قاپ‌سالاری!

 

 

جهت داغ‌ کردن تنور یخ‌زدة «انتخابات» حکومت اسلامی، دست‌اندرکاران چند روزی است که رزمایش‌های آبکی به صحنه می‌آورند. همانطور که بارها گفته‌ایم، موجودیت حکومت اسلامی در گرو این نوع «نمایشات» است. و دقیقاً همینجاست دلیل پافشاری این ساختار انسان‌ستیز بر پدیدة «انتخابات!» این مجموعة تبهکار زمانی می‌تواند در چارچوب تبلیغات شبکه‌های تبلیغاتی غرب‌ خود را نمایندة تام و تمام «ملت مسلمان ایران» معرفی نماید که خر لنگ اسلام انقلابی را از پل صراط «انتخابات» گذرانده باشد. این است دلیل جنجال پادوهای ایرانی‌نمای آنگلوساکسون‌ها پیرامون انتخابات «آزاد» و «غیرآزاد!» این جماعت از هر رنگ و بوی و اقلیم سعی دارد با به کارگیری ترفندهای متفاوت خلق‌الله را به هر قیمتی که شده به پای صندوق‌های مارگیری شیوخ بفرستد. مسئله نیز به هیچ عنوان انتخاب این و یا آن «شخصیت» رژیم نیست؛ هدف فقط به نمایش گذاردن ازدحام «امت مسلمان» در برابر حوزه‌های رأی‌گیری است؛ جمعیتی که می‌باید برای رسانه‌های غرب به «ابزار» تبدیل شود تا اینان بتوانند آن را به عنوان حضور «توده‌های انقلابی» و حامیان بی‌قید و شرط «ایده‌آل‌ها» و ارزش‌های حکومت اسلامی به افکار عمومی در غرب حقنه کنند.

در راستای همین بازاریابی‌ها برای حکومت جمکران است که رادیوفردا، ‌ رادیوئی که در اروپا بر مرده‌ریگ تشکیلات «رادیوآزاد» سر هم شده، و در عمل بوق سازمان سیا در جمهوری چک به شمار می‌رود، لولوی گشت ارشاد را به صحنه آورده! رادیوفردا، ‌مورخ 22 فرودین‌ماه 1392، با چاپ عکس مکش‌مرگ‌مائی از احمدی‌مقدم، چوبدار مقام معظم می‌نویسد:

«گشت ارشاد از اول اردیبهشت به خیابان‌ها باز می‌گردد!»

بله، اشتباه نکنیم، تشویق خلق‌الله به شرکت در «انتخابات»‌ چاه جمکران فقط با ترغیب و شیرینی و شیرین‌زبانی صورت نمی‌گیرد؛ چماق هم به کار گرفته خواهد شد. همین فرداست که شاخکی از گروه‌های وابسته به جبهة واحد «لندن ـ لندن»، از درون حاکمیت خردرچمن اسلامی با اعتراض و جار و جنجال خواهان «آزادی جوانان» شود! خلاصه تبلیغات به راه خواهد افتاد که اگر آیت‌الله «ادراری» رئیس این «جمهور» شوند، کسی مزاحم «جوانان» نخواهد شد؛ در صورتیکه ریاست جمهوری حضرت حجت‌الاسلام «پشک‌نسب» نتیجه‌اش حضور سردار مقدم در خیابان‌ها و به سیخ کشیدن «جوانان» است! پس، ای مردمان هالو! در «انتخابات» شرکت کنید تا به سیخ نکشیم‌‌تان!

باید بگوئیم که این قماش پیام‌های «سیاسی ـ عقیدتی» دیرزمانی است که کاربرد خود را بخوبی در جامعة سرکوب شده و استبداد زدة ایران به اثبات رسانده. راه دور هم نمی‌رویم. همان روزها که پیش از غائلة 22 بهمن 57، ساواک «آریامهر» با هی کردن لشوش و چماقدار به خیابان‌ها در واقع خلق‌الله را به «انقلاب» دعوت می‌کرد، و جماعت از وحشت آشوب به دامان «انقلاب» پناه می‌بردند؛ همان روزها که ملت را از ترس «کمونیست‌ها» به زیر نعلین آخوند متعفن انداختند؛ همان روزها که با سازماندهی آدمکشی‌های خیابانی، ابوالحسن بنی‌صدر، ‌ فرزند معنوی «امام» را تنها راه نجات از آشوب و درگیری خیابانی معرفی کردند؛ و … «پیام» جز این نبود: یا به حاکمیت استعماری تمکین می‌کنید، یا به زیر ضربت چماق‌کش‌های مکتبی استعمار خرد و خاکشیر خواهید شد!

امروز هم رادیوفردا از زبان «سردار» جز این نمی‌گوید. ولی چه بگوئیم که به صراحت می‌بینیم بر پوستین سیا و سردار دیگر پشمی باقی نمانده؛ هر چند، هر آنچه از پوستین رفته بر چانة سردار چسبانده باشند! باید به ایشان بگوئیم «برادر!» آن روزها که اوباش را دسته دسته گرفتند و قرار شد حلق‌آویزشان کنی، آن روزها که عملة «خط امام»‌ و شبکه‌های سازمان سیا و «ام‌آی 6» را در تهران و اصفهان و شیراز و … گرفته و به دستت دادند و گفتند به زندان‌شان بیانداز، خودت می‌دانستی که اینان همکاران‌ات هستند و تنها حامیان تو و امثال تو! پس امروز هم بدان که سازمان سیا تفنگ خالی به دستت داده؛ تا بجنبی همان پشم پوستین هم از ریش‌ات می‌افتد.

ولی افسوس که کار ما به سردار ختم نمی‌شود! اگر سردار، «خلق» را تهدید می‌کند تا نانی برای اربابان آمریکائی‌اش ‌به تنور چسبانده باشد، گروهی از همکاران سردار، برای چسباندن همین نان به تنور یانکی‌ها، «خلق» را تشویق می‌کنند! و سیل این تشویق‌ها از مسیل اصلاح‌طلبان، مجاهدین انقلاب، حزب توده و شرکاء به جریان اوفتاده. اینان همچون شتر مست در دشت جادوئی «انتخابات» به اینسوی و آنسوی می‌دوند، کف بر دهان آورده و «انتخابات آزاد» می‌طلب‌اند! لات‌های بیت رهبری هم راهش را خوب یاد گرفته‌اند، و برای داغ کردن دکان‌شان مرتباً عربده می‌کشند، «انتخابات آزاد» رمز اغتشاش و براندازی است! یعنی خلاصه، اگر می‌خواهید از شر علی خامنه‌ای و لش‌ولوش‌های بیت رهبری خلاص شوید بیائید «انتخابات آزاد» بکنیم!

در همین راستا، شاخة برونمرزی سازمان مجاهدین انقلاب، کف بر دهان، «تحلیلی» قلمی کرده که در سایت «امروز» منتشر شده! در «تحلیل» کذا، خارج از ادبیات «انقلابی ـ ملائی» که رایحة تعفن‌اش مشام هر انسان آزاده‌ای را می‌آزارد، با شایعات «ناب» و «الهی» روبرو می‌شویم. از آن جمله است «از ورود کاندیداهای خوب» به عرصة انتخابات جلوگیری می‌کنند:

«مراکز اطلاعاتی و امنیتی […] از برخی افراد قابل اعتماد برای ورود به عرصه انتخابات با تابلو نیروهای منتقد از جمله اصلاح‌طلبی حمایت [می‌]کنند، و حتی‌المقدور مانع ورود کاندیداهای نامطلوب به عرصة رقابت انتخاباتی [می‌] شوند و …»

به این مجاهدین قلم‌فرسا بگوئیم «برادر!» این داستان‌ها که مال اوائل انقلابتونه! خبر جدید چی آوردی؟ ما خبر جدید می‌خواهیم، تا بدانیم برای جمع‌آوری گشت ارشاد به کدام «نامزد» باید رأی داد! تا ایشان حجاب اجباری را لغو فرمایند؛ ملا را بفرستند به مسجد و خلاصه به ایجاد مزاحمت برای «آدم‌ها» پایان دهند. البته ما مطبوعات آزاد هم می‌خواهیم، اتحادیة کارگری هم به همچنین، احزاب سیاسی هم اگر باشد خیلی خوب است، ادبیات و تئاتر و موسیقی و نقاشی را هم بدون سانسور و آقا بالا سر می‌خواهیم، دولت مسئول و پاسخگو، و جمع کردن دست‌وپای قوم‌وخویش‌بازی ملا و پاسدار و سردار و را هم همینطور … و خلاصه بگوئیم، زندگی انسانی می‌خواهیم! ولی ‌شما که به گواهی سابقة درخشان‌تان با این حرف‌ها کاری ندارید؛ چرا اینهمه برای «انتخابات» پستان به تنور ‌چسبانده‌اید و بیانیه کودکستانی صادر می‌کنید؟ دست از این مزخرف‌بافی‌ها بردارید:

«مشکل حاکمیت با اصلاح طلبان سبز و باند احمدی‌نژاد از یک جنس نیست. مشکل با اصلاح طلبان ناتوانی رویارویی با ایشان در یک انتخابات آزاد و سالم است. اما مشکل با باند احمدی‌نژاد دلهره از شکست در انتخاباتی محدود به نامزد‌های درون حاکمیت است […]»

این حاکمیت چه نوع خیار چنبری است که در هیچ جالیزی مثال‌اش پیدا نمی‌شود؟ شما که از همان روز اول، همه را از میدان به در کرده بودید؛ از چپ تا راست! مانده بود عملة فاشیسم که خودتان بودید و دوستان‌تان، آن‌ها را هم که امروز به اسم سبز و باند احمدی‌نژاد از «حاکمیت» جدا کرده‌اید؛ این «حاکمیت» چیست که دیگر هیچ «یاری» ندارد، و شما اینهمه از عملکرد آن به هراس افتاده‌‌اید؟ واقعیت را بگوئید! از روز اول چیزی به اسم حاکمیت نبوده، و امروز هم حاکمیتی در کار نیست. استعمار با کمک امثال شما در مملکت حکومت به راه انداخت، آب آسیاب‌اش را هم شما با کمک حزب توده، امثال رادیوفردا و بی‌بی‌سی و … سازمان سیا تأمین کردید! حال به این پرسش منطقی می‌رسیم که اصولاً جریانی به نام «مجاهدین انقلاب» انتخابات آزاد برای چه می‌خواهد؟ مگر زمانیکه ملت ایران را به زیر چماق گرفته بودید و از «عطر اسلام» مست بودید، انتخابات آزاد می‌کردید که حالا کک به تنبان‌‌تان افتاده؟ می‌خواهید «انتخابات آزاد» بکنید تا چند تبصره به «قانون صیغه» اضافه شود، یا سن «تکلیف» دختربچه‌ها از 9 سالگی به 10 سالگی تغییر کند؟ دست از مسخرگی و لا‌ت‌بازی بردارید! اربابان‌تان از این میدان بیرون افتاده‌اند، پس در اینکشور دیگر جائی برای امثال شما نیست. ولی مگر استعمار دست‌بردار است؟!

سایت بی‌بی‌سی، در امتداد حمایت‌ از «انتخابات» حکومت اسلامی کاسة داغ‌تر از آش شده و به خشتک خاتمی دخیل بسته: «خاتمی می‌آید، یا نمی‌آید!» یادمان نرود که این خاتمی همان آخوندی است که مخالفت‌اش را بارها و بارها با «دمکراسی» صریحاً اظهار داشته. حال باید، نه از بی‌بی‌سی که از حاکمیت انگلستان پرسید به چه دلیل از یک مخالف دمکراسی حمایت رسانه‌ای به عمل می‌آورید؟ ما ملت ایران در چه مرحله‌ای از پستی و سرافکندگی باید قرار گرفته باشیم که استعمارگران جهان دیگر به خودشان حتی زحمت «ظاهرسازی» هم نمی‌دهند؟ اگر در پایان جنگ اول جهانی یک قزاق را با کودتا برتخت سلطنت نشاندند؛ اگر یک آخوند دیوانه را با هیاهوی اوباش و لات‌های نانخورشان به «رهبر» انقلاب تبدیل کردند؛ حال می‌خواهند نوچة همان آخوند را روی بقیة شیرینکاری‌های‌شان به ما ملت بچپانند. بد نیست نگاهی به ماجرای «بانوی آهنین» و افلاس جانشین‌ ایشان بیاندازید! پف و نم را تمام کنید چرا که این انگلستان دیگر آ‌ن بریتانیای «کبیر» نیست. هر چند حزب توده ازاین واقعیت تلخ بی‌خبر مانده، سر به زیر برف دارد و همچنان دم برطبل توخالی انتخابات می‌کوبد!

بله حزب توده همچون دیگر میعادها در این میدان هم خوشرقصی می‌کند؛ توده‌ای جماعت اگر عقل‌اش به کاری نمی‌آید، چرا که عقلی ندارد، دهان‌اش برای جفنگ‌گوئی همیشه باز است. به عنوان مثال، در سایت «راه توده»، مورخ 22 اسفندماه سالجاری، شاهد موضع‌گیری‌های «انقلابی» این تشکیلات هستیم:

«راه توده نه تنها به استقبال انتخابات 1388 رفت و از اسفندماه 1387 به میدان آمدن میرحسین موسوی را پیش بینی کرد، بلکه توانست نقش توده‌ای خود را، چه پیش از آن انتخابات و چه در دوران پس از کودتائی که علیه رأی مردم در آن انتخابات صورت گرفت ایفاء کند.»

البته درک «ادبیات» حزب توده نیازمند شناخت کافی از ابعاد ایدئولوژیک این جریان است. اینان به عنوان یک تشکل استالینیست اصولاً با «انتخابات»‌ کاری ندارند. در قاموس اینان «رأی مردم»، مخالفت با کودتا، و … مسائلی از این دست نیازمند تحلیل باقی می‌ماند،‌ چرا که توده‌ای‌ها اگر از کودتا «بد» می‌گویند،‌ 80 سال است که از کودتای بلشویک‌ها در مسکو حمایت ایدئولوژیک به عمل آورده‌اند. پس همچون امثال بنی‌صدر و حاج‌سید جوادی «مرحوم» و شرکاء رابطة حزب توده با کودتا و انتخابات، و پدیده‌های مطبوعات و خصوصاً اتحادیه‌های کارگری،‌ رابطه‌ای است جانبدارانه و فاشیستی. خلاصه بگوئیم، برای حزب توده نیز همچون فاشیست جماعت ابزار مختلف دمکراسی و انسان‌محوری، یعنی انتخابات، اتحادیه‌ها و اصناف و شوراها و … فقط و فقط زمانی قابل قبول است که بتواند مورد استفادة تبلیغاتی و سرکوبگرانة اینان قرار گیرد. در غیراینصورت انتخابات «بورژوائی» می‌شود، مطبوعات «ضدکارگری» است، و اتحادیه‌ها هم «کارفرمائی!»

در نتیجه، هنگام پرداختن به مواضع حزب توده می‌باید در نظر داشت که هیاهوی «انتخابات» برای اینان به این جهت اهمیت پیدا می‌کند که می‌توانند از آن به عنوان «مشت نمونه خروار» جهت سرکوب فردیت‌ها و به ارزش گذاشتن اهداف «ضددمکراسی» ـ یا بهتر است بگوئیم ضددمکراتیک ـ استفاده کنند. البته طی دوران جنگ سرد، از آنجا که بلشویک‌های مسکو در «ادبیات» مک‌کارتیست‌های آمریکا «دمکراتیک» خوانده می‌شدند، حضرات توده‌ای خود را اشتباهاً «دمکرات» جا زده‌اند. ولی واژة «دمکرات» نیز در کلام اینان مفهومی واژگون یافته؛ آن نیست که باید باشد.

حال باید دید این جریان ضددمکراتیک، که با «انتخابات» بر پایة استدلالات ایدئولوژیک خودش «مخالف» نیز هست، چرا پیشتر از آخوندی چون میرحسین موسوی، و «انتخابات» حمایت می‌کرد، و امروز هم طرفدار هاشمی رفسنجانی شده؟! پاسخ روشن است؛ حزب توده نیک می‌داند که «انتخابات» در حکومت اسلامی راه بجائی نخواهد برد. در نتیجه، چنین استنباط کرده که داغ کردن تنور این «انتخابات» فقط و فقط به فعال شدن شبکه‌های «ضدانتخابات» و حامیان حکومت‌های استبدادی منجر خواهد شد. همکاری حزب کذا با «ابر» اطلاعاتی سازمان سیا به این امید صورت می‌گیرد که قرعة تشکیل حکومت استبدادی اینبار، و پس از گذشت 80 سال، به نام توده‌ای‌ها اصابت کند! جالب اینجاست که این همان موضعی است که «سازمان مجاهدین خلق» نیز اتخاذ کرده.

رادیوفردا، مورخ 22 فروردین ماه سالجاری از قول «تشکیلات» رجوی که جدیداً قرار شده در واشنگتن، در آستان ارباب دفتر و دستک به راه اندازد، می‌نویسد:

«هیچ نشانه‌ای دال بر ارادة حاکمیت برای تجدیدنظر در نحوة ادارة کشور و برگزاری انتخابات آزاد و دموکراتیک به چشم نمی‌خورد.»

اینکه سازمان «آهنین پنجة» مجاهدین نیز چشم امید به «انتخابات آزاد» دوخته، جای خوشوقتی دارد، ولی باید پرسید در کدام مقطع، در درون این تشکیلات «انتخابات دمکراتیک» صورت گرفته و یا حق انتخاب اعضاء و کادرها مورد نظر بوده، که اینک «پنجه آهنین‌ها» می‌خواهند چنین حق و حقوقی را به خارج از سازمان نیز منتقل کنند؟

حال پیش‌فرض‌های حزب توده و دیگر چپ‌نمایان در تحلیل مواضع پیرامون «انتخابات» را رها می‌کنیم و به خیمة داخلی‌ها باز می‌گردیم تا ببینیم برای این «گله»، بساط انتخابات چه معنائی پیدا کرده. جماعتی که پیرامون علی‌اکبر ولایتی، وزیر امور خارجة بیت رهبری جمع شده‌اند، همچون قاپ‌بازانی که پاتوق‌شان بن‌بست‌های قلعة شهرنو بود، معرکه گرفته‌اند. یک روز گروه «2+1» هستند، و روز دیگر جماعت «3+1»؛ بعضی‌ها با این گروه قاپ می‌ریزند و بعضی دیگر به قاپزن‌های بر خیابان می‌پیوندند. باری امروز حضرت ولایتی، وزیرخارجة ابدمدت حکومت اسلامی قاپی انداخت و فریاد برآورد که: «این چه وضعی است که در سیاست خارجی داریم؟» بله، به این می‌گویند برنامه انتخاباتی! باید ایشان که «وزارت‌شان عین امامت‌شان» و حتماً عین طبابت‌شان است، با رأی «مردم»، رئیس‌جمهور شوند تا وزارت امور خارجه را «درست» کنند، بقیه مسائل هم اهمیتی ندارد! خلاصه، فقط مانده اینکه قاپ‌زن‌ها جیب خلق‌الله را در روز روشن بزنند، تا گروه «2+1»، یا صفر به علاوة صفر و یا هر آنچه اسم‌اش می‌خواهد باشد، ملت ایران را به دوران «نورانی امام خمینی» بازگرداند! حال ببینیم در خیمة احمدی‌نژاد چه می‌گذرد؟

جناح احمدی‌نژاد نیز همچون دیگر مقامات جمکران، پست و منزلت‌اش را «ابدی» و «الهی» می‌‌خواهد، و شرایط‌اش با رقبا آنقدرها تفاوتی ندارد. اینان جهت حفظ ریاست‌جمهوری چاه جمکران در ید دوستان و خودی‌ها هر عملی را جائز می‌دانند. روز گذشته، احمدی‌نژاد به حواریون مقام معظم پریده و می‌گوید:

«به شما چه ربطی دارد که چه کسی بیاید یا نیاید؟!» منبع: بی‌بی‌سی و رادیوفردا، 22 فروردین‌ماه 1392

جناب احمدی نژاد شاید یادشان رفته که «امام خمینی» فرموده بودند، «اگر همه بگویند آره، من می‌گویم نه، و حق هم با من است!» بله، آن روزهای خوش که عموسام باد در بادبان اینان می‌انداخت و در برابر ملت غارت شده و سرکوب شدة ایران با این جانوران وحشی نمایش روحوضی قدرت و شجاعت به صحنه می‌آورد، کجا بودند احمدی‌نژادها؟ ‌ حالا که عموسام در منطقه «سینه‌خیز» شده، مقام معظم یک رأی بیشتر ندارند، رئیس‌جمهور هم به تندروها می‌گوید «از علی آموز اخلاص عمل»، از رهبر یاد بگیرید!

به شما چه ربطی دارد، که مشائی بیاید یا نیاید؟! می‌آید و چشم‌تان کور تحت عنوان حمایت از «آزادی» گشت ارشاد را جمع می‌کند، و توی سر هاشمی می‌زند. و اینجوری چند سال دیگر ملت ایران را سرکار می‌گذارند، تا ببینند سینه‌خیز ارباب به خواست قادر متعال چه وقت به کون‌خیزک و «چاردست وپا» تبدیل خواهد شد!

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

.

.

.

.

فیلترشکن‌های جدید13آوریل2013

happyspy.info
wwwlocationgo.info
notraced.info
fastos10.info
proxysitesopen.com
faceon.info
tagrisk.info
shield4all.com
firewallfly.info
mask4all.com
concealyou.com
iwebaccess.info
iwebgo.info
totalsite.info
latestcloud.info
payp.info
proxy4now.com
easyhideus.info
riskopen.info
proxy4us.com
landproxy.com
firewallclick.info
instantlocation.info
runworld.info
1stworld.info
howtosurfatwork.info
site1st.info
concealus.com
proxyspy.info
cloakus.com
sr4.info
riskweb.info
dontlookmy.info
privacythis.com
stealthweb.info
iwebtrust.info
vsocialbrowser.info
gothidden.info
megafirewall.info
solutionsiweb.info
workbrowsing.info
raidit.info
secrethidden.info
ispunblock.com
tubed.info
startfirewall.info
hiddenpress.info
freshproxy4u.com
proxycrazy.info
hiddenutilities.info
geeklatest.info
onehidden.info
collegelabs.info
collegegreat.info
spygun.info
latestweb.info
browsergo.info
cloudspy.info
faceabc.info
1stface.info
playlatest.info
hiddencorp.info
unblockrunescape.com
browseredge.info
workgood.info
worldto.info
goodpro.info
boostproxy.info
https://stealthiness.org
https://europrox.org

امام در کره!

 

 

در شرایط فعلی، به دست دادن شناختی هر چند محدود از عملکرد و اهداف آنگلوساکسون‌ها در ایران می‌تواند به روشن شدن فضای آشوب‌زدة کشورمان کمک کند. ایالات متحد و ‌انگلستان، همسفره‌ای «اسطوره‌ای‌اش»، حداقل در خاورمیانه در وضعیت نامساعدی دست و پا می‌زنند. از یک‌سو، سخن‌پرانی‌های پرطمطراق و گوشخراش اینان پیرامون «حمایت از دمکراسی» در رسانه‌های جهان به شوخی و بذله‌گوئی تبدیل شده، و از سوی دیگر، با علنی شدن حمایت‌های اینان از اوباش اسلامگرا، چه در حومة شهرهای سوریه و چه در «کاخ‌های» ریاست‌جمهوری مصر، تونس و لیبی در پشتیبانی آنگلوساکسون‌ها از استبداد جای تردید باقی نگذاشته. در پناه تبلیغات «خررنگ‌کن» یانکی‌ها و با حمایت کاخ‌سفید، شیخ قطر با حرمسرا و کنیز و غلام و غلمان تبدیل شده به سخنگوی «دمکراسی» در منطقه و پادوهای آنگلوساکسون‌ها از قماش اسد و حسنی‌مبارک و … که تاریخ مصرف‌شان گذشته تبدیل شده‌اند به سردمداران استبداد!

آن‌ها که می‌پندارند شرایط فوق پشت مرزهای ایران متوقف خواهد ماند در اشتباه‌اند؛ این شرایط به درون مرزهای ایران خواهد آمد و خصوصاً در میعاد هیاهوسالاری «انتخابات» حکومت اسلامی نقش‌سرنوشت‌سازی خواهد داشت. تجدید فُراش آنگلوساکسون‌ها در ایران به احتمال قریب به یقین در «انتخابات» آیندة ریاست جمهوری چاه‌جمکران ابعاد واقعی خود را علنی می‌کند، و چه بهتر که از هم اکنون فرنگ‌نشینانی که خود را «سیاستمدار» می‌بینند، ‌ برای اصابت ترکش‌ها به سنگرشان آماده باشند.

