پهن و پووهن!

در تاریخ 31 مردادماه 1389، سایت «پارلمان نیوز» که خود را پیرو «خط‌امام» معرفی می‌کند، خبر بسیار «جالبی» منتشر کرد، تحت عنوان «بررسی صلاحیت نمایندگان در طول دوره [نمایندگی] توسط شورای نگهبان»! ولی این «خبر» از طرف صاحب‌نظران آنچنان که شایسته است مورد بررسی قرار نگرفت. پارلمان نیوز معنا و مفهوم واقعی خبر مذکور را به این شرح در اختیار خوانندگان خود قرار داده:

«براساس این طرح از این پس نظارت شورای نگهبان تنها در بررسی صلاحیت کاندیدا نخواهد بود و در طول دوره [نمایندگی] نیز این نظارت [برای آنان] وجود خواهد داشت.»
پارلمان نیوز، کدخبر 13132

به عبارت ساده‌تر، از این پس شورای نگهبان، آنهم در چارچوبی «قانونی‌نما» مشخص خواهد کرد که کدام نماینده حق اظهار نظر دارد و کدام‌ یک از چنین حقی برخوردار نیست! نهایت امر باز هم شورای نگهبان است که مشخص خواهد نمود چه مطالب و چه مسائلی از طرف نمایندگان می‌تواند در صحن مجلس مطرح شود و یا در صورت طرح چه مسائلی، شورای نگهبان می‌تواند به خود اجازه دهد صلاحیت فرد «خاطی» را که برچسب «منتخب ملت» بر پیشانی‌اش الصاق شده به صورت قانونی «لغو» کند!

خلاصه بگوئیم، اگر این به اصطلاح «طرح» در مملکتی حاکم شود، فقط عصای دست گروه‌هائی خواهد بود که قصد تحکیم پایه‌های یک تشکیلات «آمرانه» و «سرکوبگر» را دارند. مسلماً جهت تأئید و اجرای «قوانینی» که تحت چنین شرایطی به تصویب «قوة مقننه» می‌رسد، دیگر به برگزاری انتخابات، شرکت توده‌های میلیونی، معرفی نماینده و این قماش صحنه‌آرائی‌ها نیازی نخواهد بود. این «طرح» در عمل یک نوع صورتبندی «قانونی‌نما» است، که از طریق آن یک دیکتاتوری بی‌در و پیکر و مسلماً خونریز و فاسد تئوریزه ‌خواهد شد.

ولی نمی‌باید تمامی «حسن جمال» طرح کذا را به همین مختصر محدود نمود، چرا که یک حسن بی‌نهایت جالب دیگر نیز در این «طرح» می‌توان یافت. این یک در عمل مسیر عکس تبلیغات حکومت اسلامی را دنبال می‌کند؛ همان تبلیغاتی که این «حکومت» را حداقل در حرف و سخن، برخاسته از آراء «مردم» می‌نمایاند، و «مجلس شورای اسلامی» را نیز مرکز تمامی تصمیمات مهم و اساسی! بله، طرح کذا، در صورت تصویب صورتک «مصلح ملی و مردمی» از چهرة همان‌هائی برخواهد داشت که با صحنه‌آرائی‌های پرهزینه، هر 4 سال یک‌بار پس از شرکت در یک نمایش «انتخاباتی»، تحت عنوان «نمایندگان ملت» به این مجلس راه می‌یابند! همان‌ها که طی سه دهة گذشته، در عمل جز بوسیدن دست عمال قوة مجریه و دیگر محافل سرکوبگر وظیفة دیگری برای خود نمی‌شناختند، هر چند «لاف‌و‌گزاف» کم نبود و هارت‌وپورت هم به همچنین! خلاصه، از این پس، به اصطلاح «نمایندگان ملت»، آنهم در چارچوبی «قانونی‌نما» و رسمی، تبدیل خواهند شد به حقو‌ق‌بگیران و کارمندان و پادوهای «شورای نگهبان!»

ولی باید اذعان کرد که به دلیل وجود تناقض‌های حقوقی که از روز نخست در قانون اساسی حکومت اسلامی جایگیر شد، «قوانین» در این حکومت به طور کلی بی‌پایه و بی‌اساس می‌باید تلقی شود. چرا که تدوین‌کنندگان «قانون اساسی حکومت اسلامی»، چند اصل کلی و غیرقابل تردید در ساختار یک حکومت برخاسته از آرای عمومی را به طور کلی به تعطیل کشاندند. به طور خلاصه بگوئیم، در فضای آکنده از «تقدس‌باوری» و مقدس‌پنداری که به دلائل بی‌شمار در روزهای پس از کودتای 22 بهمن 57 بر جامعه سنگینی می‌کرد، کسانیکه قانون اساسی این حکومت را تهیه و تنظیم کردند به آنچه «افکار عمومی» در یک حکومت دمکراتیک نام گرفته آنقدرها اهمیت ندادند. «افکار عمومی» آن روزها آنچنان تحت تأثیر «عظمت» فرضی روحانیت شیعی‌مسلک قرار گرفته بود که تمامی اهداف یک ملت می‌توانست با تکیه بر همین «قشر» و الهامات فرضی‌اش به سر منزل مقصود برسد!

ولی منطقاً در حکومتی که می‌خواهد بازتابی مستقیم و قانونگرا از افکار عمومی در کشور تلقی شود، چند اصل کلی غیرقابل حذف خواهد بود. نخستین اصل در حکومتی که برآمده از افکار عمومی است، هم‌سازی حاکمیت با حقوق انسانی و فردی می‌باید تلقی شود. به عبارت دیگر، احدی نمی‌تواند تحت عنوان اینکه در مجلس از اکثریتی برخوردار شده، و یا مورد حمایت شورای نگهبان و یا رهبر یک حکومت قرار گرفته، قانونی وضع کند که بر اساس آن «تقلب»، «دزدی»، آدمکشی و زورگوئی و قمه‌کشی در کوی و برزن «مجاز» شمرده شود. به عبارت دیگر، تنظیم قوانین از محدوده‌ای مشخص می‌باید برخوردار باشد. و این محدودة «مشخص» در حکومت‌هائی که برآمده از افکارعمومی‌اند، حداقل در دورة معاصر بر چارچوبة «مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر» استوار شده.

ولی در مورد حکومت اسلامی، همانطور که از روز نخست شاهد بودیم، راهکاری که پیروی از «اعلامیة جهانی حقوق بشر» می‌توانست جهت تنظیم قانون اساسی در برابر به اصطلاح «انقلابیون» قرار دهد، به دلائلی که در این مختصر نمی‌گنجد، مورد کم‌لطفی قرار گرفت. استنباط عوام‌الناس که «انقلابیون» نیز مرتباً به آتش هیجانات‌اش دامن می‌زدند،‌ این بود که حضرات آیات عظام خودشان هم همچون حقوق‌بشر «جهانی» هستند! و خلاصه اینکه، ملت‌های مسلمان اصلاً نیازی به این «قرتی‌بازی‌ها» ندارند. در نتیجه،‌ در افکار عمومی برخورد با قوانین اجتماعی را چنین مطرح کردند که هماهنگی قوانین با «روایت معصوم» و «حدیث مسلم» و «احکام اسلام» همة مشکلات را حل خواهد کرد. البته کم نبودند کسانیکه با این طرح «پیش‌ساخته» به مخالفت برخاستند، ولی کاری از پیش نبردند چرا که اجماع جهانی بر سر ملت ایران در قاموس یک حکومت «مذهبی‌نما» سنگینی می‌کرد.

البته در اینجا جهت توجیه چنین حکومت «خردرچمنی» چند مطلب به طور کلی از محدودة بحث خارج شد! نخست اینکه «اسلام» به عنوان یک «سنت» قرون‌وسطائی در هرحال نمی‌توانست و نمی‌تواند ارتباط زیادی با مسائل زندگی امروزی بشر داشته باشد. دیگر آنکه این «اسلام» در درون خود نیز صدها تکه و پاره شده، و مقصود نهائی و غائی قانونگزار از آنچه در قانون اساسی حکومت اسلامی «اسلام» و فرامین آن خوانده می‌شود، در عمل در پرده‌ای از ابهام کامل فرو خواهد افتاد. خلاصة کلام احدی به این مشکل توجه نمی‌کرد که چگونه می‌توان از این «ابهام» پای بیرون گذاشت؟ و نهایت امر مطلب مهم دیگری نیز مطرح می‌شد: چه کسی و چه کسانی در عمق این «ابهام» با چندین و چند لایة تاریخی، فلسفی، اجتماعی و فرهنگی می‌باید تصمیم نهائی را در مورد «فرامین» اسلامی کذا اتخاذ کرده و چند و چون آن را تعیین فرمایند؟

بارها گفته‌ایم، و باز هم تکرار می‌کنیم که قانون اساسی حکومت اسلامی برای شخص آیت‌الله خمینی و شرایط ویژة اجتماعی‌ای ساخته شد که نتیجة یک بحران و آشوب فراگیر چند ماهه در کشور بود. آنروزها این «برداشت» غلط و کودکانه در مخیلة «قانونگزاران» جایگیر شده بود که هم جامعة ایران تا ابد در مقطع 22 بهمن 57 در جا خواهد زد، و هیچگونه دگرگونی پایه‌ای به خود نخواهد دید، و هم اینکه برداشت توده‌های مردم از مواضع «تعیین‌کنندة» شخص خمینی در کشور ایران تغییرناپذیر باقی خواهد ماند! می‌دانیم که در هر دو مورد «قانونگزاران» اشتباه کردند. نه جامعه‌ای را می‌توان در یک مرحلة احساسی و هیجانی تا ابد نگاه ‌داشت، و نه می‌توان مواضع یک فرد بخصوص را، هر که باشد تفاوتی ندارد، تا ابد بر آرمان‌های یک جامعه تحمیل نمود. و همانطور که دیدیم در ایران نیز چنین ایستائی ناممکنی که گویا به عنوان «دستورکار» اصلی «قانونگزاران» حکومت اسلامی مورد اجماع قرار گرفته بود، به منصة ‌ظهور نرسید.

به هر تقدیر، در همین مختصر و با تکیه بر آنچه چارچوب قانونگزاری «دینی» خواندیم، چارچوبی که در تضاد علنی و غیرقابل تردید با مفاهیم «اعلامیة جهانی حقوق بشر» قرار خواهد گرفت، و پس از نشان دادن آنچه مواضع «مقطعی» و غیرقابل توجیه «قانونگزاران» معرفی کردیم، حکومت «جمهوری» اسلامی از نخستین روز تولد یک دیکتاتوری قرون‌وسطائی بیش نبوده، و هیچگاه نمی‌توان این ساختار بی‌شکل‌وشمایل را در قرن معاصر یک حکومت برخاسته از آراء عمومی و یا یک دمکراسی نامید. خلاصة کلام، فرستادن جماعت پای صندوق‌های رأی در هیچ مقطعی نمی‌تواند صرفاً نشانه‌ای از دمکراسی تلقی شود. به طور مثال، در اتحاد شوروی سابق، تعداد افرادی که جهت شرکت در انتخابات شوراها به پای صندوق‌های رأی می‌رفتند، از تعداد رأی‌دهندگان حکومت اسلامی به مراتب پرشمارتر بود، اینهمه در شرایطی که حکومت اتحادشوروی خود را یک دیکتاتوری کارگری معرفی می‌کرد! و می‌بینیم که صرف برگزاری انتخابات هیچ ارتباطی با «دمکراسی» ندارد؛ اصل انسان‌محوری قوانین است.

باری، اشتباهاتی که «قانونگزار» در تنظیم قانون اساسی حکومت اسلامی مرتکب شد بی‌شمار است، ولی به طور مثال در این مختصر به مسئلة «تفویض» مقامات تصمیم‌گیرنده در این حکومت اشاره‌ای خواهیم داشت. «تفویض» مقامات اصلی در چارچوب روندی صورت می‌گیرد که به دلیل پای گذاشتن در «دورهای حقوقی» اصولاً نمی‌تواند از وجاهت قانونی برخوردار شود. خلاصة کلام، علیرغم نمایشات خیره‌کنندة «حضور» توده‌های میلیونی پای این صندوق و آن صندوق، تشکیلات و دستگاه حکومت اسلامی فقط و فقط با تکیه بر سرکوب و زور سرنیزه به خود مشروعیت داده. در پس این سرکوب و دین‌فروشی و «مقدس‌نمائی» هیچ نوع مشروعیت حقوقی نمی‌تواند وجود خارجی داشته باشد.

از طرف دیگر، این مطلب نیز قابل بررسی است که بی‌پایگی بطنی در قوانین حکومت اسلامی، برخلاف اکثر رژیم‌هائی که توسط قدرت‌های استعماری مورد حمایت قرار می‌گیرند، به هیچ عنوان به دلیل «عدم رعایت» قوانین به وجود نیامده!‌ اگر فاشیسم‌های دست‌نشانده در تمامی کشورهای جهان سوم یک قانون «خوب» می‌نویسند، تا با تکیة «ظاهری» بر آن، یک مجموعه اعمال «بد» را توجیه‌پذیر کنند، مسئله در مورد حکومت اسلامی کاملاً متفاوت است. چرا که این حکومت یک قانون «بد» نوشته، تا با تکیه بر مجموعة پوچ و بی‌معنائی به نام «قانون اساسی جمهوری اسلامی»، بتواند اهانت به تک تک ایرانیان، سرکوب ملت، زورگوئی و گسترش بی‌مسئولیتی مقامات انتصابی و به اصطلاح «انتخابی» را نیز «قانونی» بنمایاند! این است ویژگی فاشیسمی که پس از کودتای 22 بهمن 1357 بر کشور ایران حاکم شد، و بر خلاف تمامی ادعاهای رهبران «جنبش سبز» و حزب توده و رفقای «ملی ـ مذهبی‌شان»، اجرای قانون اساسی «جمهوری» اسلامی به هیچ عنوان مشکل کشور را حل نخواهد کرد، چرا که این قانون خود مهم‌ترین لایه از مشکلاتی است که ملت ایران در برابر خود خواهد داشت. قانون اساسی حکومت اسلامی به هیچ عنوان یک «قانون» احترام‌برانگیز نیست؛ این مجموعه به صورتی تنظیم شده که فی‌نفسه مهمل و بی‌پایه است. به عنوان نمونه نگاهی به شیوة اجرای همین «قانون اساسی» در مورد چند «بنیاد مهم» و فرضاً تصمیم‌گیرنده در این حکومت می‌اندازیم.

در «انتخاباتی» که حکومت اسلامی جهت خودشیرینی و «دین‌فروشی» و تبلیغات بین‌المللی مرتباً در برابر دوربین خبرنگاران خارجی به عناوین مختلف در سراسر کشور به راه می‌اندازد، نخست وزارت کشور «صلاحیت داوطلبان» شرکت در این انتخابات را مورد بررسی و تأئید قرار می‌دهد. یعنی یک بار قوة مجریه مشخص می‌کند چه افرادی می‌توانند در انتخابات «قوة مقننه» و یا دیگر قوای کشور حضور به هم رسانند! زمانیکه این «گزینش» صورت گرفت، شورای نگهبان نیز به نوبة خود می‌باید «صلاحیت» برگزیدگان این مرحله را مورد تأئید قرار دهد. ولی اگر قوة مجریه در چارچوب یک برخورد «حقوقی» با بررسی پروندة نامزدها از داوطلبانی که فرضاً جزو مجرمین سابقه‌دار، ورشکستگان به تقصیر و … هستند در انتخابات مجلس و یا دیگر بنیادهای کشور جلوگیری به عمل می‌آورد، «گزینش» شورای نگهبان فقط سیاسی و محفلی است! به عبارت دیگر، این شورا خود را ورای حق ملت ایران جهت انتخاب نمایندگان‌اش قرار ‌داده!

حال ببینیم این شورای «فراقانونی» که خود را قیم و صاحب اختیار یک ملت چند ده میلیونی به شمار می‌آورد، اصولاً از کجا سروکله‌اش پیدا شده و چگونه «موجودیت» یافته! طبق قانون اساسی حکومت جمکران، این شورا از 12 عضو تشکیل شده که 6 تن آنان «حقوقدان» معرفی می‌شوند، و 6 تن دیگر از «فقها» هستند! نخست بگوئیم واژة «فقها» در این به اصطلاح «قانون» از منظر حقوقی به هیچ عنوان «چارچوب» مشخصی ندارد. کافی است فردی عمامه‌ای به سر بپیچید، و چنین «شهرت» یابد که در محضر فلانی و یا بهمانی، که مواضع علمی و عملی‌شان به هیچ عنوان به صراحت «مشخص» نیست، سال‌ها و سال‌ها چنین و چنان نوشته و بسیار «تلمذ» و کسب فیض نموده! این فرد می‌تواند «فقیه» شناخته شود! خلاصه بگوئیم، واژة «فقها» از نظر حقوقی فقط «زبان‌بازی» است، و هیچ توجیهی نمی‌تواند داشته باشد. البته جهت شرکت در شورای نگهبان این «فقها» را فردی به نام «رهبر» می‌باید معرفی ‌کند!

جالب اینجاست که اعضای «حقوقدان» همین شورای نگهبان را نیز می‌باید رئیس قوة قضائیه معرفی نماید و نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز می‌باید آنان را مورد تأئید قرار دهند! ولی از آنجا که رئیس قوة قضائیه نیز مستقیماً از طرف «رهبر» تعیین می‌شود، رهبر در عمل هم «فقها» و هم «حقوقدانان» را شخصاً منصوب خواهند کرد. به عبارت دیگر، رئیس قوة قضائیه که خود از سوی رهبر منصوب شده نمی‌تواند بدون تأئید رهبر «حقوقدانانی» را برای عضویت در شورای نگهبان معرفی کند! ولی داستان هنوز به جای جالب و هیجان‌انگیز نرسیده، چرا که تکلیف «رهبر» هنوز مشخص نیست، و باید پرسید «رهبر» منتخب کیست؟ بله، در این قانون اساسی پدیده‌ای به نام «مجلس خبرگان رهبری» درست کرده‌اند که کارش انتخاب رهبر است!

ولی نامزدهای شرکت در انتخابات این «مجلس» نیکومنش، که هر 8 سال یک بار به اصطلاح «انتخابات» نیز برای‌شان برگزار می‌کنند، می‌باید پیشتر مورد تأئید شورای نگهبان قرار گیرند! به زبان ساده‌تر همان شورای نگهبان که بالاتر دیدیم چگونه نمایندة مستقیم رهبر خواهد بود، افرادی را می‌باید مورد تأئید قرار ‌دهد، تا اینان بیایند و «شخص رهبر» را انتخاب کنند! باید اذعان داشت که این «دور حقوقی» بیش از آن مسخره و علنی است که از چشم کسی دور بماند.

برای مشاهدة «دور حقوقی» در این به اصطلاح «قانون اساسی» که شاهکار مشتی خودفروخته و آخوندمنش بی‌سواد است، نیازمند دانش گستردة حقوقی و اجتماعی نخواهیم بود. اگر در این قانون به «رهبر» حق می‌دهند که اعضای «شورای نگهبان» را شخصاً منصوب ‌نماید، این شورای نگهبان نیز به خود حق خواهد داد «افرادی» را جهت اشغال پست‌های دیگر مورد تأئید قرار دهد که مهر تأئید بر همین «رهبر» بگذارند. نام این «عملیات» را نمی‌توان کارورزی «حقوقی» و یا اجرای قانون اساسی گذارد! این عملیات نوعی شارلاتان بازی است که مشتی آخوند و بچه‌آخوند پس از کودتای 22 بهمن 57 در کشور به راه انداخته‌اند تا با تکیه بر آن بتوانند جهت توجیه مواضع «فراقانونی» و نهایتاً ضدقانونی خود توجیهات «شبه‌قانونی» و حقوقی نیز دست‌وپا کنند.

جالب اینجاست که در این مجموعه، قوة مجریه، یعنی «دولت» که می‌باید مستقیماً تحت نظارت مجلسی «منتخب»، به امور اجرائی کشور مشغول شود، خود تبدیل به زیرمجموعه‌ای از دیگر «زیرمجموعه‌ها» شده. این دولت می‌باید هم تأئید مجلسی را بگیرد که خود چندین و چند بار از صافی‌های مختلف شورای نگهبان، مقام رهبری، مجلس خبرگان و دیگر بنیادها گذشته، و هم نهایت امر بجای مسئولیت در برابر نمایندگان ملت در برابر شورای نگهبان پاسخگو باشد. باید پرسید این دولت، اگر به قول سید خندان شیاد «تدارکات‌چی» نیست، چه می‌تواند باشد؟ خلاصه، در این قانون اساسی، «تفکیک قوای سه‌گانه» که مهم‌ترین اصل در یک دمکراسی است نادیده گرفته شده‌، و دولت از جایگاه ریاست بر قوة مجریه، به منصب «مأمور» فراهم آوردن «سوروسات» باشگاهی به نام «شورای نگهبان» تقلیل مرتبه یافته.

از نظر تاریخی ساخت‌وپرداخت چنین «قانون‌اساسی‌ای» مسلماً بازتابی است از برخی سوءتفاهمات که طی سالیان دراز در قلب حوزه‌های «جهلیه» بر آن دامن زده‌اند. بر اساس این سوءتفاهمات «دولت» همیشه از آن «دشمن» است، و رسیدگی به مسائل حقوقی و ادارة امور مسلمین نیز نگین انگشتری «آخوند»! در اینکه این توهمات تاریخی از کجا ریشه گرفته در حال حاضر نمی‌توان به بحث پرداخت، ولی در عمل دیدیم که به طور مثال «دولت» احمدی‌نژاد که می‌بایست همچون دیگر دولت‌ها، خود زیرمجموعه‌ای از دیگر زیرمجموعه‌ها از کار درآید، در همین تشکیلات دهان دیگران را بسته.

این دولت هم «خط امامی‌ها» و اصلاحات‌چی‌ها را خفه می‌کند، هم «ملی‌ ـ مذهبی‌ها» از ترس این «دولت» در سوراخ موش قایم شده‌اند. از این گذشته، همین دولت در مراسم سالگرد «ارتحال» خردجال، «لات» می‌فرستد تا در برابر دوربین خبرنگاران به صورت نمادین انگشت به ماتحت مقام رهبری کرده، در برابر همه چفیه از گردن وی بردارد و با اینکار باند احمدی‌نژاد به تمام دنیا نشان می‌دهد که «رئیس» واقعی در حکومت «خردرچمن» کیست!

با این وجود، امروز شاهدیم که همین «شورای نگهبان»، بجای بازخواست از «رئیس جمهور» خاطی که حداقل از چارچوب قانون اساسی‌ای که او را «مأمور» سوروسات دیگران کرده خارج شده، می‌خواهد به خیال خود با «طرح» لغو اعتبار نمایندگان طی دورة نمایندگی اختیارات بیشتری برای خود «تحصیل» کرده، پایه‌های این حکومت «شترگاوپلنگ» را هر چه بیشتر و بهتر «مستحکم» کند. ولی می‌باید اذعان داشت که این حکومت‌ با چنین ترفندهائی پایه‌های‌‌اش مستحکم نمی‌‌شود.

روزی یکی از آدمکشان حکومت ولائی، به نام اسدالله لاجوردی که محمد خاتمی نیز از طرفداران اصلی او به شمار می‌رفت، در برنامه‌ای تلویزیونی شرکت کرده بود. می‌دانیم که پس از «حماسة» دوم خرداد، در محافل وابسته به حاکمیت سروصدای زیادی بر علیه عملکردهای آقای لاجوردی و برخی دیگر از «آدمکشان» ولائی در کشور به راه افتاد. در نتیجه، دست‌هائی این «سرباز» خدمتگزار امام‌امت را در بازار تهران به گلوله بستند، ترور را نیز طبق معمول گذاشتند به حساب مجاهدین خلق! سازمان مجاهدین خلق هم به شیوة مرضیه و همیشگی، با اشتیاق و علاقة فراوان این «افتخار بزرگ» را پذیرفته،‌ در افکار عمومی ملت ایران آن را حسابی «هضم» فرمود!

