از فرات تا پروستات!

امروز کاشف به عمل آمد که پروستات اهود اولمرت مریض احوال است! یعنی خودش به خبرنگاران گفت، ما که دکترش را نمی‌شناختیم! تازه به فرض محال هم می‌شناختیم، به ما که نمی‌گفت نخست وزیر اسرائیل پروستاتش سرطان دارد، مگر پروستات اولمرت وسیلة سیاست‌بازی و تبلیغات شده؟ اصلاً قبلاً هم یک نخست وزیر داشتند، گلدا مایر، پروستات او هم مثل اینکه از روز اول مریض بود، چون کشیده بودند بیرون! ریش و سبیل‌ «مایر» هم دیگر در نیامد! با اینهمه، خیلی مرد بود! یک تنه صد تا عرب را حریف بود، آنهم بدون پروستات! اگر پروستاتش درست بود حتماً رئیس کنفرانس دولت‌های عرب و صحرانشین می‌شد. ولی خوب، ما هم در قدیم‌الایام، یک محمد حسین آیروم داشتیم که گویا پروستاتش در جوانی افتاده بود. ولی آقا! بدون پروستات کارها می‌کرد که هزار پروستات به گردش نمی‌رسید: دزدی، آدمکشی، قتل‌عام، شکنجه، خلاصه بگویم خیلی «مرد» بود!‌ از این الله‌کرم و حاج‌بخشی و این‌ زپرتی‌ها خیلی گردن‌کلفت‌تر بود! این‌ها پشم زهار آیروم هم نمی‌شوند. اصلاً رضاشاه، بنیانگزار ایران نوین، همیشه به عمله‌هائی که دور و برش جمع می‌شدند می‌گفت، «این نامرد از همه‌تون مردتره!» عمله‌ها هم حرفی نمی‌زدند، چون خوب می‌دانستند که اگر آیروم از همه مردتره، این رضاشاه از همه نامردتره! یک دفعه عصبانی می‌شود، ممکن است پروستات‌شان را از بیخ بکند، بدهد سگ آیروم بجای جوجه‌کباب بخورد.
ادامه نوشته «از فرات تا پروستات!»

خشتک و سیاست!

با نگاهی کوتاه به روزی‌نامه‌ها و سایت‌های به اصطلاح «اصلاح‌طلب» در داخل، و سایت‌هائی که عملاً وابستگان به این جریان «استعماری» در خارج از کشوراند، به یک اصل کلی دست می‌یابیم: حاکمیت اسلامی نه تنها همچون خشتک ملانصرالدین «دو پاره» شده، که سیاست کلی حاکم بر این دو پاچة از هم گسیخته، صرفاً بر اساس روند ساده‌انگارانه‌ای از الگوی «جذب» و «دفع» عمل می‌کند؛ هر آنکس که دستش را می‌‌گیرند و از دکان «مهرورزی»، به هر دلیلی بیرون می‌اندازند، به صورتی خود به خود تبدیل به یکی از «شخصیت‌های»‌ نستوه جریان اصلاح‌طلبی و یا «آزادیخواهی» می‌شود! و به خوبی می‌دانیم، اگر چنین سیاستی در یک جامعه میدان‌دار شود، نهایت امر سیاست استخوان‌داری نمی‌تواند بر کشور حکومت کند؛ سیاست‌های جاری در چنین جامعه‌ای تبدیل به دکان‌ نان‌دانی از برای هر کس و ناکسی خواهد شد. نبود هر گونه ایدئولوژی مصرح و مستحکم، از نظر سیاسی، ساختارهائی را که ادعاهائی «مبهم» از قبیل «اصول‌گرائی»، «اصلاح‌طلبی»، «تندروی» و «محافظه‌کاری» دارند، نهایت امر تبدیل به مشتی فرصت طلب می‌کند که در هر بزنگاه جهت توجیه منافع محافل مشخصی دست به تبلیغات و هیاهو بزنند.
ادامه نوشته «خشتک و سیاست!»

بی‌نظیر و ملاعمر!