جهت بررسی شرایطی که طی «انتخابات» آینده در کشور حاکم خواهد شد، نخست می‌باید شیوه‌های مرضیة لندن و واشنگتن را در بحران‌سازی‌های اخیر به صراحت بشناسیم. با نیم‌نگاهی به تحولات مصر، لیبی، تونس و سوریه درمی‌یابیم که تحول مورد نظر اینان نه حمایت از «دمکراسی»، که حمایت از محور «اسلام‌ سیاسی» در ادارة این کشورهاست. چرا که، اگر آنگلوساکسون جماعت خواستار دمکراسی می‌بود، بهتر می‌توانست از طریق اعمال فشار بر نوکران شناخته شده‌اش از قماش ‌مبارک، بن‌علی، اسد و … در مصر، تونس و سوریه نوعی «آزادی سیاسی» و احترام به حقوق شهروندی را حاکم کند. اینان اگر با هیاهو و صحنه‌سازی مشتی اوباش ریشو را به میانة سیاست کشورها کشانده‌اند فقط و فقط جهت حمایت از «آخوندیسم» است؛ قضیه ارتباطی با «دمکراسی» ندارد. این همان سناریوئی است که 34 سال پیش با کمک ساواک و ارتش شاهنشاهی در ایران پیاده کردند و به قول رضاپهلوی، «رژیمی را که اصلاح‌پذیر بود با رژیمی که اصلاح‌پذیر نیست جایگزین نمودند!» ولیعهد پهلوی‌ها نمی‌گوید، و یا شاید نمی‌خواهد بگوید که اصولاً «اصلاح» مد نظر اینان نبوده، امروز نیز احدی خواهان «اصلاح» نیست؛ هدف این است که با توسل به چه ترفندهائی می‌توان بهتر و بیشتر ملت‌ها را چاپید!

16 سال پیش همین سیاست از درون تل زبالة حکومت اسلامی فردی به نام ملاممد خاتمی، مسئول تبلیغات جنگ 8 ساله، و مأمور سانسور و ممیزی وزارت ارشاد را‌ تحت عنوان «آخوند خوب» و «اصلاح‌طلب» بیرون کشید. خاتمی آناً به القاب و کنیه و فضائل و«مقامات» و … مزین شده،‌ به عنوان «فیلسوف» راهی پاریس و لندن شد،‌ تا «مقبولیت‌اش» بی‌خدشه باشد! ولی در عمل، سیاستی که «زیربنای» آن با حضور ملاممد اردکانی در ایران پایه‌ریزی شد همان سیاستی است که امروز در سوریه، با حمایت مالی و نظامی لندن، با نوکران شناخته شدة بریتانیا می‌جنگد؛ سیاستی که در وبلاگ‌های گذشته آن را «جبهة لندن ـ لندن» خواندیم. خاتمی می‌بایست در همین «جبهه» تحت عنوان «مردم‌سالار دین‌باور» به تحکیم هر چه بیشتر مواضع‌ لندن در ایران خدمت کند. در واقع گشودن «جبهة» کذا این ‌امکان فراهم می‌آورد تا مخالفت ملت ایران با باندهای آدمکشی که پس از کودتای 22 بهمن 57 بر کشور حاکم شده‌ بودند، از نظارت لندن و چارچوب منافع انگلستان خارج نشود. این بود دلیل حضور خاتمی در رأس جریانی به نام «اصلاحات!»

ولی این مسئله را نیز در نظر داشته باشیم که اگر «سانسور» و ممیزی قاطعانة «نظامی ـ امنیتی» مسکو بر مسائل داخلی ایران اعمال نمی‌شد، لندن ترجیح می‌داد همچون نمونة سوریه، بجای برپائی خیمه‌شب‌بازی «اصلاحات»، از همان روزها مشتی لات‌ولوت‌ مسلح را در حوالی تهران به جان نوکران جمکرانی‌اش بیاندازد. ولی خوب، اگر ما ملت تا حال از همسایگی با روسیه منفعتی نبرده‌ایم،‌ اینبار حداقل همسایگی کذا ما را از «جنگ‌سازی» آنگلوساکسون‌ها در امان نگاه داشت و خلق‌الله را به گوشت دم توپ منافع «جمبول» تبدیل نکرد.

در همین راستا شاهدیم که به دلیل برخورد سیاست‌های منطقه‌ای غرب به بن‌بست استراتژی‌های روسیه، جنایات و نکبت و ادبار اسلام‌گرایانی که با حمایت آنگلوساکسون‌ها سوریه را به آتش کشیده‌اند برگ به برگ رو می‌شود، و شبکة رسانه‌ای وابسته به کاخ‌سفید و انگلستان به تدریج عربدة «اسد باید برود» را فراموش کرده، تلویحاً به «ماندن» وی رضایت می‌دهد! به همین دلیل است که شبکة انگلیسی حزب بعث سوریه که تا حال با زدن نعل‌وارونه سعی در تغذیة شورشیان اسلامگرا داشت، اینبار دست‌ها را بالا زده به «مخالفان» رسانه‌ای سیاست‌ آنگلوساکسون‌ها در منطقه، یا همان دولت چاه‌جمکران «نان قرض می‌دهد!»

اظهارات اخیر بشار اسد پیرامون مسائل «سیاسی ـ نظامی» که در برابر گروه پرشماری از نظامیان سوری ایراد شد به صراحت نشان داد که «جبهة لندن ـ لندن» از نفس افتاده و انگلستان دست‌اندرکار پایه‌ریزی جبهة جدیدی شده. سخنرانی اسد که در فارس، مورخ 14 فروردین‌ماه سالجاری منعکس شده شاهدی است براین مدعا:

«[اسد] افزود: آنچه که آمریکا مخفی می‌کرد، اکنون برای همه روشن و واضح شده و آن، هدف قرار دادن محور مقاومت یعنی سوریه، ایران، کره دموکرات و دوستانشان به طور جداگانه است تا از این راه پیروزی را برای خود محقق کند[…]»

همچنانکه می بینیم، اسد، که پیش از دخالت مستقیم مسکو، چمدان‌های‌اش را برای فرار به لندن بسته بود، «فراموش» می‌کند که یکی از مهم‌ترین منابع تسلیح و سازماندهی اوباش اسلامگرا در بحران‌های اخیر سوریه، حکومت اسلامی جمکران بوده! این حکومت بود که با ارسال «مهندسین سپاه» و یا «بازنشستگان سپاه» به سوریه، و دمیدن در تنور آتش «جبهة لندن ـ لندن»،‌ سعی داشت ولینعمت‌های اسد را در قالب حکومت نوین و «اسلامی» بر سوریه حاکم نگاه دارد. باید پرسید دلایل چرخش و تعدیل در جبهة خاندان اسد چیست؟

مسلماً نخستین دلیل این است که لندن بازی مزورانة فروش «دمکراسی» را در سوریه رها کرده. شاید به این دلیل که هم قادر به دفاع بیشتر از اسلامگرایان نیست، و هم فروپاشانی ایجاد شده در ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی سوریه را جهت تعلیق درازمدت الهامات دمکراتیک ملت سوریه کافی تشخیص داده! بله، در یک فضای ناامن که بوی باروت و خون مشام را می‌آزارد، مشکل می‌توان از آرمان‌های دمکراسی سیاسی و آزادی بیان و مطالبات و حقوق شهروندی دفاع به عمل آورد. چنین فضائی برای صورتبندی «مقبول» آنگلوساکسونی بسیار مناسب است! پیشتر نیز در عملیات محیرالعقول مجاهدبازی و فدائی‌گری و «جنگ با صدام» همین سیاست «سرزمین‌سوخته» در ایران به اجرا در آمد.

دومین دلیل عقب‌نشینی لندن در جبهة سوریه،‌ بن‌بستی است که برای آنگلوساکسون‌ها در اروپا ایجاد شده. بحران «مالی» در یونان و قبرس و بحران سیاسی در ایتالیا مسلماً فقط قسمت نمایان این «کوه‌یخ» است. و ما در اینجا از بحران ساختاری در قلب بنیادهای سیاسی فرانسه سخنی به میان نمی‌آوریم چرا که کار به درازا خواهد کشید. ولی اگر وضعیت به همین منوال ادامه یابد دیری نخواهد پائید که فروپاشی ساختارها در اروپای غربی آغاز شود، و در چنین شرایطی لندن نمی‌تواند «نگران» حال و اوضاع پادوهای‌اش در سوریه باشد!

سومین دلیل پس‌روی لندن مرگ چاوز، پوپولیست ونزوئلائی است. بر اساس پیش‌فرض‌ها ظاهراً ایشان می‌بایست بدون هیچ مشکلی از طریق چند «سوءقصد هدفمند»، با یکی از نوچه‌های‌اش جایگزین شود. چاوز برای شرکت‌های نفتی غرب همان بود که مصدق‌السلطنه برای «شرکت نفت ایران!» نقش اصلی چاوز فراهم آوردن زمینة مناسب برای چپاول درازمدت نفت ونزوئلا بود و دیدیم که طی دوران حاکمیت ایشان بر ونزوئلا نه تنها تغییر مثبتی در سطح زندگی توده‌های مردم داده نشد که امروز مردم ونزوئلا بر سر چاه‌هائی که هر بشکه نفت‌شان بیش از یکصددلار قیمت دارد گرسنه‌تر از گذشته با بیگاری و فقر دست و ‌پنجه نرم می‌کنند. با «لو» رفتن طرح‌های ترور در ونزوئلا، خلاء حضور یک جایگزین «چاوزی» شکاف سیاسی را معنادارتر کرده،‌ و این شکاف، مخالفان چاوز را هر روز به پیروزی نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌کند!

در نتیجه، رویای شیرین لندن برای ایجاد شبکة اسلامی و انقلابی «ایران ـ ترکیه ـ سوریه» به کابوس تبدیل شده. شرایطی پیش آمد که حاکمیت بریتانیا حتی تصورش را هم نمی‌کرد. ترکیه که در سایة اوباش‌پروری لندن در سوریه، می‌بایست نقش کلیدی در سیاست‌های نظامی منطقه‌ای ایفا کند، زیر ضربة خردکنندة روسیه دمار از روزگارش درآمده، و امروز نه قادر است سیاست‌های فرامرزی انگلستان در سوریه، قبرس و لبنان را دنبال کند، نه می‌تواند امیدی به حفظ حاکمیت وابستة آتاترکی در درون مرزهای‌اش داشته باشد. پیام نوروزی اوجالان و جشن سراسری نوروز در ترکیه، فقط گوشه‌ای از افلاس آتاترکیسم است.

در ایران جمکران‌زده نیز بحران بیداد می‌کند. ملایان که می‌بایست قلب سیاست‌سازی‌های اسلامی لندن را رقم زنند و تمام امیدهای‌شان از منظر استراتژیک بر «پیروزی» اسلامگرایان سوری متمرکز شده بود، به دلیل چرخش اخیر سوریه از این «اهرم» محروم ماندند. از سوی دیگر، و از منظر سیاستگزاری‌های نفتی نیز «حبل‌المتین» چاوز آمریکائی از دست رفته؛ آخوندیسم شیعی‌مسلک و وابسته دیگر اهرمی سیاسی و منطقه‌ای ندارد تا بر آن تکیه کند.

واکنش لندن به این «بحران» روشن بود؛ چرخش به سوی پکن و دمیدن در تنور «بحران هسته‌ای» کرة شمالی! اینجاست که می‌بینیم با حمایت مائوئیست‌های پکن، آتش «جنگ هسته‌ای» در شبه‌جزیرة کره بالا می‌گیرد، و یک جوانک ناقص‌العقل که می‌بایست دلش به نامزدبازی با دختر همسایه خوش باشد، به عنوان «رهبر» کره، با موشک‌های نداشته، ایالات متحد را به «جنگ‌هسته‌ای» تهدید می‌کند! در این گیرودار به عنوان جایزة شیرینکاری، چندین شرکت چینی از امکان عقد قراردادهای «آبدار» با طرف‌های ژاپنی و اروپائی پیرامون همکاری‌های صنعتی و … برخوردار می‌شوند!

ابراز تردید آمانو، سولانا و دیگر موش‌های گندابة غرب، در مورد نشست «المآتی 2» نیز در همین مسیر صورت گرفته. از زبان اینان مراتب ناخشنودی ایالات متحد و انگلستان از روند مسائل در خاورمیانه به مسکو گوشزد می‌‌شود.

به این دلیل است که در سخنرانی بشار اسد «نوین»، که اینک از وضعیت مهرة حذف شدة انگلستان به مقام «مهره‌ای معتبر» ارتقاء درجه یافته، شاهد حضور یک «محور مقاومت» می‌شویم. محوری متشکل از ایران، سوریه و کره شمالی! دولت «نوین» سوریه قصد القاء این توهم را دارد که این «محور مقاومت» می‌تواند معنا و مفهوم بیابد، البته با در نظر گرفتن وابستگی ساختاری خاندان اسد به انگلستان دوام و بقاء این «محور» نیز به معنای دوام و بقاء سیاست منطقه‌ای انگلستان می‌باید تحلیل شود! ولی چه بگوئیم که شرایط جز این نشان می‌دهد، و به استنباط ما پایداری چین در این صحنه آنقدرها دوام نخواهد آورد؛ در میعادی نه چندان دور، ‌ پکن از این میدان خارج خواهد شد. به عوامل ایرانی‌نما و اجنبی‌های وابسته به این محور بگوئیم، چرخش ناگزیر بریتانیا و تغییر محور بحران‌سازی‌های‌اش به هیچ عنوان به معنای پیروزی سیاست‌های منطقه‌ای لندن نبوده و نخواهد بود. کاملاً بر عکس! این تغییر سیاست ناشی از ضعف لندن است که پای در سیر قهقرائی گذاشته.

حال تاریخچة بحران‌سازی‌های انگلستان در ایران و مسائل منطقه را رها می‌کنیم و می‌پردازیم به «امکانات» این سیاست‌ها در آنچه «انتخابات» حکومت اسلامی نام گرفته. اصل کلی در «انتخابات» آینده جمکران برقرار نگاه داشتن علم و کتل «جبهة لندن ـ لندن» از طریق ایجاد تقابل کاذب است. به عبارت ساده‌تر، یک گروه از نوکران لندن از درون حکومت اسلامی علم مخالفت با حکومت به آسمان بلند کرده، و ملت را با وعده و وعیدهای مضحک سرگرم خواهند کرد. و گروه مخالف هم به ناچار پای در همین معرکه خواهد گذارد؛ و نهایت امر طبق معمول کار بجائی می‌رسد که «مسئولیت» شرایط نه بر عهدة این دولت و این حکومت که به گردن «دیگران» خواهد افتاد. نوعی مسئولیت‌گریزی که در نظام‌های فاشیست روال شناخته شده و «طبیعی» به شمار می‌رود. این سیاست «سلب مسئولیت» همان است که پیشتر تحت عنوان «شیخ‌وشاه» از آن نام برده‌ایم؛ نبرد شیخ «حق‌طلب» با «شاه مستبد!» با این تفاوت که در این نمایشنامة خردرچمن، اینبار «شیخ‌وشاه» هر دو آخوند از آب درآمده‌اند!

در این میان علی خامنه‌ای که حضورش در رأس حکومت جمکران از طرف سیاست‌های منطقه‌ای مورد تأئید قرار گرفته، سعی خواهد داشت توازن بین دو گروه «حق‌طلب» و «مستبد» را در چارچوب منافع اربابان فرامرزی‌اش حفظ کند! همچنانکه بارها گفته‌ایم، مسلماً بهترین گزینه‌ای که ایرانیان در پیش خواهند داشت تحریم بدون قید و شرط مسخره‌بازی «انتخابات» است. تحریمی که به اربابان حکومت اسلامی تفهیم خواهد کرد که بیش از آنچه انتخابات از اهمیت برخوردار باشد، پیش‌فرض‌های آن یعنی آزادی مطبوعات، آزادی‌بیان و تشکل‌های سیاسی و حرفه‌ای و کارگری می‌باید مد نظر قرار گیرد. باز هم می‌گوئیم، پای گذاردن به خیمه‌شب‌بازی‌ حکومت جمکران جز گسترش سرکوب و چپاول نتیجه‌ای نداشته و نخواهد داشت؛ آ‌نان که مبلغان حضور فعال در این صحنه‌گردانی هستند یا این را می‌دانند و آگاهانه آب به آسیاب اجنبی می‌ریزند، یا از شرایط کشور بی‌اطلاع‌اند. در هر دو صورت وجودشان جز ضرر و زیان برای ملت نبوده و نخواهد بود.

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

.

.

.

فیلترشکن‌های جدید4آوریل2013

1stface.info
hiddenutilities.info
iwebtrust.info
boostproxy.info
surf.hitfake.eu
workbrowsing.info
ithidden.info
site1st.info
sr4.info
iwebaccess.info
locationsite.info
firewallfly.info
spygun.info
hostcollege.info
totalsite.info
onehidden.info
6py.info
firewallclick.info
playsite.info
eurf.info
faceabc.info
fastos10.info
tolocation.info
instantlocation.info
worldto.info
proxyspy.info
timeface.info
cloudspy.info
solutionsiweb.info
1stworld.info
hiddencorp.info
worldus.info
payp.info
faceon.info
unblockingproxy.net
raidit.info
free-onlineproxy.com
megafirewall.info
unioniweb.info
startfirewall.info
wwwlocationgo.info
gothidden.info
siteto.info
runworld.info
https://sslunblocker.co.uk
https://goingthere.org

طینت و سیاست!

 

 

بن‌بست‌های سیاست داخلی حکومت اسلامی، نهایت امر نتایج مستقیم خود را در بعد سیاست خارجی نیز منعکس کرده. ادعاهای تهران مبنی بر اینکه جای کری، وزیر جدید امور خارجة ایالات متحد «می‌تواند» نسبت به همتایان پیشین‌اش، ‌ نقش موثر‌تری در زمینة پایه‌ریزی «روابط» میان دو کشور ایفا کند، فقط به این معناست که باقی ماندن در مسیر سیاست‌های گذشتة منطقه‌ای دیگر برای ایالات متحد امکانپذیر نیست. در راستای سیاست‌های اجباری‌ای که واشنگتن می‌باید اتخاذ کند، خروج از لاک 34 ساله‌ای را می‌بینیم که با میدان دادن به اوباش اسلامگرا و حمایت بی‌قید و شرط از وحشی‌گری دولت‌های پی‌درپی اسرائیل، و نهایت امر چپاول مغول‌وار منابع نفتی منطقه شکل گرفته بود. خلاصه بگوئیم، آمریکا می‌باید در لاک جدیدی فرو رود. و به همین دلیل است که «حسن نیت» فرضی ایالات متحد را از زبان صالحی، وزیر امور خارجة جمکران می‌شنویم. ایشان طی مصاحبه‌ با فارس‌نیوز، مورخ 13 بهمن‌ماه 1391 نه تنها به طینت و نیت جان کری پی برده‌اند که وزیر امور خارجة ایالات متحد را در جایگاه «امام علی‌شان» نشانده،‌ و از مبارزات آیندة وی با ظلم و ستم استکبار، به ویژه جهت «تأمین حقوق مردم آمریکا» قصه‌ها می‌گویند:

«امیدوارم جان کری حداقل بخشی از سیاست‌های ضدایرانی دولت آمریکا را اصلاح کند!»

البته در اینکه آقای جان‌کری چه خصوصیت‌های ویژه‌ای دارند که بارقة امید اینچنین بر دل صالحی فروانداخته‌اند، جای بحث و گفتگو باقی است. ایالات متحد در برخورد با مسائل جهانی، ‌ از «ابتکار عمل» وزیر امور خارجه پیروی نمی‌کند! این حاکمیت است که تعیین‌کنندة سیاست‌های جهانی است، نه شخص وزیر! ولی صالحی ضمن اشاره به همین مطلب،‌ اهمیت «طینت»‌ و «ذات» مقامات را هم به ما یادآوری می‌کند:

«اگرچه عملکرد سیاستمداران از رویکرد کلان دولت‌ها […]تأثیر می‌پذیرد، اما شخصیت فردی مقامات که در واقع ریشه در ذات و طینت آن‌ها دارد، نیز یک واقعیت است.»

اینکه «طینت» آقای کری،‌ بر خلاف پیشینان‌شان، اینهمه به مذاق صالحی خوش آمده مسلماً ریشه در مسائل دیگری دارد. و در این وبلاگ سعی خواهیم داشت به صورت فهرست‌وار این مطالب را مطرح کنیم.

همانطور که بارها گفته‌ایم، موتور اصلی تحولات در یک جامعة استبدادزده و استثمار شده را نمی‌باید در درون ساختار حکومت آن‌ جستجو کرد. چرا که، این قماش حکومت بازتابی است از منافع «اقتصادهای مادر» و در عمل زائده‌ای است بر پیکر ساختارهای استعماری. و همین زائده است که از نبردهای‌اش با استعمار «بحرطویل» می‌سازد! در ساختار دیپلماتیک جهانی، ‌ یک دولت کوچک و کم‌قدرت، حتی اگر به استقلال آن نیز «باور» داشته باشیم، هرگز نمی‌تواند به صورت مسئولانه یک قدرت جهانی را به مصاف بطلبد، مگر اینکه مستقیماً توسط همان قدرت جهانی اداره شود.

این سیاست مزورانه که از دوران مصدق‌السلطنه، تحت نظارت انگلستان در مرزهای اتحاد شوروی به محک آزمایش گذاشته شد، در دوران روح‌الله خمینی به نتایج مطلوب دست ‌یافت. نتایجی که از دیرباز آنگلوساکسون‌ها در منطقه در جستجوی‌اش بودند. قرار دادن امپراتوری کارگری شوروی در بن‌بست منطقه‌ای، چپاول بی‌حدومرز منابع طبیعی منطقه، و خصوصاً سرکوب همه جانبة‌ نیروهای سیاسی، تخصصی، هنری و نوآور در جامعة‌ ایران. این اهداف پس از فروپاشاندن حکومت‌ پهلوی‌ها، طی 34 سال در مقاطع متفاوت و با بهره‌گیری از بازیگران مختلف به بهترین وجه تأمین شد. ولی اینک تداوم آن برای واشنگتن و لندن میسر نیست، و اینجاست که «طینت» آقای کری برای صالحی، که همچون برادر محترم‌شان از پس‌ماندگان لابوراتوارهای «ام. آی. تی» و کارکنان صدیق و نیمه‌رسمی سازمان سیا به شمار می‌روند، «سرنوشت‌ساز» شده!

بله، امثال این حضرات نه فقط در ایران که در دیگر کشورهای استعمارزده نیز فراوانند، و خصوصاً در حکومت اسلامی خوب تکثیرشان کرده‌اند. جا انداختن عملة استعمار در ساختار حکومت‌های دست‌نشانده، تحت عنوان «متخصص»، سیاستی است به قدمت استعمار غرب! و بی‌دلیل نیست که امروز نیز نوکران فراری‌شان‌‌ دست در دست «اوباش سبز» در دانشگاه‌های آمریکا تروخشک می‌شوند؛ اینان نیز قرار است روزی برای خودشان «صالحی‌ای» بشوند، و به وقت لزوم از «طینت» این و آن «مطلع» گردند!

ولی «طینت» جان کری هر چه باشد، روابط بین واشنگتن و تهران لاجرم از زاویة دید دیپلماسی جهانی، یا بهتر بگوئیم منافع «مسکو ـ واشنگتن» می‌باید مورد بررسی قرار گیرد. مطلبی که وسیع است، و در این مختصر مشکل بتوان آن را شکافت. در منطقة خاورمیانه، سرمایه‌داری نوپای روسیه در عمل نشان داده که از درگیری‌ها استقبال نمی‌کند، و از سوی دیگر به اثبات رسیده که این ساختار از به کارگیری نیروی نظامی بر علیه عناصری که تمایل به ایجاد چنین درگیری‌هائی داشته باشند ابائی ندارد. نمونه‌ها فراوان است و از میان آن‌ها می‌توان به جنگ گرجستان، جنگ‌ 33 روزه و خصوصاً درگیری‌های اخیر سوریه اشاره کرد.

حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر ایالات متحد از طریق نوکران منطقه‌ای‌اش که دولت اسرائیل در رأس آن‌ها قرار گرفته، دیگر نتواند به تنش‌های نظامی در خاورمیانه دامن بزند، شرایط «قهر خاله‌سوسکه» که عمداً بین تهران و واشنگتن به وجود آمده چه منافعی برای یانکی‌ها خواهد داشت؟ ساده‌تر بگوئیم، «جنگ زرگری» بین تهران و واشنگتن، بدون چاشنی عربده‌جوئی‌ اسرائیل، جنگ‌طلبی‌های حماس، لات‌بازی‌ بن‌لادن و عمامه‌به‌سرهای پاکستانی و … برای آمریکائی‌ها منفعتی در پی نخواهد آورد. و از آنجا که تمامی این بازیگران یک به یک صحنة سیاست منطقه را ترک کرده‌اند،‌ می‌باید بر «جنگ زرگری» کذا نیز نقطة پایان گذارد، و این است دلیل «حسن‌نیتی» که آقای صالحی در جبین جان کری ملاحظه فرموده‌اند!

دولت اسرائیل، علیرغم هیاهوی تبلیغاتی‌ای که رسانه‌های آنگلوساکسون برای‌اش درست می‌کنند،‌ دیگر در شرایط هل‌من‌مبارز طلبی نیست؛ دولت ترکیه تا گریبان درگیر روابطی شده که واشنگتن و آنکارا دیگر قادر به اداره‌شان نیستند، و می‌باید در مسکو حل‌وفصل شود؛ در سوریه حاکمیت دست‌نشاندة دیرپای انگلیسی جای خود را به حاکمیت نوینی سپرده که اختیارش دیگر در دست «باکینگهام پالاس» نیست؛ عراق از بحرانی به بحران دیگر می‌رود، و آینده‌اش در هاله‌ای از ابهام فروافتاده، و … اینهمه اگر نخواهیم از شکست علنی سیاست‌های لندن در مصر و مسخره‌بازی اسلامگرائی در دیگر مناطق سخنی به میان آوریم.

در چنین شرایطی است که «سر مار»، یعنی حکومت ولایت فقیه در تهران نیز پای در بن‌بست گذارده و تهدید می‌شود. چرا که عملاً این حکومت قادر به برگزاری یک انتخابات ریاست جمهور در چارچوبی مقبول و مشروع نیست. اگر میدان را برای تمامی بازیگران «خودی» اعم از سبز و اصلاح‌طلب و غیره باز بگذارند، به دلیل شرایط به وجود آمده کنترل جامعه از دست‌شان خارج خواهد شد، و اگر یک انتخابات نمایشی و فرمایشی به راه بیاندازند صدمه‌پذیرتر از سابق به میدان سیاست‌های منطقه‌ای می‌آیند. این «بن‌بست» باعث شده که این عنصر خودفروختة آمریکائی، که در حالت عادی می‌بایست نماز به کمرش می‌زد و عربدة مرگ بر آمریکا سر می‌داد تا برای عموسام نان به تنور بچسباند، در جمال بی‌مثال جان کری «حسن نیت» مشاهده کند!

حال این سئوال مطرح می‌شود که آمریکا چگونه خواهد توانست از راه رفته بازگشته، صحنة از دست شده را دوباره بازیابد؟ به استنباط ما بازیابی کامل، یعنی بازگشت به روابطی که طی دوران «جنگ سرد» آمریکائی‌ها با حکومت‌های ایران به راه می‌انداختند دیگر امکانپذیر نیست؛ تنها راه حل ممکن در برابر واشنگتن باز کردن مسیر «مذاکره» است. اینکه این مذاکرات به کجا خواهد انجامید، بیش از آنچه در ید اختیار واشنگتن باشد بازتابی خواهد بود از موضع‌گیری‌های مسکو.

به گزارش بی‌بی‌سی، مورخ 13 بهمن‌ماه سالجاری، در حاشیة کنفرانس امنیتی مونیخ، «جو بایدن»، معاون ریاست جمهوری ایالات متحد برای مذاکره اعلام آمادگی کرده:

«جو بایدن، معاون باراک اوباما بر آمادگی آمریکا برای مذاکره دو جانبه با ایران تأکید کرد.»

البته مذاکرات «دو جانبه» در قاموس یانکی‌ها به این معناست که روسیه اجازه بدهد واشنگتن به همان سیاق گذشته در ایران لات‌بازی و موش‌دوانی کند. به این معناست که اگر روز 22 بهمن 57 مشتی لات را به قدرت رساند و ناامنی در مرزهای اتحاد شوروی به وجود آورد، امروز نیز تحت عناوین دهان‌پرکن از قماش «خواست مردم»، «دمکراسی» و …لات‌هائی از سنخ و نوع دیگر را بر جامعه ایران حاکم کند تا نان دیگری برای عموسام سر چاه‌های نفت به تنور بچسباند.

به همین دلیل است که نوکران جمکرانی عموسام به دست و پا افتاده‌اند تا تنور ارباب را خوب گرم کنند. هاشمی رفسنجانی که خود به تنهائی نماد استبداد و فساد «مالی ـ اداری» و سرکوب است، تبدیل شده به حامی «دمکراسی و احزاب»؛ ملاممد خاتمی که سال‌های سال مسئول مستقیم سانسور و تبلیغات جنگ و بستن دفاتر روزنامه‌ها بود و آشکارا با دمکراسی مخالفت می‌کند، تبدیل شده به «فیلسوف هنردوست و ادیب»؛ «برادر قاچاقچی» یا همان محسن رضائی خودمان پس از 34 سال واردات سیگار وینستون قاچاق، در نقش «ریش سپید خیرخواه» جمهوری قرار گرفته و می‌خواهد «اقتدار» صفویه را احیاء کند؛ قبیلة لاریجانی‌ها نیز که موجودیت‌شان فراقانونی و غیرقانونی است به کار «تدوین قوانین» مشغول‌اند و دمی از «روح قوانین» غافل نمی‌شوند. در این میان احمدی‌نژاد و خامنه‌ای هم که آخر خط خود را خوانده‌اند، در بی‌حسی کامل و «کوما» اینور و آنور رفته، هر از گاه چند جملة نامربوط بر زبان می‌رانند.

ولی از دیرباز، در استراتژی‌های منطقه‌، خارج از فروپاشی، انقلاب، اوباش‌پروری و کودتا راه دیگری جهت حفظ منافع غرب وجود نداشته و ندارد. و هر کجا این نوع «فروپاشی‌ها» به وقوع نپیوندد، همانطور که «سرنوشت» خاندان اسد نشان داد، نه برای نوکران دیرپای عموسام راه دم‌جنبانی باز خواهد شد، و نه راه چپاول و سرکوب برای ارباب‌شان،‌ آمریکا. البته اگر واشنگتن دوست داشته باشد با حکومت اسلامی روابط «گرم‌» برقرار کند، از منظر روسیه هیچ اشکالی ندارد؛ کاملاً برعکس! مسکو از علنی شدن روابط واشنگتن با تهران به گرمی استقبال خواهد کرد. چرا که، روابط علنی به معنای قبول مسئولیت سیاسی و بین‌المللی است.

خلاء دیپلماتیکی که پس از کودتای ننگین 22 بهمن 57 توسط «توله‌های» دست‌آموز آمریکا در ایران به وجود آمد، برای مسکو و پکن نیز راه صلاح و فلاح به شمار نمی‌رفت. این خلاء برای ملت ایران پیامدی جز انزوای بین‌المللی و فراهم آمدن زمینة چپاول منابع ملی کشور توسط عموسام و باند آدمکشان ایرانی‌نمای‌اش نداشت. از سوی دیگر، منطقه در سایة این حکومت غیرقانونی و وحشی، درگیر عملکرد دولتی شد که تحت حمایت پنهان آمریکا، با کوفتن بر طبل «مخالفت» ظاهری با امپریالیسم، راه بر وحشیگری، چپ‌نمائی، توده‌پروری و پوپولیسم گشود.

فریادهای مردم‌فریبانة آمریکا، ایرانیان را نخواهد فریفت. دست‌های عوامل استعماری‌ای که از دیرباز توسط باندهای سازمان سیا اینجا و آ‌نجا، چه در ساختار حکومت اوباشان اسلامگرا، و چه خارج از حیطة این حاکمیت «جاسازی» شده‌، بیش از این‌ها علنی است که عموسام بتواند دلش را به عملکردشان خوش کند.

در اولین گام‌ها به سوی برقراری روابط مشخص دیپلماتیک بین حکومت اوباش اسلامگرا و حامی اصلی‌شان یعنی امپریالیسم آمریکا آنچه فروخواهد ریخت استراتژی‌های اوباش‌پروری آنگلوساکسون است که لات‌بازی و اسلام‌پروری و آخونددوستی بر فراز چاه‌های نفت را به ابزار بهره‌کشی و چپاول ملت ایران تبدیل کرده. از ظواهر چنین بر می‌آید که زوج «بایدن ـ اوباما» در روابط منطقة خاورمیانه هنوز به هبوط سیاست عموسام نرسیده‌ باشند؛ اینان می‌باید برای شرایطی به مراتب سخت‌تر از این‌ها در روابط منطقه‌ای‌ خود را آماده کنند. به همین دلیل است که در «ادبیات» توله‌آخوندهای جمکرانی، وزیر امور خارجة آمریکا به تدریج در جایگاه «امام علی» می‌نشیند، و صالحی ضمن سینه‌زنی برای هزینه‌های انسانی سیاست خارجی ارباب، ملت آمریکا را با ملت‌های منطقه در ترادف قرار داده، و آیندة روابط با آمریکا را چنین «تشریح» می‌کند:

«[…] امیدوارم ایشان با ویژگی‌های فردی خود بتواند […] موجب اصلاح‌ بخشی از […] سیاست‌های ضدایرانی دولت آمریکا شود و با اصلاح رویکردهای ظالمانه […] و پرهزینه دولت آمریکا به کاهش هزینه‌های انسانی و مالی […] برای ملت‌های منطقه و ملت آمریکا کمک کند[…]»

می‌بینیم که جان کری، هم با ظلم مبارزه می‌کند، و هم منافع «ملت آمریکا» و دیگر ملت‌های منطقه را حفظ خواهد کرد!‌ خلاصه، جان کری همان «امام» علی قصه‌های شیعیان است که خیمه‌اش را از صحرای عربستان به واشنگتن آورده! فقط خلخال آن زن یهودی کم آمده، وگرنه جان کری علیه‌السلام برای‌مان «دمکراسی» هم برقرار می‌کرد.

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

Share

فیلترشکن‌های جدید3فوریه2013


proxyavoidance.net
hidevpn.asia
jcproxy.com
firstproxy.net
europeproxyapp.info
freewebproxy4u.com
14457.com
speedaccess.info
spaceturbo.info
24protected.info
theschoolproxy.com
85919.com
proxysteel.com
00874.com
buddycompany.info
myyoutubeunblocker.com
70824.com
47743.com
turboapps.info
mega24.info
speedthe.info
proxylinkusa.com
proxysweden.com
keepprivacy.asia
connectsite.info
companycollege.info
goodaccess.info
speednetwork.info
tunnelsmart.info
08167.com
acepublic.info
hidesurf.asia
afastproxy.com
myvideoproxy.com
bytecloud.info
unblocker2014.info
44946.com
thefreewebproxy.com
youtubeproxyfree.com
ipfreely2.com
unblockerssl.com
57824.com
campusace.info
protectedproxy.com
moxproxy.com
360ace.info
smartbyte.info
fadeproxy.com
72786.com
39413.com

مرسلینی!

 

 

در سالروز بحران‌سازی‌ آتلانتیست‌ها که در رسانه‌های غرب از آن به عنوان «بهار عرب» یاد می‌شود، پاسخ قشرهای مختلف ملت مصر آنقدرها بنیانگزاران «انقلاب اسلامی» قاهره را دلگرم‌ نکرد. اعتراض ملت مصر به سیاست‌های اسلامگرایانة محمد مرسی، نه تنها پایتخت مصر که اکثر شهرهای عمدة کشور را فراگرفت، و زنگ‌ها را برای همان‌هائی به صدا درآورد که دو سال پیش، این موجودات عصرحجر را از پستوهای لندن و واشنگتن با صورتک «خواست توده‌ها» به قدرت رسانده بودند. خلاصه، محمد مرسی که او را هم‌میهنان‌اش به طنز «مرسلینی» می‌خوانند،‌‌ چند صباح پس از «پیروزی» در انتخابات فرمایشی، در آزمون «خیابان» مردود شد. همان خیابانی که قرار بود «پشتیبان» اصلی اسلامگرائی و مفتی‌‌پرستی باشد!

به صراحت بگوئیم، «بهار عرب» با آنچه آتلانتیست‌ها شکم‌شان را برای‌اش صابون زده بودند فاصلة زیادی گرفته. با در نظر گرفتن ژست‌های تبلیغاتی دولت‌مردان غرب، از منظر استعمارگران آتلانتیست، «بهار عرب» می‌بایست به نتایجی مشابه «انقلاب ملایان» در ایران دست یابد. نوعی «بهار شریعت» که با گسترش آخونددوستی و ابراز نفرت «مردم» از مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر، نهایت امر زمینة روسیه‌ستیزی را نیز فراهم آورد! ولی این نتایج جادوئی نه در مصر به دست قدرت‌های سرمایه‌داری غرب آمد، و نه در دیگر کشورهای «بهارزده!»

امروز دیگر تردیدی نیست؛ «بهار عرب» نه تنها در مصر که در تمامی کشورهای مسلمان‌نشین از نفس افتاده. البته مصر در این فرسایش پیشتاز است. مصریان با فاصله گرفتن از اسلامگرائی در عمل نشان دادند که می‌توان در برابر رشد فاشیسم کوردل‌ و فراگیر دینی، و حکومت شرع مقاومت کرد. این همان «مقاومت» است که در فردای «پیروزی» بهار عرب از گفتمان سیاست‌بازان ایرانی‌نما و انواع خارج‌نشین‌شان «غایب» اصلی باقی مانده بود. اینان دوباره به همان شعارهای پوچ «22 بهمنی» خود بازگشته،‌ برای استقرار یک حکومت «خوب» دینی ذکر «مردم، مردم!» گرفته بودند! هیچکدام از این جانوران وحشی در سخنرانی‌ها و مقالات‌شان برای ملت مصر فرجه‌ای جهت خروج از بن‌بست «فرمایشی» اسلامگرائی قائل نمی‌شدند. مسئله از منظر اینان در این خلاصه شده بود که اسلامگرائی و بوسیدن نعلین آخوند و مفتی را به چه صورت می‌توان به «بهترین نحو» در مصر پیاده کرد! صدها مقاله و ده‌ها نمونه از سخنوری‌ اینان در دست است، و جهت خروج از بن‌بستی که مشتی آخوند و بچه‌آخوند در برابر تاریخ معاصر کشورمان گشوده‌اند، چه بهتر که همین مقالات و تحلیل‌های آبکی و شکمی را با دقت بیشتری مطالعه کنیم. باشدکه به عمق وابستگی، نوکرمنشی و دست‌نشاندگی این موجودات عصرحجر پی‌ ببریم. ولی در تندباد تحولات منطقه، فقط «بهار عرب» نیست که پیر و فرسوده شده و نفس‌اش به شماره افتاده؛ دولت آتاترکی‌های آنکارا نیز در بن‌بستی به مراتب عمیق‌تر گرفتار آمده.

بارها در مطالب این وبلاگ عنوان کرده بودیم که نقش «استراتژیک ـ سنتی» حکومت «خردرچمن» ترکیه در خاورمیانه و شمال آفریقا در حال فروپاشی است. جهت ارائة خطوط سیاسی،‌ در اینجا نگرشی اجمالی به نقش ترکیه لازم می‌نماید. این کشور عضو پیمان نظامی آتلانتیک شمالی است، و پس از کودتای «اسلامی» 22 بهمن 57 در ایران، دولت‌های نظامی و غیرنظامی ترکیه برای فراهم آوردن زمینة‌ مناسب رشد اسلامگرائی در این کشور تلاش کرده‌اند. خلاصه، «آنچه خوبان همه دارند»، ترکیه یک‌جا دارد! دولت ترکیه هم عامل رسمی سیاست سرکوبگر «نظامی ـ امنیتی» آتلانتیست‌هاست، و هم عین «امام روشن‌ضمیر» بعضی‌ها اسلام‌پرور است و دین‌دوست!

از دیرباز، علیرغم ادعاهای «دمکراسی‌طلبی» در هیئت حاکمة ترکیه، عوامل سازمان سیا در اینکشور به صور مختلف، و خصوصاً از طریق دامن زدن به آتش تعصبات ناشی از تحجر دینی، برای ایجاد «سد سکندر» ترکیه در برابر نفوذ مسکو تلاش کرده‌اند. در گذشته، این تحرکات به بهانة «مبارزه» برای متوقف کردن رشد کمونیسم صورت می‌گرفت، ولی پس از فروپاشی اتحاد شوروی این «بهانه» از دست رفت. آمریکا دیگر نمی‌تواند رسماً به عنوان مبارزه با روسیه در ترکیه آتش‌افروزی کند، از اینرو مبارزه با حکومت آخوندهای ایران را «بهانه» قرار داده!

بارها گفته‌ایم، باز هم می‌گوئیم، ترکیه با یک حکومت دست‌نشانده که تا مغز استخوان در فساد مالی و اداری دست‌وپا می‌زند، نمی‌تواند در مسیر رشد منافع منطقه‌ای مسکو سنگ‌اندازی کند. با این وجود، «تلاش‌ها» ادامه داشت و به صور مختلف به منصة ظهور می‌رسید. به طور مثال، پس از آنکه ارتش آمریکا به بهانه‌های واهی به عراق حمله‌ور شد، شاهد بودیم که آنکارا تمامی‌ تلاش خود را به خرج داد تا با آزاد کردن استراتژی‌های‌اش از بند «الزامات» مسکو، ترکیه را نیز به این «جنگ» بکشاند، و نهایت امر سیاست توسعه‌طلبانة جرج بوش دوم و نئوکان‌ها را تا مرزهای آبی روسیه در دریای سیاه امتداد دهد! جالب اینکه، برای کشاندن ارتش آمریکا به سواحل خزر همین تلاش در ایران نیز آغاز شده بود. ولی «در باغ‌ سبز» خاتمی، احمدی‌نژاد و خامنه‌ای در ایران،‌ به رسوائی و شکست انجامید. نه آمریکا توانست پای به ایران بگذارد، و نه توانست ترکیه را به سیاست جنگ‌طلبانة خود در عراق متصل کند. و دقیقاً از همین دوره بود که هیئت‌های حاکمه در ترکیه و ایران پای در خلاء سیاسی گذاشتند، خلائی که همچنان به قدرت خود باقی است.

در قلب همین «خلاء» سیاسی است که نگاهی به ایران و به بن‌بست‌های ترکیه می‌اندازیم. حدود دو سال پیش، شاهد بودیم که آمریکا سعی کرد با کشاندن ترکیه به مذاکرات به اصطلاح «هسته‌ای»، که گویا پیرامون مسائل «اتمی» ملایان صورت می‌گیرد، به قولی «با یک سنگ دو گنجشگ بزند!» آن‌روزها تلاش بر این بود که از یک‌سو دو هیئت حاکمة وابسته به غرب را که در عمل بازندگان اصلی استراتژی‌‌های نوین منطقه‌ای هستند در کنار یکدیگر نشانده و از این مجموعة وامانده برای استراتژی‌های‌ منطقه‌ای واشنگتن توشه‌ای فراهم آورد. و از سوی دیگر، واشنگتن می‌کوشید تا در برابر گریز «بالاجبار» تهران به جانب مسکو، «گزینة فرار» به سوی آنکار را برای تهران آماده نگاه دارد! ولی واشنگتن باز هم در هر دو جبهة استراتژیک شکست خورد! ترکیه به ناچار دست به حمایت‌ کورکورانه از گزینه‌های منطقه‌ای واشنگتن زده، خود را تا گریبان درگیر بحران سوریه کرد؛ حکومت جمکران نیز که شکم‌اش را جهت عقب‌راندن مسکو و ساخت‌وپاخت با واشنگتن و متحدان اروپائی‌‌اش صابون زده بود، در عمل روابط‌اش با ترکیه به جر و بحث و درگیری‌های سیاسی انجامید!

اینک دولت آتاترکی‌های آنکارا پس از عقب‌نشینی در جبهة سوریه و ایران، دست‌ازپا درازتر در ویراست «سافت» خود قرار گرفته و در همین ویراست مورد توجه مسکو است. بی‌بی‌سی، مورخ 7 بهمن‌ماه سالجاری چنین تیتر زده:

«سخنگوی اشتون: ایران پیشنهاد مذاکره در نهم و دهم بهمن در استانبول را نپذیرفت!»

بله، پس از عقب‌نشینی غرب در سوریه، مالی، الجزایر و خصوصاً پس از رها کردن چاه‌های نفت لیبی، لندن و واشنگتن بار دیگر سفرة کشاکش «مذاکرات هسته‌ای» خود‌ را پهن کرده‌اند! پرواضح است که پیشنهاد مذاکره در استانبول را حکومت جمکران رد نمی‌کند. به صراحت بگوئیم، از جمکران حتی اظهارنظر پیرامون محل مذاکره هم پذیرفته نخواهد شد، این انگلستان است که دیگر حاضر نیست در شرایط فعلی برای دولت آتاترکی‌ها اعتبار جهانی کسب کند. چرا که، حکومت اردوغان در هر گام بیشتر و بیشتر پای در ویراست «سافت» خود ‌گذارده، و این شرایط می‌تواند زمینة‌ نفوذ هر چه بیشتر روسیه را در ترکیه فراهم آورد. کشوری که از منظر استراتژ‌های آتلانتیست عمق استراتژیک غرب «تحلیل» می‌شود.

جالب اینجاست که پیش از بحران سوریه، لندن تمامی تلاش خود را به خرج می‌داد تا مذکرات «کذا» در استانبول برگزار شود! فقط فشار روسیه بود که بر این تلاش‌ها نقطة پایان گذارد. حال پس از شکل‌گیری بحران سوریه و فروپاشی سیطرة آنکارا در مرزهای جنوبی‌اش، روسیه می‌خواهد ملایان را برای مذاکره به همان آنکارا بفرستد. بله، اگر تبدیل آتاترکی‌های آنکارا به «مرکز توجه» جهانیان، آنزمان که هنوز الدرم‌بلدرم‌ «پان‌ترکیسم‌» به هوا بود، می‌توانست برای واشنگتن منافع منطقه‌ای داشته باشد، کشاندن توجه جهانی به ترکیه در شرایطی که ایندولت با انتصاب یک کردتبار به مقام وزارت کشور، و اعطای آزادی دفاع در محاکم جزائی به زبان کردی، خود را به سیاست‌های منطقه‌ای روسیه نزدیک می‌کند برای لندن دیگر امتیازی به شمار نخواهد آمد. در نتیجه، آمریکا هم از زبان صالحی، قاهره را بجای استانبول پیشنهاد می‌کند، و صدای آمریکا، ‌مورخ 7 بهمن‌ماه سال‌جاری چنین می‌نویسد:

«صالحی که به تازگی به قاهره سفر کرده روز چهارشنبه، 4 بهمن[…] به خبرنگاران گفت که، […] به توصيه دوستان در شورای عالی امنيت ملی، بحث ميزبانی مذاکرات در کشور مصر مطرح شد […] دوستان مصری از آن استقبال کردند و هم اکنون رايزنی‌ها در اينباره در جريان است.»

اگر به تاریخ «افاضات» صالحی دقت کنیم درمی‌یابیم که «بحران سالروز» انقلاب مصر، خارج از نارضایتی گستردة مصری‌ها از «مرسلینی» و تحولات پسابهاری و اسلامی، دلائل دیگری نیز می‌تواند داشته باشد. از آنجمله است افتضاح انتخابات اسرائیل که به ناکامی راست‌افراطی منجر شد. واکنش شدید به رأی دادگاه جنائی در «پرت سعید»، که امروز به کشته شدن بیش از 20 تن انجامید، تداوم همین بحران‌سازی‌هاست. دولت مرسی که همچون حسنی‌ مبارک اوباش را به خیابان‌ آورد تا با ایجاد درگیری مطالبات مصریان را به حاشیه براند، به چه صورت خواهد توانست از طریق فراهم آوردن زمینة مذاکرات هسته‌ای جمکرانی‌ها خود را در سطح جهانی به «ارزش» بگذارد؟ به صراحت بگوئیم، اینبار غرب هم برای به ارزش گذاردن اوباش اسلامگرا، و هم جهت کسب اعتبار برای اسرائیل مخالفت توده‌های مصر با اسلامگرائی را به اسب شاهوار «بحران‌سازی‌های» منطقه‌ای تبدیل کرده. ولی روسیه اگر چه برای بی‌اعتباری عوامل آتلانتیست در مصر از هیچ کوششی فروگزار نمی‌کند، نمی‌تواند این آشوب‌ها را مورد تأئید قرار دهد.