البته این «ترور» فقط برای جلوگیری از افشاگری‌هائی صورت گرفت که در مورد شیوه‌های شکنجه در اوین تحت ریاست لاجوردی اعمال می‌شد، و همچون افتضاحاتی که در اطراف پروندة سعید امامی به راه افتاد، در پیشبرد سیاست‌های «خردجال» حضرت آقای خاتمی که بسیار «دمکرات» و فوق‌العاد «آزادیخواه» به شمار می‌رفتند ایجاد اشکالات زیادی می‌کرد! به هر تقدیر لاجوردی، قبل از نوشیدن شربت کذا در برنامة تلویزیونی گفت: «به بعضی‌ها پووهن دادیم، قبول نکردند!» مسلماً واژة شکیل و زیبای «پووهن» همان واژة فرانسة «پوئن» باید باشد، که در زبان فارسی «امتیاز» خوانده می‌شود. خلاصه گویا لاجوردی «امتیاز» داده بود و بعضی‌ها بجای تشکر برای‌شان گ…زیده بودند! حتماً اشارة اسدالله خان دژخیم‌ به عدم قبول «پووهن» مخالفت برخی زندانیان با همان برنامة تواب‌سازی بوده.

ما معتقدیم که با این حضرات می‌باید با زبان خودشان، یعنی همان زبان «خردرچمن» سخن گفت! پس می‌گوئیم، ملت ایران، روز 22 بهمن 57 به قشر آخوند و مقدس‌نمایان «پووهن» داد، کاری نکنید که این «پووهن» توسط ملت ایران «پهن» شود و محکم بخورد توی صورت کریه و مذهب‌پناه‌تان. این واقعیت غیرقابل تردید است که حکومت اسلامی در شرایط فعلی به شدت با «فقدان» بحران روبرو شده. برای یک حکومت «بحران‌محور» که بر اساس هیاهوی اجتماعی و درگیری‌های خیابانی و نمازهای نمایشی و روزه‌داری روحوضی و سرکوب‌های «عریان» در کوچه و بازار به موجودیت خود امتداد می‌دهد، کاهش موج «بحران‌سازی» معنا و مفهوم مشخصی دارد که تحلیل آن نیز کار مشکلی نیست. در نتیجه، جهت حفظ این «موج استعماری» که از روز 22 بهمن 57 نیروی محرکة حکومت اسلامی را تشکیل داده، هر روز عملة این دستگاه دست به صحنه‌سازی و هیاهوسالاری‌های ویژة خود می‌زنند.

ولی این مهم را نیز نمی‌باید فراموش کرد که «بحران‌سازی» جهت حفظ یک حاکمیت دست‌نشانده از چند لایة ویژه برخوردار است، و اگر در این میانه برخی لایه‌ها به دلائلی نتوانند «همکاری» لازم را صورت دهند، «بحران» مورد نیاز ساخته نخواهد شد. در آغاز کار، زمانیکه سیاست‌های جهانی ملتفت شدند که صرفاً با بیرون کشیدن احمدی‌نژاد از صندوق‌ها نمی‌توان در مرزهای روسیه «جنگ» به راه انداخت، سریعاً بر پایة «خط امام روشن ضمیر» دست به بحران‌سازی نوین در ایران زدند. و دیدیم که چه هیاهوی مسخره‌ای در اطراف یک گروه جنایتکار شناخته شدة رژیم اسلامی از قماش میرحسین موسوی، کروبی، بهزاد نبوی، خاتمی و … به راه انداختند. در تبلیغات جهانی، این حضرات که همگی در خانه‌های امن وزارت اطلاعات همین رژیم زندگی می‌کنند،‌ و اگر به دست ملت ایران بیافتند تکة بزرگ‌شان «گوش‌شان» خواهد بود، به نام «رهبران آزادیخواه» به بعضی‌ها «حقنه» شدند! شعار این «رهبران» نیز روشن بود، اجرای دقیق و بدون کم و کاست همان «قانون اساسی‌» که بالاتر شمه‌ای از آن را ارائه دادیم! فکر می‌کنیم، باید به همان «بعضی‌ها» که «خریدار» اینان‌اند به دلیل هوش و ذکاوت بی‌حد وحصر‌شان «تبریک» فراوان گفت.

در هر حال، لایه‌های مورد نیاز بحران عملکرد خود را انجام نداد، و لهیب آتش بحران و احساسات و هیجانات «خرکی» به سرعت رو به خاموشی گذاشت. با این وجود، به دنبال این «برنامة» مفرح و بین‌المللی، سیاست جهانی توانسته بود یک اصل کلی را در افکارعمومی دنیا به «اثبات» برساند: «متقلب» بودن احمدی‌نژاد! در نتیجه، همان سیاست‌ در مرحلة بعد تلاش کرد تا حکومت اسلامی را همزمان یک رژیم «خطرناک» در سطح جهان معرفی کند، و در تنور «بحران هسته‌ای» بدمد! ولی با آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر این «برنامة» مفرح نیز به تعطیلی کشانده شد. خلاصه اینک نوبت بحران‌سازی به پروندة «سکینة آشتیانی»، مبارزه با علوم انسانی در دانشگاه‌ها، سخنرانی‌های خنده‌دار رحیم‌مشائی، قانون «صیغه» در مجلس شورای اسلامی، افاضات عباس عبدی و … رسیده! کار به مسائل و به جریانات و به کسانی رسیده که در عمل دیگر «ته‌دیگ» این حکومت به شمار می‌آیند.

این کمبود «بحران» البته در وبلاگ‌های سعید سامان نیز تأثیرات «عظیمی» بر جای گذاشت: مطلب جهت بررسی کمیاب است، و ما هم به جای ارائة بررسی‌های مرتب سیاسی از مسائل کشورمان، بیشتر به امر ترجمه و نگارش رمان مشغول شده‌ایم! با این وجود به تمامی عزیزان اطمینان می‌دهیم که نه خوانندگان را فراموش کرده‌ایم و نه کشورمان را. و در همین فرصت عنوان کنیم که می‌باید به هر نحو ممکن جهت خروج از بن‌بست فعلی چاره‌ای بیاندیشیم.

کشورهای غرب تکلیف خود را با ملت‌های منطقه و الزاماً با ملت ایران روشن کرده‌اند. در چارچوب منافع عالیة اینان پرچم حکومت اسلامی می‌باید همچنان در منطقه در اهتزاز باقی بماند! ولی بن‌بست ابدی در راه تشکیل دولت در عراق، بن‌بست سیاسی فعلی در کشور ایران، بحران پایان ناپذیر در افغانستان، و بلا‌تکلیفی دولت‌های ترکیه و پاکستان به صراحت نشان می‌دهد که یا غرب نهایت امر به تجدید نظر کلی در «طرح» اساسی و پایه‌ای خود که همان حمایت از اسلام حکومتی در منطقه ‌است رضایت می‌دهد، و یا اینکه نه تنها در ایران که در کل منطقه می‌باید پذیرای درگیری گسترده و فراگیر باشد. این درگیری در شرایط فعلی برای سرمایه‌داری غرب وحشتناک است و برخلاف معمول راه خروج تلقی نمی‌شود.

حال این سئوال مطرح است که در صورت تجدیدنظر غرب چه کارت‌هائی روی میز قرار می‌گیرد و در صورت پذیرش پای گذاشتن در یک بحران گستردة منطقه‌ای نقش ملت‌ها چگونه ترسیم خواهد شد؟ مسلم بدانیم آگاهی ملت‌ها از حقوق‌انسانی‌شان در چند و چون این کارت‌ها نقشی به مراتب سرنوشت‌سازتر از سیاست‌های دیکته شده از جانب پایتخت‌های بزرگ خواهد داشت. اینجاست نقشی که قلم‌به‌دستان، نویسندگان و تحلیل‌گران کشور می‌باید ایفا کنند،‌ و امیدواریم که از عهدة ایفای این نقش، بهتر از آنچه طی دهه‌های گذشته شاهد بودیم برآیند.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید30اوت2010

unblockfirewalls.tk
mohicanaxes.co.cc
about-dining.co.cc
proxifly.tk
proxyadventure.tk
proxy-effective.tk
anonymousland.info
here-idea.tk
brandonsiege.tk
longtimehere.tk
totallyip.info
herethisbeat.tk
free-simple.tk
prox-water.tk
hole-freee.tk
heremecantfind.tk
proxyattempt.tk
one-concrete.t
hookingitin.tk
me-student.tk
this-free-open.tk
heremehide.tk
coverurl.org
proxhide.com
unblocktime.info
liftblock.com
https://returntojail.com
https://getbyfilter.com
urlhide.org
hidemyass.in
mathsproblems.in
proxysaint.com
ihatemaths.info
proxyme.co
neuphoenix.co.cc
totallyip.info
consideringtrack.co.cc
easyinternetforex.tk
property-insurance.tk
wakizashi.co.cc
pullay.co.cc
clenny.co.cc
zurdok.info
shafey.info
casiy.info
twoflavours.co.cc
proxysoftware.tk
themboth.co.cc
ringschoolhide.tk
proxybypass.tk
lmpproxy.info
insurance-journal.tk
tunnelsapi.co.cc
twosun.co.cc
mblgunro.co.cc

کرکس و کودتا

همیشه سالروز 28 مرداد در افکار عمومی ایرانیان با مسائلی نه چندان خوشایند هماهنگ و هم‌آواز می‌شود. پس از گذشت دهه‌های طولانی از این رخداد که به تبع‌اولی میعادی استعماری بود، تاریخ ملت ایران ظاهراً نتوانسته تکلیف خود را آنطور که باید و شاید با این روز ویژه مشخص کند. اگر می‌گوئیم «تاریخ ملت ایران»، مسلماً مقصود آن ورق‌پاره‌هائی نیست که تحت رژیم‌های متفاوت و به قلم نان‌خورهای حکومتی چه در توجیه و چه در تقبیح 28 مردادماه 1332 به رشتة تحریر کشیده شده. در همة کشورهای جهان از این نوع «تاریخ‌نگاری‌های» دولتی می‌توان یافت، ولی آنچه امروز در بررسی تاریخ معاصر ملت ایران از اهمیت برخوردار می‌شود به هیچ عنوان نوع «تاریخ» رسمی نیست؛ تقریر و ترسیم خطوطی است که هم گذشتة ملت ایران را به میعاد استعماری 28 مرداد متصل کند، و هم در آینة این تقریرات بتوان از چگونگی و چند و چون پیامد ننگین‌شان در روز 22 بهمن 1357، پرده برداشت. پیامدی که یک سیاست استعماری را تحت عنوان «انقلاب اسلامی» بر ایران و منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی تحمیل نمود.

«جان استیوارت میل»، فیلسوف سرشناس انگلیسی در کتاب خود «در باب آزادی» می‌گوید:

«علم تاریخ آکنده از رخدادهائی است که فقط به دلیل گزینش مورخان در وادی سکوت افتاده‌!»

و این «گزینش‌ها» در کمال تأسف، در ارتباطی هماهنگ با درجة تحمیل استبداد سیاسی بر جوامع بشری قرار می‌گیرد. هر چه یک جامعه سرکوب‌شده‌تر باشد، «گزینش‌ها» کلان‌تر، استوارتر و بی‌چون‌وچراتر می‌نماید! به همین دلیل در کشور ایران، جهت ارائة یک نگرش نوین از آنچه در 28 مرداد 1332 به وقوع پیوسته بود، میلیون‌ها ایرانی می‌بایست منتظر سقوط یک حکومت و تشکیل حکومتی ظاهراً جدید می‌شدند. هیچ مورخی در حکومت پهلوی‌ها، طی 25 سال پس از وقوع این کودتا به خود اجازه نداد «تقریر رسمی» از چندوچون حوادث این روز «ننگین» را به زیر سئوال برد. و آن‌هنگام که نمادهای کودتای 28 مرداد در میانة میادین شهرها یک به یک فرومی‌افتاد، همزمان «تقریر رسمی» دیگری بر فضای تاریخ‌نگاری کشور سایة خود را می‌گستراند؛ تقریر آخوندیسم از «ملی کردن نفت»!

در بررسی تاریخ ملت‌های جهان کم‌تر می‌توان با پدیده‌ای همچون 28 مرداد 1332 برخورد کرد. پدیده‌ای که ابعاد گسترده‌ و تعیین‌کنندة آن، حتی پس از گذشت ده‌ها سال در پردة ابهام باقی مانده! البته این ویژگی به هیچ عنوان «حقانیتی» به این روز ننگین نخواهد داد؛ این ویژگی از آنجا ناشی می‌شود که در برابر تحمیل یک شرایط غیرانسانی از نظر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بر ملت ایران، هنوز که هنوز است گروه‌ گروه سیاست‌بازان و محافل بین‌الملل همچون گلة کرکس‌های گرسنه در اطراف جسد متعفن این کودتا حلقه زده، هر یک سعی دارد سهم بیشتری از این «ننگ تاریخی» را به نفع خیمة خود «مصادره» نماید! خلاصه بگوئیم، در فضای رسانه‌ای که بر محور این «کودتا» به راه انداخته‌اند، ملت ایران هنوز فرصت نیافته تا تکلیف خود را با بوق‌چی‌های «استبداد» روشن کند! هنوز معلوم نیست چه کسانی آمران این کودتا بودند، و چه کسانی عاملان آن! مخالفان و موافقان با این کودتا نیز هنوز به صراحت مشخص نشده‌اند. همه چیز در اطراف 28 مرداد 32 در پرده‌ای از ابهام فراگیر فرو افتاده، چرا که این لاشه هنوز به کار می‌آید! به کار آن‌ها که در فکر کودتاهای دیگر و بهره‌گیری‌هائی بیشترند.

داستان این کودتا در تاریخنگاری «رسمی» از دو پرسوناژ مرکزی برخوردار است: محمد مصدق و محمدرضا پهلوی! پر واضح است، در شرایطی که سیاست بین‌المللی در توافقی گسترده و استراتژیک، سلطنت پهلوی را در ایران به زیر کشیده تا آخوندها را به حاکمان کشور تبدیل نماید، می‌بایست طی سالیان دراز انگشت اتهام در مورد کودتای 28 مرداد متوجة شخص محمدرضا پهلوی می‌شد!‌ در این برخورد «گزینشی» با رویدادهای مملکت، فقط محمدرضا پهلوی بود که با همکاری آمریکا و انگلستان و مشتی اوباش شهری مسبب این رخداد خونین در تاریخ معاصر کشور می‌بایست به شمار می‌آمد. او بود که مصدق «عزیز» را بر کنار کرد، و دست استعمار را جهت چپاول هر چه گسترده‌تر منابع زیرزمینی کشور باز گذاشت. در این ویراست که معمولاً از جانب «مصدقی‌ها» ارائه می‌شود، اگر مصدق مانده بود این مملکت آباد و آزاد می‌شد! این ویراست «مصدقی»، از ارتباط سوداگرانه و کاسبکارانة مصدق‌السلطنه با شبکة روحانیت شیعی‌مسلک، چاقوکشان بازار، فساد اداری، و نهایت امر از بده‌بستان‌های فرامرزی ایشان با قدرت‌ها و محافل بین‌المللی هیچ نمی‌گوید.

مطالبی که این «محافل» در بررسی تحولات 28 مرداد با اهمیت معرفی می‌کنند، بیشتر به نفی کل شخصیت سیاسی و اجتماعی و خصوصاً تاریخچة زندگی محمد مصدق مربوط می‌شود. آن نوع مصدق که اینان معرفی می‌کنند، موهوم است و تاریخچه ندارد! خلاصة کلام همچون امام زمان که در بی‌بی‌گوزک‌ شیعی‌مسلکان از ته چاه قرار است تشریف بیاورند، مصدق هم یک‌شبه از ک…ن آسمان افتاده بودند در آغوش ملت ایران! مصدق در این ویراست نه حاکم و مستوفی دربار دزدپرور و جنایتکار قجرها بوده، و نه خواهرزادة فرمانفرما که به دستور سفارت انگلستان «خرج» برپائی سلطنت پهلوی را تأمین می‌کرد! مصدق با شعبان جعفری، لات‌ولوت‌های لاله‌زار، و خصوصاً قاتلین صدراعظم ایران، رزم‌آرا هیچ ارتباطی نداشته! ایشان نوعی امام‌حسین بودند با این تفاوت که سروکلة مبارکشان از گرد و غبار صحرای کربلا پدیدار نمی‌شد؛ محمد مصدق با کلة کچل از گرد راه احمد‌آباد رسیده بود و طی چندین ماه دولتمداری، ملت ایران جز «خیر» و «برکت» از ایشان هیچ ندیده و نشنیده بود. مصدق‌السلطنه نه کتابخانه‌ها را به آتش ‌کشیدند، و نه چماقدار به خیابان راهی کردند. ایشان هرگز در کوچه و بازار درگیری با سلاح سرد و گرم توسط عمال وابسته به محافل مختلف به راه نیانداختند. هر چه بدی و شر و خیانت و نامردمی بود متعلق به شاه و دربار می‌شد! در ویراست اینان مصدق یک «قهرمان» واقعی بود، و همانطور که نیچه، فیلسوف گرانمایه می‌گوید: «پست‌ترین مردمان، برترین قهرمانان را می‌سازند!»

«ویراست» مصدقی‌ها در کمال تعجب سال‌ها و سال‌ها، در برابر ویراست درباری و کودتائی به عنوان تنها ویراست قابل اعتنا و علمی و معتبر «قد» علم کرده بود. ولی ویراست درباری از اینهم شیرین‌تر بود. چرا که در این ویراست اصلاً مصدق وجود نداشت! ‌ فردی به نام مصدق در تاریخ معاصر کشور اصلاً دیده نمی‌شد! بله، آقا! در 28 مرداد 32، «قیامی ملی» کشور را از فرو افتادن به دامان کمونیست‌های خدانشناس و حزب توده «نجات» داده بود. این که چه پیش آمد تا چنین حرکت «نجاتبخش» و خداپسندانه‌ای به وقوع بپیوندد، همچون چند و چون «انقلاب اسلامی» آقای خمینی، در ابهام کامل فروافتاده بود. خلاصه مسئله به «مردم» مربوط می‌شد. و می‌دانیم که این «مردم» اصلاً معلوم نیست از کجا آمده‌اند، چکاره‌اند و چه اهدافی دنبال می‌کنند! ولی اگر کودتا در تاریخ کشورها زیاد دیده شده، حضور یک عامل دیگر نیز در این کودتاها مکرر است: مردم!

به صراحت بگوئیم، این «مردم» پیش از کودتا وجود خارجی ندارند. وقتی قرار می‌شود دولت کودتا به قدرت برسد، به ضرب حمایت خارجی و پول‌هائی که پس از چپاول ثروت‌های کشور «کودتاخیز» در اختیار لات‌ولوت‌های حکومتی قرار می‌گیرد، «مردم» نیز همچون عمارت‌های بدترکیب و پوشالی بناساز «ساخته» و پرداخته می‌شوند، با در و پنجره و پشت‌بام و پارکینگ و خلاصه همة مخلفات! دیدیم که در گیرودار کودتای 22 بهمن 57 نیز همین «مردم» را دست‌هائی سرهم کردند. به هر تقدیر، در هر دو کودتا، چه 28 مرداد و چه 22 بهمن، شاهد حضور ساختار پوشالی «مردم» هستیم.

و اما سال‌ها و سال‌ها دو «ویراست» مصدقی و درباری از کودتا در برابر یکدیگر قد علم کرده بودند، و جالب اینکه هر دو در یک اصل کلی توافق کامل داشتند: قهرمانی آقای مصدق! یکی با مجیزگوئی از عملیات محیرالعقول مصدق‌السلطنه او را «قهرمان» جا می‌زد، و دیگری با «سکوت» پیرامون این فرد عملاً به تحلیل همان دیگری میدان می‌داد! دلیل نیز روشن بود. هم «مصدقی‌ها» و هم درباری‌ها نوکران اجنبی بودند، و از آنجا که تحرکات محمد مصدق مستقیماً به دستور خارجی بر مسائل منطقه‌ای تحمیل شده بود، هیچکدام از این «حضرات» جرأت نداشت در رد این «اوامر» دهان بگشاید.

همانطور که دیدیم، این بساط «مصدق‌پرستی» تا فروپاشی اتحاد شوروی همچنان ادامه یافت. در واقع اتحاد شوروی به عنوان ابرقدرت پیروز جنگ جهانی دوم بر آنچه در صدها کیلومتر مرزهای جنوبی‌اش می‌گذشت از حق «وتو» برخوردار بود. خلاصه بگوئیم، بر خلاف ترهات آخوندها و اظهارات احمقانة توده‌ای‌ها، کودتاهای 28 مرداد 32 و 22 بهمن 57 پس از کسب اجازه از کرملین در ایران سازمان یافت. آمریکا نمی‌توانست به خود اجازه دهد که در شرایط هولناک «جنگ سرد» بدون موافقت اتحاد شوروی در مرزهای‌ آن دست به ماجراجوئی بزند. ماجراجوئی‌هائی که بر سرنوشت چندین کشور جهان تأثیرات فوری و فوتی داشت. فروپاشی اتحاد شوروی به غرب امکان داد تا آلوی شیرین «مصدق قهرمان» را از دهان به درآورد. و شاهد بودیم اولین فردی که از ملت ایران به دلیل کودتای 28 مرداد «معذرت‌خواهی» کرد، کسی نبود جز بیل کلینتن، رئیس جمهوری «محترم» ایالات متحد!

معذرت‌خواهی آقای کلینتن در عمل گسترة استراتژیکی را در برابر تحلیل‌های «رسمی» گشود که به هیچ عنوان به بررسی نقش فرضی ایالات متحد در کودتای 28 مرداد محدود نخواهد ماند. البته آقای کلینتن حتماً پس از مشورت با «فرهیختگان» دکان کاخ‌سفید به این نتیجه رسیده بودند که برنامة «مصدق‌پرستی» در ایران رو به راه است و اگر گوشه‌چشمی نشان دهند کافی است که از جسد مصدق نیز یک دجال احمق همچون خمینی بسازند و بازهم «اوضاع باشد به کام!» ولی دیدیم که ایشان گز نکرده جر داده بودند؛ آنچه جر خورد اسمش کرباس نبود!

ولی پس از گسترش زمینة تحلیل‌های رخداد 28 مرداد، که به دلیل فروپاشی اتحاد شوروی و پایان «سکوت» اجباری و توافقی در خیمة آمریکا پیش‌آمد، شاهدیم که بررسی عملکرد مصدق و نقش روحانیون شیعی‌مسلک در رخداد هولناک این روز ننگین به سرعت علنی می‌شود. البته می‌باید در مورد مخالفت‌های «نمایشی» حکومت اسلامی در آغاز کار با مصدق و مصدقی‌ها که حتی منجر به تغییر نام خیابان پهلوی، از مصدق به «ولی‌عصر» شد، در همینجا مطالبی بیاوریم.

همانطور که بالاتر نیز اشاره کرده‌ایم مصدق «جسد خوش‌خوراکی» است، و در میان محافل جهانی کمتر کرکسی می‌توان یافت که از تغذیه از این جسد نمکین دست بشوید. اگر ملایان در آغاز کار با مصدقی‌ها دست‌به‌گریبان شدند فقط و فقط به این دلیل بود که در صورت ادامة «رفاقت علنی» بالاجبار ارتباطات جناب مصدق با فدائیان اسلام، روحانیت شیعی‌مسلک، لات‌ولوت‌های بازار و نهایت امر تمامی کسانیکه طی سالیان دراز در تبلیغات استعماری «مخالفان» جدی مصدق و مصدق‌گرائی معرفی شده بودند علنی می‌شد. در نتیجه، جهت حفظ این «مجسمة حقارت» و ذلت بهترین راه پنهان داشتن ارتباطات وی با این محافل بود. یعنی بازگشت به همان سیاستی که طی دوران حکومت محمدرضا شاه بر مسئله‌ای به نام «مصدق» حاکم کرده بودند: سکوت! هر چند این «سکوت» به دلیل شرایط کشور از مرحلة مطلق بیرون آمده و به نحوی از انحاء از «نسبیت» برخوردار می‌شد.

