سپتامبر طلائی!

saeed_saman_15_09_30

زمانیکه پای در مراحل نهائی مذاکرات هسته‌ای گذاشتیم‌ و نهایت امر یک «توافق تاریخی» به دست آمد،  شاهد بودیم که مواضع آندسته گروه‌ها و تشکل‌های سیاسی «شناخته شده»، آنچنان که باید و شاید بازتاب منافع ملی نبود! حتی تشکل‌ها، گروه‌ها و محافل که در داخل و یا فراسوی مرزها خود را هماهنگ با مذاکرات هسته‌ای می‌نمایاندند،‌  از پیامدهای احتمالی این مذاکرات نگرانی‌هائی ابراز می‌داشتند! و نگرانی‌های اینان به دور از واقعیات نبود؛ ‌ واقعیاتی که به منافع گروهی، جناحی و محفلی خودشان بازمی‌گردد تا به مسائل واقعی ملت ایران. مسلماً در وبلاگ امروز جای بررسی تک‌تک این نگرانی‌ها و تذبذب‌ها نخواهد بود؛ مطلب امروز ما بیشتر به این اصل می‌پردازد که مذاکرات هسته‌ای چه تبعاتی برای کل جامعه به همراه خواهد آورد، و به چه ترتیب مسائل استراتژیک مبتلا به ملت ایران و خصوصاً روابط جامعة بین‌الملل با ایرانیان تحت‌ تأثیر آن قرار خواهد گرفت.

پس از توافق هسته‌ای،   نه تنها روند مسائل منطقه به طور کلی دچار تغییر شده،   که حتی در برخی مناطق،‌ خصوصاً در اروپای شرقی و آفریقا تأثیرات گستردة جهانی این توافق خود را به نمایش گذارده. مواضع واشنگتن که پیش از توافق کذا پیوسته در «مصاف» با مسکو رقم می‌خورد،   به تدریج تلطیف می‌شود، و صورت «تلاش جهت دستیابی» به توافقات کلی به خود می‌گیرد. از سوی دیگر،   نقش قدرت‌های نوین منطقه‌ای ـ روسیه، چین و هند ـ قاطعانه‌تر از پیش پای به میانة میدان استراتژی‌ها گذارده.   خلاصه اگر،   روزگاری جرج والکر بوش با تکیه بر ابهاماتی از قماش «خواست جامعة جهانی» دست به حملة غیرقانونی به کشور عراق ‌زد، جانشینان وی،   خصوصاً پس از توافق هسته‌ای حتی تصور دست‌یازدیدن به چنین اعمالی نیز به ذهن‌شان خطور نخواهد کرد.

به استنباط ما، این تغییرات می‌باید در چارچوب پدیده‌ای مورد بررسی قرار گیرد که بارها تحت عنوان «بازنگری در نتایج جنگ جهانی اول» مطرح کرده بودیم. شاید لازم باشد شمه‌ای از نتایج جنگ اول جهانی را در کشورمان یادآور شویم. تا آنجا که به مسائل منطقه مربوط می‌شود در میعاد پایان جنگ اول، هم استقلال سلطنت سنتی کشور ایران نابود شد، هم امپراتوری عثمانی از هم فروپاشید، و هم از خاکستر تزاریسم روسیه، اتحادجماهیر شوروی سر برداشت. این سه عامل به طور کلی نقشة استراتژیک منطقه را در ارتباط با ایران دچار دگردیسی کرد و به همین دلیل نیز با بازگشت روسیه به مراودات بین‌الملل شاهدیم که تغییرات گسترده‌ای در این نقشة استراتژیک آغاز شده.

دقیقاً در تلاش جهت حفظ این صورت‌بندی پساجنگ اول بود که غرب، خصوصاً انگلستان در مقام برندة اصلی جنگ اول،  در مورد کشورهای ترکیه، ایران، عراق و … دست به بازنگری‌هائی جهت حفظ منافع خود زد. کار بجائی رسید که شخص ملکة انگلستان علیرغم چشم‌انداز مبهم منطقه‌ای به سفری رسمی به امارات و ترکیه دست یازید! اگر فراموش نکرده باشیم، طی همین مدت شاهد «کش» دادن مذاکرات هسته‌ای بودیم، مذاکراتی که عملاً در ارتباط با «تروئیکای اروپا» صورت می‌گرفت، و به نوبة خود قسمتی از همین تلاش‌ها بود.   خلاصه بگوئیم، روسیه به تدریج به معادلات منطقه‌ای بازمی‌گشت و انگلستان تلاش می‌کرد تا سفرة چپاول خود را تا حد امکان دست‌نخورده نگاه دارد.

ولی احدی قادر نیست در برابر روند تغییرات غیرقابل اجتناب سنگ‌اندازی کند. این تغییرات پیش خواهد آمد و تبعات آن به احتمال زیاد نه فقط کشورهای خاورمیانه که قسمتی عمده‌ای از اروپای شرقی و شمال و شرق آفریقا را نیز تحت‌تأثیر قرار خواهد داد. در همین راستاست که می‌باید به نقش‌آفرینی‌های دولت‌ها و محافل در ایران، عراق، سوریه و … نگاهی بیاندازیم.

از آنجا که مسئلة سوریه، خصوصاً به دلیل ملاقات‌هائی که امسال در حاشیة نشست عمومی سازمان ملل صورت گرفته، بیش از دیگر مسائل منطقه‌ای چشم‌گیر شده،   نخست به اینکشور بپردازیم. همانطور که شاهد بودیم،   در راستای تغییرات سیاسی تحمیلی بر رژیم‌های منطقه،   که در چارچوب همان تلاش‌های استعماری لندن جهت حفظ منافع کهن انگلستان صورت می‌گرفت، سوریه نیز به ویروس «بهارعرب» مبتلا شد.   قضیه روشن‌تر از آن است که قابل لاپوشانی باشد. هنگ‌های آماده و سازمان یافتة مسلمان و غیرمسلمان، تحت عناوین متفاوت ـ اینان گاه تحت پوشش مبارزه با اسلامگرائی نیز به منطقه اعزام می‌شوند ـ به درون کشور مورد نظر نفوذ کرده، دست به اقدامات خرابکارانه، ترور، چپاول و گسترش ناامنی زده کل کشور را دچار بحران می‌کنند. از این مفر، کار شبکه‌های خبرسازی و خررنگ‌کنی غرب ساده می‌شود. اینان عملیات مزدوران غرب را به حساب رژیم حاکم می‌نویسند،  و همه در سراسر «جهان»، خصوصاً نیروهای نظامی و امنیتی کشور مورد نظر، به این نتیجه خواهند رسید که برای جلوگیری از فاجعه، آشفتگی و بحران می‌باید رژیم را ساقط کرد.

حداقل ما ایرانیان از این مرحله گذشته‌ایم؛   به صراحت دیدیم که طی چند هفته با همین «ترفندها» رژیم پهلوی را به نفع یک رژیم تئوکراتیک استبدادی و به مراتب سرکوبگرتر، از صحنة‌ سیاست کشور بیرون راندند.   این همان سناریوئی است که در سوریه به مورد اجرا گذاشته شده، با این تفاوت که دیگر اتحاد شوروی وجود خارجی ندارد، و به دلیل منافع گستردة فدراسیون روسیه، مسکو حاضر نیست همچون گذشته در برج عاج مارکسیست‌لنینیست خود بنشیند و صرفاً نظاره‌گر عملیاتی باشد که سرمایه‌داری غرب میان «خودی‌ها» به راه می‌اندازد.