خارج از تمامی بحث‌ها پیرامون «الزامات»‌ و مطالبات قدرت‌های بزرگ در صحنة دیپلماسی بین‌المللی، این اصل را به یاد داشته باشیم که موضع‌گیری ملت‌ها و خصوصاً منورالفکران‌شان پیرامون مسائل کشور می‌تواند تا حد زیادی تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز باشد. اینک که به سالروز کودتای ننگین 22 بهمن 57 نزدیک می‌شویم، در دیگر کشورهای منطقه شاهدیم که همین واقعیت چگونه بر سرنوشت‌ ملت‌ها تأثیر می‌گذارد. سیاست یک کشور مجموعه‌ای است از استراتژی‌های بین‌المللی در تقابل با آگاهی‌های یک ملت، و در این مصاف هر کدام از ارزش ویژة خود برخوردار است. روز 22 بهمن،‌ شکست هولناک ملت ایران در مصاف با فاشیسم و استعمار، گر چه نقش استعمارگران را در تاریخ معاصر کشور آشکار‌تر کرد، همزمان خوش‌خیالی، کم‌سوادی و خوش‌باوری قشرها و گروه‌های گسترده‌ای از ایرانیان را نیز به محکمة تاریخ برد.

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

Share

فیلترشکن‌های جدید13ژانویه2013

college360.info
62099.com
ghgtz.com
47743.com
39413.com
common360.info
keepprivacy.asia
85919.com
buddycompany.info
24protected.info
73492.com
companycollege.info
14834.com
theschoolproxy.com
collegecloud.info
bizprivate.info
proxymoagent.info
fastspace.info
privacynotice.info
hidesurf.asia
spinchannel.info
unblockedatschool.com
turboangel.info
commonbyte.info
vpnunlock.asia
proxiessurf.info
vpnfast.asia
youtubeproxyfree.com
faceschool.info
zoomwork.info
33253.com
45090.com
youtubeunblocked.com
schoolnext.info
connectsite.info
00874.com
alphawork.info
quickproxy.asia
privacyclean.info
byteaccess.info
smartbyte.info
cloudmac.info
proxy8.asia
exploreclick.info
maccolor.info
companyapp.info
hidevpn.asia
24turbo.info
appexplore.info
https://mysslunblocker.com

هیلاری و «اجباری!»

صورت‌بندی‌های نوین منطقه‌ای که پیامد مستقیم تحولات جدید در رابطه با بحران «اسرائیل ـ فلسطین» است،‌ همانطور که گفتیم به نوبة خود بر مسائل داخلی ایران نیز تأثیرات عمیقی بجای خواهد گذارد. به طور مثال، مخالفت باراک اوباما با مصوبة سنا پیرامون تحریم ایران ـ این مصوبه مورد تأئید تمامی سناتورهای ایالات متحد قرار گرفت ـ یکی از همین تأثیرات است. حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر باراک اوباما با تحمیل تحریم‌ها بر ایران مخالف بوده، چگونه رئیس سنای آمریکا ـ معاون ریاست جمهوری ایالات متحد ریاست سنا را بر عهده دارد‌ ـ نه تنها اجازه داده که «پیشنهاد» تحریم‌ها در سنا مطرح شود،‌ که خود نیز به پیشنهاد مذکور رأی موافق داده؟! پاسخ روشن است؛‌ آشفتگی بر سیاست آمریکا حاکم شده و باراک اوباما و دولت وی قادر نیستند سیاست مشخصی در زمینة استراتژی‌های بین‌المللی دنبال کنند. به همین دلیل،‌ دولت آمریکا در بن‌بست پیچ‌درپیچ تصمیمات هول‌هولکی و بی‌فردا گرفتار آمده. ‌

در روند عادی، سنای آمریکا که اینک در آن اکثریت با حزب دمکرات است، پیش از تهیة پیش‌نویس تحریم‌ها با کاخ‌سفید مشورت‌های لازم را می‌کند. و اینک که کاخ‌سفید بالاجبار زیر پای سنا را کشیده، به قول معروف، کار ملک و ملت به کجا خواهد رسید؟ و در صورت ادامة این «وضعیت»، تکلیف روابط کاخ‌سفید با سنای آمریکا طی چهار سال آینده چه خواهد بود؟ از سوی دیگر، با توجه به خروج اهود باراک از دولت اسرائیل ـ این خروج در عمل حزب کارگر اسرائیل را به عنوان کارگزار بریتانیا در منطقه از «کار» برکنار کرده ـ اگر در مصر نیز قانون به اصطلاح «اساسی» پشمالوها و مقدس‌نماها به تصویب نرسد تکلیف روابط مصر و اسرائیل و نوار غزه و حماس و … با یکدیگر چه خواهد شد؟‌

این‌ها سئوالاتی است که در شرایط فعلی مشکل می‌توان برای‌شان «پاسخ» یافت؛ دلیل نیز روشن است. روابط دیپلماتیک و استراتژیک به صورت گام به گام در تحول می‌افتد و هر گونه تجدیدنظر در یک مورد ویژه، تغییراتی غیرقابل پیش‌بینی بر دیگر موارد اعمال خواهد کرد. با این وجود، در اینجا تلاش خواهیم داشت تا در حد امکان یک چارچوب روشن از کل منطقه ارائه دهیم.

شاهدیم که در منطقه «سر» اسلام‌پناهی‌های آنگلوساکسون‌ها به سختی به سنگ خورده. حداقل بن‌بست فعلی در برقراری حاکمیت‌ اسلامی‌ در مصر، شاهدی است بر این مدعا. آنگلوساکسون‌ها طی بحران‌سازی‌های «بهارعرب» قصد داشتند حکومت‌های پوسیدة بازمانده از روابط «جنگ سرد» را به حکومت‌های «مردمی» و «نمازخوان» و به ویژه دست‌نشاندة‌ غرب تبدیل کنند. ولی این پروژه با شکست سختی روبرو شده. نه تنها مصر در مقام مهم‌ترین کشور عرب‌زبان تکلیف سیاست‌اش هنوز روشن نیست، که کشورهای کم‌اهمیت‌تر از قبیل تونس، لیبی، اردن و حتی فلسطین نیز در وضعیت پا در هوا سیر می‌کنند. اینهمه فقط به این دلیل است که آژانس‌های «بومی» حضرات،‌ شامل اوباش سرکوبگر خیابانی، نیروهای پلیس، ارتش و برخی تشکل‌های به اصطلاح «غیررسمی» که وظیفة اصلی‌شان فوت کردن در آستین پارة «اسلامگرائی» بود، در سراشیب «شکست» دیپلماسی غرب ابتر شده و دیگر نمی‌توانند تحت عنوان «مخالفت با کمونیسم» و «کفر» و «الحاد» به جان ملت‌ها بیافتند.

مطلب را با مصر ادامه می‌دهیم چرا که مسیر تحولات‌اش کلیدی‌ترین ارزیابی‌های منطقه‌ای را برای‌مان به ارمغان خواهد ‌آورد. در همین مصر است که حکومت اسلامی مورد نظر اخوان‌المسلمین به «رهبری» یک آخوند فکل‌کراواتی به نام محمد مرسی قرار بود حاکمیت را دربست در اختیار سلفی‌ها، مفتی‌ها و قاریان قرار دهد و امثال عمرموسی و البرادعی هم اوپوزیسیون آن بشوند. و دیدیم که چگونه تحکیم پایه‌های این نوع حاکمیت «کاخ‌سفیدی» به چالش جدی افتاد. پیش از فروافتادن تشت رسوائی مرسی از بام‌ها، شبکة انگلیسی اخوان‌المسلمین، که بنیانگزارش نیز به دریافت لقب «سِر» از دربار انگلستان «مفتخر» شده، همچون همزادان جمکرانی، تونسی، لیبیائی و افغانی خود «ادعا» می‌کرد که برخاسته از آراء «مردم» و «خیابان» است! به یاد داریم که محمد مرسی در میدان تحریر،‌ آمادگی خود را برای شهادت به رخ خلق‌الله می‌کشید؛ جالب اینکه آقای مرسی شب گذشته از ترس همین «مردم» سوار بر تانک از کاخ ریاست جمهوری گریخت. و اینک برای حفظ مواضع‌اش در برابر همین «مردم و خیابان»، تانک به معابر آورده! این صحنه برای ما که فاجعة کودتای ننگین «انقلاب اسلامی» هنوز از ذهن‌مان پاک نشده، خاطرات تلخی را یادآور است.

خاطرة روزهائی که اوباش اسلامگرا از قماش بنی‌صدر، یزدی، میرحسین موسوی ـ ‌ همین آزادیخواهان نوین که مطالب بی‌سروته‌‌شان سایت‌های زنجیره‌ای مخالف‌نمایان حکومت اسلامی، از چپ‌افراطی تا راست هیتلری را می‌آراید ـ‌ پیوسته عنوان می‌کردند که، «مردم» برای آقای خمینی و اسلام و روحانیت و نبرد با آمریکا به خیابان‌ها آمده‌اند! خلاصه، همین اوباش بودند که سه دهة پیش، با عربدة «درود بر خمینی» و «نبرد با آمریکا»، فاشیسم را بر ملت ایران تحمیل کردند. حال این پرسش مطرح می‌شود که بدون حمایت غرب و شبکه‌های «جاویدشاه» ساواک از این غائلة نفرت‌انگیز، دیوانه‌ای همچون خمینی و حواریون خودفروخته‌‌اش چند روز می‌توانستند در برابر همان «خیابانی» بیایستند که خود را «نماینده‌اش» معرفی می‌کردند؟ تجربة مصر و رسوائی محمد مرسی به عیان نشان می‌دهد که کار «آقای خمینی»،‌ رهبر مبارز و «ضدامپریاس»، و لش‌ولوش‌های‌ همراه‌اش به یکهفته هم نمی‌رسید. اینرا گفتیم تا آن‌ها که هنوز در پیت‌حلبی زنگ‌زدة روحانیت، و مشک پوسیدة «اسلام انقلابی» برای‌ ما ملت حکومت «دینی» مایه می‌زنند بدانند که تا فرجام‌شان چند گامی بیش نمانده.

ولی آنچه در مصر می‌گذرد مفصل‌تر از مطلب یک وبلاگ است. انگلستان و ایالات متحد درست زمانیکه چرخش در استراتژی‌های منطقه برای تأمین‌ منافع‌‌شان غیرقابل اجتناب شده بود، زیر پای محمد مرسی را هم کشیدند. به گواهی سوابق،‌ ایشان را جهت احراز مقام ریاست جمهوری از طویلة یانکی‌ها بیرون آورده بودند‍! بله، قضیه به همین سادگی است که می‌شنوید. و علنی کردن «امیال» مستبدانة یک دیوانة قدرت که برای نابودی ملت مصر در محراب اسلام‌پناهی عمری را به نماز و روزه و دریوزگی گذرانده بود و حکومت «دینی» را به فرمودة سازمان سیا نسخه‌ای «قابل فروش» ارزیابی ‌می‌کرد، آنقدرها مشکل نبود. به قولی «اینان شناگران ماهری هستند؛ آب گیرشان نمی‌آید!»

همانطور که دیدیم روح‌الله خمینی آدمخوار نیز زمانیکه ارتش شاهنشاهی و ساواک استخر مناسب را برای‌اش آ‌ب انداخت خوب «زیرآبی» می‌رفت. آقای مرسی هم دقیقاً همان کاری را خواست بکند که خمینی کرده بود؛ فقط با یک تفاوت! خمینی از حمایت بیدریغ سازمان سیا و ارتش ناتو در اوج «جنگ سرد» برخوردار شد؛ بیست سال پس از فروپاشی اتحاد شوروی، مرسی مفلوک حتی اگر این حمایت‌ها را از آمریکا و انگلستان گدائی هم بکند چیزی نصیب‌اش نخواهد شد. «زمانه» تغییر کرده،‌ و شبکة سازمان سیا هر چند می‌خواهد ولی دیگر نمی‌تواند برای پر کردن جیب بانکداران غرب،‌ ملت‌ها را به زیر نعلین ملاجماعت بیاندازد. به قول معروف دست‌شان کوتاه و خرما بر نخیل است!

به همین جهت نیز همزمان با «رتق‌وفتق» رسانه‌ای مسائل حماس و اسرائیل، هیلاری را به «اجباری» به قاهره فرستادند تا دنبه را دم قفس مرسی بیاندازد،‌ و برای اعلام استبداد به او قول همیاری بدهد! بله، هیلاری 21 ژانویة سال آینده وزارت امور خارجه را ترک خواهد گفت. البته وزیر امور خارجة آمریکا می‌دانست که امکان «حمایت» از استبداد آقای مرسی وجود ندارد؛ اینکار برای آن بود که زیر پای این مردک را به موقع بکشند و پیش از آنکه زمینة مناسب از دست برود، تحت عنوان ادامة تحرکات «انقلابی» در مصر برای واشنگتن «وقت» بخرند. در انتهای این «وقت‌کشی‌ها» هدف اصلی نیز چیزی نیست جز ارائة‌ تصویر دلپذیر از امثال البرداعی و دیگر نوکران شناخته شده، و تثبیت اینان در مواضع کلیدی مورد نظر لندن و واشنگتن. مواضعی که اینبار در پوشش «آزادیخواهی» به ارزش گذاشته خواهد شد! بله، این است کل مطلب در مورد «تحولات خیابانی» مصر!

در غیراینصورت همانطور که بارها گفته‌ایم «ملت‌ها» بیکار نیستند که در خیابان سنگ به این و آن بزنند؛ این سنگ‌ها همیشه از دست عوامل استعمار، بر سر عوامل بازندة استعمار فرو می‌ریزد. انسان‌های آزاد،‌ شهروندان مسئول، آنانکه از شخصیت اجتماعی و نگرش سیاسی و فلسفی برخوردارند، یا کاسب‌جماعت و زن خانه‌دار و خلاصه بگوئیم، مادر و پدر و کودک در خیابان سنگر نمی‌سازند و لنگر هم نمی‌اندازند! اوباش‌اند که یک‌بار در این مسیر و بار دیگر در مسیر مخالف سنگ‌اندازی می‌کنند و تحت نظارت و حمایت نیروهای اطلاعاتی دست به آفرینش «صحنه‌های پرشور انقلابی» می‌زنند و قهرمان می‌آفرینند. نتیجة این به اصطلاح «انقلابات» خیابانی نیز در همین شهر قاهره هنوز در برابر چشمان‌مان قرار گرفته؛ این سنگ‌اندازها نبودند که مرسی، جیره خوار انگلستان را به کاخ ریاست جمهوری مصر فرستادند؟ چرا، همین‌ها بودند. حال که استراتژی منطقه‌ای به دلیل موضع‌گیری نظامی روسیه و هند تغییر کرده، همین اوباش می‌خواهند با شیوه‌هائی که پیشتر نیز شاهد بودیم،‌ لشوش جدید را بر سرنوشت ملت مصر حاکم کنند.

و چرا راه دور برویم؟ مگر همین چند سال پیش ملت ایران شاهد بیرون کشیدن محمد خاتمی از زباله‌دان حکومت اسلامی نبود؟ مگر ندیدیم،‌ چگونه این مردک خودفروخته را که مسئولیت تبلیغات جنگ استعماری «ایران ـ عراق» و سانسور مطبوعات، رسانه‌ها و کتب کشور را به دوش می‌کشد تحت عنوان «رئیس جمهور»‌ فیلسوف به مردم حقنه کرده بودند. هنوز هم با دلارهای چپاول شدة ما ملت، برای مشتی مفت‌گو زمینه فراهم می‌آورند، تا اینان مجیز این فاشیست آدمکش را که صریحاً با دمکراسی هم مخالفت می‌کند، بگویند. پس به صراحت بگوئیم، آقای البرداعی و دیگر کسانیکه از این «مضحکة»‌ به اصطلاح انقلابی سر برون خواهند آورد، ویراست مصری آقای خاتمی هستند.

با این وجود، اگر کار سرمایه‌داری غرب در کشوری که از دوران ناپلئون به زیر نگین انگشتری داشته به اینجا کشیده، مسلماً بر سر نسخه‌های مصری خاتمی نیز همان خواهد آمد که بر سر نسخة ایرانی‌نمای آن آمد؛ بی‌آبروئی، انزوای سیاسی، و از همه جا راندگی!

واشنگتن یا این مهم را درک می‌کند که شرایط منطقة خاورمیانه نوین است،‌ و در نتیجه نیازمند حضور بازیگران نوین و چارچوب‌های نوین خواهد بود، و یا همچون نمونة «انقلاب» مصر و لیبی و تونس،‌ سعی خواهد داشت با بیرون کشیدن کالاهای پوسیده‌ای که طی حاکمیت قرنطینة «جنگ سرد» تولید کرده، به حساب خود زمام امور را به دست گیرد! تجربة خاتمی و میرحسین موسوی در ایران، فروافتادن تونس و لیبی در بحران، و اینک بن‌بست اخوان‌المسلمین در مصر به صراحت نشان می‌دهد که اگر واشنگتن نقش بازیگران جدید، نگرش‌های نوین و بازنگری در شیوه‌های سرکوب استعماری را نپذیرد، راهی جز عقب‌نشینی نخواهد داشت. برای ما این سئوال مطرح می‌شود که پشت جبهة این «عقب‌نشینی» در کدام سرزمین و کدامین قاره قرار گرفته؟ و اینکه آیا اصولاً پشت جبهه در این شرایط معنا و مفهوم خواهد داشت یا اینکه این عقب‌نشینی‌ها حضرات را به حومة نیویورک رهنمون خواهد شد؟

ملت و سه جبهه!

 

 

طی سال‌هائی که از کودتای 22 بهمن 57 می‌گذرد، در اذهان بسیاری از فعالان سیاسی این سئوال پای گرفته که به چه دلیل هر گونه تلاش جهت خروج از شرایط نامساعد سیاسی و اجتماعی در کشور ایران نهایت امر نتایج غیر قابل دفاع به بار آورده. البته این شکست «تاریخی» را نمی‌توانیم در این وبلاگ بررسی کنیم چرا که برای چنین کاری نقد موجز بنیادهای نظری و عملی در جامعة‌ ایران از آغاز شکل‌گیری پدیده‌ای به نام «شهروند»، یعنی شروع جنبش مشروطه الزامی می‌شود؛ «ابزار» این مهم در ید ما نیست. ولی می‌توان به صورتی خلاصه‌تر به بررسی «نقصانی» پرداخت که خصوصاً پس از انقلاب اکتبر شوروی نگرش اجتماعی ایران را به طور کلی به نوعی ویروس «دولت‌دوستی» آلوده کرده.

 

نتیجة عمل این نوع ویروس در قلب جامعه، میدان دادن به این توهم کودکانه‌ است که گویا می‌توان «دولتی» تشکیل داد که پس از استقرار در جایگاه «قدرت ساختاری» خود به الهامات ملت پاسخ مثبت داده، در تحقق «اهداف» والا دست به نقش‌آفرینی بزند! به صراحت بگوئیم، مورخان به راحتی می‌توانند ریشة این قماش برخورد «افلاطونی» با مسئلة «قدرت ساختاری» و سیاسی را در تبلیغات «بلشویسم» بیابند. نظریه‌پردازی‌ای که طی 8 دهة اخیر هیچگاه همراهی و هم‌قدمی با «روشنفکری» و نگرش‌های سیاسی در جامعة ایران را رها نکرده.

 

با این وجود، در بررسی تأثیرات نگرش بلشویک‌ها در جامعة ایران، می‌باید از پیش‌داوری بپرهیزیم. این تأثیرات به همان میزان نتیجة سیاست شوروی سابق در مرزهای ایران بوده که بازتابی منطقی و گسترده از سیاست‌های غرب، خصوصاً انگلستان. به عبارت ساده‌تر، اگر شوروی در چارچوب سیاست‌های رایج خود دست به تبلیغات گسترده پیرامون «مزیت‌های» غیر قابل تردید نگرش سوسیالیسم علمی می‌زد، نوعی نگرش «شبه‌ بلشویک» نیز توسط انگلستان و سپس ایالات متحد در ایران توجیه می‌شد. در این روند «شبیه سازی»، هر چند مبانی حکومت سوسیالیسم علمی مورد تردید قرار می‌گرفت، با استفاده از «دولت‌دوستی» ایجاد شده توسط بلشویسم، از «نظریه‌ای» گنگ حمایت به عمل می‌آمد. نظریه‌ای که نهایت امر فلسفة وجودی یک «دولت دوست‌داشتنی» و «مردمی» را در بوق می‌گذاشت. دولتی که به الهامات «مردم» پاسخ مثبت خواهد داد. این «ترادف» نگرش‌ها، همان است که بارها در مطالب این وبلاگ از آن تحت عنوان «ترادف» ناهمگن و تاریخی، میان لنینیسم و فاشیسم سخن به میان آورده‌ایم.

 

ولی در واقع، رابطة ملت‌ها با دولت‌ها هیچ ارتباطی با «آرمان‌ها» ندارد. این بلشویسم بود که ادعا می‌کرد با تغییر «شیوة تولید» توسط دولت، جامعه در مسیر «آرمان‌ها» دیگرگون خواهد شد. البته «سوسیالیسم علمی» نوعی «فروپاشی» همه‌جانبه به دنبال آورد، ولی اینکه «تغییرات» ناشی از «فروپاشی»‌ نتایج قابل دفاعی به همراه آورده باشد جای بحث و گفتگوی فراوان دارد. چرا که در عمل، نتیجة 70 سال بلشویسم در روسیه و دیگر کشورهای سابقاً شورائی، امروز هیچ نیست جز خاطره‌ای تلخ از گذشته‌ای نه چندان افتخارآفرین. رابطة دولت‌ها با ملت‌ها را مسائل دیگری مشخص خواهد کرد، نه آرمان‌ها.

 

ولی باید بگوئیم پس از یکصدسال، ملت ایران در اوج بدبیاری‌های سیاسی و مالی و فرهنگی و … از یک «خوش‌بیاری» برخوردار شده. ایرانیان امروز این فرصت را یافته‌اند تا همزمان تحولات سه جبهة متفاوت درونمرزی را مورد بررسی قرار دهند. «فرصتی» که معمولاً به ملت‌ها اعطاء نمی‌شود؛ تاریخی است و می‌باید به بهترین وجه از آن استفاده کرد. بله، این سه جبهه همان است که طی سدة اخیر در چارچوب سیاست‌های کشور به تناوب فعال‌مایشاء بوده‌اند، و آن‌ها را خوب می‌شناسیم؛ جبهة دینی، جبهة بومی و خصوصاً خط استالینیسم‌!

 

به طور مثال، ایرانیان می‌توانند با اندک توجهی به تحولات اجتماعی خود به بن‌بست‌های نظری حاکم بر نگرش «مذهبی ـ سیاسی» اشراف پیدا کنند. فراموش نکنیم که طی سال‌های انقلاب مشروطه، و دهه‌هائی که در پی آن آمد، نظریة «مذهبی ـ سیاسی» یکی از بن‌بست‌های مهم جامعة ایران بوده؛ چند و چون این بن‌بست اینک در برابر ما قرار دارد. و امروز به دلیل فروپاشی حباب «تقدس» که پیرامون این «شبه‌نظریه» مرزهای غیرقابل نفوذ به وجود آورده بود، می‌توان آن را آزادانه‌تر از همیشه از ریشه کاوید و به محک نقد و بررسی کشید. این فرصت طلائی جهت نقد «دولت‌دوستی» متداول در نگرش آ‌خوندی، نه در سال‌های بحرانی انقلاب مشروطه فراهم آمده بود، و نه در آغاز غائلة کودتاچیان 22 بهمن 57.