امسال، در سالروز کودتای 28 مرداد شاهد رخدادهائی تبلیغاتی و رسانه‌ای بودیم که می‌باید آن‌ها را «سرگرم کننده» به شمار آورد. بنی‌صدر، اولین رئیس جمهور اسلامی و منتخب آقای خمینی، در مصاحبه‌ای با رادیوفردا، مورخ 28 مردادماه 1389، ادعا می‌کند که کودتای 28 مرداد شکست خورده بود، ولی فقط به دلیل دخالت روحانیون موفق شد:

«دو آيت‌الله، يكى بهبهانى و ديگرى كاشانى با راه انداختن گروه‌هاى چماقدار، كه گروه‌هائى از ارتشيان نيز به آن‌ها پيوسته بودند، كودتاى شكست خورده را به موفقيت رساندند!»

یادآور شویم که آقای بنی‌صدر پیشتر نیز در سایت خود، شخص روح‌الله خمینی را طرفدار کودتای 28 مرداد معرفی کرده بودند. البته از نظر ما مسئله کاملاً روشن است و نیازی به «افشاگری» آقای بنی‌صدر در کار نبود. روحانیت شیعی‌مسلک در عمل هم طرفدار مصدق بود و هم طرفدار کودتا! بحران‌سازی مصدق، همانطور که بالاتر عنوان کردیم به دستور محافل بین‌المللی و پس از کسب موافقت کرملین در مرزهای جنوبی اتحاد شوروی به راه افتاد. در نتیجه روحانیت شیعی‌مسلک به عنوان یکی از مهم‌ترین اهرم‌های سیاستگزاری استعماری در ایران و عراق نمی‌توانست «بیرون» از این رخداد قرار گیرد.

اینان نخست از هیاهوی مصدق حمایت کردند تا فضای اجتماعی را هر چه بیشتر آلوده و زهرآگین کنند، سپس به دستور اربابان‌ و تحت عنوان مبارزه با «آشوبگران» خصوصاً پس از آنکه عوام‌الناس را حسابی از «کمونیست‌های خدانشناس» ترساندند، همگی طرفدار کودتا شدند تا غرب بتواند تغییری ریشه‌ای در حاکمیت کشور ایران به وجود آورد. در این میعاد است که حاکمیت استعماری بر کشور ایران، از مرحلة «شبه‌دمکراتیک»، یا همان صورتی که نتیجة توافقات بین دول غرب و اتحاد شوروی سابق پس از شهریور 1320 بود، پای بیرون گذاشت و عملاً تبدیل به یک فاشیسم شخصیت‌پرست و سرکوبگر شد. فاشیسمی که یادآور دوران هولناک کودتای انگلیسی میرپنج بود. خلاصه بگوئیم، این است ماوقع!

حال اگر آقای بنی‌صدر و دوستان گرمابه و گلستان‌شان در رادیوهای اجنبی می‌خواهند همین رخداد تاریخی را با بسم‌الله صدبار به دور سرشان بپیچانند و بعد چکه، چکه به حلقوم ملت ایران بریزند، مسئله به خودشان مربوط می‌شود. ولی، زمانیکه حتی «واشنگتن پست»، سخنگوی «نیمه‌رسمی» کاخ‌سفید نیز روحانیت شیعی‌مسلک را مسبب اصلی کودتای 28 مرداد معرفی می‌کند، به نظر می‌رسد که آش خوبی برای آیات عظام سر بار رفته:

«روزنامه واشينگتن پست در شماره روز 18 اوت خود و به مناسبت سالروز 28 مرداد، در مقاله‌اى به قلم ری تکیه، پژوهشگر ایرانی مقیم آمریکا، تحت عنوان روحانيت مسئول شكست دمكراسى در ايران است سقوط دولت دكتر محمد مصدق را از چند زاويه بررسى كرده است.»
رادیوفردا، 27 مردادماه 1387

ما هم بجای بررسی از چند زاویه از یک دیدگاه انسانی می‌گوئیم، اگر بیل کلینتن به خاطر کودتا پوزش می‌طلبد، و روزنامة «واشنگتن پست» روحانیت شیعه را مسئول سقوط دولت مصدق معرفی می‌کند، فقط یک نتیجة منطقی می‌توان گرفت: این روحانیت و هیئت حاکمة ایالات متحد در هم‌سوئی کامل با یکدیگر گام بر می‌دارند. خلاصه، همانطور که می‌بینیم این «سالروز» را اینبار با یک «آش رشتة» پر روغن آغاز کرده‌ایم! آشی که با خوردن هر قاشق از آن روابط نزدیک «شیعی‌مسلکان» با اربابان‌شان بیش از پیش به «ارزش» گذاشته می‌شود.

در این میان فقط می‌ماند بررسی تبعات افتتاح نیروگاه هسته‌ای بوشهر، که در عمل نقطة پایانی است بر سیاست کهن انگلستان در خلیج‌فارس. این بررسی را به آیندة نزدیک موکول می‌کنیم، آنهنگام که عقب‌نشینی‌های استعمار غرب در خلیج‌فارس دیگر از مرحلة هتاکی کاخ‌سفید به آخوندهای جنایتکار جمکران، که بدون استثناء همکاران عزیز و دوست‌داشتنی یانکی‌ها به شمار می‌روند، فراتر رفته و رسماً پای به افشاگری بگذارد. افشاگری در مورد شخص مصدق و اهداف پنهان استعمار غرب در هیاهوسالاری مصدق‌گرائی و سپس کودتاهای هولناک 28 مرداد و 22 بهمن. مسلماً‌ جهت راه‌یافتن به چنین شاهراهی از تحقیقات در تحولات اخیر کشور، کاخ‌سفید می‌باید از مواضع سازشکارانة خود با اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز در ارتباط با رخدادهائی از قبیل 28 مرداد و 22 بهمن پرده بردارد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت




فیلترشکن‌های جدید21اوت2010

firebat.tk
http://www.webhouse.tk
techniquesurf.tk
able-help.tk
mmozone.info
survivingit.tk
sunglassesoptician.co.cc
acneshop.tk
europetravelling.co.cc
netunblocker.info
fixedpass.tk
medicalcondition.co.cc
toytoy.co.cc
cmsforexdemo-13f1.tk
becoming-ever.co.cc
alphaproxy.tk
stutgart.co.cc
peepsurf.info
fiveproxy.co.cc
cmsforexdemo-11u2.tk
secretsquirrels.info
donotblock.info
opentheweb.info
proxpark.com
defendanonymity.info
brows3.com
goldguides.info
janusurf.com
proxies911.info
bebo911.info
prox911.info
coverbrowse.com
3prox.info

1prox.info
hidesurfs.com
continue-grow.co.cc
ketomed.co.cc
hiddentotally.tk
netunblocker.info
hugeinupsky.co.cc
bashproxy.co.cc
forexexposed.tk
agiproxy.co.cc
fastfreesurftoday2.tk
dexproxy.co.cc
jet-surf.tk
wrappingworld-hole.co.cc
proxifly.info
breakhard.co.cc
proxyfull.com
massiveproxy.co.cc

ارشاد و آفتابه!

با توقیف روزنامة اقتصادی «آسیا»، و لغو مجوز چند نشریة دیگر، دو باره در حکومت اسلامی بحث پیرامون مطبوعات و حدود اختیارات دولت در کنترل «نوشتار» بالا گرفته. در کلیة کشورهای جهان، دولت‌ها کم یا بیش به خود اجازه داده‌اند که بر «نوشتار» در صور مختلف آن اعمال نظارت قانونی و یا غیرقانونی کنند! اینکه ‌آیا یک دولت اجازه دارد به ملتی تحمیل کند که چه بخواند و چه نخواند، از مقولاتی است که لایه‌های حقوقی، اجتماعی، سیاسی و احیاناً ـ برای آندسته از هم‌میهنان که بدون روزه و نماز کارشان به انجام نمی‌رسد ـ از نظر مذهبی و اخلاقی قابل بررسی خواهد بود. ولی مسئله و مشکل آنجا پیش می‌آید که دولت‌ها، حتی از آنچه در قفای «قوانین» برای خودشان دست‌وپا کرده‌اند نیز پا فراتر گذاشته مبارزه با مطبوعات را تبدیل به اسب‌شاهوار حکومت می‌کنند. در چنین شرایطی است که اعمال «نظارت قانونی» بر مطبوعات جای خود را به تحدید مطبوعات می‌سپارد؛ دولت در چنین موضعی قصد قانونمند نمودن مواضع مطبوعاتی کشور را ندارد. چنین دولتی هر آنچه در مسیر تمامیت‌خواهی‌های‌اش سنگ‌اندازی کند «غیرقانونی» ‌خواهد خواند و به خود اجازه می‌دهد که هر مجله و روزنامه‌ را به تعطیل کشانده، قلم نویسنده و شاعر و مترجمین را نیز بشکند.

در همینجا بگوئیم، بهترین «سیاست مطبوعاتی و فرهنگی» که یک دولت می‌تواند اتخاذ کند، «عدم اتخاذ» چنین سیاستی است. به عبارت دیگر، تجربه نشان داده که هر گونه موضع‌گیری دولت در برابر مطبوعات، تولیدات فرهنگی، نوشتار و شعر و ادب و فیلم و غیره به طور کلی خفقان فرهنگی به همراه آورده، نهایت امر زمینه‌ساز فروپاشی توجیهات به اصطلاح فرهنگی حکومت خواهد شد. البته این مهم را فراموش نکنیم که «خودبراندازی» یکی از ویژگی‌های حکومت دست‌نشانده است. ولی این موضع‌گیری‌های دولتی، همچون نمونة حکومت اسلامی چه در پناه «دین‌خوئی» و پرستش اسلام و ادیان خود را پنهان کند، و چه همچون دوران «پرشکوه» آریامهری جنبة مبارزه با کمونیست‌های خطرناک را به خود گیرد که در تبلیغات ساواک و رستاخیز مرتباً «از آنسوی مرزها» می‌آمدند! تفاوتی ندارد. امروز کشورهائی صحنة فرهنگی، سینمائی، ادبی، فلسفی، و … را در اختیار خود گرفته‌اند که حداقل کنترل دولتی را بر این محصولات اعمال می‌کنند. حال اگر یک حکومت همچون نمونة اسلامی آن در تهران وانمود می‌کند که با اعمال تحریم در برابر «هجمة» غرب ایستادگی کرده، می‌باید بگوئیم که به هیچ عنوان چنین نیست. حکومت با پیشگیری از اوج‌گیری تولیدات فرهنگی و هنری و نوشتاری در داخل مرزها در واقع «درهای مملکت» را به روی محصولات غرب باز می‌کند؛ اگر می‌گوئیم این حکومت دست‌نشانده‌ است دلیل دارد، یکی از دلائل نیز همین است که گفتیم: فراهم آوردن زمینة سلطة فرهنگی و هنری غرب بر ملت ایران از طریق جلوگیری از رشد تولیدات فرهنگی در داخل!

در عمل، «نوشتار» در یک زبان مشخص می‌باید در مقام یک محصول و تولید فرهنگی مورد ارزیابی قرار گیرد. ولی اگر در کشور ایران یک سمساری «آفتابه‌ای» بفروشد که «نشت» می‌کند، برای جلوگیری از توزیع و فروش آفتابة کذا دولت چه اقداماتی صورت خواهد داد؟ مطمئن باشیم، که حکومتی که ما می‌شناسیم به هیچ عنوان در برابر چنین «محصولی» موضع‌گیری نخواهد کرد. خلاصه بگوئیم، با وجود اینکه «شستن» مقعد بوگندوی ملا و آخوند و خصوصاً بچه‌آخوند و پاسدار از نان شب هم برای‌شان واجب‌تر است، برای فروش آفتابه‌ای که نشت می‌کند، تولید کننده را به دادگاه نخواهند برد. مسئله از اهمیت برخوردار نیست، چرا که در آمریکا و اروپای غربی آفتابه تولید نمی‌شود! پس چشم ملت کور! آفتابه نشتی دارد؟ چند تا آفتابه با خودشان به مبال ببرند!

طی تاریخ معاصر، به دلیل شرایط اقتصادی و صنعتی‌ای که ایجاد کرده‌اند، شاهد بودیم که تولیدکنندگان خودروهای «نشتی» نیز جریمه نمی‌شدند. اینان هر چه خواستند، ساختند و «چارلاپهنا» به ملت انداختند؛ دولت «وظیفه‌شناس» نیز که حتی پرواز کبوتران را به نفع جهان اسلام و مسلمین تحت نظر گرفته صدای‌اش در نیامد. نه آقای هاشمی وق‌وق زدند و اظهار نگرانی برای آیندة «نظام» فرمودند، نه خواب از چشم آن سید شیاد اردکانی پرید، و نه این اوباش «دانشگاه» علم‌وصنعت کک به تنبان‌اش افتاد! خلاصه بگوئیم، صدای کسی در نیامد، در آینده نیز صدای احدی در نخواهد آمد. ولی اگر همین محصول، یعنی «خودروی» تولید خارج از زمینة ورود و فروش گسترده در بازار ایران برخوردار می‌بود، و دولت می‌توانست از طریق شبکة فساد اداری که از دورة میرپنج تمامی دولت‌ها به آن آویزان شده‌اند برای هر خودروی وارداتی چند صد دلار حق دلالی برای آقای وزیر و آقایان مدیران عامل دست‌وپا کند، مسلم بدانیم با دیدن نخستین «خودروی نشتی» تولید داخل، تمامی این صنایع را کن‌فیکون می‌کردند و زبان خودروسازان داخلی را از حلقوم‌شان بیرون کشیده برای عبرت دیگران جسد بی‌جان‌شان را هم از دروازه‌ها آویزان می‌کردند. بله، قضیه به همین سادگی است که می‌بینیم، مسئله در مفاهیم واقعی و استراتژیک آن چیزی نیست که دولت‌ها وانمود می‌کنند. چرا که اینان دست‌نشانده و نوکرند.

حکومت اسلامی که دست‌نشاندة محافل غرب است، و نهایت امر سیاست‌های‌اش در آئینة منافع سرمایه‌داری غرب منعکس می‌شود، برای رسیدگی به تخلفات مطبوعاتی پدیده‌ای به نام «دادگاه ویژة مطبوعات» نیز درست کرده! باید پرسید چرا «دادگاه ویژة صنایع تقلبی» درست نکرده‌اید؟ ا گر دادگاه ویژه خوب است چرا برای دیگر مناسبات دادگاه ویژه درست نمی‌کنید؟ به طور مثال «دادگاه ویژة بررسی شکنجه در زندان اوین»!؟

به هر تقدیر، بستن مطبوعات و شکستن قلم‌ها یکی از سیاست‌های استعماری و شناخته شده در کشورهای تحت سلطه است و حکومت اسلامی نمی‌تواند سرکوب‌های فرهنگی‌‌اش را با زدن آب و رنگ «دین‌خوئی» بپوشاند. عملکرد این حکومت انسان ستیز در زمینة سرکوب فرهنگ ایران زمین پنهان نمانده و نخواهد ماند. فقط سئوال این است که چه روز و در چه میعادی عمال این حکومت می‌باید پاسخگوی جنایات‌شان در برابر دادگاه‌های صالحه باشند، دادگاه‌هائی که به هیچ عنوان «ویژه» نخواهد بود؛ دادگاه‌هائی جهت رسیدگی به اعمال خلاف قانون، در چارچوب همین قانون اساسی «خردرچمن» حکومت اسلامی!

البته بستن برخی روزی‌نامه‌ها و نشریات را می‌باید به سیاست‌های روزمرة دولت احمدی‌نژاد نیز مربوط کرد. خلاصة کلام در این حکومت روزنامه، نشریه، مجله و سایت و ماهنامه‌ای که رسماً و تحت نظارت وزارت ارشاد به چاپ می‌رسد وابسته به شبکة استعماری است، در در غیر اینصورت چشم به جهان نخواهد گشود. بعضی‌ها هم بهتر است برای بستن این دکه‌ها اینچنین «اشک تمساح» روان نکنند! این نشریات همگی نانخورهای سیاست‌های استعماری‌اند ولی هر از گاهی با چرخش‌های برونمرزی، در داخل نیز به قول بچه‌ها «احمدی‌نژاد باید برقصه!» هر چه باشد دولت فعلی در تهران فرزند نکاح شوم باندهای «نفت‌فروش» در روسیه و آمریکاست، و به همین دلیل علاقة زیادی به حفظ «دستاوردهای» مطبوعاتی دوران سازندگی و خصوصاً مطبوعات‌چی‌ها و لات‌ولوت‌های «اصلاح‌طلب» که همگی از دست «باکنیگهام‌پالاس» نان می‌خورند از خود نشان نمی‌دهد. فراموش نکنیم که یکی دیگر از نشریاتی که اخیراً «مورد خطاب و عتاب» دادگاه ویژة کذا قرار گرفته، نشریه‌ای است به نام «سپیدار» که به بسیج دانشجوئی تعلق دارد، و حضرت «صفار هرندی»، وزیر «سانسور و سرکوب» اسلامی در دولت اول احمدی‌نژاد به عنوان سرپرست «سابق» بسیج دانشجوئی ارادت فراوانی به این نشریه دارند!

می‌بینیم که برکناری صفار هرندی، یکی از لات‌های بسیار «فرهیختة» حکومت اسلامی، از پست وزارت ارشاد بی‌دلیل نبوده. خلاصة کلام جناح نفت‌فروش‌های «روسیه ـ آمریکا» در تهران، در مصاف با جوجه‌های علیاحضرت صف‌بندی کرده‌اند. این کشاکش مسخره هم هیچ جای‌اش با منافع ملی ما ایرانیان ارتباط پیدا نمی‌کند، ولی همچون بختک بر سر ما ملت فروافتاده. از آنجا که انگلستان بر اساس آیة شریفة «السابقون، السابقون …» از مقربون به شمار می‌رود، پر واضح است که در امور استعماری از ریشه و تاریخچة «مناسبی» در کشور برخوردار باشد. خلاصه، اگر آقای احمدی‌نژاد رخصت یافته که مالیدن بیضة نفتی‌ها را با دستمال ابریشمین همچنان در ید «پرقدرت» خود محفوظ دارند، حالا حالاها باید منتظر بستن و گرفتن روزنامه‌ها و برپائی دار و درفش بر علیه دوستان و هم‌سفره‌ای‌های سابق، و دشمنان فعلی ایشان باشیم.

در چارچوب همین «تقابل» محفلی، که نمایه‌ای از آن را بالاتر در زمینة تحدید آزادی مطبوعات نشان دادیم، شاهد اوج‌گیری جفنگیات فردی به نام رحیم‌مشائی نیز هستیم. ایشان از جایگاه رئیس دفتر «ریاست جمهوری»، به صورت مداوم در عمل و سخن پای از خطوط «قرمز» حکومت اسلامی در زمینة پروپاگاندهای «مقبول» امام زمان بیرون گذاشته، با تکیه بر ارتباط ویژه‌ای که احمدی‌نژاد با شرکت‌های نفتی «روس ـ آمریکا» به وجود آورده، قصد دارد که هم جبهة دست‌نشاندگان انگلیس را در ایران تضعیف کند، و هم مواضع جدیدی را به عنوان موضع‌گیری‌های حضرت ریاست جمهوری به ملت ایران تحمیل نماید. باید قبول کرد که برخی از این مواضع نیز در ظاهر امر کمی تا حدودی «مترقی‌تر» از مواضع جماعت آخوند می‌نماید، ولی این برخورد «مترقیانه» فقط نوعی بازی سیاسی است و نمی‌باید فریب آن را خورد. اخیراً رحیم‌مشائی در ملاقات با ایرانیان مقیم خارج چنین فرموده:

«از مکتب اسلام دریافت‌های متنوعی وجود دارد، اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مکتب ایران است و ما باید از این به بعد مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم.»
منبع: بی‌بی‌سی، چهارشنبه 18 اوت 2010

گویا گروهی از «طرفداران» احمدی‌نژاد در مجلس «شوربای» اسلامی، این سخنان را در تضاد با «مکتب اسلامی» و رحیم‌مشائی را نیز در موضع مخالفت با «جهانیت» اسلام و انقلاب اسلامی رویت کرده! البته این بساط جز بازی نیست. نه اوباشی که فرماندهان سپاه در شهرستان‌ها و دهات نام‌شان را به عنوان «نمایندة ملت ایران» از صندوق‌شکسته‌های حکومت اسلامی بیرون کشیده‌اند از این فهم‌وشعورها دارند، و نه چنین جسارت و شهامتی در این جماعت نان‌به‌نرخ روز بخور می‌توان یافت که با دولت مستبد احمدی‌نژاد و لات‌ولوت‌های چاقو‌کش مقام‌معظم رهبری درافتند. گویا 183 تن از این جماعت «معترض» نیز نامه‌ای به احمدی‌نژاد نوشته‌اند، جالب اینجاست که اگر این حضرات رگ اسلام‌شان اینچنین «ور قلمبیده»، هرگز به خود اجازه نخواهند داد که به دلیل اظهارات «ضداسلامی» مشائی، رئیس جمهور را استیضاح کنند! زبان‌مان لال این رئیس جمهور را نمی‌توان استیضاح کرد، باید ایشان را «ارشاد» نمود!

ولی در زمینة سیاسی، چنین اعمالی بیش از این‌ها شناخته شده است که بتواند «زیرسبیلی» در برود. اظهارات بی‌بو و خاصیت آقای مشائی از اینجهت توسط «بی‌بی‌سی» در بوق و کرنا گذاشته شده، تا امکان عکس‌العمل برای محافل وابسته به لندن در برابر سیاست‌های نفتی مشترک «مسکو ـ واشنگتن» در تهران بیش از پیش فراهم آید. خلاصة کلام بی‌دلیل نیست که خبرگزاری حاکمیت انگلستان، یعنی همان بی‌بی‌سی، این اظهارات مسخره و بی‌اهمیت را به نقل از یک روزنامة اسرائیلی به نام «هاآرتص»، از شاخک‌های نیویورک تایمز رنگ و روغن می‌دهد تا به رحیم‌مشائی و بی‌بی‌گوزک وی ابعادی منطقه‌ای داده باشد، شاید که از این رهگذر ایجاد بحران سیاسی به نفع کانال‌های انگلیس فراهم آید:

«به گفتة هاآرتص اظهارات مشائی از زبان یک شهروند عادی ایران باعث بازجوئی و محاکمه می‌شد!»
منبع: بی‌بی‌سی!

از روباه پرسیدند، شاهدت کیست؟ گفت، دمب‌ام! از بی‌بی‌سی هم پرسیدند شاهدت کیست؟ گفت: هاآرتص! به صراحت می‌بینیم که این دعوا و مرافعه کار را به کجا کشانده، و در قبال یک اظهارنظر بی‌بو و ‌خاصیت که هیچ اهمیتی از منظر استراتژیک و منطقه‌ای و نظری ندارد، چگونه مشتی هوچی سروصدا به راه می‌اندازند. ولی با وجود تمامی این جبهه‌بندی‌ها وجود جبهة دیگری را نیز در سیاست بین‌المللی نمی‌باید نادیده گرفت. جبهه‌ای که نه به فسیل‌های ماقبل تاریخ استعمار انگلستان در ایران از قماش خانواده‌های مسعودی، دعائی، هاشمی، خمینی، دولت‌آبادی، تهرانی، لاریجانی و صدها سناتور انتصابی و انتخابی دوران آریامهر وابسته‌اند، و نه همچون احمدی‌نژاد، مشائی، مقدم و … از جمله فرزندان ناقص‌الخلقة نکاح مدرن «نفت‌فروشان» روسیه و آمریکا به شمار می‌روند. جبهة مذکور در ایران فقط به دنبال جنگ است، چرا که امید خود را در تمامی زمینه‌ها با بن‌بست‌های عملیاتی روبرو می‌بیند.

این جبهه نه خواستار هم‌سفره شدن با ایندو جناح است و نه قادر به نفوذ مستقیم در کشور. از اینرو می‌خواهد تحت عناوین مختلف فضای مناسبی جهت جنگ‌افروزی بر علیه ملت ایران در سطوح بین‌المللی فراهم آورد تا به این ترتیب در داخل مسیر خود را هموار کند. مسلم است که اگر روز و روزگاری چنین «عملیاتی» با موفقیت روبرو گردد، بسیاری از نوچگان دو جریان دیگر نیز جهت حفظ منافع‌شان سریعاً به آن خواهند پیوست، و این است دلیل تبلیغاتی که مدتی است بر محور سنگسار فرضی زنی به نام سکینه آشتیانی در سطوح مختلف جهانی به راه افتاده.