در رابطه با بحرانی که انگلستان و ایالات‌متحد در سوریه به راه انداخته‌اند همان پروسة نخ‌نما و تکراری ایران «انقلاب اسلامی» در دست اجراست،  و به همین دلیل نیز «سخنرانی‌های» دیوید کامرون و باراک اوباما در مورد سوریه تا این حد قابل پیش‌بینی شده. اینان چه از تریبون سازمان ملل و چه در میعادهای دیگر همان خط «خبری» دروغ‌پردازانة خبرسازی‌های «خودی» را بازتولید می‌کنند: حمایت از دمکراسی، مخالفت با استبداد، تلاش جهت حذف دولتی که به ملت خود «احترام» نمی‌گذارد، دستیابی به صلحی پایدار، و … خلاصه بگوئیم، شعارهای خررنگ‌کنی که حداقل طی غائلة 22 بهمن 57،‌   بی‌بی‌سی و دیگر شبکه‌های تحمیق افکارعمومی کم به خورد ملت ایران ندادند. ولی هدف روشن است؛ جایگزینی فاشیسم فرسوده و ناتوان با فاشیسمی کارآمد و به مراتب سرکوبگرتر. منصف باشیم، اگر ویندوز برای حفظ انحصار خود ویراست‌های‌اش را مرتباً به‌روز می‌کند، چرا «ام. آی. 6» اینکار را نکند؟   ولی در این مقطع بهتر است از مایکروسافت فاصله گرفته به مرکز عملیاتی «ام. آی. 6» یعنی حکومت جمکران بازگردیم.

همانطور که شاهد بودیم شبکة وابسته به آتلانتیسم در ایران بازتاب «توافق هسته‌ای» را به خیال خود شاهراهی جهت بازگشت ایران به دوران آریامهری تصور کرده بود.   حتی آن‌ها که در خیل بسیجی‌ها و پاسدارها خیلی «انقلابی» تشریف دارند،   و در گنداب رهبری کاملاً «ذوب» شده‌اند نیز هنگام انتقاد از توافق هسته‌ای کلیشه‌هائی را «نقد» می‌کردند که پیشتر توسط «انقلابیون» آمریکای لاتین در دوران جنگ سرد مدنظر قرار می‌گرفت. باید اذعان داشت که دولت روحانی نیز جز این «چشم‌اندازها» نمی‌دید؛ به همین دلیل دستپاچه با شعارهای مسخره و عوام‌پسند ـ کارآفرینی، بازگشت سرمایة ایرانیان به کشور، تعامل با جهانیان و … ـ به نیویورک دوید و تلاش کرد تا از این شعارهای احمقانه، مکملی برای شعارهای استعماری اوباما و کامرون بسازد.

ولی در نیویورک حنای روحانی نگرفت؛ دلائل نیز بی‌شمار است.  در مجموع،‌ نقش دولت روحانی در چند زمینه به شدت با سد سیاست‌های مسکو برخورد کرد،‌  و روحانی دست از پا درازتر به بهانة «فاجعة منا» از نیویورک به تهران گریخت. نخستین سد سیاست مسکو مربوط به نقش جمکرانی‌ها در سوریه می‌شود. همانطور که بارها نیز گفته‌ایم، سیاست جمکران در سوریه مکمل سیاست انگلستان است،  و هیچ ارتباطی با حمایت از لائیسیتة حاکم بر حزب بعث ندارد. هیچ عقل سلیمی نیز نمی‌تواند یک حکومت تئوکراتیک را متحد یک حزب لائیک ببیند. ولی سال‌هاست است که حکومت اسلامی تحت عنوان «حمایت» از دولت بعث سوریه،‌ به زدن نعل‌وارونه در منطقه نشسته تا زمینة «صدور دمکراسی» آتلانتیست‌ها را هموار کند. به همین دلیل صداوسیمای حکومت اسلامی سخنرانی ولادیمیر پوتین در نشست مجمع عمومی سازمان ملل را، به فرمان خبرگزاری‌های ارباب «سانسور» کرد!   بله، فرازهای اصلی این سخنرانی توسط خبرگزاری‌های غرب و پادوهای جمکرانی‌شان عملاً سانسور شد، و نویسندة این وبلاگ فقط از طریق اینترنت توانست به کل این سخنرانی دست یابد.

رئیس فدراسیون روسیه در سخنرانی خود به هیچ عنوان از فعالیت‌های حکومت اسلامی جمکران در سوریه سخنی به میان نیاورد؛ ‌ از ملایان نیز برای تلاش‌های‌شان در سوریه قدردانی نکرد. کاملاً برعکس!   وی به صراحت اعلام داشت که فقط گروه‌های کرد و ارتش سوریه با داعش در جنگ‌اند و «دیگران»‌ از این بحران نظامی حمایت می‌کنند و فقط شعار مبارزه با تروریسم می‌دهند.

ولی همزمان و در مسیری کاملاً متخالف، در سخنرانی‌های اوباما و خصوصاً فرانسوا اولاند در سازمان ملل، شاهد بودیم که مرتباً نام حکومت اسلامی ایران به عنوان یکی از کشورهای شرکت‌کننده در مذاکرات سوریه بر زبان آورده می‌شد!   باید پرسید،   پاریس و واشنگتن که خود را حامیان دمکراسی و حقوق‌بشر جا زده‌اند،   به چه دلیل از حضور یک حکومت فاسد، دست‌نشانده و سرکوبگر در مذاکراتی حمایت به عمل می‌آورند که فرضاً هدف اصلی‌اش حمایت از حقوق بشر در سوریه معرفی می‌شود.   حکومت جمکران که امثال اولاند و اوباما در میزگرد سوریه برای‌اش «جا» بازکرده‌اند،  در داخل مرزهای خود دست به کشتار و سانسور و فاجعه‌سازی زده و می‌زند.   چگونه می‌توان در راه حمایت از حقوق‌ انسان‌ها در سوریه دست به عملیاتی زد که کارگزارش مشتی ملای آدمکش و فاسد و شرور و تروریست باشد؟  این چه نوع حمایت از حقوق انسان‌هاست؟!

عدم هماهنگی «مسکو ـ واشنگتن» پیرامون نقش ملایان تهران در بحران سوریه را ما بازتاب حساب‌سازی‌هائی می‌بینیم که واشنگتن به خیال خود برای «آریامهریسم» پساتوافق در ایران باز کرده بود.   آتلانتیسم پیش از این نشست، به نوچه‌های‌‌اش در تهران نیز حالی کرده بود که زمان خوشرقصی برای عموسام فرارسیده و می‌باید «جای دوست و دشمن» را در نشست‌های عمومی به جهانیان آنچنان که شایسته است «نشان» دهند. ولی رخدادهائی دست جمکرانی‌ها را رو کرد،‌ و روحانی را متواری نمود.

