گنگ و بی‌معناست. ولی اینکه دولت احمدی‌نژاد تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهد تا کلیة امکانات کشور را در اختیار بگیرد یک واقعیت است؛ واقعیتی که با در نظر گرفتن پیشینة تاریخی کشور می‌باید بسیاری افراد را نگران روزهای آینده کند.

شاید گذاشتن نخستین سنگ‌بنای این به اصطلاح «دانشگاه آزاد اسلامی»،‌ که با حمایت اکبر سازندگی و محافل «سرداران» و شخص علی خامنه‌ای بر پا شد، عملی نابجا و بی‌مورد بوده. می‌دانیم که «دانشگاه آزاد» در دورة رژیم سابق ایران پایه‌ریزی شده بود و با برنامة دیگری فعال بود، برنامه‌ای که بیشتر تحت تأثیر مأموریت‌هائی قرار داشت که «دانشگاه آزاد انگلستان» در لندن و شهرهای بزرگ دنبال می‌کرد. ولی زمانیکه مشتی از آخوندهای حکومت اسلامی، پس از تحکیم پایه‌های کودتا و تثبیت وحشت‌کدة حکومت دینی، فعالیت دوبارة این تشکیلات را در سال 1361 زیر سرنیزة سپاه پاسداران از سر گرفتند، اهداف کاملاً متفاوت بود. تدریس علوم و معارف حوزوی، جاری کردن ارزش‌های فرهنگ اسلامی در طبقات مختلف کشور، تدریس علوم‌ و گسترش دین‌شناسی، و … خلاصه جفنگیاتی از این قبیل کم نبود که به عنوان برنامة «دانشگاه آزاد اسلامی» بر زبان مؤسسان آن جاری می‌شد.

این «دانشگاه» از آندسته مؤسسات و تشکیلاتی به شمار می‌رود که طی موجودیت‌اش هم از توبره خورده و هم از آخور. دانشگاه کذا هم «ملی» بود، و دانشجویان‌‌اش می‌بایست مخارج سنگینی جهت استفاده از امکانات به اصطلاح «آموزشی» آن از جیب خود پرداخت می‌کردند، و هم «دولتی» به حساب می‌آمد، چرا که امثال علی خامنه‌ای، میرحسین موسوی، احمد خمینی و … و دیگر لشوش حکومت اسلامی در جایگاه «هیئت امنای» این دانشگاه نشسته بودند؛ پس به طبع‌اولی تشکیلات کذا از منابع دولتی تغذیه می‌شد. خلاصة کلام این تشکیلات «اسلامی» از روز نخست بر اساس «قانون‌شکنی‌های» متداول در حکومت جمکران سر از کاسه به در آورد، و اگر امثال جاسبی تحت نظارت سردار سازندگی و علی خامنه‌ای مسئولیت‌های این دانشگاه را رسماً بر عهده گرفتند، وضعیت ساختار حقوقی آن به هیچ عنوان مشخص نیست؛ نه یک مؤسسة علوم عالی «ملی» است، و نه یک دانشگاه دولتی!

پروژة «دانشگاه آزاد اسلامی» در عمل به دلیل شکست هولناک «انقلاب اسلامی» در مهار محافل دانشجوئی و مراکز آموزش عالی کشور که نهایت امر به تعطیلی و تصفیة خونین این مراکز نیز انجامید، از آستین حکومت جمکران بیرون آمد. حکومت از طریق عمومی‌کردن آنچه «علوم و فنون برای همگان» می‌خواند، قصد «تقدس‌زدائی» از دانشجو و دانشگاه را داشت، تا به این ترتیب بتواند شکست مفتضحانة خود را در برابر مقاومت سیاسی دانشگاه جبران کند، و نشان دهد که دولت برآمده از کودتای 22 بهمن 57، دانشگاه را در کشور به «تعطیل» نکشانده! در صورتیکه شاهد بودیم که این حکومت از ادارة دانشگاه‌ها عاجز مانده بود.

به همین دلیل نیز فلسفة نوینی بر امور «دانشگاه آزاد اسلامی» سایه ‌انداخت. دانشجویان این دانشگاه نه از جمله «نخبگان» فرضی علوم و فنون کشور، که از میان افراد کاملاً‌ عادی و گاه بسیار کم‌سواد انتخاب می‌شدند. و این «انتخاب» عمدی بود، چرا که دولت قصد ایجاد «تقدس» نوینی، اینبار بر محور دانشگاه آزاد اسلامی نداشت. این دانشگاه در عمل به عنوان «ضددانشگاه» و پادزهر نظریة «دانشگاه نخبه‌گرای» دوران پهلوی‌ها پای به میدان گذاشته بود و دیدیم که در این زمینه بخوبی از عهدة مأموریت خود برآمد.

ولی تقابل‌هائی که امروز بر محور دانشگاه آزاد «اسلامی» در داخل جناح «اصولگرا» به وجود آمده دیگر ارتباطی با بحث‌های «کلاسیک» گذشته نخواهد داشت. امروز تمایل دولت احمدی‌نژاد به اعمال کنترل همه‌جانبه بر مسائل کشور، خصوصاً تأسیسات گستردة دانشجوئی فقط به این دلیل است که دولت حاضر نیست به قولی «تیغ در کف زنگی‌ مست» بگذارد. این دولت که اعضای آن خود از جمله لباس‌شخصی‌ها و چماق‌کش‌ها و فالانژهای خیابانی بوده‌اند بخوبی می‌داند که دانشگاه آزاد اسلامی، حتی پس از تغییر مدیریت در ساختاری که امروز از آن برخوردار شده نمی‌تواند توسط دولت فعلی قابل اداره تلقی شود. عمل دولت در واقع تکرار همان استراتژی‌ای است که در 22 بهمن توسط اوباش حکومت اسلامی در برابر پدیدة دانشگاه اتخاذ شده بود: «مصادرة» دانشگاه!‌ با این وجود، این مصادره امروز صرفاً از ابعاد سیاسی و امنیتی برخوردار نیست. به دلیل تغییرات پایه‌ای در ساختار بنیادهای متفاوت کشور، خارج از امر «مدیریت» و نظارت بر دانشگاه و فضاهای عمومی، همانطور که پیشتر نیز در مورد حملة دولت به شرکت‌های «هرمی» اشاره کرده‌ایم، هدف دولت فعلی سرکوب شبکة «پول‌سازی‌ای» است که خارج از نظارت دولت به صور مختلف از دیرباز در دکان وابستگان به خیمة «هاشمی ـ خامنه‌ای» ایجاد شده. خلاصة کلام اگر میلیاردها تومان سرمایه‌ای که همه ساله در امر ادارة دانشگاه‌ آزاد اسلامی، به عنوان سومین دانشگاه پرجمعیت «جهان» به حرکت درمی‌آید، در اختیار محافلی خارج از دولت قرار گیرد، آنوقت مشکل می‌توان دولت تمامیت‌خواه و سرکوبگر فعلی را در امر ادارة کشور «موفق» تلقی نمود. دلیل واقعی حملة دولت به مواضع گردانندگان دانشگاه آزاد اسلامی تلاش جهت گسترش هر چه بیشتر دامنة کنترل دولتی بر مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است.

ولی موضع‌گیری‌ جناح‌های متفاوت در قلب جریان «اصولگرائی» آنقدرها که برخی رسانه‌ها و نشریات وانمود می‌کنند غیرقابل پیش‌بینی نبود. از هنگام «انتخاب» دوبارة احمدی‌نژاد به مقام ریاست دولت پر واضح بود که او و دستگاهی که به دنبال وی روان است به سرعت سعی خواهند داشت از مهره‌های سنتی در جناح به اصطلاح «اصولگرا» فاصله بگیرند. این یک نیاز ساختاری است، و جهت فراهم آوردن زمینة‌ تغییری که بتواند حکومت اسلامی را با تحولات سیاسی و اقتصادی در سطح منطقه همراه کند، غیرقابل اجتناب شده. می‌دانیم که بساط «اصولگرائی» و «اصلاح‌طلبی» تا حد زیادی صحنه‌آرائی است؛ اینان همگی در کابینه‌های واحد سال‌ها و سال‌ها در کنار یکدیگر به «کار» مشغول بوده‌اند و جناح‌سازی‌هائی که طی چند سال گذشته در قلب حکومت اسلامی به وجود آمد، نمایشی‌تر از آن است که بتواند «شکاف» سیاسی و تشکیلاتی تلقی شود.

با این وجود دولت احمدی‌نژاد نمی‌تواند پای جای پای محافلی بگذارد که پیشتر طی دوران میرحسین موسوی، اکبرسازندگی و ملاممد خندان بر امور مملکت حاکمیت داشته‌اند؛ چرا که این جریانات به سرعت حمایت فرامرزی را از دست می‌دهند و حامیان‌شان قادر به تحکیم مواضع اینان در داخل کشور نیستند. مهم‌ترین نمایشی که نمایه‌ای روشن از عجز این محافل در به قدرت رساندن مهره‌های‌شان بود، می‌باید همان هیاهوی «جنبش سبز» به شمار آید. جنبشی که به صراحت از جانب برخی محافل بین‌المللی مورد حمایت قرار گرفت و هیچ نتیجه‌ای نیز تا به حال به دست نیاورده.

در این شرایط، زمانی که آقای محمدرضا باهنر، یکی از اصولگرایان مجلس جمکران، با آن سابقة درخشان محلی و منطقه‌ای ویژه‌ای که دارند، سخن از تمایلات یک گروه «اندک» به میان می‌آورند که جهت سرکوب جناح‌های مخالف فعال شده‌، می‌باید قبول کرد که شتر «اصولگرائی» فعلی دیگر حاضر نیست به ایشان سواری بدهد و این است ریشة نگرانی‌های باهنر:

«اين گروه‌ اندک هر کس را که تابع علی‌الاطلاق (دنباله روی کامل) آن‌ها نباشد تا حد وابستگی به جريانات مقابل‌، استکبار جهانی و حتی کفر مورد اتهام قرار می‌دهند!»
رادیوفردا، 3 تیرماه 1389

البته جای تعجب دارد! چرا که طی سه دهة‌ گذشته، همین آقای باهنر، رفتاری را که اینچنین مورد نکوهش قرار می‌دهند، خود در برابر مخالفان‌شان بارها و بارها و در شرایطی بسیار مسخره‌تر از امروز به کار گرفته‌اند. به طور مثال یادمان نرفته که همین لات‌واوباش زمانیکه سیدمحمد خاتمی جهت صحنه‌گردانی و ظاهرسازی ورق‌پاره‌ای تحت عنوان قانون مطبوعات به مجلس فرمایشی برد، اوباش در برابر ساختمان جمع شده شروع به تهدید «نمایندگان» کردند!‌ ولی یادمان نمی‌آید که آقای باهنر در آن روز و روزگار با این حرکات فاشیستی و ضددمکراتیک که بنیادهای انتخابی را در جامعه «سنگ روی یخ» می‌کند همچون امروز مخالفت کرده باشند:

«مجلس در کمتر از 48 ساعت از تجمع در مقابل اين نهاد قانونگذاری، فوريت طرحی را تصويب کرد که به مثابه پس گرفتن رأی قبلی خود محسوب می‌شود.»
همان منبع!

باید از آقای باهنر پرسید به چه دلیل مسئولیت نمایندگی موکلان «فرضی» خود، یعنی مردم کرمان را اینچنین نادیده گرفته، سعی دارند «جنگ قدرت از طرف یک گروه کوچک» را مسئول این لات‌بازی‌ها معرفی کنند. این گروه به اصطلاح «کوچک» همان گروهی است که در گذشته امثال آقای باهنر از اعضاء فعال آن به شمار می‌رفتند و زمانیکه عملیات غیرقانونی‌اش آب به آسیاب باهنرها می‌ریخت حضرت نمایندة «ملت ایران» خفقان و خناق گرفته بودند. ولی امروز صدای‌شان درآمده و مخالف همین «گروه اندک» شده‌اند.

با این وجود، به استنباط ما بررسی بحرانی که محافل حکومتی ایران پای در آن گذاشته‌اند بدون نگرشی فراگیرتر که روابط قدرت‌های بزرگ را به تحلیل بکشاند آنقدرها راهگشا نخواهد بود. به طور مثال، امروز شاهد سفر «تبلیغاتی» مدودف، رئیس جمهور فدراسیون روسیه به ایالات متحد هستیم و در کنار این «سفر» خبر عقد قرارداد جهت خرید 50 هواپیمای مسافربری از شرکت بوئینگ خودنمائی می‌کند! می‌دانیم که این نوع خریدها گزاف است و به تنهائی می‌تواند زمینة مناسب جهت سیاستگزاری فراهم آورد. در ثانی، نیازی به توضیح نیست ولی این نوع سفارش‌ها می‌توانست همزمان به اتحادیة اروپا نیز جهت خرید «ایرباس» تسلیم شود! در نتیجه اگر چنین عملی انجام نشده فقط به این دلیل است که خرید روسیه از آمریکا را می‌باید تلاشی جهت حمایت از سیاست‌های اوباما به شمار آورد. در عوض روسیه جهت نشان دادن نارضایتی‌های خود از سیاست‌های حاکم بر اتحادیة اروپا ترجیح داد که از طریق قطع جریان گاز طبیعی که از خاک بلاروس به اروپا عرضه می‌شد این «نارضایتی» را، خصوصاً به آلمان که در راه ساخت نیروگاه بوشهر «کارشکنی» می‌کند نشان دهد.

ولی همزمان با این بده‌بستان «برادرانه» بین اوباما و مدودف، که سر به میلیاردها دلار می‌زند شاهدیم که کنگرة آمریکا نیز طرحی در راستای اعمال تحریم‌های یک‌جانبه بر علیه کشور ایران به رأی می‌گذارد و تمامی سناتورها به این تحریم‌های یک جانبه «لبیک» می‌گویند! این در شرایطی است که مدودف بارها عنوان کرده بود، تحریم‌های یک‌جانبه علیه ایران «غیرقانونی» است چرا که تحریم‌های «قانونی» توسط شورای امنیت سازمان ملل دنبال می‌شود! این فضاسازی غیرمتعارف سیاسی فقط بازتاب آشفتگی در قلب ساختار سیاسی ایالات متحد است. چگونه دولت آمریکا همزمان با روسیه روابط نزدیک برقرار می‌کند، و همین روسیه در برابر متحدان دیرپای ایالات متحد در اروپای غربی شمشیر‌ش را از رو می‌بندد، و سنای آمریکا نیز علیرغم برخورداری از یک اکثریت دمکرات، هنگام سفر رئیس جمهور روسیه به آمریکا، طرحی را در مخالفت علنی با اظهارات مدودف به تصویب می‌رساند! طرحی که با تعهدات رئیس جمهور دمکرات ایالات متحد نیز در تخالف قرار می‌گیرد:

«سنای آمريکا با اجماع کامل طرح تحريم‌های یکجانبه علیه ايران را تصويب کرد»
رادیوفردا، 4 تیرماه 1389

این فقط نمونة کوچکی بود از آشوب‌هائی که در فضای سیاست جهانی به راه افتاده، و مسلماً جابجائی فرماندهان نیروهای اشغالگر در افغانستان، به همان اندازه پیرو «قواعد» این آشوب‌هاست که لشکرکشی‌ محافل جمکرانی‌ها علیه یکدیگر! ولی از آنجا که همة این دعواها نهایت امر ریشه در پول دارد، آقای تیموتی گایتنر، وزیر خزانه‌داری ایالات متحد به زبان ساده‌تر، یعنی به زبان «پول» مشکل امروز جهان را اینچنین خلاصه کرده‌اند:

«اقتصاد آمریکا دیگر نمی‌تواند عامل پیشرفت اقتصاد جهانی باشد!»
بی‌بی‌سی، 24 ژوئن 2010

در واقع سخنان آقای گایتنر را اینچنین می‌توان تفسیر کرد: در شرایطی که دولت‌های اروپای غربی با تقلیل پرداخت‌های بازنشستگی، و به طور کلی تقلیل خدمات اجتماعی، و جلوگیری از افزایش بودجه‌های رفاهی سعی دارند پول‌ها را یک‌بار دیگر در بانک‌ها انبار کرده و از طریق افزایش مصرف در بازار آمریکا پای به شرایط «سالم» اقتصادی، یعنی همان اقتصاد دوران «جنگ سرد» بگذارند، آقای گیتنر به اینان گوشزد می‌کند که تکرار این چرخة اقتصادی دیگر امکانپذیر نیست! ‌ به عبارت ساده‌تر ایشان می‌گویند، اروپا به حال خود رها شده و می‌باید خارج از بازار مصرف آمریکا مسیری جهت شکوفائی اقتصادی خود جستجو کند. شاید سفر مدودف به آمریکا بازتاب این سیاست نوین کرملین باشد، که روسیه تمامی تلاش خود را به خرج خواهد داد تا در بازار مصرف آمریکا جانشین اروپای غربی شود.

این دوراهه‌ای است بسیار پرمخاطره که از سال‌ها پیش اقتصاددانان در مسیر اقتصاد جهانی پیش‌بینی می‌کردند، هر چند هیچگاه تا این حد شکاف اقتصادی بین آمریکا و اروپای غربی آشکار نشده بود. شکافی که نهایت امر در قلب هیئت حاکمة آمریکا شکافی بسیار عمیق ایجاد خواهد کرد. و اگر به این شکاف، اختلافات فاحش و رجزخوانی‌های علنی در رأس پنتاگون و نیروهای مسلح آمریکا بر علیه دولت اوباما را نیز اضافه کنیم، به صراحت می‌بینیم که تمایلات نظامی‌گری فقط به جمکران محدود نمی‌ماند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید25ژوئن2010

experience.com.es
kanaan.tk
FBTU.COM
CRISTALERO.INFO
CREER.INFO
counselor.es
bigboy.es
ifoundthecarrot2.info
anyschoolhide.tk
TEAMLEADER.INFO
TARJETASONLINE.COM
TECNOESPECIALIDADES.COM
fotografo.org.es
techniques.mobi
bigboys.es
COPAS.INFO
CONVITE.INFO
19usprox.info
CONTRATA.INFO
CONTAINMENT.INFO
sucuritiesloan.tk
18unblocknow.info
s.okao.info
lustmen.com
unblocked4u2.info
privateip02.info
hidesu5.info
smartproxy01.info
twitprox.info
2unblockit.info
freeandezproxy4.info
superunblock03.info
bypassingfilterz.info
noblockzhere2.info
newiptoplaywith2.info
proxilator2.info
hideouthere2.info
zhaodll.com.cn
3webtun.info
bibblebabble3.info
hideout4.info
elitewebproxy.info
iamthecarrot1.info
beproxifiednow4.info
accesshi5.info
nomoreblox1.info
axyoutube.info
clemproxy.info
proxydetpx3.info
freesurf3.info
webtun8.info
faro.com.es

گاز و گیتس!

همزمان با جایگیر شدن بحرانی عمیق در قلب نظام‌های غرب، شاهد فروپاشی و تزلزل در امپراتوری «پساشوروی» در شرق اروپا نیز هستیم. در عمل، بحران غرب که نتیجة اختلاف نظرها و تقابل منافع محافل متفاوت این منطقه با یکدیگر است خود بازتابی شده از آنچه ساخت‌وپاخت این محافل با جریانات رو به رشد در اروپای شرقی به ارمغان آورده بود. در راستای همین فروپاشی‌هاست که امروز الکساندر لوکاچنکو، رئیس دولت «بلاروس» دستور می‌دهد که جریان ارسال گازطبیعی روسیه به غرب از خاک کشورش قطع شود! لوکاچنکو طی دیدار خود با لاوروف، وزیر امور خارجة روسیه دلیل این تصمیم را چنین عنوان کرد:

«اظهارات رهبران روسیه باعث سرشکستگی ملت بلاروس شده. بلاروس به گازپروم مقروض نیست، گازپروم مدیون بلاروس است!»
خبرگزاری فرانسه، 22 ژوئن 2010

البته این اظهارات «انقلابی» پس از قطع 30 درصد گاز صادراتی روسیه به بلاروس به دلیل آنچه طرف‌های روسی بدهی‌های معوقة اینکشور به گازپروم عنوان کرده‌اند روی داده. ولی بحرانی که در دامان دولت لوکاچنکو در مینسک فروافتاده مسلماً ریشه‌هایش می‌باید ورای بهای چند میلیون متر مکعب گاز طبیعی جستجو شود. همانطور که گفتیم این رخداد یکی از تبعات فعل‌وانفعالات فراگیر در جهان سرمایه‌داری غرب می‌باید به شمار آید که تأثیرات خود را به اینصورت در روابط «گازپروم ـ بلاروس» نمایان می‌کند.

در شناخت ریشه‌های سیاسی آقای لوکاچنکو راه درازی نمی‌باید پیمود. ایشان که از سال 1994 تا به امروز فعلاً سه بار است با «پیروزی کامل»، بدون انقطاع به ریاست جمهوری این کشور نوپا «انتخاب» شده و امروز از سرشکستگی «ملت» بلاروس اظهار نگرانی فرموده‌اند،‌ از آپاراچیک‌های حزب کمونیست اتحاد شوروی به شمار می‌آمدند که با فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1991 به شدت مخالفت کردند. از منظر رفتار سیاسی، لوکاچنکو می‌باید وامدار استالینیسم، هوچی‌گری و عوامفریبی تلقی شود. شعار «مبارزه با فساد» که در دوران ایشان ورد زبان هیئت حاکمه شده، در عمل نوعی «ماسک» سیاسی فریبنده است که این «باند» پس از سقوط اتحاد شوروی جهت بازارگرمی بر چهرة مقدس‌اش زده‌. جالب اینجاست که این «مبارزه»، پس از گذشت بیش از 15 سال از حضور بلاانقطاع لوکاچنکو در رأس قوة مجریه هنوز که هنوز است همچون نبرد حکومت اسلامی با «شیطان بزرگ» خاتمه نیافته! خلاصه بگوئیم پرزیدنت لوکاچنکو نوعی احمدی‌نژاد، خمینی، خاتمی و غیره است، که بجای سر برآوردن از آستان مقدس «سازمان سیا»، سرمبارک‌اش‌ از زیر پر شال «کا. گ. ب» بیرون آمده! به استنباط ما ایشان عامل سیاست هیئت حاکمة روسیة سرمایه‌داری در مینسک می‌باید تلقی شود و نقش دیگری جز به ارزش گذاشتن روابط و مسائل مطلوب این هیئت حاکمه بر عهدة ایشان واگذار نشده و نخواهد شد.

لوکاچنکو به شیوة صدام حسین و سردار سازندگی و علی خامنه‌ای علاقة فراوانی به سر کار گذاشتن فرزندان‌اش در مقامات «علنی» و «پنهان» نیز دارد، و در راستای همین عادت مرضیة خانوادگی است که فرزند ارشد ایشان عضو «شورای امنیت بلاروس» از کار درآمده! خلاصه بگوئیم لوکاچنکو تنها «الگوی» موفق «پوتین‌ایسم» بود، همان «محفلی» که در فردای فروپاشی اتحاد شوروی قصد بازسازی فضای این امپراتوری را داشت؛ هر چند شاهدیم که نماد اصلی این الگوی موفق امروز در حال فروپاشی است.

ولی با وجود تمامی نقطه ضعف‌های این فرد و باندی که با تکیه بر سیاست کرملین این منطقه را به شکارگاه خصوصی هیئت حاکمة روسیه تبدیل کرده‌، گزارشات اقتصادی، مالی و اداری که از بلندگوهای مغرب زمین، خصوصاً منابع ایالات متحد به گوش می‌رسد زیاد هم آقای لوکاچنکو را «سنگ روی یخ» نمی‌کند. در چارچوب همین گزارشات «دوستانه» است که «بانک جهانی» ـ این بانک بر خلاف صندوق بین‌المللی پول فقط توسط ایالات متحد اداره می‌شود ـ در سال 2005 گویا شرایط اقتصادی بلاروس را «مستحکم» و «سالم» برآورد کرده!

البته هر چند روسیة سفید نیز همچون دیگر «کشورهای» مستقل «پساشوروی» فقط بر پایة تقسیمات داخلی «گذشته» وجود خارجی یافته، و مردم این منطقه را نمی‌توان به هیچ عنوان «ملت» تلقی نمود، می‌باید اذعان داشت که پس از بحران‌آفرینی‌ محافل غرب در کشورهای بالتیک، منطقة بلاروس در عمل تبدیل به تنها شاهرگ استراتژیک ارتباطات زرهی ارتش روسیه با اروپای شرقی شد، و شاید به همین دلیل باشد که هم روسیه طی سال‌های دراز در اقتصاد این کشور و رژیم مستبد و خودکامة آن نقدینگی تزریق کرده، و هم ملاحظات استراتژیک محافل غرب در قبال روسیه باعث شد که عملکرد «فوق‌العادة» آقای لوکاچنکو بکلی از چشمان «تیزبین» محافل مدافع حقوق‌بشر در غرب پنهان بماند!

به هر تقدیر فروپاشی امپراتوری آبکی لوکاچنکو امروز در تیررس تحلیل‌‌های سیاسی قرار گرفته و علیرغم هارت‌وپورت‌های توخالی رئیس جمهور بلاروس در برابر لاوروف که مسلماً می‌باید نشانة اطمینان خاطر لوکاچنکو از حمایت برخی محافل در کرملین تلقی شود، دیگر مشکل می‌توان به آیندة رژیم وی در بلاروس چشم امید بست. ولی همانطور که گفتیم این چرخش در سیاست کرملین، که تا حدودی می‌تواند بازتولید چرخش روسیه در قبال احمدی‌نژاد تلقی شود، نمادی است از چرخش‌ محافل غرب در روابط بین‌المللی که به قدرت رسیدن محافظه‌کاران در انگلستان آغازگر آن بوده.