 

از سوی دیگر، حضور میلیون‌ها شهروند که آریامهریسم را در ایران تجربه کرده‌اند، به جوان‌ترها که دولت‌دوستی آخوندی را دیده‌اند،‌ این امکان را خواهد داد تا از نزدیک با تأثیرات سوء نگرش «دولت‌ دوستی» به شیوة آریامهری نیز آشنا شوند. این امکان فراهم آمده تا نقاط ضعف نگرش «آریامهری» بهتر و دقیق‌تر بررسی گردد، و پایه و اساس دیکتاتوری «منورالفکرانه‌ای» که می‌بایست «توجیه» می‌شد آشکارتر شود. بهترین دلیل بر رد نظریة دولت‌دوستی آریامهری، همین شرایطی است که ایرانیان در آن دست و پا می‌زنند. چرا که، تاریخ یک ملت بر خلاف آنچه بلندگوهای تبلیغاتی مرتباً گوشزد می‌کند، مجموعه‌ای از تکه‌های از هم گسسته نیست؛ زنجیره‌ای است همگن از «عمل» و «عکس‌العمل!»

 

نهایت امر به دلیل فروپاشی استالینیسم در مرزهای شمالی کشور، «دولت‌دوستی» به شیوة بلشویک‌ها پایه و اساس خود را از دست داده و این امکان به وجود آمده که خارج از هر گونه توجیهات استراتژیک، ضعف‌ها و بدکاری‌های استالینیست‌ها را بدون هر گونه چشم‌پوشی مورد بررسی قرار دهیم.

 

در نتیجه،‌ سه نگرشی که از منظر تاریخی حاکمیت بلامنازع خود را بر فضای سیاسی ایران تحمیل کرده بودند امروز در موضع ضعف قرار گرفته‌اند، و این خود امتیازی است که امکان رشد فرهنگی و سیاسی را فراهم می‌آورد. به دلیل تزلزل همین سه «جبهه» است که شاهد نزدیک شدن ایادی این جبهه‌ها به نظریة آزادی و آزادیخواهی می‌شویم. ولی نمی‌باید اشتباه کرد، دولت‌ها آزادیخواه نیستند؛ نه دولت فعلی ایران آزادیخواه است و نه دولت آمریکا و نه دولت انگلستان.

 

تعریف دولت روشن است؛ دولت مجموعه‌ای است استخوانی، متکی بر ساختارهائی که از داده‌های ملموس و مادی در جامعه تغذیه می‌کنند. البته این «تعریف» در مورد یک دولت دست‌نشانده و اقماری، تا حدودی با «تعریف» کلاسیک تفاوت دارد. چرا که «داده‌های ملموس مادی» در مورد یک دولت دست‌نشانده نه در مرزهای جغرافیائی کشور، که در مرزهای «منافع حیاتی» دولت‌های بیگانه جستجو می‌شود. حال با چنین «تعریفی» از دولت چگونه می‌توان قبول کرد، ساختار فوق که موجودیت‌اش نتیجه «بده‌بستان‌های» تنگاتنگ با صدها محفل آشکار و پنهان در داخل و خارج مرزهاست می‌تواند آرمانگرا و آزادیخواه باشد؟ چنین چیزی قابل قبول نیست.

 

در نتیجه، زمانیکه به مقولة «دمکراسی» می‌رسیم،‌ بجای سخن گفتن از دولت آزادیخواه، مجلس «مشروع» قانونگزاری، انتخابات، قانون اساسی، آرای «مردم»، و … می‌باید در گام نخست به ساختارهائی بپردازیم که قادر خواهند بود از «آزادی بیان» شهروند در برابر زیاده‌خواهی‌ همین ساختار‌های استخوانی «دفاع» کنند. حمایت از آزادی انسان‌ها در تقابل با منافع دولت، در تخالف با حکومت، و در برابر دیگر سیاست‌های سرکوبگر. در کمال تعجب علیرغم هیاهو و غوغائی که مشتی قلم‌به‌دست و «سخنران» این روزها پیرامون دمکراسی به راه انداخته‌اند، احدی را نمی‌بینیم که از نقش چنین ساختارهائی، جهت حمایت از منافع ملت سخنی به میان آورد. اینان فراموش کرده‌اند که «آزادی» برای ملت است، نه برای دولت!

 

مضحک است، ولی استدلال اینان همچون دوران گذشته در خم همان بن‌بستی مانده که سه جبهة «دینی ـ بومی ـ استالینیست» در آن خیمه زده‌ بودند. به عبارت ساده‌تر، حضرات به دنبال یافتن شیوه‌ای هستند که از طریق آن بتوان با تحکیم پایه‌های یک «قدرت» سیاسی، دولتی و یا ساختاری، «آزادی» شهروند هم «تأمین» شود! بی‌ رودربایستی بگوئیم، هر کس از چنین «مغلطه‌ای» حمایت کند، یا مغرض است، یا نادان! ساختاری با چنین مشخصات نمی‌تواند وجود خارجی داشته باشد؛ چرا که در تجربة تاریخی ملت‌ها، «قدرت‌مدار» هیچگاه «قدرت» را تفویض نکرده. شعارهائی از قبیل دمکراسی، احترام به آراء عمومی، تعظیم به مطبوعات آزاد، و … هر گاه بر زبان یک سیاستمدار جاری شد، باید بدانیم که وی در صدد بهره‌برداری از الهامات آزادیخواهانة ملت است؛ هدف دیگری ندارد. این ملت است که جهت حافظت از آزادی‌های خود می‌باید در هر گام گریبان حاکمیت را گرفته، به قبول «آزادی بیان شهروند» وادارش کند. عکس قضیه، یعنی دولتی که برای ملت «آزادی بیان» به ارمغان می‌آورد، بیشتر اسطوره و شعبده است تا «نظریه‌پردازی.»

 

در یک دمکراسی، سنگ نخست با «آزادی بیان» گذاشته می‌شود، و نهادینه شدن این «آزادی» است که خواهد توانست آغازی باشد برای دیگر «آزادی‌ها.» مشکل می‌توان دید که دولت، یعنی یک ساختار استخوانی که تا گریبان در گیر محافل، سیاست‌ها و بده‌بستان‌هاست، بیاید و با به خطر انداختن موجودیت‌اش از «آزادی بیان» ملت حمایت کند. به صراحت بگوئیم، چنین عملی تاکنون انجام نشده، و نخواهد شد!

 

این بحثی بود محدود و شتاب‌زده پیرامون نقش‌هائی که دولت و ملت در میدان «آزادی بیان» ایفا می‌کنند. برخلاف ادعای بلندگوها، ایندو نقش به هیچ عنوان «مکمل» یکدیگر نیستند؛ با یکدیگر در تقابل قرار دارند. اگر امروز ملت ایران از ابزار کافی برای حمایت از «آزادی بیان» خود بهره‌مند نیست، مشکل می‌توان قبول کرد که گروهی ماجراجو با «انقلاب» و «کودتا» و غیره، و یا حتی حرکت‌های به اصطلاح «آگاهانه»، این ابزار را جهت کنترل تحرکات و خواهش‌های مالی و مادی خودشان بدهند به دست ملت! در همینجا به صراحت بگوئیم، آنانکه با ترهات‌پردازی و «دولت دوستی»، می‌کوشند «فضای» تاریخی به دست آمده را با بحث‌های انحرافی و فاقد اعتبار عملی و نظری اشغال کنند، بدانند که می‌باید در مورد شکست‌های آینده در برابر ایرانیان پاسخگو باشند.

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید2دسامبر2012

fastobrave.info
yoloproxy.com
boredwork.info
delicatefacebook.info
earlyschool.info
currentcute.info
unlimitaccess4u.info
privatebig.info
proxygizlen.com
beta-proxy.com
workdark.info
erasurf.info
workfamous.info
alertvpn.info
schoolgreat.info
fancycurrent.info
easyfasto.info
blueinvestor.info
javascriptproxy.com
ydff.info
secure-proxy.fr
getchomped.com
hideip4.net
3privacy.info
articlerupage.info
fitcan.info
mycodereal.info
stateinfo.info
hideanon.info
preuse9.info
codeuni.info
mydecode.info
7private.info
proxyradical.com
privatecomplete.info
hideip4.net
vpncurious.info
carefulvpn.info
broadcurrent.info
busyprivate.info
acebookattractive.info
schoolcomplete.info
alivefasto.info

گنداب گویا!

 

 

جبهه‌ای را که آمریکا قصد داشت پس از انتخاب مجدد اوباما به ریاست جمهوری، در خاورمیانه بگشاید، توسط دیگر قدرت‌های جهانی «گشوده» شد! و این جبهه در چارچوب الزاماتی متحول می‌شود که واشنگتن به هیچ عنوان در پی‌ آن‌ها نبوده. به صراحت بگوئیم، قرار گرفتن امثال «مرسی» در جایگاه «ضامن‌» صلح و آتش‌بس نه برای نتانیاهو «برد» به شمار می‌رود، نه برای اسلامگرایان حماس، و نه برای اوباش «سلفی» در مصر. این یک باخت تمام عیار است برای همة جناح‌هائی که طی سه دهة اخیر در لندن، واشنگتن، پاریس و پایتخت‌های منطقه، با توسل به دین اسلام «ایدئولوژی‌سازی» کرده‌اند. با این «آتش‌بس» سلاح اصلی اینان که همان نبرد فرضی «حق» با «باطل»، یا همان مبارزة اسلام با «صهیونیسم جهانی» بوده از دست شده. جالب اینک، جهت پنهان داشتن این شکست تاریخی، همة دست‌اندرکاران بساط نبرد «حق و باطل» از یکدیگر تشکر کرده، این «پیروزی» را به همدیگر تبریک می‌گویند.

از سوی دیگر، همزمان با آتش بس در غزه و اسرائیل، شاهد عقب‌نشینی سریع خامنه‌ای در ایران نیز بودیم. محفل «مقام معظم» که از طریق «پیامبران» آشکار و نهان، و به صورت بیخ‌دیواری از الهامات کاخ‌سفید با خبر می‌شدند، دست در دست اوباش خط‌امام و جبهة کودتای 22 بهمن 57، طرح‌های سیاسی «داخلی‌شان» را دنبال می‌فرمودند. و منزوی کردن باند احمدی‌نژاد از طریق فشار به اصطلاح «نمایندگان مجلس» و اصول‌گرایان طرفدار «مقام معظم» در رأس همین‌ طرح‌ها قرار داشت. ولی عقب‌نشینی ایشان از این طرح‌ «داهیانه» به صراحت نشان داد که تحولات نوار غزه بازتابی ملموس در تهران دارد.

خامنه‌ای عقب نشست، چرا که اربابان‌اش در لندن و واشنگتن‌ دیگر امکان پرورش «خط‌امام» ندارند، و اگر اوضاع به همین منوال پیش رود بزودی عربده‌های «اسلام انقلابی» حتی در میان لات‌های صاحب‌منصب حکومت اسلامی نیز ‌خریداری نخواهد داشت.

اینک خامنه‌ای جهت حفظ موقعیت خود و همپالکی‌های‌اش می‌باید به ریسمان پوسیدة دیگری جز محفل کودتای 22 بهمن 57 آویزان شود، و از آنجا که فعلاً نتیجة استراتژی‌های غیرآمریکائی در منطقه توپ را به میدان احمدی‌نژاد انداخته چه بهتر که مقام معظم بجای ور رفتن با علی مطهری و ناز و کرشمه برای قبیلة لاریجانی، با «ریاست جمهور» یکدست داژبال «سیاسی ـ عقیدتی» بزنند! این است دلیل عربدة ایشان برای حمایت از مقام «ریاست جمهوری!»

ولی اوضاع حکومت اسلامی آنقدر قمر در عقرب شده که این «نوآوری‌ها» کاری از پیش نخواهد برد. خارج از تمامی بحران‌هائی که این حکومت طی سه دهة اخیر آن‌ها را به روزمرة ملت ایران تبدیل‌ کرده، و در اینجا نمی‌توان به جزئیات‌شان پرداخت، تلاش‌های نوین جمکرانی‌ها جهت کسب مشروعیت برای «انتخابات» بسیار جالب است. به طور مثال، طی چند روز گذشته یک طرح بسیار «زیرکانه» از طرف صاحب‌نظران جمکرانی به میانة میدان افتاده که بر اساس آن پروسة «انتخابات» ریاست جمهوری،‌ تحت نظارت «مجلس» صورت گیرد! به عبارت دیگر لازم است «وزارت کشور» تحت قیمومت قوة مقننه «انتخابات» برگزار کند! واقعاً خنده‌دار است؛ ما در همینجا به طراحان «محترم» تبریک می‌گوئیم! چرا که با اینکار در عمل نشان خواهند داد که در این حکومت شترگاوپلنگ پدیده‌ای به نام «آراءعمومی» حتی در صور «ظاهری» نیز وجود خارجی ندارد، و تداخل قوای سه‌گانه که نتیجة اجرائی شدن این «طرح داهیانه» خواهد بود، بزودی تتمه آبروی نداشته حکومت اسلامی را بر باد خواهد داد.

البته این «طرح» دنبالة همان مسیری است که قرار بوده فرضاً به «حذف» انتخابات «رئیس جمهوری» منجر شود، حذفی که «دلائل موجه» فراوان دارد. به طور مثال، بسیج عمومی در حکومت اسلامی جهت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دیگر امکانپذیر نیست؛ در نتیجه چه بهتر که این «انتخابات» به صورت زیرجلکی و توی پستو به «انجام» برسد. ولی اینان نمی‌دانند و یا نمی‌خواهند بپذیرند که در شرایط فعلی انتخابات «کولژیال» برای این حکومت حکم مرگ زودرس را خواهد داشت. چرا که، این هیاهوسالاری که نام «حکومت اسلامی» بر آن گذارده‌اند،‌ از آغاز کودتای 22 بهمن 57،‌ تنها توجیه‌‌اش همان «حضور مردم» بوده؛ و در شرایطی که عملة این دستگاه به دست خود این «حضور» را از میان برمی‌دارند، نتیجتاً ماهیت واقعی و اساسی این حکومت که همان «حاکمیت محفلی» مشتی دست‌نشانده و نانخور اجنبی است علنی‌تر خواهد شد.

می‌بینیم که در حکومت اسلامی،‌ نقش توده‌های تحریک شده‌ای که با عربدة «حق‌طلبی» ملا و شیخ پای به میدان ‌گذارده بودند، به تدریج رنگ می‌بازد تا جای خود را به نقش‌آفرینی مشتی «ریش‌پهن» و بادمجان‌دورقاب‌چین بسپارد. جماعتی که رسماً با کسب اجازه از «مقام معظم» رئیس‌جمهور «تعیین» خواهند کرد. طراحان این برنامة‌ مضحک می‌خواهند بر این روند نام «انتخابات» ریاست جمهوری بگذارند! به هر تقدیر، نام این تحرکات هر چه باشد، از شرایط چنین برمی‌آید که حکومت اسلامی به دلیل محرومیت از حمایت‌های فرامرزی خود اینچنین به دست و پای افتاده، و ناشیانه همچون کودکی خیره‌ سر و لجوج به طمع خوردن گردو و فندق سنگ بر انگشتان دست خود می‌کوبد.

اینان از روز نخست هم «اینکاره» نبودند. نه اعتقادی به افکارعمومی داشتند، و نه اعتنائی به آبادی کشور و آسایش ملت؛ به زور سرنیزة ارتش شاهنشاهی به حکومت رسیدند، و اینک که اسلحة تبلیغات و هیاهو از دست‌شان خارج می‌شود، چاره‌ای ندارند جز آنکه به صورت علنی به اصل‌شان رجوع کنند: محفل‌پروری!

ولی در این شرایط شاهد تلاش‌هائی در خارج کشور نیز هستیم. این تلاش‌ها در واقع مکمل همین محفل‌پروری‌های داخلی است. خارج از بنیانگزاری «آریامهریسم» نوین که فعلاً رضا پهلوی با حمایت انگلستان بادبان‌اش را در مسیر آن گشوده، و در وبلاگ‌های پیش در مورد آن توضیحاتی آوردیم، جماعت پاسدارهای «نادم» نیز خارج از مرزها حضور به هم رسانده‌اند. اینان که همچون موش‌های ناقل طاعون یک به یک کشتی شکستة حکومت اسلامی را به مقصد پایتخت‌ اربابان‌ غربی‌شان ترک کرده‌اند، به هیچ عنوان دست از لات‌بازی‌های متداول برنمی‌دارند. روزگاری بود نه چندان دور، که هم اینان برای توجیه قتل‌عام طرفداران دمکراسی سیاسی در ایران برای آخوند سفره پهن می‌کردند و سینة حسینی «شبانه‌روزی» می‌زدند. حال که دکان آخوند و بچه‌آخوند کساد شده، به سرعت پوستین وارونه کرده‌اند. حکم گرگی را دارند که با پوشیدن پوست قربانی، می‌خواهد خود را گوسفند جا بزند!

ولی در پس این «واژگون‌نمائی‌ها» همان نیت‌هائی خوابیده که دیروز اینان را در محضر «امام خمینی» به رقص و پایکوبی و «حسین! حسین!» خوانی انداخته بود. هدف اینان از خوشرقصی برای گاوچران‌ها، و نان چسباندن به تنور «حق‌طلبی» آخوندک‌های‌ مزدور، مصادرة آرمان‌ والای طرفداران دمکراسی و اعلامیة جهانی حقوق بشر است. این خوشرقصی‌ها نهایت امر مفاد این اعلامیه را به انحراف کشانده، آن را‌ در مسیر توجیه سیاست‌های ضدبشری واشنگتن قرار خواهد داد. بی‌دلیل نیست که گرگ در پوست گوسفند اوفتاده.

یکی از این «بچه» ‌گوسفندهای جدید که پوست گرگ از سر انداخته، و بلندگوهای تبلیغاتی غرب با عربده‌اش گوش دنیا را کر کرده‌اند، کسی نیست جز پاسدار اکبر گنجی! گنجی که تا چند سال پیش با افتخار فراوان خود را شاگرد «استاد سروش» معرفی می‌کرد، و همزمان در خشتک حسینعلی منتظری نقل و نبات و حبل‌المتین می‌جست، جدیداً مطلبی قلمی کرده. گویانیوز هم که معرف حضور همگان است، با افتخار فراوان این مطلب را منتشر نموده. به بررسی مطلب عمیق گنجی نخواهیم پرداخت، چرا که در کمال تأسف فاقد ارزش است. ولی در این «بحرطویل» که به شیوة «اوستا کله‌پز» حکومت اسلامی یعنی ابوالحسن بنی‌صدر، «ابجد و هوز» و «شماره» خورده، یک واقعیت غیرقابل تردید می‌بینیم و آن تلاش گنجی برای ماستمالی کردن جنایات آمریکاست در سوریه:

«در خصوص سوریه 20 ماه طول کشید تا دولت آمریکا بفهمد با اپوزیسیونی کار می‌کند که نه تنها مرتکب جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت می‌شود و گروه‌های سلفی در آن دست بالا را دارند، بلکه دارای پایگاه اجتماعی در داخل سوریه نیست. اینک اگر قرار بر اپوزیسیون سازی برای ایران باشد، از تجربه سوریه هم استفاده خواهد شد.»

بله، طفلک آمریکا؛ رودست خورده بود! طی 20 ماه، روح‌اش هم خبر نداشت که با چه جنایتکاران و آدمکشانی همکاری می‌کند! نمی‌دانیم گنجی کی از خواب «زمستانی» پریده‌، ولی همان روزها که عربدة اسلام‌دوستان در سوریه به آسمان برخاسته بود، ما در وبلاگ‌مان نوشتیم که آمریکا در سوریه به گل خواهد نشست، و دیدیم که نشست. ولی جهت اطلاع این گرگی که ردای «بچه» گوسفند بر تن کرده بگوئیم، آمریکا برای دریافت اینکه چه جنایتکارانی را علیه ملت سوریه مسلح کرده، 20 ماه وقت نگذاشت؛ از همان روز اول می‌دانست چه جانیانی را بسیج کرده. فقط 20 ماه وقت لازم بود تا توسری را از مسکو دریافت کند که کرد! و اگر واشنگتن در سوریه توی سرش نخورده بود، حضرتعالی هم این «بحرطویل» را نمی‌نوشتید، تا گندابه‌ای به نام «گویانیوز» آن را در بوق بیاندازد. حالا که گند کار ارباب درآمده، لازم است قلم بردارید و از «بی‌اطلاعی» حاکمیت آمریکا قصه و حکایت سر هم کنید.

این 20 ماه، ‌ فرصتی بودکه به دلیل تحولات استراتژیک در اختیار ملت سوریه قرار گرفت تا دریابد که آمریکا چه جانورانی را برای رهبری کشورشان بسیج کرده. و از قضای روزگار این همان فرصتی بود که ملت ایران از آن محروم ماند، تا اراذلی از قماش گنجی با عربدة «امام، امام» حکومت مشتی آدمکش را بر ایرانیان تحمیل کنند؛ و می‌بینیم که هنوز هم دست بردار نیستند!

از ظواهر امر چنین برمی‌آید که ایشان در فکر و خیال «اپوزیسیون‌سازی» برای ایران هم باشند! حتماً می‌خواهند دست در دست اوباما برای آیندة ایران تصمیم‌گیری کنند. بله، 90 سال پیش یک قزاق در ایران «شاه» شد، بعد هم شاهد بودیم که یک آخوند دیوانه در جایگاه «امام» نشست. حال فقط مانده که یک پاسدار از اینجا مانده و از آنجا رانده، تحت نظارت امثال نوآم چامسکی برای ما ملت نقش «مهاتما گاندی» بازی کند. کی گفته اوباش حق «پیشرفت» ندارند،‌ خیلی هم خوب پیشرفت می‌کنند! به شرط اینکه سوراخ دعا را گم نکرده باشند. ولی اینک هم سوراخ دعا از دست رفته و هم ممه‌ای که انگلستان به میرپنج و خمینی داده بود! به قول مش قاسم، همه چیز «پنداری دود شد، رفت هوا!»

خدا، شاه، شیخ!

 

 

با به پایان رسیدن دورة ریاست «جمهوری» محمود احمدی‌نژاد، و ابهام حاکم بر فضای کشور این سئوال به درستی مطرح می‌شود که نهایت امر سرنوشت ملت ایران در کدامین میعاد و توسط چه نیروهائی می‌باید رقم زده شود. برگزاری انتخاباتی نوین جهت تعیین ریاست جمهوری در جمکران، حتی اگر پس از افتضاحات 1388 نیز قابل تصور باشد، حکم بر این خواهد افتاد که این نوع «انتخابات» اصولاً فاقد اعتبار است، و عمرش در این حکومت به پایان رسیده. پس ادامة وضعیت فعلی، به تبع اولی، نه تنها در چارچوب مسائل داخلی، که حتی در ارتباط با نیروهای استعماری که موجودیت حکومت اسلامی را آینة تمام نمای منافع بین‌المللی‌شان می‌بینند،‌ غیرممکن شده است. در نتیجه مشکل می‌توان برای مدت زمانی طولانی در مسیر فعلی گام برداشت. از سوی دیگر، حذف مقام ریاست جمهور از این حکومت، هر چند که تمامی مقامات آن صرفاً ظاهری و صوری‌اند، به این سادگی‌ها نمی‌تواند امکانپذیر گردد. تشکیل مجلس خبرگان و یا مؤسسان، تغییر قانون اساسی، و … کاری نیست که به قول معروف درد این «شب‌جمعه» را درمان کند؛ پروسه‌ای است گسترده و سنگین که حکومت آشوب‌زدة اسلامی مشکل می‌تواند در آن پای گذارده، خر لنگ به سر منزل مقصود برساند. پس ببینیم چه آلترناتیوهائی وجود دارد.

گزینة نخست، همان روند معرفی فردی است به عنوان «ریاست جمهوری» از جانب «حاکمیت!» روندی که نهایت امر به انتصاب «رسمی» یک «شخصیت» رژیم، از طریق تأئیدات و آراء اعضای سپاه و بسیج منجر خواهد شد! نوعی انتصاب «کولژیال» که طی دوران جنگ سرد، در برخی کشورهای اروپای شرقی رایج بود. ولی چنین گزینه‌ای نه می‌تواند وجهة حکومت اسلامی را در منطقة آشوب‌زدة خاورمیانه افزایش دهد، و نه قادر است بر بحران‌های داخلی نقطة پایان بگذارد. در نتیجه، حکومت اگر در این مسیر گام بردارد مسلماً شاهد بحران‌های فزاینده‌تر پیرامون مسائل داخلی و خارجی خواهیم بود. بحران‌هائی که مهارشان غیرممکن خواهد شد.