مسلماً نخستین رخداد چیزی نبود جز اطلاع هیئت جمکرانی از مواضع‌ قاطعانة پوتین در برابر واشنگتن،‌   یعنی مخالفت صریح با صدور انقلاب و حتی «دمکراسی صادراتی» به دیگر کشورها. جمکرانی‌ها دریافتند که در ارتباط با موضع‌گیری فدراسیون روسیه در قبال بحران سوریه نخواهند توانست آنطور که اربابان یانکی‌شان انتظار دارند سخنگوی «اسلام سیاسی» در مذاکرات شوند.   و اینکه حتی اگر به جمکرانی‌ها در مذاکرات سوریه نقشی اعطاء گردد، ارتباط «تهران ـ مسکو» به شیوه‌ای متحول خواهد شد که حضور در این مذاکرات تفی باشد «سربالا» به صورت حکومت ولایت‌فقیه.

ولی رخداد دومی نیز در کار بود:   آگاه شدن روحانی از شکست تلاش‌های کودتائی جمکران در عربستان!‌   باید اذعان داشت که رسانه‌های‌ حکومت اسلامی صحنة بسیار مسخره‌ای از برخورد این حکومت با «رخدادهای» منا ارائه دادند!‌ در این سناریوی «کمدی ـ درام»، روحانی علیرغم اطلاع کامل از «فاجعة منا» به نیویورک مسافرت می‌کند،  ولی به بهانة همین فاجعه ملاقات‌های‌اش را در نیویورک نیمه‌تمام گذارده به تهران بازمی‌گردد! باید قبول کرد که این نوع «برنامه‌ریزی» مسخره‌تر از آن است که بتوان به هر صورت ممکن آن را توجیه نمود. ولی در عمل، آنچه در منا رخ داد پیشتر نیز در بسیاری کشورهای منطقه تحت عنوان «بهار عرب» به منصة ظهور رسیده بود.   هر چند در حادثة منا که همچون دیگر میعادهای «بهاری»، اینبار قرار بود عربستان را به سرنوشت لیبی و تونس و مصر و … دچار کند، آشوبی که عوامل آمریکا، دست در دست تروریست‌های وابسته به محافل «اسلام ‌سیاسی» آماده کرده بودند، ‌ همچون جریان جنگ و برادرکشی فعلی در سوریه به «سد» مسکو برخورد نمود.   تروریست‌های جمکرانی‌ ارسالی از سوی بیت مقام معظم و دولت «تکفیر و تکبیر» توسط پلیس سعودی دستگیر و زندانی شدند؛   تشت رسوائی حکومت دست‌نشاندة جمکران از بام‌ها فروافتاد؛   نقش سپاه پاسداران حکومت اسلامی در هماهنگی با عوامل کودتاساز آمریکا در منطقه علنی شد؛‌   و … و به همین دلیل نیز روحانی سراسیمه از نیویورک متواری شد.

با این وجود،   آنچه در شبه‌جزیرة عربستان در شرف تکوین است از منظر استراتژیک بسیار قابل توجه می‌باید تلقی شود.  هیئت حاکمة عربستان به نوعی «بازسازی» شده؛ جوان‌گرائی مدنظر قرار گرفته، و تکیة بی‌قیدوشرط حاکمیت اینکشور بر صادرات نفت خام مورد تجدیدنظر و در حال فروپاشی است.   همین چند نکتة «کوچک» و ظاهراً بی‌اهمیت می‌تواند بسیاری از داده‌ها را در اقتصاد استعماری انگلستان و آمریکا در منطقه دچار بحران کند،‌ و از اینرو صدور «بهار عرب» به عربستان هم در دستور کار لندن و واشنگتن قرار گرفته بود. و جهت پیام‌آوری این بهار که بیشتر به «وبا» می‌ماند،   چه کسی بهتر از آدمکشان و تروریست‌های جمکرانی که ملت ایران را چهار دهه است به صلابه کشیده‌اند.

روزی که توافق هسته‌ای به امضاء رسید،‌   در همین وبلاگ صریحاً گفتیم که این توافق می‌باید به عنوان سند مرگ حکومت‌های استعماری در ایران تلقی شود. به استنباط ما محافل «شیخ‌وشاه» که طی یکصدسال گذشته خاک ایران را به توبره کشیده‌اند، ‌ و امروز در فراسوی مرزها در قوالب متفاوت از قماش فدائی، مجاهد، اصلاح‌طلب، جبهة ملی و … و یا در داخل، تحت عنوان مخالفان و موافقان اصلاحات، اصولگرایان و غیره لانه کرده‌اند، در سایة این توافق یا دچار دگردیسی عمیق و بنیادین خواهند شد، یا از صحنه حذف می‌شوند.  واماندگی و بدبختی روحانی در نشست سازمان ملل در نیویورک نمونة کوچکی است از آنچه در انتظار محافل شیخ‌وشاهی نشسته.    گذشت آن روزگاری که علی خامنه‌ای با حمایت آمریکا در کمال افتخار در همین مجمع عمومی «سرفصل‌های» انقلاب اسلامی و «جنگ به نام خدا» و مزخرفات مشابه را برای جهانیان بازگو می‌کرد. امروز روزگار افلاس فاشیست‌مسلمانان است. و با آنچه در منطقه در شرف تکوین است، مسلماً در ماه‌های آینده واماندگی‌های «شیخ‌وشاهی» به مراتب از افلاس دولت روحانی در این سپتامبر طلائی فراتر خواهد رفت.

غریزه و فریضه!

saeed_saman_15_09_27

امروز علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی بار دیگر گریبان آل‌سعود را گرفته، این حکومت را «مسئول» رخدادهای اسف‌بار حج امسال معرفی می‌کند:

«مسئولیت فاجعه بزرگ منا بر دوش حکام عربستان سعودی است، به‌ جای فرافکنی مسئولیت خود را بپذیرند و از امت اسلامی عذرخواهی کنند […] دنیای اسلام سؤالات زیادی دارد و جان‌ باختن بیش از ۱۰۰۰ نفر در این حادثه مسأله کوچکی نیست.»

منبع: فارس‌نیوز، 27 سپتامبر 2015

در اینکه کشته شدن بیش از یک‌هزار تن در یک پیک‌نیک مذهبی امری بی‌نهایت اسفبار و هولناک است، حداقل نویسندة این وبلاگ تردید ندارد.   ولی اگر سعودی‌ها به قول خامنه‌ای نمی‌باید «فرافکنی» کنند،‌   ایشان نیز که با علم به نارسائی‌های فراوان در برگزاری مراسم حج،   همه ساله گروه‌های کثیری را با وعده و وعید و توجیه و پول‌توجیبی و … تشویق به رفتن به صحرای حجاز کرده، آتش‌بیار این معرکه می‌شوند نیز بهتر است مسئولیت حکومت اسلامی و شخص خود را در زمینه‌سازی برای ایجاد چنین فجایعی بپذیرند.