جالب اینکه، همزمان با به قدرت رسیدن حزب محافظه‌کار در لندن، شاهد علنی شدن هر چه بیشتر شکاف در نگرش‌های استراتژیک محافل مختلف در کاخ‌سفید و در کرملین، خصوصاً در مورد خاورمیانه و آسیای مرکزی می‌شویم. بارها از حضور چند محفل جداگانه در رأس قوة مجریة فعلی ایالات متحد سخن گفته‌ایم. این محافل به طور خلاصه به سه دستة عمده تقسیم می‌شوند: اوباما و دارودستة نئولیبرال‌ها، کلینتن و باند دمکرات‌های سنتی، و جناح‌ «بازها» که رابرت گیتس نمایندة اصلی آنان در پنتاگون نشسته. ولی امروز می‌بینیم که با جنجال لوکاچنکو شکاف در کرملین نیز علنی می‌شود. شکافی که مسلماً در روزهای آینده هر چه بیشتر گسترده شده زمینه‌ساز کشاکش سیاسی در قلب مسکو خواهد شد.

حال نگاهی داشته باشیم به شکاف محافل غرب در مورد مسائل خاورمیانه و آسیای مرکزی که تا به حال در مورد موضوعات حساسی چون پاکستان، افغانستان، محاصرة دریائی ملت ایران، و دیگر مسائل سرفصل‌های خود را نشان داده. در گام نخست مسئلة «خط لولة صلح» را مورد بررسی قرار می‌دهیم. در اینکه احداث این «خط لوله» چه تأثیراتی می‌تواند در مرزهای شرقی ایران برجای گذارد محلی جهت بحث‌وگفتگو نیست. روابط مخربی که در مرزهای شرقی ایران ـ مرز با افغانستان و پاکستان ـ از دیرباز جایگیر شده در عمل بازتاب اصلی نبود زمینه‌های مالی، اقتصادی و صنعتی جهت ایجاد تحولات محلی است. به زبان ساده‌تر، گسترش فقر در مرزهای شرقی هم نتیجة مستقیم استقرار سیاست‌های استعماری است و هم نهایت امر حامی اصلی همین سیاست‌ها. خلاصة کلام، هر چه فقر در این مناطق بیشتر گسترش یابد، و باندهای مختلف خشونت‌طلب، قاچاقچی و اوباش از آزادی عمل بیشتری برخوردار شوند، زمینة قدرت‌گیری محافل استعماری در این منطقه تقویت خواهد شد.

هر گونه حضور دولت مرکزی، حتی در قالب حمایت از «امنیت» یک خط لولة گازطبیعی می‌تواند این صورتبندی را به نفع مردم منطقه تغییر دهد. کشور ایران از دیرباز در چنگال استعمار دست‌وپا می‌زند. و بیش از یکصد سال است که هیچگونه طرح دولتی در مناطق سیستان و بلوچستان و مرزهای «خراسان بزرگ» با افغانستان به مورد اجرا گذاشته نشده. دولت مرکزی در این مناطق وجود ندارد، و قادر به اعمال سیاست نیست. ادامة وضعیت فعلی نمی‌تواند بازتاب منافع ملت ایران باشد. این مناطق که به طور کلی از سرمایه‌گذاری‌های دولتی خارج شده‌اند، همچون کردستان و برخی دیگر مناطق در کنارة خلیج‌فارس، به دلیل استمرار فقر عمومی بهترین زمینة ‌تحرکات جدائی‌طلبانه، تروریستی و بحران‌ساز را فراهم خواهند آورد. به طور خلاصه، اگر دولت دست‌نشانده در تهران برای خروج این مناطق از بحرانی که فقر مستمر ایجاد کرده دست بالا نمی‌زند فقط و فقط به این دلیل است که از طریق فرو بردن هر چه بیشتر این مناطق در ناامنی و اغتشاش زمینة عملیات مطلوب جهت سیاستگزاری محافل غرب را همیشه آماده و مهیا نگاه دارد. دلیل دیگری برای توجیه این وضعیت نمی‌توان یافت که امروز اکثر روستائیان کردستان، خراسان، سیستان و بلوچستان در شرایط یکصد سال پیش زندگی کنند!

دلیل تمایل برخی محافل بین‌المللی جهت احداث خط «لولة صلح» در منطقة شرق ایران، خارج از تمامی مطالبات فرامرزی که مربوط به پاکستان و هند می‌شود، مسلماً ارتباطی با تمایل این محافل به آبادانی در مناطق شرقی ایران نخواهد داشت، ولی این جریانات جهت به بن‌بست کشاندن رقبا سعی دارند زمینه را با توسل به این «ابزار» از دست آن‌ها خارج کنند. و همانطور که می‌بینیم، هم انگلستان رسماً از زبان هولبروک، عامل خود در هیئت حاکمة دمکرات آمریکا در روزنامة «فاینانشال تایمز» لندن بر علیه این «خط لوله» موضع‌گیری می‌کند، و هم شاه محمود قریشی وزیر امورخارجة پاکستان در واکنش به اظهارات هولبروک می‌گوید که خط لولة صلح در تناقض با قطعنامة شورای امنیت قرار نمی‌گیرد. ولی روز بعد نخست‌وزیر پاکستان، گیلانی اعلام می‌دارد:

«پاکستان عضو جامعة جهانی است و از هر تحریمی که آمریکا اعمال کند پیروی می‌کند.»

البته این اظهارات از زبان فردی که رسماً توسط کودتای ارتش وابسته به آمریکا به قدرت رسیده، آنقدرها تعجب‌آور نیست، ولی می‌باید پرسید این «خط لوله» که به میلیاردها دلار سرمایه‌گزاری نیاز دارد از روز نخست توسط کدام محافل مورد حمایت قرار گرفته که دیگر حاضر به علنی کردن مواضع‌شان نیستند؟ این تضاد را فقط در چارچوب جنگ محافل در قلب ایالات متحد می‌توان تبیین کرد.

مطلب دیگر مربوط به همکاری «مسکو ـ واشنگتن» در مورد محاصرة ملت ایران است. اگر می‌گوئیم محاصرة «ملت ایران» و نه مجازات «حکومت اسلامی» دلیل دارد؛ پیشتر نیز توضیح داده بودیم که محاصرة کشورها، ملت‌ها و اقوام به هیچ عنوان نمی‌تواند محاصرة دولت‌های حاکم بر این مناطق تلقی شود، خصوصاً زمانیکه این «دولت‌ها» خود دست‌نشاندة همان محافلی‌اند که ظاهراً قصد تحریم‌شان را‌ دارند! موضع «گنگ» و نامشخصی که در ادبیات رایج در «تبلیغات رسانه‌ای» از آن تحت عنوان «بحران هسته‌ای» حکومت اسلامی نام می‌برند یک صورتک استعماری بر چهرة مطالبات گسترده، چندجانبه و گاه متناقضی شده که محافل بین‌الملل چه در ارتباط میان خود و چه در کشاکش با تشکیلات دست‌نشاندة یانکی‌ها در تهران با ایجاد هیاهو به راه می‌اندازند. خلاصه بگوئیم به هر تقدیر و در هر صورت قابل پیش‌بینی، از این نمد کلاهی برای ملت ایران در نظر گرفته نشده. به همین دلیل می‌باید افکار عمومی ملت ایران، نه در جهت حمایت از دولت احمدی‌نژاد که در مسیر مخالفت با سیاست‌های استعماری یانکی‌ها که پیوسته بر محاصرة اقتصادی ملت‌ها تکیه می‌کند، با این مانورهای مزورانه مخالفت کرده و نشان دهد که از چند و چون آن بیش از آنچه این زالوهای خون‌آشام تصور می‌کنند آگاهی دارد. ما ایرانیان می‌باید یکصدا اعمال محاصرة اقتصادی بر علیه ایران را محکوم کنیم و به آندسته از بلندگوها و ایرانی‌نمایانی که همچون آقای لاهیجی برای این محاصره‌ها ارزش «سیاسی» و «آزادیخواهانه» قائل می‌شوند به صراحت نشان دهیم که جهت توجیه سیاست‌های محافل ضدایرانی بی‌جهت فریاد نکشند، ‌آرواره‌شان را خسته نکنند و گوش ما را نیازارند! خلاصه بگوئیم، اعمال تحریم اقتصادی بر ملت ایران محکوم است، و ایرانی هرگز نمی‌تواند از چنین عملی حمایت نماید.

با این وجود می‌بینیم که اعمال همین محاصرة اقتصادی که گویا تمامی اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل بر آن «صحه» گذاشته بودند، طی چند روز گذشته منجر به تعطیلی بیش از 40 شرکت صادراتی در کشور امارات می‌شود! آنان که با ساختار اقتصادی حاکم بر امارات بیگانه نیستند، می‌دانند که این به اصطلاح «شرکت‌ها» یک پا در تهران و پای دیگر در لندن و واشنگتن و برلین دارند. در نتیجه تعطیلی چنین شرکت‌هائی با در نظر گرفتن حجم بالای مبادلات تجاری، مالی و اقتصادی‌شان با ایران ـ این مبادلات تا 10 میلیارد دلار در سال تخمین زده می‌شود ـ مسلماً گروه‌های گسترده‌ای را در قلب نظام‌های حاکم اقتصادی در غرب ناکام و متضرر خواهد کرد. خبرگزاری فرانسه در تاریخ 31 خردادماه سالجاری می‌نویسد:

«امارات […] در راستاى اجراى تحریم‌هاى سازمان ملل علیه جمهورى اسلامى از فعالیت 40 شرکت بین‌المللى و محلى در این کشور به دلیل نقض تحریم‌هاى سازمان ملل و ارسال مواد و تجهیزات داراى کاربرد دوگانه به ایران جلوگیرى کرده است».

در همین خبر می‌خوانیم، آقای گیتس عنوان کرده‌اند، «تحریم‌های تازه از ظرفیت واقعی برای فشار بر ایران برخوردار است»! البته اینکه جهت اعمال «فشار»، هر گونه فشاری که مورد نظر باشد، خصوصاً بر یک دولت دست‌نشانده یک هماهنگی جهانی «الزامی» گردد، بسیار تعجب‌آور می‌نماید؛ آقای گیتس فراموش کرده‌اند متذکر شوند که، این شرکت‌ها با چنین حجم بالای مبادلات تجاری و مالی مراکز تصمیم‌گیری‌شان در کدام کشور جهان متمرکز شده، و چرا آنحضرت و رئیس دولت آمریکا بجای گرفتن گریبان ملت ایران و کشاندن کشورمان به عنوان خاطی در برابر شورای امنیت سازمان ملل، بر فعالیت‌های به اصطلاح‌ «غیرقانونی» این شرکت‌ها که تماماً در خاک کشورهای غربی مستقر هستند نقطة پایان نگذاشتند! حال به صراحت می‌بینیم آندسته از نوکران اجنبی که پوست «ایرانی‌نمائی» بر صورت کشیده‌ و از اعمال مجازات‌های اقتصادی بر علیه ملت ایران «استقبال» می‌کنند افسارشان در دست چه محافلی است.

این خودفروختگان با هوراکشیدن برای اوباشی از قماش گیتس، فقط سعی دارند نقش اقتصاد ویرانگر غرب را که طی سه دهه از طریق آشوب و آدمکشی و تحمیل حکومت دینی ایرانیان را چپاول کرده پنهان نگاه دارند. ولی محافلی که سالانه 10 میلیارد دلار مبادلات تجاری از دست می‌دهند مسلماً بچه‌های پیشاهنگ محله نمی‌باید به شمار آیند، تشکیلاتی‌‌اند که‌ به نوبة خود به جان همان‌هائی خواهند افتاد که نان‌شان را اینچنین آجر می‌کنند؛ و این یکی دیگر از زمینه‌های جالب توجه در مجادلات سیاسی، مالی و اقتصادی در قلب حکومت‌های غرب می‌باید تلقی شود.

در این راستا شاهدیم که حتی ارتش اشغالگر ناتو و مرکز فرماندهی ستاد نیروهای این سازمان در افغانستان نیز از این جنگ و جدل محفلی به دور نمانده. ژنرال مک‌کریستال، فرماندة نیروهای مستقر در افغانستان در مجلة معروف «رولینگ ستون»، ابتدا جوزف بایدن را به سخره می‌گیرند، و بعد هم سفیرکبیر آمریکا در افغانستان را خائن به اهداف اشغالگران معرفی می‌نمایند!

«تنش‌ها میان ژنرال مک‌کریستال و کاخ سفید در مطلبی که دوشنبة گذشته [ در این مجله] به چاپ رسیده آشکار می‌شود. در این مطلب ژنرال مک‌کریستال، جو بایدن را، که عدم اعتقادش به استراتژی‌های افغانستان شناخته شده است به سخره گرفته می‌پرسد: در مورد جو بایدن سئوال می‌کنید؟ سپس با صدای بلند می‌خندد و می‌گوید: جو بایدن دیگر کیست؟!»
خبرگزاری فرانسه، 22 ژوئن 2010

اینکه «جو بایدن دیگر کیست؟» ما ایرانیان بهتر از ژنرال مک‌کریستال می‌توانیم در مورد ایشان اظهار نظر کنیم چراکه هیچ منافع مشترکی با اشغالگران افغانستان نداریم. ولی امروز به دلیل اینکه آب در لانة مورچگان «شرق و غرب» افتاده، سیاست‌های جهانی ملت ایران را تبدیل به «نمادی» از گوشت دم توپ کرده‌اند، باشد که خود از این طریق «هزار پیرهن گوشت بگیرند» و حسابی فربه شوند. این قدرت‌ها بجای دریدن تهیگاه یکدیگر ترجیح می‌دهند در این گیرودار مشت و لگد را حوالة چانة ما ملت کنند، و در روابط دیپلماتیک میان خود به صورتی «دوستانه» با یکدیگر «عکس یادگاری» بگیرند! اینهم حتماً یکی از همان معجزات «انقلاب اسلامی» و برقراری حکومت «دینی ـ ارزشی» در کشور ایران می‌باید تلقی شود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید23ژوئن2010

bebopr0xy.info
7unblockit.info
hidemybox.com
traceroute.name
schoolproxy.ca
securenbypass.com
axtwitternow.info
bebopr0xy.info
9webtun.info
vpr0xy.info
axfacebooknow.info
breakthegate.info
breakthrufilters.info
justwatch.info
turbohide.com
nowhide.com
free-webproxy.net
securenfree.com
jpgload.com
moresecure.info
thinksecure.info
unblocksearch.info
activebypass.info
magicbypass.info
securescan.info
bypassconnect.info
unblockblast.info
unblockfile.info
traceroute.name
anonymousyourip.com
7webtun.info
iloveitproxy.com
fastfacebookproxy.com
safefixed.com
bypassfb.com
9unblockit.info
breakthroughfiltas.info
hidemybox.com
bestmortagedeals.info

موشک و مافیا!

اظهارات اخیر ریچارد هالبروک، فرستادة ویژة آمریکا در امور پاکستان و افغانستان، خطاب به دولت اسلام آباد در مورد اینکه «خط لولة صلح» نیز می‌تواند شامل طرح تحریم‌های یک‌جانبة ایالات متحد علیه ملت ایران شود، این مسئله را بار دیگر مطرح می‌کند که ایالات متحد اصولاً در اعمال اینگونه «تحریم‌ها» به دنبال چیست؟ و اینکه «فشار» فرضی بر دولت احمدی‌نژاد چه اهدافی را دنبال می‌کند. آیا این عملیات می‌باید نوعی بازارگرمی برای حکومت اسلامی تلقی شود، یا اینکه در پس پردة فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی اهداف دیگری پنهان مانده. رادیوفردا، مورخ 20 ژوئن سالجاری تیتر زده:

«آمریکا: تحریم‌های جدید ممکن است خط لولة گاز ایران و پاکستان را در بر گیرد»

مسلم است که موضع‌گیری‌های آمریکا بر این گمانه دامن خواهد زد که هدف اصلی از اعمال این تحریم‌ها، بر خلاف آنچه واشنگتن در بوق و کرنا گذاشته، نه به بن‌بست کشاندن دیکتاتوری اسلامی جهت حمایت از جنبش «آزادیخواهی» در ایران، که صرفاً به چپاول ملت ایران محدود می‌شود. چپاولی که از ابتدای به قدرت رسیدن ملاجماعت در کشورمان توسط واشنگتن با توسل به جنگ با عراق، جنگ ‌داخلی، حمایت از فاشیست‌ها در قدرت، و … پیوسته دنبال شده.

سایت وابسته به سازمان سیا در ادامة خبر پیرامون سخنان هالبروک توضیح می‌دهد:

«هفته گذشته، سناتور جو ليبرمن، رئيس کميتة امنيت داخلی و روابط دولتی سنای آمريکا از نمایندگان کنگرة این کشور خواست تا هر چه زودتر تحریم‌ها علیه ایران را که مبادله محصولات تصفیه شدة نفتی و بخش‌های مالی این کشور را هدف قرار می‌دهد، تصویب کنند.»

می‌دانیم که اینگونه تحریم‌ها نمی‌تواند ارتباط چندانی با امنیت نظامی ملت‌هائی داشته باشد که یانکی‌ها ظاهراً جهت «حمایت» از آنان حکومت اسلامی را مورد «تحریم» قرار داده‌اند! همین دو روز پیش بود که وزیر دفاع ایالات متحد پای در شعبده و مضحکه‌ای گذاشت که حتی «مرغ پخته» را هم به خنده می‌انداخت. ایشان رسماً اعلام کردند، حکومت اسلامی می‌تواند اروپا را با صدها موشک هدف قرار دهد!‌ هر چند این بزرگ‌نمائی‌ها فقط جهت ترغیب افکارعمومی برای خرید «سپردفاعی» کذا صورت می‌گیرد، صحنه‌گردانی ایشان نشاندهندة یک مشی «اقتصادی ـ مالی» نیز هست که حکومت اسلامی در آن به نفع مواضع ایالات متحد تبدیل به مهره‌ای «سرنوشت‌‌ساز» شده.

از طرف دیگر، وابستگی امروز ایران به فرآورده‌های نفتی نتیجة بیش از پنج دهه تلاش شبانه‌روزی ایالات متحد در بازار محصولات نفتی ایران جهت وابسته کردن این بازارها به شرکت‌های متعلق به حوزة دلار بوده. ملت ایران هیچ منفعتی در عرضة «رایگان» نفت‌خام و وارد کردن فرآورده‌های نفتی به چندین برابر قیمت ندارد؛ این فرمول استعماری را نزولخورهای نیویورک و دولت واشنگتن بر ملت ایران تحمیل کرده‌اند. اگر دولت دست‌نشاندة اسلامی جهت از میان بردن این وابستگی مسخره‌ به فرآورده‌های نفتی هیچ گام مثبتی برنمی‌دارد، فقط به این دلیل است که وابستگی و نان‌خوردن از دست بیگانه امکان عمل را از این تشکیلات سلب کرده.

فناوری‌ها در صنایع نفتی نه به شبکه‌های نظامی وابستگی دارد و نه از درجة بالائی برخوردار است. اکثر فرآورده‌های نفتی با فناوری‌های متعلق به سدة پیش تولید می‌شود! باید پرسید به چه دلیل ایالات متحد از تولید نفت‌سفید، بنزین، گازوئیل و دیگر فرآورده‌های مورد نیاز ملت ایران در داخل کشور جلوگیری می‌کند؟ و به چه دلیل همزمان بازار داخلی ایران را با کمک دولت دست‌نشاندة خود از طریق «دامپینگ» محصولات تولیده شده در مستعمرات دیگرش اشباع کرده، و با توسل به همین وابستگی،‌ امروز دست به تهدید ملت ایران می‌زند و رسماً به یک ملت اعلان جنگ می‌دهد! فراموش نکنیم که این فرمول «مقدس» همان است که پیشتر دقیقاً در افغانستان و عراق دنبال شد؛ حمایت از یک دولت وابسته و کشاندن بحران از طریق همین تشکیلات وابسته به داخل مرزهای کشور!

ولی با بررسی این به اصطلاح «موضع‌گیری‌ها» می‌باید قبول کرد که حداقل نزد یک قشر مشخص در طبقة حاکمة ایالات متحد که امثال حضرت لیبرمن در میان‌شان دیده می‌شود، عملیات اقتصادی و مالی بر علیه ملت ایران که هیچ ارتباطی هم با محاصرة اقتصادی «حکومت اسلامی» ندارد، به صورت خودبه‌خود به پروندة «تحریم‌های اقتصادی حکومت اسلامی» سنجاق شده! و همزمان می‌باید اذعان داشت که عملیات این محافل جز زمینه‌سازی جهت جنگ‌افروزی و اشغال نظامی کشورمان هدف دیگری را دنبال نمی‌کند؛ خلاصه دیگر «مطالبات» از قبیل طرفداری از «آزادیخواهان»، حمایت از «دمکراسی» و … همگی مجازی باقی می‌ماند.

پس از چرخش اخیر مسکو که منجر به تصویب قطعنامة شورای امنیت سازمان ملل بر علیه ملت ایران شد، ایالات متحد به صراحت امکان بیشتری جهت مانور در منطقه یافته، و امروز شاهدیم که در پس اهداف نمایشی و تبلیغاتی، اهداف واقعی ایالات متحد نیز به نوبة خود سر از کاسه به در می‌آورند. به صراحت بگوئیم، محافلی در آمریکا از طریق به گروگان گرفتن ملت ایران در چنگال حکومت دست‌نشانده‌شان در تهران، قصد تعیین سیاست برای کشورمان را دارند. ولی این سیاستگزاری بر خلاف مورد عراق و افغانستان، هدف اصلی‌اش سقوط یک حکومت نیست؛ اهداف واقعی این سیاست در خارج از مرزهای ایران و خصوصاً در منطقة قفقاز و آسیای مرکزی می‌باید دنبال شود. با این وجود این اهداف «فرامرزی» تفاوت چندانی در کارورزی‌های واشنگتن ایجاد نکرده، چرا که از نظر سیاست‌ جنگ‌افروزی،‌ عملیاتی که امروز در مورد ایران صورت می‌گیرد دقیقاً همان است که پیشتر به صور متفاوت در افغانستان و عراق دنبال شد: منزوی کردن ملت‌ها به بهانة مخالفت با دیکتاتوری حکومت‌ها!

و معمولاً در چنین مقاطعی است که جمعی از «مصلحان» سریعاً به حمایت از «انساندوستی» آمریکائی‌جماعت قیام کرده و از دخالت واشنگتن در امور داخلی کشور جهت دستیابی به «دمکراسی» جانبداری خواهند نمود! به صراحت بگوئیم، اینان یا از جمله لشوش و لات‌ولوت‌هائی‌‌اند که به امید کسب منفعت از هر نوع اغتشاش و هیجانات اجتماعی استقبال خواهند نمود، یا از انواع همزادان «مغرب‌زمینی» حزب توده! خلاصه اگر توده‌ای جماعت با دیدن بلشویک‌های «مسکونشین» همچون سگ پائولوف آب از لب و لوچه‌اش سرازیر می‌شد، برای این جماعت نیز استنشاق بوی گند گاوچران کافی است که به عرش اعلی برسند. ولی واقعیت جای دیگری نهفته، چرا که ایالات متحد به هیچ عنوان در سیاست‌های خارجی خود، خارج از محدودة وابستگی‌های ساختاری سرمایه‌داری آمریکا به برخی محافل تصمیم‌گیری در اروپای غربی، از دمکراسی حمایت نکرده و نخواهد کرد؛ بی‌پرده بگوئیم دمکراسی سیاسی منافع کلان واشنگتن را به صورتی جدی به خطر خواهد انداخت، و این بحثی است کاملاً کلاسیک که در مباحث «اقتصاد سیاسی» از اکثر کتب مرجع در علم اقتصاد قابل استخراج است!

این یک اصل تاریخی است که می‌باید در سایة تاریخ تحولات سیاسی و نظامی ینگه‌دنیا پیوسته مدنظر داشته باشیم. نمی‌باید فراموش کرد که اکثر محافل سرمایه‌داری در ایالات متحد در واقع امتداد جغرافیائی و تاریخی همین محافل در اروپای غربی به شمار می‌روند. ارتباط بانک‌های انگلستان با «قهرمانان» جنگ‌های استقلال آمریکا، وابستگی صنایع «نوین» ایالات متحد به شرکت‌های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی و نهایت امر وابستگی‌های نظامی که طی دو جنگ جهانی بین انگلستان و آمریکا به وجود آمد ارتباطاتی بین ایندو قاره ایجاد کرده که نمی‌توان آن‌ها را به ارتباط آمریکا با کشور ایران مرتبط نمود. همانطور که دیدیم در مورد عراق و افغانستان نیز دخالت نظامی آمریکا به همه چیز منجر شد، جز به دمکراسی!

شاید بررسی کوتاهی از تاریخچة «افتخارآفرین» حاکمیت ایالات متحد در این مقطع بجا باشد. این حاکمیت از نخستین روزهای «استقلال»، و از دورة ریاست جمهوری تاماس جفرسون، علیرغم تمامی هارت‌وپورت‌ مورخان دولتی که در تأئید مواضع «ضداستعماری» قهرمانان استقلال آمریکا صدها تن کاغذباطله سیاه کرده‌اند، پیوسته دست در دست حاکمیت‌های استعمارگر اروپا ملت‌ها را در سراسر جهان سرکوب ‌کرده. این سرکوب سازماندهی شده حتی طی دوران ریاست جمهوری جرج واشنگتن به دستور بانک‌های انگلستان شامل حال کشاورزان ناراضی ایالات متحد نیز شد و به بحرانی جان داد که مورخان از آن با عنوان «بحران کلنل شیز» یاد می‌کنند. ولی «پرافتخارترین» عملیات ارتش ایالات متحد با حملة نظامی به شورشیان سیاه‌پوست هائیتی آغاز شد که پس از انقلاب کبیر در فرانسه با الهام از مطالبات انقلابیون خواستار حق شهروندی برای رنگین پوستان شده بودند!