از منظر این محافل سکینه آشتیانی هر که هست،‌ و جرم فرضی‌اش هر چه باشد کوچک‌ترین اهمیتی ندارد. حقوق انسانی خانم آشتیانی، که در رأس آن می‌باید حق برخورداری از وکیل مدافع، و محاکمة منصفانه در دادگاه علنی با حضور رسانه‌های جمعی قرار گیرد، به هیچ عنوان مد نظر نیست. سکینه آشتیانی برای این محافل انسان‌ستیز تبدیل به طعمة تبلیغاتی و پروپاگاند جهانی شده، و هر از گاه از درون حکومت اسلامی نیز دست‌هائی جهت کمک و یاری به این موج تبلیغاتی بیرون می‌آید. به طور مثال می‌بینیم که حکومت جمکران برای گذاشتن نقطة پایان بر این «توهم» دوست‌داشتنی و بسیار «آخوندپسند»، بجای قرار دادن کل پرونده در اختیار مطبوعات و مشخص کردن اتهامات واقعی این فرد و جزئیات پرونده، مرتباً با اظهارات صدمن‌‌یک‌قاز سخنگویان دولت و قوة قضائیه به آتش این جنگ تبلیغاتی که در رأس آن محافل جنگ‌طلب آمریکا و انگلیس نشسته‌اند دامن می‌زند! این حکومت امروز کار را بجائی رسانده که اصولاً معلوم نیست فردی به نام سکینه آشتیانی وجود خارجی دارد، یا اینکه این قضیه از بیخ‌وبن هیاهو و تبلیغات است.

زمانیکه بالاتر مسئلة مطبوعات و مخالفت اصولی با مطبوعات را در رژیم‌های مستبد و دست‌نشانده عنوان کردیم، این مطلب را نیز می‌بایست یادآوری می‌کردیم که در نبود مطبوعات دست حکومت وابسته جهت سرکوب مردم و خدمت به اجنبی به صورتی که ملاحظه می‌کنیم باز خواهد بود. اگر مطبوعات در ایران از آزادی نسبی برخوردار می‌بودند، بجای خبرنگار گاردین، ارباب جراید داخلی می‌بایست بتوانند با این «مجرم» فرضی مصاحبه کرده مسائل مربوط به پرونده را در نشریات‌شان «منعکس» کنند. اما، آنوقت محافل جنگ‌طلب در لندن و واشنگتن چگونه می‌توانستند با استفاده از شرایط هولناک زندگی یک زن بی‌پناه که اصولاً معلوم نیست جرم‌اش در چه رده‌ای قرار گرفته پیراهن عثمان جهت دستیابی به سیاست‌های جهانی‌شان بسازند؟

این است یکی از مهم‌ترین دلائل «سانسور» مطبوعات در حکومت‌های دست‌نشانده. جالب اینجاست که دولت‌مداران این نوع تشکیلات مضحک و وابسته علیرغم تاریخ یکصدساله‌ای که حضور دولت دست‌نشانده و سانسور مطبوعات را در ترادفی کارورزانه قرار می‌دهد، با بی‌شرمی تمام اعمال سانسور بر مطبوعات کشور را حمایت از «اهداف عالیه» جا می‌زنند. تو گوئی ملت‌های آمریکا، فرانسه، آلمان، ژاپن، ایتالیا و … که مطبوعات‌شان را یک تشکیلات دست‌نشانده و نوکرصفت سانسور نمی‌کند فاقد اهداف عالیه‌اند!

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ فیلیپ‌درایو




فیلترشکن‌های جدید19اوت2010

proxy-ip.info
freedomrepublic.tk
azuretech.info
phoenixduiattorneyd.tk
forex-currencies.tk
downloading-it.tk
accessproxy.tk
proxykeeper.tk
26g.info
schoolprox.info
proxyme.tk
zonesites.tk
enemyattack.info
hideyoursite.info
admstock.tk
had-wait.co.cc
rapidly-broadband.tk
rendezvouszipp.tk
emusthost.tk
file-pass.tk
floorhost.tk
proxysetting.info
estarthost.tk
human-proxy.tk
autumnwedding.co.cc
academicno.tk
fullweb.tk
forex-currency.tk
raised-one.tk
buildautoproxy.tk
file-way.tk
hostcorner.tk
mostrealhide.tk
linuxdistro.tk
socialprox.info
fix-hide.tk
wriggle-it.tk
teirproxy.tk
headvps.tk
rendevouz.tk
typically-dominate.tk
proxyfull.com
greathighway.tk
find-services.tk
namesbusiness.tk
popcrunch.info
createsafeip.tk
numberproxy.tk

هول‌الله!

دولت احمدی‌نژاد به تدریج پای در بحرانی فراگیر می‌گذارد. بحرانی با چند لایة متفاوت سیاسی و اجتماعی، اینهمه اگر نخواهیم مسائل اقتصادی و معیشتی ایرانیان را مطرح کنیم! نخستین معضل احمدی‌نژاد گذار از خط «اصولگرایانی» شده که در آغاز کار با وی «هم‌راز» و «هم‌ساز» معرفی می‌شدند. مشخص بود که پس از سرکوب گستردة آنچه «اصلاح‌طلبان» نام گرفته بودند، نوبت سرکوب به «اصولگرایان» خواهد رسید. فاشیسم از آنجا که «بحران‌محور» است قادر به ایجاد ارتباطات گستردة سیاسی و ممتد در سطوح مختلف نیست. تشکیلات بحران‌محور از منظر سیاسی همان است که در عرصة معماری و تجارت «بسازوبفروشی» لقب گرفته؛ «بسازوبفروش» نه مسئولیت اجتماعی و اقتصادی عملکرد خود را قبول می‌کند و نه برای آنچه در عمل انجام می‌دهد ارزشی قائل است. «ارزش» در عملکرد بسازوبفروش خارج از حاصل مستقیم عملیات‌ او می‌باید جستجو شود. اگر این «ارزش» در امور ساختمانی پولی است که از جیب خریدار به دست بسازوبفروش می‌رسد، از منظر سیاسی روند بسازوبفروشی از ابعاد فراگیر در سطوح اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و بین‌المللی برخوردار می‌شود.

ولی از منظر بین‌المللی بحران دیگری نیز بر سر راه احمدی‌نژاد کمین کرده. و این یک از اولی به مراتب گسترده‌تر و خطرناک‌تر به نظر می‌رسد. در توضیح پیرامون «بحران دوم» می‌باید نگاهی به تاریخچة بوس‌وکنار امام‌امت، از آغاز کودتای 22 بهمن 57 با حکومت ایالات متحد بیاندازیم، باشد که به صراحت از ابعاد عجیب این بحران نیز آگاه شویم. همانطور که پیشتر هم به کرات گفته‌ایم، پس از کودتای کذا ارتباط سیاسی بین واشنگتن و تهران به هیچ عنوان قطع نشده بود، و شعار «قطع رابطه» که به دلیل عملکرد اوباش خط امام زیر بغل حکومت امام‌زمان چپاندند، از طرف ایالات متحد «سفارش» داده شده بود. آنروزها حکومت آمریکا به هیچ عنوان نمی‌خواست دست‌های‌اش را در دهة پایانی قرن بیستم میلادی در ملاءعام به حمایت از مشتی آخوند و لات‌ولوت‌ اسلام‌گرا و فاشیست آلوده کند. می‌دانیم که واشنگتن، هر چند لات‌پرورترین پایتخت جهان است، و به اندازة موهای تمامی رؤسای جمهور آمریکا در اقصی‌نقاط جهان آدم کشته و جنایت کرده، از آبرو و یا «پرستیژ» بین‌المللی نیز برخوردار باقی مانده! در سال‌ 1357، پس از کودتای ننگین ساواک و ارتش شاهنشاهی، ایالات متحد به دلیل نیازی که به آخوندبازی در مرزهای افغانستان داشت نمی‌خواست «آبروی» کذا را با حمایت مستقیم از آخوندجماعت از دست بدهد. این است راز اشغال «لانة‌ جاسوسی» و لات‌بازی‌‌ای که دانشجویان پیرو خط امام به راه انداختند.

ولی مسئله به این مختصر محدود نماند و شاهد بودیم که حتی رونالد ریگان نیز با فروش اسلحة آمریکائی به نوکران‌اش در ایران رسوائی «ایران گیت‌» را به راه انداخت و حتی برخی «خودی‌ها» که در داخل قصد افشاگری داشتند همچون «مهدی هاشمی» توسط رهبران ضدآمریکائی حکومت اسلامی به اتهام «خیانت» تیرباران شدند! این مسئله و جریان مک‌فارلین آنقدر کش‌دار است که در این وبلاگ جائی برای توضیح آن نمی‌توان یافت. خلاصه اگر کسی سخن از مبارزة آخوند جماعت با ایالات متحد به میان می‌آورد، می‌باید بدانیم که نان‌اش را به این تنور می‌چسباند؛ چنین مبارزه‌ای از روز نخست وجود خارجی نداشت.

برداشت کلی ایالات متحد تا دوران ملاممد خاتمی بر این استوار بود که می‌تواند هم زیرسبیلی با آخوندها رابطه داشته باشد، و هم به دلیل نبود «روابط علنی سیاسی» خواهد توانست مسئولیت اخلاقی و جهانی عملکرد این جماعت آدمخوار را در سطح بین‌المللی از سر خود باز کند، و هم نهایت امر با «اسلام‌بازی» خطر اصولگرائی مذهبی را در مرزهای روسیه افزایش داده از کرملین باج ‌بگیرد. باید قبول کرد که این صورتبندی بسیار «بهینه» می‌نمود! ولی افتاد مشکل‌ها!

مشکلات به سرعت در برابر این سیاست عاشقانة «نه سیخ بسوزد و نه کباب»، قد علم کرد. ملاممد از عهدة وظایف‌اش یعنی «تلطیف» حکومت اسلامی و یا فراهم آوردن امکانات کودتای نظامی در کشور برنیامد؛ هیچکدام از این اهداف جامة عمل نپوشید! به دلیل همین شکست، دولت ملاممد خندان طی 8 سال، هر چه بیشتر در کشور به لات‌بازی، چاقوکشی، آدمکشی و بی‌خردی میدان داد و کانال‌های غرب را به سرعت از حیض انتفاع ساقط نمود. کانال‌هائی که از دیرباز تحت عناوین مختلف به رهبری افرادی از قماش اسفندیاری، جهانبگلو، صابری، و … در ساختار حکومت اسلامی پا گرفته بود و می‌بایست زمینه‌ساز چرخش‌های مساعد و مطلوب به دستور غرب باشد.

آخرین مهرة عمده‌‌ای که در این بازی «موش و گربه» دست‌هایش رو شد همان دخترخانم ظریف فرانسوی یعنی کلوتیلد رایس بود که گویا بدون اجازة اقامت و کار، در کلاس‌های دانشگاه اصفهان نیز فرانسه تدریس می‌فرمودند! فروپاشی این شبکه‌های جاسوسی که حمایت رسمی و علنی از عملکردشان در ایران حتی در بیانیه‌های رسمی کاخ سفید و الیزه نیز انعکاس یافت، نشان داد که مسائلی به صورت تاریخی در صحنة سیاست کشور تغییر کرده. البته در همینجا عنوان کنیم که دولت احمدی‌نژاد با این «جاسوس‌گیری» به هیچ عنوان ارتباطی ندارد. این یقه‌گیری‌ها بین سیاست‌های کرملین و کاخ‌سفید پیش آمده، و اگر روز و روزگاری کاخ‌سفید در این میان برنده شود، مسلم بدانیم که همین آقای احمدی‌نژاد با دسته‌گل به پیشواز همان اسفندیاری و جهانبگلو و کلوتیلد زیبا به فرودگاه خواهند رفت.

استنباط غرب این بود که اگر ارتباطات زیرزمینی با حکومت اسلامی نتواند آنطور که واشنگتن می‌پسندد پای گیرد، مسیر ارتباط «مستقیم» و علنی همیشه باز و گسترده باقی خواهد ماند! و کاخ سفید حتی به خواب هم نمی‌دید که در صورت نیاز، چنین ارتباطی مشروط به مسائل دیگری در سطوح بین‌المللی شود. به عبارت ساده‌تر، واشنگتن اطمینان داشت که ایجاد ارتباط با لات‌ولوت‌هائی که ساواک و ارتش شاهنشاهی به دستور واشنگتن بر کشور حاکم کرده‌اند همیشه می‌تواند، حتی به قیمت از دست رفتن بخشی از «پرستیژ» آمریکا، به عنوان گزینة نهائی در دستورکار قرار گیرد. ولی روند مسائل به صراحت نشان داد که این نیز از جمله همان «خام‌پروری‌هائی» است که آمریکائی جماعت در ذهن‌اش به آن میدان داده بود. طی چند سالی که از اشغال جنایتکارانة عراق و افغانستان می‌گذرد، علیرغم حضور گستردة نظامی ارتش‌های وابسته به واشنگتن، اینک آمریکا در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه در شرایطی قرار گرفته که برقراری ارتباط با نوکران‌اش نیز دور از دسترس می‌نماید! و این بن‌بست همان است که ما در آغاز مطلب آن را «بحران دوم» نامیدیم.

همانطور که شاهد بودیم ، علی‌اکبر ولایتی، یکی از نوکران نشاندار ایالات متحد در ایران که طی 16 سال وزارت امورخارجة کشور را با مطبخ عمه‌جانش عوضی گرفته و در آن لنگر انداخته بود، طی سفر به لبنان عنوان می‌کند که «حاضر به مذاکرة مستقیم» هستیم! اما سریعاً از تهران دادوفریاد به راه می‌افتد که مذاکرة دوجانبه با آمریکا نمی‌تواند مطرح شود؛ مذاکره با گروه 5+1 است، نه با آمریکا! خلاصة کلام محافل هاشمی، خامنه‌ای، لات‌ولوت‌های اصلاح‌طلب و عمله و اوباش «سبز» با مشکل جدیدی روبرو شده‌اند: آمریکا اگر هم مجبور شود پای به «آخرخط» دیپلماسی‌های منطقه‌ای خود بگذارد، باز هم نخواهد توانست از مذاکرة مستقیم با نوکران جمکرانی‌اش مستفیض شود! در واقع اصلاح‌طلبان و محفل کودتای 22 بهمن 57، که دم از مخالفت با مهرورزی می‌زنند در عمل «بی‌پدر» شده‌اند!

حال بعضی‌ها ممکن است بپرسند اگر «مخالفان» احمدی‌نژاد بی‌پدر شده‌اند، چرا ما این بحران را به حساب دولت وی می‌گذاریم؟ دلیل طرح چنین پرسشی این است که بعضی‌ها به اشتباه می‌پندارند، محافل مذکور مخالف احمدی نژاداند! در حالیکه، آقای احمدی‌نژاد، علی خامنه‌ای و دیگر اوباش این حکومت همه‌شان همانجائی ایستاده‌اند که هاشمی، ولایتی و خاتمی نوبت گرفته‌اند: دم در دکان نوکری برای امپریالیسم آمریکا. اینان به دلیل مشکلاتی که در دیپلماسی منطقه‌ای با حضور قدرتمند روسیه، چین و نهایت امر هند پیش آمده دیگر نه می‌توانند با شعارهای مردمفریب «نبرد با آمریکا» و «راه قدس از کربلا می‌گذرد» میدان‌داری کنند، و نه گزینة ارتباط مستقیم با کاخ‌سفید را در اختیار دارند. خلاصة کلام اوضاع‌شان بسی «قمر در عقرب» شده!

حال پس از این مقدمة طولانی نگاهی دوباره داشته باشیم به آنچه «بحران اول» خواندیم. با شکایت رسمی برخی «شکست‌خوردگان» انتخابات اخیر بر علیه سخنرانان «نماز جمعة» حکومتی، و به دلیل سخنرانی‌های تند جمعی نمایندگان «اصولگرا» در مجلس نمایشی بر علیه دولت احمدی‌نژاد و موضع‌گیری‌های لگام‌گسیخته‌ از سوی توکلی و مطهری بر علیه شخص رئیس دولت، آتش جنگ زرگری یواش یواش دارد بالا می‌گیرد. با این وجود، نمی‌باید فراموش کرد که اگر حکومت اسلامی یک مجموعة منسجم سیاسی و عقیدتی و سازمانی نیست، مجموعه‌ای است سازمان یافته در چارچوب منافع استعماری.

به طور مثال، در آغاز کار ملاممد خاتمی شاهد بودیم که بعضی‌ها تحت عنوان مبارزه با مفاسد و غیره، خیمة «اصلاح‌طلبی» را بر پا کردند. ولی جالب اینجاست که همان‌هائیکه در آغاز برنامة «اصلاح‌طلبی» می‌بایست با عملکرد‌شان در کشور «مقابله» می‌شد، یعنی همان‌ها که سال‌های سال بر امور کشور حاکم بودند، امروز خود در خط «اصلاح‌طلبان» و در تضاد کامل با دولت احمدی‌نژاد قرار گرفته‌اند! اینجا یک پرسش منطقی مطرح می‌شود: اصولگرا کیست، و اصلاح‌طلب اصولاً چه صیغه‌ای می‌تواند باشد؟

باید قبول کرد که «رخداد» اخیر، یعنی پیوستن تمامی مقامات سابق ـ افرادی که می‌بایست عملکرد نامناسب‌شان توسط اصلاح‌طلبان مورد «بررسی» قرار گیرد ـ به خیمة اصلاح‌طلبان فقط یک امر را به اثبات ‌رسانده: «خطوط سیاسی» و حد و مرز بین گروه‌ها در کشور ایران وجود خارجی ندارد، و «موضع‌گیری» مقامات در جایگاه‌های مختلف، فقط و فقط در ارتباط با سیاست‌هائی است که از خارج از مرزها به آنان دیکته می‌شود. خلاصة کلام، کشور ایران در چارچوب رژیم فعلی فاقد زمینة الهامات درونمرزی است.

امروز نیز اگر دادوفریادهای توکلی و مطهری بر علیه احمدی‌نژاد و دولت فعلی به هوا رفته، نمی‌باید در شناخت مکانیسم سیاسی تشکیلات دست‌نشانده در ایران دچار اشتباه محاسبه شد. نمی‌باید همچون برخی «سبزها» عین کبک سر به زیر برف فرو برده، هیاهوی اصولگرایان بر علیه دولت را تلاشی جهت ایجاد «سد» در برابر صعود انتخاباتی اصلاح‌طلبان تلقی کرد. مگر آقای خاتمی، آن روزی که در همین نظام رأی‌گیری و رأی‌شماری، و مسلماً با همین تقلب‌ها، با بیش از 70 درصد آراء از صندوق‌ها بیرون کشیده شدند، سازمان سیاسی، عقیدتی و تشکیلاتی از ایشان حمایت کرده بود؟ به هیچ عنوان! ملاممد خندان را بیرون کشیدند چرا که برای وی پروژه‌ای ضدایرانی در دست تهیه داشتند، همین و بس! وقتی هم که «پروژة» کذا به آب گ…زید، جناب سردار اصلاح‌طلبی تبدیل شدند به یکی از انواع «سرداران سازندگی»! یعنی همان‌ها که آقای خاتمی برای پایان دادن به آشوب‌شان در کشور پای به میدان «رقابت انتخاباتی» گذاشته بودند.

خلاصه کنیم، این حکومت بدبخت‌تر از آن است که بعضی‌ها فکر ‌کرده‌اند. و در شرایطی که زمینة مذاکرات بین‌المللی نیز می‌باید تحت نظارت گروه «5+1» انجام شود، یعنی تمامی توافقات، و نه صرفاً مسائل هسته‌ای، می‌باید مورد تأئید روسیه نیز قرار گیرد، و آمریکائی‌ها به دلیل زیاده‌خواهی و عادت به زورگوئی دست‌شان حتی از ایجاد ارتباط ساده و خشک‌وخالی با نوکران‌شان در جمکران نیز کوتاه شده، به چه دلیل بعضی‌ها فکر می‌کنند که در قفای این «جنگ زرگری» شیرینی و حلیمی برای برخی محافل می‌باید آماده شده باشد؟! نه حلیمی در کار است، و نه شیرینی‌ای! فقط چماق است که بر فرق کل حکومت جمکران فرود خواهد آمد.

البته نمی‌باید از دو میعاد مشخصی که طی دو سال و چند ماه آینده در پیش داریم غافل شویم. نخستین «میعاد» همان انتخابات مجلس شوربای اسلامی است، و دومین آن همانطور که می‌توان حدس زد انتخابات ریاست جمهور! به استنباط ما، دادوفریاد لات‌ولوت‌های شناخته شدة دولتی از قبیل مطهری، توکلی، برادران لاریجانی و … بر علیه احمدی‌نژاد به این دلیل است که زمینة فعالیت سیاسی برای گروه‌های اصلاح‌طلب به طور کلی از میان رفته. اگر این زمینه وجود می‌داشت، مسلماً این حضرات ترجیح می‌دادند که فریادها از حلقوم موسوی و کروبی شنیده شود. ولی گروه‌های اصلاح‌طلب به دلیل وابستگی بسیار صریح به سیاست‌های فاشیست‌پرور ایالات متحد، سیاست‌هائی که از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 تحت عنوان «نبرد با آمریکا» و «جاسوس‌گیری» در کشور به راه افتاد، دیگر آبروئی در افکارعمومی ندارند. روسیه نیز که مذاکرات «5+1» را نهایت امر به محوری جهت گسترش نفوذ کرملین در ایران و کنار زدن تشکل‌های وابسته به سازمان سیا و «ام. آی. 6» تبدیل کرده، به هیچ عنوان علاقه ندارد که در منطقه به جماعت اصلاح‌طلب میدان بدهد. در نتیجه، با عقب نشستن کامل اصلاح‌طلبان می‌بایست منتظر تشکیل یک جبهة «خلق‌الساعه» و هول‌هولکی می‌بودیم، و فریادهای مطهری و توکلی و لاریجانی در مسیر شکل‌گیری‌ همین جبهة هول‌هولکی یا حزب «هول‌الله» قرار گرفته.

از طرف دیگر، اینکه پس از پایان دورة دوم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد دست‌های اجنبی کدام «نخبة جمکرانی» را جایگزین وی خواهد کرد، همانطور که پیشتر در مورد نقش مهرورزی نیز گفته‌ایم، آنقدرها از اهمیت برخوردار نیست. هر که پای در این میدان بگذارد می‌باید در چارچوبی که گروه «5+1» برای‌اش تعیین می‌کند قرار گیرد؛‌ راه دیگری متصور نیست! در نتیجه میدان دادن به توهمات «انتخاباتی» و اینکه فریادهای اصولگرایان سد راه اصلاح‌طلبان می‌باید تلقی شود بیشتر خام‌پردازی است تا واقعیت.

آنچه در دو میعاد آینده می‌تواند واقعاً کارساز ما باشد عکس‌العمل مدبرانه و کارورزانة ملت ایران است، نه فریادها و جیغ‌ویغ‌های خاتمی و خامنه‌ای. اگر در این میعادها ملت ایران در برابر هجوم تبلیغاتی اجنبی و کانال‌های نانخورش از خود مقاومت نشان داده مضحکه‌ای به نام «انتخابات جمکران» را به طور کامل تحریم کند، و به جهانیان نشان ‌دهد که دیگر حاضر به بازی در میدان این مضحکة استعماری نیست، امکان خروج از بن‌بست سیاسی وجود دارد. چرا که در اینصورت مسلم بدانیم همان گروه «5+1» نیز جهت حفظ منافع عالیه، هر چند نامشروع خود مجبور خواهد شد در سیاست‌های ضدایرانی‌اش تجدیدنظر کند. حال آنکه در صورت شرکت فعال مردم در انتخابات جمکران، همانطور که تجربة «انتخابات» اخیر نشان داد، نصیب ملت ایران فقط سرکوب بیشتر خواهد بود.