همانطور که می‌دانیم امسال در موعد مراسم حج،‌ حوادث تأسف‌باری به وقوع پیوست که طی آن گروه کثیری از زائران به طرز فجیعی به قتل رسیده،   و گروهی پرشمار به شدت زخمی شدند.   اینکه در هر میعاد حج،   ده‌ها زائر به دلائل متفاوت:   آتش سوزی، گرمای فزایندة هوا، فشار جمعیت،‌ نبود برنامه‌ریزی مناسب جهت چنین مراسم پرشماری، ‌ و … به طرق مختلف به قتل می‌رسند،   نشانگر مسائل بسیار متفاوتی می‌تواند باشد. مسائلی که به هیچ عنوان صرفاً به مسئولیت دولت عربستان محدود نمی‌شود. این بحران ریشه‌دار است،   و تلاش خواهیم داشت تا در مطلب امروز به صورت خلاصه مسائل را مطرح کنیم.

نخستین پرسشی که به ذهن انسان غیرجانبدار، و به قول معروف بی‌غرض و بی‌مرض متبادر خواهد شد این است که آیا چنین مراسمی اصولاً می‌تواند موضوعیت و منطقی در خود داشته باشد؟ گردآوردن میلیون‌ها انسان از سراسر جهان در یک بیابان بی‌آب‌وعلف و کشاندن‌ اینان از این سوی به آن سوی تحت عنوان اجرای مناسک حج و «زیارت» خانة خدا،   در شرایط معاصر تا چه حد می‌تواند توجیه‌پذیر باشد؟ اینکه در صدر اسلام پیامبری جهت تأمین «وحدت» مورد نظرش،‌ از چند هوادار خود جهت تجدید عهد در حواشی محلی که «کعبه» خوانده می‌شد دعوت به عمل آورده بود،   با آنچه امروز در جریان اوفتاده آنقدرها همگنی و هماهنگی ندارد.   شرایط جامعة بشری تغییر کرده؛   مسلمانان امروز دیگر آن مسلمانان «واحد و هماهنگ» دوران اسطوره‌ای محمد نیستند. در شرایط کنونی، اسلام نه فقط خود به ده‌ها شاخه و فرقه تقسیم شده،   که به دلیل دست گذاردن سیاست‌های استعماری بر هر یک از این شاخه‌ها و فرقه‌ها، امروز درگیری مسلمان با مسلمان، بیش از درگیری غیرمسلمان با اینان کشته و زخمی و آواره بر جای می‌گذارد.   اسلام آن نیست که در دوران اسطوره‌ای محمد بود،   از اینرو مناسک حج نیز نمی‌تواند همان باشد.   گردآوردن چندمیلیون مسلمان غالباً تندرو و متعصب،   با اعتقاداتی متخالف و دشمنی‌هائی دیرینه در یک بیابان برهوت،‌   به معنای گشودن میدانی است جهت گسترش درگیری‌ها. اینان به صور مختلف به جان یکدیگر می‌افتند، و چه بسا که حوادث ناگواری که همه ساله شاهد آن هستیم نتیجة مستقیم و یا غیرمستقیم همین درگیری‌های فرقه‌ای و قومی باشد.

طی تاریخ پساجنگ دوم، فروهشتگی نظام‌های حاکم بر جهان سوم در برابر قدرت مادی ابرقدرت‌ها ابعاد قابل توجهی به خود گرفت. در مورد دیگر ملت‌ها سخن نخواهیم گفت، چرا که موضوع وبلاگ ما ایران است.   در کشورمان فروهشتگی ساختار قدرت کودتائی،   خود را در قالب اعتقادات مسخره به نمایش گذارد. در دوران آریامهر، تلاش ساختار حاکم بر این استوار شده بود تا کورش و داریوش و دیگر اسطوره‌های عهد باستان را که از چندوچون احوالات‌شان نیز آنقدرها آگاهی در دست نیست،   به دوران مدرنیته وصله کند! عملی که نهایت امر به مسخره‌بازی «کورش آسوده بخواب، ما بیداریم منجر شد!»‌ پس از فروپاشی سلطنت کودتائی پهلوی‌ها، نوبت به حکومت کودتائی آخوند رسید.   آخوندها نیز به نوبة خود تلاش کردند تا فروهشتگی ساختار شیعی‌مسلکی را از طریق میدان دادن به «فانتاسم‌های» دینی و عقیدتی‌شان پوشش دهند و به این ترتیب عقده گشائی کنند! حمایت از حجاب اجباری در دورانی که اصولاً بنیاد خانواده در حال فروپاشی است؛ تحکیم پدرسالاری و ذکرپرستی در جهانی که نیمی از تصمیمات اجرائی، قضائی و قانونگزاری توسط زنان اتخاذ می‌شود؛ اعمال سانسور رسانه‌ای به شیوة ناصرالدین میرزای قاجار، در فضائی که امروز «دهکدة جهانی» خوانده می‌شود و عملاً سانسورپذیر نیست؛ و … نمونه‌هائی است کوچک از این عقده‌گشائی‌های آخوند. نیازی نیست که بگوئیم این فعالیت‌ها و تبلیغات احمقانه، که بازتاب عقده‌های ساختار مفلوک حاکمیت آخوند است، مضرات و صدماتی غیرقابل جبران بر پیکر کشور وارد آورده.  و امروز شاهدیم که رهبر حکومت «شترگاوپلنگ» اسلامی، در هر میعاد با تکیه بر ثروت به تاراج رفتة ملت، بجای چاره‌اندیشی جهت حل معضلات و مشکلات بی‌شمار ایران، خلق‌الناس را به «ادای فریضة حج» دعوت می‌کند و فجایع حج را به حساب دولت عربستان می‌نویسد!

خلاصه بگوئیم، با نیم‌نگاهی به ابعاد شبکة اعمال نفوذ و بده‌بستان‌هائی که پیرامون خط‌تولید «حاجی‌سازی» در کشور ایران به راه افتاده،   می‌باید قبول کرد که،   اگر مراسم حج، به فرض محال روزی و روزگاری می‌توانست از نوعی فلسفة دینی و عقیدتی برخوردار شود،   امروز دیگر تبدیل شده به دکانی جهت جیب‌بری از خلق‌الله و سوءاستفاده از اعتقادات‌شان. حق‌حساب‌های کلانی که «مسئولان» برای جلو انداختن اسم فلانی و بهمانی در فهرست زائران حج دریافت می‌کنند؛‌  وارد کردن کالاهای قاچاق توسط زائران «خانة‌خدا»؛‌  پولشوئی زوار و مسئولان کاروان‌ها در میعاد حج؛ و … فقط نمونه‌هائی است از آنچه پیرامون این «فریضة دینی» به راه افتاده. اینهمه اگر نخواهیم از بده‌بستان‌ها و کثافتکاری‌هائی که در محل، یعنی در صحرای عربستان تحت نظارت مقامات سعودی در جریان است، سخنی به میان آوریم.

در نتیجه، یک مطلب را می‌باید قبول کرد، و آن اینکه، امروز «مراسم حج» به دکانی جهانی بدل شده که منافع مادی‌‌اش حتی به جیب ملت‌های مسلمان نیز نمی‌رود.   این مراسم همچون حجاب اجباری، روزه‌داری اجباری،  نماز اجباری، و … و خلاصه «زندگی اجباری»، که مبلغ آن ساختارهای فروهشتة حاکمیت‌های قرون‌وسطائی‌اند، همچون دیگر مراسم عصر حجر،‌   در زندگی امروز انسان‌ها جایگاهی نمی‌تواند داشته باشد.    طرفداران خیمه‌شب‌بازی حج از جمله همان طرفداران زن‌ستیزی، سرکوب اجتماعی و سانسور هستند. پس چه بهتر، ‌ آن‌ها که با ادعای صرف مدت‌هاست، خود را طرفدار آزادی‌ و دمکراسی جا زده‌اند، موضع‌شان را در مورد مسائل فوق و خصوصاً «مناسک حج» مشخص کنند.