ارتش «قهرمان» ایالات متحد پس از قتل‌عام ساکنان این جزیره بود که باب عملیات افتخارآفرین خود را بر علیه دیگر ملت‌های جهان «گشود». طی سالیان دراز پس از عملیات جزیرة هائیتی، شاهدیم که ارتش آمریکا پیوسته به عنوان «مباشر محلی» و منطقه‌ای در خدمت نظام‌های استعماری اروپا نقش‌آفرینی ‌کرده، چه در مکزیک، چین و فیلیپین، و چه در کوبا! این تحولات ادامه یافت تا پس از جنگ اول، و به دلیل تغییر در روابط جهانی نقش ارتش آمریکا صورت جدیدی به خود گیرد. در این مرحله است که آمریکا رسماً بدون آنکه دیگر نیازی به حامیان اروپائی خود داشته باشد پای در چپاول ملت‌ها گذاشت و نهایت امر به رقیب استعمارگران «سنتی» تبدیل شد. مسائل ایالات متحد پس از جنگ دوم جهانی روشن‌تر و شناخته‌ شده‌تر است، در نتیجه توضیحی در این باره نمی‌آوریم.

حال افرادی که با در نظر گرفتن پیشینة رسوای ایالات متحد، خصوصاً در ضدیت با الهامات انسانی ملت‌ها، ادعا می‌کنند واشنگتن حامی دمکراسی سیاسی در ایران است واقعاً بهتر است فکری برای مشکل «دماغی» خود بکنند؛ چنین صورتبندی‌ای از منظر تاریخی، اقتصادی، مالی، و … غیرقابل قبول است؛ جفنگیات است و دست‌ساز سازمان سیا.

ولی در کمال تأسف امروز شاهدیم که همین نقش ضدبشری که به صورت سنتی توسط ارتش ایالات متحد اجراء ‌شده،‌ در هماهنگی با قدرت نظامی روسیه در مرزهای شمالی ایران هم‌ساز و همراه می‌شود. این همسازی کار را بجائی رساند که حاکمیت روسیه با همکاری شرکت‌های نفتی ایالات متحد، پس از به قدرت رسیدن اوباما توانست قیمت هربشکه نفت را علیرغم حضور دمکرات‌های «غیرنفتی» در کاخ سفید همچنان در مرز 70 دلار محفوظ نگاه دارد. در ثانی می‌دانیم که هیئت حاکمة فعلی روسیه از ریشه و بنیادی در چارچوب ساختارهای اقتصادی و مالی برخوردار نیست؛ این حاکمیت که در ابتدای کار بر فروش نفت‌خام و گازطبیعی و تبدیل دلارهای نفتی به نقدینگی و سپس تزریق آن در ساختارهای مافیائی وابسته شده بود، اینک قصد دارد همین ساختارها را رنگ و روغن زده، همچون سازمان‌های مافیائی ایتالیائی و ایرلندی در نیویورک و شیکاگو به تدریج تبدیل به تشکیلات اقتصادی و مالی نماید. تشکیلاتی که چه در غرب و چه در داخل خاک روسیه می‌باید «منافع» این هیئت حاکمه را بازتاب دهد! ولی تجربه نشان داد که ارتباطات و همکاری‌ها میان این محافل با انواع غربی آن، آنقدرها که کرملین تصور کرده بود «خودبه‌خود» صورت نمی‌گیرد. خلاصة کلام محافل روس همچنان «بیگانه» و محافل اروپای غربی همچنان «خودی» تصور خواهند شد. و دیدیم که روسیه جهت برخورداری از «مهرتأئید» یانکی‌ها حتی پذیرفت که قطعنامه بر علیه ملت ایران را تصویب کند، ولی علیرغم این همکاری در کسب تأئیدات بی‌قید و شرط محافل آمریکائی گویا ناکام ماند.

طی چند روز گذشته مسائلی پیش آمده که به صراحت نشان می‌دهد کرملین بجای انداختن ملت ایران در دهان گرگ، بهتر بود «جوجه‌ها را آخر پائیز می‌شمرد!» هیئت حاکمة آمریکا نشان داد که از یک سو به الهامات حزب محافظه‌کار انگلستان بیش از «باندبازی‌های» کرملین تمایل دارد، و از سوی دیگر شاهدیم که انتظارات آندسته از محافل آمریکائی که به مافیای روس بسیار نزدیک شده‌اند در حال اوج‌گیری است.

در ادامة مطلب می‌باید اضافه کرد که «اظهارات» آقای هالبروک که بالاتر به آن اشاره داشتیم در روزنامة راستگرای «فاینانشال تایمز» انگلستان که به محافل حزب محافظه‌کار بسیار نزدیک تلقی می‌شود منتشر شده. این اظهارات در عمل نشان می‌د‌هد که انگلستان نه تنها با «خط لولة صلح» همانطور که از سال‌ها پیش انتظار می‌رفت مخالف است، که از طریق مخالفت با احداث این خط لوله، خط‌لوله‌ای که در ارتباط اندام‌وار با توافقات «ایران ـ ترکیه ـ برزیل» احداث خواهد شد، قصد آن دارد که بر «بیانیة تهران» و خصوصاً نقش روسیه که کرملین آنرا «تعیین کننده» تخمین زده بود به طور کلی مهر ابطال بگذارد. ولی جالب اینجاست که انگلستان این سیاست را مستقیماً از دهان فرستادة ویژة ایالات متحد بیرون می‌کشد و در روزنامه‌اش منتشر می‌کند! خلاصه بگوئیم، این اعلام خطری است جدی بر علیه شخص دیمیتری مدودف و در این میان اقتدار سیاسی اوست که هدف قرار گرفته.

از طرف دیگر، شاهدیم که کرملین با کشاندن «گیتس» به آذربایجان و تلاش جهت تحمیل طرح احداث پایگاه‌های «ضدموشکی» در این کشور به آمریکائی‌ها، طرحی که در واقع تمایل روسیه را به تجدید «دیوارة نظامی» اتحاد شوروی سابق در تقابل با ملت‌های آسیا، اینبار با همکاری مستقیم آمریکا به معرض نمایش گذاشت، به خیال خود دست دوستی به جانب یانکی‌ها دراز کرده بود! ولی اینبار نیز دست کرملین را گاز گرفتند و مجبورش کردند که مواضع تند آمریکا را هضم کند. سخنان موهن رابرت گیتس جواب این «حرکت دوستانه» بود. گیتس در همان مقطعی که حکومت اسلامی را در عمل به «شیطان بزرگ» تبدیل کرد، و مدعی شد که این کشور می‌تواند اروپا را «موشک‌باران» کند، هیئت حاکمة روسیه را نیز گرفتار «اسکیزوفرونی» ‌خواند و از اینکه اینان حاضر نیستند اروپای شرقی را در تمامیت‌اش به زیر چتر «حمایت» موشک‌های عموسام بیاورند به شدت انتقاد کرد! خلاصة کلام، گیتس نمکدان کرملین را در شرایطی بر زمین می‌زند و می‌شکند که هنوز مشغول مزمزه کردن نمک آن است! ولی آنچه در این میان قابل عرض خواهد بود، نه نمک و نه نمکدان است، نه موشک؛ این موضع‌گیری گیتس است که در عمل نشان داد روسیه در جلب نظر محافل حاکم بر پنتاگون خیلی بیش از این‌ها می‌باید از خود «مایه» بگذارد.

همانطور که بالاتر عنوان کردیم کرملین بجای انداختن ملت‌ها در دهان گرگ شاید بهتر بود جوجه‌ها را آخر پائیز می‌شمرد. ولی تا آنجا که به ملت ایران مربوط می‌شود تقابلی که میان قطب‌های سیاسی، مالی و اقتصادی در حال رشد و نمو است نهایت امر روی به جانب مرکز ثقل این تقابل‌ها خواهد داشت و این مرکز در کمال تأسف کشور ایران است. در ایران چند مطلب می‌باید به صورت همزمان مورد بحث و بررسی قطب‌های سیاسی و نظامی قرار گیرد که در رأس آن‌ها مسئلة چگونگی «رژیم سیاسی» حاکم بر کشور خواهد بود. در شرایطی که ایده‌آل روسیه پنهان شدن در قفای «سپر دفاعی» آمریکائی در قفقاز است، موضع کرملین در ایران بر خلاف آنچه پیشتر انتظار می‌رفت نمی‌تواند آنقدرها قابل توجه و ارزشمند تلقی شود.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید21ژوئن2010

neomild.tk
behave-more.tk
infinitproxy.tk
a-makingquick.tk
mainproxy1.tk
forextrainingfree.info
fastfreesurf.info
21hideoffice.tk
evohideoffice.tk
ukproxyserver.info
boxmobil.tk
people-would.tk
hand-it-1.tk
prior-surf.tk
net2cyber.tk
facebook-0ne.tk
each-pr0xy.tk
chiefentol.tk
hairloans.tk
wifiwimax.info
serviceon.tk
free-phrases.tk
setup-time.tk
pagesite.tk
curve-hide.tk
sehesaloan.tk
learning-hide.tk
rotate-it.tk
and-reliable.tk
earn-through.tk
bigpower.tk
atomunblock.info
therealofficetunnels.tk
cooling-hide.tk
axiatacomp.tk
aaapro.tk

شکارچیان بحران!

خطبه‌های نماز فرمایشی جمعه، 28 خردادماه 1389، که به امامت آخوند جنتی، دبیر شورای نگهبان در چمن دانشگاه سابق تهران برگزار شد بار دیگر «خطوط سیاسی» فعال را در حکومت جمکران به منصة ظهور رساند. همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم، خطوط فعال سیاسی کشور به دلیل سوءاستفادة وحشیانه‌ای که لات‌ولوت‌های «خط امام»، یعنی همان‌ها که بعداً تبدیل به جماعت اصلاح‌طلب و «جنبش‌سبز» شدند، از زن به عنوان ابزار قدرت‌نمائی‌ خیابانی به عمل آوردند، هنوز که هنوز است بر روزمرة زنان کشور «سنگینی» می‌کند! و در شرایط فعلی نمی‌توان تصور کرد که در قلب تحجری که به دلیل حاکمیت 80 سالة فاشیسم کوردل و استعماری بر ایران ایجاد شده، به آسانی بتوان از این جو هولناک ضد بشری و زن‌ستیز فاصله گرفت. جنتی، که یکی از آخوندهای آدمکش و سفیه حکومت است، امروز در مقام «امام» جماعت، رسماً زنان کشور را به باد تهدید گرفت و دولت احمدی‌نژاد را نیز به دلیل عدم حمایت از آنچه وی «قانون خدا» نامید مورد انتقاد قرار داد!

البته لایة دوم این به اصطلاح «نماز»، به بررسی نعمات فرضی محاصرة اقتصادی ملت ایران توسط اربابان آقای جنتی در سازمان سیا و «ام. آی. 6» اختصاص یافته بود. ولی در کمال تأسف این دو لایه یعنی حجاب اجباری و محاصرة اقتصادی در عمل یک «لایة واحد» و منسجم است که بنیانگزاران واقعی آن باند آقای میرحسین موسوی و «خط‌امامی‌های» لعنتی بودند و همانطور که شاهدیم هنوز این «خط نکبت» وبال گردن ملت ایران است.

در مورد مسئلة حجاب «اجباری» بارها و بارها سخن گفته‌ایم، این نماد بردگی و تحجر به هر ترتیب و در هر نوع «سخنوری» می‌باید در تمامیت‌اش مردود شناخته شود، حامیان حجاب به هیچ عنوان قابل توجیه نیستند. هیچگونه توجیهی بر حجاب اجباری در ایران قابل قبول نیست؛ چه دینی، چه اخلاقی و چه اجتماعی! ولی از منظر سیاست جاری در کشور، حجاب اجباری از دو زاویه می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد؛ زاویة اول همان ایجاد یک جامعة متحدالشکل و یونیفورم‌پوش است، و زاویة دوم بر پایة محوریت تمایلاتی است فرضاً شهوانی و فقط متعلق به مردان! پر واضح است که در زاویة نخست مسئلة اصلی تحکیم پایه‌های فاشیسم و حکومت استبدادی، و در زاویة دوم، الهامات جنسی مرد در برابر زن معیار قرار گرفته. مرد به عنوان حاکم و مالک، و زن به عنوان «زمین قابل تملک»! البته در زاویة دوم، همان تحجر تاریخی را می‌بینیم که ریشه‌های واقعی‌اش در نگرش فئودال به روابط اجتماعی نهفته، هر چند مبلغین این به اصطلاح «نگرش» سعی داشته باشند آن را در بسته بندی «آیات الهی»، دستورات خداوندی و جامعة به اصطلاح «انسانی ـ اسلامی» برای فروش عرضه کنند. خلاصة کلام، زاویة نخست صرفاً «سیاسی ـ اقتصادی» است، حال آنکه زاویة دوم واپس‌گرایانه و هر چند منفعت‌طلبانه، در چارچوب نیاز بنیادهای پوسیده و متحجر قرار گرفته.

در مطالب این وبلاگ بارها و بارها اتحاد شوم و نفرت‌انگیز راست‌افراطی و چپ‌نمایان را در تاریخ تحولات سیاسی کشور ایران محکوم کرده‌ایم، و با استناد به رخدادها نشان داده‌ایم که این اتحاد نهایت امر به حاکمیت فاشیسم در جامعة ایران منتهی شده. به طور مثال از جریانات چپ‌گرا که طی هیاهوی خمینی از وی حمایت به عمل آوردند به شدت انتقاد کردیم و این پرسش را مطرح نمودیم که یک جریان مدعی ماتریالیسم به چه دلیل از پیروان خود می‌خواهد که از دستورات یک آخوند پیروی کنند؟ این مسئله‌ای است که خوشبختانه پس از گذشت سه دهه، و در جریان قتل‌عام‌ها و کشتارهائی که چپ‌گرایان به دلیل پیروی از همین «اتحاد» استعماری متحمل شدند، در قلب برخی محافل و جریانات چپ‌گرای ایران امروز مطرح شده و امید است که بر این افتضاح «کارورزانه» و سیاست‌بازانه‌ هر چه زودتر در معادلات سیاسی کشور نقطة پایان گذاشته شود. خلاصة کلام، «چپ» نیازمند گفتمان و سازوکاری از آن خود است، جستجوی پیروزی «فرضی»، آنهم با پیروی از هیاهوی ملا و آخوند و ملی‌نما، چپ را فقط به گوشة سلول زندان رهنمون خواهد شد.

ولی آنچه امروز به صورت حجاب اجباری در سطح جامعه بروز کرده در عمل نمادی است برخاسته از همین اتحاد شوم و ضد ایرانی. بی‌جهت نبود که سال‌ها پیش از فروپاشی حکومت پهلوی دوم، کنفدراسیون دانشجویان «ایرانی‌نما» در ایالات متحد در جزوات‌اش صریحاً به ارتباط چادرسیاه با لباس‌های اجباری که مائوتسه‌تونگ در انقلاب چین معمول کرده بود اشاره داشت. این جزوات با مقایسة این دو پوشش تحمیلی که در واقع بر نظریة «سربازخانه‌ای» کردن جامعه تکیه دارد، چپ‌ها را به راست، و آب‌ها را به آسیاب آخوندها منحرف می‌نمودند. کنفدراسیون که با تکیه بر عملیات قهرمانانة «شخصیت‌هائی» از قماش صادق قطب‌زاده، ابراهیم یزدی و دیگر اوباش و نوکران آمریکا مغز جوانان کشور را در دانشگاه‌های ایالات متحد با این جفنگیات «پوک» می‌کرد، نهایت امر پای در مسیر همان اتحاد شومی گذاشت که بالاتر از آن تحت عنوان «اتحاد» راست‌افراطی و چپ‌نمایان نام بردیم.

چادرسیاه، حجاب، روسری و … هر آنچه نامش می‌تواند باشد، نهایت امر فقط یک تحمیل اجتماعی است. حکومت اسلامی در چارچوب تبلیغاتی که به راه انداخته از برخی قشرها مصراً و به صورتی ملتمسانه تقاضا می‌کند تا در ظاهر«متفاوت» باشند، و به این حکومت فرصت دهند تا بر پایة این «تفاوت‌ها» موجودیت خود را توجیه کند. این تفاوت فقط بر پایة جنسیت متکی نخواهد بود. مسئله صرفاً سرکوب زن در جامعه نیست، «تحمیل» پوشش یک پدیدة کاملاً‌ فاشیستی و فراگیر است. این حکومت از روز نخست بر پایة «تفاوت‌ها» و «تقابل‌ها» شکل گرفت، پابرهنه‌ها در برابر مستکبران، مستضعفین در تضاد با طاغوتی‌ها، انقلابی‌ها در نبرد با منافق‌ها، امامی‌ها در برابر چپ‌ها، و … و این فهرست کلان است و مفصل!‌ به صراحت می‌بینیم چگونه با انحراف نظریة «تضاد» در نگرش ماتریالیست، حکومت اسلامی به این «تضاد فلسفی» هزاران لایة موهوم، مجازی و احمقانه افزود، و به این ترتیب از «آش‌بی‌ماشی» که چپ پخته بود و خود در خوراک‌اش درمانده بود، طی سه دهه یک فاشیسم سرکوبگر و ضدانسانی بر ملت ایران تحمیل کرد. این همان تجربه است که در آلمان نازی و ایتالیای موسولینی ملت‌ها از سر گذراندند.

با این وجود تجربة تاریخی فاشیسم نشان داده که دامن زدن به «تفاوت‌ها» در جامعه و بهره‌برداری از بحران، منبع اصلی تغذیة فاشیسم است. به طور مثال، در دورة آدولف هیتلر در آلمان نازی نیز یهودیان مجبور بودند یک ستارة داوود زردرنگ بر سینة لباس‌های‌شان بدوزند! ولی تحمیل این «تفاوت» بر یهودیان آلمان به هیچ عنوان به جامعة یهودی محدود نمی‌ماند، غیریهودیان نیز، هنگام رویاروئی با ستارة زردرنگ، ناخواسته و ندانسته به دام بحران‌سازی حزب «سوسیال‌ناسیونالیست» اسیر می‌شدند! یهودی و غیریهودی، هر دو به یکسان هر چند به دو صورت متفاوت «شکار» بحران‌سازی‌های اجتماعی بودند!

ایجاد شکاف در جامعه، از طریق تبدیل برخی قشرها به «شکار» و «قربانی» قشرهای دیگر، و نهایت امر ایجاد بحران و تقابل و گسترش خشونت در جامعه، اهداف واقعی‌ای است که در پشت این صحنه‌گردانی‌ها پنهان مانده. حال باید پرسید «برچسب» زدن بر شهروندان یک کشور چه تبعاتی می‌تواند داشته باشد.

همانطور که گفتیم نخستین هدف از الصاق برچسب ایجاد «بحران» و تقابل کاذب در جامعه است. چرا که «بحران» به رژیم‌های سیاسی دست‌نشانده امکان می‌دهد که اهرم‌های سرکوب را محکم‌تر و قاطعانه‌تر بر فرق مردمان بکوبند، و در همین راستا می‌بینیم که بدون بحران «سازوکار» بسیاری از این رژیم‌ها مختل خواهد شد. این رژیم‌ها مرتباً در جستجوی بسترهای جدید جهت دامن زدن به بحران هستند. اگر آخوند جماعت مسئلة «حجاب» را بسیار می‌پسندد، کارش ارتباطی با خدا و پیغمبر و قرآن و کذا ندارد، در چارچوب یک جامعة عقب‌افتاده و متحجر، و در قلب یک فقرفرهنگی مزمن این پیشداوری حاکم شده که زن بودن «جرم» است، و زن حق مالکیت بر پیکر خود، الهامات و نیازها و خواست‌های خود را ندارد. بر اساس این پیشداوری آنچه به زن مربوط است منوط می‌شود به تصمیم «غیر»، و این «غیر» نخست پدر و برادر است، و بعدها به شوهر، فرزند ذکور و … قابل امتداد خواهد بود. اینجاست که اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن از یک واپس‌ماندگی اجتماعی در ایران استفاده کرده، مرکز بحران‌سازی مطلوب خود را با تکیه بر «حجاب» و حریم خصوصی افراد در قلب حکومت دست‌نشاندة خود جاسازی کرده‌اند. بی‌دلیل نیست که تمامی جریانات «مخالف‌نما» با این حکومت دست‌نشانده، جریاناتی که پای در مراکز تصمیم‌گیری غرب دارند، به اندازة همین حکومت اسلام‌دوست، خداباور، دین‌خو و متدین هستند!‌ خلاصة کلام اسلام چماقی است که غرب جهت چپاول ما ملت به آن نیاز دارد و به این زودی‌ها آنرا از دست نخواهد داد.

ولی گفتیم که حربة «جنگ با بدحجاب» در این میان تنها حربه نیست؛ «تحریم اقتصادی» نیز در کنار «حجاب» ابزاری شده جهت ایجاد بحران در داخل مرزهای ایران و در کمال تأسف می‌بینیم که تمامی قدرت‌های جهانی در چارچوب منافع مالی و اقتصادی خود، حتی زمانیکه همچون روسیه این بحران‌سازی در تضاد با منافع استراتژیک‌شان قرار می‌گیرد، گام به گام از حربة بحران‌سازی بر محور «تحریم‌های اقتصادی» در ایران حمایت می‌کنند. تأئید دولت روسیه از مفاد «قطعنامة» اخیر بر علیه ملت ایران شاهدی است روشن و صریح بر این مدعا.

پیشتر گفته بودیم که در چارچوب حمایت از ایجاد یک حاکمیت مسئول، خصوصاً حاکمیتی که خود را در ارتباط با مقاوله‌نامه‌های شناخته شدة جهانی قرار دهد و احتمال بروز درگیری در مرزهای روسیه را به حداقل برساند، کرملین منطقاً نمی‌بایست از صدور این «قطعنامه» بر علیه ملت ایران در مرزهای‌اش خوشحال و راضی باشد. ولی کرملین از این قطعنامه استقبال کرد و با اینکار در عمل حربة جدیدی در اختیار تبلیغات‌چی‌های حکومت اسلامی گذاشت، و همانطور که نمونة نمازجمعة امروز نشان داد، بحران‌زائی بر محور «بدحجابی» و بحران‌سازی تحت عنوان «تحریم‌ها»، در سخنان آخوندجماعت به ابزاری جهت سرکوب ملت ایران تبدیل شده. در عمل، فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی جهت حکومت‌های دست‌نشانده یکی از حربه‌های شناخته شدة قدرت‌های استعماری است، و امروز روسیه که به حساب خود در این میانه پیشتر دست آمریکا را در حنا گذاشته بود، به این نتیجه ‌رسیده که آمریکا زمانیکه جنگ تبلیغاتی بر علیه ملت ایران را در رسانه‌ها «می‌برد»، هم احمدی‌نژاد را به زیر نگین خواهد داشت، و هم جهت تحمیل محدودیت‌های مورد نظر خود دیگر نیازی به جلب موافقت کرملین نمی‌بیند!

البته تأئید قطعنامه، خارج از تمامی منافع مالی که برای روسیه و چین به همراه آورد، از ابعاد دیگری نیز برخوردار بود و ما در همینجا این ابعاد را بارها عنوان کرده بودیم. در رأس این مسائل می‌باید از تمایل کرملین جهت خلاصی از شر نظام رسانه‌ای غرب نام برد که روسیه را حامی حکومت اسلامی و شخص احمدی‌نژاد جا زده بود! روسیه به خیال خود با تأئید این قطعنامه به افکار عمومی «ثابت» کرد که حامی احمدی‌نژاد نیست، ولی این موضع به خودی‌خود موضع برنده نمی‌تواند تلقی شود. امروز روسیه در چارچوب تبلیغات غرب هم بر علیه ملت ایران «توطئه» کرده، هم نان به نرخ روز خورده، هم حمایت خود را از احمدی‌نژاد همچون غربی‌ها «زیرجلکی» کرده، و خلاصه اگر کسی در این میان «برنده» باشد، مسلماً آقای مدودف نخواهد بود.

به همین دلیل است که ایشان قبول زحمت فرموده، به سئوالات خبرنگار وال‌استریت جورنال پاسخ گفته‌اند. آقای مدودف پس از مخالفت با موضع‌گیری آمریکا و اتحادیة اروپا در مورد تحریم‌های یک‌جانبه می‌فرمایند:

«[…] روسیه و آمریکا باید برای کشاندن ایران به پای میز مذاکره جمعی عمل کنند.»
منبع: رادیوفردا، 18 ژوئن 2010

ولی برخلاف آنچه آقای مدودف اینجا ادعا می‌کنند، همانطور که پیشتر نیز گفتیم، هدف اصلی از تأئید قطعنامة اخیر بر علیه ملت ایران، فقط ایجاد فضای کافی سیاسی برای رژیم جمکران جهت گریز از مذاکرة‌ مستقیم با ایالات متحد و در واقع نوعی «نان قرض» دادن به حاکمیت آمریکا بوده! پس این «سئوال» که آیا روسیه و آمریکا در چارچوب سیاست‌هائی که تا به حال در کشور ایران، یا به مورد اجرا گذاشته‌اند و یا مورد حمایت قرار داده‌اند، واقعاً خواستار مذاکره هستند یا نه، هنوز به قوت خود باقی است!