پیروی ایرانیان از سیاست‌های فرمایشی «انتخاباتی»، به گروه «5+1» که اینک صریحاً خواستار اعمال نوعی طرح مارشال «سیاسی ـ استراتژیک» در منطقة خاورمیانه و ‌آسیای مرکزی است، این امکان را خواهد داد تا با پیش راندن الزامات سیاسی خود بدون هر گونه رایزنی با ملت ایران کشورمان را میان قدرت‌های بزرگ جهانی تقسیم کند. عقب‌نشاندن سیاست‌های تاراجگران بیگانه و دست‌نشاندگان رنگ‌ووارنگ ایرانی‌نمای‌شان میعاد واقعی برای ملت ایران است. در غیر اینصورت شرایط مناسب برای تداوم تاراج کشور فراهم خواهد آمد. فردا خیلی دیر است؛ این مسائلی است که می‌باید از هم امروز بر محور آن متمرکز شویم.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس




فیلترشکن‌های جدید15اوت2010

hellofish.tk
shampoohaircare.co.cc
buymyforex.tk
technical-free.tk
valid-hide.tk
hipayday.tk
create-safe.tk
remember-proxy.tk
bypass-gold.tk
gateway-to-it1.tk
softkindproxy.tk
while-they.tk
cyberultimateproxies.tk
december-proxy.tk
intrested.co.uk
jazz-hide.tk
solargod.info
work-proxy31.tk
august-proxy.tk
sinenergy.info
trainerproxies.tk
73x.de
fb6.in
pidgeonhost.com
bypassy.com
peachproxy.info
most-choosing.co.cc
totallyhidden.tk
totallyhidden.info
proxy-proxy.tk
carcardonations.co.cc
beneaththewave.co.cc
ae1.info
windosx.co.cc
intrested.co.uk
cmsforexdemo-13f2.tk
hotdawg.co.cc
deep-jealous.co.cc
skyisover.tk
hidestyle.info
newchallenger-1.co.cc
2wii.co.cc
real-knowledge.co.cc
acneweb.tk
prikitiwlah.tk
1-act-12.tk
mymydomain.tk
carddraw.tk
trendy-free.tk
actually-take.tk
perform-important.tk
ae1.info
proxyunder.tk
d0main1.tk
justsay.tk
room-hide.tk

انسان و اوباش!

پس از سفر دیوید کامرون به هندوستان، سفری که به اعتقاد بسیاری صاحب‌نظران می‌باید مهم‌ترین دیدار سیاسی یک نخست‌وزیر انگلیس از هند پس از استقلال این کشور تلقی شود، شاهد بودیم که کامرون در سخنرانی‌هائی حمایت بریتانیا از «دمکراسی» در پاکستان و منطقه را نیز مورد تأئید قرار داد. البته این بیانات و «مطالبات» را نمی‌باید به صورت خام پذیرفت، این موضع‌گیری‌ها می‌باید در چارچوب سیاست جاری منطقه مورد بررسی قرار گیرد. به عبارت ساده‌تر مقصود کامرون از به کار گیری واژة «دمکراسی» در این سخنرانی‌ها ارتباط زیادی با آنچه به صورت متعارف «دمکراسی سیاسی» می‌خوانیم ندارد. تجربه نشان داده که بریتانیا اگر در چارچوب تبلیغات جهانی که در اطراف خود به راه انداخته، به هواداری از دمکراسی سیاسی «معروف» شده، از منظر منافع مالی و استراتژیک نمی‌تواند از این نوع حکومت در کشورهای تحت سلطة خود حمایت به عمل آورد.

بارها در مطالب این وبلاگ عنوان کرده‌ایم که برخلاف تمامی تبلیغاتی که در اطراف مبارزه با «سرمایه‌داری» به راه انداخته‌اند، مهم‌ترین مشکل سرمایه‌داری در نظام جهانی نه مبارزه با کمونیسم و مائوئیسم و سوسیالیسم و دیگر «ایسم‌ها» که در مقابله با «سرمایه‌داری» رقیب خلاصه می‌شود. و همانطور که روند مسائل تاریخی بخوبی نشان داده سرمایه‌داری با استالینیسم، بلشویسم، مائوئیسم و خصوصاً فاشیسم‌های دست‌نشاندة رنگارنگ و از همه رنگ در جهان سوم بخوبی همراه و همگام بوده، مشکل اصلی سرمایه‌داری زمانی آغاز می‌گردد که در برابر خود یک سرمایه‌داری مستقل و به همان اندازه «خوش اشتها» می‌بیند. اینجاست که کلاه دوسرمایه‌داری همچون شاخ قوچ‌های کوهی در فصل جفت‌گیری توی هم می‌رود و در حال حاضر تاریخ معاصر از این رابطة «قوچانه» دو جنگ جهانی اول و دوم را برای‌ بشریت به یادگار گذاشته.

البته برای برخی افراد این استدلال به دلیل وضعیت ویژة اروپای غربی و ژاپن نارسا می‌نماید ولی نمی‌باید فراموش کنیم که سرمایه‌داری در اروپای غربی و ژاپن در چارچوب روابط «جهان دوم» مورد نگرش واشنگتن قرار می‌گیرد، واشنگتنی که در رأس جهان اول نشسته! به طور خلاصه «جهان دوم» همان منطقه‌ای است که می‌تواند حق برخورداری از رژیم سرمایه‌داری را داشته باشد به این شرط که در «جنگ سرد» پیوسته جانب منافع واشنگتن را منظور نظر دارد. رشد سرمایه‌داری در اروپای غربی و ژاپن به هیچ عنوان با نظریة استراتژیکی که به صورت بسیار فشرده و خلاصه در اینجا بیان کردیم در تضاد قرار نخواهد گرفت.

با این وجود فروپاشی اتحاد شوروی سابق، که به ریزش دیواره‌های مالی و اقتصادی‌ای منجر شد که نتایج اعمال سیاست‌های «جنگ سرد» بود، فضای بین‌المللی را بکلی منقلب کرد. و سفر آقای کامرون به هند فقط می‌تواند بازتابی از همین فروپاشی‌ها باشد. می‌دانیم که هندوستان هم یک سرمایه‌داری است و هم یک دمکراسی سیاسی به تمام معنا! با این وجود، به دلیل همان «پیش‌فرض‌ها» که بالاتر از آن سخن به میان آوردیم، همین دمکراسی و سرمایه‌داری پس از کسب استقلال سیاسی با دقت و موشکافی کامل از طرف اروپای غربی، ژاپن، استرالیا، کانادا و خصوصاً ایالات متحد مورد تحریم اقتصادی و محاصرة دریائی قرار گرفت! و مهم‌ترین هدف حمایت‌های مقطعی آمریکا و کشورهای واقع در منطقة جهان دوم از مائوئیست‌های چین، تحمیل هر چه بیشتر انزوای سیاسی، مالی و اقتصادی بر دمکراسی و سرمایه‌داری هند می‌تواند تلقی شود.

ولی مواضع «جدید» کامرون در ارتباط با «دمکراسی» در پاکستان، به عدم شرکت کمیسیون وابسته به سازمان «آی. اس. آی» در مذاکرات لندن منجر می‌شود! سازمان «آی. اس. آی» در عمل همان است که پیشتر ساواک و ادارة دوم ارتش در دوران سلطنت آریامهر بود همان که امروز آنرا «اطلاعات سپاه» می‌خوانند. خلاصة بگوئیم سازمانی است وابسته به غرب که مهم‌ترین و اساسی‌ترین وظیفه‌اش فراهم آوردن زمینة سرکوب ملت‌ها، و ادارة گام به گام «شخصیت‌های» دولتی و نظامی است. خلاصة کلام بر خلاف آنچه تبلیغات ینگه‌دنیائی‌ها و اوباش و نانخورهای وابسته به اینان در بوق کرده‌اند، «اطلاعات سپاه» به همان اندازه ملت ایران را سرکوب می‌کند که توی سر احمدی‌نژاد، علی خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی و غیره می‌زند. این سازمان همچون «آی. اس. آی» پاکستان و سازمان امنیت عربستان و … طرف‌صحبت‌ اصلی غرب در منطقه‌ است و شاخک‌های درونی و گاه غیرعلنی و پنهان این نوع سازمان‌ها هستند که عاملان اصلی سیاست‌های غرب به شمار می‌روند. البته افراد شناخته شده در فهرست «رهبران» این به اصطلاح سازمان‌ها را نمی‌باید رهبران اصلی تلقی کرد؛ خلاصة مطلب «رهبران اصلی» این سازمان‌ها نه نام دارند و نه نشان!

ولی زمانیکه سازمان «آی. اس. آی» به دلیل موضع‌گیری‌های نخست‌وزیر انگلستان از شرکت در مذاکرات لندن «معاف» می‌‌شود، می‌باید اذعان داشت که چرخشی قابل ملاحظه در مسائل جهانی به وجود آمده. خصوصاً که تقریباً به صورتی همزمان باراک اوباما نیز اعلام می‌دارد که ایالات متحد در افغانستان نه جهت استقرار دمکراسی، که برای مبارزه با تروریسم پای گذاشته! مسلماً موضع‌گیری همزمان اوباما و کامرون نشان از شکافی وسیع بین دو پایتخت دارد، شکافی که از محدودة جایز دوران «جنگ‌سرد» پای فراتر گذاشته و به احتمال زیاد بازتابی است از پیگیری سیاست‌های مسکو در صحنة جهانی.

پس از این مقدمة مفصل تلاش خواهیم داشت تا این «چرخش» را در ارتباط با شرایط سیاسی کشور ایران مورد بررسی قرار دهیم. ولی پیش از این بررسی می‌باید به برداشت ویژة بریتانیا از «دمکراسی» در کشور ایران نیز اشاره‌ای داشته باشیم. گفتیم که دمکراسی سیاسی از منظر غرب در ایران یک «دشمن» فی‌نفسه تلقی می‌شود، به همین دلیل است که دست‌نشاندگان سیاست‌های اجنبی در کشور از دیرباز ـ کودتای میرپنج تا به امروز ـ از آراء عمومی، انتخابات، مجلس قانونگزاری و … معمولاً یا مضحکة دولتی ساخته‌‌اند، و یا این ابزار حاکمیت دمکراتیک را به اهرم‌هائی جهت تحکیم سیاست‌های فاشیستی و استبدادی تبدیل کرده‌اند. در چنین شرایطی امتداد یکصد سالة این سیاست‌ها را نمی‌توان «اتفاقی»، «فرهنگی» و غیره تلقی کرد. این سیاست به احتمال زیاد مورد تأئید محافل استعماری بوده، و جهت تحمیل آن بر ملت‌ ایران دست‌هائی با دقت و وسواس طی این دورة طولانی «عمل» کرده‌اند.

در نتیجه، امروز زمانیکه سیاست منطقه‌ای کامرون، حداقل در مرحلة «گویشی» بر «دمکراسی» تکیه می‌کند، می‌باید در پی مشاهدة‌ لایه‌های انسان‌ستیزی در آن باشیم و با در نظر گرفتن شرایط فعلی، به احتمال زیاد «دمکراسی» مورد نظر بریتانیا به همان هیاهوسالاری و توده‌پرستی و عوام‌گرائی نزدیک است. یعنی نمایشی که در آن «دمکراسی» پیشنهادی با آنچه «انتخابات» اخیر حکومت اسلامی بود در هماهنگی کامل قرار می‌گیرد. خلاصة کلام کشاندن توده‌های تحریک شدة مردم به خیابان‌ها، سازمان دادن خیابان‌گردی‌های روزانه و الله‌اکبرهای شبانه، ایجاد هیاهوی بی‌هدف و بی‌پایه، گسترش شایعه و «فرهنگ شفاهی» در میان جوانان، فراگیر نمودن ساده‌انگاری در تحلیل شرایط کشور و مواضع قدرت‌های جهانی، و … در زمرة این قماش «دمکراسی‌ها» است! در همینجا بگوئیم که عقل سالم و سلیم با چنین خیمه‌شب‌بازی‌ای کنار نخواهد آمد.

این بساط را نه «دمکراسی» می‌خوانند و نه نتیجة غائی و نهائی آن به ارزش گذاشتن اصول «انسان‌محوری» و احترام به فردیت‌ها خواهد بود. در بهترین شرایط منتج از چنین صحنه‌گردانی‌هائی شاهد فروپاشی یک فاشیسم فرسوده و جایگزینی آن با فاشیسمی نوین و خون‌ریزتر خواهیم شد، همان نتیجه‌ای که اوباش و اراذل خیابانی پس از کودتای 22 بهمن 57 بر ملت ایران تحمیل کردند.

در شرایط فعلی، نمایندگان اصلی این نوع «دمکراسی» در کشور ایران را می‌باید در میان اصلاح‌طلبان، جناح خط امام، مجاهدین انقلاب اسلامی، و … جستجو کرد. اینان به شیوه‌ای که طی دوران 8 سالة ملاممد خاتمی شاهد بودیم قصد دارند ادارة امور یک کشور را در چارچوب هیاهوسالاری، وعده و وعیدهای سرخرمن، بی‌تصمیمی و بازگذاردن دست عوامل فشار گروهی و محفلی خلاصه کنند. این نوع «دمکراسی» ویژگی‌هائی دارد ولی مهم‌ترین‌‌اش به زیر سئوال بردن همین شیوة حکومت خواهد بود؛ مردم که از صحنه‌گردانی‌های بی‌هدف و زیستن در فضای ملتهب و متشنج عاجز می‌شوند دست از حمایت برداشته زمینه را جهت بازگشت همان‌هائی فراهم خواهند آورد که منادیان «امنیت و آرامش» هستند. نتیجه‌ای که در پایان دوران حکومت خاتمی با به قدرت رسیدن جناح احمدی‌نژاد به دست آمد.

بارها و بارها گفته‌ایم، باز هم تکرار می‌کنیم. آنان که امروز در پس پردة «اصلاح‌طلبی»، «جنبش سبز»، خط امام و … پناه گرفته‌اند و پستان به تنور «انقلاب مردمی» 22 بهمن می‌چسبانند، یا قادر به ارائة راه‌حلی جهت خروج از بحران فعلی‌ در چارچوب همین حکومت هستند و این راه‌حل‌ را به طور علنی و عمومی اعلام کرده در مسیر آن دست به اقدامات سیاسی، تشکیلاتی، حقوقی و قانونی می‌زنند، یا جهت ارائة مواضع و مطالبات خود می‌باید به طور کامل از طیف سیاسی حاکمیت بیرون آمده تکلیف خود را با این حکومت روشن کنند. راه دیگری در میان نیست، و نمی‌تواند متصور باشد. اینکه جریان «اصلاح‌طلب» چندین و چند نماینده در مجلس شورای اسلامی بر کرسی بنشاند و همزمان از ارائة یک برنامة «حداقلی» در زمینة ادارة کشور عاجز باشد فقط این امر را ثابت می‌کند که این حضرات با آنچه اصولگرا می‌خوانند آنقدرها تفاوتی ندارند.

خلاصه، اگر امثال نویسندة این وبلاگ خارج از طیف سیاسی این حکومت قرار گرفته‌اند به دلیل بازی و تفریح نیست؛ ما بر این پایه تکیه می‌کنیم که مطالبات‌مان را نمی‌توانیم در چارچوب حکومت فعلی به دست آوریم، در نتیجه تکلیف‌مان را با حاکمیت دست‌نشانده در تهران روشن کرده‌ایم. به همین دلیل، برای ما امکان ندارد که پای به میدان «بازی» دولت انگلستان در کشور ایران بگذاریم، و با قبول همگامی و همکاری با ایادی بریتانیا به توده‌های از همه جا بی‌خبر اینچنین القاء کنیم که با خیابانگردی و دادوفریاد در کوی و بازار جامعة ایران سریعاً به اکسیری به نام «سعادت عمومی» دست خواهد یافت! این یک دروغ مسلم و بیشرمانه است، و قبل از همه، خود ما در برابرش قد علم خواهیم کرد.

ولی همانطور که گفتیم در برابر گزینة به اصطلاح «دمکراسی بریتانیائی» در ایران، گزینة دیگری که متعلق به باند اوباماست خودنمائی می‌کند. این گزینه که حداقل به صورت ظاهری و نمایشی شخص احمدی‌نژاد را در رأس آن نشانده‌اند به نوبة خود از «آزادی» و «آراء مردم» و «دمکراسی واقعی» و غیره کم داد سخن نمی‌دهد! با این وجود برداشت عملی این جریان از «دمکراسی» با جریان اصلاح‌طلب بکلی متفاوت است. اینان بر خلاف اصلاح‌طلبان، ایجاد تحرکات اجتماعی گسترده و خیابانی و فوت کردن در آستین گذشتة «پرافتخار» حکومت اسلامی را آنقدرها کلیدی نمی‌شمارند. این گروه با کسب حمایت کافی از محافل قدرتمند آمریکائی پای در مسیر تغییرات اجتماعی و ساختاری گذاشته، تغییراتی که به دلیل سابقة حضور فعال و چندین سالة خط‌امامی‌ها، مستقیماً مواضع پوپولیست جناح اصلاح‌طلب را تهدید می‌کند. و دلیل درگیری‌های اینان فقط در همین تخالف تشکیلاتی می‌باید جستجو شود.

به طور مثال دیدیم که در نخستین روزهای به قدرت رسیدن باند احمدی‌نژاد پدیده‌ای به نام اوباش‌گیری در شهرهای بزرگ به راه افتاد. بارها در مطالب این وبلاگ گفته‌ایم که حکومت اسلامی فاقد لایه‌های لازم در زمینه‌های انتظامی، حقوقی، تشکیلاتی و اداری است، در نتیجه این حکومت را نمی‌توان در هیچ ویراستی یک حکومت قانونی به شمار آورد. در عمل، حکومت اسلامی یکی از علنی‌ترین نمونه‌های حکومت اوباش شهری است و انواع دیگر این نوع حکومت را می‌توان در آمریکای لاتین و آفریقای سیاه به وفور مشاهده کرد. اگر این به اصطلاح «اوباش» که همان بنیانگزاران و حامیان اصلی رژیم ولایت فقیه هستند و بدون عملیات‌شان امکان تشکیل حاکمیت پس از کودتای 22 بهمن 57 وجود نمی‌داشت از میان برداشته می‌شوند، فقط به این دلیل است که احمدی‌نژاد و جریان وابسته به وی گروه اوباش خود را جلو کشیده‌اند! خلاصه اگر احمدی‌نژاد گروهی از این اوباش را نابود می‌کند از آنجا که حکومت اسلامی در مجموع نوعی حکومت اوباش به شمار می‌رود این نیاز «الزامی» می‌شود که گروه‌های جدیدی از اوباش بر امور کشور حاکم باقی بمانند. و این اوباش جدید همان‌ها بودند که در جریان صحنه‌گردانی‌هائی که اخیراً «انتخابات» نام گرفت، در فاجعة کهریزک عملکرد «انقلابی ـ اسلامی» خود را در کمال سخاوت در برابر دیدگان عموم به معرض نمایش گذاشتند.

به همین دلیل از نظر ما عملیات امنیتی و ایذائی که پس از «انتخابات» اخیر جمکران در شهرهای بزرگ به راه افتاد می‌باید یک مصاف «محفلی» تلقی شود، مصافی که هدف اصلی‌اش کنار زدن یک گروه اوباش به نفع گروه دیگر است. در جواب به اینکه اوباش اصلاح‌طلب «بهتر» هستند یا اوباش احمدی‌نژاد، پاسخ ما کاملاً روشن و واضح است؛ گورپدر هردوی‌شان! جامعة ایران نیازی به حکومت اوباش ندارد، و آنچه از منظر ادارة مسائل یک کشور حائز اهمیت می‌شود همان شکل‌گیری بنیادهای منسجم و «انسان‌محور» در مصاف با گروه‌های اوباش شهری است، نه گزینة اوباش نیک و خیرخواه!

این مطلب را بارها و بارها عنوان کرده‌ایم که حکومت اوباش در ایران نتیجة تحمیل اقتصاد «تک‌ساحتی» بر روند امور کشور بوده و ریشه‌های‌اش در دست همان‌هاست که امروز به دروغ و تزویر در تنور «حمایت» از دمکراسی در ایران می‌دمند! تبدیل رعیت ده‌نشین به رعیت شهرنشین روندی است که در کشورهائی همچون ایران با سابقة نگرش ریشه‌دار فئودال و تمدن چندهزار ساله با دقت و وسواس از طرف بنیادهای استعماری دنبال می‌شود. لازم به یادآوری است که رعیت شهرنشین، حتی اگر چندین و چند نسل در فضاهای شهری رشد و نمو نماید، ارتباط چندانی با «شهروند» در مقام یک فرد مسئول و صاحب رأی و نظر نخواهد داشت. آنچه امروز در شهرهای بزرگ ایران در کارگاه‌هائی گسترده تولید و بازتولید می‌شود، توده‌های انبوه رعیت‌ شهرنشین است، و از منظر جامعه‌شناختی تبدیل این تودة گسترده به «شهروند» نه تنها سال‌ها و سال‌ها فرجه می‌طلبد که مسلماً از چند راهپیمائی و الله‌اکبر گفتن در پشت‌بام‌ها فراتر خواهد رفت.

با این وجود جناح احمدی‌نژاد بر مسائلی تکیه کرده که گروه به اصطلاح اصلاح‌طلب از برخورد و موضع‌گیری در برابرشان عاجز می‌ماند. مسائلی از قبیل «مبارزه با بدحجابی»، مذاکره با آمریکا، بی‌آبرو کردن آخوندها و مراجع تقلید، کشیدن فرش مرصع «انقلاب» از زیر پای خانواده‌های خمینی، مطهری، بهشتی، هاشمی و … و خلاصه نفی آنچه «نومانکلاتورای» تشکیلاتی و عملیاتی حکومت اسلامی می‌باید تلقی ‌شود. هدف اصلی از این عملیات نیز روشن است، جایگزینی شبکة اوباش قدیم با شبکة جدید!

به طور مثال، شاهد پائین کشیدن «فتیلة» مبارزه با بدحجابی هستیم. پیشتر نیز گفته بودیم که مسئلة «حجاب اجباری» و هیاهوی تبلیغاتی بر سر این تکه پارچة مسخره یکی از ترفندهای خط امامی‌ها و گروه «موسوی ـ خاتمی» بوده. مسئله نیز فراتر از تحمیل حجاب می‌باید دنبال شود، سرکوب گستردة زنان در کشور نتیجه‌ای جز سرکوب گستردة تمامی ایرانیان نداشته و ندارد و تحمیل حجاب اجباری در واقع یکی از اهرم‌هائی بود که حاکمیت مستبدانة آخوند را بر سطوح مختلف جامعه تأمین می‌کرد. شاهد بودیم که همین «خط امامی‌ها» طی دوران جنگ «مقدس‌شان» به تدریج مسئلة حجاب را از طریق گسترش سرکوب روزانة مردم کشور اجباری کردند و پیرامون آن مرتباً دست به جوسازی در سطوح مختلف اجتماعی ‌زدند. پر واضح است که ملاممد خاتمی، ملای خودفروخته و نوکرصفتی که طی این دوره در پست وزارت ارشاد «خدمت» می‌نمود، و امروز همانطور که می‌بینیم «مهر» آزادی عمیقاً بر دلش افتاده، می‌باید به دلیل حمایت نظری، تشکیلاتی و حقوقی از پدیدة حجاب اجباری در دادگاه‌های صالحه و در برابر مدافعان حقوق‌بشر جوابگوی عملکرد وحشیانه‌اش باشد. با این وجود، خودفروختگان دیگری، باز هم تحت عنوان «آزادیخواهی»، سعی دارند که مرتباً جانماز این مردک بی‌آبرو را در ملاء عام آب بکشند و برای‌اش روضة امام حسین بخوانند. این نیست جز وحشت این گروه‌ها؛ اینان می‌ترسند که با کنار رفتن اوباش شهری که وابسته به «خط امام» هستند، زمینة منافع مادی، اجتماعی و تشکیلاتی‌شان را از دست بدهند؛ خلاصة کلام دعوای این‌ها بر سر پول است.

ما در بررسی عملکردهای جناح احمدی‌نژاد بارها و بارها خطر «میرپنج‌ایسم» را گوشزد کرده‌ایم، جهت اجتناب از اطالة کلام حتی رئوس این مطالب را نیز در اینجا تکرار نخواهیم کرد، ولی امروز عنوان ‌کنیم که عقب‌نشینی‌های ظاهری جناح احمدی‌نژاد در برابر مطالبات گروه‌های شهرنشین را نمی‌باید به هیچ عنوان یک موضع‌گیری دمکراتیک تلقی کرد. خلاصة کلام آمریکا نمی‌تواند با تکیه بر جناح احمدی‌نژاد، همان تله‌ای را که در هنگامة مشروطیت شکست خورده انگلستان با بیرون کشیدن کارت «میرپنج» در برابر ملت ایران گذاشت، برای‌مان تعبیه کند. در این حکومت احمدی‌نژاد به همان اندازه ضد انسان است که دیگران.