در ابعادی دیگر شاهدیم که مراسم حج، دقیقاً به دلیل منافع مادی‌ای که پیرامون آن شکل گرفته،   تبدیل به پدیده‌ای سیاسی نیز شده. شاخه‌ای از یانکی‌ها تلاش دارد تا با تثبیت خاندان سعود در مقام کلیدداران کعبه، دست‌نشاندگان‌ خود را در چند و چون برگزاری این «مراسم»‌ تعیین کننده نماید.  سیاستی که سروصدا و مخالفت و فریاد اعتراض جناح‌های دیگر را به آسمان ‌رسانده. سیاست‌های مخالف نیز به نوبة خود تلاش می‌کنند تا با بی‌آبروتر کردن آل‌سعود، عوامل و مهره‌های خودشان را به درون این دکان پرسود بریزند!‌   و پر واضح است که در این میانه تمامی قدرت‌های جهانی «حرفی» برای گفتن داشته باشند!‌ خلاصه بگوئیم، در این هیهات،‌ اسلام برای ملت‌های مسلمان فقط بدبختی و نکبت به ارمغان آورده،   چرا که دعوای قدرت‌های جهانی از شرقی و غربی گرفته تا منطقه‌ای پیرامون «منافع مادی حج» در هر میعاد به قیمت قتل‌عام زائران تمام می‌شود. و همانطور که در عراق، افغانستان و سوریه شاهدیم منافع این درگیری‌ها برای «دیگران»، خصوصاً برای غیرمسلمانان است.   آن‌ها هستند که از اسلام جز برکت و خیرات و مبرات ندیده‌اند.

طی روزهای گذشته، در پی حوادث و رخدادهای منا،   تلاش‌های احمقانة مقامات جمکرانی برای بی‌آبرو کردن خاندان ‌سعود ابعاد عجیبی به خود گرفت. تا جائی که،   برخی صاحب‌نظران جمکرانی خواستار برگزاری مراسم حج تحت نظارت و مدیریت «سازمان کنفرانس اسلامی» شدند. به عبارت دیگر، اینان می‌خواهند کنترل مهم‌ترین رخداد «اجتماعی ـ مذهبی» عربستان سعودی را از دست دولت اینکشور خارج نمایند! باید اذعان داشت که این حرف‌ها مزخرفات است. از این حضرات می‌پرسیم، اگر شیعیان سوریه، عراق و دیگر کشورها نیز خواستار ادارة ضریح امام هشتم شیعیان توسط «سازمان کنفرانس اسلامی» بشوند، نظرشان چه خواهد بود؟   اگر با تکیه بر یک حادثه که به دلیل ازدحام و فشار جمعیت به وجود آمده، خواستار رفع «حاکمیت» یک دولت می‌شویم، همان کاری را نمی‌کنیم که باراک‌اوباما و رعایای اروپائی‌اش با رهبران کشورهای مسلمان‌نشین کردند؟ شعارهای ابلهانة «بشار اسد برود»؛   قذافی برود؛ حسنی‌مبارک برود؛ صدام حسین برود و نهایت امر شاه باید برود، و این برود و آن برود، همان شعاری نیست که امروز حکومت جمکران سر ‌داده؟!  در ثانی، از کجا معلوم که «سازمان کنفرانس اسلامی» بتواند بهتر از آل‌سعود این مراسم را اجرا کند؟!   مگر این به اصطلاح «سازمان» تاکنون در راه حل مشکلات کشورهای مسلمان‌نشین تخم‌دوزرده‌ای گذاشته، که می‌خواهید بار برگزاری مراسم حج را هم به گردن‌اش بیاندازید؟
در آخر مطلب می‌باید اضافه کنیم،‌  پس از کودتای 22 بهمن 57 که به قدرت‌یابی ملایان در ایران منجر شد، ملت ایران با قشری وحشی، پرمدعا و توخالی رودررو شده،‌ که خود را «والیان دین اسلام» می‌نامند.   اعضای این قشر از کلاهی گرفته تا عمامه‌برسر با تکیه بر اعتقادات واپس‌گرایانه در قشرهای سرکوب شدة ملت که جایگاهی برای خود در مدرنیتة حاکم جهانی نمی‌یابد، دست به آشوب و بحران‌سازی برداشته.   پر واضح است که،   مهم‌ترین لایه از این بحران‌سازی، گسترش این ادعای مسخره باشد که آداب و رسوم حاکم قبائل صحرای عربستان در قرن هفتم میلادی،   می‌باید راه و رسم زندگانی بشر امروزی تلقی شود.   عوامل وابسته به این قشر زالوصفت،   از هر رقم و هر رنگ‌وروی، ادعا دارند که احکام دین اسلام با روند رشد جامعة بشری هماهنگی خواهد داشت!   خلاصه اینان می‌خواهند قصه‌های صحرانشینان جزیره‌العرب را در دورانی به خورد خلق‌الله بدهند که سفینه‌ها دیگر به کرة مریخ رسیده‌اند! این حضرات جهت دستیابی به این نتایج غیرمنطقی و پوچ و بی‌پایه، دست به هزاران فلسفه‌بافی و شروورگوئی زده‌اند؛  و مهم‌ترین این جفنگیات چیزی نیست جز رعایت واجبات دین اسلام! یکی از همین واجبات نیز شرکت در مراسم حج است!

به همین دلیل نیز علی خامنه‌ای، رهبر اوباش در هر فرصت به خلق‌الله تفهیم می‌کند که با پیروی از فرامین این دین به اصطلاح «مبین»، خواهند توانست تمامی عقده‌های حقارت خود را در مصاف با جامعة جهانی پوشش دهند.   ولی این عقده‌ها متعلق به ملت ایران نیست، ایرانیان نیز همچون دیگر انسان‌ها از قابلیت هماهنگی با تحولات برخوردارند.   این عقده‌ها متعلق به ساختار پوسیدة دین رسمی است که امروز سعی می‌کند با وصله کردن خود بر پیکر جامعه، ایرانیان را از مهم‌ترین ویژگی جامعة بشری یعنی قابلیت هماهنگی با رشد و تعالی باز دارد.   باید دید آن‌ها که به ادعای خود، در نوشته‌ها و رفتار و گفتارشان برای ملت ایران آیندة روشن ترسیم می‌کنند تا کجا حاضرند در برابر این پوچ‌گوئی ملائی ایستادگی کرده، از ابعاد مختلف آن به نفع جامعه پرده بردارند.