به استنباط ما روسیه و آمریکا هر دو سعی دارند به هر ترتیب ممکن «مذاکره» با دولت اسلامی تهران را به صورت «غیرعلنی» انجام دهند و تبعات موضع‌گیری‌های سیاسی خود را نمی‌پذیرند. ولی اگر این صورتبندی ـ بازی کردن در میدان «نبرد با حکومت اسلامی» ـ برای ایالات متحد طی سه دهه «نان و آب» داشته، نمی‌تواند همزمان برای همسایة شمالی حکومت اسلامی نیز نقش حلال مشکلات ایفا کند. این مسئله‌ای است که گویا آقای مدودف جدیداً کشف کرده‌اند.

با این وجود نخست می‌باید از ایشان پرسید، مقصود از «مذاکره» چیست؟ مذاکره با دولت دست‌نشاندة آمریکا در تهران در چه شرایطی می‌تواند برای روسیه، زمانیکه دست در دست آمریکا بر سر میز مذاکره می‌نشیند «منافعی» به همراه داشته باشد؟ به صراحت بگوئیم، مسکو به مخیله‌اش هم خطور نمی‌کرد که در مورد ایران هم از آمریکا به صورتی که شاهد بودیم «رودست» بخورد، و هم اینچنین که می‌بینیم در برابر افکار عمومی ایرانیان سنگ روی یخ شود. به هر تقدیر «مسئله» برای روسیه امروز از همیشه روشن‌تر است: یا حکومت اسلامی را به تدریج به سوی یک حکومت قانونی، در چارچوبی قابل قبول و بر اساس مقاوله‌نامه‌های جهانی سوق می‌دهد، و در این مسیر از تبلیغات رسانه‌ای غرب واهمه به خود راه نخواهد داد، یا در مرزهای جنوبی‌اش به صراحت تسلیم ماجراجوئی‌ آمریکا‌ئی‌ها خواهد شد، ماجراجوئی‌هائی که هنوز آغاز هم نشده! راه دیگری وجود ندارد، و تسخیر «افکارعمومی» جهان از طریق مصاحبه‌های نمایشی، آنهم با یک روزنامة راست‌گرا و رسوای آمریکائی مشکل روسیه را در مرزهای جنوبی‌اش حل نخواهد کرد.

جهت اجتناب از اطالة کلام نگاهی کلی‌تر به تبلیغات حکومت اسلامی در راستای زوج «حجاب» و «تحریم» می‌اندازیم. دولت احمدی‌نژاد امروز که دیگر حکومت اسلامی نمی‌تواند با تکیه بر «مبارزه با بدحجابی» برای خود کسب موقعیت سیاسی کند، قصد دارد این «مبارزه» را به دیگران واگذارد. اینجاست که صورتک «جلادان» می‌باید به تدریج جای خود را به صورتک «قربانی» بسپارد. در این راستا سانسور سخن‌رانی‌های «حجاب‌نوازان» از اوائل خردادماه آغاز شد. به گزارش سایت تابناک، مورخ اول خردادماه 1389، خطبه‌های همین جنتی پیرامون حجاب در روزنامة ایران، روزنامة رسمی دولت، سانسور شده بود!

«روزنامه ایران آن بخش از سخنان خطیب جمعه تهران در خصوص وضعیت حجاب در کشور را حذف کرد.»

ولی امروز نیز حتی اگر کسی سانسور نکند، جنتی فقط جنفگ ‌بافت و خودش نیز به صراحت می‌دانست که ترهات‌اش از نظر اجرائی زمینه‌ای ندارد. زمانیکه خامنه‌ای در سالروز وفات خمینی به خود اجازه نداد در مورد حجاب موضع‌گیری صریح داشته باشد، به طریق اولی جنتی قادر نیست از جایگاه دبیر شورای نگهبان سیاست‌های مطلوب را به دولت احمدی‌نژاد دیکته کند. ولی اگر از «تحلیل» درست و بجای اینگونه جفنگ‌بافی‌ها طفره برویم، و شرایط فعلی را با شرایط اولیة فاشیسم اسلامی، یعنی دوران صدارت میرحسین جلاد یکسان تصور کنیم فقط راه به بیراهه برده‌ایم.

اگر فاشیسم اسلامی سلاح‌های قدیمی‌تر را به تدریج کنار می‌گذارد فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد، این سلاح‌ها به دلیل فرسایش کارآئی خود را از دست می‌دهد، و از طرف دیگر آنان که این نوع حکومت را برای ایرانی می‌پسندند، و نمونة همکاری‌های آقای مدودف با آمریکا نشان داد که فقط در واشنگتن نمی‌باید به دنبال‌شان گشت، سلاح‌های جدیدی در دسترس این حکومت قرار خواهند داد؛ بر ماست که از ماهیت و عملکرد این سلاح‌ها پرده برداریم.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید19ژوئن2010

wideopen4.info
proxydetox4.info
proxilator4.info
f-a-n-t-a-s-t-i-c.tk
ublockedabcd.info
remote-addr.info
game-it.tk
62usprox.info
allunblocked3.info
hidefromurteacher2.info
WHEREGET.COM
flash-proxy.tk
93unblocknow.info
proxyanonymous1.info
fastwebproxy.eu
ProxiesRUs.biz
unblockwebproxy.eu
accessgalore.co.uk
unblockwithwebproxy.eu
trying.eu
taxishuttle.eu
tareas.eu
siquiero.eu
shortleasing.eu
promoten.eu
privatenetwork.eu
persistent.eu
perifericos.eu
mayores.eu
recessforeverbypass.info
94usprox.info
best1eva5.info
cantstopme1.info
opalshapire.tk
overdue.eu
WEBSYNDICATION.INFO
WEBSHOPPERS.INFO
unfirewallmec.info
k-n-o-w.tk
firewallclimbing.info
yeahfreebie5.info
72unblocknow.info
fullwebaccess2.info
fitnessgym.freehostia.com
fitnessworld.freehostia.com
fitnesszone.freehostia.com
healthcareusa.freehostia.com
healthcenterusa.freehostia.com
proxitastic5.info
nofailproxy1.info
unblocked4u4.info
accessblockedcontentb.info
55usprox.info
ez123proxy1.info
jailbreakfilters.info
unbarred4.info
getfr33proxy3.info
hidesu1.info
57unblocknow.info
netisopen01.info
hideyourself4.info
luvaproxy5.info
year-proxy.tk
jobubb2.info
janproxy4.info
schoolcantcu3.info

قوادسالاری!

در سایة هیاهوئی که تأئید دوبارة تحریم‌های اقتصادی شورای امنیت سازمان ملل بر ملت ایران در نظام رسانه‌ای به وجود آورد، و به دنبال مواضع‌ نه چندان قابل توجیه مسکو و پکن، شاهدیم که جنگ قدرت به معنای واقعی کلمه در حکومت اسلامی آغاز شده. این «جنگ» که در حال حاضر در پشت صحنة سیاست روز کشور ابعاد خود را پنهان نگاه داشته، در قلب «محافل حاکم» خیمة خود را برافراشته! هر چند همچون دیگر جنگ‌ها در حکومت ملایان این یک نیز بر محورهائی از قبیل حجاب زنان، «منهیات»، جایگاه ممتاز آیت‌الله‌ها و «تقدس» بیت و اهل بیت حضرات، و خصوصاً بر مفاهیم گنگ همچون «مردم»، ‌ «اهداف انقلاب»، «خط امام»، و … و خلاصه تمامی موضوعاتی متمرکز شده باشد که در حد درک و فهم آخوند و آیت‌الله و لات‌ولوت‌های حکومتی است. با این وجود ابعاد واقعی این جنگ، مالی و اقتصادی و خصوصاً استراتژیک است؛ و نیازی به توضیح نیست که ریشه‌های آن نه در ایران که در پایتخت‌ قدرت‌های بزرگ جهان می‌باید جستجو شود.

در مطلب امروز سعی خواهیم داشت تا حد امکان با معرفی سرداران این «جنگ» زرگری، که دون‌کیشوت‌وار به مواضع دشمنان حمله‌ور می‌شوند، از چهرة مهره‌هائی پرده برداریم که سعی دارند در میانة این هیاهوی استعماری برای خود در حوالی «آب‌قنات» حکومت اسلامی پناهگاه مطمئنی تهیه کنند. تا آنجا که به ابعاد جهانی این «جنگ» مربوط می‌شود، علیرغم علنی شدن بحران روابط حکومت اسلامی با مسکو، احتمال احداث پایگاه‌های موشکی آمریکا در جمهوری آذربایجان، عقد قراردادهای بزرگ انتقال گاز از ایران به اروپا، «نشت» غیرقابل کنترل نفت در خلیج‌مکزیک که می‌تواند به ورشکستگی بریتیش پترولیوم منجر شود و جنگ داخلی در قرقیزستان هنوز می‌باید دندان بر جگر گذاشته منتظر نشست. در انتظار «نشت» مستندات مهم‌تری در ارتباط با این «جنگ استعماری» از درون محافل حاکم جهانی.

پس بررسی مسئله را از درون حکومت اسلامی آغاز می‌کنیم. طی نماز جماعتی که روز 14 خرداد ماه 1389، لات‌ولوت‌های دولتی در آرامگاه روح‌الله خمینی برپا داشتند شاهد بودیم که گروه‌های اوباش هر آنچه به دهان‌شان آمد نثار هاشمی رفسنجانی و نوة خمینی کردند که از قضای روزگار هر دو در «نماز» حضور به هم رسانده بودند! ولی این تعارفات به هیچ عنوان به مهره‌هائی که خود را رسماً به «سبزهای حکومت اسلامی» سنجاق کرده‌اند محدود نماند؛ علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی اگر در ملاءعام فحش‌کش نشد، در عوض در برابر دوربین‌ عکاسان مورد تهاجم یکی از «گنده‌لات‌های» حکومت اسلامی قرار گرفت، حضرت لات «چفیة‌ ایشان را که از دیرباز تحت عنوان حمایت از نهضت فلسطین به گردن می‌انداختند به زور باز کرده و با خود می‌برد! جالب اینجاست که گاردهای «مقام معظم» برای جلوگیری از این عمل موهن پای پیش نمی‌گذارند!

این صحنه فقط یک اصل کلی را به نمایش گذاشت: علی خامنه‌ای چهره‌ای است که دیگر در حکومت اسلامی فاقد هرگونه احترام و مشروعیت شده، حتی به صورتی ظاهری و نمایشی! البته این مطلب اگر امروز به صورت علنی در سطوح رسانه‌ای مطرح شده، ما سال‌ها پیش در مطالب‌مان به سقوط علی خامنه‌ای در قلب این حکومت اشاره کرده بودیم. در مطلبی تحت عنوان «مقام معظم مستأصل» به صراحت از پایان کار خامنه‌ای سخن به میان آوردیم و در پاسخ به عملیات گروه‌های اصلاح‌طلب و اصول‌گرا، صریحاً گفتیم که تداوم حکومت اسلامی، حتی به صورت مقطعی منوط به حذف علی خامنه‌ای خواهد شد:

«آنچه می‌باید از صحنة سیاست کشور حذف شود، نه اصلاح‌طلبی است، و نه اصول‌گرائی! شخص علی خامنه‌ای است که می‌باید همگام با بنیادی گنگ و نامفهوم، ‌ به نام مقام ولی‌فقیه، صحنة سیاست کشور را ترک کند. به این ترتیب، شاید این حاکمیت بتواند چند صباحی دیگر به موجودیت خود ادامه دهد.»
وبلاگ سعید سامان، 11 ژانویة 2008

ولی امروز که دو سال و اندی از نگارش این سطور می‌گذرد، به صورتی روشن‌تر می‌توان به دلائل حذف غیرقابل اجتناب علی خامنه‌ای اشاره داشت، هر چند موضوع امروز ما ارتباط چندانی با حذف وی نداشته نباشد. علی خامنه‌ای پس از فروپاشی اتحاد آمریکائی «سرداران سازندگی»، که با پروژة انگلیسی محمد خاتمی آغاز شد تمامی تلاش خود را به کار بست تا در خیمة اصلاح‌طلبی چادر بزند! با این وجود همان سیاست‌ها که پروژة خاتمی را ناکام گذاشت، از فعالیت‌های علی خامنه‌ای نیز در میانة میدان اصلاح‌طلبی جلوگیری به عمل آورده، وی را بالاجبار به دامان آنچه «اصولگرائی» ‌خوانده می‌شد هی کرد. وظیفة علی خامنه‌ای در خیمة اصولگرائی ایفای نقش «نعش ولایت فقیه» بود نقشی که وی تا به امروز بخوبی از عهدة اجرای آن برآمده؛ هر چند طی خیمه‌شب‌بازی‌ «نماز در مصلای خمینی» به چشم دیدیم که دیگر این حنا هم رنگی ندارد.

چند روز پیش محمود احمدی‌نژاد در مصاحبه‌ای تلویزیونی صریحاً اعلام داشت که «مسئلة حجاب به دولت مربوط نمی‌شود!» و این سخنان در شرایطی اعلام ‌شد که تمامی کانال‌های اصلاح‌طلبی و آخوندی تلاش خود را همچون تابستان‌‌های گذشته، جهت به «ارزش گذاشتن» حجاب اسلامی به کار بسته‌ بودند! خلاصه کنیم، خارج از تمامی «مشروعیت‌های آخوندی»، مسئلة حجاب به عنوان ابزار سرکوب پیوستة ایرانیان در ملاءعام در عمل عصای دست حکومت اسلامی جهت مهار تحرکات جمعیت بوده. اینکه بعضی احمق‌ها برخورد امروز حکومت اسلامی با زنان را به دین و قرآن و دیگر مقدسات وصل کرده‌اند فقط بازتابی است از میزان اندک درک و فهم اجتماعی و سیاسی‌شان؛ تحمیل حجاب در ساختار حاکمیت کنونی به تدریج تبدیل به اهرمی جهت سرکوب جامعه و اعمال کنترل دولتی بر تحولات اجتماعی شده، و در چارچوب منافع محافلی که پشت جبهة «حجاب اجباری» سنگر گرفته‌اند مطلب قابل عرض دیگری به چشم نمی‌خورد.

بارها گفته‌ایم، اینبار نیز تکرار می‌کنیم، مسئلة حجاب «اجباری» نه در آغاز کار حکومت اسلامی مطرح شد، و نه در نظریه‌پردازی‌ طرفداران این نوع «حکومت» از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده، این «عارضة هولناک» که در نگرشی تاریخی و اجتماعی «نمادی» است از تحجر و شیوة برخورد با زن در جوامع فئودال، در حکومت اسلامی به تدریج تبدیل به عصای دست فاشیسم دینی شده؛ آنهم توسط لات‌ولوت‌های موسوم به «خط امام»، و دولت‌مردانی از قماش میرحسین موسوی، همسر نامحترم‌اش، و عوامل دیگری که بعدها بر خود نام «اصلاح‌طلب» گذاشتند و پیرامون حجاب اجباری در سطح جامعه «معرکه‌گیری» به راه انداختند.

امروز به دلیل موضع‌گیری‌های احمدی‌نژاد ـ در سطور بعدی به «چرائی» این مواضع خواهیم پرداخت ـ «خط امامی‌ها» و لات‌های اصلاح‌طلب به دلیل عدم همکاری نیروهای انتظامی با برنامة‌ گسترش سرکوب عمومی تحت عنوان «مبارزه با بدحجانی» به صورتی که می‌بینیم‌ «منقلب» شده‌اند! بی‌دلیل نیست که در سطوح رسانه‌ای فردی به نام حجت‌الاسلام حسین ابراهیمی، منسوب به «مجمع روحانیت مبارز»، یعنی همان سوراخی که امثال خاتمی، دعائی، کروبی و دیگر عملة انگلستان سال‌هاست در آن لانه کرده‌اند، سر بیرون می‌آورد تا مزخرفات «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» را یک بار دیگر و به صورتی مفتضحانه‌تر به ملت ایران تحویل دهد:

«[…] چنانچه زنان و مردان به گونه‌اي در جامعه ظاهر شوند كه حيثيت اجتماعي جامعه زير سوال رود، […] و حجاب و عفاف مورد بي‌توجهي قرار بگيرد؛ پس از مدتي فساد جامعه را فرا گرفته و جامعه به تباهي كشيده مي‌شود. […] دولت موظف به ارائه خدمات بهداشتي و درماني به مردم است، موظف به حفظ سلامت معنوي جامعه نيز هست.»
منبع: خبرگزاری ایلنا!

البته همانطور که می‌دانیم دولت از منظر این جماعت به هیچ عنوان موظف به ارائة خدمات بهداشتی، درمانی، آموزشی، ورزشی، تفریحی و … به جوانان و دیگر قشرها نیست؛ طی سالیان درازی که دولت‌های «خط امامی» و «اصلاح‌طلب» در قدرت بودند درجة رعایت حقوق ملت و وظایف دولت را بخوبی به نمایش گذاشتند. «وظائف» دولت فقط به این جهت بر زبان این جماعت می‌لغزد تا بتوانند پس از نشخوار یک فهرست کاملاً قابل قبول از وظایف دولتی، مسئلة تحمیل پوشش اجباری به یک ملت را نیز در کنار «واکسیناسیون فلج کودکان»، خدمات درمانی و آموزشی قرار داده، با تکیه بر کلة پوک‌شان بین موضوعاتی کاملاً بی‌ارتباط بایکدیگر «ارتباطی» منطقی برقرار کنند. اینکه یک سر آخوند فکسنی به خود اجازه می‌دهد برای رفتار اجتماعی، شخصی و اجتماعی 70 میلیون ایرانی خط مشی تدوین کند، و اوباش و اراذل را با چوب و چماق به جان ملت ایران بیاندازد، مسلماً ملهم از شیوه‌های مرضیة حضرت امام خمینی است، ولی به صراحت بگوئیم «این ممه را دیگر لولو برد!»

جالب اینجاست که «خط امامی‌ها» و اصلاح‌طلبان که در «فارس‌نیوز» سنگر گرفته‌اند، و برخلاف تمامی شایعات این بنگاه خبرسازی را تبدیل به مهم‌ترین عامل کلیدی در استراتژی‌های آخوندی کشور کرده‌اند، در این گیرودار دست‌شان کاملاً رو شد. اینان با انتشار یکی از سخنرانی‌های احمقانه و «قدیمی» علی خامنه‌ای در مورد «مقبول بودن» چادر و حجاب اسلامی، هم به خیال خود از پشت به دولت خنجر زدند و هم بادی در بادبان کشتی‌شکستة خط امام انداختند! فارس‌نیوز را به عنوان مهم‌ترین پایگاه «چپ‌زنی» در نظام رسانه‌ای امروز کشور پیشتر «معرفی» کرده‌ایم، ولی پس از موضع‌گیری اخیر، رسماً مدیریت این سایت به عضویت جماعت «اصلاح‌طلبان» در‌آمده. سال‌ها پیش از زبان علی خامنه‌ای مطالبی شنیده شده، و این بنگاه «خبرسازی» جهت توجیه مواضع «خط امامی‌ها» امروز آنرا منتشر کرده. علی خامنه‌ای پس از مزخرفات معمول که نوح را به محمد و علی را به خواجه علی وصل می‌کند می‌فرمایند:

«بايد مسائل ارزشي اسلام در جامعه‏ي ما احياء بشود. مثلاً مسأله‏ي حجاب، يك مسأله‏ي ارزشي است. […] ما كه روي حجاب اين‏قدر مقيديم، به خاطر اين است كه حفظ حجاب به زن كمك مي‏كند تا بتواند به آن رتبه‏ي معنوي عالي خود برسد و دچار آن لغزشگاه‌هاي بسيار لغزنده‏يي كه سر راهش قرار داده‏اند، نشود.»
خبرگزاری فارس، 25 خردادماه 1389 برگرفته از سخنرانی علی خامنه‌ای در 7 دی‌ماه 1370!

پرواضح است که به چه دلیل، پس از گذشت 19 سال، این به اصطلاح «مسئلة ارزشی» بار دیگر از زبان الکن علی خامنه‌ای می‌بایست در دکان «فارس‌نیوز» به معرض فروش گذاشته می‌شد! اینکه با یک تکه‌پارچه، «زن» به قول خامنه‌ای از «لغزشگاه‌هائی» که سرراهش گذاشته‌اند عبور کرده به مرتبة عالی برسد دیگر از آن مزخرفات و جفنگیات است که فقط در دکان آخوند پیدا می‌شود. زندگی انسان‌ها، تمایلات و احساسات‌شان برای این مردک بینوا «لغزشگاه» را تداعی می‌کند؛ ولی همین خامنه‌ای زمانیکه پول نقد جهت انتقال کودکان و زنان به روسپی‌خانه‌های امارات و لندن و … دریافت می‌دارد، حسابی برای «لغزشگاه» باز نمی‌کند! دریافت حق‌حساب‌ها مراحل بالای «معنویت» به شمار می‌رود! «بی‌بی‌سی» در انعکاس اطلاعیة وزارت امورخارجة ایالات متحد در مورد همکاری دولت ایران با قاچاقچیان انسان‌ می‌نویسد:

«ایران منبع، محل عبور و مقصد زنان قاچاق شده برای بهره برداری جنسی و بیگاری‌ست. زنان ایرانی با هدف روسپیگری و ازدواج اجباری برای پرداخت بدهی در کشور قاچاق می‌شوند.»
بی‌بی‌سی. 25 خردادماه 1389

البته ما به حقانیت مطلق موضع‌گیری‌های بی‌بی‌سی و حاکمیت‌های غرب به هیچ عنوان «معتقد» نیستیم؛ کاملاً برعکس! ولی زمانیکه یک رژیم سیاسی پای در مرحله‌ای می‌گذارد که در مجامع بین‌المللی و سطوح جهانی، رهبران و دولت‌مداران‌اش رسماً به «قوادی»، جاکشی و دلالی‌محبت متهم می‌شوند، دیگر نمی‌توان برای «وق‌وق‌های» مقام معظم و صحنه‌گردانی‌های خبرگزاری فارس و دیگر دکان‌های «قوادی» حکومت پشیزی ارزش قائل شد. این حضرات بجای در کردن قمپزهای آخوندی و گوز وآروغ‌های پس از جماع بهتر است، با مجامع بین‌المللی همکاری‌های لازم را جهت جلوگیری از قاچاق زنان و کودکان انجام دهند و کاری نکنند که در سطوح بین‌المللی ملت ایران به برده‌فروشی متهم شود. هر انسان عاقلی قبول خواهد کرد که این نوع «لغزشگاه» می‌باید قبل از آن نوع «لغزش‌گاه» که مقام معظم در آن «فوت» فرموده‌‌اند مورد توجه و عنایت دولت قرار گیرد!

ولی در کمال تأسف، همانطور که دیدیم به دلیل جوسازی خط‌امامی‌ها، اصلاح‌طلبان و دیگر آخوندمسلک‌ها، موضع‌گیری در بارة «زن» به تدریج تبدیل به یک «نان دانی» سیاسی شده، پس جای تعجب نیست که در دکان احزاب «چپ‌نما» نیز سروکلة این «موضوع» داغ پیدا شود. حزب همیشه منحلة توده، که طی بحران‌سازی‌های میرپنج و قوام و مصدق‌السلطنه و خمینی از همکاری و هم‌صدائی با آخوند و فاشیست و سرکوبگران دیگر دقیقه‌ای فروگذار نکرده، به نوبة خود سعی دارد با تور پاره‌پارة استالینیسم «کت‌وشلواری» از آب‌های گل‌آلود ماهی‌های درشت و خوش‌خوراک صید کند. و در همین راستاست که اخیراً در سایت این حزب «مقدس» مطلبی در مورد «مبارزات» توده‌ای‌ها با مسئلة «انحرافی» حجاب نیز انتشار یافته!

همینجا می‌باید عنوان کنیم که این حزب را نه سوسیالیست به شمار می‌آوریم و نه ایرانی؛ موضع‌گیری‌های حزب توده به صراحت ثابت کرده که گریز این تشکیلات اجنبی‌پرست از طرح مباحث فرهنگی سوسیالیسم، فقط از تمایل کلی رهبری این حزب به ذوب در مسیر حرکت توده‌های تحریک‌ شده‌ نشأت می‌گیرد، و به استنباط ما این عملکرد، یعنی وانهادگی در برابر جریان انسان‌ستیز پوپولیسم به خودی خود سوسیالیسم‌ستیزی است. ولی اینکه امروز، با در نظر گرفتن تمامی آنچه بالاتر عنوان کردیم این حزب «منحله» نیز پای به میدان نبرد رسانه‌ای بر سر حجاب گذاشته و در مطلبی خنده‌دار مواضع «اصولی» حزب را جهت حفظ «دستاوردهای» انقلاب مطرح می‌کند، فقط نشاندهندة این امر خواهد بود که دکان اسلام‌داری و دین‌فروشی رو به تعطیل دارد و حزب «مقدس» احساس می‌کند که دیگر «بادی از جانب خوارزم وزان نیست!»