گزینة دوم چیزی نیست جز آنچه میرحسین موسوی و طرفداران آشکار و پنهان وی طی بحران‌سازی‌هائی که به «جنبش سبز»‌ معروف شده بود، در خیابان‌ها عربده می‌‌زدند: «بازگشت به دوران نورانی امام خمینی!» ولی این چرخش نیز غیرممکن است، نه ایران و ایرانی در دوران آیت‌الله خمینی قرار گرفته‌اند،‌ و نه صورتبندی‌های استراتژیک، نظامی و سیاسی پیرامون ایران و مسائل مبتلا به کشور در چنین مقطعی «یخ» زده‌. کاملاً بر عکس، روابط بین‌الملل طی بیش از سه دهه دچار آنچنان تحولاتی شده که در تاریخ معاصر، حتی در دوران پساجنگ دوم نیز چنین تغییراتی را شاهد نبوده‌ایم. خلاصه بگوئیم، «بازگشت» نه در محتوی شعار، و نه در مقام «معنا» به هیچ عنوان امکانپذیر نیست، جامعه بالاجبار می‌باید به پیش تازد و راه دیگری جز آزمودن تجربیات نوین در پیش نخواهد داشت.

آنچه میرحسین موسوی، «خط‌امام» و اصلاح‌طلبان، طی سه دهة اخیر پیشرو، انقلابی و نوآورانه ارزیابی می‌کردند، امروز از جمله خنزرپنزرهائی به شمار می‌رود که در اذهان عمومی جائی جز سمساری برای‌شان در نظر گرفته نخواهد شد. شعار‌هائی همچون اسلام انقلابی، حکومت مستضعفان، و … مشکل می‌تواند امروز به عنوان موتور تحولات مورد استفادة سیاست‌بازان قرار گیرد.

گزینة سوم نیز همانطور که می‌توان حدس زد «خروج» از حکومت اسلامی است. و این «خروج» در عمل به معنای پایان یافتن رژیم فعلی در تمامی ابعادش می‌باید تلقی شود. با این وجود، به استنباط ما فدراسیون روسیه در برابر فروپاشانی ساختاری و هیاهوسازی‌هائی که آمریکا و انگلستان‌ حامیان اصلی آن در ایران به شمار می‌روند، مقاومت خواهد کرد. چرا که خطر سرایت این آشوب‌سازی‌ها به درون مرزهای جنوبی روسیه وجود دارد، و این مسئله از منظر کرملین تهدید منافع استراتژیک روسیه تلقی می‌شود. در نتیجه، «خروج» از این رژیم بر خلاف آنچه طی دهه‌های اخیر بارها و بارها توسط عوامل انگلستان در ایران سازمان یافته بود، اینبار می‌باید با گام‌های آهسته و با سرعت قابل کنترل عملی گردد. به همین دلیل نیز شاهد صف‌بندی‌های سیاسی عوامل غرب در برابر ملت ایران هستیم؛ وبلاگ امروز را به بررسی اجمالی همین صف‌بندی‌ها اختصاص می‌دهیم.

از آنجا که پس از جنگ اول جهانی، انگلستان به نیروی اصلی استعماری در منطقه تبدیل شد، جای تعجب ندارد که امروز نیز این صف‌بندی تحت نظارت لندن سازمان یابد. به عبارت دیگر، این صف‌بندی را می‌باید تلاشی تلقی کرد از جانب لندن جهت حفظ وزنه‌ها و گزینه‌هائی که به بهترین وجه ممکن نیازهای استراتژیک و منطقه‌ای انگلستان را بازتاب ‌می‌دهد. و در رأس این تلاش‌ها مسئلة تداوم سیاست «شیخ‌وشاه» نشسته.

این موضوع جای بحث ندارد؛ بازیگران سیاسی در ایران قرون وسطی، همچون دیگر کشورها، جملگی در قلب پدیدة «شیخ‌وشاه» دست به نقش‌آفرینی‌های خود می‌زدند. در عمل، زمینة دیگری در جوامع دوران قرون‌وسطی وجود نداشته. ولی مشکل از آنجا آغاز شد که با رشد شهرنشینی و آغاز تنش‌های اجتماعی و انقلاب مشروطه در ایران، جایگاه «شیخ‌وشاه» متزلزل شد. استعمار در این مقطع، ‌ جهت سرکوب نهائی نهضت مشروطیت ایران، و تحت تأثیر برآیند تغییراتی که پایان جنگ اول جهانی در کشورمان به وجود آورده بود، تغییراتی ماهوی در «شیخ‌وشاه» به وجود آورد. بریتانیا با ایجاد انسداد در برابر رشد تفکر شهروندی، ایندو جایگاه سنتی‌ را که از قرون وسطی به هماهنگی‌های مقطعی «شاه مستبد» با «شیخ مزور» اختصاص یافته بود از میان برداشت، و آن‌ها را با صورتک‌های «شاه مدرن» و «شیخ حق‌طلب» جایگزین نمود.

آنچه بعدها به عنوان «بنیانگزار ایران نوین»، انقلاب شاه و ملت، و انقلاب اسلامی به خورد ملت ایران داده شد، جملگی مدیون همین جایگزینی‌ سطحی و مزورانه‌ای است که استعمار در تاریخ ایران به وجود آورده بود. در این چارچوب،‌ مدرنیتة ادعائی پهلوی‌ها به همان اندازه مسخره و توخالی و پوچ است که «حق‌طلبی» شیخ و آیت‌الله. سلطنت نمی‌تواند «مدرن» باشد، چرا که ریشة پادشاهی به تاریخ کهن و قرون‌وسطی بازمی‌گردد. در واقع پادشاه «مدرن» همان استالین، مائو، صدام‌ حسین و قذافی هستند؛ مستبدینی که جهت توجیه قدرت سیاسی خود آنقدرها نیازمند توجیهات «مشروعیت‌ساز» شیخ نمی‌شوند.

از سوی دیگر، شیخی که استعمار انگلستان «خلق» کرده نیز نمی‌تواند تعریفی انسانی از «حق» مورد نظر خود ارائه دهد. چرا که این «حق»،‌ به دلیل «طبیعت آخوندی‌اش» ، ‌ خارج از چارچوب نظام فئودال جائی نخواهد داشت. این نظام بازتابی است از تاراج نیروی کار، سرکوب و بهره‌کشی، رانت‌خواری، زن‌ستیزی، کودک‌آزاری و نهایت‌امر دینفروشی و دکانداری به «خاطر خدا!» مجموعه‌ای انسان‌ستیز که جامعة بشری و زندگی انسان‌ها را فدای نیک‌بختی فرضی در «بهشت» می‌کند. بهشتی که گویا آخوندها از چندوچون آن آگاهی دارند! این نوع «بهشت فروشی» که در قرون‌وسطی از سوی ارباب کلیسای کاتولیک «مدروز» شده بود، امروز توسط همان‌هائی در ایران تبلیغ می‌شود که خود را برخاسته از «خط مترقی امام» معرفی می‌کنند! بر این نوع ترقی‌خواهی استعماری جز تحجر چه نامی می‌توان گذارد؟

ولی اگر انگلستان در ساختار قدرت سنتی ایران، یعنی «شیخ‌وشاه» این تغییرات ماهوی را به وجود آورده،‌ برای خاطر چشمان شهلای «میرپنج» نبوده، استعمار در دنبالة منافعی پای به این میعاد گذارده. و از آنجا که راستگرائی با منافع بنیادین غرب همیشه هماهنگی بیشتری نشان ‌داده، با آنچه در بالا آمد به یک نتیجه‌گیری می‌توان رسید. نخست اینکه، راستگرائی اگر یک مرض نیست، مسلماً یک غرض هست، و کسانیکه تحت نظارت سیاست‌های بین‌المللی مبلغ نگرش راستگرا در جامعه‌اند، در وحلة نخست منافع اربابان و شخص خود‌شان را مد نظر قرار می‌دهند، هر چند این منافع را تحت عناوین مختلف «آرایش» کنند.

در بررسی آسیب‌شناسی دیالوگ سیاسی ایران، این سئوال مطرح می‌شود که آیا می‌توان از پدیده‌ای به نام «راستگرای لائیک» نام برد یا خیر؟ بی‌رودربایستی بگوئیم، فرد راستگرا نمی‌تواند «لائیک» باشد، نه در ایران و نه در هیچ کشور جهان. احزاب راستگرا در تمامی کشورهای دنیا، چه دمکراتیک و چه غیر،‌ لائیسیته را مردود می‌دانند. ولی در ساختارهای دمکراتیک اجازه ‌داده می‌شود، که همین افراد «غیرلائیک» به نقش‌آفرینی‌های «لائیک» در چارچوب الزامات ساختارهای حاکم بپردازند. در نتیجه، این لائیسیتة «حاکمیت» است که از اهمیت برخوردار می‌شود، نه لائیسیتة افراد که حریم خصوصی آنان به شمار می‌رود. پس نخست می‌باید تفاوت میان عملکرد ساختارها و بنیادها، و حریم خصوصی افراد را شناخت. به طور مثال، «جامعه» هرگز نمی‌تواند لائیک باشد؛ و برای رسیدن به یک حاکمیت لائیک الزامی ندارد که انسان‌ها همگی لائیک باشند؛ این ساختار حاکمیت است که می‌باید در چارچوب منافع خود لائیسیته را تأئید کند.

در کمال تأسف، گفتمان سیاسی در کشور ایران بیمار است؛ همانطور که دیدیم یک شیخ پوسیده و متحجر به خود اجازه می‌داد که سخن از «انقلاب» به میان آورد. نوچه‌های‌اش هم امروز «خط مترقی» ایشان را می‌خواهند دنبال کنند! این طرز برخورد به صراحت بیماری گفتمان سیاسی کشور را نشان می‌دهد، ولی این ضعف و ناتوانی به هیچ عنوان مختص به شیخ نیست؛ گریبان شاه را هم گرفته. همانطور که گفتیم «شیخ‌وشاه» هر چند تفاوت‌های ظاهری با یکدیگر دارند، در واقع مجموعه‌ای واحد‌اند. هم نوع سنتی‌شان و هم نوع دست‌ساز و استعماری‌شان.

امروز که شیخ فرسوده شده، مجموعه‌ای پیرامون شخص رضا پهلوی به وجود آمده که قصد دارد به صورت خزنده از طریق ارتباط و ساخت و ‌پاخت با سازمان مجاهدین خلق، حزب توده، و با جمع‌آوری زباله‌های فراری جنبش سبز، فدائیان و ملایان و نوچه‌های‌شان و … خود را به عنوان یک آلترناتیو به جامعة ایران تحمیل کند. و در چارچوب این سیاست که همچون دیگر سیاست‌سازی‌های معاصر فتیله‌اش را «باکینگهام پالاس» روشن کرده، بسیاری مطالب، که اگر «کذب» نباشد،‌ حداقل مبهم و گنگ باقی مانده، از زبان رضا پهلوی و نزدیکان‌اش به خورد ملت ایران داده می‌شود. مطالبی که اگر پیرامون‌شان بحث و گفتگو صورت نگیرد، چه بسا که همچون «حق‌طلبی‌های» روح‌الله خمینی بلائی برای ایران و ایرانی بشود. «لائیسیتة» ادعائی رضاپهلوی به کنار، حرف و سخن پیرامون این به اصطلاح «آلترناتیو» کم نیست، هر چند فرصت و مجال ما محدود.

اگر به بن‌بست سیاسی‌ای که در بالا به آن اشاره کرده بودیم، شکل‌گیری «حلقة پهلوی» را نیز اضافه کنیم به صراحت می‌بینیم که غرب برای پیشبرد یک براندازی در ایران آماده شده. و این سئوال مطرح می‌شود که چرا در این مقطع زمانی ویژه غرب به این صرافت افتاده؟ به استنباط ما پاسخ بسیار ساده است. حکومت اسلامی به پایان خط خود رسیده، و همچون دوران مظفرالدین شاه قاجار پس از امضاء فرمان مشروطه، و یا دورة محمدرضا پهلوی پس از آغاز فروپاشی اقتصاد نفتی وی، تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در جامعة ایران غیرقابل اجتناب شده. و از درون همین تحولات است که نهایت امر می‌باید به پدیده‌هائی همچون مسئولیت دولتی، شکل‌گیری تشکل‌های سیاسی و صنفی و حرفه‌ای، و تحولات مثبت در ارتباطات اجتماعی دست یافت. از اینرو،‌ غرب اینبار نیز به شیوة‌گذشته قصد دارد با به راه انداختن «خردجال» و «شبیه‌سازی» در برابر این تحولات انسانی قد علم کند.

غرب، ابتدا از طریق تحمیل محاصرة اقتصادی بر ملت ایران،‌ قصد داشت به اقتصاد دولتی قدرت سرکوب تعیین‌کننده اعطا کند. ولی اکنون که محاصرة اقتصادی واشنگتن نیز به بن‌بست کارورزانه‌اش رسیده،‌ انگلستان با به راه انداختن «حلقة پهلوی» می‌خواهد با ایجاد گسست، بار دیگر استبداد تازه‌نفس را بر جامعة‌ ایران حاکم نماید.

چنین آرزوئی را اینبار انگلستان با خود به گور خواهد برد؛‌ بازگشت سلطنت به کشور یک مطلب است، برقراری حکومت رضاپهلوی و حواریون و «باند» وی مطلب دیگری است. اگر ایرانی بازگشت سلطنت را در مقام یک سنت به یادگار مانده از گذشتة دور بپذیرد، حکومت «آریامهر» را نخواهد پذیرفت. آن‌ها که برای بازگشت آریامهریسم پستان به تنور چسبانده‌اند، و در مطالب‌شان نیش‌قلم به «روشنفکر» می‌زنند، بدانند که بدون روشنفکر دمکراسی وجود ندارد و دمکراسی با اجماع بیگانه است. خلاصه، اگر خیلی دمکرات هستید،‌ چشم‌تان کور وجود،‌ حضور و بیان روشنفکر را نیز در جامعه تحمل می‌کنید، در غیراینصورت ماسک دمکرات را از چهرة پلیدتان بردارید تا همگان آنچه را که واقعاً هستید ببینند. چه در میان توده‌ای‌ها و چه در قبیلة مجاهدین و سبزها و غیره، این روزها پستان به تنور چسباندن برای استبداد نوین «خدا، شاه، میهن» به معنای پستان سوزاندن خواهد بود. شرایط بین‌الملل به صورتی شکل گرفته که جامعة ایران اینبار خواهد توانست همزمان از استبداد شیخ هوچی و شاه کودتاچی بیرون آید.

 

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

فیلترشکن‌های جدید30اکتبر2012

prxy51.info
prxy36.info
stealthpublic.info
prxy42.info
askwork.info
prxy56.info
prxy32.info
rapidmodern.info
prxy33.info
prxy25.info
stealthagent.info
prxy37.info
prxy50.info
prxy40.info
prxy30.info
prxy28.info
prxy38.info
prxy21.info
prxy52.info
collegeonline49.info
fisier.ws
babekick.com
fasthome.info
devaccess.info
fast123.info
collegeeducation61.info
onlinecollege61.info
freeanonymity.com
quick123.info
flyaccess.info
iphonequickies.com
theninjacloak.com
proxyshow.info
prxy22.info
proxy360.info
onlinecollege62.info
prxy23.info
prxy34.info
prxy43.info
highschoolonline71.info
prxy29.info
prxy55.info
school360.info
mobiletunnel.info
hidenseek.org
proxyserver.asia
collegeeducation62.info
highschoolonline72.info
prxy41.info
beyondblocks77.info

دیگ دل‌انگیز!

بارها در مطالب این وبلاگ مسئلة فوق‌العاده بااهمیتی را متذکر شده‌ایم، و آنهم وجود ارتباط اندام‌وار بین ساختار فکری «لنینیست ـ استالینیست» با پدیدة فاشیسم است. البته لازم است یادآور شویم که اگر از منظر تاریخی،‌ همآوائی استالینیسم با دکترین چرچیل و روزولت در جهان سوم، خصوصاً طی جنگ دوم و سال‌هائی که در پی آمد قابل لمس است، لنینیسم را مشکل‌ می‌توان با فاشیسم مرتبط نمود. ولی در کمال تأسف، این «ارتباط» وجود دارد. و دهه‌‌ها پیش،‌ حضور فعال آن در صحنة بین‌الملل، در دوران سه رئیس جمهور «نخالة» اوائل قرن بیستم ـ هاردینگ، کولیج و هوور ـ و سپس در ساختارهای «پلیسی ـ امنیتی‌ای» که «هووریسم» و اف. بی‌. آی و نهایت امر مک‌کارتیسم به دنبال آورد، فاشیسم ینگه‌دنیائی نه تنها از طریق ارتباط با لنینیسم که به طور کلی با استفادة تبلیغاتی از الهامات چپ‌گرایان، ‌ ساختارهای سیاسی داخلی را درنوردید. پر واضح است که پس از شکل‌گیری این ساختار «میمون» و «موفقیت‌» آن در داخل، در اولین فرصت الگوهای مرتبط با آن به مناطق نفوذ ایالات متحد نیز صادر شود، و دیدیم که دقیقاً همین شد.

برای پرهیز از اطالة کلام، وبلاگ امروز را به پدیدة فاشیسم در ابعاد وطنی آن و خصوصاً رخداد هولناک و ضدانسانی «انقلاب اسلامی» اختصاص می‌دهیم. چرا که، توضیح فاشیسم در ابعاد فلسفی، تاریخی و خصوصاً ریشه‌یابی‌های آن در مناطق مختلف جهان نیازمند نگارش چندین و چند کتاب خواهد شد. با این وجود، در همینجا به صورت فهرست‌وار می‌باید به چند مطلب اشاره کنیم. نخست اینکه فاشیسم یک پدیدة معاصر است و هیچگونه ارتباطی با «استبداد» در مفهوم سنتی، تاریخی و اقلیمی ندارد. دیگر آنکه خصوصیت ویژة فاشیسم را می‌باید در حیطة جغرافیائی آن جستجو نمود. چرا که در درون ساختار جوامع سرمایه‌داری، فاشیسم ابزاری است جهت جلوگیری از فروپاشی نظام طی «بحران»، و در کمال تعجب همین فاشیسم، در خارج از مرزها و خصوصاً در محدودة نفوذ سرمایه‌داری غرب به پدیده‌ای تبدیل ‌می‌شود جهت پیشگیری از شکل‌گیری «سرمایه‌داری» در کشورهای تحت سلطه. در نگرش فاشیستی این خاصیت «دوگانه» و جالب‌ یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هائی است که از آن ابزار مناسب جهت چپاول، سرکوب و استثمار ملل تحت استیلا به دست ‌داده.

با بازگشت به موضوع وبلاگ امروز که به بررسی ریشه‌های فاشیسم در ایران پسا «انقلابی» مربوط می‌شود، این مسئله را می‌باید متذکر شویم که به طور کلی، آخوندیسم، از هر نوع متصور آن، فاقد نگرش منسجم سیاسی است. نخست اینکه آخوندیسم بی‌ریشه است و این بی‌ریشگی دلائل گستردة تاریخی و فلسفی دارد.

از منظر تاریخی، ریشه‌های آخوندیسمی که در اواخر دورة پهلوی دوم با آن روبرو بودیم، ‌ نه در «صدراسلام» و «فاجعة» کربلا، و یا «احکام» دینی و دوازده امام و چهارده معصوم و «حقانیت» دین اسلام، که صرفاً در گسترش پدیدة شهرنشینی در اواخر دورة قاجارها می‌باید جستجو شود. در دورانی که به تدریج گروه‌های اوباش و دلالان خارج از حیطة کنترل دربار،‌ در اطراف «قلعه‌ها» و شهرها به غارنشینی و «ریزه‌خواری» از پدیدة نوین شهرنشینی مشغول شدند،‌ و نهایت امر نوعی مرکزیت اجتماعی به خود اعطاء کردند. در نتیجه، «آخوند» در مفهومی که طی ایندوره پای به روابط اجتماعی گذاشت، تفاوت چندانی با لش‌ولوش، لات‌ و تیغ‌کش نداشت، و چه بسا که حتی امروز،‌ پس از گذشت بیش از 150 سال از آغاز این «دگردیسی» نیز شقاق بین «اوباش» و آخوند آنقدرها قابل رویت نباشد. خلاصه کنیم، آخوند در تاریخ شهرنشینی اخیر ایران رگه‌ای از اوباش حاشیه‌نشین شهری است. قسمی است از اوباش که با «زینت» دادن خود به عمامه و دستار و یک مجموعه‌ «ادا و اطوارِ» مضحک و چند آیة قرآن همچون دلقک‌های اروپای قرون‌وسطی سعی دارد برای خود و وابستگان‌اش امتیازات مالی و اجتماعی کسب کند. مسلم است که در جامعة واپس‌مانده و سنتی ایران،‌ که فقط شاه مستبد و دستگاه وی می‌توانستند از «امتیازات» برخوردار شوند، این دلقک‌ها با سهولت در میان اوباش و بی‌ستارگان به «مدافعان» حقوق غیردرباریان تبدیل شوند. به همین دلیل است که کسروی در مطالب خود بارها به ارتباط اندام‌وار بین آخوند و اوباش اشاره دارد،‌ و در مطالبی که متأسفانه با تأخیر فراوان از سوی خانم هما ناطق بر شبکة ‌اینترنت قرار گرفت،‌ می‌بینیم که ارتباط لختی‌ها، لنُگی‌ها و اوباش با آخوندیسم به صراحت مطرح شده.

طبیعی است که این بی‌ریشگی اجتماعی و تاریخی،‌ نهایت امر بی‌ریشگی فلسفی و نظری را نیز به دنبال آورد. در قصه‌ها‌،‌ حکایات فکاهی و فولکور ایرانیان، از ملانصرالدین گرفته تا ویراست‌های متفاوت حسن‌‌کچل و «خاله سوسکه»، پرسوناژ آخوند همیشه محیل، سودجو و انسان‌ستیز است؛ همچون اوباش شهری. نتیجتاً آنچه نزد آخوند «نگرش فلسفی» تحلیل می‌شود، نهایت امر فقط در چارچوب همین سودجوئی، کلاشی و دلالی قرار می‌گیرد. ولی طی دوران پهلوی،‌ که به غلط «سلطنت پهلوی» نام گرفته، به دلیل بی‌ریشگی پهلوی‌ها، ارتباط تنگاتنگ بین دو سیاست انگلیس، یعنی «سربازخانة» پهلوی و «مسجد» در فضای شهری به سرعت رشد و نمو کرد. پهلوی‌ها که خود از اوباش ریشه گرفته بودند، قصد داشتند از ارتباط اندام‌وار دو پدیدة یک‌سان ـ آخوند و اوباش ـ مجموعه‌ای متضاد به نمایش بگذارند. و در این راستا، در فردای پایان جنگ اول، «مسجد» و «سربازخانه» که هر دو از جمله تولیدات «جنبی» سلطنت استبدادی ایران بود،‌ به بازیگران اصلی شبکة استعماری تبدیل شد. و علیرغم «تضادهای» صوری، شاهدیم که این دو «پدیده» در هماهنگی تمام تا به امروز منافع انگلستان را در ایران بخوبی حفظ کرده‌اند.

در وبلاگ «ویترین و وبا» پیرامون ساخت و پرداخت مصنوعی تزها و آنتی‌تزها توسط انگلستان توضیحاتی آورده‌ایم که تاریخچة موجودیت «سازمان آزادیبخش فلسطین» و دولت اسرائیل شاید «ابتدائی‌ترین» نمونه‌های آن باشد؛ در اینجا توضیح بیشتری پیرامون این مطلب نمی‌دهیم. ولی همانطور که گفتیم سرمایه‌داری جهانی در مناطق تحت نفوذ خود از «فاشیسم» به عنوان نوعی عامل بازدارنده استفاده می‌کند. در دوران جنگ‌سرد این عامل دو وظیفة اساسی داشت: سرکوب کمونیسم وابسته به شوروی، و جلوگیری از رشد سرمایه‌داری در کشورهای تحت سلطه.