شهرفرنگه!

saeed_saman_15_09_17

اگر بگوئیم شرایطی که سال‌ها پیش در آسیای مرکزی و در پی فروپاشی اتحاد شوروی به وجود آمده بود، اینک در قلب خاورمیانه به صورتی متفاوت بازتولید می‌شود،   آنقدرها گزافه‌ نگفته‌ایم.   از نخستین روزهائی که باراک اوباما پای به کاخ‌سفید گذارد، گمانة آشوب‌سازی و جنگ‌سازی در خاورمیانه قابل پیش‌بینی بود.   نمایش روحوضی «جنبش‌سبز» در ایران،   غائلة «بهارعرب» در مناطق عرب‌نشین، کودتا در مصر، عراق و تونس، تلاش‌های ناکام کودتائی در ترکیه،   و اینک لشکرکشی جهت «مبارزه» با پدیدة مبهمی به نام «داعش» کارت‌های کاخ‌سفید است.   ولی هر چند این کارت‌ها،   دقیقاً به شیوة دوران بحران‌سازی در افغانستان،   یک به یک از آستین کاخ‌سفید به روی نقشة استراتژی‌های خاورمیانه فرومی‌ریزد، یک واقعیت را نمی‌توان از نظر دور داشت و آن اینکه، حداقل تا آنجا که به وضعیت روسیه، چین و دیگر بازیگران منطقه‌ای مربوط می‌شود،   اوضاع حال‌وهوای دیگری دارد.

پس ببینیم این بازیگران منطقه‌ای هر کدام چه شرایطی دارند. نخست از روسیه شروع کنیم. اینکشور علیرغم فشارهای دیپلماتیک، ‌ مالی و حتی امنیتی غرب به تدریج کمر راست می‌کند، و بلبشوهای دوران یلتسین را پشت سر می‌گذارد. از سوی دیگر، چین هر چند اخیراً، تحت عنوان «بحران اقتصادی» متحمل فشارهای گستردة مالی غرب ‌شده، و فروپاشی در بازار اوراق بهادارش میلیاردها دلار ثروت را یک روزه بخار کرده، توانسته در وابستگی تمام و کمال اقتصاد خود به بازارهای غرب و سرمایه‌گزاری‌ شرکت‌های غربی به صورتی پایه‌ای تجدیدنظر به عمل آورد. و اما هند، دیگر قدرت منطقه‌ای، با تکیه بر سیاست روسیه در افغانستان توانسته تا حدی پای از بن‌بست روابط «تحمیلی» خصمانه با پاکستان بیرون گذاشته، روابط مناسب‌تری با همسایگان خود ـ چین و پاکستان ـ برقرار نماید.   حکومت ملائی در ایران نیز، به دلیل فشار سیاست مسکو، به ناچار دست از گربه‌رقصانی‌ها و مسخرگی‌های «نبرد با آمریکا» برداشت و مجبور شد روابط بین‌المللی‌اش را بجای مسخرگی و لات‌بازی، بر محور حقوق بین‌الملل مستقر نماید. از سوی دیگر، در عراق، دولت شیعی‌مسلک ال‌مالکی که وظیفة اصلی‌اش فراهم آوردن زمینة تجزیة کشور بود، از قدرت دست شست و جای خود را به دولتی با «اهداف» دیگر داد.   در این میانه در سوریه،   سناریوی اسلام‌ سیاسی آمریکا با شکستی هولناک روبرو شد و عقب‌نشینی مفتضحانة کاخ‌سفید شعار «بشار اسد باید برود» را به «تلاش جهت دست‌یابی به صلحی پایدار» تبدیل کرد!

اگر به چشم‌انداز فوق،‌   وضعیت آشفتة ترکیه را نیز اضافه کنیم به صراحت خواهیم دید که کارت‌های آتلانتیسم در خاورمیانه یکی پس از دیگری در حال سوختن است.   و در چنین شرایط وانفسائی است که آمریکا تلاش دارد سیاست پیاده شده در افغانستان را ـ این سیاست پس از رخدادهای 11 سپتامبر افغانستان را به آتش کشید ـ اینبار در شمال عراق و بخشی از سوریه بازتولید کند. سیاست مذکور در نظام تبلیغاتی غرب، با تکیه بر «مبارزة» فرضی واشنگتن با تروریسم موجودیت خود را در افکار عمومی «توجیه» می‌کند، هر چند این تروریست‌ها، هم در گذشته و هم در حال حاضر، جملگی از دست‌های پرمحبت انگلستان و آمریکا تغذیه می‌شوند، و مرکز توجه ویژة سازمان‌های اطلاعاتی غرب به شمار می‌روند! بله، درست حدس زدید، دقیقاً همان خیمه‌شب‌بازی مبارزة آمریکا با طالبان و القاعده است که اینبار با برچسب مبارزه با «داعش» پای به میدان گذارده!

حال ببینیم در سناریوئی که به بازتولید جنایات افغانستانی عموسام در سوریه اختصاص یافته، به هر کدام از مهره‌های محلی آتلانتیسم چه نقش‌هائی ارجاع شده.   همانطور که گفتیم داعش نقش طالبان و القاعده را ایفا می‌کند؛   رهبر نامرئی طالبان نیز که ملاعمر نام داشت،  در خیمه‌شب‌بازی یانکی‌ها در سوریه نامش «ابوبکر ال‌بغدادی» شده.  هر دوی اینان به یک‌سان «نامرئی» و ناشناس‌اند،   و اصلاً معلوم نیست از کدام مسیرها مورد حمایت لوژیستیک،‌ نظامی و اطلاعاتی و مالی قرار می‌گیرند!   برای داغ کردن تنور افکار عمومی فرنگی‌ها، نخستین قربانیان جریان «نئوطالبان»، همچون انواع افغانی‌اش، چند تن از اتباع غرب بودند؛   خصوصاً خبرنگاران!   می‌دانیم که حضور خبرنگاران در این درگیری‌ها از جمله «منهیات» شده،   ممکن است گزارشات اینان دست عموسام و عوامل‌اش را در حمایت از تروریسم رو کند، و برای کاخ‌سفید دردسرساز شود.   در نتیجه، بهتر است ارتباط شهروندان غرب با تحولات سوریه به طور کلی قطع شده، اینان فقط از طریق پنتاگون در جریان «تحولات» قرار گیرند. به همین دلیل کشتن خبرنگاران و برخی عوامل اطلاعاتی غرب که می‌توانستند در مناطق فعالیت «داعش» دردسرساز شوند، یکی از مهم‌ترین وظائف «نئوطالبان» سوری بود.

از سوی دیگر، عربستان سعودی به شیوة خیمه‌شب‌بازی افغانستان اینبار هم «صندوقدار» جنگ شده.   شیخ عربستان پول‌ یامفت نفت را به جیب یانکی‌ها سرازیر می‌کند،   تا اینان داعش را که در رسانه‌ها قرار است «نابود» کنند، ‌ از نظر نظامی تجهیز نمایند!  دولت‌ کودتائی جدید عراق نیز در این میانه نقش «جنگ‌سالار» بازی می‌کند؛ از یک‌سو با سوءسیاست و دنباله‌روی از یانکی‌ها به آتش جنگ در عراق و سوریه دامن می‌زند، و از سوی دیگر،   بدون آنکه در برابر عوامل نابسامانی عراق کوچک‌ترین عکس‌العملی از خود نشان دهد، خوابیده پارس می‌کند و گاه دندان‌های عاریه‌ا‌ش را نشان این و آن می‌دهد.   دولت جمکران نیز دقیقاً همان نقشی را در بحران سوریه بر عهده گرفته که در افغانستان ایفا می‌کرد؛ ریختن آب به آسیاب آمریکائی‌ها، حمایت از تروریست‌ها و طالبان، اعزام نیروی نظامی جهت پشتیبانی از جبهة تروریسم،  شرکت فعال در بمب‌گزاری‌ها، و به راه انداختن جنگ شیعه با سنی، تحت عنوان «اتحاد شیعه و سنی!»