اما برخورد دولت احمدی‌نژاد با مسئلة حجاب تا این لحظه در پرده‌ای از ابهام قرار گرفته. می‌دانیم که در چارچوب روابطی که ساختار دولت در حکومت اسلامی بر آن استوار شده، این حکومت به خود اجازه می‌دهد که در امور خصوصی افراد دخالت کند و این دخالت‌ها را بردارهائی «ارزشی» در سطوح کل جامعه معرفی نماید! البته اینکه فرد از جامعه جدا نیست، یک اصل کلی می‌باید تلقی شود، ولی اینکه حکومت به خود اجازه دهد نوع پوشش و رفتار اجتماعی و روابط انسان‌ها در خلوت و جامعه را در چارچوب یک سازمان «حقوقی‌نما» و نهایت امر سرکوبگر بر یک ملت حاکم نماید، مسئله‌ای است که نیازمند تحلیل بیشتر خواهد بود. در کمال تأسف چنین اعمالی جز پای گذاشتن در مسیر فاشیسم نه می‌تواند ارزش سیاسی پیدا ‌کند و نه قابلیت اجرائی خواهد داشت. خلاصه کنیم، تمامی توجیهات تشکیلاتی در اعمال چنین محدودیت‌هائی نهایت امر به این اصل کلی باز می‌گردد که تصمیم‌گیری در مورد اینگونه مسائل با چه محافلی است و اینان اصولاً چه اهدافی را دنبال می‌کنند. گرفتن گریبان «خدا» و «دین» و «قرآن» و کشاندن‌شان به میانة معرکه‌ای که بیشتر بوی نفت و گاز و دلار و یورو و پوند گرفته امروز دیگر به صورتی که در‌ روزهای نخستین کودتای ننگین 22 بهمن 57 امکانپذیر شده بود عملی نیست.

در اینکه بر اعمال وحشیانه و غیرانسانی‌ای که تحت عنوان «دین» بر روابط اجتماعی سایه افکنده می‌باید نقطة پایان گذاشت تردیدی وجود ندارد؛ لیکن احمدی‌نژاد در برابر این فاجعه که خود وی و همفکران‌اش نیز در به وجود آوردن‌اش دخیل بوده‌اند امروز به اندازة کافی مسلح به نظر نمی‌آید. این دولت هم وامدار روحانیت خودفروختة شیعی‌مسلک است و هم اهرم‌های اجرائی آن بیش از پیش به اوباش خیابانی متکی شده. این سئوال پیش می‌آید که با تکیه بر اوباش آیا می‌توان کشور را از چنگال اوباش نجات داد یا خیر؟ این پرسشی است که در روزهای آینده مسلماً هم دولت احمدی‌نژاد و هم مخالفان «دمکرات‌نمای» آن که معمولاً خود از آتش‌بیاران عمدة «حجاب ‌اجباری» بوده‌اند می‌باید برایش پاسخی در خور بیابند.

در آخر می‌باید این مطلب را نیز اضافه کنیم که خارج از آنچه دولت‌ها و حکومت‌ها در برابر تاریخ انجام می‌دهند، ملت‌ها نیز وظائفی دارند، و ملت ایران پس از گذشت سه دهه از تحمیل یک حکومت ضدبشری که توسط غرب و محافل ایرانی‌نمای حامی غرب بر روزمرة ما ایرانیان حاکم شد، امروز در برابر یک آزمون جدی قرار گرفته. مسلماً از جوانانی که تحت سیطرة یک حاکمیت ضد بشری با ارزش‌های انسانی بیگانه مانده، و به دلیل عدم برخورداری از زمینة مناسب،‌ از شناخت سازوکار روابط سالم و سازندة اجتماعی نیز عاجزاند نمی‌توان انتظار داشت که طی چند صباح یک «انقلاب اجتماعی و فرهنگی» واقعی در کشور سازمان دهند. با این وجود این «انقلاب» امروز یک نیاز واقعی است؛ بدون پشت‌ سر گذاشتن کامل مقطع حاکمیت آخوندی، حاکمیتی که با تکیه بر پیشینه‌ای انسان‌ستیز و ضدبشری در گذرگاه تحول شهرنشینی بالاجبار بر روزمرة ما ایرانیان حاکم شده، پای گذاشتن جامعة ایران به مرحلة شکوفائی فرهنگی امکانپذیر نخواهد بود.

عبور از چارچوب «ارزش‌های» فئودال، به زیر پای گذاشتن «دین‌خوئی» و «بوم‌پرستی» به عنوان «منابع» الهام، و پشت‌سر نهادن وانهادگی‌ها در تأئید «مقدسات»، بخشی از سرنوشت امروز ملت ایران است. خلاصه بگوئیم، جهت خروج از بن‌بستی که نسل فعلی در برابر آن قرار گرفته، به هیچ عنوان «انتخابی» در کار نیست. راه آینده بیش از این‌ها روشن و مشخص است. جوانان امروز می‌باید به دست خود، پیش از آنکه همچون پداران‌شان مغلوب این میدان شوند، ریسمان‌های پوسیده‌ای که ارزش‌های فئودال را به موجودیت امروزی‌شان متصل کرده قطع نمایند؛ این یک الزام است، هیچ انتخابی وجود ندارد. برای رهائی و بازیافتن انسانی که در اسارت این زنجیرها گرفتار آمده درنگ جایز نیست.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید16ژوئن2010

webtunj.info
rtunn3l.info
joeybug3.info
joeybug4.info
cantstopu1.info
btunn3l.info
revolution-proxy.tk
openproxy01.info
smartproxie4.info
TELMA.INFO
TEENSFASHION.INFO
TELEMARKBOUTIQUE.COM
TECHNIQUES.MOBI
unblockmeplzsir.info
promoted-1.tk
carrotsandpeas5.info
TENFITNESS.COM
TECNOESPECIALIDADES.COM
TARJETASONLINE.COM
TAPISSERIES.INFO
TALLAS.INFO
SUYA.INFO
easy-proxy1.tk
free4me5.info
66usprox.info
SURVIVALSHOP.INFO
SURPLUSSITE.INFO
highspeedtunnel.tk
smartproxie1.info
taiwans.info
visitmyspace5.info
EXCELLENTLAMPS.COM
EXTRAIP.COM
FAITHHILL.INFO
rockinunblockin3.info
accessblockedcontentc.info
30usprox.info
9unblocknow.info
this1reallyowrks4.info
hideurip4.info
maxunblock03.info
bypassthroughfilters.info
12unblocknow.info
accessyoutubeblocked.info
ezpzproxy4.info
84unblocknow.info
allunblocked2.info
ucanbrowse5.info
8unblockit.info
foxieproxie1.info
fuzzyproxy2.info
y0ut00b.info
LETYOUKNOW.TK
DREAMOFYOU.TK
iplowfilters.info
pdqproxy5.info
hidemypacketz.info

تایوان و آذربایجان!

چرخش تند دولت روسیه، و موضع‌گیری‌های جنجالی مسکو در مورد مسائل مربوط به ایران تاکنون به این حد «مشخص» و صریح نبوده. البته این نوع چرخش‌ها و این صورت از «نان به نرخ‌روزخوردن‌ها» را پیشتر در دیپلماسی‌های مسکو خصوصاً در مورد یوگسلاوی و عراق شاهد بودیم، ولی کرملین تا این مرحله سعی داشت در مرزهای روسیه از این نوع چرخش‌ها پرهیز کند؛ این سئوال پیش می‌آید که چه رخدادی در سطوح دیپلماتیک به وقوع پیوسته که مسکو، حداقل در ظاهر امر، «اصل حسن همجواری» را نادیده می‌گیرد؟

البته تحلیل این نوع چرخش‌ها به طور کلی کار ساده‌ای نیست. چرا که اگر یک قدرت جهانی در مقطعی ناچار به «خروج از بستر» ایدئولوژیک و استراتژیک خود شود، در گام‌های آینده نیز باز پای در دگردیسی‌هائی غیرقابل پیش‌بینی خواهد گذاشت. خلاصة کلام، زمانیکه دیوارة استراتژیک از میان می‌رود، ارائة تحلیل بیشتر «مقطعی» و محدود به یک برهة مشخص و کوتاه خواهد بود. پر واضح است که اگر بررسی مسائل استراتژیک پیوسته می‌باید در ارتباط با «خطوط» غیرقابل تغییر انجام شود، در شرایطی که شمار این «خطوط» کم و کم‌تر شده، ارائة تحلیل نیز مشکل و مشکل‌تر می‌نماید. با این وجود سعی خواهیم کرد با در نظر گرفتن «تتمة» خطوط استراتژیکی که هنوز از طرف مسکو به زیر سئوال برده نشده تحلیلی بر چرخش جدید کرملین داشته باشیم.

تصویب قطعنامة تحریم اقتصادی ایران برای چهارمین بار، آنهم در شرایطی که این نوع تحریم‌ها در عمل نشان داده که ارتباطی با «اهداف اعلام شده» ندارد و از منظر روابط بین‌الملل نیز فاقد هر گونه توجیه است،‌ به این حدس و گمان دامن زد که در پس این قطعنامه مسائل و مطالب دیگری پنهان شده، موضوعاتی که ارتباط چندانی با هیاهوی «حقوق بین‌الملل» نمی‌تواند داشته باشد. می‌دانیم که طی چند روز گذشته لایه‌های جدیدی بر سیاست‌های جهانی افزوده شده. به طور خلاصه می‌توان این لایه‌ها را به این ترتیب برشمرد.

در درجة نخست باید از انزوای بین‌المللی چین در ارتباط با محافل سرمایه‌داری غرب سخن به میان آورد. می‌دانیم که سفر رابرت گیتس، وزیر امور خارجة ایالات متحد به کشور چین لغو شد، و پکن نیز از شرکت و همکاری در معادلات دفاعی آسیای شرقی که بر محور قدرت دریائی و هوائی ایالات متحد تمرکز یافته خودداری کرد. از قضای روزگار آقای «گیتس» از بازماندگان «دیپلماسی نئوکان‌ها» در هیئت دولت باراک اوباما نیز به شمار می‌روند، نئوکان‌هائی که روابط بسیار گرم و شیرین با پکن به راه انداخته بودند.

روز 6 ژوئن 2010 ، رابرت گیتس در «کنفرانس امنیت آسیا» که در مرکز تحقیقات استراتژیک کشور سنگاپور برگزار شده بود می‌گوید:

«فروش جنگ افزار به تایوان مطلب جدیدی نیست. […] فروش تسلیحات دفاعی به تایوان علیرغم مخالفت چین ادامه خواهد یافت.»
منبع: فوکوس تایوان، 7 ژوئن 2010، به نقل از سی‌. ان. ای.

جالب اینجاست که این روابط از دیرباز بین آمریکا و چین وجود داشته، و گویا قبل از پای گذاشتن در مراحل فعلی، این روابط «خصمانه» که بر محور فروش جنگ‌افزار به تایوان شکل گرفته، زمینه‌ساز بحران منطقه‌ای نمی‌شد! به علاوه می‌دانیم که ایالات متحد بارها و بارها در سطح جهانی اعلام کرده که به هیچ عنوان از استقلال تایوان حمایت نخواهد کرد! خلاصه، «استقلال» تایوان گویا برای ایالات متحد آنقدرها جالب توجه نیست؛ با این وجود فروش تسلیحات آمریکائی به یک «منطقه» که عملاً می‌باید از نظر نظامی اشغال‌شده تلقی شود و به دلیل دخالت مستقیم واشنگتن طی چندین دهه از تحصیل هر گونه موقعیت و موضع بین‌المللی در ساختار حقوقی جهان محروم مانده، به معنای به زیر پای گذاشتن تمامی حقوق بین‌الملل از طرف ایالات متحد است. با این وجود چین، علیرغم در دست داشتن تجهیزات اتمی، روابط تجاری گرم و داغ با ایالات متحد، و برخورداری از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل به هیچ عنوان به چنین روابط استعماری‌ای که واشنگتن به خود اجازه داده با قسمتی از خاک چین برقرار کند اعتراض نکرده!‌ این مختصر را صرفاً به این دلیل عنوان کردیم تا نشان دهیم روابط «چین ـ آمریکا» از چه لایه‌های غیرقابل تفسیری در آسیای جنوب شرقی برخوردار شده.

در عمل سرمایه‌گزاری‌های کلان شرکت‌های غربی در تایوان و کشیده شدن دامنة این سرمایه‌گزاری‌ها به هنگ‌کنگ و سپس به دیگر مناطق جنوبی چین، از جمله به بندر شانگهای به صراحت نشان می‌دهد که غرب به سرکردگی ایالات متحد قصد تسخیر دوبارة چین را دارد. و جهت پای گذاشتن در این پروسة استعماری مهم‌ترین عامل از نظر آمریکا جلوگیری از مشتعل شدن دوبارة احساسات «ناسیونالیستی» چینی‌هاست. به همین دلیل غرب در هیئت حاکمة چین یک قشر فاسد، پول‌پرست و کم‌فرهنگ را در پس دیواره‌های حامی «مائوئیسم» مورد حمایت قرار می‌دهد، قشری که تنها هدف‌اش بهره‌کشی از نیروی کار چین و ثروت‌اندوزی است. اینان نه به محیط زیست توجهی دارند، نه به منافع «کلان ـ اجتماعی» معتقدند و نه به اصول انسانی، عقیدتی و ایدئولوژیک. شعار حاکم بر کادرهای بالای حزب کمونیست چین، همانطور که بارها از طریق بلندگوها و سخنگویان رژیم حاکم به صراحت عنوان شده در این جمله خلاصه می‌شود: «هر چه می‌توانید پولدار شوید!»

ولی زمانیکه در چنین شرایط «عجیب و غریبی»، دولت چین به خود اجازه می‌دهد وزیر امور خارجة ایالات متحد را بر خلاف سفر برنامه‌ریزی شده، به پکن راه ندهد، می‌باید پرسید، «چه پیش آمده؟» نخستین مسئله‌ای که قابل بحث خواهد بود، «نگرانی» ایالات متحد از گسترش نظامی رژیم چین است،‌ نگرانی‌ای که از دیرباز از طرف واشنگتن در بوق و کرنا گذاشته شده! باید پرسید به چه دلیل گسترش مالی، اقتصادی، صنعتی و … در کشور چین آمریکا را به اندازة گسترش نیروی نظامی «نگران» نمی‌کند؟ پاسخ روشن است، آنچه گسترش مالی و صنعتی در این کشور «معرفی» می‌شود به دلیل وابستگی ساختاری به بازارهای ایالات متحد، فناوری‌های غربی، و … همیشه از طرف غرب قابل کنترل باقی خواهد ماند؛ مشکل زمانی پیش خواهد آمد که گسترش نظامی چین معادلات «مطلوب» آمریکا را نخست در منطقة آسیای جنوبی و شرقی و سپس در دیگر مناطق جهان مورد تهدید قرار دهد. و می‌‌باید قبول کرد که هیئت حاکمة چین در شرایط فعلی، به دلیل رخدادهای ویژه در آسیای مرکزی، بالاجبار می‌باید بین همکاری «مالی ـ صنعتی» با آمریکا و یا شرکت فعال در پروژه‌های «نظامی ـ امنیتی» با روسیه انتخاب خود را صورت دهد. عدم پذیرش گیتس در پکن به صراحت نشان داد که چین، علیرغم وابستگی‌های ساختاری کلان به سرمایه‌داری غرب نمی‌تواند به موازنه‌های «نظامی ـ امنیتی» مطلوب کرملین پشت کند.

به همین دلیل رابرت گیتس روانة آذربایجان شد! خلاصة کلام، پیام وزارت دفاع آمریکا به مسکو این بود که اگر چین به دلیل فشار روسیه سفر گیتس را لغو می‌کند، او نیز می‌تواند با سفر به جمهوری آذربایجان به نوبة خود بر نقطه ضعف کرملین دست بگذارد. مسئلة آذربایجان همان مسئلة شناخته شده‌ای است که بارها تحت عناوین متفاوت در تاریخ معاصر منطقه تکرار شده. نام‌های مختلف بر این «مسئلة‌» واحد گذاشته‌اند، از انقلاب نارنجی در اوکراین گرفته تا جنگ در گرجستان، از بحران منطقة «ناگورنی‌کاراباخ» گرفته تا پروژه‌های گازرسانی ترکمنستان … و مسئلة آذربایجان در این خلاصه خواهد شد که کشورهای واقع در منطقة گسترده‌ای که در جنوب فدراسیون روسیه، سواحل دریای سیاه را به دریای خزر و سپس به عمق آسیای مرکزی متصل می‌کنند از نظر ایالات متحد «استراتژیک» تلقی می‌شوند. ایالات متحد مطمئن است که از طریق دستکاری در طبقات حاکم و ساختارهای مالی، اقتصادی و خصوصاً «نظامی ـ امنیتی» در این مناطق، بهترین وسیله‌ جهت قدرتنمائی و تحت فشار قرار دادن مسکو را در اختیار دارد.

حضور رابرت گیتس در آذربایجان در عمل نوعی ابراز «نارضایتی» واشنگتن از موضع‌گیری‌های مسکو در مورد روابط «چین ـ ایالات متحد» می‌باید تلقی شود. این سفر به بهانة کمک‌رسانی به نیروهای «ضدتروریست» در افغانستان صورت گرفت! فاصلة جغرافیائی بعیدی که آذربایجان را از افغانستان جدا می‌کند نشان می‌دهد که این ادعا تا چه حد بی‌‌پایه و اساس است. ولی در پی این «سفر» شاهدیم که پارلمان آذربایجان واگذاری یک پایگاه نظامی به ارتش ناتو را به صورت «موقت» در اینکشور مورد تصویب قرار می‌دهد:

«پارلمان جمهوری آذربایجان روز سه شنبه و به دنبال سفر وزیر دفاع آمریکا به باکو، یک دکترین جدید نظامی در زمینه میزبانی پایگاه‌های نظامی آمریکا و ناتو را به تصویب رساند. […] دکترین یاد شده که با اکثریت آرا به تصویب […] رسید امکان استقرار موقت پایگاه‌های نظامی خارجی را براساس توافقات بین‌المللی میسر می‌سازد.»
منبع: روزنامة کیهان، مورخ 19 خردادماه 1389، به نقل از خبرگزاری فرانسه

البته نیش گزندة این نوع «قراردادهای» موقت را آمریکائی‌ها پیشتر در منطقة آسیای مرکزی چشیده‌اند؛ پایگاه‌هائی که در ازبکستان و قرقیزستان به صورت «موقت» در اختیارشان قرار گرفت و بعداً‌ به دلائلی، دولت‌های محلی از تمدید این قراردادها سرباز زدند. به هر تقدیر اینک آمریکا مطمئن شده که اگر در چین دستی به آب نرساند، در باکو می‌تواند تا مدتی خیمة خود را برقرار سازد. به استنباط ما این «تضمینی» بود که مسکو جهت بحران‌زائی در روابط «روسیه ـ آمریکا» ترجیح داد به واشنگتن ارائه دهد، تا آمریکا جائی برای «گله و شکایت» و احیاناً عدم برخورد قاطعانه با «تروریسم» نداشته باشد. ولی اینکه ادامة این «همکاری‌ها» به کجا می‌کشد مطلبی است که نیازمند گذشت زمان خواهد بود.

به هر تقدیر خروج «چین» از برنامه‌های دفاعی پنتاگون در آسیای مرکزی، حتی اگر این مسئله موقت نیز تلقی شود، مطلب بسیار مهمی است که به هیچ عنوان در حال حاضر نمی‌توان تبعات آن را مورد بررسی قرار داد. اینکار زمانی می‌تواند صورت گیرد که نتیجة عملی همکاری‌های ایالات متحد با محور «باکو ـ گرجستان ـ آنکارا» از ابهام بیرون افتد و امروز چنین امری محقق نشده بنابراین نمی‌توان برای این سئوالات پاسخی یافت. با این وجود بحرانی که در قرقیزستان آغاز شده، و در کمال تعجب هر لحظه بر ابعاد آن افزوده می‌شود، نمادی است از نارضایتی‌های واشنگتن در قبال چین!

اینک که بررسی کوتاهی از برخی مواضع «چین ـ آمریکا» و تبعات آن صورت دادیم نگاهی خواهیم داشت به موقعیت روسیه در این میانه. روسیه اهداف درازمدت خود را نمی‌تواند از چند مطلب به دور نگاه دارد، و رشد بنیادگرائی اسلامی در میان اقوام ساکن جمهوری‌های سابقاً شورائی و حتی مسلمانان فدراسیون روسیه، به احتمال زیاد در رأس این مطالب قرار خواهد گرفت. شاهدیم که تلاش‌های آمریکا نیز تماماً در مسیر «بحران‌زائی» بر محور سیاست‌های اسلامی تمرکز یافته. فقط به همین دلیل است که این سیاست‌ها در عراق، افغانستان و خصوصاً در ایران توسط واشنگتن از نزدیک دنبال می‌شود، چرا که اگر پنتاگون این سیاست‌ها را به صورتی سازماندهی شده دنبال کند، موفق به ایجاد وحشت و هول و هراس در مسکو خواهد شد.

مطلب دیگری که روسیه مسلماً به عنوان یکی از سیاست‌های پایه‌ای خود پیوسته مورد نظر قرار خواهد داد محفوظ نگاه داشتن حیطة «اقتصادی ـ امنیتی» این کشور در دریای خزر است. برای روسیه حضور نظامی و احتمالاً امنیتی آمریکا در این دریا «خطرناک» تلقی می‌شود، و می‌بینیم که رابرت گیتس عمداً دست روی آذربایجان گذاشت! ولی ما معتقدیم که ادامة همکاری‌های «روسیه ـ آمریکا» اگر شرایط امنیتی روسیه در دریای خزر به خطر بیافتد مشکل می‌تواند قابل پیش‌بینی باشد. در نتیجه، روسیه طی روندی که در مورد چین بالاجبار دنبال کرد، راه دیگری جز گشودن دریچة «بحران‌زائی» برای آمریکا در پیش نداشت، و همانطور که شاهد بودیم، با رأی موافق به «محاصرة اقتصادی ملت ایران»، روسیه این دریچة «بحران‌زا» را در ایران گشود.

اما در کنار این مطالب مسائل دیگری می‌باید مطرح شود. همانطور که پیشتر نیز گفتیم، «میراث» حمایت فرضی از دولت احمدی‌نژاد که تحت تبلیغات رسانه‌ای به گردن دولت روسیه افتاده بود، از منظر مسکو می‌بایست به هر ترتیب ممکن از میان می‌رفت. ولی طی روزهای اخیر روسیه به صراحت نشان داد که نه خواهان این است که در افکار عمومی جهانی تبدیل به حامی اصلی حکومت اسلامی شود، و نه قادر است بر وحشت فزایندة خود از رشد یک بنیادگرائی اسلامی در مرزهایش نقطة پایان بگذارد. خلاصه کنیم، به این ترتیب است که به استنباط ما در شرایط فعلی تضادی علنی بین دو «ملاحظة» پایه‌ای و اساسی در سیاست‌های بین‌المللی روسیه ایجاد شده، شکافی که آمریکا خود را در میانة آن قرار داده، و این یک باخت دائم و درازمدت برای مسکو به ارمغان خواهد آورد.

محکوم کردن حکومت اسلامی به صورت سیستماتیک در مجامع جهانی هر چند به دلیل تاریخچة ویژة این حکومت تبدیل به نوعی «عادت» ثانویه شده، تبعاتی نیز برای محکوم کنندگان به همراه دارد، خصوصاً اگر اینان همسایة این دولت به شمار آیند. دولت‌هائی که تحت محاصرة اقتصادی قرار می‌گیرند معمولاً به دامان شبکه‌های قاچاق، تشکیلات زیرزمینی و احیاناً تروریسم فرومی‌افتند. ولی بر خلاف روند کنونی یعنی محاصرة اقتصادی، مسلماً اگر برنامة فروپاشانی برای این نوع حکومت‌ها در دست تهیه نباشد، یکی از مهم‌ترین و بهترین راهکارها جهت کنترل بنیادگرائی مسئول نمودن دولت‌های بنیادگرا در قبال مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی است. اگر چنین مسئولیتی در قلب دولت‌های «بنیادگرا» ایجاد شود، دست این دول و محافل خارجی حامی آنان در زمینة آشوب‌سازی در پوست گردو خواهد افتاد. حال به صراحت می‌توان «تناقضی» را که سیاست فعلی روسیه ایجاد کرده تشخیص داد. این دولت با رأی مثبت به تحریم اقتصادی ایران، هم از تبدیل دولت احمدی‌نژاد به یک ساختار حقوقی «قانونی» پیشگیری کرده، و هم مسئولیت حمایت بین‌المللی از دولت جمکران را از سر خود باز نموده. ولی جالب اینجاست که این «برخورد» فقط می‌تواند در چارچوبی قابل قبول تلقی شود که روسیه برنامه‌ای برای «فروپاشانی» در ایران در دست داشته باشد، «طرحی» که به صراحت بگوئیم برای روسیه امکانپذیر نیست. این تضادی است که به احتمال زیاد برخاسته از سازوکار «درون ساختاری» دولت روسیه نمی‌تواند تلقی شود.

اینجاست که به استنباط ما جواب نهائی به «نقطة کور» سیاست مسکو در ایران را می‌باید در طرح‌های آیندة دولت جدید محافظه‌کار بریتانیا جستجو کرد. همانطور که می‌دانیم حاکمیت انگلستان برخلاف ارتباط «لغزنده» و نامطمئنی که طی دهه‌ها با دولت‌های برخاسته از حزب کارگر برقرار نموده، در مجموع به نقطه نظرهای محافظه‌کاران بسیار نزدیک است، و برداشت کلی از بازگشت محافظه‌کاران به صحنة سیاست داخلی و بین‌المللی بر این استوار است که اینان بتوانند در شرایط ایجاد شده در خاورمیانه و آسیای مرکزی در چارچوب منافع انگلستان تأثیرات «مطلوب» را اعمال کنند!