مسئلة‌ سرکوب کمونیسم وابسته به شوروی روشن است و نیاز به توضیح ندارد، ولی ارتباط فاشیسم با سرکوب سرمایه‌داری در کشورهای تحت چپاول شاید آنقدرها روشن ننماید. خلاصه بگوئیم، رشد سرمایه‌داری در مناطق تحت چپاول به هیچ عنوان مورد تأئید سرمایه‌داری استعماری نیست. چرا که به دلیل طبیعت غیرقابل انکار سرمایه‌داری، بین ایندو پدیده،‌ پیوسته نوعی «تقابل» پیش خواهد آمد. در نتیجه، فاشیست‌ها می‌باید پیوسته در «خطی میانه» سیر کنند. این خط جادوئی که فاشیست‌های ایران از آن به عنوان «شکاف بین سنت و مدرنیته» یاد می‌کنند، همان خطی است که هم به قتل‌عام کمونیست‌ها منجر می‌شود، و هم در برابر رشد سرمایه‌داری محلی با تمام قدرت ایستادگی می‌کند. اینهمه تا منابع مالی و کانی چپاول‌ شده و بازارهای خارجی سرمایه‌داری جهانی مورد «تهدید» قرار نگیرد.

اینجاست معنا و مفهوم واقعی ژست‌های «سوسیالیست‌» اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر! ملی کردن جنگل‌ها، ملی‌کردن آب‌ها، مبارزه با گرانفروشی، ملی کردن آموزش عالی و … همه و همه یک هدف مشخص دنبال می‌کرد: بهینه کردن «روابط تولیدی داخلی» در مسیر بهره‌کشی سرمایه‌داری جهانی. همینجا می‌بینیم که چگونه «سوسیالیسم» عملی و حتی نظری می‌تواند در خدمت فاشیسم قرار گیرد. در نتیجه، آخوندیسم فاشیست برای به دست گرفتن قدرت ـ این امر از طریق کودتای 22 بهمن 57 و با حمایت سرنیزة‌ ارتش شاهنشاهی انجام گرفت ـ آنقدرها نیازمند زمینه‌سازی نبود؛ نمونه‌های واقعی از دوران آریامهر در دست داشت.

و در همین راستا بود که از آغاز غائلة آخوندها در ایران، شبکة‌ جهانی «خبرسازی» و سخن‌پراکنی جهت جلوگیری از هر گونه «انحراف» احتمالی از اهداف تعیین شده،‌ آناً «سوسیالیسم» را نیز در این بساط جاسازی کرد! اینگونه بود که مستضعفان، پابرهنه‌ها، کوخ‌نشینان در جایگاه «عزیزدردانه‌های» این غائله نشستند؛ و قرار شد تحت نظارت ساواک آریامهر و ارتش شاهنشاهی این «انقلاب عزیز» به تمام دنیا هم «صادر» شود! و به این ترتیب غرب، جهت مهار الهامات و تحولات ناخوشایند، بجای ژست‌های ملوکانة «سوسیالیستی»، ترجیح داد از آغاز کار نوعی «انترناسیونالیسم خرخرکی» در اختیار شبکة «آخوند ـ ارتش» قرار دهد. در همین راستا، عبارات به عاریت گرفته شده از لنینیسم و استالینیسم،‌ از قماش «هنر متعهد»، «نیازهای توده‌ها»، «مطبوعات انقلاب»، «ادبیات انقلاب» و … سریعاً از طریق بلندگوهای فاشیسم آخوندی و در چارچوب منافع نوین استعماری معانی و مفاهیم جدیدی به خود گرفت.

همانطور که گفتیم، آخوندیسم اصولاً فاقد نظریة منسجم اجتماعی، فلسفی، هنری و اقتصادی و مدیریتی است؛ از اینان که دهه‌هاست امثال بنی‌صدر، عبدالکریم سروش، شریعتی، آل‌احمد و مطهری «فیلسوفان‌‌شان» به شمار می‌آیند، چنین انتظاراتی منطقی نیست. هدف کلی از به دست دادن شعارهای «انقلاب» همان بود که در دورة‌ آریامهر دنبال می‌‌شد: سرکوب کمونیسم وابسته به شوروی، و پر کردن جیب سرمایه‌داری بریتانیا. حال اگر در این مسیر کشتار 7 هزار زندانی نیز الزامی می‌شد، چه باک؟! در دوران میرحسین موسوی این کار را کردند، حال ایشان می‌گویند: «ما نمی‌دانستیم!» به نخست‌وزیری که نمی‌داند در زندان‌های کشور 7 هزار نفر را اعدام می‌کنند، جایزه هم باید داد! این نمونه به صراحت نشان داد که «بی‌مسئولیتی» نزد مقامات فاشیسم یکی از ابعاد اصلی این عارضة اجتماعی است.

به هر تقدیر، در ایران نیز شعارهای «چپ»،‌ همچون نمونه‌های آلمان نازی و ایتالیای موسولینی تبدیل شد به شعارهای خیابانی عمال بانک‌های انگلیس و جیره خواران لندن. در این میان فقط می‌ماند بررسی شیوة‌ برخورد چپ و گروه‌های چپ با این پروسه. دنبالة وبلاگ امروز را به همین موضوع اختصاص می‌دهیم.

در ایران، مورخان از دو نمونه «چپ» سخن به میان می‌آورند: چپ توده‌ای و چپ مستقل! در همینجا بگوئیم، حداقل در مرزهای اتحاد شوروی سابق، و در اوج «جنگ‌سرد» تصور شکل‌گیری یک «چپ مستقل» در نظام پادگانی پهلوی‌ها گزافه‌گوئی است. این «چپ» مستقل نبود،‌ وابسته به آمریکا بود و همانطور که به کرات در این وبلاگ نوشته‌ایم پس از کودتای 28 مرداد 32، و جهت به انزوا کشاندن حزب توده و فروپاشانی انحصار مطلق این حزب در محافل روشنفکری و دانشگاهی، «چپ مستقل» را خلق کردند. خروج مجاهدین خلق از دامان همین «چپ»، که به فراهم آوردن زمینة چرخش محیط‌های دانشگاهی به سوی آخوندیسم منجر شد شاهدی است بر این مدعا. هر چند عوامل و بازیگران این «چپ» از نقش واقعی‌ خود بی‌خبر باشند، فلسفة وجودی‌شان جز خدمت به پادگان آمریکا هیچ نبود.

جای تعجب نیست که این «چپ ‌مستقل» همچون دیگر تشکل‌های دست‌ساز استعمار رویاپرداز، رومانتیک، پیشمرگه، خلقی و خاکی و درویش‌صفت نیز از کار درآید. چرا که،‌ نقش اینان فراهم آوردن زمینة مناسب جهت تحولات ریشه‌ای در «شیوة تولید»، «روابط اجتماعی» و … نبود، وظیفة‌ حضرات زمینه‌سازی جهت ایجاد قبول‌عام از فولکلور شیعی‌مسلکان و آخوندپرستان بود و هست. فولکلوری که جز رویاپردازی و قصه‌سرائی پیرامون خلقی بودن فلان و بهمان «امام»، و عالم بودن امام باقر بقال و عادل بودن امام جابر جبار، و حقانیت قرآن و مفاتیح و نهج‌البلاغه و … حرف دیگری ندارد. به همین دلیل «ساختارپردازی» مصنوعی پیرامون فولکلور شیعیان و تبدیل این «قصه‌ها» به نظریة‌ سیاسی آنقدر پا گرفت که شاهد فعالیت امثال بنی‌صدر و ابراهیم یزدی، سال‌ها پیش از شروع مأموریت‌شان در ایران بودیم. اینان با توسل ادبیات متحجر، بازاری و بی‌پایه سعی داشتند بین این «چپ» به اصطلاح مستقل که مارکسیسم «رومانتیک» و درویشی را قطره قطره در جامعة دانشگاهی و روشنفکری ایران تزریق می‌کرد،‌ با فولکلور مضحک امامان شیعه پل‌‌ ارتباطی برقرار کنند. نام این خیانت به منافع ملی را هم گذاشته بودند فعالیت سیاسی برای «آزادی» کشور! در همان سال‌ها، قتل مشکوک «کاترین عدل» دختر ظاهراً «چپ‌گرای» پروفسور عدل، در شرایط «ویژه» نشان داد که تزریق رومانتیسم چپ به درون جامعة ایران از سوی کدام شاخه‌ها مورد حمایت قرار می‌گیرد.

ولی در این میانه وضعیت حزب توده جز این بود. اینان به صراحت می‌دیدند، که آمریکا با رو کردن کارت «چپ‌ مستقل» چگونه چوب حراج به نفوذ انحصاری «حزب» در میان روشنفکران و دانشگاهی‌ها زده؛ در عمل نیز کاری از دست‌شان برنمی‌آمد. نتیجة این زمینه‌سازی‌ها همان شد که دیدیم. گلة‌ فاشیست‌ها با نظریة «انترناسیونال خرخرکی» از طریق کودتای 22 بهمن 57‌ به قدرت رسید در حالی که «چپ» نیز در کنارش ایستاده بود. با این تفاوت که اگر «چپ رومانتیک» نمی‌دانست برای‌اش چه دیگی بار گذاشته‌اند،‌ توده‌ای‌ها به دلیل ارتباطات فرامرزی‌شان ‌بخوبی از محتوای دیگ «دل‌انگیز» آگاهی داشتند. به همین دلیل نیز شمشیرشان را از آغاز کار زمین گذاشته، با حکومت اسلامی،‌ آخوندها و لش‌ولوش‌ها از «در دوستی» و همکاری‌های «انقلابی» درآمدند!

این همکاری‌ها تا همین چند سال پیش گام به گام دنبال می‌شد، و حتی چاپ عکس‌های روح‌الله خمینی در سایت‌های وابسته به حزب توده در خارج از کشور، به عنوان «رهبر» خردمند و مردمی تا همین چند ماه پیش سکة رایج بود. تحلیل حزب توده از شرایط سیاسی کشور همان است که بارها در مطالب مختلف گفته‌ایم؛ اینان سعی دارند غرب را از همان سوراخی ‌بگزند که از آن گزیده شده‌اند: سوراخ ملا،‌ آخوند، فولکلور صناری و بازاری و نهایت امر پوکر نفرت‌انگیز پوپولیسم و «نبرد با آمریکا.»

در همین راستا شاهد بودیم که مهره‌های شناخته شدة‌ غرب از قماش بنی‌صدر، قطب‌زاده، یزدی، رجوی، و این اواخر حتی «خط امام» و لات‌ولوت‌های «روزنامه‌چی» حکومت اسلامی یک به یک از حیطة حکومت اسلامی بیرون رفتند. خروجی که صدالبته جهت حفظ موضع برتر غرب در ارتباط با سیاست داخلی ایران صورت می‌گرفت،‌ و «تطهیر» این مهره‌ها برای غرب مهم بود. ولی همین مهره‌ها که عمری را در رنگ‌وروغن زدن به حکومت اسلامی گذرانده بودند، با استفاده از کانال‌های «غرب» ایستادگی حزب توده در کنار حکومت اسلامی را به شدت مورد انتقاد قرار می‌دادند! بله، اینجا هم باز با پروژة استعماری «راست و چپ» برخورد می‌کنیم. حکومت اسلامی را غرب به قدرت می‌رساند؛ سریعاً برای همین حکومت در میان نوکران‌اش «مخالف» می‌سازد، تا زبان‌مان لال فضای خالی را فرد و یا تشکیلاتی غیروابسته پر نکند!

به طور مثال، سازمان مجاهدین خلق در «مبارزه» با حزب توده تا آنجا پیش رفت که اینان را «مردم فروش» می‌نامید. البته ما در اینکه حزب توده مردم فروش است هیچ شکی نداریم، اینان از دورة اسکندر میرزا مردم می‌فروختند، جدیداً اینکاره نشده‌اند. ولی بهتر است سازمان کذا نخست از کالائی سخن بگوید که خودش برای «فروش» گذاشته، تا بعد برسیم به توده‌ای‌ها. سازمانی که با یک خروار ادعای «کنونی‌ات»، در جبین آخوند وحشی و انسان ستیزی همچون طالقانی با دو زن عقدی‌اش «مبارز نستوه» می‌بیند، به قول معروف بهتر است «درش» را بگذارد.

ولی در پروژة حزب توده همانطور که می‌توان حدس زد فروپاشی اتحاد شوروی سکتة بسیار مهمی به وجود آورد، اینان پس از تغییرات گسترده در اردوگاه شرق تمامی کانال‌های حامی خود را از منظر استراتژیک از دست دادند. به همین دلیل بازبینی در استراتژی‌ها برای توده‌ای‌ها اجباری شد، و از همان موقع اینان سعی داشتند با توسل به هر ریسمان پوسیده‌ای خود را از مسیر گذشته که منجر به بن‌بست سیاسی می‌شد خارج کنند. این فرصت «طلائی» در بلوائی که به مناسبت «انتخاب» مجدد احمدی‌نژاد در کشور به راه افتاد به دست آمد. حزب توده که عین گربه ماه‌ها و ماه‌ها دم سوراخ موش به قراول نشسته بود، آناً پرید و به تخم موسوی دخیل بست و داد و فریاد که،‌ «حق» موسوی را زیر پا گذاشته‌اند و ما با اینعمل «ضد انقلابی» مخالف‌ایم! البته از شما چه پنهان، گوربابای موسوی و خاتمی کرده، اگر اینان حقی داشته باشند همانا حضور در برابر دادگاه و پاسخگوئی به جنایات‌شان است، نه «حق» تشکیل دولت!

ولی در پس هیاهو و غوغاسازی، تلاش حزب توده ماهی گرفتن از آب‌گل‌آلود بود، تا به حساب خودشان «خط» جدیدی برای «انقلاب» باز کنند؛ خطی که کمتر از گذشته به نکبت و ادبار آخوند و ملا آلوده شده باشد، و نهایت امر بتواند حمایت از «انقلاب» را به یک «برگ برنده» و «انسانی» تبدیل نماید! باید قبول کرد که از منظر «جیب‌بری» سیاسی کارشان حرف ندارد، ولی مسائل در جهان معاصر دیگر به این سادگی‌ها حل و فصل نمی‌شود. گذشت دوران شیرین «جنگ سرد»، خلاصه بگوئیم «رفقا» کور خوانده‌اند.

و از آنجا که گذر پوست به دباغ‌خانه است، در شرایط «نوـ استراتژیک» حزب توده نیز دست‌اش رو می‌شود، و همچون دیگر عوامل تنگ‌نظر وابسته در فضای سیاست جاری آبروی نداشته‌اش بر باد می‌رود. دیدیم که چگونه دست آقایان خاتمی، موسوی، خامنه‌ای و دیگر «مبارزان» رو شد،‌ حزب توده هم از این قاعده مستثنی نیست. جالب اینکه اینان از همان سوراخی گزیده شده‌اند که تا حال فکر می‌کردند «از جمله پوئن‌های» مثبت حزب است! بله، تکیه بر میراث ضدفرهنگی استالینیسم، ثمر دیگری برای این تشکیلات به ارمغان نخواهد آورد. و این «ماجرا» با هیاهوئی خود را نشان داد که بر سر یک خوانندة «پاپ» به نام شاهین نجفی به راه افتاد.

نخست نظر خودمان را در مورد موسیقی پاپ در همینجا بگوئیم؛ این نوع موسیقی برای طیف وسیعی از مردم است؛ البته همه می‌توانند به آن دل ببندند،‌ ولی همه مخاطب این نوع موسیقی نیستند. در ثانی، چه اشکالی دارد که فردی از طریق ساز و آواز و یا نوآوری‌های شخصی‌اش به گفتمانی «هنری» دست یابد؟ آن‌ها که دوست دارند گوش می‌کنند، کسی هم که دوست ندارد گوش نمی‌کند. مشکل اینجاست که توده‌ای جماعت عین آخوند همه چیز را در افق سیاست می‌بیند. اینکه کاربرد «سیاسی» این نوع هنر اصولاً چیست، و یک تشکیلات «سیاسی ـ عقیدتی» از چنین هنرهائی چه استفاده‌هائی می‌تواند صورت دهد جای بحث و گفتگو فراوان است. ولی حداقل نظریة نوین بر این امر صحه گذاشته که اصولاً تحلیل هر پدیدة هنری در چارچوب ایدئولوژی اشتباه است، اشتباهی تاریخی و اجتماعی.

دوران «هنر متعهد» با سقوط «هنردوستان» بلشویک در اتحاد شوروی به پایان رسیده. هم اینان بودند که بازی با «هنر دولتی» را آنقدر جدی گرفتند که نهایت امر بر هر آنچه آفرینش هنری در اتحاد شوروی بود نقطة پایان گذاشتند. اتحاد شوروی با آنهمه توپ و تفنگ و ادعا بدون آنکه از 70 سال موجودیت سیاسی‌اش باریکه‌ای قابل اعتنا از مکاتب هنری، ادبی و موسیقائی بجای گذارد از تاریخ بشر حذف شد، و همین ما را بس که بگوئیم، دنبال کردن ایدئولوژی در یک ترانه، و هیاهوئی که بر سر آن به راه می‌افتد اگر دیوانگی نیست، مسلماً مردم‌آزاری، آدرس عوضی دادن و غوغاسالاری هست. یعنی همان کاری که حکومت اسلامی طی بیش از سه دهه از موجودیت نفرت‌انگیزش با دین، مذهب، چادرسیا، گیلاس شراب و … کرده و شاهدیم که در بارگاه قدرت‌های استعماری ملاجماعت نان این کثافتکاری‌ها را خوب خورده. راه توده، مورخ 15 خردادماه 1391، ‌در مطلبی تحت عنوان «درس‌هائی از جنجال‌آفرینی شاهین نجفی می‌توان گرفت!» یک پرونده برای شاهین نجفی تشکیل داده و می‌نویسد، این ترانه‌ها را برای «تبلیغ» سازش با حکومت سروده‌اند:

«ترانه‌های شاهین نجفی در ورای عصیان و افشاگری ظاهری آن‌ها در نهایت تبلیغ این بود که امکان تحول نیست و ناگزیر باید تن داد و سازش کرد بسود حکومت.»

به ایدئولوگ «محترمی» که در یک ترانه اینهمه «عناصر» سیاسی و انقلابی و تحلیلی می‌بیند واقعاً باید آفرین گفت!‌ مگر این شاهین نجفی رهبر سیاسی است که اینهمه بار سیاسی و تبلیغاتی برای ترانه‌های او سر هم کرده‌اید؟ خجالت هم خوب چیزی است. ایدئولوگ محترم توده‌ای در ادامه به این نتیجه می‌رسد که این شاهین نجفی به دلیل عقب افتادن از جنبش مردم و سبزها اینک می‌خواهد با «دوروئی» برای خودش در جریانی که دیگر کاری با او ندارد جائی باز کند:

«بن بست شاهین نجفی از دوران [جنبش سبز] آغاز شد. […] کوشش برای عقب نماندن از مخاطبین و از جنبشی بود که او را و شعر او را و عصیان ظاهری و بی چشم انداز آن را پشت سر گذاشته بود. اما نه کوشش صادقانه، بلکه کوشش دورویانه، با فرار به جلو در سمت اراجیف و جنجال.»

بله، این سخنان را از زبان کسانی می‌شنویم که به زندان انداختن نویسندگان و هنرمندان را، چه «مردمی» و چه «کلاسیک»، در اتحاد شوروی توجیه کرده،‌ ‌آن را مبارزه با امپریالیسم آمریکا می‌نامیدند! ولی زمانیکه برژنف گور به گور شده برای پنهان داشتن شکست آمریکا در برابر الزامات استراتژیک چین،‌ به ویتنام شمالی موشک‌های «سام 6» داد تا فروپاشی «قصر استعماری» یانکی‌ها در آسیای جنوب شرقی به حساب «مبارزات» مسکو نوشته شود، آلوی استالین توی دهان‌ توده‌ای‌‌ها افتاده بود. آن زمان که می‌بایست از «فرار به جلو» سخن گفت خفقان گرفته بودند، در لایپزیک آبجوی تگری رفیق هونکر هورت کشیده، برای‌مان دیالکتیک می‌خواندند. حال آمده‌اند پس از سه دهه همکاری پشت ‌پرده با سرکوبگران و آ‌دمکشان،‌ جهت حفظ موجودیت سیاسی منحوس یک تشکیلات وابسته و نوکر اجنبی گریبان یک خوانندة پاپ را گرفته‌اند و او را رسماً به صحنة نبرد «حق و باطل» در درازنای تاریخ ایران تبدیل کرده‌اند. وقتی می‌گوئیم خجالت خوب چیزی است، اصلاً شوخی نمی‌کنیم. پس از جفنگ‌بافی‌های ویژة‌ استالینیسم وابسته و خاک‌برسر، ایدئولوگ محترم حضور یک خوانندة پاپ را در جامعه به عنوان خطری برای «جنبش سبز» تحلیل کرده و می‌گوید:

«تحول از داخل […] برای خود دارای یک شناسنامه شده بود و دارای یک نام و یک رهبری شناخته شده و محبوب در میان جوانان […] از اینجا شاهین نجفی رفت به سمت دورویی و ابهام.»

نواختن یک قطعه موسیقی و گذاشتن چند کلام و «واژه» به روی آن چه ارتباطی با «دوروئی» و رهبری «شناخته شده» دارد؟ اول باید پرسید کدام «رهبری شناخته شده؟» اگر مقصودتان موسوی آدمکش است، داستان آقا گربه و سوراخ موش را که بالاتر برای‌تان گفتیم. فکر کرده‌اید همة مردم کشور شاهین نجفی‌اند؟ خیر! اول و آخرتان دست ماست، همه می‌دانیم چه می‌گوئید و همه می‌دانیم از که دستور می‌گیرید. عمری در این مملکت نان فاشیسم کوفت کرده‌اید؛ چه به عنوان هم‌صدائی و چه در مقام «مخالف‌خوانی»، وقتی دریافتند و دریافتید که شرایط نوین می‌رود تا درخت پوسیده‌ای را که فاشیسم رضاخانی در این سرزمین غرس کرده از ریشه بسوزاند،‌ اول به تخم موسوی آویزان شدید، حال که دیگر امیدی به «خط امام» نیست، گریبان یک خوانندة پاپ را گرفته او را به دوروئی و فرصت طلبی متهم می‌کنید، ‌از او عامل حاکمیت و مسبب سیاست استبدادی می‌سازید. تف به روی هرچه آخوند و عوام‌فریب است؛‌ از کجا به «نیت» شاهین نجفی پی برده‌اید؟ ‌نیت سنج وزارت ارشاد به دست گرفته‌اید؟ چرا از «نیت» اربابان‌تان هیچ نمی‌گوئید؟ بله، می دانیم ارباب «خلوص نیت» دارد، می‌خواهد همه به راه راست هدایت شوند و درست مثل شما با «جنجال» یا بهتر بگوئیم با آزادی بیان مخالف است:

«فرار روزبروز آشکارتر شاهین نجفی در سمت اراجیف و جنجال حاصل این موقعیت بود.»

ما هم فکر می‌کنیم،‌ به قول خودتان «فرار روزبروز آشکارتر» حتماً‌ دلیل بر چیزی می‌باید باشد،‌ پس باید پرسید فرار حزب توده به سوی اراجیف فوق «حاصل» چیست؟ شما که امروز گریبان یک خواننده پاپ را گرفته‌اید، و او را به «دری‌وری» گفتن متهم می‌کنید، خودتان طی 50 سال به اصطلاح فعالیت سیاسی، و ولگردی در آلمان شرقی،‌ فرانسه و آلمان غربی چه گلی به جمال ملت ایران زده‌اید؟ از کدام مارکسیسم سخن گفته‌اید، شما که هنوز مجموعه آثار مارکس و لنین را هم به فارسی برنگردانده‌اید؟ به نتیجة عملکرد و تاریخچة حزب‌تان نگاه کنید، تا ببینید اشکال این مملکت از کجا می‌آید:

«این‌ها درس‌هائی است که از سرنوشت شاهین نجفی و تبلیغات حکومتی برای وی می‌توان گرفت.»