ولی مهم‌ترین نقش در این میانه از آن ترکیه، عضو سازمان ناتوست که در بحران سوریه نقش پاکستان در افغانستان را بر عهده گرفته. دولت دست‌نشانده و بی‌اختیار ترکیه، در میانة این بحران به تدریج کشور را به پشت‌جبهة جنگ سوریه تبدیل کرده. ولی اشتباه نکنیم، ایندولت پوشالی برای تبدیل شدن به پاکستان جدید خیلی از خودگذشتگی فرمود و همچون «گاو نُه من شیر»،  هر آنچه رشته بود پنبه کرد.   دولت مذکور، هم در داخل و هم در مرزها کشور را با جنگ و درگیری و برادرکشی رو در رو نمود،   و اینک منتظر است تا یانکی‌ها حمایت کنند و یک کودتای روح‌‌افزای دیگر ارتش سازمان ناتو را به نجات آتاترکیسم صدساله بیاورد! هر چند که دوران این «انتظارها» دیگر سپری شده.

بله، اسلامگرایان ترکیه که تا چند صباح پیش شکم‌شان را جهت پیوستن به اتحادیة اروپا صابون فراوان زده بودند،  واقعاً شق‌القمر کردند و ترکیه را به رتبة «هشل‌هف» پاکستان تنزل دادند،   و ترک‌ها را در برابر مسیری بی‌آینده، به دست قضا و قدر رها کردند. تعجبی ندارد، این است وظیفة دولت‌های دست‌نشانده. و در راه انجام این «وظیفة الهی»، اردوغان، رئیس جمهور «فوتبالیست» آنکارا، دست همه را از پشت بسته.

حال که تلاش مهره‌های آمریکائی جهت تحقق سناریوی جدید و تکراری آمریکا را بررسی کردیم، چه بهتر که ببینیم تفاوت‌های بحران سوریه با جنگ افغانستان چیست؟   اگر یانکی‌ها به هر قیمت می‌خواهند بحران افغانستان را لایه به لایه در کشور سوریه طابق‌النعل‌بالنعل بازسازی کنند،‌   این واقعیت را نیز نمی‌توان نادیده گرفت که بازتولید شرایط افغانستان، حتی در افغانستان هم دیگر امکانپذیر نیست، چه رسد به سوریه. و هر چند مهره‌های وابسته به یانکی‌ها ـ دولت جمکران،‌ شیخ‌های عرب، عوامل دست‌نشانده‌ در ترکیه و عراق و اردن ـ همان نقش‌آفرینی‌های گذشته را تکرار می‌کنند، بحران از ابعاد دیگری برخوردار شده.

در وحلة نخست روسیه، چین و هند در مورد سوریه سیاستی مستقل و متفاوت با غرب اتخاذ کرده‌اند. و به همین دلیل نیز دیگر بر خلاف افغانستان شاهد هماهنگی‌های پکن با لندن نیستیم.   از سوی دیگر،‌ این سیاست مستقل از آتلانتیسم که طی بحران افغانستان اصولاً وجود خارجی نداشت هر روز قدرت عمل بیشتر و حیطة فعالیت گسترده‌تری یافته. این سیاست که اینک از ساختار مالی و اقتصادی بریکس برخوردار است، و بر ساختار امنیتی و نظامی پیمان شانگهای تکیه کرده،‌  نطفه‌های منطقه‌ای همچون احزاب بعث عراق و سوریه،   پ‌کاکا، حزب‌الله لبنان،   و … را به خود نزدیک کرده. از سوی دیگر، سیاست مذکور در برخی محافل نظامی که از چنگ آتلانتیسم گریخته‌اند،  خصوصاً در مصر، اردن، لبنان و اسرائیل نفوذ کرده، و اعمال سیاست می‌کند. خلاصه بگوئیم،   شرایطی در منطقه ایجاد شده که در دوران جنگ افغانستان تصورش را هم نمی‌شد کرد. خصوصاً آنکه در مرکز این بحران،   دولت بعث سوریه نشسته، دولتی که امروز علناً به مسکو نزدیک است و با تکیه بر این سیاست نوین منطقه‌ای،   در برابر اعمال نظر واشنگتن و پیش‌انداختن ملایان و اسلامگرایان موضع‌گیری جدی می‌کند.

به همین دلیل است که در سوریه،  تمامی تلاش‌های غرب برای بازسازی شرایط افغانستان و نهایت امر دستیابی به «نتایج مطلوب» با شکست روبرو ‌شده.  خلاصه بگوئیم، غرب برای چسباندن نان اسلامگرائی به تنوری که در سوریه «داغ» کرده بود، دیگر ابزار کافی در اختیار ندارد. «چونة» نان اسلام سیاسی روی دست‌ اوباما، مرکل و خصوصاً کامرون باد کرده،‌ و نمی‌دانند با آن چه کنند.   در همین راستاست که می‌باید جنجال رسانه‌ای پیرامون «بحران پناه‌جویان» در اروپا را نیز مورد بررسی قرار داد. فاجعة انسانی‌ای که سیاست‌ یانکی‌ها و دولت‌های دست‌نشانده‌شان از قماش حکومت اسلامی جمکران، کودتاچیان ترک و عرب و عراقی و … در منطقه به راه انداخته‌، نهایت امر صدها هزار انسان را آواره کرده.  آوارگان جنگ از مناطق متفاوت سوریه، عراق، افغانستان و حتی کردستان ترکیه، لبنان و لیبی و مصر سوار بر قایق‌های بادی سینه به امواج مدیترانه می‌دهند تا به اروپا پناهنده شوند!   ولی آنچه در این میانه قابلیت بررسی دارد، گذشته از نگون‌بختی انسان‌هائی که توسط مشتی سیاست‌باز در کاخ‌سفید و لندن به مصیبت اوفتاده‌اند، تغییر ناگهانی سیاست‌های «مهاجرتی» دولت‌های اروپاست!

اگر به یاد داشته باشیم تا چند ماه پیش در اروپا سخن از راستگرایان افراطی و فاشیست‌ها خیلی مدروز بود. و حداقل در نظام رسانه‌ای،‌ مخالفت این فاشیست‌ها با مهاجران یکی از اصول «غیرقابل» تردید به شمار می‌رود. کار «رشد و تعالی» فاشیسم در اروپا چنان بالا گرفته بود که در انگلستان تشکل فاشیست «یوکیپ» ادعای در دست گرفتن دولت را داشت، و در آلمان فدرال هر هفته لات‌های «پگیدا» مرکل را هو می‌کردند و خواستار «آلمان برای آلمانی» می‌شدند. و از سوی دیگر، در مهد دمکراسی فرانسویان، برای فاشیست‌های «جبهه‌ ملی»،‌   در نظام رسانه‌ای بیش از 45 درصد آراء و اقبال عمومی پیش‌بینی می‌شد!