حال این سئوال مطرح می‌شود که این تأثیرات مطلوب اصولاً چیست؟ و از منظر مسکو چگونه «تحلیل» شده؛ یا سیاست آمریکا در خاورمیانه با این تغییرات چگونه هماهنگ خواهد شد، و نهایت امر آیا بریتانیا امکان اجرائی کردن این طرح‌ها را دارد یا خیر؟ در حال حاضر از طرح‌های بریتانیا مستنداتی در دست نیست، ولی این طرح‌ها هر چه باشد گویا اهمیتی ندارد، چرا که از نظر برخی محافل بین‌المللی که متأسفانه دولت روسیه نیز در میان آنان قرار گرفته پاسخ به این «طرح‌ها» می‌تواند به صورت عملیات نظامی در ایران خود را بروز دهد! به همین دلیل است که ولادیمیر پوتین در دیدار اخیر خود از پاریس، علیرغم اظهارات لاورف، وزیر امورخارجة روسیه به فرانسویان «اطمینان» می‌دهد که پدافند هوائی «اس ـ 300» روسی به ایران ارسال نخواهد شد! ولی در کمال تعجب این عمل فقط به این معناست که اگر درگیری نظامی پیش آید، جهانیان می‌باید نتیجة «نبردها» را به حساب «اقتدار» حکومت اسلامی بگذارند؛ و سخنان پوتین در واقع تهدید مستقیم فرانسه است! خلاصة کلام سیاست‌های جنگاورانة روسیه و برخی محافل غرب در منطقه به تدریج پای در همان صورتبندی‌ای گذاشته که طی جنگ 33 روزه در لبنان شاهد بودیم، جنگی که عملاً ارتش اسرائیل را خلع سلاح کرد.

پرواضح است که ما به عنوان ایرانی این نوع برخورد استراتژیک را از طرف روسیه و از طرف هر کشور دیگری با مملکت خودمان محکوم می‌کنیم. به عقیدة ما هر نوع «جنگ‌افروزی» حتی اگر قرار باشد به نوعی تغییرات «مثبت» در صحنة سیاست جاری کشور منجر شود، نهایت امر ظلمی است به جامعة ایران. همانطور که بالاتر گفتیم مشکلات و مسائلی که بنیادگرائی اسلامی در کشور به راه انداخته، آنزمان که حمایت محافل استعماری خارجی را از دست بدهد، می‌باید فقط از طریق گسترش ساختارهای حقوقی، حمایت از نقش مطبوعات، حمایت از تشکیل و جهت‌گیری‌های اتحادیه‌های کارگری و … در کشور دنبال شود، و راه حل منطقی و انسانی بر این مشکلات همان است که تجربة تاریخی نشان داده: حمایت از صلح، و همزمان حمایت از انسان‌محوری و دمکراسی سیاسی. خارج از این طرح هر پروژة دیگری از نظر ایرانیان محکوم خواهد بود، چه از طرف مسکو مورد حمایت قرار گیرد، و چه از سوی دیگران.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید13ژوئن2010

AXU.MOBI
AVOND.INFO
AVICULTOR.COM
free4me3.info
AUTOTAXATIE.INFO
noblockzhere4.info
button-1.tk
58unblocknow.info
31unblocknow.info
barcaza.com
twitpasser.info
sky-proxy.tk
ALHAJA.INFO
webtun6.info
ALCALDE.INFO
alacon.info
ADAMO.MOBI
ACTOS.INFO
ABSOLUTEGREEN.INFO
ABASE.INFO
aanbiedingsite.com
joeybug1.info
flow-through.tk
hideurname5.info
r-e-a-c-t.tk
wideopen5.info
t-e-n.tk
anon1net3.info
openproxy05.info
letmehideu5.info
bottle-1.tk
fascination.es
threat.es
wecanhideu4.info
envelope.es
shake-it.tk
noblocks1.info
playheretoday4.info
hidewave.info
56unblocknow.info
get2facebook05.info
60usprox.info
openip4ua2.info
encryptedinfo.info
rockabsolute.tk
proxyanonymous5.info
wecanhideu3.info
ktunn3l.info
19unblocknow.info
letmeinplzb.info
ftunn3l.info
all4free3.info
lockbegone1.info
timetopass01.info
zoompastfilters.info
ableproxy5.info
accept-proxy1.tk
nomoreblox3.info
breakthegate.info
park-it.tk
unblockzsites4.info
yourfasthide.tk
abcdefg-proxy.tk
passdumbblocks.info
bloxarebad3.info
accesstwitter.info
abc13.tk
hugz4proxies1.info
bb-pro.tk
randomanon2.info
BARBATE.INFO
BANKAI.INFO
BAJADAS.INFO
BAGGAGES.INFO
BADJAS.INFO
BACKUPSERVICES.INFO
AZVY.COM

اقوام و اخیار!

روز گذشته، شورای امنیت سازمان ملل متحد با حمایت اعضاء دائم این شورا، و رأی مثبت برخی اعضاء غیردائم که از منظر «حقوقی» آنقدرها ارزش ندارد، بار دیگر کشور ایران را از نظر اقتصادی «تحریم» کرد! این موضع‌گیری علیرغم بیانیة اخیر تهران و راهکارهای ارائه شده توسط کشورهای برزیل و ترکیه صورت گرفت. برخلاف انتظار، بیانیة تهران از حمایت‌های برخی اعضاء دائم شورای امنیت ـ چین و روسیه ـ نتوانست برخوردار ‌شود و به همین دلیل نیز، با تکیه بر چرخش روسیه، چرخشی که در چارچوب روابط دیپلماتیک منطقه‌ای آنقدرها از نظر سیاسی قابل تحسین نیست، این بیانیه بر علیه ملت ایران بار دیگر در شرایطی حساس به تصویب رسید.

تصویب بیانیة جدید که تحت عنوان «محاصرة اقتصادی ایران» از آن نام خواهیم برد، چند مسئله را مشخصاً به معرض نمایش گذاشت. مسائلی که اگر فقط در حاشیة این تحریم‌ها مطرح می‌‌شود، در عمل از مفاد این «بیانیه» به مراتب بااهمیت‌تر است. نخست اینکه رژیم سیاسی حاکم بر مسکو، همچنانکه در موضع‌گیری‌های روسیه هنگام تهاجم غرب بر علیه یوگسلاوی و ملت عراق شاهد بودیم، از نظر روابط استراتژیک و بین‌المللی ساختاری قابل اتکاء و قابل اطمینان نیست. روسیه فاقد بنیة کافی در زمینه‌های سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی است، و پس از فروپاشی اتحاد شوروی، مسکو نتوانسته به یک موجودیت سیاسی مستمر و مداوم و مستحکم از منظر روابط ساختاری موجودیت بخشد. این مسئله مسلماً بیش از هر کشور دیگری به خود روسیه مربوط خواهد شد، ولی ادامة این شیوة برخورد با ملت‌ها، خصوصاً ملت‌های همسایه برای مسکو و فدراسیون روسیه تاوان سنگینی خواهد داشت. تصور اینکه حاکمان فعلی این کشور بتوانند فقط از طریق «کارگزاری» ایالات متحد و برخی کشورهای اروپای غربی در روابط جهانی برای خود مواضع مستحکمی پایه‌ریزی کنند از آن توهم‌هاست که مسلماً فقط راه به منجلاب تاریخ خواهد برد.

چرخش روسیه در قبال ملت ایران در سفر اخیر مدودف به کشور دانمارک علنی شد و ما آنرا به هیچ عنوان در ارتباط با رژیم ملایان در جمکران تحلیل نخواهیم کرد . در مطلبی که تحت عنوان «وداع با مسالمت» نوشتیم این موضع را تا حدی که آنروزها امکان داشت مورد بررسی قرار دادیم. در دنبالة همین بحث‌هاست که امروز نیز موضع روسیه را مورد بررسی قرار خواهیم داد. خلاصة کلام، روسیه در شرایطی که از تحکیم روابط ساختاری، روابطی که بتواند به صراحت منافع مسکو را در مرزهای‌اش تأمین کند، عاجز مانده، ترجیح می‌دهد که از طریق همراهی و همکاری با سیاست‌های آمریکا و انگلستان برای خود «خط سیاست بین‌المللی» ترسیم کند. باید گفت چنین عمل نابخردانه‌ای از یک ابرقدرت بعید است.

چندی پیش مشاور دیمیتری مدودف، احمدی‌نژاد را به مردمفریبی و اتخاذ روش‌های «غیرشفاف» متهم کرده بود. البته ما در این مقطع کاری به موضع‌گیری‌های دولتمردان جمکرانی نداریم؛ این مواضع را پیشتر در مطالب فراوان تحلیل کرده‌ایم. ولی اگر کسی را به درستی به مردمفریبی متهم می‌کنیم، دلیل بر این نیست که به خود اجازه دهیم به نوبة خود پای در مردمفریبی بگذاریم. دولت روسیه مسلماً به صراحت می‌داند که حکومت اسلامی دستگاهی است دست‌نشانده که در 22 بهمن 57،‌ طی یک کودتا توسط اوباش وابسته به سازمان سیا در تهران مستقر شده. سکوت تحلیل‌گران از درجة صحت این واقعیت ذره‌ای نخواهد کاست. در نتیجه، زمانیکه فردی در مقام مشاورت ریاست جمهوری روسیه، در چارچوب انتظارات استراتژیک و امنیتی کشور خود، بجای خطاب و عتاب به دولت‌های مسئول، سازمان‌های جاسوسی و اطلاعاتی غرب و حتی پنتاگون صدای‌اش را بر علیه عملة همین تشکیلات در تهران «بلند» می‌کند، آنکه در واقع پای در مردمفریبی و صحنه‌آرائی گذاشته به هیچ عنوان احمدی‌نژاد نیست، مشاور مدودف است که جهت توجیه مواضع مسکو اینچنین به صحنه‌گردانی متوسل می‌شود. البته ما تحلیل جفنگ‌گوئی‌های ایشان را به فرصت مناسب موکول می‌کنیم، ولی در همین حد نیز منتظر ماندیم تا ببینیم موضع‌گیری عملی‌ دولت روسیه در مورد تحریم‌ها در چه مقطع و به چه صورتی «نهائی» خواهد شد.

روسیه در بازی‌ای که به راه انداخته حکم پوکربازی را پیدا کرده که نه پول در جیب دارد و نه اعتباری نزد قمارخانه‌دار، از قضای روزگار کارت برنده‌ای نیز در دست ندارد. روسیه بازیکنی شده که علیرغم موضع متزلزل خود سعی دارد از طریق تکیه بر دیگر بازیکنان مرتباً به همه توپ بزند و با بلوف‌های چپ و راست، هم از رو شدن کارت‌های «ضعیف» و «بازنده‌اش» جلوگیری کند، و هم از درگیری مستقیم با بازیکنان دیگر اجتناب ورزد. پر واضح است این بازیکن نمی‌تواند مدت مدیدی به این روند ادامه دهد. و در کمال تأسف این است خلاصه‌ای از «مواضع» استراتژیک دولت روسیه در ابتدای هزارة سوم!

ولی بحث کلی در مورد تحریم‌های اقتصادی، از منظر تاریخی به صراحت نشان می‌دهد که تحریم‌ها چه بر علیه یک رژیم و چه بر علیه یک ملت و یا یک قوم، علیرغم تفاوت‌های کلی در «واژگان» به کار گرفته شده، در عمل هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. چرا که در هر حال، نخستین قربانیان تحریم‌های اقتصادی، در هر کشور جهان و در هر شرایطی، طبقات کم‌درآمد و توده‌های بی‌پناه و فرودست خواهند بود. برخلاف اظهارات آقای لاوروف، وزیر امور خارجة روسیه، فشار محاصرة اقتصادی نمی‌تواند صرفاً شامل کالاها و تجهیزات نظامی شود.

بحران‌آفرینی بر محور تجارت خارجی یک کشور بر تمامی مایحتاج عمومی از نان گرفته، تا پوشش و دارو و غیره سایه می‌افکند و به همین دلیل است که ضرر و زیان این نوع محاصره‌ها همیشه ملت‌ها را هدف قرار داده، و نه رژیم‌ها را. با در نظر گرفتن همین واقعیات تاریخی است که شاهدیم روسیه جهت توجیه حمایت‌های خود از محاصرة رژیم جمکران، عملی که نهایت امر به ملت ایران فشار وارد خواهد آورد، پای در یک رشته «سخنوری‌های» مردمفریبانه نیز می‌گذارد؛ و این سخنوری‌ها همان لجن‌زاری است که یک رژیم سیاسی، خصوصاً در مرزهایش می‌باید به هر قیمت از فروغلطیدن در آن اجتناب ورزد.

در ثانی، دولت‌های روسیه و چین که به این صراحت دل به «عملیات» نمایشی واشنگتن سپرده‌اند، نیک می‌دانند که «اعمال تحریم‌ها» در عمل، به دلائل فنی و تجاری از کنترل و نظارت مسکو و پکن کاملاً به دور خواهد ماند. ایران در تمامی زمینه‌هائی که اینان ادعای اعمال «تحریم» کرده‌اند از خریداران کالاهای ایالات متحد، انگلستان، فرانسه و دیگر محدوده‌های «نظامی ـ تسلیحاتی» دلار به شمار می‌رود. دولت ایران با ارز حاصله از چپاول نفت خام کشور که در بانک‌های غربی انبار می‌شود کالاهائی از غرب خریده، آن‌ها را توسط شبکه‌های صادراتی خود در این کشورها به ایران می‌فرستد. و روسیه و چین در این چرخة «تولید ـ خرید ـ صادرات» به هیچ عنوان قادر به اعمال نظارت نیستند، چرا که از هر گونه اهرمی جهت نظارت بر عملکرد این چرخه محروم‌اند! حال باید پرسید عشق وافر روسیه و چین در اعمال این «تحریم‌ها»، زمانیکه پکن و مسکو قادر به اعمال نظر بر روند آن نیستند، ریشه در کجا می‌تواند داشته باشد؟

به عبارت ساده‌تر، دولت‌های چین و روسیه به هیچ صورت ممکن نمی‌توانند بر تجارت تجهیزات نظامی غرب با ایران «محدودیت» اعمال کنند، این کشورها حتی از شبکة قابل‌اعتنائی در زمینة کشتیرانی جهانی نیز جهت کنترل محموله‌ها در آب‌های آزاد،‌ آنطور که در قطعنامه «پیش‌بینی» شده برخوردار نیستند. در نتیجه، در مرحلة اعمال تحریم‌ها نیز باز شاهد خواهیم بود که در عمل مسکو پای در مردمفریبی، و پکن پای در پیروی نوکرمنشانه گذاشته. موضع چین و روسیه فقط به یک صورت می‌تواند قابل قبول تلقی شود: اطمینان کامل مسکو و پکن از رعایت محاصره‌های «مطلوب» توسط ایالات متحد و انگلستان! درست مثل اینکه کسی شیشة عمرش را به دست دشمن بسپارد!

البته همانطور که شاهد بودیم تسلیم بی‌قیدوشرط مسکو و پکن به شرایط مطلوب غرب، در سخنوری‌های آقای مدودف، یک «پیروزی بزرگ» در راه حمایت از تمامی اقوام و ملیت‌های فدراسیون روسیه «معرفی» شده بود! بله، رئیس جمهور روسیه، پس از آنکه برنامة ساخت‌وپاخت و لفت‌ولیس با غرب را پایه‌ریزی کرد و قراردادهای مورد نظر را در قطب شمال با نروژ و دانمارک ـ اینکشورها در عمل حکومت‌های دست‌نشاندة پیمان آتلانتیک شمالی به شمار می‌روند ـ به امضاء رساند، طی یک ژست تلویزیونی چند فحش و ناسزا هم نثار احمدی‌نژاد نموده، به خیال خود از دولت روسیه تصویر یک تشکیلات قابل‌اعتماد و قانونمند به خورد تماشاچیان محترم داد. ولی فحش دادن به احمدی‌نژاد این روز و روزگار آنقدرها هنر به حساب نمی‌آید؛ مسئلة مهم در دورة معاصر «لو» دادن دیپلماسی سه گانة «اشغال ـ چپاول ـ جنگ‌افروزی» است. سیاستی که از طرف واشنگتن و لندن به بهانه‌های متفاوت بر منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه حاکم شده، و در این میان کشورهای افغانستان، پاکستان و عراق عملاً از بین رفته‌اند.

همانطور که می‌توان دید، انتظار چنین جسارت و شهامتی از دولت فعلی روسیه کاملاً بیهوده است. این دولت که با تکیه بر ساختار یک کودتای امنیتی به قدرت رسیده، با تکیه بر یک نظام رانت‌خواری و نفت‌خواری برنامه‌های خود را در چارچوب «بلوف‌های استراتژیک» و جلب حمایت‌های مقطعی از بازیگران فعال و مهم گام به گام به پیش برده؛ ولی به صراحت بگوئیم این نوع استراتژی‌ مشکل می‌تواند در برهه‌های سرنوشت‌ساز از آزمون‌ها سربلند بیرون آید.

تأئید قطعنامة شورای امنیت سازمان ملل از طرف روسیه و چین در عمل برای منطقه، کشورهای عمدة آسیا و اروپا و خصوصاً خاورمیانه در این خلاصه خواهد شد که واشنگتن با تکیه بر اهرم‌های سیاسی‌ای که لندن در اختیارش می‌گذارد دست‌هایش برای ماجراجوئی در منطقه کاملاً باز باشد. و به این ترتیب واشنگتن با یک تیر چندین نشان خواهد زد. ایالات متحد می‌تواند هم ارتباط گستردة «قاچاقچیان» با دولت دست‌نشانده‌اش را در تهران حفظ کند، هم با تکیه بر بازارهای موازی گروه‌های اوباش شهری را مورد عنایت قرار دهد و ارز حاصل از صادرات نفت را به غارت ببرد، هم ملت ایران را به عسرت و تنگدستی بیش از پیش محکوم کند، و هم به دولت دست‌نشانده اجازه دهد که تحت عنوان مبارزه با «محاصرة اقتصادی» سرکوب ایرانیان را افزایش دهد. این صورتبندی‌ای است که در کمال تأسف هیئت حاکمة مسکو، ظاهراً برای «حفظ منافع ملت‌ها و اقوام فدراسیون روسیه» ضروری تشخیص داده! باید گفت چنین موضع‌گیری‌ای بیش از آن مفتضحانه است که جای بحث و گفتگو داشته باشد.

البته مسکو به خیال خود اهرم‌هائی نیز در دست دارد؛ ولی به صراحت می‌بینیم که «امید» مسکو فقط به این طناب پوسیده بسته خواهد ماند که هر گاه در ارتباطات جهانی در برابر انگلستان و آمریکا در بن‌بست قرار گرفت بتواند «چماق» تجارت غیرقانونی تسلیحات با ایران را در مجامع بین‌المللی به هوا بلند کرده، با توسل به هیاهو در سطح جهانی به قول آقای مدودف «اقوام و ملل فدراسیون روسیه» را از بن‌بست بیرون بکشد. چنین مواضعی خنده‌دارتر از آن است که بتواند به عنوان یک استراتژی مطرح شود. روسیه با از دست دادن حمایت‌ ملت‌های همسایه نمی‌تواند از طریق تکیه بر همکاری‌ با میکروسافت و آی‌بی‌ام در درون مرزهای‌اش تفریح کند! این خواب خوش خیلی زودتر از آنچه آقای مدودف پنداشته‌اند به کابوسی هولناک تبدیل خواهد شد. برپائی «ضیافت» در کنار سطل زباله به هزار بیماری و کوفت و مرض منتهی خواهد شد.

ولی از آنجا که هر پیشخدمتی منتظر «انعام» است، غربی‌ها نیز جهت خوشخدمتی اخیر مسکو انعام کرملین را فراموش نکردند. این انعام به صورت سه آب‌نبات شیرین و خوش‌خوراک گوشة لپ آقای مدودف افتاد، تا بمکند و فعلاً خوش باشند. پس بپردازیم به آب‌نبات اول. دیروز خبرگزاری «رویترز» دستگیری «غیرمترقبة» یکی از رهبران اسلام‌گرایان اینگوشی را اعلام می‌کند، و به دنبال آن خبرگزاری فرانسه نیز چنین می‌افزاید:

«علی تازیف، یکی از رهبران اسلامگرایان شورشی تلقی می‌شود که قصد داشتند در منطقة اینگوشی فدراسیون روسیه، یک خلیفه‌گری بر اساس قانون شریعت بر پا کنند.»

البته علی‌جان را، مسلماً به دلیل امضاء قطعنامة تحریم اقتصادی ملت ایران، بر خلاف دیگر «رهبران» اسلامگرا به صورت «زنده» و «سالم» و «درسته» دستگیر کرده‌اند! مطمئن هستیم که تحت مراقبت‌های ویژه که از دورة «رفیق» استالین در روسیه باب دندان حاکمیت افتاده، ایشان به سرعت تمامی ارتباطات خود را «لو» خواهند داد، و خطر تهدیدات اسلامگرایان بر علیه مسکو اینگونه با کمک لندن و واشنگتن «کاهش» می‌یابد! البته لازم به یادآوری است که تمامی سایت‌های فارسی زبان از «نووستی» گرفته تا رادیوفردا از کنار این خبر «داغ، داغ» با سکوت کامل گذشتند؛ پنداری کور بودند. اگر در روسیه شخص مدودف در یک برنامة تلویزیونی از این «دستگیری» تقدیر به عمل می‌آورد، و رئیس ساواک روسیه را در برابر میلیون‌ها تماشاگر «می‌نوازد»، در هیچیک از خبرگزاری‌های فارسی‌زبان اثری از آثار این دستگیری «شگفت‌انگیز» نمی‌بینیم. این سکوت جمعی حتماً حکمتی دارد که ما از آن بی‌خبریم. در هر حال تقارن زمانی امضاء قطعنامة کذا بر علیه ملت ایران، با این دستگیری آنقدر واضح است که جائی برای چک‌وچانه باقی نمی‌گذارد.

ولی آب‌نبات دوم از اولی هم شیرین‌تر است. چرا که از دستان «مقدس» آنجلا مرکل به دهان مدودف وارد شده، مسلماً همراه با نازوکرشمه‌ به زبان روسی! می‌دانیم که خانم مرکل از اعضاء محترم پلیس سیاسی آلمان شرقی تشریف داشتند و در آنزمان وابستگی به مسکو افتخار و عظمت به همراه می‌آورد. خلاصه، امروز رئیس دولت آلمان فدرال به صورتی ناگهانی به این صرافت افتادند که دولت ایشان، جهت خروج از بحران به صنایع اتوموبیل‌سازی «اپل» پولی نخواهد پرداخت! ای دل غافل!‌ دیدید چه شد:

«شکاف در دولت ائتلافی آلمان در مورد حمایت مالی از اپل عمیق‌تر شده، هر گونه همکاری با دولت‌های ایالات که صنایع اپل در آن‌ها فعال است غیرممکن می‌شود.»
رویترز، 10 ژوئن 2010

می‌دانیم که سرمایه‌داری روسیه از دیرباز جهت «بلعیدن» اپل حساب ویژه‌ای باز کرده بود، و تنها مانع در برابر عمل مقدس «بلع»، ‌ قول و قرارهای توخالی حمایت‌های مالی دولت از این صنایع بوده. حال که این راه‌بند از میان رفته مسلماً مسکو خیلی با دمش گردو خواهد شکست، هر چند از این مرحله تا موفقیت کامل یعنی عمل «بلع» راه درازی در پیش خواهد بود، خلاصه اینبار کار به سادگی مقر آمدن «علی‌جان» به پیش نمی‌رود، که از قدیم گفته‌اند:

مقر ببود که دین حقیقت اسلام است
محمد است بهین ز انبیا و از اخیار
(اسدی)

البته اخیار از نظر ما بیشتر جمع «خیار» باید باشد، که شخص مدودف جهت «بهبود» شرایط زندان یک کارتون بزرگ از آن برای علی‌جان به سازمان سیا سفارش داده. ولی کرملین به این زودی‌ها دستش به کارتون خیار نخواهد رسید؛ اگر سال آینده هم یک قطعنامة دیگر برای تحریم ملت ایران به امضاء برساند، شاید سازمان سیا خبر ارسال کارتون خیار را برای‌شان بفرستد ولی این امکان وجود دارد که محمولة خیار هرگز به مقصد نرسد! خلاصه هر چیزی در این دنیا «حساب» دارد. پس برویم به سراغ آب‌نبات سوم!

این‌ آب‌نبات که در لپ ریاست جمهور محترم روسیه چپاندند «بازگشائی» مرزهای ترکیه، سوریه، لبنان و اردن هاشمی است! بر اساس گزارش خبرگزاری‌ها منبعد اتباع این کشورها می‌توانند بدون ویزا در 4 کشور مذکور رفت و آمد کنند، البته اگر شکنجه و سرکوب پای حرکت و جان مسافرت برای‌شان باقی گذاشته باشد. شیرین‌کامی اخیر روسیه برای دولت ترکیه جز تلخ‌کامی هیچ ببار نخواهد آورد، چرا که با قانونی کردن «ارتباطات گستردة منطقه‌ای» که در کنار افتضاحات «ناوآزادی» به راه افتاد، عضویت ترکیه در اتحادیة اروپا بکلی منتفی شد! خلاصه ترک‌ها می‌مانند و چماقی به درازنای تاریخ که مسکو هر طور صلاح می‌داند آنرا برای ادب کردن ترکیه به کار بگیرد. نمی‌دانیم برای پرزیدنت لولا چه نوع خیاری ارسال کرده‌اند، خیارهای جالیزی خودمان یا خیارچنبر! بالاخره برزیل هم در ارتباط با «ملت‌ها و اقوام فدراسیون روسیه» حق و حقوقی دارد!