بله،‌ «سرنوشت» نجفی مشخص نشده، ولی درس گرفتن ابعاد فراوانی دارد: اگر حزب توده «جراح است، پیزی خودش را اول جا بیاندازد!» شما که از بوسیدن کپل ملا به مرتبة «والای» برچسب زدن‌ به یک خوانندة پاپ رسیده‌اید درس‌های‌تان را خیلی خوب بلدید! ولی جواب پرسش‌هائی که بالاتر عنوان کردیم هر چه باشد، یک امر غیرقابل اجتناب است، دمیدن جان تازه در کالبد فاشیسم استعماری، پوپولیسم آخوندی، و آریامهریسم لُنگی در ایران دیگر امکانپذیر نیست، چه شاهین نجفی با «دوروئی» برای‌تان «دری‌وری» بخواند و چه نخواند؛ بی‌خود به امامزاده‌اش قفل زده‌اید، پیزی افندی‌ها! بجای رستم صولتی برای یک خوانندة‌ پاپ، فکر دیگری برای خودتان بکنید.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید7ژوئن2012

aproxyserver.net
2q33.com
horseproxy.com
proxybypasssites.com
webbasedproxies.com
f1proxy.info
aggravating.net
proxymethod.com
mianmo101.com
yop.im
unblockmyfacebook.net
2o16.com
yomsn.com
t9web.co.uk
starproxy.info
how-to-unblock-websites.com
gizlen.net
proxyfuzzy.com
bigstormproxy.com
horry.info
bestspy.net
bypassweb.net
firewallbypasser.com
reconproxy.com
proxypublic.com
efreeproxyserverlist.com
anontext.com
lagometer.de
egoogleproxy.com
1proxy.in
simproxy.com
2n54.com
unknownsurf.in
exp99.com
proxytool.net
internetprotools.in
7ij.net
instantarrive.com
2q13.com
hideproxy.in
zacebook.com

کار روکار!

سفر میشل روکار، نظریه‌پرداز و شخصیت مهم وابسته به حزب سوسیالیست فرانسه، در شرایطی به ایران صورت می‌گیرد که کلان سیاست‌های بین‌المللی در چرخش‌های سریع، اگر نگوئیم سرنوشت‌ساز اوفتاده‌اند. از اینرو، سفر «سناتور» روکار به کشورمان می‌باید در دو بعد متفاوت مورد بررسی قرار گیرد. بعد نخست بازتابی است از تمایل دیرینة هیئت حاکمة فرانسه، چه گلیست‌ و چه سوسیالیست‌، در نزدیک شدن به پدیدة «انقلاب اسلامی». تمایلی که اینک به دلیل اعمال سیاست‌های جدی‌ در زمینة تحریم‌های اقتصادی آمریکا بر علیه ایران اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده. بعد دیگر این سفر به اصطلاح «غیررسمی» ارجاع خواهد داشت به مسائلی که اروپای غربی، از طریق فرانسه طی سالیان دراز در خاورمیانه، آسیای مرکزی و مناطق نفتخیز خلیج‌فارس دنبال کرده و می‌کند. پس نخست بپردازیم به ابعاد سیاسی‌ای که هیئت حاکمة فرانسه از دیرباز در قلب «انقلاب اسلامی» جستجو می‌کرد.

هر چند اقامت روح‌الله خمینی، رهبر اوباش انقلاب اسلامی در فرانسه، آنقدرها به طول نیانجامید تا از اینکشور سکوی پرشی جهت «الهامات انقلابی» بسازد، حضور چند هفته‌ای وی کافی بود که به فرانسه اهمیتی استراتژیک در تحولات «انقلاب اسلامی» اعطا کند. اقامت خمینی در فرانسه و عملکرد دولت وقت اینکشور که با نقض آشکار قوانین فرانسه، به فردی با تابعیت خارجی اجازة فعالیت سیاسی علنی بر علیه کشورش را اعطا کرد، بخوبی نشان داد که اهداف «انقلاب اسلامی» نه در محافل روضه‌خوانی‌ وابسته به «دانشجونمایان» ایرانی مقیم خارج که در مراکز تصمیم‌گیری سرمایه‌داری بین‌المللی مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته. و در این میانه، همین محافل گویا ترجیح داده‌اند که فرانسه نقشی «کلیدی» ایفا کند.

به عبارت ساده‌تر، از آنجا که نظر منفی نسبت به آنگلوساکسون‌ها در ایران از ریشه‌های عمیقی برخوردار است، حضور خمینی در فرانسه،‌ این «پیشداوری» سیاسی را که وی در اوج جنگ‌سرد، و در همسایگی اتحاد جماهیر شوروی، به صلاحدید محافل آنگلوساکسون کشور ایران را از طریق عمال سازمان سیا، آخوندیسم وابسته و ساواک به آشوب می‌کشاند «منتفی» می‌نمود. خمینی با اقامت نمایشی در حومة پاریس به صراحت «تطهیر» شده، توانست نوعی تصویر «ضدامپریالیست» نیز برای خوش‌خیال‌ها ترسیم کند، و دیدیم به چه سادگی از پس این مهم برآمد.

ولی اگر آنگلوساکسون‌ها جهت پیشبرد سیاست‌های‌شان در ابعاد منطقه‌ای، خصوصاً در افغانستان و پاکستان،‌ دست خمینی را در دست ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه گذاشته بودند، این عمل به هیچ عنوان به معنای قرار دادن هیئت حاکمة فرانسه در خط اول «بهره‌برداری‌های» سیاسی و استراتژیک از «انقلاب» کذا نبود. به همین دلیل نیز به سرعت همین فرانسه میزبان شاپور بختیار، مهم‌ترین و اصولی‌ترین مخالف «انقلاب اسلامی» شد،‌ و ماه ‌عسل پرشور «پاریس ـ تهران» به نقطة پایانی رسید. فرانسه که تا پیش از حضور بختیار، در فولکلور لات‌ولوت‌های حزب‌الله، قصة «مدینة محمدی» را تداعی می‌کرد،‌ در چرخشی سریع موضع «دوست‌داشتنی‌اش» را از دست داد و‌ تبدیل شد به «دشمن!»

تلاش‌های بعدی هیئت حاکمة فرانسه جهت «بازپس‌گرفتن» موضع برتر این کشور در داده‌های «انقلاب اسلامی» نیز یک به یک با شکست روبرو شد. طی دورانی که در پی آمد، شاهد بمب‌گزاری‌های پی‌درپی در پاریس و کشته و مجروح شدن اتباع فرانسه بودیم. بمب‌گزاری‌هائی که به حکومت اسلامی نسبت داده ‌شد، هر چند ریشه‌های آنگلوساکسون آن‌ از منظر تحلیل‌گران آنقدرها بعید نمی‌نمود. به هر تقدیر حکومت اسلامی دلیلی نداشت که برای اقامت یک شخصیت مخالف در حومة پاریس، هر چند که این فرد از منظر نمادین مهم تلقی شود، به کشور فرانسه «اعلان جنگ» دهد! در ادامة‌ همین تحرکات سوءقصد بی‌فرجام به جان شاپور بختیار، و ترور تعدادی از مخالفان سرشناس حکومت اسلامی در پاریس روابط «پاریس ـ تهران» را به شدت تیره کرد. ولی دولت «گلیست» وقت، علیرغم تمامی «شواهد» موجود، وسائلی فراهم آورد تا متهمین این پرونده‌ها که برخی کارمند رسمی سفارت حکومت اسلامی در پاریس بودند، بدون قرار گرفتن در برابر قاضی و پاسخگوئی به قوة قضائیه به حکومت اسلامی مسترد شوند! همچنین شاهد بودیم که فرانسوا میتران، رئیس جمهور سوسیالیست فرانسه نیز رسماً به دیدار از ایران ابراز تمایل کرد و مقدمات این سفر توسط مقامات رسمی فراهم می‌آمد که سوءقصد دوم به جان شاپور بختیار برنامة سفر میتران را بر هم زد. روزنامة لوموند؛ ‌ در صفحة نخست خود کاریکاتوری منتشر کرد که نشان می‌داد فرانسوا میتران از پلکان هواپیما پائین می‌آید و در برابرش، یک ریشو در حال بریدن سر بختیار است.

این تیر خلاص به روابط حسنة «تهران ـ پاریس» به شمار می‌رفت،‌ و پس از آن دولت فرانسه هیچگاه به صورت «رسمی» تمایل خود را جهت بازگشت فعالانه به دیپلماسی «انقلاب اسلامی»‌ علنی نکرد. هر چند که پس از کنار رفتن فرانسوا میتران از ریاست جمهوری،‌ ‌ «رولان دوما»، سردبیر سابق روزنامة لوموند و وزیر امورخارجة ابدمدت که یکی از نزدیک‌ترین افراد به محفل میتران به شمار می‌رفت،‌ طی سفری باز هم «شخصی» و «غیررسمی» سر از تهران به در آورد و با علی خامنه‌ای هم ملاقات کرد!

همانطور که گفتیم،‌ تمایل هیئت حاکمة فرانسه جهت باز کردن حساب جداگانه برای پاریس در تحولات «انقلاب اسلامی» به اینصورت با سدی نفوذناپذیر روبرو شد، و هیئت حاکمة اینکشور به ناچار پذیرفت که در مسائل ایران جز دنباله‌روی از خطوط دیرینه‌ای که پیشتر توسط محافل آنگلوساکسون در منطقه ترسیم شده، چاره‌ای نداشته و ندارد. حال بپردازیم به چند و چون این خطوط «دیرینه.»

خارج از نقش‌پذیری‌های «سنتی» فرانسه در مناطق مسلمان‌نشین،‌ استراتژی فعلی هیئت حاکمة این کشور، در خاورمیانه و آسیای مرکزی به دوران پسا جنگ دوم باز می‌گردد. دورانی که هندوستان به استعمار بریتانیا پایان داد و به یک نظام دمکراتیک و مستقل دست یافت. به همین دلیل لندن در مناطق مسلمان‌نشین شبه‌قارة هند دست به تحرکاتی مخرب زد. در چارچوب همین «تنش‌ها»، انگلستان از طریق دامن زدن به آتش احساسات مذهبی،‌ «پاک‌ها» را به جدائی از هند تشویق نمود، و نخست مناطق غربی را تحت عنوان «پاکستان» به منطقة نفوذ لندن تبدیل کرد. ‌ استعمار بریتانیا، بعدها در عمق منافع استراتژیک چین که به نوبة خود از شر استعمارگران راحت شده بود، دکان دیگری نیز به نام پاکستان شرقی «افتتاح» نمود. جالب اینکه، در پس این عملیات به اصطلاح «استقلال طلبانه» حضور فعال پاریس،‌ هر چند به صورت پوشیده و مستور از انظار پنهان نماند.

فرانسه طی دوران پس از پایان جنگ دوم جهانی تا آغاز «انقلاب اسلامی»،‌ به ایفای نقش «زیرجلکی» خود در قفای سیاست‌های «آنگلوساکسون»، چه در ایران، و چه در پاکستان و دیگر مناطق همجوار همچنان ادامه داد، و شاهد بودیم که پیمان صلح دولت آریامهری با صدام حسین نیز با «پادرمیانی» دولت الجزایر به امضاء رسید. دولتی که به گواهی تاریخ در وابستگی ساختاری‌اش به حاکمان پاریس تردید روا نیست.

مسلم است که نقش «زیرجلکی» فرانسه در منطقة آسیای مرکزی، پس از کودتای استالینیست‌های حزب پرچم در افغانستان همچنان در هماهنگی با لندن در جریان باشد. به یاد داریم که علیرغم حمایت لفظی و رسمی شخص محمد رضا پهلوی از کودتای «ترکی» در کابل، ارتش آریامهری دست در دست عوامل سازمان سیا از همان آغاز کار در دهات افغانستان جهت تحریک «احساسات مذهبی» دهقانان فعال شده بود. تحرکاتی که به دلیل فرمان اصلاحات ارضی از جانب دولت کودتا در کابل، و سلب مالکیت از فئودال‌ها در میان افغان‌های صاحب مال و منال بسیار هم «مقبول» و «حق‌طلبانه» تلقی می‌شد. و یکی از دلائلی که دولت آریامهری در برابر تحرکات و آشوب‌طلبی‌های آخوندیسم ایران «کت‌های‌اش» بسته بود، وابستگی به محافلی می‌باید تلقی شود که توسط آریامهر در افغانستان مورد حمایت قرار می‌گرفتند. محمدرضا پهلوی نمی‌توانست هم از تحرکات آخوندها در افغانستان،‌ در هم‌سوئی با سازمان سیا حمایت کند، ‌‌ و هم انواع ایرانی اینان را چند کیلومتر اینطرف‌تر توسط کارشناسان سازمان سیا در ساواک منکوب نماید. نتیجة این سیاست احمقانه که نهایت امر نمایه‌ای است روشنگر از وابستگی بی‌قید و شرط دربار پهلوی به سیاست‌ یانکی‌ها اینک در برابر‌مان قرار گرفته: فاجعه‌ای به نام «انقلاب اسلامی». این فاجعه بیش از سه دهه است ایران را توسط مشتی لات و اوباش به مخروبه‌ای «مسجدنما» تبدیل کرده.

باری دخالت «زیرجلکی» فرانسه در امور داخلی افغانستان تا به آن حد پیش رفت که شخص «شاه مسعود»، فرماندة فرهمند «مقاومت افغانستان» به توصیة سازمان اطلاعات فرانسه و از میان شاگردان سابق مدرسة فرانسوی کابل برگزیده شد! همانطور که دیدیم، غرب در همگامی با استعدادهای درخشان «شاه مسعود» توانست ارتش سرخ را در کوهپایه‌های افغانستان شکست دهد، هر چند افغانستان در کام گرگ رها شد و سرنوشتی چنین اسفبار یافت.

حضور فعالانه، هر چند «زیرجلکی» فرانسه، در تحولات آسیای مرکزی و ایران نهایت امر در پاکستان به اوج خود می‌رسد. در منطقه‌ای که توسط شاخک‌‌های لندن به عنوان کشور «مستقل» و مسلمان‌نشین از پیکرة هندوستان جدا شده، و در عمل «جاسوسخانه‌ای» مناسب جهت فعالیت‌های غرب در منطقه به وجود آورده. در پاکستان بود که تمامی سیاست‌های ضدانسانی غرب در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه در تقارن و هماهنگی کامل عمل می‌کردند.

شبکة بن‌لادن، دولت کودتائی ضیاءالحق، که علی خامنه‌ای رئیس جمهور وقت حکومت اسلامی او را «برادر دینی» خطاب می‌کرد، شبکة اطلاعاتی «آی. اس.آی» که مستقیماً توسط سازمان سیا و پنتاگون اداره می‌شد، و دلارهای نفتی شیخ‌های عربستان همه و همه در پاکستان انبار شده بود. به همین دلیل نیز شاهد روابط بسیار دوستانه بین دولت کودتائی آمریکائی‌ها در اسلام‌آباد با «انقلاب اسلامی» هستیم. چرا که به دلیل پیشینة استراتژیک منطقه،‌ «انقلاب اسلامی» یکی از شاخک‌های اساسی سیاستی به شمار می‌رفت که در افغانستان توانسته بود اسلام را در برابر استالینیسم قرار دهد. وابستگی «انقلاب اسلامی» و عوامل برخاسته از آن به سیاست‌های غرب بیش از آن بوده و هست که بتوان آن را انکار کرد. از شما چه پنهان هنوز هم اسکناس‌های رایج حکومت اسلامی توسط کارخانه‌های انگلیس در اسلام‌آباد به چاپ می‌رسد!

ولی جالب اینکه نقش فرانسه در دامن زدن به تحرکات «دینی» و ضدانسانی در منطقه نیز نهایت امر در پاکستان می‌بایست آفتابی ‌شود. یک‌روز گفتند گروه پرشماری از مهندسین صاحب‌نام و تکنیسین‌های برجستة نظامی فرانسه که گویا در پاکستان به امر مهم ساختن «زیردریائی» اهتمام داشته‌اند،‌ توسط گروهی ناشناس قتل‌عام شده‌اند! پیرامون این «خبر» که سال‌ها پیش از طریق خبرگزاری‌ها مخابره شد، در داخل فرانسه سروصدای فراوان به راه افتاد. و همچون دیگر میعادها، هیاهوی تبلیغاتی بیشتر پیرامون «دریافت رشوه» و عدم پرداخت حق‌وحساب‌ها توسط طرف‌های مورد نظر دور می‌زد. آخر کار، پرونده‌ای نیز در این میانه به قوة قضائیه ارجاع شد که به احتمال زیاد اگر قرار باشد نیکولا سرکوزی، رئیس جمهور سابق فرانسه و محافل وابسته به وی مورد کم‌لطفی هیئت حاکمة فعلی قرار گیرند، اتهامات «فرضی» بر پایة همین پرونده، گروهی از اینان را راهی زندان خواهد نمود.

ولی احدی جویای این مسئله نشد که به چه دلیل کشور فرانسه برای دولتی زیردریائی می‌سازد که عملاً فاقد ناوگان زیردریائی است! به عبارت ساده‌تر، کارشناسان، مهندسین نظامی و تکنیسین‌های فرانسه در پاکستان به کارهای دیگری مشغول بوده‌اند، و به دلیل تغییرات در سیاست‌های کلیدی منطقه‌ای می‌بایست در عملیات‌شان تجدید نظر صورت می‌دادند، ولی گویا تجدیدنظر در اینمورد ویژه برای پاریس قابل هضم نبوده، و به همین دلیل نیز دریافت «پیام خونین» از سوی طرف‌های مقابل جهت ایجاد فضای «هماهنگی» ضروری شده بود. جالب اینکه، بازماندگان این قتل‌عام هنوز در فرانسه برای احقاق حقوق خود به این در و آن در می‌زنند، هر چند، همانطور که گفتیم، در بحث‌های‌ «روشنگرانه‌ای» که پیرامون این فاجعه در رسانه‌ها به راه می‌افتد، سخنی از روابط بهینة هیئت حاکمة فرانسه با کودتاچیان اسلام‌آباد به میان نیامده،‌ و قضیه بیشتر به بدنام کردن سیاستمداران داخلی محدود می‌شود، بدنامی‌ای که برای فرانسوی‌ها دیگر مأنوس شده، و به آن «عادت» کرده‌اند.

از سوی دیگر مسئلة کردستان عراق و نقش فزایندة فرانسه در این منطقه را نیز نمی‌باید فراموش کرد. شاهد بودیم که یکی از مقامات دولت عراق که به جرم بمب‌گزاری تحت تعقیب قرار داشت، نخست سر از کردستان عراق به در آورد، و بعدها به ترکیه «عزیمت» نمود! اشاره به این موضوع را به همین مختصر محدود می‌کنیم، اینهمه برای اینکه نقش پایه‌ای فرانسه در ایجاد ناامنی در کشورهای عراق و سوریه از طریق انفجار بمب تا حدودی روشن شود.

در چنین چشم‌اندازی است که سناتور «روکار» سر از تهران به در آورده. و اگر روزنامه‌ها از این سفر تحت عنوان «شخصی» و «خصوصی» یاد می‌کنند، ایشان با وزیر امور خارجة جمکران و دیگر مقامات رسمی ملاقات کرده‌اند! نمی‌دانستیم وزیر امور خارجة حکومت اسلامی آنقدر بیکار و علاف است که با تمامی توریست‌هائی که برای امور «شخصی» به ایران می‌آیند ملاقات می‌کند. به صراحت می‌بینیم که سفر «روکار» خصوصی نیست؛ بسیار هم «سیاسی» و دیپلماتیک است، چه در چارچوب تلاش‌های دیرینة پاریس جهت تسخیر سنگر از دست رفته‌اش در قلب «انقلاب اسلامی»، و چه پیرامون حفظ مواضع فرانسه در خیمة غرب و در تضاد با روسیه.

حال که به روسیه رسیدیم بهتر است نگاهی عمیق‌تر به روابط این کشور با «انقلاب اسلامی» داشته باشیم. با به قدرت رسیدن دوبارة باند ولادیمیر پوتین در روسیه، شاهدیم که اعمال فشارهای دیپلماتیک بر چین افزایش یافته، و بی‌جهت نیست که برد موشک‌های آزمایش شدة بالیستیک پاکستان روز به روز «کمتر» می‌شود. موشک‌هائی که می‌باید عمق استراتژیک چین در مرزهای شرقی هندوستان را مورد حمایت قرار دهد. البته این سیاست پیشتر نیز قابل پیش‌بینی بود. چرا که تقویت حضور روسیه در قارة آسیا، چین را که یکی از مهم‌ترین حامیان سیاست‌های غرب در پاکستان،‌ افغانستان و ایران است هدف می‌گیرد. سیاست‌هائی که از قضای روزگار همگی بر اسلامگرائی تکیه کرده. به طور کلی، خارج از حمایت‌های استراتژیک و منطقه‌ای پکن، پدیده‌ای به نام «اسلامگرائی»، صرفاً با تکیه بر سیاست‌های واشنگتن و دلارهای شیخک‌های خلیج‌فارس نمی‌توانست در منطقه چشم به جهان بگشاید. این در واقع چین است که در قفای «انقلاب اسلامی» نشسته، و یکی از مهم‌ترین پناهگاه‌های استراتژیک پکن را می‌باید در اسلام‌آباد و تهران جستجو نمود.

به استنباط ما تغییرات کلی در سیاست‌های اقتصادی، مالی و تولیدی در اروپای غربی در حال شکل‌گیری است. تظاهرات، اعتصابات، اعتراضات و درگیری‌ها صورت روزانه پیدا کرده و دیری نخواهد پائید که تغییر سیاست اقتصادی علناً و رسماً «اعلام» شود. ولی یکی از مهم‌ترین تبعات خروج دولت جدید فرانسه از حیطة «روزه‌داری‌های» اقتصادی و پای گذاشتن در میانة میدان «رونق اقتصادی» به معنای واپس زدن سیاستی خواهد بود که چین را به مرکز تولیدات جهانی تبدیل کرده. با این وجود، پکن را نمی‌توان به این سادگی‌ها عقب راند. چین در برابر «تخطی» از خطوط قرمز سیاست‌های اقتصادی‌اش ساکت نخواهد نشست. می‌بینیم چگونه مشکلی که برای فرانسه از منظر مالی و اقتصادی در اروپا به وجود آمده، در خاورمیانه و آسیای مرکزی به گره‌ای «استراتژیک» تبدیل شده. چرا که واپس‌زدن چین در زمینة اقتصاد اروپا جز متزلزل شدن پایه‌های اسلام‌گرائی در پاکستان، افغانستان و ایران نتیجه‌ای نخواهد داشت. و این همان اسلام‌گرائی است که بیش از سه دهه است پاریس، لندن و نیویورک از آن تغذیه می‌کنند.

ما با توجه به شرایط نوین، سفر «روکار» را به ایران نوعی خداحافظی دیپلماتیک تحلیل می‌کنیم. در واقع کار «روکار» رساندن پیام «پایان» شرکت فعال فرانسه در سیاست‌های زیرجلکی اسلامگرایانه در ایران است. پاریس جهت حفظ مواضع داخلی خود بالاجبار از حمایت سیاست‌های دیرینة آنگلوساکسون‌ها در خاورمیانه و آسیای مرکزی دست شسته، و چه کسی بهتر از سناتور میشل روکار جهت رساندن این «خبر» بهجت اثر به مقام معظم رهبری حکومت وحوش؟

حال باید دید عکس‌العمل روسیه در برابر عقب‌نشینی فرانسه چیست، و به چه صورت این عقب‌نشینی می‌تواند در اروپا نان فرانسه را در تضاد با آنجلا مرکل در روغن بیاندازد. این مطلبی است که جهت بررسی دقیق‌تر آن نیازمند چند هفته فرجه خواهیم بود.


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ سی‌ایکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ شوگرسنک

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ دیوشیر

نسخة پی‌دی‌اف ـ پی‌بی‌ورکس

نسخة پی‌دی‌اف ـ ستورگیت

نسخة پی‌دی‌اف ـ آرونا

فیلترشکن‌های جدید14مه2012

kidfun.info
anonymus.us
proximo.info
uglycat.info
filetunnel.info
justly.info
todaysweather.info
007spy.info
unblocker360.info
0006site.info
frosted.info
testanswer.info
surf-online.info
uktvproxy.com
jumpme.info
depraved.info
cockfight.info
snotty.info
proxylondon.com
trackmeup.info
rarest.info
analyzeme.info
nobull.info
nonconformist.info
access07.info
enlarged.info
shortenme.info
vanisher.us
stabbed.info
risingdark.info
supercollege.info
defending.info
skinnydipping.info
browsermain.info
notfun.info
laughable.info
bluebeard.info
wishfor.info
internetiran.in
schoolfriend.info
incan.info
meanest.info
browser24.info
internetgalleries.in
free-unblocker.info
stashed.info
implode.info
schoolboard.info
unmatched.info
emailbulkservice.in
betrayer.info
bigstormproxy.com
nevertoday.info
avoidance.info
succeedproxy.info
cuddlycats.info
proxyindex.info
funnow.info