حال این سئوال مطرح می‌شود که چگونه در عرض چند هفته هم سایة احزابی اینچنین «قدرتمند» و فراگیر و محبوب از سر اروپائی‌ها دور می‌شود،‌  و هم نظام رسانه‌ای که ادعا می‌کرد آیندة اروپا در دست افراطیون راستگرا خواهد بود، این حضرات را در حوزه‌های انتخاباتی ناکام می‌کند. و نهایت امر به دنبال این تغییرات «یک‌شبه»، که با شکست یوکیپ، تعطیلی دکان پگیدا و فروپاشی جبهة ملی فرانسه تقارن زمانی یافت،  امروز شاهدیم که فریاد حمایت از صدها هزار پناهنده و مهاجر از حلقوم همان نظام رسانه‌ای گوش فلک را کر کرده! بی‌دلیل نیست که پیشینیان می‌گفتند، «شهرفرنگه، از همه رنگه!»

این تغییر سیاست مسلماً دلائل استراتژیک بسیار گسترده دارد و در این مختصر مشکل بتوان تمامی ابعاد آن را مورد توجه قرار داد،   ولی از آنجا که مطلب امروز ما به شرایط سوریه مربوط می‌شود تلاش خواهیم داشت به طور خلاصه این تغییر سیاست را در چارچوب شکست‌های عموسام در سیاستگزاری‌های‌ خاورمیانه‌ای‌‌اش بررسی کنیم.

همانطور که دیدیم همزمان با شکست در جبهة سوریه، باد فاشیست‌های اروپا خوابید، و مسئلة ارتباط اسرائیل با صلح منطقه‌ای نیز به حاشیه رانده شد. این سئوال مطرح می‌شود که این ارتباطات از کجا ریشه می‌گیرد؟  به طور خلاصه بگوئیم، مهم‌ترین هدف تشکل‌های فاشیست اروپا،   برخلاف آنچه ادعا می‌شود مبارزه با مهاجرت نیست. چرا که، مهاجرت توده‌های آواره و بی‌پناه جهت بازتولید لشکر انبوه بیکاران و کاهش دستمزدها الزامی است، و فاشیست‌ها که خادمان اصلی سرمایه‌داران به شمار می‌روند از فواید مهاجرت آگاهی کامل دارند! هدف اصلی جنجال رسانه‌ای پیرامون موفقیت سیاسی فاشیست‌ها در اروپا ارعاب شهروندان یهودی و کوچاندن آنان به اسرائیل بود. به همین دلیل نیز طی ماه‌های گذشته که کاخ‌سفید به خیال خود در اسلامی کردن سوریه و عراق به موفقیت‌های بزرگی نائل آمده بود،  نظام رسانه‌ای اروپا باد در بادبان فاشیست‌ها می‌انداخت و با ایجاد وحشت در میان یهودیان تلاش داشت اینان را هر چه بیشتر به اسرائیل کوچ دهد! ولی زمانیکه شست کاخ‌سفید خبردار شد که خر در سوریه باقالی نخواهد آورد، و پوزة سازمان سیا در اینکشور به خاک مالیده خواهد شد، به یک‌‌باره تنور گرم و داغ فاشیست‌ها در اروپا «یخ» کرد! راستش را بخواهید اگر اسلامگرائی در منطقه در موضع تدافعی قرار گیرد سیاست‌های منطقه‌ای اسرائیل نه تنها برای کاخ‌سفید منفعتی به بار نخواهد آورد، که همچون سال‌های گذشته، عوامل وابسته به مسکو در دولت اسرائیل می‌توانند این دولت را به شاخ گاو در جیب آمریکا تبدیل کنند. به همین دلیل نیز شکست اسلام سیاسی در سوریه سریعاً موضع نظام رسانه‌ای را تغییر داد، تو گوئی اصولاً در اروپای فاشیست‌پرور، هرگز راستگرای افراطی وجود خارجی نداشته و ندارد! همان نظام رسانه‌ای که تا چندی پیش فاشیست‌ها را حاکمان آیندة اروپا معرفی می‌کرد،‌ امروز انساندوست شده، و آغوش گرم بورژوازی آدمخوار اروپا را برای استقبال از سیل انسان‌هائی گشوده که به دست همین محافل جنایتکار آواره شده‌اند.   شکست غرب در سیاست‌های منطقه‌ای‌اش کار را به چنان افلاسی کشانده که اینان تلاش دارند با قرار دادن انسان‌های آواره بین خود و جریانات سیاسی در سوریه و عراق، از این آوارگان سکوی پرشی جهت بازگشت آتی به منطقه بسازند.

با این وجود، مسئلة خاورمیانه علیرغم تمامی ابعاد هولناک انسانی‌اش هنوز به پایان نرسیده و راه درازی در پیش دارد. ولی با در نظر گرفتن سبقة «خروجی» چنین بحران‌هائی در ساختار استراتژیک نوین، چند گمانه از هم اکنون قابل پیش‌بینی است. نخست اینکه دولت ترکیه همچون پاکستان طی بحران افغانستان، هر روز مفلوک‌تر و فروهشته‌تر خواهد شد. ‌آنکارا از هم اینک می‌باید خود را برای یک دمکراسی از نوع «غیرآتاترکی» آماده کند،‌  و ارتش تا بن‌دندان مسلح ناتو دیگر نخواهد توانست اسلامگرائی را در قدرت نگاه دارد،‌ و به سرکوب ملت ترکیه ادامه دهد. در سوریه، صحنة سیاست برخلاف میل آمریکائی‌ها، در چارچوب خروج کامل اسلامگرایان از سیاست‌های آیندة اینکشور شکل خواهد گرفت،‌ و تلاش‌های بغداد و تهران جهت کشاندن دولت سوریه به سوی اسلامگرائی با شکست توأم خواهد بود. از سوی دیگر، با شکست سیاست آمریکا در سوریه، می‌باید منتظر ورود دوبارة اسرائیل به سیاست‌های منطقه‌ای باشیم. هر چند نقش اسرائیل دیگر آن نیست که سابقاً بوده؛ اسرائیل تحت تأثیر عوامل نزدیک به مسکو تبدیل خواهد شد به مجموعه‌ای خواستار هماهنگی با دیگر کشورهای منطقه. گزینه‌ای که برای آمریکا از زهر کشنده‌تر است.

تکلیف دولت‌های کودتائی در ایران و عراق نیز در همین راستا مشخص می‌شود. حسن روحانی و ال‌عبادی،  کودتاچیان یانکی‌نسب می‌باید دست از سیاست‌ جنگ‌سازی «شیعه و سنی» بشویند، و با نزدیک‌تر شدن هر چه بیشتر به روسیه و چین به تحمیل اسلام سیاسی بر جامعه پایان دهند. هر چند هیچیک از پایتخت‌‌های بزرگ منطقه ـ پکن،‌ مسکو و دهلی‌نو ـ قصد ندارد با تکیه صریح و بی‌واسطه بر انسان‌محوری، زمینة بحران‌آفرینی مذهبی یانکی‌ها و خصوصاً انگلیسی‌ها را در اینکشورها فراهم کند.