با این وجود یک مسئله هنوز مبهم باقی مانده. در نبود یک استراتژی منطقه‌ای مستقل از جانب مسکو، روسیه تا کی خواهد توانست با این نوع بندبازی‌ها که نهایت امر کنترل کامل آن به دست غرب است، هم مواضع خود را مورد حمایت قرار دهد و هم از فروافتادن در مواضع «ضدروسی» غرب اجتناب کند؟ اینجاست در واقع همان بن‌بست و نقطة کوری که روسیه به سرعت پای در آن می‌گذارد و در کمال تأسف دولت‌های منطقه نیز به دلیل ارتباطات اجباری با این قدرت منطقه‌ای به درون همین منجلاب کشیده می‌شوند.

ولی یک اصل کلی را فراموش نکنیم و آن اینکه عدم حمایت گستردة توده‌ها و افکارعمومی منطقه از روسیه مهم‌ترین چالشی است که چنین سیاستی برای کرملین به ارمغان خواهد آورد. و این گره را نمی‌توان با حمایت‌های مقطعی واشنگتن و لندن گشود. کشوری که برخلاف کشورهای اروپای غربی از استقلال اقتصادی گسترده برخوردار نبوده، و با اتخاذ چنین سیاست‌هائی از حمایت توده‌های منطقه نیز خود را محروم می‌کند، هنگامیکه امنیت داخلی‌اش را در گرو همکاری با سازمان «سیا» می‌گذارد، به تدریج از جایگاه شریک ایالات متحد به مرتبة دولت دست‌نشانده سقوط خواهد کرد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید11ژوئن2010

whats-going.info
proxplaza.nl
profake.com
proxplaza.com
hidedaily.com
disturbednetz.tk
bypassconnect.info
silenceoflife.com
warpproxy.com
allcellphone.info
unblockz.com
thethru.info
omg-anime.com
theeasy.info
thruonline.info
unhide.me
quickfall.info
zobam.com
whatsgoing.info
quickdash.info
quickget.info
blazefall.info
firstfall.info
facehide.com
jetease.info
blazedance.info
jetfight.info
firstget.info
proxy.trash.pl
quickflash.info
firsteasy.info
jetgo.info
bypassroute.org
blazeeasy.info
thenip.info
uproxy.me
ipchanged.com
bypassroute.net
rapidprivacy.com
highanonymo.us
bypassrouteonline.com
zoneprox.info
walk-thru.info
thekingofproxies.info
jetdance.info
unblocklife.com
ownageproxy.com
firstflash.info
blazecharge.info
willgoing.info
myproxysite.net

بازار مکاره!

چند روزی بیشتر به سالگرد گربه‌رقصانی‌های اوباش حکومت اسلامی در 22 خرداد ماه باقی نمانده، و طی همین دوره شاهد شکل گیری سه جریان کلی در میان گروه‌ها و تشکیلات و محافل سیاسی کشور هستیم. جریان نخست متعلق است به دولت احمدی‌نژاد. این جریان به طور کلی مخالفان حکومت اسلامی را فاقد «مشروعیت» می‌داند ولی پدیده‌ای به نام «جنبش سبز» را نیز تخطئه می‌کند. جریان مذکور با تکیه بر آنچه «آراء» ریخته شدة «مردم» در صندوق‌های رأی به نفع شخص احمدی‌نژاد تلقی می‌شود، ادعا دارد که هم انتخابات به صورت درست و دمکراتیک برگزار شده و هم آراء این انتخابات آنطور که باید و شاید قرائت شده و به ثبت رسیده. جریان دوم شامل رهبران «جنبش سبز» و هم‌پیمانان آشکار و پنهان‌شان در داخل و خارج از کشور می‌شود. اینان که در مردود شناختن مخالفان «حکومت دینی» با احمدی‌نژاد همداستان‌ هستند، همزمان بر این طبل می‌کوبند که انتخابات آنطور که دولت اسلامی برگزار کرده، به شیوه‌ای درست انجام شده و اشکال فقط قرائت آراء و تعیین «برنده» است! به عبارت دیگر اگر نام رهبران جنبش سبز از این صندوق‌ها بیرون می‌آمد مسئله‌ای در میان نبود! ولی جریان سومی نیز وجود دارد، که نویسندة این وبلاگ خود را متعلق به آن می‌داند. این جریان معتقد است که نه این انتخابات در شرایطی برگزار شده که بتوان از آن تحت عنوان «مراجعه به آراء عمومی» سخن گفت، و نه طرف‌های دعوا در این میانه ـ جنبش سبز و دولت اصولگرا ـ در عمل حرفی در سیاست کشور می‌توانند داشته باشند. چرا که اینان ناقضان اصل «دمکراسی» سیاسی‌اند و مراجعه به آراء عمومی برای‌شان هیچ مفهومی ندارد. پر واضح است که «جریان سوم» به تدریج فراگیر شده و وابستگان آن‌ آرام، آرام مواضع خود را به آرمان‌های انسان‌محور نزدیک کرده، و نظریة «دولت دینی» را بکلی مردود می‌دانند.

با این وجود نمی‌باید فراموش کرد که به دلیل شرایط ویژه‌ای که حاکمیت 80 سالة فاشیسم در کشور ایجاد کرده، وابستگان به هر کدام از این جریانات، اکثر مواقع از استحکام ایدئولوژیک درستی نیز برخوردار نیستند. به طور مثال، در میان طرفداران جناح «دولت فعلی»، به برخی قشرهای مرفه شمال ‌شهری در تهران و شهرهای بزرگ، و حتی برخی خانواده‌های «مستفرنگ» و مقیم کشورهای غربی برخورد می‌کنیم! خلاصه در میان حامیان احمدی‌نژاد قشرهائی را می‌بینیم که معمولاً در چارچوب تبلیغات حکومت اسلامی از نخستین ماه‌های پس از کودتای 22 بهمن 57، در جایگاه مخالفان «دولت دینی» رده‌بندی شده‌اند! حضور این قشرها در کنار امثال احمدی‌نژاد برای بسیاری از ناظران داخلی و حتی خارجی تعجب‌آور است، هر چند به استنباط ما این حضور نشان می‌دهد که ساختار قدرت در حکومت اسلامی بر خلاف آنچه در تبلیغات توده‌فریب عنوان می‌شود نه در ارتباط با «محرومان» و مستضعفان که در رابطة مستقیم با قدرت مالی مستحکم شده.

از طرف دیگر در جناح مخالفان حکومتی احمدی‌نژاد حضور چشم‌گیر برخی احزاب «چپ‌نما» از قبیل حزب توده، فدائیان اکثریت، و… در کنار «جنبش سبز» و دست در دست محافل راست افراطی از قبیل «مجاهدین انقلاب»، «نهضت عاظادی» و حتی برخی شاخک‌های «جبهة ملی» به این ‌آشفتگی سیاسی دامن می‌زند. می‌دانیم که بسیاری از وابستگان به احزاب و تشکیلات راستگرایان تندرو از قبیل نهضت آزادی و مجاهدین انقلاب از نخستین روزها در سرکوب و حبس و اعمال مجازات‌های وحشیانه بر وابستگان به جناح‌های «چپ‌نما» دست داشته‌اند. خلاصه امروز کسانی در جبهة «چپ‌نمایان» برای رهبران «جنبش‌سبز» سینه می‌زنند، که از دیرباز منفور هم اینان به شمار می‌رفته‌اند، و از سوی همین جلادان در زندان‌ها سرکوب شده‌اند! همانطور که می‌بینیم «تعجب» فزاینده در تحلیل جبهه‌بندی‌های سیاسی کشور هر لحظه عمیق‌تر می‌شود.

ولی جمع «اضداد» در جبهة سوم، یا همان جریانی که از پایه و اساس با «حکومت اسلامی» مخالفت می‌ورزد به مراتب بیشتر از این‌هاست. در جریان سوم کمونیست‌‌های طرفدار بلشویسم و سلطنت‌طلب‌های دوآتشة مک‌کارتیست، که هر دو نهایت امر «انسان‌محوری» را مردود می‌شمارند حضور همزمان دارند. ولی جالب اینجاست که اینان تا آنجا که مخالفت با «دولت دینی» مطرح می‌شود دست در دست طرفداران «دمکراسی سیاسی» و «انسان‌محوری» حرکت می‌کنند! و نهایت امر شاهدیم که سازمان‌های «رادیکال اسلامی» که هدفی جز برقراری حکومت دینی، به سبک و سیاق مورد نظر خود دنبال نمی‌کنند، در مخالفت با «حکومت اسلامی» فعلی با این گروه‌ها در همسوئی با جبهة سوم قرار گرفته‌اند!

این «ملغمه» که در بالا به صورتی کاملاً فشرده و تلخیص شده از شرایط سیاسی کشور ارائه کردیم، مسلماً در یک جامعة پویا، سالم و بهنجار نمی‌تواند وجود خارجی داشته باشد. خلاصه بگوئیم، جامعة ایران بیمار است، و علائم این بیماری صرفاً در ابعاد مالی، اقتصادی، حقوقی و … بروز نکرده بلکه شامل ابعاد سیاسی نیز می‌شود. اینکه مرزبندی‌های سیاسی در ایران به طور کلی از میان رفته و منافع محافل مختلف به صورتی که در بالا به آن اشاره کردیم در هم آمیخته خود بهترین نمونه از وجود فضای ناسالم سیاسی است.

بارها در مطالب خود عنوان کرده‌ایم که خطوط سیاسی می‌باید با شفافیت ترسیم شود، چرا که آشفته‌بازاری که به طور مثال در 22 بهمن 57 ایجاد شد، و در آن از راست‌گراترین تا چپ‌گراترین جناح‌های سیاسی کشور خود را طرفداران اهداف و آرمان‌های «حضرت» امام خمینی جا زدند، نتیجه‌ای جز آنچه امروز در برابرمان قرار گرفته به دست نخواهد داد. هیچ دلیلی وجود ندارد که یک محفل راستگرای ضدکمونیست همچون «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی »، امروز در ادبیاتی بازاری از طرف «حزب توده» مورد تحسین و تمجید قرار گیرد. چنین روابطی فقط می‌تواند جامعه را به بن‌بست‌های سیاسی بکشاند، بن‌بست‌هائی که پای بیرون گذاشتن از آن‌ها مستلزم دهه‌ها سرمایه‌گزاری و تلاش و کوشش خواهد بود.

ولی از آنجا که معمولاً بررسی‌ موضع‌گیری‌های سیاسی، حتی اگر این بررسی‌ها به طور سطحی صورت گیرد، تا حدودی خواهد توانست عناصری «روشنگر» به درون فضای سیاست کشور تزریق کند، در اینجا سعی خواهیم کرد «بررسی‌ای»، هر چند بسیار ابتدائی از برخی مواضع سیاسی به خوانندگان خود ارائه دهیم. به طور مثال، به بررسی موضع‌گیری‌های اخیر حزب توده در حمایت از جنبش سبز می‌پردازیم. این جانبداری‌ها، هر چند ظاهراً فاقد پایه‌های ایدئولوژیک بوده و به دور از منطق می‌نماید، فقط بازتابی است از موضع‌گیری‌های سنتی این حزب در ارتباط با سیاست‌های جهانی در ایران.

پس از رخدادی به نام کودتای 28 مرداد، این کودتا در واقع تهاجمی بود استعماری بر علیه ملت ایران. در همینجا بگوئیم آمران اصلی «ملی کردن نفت»، نه متعلق به حزب توده بودند، و نه طرفداران مصدق‌السلطنه و نه حتی گماشتگان دربار و ارتش، تصمیم گیرندة اصلی در این بحران، ساختار «مالی ـ اقتصادی» امپراتوری انگلستان بود که در پس پردة این معرکه توانست قدرت استعماری خود را به صورتی که از منظر استراتژیک مورد نظر داشت در منطقة خاورمیانه تحکیم کند، و زمانیکه این سازماندهی «بهینه» از طرف امپراتوری بریتانیا شکل گرفت،‌ در صورتبندی جدید «حزب توده» به جایگاه مخالف با سلطنت پهلوی پرتاب شد. ولی می‌دانیم که این حزب در مقاطع بسیاری دست در دست همین دربار حرکت کرده بود و هیچ دلیلی وجود نداشت که فی‌نفسه وقوع کودتای 28 مرداد این تشکیلات را در تقابل با دربار قرار دهد. همچنانکه پس از کودتای میرپنج، و خصوصاً پس از شهریور 1320 که منجر به تحکیم پایه‌های قدرت محفل «قوام ـ فروغی» شد، حزب توده در کابینه‌های پس از کودتا «وزیر» و معاون وزیر هم داشت!

در نتیجه، نمی‌باید سینه‌زدن «حزب توده» در مخالفت‌های فرضی با «کودتاها» را یک موضع‌گیری قطعی و صادقانه به شمار آوریم؛ این برنامه بیشتر نمایشی است. جالب اینجاست که در مسیری که این حزب برگزیده اگر روزی بخواهد به قدرت دست یابد فقط از طریق کودتا خواهد بود! پس دلیلی ندارد که در مخالفت با کودتا گلوی خود را اینچنین بدرد. زمانیکه خمینی بر علیه دربار شمشیرش را از رو بست، این حزب نیز در کنار وی قرار گرفت و تمامی سرمایة سیاسی خود را در حکومت اسلامی خمینی «هزینه» کرد. ولی در این سرمایه‌گزاری شکست سختی خورد و تبدیل شد به تشکیلاتی ورشکسته که نه در میان آنچه خود «مردم» می‌خواند جائی داشت و نه از حمایت دستگاه حاکمیت برخوردار بود، خلاصه بساطی شد از اینجا مانده و از آنجا رانده!

این موضع آزاردهنده سال‌ها و سال‌ها ادامه یافت تا رسیدیم به بحران‌سازی‌های «خاتمی». اینبار حزب توده را در کنار خاتمی می‌بینیم! همان خاتمی که ده سال در کابینه‌هائی وزیر بود که فرمان قلع‌وقمع وابستگان به حزب توده را صادر می‌کردند. ولی امروز حمایت این تشکیلات از «جنبش سبز» معنای دیگری یافته؛ حزب کذا در جریانات مخالف با حکومت دینی فعلی هیچ جائی برای خود نمی‌بیند. در چارچوب سیاسی‌ای که توده‌ای‌ها برای خود ترسیم کرده‌اند، یا «جنبش سبز» به قدرت می‌رسد و این حزب با استفاده از تمامی محافل نفوذی خود در قلب حکومت اسلامی به صورت خزنده به طرف «مونوپولیزه کردن» قدرت پیش می‌تازد، و یا در صورت عقب‌نشینی «خط امام» تمامی سرمایه‌گزاری این حزب پس از کودتای 22 بهمن 57 از میان خواهد رفت.

این است دلیل واقعی حمایت حزب توده و دیگر چپ‌نمایان وابسته به این حزب از بحران سازی‌های میرحسین موسوی. ولی اخیراً در چارچوب همین «حمایت‌ها» که مسلماً از منظر منافع «حزبی» کاملاً مشروع می‌نماید، حزب توده دست به یک‌ مجموعه تحرکات زده و در مسیر آن لجن‌پراکنی به مخالفان «خط سبز» را به شدت افزایش داده. البته می‌باید به صراحت عنوان کرد که این لجن‌پراکنی امروز از «خط» میرحسین موسوی پیروی می‌کند!

در این میان برخی سایت‌های وابسته به حزب توده، با کلی‌گوئی‌و حدیث و روایت در اطراف شخصیت‌هائی از قبیل شاپور بختیار، ایرج پزشکزاد، و … اینان را در ارتباط «فرضی» با صدام حسین، ارتشبد آریانا و بهروز صور اسرافیل قرار داده‌اند! جالب اینجاست که تبلیغات فوق در شرایطی بر روی خطوط اینترنت گذاشته شده که فقط چند روزی تا موعد سالگرد مراسم «مارگیری» حکومت اسلامی یا سالروز 22 خردادماه باقی مانده!

پیام حزب کذا در این تحرکات کاملاً روشن است. بر اساس آنچه در یک کتاب مجعول به نام «ارتش تاریکی» عنوان شده، این افراد «نابکار» همگی همکاران «صدام کافر» هستند و بر علیه «امام» خمینی با اجنبی همکاری داشته‌اند! خارج از این «بعد» نمی‌توان در این تبلیغات چیزی یافت. خلاصة کلام، بوی تعفن ساواک آخوندی، رایحة قرون‌وسطائی حوزه‌های جهلیة شیعی‌مسلکان، هیاهوی عوامفریبی و لات‌بازی در این تبلیغات واقعاً چشم‌گیر است. نخست اینکه اصولاً شاپور بختیار به چه دلیل در کنار ارتشبد آریانا قرار می‌گیرد، ایندو چه ارتباطی با هم دارند؟ در ثانی، آریانا خود نیز از مغضوبین دربار پهلوی بود! و از قضای روزگار به دلیل مخالفت با عقب‌نشستن پهلوی دوم در «گوشمالی» دولت عراق مغضوب واقع شد. از این گذشته، فردی چون بهروز صوراسرافیل که از «چپ‌گرائی» شاه انتقاد می‌کرد به چه دلیل در کنار افرادی همچون شاپور بختیار می‌‌تواند بنشیند؟ و نهایتاًً به چه دلیل حزب توده محمدرضا پهلوی را با علی خامنه‌ای مقایسه می‌کند؟

علی خامنه‌ای یک لات بی‌سروپاست که از روحانیت فقط لباس‌اش را دارد. این فرد حتی روحانی نیست؛ متقلب و کلاش است، و امروز نیز آلت دست دولت احمدی‌نژاد شده. خامنه‌ای با تکیه بر هیاهوسالاری و پوپولیسم توانست در محافل پس از کودتای 22 بهمن نفوذ کرده،‌ نظر موافق دولت‌های خارجی را جهت حفظ قدرت شخصی خود «تحصیل» کند. در صورتیکه محمدرضا پهلوی ولیعهد دستگاه رضا میرپنج بود و پس از خروج پدر، بدون آنکه کسی نظر او را بجوید، می‌بایست توسط دستگاه استعماری به سلطنت می‌رسید؛ راه دیگری نیز در برابر او قرار نداشت. دنبالة آنچه در حکومت پهلوی اتفاق افتاد بیشتر نتیجة ضعف روزافزون ساختارهای سیاسی، مالی و اقتصادی کشور در تقابل با قدرت گیری محافل استعماری در منطقه بود.

جالب این است که در کنار این تحولات شاهد بودیم که همان اتحاد شوروی که توده‌ای‌ها خیلی برای‌اش «ناز و کرشمه» می‌کردند، بارها و بارها در چارچوب توافقات خود با غرب به ملت ایران پشت کرد. و توده‌ای‌های بینوا را نیز پلیت‌بورو در کودتای 28 مرداد و جریان آذربایجان به تیغ انگلیسی‌ها سپرد، در غیر اینصورت دولت دست‌نشاندة پهلوی نمی‌توانست وابستگان به یک ابرقدرت را، آنهم در مرزهای‌اش یک به یک قتل‌عام کند. رفقا! دوران این دروغ‌بافی‌ها دیگر سپری شده، بهتر است از نقش‌پذیری‌های اتحاد شوروی «عزیزتان» در برنامه‌ریزی و همراهی‌های فراگیرش با محافل غرب در زمینة سرکوب ملت ایران مطالبی، هر چند به صورت خلاصه و سربسته در سایت‌های وابسته به «حزب» بگذارید؛ در غیر اینصورت به جانبداری از یک حکومت ایرانی‌ستیز متهم خواهید شد.

ولی تبلیغاتی که اخیراً به راه افتاده، چند هدف اساسی را گام به گام دنبال می‌کند. در مرحلة نخست هدف «تبلیغات» کذا این است که به خواننده القاء کند، تمامی کسانیکه به نحوی از انحاء با حکومت اسلامی خمینی مخالفت کرده و می‌کنند از نوکران و وابستگان «صدام حسین» می‌باید به شمار آیند! صدام حسینی که دیگر مرده و در این دنیا نیست، و «انقلاب مقدس اسلامی» که همچنان می‌باید مبداء تاریخ و تحولات ملت ایران انگاشته شود! در این مسیر سایت‌های وابسته به حزب توده به تهمت زدن به امثال آریانا و بختیار نیز بسنده نمی‌کنند. سایت «راه توده» علناً در مطلب خود سازمان مجاهدین خلق را نیز در کنار توطئة سلطنت‌طلبان قرار داده، ادعا می‌کندکه احمدی‌نژاد با جلوگیری از اوج‌گیری جنبش سبز آب به آسیاب مجاهدین خلق می‌ریزد:

«حاکمیت تلاش دارد با نسبت دادن جنبش سبز به طرفداران مجاهدین و سلطنت، این نیروی عظیم اجتماعی كه در پشت جنبش سبز جمع شده را به سمت این دو جریان متمایل كند. ثانیا با حذف اصلاح طلبان و جنبش سبز، اپوزیسیون داخلی ایران را حذف کند و با بزرگ کردن اپوزیسیون خارج كشور آینده خود را تضمین کند. در خارج از کشور نیز اپوزیسیون در این دام افتاده و فشار می‌آورد جنبش سبز قانون اساسی را نفی کند، تا آینده خود را تضمین کند!»
راه توده، 7 ژوئن 2010

باید قبول کرد که این قماش «تحلیل» بیشتر گزافه می‌نماید. در واقع آنچه در پس این سخنان خوابیده همان است که حزب کذا در سایت‌های «مردم‌پسندتر» خود بر روی خط گذاشته‌: زدن برچسب «خیانت به منافع ملی» به همة مخالفان حکومت اسلامی. مخالفان این انقلاب «پرشکوه» بدون استثناء به طرفداری از دیکتاتوری محمدرضا پهلوی و نان خوردن از دست‌های رژیم صدام حسین و همگامی با ساواکی‌هائی از قماش تورج فرازمند متهم شده‌اند! در صورتی که مخالفت با استبداد خمینی از نخستین روزهای قدرت گیری اوباش شهری آغاز شد و در عمل هیچ ارتباطی با شاه و دربار نداشته.

از طرف دیگر حزب توده در تنور این پیش‌داوری می‌دمد که در صورت فروپاشی حکومت اسلامی مملکت به دورة آریامهر باز می‌گردد! همان مزخرفاتی که در دورة نخست‌وزیری بختیار از زبان کیانوری و محفل کیهان به ملت ایران تحویل می‌دادند. چنین تصوری کاملاً بی‌جاست؛ جامعة ایران در دورة آریامهر «منجمد» نشده و دلیلی وجود ندارد که چنین برداشتی را توسعه بدهیم. در همینجا بگوئیم که تصویر سیاه و تیره‌وتاری که حزب توده از آیندة سیاسی ایران ترسیم می‌کند، بیش از آنچه بازتابی از واقعیات باشد، نمائی است از آیندة همین حزب! پر واضح است که در صورت عقب‌نشینی چشم‌گیر‌تر محافل اسلامی، حزب توده نیز همچون همشیره‌های اروپائی‌اش دستخوش تغییرات و فروپاشی‌های گسترده خواهد شد.

از این گذشته، ما قبول نمی‌کنیم که میرحسین موسوی و دیگر اوباش جنبش سبز «اپوزیسیون حکومت اسلامی» می‌توانند تلقی شوند. این حزب توده است که در همسوئی با بوق‌های استعمار این حضرات را در جایگاه اوپوزیسیون قرار داده‌. از کی تا به حال در یک حاکمیت دیکتاتوری و سرکوبگر، افرادی که دهه‌ها در مقامات بالا و مناصب کلیدی امنیتی، اجرائی، نظامی و … قرار داشته‌اند، به حکم اینکه با یک رأی‌گیری مخالفت‌های نمایشی می‌کنند می‌توانند در جایگاه «اپوزیسیون» بنشینند؟ این مزخرفات واقعاً خنده‌دار است. و اما بر خلاف اظهارات حزب توده، تصمیم به خروج و یا عدم‌خروج رهبران جنبش سبز از کشور نه توسط سازمان مجاهدین خلق و سلطنت‌طلبان اتخاذ خواهد شد، و نه توسط دولت مفلوک احمدی‌نژاد؛ این تصمیمات را همان محافلی می‌گیرند که از روز نخست مشتی لات و آخوند و بیکاره را «آب و نان» دادند و در خانه‌های امن زیر نظر وزارت اطلاعات در آب‌نمک خواباندند؛ آن‌ها تصمیم خواهند گرفت که چه کسانی به خارج بروند و چه افرادی در داخل بمانند و چه گروه‌هائی «شهید» شوند!

به استنباط ما اعضاء حزب توده که خود سال‌ها تحت نظارت برادر «بزرگ‌تر» اداره شده‌‌اند، بهتر می‌دانند که این تصمیمات از کجا‌ها دیکته می‌شود. ولی مهم‌تر از همة این حرف‌ها سئوال اینجاست که جنبش سبز اصولاً چه می‌خواهد؟ گویا حزب توده کار زیادی با مطالبات «جنبش سبز» ندارد؛ برای توده‌ای‌ها مسئلة اصلی این است که بر سر بساط میرحسین موسوی در مملکت جنجال و غوغای مفت و مجانی به راه بیاندازند. یک سر قضیه را به تورج فرازمند و صدام حسین خدابیامرز وصل کنند، سر دیگر را در دکان مجاهدین خلق بگذارند، اگر هم عمری بود و امکاناتی فراهم شد سر سوم را نیز زیر بغل مقام معظم بچپانند؛ اینهمه برای بزرگ نمایاندن میرحسین موسوی و فراهم آوردن زمینة مناسب جهت تبلیغات برای فردی که سه دهه است نان تاراج و جنایت و استبداد حکومت اسلامی را می‌خورد. کسی هم کاری به این نکتة پیش پا افتاده ندارد که این به اصطلاح جنبش سبز خارج از مدح و ثنای اسلام و امام روشن‌ضمیر و مهملاتی از این قبیل، اصولاً مطالبات‌اش چیست، و آیا این مطالبات اصلاً به زحمت‌اش می‌ارزد یا خیر!