در این مقطع ایران به ارائة تعاریفی مشخص و متقن از پدیدة دمکراسی سیاسی و ویژگی‌های یک «شهروند» دمکرات نیاز دارد. ما ملت ایران یا برای همیشه با پدیدة رعیت شهرنشین وداع می‌کنیم و به حاکمیت «شهروندان» پای می‌گذاریم، یا اینکه استعمار غرب با بهره‌گیری از درآمد چپاول نفت کشور و با توسل به حیله و نیرنگ ایران را به همانجا خواهد کشاند که آمریکای لاتین و آفریقای سیاه را کشانده. این انتخابی است که امروز فرد فرد ایرانیان در برابر تاریخ می‌باید صورت دهند؛ به یاد داشته باشیم، آنچه امروز می‌کنیم فردا به قضاوت آیندگان گذاشته خواهد شد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس




فیلترشکن‌های جدید13اوت2010

newstreamline.co.cc
hackthegadget.co.cc
fastfreesurf.co.cc
between-something.co.cc
surfoon.tk
totalanonymous.info
arcilic.co.cc
new-proxy-site.co.cc
scriptfast.co.cc
beyonds.co.cc
fourprox.info
throughherhair.co.cc
lawyer-lawyer.tk
inteltunnel.co.cc
findyourfave.co.cc
disturbances.co.cc
forex-apprentice.co.cc
sharpsurf.co.cc
fiveprox.info
currencytrading-8f2.tk
fastlikewind.co.cc
identified-movement.co.cc
fellowtunnel.co.cc
craxy.info
bestcrapstips.info
companylets.com
referallopening.co.cc
bestfitness.info
closetogether-point.co.cc
rvinsurance.tk
just-older.co.cc
pchelp1.gr
infospace.tk
ehotelroom.tk
wanworks.tk
1–2–32.tk
immediate-11.tk
cardbeen55.tk
assistbusiness.tk
cheer-it1.tk
freedom-surfing-on.tk
fullacne.tk
proxy-faq.info
fiveprox.info
mind-most.tk
collingsuit.tk
stealing-valuable.tk
nitro-hide.tk
fastpassproxy.info
centercyberip.tk
redforex.tk
companylets.com
triphide.info
forexgator.tk
cyber-141.tk
coulbe.tk
inception-on.tk
payball.info
bestfitness.info
surfproxyland.info
justmomo.tk
fullrealtrack.tk
dreamfire.tk
chase-proxy11.tk
collegemen.tk
well-p11.tk
greatsomehide.tk
bigshot-break.tk

بهتان و بندانگشت!

صادق لاریجانی، یکی از آخوندهای صاحب‌نفوذ در حکومت اسلامی، که طی سالیان دراز دست در دست برادرا‌نش در قلب دستگاه حاکم حضوری فعال دارد، و اینک ریاست قوة قضائیة جمکران را بر عهده گرفته، در سخنرانی‌ای که به گفتة روز‌نامة رسالت در «گردهمائي بزرگ مبلغان، ويژة ماه مبارک رمضان» ایراد کرده، مطالبی بر زبان آورده که هر چند از جنبة نظری فاقد هر گونه ارزش است، از منظر سیاسی بسیار با اهمیت می‌نماید. اگر می‌گوئیم این سخنرانی فاقد ارزش نظری است دلیل دارد. دلیل نیز اینکه روحانیت شیعی‌مسلک فاقد آن پایگاه علمی و نظری‌ای است که دهه‌ها به دروغ مدعی بهرهمندی از آن بوده.

پس می‌باید نگاهی به ریشه‌های تاریخی بیاندازیم. نخست اینکه این روحانیت بر خلاف ادعاهای دهان پر کن، ارتباطی با «تمامیت دین اسلام» نداشته و نمی‌تواند داشته باشد. این به اصطلاح «روحانیت» که ریشه‌هایش در خانقاه‌های مناطق ترک‌زبان کشور پای گرفت، طی چند سده و خصوصاً به دنبال تحولات ناشی از حملات سبعانة مغولان توانست از مقبولیتی نسبی در برخی مناطق برخوردار شود. اما نهایت امر ریشه‌های نظری این روحانیت که خود را وابسته به «اسلامیت» نیز معرفی می‌کرد، بیشتر در ارتباط با «فولکلور» ایرانیتی پایه ریزی شد که می‌باید «پیش‌اسلامی» تلقی شود تا «اسلامی». این بحثی است بسیار گسترده که در کمال تأسف از طرف مورخان کشور مورد کم‌‌لطفی و بی‌توجهی کامل قرار گرفته، و با در نظر گرفتن منافع «کلان ـ استعماری» که روحانیت مذکور در آئینة مردمفریبی‌ها بازمی‌تاباند، نمی‌توان این بی‌توجهی‌ را آنقدرها که برخی می‌نمایانند «معصومانه» تلقی کرد. به هر تقدیر تا آنجا که تاریخ به ما می‌آموزد، طی حاکمیت شیخ‌های صفوی است که این نظریة «هشل‌هف» در قالب حکومت ضدفرهنگی و ضدانسانی صفویه توانست به اوج تشکیلاتی و سیاسی خود نیز دست یابد.

ولی پس از فروپاشی صفویه، روحانیت شیعی‌مسلک پای به دگردیسی‌های متفاوت تاریخی گذارد، هر چند هیچگاه نتوانست به قدرت گذشته دست یابد و پیوسته از نطفة قدرت سیاسی به دور نگاه داشته ‌شد. این روند همچنان ادامه یافت تا ایران پای به دوران حکومت ناصرالدین میرزای قاجار نهاد. می‌دانیم که پس از مرگ پدر ناصرالدین میرزا، یعنی همان محمد شاه، حداقل دو فرزند ذکور دیگر وی نیز «قدرت» سیاسی را از آن خود می‌‌دیدند و مهم‌ترین عاملی که باعث شد ناصرالدین میرزای 16 ساله بر دیگران پیروز شود سبعیت، سرکوب و خونریزی وزیر «باکفایت» وی، جناب امیرکبیر بود. دست‌های امیرکبیر از آغاز دورة سلطنت ناصرالدین میرزا تا روزی که به دستور وی در حمام فین کاشان به قتل رسید، تا به آرنج به خون مخالفان سیاسی‌اش آغشته بوده. این نیز از جمله مسائلی است که در بررسی مورخان به دلائلی که بالاتر نیز به آن اشاره کردیم «غایب» باقی مانده.

در دورة سلطنت ناصرالدین شاه و صلح 40 ساله است که همچون دیگر مقاطع تاریخی در فلات ایران، با پدیده‌ای به نام گسترش «شهرنشینی» روبرو می‌شویم. طی این دوره شهرها از مردمان لبریز می‌شود و پدیده‌ای به نام «زندگی شهری» به تدریج معنا و مفهومی ویژة دوران خود کسب می‌کند. ولی جهان آنروز منتظر ایرانیان باقی نمانده بود، قدرت‌های استعمارگر ـ روسیه، فرانسه، انگلستان، عثمانی و … ـ طی غیبت درازمدت ایرانیان در صحنة بین‌المللی، از آنچنان سازماندهی و تشکیلاتی برخوردار شده بودند که دیگر حاکمیت‌های «وطنی» قادر به ایفای نقش در برابرشان نبودند.

در کشور ایران از دیرباز «رسم» حکومت و مملکت‌داری پیوسته بر پایة «سرکوب» مخالفان استوار بوده، در نتیجه حاکمیت «ناصری» نیز نمی‌توانست از این قاعده خود را مستثنی ببیند. با این وجود در این دوره، علیرغم «سنت‌گرائی‌های» ناصری در امر مملکت‌داری و سرکوب گسترده، عامل دیگری نیز به صورت دیرپای گام به میدان سیاست ایران گذاشت: حضور ممتد منافع استعماری! این «منافع» برخلاف سلسله‌های حکام و قلندرهای منطقه‌ای و یا وزرای «خلاف‌کار» و «نافرمان» نمی‌توانست پای در «گسست» بگذارد، پایدار بود و ممتد و این تداوم خود یک نوآوری در ساختار سیاسی و تشکیلاتی را می‌طلبید. در این دوران قدرت‌های استعماری، در مسیر حفظ منافع خود تا حد امکان با دست‌یازیدن به «توافقات» درونمرزی، ایجاد بحران‌های محافل و حتی درگیری مستقیم میان خود را به پدیده‌ای «برونمرزی» تبدیل می‌کردند. و اینچنین بود که جنگ طوائف و مذاهب که در دورة محمدشاه با درگیری‌های دولت با فرقة اسماعیلیه و سپس با بهائیان و نهایتاً با دراویش در ایران آغاز شده بود، و در پس آن قجرها سعی داشتند با توسل به پدیده‌ای به نام «شیعة اثنی‌عشری» در برابر رشد و گسترش منابع الهام مذهبی و تفکرات متفاوت به نفع دربار سد ایجاد کنند، در دوران ناصری، به تدریج به پدیده‌ای بحران‌ساز در کف سیاست‌های استعماری تبدیل ‌شد. دلیل تاریخی اینکه، رشد شهرنشینی و قدرت‌یابی اوباش شهری که اهرم‌های اجرائی روحانیت «شیعی‌مسلک» به شمار می‌رفتند، به تثبیت موقعیت این روحانیت انجامیده بود.

در اینمورد و خصوصاً نقش مخرب امیرکبیر در میانة میدان سیاست کشور پیشتر در مطلبی تحت عنوان «امیرکبیر و تشیع‌ها» تا حدودی موضوع را شکافته‌ایم. اهمیت این مطلب در اینجاست که طی این دوره تداوم سیاست‌های «کشورداری» سنتی در ایران، به دلیل حضور ممتد و دامنه‌دار سیاست‌های استعماری از مسیر معمول خارج شده بود و دیگر «سرکوب» به عنوان عامل عمدة تأمین کنندة «مشروعیت حاکمیت» نمی‌توانست از قطعیت فراگیری برخوردار شود، قطعیتی که سلاطین گذشته از آن بهرهمند می‌شدند. آنروزها جامعة ایران اگر توسط صاحب‌نظران و وطن‌دوستان راهبری می‌شد، می‌بایست جهت حفظ موجودیت خود پای در مسیری می‌‌گذاشت که قدرت حاکم را نهایت امر به اتخاذ روش‌هائی پایدار در برخورد مسالمت‌آمیز با اجزاء متشکل اجتماعی اعم از مذهبی، سنتی، قومی، زبانی و … نزدیک کند. ولی دقیقاً در دورة امیرکبیر شاهدیم که این برخورد در مسیر مخالف شروع به رشد کرد، و سیاست کشور نهایت امر به نفع جماعت شیعی‌مسلک و به زیان دیگر مذاهب و فرق و اعتقادات و گزینه‌ها رقم خورد. اینجاست که شاهد اوج‌گیری دوبارة پدیده‌ای به نام «روحانیت شیعی‌مسلک» می‌شویم، روحانیتی که پس از فروپاشی حکومت ضدانسانی صفوی، به عنوان «بنیاد ‌قدرت» از میدان روابط سیاسی خارج شده بود، و در این مقطع تحت سیاست نابخردانة امیرکبیر توانست پای به صحنة روابط اجتماعی گذاشته، خواستار بهره‌گیری از «قدرت» ‌‌شود.

خلاصة کلام، در شرایطی که جهان شاهد رشد گونه‌گونگی‌هائی در قلب جوامع صنعتی بود، تلونی که خود بازتابی از اوج‌گیری لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی در غرب می‌بایست تلقی می‌شد، حاکمیت ایران بجای تشکیل مراجعی فراگیر شامل مجموعه بنیادهای مذاهب و اقوام و تشکیلات و گروه‌ها، با تکیه بر یک نگرش قرون‌وسطائی و «تک‌ساحتی» که در رأس آن امیرکبیر نشسته بود سعی داشت در برابر روند رشد نظریه‌پردازی و صنایع و فناوری‌های غرب و روسیه و ژاپن و تداوم آن‌ها در درون مرزهای ایران به خیال خود یک شبکة «مقاومت» ایجاد کند! باید اذعان داشت که این یک اشتباه فاحش از منظر سیاسی و استراتژیک بود و این خبط با در نظر گرفتن سبعیتی که امیرکبیر در سرکوب جریانات دیگر از خود نشان ‌داد، فقط می‌تواند بازتابی از نگرش کودکانه و ساده‌انگارانه‌ای باشد که برخی مورخان با «افتخار فراوان» و تحت عنوان مبارزات پرشکوه جهت کسب استقلال و رشد و … آن را به شخص امیرکبیر مربوط می‌کنند!

البته «اشتباه» معروف امیرکبیر هنوز نیز بر ذهن بسیاری از رشد نایافتگان ایران حاکمیت خود را محفوظ نگاه داشته، هنوز نیز به زعم برخی اوباش و اراذل، ضرب و شتم مخالفان و اعمال حاکمیت خونریز و اقتدارگرا از الزامات مملکت‌داری معرفی می‌شود. ولی آنچه اهمیت دارد این اصل تاریخی است که روحانیت امروز، یعنی همین‌ها که در کودتای 22 بهمن 57 قدرت سیاسی را با حمایت ارتش شاهنشاهی به نفع خود مصادره کردند، ریشه‌های‌شان از مرداب متعفنی سیراب شده که سرکوب و کشتارهای سیاسی و اجتماعی «امیرکبیر» جوان جهت برقراری حاکمیت 40 سالة ناصرالدین میرزای قاجار ایجاد کرده بود. این زاویه از «مأموریت» امیرکبیر نیز همانطور که شاهدیم از تاریخ‌نویسی ایران معاصر که تماماً استعماری و فرمایشی است زدوده شده، و حتی «مورخان» رسمی، سه دهه پس از تحمیل حاکمیت مستبدانه و واپس‌گرایانة مشتی آخوند بر امور کشور، هنوز حاضر نیستند «باب» این بحث را بگشایند. این نیز دلائلی دارد، که در کمال تأسف در حال حاضر زمان کافی جهت بررسی‌شان نداریم.

اینچنین بود که نهایت امر بار دیگر نوعی «روحانیت» شیعی‌مسلک، اینبار در قالبی «تمامیت‌گراتر» پای به زندگانی شهری ایرانیان گذارد و دستاربندان با گذشتن از آتش بحران‌های مشروطیت و کودتای «دین‌خویان» رضاخانی و محمدرضا شاهی، نهایتاً موفق شدند که به افق‌های تازه‌ای دست یابند. اینان که از دیرباز تلاش داشتند تا موجودیت خود را عین موجودیت «دین اسلام» معرفی کنند، در پس حمایت ساختار کودتاها، بحران‌سازی‌ها و چپاول‌هائی که استعمار با توسل به هیجانات عمومی در کشور به راه انداخت، فرصت به دست آورد‌ه‌اند تا با انحصارطلبی‌های دینی و مذهبی و نهایت امر تبدیل دین به یک «ایدئولوژی» من‌درآوردی، کشور را به تدریج در ید اختیارات خود گرفته، پوسیده «تفکرات» محفلکی آخوند جماعت را «دین» ملت ایران بخوانند.

ولی با در نظر گرفتن سابقة تاریخی ملت ایران، روحانیت شیعی‌مسلک فقط شاخه‌ای است از صدها شاخة منتج از دین‌خوئی‌هائی که در ارتباط با اسلام و در ویراست‌های متفاوت‌ و سنتی طی صدها سال در کشور ظهور کرده. این روحانیت، خصوصاً‌ آندسته که امروز سکان تحولات اجتماعی و سیاسی کشور را «ظاهراً» در چنگال خود گرفته، نه تاریخچه‌ای از آن خود دارد، و نه می‌تواند به صراحت مدعی برخورداری از بنیادی تاریخی و اجتماعی در «رخداد» دین‌باوری در کشور ایران باشد. در نتیجه این حاکمیت به بهتانی تاریخی تکیه کرده.

بر پایة همین «بهتان» است که آخوندیسم حاکم در حکومت اسلامی سعی دارد با تکیه بر کلی‌گوئی‌هائی بی‌معنا هم بنیاد آخوندیسم شیعی‌مسلک را «جهان اسلام» بنامد، هم با تکیه بر پوچ‌گوئی، مغلطه و چرندبافی این «جهانک اسلام» را که از خلای ملامجلسی، نوکر دربار صفوی آغاز شده و به «صحیفة نور»، اثر «جاودان» روح‌الله خمینی منتهی می‌شود پاسخگوی تمامی «سئوالات» جهان بشری معرفی کند!

عقل سلیم به سرعت درمی‌یابد که چنین تمایلی «بیمارگونه» و پوچ و ابلهانه است. جهان امروز و لایه‌های متفاوت علوم دقیقه و اجتماعی و فلسفه و هنر و ادبیات را نمی‌توان در چند کتاب‌دعا «خلاصه» کرد؛ چه آخوندها بخواهند و چه نخواهند! در عمل فروپاشی پایگاه «نظری» و «اجتماعی» آخوندیسم، که حتی پیش از کودتای 22 بهمن نزد فرهیختگان واقعی این سرزمین آغاز شده، و نامة معروف مصطفی رحیمی و موضع‌گیری‌های زنده‌یاد بختیار مظاهری واضح و روشن از این سنگرهای «مقاومت» است، امروز دامن‌گیر بسیاری قشرها و لایه‌های اجتماعی، حتی در قلب اوباش و نانخورهای همین حکومت شده. از نخستین ساعاتی که ملاممد خاتمی در یک نمایش استعماری با کسب 70 درصد «آراء مردمی» به ریاست جمهوری این حاکمیت «شترگاوپلنگ» دست یافت، تلاش‌ها جهت خروج از بن‌بست «اسلام حکومتی» و بازسازی نوعی «اسلام نوین» که همگام و همساز با منافع امروزی اربابان اجنبی آخوندیسم باشد، آغاز شد.

جالب اینجاست که آنچه امروز از زبان آخوندی به نام صادق لاریجانی در نکوهش علوم‌انسانی و به اصطلاح «پیش‌فرض‌های» غیردینی این علوم می‌شنویم، پیشتر از دهان امثال سعید حجاریان، کارمند جان‌فدای ساواک جمکران طی دادگاه‌های نمایشی «انتخابات» بیرون آمده بود. با این وجود سال‌ها پیش از آنکه بساط «مبارزه با علوم انسانی» در حکومت جمکران آغاز شود، در مطالب همین وبلاگ‌ نوشتیم،‌ که این حکومت فاقد ریشه و اساس و نظریة اجتماعی و فلسفی و اخلاقی است چرا که در مدارس پزشکی به روانکاوان و متخصصان اعصاب نظریة فروید را تدریس می‌کند، نظریه‌ای که در شناخت ابعاد روانی انسان، دین را یک توهم می‌داند و خدا را سایة بیمارگونة «پدری» تمامیت خواه تعریف کرده. در همینجا نیز بگوئیم که فرویدیسم، از دید نویسندة این وبلاگ ساختاری است قابل قبول که نظریه‌ای منسجم در زمینة انسان‌شناختی ارائه داده. آنچه ایجاد اشکال می‌کند تربیت روانکاو و متخصص اعصاب در دانشگاهی است که مرتباً در تبلیغات «خررنگ‌کن» خود «غیراسلامی» را به عنوان «ضداسلامی» محکوم می‌کند، بدون آنکه قادر باشد چارچوب علوم «اسلامی» مورد نظر خود را ارائه دهد. بله، مشکل به هیچ عنوان از فرضیة فروید نمی‌آید.

همانطور که گفتیم این‌ مسائل اگر برای حجاریان‌ها و لاریجانی‌ها «تازگی» دارد، نزد آنان که «دود چراغ» خورده‌اند و دیپلم گرفتن و «تخرخر» احمقانه به فلان و بهمان رتبة فرضی دانشگاهی هدف اصلی زندگی‌شان نبوده، دهه‌هاست که از مبرهنات به شمار می‌رود. خلاصه می‌کنیم، در تفکر آکادمیک امروز، اعم از آکادمی‌های علوم دقیقه و غیر، دین، بنیاد دین و نگرش دینی جملگی متعلق به جهان و بشریتی است که دیگر وجود خارجی ندارد. البته می‌توان جهت تزکیة روح برخی افراد فروهشته آنان را به پرستش خدا و نکوهش و سرزنش مدام شیطان مشغول داشت؛ می‌توان با دیگر عیاران کیسة زر بیوه زنی را به بهانة دعانویسی و کشف رمز و فال و تفأل از کف‌اش ربود؛ می‌توان تحت عنوان احکام شرع کودک 9 ساله‌ای را جهت بهره‌کشی جنسی به بستر یک کودک‌بارة جنایتکار فروانداخت و از این راه کیسة «قوادی» آخوندجماعت را پر کرد؛ ولی با جنفگیات این دین قرون‌وسطائی نمی‌توان امور یک کشور را اداره نمود.

اگر امروز عربدة «مبارزه» با علوم انسانی «غیردینی» از حلقوم علی‌خامنه‌ای و دیگر اراذل حکومتی بیرون می‌آید دلیل دارد. چه دلیلی روشن‌تر از اینکه حکومت اسلامی به آخر خط خود رسیده؟ آن‌ها که در خفا بساط آخوندیسم را جهت فروپاشاندن بنیان این مملکت برپا کردند بخوبی می‌دانستند که این «نظریة» قرون‌وسطائی تاب برخورد مستقیم با بحث علوم و فلسفه پیرامون زندگی، اهداف و آمال انسان معاصر را نخواهد داشت. برقراری دیکتاتوری دینی، توسط اوباش وابسته به آمریکا و انگلستان را از نخستین لحظاتی که حکومت شاه سابق قدرت را از دست داد شاهد بودیم. این دیکتاتوری دست در دست بحران‌سازی و جنگ‌افروزی جناح «خط‌امام» و سپس با فضاسازی‌های سرداران سازندگی و … فقط جهت متوقف کردن سیر فروپاشانندة رشد تفکر غیردینی نزد ایرانیان ساخته و پرداخته شد. دست‌اندرکاران این حکومت دست‌نشانده از این «اسلام» همان می‌خواستند که از طالبان و ضیاءالحق جانی؛ امروز نیز هم اینان از اردوغان و سیستانی و کرزائی همان می‌طلب‌اند: فراهم آوردن زمینة چپاول ملت‌ها در قفای پردة دین‌داری و زاهدنمائی! صادق لاریجانی در سخنرانی خود می‌فرمایند:

«شبهات [مغرب زمین] سراسر کشور را در هم نورديده است وجهادي لازم است که اولاً تلاش کنيم اين حرف‌ها را بفهميم و از همه مهمتر از معادن وحي پاسخ هاي خوبي داشته باشيم و از اين حال رخوت بيرون بياييم.»

باید از این آخوند فرهیخته پرسید، روحانیت متعصب و کوردل و بیسواد شیعی‌مسلک با تکیه بر کدامین علم، فلسفه و نظریه می‌تواند به قول سرکار «این حرف‌ها» را بفهمد؟ مگر درک «هستی و نیستی» در فلسفة هایدگر، یا شناخت «ساختار» سوسوری و تعمیم اجتماعی و اخلاقی آن، و یا دریافت «منطق مبهم» و تبعات نقش «ابراطلاعاتی» در ارتباطات جهانی همان یک «بند انگشت» است که جنابعالی به فرمان «امام‌خمینی» مرتباً بر سر مبال به ماتحت‌تان فرو‌کنید و طهارت بگیرید؟ شما را چه به این حرف‌ها؟! ولی حجت‌الاسلام لاریجانی دست بردار نیستند. ایشان نه تنها خواستار درک «این حرف‌ها» شده‌اند که می‌خواهند بین دو جلسة طهارت و جماع «واجب» یا مستحب، از همان چند کتاب‌دعای خاک‌گرفتة سرطاقچه‌شان پاسخی نیز از منابع وحی برای همین «شبهات» غرب بیابند. بیا و درست‌اش کن!

از نظر ما آغاز این «بحث‌ها» در حکومت اسلامی نشانة فروپاشی ساختار قدرت تلقی می‌شود. اینان در شرایطی پای به میدان این بحث‌ گذاشته‌اند که دیگر تحمیل سانسور و خفقان مطبوعاتی به شیوه‌های گذشته نیز برای‌شان امکانپذیر نیست. باز شدن باب این موضوعات فقط یک نتیجه خواهد داشت: افشا شدن بی‌سوادی و بی‌باری مزمن نزد این قشر زالوصفت و ابعاد بی‌هدفی در این حکومت دست‌نشانده.