روزنامة گاردین، مورخ 24 اکتبر سالجاری، با چاپ مطلبی پیرامون سوءقصد به جان بی‌نظیر بوتو، سخن از برکناری مسئول تحقیقات در مورد این بمب‌گذاری به میان می‌آورد. گاردین از قول «منابع» رسمی اظهار می‌دارد که، این برکناری به دلیل تقاضای مستقیم بی‌نظیر بوتو صورت گرفته! و در ضمن، می‌دانیم که پیش از این درخواست، خبر ممنوع‌الخروج شدن خانم بوتو از پاکستان، از طریق خبرگزاری‌ها منتشر شده بود. بی‌نظیر بوتو، دلیل تقاضای برکناری «منصور مقال»، مسئول این تحقیقات را، حضور فعال وی در شکنجة همسرش در سال 1999 در زندان عنوان کرده! در عین حال، خانم بوتو، به دلیل آنکه شاخه‌هائی از نیروهای انتظامی، ارتش و سازمان‌های امنیتی را مسئولان واقعی بمب‌گذاری معرفی می‌کند، از کشورهای ایالات متحد و انگلستان تقاضا کرده که جهت تحقیقات در مورد این سوءقصد، مأمورانی به محل اعزام دارند. تقاضائی که با مخالفت شدید دولت پاکستان روبرو شده. ولی خانم بوتو در توجیه تقاضای خود اعلام داشته که وکیل وی از فردی که خود را «یکی از دوستان القاعده»، و فرماندة «بمب‌گذاران انتحاری القاعده و بن‌لادن» معرفی کرده، نامة تهدیدآمیزی دریافت داشته و در آن تهدید کرده که، «سر» خانم بوتو را «مثل یک بزغاله خواهیم برید!» البته «گاردین» توضیح نداده که چگونه می‌توان سر خانم بوتو، نخست وزیر سابق پاکستان را، «مثل یک بزغاله برید»! ولی از ظواهر امر بر می‌آید که در پاکستان نیز بساط «جنگ زرگری» داغ و گرم شده، و خارج از تمامی بده بستان‌ها در «پیش و پس» پرده، رئیس حزب اسلامی پاکستان، یکی از اعضای صاحب جاه و مقام در تشکیلات «طالبان»، به نام «چودری شجاعت حسین»، اصلاً همسر خانم بوتو را شخصاً متهم به این بمب‌گذاری کرده؛ به گفتة «شجاعت حسین»، همسر بوتو از این عمل قصد بهره‌برداری تبلیغاتی به نفع خانم بوتو داشته!
ادامه نوشته «بی‌نظیر و ملاعمر!»

شیاد و آمار!

در شرایطی که هنوز بر سایت‌های حکومت «امام‌زمان»، پرچم عزای «عزیمت» سردار والامقام، «علی‌لاریجانی» از مقامات «عالیة» حکومت اسلام و مسلمین همچنان در اهتزار است، و در شرایطی که هنوز بوق و شیپور دوستان «گرمابه و گلستان» حکومت اسلامی در خارج از کشور، دم از «خدمات» ارزندة فرزند شایستة «امام و امت» می‌زنند، همانطور که در وبلاگ‌های قبلی پیش‌بینی کرده بودیم، گروهی نیز با سرعت نور، از «هول حلیم» در دیگ ‌می‌افتند! و در رأس اینان، چون همیشه، می‌توان «شخصیت» فرهیختة منحصربه‌فرد حکومت اسلامی، حاج‌شیخ خاتمی، معروف به «سید خندان» یا همان «شیاد اردکان» را از دیگران تمیز داد. «سید شیاد»، همزمان با هیاهوئی که «بحران» خزر نام گرفت، و در راستای «فاجعه‌ای» که عزیمت لاریجانی عنوان می‌شد، «مصاحبه‌ای» ترتیب داد، و در سایة عمال حکومت اسلامی و در گفتگوئی با نشریة «سرمایه»، انتقاداتی «اقتصادی» از حکومت مهرورزی به عمل آورد؛ مصاحبه‌ای که از نظر سیاسی، در عمل، لبیکی است به «نیاز» ایالات متحد!
ادامه نوشته «شیاد و آمار!»

جنگ در کردستان؟

از نخستین روزهای اشغال عراق به وسیلة نیروهای ارتش آمریکا، خارج از تمامی راهبردهای علنی و ضمنی یانکی‌ها در مورد «پروژة» عراق، دو اصل استراتژیک و اساسی نیز در تحلیل صاحب‌نظران پیوسته مورد بررسی قرار می‌گرفت: نخست تعیین وضعیت اکثریت شیعی‌مسلک در حاکمیت «آمریکائی»، و نقش اقلیت «حاکم» سنی‌مذهب قرار داشت‌، و در مرحلة بعدی مسئله‌ای به نام «سرنوشت کردستان»! اینکه سال‌ها پیش، و درست بعد از پایان جنگ نخست خلیج‌فارس، منطقة کردنشین عراق، عمدتاً تحت حمایت دولت‌های اروپائی، تبدیل به منطقه‌ای خودمختار شده بود، مسلماً‌ در این بررسی‌ها ایجاد تأمل می‌کرد، ولی به دلیل تحولات وسیع نظامی و امنیتی، که از آنروز تا به حال در منطقه به وقوع پیوسته، خودمختار بودن مناطق کردنشین عملاً دیگر نمی‌تواند ملاک بررسی‌ دقیق شرایط منطقه‌ای قرار گیرد؛ و بهترین نمونة آن، حضور یکی از رهبران کرد عراقی در رأس دولت آمریکائی در شهر بغداد است! جلال طالبانی، نه به عنوان یک شهروند عادی عراقی، که در مقام یکی از رهبران جنبش کرد در پست ریاست جمهوری عراق قرار گرفته، مسئلة با اهمیتی که کمتر رسانه‌ای به آن التفات لازم را مبذول می‌دارد.
ادامه نوشته «جنگ در کردستان؟»

شورای عالی ناامنی!