آنچه در بالا آوردیم نمائی بود هر چند شتابزده از پوچ‌گوئی در فضای سیاسی کشور. فضائی که در آن اهداف، برنامه‌ها، مواضع واقعی و اصولی، و خلاصه هر آنچه بین «سیاست» و «مردم‌فریبی» می‌تواند تفاوت فاحش ایجاد کند از اهمیت افتاده و بی‌ارزش شده. اینکه جنبش سبز اصولاً به درد چه کاری خواهد خورد آنقدرها اهمیت ندارد؛ در تبلیغات حزب توده مهم این است که حکومت اسلامی به صورت دست نخورده همانطور که از دوران «امام» خمینی به یادگار مانده بر جای باقی بماند؛ باید قبول کرد که در این ایستائی حتماً بعضی‌ها منافعی می‌بینند؛ همان منافعی که با منافع ایرانیان در تضاد قرار می‌گیرد.

آنان که مخالفان یک حکومت ضدانسانی و استبدادی را همکاران صدام ‌حسین معرفی می‌کنند، بهتر است بر واقعیات جامعة ایران چشم بگشایند. چشم بگشایند، و به صراحت ببینند چگونه با بزرگ‌نمایاندن علی خامنه‌ای، و مقایسة این آخوند بی‌سروپا با محمدرضا شاه پهلوی، عملاً تبلیغاتی را گام به گام دنبال می‌کنند که دولت فعلی جهت کنترل تشکیلات اداری، نظامی و امنیتی با توسل به همین بزرگ‌نمائی‌ها آغاز کرده. دیروز بود که مطالبی در مورد «شیفتگی» حضرت امام به علی خامنه‌ای در روزنامة کیهان به چاپ رسید، مطالبی آنچنان مهوع و مبتذل، که شخص علی خامنه‌ای هم سروصدای‌اش در آمد. و به دنبال همین بساط است که «حزب توده» یک بار دیگر دست در دست کیهان، علی خامنه‌ای را اینبار در کنار محمدرضا شاه می‌گذارد! بله، جماعتی که با حمایت دولت جمکران در فضای مجازی سایت‌های «پرمشتری» به راه انداخته‌اند، جا دارد که نه تنها ملت ایران را هالو تصور نکنند، که بیش از این‌ها به مأموریت‌های «حزبی» و واقعی خود واقف باشند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید8ژوئن2010

1usprox.info
proxitastic1.info
mathbypass.info
anonunblock2.info
ez123proxy1.info
cantstopme1.info
nomoreblox5.info
hidden91.info
boss-pass.tk
playfromschool1.info
blockfree3.info
gogethiddenproxy.info
slyoldfox.info
linkdetour.net
unlockpages.com
antitech.info
secretaccess.org
bypassurip1.info
bypassthroughfilters.info
lockbegone5.info
79unblocknow.info
disable-ip.info
9webtun.info
allunblocked3.info
glyp3pr0xy.info
hideurname2.info
dpr0xy.info
cleansafesecure.com
wecanhideu1.info
safesecurelegacy.com
bypassfb.info
proxygrabber4.info
bkbypass.info
24unblocknow.info
45unblocknow.info
6unblock.info
proxybays.tk
21usprox.info
accessopen4.info
bestplace2hide1.info
opensezme05.info
ipopen1.info
ready2play5.info
playtimeisnow2.info
86usprox.info

انجماد واژه‌ها!

همانطور که انتظار می‌رفت نماز «سالروز ارتحال» آیت‌الله خمینی، بنیانگذار حکومت اسلامی در سکوت نسبی و شرایطی کاملاً امنیتی برگزار شد. با این وجود، طی این مراسم فرمایشی که همچون دیگر مراسم از این دست بیشتر وسیله‌ای جهت گردهمائی گروه‌های اوباش و نانخورهای حکومت است تا تجمع قشرهای مختلف مردم، چند لایه از تحولات و تغییرات قابل تأمل است.

نخست اینکه برای اولین بار، علی خامنه‌ای «توپ توخالی» حکومت اسلامی را در این «نماز» پر باروت نمایانده، عملاً دست به تهدید دوستان گرمابه و گلستان‌اش زد! وی در حالیکه به سختی سر پا بند بود، با هارت‌وپورت‌های معمول فریاد زنان لولة توپ کذا را متوجه مخالف‌نمایان سبز در درون حاکمیت نمود. البته این تهدیدات جهت گوشزد به آندسته از لات‌ولوت‌های حکومت اسلامی انجام گرفت که اخیراً تحت عنوان «رهبران» این جنبش، هم می‌خواهند هزینة همکاری‌های خونین‌شان را با این حکومت مجانی تمام کرده و زیرسبیلی «رد» کنند، و هم در خواب خوش خرگوشی در کنج اتاق‌های دربستة «نظام» و تحت حفاظت چاقوکش‌های وزارت اطلاعات تبدیل شوند به «قهرمانان ملی»! فریاد «مقام ولایت» تلویحاً به اینان می‌گوید، متأسف‌ام! متأسف‌ام ولی همکاری با شما دیگر برای اینجانب امکانپذیر نیست.

بله، آقای خامنه‌ای نیز از جمله همان «شخصیت‌ها» بودند که در خواب خرگوشی «رهبران سبز» شریک شده، با آنان در این رویا دست و پا می‌زدند. خلاصه مقام معظم هم در فکر و عمل با اینان همداستانی‌ها داشتند. ایشان بر این باور بودند که در فرصت مناسب با پیچشی «خرگوشانه» خواهند توانست سگ تازی «تاریخ بشریت» را که به سرعت از پی‌شان دوان است کله پا کرده،‌ جان سالم از مهلکه به در برند. ولی می‌دانیم که اگر سگ‌های تازی در پیگیری خط فرار خرگوش همیشه کله‌پا می‌شوند، حسابرسی تاریخ از این پیچش‌ها وحشتی به دل راه نخواهد داد. آن‌ها که روزی و روزگاری سوار بر موج توهمات و هیجانات توده‌های تحریک شده به «قدرت» رسیده‌اند،‌ معمولاً در اعماق همان باتلاقی که خود حفر می‌کنند مدفون خواهند شد، نه در بارگاه آزادگان سلحشور!

تهدیدهای علی خامنه‌ای اینبار مستقیماً به نمونه‌هائی از قماش صادق قطب‌زاده اشاره دارد که در دوران حیات خمینی دجال به جرم تلاش جهت کودتا تیرباران شد. خامنه‌ای می‌گوید:

«برخی با هواپیمای امام و با همراهی امام از پاریس به ایران آمدند، اما در زمان امام به خاطر خیانت اعدام شدند؛ بعضی از دورانی که امام در نجف بود با ایشان ارتباط داشتند و در ابتدای انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند، اما بعد رفتار و موضع‌گیری آنها موجب شد که امام آنان را طرد کرد.»

در این اظهارات نمونة مطرود شده‌ها را می‌باید بنی‌صدر و حسینعلی منتظری به شمار آوریم. حسینعلی منتظری فردی است که از او با نام «جانشین ولایت» سخن به میان ‌آوردند، و بعدها به دلائلی که مسلماً خمینی ناقص‌العقل در چند و چون آن نقشی نداشت، «مغضوب» دستگاه خلافت شد. ولی در این میان اظهارات احمدی‌نژاد، رئیس دولت «برگزیدة» حکومت اسلامی نیز جالب است. این فرد شمشیرش را جهت حفاظت از «آرمان‌های» امام از رو بسته و صریحاً اعلام می‌‌کند:

«امام و انقلاب متعلق به ملت [است] و احدی حق ندارد خود را میراث‌دار امام و خط امام بداند.»

این سخنان فقط یک شمشیر دولبه است. به عبارت دیگر، احمدی‌نژاد با ایراد این سخنان تلاش دارد سفرة رنگین «خط امامی‌ها» را که از روزگار اشغال سفارتخانة ایالات متحد در تهران بسیاری لات‌واوباش در بیت ولایت و فقاهت از آن به «آب و نان» رسیده‌اند، از پایه و اساس به زیر سئوال ‌برد. ولی موضع‌گیری وی این لایه را نیز علنی می‌کند که اعتبارات فرضی «خط امام»، چه در افکار عمومی و چه در قلب حکومت اسلامی بیش از آنچه در کیسة احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای واریز شود به حساب میرحسین موسوی گذاشته شده،‌ و اینکه ادامة این جریان در میراث‌خواری «خمینی» و «امام» برای حکومت فعلی «مشکلی» جدی فراهم می‌آورد. در شرایط کنونی و با موضع‌گیری‌های علی خامنه‌ای کاملاً مشخص شده که بازگشت احتمالی «خط امامی‌ها» به حکومت دیگر نمی‌تواند از طریق صندوق‌های رأی صورت گیرد. این چالشی خواهد بود که با در نظر گرفتن میراث‌خواری «جنبش سبز» از امام خمینی، دولت فعلی را در تضاد کامل با «امام»، «انقلاب» و دیگر واژگان معمول در ادبیات حکومت اسلامی قرار ‌می‌دهد و شکاف عمیق سیاسی و نظامی میان دو جناح پیامد آن خواهد بود.

با این وجود، علیرغم حضور محجوبانة «سردار سازندگی» در این نماز «سیاسی ـ عبادی»، احمدی‌نژاد از فرصت استفاده کرده،‌ تهدیدات معمول خود را بر علیه دستگاه خلافت «پنهان» هاشمی بهرمانی به صورت علنی دنبال می‌کند:

«اینکه عده‌ای با تکیه بر بیت‌المال زندگی اشرافی و اداری بسازند در مقابل امام و از نظر ملت محکوم هستند.»

خلاصة کلام از مجموعة اظهاراتی که در سالروز ارتحال «دجال خمین» شنیده شد چنین برمی‌آید که امروز دم‌کلفت‌های حکومت اسلامی خود را به طور کلی از مرحلة «خطرات سیاسی» به دور می‌بینند. این حکومت دیگر نیازی نمی‌بیند که به «ارتباطات» پیچ‌درپیچی لبیک گوید که پس از کودتای 22 بهمن 57 بر محور اوباش‌پروری‌های شهری در اطراف خود تنیده بود. می‌دانیم که از دیرباز محفلی که احمدی‌نژاد به آن وابسته بوده از گروگانگیری سفارت حمایت نمی‌کرد، هر چند محفل کذا از منافع سیاسی این گروگانگیری به اندازة دیگر محافل «بهرهمند» شد؛ حفظ «انقلاب اسلامی» بر اریکة قدرت در آنروزها بدون تکیه بر خیمه‌شب‌بازی «خط امام» امکانپذیر نبود. ولی مخالفت علنی احمدی‌نژاد با «خط امام» آنهم در مراسم سالروز وفات خمینی، در عمل نشاندهندة یکی دیگر از لایه‌های همین «آسودگی‌ خاطر» می‌باید تلقی شود. امروز حکومت به هیاهوسالاران خط امام نیازی ندارد، در نتیجه «گوربابای تاک و تاک‌نشان»! «ارتباطات» با اوباش شهری که در هیاهوی روزهای «انقلاب»، حافظ منافع نظام تلقی می‌شد امروز از منظر رهبر و رئیس دولت این حکومت زنجیره‌هائی است فرسوده که می‌باید هر چه زودتر از دست و پای «نظام» برکند و به دور انداخت!

ولی این موضع‌گیری‌ها که به احتمال زیاد تحت تأثیر شرایط جهانی صورت گرفته، به استنباط ما در قلب دستگاه حکومت اسلامی آنقدرها حائز اهمیت نیست، چرا که این حکومت همچون دیگر حکومت‌های جهان در میانة «تحولات» تشکیلاتی خود برخی مهره‌ها را از صحنه بیرون کرده، و دیگر مهره‌ها را مورد حمایت قرار داده. داستان‌سازی و حکایت‌سازی در قاموس «عاشورای حسینی»، از این تحولات درون‌ساختاری عملی است کاملاً نابخردانه و هوچی‌گرانه. اما تا آنجا که به مخالفان واقعی این حکومت مربوط می‌شود، این تغییرات حائز اهمیت فراوان است.

نخست این را بگوئیم که عکس‌العمل «رهبران» جنبش سبز کاملاً قابل‌ پیش‌بینی بود. از نخستین روزهای آشوب‌آفرینی نیز مشخص بود که نهایت امر اینان از آنجا که سر در آخور حکومت اسلامی دارند، سرسپردگی خود را به خامنه‌ای تجدید خواهند کرد. و اگر فقط پس از گذشت یک سال هاشمی رفسنجانی و نوة خمینی که هر کدام در هیاهوی «سبز» صاحبان اصلی دکان معرفی می‌شدند پشت سر خامنه‌ای نماز می‌خوانند، و همزمان از زبان اوباش و اراذل و شخص ریاست «جمهور» فحش تحویل می‌گیرند، مطمئن باشیم بقیة رهبران سبز نیز فاصلة زیادی با اینان ندارند. خلاصة کلام آقایان موسوی، خاتمی و کروبی بخوبی می‌دانند که منافع مالی، اجتماعی و تشکیلاتی‌شان حکم خواهد کرد که از این «آب‌ قنات» زیاد فاصله نگیرند! این «رهبران» دچار همان اشتباهی شده بودند که خامنه‌ای در آن دست و پا می‌زد: خلاصه بگوئیم، «آش را با جاش می‌خواستند!» هم مزایای تکیه بر سرنیزة پاسداران و چاقوی قمه‌کش‌های سپاه زیردندان‌شان مزه کرده بود، هم می‌خواستند «مردمی» شده، مورد احترام توده‌ها قرار گیرند!‌ خلاصه از آن داستان‌ها برای خودشان نوشته بودند که فقط حکایت همان «کور است با کوزة شیره‌اش»!

به همین دلیل از نخستین روزهای هیاهوسالاری «سبز» بارها عنوان کردیم که سرمایه‌گزاری سیاسی بر روی افرادی از قماش میرحسین موسوی، کروبی و خاتمی نه تنها یک اشتباه استراتژیک نکوهیده و قابل سرزنش که در عمل خیانت به ملت ایران در مصاف با یک استبداد تمامیت‌خواه و پوسیده خواهد بود. اگر در میان خوانندگان ما کسانی وجود دارند که خواهان تغییرات پایه‌ای در سیاست‌های کشور هستند می‌باید این لحظات را مغتنم شمارند، چرا که اینک نظام اسلامی در جایگاه خود عملاً منجمد شده. به طور مثال، شاهد بودیم که طی هفته‌های متمادی امامان جمعه مرتباً جیغ‌وفریاد بر علیه «بدحجابی» به آسمان بلند کرده بودند؛ با این وجود و علیرغم مواضع شداد و غلاظ برخی عمامه‌به‌سرهای اوباش، این نظام در سالروز ارتحال خمینی دجال حتی به خود اجازه نداد از زبان علی خامنه‌ای یک جمله در بارة «حجاب اسلامی» بیرون بکشد.

یادآور شویم، «انجماد» و پای گذاشتن یک رژیم سیاسی در بن‌بست، در چنین دقایقی است که علنی می‌شود؛ آنگاه که «ادبیات سیاسی» این رژیم‌ها ایستا شده، پای در بن‌بست می‌گذارد. البته حامیان احمدی‌نژاد عنوان خواهند کرد که «حجاب» را دیگر جناح‌ها علم کرده بودند، نه جناح فعلی! ولی این نوع «توجیه» امروز دیگر کارساز نیست، چرا که سازماندهی حکومت اسلامی خود را مدیون تحمیل «اخلاقیات ویژة» مسجد بر روزمرة جوانان و قشرهای گستردة شهری کرده و امروز جدا کردن «حجاب اجباری» از کل حاکمیت به همان اندازه مسخره است که جدا کردن «خط امامی‌ها» و اشغال سفارت از کل رژیم. و علیرغم احساس «امنیت» فعلی، تمایل دولت احمدی‌نژاد جهت بیرون ماندن از بحران‌سازی بر محور «حجاب» فقط این امر را نشان می‌دهد که کل رژیم در بحران افتاده؛ خلاصة کلام، دولت احمدی‌نژاد با تکیه بر این ژست‌ها نمی‌تواند به همکاری مخالفان واقعی حجاب و طرفداران فمینیسم در مفهوم معاصر امید داشته باشد. این دولت هم پشتیبانی هم‌پالکی‌های سنتی «خط امام» را از دست داده، و هم از تحصیل حمایت دیگر محافل عاجز خواهد ماند.

پر واضح است که رژیم‌ها در چنین مقاطعی دیگر قادر به حمایت از «گفتمان» معمول خود نباشند. و این همان تجربه‌ای بود که ملت ایران در دوران محمدرضا شاه از سر گذراند. اگر فراموش نکرده باشیم، در مصاف با بساط مهوع و قرون‌وسطائی‌ای که مشتی آخوند و آخوندپرست در اطراف مسائل اجتماعی، فرهنگی، هنری و … به راه انداخته بودند، رژیم سلطنتی بجای تلاش جهت تحکیم «گفتمان» و «توجیه» مواضع اجتماعی، فرهنگی و هنری خود، مرتباً سعی می‌کرد واژگان و مواضع همین «مخالفان» را به عاریت گیرد!‌ خلاصة کلام دولت تلاش داشت موجی را که مخالفان می‌سازند به نفع رژیم به کار اندازد! ولی دقیقاً در چنین شرایطی است که رژیم مستقیماً پای در تزلزل خواهد گذاشت، چرا که هواداران «درون ـ تشکیلاتی» آن نیز به دلیل تعلل و دودلی «حاکمان»، در حمایت از حکومت دچار آشفتگی و تردید می‌شوند.

امروز رژیم اسلامی دقیقاً در همین مقطع ایستاده. این حکومت دو راه بیشتر در برابر ندارد، یا می‌باید در آینده‌ای نزدیک مسیری متمایز از آنچه طی سه دهة گذشته، تحت عناوین «خط امام» و «آرمان‌های حکومت اسلامی» معرفی کرده ارائه دهد و همزمان از ابزار مناسب جهت تحکیم مواضع مذکور در جامعه نیز برخوردار شود، و یا اینکه تلاش داشته باشد مخالفان رژیم اسلامی را جذب کند! در زمینة ارائة خط ‌سیرهای «نوین» به صراحت بگوئیم که این رژیم بیش از این‌ها از نفس افتاده. چنین عملی در جهان سیاست ایران معاصر غیرممکن است. جذب مخالفان نیز به همین صورت در شرایط فعلی فقط یک پروژة «غیرعملی» باقی خواهد ماند. مخالفان این حکومت با روندی که در حال حاضر بر مسائل کشور حاکم شده کنار نمی‌آیند. پس بن‌بست فعلی الزاماً به فروپاشی منجر می‌شود؛ سرنوشت دیگری برای این حکومت باقی نمانده.

جالب این است که سخنرانی‌هائی که در سالروز وفات خمینی از زبان مسئولان این رژیم شنیدیم، نه در مصاف با الهامات مخالفان، که در مسیر سرکوب «آرمان‌های» همکاران اصلی همین نظام تنظیم شده بود! در پس این «تلاش» سازمان یافته مسلماً امیدی واهی قرار گرفته که حاکمان خواهند توانست خط جدیدی جهت تداوم حکومت اسلامی بگشایند، و یا اینکه در روز مبادا جهت جلوگیری از سقوط کامل خواهند توانست گفتمان مخالفان را مورد «بهره‌برداری» قرار دهند! باید بگوئیم که این «مسیر» را پیش از این بسیاری رژیم‌ها پیموده‌اند، و حداقل در مورد رژیم‌های استبدادی این اصل همیشه صادق بوده که اگر گفتمان‌شان را از دست بدهند، به هیچ قیمتی قادر به جذب گفتمان بیرونی نخواهند شد. چرا که بر خلاف تبلیغات گسترده، در قلب این نوع رژیم‌ها اصل کلی «قدرت» است، نه الهامات و آرمان‌ها! و زمانیکه «قدرت» تلطیف ‌شود، در قلب ساختار «قدرت‌پرست» حاکم فلسفة وجودی نظام سریعاً از میان برداشته خواهد شد. روند مسائل داخلی فرصت و فرجه‌ای به چنین حکومت‌ها نخواهد داد.

ولی اینک ببینیم در زمینة «کارورزی» و سیاسی فروپاشی این حکومت چه تبعاتی خواهد داشت. در شرایط فعلی، یعنی در وضعیتی که در ایران نه احزاب سیاسی به معنای واقعی وجود دارد، نه اتحادیه‌های کارگری، نه سازمان‌های حرفه‌ای و تشکیلات شهروندی و نه دیگر ساختارهای قابل اتکاء سیاسی، مالی و صنعتی، فروپاشی «بساط» حاکم فقط به این معنا خواهد بود که محافل از نفس‌افتاده بتوانند در پس هیاهوسالاری و غوغاسازی‌ اوباش شهری بار دیگر فرصتی بیابند تا خود را به «رنگ و روغن» نوین زینت داده، عوامل‌شان را از نو در ظاهری «متفاوت» بر سرنوشت ملت ایران حاکم کنند. پر واضح است که چنین صورتبندی‌ای را میهن‌دوستان برنتابند. به عبارت دیگر تا زمانیکه سازمان‌های مسئول، احزاب ریشه‌دار، اتحادیه‌های کارگری‌ و تشکل‌های صنفی برخوردار از پایه‌های مستحکم ایدئولوژیک و روش‌های کاری قابل توجیه پای به عرصة سیاست واقعی و ملموس نگذاشته‌اند، فروپاشی حکومت یک صورتبندی مطلوب استعمار خواهد بود، و به معنای بازگشت به نقطة نخست یعنی توجیه دوبارة یک رژیم فاشیست می‌باید تلقی شود.

همانطور که بارها عنوان کرده‌ایم امروز تلاش ایرانیان در چارچوب سیاسی می‌باید معطوف به شکل‌گیری بنیادهائی شود که قادرند همزمان هم دولت دست‌نشاندة استعمار را گام به گام به نفع منافع واقعی و قابل دوام قشرهای متفاوت جامعه به عقب بنشانند، و هم از قدرت‌گیری دوبارة اوباش شهری،‌ و تشکل‌های هیاهوگر و غیرمسئول تحت عناوین متفاوت جلوگیری به عمل آورند. این صورتبندی مسلماً با تکیه بر ساختاری که امروز تحت عنوان «اپوزیسیون» در برابرمان قرار گرفته قابل تحصیل نیست؛ این ساختار می‌باید از صدر تا ذیل متحول شود. برداشت‌های «مک‌کارتیست»، خلقی‌نمائی‌های «نمایشی ـ درویشی»، آخونددوستی‌های افراطی، دین‌پناهی و … می‌باید به سرعت جای خود را به «دیالوگ» واقعی و سازنده میان گروه‌ها و تشکیلات مختلف داده فضای انحصارطلبی، «رهبرتراشی» و «تقدس‌بافی» را به سرعت در صحنة سیاست کشور خرد کند.

ولی فروپاشی صرفاً ابعاد کارورزانه و سیاسی ندارد. همانطور که بالاتر عنوان کردیم از ابعاد گویشی نیز برخوردار می‌شود. ما طی چندین سال در این وبلاگ بارها از اهمیت «واژگان» و دیالوگ ویژة سیاسی سخن به میان آورده‌ایم. اینگونه مطالب را نمی‌توان در چند صفحه خلاصه کرد، ولی به صورت مجمل بگوئیم، یک تحرک و جنبش گستردة سیاسی تا زمانیکه ساختاری گفتاری در چارچوب آرمان‌های خود، و رده‌بندهائی گویشی بر محور مطالبات خود خلق نکرده، امکان ندارد بتواند روزگاری پای در عرصة تشکیل حاکمیت بگذارد. این یک اصل کلی است، و روند تحولات در تاریخ بشر بارها بر آن صحه گذاشته. به طور مثال، استفاده از گفتمان سیاسی دولت آخوندی که طی بحران‌سازی‌های «موج سبز» در قالب تکرار مفتضحانة «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در کوچه و خیابان به گوش می‌رسید، فقط و فقط نشان از فقر جنبش اجتماعی و سیاسی در کشور دارد. بر این فقر مزمن می‌باید به طرق متفاوت نقطة پایان گذاشت، و در چارچوب به‌به‌وچه‌چه‌های معمول از اهداف عالیة «انقلاب» اسلامی و حضرت امام دستیابی به چنین اهدافی امکانپذیر نیست. این مهم اینک بر عهدة قلم‌زنان، شعرا، هنرمندان و دیگر فرهیختگان است که جامعة ایران را از قید و بند «گفتمان» آخوند و آخوندپرستی آزاد کرده، زمینه‌ساز آزادسازی‌های آینده باشند. این اصل را به یاد داشته باشیم که در مبارزات سیاسی بر خلاف آنچه به غلط در میان ایرانیان رایج شده، تأثیر قلم، گویش، آثار هنری و ادبیات به مراتب از سلاح گرم و سرد عمیق‌تر، پایدارتر و گسترده‌تر است.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر




فیلترشکن‌های جدید6ژوئن2010

mnmnf.tk
miamihotel.tk
cyberdaily.tk
providesonline.tk
kitserver.tk
lessproxie.tk
silkproxie.tk
dashnamehide.tk
randproxie.tk
bbddc.tk
american-babyunblock.tk
agency-that.tk
class-fun.tk
expense-cut.tk
mounproxie.tk
guitproxie.tk
relaxandsurf.tk
mainproxie.tk
tradeadspace.info/index.php
yyttq.tk
savemoremoney.tk
auto-cash.tk
aaerr.tk
onlinenavigational.tk
about-today.tk
along-with.tk
anybody-taking.tk
surfinusa.tk