با این وجود با در نظر گرفتن خط مشی معمول در سیاست‌های استعماری، می‌باید تمامی موضع‌گیری‌های اخیر پیرامون علوم انسانی را در کشور به طور کلی محکوم کنیم. صادق لاریجانی همچون بسیاری از «دولتمردان» این حکومت دست‌نشانده، نه در موضعی قرار گرفته که فلسفة «علوم انسانی» را به زیر سئوال برد، و نه می‌تواند اصولاً به قول خودش مدعی شناخت «این حرف‌ها» شود. با اینهمه حکومت دست‌نشانده بر محور مبارزه با علوم انسانی دست به جوسازی می‌زند. دیدیم که پیشتر میرحسین موسوی که از جمله تاریک‌اندیش‌ترین افراد در این طویلة «الهی» است به دفاع از علوم انسانی مشغول ‌شد و «محکوم» کردن این علوم را «استالینیسم» خواند. البته برای نخست‌وزیر دیکتاتورمنش و نوکرصفتی که طی 8 سال دولتمردی، مهم‌ترین وظیفه‌اش سرکوب مطبوعات و دانشگاه‌ها بود، «این حرف‌ها» گنده‌تر از نواله است و از گلوگاه‌شان پائین نخواهد رفت. با این وجود لاریجانی به حساب خود به میرحسین موسوی، رفیق گرمابه و گلستان «لاریجانی‌ها» که خبر «پیروزی» انتخاباتی ایشان را پیش از موعد، و تلفنی اعلام داشته بودند «حمله»‌ کرده و می‌گوید:

«ما که 30 سال در علوم انسانی کار کرده‌ایم، به علوم انسانی حمله می‌کنیم، اما شما که مشغول هنر و معماری بودید، فهمیده‌اید که علوم انسانی چیست و به آن مشغول شدید؟»

البته اینکه آقای لاریجانی 30 سال در علوم انسانی «کار» کرده‌اند بر کسی پوشیده نیست، فقط باید دید «چکار» کرده‌اند! خلاصة کلام تألیفات و ترجمه‌ها و متون قابل تأمل‌ ایشان هنوز به دست ملت ایران نرسیده، امیدواریم که نقد جدیدشان را حتماً بر «هایدگریسم» بنویسند تا ما هم از «کار» ایشان در علوم انسانی منتفع شویم! به هر تقدیر دعوا بر سر میرحسین موسوی و لاریجانی نیست. اینان هیچکدام با علوم، چه انسانی و چه غیر کاری ندارند؛ نان‌خورهای استعمارند و نوکران اجنبی.

اینکه چه شده که اینبار گریبان رهبر حکومت اسلامی را نیز بر سر «علوم انسانی» گرفته‌اند مطلبی است در خور توجه و دقت. باید پرسید، این همان غرب نیست که نفت ایران را سه دهه چپاول کرده، این همان «غرب» نیست که برای طرف‌های چینی‌اش در کشورمان بازارهای چند میلیارد دلاری اسلحه ایجاد نموده، این همان غربی‌ها نیستند که «خنزرپنزرهای‌شان» را سه دهه است به چند برابر قیمت به ما ملت می‌فروشند و پول به جیب می‌زنند، و … و چرا امروز همینان‌ «شبهات» به راه انداخته‌اند؟

مسئله این نیست که غرب چه می‌کند و چه می‌خواهد؛ غرب همانطور که بالاتر و در بررسی تحولات دوران ناصرالدین میرزا عنوان کردیم، ایران را در هر مقطع زمانی دقیقاً به مسیری رهنمون خواهد شد که ایرانی وطن‌دوست می‌باید از پای گذاشتن در آن اجتناب ‌کند. این است ارتباط واقعی یک ایراندوست با غرب. در نتیجه عربدة «مرگ بر آمریکا» از حلقوم نوکران آمریکا به هیچ عنوان مبارزة ایرانی با تمامیت‌خواهی و سرکوبگری مغرب زمینی‌ها نمی‌باید تلقی شود. امروز نیز سنگ بزرگ «علوم انسانی» که تبلیغات‌چی‌های غرب در کیسة حکومت اسلامی گذاشته‌اند، فقط زمینه را جهت جوسازی آماده کرده. علوم انسانی نه در داخل مرزها و نه در فضای بین‌الملل، سر بریدة حسین‌ابن‌علی نیست که گروهی آن را وسیلة دکانداری کنند، خصوصاً همان‌ها که هیچیک از این علوم را نه می‌شناسند و نه در آن تبحری دارند.

بحران علوم انسانی در عمل دنبالکی است بر بحرانی که از دورة به قدرت رسیدن ملاممد خاتمی در کشور به راه افتاده. تمامی محافل قدرتمدار جمکران سعی دارند که پای از بن‌بست اسلام دولتی بیرون بگذارند، ولی هر یک می‌خواهد «پیروز» این میدان نبرد باشد تا ضمن درآغوش کشیدن شاهد پیروزی به اربابان ینگه‌دنیائی نزدیک‌تر شود. به همین دلیل است که رحیم مشائی، ملیجک احمدی‌نژاد در سخنرانی روز شنبه 15 مردادماه سالجاری می‌گوید:

«امروز حرف‌های مختلفی در دنیا به نام اسلام زده می‌شود؛ آیا ما قبول داریم؟ ما قبول نداریم. ما اسلامی را قبول داریم كه امروز در ایران مستقر است.»

ولی به عقیدة ما مشکل آقای مشائی نیز دقیقاً در همان جائی‌است که مشکل جناح «خامنه‌ای ـ موسوی ـ لاریجانی». به عبارت دیگر، «بازتعریف» اسلام و اهداف حکومت اسلامی به شیوه‌ای که جمکرانی‌ها در مجموع بتوانند برای خود و این حکومت فلسفة وجودی و حق حیات استراتژیک و جهانی بیابند. بالاتر گفتیم که این «اسلام» تمامیت دین اسلام نیست؛ شاخه‌ای است کوچک از هزاران شاخه‌، هر چند این شاخه به ضرب پول نفت و منافع غرب اینچنین که می‌بینیم متورم شده و «باد» کرده. با این وجود امروز حتی حمایت غرب و تزریق پول نفت نیز دیگر قادر به کسب «مشروعیت» برای این «اسلام» نخواهد شد. دیگر حتی شهرنشینان فروهشته‌ای که نان‌‌شان در گروی «پیروی» ظاهری از تبلیغات این نمایش «خردجال» افتاده،‌ به دلیل تعدد مراجع «دینی» تکلیف‌شان معلوم نیست. و این «تشتت» منابع الهام، نهایت امر نتیجه‌ای جز سقوط و هبوط برای این حکومت به همراه نمی‌آورد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌باکس




فیلترشکن‌های جدید9اوت2010

salt-gold.tk
manindestiny.tk
forex-training.tk
mini-gold.tk
trustednetworkip.tk
fast-servers11.tk
anonymous01231.tk
supportive.tk
bragajul.tk
clip-it11.tk
eightproxy.info
thebestgcse.info
quickfacebookunblocker.tk
pureofficevpn.tk
refinance-today.tk
silver-clean.tk
funsurvey.tk
goldhideoffice.tk
repaircar.co.cc
fastjamming.info
hookinright.tk
ctunnel.info
beginning-21.tk
aviablenight.tk
facebookunblockerinternational.tk
facebookunblockerfirm.tk
r0n.info
proxiez.tk
finestock.tk
backpacktravels.co.cc
drama-11.tk
well-timed.tk
according-to.tk
abra-cadabra.tk
insurance-jobs.tk
nationalanthem.tk
capturewin.tk
moneylog.tk
footballtraining.co.cc
dailyip.info
forexview.tk
belief-proxy1.tk
leonfung.com
stockprox.tk
offering-them.tk
organized-process.tk
marketprox.tk
domaingate.tk
makestock.tk
deal-proxy1.tk
computergamecontrollers.net
nationprox.tk
properlyaxe.tk
blankstock.tk
debtsite.info
acneproxie.tk
beginning-it1.tk
facebookproxiess.tk

بنی و اوبی!

باید قبول کرد که بعضی‌ها اصولاً آدم بشو نیستند. یعنی هر چه عمر بگذرانند و مصیبت ببینند و به قولی سرد و گرم روزگار بچشند، کنتورشان آنطور که باید و شاید به راه نمی‌افتد. یکی از همین بعضی‌ها جناب طارق عزیز، دولت‌مرد دوران صدام حسین هستند. ایشان که چندسالی است در کنف حمایت واتیکان و نیروهای نظامی مغرب زمین، مسلماً به دلیل مسیحی بودن در سلولی زندانی شده‌ و هنوز زنده مانده‌‌اند، هر چند قرار است به مجازات «جنایات‌شان» نیز برسند، از فرصت استفاده کرده با روزنامة گاردین مصاحبه فرموده‌اند!

شاهدیم که ارسال خبر و عکس و تفصیلات از آنچه در عراق و افغانستان، تحت اشغال یانکی‌ها و شاشوهای انگلستان به راه افتاده «غیرقانونی» است. یعنی «غیرقانونی» نیست ولی اگر خبرنگاری از این غلط‌ها بکند ممکن است القاعده او را بدزدد، به سوراخی برده و سرش را ببرد! به همین سادگی! القاعده از احدی دستور نمی‌گیرد جز از کاخ‌سفید. هر وقت می‌خواهند مزاحمی را از سر راه بردارند تلفن می‌کنند به مستر بن‌لادن ابن‌سعود! تلفن مخصوص بن‌لادن در یکی از غارهای افغانستان زنگ می‌زند و خط مستقیم کاخ‌سفید «وصل» می‌شود:

ـ هلو! بنی؟ خودتی!
ـ اهلاً و سهلاً! هلو به روی ماهت، توئی یا اوبی؟! حالت چطوره؟

خلاصه پس از چند دقیقه تکه‌وپاره کردن تعارفات و خوش و بش و چاق سلامتی، «اوبی» مشکل خود را با «بنی» در میان می‌گذارد و قرار می‌شود چند خبرنگار فضول که اهداف انسانی و الهی و دمکراسی و آزادی و غیره را که آمریکا و انگلستان در عراق و افغانستان دنبال می‌کنند به خطر انداخته‌اند، مجازات شوند. دستورالعمل روشن است. عوامل بنی و اوبی آن‌ها را می‌دزدند و می‌گذارند به حساب سبعیت و خشونت و سازش‌ناپذیری «القاعده» و به همه تفهیم می‌کنندکه اگر خبرنگاری این دور و برها پیدایش شود بر او همان خواهد رفت که بر این فضولان. اینچنین است که همه در نظام‌های رسانه‌ای ماست‌ها را کیسه کرده‌ و گوش به فرمان حضرات «اوبی» و «بنی» مانده‌اند و کسی دست از پا خطا نخواهد کرد.

بله، این داستان که در کمال تأسف بر خلاف بسیاری داستان‌های دیگر واقعیت هم دارد، از جمله مسائلی است که امروز سرنوشت نظام رسانه‌ای جهان را رقم می‌زند، و خلاصه پس از 80 سال مبارزة خبرنگاران و ارباب جراید و اتحادیه‌های مختلف کارگری و روشنفکری و هنری و غیره در سراسر جهان، خصوصاً در غرب، همه چیز در جای خود یخ زده! در چنین شرایطی، آنان که در برابر زیاده‌خواهی‌ها و سرکوب‌های گستردة تشکیلات دولتی حتی در هنگامه‌ای همچون جنگ ویتنام قد علم کرده بودند، اینک بیش از یک دهه است که در سکوت کامل فرو رفته و «خبررسانی» و حرفة خبرنگاری، به دلیل سکوت‌شان یکصدسال به عقب برگشته و اگر نجنبیم، یعنی اگر بعضی‌ها که دست‌شان در این میان به «دمب گاوی» وصل است نجنبند، دیری نخواهد گذشت که پای به دوران پیش از «گوتنبرگ» بگذاریم؛ البته به صورت «دیجتیال»!

در جهانی که چندین جنگ منطقه‌ای، چه به صورت اعلام شده و چه در خفا سال‌هاست به جریان افتاده، دست‌هائی «ناشناس» فضای دیجیتال را پر کرده‌اند از عکس‌های مکش‌مرگمای «ننه‌دگم» و «حاجیه مگم»! خلاصه دگوری و مگوری دست در دست هم به قول علی خامنه‌ای «حضوری پررنگ» پیدا کرده‌اند. البته رهبر معظم، اهل دگوری و مگوری نیستند، ایشان دگورالله و مگورالله دارند، آنهم با چادرسیاه، مگر اینکه برای خبرچینی و مبارزه با «دشمن» اینان را با مینی‌ژوپ به مجالس شمال شهر فرستاده باشند. که آنهم خود از مأموریت‌های کلام‌الله است و ژوپ‌الله و مینی‌جندالله «پررنگی‌‌شان» برای جلای اسلام است، نه زبان‌مان لال جهت «حظ نفس» و کفر. این خود داستانی است پرماجرا که می‌بایست از دهان سعید امامی می‌شنیدیم ولی سیدخندان و موسوی او را خفه کردند! در نتیجه نشنیدیم، ایشان هم عمرشان را دادند به شما! خلاصه اگر در این میانه متوجه شدید که چند روزی به عمرتان اضافه شده بدانید و آگاه باشید که از سهمیة سعید امامی به حسابتان عمر واریز کرده‌اند.

بله، البته در فضای «لیبرال ـ دیجیتال» فعلی چند رأس فیلسوف دولتی هم داریم. و از آنجا که جهان دیگر «دهکده» شده، و کدخدای‌اش هم همین «اوبی» خوب و دوست‌داشتنی است، این به اصطلاح «فلاسفه» با اینکه هر کدام از یک دولت حق‌وحساب دریافت می‌کنند و برایش «منبر» می‌روند مجبور خواهند بود که همسایگی یکدیگر را هم قبول بفرمایند. خلاصه اگر آب به لانة بعضی‌ مورچگان افتاده، بعضی دیگر هنوز بسترشان عین کبریت توکلی تبریز خشک خشک است. و طارق عزیز که خیلی هم باید «عزیز» باشد، از همان کبریت‌هاست. این فیلسوف گرانقدر در مصاحبة خود مطالب بسیار آموزنده‌ای بیان کرده‌اند. مثلاً می‌فرمایند:

«همة ما قربانیان آمریکا و بریتانیا هستیم. آن‌ها کشور ما را نابود کردند. وقتى شما مرتکب اشتباهى شدید، باید آن اشتباه را جبران کنید، نه اینکه عراق را ترک کنید تا نابود شود».
منبع: رادیوفردا، 15 مردادماه 1389

البته مقصود این «عزیز» از «همه» مشخص نیست. ما این احتمال را می‌دهیم که مقصود «عزیز» از «همه» شامل حال خبرنگار گاردین نیز می‌شود. خلاصه وقتی می‌گوئید «همه»، همه را مخاطب قرار داده‌اید. حتماً مدیران محترم روزنامة گاردین به خبرنگار گفته بودند که اگر زیادی «سئوال و جواب» بکند در راه بازگشت از سفر بغداد ممکن است القاعده او را بدزدد. ایشان هم با گریه و اشک و آه سر به دامان «طارق» بسیار عزیز گذاشتند و ماوقع را شرح دادند. طارق هم بادی در غبغب انداخته گفت، «یا اخی! لاضجتون، یا نو ضجتن! الاحمق فی سبیل‌الله!» مقصودشان این بوده که، «ای برادر! در راه خدا گریه و زاری مکن که اشک به هدر می‌دهی! ما هم خیلی گریه کردیم و فایده نداشت.» خلاصه به زبان بی‌زبانی گوشزد می‌فرمایند که اگر زیادی گریه و مویه کنی خودم به «اوبی» گزارش می‌دهم تا ترتیب کارت را با القاعده بدهد!‌ اینجا بود که طارق چشمکی هم به خبرنگار زد و او دریافت که طارق از خودشان است، و چه بهتر که ضجه و مویه را به فرصت دیگری موکول کند.

پس طارق چنین ادامه ‌داد، «همة ما نوکران آمریکا و انگلستان هستیم، اگر عراق را نابود کردند فدای سرشان!‌ ولی اگر مجبور به ترک عراق بشوند تکلیف من بیچاره چه خواهد شد که به دست اوباش آمریکا می‌افتم؟!» بله، ممکن است طارق را هم عین صدام حسین اعدام کنند!‌ برای طارق خیلی بد می‌شود، باید فکری کرد. شاید بهتر باشد که ایشان را با خودشان ببرند به زندان کالیفرنیا و همان‌جا از او نگهداری کنند. اگر طارق در عراق بماند اشتباه پشت اشتباه می‌شود، به این که نمی‌گویند آمریکا. چه خوب بود آن‌روزهای خوش که آمریکا حتی یک «اشتباه» نمی‌کرد.

دیدیم که صدام حسین هم هزار سال در عراق حکومت کرد و احدی اشتباه نکرده بود، اشتباه از بقیه بود، از ملت عراق و شاید از ملت ایران! ولی اشتباهات آمریکا از روزی شروع شد که این شوروی گوربه‌گور شده «دیوارش» افتاد. همه چیز خراب شد، عراق نابود شد و حالا هم می‌خواهند بگذارند و بروند تا باز هم اینکشور نابود شود. اینکه نشد کار!

آقای گاردین از این سخنان بسیار نگران شده سر به جیب تفکر فرومی‌برند‌! ولی طارق بسیار عزیز که به این سادگی دست بردار نیست، پس دنبالة سخن را اینچنین می‌گیرد:

«زمانى که باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد، خیلى امیدوار شدم […] اما اوباما ریاکار است. او عراق را به دست گرگ‌ها مى‌سپارد».

دیدید چه شد؟!‌ حال این عراق را گرگ‌ها پاره پاره می‌کنند، به بره‌ و گوسفند حامله هم رحم نخواهند کرد، چه رسد به این «عزیز»! می‌خواهند عراق را بدهند به دست مقتدی‌صدر و سیستانی تا تحت فرمان احمدی‌نژاد و موسوی اداره‌اش کنند، درست مثل ایران. آخوند و بچه‌آخوند، به همراه لباس‌شخصی و اوباش دست در دست «امام زمان» آباد کنند این کشور را و بدینسان آبروی یانکی‌ محفوظ ماند. خلاصه قرار شده بمب بیاندازند برای مخالفان، چاقو بکشند برای منافقان، چوبه‌دار برپا کنند برای متجاسران، تیرباران کنند اشتراکیان، و خلعت ‌دهند به جاکشان و متقلبان و متنعمان و قوادان از قبیل دکتر سروش!‌ که این را گویند سیاست عموسام در جهان اسلام. قربان‌اش بروم خیلی سیاست‌اش خوب است. ما که 60 سالی است از قبل این سیاست مترقی در نعمت و ناز و بی‌نیازی دست و پا می‌زنیم، و هر چه نفت‌مان گران‌تر شد باج‌مان سنگین‌تر و دیه‌مان طاقت‌فرساتر،‌ و اینهمه کاملاً منطقی است! چرا که این عموسام ملتی را نشانده به جنده‌خانه! جندگان هر چه بیشتر همخوابگی کرده و کام مشتریان بدهند، دیه‌شان به ارباب خانه بیشتر و بیشتر خواهد شد، چرا که منطق «جنده خانه‌ای» اینچنین بر باورها و اعتقادات و تمایلات و منویات تکیه کرده و عموسام نیز بر همین باور است!

اصولاً شناخت «منطق» عموسام آنقدرها که طارق ابن‌عزیز در بغداد ادعا کرده مشکل و طاقت‌فرسا نیست. زمانیکه به «تیارت» عموسامی مشرف می‌شوید و نمایشاتی از قبیل آنچه «قابوئی» می‌خوانند می‌بینید، منطق را هم خواهیم دید. تیارت عموسامی هم آن است که قدما «سیم‌نوما» یا «سیم‌ونامه» و برخی «سینما» خوانند، و در آن اوباش عموسامی را می‌بینیم که پیوسته در چند مکان «مقدس» گام برمی‌دارند: زندان، دادگاه، قتل‌گاه و جنده‌خانه!

در این قماش تیارت‌ اوباش و لبا‌س‌شخصی‌های عموسام را می‌بینیم که «قابوی» خوانده می‌شوند و با توطئه و تقلب، آدم می‌کشند و غارت می‌کنند و مرتب پول به پای جنده‌خانه می‌ریزند. و اینچنین بود که امام راحل نیز راه زندگانی و سیاست و کیاست از همین انواع فیلم‌های «قابوئی» فراگرفت و جندگان را به زر و زیور رسانده، رهبری به کف مأبونان سپرد و خود به مهتری نشست و شد «امام زمان»! که امامت از قدیم در همین مسیر افتاده بود و به همین دلیل «قابوئی» معاویه نام خلافت از دست اینان کشید و نان به تنور خود چسباند و گفت: «بروید گم شوید!»

لغتنامة علی‌اکبر دهخدا جنده‌خانه را چنین تعریف کرده:

« جائی که زنان بدکار در آن زیست کنند و مردان را نزد خویش بپذیرند.»

بله، زنان در هر کجا «زیست» کنند بدکاره‌اند که اصولاً‌ «زیست» کردن در اسلام حرام افتاده، خصوصاً جهت نسوان! از آن بدتر اینکه این زنان که «زیست» هم کرده‌اند، مردان نزد خود بپذیرند و این کار در اسلام، یعنی پذیرش مرد از سوی زن نیز حرام افتاد و این مرد است که باید پاسخ مرد بدهد. متخلصین و متقلبین جمیعاً بر این رأی اوفتاده‌اند که اصولاً نزد مسلمین نسوان مشوش‌الافکار و منقض‌العیش‌اند، خلاصه نبودشان نیز به ز بودشان! به همین دلیل «مهرورزی» نیز «اوبی» را چندی پیش چنین پیام داد که همچو «دو مرد» با یکدیگر به گفتگو بنشینیم! و اگر مهرورزی خواستار ملاقات با میشل، «خانة» اوبی ‌شده بود جملگی امور بر وفق مراد می‌افتاد که «میشل» را همگان می‌شناسیم. همان پیل‌پیکر براق و مشکی است که اگر از سر مهر یک پستان بر سر مهرورزی بکوبد، انچوچک به زیر این بار گران دست و پائی زده، در دم خفه خواهد شد. و مشکلات جهان اسلام و کروبی و موسوی و خامنه‌ای نیز با مرگ وی محلول!‌ که سعدی شیرین سخن شیرازی‌مان از قدیم فرموده:

جز عهد و وفای تو که محلول نگردد
هر عهد که بستم هوسی بود و هوائی

ولی خوب چنین نشد و مهرورزی را از در «اوبی» براندند و گفتند، «چخه!» و حال که «قمر در عقرب نشسته» چاره نیست جز گرفتن گریبان طارق ابن‌عزیز و کشاندن‌اش به میدان مصاحبه‌های دل‌نشین:

«ایران هم اکنون برنامة ساخت جنگ‌افزارهاى هسته‌اى را دنبال می‌کند. همه این را مى‌دانند و هیچ کس هم کارى نمی‌کند. چرا؟»

به این گویند مرده‌ای که به کفن همی ‌گوزد! خلاصه یا گاردین گوزیده و گذاشته به حساب «میخائیل یوحنا»، و یا یوحنا چسیده و چسبانده به زیر سبیل گاردین؛ چندان تفاوت ندارد و باز هم از قدیم گفته‌اند، «آنکه بسیار چسد یوحنا نامی میخائیل نسب باشد!» و او را سبیل‌بندی همچون «تنبان» آوردند و سبیل در آن نهادند تا شکل خود حفظ کرده و از قیافه به در نرود. از قرار معلوم یوحنا را ارباب گاردین با همان «سبیل‌بند» فراخوانده و فرموده‌اند، به نام نامی گاردین‌ اجل‌الله تعالی فرجه، فرمان حمله به ملک مجوسان و گبران صادر نموده ملتی را رهین منت خود کن! ایشان هم آناً پاسخ دادند، «این سر فدای آن تن!» و جان‌فدا جملگی را به حرب بر علیه این مجوسان فراخواند، باشد که از شر وجود اینان راحت شده، در سایة عموسام عزیز دمی آرام گیریم و یونجه و گندم بجوریم که می‌فرمایند:

خوشه چینم به وقت کشت و درو
ارزن و باقلی و گندم و جو
سال تا سال از آن بود نانم
تا نگوئی که من تن آسانم

و گاردین نیز روی چون ماه یوحنا ببوسید و او را بشارت داد به دیدار یل‌ پیلواری براق و مشکی در ملک عموسام و گفت، اگر زنده از بند بغدادیان جستی، در ینگه‌دنیا بر این فیل سوارت کنیم و به دور ایالات و ولایات بچرخانیم‌ات که هم «اوبی» بس سپاسگزار تو باشد و هم ملت «اوبی» دعاگوی تو.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر




فیلترشکن‌های جدید7اوت2010

unlimitedbypass.com
wanted-one.tk
pertaining.tk
hand-watch.tk
smartphonesa.tk
cyberiran.tk
musical-proxy.tk
proxy-bull.info
beavercountytimes.tk
harleydavidsons.co.cc
creamacne.tk
carefullytrack.co.cc
yingserver.info
twoproxy.info
smartphonesz.tk
abc121.tk
acneflash.tk
erasesurf.tk
live-surfer.co.cc
oneproxy.info
tunnelot.info
betterproxy.tk
krystlecampbell.tk
instances.tk
ordermoney.tk
cooklawyer.tk
action-time1.tk
propertyhouse.co.cc
silent-one.tk
bendomain.tk
sixproxy.info
greatprice.tk
kansaselectionresults2010.tk
address-unknown21.tk
between-something.tk
forexgms.info
brother-given.tk
freemoisture.tk
abc131.tk
silver-hide.tk
f1f2f3f4f5f6f7f8f91.tk
surgeryear.tk
forex-indicators.tk
600-proxy1.tk
ring-gold.tk
fairlaptop.tk
moneylogin.tk
fastnfree11.tk
fiveproxy.info
mediumloan.tk
transfromproxy.tk
smallarea.tk
openserverhide.tk
cekibrotproxy.tk
fourproxy.info
proxysearvice.info
unblockhulahula.tk
popcrunch.tk
smartphonese.tk
tripleblanded.tk
refinance-home-loans.tk
crazyunblock.tk
cookforex.tk

غربتیان!