بلافاصله پس از سفر ولادیمیر پوتین به کشور ایران شاهد تحولات سیاسی وسیعی در بطن حاکمیت جمکران می‌شویم. همانطور که پیشتر عنوان کردیم، سفر پوتین به کشورمان اگر در راستای منافع نوین روسیه در منطقه صورت گرفت، از ویژگی مهم و اساسی دیگری نیز برخوردار خواهد بود: تهدیدی است بر علیة طالبان شیعی‌مسلک جمکران که اینک 28 سال است از طریق حمایت سرمایه‌داری‌های غربی بر کشورمان و منابع نفتی منطقه چنگ انداخته‌اند! این گروه «طالبان» ایرانی‌نما، تاکنون توانسته‌اند در پس پرده‌های مختلف عوامفریبی اهداف اصلی خود را از چشم ایرانیان پنهان ‌دارند؛ «پرده‌های» عجیب و غریبی که در هر مناسبت، همچون قصه‌‌های تصویری امیرارسلان نامدار در روایت قصه‌گویان قهوه‌خانه‌های قدیمی پشت سر هم بر دیوارها کوبیده می‌شود؛ پرده‌هائی که از «اسلام‌ناب محمدی» و «اصولگرائی» گرفته، تا «اصلاح‌طلبی» و «مشارکت‌چی‌گری» و برخی اوقات «چپ‌نمائی‌های آمریکائی» و «آزادیخواهی‌های نمایشی و فمینیستی» متغیر است، ولی در عمل پیام ثابت و غیرقابل تغییری را دنبال می‌کند. پیامی خلاصه شده، به این مفهوم که سرمایه‌داری غرب، قصد آن دارد به غارت منابع طبیعی ما ایرانیان در همان چارچوبی ادامه دهد که پایه‌های آن پس از کودتای «ضدبولشویک» میرپنج، و با کمک ملاجماعت، برخی محافل آشکار و نهان، و گروهی خانواده‌های به اصطلاح «معتمد» و «صاحب مکنت و جلال»، از 80 سال پیش «پایه‌گذاری» شده!
ادامه نوشته «شورای عالی ناامنی!»

دلارهای «مقدس»!

امروز شاید بهتر باشد بار دیگر به بررسی پدیده‌ای بپردازیم که پیشتر نیز در همین وبلاگ از آن سخن به میان آوردیم: «فضای مجازی و نقش کاربران در سازماندهی و حیات اینترنت!» این بررسی از این جهت مهم و حیاتی است که شاهدیم دولت‌هائی از قبیل حکومت اسلامی، در برابر اینترنت شمشیر خود را عملاً از رو بسته‌اند، و در شرایط فعلی، برخورد این حکومت با مسئلة «نت»، نهایت امر با چند و چون زندگی ما ایرانیان، و شیوه‌های مختلف رشد فرهنگی، ادبی، گویشی و حتی نوشتاری فارسی زبانان ارتباطی تنگاتنگ برقرار خواهد کرد. کیست که اهمیت ارتباطات از طریق اینترنت را در این روزگار به زیر سئوال برد؟ ولی از آنجا که تاریخچة فضای اطلاع‌رسانی و نگارش و چاپ در کشور ما بر مرده‌ریگ عملکردهای فاشیستی و سرکوبگرانة «میرپنج‌ها»، «آریامهرها» و «حاج‌روح‌الله‌ها» تکیه دارد، از روز نخست، حکومت اسلامی هیچگونه سعی و تلاشی جهت همکاری در گسترش ارتباطات در بطن اینترنت صورت نداد، اصل را بر «مقابله» با اینترنت گذاشت، و این امر نزد دولت کاملاً «روشن و مبرهن» بود که، اینترنت را سانسور اسلامی می‌کنیم، و به قول رهبرشان، «قلم‌ها را هم می‌شکنیم!»
ادامه نوشته «دلارهای «مقدس»!»

جنجال خاموش!