همایش ایرانیان مقیم خارج از کشور بار دیگر یکی از مهم‌ترین بن‌بست‌های ساختاری در تشکیلات سیاسی ایران و معضلاتی را که نبود پروژه‌های «کلان ـ اجتماعی»، خصوصاً در شرایط پساجنگ اول جهانی در کشور به وجود آورده به معرض نمایش گذارد. به صراحت بگوئیم، در شرایطی که هزاران جوان و دانش‌آموختة کشور در صف داوطلبان مهاجرت به خارج «انتظار» می‌کشند، و هر کدام خود را آماده کرده‌اند تا در خارج از مرزها، از منظر حرفه‌ای، اجتماعی و حتی فرهنگی در شرایطی به مراتب سخت‌تر و نامساعدتر، زندگی خود را از نو آغاز کنند، شاهدیم که دولت احمدی‌نژاد نیز به نوبة خود وانمود می‌کند که گروهی از آن‌ها را که به حسابی سرانگشتی در این «لاتاری مهاجرت» از جمله برنده‌ها بوده‌اند به کشور بازمی‌گرداند. خلاصه حکم چنین افتاده که اینان ریشه‌های‌شان را در خارج از بن بکنند و بار دیگر نهال زندگی را در داخل «غرس‌» نمایند! ولی این سئوال مطرح می‌شود که چرا این تلاش برای جلوگیری از مهاجرت جوانان صورت نمی‌گیرد، به چه دلیل دولت قصد بزک کردن بحران اجتماعی‌ای را دارد که عملاً خود در قلب آن ایستاده؟

برای پرداختن به این مطلب بالاجبار می‌باید دو لایه را همزمان مورد بررسی قرار داد. به این ترتیب که هم به تحلیل شرایط اجتماعی ایران در چارچوبی گسترده و تاریخی پرداخت، و هم اهداف واقعی، و نه نمایشی حکومت اسلامی را از پروژة «جذب نیروهای ایرانی مقیم خارج» بهتر و بیشتر شکافت. همانطور که گفتیم این قصه سر دراز دارد. در اواسط دورة حکومت میرپنج نیز برنامة جذب این «نیروها» پای به منصة ظهور گذاشت و گروهی از مهاجران دوران صدرکودتا که اکثرشان به آلمان و سوئیس رفته و در میان‌شان غالباً بازاریان ناراضی دیده می‌شد به کشور بازگشتند. این پروژه حتی در دورة محمدرضا پهلوی نیز دقیقاً به همین صورت «تکرار» شد و حتی چندین بیمارستان جهت بازگشت «پزشکان» مقیم خارج در شهرهای بزرگ «افتتاح» کردند! از این مختصر فقط این نتیجه را می‌توان گرفت که اگر برنامة کذا تحت رژیم‌های متفاوت پیوسته تکرار می‌شود، پس اهدافی جز آنچه عنوان می‌کنند در پس آن نهفته؛ منطقاً، بر پایة تبلیغات اهداف حکومت آریامهری نمی‌تواند با آرمان برخاسته از «انقلاب اسلامی» یک‌سان باشد! تلاش ما در مطلب امروز بر بررسی همین «اهداف» متمرکز خواهد شد. در این راستا لازم است زمینة تشویق مهاجرت جوانان را نخست بشناسیم.

پس نگاهی داشته باشیم به زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مهاجرت جوانان از ایران. مهم‌ترین عاملی که جوانان کشور را به مهاجرت ترغیب می‌کند پروپاگاندی است که غربی‌ها با توسل به شاخک‌های داخلی خود در کشور به راه می‌اندازند. ارائة تصویر «خوشایند» علمی، فناورانه، اجتماعی و فرهنگی و هنری از مغرب زمین، میدان دادن به این توهم که الهامات و آرمان‌های نسل جوان فقط می‌تواند در غرب جامة عمل بپوشد، تکیة بیش از حد بر محدودیت‌های مادی و فرهنگی و اجتماعی در جامعة مادر و … همگی یک اصل کلی را دنبال می‌کند: ترغیب نسل جوان به ترک کشور. ولی در قفای این پروژة گستردة غرب نیازهائی داخلی نیز نهفته. نمی‌باید این واقعیت را فراموش کرد که پس از پایان جنگ اول جهانی تا به امروز حکومت‌های ایران از همه دست و همه نوع، از ادارة امور شهری عاجز بوده‌اند.

دستگاه‌های حکومتی به دلیل ساختارهای پوشالی، دست‌نشانده و کودتائی‌شان نه تنها خود از هرگونه تعلقات در ساختار طبقاتی جامعه بی‌بهره‌اند، که هر نوع «ساختار طبقاتی» را نیز با منافع خود در تضاد می‌بینند. این مسائل را پیشتر در وبلاگ‌های متعددی به تفصیل مطرح کرده‌ایم و امروز نمی‌توان بیش از این در موردشان توضیح داد، ولی زمانیکه یک دولت، نه خود وابسته به یک ساختار طبقاتی مشخص است، و نه حضور چنین ساختاری را برمی‌تابد، یک راه‌ فقط در پیش دارد: پای گذاشتن به مسیر ایجاد فروپاشی‌های اجتماعی.

البته این «فروپاشی‌ها» ابعاد متفاوتی دارد. از نابودی طبقة اجتماعی خوانین در انقلاب سفید گرفته تا مبارزه با سندیکاهای کارگری، از مخالفت با نقش سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مطبوعات گرفته تا اخراج هزاران جوان به خارج از کشور، از مبارزه با رشد صنایع و تولیدات و خدمات گرفته تا میدان دادن به قشرهای فاسد اداری و تشکیلاتی و انتظامی، دولت‌ها در این نوع حکومت یک وظیفة مشخص و غیرقابل تغییر دارند: قرار گرفتن فرضی تشکیلات سیاسی حاکم «ورای» تحولات اجتماعی! به عبارت دیگر، دولت را با تحولات اجتماعی کاری نیست! دولت از آنجا که بر ستون روابط خارجی خود تکیه کرده، جامعه را سرکوب می‌کند تا تحولات اجتماعی تأثیری بر روند سیاست حاکم بر جامعه نداشته باشد. و این «روند» معمولاً توسط محافل خارج از کشور به درون ساختار چنین دولتی «تزریق» می‌‌شود.

پر واضح است که این نوع «برخورد» با جامعه فقط یک نتیجه خواهد داشت، استیلای هر چه بیشتر فاشیسم بر روند مسائل کشور. با این وجود، ریشه‌های این فاشیسم را برخلاف آنچه برخی می‌پندارند نمی‌باید در سنت‌های اروپای مرکزی طی سال‌های 1930 جستجو کرد؛ این فاشیسم از نوع ویژه‌ای است که تهاجم واقعی فرامرزی ندارد، عملکرد نهائی آن فقط ایجاد گسست در ارتباط دولت‌های دست‌نشانده با تحولات اجتماعی است. و به دلیل همین عملکرد است که دولت دست‌نشانده در چارچوب یک پروپاگاند انسان‌ستیز مرتباً در بوق یک «گسست» می‌دمد؛ همان گسستی که آغازگر یک «اسکیزفرونی» هولناک در جامعه بوده. این اسکیزوفرنی بازتابی است از منافع سیاست‌های بین‌المللی در کشور. برای روشن شدن مطلب به یک نمونه اکتفا می‌کنیم. به طور مثال، اسکیزوفرنی ایجاد شده توسط «گسست» انقلاب اسلامی، ایران را در تضادی ظاهری با غرب قرار داده، در شرایطی که عمل و عکس‌العمل‌ محافل غربی، تنها الهام‌بخش اصلی و نهائی این «انقلاب» بوده. و دولت دست‌نشانده با تکیه بر گسست «انقلاب اسلامی» پیوسته به این «بیماری» اجتماعی دامن زده و می‌زند.

گسست فاشیسم صورتک‌های متعددی دارد؛ می‌تواند یک کودتا باشد، می‌تواند یک «انقلاب» معرفی می‌شود، حتی همچون نمونة «انقلاب سفید» می‌تواند فقط یک رفورم «دولتی ـ درباری» به شمار آید؛ هیچ تفاوتی نخواهد داشت چرا که آنچه در این میان از اهمیت برخوردار خواهد بود میدان دادن به اصل اساسی «ایجاد گسست» است، نه پیامدهای آن! دیدیم که تبعات «گسست» هر چه باشد وظیفة اصلی حاکمیت سرکوب تحولات اجتماعی به نفع «روند مطلوب» خواهد بود.

بررسی این «مرحله» از رشد فاشیسم دست‌نشانده در جامعه دو لایة مرتبط با یکدیگر را به صراحت به نمایش می‌گذارد. لایة نخست نیاز روزافزون دستگاه حاکمیت به گسترش سرکوب خواهد بود، چرا که جامعه پیوسته در جوش‌وخروش است و جهت سرکوب این تحولات دولت دست‌نشانده هر دم نیازمند تحمیل فاشیسم گسترده‌تری خواهد شد. و لایة دوم نیز که خود بازتابی است از نیازهای لایة نخست، این اصل را الزامی می‌کند که در شیوه‌های ایجاد گسست هر دم «نوآوری»‌ شود، یا بهتر بگوئیم دولت به مدرنیزاسیون متوسل گردد. این شیوه‌ها هر چند از اهدافی ایستا و تغییرناپذیر برخوردارند، می‌باید متنوع و گوناگون جلوه نمایند، چرا که هدف اصلی از اعمال‌شان گسترش منافع نامشروع محافل بین‌المللی است.

جهت ارائة یک نمونة ملموس از روند گسترش این نوع فاشیسم می‌توان به اصول انقلاب سفید مراجعه کرد، که در ابتدا ششگانه بود و آنقدر بر تعدادشان افزودند تا رژیم از هم فروپاشید! خلاصة کلام رژیم سیاسی جهت ایجاد «توسعة» هر چه بیشتر در دستگاه تبلیغاتی و حکومتی، اینچنین وانمود می‌کرد که گویا تحولات جدیدی در جامعه به وجود آورده، ولی در عمل روند کار این بود که با توسل به ابزار تبلیغاتی، رژیم در برابر تحولات جامعه قد علم کند! نمونة دیگر از گسترش این نوع فاشیسم دست‌نشانده را در «مبارزات» پیگیر حکومت اسلامی با بدحجابی می‌بینیم!

روند رشد فاشیسم این به اصطلاح «حجاب» را که نخست در سخنرانی‌های رهبر حکومت،‌ یعنی روح‌الله خمینی اصلاً «اجباری» هم نبود، به تدریج نه تنها اجباری کرد، که الزاماتی در روابط اجتماعی و فرهنگی و هنری و فنی و طبی و خدمات و غیره به وجود آورده، و این روند تا آنجا گسترش یافت که امروز برخی بوق‌های حکومت اسلامی عملاً جامعة «عربستان سعودی» را به عنوان ایده‌آل شیعی‌مسلکان معرفی می‌کنند. این نیست مگر همان روند «توسعة» نظام وابسته و فاشیست. نیازی به توضیح نیست ولی در تعاریف جامعه‌شناسان و متخصصان علوم سیاسی، این قماش «توسعة» تشکیلاتی و نظریه‌پردازانه در تضادی کامل و بنیادین با مفهوم «رشد» در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، فنی، فرهنگی و هنری قرار خواهد گرفت.

به طور خلاصه، فاشیسم هر لحظه جامعه را نگون‌بخت‌تر و پوچ‌تر می‌کند، هر چند رژیم حاکم با تکیه بر حمایت‌های فرامرزی در هر گام از طریق گسترش سرکوب عمومی خود را قدرتمندتر و استوارتر بنمایاند. اینجاست دلیل واقعی سقوط رژیم پهلوی اول و دوم، در شرایطی که اینان ظاهراً در اوج قدرت بودند. خلاصة کلام، اوج قدرت فاشیسم با اوج گسست بین این تشکیلات و الهامات و آرمان‌های جامعه در مرحله‌ای بسیار ویژه در هم می‌آمیزد، و رژیم پای به مرحلة سقوط می‌گذارد!

حال که مکانیسم فاشیسم وابسته را تا حدودی شکافتیم، بازگردیم به مسئلة اعزام گستردة جوانان توسط این نوع حکومت به خارج از کشور. رژیم حاکم برای نسل جوان ایران راه‌حل اجتماعی، فرهنگی و هنری و علمی و حتی آموزشی ندارد. البته گروهی از اینان را با استفاده از جوسازی‌ها و هیاهو و تبلیغات به اتاقک‌هائی بی‌روح و فاقد فضای انسانی اعزام می‌کنند، اتاقک‌هائی که «دانشگاه» خوانده می‌شود! ولی بخوبی می‌توان تصور کرد که این فضا‌های مرگ‌زده، با دقت تمام توسط اوباش وابسته به همین حکومت در عمل تبدیل به «قرنطینه‌هائی» پوسیده و مسخره در مسیر تأئید تبلیغات دولتی شده‌اند. حتی فارغ‌التحصیلان همین اتاقک‌ها نیز نمی‌توانند جهت تحکیم موضع خود در مقام یک «دانش‌آموخته»، در قلب جامعه‌ای که به آن تعلق دارند ایفای نقش کنند.

تصویر روشن است؛ حکومت نه تنها از ادارة امور جوانان عاجز است، که حتی از برآوردن نیازهای حرفه‌ای، صنعتی، تولیدی و … در سطح جامعه که خود را در تبلیغات دولتی هوادار و طرفدار بی‌قیدوشرط‌شان جا می‌زند نیز ناتوان است. چرا که تضاد پایه‌ای فاشیسم دست‌نشانده با «ساختار طبقات» به این نوع حکومت هیچگاه امکان نخواهد داد تا لایه‌ها و قشرهای مشخص اجتماعی را در چارچوب نیازها و الهامات معین تحمل کند. هر گونه تجمع، هر گونه شکل‌گیری الهامات و الزامات طبقاتی، هر گونه شکل‌گیری منافع اتحادیه‌ها، سازمان‌ها، احزاب، مطبوعات و … در تضاد با روش‌های فاشیسم دست‌نشانده قرار می‌گیرد. به همین دلیل جوانان را می‌باید یا در زندان‌ها نابود کرد، یا با ابتر کردن حضور اجتماعی‌شان در هیئت نیروهای نظامی و امنیتی از آنان چماق حکومتی تولید نمود، یا پای منقل تریاک و افیون آنان را به نیستی و تباهی کشاند، و یا از کشور «اخراج‌شان » کرد. این است دلیل صف کشیدن هزاران جوان ایرانی در برابر سفارتخانه‌ها جهت دریافت ویزای خروج از کشور. و به صراحت بگوئیم در این روند شوم، دست خارجی در دست دولت ‌دست‌نشانده‌ است.

ولی همانطور که بالاتر عنوان کردیم، پس از پایان جنگ اول جهانی که در واقع میعادی بود جهت استقرار فاشیسم دست‌نشانده در کشور ایران، رژیم‌های سیاسی به نوبة خود هر کدام در مسیر تلاش‌هائی برای «ایجاد ارتباط با ایرانیان مقیم خارج» نیز گام برداشته‌اند. حال این تلاش را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

به صراحت بگوئیم، چنین تلاش‌هائی به خودی خود بازتابی است از چند نیاز روانشناختی دولتی و تبلیغاتی و تشکیلاتی. نخست اینکه تبلیغات بر پایة بازگشت گروه «عظیمی» از ایرانیان «دانش‌آموخته» و متخصص به کشور برای دولت دست‌نشانده ابزاری جهت «تخرخر» رسانه‌ای و فخرفروشی‌های مطبوعاتی فراهم می‌آورد؛ پروپاگاندی است برای تحمیق هر چه بیشتر اوباش نانخور حاکمیت. با این وجود بسیاری از کسانیکه در این به اصطلاح گروه‌های «ایرانیان مقیم خارج» گرد دولت‌ فاشیست جمع می‌شوند، خود از نمایندگان محافلی به شمار می‌روند که پیش از این‌ «ارتباطات علنی» در زمرة حقوق‌بگیران پنهان همین دولت‌ بوده و برای اربابان‌اش در خارج کار می‌کرده‌اند. این گروه در عمل پای از «مخفیگاه» بیرون می‌گذارد تا آغازگر روابط نوینی بین دولت‌ «دست‌نشانده» و محفل «گرداننده» شود.

ولی گروه دیگری نیز در میان اینان می‌توان یافت: نفوذی‌های محافل‌! نقش اصلی‌ این گروه تخمین درصد نفوذپذیری برخی سیاست‌ها در قلب دولت دست‌نشانده، و‌ جامعة فروهشته و سرکوب شده است؛ خلاصه بگوئیم بعضی از حضرات جاسوس‌اند! کارشان خبرچینی و شبکه‌سازی است. به طور مثال، در شهریورماه سال 1320، زمانیکه ارتش شاهنشاهی بر علیه رضاشاه کودتا کرد و به دستور انگلیس شاه را از کشور اخراج نمود، بسیاری از کسانیکه گرد کودتاچیان جمع شده از این توطئة «پنهان» حمایت کردند و به دستور لندن حکومت پهلوی دوم را بنیان نهادند از جمله همان بازاریانی بودند که پس از سال‌ها اقامت در آلمان و سوئیس به دلیل تغییر مواضع رضامیرپنج به کشور بازگشته بودند، و از این نمونه‌ها فراوان می‌توان یافت. با این وجود گروه سومی را نیز می‌باید در این میان منظور داشت.

وابستگان به این گروه یا سرمایه‌داراند و صنعتکار و یا متخصص‌. و هر چند در دو گروه نخست جای نمی‌گیرند، در هر صورت ممکن زندگی در خارج از کشور برای‌شان ناخوشایند است، اینان را «غربتیان» می‌نامیم. این گروه بر این توهم پای می‌فشارد که با بازگشت به درون یک نظام فاشیست و ضدانسانی، مشکلات اخلاقی، خانوادگی، فرهنگی و اجتماعی‌اش «حل» خواهد شد! البته باید قبول کرد که «غربتیان» مسلماً از جمله کسانی‌اند که هیچگونه نگرش منسجمی از منظر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نداشته، توشة واقعی‌شان از اقامت و تحصیلات و فعالیت‌های حرفه‌ای چندین ساله در خارج از کشور به همان «نارضایتی» از غربت محدود می‌ماند. اینکه فرد عاقل، بالغ و ظاهراً سرمایه‌دار و متخصصی چنین بپندارد که با زندگی تحت نظارت یک حکومت دست‌نشانده می‌تواند بر مشکلات‌اش فائق شود به خودی خود بهترین نشان از حماقت و بی‌شعوری وی می‌باید تلقی گردد.

اما می‌باید قبول کرد که «غربتیان» طعمه‌های واقعاً مناسب حال دستگاه بلاهت پرور فاشیسم هستند. همانطور که گفتیم، فاشیسم ارتباط خود را با تحولات اجتماعی قطع کرده، در نتیجه نیازهای «دولتی» را نمی‌تواند با تکیه بر این تحولات اجتماعی، انسانی و فرهنگی برآورده کند. خلاصه بگوئیم، دولت در هنگامة اوج‌گیری فاشیسم محتاج «غربتیان» خواهد شد. حاکمیت با تکیه بر تخصص ‌اینان می‌تواند در روند «گسست‌هائی» که پیوسته تحت عنوان «رشد»، و در عمل فقط با هدف «توسعة» نظری و عملی فاشیسم در جامعه ایجاد می‌کند، خرک لنگ خود را به مقصد برساند. افراد وابسته به گروه «غربتی» در واقع به عنوان «مزدور» حمایت و کمک علمی، تخصصی و کارورزانه به دولت دست‌نشانده ارائه می‌دهند. و این دولت آنجا که نمی‌تواند طبق روال معمول نیازهای غیرمشروع خود را در زمینة توسعة نظری فاشیسم با تکیه بر کارشناسان خارجی تأمین کند، به این گروه متخصصان ایرانی‌نما روی می‌آورد،‌ اینهمه جهت جلوگیری از بحران‌های اجتماعی که حضور پرشمار کارشناسان خارجی می‌تواند در کشور به وجود آورد.

خلاصة کلام خارج از آن‌ها که با استفاده از ارز حاصل از چپاول نفت‌خام کشور به خیال خود به گردش و تفریح آمدند و مسلماً کمی هم به ریش ملت ایران خندیدند، سه گروه فوق را می‌توان در میان «میهمانان» حکومت اسلامی بازشناخت. پرواضح است که چرخة شوم فاشیسم که با «اخراج جوانان از کشور» آغاز می‌شود، در گام‌های بعدی پای در میدانی می‌گذارد که تعدادی از همین جوانان «سابقاً اخراجی» را به کمک بطلبد! ولی با توجه به خاستگاه و عملکرد «غربتیان»، نمی‌توان جهت جلوگیری از تحرکات فاشیسم در جامعة ایران، امیدی به الهامات و آرمان‌های اینان داشت.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ لایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ زی‌دو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکیوتر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر




فیلترشکن‌های جدید4اوت2010

proxone.info
tiphutic.co.cc
tradebyforex.co.cc
tunasiriphiu.tk
aqix.co.cc
really-hard.co.cc
premiumunblocker.info
standup-faster.co.cc
freew3.info
toolprox.info
lodovica.com
cloaknow.info
6tunnel.com
iundercover.info
hidefast.net
technoprox.info
proxon.info
ultrafastproxy.com
hidew3.info
freelysurf.com
proxtwo.info
proxfour.info
findmorelater.info
removefilters.com
proxtoday.info
mathonline.info
fastieproxy.com
goal-direct.co.cc
freedomserver.info
freefastway.co.cc
rightproperly.co.cc
hopad.co.cc
insurance-software.tk
bodysurf.co.cc
twistway.co.cc
surfquick.co.cc
proxfour.info
bestfreesurf.co.cc
profitbyforex.co.cc
proxyvolume.info
refinance-today.tk
proxthree.info
futuredata.co.cc
proxypearl.co.cc
blackpotato.co.cc
proxtwo.info
proxyscreen.info
masksurfer.info
setting-right.co.cc