سفر یک روزة «ولادیمیر پوتین» به ایران، دیروز به پایان رسید! طی این مدت، عهدنامه‌ای در 25 ماده از طرف 5 دولت مجاور دریای خزر به امضاء رسید، عهدنامه‌ای که جهت بررسی بازتاب‌های آن نمی‌توان صرفاً به مفاد «ادبیات» به کار گرفته شده در نگارشش اعتنا داشت. در عمل، اگر برنامه‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی را می‌توان در قالب یک عهدنامه بر صفحة یک کاغذ به نگارش در آورد، چگونگی اجرای مفاد آن، و اینکه اصولاً‌ چنین برنامه‌ای تا چه اندازه می‌تواند از زمینه‌ای اجرائی برخوردار شود، تماماً به آینده و تحولات آینده ارجاع خواهد شد. چه بسا عهدنامه‌هائی که طی تاریخ بشر نه تنها وسیله‌ای جهت نزدیک شدن ملت‌ها فراهم نیاوردند که خود عاملی در ایجاد بی‌ثباتی‌های نظامی و استرتژیک در منطقه‌ای وسیع شدند. یکی از مهم‌ترین و خون‌بارترین نمونه‌های چنین عهدنامه‌هائی را می‌باید در فضای سیاسی و دیپلماتیکی جستجو کرد که طی چند سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول سراسر اروپا را فراگرفته بود؛ عهدنامه‌هائی که عملاً تمامی دول منطقه را به نحوی از انحاء به یکدیگر متصل می‌کرد، و تمامی کاخ‌های سلطنتی اروپا را در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر قرار می‌داد؛ مجموعة وسیعی از ارتباطات که نهایت امر از طریق یک «کاتالیزور» که در شرایط عادی شاید بی‌اهمیت تلقی می‌شد ـ یک ترور سیاسی در صربستان ـ به فعل و انفعالاتی کشید که نتیجة آن جنگ جهانسوز اول شد.
ادامه نوشته «جنجال خاموش!»

دست در دست خزر!

در روند ارائة تحلیل‌های نظامی، استراتژیک و اقتصادی در منطقة خزر، آیندگان از آنچه امروز در تهران گذشت، در دهه‌های آتی مسلماً با اهمیت فراوان یاد خواهند کرد. دریای خزر از دوران باستان یکی از مهم‌ترین گاهواره‌های رشد و تعالی تمدن اقوام ایرانی بوده، و شاهدیم که طی بیش از 25 سده که از موجودیت کشوری به نام ایران می‌گذرد، تمدن ما رابطة عمیق خود را پیوسته با کناره‌ها و سواحل خزر محفوظ نگاه داشته. در روزگاران قدیم، آنزمان که در راستای باورهای امروزی، رابطة معقولی میان حاکمیت‌ها و ملت وجود نداشت، و شاید هیچ کس نیز در پی به دست دادن تعریفی، هر چند موجز از چنین «رابطه‌ای» نبود، مأموریت ایرانی دریای خزر در ارائة تصویری از سپیده‌دمان مه‌آلود طبرستان خلاصه شد! در بطن چنین چشم‌اندازی بود که سده‌ها عیاران و طراران پناه ‌گرفتند، در تالاب‌ها و باتلاق‌هایش منزل گزیدند، و در هر بزنگاه تیغة سترگ شمشیر بر پیکر حاکمان نشاندند! فرهنگ مبارز «جنگل» و «تالاب»، در فلات کم‌آب و مرتفع ایران زمین در تضادی بنیادین با جغرافیای معمول خود این چنین رشد کرد، و طی سده‌ها ریشه‌های فرهنگ خزر و کنارة آن، گام به گام به عمق گویش، شناخت و نگرش ایرانی پای گذاشت.
ادامه نوشته «دست در دست خزر!»

پارادوکس سرسپردگی!

همانطور که پیشتر نیز قابل پیش‌بینی بود، عوامل حکومت اسلامی، در روزهائی که موضع‌گیری‌های استراتژیک روسیه می‌رود تا موجبات عقب‌نشینی «پایدار» ایالات متحد از خاورمیانه، خلیج‌فارس و دریای خزر را فراهم آورد، با کمک نیروهای «انتظامی»، «کلانتری‌ها»، و اوباش خیابانی، هیاهوی فراوانی در اطراف خود به راه انداخته‌اند. هدف اصلی از ایجاد این «هیاهو»، برخلاف ظواهر «آزادی‌خواهانه» و گویا «ملی‌ ـ مذهبی» آن، صرفاً به زیر سئوال بردن «تعادل» سیاسی‌ای است که جامعة ایران طی روزهای آینده، جهت قطعی کردن مواضع استراتژیک روسیه در دریای خزر، و نهایت امر در منطقه، به آن نیازمند است! اگر می‌گوئیم جامعة ایران به چنین «تعادلی» نیازمند است، فقط به این دلیل است که، در چارچوب روابط سیاسی بین‌الملل، کشور ایران از قبول مواضع‌ راهبردی روسیه کاملاً ناگزیر شده! این «بن‌بست» نتیجة 28 سال سوءسیاستی‌ است که به دست ملاجماعت و هم‌پالکی‌های کلاهی آنان، بر جامعة ایران حاکم شد، و امروز از آن گریزی نیست!
ادامه نوشته «پارادوکس سرسپردگی!»